673

مشخصات کتاب

اندیشه‌های اسلامی در پرتو کتاب و سنت (۴)


پیامبران و رسالت الهی




تألیف:

دکتر عمر سلیمان اشقر


ترجمه:

گروه فرهنگی انتشارات حرمین

پيشگفتار

﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَىٰ عَبۡدِهِ ٱلۡكِتَٰبَ وَلَمۡ يَجۡعَل لَّهُۥ عِوَجَاۜ ١ قَيِّمٗا لِّيُنذِرَ بَأۡسٗا شَدِيدٗا مِّن لَّدُنۡهُ وَيُبَشِّرَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ أَجۡرًا حَسَنٗا ٢[الکهف: ۱-۲].

«تمامی حمد و ستایش، ویژه‌ی الله است که کتاب را بر بنده‌اش نازل کرد و در آن، کژی و انحرافی نگذاشت. -کتابی - درست و استوار است، تا از عذاب سختی که نزد پروردگار می‌باشد، بترساند و به مؤمنان نیکوکار، نوید دهد که پاداش نیکی دارند».

سپاس وستایش سزاوار الله است، که برای ما کتابی را فرستاد، که سرگذشت گذشتگان، اخبار آیندگان و حکم و داوری میان ما را، دربردارد. پایان دهنده‏ی هر جدال و دشمنی است؛ کتابی است، بیان‌کننده حق و حقیقت نه باطل و هرزه‌گی، هرکه از روی خودخواهی، از آن روی برتابد، الله متعال، او را نابود می‌کند و هرکس، جویای هدایت از غیر آن باشد، گمراه می‏شود. آن کتاب، ریسمان محکم الله متعال، حکمت‌آمیز و راه راست الله است، هواهای نفسانی، نمی‌توانند آن را منحرف کنند و سخنان بشر، در آن مخلوط نمی‌شود، شگفتی‌های آن، پایانی ندارد، دانشمندان از آن سیر نمی‌گردند، هرکس با‌ آن سخن گوید، راست گفته است، هرکه بدان عمل کند، پاداش دریافت می‌کند، هرکس بدان حکم کند، داوری‌اش عادلانه است و هرکس به سوی آن دعوت کند، به راه راست هدایت یافته است [۱].

سلام و درود بر بنده و فرستاده‌ی الله، محمّد ص، که «الله متعال، ایشان را پیش از فرارسیدن رستاخیز، همراه با هدایت و دین حق، به عنوان گواه و بشارت‌دهنده و هشداردهنده، مبعوث کرد. به فرمان الله متعال، دعوت‏گر به سوى اوست، چراغى تابناک برای هدایت می‌باشد و الله متعال، رسالت آسمانی را، با او پایان داد، مردم را، توسط او از گمراهی به راه راست، رهنمون ساخت و از نادانی، به طرف علم و دانش، سوق داد، با رسالت و پیام آسمانی او، چشم‌های نابینا، گوش‌‌های ناشنوا و دل‌های غافل و بی‌خبر را بیدار نمود، با پرتو رسالت او، بعد از دوران‌های تاریک، زمین را روشن و نورانی ساخت، بعد از جدایی دل‌ها، آن‌ها را منسجم و متّحد گردانید، ملّتی منحرف را توسّط او استوار نمود، راه هدایت را روشنی بخشید، سینه‌اش را گشاده گردانید تا صبر و استقامتش بسیار شود، بار گران را از دوش او برداشت، نامش را بلند و رفیع ساخت، خواری و فرومایگی را بر مخالفان فرمان او قرار داد.

خداوند آن فرستاده‌ی گرامی را، در دوران فترت انبیاء و نابودی کتاب‌های آسمانی وتحریف و تبدیل شریعت‌های پیشین، به پیامبری برگزید، در حالی‌که هر قومی، به عقاید و نظر‌های تاریک خود متکی بود و در مورد الله و بندگانش، با گفتاری فاسد و هواهای نفسانی خویش، داوری می‌کرد.

در چنین شرایطی، الله متعال، توسط آن بزرگوار، مردم را به راه راست هدایت و مسیرشان را روشن کرد و به وسیله‏ی او، مردم را از تاریکی‌ها به سوى روشنایى، بیرون آورد و نابینایی را به بصیرت و گمراهی را به هدایت تبدیل کرد و او را تقسیم کننده‌ی بهشت و دوزخ قرار داد و نیکان و بدان را از هم جدا کرد و معیار هدایت و رستگاری را، پیروی از او و هم‌سویی و موافقت با او، قرار داد و نافرمانی و مخالفت با آن پیامبر را، موجب گمراهی و بدبختی گردانید؛ در درون قبرها نیز مردم در مورد همراهی یا مخالفت با او، مورد پرسش و پاسخ قرار می‌گیرند.» [۲]

و سلام و درود بر خاندان پاک پیامبر صو اصحاب برگزیده‌اش که در میان این امت از بهترین و والاترین دانشمندان بوده و پاک‌ترین و با صفاترین قلوب را در سینه‌ها داشتند و از همه بی‌آلایش‌تر و کم تکلف‌تر زیستند. درود الله متعال بر تمام کسانی که، رهرو راه ایشان‌اند و از نور اسلام بهره‌مند گشتند و به هدایت قرآن تمسّک جستند و پیرو پیامبر خاتم شدند.

این کتاب، بخش چهارم از مجموعه کتاب‌های «عقیده در پرتو قرآن و سنّت» می‌باشد و مانند کتاب‌های پیشین، برای روشن کردن و توضیح عقاید اسلامی، در پرتو منابع اصلی و به دور از پیچیدگی، خشکی و اصطلاحات فلسفی و کلامی در نگارش و بیان، منتشر می‏گردد.

از آن‌جا که، دو موضوع «پیامبران و رسالت الهی»، ارتباط بسیار تنگاتنگی با هم دارند، تصمیم گرفتم، این دو اصل را، در یک جلد تألیف کنم و به خاطر همین ارتباط و تداخل، بخش نخست، که در مورد «پیامبران» می‏باشد، طولانی و بخش دوم، که پیرامون «رسالت‏های آسمانی» است، کوتاه، می‌باشد؛ زیرا، بحث «پیامبران»، بسیاری از مباحث «رسالت» را نیز، دربر می‌گیرد.

بخش نخست، شامل هشت فصل بوده و مباحث زیر، در آن مطرح شده است: تعریف «نبی و رسول»، بیان تفاوت‌های آن‌ دو، وجوب ایمان به انبیاء و رسولان الهی، کفر کسی که معتقد است، برای مؤمن بودن، تنها ایمان به الله متعال داشتن، کافی است و نیاز به ایمان به پیامبران نیست. علاوه بر این، تعداد پیامبران و نام‌های انبیاء و رسولانی که در قرآن و سنّت ذکر شده‌اند، را بیان کرده‌ام.

در فصل دوم، به بحث نیاز شدید ما به پیامبران و رسالت آسمانی و عدم کفایت عقل بدون وحی و شریعت الهی برای انسان، پرداخته‌ام.

در فصل سوم، به صورت گسترده، پیرامون وظایف و مأموریت پیامبران، سخن به میان آورده‌ام.

در فصل چهارم، راه‌های ارتباط الله متعال، با پیامبران را، که «وحی» نام دارد و نیز، مقامات «وحی» و چگونگی آمدن «فرشته‌ی وحی» به نزد پیامبران، را بیان نموده‌ام.

در فصل پنجم، به بیان: ویژگی‌های رسول، انسان بودن پیامبران، مقتضیات انسان بودن آن‌ها، پرداخته‌ام و توضیح داده‌ام که پیامبران دارای کمالات انسانی بوده‌اند.

در پایان این فصل، ویژگی‌های پیامبران در میان سایر بشر را، یادآور شده‏ام؛ چرا که پیامبران، برترین آفریدگان هستند و آن‌ها نیز، نسبت به هم‌دیگر دارای مراتب متفاوتی هستند؛ ولی فرقه‌های گمراه، افرادی غیر از پیامبران را، بر پیامبران، برتری داده و با اجماع مسلمانان، مخالفت ورزیده‌اند و باطل بودن ادعای آن‌ها را بیان نموده‌ام.

بخش دوم را، به موضوع رسالت‌های آسمانی اختصاص داده‏ام، که دارای دو فصل می‏باشد.

فصل نخست: در مورد ایمان به رسالت آسمانی است، که واجب بودن ایمان و کیفیت آن را تشریح کرده‌ام.

در فصل دوم، بنا به دلایل ذیل، به تطبیق بین رسالت‌ها پرداخته‌ام:

نخست: منبع و مرجع همه رسالت‌های آسمانی و هدف از نازل کردن آن‌ها.

دوم: عموم وخصوص رابطه‌ی آن‌ها.

سوم: محفوظ بودن آن‌ها، از تغییر و تبدیل.

چهارم: نقاط مشترک و متفاوت در این رسالت‌ها.

پنجم: طولانی و کوتاه بودن زمان نزول‏.‏

در پایان، به تبیین جایگاه آخرین رسالت، نسبت به رسالت‌های پیشین پرداخته‌ام.

در پایان، از الله متعال خواستارم، اوقات و اعمال‌مان را، مورد فزونی و برکت قرار دهد و عمل ما را خالصانه برای خشنودی خود بپذیرد و ما را از لغزش در گفتار و کردار، محفوظ گرداند و این کتاب را، مایه‌ی‌ خیر و نفع بندگانش بگرداند، که او شنوا و نزدیک است و خواهش‌ها را می‌پذیرد.

وصلّی الله علی عبده ورسوله وعلی آله وصحبه وسلّم.

د. عمر سلیمان اشقر

کویت، ۲ربیع الأوّل ۱۴۰۱هـ

۸ ینایر ۱۹۸۱م

[۱] این حدیث را، امام ترمذی در سنن خود روایت کرده است و اسناد آن ضعیف می‌باشد، ولی معنای آن زیباست، امّا با وجود اینکه منسوب به رسول اللهصاست، آن را در متن ذکر نکرده‌ام. [۲] ابن تیمیه، لوامع الأنوار البهیة (۲/۲۶۲)

بخش اول: انبیاء و پیامبران

فصل اوّل: تعريف و بيان

تعريف نبی [۳]

در زبان عربی، «نبی» از «نَبأ» گرفته شده که به معنی خبر است، مانند فرموده‌ی الله متعال:

﴿عَمَّ يَتَسَآءَلُونَ ١ عَنِ ٱلنَّبَإِ ٱلۡعَظِيمِ ٢[النبأ: ۱-۲].

« این مردم- درباره چه چیز از یکدیگر می‌پرسند؟ از خبر بزرگ - و مهمّ رستاخیز می‌پرسند».

علّت نام گذاری «نبی» به این نام، این است که:

۱- به او خبر داده شده و وحی شده است، یعنی «باخبر» است. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَإِذۡ أَسَرَّ ٱلنَّبِيُّ إِلَىٰ بَعۡضِ أَزۡوَٰجِهِۦ حَدِيثٗا فَلَمَّا نَبَّأَتۡ بِهِۦ وَأَظۡهَرَهُ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ عَرَّفَ بَعۡضَهُۥ وَأَعۡرَضَ عَنۢ بَعۡضٖۖ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِۦ قَالَتۡ مَنۡ أَنۢبَأَكَ هَٰذَاۖ قَالَ نَبَّأَنِيَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡخَبِيرُ ٣[التحریم: ۳].

گفت: چه کسی تو را از این - موضوع- آگاه کرد‌؟ - پیغمبر- گفت: - الله متعال که- دانا و آگاه - است- مرا با خبر کرد.

۲- از جانب الله متعال، برای ابلاغ دستور و پیام، فرستاده می‌شود. یعنی «خبررسان» است. الله متعال می‌فرماید:

﴿۞نَبِّئۡ عِبَادِيٓ أَنِّيٓ أَنَا ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ ٤٩[الحجر: ۴۹].

- ای پیغمبر!- بندگان مرا آگاه کن که من بسیار آمرزنده و مهرگستر هستم. - در حق کسانی که توبه بکنند و ایمان بیاورند و کار نیک انجام بدهند-‏.‏

﴿وَنَبِّئۡهُمۡ عَن ضَيۡفِ إِبۡرَٰهِيمَ ٥١[الحجر: ۵۱].

و آنان را از مهمانان ابراهیم - که فرشتگانی بودند در لباس انسان- باخبر کن.

گفته شده است که نبوّت از واژه «النَّبْوَة» - به معنی زمین مرتفع- گرفته شده است و عرب واژه‌ی «نبی» را بر یکی از علامت‌های راهنمای مسیر در زمین، اطلاق می‌کند. ارتباط بین معنی لغوی و اصطلاحی نبی، این است که او در دنیا و آخرت، دارای ارزش و جایگاه والایی است، بنابراین، انبیاء اشرف آفریدگان و نشانه‌های بلند و رفیعی هستند که مردم به وسیله‌ی آن‌ها، هدایت می‌یابند و دنیا و آخرت‌شان اصلاح می‌گردد.

[۳] لسان العرب (۳/۵۳۷،۵۶۱)، ر.ک: بصائر ذوی التّمیز (۵/۱۴) لوامع الانوار البهیّة (۱/۴۹، ۲/۲۶۵)

تعريف رسول [۴]

واژه‌ی رسول به معنی «فرستاده» است. پس وقتی که شخصی را به منظور انجام کاری به جایی مأمور می‌کنی، در واقع او رسول و فرستاده‌ی توست، الله متعال به نقل از ملکه‌ی سبأ می‌فرماید:

﴿وَإِنِّي مُرۡسِلَةٌ إِلَيۡهِم بِهَدِيَّةٖ فَنَاظِرَةُۢ بِمَ يَرۡجِعُ ٱلۡمُرۡسَلُونَ ٣٥[النمل: ۳۵].

یعنی: «من - هیئتی را- به همراه هدیه‌ای به سوی آنان می‌فرستم تا ببینم فرستادگان با چه - خبری- باز می‌گردند»..

بنابراین علّت نام گذاری پیامبران به «رسول» این است که آن‌ها فرستاده شده از جانب الله متعال می‌باشند:

﴿ثُمَّ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا تَتۡرَاۖ كُلَّ مَا جَآءَ أُمَّةٗ رَّسُولُهَا كَذَّبُوهُۖ فَأَتۡبَعۡنَا بَعۡضَهُم بَعۡضٗا وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَحَادِيثَۚ فَبُعۡدٗا لِّقَوۡمٖ لَّا يُؤۡمِنُونَ ٤٤[المؤمنون: ۴۴].

«سپس پیغمبران خود را یکی پس از دیگری - به سوی اقوام‌شان - روانه کردیم».

پیامبران با رسالت و پیام مشخّصی فرستاده شده‌ و مکلّف به دریافت و رساندن وحی و پیروی از آن، بوده‌اند.

[۴] لسان العرب (۲/۱۱۶۶- ۱۱۶۷) ر.ک: المصباح المنیر ص (۲۲۶).

تفاوت نبی و رسول

کسانی که گفته‌اند نبی و رسول فرق ندارد، حرف شان نادرست است و دلیل باطل‌بودن این ادّعا، روایاتی است که درباره‌ی تعداد انبیاء و پیامبران آمده است، زیرا رسول اللهصفرمود: «تعداد انبیای الهی صد و بیست و چهار هزار نفر و تعداد رسولان، حدود سیصد و سیزده نفر است». [۵]همچنین در قرآن «نبی» بر «رسول» عطف شده است و این دلیلی بر تفاوت میان آن دو می‌باشد.

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٖ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّآ إِذَا تَمَنَّىٰٓ أَلۡقَى ٱلشَّيۡطَٰنُ فِيٓ أُمۡنِيَّتِهِۦ فَيَنسَخُ ٱللَّهُ مَا يُلۡقِي ٱلشَّيۡطَٰنُ ثُمَّ يُحۡكِمُ ٱللَّهُ ءَايَٰتِهِۦۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ ٥٢[الحج: ۵۲].

و ما هیچ رسول و پیامبری را پیش از تو نفرستاده‌ایم مگر اینکه هنگامیکه چیزی را تلات می‌کرد شیطان در تلاوت و خواندن او (شبهه) القا می‌نمود پس الله متعال آنچه را که شیطان القا می‌کرد از بین می‌برد سپس الله متعال آیاتش را استوار می‌دارد پس الله پس آگاه و با حکمت است، امّا الله متعال آن‌چه را که شیطان القاء نموده است - توسّط تبلیغ و تبیین پیغمبران و دعوت و زحمت شبانه‌روزی پیروان ایشان در همه جا و همه حال - از میان برداشته است‏.‏

هم‌چنین، الله متعال برخی از پیامبران را، هم به نبوّت و هم به رسالت، توصیف فرموده و این دلیلی است بر این که، «رسالت» چیزی بیش از «نبوّت» است، همانگونه که درمورد موسی÷می‌فرماید:

﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ مُوسَىٰٓۚ إِنَّهُۥ كَانَ مُخۡلَصٗا وَكَانَ رَسُولٗا نَّبِيّٗا ٥١[مریم: ۵۱].

در کتاب - آسمانی قرآن- موسی را یاد کن. به راستی که او پاک - و برگزیده الله متعال-، و فرستاده پیام‌آوری بود.

امّا در نزد علما مشهور است که «رسول» گسترده‌تر از «نبی» می‌باشد و از نظر آنان «رسول کسی است که شریعتی به او وحی شده و مأمور تبلیغ آن است، هر رسولی، نبی است، ولی هر نبی، رسول نیست. [۶]

اما ادّعای آن‌ها، به چند دلیل بعید است:

۱- اینکه الله متعال به طور صریح بیان فرموده همانگونه که انبیاء را فرستاده، رسولان را نیز فرستاده است. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٖ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّآ إِذَا تَمَنَّىٰٓ أَلۡقَى ٱلشَّيۡطَٰنُ فِيٓ أُمۡنِيَّتِهِۦ فَيَنسَخُ ٱللَّهُ مَا يُلۡقِي ٱلشَّيۡطَٰنُ ثُمَّ يُحۡكِمُ ٱللَّهُ ءَايَٰتِهِۦۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ ٥٢[الحج:۵۲].

و ما هیچ رسول و پیامبری را پیش از تو نفرستاده‌ایم مگر اینکه هنگامیکه چیزی را تلات می‌کرد شیطان در تلاوت و خواندن او (شبهه) القا می‌نمود پس الله متعال آنچه را که شیطان القا می‌کرد از بین می‌برد سپس الله متعال آیاتش را استوار می‌دارد پس الله پس آگاه و با حکمت است- و گاهی پیغمبران را شاعر، و زمانی ساحر، و وقتی ناقل افسانه‌ها و خرافات پیشینیان جلوه‌گر ساخته است -‏.‏ امّا الله متعال آن‌چه را که شیطان القاء کرده است - توسّط تبلیغ و تبیین پیغمبران و دعوت و زحمت شبانه‌روزی پیروان ایشان در همه جا و همه حال - از میان برداشته است - و شبهات و ترّهات اهریمنان انس و جان را از صفحه دل مردمان زدوده است - و سپس آیات خود را - در برابر سخنان ناروا و دلائل نابه‌جای نیرنگ‌بازان بی‌مایه و دسیسه‌بازان بی‌پایه - پایدار و استوار داشته است، زیرا که الله متعال بس آگاه - از کردار و گفتار و پندار شیطان و شیطان صفتان بوده و همه کارهایش از روی فلسفه و - دارای حکمت است - و لذا اهریمن و پیروان او را همیشه مهلت داده است تا به دسایس و وساوس خود بپردازند-.»

اگر تفاوت آن دو تنها در مأموریت تبلیغ بود، مقتضای ارسال نبی این است، که او نیز مأمور تبلیغ دین باشد.

۲- اینکه ترک تبلیغ، کتمان وحی و پوشاندن آن است و الله متعال وحی را نازل نفرموده که در سینه‌ی یک انسان مکتوم و مدفون بماند، سپس با وفات او این علم هم از بین برود!

۳- فرموده‌ی پیامبرصکه فرمود:

«عُرِضَتْ عَلَىَّ الأُمَمُ فَرَأَيْتُ النَّبِىَّ وَمَعَهُ الرُّهَيْطُ وَالنَّبِىَّ وَمَعَهُ الرَّجُلُ وَالرَّجُلاَنِ وَالنَّبِىَّ لَيْسَ مَعَهُ أَحَدٌ...» [۷]

«- در شب معراج- امت‌ها بر من عرضه شدند، پیامبری را دیدم که گروهی با او همراه بودند، و پیامبری را - دیدم- که یک و دو نفر همراهش بودند و پیامبری را - دیدم- که کسی با او نبود...»

این حدیث دلیلی است بر این که، انبیاء هم مأمور تبلیغ بوده‌اند و پاسخ مثبت مردم به دعوت آن‌ها متفاوت بوده است.

امّا تعریف مورد قبول این است: «رسول کسی است که شریعت جدید به او وحی شده باشد، ولی نبی برای تأیید و تقویت شریعت قبل از خود مبعوث شده است». [۸]

همان گونه که در این حدیث آمده است: «كَانَتْ بَنُو إِسْرَائيلَ تَسُوسُهُمُ الانْبِيَاءُ، كُلَّمَا هَلَكَ نَبِيٌّ خَلَفَهُ نَبِيٌّ‏.‏..» [۹]«بنی اسرائیل را پیامبران، رهبری‌ می‌کردند. هرگاه، پیامبری فوت می‌کرد، پیامبر دیگری، جایگزین او می‌شد...» و همه آن انبیاء با شریعت موسی÷، با کتاب تورات، مبعوث و مأمور تبلیغ وحی الهی به قوم بنی اسرائیل، بودند.

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلۡمَلَإِ مِنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ مِنۢ بَعۡدِ مُوسَىٰٓ إِذۡ قَالُواْ لِنَبِيّٖ لَّهُمُ ٱبۡعَثۡ لَنَا مَلِكٗا نُّقَٰتِلۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ قَالَ هَلۡ عَسَيۡتُمۡ إِن كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡقِتَالُ أَلَّا تُقَٰتِلُواْۖ قَالُواْ وَمَا لَنَآ أَلَّا نُقَٰتِلَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَقَدۡ أُخۡرِجۡنَا مِن دِيَٰرِنَا وَأَبۡنَآئِنَاۖ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقِتَالُ تَوَلَّوۡاْ إِلَّا قَلِيلٗا مِّنۡهُمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِٱلظَّٰلِمِينَ ٢٤٦[البقرة: ۲۴۶].

‏«‏آیا آگاهی از - داستان شگفت - جماعتی از بنی‌اسرائیل که بعد از موسی می‌زیستند و در آن وقت به پیغمبر خود گفتند: شاهی برای ما انتخاب کن تا - تحت فرماندهی او - در راه الله متعال بجنگیم‏.‏ - پیغمبرشان برای اطمینان از تصمیمشان بدیشان - گفت: شاید اگر دستور پیکار به شما داده شود - سرپیچی کنید و در راه الله متعال جهاد و - پیکار نکنید».

داود، سلیمان، زکریا و یحیی نیز همگی «نبیّ» بودند، ولی به رهبری بنی اسرائیل، حکومت و تبلیع دین الله متعال، را به عهده داشتند. - با این وجود الله متعال به حق و صواب آگاهترین است.-

[۵] حدیث صحیح است و امام احمد، آن را در مسند روایت کرده است. [۶] شرح العقیدة الطحاویة (۱۶۷)، ر.ک: لوامع الأنوار البهیة (۱/۴۹) [۷] روایت بخاری، مسلم، ترمذی و نسّائی. [۸] تفسیر آلوسی (۱۷/۱۵۷). [۹] صحیح بخاری، فتح الباری (۶/ ۴۹۵)

ايمان به انبياء ورسولان الهی، یکی از اصول ايمان است

یکی از اصول و پایه‌های اساسی ایمان، اعتقاد به پیامبران است، همانگونه که الله متعال فرموده:

﴿قُلۡ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ عَلَيۡنَا وَمَآ أُنزِلَ عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَٱلنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ ٨٤[آل عمران: ۸۴].

«بگو: به الله و آن‌چه بر ما و بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نوادگانش نازل شده و نیز به آن‌چه موسی÷و عیسی÷و سایر پیامبران از پروردگارشان دریافت کرده‌‌اند، ایمان داریم و میان هیچیک از پیامبران - از لحاظ ایمان به آن‌ها- فرقی نمی‌‌گذاریم؛ و ما تسلیم و فرمان‌بردار الله هستیم».

و هرکس به پیامبران ایمان نداشته باشد، گمراه و زیانکار است:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ مِن قَبۡلُۚ وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا ١٣٦[النساء: ۱۳۶].

«هرکس که به الله و فرشتگان و کتاب‌ها و پیغمبرانش و روز رستاخیز، کافر شود - و یکی از این‌ها را نپذیرد-، قطعاً در گمراهی دور و درازی افتاده است».

رابطه‌ی بين ايمان به الله متعال و ايمان به پيامبران و رسالت الهی

کسانی که ادّعا می‌کنند به الله متعال ایمان دارند، درحالی که نسبت به پیامبران و کتاب‌های آسمانی کافر و بی‌اعتقاد هستند:

﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦٓ إِذۡ قَالُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَىٰ بَشَرٖ مِّن شَيۡءٖۗ قُلۡ مَنۡ أَنزَلَ ٱلۡكِتَٰبَ ٱلَّذِي جَآءَ بِهِۦ مُوسَىٰ نُورٗا وَهُدٗى لِّلنَّاسِۖ تَجۡعَلُونَهُۥ قَرَاطِيسَ تُبۡدُونَهَا وَتُخۡفُونَ كَثِيرٗاۖ وَعُلِّمۡتُم مَّا لَمۡ تَعۡلَمُوٓاْ أَنتُمۡ وَلَآ ءَابَآؤُكُمۡۖ قُلِ ٱللَّهُۖ ثُمَّ ذَرۡهُمۡ فِي خَوۡضِهِمۡ يَلۡعَبُونَ ٩١[الأنعام: ۹۱].

«کافران، الله متعال - و رحمت و حکمت او- را چنان که باید نشناخته‌اند، وقتی گفتند: الله هیچ چیزی بر هیچ بشری فرو نفرستاده است».

چون کسانی که قدر و منزلت الله متعال را شناختند، بزرگی و عظمتش را ارج نهادند و از صفاتی که بدان موصوف است، از علم وحکمت و رحمت و دیگر صفات کمال، اطلاع دارند، به طور قطع یقین دارند که الله متعال پیامبرانی را فرستاده و کتاب‌هایی را هم نازل فرموده است؛ چون این لازمه و مقتضای صفات والای می‌باشد، زیرا او آفریدگان را بیهوده و بی‌هدف نیافریده است.

﴿أَيَحۡسَبُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَن يُتۡرَكَ سُدًى ٣٦[القیامة: ۳۶].

«آیا انسان گمان مى‏کند بى‏هدف رها مى‏شود

کسی که با وجود ادعای مؤمن بودن، به پیامبران ایمان نداشته باشد، در واقع کافر است و چنین ایمانی سودی به او نمی‌رساند، همانگونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُواْ بَيۡنَ ٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَيَقُولُونَ نُؤۡمِنُ بِبَعۡضٖ وَنَكۡفُرُ بِبَعۡضٖ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَيۡنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا ١٥٠ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ حَقّٗاۚ وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا ١٥١[النساء: ۱۵۰-۱۵۱].

«همانا کسانی که به الله و فرستادگانش، ایمان ندارند و می‌خواهند میان الله و فرستادگانش فرقی بگذارند - و بگویند که به الله متعال ایمان داریم، ولی به پیغمبران ایمان نداریم- و می‌گویند: به برخی - از فرستادگانش- ایمان داریم و به برخی دیگر ایمان نداریم و می‌خواهند بین کفر و ایمان راهی برگزینند؛ - درحالی که میان کفر و ایمان فاصله‌ای نیست و دو راه بیش‌تر وجود ندارد: راه کفر و راه دین-، چنین کسانی در حقیقت کافرند. و ما برای کافران عذاب رسوا کننده‌ای آماده کرده‌ایم».

این آیه با صراحت هرچه تمام، کافر بودن کسانی را بیان می‌کند که ادّعا می‌کنند به الله متعال ایمان دارند، ولی پیامبران را انکار می‌کنند.

امام قرطبی می‌فرماید: «الله متعال فرق گذاشتن بین الله و پیامبرانش، در ایمان و اعتقاد به آن‌ها، را کفر صریح قلمداد می‌کند؛ چون الله متعال بر مردم واجب کرده که مطابق آن‌چه بر زبان پیامبران تشریع کرده، او را عبادت کنند، پس وقتی مردم پیامبران را انکار کنند، در واقع شریعت شان را مردود دانسته‌اند و از ایشان نپذیرفته‌اند، در نتیجه از پایبندی به عبادت و بندگی الله متعال سرپیچی کرده‌اند، این به منزله‌ی انکار خالق سبحان می‌باشد و انکار او کفر صریح است. چون عدم پایبندی به اطاعت و بندگی الله متعال، کفر است و تفاوت قائل شدن در ایمان به الله متعال و پیامبرانش نیز اینگونه است» [۱۰].

[۱۰] تفسیر قرطبی (۶/۵)

شمار انبياء و رسولان الهی بسيار زياد است

مقتضای حکمت الله متعال این است که برای هرکدام از امت‌های پیشین، بیم دهنده‌ای را ارسال کند و تنها محمّد صرا برای تمام بشریت، و نه یک قوم، فرستاده است، همچنین عدالت الهی چنین اقتضا می‌کند که تا وقتی اتمام حجّت نگردد، کسی را مورد عذاب و مجازات قرار نمی‌دهد:

﴿مَّنِ ٱهۡتَدَىٰ فَإِنَّمَا يَهۡتَدِي لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيۡهَاۚ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۗ وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّىٰ نَبۡعَثَ رَسُولٗا ١٥[الإسراء: ۱۵].

«و ما - هیچ شخص و قومی را - مجازات نمی‌کنیم، مگر این که فرستاده‌ای - برای آنان- بفرستیم».

از این رو، تعداد پیامبران در تاریخ بشریت فراوان است، چون الله متعال می‌فرماید:

﴿وَإِن مِّنۡ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٞ ٢٤[فاطر: ۲۴].

«هیچ ملّتی - از ملّت‌های پیشین- نبوده است که بیم دهنده‌ای به میان شان فرستاده نشده باشد‏».

رسول اللهصهم از تعداد انبیاء وفرستادگان خبر داده است. ابوذر روایت می‌کند: «عرض کردم: ای رسول خدا، تعداد پیامبران چقدر است؟ فرمود: «ثلاث مائة وبضعة عشر، جمّاً غفيراً »یعنی: «انبوه عظیمی حدود سیصد و سیزده نفر».

و در روایت ابی امامه آمده است که ابوذر گفت: «عرض کردم: ای رسول خدا، تعداد پیامبران چقدر است؟ فرمود: «مِائَةُ أَلْفٍ وَأَرْبَعَةٌ وَعِشْرُونَ أَلْفًا، الرُّسُلُ مِنْ ذَلِكَ ثَلاثُ مِائَةٍ وَخَمْسَةَ عَشَرَ جَمًّا غَفِيرًا» [۱۱].

«یکصد وبیست و چهار هزار بودند که در میان آن‌ها انبوه عظیمی حدود سیصد و سیزده نفر، رسول بودند».

[۱۱] مشکاة المصابیح )۳/)، ر.ک: مسند أحمد، (۵/۱۷۸). ناصر الدّین البانی محقق المشکاة اسناد این حتیث را صحیح می داند.

سرگذشت بسیاری از پيامبران، برای ما ذکر نشده

شمار زیاد پیامبران و فرستادگان، ما را به این نکته می‌رساند که فرستادگانی که ما نامشان را می‌دانیم و آن‌ها را می‌شناسیم، بسیار اندک هستند، الله متعال نیز در چند مورد به این نکته تصریح نموده است:

﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَٱعۡتَصَمُواْ بِٱللَّهِ وَأَخۡلَصُواْ دِينَهُمۡ لِلَّهِ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ وَسَوۡفَ يُؤۡتِ ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَجۡرًا عَظِيمٗا ١٤٦[النساء: ۱۴۶].

«و پیامبرانی - مبعوث کردیم- که پیشتر داستان شان را برایت گفته‌ایم و - هم‌چنین- پیامبرانی که داستان شان را برایت نگفته‌ایم. الله به طور ویژه و بی‌واسطه با موسی÷سخن گفت

و نیز فرموده است:

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلٗا مِّن قَبۡلِكَ مِنۡهُم مَّن قَصَصۡنَا عَلَيۡكَ وَمِنۡهُم مَّن لَّمۡ نَقۡصُصۡ عَلَيۡكَۗ[المؤمن: ۷۸].

«پیش از تو پیغمبرانی را - برای رهنمود مردمان- فرستاده‌ایم. سرگذشت برخی از آن‌ها را برای تو بازگو کرده و سرگذشت برخی دیگر را برای تو بازگو نکرده‌ایم

بنابراین ما نمی‌توانیم سخنان الله متعال و رسول اللهصدر مورد اسامی پیامبران را که برای ما بیان کرده‌اند، تکذیب کنیم، ولی با این وجود ما ایمان و یقین داریم به اینکه، الله متعال، انبیاء و فرستادگانی داشته است که ما آن‌ها را نشناخته‌ایم و نسبت به آن‌ها آگاهی نداریم.

انبياء و رسولان مذکور در قرآن

الله متعال در قرآن بیست و پنج نبی و رسول را یادآور می‌شود. از آن جمله آدم، هود، صالح، شُعیب، إسماعیل، إدریس، ذا الکفل و محمّد می‌باشد که در آیات متعددی از آنان یاد می‌کند؛ از آن جمله:

﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ...[الفتح: ۲۹] «محمد فرستاده الله است».

و در جای دیگری، نام هیجده نفر از آنان را بیان می‌کند:

﴿وَتِلۡكَ حُجَّتُنَآ ءَاتَيۡنَٰهَآ إِبۡرَٰهِيمَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦۚ نَرۡفَعُ دَرَجَٰتٖ مَّن نَّشَآءُۗ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٞ ٨٣ وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَۚ كُلًّا هَدَيۡنَاۚ وَنُوحًا هَدَيۡنَا مِن قَبۡلُۖ وَمِن ذُرِّيَّتِهِۦ دَاوُۥدَ وَسُلَيۡمَٰنَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَىٰ وَهَٰرُونَۚ وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ ٨٤ وَزَكَرِيَّا وَيَحۡيَىٰ وَعِيسَىٰ وَإِلۡيَاسَۖ كُلّٞ مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ ٨٥ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَٱلۡيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطٗاۚ وَكُلّٗا فَضَّلۡنَا عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ ٨٦[الأنعام: ۸۳-۸۶].

«این، دلیل و برهان ما بود که به ابراهیم در برابر قومش عطا کردیم؛ درجات هرکه را بخواهیم، بالا می‌بریم. به راستی پروردگارت حکیم داناست.

ما به ابراهیم، اسحاق و یعقوب را عطا نمودیم و آن دو را - به سوی حقیقت و خوبی- رهنمود کردیم. پیشتر نیز نوح را - به سوی حق و نیکی- ارشاد نمودیم‏.‏ و از نژاد نوح - هم کسانی همچون - داود، سلیمان، ایوب، یوسف، موسی و هارون را - هدایت کردیم- و این‌چنین نیکوکاران را پاداش می‌دهیم.

و زکریا، یحیی، عیسی و الیاس را - نیز هدایت کردیم- همگی آنان از بندگان شایسته بودند‏.‏

و اسماعیل، الیسَع، یونس و لوط را - نیز رهنمود کردیم- و هرکدام - از اینان - را بر جهانیان - زمان خود- برتری دادیم.

پیامبران عرب، چهار نفرند

از این بیست و پنج نفری که در قرآن نام برده شده است، چهار نفرشان عرب بوده‌اند؛ زیرا در حدیث ابوذر که ذکر آن گذشت، آمده است: «منهم أربعة من العرب: هود، وصالح، وشعیب ونبیك یا أباذر» [۱۲]

«چهار نفر آن‌ها، هود و صالح و شعیب و پیامبر تو ای ابوذر، عرب هستند».

عرب‌های پیش از اسماعیل را «عاربة» و عرب‌هایی که از نسل اسماعیل، پسر ابراهیم خلیل÷، بودند، را مستعربه می‌نامند [۱۳]و هود وصالح هم از نسل عرب عاربة‌اند.

[۱۲] ابن حبان، الصحیح، ر.ک: البدایة و النّهایة (۱/۱۲۰) [۱۳] البدایة و النهایة(۱/۱۱۹-۱۲۰)

اسباط

تا اینجا پیامبرانی را نام بردیم که نامشان در قرآن با صراحت آمده است؛ قرآن از برخی پیامبران دیگر نیز یاد می‌کند، اما ما نامشان را نمی‌دانیم؛ قرآن از این پیامبران با نام «اسباط»، که یعنی فرزندان یعقوب بودند، یاد می‌کند. تعداد این گروه، دوازده نفر است و قرآن تنها نام یک نفر از ایشان را بیان می‌کند و آن «یوسف» است، اما از یازده نفر نامی به میان نمی‌آید، جز اینکه در آیه زیر بیان می‌دارد که به آن‌ها وحی می‌شده است:

﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡنَا وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَمَآ أُوتِيَ ٱلنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ ١٣٦[البقرة: ۱۳۶].

«بگویید: ما به الله به آن‌چه بر ما و بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نوادگانِ - یعقوب- نازل گردیده است، ایمان داریم».

همچنین می‌فرماید:

﴿أَمۡ تَقُولُونَ إِنَّ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطَ كَانُواْ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ قُلۡ ءَأَنتُمۡ أَعۡلَمُ أَمِ ٱللَّهُۗ وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن كَتَمَ شَهَٰدَةً عِندَهُۥ مِنَ ٱللَّهِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ ١٤٠[البقرة: ۱۴۰].

«یا می‌گویید: ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نوادگانش، یهودی یا نصرانی بودند؟»

پیامبرانی كه در سنّت نبوی ذکر شده‌اند

پیامبران دیگری هم هستند که ما آن‌ها را از طریق سنّت می‌شناسیم و قرآن با صراحت نامی از آن‌ها نبرده که عبارتند از:

۱- شیث

ابن کثیر می‌گوید: «بر مبنای نصّ حدیثی که ابن حبّان در صحیح خود از ابوذر و او هم از رسول الله صروایت می‌کند پنجاه صحیفه بر شیث نازل شده است». [۱۴]

[۱۴] البدایة و النهایة (۱/۹۹)

۲- یوشع بن نون

درباره‌ی یوشع بن نون، ابوهریره از رسول اللهصروایت کرده که فرمود:

«غَزَا نَبِىٌّ مِنَ الأَنْبِيَاءِ فَقَالَ لِقَوْمِهِ لاَ يَتْبَعْنِى رَجُلٌ قَدْ مَلَكَ بُضْعَ امْرَأَةٍ وَهُوَ يُرِيدُ أَنْ يَبْنِىَ بِهَا وَلَمَّا يَبْنِ وَلاَ آخَرُ قَدْ بَنَى بُنْيَانًا وَلَمَّا يَرْفَعْ سُقُفَهَا وَلاَ آخَرُ قَدِ اشْتَرَى غَنَمًا أَوْ خَلِفَاتٍ وَهُوَ مُنْتَظِرٌ وِلاَدَهَا. قَالَ فَغَزَا فَأَدْنَى لِلْقَرْيَةِ حِينَ صَلاَةِ الْعَصْرِ أَوْ قَرِيبًا مِنْ ذَلِكَ فَقَالَ لِلشَّمْسِ أَنْتِ مَأْمُورَةٌ وَأَنَا مَأْمُورٌ اللَّهُمَّ احْبِسْهَا عَلَىَّ شَيْئًا» [۱۵].

«یکی از پیامبران در راه الله متعال به جهاد بر‌خاست، به قومش گفت: مردی که تازه ازدواج کرده و هنوز با همسرش همبستر نشده و اراده‌ی همبستری با او را داشته است، و کسی که خانه‌ای ساخته و سقفش را کامل نکرده، و کسی که گوسفند و چیزهای دیگری را خریداری کرده و در انتظار زایمان و بچه‌ی آن‌هاست، هیچ کدام همراه من نیایند، وقت نماز عصر یا نزدیک آن بود که به آبادی رسید، به خورشید گفت: من و تو هردو مأموریم، بارالها مقداری خورشید را نگه‌دار تا قبل از غروب کارم را یکسره کنم.

دلیل این که فرد مذکور «یوشع بن نون» بوده است، این سخن رسول الله صاست که فرمود:

«إنّ الشّمس لم تُحبس إلاّ ليوشع ليالي سار إلي بيت المقدس» [۱۶].

«خورشید هرگز برای کسی جز یوشع، حبس نشد، آن هم چند شبی که به سوی بیت المقدس حرکت کرد.

[۱۵] روایت احمد و مسلم، ر.ک: البدایة والنّهایة (۱/۳۲۳) [۱۶] ابن کثیر در البدایة و النّهایة (۱/۳۲۳) فرمود: تنها امام احمد از این وجه روایت کرده و بر شرط بخاری است.

رادمردان شایسته‌ای كه نبوّت آن‌ها مشكوک است

۱- ذوالقرنین:

الله متعال داستان ذو القرنین را در پایان سوره‌ی کهف ذکر فرموده و از جمله خطاب الله متعال به او این است که می‌فرماید:

﴿حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ مَغۡرِبَ ٱلشَّمۡسِ وَجَدَهَا تَغۡرُبُ فِي عَيۡنٍ حَمِئَةٖ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوۡمٗاۖ قُلۡنَا يَٰذَا ٱلۡقَرۡنَيۡنِ إِمَّآ أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّآ أَن تَتَّخِذَ فِيهِمۡ حُسۡنٗا ٨٦[الکهف: ۸۶].

«گفتیم: ای ذوالقرنین! - یکی از دو کار، درباره ایشان روا دار:- یا آنان را - در صورت ایمان‌نیاوردن، با کشتن- عذاب می‌دهی و یا این که نسبت به ایشان خوبی می‌کنی».

امّا آیا این خطاب توسط یکی از پیامبران همراهش، به او اعلام شده، یا خودش پیامبر بوده است؟ امام فخر رازی با قاطعیت او را پیامبر می‌داند [۱۷]و ابن حجر می‌گوید:

«از عبد الله بن عمرو نیز همین گونه روایت شده است و ظاهر قرآن هم بر آن دلالت می‌کند» [۱۸]و علی بن ابی طالب هم از جمله‌ی کسانی است که نبوّتش را انکار کرده‌اند [۱۹].

[۱۷] فتح الباری (۶/۳۸۲) [۱۸] قبلی، همان صفحه [۱۹] این اثر را حاکم از علیسروایت کرده و گفته است که سند آن صحیح است، ر.ک: فتح الباری (۶/۳۸۲)

۲- تُبَّع:

از تُبَّع نیز در قرآن کریم یاد شده است آنجا که الله متعال می‌فرماید:

﴿أَهُمۡ خَيۡرٌ أَمۡ قَوۡمُ تُبَّعٖ وَٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ أَهۡلَكۡنَٰهُمۡۚ إِنَّهُمۡ كَانُواْ مُجۡرِمِينَ ٣٧[الدخان:۳۷].

‏«‏آیا آنان بهترند - و از ثروت و قدرت بیشتری برخوردارند- یا قوم تُبّع - که ملوک و شاهان یمن بودند و در همسایگی ایشان می‌زیستند- و کسانی که پیش از آنان بودند؟ - همچون قبائل نوح و عاد و ثمود -‏.‏ ما آنان را در گذشته هلاک ساخته‌ایم چون مجرم و گناهکار بوده‌اند‏.‏»

﴿كَذَّبَتۡ قَبۡلَهُمۡ قَوۡمُ نُوحٖ وَأَصۡحَٰبُ ٱلرَّسِّ وَثَمُودُ ١٢ وَعَادٞ وَفِرۡعَوۡنُ وَإِخۡوَٰنُ لُوطٖ ١٣ وَأَصۡحَٰبُ ٱلۡأَيۡكَةِ وَقَوۡمُ تُبَّعٖۚ كُلّٞ كَذَّبَ ٱلرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِيدِ ١٤[ق: ۱۲-۱۴].

«پیش از اینان، قوم نوح و اصحاب الرّسّ و قوم ثمود - پیغمبران را- تکذیب کرده‌اند‏.‏ و همچنین قوم عاد و فرعون و قوم لوط و اصحاب اَیکه و قوم تبّع، هریک از آنان، فرستادگان الهی را تکذیب کردند و وعده عذاب من درباره ایشان تحقق یافت

حال، آیا او پیامبری بوده که بسوی قومش فرستاده شده است و قومش او را تکذیب کردند و الله متعال آن‌ها را هلاک کرد؟ الله متعال عالم‌ترین است.

بهتر است در مورد نبوّت ذی القرنین و تبّع توقف کرد

در اثبات نبوّت این دو بهتر است توقّف کرد، چون با روایت صحیح از رسول اللهصنقل شده که فرمود:

«ما أدري أتبّع نبيّاً أو لا، و ما أدري ذا القرنين نبيّاً أو لا» [۲۰]

«نمی‌دانم آیا تبّع و ذو‌القرنین نبی بوده‌اند یا خیر؟» از آنجا این موضوع که برای رسول الله صنامعلوم بوده است، ما نیز به طور قطع نمی‌دانیم‏.‏

[۲۰] روایت حاکم و بیهقی. ر.ک: الجامع الصّغیر (۵/۱۲۱)

۳- خضر

خضر آن بنده‌ی صالحی است که موسی برای فراگیری علم به نزد او رفت، الله متعال ماجرای این دو را در سوره‌ی کهف بیان فرموده است.

روند داستان از چند جهت بر نبوّت او دلالت می‌کند:

۱- الله متعال می‌فرماید:

﴿فَوَجَدَا عَبۡدٗا مِّنۡ عِبَادِنَآ ءَاتَيۡنَٰهُ رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَا وَعَلَّمۡنَٰهُ مِن لَّدُنَّا عِلۡمٗا ٦٥[الکهف: ۶۵].

«و یکی از بندگان ما را یافتند که ما او را مشمول رحمت خود ساخته و از جانب خویش بدو علم فراوانی داده بودیم

ظاهراً این رحمت همان نبوّت و آن دانش وحی و الهام است.

۲- خطاب موسی به او:

﴿قَالَ لَهُۥ مُوسَىٰ هَلۡ أَتَّبِعُكَ عَلَىٰٓ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمۡتَ رُشۡدٗا ٦٦ قَالَ إِنَّكَ لَن تَسۡتَطِيعَ مَعِيَ صَبۡرٗا ٦٧ وَكَيۡفَ تَصۡبِرُ عَلَىٰ مَا لَمۡ تُحِطۡ بِهِۦ خُبۡرٗا ٦٨ قَالَ سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ صَابِرٗا وَلَآ أَعۡصِي لَكَ أَمۡرٗا ٦٩ قَالَ فَإِنِ ٱتَّبَعۡتَنِي فَلَا تَسۡ‍َٔلۡنِي عَن شَيۡءٍ حَتَّىٰٓ أُحۡدِثَ لَكَ مِنۡهُ ذِكۡرٗا ٧٠[الکهف: ۶۶-۷۰].

«موسی به او گفت: آیا - می‌پذیری که من همراه تو شوم و- از تو پیروی کنم بدان تا از آن‌چه مایه رشد و صلاح است و به تو آموخته شده است، به من بیاموزی‌؟ - خضر- گفت: تو هرگز توان شکیبائی در همراهی با من را نداری. و چگونه می‌توانی در برابر چیزی که از راز و رمز آن آگاه نیستی، شکیبائی کنی؟! - موسی- گفت: به خواست الله متعال، مرا شکیبا خواهی یافت و در هیچ کاری از تو نافرمانی نمی‌کنم. - خضر- گفت: اگر تو همسفر من شدی، درباره‌ی هیچ چیز از من مپرس تا خودم درباره‌اش با تو سخن بگویم».

پس اگر پیامبر نبوده است، از عصمت برخوردار نمی‌بود و موسی÷که پیامبر فرستاده‌ای بزرگوار و دارای عصمت بود، چنین رغبتی به فراگیری علم و دانش از ولی غیر معصوم، نمی‌داشت و عزم سفر و جستجوی وی را نمی‌کرد، آن هم در مدّت زمانی که گویا، هشتاد سال به طول انجامید و زمانی که با او ملاقات کرد، با فروتنی او را گرامی داشت و از علم او بهره برد، همه این‌ها دلالت بر این دارد که او پیامبر بوده و همانند موسی به او وحی می‌شده است. علاوه بر این او، از علم لدنّی و اسرار نبوّت بهرمند بوده که موسی کلیم الله و پیامبر بنی اسرائیل، از معلومات ایشان مطّلع نبوده‌اند.

۳- اینکه خضر اقدام به کشتن یک پسر کرد و این کار تنها از طریق وحی و الهام:

الله متعال که مالک جهانیان و دانای بی‌همتاست، جایز می‌باشد و این مورد خود می‌تواند دلیلی بر پیامبر بودن و معصوم بودن خضر باشد. [۲۱]

برای انسان صالح جایز نیست تنها با القائات نفسی و چیزی که به ذهنش خطور می‌کند، به کشتن دیگران اقدام کند، چون افکار و اوهام موجب و دلیل عصمت نمی‌باشد، چرا که اولیاء به اتّفاق آراء ممکن الخطا هستند. به این دلیل خضر اقدام به کشتن پسری نابالغ کرد که می‌دانست، وقتی که بزرگ شود کافر می‌شود و والدینش را نیز وادار به کفر می‌کند؛ چون آن‌ها او را بسیار دوست داشتند و قطعاً از او پیروی می‌کردند. کشتن او مصلحت بزرگی داشت که از زنده‌ماندنش مهم‌تر بود، تا بدین صورت والدینش از کفر و عقوبت آن، در امان باشند‏.‏ این دلیلی بر نبوّت و عصمت خضر از جانب حق تعالی می‌باشد.

۴- وقتی خضر تأویل کارهایش را برای موسی تفسیر نمود، حقیقت مسأله را برایش توضیح داد و همه چیز روشن شد، بعد از همه‌ی این‌ها گفت:

﴿... رَحۡمَةٗ مِّن رَّبِّكَۚ وَمَا فَعَلۡتُهُۥ عَنۡ أَمۡرِيۚ ذَٰلِكَ تَأۡوِيلُ مَا لَمۡ تَسۡطِع عَّلَيۡهِ صَبۡرٗا ٨٢[الکهف: ۸۲].

«پروردگارت چنین خواست و من این کارها را خودسرانه انجام ندادم.» [۲۲]یعنی کارهایی که من انجام دادم وحی و دستور بود».

[۲۱] گروه‌هایی از این امّت گمراه شده‌اند که دشنام و کارهای زشت انجام می‌دهند، وقتی مورد انکار قرار می‌گیرند، می‌گویند: حقیقت أمر، بر خلاف ظاهر است و با داستان خصر÷، استدلال می‌کنند که کشتی را خراب کرد و پسری را به قتل رسانید، ولی این گمراهی اشکاری است که دروازه‌ی همه شرها و فساد‌ها را، طوری می‌گشاید، که دیگر بستنش ممکن نیست، امّا ماجرای نبوّت خضر÷، این دروازه را می‌بندد. سپس هیچ کس از این امّت، حق ندارد برخلاف شریعت اسلام عمل کند، چون حلال آن است که الله متعال حلال کرده باشد و حرام هم تنها حرام الله متعال است، پس هرکس برخلاف این شریعت عمل کرد، مانند یک مخالف مورد معاقبه قرار می‌گیرد، هر ادّعایی هم داشته باشد، پذیرفتنی نیست. [۲۲] بسیاری از دانشمندان، اعتقاد دارند که خضر هنوز زنده است. اخبار زیادی در این‌باره وارد شده است. ولی این ادعا، دروازه‌ی خرافه‌گرایی و حقّه‌بازی را گشوده است، به طوری‌که بسیاری از افراد، ادعا کرده‌اند که با خضر ملاقات می‌کنند و توصیه‌ها و دستوراتی از او دریافت می‌کنند. این افراد، در این مورد حکایات عجیب و دروغینی را نقل می‌کنند، ولی عقل سلیم آن اخبار را مردود می‌داند. جمعی از علما و محدثین هم، در تضعیف آن روایات و اخبار دروغین، همت گماشتند. مانند بخاری، ابن دحیه، ابن کثیر، ابن الحجر عسقلانی. قوی ترین دلیل در مردود دانستن ادعای زنده بودن خضرَ، این است که هیچ روایت صحیحی، در این‌باره وجود ندارد و نیز، اگر زنده می‌بود، قطعاً بر او واجب می‌شد که از پیامبر اسلامص، پیروی و او را یاری کند؛ زیرا الله متعال از تمام پیامبرانش عهد و پیمان گرفته است که اگر در زمان محمّدص، بودند، به او ایمان بیاورند و یاورش باشند: ﴿وَإِذۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِيثَٰقَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ لَمَآ ءَاتَيۡتُكُم مِّن كِتَٰبٖ وَحِكۡمَةٖ ثُمَّ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مُّصَدِّقٞ لِّمَا مَعَكُمۡ لَتُؤۡمِنُنَّ بِهِۦ وَلَتَنصُرُنَّهُۥۚ قَالَ ءَأَقۡرَرۡتُمۡ وَأَخَذۡتُمۡ عَلَىٰ ذَٰلِكُمۡ إِصۡرِيۖ قَالُوٓاْ أَقۡرَرۡنَاۚ قَالَ فَٱشۡهَدُواْ وَأَنَا۠ مَعَكُم مِّنَ ٱلشَّٰهِدِينَ ٨١[آل عمران: ۸۱]. «و -به یاد آور- زمانى را که الله از پیامبران پیمان گرفت که هر گاه به شما کتاب و حکمتى دادم، سپس فرستاده‏اى نزد شما آمد که آن‌چه را که با شماست، تصدیق کرد، حتماً به او ایمان بیاورید و او را یاری کنید. آن گاه فرمود: آیا اقرار کردید و در این باره پیمانم را پذیرفتید؟ گفتند: آرى، اقرار کردیم. فرمود: پس گواه باشید و من نیز همراه با شما، از گواهانم». رسول اللهصفرمود: اگر موسی زنده بود، چاره‌ای جز پیروی از من نداشت». ابراهیم حربی، در مورد زنده بودن خضر و الیاس و این‌که از آن‌ها روایاتی نقل می‌شود، از احمد بن حنبل سؤال کرد، در پاسخ فرمود: کسی که سخنی را به غائبی حواله کند، منصف شناخته نمی‌شود و این جز القای شیطان چیزی نیست .(مجموع فتاوای شیخ الاسلام (۴/۳۳۷). از امام بخاری نیز درباره‌ی خضر و الیاس، سؤال شد: آیا آن‌ها زنده هستند؟ فرمود: چگونه ممکن است زنده باشند در حالی که رسول اللهص، فرمود: «لا يبقي علي رأس مائة سنة ممن هو علي وجه الأرض أحد». «تا صد سال دیگر، یک نفر هم از کسانی باقی نمی‌مانند که حالا روی زمین زندگی می‌کنند. (مجموع فتاوای شیخ الاسلام ۴/۳۳۷). جمعی از علمای محقق نیز، به طور مفصّل، به بیان دلایل باطل کننده‌ی این خرافه پرداخته‌اند. از آن‌جمله ابن کثیر، در البدایة والنّهایة (۱/۳۲۶)و شیخ محمّد امین شنقیطی در اضواء البیان (۴/۱۸۴)، و ابن الحجر عسقلانی هم در این‌باره، رساله‌ای به نام «الزّهر النضر في نبأ خضر»، را تألیف کرد که در مجموعة الرسائل المنبریة ۲/۱۹۵ به چاپ رسیده است.

كفرورزيدن به يک پيامبر، كفر به همه آن‌ها است

کفرورزیدن به یکی از پیامبران، انکار و کفر ورزیدن به همه آن‌هاست، همانگونه که الله متعال فرمود:

﴿كَذَّبَتۡ قَوۡمُ نُوحٍ ٱلۡمُرۡسَلِينَ ١٠٥[الشعراء: ۱۰۵].

«قوم نوح پیامبران را تکذیب کردند».

و فرمود: ﴿كَذَّبَتۡ ثَمُودُ ٱلۡمُرۡسَلِينَ ١٤١[الشعراء: ۱۴۱].

«قوم ثمود پیامبران را تکذیب کردند».

و فرمود: ﴿كَذَّبَتۡ قَوۡمُ لُوطٍ ٱلۡمُرۡسَلِينَ ١٦٠[الشعراء: ۱۶۰].

«قوم لوط فرستادگان را تکذیب کردند».

مشهور است که گویند: هر امّتی رسول خود را تکذیب می‌کرد، درحالی که تکذیب یکی از پیامبران، تکذیب همه به حساب می‌آید، چون همه پیامبران حامل یک رسالت بودند و برای یک دین واحد دعوت می‌کردند و همه را الله متعال فرستاده بود، آن‌ها مجموعه‌ای هستند که هر پیامبر مردم را به پیامبر بعدی مژده می‌داد و هر پیامبری، پیامبر قبل از خود را تصدیق می‌کرد.

از این رو ایمان به برخی و کفر ورزیدن به برخی دیگر، کفر و انکار همه است، و الله متعال بر چنین کسانی نشانه کفر گذاشته و می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُواْ بَيۡنَ ٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَيَقُولُونَ نُؤۡمِنُ بِبَعۡضٖ وَنَكۡفُرُ بِبَعۡضٖ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَيۡنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا ١٥٠ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ حَقّٗاۚ وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا ١٥١[النساء: ۱۵۰-۱۵۱].

«همانا کسانی که به الله و فرستادگانش، ایمان ندارند و می‌خواهند میان الله و فرستادگانش فرقی بگذارند - و بگویند که به الله متعال ایمان داریم، ولی به پیغمبران ایمان نداریم- و می‌گویند: به برخی - از فرستادگانش- ایمان داریم و به برخی دیگر ایمان نداریم و می‌خواهند بین کفر و ایمان راهی برگزینند؛ - درحالی که میان کفر و ایمان فاصله‌ای نیست و دو راه بیش تر وجود ندارد: راه کفر و راه دین-، چنین کسانی در حقیقت کافرند. و ما برای کافران عذاب رسوا کننده‌ای آماده کرده‌ایم

الله متعال به ما فرمان می‌دهد که در ایمان آوردن میان هیچ کدام از فرستادگانش فرقی نگذاریم، بلکه به همه ایمان داشته باشیم، تا ایمان مان مستحق پذیرش الله متعال باشد:

﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡنَا وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَمَآ أُوتِيَ ٱلنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ ١٣٦[البقرة: ۱۳۶].

«بگوئید: ایمان داریم به الله متعال و آن‌چه بر ما نازل و آن‌چه بر ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب و اسباط - یعنی نوادگان یعقوب- نازل شد و به آن‌چه برای موسی و عیسی آمده است، و به آن‌چه برای - همه- پیغمبران از طرف پروردگارشان آمده است. میان هیچیک از آنان فرقی نمی‌گذاریم و ما تسلیم - فرمان- الله متعال هستیم

و هرکس چنین راهی را بپیماید و به همه پیامبران بدون تبعیض ایمان بیاورد واقعاً هدایت یافته است، اما کسی که مخالفت و انکار کند، گمراه و سرگردان می‌شود؛ همانگونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿فَإِنۡ ءَامَنُواْ بِمِثۡلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِۦ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖ وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا هُمۡ فِي شِقَاقٖۖ فَسَيَكۡفِيكَهُمُ ٱللَّهُۚ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ١٣٧[البقرة: ۱۳۷].

«اگر همانند شما، به آن‌چه که شما ایمان آوره‌اید، ایمان بیاورند، بطور قطع هدایت می‌شوند و اگر از حق رویگردانی کنند، پس راه مخالفت و دشمنی را در پیش گرفته‌اند. الله تو را در برابر شر آن‌ها، کفایت خواهد کرد و او، شنوا و داناست».

الله متعال پیامبر این امّت و پیروان او، که میان هیچیک از پیامبران الهی تفاوتی قائل نشده‌اند، را مورد مدح و ستایش قرار داده و می‌فرماید:

﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ كُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦۚ وَقَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ غُفۡرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيۡكَ ٱلۡمَصِيرُ ٢٨٥[البقرة: ۲۸۵].

«پیامبر و مؤمنان به آن‌چه از جانب پروردگارش به او نازل شده، ایمان دارند؛ همگی به الله و فرشتگانش و به کتاب‌ها و پیامبرانش ایمان داشته، - می‌گویند:- میان هیچیک از فرستادگانش فرق نمی‌گذاریم - و به همه ایمان داریم-».

و کسانی را که میان فرستادگانش فرق نمی‌گذارند، به اجر و پاداش بزرگ وعده داده است و می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَلَمۡ يُفَرِّقُواْ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ أُوْلَٰٓئِكَ سَوۡفَ يُؤۡتِيهِمۡ أُجُورَهُمۡۚ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا ١٥٢[النساء: ۱۵۲].

«و آنان که به الله و پیامبرانش ایمان آوردند و میان هیچیک از ایشان - از نظر ایمان- فرق نگذاشتند - و به همه ایمان آوردند-، الله پاداش شان را خواهد داد. و الله، آمرزنده‌ی مهرورز است

همچنین الله متعال اهل کتاب - یهود و نصاری- را مذمّت و نکوهش می‌کند؛ چون به برخی از پیامبران ایمان آوردند، و به برخی دیگر کفر ورزیدند:

﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ ءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ نُؤۡمِنُ بِمَآ أُنزِلَ عَلَيۡنَا وَيَكۡفُرُونَ بِمَا وَرَآءَهُۥ وَهُوَ ٱلۡحَقُّ مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَهُمۡۗ قُلۡ فَلِمَ تَقۡتُلُونَ أَنۢبِيَآءَ ٱللَّهِ مِن قَبۡلُ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ٩١[البقرة: ۹۱].

و هنگامی که به آنان گفته می‌شود: به آن‌چه الله نازل کرد، ایمان بیاورید، می‌گویند: ما به چیزی ایمان می‌آوریم که بر خودِ ما نازل شده باشد و - بدین ترتیب- به غیر آن، کفر می‌ورزند؛ درحالی که این آیات، حق است و تصدیق کننده‌ی تورات.

نبوّت را جز با دليل برای كسی اثبات نمی‌كنيم

علمای تفسیر، سیره و تاریخ، نام پیامبران زیادی را ذکر کرده‌اند، این نام‌ها یا به نقل از بنی اسرائیل می‌باشد و یا با تکیه بر گفته‌هایی که صحّت آن‌ها ثابت نشده است؛ هرکدام از آن روایات و گفته‌ها، مخالف قرآن و سنّت ثابت رسول الله باشد، آن را ردّ می‌کنیم؛ مانند ادعای کسانی که گفته‌اند: «سه نفر فرستاده‌ای که برای تبلیغ دین به شهری فرستاده شدند،- که داستان شان صدر سوره‌ی یاسین ذکر شده– از پیروان عیسی بودند، ونیز می‌گویند: جرجیس و خالد بن سنان هردو بعد از عیسی÷مبعوث شدند» [۲۳].

ما همه این‌ها را مردود می‌دانیم، چون در حدیث صحیح روایت شده که بین عیسی بن مریم و پیامبرمان صپیامبر دیگری نیامده است؛ بنابراین فرستادگان مذکور در سوره‌ی یاسین، یا قبل از عیسی مبعوث شده‌اند که ادعای مورد قبول نیز همین است، یا از جانب عیسی روانه شده‌اند، که این نیز بعید به نظر می‌رسد، چون الله متعال خبر داده که خود آن دات متعال آن‌ها را فرستاده و واژه‌ی «رسول» وقتی که بطور مطلق ذکر شود، به اصطلاح معروف برمی‌گردد، یعنی رسول الله.

روایتی هم که می‌گوید: خالد بن سنان یکی از پیامبران عرب بوده است و قومش او را از بین بردند، درست نیست، چون مخالف حدیث صحیح رسول الله صاست؛ مبنی بر این که پیامبران عرب، چهار نفر بودند.

امّا روایات بنی اسرائیل پیرامون نام برخی از پیامبران، از قرآن و سنّت دلیلی بر آن یافت نمی‌شود، پس نه آن‌ها را تصدیق می‌کنیم و نه تکذیب، زیرا خبرشان احتمال صدق و کذب را دارد.

[۲۳] فتح الباری (۶/۴۸۹)

فصل دوم: نياز بشريّت به پيامبران و رسالت آسمانی

مقدّمه

اگر در زمان‌های قدیم، مردم با پیامبران جدال می‌کردند، دانش آن‌ها را مردود قلمداد کرده و از ایشان روی گردان می‌شدند، بشر امروز در قرن بیستم، که به اوج پیشرفت مادّی نایل آمده، در اعماق اقیانوس‌ها غوّاصی می‌کند، در فضا به گشت و گذار می‌پردازد، اتم را شکافته، و بسیاری از انرژی‌های پنهان هستی را کشف و ضبط نموده، با شدّت بیشتری با پیامبران وارد بحث و جدال می‌شوند و علوم و معارف شان را مردود می‌شمارند، و بیش از گذشته از آن‌ها رویگردانی می‌کنند، حال بشر امروز نسبت به پیامبران و تعالیم ایشان، همچون حال گورخران فراری هستند وقتی که شیر درنده‌ای را می‌بینند با آن چنان شدّت راه فرار در پیش می‌گیرند که به هیچ چیز توجّه نمی‌کنند:

﴿فَمَا لَهُمۡ عَنِ ٱلتَّذۡكِرَةِ مُعۡرِضِينَ ٤٩ كَأَنَّهُمۡ حُمُرٞ مُّسۡتَنفِرَةٞ ٥٠ فَرَّتۡ مِن قَسۡوَرَةِۢ ٥١[المدثر: ۴۹-۵۱].

پس آنان را چه شده که از پند - قرآن- روی‌گردانند؟ گویا درازگوشان رمیده‌ای هستند. که از - چنگال- شیری گریخته‌اند.

بشر امروز بیش از گذشته، در برابر پیامبران و آموزه‌های ایشان امتناع می‌ورزند؛ زیرا فریب دانش خود را خورده‌اند و پیرو مردانی هستند که در عصرهای گذشته و قبل از ایشان زیسته‌اند.

﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُۥ كَانَت تَّأۡتِيهِمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ فَقَالُوٓاْ أَبَشَرٞ يَهۡدُونَنَا فَكَفَرُواْ وَتَوَلَّواْۖ وَّٱسۡتَغۡنَى ٱللَّهُۚ وَٱللَّهُ غَنِيٌّ حَمِيدٞ ٦[التغابن: ۶].

این - بدبختی و عذاب آخرت- بدان خاطر است که پیغمبران شان با دلائل روشن و مطمئن، به نزدشان می‌آمدند اما آن‌ها می‌گفتند: آیا یک انسان، ما را هدایت کند؟ - مگر می‌شود انسان‌هائی همچون خودمان پیغمبران الله متعال شوند؟ بدین وسیله کفر ورزیدند و رویگردان ‌شدند، و الله متعال هم بی‌نیاز - از ایمان و اطاعت ایشان- است و - همیشه هم- بی‌نیاز است و سزاوار ستایش و سپاس.

امروز شیاطین انس و جن، در عقل و اندیشه‌ی بشر دمیده و آن‌ها را به سرکشی در برابر الله متعال و شریعت او، وامیدارند و از آموزه‌های پیامبران به بهانه‌هایی همچون: دین مانعی برای عقل، عامل توقف کاروان زندگی و سد راه پیشرفت و ترقی تمدناست، روی گردانده است.

امروز کشورهایی در جهان وجود دارند که مبنای قوانین و مقرّرات در آن‌ها، بر مخالفت با تعالیم آسمانی و آموزه‌های پیامبران بنا شده است. حتّی در برخی از آن کشورها، زیر بنای قوانین بر الحاد و دین ستیزی است که امروز به «سکولاریزم» [۲۴]معروف است، بسیاری از حکومت‌هایی هم که بر مسلمین حکمرانی می‌کنند، بر این رویه راه می‌پیمایند و مردم عوام تنها به این قید، که در یکی از مواد قانونی گفته شده باشد: «دین حکومت اسلام است» راضی هستند. اما در واقع این ماده هم، با مواد قبل و بعد خود و قوانینی که در جامعه اجرا می‌شود، منهدم می‌گردد.

آیا صحیح است که بشر امروز به جایی رسیده که از پیامبران الهی و آموزه‌هایشان بی‌نیاز باشد؟ آیا درست است که بشر امروز می‌تواند دور از راه و روش فرستادگان الله متعال، راه درست زندگی را بیابد؟!

برای پاسخ به این سؤال کافی است به اوضاع کشورهای به اصطلاح پیشرفته و متمدّنی همچون: آمریکا، بریتانیا، فرانسه، روسیه و چین، نگاهی گذرا بیندازیم تا ببینیم چه بدبختی‌هایی بر آن جامعه‌ها سایه انداخته است، ما منکر پیشرفت سطح بالای مادی و صنعتی‌ای کشورها نیستیم، امّا از جنبه‌ی معنوی که پیامبران الهی و آموزه‌هایشان جهت اصلاح و تصحیح آن آمدند، بسیار سقوط کرده و به انحطاط کشیده شده‌اند. کسی نمی‌تواند انکار کند که بحران‌های روحی و بیماری‌ها و عقده‌های روانی – امروز – نشانه‌ی بارز جهان متمدّن است.

انسان در جهان متمدّن امروز انسانیت را از دست داده و خود را باخته است. به همین دلیل است که در این کشورها، جوانان متمرّد و سرکش هستند و علیه همه ارزش‌ها و اخلاق و موقعیت‌ها و قوانین و مقرّرات، گردنکشی می‌کنند؛ حتّی از زندگی خود بیزارند و آن را قبول ندارند و در شرق و غرب، در پی ندایی هستند که فلسفه یا راهی را بیابند که گمان می‌کنند آسایش و آرامش در آن یافت می‌شود.

جهان غرب آنچنان به تباهی تبدیل شده است که جرم وجنایت استخوان‌هایش را خرد و فاسد کرده، انحراف و بی‌بند و باری در آنجا حاکم است، و فحشا و فساد، پایه‌های دولت‌ها را، به لرزه درآورده، آن‌چه پنهان است فراتر از آشکارش می‌باشد، و آنان که امروز به جهان پیشرفته و متمدّن معروف شده‌اند، با دست خود خانه‌های خود را تخریب می‌کنند و تمّدنشان آن‌ها را نابود می‌کند. آن تمدّن، سمومی را ترشّح می‌کند که در مردمش سرایت کرده و آنان را به قتل می‌رساند، و جوامع را از هم می‌پاشد. کسانی را که امروزه آن‌ها را جهان متمدّن و پیشرفته می‌گوییم، به پرنده‌ی تنومندی می‌مانند که می‌خواهد با یک بال در کرانه‌های آسمان، اوج گیرد.

ما برای اصلاح قلب هایمان، برانگیختن درون مان و هدایت عقل هایمان، نیازمند پیامبران و آموزه‌های حیاتبخش ایشان، هستیم...

ما برای شناخت هدف زندگی، ارتباط با زندگی و آفریننده آن، به پیامبران و آموزه‌های آنان، نیازمندیم.

ما نیازمند ایشان هستیم تا سرگردان و تباه نشویم و در منجلاب گرفتار نگردیم.

[۲۴] Secularism (علمانیة)

سخنی ارزنده از ابن قیم

ابن قیم/در رابطه با نیاز مردم به پیامبران و آموزه‌های ایشان، می‌گوید:

«از اینجا فهمیده می‌شود که بندگان بیش از هر ضرورتی، نیازمند شناخت پیامبران و تعالیم و برنامه و شریعتی هستند که با خود آورده‌اند، باید اخبارشان را تصدیق و فرمان‌هایشان را اطاعت کنند؛ چرا که در دنیا و آخرت، هیچ راهی بسوی نیک بختی و رستگاری نیست، جز به دست پیامبران وجود ندارد و هیچ راهی برای تشخیص و شناخت دقیق پاک ونا پاک یافت نمی‌شود، مگر از طرف آن‌ها؛ و فقط به وسیله آن‌ها، رضای الله متعال بدست می‌آید؛ از این، رو اخلاق نیکو و کردار و گفتار پاک و درست، تنها راه و روش و شریعت آن‌هاست؛ پس ایشان معیار برتری هستند و گفتار و اخلاق با آن‌ها سنجیده می‌شود و با پیروی از آن گمراهان از هدایت یافتگان جدا می‌شوند؛ نیاز بشر به آن‌ها، از نیاز بدن به روح، نیاز چشم به نور، و نیاز روح به زندگی، بیشتر است؛ خلاصه هر ضرورت و نیازی فرض شده باشد، نیاز بشر به پیامبران خیلی از آن بیشتر است.

شخصی را تصور کن که تو را راهنمایی می‌کند، اگر برای یک چشم به هم زدن، تو را راهنمایی نکند، قلبت فاسد می‌گردد و به مانند یک ماهی‌ است که از آب فاصله گرفته و در ظرفی گذاشته شده باشد، حال بنده‌ای که قلبش از پیامبر و آموزه‌هایش، فاصله گرفته باشد، نیز چنین و شاید بیشتر از این است؛ امّا تنها قلبی این را درک می‌کند، که زنده باشد، زیرا مرده احساس درد نمی‌کند.

حال اگر سعادت دنیا و آخرت انسان، به هدایت و برنامه‌ی پیامبرمان صوابسته است، بر هرکسی که دلسوز و خیرخواه خویش است، و می‌خواهد نجات یابد، واجب است که آن قدر از هدایت و راه و روش و سیره واحوال ایشان، یادبگیرد که از جاهلان جدا گردد و در شمار پیروان و حزب ایشان قرار گیرد. فضل و بزرگی هم در دست الله متعال است و به هرکس بخواهد می‌بخشد، و الله متعال دارای فضل بزرگی است»‏.‏ [۲۵]

[۲۵] زاد المعاد (۱/۱۵)

ابن تيميه نياز به پيامبران و رسالت‌شان را بيان می‌كند

از جمله کسانی که این موضوع را مورد بررسی و تبیین قرار داده، شیخ الاسلام ابن تیمیه/است، که می‌فرماید: «رسالت آسمانی برای بندگان ضروری است، و نیازشان به آن بیشتر از نیاز به هر چیز دیگری است. رسالت الهی روح، نور و حیات جهان است؛ اگر جهان فاقد نور، حیات و روشنی باشد، جز فساد چه چیزی در آن هست و کدام خیر و صلاحی در آن باقی می‌ماند؟! دنیا تاریک و ملعون است، مگر جایی که خورشید رسالت در آن تابیده باشد. انسان هم مادامی که خورشید رسالت در قلبش تابش نکند و به روح و حیات آن نایل نگردد، در تاریکی به سر می‌برد و مرده محسوب می‌شود؛ همانگونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿أَوَ مَن كَانَ مَيۡتٗا فَأَحۡيَيۡنَٰهُ وَجَعَلۡنَا لَهُۥ نُورٗا يَمۡشِي بِهِۦ فِي ٱلنَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُۥ فِي ٱلظُّلُمَٰتِ لَيۡسَ بِخَارِجٖ مِّنۡهَاۚ كَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِلۡكَٰفِرِينَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٢٢[الأنعام: ۱۲۲].

«آیا - دل-مرده‌ای که زنده‌اش کردیم و نوری فرارویش قرار دادیم، که در پرتو آن نور در میان مردم راه برود، مانند کسی است که در تاریکی‌ها به سر می‌برد و نمی‌تواند از آن بیرون آید؟ این گونه، کردار کافران در نظرشان آراسته شد

این توصیف مؤمن است، در اصل مرده بود ودر تاریکی جهل بسر می‌برد، ولی الله متعال با روح رسالت آسمانی و نور ایمان، او را زنده کرد و برایش نوری قرار داد که در میان مردم با آن راه برود، ولی کافر هم چنان دارای قلب مرده است و در تاریکی‌ها بسر می‌برد».

وی در ادامه می‌گوید: «الله متعال رسالتش را روح نام گذاری کرده، چون اگر روح نباشد، زندگی هم وجود ندارد؛ همانگونه که می‌فرماید:

﴿وَكَذَٰلِكَ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَاۚ مَا كُنتَ تَدۡرِي مَا ٱلۡكِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِيمَٰنُ وَلَٰكِن جَعَلۡنَٰهُ نُورٗا نَّهۡدِي بِهِۦ مَن نَّشَآءُ مِنۡ عِبَادِنَاۚ وَإِنَّكَ[الشوری: ۵۲].

«و همان‌گونه - که بر پیامبران گذشته وحی کردیم- قرآن حیات‌بخش را نازل نمودیم. پیشتر تو نمی‌دانستی که کتاب و ایمان چیست. ولی آن - وحی- را نوری قرار دادیم که با آن، هریک از بندگانمان را که بخواهیم، هدایت می‌کنیم».

در اینجا الله متعال دو اصل را یادآور می‌شود: روح ونور؛ روح زندگی، و نور روشنایی است».

همچنین می‌گوید: «الله متعال وحی را، که زندگانی و روشنایی قلب‌هاست، به آب باران تشبیه می‌کند که از آسمان فرود می‌آید و زمین را زنده می‌کند. هم چنین به آتشی تشبیه می‌کند، که نور از آن حاصل می‌گردد. همانگونه که در این آیه می‌فرماید:

﴿أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَسَالَتۡ أَوۡدِيَةُۢ بِقَدَرِهَا فَٱحۡتَمَلَ ٱلسَّيۡلُ زَبَدٗا رَّابِيٗاۖ وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيۡهِ فِي ٱلنَّارِ ٱبۡتِغَآءَ حِلۡيَةٍ أَوۡ مَتَٰعٖ زَبَدٞ مِّثۡلُهُۥۚ كَذَٰلِكَ يَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡحَقَّ وَٱلۡبَٰطِلَۚ فَأَمَّا ٱلزَّبَدُ فَيَذۡهَبُ جُفَآءٗۖ وَأَمَّا مَا يَنفَعُ ٱلنَّاسَ فَيَمۡكُثُ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ كَذَٰلِكَ يَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَالَ ١٧[الرعد: ۱۷].

«- الله متعال- از آسمان آب باران نازل کرد و بدین‌ترتیب در هر دره‌ای به اندازه‌ی گنجایش و ظرفیتش سیلاب جاری شد و آن‌گاه بر روی سیلاب کف‌های زیادی نمایان گشت. چنان که از فلزاتی که برای به‌دست آوردن زیور آلات و وسایل زندگی ذوب می‌کنند، کفی همچون کف سیلاب پدید می‌آید؛ بدین سان الله، حق و باطل را مثال می‌زند. ولی کف‌ها از میان می‌روند و آن‌چه به مردم سود می‌رساند، در زمین می‌ماند. الله این‌گونه مثال می‌زند».

شیخ الاسلام بعد از بیان این آیه فرمود: «الله متعال علم را به آب نازل شده از آسمان تشبیه نمود؛ چون قلب با علم شرعی زنده است، همانگونه که زنده بودن بدن وابسته به آب است، همچنین قلب‌ها را به رودخانه‌ها تشبیه فرمود؛ چون قلب جایگاه علم و دانش است، همچنان که که رودخانه‌ها محل آب است؛ برخی قلب‌ها گنجایش علم فراوانی دارد، همانگونه که برخی دره‌ها و رودخانه‌ها، آب زیادی را در خود جای می‌دهند. برخی دیگر از قلب‌ها، جای کمی برای علم دارند، همان طور که برخی از رودها، جای کمی برای آب دارند.

الله متعال بیان می‌دارد، که به خاطر درهم رفتن و مخلوط شدن آب‌ها، مقداری کف روی سیلاب می‌آید، ولی آب، آن کف‌ها را دور انداخته و از خود جدا می‌کند و همه پنهان می‌شوند و آن‌چه برای مردم مفید است، در زمین قرار می‌گیرد. قلب‌ها هم به همان صورت، با شهوات و شُبُهات آمیخته می‌شوند، سپس مخفی شده و می‌روند و ایمان و قرآنی که برای مردم و صاحب قلب، سودمند هستند، در آن مستقر شده و جای می‌گیرند. الله متعال فرمود:

﴿وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيۡهِ فِي ٱلنَّارِ ٱبۡتِغَآءَ حِلۡيَةٍ أَوۡ مَتَٰعٖ زَبَدٞ مِّثۡلُهُۥۚ كَذَٰلِكَ يَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡحَقَّ وَٱلۡبَٰطِلَۚ فَأَمَّا ٱلزَّبَدُ فَيَذۡهَبُ جُفَآءٗۖ وَأَمَّا مَا يَنفَعُ ٱلنَّاسَ فَيَمۡكُثُ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ كَذَٰلِكَ يَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَالَ ١٧[الرعد: ۱۷].

«چنان که از فلزاتی که برای به‌دست آوردن زیور آلات و وسایل زندگی ذوب می‌کنند، کفی همچون کف سیلاب پدید می‌آید؛ بدین سان الله، حق و باطل را مثال می‌زند».

سپس شیخ الاسلام رحمه الله متعال بیان کرد که این دو مثال هردو نظیر دارند آنهم دو مثالی که در سوره‌ی بقره الله متعال می‌فرماید:

﴿مَثَلُهُمۡ كَمَثَلِ ٱلَّذِي ٱسۡتَوۡقَدَ نَارٗا فَلَمَّآ أَضَآءَتۡ مَا حَوۡلَهُۥ ذَهَبَ ٱللَّهُ بِنُورِهِمۡ وَتَرَكَهُمۡ فِي ظُلُمَٰتٖ لَّا يُبۡصِرُونَ ١٧ صُمُّۢ بُكۡمٌ عُمۡيٞ فَهُمۡ لَا يَرۡجِعُونَ ١٨ أَوۡ كَصَيِّبٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ فِيهِ ظُلُمَٰتٞ وَرَعۡدٞ وَبَرۡقٞ يَجۡعَلُونَ أَصَٰبِعَهُمۡ فِيٓ ءَاذَانِهِم مِّنَ ٱلصَّوَٰعِقِ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِۚ وَٱللَّهُ مُحِيطُۢ بِٱلۡكَٰفِرِينَ ١٩[البقرة: ۱۷-۱۹].

«مثال این گمراهان، همانند کسی است که آتشی بر می‌افروزد؛ همین که آتش اطرافش را روشن می‌کند، الله نورشان را از میان می‌برد و آنان را در انبوهی از تاریکی‌ها رها می‌نماید؛ به گونه‌ای که یارای دیدن هیچ چیزی را ندارند. - در حقیقت انسان‌های- کَر، گنگ‌ و کوری - هستند که به راه حق- باز نمی‌گردند. یا همانند کسانی هستند که گرفتار بارانی توفنده و آکنده از تاریکی و رعد و برق شده‌اند و از ترس مرگ انگشتان‌شان را در گوش‌هایشان قرار می‌دهند، تا از صدای صاعقه، در امان بمانند. و الله، بر کافران احاطه‌ی کامل و مطلق دارد».

بعد از اینکه شیخ الاسلام/مؤمن را توصیف کرد، می‌گوید: «امّا کافران در تاریکی‌های کفر و شرک به سر می‌برند و زنده نیستند اگرچه دارای حیات حیوانی باشند، ولی حیات روحانی و عالی ندارند که سبب آن ایمان است و به وسیله‌ی آن بنده به سعادت و رستگاری دنیا و آخرت نائل می‌گردد؛ زیرا الله متعال پیامبرانش را بین خود و بندگان واسطه قرار داده تا از طریق آن‌ها سود و زیان را به آن‌ها معرفی کند و آن‌چه برای زندگی این دنیا و معادشان مصلحت است، تکمیل گرداند. همگی آنان مبعوث شده‌اند تا مردم را به سوی الله متعال دعوت کنند و راه رسیدن به او را به آن‌ها نشان دهند و عاقبت و فرجام شان را بعد از رسیدن به الله متعال، تبیین کنند».

سپس شیخ الاسلام اصولی را بیان می‌نماید، که بدان‌ها اشاره می‏کنیم:

اصل اوّل: اثبات صفات، توحید، قَدَر و بیان نعمت‌های الله متعال در مورد اولیاء الله متعال و دشمنان او، یعنی همان قصه‌هایی که الله متعال برای بندگان خود ذکر فرموده و ضرب المثل‌هایی که زده است، را در بر می‌گیرد.

اصل دوم: دربرگیرنده جزئیات قوانین، امر، نهی، مباح و بیان آن‌چه الله متعال می‌پسندد و نمی‌پسندد، می‌باشد.

اصل سوم: شامل ایمان به آخرت، بهشت، دوزخ، پاداش و مجازات، است.

سپس بیان می‌دارد که «مدار و محور آفرینش، خوشبختی و رستگاری به این اصول وابسته‌ است و جز از طریق پیامبران راهی برای شناخت این اصول وجود ندارد؛ زیرا عقل به تنهایی قادر به هدایت بسوی جزئیات این اصول و شناخت حقیقت شان نیست، اگرچه در مجموع بتواند نیاز و ضرورت آن‌ها را هم درک کند؛ مانند مریضی که می‌داند نیازمند پزشک و مداواست، ولی جزئیات بیماری و نوع داروی مورد نیازش را نمی‌داند» [۲۶].

[۲۶] ابن تیمیه، مجموع الفتاوای (۹/۹۳-۹۶)

مقايسه‏ای بين نياز بدن به علم طب و نياز روح به علوم پيامبران

ابن القیم/در کتاب نفیس خود، «مفتاح دار السّعادة»، مقایسه‌ای انجام داده است و در آن بحث، بیان فرموده که نیاز مردم به شریعت الهی، بیش از نیازشان به علم پزشکی است، با وجود این که مردم برای تندرستی بدن، بشدّت محتاج علم پزشکی هستند.

وی می‌گوید: مردم بیش از هر چیزی، نیاز مبرم به رسالت آسمانی دارند و این نیاز اصلاً با نیاز به علم پزشکی قابل مقایسه نیست؛ مگر نمی‌بینی بسیاری از مردم بدون پزشک به زندگی‌شان ادامه می‌دهند و تنها در شهرهای بزرگ پزشک یافت می‌شود؛ اما بادیه‌نشینان و چادرنشینان و عامّه‏ی بنی آدم، محتاج پزشک نمی‌شوند و بدنی سالم‌تر و طبیعتی قوی‌تر از کسانی که وابسته به پزشک هستند، دارند. شاید عمرشان هم مثل هم است، الله متعال برحسب سرشت، آدمی را طوری آفریده که آن‌چه مفید است، را بخورد و از خوردنی‌های مضر دوری کند و به هر قومی در بدست‌آوردن دارو، عرف و عادتی داده، تا جایی که بسیاری از اصول و قوانین پزشکی، برگرفته از تجربه، عرف و عادت مردم است.

امّا شریعت بر مبنای وحی محض و معرّفی مواقع خشنودی یا ناخشنودی الله متعال، از کارهای اختیاری بندگانش، قرار دارد. نیاز به تنفّس چه رسد به غذا و آب است، چون نهایت چیزی که از عدم تنفّس، آب و غذا پدید می‌آید، مرگ بدن و بی‌روح شدن آن است، ولی از نبود شریعت فساد روح و قلب پدید می‌آید و این هلاکت ابدی است؛ فاصله‌ی زیادی بین این هلاکت و هلاکت بدن، بر اثر مرگ، است؛ بنابراین، هرگز مردم به چیزی نیازمندتر از شرع پیامبر ص، پرداختن به آن، دعوت به سوی آن، استقامت بر ادامه‌ی آن، جهاد و مبارزه با کسانی که از آن بیرون رفته‌اند تا وقتی که بدان بازگردند، نبوده‌اند و هرگز جهان بدون آن اصلاح نخواهد شد و هیچ راهی برای رسیدن به سوی بزرگترین موفّقیت و کامیابی وجود ندارد، جز با عبور از این پل» [۲۷].

[۲۷] مفتاح دار السّعادة (۲/۲)

آيا عقل می‌تواند بی‌نياز از وحی باشد

مردم گمان می‌کنند امکان دارد، با عقلی که موهبت الهی است، از پیامبران و رسالت آسمانی بی‌نیاز باشند، برای همین است که می‌بینیم قوانینی وضع می‌کنند، حلال و حرام تعیین می‌کنند، برنامه ریزی کرده و کارهایشان را توجیه می‌کنند؛ در تمام این امور استنادشان تنها به عقل است، که خوب و بد و پسندیده و ناپسند را تعیین می‌کند؛ در گذشته نیز کسانی بودند که اینگونه حرف‌ها می‌زدند؛ از آن جمله «برهمائیان» می‌باشند. آنان فرقه‌ای از مجوس بودند که ادعا می‌کردند فرستادن پیامبران کار بیهوده‏ای است و شایسته‌ی الله متعال حکیم نیست؛ چون عقل از پیامبران بی‌نیاز است، زیرا اگر شریعتی که پیامبران آورده‌اند، موافق با حکم عقل و خوب باشد، عقل خود آن را انجام می‌دهد، اما اگر مخالف با عقل و بد باشد، در صورتی که بدان نیاز داشته باشد، انجام می‌دهد، در غیر این صورت آن را ترک می‌کند.» [۲۸]

در عرصه‌ی استدلال و احتجاج، جایز نیست مسلمان، بی‌درنگ قدرت تشخیص زیبایی و زشتی عقل را انکار کند، «چرا که الله متعال بندگان را بر تشخیص زشت و زیبا سرشته و در آفرینش عقل‌هایشان چنین ادراکی را کار گذاشته است؛ همانگونه که آن‌ها را بر تشخیص بین مفید و مضر و سازگار و ناسازگار با خودشان، از انواع مختلف، را قرار داده است.

