X پژوهشیار

کتابخانه قلم

{ فَبَشِّرۡ عِبَادِ ٱلَّذِينَ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ هَدَىٰهُمُ ٱللَّهُۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمۡ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ }

شرح

نيم رخی از سيمای پیامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله وسَلَّمَ

پنجشنبه, 21 اسفند 1393

نيم رخی از سيمای پیامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله وسَلَّمَ  
·         اهميت سيرت
متأسفانه اهميت وجايگاه زندگينامه و يا سيرت پيامبر اكرم  صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  بر بسياری از مسلمانان بدرستی واضح و روشن نيست.
شايد بهترين توصيفي كه مي تواند اهميت سيرت را به تصوير بكشد همان سخن خويشان وياران وشاگردان آن حضرت بود كه مي فرمودند: پيامبر قرآني بود كه با دو پا درميان انسانها راه مي رفت.
وچون از مادر مؤمنان عائشه صديقه؛ همسر گرانقدر آن حضرت از اخلاق پيامبر پرسيده شد فرمودند: اخلاقشان قرآن بود!
قرآن كريم اين واقعيت را در يك آيه؛ كه تا روز رستاخيز حنجره هاي قاريان با نداي ملكوتي تلاوت آنرا براي گوشهاي عاشقان رسالت مي سرايند، ثبت كرده است: { وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ}(قلم/4) (‏تو داراي خوي سترگ ( يعني صفات پسنديده و افعال حميده ) هستي).
به عبارتي واضحتر مي توان گفت: براي درك صحيح ودرست مفاهيم قرآني هر مسلمان نياز دارد سيرت پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ را به دقت وارسي كند. يعني اينكه قرآن مرامي است نظري از معيارهاي والا وبرتري كه ساختار فرد وجامعه ونهايتاً سعادت بشريت را تضمين مي كند وسيرت پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  سيماي تطبيقي وعملي اين مفاهيم است.
وچون انسان نياز به تصويري روشن وعملي از اين معيارهاي انسان ساز داشت، خداوند پيك خود را از ميان همين انسانها اختيار نمود. حكمت بشريت حضرت پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  در قرآن نيز چنين بيان شده است. واگر اين رسول هدايت فرشته اي مي بود، بدون شك اين ايراد مطرح مي شد كه ما انسانها را توان تقليد فرشتگان نيست!
سخنان آن حضرت؛ آن به شهادت وگواهي قرآن كريم جز وحي الهي ودر راستاي شرح وتفسير آن نبود: {وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى‏} (النجم/3و4) همراه با روش زندگيشان،‌ در كنار قرآن كريم قرار گرفته، شرح وتفسير گويا ودرستي از معاني كلام پاك را به مسلمانان مي‌آموزاند.
از اينروست كه هر فرد مسلمان موظف است در كنار درك اساسنامه ي دين خود؛ كه همان قرآن كريم، به كلام پاك پروردگار يكتاست، از سيرت وزندگي رسول الله آگاهي كامل داشته باشد.
موفق الدين عبدالطيف بغدادي پيام پرمعنايي دارند كه جاي دارد بدان اشاره كنم. ايشان مي گويند: زندگي يك مسلمان بايد تصويري باشد از سيرت وزندگي رسول الله وشاگران ودست پروده هاي مكتب آن حضرت. زندگينامه حضرت رسول اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  را بخوان، وقدم در جاي پاي آن حضرت بگذار، وتا حد توان سعي كن شبيه او باشي؛ در خورد وخوراكت، در لباس وپوشاكت، در خواب وبيداريت، در صحت وبيماريت، در خوشيها وسختيهايت، در راه ورسم عبادت وبندگي پروردگارت، در رفتار با خانواده وخويشان وياران ودوستانت، در برخورد با دشمنات، و... هميشه وهمه جا پيامبرت را تقليد كن وبدان كه به اندازه ي مشابهتت با آن حضرت خوشبختي وسعادت خويش را رقم زده اي ...
·         كتابهاي سيرت
در تاريخ بشريت از آدم تا به اين دم كه در سايه ي پيشرفت تكنولو‍ژي، آدم از غور هسته تا مسير سالهاي نوري در آسمان را گام زده، انسان تصويري به گويايي ووضاحت وروشني وشموليت از هيچ كسي را به روشني وواضحت سيماي رسول الله تقديم نكرده است.
دانشمندان مسلمان همه ي جوانب زندگي پيامبراكرم از گفتار وكردار آن مقام گرفته تا شكل وشمايل ايشان، تا ابزار ووسايلي كه استفاده مي كرده اند، تا همسران وخويشان او، وتا ياران ودوستانش وحتي لبخندها وخشمها واشاره هايشان را ثبت وضبط كرده اند. بگونه اي كه با جرأت مي توان ادعا نمود يك نگارنده ويا نقاش خوب مي تواند از روز به روز ولمحه لمحه ي زندگي آن مقام والا تصوير برداري كند.
در زمينه هاي مختلف سيرت پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  كتابهاي بسياري نوشته شده است.
البته بيشتر كتابهاي عربي كه از زندگي آن حضرت سخن گفته اند، جنگهاي آن حضرت را معيار فهرست بندي خود قرار داده اند. به نظر نويسنده اين معيار نگارش چندان موفق نبوده است!‌چونكه دايره جنگ ويا غزوات در زندگي آن حضرت بسيار تنگ است. در طي 23 سال دعوت اسلامي تنها پيامبر رهبري 9 غزوه كه در آن جنگ صورت گرفته را به عهده داشتند كه بسياري از آنها تنها چند ساعت از روز را در برگرفته است.
يعني به معدل يك غزوه چند ساعته در طول هر دو ونيم سال (30 ماه)!
پس غزوه ودرگيري نظامي در زندگي آن حضرت بخلاف آنچه در فهرست كتابهاي سيرت عربي نمايان است، بسيار كم رنگ است. البته شايد دليل اين روش فهرست بندي بر مي گردد به عادات وتقاليد عرب در تعيين تاريخ خود. عربها پيش از اسلام ـ چون ساير انسانها ـ  تاريخ خود را بر اساس حوادث مشهور وبزرگ رقم مي زدند، از اينروست كه ما مثلاً در مورد تولد رسول الله مي گوئيم: ايشان در سال "عام الفيل" ـ سال حمله ابرهه با فيلهايش به مكه ـ  به دنيا آمده اند ودر مورد شخص ديگر مي گوئيم؛ دو سال قبل از غزوه بدر وفات كردند، يا در مورد مادر مؤمنان خديجه كبري مي گوئيم كه چند ماه قبل از هجرت رسول الله به مكه وفات كردند!...
گويا بازتاب اين روش تاريخ نگاري اذهان نويسندگان عرب ـ وكسانيكه از آنها تقليد كرده اند ـ را به سوي اعتماد بر جنگها كه بدون شك حوداث مهمي در زندگي آن حضرت بودند كشانده است. البته اكنون اين شيوه در ترتيب حوادث زندگي آن حضرت نزد بسياري از نويسندگان عرب، وبيشتر نويسندگان وتاريخ نگاران عجم، و بخصوص در شبه قاره هند، بسيار كم رنگتر شده است.
ونويسنده نيز بر اين اعتقاد است كه كتابهاي سيرت بايد به تمام زمينه هاي زندگي آن حضرت توجه داشته باشند، وميداني را بر حساب ميداني ديگر اهميت ندهند. يا اينكه نوشته هاي خود را در چارچوبهاي معيني مشخص سازند؛ چون كتابهاي نوين در:  فقه سيرت، جانب اقتصادي سيرت، زمينه هاي سياسي سيرت، پرتو اخلاق در سيرت، رسول الله در خانواده ، رسول الله در مسجد ومحراب، واخلاق رسول اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  در ميدان كارزار، رسول الله در رهبري دولت مدينه، تعليم وتربيت در پرتو زندگي پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  وغيره ...
البته اين هرگز به اين معنا نيست كه به مغازي پيامبر پرداخته نشود! تاريخ نگاران اسلامي ريز ودرشت حوادث جنگها را به تصوير كشيده اند وشاگردان مكتب رسالت تمام آن حوادث را براي ما ثبت كرده اند ، وبر خواندن وآموختن آنها بسيار تأكيد ورزيده اند، تا بدانجا كه علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب مي فرمايند:" پدران ما غزوه ها وسريه ها (جنگهاي زمان پيامبر) را چون سوره هاي قرآن به ما مي آموختند! (به روايت خطيب بغدادي).
جنگهاي پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  در كنار اينكه مدرسه هايي است از دليري وشجاعت ورادمردي وايثار وگذشت، مكتبهايي است از اخلاق در بهترين صورت آن، وتجلي پرتو ايمان در والاترين درخشش وگذشت وجوانمردي در تصاويري كه فهم ودرك آن نياز به قلبهايي آگنده محبت واخلاص دارد.
