ریاض الصّالحین
در سخنان پیامبر امین ج
(جلد دوم)
امام محدّث ابوزکریا یحیی بن شرف نووی رحمه الله
مترجم:
مرحوم استاد احمد حواری نسب (ابوسعید)
قال الله تعالی:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُيُوتًا غَيۡرَ بُيُوتِكُمۡ حَتَّىٰ تَسۡتَأۡنِسُواْ وَتُسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَهۡلِهَا﴾[النور: ۲۷].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، وارد خانههایی غیر از خانههای خودتان نشوید تا زمانی که اجازه بگیرید و بر ساکنان آن سلام کنید».
و قال تعالی:
﴿فَإِذَا دَخَلۡتُم بُيُوتٗا فَسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ تَحِيَّةٗ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُبَٰرَكَةٗ طَيِّبَةٗ﴾[النور: ۶۱].
«هر وقت داخل خانهای شدید، بر همدیگر سلام کنید، سلام پربرکت و پاکی که از جانب خداست و بدان پاداش داده میشود».
و قال تعالی:
﴿وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٖ فَحَيُّواْ بِأَحۡسَنَ مِنۡهَآ أَوۡ رُدُّوهَآ﴾[النساء: ۸۶].
«هرگاه به شما درودی فرستادند، به گونهای بهتر و زیباتر و بهتر از آن درود بفرستید یا به همانند آن، آن را پاسخ گویید».
و قال تعالی:
﴿هَلۡ أَتَىٰكَ حَدِيثُ ضَيۡفِ إِبۡرَٰهِيمَ ٱلۡمُكۡرَمِينَ٢٤ إِذۡ دَخَلُواْ عَلَيۡهِ فَقَالُواْ سَلَٰمٗاۖ قَالَ سَلَٰمٞ قَوۡمٞ مُّنكَرُونَ٢٥ فَرَاغَ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ فَجَآءَ بِعِجۡلٖ سَمِينٖ٢٦ فَقَرَّبَهُۥٓ إِلَيۡهِمۡ قَالَ أَلَا تَأۡكُلُونَ٢٧﴾[الذاریات: ۲۴-۲۷].
«ای پیامبر ص! آیا خبر مهمانان بزرگوار ابراهیم به تو رسیده است؟ وقتی که وارد شدند و گفتند: سلام! گفت: سلام بر شما ! گفت: سلام مردمى ناشناسید. پس آهسته بهسوى زنش رفت و گوسالهاى فربه [و بریان] آورد. آن را به نزدیکشان برد [و] گفت مگر نمىخورید».
۸۴۵- «وعن عبد الله بن عمرو بن العاص بأن رجلا سأل رسول الله صأيُّ الإْسلام خَيْرٌ؟ قال «تُطْعم الطَّعَامَ، وَتَقْرأُ السَّلام عَلَىَ مَنْ عَرِفتَ وَمَنْ لَمْ تَعْرِفْ»» متفق عليه.
۸۴۵. «از عبدالله بن عمرو بن عاص بروایت شده است که گفت: مردی از پیامبر صسؤال کرد: کدام خصلت اسلام بهتر است؟ فرمودند: «خوراک به دیگران بدهی و بر هر کس که میشناسی و نمیشناسی سلام کنی»» [۱].
۸۴۶- «وعن أبي هريرة سعن النبي صقال «لـما خَلَقَ الله آدم صقال: اذْهَبْ فَسَلِّمْ عَلَى أُولئِكَ نَفَرٍ مِنَ الَمَلاَئكة جُلُوسٌ فاسْتمعْ ما يُحَيُّونَكَ فَإنَّها تَحيَّتُكَ وَتَحِيَّةُ ذُرِّيَّتِك. فقال: السَّلام عَلَيْكُمْ، فقالوا: السَّلام ُ عَلَيْكَ وَرَحْمةُ الله، فَزادُوهُ: وَرَحْمةُ الله»» متفق عليه.
۸۴۶. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند وقتی آدم را خلق کرد، به او فرمود: برو به آن جماعت ـ گروهی از فرشتگان که نشسته بودند ـ سلام کن و به درود آنها نسبت به خودت گوش بده که آن درود تو و درود فرزندان توست، (و آدم به آنها) گفت: السلام علیکم! جواب دادند: السلام علیکم و رحمه الله و رحمه الله را به سلام او اضافه کردند»» [۲].
۸۴۷- «وعن أبي عُمارة البراء بن عازبٍ بقال: أمرنا رسولُ الله صبِسَبعٍ: «بِعَيادَةِ الَـمرِيضِ، وَاتِّباع الجَنائز، وَتشْميت العَاطس، ونصرِ الضَّعِيف، وَعَوْن الـمظلوم، وإفْشاءِ السَّلام، وإبرارِ الـمقسم»» متفق عليه، هذا لفظ إحدى روايات البخاري.
۸۴۷. «از ابوعماره براء بن عازب بروایت شده است که پیامبر صما را به انجام دادن هفت چیز امر فرمودند: ما را امر کرد به: (۱) عیادت مریض؛ (۲) تشییع جنازه؛ (۳) دعای خیر کردن برای کسی که عطسه میکند؛ (۴) به جای آوردن قسم کسی که قسم یاد میکند؛ (۵) یاری مظلوم؛ (۶) اجابت دعوت کننده؛ (۷) انتشار سلام (با بلند و زیاد گفتن آن)» [۳].
۸۴۸- «وعن أبي هريرة سقال: قال رسول الله ص«لا تَدْخُلُوا الجَنَّةَ حَتَّى تُؤْمِنُوا وَلا تُؤمِنوا حَتى تحَابُّوا، أَوَلا أدُلُّكُمْ عَلَى شَئٍ إذا فَعَلْتُمُوهُ تَحاَبَبْتُم؟ أفْشُوا السَّلام بَيْنَكُم»» رواه مسلم.
۸۴۸. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «وارد بهشت نمیشوید تا اینکه ایمان داشته باشید و ایمان نخواهید داشت تا آن که همدیگر را دوست داشته باشید؛ آیا شما را راهنمایی کنم به چیزی که اگر آن را انجام دهید، همدیگر را دوست خواهید داشت؟ سلام را در میان خودتان افشا و پراکنده وعمومی کنید»» [۴].
۸۴۹- «وعن أبي يوسف عبد الله بن سلام سقال: سمعت رسول الله صيقول «يَا أيُّهَا النّاسُ أفْشُوا السَّلام، وَأْطعِمُوا الطْعَامَ، وَصِلُوا الأْرحامَ، وَصَلُّوا والنَّاس نيامٌ، تَدْخُلوا الجُنَّة بسلام»»رواه الترمذي وقال: حديث حسن صحيح.
۸۴۹. «از ابویوسف عبدالله بن سلام سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «ای مردم! سلام را اشاعه دهید و به دیگران اطعام کنید و صلهی رحم انجام دهید و در حالی که مردم در خوابند، (شبها) نماز بخوانید، آنگاه به سلامت و بدون حساب و عقاب داخل بهشت میشوید»» [۵].
۸۵۰- «وعن الطفيل بن أبي بن كعب أنه كان يأتي عبد الله بن عمر فيغدو مَعَهُ إلى السوق. قال: فإذا غدونا إلى السوق، لم يمرّ عبدالله على سقاط ولا صاحب بيعَة وَلا مْسكين وَلا أحد إلا سَلّم عَليه، قال الطُّفيلُ: فَجِئْتُ عبد الله بنَ عُمرَ يَوْماً فاستَ تَبعني إلى السُّوقِ فقُلْت لَهُ: ماتَصْنعُ بالسوقِ وأنْتَ لا تَقِفُ عَلى البَيْع وَلا تَسْألُ عَن السِّلع وَلا تَسُومُ بها وَلا تَجلسُ في مجالس السّوق؟ وأقولُ اجْلسْ بنا ههُنا نَتَحدَّث، فقال يا أبا بَطْن. وَكانَ الُطُّفَيلُ ذَا بَطْن إنَّما نَغُدو منْ أجْل السَّلام نُسَلِّمُ عَلَى مَنْ لَقِيناهُ، رواه مالك في الـموُطَّإ بإسناد صحيح».
۸۵۰. «از طفیل بن ابی بن کعب روایت شده است که او نزد عبدالله بن عمر بمیآمد و صبحگاه با او به بازار میرفت و میگوید: وقتی به بازار میرسیدیم، عبدالله بر هیچ کهنهفروش و فروشنده و مسکین و هیچکس دیگری نمیگذشت مگر اینکه بر او سلام میکرد. طفیل میگوید: روزی نزد عبدالله بن عمر سآمدم، او از من خواست که همراهش به بازار بروم، به او گفتم: به بازار چه کار داری؟ و حال آنکه (خبر معاملهای را نمیپرسی) و از نرخ و اجناس جویا نمیشوی و جنسی را عرضه نمیکنی و در مجالس بازار نمینشینی؟ من میگویم: (به جای اینکه به بازار برویم) اینجا بنشینیم و با هم گفتگو کنیم! عبدالله گفت: ای ابابطن! ـ طفیل دارای شکم بزرگی بود ـ ما در اول صبح تنها به خاطر سلام کردن به بازار میرویم و به کسی که به او برخورد میکنیم، سلام میدهیم» [۶].
[۱] متفق علیه است؛ [خ (۱۲)، م (۳۹)]. [این حدیث قبلاً هم به شماره ی ۵۵۰ آمده است]. [۲] متفق علیه است؛ [خ (۳۳۲۶)، م (۲۸۴۱)]. [۳] متفق علیه است؛ [خ (۱۲۳۹)، م (۲۰۶۶)]. [روایت کامل این حدیث قبلاً به شمارهی ۲۳۹، گذشت]. آنچه در متن آمده است، لفظ یکی از روایتهای بخاری است. [۴] مسلم روایت کرده است ؛ [۰۵۴)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۳۷۸ آمده است]. [۵] ترمذی [(۲۴۸۷)] روایت کرده و گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۶] مالک در موطأ [(۱/۹۶۱-۹۶۲] به اسناد صحیح روایت کرده است.
يستحب ان يقول الـمبتدیء بالسلام: «السلام عليکم ورحمة الله و برکاته»، بضمير الجمع، و إن کان الـمسلَّم عليه واحداً، ويقول الـمجيب: «وعليکم السلام ورحمة الله وبرکاته». فيأتي بواو العطف في قوله: وعليکم.
مستحب است که آغاز کنندهی سلام بگوید: «السلام علیکم و رحمه الله و برکاته (سلام و رحمت و برکات خداوند بر شما باد)»، و ضمیر جمع «کُم» بیاورید هرچند طرفی که بر او سلام میشود یک نفر باشد و جواب دهنده بگوید: «و علیکم السلام و رحمه الله و برکاته ( و سلام و رحمت و برکات خداوند بر شما باد)» و در جوابش، واو عطف بیاورد: «و علیکم».
۸۵۱- «عن عِمران بن حصين بقال: جاءَ رجُل إلى النبي صفقال: السَّلامُ عَلَيكُم، فَرَدَّ عَلَيْهِ ثم جَلَسَ، فقال النبي ص: «عَشْرٌ» ثم جَاءَ آخَرُ فَقَالَ: السَّلامُ عَلَيكُم وَرَحْمَةُ الله، فَرَدَّ عليهِ فَجَلَسَ، فقال: «عِشْرون»، ثم جَاءَ آخَرُ فَقَالَ: السَّلامُ عَلَيكُم وَرَحْمَةُ الله وَبَرَكَاتُه، فَرَدَّ عليهِ فَجَلَسَ، فقال: «ثَلاَثُونَ»» رواه أبو داود والترمذي وقال: حديث حسن.
۸۵۱. «از عمران بن حصین بروایت شده است که گفت: مردی نزد پیامبر صآمد و گفت: السلام علیکم، پیامبر صجواب سلام او را داد و مرد نشست، پیامبر صفرمودند: «ده (ده حسنه پاداش برد)» سپس دیگری آمد و گفت: السلام علیکم و رحمه الله، پیامبر صجواب سلام او را نیز داد و مرد نشست، پیامبر صفرمودند: «بیست (بیست حسنه پاداش برد)» و سپس یکی دیگر آمد و گفت: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته، ایشان، جواب سلام او راهم داد و سپس مرد نشست و پیامبر صفرمودند: «سی (سی حسنه پاداش برد)» (زیرا السلام علیکم، یک حسنه، رحمه الله یک حسنه، و برکاته، یک حسنه است و هر حسنه، ده برابر پاداش دارد)» [۷].
۸۵۲- «وعن عائشة لقالتْ: قال لي رسولُ الله ص: «هذا جِبرِيلُ يَقرَأُ عَلَيْكِ السَّلَامَ» قالَتْ: قُلتُ: «وَعَلَيْه السَّلامُ ورحْمَةُ الله وَبَرَكَاتُهُ»» متفقُ عليه.
وهكذا وقع في بعض رواياتِ الصحيحين: ((وَبَرَكَاتُهُ)) وفي بعضها بحذفها، وزيادة الثقة مقبولة.
۸۵۲. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: پیامبر صبه من فرمودند: «این جبرئیل است و به تو سلام میکند»، گفتم: و علیه السلام و رحمه الله و برکاته (سلام و رحمت و برکات خداوند بر او باد)» [۸].
و در بعضی از روایات صحیحین، آمده است: «و برکاته» و در بعضی از آنها به حذف آن آمده، و اضافه کردن (کلمهای در حدیث) از جانب راوی مورد اعتماد، پذیرفتنی است.
۸۵۳- «وعن أنسٍ سأن النبي صكان إذا تكلم بِكَلمة أعَادهَا ثَلاثاً حتَّى تُفَهَم عنه، وإذا أتى على قوْم فَسَلَّمَ عَلَيهم سَلَّم عَلَيهم ثَلاثاَ، رواه البخاري. وهذا محمُولٌ عَلَى ما إذا كان الجَمْعُ كثيراَ».
۸۵۳. «از انس سروایت شده است که پیامبر صهرگاه سخنی میفرمود، (اگر مقام و حال ایجاب میکرد) سه بار آن را تکرار میفرمود تا از او فهمیده شود و هرگاه بر عدهای وارد میشد و بر آنان سلام میکرد، سه بار سلام میفرمود» [۹].
و این (سه بار تکرار کردن حرف یا سلام)، محمول و مربوط به زمانی است که مردم زیاد باشند.
۸۵۴- «وعن الْـمقْدَاد سفي حَدِيثه الطويل قال: كُنَّا نَرْفَعُ للنبي صنَصِيبهُ مِنَ الَّلبَن فَيَجِيئُ مِنَ اللَّيلِ فَيُسَلِّمُ تسليما ً لايوقظُ نَائِماً وَيُسمِعُ اليَقَظان فَجَاء النبي صفَسَلمَّ كما كان يُسَلمُ» رواه مسلم.
۸۵۴. «از مقداد سدر حدیث طولانی او روایت شده است که گفت: ما سهم شیر پیامبر صرا برایشان برمیداشتیم و ایشان در شب میآمد و سلامی میکرد که خوابیده را بیدار نمیکرد و به بیداران میشنواید، سپس پیامبر صآمد و مانند سابق سلام کرد و...».
۸۵۵- «عن أسماء بنتِ يزيد لأن رسول الله صمَرَّ في المَسْجِد يوْماً وَعصْبةٌ مِنَ النِّساء قُعوُدٌ فألوْي بِيده بالتسليم» رواه الترمذي وقال: حديث حسن.
وهذا محمول على أنه صجَمَعَ بَين اللَّفظ والإشارة، ويُؤيِّدُهُ أن في رِواية أبي داود: «فَسَلَّم عَليْنا».
۸۵۵. «از اسماء دختر یزید سروایت شده است که پیامبر صروزی از میان مسجد گذشت در حالی که عدهای از زنان نشسته بودند و ایشان با بلند کردن دست (به زنان) سلام کرد» [۱۰].
و این حمل بر آن شده است که پیامبر صلفظ و اشاره را با هم جمع کرده است و روایت ابوداود: «پس بر ما سلام کرد»، این امر را تأیید میکند [۱۱].
۸۵۶- «وعن أبي جُرَيِّ الـهجيْمِيِّ سقال: أتيت رسول الله صفقلُت: عَلْيك السَّلامُ يا رَسول الله. فقال: لاتَقُلْ عَلَيْكَ السَّلامُ، فإن عَلَيْكَ السّلامُ تَحيَّةُ الـموتى» رواه أبو داود، والترمذي وقال: حديث حسن صحيح. وقد سبق بِطولِه.
۸۵۶. «از ابوجری هجیمی سروایت شده است که گفت: نزد پیامبر صآمدم و گفتم: علیک السلام! ای رسول خدا! پیامبر صفرمودند: «مگو علیک السلام، (زیرا که) علیک السلام سلام مردگان است، (بلکه بگو: السلام علیک!)»» [۱۲].
[۷] ابوداود [(۵۱۵۹)] و ترمذی [(۲۶۹۰)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیثی حسن است. [۸] متفق علیه است؛ [خ (۳۷۶۸)، م (۲۴۴۷)]. [۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۰۵۵)]. [۱۰] ترمذی [(۲۶۹۸)] روایت کرده است و گفته است: حدیثی حسن است. [۱۱] [(۵۲۰۴)]. [۱۲] ابوداود [(۴۰۸۴)] و ترمذی [(۲۷۲۲)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیث حسن صحیح است. و روایت کامل این حدیث [به شمارهی: ۷۹۶]، گذشت.
۸۵۷- «وعن أبي هريرة سأن رسول الله صقال: «يُسَلِّمُ الرَّاكبُ عَلَى الْمَاشِي، وَالْـماشي عَلَي القَاعِدِ، والقليلُ على الكَثِيِرِ»» متفق عليه وفي رواية البخاري: والصغيرُ على الْكَبِيرِ.
۸۵۷. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «سوار بر پیاده و پیاده بر نشسته و گروه کمتر بر گروه بیشتر، سلام دهند»» [۱۳].
در روایتی دیگر از بخاری آمده است: «و کوچک بر بزرگ».
۸۵۸- «وعن أبي أُمامة صُديِّ بن عجلان الباهِلِي سقال: قال رسول الله ص: «إنَّ أوْلىَ النِّاس بالله مَنْ بَدأهم بالسَّلاَم»».
رواه أبو داود بإسنادٍ جيدٍ، ورواه الترمذي عن أبي أُمامةَ سقِيلَ يارسولَ الله، الرَّجُلانِ يَلْتَقيان أيُّـهُمَـا يَبْدأُ بالسَّلامِ، قال أوْلاهُـمَـا بالله تعالى، قال الترمذي: حديث حسن.
۸۵۸. «از ابوامامه صدی بن عجلان باهلی سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «نزدیکترین و سزاوارترین مردم به (رحمت) خدا، کسی است که به سلام بر دیگران پیشی بگیرد»» [۱۴].
و این حدیث را ترمذی از ابوامامه روایت کرده است که گفته شد: ای رسول خدا! دو مرد همدیگر را ملاقات میکنند، کدام یک از آنان اول سلام کند؟ فرمودند: «سزاوارترین آن دو به (رحمت و قرب) خدا» [۱۵].
[۱۳] متفق علیه است؛ [خ (۶۲۳۱)، م (۲۱۶۰)]. [۱۴] ابوداود [(۵۱۹۷)]. به اسناد جید (نیکو) روایت کرده است. [۱۵] [(۲۶۹۵)]؛ ترمذی گفته است: حدیثی حسن است.
۸۵۹- «عن أبي هريرة سفي حديث الـمسِيءِ صَلاتُه أنَّهُ جاء فَصَلَّى ثُمَّ جاء إلى النبي صفَسَلَّمَ عَلَيْهِ فَرَدَّ عَلَيْهِ السَّلام فقال: «ارجع فَصَلِّ فَإنَّكَ لم تُصَلِّ» فَرَجَعَ فَصَلَّى، ثُمَّ جاء فَسَلَّمَ عَلَى النبي صحَتّى فَعَل ذلكَ ثَلاثَ مَرَّاتٍ» متفق عليه.
۸۵۹. «از ابوهریره سدر حدیث آن شخصی که نمازش را درست نمیخواند، روایت شده است که گفت: آن مرد آمد و نماز خواند، سپس به نزد پیامبرپ صآمد و بر ایشان سلام کرد و پیامبر صجواب سلام او را داد و به او فرمودند: «بازگرد و نماز بخوان، زیرا تو (در حقیقت) نماز نخواندهای!» و مرد بازگشت و نماز خواند و باز آمد و بر پیامبر صسلام کرد، (و همچون بار قبل جواب گفت) تا این که سه بار این عمل را تکرار نمود» [۱۶].
۸۶۰- «وعنه عن رسول اللَّه صقال: «إذا لقيَ أَحَدُكُمْ أخاه فَلْيُسَلِّمْ عَلَيْهِ، فَإنْ حالَتْ بَيْنَهُمَا شَجَرَةٌ أو جِدَارٌ أوْ حَجَرٌ ثُمَّ لَقِيَهُ فَلْيُسَلِّمْ عَلَيْه»» رواه أبو داود.
۸۶۰. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر وقت یکی از شما با برادر (دینی یا نسبی)ش دیدار کرد، به او سلام کند و اگر بین ایشان درخت یا دیوار و یا سنگی حایل شد و سپس با او دیدار کرد، دوباره به او سلام کند»» [۱۷].
[۱۶] متفق علیه است؛ [خ (۷۵۷)، م (۳۹۷)]. [۱۷] ابوداود روایت کرده است؛ [(۵۲۰۰)].
قال الله تعالی:
﴿فَإِذَا دَخَلۡتُم بُيُوتٗا فَسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ تَحِيَّةٗ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُبَٰرَكَةٗ طَيِّبَةٗ﴾[النور: ۶۱].
«هر وقت داخل خانهای شدید، بر همدیگر سلام کنید، سلام پربرکت و پاکی که از جانب خداست و بدان پاداش داده میشود».
۸۶۱- «وعن أنس سقال: قال لي رسول الله ص«يابُنَّي، إذا دَخَلْتَ عَلى أهْلِكَ فَسَلِّمْ يَكُنْ بَركةً عَلَيْكَ وَعَلَى أهلِ بَيْتِكَ»» رواه الترمذي وقال: حديث حسن صحيح.
۸۶۱. «از انس سروایت شده است که گفت: پیامبر صبه من فرمودند: «ای فرزندم! هر وقت بر اهل خانهی خود وارد شدی، سلام کن که آن برای تو و خانوادهات خیر و برکتی خواهد شد»» [۱۸].
[۱۸] ترمذی [(۲۶۹۹)] روایت کرده و گفته است: حدیث حسن صحیح است.
۸۶۲- «عن أنس سأنَّهُ مَرَّ عَلى صِبْيان فَسَلَّمَ عَلَيْهمْ وقال: كانَ رسول لله صيَفْعلُهُ» متفق عليه.
۸۶۲. «از انس سروایت شده است که او از کنار چند کودک عبور و بر آنها سلام کرد و گفت: پیامبر صاین کار را انجام میداد» [۱۹].
[۱۹] متفق علیه است؛ [خ (۲۶۴۷)، م (۲۱۶۸)].
۸۶۳- «عن سهل بن سعد سقال: كانَتْ فينا امْرَأَةٌ وفي رواية: - كانَتْ لَنا عَجُوزٌ تأْخُذُ منْ أَُصُولِ السِّلْقَ فتطْرَحُهُ في القِدْرِ وَتُكَرْكِرُ حَبَّاتٍ منْ شَعِيرٍ، فإذا صَلَّيْنا الجُمُعَةَ وانْصَرَفْنَا نُسَلِّمُ عَلَيْها فَتُقدِّمُهُ إليْنَا» رواه البخاري. قوله «تُكَرْكِرُ» أي تَطحَنُ.
۸۶۳. «از سهل بن سعد سروایت شده است که گفت: در میان ما زنی بود ـ و در روایتی دیگر: پیرزنی داشتیم ـ که مقداری چغندر را میآورد و آن را در دیگ میریخت و دانههای جو را آرد میکرد (و بر آن میپاشید)، وقتی نماز جمعه را میخواندیم و برمیگشتیم، بر او سلام میکردیم و او، آن غذا را پیش ما میآورد» [۲۰].
۸۶۴- «وعن أُم هانئ فاخِتَةَ بِنتِ أبي طَالب لقَالت: أتيت النبي صيَوْمَ الفَتْح وَهُو يَغْتسِلُ وَفاطِمةُ تَسْتُرهُ بِثَوْبٍ فَسَلَّمْتُ» وذَكَرَت الحديث رواه مسلم.
۸۶۴. «از ام هانی فاخته دختر ابوطالب لروایت شده است که گفت: در «روز فتح مکه» نزد پیامبر صآمدم و ایشان شستشو و غسل میکرد و فاطمه لاو را با پارچهای میپوشاند؛ سلام کردم... و بقیهی حدیث را روایت میکند» [۲۱].
۸۶۵- «وعن أسماءَ بنتِ يزيد لقالت: مر علينا النبي صفي نِسْوَةٍ فَسَلَّمَ عَلَيْنَا. رواه أبو داود، والترمذي وقال: حديث حسن، وهذا لفظ أبي داود، و لفظ الترمذي: أن رسول الله صمَرَّ في المْسْجِدِ يوْماً وعُصْبَةٌ من النِّسَاءِ قُعُود فألوى بِيَدِهِ بالتَّسليمِ».
۸۶۵. «از اسماء دختر یزید لروایت شده است که گفت: پیامبر صاز کنار عدهای از ما زنان عبور و بر ما سلام فرمودند» [۲۲].
این لفظ ابوداود است و لفظ ترمذی چنین است: پیامبر صروزی از میان مسجد گذشت در حالی که عدهای از زنان نشسته بودند و ایشان با بلند کردن دست (به زنان) سلام کرد.
[۲۰] بخاری روایت کرده است؛ [(۶۲۴۸)]. [۲۱] متفق علیه است؛ [خ (۲۸۰)، م (۳۳۶)]. [۲۲] ابوداود [(۵۲۰۴)] و ترمذی [(۲۶۹۸)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیثی حسن است. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۸۵۵ آمده است].
۸۶۶- «وعن أبي هريرة سأن رسول الله صقال: «لاتَبَدَأوا اليَهُودَ ولا النَّصَارى بالسَّلام، فإذا لَقِيتُم أحَدَهُم في طَرِيق فَاضطّرُّوهُ إلى أضْيَقِهِ»» رواه مسلم.
۸۶۶. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «بر یهود و نصارا اول سلام نکنید و اگر در راهی به یکی از آنها برخورد کردید، او را مجبور کنید که از تنگنای راه برود»» [۲۳].
۸۶۷- «وعن أنس ٍ سقال: قال رسول الله ص: «إذَا سَلَّمَ عَلَيكُم أهلُ الكتاب فَقُولُوا: وعَلَيْكُمْ»» متفق عليه.
۸۶۷. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرگاه اهل کتاب بر شما سلام کردند، شما بگویید: و علیکم (و بر شما نیز)»» [۲۴].
۸۶۸- «وعن أُسامه سأن النبي صمَرَّ عَلَى مَجْلسٍ فيه أخلاطٌ من المُسلِمِينَ والمُشرِكِين عَبَدةِ الأوثَانِ واليَهُودِ فَسَّلمَ عَلَيْهِمْ النبي ص» متفق عليه.
۸۶۸. «از اسامه سروایت شده است که گفت: پیامبر صاز کنار مجلسی گذشت که در آن گروهها و مخلوطی از مسلمانان و مشرکان (بتپرستان) و یهود حاضر بودند و پیامبر صبر آنها سلام کرد» [۲۵].
[۲۳] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۱۶۷)]. [۲۴] متفق علیه است؛ [خ (۶۲۵۸)، م (۲۱۶۳)]. [۲۵] متفق علیه است؛ [خ (۶۲۵۴)، م (۱۷۹۸)].
۸۶۹- «وعن أبي هريرة سقال: قال رسول الله ص: إذَا انْتَهَى أحَدُكُم إلى المَجْلسِ فَلْيُسَلِّمْ، فَإذَا أرَادَ أنْ يَقُومَ فَلْيُسَلِّمْ، فَليسْت الأُولى بأَحَقِّ من الآخِرَة» رواه أبو داود، والترمذي وقال: حديث حسن.
۸۶۹. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرگاه یکی از شما به میان مجلس رفت، سلام کند و هنگامی که برخاست، باز سلام کند که سلام اول شایستهتر و بهتر از سلام آخری نیست (و هر دو در سنت بودن و ثواب، با هم برابرند)»» [۲۶].
[۲۶] ابوداود [(۵۲۰۸)] و ترمذی [(۲۷۰۷)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیثی حسن است.
قال الله تعالی:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُيُوتًا غَيۡرَ بُيُوتِكُمۡ حَتَّىٰ تَسۡتَأۡنِسُواْ وَتُسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَهۡلِهَا﴾[النور: ۲۷].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، وارد خانههایی غیر از خانههای خودتان نشوید تا زمانی که اجازه بگیرید و بر ساکنان آن سلام کنید».
و قال تعالی:
﴿وَإِذَا بَلَغَ ٱلۡأَطۡفَٰلُ مِنكُمُ ٱلۡحُلُمَ فَلۡيَسۡتَٔۡذِنُواْ كَمَا ٱسۡتَٔۡذَنَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ﴾[النور: ۵۹].
«هنگامی که کودکان شما به سن بلوغ رسیدند، باید اجازه بگیرند، همان گونه که اشخاصی که پیش از آنان بودهاند، اجازه گرفتهاند».
۸۷۰- «وعن أبي موسى الأشعري سقال: قال رسول الله ص: «الاستِئْذاُن ثَلاَثٌ، فَإِنْ أُذِنَ لَكَ وَ إلاَّ فَارْجِع»» متفق عليه.
۸۷۰. «از ابوموسی اشعری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «اجازه گرفتن سه مرتبه است، اگر به تو اجازه داده شد (داخل شو)، وگرنه بازگرد»» [۲۷].
۸۷۱- «وعن سهلِ بنِ سعد سقال: قال رسول الله ص«إنَّمَا جُعِلَ الاستئذاُن منْ أَجْلِ البَصَر»» متفق عليه.
۸۷۱. «از سهل بن سعد سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «اجازه گرفتن، تنها به خاطر چشم (و جلوگیری از دیدن چیزهایی که نهی شده) مقرر شده است»» [۲۸].
۸۷۲- «وعن رِبْعِيِّ بن حِرَاشٍ قال حدَّثّنا رَجُلٌ من بَنِي عَامرٍ أنَّهُ استأذَنَ على النبي صوهو في بيت فقال: أألِج؟ فقال رسول الله صلخادِمِهِ: «أُخْرُج إلى هذا فَعَلِّمْهُ الإستئذَانَ فَقُل لَهُ قُل: السَّلامُ عَلَيكُم، أأدْخُلُ؟» فَسَمِعهُ الرَّجُلُ فقال: السَّلام عَلَيكم، أأدخُلُ؟ فَأذن له النبي صفَدَخَلَ» رواه أبو داود بإسناد صحيح.
۸۷۲. «از ربعی بن حراش روایت شده است که گفت: مردی از بنی عامر برای ما صحبت میکرد که: (مردی) در حالی که پیامبر صدر خانهای تشریف داشت، اجازهی داخل شدن گرفت و گفت: آیا وارد شوم؟ و پیامبر صبه خدمتکارشان فرمودند: «نزد این مرد برو و اجازه گرفتن را به او یاد بده و به او تعلیم کن که بگو: السلام علیکم (سلام بر شما)، آیا داخل شوم؟» آن مرد فرمایش پیامبر صرا شنید و گفت: السلام علیکم، آیا داخل شوم؟ و پیامبر صبه او اجازه داد و وی داخل شد» [۲۹].
۸۷۳- «عن كلدة بن الحنبل سقال: أتيت النبي صفَدَخَلْتُ عَلَيْه ولم أُسَلِّم فقال النبي ص: «ارْجـِعْ فَقُلْ السَّلامُ عَلَيكُم أَأَدْخلُ؟»» رواه أبو داود، والترمذي وقال: حديث حسن.
۸۷۳. «از کلده بن حنبل سروایت شده است که گفت: نزد پیامبر صرفتم و وارد شدم و سلام نکردم، پیامبر صفرمودند: «بازگرد و بگو: السلام علیکم، آیا داخل شوم؟»» [۳۰].
[۲۷] متفق علیه است؛ [خ (۶۲۵۴)، م (۲۱۵۳)]. [۲۸] متفق علیه است؛ [خ (۶۲۴۱)، م (۲۱۵۶)]. [۲۹] ابوداود [(۵۱۷۷)] به اسناد صحیح روایت کرده است. [۳۰] ابوداود [(۵۱۷۶)] و ترمذی [(۲۷۱۱)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیثی حسن است.
۸۷۴- «عن أنس سفي حديثه الـمشهور في الإسراء قال: قال رسول الله ص، «ثُمَّ صَعِدَ بي جِبْريلُ إلى السّماء الدُّنيا فاستفتح» فقيل: منْ هذا؟ قال: جبْريلُ، قِيلَ: وَمَنْ مَعَك؟ قال: مُحمَّدٌ. ثمَّ صَعِدَ إلى السَّماء الثّانية فاستفتح، قيل: مَنْ هذا؟ قال: جبريلُ، قيل: وَمَنْ مَعَكَ؟ قال: مُحَمدَّ»» والثّالثة والرَّابعة وَسَائرهنَّ وَيُقالُ في باب كل سمـاء: مَنْ هذا؟ فَيقُولُ: جبريل متفق عليه.
۸۷۴. «از انس سدر حدیث معروفش از واقعهی اسراء روایت شده است که پیامبر صفرمودند: «... سپس جبرئیل مرا به آسمان دنیا بالا برد و طلب باز نمودن در را نمود، گفتند: کیست؟ جبرئیل گفت: جبرئیل هستم، گفتند: شخص همراه تو کیست؟ گفت: «محمد ص»، سپس مرا به آسمان دوم و سوم و چهارم و سایر آنها بالا برد و در دروازهی هر آسمان گفته میشد، کیستی؟ و جبرئیل میگفت: جبرئیل»» [۳۱].
۸۷۵- «وعن أبي ذرِ سقال: خَرجتُ لَيْلة من اللّيالي فإذا رسول الله صيمشي وحْدَهُ، فجَعلتُ أمشي في ظلِّ القمَر، فالتفت فرآني فقال: «مَنْ هذا؟»» فقلت ُ أبو ذَرٍ، متفق عليه.
۸۷۵. «از ابوذر سروایت شده است که گفت: شبی از شبها بیرون رفتم، ناگاه پیامبر صرا دیدم که تنها راه میرفت، من در سایهای شروع به قدم زدن کردم، (که در مهتاب دیده نشوم) پیامبر صمتوجه شد و رو برگرداند و مرا دید و فرمودند: «کیست؟» گفتم: ابوذر» [۳۲].
۸۷۶- «وعن أُمَّ هانئ لقالت: أتيت النبي صوهو يغتسل وفاطمةُ تسْتُرُهُ فقال: «مَنْ هذه،» فقلت: أنا أُم هَانئ» متفق عليه.
۸۷۶.«از ام هانی لروایت شده است که گفت: نزد پیامبر صآمدم و ایشان شستشو و غسل میکرد و فاطمه لاو را میپوشاند؛ فرمودند: «این زن کیست؟ گفتم: منم ام هانی»» [۳۳].
۸۷۷- «وعن جابر سقال: أتَيتُ النبي صفَدَقَقْتُ الباب فقال: «من هذا؟» فقلت، أنا، فقال: «أنا أنا؟» كأنهُ كَرهَهَا» متفق عليه.
۸۷۷. «از جابر سروایت شده است که گفت: نزد پیامبر صآمدم و در را زدم، فرمودند: «پشت در کیست؟» گفتم: منم، فرمودند: «منم، منم!!» مثل این که از آن (طرز جواب من) خوش نیامد» [۳۴]و [۳۵].
[۳۱] متفق علیه است؛ [خ (۳۸۸۷)، م (۱۶۲)]. [۳۲] متفق علیه است؛ [خ (۶۴۴۳)، م (۹۴)]. [۳۳] متفق علیه است؛ [خ (۲۸۰)، م (۳۳۶)]. [این حدیث با کمی اختلاف به شمارهی ۸۶۴ آمده است]. [۳۴] متفق علیه است؛ [خ (۶۲۵۹)، م (۲۱۵۵)]. [۳۵] علمای اسلامی، برای اینکه چرا پیامبر صاز آن جواب خوشش نیامد، دلایلی ذکر کردهاند؛ از جمله این که کلمهی «من» در اینجا مفید فایدهای نیست و شخص را نمیشناساند و دیگر اینکه ممکن است نشانی از تکبر و خودخواهی با خود داشته باشد ـ ویراستاران.
۸۷۸- «عن أبي هريرة سأن النبي صقال: «إن الله يُحِبُّ العُطاسَ وَيَكْرَهُ التَّثاُؤبَ، فَإذَا عَطَس أحَدكُم وحمد الله تعالى كانَ حقَّا على كل مسلم سمعهُ أن يقول له يرحمك الله وأما التّثاوب فإنما هو من الشيطان، فـإذا تثاءب أحدكم فليردَّهُ ما استطاع، فإن أحدكم إذا تثاءب ضَحِكَ منه الشيطان»» رواه البخاري.
۸۷۸. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند عطسه را دوست و از خمیازه کراهت دارد، پس اگر یکی از شما عطسه کرد و خدا را شکر کرد (الحمدلله گفت)، بر هر مسلمانی که آن را شنید، حق است که بگوید: یرحمک الله (خداوند بر تو رحم کند) و خمیازه، از جانب شیطان است، پس اگر یکی از شما خمیازه کشید تا حد توان (اگر توانست) آن را برگرداند (و اگر نتوانست دستش را بر دهانش بگذارد)؛ زیرا هنگامی که یکی از شما خمیازه میکشد، شیطان بر او میخندد»» [۳۶]و [۳۷].
۸۷۹- «وعنه عن النبي ص: «إذا عطس أحدكم فليقل: الحمد لله، وليقل له أخوه أو صاحبه: يرحمك الله، فإذا قال له: يرحمك الله فليقل: يهديكم الله ويصلح بالكم»» رواه البخاري.
۸۷۹. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرگاه یکی از شما عطسه کرد، بگوید: الحمدالله! و برادر یا دوستش، به او بگوید: یرحمک الله ( خداوند بر تو رحم کند) و چون (دوست) او به او یرحمک الله گفت، شخص عطسه کننده بگوید: یهدیکم الله و یصلح بالکم (خداوند شما را هدایت و احوالتان را اصلاح کند!»» [۳۸].
۸۸۰- «وعن أبي موسى سقال: سمعت رسول الله صيقولُ «إذا عَطَس أحدُكُم فحمد الله فشمتوه، فإنْ لم يحمد الله فلا تُشمتوه»» رواه مسلم.
۸۸۰. «از ابوموسی سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «هرگاه یکی از شما عطسه کرد و سپاس و ستایش خداوند را به جای آورد، او را با دعای خیر خود جواب دهید و اگر حمد خدای را به جای نیاورد، برایش دعای خیر نکنید»» [۳۹].
۸۸۱- «وعن أنس سقال: عطس رجلان عند النبي صفشمت أحدهما ولم يشمت الآخر، فقال الذي لم يشمته: عطس فُلانٌ فَشَمَّتهُ وَعطستُ فَلَم تُشَمتني؟ فقال: «هذا حمد الله، وإنَك لم تحمد الله»» متفق عليه.
۸۸۱. «از انس سروایت شده است که گفت: دو نفر نزد پیامبر صعطسه کردند، پیامبر صبرای یکی از آنها دعای خیر نمود و در حق دیگری چنان نکرد، مردی که پیامبر صبرای او دعای خیر نکرده بود، گفت: فلانی عطسه نمود، برای او دعای خیر کردی و وقتی من عطسه کردم، برایم دعا نفرمودی؟! پیامبر صفرمودند: «او حمد خدا را به جای آورد و تو حمد خدای را به جای نیاوردی»» [۴۰].
۸۸۲- «وعن أبي هريرة سقال: كان رسول الله صإذَا عَطَسَ وَضَعَ يَدَهُ أوْ ثَوبَهُ عَلى فيهِ وَخَفَضَ أوْ غَضَّ بَها صَوْتَهُ.شك» الراوي رواه أبو داود،والترمذي وقال حديث حسن صحيح.
۸۸۲. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: پیامبر صهر وقت عطسه میکرد، دست یا لباسش را بر دهانش میگذاشت و بدین وسیله صدای عطسهی خود را پنهان میکرد ـ پایین میآورد ـ راوی (در بین پایین آوردن یا پنهان کردن) شک کرده است» [۴۱]و [۴۲].
۸۸۳- «وعن أبي موسى سقال: «كان الْيَهُودُ يَتَعَاطسُونَ عْندَ رسول الله صيَرْجُونَ أنْ يَقولَ لهْم يَرْحَمُكُم الله، فيقولُ: يَهدْيكمُ الله ويُصلحُ بالكم»» رواه أبو داود، والترمذي وقال حديث حسن صحيح.
۸۸۳. «از ابوموسی سروایت شده است که گفت: یهودیها نزد پیامبر صعطسه میکردند، به امید اینکه به آنان بفرماید: یرحمکم الله (خداوند بر شا رحم کند)، اما پیامبر صمیفرمود: «یهدیکم الله و یصلح بالکم (خداوند شما را هدایت و احوال شما را اصلاح کند)»» [۴۳].
۸۸۴- «وعن أبي سعيد الخدري سقال: قال رسول الله ص: إذَا تَثاءَبَ أحَدُكُمْ فَلْيُمسكْ بَيده على فيه فإنَّ الشيطان يدْخل» رواه مسلم.
۸۸۴. «از ابوسعید خدری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «وقتی که یکی از شما خمیازه کشید، دستش را بر دهان خود بگذارد، زیرا شیطان (از آن راه) داخل میشود»» [۴۴]و [۴۵].
[۳۶] بخاری روایت کرده است؛ [خ (۲۳۸۹)]. [۳۷] برای فهم بهتر معنای حدیث، ذکر دو مقدمه لازم است؛ اولاً در پزشکی جدید ثابت شده است که عطسه و خمیازه، هر دو عکسالعملهای طبعی بدن هستند و کار عطسه پاکسازی مسیر تنفس از میکروبها و مواد مزاحم و خمیازه برای رفع اختلال در تنفس و جذب اکسیژن موردنیاز بدن است؛ ثانیاً، در اسلام، هرچه به حال انسان سودمند باشد، از خداوند و فرشتگان و هرچه برای انسان زیانآور باشد، از شیطان سرچشمه میگیرد، زیرا شیطان دشمن انسان است و اینکه در حدیث، خمیازه مورد کراهت خداوند و سبب خندهی شیطان به انسان دانسته شده است، چنانکه در روایات دیگر این حدیث آمده، خمیازهای است که فرد در هنگام آن، مبالغه و دهان خود را بسیار باز کند و دستش را جلوی دهانش نگیرد و از خود صدا درآورد و باعث چندش دیگران شود که این نشانهی غفلت شخص و سبب ورود میکروبها و مواد آلوده به ریهاش میشود و در نتیجه مایهی خنده و مسخره و شادی دشمن او (شیطان) است ـ ویراستاران. [۳۸] بخاری روایت کرده است؛ [(۶۲۲۴)]. [۳۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۹۹۲)]. [۴۰] متفق علیه است؛ [خ (۶۲۲۵)، م (۲۹۹۱)]. [۴۱] ابوداود [(۵۰۲۹)] و ترمذی [(۲۷۴۶)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۴۲] این عمل یکی از توصیههای اکید بهداشت فردی در جهان جدید است ـ ویراستاران. [۴۳] ابوداود [(۵۰۳۸)] و ترمذی [(۲۷۴۰)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۴۴] مسلم روایت کرده است؛ [(۶۲۶۳)]. [۴۵] [به پاورقی ذیل حدیث شمارهی: ۸۷۸ رجوع شود].
۸۸۵- «عن أبي الخطاب قتادة قال: قلُت لأنس: أكَانتِ المُصافَحةُ في أصْحابِ رسول الله ص؟ قال: نَعَمْ» رواه البخاري.
۸۸۵. «از ابوخطاب قتاده روایت شده است که گفت: به انس سگفتم: آیا مصافحه در میان اصحاب پیامبر صمعمول بود؟ گفت: بله» [۴۶].
۸۸۶- «وعن أنس سقال: لَمَّا جَاءَ أهْلُ اليَمنِ قال رسول الله ص: «قَدْ جَاءَكُمْ أهْلُ الْيَمَنِ، وَهُمْ أولُ مَنْ جَاءَ بالمُصَافَحَة»» رواه أبو داود بإسناد صحيح.
۸۸۶. «از انس سروایت شده است که گفت: وقتی که اهل یمن (به خدمت پیامبر ص) آمدند، پیامبر صفرمودند: «اهل یمن پیش شما آمدند در حالی که ایشان نخستین کسانی هستند که مصافحه را معمول و رایج نمودند»» [۴۷].
۸۸۷- «وعن البراء سقال: قال رسول الله ص: «ما مِنْ مُسْلمَينِ يَلْتَقِيَانِ فَيَتَصافَحَانِ إلا غُفر لَهما قبل أن يفترقا»» رواه أبو داود.
۸۸۷. «از براء سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هیچ دو مسلمانی نیستند که به هم برسند و با هم مصافحه کنند، جز آنکه پیش از جدا شدن از همدیگر، گناهانشان آمرزیده میشود»» [۴۸].
۸۸۸- «وعن أنس سقال: قال رجل: يا رسول الله، الرَّجُلُ مِنَّا يَلْقَى أخَاُه أوْ صَديقَهُ أينْحني لَهُ؟ قال: «لا» قال: أفَيَلتزمه ويقبله؟ قال: «لا» قال: فَيَأْخُذُ بِيَده وَيُصَافِحُهُ؟ قال: «نَعَم َ»» رواه الترمذي وقال: حديث حسن.
۸۸۸. «از انس سروایت شده است که گفت: مردی گفت: ای رسول خدا! شخصی از ما با برادر یا دوستش ملاقات میکند، آیا در مقابل او خم شود؟ فرمودند: «نه»،گفت: آیا او را در آغوش بگیرد و ببوسد؟ فرمودند: «نه»، گفت: آیا دستش را بگیرد و با او مصافحه کند؟ فرمودند: «بله»» [۴۹].
۸۸۹- «وعن صَفْوان بن عَسَّال سقال: قال يَهُودي لِصَاحبه اذْهب بنا إلى هذا النبي فأتيا رسول الله صفَسَألاه عن تسْع آيات بَينات فَذَكرَ الْحَديث إلى قَوْله: فقَبَّلا يَدَهُ وَرِجْلَهُ وقالا: نَشْهَدُ أنَّكَ نبي» رواه الترمذي وغيره بأسانيد صحيحة.
۸۸۹. «از صفوان بن عسال سروایت شده است که گفت: یک نفر یهودی به دوستش گفت: ما را به نزد این پیامبر ببر، پس هردو نزد پیامبر صرفتند و از او دربارهی نُه آیه (و دستور الهی) واضح و روشن سؤال کردند... بعد حدیث را ذکر میکند تا آنجا که میگوید: سپس دست و پای پیامبر صرا بوسیدند و گفتند: شهادت میدهیم که تو رسول خدا هستی» [۵۰].
۸۹۰- «وعن ابن عمر بقصة قال فيها: فَدَنَوْنا من النبي صفقَّبلْنا يده» رواه أبو داود.
۸۹۰. «از ابن عمر بحکایتی روایت شده که در آن گفته است:... سپس به پیامبر صنزدیک شدیم و دست او را بوسیدیم» [۵۱].
۸۹۱- «وعن عائشة لقالت: قَدم: زَيْدُ بُن حَارثة الـمدينة ورسول الله صفي بَيْتي فأتَاهُ فَقَرَعَ الباب. فَقَام إليهْ النبي صيَجُرُّ ثوْبَهُ فاعتنقه وقبله» رواه الترمذي وقال: حديث حسن.
۸۹۱. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: زید بن حارثه (از سفرش) به مدینه بازگشت و (آن روز) پیامبر صدر حجرهی من بود، زید نزد او آمد و در را کوبید و پیامبر صبرخاست و در حالی که لباسش را به دنبال خود میکشید به طرف او رفت، و دست در گردن او نهاد و او را بوسید» [۵۲].
۸۹۲- «وعن أبي ذر سقال: قال لي رسول الله ص«لاتَحقِرَنَّ مِنَ الـمعْرُوف شَيْئاً وَلَو أن تلقى أخاك بوجه طليق»» رواه مسلم.
۸۹۲. «از ابوذر سروایت شده است که پیامبر صبه من فرمودند: «هیچ جزیی از کارهای نیک را کوچک نشمار؛ حتی این را که برادر (نسبی یا دینی و سببی) خود را با خوشرویی ملاقات کنی»» [۵۳].
۸۹۳- «وعن أبي هريرة سقال: قبَّل النبي صالحسن بن على بفقال، الأقْرَعُ بن حَابس: إنَّ لي عَشَرةًَ مِنَ الْوَلَد ماَقَبَّلتُ مِنهُمْ أحَداَ. فقال رسول الله ص. «مَنْ لاَيَرْحَمْ لا يُرْحَمْ، َ»» متفق عليه.
۸۹۳. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: پیامبر صحسن بن علی برا بوسید، اقرع بن حابس گفت: من ده فرزنددارم که هرگز هیچ کدام از آنها را نبوسیدهام، پیامبر صبه او نگاه کردند و فرمودند: «هرکس رحم نکند، به او رحم نمیشود»» [۵۴].
[۴۶] بخاری روایت کرده است؛ [(۶۲۶۳)]. [۴۷] ابوداود [(۵۲۱۳)] به اسناد صحیح روایت کرده است. [۴۸] ابوداود روایت کرده است؛ ](۵۲۱۲)]. [۴۹] ترمذی [(۲۷۲۹)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۵۰] ترمذی [(۲۷۳۴)] و غیر او به اسنادهای صحیح روایت کردهاند. [۵۱] ابوداود روایت کرده است؛ [(۵۳۲۳)]. [۵۲] ترمذی [(۲۷۳۳)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۵۳] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۶۲۶)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارههای ۱۲۱ و ۶۹۵ آمده است]. [۵۴] متفق علیه است، [خ (۵۹۹۷)، م (۲۳۱۹)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۲۲۵، آمده است].
۸۹۴- «عن البَراء بن عازب بقال: أمَرنَا رسول الله صبِعيَادةٍ المَريض، واتِّباع الجنازة، وتشميت العاطس، وإبرار الـمقسم ونصر الـمظلوم، وإجابة الداعي، وإفشاء السلام» متفق عليه.
۸۹۴. «از ابوعماره براء بن عازب بروایت شده است که پیامبر صما را به انجام دادن هفت چیز امر فرمودند:
ما را امر کرد به: (۱) عیادت مریض؛ (۲) تشییع جنازه؛ (۳) دعای خیر کردن برای کسی که عطسه میکند؛ (۴) به جای آوردن قسم کسی که قسم یاد میکند؛ (۵) یاری مظلوم؛ (۶) اجابت دعوت کننده؛ (۷) انتشار سلام (با بلند کردن و زیاد گفتن آن)» [۵۵].
۸۹۵- «وعن أبي هريرة سأن رسول الله صقال: «حَقُّ الْمُسلِمِ عَلَى الْمُسلِمِ خَمْسٌ، رَدُّ السَّلام. وَعِيادَةُ المَريض، وَاتباعُ الجنائز، وإجابة الدَّعوة. وتشميت العاطس»» متفق عليه.
۸۹۵. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «حق مسلمان بر سلمان، پنج چیز است: (۱) جواب سلام؛ (۲) عیادت مریض؛ (۳) تشییع جنازه؛ (۴) قبول دعوت او؛ (۵) دعای خیر در هنگام عطسه کردن»» [۵۶].
۸۹۶- «وعنه قال قال رسول الله ص: إنَّ الله ﻷيَقُولُ يَوْمَ القيَامَة: «يَا ابْنَ آدَمَ مَرضْتُ فَلَم تَعُدْني، قال: ياربِّ كَيْفَ أعُودُكَ وأنْتَ رَبُّ العَالَمين؟ قال: أمَا عَلْمتَ أنَّ عَبْدي فُلاَناًَ مَرِضَ فَلَمْ تَعُدْهُ، أمَا عَلمتَ أنَّك لو عُدْته لوجدتني عنده؟ يا ابن آدم اطعمتك فلم تطعمني، قال: يا رب كيف أطعمك وأنت رب العالـمين، قال: أما علمت أنه استطعمك عبدي فلان فلم تطعمه أما علمت أنك لو أطعمته لوجدت ذلك عندي؟ يا ابن آدم استسقيتك فلم تسقني، قال: يارب كيف اسقيك وأنت رب العالـمين؟ قال: استسقاك عبدي فلان فلم تسقه، أما علمت أنك لو سقيته لو جدت ذلك عندي؟»» رواه مسلم.
۸۹۶. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند بزرگ و صاحب عظمت در روز قیامت (به بندهاش) میفرماید: ای فرزند آدم! بیمار شدم و مرا عیادت نکردی! جواب میدهد: پروردگارا! چگونه من از تو عیادت کنم در حالی که تو پروردگار عالمیان هستی؟ میفرماید: مگر ندانستی که فلان بندهی من مریض است و عیادتش نکردی؟ مگر نمیدانستی که اگر به عیادتش میرفتی، مرا نزد او مییافتی؟! ای فرزند آدم! از تو طعام خواستم، به من طعام ندادی! میگوید: ای پروردگار! من چگونه به تو طعام هم در حالی که تو پروردگار عالمیان هستی؟! میفرماید: مگر نمیدانی که فلان بندهی من از تو درخواست طعام کرد و به او ندادی و اگر او را طعام میدادی، پاداش آن را نزد من مییافتی؟ ای فرزند آدم! از تو طلب آب کردم و به من آب ندادی! میگوید: پروردگارا! چگونه من به تو آب دهم در حالی که تو پروردگار عالمیان هستی؟ میفرماید: فلان بندهی من از تو آب خواست و به او ندادی، مگر نمیدانی که اگر او را سیراب مینمودی، پاداش آن را نزد من مییافتی؟»» [۵۷].
۸۹۷- «وعن أبي موسى سقال: قالَ رسولُ اللهِ، ص: «عُودُوا المَرِيضَ، وَأَطْعِمُوا الجَائعَ، وفَكُّوا العَاني»» رواه البخاري.
«العَاني»: الأسِيرُ.
۸۹۷. «از ابوموسی سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «مریض را عیادت کنید و گرسنه را طعام دهید و اسیر را آزاد نمایید»» [۵۸].
۸۹۸- «وعن ثوبان سعن النبي صقال: «إنَّ الـمسلم إذا عاد أخاه الـمسلم لم يزل في خُرْفَةِ الجنة حتى يرجع» قيل: يا رسول الله وما خُرْفَةُ الجنة؟ قال: «جَنَاها» رواه مسلم. «جَنَاها»: أي واجتني من الثمر».
۸۹۸. «از ثوبان سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «شخص مسلمان، هر وقت برادر مسلمان (بیمار) خود را عیادت کند، تا وقتی که (به خانهی خود) برمیگردد، همچنان در خرفهی بهشت است». گفته شد: ای رسول خدا! خرفهی بهشت چیست؟ فرمودند: «چیدن و استفاده از میوهها و نعمتهای بهشت است (یعنی ثواب این کار، چنان است که گویی عیادتکننده از هم اکنون به بهشت رفته است»» [۵۹].
۸۹۹- «وعن على سقال: سمعت رسول الله صيقول: ما من مسلم يعود مسلماً غدوة إلا صلى عليه سبعون ألف ملك حتى يمسي، وإن عاده عشيةً إلا صلى عليه سبعون ألف ملكٍ حتى يصبح، وكان له خريف في الجنة» رواه الترمِذِي وقال: حديث حسن.
«الخرِيفُ»: التَّمْرُ الـمَخرُوفُ، أَي: الـمُجتَنَي.
۸۹۹. «از حضرت علی سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «هر مسلمانی، در صبح برادر مسلمان خود را عیادت کند، هفتاد هزار فرشته تا غروب بر او درود میفرستند و اگر شب او را عیادت کند، هفتاد هزار فرشته تا صبح بر او درود میفرستند و او از نعمتهای بهشت، قسمت آماده و فراهم و چیده شدهای خواهد داشت»» [۶۰].
۹۰۰- «وعن أَنسٍ س، قال: كانَ غُلامٌ يَهُودِيٌّ يَخْدُم النبي ص، فمرِضَ فأَتَاهُ النَّبِيُّ صيعُودهُ، فَقَعَدَ عِنْدَ رَأْسِهِ فقالَ لَهُ: «أَسْلِمْ» فنَظَرَ إِلى أَبِيهِ وهُو عِنْدَهُ؟ فقال: أَطِعْ أَبا الْقاسِمِ، فَأَسْلَم، فَخَرَجَ النَّبِيُّ ص، وَهُوَ يقولُ: «الحَمْدُ للَّهِ الَّذي أَنْقذهُ مِنَ النَّارِ»» رواه البخاري.
۹۰۰. «از انس سروایت شده است که گفت: پسری یهودی بود که به پیامبر صخدمت میکرد و مریض شد، پیامبر صبه عیادت او رفت و بر بالینش نشست و به او گفت: «مسلمان شو!» پسر به پدرش که پیش او بود نگاه کرد، پدر گفت: از ابوالقاسم (پیامبر ص) اطاعت کن! پسر اسلام آورد و پیامبر صبیرون آمد در حالی که میفرمود: «سپاس و ستایش سزاوار خداوندی است که او را از آتش (عذاب) نجات داد»» [۶۱].
[۵۵] متفق علیه است، [خ (۱۲۳۹)، م (۲۰۶۶)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۸۴۷، آمده است و روایت کامل این حدیث نیز به شمارهی ۲۳۹، گذشت]. [۵۶] متفق علیه است، [خ (۱۲۴۰)، م (۲۱۶۲)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۲۳۸، آمده است]. [۵۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۵۶۹)]. [۵۸] بخاری روایت کرده است؛ [ (۵۶۴۹)]. [۵۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۵۶۸)]. [۶۰] ترمذی [(۹۶۹)]. روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۶۱] بخاری روایت کرده است؛ [(۱۳۵۶)].
۹۰۱- «عن عائشة ل، أَن النَّبِيَّ صكَانَ إِذا اشْتكى الإِنْسانُ الشَّيءَ مِنْهُ، أَوْ كَانَتْ بِهِ قَرْحةٌ أَوْ جُرْحٌ، قال النَّبِيُّ ص، بأُصْبُعِهِ هكذا، ووضع سُفْيانُ بْنُ عُييْنَة الرَّاوي سبابتَهُ بِالأَرْضِ ثُمَّ رَفَعَهَا وقال: بِسْمِ اللَّهِ، تُربَةُ أَرْضِنا، بِرِيقَةِ بَعْضنَا، يُشْفَى بِهِ سَقِيمُنَا، بِإِذْن رَبِّنَا»» متفقٌ عليه.
۹۰۱. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: هرگاه کسی از درد جایی از بدنش مینالید یا زخمی چرکین یا بریدگیای داشت، پیامبر صبا انگشت خود این کار را میکرد: «سفیان بن عیینه» راوی حدیث (برای نشان دادن کار پیامبر ص) انگشت سبابهی خود را (با آب دهان خیس میکرد) و بر زمین میمالید و بلند میکرد (آنگاه پیامبر صانگشتش را بر زخم یا بریدگی یا جای درد میمالید) و میفرمود: «به نام خدا، (این) خاک سرزمین ما و مخلوط به آب دهان یکی از ما (است که) به اجازهی پروردگارمان، مریض ما، به وسیلهی آن شفا مییابد»» [۶۲].
۹۰۲- «وعنها أَن النبيَّ صكَانَ يعُودُ بَعْضَ أَهْلِهِ يَمْسَحُ بيدِهِ اليُمْنى ويقولُ: «اللَّهُمَّ ربَّ النَّاسِ، أَذْهِب الْبَأسَ، واشْفِ، أَنْتَ الشَّافي لا شِفَاءَ إِلاَّ شِفَاؤُكَ، شِفاءً لا يُغَادِرُ سقَماً»» متفقٌ عليه.
۹۰۲. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: پیامبر صاز یکی از همسران خود عیادت میفرمود (و جای درد) او را با دست راست خود مسح مینمود و میفرمود: «سقَماً: خدایا! ای پروردگار مردم! ناراحتی و درد را بردار و شفا بده که تو شفابخشی و هیچ شفایی جز شفای تو نیست، شفایی عطا کن که چیزی از بیماری باقی نگذارد»» [۶۳].
۹۰۳- «وعن أَنسٍ سأَنه قال لِثابِتٍ رحمه اللَّه: أَلا أَرْقِيكَ بِرُقْيَةِ رسولِ اللَّه ص؟ قال: بَلى. قال: اللَّهُمَّ رَبَّ النَّاسِ، مُذْهِبَ البَأسِ، اشْفِ أَنتَ الشَّافي، لا شافي إِلاَّ أَنْتَ، شِفاءً لا يُغادِر سَقَماً» رواه البخاري.
۹۰۳. «از انس سروایت شده است که او به ثابت /گفت: آیا با رقیه و دعای پیامبر صبرای تو دعا نکنم؟ ثابت گفت: بله، انس گفت: «اللَّهُمَّ رَبَّ النَّاسِ، مُذْهِبَ البَأسِ، اشْفِ أَنتَ الشَّافي، لا شافي إِلاَّ أَنْتَ، شِفاءً لا يُغادِر سَقَماً» خداوندا! پروردگار مردم! ناراحتی و درد را بردار و شفا بده که تو شفا بخشی و هیچ شفایی جز شفای تو نیست، شفایی عطا کن که چیزی از بیماری باقی نگذارد» [۶۴].
۹۰۴- «وعن سعدِ بن أَبي وَقَّاصٍ سقال: عَادَني رسول اللَّه صفقال: «اللَّهُمَّ اشْفِ سعْداً، اللَّهُمَّ اشْفِ سَعْداً، اللَّهُمْ اشْفِ سَعداً»» رواه مسلم.
۹۰۴. «از سعد ابن ابی وقاص سروایت شده است که گفت: پیامبر صبه عیادتم آمدند و فرمودند: «خداوندا! سعد را شفا بده. خداوندا! سعد را شفا بده. خداوندا! سعد را شفا بده»» [۶۵].
۹۰۵- «وعن أَبي عبد اللَّهِ عثمانَ بنِ العَاصِ، سأَنه شَكا إِلى رسول اللَّه صوَجعاً يجِدُهُ في جَسدِهِ، فقال له رسول اللَّه ص: «ضَعْ يَدَكَ عَلى الذي يَأْلَمُ مِن جَسَدِكَ وَقلْ: بِسمِ اللَّهِ ثَلاثاً وَقُلْ سَبْعَ مَرَّاتٍ: أَعُوذُ بِعِزَّةِ اللَّهِ وَقُدْرَتِهِ مِن شَرِّ مَا أَجِدُ وَأُحاذِرُ»» رواه مسلم.
۹۰۵. «از ابوعبدالله بن ابوالعاص سروایت شده است که او دردی را که در جسم خود داشت، نزد پیامبر صبیان (و از ایشان چارهجویی) کرد، پیامبر صبه او فرمودند: «دستت را بر روی موضعی از بدنت که درد دارد، بگذار و سه مرتبه بگو: بسم الله و هفت مرتبه بگو: «أَعُوذُ بِعِزَّةِ اللَّهِ وَقُدْرَتِهِ مِن شَرِّ مَا أَجِدُ وَأُحاذِرُ» از شر آنچه که حس میکنم و در خود مییابم و از شر چیزی که از آن میترسم، به عظمت و قدرت خدا پناه میبرم»» [۶۶].
۹۰۶- «وعن ابن عباسٍ ب، عن النبيِّ صقال: «مَنْ عَادَ مَرِيضاً لَمْ يَحْضُرْهُ أَجَلُهُ، فقالَ عِنْدَهُ سَبْعَ مَرَّات: أَسْأَلُ اللَّه الْعَظِيمَ رَبَّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ أَنْ يَشفِيَك: إِلاَّ عَافَاهُ اللَّه مِنْ ذلكَ المَرَضِ»» رواه أبو داود والترمذي وقال: حديث حسن، وقال الحاكِم: حديث صحيح على شرطِ البخاري.
۹۰۶. «از ابن عباس بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر کس بیماری را که هنوز زمان مرگ او فرا نرسیده است، عیادت کند و هفت مرتبه (با اخلاص و یقین به قبول دعا) نزد او بگوید: «أَسْأَلُ اللَّه الْعَظِيمَ رَبَّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ أَنْ يَشفِيَك» از خدای بزرگ و صاحب عرش عظیم میخواهم که تو را شفا دهد، حتماً این دعا موجب میشود که خداوند شخص مریض را از آن بیماری عافیت بخشد» [۶۷].
۹۰۷- «وعنه أَنَّ النبيَّ صدَخَل على أَعَرابيٍّ يَعُودُهُ، وَكانَ إذا دَخَلَ عَلى مَن يَعُودُهُ قال: «لا بَأْس، طَهُورٌ إِن شَاء اللَّه»» رواه البخاري.
۹۰۷. «از ابن عباس بروایت شده است که گفت: پیامبر صنزد یک اعرابی رفت و از او عیادت فرمود و ایشان هر وقت نزد کسی میرفت که از او عیادت کند، میفرمود: «هیچ سختی و مشکلی نیست، انشاء الله پاک کننده (ی گناهان) خواهد بود»» [۶۸].
۹۰۸- «وعن أَبي سعيد الخُدْرِيِّ سأَن جِبْرِيلَ أَتَى النَّبِيَّ صفقال: يَا مُحَمدُ اشْتَكَيْتَ؟ قال: «نَعَمْ» قال:، بِسْمِ اللَّهِ أَرْقِيكَ، مِنْ كُلِّ شَيْءٍ يُؤْذِيكَ، مِنْ شَرِّ كُلِّ نَفْسٍ أَوْ عيْنِ حَاسِدٍ اللَّهُ يشْفِيك، بِسْمِ اللَّهِ أَرْقِيكَ» رواه مسلم.
۹۰۸. «از ابوسعید خدری سروایت شده است که گفت: جبرئیل نزد پیامبر ص(که مریض بود) آمد و گفت: ای محمد! از درد رنج میبری؟ بیمار هستی؟) فرمودند: «بله»، گفت: «بِسْمِ اللَّهِ أَرْقِيكَ، مِنْ كُلِّ شَيْءٍ يُؤْذِيكَ، مِنْ شَرِّ كُلِّ نَفْسٍ أَوْ عيْنِ حَاسِدٍ الله يشْفِيك، بِسْمِ اللَّهِ أَرْقِيكَ» به نام خدا تو را رقیه و دعا میکنم از هر چیز که تو را میآزارد و از شرهر کس یا چشم هر حسود، خداوند تو را شفا دهد! به نام خدا برای تو دعا میکنم» [۶۹].
۹۰۹- «وعن أَبي سعيد الخُدْرِيِّ وأَبي هريرة ب، أَنهُما شَهِدَا على رسول اللَّه صأَنه قال: «مَنْ قال: لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ واللَّهُ أَكْبَرُ، صدَّقَهُ رَبَّهُ، فقال: لا إِله إِلاَّ أَنَا وأَنا أَكْبرُ. وَإِذَا قال: لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ وحْدهُ لا شَرِيكَ لَهُ، قال: يقول: لا إِله إِلا أَنَا وحْدِي لا شَرِيك لي. وإذا قال: لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ لَهُ المُلْكُ وَلَهُ الحَمْدُ، قال: لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا ليَ المُلْك وَلىَ الحَمْدُ. وإِذا قال: لا إله إِلاَّ اللَّهُ وَلا حَوْلَ ولا قَوَّةِ إِلاَّ بِاللَّهِ، قال لا إِله إِلاَّ أَنَا وَلا حَوْلَ ولا قوَّةَ إِلاَّ بي» وَكانَ يقولُ: «مَنْ قالهَا في مَرَضِهِ ثُمَّ ماتَ لَمْ تَطْعَمْهُ النَّارُ»» رواه الترمذي وقال: حديث حسن.
۹۰۹. «از ابوسعید خدری و ابوهریره بروایت شده است که هر دو گواهی دادند که پیامبر صفرمودند: «هر کس بگوید: «لا اله الا الله والله اکبر»، خداوند او را تصدیق میکند و میگوید: خدایی جز من نیست و من از هر چیز بزرگترم؛ وقتی آن شخص بگوید: هیچ خدایی نیست جز الله که یکتا و تنها و بیشریک است، خداوند میگوید: هیچ خدایی جز من نیست و من یکتا هستم و هیچ شریکی ندارم و هنگامی که بگوید: هیچ خدایی نیست جز الله و پادشاهی و سپاس و ستایش از آن او و سزاوار اوست، خداوند میفرماید: خدایی جز من نیست حمد فقط سزاوار من است و پادشاهی و فرمانروایی تنها از آن من است و هنگامی که بگوید: هیچ خدایی جز الله نیست و هیچ قدرت و نیرو و اراده و حرکت و سکونی جز به اجازهی خدای یکتا برای کسی ممکن نیست، خداوند میفرماید: هیچ خدایی جز من نیست و هیچ نیرو و اراده و حرکتی جز به اجازهی من ممکن نیست» و پیامبر صمیفرمود: «هرکس که در بیماریش این را بگوید و بعد بمیرد، طعمهی آتش نخواهد شد»» [۷۰].
[۶۲] متفق علیه است؛ [(۵۷۴۵)، م (۲۱۹۴)]. [۶۳] متفق علیه اس؛ [خ (۵۷۴۳)، م (۲۱۹۱)]. [۶۴] بخاری روایت کرده است؛ [(۵۷۴۲)]. [۶۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۶۲۸)]. [۶۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۲۰۲)]. [۶۷] ابوداود [(۳۱۰۶)] و ترمذی [(۲۰۸۴)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیثی حسن است و حاکم [(۱/۳۴۲)] گفته است: حدیثی صحیح بنا بر شرط بخاری است. [۶۸] بخاری روایت کرده است؛ [(۵۶۵۶)]. [۶۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۱۸۶)]. [۷۰] ترمذی روایت کرده است؛ [(۳۴۲۶)].
۹۱۰- «عن ابن عباسٍ ب، أَنَّ عليَّ بنَ أَبي طالبٍ، سخرجَ مِنْ عِنْدِ رسولِ اللَّهِ صفي وجَعِهِ الذِي تُوُفيِّ فِيهِ، فقال النَّاسُ: يا أَبَا الحسنِ، كَيـفَ أَصْبَحَ رسولُ اللَّه صقال: أَصْبحَ بِحمْد اللَّهِ بَارِئاً» رواه البخاري.
۹۱۰. «از ابن عباس بروایت شده است که گفت: حضرت علی ابن ابیطالب سیک بار زمانی که پیامبر صدر بیماریای بودند که در آن رحلت فرمودند، از خدمت ایشان بیرون آمد، مردم گفتند: ای ابوالحسن! حال پیامبر صچگونه است؟ گفت: پیامبر صبه حمد خدا، حالش بهتر است و شفا یافته است» [۷۱].
[۷۱] بخاری روایت کرده است؛ [(۲۲۶۶)].
۹۱۱- «عن عائشة لقالت: سَمِعْتُ النبيَّ صوهُوَ مُسْتَنِدٌ إِليَّ يَقُولُ: «اللَّهُمَّ اغفِرْ لي وَارْحمْني، وَأَلحِقني بالرَّفِيقِ الأَعْلَى»» متفق عليه.
۹۱۱. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: از پیامبر صدر حالی که به من تکیه زده بود، شنیدم که میفرمود: «اللَّهُمَّ اغفِرْ لي وَارْحمْني، وَأَلحِقني بالرَّفِيقِ الأَعْلَى» خدایا! مرا بیامرز و بر من رحم بفرما و مرا به رفیق اعلی (حضور خداوند یا جایگاه فرشتگان و پیامبران) بپیوند»» [۷۲].
۹۱۲- «وعنها قالت: رأَيْتُ رسولَ اللَّه صوهُوَ بِالـموتِ، عِندهُ قدحٌ فِيهِ مَاءٌ، وهُو يدخِلُ يدهُ في القَدَحِ، ثم يمسَحُ وجهَهُ بالماءِ، ثم يقول: «اللَّهُمَّ أَعِنِّي على غمرَاتِ الموْتِ وَسَكَراتِ المَوْتِ»» رواه الترمذي.
۹۱۲. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: پیامبر صرا دیدم که در حالت نزع بودند و نزد او کاسهای پر از آب بود و وی دست خود را در آن کاسه فرو میبرد و بر سر و روی خود آب میمالید و سپس میفرمود: «اللَّهُمَّ أَعِنِّي على غمرَاتِ الـموْتِ وَسَكَراتِ المَوْتِ» خدایا! مرا بر سختیها و غصهها و سکرات مرگ، کمک بفرما» [۷۳].
[۷۲] متفق علیه است؛ [خ (۵۶۷۴)، م (۲۴۴۴)]. [۷۳] ترمذی روایت کرده است؛ [(۹۷۸)].
۹۱۳- «عن عِمران بن الحُصَين بأَن امرأَةً مِنْ جُهَيْنَةَ أَتَتِ النبيَّ صوهِي حُبْلَى مِنَ الزِّنَا، فقالت: يا رسول اللَّهِ، أَصبتُ حدًّا فَأَقمْهُ علَيَّ، فَدعا رسولُ اللَّهِ صوليَّهَا، فقال: «أَحْسِنْ إِلَيْهَا، فَإِذا وضَعتْ فَأْتِني بِهَا» فَفعلَ فَأَمر بِها النبيُّ صفشُدَّتْ علَيها ثِيابُها، ثُمَّ أَمر بِها فَرُجِمتْ، ثُمَّ صَلَّى عليها» رواه مسلمٌ.
۹۱۳. «از «ابونجید عمران بن حصین خزاعی بروایت شده است که گفت: زنی از «قبیلهای جهینه» که از زنا حامله بود، نزد پیامبر صآمد و گفت: ای رسول خدا! حدی بر من است، آن را اجرا کن! پیامبر صولی او را فرا خواندند و فرمودند: «خوب از او پرستاری کن و چون وضع حمل کرد، او را پیش من بیاور، ولیّ، بعد از وضع حمل، زن را نزد پیامبر صآورد و ایشان فرمان رجم او را صادر فرمودند؛ سپس او را سخت در لباسش پیچیدند و رجم کردند؛ پیامبر صبر جنازهی او نماز گزارد» [۷۴].
[۷۴] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۶۹۶)]. [روایت کامل این حدیث قبلاً به شمارهی ۲۲، گذشت].
۹۱۴- «عن ابنِ مسعودٍ سقال: دَخَلتُ عَلى النَّبِيِّ صوهُو يُوعكُ، فَمستُه، فقلْتُ: إِنَّكَ لَتُوعَكُ وعْكاً شَديداً، فقال: «أَجَلْ إِنِّي أُوَعَكُ كما يُوعكُ رَجُلانِ مِنْكُمْ»» متفق عليه.
۹۱۴. «از ابن مسعود سروایت شده است که گفت: به خدمت پیامبر صرفتم، ایشان تب داشتند، عرض کردم: ای رسول خدا! شما تب شدیدی دارید! فرمودند: «بله، من به اندازهی تب دو مرد از شما، تب دارم»» [۷۵].
۹۱۵- «وعن سعدِ بن أَبي وَقَّاص سقال: جَاءَني رسولُ اللَّه صيعودُني مِن وجعٍ اشَتدَّ بي، فَقُلْتُ: بلَغَ بي ما ترى، وأَنَا ذو مَالٍ، وَلا يرِثُني إِلاَّ ابنتي. وذكر الحديث» متفقٌ عليه.
۹۱۵. «از سعد بن ابی وقاص سروایت شده است که گفت: پیامبر صبه خاطر درد شدیدی که داشتم، به عیادتم آمد، به ایشان عرض کردم: ای رسول خدا! از بیماری به حالی افتادهام که میبینید و ثروتمندم و جز یک دخترم، وارثی ندارم و بقیهی حدیث را ذکر کرد» [۷۶].
۹۱۶- «وعن القاسم بن محمدٍ قال: قالَتْ عائشَةُ ل: وارأْسَاهُ. فقال النَّبِيُّ ص: «بلْ أَنَا وارأْسَاهُ»» وذكر الحديث. رواه البخاري.
۹۱۶. «از قاسم بن محمد روایت شده است که گفت: حضرت عایشه لگفت: آه، سرم درد میکند! و پیامبر صفرمودند: «(نه تنها تو) بلکه من هم آه، سرم درد دارد!»». و بقیهی حدیث را ذکر کرد [۷۷].
[۷۵] متفق علیه است؛ [خ (۵۶۴۷)، م (۲۷۵۱)]. [روایت کامل این حدیث قبلاً به شماره ۳۸ گذشت]. [۷۶] متفق علیه است؛ [خ (۵۶۶۸)، م (۱۶۲۸)]. [روایت کامل این حدیث قبلاً به شمارهی ۶، گذشت]. [۷۷] بخاری روایت کرده است؛ [(۵۶۶۶)].
۹۱۷- «عن معاذٍ سقالَ: قال رسُولُ اللَّهِ ص: «منْ كَانَ آخِرَ كلاَمِهِ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه دَخَلَ الجنَّةَ»» رواه أبو داود والحاكم وقال: صحيح الإِسناد.
۹۱۷. «از معاذ سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر کس آخرین سخنش، کلمهی لا اله الا الله باشد، داخل بهشت میگردد»» [۷۸].
۹۱۸- «وعن أَبي سعيد الخُدْرِيِّ سقال: قال رسُولُ اللَّه ص: «لَقِّنُوا موْتَاكُمْ لا إِله إِلاَّ اللَّهُ»» رواه مسلم.
۹۱۸. «از ابوسعید خدری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «به مردگان خود و کسانی که در حال احتضارند، کلمهی لا اله الا الله را تلقین کنید»» [۷۹].
[۷۸] ابوداود [(۳۱۱۶)] و حاکم [(۱/۳۵۱)] روایت کردهاند و حاکم گفته است: حدیثی صحیح الاسناد است. [۷۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۹۱۶)].
۹۱۹- «عن أُمِّ سَلمةَ لقالت: دَخَلَ رسُولُ اللَّهِ صعلى أَبي سلَمة وَقَدْ شَقَّ بصَرُهُ، فأَغْمضَهُ، ثُمَّ قَال: «إِنَّ الرُّوح إِذا قُبِضَ، تبِعَه الْبصَرُ» فَضَجَّ نَاسٌ مِنْ أَهْلِهِ فقال: «لا تَدْعُوا عَلى أَنْفُسِكُم إِلاَّ بِخَيْرٍ، فإِنَّ المَلائِكَةَ يُؤمِّنُون عَلى ما تَقُولونَ» ثمَّ قالَ: «اللَّهُمَّ اغْفِر لأبي سَلَمَة، وَارْفَعْ درَجَتهُ في المَهْدِيِّينَ، وَاخْلُفْهُ في عَقِبِهِ في الْغَابِرِين، واغْفِرْ لَنَا ولَه يَاربَّ الْعَالمِينَ، وَافْسحْ لَهُ في قَبْرِهِ، وَنَوِّرْ لَهُ فيه»» رواه مسلم.
۹۱۹. «از ام سلمه لروایت شده است که گفت: پیامبر صنزد ابوسلمه (شوهر ام سلمه قبل از پیامبر ص) رفت که مرده و چشمش باز مانده بود، رفت و چشم او را بر هم نهاد و سپس فرمودند: «وقتی روح قبض و از بدن خارج میشود، چشم، او را دنبال میکند»، عدهای از خویشاوندان ابوسلمه فریاد کشیدند، پیامبر صفرمودند: برای خود جز دعای خیر نکنید؛ زیرا ملایکه برای گفتهی شما آمین میگویند»، سپس فرمودند: «خدایا! ابوسلمه را بیامرز، و درجهی او را به درجهی زمرهی هدایتشدگان بالا ببر و بعد از او، جانشین او در میان بازماندگانش باش و ما و او را بیامرز! ای پروردگار جهانیان! و در قبر او گشایش قرار ده و آن را برای او نورانی گردان»» [۸۰].
[۸۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۹۲۰)].
۹۲۰- «عن أُمِّ سلَمَةَ لقالت: قالَ رسُولُ اللَّهِ ص: «إِذا حَضرْتُمُ الـمرِيضَ، أَوِ المَيِّتَ، فَقُولُوا خيْراً، فَإِنَّ الـملائِكَةَ يُؤمِّنونَ عَلى ما تقُولُونَ، قالت: فلمَّا مَاتَ أَبُو سَلَمَة، أَتَيْتُ النَّبِيَّ صفَقُلْتُ: يا رسُولَ اللَّه، إِنَّ أبا سلَمَة قَدْ مَاتَ، قالَ: «قُولي: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لي وَلَهُ، وَأَعْقِبْني مِنْهُ عُقبى حسنةً» فقلتُ: فأَعْقَبني اللَّهُ منْ هُوَ خَيْرٌ لي مِنْهُ: مُحمَّداً ص. رواه مسلم هكذا: «إِذا حَضَرْتُمُ المَرِيضَ» أَو «الـميِّت»على الشَّكِّ، رواه أبو داود وغيره: «الـميِّت» بلا شَكٍّ».
۹۲۰. «از ام المؤمنین ام سلمه لروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «هرگاه بر شخص بیمار ـ یا مرده ـ حاضر شدید، سخنان و دعاهای نیکو بگویید؛ زیرا فرشتگان به گفتههای شما آمین میگویند»؛ ام سلمه میگوید: وقتی ابوسلمه فوت کرد، نزد پیامبر صآمدم و گفتم: ای رسول خدا! ابوسلمه مرده است! فرمودند: «بگو: خدایا! من و او را بیامرز و بعد از او عاقبت مرا خوب گردان و جایگزینی نیکو به جای او به من عطا فرما»، (آنچه پیامبر صدستور فرمود) گفتم. خدا بعد از او، برای من کسی را جایگزین فرمود که از او بهتر است، یعنی محمد صرا [۸۱].
مسلم حدیث [۸۲]را چنین روایت کرده است: هنگامی که بر مریض ـ یا مرده ـ حاضر شدید»، با شک در مریض یا مرده، ولی ابوداود و غیر او بدون شک مرده را روایت کردهاند» [۸۳].
۹۲۱- «وعنها قالت: سمعتُ رسول اللَّهِ صيقول: «مَا مِنْ عبدٍ تُصِيبُهُ مُصِيبَةٌ، فيقولُ: إِنَّا للَّهِ وَإِنَّا إِليهِ رَاجِعُونَ: اللَّهمَّ أجرني في مُصِيبَتي، وَاخْلُف لي خَيْراً مِنْهَا، إِلاَّ أَجَرَهُ اللَّهُ تعَالى في مُصِيبتِهِ وَأَخْلَف له خَيْراً مِنْهَا. قالت: فَلَمَّا تُوُفِّيَ أَبُو سَلَمَة، قلتُ كما أَمَرني رسولُ اللَّهِ صفَأَخْلَفَ اللَّهُ لي خَيْراً منْهُ رسولَ اللَّهِ ص» رواه مسلم.
۹۲۱. «از ام المؤمنین ام سلمه لروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «هر بندهای که مصیبتی به او برسد و او بگوید: «إِنَّا للهِ وَإِنَّا إِليهِ رَاجِعُونَ اللهم أجرنی فی مصیبتی، و اخلف لی خیراً منها» (ما از خداییم و بهسوی او باز میگردیم، خدایا! مرا در مصیبتم مأجور بفرما و بهتر از او را برایم جانشین او کن!) خداوند متعال در مصیبتش به او اجر میدهد و بهتر از مرده را جانشین او برایش میکند»؛ ام سلمه میگوید: وقتی که ابوسلمه فوت کرد، دستور پیامبر صرا عملی کردم و چنان گفتم و خداوند متعال برای من بهتر از او یعنی پیامبر صرا جانشین او کرد» [۸۴].
۹۲۲- «وعن أَبي موسى سأَنَّ رسولَ اللَّهِ صقال: «إِذا ماتَ وَلدُ العبْدِ قال اللَّهُ تعالى لـملائِكَتِهِ: قَبضْتُم وَلدَ عَبْدِي؟ فيقولُونَ: نعَم، فيقولُ: قَبَضتُم ثمَرَةَ فُؤَادِهِ؟ فيقولونَ: نَعم. فَيَقُولُ: فَمَاذَا قال عبْدِي؟ فيقُولُونَ: حمِدكَ واسْتَرْجعَ، فيقولُ اللَّهُ تعالى: ابْنُوا لعبدِي بَيتاً في الجَنَّة، وَسَمُّوهُ بيتَ الحمدِ»» رواه الترمذي وقال: حديث حسن.
۹۲۲. «از ابوموسی سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرگاه بچهی بنده (ی مؤمن) میمیرد، خداوند به فرشتگان خود میفرماید: جان فرزند بندهی مرا گرفتید؟ میگویند: بله، میفرماید: ثمرهی دل او را گرفتید؟ عرض میکنند: بله، میفرماید: و بندهی من چه گفت؟! عرض میکنند: سپاس و ستایش تو را به جای آورد و گفت: »إِنَّا للهِ وَإِنَّا إِليهِ رَاجِعُونَ» (ما از خداییم و بهسوی او باز میگردیم)، سپس خداوند متعال میفرماید: برای بندهی من خانهای در بهشت بنا کنید و نام آن را خانهی سپاس و ستایش (بیت الحمد) بگذارید»» [۸۵].
۹۲۳- «وعن أَبي هُريرةَ سأَنَّ رسولَ اللَّهِ صقال: يقُولُ اللَّهُ تعالى: ما لعَبْدِي الـمؤْمِن عِنْدي جزَاءٌ إِذا قَبَضْتُ صَفيَّه مِنْ أَهْلِ الدُّنْيَا، ثُمَّ احْتَسَبهُ، إِلاَّ الجَنَّةَ» رواه البخاري.
۹۲۳. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند متعال، میفرماید: من برای بندهی مؤمن خود ـ وقتی که فرد دلبند و برگزیدهاش از اهل دنیا را از او میگیرم و او برای رضا و به امید جزای من، صبر میکند ـ پاداشی جز بهشت ندارم»» [۸۶].
۹۲۴- «وعن أُسامةَ بنِ زيدٍ بقال: أَرْسَلَتْ إِحْدى بَناتِ النبي صإِلَيهِ تَدْعُوهُ وتُخْبِرُهُ أَنَّ صبيًّا لهَا أَوْ ابْناً في المَوتِ فقال للرَّسول: «ارْجِعْ إِلَيْهَا، فَأَخْبِرْهَا أَنَّ للَّهِ تعالى مَا أَخذَ ولَهُ ما أعطى، وَكُلُّ شَيْء عِنْدَهُ بِأَجْلٍ مُسَمَّى، فَمُرْهَا، فلْتَصْبِرْ ولْتَحْتسِبْ»» وذكر تـمـام الحديث، متفقٌ عليه.
۹۲۴. «از اسامه بن زید بروایت شده است که یکی از دختران پیامبر صکسی را نزد پیامبر صفرستاد که او را دعوت کند و به او خبر دهد که کودکی ـ یا پسری ـ از آن او در حال مرگ است، پیامبر صفرمودند: «نزد او بازگرد و به او بگو که خداوند، هرچه را که میگیرد یا عطا میکند، از آن او و ملک اوست و هر چیز نزد او، وقتی معینی دارد؛ بگویید صبر کند و به امید پاداش خداوند باشد»؛ و بقیهی حدیث را ذکر کرد» [۸۷].
[۸۱] ترمذی روایت کرده است؛ [(۹۶۹)]. [۸۲] [(۹۱۹)]. [۸۳] [(۳۱۱۵)]. [۸۴] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۹۱۸)]. [۸۵] ترمذی [(۱۰۲۱)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۸۶] بخاری روایت کرده است؛ [(۶۴۲۴)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۳۲، آمده است]. [۸۷] متفق علیه است؛ [خ (۱۲۸۴)، م (۹۲۳)]. [روایت کامل این حدیث قبلاً به شمارهی ۲۹، گذشت].
اما النياحه، فحرام وسيأتي فيها باب في كتاب النهي، ان شاء الله تعالي؛ واما البكاء، فجاءت احاديث كثيره بالنهي عنه، وإن الـميت يعذب ببكاء اهله، وهي متأوله ومحموله علي من اوصي به، والنهي انمـا هو عن البكاء الذي فيه ندب او نياحه، والدليل على جواز البكاء بغير ندب ولا نياحه، احاديث كثيره، منها:
نوحهگری برای مرده حرام است ـ و اگر خدا بخواهد ـ به زودی در کتاب نهی، در بحث از آن، بابی خواهد آمد؛ ولی گریه کردن بر مرده، احادیثی در نهی از آن و اینکه مرده به واسطهی گریهی بازماندگانش معذب میشود، آمده است، ولی این احادیث (دربارهی مردهای که به سبب گریهی کسانش عذاب میشود) تأویل و حمل شده است بر مردهای که خود به گریه برای خودش وصیت کرده باشد و نهی فقط از گریهای است که در مرثیه و ثناگویی و بر شمردن صفات مرده و ناله و نوحهخوانی باشد و دلیل بر جواز گریه بدون تعریف و نوحه، احادیث زیادی است، از جملهی آنها:
۹۲۵- «عن ابنِ عُمرَ بأَنَّ رسُولَ اللَّه صعاد سَعْدَ بنَ عُبَادَةَ، وَمَعَهُ عبْدُ الرَّحمنِ بنُ عَوفٍ، وسعْدُ بْنُ أَبي وَقَّاصٍ، وعبْدُ اللَّهِ بن مَسْعُودٍ ش، فَبكى رسولُ اللَّهِ ص، فلمَّا رَأَى القوْمُ بُكاءَ رسولِ اللَّه ص، بَكَوْا، فقال: «أَلا تَسْمعُونَ؟ إِنَّ اللَّه لا يُعَذِّبُ بِدمْعِ العَيْنِ، وَلا بِحُزْنِ القَلْبِ، وَلكِنْ يُعَذّبُ بِهذاَ أَوْ يَرْحَمُ» وَأَشَارَ إِلى لِسَانِهِ» متفقٌ عليه.
۹۲۵. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صاز سعد بن عباده عیادت کرد و عبدالرحمن بن عوف و سعد ابن ابیوقاص و عبدالله بن مسعود سهمراه او بودند، پیامبر صگریه کرد و هنگامی که آن جماعت گریهی او را دیدند، گریه کردند، پیامبر صفرمودند: «آیا گوش نمیدهید؟! خداوند به سبب اشک چشم یا غم دل، عذاب نمیکند، بلکه با این و به سبب این، عذاب میکند یا رحم میفرماید» و به زبان خود اشاره فرمود» [۸۸].
۹۲۶- «وعن أُسَامة بنِ زَيْدٍ بأَنَّ رسولَ اللَّهِ صرُفِعَ إِلَيهِ ابْنُ ابْنَتِهِ وَهُوَ في المَوْتِ، فَفَاضَتْ عَيْنا رسول اللَّه ص، فقال له سعدٌ: مَا هذا يا رسولَ اللَّهِ؟، قال: «هَذِهِ رحمةٌ جَعَلها اللَّهُ تَعالى في قلوبِ عبادِهِ، وَإِنما يَرْحَمُ اللَّهُ مِنْ عبَادِهِ الرُّحَمَاءَ»» متفقٌ عليه.
۹۲۶. «از اسامه بن زید بروایت شده است که گفت: پسر دختر پیامبر صرا که در حال مرگ بود به نزد او آوردند و چشمان پیامبر صپر از اشک شد، سعد به او گفت ای رسول خدا! گریهی شما از چیست؟ پیامبر صفرمودند: «این به سبب رحم و شفقتی است که خداوند متعال در دلهای بندگان خویش قرار داده است و خداوند فقط به بندگان با رحم و شفقت خود رحم و مهربانی میفرماید»» [۸۹].
۹۲۷- «وعن أَنسٍ سأَنَّ رسُولَ اللَّهِ صدَخَلَ عَلى ابْنه إِبَراهِيمَ سوَهُوَ يَجودُ بَنفسِه فَجعلتْ عَيْنا رسولِ اللَّهِ صتَذْرِفَانِ. فقال له عبدُ الرَّحمن بنُ عوفٍ: وأَنت يا رسولَ اللَّه؟، فقال: «يا ابْنَ عوْفٍ إِنَّها رَحْمةٌ» ثُمَّ أَتْبَعَها بأُخْرَى، فقال: «إِنَّ الْعَيْنَ تَدْمَعُ والقَلْب يَحْزَنُ، وَلا نَقُولُ إِلا ما يُرضي رَبَّنا وَإِنَّا لفِرَاقِكَ يا إِبْرَاهيمُ لمَحْزُونُونَ»» رواه البخاري، وروى مُسلمٌ بعضَه.
والأَحاديث في الباب كثيرة في الصحيح مشهورة، والله أعلم.
۹۲۷. «از انس سروایت شده است که گفت: پیامبر صنزد پسرش ابراهیم سکه داشت جان میداد، رفت، دو چشم مبارک پیامبر صپر از اشک شد، عبدالرحمن بن عوف سبه ایشان گفت: شما هم (گریه میکنید)؟! ای رسول خدا! پیامبر صفرمودند: «ای ابن عوف! این (اشک) مهر و شفقت است». سپس اشکی دیگر ریخت و فرمودند: «چشم، اشک میریزد و دل، غمناک میشود و ما جز کلمهای که خدا به آن راضی باشد، نمیگوییم، ما همه در فراق تو غمگین هستیم، ای ابراهیم!»» [۹۰].
والأَحاديث في الباب كثيرة في الصحيح مشهورة، والله أعلم.
و احادیث در موضوع این باب، در صحیح، فراوان و مشهور است ـ والله اعلم.
[۸۸] متفق علیه است؛ [خ (۱۳۰۴)، م (۹۲۴)]. [۸۹] متفق علیه است؛ [خ (۱۲۸۴)، م (۹۲۳)]. [روایت کامل این حدیث قبلاًبه شمارهی ۲۹، گذشت]. [۹۰] بخاری [(۱۳۰۳)] روایت کرده و مسلم [(۲۳۱۵)] نیز بعضی از آن را روایت کرده است.
۹۲۸- «عن أَبي رافعٍ أَسْلم موْلى رسول اللَّه صأَنَّ رسول اللَّه صقال: «مَنْ غَسَّل ميِّتاً فَكَتَمَ عَلَيْه، غَفَرَ اللَّهُ له أَرْبعِينَ مرَّةً»» رواه الحاكم وقال: صحيح على شرط مسلم.
۹۲۸. «از ابورافع اسلم، خدمتگزار پیامبر صروایت شده است که پیامبر صفرموند: «هرکس مردهای را بشوید و اسرار او را بپوشاند، خداوند چهل بار (چهل گناه) او را میآمرزد»» [۹۱].
[۹۱] حاکم [(۱/۳۵۴)] روایت کرده و گفته است: حدیثی صحیح بنا بر شرط مسلم است.
و قد سبق فضل التشییع.
بحث از فضیلت تشییع جنازه گذشت.
۹۲۹- قد سبق فضل التشييع (انظر كتاب عيادة الـمريض وتشييع الـميت) «عن أَبي هُريرةَ سقال: قال رسول اللَّهِ ص: «مَنْ شَهِدَ الجنَازَةَ حَتَّى يُصَلَّي عَلَيها فَلَهُ قِيرَاطٌ، وَمَنْ شَهدَهَا حَتَّى تُدْفَنَ فَلَهُ قِيراطَانِ» قيلَ وما القيراطَانِ؟ قال: «مِثْلُ الجَبلَيْنِ العَظِيمَيْنِ»» متفقٌ عليه.
۹۲۹. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس جنازهای را همراهی کند و بر آن حاضر شود تا بر او نماز گزارده میشود، قیراطی اجر دارد، و هرکس تا وقت دفن بر جنازه حاضر باشد، دو قیراط اجر دارد»، گفته شد: دو قیراط چیست؟ فرمودند: «مانند دو کوه عظیم»» [۹۲].
۹۳۰- «وعنه أَنَّ رسول اللَّه صقال: «من اتَّبعَ جَنَازَةَ مُسْلمٍ إيمَاناً واحْتِسَاباً، وَكَانَ مَعَهُ حَتَّى يُصَلَّي عَلَيها ويَفْرُغَ من دَفنِها، فَإِنَّهُ يَرْجعُ مِنَ الأَجرِ بقِيراطَين كُلُّ قيرَاط مِثلُ أُحُدٍ، ومَنْ صَلَّى عَلَيهَا، ثم رَجَعَ قبل أَن تُدْفَنَ، فَإِنَّهُ يرجعُ بقِيرَاط»» رواه البخاري.
۹۳۰. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس جنازهی مسلمانی را از روی ایمان و اخلاص، و به امید اجر و پاداش خدا، دنبال کند و تا وقتی که بر او نماز خوانده میشود و از دفن او فراغت حاصل میگردد، با او باشد، با دو قیراط پاداش برمیگردد که هر قیراط آن مثل «کوه احد» است و هر کس بر جنازه نماز بخواند و قبل از ان که دفن شود، برگردد، او با یک قیراط اجر برمیگردد»» [۹۳].
۹۳۱- «وعن أُمِّ عطِيَّةَ لقَالَتْ: نُهينَا عنِ اتِّبَاعِ الجَنائز، وَلم يُعزَمْ عَليْنَا» متفقٌ عليه.
«ومعناه» ولَمْ يُشدَّد في النَّهي كمـا يُشدَّدُ في الـمُحَرَّمَات.
۹۳۱. «از ام عطیه لروایت شده است که گفت: ما زنان از رفتن به دنبال جنازه نهی شدهایم، اما در این مورد بر ما سخت نگرفتهاند» [۹۴].
معنایش این است که: نهی (از تشییع جنازه برای زن) مانند آنکه در کارهای حرام سخت گرفته شده است، سخت گرفته نشده است.
[۹۲] متفق علیه است؛ [خ (۱۳۲۵)، م (۹۴۵)]. [۹۳] بخاری روایت کرده است؛ [(۴۷)]. [۹۴] متفق علیه است؛ [خ (۱۲۷۸)، م (۹۳۸)].
۹۳۲- «عَنْ عائشةَ لقَالَتْ: قال رسولُ اللَّهِ ص: ما مِنْ ميِّتٍ يُصلِّي عليهِ أُمَّةٌ مِنَ المُسْلِمِينَ يبلُغُونَ مئَة كُلُّهُم يشْفَعُونَ له إِلا شُفِّعُوا فيه» رواه مسلم.
۹۳۲. «از حضرت عایشه لروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «(اگر) بر مردهای، جماعتی از مسلمانان ـ که به صد نفر برسند ـ نماز بگزارند و همهی آنها برای مرده شفاعت و طلب آمرزش کنند، شفاعت آنها در مورد او قبول و وی بخشوده میشود»» [۹۵].
۹۳۳- «وعن ابنِ عباسٍ بقال: سَمعْتُ رَسُول اللَّه صيَقُول: «مَا مِنْ رَجُلٍ مُسْلمٍ يَمُوتُ، فَيقومُ عَلَى جَنَازتِهِ أَرْبَعونَ رَجُلا لا يُشركُونَ باللَّه شَيئاً إِلاَّ شَفَّعَهُمْ اللَّهُ فيهِ»» رواه مسلم.
۹۳۳. «از ابن عباس بروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «هیچ مرد مسلمانی نیست که بمیرد و چهل مرد ـ که به خدا شرک نمیورزند ـ بر جنازهی او حاضر شوند، مگر آنکه خداوند آنان را شفیع او قرار میدهد»» [۹۶].
۹۳۴- «وعن مَرْثَدِ بن عبدِ اللَّه اليَزَنِيِّ قال: كانَ مالكُ بنُ هُبَيْرَةَ سإِذا صلَّى عَلى الجنَازَةِ، فَتَقَالَّ النَّاسَ عَليها، جزَّأَهُمْ عَلَيْهَا ثَلاثَةَ أَجْزَاءٍ ثم قال: قالَ رَسُولُ اللَّه ص: «مَنْ صَلَّى عليهِ ثَلاثَةُ صُفُوف، فَقَدْ أَوْجَبَ»».
رواه أبو داود، والترمذي وقال: حديث حسن.
۹۳۴. «از مرثد بن عبدالله یزنی روایت شده است که گفت: مالک بن هبیره سهرگاه بر جنازهای نماز میخواند و مردم حاضر بر جنازه را کم تشخیص میداد، آنها را به سه دسته تقسیم میکرد و میگفت: پیامبر صفرمودهاند: «هرکس (مردهای) که سه صف مردم بر او نماز بخوانند، قطعاً بخشش و بهشت، برای او واجب گردیده است»» [۹۷].
[۹۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۹۴۷)]. [۹۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۹۴۸)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۴۳۰، آمده است]. [۹۷] ابوداود [(۳۱۶۶)] و ترمذی [(۱۰۲۸)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیثی حسن است.
يكبر أربع تكبيرات. يتعوذ بعد الأولى ثم يقرأ فاتحة الكتاب، ثم يكبر الثانية، ثم يصلي على النبي صفيقول: اللهم صل على محمد وعلى آل محمد. والأفضل أن يتممه بقوله: كمـا صليت على إبراهيم إلى قوله حميد مجيد، ولا يفعل ما يفعله كثير من العوام من قولـهم: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَٰٓئِكَتَهُۥ يُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِيِّ﴾[الاحزاب: ۵۶]. فإنه لا تصح صلاته إذا اقتصر عليه، ثم يكبر الثالثة ويدعو للميت وللمسلمين بمـا سنذكره من الأحاديث إن شاء الله تعالى، ثم يكبر الرابعة ويدعو. ومن أحسنه: اللهم لا تحرمنا أجره، ولا تفتنا بعده، واغفر لنا وله. والـمختار أنه يطول الدعاء في الرابعة خلاف ما يعتاده أكثر الناس؛ لحديث ابن أبي أوفى الذي سنذكره إن شاء الله تعالى (انظر الحديث رقم ۹۳۷) فأما الأدعية الـمأثورة بعد التكبيرة الثالثة فمنها:
(کسی که نماز جنازه را میخواند) چهار بار تکبیر میگوید؛ بعد از تکبیر اول، اعوذ بالله... و سپس سورهی فاتحه را میخواند، سپس تکبیر دوم را میگوید و بعد از این تکبیر، بر پیامبر صصلوات میفرستد و میگوید: «اللهم! صل على محمد، وعلى آل محمد» بارخدایا! بر محمد و آل او درود بفرست) و بهتر آن است که آن را با «كمـا صليت على ابراهيم وعلى آل ابراهيم في العالـمين انك حميد مجيد» تمام کند و کارهایی که بسیاری از عامیان انجام میدهند و در هنگام ادای نماز جنازه این آیه را میخوانند:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَٰٓئِكَتَهُۥ يُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِيِّ﴾[الأحزاب: ۵۶].
نکند، زیرا اگر به آن اکتفا کند، نمازش درست نیست؛ سپس تکبیر سوم را میگوید و با (دعاهای وارد در) آنچه از احادیث ـ ان شاء الله ـ ذکر خواهیم کرد، برای میت و مسلمانان دیگر دعا میکند؛ سپس تکبیر چهارم را میگوید و دعا میند و از بهترین دعاها در اینجا این دعاست: «اللهم! لا تحرمنا اجره، ولا تفتنا بعده، واغفرلنا وله» بار خدایا! ما را از اجر او محروم نفرما و بعد از او ما را به فتنه مبتلا و گمراه نکن و ما و او را بیامرز» و پسندیدهتر این است که در تکبیر چهارم دعا را طول دهد ـ برخلاف آنچه اغلب مردم بدان عادت دارند ـ به دلیل حدیث «ابن ابی اوفی» که ان شاء الله به زودی آن را ذکر میکنیم و اما دعاهای مأثوره بعد از تکبیر سوم بسیار است از جمله:
۹۳۵- «عن أبي عبدِ الرحمنِ عوفِ بن مالكٍ سقال: صلَّى رسول اللَّه صعَلى جَنَازَةٍ، فَحَفِظْتُ مِنْ دُعائِهِ وَهُو يَقُولُ: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لَهُ، وارْحمْهُ، وعافِهِ، واعْفُ عنْهُ، وَأَكرِمْ نزُلَهُ، وَوسِّعْ مُدْخَلَهُ واغْسِلْهُ بِالـماءِ والثَّلْجِ والْبرَدِ، ونَقِّه منَ الخَـطَايَا، كما نَقَّيْتَ الثَّوب الأبْيَضَ منَ الدَّنَس، وَأَبْدِلْهُ دارا خيراً مِنْ دَارِه، وَأَهْلاً خَيراً منْ أهْلِهِ، وزَوْجاً خَيْراً منْ زَوْجِهِ، وأدْخِلْه الجنَّةَ، وَأَعِذْه منْ عَذَابِ القَبْرِ، وَمِنْ عَذَابِ النَّار» حَتَّى تَمَنَّيْتُ أَنْ أَكُونَ أنَا ذلكَ المَيِّتَ» رواه مسلم.
۹۳۵. «از ابوعبدالرحمن عوف بن مالک سروایت شده است که گفت: پیامبر صبر جنازهای نماز میخواند،بعضی از دعای او را حفظ کردم که میفرمود: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لَهُ، وارْحمْهُ، وعافِهِ، واعْفُ عنْهُ، وَأَكرِمْ نزُلَهُ، وَوسِّعْ مُدْخَلَهُ واغْسِلْهُ بِالـماءِ والثَّلْجِ والْبرَدِ، ونَقِّه منَ الخَـطَايَا، كما نَقَّيْتَ الثَّوب الأبْيَضَ منَ الدَّنَس، وَأَبْدِلْهُ دارا خيراً مِنْ دَارِه، وَأَهْلاً خَيراً منْ أهْلِهِ، وزَوْجاً خَيْراً منْ زَوْجِهِ، وأدْخِلْه الجنَّةَ، وَأَعِذْه منْ عَذَابِ القَبْرِ، وَمِنْ عَذَابِ النَّار:». «خدایا! او را بیامرز و به او رحم کن و وی را خلاصی ده و خطاهای او را عفو کن و نصیب او را در بهشت نیکو قرار بده و قبر و جای او را وسعت ده و گناه او را با آب و برف و تگرگ بشوی و او را از گناهان پاک کن، همانگونه که لباس سفید را از چرک و پلیدی پاک میکنی و به او خانهای بهتر از خانهی دنیا و خانوادهای بهتر از خانوادهی خودش و همسری نیکوتر از همسر خودش عوض ده و مرحمت کن و او را وارد بهشت کن و از عذاب قبر و دوزخ پناه ده»، (راوی میگوید: تا اندازهای این دعاها عالی و پرمعنی بود) که تمنا کردم کاش آن مرده، من میبودم!» [۹۸].
۹۳۶- «وعن أبي هُريرة وأبي قَتَادَةَ، وأبي إبْرَاهيمَ الأشْهَليَّ عنْ أبيه، - وأبوه صَحَابيٌّ - ش، عَنِ النبيِّ صأنَّه صلَّى عَلى جَنَازَة فقال: «اللَّهم اغفر لِحَيِّنَا وَميِّتِنا، وَصَغيرنا وَكَبيرِنَا، وذَكَرِنَا وَأُنْثَانَا، وشَاهِدِنا وَغائِبنَا. اللَّهُمَّ منْ أَحْيَيْتَه منَّا فأَحْيِه على الإسْلامِ، وَمَنْ توَفَّيْتَه منَّا فَتَوَفَّهُ عَلى الإيمانِ، اللَّهُمَّ لا تَحْرِمْنا أَجْرَهُ، وَلا تَفْتِنَّا بَعْدَهُ»» رواه الترمذي من رواية أبي هُرَيْرةَ والأشهَليِّ، ورواه أبو داود من رواية أبي هريرة وأبي قَتَادَةَ. قال الحاكم: حديث أبي هريرة صَحيحٌ على شَرْطِ البُخاريِّ ومُسْلِمٍ، قال الترْمِذي قال البخاريُّ: أَصحُّ رواياتِ هذا الحديث روايةُ الأَشْهَليِّ. قال البخاري: وَأَصَحُّ شيء في هذا الباب حديث عوْفِ بن مالكٍ.
۹۳۶. «از ابوهریره و ابوقتاده و ابوابراهیم اشهلی از پدرش ـ که پدرش صحابی بود سروایت شده است که گفتند: پیامبر صبر جنازهای نماز خواندند و فرمودند: «اللَّهم اغفر لِحَيِّنَا وَميِّتِنا، وَصَغيرنا وَكَبيرِنَا، وذَكَرِنَا وَأُنْثَانَا، وشَاهِدِنا وَغائِبنَا. اللَّهُمَّ منْ أَحْيَيْتَه منَّا فأَحْيِه على الإسْلامِ، وَمَنْ توَفَّيْتَه منَّا فَتَوَفَّهُ عَلى الإيمانِ، اللَّهُمَّ لا تَحْرِمْنا أَجْرَهُ، وَلا تَفْتِنَّا بَعْدَهُ» «بار خدایا! زندهی ما و مردهی ما، کوچک ما و بزرگ ما، مرد ما و زن ما و حاضر ما و غایب ما را ببخش و بیامرز؛ پروردگارا! هر کس از ما را زنده گردانیدی، او را بر دین اسلام زنده گردان و هر کدام از ما را میراندی، بر ایمان بمیربان؛ خدایا! ما را از اجر او محروم نکن و بعد از او ما را (به گناه و گمراهی) مبتلا نکن!»» [۹۹].
۹۳۷- «وعن أبي هُريْرَةَ سقال: سمعتُ رَسُول اللَّهِ صيقول: «إذ صَلَّيْتُم عَلى المَيِّت، فأَخْلِصُوا لهُ الدُّعاءَ»» رواه أبوداود.
۹۳۷. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «هر وقت بر مرده نماز خواندید، خالصانه برای او دعا کنید و او را مخصوص به دعا گردانید»» [۱۰۰].
۹۳۸- «وعَنْهُ عَنِ النَّبيِّ صفي الصَّلاةِ عَلى الجَنَازَة: «اللَّهُمَّ أَنْت ربُّهَا، وَأَنْتَ خَلَقْتَها، وأَنْتَ هَديْتَهَا للإسلامِ، وَأَنْتَ قَبَضْتَ رُوحَهَا، وَأَنْتَ أَعْلمُ بِسِرِّها وَعَلانيتِها، جئْنَاكَ شُفعاءَ لَهُ فاغفِرْ لهُ»» رواه أبو داود.
۹۳۸. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: پیامبر صبر جنازهای نماز خواندند و فرمودند: «اللَّهُمَّ أَنْت ربُّهَا، وَأَنْتَ خَلَقْتَها، وأَنْتَ هَديْتَهَا للإسلامِ، وَأَنْتَ قَبَضْتَ رُوحَهَا، وَأَنْتَ أَعْلمُ بِسِرِّها وَعَلانيتِها، جئْنَاكَ شُفعاءَ لَهُ فاغفِرْ لهُ». بار خدایا! تو پروردگار ما هستی و تو او را آفریدی و تو او را به اسلام هدایت نمودی و تو روح او را گرفتی و تو به نهان و آشکار او داناتری، ما به عنوان شفیعان او بهسوی تو آمدهایم، پس او را بیامرز»» [۱۰۱].
۹۳۹- «وعن واثِلة بنِ الأسقعِ سقال: صَلَّى بِنَا رسولُ اللَّهِ صعَلى رجُلٍ مِنَ المُسْلِمينَ، فسمعته يقولُ: «اللَّهُمَّ إنَّ فُلانَ ابْنَ فُلان في ذِمَّتِكَ وحَلَّ بجوارك، فَقِهِ فِتْنَةَ القَبْر، وَعَذَابَ النَّارِ، وَأَنْتَ أَهْلُ الوَفاءِ والحَمْدِ، اللَّهُمَّ فاغفِرْ لهُ وَارْحَمْهُ، إنكَ أَنْتَ الغَفُور الرَّحيمُ»» رواه أبو داود.
۹۳۹. «از واثله بن اسقع س روایت شده است که گفت: پیامبر صدر خواندن نماز جنازهی مرد مسلمانی برای ما امامت فرمود که از او شنیدم که میفرمود: «اللَّهُمَّ إنَّ فُلانَ ابْنَ فُلان في ذِمَّتِكَ وحَلَّ بجوارك، فَقِهِ فِتْنَةَ القَبْر، وَعَذَابَ النَّارِ، وَأَنْتَ أَهْلُ الوَفاءِ والحَمْدِ، اللَّهُمَّ فاغفِرْ لهُ وَارْحَمْهُ، إنكَ أَنْتَ الغَفُور الرَّحيمُ» خدایا! همانا فلان پسر فلان، تحت عهده و امنیت تو و در امان مجاورت توست، پس او را از فتنهی قبر و عذاب آتش نگهدار و تو اهل وفا و (سزاوار) سپاس و ستایشی، خدایا! پس او را بیامرز و به او رحم کن که تو بسیار آمرزنده و مهربان هستی» [۱۰۲].
۹۴۰- «وعن عبد اللَّه بنِ أبي أوْفى بأَنَّهُ كبَّر على جَنَازَةِ ابْنَةٍ لَهُ أَرْبَعَ تَكْبِيراتٍ، فَقَامَ بَعْدَ الرَّابِعَةِ كَقَدْرِ مَا بَيْنَ التَّكْبيرتيْن يَسْتَغفِرُ لهَا وَيَدْعُو، ثُمَّ قال: كَانَ رسُولُ اللَّهِ صيَصْنَعُ هكذَا وفي رواية: «كَبَّرَ أَرْبعاً فمكث سَاعةً حتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ سيُكَبِّرُ خَمْساً، ثُمَّ سلَّمَ عنْ يمِينهِ وَعَنْ شِمالِهِ، فَلَمَّا انْصَرَف قُلْنا لَهُ: مَا هذا؟ فقال: إنِّي لا أزيدُكُمْ عَلى مَا رَأَيْتُ رسُولُ اللَّهِ صيَصْنَعُ، أوْ: هكذا صَنعَ رسولُ اللَّهِ ص» رواه الحاكم وقال: حديث صحيح.
۹۴۰. «از عبدالله بن ابی اوفی بروایت شده است که او بر جنازهی دختر خود (در نماز جنازهاش) چهار تکبیر خواند و بعد از تکبیر چهارم، به اندازهی فاصلهی میان دو تکبیر منتظر ایستاد و برایش طلب آمرزش مینمود و دعا میکرد و سپس گفت: پیامبر صچنین میکرد:
در روایتی دیگر آمده است: او چهار تکبیر گفت و مدتی توقف کرد، تا اندازهای که گمان بردم تکبیر پنجم را هم میگوید و پس از آن از راست و چپ سلام گفت، وقتی نماز را تمام کرد به او گفتیم: این چه بود؟ گفت: من هرگز بر آنچه که دیدم پیامبر صانجام میداد، برایتان اضافه نمیکنم، یا (گفت): پیامبر صاینچنین میکرد» [۱۰۳].
[۹۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۹۶۳)]. [۹۹] ترمذی [(۱۰۲۴)] از روایت ابوهریره و اشهلی، و ابوداود [(۳۲۰۱)] از روایت ابوهریره و ابوقتاده، روایت کردهاند، حاکم گفته است: حدیث ابوهریره بنا بر شرط بخاری و مسلم، صحیح است؛ ترمذی گفته است: بخاری میگوید: جامعترین روایات این حدیث، روایت اشهلی است؛ بخاری گفته است: صحیحترین حدیث در این باب، حدیث عوف بن مالک است. [۱۰۰] ابوداود روایت کرده است؛ [(۳۱۹۹)]. [۱۰۱] ابوداود روایت کرده است؛ [(۳۲۰۰)]. [۱۰۲] ابوداود روایت کرده است؛ [(۳۲۰۲)]. [۱۰۳] حاکم [(۱/۳۶۰)] روایت کرده است و گفته است: حدیثی صحیح است.
۹۴۱- «عن أبي هُرَيْرَةَ سعَن النَّبيِّ صقال: «أَسْرِعُوا بِالجَنَازَةِ، فَإنْ تَكُ صَالِحَةً، فَخَيْرٌ تُقَدِّمُونها إلَيْهِ، وَإنْ تَك سِوَى ذلِكَ، فَشَرٌّ تَضَعُونَهُ عَنْ رِقَابِكُمْ»» متفقٌ عليه.
وفي روايةٍ لـمُسْلِمٍ: «فَخَيْرٌ تُقَدِّمُونَـهَا عَلَيْه».
۹۴۱. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «جنازه را زود راه بیندازید و دفن کنید؛ زیرا اگر صالح باشد؛ خیری است که شما او را به آن نزدیک میکنید و اگر غیر این باشد، شری است که او را ازگردن خود برمیدارید و خود را از او رها میسازید»» [۱۰۴].
«در روایتی دیگر از مسلم آمده است: «اگر صالح باشد، خیر و احسانی است که شما او را بر آن وارد میسازید»».
۹۴۲- «وعن أبي سعيدٍ الخُدْرِيِّ سقَالَ: كَانَ النَّبيُّ صيَقُولُ: «إذا وُضِعَتِ الجِنَازَةُ، فَاحْتَملَهَا الرِّجَالُ عَلى أَعنَاقِهِمْ، فَإنْ كَانتْ صَالحةً، قالتْ: قَدِّمُوني، وَإنْ كَانَتْ غَيْرَ صَالِحَةٍ، قَالَتْ لأهْلِهَا: يَاوَيْلَهَا أَيْنَ تَذْهَبُونَ بِهَا، يَسْمَعُ صَوْتَهَا كُلُّ شَيْءٍ إلاَّ الإنسانَ، وَلَوْ سَمِعَ الإنْسَانُ، لَصَعِقَ»» رواه البخاري.
۹۴۲. «از ابوسعید خدری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «وقتی که جنازهای بر زمین نهاده و آمادهی بردن شد و مردان آن را بر دوش خود حمل کردند، اگر صالح باشد، میگوید: مرا پیش ببرید! و اگر غیر صالح باشد، به خانوادهاش میگوید: ای وای بر او! او را به کجا میبرید؟ و هر چیزی جز انسان صدای او را میشنود و اگر انسان بشنود، بیهوش و نقش بر زمین میشود»» [۱۰۵].
[۱۰۴] متفق علیه است؛ [خ (۱۳۱۵)، م (۹۴۴)]. [۱۰۵] بخاری روایت کرده است؛ [(۱۳۱۴)].
۹۴۳- «عن أَبي هريرة س، عن النبي صقال: «نَفْسُ المُؤْمِنِ مُعَلَّقَةٌ بِدَيْنِهِ حَتَّى يُقْضَي عَنْهُ»» رواه الترمذي وقال: حديث حسنٌ.
۹۴۳. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «جان مؤمن به قرض او معلق است، تا وقتی که از جانب او و از مالش پرداخت شود»» [۱۰۶].
۹۴۴- «وعن حُصَيْنِ بن وحْوَحٍ سأَنْ طَلْحَةَ بنَ الْبَرَاءِ بن عازب بمَرِض، فَأتَاهُ النَّبيُّ صيَعُودُهُ فَقَالَ: إنّي لا أُرَى طَلْحةَ إلاَّ قدْ حَدَثَ فِيهِ المَوْتُ فَآذِنُوني بِهِ وَعَجِّلُوا بِهِ، فَإنَّهُ لا يَنْبَغِي لجِيفَةِ مُسْلِمٍ أنْ تُحْبَسَ بَيْنَ ظَهْرَانَيْ أَهْلِهِ» رواه أبو داود.
۹۴۴. «از حصین بن وحوح سروایت شده است که گفت: طلحه بن براء سبیمار شد، پیامبر صبه عیادت او آمدند و فرمودند: دربارهی طلحه گمانی ندارم جز این که مرگش نزدیک شده است، پس (هرگاه فوت کرد) مرا از مرگ او باخبر کنید و درحق (غسل و کفن و دفن) او تعجیل نمایید؛ زیرا بر جنازهی هیچ مسلمانی سزاوار نیست که میان خانوادهاش محبوس و نگه داشته شود» [۱۰۷].
[۱۰۶] ترمذی [(۱۰۷۸)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۱۰۷] ابوداود روایت کرده است؛ [(۳۱۵۹)].
۹۴۵- «عن عليٍّ سقال: كُنَّا في جنَازَةٍ في بَقِيع الْغَرْقَد فَأَتَانَا رَسُولُ اللَّه ص، فقَعَدَ، وقعدْنَا حَوْلَهُ وَمَعَهُ مِخْصَرَةٌ فَنَكَسَ وَجَعَلَ يَنْكُتُ بِمِخْصَرتِهِ، ثم قال: ما مِنكُمْ مِنْ أَحَدٍ إلاَّ وَقَدْ كُتِبَ مقْعَدُهُ مِنَ النَّارِ ومَقْعَدُهُ مِنَ الجنَّة فقالوا: يا رَسُولَ اللَّهِ أَفَلاَ نَتَّكِلُ على كتابنَا؟ فقال: «اعْمَلُوا، فَكُلٌّ مُيَسَّرٌ لِمَا خُلِقَ لَهُ»» وذكَر تـمـامَ الحديث، متفقٌ عليه.
۹۴۵. «از حضرت علی سروایت شده است که گفت: ما برای انجام دادن کارهای جنازهای در بقیع غرقد بودیم، پیامبر صبه میان ما تشریف آورد و عصایی با خود داشت، سپس نشست و ما هم اطراف او نشستیم، پیامبر صسرش را فرو انداخت و با نوک عصایش بر زمین میزدند و سپس فرمودند: «هر یک از شما محل و موقعیتش در آتش یا بهشت تعیین شده است»، گفتند: ای رسول خدا! پس (وقتی که چنین است) آیا بر نامهی اعمال خود تکیه نکنیم؟ فرمودند: «(نه) عمل کنید زیرا هرکس برای چیزی آماده شده که به منظور آن خلق شده است»» و بقیهی حدیث را ذکر کرد [۱۰۸].
[۱۰۸] متفق علیه است؛ [خ (۱۳۶۲)، م (۲۶۴۷)].
۹۴۶- «عن أبي عَمْرو وقيل: أبو عبد اللَّه، وقيل: أبو لَيْلى عُثْمَانُ بن عَفَّانَ سقال: كانَ النَّبيُّ صإذا فرَغَ من دفن المَيِّتِ وقَفَ علَيهِ، وقال: «استغفِرُوا لأخِيكُم وسَلُوا لَهُ التَّثبيتَ فإنَّهُ الآن يُسأَلُ»» رواه أبو داود.
۹۴۶. «از ابوعمرو ـ و گفتهاند: ابوعبدالله و گفتهاند: ابولیلی ـ عثمان بن عفان سروایت شده است که گفت: پیامبر صهرگاه از تجهیز و تکفین مردهای فارغ میشد، بر قبر او میایستاد و میفرمود: «برای برادرتان طلب آمرزش کنید و ثابت ماندن (بر ایمان و شهادت) را برای او (از خدا) بخواهید؛ زیرا اکنون از وی سؤال میشود»» [۱۰۹].
۹۴۷- «وعن عمرو بن العاص سقال: إذا دفنتمُوني، فأقيموا حَوْل قَبرِي قَدْرَ ما تُنحَرُ جَزُورٌ، ويُقَسَّمُ لحْمُها حَتى أَسْتَأنِسَ بِكم، وأَعْلم ماذا أُرَاجِعُ بِهِ رُسُلَ ربِّي» رواه مسلم وقد سبق بطوله.
«قال الشَّافِعِيُّ /: ويُسْتَحَبُّ أن يُقرَأَ عِنْدَهُ شيءٌ مِنَ القُرآنِ، وَإن خَتَمُوا القُرآن عِنْدهُ كانَ حَسناً».
۹۴۷. «از عمرو بن عاص سروایت شده است که گفت: وقتی مرا دفن کردید در اطراف قبر من به اندازه زمانی که شتر کشته و گوشتش تقسیم میشود، بایستید، تا (به سبب شما) به حالت خود، انس گیرم و بدانم که چگونه فرستادگان پروردگارم را جواب میدهم» [۱۱۰].
«امام شافعی/میفرماید: مستحب است که در کنار قبرش، قسمتی از قرآن خوانده شود و اگر قرآن را در کنار او ختم کنند، نیکو و زیباست».
[۱۰۹] ابوداود روایت کرده است ؛ [ (۳۲۲۱)]. [۱۱۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۲۱)]. روایت کامل این حدیث [به شمارهی: ۷۱۱]، گذشت.
قال الله تعالی:
﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ﴾[الحشر: ۱۰].
«کسانی که بعد از مهاجرین و انصار (به دنیا) میآیند، میگویند: پروردگارا! ما را و برادران ما را که در ایمان آوردن بر ما پیشی گرفتهاند، بیامرز».
۹۴۸- «وعَنْ عائِشَةَ لأَنَّ رَجُلاً قال للنَّبيِّ صإنَّ أُمِّي افتُلتَتْ نَفْسُهَا وَأُرَاهَا لو تَكَلَّمَتْ، تَصَدَّقَتْ، فَهَل لهَا من أَجْرٌ إن تصَدَّقْتُ عَنْهَا؟ قال: «نَعَمْ»» متفقٌ عليه.
۹۴۸. «از حضرت عایشه سروایت شده است که مردی به پیامبر صگفت: مادرم به مرگ ناگهانی درگذشت و من معتقدم که اگر میتوانست صحبت کند و صحبت میکرد، (درخواست) احسان و صدقه میکرد، آیا اگر برای او صدقه بدهم مأجور خواهد بود؟ فرمودند: «بله»» [۱۱۱].
۹۴۹- «وعن أبي هُرَيْرَةَ سأنَّ رسُول اللَّهِ صقال: «إذا مَاتَ الإنسَانُ انقطَعَ عمَلُهُ إلاَّ مِنْ ثَلاثٍ: صَدقَةٍ جاريَةٍ، أوْ عِلم يُنْتَفَعُ بِهِ، أَوْ وَلَدٍ صَالحٍ يَدعُو له»» رواه مسلم.
۹۴۹. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «وقتی انسان بمیرد، ثواب عمل او (جز از سه مورد) قطع میشود: (۱) صدقهای جاریه و همیشگی؛ (۲) علمی که از آن بهره گرفته شود؛ (۳) فرزند صالحی که برای او دعای خیر کند»» [۱۱۲].
[۱۱۱] متفق علیه است؛ [خ (۱۳۸۸)، م (۱۰۰۴)]. [۱۱۲] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۶۳۱)].
۹۵۰- «عن أَنسٍ سقال: مرُّوا بجَنَازَةٍ، فَأَثنَوا عَلَيْهَا خَيراً فقال النبيُّ ص: «وَجَبَتْ»، ثم مرُّوا بِأُخْرَى، فَأَثنَوْا عليها شَرّاً، فَقَال النِّبيُّ ص: «وَجبَتْ» فَقَال عُمرُ ابنُ الخَطَّاب س: ما وجبَتْ؟ قَالَ: «هذا أَثنَيتُمْ علَيْهِ خَيراً، فَوَجبتْ لَهُ الجنَّةُ، وهذا أَثنَيتُم عليه شرّاً، فَوَجبتْ لَهُ النًَّارُ، أنتُم شُهَداءُ اللَّهِ في الأرضِ»» متفقٌ عليه.
۹۵۰. «از انس سروایت شده است که گفت: صحابه از کنار جنازهای عبور کردند و بر او ثنا گفتند و به نیکی از او یاد کردند، پیامبر صفرمودند: «واجب شد!» بعد از کنار جنازهای دیگری گذشتند و از بدی او بحث نمودند، پیامبر صفرمودند: «واجب شد!» حضرت عمر سگفت: چه چیز واجب شد؟ پیامبر صفرمودند: «این مرده، از او به نیکی یاد کردید، بهشت برای او واجب شد، و آن یکی، شما از بدی او گفتید، دوزخ برای او واجب شد، (زیرا که) شما شاهدان خداوند در زمین هستید»» [۱۱۳].
۹۵۱- «وعن أبي الأسود قال: قَدِمْتُ الـمدِينَةَ، فَجَلَسْتُ إلى عُمْرَ بن الخَطَّابِ سفَمرَّتْ بِهِمْ جنَازةٌ، فأُثنىَ على صَاحِبها خَيْراً فقال عُمَرُ: وجبت، ثم مُرَّ بأُخْرى، فَأثنِىَ على صَاحِبِها خَيراً، فَقَالَ عُمرُ: وجبَت، ثم مُرَّ بِالثَّالِثَةِ، فَأُثنِيَ على صاحبها شَرًّا، فَقَال عُمرُ: وجبتْ: قَالَ أَبُو الأسْودِ: فَقُلْتُ: وما وجبَت يا أميرَ المؤمنين؟ قال: قُلتُ كما قال النَّبيُّ ص: «أَيُّمَا مُسلِم شَهِدَ لهُ أَربعةٌ بِخَير، أَدخَلَهُ اللَّه الجنَّةَ» فَقُلنَا: وثَلاثَةٌ؟ قال: «وثَلاثَةٌ» فقلنا: واثنانِ؟ قال: «واثنانِ» ثُمَّ لم نَسأَ لْهُ عَن الواحِدِ» رواه البخاري.
۹۵۱. «از ابوالاسود روایت شده است که گفت: به مدینه آمدم و در حضور حضرت عمر بن خطاب سنشستم، ناگهان جنازهای را از آنجا عبور دادند و از آن به نیکی یاد شد، حضرت عمر سفرمود: واجب شد! سپس جنازهای دیگر را عبور دادند و از آن هم به نیکی یاد شد، حضرت عمر سفرمود: واجب شد! بعد از آن جنازهی سوم را عبور دادند و از صاحب آن بد گفته شد، حضرت عمر سباز فرمود: واجب شد! ابوالاسود گفت: گفتم: ای امیرالمؤمنین! چه چیز واجب شد؟ فرمود: من سخن پیامبر صرا بازگو کردم که فرمودند: «هر مسلمانی که چهار نفر به نیکی او شهادت دهند، خداوند او را داخل بهشت میکند»، گفتیم:(شهادت) سه نفر نیز (همینطور است)؟ فرمودند: «سه نفر هم» عرض کردیم: (شهادت) دو نفر هم؟ فرمودند: «دو نفر هم» (ولی) دیگر راجع به شهادت یک نفر از او سؤال نکردیم» [۱۱۴].
[۱۱۳] متفق علیه است؛ [خ (۱۳۶۷)، م (۹۴۹)]. [۱۱۴] بخاری روایت کرده است؛ [(۱۳۶۸)].
۹۵۲- «عن أنس سقال: قَال رَسولُ اللَّهِ ص: «مَا مِنْ مُسلِمٍ يَمُوتُ له ثلاثَةٌ لم يَبلُغُوا الحِنْثَ إلا أدخلَهُ اللَّه الجنَّةَ بِفَضْل رحْمَتِهِ إيَّاهُمْ»» متفقُ عليه.
۹۵۲. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر مسلمانی که سه فرزند کوچک او که به حد بلوغ نرسیده باشند، بمیرند، خداوند به خاطر فضل رحمت خود نسبت به آن فرزندان، آن شخص را وارد بهشت میکند»» [۱۱۵].
۹۵۳- «وعن أَبي هُرَيْرَةَ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «لا يَمُوتُ لأِحَدٍ مِنَ المُسْلِمِينَ ثَلاثةٌ مِنَ الوَلَدِ لا تمَسُّهُ النَّارُ إِلاَّ تَحِلَّةَ القَسَم»» متفقٌ عليه.
«وَتَحِلَّهُ القَسَم» قولُ الله تعالى: ﴿وَإِن مِّنكُمۡ إِلَّا وَارِدُهَا﴾[مریم: ۷۱] والوُرُودُ: هُوَ العُبُورُ عَلى الصِّراطِ، وَهُوَ جسْرٌ مَنْصُوبٌ عَلَى ظهْرِ جَهَنَّمَ. عَافَانَا الله مِنْهَا.
۹۵۳. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر مسلمانی که سه فرزندش بمیرند، آتش او را لمس نمیکند، مگر برای حلال شدن سوگند (خداوند)»» [۱۱۶].
و معنی حلال شدن سوگند آن است که خداوند در قرآن (سوگند یاد کرده و) میفرماید:
﴿وَإِن مِّنكُمۡ إِلَّا وَارِدُهَا﴾.
«هیچ یک از شما نیست که وارد دوزخ نشود».
و ورود (چنین کسانی به دوزخ) فقط عبور بر «صراط» است و آن پلی است که بر روی دوزخ نصب شده است. خداوند ما را از آن محفوظ کند!.
۹۵۴- «وعن أَبي سعيدٍ الخُدْرِيِّ سقَالَ: جَاءَتِ امرأَةٌ إِلى رَسُولِ اللَّهِ صفَقَالَتْ: يا رَسُولَ اللَّهِ ذَهَبَ الرِّجالُ بحَديثِكَ، فاجْعَلْ لَنَا مِنْ نَفْسِكَ يَوْماً نَأْتيكَ فيهِ تُعَلِّمُنَا مِمَّا عَلَّمَكَ اللَّه، قَالَ: «اجْتَمِعْنَ يَوْمَ كَذَا وَكَذَا» فَاجْتَمَعْنَ، فَأَتَاهُنَّ النبي صفَعَلَّمَهنَّ مِمَّا علَّمهُ اللَّه، ثُمَّ قَالَ: «ما مِنْكُنَّ مِن امْرَأَةٍ تُقَدِّمُ ثَلاثةً منَ الوَلَدِ إِلاَّ كانُوا لهَا حِجَاباً منَ النَّار» فَقالتِ امْرَأَةٌ: وَاثنينِ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّه ص«وَاثْنَيْن»» متفقٌ عليه.
۹۵۴. «از ابوسعید خدری سروایت شده است که گفت: زنی نزد پیامبر صآمد و گفت: ای رسول خدا! (تنها) مردان به بهرهگیری از سخن تو توفیق یافتهاند (و ما زنان بینصیبیم)، پس برای ما هم روزی قرار ده که در آن روز نزد تو بیاییم تا از علمی که خداوند به تو آموخته است به ما یاد بدهی، فرمودند: «فلان روز جمع شوید»، زنان، (در آن روز) جمع شدند و پیامبر صنزد آنها رفت و از آنچه خداوند به او آموخته بود، به آنها آموخت و سپس فرمودند: «هر زنی از شما سه فرزند خود را (برای دفن) پیش آورده باشد (هر زنی که سه فرزندش مرده باشند) آنها یقیناً برای مادر خود، مانعی از آتش (جهنم) خواهند بود»؛ یک زن گفت: (آیا) دو فرزند هم (چنین است)؟ پیامبر صفرمودند: «(بله)، دو فرزند هم»» [۱۱۷].
[۱۱۵] متفق علیه است؛ [خ (۱۲۴۸)، م (۲۶۳۴)]. [۱۱۶] متفق علیه است؛ [خ (۱۲۵۱)، م (۲۶۳۲)]. [۱۱۷] متفق علیه است؛ [خ (۱۲۴۹)، م (۲۶۳۳)].
۹۵۵- «عَن ابْنِ عُمَر بأَنَّ رسُولَ اللَّهِ صقَالَ لأصْحَابِهِ - يَعْني لمَّا وَصلُوا الحِجْرَ: دِيَارَ ثمُودَ -: «لا تَدْخُلُوا عَلى هَؤُلاءِ المُعَذَّبِينَ إِلاَّ أَنْ تَكُونُوا بَاكِينَ، فَإِنْ لمْ تَكُونُوا باكِين، فَلا تَدْخُلُوا عَلَيْهِمْ، لا يُصِيبُكُمْ مَا أَصَابَهُمْ»» متفقٌ عليه.
وفي رواية قال: «لمَّا مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ صبِالحِجْرِ قال: «لا تَدْخُلُوا مَسَاكِنَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ أَنْ يُصِيبكُمْ مَا أَصَابَهُمْ إِلاَّ أَنْ تَكُونُوا بَاكِينَ» ثُمَّ قَنَّع رَسُولُ اللَّهِ ص، رَأْسَهُ وَأَسْرَعَ السَّيْرَ حَتى أَجَازَ الوَادي».
۹۵۵. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صـ هنگام رسیدن به «حجر، دیار ثمود» به یارانش فرمودند: «از کنار این (مردگان) اهل عذاب، نگذرید، مگر آنکه گریان باشید و اگر گریان نیستید، به آنجا وارد نشوید تا آنچه به آنها رسیده است، به شما نرسد» [۱۱۸].
در روایتی دیگر آمده است که «عبدالله گفت: وقتی پیامبر صبر سر زمین حجر گذشت، فرمودند: «وارد خانههای آنان که بر خود ستم کردهاند، نشوید، مبادا آنچه که بر آنان گذشته است، به شما نیز برسد، مگر آنکه در حال گریه باشید»، سپس پیامبر صسر خود را پوشانید و به حرکت خود سرعت داد، تا از وادی گذشت».
[۱۱۸] متفق علیه است؛ [خ (۴۳۳)، م (۲۹۸۰)].
۹۵۶- «عن كعبِ بن مالك س، أَنَّ النبيَّ صخَرَجَ في غَزْوَةِ تَبُوكَ يَوْمَ الخَمِيسِ، وَكَانَ يُحِبُّ أَنْ يَخْرُجَ يَوْمَ الخَمِيس» متفقٌ عليه.
وفي رواية في الصحيحين: «لقلَّما كانَ رسولُ اللَّهِ صيَخْرُجُ إِلاَّ في يَوم الخَمِيسِ».
۹۵۶. «از کعب بن مالک سروایت شده است که پیامبر صبرای «غزوهی تبوک» روز پنجشنبه حرکت فرمودند و ایشان دوست داشتند که روزهای پنجشنبه خارج شوند» [۱۱۹].
در روایتی دیگر در صحیحین آمده است: «خیلی کم اتفاق میافتاد که پیامبر صدر غیر روزهای پنجشنبه از منزل خود خارج شود و به مسافرت برود».
۹۵۷- «وعن صخْرِ بنِ وَدَاعَةَ الغامِدِيِّ الصَّحابيِّ س، أَنَّ رسُول اللَّهِ صقَالَ: «اللَّهُمَّ بَارِكْ لأُمَّتي في بُكُورِها» وكَان إِذا بعثَ سَرِيَّةً أَوْ جيشاً بعَثَهُم مِنْ أَوَّلِ النَّهَارِ وَكان صخْرٌ تَاجِراً، وَكَانَ يَبْعثُ تِجارتهُ أَوَّلَ النَّهار، فَأَثْرى وكَثُرَ مالُهُ» رواه أبو داود والترمذيُّ وقال:حديثٌ حسن.
۹۵۷. «از صخر بن وداعهی غامدی صحابی سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «پروردگارا! صبح را برای امت من مبارک و پرخیر کن!» و ایشان هر وقت گروهی از لشکر یا لشکری را به مأموریتی جهادی میفرستاد، آنها را در ابتدای روز میفرستاد و صخر (راوی حدیث) تاجر بود و کاروان تجارت خود را اول روز میفرستاد که بعداً ثروتمند شد و مالش زیاد گردید» [۱۲۰].
[۱۱۹] متفق علیه است؛ [۰ (۲۹۴۹)]. [مسلم این حدیث را روایت نکرده است]. [۱۲۰] ابوداود [(۲۶۰۶)] و ترمذی [(۱۲۱۲)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیثی حسن است.
۹۵۸- «عَن ابْنِ عُمَرَ بقَالَ: قَالَ رسُولُ اللَّه ص: «لَوْ أَنَّ النَّاسَ يَعْلَمُونَ مِنَ الوحْدةِ ما أَعَلمُ ما سَارَ رَاكِبٌ بِلَيْلٍ وحْدَهُ»» رواه البخاري.
۹۵۸. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «اگر مردم آنطور که من میدانم، زیان تنهایی را میدانستند، هیچ سواری در شب به تنهایی به سفر نمیرفت»» [۱۲۱].
۹۵۹- «وعن عمرو بن شُعَيْبٍ، عن أَبيه، عن جَدِّهِ سقَالَ: قال رَسُولُ اللَّهِ ص: «الرَّاكِبُ شَيطَانٌ، والرَّاكِبان شَيطَانانِ، والثَّلاثَةُ رَكبٌ»».
رواه أبو داود، والترمذي، والنسائي بأَسانيد صحيحة، وقال الترمذي: حديثٌ حسن.
۹۵۹. «از عمرو بن شعیب از پدرش از جدش سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «یک سوار، یک شیطان است، دو سوار، دو شیطانند و سه سوار، جماعت و کاروان (و برکت با ایشان) است»» [۱۲۲].
۹۶۰- «وعن أَبي سعيدٍ وأَبي هُريرةَ رضيَ اللَّهُ تعالى عَنْهُمَا قَالا: قَال رسولُ اللَّهِ ص: إِذا خَرَج ثَلاثَةٌ في سفَرٍ فليُؤَمِّرُوا أَحدهم» حديث حسن، رواه أبو داود بإسنادٍ حسن.
۹۶۰. «از ابوسعید و ابوهریره بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر وقت سه نفر برای سفری بیرون رفتند، یکی از خودشان را رئیس خود نمایند»» [۱۲۳].
۹۶۱- «وعن ابْنِ عبَّاسٍ بعن النبيِّ صقال: «خَيرُ الصَّحَابةِ أَرْبَعَةٌ، وَخَيْرُ السَّرايا أَرْبَعُمِائَةٍ، وخَيرُ الجُيُوش أَرْبعةُ آلافٍ، ولَن يُغْلَبَ اثْنَا عشر أَلْفاً منْ قِلَّة»» رواه أبو داود والترمذي وقال: حديث حسن.
۹۶۱. «از ابن عباس بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «بهترین یاران، دستهی چهار نفری هستند و بهترین گروه از لشکر (برای مأموریت جنگی)، گروه چهارصد نفری است و بهترین ارتش، ارتش چهار هزار نفری است و هرگز دوازده هزار نفر، به خاطر کمی مغلوب نخواهد شد»» [۱۲۴].
[۱۲۱] بخاری روایت کرده است؛ [(۲۹۹۸)]. [۱۲۲] ابوداود [(۲۶۰۷)] و ترمذی [(۱۶۴۷)] و نسائی [(۸۸۵۱)] و به اسنادهایی صحیح روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیثی حسن است. [۱۲۳] حدیثی حسن است که ابوداود [(۲۶۰۸)] به اسنادی حسن روایت کرده است. [۱۲۴] ابوداود [(۲۶۱۱)] و ترمذی [(۱۵۵۵)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیثی حسن است.
۹۶۲- «عن أَبي هُرَيْرَة سقال: قال رَسُولُ اللَّهِ ص: «إذا سافَرْتُم في الخِصْبِ فَأعْطُوا الإِبِلَ حظَّهَا مِنَ الأَرْضِ، وإِذا سافَرْتُمْ في الجَدْبِ، فَأَسْرِعُوا عَلَيْهَا السَّيْرَ وَبادروا بِهَا نِقْيَهَا، وَإذا عرَّسْتُم، فَاجتَنِبُوا الطَّريقَ، فَإِنَّهَا طرُقُ الدَّوابِّ، وَمأْوى الهَوامِّ باللَّيْلِ»» رواه مسلم.
معنى «اعطُوا الإِبِلَ حَظها مِنَ الأرْضِ» أَيْ: ارْفقُوا بِـهَا في السَّيرِ لترْعَى في حالِ سيرِهَا، وقوله: «نِقْيَها» هو بكسر النون، وإسكان القاف، وبالياءِ الـمثناة من تحت وهو: الـمُخُّ، معناه: أَسْرِعُوا بِـهَا حتى تَصِلُوا الـمَقصِد قَبلَ أَنْ يَذهَبَ مُخُّها مِن ضَنكِ السَّيْرِ. وَ«التَّعْرِيسُ»: النزُولُ في الليْل.
۹۶۲. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «اگر در سرزمین پرگیاه و سبزهزار مسافرت کردید، حق شتر را از زمین عطا کنید (یعنی: آرام سواری کنید و بگذارید تا حیوان در هنگام حرکت بچرد) و اگر در خشکی و ریگزار مسافرت کردید، زود آنها را حرکت دهید و مواظب مغز استخوان آنها باشید (یعنی در زمین گرم و خشک، تند برانید تا زود به مقصد برسید و حیوان از ماندن زیاد گرما بیتاب و ناتوان نشود) و اگر شب در جایی توقف کردید و ماندید، از ماندن و توقف در میان راه، دوری کنید؛ زیرا راه، گذرگاه حیوانات و در شب، جایگاه درندگان و حشرات است»» [۱۲۵].
۹۶۳- «وعن أَبي قَتَادةَ سقَالَ: كانَ رَسولُ اللَّهِ صإِذا كانَ في سفَرٍ، فَعَرَّسَ بلَيْلٍ اضْطَجَعَ عَلى يَمينِهِ، وَإِذا عَرَّس قُبيْلَ الصُّبْحِ نَصَبَ ذِرَاعَهُ وَوَضَعَ رَأْسَهُ عَلى كَفِّه» رواه مسلم.
قال العلمـاءُ: «إَِّنمـا نَصَبَ ذِرَاعهُ لِئلاَّ يسْتَغْرِقَ في النَّوْمِ فَتَفُوتَ صلاةُ الصُّبْحِ عنْ وقْتِهَا أَوْ عَنْ أَوَّلِ وَقْتِهَا».
۹۶۳. «از ابوقتاده سروایت شده است که گفت: پیامبر صهرگاه در سفری بود و شبانگاه در جایی فرود میآمد و توقف میکرد، بر پهلوی راست دراز میکشید و اگر نزدیک صبح توقف میکرد، (آرنج) دست (راست) خود را بر زمین میگذاشت و ایستاده نگه میداشت و سرش را بر کف دست خود مینهاد» [۱۲۶].
علما گفتهاند: «پیامبر صآرنج دست خود را به خاطر آن به زمین تکیه میداد و سر را بر روی کف دستش میگذاشت که در خواب عمیق فرو نرود و نماز صبح از وقت یا اول وقتش فوت نشود».
۹۶۴- «وعنْ أَنسٍ سقَال: قال رسولُ اللَّه ص: «عَلَيْكُمْ بِالْدُّلْجَةِ، فَإِنَّ الأَرْضَ تُطْوَى بِاللَّيلِ»» رواه أبو داود بإسناد حسن. «الدُّلجَة» السَّيْرُ في اللَّيْلِ.
۹۶۴. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «رفتن در شب را به شما توصیه میکنم؛ زیرا زمین در شب، طی میگردد (یعنی، زود طی میشود)»» [۱۲۷].
۹۶۵- «وعنْ أَبي ثَعْلَبةَ الخُشَنِي سقال: كانَ النَّاسُ إذا نَزَلُوا مَنْزلاً تَفَرَّقُوا في الشِّعابِ والأَوْدِيةِ. فقالَ رسول اللَّه ص: «إن تَفَرُّقَكُمْ في هَذِهِ الشِّعابِ وَالأوْدِية إِنَّما ذلكُمْ منَ الشَّيْطَان،» فَلَمْ ينْزلُوا بعْدَ ذلك منْزلاً إِلاَّ انْضَمَّ بَعضُهُمْ إلى بعْضٍ» رواه أبو داود بإسناد حسن.
۹۶۵. «از ابوثعلبه خُشنی سروایت شده است که گفت: مردم وقتی در مکانی فرود میآمدند و توقف میکردند، در گردنهی کوهها و درهها پراکنده میشدند و پیامبر صفرمودند: «پراکنده شدن شما در این کوهها و درهها فقط از شیطان است» و صحابه بعد از آن دیگر در مکانی توقف نمیکردند، مگر آنکه بعضی به بعضی دیگر میپیوستند» [۱۲۸].
۹۶۶- «وعَنْ سَهْلِ بنِ عمرو وَقيلَ سَهْلِ بن الرَّبيعِ بنِ عَمرو الأنْصَاريِّ المَعروفِ بابنِ الحنْظَليَّةِ، وهُو منْ أهْل بَيْعةِ الرِّضَوان، سقالَ: مرَّ رسول اللَّهِ صببعِيرٍ قَدْ لَحِقَ ظَهْرُهُ ببطْنِهِ فقال: «اتَّقُوا اللَّه في هذه البهَائمِ المُعْجمةِ فَارْكبُوها صَالِحَةً، وكُلُوها صالحَة»» رواه أبو داود بإسناد صحيح.
۹۶۶- «وعَنْ سَهْلِ بنِ عمرو وَقيلَ سَهْلِ بن الرَّبيعِ بنِ عَمرو الأنْصَاريِّ المَعروفِ بابنِ الحنْظَليَّةِ، وهُو منْ أهْل بَيْعةِ الرِّضَوان، سقالَ: مرَّ رسول اللَّهِ صببعِيرٍ قَدْ لَحِقَ ظَهْرُهُ ببطْنِهِ فقال: «اتَّقُوا اللَّه في هذه البهَائمِ المُعْجمةِ فَارْكبُوها صَالِحَةً، وكُلُوها صالحَة»» رواه أبو داود بإسناد صحيح.
۹۶۶. «از سهل بن عمرو ـ و گفتهاند سهل بن ربیع بن عمرو انصاری معروف به «ابن حنظلیه» سکه از اهل «بیعت الرضوان» بود ـ روایت شده است که گفت: پیامبر صاز کنار شتری گذشت که از غایت لاغری پشتش به شکمش چسبیده بود، فقرمودند: «در حق این چهارپایان زبان بسته، از خدا بترسید و وقتی سوار آنها شوید و آنها را ذبح کنید و بخورید که (به حد کافی به آنها رسیده باشید) و شایستهی آن کارها باشند»» [۱۲۹].
۹۶۷- «وعَن أبي جعفرٍ عبدِ اللَّهِ بنِ جعفرٍ، بقال: أَرْدفني رسول اللَّه ص، ذات يَوْم خَلْفَه، وَأسَرَّ إِليَّ حدِيثاً لا أُحَدِّث بِهِ أحَداً مِنَ النَّاسِ، وكانَ أَحبَّ مَا اسْتَتَر بِهِ رسول اللَّه صلِحاجَتِهِ هَدَفٌ أَوْ حَائشُ نَخل. يَعْني: حَائِطَ نَخْل: رواه مسلم هكذا مختصراً. وزاد فِيهِ البَرْقانيُّ بإِسناد مسلم: هذا بعد قوله: حائشُ نَخْلٍ: فَدَخَلَ حَائطاً لِرَجُلٍ منَ الأَنْصارِ، فإذا فِيهِ جَمَلٌ، فَلَمَّا رَأى رسولَ اللَّه صجرْجرَ وذَرفَتْ عَيْنَاه، فأَتَاهُ النبيُّ صفَمَسَحَ سَرَاتَهُ أَي: سنامَهُ وَذِفْرَاهُ فَسكَنَ، فقال: «مَنْ رَبُّ هذا الجَمَلِ، لِمَنْ هَذا الجَمَلُ؟» فَجاءَ فَتى مِنَ الأَنصَارِ فقالَ: هذا لي يا رسولَ اللَّه. فقالَ: «أَفَلا تَتَّقِي اللَّه في هذِهِ البَهيمَةِ التي مَلَّكَكَ اللَّهُ إياهَا؟ فإنَّهُ يَشْكُو إِليَّ أَنَّكَ تُجِيعُهُ وَتُدْئِبُهُ»» ورواه أبو داود كروايةِ البَرْقاني.
قوله: «ذِفْرَاه» هو بكسر الذال المعجمة وإسكان الفاءِ، وهو لفظٌ مفردٌ مؤنثٌ.قال أَهْلُ اللُّغَة: الذِّفْرَى: الـمَوْضِعُ الذي يَعْرَقُ مِنَ البَعِيرِ خلْف الأذنِ، وقوله: «تُدْئِبُهُ» أَيْ: تُتْعِبُهُ.
۹۶۷. «از ابوجعفر عبدالله بن جعفر سروایت شده است که گفت: پیامبر صروزی مرا در ردیف و پشت سر خود سوار مرکب کرد و پنهانی با من سخنی فرمود که به هیچیک از مردم نمیگویم و مطلوبترین چیز نزد پیامبر صدر سفر بیابان برای قضای حاجت، بلندی یا باغ درختان خرما بود [۱۳۰].
و «برقانی» با اسناد مسلم بعد از عبارت «حائش نخل» اضافه نموده است: پیامبر صسپس داخل باغی شد که متعلق به مردی انصاری بود و در آن شتری بود و شتر وقتی پیامبر صرا دید، از گلوی خود صدا و آوازی برآورد و چشمانش پر از آب شد، پیامبر صجلو رفت و پشت گوشها و کوهان او را لمس فرمود و شتر ساکت و آرام شد، بعد پیامبر صفرمودند: «صاحب این شتر کیست؟ این شتر مال کیست؟» جوانی انصاری آمد و گفت: مال من است، ای رسول خدا! پیامبر صفرمودند: «آیا در مورد این چهارپا که خداوند به تو داده است، از خدا نمیترسی؟ زیرا او نزد من شکایت میکند که تو او را رنجور و خسته و گرسنه میداری»» [۱۳۱].
۹۶۸- «وعن أَنسٍ س، قال: كُنَّا إِذا نَزَلْنَا مَنْزِلاً، لا نسَبِّحُ حَتَّى نَحُلَّ الرِّحَالَ» رواه أبو داود بإِسناد على شرط مسلم.
وقوله: «لا نُسَبِّحُ» أَيْ لا نُصلِّي النَّافلَةَ، ومعناه: أَنَّا مَعَ حِرْصِنا على الصَّلاةِ لا نُقَدِّمُها عَلى حطِّ الرِّحال وإرَاحةِ الدَّوابِّ.
۹۶۸. «از انس سروایت شده است که گفت: ما هر وقت وارد مکانی میشدیم و در آنجا نزول و توقف میکردیم، تا بار شترها را باز نمیکردیم و پایین نمیآوردیم، نماز نمیخواندیم» [۱۳۲].
منظور انس سنماز سنت است؛ یعنی با وجود حرصی که ما برای ادای سنت داشتیم، آن را بر خدمت و تیمار و استراحت چهارپایان، مقدم نمیداشتیم.
[۱۲۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۹۲۶)]. [۱۲۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۶۸۳)]. [۱۲۷] ابوداود [(۲۵۷۱)] به اسناد حسن (نیکو) روایت کرده است. [۱۲۸] ابوداود [(۲۶۲۸)] به اسناد حسن (نیکو) روایت کرده است. [۱۲۹] ابوداود [(۲۵۴۸)] به اسناد صحیح روایت کرده است. [۱۳۰] مسلم [(۳۴۲)] آن را به همین نحو، مختصر روایت کرده است.. [۱۳۱] ابوداود [(۲۵۴۹)] آن را مانند روایت برقانی روایت کرده است. [۱۳۲] ابوداود [(۲۵۵۱)] به اسناد مطابق با شرط مسلم روایت کرده است.
في الباب أحاديث كثيرهٌ تقدمت كحديث:
(والله في عون العبد ما كان العبد في عون أخيه)، وحديث: (كل معروف صدقه)، وأشباههمـا.
در موضوع این باب، احادیث زیادی گذشت، مانند حدیث:
«خداوند یار بنده است تا وقتی که بنده یار برادر خود باشد» [۱۳۳]. و حدیث: «هر کار نیکی، صدقه است» [۱۳۴]. و امثال اینها.
۹۶۹- «وعن أَبي سعيدٍ الخُدْريِّ سقال: بينما نَحْنُ في سَفَرٍ إِذ جَاءَ رَجُلٌ على رَاحِلةٍ لهُ، فَجعَلَ يَصْرِفُ بَصَرهُ يَمِيناً وَشِمَالاً، فقال رسول اللَّه ص: «مَنْ كَانَ مَعَهُ فَضْلُ ظَهرٍ، فَلْيعُدْ بِهِ على منْ لا ظَهر له، ومَنْ كانَ له فَضلُ زَادٍ، فَلْيَعُدْ بِهِ عَلى مَنْ لا زَادَ له» فَذَكَرَ مِنْ أَصْنافِ الـمال ما ذَكَرَهُ، حَتى رَأَينَا أَنَّهُ لا حقَّ لأحَدٍ منا في فضْلٍ» رواه مسلم.