فطرت اوّل - منظور قدرت تشخیص خوب و بد است- از ویژگی‌های منحصر به فرد انسان، در میان سایر حیوانات است؛ امّا فطرت دوم - سرشت بنده در فرق گذاشتن بین مفید و مضر و‏.‏... است- در بین تمامی حیوانات مشترک است.» [۲۹]

اکنون نزاع بر امور ذیل است:

اوّل: مسائلی وجود دارد، که مصلحت انسان در آن می‌باشد اما انسان نمی‌تواند آن را با عقل مجرّد، درک کند؛ چون از دایره و محدوده‌ی عقل خارج است. «عقل چگونه می‌تواند الله متعال را با نام‌ها و صفاتش بشناسد....؟ و نیز جزئیات شرع و دینی را که الله متعال برای بندگان تشریع فرموده، بداند؟! یا چگونگی محبّت الله متعال، خشنودی و ناخشنودی او را درک کند؟ چگونه پاداش و سزا و وعده‌هایی را که به دوستان و اولیای خود داده، یا تهدیداتی را که برای مخالفین و دشمنان تعیین کرده، مقادیر و کیفیت و درجاتش را بداند؟ از کجا غیبی را بشناسند که الله متعال جز پیامبرى که از او خشنود باشد، کسی را از آن آگاه نکرده و دیگر چیزهایی که پیامبران از جانب الله متعال آورده‌اند ابلاغ می‌کنند و عقل راهی بسوی معرفتشان ندارد.» [۳۰]

دوم: آن‌چه عقل قادر به درک خوب یا بد آن است، به صورت اجمالی و بدون تفصیل درکش می‌کند و اگر جزئیات را هم بداند - البته به صورت ناقص نه بطور فراگیر-، تنها برخی از جزئیات را درک می‌کند. «مثلاً عقل خوب بودن عدالت را درک می‌کند، امّا اینکه فلان عمل عادلانه است یا نه، از تشخیص آن عاجز است.» [۳۱]

سوم: گاهی عقل در مورد یک کار حیران و سرگشته می‌شود، زیرا آن کار هم سود دارد و هم زیان و عقل نمی‌داند زیان آن بیشتر است یا سود آن؛ بنابراین عقل در برابر آن متوقّف می‌شود. آن گاه دین و قوانین آن می‌آیند و مردم را به آن‌چه که سود دارد، دستور می‌دهند و از آن‌چه که زیان دارد، باز می‌دارند. هم‌چنین کاری که برای شخصی سود و برای دیگری زیان دارد، عقل قادر به درک آن نیست، بلکه بیان آن به عهده‌ی شریعت است تا کسی را که آن کار برایش سود دارد، به آن دستور دهد و دیگری را که آن کار برای او زیان دارد، از انجام آن کار باز دارد. گاهی یک کار به ظاهر مفید است و در باطن مضر، یا بر عکس؛ عقل به ضرر و فایده آن راه نمی‌یابد، بنابراین شریعت مفید و مضر و برتری هرکدام را بیان می‌نمابد.» [۳۲]

شیخ الاسلام در این رابطه می‌گوید:‌ «آن‌چه پیامبران با خود آورده‌اند، عقل از شناخت آن عاجز است و چیزی نیاورده‌اند که عقل باطل بودنش را بداند، پس آن‌ها از اخباری سخن می‌گویند که عقل در مقابل آن حیرت زده و سرگشته است نه آن‌چه عقل محال و ناممکن می‌پندارد.» [۳۳]

چهارم: آن‌چه عقل بدان دست می‌یابد، اگر صحیح هم باشد، چیزی جز فرضیاتی نیست که گاهی نظرات متناقض و دیدگاه‌های الحادی، را با خود به همراه دارد.

و اگر آن نظرات ماندگار و باقی بودند- در زمان غیبت وحی- تخمین‌های متعدّد وجود می‌داشت که در آن حق با باطل مشتبه بود.

[۲۸] لوامع الأنوار البهیة (۲/۲۵۶) [۲۹] مفتاح دار السّعادة (۲/۱۱۶) [۳۰] مفتاح دار السّعادة (۲/۱۱۷) [۳۱] قبلی، همان صفحه [۳۲] قبلی، همان صفحه. [۳۳] قبلی، همان صفحه.

باطل‌بودن قول برهمائیان

برای باطل‌کردن گفته‌های برهمائیان که مدعی بی‌نیازی عقل از وحی بودند، نیازی به ایراد دلیل و برهان نداریم، بلکه آن‌ها را به مبدأ پیدایش این ادعا رهنمون می‌شویم. یکی از رهبران این فرقه، در قرن بیستم، با افتخار می‌گوید [۳۴]: «وقتی که «گاوی» را می‌بینم، احساس نمی‌کنم یک حیوان را می‌بینم! چون من گاوپرستم و در برابر همه جهان، از پرستش آن دفاع خواهم کرد».

آری! عقل بی‌نیاز از وحی الهی او را رهبری کرد به این‌که، مادرِ گاوی او بر مادر واقعی‌اش، که وی را به دنیا آورده، برتری داشته باشد و می‌گوید: «مادرِ گاوی من از چندین جهت بر مادر واقعیم برتری دارد، زیرا مادر واقعی یک یا دو سال به ما شیر داده، ولی در عوض، در تمام مدّت عمر انتظار خدمت ما را دارد، اما مادرِ گاوی، همیشه به ما شیر می‌دهد و در مقابل، چیزی از ما طلب‌کار نیست، جز غذای عادی‏.‏...». هم‌چنین این گاو پرست مقایسه مادرش با گاو شیری را ادامه داده و دلایلی ارائه می‌دهد مبنی بر این که، مادر گاوی او، از مادر حقیقیش، بهتر است، تا این که می‌گوید: «ملیون‌ها هندو برای گاو تعظیم می‌کنند و من هم یکی از آن ملیون‌ها شخص هستم».

مدّتی قبل هم در یک مجلّه‌ی عربی کویتی، پیرامون معبدی بزرگ، که با گرانیت سفید پوشیده شده بود و هر روز از جاهای مختلف هند، هدایای گران‌بها به سوی آن سرازیر می‌شد، مطالبی خواندم و تنها چیزی که باقی می‌ماند، این است که بدانی «خدایانی که در آن معبد بزرگ، برایشان هدایا و نذورات فرستاده می‌شود، فقط موش‌ها هستند».

این تنها بخشی از سخنان و دیدگاه‌های بیهوده کسانی است که عقل بی‌نیاز از شرع، آنان را رهبری می‌کند!

[۳۴] نظرات فی النبوّة ص۲۷، وی گاندی، رهبر هند بود، ن.ک: گاندی، مقارنة الادیان (۴/۳۲)

زمينه‌های فعالّیت عقل

کسانی که می‌خواهند به وسیله عقل، از وحی الهی بی‌نیاز شوند، ستم بزرگی را در حق عقل روا می‌دارند و انرژی آن را غیر جای خودش هدر می‌دهند. «زیرا عقل ویژگی‌ها، میدان و قدرت مختص به خود را دارد و وقتی که خارج از مقتضّیات خاص خود بکار برده شود، درست عمل نمی‌کند و از حدودش خارج می‌شود، در صورتی که در غیر میدان خود به جریان انداخته شود، واژگون شده و می‌لغزد و در صورتی که بالاتر از قدرت و توانش، بر آن تکلیف شود، بهره‌ای جز ناتوانی و درماندگی نخواهد داشت».

عرصه‌ی فعّالیت عقل، جهان مادی و محسوس یا جهان طبیعت است. میدان گسترده‌ای که در آن به گردش و جریان در می‌آید، موجودات پنهان آن را کشف و استخراج، میان علت‌ها و معلول‌ها و مقدمات و نتایج ارتباط برقرار می‌کند و به کشف و اختراع می‌پردازد، با کسب مهارت در علوم سودمند، در عرصه‌های مختلف زندگی فعّالیت می‌کند و کاروان پیشرفت [مادّی] بشر را پیش می‌برد.

ولی همین که عقل مجبور شود، به جایی خارج از محدوده‌اش، یعنی ماوراء طبیعت، وارد شود، قطعاً بعد از مدّتی طولانی از کاوش و خستگی طاقت‌فرسا، با نتایجی برمی‌گردد که نه تشنه‌ای را سیراب می‌کند و نه بیماری را شفا می‌دهد، بلکه به بیراهه رفته و جز هذیان‌گویی چیزی برای گفتن ندارد» [۳۵].

[۳۵] نظرات فی النبوّة ص (۱۷)

جايگاه عقل در شريعت

خیلی از مردم گمان می‌کنند که وحی الهی، عقل را کنار گذاشته، روشنی آن را خاموش کرده و آن را به فراموشی سپرده است! ولی این پنداری دروغ است و به هیچ وجه صحّت ندارد؛ زیرا وحی الهی، عقل‌ها را متوجّه نگاه عمیق و تدبّر در جهان هستی کرده، انسان را به آبادکردن زمین و به بهره‌وری از آن تشویق و ترغیب نموده است. در عرصه‌ی علومی که از سوی الله متعال نازل شده‌اند، وظیفه و نقش عقل این است که به نظر و استدلال در آن‌ها پرداخته و صحّت نسبت آن‌ها به الله متعال را به اثبات برساند؛ اگر صحّت آن‌ها آشکار گردید، باید از همه جوانب وحی الهی آگاه شود، و عقلی را که بخشش الله متعال به او است، در فهم و درک و تدبّر وحی به کار گیرد، سپس برای تطبیق و اجرای آن، توان خود را به کار انداخته و سعی خویش را مبذول دارد.

نسبت وحی و عقل، مانند نسبت شعاع خورشید یا نور، با چشم است، عقل، بدون وحی برای انسان بهره‌ی چندانی ندارد؛ همانگونه که انسان بینا، بدون نور نمی‌تواند در تاریکی از چشم‌هایش استفاده کند. ولی همین که خورشید تابید و نورش منتشر گردید، از چشمانش نهایت استفاده را می‌برد؛ صاحبان عقل هم در صورتی که پرتو وحی بر عقل و قلب شان بتابد، بصیرت و هدایت می‌یابند.

﴿فَإِنَّهَا لَا تَعۡمَى ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَلَٰكِن تَعۡمَى ٱلۡقُلُوبُ ٱلَّتِي فِي ٱلصُّدُورِ ٤٦[الحج: ۴۶].

«این چشم‌ها نیستند که کور می‌گردند، بلکه این دل‌های درون سینه‌ها هستند که نابینا می‌شوند».

فصل سوم: وظايف و مأموريّت پيامبران

قرآن کریم و سنّت نبوی، وظایف و مأموریت رسولان الهی را بخوبی تبیین کرده‌اند و تلاش ما هم بر این است که در این فصل آن را بیان کنیم.

۱- بلاغ مبين و روشنگر

پیامبران سفیران الله متعال بسوی بندگان و حاملان وحی‌اند و نخستین کار مهم شان، رساندن امانتی بود که بسوی بندگان الله متعال حمل می‌کردند:

﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ[المائدة: ۶۷].

«ای فرستاده - الله متعال، محمّد مصطفی!- هر آن‌چه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است - به تمام و کمال و بدون هیچ گونه خوف و هراسی، به مردم- برسان - و آنان را بدان دعوت کن- و اگر چنین نکنی، رسالت الله متعال را - به مردم- نرسانده‌ای

چون پیغمبران بر خلاف عقاید مردم امر به چیزی که باب طبع آن‌ها نبوده و یا امر به ترک عادات ناپسندشان، می‌کنند، لازمه این تبلیغ، شجاعت، دلاوری و بی‌باکی از مردم است.

﴿ٱلَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَٰلَٰتِ ٱللَّهِ وَيَخۡشَوۡنَهُۥ وَلَا يَخۡشَوۡنَ أَحَدًا إِلَّا ٱللَّهَۗ[الأحزاب: ۳۹].

«- پیغمبران پیشین، یعنی آن - کسانی که - برنامه‌ها و- رسالت‌های الله متعال را - به مردم می‌رساندند- و از او می‌ترسیدند و از کسی جز الله متعال نمی‌ترسیدند»

بلاغ مبین، تلاوت نصوص و آیاتی است که الله متعال، بدون کاستن یا اضافه‌کردن، وحی کرده است، می‌باشد.

﴿كَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِيكُمۡ رَسُولٗا مِّنكُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡكُمۡ ءَايَٰتِنَا وَيُزَكِّيكُمۡ وَيُعَلِّمُكُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمۡ تَكُونُواْ تَعۡلَمُونَ ١٥١[البقرة: ۱۵۱].

«و همچنین - برای تکمیل نعمت خود بر شما - پیغمبری را از خودتان در میان شما برانگیختم که آیات - قرآن - ما را برای شما تلاوت می‌کند».

در صورتی که بلاغ، نصوص و آیات تلاوت شده نباشد، بلاغ بیان اوامر، نواهی، معانی و علومی است که الله متعال بدون ایجاد تغییر و تبدیل در آن‌ها، وحی نموده است.

همچنین از جمله روش‌های تبلیغ این است که فرستاده‌ی الله متعال، آن‌چه که برای بندگان به او الهام شده، را تبیین نماید؛ زیرا که پیامبر بیش از دیگران می‌تواند معنی و مفهوم آیات الله متعال را بفهمد و درک کند؛ در این باره هم الله متعال خطاب به رسول خود صمی‏فرماید:

﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ وَلَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ ٤٤[النحل:۴۴].

«قرآن را بر تو نازل کرده‌ایم تا این که چیزی را برای مردم روشن سازی که برای آنان فرستاده شده است - که احکام و تعلیمات اسلامی است- شاید آنان - قرآن را مطالعه کنند و درباره مطالب آن - بیندیشند».

رسول الله گاهی با گفتار خود وحی را تبیین می‌نمود؛ ایشان مطالب متعدّدی که فهم آن برای اصحاب مشکل بود، را توضیح می‌داد؛ مانند توضیح واژه‌ی «ظلم» در آیه زیر:

﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَ ٨٢[الأنعام: ۸۲].

«کسانی که ایمان آوردند و ایمان خود را با شرک نیامیختند، امنیت و آرامش، سزاوار ایشان است و آنان همان راه‌یافتگان - راه حق و حقیقت- هستند».

رسول اللهصبیان نمود که منظور از «ظلم» در آیه مذکور، «شرک» است، نه ظلم به نفس و گناه‌کردن.

و دیگر آیات مختصر، در مورد نماز، روزه، حجّ و دیگر احکام الهی، که رسول اللهصبا گفتار و بیان خویش، برای صحابه توضیح دادند.

اما توضیح و تبیین، به گفتار محدود نمی‌گردد، بلکه شامل عمل ‌هم می‌باشد؛ چرا که افعال و کردار رسول اللهصدر انجام نماز، زکات، حجّ و دیگر فروع، روشن‌گر و تفسیر قسمت عمده‌ای از نصوص و آیات قرآن بوده است.

وقتی مردم به جای اجابت، از قبول دعوت پیامبران روی‌گردان می‌شدند، پیامبران بر ابلاغ مبین بسنده می‌کردند‏.‏

﴿وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا عَلَيۡكَ ٱلۡبَلَٰغُۗ[آل عمران: ۲۰].

«و اگر سرپیچی کنند - نگران مباش‌؛ زیرا - بر تو فقط ابلاغ - رسالت- واجب است و الله متعال بینا به - اعمال و عقائد- بندگان است».

۲- دعوت مردم به سوی الله متعال

وظایف و مأموریت مهم پیامبران، تنها با بیان حقّ و ابلاغ آن تمام نمی‌شود، بلکه باید مردم را به قبول و پذیرش آن فراخوانند، به طوری که دین را گفتار، کردار و اعتقاد خود سازند. در این مورد، تمامی پیامبران، یک راه را پیموده‌ و به مردم می‌گویند: شما بندگان الله متعال هستید و الله متعال، پروردگار و معبود شماست، ما از جانب الله متعال فرستاده شده‌ایم، بر شما واجب است از ما پیروی و دستورات ما را اجرا کنید، الله متعال ما را فرستاده تا چگونگی عبادت او را به شما بیاموزیم:

﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ فَمِنۡهُم مَّنۡ هَدَى ٱللَّهُ وَمِنۡهُم مَّنۡ حَقَّتۡ عَلَيۡهِ ٱلضَّلَٰلَةُۚ فَسِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَٱنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُكَذِّبِينَ ٣٦[النحل: ۳۶].

‏«‏ما به میان هر ملّتی، پیغمبری را فرستاده‌ایم - و محتوای دعوت همه پیغمبران این بوده است- که الله متعال را بپرستید و از طاغوت - شیطان، بت‌ها، ستمگران، و غیره- دوری کنید».

و فرمود:

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ ٢٥[الأنبیاء: ۲۵].

‏«‏ما پیش از تو هیچ پیغمبری را نفرستاده‌ایم، مگر این که به او وحی کرده‌ایم که: معبودی جز من نیست، پس فقط مرا پرستش کنید».

و همه پیامبران به قوم خود گفته‌اند:

﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُونِ ١٠٨[الشعراء: ۱۰۸].

‏«‏از الله متعال بترسید و از من اطاعت کنید

پیامبران در راه دعوت مردم بسوی الله متعال، تلاش و کوششی بس بزرگ مبذول داشته‌اند، که برای درک آن کافی است به مطالعه سوره‌ی نوح بپردازید تا بفهمید که نوح÷در طول «نهصد و پنجاه» سال دعوت بدون وقفه، چقدر متحمل رنج و تلاش گردید؛ زیرا که شب و روز، در آشکار و نهان، با تمام روش‌های ترغیب و ترهیب، کوشید تا بلکه عقل شان را بگشاید و متوجّه نشانه‌های هستی کند، ولی آن‌ها هم چنان روگردان بودند.

﴿قَالَ نُوحٞ رَّبِّ إِنَّهُمۡ عَصَوۡنِي وَٱتَّبَعُواْ مَن لَّمۡ يَزِدۡهُ مَالُهُۥ وَوَلَدُهُۥٓ إِلَّا خَسَارٗا ٢١[النوح: ۲۱].

‏«‏نوح - بعد از یأس و نومیدی از ایشان به آستان الهی عرضه داشت و- گفت: پروردگارا! آنان از من نافرمانی کرده‌اند و از کسانی پیروی نموده‌اند که اموال و اولادشان جز زیان و خسران - برای ایشان پدید نیاورده است و- بر آنان نیفزوده است

مثالی که نقش پیامبران را توضیح می‌دهد

فرشتگان مثالی را برای رسول اللهصزدند که نقش او را توضیح و وظیفه‌اش را تبیین می‌کند، در حدیث به روایت بخاری و ترمذی آمده است که رسول اللهصفرمود:

«إِنِّي رَأَيْتُ فِي الْمَنَامِ كَأَنَّ جِبْرِيلَ عِنْدَ رَأْسِي وَمِيكَائِيلَ عِنْدَ رِجْلَيَّ يَقُولُ أَحَدُهُمَا لِصَاحِبِهِ اضْرِبْ لَهُ مَثَلًا فَقَالَ اسْمَعْ سَمِعَتْ أُذُنُكَ وَاعْقِلْ عَقَلَ قَلْبُكَ إِنَّمَا مَثَلُكَ وَمَثَلُ أُمَّتِكَ كَمَثَلِ مَلِكٍ اتَّخَذَ دَارًا ثُمَّ بَنَى فِيهَا بَيْتًا ثُمَّ جَعَلَ فِيهَا مَائِدَةً ثُمَّ بَعَثَ رَسُولًا يَدْعُو النَّاسَ إِلَى طَعَامِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَجَابَ الرَّسُولَ وَمِنْهُمْ مَنْ تَرَكَهُ فَاللَّهُ هُوَ الْمَلِكُ وَالدَّارُ الْإِسْلَامُ وَالْبَيْتُ الْجَنَّةُ وَأَنْتَ يَا مُحَمَّدُ رَسُولٌ فَمَنْ أَجَابَكَ دَخَلَ الْإِسْلَامَ وَمَنْ دَخَلَ الْإِسْلَامَ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَمَنْ دَخَلَ الْجَنَّةَ أَكَلَ مَا فِيهَا» [۳۶].

«در خواب دیدم که جبرئیل در سمت سرم بود و میکائیل هم نزد پاهایم قرار داشت، یکی به دیگری گفت: مثالی را برایش بیاور، گفت: بشنو که گوش تو شنواست و فهم کن که قلبت درک می‌کند، مثل تو و امتت مانند پادشاهی است که خانه ای بنا می‌کند و در داخل آن اتاقی درست می‌کند و درون اتاق سفره‌ای می‌گستراند، سپس کسی را برای فراخواندن مردم، برای حضور بر آن سفره می‌فرستد، برخی دعوتش را اجابت کرده و برخی نمی‌پذیرند. در این مثال آن پادشاه، الله متعال، و آن خانه، اسلام و اتاق، بهشت است، و تو ای محمّد یک دعوتگر هستی، هرکه دعوتت را پذیرفت، وارد اسلام می‌شود و هرکس وارد اسلام شد، وارد بهشت هم می‌شود و هرکه وارد بهشت شود، از هر خوراکی که آنجا باشد، می‌خورد».

[۳۶] صحیح الجامع (۲/۳۱۹)

۳- تبشير و انذار

دعوت پیامبران همیشه همپای بشارت و بیم دادن بوده است، و از آنجا که ارتباط بین دعوت بسوی الله متعال و تبشیر و انذار بسیار استوار است قرآن در چندین آیه وظیفه‌ی رسولان را به بشارت و بیم دادن منحصر کرده و می‌فرماید:

﴿وَمَا نُرۡسِلُ ٱلۡمُرۡسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَۚ وَيُجَٰدِلُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِٱلۡبَٰطِلِ لِيُدۡحِضُواْ بِهِ ٱلۡحَقَّۖ وَٱتَّخَذُوٓاْ ءَايَٰتِي وَمَآ أُنذِرُواْ هُزُوٗا ٥٦[الکهف: ۵۶].

«و ما فرستادگان را تنها به عنوان بشارت‌دهنده و بیم‌دهنده می‌فرستیم».

رسول الله صدر این مورد برای خود مثالی زده و می‌فرماید:‌

«مثلي و مثل ما بعثني الله متعال به، كمثل رجلٍ أتي قوماً، فقال: يا قوم إنّي رأيت جيشاً بعينيَّ، وإنّي أنا النّذير العُريان، فالنجاء النّجاء، فأطاعه طائفة من قومه، فأدلجوا، والنطلقوا فنجوا، وكذّبته طائفة منهم، فأصبحوا مكانهم، فصبّحهم الجيش، فأهلكهم واجتاحهم، فذلك مثل من أطاعني فاتبع ما جئت به، ومثل من عصاني وكذّب بما جئتُ به من الحقّ» [۳۷].

«مَثَل من و رسالتی که بدان مبعوث شده‌ام مانند مردی است که نزد قومی می‌آید و می‌گوید: ای قوم! من با دو چشم خود لشکری را دیدم و من بیم دهنده عُریانم - ضرب المثل مردی است که او را بدون لباس زندانی کردند به این امید که با بدن لخت فرار نکند، ولی چون شنید که علیه قوم او نقشه می‌کشند، با آن حال خارج شد و به قبیله‌اش هشدار داد-، پس برای نجات خود شتاب کنید، دسته‌ای از قومش از او اطاعت کردند و بیرون رفتند، ولی عده‌ای هم چنان در جای خود ماندند، و شامگاه دشمن آن‌ها را گرفتار و نابود ساخت، پس این مثال من است، هرکس مرا اطاعت کند و از شریعتی که با خود آورده‌ام پیروی نماید، از عذاب الله متعال نجات خواهد یافت و کسی که اطاعتم نکند و حقّی را که بدان مبعوث شده‌ام تکذیب کند، هلاک خواهد شد.

بشارت و بیم دادن پیامبران هم دنیوی است و هم اُخروی، زیرا فرمانبران از دستور الله متعال و فرستادگانش را، در دنیا به زندگی پاک بشارت می‌دهند:

﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَنُحۡيِيَنَّهُۥ حَيَوٰةٗ طَيِّبَةٗۖ وَلَنَجۡزِيَنَّهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ٩٧[النحل: ۹۷].

‏«‏هرکس، چه زن و چه مرد، کار شایسته انجام دهد و مؤمن باشد، بدو - در این دنیا- زندگی پاکیزه و خوشایندی می‌بخشیم».

و نیز فرمود:

﴿قَالَ ٱهۡبِطَا مِنۡهَا جَمِيعَۢاۖ بَعۡضُكُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوّٞۖ فَإِمَّا يَأۡتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدٗى فَمَنِ ٱتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشۡقَىٰ ١٢٣[طه: ۱۲۳].

«هرکس از هدایت و رهنمود من پیروی کند، گمراه و بدبخت نمی‌شود».

و آن‌ها را به عزّت، سرافرازی، استقرار و امنیت وعده می‌دهد:

﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ يَعۡبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بِي شَيۡ‍ٔٗاۚ وَمَن كَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٥٥[النور: ۵۵].

«الله متعال به کسانی از شما که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، نوید می‌دهد که حتماً در زمین به آنان خلافت می‌بخشد، چنانکه به پیشینیان‌شان حکومت بخشید. و دینشان را که برایشان پسندیده است، استوار می‌سازد و پس از ترس و بیم‌شان، امنیت و آسودگی خاطر را جایگزینش می‌گرداند. مرا عبادت می‌کنند و چیزی را شریکم نمی‌گردانند».

و کسانی را که نافرمانی می‌کنند به تیره ‏بختی و شقاوت دنیوی بیم می‌دهند:

﴿وَمَنۡ أَعۡرَضَ عَن ذِكۡرِي فَإِنَّ لَهُۥ مَعِيشَةٗ ضَنكٗا وَنَحۡشُرُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ أَعۡمَىٰ ١٢٤[طه: ۱۲۴].

‏«‏و هرکه از یاد من روی بگرداند - و از احکام کتاب‌های آسمانی دوری گزیند-، زندگی تنگ - و سخت و گرفته‌ای - خواهد داشت‌».

و نیز آن‌ها را به عذاب و هلاکت دنیوی هشدار می‌دهد:

﴿فَإِنۡ أَعۡرَضُواْ فَقُلۡ أَنذَرۡتُكُمۡ صَٰعِقَةٗ مِّثۡلَ صَٰعِقَةِ عَادٖ وَثَمُودَ ١٣[فصلت: ۱۳].

‏«‏اگر - مشرکان مکه از پذیرش ایمان- روی‌گردان شدند، بگو: شما را به صاعقه‌ای همچون صاعقه عاد و ثمود هشدار می‌دهم».

و فرمانبران را در آخرت به بهشت و نعمت‌های جاودان آن بشارت می‌دهد:

﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ يُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ وَذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٣[النساء: ۱۳].

‏«‏هرکس از الله متعال و فرستاده‌اش - در آن‌چه بدان دستور داده‌اند- اطاعت کند، الله متعال او را به باغ‌های - بهشت- وارد می‌کند که در آن‌ها رودبارها روان است و - چنین کسانی- جاودانه در آن می‌مانند و این پیروزی بزرگی است

گناه‌کاران و سرکشان را از عذاب الله متعال در آخرت، می‌ترسانند:

﴿وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُۥ يُدۡخِلۡهُ نَارًا خَٰلِدٗا فِيهَا وَلَهُۥ عَذَابٞ مُّهِينٞ ١٤[النساء: ۱۴].

‏«‏هرکس از الله متعال و فرستاده اش، نافرمانی کند و از حدود - و قوانین- الهی تجاوز کند، - الله متعال- او را وارد دوزخی می‌گرداند که جاودانه در آن خواهد ماند و عذابی خوارکننده، - در پیش- دارد».

کسی که موضوع دعوت پیامبران را مطالعه کرده باشد، می‌داند که دعوت‌شان سرتاسر بشارت و هشدار است و بخوبی روشن است که بشارت و هشدار با روشی که فرستادگان الهی در پیش گرفتند، کلید درون و روان انسان است؛ چون انسان بر طلب خیر و نیکی برای خود و دور کردن شر و بدی از خود، سرشته شده است و از آنجا که پیامبران درون انسان را، با خیر و نیکی عظیمی که در ماورای ایمان و عمل صالح حاصل می‌شود، آگاه کردند و به دنبال آن، درون شان بیش از پیش مشتاق کسب خیر و نیکی می‌شود و وقتی فهمیدند چه ضرر و زیان‌های بزرگی در ورای کفر و گمراهی به انسان می‌رسد، از کفر و گمراهی متنفّر شده و فرار می‌کنند و قلب و جان انسان، از نعمت‌هایی که الله متعال وعده داده، نهایت لذّت را می‌برد و خیال عاشق و دلباخته‌اش می‌شود، گوش کن الله متعال چگونه پاداش مؤمنان را در بهشت توصیف می‌کند:

﴿عَلَىٰ سُرُرٖ مَّوۡضُونَةٖ ١٥ مُّتَّكِ‍ِٔينَ عَلَيۡهَا مُتَقَٰبِلِينَ ١٦ يَطُوفُ عَلَيۡهِمۡ وِلۡدَٰنٞ مُّخَلَّدُونَ ١٧ بِأَكۡوَابٖ وَأَبَارِيقَ وَكَأۡسٖ مِّن مَّعِينٖ ١٨ لَّا يُصَدَّعُونَ عَنۡهَا وَلَا يُنزِفُونَ ١٩ وَفَٰكِهَةٖ مِّمَّا يَتَخَيَّرُونَ ٢٠ وَلَحۡمِ طَيۡرٖ مِّمَّا يَشۡتَهُونَ ٢١ وَحُورٌ عِينٞ ٢٢ كَأَمۡثَٰلِ ٱللُّؤۡلُوِٕ ٱلۡمَكۡنُونِ ٢٣ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ٢٤ لَا يَسۡمَعُونَ فِيهَا لَغۡوٗا وَلَا تَأۡثِيمًا ٢٥ إِلَّا قِيلٗا سَلَٰمٗا سَلَٰمٗا ٢٦ وَأَصۡحَٰبُ ٱلۡيَمِينِ مَآ أَصۡحَٰبُ ٱلۡيَمِينِ ٢٧ فِي سِدۡرٖ مَّخۡضُودٖ ٢٨ وَطَلۡحٖ مَّنضُودٖ ٢٩ وَظِلّٖ مَّمۡدُودٖ ٣٠ وَمَآءٖ مَّسۡكُوبٖ ٣١ وَفَٰكِهَةٖ كَثِيرَةٖ ٣٢ لَّا مَقۡطُوعَةٖ وَلَا مَمۡنُوعَةٖ ٣٣ وَفُرُشٖ مَّرۡفُوعَةٍ ٣٤ إِنَّآ أَنشَأۡنَٰهُنَّ إِنشَآءٗ ٣٥ فَجَعَلۡنَٰهُنَّ أَبۡكَارًا ٣٦ عُرُبًا أَتۡرَابٗا ٣٧ لِّأَصۡحَٰبِ ٱلۡيَمِينِ ٣٨[الواقعة: ۱۵-۳۸].

‏«‏اینان بر تخت‌های زربافت و گوهرنشان، روبروی هم بر آن تخت‌ها آرمیده‌اند. نوجوانانی، همیشه نوجوان - برای خدمت بدیشان- پیرامونشان در گردش هستند، با جام‌ها و پارچ‌ها و پیاله‌های - سرشار- از شراب ناب و گوارا، که از نوشیدنش سردرد نمی‌گیرند و از خود بی‌خود نمی‌شوند و - نوجوانان بهشتی برای آنان می‌گردانند- هر نوع میوه‌ای را که برگزینند. و گوشت پرندگان از هر نوعی که بخواهند. و زنان زیباچشمی - دارند-، همانند مروارید نهفته در صدف. - این‌ها بدیشان داده می‌شود- به پاداش کارهائی که می‌کرده‌اند. - در میان باغ‌های بهشت- نه سخن یاوه می‌شنوند و نه سخن گناه‌آلود. و تنها سخنی که می‌شنوند سراسر سلام و درود - و پاک از هر عیب و نقص- است. و- اما- انسان‌های خوشبخت، و انسان‌های خوشبخت چه حالی دارند؟ در - سایه درخت- سدر بی‌خار آرمیده‌اند و در سایه درختان موزی بسر می‌برند که پر بار است و میوه‌هایش روی هم ردیف و تودرتو می‌باشد و در میان سایه‌های گسترده - خوش و آسوده‌اند- و در کنار آبهای روان - بسر می‌برند که زمزمه آن گوش جان را نوازش می‌دهد و منظره آن چشم انسان را فروغ می‌بخشد- و در میان میوه‌های فراوان هستند، که نه تمام می‌شود و نه ممنوع است و فرش‌های بر‌افراشته و زنان بهشتی را چنان‌که باید، پدید آورده‌ایم و آنان را دوشیزه قرار داده‌ایم. - که پس از آمیزش، بکارت خود را باز می‌یابند!- شیفتگان - همسر خود، و همه جوان- و هم سن و سال هستند

حال به شکنجه ناسپاسان نگون بخت بنگر:

﴿وَأَصۡحَٰبُ ٱلشِّمَالِ مَآ أَصۡحَٰبُ ٱلشِّمَالِ ٤١ فِي سَمُومٖ وَحَمِيمٖ ٤٢ وَظِلّٖ مِّن يَحۡمُومٖ ٤٣ لَّا بَارِدٖ وَلَا كَرِيمٍ ٤٤ إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَبۡلَ ذَٰلِكَ مُتۡرَفِينَ ٤٥[الواقعة: ۴۱-۴۵].

«و - اما- افراد نگون‌بخت؛ و نگون‌بخت‌ها چه حالی دارند؟، در بادی سوزان و آبی جوشان - هستند-، و در سایه‌ ای از دود بسیار غلیظ و سیاه، که نه سرد است و نه خوشایند، به‌راستی که آنان پیش از این، در ناز و نعمت بودند

و نیز:

﴿ثُمَّ إِنَّكُمۡ أَيُّهَا ٱلضَّآلُّونَ ٱلۡمُكَذِّبُونَ ٥١ لَأٓكِلُونَ مِن شَجَرٖ مِّن زَقُّومٖ ٥٢ فَمَالِ‍ُٔونَ مِنۡهَا ٱلۡبُطُونَ ٥٣ فَشَٰرِبُونَ عَلَيۡهِ مِنَ ٱلۡحَمِيمِ ٥٤ فَشَٰرِبُونَ شُرۡبَ ٱلۡهِيمِ ٥٥ هَٰذَا نُزُلُهُمۡ يَوۡمَ ٱلدِّينِ ٥٦[الواقعة: ۵۱-۵۶].

«سپس شما از گمراهان دروغ گو، بی‌گمان از درخت «زقوم» می‌خورید، و شکم‌ها را از آن پُر می‌کنید و روی آن از آب جوشان می‌نوشید، همانند شتر تشنه، می‌نوشید، این، - فقط- پذیرایی آن‌ها در روز جزاست».

خواننده گرامی، در این مورد، کافی است کتاب «الترغیب والترهیب» نوشته «حافظ منذری» را مطالعه کنی و آن را برای برادران و کسانی که به سوی الله متعال دعوت‌شان می‌کنی، بخوانی، سپس تأثیر آن را در خود و شنوندگان مشاهده کنی.

برخی از افرادی که فقه و آموزه‌های دعوت را نیاموخته‌اند، بر دعوت گران اسلامی خرده می‌گیرند که از روش بشارت دادن و هشدار دادن، در دعوت استفاده می‌کنند و می‌گویند: فلانی واعظ است و از آن‌ها عیبجویی می‌کنند به این که چرا فلسفه‌ی اموری که مردم را بدان دعوت می‌کنند، را برایشان بیان نمی‌کنند، از این رو از ایشان در خواست می‌کنند که از روش پند، ترساندن و بشارت، دست بردارند.

این منتقدان باید با مراجعه به قرآن و احادیث رسول الله ص، که روش دعوت را تبیین کرده‌اند، دیدگاه شان را نسبت به دعوت گران، تغییر دهند.

[۳۷]‌- صحیح الجامع (۵/۲۰۵). متفق علیه

۴- اصلاح و تزكيه‏ی نفس و روان

الله متعال نسبت به بندگان خود مهرورز و مهرگستر است، و از نشانه‌های مهرورزی او، زنده‌کردن و منوّرساختن درون و روان انسان‌ها، با وحی، الهام و نور خود می‌باشد:

﴿وَكَذَٰلِكَ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَاۚ مَا كُنتَ تَدۡرِي مَا ٱلۡكِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِيمَٰنُ وَلَٰكِن جَعَلۡنَٰهُ نُورٗا نَّهۡدِي بِهِۦ مَن نَّشَآءُ مِنۡ عِبَادِنَاۚ وَإِنَّكَ لَتَهۡدِيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ٥٢[الشوری: ۵۲].

‏«‏همان‌گونه که به پیغمبران پیشین وحی کرده‌ایم، به تو نیز به فرمان خود جان را وحی کرده‌ایم - که قرآن نام دارد و مایه حیات دل‌ها است‏.‏ پیش از وحی - تو که نمی‌دانستی کتاب چیست و ایمان کدام، ولیکن ما قرآن را نور عظیمی نموده‌ایم که در پرتو آن هرکس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت می‌بخشیم».

الله متعال مردم را با وحی خویش از تاریکی‌های کفر، شرک و جهل به سوی نور اسلام و حق، خارج می‌کند:

﴿ٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۖ وَٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَوۡلِيَآؤُهُمُ ٱلطَّٰغُوتُ يُخۡرِجُونَهُم مِّنَ ٱلنُّورِ إِلَى ٱلظُّلُمَٰتِۗ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ ٢٥٧[البقرة: ۲۵۷].

و الله متعال پیامبرانش را با هدایت و شریعت بسوی مردم فرستاده تا مردم را از تاریکی بسوی نور بیرون آورند.

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مُوسَىٰ بِ‍َٔايَٰتِنَآ أَنۡ أَخۡرِجۡ قَوۡمَكَ مِنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ وَذَكِّرۡهُم بِأَيَّىٰمِ ٱللَّهِۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّكُلِّ صَبَّارٖ شَكُورٖ ٥[إبراهیم: ۵].

‏«‏موسی را همراه با نشانه‌های خود فرستادیم - و بدو دستور دادیم- که قوم خویش را از تاریکی‌های - کفر و جهل- بیرون بیاور - و- به سوی نور - ایمان و دانش رهنمود گردان-».

و بدون آن نور قلب‌ها کور و نابینا هستند:

﴿فَإِنَّهَا لَا تَعۡمَى ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَلَٰكِن تَعۡمَى ٱلۡقُلُوبُ ٱلَّتِي فِي ٱلصُّدُورِ ٤٦[الحج: ۴۶].

‏«‏این چشم‌ها نیستند که کور می‌گردند و بلکه این دل‌های درون سینه‌ها هستند که نابینا می‌شوند».

و کوری و نابینایی قلب گمراهی آن نسبت حق و رها کردن چیزهای سودمند و مفید و روآوردن به چیزهای زیانبار است:

﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُهُمۡ وَلَا يَضُرُّهُمۡۗ وَكَانَ ٱلۡكَافِرُ عَلَىٰ رَبِّهِۦ ظَهِيرٗا ٥٥[الفرقان: ۵۵].

‏«‏مشرکان معبودهایی جز الله متعال را پرستش می‌کنند، که - آن معبود ها- نه سودی به آنان می‌رسانند و نه زیانی».

خارج شدن مردم از تاریکی‌ها بسوی نور، توسط پیامبران الله متعال ممکن نیست مگر با آموزش آنان از طرف الله متعال و تزکیه درون شان، با شناخت کامل الله متعال، نام‌ها و صفات والای او، شناخت فرشتگان، کتاب‌های آسمانی، پیامبران و پرستش اوو آگاهی از آن‌چه سود بخش و زیانبار است و نیز راهنمایی بر راه محبّت الله متعال:

﴿هُوَ ٱلَّذِي بَعَثَ فِي ٱلۡأُمِّيِّ‍ۧنَ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ ٢[الجمعة: ۲].

‏«‏الله متعال کسی است که از میان بیسوادان، پیغمبری را برانگیخت تا آیات الله متعال را برای ایشان بخواند و آنان را پاک بگرداند. او به ایشان کتاب - قرآن- و شریعت - یزدان- را می‌آموزد. آنان پیش از آن تاریخ واقعاً در گمراهی آشکاری بودند».

﴿رَبَّنَا وَٱبۡعَثۡ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَيُزَكِّيهِمۡۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ١٢٩[البقرة: ۱۲۹].

«ای پروردگار ما! در میان آنان پیغمبری از خودشان برانگیز تا آیات تو را برای ایشان بخواند و کتاب - قرآن - و حکمت - اسرار شریعت و مقاصد آن - را بدیشان بیاموزد و آنان را - از شرک و اخلاق ناپسند - پاکیزه نماید، بی‌گمان تو عزیزی و حکیمی - و بر هر چیزی توانا و پیروزی، و هر کاری را که می‌کنی بنابر مصلحتی و برابر حکمتی است-».

۵- تصحیح افكار منحرف و عقاید نادرست

مردم در ابتدای آفرینش، بر فطرت سلیم خداپرستی بودند و برای ذات باری تعالی شریک قایل نبودند، ولی چون در میان‌شان تفرقه افتاد و دچار اختلاف گشتند، الله متعال پیامبرانش را فرستاد تا مردم را به راه راست هدایت و از گمراهی و انحراف برهانند.

﴿كَانَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ فِيمَا ٱخۡتَلَفُواْ[البقرة: ۲۱۳].

‏«‏مردمان - برابر فطرت در آغاز از نظر اندیشه و صورت اجتماعی یک‌گونه و- یک دسته بودند‏.‏ - سپس دچار تفرقه و انحراف شدند- پس الله متعال پیغمبران را به عنوان بشارت‌دهنده - به بهشت- و هشداردهنده - از دوزخ- برانگیخت».

هر پیامبری قومش را به راه راست دعوت می‌کرد و حق را برایشان روشن می‌ساخت و بسوی آن فرا می‌خواند. این کار مورد اتّفاق همه پیامبران بوده، سپس هر پیامبری در پی اصلاح انحراف پدید آمده در شهر و عصر خود گام برمی داشت. انحراف هم اشکال گوناگونی دارد و به هیچ ضابطه‌ای منحصر نمی‌شود. پس هر پیامبری در صدد درست کردن و اصلاح انحراف موجود در عصر خویش بود، مثلاً نوح و ابراهیم÷با بت‌پرستی مبارزه می‌کردند، هود÷، در برابر زیاده خواهی و ستمگری و زورگویی قوم خود، به پاخواست، صالح، فساد و پیروی از مفسدان را در میان قوم خود انکار می‌کرد و با آن مبارزه نمود، لوط÷، با جرم و جنایت خبیث لواط، که در میان آن قوم رواج یافته بود وارد جنگ شد و شعیب با گناه و جریمه‌ی کم فروشی و خیانت در پیمانه مقاومت نمود. به همین ترتیب، تمامی این جرم و جنایت‌هایی که امّت‌ها مرتکب می‌شدند، انحراف و گمراهی از راه راست تلقی می‌شود. پیامبران راه راست را تبیین می‌نمودند و با بیرون رفتن و انحراف از این راه، با هر شکلی که ممکن بود، مبارزه می‌کردند.

۶- اتمام حجّت

هیچ کس همانند الله متعال جایی برای عذر و بهانه باقی نگذاشته است، از این رو الله متعال پیامبران را فرستاد و کتاب‌ها و قوانینش را نازل فرمود، تا در روز قیامت برای مردم حجّت و بهانه‌ای نباشد:

﴿رُّسُلٗا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِۚ[النساء:۱۶۵].

‏«- ‏ما- پیغمبران را مژده‌دهنده و بیم‌دهنده - فرستادیم- تا بعد از آمدن فرستادگان، بهانه و دلیلی برای مردمان بر الله متعال باقی نماند

اگر الله متعال، پیامبرانش را به سوی مردم نمی‌فرستاد، مردم در روز قیامت با الله متعال وارد جدال می‌شوند و می‌گویند: چگونه ما را عذاب می‌دهی و به دوزخ می‌اندازی، درحالی که کسی را نزد ما نفرستادی تا برنامه‌ات را به ما ابلاغ کند:

﴿وَلَوۡ أَنَّآ أَهۡلَكۡنَٰهُم بِعَذَابٖ مِّن قَبۡلِهِۦ لَقَالُواْ رَبَّنَا لَوۡلَآ أَرۡسَلۡتَ إِلَيۡنَا رَسُولٗا فَنَتَّبِعَ ءَايَٰتِكَ مِن قَبۡلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخۡزَىٰ ١٣٤[طه: ۱۳۴].

«اگر ما پیش از نزول قرآن و آمدن پیغمبر اسلام، ایشان را با عذابی نابود می‌کردیم، - روز قیامت- می‌گفتند: پروردگارا! چرا - در دنیا- پیغمبری برای ما نفرستادی تا از آیات تو پیروی کنیم، پیش از آن که - در آخرت- خوار و رسوا شویم - و به دوزخ گرفتار آئیم-؟»

در روز قیامت وقتی که الله متعال از اوّلین تا آخرین انسان را جمع می‌کند، برای هر امّتی، پیامبرش را حاضر می‌نماید تا علیه آن‌ها شهادت دهد به این که، رسالت پرودگارش را به آن قوم ابلاغ و حجّت را بر ایشان تمام، کرده است:

﴿فَكَيۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن كُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِيدٖ وَجِئۡنَا بِكَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِيدٗا ٤١ يَوۡمَئِذٖ يَوَدُّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَعَصَوُاْ ٱلرَّسُولَ لَوۡ تُسَوَّىٰ بِهِمُ ٱلۡأَرۡضُ وَلَا يَكۡتُمُونَ ٱللَّهَ حَدِيثٗا ٤٢[النساء: ۴۱-۴۲].

‏«‏- ای محمّد! حال اینان- چگونه خواهد بود آن گاه که از هر ملّتی گواهی - از پیغمبران برای شهادت بر قوم خود- بیاوریم و تو را - نیز به عنوان- شاهدی بر - قومت، از جمله- اینان بیاوریم‌؟ در آن روز، کسانی که کفر را برگزیده و از فرمان پیغمبر سر بر تافته‌اند، دوست می‌دارند که کاش - همانگونه که مردگان را در خاک دفن می‌کنند و خاک بر پیکرشان می‌ریزند، ایشان را نیز در دل خاک دفن می‌کردند و- زمین - مزار ایشان- را بر روی آنان صاف می‌کردند - و همچون مردگان در خاک پنهان می‌شدند و چنین شرمندگی و درد و رنجی را نمی‌دیدند. در آن روز آنان- نمی‌توانند - کردار یا- گفتاری را از الله متعال پنهان سازند».

و در آیه‌ای دیگر می‌فرماید:

﴿وَيَوۡمَ نَبۡعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٖ شَهِيدًا عَلَيۡهِم مِّنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَجِئۡنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِۚ وَنَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُسۡلِمِينَ ٨٩

[النحل:۸۹].

‏«‏روزی که در میان هر ملّتی گواهی از خودشان بر آنان می‌گماریم - که در دنیا پیغمبر ایشان بوده است- و تو را - ای محمّد!- بر اینان - که هم اکنون در جهان هستند و یا این که بعدها به وجود می‌آیند- گواه می‌گیریم. - و از تو درباره عملکرد مسلمانان به قرآن و دوری گزیدنشان از آن می‌پرسیم. قرآنی که برنامه کامل و جامعی در بر دارد-».

از این رو، کسانی که از پیروی پیامبران سرپیچی کرده‌اند و نسبت به راه و روش آن‌ها روی گردان شده‌اند، وقتی در دنیا مورد عذاب الهی قرار گرفته‌اند، قطعاً چاره‌ای جز اعتراف به ظلم و ستم خود نداشته‌اند:

﴿وَكَمۡ قَصَمۡنَا مِن قَرۡيَةٖ كَانَتۡ ظَالِمَةٗ وَأَنشَأۡنَا بَعۡدَهَا قَوۡمًا ءَاخَرِينَ ١١ فَلَمَّآ أَحَسُّواْ بَأۡسَنَآ إِذَا هُم مِّنۡهَا يَرۡكُضُونَ ١٢ لَا تَرۡكُضُواْ وَٱرۡجِعُوٓاْ إِلَىٰ مَآ أُتۡرِفۡتُمۡ فِيهِ وَمَسَٰكِنِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تُسۡ‍َٔلُونَ ١٣ قَالُواْ يَٰوَيۡلَنَآ إِنَّا كُنَّا ظَٰلِمِينَ ١٤ فَمَا زَالَت تِّلۡكَ دَعۡوَىٰهُمۡ حَتَّىٰ جَعَلۡنَٰهُمۡ حَصِيدًا خَٰمِدِينَ ١٥[الأنبیاء: ۱۱-۱۵].

‏«‏چه بسیار شهرها و آبادی‌هایی که - مردمش- ستمگر بودند و آن‌ها را در هم کوبیدیم و پس از آنان، نسل‌های دیگری پدید آوردیم. آنان هنگامی که عذاب ما را احساس می‌کردند، ناگهان پای به فرار می‌گذاشتند، - امّا به عنوان تمسخر و استهزاء بدیشان گفته شد:- نگریزید و به سوی زندگانی پرناز و نعمتی که در آن بسر می‌بردید و به سوی کاخ‌های پرزرق و برق خویش، باز گردید! شاید - خدمتگزاران و اطرافیان تان به شما نیاز داشته باشند و- از شما - کمکی و چیزی- خواسته شود - و به رأی و نظرتان محتاج باشند-. می‌گویند: وای بر ما! ما ستمگر بوده‌ایم - و با کفر ورزیدن، بر خود ستم کرده‌ایم و اینک در آتش می‌سوزیم-. پیوسته این فریاد ایشان خواهد بود - و « وای بر ما » را تکرار می‌کنند- تا این که آنان را ریشه کن و نابود می‌کنیم

همچنین، وقتی در قیامت به سوی سرنوست وحشتناک خویش سوق داده می‌شوند و قبل از انداخته شدن به دوزخ، از آن‌ها در مورد گناهان شان سؤال شود، زبان اعتراف می‌گشایند:

﴿تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ ٱلۡغَيۡظِۖ كُلَّمَآ أُلۡقِيَ فِيهَا فَوۡجٞ سَأَلَهُمۡ خَزَنَتُهَآ أَلَمۡ يَأۡتِكُمۡ نَذِيرٞ ٨ قَالُواْ بَلَىٰ قَدۡ جَآءَنَا نَذِيرٞ فَكَذَّبۡنَا وَقُلۡنَا مَا نَزَّلَ ٱللَّهُ مِن شَيۡءٍ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا فِي ضَلَٰلٖ كَبِيرٖ ٩ وَقَالُواْ لَوۡ كُنَّا نَسۡمَعُ أَوۡ نَعۡقِلُ مَا كُنَّا فِيٓ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِيرِ ١٠ فَٱعۡتَرَفُواْ بِذَنۢبِهِمۡ فَسُحۡقٗا لِّأَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِيرِ ١١[الملك: ۸-۱۱].

‏«‏دوزخ از شدّت خشم - بر ایشان-، نزدیک است پاره‌پاره شود. هر زمان که گروهی بدان انداخته می‌شوند، دوزخبانان از آنان می‌پرسند: آیا پیغمبر هشدار دهنده‌ای به میان شما نیامده بود - تا شما را از چنین روزی بترساند؟-. می‌گویند: آری! پیغمبران هشدار دهنده‌ای به میان ما آمدند ولی ما انکار کردیم و - به پیامبران- گفتیم: الله متعال به هیچ وجه چیزی را - به نام وحی، برای کسی- نفرستاده است و شما در گمراهی بزرگی هستید و می‌گویند: اگر گوش می‌کردیم یا می‌اندیشیدیم، هرگز از زمره دوزخیان نمی‌گشتیم. اینگونه است که به گناه خود اعتراف می‌کنند. پس دوری - از رحمت الله متعال- بهره دوزخیان باد!»

و هنگامی که در آتش دوزخ، از هر سو عذاب آن‌ها را احاطه می‌کند و فریاد می‌کشند، نگهبانان جهنّم به آن‌ها می‌گویند:

﴿أَوَ لَمۡ تَكُ تَأۡتِيكُمۡ رُسُلُكُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِۖ قَالُواْ بَلَىٰۚ قَالُواْ فَٱدۡعُواْۗ وَمَا دُعَٰٓؤُاْ ٱلۡكَٰفِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَٰلٍ ٥٠[المؤمن: ۵۰].

‏«‏- نگهبانان دوزخ به آنان - می‌گویند: آیا پیغمبران شما دلایل روشن را برای شما نیاوردند؟ می‌گویند: آری. می‌گویند: پس - برای نجات تان هرچه می‌خواهید- دعا کنید، ولی دعای کافران - به جائی نمی‌رسد و بی‌فایده است و- جز سردرگمی نتیجه‌ای ندارد».

۷- مدیریت و رهبری امّت

کسانی که دعوت پیامبران را می‌پذیرند، یک جماعت و امّت را تشکیل میدهند و نیازمند کسی هستند که رهبری و تدبیر امور سیاسی آن‌ها را بر عهده گیرد، فرستادگان الهی در زندگی خود، چنین وظیفه‌ای را عهده دار بودند و در بین مردم با حکم الله متعال داوری و حکمرانی می‌کردند. ﴿فَٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُۖ[المائدة:۴۸].

‏«‏پس - اگر اهل کتاب از تو داوری خواستند- میان آنان بر اساس آن‌چه الله متعال بر تو نازل کرده است، داوری کن».

و الله ربّ العزّه، داود پیامبر را خطاب قرار داده و می‌فرماید:

﴿يَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰكَ خَلِيفَةٗ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡكُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِيدُۢ بِمَا نَسُواْ يَوۡمَ ٱلۡحِسَابِ ٢٦[ص: ۲۶].

‏«‏ای داود! ما تو را در زمین نماینده - خود- ساخته‌ایم - و بر جای پیغمبران پیشین نشانده‌ایم- پس در میان مردم به حق داوری کن».

پیامبران بنی‌اسرائیل به وسیله تورات، امتشان را مدیریت و رهبری می‌کردند. در حدیث نیز آمده است: «كَانَتْ بَنُو إِسْرَائيلَ تَسُوسُهُمُ الانْبِيَاءُ، كُلَّمَا هَلَكَ نَبِيٌّ خَلَفَهُ نَبِيٌّ‏.‏..»«بنی اسرائیل را پیامبران، رهبری‌ می‌کردند. هرگاه، پیامبری فوت می‌کرد، پیامبر دیگری، جایگزین او می‌شد...».

الله متعال در مورد تورات می‌فرماید:

﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَا ٱلتَّوۡرَىٰةَ فِيهَا هُدٗى وَنُورٞۚ يَحۡكُمُ بِهَا ٱلنَّبِيُّونَ ٱلَّذِينَ أَسۡلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَٱلرَّبَّٰنِيُّونَ وَٱلۡأَحۡبَارُ بِمَا ٱسۡتُحۡفِظُواْ مِن كِتَٰبِ ٱللَّهِ وَكَانُواْ عَلَيۡهِ شُهَدَآءَۚ فَلَا تَخۡشَوُاْ ٱلنَّاسَ وَٱخۡشَوۡنِ وَلَا تَشۡتَرُواْ بِ‍َٔايَٰتِي ثَمَنٗا قَلِيلٗاۚ وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٤٤[المائدة: ۴۴].

‏«‏ما تورات را - بر موسی - نازل کردیم که در آن رهنمودی - به سوی حق - و نوری - زداینده تاریکی‌های جهل و نادانی، و پرتوانداز بر احکام الهی- بود‏.‏ پیغمبرانی که تسلیم فرمان الله متعال بودند بدان برای یهودیان حکم می‌کردند، و نیز خداپرستان و دانشمندانی بدان حکم می‌کردند که، امانتداران و پاسداران کتاب الله متعال بودند».

بنابراین پیامبران در بین مردم حکومت می‌کردند و در صلح و جنگ، رهبر امّت و عهده‌دار امور قضایی بودند و برای اداره‌ی امور و مصلحت مردم، به پاخواستند، درحالی که در تمام احوال و شرایط، فرمان‌بردار الله متعال بودند و اطاعت از آن‌ها هم، اطاعت از الله متعال است:

﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ وَمَن تَوَلَّىٰ فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظٗا ٨٠[النساء: ۸۰].

‏«‏هرکه از فرستاده اطاعت کند، در حقیقت از الله متعال اطاعت کرده است».

و بنده جز با اطاعت از پیامبر به خشنودی و محبت الله متعال نایل نمی‌گردد:

﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۚ

[آل عمران: ۳۱].

‏«‏بگو: اگر الله متعال را دوست می‌دارید، از من پیروی کنید تا الله متعال شما را دوست بدارد و گناهان‌تان را ببخشاید و الله متعال آمرزنده مهرورز است».

بنابراین، ویژگی همیشگی مؤمن «شنیدن دستورات خدا و اطاعت از آن‌ها» است:

﴿إِنَّمَا كَانَ قَوۡلَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ أَن يَقُولُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٥١[النور: ۵۱].

‏«‏مؤمنان هنگامی که به سوی الله متعال و پیغمبرش فرا خوانده شوند، تا میان آنان داوری کند، سخن شان تنها همین است که می‌گویند: شنیدیم و اطاعت کردیم! و رستگاران واقعی ایشانند».

فصل چهارم: وحی الهی

نبوّت بخشش الهی است

نبوّت یک بخشش الهی است [۳۸]که به مجرّد رغبت و علاقه یا رنج و تلاش دست یافتنی نیست و ادعای فلاسفه مبنی بر این‌که، می‌توان با تلاش و کوشش زیاد، تحمیل انواع عبادات بر خود، انجام سخت‌ترین طاعات، پایداری در پاکی درون، پالایش افکار، پاک‌کردن اخلاق و ریاضت و سخت کوشی نفس و بدن، به مقام نبوّت، دست یافت، دروغ و باطل می‌باشد! [۳۹].

الله متعال در چند مورد در قرآن، بیان فرموده که نبوّت نعمتی ربّانی و الهی است، آنجا که می‌فرماید:

﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ مِن ذُرِّيَّةِ ءَادَمَ وَمِمَّنۡ حَمَلۡنَا مَعَ نُوحٖ وَمِن ذُرِّيَّةِ إِبۡرَٰهِيمَ وَإِسۡرَٰٓءِيلَ وَمِمَّنۡ هَدَيۡنَا وَٱجۡتَبَيۡنَآۚ إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُ ٱلرَّحۡمَٰنِ خَرُّواْۤ سُجَّدٗاۤ وَبُكِيّٗا۩ ٥٨[مريم: ۵۸].

‏«‏آنان که پیغمبرانی بودند از سُلاله آدم و از فرزندان کسانی که با نوح سوار کشتی کردیم و از دودمان ابراهیم و یعقوب و از زمره کسانی که آنان را - به سوی ایمان- رهنمود کردیم و - برای رسالت آسمانی- برگزیدیم».

و الله متعال سخن یعقوب با پسرش یوسف، را نقل کرده و می‌فرماید:

﴿وَكَذَٰلِكَ يَجۡتَبِيكَ رَبُّكَ[يوسف: ۶].

‏«‏همان گونه - که در خواب خویشتن را سرور و برتر دیدی - پروردگارت تو را - به پیغمبری - برمی‌گزیند».

الله متعال به موسی فرمود:

﴿قَالَ يَٰمُوسَىٰٓ إِنِّي ٱصۡطَفَيۡتُكَ عَلَى ٱلنَّاسِ بِرِسَٰلَٰتِي وَبِكَلَٰمِي فَخُذۡ مَآ ءَاتَيۡتُكَ وَكُن مِّنَ ٱلشَّٰكِرِينَ ١٤٤[الأعراف: ۱۴۴].

‏«- ای موسی!- من تو را با رسالت‌های خویش و با سخن گفتنم - با تو از فراسوی حجاب و بدون واسطه - بر مردمان - هم‌عصری که مأموریت تبلیغ احکام آسمانی بدانان داری - برگزیدم

«أمیة بن أبی الصَلط» ریال آرزو داشت که در این امّت، پیامبر باشد و در اشعار زیادی خطاب به الله متعال، دعا می‌کند، ولی به مرادش نمی‌رسد، الله متعال چه زیبا می‌فرماید:

﴿ٱللَّهُ أَعۡلَمُ حَيۡثُ يَجۡعَلُ رِسَالَتَهُۥۗ[الأنعام: ۱۲۴].

«الله متعال بهتر می‌داند که - چه کسی را برای پیامبری انتخاب و- رسالت خویش را به چه کسی عطا فرماید».

از این رو، وقتی که دو نفر از مردان بزرگ مکه و طائف، به نام‌های عروة بن مسعود ثقفی و ولید بن مغیرة، انتخاب شدند تا یکی از آن‌ها امر پیامبری را برعهده گیرد، الله متعال این سخن و ادعا را نپذیرفت و این کار نیز عجیب و غیرمعمول بود، چراکه، این الله متعال است که روزی را میان مردم تقسیم می‌کند، آیا جایز است آن‌ها، در تعیین این‌که چه کسی مستحق نبوّت و رسالت است، دخالت کنند؟

﴿وَقَالُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنَ ٱلۡقَرۡيَتَيۡنِ عَظِيمٍ ٣١ أَهُمۡ يَقۡسِمُونَ رَحۡمَتَ رَبِّكَۚ نَحۡنُ قَسَمۡنَا بَيۡنَهُم مَّعِيشَتَهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۚ وَرَفَعۡنَا بَعۡضَهُمۡ فَوۡقَ بَعۡضٖ دَرَجَٰتٖ لِّيَتَّخِذَ بَعۡضُهُم بَعۡضٗا سُخۡرِيّٗاۗ وَرَحۡمَتُ رَبِّكَ خَيۡرٞ مِّمَّا يَجۡمَعُونَ ٣٢

[الزخرف: ۳۱-۳۲].

‏«‏گفتند: چرا این قرآن بر مرد بزرگواری از یکی از دو شهر - مکه و طائف- فرو فرستاده نشده است‌؟! آیا آنان رحمت پروردگار تو را تقسیم می‌کنند - و کلید رسالت را به هرکس که بخواهند می‌سپارند؟-. این ما هستیم که روزی آنان را در زندگی دنیا، در میان شان تقسیم کرده‌ایم».

در این فصل، راهی که افراد مورد نظر الله متعال، به پیامبری برگزیده می‌شوند، را بیان خواهیم کرد.

[۳۸] معتزله بر آن بودند که فرستادن رسولان و نازل کردن کتاب‌ها، بر الله متعال واجب است، ولی حقّ در این مورد این است که این یک فضل و رحمت از سوی الله متعال بر بندگان است و ادعای وجوب، تنها بدین صورت موجّه و قابل قبول است که بگوییم: الله متعال بر خود واجب گردانیده است. ر.ک: لوامع النوار البهیة ( ۲/۲۵۶، ۲۵۸) [۳۹] لوامع النوار البهیة (۲/۲۶۷)

راه ارتباطی الله متعال با پيامبران و فرستادگانش

الله متعال این راه را «وحی» نام نهاده و می‌فرماید:

﴿۞إِنَّآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ كَمَآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ نُوحٖ وَٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ مِنۢ بَعۡدِهِۦۚ وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَعِيسَىٰ وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَٰرُونَ وَسُلَيۡمَٰنَۚ وَءَاتَيۡنَا دَاوُۥدَ زَبُورٗا ١٦٣[النساء: ۱۶۳].

‏«‏ما به تو - ای پیغمبر، قرآن و شریعت را- وحی کردیم، همانگونه که پیش از تو به نوح و پیغمبران بعد از او وحی کردیم و - همانگونه که- به ابراهیم، اسحاق، یعقوب، نوادگان - او-، عیسی، ایوب، یونس، هارون و سلیمان وحی کردیم و زبور را به داود دادیم

وحی: ارتباط مخفی و سریع است، اگرچه اسباب مختلف داشته باشد. [۴۰]این ارتباط گاهی با «الهام» صورت می‌گیرد، مانند الهام الله متعال به حوّاریون:

﴿وَإِذۡ أَوۡحَيۡتُ إِلَى ٱلۡحَوَارِيِّ‍ۧنَ أَنۡ ءَامِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَٱشۡهَدۡ بِأَنَّنَا مُسۡلِمُونَ ١١١[المائدة: ۱۱۱].

‏«‏و آن گاه که به حواریون الهام کردیم که به من و فرستاده من - عیسی- ایمان بیاورید

و مانند الهام به مادر موسی:

﴿وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰٓ أُمِّ مُوسَىٰٓ أَنۡ أَرۡضِعِيهِۖ فَإِذَا خِفۡتِ عَلَيۡهِ فَأَلۡقِيهِ فِي ٱلۡيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحۡزَنِيٓۖ إِنَّا رَآدُّوهُ إِلَيۡكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ ٧[القصص: ۷].

‏«‏ما به مادر موسی الهام کردیم که موسی را شیر بده».

همچنین به معنی «اشاره» آمده است، چون الله متعال اشاره‌ی زکریا پیامبر به قومش را، وحی نامیده:

﴿فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦ مِنَ ٱلۡمِحۡرَابِ فَأَوۡحَىٰٓ إِلَيۡهِمۡ أَن سَبِّحُواْ بُكۡرَةٗ وَعَشِيّٗا ١١

[مريم:۱۱].

‏«‏بعد - از این بشارت، زکریا - از محراب - عبادت- بیرون آمد و به پیش قوم خود رفت و با رمز و اشاره بدیشان گفت: بامدادان و شامگاهان - به شکرانه این نعمت که در سرنوشت آینده همه شما تأثیر بسزا دارد- به تسبیح و تقدیس - الله متعال- بپردازید».

کلمه‌ی «وحی» در قرآن کریم، بیشتر به معنی خبردادن و آگاه‌کردن است و بدین معناست که الله متعال، بندگان منتخبش را از هر نوع هدایت و علمی که بخواهد، به طور پنهانی و غیر عادی برای بشر، آگاه و باخبر می‌سازد.

[۴۰] فتح الباری (۱/۹)، ر.ک: المصباح المنیر (۶۵۱،۶۵۲)

مقام‌های وحی الله متعال به فرستادگانش

الله متعال در تبیین این مقام‌ها می‌فرماید:

﴿۞وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ ٱللَّهُ إِلَّا وَحۡيًا أَوۡ مِن وَرَآيِٕ حِجَابٍ أَوۡ يُرۡسِلَ رَسُولٗا فَيُوحِيَ بِإِذۡنِهِۦ مَا يَشَآءُۚ إِنَّهُۥ عَلِيٌّ حَكِيمٞ ٥١[الشورى: ۵۱].

‏«‏هیچ انسانی را نسزد که الله متعال با او سخن بگوید، مگر از طریق وحی - به قلب، به گونه الهام در بیداری و یا خواب در غیر بیداری- یا از پس پرده‌ای - از موانع طبیعی- و یا این که الله متعال قاصدی را - به نام جبرئیل- بفرستد و او به فرمان آفریدگار آن‌چه را که الله متعال می‌خواهد - به پیغمبران- وحی کند. به راستی که او والا و سنجیده کار است».

پس وحی سه مقام دارد:

مقام اوّل: القای مطالب وحی شده به قلب پیامبر ص، بطوری که هیچ شکی به دل راه ندهد که آن‌چه القاء شده از جانب الله متعالست. همانگونه که در صحیح ابن حبّان روایت شده که رسول الله صفرمود:

«إنّ روح القدس نفث في روعي أنّ نفساً لن تموتَ حتّي تستكملَ رزقَها و اجلَها، فاتّقوا اللهَ و أجملوا في الطّلب» [۴۱].

«همانا جبرئیل به قلبم القاء کرد که هیچ کس تا روزی‌اش را تمام نکند و مدت عمرش را سپری نکند، از دنیا نمی‌رود، پس پرهیزگار باشید و در طلب روزی خوب عمل کنید».

و ابن الجوزی بر این باور است که مراد الله متعال از وحی در آیه‌ی فوق، وحی در حالت خواب و رؤیاست [۴۲].

[۴۱] تفسیر ابن کثیر (۶/ ۲۱۵) تفسیر الشوری (۵۱) [۴۲] زاد المسیر (۷/۲۹۷)

رؤیای پیامبران

تفسیر ابن الجوزی در مورد مقام اوّل وحی، بی‌تردید جزو وحی است، زیرا رؤیای انبیاء حق است، لذا خلیل الرّحمن ابراهیم خلیل÷هنگامی که رؤیای ذبح اسماعیل را در خواب دید، بلا فاصله اقدام نمود و این رؤیا را فرمان الله متعال برشمرد، الله متعال در این رابطه می‌فرماید:

﴿فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ ٱلسَّعۡيَ قَالَ يَٰبُنَيَّ إِنِّيٓ أَرَىٰ فِي ٱلۡمَنَامِ أَنِّيٓ أَذۡبَحُكَ فَٱنظُرۡ مَاذَا تَرَىٰۚ قَالَ يَٰٓأَبَتِ ٱفۡعَلۡ مَا تُؤۡمَرُۖ سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلصَّٰبِرِينَ ١٠٢ فَلَمَّآ أَسۡلَمَا وَتَلَّهُۥ لِلۡجَبِينِ ١٠٣ وَنَٰدَيۡنَٰهُ أَن يَٰٓإِبۡرَٰهِيمُ ١٠٤ قَدۡ صَدَّقۡتَ ٱلرُّءۡيَآۚ إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٠٥[الصافات: ۱۰۲-۱۰۵].

‏«‏وقتی که - اسماعیل بزرگ گردید و- به سنّی رسید که بتواند با او به تلاش - در پی معاش- ایستد، ابراهیم به او گفت: پسر عزیزم! من در خواب چنان می‌بینم که باید تو را سر ببرم - و قربانی کنم-. ببین نظرت چیست‌؟ گفت: ای پدر! کاری که به تو دستور داده شده، را انجام بده. به خواست الله متعال مرا از زمره انسان‌های شکیبا خواهی یافت. هنگامی که - پدر و پسر- هردو تسلیم - فرمان الله متعال- شدند - و ابراهیم پسر را روی شنها دراز کشاند- و رخساره او را بر خاک انداخت، او را ندا دادیم که: ای ابراهیم! تو خواب را باور کردی و دانستی - و برابر فرمان آن عمل کردی و مأموریت خود را به جای آوردی. دست نگهدار که در این آزمایش بزرگ موفّق شدی. بیش از این رنج تو و فرزندت را نمی‌خواهیم-، ما اینگونه به نیکوکاران پاداش می‌دهیم».

در حدیثی که بخاری و مسلم از عائشهلروایت کرده‌اند، آمده است:

«أَوَّلُ مَا بُدِئَ بِهِ -ص- مِنَ الْوَحْيِ الرُّؤْيَا الصَّالِحَةُ فِي النَّوْمِ، فَكَانَ لا يَرَى رُؤْيَا إِلا جَاءَتْ مِثْلَ فَلَقِ الصُّبْحِ» [۴۳].

«اوّلین مرحله‌ی آغاز وحی به رسول الله صرؤیای راستین بود، و هرچه را در خواب می‌دید همچون روشنی صبح تحقّق پیدا می‌کرد».

مقام دوم: کلام الله متعال با رسولش در پشت پرده است؛ همانگونه که الله متعال با موسی÷سخن گفت. الله متعال در چند مورد از کتابش این موضوع را یادآور شده است. مانند:

﴿وَلَمَّا جَآءَ مُوسَىٰ لِمِيقَٰتِنَا وَكَلَّمَهُۥ رَبُّهُۥ[الأعراف: ۱۴۳].

«و هنگامی که موسی به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت!».

﴿فَلَمَّآ أَتَىٰهَا نُودِيَ يَٰمُوسَىٰٓ ١١ إِنِّيٓ أَنَا۠ رَبُّكَ فَٱخۡلَعۡ نَعۡلَيۡكَ إِنَّكَ بِٱلۡوَادِ ٱلۡمُقَدَّسِ طُوٗى ١٢ وَأَنَا ٱخۡتَرۡتُكَ فَٱسۡتَمِعۡ لِمَا يُوحَىٰٓ ١٣ إِنَّنِيٓ أَنَا ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدۡنِي وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِذِكۡرِيٓ ١٤[طه: ۱۱-۱۴].

‏«‏هنگامی که به کنار آتش رسید، - از سوئی - ندا داده شد: ای موسی! بدون شک من پروردگار تو می‌باشم. کفش هایت را از پا بیرون بیاور، چرا که در سرزمین پاک و مبارک «طُوی‌» هستی. من تو را - برای مقام رسالت- برگزیده‌ام، پس گوش فرا ده بدآن‌چه وحی می‌شود - تا آن را خوب بیاموزی و به قوم خود برسانی-. قطعاً من «الله» هستم، هیچ معبودی جز من شایسته پرستش نیست، پس تنها مرا عبادت کن و و به یاد من نماز برپا دار».

و از جمله افرادی که الله متعال با آن‌ها سخن گفت، آدم÷بود:

﴿قَالَ يَٰٓـَٔادَمُ أَنۢبِئۡهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡۖ[البقرة: ۳۳].

«‏فرمود: ای آدم! آنان را از نام‌هایشان آگاه کن».

همچنین الله متعال وقتی بنده و رسولش، محمّد صرا بسوی آسمان عروج داد، با او سخن گفت.

مقام سوم: رساندن وحی و پیام توسّط فرشته:

مراد الله متعال در آیه‌ی ذیل این نوع الهام است:

﴿أَوۡ يُرۡسِلَ رَسُولٗا فَيُوحِيَ بِإِذۡنِهِۦ مَا يَشَآءُۚ[الشورى: ۵۱].

«و یا این که الله متعال قاصدی را - به نام جبرئیل- بفرستد و - الله متعال- به فرمان خویش، آن‌چه را که می‌خواهد - به پیغمبران- وحی کند». [۴۴]

[۴۳] جامع الأصول (۱۲/ ۳۷) [۴۴] ر.ک: عالم الملائکة ص (۴۰)

روش فرودآمدن فرشته نزد پیامبر

با تأمّل در نصوص قرآن و سنّت‌، در می‌یابیم که فرشته‌ی وحی سه حالت دارد: [۴۵]

اوّل: پیامبر صفرشته را در شکل و صورت واقعی او می‌بیند و این حالت، جز در دو مورد برای پیامبر ما ص، اتّفاق رخ نداد.

دوم: به صورت صدای زنگ به او وحی می‌شود و بعد از تمام شدن، همه مطالب الهام شده در قلب رسول الله صحفظ و ضبط می‌شود.

سوم: فرشته خود را در شکل و سیمای یک مرد نزد ایشان نمایان می‌کند و با او به گفتگو می‌پردازد و پیامبر صهم گفتارش را حفظ می‌کند. این نوع وحی سبک‌ترین احوال پیامبر صبوده است و اوّلین وحی که در نزدیکی غار حراء به ایشان شد، از این نوع بود.

[۴۵] قبلی، همان صفحه.

بشارت‌های وحی

رسول الله ص ‌قبل از این که با فرشته آشنایی داشته باشد، نوری را می‌دید و صدایی می‌شنید، ولی آن فرشته‌ای که نوری پدید می‌آورد و او را مورد خطاب قرار می‌داد، را مشاهده نمی‌کرد مسلم نیز، در صحیح خود از ابن عبّاس روایت می‌کند که فرمود:

«مَكَثَ رسولُ اللهِ صبِمَكَّةَ خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً يَسْمَعُ الصَّوْتَ وَيَرَى الضَّوْءَ سَبْعَ سِنِينَ وَلاَ يَرَى شَيْئًا وَثَمَانَ سِنِينَ يُوحَى إِلَيْهِ وَأَقَامَ بِالْمَدِينَةِ عَشْرًا» [۴۶].

«رسول الله صپانزده سال در مکه باقی ماند، مدّت هفت سال نور را مشاهده می‌کرد و صدا را می‌شنید، ولی چیزی نمی‌دید و مدّت هشت سال به ایشان وحی می‌شد و ده سال در مدینه زندگی کرد».

امام نووی در تفسیر این حدیث فرمود: «صدای الهام فرشته را می‌شنید و نورش را می‌دید و نور آیات الله متعال را مشاهده می‌کرد، تا این که بالاخره فرشته را هم دید و شفاهی و رو در رو، وحی را از او دریافت کرد» [۴۷].

[۴۶] شرح نووی بر صحیح مسلم (۱۵/ ۱۰۴)، آن‌چه ابن عباسب، در مورد مدّت زمان وحی ذکر نموده است، خلاف مدّت معروف است، چون معروف است که در سن چهل سالگی وحی بر رسول اللهص، آغاز شد و در حالی که سن ایشان پنجاه و سه سال بود، به مدبنه هجرت فرمود، پس دوران وحی در مکه سیزده سال است. [۴۷] نووی، شرح مسلم (۱۵/۱۰۴)

تأثیر فرشته‏ی وحی بر پیامبر ص

از جمله پندارهایی که منکران فرستادگان الله متعال، ادعا می‌کنند، این است که می‌گویند: آن‌چه پیامبر صبه آن دچار می‌شد، یا نوعی صرع بوده و یا شیطان با او پیوند برقرار می‌کرده است».

امّا این ادّعا دروغی بیش نیست، چون این دو حالت با هم فرق دارند؛ کسی که دچار صرع می‌شود، رنگش زرد می‌گردد، وزنش کاهش می‌یابد و تعادلش را از دست می‌دهد؛ انسان جن زده هم به همنن گونه تغییرات فیزیکی و جسمی، در او قابل مشاهده است و گاهی شیطان با زبان او، سخن می‌گوید و با زبان او، حاضران را مورد خطاب قرار می‌دهد؛ به عبارت دیگر، دچار هذیان‌گویی می‌شود.

امّا ارتباط فرشته با رسول اللهص، موجب رشد و شکوفایی جسمی و درخشش سیمای او می‌شد، علاوه بر این، حاضران هم در وقت نزول وحی بر ایشان، سخنی نمی‌شنیدند، بلکه تنها صدا و زمزمه‌ای همچون زمزمه‌ی زنبور عسل را در نزدیک سر رسول اللهصمی‌شنیدند. [۴۸]سپس رسول اللهصاز جای بر می‌خواست، درحالی که تمامی آن‌چه که فرشته‌ی وحی به او الهام کرده بود، را، حفظ داشت، سپس خودش به اصحاب خبر می‌داد که چه آیاتی به او وحی شده است.

مادرمان عائشهبنقل کرده که در روزی بسیار سرد، وقتی قرآن بر رسول اللهصنازل می‌شد، در حالت بیهوشی قرار می‌گرفت و عرق از پیشانیش فرو می‌ریخت [۴۹].

همچنین روایت می‌کند که وقتی رسول اللهصبر پشت شتر قرار داشت و وحی بر ایشان نازل می‌شد، شتر از شدّت سنگینی رسول اللهصنزدیک بود بر زمین بخوابد [۵۰].

یکی از اصحاب بزرگوار آن حضرت نقل می‌کند که در کنار رسول الله نشسته بود، رانش در زیر ران ایشان قرار داشت، در آن هنگام وحی بر ایشان نازل شد، نزدیک بود رانش در زیر ران رسول الله صخُرد شود [۵۱].

یعلی بن امیة در مورد مشاهده‌ی خود از نزول وحی بر پیامبر صکه مدّت‌ها آرزوی دیدن آن حالت را داشت، می‌گوید: «وارد شدم، ناگهان رسول الله را با چهره‌ی بر افروخته دیدم، مدتی به همان حال خُرخُر می‌کرد، سپس آرام شد و به حال عادی برگشت» [۵۲].

[۴۸] روایت ترمذی ( جامع الاصول ۱۲/۴۱) [۴۹] صحیح بخاری، کتاب بدو الوحی (ر.ک: فتح الباری ۱/۱۸) [۵۰] بیهقی، الدلائل، با روایت از عائشه (فتح الباری ۱/۲۱) [۵۱] صحیح بخاری، کتاب الصلاة ۱۲، جهاد۳۱، و نسّائی جهاد ۴، و احمد (۵/۱۸۴) [۵۲] صحیح بخاری، کتاب فضائل قرآن (فتح الباری ۹/۹)

فصل پنجم: ويژگی‌های پيامبران

انسان‌بودن

حکمت الله دانای آگاه، بر این بوده است که فرستادگانش را از نوع بشر برای هدایت و راهنمایی آن‌ها برگزیند، ﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ[الكهف: ۱۱۰].

‏«‏- ای پیغمبر!- بگو: من فقط انسانی همچون شما هستم».

شايستگی بشر برای حمل رسالت الهی

کسانی که بعید می‌دانند الله متعال انسان را برای حمل رسالت آسمانی برگزیند، قدر و منزلت انسان را نادیده گرفته‌اند. در واقع، انسان شایستگی گرفتن این امانت بزرگ را دارد، آن امانتی که آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها از دریافت آن هراسناک شدند:

﴿إِنَّا عَرَضۡنَا ٱلۡأَمَانَةَ عَلَى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلۡجِبَالِ فَأَبَيۡنَ أَن يَحۡمِلۡنَهَا وَأَشۡفَقۡنَ مِنۡهَا وَحَمَلَهَا ٱلۡإِنسَٰنُۖ إِنَّهُۥ كَانَ ظَلُومٗا جَهُولٗا ٧٢[الأحزاب: ۷۲].

«ما امانت - تکلیف و اختیار - را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند و انسان آن را برداشت، به راستى که او ستمگرى نادان است».

آنان که برگزیده‌شدن انسان، به عنوان پیامبر، را امری مهم و ناممکن تلقّی می‌کنند، از نمای بیرونی به انسان نگریسته‌اند. انسان را جسدی که می‌خورد، می‌آشامد، می‌خوابد و برای برآوردن نیازهایش، در زمین رفت و آمد می‌کند، دیده‌اند:

﴿وَقَالُواْ مَالِ هَٰذَا ٱلرَّسُولِ يَأۡكُلُ ٱلطَّعَامَ وَيَمۡشِي فِي ٱلۡأَسۡوَاقِ لَوۡلَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مَلَكٞ فَيَكُونَ مَعَهُۥ نَذِيرًا ٧[الفرقان: ۷].

‏«‏-محمّد را نیز مسخره می‌کنند- و می‌گویند: این چه پیغمبری است‌؟! او غذا می‌خورد و در بازارها راه می‌رود؟»

و به جوهر و ماهیت انسان، و آن روح لطیفی که از روح الله متعال در آن دمیده شده، نگاه نکرده‌اند:

﴿فَإِذَا سَوَّيۡتُهُۥ وَنَفَخۡتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُۥ سَٰجِدِينَ ٢٩[الحجر: ۲۹].

‏«‏پس آن گاه که او را آراسته و پیراسته کردم و از روح متعلّق به خود در او دمیدم‏.‏ - برای بزرگداشت و درودش - در برابرش به سجده افتید».

با چنین روح و روانی است که انسان، متمایز می‌گردد و «انسان» می‌شود، بر روی این کره‌ی خاکی به جانشینی برگزیده شده و از طریق همین روح عالی است که الله متعال توانایی ارتباط با خویشتن را در او قرار داده است. پس جای تعجّب نیست که الله ذوالجلال، یکی از افراد آن جنس صاحب استعداد را، برای فراگیری وحی و الهام انتخاب کند و چیزی را به او الهام کند، که اگر راه را گم کرد، او را راهنمایی کند و اگر به کمک نیاز داشت، به او کمک کند [۵۳].

﴿قَالَتۡ لَهُمۡ رُسُلُهُمۡ إِن نَّحۡنُ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَمُنُّ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ وَمَا كَانَ لَنَآ أَن نَّأۡتِيَكُم بِسُلۡطَٰنٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ١١[إبراهيم: ۱۱].

‏«‏پیغمبرانشان به ایشان گفتند: - همانگونه که گفتید- ما نیز همچون شما، فقط انسان هستیم، ولی الله متعال بر هرکس از بندگانش که بخواهد، منت می‌نهد».

سپس پیامبران بطور ویژه‌ای برای برعهده گرفتن امر نبوت و رسالت، تربیت شده و از پرورش منحصربه فردی برخوردارند:

﴿وَٱصۡطَنَعۡتُكَ لِنَفۡسِي ٤١[طه: ۴۱].

«‏و تو را برای - وحی خود و حمل رسالت - خویش برگزیدم».‏

در این مورد، به پیامبر خودمان بنگر که چگونه از عنایت ویژه‌ی الله متعال بهرمند بود و باوجود فقر مادی و یتیم بودن، رعایت و عنایت الله متعال او، را بطور همه جانبه در برگرفت:

﴿أَلَمۡ يَجِدۡكَ يَتِيمٗا فَ‍َٔاوَىٰ ٦ وَوَجَدَكَ ضَآلّٗا فَهَدَىٰ ٧ وَوَجَدَكَ عَآئِلٗا فَأَغۡنَىٰ ٨[الضحى: ۶-۸].

‏«‏آیا الله متعال تو را یتیم نیافت و پناه داد؟ و تو را سرگشته و حیران - در میان شرک بت‌پرستان و یهودیان و مسیحیان، کفر کافران، فسق و فجور فاسقان و فاجران، ظلم و زور قلدران، کشت و کشتار قبائل به فرمان جاهلان و خرافه‌پرستی اینان و آنان- نیافت و - در پرتوِ وحی آسمانی به یکتاپرستی یزدانی - رهنمایی نمود؟ و تو را فقیر و بی‌چیز نیافت و سپس ثروتمند و دارا کرد؟».

الله متعال او را پاک و بی‌آلایش پرورش داد، پلیدی شیطان را از او زدود و از همان اوان کودکی بهره‌ی شیطان را از او خارج ساخت؛ همانگونه که انس بن مالک روایت می‌کند: هنگامی که رسول الله همراه با کودکان همسن و سال خود مشغول بازی کردن بود، جبرئیل آمد و او را بر زمین خوابانید، سینه‌اش را شکافت، و علقه‌ای را از آن خارج کرد و گفت: این بهره‌ی شیطان در توست، سپس آن را در تشت طلایی با آب زمزم شستشو داد و به جای خود برگردانید، کودکان نزد مادر شیریش –حلیمه– شتافتند و گفتند: محمّد کشته شد. به استقبالش آمدند و او را درحالی یافتند که رنگش پریده بود. انس گفت: من اثر دوخت و بخیه را در سینه‌ی رسول الله دیده‌ام. [۵۴]

واقعه‌ای دیگر شبیه به همین، هنگام آماده شدن برای سفر بزرگ معراج و بالا رفتن به سوی آسمان‌های رفیع، برای رسول الله صرخ داد. در حدیث اسراء آمده است که رسول الله صفرمود:

«فُرِجَ سَقْفُ بَيْتِى وَأَنَا بِمَكَّةَ فَنَزَلَ جِبْرِيلُ -صلى الله عليه وسلم- فَفَرَجَ صَدْرِى ثُمَّ غَسَلَهُ مِنْ مَاءِ زَمْزَمَ ثُمَّ جَاءَ بِطَسْتٍ مِنْ ذَهَبٍ مُمْتَلِئٍ حِكْمَةً وَإِيمَانًا فَأَفْرَغَهَا فِى صَدْرِى ثُمَّ أَطْبَقَه»متفق علیه [۵۵].

«در مکه بودم که سقف منزلم شکافته شد، جبرئیل فرود آمد و سینه‌ام را گشود، سپس با آب زمزم آن را شستشو داد، سپس تشتی پُر از حکمت و ایمان را آورد و در سینه‌ام ریخت، سپس آن را بست».

[۵۳] سید قطب، فی ظلال القرآن (۱۹/۲۵۵۲) [۵۴] صحیح مسلم، مشکاة المصابیح (۳/۱۵۲). [۵۵] صحیح الجامع الصّغیر(۴/۸۱).

چرا پيامبران از ميان فرشتگان برگزيده نشدند؟

دشمنان پیامبران الهی، اعتراضات و انتقادات بسیاری در مورد این که پیامبران از میان بشر برگزیده شده‌اند، وارد کرده‌اند و این امر بزرگترین عامل روی گردانی مردم، از ایمان بود:

﴿وَمَا مَنَعَ ٱلنَّاسَ أَن يُؤۡمِنُوٓاْ إِذۡ جَآءَهُمُ ٱلۡهُدَىٰٓ إِلَّآ أَن قَالُوٓاْ أَبَعَثَ ٱللَّهُ بَشَرٗا رَّسُولٗا ٩٤[الإسراء: ۹۴].

‏«‏تنها چیزی که مانع ایمان آوردن مردمان بعد از نزول هدایت برای ایشان شد، این است که می‌گویند: آیا خدا انسانی را به عنوان پیغمبر فرستاده است‌؟! - فرشتگان افلاکی سزاوار این مقام بزرگ رسالتند، نه انسان‌های خاکی-».

پیروی از پیامبران و عقاید و شریعتی را که از جانب الله متعال آورده بودند، به سبب انسان بودنشان امری زشت تلقی می‌کردند و گرویدن به آن‌ها را زیانبار می‌دانستند:

﴿وَلَئِنۡ أَطَعۡتُم بَشَرٗا مِّثۡلَكُمۡ إِنَّكُمۡ إِذٗا لَّخَٰسِرُونَ ٣٤[المؤمنون: ۳۴].

‏«‏اگر از انسانی همسان خود پیروی کنید، در این صورت سخت زیانکار خواهید بود».

﴿فَقَالُوٓاْ أَبَشَرٗا مِّنَّا وَٰحِدٗا نَّتَّبِعُهُۥٓ إِنَّآ إِذٗا لَّفِي ضَلَٰلٖ وَسُعُرٍ ٢٤[القمر: ۲۴].

‏«‏آنان گفتند: آیا از انسانی از خودمان پیروی کنیم که تنها - و بدون قوم و عشیره- هست‌؟ در صورت پیروی از او، ما در گمراهی و جنون خواهیم بود».

مخالفان و دشمنان پیامبران پیشنهاد می‌دادند که باید فرستادگان خدا، فرشته باشند و به صورت واقعی آن‌ها را مشاهده کنند، یا حداقلّ همراه با پیامبر بشری، یکی از فرشته گان نیز به عنوان پیامبر مبعوث شود:

﴿۞وَقَالَ ٱلَّذِينَ لَا يَرۡجُونَ لِقَآءَنَا لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡنَا ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَوۡ نَرَىٰ رَبَّنَاۗ لَقَدِ ٱسۡتَكۡبَرُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ وَعَتَوۡ عُتُوّٗا كَبِيرٗا ٢١[الفرقان: ۲۱].

«و کسانى که به لقاى ما امید ندارند گفتند چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند یا پروردگارمان را نمى‏بینیم».

و نیز می‌فرماید:

﴿وَقَالُواْ مَالِ هَٰذَا ٱلرَّسُولِ يَأۡكُلُ ٱلطَّعَامَ وَيَمۡشِي فِي ٱلۡأَسۡوَاقِ لَوۡلَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مَلَكٞ فَيَكُونَ مَعَهُۥ نَذِيرًا ٧[الفرقان: ۷].

‏«‏- محمّد را نیز مسخره می‌کنند - و می‌گویند: این چه پیغمبری است‌؟! او غذا می‌خورد، و در بازارها راه می‌رود. چرا لااقل فرشته‌ای به سوی او فرستاده نشده است تا - به عنوان گواه صدق دعوتش - همراه او مردم را بیم بدهد - و در امر تبلیغ رسالت او را یاری نماید و ما هم ایمان بیاوریم -».