وچون مسلمانان از اين ثروت بزرگ اخلاقي وميراث وبرنامه مديريت رفتاري برخوردار بودند هميشه در جنگهايشان مهذب، وبا فرهنگ وتمدن انسان دوستانه با دشمن برخورد مي كرده اند، برخلاف پيروان ديانتهاي ديگر كه ميراثي در اين زمينه از پيامبرانشان ويا رهبرانشان به ارث نبرده اند.
به طور مثال مسيحيان وكليميان كه از چنين برنامه وفرهنگي محرومند، در جنگهايشان از حيوانات درنده نيز پست تر بوده اند وميدان كارزار فلسطين وآتشي كه كليميان (يهودها) آنرا برافروخته اند، وميدانهايي چون عراق وافغانستان كه فتنه افروز آن مسيحيان هستند شاهدي گويا بر اين مدعا است...
·         فعاليتهاي نظامي رسول اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  
در 13 سال دعوت وتلاش زندگي مكه، با وجود آن همه زجر وشكنجه وظلم واستبداد وديكتاتوريت وفرعون منشي قريشيان، رسول اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  هرگز دست به سلاح نبردند. بارها اتفاق افتاده كه در زير يوغ ستمگران كاسه صبر ياران وشاگردان آن حضرت لبريز شده، به ايشان مشورت داده اند تا دشمن قسم خورده، تشنه به خون خود را غافل گير ساخته، تارومارش كرده، روزگارش سياه كنند! ولي رسول الله كه طبق برنامه پيش مي رفت،واز دستورات پروردگارش سرانگشتي كنار نمي رفت، هرگز كوس جنگ، ويا حتي دفاع، ننواخت تا حجت دعوت بر مردمان تمام گردد، وكينه ودشمني جنگ وخون بر مسير دعوت تأثير منفي نگذارد. گذشت پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  ومدارا با قريشان نه تنها از شدت استبداد ونيرنگ آنها نكاست بلكه فتيله ي فتنه افروزي وشهوت خونريزي وستم را در آنها شعله ورتر كرد، وكار به جايي رسيد كه تحمل استبداد آنها غير قابل برداشت بود. از اينرو مسلمانان خانه وكاشانه، مال وثروت خود را رها كرده از مكه فرار نموده، بسوي شهر يثرب (مدينه) هجرت كردند ودر آنجا پايه هاي اوليه حكومت اسلامي را پايه ريزي نمودند.
روند دشمني قريش با مسلمانان داخل مكه، وخارج آن شدت گرفته وهمواره در پي براندازي دولت اسلام بودند. اين روابط تيره واين مكرو حيله ها ونيرنگهاي قريشيان باعث شد كه سرنوشت منطقه به شيوه اي نوين رقم خورد، وفراز ونشيبهايي در روابط دوگانه صورت گيرد وستيزها وجنگهاي مسلحانه جزئي از اين جزرومد بود، كه مي توان آنها را از نقطه نظر مسلمانان به دو دسته تقسيم نمود.
·         غزوه ها
هميشه رسول الله مي خواستند در همه سختيها علم بردار ميدان بوده،  بار سنگين مسئوليت را خود بدوش كشند ولي شركت آن حضرت در همه ميادين؛ باعث مشقت وسختي بسياري براي شاگردان وياران آن حضرت مي شد. آن حضرت مي فرمايند: سوگند به خداوندي كه جان محمد در دست اوست اگر ترس از مشقت وسختي بر مسلمانان نمي بود، هرگز از لشكري كه در راه خدا به جهاد مي رود عقب نمي ماندم. ولي در توانم نيست كه همه مسلمانان را مسلح نموده با خود ببرم، ودر توان هر مسلماني هم نيست كه خودش را مسلح وآماده كرده همراه من حركت كند وبر مسلمانان بسيار سخت وناگوار است كه از لشكري كه من فرمانده اش هستم عقب بمانند. (به روايت امام مسلم نيشابوري)
از اينرو آن حضرت تنها رهبري وفرماندهي برخي از جنگها ويا لشكركشيها ويا مانورهاي نظامي را شخصاً‌ به عهده داشتند كه به آنها غزوه مي گويند.
در طول زندگي رسول الله 26 يا 27 غزوه صورت گرفت. علت اختلاف عدد در اين است كه رسول الله پس از فتح خيبر مستقيماً بسوي "وادي القري" لشكر كشي كردند، برخي از سيرت نگاران اين دو معركه را به دليل اينكه پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  پس از خيبر به مدينه بازنگشته اند، يك غزوه شمرده اند. وبرخي آنها را دو غزوه دانسته اند!
اولين غزوه رسول الله پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  غزوه "بودان" يا الأبواء" نام دارد كه در ماه صفر سال دوم هجري صورت گرفت، وآخرين غزوه آن حضرت غزوه "تبوك" است كه در ماه رجب سال نهم هجري بود.
در بيشتر غزوه هايي كه پيامبر فرماندهي آنها را به عهده داشتند هيچگونه جنگ ويا خونريزي صورت نگرفت وبيشتر آنها مانورهاي نظامي بود، تنها در 9 غزوه از 27 غزوه آن حضرت جنگ وخونريزي اتفاق افتاده كه عبارت بودند از : غزوه بدر، احد، خندق، بني قريظه، خيبر، فتح مكه، حنين، طائف، تبوك.
در برخي از اين 9غزوه چون فتح مكه تنها تعداد بسيار اندكي كشته شدند، وبرخي از آنها چون غزوه بدر بيش از يك يا چند ساعت طول نكشيد. البته برخي از اين جنگها با وجود خسارتهاي جانبي؛ چون غزوه خندق مدت زمان زياد و زحمات فراواني را در برگرفت. در اين غزوه لشكر ده هزار نفري كافران نزديك به يك ماه مسلمانان را در محاصره قرار داد.
بزرگترين لشكري كه پيامبر فرماندهي آنرا به عهده داشته اند، لشكر تبوك بود كه تعداد سپاهيان اسلام در برخي روايات به سي هزار رقم زده مي شود كه در آن نيز خسارات جاني بسيار اندكي گزارش شده است!
شايد لازم به يادآوري نباشد كه پيامبر اكرم پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ ودين مبين اسلام از خونريزي به شدت متنفر است، ورسول الله جز در حالتهايي بسيار استثنائي مسير حركت لشكر خود را اعلام نمي داشتند، وهميشه سعي مي كردند دشمن را غافل گير ساخته با كمترين خسارتهاي جاني از دو طرف به اهداف خود دست يابند.
در بيشتر موارد تا غزوه خندق يا احزاب، سپاه كفر جنگ ووقت وجاي آن را بر مسلمانان تحميل مي كرد، ولي پس از شكست سهمگيني كه احزاب (گروههاي) متحد كفر از بت پرستان ويهوديان، در غزوه خندق خوردند، معادله رهبري منطقه به كلي تغيير پذيرفت وپيامبراكرم در يك جمله آنرا به تصوير كشيدند!
"الآن نغزوهم ولايغزوننا، نخن نسير إليهم"
"از اين به بعد ما بسوي آنها لشكر مي كشيم، وآنها توان لشكر كشي را نخواهند داشت، وما بسوي آنها حركت مي كنيم".
·         سريه ها ويا گشتها
لشكر كشيها ويا مانورهاي نظامي ويا جنگهايي كه آن حضرت شخصاً در آنها حضور نداشتند، وفرماندهي آنها را به يكي از يارانش سپرده بودند را سريه يا بعثه "گشت" مي گويند.
سيرت نگاران در تعداد اين مانورهاي نظامي بنا به طبيعت آنها اختلاف نظر دارند، كمترين عددي كه در اين زمينه ذكر شده 35 وبيشترين آن 66 سريه است. امام ابن حزم تعداد گشتها ومانورها وسريه ها را 47 سريه شمرده است.
غالباً اين سريه ها به نام ميدان ويا روستا وشهري كه در آن صورت گرفته اند، ويا به نام فرمانده سريه در كتابهاي سيرت نامگذاري شده اند.
در بيشتر اين مانورهاي نظامي هيچ گونه جنگ وخونريزي صورت نگرفت. در واقع هدف از اين مانورها در كنار آموزش جنگي افراد، وتربيت فرماندهان نظامي، ابراز قدرت مسلمانان وآمادگي آنها در دفاع از دولت خود بود، تا قبيله هاي مهاجم هميشه از مسلمانان حساب برده، جرأت حمله به مدينه را نداشته باشند.
به عبارت ديگر اين سريه ها به دستور قرآن جامعه عمل مي پوشانيد كه فرموده اند:
{وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ }(الأنفال/60) ترجمه: (‏براي ( مبارزه با ) آنان تا آنجا كه مي‌توانيد نيروي ( مادي و معنوي ) و (از جمله) اسبهاي ورزيده آماده سازيد ، تا بدان ( آمادگي و ساز و برگ جنگي ) دشمنِ خدا و دشمن خويش را بترسانيد ، و كسان ديگري جز آنان را نيز به هراس اندازيد كه ايشان را نمي‌شناسيد و خدا آنان را مي‌شناسد . هر آنچه را در راه خدا ( از جمله تجهيزات جنگي و تقويت بنيه دفاعي و نظامي اسلامي ) صرف كنيد ، پاداش آن به تمام و كمال به شما داده مي‌شود و هيچ گونه ستمي نمي‌بينيد‏)
خداوند از مسلمانان خواسته تا با به دست آوردن قدرت نظامي نيرومند، مرزهاي خود را محفوظ نگه دارند، چون وقتي شما از نظر نظامي نيرومند باشيد قدرتهاي استعمارگر ومستبد جرأت تهاجم به شما را نخواهند داشت، ودر نتيجه امنيت وآسايش منطقه تأمين خواهد شد! برخي از اين سريه ها را تنها يك يا چند نفر از مسلمانان انجام دادند.