۹۶۹. «از ابوسعید خدری سروایت شده است که گفت: وقتی که یک بار در سفری بودیم، مردی که بر شتری از آن خودش سوار بود، آمد و (از نهایت گرسنگی و نیاز) شروع به نگاه کردن و توجه به چپ و راست خود نمود، پیامبر صفرمودند: «کسی که دارای حیوان سواری اضافی است، آن را برای کسی که ندارد، آماده کند و کسی که توشهای اضافی دارد، آن را برای بیتوشگان حاضر و احسان نماید»، سپس (صدقه دادن اضافهها در) انواع مال را ذکر نمود تا اینکه فهمیدیم که هیچ کدام از ما، در اضافهها (ی مال) حقی ندارد (و باید آن را ببخشد)» [۱۳۵].
۹۷۰- «وعنْ جابرٍ س، عَنْ رسول اللَّهِ صأَنَّه أَرادَ أَنْ يَغْزُوَ فقال: يا معْشَرَ المُهَاجِرِينَ والأنصارِ، إِنَّ مِنْ إخواَنِكُم قَوْماً، ليْس لـهمْ مَالٌ، وَلا عشِيرَةٌ، فَلْيَصُمَّ أَحَدكم إِليْهِ الرَجُلَيْنِ أَوِ الثَّلاثَةَ فما لأحدِنَا منْ ظهرٍ يحْمِلُهُ إلا عُقبَةٌ يعْني كَعُقْبَةِ أَحَدهمْ، قال: فَضَممْتُ إليَّ اثْنَيْنِ أَو ثَلاثَةً ما لي إلا عُقبةٌ كعقبَةِ أَحَدِهمْ مِنْ جَملي» رواه أبو داود.
۹۷۰. «از جابر سروایت شده است که گفت: پیامبر صتصمیم به جهاد گرفتند و سپس فرمودند: «ای جماعت مهاجر و انصار! از برادران شما طایفهای هستند که ثروت و قوم و قبیلهای ندارند، پس باید هر یک از شما (که حیوان سواری و توشهای دارد) دو مرد یا سه مرد را به خود ملحق و شریک خود نماید». لذا هر یک از ما که حیوان سواری داشت جز صاحب یک نوبت سواری نبود. جابر سمیگوید: من دو یا سه نفر را با خود همراه کردم و جز مانند نوبت یکی از آنها، از شتر خود حقی نداشتم و تنها در نوبت خود سوار میشدم» [۱۳۶].
۹۷۱- «وعنه قال: كانَ رسول اللَّهِ صيَتَخلَّف في الـمسِيرِ فَيُزْجِي الضَّعيف ويُرْدفُ ويدْعُو له» رواه أبو داود بإِسناد حسن.
۹۷۱. «از جابر سروایت شده است که گفت: پیامبر ص(در سفر و جهاد) عمداً خود را عقب میانداخت و شتر فرد ضعیف را آرام سوق میداد و او را بر شتر خود در پشت سر، سوار میکرد و برای آنها دعای خیر میفرمود» [۱۳۷].
[۱۳۳][حدیث شمارهی: ۲۴۵]. [۱۳۴][حدیث شمارهی: ۱۳۴]. [۱۳۵] مسلم روایت کرده است،[(۱۷۲۸)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۵۶۶، آمده است]. [۱۳۶] ابوداود روایت کرده است؛ [(۲۵۳۴)]. [۱۳۷] ابوداود [(۲۶۳۹)]. به اسناد حسن (نیکو) روایت کرده است.
قال الله تعالی:
﴿وَجَعَلَ لَكُم مِّنَ ٱلۡفُلۡكِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ مَا تَرۡكَبُونَ١٢ لِتَسۡتَوُۥاْ عَلَىٰ ظُهُورِهِۦ ثُمَّ تَذۡكُرُواْ نِعۡمَةَ رَبِّكُمۡ إِذَا ٱسۡتَوَيۡتُمۡ عَلَيۡهِ وَتَقُولُواْ سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَٰذَا وَمَا كُنَّا لَهُۥ مُقۡرِنِينَ١٣ وَإِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ١٤﴾[الزخرف: ۱۲-۱۴].
«...... و برای شما از کشتیها و چهارپایان، مرکبهایی قرار داده است که بر آنها سوار میگردید، (خدا این مرکبها را آفریده است) تا بر پشت آنها قرار بگیرید و هنگامی که بر آنها سوار شدید، نعمت پروردگار خود را یاد کنید و بگویید: پاک و منزه خدایی است که اینها را به زیر فرمان و تسخیر ما درآورد، وگرنه ما بر آن توانایی نداشتیم؛ و ما یقیناً بهسوی پروردگارمان باز میگردیم».
۹۷۲- «وعن ابنِ عمر ب، أَنَّ رسولَ اللَّه صكانَ إِذا اسْتَوَى عَلَى بعِيرهِ خَارجاً إِلي سفَرٍ، كَبَّرَ ثلاثاً، ثُمَّ قالَ: «سبْحانَ الذي سخَّرَ لَنَا هذا وما كنَّا له مُقرنينَ، وَإِنَّا إِلى ربِّنَا لمُنقَلِبُونَ. اللَّهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُكَ في سَفَرِنَا هذا البرَّ والتَّقوى، ومِنَ العَمَلِ ما تَرْضى. اللَّهُمَّ هَوِّنْ علَيْنا سفَرَنَا هذا وَاطْوِ عنَّا بُعْدَهُ، اللَّهُمَّ أَنتَ الصَّاحِبُ في السَّفَرِ، وَالخَلِيفَةُ في الأهْلِ. اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ وعْثَاءِ السَّفَرِ، وكآبةِ الـمنظَرِ، وَسُوءِ الـمنْقلَبِ في الـمالِ والأهلِ وَالوَلدِ» وإِذا رجَعَ قَالهُنَّ وزاد فيِهنَّ: «آيِبونَ تَائِبونَ عَابِدُون لِرَبِّنَا حَامِدُونَ»» رواه مسلم.
معنى «مُقرِنِينَ»: مُطِيقِينَ.«والوَعْثاءُ» بفتحِ الواوِ وإسكان العين الـمهملة وبالثاءِ الـمثلثة وبالـمد، وَهي: الشِّدَّة. و «الكآبة» بِالـمدِّ، وهي: تَغَيُّرُ النَّفس مِنْ حُزنٍ ونحوه. «وَالـمنقَلَبُ»: الـمرْجِعُ.
۹۷۲. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صوقتی برای خروج از شهر و رفتن به سفری بر شترش سوار میشد، سه مرتبه تکبیر (الله اکبر) مینمود و سپس میفرمود»:
«سبْحانَ الذي سخَّرَ لَنَا هذا وما كنَّا له مُقرنينَ، وَإِنَّا إِلى ربِّنَا لمُنقَلِبُونَ. اللَّهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُكَ في سَفَرِنَا هذا البرَّ والتَّقوى، ومِنَ العَمَلِ ما تَرْضى. اللَّهُمَّ هَوِّنْ علَيْنا سفَرَنَا هذا وَاطْوِ عنَّا بُعْدَهُ، اللَّهُمَّ أَنتَ الصَّاحِبُ في السَّفَرِ، وَالخَلِيفَةُ في الأهْلِ. اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ وعْثَاءِ السَّفَرِ، وكآبةِ المنظَرِ، وَسُوءِ المنْقلَبِ في الـمالِ والأهلِ وَالوَلدِ».
«پاک و منزه است خدایی که این وسیله را برای ما مسخر کرد، در حالی که ما توانایی مسخر کردن آن را نداشتیم و ما یقیناً بهسوی پروردگار خود باز میگردیم، خدایا! از تو میخواهیم که در این سفر نیکی و تقوا و عملی را که بدان راضی میشوی، نصیب ما گردانی! خداوندا! این سفر ما را بر ما آسان و دوری آن را بر ما میسر کن و بپیما، پروردگارا! تنها تو همراه و یاور ما، در سفر و جانشین ما، در خانوادهی ما هستی، خدایا! من از سختیهای سفر و از حالات غم و اندوه و تغییرات بد و ناخوشایند در مال و خانواده و فرزندانم به تو پناه میبرم».
و وقتی برمیگشت، نیز همین دعا را میخواند و این جملات را به آن اضافه مینمود: «آيِبونَ تَائِبونَ عَابِدُون لِرَبِّنَا حَامِدُونَ»: ما بازگشتگان و توبهکنندگان و عبادتکنندگانیم و سپاسگزاران و ستایشکنندگان خدای خود هستیم».
۹۷۳- «وعن عبد اللَّه بن سرْجِس سقال: كان رسول اللَّهِ صإِذا سافر يَتَعوَّذ مِن وعْثاءِ السفـَرِ، وكآبةِ المُنْقَلَبِ، والحوْرِ بعْد الكَوْنِ، ودعْوةِ الـمظْلُومِ. وسوءِ الـمنْظَر في الأهْلِ والمَال» رواه مسلم.
هكذا هو في صحيح مسلم: الحوْرِ بعْدَ الكوْنِ، بالنون، وكذا رواه الترمذي، والنسائي، قال الترمذي: ويروي «الكوْرُ» بِالراءِ، وكِلاهُما لهُ وجْهٌ. قال العلمـاءُ: ومعناه بالنونِ والراءِ جميعاً: الرُّجُوعُ مِن الاسْتقامَةِ أَوِ الزِّيادة إِلى النَّقْصِ. قالوا: وروايةُ الرَّاءِ مأْخُوذَةٌ مِنْ تكْوِير العِمـامةِ، وهُوَ لَفُّهَا وجمْعُها، وروايةُ النون مِنَ الكَوْن، مصْدَرُ «كانَ يكُونُ كَوناً» إذا وُجد واسْتَقرَّ.
۹۷۳. «از عبدالله سروایت شده است که گفت: پیامبر صدر هنگام مسافرت از سختی سفر و تغییر حالت در بازگشت به غم و اندوه و از بازگشت به عدم استقامت و نقص بعد از ثبات و کمال و از دعای مظلوم و از وضع بد و ناخوشایند در خانواده و مال، به خدا پناه میبرد» [۱۳۸].
۹۷۴- «وعن علِيِّ بن ربيعة قال: شَهدْتُ عليَّ بن أبي طالب سأُتِيَ بِدابَّةٍ لِيَرْكَبَهَا، فَلما وضَع رِجْلَهُ في الرِّكابِ قال: بِسْم اللَّهِ، فلَمَّا اسْتَوَى على ظَهْرها قال: سُبْحانَ الذي سَخَّرَ لَنَا هذا، وما كُنَّا لَهُ مُقْرنينَ، وإنَّا إلى ربِّنَا لمُنْقلِبُونَ، ثُمَّ قال: الحمْدُ للَّهِ ثَلاثَ مرَّاتٍ، ثُمَّ قال: اللَّه أَكْبرُ ثَلاثَ مرَّاتٍ، ثُمَّ قال: سُبْحانَكَ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لي إِنَّه لا يغْفِرُ الذُّنُوب إِلاَّ أَنْتَ، ثُمَّ ضحِك، فَقِيل: يا أمِير المُؤْمِنينَ، مِنْ أَيِّ شَيءٍ ضَحِكْتَ؟ قال: رأَيتُ النبيَّ صفَعل كَما فعلْتُ، ثُمَّ ضَحِكَ فقلتُ: يا رسول اللَّهِ مِنْ أَيِّ شَيء ضحكْتَ؟ قال: «إِنَّ رَبَّك سُبْحانَهُ يَعْجب مِنْ عَبْده إذا قال: اغْفِرِ لي ذنُوبي، يَعْلَمُ أَنَّهُ لا يغْفِرُ الذَّنُوبَ غَيْرِي»» رواه أبو داود، والترمذي وقال: حديثٌ حسنٌ، وفي بعض النسخ: حسنٌ صحيحٌ.وهذا لفظ أَبي داود.
۹۴۷. «از علی بن ربیعه روایت شده است که گفت: در حضور حضرت علی بن ابیطالب سدیدم که چهارپایی را برای او آوردند که بر آن سوار شود و او وقتی پایش را در رکاب گذاشت، گفت: بسم الله و وقتی بر پشت آن قرار گرفت، گفت: الحمدالله و سپس گفت: «سُبْحانَ الذي سَخَّرَ لَنَا هذا، وما كُنَّا لَهُ مُقْرنينَ، وإنَّا إلى ربِّنَا لمُنْقلِبُونَ» «پاک و منزه خدایی است که این وسیله را برای ما رام کرد، در حالی که توانایی رام کردن آن را نداشتیم و ما بهسوی خدا باز میگردیم» و سپس سه مرتبه الحمدالله گفت و سه مرتبه الله اکبر و بعد از آن گفت: «سُبْحانَكَ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لي إِنَّه لا يغْفِرُ الذُّنُوب إِلاَّ أَنْتَ» (خدایا!) تو پاک و منزه هستی، من بر نفس خود ظلم کردهام، پس مرا بیامرز، زیرا که کسی جز تو گناهان را نمیبخشد» و سپس خندید، سؤال شد: ای امیرالمؤمونین! به چه چیز خندیدی؟ گفت: پیامبر صرا دیدم که این اعمال من را انجام دادند و خندیدند، گفتم: ای رسول خدا! چرا خندیدید؟ فرمودند: «خدای پاک تو از بندهی خود متعجب میگردد وقتی که میگوید: گناهان مرا بیامرز در حالی که میداند جز من (خدا) کسی گناهان را نمیبخشد»» [۱۳۹].
[۱۳۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۳۴۳)]. در صحیح مسلم «الحور بعد الکون» آمده و ترمذی [(۳۴۳۵)] و نسائی [(۸/۲۷۲)] هم اینگونه روایت کردهاند و ترمذی گفته است: «الکون» به «الکور» هم روایت شده است و هر کدام معنایی دارند. [۱۳۹] ابوداود [(۲۶۰۲)] و ترمذی [(۳۴۴۳)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیثی حسن است ـ و در بعضی نسخ، صحیح است ـ و آنچه در متن آمده، لفظ روایت ابوداود است.
۹۷۵- «عن جابرٍ سقال: كُنَّا إِذا صعِدْنَا كَبَّرْنَا، وإِذا نَزَلْنَا سبَّحْنا» رواه البخاري.
۹۷۵. «از جابر سروایت شده است که گفت: ما (صحابه) وقتی بر بلندیی صعود میکردیم، تکبیر (الله اکبر) میگفتیم و وقتی از بلندی پایین میآمدیم، تسبیح (سبحان الله) میگفتیم» [۱۴۰].
۹۷۶- «وعن ابن عُمر بقال: كانَ النبيُّ صوجيُوشُهُ إِذا علَوُا الثَّنَايَا كَبَّرُوا، وَإذا هَبطُوا سَبَّحوا» رواه أبو داود بإسناد صحيح.
۹۷۶. «از ابن عمر بروایت شده است که گفت: پیامبر صو لشکریان او، وقتی از گردنهای بالا میرفتند، الله اکبر، و وقتی پایین میآمدند، سبحان الله میگفتند» [۱۴۱].
۹۷۷- «وعنهُ قال: كانَ النَّبِيُّ صإذا قَفَل مِنَ الحجِّ أَو العُمْرَةِ كُلَّما أَوْفى عَلى ثَنِيَّةٍ أَوْ فَدْفَدٍ كَبَّر ثَلاثاً، ثُمَّ قال: «لا إله إلاَّ اللَّه وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ المُلْك ولَهُ الحمْدُ، وَهُو على كلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ. آيِبُونَ تَائِبُونَ عابِدُونَ ساجِدُونَ لِرَبِّنَا حَامِدُونَ. صدقَ اللَّه وَعْدهُ، وَنَصر عبْده، وَهَزَمَ الأَحزَابَ وحْدَه»» متفقٌ عليه.
وفي روايةٍ لـمسلم: «إِذا قَفَل مِنَ الجيُوشِ أو السَّرَايا أَو الحجِّ أو العُمْرةِ».
قوْلهُ: «أَوْفَى» أَي: ارْتَفَعَ، وقولهُ: «فَدْفَد» هو بفتح الفاءَين بينهمـا دالٌ مهملةٌ ساكِنَةٌ، وآخِرُهُ دال أُخرى وهو: «الغَليظُ المُرْتَفِع مِنَ الأرْض».
۹۷۷. «از ابن عمر بروایت شده است که گفت: پیامبر صهرگاه از حج یا عمره برمیگشت، هر بار از گردنهای بالا میرفت یا بر زمین سنگلاخ و بلندی میگذشت، سه مرتبه تکبیر (الله اکبر) میفرمود و سپس میفرمود: «لا إله إلاَّ اللَّه وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ المُلْك ولَهُ الحمْدُ، وَهُو على كلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ. آيِبُونَ تَائِبُونَ عابِدُونَ ساجِدُونَ لِرَبِّنَا حَامِدُونَ. صدقَ اللَّه وَعْدهُ، وَنَصر عبْده، وَهَزَمَ الأَحزَابَ وحْدَه»: هیچ معبودی جز الله نیست و او، تنها و بیشریک است، پادشاهی و سپاس و ستایش از آن او و سزاوار اوست و او بر هر چیزی تواناست؛ ما بازگشتگان و توبهکنندگان و عبادتکنندگان و سجدهکنندگانیم و سپاسگزاران و ستایشکنندگان خدای خود هستیم؛ خداوند به وعدهی خود وفا کرد و در آن راست فرمود و بندهی خود را نصرت داد و تمام لشکریان و دستهها (ی کفر) را به تنهایی شکست داد»» [۱۴۲].
در روایتی دیگر از مسلم آمده است: وقتی از میان لشکرها یا مأموریتهای جنگی و حج و عمره برمیگشت.
۹۷۸- «وعن أَبي هُريرةَ سأَنَّ رجلاً قال: يا رسول اللَّه، إني أُرِيدُ أَن أُسافِر فَأَوْصِنِي، قال: «عَلَيْكَ بِتقوى اللَّهِ، وَالتَّكبير عَلى كلِّ شَرفٍ فَلَمَّا ولَّي الرجُلُ قال: «اللَّهمَّ اطْوِ لهُ البُعْدَ، وَهَوِّنْ عَليهِ السَّفر»» رواه الترمذي وقال: حديث حسن.
۹۷۸. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: مردی به پیامبر صگفت: ای رسول خدا! من میخواهم به مسافرت بروم، برای من وصیتی بفرما، فرمودند: «رعایت پرهیزگاری خدا و گفتن الله اکبر بر هر بلندی بر خود لازم دار (و تو را به آن وصیت میکنم)»؛ وقتی مرد رو برگرداند و رفت، پیامبر صفرمودند: «اللَّهمَّ اطْوِ لهُ البُعْدَ، وَهَوِّنْ عَليهِ السَّفر: خداوندا! دوری را بر او نزدیک و سهل فرما و سفر را برای او آسان کن»» [۱۴۳].
۹۷۹- «وعن أَبي موسى الأَشعَريِّ سقال: كنَّا مَع النبي صفي سَفَرٍ، فكنَّا إذا أَشرَفْنَا على وادٍ هَلَّلنَا وكَبَّرْنَا وَارْتَفَعتْ أَصوَاتنا فقالَ النبي ص: «يا أَيُّهَا الناس ارْبَعُوا عَلى أَنْفُسِكم فَإنَّكم لا تَدعونَ أَصَمَّ وَلا غَائِباً. إنَّهُ مَعكُمْ، إنَّهُ سَمِيعٌ قَريبٌ»» متفقٌ عليه.
«ارْبعُوا» بفتحِ الباءِ الـموحدةِ أَيْ: ارْفقوا بأَنْفُسِكم.
۹۷۹. «از ابوموسی اشعری سروایت شده است که گفت: ما همراه پیامبر صدر سفری بودیم و هرگاه به بالای درهای میرسیدیم، «لا اله الا الله والله اکبر» میگفتیم و صداهایمان بلند میشد که پیامبر صمیفرمود: «ای مردم! بر خود رحم کنید (و صدایتان را پایین بیاورید)؛ زیرا شما ناشنوا یا غایبی را صدا نمیزنید، همانا او (خدا) با شما و شنوا و نزدیک است»» [۱۴۴].
[۱۴۰] بخاری روایت کرده است؛ [(۲۹۹۳)]. [۱۴۱] ابوداود [(۲۵۹۹)] به اسناد صحیح روایت کرده است. [۱۴۲] متفق علیه است؛ [خ (۶۳۸۵)، م (۱۳۴۴)]. [۱۴۳] ترمذی [(۳۴۴۱)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۱۴۴] متفق علیه است؛ [خ (۶۳۸۴)، م (۲۷۰۴)].
۹۸۰- «عن أَبي هُرَيْرَةَ سقالَ: قالَ: رسولُ الله ص: «ثَلاثُ دَعَوَاتٍ مُسْتجَابَاتٌ لا شَكَّ فِيهنَّ: دَعْوَةُ المَظلومِ، وَدَعْوَةُ الـمسَافِرِ، وَدَعْوَةُ الوَالِدِ عَلى وَلدِهِ»» رواه أبو داود والترمذي وقال: حديث حسن. وليس في رواية أَبي داود: «على ولَدِه».
۹۸۰. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «سه دعا، بدون تردید، مستجاب است: (۱) دعای مظلوم؛ (۲) دعای مسافر؛ (۳) دعای پدر به ضرر فرزندش»» [۱۴۵].
[۱۴۵] ابوداود [(۱۵۳۶)] و ترمذی [(۳۴۴۲)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیثی حسن است؛ ولی در روایت ابوداود «علی ولده» نیست.
۹۸۱- «عن أَبي موسى الأشعرِيِّ سأَنَّ رسول اللَّهِ صكانَ إذا خَافَ قَوماً قال: «اللَّهُمَّ إِنَّا نجعلُكَ في نحورِهِمْ، ونعُوذُ بِك مِنْ شرُوِرِهمْ»» رواه أبو داود، والنسائي بإسناد صحيح.
۹۸۱. «از ابوموسی اشعری سروایت شده است که پیامبر صهرگاه از طایفهای ترسی داشت، میفرمود: «اللَّهُمَّ إِنَّا نجعلُكَ في نحورِهِمْ، ونعُوذُ بِك مِنْ شرُوِرِهمْ: خداوندا! ما تو را در (برابر) سینهی ایشان قرار میدهیم و از شر آنها به تو پناه میبریم»» [۱۴۶].
[۱۴۶] ابوداود [ (۱۵۳۷)] و نسائی [(۶۰۱)] به اسناد صحیح روایت کردهاند.
۹۸۲- «عن خَولَة بنتِ حكيمٍ لقالتْ: سمعْتُ رسول اللَّه صيقولُ: «مَنْ نَزلَ مَنزِلاً ثُمَّ قال: أَعُوذُ بِكَلِمات اللَّهِ التَّامَّاتِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ، لَمْ يضرَّه شَيْءٌ حتَّى يرْتَحِل مِنْ منزِلِهِ ذلكَ»» رواه مسلم.
۹۸۲. «از خوله دختر حکیم لروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «هرکس در منزلی فرود آید و سپس بگوید: «أَعُوذُ بِكَلِمات اللَّهِ التَّامَّاتِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ: پناه میبرم به کلمات کامل خدا از شر آنچه آفریده است»، تا وقتی که از آنجا که کوچ میکند، هیچ چیز به او ضرر نخواهد رساند» [۱۴۷].
۹۸۳- «وعن ابن عمر بقال: كانَ رسولُ اللَّهِ صإذا سَافَرَ فَأَقبَلَ اللَّيْلُ قال: يَا أَرْضُ ربِّي وَربُّكِ اللَّه، أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ شرِّكِ وشَرِّ ما فِيكِ،وشر ماخُلقَ فيكِ، وشَرِّ ما يدِبُّ عليكِ، وأَعوذ باللَّهِ مِنْ شَرِّ أَسدٍ وَأَسْودٍ، ومِنَ الحيَّةِ والعقربِ، وَمِنْ سَاكِنِ البلَدِ، ومِنْ والِدٍ وما وَلَد» رواه أبو داود.
«والأَسودُ» الشَّخص، قال الخَطَّابي: «وسَاكِن البلدِ»: هُمُ الجنُّ الَّذِينَ همْ سُكَّان الأرْضِ. قال: والبلد مِنَ الأَرْضِ مَا كان مأْوى الحَيوَانِ وإنْ لَمْ يَكنْ فِيهِ بِنَاء وَمَنازلُ قال: ويحتَمِلُ أَنَّ الـمراد «بِالوالِدِ»: إِبلِيسُ «وما ولد»: الشَّيَاطِينُ.
۹۸۳. «از ابن عمر بروایت شده است که گفت: پیامبر صهرگاه مسافرت میکرد و شب میشد، میفرمود: «يَا أَرْضُ ربِّي وَربُّكِ اللَّه، أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ شرِّكِ وشَرِّ ما فِيكِ،وشر ماخُلقَ فيكِ، وشَرِّ ما يدِبُّ عليكِ، وأَعوذ باللَّهِ مِنْ شَرِّ أَسدٍ وَأَسْودٍ، ومِنَ الحيَّةِ والعقربِ، وَمِنْ سَاكِنِ البلَدِ، ومِنْ والِدٍ وما وَلَد»» رواه أبو داود.
:ای زمین! پروردگار من و پروردگار تو، خداست، از شر تو و از شر آنچه در توست و از شر آنچه در تو خلق شده است و از شر آنچه بر روی تو راه میرود و از شر شیر و انسان (تبهکار) و مار و عقرب و جن ساکن در زمین و از شر آنچه زاینده و آنچه زاده است (شیطان و شیاطین) به خدا پناه میبرم» [۱۴۸].
[۱۴۷] مسلم روایت کرده است؛ [ (۲۷۰۸)]. [۱۴۸] ابوداود روایت کرده است؛ [ (۲۶۰۳)].
۹۸۴- «عن أَبي هُرَيْرَةَ سأَنَّ رسول اللَّهِ صقال: «السَّفَرُ قِطْعةٌ مِن العذَابِ، يمْنَعُ أَحدَكم طَعامَهُ، وشَرَابَهُ وَنَوْمَهُ، فإذا قَضَى أَحَدُكُمْ نَهْمَتَهُ مِنْ سَفَرِهِ، فَلْيُعَجِّل إلى أَهْلِهِ»» متفقٌ عليه. «نَـهْمَتهُ»: مَقْصُودهُ.
۹۸۴. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «سفر قطعهای از عذاب است که مانع خوراک و نوشیدن و خواب انسان (به طور کامل) میشود، سپس هر کدام از شما هر وقت هدفش از سفرش را برآورد و کارش تمام شد، با شتاب بهسوی خانوادهاش بازگردد»» [۱۴۹].
[۱۴۹] متفق علیه است؛ [خ (۱۸۰۴)، م (۱۹۲۷].
۹۸۵- «عن جابرٍ سأَنَّ رسولَ اللَّهِ صقال: «إذا أَطالَ أَحدُكمْ الغَيْبةَ فَلا يطْرُقنَّ أَهْلَهُ لَيْلاً»».
وفي روايةٍ «أَنَّ رسول اللَّه صنَهى أَنْ يطْرُقَ الرَّجُلُ أَهْلَهُ لَيْلاً» متفقٌ عليه.
۹۸۵. «از جابر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرگاه یکی از شما وقتی به سفری طولانی رفت و غیبتش طول کشید، هرگز در شب به خانهی خود وارد نشود»» [۱۵۰].
در روایتی دیگر آمده است: «پیامبر صاز این که کسی (پس از بازگشت از سفرش) شب هنگام بر اهل خانهاش وارد شود، نهی فرمودهاند».
۹۸۶- «وعن أنسٍ سقال: كانَ رسولُ اللَّه صوسلَّمَ لا يطرُقُ أَهْلَهُ لَيْلاً، وكان يَأْتِيهمْ غُدْوةً أَوْ عشِيَّةً» متفقٌ عليه.
«الطُّرُوقُ»: الـمَجِيءُ في اللَّيْلِ.
۹۸۶. «از انس سروایت شده است که گفت: پیامبر ص(وقتی در مسافرت میبود و برمیگشت)، هرگز در شب، به خانه و نزد خانوادهاش باز نمیگشت، بلکه صبح یا غروب، نزد ایشان میرفت» [۱۵۱].
[۱۵۰] متفق علیه است؛ [خ (۱۸۰۱)، م (۷۱۵]. [۱۵۱] متفق علیه است؛ [خ (۱۸۰۰)، م (۱۹۲۸].
فیه حدیث ابن عمر السابق في باب تکبیر الـمسافر اذا صعد الثنایا.
در این مورد حدیث ابن عمر وارد شده است که در باب الله اکبر گفتن مسافر، هنگام بالا رفتن از گردنه [۱۵۲]، گذشت.
۹۸۷- «وعن أَنسٍ سقال: أَقْبَلْنَا مَعَ النَّبِيِّ ص، حَتَّى إذا كُنَّا بِظَهْرِ المَدِينَةِ قال: «آيِبُونَ، تَائِبُونَ، عَابِدونَ، لِرَبِّنَا حَامِدُونَ» فلمْ يزلْ يقولُ ذلك حتَّى قَدِمْنَا الـمدينةَ» رواه مسلم.
۹۸۷. «از انس سروایت شده است که گفت: همراه پیامبر صبودیم، وقتی به پشت مدینه رسیدیم، فرمودند: «آیبون تائبون عابدون، لربنا حامدون: ما بازگشتگان و توبهکنندگان و عبادتکنندگانیم و سپاسگزاران و ستایشکنندگان خدای خود هستیم» و مرتب این جمله را (تکرار) میفرمود تا به مدینه رسیدیم» [۱۵۳].
[۱۵۲] [حدیث شمارهی: ۹۷۶]. [۱۵۳] متفق علیه است؛ [خ (۳۰۸۸)، م (۲۷۶۹)].
۹۸۸- «عن كعب بنِ مالكٍ سأَن رسولَ اللَّهِ صكانَ إذا قَدِمَ مِنْ سَفرٍ بَدأَ بالمَسْجِدِ فَركع فِيهِ رَكْعتَيْنِ» متفقٌ عليه.
۹۸۸. «از کعب بن مالک سروایت شده است که گفت: پیامبر صوقتی از سفر برمیگشت، ابتدا به مسجد میرفت و در آنجا دو رکعت نماز میخواند» [۱۵۴].
[۱۵۴] متفق علیه است؛ [خ (۳۰۸۸)، م (۲۷۶۹)].
۹۸۹- «عن أَبي هُرَيرَةَ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «لا يَحِلُّ لامْرَأَة تُؤْمِنُ باللَّهِ وَاليَومِ الآخِرِ تُسَافِرُ مَسِيرَةَ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ إلاَّ مَعَ ذِي محْرمٍ عليْهَا»» متفقٌ عليه.
۹۸۹. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «برای هر زنی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد، حلال نیست که بدون یک محرم، خودش مسیر یک شبانهروز را بپیماید»» [۱۵۵].
۹۹۰- «وعن ابنِ عباسٍ بأنه سمع النبي صيقولُ: «لا يخلُونَّ رَجُلٌ بامْرأةٍ إِلا ومَعَهَا ذُو محْرمٍ، ولا تُسَافِرُ الـمرْأَةُ إِلاَّ معَ ذِي محْرمٍ» فقال لَهُ رَجُلٌ: يا رسولَ اللَّهِ إنَّ امْرأتي خَرجتْ حاجَّةً، وإِنِّي اكْتُتِبْتُ في غَزْوةِ كَذَا وكَذَا؟ قال: «انْطلِـقْ فَحُجَّ مع امْرأَتِكَ»» متفقٌ عليه.
۹۹۰. «از ابن عباس بروایت شده است که او از پیامبر صشنید که میفرمود: «هیچ مردی با هیچ زنی خلوت ننماید (تنها نشوند)، مگر اینکه همراه او، یکی از محارم باشد و زن مسافرت نکند، مگر اینکه یک محرم همراه او باشد»، مردی گفت: ای رسول خدا! زن من برای انجام دادن حج از شهر بیرون رفته و نام من، در گروه شرکتکنندگان در فلان غزوه نوشته شده است، (چه کار کنم؟) پیامبر صفرمودند: «برو و همراه زنت حج را انجام بده»» [۱۵۶].
[۱۵۵] متفق علیه است؛ [خ (۱۰۸۸)، م (۱۳۳۹)]. [۱۵۶] متفق علیه است؛ [خ (۱۸۶۲)، م (۱۳۴۱)].
۹۹۱- «عن أَبي أُمامَةَ سقال: سمِعتُ رسولَ اللَّهِ صيقولُ: «اقْرَؤُا القُرْآنَ فإِنَّهُ يَأْتي يَوْم القيامةِ شَفِيعاً لأصْحابِهِ»» رواه مسلم.
۹۹۱. «از ابوامامه سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «قرآن بخوانید؛ زیرا قرآن، در روز قیامت برای یاران خدا شفاعت میکند»» [۱۵۷].
۹۹۲- «وعَن النَّوَّاسِ بنِ سَمعانَ سقال: سمِعتُ رسول اللَّهِ صيقولُ: «يُؤْتى يوْمَ القِيامةِ بالْقُرْآنِ وَأَهْلِهِ الذِين كانُوا يعْمَلُونَ بِهِ في الدُّنيَا تَقدُمهُ سورة البقَرَةِ وَآل عِمرَانَ، تحَاجَّانِ عَنْ صاحِبِهِمَا»» رواه مسلم.
۹۹۲. «از نواس بن سمعان سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «روز قیامت، قرآن و اهلش، آنان که در دنیا به قرآن عمل میکردند، آورده میشوند و سورههای بقره و آل عمران در پیشاپیش او (قرآن) هستند و از قاری و عملکننده به خود، دفاع و حمایت میکنند»» [۱۵۸].
۹۹۳- «وعن عثمانَ بن عفانَ سقال: قالَ رسولُ اللَّهِ ص: «خَيركُم مَنْ تَعَلَّمَ القُرْآنَ وَعلَّمهُ»» رواه البخاري.
۹۹۳. «از حضرت عثمان بن عفان سروایت شده است که: پیامبر صفرمودند: «بهترین شما کسی است که قرآن را بیاموزد و آن را به دیگران تعلیم دهد»» [۱۵۹].
۹۹۴- «وعن عائشة لقالتْ: قال رسولُ اللَّهِ ص: «الَّذِي يَقرَأُ القُرْآنَ وَهُو ماهِرٌ بِهِ معَ السَّفَرةِ الكرَامِ البررَةِ، والذي يقرَأُ القُرْآنَ ويتَتَعْتَعُ فِيهِ وَهُو عليهِ شَاقٌّ له أجْران»» متفقٌ عليه.
۹۹۴. «از حضرت عایشه بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که قرآن را ماهرانه و بدون داشتن اشتباه و وقفه بخواند، با فرشتگان بزرگوار و نیکوکار وحی است و محشور میشود و کسی که قرآن را به سختی و همراه وقفه بخواند و آن خواندن بر او گران باشد، دو اجر دارد»» [۱۶۰].
۹۹۵- «وعن أَبي موسى الأشْعريِّ سقال: قال رسولُ اللَّهِ ص: «مثَلُ الـمؤمنِ الَّذِي يقْرَأُ القرآنَ مثلُ الأُتْرُجَّةِ: ريحهَا طَيِّبٌ وطَعمُهَا حلْوٌ، ومثَلُ الـمؤمنِ الَّذي لا يَقْرَأُ القُرْآنَ كَمثَلِ التَّمرةِ: لا رِيح لهَا وطعْمُهَا حلْوٌ، ومثَلُ المُنَافِق الذي يَقْرَأُ القرْآنَ كَمثَلِ الرِّيحانَةِ: رِيحها طَيّبٌ وطَعْمُهَا مرُّ، ومَثَلُ المُنَافِقِ الذي لا يَقْرَأُ القرآنَ كَمَثلِ الحَنْظَلَةِ: لَيْسَ لَـها رِيحٌ وَطَعمُهَا مُرٌّ»» متفقٌ عليه.
۹۹۵. «از ابوموسی اشعری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «مثال مؤمنی که قرآن میخواند، مانند ترنج است که هم بو و هم مزهی خوب دارد و مثال مؤمنی که قرآن نمیخواند، مانند خرماست که بو ندارد ولی مزهاش شیرین است و مثال منافقی که قرآن میخواند، مانند ریحان است که بوی آن خوش ولی مزهاش تلخ است و مثال منافقی که قرآن نمیخواند، چون حنظل است که بو ندارد و مزهی آن نیز تلخ است»» [۱۶۱].
۹۹۶- «وعن عمرَ بن الخطابِ سأَنَّ النَّبِيَّ صقال: «إِنَّ اللَّه يرفَعُ بِهذَا الكتاب أَقواماً ويضَعُ بِهِ آخَرين»» رواه مسلم.
۹۹۶. «از حضرت عمر بن خطاب سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند با این قرآن، کسانی را بلند و کسانی دیگر را پست میکند»» [۱۶۲].
۹۹۷- «وعنِ ابن عمر بعن النَّبِيِّ صقال: «لا حَسَدَ إلاُّ في اثنَتَيْن: رجُلٌ آتَاهُ اللَّه القُرآنَ، فهوَ يقومُ بِهِ آناءَ اللَّيلِ وآنَاءَ النَّهَارِ، وَرجُلٌ آتَاهُ اللَّه مالا، فهُو يُنْفِقهُ آنَاءَ اللَّيْلِ وَآنَاءَ النهارِ»» متفقٌ عليه.
«والآناءُ»: السَّاعاتُ.
۹۹۷. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «جز به دو خلق و خو، حسد (غبطه) برده نمیشود: (۱) مردی که خداوند، قرآن را به او یاد داده است و او در ساعات شب و روز به آن قیام میکند، آن را میبخشد (حقش را از قرائت و عمل و تعلیم، به جای میآورد)؛ (۲) مردی که خداوند مالی به او داده است و او در ساعات شب و روز، آن را میبخشد»» [۱۶۳].
۹۹۸- «وعنِ البَراء بنِ عَازِبٍ بقال: كَانَ رَجلٌ يَقْرَأُ سورةَ الكَهْفِ، وَعِنْدَه فَرسٌ مَربوطٌ بِشَطَنَيْنِ فَتَغَشَّته سَحَابَةٌ فَجَعَلَت تَدنو، وجعلَ فَرسُه ينْفِر مِنها. فَلَمَّا أَصبح أَتَى النَّبِيَّ ص. فَذَكَرَ له ذلكَ فقال: «تِلكَ السَّكِينَةُ تَنَزَّلتْ للقُرآنِ»» متفقٌ عليه.
«الشَّطَنُ» بفتحِ الشينِ الـمعجمةِ والطاء الـمهملة: الْحَبْلُ.
۹۹۸. «از براء بن عازب بروایت شده است که گفت: مردی سورهی کهف را میخواند و اسب او در کنارش با دو طناب بسته شده بود که یک قطعه ابر او را پوشانید و همچنان به او نزدیک میشد و اسب کمکم داشت از آن رم میکرد، وقتی صبح شد، نزد پیامبر صآمد و موضوع را عرض کرد، پیامبر صفرمودند: «آن آرامش و اطمینان (یا ملایکهای) است که به واسطهی (تلاوت و حرمت برکت) قرآن نازل شده است»» [۱۶۴].
۹۹۹- «وعن ابن مسعودٍ سقالَ: قال رسولُ اللَّهِ ص: منْ قرأَ حرْفاً مِنْ كتاب اللَّهِ فلَهُ حسنَةٌ، والحسنَةُ بِعشرِ أَمثَالِهَا لا أَقول: الم حَرفٌ، وَلكِن: أَلِفٌ حرْفٌ، ولامٌ حرْفٌ، ومِيَمٌ حرْفٌ» رواه الترمذي وقال: حديث حسن صحيح.
۹۹۹. «از ابن مسعود سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس حرفی از کتاب خدا را بخواند، برای او یک نیکی است و نیکی ده برابر پاداش دارد؛ نمیگویم: «الم» یک حرف است، بلکه «ا» یک حرف، «ل» یک حرف و «م» یک حرف است»» [۱۶۵].
۱۰۰۰- «وعنِ ابنِ عباسٍ بقال: قال رسولُ اللَّهِ ص: «إنَّ الَّذي لَيس في جَوْفِهِ شَيْءٌ مِنَ القُرآنِ كالبيتِ الخَرِبِ»» رواه الترمذي وقال: حديث حسن صحيح.
۱۰۰۰. «از ابن عباس بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که در دلش (حافظهاش) مقداری از قرآن نباشد، مانند خانهی ویران است»» [۱۶۶].
۱۰۰۱- «وعن عبدِ اللَّهِ بنِ عَمْرو بن العاصِ بعنِ النبيِّ صقال: «يُقَالُ لِصاحبِ الْقُرَآنِ: اقْرأْ وَارْتَقِ وَرَتِّلْ كَما كُنْتَ تُرَتِّلُ في الدُّنْيَا، فَإنَّ منْزِلَتَكَ عِنْد آخِرِ آيةٍ تَقْرَؤُهَا»» رواه أبو داود، والترْمذي وقال: حديث حسن صحيح.
۱۰۰۱. «از عبدالله بن عمرو بن عاص بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «(در هنگام ورود به بهشت) به قاری و ملازم قرآن (در علم و عمل) گفته میشود: قرآن بخوان و (از پلههای بهشت) بالا برو و با تأنی و تجوید بخوان، چنانکه در دنیا با ترتیل میخواندی، زیرا منزلت تو در (حد) آخرین آیهای است که میخوانی»» [۱۶۷].
[۱۵۷] مسلم روایت کرده است؛ [ (۸۰۴)]. [۱۵۸] مسلم روایت کرده است؛ [ (۸۰۵)]. [۱۵۹] بخاری روایت کرده است؛ [ (۵۰۲۷)]. [۱۶۰] متفق علیه است؛ [خ (۴۹۳۷)، م (۷۹۸)]. [۱۶۱] متفق علیه است؛ [خ (۵۰۵۹)، م (۷۹۷)]. [۱۶۲] مسلم روایت کرده است؛ [(۸۱۷)]. [۱۶۳] متفق علیه است؛ [خ (۷۳)، م (۸۱۵)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۵۷۲، گذشت]. [۱۶۴] متفق علیه است؛ [خ (۵۰۱۱)، م (۷۹۵)]. [۱۶۵] ترمذی [(۲۹۱۲)] روایت کرده و گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۱۶۶] ترمذی [(۲۹۱۴)] روایت کرده و گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۱۶۷] در توضیح این حدیث گفتهاند: تعداد درجات بهشت به میزان تعداد آیههای قرآن است. بنابراین انسان قرائت هر تعداد آیهای را در دنیا معمول داشته باشد، به همان میزان بر درجات بهشت بالا خواهد رفت. بدین ترتیب عالیترین درجهی بهشت از آن کسی خواهد بود که قرائت کلیه قرآن را در پیش گرفته باشد. والله اعلم ـ ویراستاران.
۱۰۰۲- «عَنْ أَبي مُوسَى سعن النَّبِيِّ صقال: «تَعاهَدُوا هذا الْقُرآنَ فَوَالَّذي نَفْسُ مُحمَّدٍ بِيدِهِ لَهُو أَشَدُّ تَفَلُّتاً مِنَ الإِبِلِ في عُقُلِها»» متفق عليه.
۱۰۰۲. «از ابوموسی سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «(در خواندن و تذکر گرفتن) بر این قرآن، مداومت و ملازمت داشته باشید، زیرا سوگند به کسی که روح محمد در دست قدرت اوست، قرآن، از شتر پای بسته در طناب، گریزانتر و فرارتر است (قرآن از ذهن و حافظهی انسان، از شتری که پایش از طناب باز میشود، زودتر میگریزد)»» [۱۶۸].
۱۰۰۳- «وعنِ ابْنِ عُمَرَ بأَنَّ رسولَ اللَّه صقال: «إِنَّمَا مَثَلُ صاحِبِ الْقُرْآنِ كَمَثَلِ الإِبِلِ المُعقَّلَةِ، إِنْ عَاهَد عَليْها أَمْسَكَهَا، وإِنْ أَطْلَقَهَا، ذَهَبَتْ»» متفقٌ عليه.
۱۰۰۳. «از ابن عمر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «قاری و ملازم قرآن، مانند صاحب شتر، بسته است که اگر از آن مواظبت کند، آن را خواهد گرفت و در دست خواهد داشت و اگر آن را رها کند، میرود»» [۱۶۹].
[۱۶۸] متفق علیه است؛ [خ (۵۰۳۳)، م (۷۹۱)]. [۱۶۹] متفق علیه است؛ [خ (۵۰۳۱)، م (۷۸۹)].
۱۰۰۴- «عَنْ أبي هُرَيْرَةَ سقال: سمِعتُ رسولَ اللهِ صيقول: مَا أَذِنَ اللهُ لِشَيْءٍ مَا أَذِنَ لِنَبِيٍّ حَسَنِ الصَّوْتِ يَتَغَنَّى بِالْقُرْآنِ يَجْهَرُ بِهِ» متفقٌ عليه.
معنى «أَذِنَ اللهُ»: أي اسْتَمَعَ، وَهُوَ إشَارَةٌ إلى الرِّضَى وَالقُبُولِ ".
۱۰۰۴. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: خداوند، هرگز چنان که به صدای خوش پیامبر ص [۱۷۰]در حالی که بلند و آهنگین قرآن را میخواند، گوش فرا داده (خشنود و پذیرا بوده) به چیز دیگری گوش فرا نداده است (خشنود و پذیرا نبوده است)» [۱۷۱].
۱۰۰۵- «وعن أبي موسى الأشْعَرِيِّ سأنَّ رسولَ اللهِ صقالَ لهُ: «لَقَدْ أُوتِيتُ مِزْمَارَاً مِنْ مَزَامِيرِ آلِ دَاوُد»» متفقٌ عليه.
وفي روايةٍ لـمسلمٍ: أنَّ رسولَ اللهِ صقالَ لهُ: «لَوْ رَأَيْتَنِي وَأَنَا أَسْتَمِعُ لِقِرَاءَتِكَ البارحَةَ».
۱۰۰۵. «از ابوموسی اشعری سروایت شده است که پیامبر صبه او گفت: «قطعهای از صدای خوش و الحان «آل داود» به تو داده شده است!»» [۱۷۲].
در روایتی دیگر از مسلم آمده است: پیامبر صبه او فرمودند: «اگر مرا میدیدی در حالی که به تلاوت دیشب تو گوش میدادم (خوشحال میشدی)».
۱۰۰۶- «وعَنِ الْبَرَاءِ بنِ عَازِبٍ بقالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ صقَرَأَ في العِشَاءِ بِالتِينِ والزَّيْتُونِ، فَمَا سَمِعْتُ أَحَدَاً أَحْسَنَ صَوْتَاً مِنْهُ» متفقٌ عليه.
۱۰۰۶. «از براء بن عازب بروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که در نماز عشا، سورهی والتین و الزیتون را میخواند و کسی را که از او خوش صداتر باشد، (ندیده و) نشنیدهام» [۱۷۳].
۱۰۰۷- «وَعَنْ أَبِي لُبَابَة بَشِير بنِ عَبْدِ المُنْذِرِ س، أنَّ النَّبِيَّ صقَالَ: «مَنْ لَمْ يَتَغَنَّ بِالْقُرْآنِ فَلَيْسَ مِنَّا»» رواهُ أبو داود بإسنادٍ جيد.
وَمَعْنَى «يَتَغَنَّى»: يُحْسِنُ صَوْتَهُ بِالْقُرْآنِ.
۱۰۰۷. «از ابولبابه بشیر عبدالمنذر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که قرآن را با صدای خوش نخواند، از ما نیست»» [۱۷۴].
۱۰۰۸- «وَعَنْ ابْنِ مَسْعُودٍ سقالَ: قَالَ لي النَّبِيُّ ص: «اقْرَأْ عَلَيَّ الْقُرْآنَ»، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ، أَقْرَأُ عَلَيْكَ وَعَليكَ أُنْزِلَ؟! قَالَ: «إِنِّي أُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَهُ مِنْ غَيْرِي»" فَقَرَأْتُ عَلَيْهِ سُورَةَ النِّسَاءِ حَتَّى جِئْتُ إلى هذهِ الآيَة:﴿فَكَيۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن كُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِيدٖ وَجِئۡنَا بِكَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِيدٗا٤١﴾[النساء: ۴۱] قالَ: «حَسْبُكَ الآنَ» فالْتَفَتُّ إِلَيْهِ، فَإِذَا عَيْنَاهُ تَذْرِفَان» متفقٌ عليه.
۱۰۰۸. «از ابن مسعود سروایت شده است که گفت: پیامبر صبه من فرمودند: «برای من قرآن بخوان»، گفتم: ای رسول خدا! من برای شما قرآن بخوانم، در صورتی که قرآن بر شما نازل شده است؟! فرمودند: «من دوست دارم که آن را از غیر خود بشنوم» و من، سورهی نساء را برای پیامبر صتلاوت کردم تا به این آیه رسیدم:
﴿فَكَيۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن كُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِيدٖ وَجِئۡنَا بِكَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِيدٗا٤١﴾[النساء: ۴۱].
«ای پیامبر! حال اینان چگونه خواهد بود، آنگاه که از هر ملتی گواهی بیاوریم و تو را نیز شاهدی بر اینان بیاوریم؟!».
آنگاه فرمودند: «کافی است!»، به طرف ایشان برگشتم و نگاه کردم، از چشمهای مبارکش اشک میبارید» [۱۷۵].
[۱۷۰] در متن حدیث، نبیٍ به صورت نکره آمده است و معنی تحتاللفظی آن، پیامبری خوش صدا یا پیامبر خوش صدایی میشود، اما شارحان، همه آن را معرفه و به معنی خود پیامبر صدانستهاند و البته در روایت بخاری، النبی است که تأییدی بر معنای شارحان است ـ ویراستاران. [۱۷۱] متفق علیه است؛ [خ (۵۰۲۳)، م (۷۹۲)]. [۱۷۲] متفق علیه است؛ [خ (۵۰۴۸)، م (۷۹۳)]. [۱۷۳] متفق علیه است؛ [خ (۷۶۹)، م (۴۶۴)]. [۱۷۴] ابوداود [(۱۴۷۱)] به اسناد جید روایت کرده است. [۱۷۵] متفق علیه است؛ [خ (۵۰۵۰)، م (۸۰۰)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۴۴۶، آمده است].
۱۰۰۹- «عن أَبي سعيدٍ رافعِ بنِ المُعلَّى سقال: قال لي رسولُ اللَّه ص: أَلا أُعَلِّمُكَ أَعْظَم سُورةٍ في الْقُرْآنِ قَبْلَ أَنْ تخْرُج مِنَ المَسْجِدَ؟ فأَخَذَ بيدِي، فَلَمَّا أَردْنَا أَنْ نَخْرُج قُلْتُ: يا رسُولَ اللَّهِ إِنَّكَ قُلْتَ لأُعَلِّمنَّكَ أَعْظَمَ سُورَةٍ في الْقُرْآنِ؟ قال: «الحَمْدُ للَّهِ رَبِّ العَالمِينَ هِي السَّبْعُ المَثَاني، وَالْقُرْآنُ الْعَظِيمُ الَّذي أُوتِيتُهُ»» رواه البخاري.
۱۰۰۹. «از ابوسعید رافع بن معلی سروایت شده است که گفت: پیامبر صبه من فرمودند: «آیا قبل از آنکه از مسجد خارج شوی، بزرگترین سورهی قرآن را به تو نشان دهم!» و دستم را گرفت، وقتی که خواستیم از مسجد خارج شویم، گفتم: ای رسول خدا! شما فرمودید قبل از خروج از مسجد، بزرگترین سورهی قرآن را به تو نشان میدهم! فرمودند: (الحَمْدُ للَّهِ رَبِّ العَالـمِینَ...) آن سبع المثانی (هفت آیهای که دو بار نازل شد) و قرآن با عظمتی است که به من داده شده است»» [۱۷۶].
۱۰۱۰- «وعن أَبي سعيدٍ الخُدْرِيِّ سأَنَّ رسولَ اللَّهِ صقالَ في: قُلْ هُوَ اللَّه أَحَدٌ: «والَّذِي نَفْسي بِيدِهِ، إِنَّهَا لَتَعْدِلُ ثُلُثَ القُرْآنِ»».
وفي روايةٍ: «أَنَّ رسولَ اللَّهِ صقالَ لأَصْحابِهِ: «أَيَعْجِزُ أَحَدُكُم أَنْ يقْرَأَ بِثُلُثِ الْقُرْآنِ في لَيْلَةٍ» فَشَقَّ ذلكَ علَيْهِمْ، وقالُوا: أَيُّنَا يُطِيقُ ذلكَ يا رسولَ اللَّه؟ فقال: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ ٢﴾: ثُلُثُ الْقُرْآنِ»» رواه البخاري.
۱۰۱۰. «از ابوسعید خدری سروایت شده است که گفت: پیامبر صدر مورد (قل هو الله احد) فرمودند: «سوگند به کسی که جانم در دست اوست، آن سوره معادل یک سوم قرآن است»».
در روایتی دیگر آمده است: «پیامبر صبه یارانش فرمودند: «آیا هر کدام از شما نمیتواند یک سوم قرآن را در یک شب تلاوت کند؟» و این موضوع بر همه گران آمد و گفتند: کدام یک از ما توانایی آن را دارد؟ ای رسول خدا! پیامبر صفرمودند: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ ٢...﴾، یک سوم قرآن است» [۱۷۷].
۱۰۱۱- «وعنْهُ أَنَّ رَجُلاً سمِع رَجُلاً يَقْرَأُ: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١﴾يُردِّدُها فَلَمَّا أَصْبَحَ جاءَ إِلى رسولِ اللَّهِ ص، فَذَكَرَ ذلكَ لَهُ وكَانَ الرَّجُلُ يتَقَالهُّا فَقَالَ رسولُ اللَّهِ ص: «والَّذي نَفْسِي بِيَدِهِ، إِنَّها لَتَعْدِلُ ثُلُثَ الْقُرْآنِ»» رواه البخاري.
۱۰۱۱. «از ابوسعید خدری سروایت شده است که گفت: مردی شنید که مردی دیگر ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١﴾را میخواند و وقتی صبح شد، نزد پیامبر صآمد و موضوع را برای پیامبرص ذکر کرد و این عمل را سبک و کم ثواب میدانست، پیامبر صفرمودند: «سوگند به کسی که جانم در دست اوست، آن برابر با یک سوم قرآن است»» [۱۷۸].
۱۰۱۲- «وعن أَبي هريرة سأَنَّ رسول اللَّهِ صقال في: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١﴾: «إِنَّهَا تَعْدِلُ ثُلُثَ القُرْآنِ»» رواه مسلم.
۱۰۱۲. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صدر مورد ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١﴾فرمودند: «آن سوره، برابر با یک سوم قرآن است»» [۱۷۹].
۱۰۱۳- «وعنْ أَنسٍ سأَنَّ رجُلا قال: يا رسول اللَّهِ إِني أُحِبُّ هذِهِ السُّورَةَ: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١﴾، قال: «إِنَّ حُبَّها أَدْخَلَكَ الجنَّةَ»» رواه الترمذي وقال: حديثٌ حسن. رواه البخاري في صحيحه تعليقًا.
۱۰۱۳. «از انس سروایت شده است که مردی گفت: ای رسول خدا! من این سوره، سورهی ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١﴾را دوست دارم، پیامبر صفرمودند: «به حقیقت دوست داشتن آن، تو را داخل بهشت میکند»» [۱۸۰].
۱۰۱۴- «وعن عُقْبةَ بنِ عامِرٍ سأَنَّ رسولَ اللَّهِ صقال: «أَلَمْ تَر آيَاتٍ أُنْزِلَتْ هَذِهِ اللَّيْلَةَ لَمْ يُرَ مِثلُهُن قَطُّ؟ ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ ١، قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ ١﴾»» رواه مسلم.
۱۰۱۴. «از عقبه بن عامر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «آیا آیاتی را که امشب نازل شده و هرگز مانند آن دیده نشده است، نمیدانی: ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ ١﴾و ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ ١﴾؟»» [۱۸۱].
۱۰۱۵- «وعن أَبي سعيدٍ الخُدْرِيِّ سقال: كانَ رسولُ اللَّهِ صيَتَعَوَّذُ مِنَ الجانِّ، وَعَيْنِ الإِنْسَانِ، حتَّى نَزَلَتِ المُعَوذَتان، فََلَمَّا نَزَلَتَا، أَخَذَ بِهِما وتَركَ ما سِواهُما» رواه الترمذي وقال حديث حسن.
۱۰۱۵. «از ابوسعید خدری سروایت شده است که گفت: پیامبر صاز جن و چشم انسان تعوذ میکرد و به خدا پناه میگرفت تا اینکه معوذتین، ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ ١﴾و ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ ١﴾، نازل شد و همین که این دو سوره نازل شدند، آنها را گرفت و با آن دو تعوذ میکرد و (کلمات تعویذ) غیر آنها را ترک فرمود» [۱۸۲].
۱۰۱۶- «وعن أَبي هريرةَ سأَنَّ رسولَ اللَّهِ صقالَ: «مِنَ القُرْآنِ سُورَةٌ ثَلاثُونَ آيَةً شَفعتْ لِرَجُلٍ حَتَّى غُفِرَ لَهُ، وهِيَ: تبارَكَ الذِي بِيَدِهِ المُلْكُ»» رواه أبو داود والترمذي وقال: حديث حسن.
وفي رواية أبي داود: «تَشْفَعُ».
۱۰۱۶. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «از قرآن سوهای هست که شامل سی آیه است، این سوره برای مرد (ی که قاری آن بود)، شفاعت کرد تا آمرزیده شد و آن سوره، سورهی (تبارک الذی بیده الملک) است»» [۱۸۳].
و در روایت ابوداود، واژهی «تشفع» یعنی: شفاعت میکند، آمده است.
۱۰۱۷- «وعن أَبي مسعودٍ البدْرِيِّ سعن النبيِّ صقال: «منْ قَرَأَ بالآيتَيْنِ مِنْ آخِرِ سُورةِ البقَرةِ فِي لَيْلَةٍ كَفَتَاهُ»» متفقٌ عليه.
قيل: كَفَتَاهُ المَكْرُوهَ تِلْكَ اللَّيْلَةَ، وَقِيلَ: كَفَتَاهُ مِنْ قِيَامِ اللَّيْلِ.
۱۰۱۷. «از ابومسعود بدری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس دو آیهی آخر سورهی بقره را در شب بخواند، همین دو آیه برای او کافی است»» [۱۸۴].
و گفته شده است: (یعنی) او را از هر بدی در آن شب کفایت میکند و نیز گفتهاند: او را از نماز شب، بینیاز میکند.
۱۰۱۸- «وعن أَبي هريرةَ سأَنَّ رسولَ اللَّهِ صقال: «لا تَجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ مَقَابِر، إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنْفِرُ مِن الْبيْتِ الَّذي تُقْرأُ فِيهِ سُورةُ الْبقَرةِ»» رواه مسلم.
۱۰۱۸. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خانههای خود را (به سبب عدم قرائت قرآن و نماز و ذکر، مانند آنها) قبرستان نکنید؛ شیطان از خانهای که در آن سورهی بقره خوانده شود، میگریزد و بیزار است»» [۱۸۵].
۱۰۱۹- «وعن أُبَيِّ بنِ كَعْبٍ سقَالَ: قال رسولُ اللَّهِ ص: يا أَبا المُنذِرِ أَتَدْرِي أَيُّ آيةٍ مِن كتاب اللَّهِ معكَ أَعْظَمُ؟ قُلْتُ: اللَّه لا إِلهَ إِلاَّ هُو الحَيُّ الْقَيُّومُ، فَضَربَ في صَدْري وَقَال: «لِيهْنكَ الْعِلْمُ أَبَا المُنذِرِ»» رواه مسلم.
۱۰۱۹. «از ابی بن کعب سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «ای ابومنذر! آیا میدانی کدام آیه در کتاب خدا که با توست (تو حافظ و حامل آن هستی)، بزرگتر است؟»». گفتم:
﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُ﴾[البقرة: ۲۵۵].
«بر سینهی من زد و فرمودند: «علم بر تو گوارا باد، ای ابومنذر!» [۱۸۶].
۱۰۲۰- «وعن أَبي هريرة سقال: وكَّلَني رسولُ اللَّهِ صبحِفْظِ زَكَاةِ رمضانَ، فَأَتَاني آتٍ، فَجعل يحْثُو مِنَ الطَّعام، فَأخَذْتُهُ فقُلتُ: لأرَفَعَنَّك إِلى رسُول اللَّه ص، قال: إِنِّي مُحتَاجٌ، وعليَّ عَيالٌ، وبي حاجةٌ شديدَةٌ.، فَخَلَّيْتُ عنْهُ، فَأَصْبحْتُ، فَقَال رسُولُ اللَّهِ ص: «يا أَبا هُريرة، ما فَعلَ أَسِيرُكَ الْبارِحةَ؟» قُلْتُ: يا رسُول اللَّهِ شَكَا حَاجَةً وعِيَالاً، فَرحِمْتُهُ، فَخَلَّيْتُ سبِيلَهُ. فقال: «أَما إِنَّهُ قَدْ كَذَبك وسيعُودُ» فَعرفْتُ أَنَّهُ سيعُودُ لِقَوْلِ رسُولِ اللَّهِ صفَرصدْتُهُ. فَجَاءَ يحثُو مِنَ الطَّعامِ، فَقُلْتُ: لأَرْفَعنَّكَ إِلى رسولُ اللَّهِ ص، قالَ: دعْني فَإِنِّي مُحْتاجٌ، وعلَيَّ عِيالٌ لا أَعُودُ، فرحِمْتُهُ وَخَلَّيتُ سبِيلَهُ، فَأَصبحتُ فَقَال لي رسُولُ اللَّهِ ص: «يَا أَبا هُريْرةَ، ما فَعل أَسِيرُكَ الْبارِحةَ؟» قُلْتُ: يا رسُول اللَّهِ شَكَا حاجةً وَعِيالاً فَرحِمْتُهُ، وَخَلَّيتُ سبِيلَهُ، فَقَال: «إِنَّهُ قَدْ كَذَبكَ وسيَعُودُ». فرصدْتُهُ الثَّالِثَةَ. فَجاءَ يحْثُو مِنَ الطَّعام، فَأَخَذْتهُ، فقلتُ: لأَرْفَعنَّك إِلى رسولِ اللَّهِ صوهذا آخِرُ ثَلاثِ مرات أَنَّكَ تَزْعُمُ أَنَّكَ لا تَعُودُ، ثُمَّ تَعُودُ، فقال: دعْني فَإِنِّي أُعلِّمُكَ كَلِماتٍ ينْفَعُكَ اللَّه بهَا، قلتُ: ما هُنَّ؟ قال: إِذا أَويْتَ إِلى فِراشِكَ فَاقْرأْ آيةَ الْكُرسِيِّ، فَإِنَّهُ لَن يزَالَ عليْكَ مِنَ اللَّهِ حافِظٌ، ولا يقْربُكَ شيْطَانٌ حتَّى تُصْبِحِ، فَخَلَّيْتُ سبِيلَهُ فَأَصْبحْتُ، فقَالَ لي رسُولُ اللَّهِ ص: «ما فَعلَ أَسِيرُكَ الْبارِحةَ؟» فقُلتُ: يا رَسُول اللَّهِ زَعم أَنَّهُ يُعلِّمُني كَلِماتٍ ينْفَعُني اللَّه بهَا، فَخَلَّيْتُ سبِيلَه. قال: «مَا هِيَ؟» قلت: قال لي: إِذا أَويْتَ إِلى فِراشِكَ فَاقرَأْ ايةَ الْكُرْسيِّ مِنْ أَوَّلها حَتَّى تَخْتِمَ الآيةَ: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُ﴾وقال لي: لا يَزَال علَيْكَ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ، وَلَنْ يقْربَكَ شَيْطَانٌ حَتَّى تُصْبِحَ. فقال النَّبِيُّ ص: «أَمَا إِنَّه قَدْ صَدقكَ وَهُو كَذوبٌ، تَعْلَم مَنْ تُخَاطِبُ مُنْذ ثَلاثٍ يا أَبا هُريْرَة؟» قلت: لا، قال: «ذَاكَ شَيْطَانٌ»» رواه البخاري.
۱۰۲۰. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: پیامبر صمرا به حفظ و مواظبت از زکات رمضان (خرمای فطریه) مأمور کرد، شخصی پیش من آمد و شروع کرد، و از آن مشت میگرفت و میبرد، او را گرفتم و گفتم: تو را پیش پیامبر صخواهم برد! گفت: من محتاج و عایلهمندم و احتیاجی سخت دارم و من از سر او دست برداشتم و صبح را به روز رساندم، پیامبر صفرمودند: «ای ابوهریره! اسیرت، دیشب چه کار کرد؟» گفتم: ای رسول خدا! از احتیاج و عیالواری شکایت کرد و من هم بر او رحم کرده و رهایش نمودم، فرمودند: «اما او به تو دروغ گفته و به زودی باز میگردد»، به دلیل فرمودهی پیامبر صدانستم که باز میگردد و منتظر او ماندم، دوباره بازگشت و با دست خرما برمیداشت، گفتم: تو را پیش پیامبر صخواهم برد! گفت: مرا بگذار که محتاج و عایلهمندم و دیگر باز نمیگردم، من هم به حالش رحم آوردم و او را رها کردم، صبح کردم، پیامبر صبه من فرمودند: «ای ابوهریره! اسیرت، دیشب چه کار کرد؟» گفتم: از نیازمندی و عایلهمندی خود شکایت کرد و من هم بر او رحم کرده و رهایش نمودم، فرمودند: «او به تو دروغ گفته و به زودی باز میگردد»، بار سوم نیز منتظر و در کمین او ماندم، آمد و از خرما برمیداشت، او را گرفتم و گفتم: تو را پیش پیامبر صخواهم برد، این سومین و آخرین باری است که تو به دروغ ادعا میکنی که باز نمیگردی و باز میگردی، گفت: مرا به حال حود بگذار که من کلماتی به تو یاد میدهم که خداوند به وسیلهی آنها به تو نفع میرساند، گفتم آنها چیستند؟ گفت: هر وقت به رختخواب رفتی، آیه الکرسی را بخوان: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُ﴾که در آن صورت همیشه از جانب خداوند، حافظی برای تو خواهد بود و تا صبح هیچ شیطانی نزدیک تو نخواهد شد؛من راه را برای او باز کردم و او رفت و صبح کردم و نزد پیامبر صرفتم، به من فرمودند: «اسیرت، دیشب چه کار کرد؟» گفتم: ای رسول خدا! گفت: کلماتی را به من یاد میدهد که خداوند، مرا به وسیلهی آنها بهرهمند میسازد و لذا او را رها کردم، فرمودند: «آن کلمات کدامند؟» گفتم: به من گفت: وقتی به رختخوابت رفتی، آیه الکرسی را تا آخر آیه بخوان و به من گفت: در این صورت، همیشه حافظی از طرف خدا برای تو خواهد بود و تا وقتی که صبح میکنی، هیچ شیطانی نزدیک تو نخواهد شد؛ پیامبر صفرمودند: «ای ابوهریره! او به تو راست گفته، در حالی که بسیار دروغگوست! میدانی در این سه روز با چه کسی صحبت کردهای؟» گفتم: نه، فرمودند: «آن یک شیطان (از شیاطین) بود»» [۱۸۷].
۱۰۲۱- «وعن أَبي الدَّرْدِاءِ سأَنَّ رسُول اللَّهِ صقال: «منْ حفِظَ عشْر آيَاتٍ مِنْ أَوَّلِ سُورةِ الْكَهْف، عُصمَ منَ الدَّجَّالِ». وفي رواية: «مِنْ آخِرِ سُورةِ الكهْف»» رواه مسلم.
۱۰۲۱. «از ابودرداء سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس ده آیه از اول سورهی کهف را حفظ کند، از شر «دجال» محفوظ میشود» و در روایتی دیگر آمده است: «از آخر سورهی کهف»» [۱۸۸].
۱۰۲۲- «وعَنِ ابْنِ عبَّاسٍ بقَالَ: بيْنَما جِبْرِيلُ ÷قاعِدٌ عِندَ النَّبِيِّ صسَمِعَ نَقِيضًا مِنْ فَوْقِهِ، فَرَفَعَ رَأْسَه فَقَالَ: هذا باب مِنَ السَّمَاءِ فُتِحَ اليَوْمَ ولَمْ يُفْتَح قَطُّ إِلاَّ اليَوْمَ، فَنَزَلَ مِنه مَلكٌ فقالَ: هذا مَلَكٌ نَزَلَ إِلى الأَرْضِ لم يَنْزِلْ قَطُّ إِلاَّ اليَوْمَ فَسَلَّمَ وقال: أَبشِرْ بِنورَينِ أُوتِيتَهُمَا، لَمْ يُؤْتَهُمَا نَبِيٌّ قَبلَكَ: فَاتحةِ الكتاب، وخَواتِيم سُورَةِ البَقَرةِ، لَن تَقرأَ بحرْفٍ منها إِلاَّ أُعْطِيتَه» رواه مسلم.
«النَّقِيض» الصَّوت.
۱۰۲۲. «از ابن عباس بروایت شده است که گفت: جبرئیل ÷نزد پیامبر صنشسته بود، صدایی از جانب بالا شنید، سرش را بلند کرد و گفت: «این (صدای) دری از آسمان است که امروز باز شد و جز امروز، هرگز باز نشده است و فرشتهای از آن نازل شد»، سپس گفت: «این فرشتهای است که به زمین فرود آمده است و هرگز جز امروز فرود نیامده است»، پس سلام کرد و گفت: مژدگانی بده بر دو نور که به تو داده شدهاند و پیش از تو به هیچ پیامبری داده نشدهاند: فاتحه الکتاب و آیات آخر سورهی بقره که هرگز حرفی از آنها را قرائت نمیکنی، جز اینکه(چیزی که در آن به دعا طلب شده) از طرف خداوند به تو (و امت تو) عطا میشود» [۱۸۹].
[۱۷۶] بخاری روایت کرده است؛ [(۵۰۰۶)]. [۱۷۷] بخاری روایت کرده است؛ [(۵۰۱۳)، و (۵۰۱۵)]. [۱۷۸] بخاری روایت کرده است؛ [(۵۰۱۳)]. [۱۷۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۸۱۲)]. [۱۸۰] ترمذی [(۲۹۰۳)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. و بخاری [(۷۷۴)] آن را به تعلیق در صحیح خود روایت کرده است. [۱۸۱] مسلم روایت کرده است؛ [(۸۱۴)]. [۱۸۲] ترمذی [(۲۰۵۹)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۱۸۳] ابوداود [(۱۴۰۰)] و ترمذی [(۲۸۹۳)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیثی حسن است. [۱۸۴] متفق علیه است؛ [خ (۵۰۰۹)، م (۸۰۸)]. [۱۸۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۷۸۰)]. [۱۸۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۸۱۰)]. [۱۸۷] بخاری روایت کرده است؛ [(۵۰۱۰)]. [۱۸۸] هر دو را مسلم روایت کرده است؛ [(۸۰۹)]. [۱۸۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۸۰۶)].
۱۰۲۳- «وعَنْ أَبي هُرَيْرَةَ سقَالَ: قَالَ رَسُول اللَّهِ ص: «ومَا اجْتَمَعَ قَوْمٌ في بَيْتٍ من بُيوتِ اللَّهِ يَتْلُونَ كتاب اللَّهِ، ويتَدَارسُونَه بيْنَهُم، إِلاَّ نَزَلتْ علَيهم السَّكِينَة، وغَشِيَتْهُمْ الرَّحْمَة، وَحَفَّتْهُم الـملائِكَةُ، وذَكَرهُمْ اللَّه فيِمنْ عِنده»» رواه مسلم.
۱۰۲۳. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرگاه عده ای در یکی از خانههای خدا (مساجد) جمع شدند که کتاب خدا را تلاوت کنند و به همدیگر آن را تعلیم دهند، آرامش بر آنها وارد میشود و رحمت خدا آنها را فرا میگیرد و ملایکه آنان را فرو میپوشانند و خداوند در زمرهی کسانی که همواره در حضور او هستند، از آنان یاد میکند»» [۱۹۰].
[۱۹۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۶۹۹)]. [روایت کامل این حدیث، قبلاً به شمارهی ۲۴۵، آمده است].
قال الله تعالی:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا قُمۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ فَٱغۡسِلُواْ وُجُوهَكُمۡ﴾[المائدة: ۶].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! وقتی برای (ادای) نماز به پا خاستید، صورتهای خود را بشویید».
الی قوله تعالی:
﴿مَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيَجۡعَلَ عَلَيۡكُم مِّنۡ حَرَجٖ وَلَٰكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمۡ وَلِيُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَيۡكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ﴾[المائدة: ۶].
تا آنجا که میفرماید:
«خداوند نمیخواهد بر شما سخت بگیرید، بلکه میخواهد شما را پاکیزه دارد و نعمت خود را بر شما تمام نماید، شاید که شکر او را به جای آورید».
۱۰۲۴- «وعَنْ أَبي هُريْرَةَ سقال: سمِعْت رَسُولَ اللَّهِ صيقُول: «إِنَّ أُمَّتي يُدْعَوْنَ يَوْمَ القِيامَةِ غُرّاً محَجَّلِينَ مِنْ آثَارِ الوضوءِ فَمَن اسْتَطَاعَ مِنْكُمْ أَنْ يُطِيل غُرَّتَه، فَليفعلْ»» متفقٌ عليه.
۱۰۲۴. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «امت من در قیامت در حالی که دارای علامتهای سفید و نورانی از آثار وضو در پیشانی و دست و پای خود هستند، خوانده میشوند، پس هر کدام از شما میتواند، نورانی بودن و علامت خود را بیشتر کند، این کار را انجام دهد!»» [۱۹۱].
۱۰۲۵- «وعنه قَالَ: سَمِعْت خَلِيلي صيقُول: «تَبْلُغُ الحِلية مِنَ الـمؤمِن حَيْث يبْلُغُ الوضـوءُ»» رواه مسـلم.
۱۰۲۵. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: از دوست و محبوبم پیامبر صشنیدم که میفرمود: «زیور (بهشتی) مؤمن تا جایی است که آب وضو به آن میرسد»» [۱۹۲].
۱۰۲۶- «وعن عثمانَ بن عفانَ سقال: قال رسولُ اللَّهِ ص: «منْ تَوَضَّأَ فَأَحْـسَنَ الوضـوءَ، خَرَجَت خَطَايَاهُ مِنْ جسَدِهِ حتَّى تَخْرُجَ مِنْ تحتِ أَظفارِهِ»» رواه مسلم.
۱۰۲۶. «از عثمان بن عفان سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس وضو گرفت و به نحو احسن آن را انجام داد، گناهانش میریزد، تا اندازهای که از زیر ناخنهایش خارج میشود»» [۱۹۳].
۱۰۲۷- «وعنهُ قال: رَأَيْتُ رسُولَ اللَّهِ صيَتَوَضَّأُ مثلَ وُضوئي هذا ثُمَّ قال: «مَنْ تَوَضَّأَ هكذا غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنبِهِ، وَكَانَتْ صَلاتُهُ وَمَشْيُهُ إِلى المَسْجِدِ نَافِلَةً»» رواه مسلم.
۱۰۲۷. «از حضرت عثمان سروایت شده است که گفت: دیدم که پیامبر صمانند این وضوی من [۱۹۴]وضو گرفت و سپس فرمودند: «هرکس این چنین وضو بگیرد، تمام گناهان گذشتهی او بخشیده میشود و نماز و رفتن او به مسجد، دارای اجر و پاداش اضافه خواهد بود»» [۱۹۵].
۱۰۲۸- «وعن أبي هريرةَ سأَنَّ رسولَ اللَّهِ صقال: «إِذا تَوَضَّأَ العبدُ المُسلِم أَوِ الـمؤْمِنُ فَغَسل وجهَهُ خَرجَ مِنْ وَجهِهِ كلُّ خطِيئَة نَظَر إِلَيْهَا بِعيْنيْهِ مع الـماءِ أَوْ معَ آخرِ قَطْرِ الـماءِ، فَإِذا غَسل يديهِ، خَرج مِنْ يديهِ كُلُّ خَطيئَةٍ كانَ بطَشَتْهَا يداهُ مَعَ المَاءِ أَوْ مع آخِر قَطْرِ الـماءِ، فَإِذا غَسلَ رِجَليْهِ، خَرَجَتْ كُلُّ خَطِيئَةٍ مَشَتها رِجلاه مع الـماءِ أَوْ مَع آخرِ قَطرِ الـماءِ، حتى يخرُجَ نَقِيًّا مِن الذُّنُوبِ»» رواه مسلم.
۱۰۲۸. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرگاه بندهی مسلمان یا مؤمن وضو گرفت و صورتش را شست، هر گناهی که با نظر چشمانش مرتکب شده، با شستن آب و یا با آخرین قطرهی آن، پاک میشود و چون دستانش را شست، هر گناهی که با آنها مرتکب شده است، با شستن آب یا با آخرین قطرهی آن پاک میشود و وقتی که دو پایش را شست، هر گناهی که دو پای او مرتکب شده با آب یا با آخرین قطرهی آب، خارج و محو میگردد، تا آنکه در حالی که از وضو فارغ میشود که از گناهان، پاک و پاکیزه گشته است»» [۱۹۶].
۱۰۲۹- «وعنْهُ أَنَّ رسُول اللَّهِ صأَتَى الـمقبرةَ فَقَال: «السَّلامُ عَلَيْكُمْ دَار قَومٍ مُؤْمِنينِ وإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّه بِكُمْ لاحِقُونَ، ودِدْتُ أَنَّا قَدْ رأَيْنَا إِخْوانَنَا»: قَالُوا: أَولَسْنَا إِخْوانَكَ يا رسُول اللَّهِ؟ قال: «أَنْتُمْ أَصْحَابي، وَإخْوَانُنَا الّذينَ لَم يَأْتُوا بعد» قالوا: كيف تَعْرِفُ مَنْ لَمْ يَأْتُوا بَعْدُ من أُمَّتِكَ يا رسول الله؟ فقال: «أَرَأَيْتَ لَوْ أَنَّ رَجُلا لهُ خَيْلٌ غُرٌّ مُحجَّلَةٌ بيْنَ ظهْريْ خَيْلٍ دُهْمٍ بِهْمٍ، أَلا يعْرِفُ خَيْلَهُ؟» قَالُوا: بلَى يا رسولُ اللَّهِ، قَالَ: «فَإِنَّهُمْ يأْتُونَ غُرًّا مَحجَّلِينَ مِنَ الوُضُوءِ، وأَنَا فرَطُهُمْ على الحوْضِ»» رواه مسلم.
۱۰۲۹. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صبه قبرستان آمد و (خطاب به مردگان) فرمودند: «سلام بر شما ای سرای قومی مؤمن! و ما نیز اگر خدا بخواهد، به شما میپیوندیم، دوست داشتم که ما برادران خود را (در دنیا) ببینیم!»، اصحاب گفتند: مگر ما برادران شما نیستیم ای رسول خدا؟! فرمودند: «شما یاران من هستید و برادران ما کسانی هستند که هنوز نیامدهاند»، عرض کردند: چگونه کسی از امت خود را که هنوز نیامده است، میشناسی، ای رسول خدا؟! فرمودند: «اگر مردی باشد که اسبانی سفید پیشانی و دارای نشانههای سفید در دست و پا در میان گروه اسبان سیاه و یکرنگ داشته باشد، آیا او اسبان خود را نمیشناسد؟»، گفتند: چرا، ای رسول خدا! فرمودند: «امت من هم در قیامت با صورتهای سفید و نورانی (از اثر وضو) میآیند و من پیشاهنگ آنها بر آب حوض کوثر هستم»» [۱۹۷].
۱۰۳۰- «وعنْهُ أَنَّ رسُولَ اللَّهِ صقال: «أَلا أَدُلُّكُمْ على ما يَمْحُو اللَّه بِهِ الخَطَايا، ويرْفَعُ بِهِ الدَّرجاتِ؟ قَالُوا: بلى يا رَسُول اللَّهِ، قَالَ: إِسْباغُ الوُضُوءِ على الـمكَارِهِ وكَثْرَةُ الخُطَا إلى الـمساجِدِ، وانْتِظَارُ الصَّلاةِ بعْد الصَّلاةِ، فَذلِكُمُ الرِّبَاطُ، فذلِكُمُ الرِّباطُ»» رواه مسلم.
۱۰۳۰. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «آیا شما را به چیزی که خداوند با آن گناهان را محو و درجات را نزد خود بالا میبرد، راهنمایی کنم؟» گفتند: بله، ای رسول خدا! فرمودند: «وضوی کامل و صحیح با تحمل سختی و زحمت (مثلاً سرما یا...) و زیاد قدم برداشتن بهسوی مساجد و انتظار نمازی دیگر بعد از نماز؛ و رباط، اینها هستند»» [۱۹۸].
(رباط: یعنی مداومت بر جنگ در راه خدا و حفظ حدود و مرزهای اسلامی؛ و این اعمال، روح رباط و ادامهی مبارزه با نفس و آرزوهای آن است)».
۱۰۳۱- «وعَنْ أَبي مَالكٍ الأَشْعرِيِّ سقَال: قالَ رسُولُ اللَّهِ ص: «الطُّهُورُ شَطْرُ الإِيمانِ»» رواه مسلم.
وقد سبقَ بِطولِهِ في باب الصبرِ.
وفي الباب حديثُ عمرو بْنِ عَبْسةَ سالسَّابِقُ في آخِرِ باب الرَّجاءِ، وَهُو حدِيثٌ عظيمٌ، مُشْتَمِلٌ على جُملٍ من الخيرات.
۱۰۳۱. «از ابومالک اشعری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «پاکیزگی (وضو) نصف ایمان است»» [۱۹۹].
و این حدیث مفصلاً در باب صبر [۲۰۰]گذشت.
و در موضوع این باب، حدیث عمرو بن عبسه سدر آخر باب رجا [۲۰۱]گذشت که حدیثی بزرگ و مشتمل بر مواردی از اعمال خیر است.
۱۰۳۲- «وعنْ عُمَر بْنِ الخَطَّابِ سعنِ النَّبِيِّ صقَالَ: «ما مِنْكُمْ مِنْ أَحدٍ يتوضَّأُ فَيُبْلِغُ أَو فَيُسْبِغُ الوُضُوءَ ثُمَّ قَالَ: أَشْهدُ أَنْ لا إِله إِلاَّ اللَّه وحْدَه لا شَريكَ لهُ، وأَشْهدُ أَنَّ مُحمَّدًا عبْدُهُ وَرسُولُه، إِلاَّ فُتِحَت لَهُ أَبْوابُ الجنَّةِ الثَّمَانِيَةُ يَدْخُلُ مِنْ أَيِّها شاءَ»» رواه مسلم.
وزاد الترمذي: «اللَّهُمَّ اجْعلْني من التَّوَّابِينَ واجْعلْني مِنَ المُتَطَهِّرِينَ».
۱۰۳۲. «از حضرت عمر بن خطاب سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر کدام از شما وضو بگیرد و آن را به صورت کامل (و شرعی) بگیرد و سپس بگوید: «أَشْهدُ أَنْ لا إِله إِلاَّ اللَّه وحْدَه لا شَريكَ لهُ، وأَشْهدُ أَنَّ مُحمَّدًا عبْدُهُ وَرسُولُه» گواهی میدهم که جز الله معبودی به حق نیست و تنها و بیشریک است و گواهی میدهم که حضرت محمد صبنده و فرستادهی خداست، درهای هشتگانهی بهشت برای او گشوده میشود که از هر دری که بخواهد، داخل آن گردد»» [۲۰۲].
و ترمذی اضافه کرده است: «اللَّهُمَّ اجْعلْني من التَّوَّابِينَ واجْعلْني مِنَ المُتَطَهِّرِينَ: بار خدایا مرا در شمار توبهکنندگان و پاکیزگان قرار ده»» [۲۰۳].
[۱۹۱] متفق علیه است؛ [خ (۱۳۶)، م (۲۴۶)]. [۱۹۲] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۵۰)]. [۱۹۳] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۴۵)]. [۱۹۴] وضوی حضرت عثمان سچنان که در روایات کاملتر آمده است، چنین بوده است: شستن دستها سه بار، مضمضه و استنشاق، شستن صورت سه بار، شستن ساعد راست و چپ تا آرنج هر کدام سه بار، مسح سر، شستن پای راست و چپ تا قوزک سه بار ـ ویراستاران. [۱۹۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۲۹)]. [۱۹۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۴۴)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۲۹، روایت شده است]. [۱۹۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۴۹)]. [۱۹۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۵۱)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۳۱، آمده است]. [۱۹۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۳۳)]. [۲۰۰] [حدیث شمارهی: ۲۵]. [۲۰۱] [حدیث شمارهی: ۴۳۸]. [۲۰۲] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۳۴)]. [۲۰۳] [(۵۵)].
۱۰۳۳- «عَنْ أَبي هُريْرةَ سأَنَّ رسُولَ اللَّهِ صقَال: «لَوْ يعْلمُ النَّاسُ ما في النِّداءِ والصَّفِّ الأَولِ، ثُمَّ لَمْ يَجِدُوا إِلاَّ أَنْ يسْتَهِموا علَيهِ لاسْتهموا علَيْهِ، ولوْ يعْلَمُونَ ما في التَّهْجِير لاسْتبَقوا إَليْهِ، ولَوْ يعْلَمُون ما في العَتَمَةِ والصُّبْحِ لأتوهمُا ولَوْ حبواً»» متفقٌ عليه.
«الاسْتهامُ»: الاقْتراعُ، «والتَّهْجِيرُ»: التَّبْكيرُ إِلى الصَّلاةِ.
۱۰۳۳. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «اگر مردم ارزش (خیر و برکت و ثواب) اذان و ایستادن در صف اول نماز جماعت را میدانستند و (برای دستیابی به آن) راهی جز قرعه کشیدن نمییافتند، قطعاً بر سر آن قرعه میکشیدند و اگر میدانستند که چه برکاتی در زود رفتن به نماز نهفته است، بر سر آن مسابقه میدادند و اگر میدانستند که در نماز عشا و صبح، چه فوایدی موجود است، بهسوی آن دو عمل میشتافتند، اگرچه بر روی دستها و زانوهایشان میبود»» [۲۰۴].
۱۰۳۴- «وعنْ مُعاوِيةَ سقَال: سمِعْتُ رسُولَ اللَّهِ صيَقُولُ: «المُؤذِّنُونَ أَطْولُ النَّاسِ أعْنَاقاً يوْمَ القِيامةِ»» رواه مسلم.
۱۰۳۴. «از حضرت معاویه سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که فرمودند: «مؤذنان سربلندترین و گردنفرازترین مردمان در روز قیامت هستند»» [۲۰۵].
۱۰۳۵- «وعنْ عَبْدِ اللَّه بْنِ عبدِ الرَّحْمنِ بنِ أَبي صَعْصعَةَ أَن أَبَا سعِيدٍ الخُدْرِيِّ سقَالَ لَهُ: إني أراكَ تُحِبُّ الْغَنَم والْبادِيةَ فإِذا كُنْتَ في غَنَمِكَ أَوْ بادِيَتِكَ فَأَذَّنْتَ للصلاةِ، فَارْفَعْ صَوْتَكَ بالنِّدَاءِ، فَإِنَّهُ لا يْسمعُ مَدَى صوْتِ المُؤذِّن جِنُّ، ولا إِنْسٌ، وَلا شَيْءٌ، إِلاَّ شَهِد لَهُ يوْمَ الْقِيامَةِ» قال أبو سعيدٍ: سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ الله ص. رواه البخاري.
۱۰۳۵. «از عبدالله بن عبدالرحمن بن ابی صعصعه روایت شده است که ابوسعید خدری سبه او گفت: من میبینم که تو گوسفند و بیابان را دوست داری، پس هر وقت میان گوسفندان و بادیهات بودی و برای دعوت به نماز اذان گفتی، صدایت را بلندتر کن، زیرا هیچ جن و انس و چیز دیگری صوت مؤذن را نمیشنود مگر آنکه در روز قیامت برای او شهادت میدهد؛ ابوسعید سمیگوید: این را از پیامبر صشنیدهام» [۲۰۶].
۱۰۳۶- «وعَنْ أَبي هُريْرَةَ سقَال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «إِذا نُودِي بالصَّلاةِ، أَدْبرَ الشيْطَانُ و لهُ ضُرَاطٌ حتَّى لا يسْمع التَّأْذِينَ، فَإِذا قُضِيَ النِّداءُ أَقْبَل، حتَّى إِذا ثُوِّبَ للصَّلاةِ أَدْبَر، حَتَّى إِذا قُضِيَ التَّثْويِبُ أَقْبلَ، حَتَّى يخْطِر بَيْنَ الـمرْءِ ونَفْسِهِ يقُولُ: اذْكُرْ كَذا، واذكُرْ كذا لمَا لَمْ يذْكُرْ منْ قَبْلُ حَتَّى يظَلَّ الرَّجُلُ مَا يدرَي كَمْ صلَّى»» متفقٌ عليه.
«التَّثْوِيبُ»: الإِقَامةُ.
۱۰۳۶. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «وقتی بانگ نماز برآورده میشود، شیطان میگریزد و فریاد میزند تا اینکه اذان را نشنود و وقتی اذان تمام شد، میآید تا وقتی که اقامهی نماز گفته شود که میرود، هنگامی که اقامه تمام شد، باز میآید و میان انسان و نفس او وسوسه ایجاد میکند و میگوید: فلان چیز و فلان مسأله را به یاد بیاور ـ از چیزهایی که قبلاً در یاد و فکر او نبوده است ـ تا آنکه شخص طوری میشود که نمیداند چند رکعت نماز خوانده است»» [۲۰۷].
۱۰۳۷- «وَعَنْ عبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمرِو بْنِ العاصِ بأَنه سَمِع رسُولَ اللَّهِ صيقُولُ: «إِذا سمِعْتُمُ النِّداءَ فَقُولُوا مِثْلَ ما يَقُولُ، ثُمَّ صَلُّوا علَيَّ، فَإِنَّهُ مَنْ صَلَّى علَيَّ صَلاةً صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ بِهَا عشْراً، ثُمَّ سلُوا اللَّه لي الْوسِيلَةَ، فَإِنَّهَا مَنزِلَةٌ في الجنَّةِ لا تَنْبَغِي إِلاَّ لعَبْدٍ منْ عِباد اللَّه وَأَرْجُو أَنْ أَكُونَ أَنَا هُو، فَمنْ سَأَل ليَ الْوسِيلَة حَلَّتْ لَهُ الشَّفاعَةُ»» رواه مسلم.
۱۰۳۷. «از عبدالله بن عمرو بن عاص بروایت شده است که وی از پیامبر صشنید که میفرمود: «وقتی اذان را از مؤذن شنیدید، هرچه میگوید، مثل آن را تکرار کنید و سپس بر من صلوات بفرستید؛ زیرا هر کس بر من درودی بفرستد، خداوند به سبب آن ده مرتبه بر او درود میفرستد، سپس از خدا برای من، «وسیله» را مسألت کنید که آن منزلتی بزرگ است در بهشت و تنها سزاوار یکی از بندگان خداست و من امیدوارم که آن عبد من باشم و هر کس از خدا برای من وسیله خواست، شفاعت من برای او واجب خواهد شد»» [۲۰۸].
۱۰۳۸- «وعن أَبي سعيدٍ الخُدْرِيِّ سأَنَّ رسُول اللَّهِ صقال: «إِذا سمِعْتُمُ النِّداءَ، فَقُولُوا كَما يقُولُ المُؤذِّنُ»» متفق عليه.
۱۰۳۸. «از ابوسعید خدری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرگاه ندای اذان را شنیدید، همان چیزی را که مؤذن میگوید، بگویید و تکرار کنید»» [۲۰۹].
۱۰۳۹- «وَعنْ جابرٍ سأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صقَالَ: «من قَال حِين يسْمعُ النِّداءَ: اللَّهُمَّ رَبَّ هذِهِ الدَّعوةِ التَّامَّةِ، والصَّلاةِ الْقَائِمةِ، آت مُحَمَّداً الْوسِيلَةَ، والْفَضَيِلَة، وابْعثْهُ مقَامًا محْمُوداً الَّذي وعَدْتَه، حلَّتْ لَهُ شَفَاعتي يوْم الْقِيامِة»» رواه البخاري.
۱۰۳۹. «از جابر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس هنگام شنیدن اذان بگوید: «اللَّهُمَّ رَبَّ هذِهِ الدَّعوةِ التَّامَّةِ، والصَّلاةِ الْقَائِمةِ، آت مُحَمَّداً الْوسِيلَةَ، والْفَضَيِلَة، وابْعثْهُ مقَامًا محْمُوداً الَّذي وعَدْتَه» خدایا! صاحب این دعوت کامل، و این نماز برپا و پایدار! مقام وسیله و فضیله را به حضرت محمد صعطا بفرما، و او را به مقام محمودی که به وی وعده دادهای، برانگیز؛ شفاعت من بر او سزاوار خواهد شد»» [۲۱۰].
۱۰۴۰- «وعنْ سَعْدِ بْن أَبي وقَّاصٍ سعَن النبي صأَنَّهُ قَالَ: مَنْ قَال حِينَ يسْمعُ المُؤذِّنَ: أَشْهَد أَنْ لا إِله إِلاَّ اللَّه وحْدهُ لا شَريك لهُ، وَأَنَّ مُحمَّداً عبْدُهُ وَرسُولُهُ، رضِيتُ بِاللَّهِ ربًّا، وبمُحَمَّدٍ رَسُولاً، وبالإِسْلامِ دِينًا، غُفِر لَهُ ذَنْبُهُ» رواه مسلم.
۱۰۴۰. «از سعد بن ابی وقاص سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس موقعی که صدای مؤذن را میشنود، بگوید: «اشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریك له، وأن محمدا عبده ورسوله، رضیت بالله ربا، وبمحمد رسولا»، و بالاسلام دینا: شهادت میدهم که خدایی جز الله نیست، تنها و بیشریک است و شهادت میدهم که حضرت محمد صبنده و فرستادهی اوست، به پروردگاری الله و به رسالت حضرت محمد صو به دیانت اسلام راضی و خشنود هستم» گناه او آمرزیده میشود» [۲۱۱].
۱۰۴۱- «وعنْ أَنَسٍ سقَالَ: قَال رسُولُ اللَّهِ ص: «الدُّعَاءُ لا يُردُّ بين الأَذانِ والإِقامةِ»» رواه أبو داود والترمذي وقال: حديث حسن.
۱۰۴۱. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «دعا در بین اذان و اقامه رد نمیشود»» [۲۱۲].
[۲۰۴] متفق علیه است؛ [خ (۶۱۵)، م (۴۳۷)]. [۲۰۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۳۸۷)]. [۲۰۶] بخاری روایت کرده است؛ [(۶۰۹)]. [۲۰۷] متفق علیه است؛ [خ (۶۰۸)، م (۳۸۹)]. [۲۰۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۳۸۴)]. [۲۰۹] متفق علیه است؛ [خ (۶۱۱)، م (۳۸۳)]. [۲۱۰] بخاری روایت کرده است؛ [(۶۱۴)]. [۲۱۱] مسلم روایت کرده است؛ [(۳۸۶)]. [۲۱۲] ابوداود [(۵۲۱)] و ترمذی [(۲۱۲)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیثی حسن است.
قال الله تعالی:
﴿تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِ﴾[العنکبوت: ۴۵].
«مسلماً نماز (انسان را) از گناهان بزرگ و از کارهای ناپسند، باز میدارد».
۱۰۴۲- «وَعنْ أَبي هُرَيْرةٍ سقَال: سمِعْتُ رسُول اللَّهِ صيَقُولُ: «أَرأَيْتُمْ لَوْ أَنَّ نَهْراً بِباب أَحَدِكم يغْتَسِلُ مِنْه كُلَّ يَوْمٍ خَمْس مرَّاتٍ، هلْ يبْقى مِنْ دَرَنِهِ شَيءٌ؟» قالُوا: لا يبْقَى مِنْ درنِهِ شَيْء، قَال: «فذلكَ مَثَلُ الصَّلَواتِ الخَمْسِ، يمْحُو اللَّه بهِنَّ الخطَايا»» متفقٌ عليه.
۱۰۴۲. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «اگر رودخانهای جلو خانهی یکی از شما باشد و او هر روز پنج بار در آن خود را بشوید، آیا چیزی از چرک بدنش باقی میماند؟» گفتند: خیر، چیزی از چرکش باقی نمیماند، فرمودند: «همین مثال نمازهای پنج گانه است که خداوند گناهان را به وسیلهی آنها محو مینماید»» [۲۱۳].
۱۰۴۳- «وعنْ جَابِرٍ سقال: قال رسُولُ اللَّهِ ص: «مثَلُ الصَّلواتِ الخَمْسِ كمثَلِ نهْرٍ غمْرٍ جارٍ عَلى باب أَحَدِكُم يغْتَسِلُ مِنْهُ كُلَّ يَوْمٍ خمْسَ مرَّاتٍ»» رواه مسلم.
«الغَمْرُ» بفتحِ الغين الـمعجمةِ: الكثِيرُ.
۱۰۴۳. «از جابر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «مثال نمازهای پنجگانه، مانند رودخانهی جاری پرآب و بزرگی است که در جلوی خانهی یکی از شماست و او هر روز، پنج مرتبه خود را در آن میشوید»» [۲۱۴].
۱۰۴۴- «وعَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ سأَنَّ رجُلاً أَصاب مِنِ امْرأَةٍ قُبْلَةً، فأَتَى النَّبِيَّ صفَأَخبرهُ فأَنزَل اللَّه تعالى»: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَيِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّيۡلِۚ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّئَِّاتِ﴾[هود: ۱۱۴]. فقال الرَّجُلُ: أَلِي هذا؟ قال: «لجمِيع أُمَّتي كُلِّهِمْ»» متفقٌ عليه.
۱۰۴۴. «از ابن مسعود سروایت شده است که گفت: مردی، زنی را بوسید و آنگاه به خدمت پیامبر صآمد و ماجرا را به او خبر داد، خداوند متعال این آیه را نازل کرد:
﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَيِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّيۡلِۚ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّئَِّاتِ﴾[هود: ۱۱۴].
«در دو طرف روز (صبح و ظهر و عصر) و در قسمتی از شب (مغرب و عشا)، (چنان که باید)، نماز را به جای آور (ید)؛ بیگمان نیکیها، بدیها را از میان میبرد».
آن مرد گفت: آیا این آیه تنها برای من است؟ پیامبر صفرمودند: «(به طور کلی و) برای عموم امت من است»» [۲۱۵].
۱۰۴۵- «وعن أَبي هُريرة سأَنَّ رسول اللَّهِ صقال: «الصَّلواتُ الخَمْسُ، والجُمُعةُ إِلى الجُمُعَةِ، كفَّارةٌ لـما بَيْنهُنَّ، ما لم تُغش الكبَائِرُ»» رواه مسلم.
۱۰۴۵. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «نمازهای پنجگانه و جمعه تا جمعهی دیگر، پاک کنندهی گناهان ما بین آنهاست به شرطی که از گناهان کبیره اجتناب شده باشد»» [۲۱۶].
۱۰۴۶- «وعن عثمانَ بنِ عفان سقال: سمِعْتُ رسولَ اللَّه صيقولُ: «ما مِن امْرِيءٍ مُسْلِمٍ تحضُرُهُ صلاةٌ مَكتُوبةٌ فَيُحْسِنُ وُضُوءَهَا، وَخُشوعَهَا، وَرُكُوعَها، إِلاَّ كانت كَفَّارةً لـما قَبْلَهَا مِنْ الذنُوبِ ما لم تُؤْتَ كَبِيرةٌ، وَذلكَ الدَّهْرَ كلَّهُ»» رواه مسلم.
۱۰۴۶. «از عثمانَ بنِ عفان سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «هر مسلمانی که وقت نماز فرض او فرا رسد و او، وضو و خشوع و رکوع آن را به نحو احسن به جا آورد، یقیناً آن نماز، کفارهی گناهان پیش از خودش میشود، مادامی که گناه کبیرهای انجام نشده و این (کفاره بودن نماز فرض برای گناهان قبل از خودش) در تمام عمر (ش)، چنین است»» [۲۱۷].
[۲۱۳] متفق علیه است؛ [خ (۵۲۸)، م (۶۶۷)]. [۲۱۴] مسلم روایت کرده است؛ [(۶۶۸)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۴۲۹، آمده است]. [۲۱۵] متفق علیه است؛ [خ (۵۲۶)، م (۲۷۶۳)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۴۳۴، آمده است]. [۲۱۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۳۳)]. [این حدیث با اندکی تفاوت، قبلاً هم به شمارهی ۱۳۰، آمده است]. [۲۱۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۲۸)].
۱۰۴۷- «عن أَبي موسى سأَنَّ رسول اللَّهِ صقال: «مَنْ صلَّى البرْديْن دَخَلَ الجنَّة»» متفقٌ عليه.
«البرْدانِ»: الصُّبْحُ والعَصرُ.
۱۰۴۷. «از ابوموسی اشعری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس دو نماز سرما (صبح و عصر) را انجام دهد، داخل بهشت میگردد»» [۲۱۸].
۱۰۴۸- «وعن زهيْرٍ بن عِمارَةً بن رُويْبةَ سقالَ: سمِعْتُ رسول اللَّهِ صيقولُ: «لَنْ يلجَ النَّار أَحدٌ صلَّى قبْلَ طُلوعِ الشَّمْس وَقَبْل غُرُوبها» يعْني الفجْرَ، والعصْرَ» رواه مسلم.
۱۰۴۸. «از ابوزهیر عماره بن رؤیبه سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «کسی که قبل از طلوع و غروب آفتاب (یعنی: صبح و عصر) نماز بگزارد، هرگز داخل آتش نخواهد شد»» [۲۱۹].
۱۰۴۹- «وعن جُندَبِ بن سُفْيانَ سقال: قال رسولُ اللَّه ص: «منْ صَلَّى الصُّبْحَ فهُوَ في ذِمَّةِ اللَّهِ فَانْظُرْ يَا ابنَ آدم لاَ يَطْلُبنَّك اللَّه مِنْ ذِمَّتِهِ بِشيءٍ»» رواه مسلم.
۱۰۴۹. «از جندب بن سفیان سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که نماز صبح را به موقع بخواند، در پناه و ضمانت خداست، پس ای انسان! مواظب باش که خداوند، چیزی از شما طلب نکند که از آن چنین انسانی باشد! (یعنی هشیار باشید که کمترین بیادبی یا تعرضی در حق او از شما سر نزند)»» [۲۲۰].
۱۰۵۰- «وعن أَبي هُريرةَ سقالَ: قال رسولُ اللَّهِ ص: «يَتَعَاقَبُونَ فِيكم مَلائِكَةٌ بِاللَّيْلِ، وملائِكَةٌ بِالنَّهَارِ، وَيجْتَمِعُونَ في صَلاةِ الصُّبْحِ وصلاةِ العصْرِ، ثُمَّ يعْرُجُ الَّذِينَ باتُوا فِيكم، فيسْأَلُهُمُ اللَّه وهُو أَعْلمُ بهِمْ: كَيفَ تَرَكتمْ عِبادِي؟ فَيقُولُونَ: تَركنَاهُمْ وهُمْ يُصَلُّونَ، وأَتيناهُمْ وهُمْ يُصلُّون»» متفقٌ عليه.
۱۰۵۰. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «فرشتگانی در شب و فرشتگانی در روز متعاقب و پشت سر هم به میان شما میآیند و در نماز صبح و عصر با هم جمع میشوند، سپس فرشتگانی که شب با شما بودهاند، بالا میروند و خداوند از آنها سؤال میکند: بندگان مرا چگونه و در چه حالی به جا گذاشتید؟ (ـ در حالی که خود بدانها آگاهتر است ـ) و ملایکه جواب میدهند: ایشان را در حالی که به جا گذاشتیم که نماز میخواندند و در حالی نزد ایشان رفتیم که نماز میخواندند»» [۲۲۱].
۱۰۵۱- «وعن جَريرِ بنِ عبدِ اللَّهِ البجليِّ سقال: كنا عِندَ النبيِّ ص، فَنَظَرَ إِلى القَمرِ لَيْلَةَ البَدْرِ، فقال: «إنكم سَتَرَوْنَ ربكمْ كما تَروْنَ هذا القَمر، لا تُضَامُّونَ في رُؤْيَتِهِ، فَإِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ لا تُغْلبُوا عَلى صلاةٍ قَبْل طُلُوعِ الشَّمْسِ، وَقَبْل غُرُوبها فافْعلُوا»» متفق عليه.
وفي روايةٍ: «فَنَظَرَ إِلى القَمر لَيْلَةَ أَرْبَعَ عَشرَةَ».
۱۰۵۱. «از جریر بن عبدالله بجلی سروایت شده است که گفت: ما در حضور پیامبر صبودیم، به ماه شب چهارده نگاه کردند و فرمودند: «شما قطعاً پروردگار خود را خواهید دید، همچنان که این قرص ماه را مشاهده میکنید و در رؤیت آن زحمتی ندارید، پس اگر توانستید که در خواندن یک نماز پیش از طلوع آفتاب (صبح) و پیش از غروب آن (عصر) مغلوب (خستگی و خواب و کار دنیا) نشوید، این کار را انجام دهید»» [۲۲۲].
۱۰۵۲- «وعن بُريْدَةَ سقال: قالَ رسولُ اللَّهِ ص: «مَنْ تَرَكَ صَلاةَ العصْر فَقَدْ حَبِطَ عَملُهُ»» رواه البخاري.
۱۰۵۲. «از بریده سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس نماز عصر را (به عمد) ترک کند، تمام اعمالش پایمال میشود»» [۲۲۳]و [۲۲۴].
[۲۱۸] متفق علیه است؛ [خ (۵۷۴)، م (۶۳۵)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۳۲، آمده است]. [۲۱۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۶۳۴)]. [۲۲۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۶۵۷)]. [این حدیث با تفاوت در راوی و الفاظ حدیث، در بخشی از حدیث شمارهی ۲۳۲، آمده است]. [۲۲۱] متفق علیه است؛ [خ (۵۵۵)، م (۶۳۳)]. [۲۲۲] متفق علیه است؛ [خ (۵۷۳)، م (۶۳۳)]. [۲۲۳] بخاری روایت کرده است؛ [(۵۵۳)]. [۲۲۴] در تأویل این حدیث بعضیها گفتهاند: یعنی: اعمال نیک وی در آن روز ناقص است. بعضی گفتهاند: منظور از آن، کسی است که ترک نماز عصر را حلال تلقی کند یا منکر وجوب آن باشد. بعضی گفتهاند: منظور از باطل شدن عمل او، این است که عملی که به خاطر مشغول شدن بدان، نماز عصرش را ترک گفته است، باطل میشود و از آن سودی عاید وی نخواهد شد و خیر و برکتی برای وی در بر نخواهد داشت. والله اعلم ـ ویراستاران.
۱۰۵۳- «عن أَبي هريرةَ سأَنَّ النبيَّ صقال: «مَنْ غَدا إِلى الـمسْجِدِ أَوْ رَاحَ، أَعَدَّ اللَّه لهُ في الجَنَّةِ نُزُلاً كُلَّمَا غَدَا أَوْ رَاحَ»» متفق عليه.
۱۰۵۳. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند برای کسی که ابتدای روز یا شب به مسجد میرود، به تعداد رفت و آمدهایش در روز یا شب، پذیراییها و نعمتهایی برای او در بهشت آماده میکند»» [۲۲۵].
۱۰۵۴- «وعنهُ أَنَّ النَّبِيَّ صقالَ: «مَنْ تَطَهَّرَ في بَيْتِهِ، ثُمَّ مَضى إِلى بيْتٍ مِنْ بُيُوتِ اللَّهِ، لِيَقْضِيَ فَرِيضَةً مِنْ فَرائِضِ اللَّهِ كانَتْ خُطُواتُهُ إِحْدَاها تَحُطُّ خَطِيئَةً، والأُخْرى تَرْفَعُ دَرَجَةً»» رواه مسلم.
۱۰۵۴. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس در منزلش طهارت کند (وضو بگیرد) و سپس به خانهای از خانههای خدا (مساجد) برود که فریضهای از فرایض خدا را انجام دهد، قدمهایش، یکی گناهی را پاک میکند و دیگری یک درجه او را ترفیع میدهد»» [۲۲۶].
۱۰۵۵- «وعن أُبَيِّ بن كعْبٍ سقال: كانَ رجُلٌ مِنَ الأَنْصَارِ لا أَعْلم أَحدًا أَبْعدَ مِنَ الـمسْجِد مِنْهُ، وَكَانَتْ لا تُخْطِئُهُ صَلاةٌ، فَقيلَ له: لو اشتَريْتَ حِمَارًا لِتَرْكَبَهُ في الظَّلْمَاءِ وفي الرَّمْضَاءِ قالَ: ما يَسُرُّني أَنَّ مَنْزلي إِلى جنْبِ المَسْجدِ، إِنِّي أُريدُ أَنْ يُكتَب لي مَمْشاي إِلى الـمسْجِدِ، وَرجُوعِي إِذا رَجَعْتُ إِلى أَهْلي. فقالَ رسولُ اللَّهِ ص: «قَدْ جَمَع اللَّه لكَ ذَلكَ كُلَّه»» رواه مسلم.
۱۰۵۵. «از ابی بن کعب سروایت شده است که گفت: مردی بود که من کسی را دورتر از او به مسجد نمیشناختم و یک نمازش فوت نمیشد، به او گفته شد: کاش یک الاغ میخریدی که در تاریکی و گرما و پیمودن زمین داغ، بر آن سوار میشدی، (و به مسجد میآمدی) گفت: خوشحال نیستم که منزلم نزدیک مسجد باشد، میخواهم در رفتن به مسجد و برگشتن از آن به خانه و خانوادهام، قدمهایم برایم نوشته شود و محسوب گردد؛ پیامبر صخطاب به او فرمودند: «خداوند تمام آنها را برای تو جمع و ذخیره کرده است»» [۲۲۷].
۱۰۵۶- «وعن جابرٍ سقال: خَلَتِ البِقَاعُ حَوْلَ الـمسْجِد، فَأَرادَ بَنُو سَلِمَةَ أَنْ يْنتقلُوا قُرْبَ المَسْجِد، فَبَلَغَ ذلكَ النبيَّ صفقالَ لـهم: «بَلَغَني أَنَّكُمْ تُريدُونَ أَن تَنْتَقِلُوا قُرْبَ المَسْجِد؟ قالوا: نعم يَا رَسولَ اللَّهِ قَدْ أَرَدنَا ذَلكَ، فقالَ: «بَنِي سَلمَةَ ديارَكُمْ تُكْتَبْ آثارُكُمْ، ديارَكُمْ تُكْتَبْ آثارُكُمْ» فقالوا: ما يَسُرُّنَا أَنَّا كُنَّا تَحَولْنَا» رواه مسلم، وروى البخاري معناه من رواية أنَس.
۱۰۵۶. «از جابر سروایت شده است که گفت: (قطعاتی از) زمینهای اطراف مسجد خالی شد و بنی سمله (قبیلهای معروف از انصار) تصمیم گرفتند به نزدیکی مسجد نقل مکان کنند؛ این خبر به پیامبر صرسید، به آنها فرموند: «شنیدهام که میخواهید به نزدیک مسجد نقل مکان کنید؟» گفتند: بله، ای رسول خدا! چنین تصمیم گرفتهایم، فرمودند: «ای بنی سلمه! در محل خود باشید، جای خود را بپایید! قدمهای شما نوشته میشود» (بعد از آن) بنوسلمه گفتند: خوشحال نبودیم اگر محل خود را ترک میکردیم. (منظور آن است که در خانههای خودتان باشید و بمانید، زیرا هرچند که از مسجد دور است، اما برای حضور در مسجد ثواب بیشتری میبرید)» [۲۲۸].
۱۰۵۷- «وعنْ أَبي موسى سقالَ: قال رسولُ اللَّهِ ص: «إِنَّ أَعْظَم الناس أَجرًا في الصَّلاةِ أَبْعَدُهُمْ إِليْها ممْشًى فَأَبْعَدُهُمْ. والَّذي يَنْتَظرُ الصَّلاةَ حتَّى يُصلِّيها مَعَ الإِمامِ أَعْظَمُ أَجراً مِنَ الذي يُصلِّيها ثُمَّ يَنَامُ»» متفقٌ عليه.
۱۰۵۷. «از ابوموسی سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «انسان دارای بزرگترین اجر نماز از همهی مردم، کسی است که راه گذر او به مسجد، دورتر و سپس کسی است که راهش دورتر است و کسی که منتظر نماز میماند تا آن را با امام بخواند، اجرش بزرگتر از کسی است که (به تنهایی) آن را انجام میدهد و بعد میخوابد»» [۲۲۹].
۱۰۵۸- «وعن بُرَيدَةَ سعن النَّبِيِّ صقال: «بشِّروا المَشَّائِينَ في الظُّلَمِ إِلى الـمسَاجِدِ بِالنور التَّامِّ يَوْمَ القِيامَةِ»» رواه أبو داود والترمذي.
۱۰۵۸. «از بریده سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «بسیار روندگان در تاریکی به مسجد را، به نوری کامل در روز قیامت، مژده دهید»» [۲۳۰].
۱۰۵۹- «وعن أبي هريرةَ سأَنَّ رسول اللَّهِ صقالَ: أَلا أَدُلُّكُمْ عَلى مَا يمْحُو اللَّهُ بِهِ الخَطَايَا، وَيَرْفَعُ بِهِ الدَّرَجَاتِ؟ قَالُوا: بَلى يا رسولَ اللَّهِ. قَالَ: «إِسْباغُ الْوُضُوءِ عَلى المَكَارِهِ، وَكَثْرَةُ الخُطَا إِلى المَسَاجِدِ، وَانْتِظَارُ الصَّلاةِ بعْد الصَّلاةِ، فَذلِكُمُ الرِّباطُ، فَذلكُمُ الرِّباطُ»» رواه مسلم.
۱۰۵۹. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «آیا شما را به چیزی که خداوند با آن گناهان را محو و درجات را نزد خود بالا میبرد، راهنمایی کنم؟» گفتند: بله، ای رسول خدا! فرمودند: «وضوی کامل و صحیح با تحمل سختی و زحمت (مثلاً سرما یا...) و زیاد قدم برداشتن بهسوی مساجد و انتظار نمازی دیگر بعد از نماز؛ و رباط، اینها هستند»».
(رباط: یعنی مداومت بر جنگ در راه خدا و حفظ حدود و مرزهای اسلامی؛ و این اعمال، روح رباط و ادامهی مبارزه با نفس و آرزوهای آن است) [۲۳۱].
۱۰۶۰- «وعن أَبي سعيدٍ الخدْرِيِّ سعنِ النبيِّ صقال: «إِذا رَأَيْتُمُ الرَّجُلَ يَعْتَادُ المَسَاجِد فاشْهدُوا لَهُ بِالإِيمَانِ»». قال الله ﻷ: ﴿إِنَّمَا يَعۡمُرُ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ﴾[التوبة: ۱۸]. الآية. رواه الترمذي وقال: حديث حسن.
۱۰۶۰. «از ابوسعید خدری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: هرگاه دیدید مردی (رفتن) به مساجد، انس و عادت دارد، به ایمان داشتن او گواهی دهید که خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّمَا يَعۡمُرُ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ﴾...: «تنها کسانی مساجد خدا را (از جهت مادی و معنوی) آباد میکنند که به خدا و روز قیامت ایمان دارند»... تا آخر آیه» [۲۳۲].
[۲۲۵] متفق علیه است؛ [خ (۶۶۲)، م (۶۶۹)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۲۳، آمده است]. [۲۲۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۶۶۶)]. [۲۲۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۶۶۳)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۳۷، آمده است]. [۲۲۸] مسلم [(۶۶۵)] روایت کرده و بخاری [(۶۵۵)] نیز از روایت انس سروایت کرده است. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۳۶، آمده است]. [۲۲۹] متفق علیه است؛ [خ (۶۵۱)، م (۶۶۲)]. [۲۳۰] ابوداود [(۵۶۱)] و ترمذی [(۲۳۳)] روایت کردهاند. [۲۳۱] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۵۱)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارههای ۱۳۱ و ۱۰۳۰، آمده است]. [۲۳۲] ترمذی [(۲۶۲۶)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است.
۱۰۶۱- «عنْ أَبي هريرةَ سأَنَّ رسولَ اللَّهِ صقالَ: «لا يَزَالُ أَحَدُكُمْ في صَلاةٍ مَا دَامتِ الصَّلاَةُ تَحْبِسُهُ، لا يَمْنَعُهُ أَنْ يَنْقَلِبَ إِلى أَهْلِهِ إِلاَّ الصَّلاةُ»» متفقٌ عليه.
۱۰۶۱. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «شخص نمازگزار از میان شما تا زمانی که نماز، او را(در مسجد) نگه میدارد و هیچ چیز جز نماز، مانع از بازگشتن او بهسوی خانوادهاش نباشد (و او فقط به خاطر خدا در مسجد منتظر بماند) همچنان در حال نماز است (از جهت ثواب نماز نه حکم نماز، زیرا در حال انتظار، انسان میتواند حرکت یا صحبت کند)»» [۲۳۳].
۱۰۶۲- «وعنه أَنَّ رسولَ اللَّهِ صقال: «المَلائِكَةُ تُصَلِّي عَلَى أَحَدِكُمْ مَا دَامَ في مُصَلاَّهُ الَّذي صَلَّى فِيهِ مَا لمْ يُحْدِثْ، تَقُولُ: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لَهُ، اللَّهُمَّ ارْحَمْهُ»» رواه البخاري.
۱۰۶۲. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «فرشتگان برای هر یک از شما تا وقتی که در محل نماز خود ـ که در آن بوده است ـ باشد و وضوی او باطل نشده باشد، دعا و استغفار میکنند و میگویند: خدایا! او را بیامرز، خدایا! بر او رحم کن»» [۲۳۴].
۱۰۶۳- «وعن أَنس سأَنَّ رسولَ اللَّهِ صأَخَّرَ لَيْلَةً صلاةَ الْعِشَاءِ إِلى شَطْرِ اللَّيْلِ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيْنَا بوَجْهِهِ بَعْدَ ما صَلَّى فقال: «صَلّىَ النَّاسُ وَرَقَدُوا ولَمْ تَزَالُوا في صَلاةٍ مُنْذُ انْتَظَرْتُموها»» رواه البخاري.
۱۰۶۳. «از انس سروایت شده است که گفت: پیامبر صشبی نماز عشا را تا نصف شب به تأخیر انداخت و بعد از آنکه نماز را ادا کرد، به ما رو نمودند و فرمودند: «مردم نماز خواندند و خوابیدند و شما (که بیدار ماندهاید) از وقتی که به انتظار نماز نشستهاید، همچنان در نماز هستید»» [۲۳۵].
[۲۳۳] متفق علیه است؛ [خ (۶۴۷)، م (۲۷۵)]. [۲۳۴] متفق علیه است؛ [خ (۶۴۷)، م (۶۴۹)]. [۲۳۵] بخاری روایت کرده است؛ [(۵۷۲)].
۱۰۶۴- «عن ابنِ عمَر بأَنَّ رسولَ اللَّه صقال: «صَلاةُ الجَمَاعَةِ أَفضَلُ مِنْ صَلاةِ الفَذِّ بِسَبْعٍ وَعِشْرِينَ درَجَةً»» متفقٌ عليه.
۱۰۶۴. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «نماز جماعت به مقدار بیست و هفت درجه از نماز انفرادی برتر است»» [۲۳۶].
۱۰۶۵- «وعن أَبي هريرة سقال: قال رسولُ اللَّهِ ص: «صَلاةُ الرَّجُلِ في جَماعةٍ تُضَعَّفُ عَلى صلاتِهِ في بَيْتِهِ وفي سُوقِهِ خمساً وَعِشْرينَ ضِعفًا، وذلكَ أَنَّهُ إِذا تَوَضَّأَ فَأَحْسَنَ الْوُضُوءَ ثُمَّ خَرَجَ إِلى المَسْجِدِ، لا يُخْرِجُه إِلاَّ الصَّلاةُ، لَمْ يَخْطُ خَطْوةً إِلاَّ رُفِعَتْ لَه بهَا دَرَجَةٌ، وَحُطَّتْ عَنْه بِها خَطِيئَةٌ، فَإِذا صَلَّى لَمْ تَزَلِ المَلائِكَة تُصَلِّي عَلَيْهِ مَا دَامَ في مُصَلاَّه، مَا لَمْ يُحْدِثْ، تَقُولُ: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَيْهِ، اللَّهُمَّ ارحَمْهُ. وَلا يَزَالُ في صَلاةٍ مَا انْتَظَرَ الصَّلاةَ»» متفقٌ عليه. وهذا لفظ البخاري.
۱۰۶۵. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «نماز مرد با جماعت بر نماز بازار (مغازه) و خانهاش، بیست و پنج درجه برتری دارد و آن هم بدان دلیل است که این شخص وقتی به نحو احسن وضو بگیرد و سپس به طرف مسجد برود در حالی که جز نماز، چیز دیگری وی را از خانه بیرون نیاورده باشد، قدمی برنمی دارد، جز آنکه به هر قدم درجهای (به سوی قرب و رضای خدا) بالا میرود و یک گناه او بدان کم میشود و وقتی نماز گزارد، تا وقتی که در محل نمازش باشد و وضویش نقض نشود، ملایکه برای او دعا و استغفار میکنند و میگویند: خدایا! بر او درود بفرست، خدایا! بر او رحم کن و تا وقتی که منتظر نماز باشد، همچنان در نماز است»» [۲۳۷].
۱۰۶۶- «وعنهُ قالَ: أَتَى النبيَّ صرَجُلٌ أَعمى فقال: يا رسولَ اللَّهِ، لَيْس لي قَائِدٌ يقُودُني إِلي المَسْجِدِ، فَسأَلَ رسولَ اللَّهِ صأَن يُرَخِّصَ لَهُ فَيُصَليِّ في بيْتِهِ، فَرَخَّص لَهُ، فَلَمَّا وَلىَّ دَعَاهُ فقال له: هلْ تَسْمَعُ النِّدَاءَ بِالصَّلاةِ؟» قال: نَعَمْ، قال: «فَأَجِبْ»» رواه مسلم.
۱۰۶۶. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: مردی کور به خدمت پیامبر صآمد و گفت: ای رسول خدا! من عصاکشی ندارم که مرا به مسجد هدایت کند و از پیامبر صخواست که به وی اجازه دهد در منزل خود نماز بخواند، پیامبر صاجازه فرمود، وقتی نابینا بازگشت، پیامبر صاو را فراخواند و به او گفت: «آیا اذان نماز را میشنوی؟» گفت: بله، فرمودند: «پس اجابت کن (یعنی به مسجد برو)»» [۲۳۸].
۱۰۶۷- «وعن عبدِ اللَّهِ وَقِيلَ: عَمْرِو بْنِ قيْسٍ المعرُوف بابنِ أُمِّ مَكْتُوم المُؤَذِّنِ سأَنَّهُ قَالَ: يا رسولَ اللَّه إِنَّ المَدِينَةَ كَثيرَةُ الهَوَامِّ وَالسِّبَاعِ. فقال رسولُ اللَّهِ ص: «تَسْمَعُ حَيَّ عَلى الصَّلاةِ، حَيًّ عَلى الفَلاحِ، فَحَيَّهَلاً»».
رواه أبو داود بإسناد حسن. ومعنى: «حَيَّهَلاً»: تعال.
۱۰۶۷. «از عبدالله و گفته شده: عمرو بن قیس معروف به ابن ام مکتوم مؤذن سروایت شده است که گفت: ای رسول خدا! مدینه پر از حیوانات گزنده و درنده است (و من نابینا هستم و عصاکشی ندارم، آیا مرا به نیامدن به مسجد و جماعت، رخصت میفرمایید؟!) پیامبر صفرمودند: «صدای حی علی الصلاه و حی علی الفلاح را میشنوی، پس زود اجابت کن و به مسجد بیا»» [۲۳۹].
۱۰۶۸- «وعن أبي هريرةَ سأَنَّ رسولَ اللَّهِ صقالَ: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيدِهِ لَقَدْ هَمَمْت أَن آمُرَ بحَطَبٍ فَيُحْتَطَب، ثُمَّ آمُرَ بالصَّلاةِ فَيُؤذَّنَ لَهَا، ثُمَّ آمُرَ رَجُلاً فَيُؤمَّ النَّاسَ ثُمَّ أُخَالِفَ إِلى رِجَالٍ فأُحَرِّقَ عَلَيْهِمْ بيوتهم»» متفقٌ عليه.
۱۰۶۸. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «سوگند به کسی که جانم در دست اوست، قصد کردم که به جمع کردن مقداری هیزم دستور دهم و هیزم جمع شود، سپس به انجام نماز فرمان دهم و برای آن اذان گفته شود و سپس به مردی دستور دهم که برای مردم امامت کند و او امامت کند و بعداً خود از پشت سر بهسوی مردانی (که به نماز نیامدهاند) بروم و خانههایشان را بر روی آنها به سختی بسوزانم!»» [۲۴۰].
۱۰۶۹- «وعن ابنِ مسعودٍ سقال: مَنْ سَرَّه أَن يَلْقَي اللَّه تعالى غدًا مُسْلِمًا فَلْيُحَافِظْ عَلى هَؤُلاءِ الصَّلَوات حَيْثُ يُنادَي بهنَّ، فَإِنَّ اللَّهَ شَرَعَ لِنَبِيِّكم صسُنَنَ الهُدَى وَإِنَّهُنَّ مِن سُنَنِ الهُدى، وَلَو أَنَّكُمْ صلَّيْتم في بُيوتِكم كما يُصَلِّي هذا المُتَخَلِّف في بَيتِهِ لَتَركتم سُنَّة نَبِيِّكم، ولَو تَركتم سُنَّةَ نَبِيِّكم لَضَلَلْتُم، ولَقَد رَأَيْتُنَا وما يَتَخَلَّف عَنها إِلاَّ منافق مَعْلُومُ النِّفَاق، وَلَقَدَ كانَ الرَّجُل يُؤتىَ بِهِ، يُهَادَي بيْنَ الرَّجُلَيْنِ حَتَّى يُقَامَ في الصَّفِّ» رواه مسلم.
وفي روايةٍ له قال: «إِنَّ رسولَ اللَّهِ صعَلَّمَنَا سُنَنَ الهُدَى، وَإِنَّ مِن سُننِ الهُدَى الصَّلاَة في الـمسَجدِ الذي يُؤَذَّنُ فيه».
۱۰۶۹. «از ابن مسعود سروایت شده است که گفت: هرکس آرزو دارد و بدان خوشحال است که فردای قیامت در حال مسلمانی خداوند متعال را ملاقات کند، بر نمازهای پنجگانه مواظبت کند، هرجا که برای آنها اذان گفته شود؛ زیرا خداوند برای پیامبر شما، سنتها و راههای هدایت را بنیان گذاشت و نمازها از سنتها و راههای هدایت هستند و اگر شما در خانههای خود نماز خواندید، همانگونه که این تخلفکننده در خانهی خود نماز میخواند، سنت پیامبر خود را ترک کردهاید و اگر سنت پیامبرتان را ترک کردید، گمراه شدهایدو من خودمان (صحابه) را دیدم که در آن زمان، جز منافقی که نفاقش معلوم بود، کسی از نماز جماعت تخلف نمیکرد، چنان که حتی مرد (بیمار یا ناتوان) آورده و زیر بازوی او گرفته میشد تا در صف نماز جماعت ایستانده شود (و او هم بتواند نماز را با جماعت ادا کند)» [۲۴۱].
در روایتی دیگر از مسلم آمده است که عبدالله گفت: «پیامبر صراههای هدایت را به ما تعلیم فرمود و از جمله راههای هدایت، نماز جماعت در مسجدی است که در آن اذان گفته شود».
۱۰۷۰- «وعن أَبي الدرداءِ سقال: سمعت رسولَ اللَّه صيقول: «ما مِن ثَلاثَةٍ في قَرْيَةٍ ولا بَدْوٍ لا تُقَامُ فِيهمُ الصَّلاةُ إِلاَّ قدِ اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ. فَعَلَيكُمْ بِالجَمَاعَةِ، فَإِنَّمَا يأْكُلُ الذِّئْبُ مِنَ الغَنمِ القَاصِيَةَ»» رواه أبو داود بإِسناد حسن.
۱۰۷۰. «از ابودرداء سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «هر سه نفری که در روستا یا بیابانی باشند و در میان آنان نماز جماعت اقامه نشود، حتماً شیطان بر آنها غلبه و قدرت پیدا خواهد کرد، پس بر شماست که جماعت را رعایت کنید! زیرا گرگ، تنها گوسفند دور از گله را میخورد»» [۲۴۲].
[۲۳۶] متفق علیه است؛ [خ (۶۴۵)، م (۶۵۰)]. [۲۳۷] متفق علیه است؛ [خ (۶۴۷)، م (۶۴۹)]. آنچه در متن آمده، لفظ روایت بخاری است. [۲۳۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۶۵۳)]. [۲۳۹] ابوداود [(۵۵۳)] به اسناد حسن روایت کرده است. [۲۴۰] متفق علیه است؛ [خ (۶۴۴)، م (۶۵۱)]. [۲۴۱] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۵۶)]. [۲۴۲] ابوداود [(۵۴۷)] به اسناد حسن (نیکو) روایت کرده است.
۱۰۷۱- «عنْ عثمانَ بنِ عفانَ سقالَ: سمعتُ رسولَ اللَّه صيقولُ: «مَنْ صَلَّى العِشَاءَ في جَـمَاعَةٍ، فَكَأَنَّما قامَ نِصْف اللَّيْل وَمَنْ صَلَّى الصبْح في جَمَاعَةٍ، فَكَأَنَّما صَلَّى اللَّيْل كُلَّهُ»» رواه مسلم.
وفي روايةِ الترمذيّ «عنْ عثمانَ بنِ عفانَ سقال: قال رسولُ اللَّهِ ص: «مَنْ شَهِدَ العِشَاءَ في جمَاعةٍ كان لهُ قِيامُ نِصْفِ لَيْلَة، ومَنْ صَلَّى العِشَاءَ والْفَجْر في جمَاعَةٍ، كَانَ لَهُ كَقِيَامِ لَيْلَة»» قال التِّرمذي: حديثٌ حسن صحيحٌ.
۱۰۷۱. «از حضرت عثمان بن عفان سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «هرکس نماز عشا را با جماعت بخواند، مانند این است که نصفی از شب به عبادت پرداخته باشد و هر کس نماز صبح را با جماعت انجام دهد، مانند این است که تمام شب، عبادت کرده باشد»» [۲۴۳].
در روایتی دیگر در ترمذی [۲۴۴]«از حضرت عثمان بن عفان سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که در جماعت نماز عشا حاضر شود، اجر قیام نصفی از یک شب و کسی که نماز عشا و صبح را به جماعت انجام دهد، اجر قیام تمام یک شب را خواهد داشت»».
۱۰۷۲- «وعن أَبي هُريرة سأَنَّ رسولَ اللَّهِ صقال: «وَلَوْ يعْلَمُونَ مَا في العَتمَةِ والصُّبْحِ لأَتَوْهُما وَلَو حبْوًا»» متفقٌ عليه. وقد سبق بطوِلهِ.
۱۰۷۲. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «اگر (مردم) میزان برکت و اجر موجود در نماز عشا و صبح را میدانستند، بدان روی میآوردند، اگرچه بر روی دستها و زانوهایشان میبود»» [۲۴۵].
۱۰۷۳- «وعنهُ قال: قال رسولُ اللَّه ص: «لَيْسَ صَلاةٌ أَثْقَلَ عَلَى المُنَافِقينَ مِنْ صلاة الفَجْرِ وَالعِشاءِ وَلَوْ يَعْلَمُونَ ما فِيهما لأَتَوْهُما وَلَوْ حبْوًا»» متفق عليه.
۱۰۷۳. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هیچ نمازی بر منافقان سختتر از نماز صبح و عشا نیست و اگر میدانستند که در این دو نماز چه اجر و برکت بزرگی نهفته است، بهسوی آن میرفتند اگرچه بر چهار دست و پا میبود»» [۲۴۶].
[۲۴۳] مسلم روایت کرده است؛ [(۶۵۶)]. [۲۴۴] [(۲۲۱)]. ترمذی گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۲۴۵] متفق علیه است؛ [خ (۶۱۵) م (۴۳۷)]. روایت کامل این حدیث [به شمارهی: ۱۰۳۳]، گذشت. [۲۴۶] متفق علیه است؛ [خ (۶۵۷)؛ م (۶۵۱)].
قال الله تعالی:
﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِينَ٢٣٨﴾[البقرة: ۲۳۸].
«در انجام نمازها (به ویژه) نماز میانه (عصر) محافظت ورزید».
و قال تعالی:
﴿فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمۡ﴾[التوبة: ۵].
«اگر توبه کردند و نماز را برپا داشتند و زکات دادند، راه را بر آنان باز بگذارید».
۱۰۷۴- «وعن ابنِ مسعودٍ سقالَ: سَأَلتُ رسولَ اللَّهِ ص: أَيُّ الأَعْمَالِ أَفْضَلُ؟ قال: «الصَّلاةُ على وَقْتِها» قلتُ: ثُمَّ أَيٌّ؟ قال: «بِرُّ الوَالِدَيْنِ» قلَتُ: ثُمَّ أَيٌّ؟ قال: «الجهادُ في سَبِيلِ اللَّهِ»» متفقٌ عليه.
۱۰۷۴. «از ابن مسعود سروایت شده است که گفت: از پیامبر صسؤال کردم: چه کاری (نزد خدا) بهتر است؟ فرمودند: «نمازی که در (آغاز) وقت خود انجام گیرد»، گفتم: دیگر چه؟ فرمودند: «نیکی با پدر و مادر»؛ گفتم: دیگر چه؟ فرمودند: «جهاد در راه خدا»» [۲۴۷].
۱۰۷۵- «وعن ابنِ عمرَ بقال: قالَ رسولُ اللَّه ص: «بُنِيَ الإِسَلامُ على خَمْسٍ: شَهادَةِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه، وأَنَّ مُحمداً رسولُ اللَّهِ، وإِقامِ الصَّلاةِ، وَإِيتاءِ الزَّكاةِ، وَحَجِّ البَيْتِ، وَصَوْمِ رَمضانَ»» متفقٌ عليه.
۱۰۷۵. «از ابن عمر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «اسلام بر روی پنج پایه بنیانگذاری شده است: (۱) شهادت بر اینکه جز الله خدایی نیست و حضرت محمد صفرستادهی اوست؛ (۲) ادای نماز؛ (۳) پرداخت زکات؛ (۴) حج بیت؛ (۵) روزهی رمضان»» [۲۴۸].
۱۰۷۶- «وعنهُ قال: قالَ رسولُ اللَّهِ ص: «أُمِرْتُ أَنْ أُقاتِلَ الناسَ حتَّى يَشْهدُوا أَنْ لا إِله إِلاَّ اللَّه وَأَنَّ مُحَمَّدًا رسولُ اللَّهِ، وَيُقِيمُوا الصَّلاَة، ويُؤْتُوا الزَّكاةَ، فَإِذا فَعَلُوا ذلكَ عَصمُوا مِنِّي دِماءَهُمْ وَأَمْوَالَهمْ إِلاَّ بحقِّ الإِسلامِ، وَحِسَابُهْم على اللَّهِ»» متفقٌ عليه.
۱۰۷۶. ««از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «به من دستور داده شده که با مردم بجنگم تا (زمانی) که شهادت دهند که خدایی جز الله نیست و محمد صفرستادهی خداوند است و نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند؛ هرگاه این چنین کردند، خون و اموال خود را از من جز به حق اسلام محفوظ کردهاند و حساب (اعمال پنهان و درون) آنها با خداست»» [۲۴۹].
۱۰۷۷- «وعن معاذٍ سقال: بعَثني رسولُ اللَّهِ صإِلى اليَمن فقال: «إِنَّكَ تأْتي قَوْمًا منْ أَهْلِ الكتاب، فَادْعُهُمْ إِلى شَهَادةِ أَنْ لا إِله إِلاَّ اللَّه، وأَنِّي رسولُ اللَّه، فَإِنْ هُمْ أَطاعُوا لِذلكَ، فَأَعْلِمهُم أَنَّ اللَّه تَعالى افْتَرَض عَلَيْهِمْ خمْسَ صَلواتٍ في كلِّ يَوْمٍ ولَيْلَةٍ، فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوا لِذلكَ، فأَعْلِمهُم أَنَّ اللَّه تَعَالى افْتَرَض علَيْهِمْ صَدقة تُؤْخَذُ مِنْ أَغْنِيائِهم فَتُردُّ عَلى فُقَرائِهم، فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوا لِذلَكَ، فَإِيَّاكَ وكَرائِم أَمْوالـِهم وَاتَّقِ دَعْوة َالمظْلُومِ، فَإِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَهَا وبيْنَ اللَّهِ حِجَابٌ»» متفقٌ عليه.
۱۰۷۷. «از معاذ سروایت شده است که گفت: پیامبر صمرا برای مأموریتی به یمن فرستادند و فرمودند: «تو بهسوی قومی از اهل کتاب میروی، پس آنان را دعوت کن به این که شهادت بدهند که خدایی جز الله نیست و من پیامبر او هستم؛ اگر این دعوت را اطاعت کردند، به آنان اعلام کن که خداوند هر شبانهروز پنج بار نماز را بر آنان فرض کرده است؛ اگر اطاعت نمودند، آنگاه به آنها خبر بده که خداوند زکات را بر آنان واجب گردانیده است که از ثروتمندانشان گرفته و به فقرای آنان داده شود؛ اگر به این واجب نیز گردن نهادند، از تصرف در اموال قیمتی آنها بپرهیز و از دعای مظلوم حذر کن، زیرا بین خدا و دعای مظلوم، حجابی نیست»» [۲۵۰].
۱۰۷۸- «وعن جابرٍ سقال: سمعتُ رسولَ اللَّه صيقولُ: «إِنَّ بَيْنَ الرَّجُلِ وَبَيْنَ الشِّرْكِ والكُفْرِ تَرْكَ الصَّلاةِ»» رواه مسلم.
۱۰۷۸. «از جابر سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «میانهی بین مرد و بین شرک و کفر، ترک نماز است (ترک نماز و سستی در انجام دادن آن، بالاخره انسان را به کفر و بیمبالاتی به دین میکشاند)»» [۲۵۱].
۱۰۷۹- «وعن بُرَيْدَةَ سعن النبيِّ صقال: «العهْدُ الذي بيْنَنا وبَيْنَهُمْ الصَّلاةُ، فمنْ تَرَكَهَا فَقدْ كَفَرَ»» رواه الترمذي وقال: حديثٌ حسنٌ صحيحٌ.
۱۰۷۹. «از بریده سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «عهدی که بین ما و بین آنها (کفار) وجود دارد، نماز است، پس هرکس نماز را ترک کند، کافر میشود»» [۲۵۲].
۱۰۸۰- «وعن شقِيق بنِ عبدِ اللَّهِ التابعيِّ المُتَّفَقِ على جَلالتهِ رَحِمهُ اللَّه قال: كانَ أَصْحابُ مُحَمَّدٍ صلا يرونَ شَيْئاً مِنَ الأَعْمالِ تَرْكُهُ كُفْرٌ غَيْرَ الصَّلاةِ» رواه الترمذي في كتاب الإِيمـان بإِسنادٍ صحيحٍ.
۱۰۸۰. «از شقیق بن عبدالله تابعی /ـ که بزرگی او مورد اتفاق است ـ روایت شده است که گفت: یاران محمد صمعتقد نبودند که ترک عملی کفر باشد، جز ترک نماز»» [۲۵۳].
۱۰۸۱- «وعن أَبي هُريْرةَ سقالَ: قال رسولُ اللَّهِ ص: «إِنَّ أَوَّل ما يُحاسبُ بِهِ العبْدُ يَوْم القِيامةِ منْ عَملِهِ صلاتُهُ، فَإِنْ صَلُحت، فَقَدْ أَفَلحَ وَأَنجح، وإن فَسدتْ، فَقَدْ خَابَ وخَسِر، فَإِنِ انْتقَص مِنْ فِريضتِهِ شَيْئاً، قال الرَّبُّ، ﻷ: انظُروا هَلْ لِعَبْدِي منْ تَطَوُّع، فَيُكَمَّلُ بها ما انْتَقَص مِنَ الفَرِيضَةِ؟ ثُمَّ تكونُ سَائِرُ أَعمالِهِ عَلى هذا»» رواه الترمذي وقال حديث حسن.
۱۰۸۱. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «اولین چیزی از اعمال بنده که او در روز قیامت راجع به آن محاسبه و محاکمه میشود، نماز اوست که اگر درست باشد، رستگار و پیروز میشود و اگر باطل و ناقص باشد، پشیمان و ناکام و زیانکار میگردد، پس اگر انسان (در حیات خویش) از فریضهی خود (نماز)، چیزی کم و آن را ناقص انجام داده باشد، خداوند ﻷ(به ملایکه) میفرماید: نگاه کنید که آیا بندهی من عملی خیر یا مستحب و سنتی دارد تا آنچه از فریضهی خود نقص کرده، به وسیلهی آن تکمیل گردد؟! و سایر اعمالش نیز به همین ترتیب خواهد بود (یعنی اگر اعمال واجب خود را ناقص انجام داده باشد، از اعمال خیر و سنتهای او تکمیل میشود»» [۲۵۴].
[۲۴۷] متفق علیه است؛ [خ (۵۲۷)؛ م (۸۵)]. [این حدیث قبلاً به شمارهی ۳۱۲، آمده است]. [۲۴۸] متفق علیه است؛ [خ (۸)؛ م (۱۶)]. [۲۴۹] متفق علیه است؛ [خ (۲۵)؛ م (۲۲)]. [این حدیث قبلاً به شمارهی ۳۹۰، آمده است]. [۲۵۰] متفق علیه است؛ [خ (۱۴۹۶)؛ م (۱۹)]. [این حدیث قبلاً به شمارهی ۲۰۸، گذشت]. [۲۵۱] مسلم روایت کرده است؛ [(۸۲)]. [۲۵۲] ترمذی [(۲۶۲۳)] روایت کرده و گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۲۵۳] ترمذی [(۲۶۲۴)] در کتاب ایمان به اسناد صحیح روایت کرده است. [۲۵۴] ترمذی [(۴۱۳)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است.
۱۰۸۲- «عَن جابِرِ بْنِ سمُرةَ، ب، قَالَ: خَرجَ عَلَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ صفَقَالَ: «أَلا تَصُفُّونَ كما تُصُفُّ الملائِكَةُ عِنْدَ رَبِّهَا؟» فَقُلْنَا: يا رسُولَ اللَّهِ وَكَيْفَ تَصُفُّ الـملائِكةُ عِند ربِّها؟ قال: «يُتِمُّونَ الصُّفوفَ الأُولَ، ويَتَراصُّونَ في الصفِّ»» رواه مسلم.
۱۰۸۲. «از جابر بن سمره بروایت شده است که گفت: پیامبر صنزد ما آمد و فرمودند: «چرا آنگونه که فرشتگان درحضور خداوند خودشان صف میبندند، صف نمیبندید؟» گفتیم: ای رسول خدا! ملایکه چگونه در حضور خدایشان صف میبندند؟ فرمودند: «صفهای اول را (به ترتیب) تمام میکنند و در صف، راست و در کنار هم میایستند و به هم میچسبند»» [۲۵۵].
۱۰۸۳- «وعن أَبي هُريْرة، س، أَنَّ رَسُول اللَّه صقال: «لوْ يعلَمُ الناسُ ما في النِّدَاءِ وَالصَّفِّ الأَوَّلِ، ثُم لَمْ يجِدُوا إِلاَّ أَنْ يَسْتَهِمُوا عَلَيْهِ لاسْتَهمُوا»» متفقٌ عليه.
۱۰۸۳. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «اگر مردم ارزش (خیر و برکت و ثواب) اذان و ایستادن در صف اول نماز جماعت را میدانستند و (برای دستیابی به آن) راهی جز قرعهکشیدن نمییافتند، قطعاً بر سر آن قرعه میکشیدند»» [۲۵۶].
۱۰۸۴- «وعَنْهُ قَالَ: قَالَ رسُولُ اللَّهِ ص: «خَيْرُ صُفوفِ الرِّجالِ أَوَّلُهَا، وشرُّها آخِرُهَا وخيْرُ صُفوفِ النِّسَاءِ آخِرُها، وَشرُّهَا أَوَّلُهَا»» رواه مسلم.
۱۰۸۴. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «بهترین صفهای مردان، صف اول آنها و بدترین صفهایشان، صف آخر آنهاست و بهترین صفوف زنان، صف آخر آنان و بدترین صفوفشان، صف اول است (زیرا در مسجد و زمان پیامبر صصف آخر مردان و صف اول زنان به همدیگر نزدیک بودند)»» [۲۵۷].
۱۰۸۵- «وعن أبي سعِيد الخُدْرِيِّ س، أَنَّ رسُول اللَّهِ ص: رأَى في أَصْحابِهِ تأَخُّراً، فقَالَ لَهُمْ: «تقَدَّمُوا فأتَمّوا بِي، وَليَأْتَمَّ بِكُمْ مَنْ بَعْدَكُم، لا يزالُ قَوْمٌ يَتَأَخَّرُونَ حَتى يُوخِّرَهُمُ اللَّه»» رواه مسلم.
۱۰۸۵. «از ابوسعید خدری سروایت شده است که گفت: پیامبر ص، در اصحاب خود تأخری (در صفوف بعدی و آخر ایستادن بدون تکمیل صفهای اول) مشاهده و به ایشان فرمودند: «جلو بیایید و به من اقتدا کنید و کسانی که بعد از شما و پشت سر شما هستند به شما نزدیک شوند و بعد از شما بایستند؛ جماعتی همچنان تأخیر میکنند تا آنجا که خداوند آنان را (در بهشت و رحمت خود) به آخر میاندازد»» [۲۵۸].
۱۰۸۶- «وعن أَبي مسعودٍ س، قال: كانَ رسولُ اللَّهِ صيَمْسحُ مَناكِبَنَا في الصَّلاةِ، ويقُولُ: «اسْتوُوا ولا تَختلِفوا فتَخْتَلِفَ قُلُوبُكُمْ، لِيلِيني مِنْكُم أُولُوا الأَحْلامِ والنُّهَى، ثمَّ الذينَ يلُونَهمْ، ثُمَّ الذِين يَلُونَهمْ» رواه مسلم.
۱۰۸۶. «از ابومسعود سروایت شده است که گفت: پیامبر صدر نماز بر شانههای ما دست میکشید (و آنها را در کنار هم قرار میداد) و میفرمود: «مساوی و راست بایستید و اختلاف نداشته باشید که دلهای شما نیز دچار تفرقه و اختلاف میگردد، و پشت سر من، ابتدا بالغان و کامل مردان، بعد عاقلان و سپس کسانی که در درجهی بعد از آنان هستند، برحسب مراتب خود، پشت سر (ما) بایستند»» [۲۵۹].
۱۰۸۷- «وعن أَنسٍ سقال: قال رسُولُ اللَّهِ ص: «سَوُّوا صُفُوفَكُمْ، فَإنَّ تَسْوِيةَ الصَّفِّ مِنْ تَمامِ الصَّلاةِ»» متفقٌ عليه.
وفي رواية البخاري: «فإنَّ تَسوِيَةَ الصُّفُوفِ مِن إِقَامة الصَّلاةِ».
۱۰۸۷. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «صفهای خود را یکنواخت و راست کنید؛ زیرا راست و مساوی بودن صفها، جزو کامل کنندهی نماز است»» [۲۶۰].
در روایتی دیگر از بخاری آمده است: «زیرا راست و مساوی کردن صفها، جزوی از به پا داشتن نماز است».
۱۰۸۸- «وعَنْهُ قال: أُقِيمَتِ الصَّلاةُ، فأَقبَل عَلينَا رسُولُ اللَّهِ صبِوَجْهِهِ فقَالَ: «أَقِيمُوا صُفُوفَكُمْ وتَراصُّوا، فَإنِّي أَراكُمْ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِي»» رواهُ البُخَاريُّ بِلَفْظِهِ، ومُسْلِمٌ بمعْنَاهُ.
وفي رِوَايةٍ للبُخَارِيِّ: «وكَانَ أَحدُنَا يَلْزَقُ مَنكِبَهُ بِمنْكِبِ صاحِبِهِ وقَدَمَه بِقَدمِهِ».
۱۰۸۸. «از انس سروایت شده است که گفت: نماز برپا شد و پیامبر صبه ما رو کردند و فرمودند: «صفهای خود را برابر و مستقیم کنید و به هم بچسبید؛ زیرا من شما را از پشت سر خودم (هم) میبینم»» [۲۶۱].
در روایتی دیگر از بخاری آمده است: «(راوی میگوید: پس از این دستور) هر کدام از ما شانهاش را به شانهی دوستش و پایش را به پای او میچسباند».
۱۰۸۹- «وَعَنِ النُّعْمَانِ بنِ بشيرٍ، ب، قال: سمعتُ رسولَ اللَّه صيقولُ: «لَتُسوُّنَّ صُفُوفَكُمْ، أَوْ ليُخَالِفَنَّ اللَّه بَيْنَ وجُوهِكُمْ»» متفقٌ عليه.
وفي روايةٍ لـمسلمٍ: «أَنَّ رسولَ اللَّه صكانَ يُسَوِّي صُفُوفَنَا، حتَّى كأَنَّما يُسَوّي بهَا القِدَاحَ، حَتَّى رَأَى أنَّا قَد عَقَلْنَا عَنْهُ. ثُمَّ خَرَج يَوْماً فَقَامَ حَتَّى كَادَ يُكَبِّرُ، فَرَأَى رجُلا بَادِياً صدْرُهُ مِنَ الصَّفِّ فقالَ: «عِبَادَ اللَّهِ، لَتُسَوُّنَّ صُفُوفَكُمْ، أَوْ لَيُخَالِفَنَّ اللَّه بيْنَ وجُوهكُمْ»».
۱۰۸۹. «از نعمان بن بشیر بروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «صفهای نمازتان را مساوی و راست کنید وگرنه خداوند در بین شما کینه و دشمنی میاندازد، یا در روز قیامت چهرهی شما را به پشت گردن میبرد»» [۲۶۲].
در روایتی دیگر از مسلم آمده است که نعمان گفت: «پیامبر صدر نماز، صفهای ما را مانند تیرها راست میکرد تا هنگامی که متوجه شد که ما آن را یاد گرفتهایم؛ سپس یک روز از خانه خارج شد و با ما نماز را اقامه کرد، در حین تکبیره الاحرام مردی را دید که سینهی خود را از صف جلو زده است، فرمودند: «ای بندگان خدا! صفهای خودتان را راست و مساوی نمایید، وگرنه خداوند در روز قیامت، صورتهای شما را به پشت گردن میچرخاند»».
۱۰۹۰- «وعنِ البرَاءِ بنِ عازبٍ ب، قالَ: «كانَ رسولُ اللَّه ص، يَتخلَّلُ الصَّفَّ مِنْ نَاحِيَةٍ إِلى نَاحِيَةٍ، يَمسَحُ صُدُورَنَا، وَمَناكِبَنَا، ويقولُ: لا تَخْتَلِفُوا فَتَخْتَلِفَ قُلُوبُكُمْ» وكَانَ يَقُولُ: إن اللَّه وَمَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ على الصُّفُوفِ الأُوَلِ» رواه أبو داود بإِسناد حَسَنٍ.
۱۰۹۰. «از براء بن عازب سروایت شده است که گفت: پیامبر صاز همه طرف صف (نماز جماعت) از جایی به جایی داخل میشد و از نظم آن مواظبت میکرد و شانهها و سینههای ما را لمس میفرمود و (هر کداممان را در کنار دیگری قرار میداد) و دستور میداد که: «پراکنده نشوید و کج نایستید که دلهای شما نیز مختلف خواهد شد و نیز میفرمود: «همانا خداوند و فرشتگانش بر صفوف اول درود میفرستند»» [۲۶۳].
۱۰۹۱- «وعَن ابن عُمرَ ب، أَنَّ رسولَ اللَّهِ صقالَ: «أَقِيمُوا الصُّفُوفَ وَحَاذُوا بَينَ الـمنَاكِب، وسُدُّوا الخَلَلَ، وَلِينُوا بِأَيْدِي إِخْوَانِكُمْ، وَلا تَذَرُوا فَرُجَاتٍ للشيْطانِ، ومَنْ وصَلَ صَفًّا وَصَلَهُ اللَّه، وَمَنْ قَطَعَ صَفًّا قَطَعهُ اللَّه»» رواه أبو داود بإِسناد صحيحٍ.
۱۰۹۱. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «صفها را برابر و مستقیم کنید و شانهها را محاذی هم قرار دهید و فاصلهها را پر کنید و آسان دست خود را به برادران خودتان بدهید (اگر خواستند صف را تنظیم کنند) و فاصلههایی برای شیطان نگذارید و هرکس به صف بپیوندد و مواظب نظم صف نماز باشد، خداوند نیز (با رحمت خود) به او خواهد پیوست و هرکس از صف بریده و جدا شود، خداوند نیز از او بریده و جدا میگردد»» [۲۶۴].
۱۰۹۲- «وعَنْ أَنسٍ سأَنَّ رسولَ اللَّهِ صقال: «رُصُّوا صُفُوفَكُمْ، وَقَاربُوا بَيْنَها، وحاذُوا بالأَعْناق، فَوَالَّذِي نَفْسِي بيَدِهِ إِنَّي لأَرَى الشَّيْطَانَ يَدْخُلُ منْ خَلَلِ الصَّفِّ، كأنَّها الحَذَفُ»» حديث صحيح رواه أبو داود بإِسناد على شرط مسلم.
«الحذَفُ» بحاءٍ مهملةٍ وذالٍ معجم مفتوحتين ثم فاءٌ وهي: غَنَمٌ سُودٌ صغارٌ تَكُونُ بِالْيَمنِ.
۱۰۹۲. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «صفهایتان را مساوی کنید و به هم بچسبانید و بین آنها را پر کنید و گردنها را محاذی هم قرار دهید که سوگند به کسی که جانم در دست اوست، من شیاطین را میبینم که از خلال صفها وارد میشوند و گویی حَذَف (گوسفندهای سیاه کوچک) هستند که از خلال صفها وارد میشوند»» [۲۶۵].
۱۰۹۳- «وعنهُ أَنَّ رسولَ اللَّهِ صقال: «أَتمُّوا الصَّفَّ المقدَّمَ، ثُمَّ الَّذي يلِيهِ، فَمَا كَانَ مَنْ نقْصٍ فَلْيَكُنْ في الصَّفِّ المُؤَخَّرِ»» رواه أبو داود بإِسناد حسن.
۱۰۹۳. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «صف جلوتر را تمام کنید، سپس صفی را که پس از آن میآید و (بگذارید) هر نقصی که هست، در صف آخر باشد»» [۲۶۶].
۱۰۹۴- «وعن عائشة لقالت: قال رسول اللَّه ص: «إِنَّ اللَّه وملائِكَتَهُ يُصلُّونَ على ميامِن الصُّفوف»» رواه أبو داود بإِسناد عَلى شرْطِ مُسْلِمٍ، وفيهِ رجلٌ مُخْتَلَفٌ في توْثِيقِهِ.
۱۰۹۴. «از حضرت عایشه لروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «به راستی خدا و ملایکهی او، بر طرفهای راست صفها درود و رحمت میفرستند»» [۲۶۷].