با کمی تامل در آیات قرآن، می‌توانیم این شبهه را از چندین جهت ردّ کنیم:

اوّل: این که الله متعال پیامبران را از میان بشر برگزید، بدین جهت است که انسان بیش از هر موجودی مورد امتحان و آزمون الله متعال قرار می‌گیرد، همانگونه که در حدیث قدسی الله متعال می‌فرماید:

«إنّما بعثتُكُ لأبتليكَ وَ أبتلي بِكَ» [۵۶]«تنها برای امتحان تو و امتحان دیگران بوسیله تو، تو را برگزیدم».

دوم: انتخاب پیامبر از میان بشر، اکرامی است به کسانی که نیکوکار بودند، زیرا انتخاب برخی از انسان‌ها، از جانب الله متعال به پیامبری، تکریم و بزرگداشت بزرگی آن‌ها است:

﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ مِن ذُرِّيَّةِ ءَادَمَ وَمِمَّنۡ حَمَلۡنَا مَعَ نُوحٖ وَمِن ذُرِّيَّةِ إِبۡرَٰهِيمَ وَإِسۡرَٰٓءِيلَ وَمِمَّنۡ هَدَيۡنَا وَٱجۡتَبَيۡنَآۚ إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُ ٱلرَّحۡمَٰنِ خَرُّواْۤ سُجَّدٗاۤ وَبُكِيّٗا۩ ٥٨[مريم: ۵۸].

‏«‏آنان که پیغمبرانی بودند از سُلاله آدم و از فرزندان کسانی که با نوح سوار کشتی کردیم و از دودمان ابراهیم و یعقوب و از زمره کسانی که آنان را - به سوی ایمان- رهنمود کردیم و - برای رسالت آسمانی- برگزیدیم».

سوم: انسان بیش از هر آفریده‌ی دیگری، قادر به رهبری، راهنمایی و الگو شدن است. شهید سید قطب می‌فرماید: «این حکمتی است که در رسالت یکی از افراد بشر، به سوی تمامی بشر، نمایان می‌شود. آن بشر فرستاده شده، احساس دیگر افراد بشر را درک می‌کند، آن‌چه آن‌ها می‌چشند، می‌چشد، تجارب او تجربه‌ی همه، دردهایش درد همه، انگیزه‌های او مانند انگیزه‌های دیگران ‌و نیازش، نیاز دیگر انسان‌هاست؛ بنابراین بر ضعف و نواقص آن‌ها درمی گذرد، از قدرت و برتری آن‌ها امیدوارمی‌شود، قدم به قدم با آن‌ها پیش می‌رود، انگیزه‌ها و هیجانات شان، را می‌فهمد، چون او نیز یکی از آن‌ها است و آن‌ها را با وحی الهی و به یاری او با همه دشواری‌ها، بسوی الله متعال می‌برد.

مردم بوسیله‌ی پیامبرانی که مانند خودشان بشر هستند و قدرت ممکنه را بدست می‌آورند، چون همانند آن‌ها بشرند، کم کم ایشان را بسوی الله تعالی پیش می‌برند، و در میانشان با اخلاق، اعمال و انجام تکالیفی زندگی می‌کنند، که خود می‌دانند و به آن‌ها ابلاغ شده که الله متعال بر آن‌ها هم واجب گردانیده است، از این رو شخصیت او در میان دیگر انسان‌ها، تجربه‌ی زنده‌ای است از عقیده و رسالتی که به سوی آن‌ها حمل کرده و زندگی و رفتار و کردارش صفحه‌ای است گشوده، بر روی ایشان که سطر به سطر آن را منتقل می‌کنند، تک تک معانیش را تحقق می‌بخشند، درحالی که او را در بین خود می‌بینند و درون شان شیفته‌ی تقلید از اوست؛ زیرا که همانند خودشان است» [۵۷].

چهارم: سخت‌بودن دیدن فرشته.

کفّار همچنانکه ملاقات فرشته را مطرح می‌کردند تا به عنوان پیام آور بسوی شان فرستاده شود، با طبیعت فرشته آشنایی نداشتند و نمی‌دانستند که در جریان دیدن او چه مشقّت و سختی‌هایی آن‌ها را در بر می‌گیرد.

چرا که برقراری ارتباط با فرشتگان، و دیدن آن‌ها، کار آسانی نیست، زیرا پیامبر، با این که برترین خلق است و دارای قدرت جسمی و روحی بالایی بود، وقتی که جبرئیل را به شکل و صورت واقعی مشاهده فرمود، هراسناک و وحشت زده، درحالی که قلبش می‌لرزید و بر اثر نازل شدن وحی بر او سخت متأثر شده بود، به خانه‌اش برگشت. به همین دلیل در پاسخ به کسانی که پیشنهاد می‌کردند، پیامبرشان فرشته باشد یا همراه او فرشته‌ای مبعوث گردد، الله متعال فرمود:

﴿يَوۡمَ يَرَوۡنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ لَا بُشۡرَىٰ يَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُجۡرِمِينَ[الفرقان: ۲۲].

‏«ر‏وزی که فرشتگان را می‌بینند، در آن روز مژده و نویدی برای بزهکاران در میان نخواهد بود - و بلکه روزی است که از ترس فریاد برمی‌آورند و - می‌گویند: پناه!! امان!!».

چون کفّار جز هنگام مرگ و یا موقع نزول عذاب، فرشتگان را نمی‌بینند، پس اگر فرض بر این باشد که آن‌ها فرشتگان را دیدند، قطعاً در آن روز به هلاکت می‌رسند. از این رو، فرستادن رسول و نبی از جنس بشر، ضرورتی اجتناب ناپذیر بود تا مردم امکان گفتگو و مصاحبه با آن‌ها را داشته باشند و چنآن‌چه پیامبر فرشته می‌بود، امکان چنین ارتباطی فراهم نمی‌شد:

﴿وَمَا مَنَعَ ٱلنَّاسَ أَن يُؤۡمِنُوٓاْ إِذۡ جَآءَهُمُ ٱلۡهُدَىٰٓ إِلَّآ أَن قَالُوٓاْ أَبَعَثَ ٱللَّهُ بَشَرٗا رَّسُولٗا ٩٤ قُل لَّوۡ كَانَ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَلَٰٓئِكَةٞ يَمۡشُونَ مُطۡمَئِنِّينَ لَنَزَّلۡنَا عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ مَلَكٗا رَّسُولٗا ٩٥[الإسراء: ۹۴-۹۵].

‏«‏تنها چیزی که مانع ایمان آوردن مردمان بعد از نزول هدایت - وحی آسمانی - برای ایشان شد، این است که می‌گویند: آیا الله متعال انسانی را به عنوان پیغمبر فرستاده است‌؟! - فرشتگان افلاکی سزاوار این مقام بزرگ رسالتند؛ نه انسان‌های خاکی - بگو: اگر در زمین - به جای انسان‌ها - فرشتگانی مستقرّ و در آن با اطمینان راه می‌رفتند، ما از آسمان - از جنس خودشان - فرشته‌ای را به عنوان پیغمبر به سویشان می‌فرستادیم - چرا که رهبر باید از جنس پیروان خود باشد-».

پس در صورتی الله متعال پیامبران را از فرشته بر می‌گزید که ساکنان زمین فرشته بودند، تا از جنس خودشان باشد، امّا وقتی که بشر در زمین زندگی می‌کنند، رحمت و حکمت الله متعال چنین اقتضا می‌کند که پیامبرشان از نوع و جنس ایشان باشد:

﴿لَقَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ بَعَثَ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ ١٦٤

[آل عمران: ۱۶۴].

‏«‏یقیناً الله متعال بر مؤمنان منّت نهاد آنگاه که در میانشان پیغمبری از جنس خودشان برانگیخت».

اگر بشر توانایی دیدن فرشته را نداشته باشد و به آسانی نتواند چیزی از او دریافت کند، در نتیجه اقتضا می‌کند که اگر الله متعال بخواهد، فرشته‌ای را پیغمبر انسان‌ها قرار دهد، حتما وى را به صورت مردى درمی‌آورد. همانگونه که می‌فرماید:

﴿وَلَوۡ جَعَلۡنَٰهُ مَلَكٗا لَّجَعَلۡنَٰهُ رَجُلٗا وَلَلَبَسۡنَا عَلَيۡهِم مَّا يَلۡبِسُونَ ٩[الأنعام: ۹].

‏«‏اگر هم فرشته‌ای را - مؤید پیغمبر - می‌کردیم، او را به شکل انسان در می‌آوردیم - تا آنان بتوانند او را ببینند و سخنانش را فهم کنند. در این صورت باز هم اشکال برطرف نمی‌شد - و ایشان را دچار همان اشتباهی می‌کردیم که قبلاً در آن بودند».

پس الله متعال خبر می‌دهد به این نکته اشاره می‌فرماید که «اگر فرشته‌ای را پیامبر قرار دهد» بایستی به شکل مرد باشد، تا مردم بتوانند با او صحبت کنند و با فراگیری علم و دین از او استفاده کنند و امر همچنان بر آنان مشتبه و مخفی می‌شد» [۵۸].

مُشتبه‌بودن امر بر آن‌ها هم، به سبب این است که به شکل و صورت مرد است و باز هم نمی‌توانند ثابت کنند که فرشته است، وقتی هم که چنین باشد فرستادن پیامبر از فرشته به این نحو فائده ای ندارد و اصلاً هدف مورد نظر را تحقّق نمی‌بخشد؛ چون پیامبری که فرشته باشد، نمی‌تواند احساسات، عواطف و هیجان را درک واحساس کند، اگرچه خود را به شکل و قیافه‌ی انسان درآورد.

[۵۶] منذری، مختصر صحیح مسلم، ص(۲۸۳) [۵۷] سید قطب، فی ظلال اللقرآن (۱۹/ ۲۵۵۳) [۵۸] تفسیر ابن کثیر (۳/۹)

مقتضای بشربودن پيامبران و فرستادگان

مقتضای بشربودن پیامبران و فرستادگان، این است که دارای ویژگی‌های بشری باشند، ویژگی‌های که هرگز از او جداشدنی نیستند؛ مانند داشتن جسم و جسدی که نیازمند همه آن چیزی باشد، که مورد نیاز تمام بشر است و نیز دفع فضولات، زیرا لازمه‌ی آن خوردن و آشامیدن است:

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا قَبۡلَكَ إِلَّا رِجَالٗا نُّوحِيٓ إِلَيۡهِمۡۖ فَسۡ‍َٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ إِن كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ ٧ وَمَا جَعَلۡنَٰهُمۡ جَسَدٗا لَّا يَأۡكُلُونَ ٱلطَّعَامَ وَمَا كَانُواْ خَٰلِدِينَ ٨[الأنبياء: ۷-۸].

‏«‏- تنها تو نیستی که پیغمبری، و در عین حال انسان. بلکه - پیش از تو فقط مردانی را برانگیختیم که به آن‌ها- دین آسمانی را - وحی می‌کردیم‏.‏ اگر این را نمی‌دانید، از - اهل علم و - آشنایان به کتاب‌های آسمانی بپرسید‏.‏ ما پیغمبران را به صورت کالبدهائی که غذا نخورند، نیافریده‌ایم و عمر جاویدان هم نداشته‌اند‏».

از دیگر ویژگی‌های فرستادگان الله متعال این است که، مانند دیگر فرزندان بشر از مادر متولّد می‌شوند، پدر و مادر دارند، عمو وعمه دارند، دایی و خاله دارند، ازدواج می‌کنند و صاحب فرزند می‌شوند:

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلٗا مِّن قَبۡلِكَ وَجَعَلۡنَا لَهُمۡ أَزۡوَٰجٗا[الرعد: ۳۸].

‏«‏- برخی‌ها داشتن زنان و فرزندان را بر تو عیب می‌گیرند - و ما پیش از تو فرستادگانی را روانه کرده‌ایم و زنان و فرزندانی بدیشان داده‌ایم»‏.‏

فرستادگان الله ربّ العرّة، تمامی حالات بشری، از قبیل: خواب و بیداری، سلامتی و بیماری و... را، دارا می‌باشند و مانند بشر مرگ هم به سراغشان می‌رود، همانگونه که ابراهیم خلیل الرّحمن در توصیف پروردگارش گفت:

﴿وَٱلَّذِي هُوَ يُطۡعِمُنِي وَيَسۡقِينِ ٧٩ وَإِذَا مَرِضۡتُ فَهُوَ يَشۡفِينِ ٨٠ وَٱلَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحۡيِينِ ٨١[الشعراء: ۷۹-۸۱].

‏«او کسی است که مرا می‌خوراند و می‌نوشاند‏‏ ‏و هنگامی که بیمار شوم، او است که مرا شفا می‌دهد‏‏ و او کسی است که - چون اجلم فرا رسید - مرا می‌میراند و سپس - در رستاخیز برای حساب و کتاب و جزا و سزا - مرا زنده می‌گرداند‏».‏

و الله متعال خطاب به رسول خود محمّد صمی‌فرماید:

﴿إِنَّكَ مَيِّتٞ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ ٣٠[الزمر: ۳۰].

‏«‏- ای محمّد! مرگ از مسائلی است که همه انسان‌ها در آن یکسانند‏ لذا - تو می‌میری و همه آنان نیز می‌میرند - و سرانجامِ نیک و خوش و جاویدان از آنِ پرهیزگاران است -».

همچنین بیان فرموده که مرگ سنّت جاری الله متعال، در مورد همه پیامبران است:

﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِيْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡۚ وَمَن يَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِ فَلَن يَضُرَّ ٱللَّهَ شَيۡ‍ٔٗاۗ وَسَيَجۡزِي ٱللَّهُ ٱلشَّٰكِرِينَ ١٤٤[آل عمران: ۱۴۴].

«و محمد جز فرستاده‏اى که پیش از او -هم- پیامبرانى -آمدند و- گذشتند نیست؛ آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از عقیده خود برمى‏گردید».

و در سنّت و روایات هم رسول الله صاینگونه توصیف شده است:

«كَانَ بَشَرًا مِنْ الْبَشَرِ يَفْلِي ثَوْبَهُ وَيَحْلُبُ شَاتَهُ وَيَخْدُمُ نَفْسَهُ» [۵۹].

«رسول الله مانند همه انسان‌ها بشر بود، لباسش را خود وصله می‌زد، شیر حیوانش را خود می‌دوشید و کارهای شخصیش را خود انجام می‌داد».

همچنین در حدیث صحیح آمده است که رسول الله صبه امّ سلیم فرمود:

«يَا أُمَّ سُلَيْمٍ أَمَا تَعْلَمِينَ أَنِّى اشْتَرَطْتُ عَلَى رَبِّى فَقُلْتُ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ أَرْضَى كَمَا يَرْضَى الْبَشَرُ وَأَغْضَبُ كَمَا يَغْضَبُ الْبَشَرُ فَأَيُّمَا أَحَدٍ دَعَوْتُ عَلَيْهِ مِنْ أُمَّتِى بِدَعْوَةٍ لَيْسَ لَهَا بِأَهْلٍ أَنْ تَجْعَلَهَا لَهُ طَهُورًا وَزَكَاةً وَقُرْبَةً يُقَرِّبُهُ بِهَا مِنْهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» [۶۰].

«ای امّ سلیم! آیا نمی‌دانی که من از پروردگارم وعده گرفته‌ام که مانند دیگر انسان‌ها بشر هستم، مانند سایر مردم گاهی راضی و گاهی خشمگین می‌گردم، پس علیه هرکسی دعا کردم که سزاوار آن نباشد، الله متعال آن را موجب پاک‌کردن او از گناه و نزدیک شدن به خویش در قیامت، گرداند».

[۵۹] مسند امام احمد، و بخاری هم در ادب النفرد روایت کرده و اسناد احمد بر شرط مسلم صحیح است، ر.ک: سلسلة الأحادیث الصحیحة، شماره (۶۷۱) [۶۰] صحیح مسلم، ر.ک: سلسلة الأحادیث الصحیحة شماره (۸۴)

انبیاء در معرض بلا و گرفتاری هستند

از مقتضیات بشربودن پیامبران، این است که در معرض بلا و آزمون قرار داشته باشند، مثلاً به زندان می‌افتند، همانگونه که یوسف÷به زندان افتاد:

﴿قَالَ رَبِّ ٱلسِّجۡنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدۡعُونَنِيٓ إِلَيۡهِۖ[يوسف: ۳۳].

‏«‏- یوسف که این تهدید همسر عزیز و اندرز زنان مهمان برای فرمان‌برداری از او را شنید - گفت: پروردگارا! زندان برای من خوشایندتر از آن چیزی است که مرا بدان فرا می‌خوانند».

و الله متعال یادآوری کرده که یوسف چند سالی در زندان باقی ماند:

﴿وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُۥ نَاجٖ مِّنۡهُمَا ٱذۡكُرۡنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسَىٰهُ ٱلشَّيۡطَٰنُ ذِكۡرَ رَبِّهِۦ فَلَبِثَ فِي ٱلسِّجۡنِ بِضۡعَ سِنِينَ٤٢[يوسف: ۴۲].

‏«‏امّا اهریمن آن را از یادش ببرد که در پیش سرورش بازگو کند. لذا یوسف چند سالی در زندان بماند‏».

پیامبران از سوی قوم خود، مورد آزار و اذیت و زخمی شدن قرار می‌گرفتند، همانگونه که رسول الله صدر معرکه‌ی اُُحد مورد اصابت سنگ و تیر قرار گرفت و دندان رباعیش [۶۱]شکسته شد، از وطن و سرزمین خود رانده شد، همانگونه که ابراهیم خلیل از سرزمین عراق بسوی شام مهاجرت کرد، رسول الله صاز مکه به مدینه هجرت فرمود.

و گاهی آن‌ها را به قتل می‌رسانیدند:

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ وَقَفَّيۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ بِٱلرُّسُلِۖ وَءَاتَيۡنَا عِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَأَيَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِۗ أَفَكُلَّمَا جَآءَكُمۡ رَسُولُۢ بِمَا لَا تَهۡوَىٰٓ أَنفُسُكُمُ ٱسۡتَكۡبَرۡتُمۡ فَفَرِيقٗا كَذَّبۡتُمۡ وَفَرِيقٗا تَقۡتُلُونَ ٨٧[البقرة: ۸۷].

«پس چرا هرگاه پیامبرى، چیزى را که خوشایند شما نبود، برایتان آورد، کبر ورزیدید، گروهى را دروغ‌گو خواندید و گروهى را کشتید».

پیامبران گاهی هم مبتلا به بیماری شده‌اند، همانگونه که الله متعال ایوب پیامبر را مبتلا به درد و رنج بیماری کرد و او هم صبر پیشه نمود. رسول الله صدر حدیث صحیح می‌فرماید:

«إن أيوب نبي الله لبث به بلاؤه خمسة عشر سنة فرفضه القريب و البعيد إلا رجلين من إخوانه».

«نبی الله ایوب، هیجده سال در بستر بیماری بود و در آن مدّت همه او را طرد کردند، جز دو مرد از برادرانش‏.‏..» [۶۲].

از جمله‌ی گرفتاری‌های او این بود که اموال و فرزندانش از بین رفتند، درحالی که دارایی و فرزندان بسیاری داشت:

﴿۞وَأَيُّوبَ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥٓ أَنِّي مَسَّنِيَ ٱلضُّرُّ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ ٨٣ فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ فَكَشَفۡنَا مَا بِهِۦ مِن ضُرّٖۖ وَءَاتَيۡنَٰهُ أَهۡلَهُۥ وَمِثۡلَهُم مَّعَهُمۡ رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَا وَذِكۡرَىٰ لِلۡعَٰبِدِينَ ٨٤[الأنبياء: ۸۳-۸۴].

و ایوب را یاد کن آن‌گاه که پروردگارش را خواند -و گفت:- به من آسیب بسیار رسیده است و تو مهربان‌ترین مهربانان هستی. پس دعایش را پذیرفتیم و رنجی را که با او بود، برطرف نمودیم و به رحمتی از نزد خویش خانواده‌اش و همانند آنان را به همراه‌شان به او بخشیدیم تا یادآوری و پندی برای عبادت‌کنندگان باشد.

همچنین انبیاء نه تنها مورد بلا وآزمون قرار گرفته‌اند، بلکه شدیدترین بلاها را آنان تحمّل کرده‌اند، همان‌گونه که «صعب بن سعد» از پدرش روایت می‌کند که گفت: از رسول الله پرسیدم: شدیدترین بلا و آزمون برای کیست؟ فرمود:

«لأَنْبِيَاءُ ثُمَّ الأَمْثَلُ فَالأَمْثَلُ ، يُبْتَلَى الْعَبْدُ عَلَى حَسَبِ دِينِهِ ، فَإِنْ كَانَ صُلْبًا اشْتَدَّ بَلاؤُهُ ، وَإِنْ كَانَ فِي دِينِهِ رِقَّةٍ ابْتُلِيَ عَلَى قَدْرِ ذَلِكَ، فَمَا تَبْرَحُ الْبَلايَا بِالْعَبْدِ حَتَّى تَدَعَهُ يَمْشِي عَلَى الأَرْضِ مَا عَلَيْهِ خَطِيئَةٌ» [۶۳].

«پیامبران، با سخت‌ترین بلاها مورد آزمایش الله متعال قرار می‌گیرند، پس هرچه ایمان انسان استوارتر باشد، به همان اندازه، آزمایش او سخت‌تر است و اگر در دینش سستی باشد، به همان اندازه، آزمایش می‌شود. بلاء و گرفتاری، بنده را رها نمی‌کند تا وقتی که اشتباه وگناهی بر او باقی می‌ماند».

ابو سعید خدریس، بر رسول الله صوارد شد، دید که ایشان کسالت داشته و در زیر لحاف قرار دارد، دستش را روی بدنش گذاشت، گرمای تب او را از زیر لحاف احساس می‌کرد، عرض کرد: ای رسول خدا، چقدر بیماریت شدید است! فرمود: ما پیامبران همین طور هستیم، بلاء بر ما چند برابر می‌شود و به همان صورت اجر و پاداش چند برابر داریم، عرض کردم: ای رسول الله: بلاء و آزمون چه کسانی از همه سخت تر است، فرمود:

«الْأَنْبِيَاءُ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ ثُمَّ مَنْ قَالَ ثُمَّ الصَّالِحُونَ إِنْ كَانَ أَحَدُهُمْ لَيُبْتَلَى بِالْفَقْرِ حَتَّى مَا يَجِدُ أَحَدُهُمْ إِلَّا الْعَبَاءَةَ يُحَوِّيهَا وَإِنْ كَانَ أَحَدُهُمْ لَيَفْرَحُ بِالْبَلَاءِ كَمَا يَفْرَحُ أَحَدُكُمْ بِالرَّخَاءِ».

«انبیاء، سپس صالحین، یکی از آن‌ها گاهی به فقر چنان شدیدی دچار می‌شود که جز عبایی که خود را بدان بپوشاند، چیز دیگری ندارد، با این حال، آن چنان که شما با رفاه و داشتن امکانات خوشحال می‌شوید، آنان با بلاء و گرفتاری خوشحال می‌شوند» [۶۴].

[۶۱] چهار دندان میان ثنایا و انیاب را می گویند. ر.ک: المنجد [۶۲] ابو یعلی در مسند خود و ابو نعیم در الحلیة و ضیاء المختارة و ابن حبّان در صحیح خود، روایت کرده‌اند ر.ک: سلسلة الأحادیث الصحیحة شماره (۱۷) [۶۳] ترمذی روایت کرده و فرموده است که این حدیث، حسن صحیح است و ابن ماجه و دیگران هم، روایت کرده‌اند. ر.ک: سلسلة الأحادیث الصحیحة شماره (۱۴۳). [۶۴] ابن ماجه، ابن سعد و حاکم روایت کرده‌اند،و فرموده‌اند: صحیح است، بر شرط مسلم و ذهبی هم با او موافقت کرده و البانی هم گفته است: همین‌طور است که آن دو گفته‌اند. ر.ک: سلسلة الأحادیث الصحیحة شماره (۱۴۴)

اشتغال انبیاء به اعمال بشر

از جمله مقتضیات بشر بودن آن‌ها این است که به کارها و مشاغلی بپردازند، که بشر آن را انجام می‌دهد و به آن مشغول می‌شود؛ مانند اشتغال رسول الله صقبل از بعثت به تجارت. گوسفند چرانی انبیاء شهرت عامّه دارد. بخاری از جابر بن عبداللهسنقل می‌کند که: ما همراه رسول الله از درخت اراک می‌چیدیم، رسول الله صفرمود: «عَلَيْكُمْ بِالْأَسْوَدِ مِنْهُ فَإِنَّهُ أَطْيَبُهُ»، «گوسفند سیاه پرورش دهید که بهترین است»، گفتند: مگر شما گوسفند چرانی می‌کردی؟ فرمود: «وَهَلْ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا وَقَدْ رَعَاهَا»، «مگر پیامبری هم هست که چوپانی گوسفند نکرده باشد؟» [۶۵]. قرآن نیز با بیانی صریح، چند سال چوپانی موسی÷را یادآوری می‌کند: بنده‌ی صالح الله، شعیب، گفت:

﴿قَالَ إِنِّيٓ أُرِيدُ أَنۡ أُنكِحَكَ إِحۡدَى ٱبۡنَتَيَّ هَٰتَيۡنِ عَلَىٰٓ أَن تَأۡجُرَنِي ثَمَٰنِيَ حِجَجٖۖ فَإِنۡ أَتۡمَمۡتَ عَشۡرٗا فَمِنۡ عِندِكَۖ وَمَآ أُرِيدُ أَنۡ أَشُقَّ عَلَيۡكَۚ سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ ٢٧ قَالَ ذَٰلِكَ بَيۡنِي وَبَيۡنَكَۖ أَيَّمَا ٱلۡأَجَلَيۡنِ قَضَيۡتُ فَلَا عُدۡوَٰنَ عَلَيَّۖ وَٱللَّهُ عَلَىٰ مَا نَقُولُ وَكِيلٞ ٢٨[القصص: ۲۷-۲۸].

‏«‏من می‌خواهم یکی از این دو دخترم را به ازدواج تو درآورم، به این شرط که هشت سال برای من کار کنی‏.‏ سپس اگر هشت سال را به ده سال تمام برسانی، محبّتی کرده‌ای - و این دو سال اضافه بر تو واجب نیست‏.‏ به هر حال - من نمی‌خواهم بر تو سختگیری کنم - و تو را به درازترین مدّت وا دارم -‏.‏ اگر الله متعال بخواهد مرا از زمره نیکان خواهی یافت - و خواهی دید که من به عهد خود وفا می‌کنم. موسی پذیرفت و - گفت: این قراردادی میان من و تو است‏.‏ البتّه هرکدام از این دو مدّت را برآوردم - به عهد خود وفا کرده‌ام و از من خواسته نمی‌شود که بیش از آن کار کنم - و بر من ستم نمی‌گردد‏.‏ الله متعال هم بر آن‌چه ما می‌گوئیم شاهد و گواه است‏».‏

ابن حجر می‌گوید: از دیدگاه ائمه، حکمت از چوپانی پیامبران این بوده که نفس خود را با تواضع و فروتنی بارآورند، قلب‌هایشان به خلوت عادت کند و از مدیریت. رهبری گوسفندان، به مدیریت و رهبری ملّت‌ها، تعالی یابند [۶۶].

و از جمله پیامبرانی که مانند مردم شغل داشت، داود÷بود، وی آهنگر بود و زره جنگی می‌ساخت.

﴿وَعَلَّمۡنَٰهُ صَنۡعَةَ لَبُوسٖ لَّكُمۡ لِتُحۡصِنَكُم مِّنۢ بَأۡسِكُمۡۖ فَهَلۡ أَنتُمۡ شَٰكِرُونَ ٨٠[الأنبياء: ۸۰].

‏«‏و بدو ساختن زره را آموختیم تا - این لباس جنگی، - شما را در جنگ‌ها حفظ کند‏.‏ آیا - الله متعال را در برابر همه این نعمت‌ها - سپاسگزاری می‌کنید؟»

داود در عین حالی که آهنگری می‌کرد، پادشاه هم بود و از دسترنج خویش نان می‌خورد.

زکریا پیامبر، نیز نجّار بود. [۶۷]

[۶۵] فتح الباری (۶/ ۴۳۸) [۶۶] فتح الباری (۶/ ۴۳۹) [۶۷] این هم در حدیثی ثابت، که مسلم آن‌را روایت کرده، آمده است. ر.ک: مشکاة المصابیح (۳/۱۱۷)

ويژگي‌های الوهيّت و فرشته‌بودن در آن‌ها نيست

یکی دیگر از مقتضیات بشر بودنشان، این است که الهه و معبود نیستند و هیچ کدام از صفات الوهیت را ندارند. از این رو، پیامبران خود را از داشتن هر گونه توانایی تغییر و دخالت در امور دنیا، مبرّا دانسته و تنها به الله واحد و احد پناه برده‌اند و ادعای چیزی از صفات خداوندی را نداشته‌اند. الله متعال در بیان برائت عیسی÷از تهمت‌هایی که به او نسبت دادند، فرمود:

﴿وَإِذۡ قَالَ ٱللَّهُ يَٰعِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ءَأَنتَ قُلۡتَ لِلنَّاسِ ٱتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَٰهَيۡنِ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ قَالَ سُبۡحَٰنَكَ مَا يَكُونُ لِيٓ أَنۡ أَقُولَ مَا لَيۡسَ لِي بِحَقٍّۚ إِن كُنتُ قُلۡتُهُۥ فَقَدۡ عَلِمۡتَهُۥۚ تَعۡلَمُ مَا فِي نَفۡسِي وَلَآ أَعۡلَمُ مَا فِي نَفۡسِكَۚ إِنَّكَ أَنتَ عَلَّٰمُ ٱلۡغُيُوبِ ١١٦ مَا قُلۡتُ لَهُمۡ إِلَّا مَآ أَمَرۡتَنِي بِهِۦٓ أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡۚ وَكُنتُ عَلَيۡهِمۡ شَهِيدٗا مَّا دُمۡتُ فِيهِمۡۖ فَلَمَّا تَوَفَّيۡتَنِي كُنتَ أَنتَ ٱلرَّقِيبَ عَلَيۡهِمۡۚ وَأَنتَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ ١١٧[المائدة: ۱۱۶-۱۱۷].

‏«‏و - به یاد آور - آن گاه که الله متعال می‌گوید: ای عیسی پسر مریم! آیا تو به مردم گفته‌ای که جز الله متعال، من و مادرم را هم دو خدای دیگر بدانید - و ما دو نفر را نیز پرستش کنید؟-‏.‏ عیسی می‌گوید: تو را منزّه از آن می‌دانم که دارای شریک و مانند باشی.‏.‏ سزاوار من نیست که چیزی را بگویم - و بخواهم، که وظیفه و - حق من نیست‏.‏ اگر آن را گفته باشم، بی‌گمان تو از آن آگاهی‏.‏ تو - علاوه بر ظاهر گفتار من - از راز درون من هم باخبری، ولی من - چون انسانی بیش نیستم - از آن‌چه بر من پنهان می‌داری، بی‌خبرم‏.‏ زیرا تو رازها و نهان‌ها را می‌دانی. من به آنان چیزی نگفته‌ام، مگر آن‌چه را که مرا به گفتن آن فرمان داده‌ای - و آن - این که جز الله متعال را نپرستید، که پروردگار من و شما است - و اوست که من و شما را آفریده است و همه بندگان او هستیم -‏.‏ من تا آن زمان که در میان آنان بودم، از ایشان اطّلاع داشتم و هنگامی که مرا میراندی، تنها تو مراقب و ناظر ایشان بوده‌ای - و اعمال و افکارشان را دیده‌ای - و تو از هر چیزی آگاه هستی‏».

‏ این سخن عیسی در روز حشر بزرگ است، در جایی که همگی انسان‌ها جمع می‌شوند. این کلام راست و درستی است که همه دروغ‌ها و تهمت‌هایی را که نصاری به بنده و رسول الله، عیسی بن مریم، نسبت می‌دهند، را باطل و نابود می‌کند. زیرا گروهی از آنان گفتند: خدا که همان عیسی مسیح است، در شکم مریم قرار گرفت- پناه بر الله متعال از این گمراهی:

﴿لَقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَۖ وَقَالَ ٱلۡمَسِيحُ يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡۖ إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ ٧٢[المائدة: ۷۲].

‏«‏بی گمان کسانی کافرند که می‌گویند: - خدا در عیسی حلول کرده است و - خدا، همان مسیح پسر مریم است‏».‏

و گروه دیگری از ایشان گفتند: او سومینِ خدایان سه گانه است:

﴿لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ ثَالِثُ ثَلَٰثَةٖۘ وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّآ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۚ وَإِن لَّمۡ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ ٧٣[المائدة: ۷۳].

‏«‏بی‌گمان کسانی کافرند که می‌گویند: خداوند یکی از سه خدا است!».

و گروه سوم گفتند: او پسر خداست، - او پاک و منزه است و از آن‌چه مى‏گویند بسیار والاتر است:

﴿وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَلَدٗا ٨٨ لَّقَدۡ جِئۡتُمۡ شَيۡ‍ًٔا إِدّٗا ٨٩[مريم: ۸۸-۸۹].

‏«‏- یهودیان و مسیحیان و مشرکان - می‌گویند: الله گسترده مهر، فرزندی برای خود برگرفته است! واقعاً چیز بسیار زشت و ناپسندی می‌گویید‏».

به تحقیق، نصاری درباره‌ی عیسی غلو و زیاده روی بسیاری مرتکب شدند و با این سخن افراطی و اغراق‌آمیز نسبت به الله متعال، مرتکب بزرگ‌ترین و زشت‌ترین ناسزاگویی شدند و ادّعا می‌کنند که: «خداوند متعال از کرسی عظمت خود فرود آمد و در شکم زنی قرار گرفت و مدت زمانی را در میان خون عادت ماهیانه و در تاریکی روده‌ها و زیر دنده‌ها بسر برد، سپس به عنوان کودکی شیر خوار متولّد و کم‌کم بزرگ می‌شود، گریه می‌کند، می‌خورد می‌آشامد، ادرار می‌کند و به همراه بچه‌ها در جست و خیز است، سپس در میان فرزندان یهود به مکتب می‌رود، ملزومات را یاد می‌گیرد، موقع ختنه، پوست ختنه گاهش را قطع می‌کنند، سپس یهود شروع می‌کنند به طرد او از جایی به جای دیگر، سپس او را دستگیر کرده و انواع خواری و ذلّت را به او می‌چشانند، و تاجی از خار بر روی سرش می‌گذارند، او را سوار بر مرکبی بدون زین و برگ سوار می‌کنند، بعد او را به سوی چوب صلیب سوق می‌دهند و با مشت و سیلی او را می‌زنند و آب دهان به صورتش می‌پاشند، اطرافش را احاطه می‌کنند، آنگاه او را بر آن مرکب سوار می‌کنند، که قلب و جان از آن به لرزه در می‌آید، با طناب دست و پاهایش را محکم می‌بندند و با میخ بر دست و پایش می‌کوبند، بطوری که گوشت بدنش پاره و استخوان‌هایش خُرد می‌شود و در تمام این حالات فریاد و داد و ناله سر می‌دهد و می‌گوید: به من رحم کنید، ولی کسی به او رحم نمی‌کند.

آری به پندار آن‌ها، این بود مدبّر جهان هستی و زمین و آسمان‌ها و آن ذاتی که هر آن کس که در زمین و آسمان‌ها قرار دارد، خواسته‌هایشان را همه روزه از او طلب می‌کنند، هر روز شأن و امور به خود را دارد، سپس مرده و در زیر صخره‌ها و سنگ‌های خارا مدفون گردید، سپس بعد از همه این اتّفاقات از قبر برخاست و باری دیگر به سوی عرش و ملک صعود کرد و بر کرسی خداوندی خویش تکیه زد!!» [۶۸].

پس چه فحش و ناسزایی از این ناسزایی که به اللهأ، نسبت دادند، بدتر و زشت تر است و کدامین گمراهی از این بالاترست!

[۶۸] هدایت الحیاری. ر.ک: الجامع الفرید ص(۴۷۹)

كمال بشری

بدون شک، انسان‌ها با هم تفاوت‌های زیادی دارند، هم از لحاظ آفرینش و هم از لحاظ خُلق و خو و استعدادهای خدادادی؛ برخی انسان‌ها دارای زیبایی و جمال‌اند، برخی زشتند، عده ای نابینا، بعضی دارای یک چشم و بسیاری هم دارای دو چشم هستند، افراد بینا نیز دارای بینایی متفاوتی هستند، هم از لحاظ قدرت بینایی و هم از لحاظ زیبایی چشم‌ها، همانگونه که برخی ناشنوا و گروهی کم شنوا یا شنوا هستند، به همان نسبت هم برخی دارای مروّت و همت عالی وعده‌ای بی‌مروّت هستند.

یقیناً انبیاء و رسولان الهی، در بالاترین صورت نمونه‌ی بارز و در اوج کمال انسانی هستند، چون الله متعال آن‌ها را خود برگزیده و برای خویش پرورش داده، پس بی‌تردید انسان‌هایی با پاکترین قلب، نیکوترین اخلاق و بهترین قریحه را برگزیده است:

﴿وَإِذَا جَآءَتۡهُمۡ ءَايَةٞ قَالُواْ لَن نُّؤۡمِنَ حَتَّىٰ نُؤۡتَىٰ مِثۡلَ مَآ أُوتِيَ رُسُلُ ٱللَّهِۘ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ حَيۡثُ يَجۡعَلُ رِسَالَتَهُۥۗ سَيُصِيبُ ٱلَّذِينَ أَجۡرَمُواْ صَغَارٌ عِندَ ٱللَّهِ وَعَذَابٞ شَدِيدُۢ بِمَا كَانُواْ يَمۡكُرُونَ ١٢٤[الأنعام: ۱۲۴].

‏«‏الله متعال بهتر می‌داند که - چه کسی را برای پیامبری انتخاب و - رسالت خویش را به عهده کسی بگذارد».

كمال در خلقت ظاهری

الله متعال ما را از اذیت و آزار رسول الله صبر حذر داشته، همانگونه که بنی اسرائیل موسی را آزار دادند:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ ءَاذَوۡاْ مُوسَىٰ فَبَرَّأَهُ ٱللَّهُ مِمَّا قَالُواْۚ وَكَانَ عِندَ ٱللَّهِ وَجِيهٗا ٦٩[الأحزاب: ۶۹].

‏«‏ای مؤمنان! همانند کسانی نباشید که - با گفتن سخنان ناروا - موسی را آزار رساندند - و رنجیده و آزرده کردند - و الله متعال او را از آن‌چه می‌گفتند، پاک و بی‌گناه کرد و او در پیشگاه الله متعال گران قدر و صاحب منزلت بود‏».

رسول الله صبرای ما بیان فرموده که بنی اسرائل با متهم کردن موسی به عیب و نقص در خلقت ظاهری، به او آزار می‌رساندند. در صحیح بخاری [۶۹]از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود:

«إنّ موسي كان رجلاً حييّاً ستّيراً لا يُري من جلدِه شئٌ استحياءً منه، فآذاه من آذاه من بني اسرائيل، فقالوا ما يستتر هذا التّستّر إلاّ من عيب بجلده: أمّا برص، و إمّا أُدْرة و إمّا آفة، و إنّ الله متعال أراد أن يبرئه، ممّا قالوا لموسي، فخلا يوماً وحده، فوضع ثيابه علي الحجر، ثمّ اغتسل، فلمّا فرغ أقبل إلي ثيابه ليأخذها، و إنّ الحجر عدا بثوبه، فأخذ موسي عصاه عرياناً أحسن ما خلق الله متعال، و أبرأه ممّا يقولون، و قام الحجر، فأخذ ثوبه فلبسه، و طفق بالحجر ضرباً بعصاه، فوالله متعال إنّ بالحجر لندْبَاً من أثر ضربه، ثلاثاً أو أربعاً أو خمساً، فذلك قوله: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ ءَاذَوۡاْ مُوسَىٰ فَبَرَّأَهُ ٱللَّهُ مِمَّا قَالُواْۚ وَكَانَ عِندَ ٱللَّهِ وَجِيهٗا ٦٩».

«موسی÷مردی خجالتی و اهل حیا بود، خیلی بدن خود را از دید دیگران پوشیده نگه می‌داشت، ‌بنابراین برخی از بنی‌اسرائیل که در پی اذیت و آزارش بودند، گفتند: این همه مخفی کاری موسی، که کسی بدنش را نبیند، حتماً به خاطر عیبی است که بر بدنش هست؛ [۷۰]یا پیسی، یا فتق بیضه [۷۱]و یا آفت دیگری دارد؛ ولی الله متعال خواست او را از اتهام به نقص بدنی، پاک کند، تا این که روزی در محلّی خلوت لباس‌هایش را در آورد و روی سنگی گذاشت که آبتنی کند، وقتی آبتنی تمام شد و می‌خواست لباس‌هایش را بپوشد، سنگ لباس‌هایش را ربود، عصایش را برداشت با بدنی عُریان و زیبا، به دنبال سنگ و لباس‌هایش دوید؛ در همین هنگام بنی اسرائیل او را دیدند و فهمیدند که او عیب ظاهری ندارد، پس الله متعال او را از آن تهمت پاک و بی‌گناه گرداند و سنگ در آن موقع ایستاد و موسی لباس‌هایش را برداشت و پوشید. سپس با عصا شروع کرد به زدن سنگ، و به الله متعال سوگند، اثر ضربه‌ها به تعداد سه یا چهار یا پنج ضربه، بر روی سنگ نمایان شد؛ این است معنی این آیه که الله متعال فرمود:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ ءَاذَوۡاْ مُوسَىٰ فَبَرَّأَهُ ٱللَّهُ مِمَّا قَالُواْۚ وَكَانَ عِندَ ٱللَّهِ وَجِيهٗا ٦٩.

ابن حجر در دنباله‌ی حدیث می‌فرماید: «از این حدیث معلوم می‌شود که پیامبران هم از لحاظ آفرینش و هم از لحاظ اخلاق، در اوج کمال بشری قرار داشته‌اند و هرکس نقصی را به پیامبر نسبت دهد، در واقع او را آزار رسانده است و بیم آن می‌رود که مرتکب کفر شده باشد» [۷۲].

[۶۹] روایت بخاری. ر.ک: نگان کن به فتح الباری (۶/۴۳۷). [۷۰] این اشاره‌ای است به این‌که، عریان بودن بدن در در شریعت آن‌ها جایز بوده است. [۷۱] با ضم همزه وسکون دال. [۷۲] فتح الباری (۶/۴۳۸)

صورت‌های ظاهری گوناگون هستند

وقتی گفته می‌شود: پیامبران از لحاظ جسمی کامل بودند، به این معنی نیست که همه دارای یک شکل و صورت بوده‌اند، چون کمال و زیبایی که حیرت‌آور و شگفت‌انگیز باشد، متنوّع و گوناگون است و این تنوّع هم یکی از نوآوری‌های بی‌نظیر آفریدگار واحد أحد و از جمله کمال مطلق و قدرت بی‌نهایت اوست.

رسول الله صبرخی از انبیاء و رسولان را برای ما توصیف کرده و می‌فرماید: «شبی که برای اسراء برده شدم، موسی را دیدم که گویی از مردان شنوءة [۷۳]است»‏.‏

درباره‌ی عیسی÷نیز فرمود: «میان من و او، پیامبری نیست و او فرود خواهد آمد. وقتی که او را مشاهده کردید، بشناسید؛ مردی است متوسّط، با رنگ سرخ وسفید، در دو لباس زرد کم رنگ فرود می‌آید، گویی آب از سرش می‌ریزد، اگرچه خیس هم نیست» [۷۴]و

همچنین اصحاب بزرگوار، رسول الله صرا اینگونه برای ما توصیف می‌کنند: «از لحاظ قیافه و تناسب، از هرکسی زیباتر بود....، نه زیاد بلند و نه کوتاه، میان شانه‌هایش گشاده، گونه‌هایش نرم و صاف، رنگ مویش بسیار سیاه، با چشم‌هایی سیاه، دارای مژگان بلند و زیبا، وقتی پا بر زمین می‌گذاشت، با تمامی پا قدم می‌گذاشت، گودی کف پا نداشت، وقتی که عبایش را از روی شانه‌هایش بر می‌داشت، از زیبایی، گویی یک قالب نقره است » [۷۵].

[۷۳] صحیح بخاری. ر.ک: فتح الباری (۶/۴۲۸)، وشنوءه قبیله‌ای است در یمن. [۷۴] روایت ابوداود و احمد (صحیح الجامع (۵/۹۰) [۷۵] روایت بیهقی، ر.ک: الجامع (۴/۱۹۹)

كمال در اخلاق

انبیای الهی در اخلاق هم در سطح بالایی قرار داشتند و مستحق بودند پروردگار هستی آن‌ها را بستاید، همانگونه که ابراهیم خلیل÷را اینگونه مدح و ستایش فرمود:

﴿إِنَّ إِبۡرَٰهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّٰهٞ مُّنِيبٞ ٧٥[هود: ۷۵].

«زیرا ابراهیم بردبار و نرمدل و بازگشت‏کننده -به سوى خدا- بود».

دختر شعیب، نزد پدرش اینگونه موسی÷را وصف می‌کند:

﴿قَالَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا يَٰٓأَبَتِ ٱسۡتَ‍ٔۡجِرۡهُۖ إِنَّ خَيۡرَ مَنِ ٱسۡتَ‍ٔۡجَرۡتَ ٱلۡقَوِيُّ ٱلۡأَمِينُ ٢٦[القصص: ۲۶].

‏«‏یکی از آن دو - دختر - گفت: ای پدر من! او را به کار گیر‏.‏ چرا که بهترین کسی را که باید به کار گیری، شخصی است که نیرومند و درست کار باشد‏».

همان گونه که الله متعال اسماعیل÷را به صداقت در وعده ستایش فرمود:

﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ إِسۡمَٰعِيلَۚ إِنَّهُۥ كَانَصَادِقَ ٱلۡوَعۡدِ وَكَانَ رَسُولٗا نَّبِيّٗا ٥٤[مريم: ۵۴].

«و در این کتاب از اسماعیل یاد کن، زیرا که او درست‏وعده و فرستاده‏اى پیامبر بود».

و اخلاق پیامبر صرا عظیم و بزرگوار توصیف و با سه تأکید، آن را بیان فرموده است: قسم خوردن به «ن» و قلم، شروع جمله با «إنَّ» تأکید و داخل کردن «لام تأکید» بر خبر:

﴿نٓۚ وَٱلۡقَلَمِ وَمَا يَسۡطُرُونَ ١ مَآ أَنتَ بِنِعۡمَةِ رَبِّكَ بِمَجۡنُونٖ ٢ وَإِنَّ لَكَ لَأَجۡرًا غَيۡرَ مَمۡنُونٖ ٣ وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤[القلم: ۱-۴].

‏«‏نون‏.‏ سوگند به قلم! و قسم به چیزی که می‌نویسند! در سایه نعمت و لطف پروردگارت، تو دیوانه نیستی‏.‏ تو دارای پاداش بزرگ و بی‌پایان هستی‏.‏ تو دارای خوی سترگ - یعنی صفات پسندیده و افعال حمیده – هستی»‏.‏

از جمله اخلاق‌های والای رسول الله صکه الله متعال آن را شهره آفاق کرد، مهربانی و عطوفت فطری ایشان بود:

﴿لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِيصٌ عَلَيۡكُم بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ١٢٨[التوبة: ۱۲۸].

‏«‏بی‌گمان پیغمبری – بنام محمد -، از خود شما – انسان‌ها - به سوی تان آمده است‏.‏ هرگونه درد و رنج و بلا و مصیبتی که به شما برسد، بر او سخت و گران می‌آید‏.‏ به شما عشق می‌ورزد و اصرار به هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان دارای محبّت و لطف فراوان و بسیار است»‏.‏

و این اخلاق والا تأثیر بسزایی در هدایت و تربیت مردم داشت. ابن صفوان بن امیه می‌گوید: «در حالی که رسول الله از همه‌ی مردم نزد من منفورتر بود، بخششی بس بزرگ به من داد، تا اینکه از هرکسی بیشتر دوستش داشتم،» امام مسلم این را در صحیح خود روایت کرده است.

هم چنین، در صحیح مسلم آمده است که: «مردی از رسول الله در خواست کمک مالی کرد، بنابراین رمه‌ای گوسفند به او بخشید که فاصله‌ی دو کوه را اشغال کرده بود، سپس آن مرد نزد قوم خود برگشت و گفت: اسلام بیاورید، واقعاً محمّد آن گونه مال می‌بخشد که هرگز باکی از فقر ندارد».

اگر پیامبران از چنین کمالی برخوردار نبودند که موهبتی الهی است، قطعاً مردم از روی میل تسلیم و پیرو ایشان نمی‌شدند، زیرا مردم با رضایت از کسی که نقص فراوان داشته، و از فضایل اندکی برخوردار باشد، پیروی نمی‌کنند.

پيامبران دارای بهترين نسب بودند

پیامبران دارای انساب والا و بزرگواری هستند، زیرا همه پیامبران بعد از نوح، از نوه و نسل او هستند و همه پیامبران بعد از ابراهیم، از نسل او بودند، الله متعال می‌فرماید:

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحٗا وَإِبۡرَٰهِيمَ وَجَعَلۡنَا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا ٱلنُّبُوَّةَ وَٱلۡكِتَٰبَۖ فَمِنۡهُم مُّهۡتَدٖۖ وَكَثِيرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ ٢٦[الحديد: ۲۶].

‏«‏ما نوح و ابراهیم را - پیغمبر، و به سوی مردم - روانه کرده‌ایم و در نسل آنان، نبوّت و کتاب‌ها -ی آسمانی، از جمله تورات و انجیل و زبور و قرآن - را قرار دادیم».

از این رو، الله سبحان، پیامبران را از میان کسانی برگزید که در نسب، برترین مردم بودند، بخاری از رسول الله صروایت می‌کند که ایشان فرمود:

«بُعثتُ من خيرِ قرون بني آدم قرناً فقرناً، حتّي كنتُ من القرنِ الّذي كنتُ منه» [۷۶].

«نسب من در هر قرنی از میان بهترین‌ها برگزیده شده تا به این قرن رسید که به پیامبری مبعوث شدم».

در مسند احمد و سنن ترمذی نیز آمده است که رسول الله صفرمود:

«أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ إِنَّ اللَّهَ تعالي خَلَقَ الْخَلْقَ فَجَعَلَنِي فِي خَيْرِهم ثمّ جَعَلَهُمْ فِرْقَتَيْنِ فَجَعَلَنِي فِي خَيْرِهم فِرْقَةٍ ثمّ جعلهم قَبَائِلَ فَجَعَلَنِي فِي خيرهم قَبِيلَةٍ ثمّ جَعَلَهُمْ بُيُوتًا فَجَعَلَنِي فِي خَيْرِهِمْ بَيْتًا فَأَنَا خَيْرُكُمْ بَيْتًا وَخَيْرُكُمْ نَفْسًا» [۷۷].

«من، محمّد بن عبدالله بن عبدالمطّلب هستم، الله متعال انسان را آفرید و از بهترین‌ انسان‌ها، نسل مرا برگزید، سپس آن‌ها را به دو گروه تقسیم کرد و من از بهترین آن دو گروه هستم، سپس مردم به قبیله‌ها تقسیم شدند، باز هم من از میان بهترین قبیله انتخاب شده‌ام، سپس به خانواده تقسیم شدند که من از بهترین خانواده هستم، پس من از لحاظ خانواده و از جهت نفس و شخصیت، برترین شما هستم».

همچنین، در صحیح مسلم و سنن نسّائی روایت شده است که رسول اللهصفرمود: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى كِنَانَةَ مِنْ وَلَدِ إِسْمَاعِيلَ وَاصْطَفَى قُرَيْشًا مِنْ كِنَانَةَ وَاصْطَفَى مِنْ قُرَيْشٍ بَنِى هَاشِمٍ»«خداوند از فرزندان اسماعیل، بنی کنانه و از بنی کنانه، قریش و از قریش، بنی هاشم را برگزید».

[۷۶] روایت بخاری، فتح الباری (۶/۵۶۶) [۷۷] روایت احمد و ترمذی، صحیح الجامع (۲/۲۲)

آزادگان دور از بردگی

از جمله صفات کمال انبیاء الهی، آزادگی است و هیچ کدام از بردگان انتخاب نشده‌اند. سفارینی در این مورد می‌گوید: «بردگی صفت نقص است و شایسته‌ی مقام نبوّت نیست؛ چون پیامبر شب و روز را مشغول دعوت مردم بود و برای یک برده، چنین کاری امکان ندارد؛ علاوه بر این، بردگی صفت نقص است و مردم اکراه دارند که از کسی پیروی کنند که دارای چنین نقص و عیبی باشد و قبول نمی‌کنند، رهبر و پیشوای آن‌ها، چنین افرادی باشند؛ چون بردگی از آثار کفر است و انبیاء از آن منزّه و پاک هستند» [۷۸].

[۷۸] لوامع الأنوار البهیة ص (۲/۲۶۵)

استعدادها و توانایی‌ها

انبیاء از قدرت عقل و درک، هوش سرشار، زبان روشنگر، حاضر جوابی و فراست و دیگر استعدادها و توانایی‌ها، برخوردار بودند، که لازمه‌ی حمل رسالت آسمانی، تبلیغ آن و تربیت و رهبری کسانی است که پذیرای آن رسالت هستند.

رسول الله صآن‌چه را به وی الهام می‌شد، بدون فراموشی حتی یک کلمه، حفظ می‌کرد:

﴿سَنُقۡرِئُكَ فَلَا تَنسَىٰٓ ٦[الأعلى: ۶].

‏«‏ما قرآن را بر تو خواهیم خواند - و به تو خواهیم آموخت و- تو دیگر آن را فراموش نخواهی کرد‏».

بنابراین پیامبران، دین الله متعال را بر دشمنان عرضه کرده و در مقام استدلال، آن‌ها را ساکت کرده و بی‌پاسخ می‌گذاشتند. ابراهیم خلیل با همین کار، دشمنش را ساکت کرد:

﴿فَبُهِتَ ٱلَّذِي كَفَرَۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٢٥٨[البقرة: ۲۵۸].

‏«‏پس آن مرد کافر، مبهوت شد‏.‏ و الله متعال مردم ستمکار را هدایت نمی‌کند».

الله متعال در ادامه موضوع مجادله ابراهیم با قومش فرمود:

﴿وَتِلۡكَ حُجَّتُنَآ ءَاتَيۡنَٰهَآ إِبۡرَٰهِيمَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦۚ[الأنعام: ۸۳].

‏«‏این‌ها دلائل ما بود که آن‌ها را به ابراهیم عطا کردیم -تا- در برابر قوم خود -به کار گیرد و غروب ستارگان و خورشید و ماه را دلیل بر الوهیت و وحدانیت ما بداند‏.‏ او با همین دلائلِ کوْنی بر آنان پیروز شد و برتری یافت، و این سنّت ما است که-‏ هرکسی را که بخواهیم، مقامش را بالا می‌بریم».

موسی هم بی‌درنگ پاسخ فرعون را می‌داد تا این که، فرعون بی‌پاسخ ماند و از آن پس، به تهدید و قدرت نمایی روی آورد:

﴿قَالَ فِرۡعَوۡنُ وَمَا رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢٣ قَالَ رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَآۖ إِن كُنتُم مُّوقِنِينَ ٢٤ قَالَ لِمَنۡ حَوۡلَهُۥٓ أَلَا تَسۡتَمِعُونَ ٢٥ قَالَ رَبُّكُمۡ وَرَبُّ ءَابَآئِكُمُ ٱلۡأَوَّلِينَ ٢٦ قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ ٱلَّذِيٓ أُرۡسِلَ إِلَيۡكُمۡ لَمَجۡنُونٞ ٢٧ قَالَ رَبُّ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَمَا بَيۡنَهُمَآۖ إِن كُنتُمۡ تَعۡقِلُونَ ٢٨ قَالَ لَئِنِ ٱتَّخَذۡتَ إِلَٰهًا غَيۡرِي لَأَجۡعَلَنَّكَ مِنَ ٱلۡمَسۡجُونِينَ ٢٩[الشعراء: ۲۳-۲۹].

‏«‏فرعون گفت: پروردگار جهانیان کیست - که این همه از او صحبت می‌کنی و خویشتن را فرستاده او می‌دانی‌؟ موسی- گفت: پروردگار آسمان‌ها و زمین و آن‌چه میان آن دو است، اگر شما یقین داشته باشید - و حقیقت را می‌جوئید، حق این است که گفتم. فرعون- به اطرافیان خود گفت: آیا نمی‌شنوید - این مرد چه می‌گوید؟! می‌شنوید که جز یاوه نمی‌گوید؟! موسی پس از اشاره به جهان کبیر، اشاره به جهان صغیر کرد و - گفت: او پروردگار شما و پروردگار نیاکان پیشین شماست- که مردند و چون جاودانه نبودند، الله متعال نبودند. فرعون به خیره‌سری همچنان ادامه داد و- گفت: فرستاده ای که به سوی شما فرستاده شده است، قطعاً دیوانه است! -چرا که سخنان پریشان می‌گوید و کسی جز مرا، خدا می‌داند. موسی باز هم به نشانه‌های الله و معرفت گسترده او در پهنه آفرینش اشاره کرد و- گفت: او پروردگار طلوع و غروب –ستارگان و سیارات جهان- و همه چیزهایی است که در میان آن دو قرار دارد، اگر اندیشه می‌کردید-چنین چیزی را در پرتو خرد، از روی نظام طلوع و غروب ستارگان و برنامه دقیق و اسرارآمیز آن‌ها می‌فهمیدید. فرعون- گفت اگر خدایى غیر از من اختیار کنى قطعا تو را از –جمله- زندانیان خواهم ساخت».

نمونه‏ی بندگی كامل الله متعال

به کمال ظاهری و جسمی، اخلاق والا و کامل، استعدادها و قدرت‌های الهی پیامبران، اشاره کردیم، در اینجا نوع دیگری از کمال هم هست که الله متعال پیامبران و فرستادگانش را به کسب آن، توفیق بخشید و آن تحقّق بخشیدن بندگی کامل الله متعال، در وجودشان است.

به هر اندازه که انسان، بندگی الله متعال را بیشتر در رفتار، گفتار و اعتقاد خویش تحقّق بخشد، به همان اندازه، از نردبان کمالات انسانی صعود می‌کند و بر عکس، هر اندازه از بندگی الله متعال فاصله‌ی بیشتری داشته باشد، بیشتر به سوی خواری و هلاکت، سقوط می‌کند.

پیامبران در این میدان هم گوی سبقت را ربودند، زیرا سراسر زندگی شان در مسیر تحقّق بخشی به بندگی کامل و بدون قید وشرط، برای الله متعال سپری شد. این خاتم الأنبیاء و سرور پیامبران است که الله متعال او را، در بهترین و والاترین جایگاه «بنده» توصیف می‌فرماید و در مقام وحی و دریافت الهام او را این چنین وصف فرمود:

﴿فَأَوۡحَىٰٓ إِلَىٰ عَبۡدِهِۦ مَآ أَوۡحَىٰ ١٠[النجم: ۱۰].

«‏پس جبرئیل به بنده الله متعال -محمد- وحی کرد آن‌چه می‌بایست وحی کند».

و در مقام نازل شدن کتاب بر او می‌فرماید:

﴿تَبَارَكَ ٱلَّذِي نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦ لِيَكُونَ لِلۡعَٰلَمِينَ نَذِيرًا ١[الفرقان: ۱].

«خجسته است خداوندی که فرقان -جدا سازندۀ حق از باطل- را بر بنده خود -محمد- نازل کرد تا برای جهانیان هشدار دهنده باشد

و در مقام دعوت می‌فرماید:

﴿وَأَنَّهُۥ لَمَّا قَامَ عَبۡدُ ٱللَّهِ يَدۡعُوهُ كَادُواْ يَكُونُونَ عَلَيۡهِ لِبَدٗا ١٩[الجن: ۱۹].

‏«‏- به من وحی شده است که - چون بنده الله متعال - محمّد- بر پای ایستاد - و شروع به نماز و خواندن قرآن در آن کرد- و به پرستش الله متعال پرداخت، کافران پیرامون او نزدیک بود که بر او هجوم آورند‏.‏»

و در هنگام اسراء و معراج فرمود:

﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِيٓ أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ لَيۡلٗا مِّنَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ إِلَى ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡأَقۡصَا ٱلَّذِي بَٰرَكۡنَا حَوۡلَهُۥ لِنُرِيَهُۥ مِنۡ ءَايَٰتِنَآۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ ١[الإسراء: ۱].

«پاک و منزه است ذاتی که شبی بنده‌اش را از مسجد الحرام به مسجد الاقصی، که پیرامونش را پربرکت نمودیم، بُرد تا برخی از آیاتمان را به او نشان دهیم. بی‌‌گمان الله شنوای بیناست

با این بندگی تمام و کامل، رسول الله صشایسته رهبری مردم در دنیا و آخرت است؛ وقتی که در محشر مردم از عیسی مسیح شفاعت می‌خواهند، درحالی از همه پیامبران پیش از او، درخواست شفاعت کرده‌ بودند، عیسی÷می‌فرماید: «نزد محمّد بروید که او بنده‌ای است الله متعال از گناه اوّل و آخرش درگذشته است» [۷۹].

اینک نمونه ای از بندگی کامل ایشان را را از زبان مادرمان عائشه‌ی صدّیقهلبیان می‌کنیم. ایشان می‌فرماید: «عرض کردم: ای رسول خدا -فدایت شوم- تکیه زده غذا بخورید، برایتان راحت‌تر است، سرش را آن قدر بسوی زمین پایین آورد، که نزدیک بود پیشانیش به زمین بخورد و فرمود: نه، بلکه مانند بردگان غذا می‌خورم و همچون آن‌ها می‌نشینم» [۸۰].

[۷۹] متفق علیه، تخریج شرح عقیدة الطحاویة ص (۱۵۷) [۸۰] بغوی، در شرح السّن و ابن سعد و امام احمد، در الزّهد روایت کرده‌اند. ر.ک: صحیح الجامع الصغیر (۱/ ۱۲۲)

مردانگی

از جمله کمالاتی که الله متعال به همه فرستادگانش بخشید، این بود که همه را در میان مردان برگزید و از زنان پیامبری انتخاب نکرد. این موضوع از ساختار منحصرکردن، در این آیه روشن است، آن گاه که می‌فرماید:

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا قَبۡلَكَ إِلَّا رِجَالٗا نُّوحِيٓ إِلَيۡهِمۡۖ[الأنبياء: ۷].

‏«‏- تنها تو نیستی که پیغمبری و در عین حال انسان‏،‏ بلکه - پیش از تو نیز تنها مردانی را برانگیختیم که بدیشان - دین آسمانی را - وحی کردیم».

چرا پیامبران همه مرد بودند

انتخاب پیامبران از بین مردان، حکمت‌هایی دارد که چنین مقامی آن حکمت‌ها را ایجاب می‌کند، از آن جمله:

۱- مقام رسالت ایجاب می‌کند که دعوت شایع و فراگیر باشد، پیامبر باید مردان و زنان را مورد خطاب قرار دهد، در نهان و آشکار با مردم برخورد و ملاقات داشته باشد، در همه جای زمین گشت و گذار کند، با تکذیب کنندگان مبارزه و مقابله کند، با دشمنان به جدال و ارائه‌ی دلیل بپردازد، لشکر و نیرو تهیه کند، فرماندهی جنگ را بر عهده گیرد و آتش افروزی کند؛ تمامی این کارها جز با شخصیت مردان متناسب نیست‏.‏

۲- در رسالت الهی، رسول باید رهبر پیروانش باشد، در بین آن‌ها امر و نهی کند و حاکم و قاضی باشد. اگر این کار بر عهده‌ی زنان باشد، نمی‌توانند به کامل‌ترین صورت آن را به اتمام برسانند، چون عده‌ای از پیروی و اطاعت زن، خودداری می‌کنند.

۳- همانطور که پیش از این بیان شد، ویژگی‌های مردانه از زنانه کامل‌تر است، لذا الله متعال سرپرستی زنان را به مردان واگذار نموده است:

﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ[النساء: ۳۴].

«مردان سرپرست زنانند».

رسول الله صنیز از نقص دین و عقل زن، خبر داده است.

۴- حالاتی بر زن عارض می‌شود که بسیاری از وظایف و کارهای مهّم را کنار می‌گذارد، مانند عادت ماهیانه (حیض)، حاملگی، و زایمان و دوران پس از آن. این موارد، بحران‌های روانی و درد و رنج‌هایی به همراه دارد، علاوه بر مشکلاتی که در رابطه با پرورش و تربیت فرزندان برایش پیش می‌آید. همه این‌ها مانع و سدّ راه انجام وظایف و تکالیف رسالت الهی، هستند.

نبوّت زنان

برخی از اهل علم مانند ابو الحسن اشعری، امام قرطبی و ابن حزم [۸۱]، اعتقاد دارند که الله متعال، نعمت نبوّت را به برخی از زنان نیز بخشیده است. [۸۲]

کسانی که می‌گویند، پیامبر زن هم مبعوث شده است، بر نبوّت مریم اتفاق دارند و برخی از آن‌ها نبوّت را به حواء، ساره، مادر موسی، هاجر و آسیه نیز نسبت می‌دهند.

این دسته از علما وقتی که با آیه‌ی انحصار رسالت در مردان، مورد اعتراض قرار می‌گیرند، می‌گویند: ما در این مورد مخالفتی نداریم که «رسالت» منحصر به مردان است، امّا نصوص قرآنی «نبوّت» را در انحصار مردان معرفی نکرده و نبوّت زنان چنان موانعی که پیش از این در مورد رسالت گفته شد، ندارد؛ زیرا نبوّت گاهی منحصر به صاحب آن است و تنها خود بدان عمل می‌کند و نیازی نیست به دیگران ابلاغ نماید.

اما دلایل این دسته از علماء:

دلیل‌شان این است که قرآن، از وحی به برخی از زنان، خبر می‌دهد؛ از جمله مادر موسی:

﴿وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰٓ أُمِّ مُوسَىٰٓ أَنۡ أَرۡضِعِيهِۖ فَإِذَا خِفۡتِ عَلَيۡهِ فَأَلۡقِيهِ فِي ٱلۡيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحۡزَنِيٓۖ إِنَّا رَآدُّوهُ إِلَيۡكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ ٧[القصص: ۷].

‏«‏ما به مادر موسی الهام کردیم که موسی را شیر بده و هنگامی که بر او ترسیدی، وی را به دریا بینداز و مترس و غمگین مباش که ما او را به تو باز می‌گردانیم و از زمره پیغمبرانش می‌نمائیم‏».‏

همچنین جبرئیل را نزد مریم فرستاد و با او به سخن پرداخت:

﴿فَأَرۡسَلۡنَآ إِلَيۡهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرٗا سَوِيّٗا ١٧ قَالَتۡ إِنِّيٓ أَعُوذُ بِٱلرَّحۡمَٰنِ مِنكَ إِن كُنتَ تَقِيّٗا ١٨ قَالَ إِنَّمَآ أَنَا۠ رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلَٰمٗا زَكِيّٗا ١٩[مريم: ۱۷-۱۹].

‏«‏و پرده‌ای میان خود و ایشان افکند - تا خلوت گاه او از هر نظر برای عبادت آماده باشد، در این هنگام فرشته خویش را به سوی او فرستادیم و او در شکل انسان کامل خوش قیافه‌ای بر مریم ظاهر شد‏.‏ - مریم لرزان و هراسان- گفت: من از - سوء قصد - تو، به الله گسترده مهر، پناه می‌برم‏.‏ اگر پرهیزگار هستی - بترس که من به الله متعال پناه برده و او یاور بی‌کسان است. جبریل - گفت: - مترس که من یکی از فرشتگان یزدانم و - پروردگارت مرا فرستاده است تا - سبب شوم و - به تو پسر پاکیزه‌ای - از نظر خلق و خوی و جسم و جان - ببخشم».

در جایی دیگر، فرشته مریم را مورد خطاب قرار می‌دهد و می‌گوید:

﴿وَإِذۡ قَالَتِ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَٰمَرۡيَمُ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰكِ وَطَهَّرَكِ وَٱصۡطَفَىٰكِ عَلَىٰ نِسَآءِ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٤٢ يَٰمَرۡيَمُ ٱقۡنُتِي لِرَبِّكِ وَٱسۡجُدِي وَٱرۡكَعِي مَعَ ٱلرَّٰكِعِينَ ٤٣[آل عمران:۴۲-۴۳].

‏«‏ای مریم! - به شکرانه این نعمت بزرگ - همیشه خاشعانه به اطاعت و عبادت پروردگارت مشغول باش و با نمازگزاران به سجده و رکوع بپرداز - و با آنان نماز بخوان-. این - چیزهائی که گفته شد - از جمله خبرهای غیبی است که آن را به تو وحی می‌کنیم و تو در آن هنگام که قلم‌های خود را - برای قرعه‌کشی به درون آب یا کیسه‌ای و‏.‏‏.‏‏.‏ - می‌افکندند تا - روشن شود بر طبق قرعه - کدام یک سرپرستی مریم را بر عهده گیرد و بدان هنگام که میان خود - بر سر سرپرستی او - کشمکش داشتند، حضور نداشتی - و همه این‌ها از راه وحی به تو می‌رسد -‏».‏

نظر ابو الحسن اشعری بر این است که فرشته از جانب الله متعال برای ابلاغ فرمانی مبنی بر امر و نهی یا خبر دادن، بسوی هرکسی فرستاده شده باشد، چنین کسی نبی است. [۸۳]این این چنین چیزی، در مورد مادر موسی و مریم و برخی دیگر، تحقق یافته است. همانگونه که با نص صریح قرآن در مورد حوّاء ساره، هاجر و آسیه رخ داده است.

همچنین به برگزیدن و برتری مریم بر زنان جهان، از جانب الله متعال استدلال کرده‌اند: ﴿وَٱصۡطَفَىٰكِ عَلَىٰ نِسَآءِ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٤٢[آل عمران: ۴۲]. «و تو را بر زنان جهان برترى داده است».

رسول الله صنیز فرمود:

«كَمَلَ مِنَ الرِّجَالِ كَثِيرٌ وَلَمْ يَكْمُلْ مِنَ النِّسَاءِ إلاّ آسِيَةَ امْرَأَةِ فِرْعَوْنَ وَ مَرْيَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ» [۸۴].

«بسیاری از مردان به کمال رسیده‌اند، ولی در میان زنان، به جز آسیه زن فرعون و مریم دختر عمران به کمال نرسیدند».

و گفته‌اند: کسی که به درجه کمال برسد، از پیامبران است..

اما پاسخ شان:

دلایلی که آن‌ها برای اثبات نبوّت زنان ذکر کردند، کافی نیست و از چند جهت پذیرفته نمی‌شوند:

اوّل: ما این ادّعا را نمی‌پذیریم که: انبیاء مأمور به تبلیغ و راهنمایی و تماس با مردم نبوده‌اند؛ بلکه آن‌چه ما در این باره انتخاب کرده‌ایم نظری است که می‌گوید: نبی و رسول در این باره فرق ندارند، بلکه تفاوت نبی با رسول تنها در این است که نبی، با شریعت رسول قبل از خود مبعوث می‌شود.

بنابراین موانعی که در مورد رسالت زن، مطرح شد، برای نبوت زن نیز مطرح است و این موانع آنقدر متعدّد هستند که زن نمی‌تواند با وجود آن‌ها وظایف نبوّت را بجا آورد.

دوم: شاید وحی الله متعال به مادر موسی و آسیه و دیگر زنان مذکور، در خواب و رؤیا بوده باشد، که این امر برای غیر انبیاء هم اتّفاق می‌افتد.

سوم: ما این ادّعا را نیز نمی‌پذیریم که: هرکس مورد خطاب فرشته قرار گرفته باشد، نبی است؛ چون در حدیث آمده است: «الله متعال فرشته‌ای را نزد کسی می‌فرستد که بخاطر رضای الله متعال به دیدار برادرش در شهر یا روستایی دیگر رفته، وقتی از سبب ملاقاتش می‌پرسد و آن شخص در پاسخ می‌گوید: چون او را برای رضای الله متعال دوست دارم، فرشته به او خبر می‌دهد که الله متعال او را فرستاده، تا به او بگوید: الله جلّ شأنه، نیز تو را دوست دارد».

و داستان سه نفر گَر، جذامی و نابینا هم معروف است، که بعد از شفا یافتن فرشته با آن‌ها گفتگو کرد. همچنین جبرئیل به میان اصحاب آمد و با پرسیدن از رسول اللهصامور دین را به آن‌ها آموزش داد، این درحالی بود که صحابه او را دیدند و صدایش را شنیدند. [۸۵]

چهارم: رسول الله صدر مورد نبوّت ذی القرنین توقّف کرد، این درحالی است که قرآن در مورد وحی الله متعال به او، خبر می‌دهد:

﴿قُلۡنَا يَٰذَا ٱلۡقَرۡنَيۡنِ إِمَّآ أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّآ أَن تَتَّخِذَ فِيهِمۡ حُسۡنٗا ٨٦[الكهف: ۸۶].

«‏گفتیم: ای ذوالقرنین! - یکی از دو کار را درباره ایشان روا دار:- یا آنان را - در صورت ایمان نیاوردن، با کشتن - عذاب می‌دهی، و یا این که نسبت بدیشان خوبی می‌کنی - و در صورت ایمان آوردن از آنان گذشت می‌نمائی و به ارشاد ایشان همت می‌گماری -».

پنجم: نصوصی که در مورد برگزیده‌شدن مریم از جانب الله متعال خبر می‌دهند، هیچ استدلالی را برای ادعای آن‌ها در برندارد، چون الله متعال در مورد برگزیده‌شدن غیر انبیاء هم نص صریح بیان فرموده است:

﴿ثُمَّ أَوۡرَثۡنَا ٱلۡكِتَٰبَ ٱلَّذِينَ ٱصۡطَفَيۡنَا مِنۡ عِبَادِنَاۖ فَمِنۡهُمۡ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ وَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞ وَمِنۡهُمۡ سَابِقُۢ[فاطر: ۳۲].

‏«‏- ما کتاب‌های پیشین را برای ملّت‌های گذشته فرستادیم و - سپس کتاب - قرآن - را به بندگان برگزیده خود - یعنی امت محمّدی - عطا کردیم‏.‏ برخی از آنان به خویشتن ستم می‌کنند و گروهی از ایشان میانه‌روند، و دسته‌ای از ایشان در پرتو توفیقات الهی، در انجام نیکی‌ها پیشتازند‏.‏ این - سبقت در خیرات - واقعاً فضیلت بزرگی است‏».

هم‌چنین آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید و در میان آل ایشان، کسانی هستند که قطعاً انبیاء نبودند:

﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰٓ ءَادَمَ وَنُوحٗا وَءَالَ إِبۡرَٰهِيمَ وَءَالَ عِمۡرَٰنَ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ ٣٣

[آل عمران: ۳۳].

‏«‏الله متعال آدم و نوح و خاندان ابراهیم - از قبیل: اسماعیل و اسحاق و یعقوب - و خاندان عِمران - از قبیل: موسی و هارون و عیسی و مادرش مریم - را از میان جهانیان برگزید».

ششم: از کلمه‌ی «کمال»، در حدیثی که بر انبیاء بودن زنان دلالت می‌کنند، چنین دلیلی لازم نمی‌آید؛ چون کمال هم بر تمام بودن و هم به معنی پایان و نهایت هر چیز اطلاق می‌گردد؛ پس مراد از آن رسیدن زنان به حد نهایت کمالات درتمام فضائل متعلّق به زنان می‌باشد و کمال در اینجا، غیر از کمال انبیاء است.

هفتم: در چند حدیث نص صریح بر این است، که خدیجه از زنان کامل است [۸۶]و این بیانگر آن است که کمال اینجا کمال نبوّت نیست.

هشتم: در برخی احادیث آمده است که فاطمه، سیدة و سرور زنان اهل بهشت ، غیر از مریم دختر عمران، است [۸۷]و این مقوله‌ی نبوّت زنانی غیر از مریم، از جمله مادر موسی و آسیه، را باطل می‌کند؛ زیرا به طور قطع، فاطمه نبی نیست، درحالی که در حدیث به صراحت آمده است که فاطمه، غیر از مریم، از همه زنان برتر است، در اینصورت اگر مادر موسی و آسیه نبی بودند، هردو از فاطمه برتر می‌بودند.

نهم: توصیف مریم به این که «صدّیقة» است، در مقام مدح و ثنای اوست و خبری در مورد فضل و بزرگواری او می‌باشد، الله متعال هم می‌فرماید:

﴿مَّا ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُ وَأُمُّهُۥ صِدِّيقَةٞۖ كَانَا يَأۡكُلَانِ ٱلطَّعَامَۗ ٱنظُرۡ كَيۡفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ ٱلۡأٓيَٰتِ ثُمَّ ٱنظُرۡ أَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ ٧٥[المائدة: ۷۵].

«مسیح پسر مریم، تنها پیامبر بود، که پیش از او -نیز- پیامبرانى آمده بودند و مادرش زنى بسیار راستگو بود، هردو غذا مى‏خوردند ...»

اگر اینجا توصیفی بالاتر ازصدّیقة وجود داشت، قطعاً با آن توصیف می‌شد، ولی نه در قرآن و نه در حدیث نبوی، خبری از نبوّت حتی یک زن، هم نیست.

همچنین قاضی عیاض از جمهور فقهاء نقل کرده که مریم نبی نبوده است و نووی هم در کتاب الأذکار، از امام الحرمین روایت می‌کند که او نظر اجماع را نقل کرده بر این که مریم نبی نبوده است [۸۸]و در «شرح المهذّب» آن را به جماعتی نسبت می‌دهد، از حسن بصری نقل شده که فرمود: در میان زنان و در میان جن، نبی وجود ندارد [۸۹].

[۸۱] یهود ادعا می‌کند، خواهر موسی و هارون، نبی بود. ر.ک: لوامع الأنوار البهیة (۲/۲۶۶) [۸۲] فتح الباری (۶/۴۴۷- ۴۴۸، ۶/ ۴۷۳) و لوامع الأنوار البهیة (۲/۲۶۶) [۸۳] فتح الباری (۶/ ۴۴۷) [۸۴] مشکاة المصابیح (۳/۱۱۸)، متّفق علیه. [۸۵] ر.ک: عالم الملائکة الأبرار، جزء دوم [۸۶] ابن مردویه، این حدیث را روایت کرده است. ر.ک: البدایة و النّهایة (۲/۶۱) [۸۷] احمد روایت کرده است و سند آن جید می‌باشد، ر.ک: فتح الباری (۶/۴۷۷) [۸۸] اجماع درست نمی‌شود، پس از این‌که علمای مخالف شناخته شد، مگر این‌که، اجماعی پیش از آن اختلاف بوده باشد. [۸۹] فتح الباری (۶/۴۷۱، ۴۷۳)

امور منحصر به انبياء در ميان بشر

۱- وحی

الله متعال در میان انسان‌ها، پیامبران را به وحی خود اختصاص داده است، همانگونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُوحَىٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا ١١٠[الكهف: ۱۱۰].

‏«‏- ای پیغمبر! - بگو: من فقط انسانی همچون شما هستم - و امتیاز من این است که من پیغمبر الله متعال هستم - و به من وحی می‌شود که معبود شما یکی است».‏

این وحی الهی اموری در پی دارد تا پیامبران، با سایر مردم فرق داشته باشند، از جمله صحبت الله متعال با برخی، ارتباط ایشان با گروهی از فرشتگان، مطّلع کردن آن‌ها از برخی امور غیب گذشته یا آینده و یا آگاه کردن از عالم غیب.

از آن جمله: اسراء و معراج رسول الله ص، از مکه به بیت المقدس و عروج ایشان به سوی آسمان‌های رفیع، دیدار با فرشتگان و انبیاء، اطّلاع از بهشت و دوزخ و مشاهده‌ی عذاب شدگان در قبرها و شنیدن عذاب آن‌ها. در حدیثی از رسول الله صنیز آمده است:

«لَوْلَا أَنْ لَا تَدَافَنُوا لَدَعَوْتُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ يُسْمِعَكُمْ عَذَابَ الْقَبْرِ» [۹۰].

«اگر بیم این نبود که مردگان را دفن نکنید، از الله متعال می‌خواستم که عذاب آن‌ها را بشنوید».

[۹۰] - روایت مسلم و احمد و نسّائی و ابو داود. ر.ک: صحیح الجامع الصّغیر (۵/۷۵).

۲- عصمت

برای این موضوع فصل مستقلی را اختصاص داده ام.

۳- پیامبران چشم‌شان می‌خوابد ولی قلب‌شان بیدار است

و از جمله ویژگی‌هایی که الله متعال انبیاء را بدان اختصاص داده، این است که چشم‌شان می‌خوابید، ولی قلب‌شان هوشیار بود، همانگونه که انس بن مالک در حدیث اسراء می‌فرماید: «چشم رسول الله صبه خواب می‌رفت، ولی قلبش هوشیار بود و انبیاء همه چشم‌هایشان می‌خوابد، ولی قلب‌هایشان هوشیار است» [۹۱].

این روایت اگرچه گفته‌ی انس است، امّا همانگونه که ابن حجر بیان کرده است [۹۲]، چنین حرفی با رأی و نظر شخصی گفته نمی‌شود. با روایت صحیح هم از رسول اللهصمنقول است که فرمود:

«إنّا مَعاشِرَ الأنْبِيَاءِ تَنَامُ أَعْيُنُهُمْ، وَلا تَنَامُ قُلُوبُهُمْ»[۹۳]‏.

«ما پیامبران چشمان مان می‌خوابد، ولی قلب هایمان به خواب نمی‌رود». در مورد خودش نیز فرمود:

«إنّ عیني تنامان ولا ینام قلبي» [۹۴].

«همانا، دو چشم من می‌خوابند، ولی قلبم هوشیار است».

[۹۱] فتح الباری (۶/ ۵۷۹) [۹۲] قبلی، همان صفحه [۹۳] صحیح بخاری، (۱۴۸۲) [۹۴] ابن سعد و ابن حبّان روایت کرده اند . ر.ک: نگاه کن به صحیح الجامع الصّغیر (۳/۵۵)

۴- حق انتخاب پیامبران هنگام وفات

از جمله ویژگی‌های منحصر به فرد انبیاء این است که هنگام مرگ در انتخاب دنیا و آخرت مخیر می‌شوند، عائشهلمی‌فرماید: از رسول الله صشنیدم که می‌فرمود:

«مَا مِنْ نَبِيٍّ يَمْرَضُ إِلَّا خُيِّرَ بَيْنَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ» [۹۵].

«همه پیامبران در بستر بیماری مرگ، در بین انتخاب دنیا و بازگشت بسوی الله متعال، مخیر می‌شوند». و - عائشه نقل می‌کند که - در هنگام آخرین بیماری رسول الله صدچار صدا گرفتگی شدیدی شد و شنیدم که می‌فرمود:

«مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ الله عَلَيْهِمْ مِنْ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ» [۹۶].

«همراه با کسانی که نعمت به آن‌ها ارزانی داده شد، از پیامبران و صدّیقان و شهیدان و صالحان.» عائشه فرمود: اینجا بود که فهمیدم، حق انتخاب مرگ یا زندگی به او داده شده‏ است.

قبلاً نیز در کتاب «عالم الملائکة» در مبحث اختیار دادن به موسی برای انتخاب مرگ یا زندگی، از سوی فرشته‌ی مرگ و سیلی زدن موسی به او، که موجب بیرون آمدن یکی از چشمانش گشت، این موضوع را مفصّل بیان نموده‌ایم.

[۹۵] روایت بخاری و مسلم. ر.ک: سلسلة الأحادیث الصحیحة (۲/۳۱۶) [۹۶] فتح الباری (۸/۲۵۵)

۵- پیامبران تنها در جایی دفن می‌شوند که وفات یافته‌اند

از ویژگی‌های پیامبران بعد از مرگ موارد ذیل است:

اوّل: اینکه هیچ پیامبری جز در جایی که وفات یافته است،‌ دفن نمی‌شود، همانگونه که رسول الله صبا نصّ صریح فرمود:

«لم يقبر نبيّ إلاّ حيث يموت» [۹۷]«هیچ پیامبری جز در جایی که وفات یافته، دفن نمی‌شود».

از این رو، صحابه‌ی بزرگوار، رسول الله ص‌را در حجره‌ی عائشه؛ همانجایی که وفات یافت، دفن کردند.

[۹۷] روایت امام احمد با سند صحیح ر.ک: جامع صغیر (۵/ ۴۶)

۶- زمین جسد پیامبران را نمی‌خورد

جهت اکرام و بزرگداشت به انبیاء و رسولان، الله متعال اجازه نمی‌دهد زمین اجسادشان را بخورد، هر اندازه زمان به طول بیانجامد، باز هم جسم آن بزرگوارن، از پوسیدگی محفوظ است، در حدیث نیز آمده است:

«إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ عَلَى الأَرْضِ أَنْ تَأْكُلَ أَجْسَادَ الأَنْبِيَاءِ» [۹۸].

«الله متعال بر زمین حرام کرده که اجساد انبیاء را از بین ببرد».

تاریخ نویسان، از جمله ابن کثیر در «البداية والنّهاية» [۹۹]، داستان عجیب و غریبی را از یونس بن بُکیر نقل کرده‌اند که گفت: «وقتی شوشتر را فتح کردیم، در منزل هُرمزان، رختخوابی را دیدیم که مرده‌ای را بر روی آن گذاشته بودند، در کنار سرش مصحفی قرار داده بودند، ما هم مصحف را نزد عمرسبردیم، وی از کعب خواست تا آن را به زبان عربی ترجمه کرد و من اوّلین مرد عرب بودم، که آن را خواندم. من به همان صورت که این قرآن را می‌خوانم، آن را خواندم.

از ابو العالیه پرسیدم: «چه چیزی در آن بود؟ فرمود: سیره، امور و لحن‌های کلام شما و آن‌چه بعداً اتّفاق خواهد افتاد.

به اوگفتم: با آن مرد روی رختخواب چه کردید؟ گفت: در موقع روز سیزده قبر جدا از هم حفر کردیم، وقتی که شب فرا رسید، او را دفن، و قبرها را با خاک یکسان کردیم، تا او را از مردم پنهان کنیم و نتوانند وی را بیرون آورند. [۱۰۰]

از او پرسیدم: چه امیدی به او داشتند و چه استفاده‌ای از آن می‌بردند؟ در جواب گفت: وقتی خشکسالی بروز می‌کرد، رختخواب را بیرون می‌آوردند تا باران می‌بارید.

سوال کردم: به نظر شما آن مرد چه کسی بود؟ گفت: او را دانیال می‌گفتند.

گفتم: چند سال بعد از وفاتش، او را یافتید؟ گفت: سیصد سال پیش از آن موقع وفات یافته بود.

گفتم: چه تغییراتی بر آن مشاهده می‌شد؟ گفت: جز ریختن چند تار موی پشت سرش، تغییر دیگری نکرده بود، مسلّماً گوشت پیامبران را، نه خاک از بین می‌برد و نه حیوانات درنده می‌خورند.

ابن کثیر می‌گوید: سند این روایت تا ابو العالیه صحیح است.

چنین به نظر می‌رسد که وی از پیامبران بنی اسرائیل و به گمان صحابه، وی دانیال نبی بود، چون پادشاه فارس، دانیال نبی را اسیر کرد و در زندان وی باقی ماند. معلوم است که تخمین آن‌هایی که او را یافتند، به سیصد سال درست نیست، چون دانیال هشت صد سال قبل از اسلام، زیسته و در صورتی که تخمین‌شان درست بوده باشد، از پیامبران نبوده؛ زیرا بین عیسی÷و محمّدصهیچ پیامبر دیگری نیامده است؛ بنابراین وی بنده‌ی صالحی بوده، نه نبی؛ ولی نبی‌بودنش بیشتر مورد قبول است. کسانی که جسم‌شان از پوسیدگی محفوظ بماند، پیامبر هستند. همچنین وجود کتابی در کنار سرش، راحج‌بودن این نظر را تأیید می‌کند، بدون شک آن کتاب پیامبران بوده، زیرا امور غیبی مذکور در آن کتاب، فقط می‌تواند وحی آسمانی باشد و تأکید ما به این‌که وی از بنی اسرائیل است، به خاطر دو نکته می‌باشد:

اوّل: اصحاب بزرگوار گمان می‌کردند که او دانیال نبی است و ایشان با توجه به نشانه‌هایی که ذکر نشده است، به این گمان رسیده‌اند.

دوم: به نظر می‌رسد کتاب پیدا شده در کنار سر وی، به زبان عبری بوده است، چون ابی بن کعب آن را ترجمه کرد و او پیش ازاین یهودی بود.

[۹۸] روایت ابو داود و نسّائی ، و ابن خزیمه و دیگران، صحّت آن را تأیید کرده‌اند ر.ک: فتح الباری (۶/۴۸۸) [۹۹] البدایه و النّهایه (۲/۴۰) [۱۰۰] این مورد، بر بینش درست مسلمنان آن زمان دلالت می‌کند، چون احترام گذاشتن مرده، دفن کردن اوست، فرق نمی‌کند نبی باشد یا غیر نبی و قبرهای متعدّدی که حفر کردندف به منظور مخفی کردنش از مردم بود، تا قبرش را دوباره نبش نکنند، چون موجب اذیت و آزار رساندن به آن نبی بزرگوار است و گاهی هم قبرش را محل اعیاد و مراسم قرار می‌دادند و بر روی آرامگاهش مسجدی بنا می‌کردند و به قصد تبرّک و دعا، عازم آن می‌شدند، همان‌گونه ‏ که در بسیاری از سرزمین‌های اسلامی، کسانی که از راه راست منحرف شده‌اند، چنین کاری می‌کنند.

۷- در قبرهایشان زنده هستند

با سند صحیح، از رسول الله صروایت شده که فرمود: «الأنبیاء أحیاء في قبورهم یصلون». «پیامبران در قبرهایشان زنده هستند و نماز به جا می‌آورند» [۱۰۱]و نیز روایت شده که رسول الله صفرمود: «مَرَرْتُ - عَلَى مُوسَى لَيْلَةَ أُسْرِىَ بِي عِنْدَ الْكَثِيبِ الأَحْمَرِ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّى فِي قَبْرِهِ»«شبی که به اسراء رفتم، موسی را دیدم که در «الكثيب الأحمر»، در قبرش به نماز ایستاده بود» [۱۰۲].