بطور مثال در يك سريه تنها عمير بن عديي به پا خواست وعصماء‌بنت مروان را در ماه مبارك رمضان سال دوم هجري ترور كرد، ودر سريه اي ديگر سالم بن عمير الأنصاري، مردي فتنه افروز به نام أبي عفك يهودي را در شوال سال دوم هجري ترور كرد.
هدف از اين سريه ها نيز فرونشاندن آتش جنگي بود كه اين افراد فتنه جو در پي آن بودند، فرماندهي سپاه اسلام براي جلوگيري از خونريزيهاي بسيار ودرگيريهاي نظامي بزرگ، با سياستي بسيار دقيق وبرنامه ريزي شده، با ترور سران فتنه وآشوبگران قائله اين جنگهاي بزرگ وخونريزيها را مي خوابانيد.
رسول الله از خيانت وناجوانمردي نيز به شدت نفرت داشتند، وهميشه ناجوانمردان خائن وخيانت پيشگاني كه به حريم مسلمانان تجاوز كرده، شهروندي را به قتل رسانده باشند را به سزاي اعمال خود مي رسانيد. سريه "الرجيعه" وچاه "معرنه" از اين قبيل سرايا بود كه پيامبر گردان ويژه اي را براي روي دست دشمن خائن زدن گسيل داشتند.
·         قفس اتهام
سطحي نگري به قواعد دين اسلام ونگاه قشري به احكام آن وهضم نكردن كليات دين، وخلاصه جهل وناداني وغرور باعث شده در بسياري از موارد افرادي كه از حماس واخلاص بيمانندي برخوردارند، ناخواسته به دين خود ضربه هايي بزنند وآب به آسياب دشمن ريخته چهره ي زيباي اسلام را واژگون جلوه كنند.
اين افراد بر اثر رد فعلي كه ظلم وستم واستبداد حاكمان وقت ويا ويرانگري ونسل كشي استعمارگران در دنياي اسلام، در آنها ايجاد مي كند نوعي واكنش منفي نشان داده، جرم وستم وطيغان كفر كه از صفات آنهاست را با اشتباهي حماسي جواب مي دهند.
اينگونه برخوردها باعث شده مفاهيمي نادرست در جامعه هاي اسلامي رواج پيدا كرده، انگشت اتهام بسوي "جنگ" پاك ومتمدن ـ چه بصورت دفاع از مقدسات وحريم اسلام باشد وچه بصورت رد اعتبار ويا بزمين ماليدن كمر طغيان واستبداد وبرده داري ـ دراز شود.
از جمله شبهاتي كه در اين زمينه در اذهان برخي مسلمانان پيدا شده است:
1ـ "جهاد" اعلام جنگي است عمومي كه مسلمانان بر عليه تمامي جهان كفر صادر كرده اند!
گر چه اين معنا ومفهوم حماسي شايد باعث پديدار شدن روحيه قلدري در بين جوانان گردد، ورزمهاي رستم وسهراب شاهنام ويا شهوت جهانگشائي را در جوانان بيدار كند، ولي با دين مبين اسلام وبرنامه متكامل ساختاري بشريت، ومفاهيم والاي اختيار وآزادي فرد بكلي در تضاد است! البته اين مفهوم نادرست با فهم ناقصي از يك حديث صحيح از سويطرفدارانآن آبياري شده است.
از ابن عمر (رضي الله عنهما) آمده است كه پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  فرمودند:" به من دستور داده شده است با مردم بجنگم تا شهادت دهند؛ هيچ معبودي نيست مگر خداي يكتا، ومحمد؛ رسول وفرستاده اوست، ونماز بر پا دارند، وزكات دهند، اگر چنين كردند خونها ومالهايشان را از من در امان داشته اند، مگر اينكه حقي از اسلام را پايمال كنند وبر اساس آن محاسبه شوند، وحساب آنچه در سينه هايشان پنهان مي كنند با خداست". (به روايت امام بخاري وامام مسلم نيشابوري )
هر چند در ظاهر اين حديث آن مفهوم كج ونادرستي كه بدان اشاره شد را قوت مي بخشد، ولي در حقيقت اين برداشت نادرست از حديث با قواعد اساسي دين بكلي در تضاد است.
بطور مثال اين برداشت نادرست قاعده كلي اسلام كه احترام آزادي فرد، ‌واختيار واراده اوست را زير سؤال مي برد مگر نه اين است كه خداوند متعال مي فرمايند: "لا إكراه في الدين" ـ‌ در اختيار دين وپذيرش اسلام هيچ اجباري نيست؟!
اسلام از مردم مي خواهد؛ اول آنرا درك كرده باورهايشان را بر مبناي آن قناعت دهند، سپس با اختيار واراده وعشق وعلاقه خويش سر تسليم بر احكام آن فرود آورند. ايمان دروغين واسلامي كه از روي قناعت واختيار واراده شخص نباشد نزد خداوند متعال هيچ ارزشي ندارد، واسلامي كه تنها نمايي از ظاهر افراد باشد ودر قلب وكيان آنها رسوخ ننموده باشد وباورهاي آنها را قناعت نبخشيده باشد ويا افراد بخاطر سيراب كردن شهوتهاي مال پرستي وجاه طلبي ويا رسيدن به اهداف وطرحهايي ديگر اسلام نمايي مي كنند، را قرآن كريم نفاق ودورويي ناميده، كه از كفر صريح به مراتب زشت تر وپست تر است!
شايد افرادي كه از پوست وقايع تاريخي ارتزاق مي كنند و مذهبگراي قشري هستند، به نحوه اسلام آوردن افرادي چون "ابوسفيان" و"صفوان بن اميه" اشاره كنند كه در ظاهر روايات تاريخي گمان مي رود  با زور مجبور به اسلام آوردن شده اند!
حقيقت اسلام آوردن چنين افرادي نيز برهاني است گويا بر نفرت اسلام از خونريزي، وگذشت وسعه صدر بي مانند آن، همراه با تلاش بيدريغش در نجات دادن انسانها از اقيانوس پرطلاطم تاريكيها وكفر بسوي نور ايمان.
افرادي چون "ابوسفيان" سالها مسلمانان را در مكه مورد شكنجه وعذابهاي طاقت نافرسا قرار دادند ودستهايشان تا آرنج به خون مظلومان آغشته شده بود، وپس از هجرت مسلمانان چه خيانتها وناجوانمرديها وخدعه ها ونيرنگها كه بر عليه اسلام روا نداشتند؟! در جنگهايي كه عليه مسلمانان رهبري كرده اند چه خونها كه نريخته اند؟! وچه اسيراني كه سر نبريده اند؟ وچه شهيداني كه لاشه هايشان را چون ددان تكه پاره نكرده اند؟!
كمترين سزائي كه همه قوانين بشري وعقل ومنطق براي چنين افرادي مي تواند در نظر بگيرد؛ همان كشته شدن پس از شكنجه هاي طولاني است....
اسلام؛ اين دين رهائي بخش وزندگي آفرين، بر خلاف تمامي قوانين ديگر به چنين مجرمان نظامي نيز فرصتي براي زندگي، وفرار از مرگ ونابودي ورسيدن به سعادت وخوشبختي در جهان، فراهم مي كند.
جلوي اين افرادي كه خود مي دانند مرگ كمترين سزايشان است، دروازه اي از رحمت ورهائي وسعادت مي گشايد، به آنها مي گويد: با اختيار وآزادي خود اگر ايمان آورديد، اسلام همه‌ ي آن جرائم وخيانتهاي شما وگذشته ها را فراموش كرده چون يك عنصر جديد داخل جامعه اسلامي مي توانيد زندگي كنيد.
در حقيقت هدف از اين اسلام آوردن آنها فراهم كردن فضائي است بي آلايش كه افراد بدور از تبليغات مغرضان، حقيقت اسلام را از نزديك لمس كرده، واقعيت را آنچنان كه هست ـ ‌نه آنچنان كه دوستان نادان ويا دشمنان كينه توز به تصوير مي كشند ـ‌ دريابد. پس از آن او آزاد است راهي را كه خود مي پسندد برگزيند.
مثلاً اگر "ابوسفيان" پس از اين فرصت، ولمس حقيقت اسلام از نزديك، باز هم نمي خواست اسلام بياورد، مي تواست براحتي به هر جا كه مي خواست ـ چون در بار روميان، وفارسيان ـ ‌فرار كند، وبدون شك آنها همانطور كه از "ابوعامر فاسق" استقبال كردند، از اين سردار قريشيان وحاكم مكه استقبال شاهانه مي نمودند.