۱۰۹۵- «وعَنِ البراءِ سقال: «كُنَّا إِذا صَلَّينَا خَلْفَ رسولِ اللَّه صأَحْببْبنَا أَنْ نَكُونَ عَنْ يَمِينِهِ، يُقبِلُ علَينا بِوَجْهِهِ، فَسمِعْتُهُ يقول: «رَبِّ قِنِي عذَابَكَ يَوْمَ تَبْعَثُ أَوْ تَجْمَعُ عبَادَكَ»» رواه مسلم.
۱۰۹۵. «از براء سروایت شده است که گفت: ما هنگامی که پشت سر پیامبر صنماز میخواندیم، دوست داشتیم در طرف راست او باشیم (تا) به ما رو کند، (یک بار) از او شنیدم که میفرمود: «پروردگارا! در روزی که بندگان خودت را زنده ـ یا جمع ـ میکنی، مرا از عذب خودت نگه دار»» [۲۶۸].
۱۰۹۶- «وعَنْ أَبي هُريرةَ س، قال: قالَ رسولُ اللَّهِ ص: «وسِّطُوا الإِمامَ، وَسُدُّوا الخَلَلَ»» رواه أبو داود.
۱۰۹۶. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرموند: «امام را در وسط قرار دهید و فاصلهها را پر کنید»» [۲۶۹].
[۲۵۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۴۳۰)]. [۲۵۶] متفق علیه است؛ [خ (۶۱۵)، م (۳۴۷)]. [روایت کامل این حدیث قبلاً به شمارهی ۱۰۳۳، گذشت]. [۲۵۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۴۴۰)]. [۲۵۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۴۳۸)]. [۲۵۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۴۳۲)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۳۴۹، آمده است]. [۲۶۰] متفق علیه است؛ [خ (۷۲۳)، م (۴۳۳)]. [۲۶۱] بخاری [(۷۱۸)] با لفظ خود و مسلم [(۴۳۴)]، با معنی آن را روایت کرده است. [۲۶۲] متفق علیه است؛ [خ (۷۱۷)، م (۴۳۶)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۶۰، آمده است]. [۲۶۳] ابوداود [(۶۶۴)] به اسناد حسن (نیکو) روایت کرده است. [۲۶۴] ابوداود [(۶۶۶)] به اسناد صحیح روایت کرده است. [۲۶۵] حدیثی صحیح است که ابوداود [(۶۶۷)] به اسنادی بنا بر شرط مسلم روایت کرده است. [۲۶۶] ابوداود [(۶۷۱)] به اسناد حسن (نیکو) روایت کرده است. [۲۶۷] ابوداود [(۶۷۶)] به اسنادی بنا بر شرط مسلم روایت کرده است و در راویانش مردی هست که در معتمد بودن او اختلاف هست. [۲۶۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۷۰۹)]. [۲۶۹] ابوداود روایت کرده است؛ [(۶۸۱)].
۱۰۹۷- «عنْ أُمِّ الـمؤمِنِينَ أُمِّ حبِيبَةَ رَمْلةَ بِنتِ أَبي سُفيانَ ب، قَالتْ: سَمِعْتُ رسولَ اللَّه صيقولُ: «مَا مِنْ عبْدٍ مُسْلِم يُصَلِّي للَّهِ تَعَالى كُلَّ يَوْمٍ ثِنْتَيْ عشْرةَ رَكْعَةً تَطوعاً غَيْرَ الفرِيضَةِ، إِلاَّ بَنَى اللَّه لهُ بَيْتاً في الجَنَّةِ، أَوْ: إِلاَّ بُنِي لَهُ بيتٌ في الجنَّةِ»» رواه مسلم.
۱۰۹۷. «از امالمؤمنین ام حبیبه رمله دختر ابوسفیان بروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «هر بندهی مسلمانی که برای خدا، هر روز، دوازده رکعت نماز به عنوان سنت و غیر از نمازهای واجب بگزارد، خداوند برای او خانهای را در بهشت بنا میکند یا: خانهای در بهشت برای او بنا میشود»» [۲۷۰].
۱۰۹۸- «وعَنِ ابنِ عُمَر ب، قالَ: صَلَّيْتُ مَعَ رسُول اللَّهِ صرَكْعَتَيْنِ قَبْلَ الظُّهْرِ، وَرَكْعَتَيْنِ بَعْدَهَا، ورَكْعَتيْنِ بَعْدَ الجُمُعةِ، ورَكْعتيْنِ بَعْد الـمغرِبِ، وركْعتيْنِ بعْد العِشَاءِ» متفقٌ عليه.
۱۰۹۸. «از ابن عمر بروایت شده است که گفت: با پیامبر صدو رکعت قبل از ظهر، دو رکعت بعد از ظهر، دو رکعت بعد از جمعه، دو رکعت بعد از مغرب و دو رکعت بعد از عشا، نماز خواندم» [۲۷۱].
۱۰۹۹- «وعنْ عبدِ اللَّهِ بن مُغَفَّلٍ س، قال: قالَ رسولُ اللَّهِ ص: «بَيْنَ كُلِّ أَذانَيْنِ صَلاةٌ، بيْنَ كلِّ أَذَانيْنِ صَلاةٌ، بَيْنَ كُلِّ أَذَانَيْنِ صَلاةٌ» وقالَ في الثَالثَة: «لِمَنْ شَاءَ»» متفقٌ عليه.
الـمُرَادُ بالأَذَانَيْن: الأَذَانُ وَالإِقَامةُ.
۱۰۹۹. «از عبدالله بن مغفل سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «بین هر دو اذان یک نماز هست، بین هر دو اذان یک نماز هست، بین هر دو اذان یک نماز هست و بار سوم فرمودند: برای کسی که بخواهد»» [۲۷۲].
مقصود از دو اذان، اذان و اقامه میباشد.
[۲۷۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۷۲۸)]. [۲۷۱] متفق علیه است؛ [خ (۱۱۶۵)، م (۷۲۹)]. [۲۷۲] متفق علیه است؛ [خ (۶۲۷)، م (۷۲۹)].
۱۱۰۰- «عن عائشةَ ل، أَنَّ النَّبِيَّ صكانَ لا يدَعُ أَرْبعاً قَبْلَ الظُّهْرِ، ورَكْعَتَيْنِ قبْلَ الغَدَاةِ» رواه البخاري.
۱۱۰۰. «از حضرت عایشه لروایت شده است که پیامبر صچهار رکعت قبل از ظهر و دو رکعت قبل از صبح را ترک نمیکرد» [۲۷۳].
۱۱۰۱- «وعنها، قالت: لَمْ يَكُنِ النَّبِيُّ صعَلَى شَيْءٍ مِنَ النَّوَافِلِ أشَدَّ تَعَاهُدَاً مِنهُ عَلَى رَكْعَتَي الفَجْر» متفقٌ عَلَيهِ.
۱۱۰۱. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: مواظبت پیامبر صبر هیچ سنت و نافلهای به شدت مواظبت ایشان بر دو رکعت نماز سنت قبل از صبح، نبود» [۲۷۴].
۱۱۰۲- «وَعنْها عَنِ النبي صقالَ: «رَكْعتا الفجْرِ خيْرٌ مِنَ الدُّنيا ومَا فِيها»» رواه مسلم.
وفي ورايةٍ: «لَهُمَا أَحب إِليَّ مِنَ الدُّنْيا جميعاً».
۱۱۰۲. «از حضرت عایشه لروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «دو رکعت نماز نافلهی صبح، از دنیا و هرچه در دنیاست، بهتر است»» [۲۷۵].
در روایتی دیگر آمده است: «دو رکعت نماز نافلهی صبح، نزد من، از تمام دنیا محبوبتر است».
۱۱۰۳- «وعنْ أَبي عبدِ اللَّهِ بِلالِ بنِ رَبَاحٍ س، مُؤَذِّنِ رسولِ اللَّهِ صأَ نَّهُ أَتَى رَسُولَ اللَّهِ صلِيُؤذِنَه بِصَلاةِ الغدَاةِ، فَشَغَلتْ عَائشَةُ بِلالاً بِأَمْرٍ سَأَلَتهُ عَنْهُ حَتى أَصبَحَ جِدًّا، فَقَامَ بِلالٌ فَآذنَهُ بِالصَّلاةِ، وتَابَعَ أَذَانَهُ، فَلَم يَخْرُجْ رَسُولُ اللَّهِ ص، فلما خَرَج صلَّى بِالنَّاسِ، فَأَخبَرهُ أَنَّ عائشَةَ شَغَلَتْهُ بِأَمْرٍ سَأَلَتْهُ عنْهُ حتى أَصبحَ جدًّا، وأَنَّهُ أَبطَأَ عَلَيهِ بالخُروجِ، فَقَال يَعْني النبي ص: «إِني كُنْتُ رَكَعْتُ ركعتي الفَجْرِ» فقالَ:يا رسول اللَّهِ إِنَّك أَصْبَحْتَ جِدًّا؟ فقالَ:«لوْ أَصبَحتُ أَكْثَرَ مـِما أَصبَحتُ، لرَكعْتُهُما، وأَحْسنْتُهُمَا وَأَجمَلْتُهُمَا»» رواه أَبو داود بإِسناد حسن.
۱۱۰۳. «از ابوعبدالله بلال بن رباح سمؤذن پیامبر صروایت شده است که گفت: او به خدمت پیامبر صآمد تا ایشان را به نماز صبح خبر دهد، حضرت عایشه لبلال را به کاری مشغول کرد و انجام آن را از او خواست تا این که (اول وقت گذشت) و هوا روشن و صبح شد، بلال به پا خواست و برای پیامبر صاذان گفت و اذانش را ادامه داد و برای مردم هم اذان گفت، ولی پیامبر صاز خانه خارج نشد و چون بیرون آمد، برای مردم نماز خواند و بلال (برای عذرخواهی از تأخیر خویش در اذان) به پیامبر صاطلاع دادکه حضرت عایشه لاو را به کاری مشغول کرده بود تا صبح شد و هوا به کلی روشن گردید و خود پیامبر صنیز خروج از خانه را به تأخیر انداخت، پیامبر صفرمودند: «من دو رکعت نماز فجر را ادا مینمودم»، بلال گفت: ای رسول خدا! شما کاملاً صبح کردید! صبح روشن بود، فرمودند: «اگر بیشتر از اکنون صبح و تأخیر میکردم، آن دو رکعت را میخواندم و نیکوتر و کاملتر و زیباتر میخواندم»» [۲۷۶].
[۲۷۳] بخاری روایت کرده است؛ [ (۱۱۸۲)]. [۲۷۴] مسلم روایت کرده است؛ [(۷۲۵)]. [۲۷۵] متفق علیه است؛ [خ (۶۲۷)، م (۷۲۹)]. [۲۷۶] ابوداود روایت کرده است؛ [ (۱۲۵۷)].
۱۱۰۴- «عنْ عائشةَ لأَنَّ النَّبِيَّ صكانَ يُصَلي رَكْعتَيْنِ خَفِيفَتَيْنِ بَيْنَ النِّدَاءِ وَالإِقَامةِ مِن صَلاة الصُّبْحِ» مُتَّفَقٌ عليه.
وفي روايةٍ لـهمَـا: «يُصَلِّي رَكعتَي الفَجْرِ، فَيُخَفِّفُهمَا حتى أَقُولَ: هَل قرَأَ فيهما بِأُمِّ القُرْآنِ؟».
وفي روايةٍ لـمُسْلِمٍ: «كان يُصَلِّي ركعَتَي الفَجْرِ إِذَا سمِعَ الأَذَانَ ويُخَفِّفُهما».
وفي روايةٍ: «إِذا طَلَع الفَجْرُ».
۱۱۰۴. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: پیامبر صدر بین اذان و اقامهی نماز صبح، دو رکعت کوتاه نماز میخواند» [۲۷۷].
در روایتی دیگر از مسلم و بخاری آمده است: «پیامبر صوقتی که اذان را میشنید، دو رکعت فجر را میخواند و آنها را تا آن اندازه کوتاه و سبک میخواند که من میگفتم: آیا ام القرآن (فاتحه الکتاب) را دو رکعت خواند؟!».
در روایتی دیگر از مسلم آمده است: «پیامبر صبعد از شنیدن اذان، دو رکعت فجر را انجام میداد و هر دو را کوتاه میخواند و در روایتی دیگر آمده است: بعد از طلوع فجر».
۱۱۰۵- «وعَنْ حفصَةَ لأَنَّ رسولَ اللَّهِ صكانَ إِذا أَذَّنَ المُؤَذِّنُ للصُّبحِ، وَبَدَا الصُّبحُ، صلَّى ركعتيْن خَفيفتينِ» متفقٌ عليه.
وفي روايةٍ لـمسلمٍ: «كانَ رسولُ اللَّه صإذا طَلَعَ الفَجْر لا يُصلي إِلاَّ رَكْعَتيْنِ خَفيفَتيْنِ».
۱۱۰۵. «از حضرت حفصه لروایت شده است که گفت: پیامبر صوقتی که مؤذن برای نماز صبح اذان میگفت و آن را تمام میکرد و صبح ظاهر میشد، جز دو رکعت کوتاه، نمازی نمیخواند [۲۷۸].
در روایتی دیگر از مسلم آمده است: «پیامبر صبعد از طلوع فجر، فقط دو رکعت کوتاه نماز میخواند».
۱۱۰۶- «وعَنِ ابن عُمرَ بقال: كانَ رسولُ اللَّه صيُصلِّي مِنَ اللَّيْلِ مثْنَى مثْنَى، ويُوتِر برَكْعَةٍ مِن آخِرِ اللَّيْلِ، ويُصَلِّي الرَّكعَتينِ قَبْل صَلاةِ الغَداةِ، وَكَأَنَّ الأذَانَ بأُذُنَيْهِ» متفقٌ عليه.
۱۱۰۶. «از ابن عمر بروایت شده است که گفت: پیامبر صشبها دو رکعت دو رکعت، نماز نافله میخواند و در آخر شب یک رکعت نماز وتر و پیش از نماز صبح دو رکعت (فجر) میگزارد، چنانکه گویی همچنان صدای اذان در گوش او طنینانداز بود. (یعنی آنها را طول نمیداد)» [۲۷۹].
۱۱۰۷- «وعَنِ ابنِ عباسٍ بأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صكانَ يَقْرَأُ في رَكْعَتَي الْفَجْرِ في الأولى مِنْهُمَا: ﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡنَا﴾[البقرة: ۱۳۶]. الآيةُ التي في البقرة، وفي الآخِرَةِ مِنهمـا: ﴿امَنَّا بِٱللَّهِ وَٱشۡهَدۡ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ﴾[آل عمران: ۵۲].
وفي روايةٍ: في الآخرةِ التي في آلِ عِمرانَ: ﴿تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ﴾[آل عمران: ۶۴]. رواهـمـا مسلم.
۱۱۰۷. «از ابن عباس بروایت شده است که پیامبر صدر رکعت اول نماز سنت صبح، آیهی».
﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡنَا﴾[البقرة: ۱۳۶].
«را که در سورهی بقره است و در رکعت دوم، آیهی»
﴿ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَٱشۡهَدۡ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ﴾[آل عمران: ۵۲].
را تلاوت میفرمود.
در روایتی دیگر آمده است: در رکعت آخر، این آیهی سوره آل عمران را میخواند [۲۸۰]:
﴿تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ﴾[آل عمران: ۶۴].
۱۱۰۸- وعنْ أَبي هُريرةَ س أَنَّ رسولَ اللَّهِ صقرَأَ في رَكْعَتَيِ الْفَجْرِ: ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَ١﴾[الكافرون: ۱]. و ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١﴾[الإخلاص: ۱]» رواه مسلم.
۱۱۰۸. از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صدر دو رکعت فجر (سورههای) ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَ١﴾و ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١﴾را تلاوت میفرمود [۲۸۱].
۱۱۰۹- «وعنِ ابنِ عمر ب، قال: رمقْتُ النَّبِيَّ صشَهْراً يقْرَأُ في الرَّكْعَتيْنِ قَبْلَ الْفَجْرِ: ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا الكَافِرُونَ﴾، و: ﴿قل هُوَ اللَّه أَحَدٌ﴾» رواهُ الترمذي وقال: حديثٌ حَسَنٌ.
۱۱۰۹. «از ابن عمر بروایت شده است که گفت: یک ماه تمام، پیامبر صرا از دور نگاه و در کارشان دقت کردم، ایشان در دو رکعت پیش از فجر، (سورههای) ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَ ١﴾و ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١﴾را تلاوت میفرمود» [۲۸۲].
[۲۷۷] متفق علیه است؛ [ خ (۶۱۹)، م (۷۲۴)]. [۲۷۸] متفق علیه است؛ [ خ (۶۱۸)، م (۷۲۳)]. [۲۷۹] متفق علیه است؛ [ خ (۹۹۵)، م (۷۴۹)]. [۲۸۰] هردو را مسلم روایت کرده است؛ [(۷۲۷)]. [۲۸۱] مسلم روایت کرده است؛ [(۷۲۶)]. [۲۸۲] تزمذی [(۴۱۷)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است.
۱۱۱۰- «عنْ عائِشَةَ لقالَت: كانَ النَّبيُّ صإذا صلَّى رَكْعَتي الْفَجْرِ، اضْطَجع على شِقِّهِ الأَيْمنِ» رواه البخاريُّ.
۱۱۱۰. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: پیامبر صبعد از خواندن دو رکعت سنت فجر، بر پهلوی راست دراز میکشید» [۲۸۳].
۱۱۱۱- «وَعنْهَا قَالَتْ: كانَ النبيُّ صيُصَلِّي فيما بيْنَ أَنْ يفْرُغَ مِنْ صلاة الْعشَاءِ إلى الْفجْرِ إحْدَى عَشْرَةَ رَكْعةً يُسَلِّمُ بيْنَ كُلِّ ركعَتيْنِ، ويُوتِرُ بِوَاحِدَةٍ، فَإذا سَكَتَ المُؤَذِّنُ مِنْ صلاةِ الْفَجْرِ، وتَبيَّنَ لَهُ الْفَجْرُ، وَجاءَهُ المُؤَذِّنُ، قام فَرَكَعَ رَكْعَتيْن خَفِيفَتَيْنِ، ثُمَّ اضْطَجَعَ عَلى شِقِّه الأَيْمَنِ، هكذا حَتَّى يأْتِيَهُ المُؤَذِّنُ للإِقَامَةِ» رواه مُسْلِمٌ، قَوْلُـهَا: «يُسلِّمُ بيْن كُلِّ رَكْعتَيْن» هكذا هو في مسلمٍ ومعناه: بعْد كُلِّ رَكْعتَيْنِ.
۱۱۱۱. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: پیامبر صدر فاصلهی فراغت از نماز عشا تا هنگام فجر، یازده رکعت نماز میخواندند و در آنها، بعد از هر دو رکعت سلام میداد و رکعت آخر را به تنهایی میگزارد و هنگامی که مؤذن از اذان فجر ساکت و ظاهر شدن سپیده برای ایشان معلوم میشد و مؤذن (برای اعلام گفته شدن اذان) پیش او میآمد، بلند میشد و دو رکعت کوتاه نماز میخواند و سپس بر پهلوی راستش دراز میکشید و همچنان (در همان حال) بود تا وقتی که مؤذن برای گفتن اقامه، پیش ایشان حاضر میشد» [۲۸۴].
۱۱۱۲- «وعنْ أَبي هُريرةَ س، قالَ: قال رسولُ اللَّهِ ص: «إِذا صَلَّى أَحَدُكُمْ ركْعَتَيِ الفَجْرِ فَلْيَضطَجِعْ عَلى يمِينِهِ»».
رَوَاه أَبو داود، والترمذي بأَسانِيدَ صحيحةٍ. قالَ الترمذي: حديثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ.
۱۱۱۲. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «وقتی یکی از شما دو رکعت فجر را خواند و تمام کرد، بر طرف راست دراز بکشد»» [۲۸۵].
[۲۸۳] بخاری روایت کرده است؛ [(۱۱۶۰)]. [۲۸۴] مسلم روایت کرده است؛ [(۷۳۶)]. [۲۸۵] ابوداود [(۱۲۶۱)] و ترمذی [(۴۲۰)] به اسنادهایی صحیح روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیث حسن صحیح است.
۱۱۱۳- «عَنِ ابنِ عُمَرَ، ب، قالَ: صلَّيْتُ مَع رسولِ اللَّهِ صركْعَتَيْنِ قَبْل الظُّهْرِ، ورَكْعَتيْنِ بعدَهَا» متفقٌ عليه.
۱۱۱۳. «از ابن عمر بروایت شده است که گفت: همراه پیامبر صدو رکعت قبل از ظهر و دو رکعت بعد از آن، نماز خواندم» [۲۸۶].
۱۱۱۴- «وعَنْ عائِشَة ل، أَنَّ النَّبِيَّ صكان لا يدعُ أَرْبعاً قَبْلَ الظُّهْرِ» رواه البخاريُّ.
۱۱۱۴. «از حضرت عایشه لروایت شده است که پیامبر صچهار رکعت سنت قبل از ظهر را ترک نمیفرمود» [۲۸۷].
۱۱۱۵- «وَعَنها قالتْ: كانَ النبيُّ صيُصَليِّ في بَيْتي قَبْلَ الظُّهْر أَرْبَعاً، ثم يخْرُجُ فَيُصليِّ بِالنَّاسِ، ثُمَّ يدخُلُ فَيُصَليِّ رَكْعَتَينْ، وَكانَ يُصليِّ بِالنَّاسِ المَغْرِب، ثُمَّ يَدْخُلُ بيتي فَيُصليِّ رَكْعَتْينِ، وَيُصَليِّ بِالنَّاسِ العِشاءَ، وَيدْخُلُ بَيْتي فَيُصليِّ ركْعَتَيْنِ» رواه مسلم.
۱۱۱۵. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: پیامبر صدر حجرهی من چهار رکعت سنت قبل از ظهر میخواندند، سپس بیرون (مسجد) تشریف میبردند و برای مردم نماز میخواندند و بعد از بازگشت دو رکعت دیگر نماز سنت میگزارد و برای مردم نماز مغرب میخواند، سپس به خانه میآمد و دو رکعت دیگر سنت میخواند و برای عشا بیرون میرفت و نماز جماعت را برای مردم میگزارد و بعد از آمدن به حجرهی من، دو رکعت دیگر میخواند» [۲۸۸].
۱۱۱۶- «وعن أُمِّ حَبِيبَةَ لقَالَتْ: قال رسولُ اللَّهِ ص: «منْ حَافظَ عَلى أَرْبَعِ ركعَاتٍ قَبْلَ الظُّهْرِ، وَأَرْبعٍ بَعْدَهَا، حَرَّمهُ اللَّه على النَّارَ»».
رواه أبو داود، والترمذي وقال: حديثٌ حسنٌ صحيحٌ.
۱۱۱۶. «از ام حبیبه لروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس مواظب چهار رکعت سنت قبل از ظهر و چهار رکعت بعد از آن باشد (و همیشه آن را بخواند)، خداوند او را بر آتش (جهنم) حرام میگرداند»» [۲۸۹].
۱۱۱۷- «وعَنْ عبدِ اللَّهِ بن السائب سأَنَّ رسولَ اللَّهِ صكانَ يُصَلِّي أَرْبعاً بعْدَ أَن تَزول الشَّمْسُ قَبْلَ الظُّهْرِ، وقَالَ: «إِنَّهَا سَاعَةٌ تُفْتَحُ فِيهَا أَبوابُ السَّمَاءِ، فأُحِبُّ أَن يَصعَدَ لي فيها عمَلٌ صَالِحٌ»» رواه الترمذي وقالَ: حديثٌ حسنٌ.
۱۱۱۷. «از عبدالله بن سائب سروایت شده است که گفت: پیامبر صبعد از زوال خورشید (مایل شدن آن بهسوی مغرب) و قبل از نماز ظهر، چهار رکعت نافله میخواند و میفرمود: «این ساعتی است که در آن، درهای آسمان باز میشود و من دوست دارم که عمل صالحی از آن من، در آن هنگام بالا رود»» [۲۹۰].
۱۱۱۸- «وعَنْ عَائِشَةَ ل، أَنَّ النَّبِيَّ صكانَ إِذا لَمْ يُصَلِّ أَرْبعاً قبْلَ الظهْرِ، صَلاَّهُنَّ بعْدَها» رَوَاهُ الترمذيُّ وَقَالَ: حديثٌ حسنٌ.
۱۱۱۸. «از حضرت عایشه لروایت شده است که پیامبر صهرگاه چهار رکعت سنت قبل از ظهر را انجام نمیداد، بعد از نماز ظهر، آن را به جا میآورد» [۲۹۱].
[۲۸۶] متفق علیه است؛ [خ (۱۱۶۵)، م (۷۲۹)]. [روایت کامل این حدیث قبلاً به شمارهی ۱۰۹۸، گذشت]. [۲۸۷] بخاری روایت کرده است؛ [(۱۱۸۲)]. [۲۸۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۷۳۰)]. [۲۸۹] ابوداود [(۱۲۶۹)] و ترمذی [(۴۲۷)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۲۹۰] ترمذی [(۴۷۸)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۲۹۱] ترمذی [(۴۲۶)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است.
۱۱۱۹- «عنْ عليِّ بنِ أَبي طَالبٍ س، قالَ: كانَ النَّبي صيُصلِّي قَبْلَ العَصْرِ أَرْبَعَ رَكعَاتٍ، يَفْصِلُ بَيْنَهُنَّ بِالتَّسْليمِ عَلى الـملائِكَةِ الـمقربِينَ، وَمَنْ تبِعَهُمْ مِنَ الـمسْلِمِين وَالـمؤمِنِينَ» رواه الترمذي وقالَ: حديثٌ حسنٌ.
۱۱۱۹. «از حضرت علی بن ابیطالب سروایت شده است که گفت: پیامبر صقبل از نماز عصر چهار رکعت نافله میخواند که بین آنها با سلام دادن بر ملایکهی مقربین و پیروان ایشان از مسلمانان و مؤمنان فاصله میانداخت» [۲۹۲].
۱۱۲۰- «وعَن ابن عُمَرَ ب، عنِ النَّبيِّ ص، قالَ: «رَحِمَ اللَّه امْرَءاً صلَّى قبْلَ العَصْرِ أَرْبعاً»» رَوَاه أبو داود، والترمذي وقالَ: حديثٌ حَسَنٌ.
۱۱۲۰. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند بر آن کس رحمت کند که پیش از عصر، چهار رکعت نماز سنت میخواند»» [۲۹۳].
۱۱۲۱- «وعنْ عليِّ بن أَبي طالبٍ س، أَنَّ النبيَّ صكانَ يُصَلِّي قَبْلَ العَصرِ رَكْعَتَيْنِ» رَوَاه أبو داود بإسناد صحيح.
۱۱۲۱. «از حضرت علی ابن ابیطالب سروایت شده است که پیامبر صقبل از عصر، دو رکعت نماز میخواند» [۲۹۴].
[۲۹۲] تزمذی [(۴۲۹)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۲۹۳] ابوداود [(۱۲۷۱)] و ترمذی [(۴۳۰)] روایت کردهاند و تزمذی گفته است: حدیثی حسن است. [۲۹۴] ابوداود [(۱۲۷۲)] به اسناد صحیح روایت کرده است.
تقدم في هذه الابواب حدیث ابن عمر، وحدیث عائشه، وهما صحیحان أنَّ النبی صکان یصلی بعد الـمغرب رکعتین.
در بابهای اخیر، حدیث ابن عمر [۲۹۵]و حدیث عایشه [۲۹۶]گذشت و هر دو صحیح بودند که پیامبر صبعد از مغرب دو رکعت نماز میخواند.
۱۱۲۲- «وَعَنْ عَبْدِ اللَّهِ بنِ مُغَفَّلٍ س، عَنِ النَّبيِّ صقالَ: «صَلُّوا قَبلَ المَغرِب» قَالَ في الثَّالثَةِ: «لِمَنْ شَاءَ»» رواه البخاريُّ.
۱۱۲۲. «از عبدالله بن مغفل سروایت شده است که پیامبر ص(سه بار) فرمودند: «قبل از مغرب نماز سنت بخوانید» و در سومین بار فرمودند: «برای هر کس که بخواهد»» [۲۹۷].
۱۱۲۳- «وعن أَنسٍ سقالَ: لَقَدْ رَأَيْتُ كِبارَ أَصحابِ رسولِ اللَّهِ صيَبْتَدِرُونَ السَّوَارِيَ عندَ الـمغربِ» رواه البخاري.
۱۱۲۳. «از انس سروایت شده است که گفت: بزرگان صحابهی پیامبر صرا دیدم که هنگام مغرب (برای انجام نافلهی قبل از آن) به طرف ستونهای مسجد، از همدیگر پیشی میگرفتند (تا در کنار آن، نماز سنت خود را بخوانند و مزاحم دیگران نشوند)» [۲۹۸].
۱۱۲۴- «وعَنْهُ قَالَ: كُنَّا نُصَلِّي عَلى عَهدِ رسولِ اللَّهِ صرَكعَتيْنِ بعدَ غُروبِ الشَّمْس قَبلَ المَغربِ، فقيلَ: أَكانَ رسولُ اللَّهِ صصَلاَّهُمَا؟ قال: كانَ يَرانَا نُصَلِّيهِمَا فَلَمْ يَأْمُرْنَا وَلَمْ يَنْهَنا» رَوَاه مُسْلِمٌ.
۱۱۲۴. «از انس سروایت شده است که گفت: در عهد پیامبر صما دو رکعت نماز بعد از غروب خورشید و قبل از نماز مغرب میخواندیم، سؤال شد: آیا پیامبر صآن را میخواند؟ گفت: پیامبر صما را میدید که آن را انجام میدادیم، نه بدان امرمان میفرمود و نه از آن ما را نهی کرد» [۲۹۹].
۱۱۲۵- «وعنه قَالَ: كُنَّا بِالمَدِينَةِ فإِذا أَذَّنَ المُؤَذِّنُ لِصَلاةِ المَغرِبِ، ابْتَدَرُوا السَّوَارِيَ، فَرَكَعُوا رَكعَتْين، حَتى إنَّ الرَّجُلَ الغَرِيبَ ليَدخُلُ المَسجدَِ فَيَحْسَبُ أَنَّ الصَّلاةَ قدْ صُلِّيتْ من كَثرَةِ مَنْ يُصَلِّيهِما» رَوَاهُ مُسْلِمٌ.
۱۱۲۵. «از انس سروایت شده است که گفت: در مدینه بودیم، هنگامی که مؤذن اذان مغرب میگفت، مردم به عجله به طرف ستونهای مسجد میآمدند و دو رکعت نماز میخواندند، تا جایی که پیش میآمد که مرد غریبی داخل میشد و از کثرت جماعتی که دو رکعت سنت قبل از مغرب را میخواندند، تصور میکرد که فریضهی نماز مغرب انجام شده است (و مردم دارند نماز سنت بعد از مغرب را میخوانند)» [۳۰۰].
[۲۹۵] [حدیث شمارهی: ۱۰۹۸]. [۲۹۶] [حدیث شمارهی: ۱۱۱۵]. [۲۹۷] بخاری روایت کرده است؛ [(۱۱۸۳)]. [۲۹۸] بخاری روایت کرده است؛ [(۶۲۵)]. [۲۹۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۸۳۶)]. [۳۰۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۸۳۷)].
«فيهِ حديثُ ابنِ عُمَرَ السَّابقُ: صَلَّيْتُ مَعَ النَّبِيِّ صرَكعَتَينِ بَعْدَ العِشَاءِ، وحديثُ عبدِ اللَّهِ بنِ مُغَفَّل: «بَيْنَ كلِّ أَذَانيْنِ صَلاةٌ»» متفقٌ عليه. كمـا سبَقَ. (انظر الحديث رقم ۱۰۹۶).
«در این مورد، حدیث سابق از ابن عمربوارد است که گفت: با پیامبر صدو رکعت بعد از عشا خواندم [۳۰۱]و حدیث عبدالله بن مغفل که: «بین هر اذان و اقامهای نمازی هست»» [۳۰۲].
[۳۰۱] [حدیث شمارهی: ۱۰۹۸]. [۳۰۲] متفق علیه است؛ چنانکه [به شمارهی: ۱۰۹۹] گذشت.
«فِيهِ حديثُ ابنِ عُمرَ السَّابِقُ أَنَّهُ صلَّى مَعَ النَّبِيِّ صرَكعَتَيْنِ بَعْدَ الجُمُعَةِ» متفقٌ عليه.
«در این مورد حدیث سابق ابن عمر باست که: او، با پیامبر صبعد از جمعه دو رکعت نماز خوانده است» [۳۰۳].
۱۱۲۶- «عنْ أَبي هُريرةَ سقالَ: قال رسولُ اللَّهِ ص: «إذا صَلَّى أَحدُكُمُ الجُمُعَةَ، فَلْيُصَلِّ بعْدَهَا أَرْبعاً»» رواه مسلم.
۱۱۲۶. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر کدام از شما وقتی که نماز جمعه را به جای آورد، بعد از آن چهار رکعت، سنت بگزارد»» [۳۰۴].
۱۱۲۷- «وَعَنِ ابنِ عُمرَ بأَنَّ النَّبِيَّ صكانَ لا يُصلِّي بَعْدَ الجُمُعـَةِ حتَّى يَنْصَرِف فَيُصَلِّي رَكْعَتيْنِ في بَيْتِهِ» رواه مسلم.
۱۱۲۷. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صبعد از نماز جمعه، نمازی نمیخواند تا باز میگشت و بعد، در خانه، دو رکعت نماز میخواند» [۳۰۵].
[۳۰۳] مسلم روایت کرده است؛ [(۸۸۱)]. [۳۰۴] مسلم روایت کرده است؛ [(۸۳۷)]. [۳۰۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۸۸۲)].
۱۱۲۸- «عَنْ زيدِ بنِ ثابتِ س، أَنَّ النَّبيَّ صقالَ: «صلُّوا أَيُّها النَّاسُ في بُيُوتِكُمْ، فَإنَّ أفضلَ الصَّلاةِ صلاةُ المَرْءِ في بَيْتِهِ إِلاَّ الـمكْتُوبَةَ»» متفقٌ عليه.
۱۱۲۸. «از زید بن ثابت سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «ای مردم! در منزل خود نماز بخوانید؛ زیرا بهترین و بالاترین نماز، نماز شخص در منزل خود اوست به جز نماز فریضه»» [۳۰۶].
۱۱۲۹- «وعن ابنِ عُمَرَ بعَنِ النَّبِيِّ صقال: «اجْعَلُوا مِنْ صلاتِكُمْ في بُيُوتِكُمْ، ولا تَتَّخِذُوهِا قُبُوراً»» متفقٌ عليه.
۱۱۲۹. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «بعضی از نمازهایتان را در منزل بخوانید و منزلتان را مانند قبرستان نگردانید»» [۳۰۷].
۱۱۳۰- «وعَنْ جابرٍ سقالَ: قَالَ رسولُ اللَّهِ ص: «إذا قَضَى أَحَدُكُمْ صلاتَهُ في مسْجِدِهِ، فَلَيجْعَلْ لِبَيْتهِ نَصِيباً مِنْ صَلاتِهِ، فَإنَّ اللَّه جَاعِلٌ في بيْتِهِ مِنْ صلاتِهِ خَيْراً»» رواه مسلم.
۱۱۳۰. «از جابر سروایت شده است که پیامبر صفرموند: «هر وقت یکی از شما در مسجد، نمازش را خواند، سهمی از نمازش را نیز برای خانهاش قرار دهد؛ زیرا خداوند به وسیلهی نمازش، برکت را در منزلش قرار میدهد»» [۳۰۸].
۱۱۳۱- «وَعنْ عُمَر بْنِ عطاءٍ أَنَّ نَافِعَ بْنَ جُبَيْر أَرْسلَهُ إلى السَّائِب ابن أُخْتِ نَمِرٍ يَسْأَلُهُ عَنْ شَيْءٍ رَآهُ مِنْهُ مُعَاوِيةُ في الصَّلاةِ فَقَالَ: نَعمْ صَلَّيْتُ مَعَهُ الجُمُعَةَ في الـمقصُورَةِ، فَلَمَّا سَلَّمَ الإِمامُ، قُمتُ في مقَامِي، فَصلَّيْتُ، فَلَما دَخل أَرْسلَ إِليَّ فقال: لا تَعُدْ لـما فعَلتَ: إذا صلَّيْتَ الجُمُعةَ، فَلا تَصِلْها حَتى تَتَكَلَّمَ أَوْ تخْرُجَ، فَإنَّ رسولَ اللَّهِ صأَمرَنا بِذلكَ، أَنْ لا نُوصِلَ صلاةً بصلاةٍ حتَّى نَتَكَلَّمَ أَوْ نَخْرُجَ» رواه مسلم.
۱۱۳۱. «از عمر بن عطاء روایت شده است که نافع بن جبیر او را نزد «سائب خواهرزادهی نمر» فرستاد که راجع به چیزی که حضرت معاویه سدر نماز سنت، از او دیده بود، بپرسد، گفت: بله، در حجرهی مسجد با حضرت معاویه سنماز جمعه خواندم، وقتی امام سلام داد، از جای خود برخاستم و نماز خواندم، وقتی حضرت معاویه سوارد شد، دنبال من فرستاد و گفت: این کارت را تکرار نکن! وقتی نماز جمعه را انجام دادی، بعد از سخن گفتن یا خروج از مسجد، نماز دیگری بخوان؛ زیرا پیامبر صبه ما چنین دستور فرمود که نمازی را به نمازی دیگر پیوند ندهیم تا آن که حرفی بزنیم یا از (آن) محل خارج شویم» [۳۰۹].
[۳۰۶] متفق علیه است؛ [خ (۷۳۱)، م (۷۸۱)]. [۳۰۷] متفق علیه است؛ [خ (۴۳۲)، م (۷۷۷)]. [۳۰۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۷۷۸)]. [۳۰۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۸۸۳)].
۱۱۳۲- «عَنْ عليٍّ سقالَ: الوتِرُ لَيْس بِحَتْمٍ كَصَلاةِ الـمكْتُوبَةِ، ولكِنْ سَنَّ رسولُ اللَّهِ صقالَ: «إنَّ اللَّه وِترٌ يُحِبُّ الْوتْرَ، فأَوْتِرُوا، يَا أَهْلَ الْقُرْآنِ»» رواه أبو داود والترمذي وقَالَ: حديثٌ حسنٌ.
۱۱۳۲. «از حضرت علی سروایت شده است که گفت: وتر، مانند فریضه حتمی و قطعی نیست، ولی پیامبر صآن را سنت کرد و فرمودند: «همانا خداوند متعال فرد است و فرد را دوست دارد، پس ای اهل قرآن! (در آخر نمازهای سنت) وتر بخوانید (و عدد آنها را فرد کنید)»» [۳۱۰].
۱۱۳۳- «وَعَنْ عَائِشَةَ ل، قَالَتْ: مِنْ كُلِّ الليْلِ قَدْ أَوْتَر رسولُ اللَّهِ صمِنْ أَوَّلِ اللَّيْلِ، ومَن أَوْسَطِهِ، وَمِنْ آخِرِهِ. وَانْتَهى وِتْرُهُ إلى السَّحَرِ» متفقٌ عليه.
۱۱۳۳. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: پیامبر صهمهی شب، وتر میخواند، گاهی اول شب و گاهی وسط آن و گاهی آخرش و در اواخر حیاتشان، وترشان در سحر بود» [۳۱۱].
۱۱۳۴- «وعنِ ابنِ عُمرَ ب، عَنِ النَّبيِّ صقَالَ: «اجْعلوا آخِرَ صلاتِكُمْ بِاللَّيْلِ وِتْراً»» متفقٌ عليه.
۱۱۳۴. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «آخرین نماز خود را در شب، وتر قرار دهید»» [۳۱۲].
۱۱۳۵- «وَعَنْ أَبي سعيدٍ الخُدْرِيِّ س، أَنَّ النَّبيَّ صقالَ: «أَوْتِرُوا قبْلَ أَنْ تُصْبِحُوا»» رواه مسلم.
۱۱۳۵. «از ابوسعید خدری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «پیش از آن که صبح کنید، وتر بخوانید»» [۳۱۳].
۱۱۳۶- «وعن عائشةَ ل، أَنَّ النَّبِيَّ صكانَ يُصلِّي صَلاتَهُ بِاللَّيْلِ، وهِي مُعْتَرِضَةٌ بينَ يَدَيهِ، فَإذا بقِيَ الوِتْرُ، أَيقَظَها فَأَوْترتْ» رواه مسلم.
وفي روايةٍ له: «فَإذا بَقِيَ الوترُ قالَ: «قُومِي فَأَوْتِري يا عَائشةُ»».
۱۱۳۶. «از حضرت عاشه لروایت شده است که گفت: پیامبر صدر حالی که او (حضرت عایشه) در برابر ایشان خوابیده بود، نماز خود در شب را میخواند و سپس وقتی که نماز را تمام میکرد و تنها وتر باقی میماند، وی (حضرت عایشه) را بیدار میفرمود و او نیز وتر میخواند» [۳۱۴].
در روایتی دیگر از مسلم آمده است: «وقتی تنها وتر باقی میماند، میفرمود: «ای عایشه! بلند شو و وتر بخوان»».
۱۱۳۷- «وعَنِ ابن عُمَرَ ب، أَنَّ النَّبيَّ صقَالَ: «بَادِروا الصُّبْحَ بالوِتْرِ»» رَوَاه أبو داود، والترمذي وقالَ: حديثٌ حسنٌ صحيحٌ.
۱۱۳۷. «از بن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «با نماز وتر، از صبح پیشی بگیرید (قبل از نماز صبح، وتر بخوانید)»» [۳۱۵].
۱۱۳۸- «وعَنْ جابرٍ س، قَالَ: قالَ رسولُ اللَّهِ ص: «منْ خَاف أَنْ لا يَقُوم مِنْ آخرِ اللَّيْلِ، فَليُوتِرْ أَوَّلَهُ، ومنْ طمِع أَنْ يقُومَ آخِرَهُ، فَليوتِرْ آخِر اللَّيْل، فإِنَّ صلاة آخِرِ اللَّيْلِ مشْهُودةٌ، وذلكَ أَفضَلُ»» رواه مسلم.
۱۱۳۸. «از جابر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس بیم آن دارد که در آخر شب بیدار نشود، اول شب وتر را انجام دهد و کسی که امید دارد در آخر شب بیدار شود، وتر را آخر شب بخواند؛ زیرا نماز آخر شب مشهود (محل شهود و حضور ملایکه) است و آن بزرگتر و دارای ثواب بیشتر است»» [۳۱۶].
[۳۱۰] ابوداود [(۱۴۱۶)] و ترمذی [(۴۵۳)] روایت کرده است و ترمذی گفته است: حدیثی حسن است. [۳۱۱] متفق علیه است؛ [خ (۹۹۶)، م (۷۴۵)]. [۳۱۲] متفق علیه است؛ [خ (۹۹۸)، م (۷۵۱)]. [۳۱۳] مسلم روایت کرده است؛ [(۷۵۴)]. [۳۱۴] مسلم روایت کرده است؛ [(۷۴۴)]. [۳۱۵] ابوداود [(۱۴۲۶)] و ترمذی [(۴۶۷)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۳۱۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۷۵۵)].
۱۱۳۹- «عنْ أَبي هُريرةَ س، قال: أوصَاني خَليلي صبصِيامِ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ مِن كُلِّ شهر، وركْعَتي الضُّحَى، وأَنْ أُوتِرَ قَبل أَنْ أَرْقُد» متفقٌ عليه.
والإيتار قبل النوم إنمـا يُسْتَحَبُّ لـمن لا يَثِقُ بالاستيقاظ آخر اللَّيل فإنْ وثق فآخر اللَّيل أفضل.
۱۱۳۹. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: دوست و محبوب من پیامبر صمرا توصیه فرمودند به: روزه ی سه روز از هر ماه و انجام دادن دو رکعت نماز ضحی (چاشت) و این که قبل از آنکه بخوابم، نماز وتر بخوانم» [۳۱۷].
(باید گفت که) خواندن نماز وتر، پیش از خواب، فقط برای کسی مستحب است که اطمینان ندارد در آخر شب بیدار شود و اگر مطمئن به بیدار شدن باشد، (خواندن وتر در) آخر شب بهتر و بزرگتر است.
۱۱۴۰- «وعَنْ أَبي ذَر س، عن النبيِّ صقال: «يُصبِحُ عَلى كُلِّ سُلامَى مِنْ أَحدِكُمْ صدقَةٌ: فَكُلُّ تَسبِيحة صدَقةٌ، وكل تحميدة صدقة، وكُل تَهليلَةٍ صدَقَةٌ، وَكُلُّ تكبيرة صدَقةٌ، وأَمر بالـمعْروفِ صدقَةٌ، ونهيٌ عنِ المُنْكَرِ صدقَةٌ، ويُجْزِئ مِن ذلكَ ركْعتَانِ يركَعُهُما مِنَ الضحى»» رواه مسلم.
۱۱۴۰.«از ابوذر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «با آمدن صبح، به تعداد هر مفصل از مفاصل بدنتان، صدقهای بر شما لازم است؛ هر یک بار «سبحان الله» گفتن، هر یک بار «الحمدالله» گفتن، هر یک بار «لا اله الا الله» گفتن و هر یک بار «الله اکبر» گفتن صدقهای است. هر امر به معروف و هر نهی از منکری صدقه است و دو رکعت نماز ضحی (چاشت) جایگزین (تمام) آن (صدقات) میشود»» [۳۱۸].
۱۱۴۱- «وعَنْ عائشةَ ل، قالتْ: كانَ رسولُ اللَّهِ صيصلِّي الضُّحَى أَرْبعاً، ويزَيدُ ما شاءَ اللَّه» رواه مسلم.
۱۱۴۱. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: پیامبر صچهار رکعت نماز چاشت میخواند و (سپس) هرچه خدا خواسته بود، (بر آن چهار رکعت اول) میافزود» [۳۱۹].
۱۱۴۲- «وعنْ أُمِّ هانيءٍ فاخِتةَ بنتِ أَبي طالبٍ ل، قَالتْ: ذهَبْتُ إِلى رسول اللَّهِ صعامِ الفَتْحِ فَوجدْتُه يغْتَسِلُ، فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ غُسْلِهِ، صَلَّى ثَمانيَ رَكعاتٍ، وَذلكَ ضُحى» متفقٌ عليه. وهذا مختصر لفظ إحدى روايات مسلم.
۱۱۴۲. «از ام هانیء فاخته دختر ابیطالب لروایت شده است که گفت: در سال «فتح مکه» نزد پیامبر صآمدم و ایشان شستشو و غسل میکرد و وقتی از غسل فارغ شد هشت رکعت نماز خواند و آن وقت، چاشت بود» [۳۲۰].
[۳۱۷] متفق علیه است؛ [خ (۱۱۷۸)، م (۷۲۱)]. [۳۱۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۷۲۰)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۱۸، آمده است]. [۳۱۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۷۱۹)]. [۳۲۰] متفق علیه است؛ [خ (۱۱۷۶)، م (۱/۴۹۷)]. آنچه که در متن آمده، لفظ یکی از روایات مسلم است. [دو روایت دیگر از آن به شمارههای: ۸۶۴ و ۸۷۶، گذشت].
۱۱۴۳- «عن زيدِ بن أَرْقَم س، أَنَّهُ رَأَى قَوْماً يُصَلُّونَ مِنَ الضُّحَى، فقال: أَمَا لَقَدْ عَلِمُوا أَنَّ الصَّلاةَ في غَيْرِ هذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلُ، إنَّ رسولَ اللَّهِ صقالَ: «صَلاةُ الأوَّابِينَ حِينَ ترْمَضُ الفِصَالُ»» رواه مسلم.
«تَرمَضُ» بفتح التاءِ والـميم وبالضاد المعجمة، يعني: شدة الحرّ. «والفِصالُ جمْعُ فَصيلٍ وهُو: الصغير مِنَ الإِبِلِ.
۱۱۴۳. «از زید بن ارقم سروایت شده است که او گروهی را دید که در اول روز، نماز ضحی میخواندند، گفت: هان، آنان خود نیز میدانند که نماز در غیر این ساعت برتر و ثوابش بیشتر است، زیرا پیامبر صفرمودند: «نماز بسیار توبهکنندگان و راجعان بهسوی خداوند، در موقعی است که بچه شترها (از شدت گرمای زمین و شنها) زانو میزنند»» [۳۲۱].
[۳۲۱] مسلم روایت کرده است؛ [(۷۴۸)].
۱۱۴۴- «عن أَبي قتادةَ س، قالَ: قالَ رسولُ اللَّهِ ص: «إذا دَخَلَ أحَدُكم الـمسْجِدَ، فَلا يَجلِسْ حَتَّى يُصَلِّيَ رَكْعَتيْنِ»» متفقٌ عليه.
۱۱۴۴. «از ابوقتاده سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر وقت یکی از شما داخل مسجد شد، ننشیند تا دو رکعت نماز میخواند»» [۳۲۲].
۱۱۴۵- «وعن جابِرٍ سقالَ: أَتيْتُ النَّبِيَّ صوهَو فِي الـمسْجدِ، فَقَالَ: «صَلِّ ركْعَتيْن»» متفقٌ عليه.
۱۱۴۵. «از جابر سروایت شده است که گفت: نزد پیامبر صرفته، ایشان در مسجد بود، فرمودند: «(قبل از آنکه بنشینی) دو رکعت نماز بخوان»» [۳۲۳].
[۳۲۲] متفق علیه است؛ ]خ (۴۴۴)، م (۷۱۴)]. [۳۲۳] متفق علیه است؛ [خ (۴۴۳)، م (۷۱۵)].
۱۱۴۶- «عن أبي هُريرةَ سأَنَّ رَسولَ اللَّهِ صقالَ لِبلالٍ: «يَا بِلالُ حَدِّثْنِي بِأَرْجَى عَمَل عَمِلْتَهُ في الإِسْلامِ، فَإِنِّي سمِعْتُ دَفَّ نَعْلَيْكَ بيْنَ يَديَّ في الجَنَّة» قَالَ: مَا عَمِلْتُ عَمَلاً أَرْجَى عنْدِي مِنْ أَنِّي لَم أَتَطَهَّرْ طُهُوراً في سَاعَةٍ مِنْ لَيْلٍ أَوْ نَهارٍ إِلاَّ صَلَّيْتُ بِذلكَ الطُّهورِ ما كُتِبَ لي أَنْ أُصَلِّيَ» متفقٌ عليه. وهذا لفظ البخاري.
«الدَّفُّ» بالفاءِ: صَوْتُ النَّعْلِ وَحَرَكَتُهُ عَلى الأرْضِ، والله أَعلم.
۱۱۴۶. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صبه بلال فرمودند: «ای بلال! عملی از اعمال خودت را که بیشتر مورد امید و دلخوشی توست و در زمان مسلمانیت انجام دادهای، برای من بگو، زیرا که من در بهشت، صدای کفشهای تو را در جلوی خودم شنیدم» بلال گفت: کاری نکردهام که بدان امیدوارتر باشم از این که من هرگز در شب یا روز وضویی نگرفتهام جز آن که با آن وضو، چندان که قسمت من بوده است، نماز خوندهام» [۳۲۴].
[۳۲۴] متفق علیه است؛ [خ (۱۴۴۹)، م (۲۴۵۸)]. آنچه در متن آمده، لفظ روایت بخاری است.
قال الله تعالی:
﴿فَإِذَا قُضِيَتِ ٱلصَّلَوٰةُ فَٱنتَشِرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَٱبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ كَثِيرٗا لَّعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ١٠﴾[الجمعة: ۱۰].
«هنگامی که نماز (جمعه) گزارده شد، در زمین پراکنده گردید و به دنبال رزق و روزی خدا بروید و خداوند را بسیار یاد کنید، تا که رستگار شوید».
۱۱۴۷- «وعَنْ أَبي هُريرةَ س، قالَ: قالَ رسولُ اللَّه ص: «خيْرُ يوْمِ طلعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ يَوْمُ الجُمُعَةِ: فِيهِ خُلِقَ آدمُ، وَفيه أُدْخِلَ الجَنَّةَ، وفيه أُخْرِجَ مِنْهَا»» رواه مسلم.
۱۱۴۷. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «بهترین روزی که خورشید بر آن طلوع کرده، روز جمعه است که در آن آدم خلق شد و در آن به بهشت داخل گردید و در آن از بهشت خارج شد»» [۳۲۵].
۱۱۴۸- «وَعَنْهُ قَالَ: قال رَسُولُ اللَّهِ ص: «مَنْ تَوَضَّأَ فأَحْسَنَ الوُضُوءَ ثُمَّ أَتى الجُمُعَةَ، فاسْتَمَعَ وَأَنْصتَ، غُفِرَ لَهُ ما بَيْنَه وَبَيْنَ الجُمُعَةِ وزِيَادة ثَلاثَةِ أَيَّامٍ، وَمَنْ مَسَّ الحَصَى، فَقَدْ لَغَا»» رواه مسلم.
۱۱۴۸. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که وضو بگیرد و آن را زیبا و کامل بگیرد و بعد به جمعه برود و خطبهها را گوش دهد و ساکت باشد، گناهان (صغیرهی) او، تا ده روز آینده، آمرزیده میشود و هر کس (در هنگام خطبه و نماز) سنگریزهای بردارد (و با آن بازی کند) کاری بیهوده در پیش گرفته و جمعه اش کامل نیست (خود را با سنگریزه مشغول دارد؛ کنایه از این است که با سنگریزه یا تسبیح یا هر وسیلهی دیگری خود را از خطبه و نماز، مشغول و غافل کند و حضور قلب نداشته باشد)»» [۳۲۶].
۱۱۴۹- «وَعَنْهُ عَنِ النَّبِيِّ صقالَ: «الصَّلَواتُ الخَمْسُ والجُمُعةُ إلى الجُمعةِ، وَرَمَضَانُ إلى رمَضَانَ، مُكَفِّرَاتٌ ما بيْنَهُنَّ إذا اجْتُنِبَتِ الكبَائِرُ»» رواه مسلم.
۱۱۴۹. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «نمازهای پنجگانه و جمعه تا جمعهی دیگر و رمضان تا رمضان دیگر، پاککنندهی گناهان ما بین آنهاست به شرطی که از گناهان کبیره اجتناب شده باشد»» [۳۲۷].
۱۱۵۰- «وَعَنْهُ وعَنِ ابنِ عُمَرَ ش، أَنَّهما سَمِعَا رسولَ اللَّه صيقولُ عَلَى أَعْوَادِ مِنْبَرِهِ: «لَيَنْتَهِيَنَّ أَقْوَامٌ عَنْ وَدْعِهِمُ الجمُعَاتِ، أَوْ لَيَخْتِمَنَّ اللَّه على قُلُوبِهمْ، ثُمَّ ليَكُونُنَّ مِنَ الغَافِلينَ»» رواه مسلم.
۱۱۵۰. «از ابوهریره و ابن عمر سروایت شده است که آن دو از پیامبر صشنیدند که بر پایههای منبر خود میفرمود: «گروهی که جمعه را ترک میکنند، یا از این عادت خود دست میکشند، یا این که یقیناً خداوند بر دلهای آنها مهر میزند و آنگاه آنان، از جملهی غافلان میشوند»» [۳۲۸].
۱۱۵۱- «وَعَن ابنِ عُمَرَ ب، أَنَّ رَسولَ اللَّهِ ص، قالَ: «إِذا جاَءَ أَحَدُكُمُ الجُمُعَةَ، فَليَغْتَسِلْ»» متفقٌ عليه.
۱۱۵۱. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر وقت یکی از شما به جمعه آمد، غسل کند»» [۳۲۹].
۱۱۵۲- «وعن أبي سعيدٍ الخُدْرِيِّ س، أَنَّ رسولَ اللَّهِ صقالَ: «غُسْلُ يَوْمِ الجُمُعَةِ وَاجِبٌ على كلِّ مُحْتَلِمٍ»» متفقٌ عليه.
الـمُراد بالـمُحْتَلِمِ: البَالِغُ. وَالـمُرَادُ بِالوُجُوبِ: وَجُوبُ اختِيَارٍ، كقْولِ الرَّجُلِ لِصَاحِبِهِ حَقُّكَ وَاجِبٌ عليَّ، والله أعلم.
۱۱۵۲. «از ابوسعید خدری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «غسل روز جمعه، بر هر مسلمان بالغی واجب است»» [۳۳۰].
«و منظور از واجب بودن، وجوب اختیاری است (نه شرعی)، همانگونه که مرد به دوستش میگوید: حق تو بر من واجب است ـ و خداوند آگاهتر است».
۱۱۵۳- «وَعَنْ سَمُرَةَ سقالَ: قالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «مَنْ تَوَضَّأَ يَوْمَ الجمعة فَبِها ونعمت، ومن اغتسلَ فالغُسْل أفضَل»» رواه أبو داود، والترمذي وقال: حديث حسن.
۱۱۵۳. «از سمره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس در روز جمعه وضو بگیرد، این کاری بسیار خوب است و آن که روز جمعه غسل کند، غسل بهتر است و ثواب بیشتری دارد»» [۳۳۱].
۱۱۵۴- «وَعَنْ سَلمَانَ س، قال: قَالَ رَسُولُ اللَّه ص: «لا يَغْتَسِلُ رَجُلٌ يَوْمَ الجُمُعةِ، ويَتَطَهرُ ما استَطَاعَ مِنْ طُهْرٍ، وَيدَّهِنُ مِنْ دُهْنِهِ، أَو يَمَسُّ مِن طِيبِ بَيتِهِ، ثُمَّ يَخْرُجُ فلا يُفرِّق بَيْنَ اثَنيْنِ، ثُمَّ يُصَلِّي مَا كُتِبَ لَهُ، ثُمَّ يُنْصِتُ إذا تكَلَّم الإِمَامُ، إِلاَّ غُفِرَ لهُ ما بَيْنَه وبيْنَ الجُمُعَةِ الأخرَى»» رواه البخاري.
۱۱۵۴. «از سلمان سروایت شده است که پیامبر ص فرمودند: «هر مردی در روز جمعه غسل کند و تا آنجا که میتواند، خود را آراسته و پاکیزه کند و مویش را از روغن خود، روغن بزند و از عطری که در خانه دارد، خود را معطر سازد و سپس از خانه خارج شود و (به مسجد بیاید) و بین دو نفر جدایی نیاندازد و آنگاه آنچه را از نماز بر او فرض شده است، انجام دهد و سپس هنگامی که امام صحبت میکند، ساکت شود، تمام گناهان و اشتباهات او (در صورتی که کبیره یا حقوق مردم نباشد) تا جمعهی دیگر آمرزیده میشود»» [۳۳۲].
۱۱۵۵- «وعَنْ أَبي هُريرةَ س، أَنَّ رسول اللَّه صقال: «مَن اغْتَسَلَ يَـوْم الجُمُعَةِ غُسْلَ الجنَابَةِ، ثُمَّ رَاحَ في الساعة الأولى، فكَأَنَّمَا قرَّبَ بَدنَةً، ومنْ رَاحَ في السَّاعَةِ الثَّانِيَة، فَكأنَّما قَرَّبَ بَقَرَةً، وَمَنْ رَاحَ في السَاعَةِ الثَالِثةِ، فَكأنَّما قَرَّبَ كَبْشاً أَقرَنَ، ومنْ رَاحَ في السَّاعَةِ الرَّابِعةِ، فَكأنَّما قَرَّبَ دَجَاجَةً، ومنْ رَاحَ في السَّاعَةِ الخامِسةِ فَكأنَّما قَرَّبَ بيْضَةً، فَإِذا خَرَج الإِمامُ، حَضَرَتِ الـملائِكَةُ يَسْتمِعُونَ الذِّكرَ»» متفقٌ عليه.
قوله: «غُسلَ الجَنَابة»، أَي: غُسلاً كغُسْل الجنَابَةِ في الصِّفَةِ.
۱۱۵۵. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر کس روز جمعه (مانند غسل جنابت)، غسل کند و در ساعت اول به جمعه برود، مثل این است که یک شتر قربانی کرده باشد و کسی که در ساعت دوم برود، مثل این است که ماده گاوی قربانی کرده باشد و کسی که ساعت سوم برود، مانند آن است که گوسفندی شاخدار (قوچ) قربانی کرده باشد و کسی که در ساعت چهارم برود، مانند این است که مرغی به عنوان صدقه داده باشد و کسی که در ساعت پنجم برود، مثل این است که تخممرغی را صدقه داده باشد و وقتی که امام خارج شد (و برای ایراد خطبه بالای منبر رفت)، ملایکه حاضر میشوند و ذکر و نماز خطبه را گوش میدهند (و رفتن به جمعه در آن ساعت، ثوابش کمتر است)»» [۳۳۳].
۱۱۵۶- «وعَنْهُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صذكر يَوْمَ الجُمُعَةِ، فَقَالَ: «فِيها سَاعَةٌ لا يُوَافِقها عَبْدٌ مُسلِمٌ، وَهُو قَائِمٌ يُصَلِّي يسأَلُ اللَّه شَيْئاً، إِلاَّ أَعْطَاهُ إِيَّاه» وَأَشَارَ بِيدِهِ يُقَلِّلُهَا» متفقٌ عليه.
۱۱۵۶. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: پیامبر صاز روز جمعه یاد کرد و فرمودند: «در روز جمعه ساعتی هست که اگر بندهی مسلمان، به آن برخورد کند و در آن حال، از خداوند چیزی مسألت نماید، خداوند حتماً نیازش را برآورده میکند». (این را فرمودند) و سپس با دست خود اشاره به کوتاه نمودن آن وقت فرمودند» [۳۳۴].
۱۱۵۷- «وَعنْ أَبي بُردةَ بنِ أَبي مُوسـَى الأَشعَرِيِّ س، قَالَ: قَالَ عَبْدُ اللَّهِ ابنُ عُمرَ ب: أَسَمِعْت أَبَاكَ يُحَدِّثُ عَن رَسُول اللَّهِ صفي شَأْنِ ساعَةِ الجُمُعَةِ؟ قَالَ: قلتُ: نعمْ، سَمِعتُهُ يقُولُ: سمِعْتُ رسُولَ اللَّه صيَقُولُ: «هي ما بيْنَ أَنْ يَجلِسَ الإِمامُ إِلى أَنْ تُقضَى الصَّلاةُ»» رواه مسلم.
۱۱۵۷. «از ابی برده پسر موسی اشعری سروایت شده است که گفت: عبدالله بن عمرب(به من) گفت: آیا از پدرت شنیدهای که از پیامبر صدر مورد ساعت جمعه حدیثی بیان کرده باشد؟ گفتم: بله، از او شنیدم که میگفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «آن ساعت مخصوص، در روز جمعه، در فاصلهی نشستن امام (برای ایراد خطبه) تا پایان نماز است»» [۳۳۵].
۱۱۵۸- «وَعَنْ أَوسِ بنِ أَوسٍ سقَالَ: قَالَ رسُولُ اللَّهِ ص: «إِنَّ مِنْ أَفضَلِ أَيَّامِكُمْ يَوْم الجُمُعَةِ، فأَكثروا عليَّ مِنَ الصَّلاةِ فِيهِ، فَإِنَّ صَلاتَكُمْ مَعْروضَةٌ عليَّ»» رواه أبو داود بإِسناد صحيح.
۱۱۵۸. «از اوس بن اوس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «از برترین و بزرگترین روزهای شما، روز جمعه است؛ پس در آن روز بر من زیاد درود بفرستید، زیرا صلوات و درودهای شما بر من عرضه میشود»» [۳۳۶].
[۳۲۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۸۵۴)]. [۳۲۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۸۵۷)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۲۸، آمده است]. [۳۲۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۳۳)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۳۰ و با اندکی تفاوت هم به شمارهی ۱۰۴۵، آمده است]. [۳۲۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۸۶۵)]. [۳۲۹] متفق علیه است؛ [خ (۸۷۷)، م (۸۴۴)]. [۳۳۰] متفق علیه است؛ [خ (۸۷۹)، م (۸۴۶)]. [۳۳۱] ابوداود [(۳۵۴)] و ترمذی [(۴۹۷)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیثی حسن است. [۳۳۲] بخاری روایت کرده است؛ [(۸۸۳)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۸۲۸، آمده است]. [۳۳۳] متفق علیه است؛ [خ (۸۸۱)، م (۸۵۰)]. [۳۳۴] متفق علیه است؛ [خ (۹۳۵)، م (۸۵۲)]. [۳۳۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۸۵۳)]. [۳۳۶] ابوداود [(۱۰۴۷)] به اسناد صحیح روایت کرده است.
۱۱۵۹- «عَنْ سَعْدِ بنِ أَبي وَقَّاصٍ سقَالَ: خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صمِن مَكَّةَ نُرِيدُ المَدِينَةَ، فَلَمَّا كُنَّا قَرِيبًا مِن عَزْوَراءَ نَزَلَ ثُمَّ رَفَعَ يَدَيْهِ، فدعَا اللَّه سَاعَةً، ثُمَّ خَرَّ سَاجِدًا، فَمَكَثَ طَوِيلاً، ثُمَّ قامَ فَرَفَعَ يَدَيْهِ، ساعَةً، ثُمَّ خَرَّ ساجِدًا فَعَلَهُ ثَلاثاً وَقَالَ: إِنِّي سَأَلْتُ رَبِّي، وَشَفَعْتُ لأُمَّتِي، فَأَعْطَاني ثُلُثَ أُمَّتي، فَخَررتُ ساجدًا لِرَبِّي شُكرًا، ثُمَّ رَفعْتُ رَأْسِي، فَسَأَلْتُ رَبِّي لأُمَّتي، فَأَعْطَانِي ثُلثَ أُمَّتي، فَخررْتُ ساجداً لربِّي شُكراً، ثمَّ رَفعْت رَأسِي فَسَألتُ رَبِّي لأُمَّتي، فَأعطاني الثُّلُثَ الآخَرَ، فَخَرَرتُ ساجِدا لِرَبِّي»» رواه أبو داود.
۱۱۵۹. «از سعد بن ابی وقاص سروایت شده است که گفت: با پیامبر صاز مکه به قصد مدینه خارج شدیم، در هنگامی که نزدیک «عزوراء» (تپهای در بین مکه و مدینه) بودیم، پیامبر صپیاده شد و دستهایش را بلند کرده و مدتی به درگاه خداوند دعا نمود، سپس به سجده رفت و مدتی طولانی در سجده مکث کرد ـ و سه مرتبه این کار را تکرار نمودند ـ سپس فرمودند: «من از خدای خود برای امتم شفاعت و دعا کردم، خداوند یک سوم امتم را به من بخشید، بعد برای پروردگار خود و به عنوان شکر به سجده رفتم و سرم را بلند کردم و باز از خدا برای امتم شفاعت مسألت کردم، یک سوم دیگر را به من عطا فرمود و آنها را بخشید و من برای پروردگار خود سجدهی شکر بردم، بعد سر از سجده برداشتم و باز امتم را شفاعت نمودم و یک سوم آخر را نیز به من بخشید، پس باز در برابر خداوند خود و به عنوان شکر، سجده کردم»» [۳۳۷].
[۳۳۷] ابوداود روایت کرده است؛ [(۲۷۷۵)].
قال الله تعالی:
﴿وَمِنَ ٱلَّيۡلِ فَتَهَجَّدۡ بِهِۦ نَافِلَةٗ لَّكَ عَسَىٰٓ أَن يَبۡعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا٧٩﴾[الإسراء: ۷۹].
«در قسمتی از شب از خواب برخیز و در آن نماز تهجد بخوان، این یک فریضهی اضافی و هدیهای برای توست، باشد که خداوند تو را در مقام ستودهای برانگیزد».
و قال تعالی:
﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ﴾[السجدة: ۱۶].
«(یکی از صفات مؤمنان این است که شب) پهلوهایشان از بسترها (ی خواب) دور میشود (و به عبادت پروردگار میپردازند)».
و قال تعالی:
﴿كَانُواْ قَلِيلٗا مِّنَ ٱلَّيۡلِ مَا يَهۡجَعُونَ١٧﴾[الذاریات: ۱۷].
«آنان اندکی از شب میخفتند».
۱۱۶۰- «وَعَن عائِشَةَ ل، قَالَتْ: كَانَ النَّبِيُّ صيَقُومُ مِنَ اللَّيْلِ حَتى تَتَفطَّر قَدَمَاه، فَقُلْتُ لَهُ: لِمَ تَصْنَعُ هذا يا رسُول الله وَقد غُفِرَ لَكَ ما تَقَدَّم مِن ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ؟ قَالَ: «أَفَلا أَكُونُ عَبْدًا شَكُورًا»» متفقٌ عليه. وعَنِ الـمغيرةِ بنِ شعبةَ نحوهُ، متفقٌ عليه.
۱۱۶۰. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: پیامبر صشب را به عبادت میایستاد تا اندازه ای که پاهایش ترک برمیداشتند، گفتم: ای رسول خدا! چرا چنین کاری میکنی در صورتی که خداوند، گناهان قبلی و بعدی تو را بخشیده است؟ پیامبر صفرمودند: «آیا نباید بندهای شکرگذار باشم؟»» [۳۳۸].
۱۱۶۱- «وَعَنْ عليٍّ س، أَنَّ النَّبِيَّ صطَرقَهُ وَفاطِمَةَ لَيْلاً، فَقَالَ: «أَلا تُصلِّيَانِ؟»» متفقٌ عليه.
«طرقَةُ»: أَتَاهُ ليْلا.
۱۱۶۱. «از حضرت علی سروایت شده است که پیامبر صشبانه نزد او و فاطمه تشریف بردند و فرمودند: «آیا نماز (شب) نمیخوانید؟!»» [۳۳۹].
۱۱۶۲- «وعَن سالمِ بنِ عبدِ اللَّهِ بنِ عُمَرَ بنِ الخَطَّابِ ش، عَن أَبِيِه: أَنَّ رسولَ اللَّهِ صقَالَ: «نِعْمَ الرَّجلُ عبدُ اللَّهِ لَو كانَ يُصَلِّي مِنَ اللَّيْلِ» قالَ سالِمٌ: فَكَانَ عَبْدُ اللَّهِ بعْدَ ذلكَ لا يَنَامُ مِنَ اللَّيْلِ إِلاَّ قَلِيلاً» متفقٌ عليه.
۱۱۶۲. «از سالم بن عبدالله بن عمر بن خطاب ساز پدرش روایت کرده است که پیامبرصفرمودند: «عبدالله مرد خوبی است! کاش نماز شب میخواند!» سالم میگوید: بعد از آن، عبدالله شبانه جز مقدار کمی نمیخوابید» [۳۴۰].
۱۱۶۳- «وَعن عبدِ اللَّهِ بنِ عَمْرِو بنِ العاصِ بقالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «يَا عَبْدَ اللَّهِ لا تكن مِثْلَ فُلانٍ: كانَ يَقُومُ اللَّيْلَ فَتَرَكَ قِيَامَ اللَّيْلِ»» متفقٌ عليه.
۱۱۶۳. «از عبدالله بن عمرو بن عاص بروایت شده است که پیامبر صبه من فرمودند: «ای عبدالله! مانند فلان کس نباش که نماز شب را میخواند، اما بعد از مدتی آن را ترک کرد (بر آن مداومت داشته باش)»» [۳۴۱].
۱۱۶۴- «وعن ابن مَسْعُودٍ س، قَالَ: ذُكِرَ عِنْدَ النَّبِيِّ صرَجُلٌ نَامَ لَيْلَةً حَتى أَصبحَ، قالَ: «ذاكَ رَجُلٌ بال الشَّيْطَانُ في أُذنَيْهِ أَو قال: في أُذنِه »» متفقٌ عليه.
۱۱۶۴. «از ابن مسعود سروایت شد است که گفت: نزد پیامبر صاز مردی یاد شد که یک شب را تا صبح خوابید، فرمودند: «او کسی است که شیطان در گوشهایش، ادرار کرده است!»» [۳۴۲].
۱۱۶۵- «وعن أَبي هُريرَةَ س، أَنَّ رسُولَ اللَّهِ صقالَ: «يَعْقِدُ الشَّيْطَانُ عَلى قافِيةِ رَأْسِ أَحَدِكُم، إِذا هُوَ نَامَ، ثَلاثَ عُقدٍ، يَضرِب عَلى كلِّ عُقدَةٍ: عَلَيْكَ ليْلٌ طَويلٌ فَارقُدْ، فإِنْ اسْتَيْقظَ، فَذَكَرَ اللَّه تَعَالَى انحلَّت عُقْدَةٌ، فإِنْ توضَّأَ انحَلَّت عُقدَةٌ، فَإِن صلَّى انحَلَّت عُقدُهُ كُلُّهَا، فأَصبَحَ نشِيطاً طَيِّب النَّفسِ، وَإِلاَّ أَصبح خَبِيثَ النَّفْسِ كَسْلانَ»» متفقٌ عليه.
قافِيَةُ الرَّأْسِ: آخِرُهُ.
۱۱۶۵. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «شیطان بر فرق سر هر کدام از شما ـ وقتی که میخوابد ـ سه گره میزند، بر در هر گره به گوش شخص فرو میخواند: شب درازی در پیش داری، (راحت) بخواب! سپس اگر شخص بیدار شد و ذکر خدا را گفت، یک گره باز میشود و چون وضو گرفت، گرهی دیگر باز میشود، و چون نماز خواند، گرهی آخر باز میشود و او با نشاط و آرامش درون و سر حال صبح میکند و اگر بیدار نشد و تا صبح خوابید، کسل و بدگمان و پراکنده خاطر، صبح میکند»» [۳۴۳].
۱۱۶۶- «وَعن عبدِ اللَّهِ بنِ سَلاَمٍ س، أَنَّ النَّبِيَّ صقالَ: «أَيُّهَا النَّاسُ أَفْشوا السَّلامَ، وَأَطْعِمُوا الطَّعَامَ، وَصَلُّوا باللَّيْل وَالنَّاسُ نِيامٌ، تَدخُلُوا الجَنَّةَ بِسَلامٍ»» رواهُ الترمذيُّ وقالَ: حديثٌ حسنٌ صحيحٌ.
۱۱۶۶. «از عبدالله بن سلام سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «ای مردم! سلام را اشاعه دهید و به دیگران اطعام کنید و در حالی که مردم در خوابند، (شبها) نماز بخوانید، آنگاه به سلامت و بدون حساب و عقاب داخل بهشت میشوید»» [۳۴۴].
۱۱۶۷- «وَعنْ أَبي هُريرةَ سقالَ: قالَ رسولُ اللَّهِ ص: «أَفْضَلُ الصيَّامِ بعْدَ رَمَضَانَ شَهْرُ اللَّهِ المُحَرَّمُ، وَأَفْضَلُ الصَّلاةِ بعدَ الفَرِيضَةِ صَلاةُ اللَّيْل»» رواه مُسلِمٌ.
۱۱۶۷. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «برترین و پر اجرترین روزه بعد از روزهی رمضان، روزهی ماه محرم، و برترین و پر اجرترین نماز بعد از نماز فریضه، نماز شب است»» [۳۴۵].
۱۱۶۸- «وَعَنِ ابنِ عُمَرَ ب، أَن النَّبِيَّ صقَالَ: «صَلاةُ اللَّيْلِ مَثْنَى مَثْنَى، فَإِذا خِفْتَ الصُّبْح فَأَوْتِرْ بِواحِدَةِ»» متفقٌ عليه.
۱۱۶۸. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «نماز شب، دو رکعت دو رکعت است و اگر ترس آمدن وقت نماز صبح داشتید، یک رکعت وتر بخوانید (و نمازتان را پایان دهید)»» [۳۴۶].
۱۱۶۹- «وَعَنْهُ قَالَ:كَانَ النَّبِيُّ صيُصلِّي منَ اللَّيْل مَثْنَى مَثْنَى، وَيُوترُ بِرَكعة» متفقٌ عليه.
۱۱۶۹. «از ابن عمر بروایت شده است که گفت: پیامبر صشبها دو رکعت دو رکعت، نماز نافله میخواند و آن را با یک رکعت خاتمه میداد» [۳۴۷].
۱۱۷۰- «وعنْ أَنَسٍ س، قالَ: كَانَ رسُولُ اللَّهِ صيُفطِرُ منَ الشَّهْرِ حتَّى نَظُنَّ أَنْ لا يصوم مِنهُ، ويصَومُ حتَّى نَظُن أَن لا يُفْطِرَ مِنْهُ شَيْئاً، وَكانَ لا تَشَاءُ أَنْ تَراهُ مِنَ اللَّيْلِ مُصَلِّياً إِلا رَأَيْتَهُ، وَلا نَائماً إِلا رَأَيْتَهُ» رواهُ البخاريُّ.
۱۱۷۰. «از انس سروایت شده است که گفت: پیامبر ص(گاهی) از روزهای ماه، روزه نمیگرفت و افطار میفرمود، تا آن اندازه که گمان میکردیم دیگر در آن ماه روزه نمیگیرد و (گاهی) چنان از روزهای ماه روزه میگرفت، که تصور میکردیم که در آن ماه اصلاً افطار نخواهد کرد و نماز و خوابیدن او در شب مختلف بود؛ (یعنی وقت معینی نداشت) زمانی که انتظار داشتی خوابیده باشد، نماز میخواند و زمانی که انتظار داشتی نماز بخواند، میخوابید» [۳۴۸].
۱۱۷۱- «وعَنْ عائِشة ل، أَنَّ رَسولَ اللَّهِ صكَان يُصلِّي إِحْدَى عَشرَةَ رَكْعَةً تَعْني في اللَّيْلِ يَسْجُدُ السَّجْدَةَ مِنْ ذلكَ قَدْر مَا يقْرَأُ أَحدُكُمْ خَمْسِين آية قَبْلَ أَن يرْفَعَ رَأْسهُ، ويَرْكَعُ رَكْعَتَيْنِ قَبْل صَلاةِ الفَجْرِ، ثُمَّ يضْطَجِعُ على شِقِّهِ الأَيمْنِ حَتَّى يأْتِيَهُ المُنَادِي للصلاةِ،» رواه البخاري.
۱۱۷۱. «از حضرت عایشه سروایت شده است که گفت: پیامبر صیازده رکعت نماز میخواند ـ یعنی در شب ـ و در این نمازها، سجده را به اندازهی مدت زمانی که یکی از شما پنجاه آیه را پیش از آن که سرش را بلند کند، تلاوت نماید، طول میداد، و پیش از نماز فجر، دو رکعت میگزارد و سپس بر پهلوی راست دراز میکشید تا وقتی که مؤذن برای نماز صبح، پیش ایشان میآمد» [۳۴۹].
۱۱۷۲- «وَعنْهَا قَالَتْ: ما كان رسُولُ اللَّهِ صيَزِيدُ في رمضانَ وَلا في غَيْرِهِ عَلى إِحْدى عشرةَ رَكْعَةً: يُصلِّي أَرْبعاً فَلا تَسْأَلْ عَنْ حُسْنِهِنَّ وَطولهِنَّ، ثُمَّ يُصَلِّي أَرْبعاً فَلا تَسْأَلْ عَنْ حُسْنِهِنَّ وَطولهِنَّ، ثُمَّ يُصَلِّي ثَلاثاً. فَقُلْتُ: يا رسُولَ اللَّهِ أَتنَامُ قَبْلَ أَنْ تُوترَ،؟ فقال: «يا عائشةُ إِنَّ عيْنَيَّ تَنامانِ وَلا يَنامُ قلبي»» متفقٌ عليه.
۱۱۷۲. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: پیامبر صدر رمضان و غیر آن، شبانه بیشتر از یازده رکعت نماز نمیخواند، ابتدا چهار رکعت نماز میخواند که از زیبایی و خوبی و طول آن مپرس! سپس چهار رکعت دیگر میخواند و آن را چنان زیبا و طولانی و با خشوع میخواند که مپرس! سپس سه رکعت دیگر میخواند؛گفتم: ای رسول خدا! آیا قبل از آن که نماز وتر بخوانی، میخوابی؟ فرمودند: «ای عایشه! دو چشم من میخوابند، ولی قلبم بیدار است و نمیخوابد»» [۳۵۰].
۱۱۷۳- «وعنْهَا أَنَّ النَّبِيَّ صكانَ يَنَامُ أَوَّل اللَّيْل، ويقومُ آخِرهُ فَيُصلي» متفقٌ عليه.
۱۱۷۳. «از حضرت عایشه سروایت شده است که گفت: پیامبر صاول شب میخوابید و آخر شب بیدار میماند و نماز میخواند» [۳۵۱].
۱۱۷۴- «وعَن ابنِ مَسْعُودٍ س، قَالَ: صلَّيْتُ مَعَ النَّبِيِّ صلَيلَةً، فَلَمْ يَزلْ قائماً حتى هَمَمْتُ بِأَمْر سُوءٍ. قَيل: ما هَممْت؟ قال: هَممْتُ أَنْ أَجْلِس وَأَدعهُ» متفقٌ عليه.
۱۱۷۴. «از ابن مسعود سروایت شده است که گفت: شبی با پیامبر صنماز خواندم و ایشان همچنان در حال قیام بودند چنان که من قصد بدی کردم؛ از او پرسیده شد: چه قصدی کردی؟ جواب داد: خواستم بنشینم و او را ترک کنم (نماز را تنها بخوانم)».
۱۱۷۵- «وعَنْ حُذيفَهَ س، قَالَ: صَلَّيْتُ مَعَ النَّبِيَّ ص، ذاتَ لَيْلَةٍ فَافْتَتَح البقَرَةَ، فقلتُ: يَرْكَعُ عِنْدَ المِئَةِ، ثُمَّ مضى، فقلتُ: يُصَلَّي بها في ركْعَةٍ، فمَضَى، فَقُلْتُ: يَرْكَعُ بها، ثُمَّ افْتَتَح النِّسَاءَ فَقَرأَهَا، ثُمَّ افْتَتَحَ آل عِمْرَانَ، فَقَرَأَها، يَقْرَأُ مُتَرَسِّلاً إِذا مَرَّ بِآيَةِ فِيها تَسْبيحٌ سَبَّحَ، وَإِذا مَرَّ بِسُؤَالٍ سَأَلَ، وإذا مَرَّ بتَعوَّذ تَعَوَّذَ، ثُمَّ رَكَعَ، فجعَل يَقُولُ: سُبْحَانَ ربِّي العظيمِ، فَكَانَ رُكُوعُهُ نَحْواً مِنْ قِيَامِهِ، ثُمَّ قال: سمِع اللَّه لمَنْ حَمِدَه، رَبَّنَا لك الحْمدُ، ثُمَّ قامَ طَويلاً قَرِيباً مِمَّا ركع، ثُمَّ سَجد فَقَالَ: سُبْحانَ رَبِّيَ الأَعْلى فَكَانَ سَجُودُهُ قَرِيباً مِنْ قِيَامِهِ» رواه مسلم.
۱۱۷۵. «از ابوعبدالله حذیفه بن یمان انصاری بروایت شده است که گفت: شبی با پیامبر صنماز خواندم که ایشان در نماز، سورهی بقره را شروع کرد؛ با خود گفتم: در آیهی صدم، به رکوع میرود اما از آن گذشت؛ گفتم: تمام بقره را میخواند، باز گذشت و نزدیک آخر سوره شد؛ گفتم: با پایان بقره به رکوع میرود، اما بعد از آن، سورهی نساء را شروع کرد و آن را نیز خواند، سپس آل عمران را نیز آغاز نمود؛ به ترتیل و آرام میخواند و هرگاه به آیاتی که در آن تسبیح است، میرسید، تسبیح میگفت و وقتی به آیات درخواست دعا میرسید، درخواست دعا مینمود و اگر به آیات طلب پناه از خدا و قهر و غضب میرسید، به خدا پناه میجست و بالاخره به رکوع رفت و شروع کرد به گفتن: «سبحان ربي العظیم» و مانند قیامش طولانی بود و به اعتدال برگشت و «سمع الله لـمن حمده، ربنا لك الحمد» خواند و به اندازهی رکوعش هم ایستاد، سپس به سجده رفت و «سبحان ربي الاعلی» میگفت و سجدهاش نیز مانند قیامش بود» [۳۵۲].
۱۱۷۶- «وَعَنْ جابرٍ سقَالَ: سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ص: أَيُّ الصَّلاةِ أَفْضَلُ؟ قال: «طُولُ القُنُوتِ»» رواه مسلم.
الـمرادُ بِالقنُوتِ: القِيَامُ.
۱۱۷۶.«از جابر سروایت شده است که گفت: از پیامبر صسؤال شد که: کدام نماز از لحاظ اجر و پاداش، برتر است؟ فرمودند: «طول قنوت (منظور از قنوت، قیام در نماز است)»» [۳۵۳].
۱۱۷۷- «وَعَنْ عبدِ اللَّهِ بنِ عَمْرو بنِ العَاصِ، بأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صقال: «أَحَبُّ الصَّلاةِ إلى اللَّهِ صَلاةُ دَاوُدَ، وَأَحبُّ الصيامِ إلى اللَّهِ صِيامُ دَاوُدَ، كانَ يَنَامُ نِصْفَ اللَّيْل وَيَقُومُ ثُلُثَهُ ويَنَامُ سُدُسَهُ وَيصومُ يَوماً وَيُفطِرُ يَوماً»» متفقٌ عليه.
۱۱۷۷. «از عبدالله بن عمرو بن عاص بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «محبوبترین و مقبولترین نماز نزد خداوند، نماز داود است و محبوبترین روزه نزد خداوند، روزهی اوست که همیشه نصف شب را میخوابید و یک سوم آن را با عبادت سپری میکرد و یک ششم آن را میخوابید و یک روز در میان روزه میگرفت»» [۳۵۴].
۱۱۷۸- «وَعَنْ جَابِرٍ سقَالَ: سمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صيقُولُ: «إِنَّ في اللَّيْلِ لَسَاعةً، لا يُوافقُهَا رَجـُلٌ مُسلِمٌ يسأَلُ اللَّه تعالى خيراً من أمرِ الدُّنيا وَالآخِرِةَ إِلاَّ أَعْطاهُ إِيَّاهُ، وَذلكَ كلَّ لَيْلَةٍ»» رواه مسلم.
۱۱۷۸. «از جابر سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «در شب ساعتی هست که اگر شخص مؤمن با آن مواجه شود و در آن خیر و برکتی در دنیا و آخرت را از خدا بخواهد، یقیناً خداوند خواستهی او را برآورده میکند و این ساعت در هر شبی موجود است»» [۳۵۵].
۱۱۷۹- «وَعَنْ أَبي هُريرَةَ س، أَنَّ النَّبِيَّ صقَالَ: إِذا قَامَ أَحَدُكُمِ مِنَ اللَّيْلِ فَليَفتَتحِ الصَّلاةَ بِركعَتَيْن خَفيفتيْنِ» رواهُ مسلِم.
۱۱۷۹. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرگاه در شب، یکی از شما (برای نماز) برخاست، نماز را با دو رکعت کوتاه آغاز کند»» [۳۵۶].
۱۱۸۰- «وَعَنْ عَائِشَةَ ل، قالت: كانَ رَسُولُ اللَّهِ صإِذا قام مِن اللَّيْلِ افتَتَحَ صَلاتَهُ بِرَكْعَتَيْن خَفيفَتَيْنِ» رواه مسلم.
۱۱۸۰. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: پیامبر صهرگاه در شب (برای نماز) قیام میکرد، نمازش را با دو رکعت کوتاه آغاز مینمود» [۳۵۷].
۱۱۸۱- «وعَنْها ل، قالَتْ: كان رسولُ اللَّهِ صإِذا فاتتْهُ الصَّلاةُ من اللَّيل مِنْ وجعٍ أَوْ غيرِهِ، صَلَّى مِنَ النَّهارِ ثِنَتي عشَرة ركْعَة» رواه مسلِم.
۱۱۸۱. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: پیامبر صهرگاه بر اثر درد یا غیر آن، نماز شبش فوت میشد، دو روز دوازده رکعت نماز میخواند» [۳۵۸].
۱۱۸۲- «وعنْ عُمَرَ بنِ الخَطَّابِ س، قَال: قَالَ رسُولُ اللَّهِ ص: «مَنْ نَام عن حِزْبِهِ، أو عَنْ شْيءٍ مِنهُ، فَقَرأهُ فِيما بينَ صَلاِةَ الفَجْرِ وصَلاةِ الظُّهْرِ، كُتِب لهُ كأَنَّما قَرَأَهُ منَ اللَّيْلِ»» رواه مسلم.
۱۱۸۲. «از حضرت عمر بن خطاب سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که خواب بر او غلبه کند و نتواند حزب خود (مقدار معین از قرآن که برای تلاوت شبانه در نظر گرفته) را بخواند یا تمام کند، و مابین نماز صبح و ظهر آن را جبران کند، ثواب آن را مانند این که در شب انجام داده باشد، در مییابد»» [۳۵۹].
۱۱۸۳- «وعَنْ أَبي هُريرة س، قال: قالَ رسُولُ اللَّهِ ص: «رحِمَ اللَّه رَجُلا قَامَ مِنَ اللَّيْلِ، فصلىَّ وأيْقَظَ امرأَتهُ، فإنْ أَبَتْ نَضحَ في وجْهِهَا الـماءَ، رَحِمَ اللَّهُ امَرَأَةً قَامت مِن اللَّيْلِ فَصلَّتْ، وأَيْقَظَتْ زَوْجَهَا فإِن أَبي نَضَحَتْ في وجْهِهِ الـماءَ»» رواهُ أبو داود. بإِسنادِ صحيحٍ.
۱۱۸۳. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند رحمت کند مردی را که پاسی از شب گذشته، برمیخیزد و نماز شب میخواند و زنش را بیدار میکند و اگر بیدار نشد، (به آرامی) به رویش آب میپاشد و خداوند رحمت کند زنی را که در شب برمیخیزد و نماز شب میخواند و شوهرش را بیدار میکند و اگر بیدار نشد، بر روی او آب میپاشد»» [۳۶۰].
۱۱۸۴- «وَعنْهُ وَعنْ أَبي سَعيدٍ ب، قَالا: قالَ رسولُ اللَّهِ ص: «إذا أَيقَظَ الرَّجُلُ أَهْلَهُ مِنَ اللَّيْل فَصَلَّيا أَوْ صَلَّى ركْعَتَينِ جَمِيعاً، كُتِبَ في الذَّاكرِينَ وَالذَّكِراتِ»» رواه أبو داود بإِسناد صحيحٍ.
۱۱۸۴. «از ابوهریره و ابوسعید بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرگاه مرد، زنش را در شب بیدار کرد و هر دو با هم، دو رکعت نماز خواندند ـ یا مرد خواند ـ هر دو در زمرهی ذاکرین و ذاکرات (ذکرکنندگان خداوند) نوشته و محسوب میگردند»» [۳۶۱].
۱۱۸۵- «وعن عائِشة ل، أَنَّ النَّبِيَّ صقَالَ: «إِذا نَعَس أَحَدُكُمْ في الصَّلاةِ، فَلْيَرْقُدْ حتى يَذهَب عَنْهُ النَّومُ، فَإِنَّ أَحدكُمْ إذا صَلى وهو ناعِسٌ، لَعَلَّهُ يَذهَبُ يَستَغفِرُ فَيَسُبَّ نَفسهُ»» متفقٌ عليهِ.
۱۱۸۵. «از حضرت عایشه لروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرگاه در نماز، خواب بر یکی از شما غلبه کرد، باید بخوابد تا خواب از سر او برود، زیرا هر کس در حال خواب و چرت زدن نماز بخواند، نمیداند چه میگوید و شاید به جای استغفار، خود را دشنام دهد و دعای بد کند»» [۳۶۲].
۱۱۸۶- «وَعَنْ أَبي هُرَيرَةَ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «إِذا قَامَ أَحدُكُمْ مِنَ اللَّيْلِ فَاستعجمَ القُرآنُ على لِسَانِهِ، فَلَم يَدْرِ ما يقُولُ، فَلْيضْطَجِعْ»» رواه مُسلِمٌ.
۱۱۸۶. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرگاه یکی از شما در شب (برای نماز) قیام کرد (و از شدت خواب) خواندن قرآن بر زبانش مشکل و مبهم شد و ندانست که چه میگوید، بخوابد»» [۳۶۳].
[۳۳۸] متفق علیه است؛ [ خ (۴۸۴۷)، م (۲۸۲۰)]. در بخاری و مسلم از مغیره بن شعبه هم روایت شده است. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۹۸، آمده است]. [۳۳۹] متفق علیه است؛ [خ (۱۱۲۷)، م (۷۷۵)]. [۳۴۰] متفق علیه است؛ [خ (۳۷۳۹)، م (۲۴۷۹)]. [۳۴۱] متفق علیه است؛ [خ (۱۱۵۲)، م (۱۱۵۹)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارههای ۱۵۴ و ۶۸۲، آمده است]. [۳۴۲] متفق علیه است؛ [خ (۱۱۴۴)، م (۷۷۴)]. [۳۴۳] متفق علیه است؛ [خ (۱۱۴۲)، م (۷۷۶)]. [۳۴۴] ترمذی [(۲۴۸۷)] روایت کرده و گفته است: حدیث حسن صحیح است. [روایت دیگر آن به شمارهی ۸۴۹، گذشت]. [۳۴۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۱۶۳)]. [۳۴۶] متفق علیه است؛ [خ (۹۹۰)، م (۷۴۹)]. [۳۴۷] متفق علیه است؛ ]خ (۹۹۵)، م (۷۴۹)]. [روایت کامل این حدیث به شمارهی ۱۱۰۶، گذشت]. [۳۴۸] بخاری روایت کرده است؛ [(۱۴۴۱)]. [۳۴۹] بخاری روایت کرده است؛ [(۹۹۴)]. [۳۵۰] متفق علیه است؛ [ خ (۱۱۴۷)، م (۷۳۸)]. [۳۵۱] متفق علیه است؛ [خ (۱۱۴۶)، م (۷۳۹)]. [۳۵۲] مسلم روایت کرده است؛ [(۷۷۲)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۰۲، آمده است]. [۳۵۳] مسلم روایت کرده است؛ [(۷۵۶)]. [۳۵۴] متفق علیه است؛ [خ (۱۳۳۱)، م (۱۱۵۹)]. [روایت کامل این حدیث به شمارهی ۱۵۰، گذشت]. [۳۵۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۷۵۷)]. [۳۵۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۷۶۸)]. [۳۵۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۷۶۷)]. [۳۵۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۷۴۶)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۵۵، آمده است]. [۳۵۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۷۴۷)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۵۳، آمده است]. [۳۶۰] ابوداود [(۱۳۰۸)] به اسناد صحیح روایت کرده است. [۳۶۱] ابوداود [(۱۳۰۹)] به اسناد صحیح روایت کرده است. [۳۶۲] متفق علیه است؛ [خ (۲۱۲)، م (۷۸۶)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۴۷، آمده است]. [۳۶۳] مسلم روایت کرده است؛ [(۷۸۷)].
۱۱۸۷- «عنْ أَبي هُريرةَ سأَنَّ رَسُول اللَّهِ صقالَ: «منْ قام رَمَضَانَ إِيماناً واحْتِساباً غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ»» متفقٌ عليه.
۱۱۸۷. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس از روی ایمان و اخلاص و انتظار پاداش از خدا، در رمضان به عبادت بایستد، گناهان گذشتهی او برایش بخشیده میشود»» [۳۶۴].
۱۱۸۸- «وَعنْهُ س، قَال: كانَ رسُولُ اللَّهِ صيُرَغِّبُ في قِيَامِ رَمَضَانَ مِنْ غيْرِ أَنْ يَأْمُرَهُمْ فِيه بعزيمةٍ، فيقُولُ: «مَنْ قَامَ رَمَضَانَ إِيماناً واحْتِسَاباً غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّم مِنْ ذَنْبِهِ»» رواه مُسْلِمٌ.
۱۱۸۸. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: پیامبر صمردم را به قیام رمضان تشویق میکرد، بدون اینکه آنان را به طور حتم و وجوب بر آن فرمان دهد و اصرار کند و میفرمود: «هرکس از روی ایمان و اخلاص و انتظار پاداش از خدا، در رمضان به عبادت بایستد، گناهان گذشتهی او برایش بخشیده میشود»» [۳۶۵].
[۳۶۴] متفق علیه است؛ [خ (۲۰۰۸)، م (۷۵۹)]. [۳۶۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۷۵۹)].
قال الله تعالی:
﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةِ ٱلۡقَدۡرِ١﴾[القدر: ۱].
«ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم...».تا آخر سوره
﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةٖ مُّبَٰرَكَةٍۚ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ٣﴾[الدخان: ۳].
«همانا ما قرآن را در شبی پر برکت نازل کردیم...».
۱۱۸۹- «وَعَنْ أَبي هُريرةَ س، عن النَّبِيِّ صقال: «مَنْ قام لَيْلَةَ القَدْرِ إِيماناً واحْتِسَاباً، غُفِر لَهُ ما تقدَّم مِنْ ذنْبِهِ»» متفقٌ عليه.
۱۱۸۹. «از ابوهریره سروایت شد است که پیامبر صفرمودند: «هرکس شب قدر را از روی ایمان و اخلاص و انتظار پاداش از خدا، به عبادت بایستد و نخوابد، گناهان گذشتهی او برایش آمرزیده میشود»» [۳۶۶].
۱۱۹۰- «وعن ابنِ عُمر بأَنَّ رِجَالاً مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ ص، أُرُوا ليْلَةَ القَدْرِ في الـمنَامِ في السَّبْعِ الأَواخِرِ، فَقال رسُولُ اللَّهِ ص: «أَرى رُؤيَاكُمْ قَدْ تَواطَأَتْ في السَّبْعِ الأَوَاخِرِ، فَمَنْ كَانَ مُتحَرِّيهَا، فَلْيَتَحرَّهَآ في السبْعِ الأَواخِرِ»» متُفقٌ عليهِ.
۱۱۹۰. «از ابن عمر بروایت شده است که گفت: چند مرد از اصحاب پیامبر صدر رؤیا دیدند و به آنها خبر داده شد که لیلهالقدر در هفت شب آخر است و پیامبر صفرمودند: «میبینم که رؤیای شما در مورد هفت شب آخر با هم موافقت دارد، پس هرکس جستجوکنندهی شب قدر است، در هفت شب آخر رمضان آن را بجوید»» [۳۶۷].
۱۱۹۱- «وعنْ عائِشَةَ ل، قَالَتْ: كانَ رسُولُ اللَّهِ صيُجاوِزُ في العَشْـرِ الأَوَاخِرِ مِنْ رمضَانَ، ويَقُول: «تحَرَّوْا لَيْلَةَ القَدْرِ في العشْرِ الأَوَاخِرِ مِنْ رَمَضانَ»» متفقٌ عليه.
۱۱۹۱. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: پیامبر صدر دههی آخر رمضان اعتکاف مینمود و میفرمود: «لیلةالقدر را در ده شب آخر رمضان جستجو کنید»» [۳۶۸].
۱۱۹۲- «وَعَنْها لأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صقَالَ: «تَحرّوْا لَيْلةَ القَدْرِ في الوتْـرِ من العَشْرِ الأَواخِرِ منْ رمَضَانَ»» رواهُ البخاريُّ.
۱۱۹۲. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: پیامبر صفرمودند: «لیلةالقدر را در شبهای فرد دههی آخر رمضان بجویید»» [۳۶۹].
۱۱۹۳- «وعَنْهَا ل، قَالَتْ: كَانَ رسُول اللَّهِ ص: «إِذا دَخَلَ العَشْرُ الأَوَاخِرُ مِنْ رمَضَانَ، أَحْيا اللَّيْلَ، وَأَيْقَظَ أَهْلَه، وجَدَّ وَشَدَّ المِئزرَ»» متفقٌ عليه.
۱۱۹۳. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: پیامبر صوقتی که دههی آخر ماه رمضان میشد، شب نمیخوابید (به عبادت احیا میکرد) و اهل خانه را بیدار میفرمود و در عبادت سخت میکوشید و ازار خود را محکم میبست (از معاشرت زنان دوری میجست و برای عبادت بیشتر، آستین همت بالا میزد)»» [۳۷۰].
۱۱۹۴- «وَعَنْهَا قَالَتْ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صيَجْتَهِدُ فِي رَمضانَ مَالا يَجْتَهِدُ في غَيْرِهِ، وفي العَشْرِ الأَوَاخِرِ منْه، مَالا يَجْتَهدُ في غَيْرِهِ»» رواهُ مسلمٌ.
۱۱۹۴. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: پیامبر صدر رمضان برای عبادت چنان میکوشید که در غیر آن چنان نمیکوشید و در دههی آخر رمضان، در عبادت کوششی میکرد که در غیر آن چنان نمیکرد» [۳۷۱].
۱۱۹۵- «وَعَنْهَا قَالَتْ: قُلْتُ: يا رَسُولَ اللَّهِ أَرَأَيْتَ إِن عَلِمْتُ أَيَّ لَيْلَةٍ لَيْلَةُ القَدْرِ ما أَقُولُ فيها؟ قَالَ: «قُولي: اللَّهُمَّ إِنَّكَ عَفُوٌّ تُحِبُّ العفْوَ فاعْفُ عنِّي»» رواهُ التِرْمذيُّ وقال: حديثٌ حسنٌ صحيحٌ.
۱۱۹۵. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: به پیامبر صگفتم: ای رسول خدا! اگر شب قدر برایم معلوم شد، بفرمایید در آن چه بگویم؟ فرمودند: «بگو: اللَّهُمَّ إِنَّكَ عَفُوٌّ تُحِبُّ العفْوَ فاعْفُ عنِّي: بارخدایا! تو بسیار عفو کنندهای و عفو و گذشت را دوست داری، پس مرا عفو کن و از من درگذر»» [۳۷۲].
[۳۶۶] متفق علیه است؛ [خ (۲۰۱۴)، م (۷۶۰)]. [۳۶۷] متفق علیه است؛ [خ (۲۰۱۵)، م (۱۱۶۵)]. [۳۶۸] متفق علیه است؛ [خ (۲۰۲۰)، م (۱۱۶۹)]. [۳۶۹] بخاری روایت کرده است؛ [(۲۰۱۷)]. [۳۷۰] متفق علیه است؛ [خ (۲۰۲۴)، م (۱۱۷۴)]. [این حدیث قبلاً هم به شماره ۹۹، آمده است]. [۳۷۱] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۱۷۵)]. [۳۷۲] ترمذی [(۳۵۰۸)روایت کرده و گفته است: حدیث حسن صحیح است.
۱۱۹۶- «عَنْ أَبي هُريرَةَ سأَنَّ رَسُول اللَّهِ صقالَ: «لَوْلا أَنْ أَشُقَّ عَلى أُمَّتي أَوْ عَلى الناس لأمرْتُهُمْ بِالسِّواكِ معَ كلِّ صلاةٍ»» متفقٌ عليه.
۱۱۹۶. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «اگر چنان نمیشد که بر امتم ـ یا بر مردم ـ کار را دشوار کنم و سخت بگیرم، به ایشان امر میکردم که در هر نماز، سواک بزنند»» [۳۷۳].
۱۱۹۷- «وَعنْ حُذيفَةَ س، قال: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صإِذا قَامَ مِنَ النَّومِ يَشُوصُ فَاهُ بالسِّواكِ» متفقٌ عليه.
«الشَّوْص»: الدَّلكُ»
۱۱۹۷. «از حذیفه سروایت شده است که گفت: پیامبر صهر وقت شب برای عبادت از خواب بیدار میشد، دهانش را با مسواک پاک میفرمود» [۳۷۴].
۱۱۹۸- «وَعَنْ عائشةَ لقَالَتْ: كنَّا نُعِدُّ لرسُولِ اللَّهِ صسِوَاكَهُ وَطَهُورَهُ فَيَبْعَثُهُ اللَّه مَا شَاءَ أَن يبْعَثَهُ مِنَ اللَّيْلِ، فَيتسَوَّكُ، وَيَتَوَضَّأُ ويُصَلِّي» رواهُ مُسلمٌ.
۱۱۹۸. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: ما مسواک و وسایل وضو و طهارت را برای پیامبر صآماده میکردیم و ایشان آن مقدار که خداوند برایش مقدر کرده بود، در شب به پا میخاست و بیدار میماند و مسواک میزد و وضو میگرفت و نماز میخواند» [۳۷۵].
۱۱۹۹- «وعنْ أَنسٍ س، قَالَ: قَالَ رسُولُ اللَّهِ ص: «أَكثَرْتُ عَليكُمْ في السِّوَاكِ»» رواهُ البُخاريُّ.
۱۱۹۹. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «دربارهی سواک (مسواک زدن) شما را خیلی توصیه و بر آن بسیار تأکید کردم»» [۳۷۶].
۱۲۰۰- «وعَنْ شُرَيحِ بنِ هانِيءٍ قَالَ: قُلْتُ لِعَائِشَةَ ل: بأَيِّ شيءٍ كَان يَبْدَأُ النَّبِيُّ صإِذا دَخَلَ بَيْتَهُ، قَالَتْ: بِالسِّوَاكِ»روَاهُ مُسْلِمٌ.
۱۲۰۰. «از شریح بن هانی روایت شده است که گفت: به حضرت عایشه لگفتم: پیامبر صوقتی وارد منزل میشدند، ابتدا چه کاری انجام میدادند؟ جواب داد: مسواک میزد» [۳۷۷].
۱۲۰۱- «وَعَنْ أَبي موسَى الأشعَرِيِّ س، قَاَل: دَخَلت عَلى النَّبي صوطرَفُ السوَاكِ على لِسانِهِ» مُتَّفَقٌ عليهِ، وهذا لَفْظُ مُسلِمٍ.
۱۲۰۱. «از ابوموسی اشعری سروایت شده است که گفت: نزد پیامبر صرفتم، در حالی که سر سواک روی زبانش بود» [۳۷۸].
۱۲۰۲- «وعنْ عائِشَةَ ل، أَنَّ النَّبِيَّ صقَالَ: «السِّواكُ مَطهَرةٌ للفَمِ مرْضَاةٌ للرَّبِّ»» رواهُ النَّسائيُّ، وابنُ خُزَيمةَ في صحيحهِ بأَسانيد صحيحةٍ.
وذكـر البخاريُّ /في صحيحهِ هذا الحديث تعليقا بصيغةِ الجزمِ فقال: وقالت عائشةُل.
۱۲۰۲. «از حضرت عایشه لروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «سواک، وسیلهی پاکیزگی دهان و رضای خداوند است»» [۳۷۹].
۱۲۰۳- «وعَنْ أَبي هُريرةَ س، عَنِ النَّبِيِّ صقَالَ: «الفِطرةُ خَمسٌ، أَوْ خمْسٌ مِنَ الفِطرةِ: الخِتان، وَالاسْتِحْدَادُ، وَتقلِيمُ الأَظفَارِ، ونَتف الإِبِطِ، وقَصُّ الشَّارِبِ»» مُتفقٌ عليه.
الاسْتِحْدَادُ: حلْقُ العَانَةِ، وهُو حَلقُ الشعْرِ الذي حَوْلَ الفرْجِ.
۱۲۰۳. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «فطرت پنج است، یا پنج چیز از فطرت است: (۱) ختنه؛ (۲) تراشیدن موی زهار؛ (۳) گرفتن و کوتاه کردن ناخنها؛ (۴) کندی موی زیر بغل (تراشیدن آن هم کفایت میکند)؛ (۵) کوتاه کردن موی سبیل» [۳۸۰].
۱۲۰۴- «وعَنْ عائِشة لقَالَتْ: قالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «عَشرٌ مِنَ الفِطرَةِ: قَصُّ الشَّارِبِ، وإِعفَاءُ اللِّحْيَةِ، وَالسِّوَاكُ، واسْتِنشَاقُ الـماءِ، وقَصُّ الأَظفَارِ، وغَسلُ البَرَاجِمِ، وَنَتفُ الإِبطِ، وَحلقُ العانَة، وانتِقاصُ المَاءِ» قال الرَّاوي: ونسِيتُ العاشِرة إِلاَّ أَن تَكون المَضمضَةُ، قالَ وَكيعٌ وَهُوَ أَحَدُ روَاتِهِ: انتِقَاصُ الـماءِ، يَعني: الاسْتِنْجاءَ» رَواهُ مُسلِمٌ.
«البَراجِمُ» بالباءِ الـموحدةِ والجيم، وهي: «عُقَدُ الأَصَابِعِ». «وَإِعْفَاءُ اللَّحْيَةِ» مَعْنَاهُ: لا يقُص مِنْهَا شَيئاً.
۱۲۰۴. «از حضرت عایشه لروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «ده چیز از فطرت است: (۱) کوتاه کردن موی سبیل؛ (۲) باقی گذاشتن ریش؛ (۳) مسواک زدن؛ (۴) آب به دهان و گلو زدن؛ (۵) گرفتن و کوتاه کردن ناخن؛ (۶) شستشوی مفصل انگشتان؛ (۷) پاک کردن موی زیر بغل؛ (۸) پاک کردن و زدودن موهای زهار (موی عورت)؛ (۹) استنجا در صورت نبودن آب»، راوی میگوید: دهمی را فراموش کردهام و شاید مضمضه باشد» [۳۸۱].
۱۲۰۵- «وَعَن ابنِ عُمَرَ ب، عن النَّبي صقالَ: «أَحْفُوا الشَّوارِبَ وأَعْفُوا اللِّحَى»» مُتفقُ عليهِ.
۱۲۰۵. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «سبیل را بزنید و از زدن ریش صرفنظر کنید»» [۳۸۲].
[۳۷۳] متفق علیه است؛ [خ (۸۷۷)، م (۲۵۲)]. [۳۷۴] متفق علیه است؛ [خ (۸۸۹)، م (۲۵۵)]. [۳۷۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۷۴۶)]. [۳۷۶] بخاری روایت کرده است؛ [(۸۸۸)]. [۳۷۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۵۳)]. [۳۷۸] متفق علیه است؛ [خ (۲۴۴)، م (۲۵۴)]. آنچه در متن آمده، لفظ روایت مسلم است. [۳۷۹] نسائی [(۱/۱۰)]. روایت کرده و ابن خزیمه [(۱۳۵)] نیز در صحیح خود به اسناد صحیح روایت کرده است. [۳۸۰] متفق علیه است؛ [خ (۵۸۸۹)، م (۲۵۷)]. [۳۸۱] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۶۱)]. [۳۸۲] متفق علیه است؛ [خ (۵۸۹۳)، م (۲۵۹)].
قال الله تعالی:
﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ﴾[البقرة: ۴۳].
«نماز را به پای دارید و زکات را بپردازید».
و قال تعالی:
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ وَيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُواْ ٱلزَّكَوٰةَۚ وَذَٰلِكَ دِينُ ٱلۡقَيِّمَةِ٥﴾[البینة: ۵].
«به امتهای پیشین امر نشد جز به آن که خدا را با اخلاص و در حالی که بر دین حنیف ابراهیمی استقامت دارند، پرستش کنند و نماز به پا دارند و زکات بپردازند و این دین راست و استوار است».
و قال تعالی:
﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَكِّيهِم بِهَا﴾[التوبة: ۱۰۳].
«(ای پیامبر ص) از اموال آنان (مسلمانان ثروتمند) زکات بگیر تا بدین وسیله ایشان را پاک داری».
۱۲۰۶- «وَعنِ ابنِ عُمَرَ ب، أَنَّ رَسُول اللَّهِ صقَالَ: بُنِيَ الإِسْلامُ عَلى خَمْسٍ: شَهَادَةِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه، وأَنَّ مُحمَّداً عَبْدُهُ ورسُولهُ، وإِقامِ الصَّلاةِ، وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ، وحَجِّ البَيْتِ، وَصَوْمِ رمضَان»» متفقٌ عليه.
۱۲۰۶. «از ابن عمر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «اسلام بر روی پنج پایه بنیانگذاری شده است: (۱) شهادت بر این که جز الله خدایی نیست و حضرت محمد صفرستادهی اوست؛ (۲) ادای نماز؛ (۳) پرداخت زکات؛ (۴) حج بیت؛ (۵) روزهی رمضان»» [۳۸۳].
۱۲۰۷- «وعن طَلْحَةَ بنِ عُبيْدِ اللَّهِ س، قالَ: جَاءَ رجُلٌ إِلى رسُولِ اللَّهِ صمِنْ أَهْلِ نَجْدٍ، ثَائِرُ الرَّأْسِ نَسَمْعُ دَوِيَّ صَوْتِهِ، ولا نَفْقَهُ ما يقُولُ، حَتى دَنَا مِنَ رَسُولِ اللَّهِ صفإِذا هُوَ يَسْأَلُ عَنِ الإِسْلامِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «خَمْسُ صَلَواتٍ في اليوْمِ واللَّيْلَةِ» قالَ: هَلْ عَلَيَّ غَيْرُهُنَّ؟ قَالَ: «لا، إِلاَّ أَنْ تَطَّوَّعَ» فَقَالَ رَسُولُ اللَّه ص: «وصِيَامُ شَهْرِ رَمضَانَ» قَالَ: هَلْ عَلَيَّ غيْرُهْ؟ قَالَ: «لا، إِلاَّ أَنْ تَطَّوَّعَ» قَالَ: وَذَكَرَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص، الزَّكَاةَ فَقَالَ: هَلْ عَلَيَّ غَيْرُهَا؟ قَالَ: «لا، إلاَّ أَنْ تَطَّوَّعَ» فَأَدْبَر الرَّجُلُ وهُوَ يَقُولُ: واللَّهِ لا أَزيدُ عَلى هذا وَلا أَنْقُصُ مِنْهُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «أَفْلَحَ إِنْ صَدَقَ»» مُتفقٌ عليهِ.
۱۲۰۷. «از طلحه بن عبیدالله سروایت شده است که گفت: مردی نزد پیامبر صآمد که «اهل نجد» و دارای موی پریشان و نامنظم بود و طنین صدای او را میشنیدیم، ولی نمیفهمیدیم که چه میگوید، تا اینکه به پیامبر صنزدیک شد و در این هنگام از اسلام سؤال کرد، پیامبر صفرمودند: «پنج نماز در شبانهروز»، گفت: آیا غیر از آن نمازها نماز دیگری بر من واجب است؟ فرمودند: «نه، مگر اینکه بخواهی نماز سنت بخوانی» و پیامبر صفرمودند: «و روزهی ماه رمضان»، گفت: آیا روزهای غیر از این هم بر من واجب است؟ فرمودند: «نه، مگر اینکه بخواهی روزهی سنت بگیری» و پیامبر صزکات را هم بیان کرد، مرد گفت: آیا غیر از این هم بر من زکاتی واجب است؟ فرمودند: «نه، مگر این که خودت بخواهی احسان کنی» و مرد بازگشت در حالی که میگفت: به خدا سوگند در اینها زیاد و کم نمیکنم (همین فرایض را انجام میدهم، نه کم و نه زیاد!) و پیامبر صفرمودند: «رستگار و نجات یافته است، اگر راست بگوید»» [۳۸۴].
۱۲۰۸- «وعن ابن عبَّاس س، أَنَّ النَّبِيَّ ص، بعَثَ مُعَاذاً سإِلى اليَمنِ فَقَالَ: «ادْعُهُمْ إِلى شهادَةِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه وَأَنِّي رسُولُ اللَّهِ، فإِنْ هُمْ أَطَاعُوا لِذلكَ، فَأَعْلِمْهُم أَنَّ اللَّهَ تَعَالى افترض عَليهِمْ خَمسَ صَلواتٍ في كُلِّ يَوْمِ وليلةٍ، فَإِن هُمْ أَطاعُوا لِذلكَ فَأَعْلمْهُمْ أَنَّ اللَّه افترض عَليهِمْ صَدقَةً تُؤخَذُ مِنْ أَغْنِيَائِهِمْ، وَتُردُّ عَلى فُقَرائهِم»» متفقٌ عليه.
۱۲۰۸. «از ابن عباس بروایت شده است که پیامبر صمعاذ را به یمن فرستاد و فرمودند: «آنان را دعوت کن به این که شهادت بدهند که خدایی جز الله نیست و من پیامبر او هستم؛ اگر این دعوت را اطاعت کردند، به آنان اعلام کن که خداوند هر شبانهروز پنجبار نماز را بر آنان فرض کرده است؛ اگر اطاعت نمودند، آنگاه به آنها خبر بده که خداوند زکات را بر آنان واجب گردانیده است که از ثروتمندانشان گرفته و به فقرای آنان داده شود»» [۳۸۵].
۱۲۰۹- «وعَن ابن عُمَر ب، قال: قال رَسُولُ اللَّهِ ص: «أُمِرْتُ أَن أُقاتِلَ النَّاسَ حتى يشهدوا أَن لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه وأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ، ويُقِيمُوا الصَّلاةَ، وَيُؤْتُوا الزَّكاةَ، فَإِذا فَعَلوا ذلكَ، عَصَمُوا مِنِّي دِمَاءَهُمْ وأَمْوَالَـهم إِلاَّ بحَقِّ الإِْسلامِ وحِسابُهُمْ عَلى اللَّهِ»» مُتفقٌ عليه.
۱۲۰۹. ««از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «به من دستور داده شده که با مردم بجنگم تا (زمانی) که شهادت دهند که خدایی جز الله نیست و محمد صفرستادهی خداوند است و نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند؛ هرگاه این چنین کردیند، خون و اموال خود را از من جز به حق اسلام محفوظ کردهاند و حساب (اعمال پنهان و درون) آنها با خداست»» [۳۸۶].
۱۲۱۰- «وَعَنْ أَبي هُريرةَ س، قالَ: لمَّا تُوُفي رَسُولُ اللَّهِ ص، وَكانَ أَبُو بَكْر س، وَكَفَرَ مَنْ كَفَرَ مِنَ العربِ، فَقَالَ عُمرُ س: كيفَ تُقَاتِلُ النَّاسَ وَقدْ قَالَ رسُولُ اللَّهِ ص: «أُمِرتُ أَنْ أُقاتِل النَّاسَ حتَّى يَقُولُوا لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه فَمَنْ قَالهَا، فقَدْ عَصَمَ مِني مَالَهُ وَنَفْسَهُ إِلاَّ بِحَقِّه، وَحِسَابُهُ عَلى اللَّهِ؟» فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: واللَّهِ لأُقَاتِلَنَّ مَنْ فَرَّقَ بَيْنَ الصَّلاةِ والزَّكاةِ، فإِن الزَّكَاةَ حَقُّ المَالِ. واللَّهِ لَو مَنعُوني عِقَالاً كانَوا يُؤَدونَهُ إِلى رَسُولِ اللَّهِ ص، لَقَاتَلْتُهُمْ على منعِهِ، قَالَ عُمرُ س: فَوَاللَّهِ مَا هُو إِلاَّ أَن رَأَيْتُ اللَّه قَدْ شَرَحَ صَدْرَ أَبي بَكْرٍ للقِتَالِ، فَعَرفْتُ أَنَّهُ الحَقُّ» مُتفقٌ عليه.
۱۲۱۰. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: وقتی پیامبر صرحلت فرمودند و حضرت ابوبکر سخلیفه بود و بعضی از اعراب کافر شدند، حضرت عمر سبه حضرت ابوبکر سگفت: چگونه با مردم جنگ میکنی در صورتی که پیامبر صفرموده است: «من دستور دارم با مردم بجنگم تا (زمانی که) شهادت دهند که خدایی جز الله نیست و هرکس آن را گفت، مال و جانش را از من محفوظ داشته است مگر در مقابل حق اسلام و حساب او با خداست؟!» حضرت ابوبکر سگفت: به خدا سوگند، من به طور قطع با کسانی که بین نماز و زکات فرق میگذارند جنگ میکنم، زیرا زکات حق مال است، و به خدا سوگند، اگر پایبند شتری را که به پیامبر صمیپرداختند هم از من دریغ دارند و نپردازند، به دلیل منع آن، با ایشان میجنگم، حضرت عمر سفرمود: به خدا سوگند، این چیزی نبود جز آن که دیدم خداوند سینهی ابوبکر سرا گشاده کرد و فکر او را برای جنگ روشن نمود و دانستم که (حرف) او حق و درست است» [۳۸۷].
۱۲۱۱- «وعن أَبي أَيوبَ س، أَنَّ رَجُلاً قَالَ للنَّبيِّ ص: أَخْبِرْني بِعَملٍ يُدْخِلُني الجَّنَةَ، قَالَ:«تَعْبُدُ اللَّه وَلاَ تُشْرِكُ بِه شَيْئاً، وتُقِيمُ الصَّلاةَ، وتُؤْتي الزَّكاةَ، وتَصِلُ الرَّحِمَ»» متفقٌ عليه.
۱۲۱۱. «از ابوایوب خالد بن زید انصاری سروایت شده است که گفت: مردی به پیامبرصگفت: مرا از عملی آگاه کن که مرا وارد بهشت کند، پیامبر صفرمودند: «خدا را عبادت کن و برای او شریکی قرار نده و نماز را به پای دار و زکات را ادا کن و صلهی رحم را انجام بده»» [۳۸۸].
۱۲۱۲- «وَعنْ أَبي هُرَيرَة س، أَنَّ أَعرابِيًّا أَتى النَّبِيَّ صفَقَال: يا رَسُول اللَّهِ دُلَّني على عمَل إِذا عمِلْتُهُ، دخَلْتُ الجنَّةَ. قَالَ: «تَعْبُدُ اللَّه ولا تُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً، وَتُقِيمُ الصَّلاةَ، وَتُؤْتِي الزَّكاَة المَفْرُوضَةَ، وَتَصُومُ رَمَضَانَ» قَالَ: وَالذي نَفْسِي بِيَدِهِ، لا أَزيدُ عَلى هذا. فَلَمَّا وَلَّى، قالَ النَّبِيُّ ص: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَنْظُرَ إِلى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الجَنَّةِ فَلْيَنْظُرْ إِلى هذا»» مُتفقٌ عليه.
۱۲۱۲. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: یک اعرابی نزد پیامبر صآمد و گفت: ای رسول خدا! مرا به عملی راهنمایی کن که اگر آن را انجام دهم، داخل بهشت شوم؛ فرمودند: «خدای را پرستش میکنی و چیزی را شریک او قرار نمیدهی و نماز را به پای میداری و زکات را میپردازی و روزهی رمضان را میگیری»، مرد گفت: سوگند به کسی که روح من در دست اوست، بر این چیزی اضافه نمیکنم! وقتی از خدمت پیامبر صبرگشت و خارج شد، پیامبر صفرمودند: «هرکس خوشحال میشود و دوست دارد که به مردی بهشتی نگاه کند، به این شخص بنگرد»» [۳۸۹].
۱۲۱۳- «وَعَنْ جَريرِ بنِ عبدِ اللَّهِ س، قَالَ: بَايعْت النَّبِيَّ صعَلى إِقامِ الصَّلاةِ، وَإِيتاءِ الزَّكاةِ، والنُّصْحِ لِكُلِّ مُسْلمٍ» مُتفقٌ عليه.
۱۲۱۳. «از جریر بن عبدالله سروایت شده است که گفت: با پیامبر صبر اقامهی نماز و دادن زکات و نصیحت و خیرخواهی برای هر فرد مسلمان، بیعت کردم» [۳۹۰].
۱۲۱۴- «وَعَنْ أَبي هُريرةَ سقَالَ: قَالَ رسولُ اللَّهِ ص: «مَا مِنْ صاحِبِ ذهَبٍ، وَلا فِضَّةٍ، لا يُؤَدِّي مِنْهَا حَقَّهَا إِلاَّ إذا كَانَ يَوْمُ القِيامَةِ صُفِّحَتْ لَهُ صَفائِحُ مِنْ نَارِ، فَأُحْمِيَ عَلَيْهَا في نار جَهَنَّمَ، فَيُكْوَى بهَا جنبُهُ، وجبِينُهُ، وظَهْرُهُ، كُلَّما برَدتْ أُعيدتْ لَهُ في يوْمٍ كَانَ مِقْدَارُه خمْسِينَ أَلْف سنَةٍ، حتَّى يُقْضَى بيْنَ العِبادِ فَيُرَى سبِيلُهُ، إِمَّا إِلى الجنَّةِ وإِما إِلى النَّارِ».
قيل: يا رسُولَ اللَّهِ فالإِبِلُ؟ قالَ: ولا صاحبِ إِبِلٍ لا يؤَدِّي مِنهَا حقَّهَا، ومِنْ حقِّهَا، حَلْبُهَا يومَ وِرْدِها، إِلا إذا كان يوم القيامَة بُطِحَ لـها بِقَاعٍ قَرْقَرٍ أَوْفر ما كانتْ، لا يَفقِدُ مِنْهَا فَصِيلاً واحِداً، تَطؤُهُ بأَخْفَافِها، وتَعَضُّهُ بِأَفْواهِها، كُلَّما مَرَّ عليْهِ أَولاها، ردَّ عليْهِ أُخْراها، في يومٍ كانَ مِقْداره خَمْسِينَ أَلْفَ سَنةٍ، حتَّى يُقْضَي بَيْنَ العِبَاد، فَيُرَى سبِيلُه، إِمَّا إِلى الجنَّةِ وإِمَّا إِلى النارِ».
قِيل: يَا رسول اللَّهِ فَالْبقرُ وَالغَنَمُ؟ قالَ: ولا صاحِبِ بقرٍ ولا غَنمٍ لا يُؤَدِّي مِنْهَا حقَّهَا إِلاَّ إِذا كان يَوْمُ القيامَةِ، بُطِحَ لهَا بقَاعٍ قَرقَرٍ، لا يفْقِد مِنْهَا شَيْئاً لَيْس فِيها عَقْصاءُ، وَلا جَلْحاءُ، وَلا عَضباءُ، تَنْطحه بِقُرُونهَا، وَتَطَؤُهُ بِأَظْلافِهَا، كُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ أُولاها، رُدَّ عَلَيْهِ أُخْراها، في يومٍ كانَ مِقدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْف سنَةٍ حتَّى يُقْضَى بيْنَ العِبادِ، فيُرَى سبِيلُهُ إِمَّا إِلى الجَنَّةِ وإِمَّا إِلى النَّارِ».
قِيلَ: يا رسُول اللَّهِ فالخيْلُ؟ قال: «الخَيْلُ ثلاثَةٌ: هِي لِرَجُلٍ وِزرٌ، وهِيَ لِرَجُلٍ سِتْرٌ، وهِي لرجُلٍ أَجْرٌ، فأَمَّا التي هي لهُ وزر فَرَجُلٌ ربطَها رِياءً وفَخْراً ونِواءً عَلى أَهْلِ الإِسْلامِ، فهي لَهُ وِزرٌ، وأَمَّا التي هِيَ لَهُ سِتْرٌ، فَرَجُل ربَطَهَا في سَبِيلِ اللَّهِ، ثُمَّ لم ينْسَ حقَّ اللَّهِ في ظُهُورِها، ولا رِقابها، فَهِي لَهُ سِتْرٌ، وأَمَّا التي هِيَ لَهُ أَجْرٌ، فرجُلٌ ربطَهَا في سبِيلِ اللَّهِ لأَهْل الإِسْلامِ في مَرْجٍ، أَو رَوضَةٍ، فَمَا أَكَلَت مِن ذلك المَرْجِ أَو الرَّوضَةِ مِن شَيءٍ إِلاَّ كُتِب لَهُ عدد ما أَكَلَت حســـنَاتٌ، وكُتِب لَه عدد أَرْوَاثِهَا وأَبْوَالِهَا حَسنَاتٌ، وَلا تَقْطَعُ طِوَلَهَا فاستَنَّت شَرَفاً أَو شَرفَيْنِ إِلاَّ كَتَب اللَّهُ لَهُ عددَ آثَارِهَا، وأَرْوَاثهَا حَسنَاتٍ، ولا مرَّ بها صاحِبُهَا عَلى نَهْرٍ فَشَرِبَت مِنْهُ، وَلا يُريدُ أَنْ يَسْقِيَهَا إِلاَّ كَتَبَ اللَّه لَهُ عدَدَ ما شَرِبَت حَسنَاتٍ»».
قِيلَ: يا رسولَ اللَّهِ فالحُمُرُ؟ قالَ: «ما أُنْزِل علَيَّ في الحُمُرِ شَيءٌ إِلاَّ هذِهِ الآيةُ الْفَاذَّةُ الجَامِعَةُ: ﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ٨﴾[الزلزلة: ۷-۸]»» مُتَّفَقٌ عليهِ. وهذا لفظُ مُسْلمٍ.
ومعْنَى القاعِ: الـمكان الـمستوى من الأرضِ الواسع. والقرقر: الأملس.
۱۲۱۴. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر صاحب طلا و نقرهای که زکات آن را نمیپردازد، یقیناً وقتی روز قیامت شده، برای او صفحاتی از آتش گشوده و بر روی آتش دوزخ داغ میشود و پس از آن، پهلو و پیشانی و پشت او با آن داغ و سوزانده میشود و هر بار که این قطعات سرد میشود، باز (برای عذاب مجدد) داغ میگردد؛ در مدت روزی که طول آن پنجاه هراز سال است و این وضع تا زمانی که میان بندگان خدا حکم میشود، ادامه دارد، بعد راه او ـ خواه بهسوی بهشت، خواه بهسوی دوزخ معلوم و مشاهده میشود»، سؤال شد: ای رسول خدا! دربارهی شتر چه؟ فرمودند: «هر صاحب شتری که حق آنها را نمیدهد ـ و از جمله حق شتران، دوشیدن آنها (و بخشیدن مقداری از شیرشان) در روز آب دادن به آنهاست ـ یقیناً وقتی روز قیامت شد، بیابانی وسیع و صاف بیشتر از آنچه قبلاً بوده و داشته است، برای شتران او گسترده (و خود او به آنجا انداخته) میشود و حتی یک بچه شتر هم از آنها ناپیدا نیست و همهی آن شترها با سُمهای خود او را پایمال میکنند و با دندانهای خود او را گاز میگیرند و چون یکی از آنها از او بگذرد، بلافاصله دیگری بر او وارد میشود؛ در مدت روزی که طول آن پنجاه هزار سال است و تا وقتی که میان مردمان حکم میشود، این وضع ادامه خواهد داشت و بعد راه او ـ خواه بهسوی بهشت، خواه بهسوی دوزخ ـ معلوم و مشاهده میشود»، گفته شد: ای رسول خدا! دربارهی گاو و گوسفند چه؟ فرمودند: «هر مالک گاو و گوسفندی که حق آنها را ادا نمیکند، یقیناً وقتی روز قیامت شد، بیابانی وسیع و صاف برای گاو و گوسفند او گسترده (و خود او به آنجا انداخته) میشود و حتی یک رأس از آنها هم ناپیدا نیست و بین آنها هیچ حیوان گرهشاخ و بیشاخ و شاخ شکستهای موجود نیست و همه با شاخهای خود به او حمله میکنند و شاخ میزنند و با سُمهای خود او را پایمال میکنند و هرگاه یکی از آنها از او بگذرد، فوراً دیگری بر او وارد میشود (و به همان طریق، او را له و پایمال میکند)، در مدت روزی که طول آن پنجاه هزار سال است تا آن که خداوند به حساب بندگان میرسد و میان آنها به عدالت حکم میشودف سپس راه او ـ خواه بهسوی بهشت، خواه بهسوی دوزخ ـ معلوم و مشاهده میشود»، گفته شد: ای رسول خدا! اسب چطور؟ فرمودند: «اسب، سه نوع است؛ بعضی برای صاحبش بار گران گناه است و بعضی برای صاحب خود وسیلهی آسایش و پوشاندن نیاز و نوعی دیگر هم (مایهی) ثواب و پاداش است؛ اما آنکه برای صاحبش گناه است، مردی است که اسب را برای تظاهر و افتخار و عداوت با مسلمانان لگام کرده که برای او (مایهی) گناه (و موجب زیان و خسران) است و اما آنکه برای صاحبش پوشش است، مردی است که اسبش را در راه خدا به زیر زین آورده است و حق خدا را در پشت و لجام آن فراموش نمیکند، چنین اسبی برای صاحبش پوشش است و اما آنکه برای صاحبش (مایهی) اجر است، مردی است که اسبش را در راه خدا و به خاطر عزت مسلمانان، در مرغزار یا باغی بسته است و آن اسب، هر چیزی از آن مرغزار یا باغ بخورد، یقیناً به شمار برگها و گیاهان خورده شده، برای صاحبش حسنات نوشته میشود و به اندازهی سرگینها و پیشابهای آن، برای او ثواب و خیر منظور میگردد و اگر آن اسب، طنابی را که با آن بسته شده است، قطع کند و به یک یا دو جای بلند برود، خداوند به تعداد جای پاها و فضولات او برای صاحبش حسنات مینویسد و اگر صاحبش آن را بر نهری عبور دهد و حیوان از آن بیاشامد، در حالی که او، ارادهی آب دادن آن را نداشته باشد، خداوند یقیناً به مقدار آبی که خورده است، پاداش نیک برای او محسوب میکند»، گفته شد: ای رسول خدا! خر چطور؟ فرمودند: «در مورد خران چیزی بر من نازل نشده است، جز این آیهی کم نظیر جامع: ﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ ٨﴾«و هرکس به مقدار یک ذره نیکی کند، پاداش آن را میبیند و هرکس به مقدار یک ذره بدی انجام دهد، کیفر آن را مشاهده میکند».
[۳۸۳] متفق علیه است؛ [خ (۸)، م (۱۶)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۰۷۵، آمده است]. [۳۸۴] متفق علیه است؛ [خ (۴۶)، م (۱۱)]. [۳۸۵] متفق علیه است؛ [خ (۱۳۹۵)، م (۱۹)]. [روایت کامل حدیث به شمارهی ۲۰۸ و ۱۰۷۷ به روایت معاذ س، گذشت]. [۳۸۶] متفق علیه است؛ [خ (۲۵)، م (۲۲)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۳۹۰ و ۱۰۷۶، آمده است]. [۳۸۷] متفق علیه است؛ [خ (۱۳۹۹)، م (۲۰)]. [۳۸۸] متفق علیه است؛ [خ (۱۳۹۶)، م (۱۳)]. [این حدیث با اندکی تفاوت قبلاً هم به شمارهی ۳۳۱، آمده است]. [۳۸۹] متفق علیه است؛ [خ (۱۳۹۶۷)، م (۱۴)]. [۳۹۰] متفق علیه است؛ [خ (۱۴۰۱)، م (۵۶)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۸۲، آمده است].
قال الله تعالی:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ﴾[البقرة: ۱۸۳].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! بر شما روزه واجب شده است، همانگونه که بر کسانی که پیش از شما بودهاند، واجب شد».
الی قوله تعالی:
﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ فِيهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِۚ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡيَصُمۡهُۖ وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَ﴾[البقرة: ۱۸۵].
تا آنجا که میفرماید:
«ماه رمضان است که در آن قرآن برای راهنمایی مردم و به عنوان نشانهها و آیات روشنی از ارشاد و هدایت و فرق میان حق و باطل، نازل شده است، پس هر کس از شما، این ماه را دریافت، باید آن را روزه بگیرد و اگر کسی بیمار یا مسافر باشد، (میتواند روزه نگیرد) و چندی از روزهای دیگر (به اندازهی آن روزها) را روزه بگیرد».
و أما الأحادیث فقد تقدَّمت فی الباب الذی قبله.
و اما احادیث (در این موضوع)، بعضی از آنها در باب قبل گذشت (و نیز احادیث زیر):
۱۲۱۵- «وَعنْ أَبي هُريرة س، قال: قال رسُولُ اللَّهِ ص: «قال اللَّه ﻷ: كُلُّ عملِ ابْنِ آدم لهُ إِلاَّ الصِّيام، فَإِنَّهُ لي وأَنَا أَجْزِي بِهِ. والصِّيام جُنَّةٌ فَإِذا كَانَ يوْمُ صوْمِ أَحدِكُمْ فلا يرْفُثْ ولا يَصْخَبْ، فَإِنْ سابَّهُ أَحدٌ أَوْ قاتَلَهُ، فَلْيقُلْ: إِنِّي صَائمٌ. والَّذِي نَفْس محَمَّدٍ بِيدِهِ لَخُلُوفُ فَمِ الصَّائمِ أَطْيبُ عِنْد اللَّهِ مِنْ رِيحِ المِسْكِ.
للصَّائمِ فَرْحَتَانِ يفْرحُهُما: إِذا أَفْطرَ فَرِحَ بفِطْرِهِ، وإذَا لَقي ربَّهُ فرِح بِصوْمِهِ»» متفقٌ عليه.
وهذا لفظ روايةِ الْبُخَارِي. وفي رواية له: «يتْرُكُ طَعامَهُ، وَشَرابَهُ، وشَهْوتَهُ، مِنْ أَجْلي، الصِّيامُ لي وأَنا أَجْزِي بِهِ، والحسنَةُ بِعَشْرِ أَمْثَالِهَا».
وفي رواية لـمسلم: «كُلُّ عَملِ ابنِ آدَمَ يُضَاعفُ الحسَنَةُ بِعشْر أَمْثَالِهَا إِلى سَبْعِمِائة ضِعْفٍ. قال اللَّه تعالى: «إِلاَّ الصَّوْمَ فَإِنَّهُ لِي وأَنا أَجْزي بِهِ: يدعُ شَهْوتَهُ وَطَعامَهُ مِنْ أَجْلي. لِلصَّائم فَرْحتَانِ:فرحة عند فطره، فَرْحةٌ عِنْدَ لقَاء رَبِّهِ. ولَخُلُوفُ فيهِ أَطْيَبُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ ريحِ المِسْكِ».
۱۲۱۵. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند ﻷمیفرماید: هر عملی از اعمال انسان برای خود او و به نفع خود اوست، جز روزه که آن برای من است و من پاداش ان را میدهم؛ و روزه سپر است، پس وقتی یکی از شما روزهدار بود، دشنام و ناسزا نگوید و یا با صدای بلند بر دیگری داد نزند و اگر یکی به او بد گفت و یا با او جنگید، بگوید:م من روزه هستم؛ و سوگند به کسی که روح محمد در دست قدرت اوست، بوی دهن شخص روزهدار، نزد خدا از بوی مشک خوشتر و باارزشتر است؛ و شخص روزهدار دو خوشی دارد که به آن دو بسیار شادمانی میکند: یکی هنگامی که افطار میکند، به افطارش خوشحال میشود و دیگری، هنگامی است که با خدای خود ملاقات میکند که از روزهاش شادمان است»» [۳۹۱].
و این لفظ بخاری است و روایتی دیگر از او آمده است: «(خداوند میفرماید: انسان روزهدار) خوراک و آشامیدنی و شهوت و آرزویش را به خاطر من ترک میکند، و روزه مال من است و من به آن پاداش میدهم و هر نیکی، ده برابر پاداش و اجر دارد».
در روایتی دیگر از مسلم آمده است: «هر عمل از اعمال انسان دو چندان و هر نیکی، ده برابر تا هفتصد برابر پاداش داده میشود، خداوند میفرمناید: جز روزه که آن، مال من است و به آن پاداش میدهم، چون که روزهدار، آرزوهایش و خوراکش را به خاطر من ترک میکند؛ و روزهدار دو خوشی دارد: یکی هنگام افطار و دیگری هنگام دیدار پروردگارش و به تأکید نزد خداوند، بوی دهان روزهدار از بوی مشک خوش بوتر است».
۱۲۱۶- «وعنهُ أَنَّ رسولَ اللَّهِ صقالَ: «مَنْ أَنْفَقَ زَوْجَين في سَبِيلِ اللَّهِ نُودِيَ مِنْ أَبْواب الجَنَّةِ: يَا عَبْدَ اللَّهِ هذا خَيْرٌ، فَمَنْ كَان مِنْ أَهْلِ الصَلاةِ دُعِي منْ باب الصَّلاةِ، ومَنْ كانَ مِنْ أَهْلِ الجِهَادِ دُعِي مِنْ باب الجِهَادِ، ومَنْ كَانَ مِنْ أَهْل الصِّيامِ دُعِيَ مِنْ باب الرَّيَّانِ ومنْ كَانَ مِنْ أَهْل الصَّدقَة دُعِي مِنْ باب الصَّدقَةِ» قال أبو بكرٍ س: بأَبي أَنت وأُمِّي يا رسولَ اللَّه ما عَلى مَنْ دُعِي مِنْ تِلكَ الأَبْوابِ مِنْ ضَرُورةٍ، فهلْ يُدْعى أَحدٌ مِنْ تلك الأَبْوابِ كلِّها؟ قال: «نَعَم وَأَرْجُو أَنْ تكُونَ مِنهم»» متفقٌ عليه.
۱۲۱۶. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس در راه خدا دو چیز (دو شتر، دو اسب، یا هر دو چیز دیگر و...) را انفاق و احسان کند، (یا هر دو عمل خیر را بیشتر انجام دهد)، از درهای بهشت خطاب به او ندا میشود: ای بندهی خدا! این نیکی توست، (یا این جا برای تو خیر است) پس کسی که اهل نماز است، از در نماز و شخصی که اهل جهاد است، از در جهاد و آنکه اهل روزهداری است، از در (روزه به نام) ریان فراخوانده میشود و کسی که اهل احسان و صدقه است، از در احسان و صدقه دعوت میشود، حضرت ابوبکر سگفت: ای رسول خدا! پدر و مادرم فدای تو باد! بر آنان که از هر کدام از آن دروازهها دعوت میشوند، گزیری نیست و معلوم است که به بهشت میروند، اما آیا کسی هست که از تمام درها دعوت گردد؟ پیامبر صفرمودند: «بله، و امیدوارم تو از آنان باشی»» [۳۹۲].
۱۲۱۷- «وعن سهلِ بنِ سعدٍ سعن النَّبِيِّ صقال: «إِنَّ فِي الجَنَّة باباً يُقَالُ لَهُ: الرَّيَّانُ، يدْخُلُ مِنْهُ الصَّائمونَ يومَ القِيامةِ، لا يدخلُ مِنْه أَحدٌ غَيرهُم، يقالُ: أَينَ الصَّائمُونَ؟ فَيقومونَ لا يدخلُ مِنهُ أَحَدٌ غيرهم، فإِذا دَخَلوا أُغلِقَ فَلَم يدخلْ مِنْهُ أَحَدٌ»» متفقٌ عليه.
۱۲۱۷. «از سهل بن سعد سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «در بهشت دری هست که آن را ریان میگویند و در روز قیامت روزهداران از آن داخل (بهشت) میشوند و هر کسی جز آنها از آنجا داخل نخواهد شد؛ گفته میشود: روزهداران کجا هستند؟ و روزهداران قیام میکنند و کسی غیر از آنها از آن در وارد نمیشود و چون همه داخل شدند، در بسته میشود و دیگر کسی از آنجا وارد نمیگردد»» [۳۹۳].
۱۲۱۸- «وعَنْ أَبي سَعيدٍ الخُدْريِّ سقال: قالَ رسولُ اللَّهِ ص: «مَا مِنْ عبْدٍ يصُومُ يَوماً في سبِيلِ اللَّه إِلاَّ باعَدَ اللَّه بِذلك اليَومِ وجهَهُ عَن النَّارِ سبعينَ خرِيفاً»» متفقٌ عليه.
۱۲۱۸. «از ابوسعید خدری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر بندهای که روزی در راه خدا، روزه بگیرد، خداوند یقیناً صورت او را به خاطر آن روزه، به مدت هفتاد سال از آتش (دوزخ) دور میکند»» [۳۹۴].
۱۲۱۹- «وعنْ أَبي هُرَيرةَ س، عن النَّبِيِّ صقالَ: «مَنْ صَامَ رَمَضَانَ إِيمَاناً واحْتِساباً، غُفِرَ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذنْبِهِ»» متفقٌ عليه.
۱۲۱۹. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس از روی ایمان و اخلاص و انتظار پاداش از خدا، رمضان را روزه بگیرد، گناهان گذشتهی او آمرزیده میشوند»» [۳۹۵].
۱۲۲۰- «وعنهُ س، أَنَّ رسولَ اللَّهِ صقالَ: «إِذا جَاءَ رَمَضَانُ، فُتِّحَتْ أَبْوَابُ الجنَّةِ، وغُلِّقَت أَبْوَابُ النَّارِ، وصُفِّدتِ الشياطِينُ»» متفقٌ عليه.
۱۲۲۰. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «وقتی رمضان میآید، درهای بهشت باز و درهای دوزخ بسته و شیاطین زنجیر میشوند»» [۳۹۶].
۱۲۲۱- «وعنهُ أَنَّ رسولَ اللَّهِ صقالَ: «صُومُوا لِرُؤْيَتِهِ، وَأَفْطِرُوا لِرُؤيَتِهِ، فإِن غمي عَليكم، فَأَكْمِلُوا عِدَّةَ شَعْبانَ ثَلاثينَ»» متفقٌ عليه. وهذا لفظ البخاري.
وفي روايةِ مسلم: «فَإِن غُمَّ عَليكم فَصُوموا ثَلاثِينَ يَوْماً».
۱۲۲۱. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «با دیدن آن (هلال ماه رمضان)، روزه بگیرید و با دیدن آن (هلال ماه شوال)، روزه بگشایید و اگر بر شما پوشیده شد و آن را ندیدید، سی روز شعبان را کامل کنید»» [۳۹۷].
در روایتی دیگر از مسلم آمده است: «اگر ابر، جلو ماه را از شما گرفت، سی روز، روزه بگیرید».
[۳۹۱] متفق علیه است؛ [خ (۱۸۹۴)، م (۱۱۵۱)]. [۳۹۲] متفق علیه است؛ [خ (۱۸۹۷)، م (۱۰۲۷)]. [۳۹۳] متفق علیه است؛ [خ (۱۸۹۶)، م (۱۱۵۲)]. [۳۹۴] متفق علیه است؛ [خ (۲۸۴۰)، م (۱۱۵۳)]. [۳۹۵] متفق علیه است؛ [خ (۱۹۰۱)، م (۷۶۰)]. [۳۹۶] متفق علیه است؛ [خ (۱۸۹۸)، م (۱۰۷۹)]. [۳۹۷] متفق علیه است؛ [خ (۱۹۰۰)، م (۱۰۸۱)]. آنچه در متن آمده، لفظ روایت بخاری است.
۱۲۲۲- «وعن ابنِ عباسٍ ب، قالَ: كَانَ رَسُولُ اللهِ ص، أَجْوَدَ النَّاسِ، وَكَانَ أَجْوَدُ مَا يَكُونُ في رَمَضَانَ حِينَ يَلْقَاهُ جِبْرِيلُ، وَكَانَ جِبْرِيلُ يَلْقَاهُ في كُلِّ لَيْلَةٍ مِنْ رَمَضَانَ فَيُدَارِسُهُ القُرْآنَ، فَلَرَسُولُ اللهِ ص، حِينَ يَلْقَاهُ جِبْرِيلُ أَجْوَدُ بِالخَيْرِ مِنَ الرِّيحِ المُرْسَلَةِ» متفقٌ عليه.
۱۲۲۲. «از ابن عباس بروایت شده است که گفت: پیامبر صبخشندهترین مردم بود و در ماه رمضان موقعی که جبرئیل او را ملاقات میکرد، از سایر اوقات بخشندهتر میشد و جبرئیل در هر شب از شبهای رمضان، با او ملاقات میکرد و قرآن را با پیامبر صقرای همدیگر میخواندند و پیامبر صموقعی که جبرئیل با ایشان ملاقات مینمود، در بخشش و خیر، از باد روان، بخشندهتر بود» [۳۹۸].
۱۲۲۳- «وَعَنْ عَائِشَةَ لقَالَتْ: «كَانَ رَسُولُ اللهِ ص، إِذَا دَخَلَ العَشْرُ أَحْيَى اللَّيْلَ، وَأَيْقَظَ أَهْلَهُ، وَشَدَّ المِئْزَرَ»» متفقٌ عليه.
۱۲۲۳. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: پیامبر صوقتی که دههی آخر ماه رمضان میشد، شب نمیخوابید (به عبادت احیا میکرد) و اهل خانه را بیدار میفرمود و ازار خود را محکم میبست (از معاشرت زنان دوری میجست و برای عبادت بیشتر، آستین همت بالا میزد)» [۳۹۹].
[۳۹۸] متفق علیه است؛ [خ (۶)، م (۲۳۰۷)]. [۳۹۹] متفق علیه است؛ [خ (۲۰۲۴)، م (۱۱۷۴)]. [این حدیث با اندکی تفاوت، قبلاً هم به شمارههای ۹۹ و ۱۱۹۳، آمده است].
۱۲۲۴- «عن أَبي هُريرة س، عن النبيِّ صقال: «لا يتَقَدَّمَنَّ أَحَدُكمْ رَمَضَانَ بِصَومِ يومٍ أَوْ يومَيْنِ، إِلاَّ أَن يَكونَ رَجُلٌ كَانَ يصُومُ صَوْمَهُ، فَلْيَصُمْ ذلكَ اليوْمَ»» متفقٌ عليه.
۱۲۲۴. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هیچ یک از شما هرگز یک روز یا دو روز بر رمضان تقدم نجوید (یعنی یک یا دو روز قبل از رمضان روزه نگیرد) جز مردی که روزهی عادتی خود را میگرفته، آن روز (پیش از رمضان) هم روزه بگیرد»» [۴۰۰].
۱۲۲۵- «وعن ابنِ عباسٍ ب، قال: قالَ رسولُ اللَّهِ ص: «لا تَصُومُوا قَبْلَ رَمَضَانَ، صُومُوا لِرُؤْيتِهِ، وَأَفْطِرُوا لِرُؤْيَتِهِ، فَإِنْ حالَتْ دُونَهُ غَيَايةٌ فأَكْمِلوا ثَلاثِينَ يوماً»» رواه الترمذي وقال: حديث حسنٌ صحيحٌ.
«الغَيايَة» بالغين الـمعجمة وبالياءِ الـمثناةِ من تحت الـمكررةِ، وهِي: السَّحَابةُ.
۱۲۲۵. «از ابن عباس بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «قبل از رمضان روزه نگیرید و با رؤیت ماه، روزه بگیرید و با رؤیت آن، افطار کنید و اگر ابر جلوی آن را پوشانده بود، سی روز را کامل کنید»» [۴۰۱].
۱۲۲۶- «وعنْ أَبي هُريْرَةَ سقال: قالَ رسولُ اللَّهِ ص: «إِذا بَقِيَ نِصْفٌ مِنْ شَعْبانَ فَلا تَصُومُوا»» رواه الترمذي وقال: حديثٌ حَسَنٌ صحيحٌ.
۱۲۲۶. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «وقتی که (پانزده روز از شعبان گذشت و) نیمهای از شعبان باقی ماند، روزه نگیرید»» [۴۰۲].
۱۲۲۷- «وَعَنْ أَبي اليَقظَان عمارِ بنِ يَاسِرٍ ب، قال: «مَنْ صَامَ اليَومَ الَّذِي يُشكُّ فِيهِ فَقَدْ عَصَى أَبا القَاسِمِ ص»» رواه أبو داود، والترمذي وقال: حديثٌ حسن صحيحٌ.
۱۲۲۷. «از ابویقظان عمار بن یاسر بروایت شده است که گفت: «هرکس در روزی که در آن شک و تردید وجود دارد، روزه بگیرد، از ابوالقاسم صنافرمانی کرده است»» [۴۰۳].
[۴۰۰] متفق علیه است؛ [خ (۱۹۱۴)، م (۱۰۸۲)]. [۴۰۱] ترمذی [(۶۸۸)] روایت کرده و گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۴۰۲] ترمذی [(۷۳۸) روایت کرده و گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۴۰۳] ابوداود [(۲۳۳۴ و ترمذی [(۶۸۶)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیث حسن صحیح است.
۱۲۲۸- «عَنْ طَلْحَةَ بنِ عُبْيدِ اللَّهِ س، أَنَّ النَّبِيَّ صكانَ إِذا رَأَى الهِلالَ قَالَ: «اللَّهُمَّ أَهِلَّهُ علَيْنَا بِالأَمْنِ والإِيمَانِ، وَالسَّلامَةِ والإِسْلامِ، رَبِّي ورَبُّكَ اللَّه، هِلالُ رُشْدٍ وخَيْرٍ»» رواه الترمذي وقال: حديثٌ حسنٌ.
۲۲۸. «از طلحه بن عبیدالله سروایت شده است که پیامبر صهر وقت هلال ماه را مشاهده میکرد، میفرمود: «اللَّهُمَّ أَهِلَّهُ علَيْنَا بِالأَمْنِ والإِيمَانِ، وَالسَّلامَةِ والإِسْلامِ، رَبِّي ورَبُّكَ اللَّه، هِلالُ رُشْدٍ وخَيْرٍ: خدایا! این ماه را در حالی بر ما طالع فرما که ما در کمال امنیت و ایمان و سلامت و اسلام هستیم، ای ماه! خدای من و خدای تو الله است، این هلال، هلال رشد و نیکی باشد!»» [۴۰۴].
[۴۰۴] ترمذی [(۳۴۴۷ روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است.
۱۲۲۹- «عنْ أَنسٍ سقال: قال رسولُ اللَّهِ ص: «تَسَحَّرُوا فَإِنَّ في السُّحُورِ بَركَةً»» متفقٌ عليه.
۱۲۲۹. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «برای سحر بیدار شوید و سحری بخورید؛ زیرا در سحری خوردن، برکت است»» [۴۰۵].
۱۲۳۰- «وعن زيدِ بن ثابتٍ سقال: تَسحَّرْنَا مَعَ رسولِ اللَّهِ ص، ثُمَّ قُمْنَا إِلى الصَّلاةِ. قِيلَ: كَمْ كانَ بَيْنَهُمَا؟ قال: قَدْرُ خَمْسونَ آيةً» متفقٌ عليه.
۱۲۳۰. «از زید ثابت سروایت شده است که گفت: با پیامبر صسحری خوردیم و سپس برای نماز برخاستیم، سؤال شد: بین سحری و نماز چقدر فاصله بود؟ گفت: به اندازهی (زمان قرائت) پنجاه آیه از قرآن» [۴۰۶].
۱۲۳۱- «وَعَنِ ابنِ عُمَرَ ب، قالَ: كانَ لرسول اللَّه صمُؤَذِّنَانِ: بلالٌ وَابْنُ أُمِّ مَكْتُومٍ. فَقَالَ رسولُ اللَّهِ ص: «إِنَّ بلالاً يُؤَذِّنُ بِلَيْلٍ، فَكُلُوا وَاشْرَبُوا حتَّى يُؤَذِّنَ ابْنُ أُمِّ مَكْتُومٍ» قَالَ: وَلَمْ يَكُنْ بَيْنَهُمَا إِلاَّ أَنْ يَنْزِلَ هذا وَيَرْقَى هذا» متفقٌ عليه.
۱۲۳۱. «از ابن عمر بروایت شده است که گفت: پیامبر صدو مؤذن داشت: «بلال» و «ابن ام کتوم». پیامبر ص(یک بار در رمضان)، فرمودند: «بلال شب اذان میگوید، پس شما بخورید و بنوشید تا وقتی که ابن ام مکتوم اذان میگوید»، ابن عمر بگفت: و در بین آنها تنها این مقدار فاصله بود که این (بلال) پایین میآمد و آن (ابن ام مکتوم) بالا میرفت» [۴۰۷].
۱۲۳۲- «وعَنْ عمْرو بنِ العاصِ سأَنَّ رسول اللَّهِ صقالَ: «فَضْلُ ما بيْنَ صِيَامِنَا وَصِيامِ أَهْل الكتاب أَكْلَةُ السَّحَرِ»» رواه مسلم.
۱۲۳۲. «از عمرو بن عاص سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «فرق میان روزهی ما با روزهی اهل کتاب (مسیحیان و یهودیان) سحری خوردن است»» [۴۰۸].
[۴۰۵] متفق علیه است؛ [خ (۱۹۲۳)، م (۱۰۹۵)]. [۴۰۶] متفق علیه است [خ (۱۹۲۱)، م (۱۰۹۷)]. [۴۰۷] متفق علیه است [خ (۲۶۱۷)، م (۱۰۹۲)]. [۴۰۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۰۹۶)].