همچنین مسلم در مورد داستان اسراء و معراج از ابو هریره روایت کرده که رسول الله صفرمود: «وَقَدْ رَأَيْتُنِى فِى جَمَاعَةٍ مِنَ الأَنْبِيَاءِ فَإِذَا مُوسَى قَائِمٌ يُصَلِّى ... وَإِذَا عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ - عَلَيْهِ السَّلاَمُ - قَائِمٌ يُصَلِّى ... وَإِذَا إِبْرَاهِيمُ - عَلَيْهِ السَّلاَمُ - قَائِمٌ يُصَلِّى».

«خود را در میان جمع پیامبران دیدم، درحالی که موسی و عیسی بن مریم و ابراهیم خلیلبه نماز ایستاده بودند،‏.‏...» [۱۰۳].

[۱۰۱] جماعت از انس روایت کرده‌اند ر.ک: صحیح الجامع (۲/۴۱۴) [۱۰۲] مسلم در صحیح خود روایت کرده است، ر.ک: کتاب الفضائل شماره (۱۶۴۱)، و نیز: شرح نووی بر صحیح مسلم (۱۵/ ۱۳۳) [۱۰۳] فتح الباری (۶/۴۸۷)

فصل ششم: عصمت پيامبران

آیا پیامبران از اشتباه و گناه معصوم هستند؟ آیا این عصمت عام و فراگیراست و همه چیز را شامل می‌شود؟ اینک به بیان این موضوع می‌پردازیم.

معصوم بودن در دریافت و تبليغ رسالت

اتّفاق امّت اسلام بر این است، که پیامبران در دریافت رسالت الهی، معصوم هستند و چیزی از وحی را فراموش نمی‌کنند، مگر آن‌چه الله متعال بخواهد آن را نسخ کند. الله متعال خود ضمانت فرموده که رسول الله، آن‌چه را که به او وحی می‌شده است، فراموش نکرد، مگر با اراده الله متعال.

﴿سَنُقۡرِئُكَ فَلَا تَنسَىٰٓ ٦[الأعلى: ۶].

«‏ما قرآن را بر تو خواهیم خواند و تو دیگر آن را فراموش نخواهی کرد‏».

الله متعال جمع‌آوری قرآن را در سینه‌ی او برعهده گرفته و می‌فرماید:

﴿لَا تُحَرِّكۡ بِهِۦ لِسَانَكَ لِتَعۡجَلَ بِهِۦٓ ١٦ إِنَّ عَلَيۡنَا جَمۡعَهُۥ وَقُرۡءَانَهُۥ ١٧ فَإِذَا قَرَأۡنَٰهُ فَٱتَّبِعۡ قُرۡءَانَهُۥ ١٨[القيامة: ۱۶-۱۸].

‏«‏- به هنگام وحی قرآن - شتابزده زبان به خواندن آن مَجُنبان - و آیات را عجولانه و آزمندانه تکرار مکن -‏.‏ چرا که گردآوردن قرآن - در سینه تو - و - توانائی بخشیدن به زبان تو، برای - خواندن آن، کار ما است‏.‏ پس هرگاه ما قرآن را - توسّط جبرئیل بر تو - خواندیم، تو خواندن آن را - آرام و آهسته - پیگیری و پیروی کن‏».

از آنجا که پیامبران در تبلیغ رسالت معصوم هستند، هرگز ذره‌ای از وحی را کتمان نکرده‌اند؛ چون اگر کتمان می‌کردند، مرتکب خیانت می‌شدند و محال است که خیانت از پیامبران سر زده باشد، الله متعال می‌فرماید:

﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٦٧[المائدة: ۶۷].

‏«‏ای فرستاده - الله، محمّد مصطفی! - هر آن‌چه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است - به تمام و کمال و بدون هیچ گونه خوف و هراسی، به مردم - برسان - و آنان را بدان دعوت کن - و اگر چنین نکنی، رسالت الله متعال را - به مردم - نرسانده‌ای».‏

چنان‌چه کتمان یا تغییری در کار بود، الله متعال به آن‌ها وحی نمی‌فرستاد، زیرا به طور قطع مجازات و سزای الله متعال بر کتمان‌کننده‌ی وحی و تغییردهنده نازل می‌شود:

﴿وَلَوۡ تَقَوَّلَ عَلَيۡنَا بَعۡضَ ٱلۡأَقَاوِيلِ ٤٤ لَأَخَذۡنَا مِنۡهُ بِٱلۡيَمِينِ ٤٥ ثُمَّ لَقَطَعۡنَا مِنۡهُ ٱلۡوَتِينَ ٤٦[الحاقة: ۴۴-۴۶].

‏«‏اگر پیغمبر پاره‌ای سخنان را، به دروغ، به ما نسبت می‌داد‏.‏ ما دست راست او را می‌گرفتیم‏‏ ‏ سپس رگ دلش را پاره می‌کردیم».‏

علاوه بر این، بخشی از عصمت این است که ذره‌ای از وحی را فراموش نکنند و عدم فراموشی در تبلیغ، در این آیه گنجانده شده است:

﴿سَنُقۡرِئُكَ فَلَا تَنسَىٰٓ ٦[الأعلى: ۶].

این آیه، از جمله آیاتی که بر عصمت پیامبران، در امر تبلیغ، دلالت می‌کند:

﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ ٤[النجم: ۳-۴].

«و از روی هوا و هوس سخن نمی‌گوید‏.‏ آن - چیزی که با خود آورده و با شما در میان نهاده است - جز وحی و پیامی نیست که - از سوی الله متعال بدو - وحی می‌گردد».

اموری كه با عصمت منافات ندارند

عوارض [۱۰۴]سرشتی و طبیعی بشر، منافی عصمت نیستند، مثلاً ابراهیم خلیل÷وقتی مشاهده نمود مهمانان او دست به غذا نمی‌برند و نمی‌دانست که آن‌ها فرشته‌اند و به شکل انسان در آمده‌اند، از ایشان هراسان شد و ترس به دلش راه یافت:

﴿فَلَمَّا رَءَآ أَيۡدِيَهُمۡ لَا تَصِلُ إِلَيۡهِ نَكِرَهُمۡ وَأَوۡجَسَ مِنۡهُمۡ خِيفَةٗۚ قَالُواْ لَا تَخَفۡ إِنَّآ أُرۡسِلۡنَآ إِلَىٰ قَوۡمِ لُوطٖ ٧٠[هود: ۷۰].

«هنگامی که دید آنان دست به سوی آن دراز نمی‌کنند -و لب به غذا نمی‌زنند، پیش خود فکر کرد که دوست نیستند و سر جنگ دارند، این است که نمی‌خواهند غذا بخورند- لذا از ایشان دور شد و هراسی از آنان به دل راه داد‏.‏ گفتند: نترس، ما - فرشتگان الله متعال هستیم و- به سوی قوم لوط روانه شده‌ایم -تا آنان را هلاک کنیم».

موسی به خضر وعده داد که در همراهی با او، صبور و بردبار باشد و درباره‌ی علت کارهایش، سؤالی نکند، تا این‌که خود خضر برایش توضیح دهد و علّتش را ذکر کند. ولی صبرش ادامه نداشت و کنترل را از دست داد، زیرا رفتارهای عجیب و غیرقابل قبولی از او مشاهده کرد و هر دفعه سؤالی می‌پرسید و به کارهای خضر معترض می‌شد و از او توجیه و توضیح می‌خواست [۱۰۵]و در هر بار بی‌تابی موسی، خضر تذکر می‌داد و می‌گفت:

﴿۞قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّكَ إِنَّكَ لَن تَسۡتَطِيعَ مَعِيَ صَبۡرٗا ٧٥[الكهف: ۷۵].

«گفت آیا به تو نگفتم که هرگز نمى‏توانى همپاى من صبر کنى؟!».

و هنگامی که راز کارهایش آشکار شد به موسی گفت:

﴿ذَٰلِكَ تَأۡوِيلُ مَا لَمۡ تَسۡطِع عَّلَيۡهِ صَبۡرٗا ٨٢[الكهف: ۸۲].

‏«‏این بود راز و رمز کارهائی که توانائی شکیبائی در برابر آن‌ها را نداشتی».‏

همچنین، وقتی موسی از میعادگاه پروردگار به نزد قوم خود بازگشت و مشاهده کرد که گوساله‌ای را پرستش می‌کنند، به شدّت خشمگین شد و موی سر برادرش هارون را گرفت و بطرف خود کشید و لوحه‌های وحی را که حاوی هدایت بودند، انداخت:

﴿وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰٓ إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ غَضۡبَٰنَ أَسِفٗا قَالَ بِئۡسَمَا خَلَفۡتُمُونِي مِنۢ بَعۡدِيٓۖ أَعَجِلۡتُمۡ أَمۡرَ رَبِّكُمۡۖ وَأَلۡقَى ٱلۡأَلۡوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأۡسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُۥٓ إِلَيۡهِۚ قَالَ ٱبۡنَ أُمَّ إِنَّ ٱلۡقَوۡمَ ٱسۡتَضۡعَفُونِي وَكَادُواْ يَقۡتُلُونَنِي فَلَا تُشۡمِتۡ بِيَ ٱلۡأَعۡدَآءَ وَلَا تَجۡعَلۡنِي مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ ١٥٠[الأعراف: ۱۵۰].

‏«‏هنگامی که موسی - از مناجات - به پیش قوم خود خشمگین و اندوهناک بازگشت، گفت: پس از - رفتن من به مناجات - چه بد، جانشینی مرا انجام دادید‏.‏ آیا بر فرمان پرودگارتان - مبنی بر انتظار رجوع من از میعادگاه طور و مراعات پیمان خود با من - شتاب ورزیدید؟ موسی الواح را انداخت و - موی - سر برادرش - هارون - را گرفت و آن را به سوی خود کشید - چرا که او را مقصّر می‌دید‏.‏ هارون - گفت: ای پسر مادرم! این مردمان مرا درمانده و ناتوان کردند و نزدیک بود مرا بکشند، پس دشمنان را به من شاد مکن و مرا از زمره قوم ستم‌پیشه مدان‏».

در حدیث آمده است: «خبر به مانند مشاهده نیست، وقتی الله متعال گوساله پرستی قوم موسی را، به او خبر داد، آن قدر ناراحت و خشمگین نشد، که لوحه‌‌ها را بیندازد، ولی چون با چشم خود کارشان را دید، لوحه‌ها را انداخت و آن لوحه‌ها شکستند» [۱۰۶].

[۱۰۴] منظور از عوارض، حالات و صفاتی است که در انسان، روی می‌دهد و در صورت نبود آن، انسان از دایره انسانیت، خارج نمی‌شود؛ مثل رنگ سیاه پوست، بیماری، شاعر بودن و ... . [۱۰۵] بار خست، موسی فراموش کرد، ولی دو باری دیگر، عمداً سؤال کرد. [۱۰۶] احمد در المسند و طبرانی در الأوسط با سند صحیح روایت کرده‌اند. ر.ک: صحیح الجامع الصّغیر(۵/۸۷)

فراموشی و انکار آدم

یکی دیگر از حالات طبیعی که با عصمت منافات ندارد، فراموشی و انکار آدم÷است. ابو هریره از رسول الله صروایت کرده که فرمود: «لَمَّا خَلَقَ الله آدَمَ مَسَحَ ظَهْرَهُ فَسَقَطَ مِنْ ظَهْرِهِ كُلُّ نَسَمَةٍ هُوَ خَالِقُهَا مِنْ ذُرِّيَّتِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَجَعَلَ بَيْنَ عَيْنَيْ كُلِّ إِنْسَانٍ مِنْهُمْ وَبِيصًا مِنْ نُورٍ ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى آدَمَ فَقَالَ أَيْ رَبِّ مَنْ هَؤُلَاءِ قَالَ هَؤُلَاءِ ذُرِّيَّتُكَ فَرَأَى رَجُلًا مِنْهُمْ فَأَعْجَبَهُ وَبِيصُ مَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ فَقَالَ أَيْ رَبِّ مَنْ هَذَا فَقَالَ هَذَا رَجُلٌ مِنْ آخِرِ الْأُمَمِ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ يُقَالُ لَهُ دَاوُدُ فَقَالَ رَبِّ كَمْ جَعَلْتَ عُمْرَهُ قَالَ سِتِّينَ سَنَةً قَالَ أَيْ رَبِّ زِدْهُ مِنْ عُمْرِي أَرْبَعِينَ سَنَةً فَلَمَّا قُضِيَ عُمْرُ آدَمَ جَاءَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ فَقَالَ أَوَلَمْ يَبْقَ مِنْ عُمْرِي أَرْبَعُونَ سَنَةً قَالَ أَوَلَمْ تُعْطِهَا ابْنَكَ دَاوُدَ قَالَ فَجَحَدَ آدَمُ فَجَحَدَتْ ذُرِّيَّتُهُ وَنُسِّيَ آدَمُ فَنُسِّيَتْ ذُرِّيَّتُهُ وَخَطِئَ آدَمُ فَخَطِئَتْ ذُرِّيَّتُه».

«الله متعال پشت آدم را لمس کرد و هر نفس و جانی را که تا قیامت، الله متعال از آدم و نوه‌هایش می‌آفریند، از پشتش افتادند و در بین چشمان هرکدام شعاعی از نور قرار داد، سپس آن‌ها را به آدم نشان داد، عرض کرد: پروردگارا این‌ها کیستند؟ فرمود: این‌ها ذرّیه و نوه‌های تو هستند، در میان آن‌ها مردی را مشاهد کرد که فاصله‌ی چشمانش، او را شگفت زده نمود و از او خوشش آمد، گفت: خدایا! این کیست؟ فرمود: مردی است از امّت آخر، از فرزندان تو، او را داود گویند، پرسید: چقدر عمر خواهد کرد؟ فرمود: شصت سال، عرض کرد: خدایا! چهل سال از عمر مرا بر عمر او اضافه کن. وقتی که عمر آدم به پایان رسید و فرشته‌ی مرگ به سراغش آمد، آدم گفت: مگر چهل سال از عمرم هنوز باقی نمانده است؟ فرشته گفت: مگر آن را به فرزندت داود ندادی؟ آدم انکار کرد و فرزندانش هم انکار کردند. آدم فراموش کرده بود و فرزندانش هم دچار فراموشی شده بودند. آدم خطا کرد و فرزندانش هم خطا کردند» [۱۰۷].

[۱۰۷] روایت ترمذی می‌باشد و گفته است: حدیث صحیح است. حاکم هم در المستدرک خود، روایت کرده و آن را بر شرط مسلم، صحیح دانسته است. ر.ک: البدایة و النّهایة (۱/۸۷)

پیامبری که شهر مورچه‌ها را به آتش کشید

از جمله رفتارهای اشتباهی که از پیامبران، سر زده، عصبانیت یکی از پیامبران در مورد مورچه‌ای بود که آن پیامبر را گاز گرفته بود و آن پیامبر دستور داد شهر مورچه‌ها را به آتش بکشند. پس الله متعال او را مورد عتاب قرار داد. ابوهریره نیز از پیامبر صروایت کرده که فرمود:

«نَزَلَ نَبِىٌّ مِنَ الأَنْبِيَاءِ تَحْتَ شَجَرَةٍ فَلَدَغَتْهُ نَمْلَةٌ فَأَمَرَ بِجِهَازِهِ فَأُخْرِجَ مِنْ تَحْتِهَا ثُمَّ أَمَرَ بِهَا فَأُحْرِقَتْ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ فَهَلاَّ نَمْلَةً وَاحِدَةً» [۱۰۸].

«یکی از پیامبران در زیر درختی پیاده شد تا استراحت کند، ولی ناگهان مورچه ای او را گزید، پس فرمان داد با وسایلی که داشتند، مورچه‌های زیر درخت را هم بیرون آوردند و شهر مورچه را آتش زدند، سپس الله متعال به او وحی کرد: مگر تنها یک مورچه تو را گاز نگرفت؟!

[۱۰۸] به روایت بخاری، أبوداود و نسّائی. صحیح الجامع (۵/۲۸)

دو رکعت نماز ظهر به جای چهار رکعت

ابن سیرین از ابو هریره روایت می‌کند که فرمود:

«رسول الله صنماز ظهر یا عصر را به امامت اقامه کرد، دو رکعت را تمام کرد سپس سلام داد، بعد برخاست و در کنار ستون چوبی که در داخل مسجد بود، تکیه زد، گویی عصبانی بود، دست راستش را روی دست چپ گذاشت، انگشتانش را در هم فرو کرد، طرف راست رخسارش را روی پشت دست چپ گذاشت، اصحاب شتابزده از درب‌های مسجد خارج شدند، گفتند: نماز کوتاه شده، ابوبکر و عمر هم در میان آن‌ها بودند، ولی جرأت نکردند از رسول الله سؤال کنند، چرا دو رکعت خواند؟، در میان آن جماعت، مردی بود که به او «ذوالیدین» می‌گفتند، عرض کرد: ای رسول خدا! آیا فراموش کردی یا نماز کوتاه شده است؟ فرمود: نه فراموش کردم و نه کوتاه شده است. بعد خطاب به جماعت فرمود: آیا همان طور است که ذوالیدین می‌گوید؟ گفتند: بله. بلا فاصله رو به قبله به نماز ایستاد و دو رکعت ترک شده را اقامه نمود، سپس السّلام علیکم گفت، سپس الله اکبر گفت و مانند سجده‌ی نماز یا طولانی تر از آن، به سجده رفت، بعد سر از سجده برداشت و تکبیر گفت و مانند بار اوّل یا طولانی تر، دوباره به سجده رفت و سر بر آورد و تکبیر گفت. گاهی از راوی حدیث سؤال می‌شد: آیا بار دیگر هم سلام گفت؟ گفت: به من خبر داده شده که عمران بن حصین گفته است: سپس سلام گفت». این حدیث متفق علیه بین بخاری و مسلم است، اما در روایت مسلم گذاشتن دست روی دست و در هم کردن انگشتان روایت نشده است.

در روایت احمد و مسلم، از ابو هریره آمده است که فرمود: «همراه با رسول الله‌صبه نماز ظهر ایستادیم، ایشان بعد از دو رکعت، سلام گفت. مردی از بنی سلیم از جای برخاست و گفت: ای رسول خدا! آیا نماز کوتاه شده یا فراموش کردی؟‏.‏...» (تا آخر حدیث).

این دلیلی است بر این که، واقعه به حضور او و بعد از اسلام آوردنش بوده است. و در روایت متّفق علیه آمده است: «نه فراموش کردم و نه کوتاه شده»، او هم عرض کرد: «بله، همین‌طور است که می‌گویم، فراموش کردی» این دلالت می‌کند بر این‌که، ذو الیدین، بعد از این‌که فهمید، نماز از چهار رکعت، به دو رکعت منسوخ نشده است، سخن گفت و چیزی گفت که جواب سؤال نیست [۱۰۹].

رسول الله ‌به پدیده‌ی فراموشی خود، مانند عادت سایر بشر تصریح فرموده است. همان طور که در روایت ابن مسعود از رسول الله ‌آمده است که فرمود:

«وَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ أَنْسَى كَمَا تَنْسَوْنَ ، فَإِذَا نَسِيتُ فَذَكِّرُونِى» [۱۱۰].

«البته من هم بشر هستم و مانند شما دچار فراموشی می‌شوم، وقتی که چیزی را فراموش کردم به یادم بیاورید.»

این جمله را بعد از فراموشی در یکی از نمازها بیان فرمودند.

[۱۰۹] نص روایت را آن‌گونه که نقل شد، از «منتقی الأخبار» مجد ابن تیمیه برگرفته شده است. ر.ک: شرح آن در (نیل الأوطار ۳/۱۱۴) [۱۱۰] جز ترمذی جماعت روایت کرده‌اند. ر.ک: نیل الأوطار ۳/۱۲۵)

در قضاوت هم گا‌هی اشتباه می‌کنند

انبیاء و پیامبران در حوادثی که بر آن‌ها عرضه می‌شود، تا درمورد آن قضاوت کنند، اجتهاد می‌کنند و از آنجا که از غیب مطلع نیستند، مانند بقیه‌ی مردم تنها بر حسب ظاهر قضیه ابراز نظر می‌کنند و گاهی هم در اجتهاد خود اشتباه کرده و به حق قضاوت نمی‌کنند، از آن جمله، اشتباه داود در یک قضاوت و توفیق الهی به پسر داود، یعنی سلیمان نبی، برای داوری درست در همان قضیه.

ابو هریره از رسول الله صروایت می‌کند که فرمود:

«بَيْنَمَا امْرَأَتَانِ مَعَهُمَا ابْنَاهُمَا جَاءَ الذِّئْبُ فَذَهَبَ بِابْنِ إِحْدَاهُمَا. فَقَالَتْ هَذِهِ لِصَاحِبَتِهَا إِنَّمَا ذَهَبَ بِابْنِكِ أَنْتِ. وَقَالَتِ الأُخْرَى إِنَّمَا ذَهَبَ بِابْنِكِ. فَتَحَاكَمَتَا إِلَى دَاوُدَ فَقَضَى بِهِ لِلْكُبْرَى فَخَرَجَتَا عَلَى سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ فَأَخْبَرَتَاهُ فَقَالَ ائْتُونِى بِالسِّكِّينِ أَشُقُّهُ بَيْنَكُمَا. فَقَالَتِ الصُّغْرَى لاَ يَرْحَمُكَ اللَّهُ هُوَ ابْنُهَا. فَقَضَى بِهِ لِلصُّغْرَى».

«دو زن همراه با دو پسر خود راه می‌رفتند که ناگهان گرگ یکی از پسران را برداشت و ربود، یکی از آن‌ها به دیگری گفت: گرگ پسر تو را بُرده و دیگری گفـت: نه، بلکه پسر تو را ربود، سپس برای حل اختلاف نزد داود نبی رفتند و او هم به نفع زن بزرگ تر داوری کرد، بعد نزد سلیمان پسر داود رفتند و ماجرا را برایش شرح دادند. سلیمان گفت: برایم چاقو بیاورید تا این پسر را برایتان دو نصف کنم. زن کوچک تر گفت: نه رحمت خدا بر تو باد، چنین کاری نکن، بچه مال من نیست. بنابراین حکم کرد که بچه‌ی زن کوچک‌تر است» [۱۱۱]

رسول الله صهم این قضیه را به خوبی توضیح داده است. در روایتی امّ سلمة، همسر رسول الله، نقل می‌کند که: رسول الله صخصومتی را شنید که نزدیک درب حجره‌اش اتفاق افتاده بود. از منزل بیرون آمد و فرمود:

«إِنَّكُمْ تَخْتَصِمُونَ إِلَىَّ وَلَعَلَّ بَعْضَكُمْ أَنْ يَكُونَ أَلْحَنَ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ فَأَقْضِى لَهُ عَلَى نَحْوٍ مِمَّا أَسْمَعُ مِنْهُ فَمَنْ قَطَعْتُ لَهُ مِنْ حَقِّ أَخِيهِ شَيْئًا فَلاَ يَأْخُذْهُ فَإِنَّمَا أَقْطَعُ لَهُ بِهِ قِطْعَةً مِنَ النَّارِ».

«من هم مانند شما بشری هستم. هرگاه، برای حل خصومتی نزد من می‌آیید، ممکن است یکی از شما در نطق، ماهرتر باشد و من به خیال این که راست می‏گوید، به نفع او قضاوت بکنم. پس هرکسی که من حق مسلمانی را اینگونه به او بدهم، در واقع قطعه‌ای از آتش را به او داده‌ام، حال او مختار است که آن را بردارد یا رها کند» [۱۱۲].

[۱۱۱] صحیح بخاری، کتاب احادیث الأنبیاء (فتح الباری ۶/۴۵۸) [۱۱۲] روایت بخاری ، کتاب المظالم، باب اثم من خاصم فی الباطل، (فتح الباری ۵/۱۰۷)

آنان كه اين حالات را از پيامبران نفب می‏كنند، مخالف نصوص صحیح‌اند

شیعه‌ی امامیه ادعا می‌کنند: لازمه‌ی معصوم بودن این است که هرگز انبیاء دچار فراموشی، اشتباه ترس و دیگر اعراض و حالات بشری نگردند. [۱۱۳]

ما پیش از این، دلایل غیر قابل تأویل و تبدیلی، از قرآن و سنّت را ارائه دادیم که بر خلاف این دیدگاه دلالت می‌کند، پس پایبند به قرآن و سنّت باش که هدایت جز در آن دو یافتنی نیست.

[۱۱۳] ر.ک: عقائد الإمامیه محمّد رضا مظفر ص(۷۹)

عصمت از گناهان، زشتی كه يهود به پیامبران نسبت دادند

یهود اعمال زشتی را به انبیاء و رسولان الهی نسبت داده‌اند، از جمله:

۱- پیامبر خدا، هارون، گوساله‌ای را ساخت و همراه با بنی اسرائیل به پرستش آن پرداخت (سفر الخروج، إصحاح۳۲، شماره۱)

قرآن نیز به این گمراهی یهود اشاره می‌کند و بیان می‌دارد که، کسی که مجسمه‌ی گوساله‏، که صداى گاو از او شنیده می‌شد، را براى آن‌ها ساخت، سامری بود نه هارون. و هارون تنها کسی بود که در این میان علیه آن‌ها به مخالفت برخاست.

۲- ابراهیم خلیل÷همسرش ساره را به فرعون تقدیم نمود تا از هدایا و نیکی او بهرمند گردد (سفر تکوین، إصحاح۱۲، شماره ۱۴).

یهود اینگونه علیه آن پیامبر بزرگوار دروغ پردازی کرد، درحالی که قرآن سرگذشت ورود ابراهیم÷به مصر را اینگونه بیان می‌کند: پادشاه مصر فردی سرکش و ستمگر بود و هرگاه زن جوان و زیبایی را مییافت، که دارای شوهر بود، زن را به تصرّف خود در می‌آورد و شوهرش را به قتل می‌رساند. وقتی که درباره‌ی ساره از ابراهیم سؤال شد فرمود: خواهرم است، منظورش خواهر دینی بود. رسول الله صخبر داده که الله متعال ساره را از تعرض فرعون حفظ کرد و هنگامی که به نزد آن سرکش رفت، نتوانست هیچ آزار و مزاحمتی برایش بوجود آورد.

۳- به پیامبر الله متعال لوط اهانت کرده‌اند و نوشیدن شراب تا حد مست شدن و زنا با دو دخترش را به او نسبت داده‌اند!!!.. (سفر تکوین، إصحاح ۱۹، شماره۳۰)

پناه بر خدا از چنین اتّهامی که بر پیامبری بستند که در تمام عمرش، مردم را به پاکی دعوت کرد و علیه پستی‌ها و ناهنچاری‌ها، مبارزه کرد؛ امّا کینه‌توزی یهود، به کامل‌ترین انسان‌ها هم سر کشید، پس لعنت الله متعال بر ظالمان باد.

۴- یعقوب گله و حیوانات خویشاوندان همسرش را به سرقت برد و پنهانی همراه با خانواده‌اش از آنجا خارج شد.... (سفر تکوین، إصحاح ۳۱، شماره ۱۷)

۵- راوبین، با همسر پدرش یعقوب مرتکب زنا شد، یعقوب÷از این عمل زشت باخبر شد، ولی سکوت کرد.... (سفر تکوین، إصحاح ۳۵، شماره ۳۲)

۶- داود÷با زن یکی از فرماندهان سپاه خود، زنا کرد. سپس برای قتل آن مرد حیله‌ای ساخت، بعداً آن زن را به زنان خود ملحق کرد و سلیمان نبی از آن زن متولّد شد... (سفر تکوین، إصحاح ۱۱، شماره ۱)

۷- سلیمان در آخر عمر از دین برگشت و به پرستش بت‌ها و تندیس‌ها تن داد و برایشان معبد ساخت‏.‏.. (سفر الملوک اوّل، إصحاح ۱۱، شماره ۵)

این بود برخی از رسوایی‌ها، زشتی‌ها و گناهان بزرگی که این امّت کینه توز، به پیامبران پاک الهی نسبت داده‌اند. این اوصاف زشت از این انسان‌های وارسته دور باد. امّا انسان‌های بیمار و بد سرشت، وقتی اینگونه کارهای زشت را به بهترین آفریدگان الله متعال، نسبت می‌دهند، به طور قطع، گناهان و کارهای زشت خود را، به راحتی توجیه می‌کنند.

صلیبی‌ها، كارهای زشتی به پیامبران نسبت می‌دهند

در این مورد، نصرانی‌ها هم از یهود بهتر نیستند. آن‌ها هم کارهای زشتی را به انبیای الهی نسبت می‌دهند، آن هم با تأیید و تصدیق تورات تحریف شده‌ی امروز، که حاوی مطالب مذکور است. علاوه بر آن‌چه در انجیل محرّف موجود است. از آن جمله:

۱- در انجیل متّی، آمده است که عیسی از نسل سلیمان، پسر داود، است که جد ایشان، فارض، کسی است که زنا زاده و از یهوذا پسر یعقوب است... (إصحاح متّی اوّل، شماره ۱۰)

۲- و در انجیل یوحنّا إصحاح۲، شماره۴، آمده است که یسوع در میان انبوهی از مردم به مادرش اهانت کرد، این کجا و توصیف قرآن کجا که او را اینگونه توصیف می‌کند:

﴿وَبَرَّۢا بِوَٰلِدَتِي[مريم: ۳۲]. «بسیار نیکو کار نسبت به مادرم».

۳- یسوع شهادت می‌دهد که تمام پیامبران بنی اسرائیل، دزد و راهزن هستند.... (انجیل یوحنّا، إصحاح ۱۰، شماره ۸)

این قطره‌ای از دریای توصیفات زشت انجیل‌های تحریف شده، نسبت به پیامبران است. درحالی که آنان، از آن افتراها و تهمت‌ها، مبرّا و پاک می‌باشند. [۱۱۴]نسبت چنین زشتیها به آن بزرگواران، دور باد. پیامبران پاکترین و برترین انسان‌ها بودند و به الله متعال سوگند، کسانی که پیامبران پاک الله متعال را به ین زشتی توصیف می‌کنند، گمراهند.

[۱۱۴] ر.ک: محمّد نبی الاسلام ص (۱۴۶)

دیدگاه امّت اسلام، در مورد عصمت پيامبران از گناه

اجماع امّت اسلام بر این است گناه و کارهای زشتی که یهود و نصاری به انبیای الهی نسبت داده‌اند، امثال: فاحشه، سرقت، حیله، خیانت و ساخت بُت و پرستش آن و‏.‏..، هرگز و درهیچ شرایط و احوالی از آن‌ها سر نزده و همگی از آن معصوم بوده‌اند.

معصوم‌بودن از گناه صغیره

اکثر علمای اسلام بر این رأی‌اند که انبیاء از گناه صغیره، معصوم نیستند. ابن تیمیه می‌گوید: «اعتقاد عصمت پیامبران، از گناه کبیره و نه صغیره، مورد اتفاق اکثر علمای اسلام و تمامی فرقه‌هاست، حتّی قول اکثر اهل کلام است، همانگونه که ابوالحسن آمِدی، یادآور شده که گفته‌ی اکثر اشعریه است، هم چنین اکثر اهل تفسیر و حدیث و فقها بر این باورند و از سلف صالح، ائمه، صحابه و تابعین ایشان، جز آن‌چه موافق با این رأی است نقل نشده‏.‏...» [۱۱۵].

دلایل:

بسیاری از علما هم، با دلایل ذیل بر ادّعای خود استدلال می‌کنند:

۱- نافرمانی آدم با خوردن از درختی که، الله متعال خوردن از آن را از او نهی کرده بود:

﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِيسَ أَبَىٰ ١١٦ فَقُلۡنَا يَٰٓـَٔادَمُ إِنَّ هَٰذَا عَدُوّٞ لَّكَ وَلِزَوۡجِكَ فَلَا يُخۡرِجَنَّكُمَا مِنَ ٱلۡجَنَّةِ فَتَشۡقَىٰٓ ١١٧ إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعۡرَىٰ ١١٨ وَأَنَّكَ لَا تَظۡمَؤُاْ فِيهَا وَلَا تَضۡحَىٰ ١١٩ فَوَسۡوَسَ إِلَيۡهِ ٱلشَّيۡطَٰنُ قَالَ يَٰٓـَٔادَمُ هَلۡ أَدُلُّكَ عَلَىٰ شَجَرَةِ ٱلۡخُلۡدِ وَمُلۡكٖ لَّا يَبۡلَىٰ ١٢٠ فَأَكَلَا مِنۡهَا فَبَدَتۡ لَهُمَا سَوۡءَٰتُهُمَا وَطَفِقَا يَخۡصِفَانِ عَلَيۡهِمَا مِن وَرَقِ ٱلۡجَنَّةِۚ وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰ ١٢١[طه: ۱۱۶-۱۲۱].

«- ای پیغمبر! به یاد آور - آن گاه را که به فرشتگان دستور دادیم: برای آدم سجده - تعظیم و تکریم - کنید، پس - همگی اطاعت کردند و - سجده بردند مگر ابلیس، که سر باز زد‏.‏ آن وقت گفتیم: ای آدم! این دشمن تو و همسر تو است، پس – مراقب باشید به دام وسوسه خود، شما را گرفتار نسازد و - از بهشت بیرونتان نکند، که به رنج و زحمت خواهی افتاد‏.‏ - بر ما است که خواسته‌های زندگی تو را در بهشت فراهم سازیم و - تو در آن نه گرسنه می‌شوی و نه برهنه می‌گردی‏‏ و تو در آن، نه تشنه می‌مانی و نه آفتاب‌زده می‌شوی‏.‏ سپس شیطان - به نیرنگ و حیله نشست و - آدم را وسوسه کرد - و بدو - گفت: آیا تو را به درخت جاودانگی و مُلک فناناپذیر رهنمود کنم‌؟ - اگر از این درخت ممنوع بخورید، دیگر نمی‌میرید و جاودانه می‌شوید -‏.‏ سرانجام هردو نفر از آن خوردند - و جامه‌های بهشتی از بدنشان فرو ریخت - و شرمگاه شان برایشان نمایان شد - که تا آن زمان از ایشان پنهان بود - و شروع کردند به این که برگ‌های درختان بهشت را بر خود بپیچند و بچسبانند‏.‏ بدین نحو آدم از فرمان پروردگارش سرپیچی کرد و گمراه شد - و این واقعه پیش از نبوّت او بود -‏‏».

این آیه با نهایت وضوح و روشنی بر این رأی دلالت می‌کند؛ چون به سرکشی ونافرمانی آدم از امر پرورگارش، تصریح نموده است.

۲- نوح برای پسر کافر خود دعا کرد:

﴿وَنَادَىٰ نُوحٞ رَّبَّهُۥ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ٱبۡنِي مِنۡ أَهۡلِي وَإِنَّ وَعۡدَكَ ٱلۡحَقُّ وَأَنتَ أَحۡكَمُ ٱلۡحَٰكِمِينَ ٤٥[هود: ۴۵].

‏«‏نوح پروردگار خویش را ندا داد و گفت: پروردگارا! پسرم - کنعان که امواج او را فرو بلعیده است - از خاندان من است و - تو هنگامی که به من دستور فرمودی، خاندان خود را سوار کشتی کنم، در اصل وعده حفظ خاندان مرا داده‌ای - و وعده تو راست است - و خلافی در آن نیست - و تو داورترین داورانی».

بنابراین الله متعال او را مورد سرزنش قرار داد و به وی گفت که پسرت کافر شده و از اهل و خانواده‌ی تو نیست و این درخواست، عملی ناشایست است:

﴿قَالَ يَٰنُوحُ إِنَّهُۥ لَيۡسَ مِنۡ أَهۡلِكَۖ إِنَّهُۥ عَمَلٌ غَيۡرُ صَٰلِحٖۖ فَلَا تَسۡ‍َٔلۡنِ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۖ إِنِّيٓ أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ ٤٦[هود: ۴۶].

‏«‏فرمود: ای نوح! پسرت از خاندان تو نیست، چرا که او - به سبب رفتار زشت و کردار ناپسندی که پیش گرفته است با تو فرسنگ‌ها فاصله دارد و ذات او عین - عمل ناشایست است‏.‏ بنابراین آن‌چه را از آن آگاه نیستی - که درست است یا نادرست - از من مخواه‏.‏ من تو را نصیحت می‌کنم که از نادانان نباشی - و ندانی که در مکتب آسمانی، پیوند بر اساس عقیده است‌؛ نه گوشت و خون -‏‏».

وی بی‌درنگ از الله متعال طلب آمرزش کرده و توبه نمود و بسوی الله متعال بازگشت:

﴿قَالَ رَبِّ إِنِّيٓ أَعُوذُ بِكَ أَنۡ أَسۡ‍َٔلَكَ مَا لَيۡسَ لِي بِهِۦ عِلۡمٞۖ وَإِلَّا تَغۡفِرۡ لِي وَتَرۡحَمۡنِيٓ أَكُن مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٤٧[هود: ۴۷].

‏«‏نوح گفت: پروردگارا! از این که چیزی را - از این به بعد - از تو بخواهم که بدان آگاه نباشم، خویشتن را در پناه تو می‌دارم - و عاجزانه از آستانت می‌خواهم که مرا از چنین لغزش هائی دور کنی-‏‏ اگر بر من نبخشائی و به من رحم ننمائی، از زیانکاران خواهم بود‏».

این آیه، با صراحت کامل بیان می‌کند که آن‌چه از او سر زد، گناهی بود و نیاز به آمرزش داشت.

۳- موسی در صدد یاری یکی از افراد بنی اسرائیل برآمد و به دشمنش، که یک نفر قبطی بود، سیلی زد و او را از پای درآورد:

﴿وَدَخَلَ ٱلۡمَدِينَةَ عَلَىٰ حِينِ غَفۡلَةٖ مِّنۡ أَهۡلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيۡنِ يَقۡتَتِلَانِ هَٰذَا مِن شِيعَتِهِۦ وَهَٰذَا مِنۡ عَدُوِّهِۦۖ فَٱسۡتَغَٰثَهُ ٱلَّذِي مِن شِيعَتِهِۦ عَلَى ٱلَّذِي مِنۡ عَدُوِّهِۦ فَوَكَزَهُۥ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيۡهِۖ قَالَ هَٰذَا مِنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِۖ إِنَّهُۥ عَدُوّٞ مُّضِلّٞ مُّبِينٞ ١٥ قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمۡتُ نَفۡسِي فَٱغۡفِرۡ لِي فَغَفَرَ لَهُۥٓۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ ١٦[القصص: ۱۵-۱۶].

‏«‏موسی - از قصر فرعون، رهسپار کوچه و بازار پایتخت مملکت شد - و بدون این که اهالی شهر مطّلع شوند، وارد آنجا گردید‏.‏ در شهر دید که دو مرد می‌جنگند که یکی از قبیله او – یعنی بنی‌اسرائیل - و دیگری از دشمنان او - یعنی از طائفه قبطی‌های جانبدارِ فرعون - است‏.‏ فردی که از قبیله او بود، علیه کسی که از دشمنانش بود، از موسی کمک خواست - و موسی کمکش کرد - و مشتی به او زد و او را کشت! موسی گفت: این کار از وسوسه‌های شیطانی بود - چرا که با وسوسه خود بر سر خشمم آورد و مرا غافلگیر کرد -‏.‏ به راستی که او دشمن گمراه‌کننده آشکاری است‏.‏ - موسی از کرده خود پشیمان شد و رو به درگاه الله متعال کرد و - گفت: پروردگارا! من بر خویشتن - با کشتن یک انسان - ستم کردم، پس - به فریادم رس و - مرا ببخش.- الله متعال درخواستش را پذیرفت - و او را بخشید، چرا که الله متعال بسیار آمرزنده و مهربان - درباره بندگان پشیمان و توبه‌کار - است‏».‏

پس موسی به ظلم خود اعتراف کرد و الله متعال هم از بخشودن گناهش خبر داد.

۴- داود÷هم در داوری عجله کرد و قبل از شنیدن سخن طرف دوم، حکم را صادر کرد، از این رو بی‌درنگ در صدد توبه و بازگشت به سوی الله متعال برآمد و الله متعال هم او را عفو نمود،

﴿... فَٱسۡتَغۡفَرَ رَبَّهُۥ وَخَرَّۤ رَاكِعٗاۤ وَأَنَابَ۩ ٢٤ فَغَفَرۡنَا لَهُۥ ذَٰلِكَۖ...[ص: ۲۴-۲۵].

‏«‏پس، از پروردگار خویش آمرزش خواست و به سجده افتاد و توبه کرد‏.‏ به هر حال، ما این - تَرک أولی وَ سیئه‌ی مقَرَّبین - را بر او بخشیدیم

۵- پیامبرمان محمّد صدر مواردی مورد عتاب الهی قرار گرفت:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكَۖ تَبۡتَغِي مَرۡضَاتَ أَزۡوَٰجِكَۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ١[التحريم: ۱].

‏«‏ای پیغمبر! چرا چیزی را که الله متعال بر تو حلال کرده است، به خاطر خوشنود ساختن همسرانت، بر خود حرام می‌کنی‌؟ الله متعال آمرزنده مهرورز است - و تو را و همسران تو را می‌بخشاید -‏».‏

این آیه بسبب خوردن عسل یا تحریم ماریه قبطیّه از سوی رسول الله ص، نازل شد.

همچنین رسول الله صرا بر اثر ترشرویی نسبت به ابن ام مکتوم نابینا و مشغول‌شدن به دعوت از سران کفر به اسلام، را مورد عتاب قرار داد و و بیان داشت که باید از نابینایی استقبال کند که شیفته‌ی آن‌چه از جانب الله متعال نازل می‌گردید، است:

﴿عَبَسَ وَتَوَلَّىٰٓ ١ أَن جَآءَهُ ٱلۡأَعۡمَىٰ ٢ وَمَا يُدۡرِيكَ لَعَلَّهُۥ يَزَّكَّىٰٓ ٣ أَوۡ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ ٱلذِّكۡرَىٰٓ ٤[عبس: ۱-۴].

‏«‏چهره در هم کشید و روی برتافت! ‏‏ از این که نابینائی به پیش او آمد‏.‏ ‏تو چه می‌دانی، شاید او - از آموزش تو بهره گیرد و - خود را پاک و آراسته سازد‏‏ یا این که پند گیرد و اندرز به او سود برساند‏.‏»

هنگامی که رسول الله صفدیه را از اسیران بدر پذیرفت، این آیه نازل شد:

﴿لَّوۡلَا كِتَٰبٞ مِّنَ ٱللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمۡ فِيمَآ أَخَذۡتُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ ٦٨[الأنفال: ۶۸].

«اگر حکم پیشین الله متعال نبود - که بدون ابلاغ امّتی را کیفر ندهد و مجتهد خطاکار، مجازات نگردد - عذاب بزرگی در مقابل چیزی که - به عنوان فدیه اسیران -گرفته‌اید به شما می‌رسید‏».

این‌ها نمونه‌هایی بود که به آن‌ها اکتفا کردیم و گرنه در این زمینه نمونه بسیار دیگری هم هست؛ مانند خشمگین‌شدن یونس از قومش و خارج‌شدن او بدون اجازه‌ی پروردگار از آنجا، به چاه انداخته شدن یوسف توسط برادران او و وحی الله متعال به ایشان و بعداً پیامبر شدن آن‌ها. همه این‌ها و مواردی دیگر، دلالت می‌کنند بر این که پیامبران الهی، مرتکب گناه صغیره شده‌اند.

[۱۱۵] ابن تیمیه، مجموع الفتاوای (۴/۳۱۹)

کسانی که انبیاء را از گناهان صغیره معصوم می‌دانند

برخی از پژوهشگران، نسبت دادن گناهان صغیره‌ای را که قرآن و سنّت از آن‌ها خبر داده‌اند، به انبیاء، خیلی بزرگ تلقی می‌کنند. [۱۱۶]آنان در مورد این مسأله گزافه گویی کرده و آن را بسیار بزرگ جلوه می‌دهند و ادعا می‌کنند که این بحث، بدگویی در حق انبیاء و رسولان، و لکه دار کردن شرافت آن‌هاست. سپس در تأویل نصوص طوری به حیله گری و دسیسه سازی پرداخته‌اند، که به درجه‌ی تحریف آیات قرآن رسیده‌اند؛ همانگونه که ابن تیمیه [۱۱۷]می‌گوید؛ حال آنکه شایسته بود به جای این‌ها، در پی فهم درست حقیقت مسأله باشند و نصوص قرآن را مورد تقدیس قرار دهند و بدان احترام بگذارند و در این مورد و همه موارد، عقیده را از قرآن و سنّت رسول الله صفراگیرند، نه این که با تأویل و تحریف صریح قرآن، هوای نفس خود را حَکم قرار دهند، پناه بر الله متعال.

این تأویلات نزد نویسندگان تازه کار منتشر شده است و همگی فاسد و از نوع تأویلات باطنیه و جهمیه هستند. شیخ الاسلام نیز این مسأله را خاطر نشان می‌کند. [۱۱۸]

بیان و پاسخ به دو شبهه: [۱۱۹]

کسانی که وقوع گناه صغیره از پیامبران را ممنوع دانسته‌اند، دو شبهه وارد کرده‌اند:

اوّل: الله متعال مردم را به پیروی و الگو برداری از پیامبران دستور داده است:

﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن كَانَ يَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡيَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَكَرَ ٱللَّهَ كَثِيرٗا ٢١[الأحزاب: ۲۱].

‏«به طور قطع برای شما، در - شیوه پندار و گفتار و کردار – فرستاده الله متعال، ‏سرمشق و الگوی نیکویی است‏.‏ برای کسانی که - دارای سه ویژگی باشند: - امید به الله متعال داشته، و جویای قیامت باشند و الله متعال را بسیار یاد کنند‏».

این آیه در مورد همه پیامبران است و لازمه‌ی دستور به پیروی از پیامبر، این است که تمام کارها و سخنان آن پیامبر، اطاعت از الله متعال محسوب گردد، زیرا اگر جایز باشد رسول الله گناه و معصیت مرتکب شود، تناقض روی می‌دهد، چون ممکن نیست الله متعال بنده‌اش را همزمان هم به انجام کاری فرمان دهد و هم او را از آن کار نهی کند.

پاسخ: گفته‌ی آن‌ها وقتی درست است که، معصیت نبی طوری مخفی و غیر واضح باقی بماند که اطاعت و معصیت برای ما قابل تشخیص نباشند. امّا الله متعال انبیای خود را نسبت به مخالفت و گناهی که از آن‌ها سر زده است، آگاه می‌کند و بی‌درنگ ایشان را توفیق توبه عنایت می‌فرماید، بنابراین استدلال آن‌ها بی‌مورد است و صلاحیت دلیل بودن را ندارد، الگو قرار دادن پیامبران، بدین معناست که اگر کسی مرتکب گناه شد، برای توبه و طلب عفو گناه از الله متعال، شتاب نماید و آن را به تأخیر نیندازد و این است پیروی از پیامبران بزرگوار که بدون تأخیر مبادرت به توبه می‌کردند.

دوم: این گروه می‌پندارند، که گناه با کمال انسانیّت متضاد است و حتّی اگر شخص گناه کار توبه هم بکند، باز هم ناقص است و کمال از او سلب شده است.

پاسخ: این دیدگاه نادرست است، زیرا توبه آثار گناه را از بین برده و دیگر سرزنشی متوجّه صاحب آن نیست، بلکه وضعیت بنده، در بیشتر اوقات بعد از توبه از گناه، نسبت به زمان پیش از ارتکاب گناه، بهتر است؛ چون پشیمانی از گناه و ترس و بیم از الله متعال، در قلبش جای می‌گیرد و برای طلب آمرزش گناه و دعا، به تلاش می‌پردازد و به امید این که، کارهای شایسته موجب محو و نابودی گناه و اثر آن گردد، در راه انجام کارهای نیک می‌کوشد؛ همانگونه که برخی از سلف صالح گفته‌اند: «داود بعد از ارتکاب خطا از زمان قبل از آن هم بهتر بود». یکی دیگر از سلف اینگونه می‌گوید:‌ «اگر توبه نزد الله متعال از همه چیز دوست داشتنی‌تر نبود، الله متعال گرامی‌ترین خلق خود را به گناه مبتلا نمی‌کرد».

در حدیثی صحیح آمده است که الله متعال از توبه‌ی بنده خوشحال‌تر از مردی است که شترش را در بیابان همراه با آب و غذایش گم کرده و در زیر درختی دراز می‌کشد، تا اینکه ناگهان از جایش برخاسته و مرکبش را نزد خود ایستاده می‌بیند و از خوشحالی می‌گوید: خدایا تو بنده و من پروردگار تو هستم، یعنی از شدت خوشحالی اشتباه می‌کند.

و در قرآن کریم می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِينَ وَيُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِينَ ٢٢٢[البقرة: ۲۲۲].

«‏بی‌گمان الله متعال توبه‌کنندگان و پاکان را دوست می‌دارد‏‏».

الله متعال در بیان پاداش توبه‌کنندگان می‌فرماید:

﴿إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلٗا صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِكَ يُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَيِّ‍َٔاتِهِمۡ حَسَنَٰتٖۗ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا ٧٠[الفرقان: ۷۰].

‏«‏مگر آن کسی که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، که الله متعال -گناهان چنین کسانی را می‌بخشد و- بدی‌ها و گناهان ایشان را به خوبی‌ها و نیکی‌ها تبدیل می‌کند».

در قیامت الله متعال بنده‌اش را می‌پوشاند، سپس اعتراف به همه گناهانش را از او می‌گیرد، تا اینکه بنده گمان می‌کند که دیگر هلاک شده، در آن موقع الله متعال می‌فرماید: من همه گناهانت را به نیکی تبدیل کردم. آنگاه بنده درخواست دیدن گناهان بزرگش را می‌کند، که هنوزهم از آشکار شدنشان بیمناک است. واضح است که حال او، بعد از تبدیل گناهانش به حسنات، بهتر و برتر است از حال او قبل از تبدیل، و گرنه، نه گناهی صورت می‌گرفت و نه تبدیل به نیکی می‌شدند.

مسلماً هیچ پیامبری مرتکب گناه صغیره نشده، مگر اینکه سریع توبه کرده و طلب مغفرت و عفو از الله متعال نموده است و هر جا در قرآن یادی از گناه پیامبران باشد، همراه با ذکر توبه و استغفار است؛ مثلاً آدم و همسرش نافرمانی کردند و بلافاصله اقدام به توبه کردند و گفتند:

﴿قَالَا رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٢٣[الأعراف: ۲۳].

‏«‏- دست دعا به سوی الله متعال برداشتند و - گفتند: پروردگارا! ما - با نافرمانی از تو - بر خویشتن ستم کرده‌ایم و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی، از زیانکاران خواهیم بود‏».

و هنوز ضربه‌ی موسی شخص قبطی را بر زمین نینداخته بود که موسی بی‌درنگ از الله متعال طلب بخشش و عفو کرد و گفت:

﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمۡتُ نَفۡسِي فَٱغۡفِرۡ لِي فَغَفَرَ لَهُۥٓۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ ١٦[القصص: ۱۶].

‏«‏پروردگارا! من بر خویشتن - با کشتن یک تن- ستم کردم، پس مرا ببخش».

به محض اینکه داود به اشتباهش پی‌برد، از پروردگارش آمرزش خواست و توبه کرد:

﴿فَٱسۡتَغۡفَرَ رَبَّهُۥ وَخَرَّۤ رَاكِعٗاۤ وَأَنَابَ۩ ٢٤[ص: ۲۴].

‏بنابراین انبیاء بر گناه و نافرمانی باقی نمانده و توبه را به تأخیر نمی‌انداختند، که الله متعال آن‌ها را از چنین پدیده‌ای معصوم نگه داشته و بعد از توبه هم کامل‌تر از حالت قبل از توبه بودند.

به این صورت، دو شبهه مطرح شده رد شدند و درعرصه‌ی استدلال و مجادله دوام نیاوردند و برای انهدام آن‌ها دلایل واضح و روشنگر ما را کافی است.

[۱۱۶] شیعه‌ی امامیه، اتفاق نظر دارند بر این‌که، نه انبیاء و نه ائمه، مرتک گناه صغیره نشده‌اند. ر.ک: عقائد الشّیعة نوشته‌ی محمّد رضا ۸۰، ۹۵، و عقائد الإمامیة الإثنی عشریة، نوشته‌ی ابراهیم موسوی زنجانی ص (۱۵۷) [۱۱۷] ابن تیمیه، مجموع الفتاوی (۱۰/۳۱۳) [۱۱۸] قبلی، همان صفحه [۱۱۹] شیخ الاسلام از جمله نویسندگانی است که مفصّل به آن شبهه‌ها پاسخ داده است. ر.ک: مجموع الفتاوی (۱۰/۲۹۳- ۳۱۳، ۱۵/۱۵۰).

ارتکاب گناه دليل بشربودن است

پیامبران هم مانند بقیه انسان‌ها هستند و الله متعال آن‌ها را در دریافت رسالت الهی و تبلیغ آن عصمت بخشید، به طوری که نه چیزی را فراموش و نه زیاد و کم می‌کنند و پیامی که الله متعال به سوی آن‌ها فرستاده است، را کامل و تمام و آن گونه که الله متعال می‌خواهد، به مردم ابلاغ شده و در دسترس آن‌ها قرار می‌گیرد. ولی لازمه‌ی معصوم بودن پیامبران در دریافت و ابلاغ رسالت، این نیست که در همه امور معصوم باشند، زیرا به حکم این که انسان هستند، مخالفت‌های کوچک و گناه صغیره از آن‌ها سر می‌زند، اما رحمت الله متعال شامل حالشان می‌شود و آنان را نسبت به اشتباه شان آگاه و توفیق توبه و باز‌گشت به سوی خویش، را عنایت می‌فرماید.

«شیخ مصطفی مراغی» استاد دانشگاه الأزهر، می‌گوید: «وحی با هر عمل یا هر گفته‌ای که از انبیاء صادر می‌شود، همدم و همراه نیست، پس آن‌ها هم در معرض اشتباه هستند، ولی امتیاز آن‌ها، نسبت به سایر بشر، در این است که پس از صدور اشتباه از آن‌ها، الله متعال عمل ایشان را بر آن اشتباه، تأیید نمی‌کند و باقی نمی‌‌گذارد و گاهی هم آن‌ها را مورد عتاب و سرزنش قرارمی‌دهد» [۱۲۰].

[۱۲۰] حیاة محمّد هیکل، مقدمه‌ی این کتاب به قلم شیخ مراغی ص (۱۱)

احترام و بزرگداشت انبياء

ارتکاب پیامبران به اشتباه و گناه صغیره، نباید راهی برای طعنه‌زدن و عیب‌جویی آن بزرگواران، باز کند، چرا که این‌ها، امور ناچیز و معدودی هستند که الله متعال آن‌ها را مورد عفو و گذشت قرار داده و پیامبران را از آن‌ها پاک کرده است. بر هر مسلمان لازم است که از این اشتباهات و گناهان صغیره، عبرت و پند بگیرد. اگر الله متعال پیامبران را، که برگزیده و بر جهانیان برتری داده است، به خاطر اینگونه رفتارها مورد عتاب و سرزنش قرار می‌دهد، پس به طور حتم بر ما واجب است که از گناه دوری جسته و نسبت به آن هوشیار باشیم و نیز در بازگشت و توبه‌ی سریع و توجّه و استغفار زیاد به سوی الله متعال، پیامبران را الگو خویش قرار دهیم.

عصمت غير انبياء

اهل سنّت و جماعت، معصوم بودن را به غیر پیامبران و فرستادگان الله متعال، نسبت نمی‌دهند، حتّی بهترین مردم این امّت، بعد از پیامبر ص، که صحابه هستند و ابوبکر و عمر از جمله آن‌ها می‌باشند، معصوم نبودند. همانگونه که خلیفه‌ی اوّل مسلمین، در نخستین خطبه‌ بعد از انتساب به خلافت، فرمود: «ای مردم! من به عنوان حکمران بر شما برگزیده شده‌ام، ولی بهترین شما نیستم، اگر به نیکی رفتار کردم، مرا یاری کنید و اگر خطا کردم، مرا به مسیر درست برگردانید».

هنگامی که یک زن در مورد یک قضیه، از عمر بن خطاب انتقاد کرد و برای وی دلیل آورد، عمر فرمود: زنی حق گفت و عمر اشتباه کرد‏.‏

عصمت المعزّ الفاطمی

پیروان «المعز معد بن تمیم»، که برخی او را «المعز لدین الله الفاطمی» نامیده‌اند، مدعی بودند که او و فرزندانش، از اشتباه و گناه معصوم هستند.

اما این ادعا و پندار باطل است و به منظور گمراه کردن مردم، این سرکش را در مقام نبوّت منصوب کردند، تا هرچه می‌گوید، مردم به جای دین از آن پیروی کنند. اما در حقیقت، این شخصی که او را المعزّ می‌گویند و کسانی را که «فاطمیه» نامیده‌اند، از نسل فاطمه نیستند، بلکه از نسل «عبیدالله قدّاح» می‌باشند و ادعای معصوم بودن ائمه‌ی خود را مطرح کردند. امام محمّد غزّالی/در کتابی که در ردّ این گروه نوشت، می‌گوید: «ظاهر مذهب شان رفض و رافضی‌گری بود، ولی باطن و حقیقت آن، کفر محض است» [۱۲۱].

[۱۲۱] ابن تیمیه، مجموع فتاوی (۴/۳۲۰)

عصمت ائمّه

شیعیان اثنی عشری، مدعی هستند که امامان شان از اشتباه معصوم‌اند و این عصمت همان عصمتی است که به پیامبران نسبت می‌دهند. احمد مقدّمی، شیعه‌ی معاصر، در تبیین مفهوم عصمت ائمه از دیدگاه شیعه می‌گوید: «ما سهو یا غفلت را در مورد أئمّه تصوّر نمی‌کنیم و معتقدیم آن‌ها بر هر چیزی که مصلحت مسلمانان در آن است، احاطه دارند [۱۲۲]». ابراهیم موسوی زنجانی، از شیخ صدوق، نقل می‌کند که وی می‌گوید: «اعتقاد ما در مورد انبیاء، رسولان، ائمه و فرشتگان، این است که آن‌ها معصوم و از هر پلیدی و نجاستی، پاک هستند و هرگز گناه نمی‌کنند، نه صغیره و نه کبیره و از آن‌چه الله متعال به آنان دستور داده، سرپیچى نمى‏کنند و آن‌چه را که مأمور انجامش هستند، انجام مى‏دهند» [۱۲۳].

وی، کسانی که اعتقاد به عصمت أئمه ندارند، را تکفیر می‌کند و در ادامه می‌گوید: «هرکس، به هر حالتی که عصمت را از آن‌ها نفی کند، در واقع جهل و نادانی را به آن‌ها نسبت داده است و هرکس آن‌ها را جاهل بداند، کافر است.» [۱۲۴]در جای دیگری می‌گوید: «اعتقاد ما بر این است که، آن‌ها معصوم بوده و دارای کمال کامل و علم و آگاهی همه جانبه، هستند، هم در مورد آغاز امور و هم در مورد پایان آن‌ها و در هیچ حالتی نقص و نافرمانی از آن‌ها سر نمی‌زند» [۱۲۵].

مجلسی می‌گوید: «یاران امامیه ما، اجماع دارند که انبیاء و ائمّه، از گناه کبیره و صغیره، عمدی و غیرعمدی، معصوم هستند، قبل از نبوّت و امامت و بعد از آن و از زمان ولادت تا وقتی که به دیدار الله متعال می‌رسند، معصومند. کسی غیر از صدوق محمّد ابن بابویه و استادش، ابن الولید، مخالف این عقیده نیست. این دو جایز دانسته‌اند که ائمه از جانب الله متعال، مرتکب سهو و اشتباه شوند، البته نه آن اشتباهی که از شیطان است و گناه محسوب شود و نیز این‌که، متعلّق به تبلیغ و بیان احکام نباشد.» [۱۲۶]

اعتقاد به عصمت ائمه در نزد شیعه، از اعتقادات درجه اوّل و اساسی است، لذا مخالفین خود، در این مسأله، را تکفیر می‌کنند. این اعتقاد نتایج بسیاری در پی داشته است؛ از آن جمله: سخنان منسوب به ائمّه، همچون قرآن و سنّت، به عنوان دلیل شرعی معتبر محسوب می‌شود.

با این وجود، از دیدگاه شیعه، با وفات رسول الله ص، تشریع و قانون گذاری در دین، پایان نیافت، بلکه تا زمان غیبت امام دوازدهم استمرار داشت و حتّی معتقدند که امکان دارد از طریق نائب امام غائب، به رسائل و نوشته‌های او، دسترسی پیدا کرد. همچنین معتقدند که ائمه بیش از هرکس دیگری، مستحق خلافت و جانشینی هستند، هم از ابوبکر و عمر وعثمان و هم از سایر صحابه.

[۱۲۲] خمینی، حکومت اسلامی ص (۹۱) [۱۲۳] عقائد امامیه اثنی عشریه ص (۱۵۷) [۱۲۴] قبلی، همان صفحه [۱۲۵] قبلی، همان صفحه [۱۲۶] مجلسی، بحار الأنوار (۲۵/۳۵۰ -۳۵۱) ر.ک: سالوس، الإمامة ص (۲۱)

راز عصمت پيامبران

پیامبران و فرستادگان الله متعال، با وحی الهی معصوم می‌شوند: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ ٤[النجم: ۳-۴].

‏«‏و از روی هوا و هوس سخن نمی‌گوید‏.‏ آن - چیزی که با خود آورده است و با شما در میان نهاده است - جز پیامی نیست که - از سوی الله متعال بدو - وحی می‌شود».

راز عصمت ائمّه چیست؟ علمای شیعه‌ی امامیه می‌گویند: قطعاً الله متعال در آن‌ها ارواحی را آفریده، که بوسیله‌ی آن ارواح، ایشان را استوار و ثابت قدم می‌گرداند، همانگونه که کلینی در کتاب اصول کافی خود در باره‌ی این موضوع فصلی را تحت عنوان: «فصلی در بیان ارواحی که در ائمّه است» (۱/۲۷۱-۲۷۲) و «فصل: روحی که الله متعال توسط آن ائمّه را استوار نگه می‌دارد» (۱/۲۷۳ – ۲۷۴) تألیف کرده و در آن فصل شش روایت را از ابی عبدالله، نقل و در تفسیر روح، در آیه ذیل، بیان کرده است:

﴿وَكَذَٰلِكَ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَاۚ[الشورى: ۵۲].

‏«‏-همانگونه که به پیغمبران پیشین وحی کرده‌ایم- به تو نیز به فرمان خود روحی را وحی کرده‌ایم - که قرآن نام دارد و مایه حیات دل‌ها است-».

وی می‌گوید: «منظور از روح یکی از آفریدگان الله متعال است که از جبرئیل و میکائیل بالاتر است و همراه رسول اللهصبود، به او خبر می‌داد و او را ثابت قدم نگه می‌داشت و بعد از او همراه ائمّه است».

وی در فصل پیشین همان کتاب، از امام صادق روایت می‌کند که ایشان فرمود: روح القدس به پیامبران اختصاص دارد؛ وقتی پیامبر از دنیا رفت، روح القدس نزد امام رفته و همدم او می‌شود، روح القدس نمی‌خوابد و غفلت بر او مسلط نمی‌شود و دچار لهو و غرور نمی‌گردد» [۱۲۷].

وی در حاشیه‌ی همان کتاب، «رؤیت» را اینگونه تفسیر کرده: ‏«‏ناپیدایی که در گوشه و کنار زمین، در ارتفاعات آسمان و خلاصه از عرش تا عمق زمین است، را به او نشان می‌دهد».

در کتاب بحار الأنوار محمد باقر مجلسی (۲۵/۴۷-۹۹)، فصل «الأرواح التي فیهم» می‌گوید: ائمّه توسط روح القدوس تقویت و پشتیبانی می‌شوند. هم‌چنین ابن بابویه قمی، در رساله‌ی «الاعتقادات» شیخ صدوق، صص ۱۰۸- ۱۰۹، می‌نویسد: «‏.‏..اعتقاد ما این است که، اخبار و روایات درست از ائمه، با قرآن و معانی آن، متوازن، همگون و بدون اختلاف است؛ زیرا همه از طریق وحی از الله متعال برگرفته شده‌اند».

هم‌چنین قمی، صاحب کتاب «من لا یحضره الفقیه»، که یکی از منابع چهار گانه‌ی حدیث نزد شیعه جعفری است، می‌گوید: «رأی علمای شیعه بر این است که رسول الله چنآن‌چه وصیّت نکند، پیامبری و نبوّتش ناقص بوده و امّتش را ضایع کرده است» [۱۲۸].

اما اهل سنت می‌گویند: الله متعال ما را به اطاعت از خود و پیامبرش فرمان داده و از غیر پیامبر، تنها در صورتی اطاعت می‌شود که، مردم را به اطاعت از پیامبر دستور دهد و چنآن‌چه دچار نزاع و اختلاف شویم، جهت حل آن به کتاب الله و سنّت رسول الله، برمی‌گردیم:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا ٥٩[النساء: ۵۹].

‏«‏ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از الله متعال و از پیغمبر، اطاعت کنید و از کارداران و فرماندهان مسلمان خود فرمان‌برداری نمائید - مادام که دادگر و حقّ گرا و مجری احکام شریعت اسلام باشند - و اگر در چیزی اختلاف داشتید، آن را به الله متعال و پیغمبر او برگردانید، اگر به الله متعال و روز رستاخیز ایمان دارید. این کار برای شما بهتر وخوش فرجام‌تر است».

[۱۲۷] ابراهیم موسوی زنجان،ی عقائد الامامیه ص (۱۶۱). [۱۲۸] قبلی، همان صفحه.

فصل هفتم: دلایل نبوّت

پیشگفتار

پیامبران، که از جانب الله متعال بسوی مردم فرستاده شده‌اند، به مردم می‌گویند: ما از جانب الله متعال فرستاده شده‌ایم و شما باید در هر پیام و دستوری که به شما ابلاغ می‌کنیم، ما را تصدیق کنید، هم‌چنین، بر شما واجب است، چیزی که شما را بدان دستور می‌دهیم، انجام دهید و آن‌چه که شما را از آن باز می‌داریم، رها کنید.

الله متعال در خطاب نوح÷به قوم خویش می‌فرماید:

﴿إِذۡ قَالَ لَهُمۡ أَخُوهُمۡ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ ١٠٦ إِنِّي لَكُمۡ رَسُولٌ أَمِينٞ ١٠٧ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُونِ ١٠٨[الشعراء: ۱۰۶-۱۰۸].

‏«‏زمانی که هم‌نژادشان، نوح، بدیشان گفت: هان! پرهیزگاری کنید!‏‏ قطعاً من برای شما پیغمبر امینی هستم، از الله متعال بترسید و از من اطاعت کنید».

همانگونه که پیامبرانی همچون: هود، صالح، لوط و شعیب، اقوام‌شان را مورد خطاب قرار داده‌اند و اصلاً این گفتار و دعوت همه پیامبران است.

بنابراین، وقتی پیامبران ادعا می‌کنند که هرچه می‌گویند، از جانب حق به آن‌ها القاء می‌گردد، بی‌تردید الله متعال دلایل و برهان‌های چنان روشنی در اختیار ایشان قرار می‌دهد، که ادعایشان را تصدیق کند و الله متعال نیز حجّت بر مردم تمام نماید و هیچ عذر و بهانه‌ای برای کسی باقی نماند که بتواند از تصدیق و پیروی آنان روی گردان شود. همانگونه که حق تعالی فرمود:

﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا بِٱلۡبَيِّنَٰتِ[الحديد: ۲۵]. ‏«‏ما پیغمبران خود را همراه با دلائل محکم و معجزات روشن - به میان مردم - روانه کرده‌ایم».

تنوّع و گوناگونی دلایل

دلایل و نشانه‌هایی که، حقانیّت و راستی هر پیامبری را به اثبات می‌رساند، بسیارند. برخی از علما، پیرامون دلایل نبوّت پیامبر اسلامص، تألیفاتی دارند و کتاب‌هایی به رشته‌ی تحریر در آورده‌اند که در برخی از آن‌ها تعداد این دلایل از هزار دلیل هم گذشته است. ما این دلایل و نشانه‌ها را به پنچ دسته تقسیم کرده ایم. تمامی این دسته‌ها، از جهاتی با هم مرتبط هستند:

اوّل: آیات و معجزاتی که الله متعال جهت تصدیق و تثبیت حقانیّت رسالت آن‌ها، به اجرا در می‌آورد.

دوم: بشارت پیامبران پیشین، به آمدن پیامبران بعد از خودشان.

سوم: توجّه و دقّت در احوال پیامبران.

چهارم: توجّه و نگاه ژرف به دعوت پیامبران.

پنجم: یاری و پشتیبانی پیامبران، از جانب الله متعال.

اکنون به توضیح و تفصیل هر دسته از این دلایل و نشانه‌ها می‌پردازیم.

اوّل: آیات و معجزات پیامبران

در زبان عربی، نشانه و دلیل وجود هر چیزی، را «آیه» گویند، ولی در این مورد، وقتی می‌گوییم آیه یا نشانه، منظور امور خارق العاده و مغایر با سنّت‌های عادی و طبیعی است که از جانب الله متعال به پیامبران اعطا شده و انجام آن، خارج از قدرت و توانایی بشر است؛ مانند: تبدیل عصا به اژدهایی که حرکت کند و به هر سویی در جست و خیز باشد، چنین امری چون مخالف با سنّت‌های عادی و مورد انتظار جهان هستی و دلیلی غیر قابل نقض و بطلان است، بر درستی و راستی آن‌ها در رسالتی که از جانب الله متعال آورده‌اند، دلالت می‏کند.

تعریف آیه و معجزه

همه‌ی علما، این نشانه‌ها را معجزه نامیده‌اند. واژه «معجزه»، به معنی: «ناتوان کننده» است و به معجزات انبیاء، به این خاطر «معجزه» اطلاق شده، که دیگران نمی‌توانسته‌اند مانند آن را انجام دهند و در مقابل آن، شکست می‌خورده‌اند. «معجزه»، در زبان عربی، اسم فاعل از ریشه‌ی «عجز» به معنی «ناتوانی از انجام کاری»، می‌باشد و فرقی نمی‌کند کاری اشد، یا رأی و تدبیری [۱۲۹].

امام فخر رازی، معجزه را در عُرف اینگونه تعریف می‌کند: «امر خارق العاده‌ای است که همراه با مبارزه طلبی بوده و چیزی با آن برابری نمی‌کند» [۱۳۰].

ابن حمدان حنبلی، معجزه را چنین تعریف می‌کند: «هر سخن یا کاری فوق طبیعی که همراه و موافق با ادعای رسالت و پیامبری باشد و کسی نتواند همان سخن و کار، یا شبیه به آن را، بیاورد» [۱۳۱].

بنابراین امور ذیل معجزات به حساب نمی‌‌آیند:

چیزهای فوق طبیعی که به انبیاء اعطاء شده است، ولی به منظور مبارزه‌طلبی نیست، مانند: جوشیدن آب در بین انگشتان رسول اللهص، زیاد شدن خوراک اندک، تسبیح گفتن سنگریزه در کف دست رسول اللهص، آمدن درخت بسوی ایشان، نالیدن تنه‌ی درخت برای ایشان و امثال این‌ها.

امور فوق طبیعی که الله متعال، به کسانی غیر از پیامبران اعطاء فرموده است. امروزه علما آن امور را، «کرامت» می‌نامند. این تقسیم بندی، توسط علمای امروز مطرح شده است و علمای قدیم، مانند امام احمد، همه‌ی این‌ها را شامل معجزه می‌دانند [۱۳۲].

ما معجزه را «آیه» می‌گوییم. همانگونه که در قرآن ذکر شده است. این نام، شامل تمام اموری است که الله متعال به انبیاء بخشیده، تا دلیلی باشد، بر درستی و راستی ایشان، چه به منظور مبارزه طلبی باشد و چه نباشد.

[۱۲۹] بصائر ذوی التّمیز (۱/۶۵) [۱۳۰] لوامع الأنوار البهیّة (۲/۲۸۹-۲۹۰) [۱۳۱] قبلی، همان صفحه [۱۳۲] ابن تیمیه، مجموع فتاوای (۱۱/۳۱۱)، و لوامع الأنوار اللبهیّة (۲/۲۹۰)

انواع نشانه

وقتی که در مورد معجزات و نشانه‌هایی که الله متعال به پیامبران و فرستادگانش عطا فرموده، به تحقیق و پژوهش می‌پردازیم، می‌بینیم که همه در زیر مجموعه‌ی این سه مسأله هستند: علم ، قدرت و بی‌نیازی [۱۳۳].

بنابراین، خبر دادن از امور غیبی گذشته و آینده، هم چون عیسی÷که به قوم خود خبر می‌داد چه می‌خورند و چه چیزی را در خانه‌هایشان پس‌انداز می‌کنند و نیز مانند گزارش رسول الله صدرباره‌ی امت‌های پیشین و خبر از فتنه‌ها و نشانه‌های آخر الزّمان، که در آینده به وقوع می‌پیوندند. همه این‌ها از باب «علم» هستند

تبدیل عصا به اژدها، شفای نابینای مادرزاد، شفای جذامی، زنده کردن مردگان، شکافتن ماه و امثال آن، از باب «قدرت» هستند.

حفاظت و حمایت از رسول الله صدر برابر سوء قصد مردم، روزه گرفتن پیاپی ایشان بدون این‌که بر نشاط و سرحالی ایشان تأثیر گذارد، از باب «بی‌نیازی» است.

سه مسأله: علم و قدرت و بی‌نیازی، که همه معجزات به آن‌ها بر می‌گردند، به صورت کامل و مطلق آن، ویژه الله متعال هستند و جز او، کسی در هیچ کدام از این‌ها به کمال نمی‌رسد؛ از این رو الله متعال پیامبرش صرا فرمان می‌دهد که خود را از ادعای این امور دور و مبرّا کند:

﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ وَلَآ أَقُولُ لَكُمۡ إِنِّي مَلَكٌۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّۚ قُلۡ هَلۡ يَسۡتَوِي ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِيرُۚ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ ٥٠

[الأنعام:۵۰].

‏«‏- ای پیغمبر! بدین کافران - بگو: من نمی‌گویم گنجینه‌های - ارزاق و اسرار جهان - یزدان در تصرّف من است - چرا که الوهیت و مالکیت جهان تنها و تنها از آن الله سبحان است و بس - و من نمی‌گویم که من غیب می‌دانم - چرا که کسی از غیب جهان باخبر است که در همه مکان‌ها و زمان‌ها حاضر و ناظر باشد که الله متعال است - و من به شما نمی‌گویم که من فرشته‌ام‏.‏ - بلکه من انسانی همچون شمایم‏.‏ این است عوارض بشری از قبیل: خوردن و خفتن و در کوچه و بازار راه رفتن، در من دیده می‌شود، جز این که به من وحی می‌شود و - من جز از آن‌چه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم - و سخن کسی جز سخن الله متعال را نمی‌شنوم و تنها به فرمان او راه می‌روم-».

پس رسول اللهص، از ادعای غیب، مالکیّت خزانه‌های زمین و از این‌که فرشته‌ای باشد، بی‌نیاز از خوردن و آشامیدن، خود را تبرئه می‌کند. پیامبران به میزانی که الله متعال به آن‌ها عطا نماید، به این سه امر فوق طبیعت و عادت، دست می‌یابند. آن‌چه را که الله متعال به ایشان می‌آموزد، می‌دانند، توانایی انجام کارهایی را دارند، که الله متعال قدرت انجام آن را به ایشان ارزانی می‌بخشد و هر اندازه که الله متعال ایشان را بی‌نیاز نماید، بی‌نیاز هستند.

[۱۳۳] ابن تیمیه، مجموع فتاوای (۱۱/۳۱۲- ۳۱۳)

نمونه‏هایی از معجرات پیامبران

۱- معجزه‏ی صالح پیامبر

حضرت صالح÷قوم خویش را به بندگی الله یکتا و یگانه، دعوت کرد:

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمۡ صَٰلِحًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ فَإِذَا هُمۡ فَرِيقَانِ يَخۡتَصِمُونَ ٤٥[النمل: ۴۵].

‏«‏ما به سوی قوم ثمود، برادرشان صالح را روانه کردیم - تا ایشان را به یکتاپرستی دعوت کند و بدیشان بگوید - که الله متعال را بپرستید‏».

اما قومش او را تکذیب کردند و تقاضای نشانه و معجزه‌ای کردند که درستی ادعایش را تأیید کند:

﴿قَالُوٓاْ إِنَّمَآ أَنتَ مِنَ ٱلۡمُسَحَّرِينَ ١٥٣ مَآ أَنتَ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُنَا فَأۡتِ بِ‍َٔايَةٍ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ ١٥٤[الشعراء: ۱۵۳-۱۵۴].

‏«‏- قوم ثمود به صالح پاسخ دادند و - گفتند: تو جادوشده هستی و بس‏.‏ تو انسانی همچون خود ما هستی، - آخر چگونه گمان می‌بری که پیغمبر شده‌ای‌؟ - اگر راست می‌گویی، معجزه‌ای را برای ما بیاور».

ابن کثیر می‌گوید: «مفسرین ذکر کرده‌اند که قوم ثمود روزی در محفل و محل تجمع شان جمع شده بودند، در آن هنگام صالح÷آمد و آن‌ها را به سوی الله متعال فراخواند و به ایشان تذکّر داد و از آن‌چه ناروا بود، بر حذر داشت و ایشان را پند و موعظه داد؛ اما آن‌ها گفتند: اگر تو توانستی از این صخره‌ی بزرگ، شتری که ده ماه آبستن است با چنین و چنان اوصاف و ویژگی هایی، بیرون آوری- و در ذکر اوصاف آن خود را به تکّلف و دردسر انداختند.

صالح پیامبر فرمود: آیا اگر آن شتر را با چنان اوصافی که بر شمردید، از آن سنگ بیرون آوردم، ایمان می‌آورید و رسالت مرا تصدیق می‌کنید؟ گفتند: آری. او هم از آن‌ها عهد و پیمان گرفت. سپس به عبادتگاهش رفت و هر اندازه که توانست، به نماز ایستاد و بعد دعا کرد و از الله متعال تقاضای برآورده شدن خواسته‌ی قومش را کرد. بنابراین الله متعال به آن صخره فرمان داد که شتر بزرگی به همان صورت که آنان خواستند، بیرون آورد.

قوم صالح با دیدن شتری با چنان اوصاف و ویژگی‌هایی که گفتند، شگفت زده و سراسیمه شدند، احساس می‌کردند که منظره‌ای بس وحشتناک و هول برانگیز را دیده‌اند، آن را قدرتی باشکوه، دلیلی قاطع و برهانی روشنگر، قلمداد نمودند. تعداد زیادی به او ایمان آوردند، ولی بیشترشان به کفر خود ادامه دادند» [۱۳۴]. الله متعال، پذیرش درخواست آن‌ها را، اینگونه یادآور شده و می‌فرماید:

﴿قَالَ هَٰذِهِۦ نَاقَةٞ لَّهَا شِرۡبٞ وَلَكُمۡ شِرۡبُ يَوۡمٖ مَّعۡلُومٖ ١٥٥[الشعراء: ۱۵۵].

‏«‏- هنگامی که الله متعال شتر ماده‌ای را معجزه‌آسا برای صالح پدیدار کرد، صالح بدیشان - گفت: این شتری است - که الله متعال آن را معجزه شما نموده است -، یک روز سهم آب متعلّق به آن و روز دیگر، سهم آب متعلّق به شما است‏».

﴿وَإِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمۡ صَٰلِحٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥۖ قَدۡ جَآءَتۡكُم بَيِّنَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡۖ هَٰذِهِۦ نَاقَةُ ٱللَّهِ لَكُمۡ ءَايَةٗۖ فَذَرُوهَا تَأۡكُلۡ فِيٓ أَرۡضِ ٱللَّهِۖ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوٓءٖ فَيَأۡخُذَكُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ ٧٣[الأعراف: ۷۳].

«و به سوى -قوم- ثمود برادرشان، صالح را -فرستادیم- گفت: اى قوم من، خدا را بپرستید. براى شما معبودى جز او نیست. در حقیقت، براى شما از جانب پروردگارتان، دلیلى آشکار آمده است؛ این ماده‏شتر -از جانب- خدا براى شماست که پدیده‏اى شگرف است؛ پس آن را بگذارید تا در زمین خدا بخورد و گزندى به او نرسانید تا -مبادا- شما را عذابى دردناک دربرگیرد».

الله متعال هم خبر داده که معجزه‌ی ایشان نشانه‌ای روشن و کاملاً آشکار بود، به همین خاطر، آن را «روشنگر» نامید: ﴿وَءَاتَيۡنَا ثَمُودَ ٱلنَّاقَةَ مُبۡصِرَةٗ[الإسراء: ۵۹].

‏«‏ما برای قوم ثمود شتر -از سنگ به بیرون آوردیم و- به سویشان فرستادیم که -معجزه آشکار و شک‌زدا و- روشنگر بود‏‏».

[۱۳۴] البدایه والنْهایه (۱/۱۳۴)

۲- معجزه‏ی ابراهیم÷

ابراهیم÷، بت‌ها و خدایانی که قومش عبادت می‌کردند، را در هم کوبید و با تبر خُرد کرد؛ بنابراین آتش بزرگی را بر افروختند و ابراهیم را به داخل آن انداختند، امّا الله متعال به آتش فرمان داد که هیچ صدمه و آزاری به او وارد نکند:

﴿قَالُواْ حَرِّقُوهُ وَٱنصُرُوٓاْ ءَالِهَتَكُمۡ إِن كُنتُمۡ فَٰعِلِينَ ٦٨ قُلۡنَا يَٰنَارُ كُونِي بَرۡدٗا وَسَلَٰمًا عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ ٦٩ وَأَرَادُواْ بِهِۦ كَيۡدٗا فَجَعَلۡنَٰهُمُ ٱلۡأَخۡسَرِينَ ٧٠[الأنبياء: ۶۸-۷۰].

‏«‏گفتند: اگر می‌خواهید کاری کنید - که انتقام خدایان خود را گرفته باشید- ابراهیم را سخت بسوزانید و خدایان خویش را یاری کنید. -آتشی را برافروختند و ابراهیم را در آن انداختند و - ما به آتش دستور دادیم که: ای آتش بر ابراهیم سرد و سالم باش - و کم‌ترین زیانی به او مرسان -، آنان خواستند که ابراهیم را با نیرنگ خطرناکی نابود کنند، ولی ما ایشان را زیانبارترین مردم نمودیم - چرا که نیرنگ شان نگرفت و حتّی سبب بی‌آبرویی نمرود و نمرودیان گردید و انگیزه ایمان آوردن برخی از مردم گشت-».

از جمله نشانه‌هایی که الله متعال، به دست ابراهیم، جاری نمود، زنده‌کردن مردگان بود. الله متعال اینگونه قصه‌اش را برای ما بیان می‌‌فرماید:

﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّ أَرِنِي كَيۡفَ تُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ قَالَ أَوَ لَمۡ تُؤۡمِنۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰكِن لِّيَطۡمَئِنَّ قَلۡبِيۖ قَالَ فَخُذۡ أَرۡبَعَةٗ مِّنَ ٱلطَّيۡرِ فَصُرۡهُنَّ إِلَيۡكَ ثُمَّ ٱجۡعَلۡ عَلَىٰ كُلِّ جَبَلٖ مِّنۡهُنَّ جُزۡءٗا ثُمَّ ٱدۡعُهُنَّ يَأۡتِينَكَ سَعۡيٗاۚ وَٱعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٞ ٢٦٠[البقرة: ۲۶۰].

‏«‏و - به خاطر بیاور - هنگامی را که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من نشان بده، چگونه مردگان را زنده می‌کنی‏.‏ گفت: مگر ایمان نیاورده‌ای‌؟! گفت: چرا! اما برای این‌که قلبم مطمئن شود- و با افزودن آگاهی بیشتر، دلم آرامش یابد -‏.‏ گفت: پس - در این صورت - چهار پرنده را بگیر و آن‌ها را قطعه قطعه کن‏.‏ آن گاه بر سر هر کوه، قسمتی از آن‌ها را بگذار‏.‏ بعد آن‌ها را صدا بزن، به سرعت به سوی تو خواهند آمد».‏

الله متعال به او دستور داد که پرنده‌ها را ذبح کند و بعد از قطعه قطعه‌کردن و تقسیم آن به چند قسمت، هر قطعه ای را، بر سر یک کوه بگذارد و آن‌ها را صدا کند. بعد از صداکردن، همه ندایش را پاسخ دادند و اعضای بدن شان که از هم جدا شده بود، به هم پیوست و جان گرفتند و در آسمان به پرواز درآمدند. سبحان الله، الله متعال چقدر با شکوه و قدرتش والا و بی‌نظیر است!

۳- معجرات موسی÷

الله متعال نُه معجزه‌ی روشنگر به موسی÷اعطا نمود:

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَىٰ تِسۡعَ ءَايَٰتِۢ بَيِّنَٰتٖۖ[الإسراء: ۱۰۱].

‏«‏ما به موسی نُه معجزه روشنگر دادیم».

۱- بزرگترین و باشکوه‌ترین نشانه، عصایی بود که وقتی آن را روی زمین می‌انداخت، تبدیل به مار بزرگی می‌شد:

﴿وَمَا تِلۡكَ بِيَمِينِكَ يَٰمُوسَىٰ ١٧ قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّؤُاْ عَلَيۡهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَىٰ غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَ‍َٔارِبُ أُخۡرَىٰ ١٨ قَالَ أَلۡقِهَا يَٰمُوسَىٰ ١٩ فَأَلۡقَىٰهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٞ تَسۡعَىٰ ٢٠ قَالَ خُذۡهَا وَلَا تَخَفۡۖ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا ٱلۡأُولَىٰ ٢١[طه: ۱۷-۲۱].

‏«‏ای موسی! در دست راست تو چیست‌؟ پاسخ داد: این عصای من است، بر آن تکیه می‌کنم و با آن براى گوسفندانم برگ مى تکانم و نیازهای دیگری را با آن برآورده می‌کنم، - الله متعال بدو امر - فرمود: ای موسی! عصا را بینداز. موسی فوراً عصا را انداخت. ناگهان مار بزرگی شد و به سرعت می‌خزید، - الله متعال به موسی - فرمود: آن را بگیر و مترس! ما آن را به حالت نخستین خودش، باز خواهیم گرداند‏‏».

از ویژگی‌های این عصا این بود که ده‌ها ریسمان و عصای ساحران فرعون را، که برای غلبه بر موسی÷آورده بودند، بلعید:

﴿قَالُواْ يَٰمُوسَىٰٓ إِمَّآ أَن تُلۡقِيَ وَإِمَّآ أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنۡ أَلۡقَىٰ ٦٥ قَالَ بَلۡ أَلۡقُواْۖ فَإِذَا حِبَالُهُمۡ وَعِصِيُّهُمۡ يُخَيَّلُ إِلَيۡهِ مِن سِحۡرِهِمۡ أَنَّهَا تَسۡعَىٰ ٦٦ فَأَوۡجَسَ فِي نَفۡسِهِۦ خِيفَةٗ مُّوسَىٰ ٦٧ قُلۡنَا لَا تَخَفۡ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡأَعۡلَىٰ ٦٨ وَأَلۡقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلۡقَفۡ مَا صَنَعُوٓاْۖ إِنَّمَا صَنَعُواْ كَيۡدُ سَٰحِرٖۖ وَلَا يُفۡلِحُ ٱلسَّاحِرُ حَيۡثُ أَتَىٰ ٦٩[طه: ۶۵-۶۹].

‏«‏- جادوگران مغرورانه- گفتند: ای موسی! آیا تو اوّل - هنرنمائی می‌کنی و عصای خود را - می‌اندازی، یا ما اوّل - دست به کار شویم و اسباب و ادوات جادوی خویش را - بیندازیم - و کار تو را یکسره سازیم‌؟ موسی - گفت: شما اوّل - شروع کنید و آن‌چه دارید جلو - بیندازید‏.‏ - آنان طناب‌ها و عصاهای خود را انداختند‏.‏ موسی - بر اثر جادوی ایشان، چنان به نظرش رسید که به ناگاه طناب‌ها و عصاهای آنان - مار شده‌اند - و می‌خزند. در این هنگام موسی در درون خود، احساس اندکی هراس کرد، گفتیم: مترس! حتماً تو برتری - و بر آنان چیره می‌شوی و کارهای باطلشان را شکست خواهی داد-. چیزی را که در دست راست داری، بینداز تا همه ساخته‌های-دروغین و شعبده‌بازی‌های مکارانه- ایشان را به سرعت ببلعد‏؛ چرا که کارهائی را که کرده‌اند، نیرنگِ جادوگر است، و جادوگر هرکجا برود، پیروز نمی‌شود».

وقتی ساحران فرعون، با چشم خود دیدند که عصای موسی÷چه انجام داد، فهمیدند که قطعاً این کار بشر نیست، بلکه این کار خدایی است که آفریدگار بشر است، از این رو کنترل را از دست داده و در حضور انبوه مردم برای الله متعال، پروردگار جهانیان، به سجده افتادند:

﴿فَأُلۡقِيَ ٱلسَّحَرَةُ سُجَّدٗا قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِرَبِّ هَٰرُونَ وَمُوسَىٰ ٧٠[طه: ۷۰].

«- موسی عصای خود را انداخت‏.‏ عصا مار بزرگی گردید و همه طناب‌ها و چوبدستی‌های مارگونه ایشان را فوراً بلعید‏.‏- به دنبال آن، جادوگران همگی به سجده افتادند و گفتند: ما - حقیقت را واضح می‌بینیم و - به پروردگار هارون و موسی ایمان داریم».

۲- از دیگر نشانه‌ها و معجزاتی که الله متعال همراه موسی÷فرستاد، دست درخشان موسی÷می‌باشد، که در آیه‌ی ذیل ذکر شده است:

﴿وَٱضۡمُمۡ يَدَكَ إِلَىٰ جَنَاحِكَ تَخۡرُجۡ بَيۡضَآءَ مِنۡ غَيۡرِ سُوٓءٍ ءَايَةً أُخۡرَىٰ ٢٢[طه: ۲۲].