" صفوان بن اميه" پس از آن همه خيانت ورذالت وپستي وخونريزي از پيامبر دو ماه مدت خواست تا تصميم نهائي خود را بگيرد. آن حضرت فرمودند : چهار ماه فرصت داري!
ثمامة بن اثال سردار اسير مشركان نيز چند روزي به ستوني در مسجد بسته مي شود، تا واقعيت مسلمانان، واخلاق ودينشان را از نزديك ببيند،‌ سپس بدون هيچ شرطي آزاد مي شود تا خود آزادانه تصميم بگيرد.
همه اين افراد حتي عكرمه فرزند ابوجهل؛ فرعون اين امت، پس از لمس حقيقت اسلام ونزديكي با آن ايمان آوردند، وتاريخ شاهد صدق ايمان واخلاص ورشادتهاي آنها بود، وتوانستند با خدماتي كه بعدها انجام دادند، عار خيانتها ومكرو حيله هايشان را پاك كنند.
لازم است براي فهم درست روايتي كه كج فهمان بدان استناد كرده اند برگرديم به اصل روايت، وحادثه اي كه رسول الله اين حديث را در آنجا ذكر كردند را با هم مرور كنيم.
 در سال هشتم هجري بود، رسول الله با گروهي كه از ثقيف آمده بودند نشسته بودند. مردي وارد شد ودر گوش رسول الله چيزي گفت. (خبر از دستگيري قاتل ابومسعود ثقفي؛ صحابي بزرگوار پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  داد. آن حضرت فرمودند: او را بكشيد! سپس برگشته از كسي كه خبر آورده بود پرسيدند: آيا مجرم ايمان آورده است يا خير؟!
آن مرد گفت: ا ز روي ترس تظاهر به اسلام كرده است!
رسول الله فرمودند: پس او را رها كنيد! سپس حديثي كه بدان اشاره شد را ذكر كردند! (استاد آلباني در سلسله صحيحه آورده است: اين حديث را امام نسائي، وامام دارمي (2/218) وامام طيالسي، وامام احمد (4/8) با سندي صحيح بر شرط امام مسلم، روايت كرده اند).
البته همين حديث را يك بار ديگر از زبان رسول الله مي شنويم.
در راه غزوه تبوك است، رسول الله با دوست ويار عزيزشان معاذ بن جبل در راه مي روند، پيامبر به ايشان نصيحتهايي مي كند، از آن جمله مي فرمايند: اساس وسر اين دين اين است كه شهادت دهي؛ هيچ معبودي نيست مگر خداوند يكتا او را هيچ شريكي نيست، وگواهي دهي كه محمد بنده وفرستاده خداست. وايستادگي دين بر اين است كه : نماز بر پا داري، وزكات دهي. وبالاترين جايگاه عزت وشرف دين؛ جهاد در راه خداست. وبه من امر كرده شده؛ با مردم بجنگم تا نماز بر پا دارند، وزكات دهند وشهادت دهند كه هيچ معبودي نيست مگر خداوند يكتا  واو را شريكي نيست،‌ومحمد بنده وفرستاده اوست. اگر چنين كردند خود را حفاظت كرده اند وجانها وخونهايشان در امان است مگر اينكه حقي را پايمال كنند وبر اساس آن قصاص شوند ومحاسبه آنچه در قلبهايشان است با خداست!
با توجه به روايات ذكر شده معناي حديث چنين واضح مي شود كه آن حضرت مي فرمايند: چون من با مردم به اسبابي كه باعث جنگ وستيز مي شود، درگير مي شوم‌ ــ به اسباب جنگ اشاره خواهد شد ـ پروردگارم به من دستور داده كه چنين برخورد كنم، واگر آنها نشانه اي از ايمان را در خود ظاهر كردند من از جنگ دست مي كشم وآنچه در قلبهايشان است به خداوند برمي گردد واو در روز قيامت آنها را محاسبه مي كند. به عبارت روشنتر: من اجازه ندارم با مردي كه ادعاي اسلام مي كند بجنگم، حتي اگر اين ادعايشان از روي ترس، يا فرار از كشته شدن باشد...
2ـ شبه ديگري كه در برخي اذهان پديدار مي شود اين است كه؛ "‌آيه شمشير" بر همه‌ِ معاني ومفاهيم رحم وشفقت وگفتگو وبحث با كافران خط قرمز " باطل شد " كشيده است!
در آيه پنجم سوره توبه، كه به آيه " شمشير" شهرت يافته چنين مي خوانيم:
{فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏}‌(آيه 5/ سوره توبه) ترجمه: ‏هنگامي كه ماههاي حرام ( كه مدّت چهار ماهه امان است ) پايان گرفت ، مشركان ( عهدشكن ) را هركجا بيابيد بكشيد و بگيريد و محاصره كنيد و در همه كمينگاهها براي ( به دام انداختن ) آنان بنشينيد . اگر توبه كردند و ( از كفر برگشتند و به اسلام گرويدند و براي نشان دادن آن ) نماز خواندند و زكات دادند ،  ( ديگر از زمره شمايند و ايشان را رها سازيد و ) راه را بر آنان باز گذاريد . بيگمان خداوند داراي مغفرت فراوان ( براي توبه‌كنندگان از گناهان، ) و رحمت گسترده ( براي همه بندگان ) است .‏
متأسفانه برخي از اهل علم بدون در نظر گرفتن اين حالت خاص وسبب نزول آيه، با جرأت تمام ادعا كرده اند كه اين آيه دهها آيات قرآن كريم را نسخ كرده است! ‌ودر اين زمينه به برخي از روايات اشاره كرده اند! علماي اسلام همه روايات وارده در اين قضيه را مورد بحث قرار  داده اند، تمامي رواياتي كه چنين مفهومي را مي رساند ضعيف هستند واستدلال به آنها در اين مورد نادرست است وآنچه درباره نسخ در آيات جهاد آمده است جاي بحث وگفتگو دارد.
وآياتي كه ادعا شده اين آيه با استناد به روايات ضعيف آنها را نسخ كرده، احكام تكليفي نيستند تا بتوان آنها را تغيير داد، بلكه آياتي هستند كه معاني ومفاهيم اساسي دين چون آزادي عقيده واختيار واراده فرد، سعي در برقراري امنيت وصلح وآرامش وغيره را ثبت كرده اند.
به برخي از اين آيات بصورت گذرا اشاره مي كنيم، تا خواننده عزيز دريابد اين معاني والا از اساسيات دين و غير قابل " نسخ" مي باشند:
خداوند مي فرمايند: {لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ} (بقره/256) ترجمه: (‏اجبار و اكراهي در ( قبول ) دين نيست)
{وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا} (انفال/61) ترجمه: (‏اگر آنان به صلح گرايش نشان دادند ، تو نيز بدان بگراي ( و در پذيرش پيشنهاد صلح ترديد و دودلي مكن و شرائط منطقي و عاقلانه و عادلانه را بپذير ) ).
{وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاَغُ} (آل عمران/20) ترجمه: (و اگر سرپيچي كنند ( نگران مباش ؛ زيرا ) بر تو ابلاغ ( رسالت ) است و بس).
{فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ }(النساء/63) ترجمه: (پس از ايشان كناره‌گيري كن ( و به سخنانشان توجّه مكن و به سوي حق دعوتشان نما ) و اندرزشان بده).
{مَّا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ }(المائده/99) ترجمه: (‏پيغمبر وظيفه‌اي جز تبليغ ( و رساندن پيام آسماني ) ندارد .)
{وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّواْ اللّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ } (الأنعام/108) ترجمه: ‏( اي مؤمنان ! ) به معبودها و بتهائي كه مشركان بجز خدا مي‌پرستند دشنام ندهيد تا آنان ( مبادا خشمگين شوند و ) تجاوزكارانه و جاهلانه خداي را دشنام دهند.
{أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ ‏} (يونس/99) ترجمه: (آيا تو ( اي پيغمبر ! ) مي‌خواهي مردمان را مجبور سازي كه ايمان بياورند؟( اين كار نه صحيح و سودمند است و نه از دست تو ساخته است ).‏
{ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ} (النحل/125)
ترجمه: { ‏( اي پيغمبر ! ) مردمان را با سخنان استوار و بجا و اندرزهاي نيكو و زيبا به راه پروردگارت فراخوان ، و با ايشان به شيوه هرچه نيكوتر و بهتر گفتگو كن‌ ؛}
3ـ شبهه ديگري كه در اين زمينه مطرح مي شود اين است كه : آيا جنگ در اسلام دفاعي است يا هجومي ؟!
در سايه پيشرفت جهان غرب و تخلف جهان اسلام طي دو قرن گذشته، وهمگام با حملات استعماري غربيها به منطقه برخي از مسلمانان دچار نوعي شكست روحي شده، در مقابل هجوم فكري گسترده، وفراگير غربي خود را خلع سلاح كرد! اين افراد چون از اعتماد بنفس كافي برخوردار نبودند در موارد بسياري دانسته يا ندانسته با ساز دشمن رقصيدند.