۱۲۳۳- «عَنْ سَهْلِ بنِ سَعْدٍ س، أَنَّ رسُولَ اللَّهِ صقَالَ: «لا يَزالُ النَّاسُ بخَيْرٍ مَا عَجلوا الفِطْرَ»» متفقٌ عليه.
۱۲۳۳. «از سهل بن سعد سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «مردم تا وقتیکه در افطار عجله کنند (به محض رسیدن وقت، افطار کنند)، در خیر و برکت هستند و میمانند»» [۴۰۹].
۱۲۳۴- «وعن أَبي عَطِيَّةَ قَالَ: دخَلتُ أَنَا ومسْرُوقٌ على عائشَةَ لفقَالَ لهَا مَسْرُوقٌ: رَجُلانِ منْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ صكلاَهُمَا لا يَأْلُو عَنِ الخَيْرِ: أَحَدُهُمَا يُعَجِّلُ المغْربَ والإِفْطَارَ، والآخَرُ يُؤَخِّرُ الـمغْرِبَ والإِفْطَارَ؟ فَقَالَتْ: مَنْ يُعَجِّلُ المَغْربَ وَالإِفْطَارَ؟ قالَ: عَبْدُ اللَّه يعني ابنَ مَسْعودٍ فَقَالَتْ: هكَذَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص، يصْنَعُ» رواه مسلم.
قوله: «لا يَأْلُوا» أَيْ لا يُقَصِّرُ في الخَيْرِ.
۱۲۳۴. «از «ابوعطیه» روایت شده ست که گفت: من و «مسروق» نزد حضرت عایشه لرفیتم، مسروق به او گفت: دو مرد از اصحاب محمد صهستند که هر دو در عبادت و نیکی، کوتاهی و تقصیر نمیکنند؛ یکی از آن دو در مغرب و افطار تعجیل و دیگری در مغرب و افطار تأخیر میکند (کدام را تأیید میکنید)؟ حضرت عایشه لگفت: آن که در مغرب و افطار تعجیل میکند، کیست؟ مسروق گفت: عبدالله است ـ یعنی: ابن مسعود س؛ امالمؤمنین گفت: پیامبر صاین چنین عمل میفرمود» [۴۱۰].
۱۲۳۵- «وَعَنْ أَبي هُريرَةَ سقالَ: قالَ رَسُولُ اللَّهِ ص، قال اللَّه ﻷ: {أَحَبُّ عِبَادِي إِليَّ أَعْجَلُهُمْ فِطْراً}» رواه الترمذي وقالَ: حَديثٌ حسنٌ.
۱۲۳۵. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند ﻷمیفرماید: دوستترین بندگانم نزد من، کسی است که زودتر از دیگران افطار میکند»» [۴۱۱].
۱۲۳۶- «وَعنْ عُمر بنِ الخَطَّابِ س، قالَ: قال رَسولُ اللَّه ص: «إِذا أَقْبَلَ اللَّيْلُ مِنْ ههُنَا وأَدْبَرَ النَّهَارُ مِنْ ههُنا، وغَرَبتِ الشَّمسُ، فَقَدْ أَفْطَرَ الصائمُ»» متفقٌ عليه.
۱۲۳۶. «از حضرت عمر بن خطاب سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «وقتی شب از اینجا (تاریکی از سوی شرق) روی آورد و روز از اینجا (روشنایی از سوی مغرب) روی برگرداند و آفتاب غروب کرد، حتماً موقع افطار روزه رسیده است»» [۴۱۲].
۱۲۳۷- «وَعَنْ أَبي إِبراهيمَ عبدِ اللَّهِ بنِ أَبي أَوْفى ب، قالَ: سِرْنَا مَعَ رسولِ اللَّهِ ص، وَهُوَ صائمٌ، فَلَمَّا غَرَبتِ الشَّمسُ، قالَ لِبْعضِ الْقَوْمِ: «يَا فُلانُ انْزلْ فَاجْدحْ لَنا، فَقَال: يا رَسُول اللَّهِ لَوْ أَمْسَيتَ؟ قالَ: «انْزِلْ فَاجْدَحْ لَنَا» قالَ: إِنَّ علَيْكَ نَهَاراً، قال: «انْزلْ فَاجْدَحْ لَنَا» قَالَ: فَنَزَلَ فَجَدَحَ لَهُمْ فَشَرِبَ رسُولُ اللَّه ص، ثُمَّ قالَ: «إِذا رَأَيْتُمُ اللَّيْلَ قَدْ أَقْبَلَ مِنْ ههُنَا، فَقَدْ أَفْطَرَ الصَائمُ» وأَشارَ بِيَدِهِ قِبَلَ المَشْرِقِ» متفقٌ عليه.
قوله: «اجْدَحْ» بجيم ثُمَّ دال ثم حاء مهملتين، أَي: اخْلِطِ السَّوِيقَ بالـمـاءِ.
۱۲۳۷. «از ابوابراهیم عبدالله بن ابی اوفی سروایت شده است که گفت: با پیامبر ص(در راهی) میرفتیم و ایشان روزه بود، همین که خورشید غروب کرد، به یکی از همراهان گفت: «ای فلانی! پیاده شو و غذایی از آب و آرد و شیر برای ما فراهم ساز»، آن شخص گفت: ای رسول خدا! ای کاش کمی دیگر منتظر میشدید تا شب شود! فرمودند: «پیاده شو و برایمان فراهم کن»، آن مرد گفت: ای رسول خدا! هنوز مقداری از روز مانده است! فرمودند: «پیاده شو و برایمان فراهم کن»، ابراهیم میگوید: مرد، پیاده شد و غذا را فراهم ساخت، پیامبر صنوشیدند و فرمودند: «هر وقت دیدید که از اینجا شب (تاریکی) روی آورده است، روزهدار افطار کند» و با دست خود به مشرق اشاره فرمودند» [۴۱۳].
۱۲۳۸- «وَعَنْ سَلْمَانَ بنِ عَامر الضَّبِّيِّ الصَّحَابيِّ س، عن النَّبِيِّ صقَالَ: «إِذَا أَفْطَرَ أَحَدُكُمْ، فَلْيُفْطِرْ عَلى تَمْرٍ، فَإِنْ لَمْ يَجدْ، فَلْيُفْطِرْ على مَاءٍ فَإِنَّه طَهُورٌ»» روَاهُ أَبو دَاودَ، والترمذي وقالَ: حديثٌ حَسَنٌ صحيحٌ.
۱۲۳۸. «از سلمان بن عامر ضبی صحابی سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرگاه یکی از شما افطار کرد، با خرما و اگر نیافت، با آب افطار کند؛ زیرا آب پاککننده است»» [۴۱۴].
۱۲۳۹- «وَعَنْ أَنَسٍ س، قالَ: كانَ رَسُولُ اللَّهِ صيُفْطِرُ قَبْلَ أَنْ يُصَلِّيَ عَلى رُطَبَاتٍ، فَإِنْ لَمْ تَكُنْ رُطَبَاتٌ فَتُمَيرْاتٌ، فإِنْ لمْ تَكُنْ تُميرْاتٌ حَسَا حَسَواتٍ مِنْ ماءٍ» رواه أبو داود، والترمذي وقال: حديثٌ حسنٌ.
۱۲۳۹. «از انس سروایت شده است که گفت: پیامبر صپیش از نماز، با چند خرمای تازه و اگر خرمای تازه نبود با چند دانه خرمای رسیدهی کوچک و اگر آن هم نبود، با دست، چند جرعه آب برمیگرفت و افطار میفرمود» [۴۱۵].
[۴۰۹] متفق علیه است؛ [خ (۱۹۵۷)، م (۱۰۹۸)]. [۴۱۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۰۹۹)]. [۴۱۱] ترمذی[(۷۰۰)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۴۱۲] متفق علیه است؛ [خ (۱۹۵۴)، م (۱۱۰۰)]. [۴۱۳] متفق علیه است؛ [خ (۱۹۵۵)، م (۱۱۰۱)]. [۴۱۴] ابوداود[(۲۳۵۵)] و ترمذی [(۶۵۸)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیثی حسن است. [روایتی کاملتر از این حدیث قبلاً به شمارهی ۳۳۲، گذشت]. [۴۱۵] ابوداود[(۲۳۵۶)] و ترمذی [(۶۹۴)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیثی حسن است.
۱۲۴۰- «عنْ أَبي هُرَيرَةَ سقالَ: قالَ رسولُ اللَّه ص: «إِذا كَانَ يَوْمُ صَوْمِ أَحدِكُمْ، فَلا يَرْفُثْ وَلا يَصْخَبْ، فَإِنْ سَابَّهُ أَحَدٌ، أَوْ قاتَلَهُ، فَلْيَقُلْ: إِنِّي صائمٌ»» متفقٌ عليه.
۱۲۴۰. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «وقتی یکی از شما روزهدار بود، دشنام و ناسزا نگوید و یا با صدای بلند بر دیگری داد نزند و اگر یکی به او بد گفت و یا با او جنگید، بگوید: من روزه هستم»» [۴۱۶].
۱۲۴۱- «وعنهُ قال: قال النبيُّ ص: «مَنْ لَمْ يَدعْ قَوْلَ الزُّورِ والعمَلَ بِهِ فلَيْسَ للَّهِ حَاجةٌ في أَنْ يَدَعَ طَعامَهُ وشَرَابهُ»» رواه البخاري.
۱۲۴۱. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که دروغ و ناحق و عمل به آن را ترک نکند، خداوند احتیاجی ندارد که او خوردن و نوشیدن خود را ترک نماید»» [۴۱۷].
[۴۱۶] متفق علیه است؛ [خ (۱۹۰۴)، م (۱۱۵۱)]. [روایت کامل این حدیث به شمارهی ۱۲۱۵، گذشت]. [۴۱۷] بخاری روایت کرده است، [(۱۹۰۳)].
۱۲۴۲- «عَنْ أَبي هُريرةَ س، عَن النبيِّ صقالَ: «إِذا نَسِيَ أَحَدُكُم، فَأَكَلَ أَوْ شَرِبَ، فَلْيتِمَّ صَوْمَهُ، فَإِنَّمَا أَطْعَمَهُ اللَّه وَسَقَاهُ»» متفقٌ عليه.
۱۲۴۲. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «اگر یکی از شما (در زمان روزه) از روی فراموشی چیزی خورد یا نوشید، روزهاش را تمام کند؛ زیرا (آن، روزه را باطل نمیکند و فقط طعام و نوشیدنیای است که) خداوند به او طعام و نوشیدنی داده است»» [۴۱۸].
۱۲۴۳- «وعن لَقِيطِ بنِ صَبِرةَ س، قالَ: قلتُ: يا رسول اللَّه أَخْبِرْني عَنِ الْوُضوءِ؟ قال: «أَسْبِغِ الْوضُوءَ، وَخَلِّلْ بَيْن الأَصَابِعِ، وَبَالِغْ في الاسْتِنْشَاقِ، إِلاَّ أَنْ تكُونَ صَائماً»» رواه أبو داود، والترمذي وقال: حديثٌ حسنٌ صحيحٌ.
۱۲۴۳. «از لقیط بن صبره سروایت شده است که گفت: به پیامبر صگفتم: ای رسول خدا! مرا از وضو آگاه کن، فرمودند: «وضو را کامل انجام بده و انگشتان را در هم کن و بین آنها را بشوی و آب را زیاد در بینی بگردان، مگر اینکه روزه باشی»» [۴۱۹].
۱۲۴۴- «وعنْ عائشةَ ل، قالَتْ: كانَ رسُولُ اللَّهِ صيدْرِكُهُ الفَجْرُ وَهُوَ جُنُبٌ مِنْ أَهْلِهِ، ثُمَّ يَغْتَسِلُ ويَصُومُ» متفقٌ عليه.
۱۲۴۴. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: پیامبر ص(در رمضان) صبح میکرد در حالی که از زنش جنب بود، بعد غسل میکرد و روزه میگرفت» [۴۲۰].
۱۲۴۵- «وعنْ عائشةَ وأُمِّ سَلَمَةَ ب، قَالَتَا: كانَ رسولُ اللَّهِ صيُصْبِح جُنُباً مِنْ غَيْرِ حُلْمٍ، ثُمَّ يصُومُ»» متفقٌ عليهِ.
۱۲۴۵. «از حضرت عایشه و ام سلمه بروایت شده است که گفتند: پیامبر صدر حال جنابت از غیر احتلام، شب را به صبح میآورد و سپس روزه میگرفت» [۴۲۱].
[۴۱۸] متفق علیه است؛ [خ (۱۹۳۳)، م (۱۱۵۵)]. [۴۱۹] ابوداود [(۲۳۶۶)] و ترمذی [(۷۸۸)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۴۲۰] از دو حدیث فوق این حکم شرعی برداشت میشود که جنابتی که در ماه رمضان از قبل از نماز صبح مانده است و پیش از گذشتن وقت نماز برای آن غسل انجام و برطرف میشود، روزه را باطل نمیکند. [۴۲۱] متفق علیه است؛ [خ (۱۹۳۱)، م (۱۱۰۹)].
۱۲۴۶- «عَنْ أَبي هُريرَةَ س، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّه ص: «أَفْضَلُ الصِّيَامِ بعْدَ رَمضَانَ: شَهْرُ اللَّهِ الـمحرَّمُ، وَأَفْضَلُ الصَّلاةِ بَعْد الفَرِيضَةِ: صَلاةُ اللَّيْلِ»» رواه مسلمٌ.
۱۲۴۶. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «برترین و پر اجرترین روزه بعد از روزهی رمضان، روزهی ماه محرم، و برترین و پراجرترین نماز بعد از نماز فریضه، نماز شب است»» [۴۲۲].
۱۲۴۷- «وعَنْ عائشةَ ل، قالَتْ: لَمْ يَكُنِ النبيُّ صيَصُوم مِنْ شَهْرٍ أَكْثَرَ مِنْ شَعْبَانَ، فَإِنَّه كانَ يَصُوم شَعْبَانَ كلَّه».
وفي رواية: «كَانَ يَصُومُ شَعْبَانَ إِلاَّ قَلِيلاً» متفقٌ عليه.
۱۲۴۷. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: پیامبر صهیچ ماهی بیشتر از ماه شعبان روزه نبود؛ زیرا او تمام شعبان را روزه میگرفت و در روایتی دیگر آمده است: ایشان شعبان را جز کمی از آن، روزه میگرفت» [۴۲۳].
۱۲۴۸- «وعن مجِيبَةَ البَاهِلِيَّةِ عَنْ أَبِيهَا أَوْ عمِّها، أَنَّهُ أَتى رَسولَ اللَّه ص، ثُمَّ انطَلَقَ فَأَتَاهُ بعدَ سَنَة، وَقَد تَغَيَّرتْ حَالهُ وَهَيْئَتُه، فَقَالَ: يا رَسُولَ اللَّهِ أَمَا تعْرِفُنِي؟ قَالَ: «وَمَنْ أَنتَ؟» قَالَ: أَنَا البَاهِلِيُّ الذي جِئتك عامَ الأَوَّلِ. قَالَ: «فَمَا غَيَّرَكَ، وقَدْ كُنتَ حَسَنَ الهَيئةِ؟» قَالَ: ما أَكلتُ طعاماً منذ فَارقْتُكَ إِلاَّ بلَيْلٍ. فَقَال رَسُولُ اللَّهِ ص: «عَذّبْتَ نَفسَكَ،» ثُمَّ قَالَ: «صُمْ شَهرَ الصَّبرِ، ويوماً مِنْ كلِّ شَهر» قال: زِدْنـي، فإِنَّ بي قوَّةً، قَالَ: «صُمْ يَوميْنِ» قال: زِدْني، قال: «صُمْ ثلاثَةَ أَيَّامٍ» قالَ: زِدْني. قال: صُمْ مِنَ الحُرُمِ وَاتْرُكْ، صُمْ مِنَ الحرُم وَاترُكْ، صُمْ مِنَ الحرُمِ وَاتْرُكُ» وقالَ بِأَصَابِعِهِ الثَّلاثِ فَضَمَّهَا، ثُمَّ أَرْسَلَهَا» رواه أبو داود.
و «شهرُ الصَّبرِ»: رَمضانُ.
۱۲۴۸. «از مجیبهی باهلی از پدرش یا عمویش روایت شده است که او نزد پیامبرصآمد، سپس رفت و بعد از یک سال دیگر به خدمت ایشان بازگشت در حالی که شکل و حال ظاهری او به کلی تغییر کرده بود، پس گفت: ای رسول خدا! مرا نمیشناسی؟ فرمودند: «مگر تو کسیتی؟» گفت: من همان مرد باهلی هستم که سال پیش نزد شما آمدم، فرمودند: «چه چیز تو را تغییر داده، در حالی که تو شادابتر و خوش هیکلتر بودی؟» گفت: من از روزی که از خدمت شما جدا شدهام، جز شبها غذا نخوردهام، پیامبر صفرمودند: «خود را عذاب دادهای!» و سپس فرمودند: «ماه صبر (رمضان) را روزه بگیر و از سایر ماهها هر ماه یک روز را»، گفت: آن را برای من زیاد کن؛ زیرا من توانایی دارم، فرمودند: «هر ماه دو روز، روزه بگیر»، گفت: بیشتر کن! فرمودند: «سه روز، روزه بگیر»، گفت: بیشتر بفرمای! پیامبر صسه بار فرمودند: «از ماههای حرام روزه بگیر و ترک کن» و از انگشتان مبارکش با سه انگشتانش اشاره فرمودند و آن سه انگشت را بست و باز کرد (یعنی از هر ماه حرام، سه روز، روزه بگیر و سه روز افطار کن که تقریباً از هر ماه، نصف آن میشود)» [۴۲۴]و [۴۲۵].
[۴۲۲] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۱۶۳)]. [ این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۱۶۷، آمده است]. [۴۲۳] متفق علیه است؛ [خ (۱۱۶۳)، م (۲/۷۱۱)]. [۴۲۴] ابوداود روایت کرده است؛ [(۲۴۲۸)]. [۴۲۵] ماههای حرام، به چهار ماه محرم، رجب، ذیقعده، ذیحجه گفته میشود ـ ویراستاران.
۱۲۴۹- «عن ابنِ عبَّاسٍ ب، قالَ: قالَ رسُولُ اللَّهِ ص: «ما مِنْ أَيامٍ العَمَلُ الصَّالحُ فِيها أَحَبُّ إِلى اللَّهِ مِنْ هذِهِ الأَيَّامِ» يعني: أَيامَ العشرِ، قالوا: يا رسول اللَّهِ وَلا الجهادُ في سبِيلِ اللَّهِ؟ قالَ: «ولا الجهادُ في سبِيلِ اللَّهِ، إِلاَّ رَجُلٌ خَرجَ بِنَفْسِهِ، وَمَالِهِ فَلَم يَرجِعْ منْ ذلك بِشَيءٍ»» رواه البخاريُّ.
۱۲۴۹. «از ابن عباس بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «روزهایی نیست که عبادت در آنها نزد خداوند محبوبتر و پسندیدهتر از این ایام (یعنی دههی اول ذیالحجه) باشد»، گفتند: ای رسول خدا! حتی جهاد در راه خدا نیز از آن بزرگتر نیست؟ فرمودند: «جهاد در راه خدا نیز از آن بزرگتر نیست، مگر (جهاد) مردی که با نفس و مال خود، برای جهاد خارج شده و هیچکدام را باز نیاورده (شهید شده) باشد»» [۴۲۶].
[۴۲۶] بخاری روایت کرده است؛ [(۹۶۹)].
۱۲۵۰- «عنْ أَبي قتَادةَ س، قالَ: سُئِل رسولُ اللَّهِ ص: عَنْ صَوْمِ يوْمِ عَرَفَةَ؟ قال: «يكفِّرُ السَّنَةَ المَاضِيةَ وَالبَاقِيَةَ»» رواه مسلمٌ.
۱۲۵۰. «از ابوقتاده سروایت شده است که گفت: دربارهی روزهی روز عرفه از پیامبر صسؤال شد، فرمودند: «کفارهی گناهان سال گذشته و سال آینده میشود»» [۴۲۷].
۱۲۵۱- «وعنْ ابنِ عباسٍ ب، أَنَّ رَسول اللَّهِ صصَامَ يوْمَ عاشوراءَ، وأَمَرَ بِصِيَامِهِ» متفقٌ عليه.
۱۲۵۱. «از ابن عباس بروایت شده است که پیامبر صروز عاشورا (دهم محرم) را روزه گرفت و به روزه گرفتن در آن امر فرمودند» [۴۲۸].
۱۲۵۲- «وعنْ أَبي قَتَادةَ س، أَنَّ رسولَ اللَّهِ صسُئِلَ عَنْ صِيَامِ يَوْمِ عاشُوراءِ، فَقَال: «يُكَفِّرُ السَّنَةَ المَاضِيَةَ»» رواه مُسْلِمٌ.
۱۲۵۲. «از ابی قتاده سروایت شده است که گفت: از پیامبر صدر مورد روزهی روز عاشورا سؤال شد، فرمودند: «کفارهی گناهان سال گذشته میشود»» [۴۲۹].
۱۲۵۳- «وعَنِ ابنِ عَبَّاسٍ ب، قَالَ: قالَ رسُول اللَّهِ ص: «لَئِنْ بَقِيتُ إِلى قَابِلٍ لأصُومَنَّ التَّاسِعَ»» رواهُ مُسْلِمٌ.
۱۲۵۳. «از ابن عباس بروایت شده است که پیامبر ص(یک سال روز عاشورا را روزه گرفتند و) فرمودند: «اگر تا سال آینده زنده ماندم، حتماً تاسوعا (نهم محرم) را نیز روزه میگیرم»» [۴۳۰].
[۴۲۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۱۶۲)]. [۴۲۸] متفق علیه است؛ [خ (۲۰۰۴)، م (۱۱۳۰)]. [۴۲۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۱۶۲)]. [۴۳۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۱۳۴)].
۱۲۵۴- «عَنْ أَبي أَيوبِ س، أَنَّ رسول اللَّهِ صقَالَ: «مَنْ صَامَ رَمَضانَ ثُمَّ أَتَبَعَهُ سِتًّا مِنْ شَوَّالٍ كانَ كصِيَامِ الدَّهْرِ»» رواهُ مُسْلِمٌ.
۱۲۵۴. «از ابوایوب سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که ماه رمضان را روزه بگیرد و سپس با شش روز از شوال آن را دنبال کند، مانند روزهی تمام سال است»» [۴۳۱].
[۴۳۱] برابر با تمام سال میشود، زیرا: ۳۰ روز رمضان + ۶ روز از شوال = ۳۶ روز است و چون پاداش هر حسنه ای ده برابر است، بنابراین ۳۶۰ = ۱۰ × ۳۶ که مجموع روزهای سال است. مترجم.
۱۲۵۵- «عن أَبي قَتَادَةَ س، أَنَّ رسولَ اللَّهِ صسُئِلَ عَنْ صَوْمِ يَوْمِ الاثْنَيْنِ فقالَ: «ذلكَ يَوْمٌ وُلِدْتُ فِيهِ، وَيَوْمٌ بُعِثْتُ، أَوْ أُنزِلَ عليَّ فِيهِ»» رواه مسلمٌ.
۱۲۵۵. «از ابوقتاده سروایت شده است که گفت: از پیامبر صدر مورد روزهی دوشنبه سؤال شد، جواب دادند: «آن روزی است که من در آن متولد و در آن مبعوث شدهام ـ یا وحی بر من نازل شده است ـ»» [۴۳۲].
۱۲۵۶- «وعَنْ أَبي هُريْرَةَ س، عَنْ رسولِ اللَّهِ صقالَ: «تُعْرَضُ الأَعْمَالُ يوْمَ الاثَنيْن والخَميسِ، فَأُحِبُّ أَنْ يُعْرَضَ عَملي وَأَنَا صَائمٌ»» رَواهُ التِرْمِذِيُّ وقالَ: حديثٌ حَسَنٌ، ورواهُ مُسلمٌ بغيرِ ذِكرِ الصَّوْم.
۱۲۵۶. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «اعمال بندگان در روز دوشنبه و پنج شنبه (به خداوند) عرضه میشود و من دوست دارم در حالی عملم عرضه شود که من روزه هستم»» [۴۳۳].
۱۲۵۷- «وَعَنْ عائشةَ ل، قَالَتْ: كانَ رسولُ اللَّهِ صيَتَحَرَّى صَوْمَ الاثْنَيْنِ وَالخَمِيسِ» رواه الترمذيُّ وقالَ: حديثٌ حسنٌ.
۱۲۵۷. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: پیامبر صبر روزهی دوشنبه و پنجشنبه قصد و مواظبت میفرمود» [۴۳۴].
[۴۳۲] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۱۶۲)]. [۴۳۳] ترمذی[(۷۴۷)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است و مسلم (۲۵۶۵) هم آن را بدون ذکر روزه، روایت کرده است. [۴۳۴] ترمذی [(۷۴۵)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است.
والافضل صومها في الایام البیض، وهي: الثالث عشر، والرابع عشر والخامس عشر. وقیل: الثانی عشر، والرابع عشر، والصحیح الـمشهور هو الاول.
و بهتر و دارای ثواب بیشتر، روزه در ایام بیض هر ماه است و آن سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم ماه است و گفته شده: دوازدهم، سیزدهم و چهاردهم هر ماه و صحیح مشهور، روایت اول است.
۱۲۵۸- «وعن أَبي هُريرةَ س، قال: أَوْصَاني خلِيلي ص، بثَلاثٍ: صيَامِ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ مِن كلِّ شَهرٍ، وَرَكعَتَي الضُحى، وأَن أُوتِر قَبْلَ أَنْ أَنامَ» متفقٌ عليه.
۱۲۵۸. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: دوست و محبوب من پیامبر صمرا به سه چیز توصیه فرمودند: روزهی سه روز از هر ماه و انجام دادن دو رکعت نماز ضحی (چاشت) و این که قبل از آن که بخوابم، نماز وتر بخوانم»» [۴۳۵].
۱۲۵۹- «وعَنْ أَبي الدَرْدَاءِ س، قالَ: أَوْصَانِي حَبِيبي صبِثلاث لَنْ أَدَعهُنَّ ما عِشْتُ: بصِيامِ ثَلاثَة أَيَّامٍ مِن كُلِّ شَهْر، وَصَلاةِ الضحَى، وَبِأَنْ لا أَنَام حَتى أُوتِر» رواهُ مسلمٌ.
۱۲۵۹. «از ابودرداء سروایت شده است که گفت: محبوب و دوستم پیامبر صمرا به سه چیز وصیت کرد که تا زنده هستم، هرگز آنها را ترک نمیکنم: روزهی سه روز از هر ماه، نماز ضحی (چاشت) و به این که نخوابم تا نماز وتر را انجام دهم» [۴۳۶].
۱۲۶۰- «وَعَنْ عبدِ اللَّهِ بنِ عَمْرِو بنِ العاصِ ب، قالَ: قالَ رسولُ اللَّهِ ص: «صوْمُ ثلاثَةِ أَيَّامٍ منْ كلِّ شَهرٍ صوْمُ الدهْرِ كُلِّهُ»» متفقٌ عليه.
۱۲۶۰. «از عبدالله بن عمرو بن عاص بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «روزهی سه روز از هر ماه، روزهی تمام سال است»» [۴۳۷].
۱۲۶۱- «وعنْ مُعاذةَ العَدَوِيَّةِ أَنَّها سَأَلَتْ عائشةَ ل: أَكانَ رَسُولُ اللَّهِ صيصومُ مِن كُلِّ شَهرٍ ثلاثةَ أَيَّامٍ؟ قَالَت: نَعَمْ. فَقُلْتُ: منْ أَيِّ الشَّهْر كَانَ يَصُومُ؟ قَالَتْ: لَمْ يَكُن يُبَالي مِنْ أَيِّ الشَّهْرِ يَصُومُ» رواهُ مسلمٌ.
۱۲۶۱. «از معاذهی عدویه سروایت شده است که از حضرت عایشه لپرسید: آیا پیامبر صدر هر ماه، سه روز، روزه میگرفت؟ گفت: بله، گفتم: چه روزهایی از ماه، روزه بود؟ گفت: اهمیتی نمیداد که کدام یک از روزهای ماه، روزه بگیرد» [۴۳۸].
۱۲۶۲- «وعنْ أَبي ذَرٍّ س، قَالَ: قالَ رسولُ اللَّهِ ص: «إِذا صُمْتَ مِنَ الشَّهْرِ ثَلاثاً، فَصُمْ ثَلاثَ عَشْرَةَ، وَأَرْبعَ عَشْرَةَ، وخَمْسَ عَشْرَةَ»» رواه الترمِذيُّ وقال: حديثٌ حسنٌ.
۱۲۶۲. «از ابوذر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرگاه از هر ماه، سه روز، روزه گرفتی، روزهای سیزده، چهارده و پانزده را روزه بگیر»» [۴۳۹].
۱۲۶۳- «وعنْ قتادَةَ بن مِلحَانَ س، قال: كانَ رَسولُ اللَّهِ صيأْمُرُنَا بِصِيَامِ أَيَّامِ البيضِ: ثَلاثَ عشْرَةَ، وأَرْبَعَ عَشْرَةَ، وَخَمْسَ عَشْرَة» رواهُ أَبُو داودَ.
۱۲۶۳. «از قتاده بن ملحان سروایت شده است که گفت: پیامبر صما را به روزهی ایام البیض امر میفرمود، یعنی سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم (هر ماه)» [۴۴۰].
۱۲۶۴- «وعنْ ابنِ عبَّاسٍ ب، قال: كانَ رسولُ اللَّهِ صلا يُفْطِرُ أَيَّامَ البِيضِ في حَضَرٍ وَلا سَفَرٍ» رواهُ النسَائي بإِسنادٍ حَسنٍ.
۱۲۶۴. «از ابن عباس بروایت شده است که گفت: پیامبر صچه در خانه و چه در مسافرت، ایام البیض (روزهای سفید) را نمیشکست و روزه بود» [۴۴۱].
[۴۳۵] متفق علیه است؛ [خ (۱۹۸۱)، م (۷۲۱)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۳۹، آمده است]. [۴۳۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۷۲۲)]. [۴۳۷] متفق علیه است؛ [خ (۱۹۷۹)، م (۱۱۵۹)]. [۴۳۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۱۶۰)]. [۴۳۹] ترمذی [(۷۶۱)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۴۴۰] ابوداود روایت کرده است؛ [(۲۴۴۹)]. [۴۴۱] نسائی [(۴/۱۹۹-۱۹۸)] به اسناد صحیح روایت کرده است.
۱۲۶۵- «عنْ زَيدِ بنِ خالدٍ الجُهَنيِّ سعَن النَّبِيِّ صقالَ: «مَنْ فَطَّرَ صَائماً، كانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِهِ غَيْرَ أَنَّهُ لا يَنْقُصُ مِنْ أجْر الصَّائمِ شيءٍ»» رواه الترمذي وقالَ: حديثٌ حسنٌ صحيحٌ.
۱۲۶۵. «از زید بن خالد جهنی سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس که روزهداری را افطار دهد، به مقدار شخص روزهدار، دارای اجر میشود و با این حال، از اجر روزهدار هم چیزی کم نمیشود»» [۴۴۲].
۱۲۶۶- «وعَنْ أُمِّ عمَارَةَ الأَنْصارِيَّةِ ل، أَنَّ النبيَّ صدخَلَ عَلَيْها، فقدَّمَتْ إِلَيْهِ طَعَاماً، فَقالَ: «كُلِي» فَقالَت: إِنِّي صائمةٌ، فقالَ رسولُ اللَّهِ ص: «إِنَّ الصَّائمَ تُصلِّي عَلَيْهِ المَلائِكَةُ إِذا أُكِلَ عِنْدَهُ حتَّى يَفْرَغُوا» وَرُبَّما قال: «حَتَّى يَشْبَعُوا»» رواهُ الترمذيُّ وقال: حديثٌ حسنٌ.
۱۲۶۶. «از ام عمارهی انصاریه لروایت شده است که گفت: پیامبر صنزد او رفت و او طعامی نزد پیامبر صآورد، پیامبر صفرمودند: «بخور!»، ام عماره گفت: روزه هستم، پیامبر صفرمودند: «وقتی که (خورندگانی)، نزد شخص روزهدار خوراکی بخورند، تا زمانی که از غذا خوردن فراغت مییابند، ملایکه بر او درود میفرستند» و چه بسا پیامبر صفرموده باشد: «تا خورندگان سیر میشوند»» [۴۴۳].
۱۲۶۷- «وعَنْ أَنسٍ س، أَنَّ النبيَّ صجَاءَ إِلى سَعْدِ بْنِ عُبَادَةَ س، فَجَاءَ بِخُبْزٍ وَزَيْتٍ، فَأَكَلَ، ثُمَّ قالَ النبيُّ ص: «أَفْطَرَ عِندكُمْ الصَّائمونَ، وأَكَلَ طَعَامَكُمْ الأَبْرَارُ وَصَلَّتْ عَلَيْكُمُ المَلائِكَةُ»» رواهُ أبو داود بإِسنادٍ صحيحٍ.
۱۲۶۷. «از انس سروایت شده است که گفت: پیامبر صنزد سعد بن عباده سآمد و سعد، نان و روغن زیتونی پیش ایشان آورد، پیامبر صاز آن تناول نمودند و سپس فرمودند: «روزهداران نزد شما افطار کردند و نیکان طعام شما را خوردند و فرشتگان بر شما دعا کردند و رحمت فرستادند»» [۴۴۴].
[۴۴۲] ترمذی [(۸۰۷)] روایت کرده و گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۴۴۳] ترمذی [(۷۸۵)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۴۴۴] روایتی هم از این حدیث هست که پیامبر صبعد از تناول غذا، دعا خوانده است یعنی پیامبر صبرای صاحبان غذا دعا فرموده است که: همیشه روزهداران پیش آنها افطار کنند و نیکان طعامشان را بخورندو فرشتگان بر آنان دعا کنند و رحمت بفرستند» ـ ویراستاران.
۱۲۶۸- «عنِ ابنِ عُمَرَ ب، قالَ: كانَ رسولُ اللَّهِ صيَعتَكِفُ العَشْرَ الأَوَاخِرَ مِنْ رَمَضَانَ» متفقٌ عليه.
۱۲۶۸.«از ابن عمر بروایت شده است که میگفت: پیامبر صده روز آخر رمضان را اعتکاف میفرمود (در مسجد مینشست و بیرون نمیآمد)» [۴۴۵].
۱۲۶۹- «وعنْ عائشةَ ل، أَنَّ النَّبيَّ صكانَ يَعْتَكِفُ العَشْرَ الأَوَاخِرَ مِنْ رَمَضانَ، حَتَّى تَوَفَّاهُ اللَّه تعالى، ثُمَّ اعْتَكَفَ أَزواجُهُ مِنْ بعْدِهِ» متفقٌ عليه.
۱۲۶۹. «از حضرت عایشه لروایت شده است که پیامبر صتا پایان عمرش، دههی آخر رمضان را اعتکاف مینمودو بعد از او، همسرانش اعتکاف میکردند» [۴۴۶].
۱۲۷۰- «وعَنْ أبي هُريرةَ س، قالَ: كانَ النبيُّ صيَعْتَكِفُ في كُلِّ رَمَضَانَ عَشَرةَ أيَّامٍ، فَلَمًا كَانَ العَامُ الَّذِي قُبًضَ فِيهِ اعْتَكَفَ عِشرِينَ يَوْماً» رواه البخاريُّ.
۱۲۷۰. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: پیامبر صدر هر ماه رمضانی،ده روز اعتکاف میکرد و در سال فوتش، بیست روز اعتکاف فرمودند» [۴۴۷].
[۴۴۵] متفق علیه است؛ [خ (۲۰۲۵)، م (۱۱۷۱)]. [۴۴۶] متفق علیه است؛ [خ (۲۰۲۶)، م (۱۱۷۲)]. [۴۴۷] بخاری روایت کرده است؛ [(۲۰۴۴)].
قال الله تعالی:
﴿وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗاۚ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾[آل عمران: ۹۷].
«حج این خانه واجب الهی است بر کسانی که توانایی (مالی و بدنی) برای رفتن به آنجا را دارند و هرکس کفر ورزد، خداوند از همهی جهانیان بینیاز است».
۱۲۷۱- «وَعَنِ ابن عُمرَ ب، أنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص، قَال: بُنِيَ الإسْلامُ عَلَى خَمْسٍ: شَهادَةِ أَنْ لا إله إلا اللَّه وأَنَّ مُحَمَّداً رسولُ اللَّهِ، وإقَامِ الصَّلاةِ وإِيتَاءِ الزَّكَاةِ، وحَجِّ البيْتِ، وصَوْمِ رَمَضَانَ» متفقٌ عليهِ.
۱۲۷۱. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «اسلام بر روی پنج پایه بنیانگذاری شده است: (۱) شهادت بر اینکه جز الله خدایی نیست و حضرت محمد صفرستادهی اوست؛ (۲) ادای نماز؛ (۳) پرداخت زکات، (۴) حج بیت؛ (۵) روزهی رمضان»» [۴۴۸].
۱۲۷۲- «وعنْ أبي هُرَيْرةَ، س، قالَ: خَطَبَنَا رسولُ اللَّه ص، فَقَالَ: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إنَّ اللَّه قَدْ فَرضَ عَلَيْكُمُ الحَجَّ فحُجُّوا» فقَالَ رجُلٌ: أَكُلَّ عَامٍ يا رسولَ اللَّهِ؟ فَسَكتَ، حَتَّى قَالَها ثَلاثاً. فَقَال رَسُولُ اللِّه ص: «لَوْ قُلْتُ نَعَمْ لَوجَبت وَلمَا اسـْتَطَعْتُمْ» ثُمَّ قال: «ذَرُوني ما تركْتُكُمْ، فَإنَّمَا هَلَكَ منْ كانَ قَبْلَكُمْ بكَثْرَةِ سُؤَالهِمْ، وَاخْتِلافِهِم عَلى أَنْبِيائِهمْ، فإذا أَمَرْتُكُمْ بِشَيءٍ فَأْتوا مِنْهُ مَا استطَعْتُم، وَإذا نَهَيتُكُم عَن شَيءٍ فَدَعُوهُ»» رواهُ مسلمٌ.
۱۲۷۲. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: پیامبر صبرای ما خطبهای ایراد نمودند و در آن فرمودند: «ای مردم! خداوند حج را بر شما واجب کرده است، پس حج کنید»، مردی گفت: آیا هر سال حج انجام شود ای رسول خدا؟! پیامبر صسکوت کرد تا شخص سه بار سؤالش را تکرار کرد، سپس پیامبر صفرمودند: «اگر میگفتم: بله، واجب میشد و شما نمیتوانستید»، سپس فرمودند: «تا وقتی که شما را ترک میکنم و بحثی برای شما ندارم، مرا به حال خود واگذارید (به تکلیفی که برای شما تعیین میکنم کفایت کنید) که همانا امتهای قبل از شما به واسطهی کثرت سؤالات و اختلاف و عدم موافقت با پیامبران خود از بین رفتند، پس هرگاه چیزی را به شما امر کردم، تا آنجا که میتوانید، از آن انجام دهید و هرگاه شما را از چیزی نهی کردم، آن را ترک کنید»» [۴۴۹].
۱۲۷۳- «وَعنْهُ قال: سُئِلَ النبي ص: أَيُّ العَمَلِ أَفضَلُ؟ قال: «إيمانٌ بِاللَّهِ ورَسُولِهِ» قيل: ثُمَّ ماذَا؟ قال: «الجِهَادُ في سَبِيلِ اللَّهِ» قيل: ثمَّ ماذَا؟ قَال: «حَجٌ مَبرُورٌ»» متفقٌ عليهِ.
الـمَبرُورُ هُوَ الَّذِي لا يَرْتَكِبُ صَاحِبُهُ فِيهِ معْصِية.
۱۲۷۳. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: از پیامبر صسؤال شد: چه کاری بزرگتر و ثوابش بیشتر است؟ فرمودند: «ایمان به خدا و رسولش»، سؤال شد: بعد از آن چه چیز؟ فرمودند: «جهاد در راه خدا»، سپس گفته شد: بعد از آن چه چیز؟ فرمودند: «حجی مبرور»» [۴۵۰].
و حج مبرور، حجی است که صاحبش در آن مرتکب گناهی نشود.
۱۲۷۴- «وَعَنْهُ قالَ: سَمِعْتُ رسُولَ اللَّهِ صيَقولُ: «منْ حجَّ فَلَم يرْفُثْ، وَلَم يفْسُقْ، رجَع كَيَومِ ولَدتْهُ أُمُّهُ»» متفقٌ عليه.
۱۲۷۴. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «هرکس حج کند و در آن، بدگویی و دعوا و گناه نکند و فسق نورزد، مانند روزی که مادرش او را به دنیا آورده است، باز میگردد»» [۴۵۱].
۱۲۷۵- «وعَنْهُ أَنَّ رسولَ اللَّهِ ص، قالَ: «العُمْرَة إلى العُمْرِة كَفَّارةٌ لـما بيْنهُما، والحجُّ المَبرُورُ لَيس لهُ جزَاءٌ إلاَّ الجَنَّةَ»» متفقٌ عليهِ.
۱۲۷۵. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «یک عمره تا عمرهی بعد، کفارهی گناهان بین آن دو است و حج مبرور، هیچ پاداشی جز بهشت ندارد»» [۴۵۲].
۱۲۷۶- «وَعَنْ عَائِشَةَ ل، قَالَتْ: قُلْتُ يا رَسُولَ اللَّه، نَرى الجِهَادَ أَفضَلَ العملِ، أفَلا نُجاهِدُ؟ فَقَالَ: «لَكُنَّ أَفضَلُ الجِهَادِ: حَجٌّ مبرُورٌ»» رواهُ البخاريُّ.
۱۲۷۶. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: گفتم: ای رسول خدا! ما (زنان) جهاد را بزرگترین عمل خیر میدانیم، آیا جهاد نکنیم؟ فرمودند: «بزرگترین جهاد (برای زنان)، حج مبرور است»» [۴۵۳].
۱۲۷۷- «وَعَنْهَا أنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص، قَالَ: «ما مِنْ يَوْمٍ أَكثَرَ مِنْ أنْ يعْتِقَ اللَّه فِيهِ عبْداً مِنَ النَّارِ مِنْ يَوْمِ عَرَفَةَ»» رواهُ مسلمٌ.
۱۲۷۷. «از حضرت عایشه لروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «روزی نیست که خداوند بندگانش را در آن روز بیشتر از روز عرفه از آتش دوزخ رهایی دهد. (یعنی خداوند بندگان خود را بیشتر در روز عرفه از جهنم رهایی میدهد)»» [۴۵۴].
۱۲۷۸- «وعنِ ابنِ عباسٍ ب، أنَّ النبي صقال: «عُمرَةٌ في رمَضَانَ تَعدِلُ حَجَّةً أَوْ حَجَّةً مَعِي»» متفقٌ عليهِ.
۱۲۷۸. «از ابن عباس بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «عمرهای در رمضان، برابر است با یک حج ـ یا با حجی همراه من ـ»» [۴۵۵].
۱۲۷۹- «وَعَنْهُ أنَّ امرَأَةً قالَتْ: يا رَسُولَ اللَّهِ، إنَّ فَريضَةَ اللَّهِ على عِبَادِهِ في الحجِّ، أَدْرَكتْ أبي شَيخاً كَبِيراً، لا يَثبُتُ عَلى الرَّاحِلَةِ أَفَأْحُجُّ عَنهُ؟ قال: «نعم»» متفقٌ عليهِ.
۱۲۷۹. «از ابن عباس بروایت شده است که گفت: زنی عرض کرد: ای رسول خدا! پدرم (در حالی مسلمان شده و) فریضهی خدا بر بندگان (حج) را دریافته است که بسیار پیر است و نمیتواند خود را بر مرکب نگه دارد، آیا من از طرف او برایش حج انجام بدهم؟ پیامبر صفرمودند: «بله»» [۴۵۶].
۱۲۸۰- «وعن لُقَيطِ بنِ عامرٍ س، أَنَّهُ أَتى النبي ص، فَقَال: إنَّ أبي شَيخٌ كَبيرٌ لا يستَطِيعٌ الحجَّ، وَلا العُمرَةَ، وَلا الظَعنَ، قال: «حُجَّ عَنْ أَبِيكَ واعْتمِرْ»» رواهُ أَبو داودَ، والترمذيُّ وقال: حديثٌ حسنٌ صحيح.
۱۲۸۰. «از لقیط بن عامر سروایت شده است که او به خدمت پیامبر صآمد و گفت: پدرم پیر است و نمیتواند، نه حج را انجام بدهد، نه عمره بکند، نه به مسافرت برود، پیامبر صفرمودند: «از طرف پدرت حج کن و عمره انجام بده»» [۴۵۷].
۱۲۸۱- «وعَنِ السائبِ بنِ يزيدَ س، قال: حُجَّ بي مَعَ رسولِ اللَّهِ ص، في حَجةِ الوَداعِ، وأَنَا ابنُ سَبعِ سِنِينَ» رواه البخاريُّ.
۱۲۸۱. «از سائب بن یزید سروایت شده است که گفت: مرا همراه با (کاروان) پیامبر صدر «سال حجة الوداع» به حج بردند، در حالی که من، هفت ساله بودم» [۴۵۸].
۱۲۸۲- «وَعنِ ابنِ عبَّاسٍ ب، أَنَّ النبي ص، لَقِيَ رَكْباً بِالرَّوْحَاءِ، فَقَالَ: «منِ القَوْمُ؟» قَالُوا: الـمسلِمُونَ. قَالُوا: منْ أَنتَ؟ قَالَ: «رسولُ اللَّهِ» فَرَفَعَتِ امْرَأَةٌ صَبِياً فَقَالتْ ألِهَذا حجٌّ؟ قَالَ: «نَعَمْ ولكِ أَجرٌ»» رواهُ مُسلمٌ.
۱۲۸۲. «از ابن عباس بروایت شده است که پیامبر صبه کاروانی در «روحاء» (جایی نزدیک مدینه) برخورد کرد و پرسید: «این طایفه کیستند؟» گفتند: مسلمانان هستند، آنها (پیامبر صرا نشناختند و) گفتند: تو کیستی؟ فرمودند: «فرستادهی خدایم»؛ زنی کودکی را به نزدش آورد و پرسید: آیا این کودک حج دارد؟ پیامبر صفرمودند: «بله، و تو هم اجری خواهی داشت»» [۴۵۹].
۱۲۸۳- «وَعَنْ أنسٍ س، أنَّ رسول اللَّهِ صحَجَّ على رَحْلٍ، وَكَانتْ زامِلتَهُ» رواه البخاريُّ.
۱۲۸۳. «از انس سروایت شده است که گفت: پیامبر صسوار بر شتری به حج رفت که همین شتر، باربر ایشان هم بود و زینی چرمین داشت» [۴۶۰].
۱۲۸۴- «وَعَنِ ابنِ عبَّاسٍ ب، قَالَ: كَانَت عُكاظُ وَمِجَنَّةُ، وَذو الـمجَازِ أَسْواقاً في الجَاهِلِيَّةِ، فَتَأَثَّمُوا أن يَتَّجرُوا في الـموَاسِمِ، فَنَزَلتْ: ﴿لَيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَن تَبۡتَغُواْ فَضۡلٗا مِّن رَّبِّكُمۡ﴾[البقرة: ۱۹۸] في مَوَاسِم الحَجِّ» رواهُ البخاريُّ.
۱۲۸۴. «از ابن عباس بروایت شده است که گفت: «عکاظ و مجنه و ذوالمجاز» بازارهایی (در مکه) در عهد جاهلیت بودند و مردم (مسلمانان) خود را گناهکار میدانستند و گمان میکردند گناه دارد اگر در موسم حج، تجارت کنند که این آیه نازل شد» [۴۶۱]:
﴿لَيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَن تَبۡتَغُواْ فَضۡلٗا مِّن رَّبِّكُمۡ﴾.
«(در هنگام حج) بر شما گناهی نیست که (با تجارت حلال) فضل و رحمتی از خدا بجویید».
[۴۴۸] متفق علیه است؛ [خ (۸)، م (۱۶)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۰۷۵ و ۱۲۰۶ آمده است]. [۴۴۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۳۳۷)]. [۴۵۰] متفق علیه است؛ [خ (۱۵۱۹)، م (۸۳)]. [۴۵۱] متفق علیه است؛ [خ (۱۵۲۱)، م (۱۳۵۰)]. [۴۵۲] متفق علیه است؛ [خ (۱۷۷۳)، م (۱۳۴۹)]. [۴۵۳] بخاری روایت کرده است؛ [(۱۵۲۰)]. [۴۵۴] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۳۴۸)]. [۴۵۵] متفق علیه است؛ [خ (۱۷۸۲)، م (۱۲۵۶)]. [۴۵۶] متفق علیه است؛ [خ (۱۵۱۳)، م (۱۳۳۴)]. [۴۵۷] ابوداود [(۱۸۱۰)] و ترمذی [(۹۳۰)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۴۵۸] بخاری روایت کرده است؛ [(۱۸۵۸)]. [۴۵۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۳۳۶)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۷۹، آمده است]. [۴۶۰] بخاری روایت کرده است؛ [(۱۵۱۷)]. [۴۶۱] بخاری روایت کرده است؛ [(۱۷۷۰)].
قال الله تعالی:
﴿وَقَٰتِلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ كَآفَّةٗ كَمَا يُقَٰتِلُونَكُمۡ كَآفَّةٗۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُتَّقِينَ﴾[التوبة: ۳۶].
«(ای مسلمانان!) همه با مشرکان بجنگید، همانگونه که آنان جملگی با شما میجنگند، و بدانید که (لطف و یاری) خدا با پرهیزگاران است».
و قال تعالی:
﴿كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡقِتَالُ وَهُوَ كُرۡهٞ لَّكُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡٔٗا وَهُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّواْ شَيۡٔٗا وَهُوَ شَرّٞ لَّكُمۡۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٢١٦﴾[البقرة: ۲۱۶].
«جنگ بر شما واجب گشته است و حال آنکه از آن بیزارید، لیکن چه بسا چیزی را دوست نمیدارید و آن چیزی برای شما نیک باشد و چه بسا چیزی را دوست داشته باشید،و آن چیز برای شما بد باشد و خداوند میداند و شما نمیدانید».
و قال تعالی:
﴿ٱنفِرُواْ خِفَافٗا وَثِقَالٗا وَجَٰهِدُواْ بِأَمۡوَٰلِكُمۡ وَأَنفُسِكُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾[التوبة: ۴۱]
«(ای مسلمانان!) بهسوی جهاد حرکت کنید، سبک بار یا سنگین بار (جوان یا پیر، مجرد یا متأهل، غنی یا فقیر، پیاده یا سواره،... در هر صورت و در هر حال) با مال و جان در راه خدا جهاد و پیکار کنید».
و قال تعالی:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱشۡتَرَىٰ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَنفُسَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ ٱلۡجَنَّةَۚ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَيَقۡتُلُونَ وَيُقۡتَلُونَۖ وَعۡدًا عَلَيۡهِ حَقّٗا فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ وَٱلۡقُرۡءَانِۚ وَمَنۡ أَوۡفَىٰ بِعَهۡدِهِۦ مِنَ ٱللَّهِۚ فَٱسۡتَبۡشِرُواْ بِبَيۡعِكُمُ ٱلَّذِي بَايَعۡتُم بِهِۦۚ وَذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ١١١﴾[التوبة: ۱۱۱].
«بیگمان خداوند جان و مال مؤمنان را به(بهای) این که بهشت برای آنان باشد، خریداری میکند؛ (آنان) در راه خدا میجنگند و میکشند و کشته میشوند؛ این وعدهی راستی است که خداوند آن را در تورات و انجیل و قرآن داده است و چه کسی از خداوند به عهد خود وفاکنندهتر است؟ پس به معاملهای که کردهاید، شاد باشید و این پیروزی و رستگاری بزرگی است».
و قال تعالی:
﴿لَّا يَسۡتَوِي ٱلۡقَٰعِدُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ غَيۡرُ أُوْلِي ٱلضَّرَرِ وَٱلۡمُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡۚ فَضَّلَ ٱللَّهُ ٱلۡمُجَٰهِدِينَ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ عَلَى ٱلۡقَٰعِدِينَ دَرَجَةٗۚ وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ وَفَضَّلَ ٱللَّهُ ٱلۡمُجَٰهِدِينَ عَلَى ٱلۡقَٰعِدِينَ أَجۡرًا عَظِيمٗا٩٥ دَرَجَٰتٖ مِّنۡهُ وَمَغۡفِرَةٗ وَرَحۡمَةٗۚ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمًا٩٦﴾[النساء: ۹۵-۹۶].
«(در خانه) نشستگان توانا و بدون عذر از مؤمنین، با مجاهدانی که با مالها و جانهای خود در راه خدا جهاد میکنند، برابر نیستند؛ خداوند، مجاهدان به مالها و جانهای خودشان را بر خانهنشینان (با عذر) یک درجه (در ثواب و مقام) برتری داده و به هر دو گروه، وعدهی خوبی (بهشت) فرموده است و مجاهدان را به خانهنشینان (بدون عذر) با اجری بزرگ و فراوان برتری بخشیده است؛ درجات بزرگی از ناحیهی خدا (بدانان داده میشود) همراه با مغفرت و رحمت و خداوند آمرزنده و مهربان است».
و قال تعالی:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ هَلۡ أَدُلُّكُمۡ عَلَىٰ تِجَٰرَةٖ تُنجِيكُم مِّنۡ عَذَابٍ أَلِيمٖ١٠ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِكُمۡ وَأَنفُسِكُمۡۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١١ يَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡ وَيُدۡخِلۡكُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ وَمَسَٰكِنَ طَيِّبَةٗ فِي جَنَّٰتِ عَدۡنٖۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ١٢ وَأُخۡرَىٰ تُحِبُّونَهَاۖ نَصۡرٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَتۡحٞ قَرِيبٞۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ١٣﴾[الصف: ۱۰-۱۳].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! آیا شما را به بازرگانی و معاملهای رهنمود سازم که شما را از عذاب بسیار دردناک دوزخ رها سازد؟ (و آن این است که) به خدا و پیامبرش ایمان میآورید و در راه خدا با مال و جانتان تلاش و جهاد میکنید و اگر بدانید، این برای شما بهتر است. (اگر این تجارت را انجام دهید، خدا) گناهان شما را میبخشد و شما را به باغهای بهشتی داخل میگرداند که از زیر آن، جویبارها، روان است و شما را در منازل و خانههای خوب و خویشاوندی جای میدهد که در باغهای بهشت جاویدان هستند و پیروزی و رستگاری بزرگ همین است و (گذشته از این نعمتها) نعمت دیگری خواهید داشت که آن را دوست دارید و آن، پیروزی خدادادی و فتحی نزدیک است و به مؤمنان مژده بده».
والآیات في الباب کثیرة مشهورة.
و اما الأحادیث في فضل الجهاد فأکثر من أن تُحصر، فمن ذلك.
آیات در این مورد، فراوان و مشهور هستند.
و اما احادیث در مورد فضیلت جهاد که آن هم، بیشتر از آن است که در شمار آید و از جملهی آنهاست:
۱۲۸۵- «عَنْ أبي هُريرةَ س، قال: سئِلَ رسولُ اللَّهِ ص: أَيُّ الأعمالِ أفْضَلُ؟ قالَ: «إيمانٌ باللَّهِ ورَسولِهِ» قيل: ثُمَّ مَاذَا؟ قَالَ: «الجهادُ في سبِيلِ اللَّهِ» قِيل: ثُمَّ ماذا؟ قال: «حَجٌّ مَبُرُورٌ»» متفقٌ عليهِ.
۱۲۸۵. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: از پیامبر صسؤال شد: چه کاری بزرگتر و ثوابش بیشتر است؟ فرمودند: «ایمان به خدا و رسولش»، سؤال شد: بعد از آن چه چیز؟ فرمودند: «جهاد در راه خدا»، سپس گفته شد: بعد از آن چه چیز؟ فرمودند: «حجی مبرور»» [۴۶۲].
۱۲۸۶- «وعَنِ ابنِ مَسْعُودٍ س، قَالَ: قُلْتُ يا رَسُول اللَّهِ، أيُّ العَمَل أَحَبُّ إلى اللَّهِ تَعَالى؟ قالَ: «الصَّلاةُ عَلى وَقْتِهَا» قُلْتُ: ثُمَّ أَي؟ قَالَ: «بِرُّ الوَالدَيْنِ» قُلْتُ: ثُمَّ أَيُّ؟ قَالَ «الجِهَادُ في سَبيلِ اللَّهِ»» متفقٌ عليهِ.
۱۲۸۶. «از عبدالله بن مسعود سروایت شده است که گفت: گفتم: ای رسول خدا! چه کاری نزد خدا محبوبتر است؟ فرمودند: «نمازی که در (آغاز) وقت خود انجام گیرد»، گفتم: دیگر چه؟ فرمودند: «نیکی با پدر و مادر»: گفتم: دیگر چه؟ فرمودند «جهاد در راه خدا»» [۴۶۳].
۱۲۸۷- «وَعنْ أبي ذَرٍّ س، قَالَ: قُلْتُ: يا رَسُولَ اللَّهِ أَيُّ العملِ أَفْضَلُ؟ قَالَ: «الإيمَانُ بِاللَّهِ، وَالجِهَادُ في سبِيلِهِ»» مُتفقٌ عليهِ.
۱۲۸۷. «از ابوذر سروایت شده است که گفت: گفتم: ای رسول خدا! چه عملی بهتر است؟ فرمودند: «ایمان به خدا و جهاد در راه او»» [۴۶۴].
۱۲۸۸- «وعنْ أَنَسٍ س، أنَّ رَسُولَ اللَّهِ صقَالَ: «لَغَدْوَةٌ في سبِيلِ اللَّهِ، أوْ رَوْحَةٌ، خَيْرٌ مِن الدُّنْيَا وَمَا فِيها»» متفقٌ عليهِ.
۱۲۸۸. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «یک صبح تا ظهر و یا یک ظهر تا غروب (که از خانه به قصد جهاد) در راه خدا (بیرون بروید) از دنیا و هر آنچه در آن است، برایتان بهتر و ارزشمندتر است»» [۴۶۵].
۱۲۸۹- «وَعَنْ أبي سَعيدٍ الخُدْريِّ، سقال: أَتى رَجُلٌ رسُول اللَّهِ ص، فَقَالَ: أَيُّ النَّاسِ أَفْضلُ؟ قَال: «مُؤْمِنٌ يُجَاهِدُ بِنَفْسِهِ ومالِهِ في سبِيلِ اللَّهِ» قال: ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ: «مُؤْمِنٌ في شِعْبٍ مِنَ الشِّعابِ يعْبُدُ اللَّه، ويَدَعُ النَّاسَ مِنْ شَرِّهِ»» متفقٌ عليهِ.
۱۲۸۹. «از ابوسعید خدری سروایت شده است که گفت: مردی پیش پیامبر صآمد و گفت: چه کسی (در نزد خدا) بهتر و برتر از همهی مردم است؟ فرمودند: «شخص مؤمنی که در راه خدا، با جان و مال خود جهاد میکند»، گفت: بعد از او چه کسی برتر است؟ فرمودند: «سپس مؤمنی است در درهای از درهها که خدا را عبادت میکند و مردم را ترک کند و تا از شرش محفوظ باشند»» [۴۶۶].
۱۲۹۰- «وعنْ سهل بنِ سعْدٍ س، أَنَّ رَسُولَ اللَّه ص، قَالَ: «رِباطُ يَوْمٍ في سَبيلِ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ الدُّنْيا وما عَلَيْها، ومَوْضِعُ سَوْطِ أَحَدِكُمْ مِنَ الجنَّةِ خَيْرٌ من الدُّنْيا وما عَلَيْها، والرَّوْحةُ يرُوحُها العبْدُ في سَبيلِ اللَّهِ تَعالى، أوِ الغَدْوَةُ، خَيْرٌ مِنَ الدُّنْياَ وَما عَليْهَا»» متفقٌ عليه.
۱۲۹۰.«از سهل بن سعد سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «یک روز نگهبانی کردن در راه خدا از مسلمانان و جایگاه آنان در میدان جهاد، از دنیا و هرچه بر روی آن است، بهتر است و جای تازیانهی یکی از شما در جنت، از دنیا و هر آنچه بر روی آن است، بهتر میباشد و صبح تا ظهر یا ظهر تا غروب که بنده در آن به جهاد در راه خدا میرود، از دنیا و هر آنچه بر روی آن است، بهتر است»» [۴۶۷].
۱۲۹۱- «وعَنْ سَلْمَانَ س، قال: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّه صيَقُولُ: «رِبَاطُ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ خَيرٌ مِنْ صِيامِ شَهْرٍ وقِيامِهِ، وَإنْ ماتَ فيهِ جري عليه عمَلُهُ الَّذي كان يَعْمَلُ، وَأُجْرِيَ عَلَيْهِ رِزقُهُ، وأمِنَ الفَتَّانَ»» رواهُ مسلمٌ.
۱۲۹۱. «از سلمان سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «مرزداری و نگهبانی کردن از مسلمانان و جایگاه آنان در جنگ به مدت یک شبانهروز، بهتر از روزهداری و شب بیداری برای عبادت در یک ماه است و اگر شخص در حال آن مرزداری و نگهبانی بمیرد، عمل خیری که انجام داده است، برای همیشه برای او منظور و موجب رحمت میگردد و روزی او (در بهشت) مقرر و پایدار میشود و از فتنه و مخاطرات بعد از مرگ، محفوظ و در امان میباشد»» [۴۶۸].
۱۲۹۲- «وعَنْ فضَالةَ بن عُبيد س، أَنَّ رسُولَ اللَّهِ صقَالَ: «كُلُّ مَيِّتٍ يُخْتَمُ على عَملِهِ إلاَّ المُرابِطَ في سَبيلِ اللَّهِ، فَإنَّهُ يُنَمَّى لهُ عَمَلُهُ إلى يوْمِ القِيامَةِ، ويُؤمَّنُ فِتْنةِ القَبرِ»» رواه أبو داودَ والترمذيُّ وقَالَ: حديثٌ حسنٌ صحيحٌ.
۱۲۹۲. «از فضاله بن عبید سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر مردهای بر اعمالش مهر زده و کارهایش با مرگ او تمام میشود، جز مرابط در راه خدا (کسی که در میان جهاد از مسلمانان و جایگاهشان نگهبانی و مرزداری میکند) که او عملش تا قیامت برایش زیاد میشود و ادامه پیدا میکند و از فتنهی قبر در امان نگه داشته میشود»» [۴۶۹].
۱۲۹۳- «وَعنْ عُثْمَانَ س، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُول اللَّهِ صيقُولُ: «رباطُ يَوْمٍ في سبيلِ اللَّه خَيْرٌ مِنْ ألْفِ يَوْمٍ فيما سواهُ مِنَ المَنازلِ»» رواهُ الترمذيُّ وقالَ: حديثٌ حسن صَحيحٌ.
۱۲۹۳. «از حضرت عثمان سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «یک روز نگهبانی و مرزداری کردن در راه خدا، بهتر از هزار روز بودن در جاهای دیگر از میدان جهاد است»» [۴۷۰].
۱۲۹۴- «وَعَنْ أبي هُرَيرَة س، قَال: قَالَ رسولُ اللَّهِ ص: «تَضَمَّنَ اللَّه لـِمنْ خَرَجَ في سَبيلِهِ، لا يُخْرجُهُ إلاَّ جِهَادٌ في سَبيلي، وإيمانٌ بي وَتَصْدِيقٌ برُسُلي فَهُوَ ضَامِنٌ عَلَیَّ أنْ أدْخِلَهُ الجَنَّةَ، أوْ أرْجِعَهُ إلى مَنْزِلِهِ الذي خَرَجَ مِنْهُ بما نَالَ مِنْ أجْرٍ، أوْ غَنِيمَة، وَالَّذي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بيَدِهِ ما مِنْ كَلْمٍ يُكلَم في سبيلِ اللَّهِ إلاَّ جاءَ يوْم القِيامةِ كَهَيْئَتِهِ يوْم كُلِم، لَوْنُهُ لَوْن دَم، ورِيحُهُ ريحُ مِسْكٍ، والَّذي نَفْسُ مُحمَّدٍ بِيدِهِ لَوْلا أنْ أَشُقَّ على المُسْلِمينَ ما قعَدْتُ خِلاف سرِيَّةٍ تَغْزُو في سَببيلِ اللَّه أبَداً، ولكِنْ لا أجِدُ سعَة فأَحْمِلَهمْ ولا يجدُونَ سعَةً، ويشُقُّ علَيْهِمْ أن يَتَخَلَّفوا عنِّي، وَالذي نفْسُ مُحَمَّد بِيدِهِ، لَودِدْتُ أن أغزوَ في سبِيلِ اللَّهِ، فَأُقْتَل، ثُمَّ أغْزو، فَأُقتل، ثُمَّ أغزو، فَأُقتل»» رواهُ مُسلمٌ وروى البخاريُّ بعْضهُ.
«الكَلْمُ»: الجرح.
۱۲۹۴. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند به کسی که در راه او خارج شده، ضمانت داده (و گفته است: اگر کسی از خانهاش در حالی خارج شود که) جز جهاد در راه من و ایمان به من و تصدیق پیامبران من، چیزی او را خارج نکرده باشد، به او ضمانت میدهم که او را داخل بهشت کنم یا او را به منزل خودش که از آن خارج شده همراه با آنچه که از پاداش یا غنیمت به دست آورده است، بازگردانم؛ سوگند به کسی که جان محمد در دست است، هر جراحتی که در راه خدا بر مجاهد برسد، یقیناً روز قیامت مانند روزی که مجروح شده است، میآید و رنگش رنگ خون و بویش بوی مشک است؛ سوگند به کسی که جان محمد در دست اوست، اگر به سبب سختگیری بر مسلمانانی (که قدرت جهاد ندارند)نبود، هیچگاه بعد از حرکت دستهای از لشکر که (میفرستم و) در راه خدا جهاد میکنند، نمینشستم، اما آن قدر توان مالی ندارم که مسلمانان ناتوان را سوار و مجهز کنم و خود آنها نیز وسعت و قدرت چندانی ندارند و تخلف از من و جهاد نکردن همراه با من نیز، برایشان گران میآید؛ سوگند به کسی که جان محمد در دست اوست، دوست دارم که در راه خدا جهاد کنم، سپس کشته شوم و مجدداً (زنده گردم و) جهاد کنم و کشته شوم و باز (زنده شوم و) جنگ کنم و کشته شوم»» [۴۷۱].
۱۲۹۵- «وَعنْهُ قال: قَالَ رسُولُ اللَّهِ ص: «ما مِنْ مَكلوم يُكْلَمُ في سبيل اللَّه إلاَّ جاءَ يَوْمَ القِيامةِ، وكَلْمُهُ يَدْمِي: اللوْنُ لونُ دمٍ والريحُ رِيحُ مِسْكٍ»» متفقٌ عليهِ.
۱۲۹۵. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر مجروحی که در راه خدا زخمی گردد، یقیناً روز قیامت میآید، در حالی که از زخمش خون جاری میشود و رنگ، رنگ خون و بو، بوی مشک است»» [۴۷۲].
۱۲۹۶- «وعَنْ مُعاذٍ س، عن النبي ص، قَالَ: «منْ قاتل في سَبيلِ اللَّهِ مِنْ رَجل مُسلِمٍ فُواقَ نَاقةٍ وجبتْ له الجَنَّةُ، ومَنْ جُرِحَ جُرْحاً في سبيلِ اللَّه أوْ نكِب نَكبَةً، فَإنَّهَا تجيءُ يَوْمَ القِيامة كأغزَرِ ما كَانَتْ: لَوْنُهَا الزَّعْفَرانُ، ورِيحُها كالمِسكِ»» رواهُ أبو داودَ، والترمذيُّ وقال: حديثٌ حسَنٌ صحيحٌ.
۱۲۹۶. «از معاذ سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر مرد مسلمانی که به اندازهی مقدار زمان دو مرتبه دوشیدن شتر، در راه خدا جنگ کند، بهشت برای او واجب میشود، و هر کس در راه خدا (به سلاح دشمن یا به سبب حادثهای) زخمی شود و رنج و سختی ببیند، (زخمش) روز قیامت در زیباترین و تازهترین شکل و حالت در میآید: رنگش، رنگ زعفران و بویش مانند بوی مشک است»» [۴۷۳].
۱۲۹۷- «وعنْ أبي هُريرةَ س، قال: مَرَّ رَجُلٌ مِنْ أصْحَاب رسُولِ اللَّهِ ص، بشِعْب فيهِ عُيَيْنَةٌ مِن ماءٍ عَذْبةٍ، فأَعجبتهُ، فَقَالَ: لَو اعتزَلتُ النَّاسَ فَأَقَمْتُ في هذا الشِّعْبِ، ولَنْ أفعلَ حَتى أسْتأْذنَ رسُولَ اللَّهِ ص، فذكر ذلكَ لرسُولِ اللَّهِ ص، فَقَالَ: «لا تفعلْ، فإنَّ مُقامَ أحدِكُمْ في سبيلِ اللَّهِ أفضَلُ مِنْ صلاتِهِ في بيتِهِ سبْعِينَ عاماً، ألا تُحبُّونَ أنْ يَغْفِر اللَّه لَكُمْ ويُدْخِلكَمُ الجنَّةَ؟ اغزُوا في سبيلِ اللَّهِ، منْ قَاتَلَ في سَبيلِ اللَّهِ فُوَاقَ نَاقَة وَجَبتْ له الجَنَّةُ»» رواهُ الترمذيُّ وَقالَ: حديثٌ حَسَنٌ.
والفُوَاقُ: مَا بَيْنَ الحَلْبتَيْنِ.
۱۲۹۷. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: مردی از اصحاب پیامبر صاز درهای عبور کرد که در آن چشمهی کوچکی از آب شیرین بود، از آن خوشش آمد و گفت: کاش از مردم کناره میگرفتم و در این دره مقیم میشدم! ولی هرگز چنین کاری نمیکنم تا از پیامبر صاجازه بگیرم و بعد موضوع را در خدمت پیامبر صعرض کرد، فرمودند: «چنین نکن! زیرا ایستادگی و کوشش یکی از شما در جهاد در راه خدا، بالاتر از اجر هفتاد سال نماز او در خانهی خودش است، آیا مگر دوست ندارید که خداوند شما را بیامرزد و داخل بهشت گرداند؟ پس در راه خدا بجنگید که هرکس به قدر زمان دو مرتبه دوشیدن شتر، در راه خدا جهاد کند، بهشت برای او واجب میشود»» [۴۷۴].
۱۲۹۸- «وعَنْهْ قَالَ قِيلَ: يا رسُولَ اللَّهِ، ما يَعْدِلُ الجِهَادَ في سَبيلِ اللَّهِ؟ قَالَ: «لا تَسْتَطيعُونَه»، فأعادوا عليه مرتين أو ثلاثاً كل ذلك يقول: «لا تستطيعون». ثُمَّ قال: «مثَل الـمجاهد في سبيل اللَّهِ كمثَل الصَّائمِ القَائمِ القَانِتِ بآياتِ اللَّهِ لا يَفْتُرُ: مِنْ صلاةٍ، ولا صيامٍ، حتى يَرجِعَ الـمجاهدُ في سبيل اللَّهِ»» متفقٌ عليهِ. وهذا لفظُ مسلِمٍ.
وفي روايةِ البخاري «أنَّ رجلا قَال: يا رسُولَ اللَّهِ دُلَّني عَلى عملٍ يَعْدِلُ الجهَادَ؟ قال: «لا أجدهُ» ثُمَّ قال: «هل تَستَطِيعُ إذا خَرَجَ المُجاهِدُ أن تدخُلَ مَسجِدَك فتَقُومَ ولا تَفتُرَ، وتَصُومَ ولا تُفطِرَ؟» فَقالَ: ومَنْ يستطِيعُ ذَلك؟».
۱۲۹۸. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: سؤال شد: ای رسول خدا! چه عملی با جهاد در راه خدا برابر است؟ فرمودند: «توانایی آن را ندارید!»، این سؤال برای دومین و سومین بار تکرار شد و هربار در جواب میفرمود: «توانایی آن را ندارید» و در آخر فرمودند: «مثال مجاهد در راه خدا، مثال روزهدار ایستاده به عبادت و خاضع و خاشع در برابر آیات خداست که هیچ وقت نه از نماز و نه از روزه کوتاه نمیآید تا وقتی که مجاهد در راه خدا باز میگردد»» [۴۷۵].
در روایت بخاری آمده است: «مردی گفت: ای رسول خدا! مرا از چیزی که با جهاد برابری کند، آگاه کن، فرمودند: «چنین چیزی نمییابم» و سپس فرمودند: «آیا میتوانی وقتی مجاهد از خانه به قصد جهاد بیرون رفت، داخل مسجد (جای نماز) خود شوی و به نماز بایستی و کوتاه نیایی و روزه باشی و افطار نکنی تا او باز میگردد؟» گفت: چه کسی میتواند چنین عملی را انجام دهد؟!».
۱۲۹۹- «وعنْهُ أنَّ رسُول اللَّه صقَال: «مِنْ خَيرِ معاشِ الناس لَهُم رجُلٌ مُـمسِكٌ بعنَانِ فرسِهِ في سبيل اللَّهِ، يطِيرُ على متنِهِ كُلَّما سمِع هَيعةً، أوْ فَزَعَة طَار على متنِهِ، يَبْتَغِي القتل أو المَوتَ مظَانَّهُ، أو رَجُلٌ في غُنَيْمةٍ أو شَعفَةٍ مِن هذه الشُّعفِ أو بطنِ وادٍ من هذِهِ الأودِيةِ يُقيمُ الصَّلاةَ، ويُؤْتي الزَّكاةَ، ويعْبُدُ ربَّهُ حتَّى يَأْتِيَه اليَقِينُ لَيْسَ من النَّاسِ إلاَّ في خَيْرٍ»» رواهُ مسلمٌ.
۱۲۹۹. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «از بهترین و سودمندترین زندگی مردم برایشان، زندگی مردی است که لگام اسبش را در راه خدا گرفته باشد و بر پشت آن به سرعت جولان کند و هر وقت سروصدای جنگ و چکاچک شمشیر و اصطکاک اسلحه و غریو دشمن را شنید، (پروا نکند، بلکه) پرواز میکند و کشتن دشمن یا مرگ و شهادت را میجوید، در جاهایی که گمان میکند چنین موقعیتی وجود دارد و زندگی مردی که در میان تعداد اندکی گوسفند در ارتفاع کوهی از این کوهها یا درهای از این درههاست و به اقامهی نماز و ادای زکات میپردازد و پروردگار خود را عبادت میکند تا مرگش فرا رسد، در حالی که با مردم جز به نیکی و پندار خوب، به سر نمیبرد»» [۴۷۶].
۱۳۰۰- «وعَنْهُ، أنَّ رسولَ اللَّهِ ص، قالَ: «إنَّ في الجنَّةِ مائَةَ درجةٍ أعدَّهَا اللَّه للمُجَاهِدينَ في سبيلِ اللَّه ما بيْن الدَّرجَتَينِ كما بيْنَ السَّمَاءِ والأَرْضِ»» رواهُ البخاريُّ.
۱۳۰۰. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «در بهشت، صد مقام و درجه هست که خداوند آنها را برای مجاهدان در راه خدا آماده کرده است که فاصلهی بین دو درجه از آن درجات، به اندازهی فاصلهی آسمان و زمین است»» [۴۷۷].
۱۳۰۱- «وعَن أبي سعيدٍ الخُدْرِيِّ س، أنَّ رسُولَ اللَّه صقَال: «مَنْ رضي بِاللَّهِ رَبَّا، وبالإسْلامِ ديناً، وَبمُحَمَّدٍ رَسُولاً، وَجَبت لَهُ الجَنَّةُ» فَعَجب لهَا أبو سَعيدٍ، فَقَال أعِدْها عَلَيَّ يا رَسولَ اللَّهِ فَأَعادَهَا عَلَيْهِ، ثُمَّ قال: «وَأُخْرى يَرْفَعُ اللَّه بِها العَبْدَ مائَةَ درَجةً في الجَنَّةِ، ما بيْن كُلِّ دَرَجَتَين كَما بَين السَّماءِ والأرْضِ» قال: وما هِي يا رسول اللَّه؟ قال: «الجِهادُ في سبِيل اللَّه، الجِهادُ في سَبيلِ اللَّهِ»» رواهُ مُسلمٌ.
۱۳۰۱. «از ابوسعید خدری سروایت شده است که پیامبر ص فرموند: «هرکس به الله به عنوان پروردگار و به اسلام به عنوان دین و به محمد به عنوان پیامبر، مؤمن و راضی و خشنود باشد، بهشت برای او واجب شده است»، ابوسعید ساز آن جملات خوشش آمد و گفت: ای رسول خدا! آنها را برای من تکرار کن، پیامبر صتکرار نمودند و سپس فرموند: «عملی دیگر هست که خداوند با آن، بنده را صد درجه رفعت میبخشد که فاصلهی بین هر دو درجه، به اندازهی فاصلهی آسمان و زمین است»، ابوسعید سگفت: ای رسول خدا! آن عمل چیست؟ پیامبر صفرمودند: «جهاد در راه خدا، جهاد در راه خدا»» [۴۷۸].
۱۳۰۲- «وعَنْ أبي بَكْرِ بن أبي مُوسى الأشْعَرِيِّ، قَالَ: سَمِعْتُ أبي س، وَهُوَ بحَضْرَةِ العَدُوِّ، يقول: قالَ رسُولُ اللَّهِ ص: «إنَّ أبْوابَ الجَنَّةِ تَحْتَ ظِلالِ السُّيُوفِ» فَقامَ رَجُلٌ رَثُّ الهَيْئَةِ فَقَالَ: يَا أبَا مُوسَى أَأَنْت سمِعْتَ رسولَ اللَّهِ صيقول هذا؟ قال: نَعم، فَرجَع إلى أصحَابِهِ، فَقَال: «أقرأ علَيْكُمُ السَّلامَ» ثُمَّ كَسَر جفْن سَيفِهِ فألْقاه، ثمَّ مَشَى بِسيْفِهِ إلى العدُوِّ فضَرب بِهِ حتَّى قُتل» رواهُ مسلمٌ.
۱۳۰۲. «از ابوبکر بن ابوموسی اشعری روایت شده است که گفت: از پدرم سکه در حال جهاد بود شنیدم که میگفت: پیامبر صفرمودند: «دروازههای بهشت زیر سایهی شمشیرها هستند»، مردی ژندهپوش بلند شد و گفت: ای ابوموسی! تو از پیامبر صشنیدی چنین بگوید؟ گفت: بله، سپس مرد بهسوی یارانش برگشت و گفت: بر شما سلام گویم (خداحافظی کرد)! بعد غلاف شمشیرش را شکست و آن را به دور انداخت و با شمشیر کشیده به طرف دشمن حمله نمود و با آن جنگ کرد تا به شهادت رسید» [۴۷۹].
۱۳۰۳- «وعن أبي عَبْسٍ عبدِ الرَّحمنِ بْنِ جُبَيْرٍ، سقال: قَال رسُولُ اللَّهِ ص: «ما اغْبَرَّتْ قدَما عَبْدٍ في سبيلِ اللَّه فتَمسَّه النَّارُ»» رواهُ البخاري.
۱۳۰۳. «از ابوعبس عبدِ الرَّحمنِ بن جبر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «پاهای هر بندهای در راه خدا غبارآلود شود، یقیناً آتش آن را لمس نمیکند»».
۱۳۰۴- «وَعَنْ أبي هُرَيْرَةَ س، قَالَ: قَال رَسُولُ اللَّهِ ص: «لا يلجُ النًَّارَ رَجُلٌ بَكَى مِنْ خَشْيةِ اللَّهِ حتَّى يعُودَ اللَّبَن في الضَّرعِ، وَلاَ يَجْتَمِعُ عَلَى عَبْدٍ غُبَارٌ في سبيل اللَّهِ ودخَان جهَنَّم»»، رواه الترمذيُّ وقال: حديثٌ حسنٌ صحيحٌ.
۱۳۰۴. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: مردی که از خوف خدا گریه کند، داخل دوزخ نمیشود، مگر وقتی که شیر به پستان برگردد! و غبار در راه خدا (تحمل مشقات و زحمات در راه اجرای فرمان خدا) با دود جهنم جمع نمیشود» [۴۸۰].
۱۳۰۵- «وعن ابن عبَّاسٍ ب، قَالَ: سمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صيقُولُ: «عيْنَانِ لا تَمسُّهُمَا النَّارُ: عيْنٌ بكَت مِنْ خَشْيةِ اللَّهِ، وعيْنٌ باتَت تحْرُسُ في سبِيلِ اللَّهِ»» رواه الترمذيُّ وقال: حديثٌ حسنٌ.
۱۳۰۵. «از ابن عباس بروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «دو چشم، آتش دوزخ آنها را لمس نمیکند؛ چشمی که از خوف خدا گریه کند و چشمی که شب نخوابد و در جنگ در راه خدا نگهبانی دهد»» [۴۸۱].
۱۳۰۶- «وعن زَيدِ بنِ خَالدٍ س، أنَّ رسُولَ اللَّهِ صقَال: «من جهَّزَ غَازِياً في سبيلِ اللَّهِ فَقَدْ غَزَا، ومنْ خَلَفَ غَازياً في أَهْلِهِ بخَيْر فَقَدْ غزَا»» متفقٌ عليهِ.
۱۳۰۶. «از زید بن خالد سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس یک جنگجوی راه خدا را مسلح و آمادهی جهاد کند، و هرکس در غیاب یک جهادکننده و زمانی که وی در جهاد است، سرپرستی و مواظبت خانوادهی او را برعهده بگیرد و به خانوادهاش نیکی کند، (مانند آن است که) خود به جهاد رفته است»» [۴۸۲].
۱۳۰۷- «وَعَنْ أبي أُمامة سقَالَ: قالَ رسُولُ اللَّهِ ص: «أفْضَلُ الصَّدَقات ظِلُّ فُسْطَاطٍ في سبيل اللَّه ومَنِيحةُ خادمٍ في سبيل الله أو طَروقةُ فحلٍ في سبيل اللَّه»» رواه الترمذي وقال: حديث حسن صحيح.
۱۳۰۷. «از ابوامامه سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «بزرگترین صدقات، سایهی چادری در راه خدا و بخشیدن یک خدمتگزار و عبد در راه خدا و فَحل (شتری نر که زمان جهیدنش بر ماده نزدیک باشد) به مجاهد در راه خداست»» [۴۸۳].
۱۳۰۸- «وعنْ أنسٍ س، أنَّ فَتىً مِن أسْلَمَ قال: يا رسول اللَّهِ إنِّي أُريد الغَزْو ولَيْس معِى ما أتَجهَّزُ بِهِ، قال: «ائتِ فُلاناً، فَإنَّه قَد كانَ تَجهَّزَ فَمَرِضَ» فأتاه فَقَال: إنًَّ رسولَ اللَّهِ صيُقْرِئَكَ السَّلامَ ويقولُ: أعطِني الذي تَجهَّزتَ بِهِ، قَالَ: يا فُلانَةُ، أعْطِيهِ، الذي كُنْتُ تَجهَّزْتُ بِهِ، ولا تَحْبِسين مِنْهُ شَيْئاً، فوَاللَّهِ لا تَحْبِسي مِنْه شَيْئاً فَيُبارَكَ لَكِ فِيهِ» رواه مسلمٌ.
۱۳۰۸. «از انس سروایت شده است که جوانی از قبیلهی اسلم به پیامبر صگفت: ای رسول خدا! من میخواهم جهاد کنم، ولی ساز و برگ جنگ ندارم، پیامبر صفرمودند: «نزد فلان کس برو که او ساز و برگ جنگی را آماده کرد (و خواست به جهاد بیاید)، ولی بیمار شد». و جوان، نزد مرد رفت و گفت: پیامبر صبه تو سلام رساند و فرمود: وسایلی که خود را با آن مسلح کرده بودی و آمادهی جهاد کرده بودی، به من بده، آن مرد به زنش گفت: ساز و برگ مرا به او بده و چیزی از آن را پیش خودت باقی نگذار که به خدا سوگند، اگر چیزی از آن را (نزد خودت) نگه داری، آن چیز برایت برکتی نخواهد داشت» [۴۸۴].
۱۳۰۹- «وعن أبي سَعيدٍ الخُدْرِيِّ س، أنَّ رَسُولَ اللَّهِ صبَعثَ إلى بَني لِحيانَ، فَقَالَ: «لِيَنْبَعِثْ مِنْ كُلِّ رجُلَيْنِ أحدَهُما، والأَجْرُ بينَهُما»» رواهُ مسلمٌ.
وفي روايةٍ لهُ: ««لِيخْرُجْ مِنْ كُلِّ رجلين رجُلٌ» ثُمَّ قال لِلقاعِدِ: «أَيُّكُمْ خَلَفَ الخارج في أَهْلِهِ ومالِهِ بخَيْرٍ كان لهُ مِثْلُ نِصْفِ أَجرِ الخارِجِ»».
۱۳۰۹. «از ابوسعید خدری سروایت شده است که پیامبر صلشکری را برای جنگ با «بنی لحیان» فرستادند و فرمودند: از هر دو مرد، یکی به جهاد بیاید و پاداش بین آن دو تقسیم است» [۴۸۵].
در روایتی دیگر از مسلم آمده است: ««از هر دو مرد، یک مرد خارج شود» و سپس فرمودند: «هر یک از شما که بعد از خروج مجاهد، در میان زن و فرزند او بماند و از آنان سرپرستی کند و به مصالح آنها بپردازد، به اندازهی نصف پاداش مجاهد، اجر خواهد داشت»».
۱۳۱۰- «وعنِ البراءِ س، قال: أتى النبي ص، رجلٌ مقنَّعٌ بِالحدِيدِ، فَقال: يا رَسُول اللَّهِ أُقَاتِلُ أوْ أُسْلِمُ؟ فقَال: «أسْلِمْ، ثُمَّ قاتِلْ» فَأسْلَم، ثُمَّ قَاتَلَ فَقُتِلَ، فقَال رسول اللَّه ص: «عمِل قَلِيلاً وَأُجِر كَثيراً»» متفقٌ عليهِ، وهذا لفظُ البخاري.
۱۳۱۰. «از براء سروایت شده است که گفت: مردی زره پوشیده، به حضور پیامبر صآمد و عرض کرد: ای رسول خدا! جهاد کنم یا مسلمان شوم؟ پیامبر صفرمود: «مسلمان شو و بعد جنگ کن» و مرد مسلمان شد و به جهاد پرداخت تا شهید شد، پیامبر صفرمودند: «کار کمی کرد و اجر زیادی برد»» [۴۸۶].
۱۳۱۱- «وعَنْ أنَسٍ س، أنَّ النبي صقَالَ: «ما أَحدٌ يدْخُلُ الجنَّة يُحِبُّ أنْ يرْجِعَ إلى الدُّنْيَا ولَه ما على الأرْضِ منْ شَيءٍ إلاَّ الشَّهيدُ، يتمَنَّى أنْ يَرْجِع إلى الدُّنْيَا، فَيُقْتَلَ عشْرَ مَرَّاتٍ، لِـما يرى مِنَ الكرامةِ»».
وفي روايةٍ: «لِمَا يرَى مِنْ فَضْلِ الشَّهَادَةِ» مُتفقٌ عليهِ.
۱۳۱۱. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هیچ کس نیست که بعد از ورود به بهشت، دوست داشته باشد که به دنیا بازگردد، با وجود آن که هرچه در دنیاست، مال او باشد، جز شهید که آرزو میکند به دنیا بازگردد و ده مرتبه کشته شود، به سبب آنچه که از کرامت و بزرگی نعمت و پاداش میبیند»».
در روایتی دیگر آمده است: «به واسطهی آنچه از فضیلت شهادت میبیند» [۴۸۷].
۱۳۱۲- «وعَنْ عبدِ اللَّهِ بنِ عَمرو بنِ العاص ب، أنَّ رسُول اللَّه صقَالَ: «يغْفِرُ اللَّه للشَّهيدِ كُلَّ شَئ إلاَّ الدَّيْنَ»» رواه مسلمٌ.
وفي روايةٍ له: «القَتْلُ في سَبِيلِ اللَّهِ يُكفِّرُ كُلَّ شَيءٍ إلاَّ الدَّيْن».
۱۳۱۲. «از عبدالله بن عمرو بن عاص بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «تمام گناهان شهید، جز قرض (او)، بخشیده میشود»» [۴۸۸].
در روایتی دیگر از مسلم آمده است: «کشته شدن در راه خدا، کفارهی همه چیز (و هر گناهی) است، به جز قرض».
۱۳۱۳- «وعَنْ أبي قتَادَةَ س، أنَّ رَسُول اللَّهِ صقَامَ فيهمْ فَذَكَرَ أنَّ الجِهادَ في سبِيلِ اللَّهِ، وَالإيمانَ بِاللَّهِ، أَفْضَلُ الأَعْمَال، فَقَامَ رجُلٌ، فَقَال: يا رَسُول اللَّهِ أَرأَيْتَ إنْ قُتِلْتُ في سبيلِ اللَّهِ أتُكَفَّرُ عنِّي خَطاياي؟ فَقالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص: «نعمْ إنْ قُتِلت في سبيلِ اللَّهِ وَأَنْتَ صابِرٌ، مُحْتسِبٌ مُقبلٌ غيْرُ مُدْبِرٍ» ثُمَّ قَال رسُولُ اللَّه ص: «كَيْفَ قُلْتَ؟» قال: أَرأَيْتَ إنْ قُتِلْتُ في سبيل اللَّهِ أَتُكَفَّرُ عنِّي خَطَايَايَ؟ فَقَالَ رسُولُ اللَّهِ ص: «نَعمْ وأَنْتَ صابِرٌ مُحْتَسِبٌ، مُقْبلٌ غَيْرُ مُدْبرٍ، إلاَّ الدَّيْنَ، فَإنَّ جِبْرِيلَ ÷قال لي ذلكَ»» رواهُ مسلمٌ.
۱۳۱۳. «از ابوقتاده حارث بن ربعی سروایت شده است که گفت: پیامبر صدر بین یارانش به خطبه ایستاد و به ایشان یادآوری فرموند که: «جهاد در راه خدا و ایمان به خدا، بزرگترین و برترین اعمال است»، و مردی برخاست و گفت: ای رسول خدا! آیا اگر من در راه خدا کشته شوم، گناهانم پاک میشوند؟ پیامبر صفرمودند: «بله، اگر در راه خدا کشته شوی و صابر و منتظر اجر باشی و (خالصانه برای رضای خدا)، به جهاد رو کنی و فرار نکنی (گناهانت بخشیده میشود)»، سپس فرمودند: چه چیزی گفتی؟ گفت: اگر در راه خدا کشته شوم، خطاهایم پاک و آمرزیده میشود؟ پیامبر صفرمودند: «بله، در صورتی که صابر و خاصانه برای رضای خدا به جهاد بروی و فرار نکنی، همهی گناهانت، جز قرض (و حقوق مردم) بخشیده خواهد شد, که الان جبرئیل به من چنین گفت»» [۴۸۹].
۱۳۱۴- «وعَنْ جابرٍ س، قالَ: قالَ رَجُلٌ: أين أنَا يا رسُولَ اللَّهِ إنْ قُتِلتُ؟ قال: «في الجَنَّةِ». فألقى تَمَرَاتٍ كُنَّ في يَدِهِ، ثُمَّ قاتَلَ حتَّى قُتِلَ» رواهُ مسلم.
۱۳۱۴. «از جابر سروایت شده است که گفت: مردی به پیامبر صگفت: اگر من کشته شوم، کجا خواهم بود؟ پیامبر صفرمودند: «در بهشت»، و مرد چند دانهی خرما را که در دست داشت، به زمین انداخت و به جنگ پرداخت تا به شهادت رسید» [۴۹۰].
۱۳۱۵- «وعنْ أنَسٍ س، قالَ انْطَلقَ رَسُولُ اللَّهِ صوَأَصْحَابُهُ حَتَّى سَبَقُوا الـمشْركِينَ إلى بَدرٍ، وَجَاءَ المُشرِكونَ، فقالَ رسُولُ اللَّهِ ص: «لا يَقْدمنَّ أحَدٌ مِنْكُمْ إلى شيءٍ حَتَّى أكُونَ أنا دُونَهُ» فَدَنَا المُشرِكونَ، فقَال رسُول اللَّه ص: «قُومُوا إلى جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمواتُ وَالأَرْضُ» قال: يَقولُ عُمَيْرُ بنُ الحُمَامِ الأنْصَارِيُّ س: يا رسولَ اللَّه جَنَّةٌ عَرْضُهَا السَّمواتُ والأرضُ؟ قالَ: «نَعم» قالَ: بَخٍ بَخٍ، فقالًَ رَسُولُ اللَّه ص: «ما يَحْمِلُكَ على قَولِكَ بَخٍ بخٍ؟» قالَ لا وَاللَّهِ يا رسُول اللَّه إلاَّ رَجاءَ أن أكُونَ مِنْ أهْلِها، قال: «فَإنَّكَ مِنْ أهْلِهَا» فَأخْرج تَمَرَاتٍ مِنْ قَرَنِهِ، فَجَعَل يَأْكُلُ منْهُنَّ، ثُمَّ قَال لَئِنْ أنَا حَييتُ حتى آكُل تَمَراتي هذِهِ إنَّهَا لحَيَاةٌ طَويلَةٌ، فَرَمَى بمَا مَعَهُ مَنَ التَّمْرِ. ثُمَّ قَاتَلَهُمْ حَتَّى قُتِلَ» رواهُ مسلمٌ.
«القرَنَ» بفتح القاف والراءِ: هو جُعْبَةُ النُشَّابِ.
۱۳۱۵. «از انس سروایت شده است که گفت: پیامبر صو اصحابش رفتند تا آنجا که پیش از مشرکان به چاههای بدر رسیدند و سپس مشرکان هم آمدند، پیامبر صفرمودند: «هیچ کدام از شما هرگز قبل از رفتن و اقدام من، بهسوی چیزی نرود و اقدامی نکند»، مشرکان نزدیک شدند، پیامبر صفرمودند: «به قصد بهشتی که مساحت آن به اندازهی مساحت آسمانها و زمین است، قیام کنید»؛ انس میگوید: «عمیر بن حمام انصاری» سگفت: ای رسول خدا! بهشتی است که مساحت آن به اندازهی مساحت آسمانها و زمین است؟! فرمودند: «بله»، گفت: بهبه! پیامبر صسؤال کرد: «چه چیز تو را به گفتن بهبه واداشت؟!»، عرض کرد: «به خدا سوگند، ای رسول خدا! هیچچیز جز امید به این که من هم یکی از اهل آن باشم، پیامبر صفرمودند: «تو از اهل آن بهشت هستی» و عمیر چند دانه خرما از غلافش بیرون آورد و شروع به خوردن آنها کرد، سپس گفت: اگر من زنده باشم تا این خرماهایم را بخورم، این زندگیای طولانی است! و بعد هرچه خرما داشت، به دور انداخت و با مشرکان به جنگ پرداخت تا شهید شد» [۴۹۱].
۱۳۱۶- «وعنه قال: جاءَ ناسٌ إلى النبي صأنِ ابْعث معنَا رجالاً يُعَلِّمونَا القُرآنَ والسُّنَّةَ، فَبعثَ إلَيْهِم سبعِينَ رجلا مِنَ الأنْصارِ يُقَالُ لهُمُ: القُرَّاءُ، فيهِم خَالي حرَامٌ، يقرؤُون القُرآنَ، ويتَدَارسُونَهُ باللَّيْلِ يتعلَّمُونَ، وكانُوا بالنَّهار يجيئُونَ بالـماءِ، فَيَضعونهُ في الـمسجِدِ، ويحْتَطِبُون فَيبيعُونه، ويَشْتَرُونَ بِهِ الطَّعام لأهلِ الصُّفَّةِ ولِلفُقراءِ، فبعثَهم النبي ص، فعرضوا لـهم فقتلُوهُم قبل أنْ يبلُغُوا الـمكانَ، فقَالُوا: اللَّهُمَّ بلِّغ عنَّا نَبيَّنَا أَنَّا قَد لَقِينَاكَ فَرضِينَا عنْكَ ورضيت عَنا، وأَتى رجُلٌ حراماً خالَ أنس مِنْ خَلْفِهِ، فَطعنَهُ بِرُمحٍ حتى أنْفَذهُ، فَقَال حرامٌ: فُزْتُ وربِّ الكَعْبةِ، فقال رسولُ اللَّه ص: «إنَّ إخْوانَكم قَد قُتِلُوا وإنهم قالُوا: اللَّهُمَّ بلِّغ عنَّا نبينا أَنَّا قَد لَقِيناكَ فَرضِينَا عنكَ ورضِيتَ عَنَّا»» متفقٌ عليه، وهذا لفظ مسلم.
۱۳۱۶. «از انس سروایت شده است که گفت: عدهای از مردم نزد پیامبر صآمدند و تقاضا کردند که: مردانی با ما بفرست که قرآن و سنت را به ما تعلیم دهند و پیامبر صهفتاد مرد را به میان آنها فرستاد که ایشان را قراء (قاریان) میگفتند و در میان آنها دایی من «حرام» هم بود، این جماعت، قرآن میخواندند و شبها آن را به یکدیگر درس میدادند و میآموختند و در روز، آب به مسجد میآوردند و هیزم میشکستند و آن را میفروختند و با قیمت آن، برای فقرا و اهل صفه طعام میخریدند، پیامبر صآنان را فرستاد و کافران ظالمانه، بدیشان متعرض شدند و حمله کردند و همه را پیش از آن که به مقصد برسند، کشتند، و ایشان گفتند: پروردگارا! حال ما را به پیامبران صبرسان و اینک ما به ملاقات تو آمدهایم و از تو راضی و خوشنود شدهایم و تو هم از ما راضی و خشنود شدهای؛ مردی خود را به حرام دایی انس رساند و از پشت او را با نیزه زد، به طوری که نیزه از پشت او عبور کرد و حرام در این حال گفت: به خدای کعبه به مقصود خود رسیدم و رستگار شدم، پیامبر ص(خطاب به یارانش) فرمودند: «برادران شما همه شهید شدند در حالی که میگفتند: پروردگارا! حال ما را به پیامبرمان صبرسان و اینک ما به ملاقات تو آمدهایم و از تو راضی و خشنود شدهایم و تو هم از ما راضی و خشنود شدهای»» [۴۹۲].
۱۳۱۷- «وعنهُ قال: غَاب عَمِّي أنسُ بنُ النضْر سعنِ قِتَالِ بدرٍ، فقال: يا رسول اللَّه غِبتُ عن أوَّلِ قِتالٍ قاتَلتَ المُشرِكينَ، لئِنِ اللَّه أشْهَدني قِتالَ المُشرِكِينَ ليَرينَّ اللَّه ما أَصنع. فلمَّا كانَ يومُ أحُدٍ انكشفَ المُسلِمُونَ، فقال: اللَّهُمَّ إنِّي أَعتَذِرُ إلَيك مِمَّا صنع هَؤُلاءِ يعْني أصْحابهُ ؤأَبْرأُ إليكَ مِمَّا صنع هَؤُلاءِ يعني المُشركينَ ثُمَّ تقدَّم فاستَقبلهُ سعدُ بنُ مُعاذٍ فقال: يا سعدُ بنَ مُعاذٍ الجنَّةُ وربِّ النَّضْرِ، إنِّي أجِدُ رِيحَهَا مِن دونِ أُحدٍ، قال سعدٌ: فما استَطعتُ يا رسول اللَّهِ مَا صنَع، قال أنسٌ: فَوجدْنَا بِهِ بِضعاً وثَمانِينَ ضربةً بالسَّيفِ، أوْ طَعنةَ برُمْحٍ أوْ رميةً بِسهمٍ، ووجدناهُ قد قُتِلَ ومثَّلَ بِهِ المُشرِكونَ، فَما عرفَهُ أحدٌ إلا أُختُهُ بِبنانِهِ. قال أنسٌ: كُنَّا نَرى أوْ نَظُنُّ أَنَّ هذِهِ الآيةَ نَزَلَتْ فِيهِ وفي أَشبَاهِهِ» ﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَيۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ﴾[الأحزاب: ۲۳]. إلى آخرهَا متفقٌ عليه، وقد سبَقَ في باب الـمُجاهدة.
۱۳۱۷. «از انس سروایت شده است که گفت: در جنگ بدر، عمویم انس بن نضر سغایب بود و به همین سبب به پیامبر صگفت: ای رسول خدا! در اولین جنگی که با مشرکان کردی، من حضور نداشتم و اگر خداوند مرا در جنگ با مشرکان حاضر کند، آنگاه خداوند حتماً به مردم نشان میدهد که چگونه عمل خواهم کرد. وقتی که جنگ احد پیش آمد و مسلمانان (به علت سرپیچی بعضی از آنان از فرمان پیامبر ص) شکست خوردند، انس بن نضر گفت: «خداوندا! پوزش میطلبم از آنچه اینها کردند ـ یعنی اصحاب ـ (که بعضی از آنها تخلف و فرار کردند) و بری هستم از کاری که آنها کردند ـ یعنی مشرکان ـ (که حضرت حمزه سیدالشهدا را با عدهای دیگر از صحابهی کرام کشتند و قصد کشتن پیامبر صرا نیز داشتند و دندان مبارکش را شکستند و دیگر اعمال آنان)؛ عمویم این را گفت و به طرف مشرکان پیش رفت و سعد بن معاذ با او روبهرو شد و وی، خطاب به سعد بن معاذ گفت: ای سعد! به خدای کعبه سوگند که این بهشت است و من بویش را از جانب احد میشنوم. (پس از آن که او به میان مشرکان رفت و ضرباتی زیاد بر آنان وارد آورد) سعد بعد پیامبر صگفت: ای رسول خدا! آنچه او کرد، من نمیتوانم انجام دهم یا توصیف کنم. انس میگوید: هشتاد و چند ضرب شمشیر یا طعن نیزه یا جای تیر، در بدن او دیدیم و او را دیدیم که کشته شده و مشرکان او را مثله کرده بودند؛ به طوری که جز خواهرش به نشانی سرانگشتانش، هیچکس او را نشناخت. انس سمیگوید: ما چنین معتقدیم ـ یا گمان ما چنین است ـ که این آیه، در شأن او و امثال او، نازل شده است» [۴۹۳]:
﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَيۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن يَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِيلٗا٢٣﴾[الأحزاب: ۲۳].
«در میان مؤمنان، کسانی هستند که در پیمان خود با خدا، راست گفتند و به آن وفا کردند؛ آنگاه بعضی از آنها روزگار خود را به سر بردهاند (به شهادت رسیدهاند) و برخی نیز در انتظار هستند (تا به شهادت برسند) و هیچگونه تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادهاند».
۱۳۱۸- «وعنْ سمُرةَ سقالَ: قال رسُولُ اللَّهِ ص: «رأَيْتُ اللَّيْلَةَ رجُلين أتَياني، فَصعِدا بي الشَّجرةَ، فَأدْخَلاني دَاراً هِي أحْسنُ وَأَفضَل، لَمْ أَر قَطُّ أَحْسنَ منها، قالا: أَمَّا هذِهِ الدَّار فَدارُ الشهداءِ»» رواه البخاري وهو بعضٌ من حديثٍ طويلٍ فيه أنواع العلم سيأتي في باب تحريمِ الكذبِ إنْ شاءَ الله تعالى.
۱۳۱۸. «از سمره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «امشب در رؤیا دو مرد را دیدم که پیش من آمدند و مرا از درخت بالا بردند و پس از آن مرا به خانهای داخل کردند که بسیار زیاد و بهتر (از هر جای دیگری) بود و هرگز از آن زیباتر ندیدهام، گفتند: این خانه، خانهی شهیدان است»» [۴۹۴].
۱۳۱۹- «وعنْ أنسٍ سأنَّ أُم الرَّبيعِ بنْتَ البَرَاءِ وهي أُمُّ حارثةَ بنِ سُرَاقةَ، أتَتِ النبيصفَقَالَت: يا رَسُولَ اللَّهِ ألا تُحدِّثُني عَنْ حارِثَةَ، وَكانَ قُتِل يوْمَ بدْرٍ، فَإنْ كانَ في الجَنَّةِ صَبَرتُ، وَإن كانَ غَيْر ذلكَ اجْتَهَدْتُ عليْهِ في البُكَاءِ، فقال: «يا أُم حارِثَةَ إنَّهَا جِنانٌ في الجَنَّةِ، وَإنَّ ابْنَكَ أَصاب الفرْدوْسَ الأَعْلى»» رواه البخاري.
۱۳۱۹. «از انس سروایت شده است که ام ربیع دختر براء مادر حارثه بن سراقه نزد پیامبر صآمد و گفت: ای رسول خدا! آیا از حارثه برای من صحبت نمیفرمایی؟ ـ و او در «جنگ بدر» کشته شده بود ـ اگر در بهشت است، صبر پیشه میکنم و اگر غیر آن است، در گریه برای او میکوشم، فرمودند: «ای مادر حارثه! در بهشت باغهای فراوان وجود دارد و فرزند تو در «فردوس برین» است و به آن مقام رسیده است»» [۴۹۵].
۱۳۲۰- «وعَنْ جابر بن عبدِ اللَّهِ بقال: جِيءَ بابي إلى النبي صقدْ مُثِّل بِهِ فَوضعَ بَيْنَ يَديْه، فَذَهَبْتُ أَكْشِفُ عنْ وجهِهِ فَنَهاني قَوْمٌ فقال النبي ص: «ما زَالَتِ الـملائِكَةُ تُظِلُّهُ بِأَجْنِحَتِها»» متفقٌ عليه.
۱۳۲۰. «از جابر بن عبدالله بروایت شده است که گفت: پدرم را به خدمت پیامبرصآوردند، در حالی که مثله شده بود، من رفتم که صورتش را باز کنم و ببینم و قوم من مرا از این کار نهی کردند، پیامبر صفرمودند: «فرشتگان مرتب او را با بالهای خود میپوشانند و در سایهی خود قرار میدهند»» [۴۹۶].
۱۳۲۱- «وعَنْ سهل بن حُنَيْفٍ سأنَّ رَسُول اللَّهِ صقال: «مَنْ سأَلَ اللَّه تعالى الشَّهَادةَ بِصِدْقٍ بلَّغهُ منَازِلَ الشُّهَداءِ وإنْ ماتَ على فِراشِهِ»» رواه مسلم.
۱۳۲۱. «از سهل بن حنیف سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که صادقانه، شهادت را از خدا بخواهد، خداوند او را به درجهی شهدا میرساند؛ اگرچه در رختخواب خود بمیرد»» [۴۹۷].
۱۳۲۲- «وعنْ أنسٍ سقال: قال رسُولُ اللَّهِ ص: «منْ طلَب الشَّهَادةَ صادِقاً أُعطيها ولو لم تُصِبْهُ»» رواه مسلم.
۱۳۲۲. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس در کمال صداقت شهادت را طلب کند، به او عطا میشود، اگرچه به ظاهر شهید نشود»» [۴۹۸].
۱۳۲۳- «وعَنْ أبي هُريْرةَ سقال: قالَ رسُولُ اللَّهِ ص: «ما يَجِدُ الشَّهِيدُ مِن مَسِّ القتْلِ إلاَّ كما يجِدُ أحدُكُمْ مِنْ مسِّ القَرْصَةِ»» رواه الترمذي وقال: حديثٌ حسنٌ صحيحٌ.
۱۳۲۳. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «شهید، چیزی از رنج کشتن جز به اندازهی دردی که یکی از شما نیشگون حس میکند، درک نمیکند»» [۴۹۹].
۱۳۲۴- «وعنْ عبْدِ اللَّهِ بن أبي أوْفَى بأنَّ رسُول اللَّهِ صفي بعضَ أيَّامِهِ التي لَقِي فِيهَا العدُوَّ انتَظر حتى مَالتِ الشَّمسُ، ثُمَّ قام في النَّاس فقال: «أَيُّهَا النَّاسُ، لا تَتَمنَّوْا لِقَاءَ العدُوِّ، وَسلُوا اللَّه العافِيةَ، فإذا لقِيتُمُوهُم فَاصبِرُوا، واعلَمُوا أنَّ الجَنَّةَ تَحْتَ ظِلالِ السُّيوفِ» ثم قال: «اللَّهُمَّ مُنْزِلَ الكتاب ومُجرِيَ السَّحابِ، وهَازِمَ الأَحْزَابِ اهْزِمهُم وانْصُرنَا علَيهِم»» متفقٌ عليه.
۱۳۲۴. «از عبدالله بن ابی اوفی بروایت شده است که پیامبر صدر یکی از روزهایی که با دشمن روبهرو شدند، منتظر ماندند تا خورشید از وسط آسمان گذشت، آنگاه در میان مردم بلند شدند و فرمودند: «ای مردم! روبهرو شدن با دشمن را آرزو نکنید و در پناه بودن و نجات از دشمن و سلامتی را از خدا بخواهید و چون با دشمن روبهرو شدید، صبر کنید و بدانید که بهشت، زیر سایهی شمشیرها میباشد»؛ سپس فرمودند: «بارخدایا! ای نازلکنندهی کتاب! ای گردانندهی ابرها! ای شکست دهندهی گروههای دشمن! آنها را شکست ده و ما را بر آنان پیروز فرما!»» [۵۰۰].
۱۳۲۵- «وعن سهْلِ بنِ سعد سقال: قال رسُولُ اللَّهِ ص: «ثِنَتانِ لا تُرَدَّانِ، أوْ قَلَّمَا تُردَّانِ: الدُّعَاءُ عِنْد النِّدَاءِ وعِند البأْسِ حِينَ يُلْحِمُ بَعْضُهُم بَعضاً»» رواه أبو داود بإسناد صحيح.
۱۳۲۵. «از سهل بن سعد سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «دو دعا، رد نمیشود ـ یا: خیلی کم رد میشود: دعا در موقع اذان و دعا در وقت جنگ، هنگامی که لشکریان به هم میریزند و جنگ در اوج خودش است»» [۵۰۱].
۱۳۲۶- «وعَنْ أنسٍ سقال: كانَ رسُولُ اللَّهِ صإذا غَزَا قال: «اللَّهُمَّ أنت عضُدِي ونَصِيري، بِك أَجُولُ، وبِك أصولُ، وبِكَ أُقاتِل»» رواهُ أبو داود، والترمذيُّ وقال: حديثٌ حسنٌ.
۱۳۲۶. «از انس سروایت شده است که گفت: پیامبر صهر وقت جهاد میکرد، میفرمود: «اللَّهُمَّ أنت عضُدِي ونَصِيري، بِك أَجُولُ، وبِك أصولُ، وبِكَ أُقاتِل: خداوندا! تو بازو و نیرو و یاری دهندهی منی، به وسیلهی تو از جایی به جایی میروم و به اراده و نیروی تو حمله میکنم و به قدرت تو میجنگم»» [۵۰۲].
۱۳۲۷- «وعَن أبي مُوسى س، أنَّ النبي صكانَ إذا خَاف قوماً قال: اللَّهُمَّ إنَّا نَجعَلُكَ في نُحُورِهِم، ونَعُوذُ بِكَ مِنْ شُرورِهِم» رواه أبو داود بإسناد صحيحٍ.
۱۳۲۷. «از ابوموسی سروایت شده است که پیامبر صهرگاه از طایفهای ترسی داشت، میفرمود: «اللَّهُمَّ إنَّا نَجعَلُكَ في نُحُورِهِم، ونَعُوذُ بِكَ مِنْ شُرورِهِم: خداوندا! ما تو را در (برابر) سینهی ایشان قرار میدهیم و از شر آنها به تو پناه میبریم»» [۵۰۳].
۱۳۲۸- «وعنْ ابنِ عُمَر ب، أَنَّ رسُولَ اللَّهِ صقال: «الخَيْلُ مَعْقُودٌ في نَوَاصِيَها الخَيرُ إلى يوْمِ القِيامَةٍِ»» متفقٌ عليه.
۱۳۲۸. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خیر و برکت تا قیامت بر پیشانی اسبان بسته شده است»» [۵۰۴].
۱۳۲۹- «وعنْ عُرْوَةَ البَارِقِيِّ س، أنَّ النبي صقال: «الخَيْلُ مَعقُودٌ في نَواصِيهَا الخَيرُ إلى يوْمِ القِيامَةِ: الأَجرُ، والـمغنَمُ»» متفقٌ عليه.
۱۳۲۹. «از عروه بارقی سروایت شده است که پیامبر صفرموند: «خیر و برکت تا قیامت بر پیشانی اسبان بسته شده است و خیر، پاداش خداوند و منفعت حلال مادی و دنیوی است»» [۵۰۵].
۱۳۳۰- «وعَنْ أبي هُريْرَةَ س، قالَ: قال رَسُولُ اللَّهِ ص: «من احتَبَس فَرساً في سبيلِ اللَّهِ، إيماناً بِاللَّهِ، وتَصدِيقاً بِوعْدِهِ، فإنَّ شِبَعَهُ ورَيْهُ وروْثَهُ، وبولَهُ في مِيزَانِهِ يومَ القِيامَةِ»» رواه البخاريُّ.
۱۳۳۰. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس از روی ایمان به خدا و تصدیق به وعدهی او، اسبی را (برای استفاده از آن) در راه خدا و جهاد نگه دارد، در روز قیامت، سیر شدن و سیراب شدن و سرگین و ادرار آن اسب، در ترازوی اعمال آن شخص است (و به اندازهی آنها، به او پاداش داده میشود)»» [۵۰۶].
۱۳۳۱- «وعنْ أبي مسْعُودٍ س، قال جاءَ رجُلُ إلى النبي صبِنَاقَةٍ مَخْطُومةٍ فقال: هذِهِ في سبيل اللَّهِ، فقال رسُولُ اللَّهِ ص: «لكَ بِهَا يَومَ القِيامةِ سبعُمِائَةِ ناقَةٍ كُلُّها مخطُومةٌ»» رواهُ مسلم.
۱۳۳۱. «از ابومسعود سروایت شده است که گفت: مردی شتری مهار شده نزد پیامبرصآورد و گفت: این (برای استفاده) در راه خدا باشد، پیامبر صفرمودند: «در روز قیامت در برابر این شتر، هفتصد شتر که همه مهار شدهاند، به تو عطا میشود»» [۵۰۷].
۱۳۳۲- «وعن أبي حمّادٍ ويُقال: أبو سُعاد، ويُقالُ: أبو أَسدٍ، ويقال: أبو عامِرٍ، ويقالُ: أبو عَمْرو، ويقالُ: أبو الأسْودِ، ويقال: أبو عَبْسٍ عُقْبةُ بنِ عامِرٍ الجُهَنيِّ س، قال: سمِعْتُ رسُولَ اللَّهِ صوَهُوَ عَلى المِنْبرِ، يقولُ: «وَأَعِدُّوا لهُم ما استَطَعْتُم من قُوَّةٍ، ألا إنَّ القُوَّةَ الرَّمْيُ، ألا إنَّ القُوَّةَ الرَّمْيُ، ألا إنَّ القُوَّةَ الرَّمْيُ»» رواه مسلم.
۱۳۳۲. «از «ابوحماد ـ که ابوسعاد و ابواسد و ابوعامر و ابوعمرو و ابوالاسود و ابوعبس هم خوانده شده است ـ عقبه بن عامر جهنی» سروایت شده است که گفت: از پیامبر صـ در حالی که بالای منبر بود ـ شنیدم که میفرمود: «(در آیهی)» هرچه در توان شماست، برای مقابله با دشمن آماده کنید بدانید که نیرو، تیراندازی است، نیرو، تیراندازی است، نیرو، تیراندازی است» [۵۰۸].
۱۳۳۳- «وعَنْهُ قال: سمِعْتُ رَسُول اللَّهِ صيقولُ: «ستُفْتَحُ علَيكُم أَرضُونَ، ويكفِيكُم اللَّه، فَلا يعْجِزْ أَحَدُكُمْ أنْ يلْهُو بِأَسْهُمِهِ»» رواه مسلم.
۱۳۳۳. «از ابوحماد عقبه بن عامر جهنی سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «به زودی سرزمینهایی برای شما فتح میشود و خداوند شما را کفایت خواهد کرد و کافی است، پس هیچکدام از شما هم نباید در تمرین کردن با تیرهای خود سستی کند و دست بردارد»» [۵۰۹].
۱۳۳۴- «وعْنهُ أَنَّهُ قال: قَال رَسُولُ اللَّهِ ص: «منْ عُلِّمَ الرَّمْيَ ثُمَّ تركَهُ، فَلَيس مِنَّا، أوْ فقَد عَصى»» رواه مسلم.
۱۳۳۴. «از ابوحماد عقبه بن عامر جهنی سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که تیراندازی یاد بگیرد و بعد آن را ترک کند، از ما نیست ـ یا: گناه و نافرمانی کرده است ـ»» [۵۱۰].
۱۳۳۵- «وعنهُ س، قالَ: سمِعْتُ رسُول اللَّه صيقولُ: «إنَّ اللَّه يُدخِلُ بِالسهمِ ثَلاثةَ نَفَرٍ الجنَّةَ: صانِعهُ يحتسِبُ في صنْعتِهِ الخير، والرَّامي بِهِ، ومُنْبِلَهُ، وَارْمُوا وارْكبُوا، وأنْ ترمُوا أَحَبُّ إلَيَّ مِنْ أنْ تَرْكَبُوا. ومَنْ تَرَكَ الرَّميَ بعْد ما عُلِّمهُ رغبَةً عنه، فَإنَّهَا نِعمةٌ تَركَهَا» أوْ قال: «كَفَرَهَا»» رواهُ أبو داودَ.
۱۳۳۵. «از ابوحماد عقبه بن عامر جهنی سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «خداوند به سبب یک تیر واحد، سه نفر را به بهشت میبرد: سازندهی آن که در ساختنش امید و قصد خیر دارد و اندازندهی آن و دهندهی تیر، پس تیراندازی و سوارکاری کنید و اینکه تیراندازی کنید نزد من محبوبتر است از اینکه سوارکاری کنید و هرکس بعد از آن که تیراندازی به او یاد داده شد، به عنوان رویگردانی از آن، آن را ترک کند، نعمتی است که آن را رها کرده است»، یا فرمودند: «آن را کفران کرده است»» [۵۱۱].
۱۳۳۶- «وعَنْ سَلَمةَ بن الأكوعِ س، قال: مَرَّ النبي ص، على نَفَرٍ ينتَضِلُون، فقال: «ارْمُوا بَنِي إِسْماعيل فَإنَّ أبَاكم كان رَامِياً»» رواه البخاري.
۱۳۳۶. «از سلمه بن اکوع سروایت شده است که گفت: پیامبر صاز کنار چند نفر که (به عنوان مسابقه و تمرین) تیراندازی میکردند، گذشتند و فرمودند: «تیراندازی کنید، ای فرزندان اسماعیل! که پدر شما تیرانداز بود»» [۵۱۲].
۱۳۳۷- «وعَنْ عمْرو بنِ عبسَةَ، سقال: سمِعتُ رسُول اللَّهِ ص، يقولُ: «منْ رَمَى بِسهمٍ في سبيلِ اللَّه فَهُو لَهُ عِدْلُ مُحرَّرةٍ»» رواهُ أبو داود، والترمذي وقالا: حديثٌ حسنٌ صحيحٌ.
۱۳۳۷. «از عمرو بن عبسه سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «هرکس در راه خدا تیری بیندازد، (پاداش آن) برای او، برابر آزاد کردن بندهای (در راه خدا) است»» [۵۱۳].
۱۳۳۸- «وعَن أبي يحيى خُريم بن فاتِكٍ س، قال: قال رَسُولُ اللَّه ص: «مَنْ أَنْفَقَ نَفَقَةً في سبيلِ اللَّهِ كُتِبَ لَهُ سبْعُمِائِة ضِعفٍ»» رواه الترمذي وقال: حديثٌ حَسَنٌ.
۱۳۳۸. «از ابویحیی خریم بن فاتک سروایت شده است که پیامبر ص فرمودند: «هرکس در راه خدا، احسان و انفاقی بکند، هفتصد برابر، برای او نوشته و محسوب میگردد»» [۵۱۴].
۱۳۳۹- «وعنْ أبي سَعيدٍ س، قال: قال رسُولُ اللَّه ص: «ما مِنْ عبدٍ يصومُ يوْماً في سبِيلِ اللَّهِ إلاَّ باعد اللَّه بِذلكَ اليوم وَجْهَهُ عَنِ النَّارِ سبْعِين خَرِيفاً»» متفقٌ عليهِ.
۱۳۳۹. «از ابوسعید خدری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر بندهای که روزی در راه خدا روزه بگیرد۵۱۵، خداوند یقیناً صورت او را به خاطر آن روزه، به مدت هفتاد سال از آتش (دوزخ) دور میکند»» [۵۱۶].
۱۳۴۰- «وعنْ أبي أُمامةَ س، عَنِ النبي ص، قال: «مَنْ صامَ يَوْماً في سبيل اللَّهِ جَعَلَ اللَّه بينَهُ وَبيْنَ النَّارِ خَنْدَقاً كَمَا بيْن السَّماءِ والأرْضِ»» رواهُ الترمذي وقال:حديثٌ حسنٌ صحيحٌ.
۱۳۴۰. «از ابوامامه سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس روزی در راه خدا روزه بگیرد، خداوند بین او و آتش، خندقی به میزان فاصلهی آسمان و زمین قرار میدهد»» [۵۱۷].
۱۳۴۱- «وعنْ أبي هُريرة س، قالَ: قال رَسُول اللَّهِ ص: «مَنْ ماتَ ولَمْ يَغْزُ، وَلَمْ يُحَدِّثْ نَفْسَه بِغَزوٍ، ماتَ عَلى شُعْبَةٍ مَنَ النِّفَاقِ»» رواهُ مسلمٌ.
۱۳۴۱. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس بمیرد در حالی که جهاد نکرده و یا در دل قصد یا آرزوی جهاد نکرده است؛ بر راهی از راههای نفاق مرده است»» [۵۱۸].
۱۳۴۲- «وعَن جابرٍ س، قالَ: كنَّا مع النبي ص، في غَزَاة فقال: «إنَّ بالـمدينةِ لَرِجالاً ما سِرتُمْ مَسيراً، وَلا قَطَعْتُمْ وادياً إلاَّ كانُوا معكُم، حبَسهُمُ المَرضُ»».
وفي روايةٍ: «حبَسهُمُ العُذْرُ». وفي روايةٍ: إلاَّ شَرَكُوكُمْ في الأَجرِ» رواهُ البخاري من روايةِ أَنَسٍ، ورواهُ مسلمٌ من روايةِ جابرٍ واللفظ له.
۱۳۴۲. «از جابر سروایت شده است که گفت: ما با پیامبر صدر جنگی حضور داشتیم، فرمودند: «در مدینه مردانی هستند که با شما در (ثواب هجرت) و پیمودن جادهها و قطع بیابانها شریکند، اما بیماری آنها را در مدینه نگه داشته است»».
و در روایتی دیگر آمده است: «عذر (بیماری)، آنها را حبس کرده بود». و در روایتی دیگر آمده است: «(آنان که به سبب عذر یا بیماری در مدینه ماندند)، در پادش سهیم هستند» [۵۱۹].
۱۳۴۳- «وعنْ أبي مُوسى س، أَنَّ أعْرَابيّاً أَتى النبي صفَقَال: يا رسول اللَّه، الرَّجُلُ يُقَاتِلُ لِلْمَغْتمِ، والرَّجُلُ يُقَاتِلُ ليُذْكَرَ، والرَّجُلُ يُقاتِلُ ليُرى مكانُه؟
وفي روايةٍ: يُقاتلُ شَجاعَةً ويُقَاتِلُ حَمِيَّةً.
وفي روايةٍ: ويُقاتلُ غَضَباً، فَمْنْ في سبيل اللَّهِ؟ فَقَالَ رسولُ اللِّه ص: «مَنْ قَاتَلَ لتكُونَ كَلِمَةُ اللَّه هِيَ العُلْيا، فَهُوَ في سبيلِ اللَّهِ»» متفقٌ عليه.
۱۳۴۳. «از ابوموسی سروایت شده است که مردی اعرابی به حضور پیامبر صآمد و عرض کرد: ای رسول خدا! مردی برای غنیمت میجنگد و مردی برای پیدا کردن نام و شهرت و دیگری برای دیده شدن هنرهای جنگی او و ریا؛ و در روایتی دیگر آمده است: به خاطر شجاعت و تعصب قومی؛ و در روایتی دیگر آمده است: به خاطر خشم؛ پس چه کسی در راه خدا میجنگد؟ پیامبر صفرمودند: «هرکس که به قصد اعتلای نام (و دین) خدا بجنگد، آن جنگیدن در راه خدا (و مقبول) است»» [۵۲۰].
۱۳۴۴- «وعنْ عبد اللَّهِ بن عمرو بنِ العاص ب، قال: قال رسُولُ اللَّه ص: «ما مِنْ غَازِيةٍ، أوْ سَرِيَّةٍ تَغْزُو، فَتَغْنمُ وتَسْلَم، إلاَّ كانُوا قَدْ تعَجَّلُوا ثُلُثَيْ أَجورِهِم، ومَا مِنْ غازِيةٍ أوْ سرِيَّةٍ تُخْفِقُ وتُصابُ إلاَّ تَمَّ لـهم أُجورُهُمْ»» رواهُ مسلمٌ.
۱۳۴۴. «از عبدالله بن عمرو بن عاص بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر گروه یا لشکر مجاهد و جنگجویی که جهاد میکنند و غنیمت میبرند و سالم میمانند، دو سوم اجر خود را پیشاپیش دریافت کردهاند و هر گروه یا لشکر جنگجویی که جهاد میکنند و غنیمت نمیبرند و کشته یا زخمی میشوند، اجر آنها کامل است و به تمام پاداش میرسند»».
۱۳۴۵- «وعنْ أبي أُمامَةَ س، أنَّ رَجُلاً قالَ: يا رسولَ اللَّه ائذَن لي في السِّياحةِ. فَقالَ النبي ص: «إنَّ سِياحةَ أُمَّتي الجِهادُ في سبيلِ اللَّهِ، ﻷ»» رواهُ أبو داود بإسناد جيِّد.
۱۳۴۵. «از ابوامامه سروایت شده است که مردی گفت: ای رسول خدا! به من اجازهی سفر و گردش بفرما، فرمودند: «سفر امت من، جهاد در راه خداوند ﻷاست»» [۵۲۱].
۱۳۴۶- «وعَنْ عبدِ اللَّهِ بن عَمْرو بن العاص ب، عنِ النبي صقال: «قَفْلَةٌ كَغزْوةٌ»» رواهُ أبو داود بإسناد جيد.
«القَفلَةُ»: الرُّجُوعُ، والـمراد: الرُّجوعُ مِنَ الغزْوِ بعد فراغِهِ، ومعناه: أَنه يُثابُ في رُجُوعِهِ بعد فراغِهَ مِنَ الغَزْوِ.
۱۳۴۶. «از عبدالله بن عمرو بن عاص بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «برگشتن از جهاد (پس از شرکت در آن و اتمام آن) به منزلهی یک جهاد میباشد»» [۵۲۲].
۱۳۴۷- «وعن السائب بن يزيد و س، قالَ: لمَّا قدِمَ النبي صمَنْ غَزوةِ تَبُوكَ تَلَقَّاه النَّاسُ، فَتَلَقَّيْتُهُ مع الصِّبيانِ على ثَنيِّةِ الوَداعِ» رواه أبو داود بإسناد صَحيحٍ بـهذا اللفظ، وَرَواه البخاريُّ قال: «ذَهَبْنَا نتَلقَّى رسول اللَّه صمَعَ الصِّبيَانِ إلى ثَنِيَّةِ الوَداعِ».
۱۳۴۷. «از سائب بن زید سروایت شده است که گفت: هنگامی که پیامبر صاز «غزوهی تبوک» به مدینه بازگشت، مردم به استقبال او شتافتند و به خدمت او رسیدند، من هم با عدهای از کودکان، در «تپهی وداع» او را ملاقات کردیم» [۵۲۳].
در روایت بخاری [۵۲۴]آمده است: «با کودکان به «تپهی وداع» رفتیم تا پیامبر صرا ملاقات کنیم».
۱۳۴۸- «وعَنْ أبي أُمَامَةَ س، عَن النبي صقَالَ: «مَنْ لم يغْزُ، أوْ يُجهِّزْ غَازياً، أوْ يَخْلُفْ غَازياً في أهْلِهِ بِخَيرٍ أصابَهُ اللَّه بِقَارِعةٍ قَبْلَ يوْمِ القِيامةِ»» رواهُ أبو داود بإسناد صحيحٍ.
۱۳۴۸. «از ابوامامه سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که جهاد نکند یا جهادکنندهای را تجهیز ننماید یا خانوادهی مجاهدی را در غیاب او به خوبی سرپرستی نکند، خداوند قبل از قیامت، او را به حادثهای ناگوار و تکاندهنده دچار میسازد»» [۵۲۵].
۱۳۴۹- «وعنْ أنس س، أنَّ النبي صقال: «جاهِدُوا المُشرِكينَ بِأَموالِكُمْ وأَنْفُسِكُم وأَلسِنَتِكُم»» رواهُ أبو داود بإسناد صحيح.
۱۳۴۹. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «با مالها و جانها و زبانهای خود، با مشرکان جهاد کنید»» [۵۲۶].
۱۳۵۰- «وعَنْ أبي عَمْرو، ويقالُ: أبو حكِيمٍ النُعْمَانِ بنِ مُقَرِّنٍ سقال: شَهِدْتُ رسولَ اللَّه صإذا لَمْ يقَاتِلْ مِنْ أوَّلِ النَّهارِ أَخَّر القِتالَ حَتَّى تَزُولَ الشَّمْسُ، وتَهبَّ الرِّياحُ، ويَنزِلَ النَّصْرُ» رواهُ أبو داود، والترمذي، وقال: حديثٌ حَسَنٌ صحيحٌ.
۱۳۵۰. «از ابوعمرو و گفته شده: ابوحکیم نعمان بن مقرن سروایت شده است که گفت: (در جنگها و غزواتی) با پیامبر صبودم که ایشان هرگاه ازاول روز جهاد نمیکرد، جنگ را به تأخیر میانداخت تا خورشید از وسط آسمان عبور نماید و باد بوزد و پیروزی نازل شود» [۵۲۷].
۱۳۵۱- «وعنْ أبي هريْرَةَ س، قالَ: قالَ رَسولُ اللَّه ص: «لا تَتَمَنَّوْا لِقَاءَ العَدُوِّ وَاسألوا الله العافيَة، فإذا لَقيتُمُوهم، فَاصُبِروا»» متفق عليه.
۱۳۵۱. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «روبهرو شدن با دشمن را آرزو نکنید و در پناه بودن و نجات از دشمن و سلامتی را از خدا بخواهید و چون با دشمن روبهرو شدید، صبور و بردبار باشید»» [۵۲۸].
۱۳۵۲- «وعَنْهُ وعَنْ جابرٍ ب، أنَّ النبي صقالَ: «الحرْبُ خُدْعَةٌ»» متفقٌ عليهِ.
۱۳۵۲. «از ابوهریره و جابر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «جنگ، خدعه و نیرنگ است»» [۵۲۹].
[۴۶۲] متفق علیه است؛ [خ (۱۵۱۹)، م (۸۳)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۲۷۳، آمده است]. [۴۶۳] متفق علیه است؛ [خ (۵۲۷)، م (۸۵)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۳۱۲، ۱۰۷۴ آمده است]. [۴۶۴] متفق علیه است؛ [خ (۲۵۱۸)، م (۸۴)]. [روایت کامل این حدیث قبلاً به شمارهی ۱۱۷، گذشت]. [۴۶۵] متفق علیه است؛ [خ (۲۷۹۲)، م (۱۸۸۰)]. [۴۶۶] متفق علیه است؛ [خ (۱۷۸۹)، م (۱۸۸۸)]. [روایت کامل این حدیث قبلاً به شمارهی ۵۹۸، گذشت]. [۴۶۷] متفق علیه است؛ [خ (۲۸۹۲)، م (۱۸۸۱)]. [۴۶۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۹۱۳)]. [۴۶۹] ابوداود [(۲۵۰۰)] و ترمذی [(۱۶۲۱)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۴۷۰] ترمذی [(۱۶۶۷)] روایت کرده و گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۴۷۱] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۸۷۶)] و بخاری [(۲۸۰۳)] بعضی از آن روایت کرده است. [۴۷۲] متفق علیه است؛ [خ (۵۵۳۳)، م (۱۸۷۶)]. [۴۷۳] ابوداود [(۲۵۴۱)] و ترمذی [(۱۶۵۷ روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۴۷۴] ترمذی [(۱۶۵۰)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۴۷۵] متفق علیه است؛ [خ (۲۷۸۵)، م (۱۸۷۸)]. آنچه در متن آمده، لفظ روایت بخاری است. [۴۷۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۸۸۹)] [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۶۰۱، آمده است]. [۴۷۷] بخاری روایت کرده است؛ [(۲۷۹۰)]. [۴۷۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۴۶۱۲)]. [۴۷۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۹۰۲)]. [۴۸۰] ترمذی [(۱۶۳۳)] روایت کرده و گفته است: حدیث حسن صحیح است. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۴۴۸، آمده است]. [۴۸۱] ترمذی [(۱۶۳۹)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۴۸۲] متفق علیه است؛ [خ (۲۸۴۳)، م (۱۸۹۵)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۷۷، آمده است]. [۴۸۳] ترمذی [(۱۶۲۷)] روایت کرده و گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۴۸۴] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۸۹۴)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۷۶، آمده است]. [۴۸۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۸۹۶)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۷۸، آمده است]. [۴۸۶] متفق علیه است؛ [خ (۲۸۰۸)]، م (۱۹۰۰)] آنچه در متن آمده، لفظ روایت بخاری است. [۴۸۷] متفق علیه است؛ [خ (۲۸۱۷)]، م (۱۸۷۷)]. [۴۸۸] مسلم روایت کرده است، [(۱۸۸۶)]. [۴۸۹] مسلم روایت کرده است, [(۱۸۸۵)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۲۱۷، آمده است]. [۴۹۰] مسلم روایت کرده است, [(۱۸۹۹)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۸۹، آمده است]. [۴۹۱] مسلم روایت کرده است, [(۱۹۰۱)]. [۴۹۲] متفق علیه است؛ [خ (۲۸۰۱)، م (۳-۱۵۱۱)]. آنچه در متن آمده، لفظ روایت بخاری است. [۴۹۳] متفق علیه است؛ [خ (۲۸۰۵)، م (۱۹۰۳)]. و قبلاً هم در «باب مجاهده» [به شمارهی ۱۰۹]، گذشت. [۴۹۴] بخاری روایت کرده است؛ [(۱۳۸۶)]. و این بخشی از حدیثی طولانی است که در آن، انواعی از آگاهیهای اخلاقی دینی یافت میشود و ـ إن شاء الله ـ در «باب تحریم دروغ»، خواهد آمد. [۴۹۵] بخاری روایت کرده است؛ [(۲۸۰۹)]. [۴۹۶] متفق علیه است؛ [خ (۲۸۱۶)، م (۲۴۷۱)]. [۴۹۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۹۰۹)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۵۷، آمده است]. [۴۹۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۹۰۸)]. [۴۹۹] ترمذی [(۱۶۶۸)] روایت کرده و گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۵۰۰] متفق علیه است؛ [خ (۳۰۲۵)، م (۱۷۴۲)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۵۳، آمده است]. [۵۰۱] ابوداود [(۲۵۴۰)] به اسناد صحیح روایت کرده است. [۵۰۲] ابوداود [(۲۶۳۲)] و ترمذی [(۳۵۷۸)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیثی حسن است. [۵۰۳] ابوداود [(۱۵۳۷)] به اسناد صحیح روایت کرده است. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۹۸۱، آمده است]. [۵۰۴] متفق علیه است؛ [خ (۲۸۴۹)، م (۱۸۷۱)]. [۵۰۵] متفق علیه است؛ [خ (۲۸۵۲)، م (۱۸۷۳)]. [۵۰۶] بخاری روایت کرده است؛ [(۲۸۵۳)]. [۵۰۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۸۹۲)]. [۵۰۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۹۱۷)]. [۵۰۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۹۱۸)]. [۵۱۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۹۱۹)]. [۵۱۱] ابوداود روایت کرده است؛ [(۲۵۱۳)]. [۵۱۲] بخاری روایت کرده است؛ [(۳۳۷۳)]. [۵۱۳] ابوداود [(۳۹۶۵)] و ترمذی [(۱۶۳۸)] روایت کردهاند و گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۵۱۴] ترمذی [(۱۶۲۵)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۵۱۵. - وجه تناسب دو حدیث بالا، اگرچه مضمون آنها به ظاهر حکایت از روزه دارد، در این نهفته است که علما واژهی «فی سبیل الله» را در هر جا اطلاق گردیده باشد، حمل بر جهاد کردهاند. روی همین اصل منظور از این روزه، روزهای است که به هنگام جهاد باشد؛ علما گفتهاند: البته بدین معنا نیست که روزه در غیر جهاد پاداش مزبور در این دو حدیث را در بر نداشته باشد، بلکه در هر شرایطی روزه این پاداش را دارد ـ ویراستاران. [۵۱۶] متفق علیه است؛ [خ (۲۸۴۰)، م (۱۱۵۳)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی: ۱۲۱۸، آمده است]. [۵۱۷] ترمذی [(۱۶۲۴)] روایت کرده و گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۵۱۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۹۱۰)]. [۵۱۹] بخاری [(۲۸۳۹)] از روایت انس سو مسلم [(۱۹۱۱)] از روایت جابر سروایت کردهاند. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۴، آمده است]. [۵۲۰] متفق علیه است؛ [خ (۲۸۱۰)، م (۱۹۰۴)]. [روایتی دیگر از این حدیث به شمارهی ۸، گذشت]. [۵۲۱] ابوداود [(۲۴۸۶)] به اسناد جید (نیکو) روایت کرده است. [۵۲۲] ابوداود [(۲۴۸۷)] به اسناد جید (نیکو) روایت کرده است. [۵۲۳] ابوداود [(۲۷۷۹)] به اسناد صحیح، به این لفظ روایت کرده است. [۵۲۴] [(۳۰۸۳)]. [۵۲۵] ابوداود [(۲۵۰۳)] به اسناد صحیح روایت کرده است. [۵۲۶] ابوداود [(۲۵۰۴)] به اسناد صحیح روایت کرده است. [۵۲۷] ابوداود [(۲۶۵۵)] و ترمذی [(۱۶۱۳)ه روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۵۲۸] متفق علیه است؛ [خ (۳۰۲۶)، م (۱۷۴۲)]. [۵۲۹] متفق علیه است؛ [خ (۳۰۲۹)، م (۱۷۳۹)].
۱۳۵۳- «عنْ أبي هُرَيْرةَ س، قالَ: قالَ رَسُولُ اللَّه ص: «الشُّهَدَاءُ خَمسَةٌ: المَطعُونُ، وَالـمبْطُونُ، والغَرِيقُ، وَصَاحبُ الهَدْم وَالشَّهيدُ في سبيل اللَّه»» متفقٌ عليهِ.
۱۳۵۳. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «شهیدان پنج نوع هستند: (۱) کسی که به طاعون و وبا فوت کرده است؛ (۲) کسی که به درد شکم و اسهال فوت کند؛ (۳) کسی که در آب غرق شود؛ (۴) کسی که زیر آوار بماند؛ (۵) شهید در راه خدا» [۵۳۰].
۱۳۵۴- «وعنهُ قالَ: قالَ رسولُ اللَّه ص: «ما تَعُدُّونَ الشهداءَ فِيكُم؟ قالُوا: يا رسُولِ اللَّهِ من قُتِل في سبيل اللَّه فَهُو شهيدٌ. قال: «إنَّ شُهَداءَ أُمَّتي إذاً لَقلِيلٌ»، قالُوا: فَمنْ يا رسُول اللَّه؟ قال: «منْ قُتِل في سبيلِ اللَّه فهُو شَهيدٌ، ومنْ ماتَ في سبيل اللَّه فهُو شهيدٌ، ومنْ ماتَ في الطَّاعُون فَهُو شَهيدٌ، ومنْ ماتَ في البطنِ فَهُو شَهيدٌ، والغَريقُ شَهيدٌ»» رواهُ مسلمٌ.
۱۳۵۴. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «شما چه کسانی از خود را شهید میدانید؟» گفتند: ای رسول خدا! کسی که در راه خدا کشته شود، شهید است، پیامبر صفرمودند: «در این صورت شهدای امت من کم هستند!» گفتند: پس شهدا چه کسانی هستند ای رسول خدا؟! پیامبر صفرمودند: «کسی که در راه خدا کشته شود، شهید است و کسی که در راه خدا بمیرد، شهید است و کسی که از مرض طاعون بمیرد، شهید است و کسی که از مرض شکم بمیرد، شهید است و غرق شده، شهید است»» [۵۳۱].
۱۳۵۵- «وعن عبدِ اللَّهِ بن عمْرو بن العاص ب، قال: قال رسولُ اللَّه ص: «منْ قُتِل دُونَ مالِه، فَهُو شهيدٌ»» متفقٌ عليه.
۱۳۵۵. «از عبدالله بن عمرو بن عاص بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که در حین دفاع از مالش کشته شود، شهید است»» [۵۳۲].
۱۳۵۶- «وعنْ أبي الأعور سعيدِ بنِ زَيْدِ بنِ عمرو بنِ نُفَيْلٍ، أَحدِ العشَرةِ الـمشْهُودِ لَـهمْ بالجنَّةِ ش، قال: سمِعت رسُول اللَّهِ صيقولُ: «منْ قُتِل دُونَ مالِهِ فهُو شَهيدٌ، ومنْ قُتلَ دُونَ دمِهِ فهُو شهيدٌ، ومن قُتِل دُونَ دِينِهِ فَهو شهيدٌ، ومنْ قُتِل دُونَ أهْلِهِ فهُو شهيدٌ»» رواه أبو داود، والترمذي وقال: حديثٌ حسنٌ صحيحٌ.
۱۳۵۶. «از ابو أعور سعید بن زید بن عمرو بن نفیل یکی از عشرهی مبشره سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «کسی که در راه دفاع از مالش کشته شود، شهید است و آن که در راه دفاع از جان و خونش کشته شود، شهید است و آنکه در راه دفاع از دینش کشته شود، شهید است و هر کس در راه دفاع از خانوادهاش کشته شود، شهید است»» [۵۳۳].
۱۳۵۷- «وعنْ أبي هُريرة س، قالَ: جاء رجُلٌ إلى رسول اللَّه صفَقَال: يا رسول اللَّه أَرأَيت إنْ جاءَ رَجُلٌ يُرِيدُ أَخْذَ مالي؟ قال: «فَلا تُعْطِهِ مالكَ» قال: أَرأَيْتَ إنْ قَاتلني؟ قال: «قَاتِلْهُ» قال: أَرأَيت إن قَتلَني؟ قال: «فَأنْت شَهيدٌ» قال: أَرأَيْتَ إنْ قَتَلْتُهُ؟ قال: «هُوَ في النَّارِ»» رواهُ مسلمٌ.
۱۳۵۷. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: مردی نزد پیامبر صآمد و گفت: ای رسول خدا! اگر کسی بیاید و بخواهد مال مرا (به زور از من) بگیرد، چه کار کنم؟ فرمودند: «مال خود را به او نده»، گفت: اگر با من جنگ کرد؟ فرمودند: «تو هم با او جنگ کن»، گفت: اگر مرا کشت؟ فرمودند: «تو شهیدی»، گفت: اگر من او را کشتم؟ فرمودند: «او در آتش است»» [۵۳۴].
[۵۳۰] متفق علیه است؛ [خ (۲۸۲۹)، م (۱۹۱۴)]. [۵۳۱] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۹۱۵)]. [۵۳۲] متفق علیه است؛ [خ (۲۴۸۰)، م (۱۴۱)]. [۵۳۳] ابوداود [(۴۷۷۲)] و ترمذی [(۱۴۲۱)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۵۳۴] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۴۰)].
قال الله تعالی:
﴿فَلَا ٱقۡتَحَمَ ٱلۡعَقَبَةَ ١١ وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا ٱلۡعَقَبَةُ ١٢ فَكُّ رَقَبَةٍ ١٣﴾[البلد: ۱۱-۱۳].
«خویش را به گردنه نزد، تو چه میدانی گردنه چیست؟ آزاد کردن بردهای است».
۱۳۵۸- «وعنْ أبي هُريرةَ س، قال: قال لي رَسولُ اللَّه ص: «منْ أَعْتَقَ رقَبةً مُسْلِمةً أَعْتَقَ اللَّه بِكُلِّ عُضْوٍ مِنْهُ عُضْواً مِنْهُ مِنَ النَّارِ حتى فَرْجَهُ بِفرجهِ»» متفقٌ عليهِ.
۱۳۵۸. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صبه من فرمودند: «کسی که برده یا کنیز مسلمانی را از قید بردگی آزاد کند، خداوند در مقابل هر عضو از آن برده یا کنیز، عضوی از شخص آزادکننده را از آتش دوزخ آزاد میکند، حتی عضو تناسلی او را در مقابل عضو تناسلی برده و کنیز آزاد مینماید»» [۵۳۵].
۱۳۵۹- «وعَنْ أبي ذَرٍّ س، قالَ: قُلْتُ يا رسُولَ اللَّه، أيُّ الأعْمالِ أفضَل؟ قَال: «الإيمانُ باللَّه، والجِهادُ في سبيلِ اللَّه» قَالَ: قُلْتُ: أيُّ الرِّقَابِ أفْضَلُ؟ قالَ: «أنْفَسُهَا عِنْد أَهْلِهَا، وَأَكثَرُهَا ثَمَناً»» متفقٌ عليه.
۱۳۵۹. «از ابوذر سروایت شده است که گفت: گفتم: ای رسول خدا! چه عملی بهتر است؟ فرمودند: «ایمان به خدا و جهاد در راه او». گفتم: ثواب آزاد کردن چه بردهای بیشتر است؟ فرمودند: «بهترین و پرقیمتترین آنها نزد صاحبش»» [۵۳۶].
[۵۳۵] متفق علیه است؛ [خ (۶۷۱۵)، م (۱۵۰۹)]. [۵۳۶] متفق علیه است؛ [خ (۲۵۱۸)، م (۸۴)]. [روایت کامل این حدیث قبلاً به شمارهی ۱۱۷ و بخشی از آن نیز به شمارهی ۱۲۸۷، گذشت].
قال الله تعالی:
﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱلۡجَارِ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ﴾[النساء: ۳۶].
«(تنها) خداوند را عبادت کنید و هیچ چیزی را شریک او قرار ندهید و به پدر و مادر، خویشاوندان، یتیمان، درماندگان و بیچارگان، همسایگان خویشاوند و غیر خویشاوند، دوست نزدیک، در راه ماندگان، بندگان و کنیزان، نیکی کنید».
۱۳۶۰- «وعن المَعْرُور بن سُويْدٍ قالَ: رأَيْتُ أبا ذَرٍّ س، وعليهِ حُلَّةٌ، وعَلى غُلامِهِ مِثْلُهَا، فَسَألْتُهُ عَنْ ذلك، فَذكر أنَّه سَابَّ رَجُلاً على عهْدِ رَسُولِ اللَّه ص، فَعَيَّرَهُ بأُمِّهِ، فَقَال النبي ص: «إنَّك امْرُؤٌ فِيك جاهِليَّةٌ»: هُمْ إخْوانُكُمْ، وخَولُكُمْ، جعَلَهُمُ اللَّه تَحت أيدِيكُمْ، فَمَنْ كَانَ أَخُوهُ تَحت يَدهِ فليُطعِمهُ مِمَّا يَأْكلُ، وَلْيُلْبِسْهُ مِمَّا يلبَسُ، ولا تُكَلِّفُوهُم مَا يَغْلبُهُمْ، فإن كَلَّفتُمُوهُم فَأَعِينُوهُم»» متفقٌ عليه.
۱۳۶۰. «از معرور بن سوید روایت شده است که گفت: ابوذر سرا دیدم که حلهای (جامهای) پوشیده بود و غلامش نیز مثل آن را به تن داشت، علت آن را از او پرسیدم، در جواب گفت: در زمان پیامبر صبه مردی دشنام دادم، در مورد مادرش او را نسبت عار دادم، (و گفتم: ای پسر زن سیاه!) پیامبر صفرمودند: «تو مردی هستی که جاهلیتی در تو هست، بردگان، برادران و خدمتکاران شما هستند که خداوند آنان را زیر دست شما قرار داده است و هرکس برادرش زیردست او باشد، باید از آنچه خود میخورد، به او بخوراند و از آنچه خود میپوشد به او بپوشاند و ایشان را به کاری که نتوانند انجام دهند، مجبور نکنید، و اگر مجبور کردید، خود در انجام دادن آن به آنان کمک کنید»» [۵۳۷].
۱۳۶۱- «وَعَنْ أبي هُريرَةَ س، عَن النبي ص: قالَ: إذا أَتى أحدَكم خَادِمُهُ بِطَعامِهِ، فَإنْ لم يُجْلِسْهُ معهُ، فَليُناولْهُ لُقمةً أوْ لُقمَتَيْنِ أوْ أُكلَةً أوْ أُكلَتَيْنِ، فَإنَّهُ ولِيَ عِلاجهُ» رواه البخاري.
«الأُكلَةُ» بضم الـهمزة: هِيَ اللُّقمَةُ.
۱۳۶۱. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرگاه خدمتگزار یکی از شما، برایش غذا آورد، اگر او را با خود ننشاند، حداقل یکی دو لقمه به او بدهد، زیرا که او غذا و وسایل و مواد موردنیاز آن را فراهم و آماده کرده است»» [۵۳۸].
[۵۳۷] متفق علیه است؛ [خ (۲۵۴۵)، م (۱۶۶۱)]. [۵۳۸] بخاری روایت کرده است؛ [(۲۵۵۷)]. [و نیز مسلم (۱۶۶۳) روایت کرده است].
۱۳۶۲- «عَن ابن عُمَرَ ب، أَنَّ رَسُول اللَّه صقالَ: إنَّ العَبْد إذا نَصحَ لِسيِّدِهِ، وَأَحْسَنَ عِبادةَ اللَّهِ، فَلَهُ أَجْرُهُ مرَّتيْنِ» متفقٌ عليه.
۱۳۶۲. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «برده، اگر از مالکش اطاعت و برای او خیرخواهی کند و عبادت خدا را خوب انجام دهد، اجرش دو برابر است»» [۵۳۹].
۱۳۶۳- «وعَنْ أبي هُريرَةَ س، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «للعبدِ الـممْلُوكِ المُصْلحِ أَجْرَانِ»، والَّذِي نَفسُ أبي هُرَيرَة بيَدِهِ لَوْلا الجهَادُ في سَبِيلِ اللَّهِ، والحَجُّ، وبِرُّ أُمِّي، لأحْببتُ أنْ أمُوتَ وأنَا ممْلوكٌ» متفقٌ عليهِ.
۱۳۶۳. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «بردهی زرخرید صالح نیکوکار، دو اجر دارد» و سوگند به کسی که روح ابوهریره در دست اوست، اگر جهاد در راه خدا و حج و نیکی با مادرم نبود، دوست داشتم در حال بردگی بمیرم» [۵۴۰].
۱۳۶۴- «وعَنْ أبي مُوسَى الأَشْعَرِيِّ س، قال: قالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «الـممْلُوكُ الذي يُحْسِنُ عِبَادَةَ رَبِّهِ، وَيُؤدِّي إلى سَيِّدِهِ الذي عليهِ مِنَ الحقِّ، والنَّصِيحَةِ، والطَّاعَةِ، لهُ أجْرَانِ»» رواهُ البخاريُّ.
۱۳۶۴. «از ابوموسی اشعری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «بردهی مملوکی که به خوبی عبادت خدای خود را انجام دهد، و حقوقی که از صاحبش از اطاعت و خیرخواهی برعهده دارد، ادا کند، دارای دو اجر است»» [۵۴۱].
۱۳۶۵- «وعَنْهُ قَالَ: قَالَ رسُولُ اللَّهِ ص: «ثلاثةٌ لهُمْ أَجْرانِ: رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الكتاب آمن بنبيَّه وآمنَ بمُحَمدٍ، والعبْدُ المَمْلُوكُ إذا أدَّى حقَّ اللَّهِ، وَحقَّ مَوَالِيهِ، وَرَجُل كانَتْ لَهُ أَمةٌ فَأَدَّبها فَأحْسَنَ تَأْدِيبَها، وَعلَّمها فَأَحْسَنَ تَعْلِيمَها، ثُمَّ أَعْتقَهَا فَتَزَوَّجَهَا، فَلَهُ أَجْرَان»» متفقٌ عَليهِ.
۱۳۶۵.«از ابوموسی سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «سه نفر، اجرشان دو برابر است: (۱) مردی از اهل کتاب که به پیامبر خود و (سپس به) حضرت محمد صایمان آورده باشد؛ (۲) بردهی مملوک که حق خدا و حق صاحبش را ادا کند؛ (۳) مردی که کنیزی دارد و او را نیکو تربیت میکند و او را خوب تعلیم میدهد و سپس او را آزاد و با او ازدواج میکند»» [۵۴۲].
[۵۳۹] متفق علیه است؛ [خ (۲۵۴۶)، م (۱۶۶۴)]. [۵۴۰] متفق علیه است؛ [خ (۲۵۴۸)، م (۱۶۶۵)]. [۵۴۱] بخاری روایت کرده است؛ [(۲۵۵۱)]. [۵۴۲] متفق علیه است؛ [خ (۹۷)، م (۱۵۴)].
۱۳۶۶- «عنْ مَعقِلِ بن يسارٍ س، قَالَ: قال رَسُولُ اللَّهِ ص: «العِبَادَةُ في الهَرْجِ كهِجْرةٍ إلَيَّ»» رواهُ مُسْلمٌ.
۱۳۶۶. «از معقل به یسار سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «عبادت در زمان هرج و مرج و آشفتگی اوضاع، مانند هجرت بهسوی من است»» [۵۴۳].
[۵۴۳] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۹۴۸)].
قال الله تعالی:
﴿وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَيۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِيمٞ﴾[البقرة: ۲۱۵].
«هرکار نیکی که انجام دهید، قطعاً خداوند بدان آگاه است».
و قال تعالی:
﴿وَيَٰقَوۡمِ أَوۡفُواْ ٱلۡمِكۡيَالَ وَٱلۡمِيزَانَ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡيَآءَهُمۡ﴾[هود: ۸۵].
«(شعیب ÷به قومش گفت): ای قوم من! پیمانه و ترازو را از روی عدل و داد، به تمام و کمال بسنجید و بپردازید و از چیزهای مردم نکاهید».
و قال تعالی:
﴿وَيۡلٞ لِّلۡمُطَفِّفِينَ١ ٱلَّذِينَ إِذَا ٱكۡتَالُواْ عَلَى ٱلنَّاسِ يَسۡتَوۡفُونَ٢ وَإِذَا كَالُوهُمۡ أَو وَّزَنُوهُمۡ يُخۡسِرُونَ٣ أَلَا يَظُنُّ أُوْلَٰٓئِكَ أَنَّهُم مَّبۡعُوثُونَ٤ لِيَوۡمٍ عَظِيمٖ٥ يَوۡمَ يَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٦﴾[المطففین: ۱-۶].