«دست خود را به گریبان خویش فرو بر، تا سفید و درخشان بیرون آید، بی‌آن که دچار عیب و بیماری شده باشد و این معجزه دیگری - برای تو - است».

دستش را وارد گریبان پیراهن می‌‌کرد، سپس آن را بیرون می‌کشید، ناگهان مانند ماه درخشان می‌تابید، بدون هر گونه عیب و بیماری.

الله متعال در سوره‌ی اعراف، هفت معجزه‌ی موسی÷را یادآور شده و می‌فرماید که فرعون و طرفدارانش را به موارد زیر، مبتلا کرد:

۳- قحطی و خشکسالی، به سبب کمبود آب، قطع باران و نزولات آسمانی از سرزمین مصر.

۴- نقص و کمبود میوه‌ها و محصولات کشاورزی. بدین صورت که الله متعال، خیر و برکت را از آن سرزمین گرفت و مقدار محصولی هم که بدست می‌آوردند، آفت زده بود.

۵- طوفانی که مزارع را در هم پیچید و شهر‌ها و آبادی‌ها را، نابود ساخت..‏

۶- حمله‌ی ملخ‌ها به مزارع و باغ‌ها که هیچ خشک و تری را باقی نگذاشتند.

۷- شپش، آن حشره‌ای که روی بدن انسان قرار گرفته و به اذیّت و آزارش می‌پردازد.

۸- وجود قورباغه‌های فراوان و بی‌شمار، که در همه جا وجود داشته و عرصه را بر آن‌ها تنگ و زندگی شان را تلخ کردند.

۹- خونی که در هر غذا و خوراک شان پیدا بود.

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَلَقَدۡ أَخَذۡنَآ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ بِٱلسِّنِينَ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمۡ يَذَّكَّرُونَ ١٣٠ فَإِذَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡحَسَنَةُ قَالُواْ لَنَا هَٰذِهِۦۖ وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَيِّئَةٞ يَطَّيَّرُواْ بِمُوسَىٰ وَمَن مَّعَهُۥٓۗ أَلَآ إِنَّمَا طَٰٓئِرُهُمۡ عِندَ ٱللَّهِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ ١٣١ وَقَالُواْ مَهۡمَا تَأۡتِنَا بِهِۦ مِنۡ ءَايَةٖ لِّتَسۡحَرَنَا بِهَا فَمَا نَحۡنُ لَكَ بِمُؤۡمِنِينَ ١٣٢ فَأَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِمُ ٱلطُّوفَانَ وَٱلۡجَرَادَ وَٱلۡقُمَّلَ وَٱلضَّفَادِعَ وَٱلدَّمَ ءَايَٰتٖ مُّفَصَّلَٰتٖ فَٱسۡتَكۡبَرُواْ وَكَانُواْ قَوۡمٗا مُّجۡرِمِينَ ١٣٣[الأعراف:۱۳۰-۱۳۳].

‏«و در حقیقت ما فرعونیان را به خشکسالى و کمبود محصولات دچار کردیم، باشد که عبرت گیرند - و از خواب غفلت بیدار شوند، از سرکشی و ستم خود بکاهند، متوجّه الله متعال گردند و به بنی‌اسرائیل بیش از این ظلم و جور روا ندارند-، پس هنگامى که نیکى -و نعمت- به آنان روى مى‏آورد، مى‏گفتند: این به خاطر –شایستگى- خود ماست و هنگامی که گزندى به آنان مى‏رسید، به موسى و همراهانش شگون بد مى‏زدند. آگاه باشید که -سرچشمه- بدشگونى آنان تنها نزد خداست، -که آنان را به بدى اعمالشان کیفر مى‏دهد- اما بسیاری از آنان نمى‏دانستند. و گفتند: هر گونه پدیده شگرفى که به وسیله آن، ما را افسون کنى، براى ما بیاورى، ما به تو ایمان می‌آوریم‏.‏ پس بر آنان طوفان، ملخ، شپش، قورباغه‌ها و خون را به صورت نشانه‏هایى آشکار فرستادیم و باز سرکشى کردند و گروهى بدکار بودند».

این‌ها، تنها نشانه‌ها و معجزاتی بودند که الله متعال، موسی÷را به وسیله آن‌ها، نزد فرعون فرستاد، امّا علاوه بر این‌ها، موسی÷معجزه‌های دیگری هم داشت، مانند: شکافتن دریا با عصا، جوشیدن دوازده چشمه آب با ضربه‌ی چوبدستی، فرستادن ترنجبین و بلدر‌چین برای بنی‌اسرائیل‏ در صحرای سینا و غیره.

۴- معجزات حضرت عیسی÷

از جمله معجزات عیسی÷که الله متعال از آن خبر داده است، این است که وی، از گِل مجسمه پرنده می‌ساخت و در آن می‌دمید و به فرمان و قدرت الله متعال، پرنده‌ای زنده می‌شد، روی چشم کورمادرزاد دست می‌کشید و به فرمان الله متعال بهبود می‌یافت، روی مبتلای به بیماری پیسی دست می‌کشید و به فرمان و قدرت الهی شفا می‌داد، از کنار مردگان عبور می‌کرد و آن‌ها را صدا می‌کرد، سپس الله متعال آن‌ها را زنده می‌گردانید. الله متعال خطاب به عیسی÷تمامی این مسائل را برای ما بازگو کرده و می‌فرماید:

﴿وَإِذۡ تَخۡلُقُ مِنَ ٱلطِّينِ كَهَيۡ‍َٔةِ ٱلطَّيۡرِ بِإِذۡنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيۡرَۢا بِإِذۡنِيۖ وَتُبۡرِئُ ٱلۡأَكۡمَهَ وَٱلۡأَبۡرَصَ بِإِذۡنِيۖ وَإِذۡ تُخۡرِجُ ٱلۡمَوۡتَىٰ بِإِذۡنِيۖ[المائدة: ۱۱۰].

‏«زمانی را که - از توان بشر فراتر می‌رفتی - و به دستور من چیزی از گِل به شکل پرنده می‌ساختی و در آن می‌دمیدی و به فرمان من پرنده‌ای - زنده - می‌شد، کورمادرزاد و مبتلای به بیماری پیسی را به فرمان و قدرت من شفا می‌دادی، و - به یاد بیاور - زمانی را که مردگان را، به فرمان من - زنده می‌کردی و از قبرها - بیرون می‌آوردی».‏

از دیگر معجزات او، سفره‌ای است که الله متعال به درخواست یاران عیسی÷، از آسمان فروفرستاد، تا همه مؤمنان نازل شدنش را عید بگیرند، این سفره هم از جمله معجزات عیسی÷است:

﴿إِذۡ قَالَ ٱلۡحَوَارِيُّونَ يَٰعِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ هَلۡ يَسۡتَطِيعُ رَبُّكَ أَن يُنَزِّلَ عَلَيۡنَا مَآئِدَةٗ مِّنَ ٱلسَّمَآءِۖ قَالَ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ١١٢ قَالُواْ نُرِيدُ أَن نَّأۡكُلَ مِنۡهَا وَتَطۡمَئِنَّ قُلُوبُنَا وَنَعۡلَمَ أَن قَدۡ صَدَقۡتَنَا وَنَكُونَ عَلَيۡهَا مِنَ ٱلشَّٰهِدِينَ ١١٣ قَالَ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ ٱللَّهُمَّ رَبَّنَآ أَنزِلۡ عَلَيۡنَا مَآئِدَةٗ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ تَكُونُ لَنَا عِيدٗا لِّأَوَّلِنَا وَءَاخِرِنَا وَءَايَةٗ مِّنكَۖ وَٱرۡزُقۡنَا وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلرَّٰزِقِينَ ١١٤ قَالَ ٱللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُهَا عَلَيۡكُمۡۖ فَمَن يَكۡفُرۡ بَعۡدُ مِنكُمۡ فَإِنِّيٓ أُعَذِّبُهُۥ عَذَابٗا لَّآ أُعَذِّبُهُۥٓ أَحَدٗا مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١١٥[المائدة: ۱۱۲-۱۱۵].

‏«‏و - به یاد آور - زمانی را که حواریون - به عیسی - گفتند: ای عیسی پسر مریم! آیا پروردگار تو می‌تواند برای ما سفره‌ای از آسمان فرو فرستد - و با پذیرش این درخواست تو، بر ما منّت نهد؟ عیسی بدیشان - گفت: اگر مؤمن - به الله متعال - هستید، از الله متعال بترسید - و مطیع اوامر و نواهی او باشید، و درخواست‌های نابجا و ناروا نکنید -، گفتند: می‌خواهیم از آن بخوریم و دل هایمان - با زیادت یقین به قدرت ربّ‌العالمین - آرامش یابد و بدانیم که تو به ما راست گفته‌ای و جزو گواهان بر آن باشیم‏.‏ عیسی پسر مریم (چنین) گفت: «یا الله! ای پروردگار ما! برای ما سفره‌ای از آسمان بفرست تا عیدی برای ما و آیندگان ما، و نشانه‌ای از سوی تو باشد؛ و به ما روزی ده؛ و تو، بهترین روزی‌دهنده‌ای. الله فرمود: من، سفره را برای شما نازل می‌کنم؛ ولی پس از این هرکس از شما کافر شود، او را چنان عذابی می‌دهم که هیچیک از جهانیان را چنان عذابی نداده باشم!»

۵- معجزات خاتم الأنبیاءص

الله متعال معجزات روشنگر و نشانه‌های خیره‌کننده‌ای، بر دست خاتم الأنبیاء جاری کرد، و دقّت نظر انسان‌های حق جو در آن معجزات، آنان را حقانیّت و صداقت آن پیامبر بزرگوار رهنمون می‌شود.

دانشمندان اسلام، در بحث و پژوهش موضوع معجزات پیامبر اسلام، کتاب‌های متعدّدی تألیف کرده‌اند که در برخی از آن‌ها بیش از هزار مورد معجزه برشمرده‌اند و علمای علم توحید، تفسیر، حدیث و تاریخ به شرح و بیان این موضوع اهتمام ورزیده‌اند.

بزرگترین معجزه

بزرگترین معجزه‌ای که الله متعال به پیامبر اسلام صبخشید و از معجزات تمام پیامبران بزرگتر می‌باشد، قرآن کریم، کتاب روشنگر، است. نشانه‌ای که روان و عقل انسان را مورد خطاب قرار می‌دهد. معجزه جاویدانی که تا اقامه‌ی فرارسیدن قیامت، پابرجاست و هرگز تغییر و تحریف بدان راه نخواهد یافت:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِٱلذِّكۡرِ لَمَّا جَآءَهُمۡۖ وَإِنَّهُۥ لَكِتَٰبٌ عَزِيزٞ ٤١ لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ ٤٢[فصلت: ۴۱-۴۲].

«قرآن، کتاب ارزشمند و بی‌نظیری است، هیچ گونه باطلی، از هیچ جهتی و نظری، متوجّه قرآن نمی‌گردد‏.‏ - نه غلطی و تناقضی در الفاظ و مفاهیم آن است، و نه علوم راستین و اکتشافات درست پیشینیان و پسینیان، مخالف با آن و نه دست تحریف به دامان بلندش می‌رسد‏.‏ چرا که - قرآن فرستاده یزدان است که با حکمت و ستوده است - و کارهایش از روی حکمت است، و شایسته حمد و ستایش بسیار است-».

الله متعال فصیحان عرب را، به مبارزه فرا خواند، حال آنکه نبوغ فصاحت و بلاغت برترین سرمایه‌ی عرب بود و از همان روزهای اوّل، عرب با رسول الله صو دعوت اسلامی او، به مبارزه برخاستند. مبارزه‌ی آن‌ها با قرآن این بود که متنی همانند قرآن بنویسند، ولی همه عاجز و درمانده شدند و نتوانستند:

﴿وَإِن كُنتُمۡ فِي رَيۡبٖ مِّمَّا نَزَّلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّن مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ شُهَدَآءَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٢٣ فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ وَلَن تَفۡعَلُواْ فَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِي وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُۖ أُعِدَّتۡ لِلۡكَٰفِرِينَ ٢٤[البقرة: ۲۳-۲۴].

«اگر درباره آن‌چه بر بنده خود نازل کرده‌ایم، دچار شک و دودلی هستید، سوره‌ای همانند آن را بسازید - و ارائه دهید- و گواهان خود را بجز الله متعال - که بر صدق قرآن گواهی می‌دهد - فرا خوانید - تا بر صدق چیزی که آورده‌اید و همسان با قرآن می‌دانید، شهادت دهند - اگر راستگو و درستکارید. پس اگر این کار را نکردید و هرگز هم نمى‏توانید این کار را انجام دهید، از آن آتشى که سوختش مردمان و سنگ‌ها هستند و براى کافران آماده شده است، بپرهیزید».

معجزه‌ای با سبک بی‌نظیر

خواست و اراده‌ی الله متعال بر این بود که سبک معجزه‌ی محمّد ص، با معجزات سایر پیامبران، متفاوت باشد، حال آنکه می‌توانست معجزه‌ای محسوس بر او نازل فرماید، تا هر بیننده‌ای را به حیرت اندازد:

﴿إِن نَّشَأۡ نُنَزِّلۡ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ ءَايَةٗ فَظَلَّتۡ أَعۡنَٰقُهُمۡ لَهَا خَٰضِعِينَ ٤[الشعراء:۴].

‏«‏اگر ما بخواهیم معجزه‌ای از آسمان بر آنان نازل می‌کنیم؛ تا گردن‌هایشان در برابر آن - خم گردد، و از روی اجبار ایمان آورند و - تسلیم شوند».

بنابراین، اگر الله متعال می‌خواست، می‌توانست آنچنان معجزه و نشانه‌ی غالبی برایشان می‌فرستاد، که کاملاً تسلیم آن شوند و یارای جدال بر سر آن را نداشته باشند و هرگز از ایمان آوردن منصرف نشوند، همانگونه که الله متعال تسلیم‌شدن و گردن نهادن‌شان، در برابر معجزه‌ای محسوس، را با این عبارت به تصویر می‌کشد: ﴿فَظَلَّتۡ أَعۡنَٰقُهُمۡ لَهَا خَٰضِعِينَ ٤«گردن‌هایشان در برابر آن خم گردد». گویی این سرافکندن، خصلت همیشگی آن‌هاست و برای همیشه به همین صورت، خواهند ماند. امّا خواست الله سبحان بر این بود که معجزه‌ی آخرین رسالت آسمانی قاهر و مسلّط نباشد، بلکه راه و روش زندگی کامل باشد و از هر لحاظ، معجزه و ناتوان‌کننده باشد:

در معنی و نظم هنری، معجزه است؛ زیرا در یک سطح، تمام ویژگی‌های آن، منسجم و هماهنگ بوده و ناهمگونی و اختلافی که در اعمال بشر مشاهده می‌شود، در آن وجود ندارد؛ چرا که فراز و نشیب و قوّت و ضعف در عمل یک فرد، در حالات متغیّر نمایان است، حال آنکه، تمام ویژگی‌های قرآن به یک شیوه و در یک سطح، ثابت، بدون تغییر و اختلاف است و این نشان می‌دهد که منبع آن، تحت تأثیر هیچ گونه حالتی نیست.

از جهت مبنای فکری و انسجام و تکامل اجزای آن، معجزه است، چون هیچ گونه تصادف و تخمین بدان راه ندارد، بلکه تمامی قانون گذاری‌ها و راهنمایی‌های آن، با هم متناسب بوده و همگی مکمل یکدیگرند و زندگی بشر را به طور کامل احاطه کرده‌اند، نیازهایش را برآورده می‌کنند، بدون این‌که هیچ جزئی از آن، با جزء دیگر، در تضاد و تعارض باشد و بدون این‌که هیچکدام از جزئیّات آن با فطرت و سرشت انسانی، مغایر باشد، چرا که همه تمایلاتش را برآورده می‌سازد. همه جوانب آن به یک، محور، با انسجام بی‌نظیری، متصل است، مهارت و آگاهی محدود انسان، هرگز بدان راه ندارد؛ بلکه تنها اطلاع و آگاهی مطلق و آزاد از قید زمان و مکان، از اینگونه احاطه‌ی بی‌نظیر و بی‌قید برخوردار است و اینگونه آن را تنظیم نموده است.

هم‌چنین از جهت ورود آسان به قلب‌ها و جان‌ها، دست‌یابی به کلید آن‌ها، باز کردن گره‌ها و قفل‌هایشان، برانگیختن عقل و احساس، چاره‌جویی بر معضلات و مشکلات آن به سادگی و آسانی شگفت‌انگیز، پرورش و تربیت، براساس راه و روش خود و با کمترین برخورد و تماس و بدون اشتباه و پیچیدگی.

الله متعال اراده فرمود، که قرآن را معجزه‌ی این رسالت قرار دهد. نمی‌خواست نشانه و معجزه‌ای غالب و مسلّط بفرستد که انسان‌ها، بدون اختیار و انتخاب راه، مجبور شوند به آن ایمان آوردند. آخرین رسالت الهی، برای تمامی انسان‌ها و همه نسل هاست و مختصّ هیچ زمان و مکانی نیست، از این رو آن را به گونه‌ای نظم داده است، که معجزه‌ای جاوید و قابل دسترسی، برای دور و نزدیک، برای هر ملتّ وهر نسلی، باشد.

امّا معجزه‌ی محسوس غالب، تنها کسانی تسلیم آن می‌شوند، که آن را مشاهده کنند، سپس، داستانی می‌شود که در واقعیّت، قابل مشاهده و محسوس،‏ نیست. قرآن بعد از گذشت سیزده قرن، همچنان کتابی گشوده شده و روشی مرسوم است و اهل این زمان با آن هدایت می‌یابند و آن را پیشوا و برنامه‌ی زندگی خود قرار دهند، با کمک گرفتن از آن، می‌توانند نیازهایشان را برآورده سازند، این کتاب، انسان‌ها را به سوی جهانی برتر، افقی روشن‌تر و سرانجامی نیکو‌تر، سوق می‌دهد. آیندگان، فراتر از آن‌چه ما امروزه برداشت کرده‌ایم، از آن استخراج می‌کنند، به هر جوینده‌ای، به اندازه‌ی نیازش می‌بخشد. از ارزش آن کاسته نمی‌شود و پیوسته تازه می‌گردد» [۱۳۵].

[۱۳۵] فی ظلال القرآن (۱۹/۲۵۸۴)

اسراء و معراج

از جمله نشانه‌ها و معجزات فوق طبیعی، که الله متعال به ایشان بخشید، سفری بود که مبدأ آن مسجد الحرام و مقصدش، مسجد الأقصی بود، مکانی که الله متعال همه پیامبران خود را در آنجا گرد آورد و آخرین فرستاده‌اش، محمّد صدر پیشاپیش تمامی آن‌ها، به نماز ایستاد:

﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِيٓ أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ لَيۡلٗا مِّنَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ إِلَى ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡأَقۡصَا ٱلَّذِي بَٰرَكۡنَا حَوۡلَهُۥ لِنُرِيَهُۥ مِنۡ ءَايَٰتِنَآۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ ١[الإسراء: ۱].

«پاک و منزه است ذاتی که شبی بنده‌اش را از مسجد الحرام به مسجد الاقصی، که پیرامونش را پربرکت نمودیم، بُرد تا برخی از آیاتمان را به او نشان دهیم. بی‌‌گمان الله شنوای بیناست».

و از آنجا، به طرف آسمان‌های رفیع، عروج کرد و بزرگترین نشانه‌های الهی را مشاهده نمود، جبرئیل را به صورت واقعی، آن گونه که الله متعال او را آفریده است، دید. از آنجا به سوی «سدرة المنتهی» صعود نمود و از هفت طبقه آسمان گذشت، تا این‌که الله رحمان او را به خویش نزدیک کرد و با او به سخن پرداخت:

﴿أَفَتُمَٰرُونَهُۥ عَلَىٰ مَا يَرَىٰ ١٢ وَلَقَدۡ رَءَاهُ نَزۡلَةً أُخۡرَىٰ ١٣ عِندَ سِدۡرَةِ ٱلۡمُنتَهَىٰ ١٤ عِندَهَا جَنَّةُ ٱلۡمَأۡوَىٰٓ ١٥ إِذۡ يَغۡشَى ٱلسِّدۡرَةَ مَا يَغۡشَىٰ ١٦ مَا زَاغَ ٱلۡبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ ١٧ لَقَدۡ رَأَىٰ مِنۡ ءَايَٰتِ رَبِّهِ ٱلۡكُبۡرَىٰٓ ١٨[النجم: ۱۲-۱۸].

‏«‏آیا با او درباره چیزی که دیده است، جدال می‌کنید؟ او که بار دیگر - در شب معراج - وی را دیده است، نزدیک سدرة المنتهی، در همان جا که جنة ‏الماوى است، (فرشته را) زمانی (دید) که چیزی، «سدرة» را آن‌گونه که باید و شاید، پوشانده بود. دیده (ی پیامبر به چپ و راست) منحرف نشد و (از آن‌جا که باید می‌دید) تجاوز نکرد. به راستى که -برخى- از نشانه‌های بزرگ پروردگارش را دید- از جمله، «سدرة المنتهی»، بیت‌المعمور، بهشت، دوزخ، و جبرئیل را با شکل اصلیش-».

قبیله‌ی قریش ادعای رسول الله ص، مبنی بر اسراء و معراج و سفر آسمانی را، بس بزرگ و باورنکردنی قلمداد کردند، چرا که رفت و برگشت از مکّه تا بیت المقدّس، چندین هفته طول می‌کشید، پس چگونه مردی می‌تواند در پاسی از شب، آن مسیر طولانی را بپیماید! این امری واقعاً عجیب و شگفت انگیز است! ولی وقتی می‌فهمیم، کسی که إسراء و شبروی را به اجرا گذاشته، الله متعال بوده است، همه شگفتی‌ها و تردیدها بر طرف می‌شود؛ چرا که الله متعال بر هر آن‌چه بخواهد، تواناست.

شکافتن ماه

هم‌چنین شکافتن ماه با اشاره‌ی انگشت، یکی دیگر از معجزات رسول الله صمی‌باشد. وقتی اهل مکّه از ایشان خواستند تا به عنوان نشانه‌ی راستگویی در ادعای پیامبری، ماه را دو نیم کند، ایشان نیز ماه کامل را شکافت، به طوری که در بین شکاف آن، منطقه‌ی حراء را دیدند.

الله متعال این معجزه را در کتاب بزرگ خویش یاد آور شده و می‌فرماید:

﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ ١ وَإِن يَرَوۡاْ ءَايَةٗ يُعۡرِضُواْ وَيَقُولُواْ سِحۡرٞ مُّسۡتَمِرّٞ ٢[القمر: ۱-۲].

‏«‏قیامت هرچه زودتر فرا می‌رسد، و -در آن- ماه به دو نیم می‌گردد و اگر مشرکان معجزه بزرگی را ببینند، از آن روی‌گردان می‌شوند - و بدان ایمان نمی‌آورند - و می‌گویند: جادوی گذرا و ناپایداری است‏‏.»

ابن کثیر اظهار می‌دارد، که وقوع این معجزه، مورد اجماع تمامی مسلمانان می‌باشد. هم‌چنین، در مورد این معجزه، احادیثی متواتر و از طرق گوناگون، نقل می‌کند؛ احادیثی که بر قطعی بودن این مسأله دلالت می‌کند. [۱۳۶]

مردم گوشه و کنار شبه جزیره، این معجزه را مشاهده کردند، زیرا اهل مکّه بعد از دو نیم شدن ماه، پیامبر صرا تصدیق نکردند، بلکه گفتند: محمّد ص، ما را جادو کرده است. سپس گفتند: ببینیم کسانی از ما که در سفر هستند، در باره‌ی ماه چه می‌گویند، چون محمّد نمی‌تواند همه مردم را جادو کند. در روز دوم، کاروان مکّه برگشت، در بیرون مکّه، درمورد این واقعه، از آن‌ها سؤال کردند، آن‌ها هم گفتند: به راستی که ما دو نیم شدن ماه را دیدیم.

مردم بیرون از شبه جزیره نیز، دو نیم‌شدن ماه را، مشاهده کردند. ابن کثیر می‌فرماید: «در بسیاری از سرزمین‌ها دو نیم شدن ماه را دیده‌اند، تا جایی که گفته می‌شود، در برخی از سرزمین‌های هند، برای این شب تاریخ تعیین کردند و در آن شب، ساختمانی به نام شب دو نیم شدن ماه، بناء نمودند» [۱۳۷].

هم‌چنین گفته می‌شود: «قطعاً دو نیم‌شدن ماه، چیز محالی نیست، چون علم دو نیم‌شدن ستاره‌ی دنباله دار «بروکسن» (۱۸۸۹م) و «بیلا» (۱۸۴۶م) را، مشاهده و ثبت کرده است، «سبنسر جونز» ستاره‌شناس، نیز در کتاب «جهان بی‌پایان»، فصل «دنباله دارها و شهاب سنگ‌ها»، این حوادث را، خاطر نشان کرده است» [۱۳۸].

در جواب گفته می‌شود: «فرق بین دو نصف‌شدن ماه، با دو نصف‌شدن آن دو ستاره، در این است که آن دو ستاره‌ی دنباله‌دار، بعد از دو نصف‌شدن، به حالت قبلی برنگشتند، ولی ماه به حالت قبل برگشت و این است تفاوت بین پدیده‌های فلکی طبیعی و معجزه‌ی فلکی واقع شده بر دست رسول اللهص؛ چرا که معجزه، امری موقّتی است و با سپری شدن زمان و تحقّق هدف، پایان می‌یابد و در صورتی که ادامه داشته باشد، دیگر معجزه نیست، بلکه یک پدیده‌ی طبیعی محسوب می‌شود» [۱۳۹].‍

[۱۳۶] البدایة و النّهایة (۳/۱۱۸) [۱۳۷] قبلی، (۳/۱۲۰) [۱۳۸] قبلی، همان صفحه [۱۳۹] قبلی، همان صفحه.

افزایش غذای رسول الله ص

این معجزه، بیش از یک مرتبه برای رسول الله صاتّفاق افتاد. از آن جمله روایت انس می‌باشد که گفت: طلحه به امّ سلیم گفت: «رسول الله صرا دیدم که بر اثر گرسنگی، صدایش خیلی ضعیف و سست بود، آیا خوراکی داریم برایش ببرم؟ امّ سلیم گفت: بله. سپس چند قرص نان جو بیرون آورد و در گوشه‌ای از یک پارچه پیچید، سپس آن را زیر بغلم گذاشت و قسمت دیگری از پارچه را، به جای عمامه، به دور سرم پیچید و مرا نزد رسول الله صفرستاد. وقتی که رفتم، ایشان را در مسجد همراه مردم یافتم، بالای سر ایشان ایستادم، رسول الله صفرمود: آیا ابو طلحه تو را فرستاد؟ عرض کردم: بله. رسول الله به یاران اطراف خویش فرمود: بلند شوید. خودش نیز برخاست و رفت و من در جلو آن‌ها رفتم تا نزد ابو طلحه رسیدم و به او خبر دادم، که رسول الله همراه جمعی به سویشان می‌آید. ابو طلحه خطاب به همسرش گفت: ای أمّ سلیم رسول الله ص، همراه با جمعی از مردم، به طرف منزل ما می‌آید، درحالی که ما خوراکی برای پذیرایی نداریم. أمّ سلیم گفت: الله متعال ورسولش بهتر می‌دانند.

سپس ابو طلحه به استقبال ایشان رفت، تا به رسول الله صرسید، همراه ایشان به خانه‌اش آمد، رسول الله صفرمود: ای أمّ سلیم هرچه داری، آماده کن. أمّ سلیم هم همان نانی که قبلاً فرستاده بود، را آورد. بعد رسول الله صدستور داد أمّ سلیم نان را خرد کرد و ترید درست کرد، بعد رسول الله صچیزی بر آن خواند و گفت: به ده نفر اجازه‌ی ورود بده. آن ده نفر خوردند تا سیر شدند، سپس فرمود: ده نفر دیگر بیایند. آن‌ها هم خوردند و سیر شدند و بیرون رفتند. این کار ادامه پیدا کرد تا این‌که هفتاد یا هشتاد نفر سیر شدند» [۱۴۰].

حدیث جابر بن عبدالله:

از جمله معجزات رسول الله ص، روایت جابر بن عبدالله است که گفت: «در یکی از روزهایی که خندق اطراف مدینه را جهت دفاع در برابر کفار حفر می‌کردیم، به منزل بازگشته و به همسرم گفتم: آیا غذا دارید؟ رسول الله صرا خیلی گرسنه دیدم، وی کیسه ای آورد، مقداری جو در آن بود، بره چاقی هم داشتیم، آن را ذبح کردم و جو را آسیاب کرده و در داخل دیک سفالین، از آن خمیر ساختیم. سپس نزد رسول اللهصبر گشتم و ایشان را با آمدن خودم، خوشحال کردم، عرض کردم: برّه ای را برای خودمان، ذبح کرده‌ام و همسرم یک صاع جو را آسیاب و خمیر کرده است، پس همراه چند نفری بفرمایید، رسول الله صهم فرمود: «ای اهل خندق، جابر برایمان غذا درست کرده است، پس همگی زود بیایید».

رسول الله صفرمود: «تا من نیامده‌ام، نه گوشت را از روی آتش بردارید و نه از خمیر، نان درست کنید». وقتی که آمد، برایش خمیری در آوردم، آب دهانش را در آن انداخت و برای برکت و فزونی آن دعا کرد، سپس بطرف آبگوشت رفت و آب دهانش را در آن هم انداخت و دعا کرد، بعد فرمود: نانوایی بیاور تا نان بپزد و دیک را از روی آتش بر ندار. تعداد افراد هزار نفر بودند، به الله متعال سوگند، همه خوردند و برگشتند و ظرف آبگوشت همچنان پر بود و مانند ابتدا می‌جوشید و هم چنان از خمیر، نان پخته می‌شد» [۱۴۱].

[۱۴۰] مشکاة المصابیح (۳/۱۸۲)، متفق علیه. [۱۴۱] قبلی، (۳/۱۶۸)، متّفق علیه

افزایش آب و جوشیدن آن در بین انگشتان مبارک ایشان

این معجزه نیز چندین بار بر رسول الله صواقع شده است که ما به برخی از آن‌ها اشاره میکنیم. جابر بن عبدالله در روایتی می‌گوید: در روز صلح حدیبیه، مردم تشنه بودند، رسول الله صکوزه کوچکی داشت، از آن وضو گرفت. سپس مردم پیش ایشان آمدند و عرض کردند: ما برای وضو گرفتن و آشامیدن، جز مقدار آبی که در کوزه شماست، آب نداریم. بنابراین رسول الله صدستش را در ظرف آب گذاشت، آب از دست مبارکشان، مانند چشمه جوشان، جاری می‌شد، تا همه وضو گرفتیم و سیراب شدیم. از جابر پرسیدند: چند نفر بودید؟ فرمود: اگر صد هزار نفر هم بودیم برای ما کافی بود. ما پانصد نفر بودیم» [۱۴۲].

مورد دیگر، افزایش آب چاه حدیبیه بود که برّاء بن عازب در مورد آن می‌گوید: چهار صد نفر در روز حدیبیه، همراه رسول الله صبودیم. ما بر سر چاه حدیبیه رفتیم و آب آن را کشیدیم، به طوری که یک قطره آب هم در آن باقی نماند، خبر به پیامبر رسید که آبی درون چاه، باقی نمانده است. ایشان رفت و بر لب چاه نشست و درخواست کرد برایش کمی آب بیاورند، وضو گرفت و آب در دهان کرد و دعا فرمود، سپس آن را در چاه ریخت. همه از آن سیراب شدند و اسب‌ها و شترهایشان را سیراب کردند و رفتند» [۱۴۳].

هم‌چنین عبدالله بن مسعود فرمود: ما معجزات را خیر و برکت به حساب می‌آوردیم و شما آن‌ها را مایه ترس و هشدار، می‌دانید. در یکی از سفرها، در خدمت رسول الله بودیم، کمبود آب بود، رسول الله صفرمود: «قداری آب پیدا کنید». یک ظرف با کمی آب، برایش آوردند، دستش را در آن گذاشت، سپس فرمود: «زود به سوی این آب پاک پر برکت بیایید که برکت، همه از جانب الله متعال است». راوی می‌گوید: می‌دیدم که آب در بین انگشتان رسول الله صمی‌جوشید. هم‌چنین صدای تسبیح غذایی که مشغول خوردن آن بود، را می‌شنیدیم.

[۱۴۲] قبلی، (۳/۱۷۰)، متّفق علیه [۱۴۳] قبلی، (۳/۱۶۸)، به روایت بخاری

دست‌بردارشدن دشمنان از او

از جمله معجزات آن حضرت، پذیرش دعا، هنگام هجرت است. برای دستگیری و کشتن ایشان از جانب مشرکین، جایزه‌ای تعیین شد. سراقه بن مالک، آن‌ها را پیدا کرده و به آن‌ها نزدیک شد. رسول الله صدعا کرد و دست و پای اسب سراقه تا شکم، در زمین سفت و خشک، فرو رفت. سراقه گفت: من شما را دیدم که علیه من دعا می‌کردید، پس اکنون برایم دعا کنید که دست و پای اسبم از زمین بیرون آید و من بتوانم برگردم، من هرکس را در این راه ببینم، که شما را دنبال می‌کند، او را برمی‌گردانم. بنابراین رسول الله ص، برایش دعا کرد و او هم نجات یافت، به مکّه برگشت و هرکس را در راه دید، می‌گفت: کافی است، جلوتر نرو که کسی آنجا نیست. و همه را برگرداند [۱۴۴].

در جنگ حُنین، مسلمانان شکست خوردند. رسول الله ص، به همراه تعداد کمی از مؤمنینی که، در زیر درخت با ایشان بیعت کرده بودند، مقاومت می‌کردند. وقتی که مبارزه سخت و بی‌امان شد، رسول الله ص، چند عدد سنگریزه برداشت و بر روی کفّار انداخت، سپس فرمود: «انهزموا وربّ محمّد»‏«‏قسم به خدای محمّد، در هم شکستند». عباّس، راوی حدیث، می‌گوید: سوگند به الله متعال، جز پرتاب چند سنگ ریزه‌ی ایشان چیزی نبود که ناگهان دیدم لبه‌ی شمشیرهایشان فرسوده شد و شکست خوردند‏ [۱۴۵].

در روایت سلمة بن اکوع، آمده است: همراه رسول الله ص، به جنگ حنین رفتیم. ناگهان اصحاب پراکنده شده و شکست خوردند، وقتی که اطراف رسول اللهصرا گرفتند، از اسبش پیاده شد و مشتی خاک از زمین برداشت و روبروی آن‌ها فرمود: «شاهت الوجوه»‏«‏این چهره‌ها، زشت باشند.» با آن مشت خاک، یک نفر هم باقی نمانده بود که چشمانش پر از خاک نشده باشد، همه شکست خوردند و فرار کردند و رسول الله صغنیمت‌هایشان را در بین مسلمانان، تقسیم نمود» [۱۴۶].

نمونه‌ی دیگری ازاعجاز پیامبر ص، این بود که: ابوجهل به بت لات و عُزّی قسم یاد کرده بود که هرگاه محمّد صرا ببیند، در حرم کعبه، که محل تجمّع قریش بود، نماز می‌خواند، پایش را روی گردنش بگذارد، یا صورتش را گِل آلود گند. وقتی به کعبه رفت، ناگهان ایشان را در حالت سجده دید، جلو رفت، تا سوگندش را عملی کند، همین که به ایشان نزدیک شد، اطرافیان دیدند که وی به عقب بر می‌گردد و با دستش چیزی را از خود دور می‌کند، گفتند: چرا این کار را می‌کردی؟ گفت: میان خود و او گودالی از آتش، چیزهای وحشتناک و بال‌هایی را، می‌دیدم».

رسول الله صبعداً فرمود: «اگر نزدیک‌تر می‌رفت، فرشتگان یکایک اعضای بدنش را می‌ربودند» [۱۴۷].

[۱۴۴] قبلی، (۳/۱۶۶)، متّفق علیه [۱۴۵] قبلی، (۳/۱۷۲)، به روایت مسلم [۱۴۶] قبلی، همان صفحه [۱۴۷] جامع الأصول (۱۲/۹۴)، روایت مسلم

پذیرش دعا برای هدایت دیگران [۱۴۸]

[۱۴۸] ر.ک: خیر الدّین وائلی، معجزات المصطفی، ص (۶۱)

ایمان‌آوردن مادر ابوهریره با دعای رسول اللهص

ابوهریره می‌گوید: مادرم مشرک بود و من پیوسته او را به اسلام دعوت می‌کردم، تا این‌که روزی حرف ناخوشایندی نسبت به رسول الله صاز او شنیدم، درحالی که گریه می‌کردم، خدمت رسول الله ص رفتم، عرض کردم: ای رسول الله صدعا کن مادرم هدایت شود، فرمود: « خدایا، مادر ابو هریره را هدایت فرما» من برای بشارت به دعای رسول الله ص، از نزد ایشان بیرون آمدم و به منزل برگشتم، دیدم در بسته است، مادرم صدای پایم را شنید و گفت: ای ابوهریره صبر کن، صدای آب را شنیدم که با آن غسل می‌کرد، سریع لباس بر تن کرد و روسری پوشید و در را گشود، سپس گفت: ای ابو هریره: «أشهد أن لا إله إلاّ الله وأشهد أنّ محمّداً عبده ورسوله». به سرعت، درحالیکه از خوشحالی گریه می‌کردم، نزد رسول الله صبرگشتم. سپس حمد و سپاس الله متعال را به جا آوردم [۱۴۹].

[۱۴۹] روایت مسلم.

با دعای او قهرمان شد

جریر بن عبدالله گفت: رسول الله صمرا فرمود: «آیا مرا از شر «ذی الخَلَصِه؟» [۱۵۰]راحت نمی‌کنی؟ عرض کردم: البته. من در آن زمان نمی‌توانستم خودم را بر روی اسب و شتر، ثابت نگه دارم، به عرض ایشان رساندم که نمی‌توانم بر روی اسب قرار گیرم. ایشان دستش را روی سینه‌ام گذاشت، به طوری که اثر دستش را بر سینه‌ام دیدم و فرمود: «اللهمّ ثبّته واجعله هادیاً ومهدیّاً»‏«خدایا! او را ثابت قدم بدار، هدایتش کن و باعث هدایت دیگران، بگردان».‏ جریر گفت: بعد از آن هرگز از اسب نیفتادم، همراه با صد و پنجاه نفر از سواران ماهر قبیلة أحمس، راهی آنجا شدم و کعبه‌ی یمانی را به آتش کشیدم و آن را نابود کردم. [۱۵۱]

انس بن مالک روایت می‌کند که: در زمان رسول الله ص، مردم دچار خشکسالی شدند. روز جمعه، رسول الله صروی منبر به بیان خطبه پرداخت، یکی از اعراب بادیه نشین، از جای برخاست و گفت: ای رسول خدا ص، اموال مان نابود شده است و خانواده مان گرسنه‌اند، برایمان دعا کن. ایشان دست‌هایش را به سوی آسمان بالا برد، درحالی که یک لکه ابر هم درآسمان مشاهد نمی‌شد، سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، هنوز دستش را پایین نیاورده بود، که ابرهایی همچون کوه آمدند و هنوز از منبر پایین نیامده بود، که دیدم باران از ریش مبارکش می‌ریخت. ابرها تا جمعه‌ی بعد پیوسته باریدند. جمعه‌ی بعد همان مرد بادیه نشین یا یکی دیگر به پا خاست و گفت: ای رسول خدا ص، خانه‌ها خراب شدند و اموال غرق شدند، برایمان دعا کن. رسول الله ص، دست‌هایش را به آسمان بلند کرد و گفت: «اللهمّ حوالینا ولا علینا»«پروردگارا! باران را از مدینه به حوالی آن، منتقل ساز». پس به هر پاره ابری که اشاره می‌کرد، پراکنده می‌شد. مدینه در فضایی، تهی از ابر قرار گرفت و مدت یک ماه، آب در دره و جویبارها جاری بود و از هر ناحیه‌ای مردم می‌آمدند و از خوبی اوضاع خبر می‌دادند.

در روایتی دیگر آمده است که فرمود:

«اللهمّ حوالینا ولا علینا، اللهمّ علی الآکام والظِرابِ وبطون الأودیة ومنابت الشّجر».

‏«خدایا، باران را بطرف تپه‌ها و دره‌ها و محل رویش گیاه و درخت، منتقل کن و دیگر بر روی شهر وآبادی نبارد».

راوی می‌گوید: باران تمام شد و در هوای آفتابی، از مسجد خارج شدیم [۱۵۲].

[۱۵۰] نام خانه‌ای در قبیله خثعم، که آن را کعبه‌ی یمامه می‌خواندند. [۱۵۱] متّفق علیه. [۱۵۲] متفق علیه

دعایش در مورد دست فردی متکبّر

سلمة بن اکوع روایت می‌کند که: مردی در حضور رسول الله ص، با دست چپ غذا خورد، رسول الله صفرمود: «کُلْ بِیَمینِكَ». ‏«‏با دست راست بخور». مرد گفت: نمی‌توانم، رسول الله صفرمود: «هرگز نتوانی» تنها دلیل نافرمانی او، تکبّرش بود. راوی حدیث ادامه می‌دهد: دیگر نتوانست دست راست را به دهان بلند کند [۱۵۳].

[۱۵۳] روایت مسلم

برکت دعایش به شتر جابر اصابت کرد

از جابر روایت است که فرمود: همراه رسول الله ص، با شتری کندرو و سُست، راهی سفر جهاد شدم. ایشان به من رسید و فرمود: شترت چه مشکلی دارد. چرا راه نمی‌رود؟! عرض کردم: درمانده و از کار افتاده شده است. ایشان شترم را از پشت، به جلو راند و بعد دعا کرد. بعد از آن همیشه پیشاپیش کاروان راه می‌رفت. سپس فرمود: حالا شترت چگونه است؟ عرض کردم: به برکت دعای شما، خیلی خوب است. فرمود: «آیا آن را وُقیه‌ای نمی‌فروشی؟» به ایشان فروختم به شرط این‌که تا مدینه حق سواری بر آن را داشته باشم. وقتی به مدینه رسیدیم، صبح فردا، بی‌درگ شتر را نزد ایشان بردم، پولم را پرداخت نمود و شتر را دوباره به خودم بخشید [۱۵۴].

[۱۵۴] متفق علیه

بهبودی بیماران

بهبودی شخصی که پایش شکسته بود

برّاء می‌گوید: رسول الله صگروهی را برای حمله به أبی رافع [۱۵۵]روانه کرد، عبدالله بن عتیک، شب هنگام درحالی که أبی رافع در خواب بود، وارد خانه‌اش شد و او را به قتل رسانید، عبدالله گفت: شمشیرم را در شکمش فرو کردم، تا از پشتش بیرون آمد، فهمیدم که کشته شده است، به طرف درب خانه برگشتم تا به پله ای رسیدم و پایم را روی آن گذاشتم، ولی در آن شب مهتابی، از پله افتادم و ساق پایم شکست، پایم را با عمامه بستم تا این‌که به همراهان رسیدم و نزد رسول الله صبازگشتم و حادثه را برای ایشان بازگو کردم، فرمود: «پایت را دراز کن» پایم را دراز کردم و پیامبر آن را مالش داد، بلا فاصله، به گونه‌ای بهبود یافت که گویی هرگز دردی احساس نکرده‌ام. [۱۵۶]

[۱۵۵] ابی رافع، از جمله سر سخت‌ترین دشمنان رسول اللهصبود که پساز پیمان‌شکنی، علیه ایشان به هجو و ناسزاگویی پرداخت. [۱۵۶] روایت بخاری

شفای چشم علی بن ابی‏طالب

سهل بن سعد روایت می‌کند که: رسول الله صدر روز خیبر فرمود: «فردا این پرچم را به دست کسی می‌سپارم، که الله متعال پیروزی را بر دست او به ما عطا می‌کند، الله متعال و پیامبرش را دوست دارد و الله متعال و پیامبرش نیز او را دوست دارند.» روز بعد، همه نزد ایشان حاضر شدند، هرکدام از حاضران، امیدوار بود که پرچم به او داده شود، رسول الله صفرمود: «علی بن ابی طالب کجاست؟» عرض کردند: ای رسول خدا، او چشم درد گرفته، فرمود: «دنبالش بفرستید تا بیاید». علی را آوردند. پیغمبر از آب دهانش در چشمش ریخت، وی طوری بهبودی یافت که گویی هرگز چشم درد نبوده است. سپس، پرچم را به دست او داد. از رسول الله پرسید: با آنان بجنگم تا مسلمان شوند؟ فرمود: «انفُذ علی رَسلِك حتّی تنزلَ بساحتِهم ثُمَّ اُدعُهُم الی الاسلامِ وَأخبِرهِم بِما یَجِب عَلَیهِم من حقّ الله فیه، فواللهِ لأن یهدي اللهُ بِكَ رجُلاً واحداً خیرٌ لَكَ مِن أن یکون لَكَ حمرُ النَّعم» [۱۵۷].

«به آرامی، نزد آنان برو تا به میدان برسی. سپس، آن‌ها را به اسلام ‌دعوت کن و از دستورات خدا با خبر ساز. سوگند به خدا، اگر یکی از آنان بوسیلة تو هدایت شود، برایت از شتران سرخ رنگ، بهتر است».

[۱۵۷] - روایت متفق علیه بین مسلم و بخاری

ساق پای سلمه بن أکوع

یزید بن أبی عبید می‌گوید: اثر ضربه ای را بر پای سلمه بن اکوع دیدم، گفتم: ای ابا مسلم این اثر چیست؟ گفت: روز جنگ خیبر، ضربه‌ای بر من اصابت کرد و مردم گفتند: سلمه ضربه خورد. نزد رسول الله صرفتم، سه بار ازآب دهانش بر آن پاشید و از آن زمان به بعد، هرگز دردی نداشتم. [۱۵۸]

[۱۵۸] روایت بخاری

خارج‌کردن جن از کودک صرعی

یعلی بن مرّه ثقفی می‌گوید: همراه رسول الله صبر چشمه آبی عبور می‌کردیم، زنی بچه‌ی جن زده‌اش را پیش رسول الله صآورد، رسول الله صبینی کودک را گرفت و فرمود: «اخرج فاِنّي رسولُ الله». ‏«‏ای جن خارج شو، چون من رسول الله هستم» سپس رفتیم. وقتی که از همان مسیر برگشتیم، آن زن را دیدیم. پیامبر درباره‌ی بچه‌اش سؤال کردند و زن در جواب گفت: سوگند به کسی که تو را به حق مبعوث کرده است، بعد از آن چیز مشکوکی از او مشاهده نکرده‌ام [۱۵۹].

[۱۵۹] این روایت، در شرح السّنه و مسند امام احمد (۴/۱۷۲) با سند صحیح آمده است همان‌گونه ‏ که در المشکاة (۳/۱۸۸) با تحقیق شیخ ناصرالدّین البانی روایت شده است.

خبر از امور غیب

از جمله امور غیبی که رسول الله از آن خبر داده‌اند، موارد زیر می‌باشد: الله متعال، نام‌ها، صفات و افعال الله متعال. خبر از فرشتگان و صفات آن‌ها. خبر از جهان جن، بهشت و دوزخ، حوادث گذشته، درمورد آدم، نوح، هود، صالح، ابراهیم، موسی، عیسی و دیگر پیامبران الهی. اتّفاقاتی که در میان اقوام‌ گذشته رخ داده است. صحبت در این خصوص، بسیار است؛ اما نکته اینجاست که چنین مواردی، از مردی بی‌سواد، که نه اهل نوشتن بوده و نه توانایی خواندن داشته و نه با مورخی هم نشین بوده است تا او را از تاریخ ملّت‌ها با خبر کند، وی علاوه بر این‌که، از چیزهایی خبر می‌دهد که ملّت‌های دیگر از آن اطلاع نداشتند، مطالبی را بیان می‌فرمود که علمای اهل کتاب آن را نزد خود پنهان می‌کردند، بسیاری از دانسته‌های آنان را هم تصحیح نمود. تمامی این موارد، دلیلی بر علم و آگاهی ایشان، از جانب علیم و خبیر مطلق عالَم می‌باشد:‏

﴿تِلۡكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَيۡبِ نُوحِيهَآ إِلَيۡكَۖ مَا كُنتَ تَعۡلَمُهَآ أَنتَ وَلَا قَوۡمُكَ مِن قَبۡلِ هَٰذَاۖ فَٱصۡبِرۡۖ إِنَّ ٱلۡعَٰقِبَةَ لِلۡمُتَّقِينَ ٤٩[هود: ۴۹].

‏«‏این - قصّه و داستان‌های ملّت‌های پیشینی که تو آنان را ندیده‌ای - جزو اخبار غیب است که آن را به تو وحی می‌کنیم‏.‏ نه تو و نه قوم تو، پیش از این، آن را نمی‌دانستید».

هم‌چنین قرآن در چندین جا، به این اخبار و رخدادها اشاره کرده است، از آن جمله، در ضمن بیان داستان مریم می‌فرماید:

﴿ذَٰلِكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَيۡبِ نُوحِيهِ إِلَيۡكَۚ وَمَا كُنتَ لَدَيۡهِمۡ إِذۡ يُلۡقُونَ أَقۡلَٰمَهُمۡ أَيُّهُمۡ يَكۡفُلُ مَرۡيَمَ وَمَا كُنتَ لَدَيۡهِمۡ إِذۡ يَخۡتَصِمُونَ ٤٤[آل عمران: ۴۴].

‏«‏این - چیزهائی که گفته شد - از جمله خبرهای غیبی است که آن را به تو وحی می‌کنیم و تو در آن هنگام که قلم‌های خود را - برای قرعه‌کشی به درون آب یا کیسه‌ای و‏.‏‏.‏‏.‏ - می‌افکندند، تا - روشن شود بر طبق قرعه - کدام یک سرپرستی مریم را بر عهده گیرد و بدان هنگام که میان خود - بر سر سرپرستی او - کشمکش داشتند، حضور نداشتی - و همه این‌ها از راه وحی به تو می‌رسد -‏‏».

و در روند داستان موسی÷می‌فرماید:

﴿وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ ٱلطُّورِ إِذۡ نَادَيۡنَا وَلَٰكِن رَّحۡمَةٗ مِّن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوۡمٗا مَّآ أَتَىٰهُم مِّن نَّذِيرٖ مِّن قَبۡلِكَ لَعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ ٤٦[القصص: ۴۶].

‏«‏تو در کنار کوه طور نبودی، آن گاه که ما - موسی را برای برگزیدن او به عنوان پیغمبر - ندا دادیم - تا فرمان‌های الهی را بشنوی و هم اینک برای دیگران بیان کنی-‏.‏ ولی - ما این اخبار را به تو می‌رسانیم - به خاطر مرحمتی که پروردگارت نسبت به تو دارد، تا قومی را - با آن‌ها - بیم دهی که پیش از تو بیم دهنده‌ای - از پیغمبران الله متعال - به سوی ایشان نیامده است، شاید مایه عبرت و بیداری آنان گردد‏».

هم‌چنین از رخدادهای آینده و زمان وقوع آن‌ها، خبر داده است؛ مانند خبر دادن از شهادت سه نفر از فرماندهان سپاه اسلام، در جنگ مؤته و بدست گرفتن پرچم فرماندهی توسط خالد بن ولید، بعد از شهادت این فرماندهان [۱۶۰].

هم‌چنین وقتی که نجّاشی وفات یافت، همان روز از وفاتش خبر داد و نیز مرگ کسری، پادشاه ایران، را در همان روز اعلام کرد.

هم‌چنین از رویدادهای آینده خبر داد. برخی از آن رویدادها، در مدّت زمان کوتاهی به وقوع پیوست؛ برای مثال، قبل از این‌که غزوه بدر روی دهد، ایشان از کشته‌شدن کافران خبر دادند. از انس بن مالک، روایت شده است که فرمود: رسول الله صبه هرکدام از مردم مأموریّتی داد و تا رسیدن به چاه‌های بدر راه را ادامه دادند، وقتی که آنجا پیاده شدند رسول الله صفرمود: «این محل کشته شدن فلان و این محل فلان و... است»، و اینجا و آنجا دست روی زمین می‌گذاشت. انس گفت: هیچ کدام از کشته‌های کفار، از جایی که رسول الله ص، تعیین کرده بود، جابجا کشته نشدند [۱۶۱].

از دیگر امور غیبی که رسول الله صاز آن خبر داد، اموری است که، بعد از وفات شان روی داد. ابو هریره روایت می‌کند که رسول الله صفرمود:

«إِذَا هَلَكَ كِسْرَى فَلا كِسْرَى بَعْدَهُ ، وَإِذَا هَلَكَ قَيْصَرُ فَلا قَيْصَرَ بَعْدَهُ ، وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَتُنْفِقَنَّ كُنُوزُهُمَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ» [۱۶۲].

‏«‏هرگاه کسری ازدنیا برود، بعد از او کسرای دیگری وجود نخواهد داشت، و چون قیصر پادشاه روم مرگش فرا رسد، قیصر دیگری به جای او بر تخت پادشاهی نخواهد نشست، سوگند به کسی که جانم در دست اوست، گنجینه‌های‌شان را در راه الله متعال مصرف خواهی کرد».

این امر به همان صورت که رسول الله صخبر داده بود، اتّفاق افتاد.

رسول الله صاز امور فراوانی، که در آینده اتفاق افتاد، خبر داد. حذیفه بن یمان می‌گوید: رسول الله صدر میان ما ایستاد و درمورد تمام آن‌چه که از آن هنگام، تا وقوع قیامت، اتفاق خواهد افتاد، ما را با خبر ساخت، برخی آن‌ها حفظ و برخی فراموش کردند و یاران من این‌ها را می‌دانند و من برخی را فراموش کرده‌ام؛ اما وقتی برخی از آن رویدادها، اتفاق می‌افتد و آن را می‌بینم، به یادم می‌آید، همانگونه که انسان چهره‌ی کسی را از یاد می‌برد، وقتی که او را می‌بیند، دوباره او را می‌شناسد [۱۶۳].

از دیگر پیشگویی‌های ایشان، خبر از فتنه‌ها و نشانه‌های نزدیک شدن قیامت است که در کتاب‌های حدیث مفصّل ذکر شده است.

[۱۶۰] مشکاة المصابیح (۱/۱۷۲)، به روایت بخاری [۱۶۱] قبلی، (۱/۱۶۷)، روایت مسلم [۱۶۲] روایت بخاری و مسلم و ترمذی ، جامع الأصول (۱۲/۵۹) [۱۶۳] روایت بخاری و مسلم و ابوداود، جامع الأصول (۱۲/۵۹)

تنه‏ی درخت از فراقش به ناله افتاد

در صحیح بخاری و دیگر کتاب‌های حدیث، روایت شده که: «در ابتدای اسلام، رسول الله، برای بیان خطبه‌ی جمعه، در کنار تنه‌ی درخت خرمایی می‌ایستاد، وقتی که برایش منبری ساختند و برای اولین بار، روی آن خطبه بیان فرمود، تنه‌ی درخت خرما به ناله افتاد، به طوری که همه می‌شنیدند، تا این‌که رسول الله صبر آن تنه دست کشید». هم‌چنین در روایتی دیگر از بخاری آمده است: «وقتی که منبر گذاشته شد، شنیدیم که همچون شتر شیر ده، تنه‌ی درخت می‌نالید، تا این‌که رسول الله صاز منبر پایین آمد و دستش را روی آن گذاشت و دیگر ساکت شد» [۱۶۴].

[۱۶۴] جامع الأصول (۱۲/۶۸)

خم‌شدن درخت و سلام‌کردن و سخن‌گفتنش با رسول الله [۱۶۵]

از جابر روایت است که: همراه رسول الله صمی‌رفتیم، تا به دره‌ی وسیعی رسیدیم، رسول الله ص، برای قضای حاجت رفت، ولی چیزی نیافت که پشت آن مخفی شود. در کنار دره، دو درخت را دید، پیش رفت و شاخه‌ی یکی از آن‌ها را گرفت و فرمود: «انقادی علیّ باذن الله». «به فرمان الله متعال، به فرمان من دربیا» سپس مانند شتری رام، با ایشان همراهی کرد. سپس با دست شاخه درخت دیگر را گرفت و فرمود: «انقادی علیّ باذن الله». «به فرمان الله متعال، به فرمان من دربیا». در بین هردو قرار گرفت و فرمود: «به فرمان الله متعال، بر روی من خم شوید و با هم بپیوندید»، پس با هم پیوستند، راوی می‌گوید: نشسته بودم و با خود فکر می‌کردم به طرفی برگشتم، وقتی سرم را برگردانیدم، دیدم رسول الله ص، به سوی ما برمی‌گردد و درخت‌ها از هم جدا شدند و هرکدام روی ساقه‌ی خود ایستاد [۱۶۶].

از یعلی بن مرّه ثقفی روایت است که گفت:

«همراه رسول اللهصمی‌رفتیم تا این‌که در مکانی توقّف کردیم. رسول الله خوابید. درختی آمد، زمین را ‌شکافت و خم شد و پیامبر را پوشاند، سپس به جایش بر گشت. وقتی که پیامبر از خواب بیدار شد، ماجرا را به عرض ایشان رساندم، فرمود: این درختی است که از پروردگار اجازه گرفت که به پیامبر خدا، سلام کند و الله متعال هم به او اجازه داد» [۱۶۷].

انس بن مالک می‌فرماید: جبرئیل، در حالیکه رسول الله صغمگین نشسته بود و اهل مکّه او را خون آلود کرده بودند، نزد ایشان آمد، عرض کرد: ای رسول خدا، آیا می‌خواهی نشانه و معجزه‌ای را به تو نشان دهم؟ فرمود: بله. به درختی که در پشت سرش قرار داشت، نگاه کرد و گفت: این درخت را صدا کن تا بیاید. رسول الله آن را فراخواند، درخت آمد و جلو ایشان ایستاد. گفت: به او دستور بده، برگردد. به درخت دستور داد که بر گردد، اطاعت کرد و برگشت. رسول الله فرمود: «حسبي حسبي»«کافی است کافی است» [۱۶۸].

هم‌چنین از ابن عباس روایت است که فرمود: یک عرب بادیه نشین نزد رسول اللهصآمد و گفت: چگونه بدانم که تو پیامبر هستی؟ فرمود: «اگر این خوشه خرما را به اینجا فراخوانم، گواهی می‌دهد که من فرستاده خدا هستم» سپس از خوشه خواست از درخت خرما پایین بیاید. پایین آمد و در جلو ایشان افتاد، بعد فرمود: برگرد. به جای خود برگشت و مرد بادیه نشین ایمان آورد. [۱۶۹]

حق بن عبدالرّحمن گفت: از پدرم شنیدم که می‌گفت: از مسروق پرسیدم: آن شبی که جن‌ها قرآن را از رسول الله صمی‌شنیدند، چه کسی رسول الله را از وجود جنّ با خبر کرد؟ گفت: پدرت – یعنی عبدالله بن مسعود – به من گفت: درختی در آنجا بود که ایشان را از وجود جن مطّلع ساخت. [۱۷۰]

از ابن عمر روایت است که فرمود: در یکی از سفرهایی که در خدمت رسول الله بودیم، مردی بادیه نشین به طرف ما آمد، وقتی نزدیک شد، رسول الله فرمود: «آیا گواهی می‌دهی که هیچ معبودی جز ذات الله متعال موجود نیست و شریک ندارد و محمّد بنده و فرستاده‌ی اوست؟» مرد گفت: چه کسی به آن‌چه گفتی گواهی می‌دهد؟ آن حضرت فرمود: این درخت «سَلمه». سپس رسول الله درختی که در کنار دره بود، را فراخواند. آن درخت کشان کشان زمین را می‌شکافت و جلو می‌آمد تا در مقابل رسول الله ایستاد. رسول الله سه مرتبه از او درخواست شهادت نمود، درخت هم شهادت داد، سپس به جایش برگشت» [۱۷۱].

[۱۶۵] معجزات المصطفی، ص (۸۶) [۱۶۶] روایت مسلم [۱۶۷] در شرح السّنه روایت شده است و امام احمد هم روایت کرده و سند آن ضعیف است، امّا از حدیث جابر که دارمی (۱/۱۰) روایت کرده، شاهد دارد، پس داستان صحیح است، همان‌گونه ‏ که شیخ البانی در حاشیه خویش بر المشکاة (۳/۱۸۸) گفته است. [۱۶۸] دارمی روایت کرده و سند آن صحیح است همان‌گونه ‏ که در المشکاة (۳/۱۸۸) آمده است. [۱۶۹] ترمذی آن را روایت و تصحیح نموده است. [۱۷۰] روایت متّفق علیه بخاری و مسلم [۱۷۱] دارمی آن را روایت کرده و سند آن صحیح است. همان‌گونه ‏ که ناصر الدّین البانی در تحقیق خود بر مشکاة المصابیح (۳/۱۸۹) بیان کرده است.

سلام‌کردن سنگ

جابر بن سمره گفت: رسول الله صفرمود:

«اِنّي لأعرفُ حجراً بمکّة‌ کان یسلمُ علیَّ قبل أنْ أبعثَ اِنّي لأعرفُهُ الآنَ» [۱۷۲].

«من سنگی را می‌شناسم، در مکّه، که قبل از این‌که به پیامبری بر گزیده شوم، به من سلام می‌کرد و اکنون هم آن را می‌شناسم».

[۱۷۲] روایت ترمذی و مسلم

شکایت شتر در پیشگاه او

یعلی بن مرّه ثقفی روایت می‌کند:

«ما جمعی از اصحاب همراه رسول الله صراه می‌رفتیم، که با یک شتر آبکش برخوردیم، وقتی که رسول الله صرا دید، غرغر کرد و از ته گلویش صدا درآورد و گردنش را خم کرد، رسول الله صدر کنار شتر توقف کرد و فرمود: صاحب این شتر کیست؟ وقتی آمد فرمود: «این شتر را به من بفروش» عرض کرد: ای رسول خدا، به تو هدیه می‌دهم، ولی نمی‌فروشم؛ چون این شتر از آن خانواده‌ای است، که غیر از آن وسیله‌ی امرار معاش دیگری ندارند.

حال که این را گفتی، این را هم بدان، که او از کار زیاد و کمبود علف و خوراک شکایت دارد، پس با او به نیکی رفتار کنید. [۱۷۳]

عبد الله بن جعفر می‌گوید: روزی رسول الله صمرا پشت سر خود، بر مرکبش سوار کرد و پنهانی سخنی به من گفت که هرگز با کسی در میان نمی‌گذارم و چیزی که برای رسول الله ص، برای پوشاندن خویش در هنگام قضای حاجت، بیش از هر چیز محبوب‌تر و خوشایندتر بود، دیوار یا انبوه درختان خرما بود. روزی به پشت دیوار باغ یکی از انصار، مدینه وارد شد. شتری در آن‌جا بود و همین که رسول الله صرا دید، اشک از چشمانش سرازیر شد و با صدایی ضعیف طلب شفقت و همدردی کرد، رسول الله صبه او نزدیک شد و پشتش را از گردن تا کوهان، دست کشید، تا این‌که شتر آرام گرفت، سپس فرمود: این شتر مال کیست؟ جوانی از انصار آمد و عرض کرد: ای رسول خدا، مال من است. فرمود: «چرا در مورد این زبان بسته که الله متعال آن را به مِلک و مال تو درآورده است، از الله متعال نمی‌ترسی؟ او نزد من شکایت می‌کند که او را گرسنه نگه می‌داری و بیش از حدّ توانش، از او کار می‌کشی» [۱۷۴].

[۱۷۳] در شرح السّنّة روایت شده است و نیز امام احمد روایت کرده و سندش ضعیف است امّا شاهدی از حدیث جابر دارد که دارمی (۱/۱۰) روایت کرده است، پس داستان صحیح است همان‌گونه ‏ که آلبانی در المشکاة (۳/۱۸۸) فرموده است. [۱۷۴] این حدیث را ابوداود و حاکم و امام احمد و ابن عساکر روایت کرده‌اند و سند آن صحیح است و بر شرط مسلم است، ر.ک: آلبانی، الاحادیث الصحیحه ۱/۲۸

کارهای فوق طبیعی افرادی غیر از پیامبران

کرامت اولیاء الله

از جمله اصول اهل سنّت و جماعت، باور داشتن و تأیید کرامت اولیاء [۱۷۵]، کارهای فوق طبیعی، انواع علوم، مکاشفات، توانایی‌ها و تأثیراتی است، که الله متعال به دست آن‌ها جاری می‏گرداند [۱۷۶].

چند دسته از مسلمانان، وجود کرامت اولیاء را انکار کرده‌اند، از آن جمله معتزله می‌باشد. حجّت و استدلال ادعای این دسته، این است که:

اگر بپذبریم که اولیاء الله، دارای امور فوق طبیعی هستند، با پیامبران اشتباه گرفته می‌شوند و دیگر معجزه دلیلی بر درستی ادعای پیامبران نخواهد بود. [۱۷۷]

امّا این سخن درست نیست، زیرا قرآن به برخی از کرامات اولیاء الله اشاره کرده و در احادیث صحیح، متواتر و غیر قابل انکار، نیز در مورد آن مطالبی آمده است؛ حتّی مردم نیر در هر مکان و رمانی، نمونه‌هایی از کرامات اولیاء را مشاهده کرده‌اند.

شبهه‌ی فوق هم تنها در صورتی درست است، که اولیاء الله همراه با اظهار کرامت و امر فوق طبیعی شان، ادعای نبوّت نیز داشته باشند، ولی چنین اتّفاقی نخواهد افتاد، و چنآن‌چه یکی از اولیاء الله، ادعای پیامبری بکند، دیگر از جمله‌ی اولیاء نیست، بلکه، مدّعی دروغین پیامبری است. [۱۷۸]امام احمد/ادعای کسانی که کرامت اولیاء را نفی و یا انکار کرده‌اند، ایشان را گمراه می‌دانست [۱۷۹].

[۱۷۵] علمای توحیدی، کرامت را این‌گونه تعریف می‌کنند: امر خارق العاده‌ای که همراه و مقارن یا مقدّم بر ادعای نبوّت نیست و بر دست بنده‌ای جاری می‌شود که ظاهراً صالح و پای‌بند به شریعت پیامبری است که مکلّف به پیروی از شریعت اوست، و علاوه بر این، دارای اعتقاد صحیح و عمل شایسته باشد، ....(لوامع الأنوار البهیّة ۲/۳۹۳) [۱۷۶] ابن تیمیه، مجموع فتاوای (۳/۱۵۶) [۱۷۷] شرح العقیدة الطحاویة ص (۵۶۳) [۱۷۸] قبلی، همان صفحه [۱۷۹] (لوامع الأنوار البهیّة ۲/۳۹۳)

حکمت اهدای کرامت، به ولی صالح چیست؟

الله متعال برای بزرگداشت برخی از بندگان مؤمن، پرهیزکار و پایبند به شریعت، به خاطر شایستگی و قوّت ایمان شان، اموری فوق طبیعی به آنان می‌بخشد، که گاهی نیازشان با آن برآورده می‌شود، مانند آب و خوراک و تأمین امنیّت و گاهی موجب تقویت دینی و اعتلای کلمه‌ی توحید می‌گردد، یا حقّی داده می‌شود و باطلی نابود می‌گردد [۱۸۰].

از جمله کراماتی که قرآن از آن خبر می‌دهد، موضوع وجود میوه‌ی زمستانی، در تابستان و میوه‌های تابستانی، در زمستان، نزد مریم است، آنجا که می‌فرماید:

﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٖ وَأَنۢبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنٗا وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّاۖ كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيۡهَا زَكَرِيَّا ٱلۡمِحۡرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزۡقٗاۖ قَالَ يَٰمَرۡيَمُ أَنَّىٰ لَكِ هَٰذَاۖ قَالَتۡ هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ إِنَّ ٱللَّهَ يَرۡزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيۡرِ حِسَابٍ ٣٧[آل عمران: ۳۷].

‏«‏هر زمان که زکریا وارد عبادتگاه او می‌شد، غذای - تمییز و زیادی - را در نزد او می‌یافت. به مریم گفت: این خوراکی‌ها، از کجا برای تو می‌آید؟! گفت: این از سوی الله متعال می‌آید. الله متعال به هرکس که بخواهد، بی‌حساب و بی‌شمار روزی می‌رساند».

از جمله کرامات اولیاء، سرگذشت اصحاب کهف است، که الله متعال مدّت سیصد ونُه سال آن‌ها را در خواب عمیق فرو برد و در آن مدّت طولانی جسمشان را از هر آسیبی محفوظ نگه داشت و در سوره کهف، نیز بیان شده است.

آن‌چه برای اصحاب بزرگوار رسول الله صاتفاق افتاده است، نمونه‌هایی از کرامت هستند.

[۱۸۰] بسیاری از اهل کلام، امور خارق العاده را جز برای انبیاء اثبات نمی‌کنند (شرح العقیدة الطحاویة ص۱۵۸)

نورانی‌شدن چوبدستی

از جمله این اصحاب، أسید بن حُضیر و عُبّاد بن بشر، نقل می‌کنند که: به خاطر نیازی، به حضور رسول الله صشرفیاب شدند، بعد از سپری شدن مدّتی از شب، هردو از حضور سرورمان خداحافظی کرده و با عصایی چوبی راهی منزل شدند. امّا ناگهان، عصای یکی از آن‌ها، از آنچنان روشنایی و نوری برخوردار شد، که هردو از آن نور بهره بردند، وقتی که راه‌شان از هم جدا شد، هردو عصا نور افشانی کرده و هرکدام در پرتو نور عصای خود، به منزل و نزد خانواده‌اش، برگشت. [۱۸۱]

[۱۸۱] مشکاة المصابیح (۳/۱۹۷)، به روایت بخاری

غذای مبارک

ابوبکر صدّیقسسه مهمان از اهل صفّه را همراه با خود به منزل برد، چون رسول الله به مسلمانان دستور داده بود که از آن‌ها به عنوان مهمان پذیرایی کنند، ابوبکر به نزد رسول الله برگشت تا خانواده‌اش از آن‌ها پذیرایی کنند. بعد از مدّتی طولانی، وقتی به منزل برگشت، همسرش گفت: چرا زودتر از این پیش مهمان‌ها بر نگشتی؟ گفت: مگر ایشان را شام نداده‌ای؟ گفت: آن‌ها از صرف غذا امتناع کردند تا تو برگردی. ابوبکر خشمگین شد و سوگند یاد کرد که هرگز آن غذا را نخورد. سپس زنش هم به همان صورت قسم یاد کرد و میهمانان نیز سوگند یاد کردند که غذا را میل نکنند. ابوبکر گفت: این کار از شیطان است، پس دستور داد غذا بیاورند و همه شروع کردند به خوردن، ولی هر لقمه‌ای که بر می‌داشتند، جای آن با بیش ازآن مقدار پُر می‌شد. به همسرش گفت:‌ ای خواهر بنی فراس! این چیست؟ گفت: قسم به روشنی چشمم، الآن سه برابر اوّل است. همه آن‌ها سیر شدند و بقیّه را نزد رسول الله فرستاد و یادآور شد که او هم از آن میل نمود [۱۸۲].

این اکرام و احترام الله متعال بود به ابوبکر صدّیقسزیرا که دارای فضل و تقوا بود و بعد از سوگند بر این‌که غذا را میل نکند، در خشم افراط نکرد و بینی شیطان را به خاک مالید و الله متعال هم او را مورد احترام و تکریم قرار داد.

[۱۸۲] متّفق علیه بخاری و مسلم، مشکاة المصابیح (۳/۱۹۸)

سفینه و شیر

سفینه، که برده‏ی آزاد شده‏ی رسول الله صبود، در سرزمین روم، سپاه مسلمین را گم کرد و اسیر شد، سپس فرار کرد و به جستجوی سپاه اسلام پرداخت. ناگهان با شیر درنده‌ای روبرو شد. گفت: ای ابا الحارث (کنیه‌ی شیر) من مولای رسول الله هستم، سرگذشتم چنین و چنان است. شیر دمش را تکان داد و در کنارش قرار گرفت و با یکدیگر رفتند. هر جا صدایی می‌شنید، بطرفش مایل می‌شد، سپس به کنار سفینه برمی‌گشت تا به لشکر اسلام رسیدند و شیر برگشت [۱۸۳].

[۱۸۳] تبریزی در شرح مشکاة المصابیح می‌گوید: در شرح السّنّة روایت شده و محقّق می‌گوید: حاکم شبیه این را روایت کرده و گفته بر شرط مسلم، صحیح است و امام ذهبی هم، موافقت نموده است و همین‌طور است که گفته‌اند (مشکاة المصابیح ۳/۱۹۹)

فریاد مدینه در شام طنین انداخت

عمر بن خطّاب لشکری را به فرماندهی مردی به نام ساریه، اعزام کرد. وقتی در مدینه خطبه می‌خواند، ناگاه فریاد برآورد و گفت: «یا ساریة الجبل». «ای ساریه، مواظب سمت کوه باش». بعد از مدّتی فرستاده‌ی سپاه اسلام از راه رسید و عرض کرد: ای امیر المؤمنین، با دشمن درگیر شدیم و ما را در هم کوبیدند، ولی ناگهان صدایی طنین انداز شد که گفت: «یا ساریة الجبل». بر کوه تکیه زدیم و الله متعال آن‌ها را شکست داد [۱۸۴].

[۱۸۴] تبریزی می‌گوید: بیهقی این را در دلائل النّبوة، روایت کرده و محقّق المشکاة می‌گوید: ابن عساکر با سند حسن شبیه همین را روایت کرده است.

مجموعه‏ای از کرامت‌های اولیاء

شیخ الاسلام ابن تیمیه، غیر از موارد فوق، مجموعه‏ای از کرامت‌های اولیاء را یادآور شده است که ما نیز به ذکر برخی از آن‌ها اکتفاء می‌کنیم: [۱۸۵]

خبیب بن عدی، در مکّه‌ی مکرّمه، در دست مشرکین اسیر بود و در زندان انگور می‌خورد، درحالی که در تمام مکّه انگور وجود نداشت.

أمّ أیمن بدون هیچ آب و غذایی، با زبان روزه و تنها، راهی سفر هجرت به مدینه شد، در راه نزدیک بود از شدت تشنگی جان سپارد. هنگام افطار فرا رسید. در بالای سر خود صدایی احساس کرد و سر به آسمان بر آورد و دید سطلی بالای سرش معلّق است، سطل را گرفت و از آن آشامید، تا سیراب شد. از آن لحظه تا آخر عمرش، هرگز احساس تشنگی نکرد.

برّاء بن مالک، هرگاه دعا می‌کرد و بر الله متعال سوگند یاد می‌کرد، خواسته و دعایش بر آورده می‌شد و هرگاه در جهاد آتش جنگ زبانه می‌کشید و مسلمین تحت فشار قرار می‌گرفتند، می‌گفتند: ای برّاء بر پروردگارت سوگند یاد کن که ما را یاری کند و بر آن‌ها پیروز گرداند. سپس دعا می‌کرد و دشمن شکست می‌خورد، در جنگ قادسیه گفت: پروردگارا، تو را سوگند می‌دهم، آن‌ها را شکست دهی و مرا نخستین شهید این جنگ بگردانی. پس مسلمانان پیروز شدند و برّاء شهید شد.

خالد بن ولید، قلعه‌ی نفوذ ناپذیری را به محاصره درآورد، گفتند: تا زهر نیاشامی، تسلیم نمی‌شویم. زهر را نوشید و زیانی به او نرسید.

وقتی که «زبیره»، به خاطر اسلام مورد شکنجه قرار گرفت و جز استقامت بر اسلام چیز دیگری را نپذیرفت و چشمانش را از دست داد، مشرکین گفتند: لات و عزّی او را نابینا کردند. گفت: نه به الله متعال سوگند، آن‌ها نمی‌توانند مرا نابینا کنند، بلا فاصله الله متعال بینایی را به چشمانش برگرداند.

حسن بصری/، از دست حجّاج بن یوسف، ناپدید شد. شش دفعه وارد اتاقش شدند و او دعا می‌کرد، او را ندیدند و نیافتند. هم‌چنین علیه یکی از خوارج که او را آزار داد، دعا کرد، بلا فاصله بر زمین افتاد و به هلاکت رسید.

و هنگامی که أویس قرنی وفات یافت، در میان لباس‌هایش، کفن‌هایی پیدا کردند که قبلاً وجود نداشت. چون در صدد حفر قبرش برآمدند، درون صخره‌ای، قبر حفر شده و دارای لحدی یافتند و بعد از پوشیدن آن کفن‌ها بر تن ایشان، او را در آن قبر دفن کردند.

[۱۸۵] مجموع الفتاوی (۱۱/۲۷۶-۲۸۱).

استقامت بر ایمان، بزرگترین کرامت است

داشتن کرامت، دلیل بر برتری آن شخص بر دیگران نیست، زیرا گاهی الله متعال برای تقویت ایمان، به اشخاصی که ایمان‌شان ضعیف است، کرامت می‌دهد، تا ایمان‌شان را تقویت نماید و نیازشان را برآورده سازد. کسانی هستند که از کرامت الهی برخوردار نیستند، ولی ایمان‌شان از آن‌ها کامل‌تر و از ولایت بزرگتری بهره‌مند هستند. از این رو، افرادی که ایمان‌شان قوی است، به کرامتی که الله متعال به برخی از بندگانش عطا می‌کند، نیازی ندارند. به همین دلیل است که امور فوق طبیعی، در میان تابعین، بیش از صحابه وجود داشت.

انسان نباید منتظر کرامت و بهرمندی از نیروی فوق طبیعی باشد و همیشه فکرش را به آن مشغول گرداند و به خاطراین‌که کرامت و امور فوق طبیعی، به او بخشیده نشده، غمگین باشد. أبو علی جوزجانی درست می‌گوید که: «استقامت و پایداری طلب کن و در پی کرامت و امور خارق العاده مباش. نفس تو بر طلب کرامت سرشته شده، امّا پروردگارت استقامت و پایداری در ایمان را از تو می‌خواهد. آنان که سخن الله را خوب فهمیده‌اند، گفته‌اند: این یک اصل بزرگ است و رازی است که بسیاری از اهل سلوک و طلب، از حقیقت آن غافلند [۱۸۶].

[۱۸۶] قبلی (۱۱/۳۲۰)

خوارق و امور شیطانی [۱۸۷]

بسیاری از مردم هستند که به اشتباه، گمان می‌کنند، امور خارق العاده از هرکس سر بزند، او از اولیاء الله و صالحین محسوب می‌شود؛ مانند خیلی از افرادی که در هوا پرواز می‌کنند، یا بر روی آب راه می‌روند و امثال این کارها را انجام می‌دهند و گاهی ادّعای نبوّت می‌کنند؛ درحالی که این افراد، فاجرترین و گناه کارترین مردمند؛ مانند مروان دمشقی، که در زمان عبدالملک بن مروان، در شام قیام و ادعای پیامبری کرد. وی کارهای خارق العاده‌ای انجام می‌داد؛ گاهی پاهایش را با زنجیر می‌بستند، ولی او رها می‌شد، او را با اسلحه می‌زدند، ولی در او اثر نمی‌کرد، سنگ مرمر را با دست لمس میکرد، سنگ شروع به تسبیح گفتن می‏کرد، افراد پیاده و سواره‌ای را در هوا به مردم نشان می‌داد و می‌گفت: این‌ها فرشته هستند.

اینگونه کارها شیطانی به حساب می‌آیند، ازاین رو، هرگاه برخی از انسان‌های نیک، در وقت ظهور آن احوال شیطانی، می‌امدند و ذکر الله متعال می‌گفتند و «آیة الکرسی» یا قسمتی دیگر از قرآن را قرائت می‌کردند، این کارهای خارق العاده، باطل می‌شد. وقتی حارث دمشقی، مدّعی دروغین پیامبری، توسط مسلمانان دستگیر شد و می‌خواستند او را به قتل برسانند، ضربه‌ای با نیزه به او زدند، ولی نیزه در بدنش نفوذ نکرد، عبد الملک گفت: تو بسم الله نگفتی، سپس قاتل با نام الله متعال ضربه‌ای دیگر بر او وارد کرد و این بار آن دروغ‌گو، از پای در آمد و به هلاکت رسید [۱۸۸].

هم‌چنین دجّال مسیح با اظهار امور خارق العاده هر بیننده‌ای را سرسام و حیرت‌زده می‌کند، با این حال ادعای خدایی می‌کند.

از این رو داشتن کار خارق العاده، بر ولیّ‌بودن، دلالت نمی‌کند؛ زیرا الله متعال کرامت را به سبب ایمان، پرهیزکاری و استقامت بر اطاعت از دستورات الهی، به بنده‌اش می‌بخشد، اما اگر کسی از روی کفر، شرک، طغیان، ظلم و فسق کارهای خارق العاده انجام دهد، این حالات و امور، شیطانی است نه کرامت رحمانی.

[۱۸۷] ر.ک: عالم الجنّ و الشّیاطین [۱۸۸] مجموع الفتاوی (۱۱/۲۸۴-۲۸۵)

دوم: بشارت امّت‌های پیشین

الله متعال می‌فرماید:

﴿أَوَ لَمۡ يَكُن لَّهُمۡ ءَايَةً أَن يَعۡلَمَهُۥ عُلَمَٰٓؤُاْ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ١٩٧[الشعراء: ۱۹۷].

‏«‏آیا همین نشانه برای – ایمان‌آوردن - ایشان کافی نیست که علمای بنی‌اسرائیل- به خوبی- از آن آگاهند؟!»

این آیه یکی دیگر از دلایل روشن راستی و درستی ادعای پیامبر صو حقانیّت دین او را بیان می‌کند و آن دلیل، آگاهی و اطلاع علمای بنی‌اسرائیل‏، نسبت به این رسالت است که در کتاب‌ها و مراجع دینی ایشان نیز مکتوب و محفوظ است. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَإِنَّهُۥ لَفِي زُبُرِ ٱلۡأَوَّلِينَ ١٩٦[الشعراء: ۱۹۶].

‏«‏- وصف - این قرآن در کتاب‌های پیشینیان - از قبیل تورات و انجیل - موجود است

قرآن از بشارت پیامبران پیشین به محمّدص، خبر می‌دهد

این قرآن از جانب پروردگار دانا و آگاه مطلق، نازل شده است و به ما خبر می‌دهد که یاد محمّد و امّت او، در کتاب‌های آسمانی پیشین موجود است و پیامبران پیشین نیز، آمدنش را بشارت داده‌اند؛ همانگونه که جمعی از مفسّرین قرآن، از آیه‌ی ذیل چنین برداشت می‌کنند که الله متعال، از تمامی پیامبران، پیمان گرفته که اگر محمّدصدر زمان حیات آنان برگزیده شد، قاطعانه به او ایمان بیاورند و برای پیروی شریعت و رسالت او، شریعت خود را رها کنند. بنابراین نام او نزد همه پیامبران پیشین موجود بوده است. آیه چنین می‌فرماید:

﴿وَإِذۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِيثَٰقَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ لَمَآ ءَاتَيۡتُكُم مِّن كِتَٰبٖ وَحِكۡمَةٖ ثُمَّ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مُّصَدِّقٞ لِّمَا مَعَكُمۡ لَتُؤۡمِنُنَّ بِهِۦ وَلَتَنصُرُنَّهُۥۚ قَالَ ءَأَقۡرَرۡتُمۡ وَأَخَذۡتُمۡ عَلَىٰ ذَٰلِكُمۡ إِصۡرِيۖ قَالُوٓاْ أَقۡرَرۡنَاۚ قَالَ فَٱشۡهَدُواْ وَأَنَا۠ مَعَكُم مِّنَ ٱلشَّٰهِدِينَ ٨١[آل عمران: ۸۱].

«و -به یاد آور- زمانى را که الله از پیامبران پیمان گرفت که هرگاه به شما کتاب و حکمتى دادم، سپس فرستاده‏اى نزد شما آمد که آن‌چه را که با شماست، تصدیق کرد، حتماً به او ایمان بیاورید و او را یاری کنید. آن گاه فرمود: آیا اقرار کردید و در این باره پیمانم را پذیرفتید؟ گفتند: آرى، اقرار کردیم. فرمود: پس گواه باشید و من نیز همراه با شما، از گواهانم».

دعوت ابراهیم÷

از عرباض بن ساریه روایت است که رسول الله صفرمود: «نام من زمانی نزد الله متعال به عنوان «خاتم النّبیّن» مکتوب بود که هنوز آدم با گل و لای ترکیب بود. به شما خبر خواهم داد که ابتدای کار من از کجا شروع شد، از ابتدای دعوت ابراهیم و بشارت و مژدگانی عیسی و رؤیای مادرم که قبل از به دنیا آوردنم، در خواب دید نوری از او به دنیا می‌آید که قصرهای شام را روشنی بخشید، همه این‌ها آمدنم را بشارت داده‌اند» [۱۸۹].

هم‌چنین الله متعال بیان می‌دارد که وقتی ابراهیم خلیل الرّحمن و پسرش اسماعیل، مشغول بنای کعبه، بیت الله الحرام، بودند، این دعا را می‌خواندند:

﴿وَإِذۡ يَرۡفَعُ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ ٱلۡقَوَاعِدَ مِنَ ٱلۡبَيۡتِ وَإِسۡمَٰعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ١٢٧ رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَيۡنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبۡ عَلَيۡنَآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ ١٢٨ رَبَّنَا وَٱبۡعَثۡ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَيُزَكِّيهِمۡۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ١٢٩[البقرة: ۱۲۷-۱۲۹].

‏«‏و - به یاد آورید - آن گاه را که ابراهیم و اسماعیل پایه‌های خانه - کعبه - را بالا می‌بردند - و می‌گفتند: - ای پروردگار ما! - این عمل را - از ما بپذیر، بی‌گمان تو شنوای دانا هستی‏.‏ ای پروردگار ما! ما را فرمانبر خویش قرار بده و از فرزندان ما، امتی پدید آور که تسلیم - فرمان - تو باشند و طرز عبادات خویش را - در کعبه و اطراف آن - به ما نشان بده و - اگر فراموشی و لغزشی از ما سر زد- بر ما ببخشای که بی‌گمان، تو بسار توبه‌پذیر و مهربانی. ای پروردگار ما! در میان آنان - که از دودمان ما و فرمان‌بردار تو هستند - پیغمبری از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر ایشان تلاوت کند و کتاب - قرآن - و حکمت را به ایشان بیاموزد و آنان را - از شرک و اخلاق ناپسند - پاکیزه نماید، بی‌گمان تو عزیز و حکیمی - و بر هر چیزی توانا و پیروزی، و هر کاری را که می‌کنی بنابر مصلحتی و برابر حکمت است-».

الله متعال دعای ابراهیم خلیل و پسرش اسماعیل را پذیرفت و محمّدص، نتیجه‌ی آن دعای مستجاب بود. تورات موجود هم، با وجود آن همه تحریف و تغییری که در آن صورت گرفته است، هنوز حاوی بخشی از این بشارت‌ها است، آنجا که می‌گوید: الله متعال دعای ابراهیم در رابطه با اسماعیل را پذیرفت، در سفر تکوین، اصحاح هفدهم، ستون ۲۰، می‌گوید: «امّا درمورد اسماعیل پذیرفتم، اینک او را فزونی و ثمره می‌دهم و دودمانش را بسیار می‌افزایم، دوازده امیر از او به دنیا می‌آیند و او را امّت بسیار بزرگی می‌گردانم».

این متن در «تورات سامریه»، با الفاظی شبیه به آن‌چه اینجا آوردیم، وارد شده است. ترجمه‌ی تحریف شده عبری این عبارت، چنین است: «امّا در باره‌ی اسماعیل شنیدم و پذیرفتم، اینک او را برکت و فزونی بخشیدم، با «مأدمأد» [۱۹۰]ابن القیّم خاطر نشان کرده است که برخی از نسخه‌های قدیمی تورات؛ این عبارت را، همانگونه که ما یادآور شدیم، بیان کرده‌اند.

این بشارت از چند جهت بر پیامبرمان صدلالت می‌کند:

اوّل: این امّت بزرگ حتماً‌ نزد الله متعال مسلمان هستند، چون چنین امّتی از نسل اسماعیل، جز بعد از بعثت پیامبر اسلام و گسترش مسلمین در مشرق و مغرب بوجود نیامد.

دوم: این عبارت عبری «مأدمأد»، با صراحت کامل نام پیامبر اسلام را بیان کرده است. مترجمین، این واژه را با تحریف به «بسیار بسیار»، ترجمه کرده‌اند. ولی واقعیّت امر این است که کلمه معنای آن «محمّد» است؛ چرا که تلفظ عبری آن «مؤدمؤد» بوده و به تلفظ عربی آن نزدیک می‌باشد.

سوم: جمله‌ی «دوازده امیر از او به دنیا می‌آید» با فرموده‌ی رسول الله مطابق است که می‌فرماید: دوازده خلیفه و جانشین رهبری امور این امّت را بر عهده خواهند گرفت که همه از قریش هستند.

[۱۸۹] در شرح السّنّة روایت شده است، مشکاة المصابیح تبریزی (۳/۱۲۷)، و شیخ ناصر الدّین آلبانی می‌گوید: حدیث صحیح است. [۱۹۰] نبوة محمّد من الشکّ الی الیقین ص (۲۵۰)، و محمّد نبی الاسلام ص (۳)

بشارت موسی÷

پیشتر، موسی÷، خبر یقینی آمدن پیامبری بیسواد را، به قوم بنی‌اسرائیل‏ داده بود. وی بنی‌اسرائیل‏ را، از مبعوث‌شدن آن پیامبر، ویژگی‌ها و روش رسالت آسمانی او و ویژگی‌های امّتش، آگاه کرده بود. به آنان خبر داده بود که وی پیامبری است درس ناخوانده، مردمان را به کار نیک دستور می‌دهد و از کار زشت باز می‌دارد، چیزهای پاکیزه‌ را بر ایشان حلال و چیزهای ناپاک را حرام می‌کند، بند و زنجیرها و سخت گیری‌هایی که الله متعال، به سبب سرکشی بنی‌اسرائیل‏ بر دست و پای انان قرار داده است، را از کسانی که به او ایمان آورند، می‌گشاید، پیروان این پیامبر، پرهیزکارند، زکات اموال‌شان را می‌پردازند، به آیات الله متعال ایمان و یقین دارند، به آنان مژده داده شده که: کسانی که به این پیامبر درس ناخوانده ایمان آورند، از او حمایت کنند و وی را یاری رسانند، و از نوری که - قرآن نام دارد و همان نور مایه هدایت مردمان است و - به همراه او نازل شده است، پیروی کنند، بی‌گمان رستگارند‏.‏

الله متعال فرمود:

﴿۞وَٱكۡتُبۡ لَنَا فِي هَٰذِهِ ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٗ وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِنَّا هُدۡنَآ إِلَيۡكَۚ قَالَ عَذَابِيٓ أُصِيبُ بِهِۦ مَنۡ أَشَآءُۖ وَرَحۡمَتِي وَسِعَتۡ كُلَّ شَيۡءٖۚ فَسَأَكۡتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَٱلَّذِينَ هُم بِ‍َٔايَٰتِنَا يُؤۡمِنُونَ ١٥٦ ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِيَّ ٱلۡأُمِّيَّ ٱلَّذِي يَجِدُونَهُۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ يَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ وَيَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِي كَانَتۡ عَلَيۡهِمۡۚ فَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِهِۦ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَٱتَّبَعُواْ ٱلنُّورَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ مَعَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٥٧[الأعراف: ۱۵۶-۱۵۷].