بطور مثال در جامعه فكري مسلمانان مفهوم جديدي از جنگ و جهاد رواج پيدا كرد كه بسياري از ويژگيها ومفاهيم والاي اسلامي در صحنه مبارزه را ناديده گرفته، سعي بر اين داشت پديده جهاد را به گونه اي زنده بگور يا مسخ شده معرفي كند. البته اين نوع گرايشها از سوي نظام تبليغاتي غرب آبياري مي شد، چرا كه كشورهاي استعمارگر در منطقه، اسلامي را مي خواستند كه كاملاً مطيع وفرمانبر بوده، از آزادي وحقوق انسان ومليت طلبي هيچ دم نزند.
در اين آونه دو گرايش فكري در ساختار اجتماعي جهان اسلام رواج پيدا كرد:
1ـ برخي با آب وتاب جهاد را در كالبد قانونگذاري اسلامي حركتي به كلي دفاعي ومنفي معرفي مي كردند.
2ـ در مقابل آن انديشه، تفكر هجوم گرايانه اسلامي مطرح شد كه "جهاد" را حركتي مهاجمانه به تصوير مي كشيد.
اين دو گرايش كه بسياري از مفكران سرشناس اسلامي نيز آنها را محك مي زدند، ـ خواسته يا ناخواسته ـ‌ آب به آسياب دشمن مي ريخت! استعمار در سايه تصور اول؛ مسلماناني بي بخار بدور از حس جوانمردي ودفاع از كرامت اسلامي تربيت مي نمود!
وبا شاخ وبرگ دادن تصور وگرايش دوم؛ آنرا وسيله اي براي مسخ وتشويه صورت اسلام در جهان، وطعنه زدن به دين مبين اسلام قرار مي داد!
وامروزه با نيم نگاهي گذرا در حجم تبليغات رسانه ي استعمارگران اين دو ديدگاه را به روشني مي توان مشاهده كرد.
گويا در كنار فشارهاي تبليغاتي وهجوم گسترده استعماري وتقدم ويكه تاز شدن جهان غرب، وسپس رفت وتخلف جهان اسلام وفشارهاي منفي قرن بر عقل وانديشه مسلمان معاصر؛ نوعي مغالطه وامتزاج بين علل واسباب جنگ، با روشهاي آن، در ساختار اين دو گرايش تأثير گذار بوده است!‌
مي بايستي بين دلايل واسباب جنگ، وروشهاي آن تفاوت قائل شد:
دلايل جنگ از دو مورد نمي تواند جدا باشد:
1ـ دلايل دفاعي: دولت يا گروهي جهت از بين بردن يا تضعيف به ملتي حمله ور مي شود، وملت مورد هجوم واقع شده؛ يا در شهر وقلعه هاي خود سنگر مي گيرد، ويا به ميدان مبارزه مي آيد، ويا گروه مهاجم را در خانه وكاشانه اش غافل گير مي كند ويا ...
2ـ دلايل هجومي يا دشمنانه:
گروهي به مجموعه يا مليتي حمله ور مي گردند ويا به دشمنان آنها در هجوم شان كمك مي كنند.
اما روشهاي جنگ را مي توان به :
ـ دفاعي خالص‌ ـ ‌يا هجومي خالص، يا چيزي مخلوط از هجوم ودفاع، تقسيم كرد.
اسباب ودلايل جنگ را مي توانيم با معايير وقواعد اخلاقي سنجيده؛ خوب يا بد بدانيم، در حاليكه روشهاي اداره جنگ ومديريت ميدان مبارزه را تنها با قوانين تخصصي نظامي بررسي مي كنيم. مثلاً مي گوئيم: تاكتيك نظامي درست وفعال، ويا حركت اشتباه نظامي وغيره...
در تمامي جنگهايي كه در زمان پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  ودر زمان خلفاي راشدين صورت گرفت، ملاحظه مي شود كه دلايل همه آنها بهدف دفاع از حريم دولت اسلامي بوده است! ‌هرگز مسلمانان به هيچ گروه ويا قبيله وشهري بدون اينكه طرف مقابل آتش فتنه جنگ ودشمني را نيفروخته باشد حمله نكرده اند! همانطور كه پيش از اين شاره شد اسلام بيش از آنچه در تصور همه اديان گذشته ودر تخيل انسان معاصر مي تواند بگنجد به آزادي واختيار واراده وكرامت وحفظ جان انسان‌ ـ چه مسلمان وچه غير مسلمان ـ‌ اهتمام ورزيده است.
اما روشهاي مديريت جنگ در سيرت رسول الله در بيشتر موارد هجوم ودر برخي موارد دفاعي بوده است.
مسلمانان به خوبي درك مي كردند كه هجوم بهترين روش دفاع از حريمشان مي تواند باشد، ودر سال پنجم هجري پس از شكست احزاب وگروههاي كفر در غزوه خندق اين استراتيژي نظامي تحقق يافت ورسول الله با خوشحالي تمام فرمودند: از اين به بعد كفه ترازوي ما سنگين شده وما به آنها هجوم مي آوريم وآنها توان حمله به ما را نخواهند داشت. اين ويژگي عقيده اسلامي را در سايه اين قاعده اساسي واستراتژي نظامي بهتر مي توان درك كرد كه مي گويد:
" دين وعقيده اي كه تنها از ويژگي دفاعي برخوردار است در ميدان مبارزه  جايگاه بسيار ضعيف وناتواني دارد، ولي اگر در كنار ويژگي دفاعي از قدرت وتوان هجومي نيز برخوردار باشد، وزن وهيبت وجايگاه خاص خودش را مي تواند بدست آورد. چرا كه رمز وكليد دفاع از خود در قدرت وتوان تهديد به ديگران نهفته است".
در كنار تبليغات سوئي كه بدانها اشاره شد، موردي است كه مستشرقان تخم شرارت آنرا در بين عقلهاي ساذج ونادان مي پاشند كه؛ اسلام با زور شمشير بر مردم تحميل شده است!
اين شبهه  را بسياري از دانشمندان وروشنفكران مسلمان وغير مسلمان چون "گوستاف لوبون" در كتابش" تمدن عرب" بي اساس وپوچ دانسته اند وبا برهان ودليل وحجت قاطع آنرا رد كرده اند. البته تعاليم دين مبين اسلام ـ همانطور كه گذشت ـ با اين ايده وديدگاه زور وزر وقلدري بكلي مغاير است!
از آنجا كه آنچه گذشت پوچي اين ادعا را بكلي بر ملا ساخته، تنها به يك مورد يعني؛ فتح اسلامي در ايران زمين اشاره مي كنم!
برخي از هرهري مذهبها وكوته فكراني كه با عمق تاريخ ايران بكلي بيگانه اند، گمان مي برند؛ ايرانيان به زور شمشير سر طاعت در مقابل اسلام خم كردند! حقيقت ماجرا اين بود كه؛ لشكر سلطنت طلب خسرو پرويز وسران دولت فارس مانع رسيدن صداي حق، يا پيام پروردگار وخالق بشر به بندگان او شدند، سپاهيان اسلام اين سد را شكسته، نداي آزادبخش توحيد ويكتا پرستي را براي فارسيان به ارمغان آوردند.
پدران ما نه جاهل وبي سواد بودند ونه احمق وبي غيرت ونه ترسو كه خود را تسليم چهار عرب باديه نشين كنند، بلكه انسانهايي بسيار با فرهنگ وفهميده وآگاه بودند كه چون تعاليم وارسته ووالاي اسلام را دريافتند، يوغ بندگي وبردگي انسانها را از گردن دريده، سرطاعت وفرمانبرداري به درگاه خداوند متعال خم كردند.
پدران ما با اختيار واراده وخواست خود آنچنان كه قانون واساس اسلام بود به اسلام گرويدند نه با زور شمشير.
ومسلمانان هرگز كسي را مجبور به اسلام آوردن نكردند، افرادي كه مسلمان مي شدند خود آتشكده ي جهالت خويش را به مسجد عبادت پروردگار تبديل مي كردند. وتا قرنها كه توده مردم با آگاهي ودانش وفهم خود مسلمان شدند مسجد وآتشكده در كنار هم در شهر وروستاهاي كشور قرار داشت، وبا مرور زمان ورشد فكري وفرهنگي وعلمي ودانش افروزي وستيز اسلام با جهالت وناداني وبي سوادي ونشر علم ودانش از تعداد آتشكده هاي كاسته وبر تعداد مساجد افزوده گشت!...
اسباب ودلايلي كه پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  را مجبور به جنگ كرد...
دريافتيم كه رسول اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  نمادي از رحمت وشفقت ومهر وعطوفت بر جهانيان بودند در سايه تعاليم وآموزه هاي ارزنده او نه تنها انسانيت، بلكه حيوانات وجمادات نيز طعم آسايش وامنيت وسعادت را چشيدند.