«وای به حال کاهندگان و کمفروشان! کسانی که وقتی برای خود پیمانه میزنند، به تمام و کمال و افزون بر اندازهی لازم دریافت میدارند و هنگامی که برای دیگران پیمانه میزنند یا وزن میکنند، از اندازه ی لازم میکاهند. آیا اینان گمان نمیبرند که دوباره زنده میگردند، در روزی بسیار بزرگ و هولناک، همان روزی که مردمان در پیشگاه پروردگار جهانیان برپا میایستند».
۱۳۶۷- «وعَنٌْ أبي هُريرة س، أَنَّ رجُلاً أتى النبي صيتَقاضَاهُ فَأَغْلَظَ لَهُ، فَهَمَّ بِهِ أَصْحابُهُ، فَقَالَ رسُولُ اللَّهِ ص: «دعُوهُ فَإنَّ لِصَاحِبِ الحَقِّ مقَالاً» ثُمَّ قَالَ: «أَعْطُوه سِنًّا مِثْلَ سِنِّهِ» قالوا: يا رسولَ اللَّهِ لا نَجِدُ إلاَّ أَمْثَل مِنْ سِنِّهِ، قال: «أَعْطُوهُ فَإنَّ خَيْرَكُم أَحْسنُكُمْ قَضَاءً»» متفقٌ عليه.
۱۳۶۷. «از ابوهریره سروایت شده است که مردی به حضور پیامبر صآمد و طلب خود را از ایشان خواست و عصبانی شد و چون مطالبهاش سخت و بیادبانه بود، اصحاب ایشانسقصد او کردند (که اورا بزنند یا سرزنش کنند) که پیامبر صفرمودند: «او را بگذارید، زیرا صاحب حق، حق گفتار دارد» و سپس فرمودند: «شتری مثل شتر خودش به او بدهید»، گفتند: ای رسول خدا! جز گرانتر از شتر او را نداریم، فرمودند: «آن را به او بدهید که بهترین شما آن است که موقع پرداخت عوض، بهترین را پرداخت کند»» [۵۴۴].
۱۳۶۸- «وعَنْ جابرٍ س، أن رَسُولَ اللَّهِ صقَالَ: «رَحِم اللَّه رجُلا سَمْحاً إذا بَاع، وَإذا اشْتَرى، وَإذا اقْتَضىَ»» رواه البخاريُّ.
۱۳۶۸. «از جابر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند مردی را رحمت کند که هنگام خرید و فروش و پرداخت و دریافت، گشادهرو و دارای وسعت نظر است»» [۵۴۵].
۱۳۶۹- «وعَنْ أبي قَتَادَةَ، س، قَالَ: سمِعْتُ رسُول اللَّهِ صيقُولُ: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يُنَجِّيَهُ اللَّه مِنْ كُرَبِ يَوْمِ القِيَامَةِ، فَلْيُنَفِّسْ عَنْ مُعْسِرٍ أوْ يَضَعْ عَنْهُ»» رواهُ مسلمٌ.
۱۳۶۹. «از ابوقتاده سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «هرکس دوست دارد خداوند او را از زحمتها و اندوههای روز قیامت برهاند، در دریافت قرض، از بدهکار تنگدست، به او مهلت داده یا (از همه یا قسمتی) از آن صرفنظر کند»» [۵۴۶].
۱۳۷۰- «وعنْ أبي هُريرةَ س، أنَّ رَسُول اللَّهِ صقَالَ: «كَانَ رجلٌ يُدايِنُ النَّاسَ، وَكَان يَقُولُ لِفَتَاهُ: إذا أَتَيْتَ مُعْسِراً فَتَجاوزْ عَنْهُ، لَعلَّ اللَّه أنْ يَتجاوزَ عنَّا فَلقِي اللَّه فَتَجاوَزَ عنْهُ»» متفقٌ عَليهِ.
۱۳۷۰. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «مردی بود که به مردم قرض میداد و معمولاً به غلامش میگفت: وقتی برای مطالبهی قرض نزد تنگدستی میروی، از او درگذر و صرفنظر کن، شاید خداوند گناهان ما را ببخشد و از ما درگذرد، سپس آن شخص فوت کرد و خداوند از تقصیر او گذشت»» [۵۴۷].
۱۳۷۱- «وعَنْ أبي مسْعُودٍ البدْرِيِّ س، قَال: قَالَ رَسُولُ اللَّه ص: «حُوسب رَجُلٌ مِمَّنْ كَانَ قبلكم فَلَمْ يُوجدْ لَهُ مِنَ الخَيْرِ شَيَّءٌ، إلاَّ أَنَّهُ كَان يَُخَالِطُ النَّاس، وَكَانَ مُوسِراً، وَكَانَ يأْمُرُ غِلْمَانَه أن يَتَجَاوَزُوا عن المُعْسِر. قال اللَّه، ﻷ: «نَحْنُ أحقُّ بِذَلكَ مِنْهُ، تَجاوَزُوا عَنْهُ»» رواه مسلمٌ.
۱۳۷۱. «از ابومسعود بدری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «یک نفر از کسانی که قبل از شما بودند، پس از فوت، (اعمالش) مورد محاسبه قرار گرفت و هیچ کار خیری در اعمالش نبود، جز آنکه او از راه تجارت و قرض دادن با مردم معاشرت داشت و او ثروتمند بود و معمولاً به بردگانش امر میکرد که حال تنگدستان را رعایت و در مطالبهی قرض از آنها صرفنظر کنند؛ خداوند (پس از فوت او) فرمود: «ای فرشتگان! ما به این کار از او سزاوارتر هستیم، از او صرفنظر کنید»» [۵۴۸].
۱۳۷۲- «وعنْ حُذَيْفَةَ س، قَالَ: أُتِى اللَّه تَعالى بِعَبْد من عِبَادِهِ آتاهُ اللَّه مَالاً، فَقَالَ لَهُ: ماذَا عمِلْتَ في الدُّنْيَا؟ قَالَ: وَلا يَكْتُمُونَ اللَّه حديثاً قَال: يَاربِّ آتَيْتَنِي مالَكَ فَكُنْتُ أُبايِعُ النَّاسَ، وَكانَ مِنْ خُلُقي الجوازُ، فكُنْتُ أَتَيَسرُ عَلى المُوسِرِ، وأُنْظِرُ المُعْسِر. فَقَالَ اللَّه تَعَالى: «أَنَا أَحقُّ بذا مِنْكَ، تجاوزُوا عَنْ عبْدِي» فقال عُقْبَةُ بنُ عامرٍ، وأَبو مَسْعُودٍ الأنصاريُّ، ب: هكذا سَمِعْنَاهُ مِنْ في رَسولِ اللَّهِ ص» رواهُ مسلمٌ.
۱۳۷۲. «از حذیفه سروایت شده است که گفت: «یکی از بندگان خداوند (پس از مرگ)، به خدمت او آورده شد، پروردگار به او فرمود: در دنیا چه عملی کردهای؟ حذیفه گفت: ـ و بندگان حرفی از خداوند نمیتوانند بپوشانند ـ مرد (در جواب پروردگار) گفت: خدایا! مال خودت را به من عطا کردی و من با مردم معامله میکردم و از عادات من، گذشت و تسهیل در حق ایشان بود؛ بر دارا سهل میگرفتم و هرچه میتوانست از طلب پس بدهد، میگرفتم و تنگدست را تا هر وقت که داشت، مهلت میدادم و از طلبم گذشت داشتم؛ خداوند میفرمود: «من به این کار از تو سزاوارتر هستم، پس از بندهی من درگذرید». «عقبه بن عامر» و «ابومسعود انصاری» بگفتند: ما این حدیث را بدینگونه از دهان پیامبر صشنیدیم» [۵۴۹].
۱۳۷۳- «وعنْ أبي هُريرَةَ س، قَالَ: قَالَ رسُولُ اللَّه ص: «من أَنْظَر مُعْسِراً أوْ وَضَعَ لَهُ، أظلَّهُ اللَّه يَوْمَ القِيامَةِ تَحْتَ ظِلِّ عَرْشِهِ يَوْمَ لا ظِلَّ إلاَّ ظِلُّهُ»» رواهُ الترمذيُّ وقَال: حديثٌ حسنٌ صحيحٌ.
۱۳۷۳. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس که به بدهکار تنگدست مهلت دهد یا او را ببخشد، خداوند در آن روز که هیچ سایه و پناهی جز سایهی (رحمت) او نیست، او را در زیر سایهی عرش خود قرار میدهد»» [۵۵۰].
۱۲۷۴- «وعَنْ جابرٍ س، أنَّ النبيَّ ص، اشْتَرى مِنْهُ بَعِيراً، فَوَزَنَ لَهُ، فَأَرْجَحَ» متفقٌ عليه.
۱۳۷۴. «از جابر سروایت شده است که پیامبر صاز او شتری خرید و (پول) آن را برایش وزن کرد و بیشتر از قیمتش را به او پرداخت نمود» [۵۵۱].
۱۳۷۵- «وعنْ أبي صَفْوَان سُوْيدِ بنِ قَيْس س، قَالَ: جَلبْتُ أَنَا ومَحْرمَةُ الْعبدِيُّ بَزًّا مِنْ هَجَر، فَجاءَنَا النَّبيُّ ص، فَسَاومنَا بسراويلَ، وَعِنْدِي وَزَّانٌ يزنُ بالأجْرِ، فَقَالَ النبي صلِلْوَزَّانِ: «زِنْ وَأَرْجِحْ»» رواهُ أبو داودَ، والترمذيُّ وقال: حديثٌ حسنٌ صحيحٌ.
۱۳۷۵. «از ابوصفوان سوید بن قیس سروایت شده است که گفت: من و «مخرمهی عبدی» پارچهای از «ناحیهی هجر» وارد کردیم، پیامبر صتشریف آورد و از آن پارچه، یک شلوار خرید و وزانی (وزنکننده، کسی که با وسیلهای مخصوص از طلای خریدار به میزان ارزش کالای فروشنده، وزن میکرد و میگرفت) همراه من بود که مزد میگرفت و وزن میکرد؛ پیامبر ص(در مقابل پارچه، مقداری پول به وزان دادند و) به وی فرمودند: «وزن کن و بیشتر بگیر»» [۵۵۲].
[۵۴۴] متفق علیه است؛ [خ (۲۳۰۶)، م (۱۶۰۱)]. [۵۴۵] بخاری روایت کرده است؛ [( ۲۰۷۶)]. [۵۴۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۵۶۳)]. [۵۴۷] متفق علیه است؛ [خ (۲۰۷۸)، م (۱۵۶۲)]. [۵۴۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۵۶۱)]. [۵۴۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۵۶۰)]. [۵۵۰] ترمذی [(۱۳۰۶)] روایت کرده و گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۵۵۱] متفق علیه است؛ [خ (۲۰۹۷)، م (۷۱۵)]. [۵۵۲] ابوداود [(۳۳۳۶)] و ترمذی [(۱۳۰۵)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیث حسن صحیح است.
قال الله تعالی:
﴿وَقُل رَّبِّ زِدۡنِي عِلۡمٗا﴾[طه: ۱۱۴].
«(ای پیامبر ص!) بگو: پروردگارا! بر دانشم بیفزا».
و قال تعالی:
﴿قُلۡ هَلۡ يَسۡتَوِي ٱلَّذِينَ يَعۡلَمُونَ وَٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ﴾[الزمر: ۹].
«بگو: آیا کسانی که (وظیفهی خود را در قبال خدا) میدانند با کسانی که (چنین چیزی را) نمیدانند، یکسان و برابرند».
و قال تعالی:
﴿يَرۡفَعِ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ دَرَجَٰتٖ﴾[المجادلة: ۱۱].
«خداوند، کسانی از شما را که ایمان آوردهاند و کسانی را که بهرهای از علم یافتهاند، به درجات والایی رفعت میبخشد».
و قال تعالی:
﴿إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْ﴾[فاطر: ۲۸].
«تنها بندگان دانا و عالم، از خدا ترس آمیخته با تعظیم و تقوا دارند».
۱۲۷۶- «وعَنْ مُعاوِيةَ س، قال: قَال رسُولُ اللَّهِ ص: «مَنْ يُرِد اللَّه بِهِ خيْراً يُفَقِّهْهُ في الدِّينِ»» متفقٌ عليه.
۱۳۷۶. «از حضرت معاویه سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند نسبت به هر کس ارادهی خیری داشته باشد، او را در دین عالم میگرداند»» [۵۵۳].
۱۳۷۷- «وعنْ ابنِ مسْعُودٍ س، قَال: قَال رسُولُ اللَّهِ ص: «لا حَسَد إلاَّ في اثْنَتَيْنِ: رَجُلٌ آتَاهُ اللَّه مَالاً فَسلَّطهُ عَلى هلَكَتِهِ في الحَقِّ، ورَجُلٌ آتاهُ اللَّه الحِكْمَةَ فهُوَ يَقْضِي بِهَا، وَيُعَلِّمُهَا»» مُتَّفَقٌ عَليهِ.
والـمرادُ بالحسدِ الْغِبْطَةُ، وَهُوَ أنْ يتَمنَّى مثْلَهُ.
۱۳۷۷. «از عبدالله بن مسعود سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: به دو خلق و خو، حسد و رشک برده نمیشود: (۱) مردی که خدا مالی به او داده و او را به صرف کردن آن در راه حق و درست، نیرو داده و مسلط کرده است (۲) مردی که خداوند علم و حکمتی به او داده و او به آن عمل میکند و به مردم نیز میآموزد» [۵۵۴].
منظور از حسد، غبطه است و آن این است که او نیز آرزوی چنان چیزی نماید (بدون آرزوی زوال نعمت دیگری).
۱۳۷۸- «وعَنْ أبي مُوسى س، قال: قَالَ النبي ص: «مَثَلُ مَا بعثَنِي اللَّه بِهِ مِنَ الهُدى والْعِلْمِ كَمَثَل غَيْثٍ أصاب أرْضاً، فَكَانَتْ مِنْهَا طَائفَةٌ طَيِّبَةٌ قَبِلَتِ المَاءَ فَأَنْبَتَتِ الْكَلأَ، وَالْعُشْب الْكَثِيرَ، وَكَانَ مِنْهَا أجَادِبُ أمسَكَتِ المَاءَ، فَنَفَعَ اللَّه بِهَا النَّاسَ، فَشَرِبُوا مِنْهَا وَسَقَوْا وزَرَعُوا، وأَصَاب طَائفَةً مِنْهَا أُخْرى إنَّما هِي قِيعانٌ، لا تمْسِكُ مَاءً، وتُنْبِتُ كَلأً، فَذلكَ مثَلُ منْ فَقُهَ في دِينِ اللَّهِ، وَنَفَعَهُ ما بَعَثَنِي اللَّه بِهِ فَعلِمَ وَعلَّمَ، وَمَثَلُ منْ لَمْ يَرْفَعْ بِذلكَ رأساً، وَلَمْ يَقْبَلْ هُدَى اللَّهِ الَّذي أُرْسِلْتُ بِهِ»» متفقٌ عليه.
۱۳۷۸. «از أبی مُوسى سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هدایت و علمی که خداوند مرا بدان مبعوث فرموده است، مانند بارانی است که بر زمینی میبارد؛ قسمتی از زمین که پاک و حاصلخیز است، آب را فرو میگیرد و چراگاه و گیاه بسیاری را میرویاند، و قسمتی از آن که سخت است، آب را بر روی خود نگه میدارد و فرو نمیبرد، اما خداوند مردم را با آن بهرهمند میسازد که میآشامند و در زمین با آن آبیاری و کشاورزی میکنند و همین باران به قسمت دیگری از زمین میرسد که جز بیابانی خشک نیست و آب را در خود نگه نمیدارد و کشت و زرعی به بار نمیآورد. (نه در خود فرو میبرد، نه نگه میدارد) همچنین است مثل کسی که در دین خدا فقیه شود و خداوند با رسالت من به او نفع برساند، خود بیاموزد و به مردم بیاموزاند و مثال کسی که بدین نعمت (علم و هدایت دین) سرافراز نشود و هدایت خدا را که من برای آن مبعوث شدهام، قبول نکند»» [۵۵۵].
۱۳۷۹- «وعَنْ سَهْلِ بن سعدٍ س، أنَّ النبي صقَالَ لِعَليًّ، س: «فو اللَّهِ لأنْ يهْدِيَ اللَّه بِكَ رجُلاً واحِداً خَيْرٌ لكَ من حُمْرِ النَّعم»» متفقٌ عليهِ.
۱۳۷۹. «از سهل بن سعد سروایت شده است که پیامبر صبه حضرت علی سفرمودند: «به خدا سوگند! اگر خداوند تنها یک نفر را به وسیلهی (ارشاد و آرامش و مهربانی) تو هدایت کند، برای تو از شتران سرخ موی بهتر است»» [۵۵۶].
۱۳۸۰- «وعن عبدِ اللَّه بن عمرو بن العاص ب، أنَّ النبي صقال: «بلِّغُوا عَنِّي ولَوْ آيَةً، وحَدِّثُوا عنْ بني إسْرَائيل وَلا حَرجَ، ومنْ كَذَب علَيَّ مُتَعمِّداً فَلْيتبَوَّأْ مَقْعَدهُ من النَّار»» رواه البخاري.
۱۳۸۰. «از عبدالله بن عمرو بن عاص بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «از من نقل و تبلیغ کنید و به مردم برسانید حتی اگر یک آیه هم باشد، و از بنیاسراییل هم (آنچه را درست میدانید) نقل کنید و گناهی ندارد و هر کس عمداً دروغی بر من ببندد، در جای خود در دوزخ بنشیند و ساکن شود»» [۵۵۷].
۱۳۸۱- «وعنْ أبي هُريرةَ س، أنَّ رسُول اللَّه ص، قالَ: «.... ومَنْ سلَك طرِيقاً يَلْتَمِسُ فِيهِ عِلْماً، سهَّلَ اللَّه لَهُ بِهِ طَرِيقاً إلى الجَنَّةِ»» رواهُ مسلمٌ.
۱۳۸۱. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس راهی را برای جستجوی علم در پیش بگیرد، خداوند با آن راهی بهسوی بهشت، برای او هموار مینماید»» [۵۵۸].
۱۳۸۲- «وَعَنهُ، أيضاً، سأنَّ رَسُول اللَّه صقَالَ: «مَنْ دعا إلى هُدىً كانَ لهُ مِنَ الأجْر مِثلُ أُجورِ منْ تَبِعهُ لا ينْقُصُ ذلكَ من أُجُورِهِم شَيْئاً»» رواهُ مسلمٌ.
۱۳۸۲. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که به هدایت دعوت کند، برای او اجری همانند اجر پیروانش در آن هدایت وجود دارد و از اجر آنها نیز چیزی کم نمیشود»» [۵۵۹].
۱۳۸۳- «وعنْهُ قال: قَالَ رسُولُ اللَّه ص: «إذا ماتَ ابْنُ آدَم انْقَطَع عَملُهُ إلاَّ مِنْ ثَلاثٍ: صَدقَةٍ جارية، أوْ عِلمٍ يُنْتَفَعُ بِهِ، أوْ وَلدٍ صالحٍ يدْعُو لَهُ»» رواهُ مسلمٌ.
۱۳۸۳. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «وقتی انسان بمیرد، ثواب عمل او (جز از سه مورد) قطع میشود: (۱) صدقهای جاریه و همیشگی؛ (۲) علمی که از آن بهره گرفته شود؛ (۳) فرزند صالحی که برای او دعای خیر کند»» [۵۶۰].
۱۳۸۴- «وَعنْهُ قَالَ: سمِعْتُ رسُول اللَّه صيَقُولُ: «الدُّنْيَا ملْعُونَةٌ، ملْعُونٌ ما فِيهَا، إلاَّ ذِكرَ اللَّه تَعَالى، وما والاَهُ، وعَالـماً، أوْ مُتَعلِّماً»» رواهُ الترمذيُّ وقال: حديثٌ حسنٌ.
قولهُ «وَمَا وَالاهُ» أي: طاعةُ الله.
۱۳۸۴. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «آگاه باشید! دنیا نفرین شده است و هرچه در آن است مورد نفرین خداست، جز ذکر و یاد خداوند بلند مرتبه و هرچه که همانند و نزدیک به آن است و استاد و شاگرد (عالم و متعلم)»» [۵۶۱].
۱۳۸۵- «وَعَنْ أنسٍ، سقالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ، ص: «مَن خرَج في طَلَبِ العِلمِ، فهو في سَبيلِ اللَّهِ حتى يرجِعَ»» رواهُ الترْمِذيُّ وقال: حديثٌ حَسنٌ.
۱۳۸۵. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که به خاطر کسب علم از زادگاه خود خارج شود، تا وقتی که برمیگردد، در راه خداست»» [۵۶۲].
۱۳۸۶- «وعَنْ أبي سَعيدٍ الخدْرِيِّ س، عَنْ رسُولِ اللَّه صقال: «لَنْ يَشبَع مُؤمِنٌ مِنْ خَيْرٍ حتى يكون مُنْتَهَاهُ الجَنَّةَ»» رواهُ الترمذيُّ، وقَالَ: حديثٌ حسنٌ.
۱۳۸۶. «از ابوسعید خدری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرگز مؤمن از خیر سیر نمیشود تا آن که پایان وی به بهشت بیانجامد»» [۵۶۳].
۱۳۸۷- «وعَنْ أبي أُمَامة س، أنَّ رَسُول اللَّه صقال: «فضْلُ الْعالِم على الْعابِدِ كَفَضْلي على أَدْنَاكُمْ» ثُمَّ قال: رسُولُ اللَّهِ ص: «إنَّ اللَّه وملائِكَتَهُ وأَهْلَ السَّمواتِ والأرضِ حتَّى النَّمْلَةَ في جُحْرِهَا وحتى الحُوتَ لَيُصَلُّونَ عَلى مُعلِّمِي النَّاسِ الخَيْرْ»» رواهُ الترمذي وقالَ: حَديثٌ حَسنٌ.
۱۳۸۷. «از ابوامامه سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «برتری عالم بر عابد، مانند برتری من بر پایینترین و کمترین شماست» و سپس فرمودند: «خدا و فرشتگان او و ساکنان آسمان و زمین، حتی مورچه در سوراخ خود و حتی ماهی، بر آموزندهی خیر و معلم نیکی به مردم، صلوات میفرستند و دعای خیر میکنند»» [۵۶۴].
۱۳۸۸- «وَعَنْ أبي الدَّرْداءِ س، قَال: سمِعْتُ رَسُول اللَّهِ ص، يقولُ: «منْ سلك طَريقاً يَبْتَغِي فِيهِ علْماً سهَّل اللَّه لَه طَريقاً إلى الجنةِ، وَإنَّ الـملائِكَةَ لَتَضَعُ أجْنِحَتَهَا لِطالب الْعِلْمِ رِضاً بِما يَصْنَعُ، وَإنَّ الْعالِم لَيَسْتَغْفِرُ لَهُ منْ في السَّمَواتِ ومنْ في الأرْضِ حتَّى الحِيتانُ في الـماءِ، وفَضْلُ الْعَالِم على الْعابِدِ كَفَضْلِ الْقَمر عَلى سائر الْكَوَاكِبِ، وإنَّ الْعُلَماءَ وَرَثَةُ الأنْبِياءِ وإنَّ الأنْبِياءَ لَمْ يُورِّثُوا دِينَاراً وَلا دِرْهَماً وإنَّما ورَّثُوا الْعِلْمَ، فَمنْ أَخَذَهُ أَخَذَ بِحظٍّ وَافِرٍ»» رواهُ أبو داود والترمذيُّ.
۱۳۸۸. «از ابودرداء سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «هرکس راهی را در پیش بگیرد که از آن راه علم را جستجو کند، خداوند راهی بهسوی بهشت برای او آسان میگرداند و فرشتگان به علامت خشنودی از عمل طالبان علم، (در طلب علم) بالهای خود را برای آنان میگسترانند و هرچه در آسمان و زمین است و حتی ماهیان در آب برای عالم طلب مغفرت میکنند و برتری شخص عالم بر شخص عابد، مانند برتری ماه است بر سایر ستارگان و علما، میراثداران و جانشینان انبیا میباشند و انبیا، دینار و درهمی باقی نگذاشتند و فقط علم را از خود به ارث گذاشتند و هرکس آن را گرفت و به دست آورد، به سهمی بزرگ رسیده است»» [۵۶۵].
۱۳۸۹- «وعنِ ابن مسْعُودٍ س، قال: سمِعْتُ رسول اللَّه صيَقُولُ: «نَضَّرَ اللَّه امْرءاً سمِع مِنا شَيْئاً، فبَلَّغَهُ كما سَمعَهُ فَرُبَّ مُبَلَّغٍ أوْعى مِنْ سَامِع»» رواهُ الترمذيُّ وقال: حديثٌ حَسنٌ صَحيحٌ.
۱۳۸۹. «از ابن مسعود سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «خداوند شاد کند کسی را که از ما چیزی شنید و همچنان که شنیده، تبلیغ کرد و چه بسا کسی که به او تبلیغ میشود، از شنونده آگاهتر و نگهدارندهتر به مقاصد ارزشمند معانی باشد»» [۵۶۶].
۱۳۹۰- «وعن أبي هُريرةَ س، قال: قال رسُولُ اللَّه ص: «منْ سُئِل عنْ عِلمٍ فَكَتَمَهُ، أُلجِم يَومَ القِيامةِ بِلِجامٍ مِنْ نَارٍ»» رواهُ أبو داود والترمذي، وقال: حديثٌ حسنٌ.
۱۳۹۰. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس از او سؤالی از علم (دین) بشود و او جواب آن را بپوشاند (و بداند و نگوید)، روز قیامت، به لگامی از آتش، لگام خواهد شد»» [۵۶۷].
۱۳۹۱- «وعنه قال: قال رسولُ اللَّه ص: «منْ تَعلَّمَ عِلماً مـِما يُبتَغَى بِهِ وَجْهُ اللَّهِ ﻷلا يَتَعلَّمُهُ إلا ليصِيبَ بِهِ عرضاً مِنَ الدُّنْيا لَمْ يجِدْ عَرْفَ الجنَّةِ يوْم القِيامةِ»» يعني: ريحها، رواه أبو داود بإسناد صحيح.
۱۳۹۱. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که تنها برای آن که ازمال دنیا بهرهای بیابد، علمی از علومی را که رضای خداوند ﻷدر آنها طلب میشود، بیاموزد، بوی بهشت را نخواهد شنید»» [۵۶۸].
۱۳۹۲- «وعنْ عبدِ اللَّه بن عمرو بن العاص بقال: سمِعتُ رسولَ اللَّه صيقول: «إنَّ اللَّه لا يقْبِض العِلْم انْتِزَاعاً ينْتزِعُهُ مِنَ النَّاسِ، ولكِنْ يقْبِضُ العِلْمَ بِقَبْضِ العُلَماءِ حتَّى إذا لمْ يُبْقِ عالماً، اتَّخَذَ النَّاسُ رُؤوساً جُهَّالاً فَسئِلُوا، فأفْتَوْا بغَيْرِ علمٍ، فَضَلُّوا وأَضَلُّوا»» متفقٌ عليه.
۱۳۹۲. «از عبدالله بن عمرو بن عاص بروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «خداوند علم را با برچیدن آن از میان مردم نمیگیرد، بلکه با گرفتن (و مرگ) علما، علم را میگیرد و برمیچیند تا آنگاه که عالمی را باقی نمیگذارد و مردم، رؤسای جاهلی برمیگیرند که از ایشان سؤال میشود و آنان بدون آگاهی فتوا میدهند، خود گمراهند و دیگران را نیز گمراه میکنند»» [۵۶۹].
[۵۵۳] متفق علیه است؛ [خ (۷۱)، م (۱۰۳۷)]. [۵۵۴] متفق علیه است؛ [خ (۷۳)، م (۸۱۶)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارههای ۵۴۴ و ۵۷۱، آمده است]. [۵۵۵] متفق علیه است؛ [خ (۴۲۱۰)، م (۲۴۰۶)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۶۲، آمده است]. [۵۵۶] متفق علیه است؛ [خ (۴۲۱۰)، م (۲۴۰۶)]. [روایت کامل این حدیث قبلاً به شمارهی ۱۷۵، گذشت]. [۵۵۷] بخاری روایت کرده است؛ [(۳۴۶۱)]. [۵۵۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۶۹۹)]. [روایت کامل این حدیث قبلاً به شمارهی ۲۴۵، گذشت]. [۵۵۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۶۷۴)]. [روایت کامل این حدیث قبلاً به شمارهی ۱۷۴، گذشت]. [۵۶۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۶۳۱)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۹۴۹، آمده است]. [۵۶۱] تزمذی [(۲۳۲۳)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۴۷۸، آمده است]. [۵۶۲] ترمذی [(۲۴۶۹)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۵۶۳] ترمذی [(۲۶۸۷)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۵۶۴] ترمذی [(۲۶۸۶)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۵۶۵] ابوداود [(۳۴۶۱)] و ترمذی [(۲۶۸۳)] روایت کردهاند. [۵۶۶] ترمذی [(۲۶۵۹)] روایت کرده و گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۵۶۷] ابوداود [(۳۶۵۸)] و ترمذی [(۲۶۵۱)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۵۶۸] ابوداود [(۳۶۶۴)] به اسناد صحیح روایت کرده است. [۵۶۹] متفق علیه است؛ [خ (۱۰۰)، م (۲۶۷۳)].
قال الله تعالی:
﴿فَٱذۡكُرُونِيٓ أَذۡكُرۡكُمۡ وَٱشۡكُرُواْ لِي وَلَا تَكۡفُرُونِ١٥٢﴾[البقرة: ۱۵۲].
«پس مرا یاد کنید تا من نیز شما را یاد کنم، و از من سپاسگزاری کنید و مرا ناسپاسی نکنید».
و قال تعالی:
﴿لَئِن شَكَرۡتُمۡ لَأَزِيدَنَّكُمۡ﴾[إبراهیم: ۷].
«اگر سپاسگزاری کنید، هر آینه (نعمتهای خود را) برایتان افزایش میدهم».
و قال تعالی:
﴿وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ﴾[الإسراء: ۱۱۱].
«بگو: سپاس و ستایش، سزاوار خداوند یکتاست».
و قال تعالی:
﴿وَءَاخِرُ دَعۡوَىٰهُمۡ أَنِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾[یونس: ۱۰].
«پایانبخش دعای ایشان (مؤمنان در بهشت این است که) شکر و سپاس و ستایش، پروردگار جهانیان را سزاست».
۱۳۹۳- «وعن أبي هُرَيْرة س، أَنَّ النبي صأُتِي لَيْلةَ أُسْرِيَ بِهِ بِقَدَحَيْن مِن خَمْر ولَبن، فنظَرَ إلَيْهِما فأَخذَ اللَّبنَ، فَقَالَ جبريلُ ص: «الحمْدُ للَّهِ الَّذي هَداكَ للفِطْرةِ لوْ أخَذْتَ الخَمْرَ غَوتْ أُمَّتُكَ»» رواه مسلم.
۱۳۹۳. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: برای پیامبر صدر شبی که به اسرا و معراج برده شد، دو جام شراب و شیر آورده شد و ایشان به آنها نگریست و شیر را گرفت، جبرئیل ÷فرمود: «سپاس و ستایش سزاوار خداوندی است که تو را به فطرت هدایت فرمود، اگر شراب را انتخاب میکردی، امت تو گمراه میشد»» [۵۷۰].
۱۳۹۴- «وعنْهُ عنْ رسول اللَّه صقال: «كُلُّ أمْرٍ ذِي بال لا يُبْدأُ فيه بـ: الحمد للَّه فَهُوَ أقْطُع»» حديثٌ حسَنٌ، رواهُ أبو داود وغيرُهُ.
۱۳۹۴. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر کار مهمی که با الحمدالله شروع نشود، آن کار بدون عاقبت و برکت است»» [۵۷۱].
۱۳۹۵- «وعَن أبي مُوسى الأشعريَّ س، أنَّ رسُولَ اللَّهِ صقال: «إذا ماتَ ولَدُ العبْدِ قال اللَّه تعالى لـملائِكَتِهِ: قَبضْتُمْ ولَدَ عبْدِي؟ فيقولُون: نَعمْ، فَيقولُ: قبضتُم ثَمرةَ فُؤَادِهِ؟ فيقولون: نَعَمْ، فيقولُ: فَمَاذَا قال عَبْدي؟ فيقولون: حمِدكَ واسْتَرْجَع، فَيقُولُ اللَّه تَعالى: ابْنُوا لِعَبْدِي بيْتاً في الجنَّةِ، وسَمُّوهُ بَيْتَ الحمْدِ»» رواهُ الترمذي وقالَ: حديثٌ حسنٌ.
۱۳۹۵. «از ابوموسی سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرگاه فرزند بنده (ی مؤمن) میمیرد، خداوند به فرشتگان خود میفرماید: جان فرزند بندهی مرا گرفتید؟ میگویند: بله، میفرماید: ثمرهی دل او را گرفتید؟ عرض میکنند: بله، میفرماید: و بندهی من چه گفت؟! عرض میکنند: سپاس و ستایش تو را به جای آورد و گفت: (انا لله و انا الیه راجعون) (ما از خداییم و بهسوی او باز میگردیم)، سپس خداوند متعال میفرماید: برای بندهی من خانهای در بهشت بنا کنید و نام آن را خانهی سپاس و ستایش (بیت الحمد) بگذارید»» [۵۷۲].
۱۳۹۶- «وعنّْ أنَسَ سقال: قال رسُولُ اللَّه ص: «إنَّ اللَّه لَيرضي عنِ العبْدِ يَأْكُلُ الأكْلَةَ فَيَحْمَدُهُ عَليْهَا، وَيَشْرب الشَّرْبَةَ فَيَحْمَدُهُ عَلَيْهَا»» رواهُ مسلم.
۱۳۹۶«از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند حتماً از آن بنده که وقتی غذایی خورد، خدا را بر آن شکری گوید، یا وقتی که جرعهای آب مینوشد، خدا را بر آن سپاس میکند، راضی و خشنود میشود»» [۵۷۳].
[۵۷۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۶۸)]. [۵۷۱] حدیثی حسن است که ابوداود [(۴۸۴۰)] و غیر او روایت کردهاند. [۵۷۲] ترمذی [(۱۰۲۱)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۹۲۲، آمده است]. [۵۷۳] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۷۳۴)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارههای ۱۴۰ و ۴۳۶، آمده است].
قال الله تعالی:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَٰٓئِكَتَهُۥ يُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِيِّۚ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِيمًا٥٦﴾[الأحزاب: ۵۶].
«خداوند و فرشتگان بر پیامبر صلوات و درود میفرستند، پس ای کسانی که ایمان آوردهاید! شما نیز بر او صلوات و درود بفرستید».
۱۳۹۷- «وعنْ عبد اللَّه بن عمرو بن العاص، بأنَّهُ سمِع رسُول اللَّه صيقُولُ: «من صلَّى عليَّ صلاَةً، صلَّى اللَّه علَيّهِ بِهَا عشْراً»» رواهُ مسلم.
۱۳۹۷. «از عبدالله بن عمرو بن عاص بروایت شده است که وی از پیامبر صشنید که میفرمود: «هرکس بر من درودی بفرستد، خداوند به سبب آن ده مرتبه بر او درود میفرستد»» [۵۷۴].
۱۳۹۸- «وعن ابن مسْعُودٍ سأنَّ رسُول اللَّهِ صقال: «أَوْلى النَّاسِ بي يوْمَ الْقِيامةِ أَكْثَرُهُم عَليَّ صلاةً»» رواه الترمذي وقال: حديثٌ حسنٌ.
۱۳۹۸. «از ابن مسعود سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «نزدیکترین شخص به من در روز قیامت، کسی است که بیشتر بر من درود بفرستد»» [۵۷۵].
۱۳۹۹- «وعن أوس بن أوس، سقال: قالَ رسولُ اللَّه ص: «إنَّ مِن أَفْضلِ أيَّامِكُمْ يَوْمَ الجُمُعةِ، فَأَكْثِرُوا عليَّ مِنَ الصلاةِ فيه، فإنَّ صَلاتَكُمْ معْرُوضَةٌ علَيَّ» فقالوا: يا رسول اللَّه، وكَيْفَ تُعرضُ صلاتُنَا عليْكَ وقدْ أرَمْتَ؟،قال:- يقولُ:بَلِيتَ-،قالَ:«إنَّ اللَّه حَرم على الأرْضِ أجْساد الأنْبِياءِ»» رواهُ أبو داود بإسنادٍ صحيحِ.
۱۳۹۹. «از اوس بن ابیاوس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «از برترین و بزرگترین روزهای شما، روز جمعه است؛ پس در آن روز بر من زیاد درود بفرستید، زیرا صلوات و درودهای شما بر من عرضه میشود»، گفتند: ای رسول خدا! چگونه درود ما بر تو عرضه میشود در حالی که بدن تو فرسوده شده است؟! فرمودند: «خداوند ﻷ، اجساد پیامبران را بر زمین حرام کرده است، (اجساد پیامبران سالم میماند)»» [۵۷۶].
۱۴۰۰- «وعنْ أبي هُريْرةَ سقال: قال رسُولُ اللَّه ص: «رَغِم أنْفُ رجُلٍ ذُكِرْتُ عِنْدَهُ فَلَمْ يُصَلِّ علَيَّ»» رواهُ الترمذي وقالَ: حديثٌ حسنٌ.
۱۴۰۰. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «بینی آن کسی به خاک مالیده باد که نام مرا نزد او ببرند و بر من درود نفرستد!»» [۵۷۷].
۱۴۰۱- «وعنهُ سقال: قالَ رَسُولُ اللَّه ص: «لا تَجْعلُوا قَبْرِي عِيداً، وَصلُّوا عَلَيَّ، فَإنَّ صَلاتَكُمْ تَبْلُغُني حيْثُ كُنْتُمْ»» رواهُ أبو داود بإسناد صحيح.
۱۴۰۱. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «قبر مرا محل عید و جای مراجعه و ازدحام قرار ندهید، بلکه بر من درود بفرستید که هرکجا باشید درودهای شما به من میرسد»» [۵۷۸].
۱۴۰۲- «وعنهُ أنَّ رسُولَ اللَّه صقال: «ما مِنْ أحد يُسلِّمُ علَيَّ إلاَّ ردَّ اللَّه علَيَّ رُوحي حَتَّى أرُدَّ ÷»» رواهُ أبو داود بإسناد صحيحٍ.
۱۴۰۲. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر مسلمانی که بر من سلام بفرستد، قطعاً خداوند روح (نطق) مرا به من باز میگرداند تا من نیز بر او سلام بفرستم»» [۵۷۹].
۱۴۰۳- «وعن علِيٍّ سقال: قال رسُولُ اللَّهِ ص: «الْبخِيلُ من ذُكِرْتُ عِنْدَهُ، فَلَم يُصَلِّ علَيَّ»» رواهُ الترمذي وقالَ: حديثٌ حسنٌ صحيحٌ.
۱۴۰۳. «از حضرت علی سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خسیس و بخیل کسی است که نام من نزد او برده شود و او بر من صلوات نفرستد»» [۵۸۰].
۱۴۰۴- «وعنْ فَضَالَةَ بنِ عُبَيْدٍ س، قال: سمِع رسولُ اللَّهِ صرَجُلاً يدْعُو في صلاتِهِ لَمْ يُمَجِّدِ اللَّه تَعالى، وَلَمْ يُصلِّ عَلى النبي ص، فقال رسولُ اللَّه ص: «عَجِلَ هذا»، ثمَّ دعَاهُ فقال لهُ أوْ لِغَيْرِهِ: إذا صلَّى أحَدُكُمْ فليبْدأْ بِتَحْمِيدِ ربِّهِ سُبْحانَهُ والثَّنَاءِ عليهِ، ثُمَّ يُصلي عَلى النبي صثُمَّ يدْعُو بَعدُ بِما شاءَ»» رواهُ أبو داود والترمذي وقالا: حديثٌ حسن صحيحٌ.
۱۴۰۴. «از فضاله بن عبید سروایت شده است که گفت: پیامبر صشنید که: مردی در نمازش دعا میکند، اما سپاس و ستایش خدا را به جای نیاورد و بر پیامبر صصلوات نفرستاد، پیامبر صفرمودند: «این مرد عجله کرد»، سپس او را فرا خواند و به او ـ یا به دیگری ـ فرمودند: «وقتی یکی از شما نماز خواند (و خواست دعا کند)، با سپاس و ستایش و شکر پروردگارش شروع کند، سپس بر پیامبر صصلوات بفرستد، سپس هر دعایی که خواست، به زبان آورد»» [۵۸۱].
۱۴۰۵- «وعن أبي محمد كَعب بن عُجرَةَ س، قال: خَرج علَيْنَا النبي صفقُلْنا: يا رسول اللَّه، قَدْ علِمْنَا كَيْف نُسلِّمُ عليْكَ فَكَيْفَ نُصَلِّي علَيْكَ؟ قال: «قُولُوا: اللَّهمَّ صَلِّ على مُحمَّدٍ، وَعَلى آلِ مُحمَّد، كَمَا صَلَّيْتَ عَلى آلِ إبْرَاهِيمَ، إنَّكَ حمِيدٌ مجيدٌ. اللهُمَّ بارِكْ عَلى مُحَمَّد، وَعَلى آلِ مُحَمَّد، كَما بَاركْتَ على آلِ إبْراهِيم، إنَّكَ حميدٌ مجيدٌ»» متفقٌ عليهِ.
۱۴۰۵. «از ابومحمد کعب بن عجره سروایت شده است که گفت: پیامبر صنزد ما تشریف آورد، گفتیم: ای رسول خدا! میدانیم چگونه بر تو سلام بفرستیم، اما چگونه بر تو صلوات بفرستیم؟ فرمودند: «بگویید اللَّهمَّ صَلِّ على مُحمَّدٍ، وَعَلى آلِ مُحمَّد، كَمَا صَلَّيْتَ عَلى آلِ إبْرَاهِيمَ، إنَّكَ حمِيدٌ مجيدٌ. اللهُمَّ بارِكْ عَلى مُحَمَّد، وَعَلى آلِ مُحَمَّد، كَما بَاركْتَ على آلِ إبْراهِيم، إنَّكَ حميدٌ مجيدٌ: خدایا! بر محمد صو آل محمد درود بفرست، چنان که بر آل ابراهیم درود فرستادی که تو ستایش شده و بزرگواری؛ خداوندا! به محمد صو آل محمد برکت عطا کن همچنان که به آل ابراهیم برکت عطا کردی که به راستی تو ستوده و بزرگوار هستی»» [۵۸۲].
۱۴۰۶- «وعنْ أبي مسْعُود الْبدْريِّ س، قالَ: أَتاناَ رسُولُ اللَّهِ ص، وَنَحْنُ في مَجْلِس سعد بنِ عُبَادَةَ س، فقالَ لهُ بَشِيرُ بْنُ سعدٍ: أمرَنَا اللَّه أنْ نُصلِّي علَيْكَ يا رسولَ اللَّهِ، فَكَيْفَ نُصَّلي علَيْكَ؟ فَسكَتَ رسولُ اللَّه ص، حتى تَمنَّيْنَا أنَّه لمْ يَسْأَلْهُ، ثمَّ قال رسولُ اللَّه ص، قولُوا: اللَّهمَّ صلِّ عَلى مُحَمَّدٍ، وَعَلى آلِ مُحمَّدٍ، كما صليْتَ على آل إبْراهِيم، وَبارِكْ عَلى مُحَمَّد، وعَلى آلِ مُحمَّد، كما بَاركْتَ عَلى آل إبْراهِيم، إنكَ حمِيدٌ مجِيدٌ، والسلام كما قد عَلِمتم» رواهُ مسلمٌ.
۱۴۰۶. «از ابومسعود بدری سروایت شده است که گفت: ما در مجلس سعد بن عباده سبودیم که پیامبر صتشریف آوردند، بشیر بن سعد به ایشان گفت: ای رسول خدا! خداوند به ما فرمان داده است که بر تو صلوات بفرستیم، چگونه صلوات بفرستیم؟ و پیامبر صسکوت کرد و آنقدر ساکت ماند که آرزو کردیم کاش بشیر این سؤال را از ایشان نمیپرسید و سپس پیامبر صفرمودند: «بگویید: اللَّهمَّ صلِّ عَلى مُحَمَّدٍ، وَعَلى آلِ مُحمَّدٍ، كما صليْتَ على آل إبْراهِيم، وَبارِكْ عَلى مُحَمَّد، وعَلى آلِ مُحمَّد، كما بَاركْتَ عَلى آل إبْراهِيم، إنكَ حمِيدٌ مجِيدٌ: خدایا! بر محمد صو آل محمد صلوات بفرست همچنان که بر آل ابراهیم صلوات فرستادی و برکت ده به محمد صو آل محمد همچنان که بر آل ابراهیم برکت دادی که همانا تو ستوده و با عظمت هستی؛ سلام را همچنان که یاد گرفتهاید بگویید»» [۵۸۳].
۱۴۰۷- «وعَنْ أبي حُمَيْدٍ السَّاعِديِّ س، قالَ: قَالُوا يا رسول اللَّه كَيْفَ نُصَلِّي عَلَيْكَ؟ قالَ: «قولُوا: اللَّهُمَّ صلِّ على مُحمِّدٍ، وعَلى أزْواجِهِ وَذُرِّيَّتِهِ، كما صَلَّيْتَ على إبْراهِيمَ، وباركْ عَلى مُحَمَّدٍ، وعَلى أَزْوَاجِهِ وذُرِّيَّتِهِ، كما بارَكتَ على إبْراهِيم، إنَّكَ حمِيدٌ مجِيدٌ»» متفقٌ عليهِ.
۱۴۰۷. «از ابوحمید ساعدی سروایت شده است که گفت: صحابه گفتند: ای رسول خدا! چگونه بر تو صلوات بفرستیم؟ فرمودند: «بگویید: اللَّهُمَّ صلِّ على مُحمِّدٍ، وعَلى أزْواجِهِ وَذُرِّيَّتِهِ، كما صَلَّيْتَ على إبْراهِيمَ، وباركْ عَلى مُحَمَّدٍ، وعَلى أَزْوَاجِهِ وذُرِّيَّتِهِ، كما بارَكتَ على إبْراهِيم، إنَّكَ حمِيدٌ مجِيدٌ: خدایا! بر محمد صو همسران و نوادههای او درود بفرست چنان که بر آل ابراهیم درود فرستادی و به محمد صو همسران و نوادههای او برکت ده همانگونه که به آل ابراهیم برکت دادی که همانا تو ستوده و بزرگواری»» [۵۸۴].
[۵۷۴] مسلم روایت کرده است؛ [(۳۸۴)]. [روایت کامل این حدیث قبلاً به شمارهی ۱۰۳۷، گذشت]. [۵۷۵] ترمذی [(۴۸۴)] روایتکرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۵۷۶] ابوداود [(۱۰۴۷)] به اسناد صحیح روایت کرده است. [بخشی از این حدیث به شمارهی ۱۱۵۸، گذشت]. [۵۷۷] ترمذی [(۳۵۳۹)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۵۷۸] ابوداود [(۲۰۴۲)] به اسناد صحیح روایت کرده است. [۵۷۹] ابوداود [(۲۰۴۱)] به اسناد صحیح روایت کرده است. [۵۸۰] ترمذی [(۳۵۴۰)] روایت کرده و گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۵۸۱] ابوداود [(۱۴۸۱)] و ترمذی [(۳۴۷۵)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۵۸۲] متفق علیه است؛ [خ (۴۷۹۷)، م (۴۰۶)]. [۵۸۳] مسلم روایت کرده است؛ [(۴۰۵)]. [۵۸۴] متفق علیه است؛ [خ (۳۳۶۹)، م (۴۰۷)].
قال الله تعالی:
﴿وَٱلۡمُنكَرِۗ وَلَذِكۡرُ ٱللَّهِ أَكۡبَرُ﴾[العنکبوت: ۴۵].
«قطعاً ذکر و یاد خداوند (از هر چیز دیگری) والاتر و بزرگتر است».
و قال تعالی:
﴿فَٱذۡكُرُونِيٓ أَذۡكُرۡكُمۡ﴾[البقرة: ۱۵۲].
«مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم».
و قال تعالی:
﴿وَٱذۡكُر رَّبَّكَ فِي نَفۡسِكَ تَضَرُّعٗا وَخِيفَةٗ وَدُونَ ٱلۡجَهۡرِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ وَلَا تَكُن مِّنَ ٱلۡغَٰفِلِينَ٢٠٥﴾[الأعراف: ۲۰۵].
«پروردگارت را در دل خود، با فروتنی و هراس و آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان یاد کن و از زمرهی غافلان نباش».
و قال تعالی:
﴿وَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ كَثِيرٗا لَّعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ﴾[الجمعة: ۱۰].
«خدا را بسیار یاد کنید، تا شاید رستگار شوید».
و قال تعالی:
﴿إِنَّ ٱلۡمُسۡلِمِينَ وَٱلۡمُسۡلِمَٰتِ... وَٱلذَّٰكِرِينَ ٱللَّهَ كَثِيرٗا وَٱلذَّٰكِرَٰتِ أَعَدَّ ٱللَّهُ لَهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمٗا٣٥﴾[الأحزاب: ۳۵]
«مردان مسلمان و زنان مسلمان... مردانی که بسیار خدا را یاد میکنند و زنانی که بسیار خدا را یاد میکنند، خداوند برای همهی آنان آمرزش و پاداش بزرگی را فراهم ساخته است».
و قال تعالی:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ ذِكۡرٗا كَثِيرٗا٤١ وَسَبِّحُوهُ بُكۡرَةٗ وَأَصِيلًا٤٢﴾[الأحزاب: ۴۱-۴۲].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! بسیار خدای را یاد کنید و بامدادان و شامگاهان به تسبیح و تقدیس او بپردازید».
آیات در این مورد فراوان ومعلوم هستند.
۱۴۰۸- «وعَنْ أبي هُريرةَ، سقالَ: قالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «كَلِمتَانِ خَفِيفَتَانِ عَلى اللِّسانِ، ثَقيِلَتانِ في المِيزَانِ، حَبِيبَتَانِ إلى الرَّحْمنِ:سُبْحان اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ، سُبحانَ اللَّه العظيمِ»» متفقٌ عليهِ.
۱۴۰۸. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «دو کلمه هستند که بر زبان سبک و در ترازوی اعمال سنگین و نزد خداوند محبوب میباشند: «سبحان الله وبحمده، سبحان الله العظیم: سپاس و ستایش خداوند پاک و منزه را به جای میآورم و خداوند با عظمت را به پاکی یاد میکنم»» [۵۸۵].
۱۴۰۹- «وعَنْهُ سقال: قالَ رَسُولُ اللَّه ص: «لأن أَقُولَ سبْحانَ اللَّهِ، وَالحَمْدُ للَّهِ، ولا إلَه إلاَّ اللَّه، وَاللَّه أكْبرُ، أَحبُّ إليَّ مِمَّا طَلَعَت عليهِ الشَّمْسُ»» رواه مسلم.
۱۴۰۹. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «گفتن: سبْحانَ اللَّهِ، وَالحَمْدُ للَّهِ، ولا إلَه إلاَّ اللَّه، وَاللَّه أكْبرُ: خداوند را به پاکی یاد میکنم و سپاس و ستایش سزاوار اوست و هیچ معبودی جز الله نیست و او از هر چیز ما سوای خود بزرگتر است» را از تمام آنچه که خورشید بر آن طلوع کرده است، (همهی دنیا) دوستتر دارم»» [۵۸۶].
۱۴۱۰- «وعنهُ أنَّ رسُولَ اللَّه صقالَ: «منْ قال لا إله إلاَّ اللَّه وَحْدَهُ لا شرِيكَ لَهُ، لهُ المُلكُ، وَلهُ الحَمْدُ، وَهُوَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ، في يومٍ مِائةَ مَرَّةٍ كانَتْ لَهُ عَدْل عَشر رقَابٍ وكُتِبَتْ لَهُ مِائَةُ حَسَنةٍ، وَمُحِيت عنهُ مِائة سيِّئَةٍ، وكانت له حِرزاً مِنَ الشَّيطَانِ يومَهُ ذلكَ حتى يُمسِي، ولم يأْتِ أَحدٌ بِأَفضَل مِمَّا جاءَ بِهِ إلاَّ رجُلٌ عَمِلَ أَكثَر مِنه»، وقالَ: «من قالَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَبحمْدِهِ، في يوْم مِائَةَ مَرَّةٍ، حُطَّتْ خَطَاياهُ، وإنْ كَانَتْ مِثْلَ زَبَدِ البَحْر»» متفقٌ عليهِ.
۱۴۱۰. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس در هر روز صدبار این دعا را بخواند: «منْ قال لا إله إلاَّ اللَّه وَحْدَهُ لا شرِیك لَهُ، لهُ المُلك، وَلهُ الحَمْدُ، وَهُوَ عَلى کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ: هیچ معبودی جز الله نیست که تنها و بیشریک است، پادشاهی و سپاس و ستایش سزاوار او و از آن اوست و او بر هر چیزی و هر کاری تواناست»، ثوابش برای او معادل ثواب آزاد کردن ده برده است و برای او صد کار نیک نوشته و صد گناه از او پاک میگردد و آن روز تا غروب از شر شیطان محفوظ و در امان است و هیچ کس کاری بهتر از آن نکرده، مگر آن کس که بیشتر از او عمل کرده باشد» و نیز فرمودند: «هرکس در روز، صد مرتبه بگوید: «سبحان الله و بحمده: پاک و منزه از هر عیبی خدای یکتاست و من او را سپاس و ستایش میکنم»، گناهان او پاک میشوند، اگرچه به اندازهای کف دریاها (زیاد) باشد»» [۵۸۷].
۱۴۱۱- «وعَنْ أبي أيوبَ الأنصَاريِّ سعَن النبي صقال: «مَنْ قالَ لا إله إلاَّ اللَّه وحْدهُ لا شَرِيكَ لهُ، لَهُ المُلْكُ، ولَهُ الحمْدُ، وَهُو على كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ، عشْر مرَّاتٍ: كان كَمَنْ أَعْتَقَ أرْبعةَ أَنفُسٍ مِن وَلِد إسْماعِيلَ»» متفق عليهِ.
۱۴۱۱. «از ابوایوب انصاری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس ده مرتبه بگوید: «لا إله إلاَّ اللَّه وحْدهُ لا شَرِيكَ لهُ، لَهُ المُلْكُ، ولَهُ الحمْدُ، وَهُو على كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ: هیچ معبودی جز الله نیست که تنها و بیشریک است، پادشاهی و سپاس و ستایش سزاوار او و از آن اوست و او بر هر چیزی و هر کاری تواناست» مانند کسی است که چهار نفر از «اولاد اسماعیل» را از قید بردگی آزاد کرده باشد»» [۵۸۸].
۱۴۱۲- «وعنْ أبي ذَرٍّ سقالَ: قالَ لي رسولُ اللَّه ص: «ألا أُخْبِرُكَ بِأَحبِّ الكَلامِ إلى اللَّهِ؟ إنَّ أحبَّ الكَلامِ إلى اللَّه: سُبْحانَ اللَّه وبحَمْدِهِ»» رواه مسلم.
۱۴۱۲. «از ابوذر سروایت شده است که گفت: پیامبر صبه من فرمودند: «آیا تو را از محبوبترین سخنان نزد خدا باخبر سازم؟ محبوبترین سخنان نزد خداوند «سبحان الله وبحمده: پاک و منزه از هر عیبی خدای یکتاست و من او را سپاس و ستایش میکنم»، میباشد»» [۵۸۹].
۱۴۱۳- «وعَنْ أبي مالكٍ الأشْعَرِيِّ سقال: قال رسُولُ اللَّه ص: «الطُّهُورُ شَطْرُ الإيمان، والحمدُ للَّهِ تَمْلأُ المِيْزانَ، وسُبْحَانَ اللَّهِ والحمْدُ للَّه تمْلآنِ - أو تَمْلأُ- ما بَيْنَ السَّمَواتِ والأرْضِ»» رواهُ مسلم.
۱۴۱۳. «از ابومالک اشعری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «پاکیزگی (وضو) نصف ایمان است و «الحمدُ للهِ»، کفهی ترازوی حسنات را پر میکند و «سُبْحَانَ اللَّهِ والحمدُ للَّهِ» فضای بین آسمانها و زمین را پر میکنند»» [۵۹۰].
۱۴۱۴- «وعَنْ سعْدِ بنِ أبي وقَّاصٍ سقال: جاءَ أَعْرَابي إلى رسُولِ اللَّه صفقالَ: علِّمْني كَلاماً أَقُولُهُ. قالَ: «قُل لا إله إلاَّ اللَّه وحدَهُ لا شرِيكَ لهُ، اللَّه أَكْبَرُ كَبِيراً، والحمْدُ للَّهِ كَثيراً، وسُبْحانَ اللَّه ربِّ العالمِينَ، ولا حوْل وَلا قُوَّةَ إلاَّ باللَّهِ العَزيز الحكيمِ»، قال: فَهؤلاء لِرَبِّي، فَما لي؟ قال: «قُل: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لي وارْحمني، واهْدِني، وارْزُقْني»» رواه مسلم.
۱۴۱۴. «از سعد ابن ابی وقاص سروایت شده است که گفت: شخص اعرابی نزد پیامبرصآمد و عرض کرد: سخنی به من یاد بده که آن را بگویم، فرمودند: «بگو: لا إله إلاَّ اللَّه وحدَهُ لا شرِیك لهُ، اللَّه أَکبَرُ کبِیراً، والحمْدُ للَّهِ کثیراً، وسُبْحانَ اللَّه ربِّ العالمِینَ، ولا حوْل وَلا قُوَّةَ إلاَّ باللَّهِ العَزیز الحکیمِ: هیچ خدایی جز الله نیست که تنها و بیشریک است، خداوندی که از هر بزرگی، بزرگتر است و بزرگی را یاد میکنم و سپاس و ستایش فراوان سزاوار او و از آن اوست و پاک و منزه است پروردگار جهانیان و هیچکس را هیچ نیرویی برای انجام هیچ عملی نیست جز به اراده و امر خداوند بزرگ و حکیم»، آن مرد گفت: اینها برای خدای من است، برای خودم چه؟ فرمودند: «بگو: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لي وارْحمني، واهْدِني، وارْزُقْني: بارخدایا! مرا بیامرز و بر من ببخشای و مرا هدایت نما و روزی عطا فرما»» [۵۹۱].
۱۴۱۵- «وعنْ ثوبانَ سقال: كان رَسُولُ اللَّهِ ص: «إذا انْصَرَف مِنْ صلاتِهِ اسْتَغفَر ثَلاثاً، وقال: «اللَّهُمَّ أَنْتَ السَّلامُ، ومِنكَ السَّلامُ، تباركْتَ يَاذا الجلالِ والإكرام» قِيل للأَوْزاعي وهُوَ أَحَد رُواةِ الحديث: كيفَ الاستِغفَارُ؟ قال: تقول: أَسْتَغْفرُ اللَّه، أَسْتَغْفِرُ اللَّه» رواهُ مسلم.
۱۴۱۵. «از ثوبان سروایت شده است که گفت: پیامبر صهرگاه از نماز سلام میداد، سه مرتبه استغفار نموده، میفرمود: «اللَّهُمَّ أَنْتَ السَّلامُ، ومِنكَ السَّلامُ، تباركْتَ يَاذا الجلالِ والإكرام!: خداوندا! سلام (دهنده و گیرندهی سلامت و آسایش) تو هستی و سلامت و آسایش از توست، تو با عظمتی و صفات جلال و جمالت بسیارند، ای دارای عظمت و بخشش! به «اوزاعی» ـ که از راویان حدیث است ـ گفته شد: استغفار چگونه است؟ جواب داد: میگویی: «استغفر الله، استغفر الله: از خداوند طلب بخشش میکنم»» [۵۹۲].
۱۴۱۶- «وعَن المُغِيرةِ بن شُعْبةَ سأنَّ رَسُول اللَّه صكَان إذا فَرغَ مِنَ الصَّلاة وسلَّم قالَ: «لا إلهَ إلاَّ اللَّه وحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لهُ المُلْكُ ولَهُ الحَمْدُ، وهُوَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ. اللَّهُمَّ لا مانِعَ لـما أعْطَيْتَ، وَلا مُعْطيَ لـما مَنَعْتَ، ولا ينْفَعُ ذا الجَدِّ مِنْكَ الجدُّ»» متفقٌ عليهِ.
۱۴۱۶. «از مغیره بن شعبه سروایت شده است که پیامبر صوقتی که از نماز فارغ میشد و سلام میداد، میفرمود: «لا إلهَ إلاَّ اللَّه وحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لهُ المُلْكُ ولَهُ الحَمْدُ، وهُوَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ. اللَّهُمَّ لا مانِعَ لـما أعْطَيْتَ، وَلا مُعْطيَ لـما مَنَعْتَ، ولا ينْفَعُ ذا الجَدِّ مِنْكَ الجدُّ: هیچ خدایی جز الله نیست که تنها و بیشریک است و پادشاهی و سپاس و ستایش سزاوار او و از آن اوست و او بر همه چیز تواناست؛ خدایا! آنچه را که عطا کنی هیچ کسی نمیتواند رد کند یا جلو آن را بگیرد و آنچه را که منع میکنی هیچ کسی نمیتواند عطا کند و ثروت ثروتمند، در نزد تو، به او نفعی نمیرساند»» [۵۹۳].
۱۴۱۷- «وعَنْ عبد اللَّه بن الزُّبَيْرِ رضي اللَّه تعالى عنْهُما أَنَّهُ كان يقُول دُبُرَ كَلِّ صلاةٍ، حينَ يُسَلِّمُ: لا إلَه إلاَّ اللَّه وَحْدَهُ لا شريكَ لهُ، لهُ الـملكُ ولهُ الحَمْدُ، وهُوَ عَلى كُلِّ شيءٍ قَديرٌ. لا حوْلَ وَلا قُوَّةَ إلاَّ بِاللَّه، لا إله إلاَّ اللَّه، وَلا نَعْبُدُ إلاَّ إيَّاهُ، لهُ النعمةُ، ولَهُ الفضْلُ وَلَهُ الثَّنَاءُ الحَسنُ، لا إله إلاَّ اللَّه مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ ولوْ كَرِه الكَافرُون.قالَ ابْنُ الزُّبَيْر: وكَان رسولُ اللَّه صيُهَلِّلُ بِهِنَّ دُبُرَ كُلِّ صَلاةٍ مكتوبة،» رواه مسلم.
۱۴۱۷. «از عبدالله بن زبیر بروایت شده است که او در پایان هر نماز این دعا را میخواند: «لا إلَه إلاَّ اللَّه وَحْدَهُ لا شریك لهُ، لهُ الـملك ولهُ الحَمْدُ، وهُوَ عَلى کلِّ شیءٍ قَدیرٌ. لا حوْلَ وَلا قُوَّةَ إلاَّ بِاللَّه، لا إله إلاَّ اللَّه، وَلا نَعْبُدُ إلاَّ إیاهُ، لهُ النعمةُ، ولَهُ الفضْلُ وَلَهُ الثَّنَاءُ الحَسنُ، لا إله إلاَّ اللَّه مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ ولوْ کرِه الکافرُون: هیچ خدایی جز الله نیست که تنها و بیشریک است و پادشاهی و سپاس و ستایش سزاوار او و از آن اوست و او بر هر کاری تواناست و هیچکس را هیچ نیرویی برای انجام هیچ عملی نیست جز به اراده و امر خدا؛ جز الله خدایی نیست و جز او را پرستش نمیکنیم، نعمتها و بخششها و لطفها از جانب او و سپاس و ستایش نیکو از آن اوست، هیچ معبودی جز الله نیست و خالصانه برای او عبادت و دینداری میکنیم، اگرچه کافران بدشان بیاید»، ابن زبیر میگوید: پیامبرص بعد از هر نماز واجب، با این تسبیحات ذکر و تهلیل میفرمود» [۵۹۴].
۱۴۱۸- «وعنْ أبي هُريرةَ سأنَّ فُقَرَاءَ المُهاجِرِينَ أَتَوْا رَسُولَ اللَّه صفقالُوا: ذَهب أهْلُ الدُّثُورِ بالدَّرجَاتِ العُلى، وَالنِّعِيمِ المُقيمِ: يُصَلُّونَ كَما نُصلِّي، وَيصُومُونَ كما نَصُومُ، ولهمُ فَضْلٌ مِنْ أمْوالٍ: يحجُّونَ، ويَعْتَمِرُونَ، وَيُجاهِدُونَ، ويتَصَدَّقُون. فقالَ: «ألا أُعلمُكُمْ شَيْئاً تُدْرِكُونَ بِهِ مَنْ سبَقَكُمْ، وتَسبِقُونَ بِهِ منْ بَعْدكُمْ. ولا يَكُونُ أَحَدٌ أَفْضلَ مِنْكُمْ إلاَّ مَنْ صَنَعِ مِثلَ ما صَنَعْتُم؟» قالُوا: بَلَى يا رسول اللَّه، قال: «تُسبِّحُونَ، وتَحْمدُونَ وتُكَبِّرُونَ، خلْفَ كُلِّ صلاةٍ ثلاثاً وثَلاثينَ» قال أبُو صالحٍ الرَّاوي عنْ أبي هُرَيْرةَ، لمَّا سئِل عنْ كيْفِيةِ ذِكْرِهنَّ، قال: يقول: سُبْحان اللَّه، والحمْدُ للَّه، واللَّه أكْبرُ، حتَّى يكُونَ مِنْهُنَّ كُلِّهنَّ ثلاثاً وثلاثين» متفقٌ عليهِ وزاد مُسْلمٌ في روايتِهِ: «فَرجع فُقَراءُ المُهَاجِرِينَ إلى رسُولِ اللَّهِ ص، فقالوا: سمِع إخْوانُنا أهلُ الأمْوال بِما فعَلْنَا، ففعَلُوا مِثْلهُ؟ فقالَ رَسُولُ اللَّه ص: «ذلكَ فَضْلُ اللَّه يُؤْتِيهِ منْ يشاءُ»».
«الدُّثُورُ» جمع دَثْرٍ «بفتحِ الدَّالِ وإسكانِ الثاء الـمثلَّثَةِ» وهو الـمـالُ الكثيرُ.
۱۴۱۸. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: فقرای مهاجرین به نزد پیامبر صآمدند و گفتند: ثروتمندان، درجات بالا و بزرگ و نعمت جاویدان را بردند، ایشان نماز میخوانند، همچنان که ما میخوانیم و روزه میگیرند، چنان که ما روزه میگیریم و اضافه مالی هم دارند که با آن حج میکنند، عمره میروند، جهاد میکنند و صدقه میدهند؛ پیامبر صفرمودند: «آیا چیزی به شما یاد بدهم که به وسیلهی آن به اشخاصی که از شما پیشی گرفتهاند، برسید و بر آیندگان بعد از خود سبقت یابید و کسی بالاتر از شما نباشد، جز کسی که مثل عمل شما رفتار میکند؟» گفتند: بله، ای رسول خدا! فرمودند: «تسبیح و تحمید و تکبیر (سبحان الله، الحمدالله، الله اکبر) را بعد از هر نماز ۳۳ بار بگویید». «ابوصالح» ـ که حدیث را از ابوهریره سروایت کرده است ـ گفته است: وقتی که از ابوهریره در مورد چگونگی این ذکر سؤال شد، گفت: فرد باید بگوید: «سبحان الله، الحمدالله، الله اکبر» تا هر یک ۳۳ بار شود [۵۹۵].
مسلم در روایت خود اضافه کرده است: فقرای مهاجر، بار دیگر به نزد پیامبر صآمدند و گفتند: برادران ثروتمند ما شنیدهاند که ما چکار کردهایم و آنان نیز مانند ما آن را انجام میدهند، پیامبر صفرمودند: «آن، از فضل خداست که به هرکس بخواهد عطا میفرماید»».
۱۴۱۹- «وعنْهُ عنْ رَسُولِ اللَّه صقالَ: «مَنْ سَبَّحَ اللَّه في دُبُرِ كُلِّ صلاةٍ ثَلاثاً وثَلاثينَ، وَحمِدَ اللَّه ثَلاثاً وثَلاثين، وكَبَّرَ اللَّه ثَلاثاً وَثَلاثينَ وقال تَمامَ المِائَةِ: لا إلهَ إلاَّ اللَّه وحْدَه لا شَريك لهُ، لَهُ المُلْكُ وَلَهُ الحمْد، وهُو على كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ، غُفِرتْ خطَاياهُ وإن كَانَتْ مِثْلَ زَبدِ الْبَحْرَ»» رواهُ مسلم.
۱۴۱۹. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس بعد از هر نماز،۳۳ بار سبحان الله، ۳۳ بار الحمدالله و ۳۳ بار الله اکبر بگوید و در آخر در سر عدد صد، بگوید: «لا إلهَ إلاَّ اللَّه وحْدَه لا شَریك لهُ، لَهُ المُلْك وَلَهُ الحمْد، وهُو على کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ: هیچ معبودی جز الله نیست که تنها و بیشریک است، پادشاهی و سپاس و ستایش سزاوار او و از آن اوست و او بر هر چیزی و هر کاری تواناست»، تمام گناهان او بخشیده میشود، اگرچه مانند کف دریاها (زیاد) باشد»» [۵۹۶].
۱۴۲۰- «وعنْ كعْبِ بن عُرْوةَ سعَنْ رسول اللَّه صقال: «مُعقِّبَاتٌ لا يَخِيبُ قَائِلُهُنَّ أَو فَاعِلُهُنَّ دُبُرَ كُلِّ صلاةٍُ مكتُوبةٍ: ثَلاثاً وثَلاثينَ تَسْبِيحَةً، وَثَلاثاً وَثَلاثِينَ تَحْمِيدَةً، وَأَرْبَعاً وثَلاثِينَ تَكبِيرةً»» رواه مسلم.
۱۴۲۰.«از کعب بن عجره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «تعقیباتی بعد از هر نماز واجب هستند که گویندهی ـ یا انجامدهندهی ـ آن ناامید نمیشود: ۳۳ مرتبه سبحان الله، ۳۳ مرتبه الحمدالله و ۳۴ مرتبه الله اکبر»» [۵۹۷].
۱۴۲۱- «وعنْ سعدِ بن أبي وقاص سأنَّ رَسُول اللَّه صكانَ يَتَعوَّذُ دُبُر الصَّلَواتِ بِهؤلاءِ الكلِمات: «اللَّهُمَّ إنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الجُبْنِ والْبُخلِ وَأَعوذُ بِكَ مِنْ أنْ أُرَدَّ إلى أرْذَل العُمُرِ وَأعُوذُ بِكَ مِنْ فِتْنَةِ الدُّنْيا، وأَعوذُ بِكَ مِنْ فِتْنَةِ القَبر»» رواه البخاري.
۱۴۲۱. «از سعد ابن ابی وقاص سروایت شده است که پیامبر صدر پایان نمازها با این کلمات به خدا پناه میبرد و تعوذ میفرمود: «اللَّهُمَّ إنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الجُبْنِ والْبُخلِ وَأَعوذُ بِكَ مِنْ أنْ أُرَدَّ إلى أرْذَل العُمُرِ وَأعُوذُ بِكَ مِنْ فِتْنَةِ الدُّنْيا، وأَعوذُ بِكَ مِنْ فِتْنَةِ القَبر: بارخدایا! من از ترس و حسد وخست و از این که به پیری ناقصکنندهی عقل و نیرو برسم و از فتنهی دنیا و فتنهی قبر به تو پناه میبرم!»» [۵۹۸].
۱۴۲۲- «وعنْ معاذٍ سأَنَّ رسُول اللَّهِ صأَخَذَ بيَدِهِ وقال: «يَا مُعَاذُ، وَاللَّهِ إنِّي لأُحِبُّكَ» فقال: «أُوصِيكَ يَا معاذُ لا تَدعَنَّ في دُبُرِ كُلِّ صَلاةٍ تقُولُ: اللَّهُمَّ أعِنِّي على ذِكْرِكَ، وشُكْرِكَ، وَحُسنِ عِبادتِكَ»» رواهُ أبو داود بإسناد صحيحٍ.
۱۴۲۲. «از معاذ سروایت شده است که پیامبر صدست او را گرفتند و فرمودند: «ای معاذ! به خدا سوگند، من تو را دوست دارم»، سپس فرمودند: «به تو وصیت میکنم ای معاذ که بعد از هر نماز، این دعا را بخوانی و آن را ترک نکنی: «اللَّهُمَّ أعِنِّي على ذِكْرِكَ، وشُكْرِكَ، وَحُسنِ عِبادتِكَ». «بار خدایا! مرا بر ذکر و شکر و نیکی عبادتت یاری ده»» [۵۹۹].
۱۴۲۳- «عنْ أبي هُريْرة سأنَّ رسُولَ اللَّهِ صقَالَ: «إذا تَشَهَّد أَحدُكُمْ فَليسْتَعِذ بِاللَّه مِنْ أرْبَع، يقولُ: اللَّهُمَّ إنِّي أعُوذُ بِكَ مِنْ عذَابِ جهَنَّمَ، وَمِنْ عَذَابِ القَبرِ، وَمِنْ فِتْنةِ المحْيَا والمَماتِ، وَمِنْ شَرِّ فِتْنَةِ المَسِيح الدَّجَّالِ»» رواه مسلم.
۱۴۲۳. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرگاه یکی از شما تحیت و تشهد خواند، (در پایان آن) از چهار چیز به خدا پناه ببرد و بگوید: «اللَّهُمَّ إنِّي أعُوذُ بِكَ مِنْ عذَابِ جهَنَّمَ، وَمِنْ عَذَابِ القَبرِ، وَمِنْ فِتْنةِ الـمحْيَا والمَماتِ، وَمِنْ شَرِّ فِتْنَةِ المَسِيح الدَّجَّالِخداوندا! من از عذاب دوزخ و عذاب قبر و از فتنهی زندگی و مرگ و از شر فتنهی مسیح دجال به تو پناه میبرم»» [۶۰۰].
۱۴۲۴- «وعنْ عَلِيٍّ سقال: كانَ رَسُولُ اللَّهِ صإذا قام إلى الصَّلاةِ يكونُ مِنْ آخِر ما يقولُ بينَ التَّشَهُّدِ والتَّسْلِيم: «اللَّهمَّ اغفِرْ لي ما قَدَّمتُ وما أَخَّرْتُ، وما أَسْرَرْتُ ومَا أعْلَنْتُ، وما أَسْرفْتُ، وما أَنتَ أَعْلمُ بِهِ مِنِّي، أنْتَ المُقَدِّمُ، وَأنْتَ المُؤَخِّرُ، لا إله إلاَّ أنْتَ»» رواه مسلم.
۱۴۲۴. «از حضرت علی سروایت شده است که گفت: پیامبر صهنگامی که به نماز برمیخاست، از آخرین دعاهایی که بین تحیت و سلام میخواند، این بود: «اللَّهمَّ اغفِرْ لي ما قَدَّمتُ وما أَخَّرْتُ، وما أَسْرَرْتُ ومَا أعْلَنْتُ، وما أَسْرفْتُ، وما أَنتَ أَعْلمُ بِهِ مِنِّي، أنْتَ المُقَدِّمُ، وَأنْتَ المُؤَخِّرُ، لا إله إلاَّ أنْتَ: بار خدایا! گناهان گذشته و آیندهی من و گناهانی که پنهان و آشکارا انجام دادهام و زیادهرویهای من و هر آنچه را که تو از من بهتر میدانی و از من سر زده است، بیامرز که پیش برنده و پس برنده تو هستی و خدایی جز تو نیست»» [۶۰۱].
۱۴۲۵- «وعنْ عائشةَ لقَالَتْ: كانَ النبي صيُكْثِرُ أنْ يقولَ في رُكُوعِهِ وَسُجُودِهِ: سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا وَبِحَمْدك، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لي» متفقٌ عليهِ.
۱۴۲۵. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: پیامبر صدر رکوع و سجودش زیاد میفرمود: «سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا وَبِحَمْدك، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لي: بارخدایا! تو پاک و منزه هستی، ای پروردگار ما! و به سپاس و ستایش تو مشغولم، پروردگارا! مرا بیامرز!»» [۶۰۲].
۱۴۲۶- «وَعَنْهَا أنَّ رَسُولَ اللَّهِ صكانَ يَقُولُ في رُكوعِهِ وسجودِهِ: «سُبُّوحٌ قدُّوسٌ ربُّ الـملائِكةِ وَالرُّوحِ»» رواه مسلم.
۱۴۲۶. «از حضرت عایشه لروایت شده است که پیامبر صدر رکوع و سجودش میفرمود: «سُبُّوحٌ قدُّوسٌ ربُّ الـملائِكةِ وَالرُّوحِ: (خداوند)، بسیار منزه و بیعیب و بسیار پاک و پروردگار فرشتگان و جبرئیل است»» [۶۰۳].
۱۴۲۷- «وعَنِ ابن عَبَّاسٍ بأنَّ رسُول اللَّه صقال: «فَأَمَّا الرُّكوعُ فَعَظِّموا فيهِ الرَّبَّ، وأمَّا السُّجُودُ فَاجْتَهِدُوا في الدُّعاء فَقَمِنٌ أنْ يُسْتَجَاب لَكُمْ»» رواه مسلم.
۱۴۲۷. «از ابن عباس بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «در رکوع، خداوند ﻷرا به عظمت یاد کنید و در سجده، در دعا کردن بکوشید که سزاوار و شایسته است که دعای شما (در آن) قبول شود»» [۶۰۴].
۱۴۲۸- «وعن أبي هريرةَ سأنَّ رسُولَ اللَّه صقال: «أقربُ ما يَكونُ العبْدُ مِن ربِّهِ وَهَو ساجدٌ، فَأَكثِرُوا الدُّعاءَ»» رواهُ مسلم.
۱۴۲۸. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «نزدیکترین موقعی که بنده به خدایش نزدیک باشد، موقع سجده است، پس (در سجده) بسیار دعا بخوانید»» [۶۰۵].
۱۴۲۹- «وعنهُ أنَّ رسُول اللَّه صكانَ يقُولُ في سُجُودِهِ اللَّهُمَّ اغفِرْ لي ذَنبي كُلَّهُ: دِقَّه وجِلَّهُ، وأَوَّله وَآخِرَهُ، وعلانيته وَسِرَّه» رواهُ مسلم.
۱۴۲۹. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صدر سجدهاش میفرمود: «اللَّهُمَّ اغفِرْ لي ذَنبي کلَّهُ: دِقَّه وجِلَّهُ، وأَوَّله وَآخِرَهُ، وعلانیته وَسِرَّه: خداوندا! گناهان مرا تماماً بیامرز؛ کوچک و بزرگ، اول و آخر و ظاهری و باطنی آن را»» [۶۰۶].
۱۴۳۰- «وعنْ عائشةَ لقالَتْ: افتَقدْتُ النبي صذَاتَ لَيْلَةٍ، فَتَحَسَّسْتُ، فَإذَا هُو راكعٌ أوْ سَاجدٌ يقولُ: «سُبْحَانكَ وبحمدِكَ، لا إلهَ إلاَّ أنْتَ» وفي روايةٍ: فَوقَعَت يَدِي على بَطْنِ قَدميهِ، وهُوَ في المَسْجِدِ، وهما منْصُوبتانِ، وَهُوَ يَقُولُ: «اللَّهُمَّ إنِّي أَعُوذُ بِرضَاكَ مِنْ سَخَطِكَ، وبمُعافاتِكَ مِنْ عُقوبتِكَ، وَأَعُوذُ بِك مِنْكَ، لا أُحْصِي ثَنَاءً عليكَ أَنْتَ كما أثنيتَ على نَفْسِكَ»» رواهُ مسلم.
۱۴۳۰. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: شبی پیامبر صرا گم کردم، دنبال او گشتم و او را در حال رکوع ـ یا سجود ـ یافتم، میفرمود: «سُبْحَانک وبحمدِک، لا إلهَ إلاَّ أنْتَ: پروردگارا! پاک و منزه هستی و من تو را سپاس و ستایش میکنم و جز تو خدایی نیست»».
در روایتی دیگر آمده است که گفت: دستم را به کف پاهایش برخورد کرد و او در جای نماز بود و دو پایش بر زمین راست نگه داشته شده بود و میفرمود: «اللَّهُمَّ إنِّي أَعُوذُ بِرضَاكَ مِنْ سَخَطِكَ، وبمُعافاتِكَ مِنْ عُقوبتِكَ، وَأَعُوذُ بِك مِنْكَ، لا أُحْصِي ثَنَاءً عليكَ أَنْتَ كما أثنيتَ على نَفْسِكَ: خدایا! از نارضایتی و غضب تو به رضایت تو و از مجازات و کیفر تو به عفو تو پناه میبرم و از تو به تو پناه میجویم و مدح و ثنای تو را نمیتوانم برشمارم، تو همانی که خود بر خود ثنا گفتی»» [۶۰۷].
۱۴۳۱- «وعنْ سعدِ بن أبي وقاصٍ سقال: كُنَّا عِنْد رسُولِ اللَّهِ صفقال: «أَيعجِزُ أَحدُكم أنْ يكْسِبَ في كلِّ يوْمٍ أَلف حَسنَة،» فَسَأَلَهُ سائِلٌ مِنْ جُلَسائِهِ: كيفَ يكسِبُ أَلفَ حَسنَةٍ؟ قالَ: «يُسَبِّحُ مِائةَ تَسْبِيحة، فَيُكتَبُ لهُ أَلفُ حسَنَةٍ، أوْ يُحَطُّ عنْهُ ألفُ خَطِيئَةٍ»» رواه مسلم.
قال الحُميدِيُّ: كذا هو في كتاب مسلم: «أوْ يُحَطُّ» قال: البَرْقَانيُّ: ورواهُ شُعْبَةُ، وأبو عوانَةَ، ويَحيَى القَطَّانُ، عَنْ مُوسى الذي رواه مسلم مِن جِهتِهِ فقالُوا: «وَيُحَطُّ» بِغَيْرِ أَلفٍ.
۱۴۳۱. «از سعد بن ابی وقاص سروایت شده است که گفت: ما در خدمت پیامبر صبودیم که فرمودند: «آیا یکی از شما از این که هر روز هزار حسنه کسب کند، ناتوان است؟!» شخصی از همنشینان ایشان از پیامبر صسؤال کرد: چگونه هزار حسنه کسب کند؟ فرمودند: «صد مرتبه سبحان الله بگوید، هزار حسنه برای او نوشته میشود یا هزار گناه از او محو میگردد» [۶۰۸]. و در روایتی دیگر آمده است: «هزار حسنه برای او نوشته میشود و هزار گناه از او محو میگردد»».
۱۴۳۲- «وعنْ أبي ذَرٍّ سأَنَّ رسُولَ اللَّهِ صقالَ: «يُصْبِحُ عَلى كُلِّ سُلامَى مِنْ أَحدِكُمْ صَدَقةٌ: فكُلُّ تَسْبِيحةٍ صدقَةٌ، وكُلُّ تَحْمِيدَةٍ صَدَقَةٌ، وَكُلُّ تَهْلِيلَةٍ صَدَقَةٌ، وكُلُّ تَكْبِيرةٍ صدقَةٌ، وَأَمْرٌ بِالـمعْرُوفِ صَدقَةٌ، وَنَهْيٌ عَنِ المُنكَرِ صدقَةٌ. وَيُجْزِيءُ مِنْ ذلكَ ركْعتَانِ يَرْكَعُهُما منَ الضُّحَى»» رواه مسلم.
۱۴۳۲. «از ابوذر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «با آمدن صبح، به تعداد هر مفصل از مفاصل بدنتان، صدقهای بر شما لازم است؛ هر یک بار «سبحان الله» گفتن، هر یک بار «الحمد الله» گفتن، هر یک بار «لا اله الا الله» گفتن و هر یک بار «الله اکبر» گفتن صدقهای است. هر امر به معروف و هر نهی از منکری صدقه است و دو رکعت نماز ضحی (چاشت) جایگزین (تمام) آن (صدقات) میشود»» [۶۰۹].
۱۴۳۳- «وعَنْ أُمِّ الـمؤمنينَ جُوَيْرِيَةَ بنتِ الحارِثِ لأنَّ النبي صخَرجَ مِنْ عِنْدِهَا بُكرَةً حِينَ صَلَّى الصُّبْحَ وهِيَ في مسْجِدِهَا، ثُمَّ رَجع بَعْد أَنْ أَضْحى وهَي جَالِسةٌ فقال: «مازلْتِ على الحال التي فارَقْتُكِ عَلَيْهَا؟» قالَتْ: نَعمْ: فَقَالَ النبي ص: «لَقَدْ قُلْتُ بَعْدِكِ أرْبَعَ كَلمَاتٍ ثَلاثَ مرَّاتٍ، لَوْ وُزِنَتْ بمَا قُلْتِ مُنْذُ الْيَومِ لَوَزَنْتهُنَّ: سُبْحَانَ اللَّهِ وبحمْدِهِ عَدَدَ خَلْقِهِ، وَرِضَاءَ نَفْسِهِ، وَزِنَةَ عرْشِهِ، ومِداد كَلمَاتِه»» رواه مسلم.
وفي روايةٍ لهُ: «سُبْحانَ اللَّهِ عددَ خَلْقِهِ، سُبْحَانَ اللَّهِ رِضَاءَ نَفْسِهِ، سُبْحانَ اللَّهِ زِنَةَ عَرْشِهِ، سُبْحَانَ اللَّهِ مِداد كَلماتِهِ».
وفي روايةِ الترمذي: «ألا أُعلِّمُكِ كَلماتٍ تَقُولِينَها؟ سُبْحانَ اللَّهِ عَدَدَ خلْقِهِ، سُبْحانَ اللَّهِ عَددَ خَلْقِهِ، سُبْحانَ اللَّه عدد خَلْقِهِ، سُبْحانَ اللَّه رضی نَفْسِهِ، سُبْحان اللَّهِ رضی نَفْسِهِ، سُبْحانَ اللَّه رضا نَفْسِهِ، سُبحَانَ اللَّه زِنَةَ عرْشِهٍ، سُبحَانَ اللَّه زِنَةَ عرْشِه، سُبحَانَ اللَّه زِنَةَ عرْشِه، سُبحَانَ اللَّهِ مِدادَ كَلماتِهِ، سُبحَانَ اللَّهِ مِدادَ كَلماتِهِ، سُبحَانَ اللَّهِ مِدادَ كَلماتِه».
۱۴۳۳. «از ام المؤمنین جویریه دختر حارث لروایت شده است که پیامبر صیک روز صبح زود موقعی که نماز صبح را به جای آورد، از نزد او بیرون رفت و جویریه در جای نماز خود (به نماز و ذکر نشسته) بود و بعد از آن که چاشت شد، بازگشت در حالی که جویریه همچنان نشسته بود، پیامبر صخطاب به او فرمودند: «(من بازگشتم و) تو همچنان بر حالت قبلی خودت هستی»، گفت: بله، پیامبر صفرمودند: «من بعد از (رفتن از پیش) تو چهار کلمه را گفتهام که اگر با آنچه امروز از صبح گفتهای، وزن شود، سنگینتر خواهد بود: «سُبْحَانَ اللَّهِ وبحمْدِهِ عَدَدَ خَلْقِهِ، وَرِضَاءَ نَفْسِهِ، وَزِنَةَ عرْشِهِ، ومِداد کلمَاتِه: خدا را به تعداد مخلوقاتش، و به قدرت رضایت او و وزن عرش او و مرکب نوشتن کلمات او به پاکی و تنزیه یاد میکنم»» [۶۱۰].
و در روایتی دیگر از مسلم آمده است که فرمودند: «سُبْحانَ اللَّهِ عددَ خَلْقِهِ، سُبْحَانَ اللَّهِ رِضَاءَ نَفْسِهِ، سُبْحانَ اللَّهِ زِنَةَ عَرْشِهِ، سُبْحَانَ اللَّهِ مِداد کلماتِهِ».
و در روایت ترمذی آمده است که فرمودند: «آیا کلماتی به تو یاد بدهم که آنها را بخوانی؟ سُبْحانَ اللَّهِ عددَ خَلْقِهِ، سُبْحَانَ اللَّهِ رِضَی نَفْسِهِ، سُبْحانَ اللَّهِ زِنَةَ عَرْشِهِ، سُبْحَانَ اللَّهِ مِداد کلماتِهِ،هر کدام سه مرتبه» [۶۱۱].
۱۴۳۴- «وعنْ أبي مُوسَى الأشعريِّ س، عن النبي ص، قال: «مَثَلُ الذي يَذكُرُ ربَّهُ وَالذي لا يذكُرُهُ، مَثَل الحيِّ والمَيِّتِ»» رواهُ البخاري.
ورواه مسلم فقال: «مَثَلُ البَيْتِ الَّذي يُذْكَرُ اللَّه فِيهِ، وَالبَيتِ الذي لا يُذْكَرُ اللَّه فِيهِ، مَثَلُ الحَيِّ والمَيِّتِ».
۱۴۳۴. «از ابوموسی اشعری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «مثال کسی که پروردگار خود را یاد میکند و کسی که او را یاد نمیکند، مثال زنده و مرده است»» [۶۱۲].
در روایتی دیگر از مسلم آمده است: «مثال خانهای که خدا در آن یاد میشود و خانهای که خدا در آن یاد نمیشود، مثال زنده و مرده است» [۶۱۳].
۱۴۳۵- «وعنْ أبي هُريرةَ س، أنَّ رسُولَ اللَّه صقالَ: «يقُولُ اللَّه تَعالى: أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عبدي بي، وأنا مَعهُ إذا ذَكَرَني، فَإن ذَكرَني في نَفْسهِ، ذَكَرْتُهُ في نَفسي، وإنْ ذَكَرَني في ملإٍ، ذكَرتُهُ في ملإٍ خَيْرٍ منْهُمْ»» متَّفقٌ عليهِ.
۱۴۳۵. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند متعال میفرماید: من با گمان بندهام نسبت به من، همراهم (با او چنان رفتار میکنم که او گمان میبرد) و در هر جا مرا یاد کند، (با توفیق و هدایت خود) با او خواهم بود؛ اگر او مرا در دل خود یاد کند، من نیز او را پیش خودم یاد میکنم و اگر در حضور جمعی مرا یاد کند، در جمعی بهتر از جمع ایشان، او را یاد خواهم کرد»» [۶۱۴]و [۶۱۵].
۱۴۳۶- «وعَنْهُ قال: قالَ رَسُولُ اللَّه ص: «سبقَ المُفَرِّدُونَ» قالوا: ومَا المُفَرِّدُونَ يا رسُول اللَّهِ؟ قال: «الذَّاكِرُونَ اللَّه كَثيراً والذَّاكِراتُ»» رواه مسلم.
روي: «الـمُفَرِّدُونَ» بتشديد الراء وتخفيفها، والـمَشْهُورُ الَّذي قَالَهُ الجمهُورُ: التَّشديدُ.
۱۴۳۶. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «مفردان سبقت گرفتند و برنده شدند»، گفتند: ای رسول خدا! مفردان چه کسانی هستند؟ فرمودند: «مردان و زنانی که بسیار خدا را یاد میکنند»» [۶۱۶].
۱۴۳۷- «وعن جابر سقالَ: سمِعْتُ رسُول اللَّه صيقولُ: «أَفْضَلُ الذِّكرِ: لا إله إلاَّ اللَّه»» رواهُ الترمِذيُّ وقال: حديثٌ حسنٌ.
۱۴۳۷. «از جابر سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «بهترین و بالاترین ذکر «لا إله إلاَّ الله» است»» [۶۱۷].
۱۴۳۸- «وعنْ عبد اللَّه بن بُسْرٍ سأنَّ رَجُلاً قال: يا رسُولَ اللَّهِ، إنَّ شَرائِع الإسْلامِ قَدْ كَثُرتْ علَيَّ، فَأخبرْني بِشيءٍ أتشَبَّثُ بهِ قال: «لا يَزالُ لِسَانُكَ رَطْباً مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ»» رواهُ الترمذي وقال: حديثٌ حَسَنٌ.
۱۴۳۸. «از عبدالله بن بسر سروایت شده است که مردی گفت: ای رسول خدا! (اجرای همهی) دستورات اسلام بر من زیاد و سنگین است، مرا از چیزی خبر بده که (آسان باشد و) به آن تمسک جویم، فرمودند: «بگذار که زبانت همیشه به ذکر خداوند، گویا و تر و تازه باشد»» [۶۱۸].
۱۴۳۹- «وعنْ جابرٍ س، عَنِ النبي صقال: «منْ قال: سُبْحانَ اللَّهِ وبحَمدِهِ، غُرِستْ لهُ نَخْلَةٌ في الجَنَّةِ»» رواه الترمذي وقال: حديث حسنٌ.
۱۴۳۹. «از جابر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس بگوید: سبحان الله وبحمده، برای او درختی خرما و در بهشت کاشته میشود»» [۶۱۹].
۱۴۴۰- «وعن ابن مسْعُودٍ سقال: قال رسُول اللَّه ص«لَقِيتُ إبراهيمَ صلَيْلَةَ أُسْرِيَ بي فقال: يا مُحمَّدُ أقرِيءْ أُمَّتَكَ مِنِّي السَّلام، وأَخبِرْهُمْ أنَّ الجنَّةَ طَيِّبةُ التُّرُبةِ، عذْبةُ الـماءِ، وأنَّها قِيعانٌ وأنَّ غِرَاسَها: سُبْحانَ اللَّه، والحمْدُ للَّه، ولا إله إلاَّ اللَّه واللَّه أكْبَرُ»» رواه الترمذي وقال: حديثٌ حسنٌ.
۱۴۴۰. «از ابن مسعود سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «آن شب که مرا به اسرا و معراج بردند، با ابراهیم ÷ملاقات کردم، فرمود: ای محمد! از جانب من به امتت سلام برسان و به آنها خبر بده که بهشت دارای خاک پاک و خوشبو و آب شیرین و گواراست و دشتی (حاصلخیز) است که نهالهای آن «سُبْحانَ اللَّه، والحمْدُ للَّه، ولا إله إلاَّ اللَّه واللَّه أکبَرُمیباشد»» [۶۲۰].
۱۴۴۱- «وعنْ أَبي الدِّرداءِ، سقالَ: قالَ رسولُ اللَّهِ ص: «أَلا أُنَبِّئُكُم بِخَيْرِ أَعْمَالِكُم، وأَزْكَاهَا عِند مليكِكم، وأَرْفعِها في دَرجاتِكم، وخَيْرٌ لَكُمْ مِنْ إِنْفَاق الذَّهَبِ والفضَّةِ، وخَيْرٌ لَكُمْ مِنْ أَنْ تَلْقوْا عدُوَّكم، فَتَضربُوا أَعْنَاقَهُم، ويضرِبوا أَعْنَاقكُم؟» قالوا: بلَى، قال:«ذِكرُ اللَّهِ تَعالى»» رواهُ الترمذي، قالَ الحاكمُ أَبو عبد الله: إِسناده صحيح.
۱۴۴۱. «از ابودرداء سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «آیا شما را به بهترین و پاکترین اعمالتان نزد پروردگار و مؤثرترین آنها در بالا بردن درجات شما که برایتان از بخشیدن طلا و نقره و از این که با دشمنانتان روبهرو شوید و گردن آنها را بزنید و آنان گردن شما را بزنند، بهتر است، خبر دهم؟» گفتند: بله، (ای رسول خدا) فرمودند: «آن، ذکر خدای بزرگ و بلندمرتبه است»» [۶۲۱].
۱۴۴۲- «وعن سعْدِ بنِ أَبي وقَّاصٍ سأَنَّهُ دَخَل مع رسولِ اللَّهِ صعلى امْرأَةٍ وبيْنَ يديْهَا نَوىً أَوْ حصىً تُسبِّحُ بِه فقال: «أَلا أُخْبِرُك بما هُو أَيْسرُ عَليْكِ مِنْ هذا أَوْ أَفْضَلُ» فقالَ: «سُبْحانَ اللَّهِ عددَ مَا خَلَقَ في السَّماءِ، وَسُبْحانَ اللَّهِ عددَ ما خَلَقَ في الأَرْضِ، سُبحانَ اللَّهِ عددَ ما بيْنَ ذلك، وسبْحانَ اللَّهِ عدد ما هُوَ خَالِقٌ. واللَّه أَكْبرُ مِثْلَ ذلكَ، والحَمْد للَّهِ مِثْل ذلك، ولا إِله إِلا اللَّه مِثْل ذلكَ، ولا حوْل ولا قُوَّةَ إِلاَّ باللَّه مِثْلَ ذلك»» رواه الترمذي وقال: حديثٌ حسنٌ.
۱۴۴۲. «از سعد ابن ابی وقاص سروایت شده است که او با پیامبر صنزد زنی رفتند که در دستهای آن زن هستهها ـ یا ریگهایی ـ بود که به وسیلهی آنها تسبیح میکرد و شمار تسبیحات خود را نگه میداشت، پیامبر صفرمودند: «آیا تو را از چیزی آگاه کنم که برای تو از این عملت آسانتر ـ یا دارای ثواب بیشتر ـ باشد؟» و فرمودند: «سُبْحانَ اللَّهِ عددَ مَا خَلَقَ فی السَّماءِ، وَسُبْحانَ اللَّهِ عددَ ما خَلَقَ فی الأَرْضِ، سُبحانَ اللَّهِ عددَ ما بینَ ذلك، وسبْحانَ اللَّهِ عدد ما هُوَ خَالِقٌ. واللَّه أَکبرُ مِثْلَ ذلك، والحَمْد للَّهِ مِثْل ذلك، ولا إِله إِلا اللَّه مِثْل ذلك، ولا حوْل ولا قُوَّةَ إِلاَّ باللَّه مِثْلَ ذلك: خداوند را تسبیح میکنم، به تعداد آنچه که در آسمانها آفرید و خداوند را تسبیح میکنم به تعداد آنچه که در زمین آفرید و خداوند را تسبیح میکنم به تعداد آنچه که در بین آن دو آفرید و خداوند را تسبیح میکنم به تعداد آنچه که خدا آفریدگار آنها خواهد بود و به همین ترتیب «الله اکبر والحمدالله ولا اله الا الله و لا حول و لا قوه الا باللهرا مانند سبحان الله تا آخر (بگوید)»» [۶۲۲].
۱۴۴۳- «وعنْ أَبي مُوسى سقال: قالَ لي رسُولُ اللَّهِ ص: «أَلا أَدُلُّك على كَنْزٍ مِنْ كُنُوزِ الجنَّةِ؟» فقلت: بلى يا رسول اللَّه، قال: «لا حول ولا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ»» متفقٌ عليه.
۱۴۴۳. «از ابوموسی اشعری سروایت شده است که گفت: پیامبر صبه من فرمودند: «آیا تو را به گنجی از گنجهای بهشت راهنمایی کنم؟» گفتم: بله، ای رسول خدا! فرمودند: «لا حول و لا قوه الا بالله»» [۶۲۳].
[۵۸۵] متفق علیه است؛ [خ (۶۶۸۲)، م (۲۶۹۴)]. [۵۸۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۶۹۵)]. [۵۸۷] متفق علیه است؛ [خ (۶۴۰۳)، م (۲۶۹۱)]. [۵۸۸] متفق علیه است؛ [خ (۶۴۰۴)، م (۲۶۹۳)]. [۵۸۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۷۳۱)]. [۵۹۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۲۳)]. [روایت کامل این حدیث قبلاً به شمارهی ۲۵ و بخشی از آن نیز به شمارهی ۱۰۳۱، گذشت]. [۵۹۱] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۶۹۶)]. [۵۹۲] مسلم روایت کرده است؛ [(۵۹۱)]. [۵۹۳] متفق علیه است؛ [خ (۸۴۴)، م (۵۹۳)]. [۵۹۴] مسلم روایت کرده است؛ [(۵۹۴)]. [۵۹۵] متفق علیه است؛ [خ (۸۴۳)، م (۵۹۵)]. [روایتی دیگر از این حدیث به شمارهی ۵۷۳، گذشت]. [۵۹۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۵۹۷)]. [۵۹۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۵۹۶)]. [۵۹۸] بخاری روایت کرده است؛ [(۶۳۷۰)]. [۵۹۹] ابوداود [(۱۵۲۲)] به اسناد صحیح روایت کرده است. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۳۸۴، آمده است]. [۶۰۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۵۸۸)]. [۶۰۱] مسلم روایت کرده است؛ [(۷۷۱)]. [۶۰۲] متفق علیه است؛ [خ (۸۱۷)، م (۴۸۴)]. [۶۰۳] مسلم روایت کرده است؛ [(۴۸۷)]. [۶۰۴] مسلم روایت کرده است؛ [(۴۷۹)]. [۶۰۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۴۸۲)]. [۶۰۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۴۸۳)]. [۶۰۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۴۸۶)]. [۶۰۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۶۹۸)]. [۶۰۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۷۲۰)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارههای ۱۱۸ و ۱۱۴۰، آمده است]. [۶۱۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۷۲۶)]. [۶۱۱] ترمذی روایت کرده است؛ [(۳۵۷۱)]. [۶۱۲] بخاری روایت کرده است؛ [(۶۴۰۷)]. [۶۱۳] [(۷۷۹)]. [۶۱۴] متفق علیه است؛ [خ (۷۴۰۵)، م (۲۶۷۵)]. [روایتی دیگر از این حدیث به شمارهی ۴۴۰، گذشت]. [۶۱۵] یعنی: بندهی من هر گمانی نسبت به رفتار من با خودش داشته باشد، من با او چنان خواهم کرد، اگر گمان کرد که دعایش را قبول میکنم، دعایش را قبول میکنم و برعکس و اگر گمان کرد که او را خواهم بخشید، او را خواهم بخشید و.... ـ ویراستاران. [۶۱۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۶۷۶)]. [۶۱۷] ترمذی [(۳۳۸۰)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۶۱۸] ترمذی [(۳۳۷۲)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۶۱۹] ترمذی [(۳۴۶۰)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۶۲۰] ترمذی [(۳۴۵۸)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۶۲۱] ترمذی [(۳۳۷۴)] روایت کرده است و ابوعبدالله حاکم [در مستدرک (۱/۴۹۶) اسناد آن را صحیح دانسته است. [۶۲۲] ترمذی [(۳۵۶۳)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۶۲۳] متفق علیه است؛ [(۶۴۰۹)، م (۲۷۰۴)].
قال الله تعالی:
﴿إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓيَٰتٖ لِّأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٩٠ ٱلَّذِينَ يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ قِيَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ﴾[آل عمران: ۱۹۰-۱۹۱].
«در آفرینش آسمانها و زمین و گردش شب و روز نشانههایی برای خردمندان است؛ کسانی که خدا را ایستاده و نشسته و افتاده بر پهلوهایشان یاد میکنند».
۱۴۴۴- «وعنْ عائشة لقَالَت: كانَ رسُولُ اللَّهِ صيذكُرُ اللَّه تَعالى على كُلِّ أَحيانِهِ» رواه مسلم.
۱۴۴۴. «از حضرت عایشه سروایت شده است که گفت: پیامبر صدر تمام حالاتش خدا را یاد میکرد»» [۶۲۴].
۱۴۴۵- «وعن ابن عبَّاسٍ بعن النَّبِيِّ صقال: «لو أَنَّ أَحَدكُمْ إِذا أَتَى أَهلَهُ قالَ:بِسْمِ اللَّهِ اللَّهُمَّ جَنِّبْنَا الشَّيطَانَ وَجنِّبِ الشَّيطانَ مارزَقْتَنَا،فَقُضِي بيْنهُما ولَدٌ،م يضُرّهُ»» متفقٌ عليه.
۱۴۴۵. «از ابن عباس بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرگاه یکی از شما خواست نزد همسرش برود و با او نزدیکی کند، اگر بگوید: «بِسْمِ اللَّهِ اللَّهُمَّ جَنِّبْنَا الشَّیطَانَ وَجنِّبِ الشَّیطانَ مارزَقْتَنَا: بار خدایا! ما را از شر شیطان دور نگه دار و شیطان را از آنچه رزق ما کردهای، دور کن! اگر فرزندی برای ایشان در آن عمل مقدر شد، هیچ شیطانی به او ضرری نمیرساند»» [۶۲۵].
[۶۲۴] مسلم روایت کرده است؛ [(۳۷۳)]. [۶۲۵] متفق علیه است؛ [خ (۳۲۷۱)، م (۱۴۳۴)].
۱۴۴۶- «عن حُذَيْفَةَ، وأَبي ذَرٍّ بقالا: كانَ رسولُ اللَّهِ صإِذا أَوَى إِلى فِراشِهِ قال: «بِاسمِكَ اللَّهُمَّ أَحْيَا وَأَمُوتُ» وإِذا اسْتيقَظَ قال: «الحمْدُ للَّهِ الذِي أَحْيَانَا بعد مَا أَماتَنَا وَإِليْهِ النُّشورُ»» رواه الترمذي.
۱۴۴۶. «از حذیفه و ابوذر بروایت شده است که آن دو گفتند: پیامبر صوقتی (برای خواب) به بسترش تشریف میبرد، میفرمود: «بِاسمِك اللَّهُمَّ أَحْیا وَأَمُوتُ: پروردگارا! به نام تو میمیرم و زنده میشوم» و هنگامی که بیدار میشد، میفرمود: «الحمْدُ للَّهِ الذِي أَحْیانَا بعد مَا أَماتَنَا وَإِلیهِ النُّشورُ: سپاس و ستایش خداوندی را سزاست که ما را بعد از میراندن زنده گردانید و بازگشت (همه) بهسوی اوست»» [۶۲۶].
[۶۲۶] بخاری روایت کرده است؛ [(۶۳۱۲)].
قال الله تعالی:
﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَكَ مَعَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَيۡنَاكَ عَنۡهُمۡ﴾[الکهف: ۲۸]
«(ای پیامبر ص!) با کسانی باش که صبحگاهان و شامگاهان، خدای خود را میخوانند و عبادت میکنند (و تنها رضای) ذات او را میطلبند و چشمانت را از ایشان (به سوی ثروتمندان و قدرتمندان متکبر، برای خواستن زینت زندگی دنیوی) برمگردان».
۱۴۴۷- «وعنْ أَبي هُريرةَ سقال: قالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «إِنَّ للَّهِ تَعالى ملائِكَةً يَطُوفُونَ في الطُّرُق يَلْتَمِسُونَ أَهْلَ الذِّكْرِ، فإِذا وَجدُوا قَوْماً يذكُرُونَ اللَّه ﻷ، تَـنَادَوْا: هَلُمُّوا إِلى حاجتِكُمْ، فَيَحُفُّونَهم بِأَجْنِحَتِهم إِلى السَّمَاء الدُّنْيَا، فَيَسأَلهُم رَبُّهُم وَهُوَ أَعْلم: ما يقولُ عِبَادِي؟ قال: يَقُولُونَ: يُسبِّحُونَكَ وَيُكَبِّرونَكَ، ويحْمَدُونَكَ، ويُمَجِّدُونَكَ، فيقولُ: هل رأَوْني؟ فيقولون: لا واللَّهِ ما رأَوْكَ، فَيَقُولُ: كَيْفَ لو رَأَوْني؟، قال: يقُولُون لو رَأَوْكَ كانُوا أَشَدَّ لكَ عِبادَةً، وأَشَدَّ لكَ تمْجِيداً، وأَكثرَ لكَ تَسْبِيحاً. فَيَقُولُ: فماذا يَسأَلُونَ؟ قال: يَقُولونَ: يسأَلُونَكَ الجنَّةَ. قالَ: يقولُ: وَهل رَأَوْهَا؟ قالَ: يَقُولُونَ: لا وَاللَّه ياربِّ مَا رأَوْهَا. قَالَ: يَقُولُ: فَكَيْفَ لو رَأَوْهَا؟، قال: يَقُولُونَ: لو أَنَّهُم رأَوْها كَانُوا أَشَدَّ علَيْهَا حِرْصاً، وَأَشَدَّ لهَا طَلَباً، وَأَعْظَم فِيها رغْبة. قَالَ: فَمِمَّ يَتَعَوَّذُونَ؟ قَالَ: يقولُون يَتعَوَّذُونَ مِنَ النَّارِ، قال: فَيقُولُ: وهَل رَأَوْهَا؟ قالَ: يقولونَ: لا واللَّهِ ما رأَوْهَا. فَيقُولُ: كَيْف لو رَأوْها؟، قال: يقُولُون: لو رَأَوْهَا كانوا أَشَدَّ منها فِراراً، وأَشَدَّ لـها مَخَافَة. قَالَ: فيقُولُ: فَأُشْهدُكم أَنِّي قَد غَفَرْتُ لـهم، قَالَ: يقُولُ مَلَكٌ مِنَ الـملائِكَةِ: فِيهم فُلانٌ لَيْس مِنهم، إِنَّمَا جاءَ لِحاجَةٍ، قال: هُمُ الجُلَسَاءُ لا يَشْقَى بِهم جلِيسهُم»» متفقٌ عليه.
وفي روايةٍ لـمسلِمٍ «عنْ أَبي هُريرةَ سعَنِ النَّبِيِّ صقال: «إِنَّ للَّهِ مَلائِكَةً سَيَّارةً فُضُلاً يتَتَبَّعُونَ مجالِس الذِّكرِ، فَإِذا وجدُوا مَجلِساً فِيهِ ذِكْرٌ، قَعدُوا معهُم، وحفَّ بعْضُهُم بعْضاً بِأَجْنِحَتِهِم حتَّى يَمْلأُوا ما بيْنَهُمْ وَبَيْنَ السَّماءِ الدُّنْيَا، فَإِذا تَفَرَّقُوا عَرجُوا وصعِدوا إِلى السَّماءِ، فَيسْأَلهُمُ اللَّهُ ﻷوهُوَ أَعْلَمُ: مِنْ أَيْنَ جِئْتُمْ؟ فَيَقُولُون: جِئْنَا مِنْ عِندِ عِبادٍ لَكَ في الأَرْضِ: يُسبحُونَكَ، ويُكَبِّرُونَكَ، وَيُهَلِّلُونَكَ، وَيحْمَدُونَكَ، وَيَسْأَلُونَكَ. قال: وماذا يسْأَلُوني؟ قَالُوا: يَسْأَلُونَكَ جنَّتَكَ. قال: وهَلْ رَأَوْا جنَّتي؟ قالُوا: لا، أَيْ ربِّ: قال: فكَيْفَ لو رأَوْا جنَّتي؟ قالُوا: ويسْتَجِيرُونَكَ قال: ومِمَّ يسْتَجِيرُوني؟ قالوا: منْ نَارِكَ ياربِّ. قال: وَهَلْ رَأَوْا نَارِي؟ قالوا: لا، قال: فَكَيْفَ لَوْ رَأَوْا نَارِي؟، قالُوا: ويسْتَغْفِرونَكَ، فيقول: قَدْ غفَرْتُ لهُمْ، وأَعطَيْتُهُمْ ما سَأَلُوا، وأَجرْتُهم مِمَّا اسْتَجارُوا. قال: فَيقُولونَ: ربِّ فيهمْ فُلانٌ عبْدٌ خَطَّاءٌ إِنَّمَا مَرَّ، فَجلَس معهُمْ، فيقول: ولهُ غفَرْتُ، هُمْ القَوْمُ لا يَشْقَى بِهِمْ جَلِيسُهُمْ»».
۱۴۴۷. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند فرشتگانی دارد که در راهها میگردند و اهل ذکر را میجویند و هنگامی که گروهی را یافتند که به ذکر خدا مشغولند، همدیگر را ندا میزنند: بیایید پیش چیزی که طلب کردهاید! و سپس آنهارا با بالهای خود تا آسمان دنیا احاطه میکنند و با آن که خداوند از ملایکه داناتر است، حال ایشان را از ملایکه میپرسد که: بندگان من چه میگویند؟ فرشتگان جواب میدهند: ایشان در گفتار خود تو را تسبیح و تکبیر و سپاس و ستایش و تمجید میکنند. سپس میفرماید: آیا ایشان مرا دیدهاند؟ فرشتگان جواب میدهند: نه، به خدا سوگند تو را ندیدهاند، خداوند میفرماید: اگر مرا میدیدند چگونه بود؟ فرشتگان میگویند: اگر تو را دیده بودند، بیشتر و محکمتر برای تو عبادت میکردند و تو را بیشتر بزرگ میداشتند و تسبیح میکردند، خداوند میفرماید: چه میخواهند: فرشتگان میگویند: بهشت را از تو میخواهند، خداوند میفرماید: آیا آنها بهشت را دیده اند؟ فرشتگان میگویند: نه، به خدا سوگند آن را ندیدهاند، خداوند میفرماید: پس اگر بهشت را دیده بودند، چگونه بودند؟ فرشتگان میگویند: اگر آن را دیده بودند، سختتر بر آن عشق میورزیدند و بیشتر خواستار آن میشدند و بیشتر بدان رغبت داشتند، خداوند میفرماید: از چه چیز پناه میجویند؟ فرشتگان میگویند: از آتش دوزخ به تو پناه میآورند، خداوند میفرماید: آیا آن را دیدهاند؟ فرشتگان میگویند: نه، به خدا سوگند آن را ندیدهاند، خداوند میفرماید: پس اگر جهنم را دیده بودند، چگونه بودند؟ فرشتگان میگویند: سختتر از آن فرار میکردند و بیشتر میترسیدند، خداوند میفرماید: شما را گواه میگیرم که من ایشان را آمرزیدهام، آن گاه یکی از فرشتگان عرض میکند: فلان کس از آنان نیست و فقط برای کاری که دارد به میان ایشان آمده است؟ خداوند میفرماید: ایشان همنشینان یکدیگرند و همنشین ایشان به وسیلهی ایشان بدبخت نخواهد شد»» [۶۲۷].
در روایتی دیگر از مسلم از ابوهریره سآمده است: پیامبر صفرمودند: «خداوند (غیر از فرشتگان نویسندهی اعمال و...) فرشتگانی دیگر دارد که در حال گردش هستند و (تنها) مجالس ذکر را جستجو میکنند و هرگاه مجلسی یافتند که در آن ذکری باشد، با آنان مینشینند و اهل مجلس را با بالهای خود تا آن که میان آنان و آسمان دنیا را پر میکنند، میپوشانند و وقتی مجلس تمام شد به آسمان باز میگردند و خداوند ﻷاز آنها میپرسد ـ در حالی که خود از آنان عالمتر است ـ: از کجا میآیید؟ جواب میدهند: از نزد بندگانی از آن تو در زمین آمدیم که تو را تسبیح و تکبیر و سپاس و ستایش میکنند و از درگاه تو مسألت دارند، خداوند میفرماید: چه چیز از من میخواهند؟ فرشتگان میگویند: از تو بهشت تو را میخواهند، خداوند میفرماید: آیا آن را دیدهاند؟ فرشتگان میگویند: نه، ای پروردگار! ندیدهاند، خداوند میفرماید: پس اگر بهشت مرا دیده بودند، چگونه بودند؟!۶۲۸فرشتگان میگویند: و از تو پناه میجویند، خداوند میفرماید: از چه چیز به من پناه میجویند؟ میگویند: از آتش تو، ای پروردگار! خداوند میفرماید: آیا آن را دیدهاند؟ فرشتگان میگویند: نه، ندیدهاند، خداوند میفرماید: پس اگر آتش مرا دیده بودند، چگونه بودند؟! ۶۲۹فرشتگان میگویند: و از تو طلب آمرزش میکنند، آنگاه خداوند میفرماید: ایشان را آمرزیدهام و آنچه را خواستند بدانان عطا کردم و از آنچه از شرش به من پناه میجستند، پناه دادم و محفوظ کردم، فرشتگان میگویند: ای پرودرگار! در میان ایشان بندهای بسیار گناهکار است که از آنجا عبور میکرد و با آنان نشست، خداوند میفرماید: او را نیز آمرزیدم، ایشان گروهی هستند که همنشین آنان به وسیله آنان بدبخت نخواهد شد»».
۱۴۴۸- «وعنهُ عنْ أَبي سعيدٍ بقالا: قَالَ رسُولُ اللَّهِ ص: «لا يَقْعُدُ قَوْمٌ يذْكُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ حفَّتْهُمُ الـملائِكة، وغشِيتهُمُ الرَّحْمةُ ونَزَلَتْ علَيْهِمْ السَّكِينَة، وذكَرَهُم اللَّه فِيمن عِنْدَهُ»» رواه مسلم.
۱۴۴۸. «از ابوهریره و ابوسعید بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر قومی که برای ذکر خداوند ﻷبنشینند، یقیناً فرشتگان آنان را احاطه میکنند و رحمت خدا آنها را میپوشاند و آرامش و اطمینان بر آنها وارد میشود و خداوند نیز ایشان را در ملا اعلی یاد میکند»» [۶۳۰].
۱۴۴۹- «وعن أَبي واقِدٍ الحارِثِ بن عَوْفٍ سأَنَّ رسُولِ اللَّهِ صبيْنَما هُو جَالِسٌ في الـمسْجِدِ، والنَّاسُ معهُ، إِذ أَقْبلَ ثَلاثَةُ نَفَرٍ، فأَقْبَل اثْنَانِ إِلى رسولِ اللَّهِ صوذَهَب واحدٌ، فَوقَفَا على رسول اللَّهِ ص. فَأَمَّا أَحدُهُما فرأَى فُرْجَةً في الحلْقَةِ، فجَلَسَ فيها وأَمَّا الآخَرُ، فَجَلَس خَلْفَهُمْ، وأَمَّا الثالثُ فَأَدبر ذاهباً. فَلمَّا فَرَغَ رسُول اللَّهِ صقال: أَلا أُخبِرُكم عن النَّفَرِ الثَّلاثَةِ، أَمَّا أَحدُهم، فَأَوى إِلى اللَّهِ فآواه اللَّه وأَمَّا الآخرُ فَاسْتَحْيي فاستحيي اللَّهُ مِنْهُ وَأَمَّا الآخرُ، فأَعْرضَ، فأَعْرض اللَّهُ عنْهُ»» متفقٌ عليه.
۱۴۴۹. «از ابی واقد حارث بن عوف سروایت شده است که گفت: یک بار هنگامی که پیامبر صدر مسجد نشسته بود و مردم در حضور او بودند، سه نفر پیش آمدند، دو نفر از آنان بهسوی پیامبر صآمدند و سومی رفت، آن دو نزد پیامبر صایستادند، یکی از آنها فاصلهای در حلقهی مردم دید و در آنجا نشست و دومی پشت حلقه نشست و سومی رو برگرداند و رفت؛ بعد پیامبر صپس از آنکه فراغت یافتند، فرمودند: «آیا شما را از این سه نفر باخبر کنم؟ یکی از ایشان بهسوی خدا پناه برد و خدا او را پناه داد و دیگری حیا کرد، خداوند نیز از او حیا کرد و نفر سوم از خدا اعراض کرد و خداوند نیز از او اعراض نمود»» [۶۳۱].
۱۴۵۰- «وعن أبي سعيد الخُدْريِّ سقال: خَرج معاوِيَة سعلَى حَلْقَةٍ في الـمسْجِدِ، فقال: ما أَجْلَسكُمْ؟ قالُوا: جلَسْنَا نَذْكُرُ اللَّه. قَالَ: آللَّهِ ما أَجْلَسكُم إِلاَّ ذَاكَ؟ قالوا: ما أَجْلَسنَا إِلاَّ ذَاكَ، قال: أَما إِنِّي لَمْ أَسْتَحْلِفْكُم تُهْمةً لَكُم وما كانَ أَحدٌ بمنْزِلَتي مِنْ رسُولِ اللَّهِ صأقلَّ عنْهُ حَدِيثاً مِنِّي: إِنَّ رسُول اللَّهِ صخرَج علَى حَلْقَةٍ مِن أَصحابِه فقال: «ما أَجْلَسكُمْ؟» قالوا: جلَسْنَا نَذكُرُ اللَّه، ونحْمدُهُ علَى ماهَدَانَا لِلإِسْلامِ، ومنَّ بِهِ عليْنا. قَال: «آللَّهِ ما أَجْلَسكُمْ إِلاَّ ذَاكَ؟ قالوا: واللَّه ما أَجْلَسنا إِلاَّ ذَاكَ. قالَ: «أَما إِنِّي لَمْ أَسْتَحْلِفْكُمْ تُهمةً لكُمْ، ولِكنَّهُ أَتانِي جبرِيلُ فَأَخْبرني أَنَّ اللَّه يُباهِي بِكُمُ الـملائكَةَ»» رواهُ مسلمٌ.
۱۴۵۰. «از ابوسعید خدری سروایت شده است که گفت: حضرت معاویه سبر حلقهای در مسجد وارد شد و گفت: چه چیز شما را در این مجلس جمع کرده است؟ گفتند: نشستهایم ذکر خدا را میکنیم، گفت: شما را به خدا، آیا فقط برای ذکر خدا در اینجا نشستهاید؟ گفتند: بله، هیچچیز جز آن ما را اینجا جمع نیاورده است، حضرت معاویه سگفت: شما را به خدا سوگند ندادم برای اینکه بر شما تهمتی وارد کنم یا به شما بدبین باشم و من از همهی همطرازان خود کمتر حدیث از پیامبر نقل میکنم؛ پیامبر صبر حلقهی جمعی از اصحابش وارد شد و فرمودند: «چه چیز موجب شده که شما اینجا جمع شوید؟» گفتند: نشستهایم تا ذکر خدا را به جا بیاوریم و بر این نعمت بزرگ که ما را به اسلام هدایت فرموده و بدین وسیله بر ما منت نهاده است، او را سپاس و ستایش کنیم. فرمودند: «شما را به خدا، هیچ چیز جز این شما را اینجا جمع نکرده است؟» عرض کردند: به خدا سوگند، چیزی جز آن ما را اینجا جمع نیاورده است، فرمودند: من شما را از لحاظ بدبینی و بیباوری به شما سوگند ندادم ولی جبرئیل ÷نزد من آمد و به من گفت که: خداوند در نزد فرشتگان به شما مباهات میکند» [۶۳۲].
[۶۲۷] متفق علیه است؛ [خ (۶۴۰۸)، م (۲۶۸۹)]. [۶۲۸. - راوی حدیث جواب این قسمت را فراموش کرده و به همین دلیل از آن ساکت مانده است ـ ویراستاران. [۶۲۹. - راوی حدیث جواب این قسمت را فراموش کرده و به همین دلیل از آن ساکت مانده است ـ ویراستاران. [۶۳۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۷۰۰)]. [۶۳۱] متفق علیه است؛ [خ (۶۶)، م (۲۱۷۶)]. [۶۳۲] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۷۰۱)].
قال الله تعالی:
﴿وَٱذۡكُر رَّبَّكَ فِي نَفۡسِكَ تَضَرُّعٗا وَخِيفَةٗ وَدُونَ ٱلۡجَهۡرِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ وَلَا تَكُن مِّنَ ٱلۡغَٰفِلِينَ٢٠٥﴾[الأعراف: ۲۰۵].
«پروردگارت را در دل خود، با فروتنی و هراس و آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان یاد کن و از زمرهی غافلان نباش».
و قال تعالی:
﴿وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ قَبۡلَ طُلُوعِ ٱلشَّمۡسِ وَقَبۡلَ غُرُوبِهَا﴾[طه: ۱۳۰].
«قبل از طلوع آفتاب و پیش از غروب آن به حمد خداوند، وی را تسبیح کن».
و قال تعالی:
﴿وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ بِٱلۡعَشِيِّ وَٱلۡإِبۡكَٰرِ﴾[غافر: ۵۵].
«بامدادان و شامگاهان به سپاس و ستایش پروردگارت بپرداز».
و قال تعالی:
﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ ٱللَّهُ أَن تُرۡفَعَ وَيُذۡكَرَ فِيهَا ٱسۡمُهُۥ يُسَبِّحُ لَهُۥ فِيهَا بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ٣٦ رِجَالٞ لَّا تُلۡهِيهِمۡ تِجَٰرَةٞ وَلَا بَيۡعٌ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِ﴾[النور: ۳۶-۳۷].
«در خانههایی که خداوند اجازه داده است، برافراشته شوند و در آنها نام خدا ذکر شود، در آنها بامدادان و شامگاهان به تسبیح و تقدیس خداوند متعال میپردازند، مردانی که بازرگانی و معاملهای، آنان را از یاد خدا غافل نمیسازد».
و قال تعالی:
﴿إِنَّا سَخَّرۡنَا ٱلۡجِبَالَ مَعَهُۥ يُسَبِّحۡنَ بِٱلۡعَشِيِّ وَٱلۡإِشۡرَاقِ١٨﴾[ص: ۱۸].
«ما کوهها را با او (داود) هم آوا کردیم که بامدادان و شامگاهان به تسبیح و تقدیس (خداوند متعال) میپرداختند».
۱۴۵۱- «وعنْ أَبي هريرة سقال: قالَ رسولُ اللَّهِ ص: «مَنْ قال حِينَ يُصْبِحُ وحينَ يُمسِي: سُبْحانَ اللَّهِ وبحمدِهِ مِائَةَ مَرةٍ لَم يأْتِ أَحدٌ يوْم القِيامة بأَفضَلَ مـِما جَاءَ بِهِ، إِلاَّ أَحدٌ قال مِثلَ مَا قال أَوْ زَادَ»» رواهُ مسلم.
۱۴۵۱. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس (همیشه) هنگام صبح و غروب صدبار بگوید: سبحان الله وبحمده، هیچکس در قیامت عملی بزرگتر و باارزشتر از عمل او نمیآورد جز کسی که مثل او یا بیشتر از او گفته باشد»» [۶۳۳].
۱۴۵۲- «وعَنهُ قال: جاءَ رجُلٌ إِلى النَّبِيِّ ص، فقال: يا رسُول اللَّهِ ما لَقِيتُ مِنْ عَقْربٍ لَدغَتني البارِحةَ، قال: «أَما لَو قُلتَ حِينَ أمْسيت: أعُوذُ بِكَلماتِ اللَّهِ التَّامَّاتِ منْ شَرِّ ما خَلَقَ لم تَضُرَّك»» رواه مسلم.
۱۴۵۲. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: مردی نزد پیامبر صآمد و گفت: ای رسول خدا! دیشب از عقربی که مرا نیش زد سخت آزرده شدم، پیامبر صفرمودند: «اگر هنگام غروب میگفتی: «أعُوذُ بِکلماتِ اللَّهِ التَّامَّاتِ منْ شَرِّ ما خَلَقَ لم تَضُرَّک: پناه میبرم به کلمات تامهی خداوند از آنچه آفریده است»، به تو ضرری نمیرسانید» [۶۳۴].
۱۴۵۳- «وعنْهُ عن النبيِّ صأَنَّه كان يقول إِذَا أَصْبَحَ: اللَّهُمَّ بِكَ أَصْبحْنَا وبِكَ أَمسَيْنَا وبِكَ نَحْيا، وبِكَ نَمُوتُ، وَإِلَيْكَ النُّشُورُ» وإِذا أَمْسى قال: «اللَّهُمَّ بِكَ أَمْسَيْنَا، وبِكَ نَحْيا، وبِك نمُوتُ وإِلَيْكَ النُشور»» رواه أَبو داود والترمذي وقال: حديث حسن.
۱۴۵۳. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صهنگام صبح میفرمود: «اللَّهُمَّ بِك أَصْبحْنَا وبِك أَمسَینَا وبِك نَحْیا، وبِك نَمُوتُ، وَإِلَیك النُّشُورُ: خداوندا! به قدرت تو شب را به روز آوردیم و روز را به شب بردیم و به وسیلهی تو و تحت ارادهی تو زندگی میکنیم و میمیریم و زنده میشویم و زنده و جمع شدن (ما) در قیامت بهسوی توست» و چون غروب میشد میفرمود: «اللَّهُمَّ بِك أَصْبحْنَا وبِك أَمسَینَا وبِك نَحْیا، وبِك نَمُوتُ، وَإِلَیك النُّشُورُ: خداوندا! به قدرت تو روز را غروب کردیم و به وسیلهی تو و تحت اراده و قدرت تو زندگی میکنیم و میمیریم و زنده و جمع شدن (ما) در قیامت بهسوی توست»» [۶۳۵].
۱۴۵۴- «وعنهُ أَنَّ أَبا بَكرٍ الصِّدِّيقَ س، قال: يَا رَسُولَ اللَّهِ مُرْنِي بِكَلمَاتٍ أَقُولُهُنَّ إِذَا أَصْبَحْتُ وإِذَا أَمْسَيتُ، قال: قُلْ: «اللَّهُمَّ فَاطِرَ السَّمَواتِ والأرضِ عَالمَ الغَيْب وَالشَّهَادةِ، ربَّ كُلِّ شَيءٍ وَمَلِيكَهُ. أَشْهَدُ أَن لاَ إِله إِلاَّ أَنتَ، أَعُوذُ بكَ منْ شَرِّ نَفسي وشَرِّ الشَّيْطَانِ وَشِرْكهِ» قال: «قُلْها إِذا أَصْبحْتَ، وَإِذا أَمْسَيْتَ، وإِذا أَخذْتَ مَضْجِعَكَ»» رواه أبو داود والترمذي وقال: حديثٌ حسنٌ صحيحٌ.
۱۴۵۴. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: ابوبکر صدیق سفرمود: ای رسول خدا! کلماتی را به من یاد ده که هنگام صبح و غروب بگویم، فرمودند: «بگو: اللَّهُمَّ فَاطِرَ السَّمَواتِ والأرضِ عَالمَ الغَیب وَالشَّهَادةِ، ربَّ کلِّ شَیءٍ وَمَلِیکهُ. أَشْهَدُ أَن لاَ إِله إِلاَّ أَنتَ، أَعُوذُ بك منْ شَرِّ نَفسي وشَرِّ الشَّیطَانِ وَشِرْکهِ: بارخدایا! ای آفریننده و گسترندهی آسمانها و زمین! این دانندهی پنهان و آشکار! ای پروردگار و مالک همهچیز! شهادت میدهم که جز تو خدایی نیست، پناه میجویم به تو از شر نفس خود و از شر ابلیس و شرک او»، سپس فرمودند: «این دعا را هنگام صبح و غروب و رفتن به رختخواب بخوان»» [۶۳۶].
۱۴۵۵- «وعَن ابْن مَسْعُودٍ سقالَ: كانَ نبيُّ اللَّهِ صإِذَا أَمسى قال: أَمْسَيْنَا وأَمْسى المُلكُ للَّهِ، والحمْدُ للَّهِ، لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّه وحْدَهُ لاَ شَريكَ لَه» قالَ الرواي: أَرَاهُ قال فيهِنَّ: «لهُ المُلكُ وَلَه الحمْدُ وهُوَ عَلى كلِّ شَيءٍ قدِيرٌ، ربِّ أَسْأَلُكَ خَيْرَ مَا في هذِهِ اللَّيلَةِ، وَخَيْرَ مَا بَعْدَهَا، وأَعُوذُ بِكَ منْ شَرِّ مَا في هذِهِ اللَّيْلَةِ وشَرِّ ما بعْدَهَا، ربِّ أَعُوذُ بِكَ من الكَسَلِ، وَسُوءِ الكِبَرِ، أعوذُ بِكَ منْ عذَابٍ في النَّار، وَعَذَابٍ في القبر» وَإِذَا أَصْبحَ قال ذلك أَيْضاً: «أَصْبحْنَا وَأَصْبَحَ المُلْك للَّهِ»» رواه مسلم.
۱۴۵۵. «از ابن مسعود سروایت شده است که پیامبر صهنگام غروب میفرمود: «أَمْسَینَا وأَمْسى المُلك للَّهِ، والحمْدُ للَّهِ، لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّه وحْدَهُ لاَ شَریي لَه: غروب کردیم و فرمانروایی و پادشاهی همچنان از آن خداوند است و سپاس و ستایش از آن اوست و هیچ خدایی جز او نیست و تنها و بیشریک است»، راوی میگوید: به نظرم پیامبر صدر آن ذکر میفرمود: «لهُ المُلك وَلَه الحمْدُ وهُوَ عَلى کلِّ شَیءٍ قدِیرٌ، ربِّ أَسْأَلُك خَیرَ مَا في هذِهِ اللَّیلَةِ، وَخَیرَ مَا بَعْدَهَا، وأَعُوذُ بِك منْ شَرِّ مَا في هذِهِ اللَّیلَةِ وشَرِّ ما بعْدَهَا، ربِّ أَعُوذُ بِك من الکسَلِ، وَسُوءِ الکبَرِ، أعوذُ بِك منْ عذَابٍ فی النَّار، وَعَذَابٍ في القبر: ملک و سپاس و ستایش سزاوار اوست و او بر هر کاری تواناست، خدایا! منفعت و نیکیهای این شب و اوقات بعد از آن را از تو میخواهم و پناه میبرم به تو از شر آنچه در این شب است و شر اوقات بعد از آن، پروردگارا! پناه میبرم به تو از سستی و کسالت و پیری بد، پناه میبرم به تو از عذاب دوزخ و عذاب قبر»، چون صبح میشد نیز آنها را تماماً بیان و در اول آن میفرمود: «اصبحنا و اصبح الملک لله: صبح کردیم و فرمانروایی و پادشاهی همچنان از آن خداوند است»» [۶۳۷].
۱۴۵۶- «وعنْ عبدِ اللَّهِ بنِ خُبَيْب بضَمِّ الْخَاءِ المُعْجَمَةِ سقال: قال لي رَسُولُ اللَّهِ ص: «اقْرأْ: قُلْ هوَ اللَّه أَحَدٌ، والـمعوِّذَتَيْن حِينَ تُمْسِي وَحِينَ تُصبِحُ، ثَلاثَ مَرَّاتٍ تَكْفِيكَ مِنْ كلِّ شَيْءٍ»» رواهُ أَبو داود والترمذي وقال: حديثٌ حسن صحيح.
۱۴۵۶. «از عبدالله بن خبیب سروایت شده است که گفت: پیامبر صبه من فرمودند: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١﴾، و ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ ١﴾، و ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ ١﴾را موقع غروب و موقع صبح، سه بار بخوان، تو را از همه چیز کفایت میکند»» [۶۳۸].
۱۴۵۷- «وعنْ عُثْمَانَ بْنِ عَفَانَ سقالَ:قالَ رَسولُ اللَّه ص: «مَا مِنْ عَبْدٍ يَقُولُ في صَبَاحِ كلِّ يَوْمٍ ومَسَاءِ كلِّ لَيْلَةٍ: بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي لاَ يَضُرُّ مَع اسْمِهِ شيء في الأرضِ ولا في السماءِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعلِيمُ، ثلاثَ مَرَّاتٍ، إِلاَّ لَمْ يَضُرَّهُ شَيءٌ»» رواه أبو داود، والتِّرمذي وقال:حديث حسن صحيح.
۱۴۵۷. «از حضرت عثمان بن عفان سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر بندهای که هر روز در صبح، و هر شب در غروب، سه بار بگوید: «بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي لاَ یضُرُّ مَع اسْمِهِ شیء في الأرضِ ولا في السماءِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعلِیمُ: به نام خداوند یگانهای که با اسم او و برکت نام او هیچچیز نه در آسمان و نه در زمین خسارت نمیبیند و او شنوا و داناست»، به او ضرری نمیرسد و دچار زحمت و خسارت نخواهد شد»» [۶۳۹].
[۶۳۳] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۶۹۲)]. [۶۳۴] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۷۰۹)]. [۶۳۵] ابوداود [(۵۰۶۸)] و ترمذی ](۳۳۸۸)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیثی حسن است. [۶۳۶] ابوداود [(۵۰۶۷)] و ترمذی [(۳۳۸۹)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۶۳۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۷۲۳)]. [۶۳۸] ابوداود [(۵۰۸۲)] و ترمذی [(۲۴۸۷)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۶۳۹] ابوداود [(۵۰۸۸)] و ترمذی [(۳۳۸۵)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیث حسن صحیح است.
قال الله تعالی:
﴿إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓيَٰتٖ لِّأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٩٠ ٱلَّذِينَ يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ قِيَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾[آل عمران: ۱۹۰-۱۹۱].
«در آفرینش آسمانها و زمین و گردش شب و روز، نشانههایی برای خردمندان هست؛ کسانی که خدا را ایستاده و افتاده بر پهلوهایشان یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند».
۱۴۵۸- «وعنْ حُذيفةَ وأَبي ذرٍّ بأَنَّ رسُول اللَّهِ صكانَ إِذَا أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ قالَ: «باسْمِكَ اللَّهُمَّ أَحْيَا وَأَمُوتُ»» رواه البخاري.
۱۴۵۸. «از حذیفه و ابوذر بروایت شده است که پیامبر ص وقتی به بستر خوابش میرفت، میفرمود: «باسْمِك اللَّهُمَّ أَحْیا وَأَمُوتُ: ای پروردگار! به نام تو زندگی میکنم و میمیرم»» [۶۴۰].
۱۴۵۹- «وعَنْ عليٍّ سأَنَّ رسُولَ اللَّهِ صقالَ له وَلِفَاطِمةَ ب: «إِذَا أَوَيْتُمَا إِلى فِراشِكُما، أَوْ إِذَا أَخَذْتُمَا مَضَاجِعَكُما فَكَبِّرا ثَلاثاً وَثَلاثِينَ، وَسَبِّحَا ثَلاثاً وثَلاثِينَ، وَاحْمَدَا ثَلاثاً وَثَلاثِين» وفي روايةٍ: «التَّسْبِيحُ أَرَبعاً وَثَلاثِينَ» وفي روايةٍ: «التَّكبيرُ أَربعاً وَثَلاثِينَ»» متفقٌ عليه.
۱۴۵۹. «از حضرت علی سروایت شده است که گفت: پیامبر صبه او و حضرت فاطمه بفرمودند: «وقتی به بستر خوابتان رفتید ـ یا وقتی رختخواب خوابتان را آماده کردید ـ سی و سه بار الله اکبر و سی و سه بار سبحان الله و سی و سه بار الحمدالله بگویید». و در روایتی دیگر آمده است: «سبحان الله سی و چهار بال» و در روایتی دیگر آمده است: «الله اکبر سی و چهار بار»» [۶۴۱].
۱۴۶۰- «وعن أَبي هُريرةَ س، قال: قال رسولُ اللَّهِ ص: «إِذا أَوَى أَحَدُكُم إِلى فِراشِهِ، فَلْيَنْفُض فِراشَهُ بداخِلَةِ إِزَارِهِ فإِنَّهُ لاَ يَدْرِي مَا خَلَفَهُ عَلَيْهِ، ثُمَّ يَقُولُ: بِاسْمِكَ رَبِّي وَضَعْتُ جَنْبي، وَبِكَ أَرْفَعُهُ، إِنْ أَمْسَكْتَ نَفْسِي فَارْحَمْها، وإِنْ أَرْسَلْتَهَا، فَاحْفَظْهَا بِمَا تَحْفَظُ بِه عِبادَكَ الصَّالحِينَ»» متفقٌ عليه.
۱۴۶۰. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «وقتی یکی از شما به بستر خواب خود رفت، بسترش را بتکاند و با قسمت داخلی شلوار (لباس) خود، آن را پاک کند، زیرا او نمیداند پس از ترک بستر چه چیزی در جای او قرار گرفته است و سپس بگوید: بِاسْمِك رَبِّي وَضَعْتُ جَنْبي، وَبِك أَرْفَعُهُ، إِنْ أَمْسَکتَ نَفْسِي فَارْحَمْها، وإِنْ أَرْسَلْتَهَا، فَاحْفَظْهَا بِمَا تَحْفَظُ بِه عِبادَك الصَّالحِینَ: به نام تو ای خدای من! پهلوی خود را بر زمین میگذارم و به اراده و قدرت تو آن را بلند میکنم، خداوندا! اگر جان مرا نزد خود نگاه خواهی داشت، بر او رحم فرما و اگر آن را رها میکنی و زندهام باقی میگذاری، با آنچه که بندگان صالح خود را به آن حفظ میکنی، او را حفظ کن»» [۶۴۲].
۱۴۶۱- «وعنْ عائشةَ ل، أَنَّ رسول اللَّهِ صكان إِذَا أَخَذَ مضْجعَهُ نَفَثَ في يدَيْهِ، وَقَرَأَ بالْمُعَوِّذاتِ ومَسح بِهمَا جَسَدَهُ» متفقٌ عليه.
وفي رواية لـهمـا: «أَنَّ النبيَّ صكَانَ إِذَا أَوى إِلى فِرَاشِهِ كُلَّ لَيْلةٍ جمَع كَفَّيْهِ ثُمَّ نفَثَ فيهما فَقَرأَ فِيهما: قُلْ هُوَ اللَّه أَحَدٌ، وقُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الفلَقِ، وَقُلْ أَعُوذُ بِربِّ النَّاسِ، ثُمَّ مَسَحَ بِهِمَا ما اسْتطاعَ مِن جسَدِهِ، يبْدَأُ بِهما عَلَى رَأْسِهِ وَوجهِهِ، وما أَقبلَ مِنْ جَسَدِهِ، يَفْعَلُ ذلكَ ثَلاَثَ مرَّات» متفقٌ عليه.
قال أَهلُ اللُّغَةِ: «النَّفْثُ» نَفخٌ لَطِيفٌ بِلاَ رِيقٍ.
۱۴۶۱. «از حضرت عایشه لروایت شده است که پیامبر صوقتی که در بسترش دراز میکشید، در دست خود میدمید و معوذتین ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ ١﴾و ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ ١﴾را قرائت میفرمود و با دستهای خود بدنش را مسح میکرد [۶۴۳].
در روایتی دیگر از مسلم و بخاری آمده است: «پیامبر صهرگاه در شب به داخل رختخواب خود میرفت، دستهایش را نزدیک هم قرار میداد و در آنها میدمید و ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١﴾و ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ ١﴾و ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ ١﴾را بر آنها قرائت میفرمود و با دست خود هرکجا از بدنش را که میتوانست، مسح مینمود و ابتدا از سر و صورتش شروع میکرد».
۱۴۶۲- «وَعنِ البرَاءِ بنِ عازِبٍ ب، قَالَ: قال لي رسُولُ اللَّهِ ص: «إِذَا أَتَيتَ مَضْجَعَكَ فَتَوضَّأْ وضُوءَكَ لِلصَّلاةِ، ثُمَّ اضْطَجِعْ عَلى شِقِّكَ الأَيمَنِ، وقلْ: اللَّهُمَّ أَسْلَمْتُ نفِسي إِلَيكَ، وَوَجَّهْتُ وَجْهِي إِلَيْكَ. وَفَوَّضتُ أَمري إِلَيْكَ، وَأَلَجَأْتُ ظَهرِي إِلَيْكَ، رغبةً ورهْبَةً إِلَيْكَ، لامَلجأَ ولا مَنجي مِنْكَ إِلاَّ إِليكَ، آمنتُ بِكِتَابِكَ الذِي أَنزَلْت، وَبِنَبِيِّكَ الذِي أَرسَلتَ. فإِنْ مِتَّ، مِتَّ على الفِطرةِ، واجْعَلهُنَّ آخِرَ ما تَقُولُ»» مُتَّفقٌ عليهِ.
۱۴۶۲. «از براء بن عازب بروایت شده است که گفت: پیامبر صبه من فرمودند: «وقتی به رختخواب خود رفتی، چنان که برای نماز وضو میگیری، وضو بگیر، سپس بر پهلوی راست بخواب و بگو: اللَّهُمَّ أَسْلَمْتُ نفِسي إِلَیك، وَوَجَّهْتُ وَجْهِی إِلَیك. وَفَوَّضتُ أَمري إِلَیك، وَأَلَجَأْتُ ظَهرِی إِلَیك، رغبةً ورهْبَةً إِلَیك، لامَلجأَ ولا مَنجی مِنْك إِلاَّ إِلیك، آمنتُ بِکتَابِك الذِي أَنزَلْت، وَبِنَبِیك الذِي أَرسَلتَ!: خداوندا! خود را تسلیم تو نمودم و کار خود را به تو واگذاشتم و پشت خود را به تو تکیه زدم و این کار من به خاطر بیم و رجا از توست. درگاه رحمت تو، تنها وسیلهی نجات از غضبت میباشد، ایمان دارم به کتابی که نازل کردی و به پیامبری که فرستادی، پس اگر تو (آن شب) مُردی، بر فطرت دین اسلام مُردهای و آن را آخرین حرف خودت بگردان». (یعنی بعد از خواندن دعا، بخواب و دیگر حرف نزن)» [۶۴۴].
۱۴۶۳- «وَعَنْ أَنَسٍ س، أَنَّ النَّبِيَّ صكَانَ إذا أَوَى إِلى فِرَاشِهِ قَال: «الحمْدُ للَّهِ الَّذي أَطْعَمنَا وسقَانا، وكفَانَا وآوانَا، فكمْ مِمَّنْ لا كافيَ لَهُ ولا مُؤْوِيَ»» رواهُ مسلمٌ.
۱۴۶۳. «از انس سروایت شده است که پیامبر صوقتی به رختخواب تشریف میبرد، میفرمود: «الحمْدُ للَّهِ الَّذي أَطْعَمنَا وسقَانا، وکفَانَا وآوانَا، فکمْ مِمَّنْ لا کافي لَهُ ولا مُؤْوِی: سپاس و ستایش سزاوار خدایی است که به ما طعام داد و نوشاند و ما را از هر جهت کفایت کرد و در جوار رحمت خود قرار داد که چه بسا کسانی که هیچ کفایتکننده و پناه دهندهای ندارند»» [۶۴۵].
۱۴۶۴- «وعنْ حُذيْفَةَ س، أَنَّ رسُول اللَّهِ صكَانَ إِذا أَرَاد أَنْ يرْقُدَ، وضَع يَدهُ اليُمنَى تَحْتَ خَدِّهِ، ثُمَّ يقُولُ: «اللَّهمَّ قِني عَذَابكَ يوْمَ تَبْعثُ عِبادَكَ»» رواهُ الترمِذيُّ وقال: حديثٌ حَسنٌ.
وَرَواهُ أَبو داودَ مِنْ رِوايةِ حفْصةَ ل، وَفيهِ أَنَّهُ كَانَ يقُولهُ ثَلاثَ مَرَّاتٍ.
۱۴۶۴. «از حذیفه سروایت شده است که پیامبر صهرگاه که میخواست بخوابد، دست راست خود را زیر گونهاش میگذاشت و میفرمود: «اللَّهمَّ قِني عَذَابك یوْمَ تَبْعثُ عِبادَك: خدایا! مرا از عذاب خود حفظ کن، در روزی که بندگان خودت را زنده میکنی»» [۶۴۶].
[۶۴۰] بخاری روایت کرده است؛ [(۶۳۱۲)]. [۶۴۱] متفق علیه است؛ [خ (۵۳۶۱)، م (۲۷۲۷)]. [۶۴۲] متفق علیه است؛ [خ (۶۳۲۰)، م (۲۷۱۴)]. [۶۴۳] متفق علیه است؛ [خ (۶۳۱۹)، م (۲۱۹۲)]. [۶۴۴] متفق علیه است؛ [خ (۶۳۱۵)، م (۲۷۱۰)]. [روایتهای دیگری از این حدیث به شمارههای ۸۰ و ۸۱۴، گذشت]. [۶۴۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۷۱۵)]. [۶۴۶] ترمذی [(۳۳۹۵)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است و ابوداود [(۵۰۴۵)] از روایت «ام المؤمنین حضرت حفصه» لروایت کرده و در آن آمده است که ایشان این دعا را سه بار میفرمود..
قال الله تعالی:
﴿وَقَالَ رَبُّكُمُ ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡ﴾[غافر: ۶۰].
«پروردگار شما فرمود: مرا بخوانید؛ دعایتان را میپذیرم».
و قال تعالی:
﴿ٱدۡعُواْ رَبَّكُمۡ تَضَرُّعٗا وَخُفۡيَةًۚ إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ٥٥﴾[الأعراف: ۵۵].
«پروردگار خود را فروتنانه و پنهانی بخوانید؛ او تجاوزکاران را دوست ندارد».
و قال تعالی:
﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِ﴾[البقرة: ۱۸۶].
«و هنگامی که بندگانم از تو دربارهی من پرسیدند، (بگو که) من نزدیکم و دعای دعاکننده را، هنگامی که مرا بخواند، پاسخ میگویم».
و قال تعالی:
﴿أَمَّن يُجِيبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ﴾[النمل: ۶۲]
«(آیا بتها بهترند) یا کسی که به فریاد درمانده میرسد و بلا و گرفتاری را برطرف میکند، هرگاه که او را به کمک طلبد».
۱۴۶۵- «وَعن النُّعْمانِ بْنِ بشيرٍ ب، عَنِ النَّبيِّ صقَالَ: «الدُّعاءُ هوَ العِبَادةُ»» رواه أبو داود والترمذي وقالا حديث حسن صحيح.
۱۴۶۵. «از نعمان بن بشیر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «دعا همان عبادت است»» [۶۴۷].
۱۴۶۶- «وعَنْ عَائِشَةَ ل، قَالَتْ: كَان رسُول اللَّهِ صيَسْتَحِبُّ الجوامِعَ مِنَ الدُّعاءِ، ويَدَعُ ما سِوى ذلكَ» رَوَاه أَبو داود بإِسنادٍ جيِّد.
۱۴۶۶. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: پیامبر صدعاهای جامع را دوست داشت و غیر آن را ترک میفرمود» [۶۴۸].
۱۴۶۷- «وعَنْ أَنَسٍ س، قَالَ: كانَ أَكْثَرُ دُعَاءِ النبيِّ ص: «اللَّهُمَّ آتِنَا في الدُّنْيَا حَسَنَةً، وفي الآخِرةِ حَسنَةً، وَقِنَا عَذابَ النَّارِ»» مُتَّفَقٌ عليهِ.
زاد مُسلِمٌ في رِوايتِهِ قَال: «وكَانَ أَنَسٌ إِذا أَرَاد أَنْ يَدعُوَ بِدعوَةٍ دَعَا بها، وَإِذا أَرَادَ أَن يَدعُو بدُعَاءٍ دَعا بهَا فيه».
۱۴۶۷. «از انس سروایت شده است که گفت: غالب دعای پیامبر صاللهم! آتنا في الدنیا حسنة و في الاخره حسنة، وقنا عذاب النار: خداوندا! در این دنیا و در آخرت به ما نیکویی و (ثواب) خیر عنایت فرما و ما را از آتش دوزخ محفوظ بدار بود» [۶۴۹].
مسلم در روایت خود اضافه کرده است: «انس سهر وقت میخواست یک دعا بکند، این دعا را میخواند و چون میخواست (چند) دعا بخواند، این دعا را در آن میگنجانید».
۱۴۶۸- «وعَن ابنِ مسْعُودٍ س، أَنَّ النَّبِيَّ صكَانَ يَقُولُ: «اللَّهُمَّ إِنِي أَسْأَلُكَ الهُدَى، وَالتُّقَى، وَالعفَافَ، والغنَى»» رواهُ مُسْلِمٌ.
۱۴۶۸. «از ابن مسعود سروایت شده است که گفت: پیامبر ص(در دعا) میفرمود: «اللَّهُمَّ إِنِي أَسْأَلُك الهُدَى، وَالتُّقَى، وَالعفَافَ، والغنَى: خدایا! من هدایت و پرهیزگاری و پاکدامنی و بینیازی را از تو مسألت مینمایم»» [۶۵۰].
۱۴۶۹- «وعَنْ طارِقِ بنِ أَشْيَمَ س، قالَ: كَانَ الرَّجلُ إِذا أَسْلَمَ عَلَّمَهُ النَّبيُّ صالصَّلاةَ، ثُمَّ أَمَرَهُ أَنْ يَدعُوَ بهَؤُلاءِ الكَلِمَاتِ: «اللَّهُمَّ اغفِرْ لي، وَارْحمْني، واهْدِني، وعافِني، وارْزُقني»» رواهُ مسلمٌ.
وفي رِوايَةٍ لَهُ «عَنْ طارقٍ أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِيَّ صوَأَتاهُ رَجُلٌ، فَقَالَ: يا رَسُولَ اللَّهِ. كيْفَ أَقُولُ حِينَ أَسْأَلُ رَبِّي؟ قَالَ: «قُلْ: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لي، وَارْحَمْني، وَعَافِني، وَارْزُقني، فَإِنَّ هَؤُلاءِ تَجْمَعُ لَكَ دُنْيَاكَ وَآخِرَتَكَ»».
۱۴۶۹. «از طارق بن اشیم سروایت شده است که گفت: وقتی مردی مسلمان میشد، پیامبر صنماز را به او میآموخت و سپس به او امر میفرمود که با این کلمات دعا کند: «اللَّهُمَّ اغفِرْ لي، وَارْحمْني، واهْدِني، وعافِني، وارْزُقني: خدایا! مرا بیامرز و به من رحم کن و هدایتم فرما و سلامتم بدار و روزیم بده»» [۶۵۱].
در روایتی دیگر از مسلم «از طارق آمده است که او در حالی که مردی به خدمت پیامبر صآمد و گفت: ای رسول خدا! وقتی از خداوندم چیزی بخواهم، چه بگویم؟ شنید که فرمودند: «بگو: اللَّهُمَّ اغفِرْ لي، وَارْحمْني، واهْدِني، وعافِني، وارْزُقني: خدایا! مرا بیامرز و به من رحم کن و مرا سلامت دار و روزی بده، زیرا این دعا (خواستههای) دنیا و آخرت تو را در خود گرد میآورد»».
۱۴۷۰- «وَعَنْ عَبْدِ اللَّهِ بنِ عمرو بن العاصِ ب، قَالَ: قَال رَسُولُ اللَّـهِ ص: «اللَّهُمَّ مُصَرِّفَ القُلُوبِ صرِّفْ قُلوبَنَا عَلَى طَاعَتِكَ»» رَوَاهُ مُسْلِمٌ.
۱۴۷۰. «از عبدالله بن عمرو بن عاص بروایت شده است که پیامبر ص(در دعا) میفرمود: «اللَّهُمَّ مُصَرِّفَ القُلُوبِ صرِّفْ قُلوبَنَا عَلَى طَاعَتِك: بارخدایا! ای تغییر دهندهی دلها، دل ما را بر طاعت خود تغییر ده و به آن بازگردان»» [۶۵۲].
۱۴۷۱- «وَعَنْ أَبي هُريَرةَ س، عن النَّبِيِّ صقَالَ: «تَعَوَّذُوا بِاللَّهِ مِنْ جَهْدِ الْبَلاءِ، وَدَرَكِ الشَّقَاءِ، وَسُوءِ الْقَضَاءِ، وَشَماتَةِ الأَعْدَاءِ»» متفقٌ عليه.
وفي رِوَايةٍ: قالَ سُفْيَانُ: أَشُكُّ أَنِّي زِدْتُ وَاحِدَةً مِنها.
۱۴۷۱. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «از بلای سخت و افتادن در مهلکه و بدبختی (دنیا و آخرت) و مقدرات و عاقبت بد و شادکامی دشمنان، به خدا پناه ببرید»» [۶۵۳].
در روایتی دیگر آمده است که سفیان گفت: «شک دارم که یکی از این چهار تا را من اضافه کرده باشم».
۱۴۷۲- «وَعَنْهُ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صيقُولُ: «اللَّهمَّ أَصْلِحْ لي دِيني الَّذي هُوَ عِصْمَةُ أَمْرِي، وأَصْلِحْ لِي دُنْيَايَ التي فِيهَا مَعَاشِي، وَأَصْلِحْ لي آخِرَتي الَّتي فِيها معادي، وَاجْعلِ الحيَاةَ زِيادَةً لي في كُلِّ خَيْرٍ، وَاجْعَلِ الموتَ راحَةً لي مِنْ كُلِّ شَرٍ»» رَوَاهُ مسلِمٌ.