«فرمود: عذاب خود را به هرکس که بخواهم، مى‏رسانم و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است و به زودى آن را براى کسانى که پرهیزگارى مى‏کنند و زکات مى‏دهند و آنان که به آیات ما ایمان مى‏آورند، مقرر مى‏دارم. آنان که از این فرستاده پیام‌آور درس ناخوانده، که -نام- او را نزد خود در تورات و انجیل نوشته مى‏یابند، پیروى مى‏کنند. -همان پیامبرى که- آنان را به کار پسندیده فرمان مى‏دهد و از کار ناپسند باز مى‏دارد و براى آنان چیزهاى پاکیزه را حلال و چیزهاى ناپاک را بر ایشان حرام مى‏گرداند و از -دوش- آنان، قید و بندهایى را که بر ایشان بوده است، برمى‏دارد. پس کسانى که به او ایمان آوردند و بزرگش داشتند و یاریش کردند و از نورى که با او نازل شده است، پیروى کردند، آنان همان رستگارانند».

دیگر بشارت‌های تورات

از دیگر بشارت‌های تورات، به بعثت پیامبر خاتم، محمّد ص، در سفر تثنیه، اصحاح ۱۸، ستون ۱۸-۱۹ آمده است: الله متعال به موسی÷فرمود: «برای بنی‌اسرائیل‏ پیامبری هم چون تو، از میان برادران شان برمی‌گزینم و کلام خود را، بر زبان او جاری می‌کنم، به آن‌چه او را توصیه نموده‌ام، سخن می‌گوید و از انسانی که این کلام را نشنود که به نام من بدان سخن می‌گوید، خواستارم که بشنود».

دلالت این عبارت تورات، بر بشارت به پیامبر اسلام، آنجاست که بیان می‌کند: او از پسران اسماعیل است و پسران اسماعیل، برادران بنی‌اسرائیل‏ می‌باشند؛ چون اسحاق جدّ بنی‌اسرائیل‏ است و اسماعیل و اسحاق، برادر همدیگر بودند. سپس او در وسط نسب عرب بود. این‌که می‌گوید: «مثل توست»، یعنی مثل تو دارای شریعت الهی است.

محمّد ص، همان کسی است که الله متعال، کلامش را بر زبان او جاری نمود، درحالی که او درس ناخوانده بود و نمی‌توانست چیزی بخواند؛ اما الله متعال کلام خویش را به او وحی نمود و ایشان نیز، آن را حفظ کرده و تلاوت می‌نمود. محمدص، به سوی تمام بشر فرستاده شد. از بنی‌اسرائیل‏ خواسته شده که از او پیروی کنند، و شریعت‌شان را برای پیروی همه جانبه از شریعت او، رها کنند، هرکس اطاعت نکند، الله متعال عذابش می‌دهد، «اگر انسانی، به کلامی که به نام الله متعال بدان سخن می‌گوید، گوش فرا ندهد، مورد بازخواست الله متعال، قرار می‏گیرد».

از جمله دلایلی که به ما می‌فهماند، که این بشارت، باقیمانده‌ی بشارت بزرگی است که الله متعال به موسی÷وحی فرمود و قرآن کریم نیز از آن سخن می‌گوید، این است که بشارت در جایگاه معیّن وارد شد و هنگامی که موسی÷، هفتاد مرد را از میان قوم خود - به نمایندگی از سوی آنان - برای میعادگاه الله متعال برگزید و چون درخواست دیدن الله متعال را مطرح کردند، در آن‌جا زمین را ‌لرزه‌ای درگرفت، و موسی÷به دعا و نیایش پرداخت و از الله متعال خواست، آن‌ها را زنده گرداند، که بر اثر زمین لرزه از بین رفتند، از این‌رو، الله متعال مردان نماینده‌ی بنی‌اسرائیل‏ در میعادگاه را، بعد از توسل و نیایش موسی÷، دوباره زنده کرد و فرمود: «عذاب خود را به هرکس که - گناه کند و توبه نکند و خود - بخواهم می‌رسانم، و رحمت من هم همه‌چیز را در برگرفته است - و در این سرای شامل کافر و مؤمن می‌گردد، امّا در آن سرای - آن را برای کسانی مقرّر خواهم داشت که پرهیزگاری کنند و زکات بدهند و به آیات - کتاب‌های آسمانی- ایمان بیاورند‏.‏ - به ویژه رحمت خود را اختصاص می‌دهم به - کسانی که پیروی می‌کنند از فرستاده - الله متعال محمّد مصطفیص- پیغمبری درس‌ناخوانده، که وصف او را در تورات و انجیل نگاشته می‌یابند و......».

اگر به تورات، سفر خروج، مراجعه کنید، خواهید دید که بعد از آن‌که موسی÷به میعادگاه رفت، الله متعال این بشارت را به او وحی فرمود و تورات از چیزی نزدیک به همین زمین لرزه، خبر می‌دهد؛ آنجا که می‌گوید: «صداهایی به گوش همه رسید و نیز صدای بوق شنیدند، وقتی به کوه نگاه کردند، دیدند که همه جا را دود فراگرفته است، همگی آن را دیدند و پراکنده گشتند، سپس ایستادند....» (سفر الخروج، الاصحاح۲۰، از تورات سامریه)

بشارت عیسی÷

الله متعال در قرآن، بیان می‌دارد که عیسی مسیح نیز، آمدن محمد ص را بشارت داد. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَإِذۡ قَالَ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُم مُّصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيَّ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَمُبَشِّرَۢا بِرَسُولٖ يَأۡتِي مِنۢ بَعۡدِي ٱسۡمُهُۥٓ أَحۡمَدُۖ فَلَمَّا جَآءَهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ قَالُواْ هَٰذَا سِحۡرٞ مُّبِينٞ ٦[الصف: ۶].

‏«‏و به یاد آور زمانی را که عیسی پسر مریم، گفت: ای بنی‌اسرائیل! من فرستاده الله به سوی شما هستم و تورات را، که پیش از من آمده است، تصدیق می‌کنم و به پیغمبری که بعد از من می‌آید و نامش احمد است، مژده می‌دهم‏.‏ اما هنگامی که آن پیغمبر همراه با دلایل روشنگر، به نزد ایشان آمد، گفتند: این جادوی آشکاری است‏».

کلمه «احمد»، که در آیه‌ی فوق از زبان عیسی÷ذکر گردید، یکی از نام‌های پیامبرصاست. در صحیح بخاری نیز جُبیر بن معطم روایت می‌کند که پیامبرصفرمود: «اِنّ لي أسماء، أنا محمّد، وأناَ أحمد، وأنا الماحی الّذي یمحو اللهُ به الکفرَ وأنا الحاشرَ الّذي یحشر النّاس علی قدمي وأنا العاقب» [۱۹۱].

‏«‏من چند نام دارم، من محمّد هستم، احمد هستم، ماحی هستم که الله متعال کفر را به وسیله من محو و نابود می‌کند، حاشر هستم، چون مردم بعد از من حشر می‌گردند، و من عاقب و خاتم پیغمبران هستم».

[۱۹۱] مسلم هم شبیه این را روایت کرده است، تفسیر ابن کثیر (۶/۶۴۶).

دو مَثَل تورات و انجیل

الله متعال در تورات و انجیل، دو مَثَل برای محمّدصو اصحابششبیان می‌دارد:

﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطۡ‍َٔهُۥ فَ‍َٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا ٢٩[الفتح: ۲۹].

«محمد، فرستاده‌ی الله است؛ و آنان که با او هستند، در برابر کافران سرسختند و با یکدیگر مهربان. آنان را در حال رکوع و سجده می‌بینی؛ فضل و خشنودی الله را می‌جویند. نشانه‌(ی درست‌کاری) آنان از اثر سجده در چهره‌هایشان پیداست؛ این، وصف آنان در تورات است. و وصف شان در انجیل مانند زراعتی است که جوانه زده و تنومندش ساخته و ستبر و ضخیم شده و بر ساقه‌هایش ایستاده است و کشاورزان را شگفت‌زده می‌سازد تا به‌وسیله‌ی آنان کافران را به خشم آورد. الله به این‌ها که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‌اند، نوید آمرزش و پاداش بزرگی می‌دهد».

بشارت‌های تورات

توراتی که امروزه در دسترس مردم قرار دارد، تحریف شده و دگرگون یافته است، دلیل این ادعا، اختلاف و ناهمگونی موجود در بسیاری از جاها در نسخه‌ها و چاپ‌های گوناگون آن، می‌باشد.

تورات سه نسخه دارد: عبری، یونانی و سامری. هر فرقه از مسیحیت، فقط ادّعای درستی نسخه‌ی خودش را می‌کند. این تحریف‌ها و دگرگونی‌ها، موجب از بین رفتن بخش عمدهِ‌ای از بشارت‌ها شده است؛ به طوری که هیچ نشانه و اثری از آن باقی نمانده است؛ ولی با این وجود، باز هم بشارت‌های فراوانی در آن‌ها باقی است، به طوری که اگر، شخصی ژرف‌اندیش، بدون تعصّب و پیروی از هواهای نفسانی، در این بشارت‌ها بنگرد و آن‌‌ها را با سیره پیامبر صمطابقت دهد، درستی آن‌ها بر او پوشیده نمی‌ماند.

نام رسول الله صبا صراحت در تورات ذکر شده است

در برخی از بشارت‌‌های تورات، به نام «محمّد» صبه طور صریح اشاره شده است. دانشمندان مسلمان به این حقیقت پی برده‌اند، ولی تحریف‌های پیوسته‌ای که در این کتاب صورت گرفت، آن نصوص را از میان برده است؛ مانند این عبارت که در سفر اشعیا [۱۹۲]ذکر شده است: «من نام تو را محمّد قرار می‌دهم، ای محمّد، ای تقدیس کننده‌ی پروردگار، اسم تو از گذشته موجود است».

جمله‌ی پایانی این عبارت، با حدیث زیر مطابق است؛ پیامبر صفرمود: «من پیامبر بودم، درحالی که هنوز آدم در سرشت خاک بود» [۱۹۳].

هم‌چنین در تورات عبری، اصحاح سوم از سفر حبقوق [۱۹۴]آمده است: «زمین را از ستایش احمد سرشار کردم، او ملّت‌ها را فرمان‌بردار خویش کرد».

در نسخه‌ی قدیمی لندن چاپ سال ۱۸۴۸م، نسخه‌ی بیروت چاپ ۱۸۸۴م و دیگر نسخه‌های قدیمی، در سفر حبقوق با صراحت و وضوح تمام آمده است: «آسمان از ارزش او روشن شده، زمین از ستایش او سرشار گشته،‏.‏....صدایت در جریان جویبار‌ها و امواج دریاها، طنین‌انداز است، ای محمّد نزدیک آی، کوه‌ها چون تو را دیدند لرزیدند».

[۱۹۲] کتاب الجواب الصحیح ص (۳/۳۲۶). [۱۹۳] محمّد نبیّ الاسلام، ص (۱۸) [۱۹۴] کتاب الجواب الصحیح ص (۳/۳۱۳)

ذکر پیامبر صبا اوصافی که تنها متعلّق به اوست

در تورات، محل بعثت رسول الله صنیز بیان شده است. در سفر تثنیه، اصحاح ۳۳، آمده است: «پروردگار از جانب سینا آمد و ساعیر را روشنی بخشید و کوه فاران متجلّی و روشن شد».

براساس نوشتار تورات، «سینا» همان جایی است که الله متعال با موسی÷سخن گفت؛ ساعیر محل وحی الله متعال به عیسی و فاران کوه‌های مکّه است که الله متعال از آن‌جا به محمّد صوحی نمود. الله متعال نام این مکان‌های مقدس را در این آیه جمع نموده است:

﴿وَٱلتِّينِ وَٱلزَّيۡتُونِ ١ وَطُورِ سِينِينَ ٢ وَهَٰذَا ٱلۡبَلَدِ ٱلۡأَمِينِ ٣[التين: ۱-۳].

‏«‏سوگند به انجیر و زیتون! و سوگند به طور سینا! و سوگند به این شهر امن - مکه -!».

هم‌چنین تورات مکانی را که در آن‌جا به رسول الله صوحی شد، بیان کرده است. در سفر اشعیا، اصحاح ۲۱، آمده است: «یک وحی از سئی سرزمین عرب، در وعر است»، حال آنکه وحی در سر زمین‌های عرب، در وعر، در غار حرا آغاز شد.

تورات به هجرت رسول الله صو جهتی که هجرت بدان‌جا صورت گرفت، را بیان کرده است: «ای ساکنان سرزمین تیماء، برای ملاقات با تشنه‌ها آب بیاورید و به فراریانی نان بدهید که در برابر شمشیر فراری شده‌اند، در برابر شمشیر کشیده شده، و در برابر کمان کشیده شده و جنگ شدید».

«تیماء» از نواحی مدینه منوّره است. با دقّت در این نوشتار، واضح است که تورات از هجرت رسول الله صسخن می‌گوید.

دنباله‌ی نوشتار پیشین چنین است: «این‌گونه سرورم به من گفت، در مدّت سالی همچون سال اجیر که مجد قیدار را به فنا و نابودی می‌کشد و دیگر، کمان‌های قهرمانان بنی قیدار کم می‌شوند، چون پروردگار خدای اسرائیل سخن گفت».

این نوشتار تورات، از جنگ بدر سخن می‌گوید؛ چون بعد از یک سال مانند سال اجیر از تاریخ واقعه‌ی جنگ بدر اتفاق افتاد، و مجد و سروری قیدار، که فرزندان اسماعیل و اهل مکّه بودند، به فنا و نابودی کشیده شد. بعد از جنگ بدر، کماندارن قریش کم شدند.

اشاره به یکی از نشانه‏های بارز محل هجرت رسول اللهص

برخی از گفتارها و نوشتارهای تورات، به مکان هجرت رسول اللهصاشاره دارد. برای مثال، در سفر أشعیا، اصحاح ۴۲، آمده است: «مردم و شهرهای‌شان، صدایش را بلند می‌کنند، شهر محل سکونتش قیدار است، تا ساکنان سالع بر سر کوه‌ها به زمزمه و ستایش پروردگار بپردازند».

همان‌طور که در سفر تکوین، اصحاح ۲۵، شماره ۱۳ آمده است، قیدار یکی از فرزندان اسماعیل می‌باشد. سالع، کوه ترک خورده‌ای است درمدینه. زمزمه یاد شده، اذانی است که پیوسته و هر روز پنج بار، فضا را می‌شکافد، و نیز تکبیرها و ستایش‌‌های عیدها، سحرگاهان و شامگاهان است که از دهان‌ها و لب‌های پاک اهل مدینه‌ی منوّره، در کنار کوه سلع، به گوش می‌رسد.

اشاره‏ی تورات به برخی فعالیت‌های رسول اللهص

برخی نوشتارهای تورات، به نشر و گسترش دعوت پیامبر اسلام صو برخی از فعالیت‌هایش اشاره می‌کند. در سفر حبقوق، اصحاح۳، آمده است: «الله متعال از تیمان و قدوس از کوه‌های فاران آمد، شهرتش جلال اوست که آسمان‌ها را در برگرفت و زمین سرشار از تسبیح وی شد. دستش درخششی دارد همچون نور. قدرتش نورافشانی می‌کند. با آمدنش، مرض وبا رفت و پیشاپیش او تب و لرز خارج شد، ایستاد و زمین را برانداز کرد، نگریست، ملت‌ها به لرزه در آمدند، کوه‌های زمانه (دولت‌های بزرگ و امپراتورها) خُرد شدند و صخره‌های آبی (دولت‌های کوچک) خاموش گشتند».

تورات در این بشارت، از پیروزی بزرگ رسول اللهصو پیروانش، توسعه و گسترش دعوت او در همه نقاط جهان، خبر می‌دهد. هم‌چنین به خرد شدن کوه‌های بزرگ زمانه، که منظور کشورهای بزرگ است و خاموش شدن صخره یا تپه‌ی آبی، که منظور دولت‌های کوچک است، اشاره می‌کند. تمامی این‌ بشارت‌ها، تحقّق یافتند.

کسی که از سیره و سنّت رسول الله صآگاه باشد، متوجه می‌شود که این بشارت به دو مسئله دیگر، نیز اشاره دارد:

۱- درخششی همچون نور ازدست‌های مبارکش

۲- رفتن وبا درجلو او و بیرون رفتن تب در اطراف پاهایش.

درخشش نوری که از دست‌هایش نورافشانی می‏کند

در تورات این‌گونه آمده است: «دستش درخششی دارد همچون نور. قدرتش نورافشانی می‌کند»، سپس می‌گوید: «ایستاد و زمین را برانداز کرد، نگریست، ملت‌ها به لرزه در آمدند».

آن‌چه که من از این نص درک می‌کنم این گفتار تورات، از حادثه‌ای سخن می‌گوید، که در جنگ خندق روی داد. در آن جنگ، صحابه‌ی بزرگوارش، در اثنای حفر خندق، به سنگ بزرگی رسیدند و از شکستن آن، عاجز و ناتوان ماندند. رسول الله صجلو رفت و با وارد ساختن ضربه‌ای محکم، یک سوم آن سنگ را جدا کرد. در این لحظه، نوری از آن خارج شد، سپس رسول الله صتکبیر گفت و به دنبال او، صحابه ، با صدای بلند، تکبیر گفتند. بعد ضربه‌ی دوم و سوم را به آن وارد نمود تا آن سنگ خُرد شد. رسول الله صفرمود: در پرتو نور اوّل، کاخ‌های شام، در پرتو نور دوم، کاخ‌های فارس و در پرتو نور سوم، دروازه‌های صنعاء را دیدم.

نسائی و امام احمد، با سند حسن، از حدیث برّاء بن عازب روایت کرده‌اند که گفت: «هنگامی که رسول الله صفرمان داد که خندق را حفر نماییم، درون خندق با صخره‌ی بزرگی برخورد نمودیم که با کلنگ و ابزارهای کار، نمی‌توانستیم آن را بشکنیم، درمانده شده و نزد رسول الله صرفتیم. ایشان آمدند و کلنگی را به دست گرفته و فرمود: «بسم الله» و با ضربه‌ای، یک سوم سنگ را جدا ساخت و فرمود: «الله اکبر، کلیدهای شام به من اهداء گردید، به الله متعال سوگند هم‌اکنون، کاخ‌های سرخ آن را می‌بینم» سپس ضربه دوم را زد و یک سوم دیگر از آن را جدا نمود و فرمود: «الله اکبر، کلیدهای فارس هم به من اهداء گردید، به الله متعال سوگند هم‌اکنون، کاخ سفید مداین را می‌بینم»، سپس فرمود: «بسم الله و بقیه‌ی سنگ را خرد کرد و فرمود: الله اکبر، کلیدهای یمن به من اهداء گردید، به الله متعال سوگند هم‌اکنون، از این‌جا دروازه‌های یمن را می‌بینم» [۱۹۵].

در روایت طبرانی آمده است: «ضربه‌ای به سنگ بزرگ زد، دراین هنگام جرقه‌ای از آن برخاست، تکبیر گفت و مسلمان‌ها هم تکبیر گفتند». وی در ادامه این روایت بیان می‌کند که: «برق اوّل، قصرهای شام را برای او روشن کرد و فرمود: جبرئیل به من گفت که امت تو، بر آن مکان‌ها مسلط خواهند شد....» [۱۹۶].

باری دیگر، در این نوشتار تورات درنگ می‌کنیم و در آن می‌اندیشیم: «دستش درخششی دارد همچون نور. قدرتش نورافشانی می‌کند .... ایستاد و زمین را برانداز کرد، نگریست،...».

با برابرکردن این نوشتار و حدیث یاد شده، آیا این رخ‌داد بیان آن بشارت تورات نیست؟!

[۱۹۵] فتح الباری (۷ / ۳۹۷) [۱۹۶] قبلی، همان صفحه

رفتن وبا و خارج‌شدن تب

در این بشارت آمده است: «بیماری وبا در جلو او می‌رود، و تب و لرز از نزد پاهایش خارج می‌گردد»، به الله متعال سوگند که این بشارت با صراحت تمام به رسول اللهصاشاره دارد و تأویل و تفسیر دیگری در آن یافت نمی‌شود؛ چون قبل از آمدن رسول اللهصبه مدینه، این شهر به بیماری‌های تب‌آور مشهور بود. بخاری از ابن عبّاسب، روایت می‌کند که: «رسول اللهصو اصحابش، برای انجام عُمره‌ی معروف به عُمره‌ی قضاء، وارد مکّه شدند، مشرکین گفتند: «گروهی نزد شما آمدند که تب و لزر مدینه آن‌ها را ضعیف و ناتوان کرده است» [۱۹۷].

نخستین بار که رسول الله صو اصحاب گران‌قدرشش، به مدینه وارد شدند، به این بیماری‌های تب‌آور مبتلا شدند. رسول الله صدعا کرد و از پروردگار متعال خواست که بیماری تب‌آور را از میان بردارد.

عائشهل، روایت می‌کند که: «وقتی رسول الله صو اصحاب گرامی اوش، به مدینه هجرت نمودند، ابوبکر و بلال بیمار شدند، نزد آن‌ها رفته و گفتم: پدرم چطوری؟ ای بلال تو حالت چطور است؟ [۱۹۸]هرگاه که ابوبکر تب و لرز می‌گرفت، می‏گفت:

كُلُّ امْرِئٍ مُصَبَّحٌ فِي أَهْلِهِ
وَالْمَوْتُ أَدْنَى مِنْ شِرَاكِ نَعْلِهِ

‏«‏هر انسان، اگر همراه خانواده‌اش هم باشد، مرگ از بند کفشانش به او نزدیک‌تر است.

و هرگاه تب و لرز بلال آرام می‌شد، سرش را بلند می‌کرد و می‌گفت:

أَلا لَيْتَ شِعْرِي هَـلْ أَبِيتَنَّ لَيْلَةً
بِوَادٍ وَحَوْلِي إِذْخِـرٌ وَجَلِيلُ
وَهَـلْ أَرِدَنْ يَوْمًا مِيَاهَ مَجَـنَّةٍ
وَهَلْ يَبْدُوَنْ لِي شَامَةٌ وَطَفِيلُ

«ای کاش می‌دانستم، آیا شبی دیگر را در دره‌ای سپری می‌کنم که گیاهان اذخر و جلیل در اطرافم باشند؟

آیا روزی دیگر، وارد آب‌های مِجَنه می‌شوم و آیا بار دیگر شامه و طفیل را می‌بینم؟».

عائشه فرمود: نزد رسول الله رفتم و ماجرا را به عرض ایشان رساندم، فرمود:

«اللهُمَّ حَبب إِلينَا المَدينةَ كَحُبِنا مَكةَ أَو أَشدَّ، وصَحَّحَهَا وبَاركَ لَنا فِي صَاعِها ومُدَّهَا ، وانْقُل حُمَّاهَا فَاجعَلهَا بالجُحفَةِ» [۱۹۹].

«خدایا، محبت مدینه را مانند محبت مکه یا بیشتر از آن، در دل‏های ما جای بده. و آب و هوای مدینه را برای ما مساعد بگردان و به صاع و مُد ما (واحد‌های وزن) برکت عنایت فرما و تبی را که در مدینه است به جُحفه منتقل کن».

امام بخاری، در روایت پایان کتاب حج افزوده که بلالس، فرمود: «پروردگارا! شیبه بن ربیعه، عتبه بن ربیعه و امیه بن خلف را لعنت کن و از رحمتت دور بگردان، همان‏گونه که ما را از وطن‌مان (مکه) به سرزمین وبا خیز (مدینه) بیرون راندند» [۲۰۰].

بنابراین، یثرب محل بیماری‌های تب آور بود و شاید کم‌تر کسی بود که وارد آن‌جا بشود و مبتلا به آن بیماری نگردد. امّا الله متعال، دعای پیامبرش را پذیرفت و بیماری‌های عفونی را از آن‌جا منتقل نمود و سلامتی و تندرستی را جای‌گزین آن کرد. هم‌چنین، طاعون و دیگر بیماری‌های واگیر عفونی را، از مدینه دور نمود. امام احمد، در مسند خویش، از أبی عسیب مولای رسول الله ص، نقل می‌کند که فرمود:

«أتاني جبریل بالحمّی، فأمسکت الحمّی بالمدینة وأرسلت الطاعون الشام» [۲۰۱].

«جبرئیل با تب و طاعون نزد من آمد، بیماری تب‌آور را در مدینه نگه داشتم و طاعون را به شام فرستادم».

شاید نگه‌داشتن بیماری تب‌آور در مدینه، در ابتدا بوده است، سپس دستور داد به جحفه ارسال گردد، یا این‌که منظور از نگه داشتن تب در مدینه، به معنی اطراف مدینه است که جحفه در آن منطقه و در نزدیکی مدینه واقع شده است.. به هر حال، واضح و روشن است که این بشارت، به همان صورت که تورات خبر داده بود، به وقوع پیوست.

[۱۹۷] قبلی (۳/ ۴۶۹) [۱۹۸] این واقعه قبل از نازل شدن آیه‌ی حجاب بود. [۱۹۹] فتح الباری (۷/ ۲۶۲) [۲۰۰] قبلی (۷/ ۲۶۳) [۲۰۱] مسند امام احمد (۵/ ۸۱)

بشارت‌های جامع

گاهی بشارت‌ها جامع و دربرگیرنده‌ی: ویژگی‌های رسول الله ص، وحی الله متعال به او، بیان ویژگی‌های امّتش، یاری فرشتگان به او و پیروانش، موهبت‌های الهی از قبیل عروج به آسمان و غیره، می‌باشند.

از جمله‌ی این بشارت‌ها، بشارت دانیال است.

دانیال [۲۰۲]یهود را تهدید نموده و برای‌شان، امّت محمّد را این‌گونه توصیف می‌نماید: «الله متعال، آن‌ها را بر شما مسلّط می‌گرداند و در میان‌شان پیامبری برمی‌انگیزد و کتابی را بر آن‌ها نازل می‌کند و گردن شما را در دست آن‌ها قرار می‌دهد (برده‌ی آن‌ها می‌شوید)، شما را به حق، به ذلّت و خواری می‌کشانند و مردان قیدار به صورت گروه گروه خارج می‌گردند، فرشتگان سوار بر اسب‌های سفید همراه آن‌ها هستند، پس شما را محاصره می‌کنند و فرجام شما آتش خواهد بود، از آتش به الله متعال پناه می‌بریم».

قیدار، پسران اسماعیل بودند و در زمین پراکنده شدند و بر سرزمین‌های شام، عربستان، مصر و عراق، مسلط شدند. در روایات متواتر و غیر قابل تردید، آمده است که فرشتگان سوار بر اسب‌های سفید فرود می‌آیند، همان‌گونه که در جنگ بدر و احزاب فرود آمدند. دانیال به اسم محمّد صتصریح نموده و می‌گوید: «ای محمّد، کمان‌هایت را برخواهی کشید و تیرها به فرمان تو سیراب می‌شوند».

در ادامه دانیال÷می‌گوید: «از الله متعال خواستم و در پیشگاهش تضرع نمودم که برایم بیان کند، چه بر سر بنی‌اسرائیل خواهد آورد؟ آیا توبه و بازگشت آن‌ها را می‌پذیرد و حکومت را به ایشان بر می‌گرداند و پیامبرانش را در میان‌شان مبعوث می‌کند، یا این‌ها را به غیر ایشان می‌دهد؟ پس مُلک و قدرت، در صورت جوانی زیبارو نزدم نمایان گشت و گفت: سلام بر تو ای دانیال، الله متعال می‌فرماید: همانا بنی‌اسرائیل‏ مرا به خشم آوردند و نافرمانی مرا کردند و غیر از من خدایان دیگری پرستش کردند، بعد از علم و آگاهی، به جهل و نادانی برگشتند، بعد از راست‌گویی، دروغ‌گو شدند، پس بُخت النّصر بر ایشان یورش برد و مردان‌شان را به قتل رساند و زنان‌شان را به بردگی کشید و مساجدشان را نابود ساخت و کتاب‌هایشان را به آتش کشید و کسان دیگر هم با آن‌ها چنین کارهایی کردند، و من از آن‌ها ناخشنودم و گناهان‌شان را نمی‌بخشم و همیشه در ناخشنودی و خشم من باقی می‌مانند، تا وقتی که مسیح پسر مریم، عذرای بتول را روانه می‌کنم و مُهر لعنت و خشم را بر آن‌ها می‌زنم و برای همیشه نفرین و خواری بر آن‌ها سایه دارد تا این‌که پیامبری از پسران اسماعیل را بر می‌گزینم که هاجر، آمدنش را بشارت داده، و فرشتگانم را با بشارت به بعثتش نزد او فرستادم و به سوی آن پیامبر وحی کردم، نام‌ها را به او می‌آموزم، او را با پرهیزکاری آراسته می‌گردانم و نیکی را نشانه او قرار می‌دهم و نهانش را پرهیزکاری و گفتارش را درستی و راستی و سرشتش را وفا و سیرت و روش زندگیش را میانه‌روی، و هدایت را، سنّت او قرار می‌دهم، کتابی را به او می‌دهم که تصدیق کننده‌ی کتاب‌های آسمانی پیشین است و نابود کننده‌ی برخی از محتویات آن کتاب‌هاست، او را نزد خویش عروج می‌دهم، از آسمانی به آسمان بالاتر می‌آورم تا به درجات عالی می‌رسد، سپس نزدیکش کرده و به او سلام کرده و وحی می‌نمایم، سپس او را با شادی و سرور، به سوی بندگانم می‌فرستم، ‌درحالی که همه آن‌چه را که به او سپرده‌ایم، محفوظ نگه داشته و از یاد نمی‌برد و در سخنانش راست‌گو و درست‌کار است و با گفتار نرم و شیرین و با پندی زیبا، مردم را به سوی توحید و یکتاپرستی فرامی‌خواند، نه درشت خو و نه خشن است و نه در بازار فریاد می‌کشد. با هرکس که به وی روی آورد، مهربان است. قوم خویش را به سوی توحید و پرستش خالصانه من، فرامی‌خواند و نشانه‌هایم را به آنان اعلام می‌کند؛ اما آن‌ها، تکذیبش می‌کنند و در صدد آزار و اذیّتش برمی‌آیند».

ابن تیمیه می‌فرماید: «سپس دانیال، داستان رسول اللهصرا، از روی آن‌چه فرشته برای او بیان کرده بود، تا پایان این امّت و تا سرانجام دنیا، ادامه می‌دهد».

سپس می‌گوید: «این بشارت، هم‌اکنون در نزد یهود و نصارا، موجود است و آن را می‌خوانند و می‌گویند: هنوز کسی که این ویژگی‌ها را دارد، ظهور نکرده است».

[۲۰۲] الجواب الصحیح (۳/ ۳۳۱، ۴/۳)

بشارت‌هایی از انجیل

در انجیل متّی، اصحاح ۱۱، شماره ۱۴، آمده است: «اگر می‌خواهید قبول کنید، پس او همان ایلیا مزمع است که می‌آید، کسی که گوش شنوا دارد، باید گوش کند».

رسول اللهصبرای ما بیان فرمود که بین او و عیسی مسیح، پیامبر دیگری نیامده است، پس ایلیایی که عیسی÷بدان بشارت داده است، کسی جز پیامبر اسلامصنیست. ایلیا، طبق حساب حروف ابجد، که یهودیان بسیار بدان علاقمند هستند، با کلمه‌ی محمّد برابر است.

در انجیل یوحنّا، صحاح ۱۴، شماره ۱۵، آمده است: «اگر مرا دوست دارید، سفارش‌های مرا نگه دارید، و من «معزی» دیگری را از پدر می‌خواهم، تا برای همیشه همراه شما باشد». در برخی ترجمه‌های خارجی آمده است «بارکلیتوس را به شما بدهد تا برای همیشه همراه شما باشد.»؛ واژه‌ی «بارکلیتوس» یونانی بوده و معنای آن «أحمد» است که از نام‌های رسول الله صمی‌باشد [۲۰۳]..

در همان انجیل، اصحاح ۱۵، شماره ۲۶، آمده است: «هرگاه آن معزی آمد، من او را می‌فرستم و از سوی پدر، روح الحق سربرآرد به نزد شما می‌فرستم، او برای من گواهی می‌دهد»، بدان علّت آمده است که پیامبر اسلام صبه نبوّت و رسالت عیسی مسیح شهادت می‌دهد، و روح الحقّ، کنایه از پیامبر اسلام است، ولی این معانی وارد شده از ترجمه‌های جدید، دقیق و درست نیستند، چون اصل این ترجمه‌ها از انجیل‌های یونانی است، که نوشته‌ی «بیرکلیتوس» هستند، امّا در ترجمه‌های عربی چاپ سال چاپ ۱۸۲۱، ۱۸۳۱و ۱۸۴۴ لندن «فارقلیط» آمده است، که بیش از همه به عبارت یونانی مورد اشاره [۲۰۴]نزدیک‌تر است، امّا ترجمه‌ی آن واژه‌ها به «معزی» در چاپ‌های جدید، همان تحریفی است که الله متعال در سوره‌ی نساء، اهل کتاب را بدان مورد نکوهش قرار داده و می‌فرماید:

﴿مِّنَ ٱلَّذِينَ هَادُواْ يُحَرِّفُونَ ٱلۡكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِۦ وَيَقُولُونَ سَمِعۡنَا وَعَصَيۡنَا وَٱسۡمَعۡ غَيۡرَ مُسۡمَعٖ وَرَٰعِنَا لَيَّۢا بِأَلۡسِنَتِهِمۡ وَطَعۡنٗا فِي ٱلدِّينِۚ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ قَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَا وَٱسۡمَعۡ وَٱنظُرۡنَا لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡ وَأَقۡوَمَ وَلَٰكِن لَّعَنَهُمُ ٱللَّهُ بِكُفۡرِهِمۡ فَلَا يُؤۡمِنُونَ إِلَّا قَلِيلٗا ٤٦[النساء: ۴۶].

‏«‏برخی از یهودیان سخنان را، از جاهای خود منحرف می‌کنند».

ملاحظه می‌شود که قبل از جمله‌ی وارده در شماره۲۶، همین اصحاح، در چاپ‌های جدید، کلمه‌ای افتاده؛ ولی در چاپ‌های قدیم انجیل، این جمله با صراحت تمام آمده است: «اگر المنحمنایی، که الله متعال به سوی شما می‌فرستد، آمد». معنی «المنحمنا» به زبان سریانی، تحریف شده‌ی «محمّد» است [۲۰۵].

[۲۰۳] محمّد نبی الاسلام ص (۳۶) [۲۰۴] قبلی، ص (۳۸) [۲۰۵] محمد نبیّ الإسلام، ص (۳۹)، شیخ الاسلام به تحقیق و پژوهش روایاتی پرداخته، که عیسی÷، آمدن پیامبر اسلام را بشارت داده است. ر.ک: الجواب الصحیح (۴/ ۶)

دیگر بشارت‌های انجیل [۲۰۶]

در (انجیل متّی)، اصحاح ۲۱، آمده است:

«۴۲ یسوع به آن‌ها گفت: آیا هرگز در کتاب‌ها نخوانده‌اید: سنگی که بنّاها آن را به پایان کار انداختند، از جانب پروردگار گوشه و زاویه شد، این، از نظر ما عجیب است».

۴۳ از این رو به شما می‌گویم: حکومت و سلطنت الله متعال، از شما گرفته و به امَتی داده می‌شود، که کار سودآورش را انجام می‌دهد.

۴۴ هرکس از آن سنگ بیفتد و هرکس آن سنگ بر او سقوط کند، خرد می‌شود».

این سنگ، کسی جز فرستاده الله متعال، محمّدصنیست، در - صحیحین بخاری و مسلم - از ابوهریره و جابر بن عبدالله متعالبروایت شده که رسول اللهصفرمود:

«اِنّ مَثَلي ومثل الأنبیاء من قبلی کمثل لبنة من زاویة فجعل النّاس یطوفون به ویعجبون له ویقولون: هلاّ وضعت هذه الّلبنة؟ قال: فأنا الّلبنة وأنا خاتم النبیّین».

‏«‏نبیّ اکرم صفرمود: مثال من و سایر پیامبران، مانند مردی است که ساختمانی را با بهترین شکل بسازد و کامل کند، مگر جای یک خشت که آن را خالی بگذارد، مردم وارد آن ساختمان می‌شوند و با تعجّب می‌گویند: ای کاش! جای این خشت خالی نمی‌بود. فرمود: من همان خشت هستم، من آخرینِ پیامبرانم».

ابن القیّم فرمود: [۲۰۷]«حال به بشارت دیگری از عیسی مسیح÷می‌نگریم: آیا نمی‌بینی سنگی که بنّاها، او را به آخر انداختند، تبدیل به گوشه‌ی ساختمان شد، این گفتار، با فرموده‌ی زیر از پیامبرصمطابقت دارد:

«اِنّ مَثَلي ومثل الأنبیاء قبلي کمثل رجل بني داراً فأکملها وأتمّها الاّ موضع لبنة منها، فجعل النّاس یطوفون به ویعجبون له ویقولون: هلاّ وضعت هذه الّلبنة؟ فکنت أنا تلك الّلبنة».

«مثال من، و سایر پیامبران قبل از من مانند مردی است که خانه‌ای زیبا و کامل بسازد، مگر این‌که در گوشه‌ای جای یک خشت را خالی بگذارد، مردم اطراف آن را دور بزنند و با تعجّب بگویند: چرا این یک خشت را نگذاشته‌ای؟» رسول گرامی فرمود: «من همان یک خشت و خاتم پیامبران هستم.

در این گوشه از بشارت مسیح نیز درنگ می‌کنیم که می‌فرماید: «همانا این از نگاه ما عجیب است»‏.‏ و نیز در این جمله تأمّل می‌کنیم: «‏.‏.. ملکوت و سلطنت الله متعال، از شما گرفته می‌شود و به امّت دیگری داده می‌شود» متوجه می‌شویم که چگونه با این آیه‌های زیر مطابقت دارد:

﴿وَلَقَدۡ كَتَبۡنَا فِي ٱلزَّبُورِ مِنۢ بَعۡدِ ٱلذِّكۡرِ أَنَّ ٱلۡأَرۡضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ ٱلصَّٰلِحُونَ ١٠٥[الأنبياء: ۱۰۵].

‏«‏ما علاوه بر قرآن، در تمام کتاب‌های - پیامبران پیشین - نوشته‌ایم که بی‌گمان - سرتاسر- زمین را بندگان شایسته‌ی ما، به ارث خواهند برد - و آن را به دست خواهند گرفت-».

و نیز با آیه‌ی:

﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ يَعۡبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بِي شَيۡ‍ٔٗاۚ وَمَن كَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٥٥[النور: ۵۵].

‏«‏الله متعال، به کسانی از شما که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته انجام داده‌اند، وعده می‌دهد که آنان را قطعاً جایگزین - پیشینیان و وارث فرماندهی و حکومت آنان - در زمین خواهد کرد - تا آن را پس از ستم ستم‌گران، در پرتو عدل و داد خود آبادان گردانند -».

در انجیل متّی، اصحاح ۸، شبیه همین گفتار آمده است:

«۱۱ به شما می‌گویم: براستی که خیل بسیاری، از مشرق‌ها و مغرب‌ها، خواهند آمد و همراه ابراهیم، اسحاق و یعقوب، بر سلطنت آسمان‌ها تکیه می‌زنند، امّا اهل آن سلطنت‌ها، به سوی ستم‌گران خارجی دور انداخته می‌شوند و در آن‌جا، تنها گریه و چکاچک شمشیر و نیزه، به گوش می‌رسد».

این بشارت به ظهور امّت اسلام، که ازمشرق‌ها و مغرب‌ها می‌آیند؛ اشاره دارد و هم‌نشین کسانی خواهد بود که الله متعال بدیشان نعمت (هدایت) داده است، آن مقرّبانی که او همدم‌شان خواهد بود، عبارتند: از پیغمبران، راست روان، شهیدان و شایستگان و آنان ‌چه دوستان خوبی هستند!

در (الفاروق) آمده است: «ای مسیحی! اگر عادل هستی، حکم کن به این‌که کسانی که از مشرق‌ها و مغرب‌های زمین می‌آیند، امّت محمّدی هستد، چون در آن هنگام، شما حاضر بودید و خطاب او با شما بود، و مسیح، سلام الله علیه، از قومی خبر می‌دهد، که در آینده می‌آیند و با جمله‌ی «امّا اهل آن سلطنت‌ها...»، شما را جدا کرد» [۲۰۸].

شبیه همین عبارت، در انجیل یوحنّا، اصحاح۴، آمده است:

«۲۰-۲۴ یسوع به او گفت: ای زن! مرا باور کن که زمانی فرا می‌رسد که نه در این کوه و نه در اورشلیم، برای الله، سجده نمی‌برید».

این نوشتار، هم به ظهور دین جدید اشاره دارد، که مرکز آن از اورشلیم به جایی دیگر تغییر می‌کند، هم به تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه‌ی معظمه اشاره می‌کند که قبله‌ی صاحبان دین جدید است و این آیه آن را تصدیق می‌کند:

﴿قَدۡ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجۡهِكَ فِي ٱلسَّمَآءِۖ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبۡلَةٗ تَرۡضَىٰهَاۚ فَوَلِّ وَجۡهَكَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَيۡثُ مَا كُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ شَطۡرَهُۥۗ وَإِنَّ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ لَيَعۡلَمُونَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا يَعۡمَلُونَ ١٤٤[البقرة: ۱۴۴].

‏«‏ما، روگرداندن تو را گهگاهی به سوی آسمان می‌بینیم - و پیام آرزوی قلبی تو را جهت نزول وحی در مورد تغییر قبله دریافت می‌داریم - پس تو را به سوی قبله‌ای متوجّه می‌سازیم، که از آن خوشنود خواهی شد. پس رو به سوی مسجدالحرام کن و - ای مؤمنان! - در هر جا که بودید، روی خویشتن را - به هنگام نماز - به سوی آن کنید‏.‏ کسانی که کتاب بدیشان داده شده است - یعنی یهودیان و مسیحیان - خوب می‌دانند که چنین گرایشی - به سوی مسجدالحرام - حق است و به فرمان پروردگارتان می‌باشد - ولی با وجود این از فتنه‌انگیزی دست بر نمی‌دارند - و الله متعال از آن‌چه می‌کنند بی‌خبر نیست‏‏».

مسلمانان در ابتدا، نمازهایشان را بسوی بیت المقدس ادا می‌کردند، سپس آیه‌ی واجب شدن رو کردن به بیت الله الحرام، در مکّه‌ی مکرّمه، نازل شد.

[۲۰۶] نبوّة محمّد من الشکّ الی الیقین ص (۲۹۷). [۲۰۷] هدایة الحیاری (۳۸۱-۳۸۲) [۲۰۸] الفارق (۵۴)

از انجیل لوقا [۲۰۹]

صاحب کتاب (الإنجیل والصّلیب)، خاطر نشان ساخته، که در انجیل لوقا،۲:۱۴ چنین آمده است: «الحمد لله في الأعالي وعلی الأرض إسلام وللنّاس أحمد».

‏«‏الله متعال را سپاس در بلندی‌ها و در روی زمین اسلام هست و مردم احمد را دارند».

مترجم‌ها آن را در انجیل چنین معنی کرده‌اند:

«الحمد لله في الأعالي وعلی الأرض السلام وللنّاس المسرة».

‏«‏الله متعال را سپاس در بلندی‌ها و در روی زمین سلامتی هست و مردم خوشحالند».

به نظر نویسنده‌ی کتاب، ترجمه‌ی درست، همان است که خودش بیان کرد.

نویسنده می‌گوید: «در اینجا دو کلمه در زبان اصلی وارد شده که هیچ کس معنی کامل‌شان را نفهمیده است، از این رو، این دو کلمه آن‌گونه که باید، در ترجمه‌ی سریانی، ترجمه نشده‌اند.

این دو کلمه عبارتند از:

أیرینی، که «سلامت» ترجمه می‌کنند.

و أیودکیا، که «حُسن رضایت» آن را ترجمه می‌کنند

کلمه‌ی نخست، که اکنون موضوع بحث و گفتگوی ماست، أیرینی است، که به «سلامت، مسالمت و سلام» ترجمه کرده‌اند.

به نظر مؤلّف، ترجمه‌ی درست آن «اسلام» است. وی در صفحه‌ی ۴۰ می‌گوید: «معلوم است که واژه‌ی «اسلام» معنای گسترده‌ای دارد و واژه‌های «سلم، سلام، صلح، مسالمت، امنیّت و راحتی» را در بر می‌گیرد، و معنای زاید و تفسیرهای بیشتر، فراگیرتر و قوی‌تر از نظر ماده و معنی، را به همراه دارد. امّا در این سخن فرشتگان: «علی الأرض سلام»، درست نیست که کلمه «سلام» را به معنای «صلح جهانی» بدانیم؛ زیرا، همه جهان هستی، به ویژه بخش زنده‌ی آن و به ویژه نوعِ بشر موجود بر این کره‌ی خاکی، به دلیل قانون‌های طبیعی و اجتماعی، تسلیم و فرمان‌بردار رخ‌دادهای ناگوار است؛ مانند اختلافات و کشمکش‌ها. محال است که انسان روی زمین زندگی مسالمت‌آمیز و همراه با صلح و آشتی داشته باشد».

سپس از گفتار مسیح دلیل می‌آورد که فرمود: «آمده‌ام تا بر زمین آتشی برافروزم، چه می‌خواهم اگر برافروخته شد؟ آیا گمان می‌کنید من آمده ام تا در زمین آشتی و صلح بدهم، نه هرگز، بلکه تقسیم جدایی می‌بخشم» لوقا ۱۲: ۴۹-۵۳

بنابراین، ترجمه با مأموریت و گفتار مسیح، برابر نیست، ‌بلکه درست «وعلی الأرض اسلام»می‌باشد.

هم‌چنین، به نظر وی «أیادوکیا»، به معنی «أحمد» است نه «مسمره یا حُسن رضایت»، آن‌گونه که کشیش‌ها آن را ترجمه می‌کنند. در زبان یونانی، «حُسن رضایت» را «ثلیما» می‌گویند نه «أیادوکیا».

وی هم‌چنین می‌گوید: واژه‌ی «دو کوته»، به معنی «حمد، خواسته، شوق، علاقه و بیان فکر» است و صفات مشتق از این فعل «دوکسا»، عبارت‌اند از: «حمد، محمود، ممدوح، نفیس، مرغوب، مجید و خواسته». وی با نمونه‌های متعدّد از زبان یونانی می‌آورد و ادامه می‌دهد: آن‌ها «محمدیتو» را در أشعیا ۶۴:۱۱، به «اندوکساهیمون» و صفاتی همچون «محمّد، أحمد، أمجد، ممدوح، محتشم، و ذو الشوکة» را، به «ایندکسوس»، ترجمه می‌کنند.

وی با این پژوهش ارزش‌مند، استدلال کرده بر این‌که، ترجمه‌ی درست و واقعی لوقا، «احمد و محمد» است نه «مسرّه و حُسن رضایت». بنابراین، ترجمه‌ی درست عبارت انجیل این است:

«الحمد لله في الأعالي وعلی الأرض اسلام وللنّاس أحمد».

‏«‏الله متعال را سپاس در بلندی‌ها، و بر روی زمین اسلام هست و مردم احمد را دارند» [۲۱۰].

[۲۰۹] نبوّة محمّد من الشکّ الیلیقین ص (۳۰۰) [۲۱۰] عبدالأحد داود، الانجیل و الصلیب (۳۴-۳۵)

بشارت‌های انجیل برنابا

این انجیل، سرشار از بشارت‌های صریح به محمّد مصطفی ص، می‌باشد، از آن جمله در ص ۱۶۱: «الله متعال فرمود: ای محمّد! صبر و بردباری پیشه کن... »، ص۱۶۲:«اسم مبارک او محمد است....»، ص۱۶۲: «ای خدا! پیامبرت را برای ما بفرست، ای محمّد هرچه زودتر برای نجات جهان بیا».

نظری در مورد انجیل برنابا

بدون شک، این انجیل یکی از انجیل‌های معروف قدیمی است و در کتاب‌های قرن دوم و سوم میلادی، از آن یادی شده است و بعد از آن تاریخ، نامی از آن برده نشد؛ تا این‌که در نخستین سال‌های قرن هیجدهم، نسخه‌ای از آن یافت شد و تاکنون هم درکتاب‌خانه‌ی بلاط «فینّا» موجود است.

هنگامی که این کتاب منتشر گردید، غوغای بزرگی در مراکز علم و دین اروپا برپا شد. این کتاب، دوبار به زبان عربی ترجمه و چاپ شد، که چاپ دوم آن را «دار القلم کویت» بر عهده گرفت.

این‌جانب، به آن کتاب دسترسی پیدا کرده و به مطالعه‌ی عمیق آن پرداختم و متوجه شدم که این کتاب، اگرچه دارای یک اصل است، ولی دست مسلمانی در آن دخالت کرده و مطالبی را به آن افزوده است. آن‌چه مرا به چنین دیدگاهی، نسبت به آن کتاب، رسانید، حاشیه‌های عربی کتاب اصلی موجود در «فینا»، نبود بلکه، زیاده ‌روی آن انجیل، در توصیف رسول اللهصبود. ما باور داریم که انجیل به بعثت پیامبرص، بشارت داده است، ولی خیلی بعید می‌دانیم که آن همه اغراق‌گویی‌ها و خرافاتی که در بین مسلمانان، درمورد رسول اللهصاست و به ایشان نسبت می‌دهند، در بین اهل کتال نیز، رایج و شایع باشد. برای نمونه، در ص۹۱،۹۳، ۱۱۰ این انجیل، می‌بینیم که الله متعال همه چیز را به پیامبرش، محمّد، داد و همه چیز را به خاطر او آفرید و قبل از هر چیز او را آفرید و در ص۱۱۱، کلام پیامبر را نقل می‌کند و می‌گوید:

«پروردگارا! به یاد آور آن‌گاه که مرا آفریدی گفتم: تو خواستی جهان و بهشت و فرشتگان را بیافرینی، به خاطر این‌که من دوست دارم، تا تو را با مدح من بستایند، من بنده‌ی تو هستم».

در ص۱۶۱ می‌گوید: صبر کن ای محمّد، به خاطر تو می‌خواهم بهشت و جهان و تعداد زیادی از آفریدگان را که به تو اهداء می‌کنم، بیافرینم....».

در ص۲۶۶ می‌گوید: «این کسی است که خدا به خاطر او، همه چیز را آفرید».

در۱۵۲ می‌گوید: «از این رو، وقتی که خدا فرستاده‌اش را قبل از هر چیز آفرید...».

بدون تردید، این گفته‌ها نادرست هستند، و با شریعت حقّی که در دسترس ما قرار دارد، در تناقض است؛ زیرا الله متعال، انسان، جن و فرشتگان را برای عبادت و بندگی خود آفرید:

﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ ٥٦[الذاريات: ۵۶].

‏«‏من جن‌ها و انسان‌ها را جز برای پرستش خود نیافریده‌ام‏».

نخستین آفریده‌ی الله متعال، قلم است؛ در حدیث آمده است: «أوّل ما خلق اللهُ القلمَ»، «نخستین چیزی که الله متعال آفرید، قلم بود». این گفته‌هایی که بیان شد، غلو و زیاده‌‌روی‌هایی می‌باشد که در بین مسلمانان شایع شده است؛ مانند حدیث موضوع و جعلی:

«لولاكَ لَما خَلَقتُ الأفلاكَ» [۲۱۱]‏«‏اگر تو نبودی، افلاک را نمی‌آفریدم.» و این حدیث «کنتُ أوّل النبیّن فْ الخلقِ وَآخرهم فْ البعثِ». «نخستین پیامبری هستم که آفریده شد و آخرین پیامبری هستم که مبعوث شد» [۲۱۲].

و حدیث: «لقد خَلَقتُ الدنیا وأهلَها لأعرفَهم کرامتَك عَلَيَّ وَ مَنزِلَتِكَ عِندي، ولو لاكَ یا مُحمّدٌ ما خَلَقتُ الدّنیا» [۲۱۳]‏«‏دنیا و اهل آن را خلق کردم تا بزرگواری و مقام تو را نزد خود به آن‌ها معرفی کنم».

و این حدیث: «خَلَقَنْ اللهُ مِن نورِه وَخَلَقَ أبا بکر مِن نوري» [۲۱۴].

‏«‏الله متعال مرا از نور خود و ابوبکر را از نور من آفرید».

وقتی مطالب نقل شده از انجیل برنابا را با این روایات ضعیف و ساختگی مقایسه کنید، می‌فهمید شخصی که این اوصاف را داخل آن کرده امثال این روایات دروغین در ذهنش آشیانه ساخته است‏.‏

مطالب دیگری نیز وجود دارد که با دروغ و بهتان، به پیامبر خدا صنسبت داده شده است، در حالی‌که این مطالب مخالف حقایقی است که در دست ماست، از جمله در ص ۲۰۹ آمده است: «جهنّم، در مدتی که رسول الله صبرای مشاهده‌ی آن و نه برای کیفر و مجازات، حضور داشت، به خاطر حضور ایشان، می‌لرزید». این گفتار به طور صریح، با قرآن مخالف است؛ الله متعال می‌فرماید:

﴿لَا يُفَتَّرُ عَنۡهُمۡ وَهُمۡ فِيهِ مُبۡلِسُونَ ٧٥[الزخرف: ۷۵].

‏«‏عذاب‌شان کم نمی‌شود و سبک نمی‌گردد و آنان در میان عذاب، اندوهناک و نومید و خاموش می‌مانند‏».

از جمله روایات جعلی، روایتی است که از زبان عیسی÷، در ص۹۲ این کتاب، آمده است: «من لیاقت ندارم بند کفش‌های رسول الله صرا بازکنم!» و در ص ۹۶ و ص۱۶۰، مانند همین گفتار، را نیز نقل کرده است. اما خیلی بعید به نظر می‌رسد که چنین گفتاری، از پیامبری اولوالعزم، صادر شود.

ولی با این وجود، همین انجیل حاوی مطالبی است که حضرت محمد صرا، مورد تحقیر و اهانت نیز قرار داده است؛ برای نمونه، در ص ۱۰۸، ایشان را به این‌که در آینده دیوانه و سبک مغز خواهد بود، توصیف می‌کند و در ص ۱۰۵ می‌گوید: الله متعال، در روز قیامت حافظه محمّد را از او خواهد گرفت.

[۲۱۱] سلسلة الأحادیث الضعیفة و الموضوعة شماره حدیث (۲۸۲) [۲۱۲] شوکانی، کتاب الفوائد المجموعه ص (۳۲۶) [۲۱۳] تنزیه الشریعة المرفوعة عن الأحادیث الضعیفة و الموضوعة، ص (۳۲۵) [۲۱۴] قبلی، ص (۳۳۷)

بشارت‌های دیگر کتاب‌های جهان [۲۱۵]

«مولانا عبد الحقّ قدریاتی»، کتابی به زبان انگلیسی به رشته‌ی تحریر در آورده و آن را «محمّد در اسفار جهانی» نام نهاده است وی با معلوماتی که از زبان‌های فارسی، هندی، عبری، عربی و برخی از زبان‌های اروپایی داشته، به مقارنه و ذکر تناقضات آن پرداخته است، وی به ذکر تورات و انجیل، بسنده نکرده، بلکه از دیگر کتاب‌های فارس، هند و بابلی قدیم هم برای تحقیق و پژوهش خود، استفاده نموده است و تا حدود زیادی در گفته‌ها و نظراتش، موفّق بوده است، به طوری‌که، شواهدی را مطرح می‌کند، که در سطح قوی‌ترین سخنان همه انسان‌های متدیّن می‌باشد.

استاد عبدالحق، می‌گوید: نام پیامبر «احمد» با واژه‌ی عربی، در ساماویدا [۲۱۶]، کتاب براهمائبان، در ستون ششم و هشتم، جلد دوم، با این عبارت آمده است: «احمد، شریعت را از پروردگارش دریافت کرد، که سرشار است از حکمت، و از آن نور گرفت؛ همان‌گونه که از نور خورشید استفاده می‌شود‏.‏‏.‏‏.‏» به نظر نویسنده، در کتاب‌های براهمائیان، در موارد متعدّدی، محمّد با ویژگی‌هایش ذکر شده است؛ یعنی با ستودن فراوان، نیک‌نامی و نام‌آوری، که یکی از نام‌های وصفی او، «سشرافا» [۲۱۷]است. این نام، در کتاب «أثارفا فیدیا» [۲۱۸]نیز آمده است.

وی در کتاب‌های زرتشیان، که به کتاب‌های مجوسیه مشهورند، نیز بررسی‌هایی انجام داده است. از کتاب «زند اوستا» [۲۱۹]، نبوّت پیامبری را استخراج کرده که به «رحمة للعالمین» [۲۲۰]توصیف شده است و یکی از دشمنان او، به نام فارسی قدیم «پدر شعله» [۲۲۱]، در برابر او قد علم کرده و آن پیامبر، مردم را به پرستش یک خدا، دعوت می‌کند، که هیچ همتا و شبیهی ندارد، ابتدا، انتها، همدم، همسر، پدر، مادر، پسر، دختر، مسکن، جسد، شکل، رنگ و بو، ندارد. گفتار فارسی قدیم در مورد او، بدین صورت است: «هیچ چیز باو نمار، جز آغاز و انباز و دشمن و مانند و یار و پدر و مادر و زن و فرزند و حای سوی و تن آسا و تنانی و رنگ و بوی است».

ویژگی‌های یاد شده در بالا، از جمله ویژگی‌های بیان شده در اسلام، در مورد الله متعال می‌باشند: أحد، صمد، هیچ شبیه و مانندی ندارد، نزاییده است، زاییده نشده است، کسی همتا و هم‌گون او نمی‌باشد و همسر و فرزند ندارد.

علاوه بر این، وی مطالب بسیاری از کتاب‌های زرتشتیان برداشت کرده است که از دعوت حق پیامبر موعود، خبر می‌دهد و به بادیه‌ی عرب اشاره می‌کند. برخی از آن برداشت‌‌ها، بدون تصرّف در معنای آن، به زبان انگلیسی ترجمه شده‌اند، بدین مفهوم: «وقتی که امّت زرتشت، دین‌شان را دور افکندند، دچار هلاکت و فروپاشی شدند و مردی در سرزمین عرب قیام می‌کند، که پیروانش دولت فارس را شکست می‌دهند، خودخواهان فارس را به زانو درمی آورند، بعد از آتش پرستی در آتشکده‌ها، روی خود را به سوی کعبه‌ای بر می‌گردانند که ابراهیم آن را از بت‌ها پاک کرد و از آن پس، پیروان پیامبری می‌شوند، که رحمت جهانیان است، آنان سروران فارس، مداین، طوس و بلخ می‌گردند. این‌ها، مکان‌های مقدس زرتشتیان و همسایگان‌شان می‌باشد. پیامبرشان دارای فصاحت است و با معجزات سخن می‌گوید» [۲۲۲].

[۲۱۵] - نبوّة محمّد من الشکّ الی الیقین ص (۲۰۴) [۲۱۶] samavida [۲۱۷] sushrava [۲۱۸] Atharpha vida [۲۱۹] Zand Avesta [۲۲۰] Soeshyant [۲۲۱] Angra Mainyu [۲۲۲] از کتاب «Mohammed in World Scriptures» به نقل از کتاب «مطلع النور» عباس محمود عقاد (۱۴-۱۷)

شایع‌بودن بشارت‌ها، پیش از بعثت

قبل از بعثت رسول گرامی اسلام ص، این بشارت‌ها گسترده و مشهور بودند و اهل کتاب در آن هنگام، آن‌ها را مخفی نمی‌کردند، بلکه به گسترش و تبلیغ آن‌ها می‌پرداختند و ادعا می‌کردند، که در هنگام ظهور پیامبر بشارت داده شده، از او پیروی خواهند کرد و به دینش ایمان می‌آورند. مسلمانان، برخی از آن بشارت‌ها را برای ما محفوظ داشته‌اند و انصار اهل مدینه، اخبار و بشارت‌هایی که قبل از بعثت پیامبر اسلامص، در بین یهودیان مدینه شایع بود، را برای ما نقل می‌کنند. برخی از اهل کتاب نیز، رسول اللهصرا در دوران کودکی شناختند و برخی، از آن بشارت‌ها سود برده، ایمان آورده و به اسلام گرویدند.

صفت پیامبر اسلام در تورات

امام بخاری در صحیح خود، از عطاء بن یسار، روایت نموده است که: با عبدالله بن عمر بن عاص، دیدار کردم و به ایشان گفتم: از ویژگی‌های رسول الله ص، در تورات برایم بگو. آری! به الله متعال سوگند، او با برخی از ویژگی‌‌هایی که در قرآن آمده، وصف شده است:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا ٤٥[الأحزاب: ۴۵].

«‏ای پیغمبر! ما تو را به عنوان گواه و مژده‌‌رسان و بیم‌دهنده فرستادیم».‏ تو پناهگاه افراد بی‌سواد هستی، تو بنده و فرستاده‌ی من هستی، تو را متوکّل نام گذاشته‌ام، آن‌که خشن و درشت خو و اهل سر و صداکردن در بازار نیست، و بدی را با بدی پاسخ نمی‌دهد، بلکه عفو و گذشت دارد و الله متعال جان او را نمی‌گیرد، تا این‌که ملّت منحرف و کج را، با او اصلاح کند، تا آنگاه که بگویند: لا اله الاّ الله، و چشم‌های کور را به وسیله او بینا، گوش‌های کر را شنوا و قلب‌های قفل شده را باز گرداند [۲۲۳].

دارمی نیز، روایتی شبیه همین را، از عطاء و او از ابن سلام، [۲۲۴]و از کعب، که یکی از علمای یهودی بود و سپس به پیامبر صایمان آورد، نقل نموده است که: «در تورات می‌خوانیم: محمّد رسول الله و بنده‌ی برگزیده‌ی من، نه درشت خو و نه خشن است و نه در بازارها فریاد می‌کشد و نه بدی را با بدی پاسخ می‌دهد، بلکه گذشت و چشم‌پوشی می‌کند، زادگاهش مکه، محل هجرتش طیبه (مدینه) و سلطنت و حکومتش در شام است، ستایشگران هستند، آنان‌که در رفاه و شادکامی و در تنگدستی و بیماری و در هر مقام و جایی الله متعال را سپاس و ستایش کنند، در همه بلندی‌ها تکبیر می‌گویند، خورشید را می‌نگرند (تا زمان نمازشان را مشخص کنند) هرگاه وقت نماز رسید، آن را به جا می‌آورند، پشت یکدیگر را می‌گیرند، و دست و پایشان را در وضو گرفتن می‌شویند، منادی آن‌ها در فضای آسمان ندا سر می‌دهد، صف آن‌ها در جهاد و نماز یکسان و برابر است، شبانگاه مانند زنبور عسل زمزمه می‌کنند»، تبریزی می‌گوید: این سخن کتاب المصابیح است، و دارمی آن را با تغییر اندکی روایت کرده است [۲۲۵].

[۲۲۳] روایت بخاری، (مشکاة المصابیح ۳/۱۲۵). [۲۲۴] (مشکاة المصابیح ۳/۱۲۵). [۲۲۵] قبلی، (۳/۱۲۹)

این بشارت در کجای تورات است؟

این بشارت در توراتی که امروزه بین یهود و نصارا رایج است، وجود ندارد، پس اگر منظور از تورات، تورات مشهوری است که بر موسی÷وحی شد. یهودیان این بشارت را مخفی کرده‌اند و جز اسقف‌ها، کسی از این پنهان‌کاری اطلاعی ندارد [۲۲۶]؛ ولی گاهی منظور از واژه‌ی تورات، کتاب موسی÷نیست، بلکه منظور کتاب‌های نازل شده از جانب الله متعال می‌باشد، همان‌طور که گاهی، بر کتاب‌های نازل شده نام قرآن اطلاق می‌شود، برای نمونه در حدیث صحیح آمده است: «خُفِّفَ عَلَى دَاوُدَ الْقُرْآنُ فَكَانَ يَأْمُرُ بِدَوَابِّهِ تُسْرَجُ فَكَانَ يَقْرَأُ الْقُرْآنَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُسْرَجَ دَابَّتُهُ»‏«‏الله متعال خواندن کتاب آسمانی را برای داود آسان کرده بود، پس هرگاه دستور می‌داد که مرکبش زین و برگ شود، تا قبل از زین شدن مرکبش، آن را قرائت می‌کرد».

در اینجا منظور از قرآن، قرآنِ او، یعنی زبور است. در برخی بشارت‌ها، در مورد امّت اسلام عبارت: «أناجیلهم في صدورهم»، آمده است و منظور از انجیل، همان قرآن است. در نزد یهودیان، این بشارت در مورد پیامبری أشعیا می‌باشد. در این بشارت آمده است:

«آن بنده‌ام که بدو شادمانم، بر او وحی نازل می‌کنم، عدالت مرا در میان ملّت‌ها آشکار می‌کند، آن‌ها را به توصیه‌ها سفارش می‌کند، (با قهقهه) نمی‌خندد، صدایش در بازارها شنیده نمی‌شود، چشم‌های کور و گوش‌های ناشنوا را می‌گشاید، قلب‌های قفل شده را باز می‌گشاید، آن‌چه را که به او می‌دهم، به دیگری نمی‌دهم، پیوسته خدا را ستایش می‌کند، از دورترین جای زمین می‌آید، مردم و ساکنان بیابان را سرور و خوشحالی می‌بخشد، روی همه بلندی‌ها به تکبیر و تهلیل [۲۲۷]می‌پردازند، نه سست می‌شود و نه مغلوب می‌گردد، هواهای نفسانی او را منحرف نمی‌کنند، نیکان و انسان‌های شایسته، که به صورت گروهی اندک در اطرافش هستند، را هرگز خوار نمی‌کند، بلکه راستگویان را تقویت می‌کند و تکیه‌گاه فروتنان است و او نوری است که هرگز خاموش نمی‌شود، نشانه و اثر سلطنت و مقام والای او، بر روی شانه‌هایش آشکار است» [۲۲۸].

[۲۲۶] چیزی که برای ما آشکار است، این است که تا زمان پیامبرص، نسخه‌های تحریف نشده از تورات و انجیل موجود بوده‌ است، بدلیل فرموده‌ی الله متعال: ﴿وَلۡيَحۡكُمۡ أَهۡلُ ٱلۡإِنجِيلِ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فِيهِۚ[المائدة: ۴۷]. ‏«‏باید پیروان انجیل به چیزی (از احکام) حکم کنند که الله متعال در انجیل نازل کرده است. ونیز می فرماید: ﴿وَكَيۡفَ يُحَكِّمُونَكَ وَعِندَهُمُ ٱلتَّوۡرَىٰةُ فِيهَا حُكۡمُ ٱللَّهِ[المائدة: ۴۳] «شگفتا چگونه تو را به داوری می‌خوانند، درحالی که تورات دارند و حکم الله متعال در آن (به ویژه درباره زنا به روشنی) آمده است؟ و می‌فرماید: ﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَسۡتُمۡ عَلَىٰ شَيۡءٍ حَتَّىٰ تُقِيمُواْ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡۗ[المائدة: ۶۸] یعنی: ای فرستاده (الله متعال، محمد مصطفی!) بگو: ای اهل کتاب! شما بر هیچ (دین صحیحی از ادیان آسمانی پایبند) نخواهید بود، مگر آنکه (ادعا را کنار بگذارید و عملاً احکام) تورات و انجیل و آنچه از سوی پروردگارتان (به نام قرآن) برایتان نازل شده است برپا دارید (و در زندگی پیاده و اجرا نمائید). بنابراین، نسخه‌هایی متعدّد تحریف شده و برخی از نسخه‌های دست نخورده وجود داشته است، ولی یهود آن‌ها را پنهان کرده‌اند و شاید برخی از آن نسخه‌ها، تاکنون هم نزد علمای یهود و نصارا، مخفی باقی مانده باشد، نویسنده‌ی کتاب «محمّد نبیّ الاسلام» در ص (۴۶) به نقل از مجله‌ی «ایکونومست» بریتانی یادآور شده که نخستین کاری که کاندیدای اداره‌ی مرکزی کلیسای کاتولیکی، انجام می‌دهد، این است که سوگند مقدّس یاد کند بر این‌که هر معلوماتی در رابطه با ثروت کلیسا و درآمدهای آن، به علاوه متملکات و ثروت‌ها و ذخایر واتیکان که از بالاترین رقم دارایی‌های جهان به حساب می‌آیند، قسم می‌خورد هر اطلاعاتی در این باره کسب کند و تحت نظر و دیدش قرار گیرد، کتمان کند. بدون تردید، عبارت و جملات «ثروت ها و ذخایر» کتابخانه‌ی بزرگ و کتاب‌های دینی مسیحی را هم شامل می‌شود که چنانچه جهت پژوهش و تحقیق علمی آزاد در اختیار عموم قرار گیرد، پرتوهای روشن بر دوره‌های مجهول تاریخ مسیحیّت قرن‌های تاریک نخستین، تابیده می‌شود. [۲۲۷] لا إله إلاّ الله می‌گوید. [۲۲۸] ابن تیمیه، الجواب الکافی (۳/۲۸۱)

خبر ابن الهیبان

از جمله مطالب مهمّی که کتاب‌های سنّت، از علمای قبل از اسلام برای ما ثبت و ضبط کرده‌اند، این داستان است که: مردی یهودی، معروف به «ابن الهیبان»، چند سال پیش از اسلام، به مدینه سفر کرد و میهمان یهودیان بنی قریظه شد و نزد ایشان اقامت گزید. راوی داستان می‌گوید: هرگز مردی را ندیده بودم که بهتر از او نمازهای پنج‌گانه را بخواند. وی ادامه می‌دهد: سپس چند روزی نزد ما استراحت کرد و چون باران نمی‌بارید و گرفتار قحطی شدیم، از او درخواست دعای باران کردیم. گفت: نه! به الله متعال سوگند، تا صدقه ندهید، درخواست باران نمی‌کنم. گفتیم چقدر بپردازیم؟ گفت: یک صاع خرما یا دو مدّ جو. ما نیز صدقه دادیم، سپس همراه او، برای طلب باران، به سوی مزرعه بیرون رفتیم. او برایمان طلب باران کرد، به الله متعال سوگند، هنوز جایش را ترک نکرده بود، که ابری آمد و شروع به باریدن کرد. وی چندین بار، این کار را انجام داد.

راوی گفت: سپس در بستر مرگ افتاد، وقتی مطمئن شد که پایان کار و زمان مردن است، گفت: ای جماعت یهود، به نظر شما، چه چیز مرا از سرزمین باده و باده‌گساری، به سرزمین گرسنگی و قحطی کشانیده است؟ گفتیم: الله متعال بهتر می‌داند.

گفت: هدف من از آمدن به این شهر، تنها این است که در انتظار ظهور پیامبری هستم که زمان ظهور و بعثتش فرارسیده است، این شهر هجرت‌گاه اوست، امیدوار بودم که الله متعال، او را مبعوث گرداند و پیرو او شوم، حال که زمانش فرارسیده، ای قوم یهود! بکوشید که کسی در ایمان آوردن به او، از شما پیشی نگیرد؛ زیرا او با خونریزی و بردگی فرزندانِ مخالفانِ خویش، مبعوث می‌گردد، پس این امر شما را از ایمان آوردن به او منع نکند. جمعی از جوانان یهود بنی قریظه، از سفارش ابن الهیبان، بهره مند شدند که عبارت بودند از: ثعلبه بن سعیه، اسد بن عبید و اسید بن سعیه. چون هنگامی که رسول الله صبنی قریظه را محاصره کرد، این چند نفر جوان، گفتند: ای بنی قریظه، به الله متعال سوگند، این همان پیامبری است که ابن الهیبان سفارش کرد. گفتند: او نیست. گفتند: بلکه خود اوست، ویژگی‌های او را دارد. سپس از قلعه پایین آمدند و اسلام آوردند و خون، جان و اموال خویش را در امان نگه داشتند [۲۲۹].

ابونعیم، در «دلائل النبوة»، با سند خود، از محمّد بن سلمه، روایت می‌کند که: در قبیله‌ی بنی عبدالاشهل، جز یک نفر یهودی به نام یوشع، کسی نبود. پسر بچه‌ای بودم که از او شنیدم: زمان ظهور پیامبری از جانب این شهر، نزدیک شده است. در همین حال، با دست به سوی بیت الله الحرام، اشاره کرد و ادامه داد: هرکس به او رسید، باید تصدیقش کند. ‌سپس، الله متعال او را برگزید و ما نیز او را تصدیق کردیم، ولی یهود، به خاطر حسادت و سرکشی، کفر ورزیدند. [۲۳۰]

[۲۲۹] البدایة والنهایة (۱/ ۳۱۰) [۲۳۰] قبلی (۱/ ۳۹)

بهرمندی عبدالله بن سلام از علمش

عبدالله بن سلام، سرور یهود و داناترین آن‌ها و نیز پسر سرور یهود و پسر داناترین قوم یهود بود. خود او می‌گوید: من در منطقه‌ی قباء بودم که خبر ظهور رسول اللهصرا شنیدم. من پیش از این، ویژگی‌ها، نام، هیئت و زمان ظهورش را می‌دانستم، پس بسیار شاد و مسرور شدم و سکوت کردم، تا وقتی رسول اللهصبه مدینه هجرت فرمود. وقتی که ایشان در قباء، به قبیله‌ی بنی عمرو بن عوف، رسید. من در نخلستان خویش بر بالای درختی مشغول کار بودم و عمه‌ام، به نام خالدة دختر حارث، در زیر درخت نشسته بود، که مردی خبر آمدن ایشان را آورد. وقتی خبر را شنیدم، همان‌جا تکبیر گفتم، عمه‌ام صدای تکبیر مرا شنید و گفت: اگر خبر ظهور موسی پسر عمران را می‌شنیدی، بیش از این از خود واکنش نشان نمی‌دادی. گفتم: ای عمّه، به الله متعال سوگند، او هم برادر موسی÷است و بر دین او و با دین و شریعت او، مبعوث شده است.

عمه‌ام گفت: آیا او همان پیامبری است که در آخرالزّمان مبعوث می‌شود؟ گفتم: آری، گفت: که اینطور.... [۲۳۱]

امام بخاری روایت می‌کند که: عبدالله بن سلام، نزد رسول الله صآمد و اسلام آورد. از ایشان درخواست نمود، قبل از این‌که یهودیان از مسلمان شدنش، آگاه شوند، نزد یهودیان بفرستد و درباره عبدالله، سؤال کند. رسول الله صدنبال آن‌ها فرستاد. وقتی آمدند، فرمود: «ای یهودیان! وای بر شما، از الله متعال بترسید، سوگند به خدایی که جز او هیچ خدای دیگری، حق نیست. شما می‌دانید که من، فرستاده‌ی الله متعال هستم و آن‌چه آورده‌ام و بدان مبعوث شده‌ام، حق است؛ پس اسلام بیاورید». گفتند: ما چیزی نمی‌دانیم. فرمود: درمیان شما، عبدالله بن سلام، چگونه شخصی است؟ گفتند: او سرور و پسر سرور ماست و داناترین ما و فرزند داناترین ماست. رسول اللهصفرمود: «اگر او اسلام آورده باشد، نظر شما چیست؟»، گفتند: حاشا لله، او هرگز ایمان نمی‌آورد. فرمود: «ای ابن سلام، به پیش این‌ها بیا» عبدالله وارد شد و گفت: از خدایی پروا کنید که هیچ خدای به حقی جز او نیست و قطعاً شما می‌دانید که این شخص، فرستاده الله است و با شریعت حق و درست، مبعوث گشته است. گفتند: دروغ گفتی. سپس رسول الله آن‌ها را بیرون راند [۲۳۲].

[۲۳۱] سیره ابن اسحاق، (البدایة ۳/۲۱۱) [۲۳۲] (البدایة ۳/۲۱۱)

گواهی غلام یهودی

انس بن مالک، روایت کرده است که: غلامی یهودی، خادم رسول الله صبود، وقتی که در بستر بیماری افتاد، رسول الله÷به عیادتش رفت، در آن هنگام، پدرش در بالای سر او، مشغول خواندن تورات بود. رسول الله صفرمود: «ای یهودی! تو را به خدایی سوگند می‌دهم، که تورات را بر موسی÷نازل کرد، مگر در تورات ویژگی‌ها و محل ظهور مرا، ندیده و نشنیده‌ای؟» گفت: نه.

جوان گفت: بله ای رسول الله÷، ما در تورات ویژگی‌ها و محل ظهور تو را یافته‌ایم و می‌دانیم و من شهادت می‌دهم به این‌که، جز ذات الله متعال هیچ خدای بر حقی وجود ندارد و تو فرستاده‌ی الله متعال هستی [۲۳۳].

[۲۳۳] الجواب الصحیح (۳/۲۸۷)

کیاست و زیرکی راهب

رسول اللهص، هنوز نوجوان بود که همراه با عمویش، ابوطالب، برای بازرگانی به طرف شام سفر کرد. یکی از راهبان، در راه او را شناخت. ابوموسی روایت کرده است که: ابوطالب به سوی شام سفر کرد و رسول اللهصو گروهی از بزرگان قریش هم‌سفر او بودند، در محلی که، نزدیک عبادتگاه یک راهب بود، ایستادند. برخلاف همیشه، راهب از کلبه‌اش بیرون آمد و نزد آن‌ها رفت. آن‌ها درحالی که مشغول گشودن بار سفر بودند، راهب در میان‌شان به جستجو پرداخت، تا این‌که جلو رفت و دست محمّدصرا گرفت و گفت: این سرور جهانیان است، فرستاده‌ی ربّ العالمین است، الله متعال او را برای رحمت به جهانیان، مبعوث می‌کند.

بزرگان قریش گفتند: تو از کجا می‌دانی؟ گفت: وقتی که شما بر این گردنه‌ی کوه قرار گرفتید، هر درخت و سنگی که آنجا بود، برایش سجده می‌کرد؛ درحالی که آن‌ها، جز برای پیامبر سجده نمی‌برند و من او را با مُهر نبوّتش می‌شناسم، که در زیر غضروف شانه‌اش قرار دارد و مانند سیب است. سپس برگشت و برایشان غذا آورد، وقتی که غذا را آورد، متوجه شد که محمّد را چوپان شترها کرده‌اند. گفت: دنبالش بفرسید تا بیاید، وقتی محمد صآمد، راهب، لکه ابری را مشاهده نمود که در راه بر او سایه افکنده است. وقتی که به جماعت نزدیک شد، همه جماعت، سایه‌ی درخت را گرفته بودند و چون محمد صنشست، سایه‌ی درخت به سوی او مایل شد. راهب گفت: ببینید چگونه سایه‌ی درخت به طرفش مایل شد [۲۳۴].

[۲۳۴] ترمذی این حدیث را روایت کرده و گفته است: حدیث حسن غریب است، ر.ک: (مشکاة المصابیح (۳/۱۸۷) ناصر الدّین آلبانی، در حاشیه‌ی خود بر این حدیث، در المشکاة نوشته است: رجال آن صحیح است همان‌گونه ‏ که در مقاله‌ای که در مجله‌ی «التمدّن الاسلامی» منتشر کرد، بیان کرده است.

آگاهی دانشمندان یهود از زمان ظهور پیامبر اسلامص

دانشمندان یهود، از روی نشانه‌های موجود، از نزدیک شدن زمان ظهور رسول اللهص، آگاه شدند. ابوزرعه، با سند صحیح، از اسامه بن زید و او هم از پدرش، زید بن حارثه، روایت کرده است که رسول اللهص، قبل از بعثت، با زید بن عمرو بن نفیل ملاقات کرد و از جمله سخنانی که زید با رسول الله در میان گذاشت، تا به این‌جا رسید که گفت: در جست‌وجو دین توحید، به گشت و گذار پرداختم و یکی از دانشمندان شام، به من گفت: تو از دینی سؤال می‌کنی که جز یک استاد، در جزیره‌ی عرب، کسی را سراغ ندارم که بر چنین دینی باشد و الله متعال را عبادت کند.

زید بن عمر گفت: راه سفر به سوی او را در پیش گرفتم، وقتی که شرح حالم را بیان می‌کردم، گفت: همه‌ی کسانی که تو دیده‌ای در گمراهی به سر می‌برند، تو از کجا آمده‌ای؟

گفتم: اهل بیت الله و اهل سرزمین خار و بیابانم.

گفت: همانا در شهر شما، پیامبری ظهور کرده است و ستاره‌اش ظاهر شده است. پس برگرد و او را تصدیق کن و از او پیروانش باش. من نیز برگشتم، ولی بعد از آن چیزی احساس نکردم. [۲۳۵]

زید، پیش از بعثت، این‌گونه سرگذشت سفر کسب علمش، را برای رسول الله صبیان کرد، ولی نمی‌دانست که او همان پیامبری است که ستاره‌اش طلوع کرده است. وی، چند سال پیش از بعثت، از دنیا رفت.

پیش از این، مظالبی در مورد ابن الهیبان بیان کردیم و گفتیم که او، از شام به مدینه سفر کرد و چون وفاتش نزدیک شد، به یهودیان گفت: «فقط آثار ظهور پیامبری که زمان بعثتش فرارسیده است، مرا به این هجرت واداشت».

در صحیح بخاری آمده است که: هرقل، ستاره‌شناس بود و به دیدن ستارگان می‌پرداخت، تا این ‌که شبی، به آسمان نگریست و گفت: پادشاه ختنه شدگان ظهور کرد.

[۲۳۵] الجواب الصحیح (۳/۲۸۵)

سوم: دقت نظر در احوال انبیاء

هرگاه در صدد آگاهی از کُنه و ماهیّت کسی بر آمدی، تا درستی و امانتش را بیازمایی، به خطوط چهره‌اش می‌نگری، کردار و گفتارش را بررسی می‌کنی، کارها و رفتارش را، زیر نظر می‌گیری و تنها شناخت کسانی مشکل است که، با آن‌ها هم‌نشینی و برخورد گذرا و کوتاهی، داشته باشی، یا کسانی که ماهیّت و حقیقت خویش را مخفی نگه می‌دارند، و در گفتار و رفتار، خود را به زحمت و تکلّف می‌اندازند تا طبیعت و سرشت‌شان، آشکار نگردد.

پیامبران، از ابتدای زندگی، با مردم و اقوام خود در ارتباط بوده‌اند، همدم و همنشین آنا می‌شدند و برای مردم، فرصت کافی برای بررسی و پژوهش ژرف و شناخت کامل، در مورد ایشان فراهم بوده است، قریش، قبل از بعثت رسول الله ص، ایشان را، به دلیل درستی و امانت‌داری‌، محمد امین نامیدند. رسول الله ص، در آغاز دعوتش، به آن‌ها گفت: اگر به شما خبر دهم که در پشت این درّه، لشکری برای یورش به شما در کمین است، آیا حرفم را باور می‌کنید؟ گفتند: آری، چون هرگز از تو دروغ نشنیده‌ایم. [۲۳۶]

و قرآن نیز، به این نوع استدلال اشاره کرده و می‌فرماید:

﴿قُل لَّوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا تَلَوۡتُهُۥ عَلَيۡكُمۡ وَلَآ أَدۡرَىٰكُم بِهِۦۖ فَقَدۡ لَبِثۡتُ فِيكُمۡ عُمُرٗا مِّن قَبۡلِهِۦٓۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ١٦[يونس: ۱۶].

«بگو: اگر خدا مى‏خواست، آن را بر شما نمى‏خواندم و –خدا- شما را بدان آگاه نمى‏گردانید. قطعا پیش از -آوردن- آن، روزگارى در میان شما به سر برده‏ام. آیا نمی‌اندیشید».

یک جواهر، خودش، ارزش خویش را نشان می‌دهد، میوه خوب، از شکل و رنگ و بو و طعمش شناخته می‌شود و چراغ درخشان و پرنور، از دور هویداست:

﴿يَكَادُ زَيۡتُهَا يُضِيٓءُ وَلَوۡ لَمۡ تَمۡسَسۡهُ نَارٞۚ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٖۚ يَهۡدِي ٱللَّهُ لِنُورِهِۦ مَن يَشَآءُۚ وَيَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَٰلَ لِلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ ٣٥[النور: ۳۵].

«نزدیک است که روغنش، هرچند بدان آتشى نرسیده باشد، روشنى بخشد. روشنى بر روى روشنى است.‏ الله، هرکه را بخواهد، با نور خویش هدایت مى‏کند».

برخی از مردم، برای استدلال به راستی و درستی پیامبر ص، به هیچ دلیلی نیاز نداشتند، چون برای این دسته از مردم، شخصیّت، زندگی و راه و روش ایشان، بزرگ‌ترین دلیل بر راستی گفتار و درستی کردار محمد ص، بود. مانند ابوبکر صدیقس؛ همین که رسول الله ص، او را به اسلام دعوت نمود، تردید به دل راه نداد و نیز عبدالله بن سلام هم یک بار به سیمای رسول الله صنگاه کرد تا بداند این چهره‌ی راست‌گو است یا دروغ‌گو.. رسول الله ص، به مدینه هجرت کرد و عبدالله بن سلام به همراه افرادی دیگر بیرون آمدند تا چهره‌اش را ببینند. او می‌گوید: «وقتی که چهره ایشان را مشاهده کردم، فهمیدم که این سیمای یک انسان دروغ‌گو نیست» [۲۳۷].

خدیجه، آن زنی که رسول اللهصرا به عنوان همسر خود می‌شناخت، و پیش از این‌که، او را به عنوان یک پیغمبر بشناسد، از نزدیک با او معاشرت داشت و هیچ تردیدی نداشت که الله متعال، هرگز او را خوار و رسوا نمی‌کند و زیانی به او نمی‌رسد. چون قانون الله متعال در مورد انسان‌هایی هم‌چون پیامبرص، این است که گرامی، شریف و والامقام باشند؛ از این رو، نخستین باری که در غار حرا، وحی بر رسول اللهصنازل شد و با نگرانی به خانه برگشت و به خدیجه گفت: برای خود نگران و بیمناک هستم. خدیجه بی‌درنگ گفت: «نه، به الله متعال سوگند، هرگز الله متعال، تو را خوار و رسوا نمی‌کند، تو با خویشان رابطه‌ی خویشاوندی بر قرار می‌کنی و درماندگان و بینوایان را یاری می‌رسانی و از میهمان پذیرایی و از حق، پشتیبانی می‌کنی» [۲۳۸].

[۲۳۶] روایت بخاری [۲۳۷] امام احمد در المسند و ابن ماجه و ترمذی هر دو در سنن خود روایت کرده، او و ترمذی گفته ‌اند: صحیح است، (البدایة ۳/۲۱۰) [۲۳۸] فتح الباری (۱/۲۲)

هرقل و ابوسفیان

هرقل، پادشاه روم، جهت تحقیق و بررسی احوال و ویژگی‌های پیامبران، می‌اندیشید و به این حقیقت پی برد که محمّد ص، فرستاده‌ی خداست، ولی به خاطر بخل‌ورزی به مقام پادشاهی، به او ایمان نیاورد و تسلیم حق نشد.

رسول الله ص، برای همه پادشاهان زمان خود، نامه فرستاد و آن‌ها را به اسلام دعوت نمود. هرقل، پادشاه روم، نیز از جمله آن پادشاهان بود که به اسلام دعوت شد و هنگامی که نامه‌ی رسول الله صبه هرقل رسید، به دنبال یافتن فردی عرب، برای پرس‌و‌جو بر آمد. در آن هنگام، ابوسفیان همراه با گروهی از قریش، برای تجارت، به شام سفر کرده بود. از این رو، آن‌ها را برای پرس‌و‌جو در مورد رسول الله ص، نزد هرقل بردند. هرقل، شروع به پرسش از ابوسفیان کرد و به دیگر افراد دستور داد، تا در صورتی که خلاف واقعیت جواب داد، بگویند و اگر درست گفت، سکوت کنند..

و اینک، گفت‌مان بین هرقل و ابوسفیان:

ابوسفیان می‌گوید:

اوّل هرقل از نسبش پرسید؟

گفتم: او در میان ما از نسب بالایی برخوردارست.

گفت: آیا غیر از او، کس دیگری از میان شما، ادعای پیامبری کرده است؟

گفتم: خیر.

گفت: آیا اشراف و بزرگان از او پیروی می‌کنند یا فقیران و مستضعفان؟

گفتم: فقیران و مستضعفان.

گفت:آیا کسی از نیاکان او پادشاه بوده است؟

گفتم: خیر.

گفت: آیا پیروانش، روز به روز افزایش می‌یابند یا کم می‌شوند؟

گفتم: افزایش می‌یابند.

گفت: آیا کسی که دین او را برگزیند، به علّت نفرت از آن دین و ناپسند شمردنش، دوباره منحرف می‌شود؟

گفتم: خیر.

گفت: آیا او نزد شما متّهم به دروغ‌گویی هست؟

گفتم: خیر.

گفت: آیا پیمان شکنی می‌کند؟

گفتم: نه، و ما هم‌اکنون، با وی پیمان صلحی بسته‌ایم و نمی‌دانیم چه خواهد کرد؟ ابوسفیان می‌گوید: جز این حرف، نمی‌توانستم چیز دیگری علیه او بگویم.

هرقل پرسید: آیا شما با او درگیر جنگ شده‌اید؟

گفتم: آری.