در ارزشهاي اخلاقي ايشان خوانديم كه مردي در صحرائي سوزان سگي تشنه را آب داد وخداوند از او خشنود گشته او را آمرزيد، وديديم؛ زني بخاطر اينكه گربه اي را زندان كرده از آب وغذا محروم داشته بود راهي جهنم سوزان شد، واز فرموده هاي ايشان به شاگردانش بود كه در رسيدن به هر موجود زنده اي براي شما اجر وپاداشي است"!
ودر آموزه هاي آن جناب بود كه ارزش خون يك مسلمان از خانه خداوند بالاتر است!
ودر صفحات گذشته دريافتيم كه رسول الله چقدر از خونريزي نفرت داشتند، وچه اندازه به انسان وزندگي وسعادت وخوشبختي او اهتمام مي ورزيدند.
حال چه اسباب ودلايلي باعث شد ايشان كه رمز رحمت وشفقت ومهر بودند مجبور شوند براي استقرار جامعه، وحفظ امنيت آن، ومهيا ساختن اسباب سعادت وخوشبختي آن،‌علفهاي هرزه، وآتش افروزان وفتنه جويان را بر كند!‌
شرح وبسط گسترده وتفصيل اين موضوع نياز به مثنوي هزار ويك من دارد، ‌در اينجا به مهمترين موارد فهرست وار اشاره مي كنيم.
1ـ‌ تجاوز ولشكر كشي به حريم مسلمانان...
اسلامي كه نماد رحمت وسعادت وبرخورد نيك وگذشت وسلام وسلامتي است، ذلت وخواري وپستي را هرگز قبول نمي كند. از ديدگاه او مظلوم وظالم، يا ستمگر وستمديده دو پديده بيمار گونه هستند كه بايد مورد عقاب وسرزنش قرار گيرند.
از ديدگاه او "فرعون"ويا "ظالم" و"ستمگر" همان موجود بيماري است كه "مظلوم " ويا "ستمديده" او را ساخته است. چون مظلوم از حق خود گذشت، وكمر ذلت وخواري خم كرد ستمگر بيمار بر كول او سوار شده ادعاي خدايي ويا قلدري كرده، ميدان ستمش را گسترش مي دهد.
مردي خدمت رسول اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ رسيده پرسيدند : اگر شخصي خواست ثروت مرا از من بربايد چه بايد بكنم؟ آن حضرت فرمودند كه در برابر او مقاومت كند. او پرسيد: اگر طرف مقابل قلدر بود، واو را كشت چي؟ آن حضرت فرمودند: در آنصورت شما شهيد مي شويد!‌
ايستادگي ومقاومت فرد در برابر ظالم ستمگر باعث مي شود، پوزه ظلم بزمين ماليده شود وجامعه از اين سرطان واگير رهايي يابد.
حال هر گاه دشمنان اسلام بر عليه مسلمانان لشكر كشي كرده اند، آنها را چون سدي محكم وفولادي در برابر خود يافته اند. جنگهايي چون غزوه احد وخندق يا احزاب وغيره شاهدهايي گويا هستند كه رشادت ومردانگي مسلمانان را به نمايش گذاشته اند.
2ـ خونريزي در غير ميدان معركه...
پيامبر از ناجوانمردي وخيانت ورذالت ونامردي بسيار متنفر بودند وبا تمام توان با چنين افرادي كه رمز سفاهت ونامردي بودند جوانمردانه مقابله مي كردند.
وقتي خبر رسيد روميان پيك بيگناه پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  "الحارث بن عمير الأرذي " را تنها بخاطر رساندن نامه آن حضرت به آنها به قتل رسانده اند، بسيار بر آشفت ودر پي بخاك ماليدن پوزه ظلم وستم واستبداد به زمين شدند.
"سريه مؤته"، عزوه "تبوك" براي خونخواهي از آن نامه رسان مظلوم وبيگناه ترتيب داده شد. اين موضوع تا آخرين لحظه زندگي پيامبر در خاطر ايشان زنده بود، در آخرين لحظات عمرشان سپاهي به فرماندهي "اسامه پسر زيد"؛ از عزيزترين افراد به خود، را براي شكستن سينه سترك قلدران روم تهيه ديدند كه لشكر پس از وفات آن حضرت بسوي دشمن قلدر وخونخوار حركت كرد.
3 ـ ‌خفه كردن آتش فتنه قبل از شعله ور شدن آن...
گفتيم كه رسول الله از خونريزي بشدت نفرت داشتند، از اينرو هميشه با آگاهي وبيداري خاصي حركات دشمنان نادان وتشنه بخون را زير نظر داشتند. هر گاه سيستم اطلاعاتي آن حضرت خبر مي داد؛ برخي از دشمنان در پي لشكر كشي وهجوم به سرزمين مسلمانان هستند، با يك جهش سريع آنها را غافلگير كرده، خطه ونيرنگ ومكرشان را در نطفه خفه مي كرد، ‌تا يا بكلي از خونريزي جلوگيري شود، ويا حداقل با كمترين خسائر جاني در دو طرف،‌ فتنه فرو نشيند.
غزوه بني مصطلق يا مريسيع، غزوه غطفان در سال سوم هجري، سريه أبي سلمه در سال چهارم هجري، وغزوه دومة الجندل در سال پنجم هجري وسريه ذات السلاسل در سال هشتم هجري، مثالهايي در اين باب هستند كه در كنار بيداري وآگاهي مسلمانان، پرده از مفاهيمي چون اهميت حفاظت از جان انسانها بر مي دارند.
4ـ خيانت در عهد وپيمان وميثاق ...
خيانت يكي از صفات بسيار زشت وننگيني است كه با طبيعت وفطرت جوانمردان بكلي در تضاد است. ونمادي است از نامردي ونامرادي وپستي وزذالت.
رسول الله از اين صفت زشت بسيار متنفر بودند. وخودشان آيتي بودند از وفاداري به عهد وپيمان، و در هيچ شرايطي حاضر نبودند لكه ننگ خيانت را تحمل كنند.
چون يهوديان "بني قريظه" در سخت ترين شرايط جنگ احزاب يا "خندق" به مسلمانان خيانت كرده با نقض ميثاق وعهدشان آسايش وامنيت جامعه را بهم ريختند با آنها برخوردي كه شايسته آنها بود داشتند، وهمچنين با يهود "خيبر".
وچون خيانت ونقض عهد وپيمان وميثاق پرده از طبيعت ممسوخ ودگرگون شده افراد خائن داشت، ودر حقيقت آنها چون غده سرطاني امنيت وآسايش منطقه را به مخاطره انداخته بودند. عمل جراحي تنها راه حل بود. وبا اين حركت آن مقام والاي انسان ساز اين علفهاي هرزه را از محيط جامعه بيرون راند تا امنيت وآسايش منطقه محفوظ گردد.
5ـ برانگيختن دشمنان بر عليه مسلمانان ...
هر گاه سيستم اطلاع رساني آگاه آن حضرت كشف مي كرد، ‌افرادي ذي نفوذ، چون شاعران، كه در آن روزها نقش رسانه هاي گروهي را باز مي كردند، در پي برانگيختن آتش فتنه هستند، ومردم را بر عليه مسلمانان مي شورانند، با يك حركت آگاهانه وبيدارحضرت پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  آن موذيان را سر به نيست مي كردند، تا اولاً : با كشتن يك آدم فاسد وفتنه افروز، آتش جنگ بخوابد، واز كشت وكشتار هزارها انسان جلوگيري شود.
وثانياً‌: ديگر فتنه جويان وموذيان به سوراخهاي خود خزيده در پي برآشفتن منطقه وآتش افروزي براي بدست آوردن برخي مصالح آني خود وچپاول اموال وثروتهاي مردم، نباشند.
تروز كعب بن أشرف يهودي توسط برادرش نمونه ايست از اين ديدگاه انسان دوستانه وآگاه وبيدار مسلمانان.
6ـ كمك به كافران بهدف ريشه كن ساختن اسلام...
كساني كه به لشكر تشنه بخون كافران ومشركان براي ريشه كن ساختن مسلمانان كمك مي كردند،‌ تا جنگي بزرگ وخونريزي شديدي بر پا شود نيز خود را فداي حماقتها ومصلحت پرستيهاي خود مي كردند.
افرادي چون "ابورافع يهودي" كه سپاه كفر وشرك عرب را با قبايل يهودي متحد ساخت تا همه لشكر ده هزار نفري احزاب (گروهها) را تشكيل داده به مسلمانان كه در شهر خود آرام زندگي مي كنند حمله كرده، تيشه به ريشه اسلام زده، آنها را از صفحه هستي بركنند، مي بايستي به سزاي اعمال پست خود برسند، سريهء أبي رافع يهودي به رهبري "عبدالله بن عتيك" بهمين منظور ترتيب داده شد.
حقوق دشمنان ومخالفان هم پيمان
شايد براي برخي از خوانندگان سخن گفتن از "حقوق دشمنان" تعجب آور جلوه كند. واين پرسش پيش آيد: آيا دشمني كه كمر به كشتن تو بسته است را نيز حقي جز شمشير است؟!