۱۴۷۲. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر ص(در دعا) میفرمود: «اللَّهمَّ أَصْلِحْ لي دِيني الَّذي هُوَ عِصْمَةُ أَمْرِي، وأَصْلِحْ لِي دُنْيَايَ التي فِيهَا مَعَاشِي، وَأَصْلِحْ لي آخِرَتي الَّتي فِيها معادي، وَاجْعلِ الحيَاةَ زِيادَةً لي في كُلِّ خَيْرٍ، وَاجْعَلِ الـموتَ راحَةً لي مِنْ كُلِّ شَرٍ: خداوندا! دینم را که نگهدارندهی من از گناهان و مهالک است و دنیایم را که در آن زندگی من میگذرد و آخرتم را که بازگشت من به آن است، اصلاح کن و زندگی مرا موجب زیاد کردن کارهای نیک من گردان و مرگم را وسیلهی راحتی و نجات من از هر بدی قرار بده!»» [۶۵۴].
۱۴۷۳- «وَعنْ علي س، قَالَ: قال لي رَسُولُ اللَّهِ ص: «قُلْ: اللَّهُمَّ اهْدِني، وَسدِّدْني»».
وَفي رِوَايةٍ: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْهُدى، وَالسَّدَادَ» رواهُ مسلم.
۱۴۷۳. «از حضرت علی سروایت شده است که گفت: پیامبر صبه من فرمودند: «بگو: اللَّهُمَّ اهْدِني، وَسدِّدْني: خدایا! مرا هدایت فرما و محکم و ثابت قدم گردان»».
در روایتی دیگر آمده است: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْهُدى، وَالسَّدَادَ: خداوندا! من هدایت و استقامت را از تو مسألت دارم»» [۶۵۵].
۱۴۷۴- «وَعَنْ أَنَسٍ س، قَالَ: كَانَ رسُولُ اللَّهِ ص: يَقُولُ: اللَّهُمَّ إِنِّـي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْعجْزِ والكَسَلِ وَالجُبْنِ وَالهَرَمِ، وَالْبُخْلِ، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ عَذَابِ القبْرِ، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ فِتْنَةِ المَحْيا وَالمَمَاتِ».
وفي رِوايةٍ: «وَضَلَعِ الدَّيْنِ وَغَلَبَةِ الرِّجَالِ» رَوَاهُ مُسْلِمٌ.
۱۴۷۴. «از انس سروایت شده است که گفت: پیامبر ص(در دعا) میفرمود: «اللَّهُمَّ إِنِّـي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْعجْزِ والكَسَلِ وَالجُبْنِ وَالهَرَمِ، وَالْبُخْلِ، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ عَذَابِ القبْرِ، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ فِتْنَةِ المَحْيا وَالمَمَاتِ: خدایا! از ناتوانی و تنبلی، ترس، پیری، خست وحسد، عذاب قبر و از فتنهی مرگ و زندگی، به تو پناه میبرم»».
در روایتی دیگر آمده است: «وَضَلَعِ الدَّيْنِ وَغَلَبَةِ الرِّجَالِ: از تنگنا و فشار و بسیاری قرض و غلبهی مردان به تو پناه میبرم» [۶۵۶].
۱۴۷۵- «وَعن أَبي بكْرٍ الصِّدِّيقِ س، أَنَّه قَالَ لِرَسولِ اللَّه ص: عَلِّمني دُعَاءً أَدعُو بِهِ في صَلاتي، قَالَ: قُلْ: اللَّهمَّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي ظُلْماً كثِيراً، وَلا يَغْفِر الذُّنوبَ إِلاَّ أَنْتَ، فَاغْفِر لي مغْفِرَةً مِن عِنْدِكَ، وَارحَمْني، إِنَّكَ أَنْتَ الْغَفور الرَّحِيم» متَّفَقٌ عليهِ.
وفي رِوايةٍ: «وَفي بيْتي» وَرُوِي: «ظُلْمـاً كَثِيراً» وروِيَ «كَبِيراً» بِالثاءِ المثلثة وبِالباءِ الموحدة، فَيَنْبغِي أَن يُجْمَعَ بَيْنَهُمَا، فَيُقَالُ: كَثيراً كَبيراً.
۱۴۷۵. «از حضرت ابوبکر صدیق سروایت شده است که او در خدمت پیامبر صعرض کرد: دعایی به من یاد بده که در نمازم بخوانم، فرمودند: «بگو: اللَّهمَّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي ظُلْماً کثِیراً، وَلا یغْفِر الذُّنوبَ إِلاَّ أَنْتَ، فَاغْفِر لي مغْفِرَةً مِن عِنْدِك، وَارحَمْني، إِنَّك أَنْتَ الْغَفور الرَّحِیم: خدایا! من بر نفس خود ظلم کرده و ظلمی زیاد روا داشتهام و جز تو کسی گناهان را نمیآمرزد، پس مرا با آمرزشی مخصوص از نزد خود بیامرز و بر من رحم کن که تو بسیار آمرزنده و بسیار بخشندهای»» [۶۵۷].
در روایتی دیگر آمده است: «(و در خانهام) (یعنی حضرت ابوبکر فرمود: این دعا را در نمازم و در خانهام بخوانم) و «ظلما کثیرا: ظلمی فراوان» و «ظلما کبیرا: ظلمی بزرگ» هم روایت شده است، پس سزاوار است که بین آنها جمع کرده شود و گفته شود: ظلم فراوان بزرگی».
۱۴۷۶- «وَعَن أَبي موسَى س، عَنِ النَّبِيِّ صأَنَّه كَانَ يَدعُو بهَذا الدُّعَاءِ: «اللَّهمَّ اغْفِر لي خَطِيئَتي وجهْلي، وإِسْرَافي في أَمْري، وما أَنْتَ أَعلَم بِهِ مِنِّي، اللَّهمَّ اغفِرْ لي جِدِّي وَهَزْلي، وَخَطَئي وَعمْدِي، وَكلُّ ذلِكَ عِنْدِي، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لي مَا قَدَّمْتُ وَمَا أَخَّرْتُ، وَما أَسْررْتُ وَمَا أَعْلَنْتُ، وَمَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي، أَنْت المقَدِّمُ، وَأَنْتَ المُؤَخِّرُ، وَأَنْتَ عَلى كلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»» متفقٌ عليه.
۱۴۷۶. «از ابوموسی ساز پیامبر صروایت شده است که پیامبر صمعمولاً این دعا را میخواند: «اللَّهمَّ اغْفِر لي خَطِیئَتي وجهْلی، وإِسْرَافي في أَمْري، وما أَنْتَ أَعلَم بِهِ مِنِّي، اللَّهمَّ اغفِرْ لي جِدِّی وَهَزْلي، وَخَطَئی وَعمْدِي، وَکلُّ ذلِك عِنْدِي، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لي مَا قَدَّمْتُ وَمَا أَخَّرْتُ، وَما أَسْررْتُ وَمَا أَعْلَنْتُ، وَمَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي، أَنْت الـمقَدِّمُ، وَأَنْتَ المُؤَخِّرُ، وَأَنْتَ عَلى کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ: خدایا! گناهان مرا و نادانی و زیادهرویم در کارها را و آنچه را که تو بهتر از من میدانی، ببخش، خدایا! کارهای جدی و شوخی و اشتباه و عمد مرا ببخش و تمام آنها در من موجود است و من از آنها بری نیستم، خداوندا! گناهان گذشته و آیندهمن و گناهانی که پنهان و آشکار انجام دادهام و زیادهرویهای من و هر آنچه را که تو از من بهتر میدانی و از من سرزده است، بیامرز که پیش برنده و پس برنده تو هستی و تو بر هر کار و هر چیز توانایی»» [۶۵۸].
۱۴۷۷- «وعنْ عَائِشَةَ ل، أَنَّ النَّبي صكَانَ يقُولُ في دُعَائِهِ: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ ما عمِلْتُ ومِنْ شَرِّ ما لَمْ أَعْمَلْ» رَوَاهُ مُسْلِم.
۱۴۷۷- «از عایشه لاز پیامبر صروایت شده است که پیامبر صدر دعایش میفرمود: پروردگارا! از شر و زشتی آنچه که مرتکب شده ام و یا انجامش نداده ام بتو پناه میجویم».
۱۴۷۸- «وعَنِ ابنِ عُمَر بقَالَ: كانَ مِنْ دُعاءِ رسُولِ اللَّهِ ص«اللَّهمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ زَوَالِ نِعْمَتِكَ، وَتَحَوُّلِ عَافِيَتِكَ وَفُجاءَةِ نِقْمَتِكَ، وَجميعِ سخَطِكَ»» روَاهُ مُسْلِمٌ.
۱۴۷۸. «از ابن عمر بروایت شده است که گفت: از جملهی دعای پیامبر صاین بود: «اللَّهمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ زَوَالِ نِعْمَتِكَ، وَتَحَوُّلِ عَافِيَتِكَ وَفُجاءَةِ نِقْمَتِكَ، وَجميعِ سخَطِكَ: خدایا! من از زوال نعمت تو (که به من دادهای) و تغییر سلامت عطا شدهی تو و حملهی ناگهانی خشم و عذاب تو و از همهی خشم و غضب تو، به تو پناه میبرم»» [۶۵۹].
۱۴۷۹- «وَعَنْ زَيْدِ بنِ أَرْقَم س، قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّه صيقَولُ: «اللهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ العَجْزِ وَالكَسَلِ، والبُخْلِ وَالهَرم، وعَذَاب الْقَبْر، اللَّهُمَّ آتِ نَفْسِي تَقْوَاهَا، وَزَكِّهَا أَنْتَ خَيرُ مَنْ زَكَّاهَا، أَنْتَ ولِيُّهَا وَموْلاَهَا، اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عِلمٍ لا يَنْفَعُ، ومِنْ قَلْبٍ لاَ يخْشَعُ، وَمِنْ نَفْسٍ لا تَشبَعُ، ومِنْ دَعْوةٍ لا يُسْتجابُ لهَا»» رواهُ مُسْلِمٌ.
۱۴۷۹. «از زید بن ارقم سروایت شده است که پیامبر ص(در دعا) میفرمود: «اللهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِك مِنَ العَجْزِ وَالکسَلِ، والبُخْلِ وَالهَرم، وعَذَاب الْقَبْر، اللَّهُمَّ آتِ نَفْسِي تَقْوَاهَا، وَزَکهَا أَنْتَ خَیرُ مَنْ زَکاهَا، أَنْتَ ولِیهَا وَموْلاَهَا، اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِك مِنْ عِلمٍ لا ینْفَعُ، ومِنْ قَلْبٍ لاَ یخْشَعُ، وَمِنْ نَفْسٍ لا تَشبَعُ، ومِنْ دَعْوةٍ لا یسْتجابُ لهَا: بارخدایا! من از ناتوانی و بیماری و خست و پیری و عذاب قبر به تو پناه میبرم، خدیاا! به نفس من تقوایش را عطا کن و آن را تزکیه و اصلاح فرما که تو بهترین کسی هستی که قادر به اصلاح و تزکیهی آن میباشی و تو سرپرست و مالک آن هستی، خداوندا! من از علمی که سودی نمیبخشد، از دلی که خشوع نمیورزد، از نفسی که حریص است و سیر نمیشود و از دعایی که قبول نمیگردد، به تو پناه میبرم»» [۶۶۰].
۱۴۸۰- «وَعنِ ابنِ عبَّاسٍ ب، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صكَانَ يَقُولُ: «اللَّهُمَّ لَكَ أَسْلَمْتُ، وَبِكَ آمَنْتُ، وعلَيْكَ تَوَكَّلْتُ، وَإِلَيْكَ أَنَبْتُ وَبِكَ خَاصَمْتُ، وإِلَيْكَ حَاكَمْتُ. فاغْفِرْ لي ما قَدَّمْتُ، وما أَخَّرْتُ، وَمَا أَسْررْتُ ومَا أَعلَنْتُ، أَنْتَ المُقَدِّمُ، وَأَنْتَ المُؤَخِّرُ، لا إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ»».
زادَ بعْضُ الرُّوَاةِ: «ولا حَولَ ولا قوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ» متفَقُ عليهِ.
۱۴۸۰. «از ابن عباس بروایت شده است که گفت: پیامبر ص(در دعا) میفرمود: «اللَّهُمَّ لَكَ أَسْلَمْتُ، وَبِكَ آمَنْتُ، وعلَيْكَ تَوَكَّلْتُ، وَإِلَيْكَ أَنَبْتُ وَبِكَ خَاصَمْتُ، وإِلَيْكَ حَاكَمْتُ. فاغْفِرْ لي ما قَدَّمْتُ، وما أَخَّرْتُ، وَمَا أَسْررْتُ ومَا أَعلَنْتُ، أَنْتَ المُقَدِّمُ، وَأَنْتَ المُؤَخِّرُ، لا إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ! برای تو اسلام آوردم و تسلیم امر تو هستم و به تو ایمان آوردم و بر تو توکل و به درگاه تو توبه کردم و بهسوی تو برگشتم و با نیرویی که تو دادهای، جنگ و دفاع کردم و دشمن را شکست دادم، بهسوی تو شکایت آوردم، پس گناهان گذشته و آیندهی من و گناهانی که پنهان و آشکارا انجام دادهام، بیامرز که پیش برنده پس برنده تو هستی و خدایی جز تو نیست»».
بعضی از راویان اضافه کردهاند: «ولا حَولَ ولا قوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ: و هیچکس را هیچ نیرویی برای انجام هیچ عملی نیست جز به اراده و امر خداوند» [۶۶۱].
۱۴۸۱- «وَعَن عَائِشَةَ ل، أَنَّ النَّبِيَّ صكَانَ يَدعو بهؤُلاءِ الكَلِمَاتِ: «اللَّهُمَّ إِني أَعوذُ بِكَ مِن فِتنةِ النَّارِ، وعَذَابِ النَّارِ، وَمِن شَرِّ الغِنَى وَالفَقْر»».
رَوَاهُ أَبو داوَد، والترمذيُّ وقال: حديث حسن صحيح، وهذا لفظُ أَبي داود.
۱۴۸۱. «از حضرت عایشه لروایت شده است که پیامبر صبا این کلمات دعا میکرد: «اللَّهُمَّ إِني أَعوذُ بِك مِن فِتنةِ النَّارِ، وعَذَابِ النَّارِ، وَمِن شَرِّ الغِنَي وَالفَقْر: بارخدایا! من از فتنهی دوزخ و عذاب آتش و از شر ثروتمندی و بینیازی و فقر و نیازمندی به تو پناه میبرم»» [۶۶۲].
۱۴۸۲- «وعَن زيادِ بْن عِلاقَةَ عن عمِّه، وهو قُطبَةُ بنُ مالِكٍ س، قَال: كَانَ النَّبيُّ صيقُولُ: «اللَّهمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِن منْكَرَاتِ الأَخلاقِ، والأعْمَالِ والأَهْواءِ»» رواهُ الترمذي وقال: حديثُ حَسَنٌ.
۱۴۸۲. «از «زیاد بن علاقه» از عمویش «قطبه بن مالک» سروایت شده است که گفت: پیامبر صمیفرمود: «اللَّهمَّ إِنّي أَعُوذُ بِك مِن منْکرَاتِ الأَخلاقِ، والأعْمَالِ والأَهْواءِ: بارخدایا! از زشتیهای اخلاق و اعمال و آرزوها به تو پناه میبرم»» [۶۶۳].
۱۴۸۳- «وعَن شكَلِ بنِ حُمَيْدٍ سقَال: قُلْتُ يا رَسولَ اللَّهِ: عَلِّمْني دُعاءً. قَالَ: «قُلْ: اللَّهُمَّ إِني أعوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ سَمْعِي، وَمِن شَرِّ بصَرِي، وَمِن شَرِّ لسَاني، وَمِن شَرِّ قَلبي، وَمِن شَرِّ منِيِّي»» رواهُ أبو داودَ، والترمذيُّ وقالَ: حديثٌ حسنٌ.
۱۴۸۳. «از شکل بن حمید سروایت شده است که گفت: گفتم: ای رسول خدا! یک دعا به من یاد بده، فرمودند: «بگو: اللَّهُمَّ إِني أعوذُ بِك مِنْ شَرِّ سَمْعِی، وَمِن شَرِّ بصَرِی، وَمِن شَرِّ لسَاني، وَمِن شَرِّ قَلبي، وَمِن شَرِّ منِیی: بار خدایا! من از شر گوش و چشم و زبان و قلب و شهوتم، به تو پناه میبرم»» [۶۶۴].
۱۴۸۴- «وَعَن أَنسٍ س، أَنَّ النَّبِيَّ صكَانَ يَقُولُ: «اللَّهمَّ إِنِّي أَعُوُذُ بِكَ مِنَ الْبرَصِ، وَالجُنُونِ، والجُذَامِ، وسّيءِ الأَسْقامِ»» رَوَاهُ أَبو داود بإِسنادٍ صحيحٍ.
۱۴۸۴. «از انس سروایت شده است که پیامبر ص(در دعا) میفرمود: «اللَّهمَّ إِنِّي أَعُوُذُ بِك مِنَ الْبرَصِ، وَالجُنُونِ، والجُذَامِ، وسّیءِ الأَسْقامِ: بار خدایا! من از برص و دیوانگی و جذام و بیماریهای بد، به تو پناه میبرم»» [۶۶۵].
۱۴۸۵- «وعَنْ أَبي هُرَيْرَةَ س، قَالَ: كانَ رَسُولُ اللَّهِ صيَقولُ: اللَّهمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الجُوعِ، فإِنَّهُ بِئْسَ الضَّجيعُ، وَأَعُوذُ بِكَ من الخِيانَةِ، فَإِنَّهَا بئْسَتِ البِطانَةُ» رواهُ أبو داودَ بإِسنادٍ صحيحٍ.
۱۴۸۵. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر ص(در دعا) میفرمود: «اللَّهمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الجُوعِ، فإِنَّهُ بِئْسَ الضَّجيعُ، وَأَعُوذُ بِكَ من الخِيانَةِ، فَإِنَّهَا بئْسَتِ البِطانَةُ: بار خدایا! من از گرسنگی به تو پناه میبرم؛ زیرا که همخواب بدی است و از خیانت به تو پناه میبرم؛ زیرا که از بدترین خصلتهای باطنی است»» [۶۶۶].
۱۴۸۶- «وَعن عليٍّ س، أَنَّ مُكَاتَباً جاءهُ، فَقَالَ إِني عجزتُ عَن كتابتي. فَأَعِنِّي. قالَ: أَلا أُعَلِّمُكَ كَلِماتٍ عَلَّمَنيهنَّ رَسُولُ اللَّهِ صلَو كانَ عَلَيْكَ مِثْلُ جبلٍ دَيْناً أَدَّاهُ اللَّهُ عنْكَ؟ قُلْ: «اللَّهمَّ اكْفِني بحلالِكَ عَن حَرَامِكَ، وَاغْنِني بِفَضلِكَ عَمَّن سِوَاكَ»» رواهُ الترمذيُّ وقال: حديثٌ حسنٌ.
۱۴۸۶. «از حضرت علی سروایت شده است که بردهای مکاتب [۶۶۷]پیش او آمد و گفت: من از کار کردن و اجرای قرارداد و آزاد کردن خود ناتوانم، به من کمک کن! فرمودند: آیا کلماتی را که پیامبر صبه من یاد داده است، به تو یاد بدهم که اگر به اندازهی کوهی قرض بر ذمهی تو باشد، خداوند آن را از جانب تو ادا میکند؟ بگو: «اللَّهمَّ اکفِني بحلالِك عَن حَرَامِك، وَاغْنِني بِفَضلِك عَمَّن سِوَاك: خداوندا! مرا به حلالت از حرامت کفایت فرما و به فضل و رحمتت از غیر خودت بینیاز کن»» [۶۶۸].
۱۴۸۷- «وعَنْ عِمْرانَ بنِ الحُصينِ ب، أَنَّ النَّبِيَّ صعلَّم أَباهُ حُصيْناً كَلِمتَيْنِ يدعُو بهما: «اللَّهُمَّ أَلهِمْني رُشْدِي، وأَعِذني مِن شَرِّ نفسي»» رواهُ الترمذيُّ وقَالَ: حديثٌ حسنٌ.
۱۴۸۷. «از عمران بن حصین بروایت شده است که پیامبر صبه پدرش حصین دو کلمه را یاد داد که با آنها دعا کند: «اللَّهُمَّ أَلهِمْني رُشْدِي، وأَعِذني مِن شَرِّ نفسي: خدایا! عقل و فهم هدایت (دینی) را به من الهام کن و مرا از شر نفسم در پناه خود بگیر»» [۶۶۹].
۱۴۸۸- «وَعَن أَبي الفَضلِ العبَّاسِ بنِ عَبْدِ المُطَّلِبِ س، قال: قُلْتُ يارسول اللَّهِ: عَلِّمْني شَيْئاً أَسْأَلُهُ اللَّه تَعَالى، قَالَ: «سَلُوا اللَّه العافِيةَ». فَمكَثْتُ أَيَّاماً، ثُمَّ جِئتُ فَقُلْتُ: يا رسولَ اللَّه: علِّمْني شَيْئاً أَسْأَلُهُ اللَّه تعالى، قَالَ لي: «يَا عبَّاسُ يا عمَّ رَسولِ اللَّهِ، سَلُوا اللَّه العافيةَ في الدُّنْيا والآخِرةِ»» رَواهُ الترمذيُّ وقَالَ: حديثٌ حسنٌ صَحيحٌ.
۱۴۸۸. «از ابوالفضل عباس بن عبدالمطلب سروایت شده است که گفت: گفتم: ای رسول خدا! چیزی به من یاد بده که آن را از خداوند مسألت کنم، فرمودند: «از خداوند عافیت بخواهید»، من چند روزی مکث کردم و سپس دوباره آمدم و گفتم: ای رسول خدا! چیزی به من یاد بده که آن را از خدای بزرگ بخواهم، به من فرمودند: «ای عباس! ای عموی پیامبر! عافیت در دنیا و آخرت را از خداوند بخواهید»» [۶۷۰].
۱۴۸۹- «وعنْ شَهْرِ بْنِ حوشَبٍ قَالَ: قُلْتُ لأُمِّ سَلَمَةَ ل، يا أُمَّ الـمؤمِنِين مَا كَانَ أَكْثَرُ دُعَاءِ رسُول اللَّهِ صإِذا كانَ عِنْدكِ؟ قَالَتْ: كانَ أَكْثَرُ دُعائِهِ: «يا مُقلبَ القُلوبِ ثَبِّتْ قلْبي علَى دِينِكَ»» رَواهُ الترمذيُّ، وقال حَديثٌ حسنٌ.
۱۴۸۹. «از شهر بن حوشب سروایت شده است که گفت: به ام سلمه لگفتم: ای امالمؤمنین! بیشترین دعای پیامبر صهنگامی که نزد شما بودند، چه بود؟ گفت: بیشتر دعای پیامبر صاین بود: «یا مُقلبَ القُلوبِ ثَبِّتْ قلْبي علَى دِینِك: ای گرداننده و تغییر دهندهی دلها، دل مرا بر دین خود ثابت و محکم فرما»» [۶۷۱].
۱۴۹۰- «وعن أبي الدَّرداءِ س، قَالَ: قَالَ رَسولُ اللَّهِ ص: «كانَ مِن دُعاءِ دَاوُدَ ص: «اللَّهمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ حُبَّكَ، وَحُبَّ من يُحِبُّكَ، وَالعمَل الذي يُبَلِّغُني حُبَّكَ اللَّهُمَّ اجْعل حُبَّكَ أَحَبَّ إِلَيَّ مِن نَفسي، وأَهْلي، ومِن الـماءِ البارد»» روَاهُ الترمذيُّ وَقَالَ: حديثٌ حسنٌ.
۱۴۹۰. «از ابودرداء سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «از جملهی دعای داود ÷این بود: اللَّهمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ حُبَّكَ، وَحُبَّ من يُحِبُّكَ، وَالعمَل الذي يُبَلِّغُني حُبَّكَ اللَّهُمَّ اجْعل حُبَّكَ أَحَبَّ إِلَيَّ مِن نَفسي، وأَهْلي، ومِن الـماءِ البارد: خداوندا! من، دوستی تو را و دوستی کسی را که تو را دوست دارد و عملی را که من را به محبت تو برساند، از تو میخواهم، خداوندا! محبت خودت را نزد من از نفس خودم و از و فرزندم و از آب سرد، محبوبتر بگردان»» [۶۷۲].
۱۴۹۱- «وعن أَنَسٍ س، قَالَ: قال رسُولُ اللَّهِ ص: «أَلِظُّوا بِياذا الجَلالِ وَالإِكرامِ»» رواه الترمذي وروَاهُ النَّسَائيُّ مِن رِوايةِ ربيعةَ بنِ عامِرٍ الصَّحابيِّ قَالَ الحاكم: حديثٌ صحيحُ الإِسْنَادِ.
«أَلِظُّوا» بكسر الَّلام وتشديد الظاءِ المعجمةِ معْنَاه: الْزَمُوا هذِهِ الدَّعْوَةِ وأَكْثِرُوا مِنها.
۱۴۹۱. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «در گفتن: یا ذا الجَلالِ وَالإِکرامِ: ای صاحب جلال و عظمت و اکرام اصرار کنید و آن را زیاد بگویید»» [۶۷۳].
۱۴۹۲- «وعن أَبي أُمامةَ سقَالَ: دَعا رسُولُ اللَّهِ صبِدُعَاءٍ كَثيرٍ، لم نَحْفَظْ مِنْهُ شَيْئاً، قُلْنا يا رَسُولَ اللَّهِ دعوت بِدُعاءٍ كَثِيرٍ لم نَحْفَظ منْهُ شَيْئاً، فقَالَ: «أَلا أَدُلُّكُم على ما يَجْمَعُ ذَلكَ كُلَّهُ؟ تَقُولُ: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُك مِن خَيرِ ما سأَلَكَ مِنْهُ نبيُّكَ مُحَمَّدٌ ص، وأَعُوذُ بِكَ من شَرِّ ما اسْتَعاذَ مِنْهُ نَبيُّكَ مُحمَّدٌ ص، وَأَنْتَ المُسْتَعَانُ، وعليْكَ البلاغُ، ولا حَوْلَ ولا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ»» رواهُ الترمذيُّ وقَالَ: حديثٌ حَسَنٌ.
۱۴۹۲. «از ابوامامه سروایت شده است که گفت: پیامبر صدعاهای زیادی میفرمود که چیزی از آن را حفظ نکردیم، گفتیم: ای رسول خدا! دعای زیادی فرمودی و ما چیزی از آن را حفظ نکردیم، فرمودند: «آیا شما را به دعایی راهنمایی کنم که همهی این دعاها را خود جمع میکند، بگویید: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُك مِن خَیرِ ما سأَلَك مِنْهُ نبیك مُحَمَّدٌ ص، وأَعُوذُ بِک من شَرِّ ما اسْتَعاذَ مِنْهُ نَبیك مُحمَّدٌ ص، وَأَنْتَ المُسْتَعَانُ، وعلیك البلاغُ، ولا حَوْلَ ولا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ: بار خدایا! من از تو نیکی و خیر آنچه را که پیامبرت حضرت محمد صاز آن به تو پناه آورد، به تو پناه میبرم، تو جایگاه یاری و کسی هستی که از او یاری خواسته میشود و آنچه که ما را به مقصود میرساند، تنها بر عهدهی تو و از آن توست و هیچکس را هیچ نیرویی برای انجام هیچ عملی نیست جز به اراده و امر خداوند»» [۶۷۴].
۱۴۹۳- «وَعَن ابْنِ مسْعُودٍ س، قَالَ: كَانَ مِن دُعَاء رَسُولِ اللَّه ص: اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مُوجِباتِ رحْمتِكَ، وَعزَائمَ مغفِرتِكَ، والسَّلامَةَ مِن كُلِّ إِثمٍ، والغَنِيمَةَ مِن كُلِّ بِرٍ، وَالفَوْزَ بالجَنَّةِ، وَالنَّجاةَ مِنَ النَّارِ»» رواهُ الحاكِم أبو عبد الله، وقال: حديثٌ صحيحٌ على شرط مسلِمٍ.
۱۴۹۳. «از ابن مسعود سروایت شده است که گفت: از جمله دعای پیامبر صاین بود: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مُوجِباتِ رحْمتِكَ، وَعزَائمَ مغفِرتِكَ، والسَّلامَةَ مِن كُلِّ إِثمٍ، والغَنِيمَةَ مِن كُلِّ بِرٍ، وَالفَوْزَ بالجَنَّةِ، وَالنَّجاةَ مِنَ النَّارِ: بار خدایا! من موجبات رحمت تو و اسباب آمرزش تو و سلامت از هر گناه و بهرهمندی فراوان از هر کار نیک و رسیدن به بهشت و نجات از دوزخ را از تو مسألت میکنم»» [۶۷۵].
[۶۴۷] ابوداود [(۱۴۷۹)] و ترمذی [(۲۹۷۳)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۶۴۸] ابوداود [(۱۴۸۲)] به اسناد صحیح روایت کرده است. [۶۴۹] متفق علیه است؛ [خ (۶۳۸۹)، م (۲۶۹۰)]. [۶۵۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۷۲۱)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۷۱، آمده است]. [۶۵۱] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۶۷۹)]. [۶۵۲] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۶۵۴)]. [۶۵۳] متفق علیه است؛ [خ (۶۶۱۶)، م (۲۷۰۷)]. [۶۵۴] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۷۲۰)]. [۶۵۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۷۲۵)]. [۶۵۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۷۰۶)]. [۶۵۷] متفق علیه است؛ [خ (۸۳۴)، م (۲۷۰۵)]. [۶۵۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۷۱۶)]. [۶۵۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۷۳۹)]. [۶۶۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۷۲۲)]. [۶۶۱] متفق علیه است؛ [خ (۱۱۲۰)، م (۷۶۹)]. [روایتی دیگر از این حدیث به شمارهی ۷۵، گذشت]. [۶۶۲] ابوداود [(۱۵۴۳) و ترمذی [(۳۴۸۹)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیث حسن صحیح است. آنچه در متن آمده، لفظ روایت ابوداود است. [۶۶۳] ترمذی [(۳۵۸۵)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۶۶۴] ابوداود [(۱۵۵۱)] و ترمذی [(۳۴۸۷)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیثی حسن است. [۶۶۵] ابوداود [(۱۵۵۴)] به اسناد صحیح روایت کرده است. [۶۶۶] ابوداود [(۱۵۴۷)] به اسناد صحیح روایت کرده است. [۶۶۷] [بردهای که اربابش موافقت کند که او کار کند و پول آزادی خود را درآورد ـ ویراستاران]. [۶۶۸] ترمذی [(۳۵۵۸)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۶۶۹] ترمذی [(۳۴۷۹)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۶۷۰] ترمذی [(۳۵۰۹)] روایت کرده و گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۶۷۱] ترمذی [(۳۵۱۷) ]وایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۶۷۲] ترمذی [(۳۴۸۵)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۶۷۳] ترمذی [(۳۵۲۳)] روایت کرده و نسائی هم از روایت «ربیعه بن عامر صحابی» روایت کرده است؛ حاکم [در المستدرک: (۱/۴۹۸-۴۹۹) گفته است: حدیثی صحیح الاسناد است. [۶۷۴] ترمذی [(۳۵۱۶)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۶۷۵] ابوعبدالله حاکم [(۱/۵۲۵)] روایت کرده و گفته است: حدیثی صحیح بنا بر شرط مسلم است.
قال الله تعالی:
﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ﴾[الحشر: ۱۰].
«کسانی که بعد از مهاجرین و انصار (به دنیا) میآیند، میگویند: پروردگارا! ما را و برادران ما را که در ایمان آوردن بر ما پیشی گرفتهاند، بیامرز».
و قال تعالی:
﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ﴾[محمد: ۱۹].
«(ای پیامبر ص!) برای گناهان خود و مردان و زنان مؤمن آمرزش بخواه».
و قال تعالی اخباراً عن ابراهیم ÷:
﴿رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لِي وَلِوَٰلِدَيَّ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ يَوۡمَ يَقُومُ ٱلۡحِسَابُ٤١﴾[إبراهیم: ۴۱].
«از زبان ابراهیم ÷فرمود: «پروردگارا! مرا و پدر و مادر مرا و مؤمنان را بیامرز و ببخشای، در آن روزی که حساب برپا میشود».
۱۴۹۴- «وَعَن أَبي الدَّردَاءِ سأَنَّهُ سمِعَ رَسُولَ اللَّهِ صيَقُولُ: «ما مِن عبْدٍ مُسْلِمٍ يَدعُو لأَخِيهِ بِظَهرِ الغَيْبِ إِلاَّ قَالَ المَلكُ ولَكَ بمِثْلٍ»» رواه مسلم.
۱۴۹۴. «از ابودرداء سروایت شده است که او از پیامبر صشنید که میفرمود: «هر بندهی مسلمانی که در غیاب برادرش برای او دعای خیر کند، فرشتهی (موکل دعا) میگوید: برای تو هم مثل آن باشد»» [۶۷۶].
۱۴۹۵- «وعَنْهُ أَنَّ رسُول اللَّه صكانَ يقُولُ: «دَعْوةُ الـمرءِ المُسْلِمِ لأَخيهِ بِظَهْرِ الغَيْبِ مُسْتَجَابةٌ، عِنْد رأْسِهِ ملَكٌ مُوكَّلٌ كلَّمَا دعا لأَخِيهِ بخيرٍ قَال المَلَكُ المُوكَّلُ بِهِ: آمِينَ، ولَكَ بمِثْلٍ»» رواه مسلم.
۱۴۹۵. «از ابودرداء سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «دعای شخص مسلمان برای برادرش (دینی و نسبی) در غیاب او مستجاب است و بر بالای سر او فرشتهای مأمور است که هرگاه برای دوستش دعای خیر کند، فرشته میگوید: آمین و برای تو نیز همچنین باد!»» [۶۷۷].
[۶۷۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۷۳۲)]. [۶۷۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۷۳۳)].
۱۴۹۶- «عنْ أُسامَةَ بْنِ زيْدٍ بقالَ: قالَ رسُولُ اللَّه ص: «مَنْ صُنِعَ إَلَيْهِ معْرُوفٌ، فقالَ لِفَاعِلِهِ: جزَاك اللَّه خَيْراً، فَقَد أَبْلَغَ في الثَّنَاءِ»» رواه الترمذي وقَالَ: حَدِيثٌ حسنٌ صَحِيحٌ.
۱۴۹۶. «از اسامه بن زید سروایت شده است پیامبر صفرمودند: «کسی که از جانب کسی دیگر کار نیکی برایش انجام شود و او به انجام دهندهی آن بگوید: جزاک الله خیرا: خداوند جزای خیرت عطا کند، سپاس و تشکر خود را به بهترین وجهی ادا کرده است»» [۶۷۸].
۱۴۹۷- «وَعَن جَابرٍ سقال: قَال رسُولُ اللَّهِ ص: «لا تَدعُوا عَلى أَنْفُسِكُم، وَلا تدْعُوا عَلى أَولادِكُم، ولا تَدْعُوا على أَمْوَالِكُم، لا تُوافِقُوا مِنَ اللَّهِ ساعة يُسأَلُ فِيهَا عَطاءً، فيَسْتَجيبَ لَكُم»» رواه مسلم.
۱۴۹۷. «از جابر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «به ضرر خود و اولاد و اموالتان دعا نکنید، مبادا آن دعا با ساعتی همراه شودکه ساعت اجابت دعا از طرف خداست و دعای بد شما هم در آن ساعت قبول شود»» [۶۷۹].
۱۴۹۸- «وعن أَبي هُريرةَ سأَنَّ رَسولَ اللَّهِ صقَالَ: «أَقْرَبُ ما يَكُونُ العَبْدُ مِن ربِّهِ وَهُوَ سَاجِدٌ، فَأَكْثِرُوا الدُّعَاءَ»» رواه مسلم.
۱۴۹۸. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودن: «نزدیکترین موقعی که بنده به خدایش نزدیک باشد، موقع سجده است، پس (در سجده) بسیار دعا بخوانید»» [۶۸۰].
۱۴۹۹- «وَعَنْهُ أَنَّ رَسُول اللَّهِ صقَالَ: يُسْتجَابُ لأَحَدِكُم ما لَم يعْجلْ: يقُولُ قَد دَعوتُ رَبِّي، فَلم يسْتَجبْ لي» متفقٌ عليه.
وفي رِوَايَةٍ لـمُسْلِمٍ: ««لا يزَالُ يُسْتَجَابُ لِلعَبْدِ مَا لَم يدعُ بإِثمٍ، أَوْ قَطِيعةِ رَحِمٍ، ما لَمْ يَسْتعْجِلْ» قِيلَ: يا رسُولَ اللَّهِ مَا الاسْتِعْجَالُ؟ قَالَ: «يَقُولُ: قَدْ دعَوْتُ، وَقَدْ دَعَوْتُ فَلَم أَرَ يَسْتَجِيبُ لي، فَيَسْتَحْسِرُ عِنْد ذلك، ويَدَعُ الدُّعَاءَ»».
۱۴۹۹. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «دعای هر کدام از شما قبول میشود، مادامی که عجله نکند؛ بگوید: به درگاه خدا دعا کردم و از من قبول نشد»» [۶۸۱].
در روایتی دیگر از مسلم آمده است: ««همیشه از بنده دعا قبول میشود مادامی که مضمون دعای او گناه یا قطع رحم نباشد و عجله نکند»، گفته شد: ای رسول خدا! عجله چیست؟ فرمودند: «عجله آن است که بگوید: دعا کردم و دعا کردم و ندیدم که خداوند دعای من را قبول کند، بعد میبُرد و ناامید میشود و دعا کردن را ترک میکند»».
۱۵۰۰- «وَعَنْ أَبي أُمامَةَ سقَالَ: قِيلَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص: أَيُّ الدُّعَاءِ أَسْمعُ؟ قَالَ: «جوْفَ اللَّيْلِ الآخِرِ، وَدُبُرَ الصَّلَوَاتِ الـمكْتُوباتِ»» رواه الترمذي وقالَ: حديثٌ حسنٌ.
۱۵۰۰. «از ابوامامه سروایت شده است که گفت: به پیامبر صگفته شد: (ای رسول خدا!) چه دعایی بهتر مورد قبول واقع میشود؟ فرمودند: «(دعای) نیمهی آخر شب و (دعای) پس از نمازهای فرض»» [۶۸۲].
۱۵۰۱- «وَعَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ سأَنَّ رسُولَ اللَّهِ صقَالَ: «مَا عَلى الأَرْضِ مُسْلِمٌ يَدْعُو اللَّه تَعالى بِدَعْوَةٍ إِلاَّ آتَاهُ اللَّه إِيَّاهَا، أَوْ صَرَف عنْهُ مِنَ السُّوءِ مِثْلَهَا. ما لَم يدْعُ بإِثْم، أَوْ قَطِيعَةِ رحِمٍ» فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ القَوْمِ: إِذاً نُكْثِرُ. قَالَ: «اللَّه أَكْثَرُ»».
رواه الترمذي وقال حَدِيثٌ حَسنٌ صَحِيحٌ: وَرَواهُ الحاكِمُ مِنْ رِوايةِ أَبي سعيِدٍ وَزَاد فِيهِ: «أَوْ يَدَّخر لهُ مِنَ الأَجْرِ مِثْلَها».
۱۵۰۱. «از عباده بن صامت سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر مسلمانی در زمین به درگاه خدا دعایی بکند، قطعاً خداوند خواستهی او را عطا یا به اندازهی آن، بدی را از او دور میکند، به شرطی که در دعا، گناه یا قطع رحمی نباشد»، مردی از آن گروه گفت: بنابراین ما از این پس بیشتر دعا خواهیم کرد، پیامبر صفرمودند: «(قبول و رحم) خداوند بیشتر است»؛ حاکم نیز آن را از ابوسعید سروایت کرده و اضافه کرده است: «یا خداوند پاداشی مانند آن را برای او ذخیره میکند»» [۶۸۳].
۱۵۰۲- «وعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ بأَنَّ رسُولَ اللَّه صكَان يقُولُ عِنْد الكرْبِ: «لا إِلَه إِلاَّ اللَّه العظِيمُ الحلِيمُ، لا إِله إِلاَّ اللَّه رَبُّ العَرْشِ العظِيمِ، لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّه رَبُّ السمَواتِ، وربُّ الأَرْض، ورَبُّ العرشِ الكريمِ»» متفقٌ عليه.
۱۵۰۲. «از ابن عباس بروایت شده است که پیامبر صموقع غم و غصه، میفرمود: «لا إِلَه إِلاَّ اللَّه العظِیمُ الحلِیمُ، لا إِله إِلاَّ اللَّه رَبُّ العَرْشِ العظِیمِ، لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّه رَبُّ السمَواتِ، وربُّ الأَرْض، ورَبُّ العرشِ الکریمِ: هیچ خدایی جز خدای یکتا نیست که بسیار با عظمت و صاحب حلم است، هیچ خدایی جز خدای یکتا نیست که پروردگار عرش عظیم است، هیچ خدایی جز خدای یکتا نیست و پروردگار آسمانها و پروردگار زمین و پروردگار عرش کریم است»» [۶۸۴].
[۶۷۸] ترمذی [(۲۰۳۶)] روایت کرده و گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۶۷۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۹۲۰)]. [۶۸۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۴۸۲)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۴۲۸، آمده است]. [۶۸۱] متفق علیه است؛ [خ (۶۳۴۰)، م (۲۷۳۵]. [۶۸۲] ترمذی [(۳۴۹۴)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۶۸۳] ترمذی [(۳۶۰۲)] روایت کرده و گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۶۸۴] متفق علیه است؛ [خ (۶۳۴۵)، م (۲۷۳۰)].
قال الله تعالی:
﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِيَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٦٢ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ٦٣ لَهُمُ ٱلۡبُشۡرَىٰ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِۚ لَا تَبۡدِيلَ لِكَلِمَٰتِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ٦٤﴾[یونس: ۶۲-۶۴].
«هان! بیگمان دوستان خداوند، ترسی بر آنان نیست و غمگین نمیگردند؛ آن کسانی که ایمان آوردهاند و تقوا پیشه کردهاند؛ برای آنان در دنیا و در آخرت بشارت است، سخنان خدا تخلفناپذیر است، این همان کامیابی و رستگاری بزرگ است».
و قال تعالی:
﴿وَهُزِّيٓ إِلَيۡكِ بِجِذۡعِ ٱلنَّخۡلَةِ تُسَٰقِطۡ عَلَيۡكِ رُطَبٗا جَنِيّٗا٢٥ فَكُلِي وَٱشۡرَبِي﴾[مریم: ۲۵-۲۶].
«و خطاب به مریم ÷هنگام وضع حمل میفرماید: «تنهی خرما را به طرف خود بجنبان، تا خرمای نورس دستچینی بر تو فرو بارد؛ پس بخور و بیاشام».
و قال تعالی:
﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيۡهَا زَكَرِيَّا ٱلۡمِحۡرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزۡقٗاۖ قَالَ يَٰمَرۡيَمُ أَنَّىٰ لَكِ هَٰذَاۖ قَالَتۡ هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ إِنَّ ٱللَّهَ يَرۡزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيۡرِ حِسَابٍ﴾[آل عمران: ۳۷].
«هرگاه که زکریا داخل عبادتگاه او (مریم) میشد، غذایی را در پیش او مییافت؛ به او گفت: ای مریم! این از کجا برای تو میآید؟! گفت: این از سوی خدا میآید، خداوند به هر کس که بخواهد، بیحساب و شمار روزی میدهد».
و قال تعالی:
﴿وَإِذِ ٱعۡتَزَلۡتُمُوهُمۡ وَمَا يَعۡبُدُونَ إِلَّا ٱللَّهَ فَأۡوُۥٓاْ إِلَى ٱلۡكَهۡفِ يَنشُرۡ لَكُمۡ رَبُّكُم مِّن رَّحۡمَتِهِۦ وَيُهَيِّئۡ لَكُم مِّنۡ أَمۡرِكُم مِّرۡفَقٗا١٦ وَتَرَى ٱلشَّمۡسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَٰوَرُ عَن كَهۡفِهِمۡ ذَاتَ ٱلۡيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقۡرِضُهُمۡ ذَاتَ ٱلشِّمَالِ﴾[الکهف: ۱۶-۱۷].
«و چون از این قوم و از چیزهایی که به جز خدا میپرستند، کنارهگیری کردید پس به غار پناهنده شوید تا پروردگارتان رحمتش را بر شما بگستراند و وسایل رفاه و رهایی شما را از این کار که در پیش دارید، مهیا و آسان سازد. خورشید را میدیدی که به هنگام طلوع، به طرف راست غارشان میگرایید و به هنگام غروب، آنان را بهسوی طرف چپشان ترک میکرد».
۱۵۰۳- «وعنْ أبي مُحَمَّدٍ عَبْدِ الرَّحْمن بنِ أبي بكر الصِّدِّيقِ بأنَّ أصْحاب الصُّفَّةِ كانُوا أُنَاساً فُقَرَاءَ وأنَّ النبي صقَالَ مرَّةً «منْ كانَ عِنْدَهُ طَعامُ اثنَينِ، فَلْيذْهَبْ بِثَالث، ومَنْ كَانَ عِنْدهُ طعامُ أرْبَعَةٍ، فَلْيَذْهَبْ بخَامِسٍ وبِسَادِسٍ» أوْ كَما قَالَ، وأنَّ أبَا بَكْرٍ سجاءَ بثَلاثَةٍ، وَانْطَلَقَ النبي صبِعَشرَةٍ، وَأنَّ أبَا بَكْرٍ تَعَشَّى عِنْد النبي ص، ثُّمَّ لَبِثَ حَتَّى صلَّى العِشَاءَ، ثُمَّ رَجَعَ، فَجَاءَ بَعْدَ ما مَضَى من اللَّيلِ مَا شاءَ اللَّه. قَالَتْ امْرَأَتُهُ: ما حبسَكَ عَنْ أضْيافِكَ؟ قَالَ: أوَ ما عَشَّيتِهمْ؟ قَالَتْ: أبوْا حَتَّى تَجِيءَ وَقدْ عرَضُوا عَلَيْهِم قَال: فَذَهَبْتُ أنَا، فَاختبأْتُ، فَقَالَ: يَا غُنْثَرُ، فجدَّعَ وَسَبَّ وَقَالَ: كُلُوا لا هَنِيئاً، واللَّه لا أَطْعمُهُ أبَداًِ، قال: وايمُ اللَّهِ ما كُنَّا نَأْخذُ منْ لُقْمةٍ إلاَّ ربا مِنْ أَسْفَلِهَا أكْثَرُ مِنْهَا حتَّى شَبِعُوا، وصَارَتْ أكثَرَ مِمَّا كَانَتْ قَبْلَ ذلكَ، فَنَظَرَ إلَيْهَا أبُو بكْرٍ فَقَال لامْرَأَتِهِ: يَا أُخْتَ بني فِرَاسٍ مَا هَذا؟ قَالَتْ: لا وَقُرّةِ عَيني لهي الآنَ أَكثَرُ مِنْهَا قَبْلَ ذَلكَ بِثَلاثِ مرَّاتٍ، فَأَكَل مِنْهَا أبُو بكْرٍ وَقَال: إنَّمَا كَانَ ذلكَ مِنَ الشَّيطَانِ، يَعني يَمينَهُ، ثُمَّ أَكَلَ مِنهَا لقمةً، ثُمَّ حَمَلَهَا إلى النبي صفَأَصْبَحَت عِنْدَهُ. وكانَ بَيْننَا وبَيْنَ قَومٍ عهْدٌ، فَمَضَى الأجَلُ، فَتَفَرَّقنَا اثني عشَرَ رَجُلاً، مَعَ كُلِّ رَجُلٍ مِنْهُم أُنَاسٌ، اللَّه أعْلَم كَمْ مَعَ كُلِّ رَجُلٍ فَأَكَلُوا مِنْهَا أَجْمَعُونَ.
وفي روايَة: فَحَلَفَ أبُو بَكْرٍ لا يَطْعمُه، فَحَلَفَتِ الـمرأَةُ لا تَطْعِمَه، فَحَلَفَ الضِّيفُ أوِ الأَضْيَافُ أن لا يَطعَمَه، أوْ يطعَمُوه حَتَّى يَطعَمه، فَقَالَ أبُو بَكْرٍ: هذِهِ مِنَ الشَّيْطَانِ، فَدَعا بالطَّعامِ فَأَكَلَ وَأَكَلُوا، فَجَعَلُوا لا يَرْفَعُونَ لُقْمَةً إلاَّ ربَتْ مِنْ أَسْفَلِهَا أَكْثَرَ مِنْهَا، فَقَال: يَا أُخْتَ بَني فِرَاس، ما هَذا؟ فَقالَتْ: وَقُرَّةِ عَيْني إنهَا الآنَ لأَكْثَرُ مِنْهَا قَبْلَ أنْ نَأْكُلَ، فَأَكَلُوا، وبَعَثَ بهَا إلى النبي صفذَكَرَ أَنَّه أَكَلَ مِنهَا.
وفي روايةٍ: إنَّ أبَا بَكْرٍ قَالَ لِعَبْدِ الرَّحْمَنِ: دُونَكَ أَضْيافَكَ، فَإنِّي مُنْطَلِقٌ إلى النبي ص، فَافْرُغْ مِنْ قِراهُم قَبْلَ أنْ أجِيءَ، فَانْطَلَقَ عبْدُ الرَّحمَن، فَأَتَاهم بمَا عِنْدهُ. فَقَال: اطْعَمُوا، فقَالُوا: أيْنَ رَبُّ مَنزِلَنَا؟ قال: اطعموا، قَالُوا: مَا نَحْنُ بآكِلِين حتَى يَجِيىء ربُ مَنْزِلَنا، قَال: اقْبَلُوا عَنَّا قِرَاكُم، فإنَّه إنْ جَاءَ ولَمْ تَطْعَمُوا لَنَلقَيَنَّ مِنْهُ، فَأَبَوْا، فَعَرَفْتُ أنَّه يَجِد عَلَيَّ، فَلَمَّا جاءَ تَنَحَّيْتُ عَنْهُ، فَقالَ: ماصنعتم؟ فأَخْبَروهُ، فقالَ يَا عَبْدَ الرَّحمَنِ فَسَكَتُّ ثم قال: يا عبد الرحمن. فسكت، فَقَالَ: يا غُنثَرُ أَقْسَمْتُ عَلَيْكَ إن كُنْتَ تَسمَعُ صوتي لـما جِئْتَ، فَخَرَجتُ، فَقُلْتُ: سلْ أَضْيَافِكَ، فَقَالُوا: صَدقَ، أتَانَا بِهِ. فَقَالَ: إنَّمَا انْتَظَرْتُموني وَاللَّه لا أَطعَمُه اللَّيْلَةَ، فَقالَ الآخَرون: وَاللَّهِ لا نَطعَمُه حَتَّى تَطعمه، فَقَالَ: وَيْلَكُم مَالَكُمْ لا تَقْبَلُونَ عنَّا قِرَاكُم؟ هَاتِ طَعَامَكَ، فَجاءَ بِهِ، فَوَضَعَ يَدَه، فَقَالَ: بِسْمِ اللَّهِ، الأولى مِنَ الشَّيطَانِ فَأَكَلَ وَأَكَلُوا» متفقٌ عليه.
قوله: «غُنْثَر» بغين معجمةٍ مضمومةٍ، ثم نونٍ ساكِنةٍ، ثُمَّ ثاءٍ مثلثةٍ وهو: الغَبيُّ الجَاهٍلُ، وقوله: «فجدَّع» أي شَتَمه وَالجَدْع: القَطع. قوله: «يجِدُ عليَّ» هو بكسر الجيمِ، أيْ: يَغْضَبُ.
۱۵۰۳. «از ابومحمد عبدالرحمن بن ابوبکر صدیق بروایت شده است که گفت: «اصحاب صفه» مردمانی فقیر بودند و پیامبر صیک بار فرمودند: «هرکس که طعام دو نفر را دارد، سومی را با خود ببرد و کسی که نزد او طعام چهار نفر هست، پنجمی و ششمی را با خود ببرد»، یا همانگونه که پیامبر صفرمودند: ابوبکر سسه نفر و پیامبر صنیز ده نفر را با خود بردند و خود ابوبکر سنزد پیامبر صشام خورد و توقف نمود تا نماز عشا را (با پیامبر ص) خواند، سپس بعد از گذشت آن مقدار از شب که خدا خواست، به خانه بازگشت؛ همسرش به او گفت: چه چیز تو را از زود آمدن به نزد مهمانهایت منع کرد؟ ابوبکر سگفت: آیا به آنان شام ندادی، زن گفت: شام را برایشان عرضه کردند ولی آنها خودداری کردند و نخوردند تا تو بیایی. عبدالرحمن میگوید: (وقتی پدرم آمد) من رفتم و خود را پنهان کردم، (از این که به مهمانان غذا داده نشده بود، عصبانی شد) و به من بد گفت و سرزنشم کرد و آنگاه گفت: ای نادان! و سپس به مهمانها گفت: بخورید که گوارا نباشد! به خدا سوگند، من هرگز آن را نمیخورم، عبدالرحمن میگوید: (ما و مهمانها شروع به خوردن غذا کردیم و) به خدا سوگند، لقمهای برنمیداشتیم مگر اینکه کاسه از ته بیش از قبل پر میشد تا اینکه همه سیر شدند و طعام (نه تنها کم نشد، بلکه) بیشتر از آنچه بود، شد و ابوبکر سبه آن نگاه کرد و به همسرش گفت: ای خواهر بنی فراس! این چیست؟ گفت: به نور چشم ( = به جان) خودم نمیدانم! این غذا سه برابر از اول بیشتر است! سپس ابوبکر سگفت: این سوگند خوردن (و عصبانی شدن) من، از شیطان بود و خود یک لقمه از غذا را خورد و آن را نزد پیامبر صبرد و غذا تا صبح در حضور ایشان ماند و میان ما و قومی پیمان و عهدی بود و مدت آن به سر رسید (و آنان آمدند و ما و آنها، با هم) دوازده مرد بودیم و از هم جدا شدیم و با هر مرد عدهای دیگر بودند و خدا بهتر میداند که با هر مرد چند نفر همراه بودند و همهی آن دوازده گروه، از آن غذا خوردند.
در روایتی دیگر آمده است: ابوبکر سسوگند خورد که از آن غذا نخورد و زن نیز چنین قسمی یاد کرد و مهمان ـ یا مهمانها ـ نیز سوگند خوردند که نخورند تا وقتی که خود ابوبکر سنخورد، ابوبکر سگفت: این سوگندها از شیطان است و طعام را خواست و خورد و ایشان نیز خوردند و چنان شد که لقمهای بلند نمیکردند مگر اینکه از پایین (ظرف در جای) آن لقمهای دیگر بیشتر از آن بالا میآمد (و بیشتر از قبل میشد)، ابوبکر سبه همسرش گفت: ای خواهر بنی فراس! این چیست؟ گفت: به نور چشم خودم، این غذا اکنون بیشتر از قبل و وقتی است که از آن نخورده بودیم، بعد خوردند و ابوبکر سآن را پیش پیامبر صبرد و (عبدالرحمن) میگوید: پیامبر صنیز از آن غذا تناول نمود.
در روایتی دیگر آمده است: ابوبکر سبه عبدالرحمن گفت: مواظب مهمانهایت باش! که من به حضور پیامبر صمیروم، پیش از برگشتن من، پذیرایی از ایشان را تمام کن! عبدالرحمن رفت و آنچه داشتند، نزد مهمانها آورد و گفت: بخورید، گفتند: ما نمیخوریم، صاحب خانهای که ما در آنیم، کجاست؟ گفت: بفرمایید بخورید، گفتند: نمیخوریم تا صاحبخانه بیاید، عبدالرحمن گفت: پذیرایی را از ما بپذیرید که اگر او بیاید و شما هنوز غذا نخورده باشید، ما را سرزنش مینماید و از ما خشمگین میشود، مهمانها خودداری کردند، چون من دانستم که پدرم از من خشمگین میگردد، وقتی که آمد از او دوری گرفتم و او به خانوادهاش فرمود: (با مهمانها) چکار کردید؟ او را باخبر کردند، ابوبکر سگفت: ای عبدالرحمن! من سکوت کردم، دوباره ندا کرد: عبدالرحمن! من سکوت کردم، پس فرمود: ای نادان! سوگندت میدهم که اگر صدایم را میشنوی، بیایی! نزد او رفتم و گفتم: از مهمانهایت سؤال کن، ایشان گفتند: راست میگوید، غذا را برای ما آورد، ابوبکر سگفت: پس فقط منتظر من بودید؟ به خدا سوگند، امشب آن را نمیخورم، دیگران نیز گفتند: به خدا سوگند، ما هم نمیخوریم تا تو از آن نخوری، (ابوبکر سبه مهمانها) گفت: وای بر شما! چرا غذای (سهم) خودتان را از ما نمیپذیرید؟! (عبدالرحمن) غذا را بیاور! عبدالرحمن آن را آورد، ابوبکر (به سوی غذا) دست دراز کرد و فرمود: بسم الله! حالت اول (که در عصبانیت سوگند یاد کردم)، از شیطان بود، بعد خود او تناول فرمود و مهمانها نیز خوردند» [۶۸۵].
۱۵۰۴- «وعنْ أبي هُرَيْرَة سقَالَ: قال رَسُولُ اللَّهِ ص: «لَقَدْ كَان فِيما قَبْلَكُمْ مِنَ الأُممِ نَاسٌ محدَّثونَ، فإن يَكُ في أُمَّتي أَحَدٌ، فإنَّهُ عُمَرُ»» رواه البخاري، ورواه مسلم من روايةِ عائشةَ، وفي رِوايتِهمـا قالَ ابنُ وَهْبٍ: «محدَّثُونَ» أَي: مُلهَمُون.
۱۵۰۴. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «در بین مردمان پیش از شما، مردانی وجود داشتند که (از عالم غیب) به آنها الهام و سخن گفته میشد، و اگر یک نفر از این قبیل در امت من باشد، آن یک نفر عمر ساست»» [۶۸۶].
۱۵۰۵- «وعنْ جَابِر بن سمُرَةَ، ب. قَالَ: شَكَا أهْلُ الكُوفَةِ سَعْداً، يَعْنِي: ابْنِ أبي وَقَّاصٍ س، إلى عُمَرَ بنِ الخَطَّابِ س، فَعزَلَه وَاسْتَعْمَلَ عَلَيْهِمْ عمَّاراً، فَشَكَوْا حَتَّى ذكَرُوا أَنَّهُ لا يُحْسِنُ يُصَلِّي، فَأْرسَلَ إلَيْهِ، فَقَالَ: ياأَبا إسْحاقَ، إنَّ هؤُلاءِ يزْعُمُونَ أنَّكَ لا تُحْسِنُ تُصَلِّي. فَقَالَ: أمَّا أَنَا واللَّهِ فَإنِّي كُنْتُ أُصَلِّي بِهمْ صَلاةَ رَسُولِ اللَّه صلا أَخْرِمُ عَنْهَا أُصَلِّي صَلاةَ العِشَاءِ فَأَرْكُدُ في الأُولَيَيَنِ، وَأُخِفُّ في الأُخْرَييْنِ، قال: ذَلِكَ الظَنُّ بكَ يَا أبَا إسْحاقَ، وأَرسلَ مَعَهُ رَجُلاً أَوْ رجَالاً إلَى الكُوفَةِ يَسْأَلُ عَنْهُ أَهْلَ الكُوفَةِ، فَلَمْ يَدَعْ مَسْجِداً إلاَّ سَأَلَ عَنْهُ، وَيُثْنُونَ مَعْرُوفاً، حَتَّى دَخَلَ مَسْجِداً لِبَني عَبْسٍ، فَقَامَ رَجُلٌ مِنْهُمْ، يُقَالُ لَهُ أُسامةُ بنُ قَتَادَةَ، يُكَنَّى أبا سَعْدَةَ، فَقَالَ: أَمَا إذْ نَشَدْتَنَا فَإنَّ سَعْداً كانَ لا يسِيرُ بِالسَّرِيّةِ ولا يَقْسِمُ بِالسَّويَّةِ، وَلا يعْدِلُ في القَضِيَّةِ، قَالَ سعْدٌ: أَمَا وَاللَّهِ لأدْعُوَنَّ بِثَلاثٍ: اللَّهُمَّ إنْ كَانَ عبْدكَ هذا كَاذِباً، قَام رِيَآءً، وسُمْعَةً، فَأَطِلْ عُمُرَهُ، وَأَطِلْ فَقْرَهُ، وَعَرِّضْهُ للفِتَنِ، وَكَانَ بَعْدَ ذلكَ إذا سُئِلَ يَقُولُ: شَيْخٌ كَبِيرٌ مَفْتُون، أصَابتْني دَعْوةُ سعْدٍ.
قَالَ عَبْدُ الـملِكِ بنُ عُميْرٍ الرَّاوِي عنْ جَابرِ بنِ سَمُرَةَ فَأَنا رَأَيْتُهُ بَعْدَ قَدْ سَقَط حَاجِبَاهُ عَلى عيْنيْهِ مِنَ الكِبَرِ، وَإنَّهُ لَيَتَعَرَّضُ للجوارِي في الطُّرقِ فَيغْمِزُهُنَّ» متفقٌ عليهِ.
۱۵۰۵. «از جابر بن سمره سروایت شده است که گفت: اهل کوفه در خدمت حضرت عمر ساز سعد بن ابی وقاص س( ـ که حاکم ایشان بود ـ ) شکایت کردند، حضرت عمر ساو را عزل و عمار را به جای او نصب کرد و از سعد ابن ابی وقاص سشکایت کردند تا آنجا که گفتند: او خوب نماز نمیخواند، حضرت عمر سکسی را نزد او فرستاد (او را حاضر کردند) به وی گفت: ای ابواسحاق! این جماعت گمان میکنند که تو خوب نماز نمیخوانی، جواب داد: اما من به خدا سوگند، با آنها همان نماز پیامبر صرا میخواندم و نقصی در آن وارد نکردهام، نماز عشا را به جا میآوردم و در دو رکعت اول تأنی میکردم و دو رکعت آخر را خفیف میخواندم، فرمود: ای ابواسحاق! گمان دربارهی تو همین است و مردی ـ یا مردانی ـ را با او به کوفه فرستاد که از اهل کوفه راجع به او سؤال و تحقیق کنند و آن مرد، مسجدی را ترک نکرد مگر آنکه از وضع سعد (از مردم آن) پرسید، همه او را به نیکی یاد میکردند، تا اینکه داخل مسجد متعلق به طایفهی بنی عبس گردید، مردی از آنها که او را اسامه بن قتاده میگفتند و کنیهاش اباسعده بود، از جای خود برخاست و گفت: و اینک که از ما پرسیدید، سعد به همراه لشکر در جنگ حاضر نمیشد و غنایم را مساوی و عادلانه تقسیم نمیکرد و در دعوا و مرافعات مردم، عدالت را رعایت نمینمود، سعد سگفت: به خدا سوگند، سه دعا میکنم: خدایا! اگر این بندهات دروغگوست و از روی لج و ریا و خودنمایی برخاسته است، عمر او را طولانی کن و فقر و تنگدستی او را زیاد فرما و ادامه بده و به فتنهها و بلاها دچار ساز! بعد از آن چنان شد که موقعی از حال آن شخص میپرسیدند که خود را معرفی کند، میگفت: پیری کهنسال و فتنهزدهام که تیر دعای سعد به من خورد و عبدالملک بن عمیر که از جابر بن سمره روایت مینماید، گفت: من او را دیدم که از غایت پیری، ابروهایش بر چشمانش فرو افتاده بود و بر سر راه کنیزکان دست درازی میکرد و مزاحم آنها بود و دستهایشان را میفشرد» [۶۸۷].
۱۵۰۶- «وعنْ عُرْوَةَ بن الزُّبيْر أنَّ سعِيدَ بنَ زَيْدٍِ بْنِ عمْرو بْنِ نُفَيْلِ، سخَاصَمتْهُ أرْوَى بِنْتُ أوْسٍ إلى مَرْوَانَ بْنِ الحَكَم، وَادَّعَتْ أنَّهُ أَخَذَ شَيْئاً مِنْ أرْضِهَا، فَقَالَ سَعِيدٌ: أنَا كُنْتُ آخُذُ مِنْ أرْضِها شَيْئاً بعْدَ الذي سمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّه ص،؟ قَالَ: مَاذا سمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّه ص؟ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صيقُولُ: «مَنْ أَخَذَ شِبْراً مِنَ الأرْضِ ظُلْماً، طُوِّقَهُ إلى سبْعِ أرضينَ» فَقَالَ لَهُ مرْوَانٌ: لا أسْأَلُكَ بَيِّنَةً بعْد هذا، فَقَال سعيدٌ: اللَّهُمَّ إنْ كانَتْ كاذبِةً، فَأَعْمِ بصرهَا، وَاقْتُلْهَا في أرْضِهَا، قَالَ: فَمَا ماتَتْ حَتَّى ذَهَبَ بَصَرُهَا، وبيْنَما هِي تمْشي في أرْضِهَا إذ وَقَعَتْ في حُفْرةٍ فَمَاتتْ» متفقٌ عليه.
وفي روايةٍ لـمسلِمٍ «عنْ مُحمَّدِ بن زَيْد بن عبد اللَّه بن عُمَر بمَعْنَاهُ وأَنَّهُ رآهَا عَمْياءَ تَلْتَمِسُ الجُدُرَ تَقُولُ: أصَابَتْني دعْوَةُ سعيدٍ، وَأَنَّها مرَّتْ عَلى بِئْرٍ في الدَّارِ التي خَاصَمَتْهُ فِيهَا، فَوقَعتْ فِيها، وَكانَتْ قَبْرهَا».
۱۵۰۶. «از عروه بن زبیر روایت شده است که گفت: اروی دختر اوس نزد مروان بن حکم از سعید بن زید بن عمرو بن نفیل سشکایت و ادعا کرد که سعید، قسمتی زمین ملکی اروی را تصرف کرده است؛ سعید سگفت: من؟! آن هم بعد از فرمایشی که از پیامبر صشنیدهام، زمین او (یا کسی دیگر) را تصرف و ظالمانه اخذ کنم؟! مروان گفت: از پیامبر صچه شنیدهای؟ گفت: شنیدم که ایشان میفرمود: «هرکس به اندازهی یک وجب زمین (غیر)را به ظلم بگیرد، در هفت زمین طوق گردن او میشود (و او را فرو میبرند)، مروان گفت: بعد از این گفته، از تو شاهدی نمیخواهم, سعید سگفت: خدایا! اگر این زن دروغ میگوید، چشم او را نابینا کن و او را در زمین خودش بمیران [۶۸۸].
در روایتی دیگر از مسلم، از محمد بن زید بن عبدالله بن عمر همین معنی نقل شده و در آن آمده است که محمد او را در حال کوری دید که دیوارها را با دست میجست تا راهش را بیابد و میگفت: دعای سعید به من اصابت کرد و او بر چاه آبی در خانهای که در آن از سعید شکایت کرده بود، عبور کرد و در آن چاه افتاد و آن چاه، قبر او گردید».
۱۵۰۷- «وَعَنْ جَابِرِ بنِ عبْدِ اللَّهِ بقَال: لمَّا حَضَرَتْ أُحُدٌ دَعاني أبي مِنَ اللَّيْلِ فَقَال: مَا أُرَاني إلاَّ مَقْتُولا في أوَّل مَنْ يُقْتَلُ مِنْ أصْحابِ النبي ص، وَإنِّي لا أَتْرُكُ بعْدِي أعزَّ عَلَيَّ مِنْكَ غَيْرِ نَفْسِ رسُولِ اللَّهِ ص، وإنَّ علَيَّ دَيْناً فَاقْضِ، واسْتَوْصِ بِأَخَوَاتِكَ خَيْراً: فأَصْبَحْنَا، فَكَانَ أوَّل قَتِيلٍ، ودَفَنْتُ مَعهُ آخَرَ في قَبْرِهِ، ثُمَّ لَمْ تَطِبْ نفسي أنْ أتْرُكهُ مع آخَرَ، فَاسْتَخْرَجته بعْدَ سِتَّةِ أشْهُرٍ، فَإذا هُو كَيَوْمِ وَضَعْتُهُ غَيْر أُذُنِهِ، فَجَعَلتُهُ في قَبْرٍ عَلى حٍدَةٍ» رواه البخاري.
۱۵۰۷. «از جابر بن عبدالله سروایت شده است که گفت: وقتی جنگ احد شد، پدرم شب مرا خواست و گفت: خود را در میان نخستین مردانی از اصحاب پیامبر صکه کشته میشوند، میبینم و من جز شخص پیامبر صعزیزتر از تو را ندارم و کسی را بعد از خود به جا نمیگذارم، قرضی بر گردن من است، آن را ادا کن و سفارش خیر مرا نسبت به خواهرانت پذیرا باش چون صبح کردیم، او اولین شهید بود و یکی دیگر را با او در قبرش دفن کردم، سپس دلم راضی نشد که او را با دیگری بگذارم و بعد از گذشت شش ماه او را بیرون آوردم و او را همانند همان روز که به خاکش سپرده بودم، یافتم، جز گوشش، بعد او را در قبر جداگانهای دفن کردم» [۶۸۹].
۱۵۰۸-«وَعَنْ أنَسٍ سأنَّ رَجُلَيْنِ مِنْ أصْحابِ النبي صخَرَجا مِنْ عِنْدِ النبي صفي لَيْلَةٍ مُظْلِمَةَ ومَعهُمَا مِثْلُ المِصْبَاحَينِ بيْنَ أيديهِما، فَلَمَّا افتَرَقَا، صارَ مَعَ كلِّ واحِدٍ مِنهما وَاحِدٌ حَتى أتَى أهْلَهُ».
رواه البخاري مِنْ طرُقٍ، وفي بعْضِها أنَّ الرَّجُلَيْنِ أُسيْدُ بنُ حُضيرٍُ، وعبَّادُ بنُ بِشْرٍ ب.
۱۵۰۸. «از انس سروایت شده است که گفت: دو مرد از اصحاب پیامبر صشبی تاریک از حضورش بیرون آمدند و همراه و پیشاپیش آنها، دو نور مانند دو چراغ، موجود بود؛وقتی از هم جدا شدند، با هر کدام، یکی از آن دو نور باقی ماند تا به میان خانوادهاش رسید» [۶۹۰].
۱۵۰۹- «وعنْ أبي هُرَيْرةَ س، قَال: بَعثَ رَسُولُ اللِّهِ صعَشَرَةَ رهْطٍ عَيْناً سَريَّةً، وأمَّرَ عليْهِم عَاصِمَ بنَ ثابِتٍ الأنصاريَّ س، فَانطَلَقُوا حتَّى إذا كانُوا بالهَدْاةِ، بيْنَ عُسْفانَ ومكَّةَ، ذُكِرُوا لَحيٍّ منْ هُذَيْلٍ يُقالُ لهُمْ: بنُوا لِحيَانَ، فَنَفَرُوا لـهمْ بقَريب منْ مِائِةِ رجُلٍ رَامٍ فَاقْتَصُّوا آثَارَهُمْ، فَلَمَّا أحَسَّ بهِمْ عاصِمٌ ؤَأصحابُهُ، لجَأوا إلى مَوْضِعٍ، فَأحاطَ بهمُ القَوْمُ، فَقَالُوا انْزلوا، فَأَعْطُوا بأيْدِيكُمْ ولكُم العَهْدُ والمِيثاقَ أنْ لا نَقْتُل مِنْكُم أحداً، فَقَالَ عاصم بن ثابت: أيها القومُ، أَمَّا أَنَا فلا أَنْزِلُ عَلَى ذِمةِ كَافرٍ. اللهمَّ أخْبِرْ عَنَّا نَبِيَّكَ صفَرمَوْهُمْ بِالنَّبْلِ فَقَتَلُوا عَاصِماً، ونَزَل إلَيْهِمْ ثَلاثَةُ نَفَرٍ على العهدِ والمِيثاقِ، مِنْهُمْ خُبيْبٌ، وزَيْدُ بنُ الدَّثِنة ورَجُلٌ آخَرُ، فَلَمَّا اسْتَمْكَنُوا مِنْهُمْ أطْلَقُوا أوْتَار قِسِيِّهمْ، فرَبطُوهُمْ بِها، قَال الرَّجلُ الثَّالِثُ: هذا أوَّلُ الغَدْرِ واللَّهِ لا أصحبُكمْ إنَّ لي بهؤلاءِ أُسْوةً، يُريدُ القَتْلى، فَجرُّوهُ وعالجوه، فَأبي أنْ يَصْحبَهُمْ، فَقَتَلُوهُ، وانْطَلَقُوا بخُبَيْبٍ، وَزيْدِ بنِ الدَّثِنَةِ، حتى بَاعُوهُما بمكَّةَ بَعْد وَقْعةِ بدرٍ، فَابتَاعَ بَنُو الحارِثِ ابنِ عامِرِ بن نوْفَلِ بنِ عَبْدِ مَنَافٍ خُبَيْباً، وكانَ خُبَيبُ هُوَ قَتَل الحَارِثَ يَوْمَ بَدْرٍ، فلَبِثَ خُبيْبٌ عِنْدهُم أسِيراً حَتى أجْمَعُوا على قَتْلِهِ، فَاسْتَعارَ مِنْ بعْضِ بنَاتِ الحارِثِ مُوسَى يَسْتحِدُّ بهَا فَأَعَارَتْهُ، فَدَرَجَ بُنَيٌّ لهَا وَهِي غَافِلةٌ حَتى أَتَاهُ، فَوَجَدْتُه مُجْلِسَهُ عَلى فَخذِهِ وَالمُوسَى بِيده، فَفَزِعتْ فَزْعَةً عَرَفَهَا خُبَيْبٌ، فَقَال: أتَخْشيْنَ أن أقْتُلَهُ ما كُنْتُ لأفْعل ذلكَ، قَالَتْ: وَاللَّهِ ما رأيْتُ أسِيراً خَيْراً مِنْ خُبيبٍ، فواللَّهِ لَقَدْ وَجدْتُهُ يوْماً يأَكُلُ قِطْفاً مِنْ عِنبٍ في يدِهِ، وإنَّهُ لمُوثَقٌ بِالحديدِ وَما بمَكَّةَ مِنْ ثمَرَةٍ، وَكَانَتْ تقُولُ: إنَّهُ لَرزقٌ رَزقَهُ اللَّه خُبَيباً، فَلَمَّا خَرجُوا بِهِ مِنَ الحَرمِ لِيقْتُلُوهُ في الحِلِّ، قَال لهُم خُبيبُ: دعُوني أُصلي ركعتَيْنِ، فتَرَكُوهُ، فَركعَ رَكْعَتَيْنِ، فقالَ: واللَّهِ لَوْلا أنْ تَحسَبُوا أنَّ مابي جزَعٌ لَزِدْتُ: اللَّهُمَّ أحْصِهمْ عدداً، واقْتُلهمْ بَدَداً، ولا تُبْقِ مِنْهُم أحداً. وقال:
فلَسْتُ أُبالي حينَ أُقْتلُ مُسْلِماً على أيِّ جنْبٍ كَانَ للَّهِ مصْرعِي
وذلِكَ في ذَاتِ الإلَهِ وإنْ يشَأْ يُبَارِكْ عَلَى أوْصالِ شِلْوٍ مُمَزَّعِ
وكانَ خُبيْبٌ هُو سَنَّ لِكُلِّ مُسْلِمٍ قُتِلَ صبْراً الصَّلاةَ وأخْبَر يعني النبي صأصْحَابهُ يوْمَ أُصِيبُوا خبرهُمْ، وبعَثَ نَاسٌ مِنْ قُريْشٍ إلى عاصِم بن ثابتٍ حينَ حُدِّثُوا أنَّهُ قُتِل أنْ يُؤْتَوا بشَيءٍ مِنْهُ يُعْرفُ. وكَانَ قتَل رَجُلاً مِنْ عُظَمائِهِمْ، فبَعثَ اللَّه لِعَاصِمٍ مِثْلَ الظُّلَّةِ مِنَ الدَّبْرِ، فَحَمَتْهُ مِنْ رُسُلِهِمْ، فَلَمْ يقْدِرُوا أنْ يَقْطَعُوا مِنهُ شَيْئاً» رواه البخاري.
قولُهُ: الـهَدْاَةُ: مَوْضِعٌ، وَالظُّلَّةُ: السحاب، والدَّبْرُ: النَّحْلُ. وقَوْلُهُ: «اقْتُلْهُمْ بِدَداً» بِكسرِ الباءِ وفتحهَا، فمن كسر، قال هو جمعٍ بِدَّةٍ بكسر الباءِ، وهو النصِيب، ومعناه اقْتُلْهُـمْ حِصَصاً مُنْقَسِمَةً لِكلِّ واحِدٍ مِنْهُمْ نصيبٌ، ومن فَتَح، قَالَ: مَعْنَاهُ: مُتَفَرِّقِينَ في القَتْلِ واحِداً بَعْدَ وَاحِد مِنَ التّبْدِيدِ.
وفي الباب أحاديثٌ كَثِيرَةٌ صحِيحَةُ سبقت في مواضِعها مِنْ هذا الكتاب مِنها حديثُ الغُلام الذي كانَ يأتي الرَّاهِبَ والسَّاحِرَ ومِنْهَا حَديثُ جُرَيجٍ، وحديثُ أصحَابِ الغار الذين أَطْبقَتْ علَيْهمُ الصَّخْرةُ، وحديثُ الرَّجُلِ الذي سَمِعَ صَوتاً في السَّحاب يقولُ: اسْقِ حدِيقة فلانٍ، وغيرُ ذلك والدَّلائِلُ في الباب كثيرةٌ مَشْهُورةٌ، وبِالله التَّوْفِيقُ.
۱۵۰۹. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: پیامبر صده دسته (ده تا چهل نفری را به عنوان دیدهبان و طلیعهی لشکر) به مأموریت جنگی فرستاد و عاصم بن ثابت انصاری سرا بر آنها امیر کرد و آنان رفتند تا به هداه رسیدند که ناحیهای بین عسفان و مکه میباشد و (وقتی در آنجا بودند)، به طایفهای از هذیل که به بنیلحیان معروف بودند، خبر آمدن آنها داده شد و قریب صد مرد تیرانداز از آن طایفه بیرون آمدند و جای پای مسلمانان را تعقیب کردند؛ وقتی که عاصم و یارانش وجود آنان را درک کردند، به جایی پناه بردند و آن طایفه ایشان را محاصره کردند و گفتند: پیاده شوید و با ما دست برادری دهید و با شما عهد و پیمان باشد که از شما کسی را نکشیم، عاصم بن ثابت سگفت: ای قوم من! من که هیچگاه به زیر ذمه و امان کافری پایین نمیروم، خدایا! خبر ما را به پیامبرت برسان! سپس کافران به طرف آنها تیراندازی کردند و عاصم سرا کشتند و سه نفر از مسلمانان، بر عهد و پیمان آنها پایین رفتند و آن سه نفر خبیب، زید بن دثنه و مردی دیگر بودند. وقتی آنان بر آن سه نفر مسلط شدند، زه کمان هایشان را باز کردند و ایشان را با آنها بستند، مرد سوم گفت: این اول مکر و بیوفایی است، به خدا سوگند، من با شما همراهی نمیکنم و به آنان ـ یعنی کشتهشدگان ـ اقتدا نموده و آنها را سرمشق خود قرار میدهم، او را کشیدند و آزارش دادند، ولی مرد مسلمان از همراهی با آنها خودداری کرد و آنان او را کشتند و خبیب و زید بن دثنه را بردند و بعد از جنگ بدر آنها را در مکه فروختند، پسران حارث بن عامر بن نوفل بن عبدمناف، خبیب را خریدند و خبیب پیشرتر در روز بدر، حارث را کشته بود و مدتی نزد آنها اسیر ماند تا سرانجام بر قتل او متفق شدند؛ خبیب سیک روز کاردی از یکی از دختران حارث به امانت گرفته بود تا موهای زاید خود را با آن بتراشد که بچهای کوچک از آنِ آن دختر در حالی که مادرش غافل بود، نزد خبیب سآمد و مادرش (وقتی که متوجه نبودن طفل شد، آمد و) دید که خبیب ساو را بر سر دو زانوانش نشانده است و کارد در دست دارد و طوری تکان خورد و ترسید که خیب سفهمید و گفت: میترسی که من او را بکشم؟ من آن نیستم که چنین کاری بکنم، دخترگفت: والله من اسیری بهتر از خبیب سندیدهام؛ به خدا سوگند، روزی دیدم که خوشهی انگوری به دست داشت و میخورد، در حالی که با زنجیر آهنی محکم بسته شده بود و در مکه هم هیچ نوع میوهای نبود و آن دختر میگفت: این رزقی بود که خداوند نصیب خبیب سفرموده بود. وقتی که پسران حارث او را از حرم خارج کردند تا در خارج حرم بکشند، خبیب سبه ایشان گفت: به من اجازه دهید تا دو رکعت نماز بخوانم، او را رها کردند و وی دو رکعت نماز خواند و گفت: به خدا سوگند، اگر شما گمان نمیکردید که من بیتاب و ناراحتم، بیشتر نماز میخواندم؛ خدایا! ایشان را بشمار و همه را بکش و یکی از آنها را باقی نگذار
[۶۹۱]و گفت:
فلَسْتُ أُبالي حينَ أُقْتلُ مُسْلِمـاً
على أيِّ جنْبٍ كَانَ للَّهِ مصْرعِي
وذلِكَ في ذَاتِ الإلَهِ وإنْ يشَأْ
يُبَارِكْ عَلَى أوْصالِ شِلْوٍ مُـمَزَّعِ
(یعنی): من، اگر مسلمان و در راه خدا کشته شوم، دیگر اهمیتی نمیدهم که بر کدام پهلویم افتاده باشم و خداوند ـ اگر بخواهد ـ در عضوهای بدن قطعهقطعه شدهای، برکت میاندازد و آن را دوباره سالم میسازد.
و خبیب سبود که برای هر مسلمانی که پس از مدتی اسارت و زنجیر شدن، کشته میشود، نماز (قبل از کشته شدن) را سنت کرد. پیامبر صهمان روزی که عاصم سو همراهانش گرفتار و کشته شدند، از وضع آنان به یاران خودشان خبر دادند. عاصم سقبلاً یکی از بزرگان قریش را کشته بود (به همین سبب) آنان وقتی که فهمیدند که عاصم کشته شده است، کسانی را دنبال جنازهاش فرستادند تا قسمتی از بدن یا لباس و وسایل او را ببُرند که به وسیلهی آن شناخته شود؛ (ولی) خداوند سایهای ابر مانند، از زنبور عسل را بر اطراف جنازهی عاصم سایجاد فرمود تا از نظر فرستادگان دشمن، محفوظش کند و نتوانستند پارهای از لباس یا بدن او را قطع کند» [۶۹۲].
در این مبحث، احادیث صحیح زیادی آمده است که در جای خود از این کتاب بیان شدند و از جملهی آنهاست حدیث پسری که نزد راهب و ساحر میآمد [۶۹۳]و حدیث جریج [۶۹۴]و حدیث یاران غار که سنگ، راه آنان را مسدود کرد [۶۹۵]و حدیث مردی که از ابر صدایی شید که میگفت: باغ فلان را آبیاری نما [۶۹۶]و غیر آنها و دلایل در این مورد، فراوان و مشهور است» [۶۹۷].
و توفیق از خداوند است.
۱۵۱۰- «وعَن ابْنِ عُمر بقال: ما سمِعْتُ عُمرَ سيَقُولُ لِشَيءٍ قطُّ: إنِّي لأظُنَّهُ كَذا إلاَّ كَانَ كَمَا يَظُنُّ» رواهُ البُخَاري.
۱۵۱۰. «از ابن عمر بروایت شده است که گفت: هرگز از حضرت عمر سنشنیدم که در مورد چیزی بگوید: گمان من در این مورد چنین است، جز اینکه آن چیز موافق گمان او میبود» [۶۹۸].
[۶۸۵] متفق علیه است؛ [خ (۶۰۲)، م (۲۰۵۷)]. [۶۸۶] بخاری [(۳۶۹۸)] روایت کرده و مسلم [(۲۳۹۸)] از روایت حضرت عایشه لروایت کرده و در روایت هر دو آمده است که «ابن وهب» گفت: «محدثون»: یعنی کسانی که به آنها الهام میشود. [۶۸۷] متفق علیه است؛ [خ (۷۵۵)، م (۴۵۳)]. [۶۸۸] متفق علیه است؛ [خ (۳۱۹۸)، م (۱۶۱۰)]. [۶۸۹] بخاری روایت کرده است؛ [ (۱۳۵۱)]. [۶۹۰] بخاری [(۴۶۵)] از چند طریق روایت کرده است و در بعضی از روایات آمده است که آن دو نفر اسید بن حضیر و عباد بن بشر ببودهاند. [۶۹۱] [در روایتی دیگر از این حدیث، آمده است که: وقتی که خواستند خبیب سرا بکُشند، او دست به دعا برداشت و مردی از آنان، چون که قبلاً تأثیر دعای مسلمانان را دیده بود، از ترس دعا، به زمین چسبید و در قتل شرکت نکرد و کاری انجام نداد و بریده بن سفیان سگفته است که: یک سال از قتل خبیب سنگذشته بود که جز همان مرد، همهی آن چند نفر، کشته شدند ـ ویراستاران]. [۶۹۲] بخاری روایت کرده است؛ [(۴۰۸۶)]. [۶۹۳] [حدیث شمارهی: ۳۰]. [۶۹۴] [حدیث شمارهی: ۲۵۹]. [۶۹۵] [حدیث شمارهی: ۱۲]. [۶۹۶] [حدیث شمارهی: ۵۶۲]. [۶۹۷] [آیات و احادیث متعددی که امام نووی/ در این باب ذکر کرده، به خوبی موضوع کرامت را اثبات و اعتقاد به آن را الزام میکند و به همین دلایل و دلیلهای دیگر بود که علما و متکلمان گذشتهی اهل سنت، آن را جزو عقاید، در کتابهای خود نقل واثبات میکردند و وجود کرامت برای صحاب و اولیای امت پیامبر صرا معجزهای برای خود پیامبر صو ادامهی معجزات ایشان میدانستند ـ ویراستاران]. [۶۹۸] بخاری روایت کرده است؛ [(۳۸۶۶)].
قال الله تعالی:
﴿وَلَا يَغۡتَب بَّعۡضُكُم بَعۡضًاۚ أَيُحِبُّ أَحَدُكُمۡ أَن يَأۡكُلَ لَحۡمَ أَخِيهِ مَيۡتٗا فَكَرِهۡتُمُوهُۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ تَوَّابٞ رَّحِيمٞ﴾[الحجرات: ۱۲].
«یکی از شما دیگری را غیبت نکند، آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مردهی خود را بخورد؟ یقیناً همهی شما از مردهخواری بدتان میآید؛ از خدا پروا کنید، بیگمان خداوند بس توبهپذیر و مهربان است».
و قال تعالی:
﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَٰٓئِكَ كَانَ عَنۡهُ مَسُۡٔولٗا٣٦﴾[الإسراء: ۳۶].
«از چیزی دنبالهروی نکن که از آن آگاهی نداری که بیگمان چشم و گوش و دل، همه مورد بازخواست و پرسوجو قرار میگیرد».
و قال تعالی:
﴿مَّا يَلۡفِظُ مِن قَوۡلٍ إِلَّا لَدَيۡهِ رَقِيبٌ عَتِيدٞ١٨﴾[ق: ۱۸].
«انسان هیچ سخنی را بر زبان نمیراند، مگر این که فرشتهای مراقب و آمادهی دریافت و نوشتن آن سخن است».
إعلم إنه ینبغی لکل مکلف ان یحفظ لسانه عن جمیع الکلام الا کلاما ظهرت فیه الـمصلحه، ومتی استوی الکلام وترکه في الـمصلحه، فالسنه الإمساك عنه، لانه قد ینجر الکلام الـمباح الی حرام أو مکروه، وذلك کثیر في العادة، والسلامة لا یعدلـها شیء.
بدان که برای هر شخص مکلف لازم است که زبانش را از تمام سخنها نگاه دارد، جز کلامی که مصلحتش آشکار باشد و هرگاه صحبت کردن و سکوت کردن مساوی بود، سنت است سکوت کند، زیرا گاهی کلام مباح به حرام یا مکروه منجر میشود و این در عرف و عادت زیاد است، اما هیچچیز با سالم ماندن از گناه (به سبب سکوت) برابری نمیکند.
۱۵۱۱- «وَعنْ أبي هُريْرَةَ سعَنِ النبي صقَالَ: «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَاليَوْمِ الآخِرِ فَليقُلْ خَيْراً، أوْ ليَصْمُتْ»» متفقٌ عليه.
وَهذا الحَديثُ صَرِيحٌ في أَنَّهُ يَنْبغي أن لا يتَكَلَّم إلاَّ إذا كَان الكَلامُ خَيْراً، وَهُو الَّذي ظَهَرَتْ مصْلحَتُهُ، وَمَتى شَكَّ في ظُهُورِ المَصْلَحةِ، فَلا يَتَكَلَّمُ.
۱۵۱۱. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، یا سخن نیک بگوید، یا ساکت باشد»» [۶۹۹].
این حدیث، صراحت دارد بر این که لازم است انسان صحبت نکند، مگر اینکه سخن نیکو باشد و آن سخنی است که صلاحش ظاهر باشد و هرگاه در آشکار بودن مصلحت سخنی، شک وجود داشته باشد، صحبت نشود.
۱۵۱۲- «وعَنْ أبي مُوسَى سقَال: قُلْتُ يا رَسُولَ اللَّهِ أيُّ المُسْلِمِينَ أفْضَلُ؟ قال: «مَنْ سَلِمَ المُسْلِمُونَ مِن لِسَانِهِ وَيَدِهِ»» متفق عليه.
۱۵۱۲. «از ابوموسی سروایت شده است که گفت: گفتم: ای رسول خدا! چه مسلمانی برتر و بزرگتر است؟ فرمودند: «کسی که مسلمانان از زبان و دست او سالم و در امان باشند»» [۷۰۰].
۱۵۱۳- «وَعَنْ سَهْلِ بنِ سعْدٍ قَال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «مَنْ يَضْمَنْ لي ما بيْنَ لَحْيَيْهِ وَمَا بيْنَ رِجْلَيْهِ أضْمنْ لهُ الجَنَّة»» متفقٌ عليهِ.
۱۵۱۳. «از سهل به سعد سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که برای من، مابین دوگونه و دو پایش (زبان و عورت) را ضمانت کند، (غیبت و افترا و زنا و عمل خلاف نکند)، من برای او بهشت را ضمانت میکنم»» [۷۰۱].
۱۵۱۴- «وَعَنْ أبي هُرَيْرَةَ سأَنَّهُ سَمِعَ النبي صيَقُولُ: إنَّ الْعَبْد لَيَتَكَلَّمُ بِالكَلِمةِ مَا يَتَبيَّنُ فيهَا يَزِلُّ بهَا إلى النَّارِ أبْعَدَ مِمَّا بيْنَ الـمشْرِقِ والـمغْرِبِ» متفقٌ عليهِ.
ومعنى: «يَتَبَيَّنُ» يَتَفَكَّرُ أنَّـهَا خَيْرٌ أمْ لا.
۱۵۱۴. «از ابوهریره سروایت شده است که او از پیامبر صشنید که میفرمود: «بنده، سخنی بر زبان میآورد و در آن تفکر نمیکند، به وسیلهی آن به دوزخ میلغزد (و به قدری در آتش فرو میرود) که از فاصلهی مشرق و مغرب بیشتر است»» [۷۰۲].
۱۵۱۵- «وَعَنْهُ عن النبي صقال: «إنَّ الْعَبْدَ لَيَتَكَلَّمُ بِالكَلِمةِ مِنْ رِضْوَانِ اللَّهِ تَعَالى مَا يُلقِي لهَا بَالاً يَرْفَعُهُ اللَّه بهَا دَرَجاتٍ، وَإنَّ الْعبْدَ لَيَتَكلَّمُ بالْكَلِمَةِ مِنْ سَخَطِ اللَّهِ تَعالى لا يُلْقي لهَا بالاً يهِوي بهَا في جَهَنَّم»» رواه البخاري.
۱۵۱۵. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «بنده، سخنی از سخنانی که مورد رضایت خداوند بزرگ است، میگوید و خودش متوجه خوبی و اثر آن نیست، خداوند با آن سخن، مقام آن شخص را نزد خود بلند میکند و او را به درجات عالی و رفیع میرساند و عبد، گاهی سخنی از آنچه موجب خشم خدای بزرگ است، بر زبان میآورد و ذهن خودش به آن توجهی ندارد و به وسیلهی آن سخن، در جهنم فرو میافتد و پایین میرود»» [۷۰۳].
۱۵۱۶- «وعَنْ أبي عَبْدِ الرَّحمنِ بِلال بنِ الحارثِ المُزنيِّ سأنَّ رَسُولَ اللَّه صقالَ: «إنَّ الرَّجُلَ ليَتَكَلَّمُ بالْكَلِمَةِ مِنْ رِضْوانِ اللَّهِ تَعالى ما كَانَ يَظُنُّ أنْ تَبْلُغَ مَا بلَغَتْ يكْتُبُ اللَّه بهَا رِضْوَانَهُ إلى يَوْمِ يلْقَاهُ، وَإنَّ الرَّجُلَ لَيَتَكَلَّمُ بالكَلِمةِ مِنْ سَخَطِ اللَّه مَا كَانَ يظُنُّ أن تَبْلُغَ ما بلَغَتْ يكْتُبُ اللَّه لَهُ بهَا سَخَطَهُ إلى يَوْمِ يلْقَاهُ».رواهُ مالك في «المُوطَّإِ»» والترمذي وقال:حديثٌ حسنٌ صحيحٌ.
۱۵۱۶. «از ابوعبدالرحمن بلال بن حارث مزنی سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «گاهی مرد، سخنی از سخنان مورد رضای خداوند میگوید و گمان نمیکند که ارزش و ثواب آن سخن به آن درجه برسد که رسیده است و دارد و به خاطر آن، بهشت و خشنودی خود را برای وی مینویسد تا روزی که به لقاء الله برسد و مردی، از سخنان مورد غضب خداوند سخنی میگوید و گمان نمیکند که بدی وعذاب آن سخن، به آن درجه برسد که رسیده است و دارد و به علت آن، خداوند غضبش را تا روز لقاء الله برای او مینویسد»» [۷۰۴].
۱۵۱۷- «وعَنْ سُفْيان بنِ عبْدِ اللَّهِ سقَال: قُلْتُ يا رسُولَ اللَّهِ حَدِّثني بأمْرٍ أعْتَصِمُ بِهِ قالَ: «قُلْ ربِّي اللَّه، ثُمَّ اسْتَقِمْ» قُلْتُ: يا رسُول اللَّهِ ما أَخْوفُ مَا تَخَافُ عَلَيَّ؟ فَأَخَذَ بِلِسَانِ نَفْسِهِ، ثُمَّ قَال: «هذا»» رواه الترمذي وقال: حديثٌ حسنٌ صحيحٌ.
۱۵۱۷. «از سفیان بن عبدالله سروایت شده است که گفت: گفتم: ای رسول خدا! مرا از کاری آگاه کن که بدان توسل جویم، فرمودند: «بگو: خدای یکتا پروردگار من است و بعد بر روی این گفتهی خودت استقامت کن»، گفتم: ای رسول خدا! از چه چیز بیشتر بر من میترسی؟ پیامبر صزبان خودش را گرفت و فرمود: «این»» [۷۰۵].
۱۵۱۸- «وَعَن ابنِ عُمَر بقَالَ: قَالَ رسُولُ اللَّه ص: «لا تُكْثِرُوا الكَلامَ بغَيْرِ ذِكْرِ اللَّهِ، فَإنَّ كَثْرَة الكَلامِ بِغَيْرِ ذِكْرِ اللَّه تَعالَى قَسْوةٌ لِلْقَلْبِ، وإنَّ أبْعَدَ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ القَلبُ القَاسي»» رواه الترمذي.
۱۵۱۸. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «زیاد بدون ذکر خدا، صحبت نکنید، زیرا کثرت سخن بدون ذکر خدا، موجب سنگدلی و قسوت دل و سیاهی آن است و دورترین مردم از خدا، قلب سیاه و سنگی است»» [۷۰۶].
۱۵۱۹- «وعنْ أبي هُريرَة سقَالَ: قال رسُولُ اللَّهِ ص: «مَنْ وَقَاهُ اللَّه شَرَّ مَا بيْنَ لَحْييْهِ، وشَرَّ مَا بَيْنَ رِجْلَيْهِ دَخَلَ الجنَّةَ»» رَوَاه التِّرمِذي وقال: حديث حسنٌ.
۱۵۱۹. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که خداوند او را از شر بین دو فک (زبان) و شر بین دو پایش (عورت) محفوظ گرداند، داخل بهشت میشود»» [۷۰۷]و [۷۰۸].
۱۵۲۰- «وَعَنْ عُقْبةَ بنِ عامِرٍ سقَالَ: قُلْتُ يا رَسول اللَّهِ مَا النَّجاةُ؟ قَال: «أمْسِكْ عَلَيْكَ لِسانَكَ، وَلْيَسَعْكَ بيْتُكَ، وابْكِ على خَطِيئَتِكَ»» رواه الترمذي وقالَ: حديثٌ حسنٌ.
۱۵۲۰. «از عقبه بن عامر سروایت شده است که گفت: از پیامبر صپرسیدم: ای رسول خدا! نجات در چیست؟ فرمودند: «زبان خود را از (گفتار بیهوده) حفظ کن و خانهات گنجایش تو را داشته باشد (در خانهی خود به عبادت بپرداز و از مردم کناره گیر) و بر گناهان خود گریه کن»» [۷۰۹].
۱۵۲۱- «وعن أبي سَعيدٍ الخُدْرِيِّ سعن النبي صقَالَ: «إذا أَصْبح ابْنُ آدم، فَإنَّ الأعْضَاءَ كُلَّهَا تُكَفِّرُ اللِّسانَ، تَقُولُ: اتِّقِ اللَّه فينَا، فَإنَّما نحنُ بِكَ: فَإنِ اسْتَقَمْتَ اسَتقَمْنا وإنِ اعْوججت اعْوَججْنَا»» رواه الترمذي.
معنى «تُكَفِّرُ اللِّسَان»: أَي تَذِلُّ وتَخْضعُ لَهُ.
۱۵۲۱. «از ابوسعید خدری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «وقتی انسان صبح میکند، تمام اعضایش از زبانش عاجزانه خواهش میکنند و میگویند: از خدا بپرهیز و جانب ما را رعایت کن که ما به تو بستگی داریم (از جهت پاداش و کیفر)، اگر تو راست باشی، ما هم راست و اگر کج باشی، ما هم کج خواهیم بود»» [۷۱۰].
۱۵۲۲- «وعنْ مُعاذ سقال: قُلْتُ يا رسُول اللَّهِ أخبرني بِعَمَلٍ يُدْخِلُني الجَنَّة، ويُبَاعِدُني عن النَّارِ؟ قَال: «لَقدْ سَأَلْتَ عنْ عَظِيمٍ، وإنَّهُ لَيَسِيرٌ عَلى منْ يَسَّرَهُ اللَّه تَعَالى علَيهِ: تَعْبُد اللَّه لا تُشْركُ بِهِ شَيْئاً، وتُقِيمُ الصَّلاةَ، وتُؤتي الزَّكَاةَ، وتصُومُ رمضَانَ وتَحُجُّ البَيْتَ إن استطعت إِلَيْهِ سَبِيْلاً، ثُمَّ قَال: «ألا أدُلُّك عَلى أبْوابِ الخَيْرِ؟ الصَّوْمُ جُنَّةٌ.،الصَّدَقةٌ تطْفِيءُ الخَطِيئة كما يُطْفِيءُ المَاءُ النَّار، وصلاةُ الرَّجُلِ منْ جوْفِ اللَّيْلِ» ثُمَّ تَلا: ﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ﴾حتَّى بلَغَ ﴿يَعۡمَلُونَ﴾[السجدة: ۱۷]. ثُمَّ قال: «ألا أُخْبِرُكَ بِرَأسِ الأمْرِ، وعمودِهِ، وذِرْوةِ سَنامِهِ» قُلتُ: بَلى يا رسول اللَّهِ: قَالَ: «رأْسُ الأمْرِ الإسْلامُ، وعَمُودُهُ الصَّلاةُ. وذروةُ سنامِهِ الجِهَادُ» ثُمَّ قال: «ألا أُخْبِرُكَ بـِمِلاكِ ذلكَ كله؟» قُلْتُ: بَلى يا رسُولَ اللَّهِ. فَأَخذَ بِلِسَانِهِ قالَ: «كُفَّ علَيْكَ هذا» قُلْتُ: يا رسُولَ اللَّهِ وإنَّا لمُؤَاخَذون بمَا نَتَكلَّمُ بِهِ؟ فقَال: ثَكِلتْكَ أُمُّكَ، وهَلْ يَكُبُّ النَّاسَ في النَّارِ على وَجُوهِهِم إلاَّ حصَائِدُ ألْسِنَتِهِمْ؟»» رواه الترمذي وقال: حدِيثٌ حسنٌ صحيحٌ، وقد سبق شرحه.
۱۵۲۲. «از معاذ سروایت شده است که گفت: گفتم: ای رسول خدا! مرا از عملی آگاه کن که مرا داخل بهشت کند و از آتش دور سازد، فرمودند: «به حقیقت از چیز بزرگی سؤال کردی و البته بر کسی که خدا آن را بر او سهل گرداند، آسان است؛ خدا را میپرستی و کسی یا چیزی را شریک او قرار نمیدهی و نماز به پای میداری و زکات میپردازی و روزهی رمضان را میگیری و حج به جای میآروی»، سپس گفت: آیا تو را به دروازههای نیکی، راهنمایی کنم؟ روزه، سپر است و صدقه و احسان، خطاها را خاموش میکند همچنان که آب آتش را خاموش مینماید و نیز نماز نیمهشب» و سپس این دو آیه را تلاوت کرد:
﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ يَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ١٦ فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٧﴾[السجدة: ۱۶-۱۷].
«(یکی از صفات مؤمنان این است که شب( پهلوهایشان از بسترها دور میشود (و به عبارت پروردگار میپردازند) و پروردگار خود را با بیم و امید به فریاد میخوانند و از چیزهائی که به ایشان دادهایم، میبخشند، هیچکس نمیداند در برابر کارهایی که (مؤمنان) انجام میدهند، چه چیزهای شادیآفرین و مسرتبخشی برای ایشان پنهان و آماده شده است».
سپس فرمودند: «آیا تو را از اساس کار و پایه و ستون و قسمت اعلای آن باخبر کنم؟ گفتم: بله، ای رسول خدا! فرمودند: «قسمت اعظم و رأس کار، اسلام و ستون آن، نماز و قسمت اعلای آن، جهاد است»، سپس فرمودند: «آیا تو را از اساس تمام اینها آگاه کنم؟» گفتم: بله، ای رسول خدا! زبانش را گرفت و فرمودند: «خود را از این حفظ کن»، گفتم: ای رسول خدا! آیا مگر ما در برابر آنچه تکلم میکنیم، بازخواست میشویم؟ فرمودند: «مادرت به گریهات بنشیند! مگر جز محصولات زبان، چیزی دیگر مردم را بر صورتهایشان به داخل آتش میاندازد؟!»».
۱۵۲۳- «وعنْ أبي هُرَيرةَ سأنَّ رسُول اللَّه صقال: «أَتَدْرُونَ ما الغِيبةُ؟» قَالُوا: اللَّه ورسُولُهُ أَعْلَمُ. قال: «ذِكرُكَ أَخَاكَ بما يكْرَهُ» قِيل: أَفرأيْتَ إن كان في أخِي ما أَقُولُ؟ قَالَ: «إنْ كانَ فِيهِ ما تقُولُ فَقَدِ اغْتَبْته، وإنْ لَمْ يكُن فِيهِ ما تَقُولُ فَقَدْ بهتَّهُ»» رواه مسلم.
۱۵۲۳. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «آیا میدانید غیبت چیست؟» گفتند: خدا و رسول او داناترند، فرمودند: «نام بردن از دوستت به چیزی که او آن را ناخوش میدارد»، گفته شد: اگر صفتی را که در دوست وجود دارد، بگویم چه؟ فرمودند: «اگر آن فرصت که میگویی در او وجود داشته باشد، او را غیبت کردهای و اگر آن صفت در او نباشد، بر او افترا بستهای»» [۷۱۱].
۱۵۲۴- «وعنْ أبي بكْرةَ سأنَّ رسُول اللَّه صقال في خُطْبتِهِ يوْم النَّحر بِمنىً في حجَّةِ الودَاعِ: «إنَّ دِماءَكُم، وأمْوالَكم وأعْراضَكُم حرامٌ عَلَيْكُم كَحُرْمة يومِكُم هذا، في شهرِكُمْ هذا، في بلَدِكُم هذا، ألا هَلْ بلَّغْت»» متفقٌ عليه.
۱۵۲۴. «از ابی بکره سروایت شده است که گفت: پیامبر صدر خطبهی روز قربان در منی و حجةالوداع فرمودند: «خونها و مالها و آبرو و ناموسهای شما (مسلمانان) بر شما (سایر مسلمانان) حرام است، مانند حرمت امروز و این شهر و این ماهتان، آیا (رسالت خود) را ابلاغ کردم؟!»» [۷۱۲].
۱۵۲۵- «وعنْ عائِشة لقَالَتْ: قُلْتُ للنبي صحسْبُك مِنْ صفِيَّة كذا وكَذَا قَال بعْضُ الرُّواةِ: تعْني قَصِيرةٌ، فقال: «لقَدْ قُلْتِ كَلِمةً لو مُزجَت بماءِ البحْر لمَزَجتْه،» قَالَتْ: وحكَيْتُ له إنساناً فقال: «ما أحِبُّ أني حكَيْتُ إنْساناً وإنَّ لي كذا وَكَذَا»» رواه أبو داود، والترمذي وقال: حديثٌ حسنٌ صحيحٌ.
ومعنى: «مزَجَتْهُ» خَالطته مُخَالَطة يَتغَيَّرُ بـهَا طَعْمُهُ، أوْ رِيحُهُ لِشِدةِ نتنها وقبحها، وهَذا مِنْ أبلغَ الزَّواجِرِ عنِ الغِيبَةِ، قَال الله تَعالى: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ٤﴾[النجم: ۳-۴].
۱۵۲۵. «از حضرت عایشه لروایت است که گفت: به پیامبر صگفتم: صفیه فلان عیب را دارد و همین کافی است ـ بعضی از راویان گفتهاند: منظورش کوتاهی قد صفیه بوده است ـ پیامبر صفرمودند: «به حقیقت سخنی را بر زبان آوردی که اگر با آب دریا مخلوط شود، آن را تلخ و بدبو مینماید»، حضرت عایشه لگفت: حرکت انسانی را برای ایشان تقلید کردم، پیامبر صفرمودند: «دوست ندارم تقلید انسانی را درآورم و از او به حقارت یاد کنم، اگرچه مال بسیاری به من بدهند»».
این از رساترین منع کنندههای غیبت است؛ خداوند (دربارهی پیامبر ص) میفرماید:
﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ٤﴾.
«پیامبر از روی هوا و هوس چیزی نمیگوید و هر آنچه میگوید وحی است».
۱۵۲۶- «وَعَنْ أنَسٍ سقالَ: قَالَ رسُولُ اللَّهِ ص: «لمَّا عُرِجَ بي مررْتُ بِقَوْمٍ لهُمْ أظْفَارٌ مِن نُحاسٍ يَخمِشُونَ بهَا وجُوهَهُمُ وَصُدُورَهُم، فَقُلْتُ: منْ هؤلاءِ يَا جِبْرِيل؟ قَال: هؤلاءِ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ لُحُوم النَّاسِ، ويَقَعُون في أعْراضِهمْ،»» رواهُ أبو داود.
۱۵۲۶. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «وقتی مرا به معراج بردند، از کنار طایفهای گذشتم که ناخنهایی از مس داشتند و با آن صورت و سینهی خود را میخراشیدند، از جبرئیل ÷پرسیدم: اینها کیستند؟ جواب داد: اینها کسانی هستند که گوشت مردم را میخورند (غیبت میکنند) و به دنبال عیوب مردم و بیآبرو کردن آنها میافتند»» [۷۱۳].
۱۵۲۷- «وعن أبي هُريْرة سأنَّ رسُول اللَّه صقَالَ: «كُلُّ المُسلِمِ عَلى المُسْلِمِ حرَامٌ: دَمُهُ وعِرْضُهُ وَمَالُهُ»» رواهُ مسلم.
۱۵۲۷. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «تمام حقوق یک فرد مسلمان بر مسلمان دیگر حرام است: خونش، مالش و ناموسش»» [۷۱۴].
[۶۹۹] متفق علیه است؛ [خ (۶۴۷۵)، م (۴۷)]. [روایت کامل این حدیث قبلاً به شمارهی ۳۰۸، گذشت]. [۷۰۰] متفق علیه است؛ [خ (۱۱)، م (۴۲)]. [۷۰۱] متفق علیه است؛ [خ (۶۴۷۴)]. [مسلم آن را روایت نکرده است]. [۷۰۲] متفق علیه است؛ [خ (۶۴۷۷)، م (۲۹۸۸)]. [۷۰۳] بخاری روایت کرده است؛ [(۶۴۷۸)]. [۷۰۴] امام مالک در الموطا [۲/۹۸۵] و ترمذی [(۲۳۲۰)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۷۰۵] ترمذی [(۲۴۱۲)] روایت کرده و گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۷۰۶] ترمذی روایت کرده است؛ [(۲۴۱۳)]. [۷۰۷] به فتح لام به معنی فک و به کسر لام به معنی ریش است ـ مترجم. [۷۰۸] ترمذی [(۲۴۱۱)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۷۰۹] ترمذی [(۲۴۰۸)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۷۱۰] ترمذی روایت کرده است؛ [(۲۴۰۹)]. [۷۱۱] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۵۸۹)]. [۷۱۲] متفق علیه است؛ [(خ ۱۰۵)، م (۱۶۷۹)]. [روایت کامل این حدیث قبلاً به شمارهی ۲۱۳، گذشت]. [۷۱۳] ابوداود روایت کرده است؛ [(۴۸۷۸)]. [۷۱۴] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۵۶۴)]. [روایت کامل این حدیث قبلاً به شمارهی ۲۳۵، گذشت].
قال الله تعالی:
﴿وَإِذَا سَمِعُواْ ٱللَّغۡوَ أَعۡرَضُواْ عَنۡهُ﴾[القصص: ۵۵].
«و هنگامی که (سخنان) یاوه بشنوند، از آن روی میگردانند».
و قال تعالی:
﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ عَنِ ٱللَّغۡوِ مُعۡرِضُونَ٣﴾[المؤمنون: ۳].
«کسانی هستند که از (کار) بیهوده و (سخن) یاوه، روی میگردانند».
و قال تعالی:
﴿إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَٰٓئِكَ كَانَ عَنۡهُ مَسُۡٔولٗا﴾[الإسراء: ۳۶].
«بیگمان چشم و گوش و دل، همه مورد بازخواست و پرسوجو قرار میگیرد».
و قال تعالی:
﴿وَإِذَا رَأَيۡتَ ٱلَّذِينَ يَخُوضُونَ فِيٓ ءَايَٰتِنَا فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ حَتَّىٰ يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيۡرِهِۦۚ وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ ٱلشَّيۡطَٰنُ فَلَا تَقۡعُدۡ بَعۡدَ ٱلذِّكۡرَىٰ مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ٦٨﴾[الأنعام: ۶۸].
«هرگاه دیدی کسانی به تمسخر و طعن در آیات (قرآنی) ما میپردازند، از آنان روی بگردان تا آنگاه که به سخن دیگری میپردازند و اگر شیطان از یاد تو برد، پس از به خاطر آوردن، با قوم ستمکار منشین».
۱۵۲۸- «وعنْ أبي الدَّرْداءِ سعنِ النبي صقالَ: «منْ ردَّ عَنْ عِرْضِ أخيهِ، ردَّ اللَّه عنْ وجْههِ النَّارَ يوْمَ القِيَامَةِ»» رواه الترمذي وقالَ: حديثٌ حسنٌ.
۱۵۲۸. «از ابودرداء سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس برای دفاع از آبروی دوستش، عیبجویی و غیبت از او را رد و منع کند، روز قیامت خداوند آتش را از روی او دور میکند»» [۷۱۵].
۱۵۲۹- «وعنْ عِتْبَانَ بنِ مالِكٍ سفي حدِيثِهِ الطَّويلِ الـمشْهورِ الَّذي تقدَّم في باب الرَّجاءِ قَالَ: قامَ النبي صيُصلِّي فَقال: «أيْنَ مالِكُ بنُ الدُّخْشُمِ؟» فَقَال رجل: ذلكَ مُنافِقٌ لا يُحِبُّ اللَّه ورسُولَهُ، فَقَال النبي ص: «لا تقُلْ ذلكَ، ألا تَراه قد قَال: لا إلهَ إلاَّ اللًه يُريدُ بذلك وجْه اللَّه، وإن اللَّه قدْ حَرَّمَ على النَّارِ منْ قال: لا إله إلاَّ اللَّه يبْتَغِي بِذلكَ وجْهَ اللَّه»» متفقٌ عليه.
«وعِتبانُ» بكسر العين على الـمشهور، وحُكِي ضمُّها، وبعدها تاء مثناةٌ مِنْ فوق، ثُمَّ باء موحدةٌ. و «الدُّخْشُمُ» بضم الدال وإسكان الخاءِ وضمِّ الشين الـمعجمتين.
۱۵۲۹. «از عتبان بن مالک سدر حدیث طولانی و مشهور او که در باب رجا [۷۱۶]گذشت، روایت شده است که گفت: پیامبر صبرای نماز برخاست و فرمودند: «مالک بن دخشم کجاست؟» مردی گفت: او منافق است و خدا و رسول او را دوست ندارد؛ پیامبر صفرمودند: «چنین مگو! مگر نمیدانی که او «لا إله إلا الله» گفته و از گفتن آن کلمه تنها رضای خدا را خواسته است؟! اما خداوند دوزخ را بر کسی که بگوید: «لا إله إلا الله» و منظورش از آن رضای خدا باشد، حرام کرده است»» [۷۱۷].
۱۵۳۰- «وعَنْ كعْبِ بنِ مالكٍ سفي حدِيثِهِ الطَّويلِ في قصَّةِ توْبَتِهِ وقد سبقَ في باب التَّوْبةِ. قال: قال النبي صوهُو جَالِسٌ في القَوْم بِتبُوكَ: «ما فعل كَعْبُ بنُ مالك؟» فقالَ رجُلٌ مِنْ بَني سلِمَةَ: يا رسُولَ اللَّه حبسهُ بُرْداهُ، والنَّظَرُ في عِطْفيْهِ. فقَال لَهُ معاذُ بنُ جبلٍ س: بِئس ما قُلْتَ، واللَّهِ يا رسُولَ اللَّهِ ما عَلِمْنا علَيْهِ إلاَّ خيْراً، فَسكَتَ رسُولُ اللَّه ص» متفق عليه.
«عِطْفَاهُ» جانِباهُ، وهو إشارةٌ إلى إعجابه بنفسهِ.
۱۵۳۰. «از کعب بن مالک سدر حدیث طولانی او در حکایت توبهی خودش که در باب توبه [۷۱۸]گذشت، روایت شده است که گفت: پیامبر صدر تبوک نشسته بود و در میان مردم، فرمودند: «کعب بن مالک چه کار کرد (کجاست؟)» و مردی از طایفهی بنی سلمه، پاسخ داده بود: فریب مال و لباس، او را از (آمدن) حبس کرد! و معاذ بن جبل سبه آن مرد گفته بود: حرف بدی زدی؛ به خدا سوگند، ای رسول خدا! ما به جز خوبی، از او یاد نداریم و پیامبر صسکوت فرمودند» [۷۱۹].
[۷۱۵] ترمذی [(۱۹۳۲)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۷۱۶] [حدیث شمارهی: ۴۱۷]. [۷۱۷] متفق علیه است، [خ (۴۲۵)، م (۳۲)]. [روایت کامل اینحدیث به شمارهی ۴۱۷، گذشت]. [۷۱۸] متفق علیه است، [خ (۴۴۱۸)، م (۲۷۶۹)]. [۷۱۹] [حدیث شمارهی: ۲۱].
اعلم أن الغيبة تباح لغرضٍ صحيحٍ شرعي لا يمكن الوصول إليه إلا بـها وهو ستة أسباب:
الأول: التظلُّم فيجوز للمظلوم أن يتظلَّم إلى السلطان والقاضي وغيرهـمـا مـمن له ولاية أو قدرة على إنصافه من ظالـمه، فيقول: ظلمني فلان بكذا.
الثاني: الاستعانة على تغيير الـمنكر ورد العاصي إلى الصواب، فيقول لـمن يرجو قدرته على إزالة الـمنكر: فلان يعمل كذا فازجره عنه، ونحو ذلك، ويكون مقصوده التوصل إلى إزالة الـمنكر، فإن لم يقصد ذلك كان حراماً.
الثالث: الاستفتاء، فيقول للمفتي: ظلمني أبي أو أخي أو زوجي أو فلان بكذا فهل له ذلك؟ وما طريقي في الخلاص منه وتحصيل حقي ودفع الظلم؟ ونحو ذلك فهذا جائز للحاجة، ولكن الأحوط والأفضل أن يقول: ما تقول في رجل أو شخص أو زوج كان من أمره كذا؟ فإنه يحصل به الغرض من غير تعيين، ومع ذلك فالتعيين جائز كمـا سنذكره في حديث هند (انظر الحديث رقم ۱۵۳۲) إن شاء الله تعالى.
الرابع: تحذير الـمسلمين من الشر ونصيحتهم، وذلك من وجوه؛ منها جرح الـمجروحين من الرواة والشهود، وذلك جائز بإجـمـاع الـمسلمين بل واجب للحاجة. ومنها الـمشاورة في مصاهرة إنسان أو مشاركته أو إيداعه أو معاملته أو غير ذلك أو مجاورته، ويجب على الـمشاوَر أن لا يخفي حاله بل يذكر الـمساوئ التي فيه بنية النصيحة. ومنها إذا رأى متفقهاً يتردد إلى مبتدع أو فاسق يأخذ عنه العلم وخاف أن يتضرر الـمتفقه بذلك، فعليه نصيحته ببيان حاله بشرط أن يقصد النصيحة، وهذا مـمـا يُغلط فيه، وقد يحمل الـمتكلم بذلك الحسد ويلبِّس الشيطان عليه ذلك ويخيل إليه أنه نصيحة فليُتَفطن لذلك. ومنها أن يكون له ولاية لا يقوم بـها على وجهها، إما بأن لا يكون صالحاً لـها، وإما بأن يكون فاسقاً أو مغفلاً ونحو ذلك، فيجب ذكر ذلك لمن له عليه ولاية عامة ليزيله ويولي من يصلح، أو يعلم ذلك منه ليعامله بمقتضى حاله ولا يغتر به، وأن يسعى في أن يحثه على الاستقامة أو يستبدل به.
الخامس: أن يكون مجاهراً بفسقه أو بدعته كالمجاهر بشرب الخمر، ومصادرة الناس وأخذ الـمكس وجباية الأموال ظلمـاً وتولي الأمور الباطلة، فيجوز ذكره بمـا يجاهر به، ويحرم ذكره بغيره من العيوب إلا أن يكون لجوازه سبب آخر مـمـا ذكرناه.
السادس: التعريف، فإذا كان الإنسان معروفاً بلقب كالأعمش والأعرج والأصم والأعمى والأحول وغيرهم جاز تعريفهم بذلك، ويحرم إطلاقه على جهة التنقص، ولو أمكن تعريفه بغير ذلك كان أولى.
فهذه ستة أسباب ذكرها العلمـاء وأكثرها مجمع عليه. ودلائلها من الأحاديث الصحيحة الـمشهورة؛ فمن ذلك:
بدان که غیبت برای یک هدف صحیح شرعی که رسیدن به آن جز با غیبت ممکن نیست، مباح است و آن، شش سبب است:
۱- شکایت: برای مظلوم رواست که در حضور سلطان و قاضی و هرکس که سرپرستی را بر عهده دارد و یا قادر به گرفتن حق او از ظالم است، شکایت کند و بگوید: فلان کس، فلان مقدار به من ظلم کرد.
۲- کمک طلبیدن برای تغییر منکر و برگرداندن گناهکار به صلاح، یعنی پیش کسی که به قدرت او در برطرف کردن منکرات امید دارد، میگوید: فلان کس چنین عملی میکند و او را از آن منع و توبیخ کن و مانند اینها و باید منظورش دستیابی به برطرف کردن منکر باشد و اگر چنین قصدی نکند، حرام است.
۳- استفتا، که به مفتی میگوید: پدرم یا برادرم یا شوهرم یا فلانی در حق من فلان مقدار ظلم روا داشته است، آیا آنچه که به ظلم از من گرفته، به او میرسد؟ و راه من برای نجات از آن چیست و چگونه به حقم برسم و دفع ظلم کنم؟ و مانند اینها و این، به خاطر نیاز، درست است. اما محتاطانهتر و بهتر آن است که بگوید: در مورد شخصی یا همسری که کارش چنین باشد، چه میگویی؟ که با این، بدون تعیین نام کسی، مقصود حاصل میشود و با این وصف، نام بردن او نیز جایز است، چنان که در حدیث هند ـ ان شاءالله ـ ذکر خواهیم کرد.
۴- ترساندن و دور نگه داشتن مسلمانها از شر و نصیحت آنان و آن از جهاتی است، از جمله:
(الف) خدشه وارد کردن به ناقلان و شاهدانی که در صداقت و شهادت خود (در شهادت بر قضیهای یا نقل واقعهای) عادل نیستند و دارای خدشهاند که آن، به اجماع مسلمانان جایز و بلکه به علت نیاز و ضرورت، واجب است.
(ب) مشورت در مورد ازدواج با انسانی یا در مورد شراکت با او یا ودیعه گذاشتن نزد او یا معامله و خرید و فروش با او و دیگر چیزها و بر شخص مشاور واجب است که حال طرف را پنهان نکند، بلکه به نیت نصیحت، بدیهای او را بگوید.
(ج) وقتی طلبهی فقهی را دید که با شخص بدعتگزار یا فاسق رفت و آمد دارد و از او دانش میآموزد و ترسید که (به عقیده و اخلاق طلبه) ضرر برسد، بر او لازم است که طلبه را با بیان احوال و اخلاق آن استاد، به دوری گزیدن از وی، پند و اندرز دهد، به شرط آنکه قصد نصیحت داشته باشد و این از کارهایی است که انسان در آن دچار اشتباه میشود و گاهی حسد است که گوینده را به چنین کاری وا میدارد و شیطان در این امر او را به اشتباه میاندازد و خود نیز چنین خیال میکند که گفتهاش، نصیحت است، پس لازم است خوب توجه نماید و در این کار هوشیاری و دقت کند.
(د) کسی که مقام و منصبی دارد که به طور شایسته بدان قیام نمیکند، یا از لحاظ این که او شایستهی انجام دادن و اجرای آن کار نیست یا این که فاسق یا غافل و نادان و... است، پس واجب است این عیوب نزد کسی که ولایت عامه دارد (حاکم یا قاضی)، بیان شود تا حاکم، او را عزل کند و کسی را که شایستگی چنین سمتی دارد، برگزیند یا این مسایل را بداند تا با او به مناسب حالش، رفتار و برخورد کند و به او فریفته نشود و بکوشد که او را بر استقامت و صلاح و تشویق نماید یا از او بخواهد که اخلاق خود را تغییر دهد.
۵- کسی که آشکارا فسق و فجور انجام میدهد یا بدعتی بد میگزارد، مانند کسی که آشکارا شراب بنوشد و یا مال مردم را غصب کند و باج بگیرد و اموال مردم را به ظلم و تعدی تصاحب و تصرف کند و یا مشغول کارهای باطل و بیهوده باشد که برای انسان درست است که گناه آشکار او را بیان کند و ذکر او با عیبی دیگر، حرام است، مگر اینکه برای جواز آن، سببی از اسباب ذکر شده موجود باشد.
۶- شناسایی و لقب: هرگاه انسان به لقبی مانند: تاربین (کسی که چشمانش آب بیاورد)، لنگ، کر، کور، لوچ و مانند اینها معروف باشد، درست است که با این القاب معرفی شود. حرام است که شخص این لقبها را به طریق نقص نسبت دادن و بیاحترامی به طرف ذکر کند و اگر معرفی او به غیر این لقبها امکان داشت، بهتر است.
این شش سبب است که علما ذکر کردهاند و بر بیشتر آنها اتفاقنظر دارند، و دلایل آنان از احادیث صحیح، مشهور است از جمله:
۱۵۳۱- «عَنْ عَائِشَةَ لأن رَجُلاً استأْذَن عَلى النبي صفقَالَ: «ائذَنُوا لهُ، بئس أخو العشِيرَةِ؟»» متفقٌ عليه.
احْتَجَّ بهِ البخاري في جَوازِ غيبةِ أهلِ الفسادِ وأهلِ الرِّيبِ.
۱۵۳۱. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: مردی از پیامبر صطلب اجازه (برای ورود) کرد و پیامبر صفرمودند «به او اجازه دهید، بد برادری برای عشیرهاش است!»» [۷۲۰].
بخاری در جایز بودن غیبت اشخاص فاسد و محل تردید، به این حدیث استدلال کرده است.
۱۵۳۲- «وعنْهَا قَالَتْ: قَالَ رسُولُ اللَّه ص: «مَا أَظُن فُلاناً وفُلاناً يعرِفَانِ مِنْ ديننا شَيْئاً» رواه البخاريُّ. قال الليثُ بنُ سعْدٍ أحدُ رُواةِ هذا الحَدِيثِ: هذَانِ الرَّجُلانِ كَانَا مِنَ المُنَافِقِينَ».
۱۵۳۲. «از حضرت عایشه لروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «گمان نمیکنم فلانی و فلانی، چیزی از دین ما بدانند»» [۷۲۱].
لیث بن سعد یکی از راویان این حدیث گفته است: این دو نفر، از منافقان بودند.
۱۵۳۳- «وعنْ فَاطِمةَ بنْتِ قَيْسٍ لقَالَتْ: أَتيْتُ النبي ص، فقلت: إنَّ أبا الجَهْمِ ومُعاوِيةَ خَطباني؟ فقال رسول اللَّهِ ص: «أمَّا مُعَاوِيةُ، فَصُعْلُوكٌ لا مالَ له، وأمَّا أبو الجَهْمِ فلا يضَعُ العَصا عنْ عاتِقِهِ»» متفقٌ عليه.
وفي روايةٍ لـمسلمٍ: «وأمَّا أبُو الجَهْمِ فضَرَّابُ للنِّساءِ» وهو تفسير لرواية: «لا يَضَعُ العَصا عَنْ عاتِقِهِ» وقيل: معناه: كثيرُ الأسفارِ.
۱۵۳۳. «از فاطمه بنت قیس لروایت شده است که گفت: به خدمت پیامبر صرفتم و گفتم: اباجهم و معاویه از من خواستگاری کردهاند، پیامبر صفرمودند: «معاویه فقیر است و مالی ندارد و اباجهم عصا را از شانهی خود پایین نمیگذارد»» [۷۲۲].
«در روایتی دیگر از مسلم آمده است: «اباجهم زیاد زنان را کتک میزند» و آن، تفسیر روایت «عصا را از شانهاش پایین نمیگذارد» میباشد و نیز گفته شده است که: معنیاش آن است که او زیاد مسافرت میکند».
۱۵۳۴- «وعن زيْد بنِ أرْقَمَ سقال: خَرجْنَا مع رسولِ اللِّهِ صفي سفَرٍ أصاب النَّاس فيهِ شِدةٌ، فقال عبدُ اللَّه بنُ أُبَيّ: لا تُنْفِقُوا على منْ عِنْد رسُولِ اللَّه حتى ينْفَضُّوا وقال: لَئِنْ رجعْنَا إلى الـمدِينَةِ ليُخرِجنَّ الأعزُّ مِنْها الأذَلَّ، فَأَتَيْتُ رسول اللَّه ص، فَأَخْبرْتُهُ بِذلكَ، فأرسلَ إلى عبد اللَّه بن أُبَي فَاجْتَهَد يمِينَهُ: ما فَعَل، فقالوا: كَذَب زيدٌ رسولَ اللَّه ص، فَوقَع في نَفْسِي مِمَّا قالوهُ شِدَّةٌ حتى أنْزَل اللَّه تعالى تَصْدِيقي: ﴿إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ﴾[المنافقون: ۱]. ثم دعاهم النبي ص، لِيَسْتغْفِرَ لـهم فلَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ» متفقٌ عليه.
۱۵۳۴. «از زید بن ارقم سروایت شده است که گفت: با پیامبر صدر سفری از مدینه خارج شدیم که در آن سفر مردم سختی زیاد دیدند؛ عبدالله بن ابی به مردم گفت: به یاران مهاجر پیامبر صانفاق نکنید تا پراکنده شوند و نیز گفت: اگر به مدینه بازگشتیم، ثروتمندان و اشراف، اشخاص پست و فقیر را از شهر خارج میکنند؛ من به خدمت پیامبر صآمدم و این خبر را به او عرض کردم، پیامبر صشخصی را به دنبال عبدالله بن ابی فرستاد و (اما) او سخت قسم خورد که چنین نگفته است و دیگران گفتند: زید به پیامبر صدروغ گفته است، و از گفتهی ایشان متأثر و غمی سخت در دل من افتاد تا این که به تصدیق سخن من، این آیه نازل شد:
﴿إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ﴾سپس پیامبر صآنان را خواند تا برایشان طلب آمرزش کند، آنان از آمدن سرپیچی کردند» [۷۲۳].
۱۵۳۵- «وعنْ عائشةَ لقالتْ: قالت هِنْدُ امْرأَةُ أبي سُفْيانَ للنبي ص: إنَّ أبا سُفيانَ رجُلٌ شَحِيحُ ولَيْس يُعْطِيني ما يَكْفِيني وولَدِي إلاَّ ما أخَذْتُ مِنه، وهَو لا يعْلَمُ؟ قال: «خُذِي ما يكْفِيكِ ووَلَدَكِ بالـمعْرُوفِ»» متفقٌ عليه.
۱۵۳۵. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: هند زن ابوسفیان در خدمت پیامبر صعرض کرد: ابوسفیان مردی بخیل است و به اندازهی کفایت من و پسرانم مخارج زندگی به من نمیدهد، جز آن مقدار که خودم از مال او برمیدارم و او نمیداند، پیامبر صفرمودند: «بدان مقداری که عرفاً کفایت مخارج زندگی خود و بچههایت را میکند، بردار»» [۷۲۴].
[۷۲۰] متفق علیه است؛ [خ (۶۰۵۴)، م (۲۵۹۱)]. [۷۲۱] بخاری روایت کرده است؛ [(۶۰۶۷)]. [۷۲۲] متفق علیه است؛ [م (۱۴۸۰)]. [بخاری آن را روایت نکرده است]. [۷۲۳] متفق علیه است؛ [خ (۴۹۰۰)، م (۲۷۷۲)]. [۷۲۴] متفق علیه است؛ [خ (۵۳۵۹)، م (۱۷۱۴)].
قال الله تعالی:
﴿هَمَّازٖ مَّشَّآءِۢ بِنَمِيمٖ١١﴾[القلم: ۱۱].
«(از) بسیار عیبجویی که دایماً سخنچینی میکند (پیروی نکن)».
و قال تعالی:
﴿مَّا يَلۡفِظُ مِن قَوۡلٍ إِلَّا لَدَيۡهِ رَقِيبٌ عَتِيدٞ١٨﴾[ق: ۱۸].
«انسان هیچ سخنی را بر زبان نمیراند، مگر اینکه فرشتهای مراقب و آمادهی دریافت و نوشتن آن سخن است».
۱۵۳۶- «وعَنْ حذَيْفَةَ سقالَ: قال رسُولُ اللَّه ص: «لا يَدْخُلُ الجنةَ نمَّامٌ»» متفقٌ عليه.
۱۵۳۶. «از حذیفه سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هیچ سخنچینی داخل بهشت نمیشود»» [۷۲۵].
۱۵۳۷- «وعَنْ ابن عَباسٍ بأنَّ رَسُول اللَّهِ ص: مرَّ بِقَبريْنِ فقال: «إنَّهُمَا يُعَذَّبان، وَمَا يُعَذَّبَانِ في كَبيرٍ، بَلى إنَّهُ كَبيرٌ: أمَّا أحَدُهمَا، فَكَانَ يمشِي بالنَّمِيمَةِ، وأمَّا الآخرُ فَكَانَ لا يسْتَتِرُ مِنْ بولِه»».
متفقٌ عليه، وهذا لفظ إحدى روايات البخاري.
قالَ العُلَمـاءُ: معْنَى: «وما يُعَذَّبَانِ في كَبيرٍ» أيْ كبير في زَعْمِهمـا وقيلَ: كَبِيرٌ تَرْكُهُ عَلَيهمـا.
۱۵۳۷. «از ابن عباس بروایت شده است که گفت: پیامبر صاز کنار دو قبر گذشت و فرمودند: «این دو عذاب میشوند و به علت گناهی بزرگ هم عذاب داده نمیشوند، آری چرا که، بزرگ است؛ یکی از آنها سخنچینی میکرد و دیگری از ادرار استبرا نمینمود و در آن حجاب و لطافت را رعایت نمیکرد»» [۷۲۶].
علما گفتهاند: معنی «وما يُعَذَّبَانِ في كَبيرٍ» این است که: در گمان خودشان، (گناه) بزرگ نبوده است و بعضی گفتهاند: منظور آن است که ترک آن عمل برایشان سخت و بزرگ نبوده است.
۱۵۳۸- «وعن ابن مسْعُودٍ سأنَّ النبي صقال: «ألا أُنَبِّئكُم ما العَضْهُ؟ هي النَّمِيمةُ، القَالَةُ بيْنَ النَّاسِ»» رواه مسلم.
«العَضْهُ»: بفَتْح العين الـمُهْمَلَةِ، وإسْكان الضَّادِ الـمُعْجَمَةِ، وبالـهاءِ على وزنِ الوجهِ، ورُوي: «العِضَةُ» بِكسْرِ العَيْنِ و فَتْحِ الضَّادِ الـمُعْجَمَةِ عَلى وَزْنِ العِدَةِ، وهِي: الكذِبُ والبُهتانُ، وعَلى الرِّواية الأولى: العَضْهُ مصدرٌ، يقال: عَضَهَهُ عَضْهاً، أي: رماهُ بالعَضْهِ.
۱۵۳۸. «از ابن مسعود سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «آیا شما را از عضه (بهتان و دروغ) خبر دهم؟ آن انداختن کینه و کثرت سخنچینی در بین مردم است»» [۷۲۷].
[۷۲۵] متفق علیه است؛ [خ (۶۰۵۵)، م (۱۰۵)]. [۷۲۶] متفق علیه است؛ [خ (۲۱۶)، م (۲۹۲)]. آنچه در متن آمده، لفظ یکی از روایتهای بخاری است. [۷۲۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۶۰۶)].
قال الله تعالی:
﴿وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ﴾[المائدة: ۲].
«همدیگر را در راه گناه و تجاوز و ستمکاری، یاری و پشتیبانی نکنید».
وفي الباب، الأحادیث السابقه فی الباب قبله.
احادیث سابق در باب قبلی هم در موضوع این باب است.
۱۵۳۹- «وعن ابن مَسْعُودٍ سقالَ: قالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «لا يُبَلِّغْني أحدٌ من أصْحابي عنْ أحَدٍ شَيْئاً، فَإنِّي أُحِبُّ أنْ أَخْرُجَ إِليْكُمْ وأنا سليمُ الصَّدْرِ»» رواه أبو داود والترمذي.
۱۵۳۹. «از ابن مسعود سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هیچیک از صحابهی من حرف شخص دیگری را به من نرساند؛ زیرا من دوست دارم که در حالی پیش شما بیایم که سینه (قلب) من، سالم و پاک باشد»» [۷۲۸].
[۷۲۸] ابوداود [(۴۸۶۰)] و ترمذی [(۳۸۹۳)] روایت کردهاند.
قال الله تعالی:
﴿يَسۡتَخۡفُونَ مِنَ ٱلنَّاسِ وَلَا يَسۡتَخۡفُونَ مِنَ ٱللَّهِ وَهُوَ مَعَهُمۡ إِذۡ يُبَيِّتُونَ مَا لَا يَرۡضَىٰ مِنَ ٱلۡقَوۡلِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ بِمَا يَعۡمَلُونَ مُحِيطًا١٠٨﴾[النساء: ۱۰۸].
«آنان (از مردم شرم میکنند و) خیانت خود را از آنها پنهان میدارند، ولی حیا نمیکنند (و با انجام ندادن آن) آن را از خدا پنهان نمیدارند که همیشه با آنان است، (از جمله) آنگاه که شبانگاهان بر گفتاری که خدا از آن خشنود نیست، متفق و همدست میگردند و خداوند از آنچه میکنند، کاملاً آگاه است».
۱۵۴۰- «وعن أبي هُريرةًَ سقالَ: قالَ رسُولُ اللَّهِ ص: «تَجدُونَ النَّاسَ معادِنَ: خِيارُهُم في الجاهِليَّةِ خيارُهُم في الإسْلامِ إذا فَقُهُوا، وتجدُونَ خِيارَ النَّاسِ في هذا الشَّأنِ أشدَّهُمْ لهُ كَراهِيةً، وتَجدُونَ شَرَّ النَّاسِ ذا الوجْهيْنِ، الذي يأتي هؤلاءِ بِوجْهٍ وَهؤلاءِ بِوَجْهِ»» متفقٌ عليه.
۱۵۴۰.«از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «مردم را همچون معادن مییابید: بهترین آنها در جاهلیت، بهترین آنها در اسلام (هم) هست، وقتی که در دین آگاه میشوند و بهترین مردم را در این امر (خلافت و امارت) کسانی مییابید که برای قبول آن سخت کراهت دارند و بدترین مردم را شخص دورویی مییابید که در نزد اینان به وجهی برخورد میکنند و در نزد آنان به وجهی دیگر»» [۷۲۹].
۱۵۴۱- «وعنْ محمدِ بن زَيْدٍ أنَّ نَاسًا قَالُوا لجَدِّهِ عبدِ اللَّه بنِ عُمَر ب: إنَّا نَدْخُلُ عَلَى سَلاطِيننا فنقولُ لهُمْ بِخلافِ ما نتكلَّمُ إذَا خَرَجْنَا مِنْ عِندِهِمْ قال: كُنًا نعُدُّ هذا نِفَاقاً عَلى عَهْدِ رسولِ اللَّه ص» رواه البخاري.
۱۵۴۱. «از محمد بن زید روایت شده است که گفت: عدهای به جدش عبدالله بن عمربگفتند: ما نزد پادشاهان خود میرویم و برخلاف آنچه که در غیابشان میگوییم، در حضورشان سخن میرانیم (این چگونه است؟) گفت: ما در عهد پیامبر صاین را نفاق به شمار میآوردیم» [۷۳۰].
[۷۲۹] متفق علیه است؛ [خ (۳۴۳۹)، م (۲۵۲۶)]. [۷۳۰] بخاری روایت کرده است؛ [(۷۱۷۸)].
قال الله تعالی:
﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌ﴾[الإسراء: ۳۶].
«از چیزی دنبالهروی نکن که از آن آگاهی نداری».
و قال تعالی:
﴿مَّا يَلۡفِظُ مِن قَوۡلٍ إِلَّا لَدَيۡهِ رَقِيبٌ عَتِيدٞ١٨﴾[ق: ۱۸].
«انسان هیچ سخنی را بر زبان نمیراند، مگر اینکه فرشتهای مراقب و آمادهی دریافت و نوشتن آن سخن است».
۱۵۴۲- «وعنْ ابنِ مسعود سقال: قالَ رسُولُ اللَّه ص: «إنًَّ الصِّدْقَ يهْدِي إلى الْبِرَّ وَإنَّ البرِّ يهْدِي إلى الجنَّةِ، وإنَّ الرَّجُل ليَصْدُقُ حتَّى يُكتَبَ عِنْدَ اللَّهِ صِدّيقاً، وإنَّ الْكَذِبَ يَهْدِي إلى الفُجُورِ وإنَّ الفُجُورًَ يهْدِي إلى النارِ، وإن الرجلَ ليكذبُ حَتى يُكْتبَ عنْدَ اللَّهِ كَذَّاباً»» متفقٌ عليه.
۱۵۴۲. «از ابن مسعود سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «راستی، بهسوی نیکی و نیکی، بهسوی بهشت هدایت میکند و شخص همچنان راستی میگزیند و راست میگوید تا اینکه نزد خداوند به عنوان شخص بسیار راستگو، نوشته میشود و دروغ، انسان را به کار بد میکشاند و کار بد، او را به آتش سوق میدهد و شخص همچنان دروغ میگوید تا این که نزد خداوند به عنوان شخص بسیار دروغگو، نوشته میشود»» [۷۳۱].
۱۵۴۳- «وعن عبدِ اللَّهِ بنِ عَمْرو بنِ العاص ب، أنَّ النبي صقال: «أَرْبعٌ منْ كُنَّ فِيهِ، كان مُنافِقاً خالِصاً، ومنْ كَانتْ فيهِ خَصْلَةٌ مِنْهُنَّ، كَانتْ فِيهِ خَصْلةٌ مِنْ نِفاقٍ حتَّى يَدعَهَا: إذا اؤتُمِنَ خَانَ، وَإذا حدَّثَ كَذَبَ، وإذا عاهَدَ غَدَرَ، وإذا خَاصمَ فجَرَ»» متفقٌ عليه.
وقد سبقَ بيانه مع حديثِ أبي هُرَيْرَةَ بنحوهِ في «باب الوفاءِ بالعهد».
۱۵۴۳. «از عبدالله بن عمرو بن عاص شروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «چهار خصلت هست که در هرکس وجود داشته باشند، او منافقی خالص است و هرکس یکی از این خصلتها در او باشد، خصلتی از نفاق را دارد تا وقتی که آن را ترک کند: (۱) وقتی که امانتی به او سپرده شود، در آن خیانت میکند؛ (۲) وقتی که حرف میزند، دروغ میگوید؛ (۳) هرگاه پیمانی ببندد، عهدشکنی میکند؛ (۴) هرگاه با کسی دشمنی و دعوا کند، از حق و حد میگذرد و حرف زشت میزند و دشنام میدهد»» [۷۳۲].
و ذکر این حدیث با حدیثی همانند آن از ابوهریره سدر باب وفای به عهد گذشت [۷۳۳].
۱۵۴۴- «وعن ابن عباسٍ بعن النبي ص، قالَ: «مَنْ تَحَلَّمَ بِحُلْمٍ لمْ يرَهُ، كُلِّفَ أنْ يَعْقِدَ بيْن شَعِيرتينِ، ولَنْ يفْعَلَ، ومِنِ اسْتَمَع إلى حديثِ قَوْم وهُمْ لهُ كارِهُونَ، صُبَّ في أُذُنَيْهِ الآنُكُ يَوْمَ القِيامَةِ، ومَنْ صوَّر صُورةً، عُذِّبَ وَكُلِّفَ أنْ ينفُخَ فيها الرُّوحَ وَليْس بِنافخٍ»» رواه البخاري.
«تَحلَّم» أي: قالَ أنهُ حَلم في نَوْمِهِ ورَأى كَذا وكَذا، وهو كاذبٌ و «الآنك» بالـمدِّ وضمِّ النونِ وتخفيفِ الكاف: وهو الرَّصَاصُ الـمذابُ.
۱۵۴۴. «از ابن عباس بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس خوابی را که ندیده است، بیان کند، مکلف میشود که دو جو را با هم گره ببندد و هرگز نمیتواند و کسی که به سخن دیگران گوش دهد، در حالی که آنان راضی نیستند، روز قیامت در دو گوش او سرب گداخته شده ریخته میشود و هرکس صورت انسان یا حیوان را نقاشی کند، عذاب داده و مکلف میشود که روح در آن بدمد و هرگز نمیتواند در آن بدمد»» [۷۳۴].
۱۵۴۵- «وعن ابنِ عُمرَ بقالَ: قال النبي ص: «أفْرَى الفِرَى أنْ يُرِيَ الرجُلُ عيْنَيْهِ ما لَمْ تَرَيا»» رواهُ البخاري. ومعناه: يقولُ: رأيتُ فيمـا لم يره.
۱۵۴۵. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «بدترین و بزرگترین افترا و دروغ آن است که مرد بگوید: چیزی را دیدهام، در حالی که هنوز دو چشم او آن را ندیده است»» [۷۳۵].
۱۵۴۶- «وعن سَمُرَةَ بنِ جُنْدُبٍ سقالَ: كانَ رسُولُ اللَّه صمـِما يُكْثِرُ أنْ يقولَ لأصحابهِ: «هَلْ رَأَى أحدٌّ مِنكُمْ مِن رؤيا؟» فيقُصُّ عليهِ منْ شَاءَ اللَّه أنْ يقُصَّ. وَإنَّهُ قال لنا ذات غَدَاةٍ: «إنَّهُ أتَاني اللَّيْلَةَ آتيانِ، وإنَّهُما قالا لي: انطَلقْ، وإنِّي انْطلَقْتُ معهُما، وإنَّا أتَيْنَا عَلى رجُلٍ مُضْطَجِعٌ، وإِذَا آَخَرُ قَائِمٌ عَلَيْهِ بِصَخْرَةٍ، وإِذَا هُوَ يَهْوي بالصَّخْرَةِ لِرَأْسِهِ، فَيثْلَغُ رَأْسهُ، فَيَتَدَهْدَهُ الحَجَرُ هَاهُنَا. فيتبعُ الحَجَرَ فيأْخُـذُهُ، فلا يَرجِعُ إلَيْه حَتَّى يَصِحَّ رَأْسُهُ كما كان، ثُمَّ يَعُودُ عَلَيْهِ، فَيفْعلُ بهِ مِثْلَ ما فَعَل المَرَّةَ الأولى،» قال: قلتُ لـهما: سُبْحانَ اللَّهِ، ما هذانِ؟ قالا لي: انْطَلِقْ انْطَلِقْ، فانْطَلَقْنا. فأَتيْنَا عَلى رَجُل مُسْتَلْقٍ لقَافَاه وَإذا آخَرُ قائمٌ عليهِ بكَلُّوبٍ مِنْ حَديدٍ، وإذا هُوَ يَأْتى أحَد شِقَّيْ وَجْهِهِ فيُشَرْشِرُ شِدْقَهُ إلى قَفاهُ، ومنْخِرهُ إلى قَفَاهُ، وَعينَهُ إلى قَفاهُ، ثُمَّ يتَحوَّل إلى الجانبِ الآخرِ فَيَفْعَل بهِ مثْلَ ما فعلُ بالجانب الأول، فَما يَفْرُغُ مِنْ ذلكَ الجانب حتَّى يصِحَّ ذلكَ الجانِبُ كما كانَ، ثُمَّ يَعُودُ عليْهِ، فَيَفْعَل مِثْلَ ما فَعلَ في المَرَّةِ الأولى. قال: قلتُ: سُبْحَانَ اللَّه، ما هذان؟ قالا لي: انْطلِقْ انْطَلِقْ، فَانْطَلَقْنَا. فَأتَيْنا عَلى مِثْل التَّنُّورِ فَأَحْسِبُ أنهُ قال: فإذا فيهِ لَغَطٌ، وأصْواتٌ، فَاطَّلَعْنا فيهِ فَإِذَا فِيهِ رجالٌ ونِساء عُرَاةٌ، وإذا هُمْ يأتِيهمْ لَهَبٌ مِنْ أَسْفلِ مِنْهُمْ، فإذا أتَاهُمْ ذلكَ اللَّهَبُ ضَوْضَؤُوا، قلتُ ما هؤلاءِ؟ قالا لي: انْطَلِقْ انْطَلِقْ،فَانْطَلقْنَا. فَأَتيْنَا على نهرٍ حسِبْتُ أَنهُ كانَ يقُولُ: «أَحْمرُ مِثْلُ الدًَّمِ، وإذا في النَّهْرِ رَجُلٌ سابِحٌ يَسْبحُ، وَإذا على شَطِّ النَّهْرِ رجُلٌ قَد جَمَعَ عِندَهُ حِجارةً كَثِيرَة، وإذا ذلكَ السَّابِحُ يسبح ما يَسْبَحُ، ثُمَّ يَأتيْ ذلكَ الذي قَدْ جمَعَ عِنْدهُ الحِجارةَ، فَيَفْغَرُ لهَ فاهُ، فَيُلْقِمُهُ حجراً، فَيَنْطَلِقُ فَيَسْبَحُ، ثُمَّ يَرْجِعُ إليهِ، كُلَّمَا رجع إليْهِ، فَغَر لهُ فاهُ، فَألْقمهُ حَجَراً، قلت لـهما: ما هذانِ؟ قالا لي: انْطلِقْ انطلِق، فانْطَلَقنا. فَأَتَيْنَا على رَجُلٍ كرِيِه المَرْآةِ، أوْ كأَكرَهِ ما أنت رَاءٍ رجُلاً مَرْأَى، فإذا هو عِندَه نارٌ يحشُّها وَيسْعى حَوْلَهَا، قلتُ لـهما: ما هذا؟ قالا لي: انْطَلِقْ انْطلِقْ، فَانْطَلقنا. فَأتَينا على روْضةٍ مُعْتَمَّةٍ فِيها مِنْ كلِّ نَوْرِ الرَّبيعِ، وإذا بيْنَ ظهْرَي الرَّوضَةِ رَجلٌ طويلٌ لا أكادُ أرى رأسَهُ طُولاً في السَّماءِ، وإذا حوْلَ الرجلِ منْ أكثر ولدان ما رَأَيْتُهُمْ قطُّ، قُلتُ: ما هذا؟ وما هؤلاءِ؟ قالا لي: انطَلقْ انْطَلِقْ فَاَنْطَلقنا. فَأتيْنَا إلى دَوْحةٍ عظِيمَة لَمْ أر دَوْحةً قطُّ أعظمَ مِنها، ولا أحْسنَ، قالا لي: ارْقَ فيها، فَارتَقينا فيها، إلى مدِينةٍ مَبْنِيَّةٍ بِلَبِنٍ ذَهبٍ ولبنٍ فضَّةٍ، فأتَينَا باب المَدينة فَاسْتفتَحْنَا، فَفُتحَ لَنا، فَدَخَلناهَا، فَتَلَقَّانَا رجالٌ شَطْرٌ مِن خَلْقِهِم كأحْسنِ ما أنت راءٍ، وشَطرٌ مِنهم كأَقْبحِ ما أنتَ راءِ، قالا لهم: اذهبوا فقَعُوا في ذلك النًّهْر، وإذا هُوَ نَهرٌ معتَرِضٌ يجْرِي كأن ماءَهُ الـمحضُ في البياض، فذَهبُوا فوقعُوا فيه، ثُمَّ رجعُوا إلينا قد ذَهَب ذلكَ السُّوءُ عَنهمْ، فَصارُوا في أحسن صُورةٍ.قال: قالا لي: هذه جَنَّةُ عدْن، وهذاك منزلُكَ، فسمَا بصَرِي صُعداً، فإذا قصر مِثلُ الرَّبابة البيضاءِ. قالا لي: هذاك منزِلُكَ. قلتُ لـهما: بارك اللَّه فيكُما، فَذراني فأدخُلْه. قالا: أما الآن فلا، وأنتَ داخلُهُ. قلت لهُما: فَإنِّي رأَيتُ مُنْذُ اللَّيلة عجباً؟ فما هذا الذي رأيت؟ قالا لي: إنَا سَنخبِرُك. أمَّا الرجُلُ الأوَّلُ الذي أتَيتَ عَليه يُثلَغُ رأسُهُ بالحَجَرِ، فإنَّهُ الرَّجُلُ يأخُذُ القُرْآنَ فيرفُضُه، وينامُ عن الصَّلاةِ الـمكتُوبةِ. وأمَّا الذي أتَيتَ عَليْهِ يُشرْشرُ شِدْقُه إلى قَفاهُ، ومَنْخِرُه إلى قَفاهُ، وعَيْنهُ إلى قفاهُ، فإنه الرَّجُلُ يَغْدو مِنْ بَيْتِه فَيكذبُ الكذبةَ تبلُغُ الآفاقَ. وأمَّا الرِّجالُ والنِّساءُ العُراةُ الذين هُمْ في مِثل بِناءِ التَّنُّورِ، فإنَّهم الزُّناةُ والزَّواني. وأما الرجُلُ الَّذي أتَيْت عليْهِ يسْبَحُ في النَهْرِ، ويلْقمُ الحِجارة، فإنَّهُ آكِلُ الرِّبا. وأمَّا الرَّجُلُ الكَريهُ المَرآةِ الذي عندَ النَّارِ يَحُشُّها ويسْعى حَوْلَها فإنَّهُ مالِكُ خازنُ جَهنَّمَ. وأما الرَّجُلُ الطَّويلُ الَّذي في الرَّوْضةِ، فإنه إبراهيم، وأما الوِلدانُ الذينَ حوْله، فكلُّ مُوْلود ماتَ على الفِطْرَةِ»» وفي رواية البَرْقَانِي: ««وُلِد على الفِطْرَةِ». فقال بعض الـمسلمينَ: يا رسول اللَّه، وأولادُ الـمشرِكينَ؟ فقال رسولُ اللَّه ص: «وأولادُ الـمشركينَ». وأما القوم الذين كانوا شطر منهم حسن وشطر منهم قبيح فإنهم قوم خلطوا عملاً صالحاً وآخر سيئاً تجاوز الله عنهم» رواه البخاري.
وفي رواية له: ««رأيتُ اللَّيلَةَ رجُلَين أتَياني فأخْرجاني إلى أرْضِ مُقدَّسةِ» ثم ذكَره. وقال: «فانطَلَقْنَا إلى نَقبٍ مثل التنُّورِ، أعْلاهُ ضَيِّقٌ وأسْفَلُهُ وَاسعٌ، يَتَوَقَّدُ تَحتهُ ناراً، فإذا ارتَفَعت ارْتَفَعُوا حَتى كادُوا أنْ يَخْرُجوا، وإذا خَمَدت، رَجَعوا فيها، وفيها رجالٌ ونساء عراةٌ. وفيها: حتى أتَينَا على نَهرٍ من دَم، ولم يشك فيه رجُلٌ قائمٌ على وسط النَّهرِ، وعلى شطِّ النَّهر رجُلٌ، وبيْنَ يديهِ حجارةٌ، فأقبل الرَّجُلُ الذي في النَّهرِ، فَإذا أراد أنْ يخْرُجَ، رمَى الرَّجُلُ بِحجرٍ في فِيه، فردَّهُ حيْثُ كانَ، فجعلَ كُلَّمَا جاءَ ليخْرج جَعَلَ يَرْمي في فيه بحجرٍ، فيرْجِعُ كما كانَ.وفيهَا: «فصعدا بي الشَّجَرةَ، فَأدْخلاني داراً لَمْ أر قَطُّ أحْسنَ منْهَا، فيها رجالٌ شُيُوخٌ وَشَباب». وفِيهَا: «الَّذي رأيْتهُ يُشَقُّ شِدْقُهُ فكَذَّابٌ، يُحدِّثُ بالْكذبةِ فَتُحْملُ عنْهَ حتَّى تَبْلُغَ الآفاق، فيصْنَعُ بهِ ما رأيْتَ إلى يوْم الْقِيامةِ». وفيها: «الَّذي رأيْتهُ يُشْدَخُ رأسُهُ فرجُلٌ علَّمهُ اللَّه الْقُرآنَ، فنام عنهُ بِاللَّيْلِ، ولَمْ يعْملْ فيه بِالنَّهَارِ، فيُفْعلُ بِه إلى يوم الْقِيامةِ». والدَّارُ الأولى التي دخَلْتَ دارُ عامَّةِ المُؤمنينَ، وأمَّا هذه الدَّارُ فدَارُ الشُّهَداءِ، وأنا جِبْريلُ، وهذا مِيكائيلُ، فارْفع رأسَك، فرفعتُ رأْسي، فإذا فوقي مِثلُ السَّحابِ، قالا: ذاكَ منزلُكَ، قلتُ: دَعاني أدْخُلْ منزلي، قالا: إنَّهُ بَقي لَكَ عُمُرٌ لَم تَستكمِلْهُ، فلَوْ اسْتَكْملته، أتيت منْزِلَكَ»» رواه البخاري.