گفت: پیامد جنگ چگونه بوده است؟

گفتم: گاهی او پیروز بود و گاهی ما.

گفت: پیام و دستور او به شما چیست؟

گفتم: او می‌گوید: تنها الله متعال را پرستش کنید و کسی را شریک او قرار ندهید و از کارها و عقاید پدران و نیاکان‌تان، دست بردارید. علاوه بر این، ما را به برپاداشتن نماز، راستگویی، صله‌ی رحم و عفّت و پاکدامنی امر می‌کند.

ابوسفیان می‌گوید: بعد از این، هرقل به مترجم خود گفت: به او بگو، من از نسب او پرسیدم، تو او را از لحاظ نسب از خودت برتر معرفی کردی. آری، هر پیامبری که مبعوث شد، در میان قوم خویش، از بالاترین نسب برخوردار بوده است.

پرسیدم: آیا قبل از او در میان شما کسی ادعای نبوّت کرده؟ پاسخ منفی دادی، اگر کسی قبل از ایشان در میان شما ادعای نبوّت کرده بود حدس می‌زدم او از مدّعی قبلی تقلید می‌کند.

ازتو پرسیدم: آیا کسی از نیاکان او، پادشاه بود؟ گفتی نه، اگر چنین می‌بود، می‌توانستم بگویم مدعی میراث پدران خویش است.

پرسیدم: آیا او را به دروغ‌گویی متّهم می‌کردید و عادت دروغ دارد؟ جواب دادی: خیر، یقین کردم که اگر کسی به مردم دروغ نگوید، قطعاً درباره‌ی خدا دروغ نمی‌گوید.

هرقل گفت: از تو سؤال کردم که پیروانش از فقیران و مستضعفان هستند یا از مستکبران؟ گفتی: از فقیران و مستضعفان؛ آری، پیروان پیامبران پیشین نیز، از آن قشر بودند. پرسیدم: آیا پیروان او رو به افزایش‌اند یا کاهش؟ گفتی: روز به روز افزایش می‌یابند، آری، ایمان همین‌طور است، تا کامل ‌شود، رو به افزایش است.

از تو پرسیدم: آیا کسی از پیروانش، از روی ناخوشایندی، از دینش منحرف می‌شود؟ گفتی: نه، قطعاً ایمان هم وقتی که در قلب قرار گرفت، دیگر از آن جدا نمی‌شود.

هرقل گفت: هم‌چنین از تو پرسیدم: آیا عهدشکنی می‌کند؟ جواب منفی دادی، آری، هیچ پیامبری، پیمان‌شکن نبوده است.

از تو پرسیدم: شما را به چه چیز فرامی‌خواند؟ گفتی: به یکتاپرستی الله متعال دعوت می‌کند و از شرک و بت‌پرستی باز می‌دارد و به نماز و راستگویی و درستکاری و پاکدامنی دعوت می‌کند.

ابوسفیان می‌گوید: هرقل، در پایان گفتگویمان گفت: اگر آن‌چه جواب دادی، درست و حق باشد، روزی فرامی‌رسد که همین فرد، جای پای مرا، تصرّف کند و مسلماً من می‌دانستم چنین پیغمبری ظهور خواهد کرد، ولی نمی‌دانستم در میان شما ظهور می‌کند و اگر می‌دانستم که، می‌توانم به ملاقاتش بروم، از همین الآن امور لازم را ترتیب می‌دادم، اگر بتوانم به او برسم، قطعاً پای مبارکش را خواهم شست» [۲۳۹].

[۲۳۹] روایت بخاری در صحیح، کتاب بدء الوحی، و فتح الباری (۱/ ۳۱)

زاهد پیامبران نسبت به دنیای مادّی

یکی دیگر از دلایل روشنی که، بر راستی و درستی پیامبران، در اثنای تحقیق و بررسی سیره، رفتار و روش زندگی ایشان حاصل می‌شود، این است که نسبت به دنیا و زرق و برق و لذّت‌های زودگذر آن، از همه مردم پارساتر و بی‌علاقه‌ترند و در قبال دعوت حقّی که به مردم ابلاغ می‌کنند، دستمزد و مالی را از مردم نمی‌خواهند و بدون چشم‌داشت هیچ پاداش و تشکری، از هیچ نیکی و خیری، دریغ نمی‌کنند. این نخستین پیامبر الله متعال است که، خطاب به قوم خویش می‌فرماید:

﴿وَيَٰقَوۡمِ لَآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مَالًاۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۚ وَمَآ أَنَا۠ بِطَارِدِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْۚ إِنَّهُم مُّلَٰقُواْ رَبِّهِمۡ وَلَٰكِنِّيٓ أَرَىٰكُمۡ قَوۡمٗا تَجۡهَلُونَ ٢٩[هود: ۲۹].

‏«‏ای قوم من! من در برابر آن، - یعنی تبلیغ رسالت پروردگارم - از شما - پول و مزد و ثروت و - مالی نمی‌خواهم، چرا که پاداش من، فقط بر عهده الله متعال است».

و این هم آخرین پیامبر الله متعال است که الله متعال، همان فرمان را به او می‌دهد:

﴿قُلۡ مَآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍ إِلَّا مَن شَآءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ سَبِيلٗا ٥٧

[الفرقان: ۵۷].

‏«‏بگو: من در برابر ابلاغ این آیین، هیچ‌گونه پاداشی از شما نمی‌خواهم‏.‏ تنها پاداش من این است که، هرکس بخواهد راهى به سوى پروردگارش -در پیش- گیرد».

هم‌چنین، الله متعال در سوره‌ی شعراء، بخشی از سرگذشت نوح، هود، صالح، لوط و شعیب را، بیان فرموده است. هرکدام از آن‌ها، خطاب به قوم خویش می‌گفت:

﴿وَمَآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٠٩[الشعراء: ۱۰۹].

«من در برابر این دعوت، هیچ پاداشی از شما نمی‌خواهم‏.‏ پاداش من، تنها بر پروردگار جهانیان است».

چهارم: دعوت پیامبران

دقت نظر در دعوت پیامبران، فرصت مناسبی را برای تحقیق در مورد راستی و درستی آن‌ها فراهم می‌آورد؛ زیرا، آن‌ها راه و روش و برنامه‌ای کامل و انسان‌ساز، برای اصلاح جامعه ارائه می‌دهند و چنین دین و برنامه‌ای که، از جانب الله متعال بر آن‌ها نازل می‌شود، از تمامی کمالات برخوردار است و خالی از هر نقص و عیبی می‌باشد و با فطرت و سرشت انسان و قوانین جهان هستی، ناسازگاری ندارد. قرآن نیز، ما را متوجّه این استدلال نموده و می‌فرماید:

﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَۚ وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا ٨٢[النساء: ۸۲].

‏«و اگر از سوی غیر الله متعال آمده‌ بود، در آن تناقضات و اختلافات فراوانی پیدا می‌کردند‏».‏

بنابراین، وحدت معانی و احکامی که شریعت و برنامه‌ی پیامبران در بردارد و این‌که، بخشی از آن، مؤید بخش دیگری است، دلیل روشن و قاطعی بر درستی و راستی آن‌ها و نزولش از سوی الله متعال، می‌باشد‏.‏

هم‌چنین، توجّه به اهدافی که پیامبران، مردم را به سوی آن فرا می‌خوانند و فضائل و ارزش‌هایی که، تبلیغ و تشویق می‌کنند و مردم را برای پایبندی به آن‌ها، دعوت می‌نمایند، همه و همه، از بزرگ‌ترین دلایل قاطع بر درستی و راستی آن‌هاست. الله متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ يَهۡدِي لِلَّتِي هِيَ أَقۡوَمُ وَيُبَشِّرُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ أَجۡرٗا كَبِيرٗا ٩[الإسراء: ۹].

‏«‏این قرآن - مردمان را - به راهی رهنمود می‌کند که مستقیم‌ترین راه‌ها - برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت - است، و به مؤمنانی که - برابر دستورات آن - کارهای شایسته و پسندیده انجام می‌دهند، مژده می‌دهد که برای آنان - در سرای دیگر -، پاداش بزرگی دارند‏».

دانشمندان، پیرامون مسائل زیر، تألیفاتی را به رشته‌ی تحریر در آورند: کمال دین، فراگیر بودن آن، بیان حکمت قانون‌گذاری الهی، تبیین قواعد و اصولی که، ساختمان این دین را آن‌چنان استحکام بخشد، که اگر مردم بارها و بارها، بدان بنگرند و در آن بیندیشند، نمی‌توانند عیب و نقصی در آن بیابند،.

الله متعال، انسان را، با عقل و توانایی تشخیص خوب و بد و زشت و زیبا، از سایر موجودات ممتاز گردانید؛ ولی با این وجود، براساس رحمت بی‌انتهایش، لازم است که بدون اتمام حجّت و ابلاغ رسالت، کسی را بر انجام کار زشت و ترک کار خوب، عذاب نمی‌کند.

از یک عرب بادیه‌نشین، پرسیدند: چگونه فهمیدی که محمّد ص، رسول الله است؟ گفت: به چیزی دستور نمی‌داد که عقل بگوید: ای کاش از آن باز می‌داشت. و از چیزی مردم را باز نمی‌داشت که عقل بگوید: ای کاش بدان دستور می‌داد [۲۴۰].

استدلال این بادیه نشین، بسیار معقول است؛ چون شریعت و برنامه‌ای که پیامبران بدان مبعوث شده‌اند، اگر با انصاف بدان نگریسته شود، آشکار می‌گردد که ممکن نیست این‌ها نظرات و اندیشه‌ی بشر باشد.

[۲۴۰] مفتاح دار السعادة (۲/ ۶-۷)

دعوت پیامبر ما، محمّدص

چنآن‌چه کسی با دقًت نظر و تأمّل، به دعوت پیامبر اسلامصبنگرد و از آن پند نگیرد و بدان ایمان نیاورد، قطعاً گرفتار بدترین خودخواهی و ستیزه‌جویی شده است؛ زیرا انس و جنّ، از مقابله و رقابت با قرآن درمانده و عاجرند. کلامی که اخبار گذشته و آینده و علوم مختلف را در خود جای داده است، هر انسان منصفی در برابر آن، تسلیم می‌شود و به ستایش و تمجید الله متعال می‌پردازد.

این کتاب و تمامی آن علوم و دانش‌ها، توسط مردی به دست ما رسیده است که یک روز هم در عمر خود، قلم در دست نگرفته است و هرگز کتاب نخواند. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَمَا كُنتَ تَتۡلُواْ مِن قَبۡلِهِۦ مِن كِتَٰبٖ وَلَا تَخُطُّهُۥ بِيَمِينِكَۖ إِذٗا لَّٱرۡتَابَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ ٤٨[العنكبوت: ۴۸].

‏«‏تو پیش از قرآن، کتابی نمی‌خواندی و با دست راست خود، چیزی نمی‌نوشتی، که اگر چنین می‌شد، یاوه‌گویان، به شک و تردید می‌افتادند - و می‌گفتند: این قرآن حاصل مطالعه شخصی و یادداشت‌های فردی تو است -‏».

آری، انسانی که در چنین شرایطی زندگی کرده، برایش آسان نیست که در مدّت یک روز، معلّم بشریّت گردد و به همه‌ی مردم، علم بیاموزد، به نقد و تصحیح دانش گذشتگان بپردازد و تغییر و تحریف‌‌شان را آشکار کند.

آری، این برهان، در درون و اندیشه‌ی اهل مکّه، در جنب‌وجوش است. آن‌ها، پیش از این، محمّد را خوب می‌شناختند و می‌دانند که او، هرگز به مکتب نرفت؛ از این رو، ایمان نیاوردن آن‌ها، تنها بهانه‌تراشی، نیرنگ و انکار حق بود:

﴿قَدۡ نَعۡلَمُ إِنَّهُۥ لَيَحۡزُنُكَ ٱلَّذِي يَقُولُونَۖ فَإِنَّهُمۡ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَٰكِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ يَجۡحَدُونَ ٣٣[الأنعام: ۳۳].

‏«‏- ای پیغمبر! - ما می‌دانیم که آن‌چه - کفّار مکه - می‌گویند، تو را غمگین می‌سازد‏.‏ - ناراحت مباش - چرا که آنان - از ته دل به راست‌گویی تو ایمان دارند و در حقیقت - تو را تکذیب نمی‌کنند‏.‏ بلکه ستم‌گران - از روی دشمنی- آیات الله متعال را انکار می‌کنند‏».

نادانی و سبک‌مغزی قریش، به جایی رسید، که گمان کردند که، محمّد آن علم و دانش را، از یک آهنگر رومی در مکه، آموخته است. اما این افترایی بیش نبود؛ زیرا:

﴿وَلَقَدۡ نَعۡلَمُ أَنَّهُمۡ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُۥ بَشَرٞۗ لِّسَانُ ٱلَّذِي يُلۡحِدُونَ إِلَيۡهِ أَعۡجَمِيّٞ وَهَٰذَا لِسَانٌ عَرَبِيّٞ مُّبِينٌ ١٠٣[النحل: ۱۰۳].

‏«‏زبان کسی که -آموزش قرآن را- به او نسبت می‌دهند، غیرعربی است و این -قرآن- به زبان عربی گویا و روشنی است».

پنجم: پشتیبانی الله متعال از پیامبران

یکی دیگر از دلایل درستی و راستی پیامبران و فرستادگان الهی، یاری‌رساندن الله متعال به آن‌ها و حفظ و نگهداری‌شان، می‌باشد؛ زیرا، غیر ممکن است، کسی به الله متعال، دروغ نسبت دهد، ادعای پیامبری کند، الله متعال هم از او پشتیبانی کند، فرشتگانش را برای تقویت و حمایت او بفرستد. اگر کسی، به دروغ ادعا کند که از سوی یکی از پادشاهان فرستاده شده است، سپس، پادشاه از این ماجرا آگاه گردد، اگر بر آن شخص، پیروز شود، با شدیدترین نوع مجازات، با او برخورد می‌کند؛ حال چگونه شایسته است که خالق دانا و حکیم مطلق هستی، ببیند و بشنود که مردی، به او دروغ نسبت می‌دهد، به دروغ ادعا می‌کند که فرستاده اوست، به نام او، حرام و حلال را تعیین و کسانی را با کشتن مجازات می‌کند، ادعا دارد که مجری فرمان الله متعال است و با خواست و رضایت او، عمل می‌کند، و الله متعال، نه تنها او را مجازات نکند، بلکه او را مورد تأیید و پشتیبانی قرار دهد؟ چنین چیزی هرگز ممکن نبوده و نخواهد بود و به فرض وقوع چنین کاری از یک دروغ‌گوی شیّاد سر زند و در کارش موفق شود و چند روزی شوکت و قدرتی پوشالی بدست آورد، مدّت طولانی دوام نخواهد آورد، الله متعال اسرارش را هویدا می‌کند و کسی را بر او مسلّط می‌گرداند که عبرت آموز دیگران باشد. همان‌طور که با مُسیلمه‌ی کذّاب، سجاح و اسود عنسی، که پیامبران دروغین بودند، چنین کرد [۲۴۱].

الله متعال این‌گونه استدلال کرده و می‌فرماید:

﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلۡسِنَتُكُمُ ٱلۡكَذِبَ هَٰذَا حَلَٰلٞ وَهَٰذَا حَرَامٞ لِّتَفۡتَرُواْ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ لَا يُفۡلِحُونَ ١١٦[النحل: ۱۱۶].

‏«‏- الله متعال حلال و حرام را برایتان مشخّص کرده است - و به خاطر چیزی که تنها - از ذهن شما تراوش کرده و - بر زبان‌تان می‌رود، به دروغ مگویید: این حلال است و آن حرام، و در نتیجه بر الله متعال دروغ ببندید‏.‏ کسانی که بر الله متعال دروغ می‌بندند، رستگار نمی‌شوند».‏

بنابراین، الله متعال بر این‌ها حکم کرده که هرگز رستگار نمی‌شوند. هم‌چنین فرمود:

﴿وَلَوۡ تَقَوَّلَ عَلَيۡنَا بَعۡضَ ٱلۡأَقَاوِيلِ ٤٤ لَأَخَذۡنَا مِنۡهُ بِٱلۡيَمِينِ ٤٥ ثُمَّ لَقَطَعۡنَا مِنۡهُ ٱلۡوَتِينَ ٤٦[الحاقة: ۴۴-۴۶].

‏«‏اگر پیغمبر برخی سخنان را، به دروغ بر ما می‌بست‏.‏ ما دست راست او را می‌گرفتیم‏.، سپس رگ دلش را پاره می‌کردیم».‏ به بیان دیگر، اگر رسول الله ص، چیزی را به نام الله متعال می‌گفت که الله متعال آن‌را نگفته باشد، به طور حتم، الله متعال او را هلاک می‌کرد.

این برهان، تأثیر بسزایی بر دل مردم دارد، زیرا، وقتی اعراب، شاهد شکوفایی و پیروزی روز افزون اسلام بودند، آن را تصدیق نموده و به آن ایمان آوردند و دسته دسته و گروه گروه، به دین اسلام، گرویدند:

﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١ وَرَأَيۡتَ ٱلنَّاسَ يَدۡخُلُونَ فِي دِينِ ٱللَّهِ أَفۡوَاجٗا ٢[النصر: ۱-۲].

‏«‏هنگامی که یاری الله متعال و پیروزی - و فتح مکه - فرا می‌رسد و مردم را می‌بینی که دسته دسته و گروه گروه، داخل دین الله متعال می‌شوند - و به اسلام ایمان می‌آورند -».

[۲۴۱] شرح عقیده‌ی طحاوی ص (۱۶۵-۱۶۷)، همان‌گونه ‏ که ابن القیّم در کتاب هدایة الحیاری، به چیزی شبیه این استدلال نموده است. ر.ک: الجامع (ص۵۶۲)

یک شبهه و پاسخ آن

یکی از شبهه‌های بی‌اساس منکران رسالت محمّد مصطفی ص، این است که: چرا فرعون، نمرود، چنگیزخان و دیگر پادشاهان کافر، و طاغوت قدیم و جدید، پیروز بودند و الله متعال بی‌درنگ و در مدّت کوتاهی، شوکت و قدرت آن‌ها را نابود نکرد؟

پاسخ این شبهه واضح است، نخست این‌که، هیچ‌کدام از این‌ها مدّعی نبوّت و رسالت الهی نبودند و نمی‌گفتند: خدا فرمان داده است که از ما اطاعت کنید، هرکس از ما اطاعت کند، وارد بهشت می‌شود و هرکس نافرمانی ما کند، جایگاهش دوزخ است. اما کسی که ادّعا ‌کند که فرستاده‌ی خداست، سپس خود او و پیروانش، مورد پشتیبانی الله متعال باشد و فرجام نیک را نصیب آن‌ها گرداند. چنین کسی، جز پیامبر راست‌‌گو و برحق نیست. چنآن‌چه در ادعایش دروغ‌گو باشد، قطعاً مورد انتقام الله متعال قرار خواهد گرفت و الله متعال نسلش را ریشه‌کن می‌کند. در این مورد، کافی است به سرانجام مُسیلمه‌ی کذاب، اسود عنسی و سجاح، بنگریم. مسیح دجّال نیز، وقتی که ظهور می‌کند، بر الله متعال دروغ می‌بندد و ادعای خدایی می‌کند؛ ولی الله متعال، سرش را می‌شکافد و ماهیّتش را برای هر صاحب بصیرتی، آشکار می‌گرداند؛ آن‌گونه که، بر پیشانی او، نوشته شده است: «کافر»، یک چشم دارد و کسانی از درک و شناخت حقیقت او بی‌بهره خواهند بود، که از نور ایمان، بی‌بهره باشند.

فصل هشتم: فضل و برتری مقام والای نبوّت

انبیاء از تمام مردم برترند

الله متعال، آفریدگان را آفرید و برخی را بر برخی دیگر، برتری داد.

﴿وَرَبُّكَ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُ وَيَخۡتَارُۗ مَا كَانَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٦٨[القصص: ۶۸].

‏«‏پروردگار تو، هرچه را که بخواهد، می‌آفریند و هرکس را که بخواهد، برمی‌گزیند و مردمان - پس از صدور فرمان الله متعال، درباره چیزی و کسی - حق انتخاب و اختیار ندارند‏.‏ الله متعال بسی منزّه‌تر و بالاتر از آن است که چیزی را همتای او کنند»‏.‏

الله متعال، در روی زمین، مکّه را برگزید و آن‌جا را مکانی برای خانه ارزشمند و گرامی خویش، قرار داد؛ آن خانه، از چنان حرمتی برخوردار است، که اگر کسی وارد آن شود، در امان است؛ الله متعال، قلب مردم را، به سوی آن مشتاق نمود و بر مردم، در صورت داشتن توان مالی و جسمی، حج را واجب و شکار و قطع درختانش را، تحریم نمود و پاداش انجام عمل صالح در آن را، چندین برابر و ظلم و ستم کردن در آنجا را، سزاوار مجازات شدید و عذاب دردناک، قرار داد:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ ٱلَّذِي جَعَلۡنَٰهُ لِلنَّاسِ سَوَآءً ٱلۡعَٰكِفُ فِيهِ وَٱلۡبَادِۚ وَمَن يُرِدۡ فِيهِ بِإِلۡحَادِۢ بِظُلۡمٖ نُّذِقۡهُ مِنۡ عَذَابٍ أَلِيمٖ ٢٥

[الحج: ۲۵].

‏«‏همچنین کسانی که با توسّل به ظلم - از حدّ اعتدال خارج می‌شوند و - در آن سرزمین، مرتکب خلاف می‌شوند، عذاب دردناکی بدیشان می‌چشانیم».‏

الله متعال، از میان دوازده ماه سال، رمضان، از میان شب‌ها، شب قدر، از میان روزهای هفته، روز جمعه، را برتری داد. در میان فرشتگان نیز، این تفاوت مقام وجود دارد، فرشتگانی که حامل رسالت الهی، به سوی پیامبران هستند، نسبت به دیگر فرشتگان، برتری دارند. در میان بشر نیز، «انبیاء» را برتری بخشید و آن‌ها برترین و فاضل‌ترین بندگان الله متعال هستند. برترین انبیاء نیز، «رسولان» هستند.

﴿ٱللَّهُ يَصۡطَفِي مِنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ رُسُلٗا وَمِنَ ٱلنَّاسِۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعُۢ بَصِيرٞ ٧٥[الحج: ۷۵].

‏«‏الله متعال از میان فرشتگان پیام‌آورانی - همچون جبرئیل - را برمی‌گزیند - و به سوی انبیاء گسیل می‌دارد - و هم از میان انسان‌ها پیغمبرانی - همچون موسی و عیسی و محمّد - را - برمی‌گزیند و به سوی مردم می‌فرستد و از کار همه آنان باخبر است - چرا که الله متعال شنوا و بینا است‏».

امّت اسلام، اتفاق نظر دارند که، انبیاء [۲۴۲]بر غیر انبیاء، یعنی: صدّیقین، شهداء، صالحین و دیگران، برتری دارند.

این آیه‌ی هم، با صراحت تمام، بر فضیلت و برتری انبیاء، دلالت می‌کند:

﴿وَتِلۡكَ حُجَّتُنَآ ءَاتَيۡنَٰهَآ إِبۡرَٰهِيمَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦۚ نَرۡفَعُ دَرَجَٰتٖ مَّن نَّشَآءُۗ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٞ ٨٣ وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَۚ كُلًّا هَدَيۡنَاۚ وَنُوحًا هَدَيۡنَا مِن قَبۡلُۖ وَمِن ذُرِّيَّتِهِۦ دَاوُۥدَ وَسُلَيۡمَٰنَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَىٰ وَهَٰرُونَۚ وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ ٨٤ وَزَكَرِيَّا وَيَحۡيَىٰ وَعِيسَىٰ وَإِلۡيَاسَۖ كُلّٞ مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ ٨٥ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَٱلۡيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطٗاۚ وَكُلّٗا فَضَّلۡنَا عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ ٨٦[الأنعام: ۸۳-۸۶].

«این، دلیل و برهان ما بود که به ابراهیم در برابر قومش عطا کردیم؛ درجات هرکه را بخواهیم، بالا می‌بریم. به راستی پروردگارت حکیم داناست.

ما به ابراهیم، اسحاق و یعقوب را عطا نمودیم و آن دو را - به سوی حقیقت و خوبی- رهنمود کردیم. پیشتر نیز نوح را - به سوی حق و نیکی- ارشاد نمودیم‏.‏ و از نژاد نوح - هم کسانی همچون - داود، سلیمان، ایوب، یوسف، موسی و هارون را - هدایت کردیم- و این‌چنین نیکوکاران را پاداش می‌دهیم.

و زکریا، یحیی، عیسی و الیاس را - نیز هدایت کردیم- همگی آنان از بندگان شایسته بودند‏.‏

و اسماعیل، الیسَع، یونس و لوط را - نیز رهنمود کردیم- و هرکدام - از اینان - را بر جهانیان - زمان خود- برتری دادیم».

رسول الله ص، فرمود: «ما طَلَعَتْ الشّمسُ ولا غربتْ بعدَ النّبیّن والمرسلینَ علی أفضلَ مِن أبي بکر».

«بعد از انبیاء و رسولان، خورشید بر کسی بهتر از ابوبکر، طلوع و غروب نمی‌کند».

نکته‌ای که از این حدیث برداشت می‌شود، این است که انبیاء و رسولان الهی برترین آفریدگان هستند و پس از آن‌ها، ابوبکر صدیقس، برترین بشر است.

در حدیث دیگری، در همین مفهوم، در مورد ابوبکر و عمر می‌فرماید:

«هذان سیّدا کُهولِ أهلِ الجنّة مِن النخستین والآخرین، الاّ النبیّین والمرسلین».

«این دو، سرور همه پیران بهشت‌اند، جز انبیاء و رسولان».

الله متعال، بندگان خوشبختش را در چهار گروه، رتبه‌بندی کرده و می‌فرماید:

﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ وَٱلصِّدِّيقِينَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِينَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِكَ رَفِيقٗا ٦٩[النساء: ۶۹].

«و کسانى که از الله متعال و پیامبر، اطاعت کنند، در زمره کسانى خواهند بود، که الله متعال، ایشان را گرامى داشته است؛ -یعنى- با پیامبران و راست گویان و شهیدان و شایستگان‌اند و آنان، چه همدمان نیکویی هستند».

در نتیجه، نخستین و بالاترین این رتبه‏ها، پیامبران هستند، سپس صدّیقین، سپس شهداء و بعد هم صالحین.

[۲۴۲] ابن تیمیه، مجموع الفتاوای (۱۱/۳۲۱)

اتّفاقی‌بودن، محال است

برخی گمان می‌کنند در نبوت، اتّفاق و تصادف، جایگاهی دارد و برخی پیامبران، بدون استحقاق و شایستگی، پیامبر شده‌اند؛ پناه بر الله متعال، از این افتراء. الله متعال، دانای حکیم و خبیر مطلق، با آگاهی از درون انسان‌ها و قلب و نهان‌شان، برترین و بهترین و کامل‌ترین‌شان را، برای عهده‌داری این مقام والا، برگزید و چقدر زیبا و به حق فرمود:

﴿وَإِذَا جَآءَتۡهُمۡ ءَايَةٞ قَالُواْ لَن نُّؤۡمِنَ حَتَّىٰ نُؤۡتَىٰ مِثۡلَ مَآ أُوتِيَ رُسُلُ ٱللَّهِۘ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ حَيۡثُ يَجۡعَلُ رِسَالَتَهُۥۗ سَيُصِيبُ ٱلَّذِينَ أَجۡرَمُواْ صَغَارٌ عِندَ ٱللَّهِ وَعَذَابٞ شَدِيدُۢ بِمَا كَانُواْ يَمۡكُرُونَ ١٢٤[الأنعام: ۱۲۴].

‏«‏الله متعال، بهتر می‌داند که - چه کسی را برای پیامبری انتخاب و - رسالت خویش را به چه کسی اهدا نماید».

مقتضای علم و حکمت الله متعال، این است که مقام نبوّت را، تنها به کسانی ببخشد، که آمادگی و توانایی انجام آن را، داشته باشند. [۲۴۳]با کمی درنگ و اندیشه، در سیره‌ی انبیاء و رسولان الهی، می‌فهمیم که آنان، دارای بهترین و پاک‌ترین قلب، عمیق‌ترین دانش، بیشترین حضور ذهن، بیش‌ترین تحمّل و نیکو‌ترین اخلاق، بودند. پس جای شگفتی نیست که الله متعال ایشان را، به پیامبری برگزید، تا امانت‌دار وحی و رسالت آسمانی باشند و دینش را بر پا دارند. بنابراین، آنان در چنان جایگاه رفیع و برافراشته‌ای قرار دارند، که همه از رسیدن به قلّه‌ی آن عاجزند.

[۲۴۳] اعتقاد مؤمنان هدایت یافته، بر این است که پیامبران برترین و کامل‌ترین آفریدگان هستند و الله دانای حکیم، آن‌ها را برگزیده تا نماینده‌ی او به سوی انسان‌ها باشند، ولی لازم به یادآوری است که باید فضایل و صفات والایی را که بخشی از سرشت و طبیعت ایشان است از آنچه با وحی الهی دریافت می‌کنند، را جدا در نظر گرفت، زیرا آن‌چه با وحی دریافته‌اند خودشان از آن خبری نداشته‌اند، و از زرنگی و هوشیاری‌شان حائر آن نشده، و لذا الله متعال می فرماید: ﴿وَكَذَٰلِكَ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَاۚ مَا كُنتَ تَدۡرِي مَا ٱلۡكِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِيمَٰنُ وَلَٰكِن جَعَلۡنَٰهُ نُورٗا نَّهۡدِي بِهِۦ مَن نَّشَآءُ مِنۡ عِبَادِنَاۚ وَإِنَّكَ لَتَهۡدِيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ٥٢[الشوری: ۵۲]. «همانگونه که به پیغمبران پیشین وحی کرده‌ایم ، به تو نیز به فرمان خود جان را وحی کرده‌ایم (که قرآن نام دارد و مایه حیات دل‌ها است . پیش از وحی) تو که نمی‌دانستی کتاب چیست و ایمان کدام است». این آیه پاسخی است در برابر کسانی که با بزرگ و نابغه انگاشتن رسول الله و نسبت دادن همه چیز، حتّی علوم شرع که خود حامل آن از جانب الله متعال، به نبوغ و استعداد او، مربوط می‌کنند. کار خوبی انجام داده‌اند، ولی در واقع، این یک حیله و دسیسه‌ی مکّارانه است که از طریق آن می‌خواهند وحی الهی را انکار کنند، و تمام علوم الهی و شرعی را به بزرگی و نبوغ رسول اللهصنسبت دهند، (و او را مانند سایر نامداران سیاسی، مخترعین و....معرفی کنند تا نه بحثی از الله متعال به میان آید و نه حلال و حرامی در کار مطرح باشد)، ولی ما در ردّ آن‌ها نه یاوه می سراییم ونه خصایص و مزایای رسول الله را انکار می‌کنیم، بلکه باطلشان را باطل می‌کنیم و جنبه‌ی حق را تثبیت می‌کنیم، و می گوییم: محمّدص، فقط نابغه و مردی بزرگ نیست، بلکه علاوه بر آن پیامبر خداست.

خاتم اولیاء و انبیاء [۲۴۴]

برخی از صوفیه، بر این اعتقادند، که ولایت برتر از نبوّت است. به گمان این گروه، «خاتم الأولیاء» از «خاتم الأنبیاء»، بالاترست، از آن‌جمله، حکیم ترمذی و ابن‌عربی، که به «وحدت وجود» اعتقاد داشت، بر این یاوه‌ی باطل‌ بودند. این گروه، اعتقادشان باطل و دروغ است، چون نه در قرآن و نه در سنّت، مطلبی مبنی بر این‌که، خاتم أولیاء، وجود دارد و یا این‌که بر انبیاء برتری داشته باشد، وجود ندارد و هیچ کدام از دانشمندان نمونه امت، در این باره سخنی به میان نیاورده‌اند‏.‏

اصل اشتباه، از این‌جا ناشی می‌شود که، با توجّه به این‌که، محمّد ص، خاتم الأنبیاء و از همه پیامبران برتر و بالاترست، آن‌ها گفته‌اند: چون ایشان آخرین پیامبران است، پس برترین آن‌ها نیز می‌باشد. ولی این استدلال باطل است؛ زیرا محور برتری، تقدیم و تأخیر نیست. در حدیثی صحیح از رسول الله صآمده است که برترین افراد این امّت، اصحاب‌ ایشان می‌باشند، که همراه و همدم ایشان بودند و اگر مسلمانی، به اندازه‌ی کوه اُحُد، در راه الله متعال طلا انفاق کند، به اندازه‌ی یک مدّ یا نصف مُدّی که، هرکدام از اصحاب بخشیده‌اند، پاداش دریافت نمی‌کند. هم‌چنین در حدیث دیگری آمده است که فرمود:

«خیرُ القرونِ قَرني، ثُمَّ الّذینَ یَلونَهُم، ثُمَّ الّذینَ یَلونَهُم»‏«‏بهترین افراد این امّت، مسلمانان زمان من هستند، سپس کسانی که پس از آن‌ها می‌آیند، سپس یک قرن پس از آن‌ها».

در علوم نیز، دانشمندان قدیم، از نبوغی برخوردارند، که دانشمندان جدید در همان رشته‌ها، نمی‌توانند از آن‌ها پیشی بگیرند، مانند «سیبویه»، عالم نحو. این معیار، تنها در مورد علوم پویا و پیشرو، درست است، که آیندگان، دانش پیشینیان را، تکمیل می‌کنند؛ امّا این گفتار، در مورد نبوّت و رسالت، متفاوت است، چراکه، نبوّت و علوم آن، بخششی الهی و هدیه‌ای ربّانی است، که با تلاش و کوشش، دست‌یافتنی نیست. طرح این گفتار، دروازه‌ی فتنه‌ای را گشود، تا هرکه نسبت به خود گمان نیک برد و هرکه قصد شرارتی با این امّت داشته باشد، ادّعا می‌کند که او، خاتم الأولیا است و دانش خویش را، بدون واسطه، از الله متعال دریافت می‌کند. این گمراهی بسیار بزرگ است و هیچ کس از این امّت، حق ندارد، ادّعا کند که با هیچ پیامبری، در فضیلت و برتری، یکسان است، چه رسد به این‌که، ادعای برتری کند و هیچ کدام از مدّعیان ولایت و اهل صلاح، حق ندارد مخالف با راه و روش رسول الله ص، عبادت کند.

[۲۴۴] ر.ک: لوامع الأنوار البهیّه ۲/۳۰۰، و مجموع الفتاوی شیخ الاسلام (۲/۲۲، ۱۱/۲۲۱، ۳۶۳).

مراتب و درجات انبیاء و رسولان

الله متعال، از تفضیل و برتری برخی از پیامبران، بر برخی دیگر، خبر داده و می‌فرماید:

﴿وَرَبُّكَ أَعۡلَمُ بِمَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَلَقَدۡ فَضَّلۡنَا بَعۡضَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ عَلَىٰ بَعۡضٖۖ وَءَاتَيۡنَا دَاوُۥدَ زَبُورٗا ٥٥[الإسراء: ۵۵].

‏«‏ما برخی از پیغمبران را بر برخی دیگر، برتری داده‌ایم و - از جمله - به داود زبور را عطا نموده‌ایم».

اجماع امّت اسلام بر این است، که مقام رسول، از مقام نبیّ بالاترست و رسولان نیز، درجات متفاوتی دارند و برخی بر برخی دیگر، برتری دارند. الله متعال می‌فرماید:

﴿۞تِلۡكَ ٱلرُّسُلُ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۘ مِّنۡهُم مَّن كَلَّمَ ٱللَّهُۖ وَرَفَعَ بَعۡضَهُمۡ دَرَجَٰتٖۚ وَءَاتَيۡنَا عِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَأَيَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِۗ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا ٱقۡتَتَلَ ٱلَّذِينَ مِنۢ بَعۡدِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ وَلَٰكِنِ ٱخۡتَلَفُواْ فَمِنۡهُم مَّنۡ ءَامَنَ وَمِنۡهُم مَّن كَفَرَۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا ٱقۡتَتَلُواْ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَفۡعَلُ مَا يُرِيدُ ٢٥٣[البقرة: ۲۵۳].

«ما، برخی از پیامبران را بر بعضی دیگر برتری دادیم. الله با برخی از ایشان سخن گفت و درجات بعضی را بالاتر بُرد. و به عیسی پسر مریم معجزات و نشانه‌های آشکار دادیم و او را به وسیله‌ی جبرئیل یاری کردیم».

پیامبران اولوالعزم، از همه برترند

برترین رسولان و انبیاء، پنج نفرند: محمّد، نوح، ابراهیم، موسی و عیسی. همه آن‌ها، رسول و اولوالعزم می‌باشند. الله متعال می‌فرماید:

﴿فَٱصۡبِرۡ كَمَا صَبَرَ أُوْلُواْ ٱلۡعَزۡمِ مِنَ ٱلرُّسُلِ وَلَا تَسۡتَعۡجِل لَّهُمۡۚ كَأَنَّهُمۡ يَوۡمَ يَرَوۡنَ مَا يُوعَدُونَ لَمۡ يَلۡبَثُوٓاْ إِلَّا سَاعَةٗ مِّن نَّهَارِۢۚ بَلَٰغٞۚ فَهَلۡ يُهۡلَكُ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٣٥[الأحقاف: ۳۵].

‏«‏پس - در برابر اذیت و آزار کافران - شکیبائی کن، آن گونه که پیغمبران أُولُوالعزم - در سختی‌ها - شکیبائی کرده‌اند و برای - عذاب - آنان شتاب مکن‏»‏.

هم‌چنین، الله متعال در چند جا از قرآن، از آن‌ها نام برده است:

﴿۞شَرَعَ لَكُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِۦ نُوحٗا وَٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ وَمَا وَصَّيۡنَا بِهِۦٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰٓۖ أَنۡ أَقِيمُواْ ٱلدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِيهِۚ كَبُرَ عَلَى ٱلۡمُشۡرِكِينَ مَا تَدۡعُوهُمۡ إِلَيۡهِۚ ٱللَّهُ يَجۡتَبِيٓ إِلَيۡهِ مَن يَشَآءُ وَيَهۡدِيٓ إِلَيۡهِ مَن يُنِيبُ ١٣[الشورى: ۱۳].

‏«‏الله متعال، آیینی را به نوح سفارش کرده، برای شما - مؤمنان - بیان و روشن نموده است و ما آن را به تو وحی و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نموده‌ایم - به همه آنان سفارش کرده‌ایم که اصول - دین را برپا دارید و در آن تفرّقه نکنید و اختلاف نورزید»‏.

و می‌فرماید:

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِنَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ مِيثَٰقَهُمۡ وَمِنكَ وَمِن نُّوحٖ وَإِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَۖ وَأَخَذۡنَا مِنۡهُم مِّيثَٰقًا غَلِيظٗا ٧[الأحزاب: ۷].

‏«‏- به یادآور- هنگامی را که از پیغمبران و همچنین از تو و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی پسر مریم‏، پیمان گرفتیم.‏ - از آنان پیمان محکم و استواری گرفتیم - که در ادای مسؤولیت تبلیغ رسالت و دعوت مردم به خداشناسی و یکتاپرستی کوتاهی نکنند -‏‏».

تفاضل و برتری پیامبران در چیست؟

با درنگ و اندیشه، در دو آیه‌ی بالا، مشاهده می‌گردد که برتری برخی از پیامبران از سوی الله متعال: ۱- با بخشش و موهبتی که به دیگران نداده است. ۲- با بالا بردن مقام آن‌ها بیش از دیگران، ۳- کوشش و تلاش جدّی، در عبادت و بندگی، دعوت به سوی الله متعال، انجام مأموریتی که برعهده‌ایشان گذاشته شده است، می‌باشد.

برای نمونه، داود÷با اعطای زبور از جانب الله متعال، برتری یافت:

﴿وَرَبُّكَ أَعۡلَمُ بِمَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَلَقَدۡ فَضَّلۡنَا بَعۡضَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ عَلَىٰ بَعۡضٖۖ وَءَاتَيۡنَا دَاوُۥدَ زَبُورٗا ٥٥[الإسراء: ۵۵].

‏«‏ما برخی از پیغمبران را بر برخی دیگر برتری داده‌ایم، و - از جمله - به داود زبور عطاء نموده‌ایم».

و تورات را به موسی÷اهداء کرد. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَإِذۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡفُرۡقَانَ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ ٥٣[البقرة: ۵۳].

‏«‏و - به یاد آورید - آن گاه را که به موسی کتاب عطاء کردیم که جدا‌کننده - حق و باطل و حلال و حرام - است، تا این که راه یابید».

منظور از این کتاب، همان تورات است؛ چون می‌فرماید:

﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَا ٱلتَّوۡرَىٰةَ فِيهَا هُدٗى وَنُورٞۚ يَحۡكُمُ بِهَا ٱلنَّبِيُّونَ ٱلَّذِينَ أَسۡلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَٱلرَّبَّٰنِيُّونَ وَٱلۡأَحۡبَارُ بِمَا ٱسۡتُحۡفِظُواْ مِن كِتَٰبِ ٱللَّهِ وَكَانُواْ عَلَيۡهِ شُهَدَآءَۚ فَلَا تَخۡشَوُاْ ٱلنَّاسَ وَٱخۡشَوۡنِ وَلَا تَشۡتَرُواْ بِ‍َٔايَٰتِي ثَمَنٗا قَلِيلٗاۚ وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٤٤[المائدة: ۴۴].

‏«‏ما تورات را - بر موسی - نازل کردیم که در آن رهنمودی - به سوی حق - و نوری - زداینده تاریکی‌های جهل و نادانی، و پرتوانداز بر احکام الهی - بود‏».

و نیز برای عیسی÷، انجیل فرو فرستاد، همانگونه که فرمود:

﴿وَقَفَّيۡنَا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم بِعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِۖ وَءَاتَيۡنَٰهُ ٱلۡإِنجِيلَ فِيهِ هُدٗى وَنُورٞ وَمُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَهُدٗى وَمَوۡعِظَةٗ لِّلۡمُتَّقِينَ ٤٦[المائدة: ۴۶].

«و عیسى پسر مریم را، به دنبال آنان -پیامبران- آوردیم، در حالى که تورات را، که پیش از او بود، تصدیق کرد و به او انجیل را عطا کردیم، که در آن هدایت و نورى است».

برتری آدم÷، به این است که ابوالبشر است و الله متعال او را با دست خود آفرید و از روح خود در او دمید و به فرشتگان دستور فرمود که برایش سجده برند.

برتری نوح÷، به این علّت است، که نخستین فرستاده الله متعال، به سوی اهل زمین است و الله متعال او را «عبداً شکور» یعنی: بنده‌ی سپاسگذار نامید.

برتری ابراهیم÷، به این است که «خلیل الله» است:

﴿وَٱتَّخَذَ ٱللَّهُ إِبۡرَٰهِيمَ خَلِيلٗا ١٢٥[النساء: ۱۲۵].

«و الله متعال، ابراهیم را به عنوان دوست برگزید».

و نیز الله متعال او را امام و پیشوای مردم قرار داد:

﴿۞وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ رَبُّهُۥ بِكَلِمَٰتٖ فَأَتَمَّهُنَّۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِيۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ ١٢٤[البقرة: ۱۲۴].

‏«‏من تو را پیشوای مردم خواهم کرد».

الله متعال، موسی÷را، با رسالت آسمانی و با کلام خویش، برتری بخشید و فرمود:

﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ دِينٗا مِّمَّنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ وَٱتَّبَعَ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِيمَ حَنِيفٗاۗ وَٱتَّخَذَ ٱللَّهُ إِبۡرَٰهِيمَ خَلِيلٗا ١٢٥[النساء: ۱۲۵].

‏«ای موسی! من تو را با پیغام‌های خویش و با سخن گفتنم - با تو از فراسوی حجاب و بدون واسطه - بر مردمان - هم‌عصری که مأموریت تبلیغ احکام آسمانی به آنان را داری - برگزیدم».

هم‌چنین الله متعال، موسی÷را پرورش داد. همانگونه که می‌فرماید:

﴿وَٱصۡطَنَعۡتُكَ لِنَفۡسِي ٤١[طه: ۴۱].

‏«‏و تو را برای - وحی خود و حمل رسالت - خویش پرورش دادم».

برتری عیسی÷، به این است، که او فرستاده الله بود، کلمه اوست، که الله متعال او را به مریم القاء کرد و نیز، از روح الله متعال است:

﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ وَلَا تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّۚ إِنَّمَا ٱلۡمَسِيحُ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ رَسُولُ ٱللَّهِ وَكَلِمَتُهُۥٓ أَلۡقَىٰهَآ إِلَىٰ مَرۡيَمَ وَرُوحٞ مِّنۡهُۖ فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۖ وَلَا تَقُولُواْ ثَلَٰثَةٌۚ ٱنتَهُواْ خَيۡرٗا لَّكُمۡۚ إِنَّمَا ٱللَّهُ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ سُبۡحَٰنَهُۥٓ أَن يَكُونَ لَهُۥ وَلَدٞۘ لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلٗا ١٧١[النساء: ۱۷۱].

«عیسى بن مریم فقط پیامبر خدا و کلمه اوست که آن را به سوى مریم افکنده و روحى از جانب اوست».

گاهی پیامبران، از جهات دیگری هم بر یکدیگر برتری دارند؛ برخی از آن‌ها، فقط پیامبر بودند، برخی از آن‌ها، علاوه بر مأموریّت نبوّت، پادشاه نیز بودند و برخی بنده و پیامبر هستند؛ پیامبری که تکذیب می‌شد و از وی پیروی و فرمان‌برداری نمی‌شد، تنها پیامبر بوده است، ولی در صورتی که، تصدیق می‌شد و از فرمان‌هایش، پیروی و فرمان‌برداری می‌شد، اگر آن فرمان‌ها، همان تکلیفی بود که الله متعال بر او نهاده است، پس او پیامبر و بنده است و اگر آن فرمان‌ها، خواست خود او و با اجازه خدا بود، او پیامبر و پادشاه بوده است، مانند سلیمان÷که الله متعال خطاب به او فرمود:

﴿هَٰذَا عَطَآؤُنَا فَٱمۡنُنۡ أَوۡ أَمۡسِكۡ بِغَيۡرِ حِسَابٖ ٣٩[ص: ۳۹].

‏«‏- ما بدو وحی کردیم که - این - چیزهائی که به تو داده‌ایم - عطاء ما است، پس - به هرکس که می‌خواهی - ببخش یا - آن را از هرکس که می‌خواهی - بازدار، بدون هیچ گونه حساب و کتابی - که در برابر دادن یا ندادن، از تو صورت گیرد-‏‏».

بنابراین، نبی پادشاه، همانند بنده‌ی رسول است، همان‌گونه که به رسول اللهص، گفته شد: «انتخاب کن، یا بنده‌ی رسول باش یا پیامبر پادشاه» حال آن‌که، بنده‌ی رسول، از نبیّ پادشاه بهتر است، مانند پیامبر اسلامصکه بنده‌ و رسول بود و از جانب الله متعال، مورد پشتیبانی قرار گرفت و از ایشان پیروی و فرمان‌برداری می‌شد، و به اندازه اجر و پاداش همه پیروانش، اجر و پاداش دارد، مردم از ایشان بهره‌مند هستند و نسبت به ایشان رحمت و مهربانی دارند و ایشان هم، با آن‌ها مهربان است. ولی نبوّت همراه با پادشاهی را، برنگزید؛ تا از مقامش کاسته نشود، چون در آن صورت، از ریاست و مقام و اموال بهره‌ می‌برد و از نصیب آخرتش کم می‌شد.

از این جهت عبد رسول، نزد الله متعال، از نبی پادشاه، برتر است، پس، نوح، ابراهیم، موسی و عیسی بن مریم، نزد الله متعال، از سلیمان، داود و یوسف برترند [۲۴۵].

[۲۴۵] ابن تیمیه، مجموع فتاوای. انبیاء و رسولان الهی همان‌گونه‏ که گفته شد، از جانب الله متعال در مراتب و درجات مختلفی برخوردارند، ولی برخی از مردم چیزهایی را به آن‌ها نسبت می‌دهد خارج ازدایره ی راستی و حقیقت به گمان این‌که این کار تعظیم و بزرگداشت آن‌هاست، از جمله خیلی از مسلمانان ناآگاه، رسول اللهصرا می‌خوانند و می‌گویند: ای اوّلین خلق خدا، یا ای نور عرش خدا. در حالی که این مقوله حاوی مجموعه ای از گمراهی هاست، اوّل :خواندن و فریاد کردن از رسول الله که تنها شایسته ی خداست به فریاد خوانده شود. دوّم: طرح ادعای این‌که رسول الله متعال از نور آفریده شده، هم‌چنین از نور خلق شده، در حالی که جز چند روایت باطل و بی اساس هیچ دلیلی بر این قضیه نیست، زیرا نخستین آفریده ی الله متعال قلم است که تقدیرات همه چیز با آن نوشته می‌شود، و رسول الله انسانی است مانند دیگر انسان‌ها و آفریده شدن او، بعد از دیگران هیچ زیانی به مقام او نمی‌رساند، چرا که درجات و فضائل مردم به اعتبار منبع و اصل نیست‌، چون گاهی مؤمن از کافر متولّد شده و گاهی به عکس، مانند پسر نوح که کافر بود، و ابراهیم هم از آزر، و آدم ازخاک، وقتی که الله متعال او را تسویه ساخت و روح را دراو دمید، فرشتگان را به به نشانه‌ی فضل و برتری آدم بر آن‌ها به سجده واداشت، زیرا نام‌ها را به آدم آموخت و آدم را با دست خود آفرید.

فضل و برتری محمّد رسول اللهص

در روز جزا، وقتی که الله متعال، تمامی انسان‌ها را زنده می‌گرداند، محمّد مصطفی ، سرور بنی آدم، بیرق حمد و ستایش الله متعال را، در دست دارد و انبیاء و رسولان، در آن روز، در زیر بیرق او قرار می‌گیرند، رسول الله صمی‌فرماید:

«أَنَا سَيِّدُ وَلَدِ آدَمَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلا فَخْرَ وَبِيَدِي لِوَاءُ الْحَمْدِ وَلا فَخْرَ وَمَا مِنْ نَبِيٍّ يَوْمَئِذٍ آدَمَ فَمَنْ سِوَاهُ إِلَّا تَحْتَ لِوَائِي، انَا أوّلُ شافِعٍ، وَأَوَّلُ مُشَفَّعٍ وَلا فَخْرَ» [۲۴۶].

‏«من در روز قیامت، سرور فرزندان آدم هستم و فخر فروشی نمی‌کنم و بیرق حمد و ستایش پروردگار، در دست من است و فخر فروشی نمی‌کنم و همه‌ی پیامبران در زیر بیرق من محشورند، نخستین شفاعت‌کننده که اجازه‌ی شفاعت هم دارد، من هستم و فخر فروشی نمی‌کنم».

هنگامی که مردم، در محشر، زیر فشار سخت و طاقت فرسا قرار می‌گیرند، به رسولان بزرگ روی آورده و از ایشان درخواست شفاعت می‌کنند، پیامبران یکی پس از دیگری، درخواست مردم را ردّ کرده و همه در جواب مردم می‌گویند: پیش پیامبر دیگری بروید، تا نوبت به عیسی مسیح÷می‌رسد، او می‌فرماید: «نزد محمّدصبروید که تمامی گناهانش مورد عفو و بخشش الله متعال قرار گرفته است»‏.‏

این برتری و مقام والای رسول اللهص، در آن روز عظیم است و این به خاطر صفات متعالی، اخلاق وارسته، تلاش و مجاهدت در راه الله متعال و تلاش در اجرای فرمان اوست. الله متعال، محمدص، امّت و دعوتش را، فضائلی بخشیده است، از آن‌جمله:

۱- الله متعال، ایشان را، همانند ابراهیم÷، به عنوان خلیل خود برگزید. در صحیح مسلم، ابوعوانه روایت می‌کند که رسول الله ص فرمود:

«انّ الله اتّخذني خلیلاً کَما اتّخذ ابراهیمَ خلیلاً» [۲۴۷]‏«‏الله متعال، مرا همچون ابراهیم، به عنوان خلیل خود، برگزید».

۲- الله متعال، قرآن کریم را، به آن سرور گرامی عطا فرمود، هدیه‌ای که به کسی دیگر، داده نشده است:

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَٰكَ سَبۡعٗا مِّنَ ٱلۡمَثَانِي وَٱلۡقُرۡءَانَ ٱلۡعَظِيمَ ٨٧[الحجر: ۸۷].

‏«‏- ای پیغمبر!- ما هفت -آیه سوره حمد- و قرآن عظیم را، به تو عطاء نموده‌ایم».

۳- رسول اللهص، از شش ویژگی دیگر بهره‌مند است که به پیامبر دیگری داده نشده است. در حدیث آمده است:

«فُضِّلْتُ عَلَى الأَنْبِيَاءِ بِسِتٍّ أُعْطِيتُ جَوَامِعَ الْكَلِمِ وَنُصِرْتُ بِالرُّعْبِ وَأُحِلَّتْ لِىَ الْغَنَائِمُ وَجُعِلَتْ لِىَ الأَرْضُ طَهُورًا وَمَسْجِدًا وَأُرْسِلْتُ إِلَى الْخَلْقِ كَافَّةً وَخُتِمَ بِيَ النَّبِيُّون» [۲۴۸].

‏«‏با شش ویژگی بر دیگر پیامبران، برتری دارم:

اوّل: جوامع الکلم به او داده شده است. یعنی سخنانی کوتاه با معنای فراوان.

دوم: الله متعال، ترس و وحشتی سهمگین، نسبت به رسول اللهصو پیروانش، در قلب مخالفان و دشمنانش می‌اندازد، به طوری‌که، در برابرش یارای مقاومت ندارند.

سوم: غنایم جنگی، برای رسول اللهصحلال شد، حال آن‌که، پیامبران پیش از او، همه غنائم را در جایی جمع می‌کردند و به فرمان الله متعال، از آسمان آتشی فرود می‌آمد و آن را تبدیل به خاکستر می‌کرد.

چهارم: سرتاسر زمین، برای او و امّتش، ابزاری برای طهارت و پاکی و محلی برای نماز شد؛ هر مسلمان، وقت نمازش که فرا رسید، می‌تواند وضو بگیرد و نمازش را برپا دارد و در صورتی که آب موجود نباشد، تیمّم می‌کند و درمسجد محل سکونت، یا بیابان و با هرجای پاک دیگری، نمازش را ادا می‌کند.

پنجم: محمّد مصطفیص، برای همه نسل‌ها، نژادها و اقوام، عرب و غیر عرب، سفید و سیاه، زرد و سرخ [۲۴۹]مبعوث شده است، هم آن‌هایی که در زمان بعثت او بودند و هم کسانی که تا پایان دنیا و برپایی قیامت، به دنیا می‌آیند:

﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُمۡ جَمِيعًا ٱلَّذِي لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُۖ فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ ٱلنَّبِيِّ ٱلۡأُمِّيِّ ٱلَّذِي يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَكَلِمَٰتِهِۦ وَٱتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ ١٥٨[الأعراف: ۱۵۸].

‏«‏-ای پیغمبر! به مردم بگو:- من فرستاده الله متعال، به سوی جملگی شما هستم‏».

هم‌چنین، ایشان را به سوی انسان‌ها و پریان مبعوث کرد. گروهی از جن‌ها، پس از شنیدن قرآن و ایمان آوردن به آن‌چه از سوی حق تعالی، نازل گردید، نزد قوم‌شان برگشتند و آن‌ها را به ایمان فراخواندند و گفتند:

﴿يَٰقَوۡمَنَآ أَجِيبُواْ دَاعِيَ ٱللَّهِ وَءَامِنُواْ بِهِۦ يَغۡفِرۡ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمۡ وَيُجِرۡكُم مِّنۡ عَذَابٍ أَلِيمٖ ٣١ وَمَن لَّا يُجِبۡ دَاعِيَ ٱللَّهِ فَلَيۡسَ بِمُعۡجِزٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَيۡسَ لَهُۥ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءُۚ أُوْلَٰٓئِكَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ ٣٢[الأحقاف: ۳۱-۳۲].

‏«‏ای قوم ما! سخنان دعوت‌گر الهی را بپذیرید و به او ایمان آورید، تا الله متعال، برخی از گناهان‌تان را بیامرزد و شما را از عذاب درناک پناه دهد و کسى که -دعوت- دعوت‏گر الله را نپذیرد، درمانده‏کننده الله- در زمین نیست و در برابر او دوستانى ندارد، آنان در گمراهى آشکارى‏ هستند».

ششم: ایشان خاتم پیامبران است، بدین معنا که بعد از ایشان، هیچ پیامبری نخواهد آمد:

﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِكُمۡ وَلَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَۗ وَكَانَ ٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٗا ٤٠[الأحزاب: ۴۰].

‏«اما فرستاده الله متعال و آخرین پیغمبران است‏».

اگر محمد ص، خاتم الأنبیاء است، خاتم المرسلین نیز می‌باشد؛ چون هر رسول، نبیّ نیز می‌باشد. معنای خاتم الأنبیاء و المرسلین، این است که، هرگز بعد از او رسولی مبعوث نخواهد شد، که شریعتش را تغییر دهد [۲۵۰]. و چیزی از دینش را نسخ و باطل کند. فرود آمدن عیسی مسیح÷در آخر الزّمان، راست و حقیقت است و رسول اللهصنیز، از آن واقعه، خبر داده است، اما عیسی÷، با شریعت قرآن حکم می‌کند، نه تورات و انجیل، صلیب را می‌شکند، خوگ را می‌کشد و برای نماز، اذان می‌گوید.

[۲۴۶] روایت احمد و ابن ماجة و النّرمذی، صحیح الجامع الصّغیر (۲/۲۱) [۲۴۷] تحقیق الطحاویه، شرح الطّحاویه ص (۱۷۵) [۲۴۸] روایت مسلم و ترمذی، صحیح الجامع (۲/۲۱) [۲۴۹] (جواهر لعل نهرو) در کتابش مدّعی شده که محمّد مخصوص قوم عرب است، و این مقوله‌ای است که پیش از این، توسّط نصارای قدیم و جدید، مطرح گردید و پاسخ به آن شبهه به طور مفصّل، از سوی شیخ الاسلام ابن تیمیه داده شد و برای ردّ این افتراء همین مقدار کافی است که ما تناقض گویی آن‌ها را بیان کنیم بدین صورت که: همین که آن‌ها به نبوّت و رسالت او اقرار می‌کند، باید اخبارش را تصدق کنند و از جمله پیام‌ها و اخبار او، این است که به سوی همه مردم مبعوث شده است، پس ابتدا به پیامبری او ایمان و باور دارند، سپس تکذیبش می‌کنند، و می‌گویند: او تنها به سوی عرب مبعوث شده است، بنابراین، ادعایشان تناقض‌گویی آشکاری است و واضح است که تنها به قصد توجیه و بهانه‌تراشی برای کفرشان تلاش می‌کنند. [۲۵۰] بعد از بعثت رسول اللهصگروهی از مدعیان دروغین نبوّت ظاهر شدند، مانند مسیلمه ی کذّاب و اسود عنسی و سجاح، و گاه گاهی این‌گونه افراد سر برمی‌آوردند، همان‌گونه ‏ که در قرن گذشته علی محمّد شیرازی (متولّد ۱۸۱۹م) ملقّب به «باب» ظهور یافت که پیروانش را بابیه می‌خواندند، باب مدّتی ادّعای نبوّت کرد. بعد آن را به ادعای خدایی تبدیل کرد. هم‌چنین از جمله‌ی آن مدعیان دروغین میرزا غلام احمد قادیانی است که پیروانش در هند و آلمان و بریتانیا و آمریکا پراکنده اند و دارای مساجدی هستند که در آن‌جا به گمراهی مسلمانان می‌پردازند، و قادیانیه خوانده می‌شوند، ولی امروز خود را به احمدیه شهرت می‌دهند تا بیشتر موجبات سرگردانی مردم را فراهم کنند. هم‌چنین، مدّعیان دروغین نبوّت دیگری در سودان ظهور کردند، که الله متعال خود تکفّل رسوایی همه را بر عهده گرفت. قطعاً کسانی که به دروغ چیزی را به الله متعال نسبت می‌دهند ، رستگار نمی‌شوند (و از عذاب آخرت رهائی نمی‌یابند) [یونس: ۶۹].

نوشتارهایی که مردم را از انتخاب برخی از پیامبران، بازمی‌دارد

احادیث و روایاتی از رسول الله ص، وارد شده است، که مسلمانان را از انتخاب و ترجیح برخی از پیامبران، باز می‌دارد. ابوسعید خُدریس، روایت می‌کند که: رسول اللهصفرمود: «لا تُخیّروا بینَ الأنبیاءِ» [۲۵۱]«پیامبران را بر یکدیگر برتری ندهید».

ابوهریره در همین مفهوم، از رسول اللهص، روایت می‌کند که: رسول اللهُص، فرمود: «لا تفضّلوا بین الأنبیاء» [۲۵۲].

در آیات قرآن، برتری برخی از پیامبران و فرستادگان الهی، بر برخی دیگر، آمده است، اما این احادیث، با آن آیات، تعارض و مخالفتی ندارد؛ چرا‌که نهی وارد شده در احادیث، زمانی استت که، برتری دادن، همراه با طرفداری، تعصّب و یا عیب‌جویی بر برخی پیامبران باشد، یا این‌که، به درگیری و فتنه منجر شود [۲۵۳].

در حدیث زیر، دلیل بازداشتن از ترجیح برخی از پیامبران بر برخی دیگر، آمده است: «مردی مسلمان، یک مرد یهودی را، مورد فحش و ناسزاگویی قرار داد. مسلمان گفت: سوگند به داتی، که محمّدص، را بر جهانیان برگزید. مرد یهودی هم گفت: سوگند به ذاتی، که موسی را بر جهانیان برتری داد. سپس مرد مسلمان دستش را بلند کرد و یک سیلی به یهودی زد. در این هنگام، مرد یهودی، برای شکایت، نزد رسول اللهصرفت و ماجرای درگیری با مسلمان را، به عرض ایشان رسانید. سپس رسول اللهص، مرد مسلمان را فراخواند و فرمود: «لا تُخَيِّرُونِي عَلَى مُوسَى فَإِنَّ النَّاسَ يَصْعَقُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَصْعَقُ مَعَهُمْ فَأَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يُفِيقُ، فَإِذَا مُوسَى بَاطِشٌ جَانِبَ الْعَرْشِ، فَلا أَدْرِي أَكَانَ فِيمَنْ صَعِقَ فَأَفَاقَ قَبْلِي، أَوْ كَانَ مِمَّنِ اسْتَثْنَى الله» [۲۵۴].

«مرا بر موسی ترجیح ندهید. زیرا همۀ مردم روز قیامت بیهوش می‌شوند. من نیز همراه آنها بیهوش می‌شوم. و اولین کسی هستم که بهوش می‌آیم و موسی را می‌بینم که گوشة عرش را بدست گرفته است. ولی نمی‌دانم که او از کسانی است که بیهوش شده و قبل از از من بهوش آمده است یا از کسانی است که خدا او را استثناء نموده است». (اصلاً بیهوش نشده است).

در روایت دیگری، از بخاری، آمده است: «لا تفضّلوني علی الأنبیاء»«مرا بر انبیاء برتری ندهید» و روایت دیگری فرمود: «لا تُخیّروا بین الأنبیاء»‏«‏انبیاء را بر یکدیگر برتری ندهید».

ابن حجر، پیرامون این موضوع می‌گوید: «علماء، در مورد نهی رسول اللهص، از برتری دادن انبیاء بر هم‌دیگر، گفته‌اند: نهی، متوجّه کسانی است که خودسرانه و بدون دلیل، انبیاء را بر هم‌دیگر برتری می‌دهند، یا به‌گونه‌ای این کار را می‌کنند، که منجر به اهانت، به برخی از آن‌ها می‌شود، یا ایجاد تنش و خصومت می‌کند. شاید منظور این است که، یکی را با همه نوع فضایل بر دیگری برتری ندهید، آن‌گونه که قائل به هیچ نوع فضیلتی، برای دیگری نباشید» [۲۵۵].

هم‌چنین، از برخی اهل علم نقل می‌کند که گفته‌اند: «روایات و اخبار وارد شده، در مورد "نهی از انتخاب و ترجیح پیامبران بر هم‌دیگر"، تنها برای موارد مجادله با اهل کتاب و برتری‌دادن یکی از پیامبران، بر دیگران است، چون در این‌گونه برتری‌طلبی‌ها، که وقتی در بین پیروان دو دین صورت می‌گیرد، کمتر اتفاق می‌افتد که یکی از دو طرف، به پیامبر طرف مقابل، توهین نکند و با این کار مرتکب کفر نشود، امّا انتخاب و ترجیح، با تکیه بر مقایسه‌ و برشمردن فضایل هرکدام از پیامبران، در صورتی که تنها برای رجحان و انتخاب باشد، شامل نهی نمی‌شود» [۲۵۶].

[۲۵۱] متفق علیه مسلم و بخاری، مشکاة المصابیح (۳/۱۱۴) [۲۵۲] بخاری، المشکاة (۳/۱۱۴) [۲۵۳] شرح طحاویه ص (۱۷۰) [۲۵۴] صحیح بخاری، کتاب الانبیاء، باب وفات موسی فتح الباری (۶/۴۴۱) [۲۵۵] فتح الباری (۶/۴۴۱) [۲۵۶] قبلی، ر.ک: تفسیر ابن کثیر و تفسیر قرطبی در تفسیر آیه (۲۵۳) بقره.

بخش دوم: رسالت‌های آسمانی

فصل اوّل: ایمان به رسالت‌ها

تصدیق رسالت آسمانی، بخشی از اصول ایمان است

از جمله اصول اعتقادی اسلام، تصدیق جازم و قاطع پیغام‌هایی است، که الله متعال، توسّط پیامبرانش، برای بندگان نازل فرمود و نیز، اعتقاد قاطع به این‌که، پیامبران گرامی هم، آن رسالت‌ها را، بدون کم و کاست، به مردم ابلاغ کردند. الله متعال خطاب به موسی÷می‌فرماید:

﴿قَالَ يَٰمُوسَىٰٓ إِنِّي ٱصۡطَفَيۡتُكَ عَلَى ٱلنَّاسِ بِرِسَٰلَٰتِي وَبِكَلَٰمِي فَخُذۡ مَآ ءَاتَيۡتُكَ وَكُن مِّنَ ٱلشَّٰكِرِينَ ١٤٤[الأعراف: ۱۴۴].

‏«ای موسی! من تو را با پیغام‌های خویش و با سخن گفتنم - با تو از فراسوی حجاب و بدون واسطه -، بر مردمان - هم‌عصری که مأموریت تبلیغ احکام آسمانی به آنان را داری -، برگزیدم

الله متعال، پیامبران را مورد تمجید و ستایش قرار داد، آنان که پیغام‌های الهی را به مردم رساندند و سرزنش هیچ سرزنش‌کننده‌ای، بر آن‌ها اثر گذار نشد:

﴿ٱلَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَٰلَٰتِ ٱللَّهِ وَيَخۡشَوۡنَهُۥ وَلَا يَخۡشَوۡنَ أَحَدًا إِلَّا ٱللَّهَۗ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ حَسِيبٗا ٣٩[الأحزاب: ۳۹].

‏«‏- پیغمبران پیشین، یعنی آن - کسانی که پیغام‌های الله متعال را - به مردم- می‌رساندند و از او می‌ترسیدند و از کسی جز الله متعال، نمی‌ترسیدند».

علّت و عامل اساسی نابوی امّت‌ها، انکار و عدم پذیرش پیغام‌های آسمانی بود. برای نمونه، به موضع‌گیری پیامبر خدا، صالح÷، بعد از نابودی قومش، اشاره می‌کنیم. الله متعال می‌فرماید:

﴿فَتَوَلَّىٰ عَنۡهُمۡ وَقَالَ يَٰقَوۡمِ لَقَدۡ أَبۡلَغۡتُكُمۡ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحۡتُ لَكُمۡ وَلَٰكِن لَّا تُحِبُّونَ ٱلنَّٰصِحِينَ ٧٩[الأعراف: ۷۹].

‏«‏پس - صالح با دلی پر از اندوه - از آنان روی برتافت و گفت: ای قوم من! من پیام پروردگارم را به شما رساندم و شما را پند دادم، ولی شما اندرزگویان را دوست نمی‌دارید».

و نیز موضع‌گیری شعیب بعد از نابودی قومش:

﴿فَتَوَلَّىٰ عَنۡهُمۡ وَقَالَ يَٰقَوۡمِ لَقَدۡ أَبۡلَغۡتُكُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّي وَنَصَحۡتُ لَكُمۡۖ فَكَيۡفَ ءَاسَىٰ عَلَىٰ قَوۡمٖ كَٰفِرِينَ ٩٣[الأعراف: ۹۳].

‏«‏سپس شعیب از آنان روی برتافت و گفت: ای قوم من! من پیام‌های پروردگارم را، به شما رساندم و شما را اندرز دادم - و در حق شما خیرخواهی نمودم‏.‏ ولی حق را نشنیدید و جز بر طغیان و عصیان نیفزودید - پس با این حال، چگونه بر حال قوم بی‌ایمان - و بی‌دینی چون شما - اندوه بخورم‌؟».

باید به همه رسالت‌ها ایمان آورد

آن‌چه الله متعال، بر فرستادگانش، وحی می‌فرمود، گاهی مکتوب از آسمان نازل می‌شد، مانند تورات:

﴿وَكَتَبۡنَا لَهُۥ فِي ٱلۡأَلۡوَاحِ مِن كُلِّ شَيۡءٖ مَّوۡعِظَةٗ وَتَفۡصِيلٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ فَخُذۡهَا بِقُوَّةٖ وَأۡمُرۡ قَوۡمَكَ يَأۡخُذُواْ بِأَحۡسَنِهَاۚ سَأُوْرِيكُمۡ دَارَ ٱلۡفَٰسِقِينَ ١٤٥[الأعراف: ۱۴۵].

‏«‏و برای او در الواح - تورات - از هرچیز - که مورد نیاز بنی‌اسرائیل از پند و اندرزها و احکام حلال و حرام بود - نوشتیم، تا پند و اندرز - زندگی - و روشنگر همه چیز - در امر تکالیف دینی و وظائف شرعی ایشان - باشد‏.‏ - بدو گفتیم: - این الواح را با تاب و توان برگیر - و با نشاط فراوان و تلاش بی‌امان، مانند دیگر پیغمبران أُولُوالعزم، در تبلیغ آن‌ها دامن همّت برگیر - و به قوم خود فرمان بده، نیکوترین آن‌ها را به کار بندند‏.‏ - مثلاً عفو را بر قصاص، صبرکردن را بر پیروزشدن، آسان گرفتن را بر سخت گرفتن، و بالاخره آن‌چه را که دارای اجر بیشتر است بر چیزی ترجیح دهند که از ثواب کمتری برخوردار است -‏».

گاهی نیز، وحی الهی به صورت کتاب و نوشته بود، امّا شفاهی و با تلاوت، نازل می‌شد. مانند قرآن:

﴿وَقُرۡءَانٗا فَرَقۡنَٰهُ لِتَقۡرَأَهُۥ عَلَى ٱلنَّاسِ عَلَىٰ مُكۡثٖ وَنَزَّلۡنَٰهُ تَنزِيلٗا ١٠٦[الإسراء: ۱۰۶].

‏«‏قرآنی است که آن را - در مدّت بیست و سه سال به گونه آیه‌ها و بخش‌های - جداگانه فرستاده‌ایم، تا آن را آرام بر مردم بخوانی - و بدین وسیله جذب دل‌ها و اندیشه‌ها شود و در عمل پیاده گردد - و قطعاً، ما آن را کم کم و بهره بهره فرستاده‌ایم - نه یکجا و یک‌دفعه -‏‏».

هم‌چنین، وحی نازل شده از آسمان، گاهی در یک کتاب جمع آوری می‌شد، مانند صحیفه‌های ابراهیم، داود، عیسی و محمّد ص، و گاهی به صورت وحی به پیامبر یا نبی القاء می‌گردید، بدون این‌که به صورت کتاب جمع شود، مانند وحی نازل شده به اسماعیل، اسحاق، یعقوب و اسباط (پسران یعقوب)، و آن‌چه به پیامبر ما صوحی شد غیر از قرآن.

ایمان به تمامی وحی نازل شده از جانب الله متعال، واجب می‌باشد:

﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡنَا وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَمَآ أُوتِيَ ٱلنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ ١٣٦[البقرة: ۱۳۶].

‏«‏بگوئید: ایمان داریم به الله متعال و آن‌چه - از قرآن - بر ما نازل گشته و آن‌چه بر ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب و اسباط - یعنی نوادگان یعقوب - نازل شده است، و به آن‌چه برای موسی و عیسی آمده است، و به آن‌چه برای پیغمبران پیشین، از طرف پروردگارشان، آمده است‏.‏ میان هیچیک از آنان فرقی نمی‌گذاریم - نه این که مثل یهود یا نصارا، برخی را بپذیریم و برخی را نپذیریم‏.‏ بلکه همه پیغمبران را راهنمای بشریت در عصر خود می‌دانیم و کتاب‌هایشان را به طور اجمال می‌پذیریم - و ما تسلیم - فرمان - الله متعال هستیم‏».

هم‌چنین، الله متعال خطاب به پیامبرصمی‌فرماید:

﴿فَلِذَٰلِكَ فَٱدۡعُۖ وَٱسۡتَقِمۡ كَمَآ أُمِرۡتَۖ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡۖ وَقُلۡ ءَامَنتُ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِن كِتَٰبٖۖ وَأُمِرۡتُ لِأَعۡدِلَ بَيۡنَكُمُۖ ٱللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمۡۖ لَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَكُمۡ أَعۡمَٰلُكُمۡۖ لَا حُجَّةَ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمُۖ ٱللَّهُ يَجۡمَعُ بَيۡنَنَاۖ وَإِلَيۡهِ ٱلۡمَصِيرُ ١٥[الشورى: ۱۵].

‏«‏بگو: من به هر کتابی که از سوی الله متعال نازل شده باشد، ایمان دارم و به من دستور داده شده است، که در میان شما دادگری کنم»‏.

و خطاب به مؤمنان می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ مِن قَبۡلُۚ وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا ١٣٦[النساء: ۱۳۶].

«‏ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به الله متعال و پیغمبرش - محمّد - و کتابی که بر پیغمبر نازل کرده است - و قرآن نام دارد - و به کتاب‌هایی که، پیش‌تر - از قرآن - نازل نموده است - و هنوز تحریف و نسیان در آن‌ها صورت نگرفته است - ایمان بیاورید‏».

بنابراین، هرکدام از کتاب‌های آسمانی که، مفصّلاً از جانب الله متعال ذکر و تبیین شده‌اند، ما هم مفصّل و به همان صورت که باخبر هستیم، به آن‌ها ایمان دشته داریم، مانند: صحف ابراهیم÷، تورات موسی÷، زبور داود÷، انجیل عیسی÷، قرآن محمّدص، و نیز مانند گفتگوی الله متعال با موسی÷، و الهام الله متعال به صالح و هود و شعیب و الهام سنّت به پیامبر ما غیر از قرآن، را که در کتاب‌های سنّت جمع‌آوری شده است. ما معتقدیم که کتاب‌های دیگری هم وجود دارند که الله متعال نازل کردنشان را به ما خبر نداده است.

چگونه به پیغام‌های آسمانی ایمان بیاوریم

ما به همه کتاب‌های آسمانی پیشین و این‌که تسلیم‌شدن به احکام آن‌ها و داوری با استفاده از آن‌ها بر هر امّتی که آن کتاب به سویشان نازل شده، واجب بوده است، ایمان داریم. هم‌چنین ایمان و اعتقاد جازم داریم به این‌که، کتاب‌های آسمانی با هم تناقض ندارند، بلکه، هم‌دیگر را تصدیق و تأیید می‌کنند، همان‌طور که انجیل تصدیق کننده‌ی تورات است:

﴿وَمُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيَّ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَلِأُحِلَّ لَكُم بَعۡضَ ٱلَّذِي حُرِّمَ عَلَيۡكُمۡۚ وَجِئۡتُكُم بِ‍َٔايَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُونِ ٥٠[آل عمران: ۵۰].

‏«‏و تصدیق‌کننده آن چیزی هستم که پیش از من، از تورات بوده است».

و هرکس چیزی از آن‌چه را که الله متعال نازل کرده، انکار کند، کافر است:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ مِن قَبۡلُۚ وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا ١٣٦[النساء: ۱۳۶].

‏«‏هرکس که به الله متعال و فرشتگانش و کتاب‌هایش وپیغمبرانش و روز رستاخیز، کافر شود - و یکی از این‌ها را نپذیرد - واقعاً در گمراهی دور و درازی افتاده است‏».

و فرمود:

﴿قَالَ أَغَيۡرَ ٱللَّهِ أَبۡغِيكُمۡ إِلَٰهٗا وَهُوَ فَضَّلَكُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٤٠[الأعراف: ۱۴۰].

‏«‏بی‌گمان کسانی که آیات - کتاب‌های آسمانی و نشانه‌های گسترده - ما را، تکذیب می‌کنند و خویشتن را بالاتر از آن می‌دانند که به آن‌ها گردن نهند، درهای آسمان بر روی آنان باز نمی‌گردد - و خودشان بی‌ارج و اعمال‌شان بی‌ارزش می‌ماند.- و به بهشت وارد نمی‌شوند، مگر این‌که شتر، از سوراخ سوزن خیاطی بگذرد - که به هیچ وجه امکان ندارد، و لذا ایشان هرگز به بهشت داخل نمی‌شوند -»‏.

ما باور داریم به این‌که، شریعت بعدی، شریعت پیشین را به کلّی یا جزئی نسخ کرده است. از آن‌جمله، الله متعال، ازدواج پسران و دختران آدم را، با هم‌دیگر حلال کرده بود، سپس آن حکم را منسوخ کرد. هم‌چنین، برای یعقوب پیامبر÷، مباح بود که هم‌زمان، دو خواهر را در عقد نکاح خویش، داشته باشد، سپس آن را نسخ کرد. انجیل هم، برخی از احکامی را که در تورات حرام بود، حلال اعلام کرد:

﴿وَمُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيَّ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَلِأُحِلَّ لَكُم بَعۡضَ ٱلَّذِي حُرِّمَ عَلَيۡكُمۡۚ وَجِئۡتُكُم بِ‍َٔايَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُونِ ٥٠[آل عمران: ۵۰].

‏«‏و تصدیق‌کننده آن چیزی هستم، که پیش از من، از تورات بوده است و - آمده‌ام - تا پاره‌ای از چیزهایی را که - بر اثر ستم و گناه - بر شما حرام شده است، - به عنوان تخفیفی از سوی الله متعال - برای‌تان حلال کنم».

قرآن نیز، بخش بزرگی از تورات و انجیل را، نسخ کرد:

﴿ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِيَّ ٱلۡأُمِّيَّ ٱلَّذِي يَجِدُونَهُۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ يَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ وَيَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِي كَانَتۡ عَلَيۡهِمۡۚ فَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِهِۦ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَٱتَّبَعُواْ ٱلنُّورَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ مَعَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٥٧[الأعراف: ۱۵۷].

‏«‏- به ویژه رحمت خود را اختصاص می‌دهم به - آنان که از این فرستاده پیام آور درس ناخوانده، که -نام- او را نزد خود در تورات و انجیل نوشته مى‏یابند، پیروى مى‏کنند. -همان پیامبرى که- آنان را به کار پسندیده فرمان مى‏دهد و از کار ناپسند باز مى‏دارد و براى آنان چیزهاى پاکیزه را حلال و چیزهاى ناپاک را بر ایشان حرام مى‏گرداند و از -دوش- آنان، قید و بندهایى را که بر ایشان بوده است، برمى‏دارد».

ایمان‌داشتن به قرآن، تنها تصدیق آن نیست

ایمان‌داشتن به کتاب‌های آسمانی پیشین، تنها تصدیق است و بس. امّا در مورد ایمان و اعتقاد به قرآن، تصدیق حقانیّت آن کافی نیست، بلکه علاوه بر اعتقاد جازم و قاطع به درستی آن، باید از دستوراتش پیروی کرد و تسلیم همه بایدها و نبایدهای آن شد. الله متعال می‌فرماید:

﴿الٓمٓصٓ ١ كِتَٰبٌ أُنزِلَ إِلَيۡكَ فَلَا يَكُن فِي صَدۡرِكَ حَرَجٞ مِّنۡهُ لِتُنذِرَ بِهِۦ وَذِكۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِينَ ٢ ٱتَّبِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡ وَلَا تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَۗ قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ ٣[الأعراف: ۱-۳].

«الف لام میم صاد، کتابى است که به سوى تو فرو فرستاده شده است، پس نباید در سینه تو از ناحیه آن تنگى و گناه باشد، تا به وسیله آن، هشدار دهى و براى مؤمنان پندى باشد، از آن‌چه که از جانب پروردگارتان به سوى شما فرو فرستاده شده است، پیروى کنید و جز او، از معبودان –دیگر- پیروى مکنید، چه اندک پند مى‏گیرید».

بنابراین، قرآن یگانه کتاب آسمانی است که، پس از بعثت رسول اللهص، از جانب الله متعال به ما رسیده است. رسول اللهص، خطاب به اصحاب بزرگوارش فرمود: «أَبْشِرُوا، فَإِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ طَرْفُهُ بِيَدِ اللهِ وَطَرَفُهُ بِأَيْدِيكُمْ، فَتَمَسَّكُوا بِهِ فَإِنَّكُمْ لَنْ تَهْلِكُوا وَلَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا» [۲۵۷].

‏«‏مژده باد، این قرآن، یک طرفش در دست الله متعال و طرف دیگرش در دست شماست، پس بدان تمسّک جویید که هرگز نه هلاک می‌شوید و نه گمراه».

پس قرآن، برای کسی که بدان تمسّک کند، وسیله‌ی عصمت از گمراهی و هلاکت است. رسول اللهص، امّتش را بسیار تشویق و ترغیب می‌نمود که به کتاب آسمانی، چنگ بزنند. برای نمونه، در یکی از خطبه‌هایش فرمود:

«أَمَّا بَعْدُ أَلاَ أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِيَ رَسُولُ رَبِّي فَأُجِيبَ وَأَنَا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ فِيهِ الْهُدَى وَالنُّورُ [هو حبل الله المتين من اتبعه كان على الهدى، ومن تركه كان على الضلالة] فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَاسْتَمْسِكُوا بِهِ وَأَهْلُ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي» [۲۵۸].

«ای مردم، من یک بشر هستم، به زودی فرستاده پروردگارم (به سراغم) می‌آید و من او را اجابت می‌کنم. من بعد از خودم در میان شما دو چیز ارزشمند باقی می‌گذارم: نخست، کتاب الله است که در آن هدایت و روشنایی وجود دارد و ریسمان محکم الله است، هرکسی از آن پیروی کند، هدایت می‌گردد، و هرکسی آن را رها کند، گمراه می‌شود؛ پس کتاب الله را محکم بگیرید و به آن چنگ بزنید. دوم اهل بیت من است، - زیرا همسران بزرگوار که مادر مؤمنان هستند، بخش عمده‌ی شریعت و احکام را از حفظ داشتند،- نسبت به اهل بیتم الله متعال را به یادتان می‌آورم، الله متعال را به یادتان می‌آورم.

قرآن، در برابر فتنه و آشوب‌هایی که طوفنده و بی‌امان، که هم‌چون تاریکی شب سیاه همه را در برمی‌گیرد، پناهگاه مؤمن است و جز با تمسّک به این کتاب بی‌نظیر آسمانی، راه نجات دیگری وجود ندارد. چقدر زیباست توصیف قرآن به این‌که: «کتاب الله متعال، خبر گذشتگان و آیندگان، داوری بین شما، جدا کننده‌ی حق از باطل‌، پایان دهنده‌ی هر جدال و دشمنی است. شوخی و هرزه‌گویی نیست، هر ستمگری که از روی خودخواهی از آن روی گردان باشد، الله متعال او را درهم می‌شکند و هرکس جویای هدایتی غیر از آن باشد، الله متعال گمراهش می‌گرداند. ریسمان محکم الله متعال، ذکر حکیم و راه راست، کتابی است که هواهای نفسانی، نمی‌توانند آن را منحرف کنند، با دیگر سخنان آمیخته نمی‌شود، شگفتی‌های آن پایان یافتنی نیستند، دانشمندان از آن سیر نمی‌شوند، هرکس با ‌آن سخن بگوید، راست می‌گوید، هرکه بدان عمل کند، پاداشش را دریافت می‌کند، هرکس بدان حکم و داوری کند، به عدالت داوری کرده است و هرکس به سوی آن دعوت کند، به راه راست هدایت یافته است [۲۵۹].

[۲۵۷] روایت طبرانی در الکبیر، حدیث صحیح، صحیح الجامع (۱/۶۶) [۲۵۸] روایت مسلم و احمد، صحیح الجامع (۱/۴۲۶) [۲۵۹] این حدیث را امام ترمذی در سنن خود روایت کرده و اسناد آن ضعیف است، ولی معنای آن زیباست، امّا با وجود این‌که منسوب به رسول اللهصاست، آن را در متن ذکر نکرده‌ام.

فصل دوم: مقارنه‏ای بین رسالت‌های آسمانی

اوّل: سرچشمه و هدف از نازل کردن آن‌ها

کتاب‌های آسمانی، منبع و سرچشمه‌ی واحدی دارند. الله متعال فرمود:

﴿الٓمٓ ١ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُ ٢ نَزَّلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ وَأَنزَلَ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ ٣ مِن قَبۡلُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَأَنزَلَ ٱلۡفُرۡقَانَۗ إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِيدٞۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٞ ذُو ٱنتِقَامٍ ٤[آل عمران: ۱-۴].

‏«‏الف‏ لام میم‏. جز ذات الله متعال، هیج معبود بر حقّی وجود ندارد و او زنده - به خود - و متصرّف - در کار جهان - است‏.‏ - همان کسی که - این کتاب را، که مؤید کتاب‌هاى آسمانى پیش از خود، مى‏باشد، به حق -و به تدریج- بر تو نازل کرد و پیش از آن، تورات و انجیل را براى رهنمایی مردم، فرو فرستاد و فرقان -جداکننده حق از باطل- را نازل کرد».

کتاب‌های آسمانی، برای یک هدف نازل شده‌اند، تا برنامه‌ی زندگی بشر قرار گیرند، بشری که بر روی این کره‌ی خاکی، زندگی می‌کند. آن کتاب‌ها، نازل شده‌اند تا روح، نور حیات‌بخش و روشنی‌بخش روان انسان باشند و تاریکی‌های درون و مسیر زندگی را، روشن کنند و با تعالیم و آموزه‌هایشان، انسان را به سوی حق و سعادت، رهبری کنند.

قرآن کریم، در جایی، هدف الله متعال، از فرستادن تورات، انجیل و قرآن، که بزرگ‌ترین کتاب‌های فرستاده شده از سوی الله متعال هستند، را بیان می‌فرماید:

﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَا ٱلتَّوۡرَىٰةَ فِيهَا هُدٗى وَنُورٞۚ يَحۡكُمُ بِهَا ٱلنَّبِيُّونَ ٱلَّذِينَ أَسۡلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَٱلرَّبَّٰنِيُّونَ وَٱلۡأَحۡبَارُ بِمَا ٱسۡتُحۡفِظُواْ مِن كِتَٰبِ ٱللَّهِ وَكَانُواْ عَلَيۡهِ شُهَدَآءَۚ فَلَا تَخۡشَوُاْ ٱلنَّاسَ وَٱخۡشَوۡنِ وَلَا تَشۡتَرُواْ بِ‍َٔايَٰتِي ثَمَنٗا قَلِيلٗاۚ وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٤٤ وَكَتَبۡنَا عَلَيۡهِمۡ فِيهَآ أَنَّ ٱلنَّفۡسَ بِٱلنَّفۡسِ وَٱلۡعَيۡنَ بِٱلۡعَيۡنِ وَٱلۡأَنفَ بِٱلۡأَنفِ وَٱلۡأُذُنَ بِٱلۡأُذُنِ وَٱلسِّنَّ بِٱلسِّنِّ وَٱلۡجُرُوحَ قِصَاصٞۚ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِۦ فَهُوَ كَفَّارَةٞ لَّهُۥۚ وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٤٥ وَقَفَّيۡنَا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم بِعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِۖ وَءَاتَيۡنَٰهُ ٱلۡإِنجِيلَ فِيهِ هُدٗى وَنُورٞ وَمُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَهُدٗى وَمَوۡعِظَةٗ لِّلۡمُتَّقِينَ ٤٦ وَلۡيَحۡكُمۡ أَهۡلُ ٱلۡإِنجِيلِ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فِيهِۚ وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٤٧ وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَمُهَيۡمِنًا عَلَيۡهِۖ فَٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُۖ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ عَمَّا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡحَقِّۚ لِكُلّٖ جَعَلۡنَا مِنكُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗاۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَلَٰكِن لِّيَبۡلُوَكُمۡ فِي مَآ ءَاتَىٰكُمۡۖ فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَيۡرَٰتِۚ إِلَى ٱللَّهِ مَرۡجِعُكُمۡ جَمِيعٗا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ فِيهِ تَخۡتَلِفُونَ ٤٨ وَأَنِ ٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ وَٱحۡذَرۡهُمۡ أَن يَفۡتِنُوكَ عَنۢ بَعۡضِ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَيۡكَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعۡضِ ذُنُوبِهِمۡۗ وَإِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ لَفَٰسِقُونَ ٤٩ أَفَحُكۡمَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ يَبۡغُونَۚ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُكۡمٗا لِّقَوۡمٖ يُوقِنُونَ ٥٠[المائدة: ۴۴-۵۰].

‏«ما، تورات را نازل کردیم که در آن هدایت و روشنایی بود. پیامبران که فرمانبردار بودند و نیز عالمان ربانی و عابدان آگاه که حفظ کتاب الهی از آنان خواسته شده بود و بر آن گواه بودند، بر اساس آن برای یهودیان حکم می‌کردند. پس از مردم نترسید و از من بیم داشته باشید و آیات مرا با بهای ناچیز معامله نکنید. کسانی که مطابق احکامی که الله نازل نموده، حکم نکنند، کافرند.