اگر اين تصوير در مفاهيم جنگجويانه وخونخوارانه بشري درست باشد، در دين اخلاق ورهايي بشريت از قيد وبند همه بردگيها مصداقيت ندارد. اسلام آنچنان كه براي مسجد معيارهاي اخلاقي وارزشهاي انساني معين نموده است، براي ميدان نبرد ولشكر گاه نيز معيارهاي اخلاقي وارزشهاي والاي انساني مشخص نموده است!
به برخي از اخلاقيات اسلامي كه دين بر پيروانش واجب كرده، وآنرا از حقوق دشمنان شمرده است كه مي توانند مسلمانان را در صورت تخطّي وشانه خالي كردن مورد بازخواست قرار دهند، فهرست وار اشاره مي كنيم:
1ـ وفاء به عهد وميثاق ...
بهمان اندازه كه اسلام از خيانت وشكستن عهد وميثاق نفرت دارد، به وفا به آن اهميت قائل شده است.
تمامي زندگي پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  مثالي است از وفاء‌ومعاني والا وارزشمند اخلاقي. اجازه دهيد به گوشه اي از وفاي آن حضرت در صلح حديبيه اشاره كنيم كه حتي براي بيشتر مسلمانان درك وفهم آن بسيار سخت بود.
" سهيل بن عمرو" شروط قلدرانه مشركان مكه را با ديدي بسيار سطحي بر پيامبر املام ‌مي كردند، ورسول الله با ديدي آينده نگر وهدفمند به حقايق روز مي نگريست وبرنامه ي اجرائيشان را در گذشت زمان پايه گذاري مي كردند، بدون چون وچرا با شروط دشمن موافقت مي كردند، چرا كه آنها را به فايده وصلاح مسلمانان ـ‌ البته در ديد زمان ـ‌ مي ديد.
از جمله اين شروط اين بود كه:
"اگر كافري مسلمان شده به مسلمانان پناه آورد بايد او را به مشركان مكه تحويل دهند. واگر چنانچه مسلماني كافر شده از مدينه گريخت وخود را به مكه رسانيد مشركان او را به مسلمانان تسليم نخواهند كرد".
هنوز جوهر اين جمله خشك نشده بود كه "ابوجندل" مسلمان؛  پسر "سهيل بن عمرو"؛ نماينده مشركان، توانسته بود با غل وزنجيرش از شهر مكه گريخته خود را به مسلماناني كه براي اداي عمره آمده بودند، برساند.
سهيل از رسول الله خواست، او را بنا به ميثاق به او تسليم كند. رسول الله از روي رحمت وشفقت، بسيار از او خواهش كرد كه اين جوان را با او واگذارد. ولي "سهيل" موافقت نكرد. در نهايت پيامبر با دلي غمگين، ومسلمانان با چشماني اشكبار، جوان مسلمان را كه داد مي كشيد؛ "مرا به كافران تسليم نكنيد مرا بخاطر دين وايمانم مورد شكنجه وآزار واذيت قرار مي دهند! بخاطر وفا به عهد وميثاق تسليم كردند. ورسول الله به او دلداري داد: خداوند براي شما وامثال شما گشايشي قرار خواهد داد.
"ابوبصير" جوان مسلمان ديگري بود كه خود را به مدينه رسانيد. مشركان براي باز پس آوردن او دو سرباز را به مدينه فرستادند. باز هم مسلمانان به عهد وميثاق خود پايبند مانده، برادر مظلوم مسلمان خود را به دشمن تحويل دادند.
البته "ابوبصير"؛ اسير شجاع ودلير، در راه بر دشمن تازيده، يكي از سربازان را كشته، به كوهها متواري شد. ودر نهايت سرگردنه اي را بر كاروانهاي قريش كه به او ظلم وستم ورزيده، از خانه وكاشانه اش فراري داده اند بست. جوانان ستمديده ومظلوم قريش امثال ابوجندل نيز از زندانها وكشتارگاهها وسلولهاي شكنجه وتعذيب فرار كرده بدو پيوستند. اين افراد روزگار دشمن را سياه كردند وكارشان بجائي رسيد كه مشركان خود با كمال ذلت وخواري نزد رسول الله آمده، از او خواهش وتمنا كردند اجازه دهد، اين بند از ميثاق حديبيه حذف شود، وآن مسلمانان مظلوم به دامن مدينه آمده در كنار برادران مؤمنشان زندگي آرامي داشته باشند، وباعث درد سر براي قريشيان نشوند!
2ـ عدم تجاوز وتعدّي به كافراني كه در جامعه اسلامي زندگي مي كنند..
پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  هرگز اجازه نمي دادند كسي از مسلمانان به كافراني كه در جامعه اسلامي زندگي مي كنند كوچكترين ظلم وستمي روا دارد ومي فرمودند: "اگر كسي به يكي از هم پيمانان ما ظلم وستمي روا دارد، ‌يا او را تحقير كند، از كارگر كافرش بيشتر از آنچه در توانش است كار بگيرد، يا چيزي از او را چپاول كند، روز قيامت من بر عليه او گواهي مي دهم! وفرمودند: هر كسي يكي از هم پيمانان ما را بكشد، بوي بهشت به مشامش نخواهد رسيد، در حاليكه بوي بهشت از مسير چهل سال شنيده مي شود! يعني اينكه چنين شخصي نه تنها به بهشت راه نخواهد يافت، بلكه به آن نزديك نيز نمي گردد.
3ـ اگر برخي از كافراني كه با مسلمانان هم پيمان شده بودند، ظلم وستمي روا داشته ياخيانتي مي كردند، تنها آنها را مورد بازخواست قرار مي داد،‌وهمه كافران را به چوب بعضي از آنها نمي زد!
4ـ اگر برخي از كافران پيمان شكني مي كردند غافلگيرانه به آنها نمي تازيد، ‌اول به آن خائنان اطلاع مي داد كه ما نيز بخاطر خيانت شما ديگربا شما عهد وپيماني نداريم، سپس اجراءات لازم وتدابير مورد نياز را به اجرا درمي آورد. آنچنان كه با يهود "بني قينقاع" پس از غزوه "بدر" ـ كه به مسلمانان خيانت كرده، عهد وپيمان را شكستند ـ انجام داد.
5ـ مراعات حقوق انساني خائنان!
در تصور اسلام خائن هر چند جنايتكار ومجرم وخونخوار وپست ورذيل باشد، باز هم انسان است!‌ وبايد برخي مسائل اخلاقي وانساني را در حق او رعايت نمود.
بطور مثال آن حضرت در مورد يهود "بني قريظه" كه بزرگترين خيانت جنگي را به مسلمانان كردند، ومستحق بدترين وسخت ترين سزاها بودند فرمودند: با اسيرانتان به خوبي برخورد كنيد، اجازه دهيد استراحت كنند، به آنها آب سرد بنوشانيد تا آرام گيرند، سپس باقيمانده هايشان را به سزاي اعمالشان رسانيده سرزنيد، البته گرمي خورشيد وگرمي سلاح را بر آنها جمع نكنيد".
شفقت ونرم خوئي با اسيران، واحسان ونيكوئي وخوش برخوردي با آنها، ودر بيشتر موارد بخشودن آنها، يا قبول كردن خون بها در صورتي كه براي مسلمانان ضرر نداشته باشد، شيوه بارز پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  بود.
واز اينكه بين مادر وفرزند اسيري جدايي افكنده شود بشدت برحذر مي داشتند ومي فرمودند:" هر كس بين مادر وفرزندش جدائي افكند، خداوند بين او و خويشان وعزيزانش در قيامت جدائي خواهد افكند".
در بيشتر موارد هدف پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  از نگه داشتن اسير اين بود كه به او فرصتي داده شود، تا مسلمانان را از نزديك ببيند وبا اسلام واقعي بدور از تعليقات وشايعه ها وتبليغات سوء‌دشمن آشنا شده،‌حقيقت آنها را خود لمس كند، سپس اگر خواست ايمان آورد، واگر نخواست آزادانه نزد خانواده اش بازگردد.
آنچنان كه با "ثمامة‌ بن اثال" اتفاق افتاد. او را به ستوني از مسجد بستند، تا حقيقت اسلام را لمس كند، سپس آزادش كردند. او پس از آزادي به نخلستان رفته خود را شست ونزد پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  بازگشت،‌ وايمان خود را اعلام داشت.
يا آنچنان كه با "أبي العاص فرزند ربيع"؛ همسر حضرت زينب دختر پيامبر اكرم  صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ روي داد. او در بدر اسير شد وپس از پرداخت هزينه تعيين شده از سوي همسرش آزاد گرديد. سپس گروهان "ابوبصير" او را همراه برخي از دوستانش اسير كردند. با پا درمياني وشفاعت حضرت زينب، او همراه دوستانش آزاد شده به مكه بازگشته امانتهاي مشركان را به آنها برگردانيد وسپس نزد مسلمانان آمده اسلام آورد.