قوله: «يَثْلَغ رَأْسهُ» وهو بالثاءِ الـمثلثة والغينِ الـمعجمة، أي: يشدخُهُ ويَشُقُّه. قوله: «يَتَدهْده» أي: يتدحرجُ، و «الكَلُّوبُ» بفتح الكاف، وضم اللام الـمشددة، وهو معروف. قوله: «فيُشَرشِرُ» أي: يُقَطَّعُ. قوله: «ضوْضَوؤوا» وهو بضادين معجمتين، أي صاحوا. قوله: «فيفْغَرُ» هو بالفاءِ والغين الـمعجمة، أي: يفتحُ. قوله: «الـمرآةِ» هو بفتح الـميم، أي: الـمنْظَر. قوله: «يحُشُّها» هو بفتح الياء وضم الحاءِ الـمهملة والشين الـمعجمة، أي: يوقدها، قوله: «روْضَةٍ مُعْتَمَّةِ» هو بضم الـميم وإسكان العين وفتح التاء وتشديد الـميم، أي: وافيةِ النَّبات طويلَته. قَولُهُ: «دَوْحَةٌ» وهي بفتح الدال، وإسكان الواو وبالحاءِ الـمهملة: وهِي الشَّجرَةُ الْكبيرةُ، قولُهُ: «الـمَحْضُ» هو بفتح الـميم وإسكان الحاءِ الـمهملة وبالضَّاد الـمعجمة: وهُوَ اللَّبَنُ. قولُهُ: «فَسَمـا بصرِي» أي: ارْتَفَعَ. «وَصُعُداً»: بضم الصاد والعين: أيْ: مُرْتَفِعاً. «وَالرَّبابةُ»: بفتح الراءِ وبالباءِ الـموحدة مُكررة، وهي السَّحابة.
۱۵۴۶. «از سمره بن جندب سروایت شده است که گفت: پیامبر صاز چیزهایی که زیاد تکرار میفرمود، این بود که از اصحابسسؤال میکرد: «آیا یکی از شما خوبی دیده است؟» و هر کسی که خدا اراده میکرد، خوابش را برای پیامبر صتعریف میکرد و یک صبح برای ما فرمودند: «امشب در خواب دو نفر پیش من آمدند و مرا بیدار کردند و به من گفتند: برو، من با آنان رفتم و رفتیم تا به مردی خوابیده رسیدیم که مرد دیگری با سنگی بر سر او ایستاده بود و سنگ را بهسوی سرش پرتاب میکرد و سرش را میشکست و میترکاند و سنگ به پایین سرش فرو میغلتید و آن شخص ایستاد به دنبال سنگ میرفت و آن را برمیداشت ولی هنوز پیش مرد خوابیده بازنگشته بود که سر او خوب میشد و وی دوباره پیشش میرفت و همان کاری را که بار اول کرده بود، بر سرش تکرار میکرد» پیامبر صفرمودند: «به آن دو نفر که مرا با خود بردند، گفتم: سبحان الله! این دو چیستند؟ به من گفتند: برو، برو! رفتیم و از کنار مرد دیگری عبور کردیم که بر پشت و گردن افتاده و مردی دیگر با گیره و قلابی آهنی بر بالای سر او ایستاده بود و آن را در یک طرف صورتش فرو میبرد و کنج دهان و بینی و چشم او را میکند و میبرید و به طرف دیگر صورتش میآمد و مثل طرف اول با آن رفتار میکرد و هنوز از این طرف فارغ نشده بود که طرف اول به حالت قبل برمیگشت و سالم میشد، سپس دوباره به سر او برمیگشت و کار او مثل بار اول تکرار مینمود»؛ پیامبر صفرمودند: «گفتم: سبحان الله! این دو چیستند؟ آن دو نفر به من گفتند: برو، برو! رفتیم و به چیز تنورمانندی رسیدیم» راوی میگوید: چنان به نظرم میرسد که پیامبر صفرمودند: «که در آن سر و صدا و داد و فریادی بود، ما بر سر آن رفتیم و دیدیم که در آن، مردان و زنانی لخت بودند و شرارهی فروزان آتش از پایین آنها به طرفشان شعله میکشید و وقتی که آن شراره شعله میکشید و به آنها میرسید، فریاد میکشیدند؛ گفتم: اینان کیستند؟ آن دو نفر گفتند: برو! برو! رفتیم تا به رودی رسیدیم» گمان میکنم که پیامبر صفرمودند:«که (آب آن) مانند خون، قرمز بود، دیدم که در آن مردی شناگر شنا میکرد و بر ساحلش مردی بود که سنگ زیادی را نزد خود جمع کرده بود و دیدم که آن شناگر مقداری شنا میکرد و سپس پیش آن مرد که سنگ جلو دستش جمع کرده بود، میآمد و (شناگر) دهان خود را برای او میگشود و آن مرد سنگی به دهان او میانداخت و میرفت و دوباره به شنا میپرداخت و سپس به طرف مرد بازمیگشت و هر بار که به طرف او بازمیگشت، دهانش را برای او باز مینمود و این یک سنگ در دهانش میگذاشت؛ به آنها گفتم: این دو نفر کیستند و چه کار میکنند؟ در جواب گفتند: برو، برو! رفتیم و به مردی زشت چهره که چهرهاش در زشتی، مانند زشتترین منظر یک مرد بود که تو مشاهده میکنی و دیدم که پیش او آتشی بود که خود آن را برمیافروخت و به دورش میچرخید؛ به آن دو گفتم: این چیست؟ به من گفتند: برو، برو! رفتیم تا به بوستانی پوشیده از سبزه و گیاه پرپشت رسیدیم که در آن از هر نوع گل و غنچهی بهاری وجود داشت و در وسط باغ، مردی بلندقد بود که از بلندی قدش نزدیک بود نتوانم سر او را در کمان ببینم و در اطراف او پسران بسیار زیادی بودند که پسرانی به بسیاری آنها هرگز ندیدهام، پرسیدم: این مرد کیست و این پسران کیستند؟ به من گفتند: برو، برو! و رفتیم تا گفتند: از این درخت بالا برو و از آن به طرف شهری بنا شده از خشتی طلا و خشتی نقره بالا رفته، بهسوی دروازهی آن شهر رفتیم و درخواست باز کردن در را نمودیم، در به رویمان باز شد و به آن وارد شدیم، مردانی با ما برخورد کردند که قسمتی از آفرینش آنان در بهترین صورت و قسمتی از آن در بدترین صورتی که دیدهاید، بود، آن دو نفر به ایشان گفتند: بروید و به آن رود داخل شوید و دیدم که رودی پهن در آنجا جریان دارد و آبش در سفیدی، مانند شیر بود، آنها رفتند و در آن رود داخل شدند و سپس نزد ما برگشتند و آن زشتی چهرهی ایشان برطرف شده بود و در بهترین صورت و زیبایی قرار گرفته بودند؛ پیامبر صفرمودند: «آن دو نفر به من گفتند: این شهر، بهشت ابدی و آن، منزل توست؛ چشم من به طرف بالا رفت و نگاه کردم، قصری دیدم مثل ابر سفید؛ آن دو به من گفتند: این منزل توست! به ایشان گفتم: خداوند شما را برکت دهد! بگذارید در آن داخل شوم، گفتند: حالا نه، و تو در آینده داخل آن میشوی؛ به ایشان گفتم: من از اول شب تا به حال چیزهای عجیب دیدم، اینها چه بودند که دیدم؟ گفتند: ما حالا تو را آگاه میکنیم: مرد اولی که از کنار او گذشتی و سرش را با سنگ میشکستند، مردی است که قرآن را فرا میگیرد و حفظ میکند و سپس ترکش میکند و از یاد میبرد و به جای انجام دادن نماز واجب، در زمان آن میخوابد و اما آن مرد که با گیره و قلابی آهنی، گونه و بینی و چشمش را میکندند و میبریدند، مردی است که صبح از منزلش خارج میشود و دروغ میگوید و آن دروغ به اطراف پراکنده میشود و اما مردان و زنان لختی که در جایی مثل تنور بودند، مردان و زنان زناکار بودند و مردی که او را دیدی در رود شنا میکرد و سنگ به او میخوراندند، رباخوار بود و مرد بدشکل و کریه المنظری که نزد آتش بود و آن را میافروخت و دور آن میگشت، او مالک، خازن دوزخ بود و مرد بلند قدی که در باغ بود، ابراهیم ÷بود و پسرانی که اطراف او بودند، نوزادان و خردسالانی هستند که هنگام کودکی، بر فطرت مردهاند» و در روایت برقانی آمده است: «آن پسران، بچههایی بودند که بر فطرت پاک متولد شدهاند». بعضی از اصحابسبه پیامبر صگفتند: ای رسول خدا! اولاد مشرکین نیز چنیناند؟ پیامبر صفرمودند: «بله، اولاد مشرکین نیز همانگونه میباشند و جماعتی که قسمتی از بدن آنها زیبا و قسمتی زشت بود، کسانی هستند که عمل صالح و نیکو را با عمل بد مخلوط مینمایند که خداوند از گناه آنان گذشت و صرفنظر فرمود» [۷۳۶].
در روایتی دیگر آمده است: «امشب، خواب دیدم که دو مرد پیش من آمدند و مرا به زمین مقدسی بیرون بردند»، سپس مفاد روایت قبل را ادامه دادند و فرمودند: «رفتیم و به سوراخی مثل تنور رسیدیم که قسمت فوقانی آن تنگ و قسمت تحتانی آن گشاده و آتشی زیر آن افروخته بود، وقتی شعله بالا میگرفت، جماعت داخل آن نیز بلند میشدند تا جایی که نزدیک بود خارج شوند و وقتی سرد میشد به داخل آن برمیگشتند و در آن مردان و زنان لختی بودند» و در آن روایت، بدون آنکه راوی شک کند، آمده است: «تا رسیدیم به رودی از خون که مردی در وسط آن ایستاده بود و بر لب آن، مردی دیگر بود که در دستش سنگهایی بود و مردی که در میان رود بود، پیش آمد و چون میخواست از رود بیرون رود، آن مرد سنگی به طرف دهانش میافکند و او را به جایی که بود، برمیگرداند و هرگاه میخواست از رود خارج گردد، همین عمل را تکرار میکرد و او به جای خود برمیگشت» و در آن آمده است: «مرا بالای درخت بردند و به خانهای وارد کردند که هرگز زیباتر از آن ندیدهام و در آن مردانی پیر و جوان بودند» و نیز در آن آمده است: «کسی که دیدی گونهاش شکافته بود، بسیار دروغگو است که دروغ میگوید و دروغ او از وی شنیده و منتشر میشود تا به همهی آفاق میرسد و چیزی که دیدی تا روز قیامت بر او اجرا میشود» و نیز در آن آمده است: «کسی که سرش ترکانده میشد، مردی است که خداوند قرآن را به او تعلیم کرده و او شب از آن غافل است و میخوابد و روز هم به آن عمل نمیکند و این عمل تا روز قیامت بر او اعمال میشود و خانهی اولی که داخل آن شدی، خانهی عامهی مؤمنان و این خانه، خانهی شهدا میباشد و من جبرئیلم و این دیگری میکائیل است. سرت را بلند کن! سرم را بلند کردم و بالای سرم چیزی ابرگونه دیدم، گفتند: آن منزل توست! گفتم: بگذارید که به منزلم داخل شوم، گفتند: هنوز عمری برای تو در جهان باقی مانده که آن را کامل نکردهای و اگر آن را کامل کرده بودی، اکنون به منزل خودت وارد میشدی»» [۷۳۷].
[۷۳۱] متفق علیه است؛ [خ (۶۰۹۴)، م (۲۶۰۷)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۵۴، آمده است]. [۷۳۲] متفق علیه است؛ [خ (۳۴)، م (۵۸)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۶۹۰، آمده است]. [۷۳۳] [به شمارهی ۶۹۰، همچنین حدیث ابوهریره به شمارههای ۱۹۹ و ۶۸۹، آمده است]. [۷۳۴] بخاری روای تکرده است؛ [خ (۷۰۴۲)]. [۷۳۵] بخاری روایت کرده است؛ [خ (۷۰۴۳)]. [۷۳۶] بخاری روایت کرده است؛ [(۷۰۷۴)]. [۷۳۷] بخاری روایت کرده است؛ [(۱۳۸۶)].
إْعْلَمْ أنَّ الْكَذب، وَإنْ كَانَ أصْلُهُ مُحرَّماً، فيَجُوزُ في بعْض الأحْوالِ بشرُوطٍ قد أوْضَحْتُهَا في كتاب: «الأذْكارِ» ومُخْتَصَرُ ذلك أنَّ الكلامَ وسيلةٌ إلى المقاصدِ، فَكُلُّ مَقْصُودٍ محْمُودٍ يُمْكِن تحْصيلُهُ بغَيْر الْكَذِبِ يَحْرُمُ الْكذِبُ فيه، وإنْ لَمْ يُمكِنْ تحصيله إلاَّ بالكذبِ جاز الْكذِبُ. ثُمَّ إن كانَ تَحْصِيلُ ذلك الـمقْصُودِ مُباحاً كَانَ الْكَذِبُ مُباحاً، وإنْ كانَ واجِباً، كان الكَذِبُ واجِباً، فإذا اخْتَفي مُسْلمٌ مِن ظالمٍ يريد قَتلَه، أوْ أخْذَ مالِه، وأخَفي مالَه، وسُئِل إنسانٌ عنه، وجب الكَذبُ بإخفائِه، وكذا لو كانَ عِندهُ وديعة، وأراد ظالِمٌ أخذَها، وجب الْكَذِبُ بإخفائها، والأحْوطُ في هذا كُلِّه أنْ يُوَرِّي، ومعْنَى التَّوْرِيةِ: أن يقْصِد بِعبارَتِه مَقْصُوداً صَحيحاً ليْسَ هو كاذِباً بالنِّسبَةِ إلَيْهِ، وإنْ كانَ كاذِباً في ظاهِرِ اللًّفظِ، وبِالنِّسْبةِ إلى ما يفهَمهُ الـمُخَاطَبُ ولَوْ تَركَ التَّوْرِيةَ وَأطْلَق عِبارةَ الكذِبِ، فليْس بِحرَامٍ في هذا الحَالِ.
واسْتَدلَّ الْعُلَمـاءُ بجَوازِ الكَذِب في هذا الحَال بحدِيث أمِّ كُلْثومٍ لأنَّـها سَمِعَتْ رسول الله صيقولُ: «لَيْس الكَذَّابُ الَّذي يُصلحُ بيْنَ النَّاسِ، فينمِي خَيْراً أو يقولُ خَيْراً» [۷۳۸]متفقٌ عليه.
زاد مسلم في رواية: «قالت: أمُّ كُلْثُومٍ: ولَم أسْمعْهُ يُرْخِّصُ في شَيءٍ مِمَّا يقُولُ النَّاسُ إلاَّ في ثلاثٍ: تَعْني: الحَرْبَ، والإصْلاحَ بيْن النَّاسِ، وحديثَ الرَّجُلَ امْرَأَتَهُ، وحديث الـمرْأَةِ زوْجَهَا».
بدان که دروغ ـ اگرچه اصلش حرام است ـ اما در بعضی حالات جایز است که شرایط آن را در کتاب «اذکار» روشن کردهایم و مختصر آن، این است:
سخن وسیلهای است برای رسیدن به مقصودها، پس هر مقصود پسندیدهای که بدون دروغ به دست آوردنش ممکن باشد، دروغ در آن حرام و اگر به دست آوردن آن جز به وسیلهی دروغ ممکن نبود، دروغ در این مورد جایز است و اگر به دست آوردن آن مقصود مباح باشد، دروغ در آن نیز مباح و اگر به دست آوردن آن واجب باشد، دروغ در آن نیز واجب است؛ پس اگر مسلمانی خود را از ظالمی که ارادهی قتل او یا غصب مالش را کرده باشد، پنهان نمود یا مالش را (از ظالم) پنهان کرد و در مورد آن از انسانی سؤال شد، دروغ و گفتن اینکه از آن شخص یا مالش خبر ندارم، واجب است، همچنین اگر نزد او ودیعهای باشد و ستمگری قصد گرفتن و تصرف آن ر اکرد، واجب است در مورد آن دروغ بگوید و احتیاط بیشتر در تمام این موارد، آن است که تَوریَه کند و معنی توریه، آن است که: شخص در عبارت خود مقصود صحیحی را قصد کند که در مورد خودش کاذب نباشد، اگرچه در ظاهر لفظ به نسبت آنچه که مخاطب آن را فهم میکند، دروغگو باشد و اگر توریه را ترک کرد و عبارت دروغ را بر زبان آورد، در این حال حرام نیست.
علما در جواز دروغگفتن در این حالت، به حدیث ام کلثوم لاستدلال کردهاند که او از پیامبر صشنید که میفرمود: «کذاب و دروغگو، کسی نیست که بین مردم صلح برقرار میکند و خیری را آشکار مینماید (عمل یا حرف خوب کسی را به دیگران میگوید) یا سخن خوبی بر زبان میراند».
و مسلم در روایت خود اضافه کرده است: «نشنیدم که پیامبر صدر آنچه که مردم میگویند، جز در سه مورد رخصتی داده باشد: جنگ، اصلاحبین مردم و صحبت مرد با زنش و زن با شوهرش» [۷۳۹].
[۷۳۸] متفق علیه است؛ [خ (۲۶۹۲)، م (۲۶۰۵)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۲۴۹، آمده است]. [۷۳۹] [جهت پارهای از توضیحات، به پاورقی حدیث شمارهی ۲۴۹، رجوع شود ـ ویراستاران].
قال الله تعالی:
﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌ﴾[الإسراء: ۳۶].
«از چیزی دنبالهروی نکن که از آن آگاهی نداری».
و قال تعالی:
﴿مَّا يَلۡفِظُ مِن قَوۡلٍ إِلَّا لَدَيۡهِ رَقِيبٌ عَتِيدٞ١٨﴾[ق: ۱۸]
«انسان هیچ سخنی را بر زبان نمیراند، مگر این که فرشتهای مراقب و آمادهی دریافت و نوشتن آن سخن است».
۱۵۴۷- «وعنْ أبي هُريْرة سأنَّ النبيَّ صقال: «كفي بالمَرءِ كَذِباً أنْ يُحَدِّثَ بِكُلِّ ما سمعِ»» رواه مسلم.
۱۵۴۷. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «برای دروغگویی انسان همین کافی است که هرچه را که شنیده است، (برای مردم) بازگو کند»» [۷۴۰].
۱۵۴۸- «وعن سَمُرة سقال: قال رسُولُ اللَّه ص: «منْ حدَّث عنِّي بِحَدِيثٍ يرَى أنَّهُ كذِبٌ، فَهُو أحدُ الكَاذِبين»» رواه مسلم.
۱۵۴۸. «از سمره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکسی حدیثی را از من بازگو نماید که گمان میبرد دروغ است، او خود یکی از دروغگویان خواهد شد»» [۷۴۱].
۱۵۴۹- «وعنْ أسماءَ لأن امْرأة قالَتْ: يا رَسُول اللَّه إنَّ لي ضرَّةً فهل علَيَّ جناحٌ إنْ تَشبعْتُ من زوجي غيْرَ الذي يُعطِيني؟ فقال النبيُّ ص: «المُتشبِّعُ بِما لـم يُعْطَ كَلابِس ثَوْبَي زُورٍ»» متفقٌ عليه.
الـمُتشبِّعُ: هو الذي يُظهرُ الشَّبع وليس بشبعان، ومعناها هُنا: أنَّهُ يُظهرُ أنه حَصلَ له فضِيلةٌ وليْستْ حاصِلة. «ولابِس ثَوْبي زورٍ» أي: ذِي زُورٍ، وهو الذي يزَوِّرُ على النَّاس، بأن يَتَزَيَّى بِزيِّ أهل الزُّهدِ أو العِلم أو الثرْوةِ، ليغْترَّ بِهِ النَّاسُ وليْس هو بِتِلك الصِّفةِ، وقيل غَيْرُ ذلك والله أعلم.
۱۵۴۹. «از اسماء لروایت شده است که زنی گفت: ای رسول خدا! من هویی دارم، آیا بر من گناهی است که (پیش او) سهم خود را از آنچه که شوهرم به من عطا میکند، بیشتر نشان دهم؟ پیامبر صفرمودند: «انسان خودنما به چیزی که به او داده نشده و ندارد، مانند پوشندهی دو لباس ناحق است»» [۷۴۲].
المتشبع: کسی است که اظهار سیری کند در حالی که سیر نیست و در اینجا مقصود آن است که چنان وانمود کند که فضیلتی برایش حاصل شده است و چنان نباشد. «و لابس ثوبی زور: پوشندهی دو لباس ناحق»: یعنی: صاحب ظلم و دروغ و ریا و آن، کسی است که در نظر مردم تظاهر کند و به لباس اهل زهد و ورع یا اهل دانش و فضیلت و یا اهل ثروت و مال درآید تا اینکه مردم به او فریب بخورند، در صورتی که او دارای این صفتها نیست و غیر اینها نیز گفته شده است ـ و خداوند آگاهتر است.
[۷۴۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۵)]. [۷۴۱] مسلم روایت کرده است؛ [(۱/۹)]. [۷۴۲] متفق علیه. [خ (۵۲۱۹)، م (۲۱۳۰)].
قال الله تعالی:
﴿وَٱجۡتَنِبُواْ قَوۡلَ ٱلزُّور﴾[الحج: ۳۰].
«از گفتن دروغ و افترا بپرهیزید».
و قال تعالی:
﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌ﴾[الإسراء: ۳۶].
«از چیزی دنبالهروی نکن که از آن آگاهی نداری».
و قال تعالی:
﴿مَّا يَلۡفِظُ مِن قَوۡلٍ إِلَّا لَدَيۡهِ رَقِيبٌ عَتِيدٞ١٨﴾[ق: ۱۸].
«انسان هیچ سخنی را بر زبان نمیراند، مگر اینکه فرشتهای مراقب و آمادهی دریافت و نوشتن آن سخن است».
و قال تعالی:
﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِٱلۡمِرۡصَادِ١٤﴾[الفجر: ۱۴].
«همانا خدای تو در کمین (و مراقب اعمال) شماست».
و قال تعالی:
﴿وَٱلَّذِينَ لَا يَشۡهَدُونَ ٱلزُّورَ﴾[الفرقان: ۷۲].
«آنان (مؤمنان) کسانی هستند که شهادت دروغ نمیدهند».
۱۵۵۰- «وعن أبي بكْرةَ سقال: قالَ رسولُ اللَّه ص: «ألا أُنبِّئكُم بأكبر الكَبائِر؟ قُلنَا: بَلَى يا رسول اللَّهِ. قَالَ: «الإشراكُ باللَّه، وعُقُوقُ الوالِديْنِ» وكان مُتَّكِئا فَجلَس، فقال: «ألا وقَوْلُ الزُّورِ، وشهادةُ الزورِ» فما زال يُكَرِّرُهَا حتى قلنا: لَيْتَهُ سكَت» متفق عليه.
۱۵۵۰. «از ابیبکره سروایت شده است که پیامبر صسه بار فرمودند: «آیا شما را از بزرگترین گناه کبیره آگاه کنم؟» گفتیم: بله، ای رسول خدا! فرمودند: «شرک به خدا و نافرمانی و آزار پدر و مادر»، پیامبر ص(وقتی این را فرمودند)، تکیه زده بودند، آنگاه نشست و فرمودند: «آگاه باشید! (دیگری) سخن دروغ و شهادت باطل است»». و این جمله را همچنان تکرار میفرمود تا اینکه با خود گفتیم: کاش سکوت میفرمود [۷۴۳]!.
[۷۴۳] متفق علیه. [خ (۲۶۵۴)، م (۸۷)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۳۳۶، آمده است].
۱۵۵۱- «عن أبي زيْدٍ ثابتِ بنِ الضَّحاكِ الأنصاريِّ س، وهو من أهْل بيْعةِ الرِّضوانِ قال: قَالَ رسُولُ اللَّهِ ص: «من حَلَف عَلى يمِينٍ بِملَّةٍ غيْر الإسْلامِ كاذباً مُتَعَمِّداً، فهُو كما قَالَ، ومنْ قَتَل نَفسهُ بشيءٍ، عُذِّب بِهِ يوْم القِيامةِ، وَليْس على رجُلٍ نَذْرٌ فِيما لا يَملِكهُ، ولعنُ المُؤْمِنِ كَقَتْلِهِ»» متفقٌ عليه.
۱۵۵۱. «از ابوزید ثابت بن ضحاک انصاری سکه از اهل بیت الرضوان است، روایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس به دروغ و بدون اعتقاد و از روی عمد، بر دینی غیر از اسلام سوگند بخورد، (مانند این که بگوید: اگر فلان کار را کردم، به خدا یهودی هستم یا...)، او همانطور که گفته است و هرکس با چیزی خود را بکُشد، در روز قیامت با همانچیز عذاب داده میشود و ادای نذر شخص در چیزی که ملک او نیست، واجب نیست و لعن شخص مؤمن، مانند قتل اوست»» [۷۴۴].
۱۵۵۲- «وعنْ أبي هُريْرةَ سأنَّ رسُول اللَّه صقال: «لا ينْبغِي لِصِدِّيقٍ أنْ يكُونَ لَعَّاناً»» رواه مسلم.
۱۵۵۲. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «شایسته نیست که مسلمان صادق، لعنتکننده باشد»» [۷۴۵].
۱۵۵۳- «وعنْ أبي الدَّردَاءِ سقال: قالَ رسُولُ اللَّهِ ص: «لا يكُونُ اللَّعَّانُون شُفعَاءَ، ولا شُهَدَاءَ يوْمَ القِيامَةِ»» رواه مسلم.
۱۵۵۳. «از ابودارداء سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «لعن و نفرینکنندگان در قیامت نه شفیع خواهند بود و نه شاهد»» [۷۴۶].
۱۵۵۴- «وعَنْ سَمُرَةَ بْنِ جُنْدُبٍ سقالَ: قالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «لا تَلاعنُوا بلعنةِ اللَّه، ولا بِغضبِهِ، ولا بِالنَّارِ»» رواه أبو داود، والترمذي وقالا: حديثٌ حسنٌ صحيحٌ.
۱۵۵۴. «از سمره بن جندب سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «همدیگر را به لعنت خدا و غضب او و آتش دوزخ، نفرین نکنید»» [۷۴۷].
۱۵۵۵- «وعن ابن مسعودٍ سقال: قال رسُولُ اللَّهِ ص: «لَيْس الـمؤمِنُ بِالطَّعَّانِ، ولا اللَّعَّانِ ولا الفَاحِشِ، ولا البذِيِّ»» رواه الترمذي وقالَ: حديثٌ حسنٌ.
۱۵۵۵. «از ابن مسعود سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «مؤمن طعنهزن نفرینکننده، دشنامدهنده و ناسزاگو و بیحیا نیست»» [۷۴۸].
۱۵۵۶- «وعنْ أبي الدَّرْداءِ سقال: قال رسُولُ اللَّه ص: إنَّ العبْد إذا لَعنَ شَيْئاً، صعِدتِ اللَّعْنةُ إلى السَّماء، فتُغْلَقُ أبْوابُ السَّماءِ دُونَها، ثُمَّ تَهبِطُ إلى الأرْضِ، فتُغلَقُ أبوابُها دُونَها، ثُّمَّ تَأخُذُ يميناً وشِمالا، فإذا لمْ تَجِدْ مساغاً رجعت إلى الذي لُعِنَ، فإنْ كان أهلاً لِذلك، وإلاَّ رجعتْ إلى قائِلِها»» رواه أبو داود.
۱۵۵۶. «از ابودرداء سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «وقتی عبد چیزی را لعنت کرد، آن لعنت به آسمان میرود و درهای آسمان بر او بسته میگردد و دوباره به زمین میآید، درهای زمین نیز بر او مسدود میشود، بعد به سمت چپ و راست میرود تا راهی بیابد و وقتی راه خروج نیافت، به کسی که لعنت شده است، باز میگردد، اگر سزاوار آن باشد (شامل وی میشود) و اگر سزاوار نباشد، به شخص لعنتکننده باز میگردد»» [۷۴۹].
۱۵۵۷- «وعنْ عِمْرَانَ بنِ الحُصيْنِ بقال: بينَما رسُولُ اللَّه صفي بعضِ أسْفَارِهِ، وامرأَةٌ مِنَ الأنصارِ عَلى نَاقَةٍ، فضجِرَتْ فَلَعَنَتْهَا، فَسمع ذلكَ رَسُولُ اللَّهِ صفقالَ: «خُذوا ما عليها ودعُوها، فإنَّها ملعُونَةٌُ» قالَ عِمرَانُ: فكَأَنِّي أرَاهَا الآنَ تمشي في النَّاسِ ما يعرِضُ لهَا أحدٌ» رواه مسلم.
۱۵۵۷. «از عمران بن حصین بروایت شده است که گفت: پیامبر صدر یکی از سفرهایش تشریف داشت و زنی انصاری نیز بر ماده شتری سوار (و از همراهان) بود، زن از دست شتر عصبانی شد و شتر را لعنت کرد، پیامبر صاین را شنیدند و فرمودند: «آنچه بر شتر است، بردارید و پایین آورید و او را ترک کنید؛ زیرا آن شتر لعنت شده است»، عمران میگوید: من اکنون هم گویی آن شتر را میبینم که در میان مردم راه میرود و کسی به آن توجهی نمیکند» [۷۵۰].
۱۵۵۸- «وعن أبي برزَةَ نَضلَةَ بْنِ عُبيْدٍ الأسلمِيِّ سقال: بينما جاريةٌ على ناقَةٍ علَيها بعضُ متَاع القَوْمِ، إذْ بَصُرَتْ بالنبيِّ صوتَضايَقَ بهمُ الجَبلُ، فقالتْ: حَلْ، اللَّهُم العنْها فقال النبيُّ ص: «لا تُصاحِبْنا نَاقَةٌ عليها لعْنةٌ»» رواه مسلم.
قوله: «حلْ» بفتح الحاءِ المُهملةِ، وإسكان اللاَّم، وهَي كلِمةٌ لزَجْرِ الإبلِ.
واعْلَم أنَّ هذا الحديث قد يُسْتَشْكلُ معْنَاهُ، وَلا إشْكال فيه، بل المُرادُ النَّهيُ أنْ تُصاحِبَهُمُ تِلك النَّاقَةُ، وليس فيه نهيٌ عن بيْعِها وذَبْحِهَا وَرُكُوبِها في غَيْرِ صُحْبةِ النبي صبلْ كُلُّ ذلك وَما سوَاهُ منَ التَّصرُّفاتِ جائِزٌ لا منْع مِنْه، إلاَّ مِنْ مُصاحبَتِهِ صبِـها، لأنَّ هذِهِ التَّصرُّفاتِ كُلِّهَا كانتْ جائزة فمُنع بْعضٌ مِنْها، فبَقِي الباقِي على ما كَانَ. والله أعْلَمُ.
۱۵۵۸. «از ابی برزه نضله بن عبید اسلمی سروایت شده است که گفت: (در یک سفر) یک دختر جوان سوار بر شتر بود ـ که بعضی از وسایل قوم نیز بر پشت آن بود ـ ناگاه چشمش به پیامبر صافتاد (و از شرم حضور پیامبر صدست و پای خود را گم کرد و از هدایت شتر باز ماند و شترش ایستاد و سستی کرد و راه) کوه بر آنها تنگ شد، دختر شتر را نهیب زد و گفت: حل! خدایا لعنتش کن! پیامبر صفرمودند: «شتری که بر او لعنت هست، با ما همراهی نکند»» [۷۵۱].
«حل»: کلمهای است برای بانگ زدن شتر. این حدیث معنیش مشکل مینماید در صورتی که اشکالی در آن نیست، زیرا مقصود از نهی از مصاحبت با آن شتر، برای آن جماعت است و در خرید و فروش و ذبح آن و نیز سوار شدن بر آن در غیر همراهی با پیامبر صنهی نشده است، بلکه تمام آنها و غیر آنها از دخالتها و تصرفات، جایز است و مانعی نیست مگر از همراه کردن آن با پیامبر ص؛ زیرا این تصرفات به طور کلی جایز است و بعضی از آنها منع شده و بقیهی تصرفات به حال خود باقی است ـ و خداوند آگاهتر است.
[۷۴۴] متفق علیه. [خ (۶۰۴۴)، م (۱۱۰)].. [۷۴۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۵۹۷)]. [۷۴۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۵۹۸)]. [۷۴۷] ابوداود [(۴۹۰۶)] و ترمذی [(۱۹۷۷)] روایت کردهاند و ترمذی گفتته است: حدیث حسن صحیح است. [۷۴۸] ترمذی [(۱۹۷۸)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۷۴۹] ابوداود روایت کرده است؛ [(۴۹۰۵)]. [۷۵۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۵۹۵)]. [۷۵۱] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۵۹۶)].
قال الله تعالی:
﴿أَلَا لَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ﴾[هود: ۱۸].
«هان! لعنت خدا بر ستمگران باد!».
و قال تعالی:
﴿فَأَذَّنَ مُؤَذِّنُۢ بَيۡنَهُمۡ أَن لَّعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ﴾[الأعراف: ۴۴].
«ندا دهندهای در میانشان ندا در میدهد که: لعنت خدا بر ستمگران باد!».
«وَثَبت في الصَّحيحِ أن رسُول اللَّه صقال: «لعَنَ اللَّه الوَاصِلَةَ والمُسْتَوصِلةَ» وأنَّهُ قال: «لعَنَ اللَّه آكِلَ الرِّبا» وأنَّهُ لَعَنَ المُصَوِّرين، وأنَّه قال: «لعنَ اللَّه مَنْ غَيَّر منارَ الأرْض» أيْ: حُدُودها، وأنَّهُ قال: «لَعنَ اللَّه السَّارِقَ يَسرِقُ البيضَة» وأنهُ قال: «لَعنَ اللَّه مَنْ لعن والِديْهِ» «وَلَعَنَ اللَّه مَنْ ذبح لِغيْرِ اللَّه» وأنهُ قال: «منْ أحْدَثَ فِيها حدثاً أوْ آوى محدِثاً، فَعليّهِ لَعْنَةُ اللَّهِ والـملائِكَةِ والنَّاسِ أجْمعِينَ» وأنَّهُ قالَ: «اللَّهُمَّ العنْ رِعْلاً، وذَكوانَ وَعُصيَّةَ، عصَوا اللَّه ورَسُولَهُ» وَهذِهِ ثلاثُ قبائِل مِنَ العَرَبِ وأنَّه قال: «لَعنَ اللَّه اليهودَ اتخَذُوا قُبورَ أنبيَائِهم مسَاجِدَ» وأنَّهُ «لَعن المُتشبهِينَ مِنَ الرِّجالِ بِالنِّساءِ، والـمتشَبِّهَاتِ مِنَ النِّسَاءِ بالرِّجالِ»».
وَجَميعُ هذِهِ الألفاظِ في الصحيحِ، بعْضُهَا في صحيحي البخاري ومسلمٍ، وبعْضُها في أحدِهِمَا، وإنَّمـا قَصدْتُ الاختصَار بِالإشارةِ إليْهَا، وسأذكرُ مُعظَمَهَا في أبوابـها مِنْ هذا الكتاب، إن شاءَ الله تعالى.
«در حدیث صحیح ثابت شده و آمده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند زنی را که موی سر دیگری را به موی خود پیوند میدهد و زنی که از دیگری تقاضای پیوند نمودن موی میکند، لعنت کند» و نیز فرمودند: «خداوند رباخوار را لعنت کند» و نیز پیامبر صتصویرگران (نقاشانی که صورت انسان یا حیوان را نقش کنند و یا مجسمه میسازند) را لعنت نمود و همچنین فرمودند: «لعنت خدا بر کسی باد که حدود زمین را تغییر میدهد» و باز فرمودند: «خداوند دزد را لعنت کند در حالی که تخممرغ (یا هر چیزی دیگر) را میدزدد» و باز فرمودند: «لعنت خدا بر کسی که پدر و مادرش را لعنت و نفرین میکند» و همچنین فرمودند: «لعنت خدا بر کسی باد که برای غیر خدا ذبح میکند» و همچنین فرمودند: «هرکس در مدینه، بدعتی تازه را بنا نهد یا بدعتکنندهای را پناه دهد، لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم بر او باد» و باز فرمودند: «خداوند سه طایفهی «رِعل، ذکوان و عصیه» را لعنت کند که از خدا و رسولش نافرمانی کردند» و نیز فرمودند: «خداوند یهود را لعنت کند که قبور پیامبران خودشان را پرستشگاه و مسجد قرار دادند». پیامبر ص«بر مردانی که خود را شبیه زنان و زنانی که خود را شبیه مردان کنند، لعنت فرستادند»».
تمامی این الفاظ در احایث صحیح است؛ بعضی از آنها در بخاری و مسلم و بعضی دیگر در یکی از آن دو آمده است. و ما قصد اختصار عبارت را داشتیم و ـ ان شاء الله ـ قسمت عمده و مهم آن را در بابهای خود در این کتاب بیان میکنیم.
قال الله تعالی:
﴿وَٱلَّذِينَ يُؤۡذُونَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ بِغَيۡرِ مَا ٱكۡتَسَبُواْ فَقَدِ ٱحۡتَمَلُواْ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِينٗا٥٨﴾[الأحزاب: ۵۸].
«کسانی که مردان و زنان مؤمن را بدون این که کاری کرده و گناهی مرتکب شده باشند، آزار میدهند، مرتکب دروغی زشت و گناه آشکاری شدهاند».
۱۵۵۹- «وعنِ ابنِ مَسعودٍ سقال: قال رسُولُ اللَّه ص: «سِباب المُسْلِمِ فُسوقٌ، وقِتَالُهُ كُفْرٌ»» متفقٌ عليه.
۱۵۵۹. «از ابن مسعود سروایت شده است که او از پیامبر صشنید که میفرمود: «ناسزاگویی و دشنام دادن به مسلمان، فسق و کشتن او کفر است»» [۷۵۲].
۱۵۶۰- «وعنْ أبي ذرٍّ سأنَّهُ سمِع رسُول اللَّه صيقولُ: «لا يَرمي رجُلٌ رَجُلاً بِالفِسْقِ أو الكُفْرِ، إلاَّ ارتدت عليهِ، إنْ لمْ يَكُن صاحِبُهُ كذلكَ»» رواه البخاريُّ.
۱۵۶۰. «از ابوذر سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «هیچ مردی، مرد دیگر را به گناه یا کفر نسبت نمیدهد، جز اینکه آن نسبتها به خود او برمی گردند، اگر آن مرد چنان نباشد»» [۷۵۳].
۱۵۶۱- «وعنْ أبي هُرَيرةَ سأنَّ رسُولَ اللَّه صقالَ: «المُتَسابانِ مَا قَالا فَعَلى البَادِي مِنْهُما حتَّى يَعْتَدِي الـمظلُومُ»» رواه مسلم.
۱۵۶۱. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «آن دو نفر که همدیگر را بد و دشنام میگویند، (گناه) آن بدیها برای آغازکننده است تا وقتی که مظلوم (یعنی دومین نفر)، نیز دشنام میدهد و از حق خود تجاوز کند»» [۷۵۴].
۱۵۶۲- «وعنهُ قالَ: أُتيَ النبيُّ صبِرجُلٍ قَدْ شَرِب قالَ: «اضربُوهُ» قال أبو هُرَيْرَة: فَمِنَّا الضَّاربُ بِيدِهِ، والضَّاربُ بِنعْلِه، والضَّارِبُ بثوبهِ، فلَمَّا انصَرفَ، قال بعض القَوم: أخزاكَ اللَّه، قال: «لا تقُولُوا هذا، لا تُعِينُوا عليهِ الشَّيطَانَ»» رواه البخاري.
۱۵۶۲. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: شخصی را نزد پیامبر صآوردند که شراب خورده بود، پیامبر صفرمودند: «او را بزنید!» ابوهریره سمیگوید: بعضی از ما، با دست خود او را میزد، و بعضی با کفش خود و برخی با لباسش؛ وقتی رفت، یکی از حاضران گفت: خدا تو را خوار و رسوا کند! پیامبر صفرمودند: «چنین نگویید و شیطان را به ضرر او کمک نکنید»» [۷۵۵].
۱۵۶۳- «وعنْهُ قالَ: سمِعْتُ رسُول اللَّه صيَقُولُ: «من قَذَف ممْلُوكَهُ بِالزِّنا يُقامُ عليه الحَدُّ يومَ القِيامَةِ، إلاَّ أنْ يَكُونَ كما قالَ»» متفقٌ عليه.
۱۵۶۳. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «کسی که به برده و زیردست خود نسبت زنا دهد، روز قیامت حد شرعی دربارهی او اجرا میشود، مگر اینکه طرف همانگونه باشد که او گفته است»» [۷۵۶].
[۷۵۲] متفق علیه است؛ [خ (۶۰۴۴)، م (۶۴)]. [۷۵۳] بخاری روایت کرده است؛ [(۶۰۴۵)]. [۷۵۴] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۵۸۷)]. [۷۵۵] بخاری روایت کرده است؛ [(۶۷۸۱)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۲۴۳، آمده است]. [۷۵۶] متفق علیه است؛ [خ (۶۸۵۸)، م (۱۶۶۰)].
وهی التحذیر من الإقتداء به في بدعته، وفسقه، ونحو ذلك؛ وفیه الآیه والأحادیث السابقة في الباب قبله.
و آن (جواز شرعی برای بدگویی از مرده) برحذر کردن مردم از اقتدا به او در بدعت و فسق او و... است و در این مورد است آیه و احادیث سابق که در باب قبل ذکر شد.
۱۵۶۴- «وعن عائِشةَ لقالتْ: قال رسُولُ اللَّهِ ص: «لا تَسُبُّوا الأمواتَ، فَإنَّهُمْ قد أفْضَوْا إلى ما قَدَّموا»» رواه البخاري.
۱۵۶۴. «از حضرت عایشه لروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «به اموات بد نگویید، زیرا ایشان اینک به اعمال پیشین خود رسیدهاند (و عاقبت کار خود را ـ نیک یا بد ـ دیدهاند)»» [۷۵۷].
[۷۵۷] بخاری روایت کرده است؛ [(۱۳۹۳)].
قال الله تعالی:
﴿وَٱلَّذِينَ يُؤۡذُونَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ بِغَيۡرِ مَا ٱكۡتَسَبُواْ فَقَدِ ٱحۡتَمَلُواْ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِينٗا٥٨﴾[الأحزاب: ۵۸].
«کسانی که مردان و زنان مؤمن را بدون اینکه کاری کرده و گناهی مرتکب شده باشند، آزار میدهند، مرتکب دروغی زشت و گناه آشکاری شدهاند».
۱۵۶۵- «وعنْ عبدِ اللَّه بنِ عَمرو بن العاص بقالَ: قال رَسُولُ اللَّهِ ص: «المُسْلِمُ منْ سَلِمَ المُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ ويدِهِ، والمُهَاجِرُ منْ هَجَر ما نَهَى اللَّه عنْهُ»» متفقٌ عليه.
۱۵۶۵. «از عبدالله بن عمرو بن عاص بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «مسلمان کسی است که مسلمانان دیگر، از زبان و دست او سالم و درامان باشند و مهاجر کسی است که از هرچه خدا نهی کرده است، هجرت و دوری نماید»» [۷۵۸].
۱۵۶۶- «وعنهُ قالَ: قال رسولُ اللَّه ص: «مَنْ أحبَّ أن يُزَحْزحَ عن النَّارِ، ويَدْخَل الجنَّةَ، فلتَأتِهِ منِيَّتُهُ وهُوَ يُؤمِنُ باللهِ واليَوْمِ الآخِرِ، وَلْيَأتِ إلى النَّاسِ الذي يُحِبُّ أنْ يُؤْتَي إليْهِ»» رواه مسلم.
وهُو بعْضُ حَديثٍ طويلٍ سبقَ في باب طاعةِ وُلاةِ الأمُورِ.
۱۵۶۶.«از عبدالله بن عمرو بن عاص بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: هرکس که دوست دارد از دوزخ دور گردانده و داخل بهشت برده شود، در حالی بمیرد و مرگش فرا رسد که به خدا و روز قیامت ایمان دارد و به گونهای که دوست دارد، با خودش رفتار شود، با مردم رفتار کند»» [۷۵۹].
[۷۵۸] متفق علیه است؛ [خ (۱۰)، م (۴۰)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۲۴۳، آمده است]. [۷۵۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۸۴۴)]. این بخشی از حدیث طولانی است که در باب اطاعت از والیان امور [به شمارهی: ۶۶۸، گذشت].
قال الله تعالی:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ﴾[الحجرات: ۱۰].
«همانا مؤمنان برادران یکدیگرند».
و قال تعالی:
﴿أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾[المائدة: ۵۴].
«نسبت به مؤمنان نرم و فروتن بوده و در برابر کافران سختگیر و نیرومند میباشند».
و قال تعالی:
﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡ﴾[الفتح: ۲۹].
«محمد فرستادهی خداست و کسانی که با او هستند، در برابر کافران تند و سرسخت و نسبت به یکدیگر مهربان و دلسوزند».
۱۵۶۷- «وعنْ أنسٍ سأنَّ النبيَّ صقال: «لا تَباغَضُوا، ولا تحاسدُوا، ولاَ تَدابَرُوا، ولا تَقَاطعُوا، وَكُونُوا عِبادَ اللَّهِ إخواناً، ولا يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أنْ يهْجُرَ أخَاه فَوقَ ثلاثٍ»» متفقٌ عليه.
۱۵۶۷. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «نسبت به همدیگر کینه نورزید و حسود نباشید و به هم پشت نکنید و از هم جدا نشوید و ای بندگان خدا! برادر هم باشید؛ برای شخص مسلمانی حلال نیست که بیش از سه روز صحبت با برادرش را قطع کند»» [۷۶۰].
۱۵۶۸- «وعنْ أبي هُرَيْرَةَ سأنَّ رَسُولَ اللَّه صقال: «تُفْتَحُ أبْوابُ الجَنَّةِ يَوْمَ الاثنَيْنِ ويَوْمَ الخَمِيس، فَيُغْفَرُ لِكُلِّ عبْدٍ لا يُشْرِكُ بِاللَّهِ شَيئاً، إلاَّ رجُلاً كانَت بيْنهُ وبَيْنَ أخيهِ شَحْناءُ فيقالُ: أنْظِرُوا هذيْنِ حتَّى يصطَلِحا، أنْظِرُوا هذَيْنِ حتَّى يَصطَلِحا»» رواه مسلم.
وفي روايةٍ له: «تُعْرَضُ الأعْمالُ في كُلِّ يومِ خَميسٍ وَاثنَيْنِ» وذَكَر نحْوَهُ.
۱۵۶۸. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «روزهای دوشنبه و پنجشنبه درهای بهشت باز میشوند و هر بندهای که برای خداوند شریک قایل نشود، آمرزیده میشود، مگر مردی که بین او و دوستش دشمنی باشد و گفته میشود: این دو را به آخر اندازید، (فعلاً گناهانشان را نبخشید) تا وقتی که صلح کنند، این دو را به آخر اندازید (فعلاً گناهانشان را نبخشید) تا وقتی که آشتی کنند»» [۷۶۱].
در روایتی دیگر از مسلم آمده است: «هر پنجشنبه و دوشنبه اعمال عرضه میشوند» و مانند حدیث بالا را ذکر کرد».
[۷۶۰] متفق علیه است؛ [خ (۶۰۶۵)، م (۲۵۵۹)]. [۷۶۱] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۵۶۵)].
وهو تـمنّی زوال النعمة عن صاحبها: سواء کانت نعمه دین أو دنیا قال الله تعالی: (أم یحسدون الناس علی ما آتاهم الله من فضله). وفیه حدیث أنس السابق في الباب قبله.
حسد، آرزوی زایل شدن نعمت از صاحب آن است، فرقی نمیکند نعمت دین باشد یا نعمت دنیا؛ خدای متعال میفرماید:
﴿أَمۡ يَحۡسُدُونَ ٱلنَّاسَ عَلَىٰ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ﴾[النساء: ۵۴].
«آیا آنان بر چیزی حسد میبرند که خداوند از روی فضل و رحمت خود به مردم داده است؟».
در این مورد است حدیث سابق از انس سکه در باب قبل ذکر شد [۷۶۲].
۱۵۶۹- «وعَنْ أبي هُرَيرة سأنَّ النبيَّ صقالَ: «إيَّاكُمْ والحسدَ، فإنَّ الحسدَ يأكُلُ الحسناتِ كَما تَأْكُلُ النًارُ الحطبَ، أوْ قال العُشْبَ»» رواه أبو داود.
۱۵۶۹. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «از حسد بپرهیزید! زیرا که حسد نیکیها را میخورد همچنان که آتش هیزم را میخورد» یا به جای هیزم فرمودند: «خاشاک»» [۷۶۳].
[۷۶۲] [حدیث شمارهی: ۱۵۶۷]. [۷۶۳] ابوداود روایت کرده است؛ [(۴۹۰۳)].
قال الله تعالی:
﴿وَ لَا تَجَسَّسُواْ﴾[الحجرات: ۱۲].
«جاسوسی نکنید».
و قال تعالی:
﴿وَٱلَّذِينَ يُؤۡذُونَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ بِغَيۡرِ مَا ٱكۡتَسَبُواْ فَقَدِ ٱحۡتَمَلُواْ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِينٗا٥٨﴾[الأحزاب: ۵۸]
«کسانی که مردان و زنان مؤمن را بدون اینکه کاری کرده و گناهی مرتکب شده باشند، آزار میدهند، مرتکب دروغی زشت و گناه آشکاری شدهاند».
۱۵۷۰- «وعنْ أبي هُريْرةَ سأنَّ رسُول اللَّه صقال: «إيًاكُمْ والظَّنَّ، فإن الظَّنَّ أكذبُ الحدِيثَ، ولا تحَسَّسُوا، ولا تَجسَّسُوا ولا تنافَسُوا ولا تحَاسَدُوا، ولا تَباغَضُوا، ولا تَدابَروُا، وكُونُوا عِباد اللَّهِ إخْواناً كَما أمركُمْ. المُسْلِمُ أخُو المُسْلِمِ، لا يظلِمُهُ، ولا يخذُلُهُ ولا يحْقرُهُ، التَّقوى ههُنا، التَّقوَى ههُنا» ويُشير إلى صَدْرِه «بِحْسبِ امريءٍ مِن الشَّرِّ أن يحْقِر أخاهُ الـمسِلم، كُلُّ المُسلمِ على المُسْلِمِ حرَامٌ: دمُهُ، وعِرْضُهُ، ومَالُه، إنَّ اللَّه لا يَنْظُرُ إلى أجْسادِكُمْ، وَلا إلى صُوَرِكُمْ، وأعمالكم ولكنْ يَنْظُرُ إلى قُلُوبِكُمْ»».
وفي رواية: «لا تَحاسَدُوا، وَلا تَبَاغَضُوا، وَلا تَجَسَّسُوا ولا تحَسَّسُوا ولا تَنَاجشُوا وكُونُوا عِبَادَ اللَّهِ إخْوَاناً».
وفي روايةٍ: «لا تَقَاطَعُوا، وَلا تَدَابَرُوا، وَلا تَبَاغَضُوا ولا تحَاسدُوا، وَكُونُوا عِبَادَ اللَّهِ إخْوَاناً».
وفي رواية: «لا تَهَاجَروا وَلا يَبِعْ بَعْضُكُمِ على بيع بَعْضٍ».
رواه مسلم: بكلِّ هذه الروايات، وروى البخاري أكثَرَها.
۱۵۷۰. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «از گمان (بد) بپرهیزید! زیرا گمان، دروغترین سخن است و عیوب و مسایل پوشیدهی دیگران را دنبال نکنید و جاسوسی و تجسس ننمایید و با دیگران رقابت نکنید و نسبت به همدیگر حسد نورزید و کینه نداشته باشید و از همدیگر نبُرید و به هم پشت ننمایید و ای بندگان خدا! برادران هم باشید چنان که خدا به شما فرمان داده است. مسلمان برادر مسلمان است و بر او ظلم نمیکند و او را خوار نمیکند و او را کوچک نمیشمارد؛ تقوا اینجاست! تقوا اینجاست!» و به سینهی خود اشاره نمود؛ «برای شخص مسلمان همین اندازه از شر و بدی کافی است که برادر مسلمان خود را تحقیر کند؛ تمام حقوق یک فرد مسلمان بر مسلمان دیگر حرام است: خونش، آبرویش و مالش؛ خداوند به بدنها و صورتهای شما نگاه نمیکند بلکه به دلها و اعمال شما مینگرد»».
و در روایتی دیگر آمده است: «نسبت به همدیگر حسد نورزید و کینه نداشته باشید و عیوب و مسایل پوشیدهی دیگران را دنبال نکنید و جاسوسی و تجسس ننمایید و در معاملهی یکدیگر نجش نکنید (نجش، یعنی اظهار خرید یک جنس به قیمت بالاتر بدون خرید آن برای فریب دادن مشتری و تحریک او به خرید آن جنس)، و ای بندگان خدا! برادران همدیگر باشید».
در روایتی دیگر آمده است: «قطع صلهی رحم نکنید و از همدیگر نبرید و به هم پشت ننمایید و به همدیگر حسد و بغض نورزید و ای بندگان خدا! برادران همدیگر باشید».
در روایتی دیگر آمده است: «سخن گفتن با یکدیگر را قطع نکنید و بعضی از شما بر معاملهی بعضی دیگر معامله نکند (با پرداخت مبلغی بیشتر یا قول فروش ارزانتر، مانع معاملهی دیگری شود و خود، معامله را انجام دهد)» [۷۶۴].
۱۵۷۱- «وعَنْ مُعَاويةَ سقالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صيَقُولُ: «إنَّكَ إن اتَّبعْتَ عَوْراتِ المُسْلِمينَ أفسَدْتَهُمْ، أوْ كِدْتَ أنْ تُفسِدَهُمَ»» حديثٌ صحيح.
رواهُ أبو داود بإسناد صحيح.
۱۵۷۱. «از حضرت معاویه سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «همانا تو اگر دنبال عیوب و مسایل پوشیدهی مسلمانان باشی، ایشان را به فساد متهم کردهای، یا نزدیک است که ایشان را به فساد متهم کنی»» [۷۶۵].
۱۵۷۲- «وعنِ ابنِ مسعودٍ سأنَّهُ أُتِىَ بِرَجُلٍ فَقيلَ لَهُ: هذَا فُلانٌ تَقْطُرُ لِحْيَتُهُ خَمراً، فقالَ: إنَّا قَدْ نُهينَا عنِ التَّجَسُّسِ، ولكِنْ إن يظهَرْ لَنَا شَيءٌ، نَأخُذْ بِهِ» حَديثٌ حَسَنٌ صحيحٌ.
رواه أبو داود بإسْنادٍ عَلى شَرْطِ البخاري ومسلمٍ.
۱۵۷۲. «از ابن مسعود سروایت شده است که مردی را نزد او آوردند و در موردش به او گفتند: «این فلانی است که از ریشش قطرات شراب میچکد، (شرابخوار است) ابن مسعود سگفت: «همانا ما از تجسس نهی شدهایم ولیکن اگر چیزی بر ما ظاهر شود (بدون تجسس به آن برخورد کنیم) آن را میگیریم و به موجب آن عمل میکنیم»» [۷۶۶].
[۷۶۴] مسلم [(۲۵۶۳) و (۲۵۶۴)] با همهی این روایات، روایت کرده است و بخاری هم [(۶۰۶۴) و (۶۰۶۵)] بیشتر آنها را روایت کرده است. [روایتهای دیگری از این حدیث به شمارههای ۲۳۳، ۲۳۴، ۲۳۵، گذشت]. [۷۶۵] حدیثی صحیح است که ابوداود [(۴۸۸۸)] به اسناد صحیح روایت کرده است. [۷۶۶] حدیثی صحیح است که ابوداود [(۴۸۹۰)] به اسنادی بنا بر شرط بخاری و مسلم روایت کرده است.
قال الله تعالی:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱجۡتَنِبُواْ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلظَّنِّ إِنَّ بَعۡضَ ٱلظَّنِّ إِثۡمٞ﴾[الحجرات: ۱۲].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید، که برخی از گمانها، گناه است».
۱۵۷۳- «وعنْ أبي هُرَيرةَ سأنَّ رَسُول اللَّه صقال: «إيَّاكُمْ وَالظًَّنَّ، فإنَّ الظَّنَّ أكذَبُ الحَدِيثِ»» متفقٌ عليه.
۱۵۷۳. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «از گمان (بد بپرهیزید! زیرا گمان، دروغترین سخن است»».
قال الله تعالی:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يَسۡخَرۡ قَوۡمٞ مِّن قَوۡمٍ عَسَىٰٓ أَن يَكُونُواْ خَيۡرٗا مِّنۡهُمۡ وَلَا نِسَآءٞ مِّن نِّسَآءٍ عَسَىٰٓ أَن يَكُنَّ خَيۡرٗا مِّنۡهُنَّۖ وَلَا تَلۡمِزُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ وَلَا تَنَابَزُواْ بِٱلۡأَلۡقَٰبِۖ بِئۡسَ ٱلِٱسۡمُ ٱلۡفُسُوقُ بَعۡدَ ٱلۡإِيمَٰنِۚ وَمَن لَّمۡ يَتُبۡ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ١١﴾[الحجرات: ۱۱].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! گروهی از مردان شما، گروه دیگری را استهزاء نکنند، شاید آنان بهتر از اینان باشند و زنانی زنان دیگری را استهزاء نکنند، زیرا چه بسا آنان از اینان خوبتر باشند و همدیگر را طعنه نزنید و مورد عیبجویی قرار ندهید و یکدیگر را با القاب زشت و ناپسند نخوانید و ننامید؛ برای مسلمان چه بد است، بعد از ایمان آوردن، سخنان ناگوار و گناهآلود گفتن و بر زبان راندن! کسانی که دست بر ندارند و توبه نکنند، ایشان ستمگرند».
و قال تعالی:
﴿وَيۡلٞ لِّكُلِّ هُمَزَةٖ لُّمَزَةٍ١﴾[الهمزة: ۱]
«وای به حال هر عیبجو و طعنهزنندهای!».
۱۵۷۴- «وعنْ أبي هُرَيرة سأنَّ رَسُولَ اللَّهِ صقالَ «بِحَسْبِ امْرِيءٍ مِنَ الشَّرِّ أن يحْقِرَ أخَاهُ المُسْلِمَ»» رواه مسلم، وقد سبق قرِيباً بطوله.
۱۵۷۴. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «برای شخص مسلمان همین اندازه از شر و بدی کافی است که برادر مسلمان خود را تحقیر کند»» [۷۶۷].
۱۵۷۵- «وعَن ابْنِ مسعُودٍ س، عن النبي صقالَ: «لا يَدْخُلُ الجَنَّةَ منْ كَانَ في قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ مِنْ كِبْرٍ،» فَقَالَ رَجُلٌ: إنَّ الرَّجُلَ يُحِبُّ أنْ يَكُونَ ثَوْبُهُ حَسناً، ونَعْلُهُ حَسَنَةً، فقال: «إنَّ اللَّه جَمِيلٌ يُحِبُّ الجَمَال، الكِبْرُ بَطَرُ الحَقِّ، وغَمْطُ النَّاسِ»» رواه مسلم.
وَمَعْنَى «بطر الحَقِّ»: دَفْعه، «وغَمْطُهُم»: احْتِقَارهُمْ، وقَدْ سَبَقَ بيانُهُ أوْضَح مِنْ هَذا في باب الكِبرِ.
۱۵۷۵. «از ابن مسعود سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که به اندازهی یک ذره تکبر و خودخواهی در قلبش باشد، داخل بهشت نمیشود»؛ شخصی گفت: مرد دوست دارد، لباس و کفشش خوب و زیبا باشد؟ پیامبر صفرمودند: «(کبر آن نیست، زیرا که) خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد؛ کبر، نپذیرفتن و گردنکشی و سرپیچی از حق و کوچک شمردن مردم است»» [۷۶۸].
۱۵۷۶- «وعن جُنْدُبِ بن عبدِ اللَّه سقالَ: قالَ رسولُ اللَّه ص: «قالَ رَجُلٌ: واللَّهِ لا يَغْفِرُ اللَّه لفُلانٍ، فَقَالَ اللَّه ﻷ: مَنْ ذا الَّذِي يَتَأَلَّى عليَّ أنْ لا أغفِرَ لفُلانٍ إنِّي قَد غَفَرْتُ لَهُ، وًَأَحْبَطْتُ عمَلَكَ»» رواه مسلم.
۱۵۷۶. «از جندب بن عبدالله سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «مردی گفت: به خدا سوگند، فلانی را خدا نمیبخشد! و خداوند ﻷفرمود: کیست آن که سوگند میخورد که من فلانی را نمیبخشم؟! (بدان که) من او را بخشیدم و اعمال نیک تو را محو کردم!»» [۷۶۹].
[۷۶۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۵۶۴)]. روایت کامل این حدیث قبلاً [به شمارهی ۱۵۷۰]، گذشت. [۷۶۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۹۱)]. و توضیحی بیشتر از این، همراه با این حدیث، در باب کبر [به شمارهی: ۶۱۲]، گذشت. [۷۶۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۶۲۱)].
قال الله تعالی:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ﴾[الحجرات: ۱۰].
«همانا مؤمن برادران یکدیگرند».
و قال تعالی:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ ٱلۡفَٰحِشَةُ فِي ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ﴾[النور: ۱۹].
«بیگمان کسانی که دوست دارند گناهان بزرگی در میان مؤمنان پخش گردد، اینان در دنیا و آخرت، شکنجه و عذاب دردناکی دارند».
۱۵۷۷- «وعنْ وَاثِلةَ بنِ الأسْقَعِ سقالَ: قال رسُولُ اللَّهِ ص: «لا تُظْهِرِ الشَّمَاتَة لأخيك فَيرْحمْهُ اللَّهُ وَيبتَلِيكَ»» رواه الترمذي وقال: حديث حسنٌ.
وفي الباب حديثُ أبي هريرةَ السابقُ في باب التَّجَسُّسِ: «كُلُّ المُسْلِمِ على المُسْلِمِ حرَامٌ» الحديث.
۱۵۷۷. «از واثله بن اسقع روایت شده است که پیامبر صفرمودند: «به برادر (دینی یا نسبی) خود (در بلایا و مشکلاتی که برایش پیش آمده است) اظهار خوشحالی نکن (و بدان شادی مکن) که خداوند، به او رحم میکند و تو را بلایی دچار میسازد»» [۷۷۰].
و در موضوع این باب، حدیث سابق از ابوهریره سکه در باب تجسس [۷۷۱]آمد، وارد است: «تمام حقوق یک فرد مسلمان بر مسلمان دیگر حرام است»... تا آخر حدیث.
[۷۷۰] ترمذی [(۲۵۰۸)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۷۷۱] [حدیث شمارهی: ۱۵۷۰)].
قال الله تعالی:
﴿وَٱلَّذِينَ يُؤۡذُونَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ بِغَيۡرِ مَا ٱكۡتَسَبُواْ فَقَدِ ٱحۡتَمَلُواْ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِينٗا٥٨﴾[الأحزاب: ۵۸].
«کسانی که مردان و زنان مؤمن را بدون اینکه کاری کرده و گناهی مرتکب شده باشند، آزار میدهند، مرتکب دروغی زشت و گناه آشکاری شدهاند».
۱۵۷۸- «وَعَنْ أبي هُرَيْرَةَ سقالَ: قَالَ رسُولُ اللَّه ص: «اثْنَتَان في النَّاسِ هُمَا بِهِم كُفْرٌ: الطَّعْنُ في النَّسَبِ، والنِّيَاحةُ على المَّيت»» رواه مسلم.
۱۵۷۸. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «دو رفتار در میان مردم موجود است که هر دو کفر میباشند؛ تهمت در نسب و نوحهگری بر مرده»» [۷۷۲]و [۷۷۳].
[۷۷۲] مسلم روایت کرده است؛ [(۶۷)]. [۷۷۳] [یعنی: آن دو عمل از اعمال کافران و اخلاق جاهلیتاند، با منجر به کفر میشوند، یا کفران نعمت و احسان هستند و یا در حق کسی که آنها را حلال بداند، کفر است ـ ویراستاران].
قال الله تعالی:
﴿وَٱلَّذِينَ يُؤۡذُونَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ بِغَيۡرِ مَا ٱكۡتَسَبُواْ فَقَدِ ٱحۡتَمَلُواْ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِينٗا٥٨﴾[الأحزاب: ۵۸].
«کسانی که مردان و زنان مؤمن را بدون اینکه کاری کرده و گناهی مرتکب شده باشند، آزار میدهند، مرتکب دروغی زشت و گناه آشکاری شدهاند».
۱۵۷۹- «وَعَنْ أبي هُرَيرةَ سأنَّ رَسُولَ اللَّهِ صقَالَ: «منْ حمَلَ عَلَيْنَا السِّلاحَ، فَلَيْسَ مِنَّا، ومَنْ غَشَّنَا، فَلَيْسَ مِنَّا»» رواه مسلم.
وفي روايةٍ لَه: ««أنَّ رَسُول اللَّه صمرَّ عَلى صُبْرَةِ طَعامٍ، فَأدْخَلَ يدهُ فيها، فَنالَتْ أصَابِعُهُ بَلَلاً، فَقَالَ: مَا هَذَا يا صَاحِبَ الطَّعَامِ؟» قَالَ أصَابتْهُ السَّمَاءُ يَا رَسُولَ اللَّه قَالَ: «أفَلا جَعلْتَه فَوْقَ الطَّعَامِ حَتِّى يَراهُ النَّاس، مَنْ غَشَّنَا فَلَيْسَ مِنَّا»».
۱۵۷۹. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که بر ضد ما اسلحه حمل کند، و کسی که در مورد ما تقلب و در کار ما خیانت نماید، از ما نیست»» [۷۷۴].
در روایتی دیگر از مسلم آمده است: «پیامبر صاز کنار تودهای گندم گذشت و دستش را در آن فرو برد و انگشتانش کمی خیس شد، فرمودند: «ای صاحب گندم! این چیست؟» گفت: ای رسول خدا! باران بر آن بارید، فرمودند: «چرا آن قسمت خیس را بالای گندم قرار ندادهای تا مردم ببینند؟ کسی که نسبت به ما حیله و فریب کند، از ما نیست!» [۷۷۵].
۱۵۸۰- «وَعَنْهُ أنَّ رَسُولَ اللَّه صقَال: «لا تَنَاجشُوا»» متفقٌ عليه.
۱۵۸۰. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: در معاملهی یکدیگر نجش نکنید (نجش، یعنی اظهار خرید یک جنس به قیمت بالاتر بدون خرید آن برای فریب دادن مشتری و تحریک او به خرید آن جنس)» [۷۷۶].
۱۵۸۱- «وَعَنْ ابنِ عُمر ب، أنَّ النبيَّ صنَهَى عن النَّجَشِ» متفقٌ عليه.
۱۵۸۱. «از ابن عمر بروایت شده است که گفت: پیامبر صاز نجش نهی فرمودند: (نجش، یعنی اظهار خرید یک جنس به قیمت بالاتر بدون خرید آن برای فریب دادن مشتری و تحریک او به خرید آن جنس)» [۷۷۷].
۱۵۸۲- «وعَنْهُ قَالَ: ذَكَرَ رَجُلٌ لِرَسُولِ اللَّهِ صأنَّهُ يُخْدعُ في البُيُوعِ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «منْ بايَعْتَ، فَقُلْ لا خِلابَةَ»» متفقٌ عليه.
«الخِلابةُ» بخاءٍ معجمةٍ مكسورة، وباءٍ موحدة: وهي الخدِيعةُ.
۱۵۸۲. «از ابن عمر بروایت شده است که مردی برای پیامبر صحکایت کرد که: در معاملات فریبش میدهند، پیامبر صفرمودند: «با هر کس معامله کردی، بگو: فریب در بین نباشد»» [۷۷۸]و [۷۷۹].
۱۵۸۳- «وَعَنْ أبي هُرَيْرَةَ سقَال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «مَنْ خَبَّب زَوْجَة امْرِيءٍ، أوْ ممْلُوكَهُ، فَلَيْسَ مِنَّا»» رواهُ أبو داود.
«خبب» بخاءٍ معجمة، ثم باءٍ موحدة مكررة: أيْ: أفسدَهُ وخدعَهُ.
۱۵۸۳. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس همسر یک مرد یا بردهی او را فریب دهد (و او را به نافرمانی یا مانند آن تحریک کند)، از ما نیست»» [۷۸۰].
[۷۷۴] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۰۱)]. [۷۷۵] [(۱۰۲)]. [۷۷۶] متفق علیه است؛ [خ (۲۱۵۰)، م (۱۵۱۵)]. [روایتهای کاملتری از این حدیث قبلاً به شمارههای: ۲۳۵ و ۱۵۷۰، آمده است]. [۷۷۷] متفق علیه است؛ [خ (۲۱۴۲)، م (۱۵۱۶)]. [۷۷۸] متفق علیه است؛ [خ (۲۱۱۷)، م (۱۵۳۳)]. [۷۷۹] در روایتی دیگر از این حدیث آمده است: با هرکس معامله کردی به او بگو: تا سه روز حق فسخ دارم؛ یعنی اگر بر من معلوم شد که ضرر کردهام، در ظرف این سه روز معامله را فسخ و باطل میکنم ـ مترجم. [۷۸۰] ابوداود روایت کرده است؛ [(۵۱۷۰)].
قال الله تعالی:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَوۡفُواْ بِٱلۡعُقُودِ﴾[المائدة: ۱].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! به پیمانها و قراردادها وفا کنید».
و قال تعالی:
﴿وَأَوۡفُواْ بِٱلۡعَهۡدِۖ إِنَّ ٱلۡعَهۡدَ كَانَ مَسُۡٔولٗا﴾[الإسراء: ۳۴].
«به عهد و پیمان خود وفا کنید، چرا که (روز قیامت) عهد و پیمان مورد پرسش است».
۱۵۸۴- «وعَنْ عبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرو بْنِ العاص بأنَّ رسُولَ اللَّه صقَالَ: «أرْبعٌ مَنْ كُنَّ فيهِ، كانَ مُنَافِقاً خالصاً، وَمَنْ كانتْ فيه خَصْلَةٌ مِنْهُنَّ، كانَ فِيهِ خَصْلَةٌ مِنَ النِّفاقِ حتَّى يدعها: إذا أؤتمِنَ خانَ، وإذا حدَّثَ كَذَب، وإذا عاهَدَ غَدَر، وإذا خَاصَم فَجر»» متفقٌ عليه.
۱۵۸۴. «از عبدالله بن عمرو بن عاص بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «چهار خصلت هست که در هر کس وجود داشته باشند، او منافقی خالص است و هر کس یکی از این خصایل در او باشد، خصلتی از نفاق را دارد تا وقتی که آن را ترک کند: (۱) وقتی که امانتی به او سپرده شود، در آن خیانت میکند؛ (۲) وقتی که حرف میزند، دروغ میگوید؛ (۳) هرگاه پیمانی ببندد، عهدشکنی میکند؛ (۴) هرگاه با کسی دشمنی و دعوا کند، از حق و حد میگذرد و حرف زشت میزند و دشنام میدهد»» [۷۸۱].
۱۵۸۵- «وعن ابن مسْعُودٍ، وابنِ عُمرَ، وأنسٍ شقَالُوا: قَالَ النبيُّ ص: «لِكُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ يوْمَ القِيامةِ، يُقَالُ: هذِهِ غَدْرَةُ فُلانٍ»» متفقٌ عليه.
۱۵۸۵. «از ابن مسعود و ابن عمر و انس ـ سـ روایت شده است که پیامبر صفرمودند: «در روز قیامت هر غدر کننده و عهدشکنی، پرچمی دارد و گفته میشود: این (نتیجهی) غدر و عهدشکنی فلان شخص است»» [۷۸۲].
۱۵۸۶- «وَعَنْ أبي سَعِيدٍ الخُدْرِي سأنَّ النبي صقَال: لِكُلِّ غَادِرٍ لِواءٌ عِندَ إسْتِه يَوْمَ القِيامةِ يُرْفَعُ لَهُ بِقدْرِ غدْرِهِ، ألا ولا غَادر أعْظمُ غَدْراً مِنْ أمير عامَّةٍ» رواه مسلم.
۱۵۸۶. «از ابوسعید خدری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «در روز قیامت هر بیوفا و عهدشکنی پرچمی در پهلوی نشیمنگاهش دارد که به اندازهی غدر و عهدشکنیش برای او برافراشته میشود و آگاه باشید که غدر و خیانت هیچ غدرکننده و پیمانشکنی، به اندازهی غدر و عهدشکنی پیشوای عام، بزرگ (و موجب عذاب) نیست»» [۷۸۳].
۱۵۸۷- «وعنْ أبي هُرَيرةَ سعن النبي صقال: قَالَ اللَّه تعالى ثَلاثَةٌ أنا خَصْمُهُمْ يوْمَ القِيَامَةِ: رَجُلٌ أعطَى بي ثُمْ غَدَرَ، وَرجُلٌ باع حُراً فأَكل ثمنَهُ، ورجُلٌ استَأجرَ أجِيراً، فَاسْتَوْفي مِنهُ، ولَمْ يُعْطِهِ أجْرَهُ» رواه البخاري.
۱۵۸۷. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند متعال میفرماید: سه نفر هستند که در روز قیامت من دشمن ایشانم: (۱) مردی که با سوگند به من، وعدهای بدهد و بعد خلاف وعده کند؛ (۲) مردی که شخص آزادی را بفروشد و پول فروش او را بخورد (۳) مردی که کارگری بگیرد و به خوبی از او کار بکشد و سپس اجرت او را نپردازد»» [۷۸۴].
[۷۸۱] متفق علیه است؛ [خ (۳۴)، م (۵۸)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارههای ۶۹۰ و ۱۵۴۳، آمده است]. [۷۸۲] متفق علیه است؛ [خ (۳۱۸۸)، م (۱۷۳۵) و (۱۷۳۶) و (۱۷۳۷)]. [۷۸۳] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۷۳۸)]. [۷۸۴] بخاری روایت کرده است؛ [(۲۲۲۷)].
قال الله تعالی:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُبۡطِلُواْ صَدَقَٰتِكُم بِٱلۡمَنِّ وَٱلۡأَذَىٰ﴾[البقرة: ۲۶۴].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! صدقات و بخششهای خود را با منت و آزار، تباه و بیپاداش نسازید».
و قال تعالی:
﴿ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ثُمَّ لَا يُتۡبِعُونَ مَآ أَنفَقُواْ مَنّٗا وَلَآ أَذٗى﴾[البقرة: ۲۶۲].
«کسانی که دارایی خود را در راه خدا صرف میکنند و به دنبال آن به خاطرش منتی نمیگذارند و آزاری نمیرسانند».
۱۵۸۸- «وعنْ أبي ذَرٍّ سعنِ النبيِّ صقَالَ: «ثَلاثةٌ لا يُكلِّمُهُمْ اللَّه يوْمَ القيامةِ، ولا يَنْظُرُ إليْهِمْ، ولا يُزَكِّيهِمْ وَلهُمْ عذابٌ أليمٌ» قال: فَقرأها رسولُ اللَّه صثَلاثَ مَرَّاتٍ. قال أبو ذرٍّ: خَابُوا وخَسِروا منْ هُمْ يا رسولَ اللَّه، قال المُسبِلُ، والمَنَّانُ، والمُنْفِقُ سلعتهُ بالحِلفِ الكَاذبِ»» رواه مسلم.
وفي روايةٍ له: «الـمسبلُ إزارهُ» يعْني: الـمسْبِلُ إزَارهُ وثَوْبَهُ أسفَلَ مِنِ الكَعْبَيْنِ للخُيَلاءِ.
۱۵۸۸. «از ابوذر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «سه نفر هستند که در روز قیامت خداوند با آنان صحبت نمیکند و به آنها نگاه نمیکند و آنان را پاکیزه و رستگار نمینماید و عذاب دردناکی برای آنها فراهم میباشد»؛ ابوذر سمیگوید: پیامبر صسه مرتبه این جمله را تکرار فرمودند، ابوذر سگفت: بدبخت و زیانکار شدند! ای رسول خدا! آنان چه کسانی هستند؟ فرمودند: «(۱) کسی که (شلوارش دراز) کند و فرو گذارد؛ (۲) کسی که بر آن شخص که به او احسان کرده است، منت بگذارد؛ (۳) کسی که جنس خود را با سوگند دروغ بفروشد»» [۷۸۵].
در روایتی دیگر آمده است: «دراز کننده و فروگذارندهی شلوار خود؛ یعنی کسی که شلوار و لباسش را از (روی تکبر از) دو قوزک پایش پایینتر بیاورد».
[۷۸۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۰۶)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۷۹۴، آمده است)].
قال الله تعالی:
﴿فَلَا تُزَكُّوٓاْ أَنفُسَكُمۡۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰ﴾[النجم: ۳۲].
«پس از پاک بودن خود سخن نگویید، زیرا که او پرهیزگاران را بهتر میشناسد».
و قال تعالی:
﴿إِنَّمَا ٱلسَّبِيلُ عَلَى ٱلَّذِينَ يَظۡلِمُونَ ٱلنَّاسَ وَيَبۡغُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّۚ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ٤٢﴾[الشورى: ۴۲]
«عتاب و عذاب تنها متوجه کسانی است که به مردم ستم و در زمین به ناحق سرکشی میکنند؛ چنین کسانی دارای عذاب دردآور و دردناکی هستند».
۱۵۸۹- «وعَنْ عِياض بْنِ حمار سقَال: قَال رسُولُ اللَّهِ ص: «إن اللَّه تَعالى أوْحَى إليَّ أن تواضعُوا حَتى لا يبْغِيَ أحَدٌ على أحدٍ، ولا يفْخرَ أحدٌ على أحدٍ»» رواه مسلم.
قال أهلُ اللغةِ: البَغيُ: التَّعَدِّي والاستِطالةُ.
۱۵۸۹. «از عیاض بن حمار سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند به من وحی فرمود که نسبت به همدیگر متواضع باشید، تا کسی بر دیگری ستم روا ندارد و یکی بر دیگری تفاخر نکند»» [۷۸۶].
۱۵۹۰- «وعن أبي هُريرةَ سأنَّ رسُول اللَّه صقَال: «إذا قال الرَّجُلُ: هلَكَ النَّاسُ، فهُو أهْلَكُهُمْ»» رواه مسلم.
الرِّوايةُ الـمشْهُورةُ: «أهْلكُهُمْ» بِرفعِ الكافِ، ورُوِي بِنَصبِهَا.وهذا النَّهي لـمنْ قالَ ذلكَ عجْباً بِنفْسِهِ، وتصاغُراً للناسِ، وارْتِفاعاً علَيْهمْ، فهَذَا هُو الحرام، وأما منْ قالهُ لـمـا يرى في الناس مِن نقْصٍ في أمْر دينِهِم، وقَالهُ تَحزُّناً علَيْهِمْ، وعلى الدِّينِ، فلا بأس بهِ. هَكَذا فَسَّرهُ العُلمـاءُ وفصَّلوهُ، ومـِمنْ قالَه مِنَ الأئمةِ الأعْلام: مالكُ ابنُ أنسٍ،والخَطَّابيُّ، والحميدِيُّ وآخرونَ، وقد أوْضَحْته في كتاب «الأذْكَارِ».
۱۵۹۰. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرگاه کسی بگوید: مردم هلاک و نابود شدند، خود او از همهی مردم نابودتر و به هلاک افتادهتر است»» [۷۸۷].
این نهی برای کسی است که از روی تکبر و رضایت نفس و کوچک شمردن مردم و فخر بر آنان بگوید و این حرام است، ولی اگر کسی آن را به این علت بگوید که نقصانی دینی را در میان مردم مشاهده میکند و این را به عنوان غمخواری ایشان میگوید، مشکلی ندارد و علما این حدیث را اینگونه توضیح داده (و در معنای آن تقسیم قایل شدهاند) و در میان امامان بزرگوار، مالک بن انس، خطابی، حمیدی و جمعی دیگر، همینطور شرح دادهاند و من آن را در کتاب «الاذکار» توضیح دادهام.
[۷۸۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۸۷۵)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۶۰۲، آمده است)]. [۷۸۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۶۲۳)].
قال الله تعالی:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَ أَخَوَيۡكُمۡ﴾[الحجرات: ۱۰].
«همانا مؤمنان برادران همدیگرند، پس بین برادران خود اصلاح کنید».
و قال تعالی:
﴿وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ﴾[المائدة: ۲].
«همدیگر را در راه گناه و تجاوز و ستمکاری، یاری و پشتیبانی نکنید».
۱۵۹۱- «وعنْ أنَسٍ سقال: قال رسُولُ اللَّهِ ص: «لا تَقَاطَعُوا، ولا تَدابروا، ولا تباغضُوا، ولا تحاسدُوا، وكُونُوا عِبادَ اللَّهِ إخْواناً. ولا يحِلُّ لمُسْلِمٍ أنْ يهْجُرَ أخَاهُ فَوقَ ثَلاثٍ»» متفقٌ عليه.
۱۵۹۱. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «از همدیگر جدا نشوید و به هم پشت نکنید و به یکدیگر کینه نورزید و حسود نباشید و ای بندگان خدا! برادر هم باشید؛ برای شخص مسلمانی حلال نیست که سه روز صحبت با برادرش را قطع کند»» [۷۸۸].
۱۵۹۲- «وعنْ أبي أيوبَ سأنَّ رسُول اللَّه صقَال: «لا يحِلُّ لمُسْلِمٍ أنْ يَهْجُرَ أخَاهُ فوْقَ ثَلاثِ لَيالٍ: يلتَقِيانِ، فيُعرِضُ هذا ويُعرِضُ هذا، وخَيْرُهُما الَّذِي يبْدأ بالسَّلامِ»» متفقٌ عليه.
۱۵۹۲. «از ابوایوب انصاری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «برای شخص مسلمان حلال نیست که بیشتر از سه شب با برادر (دینی یا نسبی) خود قطع صحبت کند که چون به همدیگر میرسند، هر یک از ایشان از دیگری اعراض میکند و بهترین ایشان کسی است که اول سلام (و صحبت را دوباره شروع) میکند»» [۷۸۹].
۱۵۹۳- «وعنْ أبي هُريرةَ سقَال: قَال رسُولُ اللَّه ص: «تُعْرضُ الأعْمالُ في كُلِّ اثنين وخَميس، فيغفِر اللَّه لِكُلِّ امْريءٍ لا يُشْرِكُ بِاللَّهِ شَيْئاً، إلا امْرءًا كَانَتْ بيْنَهُ وبيْنَ أخِيهِ شَحْناءُ، فيقُولُ: اتْرُكُوا هذَينِ حتَّى يصْطلِحا»» رواه مسلم.
۱۵۹۳. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر پنجشنبه و دوشنبه اعمال عرضه میشوند و هرکس که برای خداوند شریک قایل نشود، آمرزیده میشود، به جز شخصی که بین او و دوستش دشمنی باشد و گفته میشود: این دو را به حال خودشان بگذارید، (فعلاً گناهانشان را نبخشید) تا وقتی که صلح کنند»» [۷۹۰].
۱۵۹۴- «وعَنْ جابرٍ سقَال: سمِعْتُ رسُول اللَّه صيقُولُ: «إنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ يئسَ أنْ يَعْبُدهُ المُصلُّون في جَزيرةِ العربِ ولكِن في التَّحْرِيشِ بيْنهم»» رواه مسلم.
«التَحْرِيشُ» الإفسادُ وتغييرُ قُلُوبِـهم وتَقَاطُعُهم.
۱۵۹۴. «از جابر سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «شیطان مأیوس شده است از این که نمازگزاران جزیرهالعرب او را عبادت و اطاعت کنند ولیکن از افساد میان آنها و تغییر دلهای ایشان و دور نمودن آنها از یکدیگر مأیوس نیست (و مشغول بدان است)»» [۷۹۱].
۱۵۹۵- «وعنْ أبي هريرة سقَال: قال رسول اللَّه ص«لا يحِلُّ لـمسْلِمٍ أنْ يهْجُرَ أخَاه فوْقَ ثَلاثٍ، فمنْ هَجر فَوْقَ ثلاثٍ فمات دخَل النَار»» رواهُ أبو داود بإسْنادٍ على شرْطِ البخاري.
۱۵۹۵. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «حلال نیست هیچ مسلمانی بیشتر از سه روز با برادر مسلمانش قهر کند و با او حرف نزند و کسی که بیشتر از سه روز با برادرش قهر کند و در آن حال بمیرد، وارد دوزخ میگردد»» [۷۹۲].
۱۵۹۶- «وعَنْ أبي خرَاشٍ حدْرَدِ بن أبي حدْردٍ الأسْلمي، ويُقَالُ السُّلمي الصَّحابِي سأنَّهُ سَمِعَ النبي صيقُولُ: «منْ هَجر أخاهُ سَنَةً فَهُو كَسفْكِ دمِهِ»» رواه أبو داود بإسناد صحيح.
۱۵۹۶. «از ابی خراش حدرد بن ابی حدرد اسلمی یا سلمی صحابی روایت شده است که از پیامبر صشنید که میفرمود: «هرکس یک سال از برادرش قهر کند و با او حرف نزند، به مثابهی ریختن خون اوست»» [۷۹۳].
۱۵۹۷- «وعنْ أبي هُرَيْرةَ سأنًّ رسُولَ اللَّهِ صقَالَ: «لا يَحِلُّ لمُؤْمِنٍ أنْ يهْجُرَ مُؤْمِناً فَوْقَ ثَلاثٍ، فَإنْ مرَّتْ بِهِ ثَلاثٌ، فَلْيَلْقَهُ، ولْيُسَلِّمْ عَلَيْهِ، فَإن رَدَّ عليهِ السَّلام، فقَدِ اشْتَرَكَا في الأجْرِ، وإنْ لَمْ يَرُدَّ عَلَيْهِ، فَقَدْ باءَ بالإثمِ، وخَرَجَ المُسلِّمُ مٍن الـهجْرةِ»».
رواهُ أبو داود بإسنادٍ حسن. قال أبو داود: إذا كَانَتِ الـهجْرَةُ للَّهِ تَعالى فَلَيْس مِنْ هذَا في شيءٍ.
۱۵۹۷. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «حلال نیست شخص مؤمن بیش از سه روز با دوست مؤمنش قهر کند و اگر سه روز گذشت، باید او را ملاقات و به او سلام کند؛ اگر وی جواب سلام او را داد، هر دو در اجر شریک هستند و اگر جواب نداد، دچار گناه شده است و سلام دهنده از (گناه) قهر کردن خارج شده است»» [۷۹۴].
ابوداود گفته است: اگر قهر کردن و حرف نزدن، به خاطر رضای خدا باشد، دیگر احکام فوق در آن جاری نیست.
[۷۸۸] متفق علیه است؛ [خ (۶۰۶۵)، م (۲۵۵۹)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۵۶۷، آمده است]. [۷۸۹] متفق علیه است؛ [خ (۶۰۷۷)، م (۲۵۶۰)]. [۷۹۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۵۶۵)]. [روایتی دیگر از این حدیث به شمارهی ۱۵۶۸، گذشت]. [۷۹۱] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۸۱۲)]. [۷۹۲] ابوداود [(۴۹۱۴)] به اسناد بنا بر شرط بخاری و مسلم روایت کرده است. [۷۹۳] ابوداود [(۴۹۱۵)] به اسناد صحیح روایت کرده است. [۷۹۴] ابوداود [(۴۹۱۲)] به اسناد حسن (نیکو) روایت کرده است.
قال الله تعالی:
﴿إِنَّمَا ٱلنَّجۡوَىٰ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ﴾[المجادلة: ۱۰].
«نجوا (سخن گفتن مخفیانه)، از جانب شیطان است».
۱۵۹۸- «وعن ابْنِ عُمَرَ بأنَّ رسُولَ اللَّهِ صقَال: «إذا كَانُوا ثَلاثَةً، فَلا يَتَنَاجَى اثْنَانِ دُونَ الثَّالِثِ»» متفقٌ عليه.
ورواه أبو داود وَزاد: «قَالَ أبُو صالح: قُلْتُ لابْنِ عُمرَ: فأربعة؟ قَالَ: لا يضرُّكَ».
ورواه مالك في «الـمُوطأ»: «عنْ عبْدِ اللَّهِ بنِ دِينَارٍ قَالَ: كُنْتُ أنَا وَابْنُ عُمرَ عِند دارِ خالِدِ بن عُقبَةَ التي في السُّوقِ، فَجاءَ رجُلٌ يُريدُ أنْ يُنَاجِيَهُ، ولَيْس مع ابنِ عُمر أحَدٌ غَيْري، فَدعا ابنُ عُمرَ رجُلاً آخر حتَّى كُنَّا أرْبَعَةً، فقال لي وللرَّجُلِ الثَّالِثِ الَّذي دَعا: اسْتَأخِرا شَيْئاً، فإنِّي سَمِعْتُ رسُولَ اللَّه صيَقُولُ: «لا يَتَنَاجَى اثْنَانِ دونَ وَاحدٍ»».
۱۵۹۸. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرگاه سه نفر با هم بودند، نباید دو نفر از آنها بدون (حضور و اجازهی) سومی با همدیگر نجوا کنند» [۷۹۵].
ابوداود نیز آن را روایت کرده و اضافه نموده است که: ابوصالح گفت: به ابن عمر بگفتم: چهارنفر چطور؟ گفت: ضرری ندارد [۷۹۶].
و امام مالک/در موطا آن را از عبدالله بن دینار روایت کرده است که گفت: من و ابن عمر بدر بازار بر در خانهی خالد بن عقبه بودیم، مردی آمد و میخواست با او نجوا کند و کسی غیر از من همراه ابن عمر نبود، ابن عمر بیک نفر دیگر را خواند تا این که ما چهار نفر شدیم، بعد به من و مرد خوانده شده گفت: کمی توقف و درنگ کنید که من از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «در میان سه نفر، دو نفر از ایشان (تنها و بدون سومی) با هم نجوا نکنند»» [۷۹۷].
۱۵۹۹- «وَعن ابنِ مسْعُودٍ سأنَّ رسُولَ اللَّهِ صقال: «إذا كُنْتُمْ ثَلاثة، فَلا يَتَنَاجى اثْنَانِ دُونَ الآخَرِ حتَّى تخْتَلِطُوا بالنَّاسِ، مِنْ أجْل أنَّ ذَلكَ يُحزِنُهُ»» متفقٌ عليه.
۱۵۹۹. «از ابن مسعود سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «وقتی شما سه نفر بودید، دو نفرتان بدون سومی نجوا نکنند تا اینکه با مردم آمیخته شوید؛ زیرا این کار، او را غمگین میکند»» [۷۹۸].
[۷۹۵] متفق علیه است؛ [خ (۶۲۸۸)، م (۲۱۸۳)]. [۷۹۶] [(۴۸۵۲)]. [۷۹۷] (۲/۹۸۸)]. [۷۹۸] متفق علیه است؛ [خ (۶۲۹۰)، م (۲۱۸۴)].
قال الله تعالی:
﴿وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱلۡجَارِ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ مُخۡتَالٗا فَخُورًا﴾[النساء: ۳۶].
«و به پدر و مادر، خویشاوندان، یتیمان، درماندگان و بیچارگان، همسایگان خویشاوند و غیر خویشاوند، دوست نزدیک، در راه ماندگان، بندگان و کنیزان، نیکی کنید، بیگمان خداوند کسی را که خودخواه و خودپسند باشد، دوست ندارد».
۱۶۰۰- «وَعنِ ابنِ عُمر بأنّْ رسول اللَّهِ صقَال: «عُذِّبتِ امْرَأةٌ في هِرَّةٍ حبستها حَتَّى ماتَتْ، فَدَخلَتْ فِيهَا النَّارَ، لا هِيَ أطْعمتْهَا وسقَتْها، إذ هي حبَستْهَا ولا هِي تَرَكتْهَا تَأكُلُ مِنْ خَشَاشِ الأرض»» متفقٌ عليه.
«خَشَاشُ الأرْضِ» بفتح الخاء الـمعجمةِ، وبالشينِ الـمعجمة الـمكررة: وهي هَوامُّها وحشَراتُـها.
۱۶۰۰. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «زنی (پس از مردن) عذاب داده شد، زیرا گربهای را زندانی کرد و نه خود به او غذا و آب داد و نه گذاشت که خود گربه بیرون بیاید و از جانداران و حشرات زمین شکار و تغذیه کند و به همین علت مرد و خداوند، آن زن را به خاطر این عملش تعذیب و وارد آتش کرد»» [۷۹۹].
۱۶۰۱- «وعنْهُ أنَّهُ مرَّ بفِتْيَانٍ مِنْ قُريْشٍ قَدْ نصبُوا طَيْراً وهُمْ يرْمُونَهُ وقَدْ جعلُوا لِصاحبِ الطَّيْرِ كُلَّ خَاطِئةٍ مِنْ نَبْلِهِمْ، فَلَمَّا رأوُا ابنَ عُمرَ تفَرَّقُوا فَقَالَ ابنُ عُمَرَ: منْ فَعَلَ هذا؟ لَعنَ اللَّه مَن فَعلَ هذا، إنَّ رسُولَ اللَّه صلَعَنَ من اتَّخَذَ شَيْئاً فِيهِ الرُّوحُ غَرضاً» متفقٌ عليه.
«الْغرَضُ»: بفتح الغين الـمعجمة، والراءِ وهُو الـهَدفُ، والشَّيءُ الَّذي يُرْمَى إلَيهِ.
۱۶۰۱. «از ابن عمر بروایت شده است که او از کنار جماعتی از جوانان قریش گذشت که پرندهای را در جایی آویزان کرده بودند و بهسوی او تیر میانداختند و هر تیری را که به خطا میرفت، برای صاحب پرنده قرار داده بودند و همین که ابن عمر برا دیدند، پراکنده شدند، ابن عمر بگفت: چه کسی چنین کرده است؟ لعنت خدا بر کسی باد که این عمل را انجام داده است! پیامبر صبر کسی که جانداری را هدف قرار دهد و بر آن تیر یا سنگ زند، لعنت فرستاده است» [۸۰۰].
۱۶۰۲- «وعَنْ أنَسٍ سقَال: نَهَى رسُولُ اللَّه صأنَّ تُصْبَرَ الْبَهَائمُ» متفقٌ عليه، ومَعْنَاه: تُحْبسَ للْقَتْلِ.
۱۶۰۲. «از انس سروایت شده است که پیامبر صاز حبس و زندانی کردن چهارپایان وحشی برای کشتن نهی فرمودند. (یعنی آن را در جایی ببندند و آن قدر به سویش تیر پرتاب کنند که بمیرد)» [۸۰۱].
۱۶۰۳- «وَعَنْ أبي عَليٍّ سُوَيْدِ بنِ مُقَرِّنٍ س، قَالَ: لَقَدْ رَأيْتُني سابِعَ سبْعَةٍ مِنْ بني مُقرِّنٍ مَالنَا خَادِمٌ إلاَّ واحِدةٌ لَطمها أصْغرُنَا فأمَرنَا رسُولُ اللَّه صأنْ نُعْتِقَها» رواه مسلم. وفي روايةٍ: «سابِع إخْوةٍ لي».
۱۶۰۳ «از ابوعلی سوید بن مقرن سروایت شده است که گفت: یادم هست که یکی از هفت نفر پسران مقرن بودم که خدمتکاری نداشتیم جز یک کنیز و کوچکترین ما، به او سیلی زد و پیامبر صبه ما امر فرمود که او را آزاد کنیم» [۸۰۲].
۱۶۰۴- «وعنْ أبي مَسْعُودٍ البدْرِيِّ سقَال: كُنْتُ أضْرِبُ غلاماً لي بالسَّوطِ، فَسمِعْتُ صوتاً مِنْ خَلفي: «اعلَمْ أبا مَسْعُودٍ» فَلَمْ أفْهَمْ الصَّوْتَ مِنَ الْغَضب، فَلَمَّا دنَا مِنِّي إذا هُو رسُولُ اللَّه صفَإذا هُو يَقُولُ: «اعلَمْ أبا مسْعُودٍ أنَّ اللَّه أقْدرُ علَيْكَ مِنْكَ عَلى هذا الغُلامِ» فَقُلْتُ: لا أضْربُ مـملُوكاً بعْدَهُ أبداً.
وفي روَايةٍ: فَسَقَطَ السَّوْطُ مِنْ يدِي مِنْ هيْبتِهِ.
وفي روايةٍ: فقُلْتُ: يَا رسُول اللَّه هُو حُرٌّ لِوجْهِ اللَّه تعالى فَقَال: «أمَا لوْ لَمْ تَفْعَلْ، لَلَفَحَتْكَ النَّارُ، أوْ لمَسَّتكَ النَّارُ»» رواه مسلم. بـهذِهِ الرواياتِ.
۱۶۰۴. «از ابومسعود بدری سروایت شده است که گفت: من غلامم را با تازیانه میزدم که صدایی از پشت سر شنیدم که: «ای ابومسعود! آگاه باش» و از شدت غضب صدا را نشناختم، وقتی به من نزدیک شد، دیدم که پیامبر صاست و میفرماید: «ای ابومسعود! بدان که خداوند بر تو قادرتر است از تو به این غلام» و پیش خود گفتم که: دیگر هرگز خادمی یا بردهای را نمیزنم».
در روایتی دیگر آمده است که گفت: «از هیبت پیامبر صتازیانه از دستم افتاد».
در روایتی دیگر آمده است که گفت: گفتم: «ای رسول خدا! او، برای رضای خدا آزاد باشد، پیامبر صفرمودند: «بدان که اگر چنان نمیکردی، آتش تو را میسوزاند ـ یا آتش تو را لمس میکرد»» [۸۰۳].
۱۶۰۵- «وَعنِ ابْنِ عُمر بأنَّ النبيَّ صقَال: «منْ ضرب غُلاماً له حَداً لم يأتِهِ، أو لَطَمَهُ، فإن كَفَّارتَهُ أن يُعْتِقَهُ»» رواه مسلم.
۱۶۰۵. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس یک غلام خود را به خاطر کاری که نکرده است، حد بزند، کفارهاش این است که او را آزاد کند»» [۸۰۴].
۱۶۰۶- «وعن هِشَام بن حكيم بن حزامٍ بأنَّهُ مرَّ بالشَّامِ على أنَاسٍ مِنَ الأنباطِ، وقدْ أُقِيمُوا في الشَّمْس، وصُبَّ على رُؤُوسِهِم الزَّيْتُ، فَقَال: ما هَذا؟ قًيل: يُعَذَّبُونَ في الخَراجِ، وَفي رِوايةٍ: حُبِسُوا في الجِزيةِ. فَقَال هِشَامٌ: أشْهَدُ لسمِعْتُ رسُول اللَّهِ صيقُولُ: «إن اللَّه يُعذِّبُ الذِينَ يُعذِّبُونَ النَّاس في الدُّنْيا» فَدَخَل على الأمِيرِ، فحدَّثَهُ، فَأمر بِهم فخُلُّوا» رواه مسلم «الأنبَاطُ» الفلاَّحُونَ مِنَ العجمِ.
۱۶۰۶. «از هشام بن حکیم بن حزام سروایت شده است که او در شام از کنار عدهای از کشاورزان غیر عرب عبور نمود که آنها را در آفتاب نگه داشته و بر سر ایشان روغن ریخته بودند، گفت: این چیست؟ گفته شد: به خاطر مالیات شکنجه میشوند ـ در روایتی دیگر آمده است که: به خاطر جزیه حبس شدهاند ـ هشام گفت: شهادت میدهم که از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «یقیناً خداوند شکنجهکنندگان مردم را شکنجه میکند» و بعد به حضور امیر آمد و برای او واقعه و حدیث را ذکر نمود، امیر دستور آزادی آنان را صادر کرد و آزاد شدند» [۸۰۵].
۱۶۰۷- «وعنِ ابنِ عبَّاسٍ بقَال: رأى رسُولُ اللَّه صحِماراً موسُومَ الوجْهِ، فأَنْكَر ذلكَ؟ فَقَال: وَاللَّهِ لا أسِمُهُ إلا أقْصى شَيءٍ مِنَ الوجْهِ، وَأمرَ بِحِمَارِهِ، فَكُوِيَ في جاعِرتَيْهِ، فهو أوَّلُ مَنْ كوى الجَاعِرتَيْنِ» رواه مسلم.
«الجاعِرتَانِ»: نَاحِيتَا الوركَيْن حوْل الدُّبُر.
۱۶۰۷. «از ابن عباس بروایت شده است که پیامبر صخری را دید که صورتش داغ شده بود، آن را نپسندید و ناخوش داشت، ابن عباس به خاطر این گفت: به خدا سوگند، من غیر از دورترین جزء از صورتش را داغ نمیکنم و فرمان داد که بر کفل خرش داغ نهاده شود و او اولین کسی بود که کفل حیوان را (به عنوان علامتگذاری و شناسایی) داغ کرد» [۸۰۶].
۱۶۰۸- «وعَنْهُ أنَّ النبيَّ ص: مَرَّ علَيهِ حِمَارٌ قد وُسِم في وجْهِه فقَال: لعن اللَّه الَّذي وسمهُ» رواه مسلم.
وفي رواية لـمسلم أيضاً: «نَهى رسُولُ اللَّه صعن الضَّرْبِ في الوجهِ، وعنِ الوسْمِ في الوجهِ».
۱۶۰۸. «از ابن عباس بروایت شده است که گفت: پیامبر صخری را در حین عبور دید که صورتش داغ شده بود، فرمودند: «لعنت خدا بر کسی که آن را داغ کرده است»» [۸۰۷].
در روایتی دیگر از مسلم آمده است: «پیامبر صاز زدن به صورت و از داغ کردن صورت، نهی فرمودند».
[۷۹۹] متفق علیه است؛ [خ (۳۴۸۲)، م (۲۲۴۲)]. [۸۰۰] متفق علیه است؛ [خ (۵۵۱۵)، م (۱۹۵۸)]. [۸۰۱] متفق علیه است؛ [خ (۵۵۱۳)، م (۱۹۵۶)]. [۸۰۲] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۶۵۸)]. [۸۰۳] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۶۵۹)] با همه ی این روایتها، روایت کرده است. [۸۰۴] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۶۵۷)]. [۸۰۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۶۱۳)]. [۸۰۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۱۱۸)]. [۸۰۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۱۱۷)].
۱۶۰۹- «عنْ أبي هُريْرة سقَال: بعثنا رسُولُ اللَّه صفي بعثٍ فَقال: «إن وجدْتُم فُلاناً وفُلاناً» لِرجُلَيْنِ مِنْ قُريش سمَّاهُمَا «فأحْرِقُوهُمَا بالنَّارِ» ثُمَّ قَال رسُولُ اللَّهِ صحِينَ أردْنا الخُرُوج: «إنِّي كُنْتُ أمرْتُكمْ أن تُحْرقُوا فُلاناً وفُلاناً، وإنَّ النَّار لا يُعَذِّبُ بِهَا إلا اللَّه، فَإنْ وجَدْتُموهُما فَاقْتُلُوهُما»» رواه البخاري.
۱۶۰۹. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: پیامبر صما را در لشکری به جهاد فرستاد و فرمودند: «اگر فلان و فلان را» دو نفر از قریش که آنها را نام برد، «یافتید، ایشان را آتش بزنید»، وقتی که خواستیم از شهر خارج شویم، فرمودند: «من به شما امر کردم که فلان و فلان را بسوزانید و عذاب دادن با آتش مخصوص خداوند است و کسی جز او نباید آن را وسیلهی عذاب قرار دهد، پس اگر آن دو را یافتید، آنها را بکشید»» [۸۰۸].
۱۶۱۰- «وعن ابنِ مسْعُودٍ سقَال: كُنَّا مع رسُولِ اللَّه صفي سفَر، فَانْطَلَقَ لحَاجتِهِ، فَرأيْنَا حُمَّرةً معَهَا فَرْخَانِ، فَأَخذْنَا فَرْخيْها، فَجَاءتْ الحُمَّرةُ تَعْرِشُ فجاءَ النبي صفقال: «منْ فَجع هذِهِ بِولَدِهَا؟ رُدُّوا وَلَدهَا إليْهَا» وَرأى قَرْيَةَ نَمْلٍ قَدْ حرَّقْنَاهَا، فَقال: «مَنْ حرَّقَ هذِهِ؟» قُلْنَا: نَحْنُ. قَالَ: «إنَّهُ لا ينْبَغِي أنْ يُعَذِّب بالنَّارِ إلاَّ ربُّ النَّارِ»» رواه أبو داود بإسناد صحيح.
قوله: «قَرْيةَ نَمْلٍ» معناهُ: موْضِعُ النَّمْلِ مَع النَّملِ.
۱۶۱۰. «از ابن مسعود سروایت شده است که گفت: با پیامبر صدر سفری بودیم، پیامبر صبه دنبال قضای حاجت رفت و ما حمرهای (مرغی است سرخ رنگ، مانند گنجشک) را دیدیم که دو جوجه به همراه داشت و جوجههای او را گرفتیم، مرغ آمد و شروع به تعریفش کرد (بلند میشد و بالهای خود را میگسترد که شاید بچهها را زیر سایهی بالش قرار دهد) پیامبر صتشریف آوردند و فرمودند: «چه کسی این مرغ را با ربودن بچه هایش آزرده و به درد آورده است؟ بچههایش را به او بازپس دهید» و لانهی موری را دید که آن را سوزانده بودیم، فرمودند: «چه کسی این را سوزانده است؟» گفتیم: ما، فرمودند: «جز خدای آتش، کسی نباید با آتش عذاب دهد»» [۸۰۹].
[۸۰۸] بخاری روایت کرده است؛ [(۳۰۱۶)]. [۸۰۹] ابوداود [(۲۶۷۵)] به اسناد صحیح روایت کرده است.
قال الله تعالی:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا﴾[النساء: ۵۸].
«خداوند امر میکند که امانتها را به صاحبان آنها برگردانید».
و قال تعالی:
﴿فَإِنۡ أَمِنَ بَعۡضُكُم بَعۡضٗا فَلۡيُؤَدِّ ٱلَّذِي ٱؤۡتُمِنَ أَمَٰنَتَهُۥ﴾[البقرة: ۲۸۳].
«اگر بعضی از شما به بعضی دیگر اطمینان کردند (و امانتی پیش وی گذاشتند)، باید کسی که امین شمرده شده است، امانت او را بازپس دهد».
۱۶۱۱- «وَعَنْ أبي هُريرَةَ سأنَّ رَسُولَ اللَّه صقال: «مَطْلُ الغَنِيِّ ظُلْمٌ، وَإذَا أُتبِعَ أحَدُكُمُ عَلى مَلِيءٍ فَلْيَتْبَعُ»» متفقٌ عليه.
مَعْنَى «أُتبِعَ» أُحِيلَ.
۱۶۱۱. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «تأخیر نمودن ثروتمند از ادای قرض، ظلم است و هرگاه یکی از شما برای دریافت طلبش به شخص ثروتمندی حواله گردید، آن را قبول کند (یعنی: اگر یکی از شما از شخصی طلبکار بود و آن شخص او را برای دریافت طلبش، به نزد شخص ثروتمندی فرستاد، آن را قبول کند و برای دریافت طلبش به نزد آن شخص برود)»» [۸۱۰].
[۸۱۰] متفق علیه است؛ [خ (۲۲۸۷)، م (۱۵۶۴)].
۱۶۱۲- «عَنِ ابنِ عَبَّاسٍ بأن رَسُولَ اللَّه صقَالَ: «الَّذِي يعُودُ في هِبَتهِ كَالكَلبِ يرجعُ في قَيْئِهِ»» متفقٌ عليه.
وفي روايةٍ: «مَثَلُ الَّذي يَرجِعُ في صدقَتِهِ، كَمَثلِ الكَلْبِ يَقيءُ، ثُّمَّ يعُودُ في قَيْئِهِ فَيَأكُلُهُ».
وفي روايةٍ: «العائِدُ في هِبَتِهِ كالعائدِ في قَيْئِهِ».
۱۶۱۲. «از ابن عباس بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که از بخشش خودش پشیمان میشود و به تصاحب دوبارهی آن برمیگردد، مانند سگ است که به قی و استفراغ خود برمیگردد»» [۸۱۱].
در روایتی دیگر آمده است: «مثال کسی که از احسان خود پشیمان میشود، مانند سگی است که استفراغ میکند و سپس به آنچه خود استفراغ کرده است، رجوع میکند و آن را میخورد».
در روایتی دیگر آمده است: «عودت کننده به بخشش مانند عودت کننده به قی خود میباشد».
۱۶۱۳- «وَعَنْ عُمَرَ بن الخَطَّابِ سقَالَ: حَمَلْتُ عَلى فَرَسٍ في سبيلِ اللَّه فأَضَاعَهُ الَّذي كَانَ عِنْدَه، فَأردتُ أنْ أشْتَريَهُ، وظَنَنْتُ أنَّهُ يَبيعُهُ بِرُخْصٍ، فسَألتُ النبيَّ صفَقَالَ: «لا تَشتَرِهِ وَلا تَعُدْ في صدَقَتِكَ وإن أعْطَاكَهُ بِدِرْهَمٍ، فَإنَّ الْعَائد في صَدَقَتِهِ كَالْعَائِدِ في قيْئِهِ»» متفقٌ عليه.
قوله: «حمَلْتُ عَلى فَرسٍ في سَبيلِ الله» معْنَاهُ: تَصدَّقْتُ بِهِ عَلى بعْض الـمُجاهِدِينَ.
۱۶۱۳. «از حضرت عمر بن خطاب سروایت شده است که گفت: اسبی را در راه خدا به یکی از مجاهدان اسلام بخشیدم و او در خدمت به آن کوتاهی کرد و بدون این که قیمت آن را بداند، میخواست بفروشد، خواستم آن را از او بخرم و گمان کردم که آن را ارزان میفروشد، از پیامبر صپرسیدم، فرمودند: «آن را نخر و به صدقهی خود باز نگرد اگرچه آن را به یک درهم به تو بدهد، زیرا بازگشتکننده به صدقه، مانند بازگشتکننده به قی و استفراغ خود میباشد»» [۸۱۲].
[۸۱۱] متفق علیه است؛ [خ (۲۶۲۲)، م (۱۶۲۲)]. [۸۱۲] متفق علیه است؛ [خ (۱۴۸۹)، م (۱۶۲۰)].
قال الله تعالی:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡيَتَٰمَىٰ ظُلۡمًا إِنَّمَا يَأۡكُلُونَ فِي بُطُونِهِمۡ نَارٗاۖ وَسَيَصۡلَوۡنَ سَعِيرٗا١٠﴾[النساء: ۱۰].
«بیگمان کسانی که اموال یتیمان را به ناحق و ستمگرانه میخورند، انگار آتش در شکمهای خود (میریزند و) میخورند و (در روز قیامت) با آتش سوزانی خواهند سوخت».
و قال تعالی:
﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ مَالَ ٱلۡيَتِيمِ إِلَّا بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ﴾[الأنعام: ۱۵۲].
«به مال یتیم نزدیک نشوید و دست نزنید، جز به نحو احسن (که به مصلحت او باشد)».
و قال تعالی:
﴿وَيَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡيَتَٰمَىٰۖ قُلۡ إِصۡلَاحٞ لَّهُمۡ خَيۡرٞۖ وَإِن تُخَالِطُوهُمۡ فَإِخۡوَٰنُكُمۡۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ ٱلۡمُفۡسِدَ مِنَ ٱلۡمُصۡلِحِ﴾[البقرة: ۲۲۰].
«دربارهی یتیمان میپرسند، بگو: هرچیز که صلاح ایشان در آن باشد، نیک و پسندیده است و اگر با آنان بیامیزید، ایشان برادران دینی شما هستند و خداوند مفسد را از مصلح باز میشناسد».
۱۶۱۴- «وَعن أبي هُريْرة سعَن النَّبيِّ صقَالَ: «اجْتَنِبُوا السَّبْعَ المُوبِقَاتِ، قَالُوا: يا رَسُولَ اللَّه ومَا هُن؟ قال: الشِّرْك بِاللَّهِ، وَالسِّحْرُ وَقَتْلُ النَّفْسِ التي حرَّمَ اللَّهُ إلاَّ بِالحقِّ، وَأكْلُ الرِّبَا، وَأكْلُ مال اليتِيمِ. والتَّولِّي يوْمَ الزَّحْفِ، وقذفُ المُحْصنَاتٍ المُؤمِنَات الغافِلاتِ»» متفقٌ عليه.
«الـمُوبِقَاتُ» الـمُهْلكَاتُ.
۱۶۱۴. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر ص فرمودند: «از هفت گناه مهلک پرهیز کنید»، گفتند: ای رسول خدا! آنها چه گناهانی هستند؟ پیامبر صفرمودند: «شرک به خدا، سحر، قتل نفسی که خداوند کشتن آن را حرام گردانیده است جز به حق، رباخواری، خوردن مال یتیم، رویگردانی از میدان جنگ و نسبت دادن تهمت زنا به زنان پاکدامن مؤمن که از گناه بیخبرند»» [۸۱۳].
[۸۱۳] متفق علیه است؛ [خ (۲۷۶۶)، م (۸۹)].
قال الله تعالی:
﴿ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ ٱلرِّبَوٰاْ لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ ٱلَّذِي يَتَخَبَّطُهُ ٱلشَّيۡطَٰنُ مِنَ ٱلۡمَسِّۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَالُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡبَيۡعُ مِثۡلُ ٱلرِّبَوٰاْۗ وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَيۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْۚ فَمَن جَآءَهُۥ مَوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ فَٱنتَهَىٰ فَلَهُۥ مَا سَلَفَ وَأَمۡرُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۖ وَمَنۡ عَادَ فَأُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ٢٧٥ يَمۡحَقُ ٱللَّهُ ٱلرِّبَوٰاْ وَيُرۡبِي ٱلصَّدَقَٰتِۗ وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ٢٧٦ إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٢٧٧ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِيَ مِنَ ٱلرِّبَوٰٓاْ﴾[البقرة: ۲۷۵-۲۷۸].
«کسانی که ربا میخورند، برنمیخیزند مگر همچون کسی که شیطان او را سخت دچار دیوانگی سازد؛ این از آن روست که آنان میگویند: خرید و فروش نیز مانند رباست و حال آنکه خداوند خرید و فروش را حلال کرده است و ربا را حرام نموده است؛ پس هرکس پند و اندرز پروردگارش به او رسید و (از رباخواری) دست کشید، آنچه پیشتر بوده از آن اوست و سروکارش با خداست؛اما کسی که برگردد، اینگونه کسانی اهل آتش هستند و جاودانه در آن میمانند. خداوند (برکت) ربا را (و اموالی را که ربا با آن بیامیزد) نابود میکند و (ثواب) صدقات را (و اموالی که از آن بذل و بخشش میشود) فزونی میبخشد» تا آنجا که میفرماید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید! از (عذاب و عقاب) خدا بپرهیزید و از آنچه از ربا باقی مانده است، صرفنظر کنید».
وأما الأحاديث فكثيرة في الصحيح مشهورة؛ منها حديث أبي هريرة السابق في الباب قبله.
۱۶۱۵- «وَعَن ابنِ مَسْعودٍ سقَالَ: «لَعَنَ رسُولُ اللَّهِ صآكِلَ الرِّباَ وموكِلهُ»» رواه مسلم.
زاد الترمذي وغيره: «وَشَاهديه، وَكَاتبَهُ».
۱۶۱۵. «از ابن مسعود سروایت شده است که گفت: پیامبر صبر رباخوار و ربادهنده لعنت فرستاد» [۸۱۴].
ترمذی و دیگران اضافه کردهاند: «پیامبر صبر شاهد و نویسندهی ربا نیز لعنت فرستاد» [۸۱۵].
[۸۱۴] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۵۹۷)]. [۸۱۵] [(۱۲۰۶)].
قال الله تعالی:
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ﴾[البینة: ۵].
«به امتهای پیشین امر نشد جز به آنکه خدا را با اخلاص و در حالی که بر دین حنیف ابراهیمی استقامت دارند، پرستش کنند».
و قال تعالی:
﴿لَا تُبۡطِلُواْ صَدَقَٰتِكُم بِٱلۡمَنِّ وَٱلۡأَذَىٰ كَٱلَّذِي يُنفِقُ مَالَهُۥ رِئَآءَ ٱلنَّاسِ﴾[البقرة: ۲۶۴].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! صدقات و بخششهای خود را با منت و آزار، تباه و بیپاداش نسازید، همانند کسی که دارایی خود را برای نشان دادن به مردم، ریاکارانه صرف میکند».
و قال تعالی:
﴿يُرَآءُونَ ٱلنَّاسَ وَلَا يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ إِلَّا قَلِيلٗا﴾[النساء: ۱۴۲].
«جلو چشمان مردم خودنمایی و تظاهر میکنند در صورتی که جز به مقدار بسیار کم خداوند را یاد نمیکنند (نماز نمیخوانند)».
۱۶۱۶- «وَعَنْ أبي هُريْرَةَ سقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّه صيَقُولُ: «قَالَ اللَّه تعَالى: أنَا أغْنى الشُّرَكَاءِ عَنِ الشِّركِ، منْ عَملَ عَمَلا أشْركَ فيهِ مَعِى غَيْرِى، تَركْتُهُ وشِرْكَهُ»» رواه مسلم.
۱۶۱۶. «از ابوهریره سروایت شد ه است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «خداوند میفرماید: من بینیازترین شریکان از شرک و شراکت هستم و هر کس عملی انجام دهد و غیر من را در آن شریک نماید، او را با شرکش ترک میکنم و فرو میگذارم و به او توجه نمیکنم»» [۸۱۶].
۱۶۱۷- «وَعَنْهُ قَالَ: سمِعْتُ رَسُولَ اللَّه صيَقُولُ: «إنَّ أوَّلَ النَّاسِ يُقْضَى يوْمَ الْقِيامَةِ عَليْهِ رجُلٌ اسْتُشْهِدَ، فَأُتِىَ بِهِ، فَعرَّفَهُ نِعْمَتَهُ، فَعَرفَهَا، قالَ: فَمَا عَمِلْتَ فِيها؟ قَالَ: قَاتَلْتُ فِيكَ حَتَّى اسْتُشْهِدْتُ: قالَ كَذَبْت، وَلكِنَّكَ قَاتلْتَ لأنَ يُقالَ جَرِيء، فَقَدْ قِيلَ، ثُمَّ أُمِرَ بِهِ فَسُحِبَ عَلى وَجْهِهِ حَتَّى أُلْقِىَ في النَّارِ. وَرَجُلٌ تَعلَّم الْعِلمَ وعَلَّمَهُ، وقَرَأ الْقُرْآنَ، فَأتِىَ بِهِ، فَعَرَّفَهُ نِعَمهُ فَعَرَفَهَا. قالَ: فمَا عمِلْتَ فِيهَا؟ قالَ: تَعلَّمْتُ الْعِلْمَ وَعَلَّمْتُهُ، وَقَرَأتُ فِيكَ الْقُرآنَ، قَالَ: كَذَبْتَ، ولكِنَّك تَعَلَّمْت الْعِلْمَ وَعَلَّمْتُهُ، وقَرَأتُ الْقرآن لِيقالَ: هو قَارِىءٌ، فَقَدْ قِيلَ، ثُمَّ أمِرَ، فَسُحِبَ عَلى وَجْهِهِ حَتَّى أُلْقِىَ في النَّارِ، وَرَجُلٌ وسَّعَ اللَّه عَلَيْهِ، وَأعْطَاه مِنْ أصنَافِ المَال، فَأُتِى بِهِ فَعرَّفَهُ نعمَهُ، فَعَرَفَهَا. قال: فَمَا عَمِلْت فيها؟ قال: ما تركتُ مِن سَبيلٍ تُحِبُّ أنْ يُنْفَقَ فيهَا إلاَّ أنْفَقْتُ فيها لَك. قَالَ: كَذَبْتَ، ولكِنَّكَ فَعَلْتَ ليُقَالَ: هو جَوَادٌ فَقَدْ قيلَ، ثُمَّ أمِرَ بِهِ فَسُحِبَ عَلَى وجْهِهِ ثُمَّ ألْقِىَ في النار»» رواه مسلم.
«جَرِيء» بفتح الجيم وكسر الرَّاءَ وبالـمدِّ أىّ: شُجَاعٌ حَاذقٌ.
۱۶۱۷. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «نخستین فردی که در روز قیامت علیه او حکم میشود، مردی است که شهید شده است؛ (به دیوان حشر آورده میشود و) خداوند نعمتش را به او نشان میدهد، آنها را میشناسد؛ خداوند به او میگوید: با این نعمتها چه عملی انجام دادهای؟ جواب میدهد: در راه تو جنگ کردم تا شهید شدم، میگوید: دروغ گفتی، برای آن جنگ کردی که گفته شود: شجاع است! و (در دنیا دربارهی تو این) گفته شده است؛ بعد در مورد او فرمان صادر میگردد و بر روی صورتش کشانده میشود تا در دوزخ انداخته میشود و نیز مردی است که علم آموخته و آن را تعلیم داده و قرآن را تلاوت کرده است؛ آورده میشود و خداوند نعمتهایش را به او نشان میدهد، آن را میشناسد؛ خداوند به او میگوید: با این نعمتها چه عملی انجام دادهای؟ میگوید: علم آموختم و آن را یاد دادم و برای رضای تو قرآن خواندم، میگوید: دروغ گفتی، علم آموختی تا گفته شود: عالم است! و قرآن خواندی تا بگویند: قاری است و گفته شده است؛ سپس در مورد او فرمان صادر میگردد و بر روی صورتش کشانده میشود و تا در دوزخ انداخته میشود و مردی است که خداوند در ثروت و رزق او را وسعت داده است و به او انواع ثروت عطا کرده است؛ آورده میشود و خداوند نعمتهایش رابه او نشان میدهد، آن را میشناسد؛ خداوند به او میگوید: با این نعمتها چه عملی انجام دادهای؟ جواب میدهد: آن را در هر راهی که تو دوست داشتی در آن خرج شود، خرج کردم؛ میگوید: دروغ گفتی، چنان کردی که مردم بگویند: او بخشنده است! و گفته شده است؛ سپس دربارهی او فرمان صادر میگردد و بر روی صورتش کشانده میشود تا در دوزخ انداخته میشود»» [۸۱۷].
۱۶۱۸- «وَعَنْ ابنِ عُمَرَ بأنَّ نَاساً قَالُوا لَهُ: إنَّا نَدْخُلُ عَلى سَلاطِيننا فَنَقُولُ لهُمْ بِخِلافِ مَا نَتَكَلَّمُ إذا خَرَجْنَا منْ عنْدِهمْ؟ قالَ ابْنُ عُمَرَ ب: كُنَّا نَعُدُّ هذا نِفَاقاً عَلى عَهْد رَسُولِ اللَّهِ ص» رواه البخاري.
۱۶۱۸. «از ابن عمر بروایت شده است که جمعی به او گفتند: ما نزد پادشاهان خود میرویم و برخلاف آنچه که در غیابشان میگوییم، در حضورشان سخن میرانیم (این چگونه است؟) گفت: ما در عهد پیامبر صاین را نفاق به شمار میآوریم» [۸۱۸].
۱۶۱۹- «وعنْ جُنْدُب بن عَبْدِ اللَّه بنِ سُفْيانَ سقَالَ: قالَ النبيُّ ص: «مَن سَمَّعَ سَمَّعَ اللَّه بِهِ، ومَنْ يُرَاَئِى اللَّه يُرَئِى بِهِ»» متفقٌ عليه.
وَرَواهُ مُسْلِمٌ أيضاً مِنْ رِوَايَةِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب.
«سَمَّعَ» بتَشْدِيدِ المِيمِ، وَمَعْنَاهُ: أشْهَرَ عمَلَهُ للنَّاس ريَاءً «سَمَّعَ الله بِهِ» أيْ: فَضَحَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، ومَعْنى: «منْ رَاءَى» أيْ: مَنْ أَظْهَرَ للنَّاسِ الْعَمَل الصَّالحَ لِيَعْظُمَ عِنْدهُمْ «رَاءَى الله بِهِ» أيْ: أظْهَرَ سَرِيرَتَهُ عَلى رُؤوس الخَلائِقِ.
۱۶۱۹. «از جندب بن عبدالله بن سفیان سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که در انظار مردم برای شهرت، عملی را انجام دهد، خداوند در روز قیامت او را در انظار مردم رسوا میکند و کسی که عملی را برای آن انجام دهد که مردم او را بزرگ بشمارند، خداوند ماهیت او را در انظار عموم آشکار مینماید»» [۸۱۹].
۱۶۲۰- «وعَنْ أبي هُريْرَةَ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «مَنْ تَعَلَّم عِلْماً مِمَّا يُبْتَغَى بِهِ وَجْهُ اللَّهِ ﻷلا يَتَعَلَّمُهُ إلاَّ لِيُصِيبَ بِهِ عَرَضاً مِنَ الدُّنْيَا، لَمْ يَجِدْ عَرْفَ الجَنَّةِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» يَعْنى: رِيحَهَا» رواه أبو داود بإسنادٍ صحيحٍ. والأحاديثُ في الباب كثيرةٌ مشهورةٌ.
۱۶۲۰. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که تنها برای آن که از مال دنیا بهرهای بیابد، علمی از علومی را که رضای خداوند ﻷدر آنها طلب میشود، بیاموزد، بوی بهشت را نخواهد شنید»» [۸۲۰].
والأحاديثُ في الباب كثيرةٌ مشهورةٌ.
و احادیث در این مورد، زیاد و مشهور است.
[۸۱۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۹۸۵)]. [۸۱۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۹۰۵)]. [۸۱۸] بخاری روایت کرده است؛ [(۷۱۷۸)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۵۴۱، آمده است]. [۸۱۹] متفق علیه است؛ [خ (۶۴۹۹)، م (۲۹۸۷)]. و مسلم [(۲۹۸۶)] نیز از روایت ابن عباس بروایت کرده است. [۸۲۰] ابوداود [(۳۶۴۴)] به اسناد صحیح روایت کرده است. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۳۹۱، آمده است].
۱۶۲۱- «عنْ أبي ذَرٍّ سقَال: قِيل لِرسُولِ اللَّه ص: أَرأَيْتَ الرَّجُلَ الذى يعْملُ الْعملَ مِنَ الخيْرِ، ويحْمدُه النَّاسُ عليه؟ قال: «تِلْكَ عاجِلُ بُشْرَى المُؤْمِنِ»» رواه مسلم.
۱۶۲۱. «از ابوذر سروایت شده است که گفت: به پیامبر صگفته شد: دربارهی مردی که عمل خیری را انجام میدهد و مردم او را به خاطر آن میستایند چه میفرمایی؟ فرمودند: «این مژدهی زودرس (در دنیا) برای مؤمن است»» [۸۲۱].
[۸۲۱] مسلم روایت کرده است؛ [۲۶۴۲)].
قال الله تعالی:
﴿قُل لِّلۡمُؤۡمِنِينَ يَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ﴾[النور: ۳۰].
«(ای پیامبر ص) به مردان مؤمن بگو: چشمان خود را فرو گیرند».
و قال تعالی:
﴿إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَٰٓئِكَ كَانَ عَنۡهُ مَسُۡٔولٗا﴾[الإسراء: ۳۶].
«بیگمان چشم و گوش و دل، همه مورد بازخواست و پرسوجو قرار میگیرد».
و قال تعالی:
﴿يَعۡلَمُ خَآئِنَةَ ٱلۡأَعۡيُنِ وَمَا تُخۡفِي ٱلصُّدُورُ١٩﴾[غافر: ۱۹].
«خداوند از دزدانه نگاه کردن چشمها و از رازی که سینهها در خود پنهان میکنند، آگاه است».
و قال تعالی:
﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِٱلۡمِرۡصَادِ١٤﴾[الفجر: ۱۴].
«همانا خدای تو در کمین (و مراقب اعمال) شماست».
۱۶۲۲- «وَعَنْ أبي هُريْرةَ سعنِ النبي صقَال: كُتِبَ على ابْنِ آدم نَصِيبُهُ مِنَ الزِّنَا مُدْرِكٌ ذلكَ لا محالَةَ: الْعَيْنَانِ زِنَاهُمَا النَّظَرُ، والأُذُنَانِ زِنَاهُما الاستِماعُ، واللِّسَانُ زِنَاهُ الْكَلامُ، وَالْيدُ زِنَاهَا الْبَطْشُ، والرَّجْلُ زِنَاهَا الخُطَا، والْقَلْب يَهْوَى وَيَتَمنَّى، ويُصَدِّقُ ذلكَ الْفرْجُ أوْ يُكَذِّبُهُ»» متفقٌ عليه. وهذا لَفْظُ مسلمٍ، وروايةُ الْبُخاريِّ مُخْتَصَرَةٌ.
۱۶۲۲. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «برای بنیآدم نصیب از زنا نوشته شده است و هرکس ناگزیر جزیی از آن را درک میکند؛ زنای چشم، نگاه (حرام به نامحرم) و زنای دو گوش، گوش دادن (حرام به صدای نامحرم) و زنای زبان، سخن (حرام با نامحرم) و زنای دست، دراز کردن آن (به طرف نامحرم) و زنای پا، گام نهادن (به سوی عمل حرام) است و قلب، (به سوی حرام) آرزو و میل میکند (زنایش چنین است) و تمام اینها را عورت آدمی (با انجام یا عدم انجام عمل) تصدیق میکند یا تکذیب مینماید»» [۸۲۲].
۱۶۲۳- «وعنْ أبي سعِيدٍ الخُدْرِيِّ سعَنِ النبي صقَالَ: «إيَّاكُمْ والجُلُوسَ في الطُّرُقَاتِ،» قَالُوا: يَارَسُول اللَّه مالَنَا مِنْ مجالِسِنا بُدٌّ: نَتَحَدَّثُ فيها. فَقالَ رسُولُ اللَّهِ ص: «فإذا أبَيْتُمْ إلاَّ الـمجْلِسَ، فأَعْطُوا الطَّرِيقَ حَقَّهُ» قَالُوا: ومَا حَقُّ الطَّرِيق يَارَسُولَ اللَّه؟ قَالَ: «غَضَّ البصر، وكَفُّ الأذَى، وردُّ السَّلامِ، والأمْرُ بِالمَعْرُوفِ والنَّهىُ عنِ المُنْكَرِ»» متفقٌ عليه.
۱۶۲۳. «از ابوسعید خدری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «از نشستن در سر راهها بپرهیزید»، اصحاب عرض کردند: ای رسول خدا! از نشستن در مجالس چارهای نداریم، زیرا که در آنجا صحبت میکنیم! پیامبر صفرمودند: «پس اگر چارهای جز با هم نشستن در آنجاها ندارید، حق راه را رعایت نمایید» گفتند: ای رسول خدا! حق راه چیست؟ فرمودند: «پوشیدن چشم از نظر حرام، خودداری از اذیت و آزار دیگران، جواب سلام، امر به معروف و نهی از منکر»» [۸۲۳].
۱۶۲۴- «وعَنْ أبي طلْحةَ زيْدِ بنِ سهْلٍسقَالَ: كُنَّا قُعُوداً بالأفنِيةِ نَتحَدَّثُ فيها فَجَاءَ رسُولُ اللَّه صفَقَامَ علينا فقال: «مالكُمْ وَلمَجالِسِ الصُّعُداتِ؟» فَقُلنا: إنَّما قَعدنَا لغَير ما بَأس: قَعدْنَا نَتَذاكرُ، ونتحدَّثُ. قال: «إما لا فَأدُّوا حَقَّهَا: غَضُّ البصرِ، ورَدُّ السَّلام، وحُسْنُ الكَلام»» رواه مسلم.
«الصُّعداتُ» بضَمِّ الصَّادِ والعيْن. أي: الطُّرقَات.
۱۶۲۴. «از ابوطلحه سهل بن زید سروایت شده است که گفت: ما در جلو خانههای خود بر سر راهها، نشسته بودیم و با هم صحبت میکردیم که پیامبر صتشریف آورد و بر بالای سر ما ایستاد و فرمود: «چرا در این راهها نشستهاید؟ از نشستن بر سر راهها که محل عبور است، بپرهیزید!» گفتیم: ای رسول خدا! ما تنها برای کاری که مانع شرعی ندارد، نشستهایم؛ نشستهایم با هم صحبت میکنیم و خاطرات گذشتهی خود را برای همدیگر تعریف میکنیم و با هم سخن میگوییم، فرمودند: «اگر نمیتوانید این عمل را ترک کنید، پس حق آن را ادا کنید؛ پوشیدن چشم از نگاه (حرام)، جواب دادن سلام، سخن خوب (که ادب و نزاکت در آن رعایت بشود) از حقوق آن است»» [۸۲۴].
۱۶۲۵- «وَعَنْ جَرِير سقَالَ: سألْتُ رَسُولَ اللَّهِ صعَنْ نَظَرِ الفجأةِ فَقَال: «اصْرِفْ بصَرَك»» رواه مسلم.
۱۶۲۵. «از جریر سروایت شده است که گفت: دربارهی نظر ناگهانی و ناخواسته از پیامبر صسؤال کردم، فرمودند: «چشم خود را برگردان»» [۸۲۵].
۱۶۲۶- «وَعنْ أمِّ سَلَمةَ لقَالَتْ: كُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّه صوعِنْدَهُ مَيمونهُ، فَأَقْبَلَ ابنُ أمُّ مكتُوم، وذلكَ بعْدَ أنْ أُمِرْنَا بِالحِجابِ فَقَالَ النبيُّ ص: «احْتَجِبا مِنْهُ» فَقُلْنَا: يا رَسُولَ اللَّهِ ألَيْس هُوَ أعْمَى: لا يُبْصِرُنَا، ولا يعْرِفُنَا؟ فقَال النبيُّ ص: «أفَعَمْياوَانِ أنْتُما ألَسْتُما تُبصِرانِهِ؟»» رواه أبو داود والترمذي وقَالَ: حَدِيثٌ حسنٌ صَحِيحٌ.
۱۶۲۶. «از ام سلمه سروایت شده است که گفت: نزد پیامبر صو میمونه دختر حارث لبودم که ابن ام مکتوم آمد و این، بعد از وقتی بود که به حجاب امر شده بودیم، پیامبر صفرمودند: «خود را از او بپوشید»، گفتیم: ای رسول خدا! مگر او نابینا نیست، نه ما را میبیند و نه میشناسد؟ پیامبر صفرمودند: «آیا مگر شما دو تا نیز نابینا هستید؟ آیا مگر شما او را نمیبینید»» [۸۲۶].
۱۶۲۷- «وعنْ أبي سَعيدٍ سأنَّ رسُول اللَّهِ صقال: «لا يَنْظُرُ الرَّجُلُ إلى عوْرةِ الرَّجُلِ، وَلا المَرْأةُ إلى عوْرَةِ المَرْأةِ، ولا يُفْضِى الرَّجُلُ إلى الرَّجُلِ في ثوبٍ واحِدٍ، ولا تُفْضِى المَرْأةُ إلى المَرْأةِ في الثَّوْبِ الواحِدِ»» رواه مسلم.
۱۶۲۷. «از ابوسعید سروایت شده است که پیامبر فرمودند: «مرد به عورت مردی دیگر و زن به عورت زنی دیگر ننگرد و مردی در یک بستر با مرد دیگر و زنی با زن دیگر در یک بستر نخوابند»» [۸۲۷].
[۸۲۲] متفق علیه است؛ [خ (۶۳۴۳)، م (۲۶۵۷)]. آنچه در متن آمده، لفظ روایت مسلم است و روایت بخاری کوتاهتر است. [۸۲۳] متفق علیه است؛ [خ (۲۴۶۵)، م (۲۱۲۱)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۹۰، آمده است]. [۸۲۴] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۱۶۱)]. [۸۲۵] مسلم روایت کرده ست؛ [(۲۱۵۹)]. [۸۲۶] ابوداود [(۴۱۱۲)] و ترمذی [(۲۷۷۹)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۸۲۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۳۳۸)].
قال الله تعالی:
﴿وَإِذَا سَأَلۡتُمُوهُنَّ مَتَٰعٗا فَسَۡٔلُوهُنَّ مِن وَرَآءِ حِجَابٖ﴾[الأحزاب: ۵۳].
«هنگامی که از زنان پیامبر صچیزی از وسایل منزل را به امانت خواستید، از پس پرده از ایشان بخواهید».
۱۶۲۸- «وَعَنْ عُقْبَةَ بْن عَامِرٍ سأنَّ رَسُولَ اللَّه صقَال: «إيَّاكُمْ وَالدُّخُولَ عَلَى النِّسَاءِ»، فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الأنْصَارِ أفَرأيْتَ الْحمْوَ؟ قالَ: «الْحمْوُ المَوْتُ»» متفقٌ عليه.
«الْحَموُ» قَرِيبُ الزَّوْجِ كأخِيهِ، وابن أخيه، وابْنِ عمِّهِ.
۱۶۲۸. «از عقبه بن عامر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «از وارد شدن به (منازل) زنان (بیگانه) خودداری کنید»، مردی از انصار گفت: اگر آن مرد برادر یا از خویشاوندان شوهرش باشد چطور؟ فرمودند: «آن (فتنهاش بیشتر و مانند) مرگ است»» [۸۲۸].
۱۶۲۹- «وَعَن ابنِ عبَّاسٍ بأنَّ رسُول اللَّه صقَال: «لا يَخْلُوَنَّ أحدُكُمْ بِامْرأةٍ إلاًَّ مَعَ ذِي مَحْرَمٍ»» متفقٌ عليه.
۱۶۲۹. «از عباس بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هیچ مردی با هیچ زنی خلوت ننماید (تنها نشوند)، مگر این که همراه او، یکی از محارم باشد و زن مسافرت نکند، مگر این که یک محرم همراه او باشد»» [۸۲۹].
۱۶۳۰- «وعن بُريْدةَ سقَالَ: قَال رسُول اللَّه ص: «حُرْمةُ نِساءِ المُجاهِدِينَ علَى الْقَاعِدِينَ كَحُرْمةِ أمهاتِهمْ، ما مِنْ رجُل مِنْ الْقَاعِدِين يخْلُفُ رجُلاً مِنَ المُجاهدينَ في أهلِهِ، فَيَخُونُهُ فِيهِم إلاَّ وقَف لهُ يَوْم الْقِيامةِ، فَيأخُذُ مِن حسَناتِهِ ما شَاءَ حَتَّى يَرضي» ثُمَّ الْتَفت إليْنَا رسُولُ اللَّه صفَقَالَ: «ما ظَنُّكُمْ؟»» رواهُ مسلم.
۱۶۳۰. «از بریده سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «احترام زنان مجاهدان، بر مردان در خانه نشسته، همانند احترام مادرهایشان بر آنها لازم است؛ هر مجاهدی که مردی از مردان خانهنشین (کسی که به واسطهی عذری به جهاد نرفته است) را در میان اهل بیت خود به عنوان امین و سرپرست به جای خود بگذارد و او در آن خانواده و مجاهد خیانت کند، قطعاً در روز قیامت مجاهد بر سر او میایستد و تا رضایت حاصل میکند، از نیکیهای او برمیدارد» سپس به ما رو کردند و فرمودند: «در این مورد چه میگویید؟» (آیا دیگر هیچ عمل نیکی برای او باقی میماند؟!)» [۸۳۰].
[۸۲۸] متفق علیه است؛ [خ (۵۲۳۳)، م (۲۱۷۲)]. [۸۲۹] متفق علیه است؛ [خ (۵۲۳۳)، م (۱۳۴۱)]. [روایت کامل این حدیث به شمارهی ۹۹۰، گذشت]. [۸۳۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۸۹۷)].
۱۶۳۱- «عن ابنِ عبَّاسٍ بقَالَ: لَعَنَ رسُولُ اللَّه صالمُخَنَّثين مِنَ الرِّجالِ، والمُتَرجِّلاتِ مِن النِّساءِ».
وفي رواية: «لَعنَ رسُولُ اللَّهِ صالمُتَشبِّهين مِن الرِّجالِ بِالنساءِ، والمُتَشبِّهَات مِن النِّسَاءِ بِالرِّجالِ» رواه البخاري.
۱۶۳۱. «از ابن عباس بروایت شده است که گفت: پیامبر صمردانی که خود را به زن و زنانی که خود را به مرد، همانند کنند، لعنت نمودند».
در روایتی دیگر آمده است: «پیامبر صبر مردانی که خود را به زنان شبیه کنند و زنانی که خود را به مردان شبیه مینمایند، لعنت فرستاد» [۸۳۱].
۱۶۳۲- «وعنْ أبي هُريْرةَ سقال: لَعنَ رسُولُ اللَّه صالرَّجُل يلْبسُ لِبْسةَ الـمرْأةِ، والـمرْأةَ تَلْبِسُ لِبْسةَ الرَّجُلِ» رواه أبو داود بإسناد صحيح.
۱۶۳۲. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: پیامبر صبر مردی که مانند زنان لباس بپوشد و زنی که مانند مردان لباس بپوشد، لعنت فرستاد» [۸۳۲].
۱۶۳۳- «وعنْه قَال: قَال رسُولُ اللَّه ص: «صِنْفَانِ مِنْ أهلِ النَّارِ لمْ أرَهُما: قَوْمٌ معهم سِياطٌ كأذْنَابِ الْبقَرِ يَضْرِبونَ بِها النَّاس، ونِساء كاسياتٌ عارِياتٌ مُمِيلاتٌ مَائِلاتٌ، رُؤُوسُهُنَّ كَأسْنِمةِ الْبُخْتِ الـمائِلَةِ لا يَدْخٌلنَ الجنَّةَ، ولا يجِدْنَ رِيحَهَا، وإنَّ رِيحَهَا لَيُوجَدُ مِنْ مسِيرَةِ كذَا وكَذَا»» رواه مسلم.
معنى «كاسيات» أيْ: مِنْ نعْمَةِ الله «عارِياتٌ» مِن شُكْرِهَا وَقِيل: معناهُ: تسْتُرُ بعْض بدنِـها، وتَكْشِفُ بعْضَهُ إظْهاراً لِـجمـالِـها ونحوه. وقيل: تَلْبِسُ ثَوْباً رقِيقاً يصِفُ لَوْنَ بدنِـهَا. ومعْنى «مائِلاتٌ» قيل: عَن طاعة الله تعالى وما يَلزَمُهُنَّ حِفْظُهُ، «مـمِيلاتٌ» أيْ: يُعلِّمْنَ غَيرهُنَّ فِعْلَهُنَّ الـمذْمُوم، وقيل مائِلاتٌ يَمْشِينَ مُتَبخْترات، مُـمِيلاتٍ لأكْتَافِهنَّ، وقِيلَ: مائِلاتٌ يمْتَشِطْنَ الـمِشْطَةَ التمَيْلاءَ: وهىَ مِشْطَةُ الْبغَايا. و «مُـميلاتٌ»: يُمشِّطْنَ غَيْرهُنَّ تِلْكَ الـمِشْطَةَ. «رُؤُوسُهُنَّ كَأسْنِمةِ الْبُخْتِ» أيْ: يُكبِّرْنَـها ويُعظِّمْنها بلَفِّ عِمَـامة أوْ عِصابةٍ أو نَحْوه.
۱۶۳۳. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «دو گروه اهل دوزخ میباشند که من آنها را (در این زمان) ندیدهام، طایفهای که شلاقهایی مانند دم گاو به همراه دارند و مردم را با آن میزنند و زنانی که ظاهراً پوشیده و در حقیقت لخت هستند که خود را به هر طرف متمایل میکنند (یعنی با ناز و کرشمه راه میروند و از طاعت خدا دور هستند) و (موهای) سرشان را مانند کوهان شتران بلند میکنند؛ چنین کسانی داخل بهشت نمیشوند و بوی آن را هم نمیشنوند در حالی که بوی آن از فاصلههای دور نیز شنیده میشود»» [۸۳۳].
معنی «کاسیات»، یعنی: پوشیدگان از نعمتهای خدا و معنی «عاریات»، یعنی: بیبهرگان از شکر نعمتهای او، و گفته شده است «کاسیات عاریات» یعنی زنانی که بعضی از بدنشان را پوشیده و بعضی دیگر را آشکار میکنند تا زیباییهای بدن خود را نمایان سازند و نیز گفته شده است: معنی آن، این است که لباس نازکی میپوشند که چگونگی رنگ بدنشان را نمایان میسازد و معنی «مائلات»، یعنی کج شدگان و کنار گرفتگان از طاعت خدا و از هرچه نگهداری و رعایت آن بر زنان لازم است و «ممیلات»، یعنی: دیگران را از کار ناپسند خود آگاه میکنند و آنان را به چنین عملی متمایل میسازند و گفته شده است: «مائلات»، یعنی: با ناز کردن راه میروند و شانههای خود را کج میکنند و بعضی گفتهاند: یعنی زنان طنازی که با آرایشی زیاد، خود را آرایش میکنند و آن، آرایش زنان فاحشه است؛ «ممیلات»، یعنی: غیر خود را به آن نوع آرایش میآرایند یا سوق میدهند؛ سرشان مانند کوهانهای شتران است، یعنی: آن را با پیچهای روسری، سربند و یا مانند آن، بزرگ و بلند نمایش میدهند [۸۳۴].
[۸۳۱] بخاری روایت کرده است؛ [(۵۸۸۶)]. [۸۳۲] ابوداود [(۴۰۹۸)] به اسناد صحیح روایت کرده است. [۸۳۳] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۱۲۸)]. [۸۳۴] [این حدیث از معجزات و پیشگوییهای پیامبر صاست و اینک در زمان ما، در بسیاری از کشورهای دنیا، چنان لباسهای اندامنما و آرایشهایی هست و البته شلاقها و شلاق زنهایی که پیامبر صپیشبینی فرموده است نیز، در زمانی کمتر از پنجاه سال بعد از فوت ایشان، ظهور پیدا کرد ـ ویراستاران].
۱۶۳۴- «عنْ جابرٍ سقَال: قَال رَسُولُ اللَّه ص: «لا تأْكُلُوا بِالشِّمَالِ، فَإنَّ الشَّيْطَانَ يأكُل ويَشْرَبُ بِشِمالِهِ»» رواه مسلم.
۱۶۳۴. «از جابر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «با دست چپ غذا نخورید، زیرا شیطان با دست چپش میخورد و مینوشد»» [۸۳۵].
۱۶۳۵- «وعَن ابنِ عُمر بأنَّ رَسُولَ اللَّه صقَالَ: «لا يَأْكُلَنَّ أحدُكُمْ بِشِمالِهِ، وَلا يَشْربَنَّ بِهَا. فَإنَّ الشَّيْطَانَ يَأْكُلُ بِشِمالِهِ وَيشْربُ بِهَا»» رواهُ مسلم.
۱۶۳۵. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرگز یکی از شما با دست چپ نخورد و ننوشد، زیرا که شیطان با دست چپش میخورد و مینوشد»» [۸۳۶].
۱۶۳۶- «وعَنْ أبي هُرَيرَةَ سأنَّ رَسُول اللَّه صقَال: إنَّ الْيهُود والنَّصارى لا يَصْبِغُونَ، فَخَالِفوهُمْ» متفقٌ عليه.
الـمُرَادُ: خِضَابُ شَعْرِ اللِّحْيةِ والرَّأسِ الأبْيضِ بِصُفْرةٍ أوْ حُمْرةٍ، وأمَّا السَّوادُ، فَمنْهيُّ عَنْهُ كَمـا سَنَذْكُرُ في الْباب بعْدَهُ، إن شاء الله تعالى.
۱۶۳۶. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «یهود و نصاری، موی خود را رنگ نمیکنند، شما مخالف آنها باشید»» [۸۳۷].
منظور، رنگ کردن موی سفید ریش و سر، به رنگ زرد یا سرخ است، اما رنگ سیاه، از آن نهی شده است، چنان که در باب بعدی ـ ان شاءالله ـ آن را ذکر خواهیم کرد.
[۸۳۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۰۱۹)]. [۸۳۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۰۲۰)]. [۸۳۷] متفق علیه است؛ [خ (۵۸۹۹)، م (۲۱۰۳)].
۱۶۳۷- «عنْ جابرٍ سقَال: أُتِى بابي قُحافَةَ والِدِ أبي بكْرٍ الصِّدِّيقِ بيوم فتْحِ مكَّةَ ورأسُهُ ولِحيتُهُ كالثَّغَامَةِ بياضاً، فَقَالَ رسُولُ اللَّه ص: «غَيِّرُوا هَذا واجْتَنبُوا السَّوادَ»» رواه مسلم.
۱۶۳۷. «از جابر سروایت شده است که گفت: روز فتح مکه، ابیقحافه پدر حضرت ابوبکر صدیق برا به خدمت پیامبر صآوردند و (موی) سر و ریش او از سفیدی چون کافور بود، پیامبر صفرمودند: «این را تغییر دهید و از رنگ سیاه بپرهیزید»» [۸۳۸].
[۸۳۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۱۰۲)].
۱۶۳۸- «عن ابن عُمر بقَالَ: نَهَى رسُولُ اللَّه صعنِ القَزعِ» متفق عليه.
۱۶۳۸. «از ابن عمر بروایت شده است که گفت: پیامبر صاز قزع (تراشیدن قسمتی از سر و گذاشتن بعضی از آن) نهی فرمودند» [۸۳۹].
۱۶۳۹- «وعَنْهُ قَالَ: رَأى رَسُولُ اللَّه صصبِياً قَدْ حُلِقَ بعْضُ شَعْر رأسِهِ وتُرِكَ بعْضُهُ، فَنَهَاهَمْ عَنْ ذَلِكَ وَقَال: «احْلِقُوهُ كُلَّهُ أو اتْرُكُوهُ كُلَّهُ»» رواهُ أبو داود بإسناد صحيحٍ على شَرْطِ البُخَارِي وَمسْلِم.
۱۶۳۹. «از ابن عمر بروایت شده است که گفت: پیامبر صکودکی را دید که قسمتی از موی سرش تراشیده شده و بقیهاش به حال خود باقی گذاشته شده بود و بستگان او را از این عمل نهی نمودند و فرمودند: تمام سر را بتراشید یا همه را بگذارید و نتراشید» [۸۴۰].
۱۶۴۰- «وعنْ عبْدِ اللَّه بنِ جعْفَر بأنَّ النبي صأمْهَل آلَ جعْفَرٍ سثَلاثاً، ثُمَّ أتَاهُمْ فَقَالَ: «لا تَبْكُوا على أخِى بَعْدَ الْيوم» ثُمَّ قَال: «ادْعُوا لي بَنِيَّ أخِى» فجِىءَ بِنَا كَأَنَّنا أفْرُخٌ فَقَال: «ادْعُوا لي الحلاَّقَ» فَأَمرهُ، فَحَلَقَ رُؤُوسنَا» رواه أبو داود بإسنادٍ صحيح على شَرْطِ البخاري ومُسْلِمٍ.
۱۶۴۰. «از عبدالله بن جعفر بروایت شده است که گفت: پیامبر صخانوادهی جعفر سرا (پس از شهادت وی) سه روز (برای عزاداری و تعزیهی وی) مهلت داد، سپس نزد ایشان آمد و گفت: «از امروز به بعد برای برادرم (جعفر) گریه نکنید»، سپس فرمودند: «برادرزادههایم را پیش من بیاورید»، ما را آوردند که (از نهایت پریشانی) همه مثل جوجههای مرغ بودیم و فرمودند: «سلمانی را بخوانید» و به او امر فرمود که سر ما را بتراشد و او تراشید» [۸۴۱].
۱۶۴۱- «وعَن عَلِىٍّ سقَالَ: نَهَى رسُول اللَّه صأنْ تحْلِقَ المَرأةُ رَأسَهَا» رواهُ النِّسائى.
۱۶۴۱. «از حضرت علی سروایت شده است که گفت: پیامبر صاز این که زن سرش را بتراشد، نهی فرمودند» [۸۴۲].
[۸۳۹] متفق علیه است؛ [خ (۵۹۲۰)، م (۲۱۲۰)]. [۸۴۰] ابوداود [(۴۱۹۵)] به اسناد صحیح بنا بر شرط بخاری و مسلم روایت کرده است. [۸۴۱] ابوداود [(۴۱۹۲ به اسناد صحیح بنا بر شرط بخاری و مسلم روایت کرده است. [۸۴۲] نسائی روایت کرده است؛ [(۲/۱۳۰)].
قال الله تعالی:
﴿إِن يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦٓ إِلَّآ إِنَٰثٗا وَإِن يَدۡعُونَ إِلَّا شَيۡطَٰنٗا مَّرِيدٗا١١٧ لَّعَنَهُ ٱللَّهُۘ وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنۡ عِبَادِكَ نَصِيبٗا مَّفۡرُوضٗا١١٨ وَلَأُضِلَّنَّهُمۡ وَلَأُمَنِّيَنَّهُمۡ وَلَأٓمُرَنَّهُمۡ فَلَيُبَتِّكُنَّ ءَاذَانَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ وَلَأٓمُرَنَّهُمۡ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلۡقَ ٱللَّهِۚ وَمَن يَتَّخِذِ ٱلشَّيۡطَٰنَ وَلِيّٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ فَقَدۡ خَسِرَ خُسۡرَانٗا مُّبِينٗا١١٩﴾[النساء: ۱۱۷-۱۱۹].
«(غیر از خدا هر که و هرچه را) میپرستند، جز بتهای (ناتوان و ضعیفی) که بر آنها نام ماده نهادهاند و جز شیطانی بس متمرد و نافرمان نیست. خدا لعنتش کند! گفته است که: من از میان بندگان تو حتماً بهرهی معین و جداگانهی خود را برمیگیرم و حتماً آنان را گمراه میکنم و به دنبال آرزوها و خیالات روانشان میگردانم و (هرچه را خواستم) به آنان دستور میدهم و آنان (اعمال خرافی انجام میدهند، از جمله) گوشهای چهارپایان را قطع میکنند و به آنان دستور میدهم و آنان آفرینش خدا را تغییر خواهند داد».
۱۶۴۲- «وعَنْ أسْمَاءَ لأنَّ امْرأَةً سألتِ النبيَّ صفَقَالتْ: يا رَسُولَ اللَّه إنَّ ابْنَتِي أصَابَتْهَا الْحَصْبةُ، فتمرَّقَ شَعْرُهَا، وإنِّي زَوَّجْتُها، أفَأَصِلُ فِيهِ؟ فقال: «لَعَنَ اللَّه الْواصِلة والْمَوصولة»» متفقٌ عليه.
وفي روايةٍ: «الواصِلَةَ، والمُسْتوصِلَةَ».
قَوْلَهَا: «فَتَمرَّقَ» هو بالرَّاءِ، ومعناه: انْتَشَرَ وَسَقَطَ، «والْوَاصِلة»: التي تَصِلُ شَعْرهَا، أو شَعْر غيرها بشَعْرٍ آخر. «والـمَوْصُولة»: التي يُوصَلُ شَعْرُهَا.
«والـمُستَوصِلَةُ»: التي تَسْأَلُ منْ يَفْعَلُ ذلكَ لَـهَا.
وعَنْ عائشة لنَحْوُهُ» متفقٌ عليه.