و در تورات برای بنی‌اسرائیل چنین مقرر نمودیم که (حکم قصاص) بدین ترتیب است که جان در برابر جان، چشم در برابر چشم، بینی در برابر بینی، گوش به جای گوش و دندان به جای دندان قصاص می‌شود و زخم‌ها نیز قصاص دارند. پس هرکس گذشت نماید، گذشتش کفاره‌ی (گناهان) اوست. کسانی که مطابق احکامی که الله نازل نموده، حکم نکنند، ستمکارند.

پس از پیامبران گذشته، عیسی پسر مریم را فرستادیم که تصدیق کننده‌ی تورات بود و انجیل را به او دادیم که در آن هدایت و روشنایی است و تورات را تصدیق می‌کند و هدایت و اندرزی برای پرهیزکاران است.

اهل انجیل باید مطابق احکامی حکم کنند که الله در آن نازل نموده است. و کسانی که مطابق احکامی که الله نازل نموده، حکم نمی‌کنند، فاسق و بدکارند.

و قرآن را به درستی بر تو نازل کردیم که تصدیق‌کننده‌ی کتاب‌های پیشین و گواه و حافظِ آنهاست؛ پس در میانشان مطابق احکامی که الله نازل کرده، حکم نما و به پیروی از خواسته‌های نفسانی آنان، از حقیقتی که (از سوی الله) بر تو نازل شده، روی مگردان. برای هریک از شما آیین و راه روشنی قرار داده‌ایم. و اگر الله می‌خواست، شما را یک امت قرار می‌داد؛ ولی می‌خواهد در احکامی که به شما داده، شما را بیازماید. پس به سوی نیکی‌ها بشتابید؛ بازگشت همه‌ی شما به سوی اوست و از آنچه در آن اختلاف دارید، آگاهتان می‌کند.

و دستور دادیم در میانشان مطابق آنچه الله نازل نموده، حکم نما و از خواسته‌های نفسانی آنان پیروی نکن و نسبت به آنان به‌هوش باش که مبادا تو را از پاره‌ای از آنچه الله نازل نموده، منحرف نمایند. پس اگر (از داوری تو) روی بگردانند، بدان که الله می‌خواهد آنان را به سبب پاره‌ای از گناهانشان مجازات کند. و به راستی بسیاری از مردم فاسق و بدکارند.

آیا خواهان حُکم جاهلیتند؟ و برای کسانی که یقین دارند، چه حکمی بهتر از حکم الله است؟».

سیّد قطب/، در تفسیر این آیات می‌گوید: «هدف از نازل‌شدن هر دینی از سوی الله متعال، برای این است که آموزه‌های آن، راه و روش زندگی واقعی باشد، دین آمد تا رهبری زندگی بشریت و مسئولیّت تنظیم، حفظ و جهت‌دهی آن را عهده‌دار شود، دین برای این نیامد که فقط عقیده‌ای در قلب و درون باشد و برای این نیامد، که فقط مراسم عبادی باشد، که در پرستش‌گاه و مسجد انجام گیرد. این دو (عقیده و مراسم عبادی)، با وجود ضروری بودن‌شان برای زندگی بشر و اهمیّت و نقش آن‌ها، در تربیّت روانی انسان، به تنهایی برای رهبری در مسیر زندگی و تنظیم، جهت‌دهی و حفظ آن، کافی نیستند، مگر این‌که، برنامه، راه و روش، نظام و شریعت، و اساس و شالوده‌ی زندگی مردم، قرار گیرد و به طور عملی تطبیق و اجرا گردد، قانون اساسی حکومت باشد و مخالفان آن، مورد مجازات قرار گیرند.

زندگی بشر هرگز در مسیر راست قرار نمی‌گیرد، مگر این‌که، عقیده، عمل، برنامه و شریعتش را، از یک منبع و سرچشمه گرفته باشد؛ درون انسان‌ها و رازو رمزها، در دست تنها قدرت مطلق جهان، است و اوست صاحب هر جنبش و حرکتی، مردم را مطابق با قوانینش در زندگی دنیا، مجازات می‌کند، همان‌گونه که بر اساس حساب خویش، در زندگی آخرت به آن‌ها پاداش می‌دهد.

زمانی که قدرت توزیع شود و سرچشمه‌های قوانین، بسیار باشد...، وقتی‌که الله متعال بر دل‌ها و کارهای دینی سیطره داشته باشد و یک قدرت دیگر، بر حکومت و قانون،....هنگامی‌که جزا و پاداش در آخرت، از آنِ الله متعال باشد، و مجازات دنیوی در دست قدرت دیگر، در آن هنگام، نفس بشری، در میان دو قدرت مختلف، دو جهت‌گیری متفاوت و دو راه و روش متضاد، می‌میرد و دیگر زندگی بشر راه تباهی و نابودی را می‌پیماید. قرآن نیز در جاهای گوناگون، این نکته را خاطرنشان ساخته و می‌فرماید:

﴿لَوۡ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا ٱللَّهُ لَفَسَدَتَاۚ فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ رَبِّ ٱلۡعَرۡشِ عَمَّا يَصِفُونَ ٢٢[الأنبياء: ۲۲].

‏«ا‏گر در آسمان‌ها و زمین، غیر از یزدان، معبودها و خدایانی می‌بودند و قطعاً آسمان‌ها و زمین، تباه می‌گردید».

و نیز فرمود:

﴿وَلَوِ ٱتَّبَعَ ٱلۡحَقُّ أَهۡوَآءَهُمۡ لَفَسَدَتِ ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِيهِنَّۚ بَلۡ أَتَيۡنَٰهُم بِذِكۡرِهِمۡ فَهُمۡ عَن ذِكۡرِهِم مُّعۡرِضُونَ ٧١[المؤمنون: ۷۱].

‏«‏اگر حق و حقیقت، از خواست‌ها و هوس‌های ایشان پیروی می‌کرد - و جهان هستی بر طبق تمایلاتشان به گردش می‌افتاد - آسمان‌ها و زمین و همه کسانی که در آن‌ها بسر می‌برند، تباه می‌گردیدند - و نظم و نظام جهان از هم می‌پاشید -‏».

و نیز فرمود:

﴿ثُمَّ جَعَلۡنَٰكَ عَلَىٰ شَرِيعَةٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡرِ فَٱتَّبِعۡهَا وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ ١٨[الجاثية: ۱۸].

‏«‏سپس، ما تو را بر آیین و راه روشنی از دین - الله متعال که برنامه تو و همه پیامبران پیشین بوده است و اسلام نام دارد - قرار دادیم‏.‏ پس، از این آیین پیروی کن و بدین راه روشن برو - چرا که آیین رستگاری و راه نجات است - و از هوا و هوس‌های کسانی پیروی مکن که - از دین الله متعال بی‌خبرند و از راه حق - آگاهی ندارند»‏.

بنابراین، هر دینی که از سوی الله متعال آمده است، برنامه و روش زندگی برای یک، امّت و یا تمام بشریّت و همه نسل‌ها و نژادها، می‌باشد. در هر صورت، همراه با برنامه‌ی مشخصی برای زندگی می‌آید و در کنار آن عقیده‌ای است که تصوّر درستی از زندگی، از آن نشأت می‌گیرد و کارهای عبادی می‌باشد، که دل‌ها را با الله متعال مرتبط می‌کند. این جوانب سه‌گانه (برنامه‌ی زندگی، عقیده و کارهای عبادی)، پایه‌های دین الله متعال هستند و هرگاه دین آسمانی، اجرا شده باشد، دارای این سه رکن بوده است؛ زیرا، زندگی بشر، اصلاح و تصحیح نمی‌شود، مگر زمانی که دین و شریعت الله متعال، برنامه‌ی زندگی بشر باشد.

در قرآن، نمونه‌های بسیاری پیرامون محتوای ادیان گذشته ذکر شده است؛ گاهی دین برای یک شهر، یا برای یک قبیله بوده است. در این‌جا، تکامل در سه دین بزرگ یهودی، نصرانی و اسلام ارائه می‌گردد

در این آیات؛ که ما در صدد بیانشان هستیم از تورات شروع کرده و می‌فرماید:

﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَا ٱلتَّوۡرَىٰةَ فِيهَا هُدٗى وَنُورٞۚ[المائدة: ۴۴].

‏«‏ما تورات را نازل کردیم. در آن رهنمودی - به سوی حق - و نوری - زدودن تاریکی‌های جهل و نادانی، و پرتوانداز بر احکام الهی - است‏».

تورات، (البته نه تورات امروز)، کتابی بود که از سوی الله متعال، برای هدایت و رهنمایی بنی‌اسرائیل‏ و نشان دادن راه زندگی‌ به آن‌ها، آمد. هم‌چنین، عقیده‌ی توحید، کارهای عبادی مختلف و برنامه و قانون شریعت، به همراه داشت:

﴿يَحۡكُمُ بِهَا ٱلنَّبِيُّونَ ٱلَّذِينَ أَسۡلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَٱلرَّبَّٰنِيُّونَ وَٱلۡأَحۡبَارُ بِمَا ٱسۡتُحۡفِظُواْ مِن كِتَٰبِ ٱللَّهِ وَكَانُواْ عَلَيۡهِ شُهَدَآءَۚ[المائدة: ۴۴].

«پیغمبرانی که تسلیم فرمان الله متعال بودند، برای یهودیان بدان حکم می‌کردند، و نیز خداپرستان و دانشمندانی بدان حکم می‌کردند که، امانت‌داران و پاسداران کتاب الله متعال بودند‏».

الله متعال، تورات را نازل فرمود، اما نه برای این‌که فقط به وسیله‌ی اعتقادات و اعمال عبادی، دل‌ و روان‌ را روشنی و رهنمود بخشد، بلکه، علاوه بر آن، با اجرای شریعت و قانون الله متعال، راه واقعی زندگی‌شان را نیز، روشن گرداند و بدان حکم کند، و نیز این زندگی را در مسیر برنامه و قانون آسمانی قرار دهد ‌و پیغمبرانی که تسلیم فرمان الله متعال هستند و چیزی برای خود در دل نداشته باشند، بلکه همه چیز را برای الله متعال بخواهند؛ و نه خواسته‌ای، نه قدرتی، نه ادعای چیزی از ویژگی‌های الله متعالی ندارند، این است معنای واقعی اسلام و تسلیم شدن به فرمان الله متعال، پیامبران با این شریعت درمیان یهودیان بدان حکم می‌کردند، این شریعت خاص آن‌ها بود و در این محدوده و با صفت آن‌ها، علاوه بر این‌که خدا پرستان و قاضیان و عالمانشان بدان حکم می‌کردند، مکلّف بودند از کتاب الله متعال حفاظت کنند و امانتدار و پاسدار آن باشند‏.‏ مکلّف بودند از آن نگه داری و در وجود خویش با شکل دهی و اجرای دین و قوانین آن در زندگی به حقّانیّت آن شهادت دهند، همانگونه در میان قومشان از آن نگه‌داری کرده و بدان گواهی می‌دادند با اجرا و برپاداشتن شرع و برنامه دین در میان مردم‏.‏..» [۲۶۰].

بدون رسالت آسمانی، بشریّت هم‌چنان در اختلاف، کشمکش و سرگشتگی، باقی خواهد ماند:

﴿كَانَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ فِيمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِۚ[البقرة: ۲۱۳].

‏«‏مردمان - برابر فطرت در آغاز از نظر اندیشه و صورت اجتماعی یک‌گونه و - یک دسته بودند‏.‏ -رفته رفته، اختلافات و تضادهایی به وجود آمد - پس الله متعال، پیغمبران را برانگیخت تا - مردمان را به بهشت و دوزخ - بشارت دهند و بترسانند‏.‏ و کتاب را بر آنان نازل کرد، تا در میان مردم در آن‌چه اختلاف می‌ورزیدند، داوری کند».

[۲۶۰] فی ظلال القرآن: (۶/۸۹۵)

دوم: رسالت عام و رسالت خاص

رسالت‌های آسمانی پیشین، برای اقوام مشخّص و تعیین شده، نازل می‌شد؛ اما آخرین رسالت آسمانی، که بر خاتم انبیاء و رسولان نازل گردید، برای تمام بشریّت نازل شد و و این باعث گشت که با داشتن ویژگی جاودانگی و قابل اجرا بودن در هر شرایط، زمان و مکانی، از دیگر رسالت‌ها، ممتاز باشد،. الله متعال چنین ویژگی را بدان بخشید و قبل از وفات رسول الله ص، این آیه را نازل فرمود:

﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَيۡتَةُ وَٱلدَّمُ وَلَحۡمُ ٱلۡخِنزِيرِ وَمَآ أُهِلَّ لِغَيۡرِ ٱللَّهِ بِهِۦ وَٱلۡمُنۡخَنِقَةُ وَٱلۡمَوۡقُوذَةُ وَٱلۡمُتَرَدِّيَةُ وَٱلنَّطِيحَةُ وَمَآ أَكَلَ ٱلسَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيۡتُمۡ وَمَا ذُبِحَ عَلَى ٱلنُّصُبِ وَأَن تَسۡتَقۡسِمُواْ بِٱلۡأَزۡلَٰمِۚ ذَٰلِكُمۡ فِسۡقٌۗ ٱلۡيَوۡمَ يَئِسَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمۡ فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَٱخۡشَوۡنِۚ ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ فِي مَخۡمَصَةٍ غَيۡرَ مُتَجَانِفٖ لِّإِثۡمٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٣[المائدة: ۳].

«امروز دین تان را برای شما کامل نمودم و نعمتم را بر شما تکمیل کردم و اسلام را برای شما به عنوان دین، پسندیدم».

سیّد قطب/، در تفسیر این آیه، مفهوم آن را خیلی روشن بیان کرده و می‌فرماید:

«مؤمن روند به کمال رسیدن کاروان دین و رسالت انبیاء و پیغمبران را از آغاز طلوع فجر بشریت و از نخستین فرستاده÷تا آخرین رسالت یعنی پیامبر امی را نظاره می‌کند.‏‏.‏‏.‏ چه می‌بیند؟ این کاروان طولانی و پیوسته را می‌بیند، ‌کاروان نور و هدایت، نشانه‌ها و علایم راه را در مسیر می‌بیند، مشاهده می‌کند، که همه پیامبران پیش از رسول خاتم ص، تنها به سوی قوم خودشان، فرستاده شده بودند، تمام رسالت‌ها و شریعت‌های پیش از اسلام، را می‌بیند که تنها برای یک مقطع زمانی آمده‌اند، رسالتی خاص، برای گروهی خاص، در یک محیط خاص.... از این رو، همه رسالت‌ها تحت این شرایط و متناسب با این شرایط شکل گرفته‌اند، همه به‌سوی بندگی الله یکتا و بی‌نظیر، دعوت می‌کنند، این است توحید (همه برای یک نوع بندگی برای الله یکتا دعوت می‌کنند، این است اسلام)؛ ولی هرکدام از این شریعت‌ها و قوانین زندگی واقعی، متناسب با حالت جامعه، محیط،زمان و شرایط می‌باشند.

تا این‌که الله متعال اراده کرد، که رسالتش را پایان دهد، یک فرستاده را برای تمامی بشریّت، به عنوان رسالتی «انسانی» روانه کرد، نه برای مجموعه‌ای از مردم در محیطی خاص، زمانی محدود و با شرایط ویژه، بلکه این رسالت، «انسان» را از ورای همه‌ی شرایط، محیط‌ها و زمان‌ها، مورد خطاب قرار می‌دهد؛ چون این، خطابی به فطرت و سرشت بشری است که هرگز قابل تبدیل، تغییر و تحوّل نیست:

﴿فَأَقِمۡ وَجۡهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفٗاۚ فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَاۚ لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ ٣٠[الروم: ۳۰].

‏«‏این سرشتی است که الله متعال، مردمان را بر آن آفریده است،‏. نباید سرشت الله متعال را تغییر داد. این است دین و آیین محکم و استوار، اما بسیاری از مردم - چنین چیزی را - نمی‌دانند‏».

همراه با این رسالت، الله متعال شریعت و قوانین مفصّلی نازل فرمود، که در برگیرنده‌ی تمام جوانب زندگی و فعالیت‌های «انسان» است، در مواردی از زندگی، که با تغییر زمان و مکان، تغییر می‌کنند، اصول کلی و پایه‌های اصلی، را قرار می‌دهد و در مواردی که تغییرناپذیر و ثابت هستند، احکام تفصیلی و قوانین جزئی، بیان فرموده است....، و این‌گونه است که شریعت، از شروع این رسالت تا پایان دنیا، با اصول کلی و احکام جزئی، دربرگیرنده‌ی تمامی نیازهای انسان، هم‌چون احکام کلی -راهنمایی‌ها-قوانین-نظام‌ها، می‌باشد، تا زندگی، پیرامون این محور و درون این چارچوب، ادامه یابد، رشد کند، دگرگون و تازه گردد» [۲۶۱].

قرآن در چند مورد، به این معنی (کمال و فراگیر بودن اسلام) اشاره کرده و می‌فرماید:

﴿وَيَوۡمَ نَبۡعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٖ شَهِيدًا عَلَيۡهِم مِّنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَجِئۡنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِۚ وَنَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُسۡلِمِينَ ٨٩

[النحل: ۸۹].

‏«‏ما این کتاب - آسمانی - را بر تو نازل کرده‌ایم، که بیانگر همه ‌چیز و وسیله هدایت و مایه رحمت و مژده‌رسان مسلمانان - به نعمت جاویدان یزدان - است‏».

هم‌چنین، الله متعال فرمود:

﴿وَمَا مِن دَآبَّةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا طَٰٓئِرٖ يَطِيرُ بِجَنَاحَيۡهِ إِلَّآ أُمَمٌ أَمۡثَالُكُمۚ مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡءٖۚ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ يُحۡشَرُونَ ٣٨[الأنعام: ۳۸].

‏«‏در کتاب - کائنات - هیچ چیز را فروگذار نکرده‌ایم - و همه‌چیز را ضبط و به همه چیز پرداخته‌ایم‏-».

بنابراین، شریعت خاتم، دربرگیرنده‌ی همه‌ی خوبی‌ها و ویژگی‌های والای رسالت‌های پیشین است ‌و در کمال، جلال و عظمت، بر همه تفوّق و برتری دارد. حسن بصری/می‌گوید: «الله متعال، صد و چهار کتاب نازل کرد، سپس علوم و دانش را در چهار کتاب تورات و انجیل و زبور و فرقان (قرآن)، قرار داد، سپس علوم این سه کتاب را در قرآن نهاد» [۲۶۲].

[۲۶۱] فی ظلال القرآن (۶/۴۸۲) [۲۶۲] الاکلیل سیوطی (اضواء البیان ۳/ ۳۳۶)

سوم: حفظ و نگه‌داری رسالت‌‌های آسمانی

رسالت‌های پیشین، در گرو زمان بودند، ماندگار و جاودان نبودند و الله متعال، عهده‌دار حفظ و نگه‌داری‌شان نبود، بلکه، نگه‌داری آن‌ها، بر عهده‌ی دانشمندان آن امّت بود، که دین بر آن‌ها نازل شده بود؛ مانند تورات، که الله متعال درباره‌ی آن فرمود:

﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَا ٱلتَّوۡرَىٰةَ فِيهَا هُدٗى وَنُورٞۚ يَحۡكُمُ بِهَا ٱلنَّبِيُّونَ ٱلَّذِينَ أَسۡلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَٱلرَّبَّٰنِيُّونَ وَٱلۡأَحۡبَارُ بِمَا ٱسۡتُحۡفِظُواْ مِن كِتَٰبِ ٱللَّهِ وَكَانُواْ عَلَيۡهِ شُهَدَآءَۚ فَلَا تَخۡشَوُاْ ٱلنَّاسَ وَٱخۡشَوۡنِ وَلَا تَشۡتَرُواْ بِ‍َٔايَٰتِي ثَمَنٗا قَلِيلٗاۚ وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٤٤[المائدة: ۴۴].

‏«خداپرستان و دانشمندانی بدان حکم می‌کردند که امانت‌داران و پاسداران کتاب الله متعال بودند»‏.

خداپرستان و دانشمندان هم، از عهده‌ی حفظ کتاب‌شان بر نیامدند، چرا‌که، برخی از آن‌ها مرتکب خیانت شدند و در آن کتاب، دست به تغییر، تحریف و تبدیل زدند. برای اثبات این ادعا، کافی است به تورات مراجعه کنید تا ببینید، چه بسیار دستخوش تبدیل و دگرگونی قرار گرفته است، این دگرگونی و تحریف، نه تنها در فروع و جزئیّات، بلکه در اصول اعتقادی آن نیز، دیده می‌شود؛ از آن‌جمله، افتراهایی را به الله متعال نسبت دادند که بدن مؤمن، از شنیدن‌شان، به لرزه می‌افتد و سخنانی ناروا، درباره‌ی پیامبران گفته‌اند، که حتی انسان‌های پست، خود را بالاتر از آن سخنان می‌دانند» [۲۶۳].

الله متعال، خود عهده‌دار حفاظت و نگه‌داری رسالت خاتم الأنبیاء شد و این کار را، به بشر واگذار ننمود:

﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩[الحجر: ۹].

‏«‏ما خود، قرآن را فرستاده‌ایم و خود ما، پاسدار آن می‌باشیم».

با نگاهی به شرق و غرب جهان، مشاهده خواهید کرد، که شمار کسانی که قرآن را در قلب خویش نگه‌داری می‌کنند، بی‌شمار است [۲۶۴]؛ به طوری‌که اگر، انسان‌های بی‌دین، یهود یا نصارا، بخواهند، تنها یک حرف آن را تغییر دهند، بدون شک، یک کودک یا زن خانه‌دار و یا پیرزنی نابینا هم ، پیدا می‌‌شود که در برابر آن تحریف به پا خیزد و اشتباه را از درست، تشخیص دهد، ‌چه رسد به دانشمندانی که آن را حفظ کرده و معانی دقیقش را می‌دانند و از چشمه‌ی علوم آن سیراب شده‌اند.

با نگاه به تاریخ قرآن، پی خواهیم برد، که در طول مدّت نه چندان زیاد، چه بسیار مورد عنایت و توجه دانشمندان، در زمینه‌های تفسیر، تدوین کتاب، اعراب‌گذاری، پرداختن به داستان‌ها، اخبار و احکامش، قرار گرفته است.

با پشتیبانی و نگهداری الله متعال است که، قرآن این‌گونه باقی مانده است و تا زوال و نابودی این جهان، همچنان دست نخورده و جاودان، باقی خواهد ماند.

[۲۶۳] در جلد اوّل این سلسه، اندکی از افترائات یهود درباره ی الله متعال را بیان کرده ایم، و دربخش اوّل این کتاب هم به برخی ازتهمتهای آن‌ها بر پیامبران را نیر یادآور شدیم،‌در این قسمت هم یک نمونه از تحریف را ذکر می‌کنیم که تورات را متناقض کرده است، عبارت اصلی تورات این است: «یکانه پسر محبوبت را بگیر و ذبح کن»، این پسر اسماعیل بود، ولی یهود خوشایند نبودند از این‌که اسماعیل و فرزندانش، که عرب از نسل ایشان بود، بدین فضل نایل گردند، از این‌رو، واژه‌ی اسحاق را وارد کردند تا آن برتری را به خود نسبت دهند، و نوشتار یاد شده در تورات تحریف شده‌ی امروز به این صورت در آمد: «یگانه پسری که دوست داری اسحاق را بگیر و ذبح کن» (سفر تکوین، اصحاح دوّم،‌فقره (۲)). ولی کسی که عبارت تورات را تحریف کرده، متوجّه نبوده است که با نوشتارهای دیگر تورات تناقض و تضاد بوجود آورده است، زیرا در تورات آمده است که اسماعیل زمانی به دنیا آمد که ابراهیم در سن هشتاد و شش سالگی بود، (اصحاح شانزهم سفر تکوین) بنابراین، یگانه فرزند ابراهیم در آن موقع اسماعیل بود، چون در تورات آمده است که وقتی اسحاق به دنیا آمد، عمر ابراهیم صد سال بود (اصحاح بیست و یکم از سفر تکوین، فقره‌ی (۵)). مشاهده کردید که چگونه الله متعال، حیله و دسیسه‌ی آن‌ها را رسوا کزده و تحریف و تبدیلشان را آشکار ساخت، و در فصل «بشارات» به این تحریف اشاره کرده‌ام. [۲۶۴] یکی از اسباب حفظ قرآن این است که الله متعال حفظ و تلاوت آن را آسان کرده است، همان‌گونه ‏ که می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ يَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّكۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّكِرٖ ٢٢[القمر: ۲۲] ‏«‏ما قرآن را ساده و آسان ساخته‌ایم، آیا پندپذیر و عبرت‌گیری هست‌؟.

چهارم: مواضع اتفاق و اختلاف در بین رسالت‌های آسمانی

دین واحد

پیام‌هایی که پیامبران دریافت می‌کردند، از سوی الله دانای حکیم و خبیر بود و این پیام‌ها با سرچشمه واحد، به مانند یک راه مستقیم است، که تمامی پیامبران، در آن گام نهادند. در اثنای عرضه و بیان دعوت پیامبران، که قرآن بدان اشاره کرده است، مشاهده می‌کنیم، که جملگی آنان به یک دین دعوت می‌کنند و آن اسلام است:

﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُۗ[آل عمران: ۱۹].

‏«‏بی‌گمان دین - حق و پسندیده - در پیشگاه الله متعال اسلام - یعنی خالصانه تسلیم فرمان الله متعال شدن - است». این آیین همه پیغمبران بوده است. چون اسلام، به تعبیر قرآن، نام یک دین خاص نیست، بلکه دین واحد و مشترکی است، که همه پیامبران، بدان دعوت کردند. نوح÷، می‌فرمود:

﴿فَإِن تَوَلَّيۡتُمۡ فَمَا سَأَلۡتُكُم مِّنۡ أَجۡرٍۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۖ وَأُمِرۡتُ أَنۡ أَكُونَ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ ٧٢[يونس: ۷۲].

‏«‏و به من دستور داده شده است که از زمره تسلیم‌شدگان - امور زندگی به الله متعال و فرمان‌برداران اوامر الله متعال - باشم‏».

و اسلام آن دینی است، که الله متعال، پدر پیامبران، ابراهیم÷را، بدان فرمان داد و فرمود:

﴿إِذۡ قَالَ لَهُۥ رَبُّهُۥٓ أَسۡلِمۡۖ قَالَ أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٣١[البقرة: ۱۳۱].

‏«‏آن گاه که پروردگارش بدو گفت: - به یگانگی الله متعال اقرار کن و – تسلیم باش. گفت: - اقرار کردم و سر بر آستان تو سائیدم و - خالصانه تسلیم پروردگار جهانیان گشتم».

هم‌چنین، ابراهیم÷و یعقوب÷، هردو، پسران‌شان را به اسلام سفارش کردند و فرمودند:

﴿وَوَصَّىٰ بِهَآ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ بَنِيهِ وَيَعۡقُوبُ يَٰبَنِيَّ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰ لَكُمُ ٱلدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ ١٣٢[البقرة: ۱۳۲].

«پس نباید بمیرید، مگر این‌که مسلمان باشید‏».

پسران یعقوب در جواب پدرشان گفتند:

﴿أَمۡ كُنتُمۡ شُهَدَآءَ إِذۡ حَضَرَ يَعۡقُوبَ ٱلۡمَوۡتُ إِذۡ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعۡبُدُونَ مِنۢ بَعۡدِيۖ قَالُواْ نَعۡبُدُ إِلَٰهَكَ وَإِلَٰهَ ءَابَآئِكَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗا وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ ١٣٣[البقرة: ۱۳۳].

«معبود تو و معبود پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، که معبودى یگانه است، را مى‏پرستیم و در برابر او تسلیم هستیم».

و موسی÷، به قوم خود می‌گوید:

﴿وَقَالَ مُوسَىٰ يَٰقَوۡمِ إِن كُنتُمۡ ءَامَنتُم بِٱللَّهِ فَعَلَيۡهِ تَوَكَّلُوٓاْ إِن كُنتُم مُّسۡلِمِينَ ٨٤[يونس: ۸۴].

‏«ای قوم من! اگر واقعاً به الله متعال ایمان دارید، بر او توکل کنید. اگر خود را بدو تسلیم کرده‌اید»‏.

و حواریون خطاب به عیسی÷، می‌گویند:

﴿۞فَلَمَّآ أَحَسَّ عِيسَىٰ مِنۡهُمُ ٱلۡكُفۡرَ قَالَ مَنۡ أَنصَارِيٓ إِلَى ٱللَّهِۖ قَالَ ٱلۡحَوَارِيُّونَ نَحۡنُ أَنصَارُ ٱللَّهِ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَٱشۡهَدۡ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ ٥٢[آل عمران: ۵۲].

‏«‏به او ایمان آورده‌ایم‌ و گواه باش که ما، تسلیم - اوامر او - هستیم‏».

گروهی ازاهل کتاب، قرآن را شنیدند و گفتند:

﴿وَإِذَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِهِۦٓ إِنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّنَآ إِنَّا كُنَّا مِن قَبۡلِهِۦ مُسۡلِمِينَ ٥٣[القصص: ۵۳].

‏«‏می‌گویند: بدان باور داریم، چرا که آن حق بوده و از سوی پروردگارمان - نازل شده - است‏.‏ ما پیش از نزول قرآن هم مسلمان بوده‌ایم».

بنابر توضیحات پیشین، «اسلام» ندایی است، از زبان تمامی پیغمبران و پیروان‌شان، از عصرهای گذشته‌ی تاریخ، تا عصر نبوّت محمّدیص، طنین‌انداز کرده است.

اسلام‌آوردن، چگونه تحقّق می‌یابد

اسلام یعنی، پیروی، فرمان‌برداری و تسلیم‌شدن دربرابر الله متعال، انجام آن‌چه بدان دستور داده و رها کردن آن‌چه از آن باز داشته است. از این‌رو، اسلام آوردن در زمان نوح÷، با پیروی از دستورات نوح÷، در زمان موسی÷، با پیروی از شریعت موسی÷، در زمان عیسی÷، با پیروی از انجیل و اسلام دوران محمّدص، با پایبندی و التزام به آن‌چه، او از سوی الله متعال آورد، محقّق می‌گردد.

هسته‌ی دعوت همه پیامبران

هسته و جوهر پیام‌های آسمانی، دعوت به توحید و یکتاپرستی و دوری از پرستش غیر الله متعال است. قرآن، این اصل را بیان کرده و در جای جای آیات خویش، بر آن تأکید می‌کند. باری، این تأکید را، در دعوت پیامبران، بیان می‌دارد. از آن‌جمله: در مورد دعوت نوح÷می‌فرماید:

﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ فَقَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓ إِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيۡكُمۡ عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ ٥٩[الأعراف: ۵۹].

«ای قوم من! الله را بپرستید که برای شما، جز الله متعال، معبودی نیست».

و ابراهیم÷که به قوم خویش فرمود:

﴿وَإِبۡرَٰهِيمَ إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱتَّقُوهُۖ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ١٦[العنكبوت: ۱۶].

‏«الله متعال را بپرستید و خویشتن را از - عذاب - او بپرهیزید‏.‏ آن برای شما بهتر است، اگر بدانید».

و هود÷که به قوم خود فرمود:

﴿۞وَإِلَىٰ عَادٍ أَخَاهُمۡ هُودٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ ٦٥[الأعراف: ۶۵].

«الله را بپرستید که برای شما، جز الله متعال، معبودی نیست».

و صالح÷که به قومش می‌‌فرمود:

﴿وَإِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمۡ صَٰلِحٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥۖ قَدۡ جَآءَتۡكُم بَيِّنَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡۖ هَٰذِهِۦ نَاقَةُ ٱللَّهِ لَكُمۡ ءَايَةٗۖ فَذَرُوهَا تَأۡكُلۡ فِيٓ أَرۡضِ ٱللَّهِۖ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوٓءٖ فَيَأۡخُذَكُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ ٧٣[الأعراف: ۷۳].

«الله را بپرستید که برای شما، جز الله متعال، معبودی نیست».

باری دیگر، بیان می‌دارد، که همه پیامبران برای این مهم ارسال شدند، آنجا که می‌فرماید:

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ ٢٥[الأنبياء: ۲۵].

‏«‏ما پیش از تو هیچ فرستاده‌ای را نفرستاده‌ایم، مگر این‌که به او وحی کرده‌ایم که: معبودی بر حقی جز من نیست، پس فقط مرا پرستش کنید‏».

باری دیگر، سیره‌ی پیامبران و پیروانشان را، در یک مسیر ارائه کرده و از آن‌ها یک امّت واحد، که یک معبود دارد، بوجود می‌آورد:

﴿إِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَأَنَا۠ رَبُّكُمۡ فَٱعۡبُدُونِ ٩٢[الأنبياء: ۹۲].

‏«‏این - پیغمبران بزرگی که بدانان اشاره شد، همگی - ملّت یگانه‌ای بودند -و آیین و برنامه‌ای واحد دارند- و من پروردگار همه شما هستم، پس تنها مرا پرستش کنید -چرا که ملّت واحد، با برنامه واحد، باید رو به معبودی واحد کند -‏».

باری دیگر، «دین و ملّت»، به عنوان پذیرش فرمان الله متعال و تحقّق بخشیدن به بندگی او، معرّفی کرده است و کسانی را که بر خلاف این اصل عمل کنند، به نادانی و گمراهی، توصیف می‌کند:

﴿وَمَن يَرۡغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُۥۚ وَلَقَدِ ٱصۡطَفَيۡنَٰهُ فِي ٱلدُّنۡيَاۖ وَإِنَّهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ ١٣٠[البقرة: ۱۳۰].

‏«‏چه کسی از آیین ابراهیم رویگردان خواهد شد مگر آن - نادانی - که خود را خوار و کوچک داشته و - انسانیت و عقل خویش را به بازیچه گیرد و ناچیز دارد؟-».

و «ملّت» ابراهیم÷را این‌گونه معرّفی می‌کند:

﴿إِنِّي وَجَّهۡتُ وَجۡهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ حَنِيفٗاۖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٧٩[الأنعام: ۷۹].

‏«‏بی‌گمان، من رو به سوی ذاتی می‌کنم، که آسمان‌ها و زمین را آفریده است و من - از هر راهی جز راه او - بر کنارم و از زمره مشرکان نیستم‏».

باری دیگر، دین را در قالب بیان سفارش پیامبران، برای پیامبران پس از خود، بیان می‌کند:

﴿أَمۡ كُنتُمۡ شُهَدَآءَ إِذۡ حَضَرَ يَعۡقُوبَ ٱلۡمَوۡتُ إِذۡ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعۡبُدُونَ مِنۢ بَعۡدِيۖ قَالُواْ نَعۡبُدُ إِلَٰهَكَ وَإِلَٰهَ ءَابَآئِكَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗا وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ ١٣٣[البقرة: ۱۳۳] [۲۶۵].

‏«‏آیا - شما یهودیان و مسیحیان که محمّد را انکار می‌کنید و ادّعاء دارید که بر آیین یعقوب هستید - هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید، شما حاضر بودید - تا آیینی را بشناسید که بر آن مرد؟ -‏.‏ آن هنگامی که به فرزندان خود گفت: پس از من چه چیز را می‌پرستید؟ گفتند: معبود تو، معبود پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را که یگانه معبود -برحق- است».

باری دیگر، با نوشتاری صریح، وحدت دین تشریع شده، برای همه پیامبران بزرگوار، را یادآور می‌شود:

﴿۞شَرَعَ لَكُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِۦ نُوحٗا وَٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ وَمَا وَصَّيۡنَا بِهِۦٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰٓۖ أَنۡ أَقِيمُواْ ٱلدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِيهِۚ كَبُرَ عَلَى ٱلۡمُشۡرِكِينَ مَا تَدۡعُوهُمۡ إِلَيۡهِۚ ٱللَّهُ يَجۡتَبِيٓ إِلَيۡهِ مَن يَشَآءُ وَيَهۡدِيٓ إِلَيۡهِ مَن يُنِيبُ ١٣[الشورى: ۱۳].

‏«‏الله متعال، آیینی را به نوح سفارش کرده، برای شما - مؤمنان - بیان و روشن نموده است و ما آن را به تو وحی و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نموده‌ایم - به همه آنان سفارش کرده‌ایم که اصول - دین را برپا دارید و در آن تفرّقه نکنید و اختلاف نورزید‏»‏.

[۲۶۵] در سنّت ثابت است که نوح هم پسرش را به این امر سفارش کرد، عبدالله بن عمرو روایت کرده که رسول الله متعال فرمود: «وقتی که وقتی وفات نوح فرا رسید به پسرش گفت: من تو را به انجام دو چیز توصیه می‌کنم و از انجام کار دیگر تو را باز می دارم، تو را به لا اله الاّ الله امر می‌کنم، زیرا اگر آسمان‌ها و زمین دریک کفه ی ترازویی گذاشته شود و لا اله الاّ الله هم در کفه‌ی دیگر آن باشد، این کلمه سنگین‌تر است، و چنانچه آسمان‌های هفتگانه یک حلقه ی بسته شده و مغلق باشند لا اله الاّ الله و سبحان الله و بحمده آن را در هم می‌شکند، که واقعاً نماز و ذکر هر چیزی است ‌و با آن مردم روزی داده می‌شوند و تو را از شرک و تکبّر باز می‌دارم». روایت بخاری در الادب المفرد، ص (۵۴۸)، واحمد (۲/۱۶۹،۱۷۰،۲۲۶) و بیهقی در الاسماء (۷۹ هندیه) ر.ک: سلسله الاحادیث الصحیحة حدیث شماره (۱۳۴).

رسالت‌‌های پیشین، عوامل بندگی خالصانه را بیان می‌کنند

رسالت و شریعت‌های پیامبران پیشین، تنها به دعوت به توحید اکتفاء نکردند، بلکه اسباب و عوامل بندگی خالصانه حق را، که بدون هیچ تردیدی، انجام آن بر هر شخص لازم است، را نیز بیان کرده‌اند، آنان این کار را، با یادآوری ویژگی‌های الوهیّت، و برشمردن برخی از نعمت‌هایی که الله متعال ارزانی داشته، است و با متوجّه ساختن عقل‌ها و نگاه‌ها، به ملکوت آسمان‌ها و زمین، انجام می‌دادند. نوح به قومش می‌گوید:

﴿مَّا لَكُمۡ لَا تَرۡجُونَ لِلَّهِ وَقَارٗا ١٣ وَقَدۡ خَلَقَكُمۡ أَطۡوَارًا ١٤ أَلَمۡ تَرَوۡاْ كَيۡفَ خَلَقَ ٱللَّهُ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ طِبَاقٗا ١٥ وَجَعَلَ ٱلۡقَمَرَ فِيهِنَّ نُورٗا وَجَعَلَ ٱلشَّمۡسَ سِرَاجٗا ١٦ وَٱللَّهُ أَنۢبَتَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ نَبَاتٗا ١٧ ثُمَّ يُعِيدُكُمۡ فِيهَا وَيُخۡرِجُكُمۡ إِخۡرَاجٗا ١٨ وَٱللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ بِسَاطٗا ١٩ لِّتَسۡلُكُواْ مِنۡهَا سُبُلٗا فِجَاجٗا ٢٠[النوح: ۱۳-۲۰].

‏«شما را چه شده که عظمت و بزرگی الله متعال را باور ندارید؟ (۱۳) درحالی که شما را، در مراحل مختلف آفریده است. (۱۴) آیا توجه نکرده‌اید، که الله متعال، هفت آسمان را، بر فراز یکدیگر آفریده است؟ (۱۵) و ماه را در میان آن‌ها روشنی‌بخش و خورشید را چراغی (تابان) قرار داده است. (۱۶) و الله متعال، شما را هم‌چون گیاهی از زمین رویاند. (۱۷) و سپس شما را به آن باز می‌گرداند و باری دیگر، شما را بیرون می‌آورد. (۱۸) و الله متعال، زمین را برای شما فرش گسترده‌ای قرار داد. (۱۹) تا از راه‌های وسیع آن (به هر جای زمین که خواستید) بروید (۲۰)».

این مفهوم، در صُحُف ابراهیم÷و موسی÷نیز، تکرار می‌شود. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَأَنَّ إِلَىٰ رَبِّكَ ٱلۡمُنتَهَىٰ ٤٢ وَأَنَّهُۥ هُوَ أَضۡحَكَ وَأَبۡكَىٰ ٤٣ وَأَنَّهُۥ هُوَ أَمَاتَ وَأَحۡيَا ٤٤ وَأَنَّهُۥ خَلَقَ ٱلزَّوۡجَيۡنِ ٱلذَّكَرَ وَٱلۡأُنثَىٰ ٤٥ مِن نُّطۡفَةٍ إِذَا تُمۡنَىٰ ٤٦ وَأَنَّ عَلَيۡهِ ٱلنَّشۡأَةَ ٱلۡأُخۡرَىٰ ٤٧ وَأَنَّهُۥ هُوَ أَغۡنَىٰ وَأَقۡنَىٰ ٤٨ وَأَنَّهُۥ هُوَ رَبُّ ٱلشِّعۡرَىٰ ٤٩ وَأَنَّهُۥٓ أَهۡلَكَ عَادًا ٱلۡأُولَىٰ ٥٠ وَثَمُودَاْ فَمَآ أَبۡقَىٰ ٥١ وَقَوۡمَ نُوحٖ مِّن قَبۡلُۖ إِنَّهُمۡ كَانُواْ هُمۡ أَظۡلَمَ وَأَطۡغَىٰ ٥٢[النجم: ۴۲-۵۲].

‏«‏و این که قطعاً پایان راه به پروردگار تو منتهی می‌شود و این که قطعاً او است که می‌خنداند و می‌گریاند‏. و این‌که قطعاً او است که می‌میراند و زنده می‌گرداند‏‏ و اوست که جفت‌های نر و ماده را، از نطفه ناچیزی می‌آفریند‏، بدان‌گاه که - به رحم - جهانده می‌شود‏‏ و این‌که قطعاً، بر الله متعال است که - رستاخیز را پدیدار و مردگان را - زندگی دوباره بخشد‏ و اوست که قطعاً ثروتمند می‌کند و فقیر می‌گرداند‏ و این‌که، او است پروردگار ستاره شِعری‏‏ و این‌که، او است که عاد نخستین و قوم ثمود را هلاک کرد و از ایشان هیچ باقی نگذاشت‏ و نیز قوم نوح را، قبل از آنان هلاک ساخت‏.‏ چرا که ایشان از همگان ستمگرتر و سرکش‌تر بودند‏».

مبادی و اصول جاویدان

مسائل عقیده

دعوت به توحید و یکتاپرستی، یگانه قضیه‌ی مشترک و مورد اتّفاق بین همه پیام‌های آسمانی نیست، بلکه، موارد مشترک، بسیارند. از آن‌جمله، امور اعتقادی هستند که پیکر و اساسی واحد را، نزد همه پیامبران و پیروان‌شان، تشکیل می‌دهد. نوح÷برانگیخته‌شدن بعد از مرگ، حشر و حساب قیامت را، به قومش یادآور شد و فرمود:

﴿وَٱللَّهُ أَنۢبَتَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ نَبَاتٗا ١٧ ثُمَّ يُعِيدُكُمۡ فِيهَا وَيُخۡرِجُكُمۡ إِخۡرَاجٗا ١٨[النوح: ۱۷-۱۸].

‏«‏الله متعال است که شما را از زمین، به گونه‌ی شگفتی، آفریده است‏.‏ سپس شما را به همان زمین بر می‌گرداند و پس از آن، شما را به گونه‌ی شگفتی - زنده می‌گرداند و - از زمین بیرون می‌آورد‏».

و آن‌ها را از وجود فرشته و پری، آگاه کرده بود؛ لذا، کفّار قومش گفتند:

﴿فَقَالَ ٱلۡمَلَؤُاْ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ مَا هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيۡكُمۡ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَٰٓئِكَةٗ مَّا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِيٓ ءَابَآئِنَا ٱلۡأَوَّلِينَ ٢٤ إِنۡ هُوَ إِلَّا رَجُلُۢ بِهِۦ جِنَّةٞ فَتَرَبَّصُواْ بِهِۦ حَتَّىٰ حِينٖ ٢٥[المؤمنون: ۲۴-۲۵].

‏«این مرد، جز انسانی هم‌چون شما نبوده - و در ادّعای نبوّت دروغ‌گو است - ولی او - با این ادّعا - می‌خواهد بر شما برتری گیرد - و خویشتن را سرور و آقای شما گرداند -‏.‏ اگر خدا می‌خواست - پیغمبری را به میان ما روانه کند -، حتماً فرشتگانی را - برای این منظور - می‌فرستاد‏.‏ ما چنین چیزی را در - تاریخ - پدران پیشین خود نشنیده‌ایم - که انسانی ادّعای نبوّت کند و خود را نماینده الله متعال بداند -‏. او فقط مردی است که مبتلا به نوعی از جنون است».

دعوت به ایمان به قیامت، در دعوت ابراهیم÷، نیز واضح و روشن است:

﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّ ٱجۡعَلۡ هَٰذَا بَلَدًا ءَامِنٗا وَٱرۡزُقۡ أَهۡلَهُۥ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ مَنۡ ءَامَنَ مِنۡهُم بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ قَالَ وَمَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُۥ قَلِيلٗا ثُمَّ أَضۡطَرُّهُۥٓ إِلَىٰ عَذَابِ ٱلنَّارِۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ ١٢٦[البقرة: ۱۲۶].

«آن دسته از ساکنانش را که به الله و روز قیامت ایمان دارند، از میوه‌ها (و برکات گوناگون) بهره‌مند بفرما. فرمود: به هرکس که کفر ورزد، بهره‌ی اندکی خواهم داد و سپس او را به بیچارگی به سوی آتش دوزخ خواهم راند؛ و چه فرجام و جایگاه بدی است!»

در دعوت موسی÷، موضوع روز آخرت با وضوح بیشتری به چشم می‌خورد. از آن‌جهت، می‌‌بینیم وقتی جادوگران فرعون، ایمان می‌آورند و برای الله یکتا، به سجده می‌افتند، در جواب تهدید فرعون، می‌گویند:

﴿إِنَّآ ءَامَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغۡفِرَ لَنَا خَطَٰيَٰنَا وَمَآ أَكۡرَهۡتَنَا عَلَيۡهِ مِنَ ٱلسِّحۡرِۗ وَٱللَّهُ خَيۡرٞ وَأَبۡقَىٰٓ ٧٣ إِنَّهُۥ مَن يَأۡتِ رَبَّهُۥ مُجۡرِمٗا فَإِنَّ لَهُۥ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحۡيَىٰ ٧٤ وَمَن يَأۡتِهِۦ مُؤۡمِنٗا قَدۡ عَمِلَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلدَّرَجَٰتُ ٱلۡعُلَىٰ ٧٥ جَنَّٰتُ عَدۡنٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ وَذَٰلِكَ جَزَآءُ مَن تَزَكَّىٰ ٧٦[طه: ۷۳-۷۶].

‏«به‌راستی که ما، به پروردگارمان ایمان آوردیم، تا گناهان‌مان و جادویی را که ما را به انجامش مجبور کردی، ببخشد و الله بهتر و پایدارتر است. بی‌گمان هرکه گنه‌کار نزد پروردگارش بیاید، دوزخ جایگاه اوست؛ در آن‌جا، نه می‌میرد و نه زنده می‌ماند و کسانی که با ایمان و کردار شایسته نزدش بیایند، برترین درجات، از آنِ چنین کسانی است».

و در صحف ابراهیم و موسی آمده است:

﴿بَلۡ تُؤۡثِرُونَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا ١٦ وَٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ وَأَبۡقَىٰٓ ١٧[الأعلى: ۱۶-۱۷].

«‏بلکه - بنا به سرشت انسانی - زندگی دنیا را - که محسوس و نقد است، بر زندگی آخرت که نامحسوس و نسیه است - ترجیح می‌دهید و برمی‌گزینید‏.‏ درحالی که آخرت - از دنیا - بهتر و پاینده‌تر است - عاقل چرا باید فانی و گذرا را بر باقی و پایا ترجیح دهد؟ -»‏.‏

همه انبیاء و رسولان الهی، نسبت به دجّال، امّت‌شان را هشدار داده‌اند. ابن‌عمرب، از رسول اللهص، روایت می‌کند که فرمود: «ما بَعَثَ اللهُ مِن نَبيٍّ الاّ أَنذَرش أمّتَهُ الدّجّال، أنذَرَه نوحٌ وَالنّبیّونَ مِن بَعدِه» [۲۶۶].

‏«‏الله متعال، هر پیامبری را که مبعوث کرده باشد، امتش را از دجّال هشدار داده است. نوح و پیامبران پس از او نیز، به امّت خود هشدار داده‌اند».

[۲۶۶] فتح الباری (۶/۳۷۰)، صحیح الجامع (۵/۱۳۳)

قواعد عمومی

کتاب‌های آسمانی قواعد و ضوابطی عمومی را، که باید بشریّت در همه عصرها، آن‌ها را به خاطر بسپارد، برای‌شان برقرار کرده است؛ مانند: اصول پاداش و مجازات؛ بدین صورت، که انسان، در همه کردار و اعمالش، مورد محاسبه و بازخواست قرار می‌گیرد، به خاطر گناهان و اشتباهاتش، مجازات می‌شود و بار گناه دیگران را بر دوش نمی‌کشد، هم‌چنین، به خاطر کردار نیک و تلاش خویش، پاداش نیک دریافت می‌کند و پاداش سعی هرکس، به غیر او تعلّق ندارد:

﴿أَمۡ لَمۡ يُنَبَّأۡ بِمَا فِي صُحُفِ مُوسَىٰ ٣٦ وَإِبۡرَٰهِيمَ ٱلَّذِي وَفَّىٰٓ ٣٧ أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ ٣٨ وَأَن لَّيۡسَ لِلۡإِنسَٰنِ إِلَّا مَا سَعَىٰ ٣٩ وَأَنَّ سَعۡيَهُۥ سَوۡفَ يُرَىٰ ٤٠

[النجم: ۳۶-۴۰].

«آیا از آن‌چه در صحیفه‌های موسی÷بود، آگاه نشد؟ و - نیز صحیفه‌های- ابراهیم÷که -به تمام آزمون‌ها و پیمان‌های الهی- وفا نمود. (از مضامین این صحیفه‌ها این بود) که هیچ‌کس بار گناه دیگری را به دوش نمی‌کشد و انسان چیزی جز دستاورد سعی و تلاش -خویش- ندارد و به راستی -حاصل- تلاش او نمایان خواهد شدو آن‌گاه، مطابق تلاش خویش، به کامل‌ترین شکل، به جزای اعمالش می‌رسد».

یکی دیگر از قواعد عمومی، این است که رستگاری واقعی، تنها برای کسانی دست یافتنی و محقّق است، که نفس خود را با پیروی از برنامه و راه و روش الله متعال و عبادت خالصانه او، پالوده کرده و جهان آخرت را، بر این دنیا ترجیح دهند:

﴿قَدۡ أَفۡلَحَ مَن تَزَكَّىٰ ١٤ وَذَكَرَ ٱسۡمَ رَبِّهِۦ فَصَلَّىٰ ١٥ بَلۡ تُؤۡثِرُونَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا ١٦ وَٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ وَأَبۡقَىٰٓ ١٧ إِنَّ هَٰذَا لَفِي ٱلصُّحُفِ ٱلۡأُولَىٰ ١٨ صُحُفِ إِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ ١٩[الأعلى: ۱۴-۱۹].

«به‌راستی، هرکس که پاکی را جُست، رستگار شد و نام پروردگارش را یاد کرد و نماز گزارد. ولی شما زندگی دنیا را، ترجیح می‌دهید، حال ‌آن‌که، آخرت، بهتر و پایدارتر است. این رهنمود، در صحیفه‌های نخستین نیز بود، صحیفه‌های ابراهیم و موسی».

یکی دیگر از قواعد مشترک، این است که تنها انسان‌های شایسته، وارث زمین خواهند بود:

﴿وَلَقَدۡ كَتَبۡنَا فِي ٱلزَّبُورِ مِنۢ بَعۡدِ ٱلذِّكۡرِ أَنَّ ٱلۡأَرۡضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ ٱلصَّٰلِحُونَ ١٠٥[الأنبياء: ۱۰۵].

‏«‏ما علاوه بر قرآن، در تمام کتاب‌های - پیامبران پیشین - نوشته‌ایم که بی‌گمان - سراسر روی - زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد - و آن را به دست خواهند گرفت-‏».

ابوذر غفّاریس، پیرامون محتوای صحیفه‌های ابراهیم و موسی، از رسول اللهصسؤال کرد. ابن حیّان و حاکم، از ابوذر روایت کرده‌اند که گفت: عرض کردم: ای رسول خداص، در صحیفه‌ی ابراهیم÷، چه بود؟

فرمود: «همه امثال بود، ‌مانند این: ای پادشاه با نفوذ آزماینده‌ی مغرور، من تو را کبعوث نکردم که قسمتی از دنیا را، روی قسمت دیگری انباشته کنی، بلکه، تو را برانگیخنتم، تا خواسته‌ی ستمدیده را، از من برگردانی، چون من آن را برنمی‌گردانم، اگرچه کافر باشد.

بر انسان عاقل لازم است، که اوقاتش را به چند قسمت تقسیم کند، زمانی برای مناجات با پروردگارش، ساعتی برای محاسبه‌ی نفس، ساعتی برای تفکّر در مورد آفرینش الله متعال، ساعتی هم برای برآوردن نیازهای شخصی، مثل خوردن و آشامیدن.

بر انسان عاقل لازم است، که جز برای سه هدف سفر نکند: گردآوری توشه‌ی معاد، تأمین معاش زندگی، لذّت غیر حرام.

انسان عاقل، باید نسبت به زمان خود، آگاه و با بصیرت باشد، به کارهای خود روی آورد، زبانش را نگه دارد و هرکس کلامش را جزو عملش به حساب آورد، جز برای اهداف ضروری، کم حرف می‌زند.

عرض کردم: ای رسول خداص، صحیفه موسی÷، چه بود؟

فرمود: همه پند و موعظه بود:

تعجّب می‌کنم از کسی که، مرگ را یقین می‌داند و خوشحال می‌شود، تعجّب می‌کنم از آن‌که، به آتش دوزخ یقین دارد، سپس می‌خندد، تعجّب می‌کنم از آن‌که، تقدیر الهی را باور دارد، سپس توطئه و دسیسه می‌کند، متعجب می‌شوم از کسی که، دنیا را دیده است و می‌بیند که چه بر سر اهلش می‌آورد، سپس بدان اطمینان می‌کند، تعجّب می‌کنم از کسی که، به حساب فردا یقین دارد، ولی برای آن کاری نمی‌کند».

قرآن بیان می‌دارد، که همه پیامبران، حامل ترازوی عدل و داد بودند:

﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَأَنزَلۡنَا مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡمِيزَانَ لِيَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَأَنزَلۡنَا ٱلۡحَدِيدَ فِيهِ بَأۡسٞ شَدِيدٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعۡلَمَ ٱللَّهُ مَن يَنصُرُهُۥ وَرُسُلَهُۥ بِٱلۡغَيۡبِۚ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٞ ٢٥[الحديد: ۲۵].

‏«‏ما پیغمبران خود را، همراه با دلایل مطمئن و معجزات روشن - به میان مردم - روانه کرده‌ایم و با آنان کتاب‌ - آسمانی و قوانین - و ترازوی- شناسائی حق و عدالت - نازل نموده‌ایم، تا مردمان - برابر آن در میان خود - دادگرانه رفتار کنند‏».

هم‌چنین، همه مأمور به کسب رزق حلال بودند:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرُّسُلُ كُلُواْ مِنَ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَٱعۡمَلُواْ صَٰلِحًاۖ إِنِّي بِمَا تَعۡمَلُونَ عَلِيمٞ ٥١[المؤمنون: ۵۱].

‏«ای فرستادگان! از غذاهای حلال بخورید و کارهای شایسته انجام دهید».

هم‌چنین، بسیاری از عبادت‌هایی که، ما انجام می‌دهیم، نزد پیامبران پیشین و پیروان‌شان نیز، انجام می‌شده است:

﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡهِمۡ فِعۡلَ ٱلۡخَيۡرَٰتِ وَإِقَامَ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِيتَآءَ ٱلزَّكَوٰةِۖ وَكَانُواْ لَنَا عَٰبِدِينَ ٧٣[الأنبياء: ۷۳].

‏«‏ما آنان را پیشوایانی نمودیم که برابر دستور ما - مردمان را به کارهای نیک، راهنمائی و - رهبری می‌کردند، و انجام خوبی‌ها و ادای نماز و دادن زکات را بدیشان، وحی کردیم»‏.

و نیز می‌فرماید:

﴿وَكَانَ يَأۡمُرُ أَهۡلَهُۥ بِٱلصَّلَوٰةِوَٱلزَّكَوٰةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِۦ مَرۡضِيّٗا ٥٥[مريم: ۵۵].

‏«‏او همواره خانواده خود را، به ادای نماز و دادن زکات دستور می‌داد و در پیشگاه پروردگارش، مورد خشنودی او بود‏».

الله متعال خطاب به موسی÷فرمود:

﴿إِنَّنِيٓ أَنَا ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدۡنِي وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِذِكۡرِيٓ ١٤[طه: ۱۴].

‏«پس تنها مرا پرستش کن و نماز را بخوان، تا - همیشه - به یاد من باشی‏».

و خطاب به عیسی÷فرمود:

﴿وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيۡنَ مَا كُنتُ وَأَوۡصَٰنِي بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱلزَّكَوٰةِ مَا دُمۡتُ حَيّٗا ٣١

[مريم: ۳۱].

‏«‏و مرا به نماز خواندن و زکات‌دادن تا وقتی که زنده باشم، سفارش می‌فرماید‏‏».

هم‌چنین، روزه بر امّت‌های پیش از ما نیز، واجب بوده است؛ زیرا قرآن می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ ١٨٣[البقرة: ۱۸۳].

‏«‏ای کسانی که ایمان آورده‌اید! بر شما روزه واجب شده است، همان‌گونه که بر کسانی که پیش از شما بوده‌اند، واجب بوده است، باشد که پرهیزگار شوید‏.‏»

حج را ابراهیم÷واجب نمود؛ زیرا، بعد از بنای کعبه، الله متعال به او فرمان داد که مردم را، به حج فرا خواند:

﴿وَأَذِّن فِي ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَجِّ يَأۡتُوكَ رِجَالٗا وَعَلَىٰ كُلِّ ضَامِرٖ يَأۡتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٖ ٢٧[الحج: ۲۷] [۲۶۷].

«و در میان مردم براى -اداى- حج بانگ برآور تا -زائران- پیاده و -سوار- بر هر شتر لاغرى که از هر راه دورى مى‏آیند به سوى تو روى آورند».

﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٖ جَعَلۡنَا مَنسَكٗا لِّيَذۡكُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّنۢ بَهِيمَةِ ٱلۡأَنۡعَٰمِۗ فَإِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ فَلَهُۥٓ أَسۡلِمُواْۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُخۡبِتِينَ ٣٤[الحج: ۳۴].

‏«‏- قربانی تنها منحصر به شما مسلمانان نبوده، و بلکه - ما برای هر ملّتی - که پیش از شما به الله متعال ایمان داشته‌اند - قربانی را - که نماد آمادگی انسان، برای فدا شدن در راه الله متعال است - مقرّر کرده‌ایم، تا به نام الله متعال چهارپایانی را ذبح کنند، که الله متعال بدیشان عطاء نموده است»‏.

﴿لِّكُلِّ أُمَّةٖ جَعَلۡنَا مَنسَكًا هُمۡ نَاسِكُوهُۖ فَلَا يُنَٰزِعُنَّكَ فِي ٱلۡأَمۡرِۚ وَٱدۡعُ إِلَىٰ رَبِّكَۖ إِنَّكَ لَعَلَىٰ هُدٗى مُّسۡتَقِيمٖ ٦٧[الحج: ۶۷].

‏«‏برای هر ملّتی برنامه‌ای - ویژه، جهت معاملات و عبادات، با توجّه به شرایط زمان و مکان - قرار داده‌ایم، که برابر آن، عمل کرده‌اند‏».

از جمله مطالبی که میان همه رسالت‌های آسمانی، مشترک می‌باشد، این است که همه آن‌ها، امور منکر و باطل را، بیان و معرفی کرده و برای مبارزه با آن، مردم را دعوت کرده‌اند، فرقی ندارد که آن منکر و باطل، پرستش بُت باشد یا خودخواهی و زورگویی، یا انحراف از فطرت و سرشت انسانی، مانند عمل پلید قوم لوط، یا تجاوز به حق مردم و احوال آن‌ها؛ مانند راهزنی، کم فروشی و گران فروشی‏.‏

[۲۶۷] از جمله رهنمودهای پیامبران بعد از آن، حج به سوی بیت الله است، زیرا موسی و یونس، حج کرده‌اند، همان‌گونه‏ که در صحیح مسلم از ابن عباس روایت شده که فرمود: همراه رسول اللهصبین مکّه و مدینه راه می‌رفتیم، از درّه‌ای عبور کردیم، فرمود: این‌جا کجاست؟ گفتند: وادی ازرق است، فرمود: «گویی به موسی نگاه می‌کنم (مقداری در مورد رنگ و موی او بحث کرد،) که دو انگشتش بر گوش‌هایش گذاشته و با لبیک لبیک به سوی الله متعال باز می‌گردد و از این درّه عبور می‌کند» سپس به راه رفتن ادامه دادیم تا رسیدیم به راه بین دو کوه (ثنیّه)، فرمود: این کدام ثنیّه است؟ عرض کردند: هرش یا لفت است، فرمود: «گویی اکنون موسی را می بینم که با لبیک از این‌جا عبور می‌کند سوار بر شتر سرخش، و یک جبّه‌ی پشمی بر تن دارد، و لجام شتر را در دست گرفته است» (المشکاة المصابیح ۳/۱۱۶)

اختلاف شریعت‌ها

پیامبران، برای گسترش یک دین به نام اسلام آمدند، اما شریعت‌هایشان متفاوت بود. شریعت موسی÷، با شریعت عیسی÷، در برخی موارد فرق دارد و شریعت محمّدصنیز، در مواردی با هردو متفاوت است. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَمُهَيۡمِنًا عَلَيۡهِۖ فَٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُۖ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ عَمَّا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡحَقِّۚ لِكُلّٖ جَعَلۡنَا مِنكُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗاۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَلَٰكِن لِّيَبۡلُوَكُمۡ فِي مَآ ءَاتَىٰكُمۡۖ فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَيۡرَٰتِۚ إِلَى ٱللَّهِ مَرۡجِعُكُمۡ جَمِيعٗا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ فِيهِ تَخۡتَلِفُونَ ٤٨[المائدة: ۴۸].

‏«‏- ای مردم! - برای هر ملّتی از شما، راهی - برای رسیدن به حقائق - و برنامه‌ای - جهت بیان احکام - قرار داده‌ایم»‏.

معنی آیه‌ی یاد شده در بالا، این نیست که شریعت‌ها به طور کلی، با هم اختلاف دارند، زیرا، اگر در آن‌ها دقت کنیم، متوجه می‌شویم که در مسائل اساسی کاملاً مشترک هستند؛ همان‌گونه که در موضوع تشریع نماز، روزه، زکات و حج امت‌های پیشین، از سوی الله متعال، بیان شد. بلکه، اختلاف آن‌ها تنها در برخی جزئیات است.

بنابراین، تعداد نمازها، شرایط و ارکان آن، مقدار زکات، مواضع حج و امثال این‌ها، گاهی از شریعتی تا شریعت دیگر، متفاوت است‌ و نیز الله متعال، چیزی را به خاطر حکمتی، در یک شریعت حلال و در شریعتی دیگر، به خاطر حکمتی دیگر، حرام نموده است.

در این‌جا، سه نمونه از اختلاف شریعت‌ها را یادآور می‌شویم:

نخست: روزه‌دار هنگام غروب آفتاب افطار می‌کرد و خوردن، آشامیدن و نزدیکی با همسرش، تا طلوع فجر برایش مباح بود، تا زمانی که خوابش نبرد؛ ولی چنآن‌چه قبل از طلوع فجر می‌خوابید، دیگر تا غروب روز بعد، خوردن و آشامیدن و تماس جنسی با همسر، بر او حرام می‌شد؛ ولی الله متعال، این حکم را برای امّت اسلام آسان کرد و در تمام طول شب، چه بخوابد، چه نخوابد، خوردن، آشامیدن و جماع، برایش مباح است؛ الله متعال این موضوع را، این‌گونه بیان فرمود:

﴿أُحِلَّ لَكُمۡ لَيۡلَةَ ٱلصِّيَامِ ٱلرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَآئِكُمۡۚ هُنَّ لِبَاسٞ لَّكُمۡ وَأَنتُمۡ لِبَاسٞ لَّهُنَّۗ عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّكُمۡ كُنتُمۡ تَخۡتَانُونَ أَنفُسَكُمۡ فَتَابَ عَلَيۡكُمۡ وَعَفَا عَنكُمۡۖ فَٱلۡـَٰٔنَ بَٰشِرُوهُنَّ وَٱبۡتَغُواْ مَا كَتَبَ ٱللَّهُ لَكُمۡۚ وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ ٱلۡخَيۡطُ ٱلۡأَبۡيَضُ مِنَ ٱلۡخَيۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ مِنَ ٱلۡفَجۡرِۖ...[البقرة: ۱۸۷].

«آمیزش با همسرانتان در شب‌های رمضان، بر شما حلال شد؛ آن‌ها به منزله‌ی لباس شما هستند و شما، به منزله‌ی لباس آنان. الله می‌دانست که شما، به خودتان خیانت می‌کردید؛ پس توبه‌ی شما را پذیرفت و از شما در گذشت. اینک، -می‌توانید- با همسرانتان -در شب‌های رمضان- نزدیکی کنید و آن‌چه را که الله برای‌تان مقرر نموده است، را بخواهید و تا زمانی که رشته‌ی سفید صبح از رشته‌ی سیاه -شب-، برای‌تان نمایان می‌شود، بخورید و بیاشامید».

دوم: پوشاندن عورت، نزد بنی‌اسرائیل‏ واجب نبود، در حدیثی که شیخین روایت کرده‌اند، آمده است «بنی‌اسرائیل‏ برهنه و لخت آبتنی می‌کردند و همدیگر را می‌نگریستند، ولی موسی÷تنها و در خلوت غسل می‌کرد» [۲۶۸].

سوم: «امور حرام. ازجمله چیزهای حرامی که الله متعال، برای آدم÷حلال نمود، ازدواج پسران و دختران او با هم بود. پس از آن، الله متعال، ازدواج با محارم را برای همیشه حرام نمود. هم‌چنین، ازدواج با کنیز، با وجود داشتن همسر، در شریعت ابراهیم÷مباح بود، همان‌گونه که ابراهیم÷، پس از ساره، با هاجر ازدواج کرد. ولی الله متعال، در تورات اینگونه ازدواج را بر بنی‌اسرائیل‏ حرام کرد و نیز ازدواج همزمان با دو خواهر، جایز بود؛ همان‌گونه که یعقوب÷، همزمان دو خواهر را به همسری داشت، سپس در تورات، بر آن‌ها حرام گشت. یعقوب÷، گوشت و شیر شتر را، بر خود حرام کرد» [۲۶۹]؛ سبب این تحریم، آن‌گونه که در حدیث آمده است، این بود که: «یعقوب÷، به بیماری شدیدی مبتلا گردید و این بیماری به طول انجامید، بنابراین برای الله متعال نذر کرد که اگر او را شفا داد، محبوب‌ترین غذا و آشامیدنی خویش را، بر خود حرام کند و گوشت و شیر شتر بیش از هر خوراکی دیگری، مورد علاقه‌ی او بود [۲۷۰]و آن‌چه یعقوب بر خویش حرام کرد، الله متعال هم در تورات، بر بنی‌اسرائیل‏ حرام کرد:

﴿۞كُلُّ ٱلطَّعَامِ كَانَ حِلّٗا لِّبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسۡرَٰٓءِيلُ عَلَىٰ نَفۡسِهِۦ مِن قَبۡلِ أَن تُنَزَّلَ ٱلتَّوۡرَىٰةُۚ قُلۡ فَأۡتُواْ بِٱلتَّوۡرَىٰةِ فَٱتۡلُوهَآ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٩٣[آل عمران: ۹۳].

‏«‏همه غذاها بر بنی‌اسرائیل حلال بود، جز آن‌چه اسرائیل - یعنی یعقوب به عللی، یا قوم اسرائیل به سبب ارتکاب گناهان - پیش از نزول تورات، بر خود حرام کرده بود».

از جمله چیز‌هایی که بر بنی‌اسرائیل‏ حرام شد، در سوره‌ی انعام ذکر شده‌اند:

﴿وَعَلَى ٱلَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمۡنَا كُلَّ ذِي ظُفُرٖۖ وَمِنَ ٱلۡبَقَرِ وَٱلۡغَنَمِ حَرَّمۡنَا عَلَيۡهِمۡ شُحُومَهُمَآ إِلَّا مَا حَمَلَتۡ ظُهُورُهُمَآ أَوِ ٱلۡحَوَايَآ أَوۡ مَا ٱخۡتَلَطَ بِعَظۡمٖۚ ذَٰلِكَ جَزَيۡنَٰهُم بِبَغۡيِهِمۡۖ وَإِنَّا لَصَٰدِقُونَ ١٤٦[الأنعام: ۱۴۶].

‏«هر حیوان ناخن‌دار و نیز پیه گاو و گوسفند را، بر یهودیان حرام کردیم، مگر چربی‌هایی که بر پُشت یا روده‌های این حیوانات است، یا چربی‌هایی که به استخوان‌ها چسبیده است.. این‌چنین آنان را به سبب سرکشی و ستم‌شان مجازات نمودیم و بی‌شک، ما راست‌گوییم».

سبب این نوع تحریم، ناپاک بودن نبود، بلکه سبب آن، نذر پدرشان یعقوب بود و پس از او، برخی از آن چیزهای حرام، بر پسرانش نیز حرام شد. سبب تحریم برخی دیگر از آن‌ها، ستم و سرکشی بنی‌اسرائیل‏ بود:

﴿وَعَلَى ٱلَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمۡنَا كُلَّ ذِي ظُفُرٖۖ وَمِنَ ٱلۡبَقَرِ وَٱلۡغَنَمِ حَرَّمۡنَا عَلَيۡهِمۡ شُحُومَهُمَآ إِلَّا مَا حَمَلَتۡ ظُهُورُهُمَآ أَوِ ٱلۡحَوَايَآ أَوۡ مَا ٱخۡتَلَطَ بِعَظۡمٖۚ ذَٰلِكَ جَزَيۡنَٰهُم بِبَغۡيِهِمۡۖ وَإِنَّا لَصَٰدِقُونَ ١٤٦[الأنعام: ۱۴۶].

«این -تحریم- را به سزاى ستم‏کردنشان، به آنان کیفر دادیم».

﴿فَبِظُلۡمٖ مِّنَ ٱلَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمۡنَا عَلَيۡهِمۡ طَيِّبَٰتٍ أُحِلَّتۡ لَهُمۡ وَبِصَدِّهِمۡ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ كَثِيرٗا ١٦٠[النساء: ۱۶۰].

‏«‏به خاطر جور و ستمی که از یهودیان سر زد و به سبب این‌که، بسی از راه الله متعال - مردمان را - بازداشتند، - برای تنبیه ایشان، قسمتی از - چیزهای پاکیزه را که بر آنان حلال بود، حرام کردیم»‏.

سپس، عیسی÷مبعوث شد و برخی از آن‌چه بر آن‌ها حرام شده بود، را دوباره برایشان حلال کرد:

﴿وَمُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيَّ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَلِأُحِلَّ لَكُم بَعۡضَ ٱلَّذِي حُرِّمَ عَلَيۡكُمۡۚ وَجِئۡتُكُم بِ‍َٔايَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُونِ ٥٠[آل عمران: ۵۰].

‏«‏تا پاره‌ای از چیزهائی را که - بر اثر ستم و گناه - بر شما حرام شده است - به عنوان تخفیفی از سوی الله متعال - برایتان حلال کنم».

سپس شریعت خاتم آمد، تا قاعده‌ای برای حلال‌کردن پاکی و تحریم پلیدی‌ها باشد.

[۲۶۸] صحیح الجامع الصغیر (۴/۱۶۰) [۲۶۹] تفسیر ابن کثیر (۲/۷۳) [۲۷۰] روایت احمد در مسند (تفسیر ابن کثیر ۲/۷۱)

پیامبران، برادر پدری هستند

رسول اللهص، برای اتّفاق پیامبران بر دین واحد و اختلاف در احکام و شریعت‌ها، مثالی زد و فرمود: «الْأَنْبِيَاء إِخْوَة مِنْ عَلَّات، وَأُمَّهَاتهمْ شَتَّى، وَدِينهمْ وَاحِد» [۲۷۱]«پیامبران برادرانی از یک پدر و چند مادر هستند و دین‌شان یکی هست».

در روایت عبدالرّحمنس، در صحیح بخاری آمده است: «الْأَنْبِيَاء اخوة لعَلَّات». یعنی، برادرانی که پدرشان یکی است و مادران‌شان چند تا است. مفهوم حدیث این است که: اصل دین همه آن‌ها یکی است و آن توحید می‌باشد، اگرچه احکام و شریعت‌های مختلفی دارند [۲۷۲].

[۲۷۱] روایت بخاری و مسلم و احمدو ابوداود (صحیح الجامع ۲/۱۴) [۲۷۲] فتح الباری (۶/۴۸۹)

پنجم: طولانی و کوتاه‌بودن و وقت نزول

قرآن کریم طولانی‌ترین و فراگیرترین کتاب آسمانی است.‌ در حدیث صحیح می‌فرماید: «أعطیت مکان التوّراة السّبع الطّوال، وأعطیت مکان الزّبور المئین، أعطیت مکان الانجیل المثاني، وفُضّلتُ بالمفصّل» [۲۷۳]‏«‏به جای تورات، سبع طوال (هفت سوره‌ی طولانی) و به جای زبور، سوره‌های مئین و به جای انجیل، مثانی به من داده شد و سوره‌های مفصّل (حدود پنج جزء پایانی قرآن) از همه این‌ها بیشترند، و فضلی است که به من بخشیده شد».

کتاب‌های آسمانی معروف، همه در رمضان نازل شده‌اند. در حدیث صحیح، آمده است: «أنزلت صحفُ ابراهیم أوّل لیلة من شهر رمضان، وأنزلت التّوراة لست مضین من رمضان، وأنزل الانجیل لثلاث عشر مضت من رمضان، وأنزل الزّبور لثمان عشر خلت من رمضان، وأوّل القرآن لأربع وعشرین خلت من رمضان» [۲۷۴].

‏«‏صحف ابراهیم÷، در اوّل رمضان، تورات در ششمین روز رمضان،‌ انجیل در سیزدهمین روز رمضان، زبور در هیجدهم رمضان و قرآن در بیست و چهارم رمضان، نازل شدند».

[۲۷۳] روایت طبرانی در الکبیر، صحیح الجامع الصّغیر (۱/۳۵۰) و محقق گفته: اسنادش صحیح است. [۲۷۴] روایت طبرانی صحیح الجامع الصّغیر (۲/۲۸) و ناصر الدّین آلبانی گفته: اسناد آن حسن است.

موضع‌گیری آخرین رسالت آسمانی، نسبت به رسالت‌‌های پیشین

الله متعال، این را در بخشی از یک آیه، خاطرنشان کرده و می‌فرماید:

﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَمُهَيۡمِنًا عَلَيۡهِۖ فَٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُۖ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ عَمَّا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡحَقِّۚ لِكُلّٖ جَعَلۡنَا مِنكُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗاۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَلَٰكِن لِّيَبۡلُوَكُمۡ فِي مَآ ءَاتَىٰكُمۡۖ فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَيۡرَٰتِۚ إِلَى ٱللَّهِ مَرۡجِعُكُمۡ جَمِيعٗا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ فِيهِ تَخۡتَلِفُونَ ٤٨[المائدة: ۴۸].

‏«‏و بر تو کتاب - کامل و شامل قرآن - را نازل کردیم که - در همه احکام و اخبار خود- همراه با حق و موافق و تصدیق کننده‌ی کتاب‌های پیشین و شاهد - بر صحّت و سقم - و حافظ - اصول مسائل - آن‌ها است»‏.

موافقت و تصدیق قرآن برای کتاب‌های پیشین، از چند صورت تحقّق می‌یابد:

نخست: کتاب‌های آسمانی پیشین، به ذکر و مدح قرآن پرداخته‌اند و از نازل شدن آن، بر بنده و رسول خدا، محمّد ص، خبر داده‌اند؛ ‌بنابراین، فرود آمدن قرآن، با آن ویژگی‌هایی که کتاب‌های آسمانی پیشین بیان کردند، به معنای ‌تصدیق و تأیید آن‌هاست و از جمله چیزهایی که بیش از پیش، بر درستی آن کتاب‌های آسمانی می‌افزاید، رفتار انسان‌های با بصیرت و تسلیم شده به فرامین الله متعال و پیرو شریعت الله متعال است:

﴿قُلۡ ءَامِنُواْ بِهِۦٓ أَوۡ لَا تُؤۡمِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ مِن قَبۡلِهِۦٓ إِذَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ يَخِرُّونَۤ لِلۡأَذۡقَانِۤ سُجَّدٗاۤ ١٠٧ وَيَقُولُونَ سُبۡحَٰنَ رَبِّنَآ إِن كَانَ وَعۡدُ رَبِّنَا لَمَفۡعُولٗا ١٠٨

[الإسراء: ۱۰۷-۱۰۸].

‏«‏بگو: - ای کافران! می‌خواهید - به قرآن ایمان بیاورید یا ایمان نیاورید، - ولی بدانید که اعجاز و حقیقت قرآن روشن است - و کسانی که قبل از نزول قرآن، دانش و آگاهی بدیشان داده شده است - و با تورات و انجیل راستین سروکار داشته‌اند -، هنگامی که قرآن بر آنان خوانده می‌شود، سجده‌کنان بر رو می‌افتند - و سر تسلیم در برابر الله متعال فرود می‌آورند و او را سپاس می‌گویند که ایشان را با نعمت ایمان نواخته است -‏.‏ و - در حال سجده - می‌گویند: پروردگارمان پاک و منزّه است - از این که در وعده نعمت بهشت و وعید عذاب دوزخ خلاف کند - مسلّماً وعده پروردگارمان انجام‌شدنی است‏».

‏«‏وعده‌ی نازل شدن قرآن و بعثت محمّد ص، که الله متعال در کتاب‌های پیشین و بر زبان پیامبران به ما داد، قطعی و حتمی است» [۲۷۵].

دوم: در قرآن چیزهایی مطرح شده که کاملاً با آن‌چه در کتاب‌های پیشین آمده است، مطابقت دارد؛ ‌مانند: بیان تعداد فرشتگان عذاب در دوزخ:

﴿وَمَا جَعَلۡنَآ أَصۡحَٰبَ ٱلنَّارِ إِلَّا مَلَٰٓئِكَةٗۖ وَمَا جَعَلۡنَا عِدَّتَهُمۡ إِلَّا فِتۡنَةٗ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ لِيَسۡتَيۡقِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ وَيَزۡدَادَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِيمَٰنٗا وَلَا يَرۡتَابَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَلِيَقُولَ ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ وَٱلۡكَٰفِرُونَ مَاذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِهَٰذَا مَثَلٗاۚ كَذَٰلِكَ يُضِلُّ ٱللَّهُ مَن يَشَآءُ وَيَهۡدِي مَن يَشَآءُۚ وَمَا يَعۡلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَۚ وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكۡرَىٰ لِلۡبَشَرِ ٣١[المدثر: ۳۱].

‏«‏مأموران دوزخ را جز از میان فرشتگان برنگزیده‌ایم و شمار آنان را نیز جز آزمایش کافران قرار نداده‌ایم‏.‏ هدف این است که اهل کتاب، یقین و اطمینان حاصل کنند - که آن‌چه قرآن درباره خازنان دوزخ می‌گوید، از طرف الله متعال است - و بر ایمان مؤمنان نیز بیفزاید».

دلیل یقین اهل کتاب و عدم تردیدشان، آگاهی و اطلاعی است که، در کتاب‌های خویش، از آن موضوع داشته‌اند.

سوم: قرآن از نازل شدن کتاب‌های آسمانی، از سوی الله متعال، خبر داده است و به مؤمنان فرمان داده است که به آن‌ها ایمان داشته باشند. همان‌گونه که در موارد پیشین بیان شد.

واژه‌ی «مُهَیمِن»، در زبان عربی، به معنی: کسی است که نظارت و سرپرستی چیزی را، بر عهده دارد. هم‌چنین، یکی از نام‌های الله متعال می‌باشد، زیرا الله متعال بر کارهای آفریدگان و تصرّف و تدبیر و رعایت امور آن‌ها، نظارت می‌کند.

هم‌چنین، قرآن بر کتاب‌های آسمانی پیشین، ناظر بوده و فرمان ایمان آوردن به آن‌ها را می‌دهد، و مطالب حق بر آن‌ها را بیان نموده، و تحریف و تغییر عارض شده بر آن‌ها را مردود اعلام می‌کند، و بر همه آن کتاب‌ها حکم صادر می‌کند زیرا که آخرین رسالت الهی بوده پس واجب است معیار و مرجع و داور همه رسالت‌ها باشد، و آن‌چه در کتاب‌ها و پیغام‌های پیشین مخالف با قرآن یافت شود یا تحریف شده، یا منسوخ است.

ابن کثیر/، پس از بیان آراء و اقوال سلف صالح، در مورد واژه‌ی «مُهَیمِن» می‌گوید: «همه این اقوال، نزدیک به هم هستند، و اسم «مُهَیمِن»، در بردارنده همه این معانی می‌باشد؛ از این‌رو، قرآن، امین، شاهد و حاکم بر تمامی کتاب‌های پیشین است و الله متعال، آن را آخرین، فراگیرترین، باشکوه‌ترین و کامل‌ترین کتاب قرار داده و همه خوبی‌های رسالت‌های پیشین را، در آن گرد آورده و افزون بر همه آن‌ها، کمالاتی بدان افزوده، که در هیچ کدام آن‌ها، نبوده است؛ از این‌رو شاهد، امین و حاکم بر همه آن‌هاست» [۲۷۶].

آن‌چه باعث شده است که قرآن، همه آن ویژگی‌ها را داشته باشد، این است که نخستین و آخرین مرجع، برای شناساندن آن دینی باشد، که الله متعال می‌خواهد و جایز نیست با کتاب‌های آسمانی پیشین، بر قرآن حکم نماییم؛ آن‌گونه که یهود و نصارا ادعا می‌کنند؛ زیرا:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِٱلذِّكۡرِ لَمَّا جَآءَهُمۡۖ وَإِنَّهُۥ لَكِتَٰبٌ عَزِيزٞ ٤١ لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ ٤٢[فصلت: ۴۱-۴۲].

‏«‏قرآن کتاب ارزشمند و بی‌نظیری است‏.‏ هیچ‌گونه باطلی، از هیچ جهتی و نظری، متوجّه قرآن نمی‌گردد‏.‏ - نه اشتباهی و نه تناقضی در الفاظ و مفاهیم آن است و نه علوم راستین و اکتشافات درست پیشینیان و پسینیان مخالف با آن و نه دست تحریف به دامان بلندش می‌رسد‏.‏ چرا که - قرآن فرو فرستاده یزدان است که با حکمت و ستوده است - و افعالش از روی حکمت است، و شایسته حمد و ستایش بسیار است-».

[۲۷۵] تفسیر ابن کثیر (۲/۵۸۶) با کمی تصرّف. [۲۷۶] تفسیر ابن کثیر (۲/۵۸۷)

شریعت اسلام، به غیر خود نیازمند نیست

شریعت خاتم، نه به شریعت و برنامه‌های ادیان پیشین نیازی دارد و نه به شریعت و برنامه‌ای جدید. اما شریعت عیسی مسیح÷، در بیشتر موارد، پیروانش را به تورات ارجاع می‌داد که احکام را از آن برگیرند و بدان عمل کنند، از این‌رو، نصرانی‌ها به شریعت‌های پیشین، مانند تورات و زبور نیاز داشتند. همان‌گونه که امت‌های ادیان پیش از اسلام، همیشه به پیامبر و شریعتی تازه، نیاز داشتند، بر خلاف امّت اسلام، که با کامل شدن آن، از سوی الله متعال، دیگر نیازی به برانگیخته شدن پیامبری جدید و یا نزول کتابی تازه، نیازی ندارد [۲۷۷].

[۲۷۷] ر.ک: ابن تیمیه، مجموع فتاوای (۱۱/۲۲۴)

فهرست منابع

۱- آلبانی، سلسلة الاحادیث الصحیحة، چاپخانه: المکتب الاسلامی، چاپ اول.

۲- آلبانی، صحیح الجامع الصّغیر، کتابخانه اسلامی، چاپ اوّل بیروت.

۳- آلوسی، تفسیرآلوسی، چاپخانه‌ی منبریه.

۴- ابراهیم موسوی زنجانی، عقائد امامیه،، مؤسسه اعلمی، بیروت.

۵- ابن أبی عزّ حنفی، شرح عقیدة طحاویة، چاپخانه: المکتب الاسلامی، بیروت، چاپ چهارم.

۶- ابن اثیر، جامع الأصول، چاپخانه: السّنة المحمدیة، قاهره، چاپ اوّل.

۷- ابن الأثیر، زادالمعاد، چاپخانه و کتابخانه‏ی مصری- قاهره.

۸- ابن الجوزی، زاد المسیر، چاپخانه: المکتب الاسلامی، بیروت.

۹- ابن القیّم، مفتاح دار السّعاده، چاپخانه صبیح، قاهره.

۱۰- ابن القیّم، هدایة الحیاری، انتشارت دار الافتاء، ریاض.

۱۱- ابن تیمیه، الجوال الصحیح لمن بدّل دین المسیح، چاپخانه: مؤسسة المدنی- قاهره.

۱۲- ابن تیمیه، مجموع فتاوی، جمع آوری: ابن قاسم، ریاض، چاپ اوّل.

۱۳- ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، چاپ سلفیه.

۱۴- ابن حجر، الزّهرالنضر فی نبأ الخضر، چاپخانه: المنبریه.

۱۵- ابن کثیر، البدایة و النّهایة، کتابخانه‏ی المعارف، بیروت، چاپ دوم.

۱۶- ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، چاپخانه: دار الاندلس، بیروت لبنان.

۱۷- ابن منظور، لسان العرب،آماده سازی: یوسف خیّاط وندیم مرعشی، چاپخانه: دار لسان العرب، بیروت، چاپ اول.

۱۸- احمد بن حنبل، مسند امام احمد، مکتب الاسلامی، بیروت.

۱۹- احمد غمراوی، الاسلام فی عصر العلم، چاپ دار الکتب الحدیثیه، قاهره.

۲۰- الاشقر، العقیدة فی الله متعال، کتابخانه‏: الفلاح-کویت.

۲۱- الاشقر، عالم الجنّ و الشّیاطین، کتابخانه‏ی الفلاح، کویت.

۲۲- الاشقر، عالم الملائکة الأبرار، کتابخانه‏ی الفلاح، کویت.

۲۳- انجیل برنابا، چاپخانه: دارالقلم، کویت.

۲۴- بخاری، صحیح بخاری، چاپخانه: السلفیه، قاهر.

۲۵- تبریزی، مشکاة المصابیح، چاپخانه: المکتب الاسلامی، چاپ اول، دمشق.

۲۶- تورات سامریه، چاپ دار الانصار، قاهره.

۲۷- خمینی، حکومت اسلامی، انتشارات انقلاب اسلامی ایران و چاپخانه الخلیج - کویت.

۲۸- خیر الدّین وانلی، معجزات المصطفی، مؤسسه و کتابخانه خافقین، دمشق.

۲۹- دکتر سامری، نبوّة محمّد من الشکّ الی الیقین، کتابخانه قدس، بغداد.

۳۰- سفارینی، لوامع الأنوار البهیّه، چاپ قطر.

۳۱- سید قطب، فی ظلال القرآن، چاپ دارالشروق.

۳۲- شوکانی، نیل الأوطار، چاپخانه: حلبی، چاپ دوم، قاهره.

۳۳- شهرستانی، الملل و النّحل، دار المعارف، بیروت.

۳۴- صحیح مسلم با شرح نووی، چاپخانه مصریه، قاهره.

۳۵- صلاح الدّین مجید، نظرات فی النّبوة، کتابخانه قدس، بغداد.

۳۶- عبد الرّحمن حبنکة المیدانی، العقیدة الاسلامیة، چاپ اوّل، دمشق.

۳۷- علی احمد سالوس،الامامه عند الجمهور، کتابخانه‏ی ابن تیمیّه- کویت.

۳۸- فیروزآبادی، بصائر ذوی التّمیز، لجنة احیاء الترّاث الاسلامی- قاهره.

۳۹- فیومی، مشکاة المنیر، چاپخانه: دارالمعارف، قاهره.

۴۰- قرطبی، تفسیر القرطبی، دار الکتاب العربی، بیروت.

۴۱- ماوردی، اعلام النبوّه، نشر کتابخانه‏ی الکلیّات الأزهریّه – قاهره.

۴۲- مجموعة الرّسائل المنبریه- چاپ تصوری- بیروت.

۴۳- محمّد حسین هیکل، زندگانی محمّد، چاپخانه: دار المعارف، قاهره.

۴۴- محمّد رضا، عقائد امامیه، دارالغدیر، بیروت.

۴۵- محمّد شنقیطی، اضواء البیان، مؤسسه مدنی، قاهره – چاپ اوّل.

۴۶- محمّد نبی الاسلام.

۴۷- محمود شکری آلوسی، مختصر تحفة اثنی عشریة، - چاپخانه: سلفیه، قاهره، ۱۳۸۷هـ .ق.

۴۸- مختصر صحیح مسلم، المکتب الاسلامی، بیروت.