در حقيقت مسلمانان سپاه دشمن را با اخلاق ورفتار وسيرت وكردار خود، قبل از شمشيرشان به اسارت درآورده بودند، نقش شمشير با دست بند زدن بر دشمن در ميدان جنگ تمام مي شود. ولي تأثير اخلاق مسلمانان آنچنان بود كه در دلهايشان رسوخ پيدا كرده، آنها را بكلي تغيير داده، از سپاه ظلم وتاريكي وستم به پهناي روشنايي وآسايش وسعادت آورد.
با نگاهي عميق در سيرت رسول الله پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ مي بينيم كه آن حضرت تنها در سه مورد وآنهم در شرايطي بسيار استثنائي اسيران را مي كشتند.
1ـ كافري كه در دشمني با مسلمانان واسلام تمام مرامها وارزشها وانسانيت را زير پا نهاده، هيچگونه مردانگي ورحمت وانسانيتي در او بجاي نمانده است، ‌وجودش باعث جاري شدن سيلهاي خون مي شود. افرادي چون؛ عقبه بن أبي معيط، والحارث بن النضر كه در غزوه "بدر" كشته شدند.
البته در شرايطي ديگر چون فتح مكه كه وجود چنين افرادي براي مسلمانان خطري نداشت وشوكت وقدرت وتوان كفر شكسته شده بود، حتي از اينچنين افراد نيز در گذشت شد. مثل بخشش "عكرمه بن أبي جهل" و"هبار بن الأسود" پس از آنهمه خيانتها وخونريزيها وجنايتها! ‌كه البته اينها نيز اسير اخلاق والا و رفتار شايسته وجوانمردي مسلمانان شده، اسلام آوردند.
2ـ مسلماني كه از دينش بازگشته دوباره كافر شده، وخون بيگناهاني را نيز بزمين ريخته!‌
هبار بن أسود به همان شخصي بود كه زينب به دختر رسول اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  را در هنگام هجرتش بسوي مدينه مورد آزار واذيت قرار داد بطوري كه ايشان از اسب به زمين افتادند، وجنيني كه در شكم داشتند سقط شده خونريزي بسيار شديدي كردند.
زينب پس از اين حادثه ددمنشانه مدت 6 سال در فراش بيماري زمين گير بودند، وهر روز رسول الله شاهد درد ورنج وبيماري دخترشان بودند. آيا پس از اين جايي براي گذشت مي ماند؟!
بنام گذشت وبزرگي ورحمت وشفقت را اي رسول پاك پروردگار عالميان!...
فدايت گردد جان ومال وتنم!...
مثل "ابن اخطل" كه رسول الله پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  دستور دادند هر كجا او را يافتيد بكشيد، حتي اگر به پرده هاي خانه كعبه آويزان باشد. اين شخص اگر تنها از اسلام مرتد مي شد شايد چون "عبدالله بن سعد بن أبي السرح" مورد بخشش قرار مي گرفت، ولي خيانت وريختن خون مسلمان بيگناه هرگز بدون سزا باقي نمي ماند.
كافري كه پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  يكبار او را بخشيده، سپس عهد وپيمانش را شكسته باز كمر به ريختن خون مسلمانان بسته، وباردگر اسير شده است. چون "أبي عزة الجمحي" كه در بدر اسير شده بود، وگريه وزاري كرده، سوگند خورد بار دگر بر عليه مسلمان شمشير نخواهد كشيد. سپس در جنگ "احد" شركت كرده به اسارت درآمد. كه سزايي جز مرگ نمي توانست داشته باشد، تا نشايد افرادي سست عنصر از رحمت وشفقت وگذشت مسلمانان سوء استفاده كنند.
اسلام به سربازانش اجازه نمي دهد به زنان، وكودكان دشمنان وكارگراني كه در جنگ شركت نمي كنند وآدمهاي دينداري كه در صومعه وغارها وعبادتگاههاي خود مشغول عبادت هستند وبر عليه مسلمانان نمي جنگند كوچكترين ظلم وستمي روا دارند.
اسلام اجازه نمي دهد، در هيچ شرايطي، انساني در آتش سوخته شود، هر چند جرم وجنايتهايش زياد باشند، چرا كه رسول الله مي فرمايند: "هيچ كس جز پروردگار آتش حق ندارد با آتش كسي را مورد شكنجه قرار دهد".
اسلام اجازه نمي دهد، كسي از دشمنانش را پس از مرگش تكه پاره كرده، دماغ وبيني ويا اعضاي جسمش را قطع كند. واگر كسي به حادثه "العاكليين والعرنيين" دليل آورد، استدلال بسيار نادرستي است. اين افراد چوپان مسلمانان را كشته چشمهايش را درآورده،‌ تكه پاره كردند، وبا آنها قصاص صورت گرفت. واين مجرمان بي وجدان ونادان پست به همان روشي كه آن چوپان مظلوم را كه از آنها به بهترين وضع پذيرائي وپرستاري كرده بود، كشته بودند، به سزاي عمل زشت وپليدشان رسيدند.
اسلام اجازه نمي دهد پيك دشمن كشته شود.
وقتي دو پيك مسيلمه كذاب كه به دروغ ادعاي پيامبري مي كرد، نزد رسول خدا  صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  آمدند وبا آن روش زشت حرفهاي بسيار ننگيني را نزد رسول خدا  صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  به زبان راندند، آن مقام رحمت ومردانگي فرمودند: اگر كشتن پيك شايسته من مي بود، حتما شما را مي كشتم!‌
اگر دشمن شمشير بر زمين نهاده، پرچم صلح برافراشت، مسلمانان بايد با دشمن خود صلح كنند واز ادامه خونريزي دوري جويند. خداوند متعال مي فرمايند: {وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ }(الأنفال/61) ترجمه: (‏اگر آنان به صلح گرايش نشان دادند ، تو نيز بدان بگراي ( و در پذيرش پيشنهاد صلح ترديد و دودلي مكن و شرائط منطقي و عاقلانه و عادلانه را بپذير ) و بر خداي توكّل نماي كه او شنواي ( گفتار و ) آگاه ( از رفتار همگان ) است .‏)
اسلام به سربازانش دستور داده كشته هاي مشركان را دفن كنند وبه آنها فحش وناسزا نگويند،‌چرا كه در بدگويي به مردگان هيچ فايده اي نيست وتنها باعث رنجش وآزارده شدن بازماندگانشان مي شود.
اگر كسي از كافران اسلام آورد وامانتهايي از كافراني كه با مسلمانان در جنگ وستيزند در دست داشت، ويا با آنها عهد وپيماني داشت بايد امانتها را بازگردانده به عهد وميثاقهايش وفادار باشد.
هرگز جنگ در اسلام فرصتي براي چپاول وخونريزي نيست، بلكه فرصتي است طلايي براي به نمايش گذاشتن اخلاق وويژگيهاي والاي دين مبين اسلام.
اگر كسي از كافران مسلمان شد و در زمان كفر ودشمنيش با اسلام چيزهايي از مسلمانان به غنيمت برده، يا گرفته، مسلمانان حق ندارند از او پس بگيرند.
مسلمانان در جنگ حق ندارند كشتزارها را ويران كنند ويا حيوانات را جز براي استفاده درست سر ببرند .
ارتش اسلام موظف است پيش از شروع جنگ دشمن خود را به صلح وآرامش، ورعايت آزادي افراد، دعوت كند تا اجازه دهد صداي توحيد وايمان خداوندي براحتي به گوش بندگان خدا رسد، وسد راه ايمان آوردن انسانها نشود. اگر چنانچه سپاه كفر در مقابل آزاديهاي فردي واجتماعي انسانها سر تسليم فرود آورد،‌وسد راه صداي حق نشد، واز قلدري واستبداد وظلم وستم دست كشيد، واسلام آورد، سپاه اسلام حق ندارد با آنها به جنگ وستيز پردازد.
مسلمانان حق ندارند در ميدان مبارزه كسي را كه شهادت به وحدانگي خداوند داده به رسالت پيامبر اعتراف كرد، را به قتل برسانند، حتي اگر اين شهادت را از روي ترس وبراي نجات جان خود برزبان رانده باشد.
اينها شمه اي است گذرا از اخلاق و ويژگيهاي دين مبين اسلام كه آنها را چون حق مسلم براي كافران دانسته بر مسلمان واجب الإجرا كرده است!
آيا پس از اين گزارش فهرست وار از زندگي رسول اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ  واخلاق آن جناب مي توان ايشان يا دين مبين اسلام را به خونريزي وشدت وتروريسي وساير صفتهاي زشتي كه امروزه بر سر زباناي رسانه هاي گروهي جهان غرب ومغرضان وكينه توزان وحاقدان است متهم ساخت؟!
برادران و خواهران گرامی برای آشنا شدن با سیرت و اخلاق والای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می توانند به بخش سیرت و سنت نبوی در کتابخانه عقیده مراجعه نمایند. این بخش شامل 58 کتاب مفید در این موضوع می باشد که شما می توانید هر کتابی را که بخواهید به راحتی دانلود نمایید.
بخش سیرت و سنت نبوی