۱۶۴۲. «از اسماء لروایت شده است که گفت: زنی از پیامبر صسؤال کرد: ای رسول خدا! دخترم به حصبه مبتلا شد و موی سرش ریخته و کم شده است و من او را به شوهر دادهام، آیا به موی سرش، مویی پیوند بزنم؟ پیامبر صفرمودند: «خداوند مو گذارنده و کسی را که برای او مو گذاشته میشود، لعنت کرده است»» [۸۴۳].
در روایتی دیگر آمده است: «(خداوند لعنت کرده است) مو گذارنده و کسی که درخواست گذاشتن مو برای خود میکند».
و مانند این حدیث از حضرت عایشه لنیز روایت شده است [۸۴۴].
۱۶۴۳- «وَعَنْ حميْدِ بن عبْدِ الرَّحْمن أنَّهُ سمع مُعاويَةَ سعامَ حجَّ علَى المِنْبَر وَتَنَاول قُصَّةً مِنْ شَعْرٍ كَانَتْ في يد حَرِسيٍّ فَقَالَ: يا أهْل المَدِينَةِ أيْنَ عُلَمَاؤكُمْ؟، سمِعْتُ النبيَّ صيَنْهَى عنْ مِثْلِ هَذِهِ ويقُولُ: «إنَّمَا هَلَكَتْ بنُو إسْرَائِيل حِينَ اتَّخَذَهَا نِسَاؤُهُمْ»» متفقٌ عليه.
۱۶۴۳. «از حمید بن عبدالرحمن روایت شده است که وی از حضرت معاویه سدر سالی که (برای آخرین بار در مدت خلافتش) حج کرد و در حالی که روی منبر بود و یک دسته موی چیده را که در دست یک نگهبان بود، از او گرفت ـ شنید که گفت: ای اهل مدینه! علمای شما کجا هستند؟! من از پیامبر صشنیدم که از این عمل (بریدن موی زن و پیوند آن به دیگری) نهی میکردند و میفرمودند: «بنیاسرائیل هنگامی هلاک شدند که زنهایشان بریدن مو (و پیوند آن با دیگری) را شروع کردند»» [۸۴۵].
۱۶۴۴- «وعَنِ ابنِ عُمر سأنَّ رسُولَ اللَّه صلَعَنَ الْواصِلَةَ وَالمُسْتوصِلَةَ، والْوَاشِمَة والمُستَوشِمة» متفقٌ عليه.
۱۶۴۴. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صمو گذارنده و کسی که برای وی مو گذاشته میشود و خالکوب و کسی را که بر روی او خال میکوبند، لعنت کرده است» [۸۴۶].
۱۶۴۵- «وعن ابنِ مَسعُودٍ سقَال: لعنَ اللَّه الْواشِماتِ والمُستَوشمات والمُتَنَمِّصات، والمُتَفلِّجات لِلحُسْن، المُغَيِّراتِ خَلْقِ اللَّه، فَقَالَتْ لَهُ امْرأَةٌ في ذلكَ. فَقَالَ: وما لي لا ألْعَنُ مَنْ لَعَنَ رَسُولُ اللَّه صوَهُو في كتاب اللَّه؟» قَالَ الله تَعالى: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ﴾[الحشر: ۷] متفقٌ عليه.
«الـمُتَفَلِّجةُ»: هي التي تبْرُدُ مِنْ أسْنَانِـهَا لِيَتَباعدَ بعْضُها مِنْ بعْضٍ قَليلاً وتُحَسِّنُهَا وهُوَ الْوَشْـرُ، والنَّامِصَةُ: هِي التي تَأْخُذُ مِنْ شَعْرِ حـاجب غَيْرِهَا، وتُرَقِّقُهُ لِيـصِيـرَ حَسناً، والـمُتَنمِّصةُ: التي تَأمُرُ منْ يفْعَلُ بِـهَا ذَلِكَ.
۱۶۴۵. «از ابن مسعود سروایت شده است که گفت: خداوند، زنان خالکوب و خالزده و خواستاران آن و گیرندهی موی ابرو و فاصله اندازنده میان دندانها برای زیبایی ـ که تغییردهندگان خلقت خداوندی هستند ـ را لعنت کند! زنی در این مورد به او گفت و سؤال کرد، ابن مسعود سگفت: من چرا بر کسی لعنت نکنم که پیامبر صاو را لعنت کرده است؟ پیامبری که خداوند دربارهی او فرموده است»:
﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ﴾
«و هرچه را که پیامبر صبرای شما آورده است، بگیرید (و عمل کنید) و از هرچه شما را منع کرد، اجتناب کنید» [۸۴۷].
[۸۴۳] متفق علیه است؛ [خ (۵۹۳۵)، م (۲۱۲۲)]. [۸۴۴] متفق علیه است؛ [خ (۵۹۳۴)، م (۲۱۲۳)]. [۸۴۵] متفق علیه است؛ [خ (۵۹۳۲)، م (۲۱۲۷)]. [۸۴۶] متفق علیه است؛ [خ (۵۹۳۷)، م (۲۱۲۴)]. [۸۴۷] متفق علیه است؛ [خ (۵۹۳۱)، م (۲۱۲۵)].
۱۶۴۶- «عنْ عَمْرِو بنِ شُعَيْبٍ، عن أبيهِ، عنْ جَدِّهِ س، عنِ النبي صقَالَ: «لاَ تَنْتِفُوا الشَّيْبَ، فَإنَّهُ نُورُ المُسْلِمِ يوْمَ الْقِيامةِ»» رواهُ أبو داودَ والتِّرْمِذِيُّ، والنسائِيُّ بأَسَانِيدَ حسنَةٍ، قَالَ الترمذي: هُو حديثٌ حَسَنٌ.
۱۶۴۶. «از عمرو بن شعیب از پدرش از جدش سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «موی سفید را از سر و صورت نکنید (تار موهای سفیدی که در طی بالا رفتن سن، گاهبهگاه در ریش و سر پیدا میشوند)، زیرا آن در قیامت، نور مسلمان است»» [۸۴۸].
۱۶۴۷- «وعنْ عائِشَةَ لقَالَتْ: قَالَ رسُولُ اللَّه ص:«منْ عمِل عملاً لَيْس عليهِ أمْرُنَا فهُو رَدُّ»» رواه مسلم.
۱۶۴۷. «از حضرت عایشه لروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که رفتاری انجام دهد که امر (دین) ما بر آن نباشد، مردود است»» [۸۴۹].
[۸۴۸] حدیثی حسن است که ابوداود [(۴۲۰۲)] و ترمذی [(۲۸۲۲)] و نسائی [(۸/۵۰۸۳)] به اسناد حسن (نیکو) روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیثی حسن است. [۸۴۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۷۱۸)] [و در روایت دوم حدیث شمارهی ۱۶۹ گذشت].
۱۶۴۸- «عنْ أبي قَتَادةَ سعنِ النبي صقَال: «إذَا بال أحدُكُمْ. فَلاَ يأْخُذَنَّ ذَكَرهُ بِيَمِينِهِ، وَلاَ يسْتَنْجِ بِيمِينِهِ، ولاَ يتنَفَّسْ في الإنَاءِ»» متفقٌ عليه. وفي الْباب أحاديثٌ كَثِيرةٌ صحِيحةٌ.
۱۶۴۸. «از ابوقتاده سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هنگامی که یکی از شما ادرار کرد، هرگز آلت تناسلیاش را با دست راست نگیرد و نیز با دست راست استنجا نکند و (هنگام آب خوردن) در ظرف آب ندمد»» [۸۵۰].
وفي الْباب أحاديثٌ كَثِيرةٌ صحِيحةٌ.
در این باب، احادیث صحیح زیادی آمده است.
[۸۵۰] متفق علیه است؛ [خ (۱۵۴)، م (۲۶۷)].
۱۶۴۹- «عنْ أبي هُريرةَ سأنًَّ رسُول اللَّه صقَالَ: «لا يمْشِ أحدُكُم في نَعْلٍ واحِدَةٍ، لِينْعَلْهُما جمِيعاً، أوْ لِيخْلَعْهُمَا جمِيعاً»».
وفي روايةٍ «أوْ لِيُحْفِهِمـا جميعاً» متفقٌ عليْهِ.
۱۶۴۹. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «یکی از شما، با یک لنگه کفش راه نرود، یا هر دو را بپوشد یا هر دو را بکند و ترک کند»».
در روایتی دیگر آمده است: «یا هر دوی آنها را درآورد» [۸۵۱].
۱۶۵۰- «وعنه قَال: سمِعتُ رسُول اللَّه صيَقُولُ: «إذَا انْقَطَعَ شِسْعُ نَعْلِ أحدِكُمْ، فلا يمْشِ في الأخْرى حتَّى يُصْلِحَهَا»» رواهُ مسلم.
۱۶۵۰. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «هرگاه بند کفش یکی از شما پاره شد و قابل پوشیدن نبود، با دیگری راه نرود تا آن یکی را هم اصلاح میکند»» [۸۵۲].
۱۶۵۱- «وعَنْ جابِرٍ سأن رسول اللَّه صنَهَى أنْ ينْتَعِلَ الرَّجُلُ قَائماً» رواهُ أبُو داوُدَ بإسْنادٍ حَسنٍ.
۱۶۵۱. «از جابر سروایت شده است که پیامبر صاز این که انسان در حال ایستاده کفش بپوشد، نهی فرمودند» [۸۵۳].
[۸۵۱] متفق علیه است؛ [خ (۵۸۵۵)، م (۲۰۹۷)]. [۸۵۲] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۰۹۸)]. [۸۵۳] ابوداود [(۴۱۳۵)] به اسناد حسن (نیکو) روایت کرده است.
۱۶۵۲- «عنِ ابْنِ عُمرَ بعنِ النبي صقَال: «لا تَتْرُكُوا النَّار في بُيُوتِكُمْ حِين تَنامُونَ»» متفق عليه.
۱۶۵۲. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «در موقعی که میخوابید، آتش را در خانههایتان (به حال خود) باقی نگذارید»» [۸۵۴].
۱۶۵۳- «وعَنْ أبي مُوسَى الأشْعريِّ سقَالَ: احْتَرَقَ بيْتٌ بِالـمدينةِ على أهْلِهِ مِنَ اللَّيْلِ. فَلَمَّا حُدِّثَ رسُولُ اللَّه صبِشَأْنِهِمْ قَال: «إنَّ هَذِهِ النَّار عدُوٌّ لكُمْ، فَإذَا نِمْتُمْ فأطْفِئُوها»» متفق عليه.
۱۶۵۳. «از ابوموسی اشعری سروایت شده است که گفت: شبی خانهای در مدینه در حالی که اهالی آن در خانه بودند، آتش گرفت و سوخت، وقتی این خبر به پیامبر صرسید، فرمودند: «آتش دشمن شماست، پس وقتی خوابیدید، آن را خاموش کنید»» [۸۵۵].
۱۶۵۴- «وعنْ جابِر سعنْ رسُول اللَّهِ صقَال: «غَطُّوا الإنَاء، وأوْكِئُوا السِّقَاءَ، وَأغْلِقُوا الْباب، وَأطفِئُوا السِّراجِ، فإنَّ الشَّيْطَانَ لا يحِلُّ سِقَاءً، ولاَ يفتَحُ باباً، ولاَ يكْشِفُ إنَاءً، فإنْ لَمْ يجِدْ أحَدُكُمْ إلا أنْ يَعْرُضَ على إنَائِهِ عوداً، ويذْكُر اسْمَ اللَّهِ فَلْيفْعَلْ، فَإنَّ الفُويْسِقَةَ تُضْرِمُ على أهْلِ البيتِ بيْتَهُمْ»» رواهُ مسلم.
«الفُويْسِقَةَ»: الفأْرةُ، و «تُضْرِمُ»: تُحْرِقُ.
۱۶۵۴. «از جابر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «(در شب و هنگام خوابیدن) ظرفها را بپوشید و دهانهی مشک آب و درها را محکم ببندید و چراغها را خاموش نمایید که شیطان گره مشک را باز نمیکند و در بسته را نمیگشاید و پوشش ظرف را بر نمیدارد، پس اگر یکی از شما راهی نیافت جز اینکه چوبی را روی ظرف بگذارد و بسمالله بگوید، این کار را انجام دهد؛ زیرا فاسق کوچک (موش) خانه را بر صاحب خانه و اهل آن میسوزاند»» [۸۵۶]و [۸۵۷].
[۸۵۴] متفق علیه است؛ [خ (۶۲۹۳)، م (۲۰۱۵)]. [۸۵۵] متفق علیه است؛ [خ (۶۲۹۴)، م (۲۰۱۶)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۶۱، آمده است]. [۸۵۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۰۱۲)]. [۸۵۷] [دستورات فوق که پیامبر صبا توجه به زندگی و وضع آن در آن عصر، به مردم دادهاند، اکنون هم ـ با ملاحظهی زندگی امروزین و وضع آن ـ معمول به خواهد بود، گرچه دیگر چراغ یا آتشدان یا مشکی در کار نباشد! ـ ویراستاران].
قال الله تعالی:
﴿وَمَا كُنتَ تَرۡجُوٓاْ أَن يُلۡقَىٰٓ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبُ إِلَّا رَحۡمَةٗ مِّن رَّبِّكَۖ فَلَا تَكُونَنَّ ظَهِيرٗا لِّلۡكَٰفِرِينَ٨٦﴾[القصص: ۸۶].
«(ای پیامبر ص!) بگو: من از شما (در مقابل تبلیغ قرآن و رساندن دین خدا)، هیچ پاداشی نمیخواهم و من از زمرهی متکلفان (کسانی که دروغ بر میبندند و کار بیفایده میکنند) نیستم».
۱۶۵۵- «وعنْ ابن عُمر ب، قَالَ: نُهينَا عنِ التَّكلُّفِ» رواه البُخاري.
۱۶۵۵. «از حضرت عمر سروایت شده است که گفت: ما از تکلف (کار بیمعنی و گفتن چیزی که دانسته نیست) منع شدهایم» [۸۵۸].
۱۶۵۶- «وعنْ مسْرُوق قَال: دخَلْنَا على عبْدِ اللَّهِ بن مسْعُودٍ سفَقَال: يا أَيُّهَا النَّاس منْ عَلِم شَيئاً فَلْيقُلْ بهِ، ومنْ لَمْ يعْلَمْ، فلْيقُلْ: اللَّه أعْلَمُ، فإنَّ مِنَ الْعِلْمِ أن تَقُولَ لِمَا لا تَعْلَمُ: اللَّه أعْلَمُ. قَال اللَّه تَعالى لِنَبيِّهِ ص: ﴿قُلۡ مَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَكَلِّفِينَ ٨٦﴾[ص: ۸۶]» رواهُ البخاري.
۱۶۵۶. «از مسروق روایت شده است که گفت: نزد عبدالله بن مسعود سرفتیم، گفت: ای مردم! هرکس چیزی را دانست، آن را بگوید و هرکس چیزی را ندانست، بگوید: خدا داناتر است؛ زیرا یک بخش از علم، این است که برای چیزی که نمیدانی، بگویی: خدا داناتر است، (چرا که) خدای متعال به پیامبرش فرمودند»:
﴿قُلۡ مَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَكَلِّفِينَ٨٦﴾
«(ای پیامبر ص!) بگو: من از شما (در مقابل تبلیغ قرآن و رساندن دین خدا)، هیچ پاداشی نمیخواهم و من از زمرهی متکلفان (کسانی که دروغ بر میبندند و کار بیفایده میکنند) نیستم» [۸۵۹].
[۸۵۸] بخاری روایت کرده است؛ [(۷۲۹۳)]. [۸۵۹] بخاری روایت کرده است؛ [(۱۰۰۷)].
۱۶۵۷- «عَنْ عُمَر بْنِ الخَطَّابِ سقَالَ: قَال النبيُّ ص: «الـميِّتُ يُعذَّبُ في قَبرِهِ بِما نِيح علَيْهِ»».
وفي رواية: «ما نِيحَ علَيْهِ» متفقٌ عليه.
۱۶۵۷. «از حضرت عمر بن خطاب سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «مرده در قبر، به واسطهی نوحهگری که بر سر او میشود، تعذیب میشود»».
در روایتی دیگر آمده است: «در مدت زمانی که بر او نوحهخوانی میشود، معذب است» [۸۶۰]و [۸۶۱].
۱۶۵۸- «وعن ابْنِ مسعُودٍ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّه ص: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ ضَرَبَ الخُدُودَ، وشَقَّ الجُيُوبَ، ودَعا بِدَعْوَى الجَاهِليةِ»» متفقٌ عليه.
۱۶۵۸. «از ابن مسعود سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که (پس از مردن کس دیگر و در فراق او) بر گونههایش بزند و گریبان پاره نماید و مانند زمان جاهلیت، آه و فریاد و ناله کند، از ما نیست»» [۸۶۲].
۱۶۵۹- «وَعنْ أبي بُرْدةَ قَالَ: وَجِعَ أبُو مُوسَى الأشعريُّ س، فَغُشِيَ علَيْهِ، وَرَأْسُهُ في حِجْرِ امْرأَةٍ مِنْ أهْلِهِ، فَأَقْبلَتْ تَصِيحُ بِرنَّةٍ فَلَمْ يَسْتَطِعُ أنْ يَرُدَّ عَلَيْهَا شَيْئاً، فَلَمَّا أفَاقَ، قَال: أنَا بَرِيءٌ مِمَّنْ بَرِيءَ مِنْهُ رسُولُ اللَّه صبَرِيءَ مِنَ الصَّالِقَةِ، والحَالَقةِ، والشَّاقَّةَ» متفقٌ عليه.
«الصَّالِقَةُ»: التي تَرْفَعُ صوْتَـهَا بالنِّياحةِ والنَّدْبِ «والحَالِقَةُ»: التي تَحْلِقُ رَأسَهَا عِنْدَ الـمُصِيبَةِ. «والشَّاقَّةُ» التي تَشُقُّ ثَوْبَـهَا.
۱۶۵۹. «از ابوبرده سروایت شده است که گفت: ابوموسی سبیمار شد و بیهوش گردید و سرش روی ران زنی از افراد خانوادهاش بود و زن (پس از بیهوش شدن ابوموسی) با صدای غمآلود، شروع به نوحه و فریاد و ناله کرد و ابوموسی سدر آن هنگام قادر نبود چیزی به آن زن بگوید، وقتی حالش خوب شد، گفت: من از کسی که پیامبر صاز او بیزار است، بیزارم؛ پیامبر صاز زنی که صدایش را به نوحهخوانی بلند کند و از زنی که هنگام مصیبت موی سرش را میکند یا میبرد و از زنی که گریبان خود را پاره میکند، بیزار است» [۸۶۳].
۱۶۶۰- «وعَن المُغِيرةِ بنِ شُعْبَةَ سقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صيَقُولُ: «مَنْ نِيحَ عَليْهِ، فَإنَّهُ يُعَذَّبُ بِمَا نِيحَ علَيْهِ يَوْم الْقِيامةِ»» متفقٌ عليه.
۱۶۶۰. «از مغیره بن شعبه سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «مردهای که بر او نوحهگری شود، روز قیامت به خاطر این نوحه گری بر سر او، معذب میشود»» [۸۶۴].
۱۶۶۱- «وعَنْ أمِّ عَطِيَّةَ نُسيْبَةَ بِضَمِّ النُّونِ وَفَتحِهَا لقَالَتْ: أخَذَ عَلَينَا رَسُولُ اللَّهِصعِنْدَ البَيْعة أنْ لا نَنُوح» متفقٌ عليه.
۱۶۶۱. «از ام عطیه نسیبه لروایت شده است که پیامبر صهنگام بیعت از ما (زنان) قول گرفت که نوحهگری نکنیم» [۸۶۵].
۱۶۶۲- «وَعَنِ النُّعْمانِ بنِ بشيرٍ بقَالَ: أُغْمِي علَى عبْدِ اللَّه بنِ رَواحَةَ س، فَجَعَلَتْ أُخْتُهُ تبكي، وتَقُولُ: واجبلاَهُ، واكذَا، واكَذَا: تُعدِّدُ علَيْهِ. فقَال حِينَ أفَاقَ: ما قُلْتِ شيْئاً إلاَّ قِيل لي: أنْتَ كَذَلِكَ؟» رواهُ البُخَارِي.
۱۶۶۲. «از نعمان بن بشیر بروایت شده است که گفت: عبدالله بن رواحه سبیهوش شد و خواهرش بر او گریه میکرد و میگفت: ای دریغ بر سر و پشتوانهی من! ای دریغ بر فلان! ای داد بر بهمان! و صفات خوب او را برمیشمرد، عبدالله وقتی که به هوش آمد، به او گفت: هیچ چیزی نگفتی جز این که به من گفته شد: آیا تو چنین هستی؟!» [۸۶۶].
۱۶۶۳- «وَعَن ابن عُمر بقَال: اشْتَكَى سعْدُ بنُ عُبادَةَ سشَكْوَى، فَأَتَاهُ رسُولُ اللَّه صيعُودُهُ معَ عبْدِ الرَّحْمنِ بنِ عوْفٍ، وسَعْدِ بنِ أبي وقَّاص، وعبْدِ اللَّه بن مسْعُودٍ ش، فلما دخَلَ عليْهِ، وجدهُ في غَشْيةٍ فَقالَ: «أَقَضَى؟ قَالُوا: لا يا رسُولَ اللَّه. فَبَكَى رسُولُ اللَّه ص. فَلمَّا رَأى الْقَوْمُ بُكاءَ النبي صبَكَـوْا، قَالَ: «ألاَ تَسْمعُون؟ إنَّ اللَّهُ لا يُعَذِّبُ بِدمْعِ الْعَيْنِ، ولا بِحُزْنِ الْقَلْبِ، ولَكِنْ يُعذِّبُ بِهذَا» وَأشَارَ إلى لِسانِهِ «أوْ يَرْحَمُ»» متفقٌ عليه.
۱۶۶۳. «از ابن عمر بروایت شده است که گفت: سعد بن عباده ساز دردی مینالید، پیامبر صبه همراه عبدالرحمن بن عوف، سعد ابن ابی وقاص و عبدالله بن مسعود سنزد وی رفت که او را عیادت نماید، هنگامی که بر او وارد شد و او را در حال بیهوشی یافت، فرمودند: «آیا در گذشت؟» گفتند: نه، ای رسول خدا! و پیامبر صگریه کرد و هنگامی که آن جماعت گریهی او را دیدند، گریه کردند، پیامبر صفرمودند: «آیا گوش نمیدهید؟! خداوند به سبب اشک چشم یا غم دل، عذاب نمیکند، بلکه با این و به سبب این، عذاب میکند یا رحم میفرماید» و به زبان خود اشاره فرمود» [۸۶۷].
۱۶۶۴- «وعَنْ أبي مالِكٍ الأشْعَريِّ سقالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّه ص: «النَّائِحَةُ إذَا لَمْ تتُبْ قَبْل مَوْتِهَا تُقَامُ يوْمَ الْقِيامةِ وعَلَيْها سِرْبَالٌ مِنْ قَطِرَانٍ، ودَرْعٌ مِنْ جرَبٍ»» رواهُ مسلم.
۱۶۶۴. «از ابومالک اشعری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «زن نوحه گر اگر قبل از مرگش توبه نکند، روز قیامت زنده میگردد در حالی که بر تن او، شلواری از قطران (مادهی قیر مانند و مرکب از چوب و زغال و... و خیلی قابل اشتعال) و پیراهنی از مرض گری (پوشانیده شده) است»» [۸۶۸].
۱۶۶۵- «وعنْ أُسيدِ بنِ أبي أُسِيدِ التَّابِعِيِّ عَنِ امْرَأَةٍ مِنَ المُبايعات قَالَتْ: كَانَ فِيمَا أخذ علَيْنَا رَسُولُ اللَّه ص، في المعْرُوفِ الَّذِي أخذَ علَيْنَا أنْ لا نَعْصِيَهُ فِيهِ: أَنْ لا نَخْمِشَ وَجْهاً، ولاَ نَدْعُوَ ويْلاَ، ولا نَشُقَّ جيْباً، وأنْ لا نَنْثُر شَعْراً» رَواهُ أبو داوُدَ بإسْنادٍ حسنٍ.
۱۶۶۵. «از اسید بن أبی أُسِیدِ تابعی روایت شده است که زنی از بیعتکنندگان (با پیامبرص) گفت: در بیعتی که پیامبر صبر کارهای نیک از ما گرفت و بیعت گرفت که از فرمان او سرپیچی نکنیم، این بود که (در مصیبت) چهره نخراشیم و داد و فریاد (و وای ـ وای) نکنیم و گریبان خود را پاره نکنیم و موهای خود را پراکنده نسازیم» [۸۶۹].
۱۶۶۶- «وعَنْ أبي مُوسَى سأن رَسُولَ اللَّهِ صقَالَ: «ما مِنْ ميِّتٍ يَمُوتُ، فَيَقُومُ باكيهمْ، فَيَقُولُ: وَاجبلاهُ، واسَيِّداهُ أوَ نَحْو ذَلِك إلاَّ وُكِّل بِهِ مَلَكَانِ يلْهَزَانِهِ: أهَكَذَا كُنتَ؟»» رَوَاهُ التِّرْمِذي وقال: حديثٌ حَسَنٌ.
«اللهزُ»: الدَّفْعُ بجُمْعِ الْيَدِ في الصَّدرِ.
۱۶۶۶. «از ابوموسی سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هیچ مردهای نیست که بمیرد و نوحهگر نزدیکان او بر جنازه ی او بایستد و بگوید: ای دریغ بر سرور و پشتوانهی ما! ای دریغ بر آقای ما! و مانند اینها، جز آنکه دو فرشته بر او گماشته میشوند و با هر دو دست به سینهی او میزنند که: آیا تو چنین بودی؟!»» [۸۷۰].
۱۶۶۷- «وعنْ أبي هُريْرةَ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّه ص: «اثْنتَانِ في النَّاسِ هُمَا بِهِمْ كُفْرٌ: الطَّعْنُ في النَّسَبِ، والنِّياحَة عَلى المَيِّتِ»» رواهُ مسلم.
۱۶۶۷. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «دو رفتار در میان مردم موجود است که هر دو کفر میباشند؛ تهمت در نسب و نوحهگری بر مرده»» [۸۷۱]و [۸۷۲].
[۸۶۰] متفق علیه است؛ [خ (۱۲۹۲)، م (۹۲۷)]. [۸۶۱] [علما فرمودهاند: مرده زمانی به علت نوحهی مردم بر او تعذیب میشود که نوحهگری، روش خود او بوده، به آن راضی باشد یا بدان وصیت کرده باشد؛ اما اگر نوحهگری از روش او نباشد و در زمان حیات، بستگانش را از این عمل نهی میکرده، دیگر به خاطر غیر، تعذیب و مؤاخذه نخواهد شد ـ وایراستاران]. [۸۶۲] متفق علیه است؛ [خ (۱۲۹۴)، م (۱۰۳)]. [۸۶۳] متفق علیه است؛ [خ (۱۲۹۶)، م (۱۰۴)]. [۸۶۴] متفق علیه است؛ [خ (۱۲۹۱)، م (۹۳۳)]. [۸۶۵] متفق علیه است؛ [خ (۱۳۰۶)، م (۹۳۶)]. [۸۶۶] بخاری روایت کرده است؛ [(۴۲۶۷)]. [۸۶۷] متفق علیه است؛ [ خ (۱۳۰۴)، م (۹۲۴)]. [روایتی دیگر از این حدیث به شمارهی ۹۲۵، گذشت]. [۸۶۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۹۳۴)]. [۸۶۹] ابوداود [(۳۱۳۱)] به اسناد حسن (نیکو) روایت کرده است. [۸۷۰] ترمذی [(۱۰۰۳)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۸۷۱] مسلم روایت کرده است؛ [(۶۷)]. [این حدیث قبلاً به شمارهی ۱۵۷۸، آمده است]. [۸۷۲] [جهت پارهای از توضیحات به پاورقی حدیث شمارهی ۱۵۷۸، مراجعه شود ـ ویراستاران].
۱۶۶۸- «عنْ عائِشَةَ لقَالَتْ: سَأَلَ رسُولَ اللَّه صأُنَاسٌ عنِ الْكُهَّانِ، فَقَالَ: «لَيْسُوا بِشَيءٍ فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّه إنَّهُمْ يُحَدِّثُونَنَا أحْيَاناً بشْيءٍ فيكُونُ حقّاً؟ فَقَالَ رَسُول اللَّه ص: «تِلْكَ الْكَلمةُ مِنَ الْحَقِّ يخْطَفُهَا الجِنِّيُّ. فَيَقُرُّهَا في أذُنِ ولِيِّهِ، فَيخْلِطُونَ معهَا مِائَةَ كِذْبَةٍ»» مُتَّفَقٌ عليْهِ.
وفي روايةٍ للبُخَارِيِّ «عنْ عائِشَةَ لأنَّهَا سَمِعَت رَسُول اللَّه صيَقُولُ: «إنَّ الـملائكَةَ تَنْزِلُ في العَنانِ وهو السَّحابُ فَتَذْكُرُ الأمْرَ قُضِيَ في السَّمَاءِ، فيسْتَرِقُ الشَّيْطَانُ السَّمْع، فَيَسْمعُهُ، فَيُوحِيهِ إلى الْكُهَّانِ، فيكْذِبُونَ معَهَا مائَةَ كَذْبةٍ مِنْ عِنْدِ أنفُسِهِمْ»».
قولُهُ: «فَيَقُرُّهَا» هو بفتح الياء، وضم القاف والراءِ: أي: يُلقِيهَا. «والْعنَانُ» بفتح العين.
۱۶۶۸. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: اشخاصی دربارهی کاهنان از پیامبر صسؤال کردند، پیامبر صفرمودند: «(گفتههایشان) چیزی نیست (حقیقت ندارد)»، گفتند: ای رسول خدا! آنها گاهی به ما حرفهایی میزنند و خبرهایی میدهند که درست در میآید، پیامبر صفرمودند: «آن گفتههای حق و درست را شیاطین از عالم غیبت میدزدند و در گوش دوست خود (که همان کاهن است)، فرو میخوانند و کاهنان صد دروغ با آن همراه میکنند (و به مردم میگویند)»» [۸۷۳].
در روایتی دیگر از بخاری «از حضرت عایشه لآمده است که او از پیامبر صشنید که میفرمود: «فرشتگان به میان ابرها فرود میآیند و کارهایی را که در آسمانها انجام شده است، باز میگویند و شیطان مخفیانه گوش میدهد و آن را میشنود و به پیشگوها میرسند و آنان، صد خبر دروغ از ساختهی خودشان به آن خبر میافزایند (و به مردم میگویند)»» [۸۷۴].
۱۶۶۹- «وعنْ صفيَّةَ بنْتِ أبي عُبيدٍ، عَنْ بَعْضِ أزْواجِ النبيِّ صولعَنِ النبيِّصقَال: «مَنْ أتَى عَرَّافاً فَسأَلَهُ عنْ شَىْءٍ، فَصدَّقَهُ، لَمْ تُقْبلْ لَهُ صلاةٌ أرْبَعِينَ يوْماً»» رواهُ مسلم.
۱۶۶۹. «از صفیه دختر ابوعبید از بعضی همسران پیامبر صلروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس نزد پیشگویی برود و چیزی را از او سؤال کند و جواب او را تصدیق نماید، نماز چهل روز او پذیرفته نمیشود»» [۸۷۵].
۱۶۷۰- «وعنْ قَبِيصَةَ بن المُخَارِق سقَالَ: سمِعْتُ رسُول اللَّه صيقُولُ: الْعِيَافَةُ، والطَّيرَةُ، والطَّرْقُ، مِنَ الجِبْتِ».
رواهُ أبو داود بإسناد حسن، وقال: الطَّرْقُ: هُوَ الزَّجْرُ، أيْ: زجْرُ الطَّيْرِ، وهُوَ أنْ يَتَيمَّنَ أوْ يتَشاءَمَ بِطَيرانِهِ، فَإنْ طَار إلى جهةِ الْيمِينَ تَيَمَّنَ، وَإنْ طَارَ إلى جهةِ الْيَسَارِ تَشَاءَم: قال أبو داود: «وَالْعِيافَةُ»: الخَطُّ.
قال الجَوْهَريُّ في «الصِّحاح»: الجِبْتُ كَلِمةٌ تَقَع على الصَّنَم والكَاهِن والسَّاحِرِ ونَحْوِ ذلكَ.
۱۶۷۰. «از قبیصه بن مخارق سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «فالگیری با خط و فال بد گرفتن با چیزی که شوم دانسته میشود و فالگیری با پرنده (و غیر آن) از مقولهی جبت (جادوگری و کهانت و بتپرستی) است»» [۸۷۶].
۱۶۷۱- «وعنْ ابْنِ عبَّاسِ بقَالَ: قَال رَسُولُ اللَّه ص: «من اقْتَبَسَ عِلْماً مِنَ النُّجُومِ، اقْتَبسَ شُعْبَةً مِنَ السِّحْرِ زَادَ ما زَاد»» رَوَاهُ أبو داود بإسناد صحيح.
۱۶۷۱. «از ابن عباس بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که چیزی از علم نجوم را فرا بگیرد، شعبهای از سحر را فرا گرفته است و هرچه بیشتر یاد بگیرد، بیشتر سحر را انجام داده است»» [۸۷۷]و [۸۷۸].
۱۶۷۲- «وعَنْ معاويَةَ بنِ الحَكَم سقَال: قُلْتُ يا رسُول اللَّه إنَّى حَدِيثٌ عهْدٍ بِجاهِليَّةٍ، وقدْ جَاءَ اللَّه تعالى بالإسْلام، وإنَّ مِنَّا رجالاً يأتُونَ الْكُهَّانَ؟ قَال: «فَلا تَأْتِهِم» قُلْتُ: وَمِنَّا رجالٌ يتَطَيَّرُونَ؟ قال: «ذلكَ شَىْءٌ يجِدُونَه في صُدُورِهِمْ، فَلاَ يُصُدُّهُمْ» قُلْتُ: وَمِنَّا رِجَالٌ يَخُطُّونَ؟ قَالَ: «كَانَ نبيٌّ مِنَ الأنْبِيَاءِ يَخُط، فَمَنْ وَافَقَ خَطَّهُ، فَذاكَ»» رواه مسلم.
۱۶۷۲. «از معاویه بن حکم سروایت شده است که گفت: گفتم: ای رسول خدا! من، زمانم به جاهلیت نزدیک است و تازه مسلمان شدهام و اینک خداوند اسلام را نازل کرده است؛ در میان ما کسانی هستند که پیش کاهنان میروند (حکمشان چیست؟ پیش آنها بروم یا نه)، فرمودند: «تو نزد آنها نرو»، گفتم: و در میان ما اشخاصی هستند که فال میگیرند؟ فرمودند: «آن چیزی (وسوسهای) است که در سینههای خویش مییابند و آنها را از هیچ شری منع نمیکند (فایدهای برایشان ندارد)، گفتم: و در میان ما افرادی هستند که با خط فال میگیرند (خطها و اشکالی میکشند و از روی آن پیشگویی و... انجام میدهند)، فرمودند: «پیامبری از پیامبران چنین بوده است و کسی که کارش موافق خط اوست، حرفش درست در میآید»» [۸۷۹]و [۸۸۰].
۱۶۷۳- «وعَنْ أبي مسعْودٍ الْبدرِي سأنَّ رَسُولَ اللَّهِ صنَهَى عَنْ ثَمَنِ الْكَلْبِ، ومهْرِ الْبَغِيِّ وحُلْوانِ الْكاهِنِ»» متفقٌ عليهِ.
۱۶۷۳. «از ابومسعود بدری سروایت شده است که گفت: پیامبر صاز پول (خرید و فروش) سگ و دادن اجرت زنا به زانیه و دستمزد به پیشگو و فالگیر، نهی فرمودند»» [۸۸۱].
[۸۷۳] متفق علیه است؛ [خ (۲۲۱۰)، (۲۲۲۸)]. [۸۷۴] [برای فهم بهتر حدیث، خوب است یادآور شود که چنان که در اسلام و ادیان دیگر آمده است، در این عالم، موجودات دیگری غیر از آنچه که ما آنها را میبینیم و میشناسیم، وجود دارند که بعضی با وجود آنکه مادیند، برای همهی انسانها قایل رؤیت نیستند، مانند جن و شیاطین و برخی دیگر غیر مادیند ـ و اصطلاحاً مجرد ـ، مانند ارواح و ملایکه که درک و دسترسی به آنها برای انسانها ـ جز پیامبران ـ غیرممکن و برای شیطان و جنیان، به علت قرابت وجودی آنها با مجردات، ممکن و واقع است و از آنجا که بعضی از انسانها، میتوانند با انجام اعمال و اوراد مخصوص، با اجنه و شیاطین ارتباط یابند، همچنان میتوانند که از آنها ـ که خود از ملایکه خبرهایی گرفتهاند ـ اطلاعاتی اندک کسب کنند و چنان که در حدیث شریف هم آمده، بر آن دروغهای زیادی بیافزایند و به معتقدان خویش بگویند ـ ویراستاران]. [۸۷۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۲۳۰)]. [۸۷۶] ابوداود [(۳۹۰۷)] به اسناد حسن (نیکو) روایت کرده است. [۸۷۷] ابوداود [(۳۹۰۵)] به اسناد صحیح روایت کرده است. [۸۷۸] [علم نجومی که در این حدیث، آموختن آن، شعبهای از سحر و در نتیجه حرام اعلام شده است، ستارهشناسی واقعی و علم نجوم جدید را ـ که بنای آن بر محاسبات دقیق و مشاهدات و واقعیت استوار است ـ شامل نمیشود که آن همچون علوم دیگر، کسبش مباح است و گناهی ندارد؛ بلکه منظور، علم طالعبینی و پیشگویی سرنوشت افراد از روی ستارگان و حرکات آنها و باور به این است که اجرام سماوی،در سرنوشت افراد تأثیر دارند و از روی آنها میتوان وقایع آینده و احوال انسانها را پیشبینی ـ و حتی جلوگیری ـ کرد که اینگونه دانش از آنجا که پایهاش بر اوهام و اباطیل و نسبت دادن اعمال و خصوصیات خداوند به مخلوقات اوست، در اسلام حرام است ـ ویراستاران]. [۸۷۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۵۳۷)]. [روایت کاملتری از این حدیث به شمارهی ۷۰۱، گذشت]. [۸۸۰] [علمای اسلام گفتهاند: از آنجا که راهی قطعی و یقینی برای دانستن کیفیت خط و عمل آن پیامبر وجود ندارد، این حدیث، جوازی برای آنگونه اعمال محسوب نمیشود و همچنان در شریعت اسلام، به نهی از آن حکم میشود ـ ویراستاران]. [۸۸۱] متفق علیه است؛ [خ (۲۲۳۷)، م (۱۵۶۷)].
وفیه الاحادیث السابقة في الباب قبله.
احادیث سابق در باب قبلی، در این مورد است.
۱۶۷۴- «وعنْ أنَسٍ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّه ص: «لا عَدْوَى ولا طِيَرَةَ ويُعْجِبُنى الفألُ» قالوا: ومَا الْفَألُ؟ قَالَ: «كَلِمةٌ طيِّبَةٌ»» متفقٌ عليه.
۱۶۷۴. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هیچگونه سرایت بیماری وجود ندارد و هیچ فال بد گرفتنی (دارای حقیقت) نیست، اما من فال نیک را دوست دارم، گفتند: فال نیک چیست و چگونه است؟ فرمودند: «سخنی نیکوست»» [۸۸۲]و [۸۸۳].
۱۶۷۵- «وعَنْ ابْنِ عُمَرَ بقَالَ: قَالَ رسُولُ اللَّه ص: لا عَدْوى وَلا طِيَرَةَ، وإنْ كَان الشُّؤمُ في شَىْءٍ، فَفي الدَّارِ، والمَرْأةِ وَالفَرَسِ»» متفقٌ عليه.
۱۶۷۵.«از ابْنِ عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هیچگونه سرایت بیماری وجود ندارد و هیچ فال بد گرفتنی (دارای حقیقت) نیست، اگر شومی و بدیای در چیزی وجود داشته باشد، در خانه، زن و اسب (وسیلهی نقلیه) است»» [۸۸۴]و [۸۸۵].
۱۶۷۶- «وعَنْ بُريْدةَ سأنَّ النبيَّ صكَانَ لا يتطَيَّرُ» رَواهُُ أبُو داود بإسنادٍ صحيحٍ.
۱۶۷۶. «از بریده سروایت شده است که گفت: پیامبر صهیچگاه چیزی را شوم نمیدانست» [۸۸۶].
۱۶۷۷- «وَعنْ عُرْوَةَ بْنِ عامِرِ سقَالَ: ذُكِرتِ الطَّيَرَةُ عِنْد رَسُولِ اللَّه صفقَالَ: أحْسَنُهَا الْفَألُ، وَلا تَرُدُّ مُسْلِماً، فَإذا رأى أحَدُكُمْ ما يَكْرَه، فَلْيقُلْ: اللَّهُمَّ لا يَأتى بالحَسَناتِ إلاَّ أنتَ، وَلا يَدْفَعُ السَّيِّئاتِ إلاَّ أنْتَ، وَلا حوْلَ وَلا قُوَّةَ إلاَّ بك»» حديثٌ صَحيحٌ رَوَاهُ أبو داودُ بإسنادٍ صَحيحٍ.
۱۶۷۷. «از عروه بن عامر سروایت شده است که گفت: از شوم دانستن اشیا و فال گرفتن، نزد پیامبر صبحث شد، فرمودند: «بهترین آن، تفأل به خیر است و البته تفأل مسلمان را از تصمیمش باز نمیدارد و هرگاه یکی از شما چیزی دید که نمیپسندید، بگوید: «اللَّهُمَّ لا يَأتى بالحَسَناتِ إلاَّ أنتَ، وَلا يَدْفَعُ السَّيِّئاتِ إلاَّ أنْتَ، وَلا حوْلَ وَلا قُوَّةَ إلاَّ بك: خداوندا! نیکیها را تنها تو میآوری و بدیها را تنها تو دفع میکنی و هیچ نیرو و تسلطی بر هیچ کاری جز به قدرت و ارادهی تو (برای کسی) میسر نیست»» [۸۸۷].
[۸۸۲] متفق علیه است؛ [خ (۵۷۵۶)، م (۲۲۲۴)]. [۸۸۳] [در میان بیشتر ملتهای گذشته، باور به نیکی و فرخنده یا بد و نحس بودن چیزها یا حوادثی وجود داشت و اگر کسی به چیزها یا حوادثی ـ که بد دانسته میشد ـ برخورد میکرد، آن را به فال بد میگرفت و یقین پیدا میکرد که حتماً نحوست آن، او را فراخواهد گرفت و وی با بدیای مواجه خواهد شد و نیز عادت آنان چنان بود که بیماران را طرد میکردند و منفور میداشتند و میپنداشتند که بیماری آنها ـ حتماً و خود به خودـ به ایشان هم سرایت پیدا میکند و در میان اعراب جاهلی هم این مسأله به قوت و شدت وجود داشت، پیامبر صاین باورها را رد میکند زیرا که به عقیدهی اسلام، هیچ کاری و هیچ حول و قوتی، بدون اذن و خلق و ارادهی خداوند، امکان وقوع ندارد و در نتیجه هیچکس از طریق کسی دیگر به هیچ بیماری مبتلا نمیشود، مگر آنکه خدا بخواهد و اراده کند و هیچگونه فال بد گرفتن به شیء یا حادثه یا پرواز پرندهای، قطعیت ندارد و پیشامد بدی به دنبال نخواهد داشت، مگر آنکه خداوند خواسته واراده کرده باشد و موضوع عدم سرایت بیماری ـ البته ـ تضاد و منافاتی با مسایل بهداشتی و ثابت شدهی جدید ندارد؛ زیرا به معنی طرد نکردن و عدم تحقیر بیماران دارای بیماری واگیردار است، نه عدم پرهیز از بیماریها و بیماران خطرناک، چرا که روشن است که همهی بیماریها و امراض مسری نیستند و منظور از آن این است که حتی اگر کسی بیماری واگیرداری مانند طاعون، سل، وبا، آنفلوانزا، ایدز و یا غیر آنرا از کسی دیگر بگیرد، جز به ارادهی خداوند و خلق او نبوده، چون که آن عامل بیماری را هم خداوند خلق کرده و بیمار یا عامل بیماری او، به خودی و ذات خود، تأثیر و قوتی در بیمار کردن دیگران ندارد و از سلطه و قدرت خداوند خارج نیست و تنها سبب و وسیلهی اجرای امر و ارادهی خداست، نه چیز دیگر؛ پس اگر کسی بگوید: «هیچ بیماری بدون اراده و قدرت خداوند، واگیر نیست»، گفته و عقیدهی او تضادی با واقعیت علمی جدید و توحید و خداشناسی ندارد. و این که پیامبر صفرمودهاند: «من فال نیک را دوست دارم»، یعنی: تفأل به خیر و امید به پیشامد خوب و توفیق را تأیید کردهاند، چنان که بعضی از اعراب به فرزندان خود با توجه به معنی نیکوی کلمهای، اسم یا کنیه میدادند ـ ویراستاران]. [۸۸۴] متفق علیه است؛ [خ (۵۷۵۳)، م (۲۲۲۵)]. [۸۸۵] [یعنی: گاهی به اذن و ارادهی خداوند، خانه، زن یا اسب (وسیلهی نقلیهی) کسی، سبب ضرر یا هلاک او میگردد و اصطلاحاً برایش آمد ندارد و البته این ضرر یا بدبیاری یا...، مربوط و متعلق به آن شیء نیست و بلکه آن شیء، تنها وسیله و مظهر اراده و امر و رضایت خداوند است ـ ویراستاران]. [۸۸۶] ابوداود [(۳۹۲۰))] به اسناد صحیح روایت کرده است. [۸۸۷] حدیثی صحیح است که ابوداود [(۳۹۱۹)] به اسناد صحیح روایت کرده است.
۱۶۷۸- «عَن ابْنِ عُمَرَ بأنَّ رَسُولَ اللَّهِ صقَالَ: «إنَّ الَّذِين يَصْنَعونَ هذِهِ الصُّورَ يُعَذَّبُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، يُقَالُ لهُمْ: أحْيُوا مَا خَلَقْتُمْ»» متفقٌ عليه.
۱۶۷۸. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسانی که این تصاویر را میسازند، روز قیامت شکنجه میشوند و به ایشان گفته میشود: آنچه را ساختهاید، زنده کنید!»» [۸۸۸].
۱۶۷۹- «وعَنْ عَائِشَةَ لقَالَتْ: قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ صمِنْ سَفَرٍ وَقَدْ سَتَرْتُ سَهْوَةً لي بِقِرَامٍ فيهِ تماثيلُ، فَلَمَّا رَآهُ رسُولُ اللَّه صتَلوَّنَ وجْهُه وقَالَ: يا عَائِشَةُ أشدُّ الناسِ عَذاباً عِنْدَ اللَّه يَوْم الْقِيامةِ الَّذِينَ يُضَاهُون بخَلْقِ اللَّه،» قَالَتْ: فَقَطَعْنَاهُ، فَجَعَلنا مِنْهُ وِسادةً أوْ وِسادَتَيْن» متفقٌ عليه.
«القِرَامُ» بكسْرِ القَافِ، هُوَ: السِّتْرُ. «وَالسَّهْوةُ» بِفَتْحِ السِّين المُهْمَلَةِ وَهِيَ: الصُّفَّةُ تكون بَيْنَ يَدي الْبيْتِ، وقَيلَ: هِيَ الطَّاقُ النَّافِذُ في الحَائِطِ.
۱۶۷۹. «از حضرت عایشه بروایت شده است که گفت: پیامبر صاز سفری برگشتند در حالی که من یک طاقچهی منزلم را با پردهای نازک که مصور به صورتهایی بود، پوشانده بودم پیامبر صهنگامی که آن را دید، رنگ صورتش تغییر کرد و فرمودند: «ای عایشه! شدیدترین عذاب را نزد خداوند در روز قیامت، کسانی دارند که به آفرینش خداوند تشبه میجویند (یعنی جانداران را ترسیم میکنند یا از روی آنها مجسمه میسازند)». حضرت عایشه لفرمودند: آن را بریدیم و از آن یک یا دو بالش کوچک ساختیم» [۸۸۹].
۱۶۸۰- «وَعَن ابْنِ عَبَّاسٍ بقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّه صيَقُولُ: «كُلُّ مُصَوِّرٍ في النَّارِ يُجْعَلُ لَهُ بِكُلِّ صُورَةٍ صَوَّرَهَا نَفْسٌ فَيُعَذِّبُهُ في جهَنَّم» قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: فَإنْ كُنْتَ لا بُدَّ فَاعٍِلاً، فَاصْنَعِ الشَّجَرَ وَما لا رُوح فِيهِ» متفقٌ عليه.
۱۶۸۰. «از ابن عباس بروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «هر نقاشی در آتش است و در برابر هر جانوری که صورت آن را کشیده است، نفسی قرار داده میشود و او را در جهنم تعذیب میکنند»؛ ابن عباس میگوید: اگر ناگزیر هستی که این کار را انجام دهی، پس تصویر درخت و یا هر موجود بیجانی را رسم کن» [۸۹۰].
۱۶۸۱- «وَعَنْهُ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّه صيَقُولُ:«مَنْ صَوَّرَ صُورة في الدُّنْيَا، كُلِّفَ أنْ يَنْفُخَ فيها الرُّوحَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَيْسَ بِنَافخٍ»» متفقٌ عليه.
۱۶۸۱. «از ابن عباس بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس صورت انسان یا حیوان را نقاشی کند، در روز قیامت عذاب داده و مکلف میشود که روح در آن بدمد و هرگز نمیتواند در آن بدمد»» [۸۹۱].
۱۶۸۲- «وعَن ابن مَسْعُودٍ سقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّه صيَقُولُ: «إنَّ أشَدَّ النَّاسِ عَذَاباً يَوْمَ الْقِيَامَةِ المُصَوِّرُونَ»» متفقٌ عليه.
۱۶۸۲. «از ابن مسعود سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «دارای سختترین عذاب در روز قیامت، کسانی هستند که تصویر رسم میکنند»» [۸۹۲].
۱۶۸۳- «وَعَنْ أبي هُرَيْرَة سقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّه صيَقُولُ: «قَالَ اللَّه تَعَالى: ومَنْ أظْلَمُ مِمَّنْ ذهَب يَخْلُقُ كَخَلْقِى، فَلْيَخْلُقُوا ذَرَّةً أوْ لِيَخْلُقُوا حَبَّةً، أوْ لِيَخْلُقُوا شَعِيرَةً»» متفقٌ عليه.
۱۶۸۳. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «خداوند متعال میفرماید: چه کسی ستمکارتر و (تاریک روانتر) است از آن که میرود و مانند مخلوق من را میآفریند؟ چنین کسانی (اگر راست میگویند که میتوانند چیزی بیافرینند، پس بیایند) یک ذره خلق کنند، یک دانه بیافرینند یا یک دانه جو به وجود بیاورند!»» [۸۹۳].
۱۶۸۴- «وَعَنْ أبي طَلْحَةَ سأنَّ رَسُولَ اللَّهِ صقَال: «لا تَدْخُلُ المَلائِكَةُ بَيْتاً فِيهٍِ كَلْبٌ وَلا صُورَةٌ»» متفقٌ عليه.
۱۶۸۴. «از ابوطلحه سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «فرشتگان داخل خانهای نمیشوند که در آن سگ یا تصویری باشد»» [۸۹۴].
۱۶۸۵- «وعن ابن عُمرَ بقالَ: وَعَدَ رَسُولَ اللَّهِ صجِبْرِيلُ أنْ يأتِيَهُ، فَرَاثَ عَليْهِ حتَّى اشْتَدَّ عَلى رَسُول اللَّه ص، فَخَرَجَ فَلَقِيهُ جبْرِيلٌ فَشَكَا إلَيْهِ. فقَالَ: إنَّا لا نَدْخُلُ بيْتاً فيهِ كَلْبٌ وَلا صُورَةٌ» رواه البخاري.
«رَاثَ»: أبْطأَ، وهو بالثاءِ الـمثلثةِ.
۱۶۸۵. «از ابن عمر بروایت شده است که گفت: جبرئیل به پیامبر صوعده داد که نزد او بیاید، ولی تأخیر کرد و پیامبر صنگران شد و از خانه بیرون رفت، در بیرون، جبرئیل با او ملاقات کرد، پیامبر صاز درنگ کردن و تأخیر او شکایت کرد، جبرئیل گفت: ما (فرشتگان) داخل خانهای نمیشویم که در آن سگ یا تصویر باشد» [۸۹۵].
۱۶۸۶- «وَعَنْ عَائِشَةَ لقَالَتْ: وَاعَدَ رَسُولَ اللًه صجبْرِيلُ ÷في سَاعَةٍ أنْ يأتِيَهُ، فَجَاءَتْ تِلْكَ السَّاعةُ ولم يأتِهِ، قَالَتْ: وَكَانَ بيَدِهِ عصاً، فَطَرَحَهَا مِنْ يَدِهِ وَهُوَ يَقُولُ: «مَا يُخْلِفُ اللَّه وَعَدَهُ وَلا رُسُلُهُ» ثُمَّ الْتَفَتَ، فَإذا جِرْوُ كَلْبٍ تحْتَ سَريره. فَقالَ: «مَتَى دَخَلَ هذا الْكَلْبُ؟» فَقُلْتُ: وَاللَّه مَا دَرَيْتُ بِهِ، فأمر به فَأُخْرِجَ، فَجَاءَهُ جبْرِيلُ ÷: فَقَال رَسُولُ اللَّه ص: «وَعَدْتَنى، فَجَلَسْتُ لكَ ولَم تَأتِنى» فقالَ: مَنَعنى الْكلْبُ الذى كَانَ في بيْتِكَ و إنَّا لا نَدْخُلُ بَيْتًا فِيهِ كَلْبٌ وَلا صورَةٌ»» رواه مسلم.
۱۶۸۶. «از حضرت عایشه سروایت شده است که گفت: جبرئیل ÷به پیامبر صوعده داد که در ساعتی معین به خدمت او بیاید، آن ساعت فرا رسید، اما جبرئیل نیامد، حضرت عایشه لمیگوید: در دست پیامبر صعصایی بود، آن را از دستش انداخت و فرمودند: «خدا و فرستادگان او وعدهی خلاف نمیدهند!» وقتی رو برگرداند، متوجه تولد سگی در زیر تخت خود شد، فرمودند: «این سگ کی داخل خانه شده است؟» گفتم: به خدا سوگند، متوجه آن نشدهام، بعد دستور داد که آن را خارج نمودند، سپس جبرئیل ÷نزد او آمد، پیامبر ص(به وی) فرمودند: «به من وعده دادی و در آن ساعات منتظرت نشستم و نیامدی؟» جبرئیل ÷گفت: سگی که در خانهی تو بود، مانع من شد، زیرا ما (فرشتگان) به خانهای که سگ یا تصویر در آن باشد، وارد نمیشویم» [۸۹۶].
۱۶۸۷- «وعَنْ أبي التيَّاحِ حَيَّانَ بنِ حُصَينٍ قَالَ: قال لي عَليُّ بن أبي طَالِبٍ س: ألا أبَعَثُكَ عَلى ما بَعَثَني عَلَيْهِ رَسُولُ اللَّه ص؟ أنْ لا تَدَعَ صُورَةً إلاَّ طَمسْتَهَا، ولا قَبْراٍ مُشْرِفاً إلاَّ سَوَّيْتَهُ» رواه مسْلِمٌ.
۱۶۸۷. «از ابی الهیاج حیان بن حصین سروایت شده است که گفت: حضرت علی بن ابیطالب سبه من گفت: تو را میفرستم برای (انجام دادن) آنچه که پیامبر صمرا برای انجام آن فرستاد و بدان امر کرد (و فرمود): هر تصویر (و مجسمهای) را نابود کن و هر قبری را که مرتفع و بلند ساخته شده است، با زمین صاف و یکسان کن» [۸۹۷].
[۸۸۸] متفق علیه است؛ [خ (۵۹۵۴)، م (۲۱۰۶)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۶۵۰، آمده است]. [۸۸۹] متفق علیه است؛ [خ (۵۷۵۳)، م (۲۲۲۵)]. [۸۹۰] متفق علیه است؛ [خ (۲۲۲۵)، م (۲۱۱۰)]. [۸۹۱] متفق علیه است؛ [خ (۵۹۶۳)، م (۲۱۱۰)]. [روایت کامل این حدیث قبلاً به شمارهی ۱۵۴۴، گذشت]. [۸۹۲] متفق علیه است؛ [خ (۵۹۵۰)، م (۲۱۰۹)]. [۸۹۳] متفق علیه است؛ [خ (۵۹۵۳)، م (۲۱۱۱)]. [۸۹۴] متفق علیه است؛ [خ (۵۹۵۸)، م (۲۱۰۶)]. [۸۹۵] بخاری روایت کرده است؛ [(۵۹۶۰)]. [۸۹۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۵۹۶۰)]. [۸۹۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۹۶۹)].
۱۶۸۸- «عنِ ابْنِ عُمَر ب: قَالَ سمِعْتُ رسُولَ اللَّه صيَقُولُ: «من اقْتَنى كَلْباً إلا كَلْب صَيْدٍ أوْ مَاشِيةٍ فإنَّهُ يَنْقُصُ مِنْ أجْرِهِ كُلَّ يوْمٍ قِيراطَانِ»» متفقٌ عليه.
وفي روايةٍ: «قِيرَاطٌ».
۱۶۸۸. «از ابن عمر بروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «هرکس سگی جز سگ شکار و نگهبان گله را نگه بدارد، هر روز از اجرش دو قیراط (قیراط: در اینجا به معنی مقدار معلومی در نزد خداوند متعال است) کم میشود»» [۸۹۸].
در روایتی دیگر آمده است: «یک قیراط».
۱۶۸۹- «وعَنْ أبي هُرَيْرَةَ سقَالَ: قَالَ رسُولُ اللَّه ص: «مَنْ أمْسَكَ كَلْباً، فَإنَّهُ ينْقُصُ كُلَّ يَوْمٍ مِنْ عملِهِ قِيرَاطٌ إلاًَّ كَلْب حَرْثٍ أوْ مَاشِيَة»» متفقٌ عليه.
وفي رواية لـمسلم: «مَنِ اقْتَنى كَلْباً لَيْسَ بِكَلْبِ صَيْدٍ، ولا مَاشِيةٍ ولا أرْضٍ فَإنَّهُ يَنْقُصُ مِنْ أجْرِهِ قِيراطَانِ كُلَّ يْومٍ».
۱۶۸۹. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که سگی را نگه دارد، هر روز از اعمال خیرش یک قیراط کم میشود؛ مگر سگی که برای نگهبانی گله یا زراعت باشد»» [۸۹۹].
در روایتی دیگر از مسلم آمده است: ««کسی که سگی را ببندد و نگه دارد که سگ شکار یا نگهبان گله یا زمین زراعت نباشد، هر روز در قیراط از اجرش کم میشود»».
[۸۹۸] متفق علیه است؛ [خ (۵۴۸۰)، م (۱۵۷۴)]. [۸۹۹] متفق علیه است؛ [خ (۲۳۲۲)، م (۱۵۷۵)].
۱۶۹۰- «عَنْ أبي هُرَيْرَةَ سقَالَ: قال رسُولُ اللَّه ص: «لا تَصْحَبُ المَلائِكَةُ رُفْقَةً فيهَا كَلْبٌ أوْ جَرَسٌ»» رواه مسلم.
۱۶۹۰. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «ملایکه، کاروانی را که در آن سگ یا زنگ باشد، همراهی نمیکنند»» [۹۰۰].
۱۶۹۱- «وعَنْهُ أنَّ النبيِّ صقَال: «الجرسُ من مزَامِير الشَّيْطَانِ»» رَواهُ مُسْلِمٌ.
رواه أبو داود بإسناد صحيح على شرط مسلم.
۱۶۹۱. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «زنگ، از نغمههای شیطان است»» [۹۰۱].
[۹۰۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۱۱۳)]. [۹۰۱] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۱۱۴)].
۱۶۹۲- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ بقَال: نَهى رسُولُ اللَّه صعنِ الجَلاَّلَةِ في الإبلِ أنْ يُرْكَب عَلَيْهَا» رواهُ أبو داود بإسناد صحيحٍ.
۱۶۹۲. «از ابن عمر بروایت شده است که گفت: پیامبر صاز سوار شدن بر شتری که نجاست را میخورد، نهی فرمودند» [۹۰۲].
[۹۰۲] ابوداود [(۲۵۵۸)] به اسناد صحیح روایت کرده است.
۱۶۹۳- «عَنْ أنسٍ سأنَّ رَسُولَ اللَّه صقَال: «البُصَاقُ في المسْجِدِ خَطِيئَةٌ، وَكَفَّارَتُهَا دَفْنُهَا»» متفق عليه.
والـمرَاد بِدَفْنِهَا إذا كانَ الـمسْجِدُ تُراباً أوْ رَمْلاً ونَحْوَهُ، فَيُوَارِيـهَا تحْتَ ترابهِ. قالَ أبو الـمحاسن الرُّويَانى في كتابهِ «البحر»، وقيل: الـمُرَادُ بِدفْنِهَا إخْرَاجُهَا مِنَ الـمسْجِدِ، أمَّا إذا كَانَ المْسْجِدُ مُبلَّطاً أوْ مجَصَّصاً، فَدَلَكَهَا علَيْهِ بِمَداسِهِ أو بِغَيرِهِ كَمـا يَفْعَلُهُ كثيرٌ مِنَ الجهَّالِ، فَلَيس ذلكَ بِدفْن بلْ زِيادَةٌ في الخطِيئَةِ وتَكثيرٌ للقَذَرِ في الـمَسْجِدِ، وَعلى مَنْ فَعَلَ ذلك أنْ يَمْسَحهُ بَعْدَ ذلك بِثَوْبِهِ أو بيده أوْ غَيْرِهِ أوْ يَغْسِلَهُ.
۱۶۹۳. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «بزاق انداختن در مسجد، گناه است و کفارهی آن پوشاندنش در زیر خاک است»» [۹۰۳].
منظور از دفن آب دهن این است که اگر (کف) مسجد، خاک یا ریگ یا مانند آن باشد، آن را در زیر کف مسجد، میپوشاند ابوالمحاسن رویانی ـ که از شافعیان است ـ در کتاب «البحر» خود، میگوید: «نیز گفته شده: منظور از دفن آن، بیرون بردنش از مسجد است، اما اگر مسجد، مفروش با سنگ یا گچ باشد و شخص با کفش و دمپایی خود یا غیر آن، آب دهنش را روی کف مسجد بساید ـ چنان که اکثر نادانها چنان میکنند ـ این دفن نیست، بلکه ازدیاد گناه و بیشتر کردن ناپاکی در مسجد است و کسی که چنین کاری کرده است، باید آن را با لباس یا دستش یا غیر آن، بمالد و پاک کند یا بشوید [۹۰۴].
۱۶۹۴- «وعَنْ عائِشَةَ لأنَّ رسُولَ اللَّه صرَأى في جِدَارِ الْقِبْلَةِ مُخَاطاً، أوْ بُزَاقاً، أوْ نُخَامةً، فَحكَّه» متفقٌ عليه.
۱۶۹۴. «از حضرت عایشه لروایت شده است که پیامبر صدر دیوار قبلهی مسجد، مقداری اخلاط بینی یا آب دهان یا اخلاط سینه را مشاهده فرمود و آن را زدود و پاک کرد» [۹۰۵].
۱۶۹۵- «وعَنْ أنَسٍ سأنَّ رَسُولَ اللَّه صقَالَ: «إنَّ هذِهِ الـمسَاجِدَ لا تَصْلُحُ لِشْىءٍ مِنْ هذا الْبوْلِ ولا القَذَرِ، إنَّمَا هِيَ لِذِكْرِ اللَّه تَعَالى، وقَراءَةِ الْقُرْآنِ» أوْ كَمَا قالَ رسُولُ اللَّه ص» رواه مسلم.
۱۶۹۵. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «این مسجدها، شایستهی چیزهایی (کثیف) مانند ادرار و نجاسات نیست، بلکه تنها برای ذکر خداوند متعال و تلاوت قرآن هستند»، یا چنان که پیامبر صفرمودهاند» [۹۰۶].
[۹۰۳] متفق علیه است؛ [خ (۴۱۵)، م (۵۵۲)]. [۹۰۴] [هدف اصلی و پیام واقعی این حدیث شریف و احادیث دیگری مانند آن، توجه زیاد و اهمیت بسیار پیامبر صبه مسألهی نظافت و رعایت پاکی است و روشن است که نظافت، با توجه به امکانات و وضع مردم در عصر پیامبر صیا عصر امام نووی /تعریفی متفاوت با نظافت در زمانهی ما دارد و برای مساجد زمانهی ما، به جهت وجود امکانات بهداشتی مناسب، تأکید در رعایت نظافت آنها، بیشتر و لازمتر است ـ ویراستاران]. [۹۰۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۸۵)]. [۹۰۶] متفق علیه است؛ [خ (۴۱۵)، م (۵۵۲)].
۱۶۹۶- «عَنْ أبي هُريْرَةَ سأنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّه صيقُولُ: مِنْ سمِعَ رَجُلاً ينْشُدُ ضَالَّةً في الـمسْجِدِ فَلْيَقُلْ: لا رَدهَا اللَّه علَيْكَ، فإنَّ الـمساجدَ لَمْ تُبْنَ لـهذا» رَواهُ مُسْلِم.
۱۶۹۶. «از ابوهریره سروایت شده است که او از پیامبر صشنید که میفرمود: «هرکس در مسجد صدای مردی را شنید که نشانی گمشدهاش را میدهد (که آن را بیابد)، به او بگوید: خدا آن را به تو برنگرداند! زیرا مساجد برای این ساخته نشدهاند»» [۹۰۷].
۱۶۹۷- «وَعَنْهُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صقَالَ: «إِذا رأَيتم مَنْ يَبِيعُ أَو يبتَاعُ في المسجدِ، فَقُولُوا: لا أَرْبَحَ اللَّه تِجَارتَكَ، وَإِذا رأَيْتُمْ مِنْ ينْشُدُ ضَالَّةً فَقُولُوا: لا ردَّهَا اللَّه عَلَيكَ»» رواه الترمذي وقال: حديث حسن.
۱۶۹۷. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «وقتی کسی را دیدید که در مسجد خرید و فروش میکند، به او بگویید: خداوند تجارتت را سود ندهد! و اگر دیدید کسی گمشدهاش را نشانی داد، به او بگویید: خداوند آن را به تو بازنگرداند!»» [۹۰۸].
۱۶۹۸- «وعَنْ بُريْدَةَ سأَنَّ رَجُلاً نَشَدَ في المَسْجِدِ فَقَالَ: منْ دَعَا إِليَّ الجَملَ الأَحْمرَ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص«لا وَجَدْتَ إِنَّمَا بُنِيَتِ المَسَاجِدُ لِمَا بُنِيَتْ لَهُ»» رواه مسلم.
۱۶۹۸. «از بریده سروایت شده است که گفت: مردی در مسجد گمشدهی خود را درخواست کرد و گفت: چه کسی شتر سرخ مرا پیدا کرده است؟ پیامبر صفرمودند: «خدا کند که نیابی! مساجد فقط برای چیزی بنا شدهاند که برای آن بنا شدهاند»» [۹۰۹].
۱۶۹۹- «وَعَنْ عَمْرو بْنِ شُعَيْبٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ سأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صنَهَى عَنِ الشِّرَاءِ وَالبَيْبعِ فِي الـمسْجِدِ، وَأَنْ تُنْشَدَ فيهِ ضَالَّةٌ، أَوْ يُنْشَدَ فِيهِ شِعْرٌ» رواهُ أَبُــو دَاودَ، والتِّرمذي وقال: حَديثٌ حَسَنٌ.
۱۶۹۹. «از عمرو بن شعیب از پدرش از جدش سروایت شده است که پیامبر صاز خرید و فروش در مسجد و اینکه در آن برای یافتن گمشدهای نشانی داده شود و یا این که شعری در آن خوانده شود، نهی فرمودند» [۹۱۰].
۱۷۰۰- «وَعَنِ السَّائِبِ بْنِ يزيدَ الصَّحَابي سقالَ: كُنْتُ في المَسْجِدِ فَحَصَبني رَجُلٌ، فَنَظَرْتُ فَإِذَا عُمَرُ بنُ الخَطَّابِ سفَقَالَ: اذهَبْ فأْتِني بِهَذيْنِ فَجِئْتُهُ بِهمَا، فَقَالَ: مِنْ أَيْنَ أَنْتُمَا؟ فَقَالا: مِنْ أَهْلِ الطَّائِفِ، فَقَالَ: لَوْ كُنْتُمَا مِنْ أَهْلِ الْبَلَدِ، لأَوْجَعْتُكُمَا، تَرْفَعَانِ أَصْوَاتَكُمَا فِي مسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ص؟» رَوَاهُ البُخَارِي.
۱۷۰۰. «از سائل بن یزید صحابی سروایت شده است که گفت: من در مسجد بودم، مردی با ریگ مرا زد، نگاه کردم، ناگاه متوجه شدم که عمر بن خطاب ساست و گفت: برو و این دو نفر را پیش من بیاور، آنها را آوردم، فرمودند: شما اهل کجا هستید؟ گفتند: از اهالی طائفیم، فرمودند: اگر شما اهل این شهر (یعنی: مدینه) میبودید، تنبیهتان میکردم؛ در مسجد پیامبر صصدایتان را بلند میکنید؟!» [۹۱۱].
[۹۰۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۵۶۸)]. [۹۰۸] ترمذی [(۱۳۲۱)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [۹۰۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۵۶۹)]. [۹۱۰] ابوداود [(۱۰۷۹)] و ترمذی [(۳۲۲)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیثی حسن است. [۹۱۱] بخاری روایت کرده است؛ [(۴۷۰)].
۱۷۰۱- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ بأَنَّ النَّبِيَّ صقَالَ: منْ أَكَلَ مِنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ يَعْني الثُّومَ فلا يقْرَبَنَّ مَسْجِدَنَا»» متفقٌ عليه.
وفي روايةٍ لـمسلم: «مَسَاجِدَنَا».
۱۷۰۱. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس که از این گیاه ـ یعنی: سیر ـ خورد، قطعاً به مسجد ما نیاید (تا بوی آن برطرف میشود)»» [۹۱۲].
در روایتی دیگر آمده است: «به مساجد ما».
۱۷۰۲- «وَعَنْ أَنَسٍ سقَالَ: قَالَ النبيُّ ص: «مَنْ أَكَلَ مِنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ فَلا يَقْربنَّا، وَلا يُصَلِّينَّ مَعنَا»» متفقٌ عليه.
۱۷۰۲. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس از این گیاه (سیر) خورد، نزدیک ما نشود و با ما نماز نخواند»» [۹۱۳].
۱۷۰۳- «وَعَنْ جَابِرٍ سقَالَ: قَالَ النَّبيُّ ص: «مَنْ أَكَلَ ثُوماً أَوْ بَصَلاً، فَلْيَعْتَزلْنَا، أَوْ فَلْيَعْتَزلْ مَسْجدَنَا»» متفقٌ عليه.
وفي رواية لـمُسْلِمٍ: «مَنْ أَكَلَ الْبَصَلَ، وَالثُّوم، وَالْكُرَاث، فَلا يَقْرَبَنَّ مسْجِدَنَا، فَإِنَّ المَلائِكَةَ تَتَأَذَّى مِمَّا يتأَذَّى مِنْهُ بَنُو آدمَ».
۱۷۰۳. «از جابر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که سیر یا پیاز خورده است، از ما ـ یا از مسجد ما ـ دور شود»» [۹۱۴].
در روایتی دیگر از مسلم آمده است: «کسی که پیاز و یا سیر و یا تره، خورده است، به مسجد ما نیاید؛ زیرا از چیزی که انسان اذیت میشود، ملایکه نیز اذیت میشوند».
۱۷۰۴- «وَعَنْ عُمَرَ بْنِ الخَطَّابِ سأَنَّهُ خطَبَ يَوْمَ الجُمُعَةِ فَقَالَ فِي خُطْبَتِهِ: ثُمَّ إِنَّكُمْ أَيُّهَا النَّاسُ تَأْكُلُونَ شَجَرَتَيْنِ ما أُرَاهُمَا إِلاَّ خَبِيثَتَيْنِ: الْبَصَلَ، وَالثُّومَ، لَقَدْ رَأَيْتُ رَسولَ اللَّهِ صإِذَا وَجَدَ ريحَهُمَا مِنَ الرَّجُلِ فِي المَسْجِدِ أَمَرَ بِهِ، فَأُخْرِجَ إِلى الْبَقِيعِ، فَمَنْ أَكَلَهُمَا، فَلْيُمِتْهُمَا طبْخاً» رواه مسلم.
۱۷۰۴. «از حضرت عمر بن خطاب سروایت شده است که او روز جمعه، خطبه خواند و ضمن خطبهاش فرمود: شما ای مردم! دو گیاه میخورید که من آن دو گیاه را (از جهت بو) پلید میدانم: پیاز و سیر؛ من پیامبر صرا دیدم که هرگاه داخل مسجد بوی آن را از کسی میشنید، فرمان میداد که او را از مسجد بهسوی بقیع خارج کنند، پس هرکس از شما آن را خورد، پخته شدهی آن را بخورد تا بویشان از بین برود» [۹۱۵].
[۹۱۲] متفق علیه است؛ [خ (۸۵۳)، م (۵۶۱)]. [۹۱۳] متفق علیه است؛ [خ (۸۵۶)، م (۵۶۲)]. [۹۱۴] متفق علیه است؛ [خ (۸۵۴)، م (۵۴۶)]. [۹۱۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۵۶۷)].
۱۷۰۵- «عنْ مُعَاذِ بْنِ أَنسٍ الجُهَنيِّ، سأَنَّ النَّبِيَّ صنَهَى عَنِ الحِبْوَةِ يَوْمَ الجُمُعَةِ وَالإِمَامُ يَخْطُبُ» رواهُ أبو داود، والترمذي وَقَالا: حدِيثٌ حَسَنٌ.
۱۷۰۵. «از معاذ بن انس جهنی سروایت شده است که پیامبر صاز نشستن به حالت احتبا (چمباتمه) در روز جمعه در حالی که امام خطبه میخواند، نهی فرمودند» [۹۱۶].
[۹۱۶] ابوداود [(۱۱۱۰)] و ترمذی [(۵۱۴)] روایت کردهاند و گفتهاند: حدیثی حسن است.
۱۷۰۶- «عَنْ أُمِّ سَلَمةَ لقَالَتْ: قَالَ رسُولُ اللَّهِ ص: «مَنْ كَانَ لَهُ ذِبْحٌ يَذْبَحُهُ، فَإِذا أُهِلَّ هِلالُ ذِي الحِجَّة، فَلا يَأْخُذَنَّ مِنْ شَعْره وَلا منْ أَظْفَارهِ شَيْئاً حتى يُضَحِّيَ»» رَواهُ مُسْلِم.
۱۷۰۶. «از امالمؤمنین ام سلمه لروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که حیوان قربانی دارد و میخواهد آن را قربانی کند، وقتی به دههی ذیالحجه رسید، دیگر قطعاً چیزی از مو یا ناخنهایش را نگیرد تا وقتی که قربانی را انجام میدهد»» [۹۱۷].
[۹۱۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۹۷۷)].
۱۷۰۷- «عَنِ ابْنِ عُمرَ ب، عَنِ النَّبِيِّ ص، قَالَ: «إِنَّ اللَّه تَعالى ينْهَاكُمْ أَنْ تَحْلِفُوا بابائِكُمْ، فَمَنْ كَانَ حَالِفاً، فلْيَحْلِفْ بِاللَّهِ، أَوْ لِيَصْمُتْ»» متفقٌ عليه.
وفي رواية في الصحيح: «فمنْ كَانَ حَالِفاً، فَلا يَحْلِفْ إِلاَّ بِاللَّهِ، أَوْ لِيسْكُتْ».
۱۷۰۷. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند شما را از سوگند خوردن به پدران خود، نهی میکند، پس کسی که سوگند میخورد، باید به خدا سوگند بخورد یا ساکت شود»» [۹۱۸].
در روایتی دیگر آمده است: ««پس هرکس خواست سوگند بخورد، جز به خداوند سوگند یاد نکند یا اینکه سکوت کند»» [۹۱۹].
۱۷۰۸- «وعنْ عَبْدِ الرحْمنِ بْن سَمُرَةَ، سقَالَ: قَالَ رسُولُ اللَّهِ ص: «لا تحْلِفوا بِالطَّواغِي، ولا بابائِكُمْ»» رواه مسلم.
«الطَّوَاغي»: جَمْعُ طاغية، وهِي الأصْنَامُ، وَمِنْهُ الحديثُ: «هذِهِ طاغِيةُ دوْسٍ»: أَيْ: صنمُهُم ومعْبُودُهُم. ورُوِيَ في غَيرِ مُسْلِم: «بالطَّواغِيتِ» جمْع طاغُوت، وهُو الشَّيطانُ وَالصَّنمُ.
۱۷۰۸. «از عبدالرحمن بن سمره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «به بتها و سرکشان و پدران خود سوگند نخورید»» [۹۲۰].
در روایتی دیگر در غیر صحیح مسلم «به جای طواغی ـ که جمع طاغیه و به معنی بتهاست ـ آمده است: «به طواغیت سوگند نخورید» که آن جمع طاغوت است و منظور از آن، شیطان و بتها میباشد».
۱۷۰۹- «وعنْ بُريْدة سأَنَّ رسُول اللَّه صقال: «من حلَف بِالأَمانَةِ فليْس مِنا»» حدِيثٌ صحيحٌ، رواهُ أَبُو داود بإِسنادٍ صحِيحٍ.
۱۷۰۹. «از بُرَیده سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس به امانت (یا شرف یا صداقت) سوگند بخورد، از ما نیست»» [۹۲۱].
۱۷۱۰- «وعنْهُ قال: قال رسُولُ اللَّهِ ص: «منْ حلفَ، فقال: إِني برِيءٌ مِنَ الإِسلامِ فإِن كانَ كاذِباً، فَهُو كما قَالَ، وإِنْ كَان صادِقاً، فلَنْ يرْجِع إِلى الإِسلاَمِ سالـِماً»» رواه أبو داود.
۱۷۱۰. «از بُرَیدَه سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که سوگند بخورد و در سوگندش بگوید [۹۲۲]: من از اسلام بیزارم، اگر دروغ گفته باشد، همانطور که گفته، از اسلام خارج شده است و اگر راست بگوید، هرگز سالم به اسلام بازنمیگردد»» [۹۲۳].
۱۷۱۱- «وَعنِ ابْن عمر بأَنَّهُ سمِعَ رَجُلاً يَقُولُ: لاَ والْكعْبةِ، فقالَ ابْنُ عُمر: لا تَحْلِفْ بِغَيْرِ اللَّهِ، فإِني سَمِعْتُ رسُولَ اللَّهِ صيقُولُ: «منْ حلفَ بِغَيْرِ اللَّهِ، فَقدْ كَفَر أَوْ أَشرْكَ»» رواه الترمذي وقال: حدِيثٌ حسَنٌ.
وفسَّر بعْضُ الْعلمـاءِ قوْلهُ: «كَفر أَوْ أشركَ» علَى التَّغلِيظِ كمـا رُوِي أَنَّ النبيَّ صقَالَ: «الرِّيَاءُ شِرْكٌ».
۱۷۱۱. «از ابن عمر بروایت شده است که او از مردی شنید که میگفت: به کعبه سوگند چنین نیست؛ ابن عمر بگفت: به غیر از خدا سوگند نخور که من از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «هرکس به غیر خدا سوگند بخورد، همانا کفر یا شرک ورزیده است»» [۹۲۴].
بعضی از علما فرمودهی پیامبر صکه: «کفر یا شرک ورزیده است» را حمل بر تغلیظ کردهاند، همانطور که روایت شده است که پیامبر صفرمودند: «ریا شرک است» که این نیز برای تغلیظ است (: غلیظ و بزرگ نشان دادن گناه آن عمل برای دوری گرفتن حتمی از آن و یا این که چنین شخصی، عملی از اعمال اهل شرک را انجام داده و البته، باعث کافر شدن و خروج او از دین نمیشود).
[۹۱۸] متفق علیه است؛ [خ (۶۶۴۶)، م (۱۶۴۶)]. [۹۱۹] حدیثی صحیح است که ابوداود [(۳۲۵۳)] به اسناد صحیح روایت کرده است. [۹۲۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۹۷۷)]. [۹۲۱] حدیثی صحیح است که ابوداود [(۳۲۵۳)] به اسناد صحیح روایت کرده است. [۹۲۲] [مثلاً بگوید: اگر در فلان قضیه دروغ بگویم، از اسلام به دور باشم، یا مسلمان نیستم، یا... ـ ویراستاران]. [۹۲۳] ابوداود روایت کرده است؛ [(۳۲۵۸)]. [۹۲۴] ترمذی[(۱۵۳۵)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است.
۱۷۱۲- «عَنِ ابْنِ مسْعُودٍ سأَنَّ النَّبِيَّ صقال: «منْ حلفَ علَى مَالِ امْريءٍ مُسْلِمٍ بغيْرِ حقِّهِ، لقِي اللَّه وهُو علَيْهِ غَضْبانُ». قَالَ: ثُمَّ قرأَ عليْنَا رسُولُ اللَّه صمِصَداقَه منْ كتاب اللَّهِ ﻷ: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَأَيۡمَٰنِهِمۡ ثَمَنٗا قَلِيلًا﴾[آل عمران: ۷۷]. إلى آخِرِ الآيةِ» مُتَّفَقٌ عليْه.
۱۷۱۲. «از ابن مسعود سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که بر مال انسان مسلمانی سوگند ناحق بخورد (تا آن را به دروغ برای خود ثابت کند)، خداوند را در حالی ملاقات میکند که از او خشمگین است». سپس پیامبر صمصداق فرمودهاش را از کتاب خداوند ﻷبر ما تلاوت فرمودند» [۹۲۵]:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَأَيۡمَٰنِهِمۡ ثَمَنٗا قَلِيلًا أُوْلَٰٓئِكَ لَا خَلَٰقَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ وَلَا يَنظُرُ إِلَيۡهِمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ٧٧﴾[آل عمران: ۷۷].
«در حقیقت، آنان که عهد خداوند (دین) و سوگندهای خود را در مقابل کالای کم و بیارزشی عوض میکنند، در آخرت، برای آنها هیچ بهره و ثوابی نیست و خداوند با آنان صحبت نمیکند و در روز قیامت به آنان نگاه نمیکند و آنان را (از گناه) پاک نمیکند و عذابی بس دردناک در انتظار آنان میباشد».
۱۷۱۳- «وعَنْ أَبي أُمامةَ إِياسِ بْنِ ثعْلبَةَ الحَارِثِيِّ سأَن رسُول اللَّه صقالَ: «منِ اقْتَطعَ حَقَّ امْرِيءٍ مسْلِمٍ بِيمِينِهِ، فَقَدْ أَوْجَب اللَّه لَهُ النَّارَ. وحرَّم عَلَيْهِ الْجـنَّةَ» فَقالَ لَهُ رَجُلٌ: وإِنْ كَانَ شَيْئاً يسِيراً يا رسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «وَإِنْ كان قَضِيباً مِنْ أَراكٍ»» رواهُ مُسْلِمٌ.
۱۷۱۳. «از ابوامامه ایاس بن ثعلبه حارثی سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس حق فرد مسلمانی را به سوگند (یا زور) خود قطع و سلب کند، خداوند، دوزخ را برای او واجب و بهشت را بر او حرام میکند»، مردی گفت: اگر چیز کمی هم باشد، ای رسول خدا؟! فرمودند: «بله، هر چند که چوب سواکی هم باشد»» [۹۲۶].
۱۷۱۴- «وعنْ عبْدِ اللَّهِ بْنِ عمرِو بْنِ الْعاصِ بعن النبيِّ صقالَ: «الْكَبَائِرُ: الإِشْرَاكُ بِاللَّهِ، وَعُقُوقُ الْوَالِدَيْن، وَقتْلُ النَّفْسِ، والْيَمِينُ الْغَمُوسُ»» رواه البخاري.
وفي روايةٍ له: «أَن أَعْرَابِيًّا جاءَ إِلى النَّبِيِّ صفَقال: يَا رَسُول اللَّه ما الْكَبَائِرُ؟ قالَ: «الإِشْراكُ بِاللَّهِ» قَالَ: ثُمَّ ماذا؟ قالَ: «الْيَمِينُ الْغَمُوسُ» قُلْتُ: وَمَا الْيمِينُ الْغَمُوسُ؟ قال: «الَّذِي يَقْتَطِعُ مَالَ امْرِيءٍ مسلم،» يعْنِي بِيمِينٍ هُوَ فِيها كاذِبٌ».
۱۷۱۴. «از عبدالله بن عمرو بن عاص بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: گناهان کبیره عبارتند از: شریک قرار دادن برای خدا، سرپیچی از دستورات پدر و مادر و آزارشان، قتل نفس و سوگند غموس (فرو برنده در سختی)»» [۹۲۷].
در روایتی دیگر آمده است: ««یک اعرابی به خدمت پیامبر صآمد و عرض کرد: ای رسول خدا! گناهان کبیره کدامند؟ فرمودند: «شریک قایل شدن برای خدا»، عرض کرد: بعد از آن چه چیز، فرمودند: «سوگند غموس» گفت: سوگند غموس چیست؟ فرمودند: «شخصی که (با سوگند دروغ خود) مال انسان مسلمانی را تصاحب و تصرف میکند»».
[۹۲۵] متفق علیه است؛ [خ (۶۶۷۶)، م (۱۳۸)]. [۹۲۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۳۷)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۲۱۴،آمده است]. [۹۲۷] بخاری روایت کرده است؛ [(۶۶۷۵)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۳۳۷، آمده است].
۱۷۱۵- «عَنْ عبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ سَمُرةَ سقَالَ: قَالَ لي رسُولُ اللَّه ص: «... وَإِذَا حَلَفْتَ علَى يَمِينٍ، فَرَأَيْت غَيْرَها خَيْراً مِنهَا، فأْتِ الَّذِي هُوَ خَيْرٌ، وكفِّرْ عن يَمِينك»» متفقٌ عليه.
۱۷۱۵. «از عبدالرحمن بن سمره سروایت شده است که گفت: پیامبر صبه من فرمودند: «اگر بر انجام دادن کاری سوگند خوردی و سپس کاری غیر از آن را، بهتر از آن دیدی، کار بهتر را انجام بده و برای سوگندت کفاره بپرداز»» [۹۲۸].
۱۷۱۶- «وعَنْ أَبي هُريْرَةَ سأَنَّ رسُولَ اللَّهِ صقالَ: «منْ حلَف عَلَى يَمِينٍ فَرأَى غَيْرَهَا خَيْراً مِنْهَا، فَلْيُكَفِّرْ عَنْ يَمِينِهِ، ولْيَفْعَلْ الَّذِي هُوَ خَيْرٌ»» رواهُ مسلم.
۱۷۱۶. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس سوگند بخورد (که کاری را انجام دهد)، و بعد غیر آن را، بهتر از آن کار یافت، کفارهی سوگندش را بپردازد و کاری را که بهتر است، انجام بدهد»» [۹۲۹].
۱۷۱۷- «وَعَنْ أَبي مُوسَى سأَنَّ رسُول اللَّه صقَالَ: «إِنِّي واللَّهِ إِنْ شَاءَ اللَّه لاَ أَحلِفُ عَلَى يَمِينٍ، ثُمَّ أَرَى خَيْراً مِنهَا إِلاَّ كَفَّرْتُ عَنْ يَمِيني، وأَتيْتُ الَّذِي هُوَ خَيرٌ»» متفقٌ عليه.
۱۷۱۷. «از ابوموسی سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «من ـ به خدا سوگند، اگر خدا بخواهد ـ اگر سوگندی بخورم و بعداً بهتر از آن را (که برایش سوگند خوردهام) ببینم، کفارهی سوگندم را میپردازم و بهسوی آنچه بهتر است میروم»» [۹۳۰].
۱۷۱۸- «وَعَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «لأَنْ يَلَجَّ أَحَدُكُمْ في يَمِينِهِ في أَهْلِهِ آثَمُ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالى مِنْ أَنْ يُعْطِيَ كَفَّارَتَهُ الَّتي فَرَض اللَّه عَلَيْهِ»» متفقٌ عليه.
قولُهُ: «يلَجَّ» بِفَتْحِ الَّلامِ، وَتَشْدِيدِ الجيِمِ: أَيْ يتَمـادَى فِيها، وَلاَ يُكَفِّرُ، وقولُه: «آثَمُ» بالثاءِ الـمثلثة، أَيْ: أَكْثَرُ إِثْمـاً.
۱۷۱۸. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «اگر یکی از شما در میان خانوادهش بر سوگندش لج و اصرار کند، گناهش نزد خداود، بیشتر از آن است که کفارهای را که خدا بر او فرض کرده است، بپردازد (و آن کار را انجام دهد)»» [۹۳۱].
[۹۲۸] متفق علیه است؛ [خ (۶۶۲)، م (۱۶۵۲)]. [روایت کامل اینح دیث قبلاً به شمارهی ۶۷۴، گذشت]. [۹۲۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۶۵۰)]. [۹۳۰] متفق علیه است؛ [خ (۶۶۲۳)، م (۱۶۴۹)]. [۹۳۱] متفق علیه است؛ [خ (۶۶۲۵)، م (۱۶۵۵)].
قال الله تعالی:
﴿لَا يُؤَاخِذُكُمُ ٱللَّهُ بِٱللَّغۡوِ فِيٓ أَيۡمَٰنِكُمۡ وَلَٰكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا عَقَّدتُّمُ ٱلۡأَيۡمَٰنَۖ فَكَفَّٰرَتُهُۥٓ إِطۡعَامُ عَشَرَةِ مَسَٰكِينَ مِنۡ أَوۡسَطِ مَا تُطۡعِمُونَ أَهۡلِيكُمۡ أَوۡ كِسۡوَتُهُمۡ أَوۡ تَحۡرِيرُ رَقَبَةٖۖ فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ فَصِيَامُ ثَلَٰثَةِ أَيَّامٖۚ ذَٰلِكَ كَفَّٰرَةُ أَيۡمَٰنِكُمۡ﴾[المائدة: ۸۹].
«خداوند شما را به خاطر سوگندهای لغو بازخواست نمیکند ولی به سبب شکستن سوگندهایی که به عمد میخورید، بازخواست میکند، پس کفارهی آن (سوگند منعقد شده)، طعام ده نفر مسکین است از آن طعام که به طور معمول به خانوادهی خود میدهید یا (لباس) پوشاندن آنها (مساکین) یا آزاد نمودن بردهای؛ پس اگر کسی (آن دو را) نیافت، کفارهی او، روزهی سه روز است؛ این کفارهی سوگندهایتان است هنگامی که سوگند خوردید (و شکستید) و از سوگندهایتان محافظت نمایید».
۱۷۱۹- «وَعَنْ عَائِشَةَ لقَالَتْ: أُنْزِلَتْ هَذِهِ الآيَةُ:﴿لَا يُؤَاخِذُكُمُ ٱللَّهُ بِٱللَّغۡوِ فِيٓ أَيۡمَٰنِكُمۡ﴾[المائدة: ۸۹]. في قَوْلِ الرَّجُلِ: لا واللَّهِ، وَبَلى واللَّهِ» رواه البخاري.
۱۷۱۹. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: این آیه در مورد گفتههای «لا والله»، «بلی والله» نازل شده است» [۹۳۲]:
﴿لَا يُؤَاخِذُكُمُ ٱللَّهُ بِٱللَّغۡوِ فِيٓ أَيۡمَٰنِكُمۡ﴾.
[۹۳۲] بخاری روایت کرده است؛ [(۶۶۶۳)].
۱۷۲۰- «عَنْ أَبي هُرَيْرَةَ سقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صيقُولُ: «الحَلِفُ منْفَقَةٌ للسِّلْعَةِ، مَمْحَقَةٌ للْكَسْبِ»» متفقٌ عليه.
۱۷۲۰. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «سوگند، موجب رواج جنس و از بین بردن کسب است»» [۹۳۳].
۱۷۲۱- «وَعَنْ أَبي قَتَادَةَ سقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صيَقُولُ: «إِيَّاكُمْ وَكَثْرَةَ الحلِفِ في الْبَيْعِ، فَإِنَّهُ يُنَفِّقُ ثُمَّ يَمْحَقُ»» رواه مسلم.
۱۷۲۱. «از ابوقتاده سروایت شده است که او از پیامبر صشنید که میفرمود: «از سوگند خوردن زیاد در معاملات بپرهیزید؛ زیرا این کار ابتدا رونق و سود میدهد و سپس (برکت) مال را از بین میبرد»» [۹۳۴].
[۹۳۳] متفق علیه است؛ [خ (۲۰۸۷)، م (۱۶۰۶)]. [۹۳۴] مسلم روایت کرده است؛ [۱۶۰۷].
۱۷۲۲- «عَنْ جابرٍ سقَال: قالَ رسُولُ اللَّهِ ص: «لا يُسْأَلُ بوَجْهِ اللَّهِ إِلاَّ الجَنَّةُ»» رواه أبو داود.
۱۷۲۲. «از جابر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «با سوگند دادن به وجه خدا، جز بهشت، چیزی دیگر طلب نمیشود»» [۹۳۵].
۱۷۲۳- «وَعَن ابْن عُمَرَ بقَالَ: قَال رسُولُ اللَّهِ ص: «مَنِ اسْتَعَاذَ بِاللَّهِ، فأَعِيذُوهُ، ومنْ سَأَل باللَّهِ، فَأَعْطُوهُ، وَمَنْ دَعَاكُمْ، فَأَجِيبُوه، ومَنْ صنَع إِلَيْكُمْ معْرُوفاً فَكَافِئُوهُ، فَإِنْ لمْ تَجِدُوا مَا تُكَافِئُونَهُ به، فَادَعُوا لَهُ حَتَّى تَرَوْا أَنَّكُمْ قَدْ كَافَأْتُموهُ»» حديِثٌ صَحِيحٌ، رواهُ أَبُو داود، والنسائي بأسانيد الصحيحين.
۱۷۲۳. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که به نام خدا (از شما) پناه خواست [۹۳۶]، او را پناه دهید و کسی که به نام خدا (از شما) چیزی خواست به او بدهید و کسی که شما را دعوت کرد، دعوت او را قبول کنید و کسی که در حق شما نیکی انجام داد، او را پاداش دهید و اگر چیزی نیافتید که به او بدهید، آنقدر برایش دعای خیر کنید تا یقین یا گمان حاصل کنید که پاداش او را دادهاید»» [۹۳۷].
[۹۳۵] ابوداود روایت کرده است؛ [۱۶۷۱]. [۹۳۶] [مثلاً بگوید: تو را به خدا از دست این بلا رهاییام ده، به دادم برس و... ـ ویراستاران]. [۹۳۷] حدیثی صحیح است که ابوداود [(۱۶۷۲)] و نسائی [(۲۵۶۶)] به اسنادهایی صحیح روایت کردهاند.
۱۷۲۴- «عَنْ أَبي هُريْرَةَ سعن النَّبِيِّ صقال: «إِنَّ أَخْنَعَ اسمٍ عندَ اللَّهِ ﻷرَجُلٌ تَسَمَّى مَلِكَ الأَملاكِ»» متفق عَلَيه.
قال سُفْيَانُ بن عُيَيْنَةَ «مَلِكُ الأَمْلاكِ» مِثْلُ شاهِنشَاهِ.
۱۷۲۴. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خوارترین و بیارزشترین اسم نزد خدای ﻷ، اسم مردی است که ملک الاملاک (پادشاه پادشاهان) خوانده میشود»» [۹۳۸].
[۹۳۸] متفق علیه است؛ [خ (۶۲۰۶)، م (۲۱۴۳)].
۱۷۲۵- «عن بُرَيْدَةَ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «لا تَقُولُوا للْمُنَافِقِ سَيِّدٌ، فَإِنَّهُ إِنْ يكُ سَيِّداً، فَقَدْ أَسْخَطْتُمْ رَبَّكُمْ ﻷ»» رواه أبو داود بإِسنادٍ صحيحٍ.
۱۷۲۵. «از بریده سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «به منافق، سید (آقا) نگویید، زیرا اگر او را سید شمارید، خداوند را که صاحب عزت و جلال است، خشمگین کردهاید»» [۹۳۹].
[۹۳۹] ابوداود [(۴۹۷۷)] به اسناد صحیح روایت کرده است.
۱۷۲۶- «عنْ جَابرٍ سأَنَّ رسُول اللَّهِ صدخَلَ على أُمِّ السَّائبِ، أَوْ أُمِّ المُسَيَّبِ فقَالَ: «مَالَكِ يا أُمَّ السَّائبِ أَوْ يَا أُمِّ المُسيَّبِ تُزَفْزِفينَ؟» قَالَتْ: الحُمَّى لا بارَكَ اللَّه فِيهَا، فَقَالَ: «لا تَسُبِّي الحُمَّى، فَإِنَّهَا تُذْهِبُ خَطَايا بَني آدم، كَما يُذْهِبُ الْكِيرُ خَبثَ الحدِيدِ»» رواه مسلم.
«تُزَفْزِفِينَ» أَيْ: تَتَحرَّكِينَ حرَكَةً سريعَةً، ومَعْناهُ: تَرْتَعِدُ، وَهُوَ بضمِّ التاءِ وبالزاي المكررة والفاء الـمكررة، ورُوِي أَيضاً بالراءِ الـمكررة والقافين.
۱۷۲۶. «از جابر سروایت شده است که پیامبر صنزد ام سائب یا ام مسیب رفتند و فرمودند: «ای ام سائب ـ یا ام مسیب ـ چه شده است، چرا میلرزی؟» گفت: تب دارم که خدا به آن برکت ندهد! پیامبر صفرمودند: «به تب بد نگو؛ زیرا آن گناهان را از بین میبرد همچنان که دمهی آهنگری زنگ آهن را میزداید»» [۹۴۰].
[۹۴۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۵۷۵)].
۱۷۲۷- «عَنْ أَبي المُنْذِرِ أَبَيِّ بْنِ كَعْبٍ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «لا تَسُبُّوا الرِّيحَ، فَإِذَا رَأَيْتُمْ ما تَكْرَهُونَ، فَقُولُوا: اللَّهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُكَ مِنْ خَيْرِ هذِهِ الرِّيحِ وخَيْرِ مَا فِيهَا وخَيْرِ ما أُمِرَتْ بِهِ، وَنَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ هَذِهِ الرِّيحِ وَشَرِّ ما فيها وشرِّ ما أُمِرَتْ بِهِ»» رواه الترمذي وقَالَ: حَديثٌ حسنٌ صحيح.
۱۷۲۷. «از ابوالمنذر ابی بن کعب سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: به باد بد نگویید، و وقتی بادی را دیدید که نمیپسندید، بگویید: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُك مِنْ خَیرِ هذِهِ الرِّیحِ وخَیرِ مَا فِیهَا وخَیرِ ما أُمِرَتْ بِهِ، وَنَعُوذُ بِك مِنْ شَرِّ هَذِهِ الرِّیحِ وَشَرِّ ما فیها وشرِّ ما أُمِرَتْ بِهِ: خدایا! منفعت این باد و نفع جریانش و خیر آنچه که به آن مأمور شده است را از تو میخواهیم و پناه میبریم به تو از شر آن و شر جریانش و شر آنچه که بدان مأمور شده است»» [۹۴۱].
۱۷۲۸- «وعنْ أَبي هُرَيْرةَ سقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صيَقُولُ: الرِّيحُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ تَأْتِي بِالرَّحْمَةِ، وَتَأْتِي بالعَذَابِ، فَإِذا رَأَيْتُمُوهَا فَلا تَسُبُّوهَا، وَسَلُوا اللَّه خَيْرَهَا، واسْتَعِيذُوا باللَّهِ مِنْ شَرِّهَا» رواه أبو داود بإِسناد حسنٍ.
قوله ص: «مِنْ رَوْحِ الله» هو بفتح الراءِ: أَيْ رَحْمَتِهِ بِعِبَادِهِ.
۱۷۲۸. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «باد؛ از رحمت خداست که گاهی رحمت خدا را میآورد و گاهی هم عذاب او را میآورد، پس وقتی آن را دیدید، به آن بد نگویید و خیر و منفعتش را از خدا بخواهید و از شرش به خدا پناه ببرید»» [۹۴۲].
۱۷۲۹- «وعنْ عَائِشَةَ لقَالَتْ: كَانَ النَّبِيُّ صإِذا عَصِفَتِ الرِّيح قالَ: «اللَّهُمَّ إِني أَسْأَلُكَ خَيْرَهَا، وَخَيْرِ مَا فِيهَا، وخَيْر ما أُرسِلَتْ بِهِ، وَأَعُوذُ بك مِنْ شَرِّهِا، وَشَرِّ ما فِيها، وَشَرِّ ما أُرسِلَت بِهِ»» رواه مسلم.
۱۷۲۹. «از حضرت عایشه لروایت شده است که پیامبر صهنگام وزیدن تندباد، میفرمود: «اللَّهُمَّ إِني أَسْأَلُكَ خَيْرَهَا، وَخَيْرِ مَا فِيهَا، وخَيْر ما أُرسِلَتْ بِهِ، وَأَعُوذُ بك مِنْ شَرِّهِا، وَشَرِّ ما فِيها، وَشَرِّ ما أُرسِلَت بِهِ: خدایا! خیر این باد و خیر آنچه که در آن است و منفعت کاری که باد برای آن فرستاده شده است را از تو میخواهم و پناه میبرم به تو از شر این باد و شر آنچه در این باد هست و شر کاری که به منظور انجام دادن آن فرستاده شده است»» [۹۴۳].
[۹۴۱] ترمذی [(۲۲۵۳)] روایت کرده و گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۹۴۲] ابوداود [(۵۰۹۷)] به اسناد حسن (نیکو) روایت کرده است. [۹۴۳] مسلم روایت کرده است؛ [(۸۹۹)].
۱۷۳۰- «عنْ زيْدِ بْنِ خَالِدٍ الجُهَنيِّ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّه ص: «لا تَسُبوا الدِّيكَ، فَإِنَّهُ يُوقِظُ للصلاةِ»» رواه أبو داود بإِسنادٍ صحيح.
۱۷۳۰. «از زید بن خالد جهنی سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «به خروس بد نگویید، زیرا (مسلمانان را) برای نماز بیدار میکند»» [۹۴۴].
[۹۴۴] ابوداود [(۵۱۰۱)] به اسناد صحیح روایت کرده است.
۱۷۳۱- «عَنْ زَيْدِ بْنِ خَالِدٍ سقَالَ: صلَّى بِنَا رَسُولُ اللَّهِ صصَلاَةَ الصُّبْحِ بِالحُديْبِيَةِ في إِثْرِ سَمَاءٍ كَانتْ مِنَ اللَّيْل، فَلَمَّا انْصرَفَ أَقْبَلَ عَلى النَّاسِ، فَقَال: هَلْ تَدْرُون مَاذَا قَالَ رَبُّكُمْ؟ قَالُوا: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعلَمُ. قَالَ: «قَالَ: أَصْبَحَ مِنْ عِبَادِي مُؤمِنٌ بي، وَكَافِرٌ، فأَمَّا مَنْ قالَ مُطِرْنَا بِفَضْلِ اللَّهِ وَرَحْمتِهِ، فَذلِكَ مُؤمِنٌ بي كَافِرٌ بالْكَوْكَبِ، وَأَمَّا مَنْ قالَ: مُطِرْنا بِنَوْءِ كَذا وَكذا، فَذلكَ كَافِرٌ بي مُؤمِنٌ بالْكَوْكَبِ»» متفقٌ عليه.
والسَّمـاءُ هُنَا: الـمَطَرُ.
۱۷۳۱. «از زید بن خالد سروایت شده است که گفت: پیامبر صدر حدیبیه برای ما نماز صبح را خواند، بعد از بارانی که شب باریده بود، وقتی نماز را تمام کرد، رو به مردم کرد و فرمود: «آیا میدانید که خدای شما چه گفت؟» گفتند: خدا و رسول ما آگاهترند، فرمودند: «خداوند میفرماید: در میان بندگان من، کسانی مؤمن به من و کسانی کافر به من، شب را به روز میآورند؛ هرکس که بگوید: به فضل و بخشایش خدا، بر ما باران بارید، به من مؤمن و به ستاره کافر است و هرکس که بگوید: به سبب تقابل فلان ستاره، بر ما باران بارید، به من کافر و به ستاره مؤمن است»» [۹۴۵].
[۹۴۵] متفق علیه است؛ [خ (۸۴۶)، م (۷۱)].
۱۷۳۲- «عَنِ ابنِ عُمَرَ بقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّه ص: «إِذا قَالَ الرَّجُـلُ لأَخِيهِ: يَا كَافِر، فَقَدْ بَاءَ بِهَا أَحَدُهُما، فَإِنْ كَان كَمَا قَالَ وَإِلاَّ رَجَعَتْ عَلَيْهِ»» متفقٌ عليه.
۱۷۳۲. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرگاه شخصی به برادر مسلمانش بگوید: ای کافر! یکی از آن و کافر شده است؛ اگر چنان باشد که او میگوید (که حرفی درست زده است) و اگر چنان نباشد، به خودش برمیگردد»» [۹۴۶].
۱۷۳۳- «وعَنْ أَبي ذَرٍّ سأَنَّهُ سمِعَ رَسُولَ اللَّهِ صيَقُولُ: «منْ دَعَا رَجُلاً بالْكُفْرِ، أَوْ قَالَ: عَدُوَّ اللَّهِ، ولَيْس كَذلكَ إِلاَّ حَارَ علَيْهِ»» متفقٌ عليه. «حَارَ»: رَجَع».
۱۷۳۳. «از ابوذر سروایت شده است که او از پیامبر صشنید که میفرمود: «هرکس مردی را کافر بخواند، یا بگوید: ای دشمن خدا! در حالی که او چنان نباشد، آن نسبتها به خود او برمیگردند»» [۹۴۷].
[۹۴۶] متفق علیه است؛ [خ (۱۶۰۳)، م (۶۰)]. [۹۴۷] متفق علیه است؛ [خ (۶۰۴۵)، م (۶۱)].
۱۷۳۴- «عَن ابْنِ مَسْعُودٍ سقَالَ: قَالَ رسُولُ اللَّهِ ص: «لَيْس المُؤْمِنُ بالطَّعَّانِ، وَلا اللَّعَّانِ، وَلا الْفَاحِشِ، وَلا الْبَذِيء»» رواه الترمذي وقال: حديثٌ حسنٌ.
۱۷۳۴. «از ابن مسعود سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «مؤمن طعنهزن، نفرینکننده، دشنام دهنده و ناسزاگو و بیحیا نیست»» [۹۴۸].
۱۷۳۵- «وعِنْ أَنَسٍ سقَاَل: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «مَا كَانَ الْفُحْشُ في شَيْءٍ إِلاَّ شانَهُ، ومَا كَانَ الحَيَاءُ في شَيْءٍ إِلاَّ زَانَهُ»» رواه الترمذي، وقال: حديثٌ حسن.
۱۷۳۵. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «بدگویی و بیادبی در هر چیزی باشد، آن را معیوب میکند و حیا و ادب در هر چیزی باشد، آن را زینت میدهد»» [۹۴۹].
[۹۴۸] ترمذی [(۱۹۷۸)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۵۵۵، آمده است]. [۹۴۹] ترمذی [(۱۹۷۵)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است.
۱۷۳۶- «عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ سأَنَّ النَّبِيَّ صقَالَ: «هَلَكَ المُتَنَطِّعُون» قَالَهَا ثَلاثاً» رَوَاهُ مُسْلِم.
«الـمُتَنَطِّعُونَ»: الـمُبَالِغُونَ في الأَمُورِ.
۱۷۳۶. «از ابن مسعود سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «متنطعون هلاک شدند» و این جمله را سه بار تکرار فرمودند؛ متنطعون کسانی هستند که در (اعمال خود، مانند عبادت، سخن گفتن و...) جاهایی که جای سختگیری نیست، بیمورد سختگیری میکنند و بر خود فشار میآورند)» [۹۵۰].
۱۷۳۷- «وَعَنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرو بْنِ العَاصِ بأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صقَالَ: «إِنَّ اللَّه يُبْغِضُ الْبَلِيغَ مِنَ الرِّجَالِ الَّذي يَتَخَلَّلُ بِلِسَانِهِ كَمَا تَتَخَلَّلُ الْبَقَرَةُ»» رَواه أَبو داودَ، والترمذي، وقال: حديثٌ حسن.
۱۷۳۷. «از عبدالله بن عمرو بن عاص بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند، مرد فصیحی را که با زبانش، سخن را همچون صدای ماده گاو آمیخته میکند، مورد غضب خود قرار میدهد»» [۹۵۱].
۱۷۳۸- «وعَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بأَنَّ رَسُولَ اللَّه صقَالَ: إِنَّ مِنْ أَحَبِّكُمْ إِليَّ، وَأقْرَبِكمْ مِنِّي مَجْلِساً يَوْمَ الْقِيامةِ، أَحَاسِنُكُمْ أَخْلاقاً، وَإِنَّ أَبْغَضَكُمْ إِليَّ، وَأَبْعَدَكُمْ مِنِّي يوْمَ الْقيَامَةِ، الثَّرْثَارُونَ، وَالمُتَشَدِّقُونَ وَالمُتَفَيْهِقُونَ»» رواه الترمذي وقال: حديثٌ حسن، وقد سبق شرحُهُ في باب حُسْنِ الخُلقِ.
۱۷۳۸. «از جابر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «از محبوبترین کسان شما نزد من و نزدیکترین شما به همنشینی من در روز قیامت، خوش اخلاقترین شماست و مبغوضترین شما نزد من و دورترین شما در روز قیامت از من ثرثاران و متشدقان و متفیهقان (: پرگویان متکلف و لافزنان و متظاهران و خودنمایان به فصاحت در کلام و کسانی که پرِ دهان خود و غلیظ سخن میگویند) هستند»» [۹۵۲].
[۹۵۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۶۷۰]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۴۴، آمده است]. [۹۵۱] ابوداود [(۵۰۰۵)] و ترمذی [(۲۸۵۷)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیثی حسن است. [۹۵۲] ترمذی [(۲۰۱۹)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. و شرح آن در باب حسن خلق [به شمارهی: ۶۳۱]، گذشت.
۱۷۳۹- «عَنْ عَائِشَة لعَنِ النَّبِيِّ صقال: «لا يَقُولَنَّ أَحَدُكُمْ خَبُثَتْ نَفْسي، وَلكِنْ لِيَقُلْ: لَقِسَتْ نَفْسِي»» متفقٌ عليه.
قالَ الْعُلَمَـاءُ: معْنَى خبُثَتْ غَثَتْ، وَهُوَ مَعْنَى «لَقِسَتْ» وَلكِنْ كَرِهَ لَفْظَ الخُبْثِ.
۱۷۳۹. «از حضرت عایشه لروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هیچ یک از شما هرگز نگوید: درونم آلوده شد و دلم آشوب شد، بلکه بگوید: حالم به هم خورد و دلم شورید»» [۹۵۳].
علما، گفتهاند: معنی «خبثت»، غثت است (هر دو به معنی سر دل سنگین شد، ثقل کرد، به تهوع افتاد) و غثت، معنی «لقست» است (و در نتیجه، هر دو لفظ خبثت و لقست، یک معنی را دارند) ولی لفظ «خبث» (به دلیل آنکه معنی پلید و تباه شد را هم دارد،) مکروه و ناپسند است.
[۹۵۳] متفق علیه است؛ [خ (۶۱۷۹)، م (۲۲۵۰)].
۱۷۴۰- «عَنْ أَبي هُرَيْرَةَ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «لا تُسَمُّوا الْعِنَبَ الْكَرْمَ، فإِنَّ الْكَرْمَ المُسْلِمُ»» متفقٌ عليه. وهذا لفظ مسلمٍ.
وفي روَايةٍ: «فَإِنَّمَـا الْكَرْمُ قَلْبُ المُؤْمِنِ» وفي رواية للبخاري ومسلِم: «يَقُولُونَ الْكرْمُ إِنَّمَـا الْكَرْمُ قلْبُ الـمُؤْمِنِ».
۱۷۴۰. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «انگور را کرم ننامید، زیرا کرم، فقط انسان مسلمان است»» [۹۵۴].
و در روایتی دیگر آمده است: «زیرا کرم فقط قلب مؤمن است» و در روایتی دیگر از بخاری و مسلم آمده است: «میگویند: کرم، کرم به جز قلب مؤمن نیست» [۹۵۵].
۱۷۴۱- «وَعَنْ وَائِلِ بْنِ حُجرٍ سعَنِ النَّبِيِّ صقَال: «لا تَقُولُوا: الْكَرْمُ، وَلَكِنْ قُولُوا: الْعِنَبُ، وَالحبَلَةُ»» رواه مسلم.
«الحبَلَةُ» بفتح الحاءِ والباءِ، ويقال أيضاً بإِسكان الباءِ.
۱۷۴۱. «از وائل بن حجر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «(به انگور) نگویید: کرم، بلکه بگویید: عنب و حبله»» [۹۵۶].
[۹۵۴] متفق علیه است؛ [خ (۶۱۸۲)، م (۲۲۴۷)]. آنچه در متن آمده، لفظ روایت مسلم است. [۹۵۵] کرم، از مصدر کرم به معنی سخاوت و بزرگواری است و بعضی گفتهاند: عرب، به خاطر آن انگور را ـ که از شراب درست میشود ـ کرم مینامند، چون که انسانی که شراب انگوری خورده و مست شده است، ناخودآگاه سخاوتی بدون دلیل پیدا میکند و پیامبرص از چنین نامیدنی منع فرموده و گفتهاند: کرم و بزرگواری و سخاوت واقعی، همان انسان مسلمان یا در قلب اوست ـ ویراستاران]. [۹۵۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۲۴۸)].
۱۷۴۲- «عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «لا تُبَاشِرِ الـمرْأَةُ المَرْأَةَ، فَتَصِفَهَا لِزَوْجِهَا كَأَنَّهُ يَنْظُرُ إِلَيْهَا»» متفقٌ عليه.
۱۷۴۲. «از ابن مسعود سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «زنی نگذارد که پوست بدنش با پوست زنی دیگر برخورد کند و بعد او را برای شوهرش چنان توصیف کند که گویی شوهرش به آن زن مینگرد»» [۹۵۷].
[۹۵۷] متفق علیه است؛ [خ (۵۲۴۰)]. [مسلم آن را روایت نکرده است].
۱۷۴۳- «عنْ أَبي هُريْرَةَ سأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صقَالَ: «لا يَقُولَنَّ أَحَدُكُمْ: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لي إِنْ شِئْتَ: اللَّهُمَّ ارْحَمْني إِنْ شِئْتَ، لِيعْزِمِ المَسْأَلَةَ، فإِنَّهُ لا مُكْرِهَ لَهُ»» متفقٌ عليه.
وفي روايةٍ لـمُسْلِمٍ: «وَلكنْ، لِيَعْزِمْ وَلْيُعْظِّمِ الرَّغْبَةَ، فَإِنَّ اللَّه تَعَالى لا يتَعَاظَمُهُ شَـيْءٌ أَعْطَاهُ».
۱۷۴۳. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هیچ یک از شما نگوید: خداوندا! اگر میخواهی مرا بیامرز؛ خدایا! اگر خواستی مرا ببخش، بلکه در تقاضای آمرزش، پایداری و سرسختی کند؛ زیرا خداوند هیچ مجبورکنندهای ندارد»» [۹۵۸].
در روایتی دیگر از مسلم آمده است: «بلکه عزم جزم کند و رغبت خود را به رحمت خدا، بسیار بزرگ کند، زیرا خداوند متعال، چیزی را که بخشیده است، در نظرش بزرگ نیست و بخشش برای او سخت نیست».
۱۷۴۴- «وَعَنْ أَنَسٍ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «إِذا دعا أَحَدُكُمْ، فَلْيَعْزِمِ المَسْأَلَةَ، وَلا يَقُولَنَّ: اللَّهُمَّ إِنْ شِئْتَ، فَأَعْطِني، فَإِنَّهُ لا مُسْتَكْرهَ لَهُ»» متفقٌ عليه.
۱۷۴۴. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «وقتی یکی از شما دعا کرد، طلبش را جدی بگیرد و در آن سرسختی کند و نگوید: خدایا! اگر خواستی به ما عطا کن، زیرا که خداوند هیچ مجبورکنندهای ندارد (و سرسختی در درخواست از خدا، برای او اجبار نمیآورد)»» [۹۵۹].
[۹۵۸] متفق علیه است؛ [خ (۶۳۳۹)، م (۲۶۷۹)]. [۹۵۹] ابوداود [(۴۹۸۰)] به اسناد صحیح روایت کرده است.
۱۷۴۵- «عنْ حُذَيْفَةَ بْنِ اليَمَانِ سعَنِ النَّبِيِّ صقالَ: «لا تَقُولوا: ماشاءَ اللَّه وشاءَ فُلانٌ، ولكِنْ قُولوا: مَا شَاءَ اللَّه، ثُمَّ شَاءَ فُلانٌ»» رواه أبو داود بإِسنادٍ صحيح.
۱۷۴۵. «از حذیفه بن یمان سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «نگویید: آنچه خدا بخواهد و فلانی بخواهد، بلکه بگویید آنچه خدا بخواهد و اراده کند و سپس فلانی بخواهد و اراده کند»» [۹۶۰]و [۹۶۱].
[۹۶۰] ابوداود [(۴۹۸۰)] به اسناد صحیح روایت کرده است. [۹۶۱] [منظور آن است که نباید بدون وجود فاصله و تفاوت، فعلی را همزمان، هم به خدا و هم به مخلوق او نسبت داد، بلکه باید فاصله انداخت و تفاوت گذاشت ـ ویراستاران].
الـمراد به الحديث الذي يكون مباحاً في غير هذا الوقت وفعله وتركه سواء. فأما الحديث الـمحرم أو الـمكروه في غير هذا الوقت أشد تحريمـاً وكراهة، وأما الحديث في الخير كمذاكرة العلم وحكايات الصالحين ومكارم الأخلاق والحديث مع الضيف ومع طالب حاجة ونحو ذلك فلا كراهة فيه، بل هو مستحب، وكذا الحديث لعذر وعارض لا كراهة فيه. وقد تظاهرت الأحاديث الصحيحة على كل ما ذكرته.
مقصود از آن، سخنی است که در غیر این وقت، مباح و گفتن و نگفتنش مساوی است؛ اما سخن حرام یا مکروه، در این وقت حرام بودن و کراهتش شدیدتر است؛ اما سخن در نیکی و خیر مانند بحث علمی و یا حکایات صلحا و نکات پسندیدهی اخلاقی و سخن گفتن با مهمان و با شخصی که کار دارد و مانند آنها هیچ کراهتی ندارد، بلکه مستحب است و همچنین سخن گفتن به خاطر عذری یا اتفاقی تازه، مکروه نیست و احادیث صحیح، بر همهی آنچه گفتیم، دلالت و همنوایی دارد.
۱۷۴۶- «عَنْ أَبي بَرْزَةَ سأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صكَانَ يَكرَهُ النومَ قبْلَ العِشَاءِ وَالحَدِيثَ بعْدَهَا» متفقٌ عليه.
۱۷۴۶. «از ابی برزه سروایت شده است که پیامبر صخواب قبل از نماز عشا و سخن گفتن بعد از آن را ناپسند میداشت» [۹۶۲].
۱۷۴۷- «وعَنِ ابْنِ عُمرَ بأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صصَلَّى العِشَاءَ في آخِرِ حَيَاتِهِ، فَلمَّا سَلَّم، قَالَ: «أَرَأَيْتَكُمْ لَيْلَتَكُمْ هَذِهِ؟ فَإِنَّ على رَأْسِ مِئَةِ سَنَةٍ لا يَبْقَى مِمَّنْ هُوَ عَلى ظَهْرِ الأَرْضِ اليَوْمَ أَحدٌ»» متفقٌ عليه.
۱۷۴۷. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر ص(یک شب) در آخر عمر شریفش نماز عشا را خواند و پس از آنکه آن را تمام کرد، فرمودند: «آیا این شبتان را مشاهده کردید؟! (دربارهی امشب چیزی میدانید) به درستی در صد سال دیگر، پس از این شب، از کسانی که امروز بر روی زمین (زنده)اند، کسی باقی نمیماند»» [۹۶۳].
۱۷۴۸- «وَعَنْ أَنَسٍ سأَنَّهم انْتَظَرُوا النَّبِيَّ صفَجاءَهُمْ قريباً مِنْ شَطْرِ اللَّيْلِ فصلَّى بِهِم، يعني العِشَاءَ قَالَ: ثُمَّ خَطَبَنَا فَقَالَ: «أَلا إِنَّ النَّاسَ قَدْ صَلُّوا، ثُمَّ رَقَدُوا» وَإِنَّكُمْ لَنْ تَزَالُوا في صَلاةٍ ما انْتَظَرْتُمُ الصَّلاةَ»» رواه البخاري.
۱۷۴۸. «از انس سروایت شده است که گفت: صحابهس(برای نماز عشا) منتظر پیامبرصبودند و ایشان نزدیک نیمه شب تشریف آورد و برای آنان نماز ـ یعنی: عشا ـ را خواند، انس میگوید: پیامبر صسپس برای ما خطبه خواندند و فرمودند: «آگاه باشید! مردم نماز خواندند و خوابیدند، و شما تا منتظر نماز باشید، همچنان در حال نماز هستید»» [۹۶۴].
[۹۶۲] متفق علیه است؛ [ (۵۶۸)، م (۶۴۷)]. [۹۶۳] متفق علیه است؛ [ (۱۱۶)، م (۲۵۳۷)]. [۹۶۴] بخاری روایت کرده است؛ [(۵۷۲). مسلم (۶۴۰) نیز آن را روایت کرده است]. [این حدیث قبلاً نیز به شمارهی ۱۰۶۳، آمده است].
۱۷۴۹- «عَنْ أَبي هُريْرةَ سقَالَ: قَالَ رَسولُ اللَّهِ ص: «إِذا دَعَا الرَّجُلُ امْرَأَتَهُ إِلى فِراشِهِ فأَبَتْ، فَباتَ غَضْبانَ علَيْهَا، لَعَنَتْهَا المَلائِكَةُ حتى تُصْبِح»» متفقٌ عليه.
وفي رواية: حَتَّى «تَرْجِع».
۱۷۴۹. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرگاه مرد،زنش را به بستر فرا خواند و زن امتناع کند و مرد، شب را در حال خشم و نارضایتی از او سپری کند، فرشتگان تا هنگام صبح، او را لعنت میکنند»» [۹۶۵].
در روایتی آمده است: «تا وقتی که (به بستر شوهرش) برمیگردد».
[۹۶۵] متفق علیه است؛ [خ (۳۲۳۷)، م (۱۴۳۶)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۲۸۱، آمده است].
۱۷۵۰- «عنْ أَبي هُريْرةَ سأَنَّ رسُولَ اللَّه صقَالَ: «لا يَحِلُّ للمَرْأَةِ أَنْ تَصُومَ وَزَوْجُهَا شاهِدٌ إِلاَّ بإِذْنِهِ ولا تَأْذَنَ في بَيْتِهِ إِلاَّ بإِذْنِهِ»» متفقٌ عليه.
۱۷۵۰. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «برای زن حلال نیست که با حضور شوهرش، بدون اجازهی وی، روزهی (سنت) بگیرد و این که بدون اجازهی شوهرش [۹۶۶]، اجازه ی ورود کسی به خانهی شوهرش را بدهد»» [۹۶۷].
[۹۶۶] [جهت پارهای از توضیحات به پاورقی حدیث شمارهی ۲۸۲، رجوع شود ـ ویراستاران]. [۹۶۷] متفق علیه است؛ [خ (۵۱۹۵)، م (۱۰۲۶). [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۲۸۲، آمده است].
۱۷۵۱- «عنْ أَبي هُريْرَةَ سأَنَّ النَّبِيَّ صقَالَ: «أَمَا يَخْشَى أَحَدُكُمْ إِذا رفَعَ رأْسَهُ قَبْلَ الإِمَامِ أَنْ يَجْعلَ اللَّه رأْسَهُ رأْسَ حِمارٍ، أَوْ يَجْعلَ اللَّه صُورتَهُ صُورَةَ حِمارٍ»» متفقٌ عليه.
۱۷۵۱. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «آیا یکی از شما نمیترسد که وقتی پیش از امام سربلند کند، خداوند متعال سر او را سر الاغ گرداند ـ یا: صورتش را به صورت خر درآورد»» [۹۶۸]و [۹۶۹].
[۹۶۸] [علمای اسلام، در توضیح معنی حدیث، گفتهاند که: از آنجا که رعایت نکردن آداب هر عملی، از کم خردی نشأت میگیرد و این صفت، صفت خر است، سر یا صورت انسانی که آداب جماعت را رعایت نمیکند، به شکل سر و صورت خر در میآید، زیرا که انسان همچنان که صورتی ظاهری دارد، دارای یک صورت باطنی هم هست که با توجه به صفت و اخلاق غالب در او، صورت یا باطنش، به صورت حیوانی که مشهور به آن صفت است، در میآید و البته، جز پیامبران و اولیا کسی قادر به درک این صورت نیست و لزومی هم ندارد که حتماً سر و صورت ظاهری دارد، دارای یک صورت باطنی هم هست که با توجه به صفت و اخلاق غالب در او، صورت یا باطنش، به صورت حیوانی که مشهور به آن صفت است، در میآید و البته، جز پیامبران و اولیا کسی قادر به درک این صورت نیست و لزومی هم ندارد که حتماً سر و صورت ظاهری فرد چنان شود ـ ویراستاران]. [۹۶۹] متفق علیه است؛ [خ (۶۹۱)، م (۴۲۷)].
۱۷۵۲- «عَنْ أَبي هُريْرةَ سأن رسول الله ص: نهي عنِ الخَصْرِ في الصَّلاةِ» متفقٌ عليهِ.
۱۷۵۲. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: از گذاشتن دست بر کمر در نماز نهی شده است (یعنی پیامبر صنهی فرمودهاند)» [۹۷۰].
[۹۷۰] متفق علیه است؛ [خ (۱۲۱۹)، م (۵۴۵).
۱۷۵۳- «عَنْ عَائِشَةَ لقَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُول اللَّهِ صيَقُولُ: «لا صَلاةَ بحَضرَةِ طَعَامٍ، وَلا وَهُوَ يُدَافِعُهُ الأَخْبَثَانَ»» رواه مسلم.
۱۷۵۳. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «هیچ نمازی در زمان حاضر بودن غذا و سفره و در وقتی که پلیدیها (ادرار و مدفوع) به انسان فشار آورده باشند، کامل نیست»» [۹۷۱].
[۹۷۱] مسلم روایت کرده است؛ [(۵۶۰)].
۱۷۵۴- «عَنْ أَنسِ بْنِ مَالكٍ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «مَا بالُ أَقْوَامٍ يَرْفَعُونَ أَبْصَارَهُمْ إِلِى السَّماءِ في صَلاتِهِمْ،» فَاشْتَدَّ قَوْلُهُ في ذلك حَتَّى قَالَ: «لَيَنْتَهُنَّ عَنْ ذلك، أَوْ لَتُخْطَفَنَّ أَبْصارُهُمْ،»» رواه البخاري.
۱۷۵۴. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «بعضیها را چه شده که در نماز، چشمهای خود را به طرف آسمان بلند میکنند؟ چرا این کار را میکنند؟» و این مسأله را سخت گرفت و در مورد آن تأکید کرد، تا آنجا که فرمودند: «یا به این کار خاتمه میدهند یا اینکه بینایی آنان زایل میشود»» [۹۷۲].
[۹۷۲] بخاری روایت کرده است؛ [(۷۵۰)].
۱۷۵۵- «عَنْ عَائِشَةَ لقَالَتْ: سأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صعَنِ الالْتِفَاتِ في الصَّلاةِ فَقَالَ: «هُوَ اخْتِلاسٌ يَخْتَلِسُهُ الشَّيْطَانُ مِنْ صَلاةِ الْعَبْدِ»» رواهُ البُخَاري.
۱۷۵۵. «از حضرت عایشه سروایت شده است که گفت: دربارهی رو برگرداندن در نماز از پیامبر صسؤال کردم، فرمودند: «آن سرقت و ربایش و سوء استفادهای است که شیطان از نماز بنده میکند»» [۹۷۳]و [۹۷۴].
۱۷۵۶- «وَعَنْ أَنَسٍ سقَالَ: قَالَ لي رسُولُ اللَّهِ ص: «إِيَّاكَ وَالالْتِفَاتَ في الصَّلاةِ، فَإِنَّ الالْتِفَاتَ في الصَّلاةِ هَلَكَةٌ، فإِنْ كَان لابُدَّ، فَفي التَّطَوُّعِ لا في الْفَرِيضَةِ»» رواه التِّرمذي وقال: حديثٌ حسنٌ صَحِيحٌ.
۱۷۵۶. «از أنس سروایت شده است که گفت: پیامبر صبه من فرمودند: «از روی گرداندن در نماز بپرهیز! زیرا روی گرداندن در نماز (موجب) نابودی و هلاک است و اگر ناچار به انجام دادن آن بودی، در سنت انجام بده، نه در نماز فرض»» [۹۷۵].
[۹۷۳] بخاری روایت کرده است؛ [(۷۵۱)]. [۹۷۴] شیطان، بندهی نمازگزار را غافل و متوجه جاهای دیگر و چشم دوختن به چیزی مینماید و با این کار از ثواب نماز او میکاهد و در واقع از نمازش میدزدد ـ مترجم. [۹۷۵] ترمذی [(۵۸۹)] روایت کرده و گفته است: حدیث حسن صحیح است.
۱۷۵۷- «عَنْ أَبي مَرْثَدٍ كَنَّازِ بْنِ الحُصَيْنِ سقَالَ: سمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صيَقُولُ: «لا تُصَلُّوا إِلى القُبُورِ، وَلا تَجْلِسُوا علَيْها»» رواه مُسْلِم.
۱۷۵۷. «از ابی مرثد کناز بن حصین سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «رو به قبرها نماز نگذارید و روی آن ننشینید»» [۹۷۶].
[۹۷۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۹۷۲)].
۱۷۵۸- «عَنْ أَبي الجُهيْمِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الحَارِثِ بْنِ الصِّمَّةِ الأَنْصَارِيِّ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «لَوْ يَعْلَمُ المَارُّ بَيْنَ يدي المُصَلِّي مَاذا عَلَيْهِ لَكَانَ أَنْ يَقِفَ أَرْبَعِينَ خَيْراً لَهُ مِنْ أَنْ يَمُرَّ بَيْنَ يَدَيْهِ» قَالَ الرَّاوي: لا أَدْرِي: قَالَ أَرْبَعِين يَوماً، أَو أَرْبَعِينَ شَهْراً، أَوْ أَرْبَعِينَ سَنَةً».. متفقٌ عليه.
۱۷۵۸.«از ابوجهیم عبدالله بن حارث بن صمهی انصاری سروایت شده است که پیامبرصفرمودند: «اگر عابری که از جلو نمازگزار عبور میکند، میدانست که چه گناه و مسؤولیتی بر عهدهی اوست، اگر به مدت چهل میایستاد، بهتر از آن بود که از جلوی نمازگزار عبور نماید»، راوی میگوید: نمیدانم که پیامبر صچهل شبانهروز فرمود یا چهل ماه و یا چهل سال» [۹۷۷].
[۹۷۷] متفق علیه است؛ [ (۵۱۰)، م (۵۰۷)].
۱۷۵۹- «عَنْ أَبي هُرَيْرَةَ سعَنِ النَّبِيِّ صقَالَ: «إِذا أُقِيمتِ الصلاَةُ، فَلاَ صَلاَةَ إِلا الـمكتوبَةَ»» رواه مسلم.
۱۷۵۹. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرگاه نماز اقامه شد، هیچ نمازی جز نماز فریضه در میان نیست»» [۹۷۸].
[۹۷۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۷۱۰)].
۱۷۶۰- «عَنْ أَبي هُرَيْرة سعَنِ النَّبِيِّ صقَالَ: «لا تَخُصُّوا لَيْلَةَ الجُمُعَةِ بِقِيَامٍ مِنْ بَيْن اللَّيَالي، وَلا تَخُصُّوا يَوْمَ الجُمُعَة بِصيَامٍ مِنْ بيْنِ الأَيَّامِ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ في صَوْمٍ يَصُومُهُ أَحَدُكُمْ»» رواه مسلم.
۱۷۶۰. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «شب جمعه را در بین شبها (ی هفته) مخصوص قیام و عبادت نکنید و روز جمعه را در میان روزهای هفته مخصوص روزه ننمایید، مگر این که جمعه، در روزی واقع شود که یکی از شما عادتاً آن را روزه میگیرد»» [۹۷۹]و [۹۸۰].
۱۷۶۱- «وَعَنْهُ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صيَقُولُ: «لا يَصُومَنَّ أَحَدُكُمْ يَوْمَ الجُمُعَةِ إِلاَّ يَوْماً قَبْلَهُ أَوْ بَعْدَهُ»» متفقٌ عليه.
۱۷۶۱. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «یکی از شما، روز جمعه، جز موقعی که یک روز قبل یا یک روز بعد از آن نیز روزه باشد، روزه نگیرد»» [۹۸۱].
۱۷۶۲- «وَعَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبَّادٍ قَالَ: سَأَلْتُ جَابِراً س: أَنَهَى النَّبِيُّ صعَنْ صَوْمِ الجُمُعَةِ؟ قَالَ: نَعَمْ» متفقٌ عليه.
۱۷۶۲. «از محمد بن عباد روایت شده است که گفت: از جابر سپرسیدم: آیا پیامبر صاز روزهی روز جمعه نهی کرده است؟ گفت: بله» [۹۸۲].
۱۷۶۳- «وَعَنْ أُمِّ المُؤْمِنِينَ جُوَيْريَةَ بنْتِ الحَارِثِ لأَنَّ النَّبيَّ صدَخَلَ عَلَيْهَا يوْمَ الجُمُعَةَ وَهَيَ صائمَةٌ، فَقَالَ: «أَصُمْتِ أَمْسِ؟» قَالَتْ: لا، قَالَ: «تُرِيدينَ أَنْ تَصُومِي غداً؟» قَالَتْ: لا، قَالَ: «فَأَفْطِري»» رَوَاهُ البُخاري.
۱۷۶۳. «از ام المؤمنین جویریه دختر حارث لروایت شده است که پیامبر صروز جمعه نزد او رفت و او روزه بود، فرمودند: «آیا دیروز روزه بودهای؟» گفت: خیر، فرمودند: «می خواهی فردا روزه بگیری؟» گفت: خیر، فرمودند: «پس افطار کن»» [۹۸۳].
[۹۷۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۱۴۴)]. [۹۸۰] [مثلاً فرد هر ماه را سه روز، مانند: روز سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم روزه بگیرد و برحسب اتفاق، جمعه یکی از آنها باشد ـ ویراستاران]. [۹۸۱] متفق علیه است؛ [خ (۱۹۸۵)، م (۱۱۴۴)]. [۹۸۲] متفق علیه است؛ [خ (۱۹۸۴)، م (۱۱۴۳)]. [۹۸۳] بخاری روایت کرده است؛ [(۱۹۸۶)].
۱۷۶۴- «عَنْ أَبي هُريْرَةَ وَعَائِشَةَ بأَنَّ النَّبِيَّ صنَهَى عَنِ الْوِصالِ» متفقٌ عليه.
۱۷۶۴. «از ابوهریره و حضرت عایشه بروایت شده است که گفتند: پیامبر صاز وصال (یعنی عدم افطار، دو یا چند روز پشت سر هم) منع فرمودند» [۹۸۴].
۱۷۶۵- «وَعَن ابْنِ عُمَرَ بقالَ: نَهَى رسُولُ اللَّهِ صعَنِ الْوِصالِ. قَالُوا: إِنَّكَ تُواصِلُ؟ قَالَ: «إِنِّي لَسْتُ مِثْلَكُمْ، إِني أُطْعَمُ وَأُسْقَى»» متفقٌ عليه، وهذا لَفْظُ البُخاري.
۱۷۶۵. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صاز وصال منع فرمودند، صحابه گفتند: ای رسول خدا! تو وصال انجام میدهی! (پس چرا ما هم انجام ندهیم) فرمودند: «من مثل شما نیستم، به من آب و غذا داده میشود»» [۹۸۵]و [۹۸۶].
[۹۸۴] متفق علیه است؛ [خ (۱۹۶۴) و (۱۹۶۶)، م (۱۱۰۳) و م (۱۱۰۵)]. [۹۸۵] متفق علیه است؛ [خ (۱۹۲۲)، م (۱۱۰۲)]. آنچه در متن آمده لفظ روایت بخاری است. [روایتی دیگر از این حدیث به شمارهی ۲۳۰، گذشت]. [۹۸۶] [وصال در روزه از جمله ویژگیها و خصایص پیامبر صبوده و این کار بر امت ایشان ممنوع شده است. همچنین به توضیح امام نووی/ در ذیل حدیث شمارهی ۲۳۰، رجوع شود ـ ویراستاران].
۱۷۶۶- «عَنْ أَبي هُرَيْرَةَ سقَال: قَال رسُولُ اللَّهِ ص: لأَنْ يجْلِسَ أَحدُكُمْ على جَمْرَةٍ، فَتُحْرِقَ ثِيَابَه، فَتَخْلُصَ إِلى جِلْدِهِ خَيرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يجْلِسَ على قَبْرٍ» رواه مسلم.
۱۷۶۶. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «اگر یکی از شما روی اخگر بنشیند و لباسش را بسوزاند و از آنجا به پوستش برسد، بهتر از آن است که بر روی قبری بنشیند»» [۹۸۷].
[۹۸۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۹۷۱)].
۱۷۶۷- «عَنْ جَابِرٍ سقَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ صأَنْ يُجَصَّصَ الْقَبْرُ، وَأَنْ يُقْعَدَ عَلَيهِ، وأَنْ يُبْنَى عَلَيْهِ» رواه مسلم.
۱۷۶۷. «از جابر سروایت شده است که گفت: پیامبر صاز گچکاری (و محکم) کردن قبر و نشستن و ساختن بنا بر روی آن، نهی فرمودند» [۹۸۸].
[۹۸۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۹۷۰)].
۱۷۶۸- «عَنْ جَرِيرِ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «أَيَّمَا عَبْدٍ أَبَقَ، فَقَدْ بَرِئَتْ مِنْهُ الذِّمَّةُ»» رواه مسلم.
۱۷۶۸. «از جریر بن عبدالله سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر بردهای از آقایش بگریزد، ذمه و محافظت اربابش از او بری میگردد»» [۹۸۹].
۱۷۶۹- «وَعَنْهُ عَنِ النَّبيِّ ص: «إِذا أَبَقَ الْعبْدُ، لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلاةٌ»» رواه مسلم.
وفي روَاية: «فَقَدْ كَفَر».
۱۷۶۹- «از جریر بن عبدالله سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرگاه برده فرار کند، نمازش قبول نمیشود»» [۹۹۰].
در روایتی دیگر آمده است: «کافر میشود».
[۹۸۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۶۹)]. [۹۹۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۷۰)].
قال الله تعالی:
﴿ٱلزَّانِيَةُ وَٱلزَّانِي فَٱجۡلِدُواْ كُلَّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا مِاْئَةَ جَلۡدَةٖۖ وَلَا تَأۡخُذۡكُم بِهِمَا رَأۡفَةٞ فِي دِينِ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ﴾[النور: ۲].
«هر یک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید و در دین خدا رأفت نسبت به آنان نداشته باشید، اگر به روز قیامت ایمان دارید».
۱۷۷۰- «وَعَنْ عَائِشَةَ ل، أَنَّ قُرَيْشاً أَهَمَّهُمْ شَأْنُ الـمرْأَةِ الـمخْزُومِيَّةِ الَّتي سَرَقَتْ فَقَالُوا: منْ يُكَلِّمُ فيها رَسُولَ اللَّه ص، فَقَالُوا: وَمَنْ يَجْتَريءُ عَلَيْهِ إِلاَّ أُسَامَةُ بْنُ زَيدٍ، حِبُّ رسولِ اللَّهِ ص،فَكَلَّمَهُ أُسَامَةُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:«أَتَشْفَعُ في حَدٍّ مِنْ حُدُودِ اللَّهِ تَعَالى؟» ثم قام فاحتطب ثُمَّ قَالَ: «إِنَّمَا أَهلَكَ الَّذينَ قَبْلَكُمْ أَنَّهمْ كَانُوا إِذا سَرَقَ فِيهم الشَّرِيفُ تَرَكُوهُ، وَإِذا سَرَقَ فِيهِمُ الضَّعِيفُ، أَقامُوا عَلَيْهِ الحَدَّ، وَايْمُ اللَّهِ لَوْ أَنَّ فاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ سَرَقَتَ لَقَطَعْتُ يَدَهَا»» متفقٌ عليه.
وفي رِوَاية: «فَتَلَوَّنَ وَجْهُ رسولِ الله ص، فَقَالَ: «أَتَشْفَعُ في حَدٍّ مِنْ حُدودِ الله،؟» قَالَ أُسَامَةُ: اسْتَغْفِرْ لي يا رسُولَ الله. قَالَ: ثُمَّ أمرَ بِتِلْكَ الـمرْأَةِ، فقُطِعَتْ يَدُهَا».
۱۷۷۰. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: مسألهی زنی از بنی مخزوم که مرتکب سرقت شده بود، قریش را نگران ساخت و در میان خود گفتند: چه کسی دربارهی(صرفنظر کردن از اجرای حد) او با پیامبر صصحبت کند و گفتند: چه کسی جرأت دارد جز اسامه بن زید که محبوب پیامبر صاست و اسامه (در این مورد که دست آن زن قطع نشود) با پیامبر صصحبت کرد؛ پیامبر صفرمودند: «آیا برای جلوگیری از اجرای حدی از حدود خداوند میانجیگری میکنی؟» سپس برخاستند و خطبهای ایراد کردند و فرمودند: «ای مردم! اقوامی که قبل از شما بودند، فقط به این دلیل هلاک شدند که آنان در میان خودشان هرگاه کسی بزرگ و صاحب منزلت مرتکب دزدی میشد، او را رها میکردند و اگر فردی ضعیف دزدی میکرد، بر او حد جاری میساختند؛ به خدا سوگند، اگر فاطمه دختر محمد هم دزدی کند، دستش را قطع خواهم کرد»» [۹۹۱].
در روایتی دیگر آمده است: «رنگ صورت پیامبر صتغییر کرد و سپس فرمودند: «آیا در حدی از حدود خدا شفاعت میکنی؟!» اسامه گفت: ای رسول خدا! برای من طلب آمرزش کن! اسامه میگوید: پیامبر صسپس در مورد آن زن حکم صادر فرمود و دستش قطع شد».
[۹۹۱] متفق علیه است؛ [خ (۶۷۸۸)، م (۱۶۸۸)]. [این حدیث قبلاً به شمارهی ۶۵۱، آمده است].
قال الله تعالی:
﴿وَٱلَّذِينَ يُؤۡذُونَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ بِغَيۡرِ مَا ٱكۡتَسَبُواْ فَقَدِ ٱحۡتَمَلُواْ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِينٗا٥٨﴾[الأحزاب: ۵۸].
«کسانی که مردان و زنان مؤمن را بدون اینکه کاری کرده و گناهی مرتکب شده باشند، آزار میدهند، مرتکب دروغی زشت و گناه آشکاری شدهاند».
۱۷۷۱- «وَعَنْ أَبي هُرَيْرَةَ سأَنَّ رَسُول اللَّهِ صقَالَ: «اتَّقُوا الَّلاعِنَيْن» قَالُوا ومَا الَّلاعِنَانِ؟ قَالَ: «الَّذِي يَتَخَلَّى في طَريقِ النَّاسِ أَوْ في ظِلِّهِمْ»» رواه مسلم.
۱۷۷۱. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «از دو کار نفرینآور بپرهیزید!»، صحابه گفتند: آن دو کار نفرینآور چیستند؟ فرمودند: «آنکه در سر راه مردم یا در سایهای که مردم از آن استفاده میکنند، قضای حاجت میکند»» [۹۹۲].
[۹۹۲] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۶۹)].
۱۷۷۲- «عَنْ جَابِرٍ س: أَنَّ رسُولَ اللَّهِ صنَهَى أَنْ يُبَال في المَاءِ الرَّاكدِ» رواهُ مسلم.
۱۷۷۲. «از جابر سروایت شده است که پیامبر صاز ادرار کردن در آب راکد نهی فرمودند» [۹۹۳].
[۹۹۳] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۸۱)].
۱۷۷۳- «عَنِ النُّعْمَانِ بْنِ بَشِيرٍ بأَنَّ أَبَاهُ أَتَى بِهِ رَسول اللَّهِ صفَقَالَ: إِنِّي نَحَلْتُ ابْني هذا غُلاماً كَانَ لي، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «أَكُلَّ وَلَدِكَ نَحلْتَهُ مِثْلَ هَذا؟» فَقَال: لا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «فأَرْجِعْهُ».
وفي رِوَايَةٍ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «أَفَعَلْتَ هَذا بِوَلَدِكَ كُلِّهِمْ؟» قَالَ: لا، قَالَ: «اتَّقُوا اللَّه وَاعْدِلُوا في أَوْلادِكُمْ» فَرَجَعَ أَبي، فَردَّ تلْكَ الصَّدَقَةَ.
وفي رِوَايَةٍ: فَقَال رسُولَ اللَّهِ ص: «يَا بَشِيرُ أَلَكَ وَلَدٌ سِوَى هَذا؟ قَالَ: نَعَمْ، قَال: «أَكُلَّهُمْ وَهَبْتَ لَهُ مِثْلَ هَذا؟» قَالَ: لا، قالَ: «فَلا تُشْهِدْني إِذاً فَإِنِّي لا أَشْهَدُ عَلى جَوْرٍ».
وَفي رِوَايَةٍ: «لا تُشْهِدْني عَلى جَوْرٍ».
وفي روايةٍ: «أَشْهدْ عَلى هذا غَيْرِي،» ثُمَّ قَالَ: «أَيَسُرُّكَ أَنْ يَكُونُوا إِلَيْكَ في الْبِرِّ سَوَاءً؟» قَالَ: بلى، قَالَ: «فَلا إِذاً»» متفقٌ عليه.
۱۷۷۳. «از نعمان بن بشیر بروایت شده است که پدرش او را به حضور پیامبر صآورد و گفت: من غلامی را که مال خودم بود، به این پسر بخشیدم، پیامبر صفرمودند: «آیا به تمام فرزندانت مانند آن را بخشیدهای؟» گفت: خیر، پیامبر صفرمودند: «پس از این بخشش رجوع کن (و غلام را به ملکیت خودت برگردان)»».
در روایتی دیگر آمده است: «پیامبر صفرمودند: «آیا چنین عملی را با تمام فرزندانت کردهای؟» گفت: خیر، فرمودند: «از خدا بترسید و عدالت را در بین فرزندان خود رعایت کنید»، بعد پدرم برگشت و آن بخشش را برگرداند».
در روایتی دیگر آمده است: «پیامبر صفرمودند: «ای بشیر! آیا غیر از این فرزند دیگری داری؟» گفت: بله، فرمودند: «آیا به همهی آنها چنین چیزی بخشیدهای؟» گفت: خیر، فرمودند: «پس مرا به شاهدی نگیر، زیرا من شاهد هیچ ناحقی نمیشوم»».
در روایتی دیگر آمده است: «پیامبر صفرمودند: «مرا شاهد ظلم نگردان»».
در روایتی دیگر آمده است: «پیامبر صفرمودند: «برای این کار شخصی غیر از من را به شاهدی بگیر!»، سپس فرمودند: «آیا دوست داری که فرزندانت در خوبی نسبت به تو، مثل هم باشند؟ گفت: بله، پیامبر صفرمودند: «پس در این صورت چنین کاری نکن»» [۹۹۴].
[۹۹۴] متفق علیه است؛ [خ (۲۵۸۶)، م (۱۶۲۳)].
۱۷۷۴- «عَنْ زَيْنَبَ بِنْتِ أَبي سَلَمَةَ بقَالَتْ: دَخَلْتُ عَلَى أُمِّ حَبِيبةَ لزَوْجِ النَّبِيِّ صحِينَ تُوُفِّي أَبُوها أَبُو سُفْيَانَ بْنُ حَرْبٍ س، فدَعَتْ بِطِيبٍ فِيهِ صُفْرَةُ خَلُوقٍ أَوْ غَيْرِهِ، فدَهَنَتْ مِنْهُ جَارِيَةً، ثُمَّ مَسَّتْ بِعَارِضَيْها. ثُمَّ قَالَتْ: وَاللَّهِ مَالي بِالطِّيبِ مِنْ حَاجَةٍ، غَيْرَ أَنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صيقُولُ عَلى المِنْبرِ: «لا يحِلُّ لامْرأَةٍ تُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ أَنْ تُحِدَّ عَلَى مَيِّتٍ فَوْقَ ثَلاثِ لَيَالٍ، إِلاَّ عَلى زَوْجٍ أَرْبَعَة أَشْهُرٍ وَعَشْراً» قَالَتْ زَيْنَبُ: ثُمَّ دَخَلْتُ عَلى زَيْنَبَ بنْتِ جَحْش لحِينَ تُوُفِّيَ أَخُوهَا، فَدَعَتْ بِطِيبٍ فَمَسَّتْ مِنْه، ثُمَّ قَالَتْ: أَمَا وَاللَّهِ مَالي بِالطِّيبِ مِنْ حاجَةٍ، غَيْرَ أَنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّه صيَقُولُ عَلى المِنْبَر: «لا يَحِلُّ لامْرَأَةٍ تُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَاليَوْم الآخِرِ أَنْ تُحِدَّ عَلى مَيِّتٍ فَوْقَ ثَلاَثٍ إِلاَّ عَلى زوجٍ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْراً»» متفقٌ عليه.
۱۷۷۴. «از زینب دختر ابی سلمه لروایت شده است که گفت: هنگام فوت ابوسفیان بن حرب سپدر ام حبیبه لهمسر پیامبر ص، نزد ام حبیبه لرفتم؛ عطری خواست که زردی یا عطر زعفران یا چیزی دیگر داشت، سپس به جاریهی خود مالید و بعد به صورت و گونههای خود زد و گفت: به خدا سوگند، من احتیاجی به عطر ندارم؛ اما از پیامبر صشنیدم که بر منبر فرمودند: «برای زنی که به خدا و روز آخرت ایمان دارد، حلال نیست که بیشتر از سه شب سوگواری کند، مگر برای شوهر، که چهارماه و ده روز برایش در عزا و سوگواری میماند». زینب میگوید: و نزد زینب دختر جحش لرفتم وقتی که برادرش مرده بود، او نیز عطر خواست و به سر و صورت خود زد و سپس گفت: به خدا سوگند، من به عطر احتیاجی ندارم؛ اما از پیامبر صشنیدم که بر منبر میفرمود: «برای زنی که به خدا و روز آخرت ایمان دارد، حلال نیست که بیشتر از سه شب سوگواری کند، مگر برای شوهر، که چهار ماه و ده روز برایش در عزا و سوگواری میماند»» [۹۹۵].
[۹۹۵] متفق علیه است؛ [خ (۱۲۸۰)، م (۱۴۸۶)].
۱۷۷۵- «عَنْ أَنَسٍ سقَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ صأَنْ يَبِيعَ حَاضِرٌ لِبَادٍ وَإِنْ كَانَ أَخَاهُ لأَبِيه وَأُمِّهِ» متفق عليه.
۱۷۷۵. «از انس سروایت شده است که گفت: پیامبر صنهی فرمودند از این که شهرنشین برای بادیهنشین (روستایی) چیزی بفروشد، اگرچه بادیهنشین برادر تنی او باشد» [۹۹۶]و [۹۹۷].
۱۷۷۶- «وَعَنِ ابْنِ عمَرَ قال: قالَ رَسول اللَّه ص: «لا تَتَلَقُّوُا السلَع حَتَّى يُهْبَطَ بِهَا إلى الأَسْواقِ»» متفقٌ عليه.
۱۷۷۶. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «به استقبال (کاروان فروشندگان) کالاها نروید و جنسشان را خریداری نکنید تا وقتی که به بازار آورده میشود (جنسی را که متعلق به شخص روستایی یا شهر دیگری است، تا قبل از رسیدن به بازار و اطلاع صاحبش از قیمت آن، خریداری نکنید)»» [۹۹۸].
۱۷۷۷- «وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ بقَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «لا تَتَلَقَّوُا الرُّكْبَانَ، وَلا يبِعْ حَاضِر لِبَادٍ»، فَقَالَ لَهُ طَاووسُ: ما «لا يَبِعْ حَاضِرٌ لِبادٍ؟» قال: لا يكُونُ لَهُ سَمْسَاراً» متفقٌ عليه.
۱۷۷۷. «از ابن عباس بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «با کاروان حامل اجناس، دیدار نکنید و اهل شهر برای بادیهنشین (روستایی) چیزی نفروشد». طاووس به ابن عباس گفت: فرمودهی ایشان که: «اهل شهر برای بادیهنشین (روستایی)» چیزی نفروشد، یعنی چه؟ گفت: برای او دلال و واسطه نشود» [۹۹۹].
۱۷۷۸- «وَعَنْ أَبي هُرَيْرَةَ سقَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ صأَنْ يَبِيعَ حَاضِرٌ لِبَادٍ وَلا تَنَاجَشُوا ولا يبع الرَّجُلُ عَلى بَيْع أَخيهِ، ولا يخطبْ عَلى خِطْبَةِ أَخِيهِ، ولا تسْألِ الـمرأةُ طلاقَ أخْتِهَا لِتَكْفَأ مَا في إِنَائِهَا.
وفي رِوَايَةٍ قَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّه صعَنِ التَّلقِّي وأن يَبْتَاعَ المُهَاجِرُ لأَعْرابيِّ، وأنْ تشْتَرِطَ الـمرْأَةُ طَلاقَ أُخْتِهَا، وَأنْ يَسْتَام الرَّجُلُ عَلى سوْمِ أخيهِ، ونَهَى عَنِ النَّجَشِ والتَّصْريةِ» متفقٌ عليه.
۱۷۷۸. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: پیامبر صاز این کارها نهی فرمودند: شهرنشین برای بادیهنشین (روستایی) چیزی بفروشد، شخص دیگری غیر از فروشنده، قیمت زیادی را بر کالا بگذارد تا مشتری را فریب دهد، انسان بر بیع برادرش بیع و بر خواستگاری او خواستگاری کند، زن طلاق خواهرش (دینی یا نسبی) را درخواست نماید تا ظرف او را بگرداند و محتوای آن را بریزد (کنایه از آن است که زندگی او را به نفع خود از هم بپاشد)».
در روایتی دیگر آمده است: «پیامبر صاین امور را منع فرمودند: انسان قبل از رسیدن کاروان تجارت به شهر، به استقبال ایشان برود و قبل از این که کاروان تجارت از قیمت شهر اطلاع یابد، وی کالا را از ایشان بخرد، شهرنشین برای بادیهنشین (روستایی) چیزی بفروشد، زن برای ازدواج خودش با مردی که زنی دیگر دارد، طلاق دادن دیگری را شرط بگیرد، شخص کالایی را بردارد و با قیمتی که مالک بدان راضی است، آن را بخرد، بعد مشتری دیگری بیاید و قیمت بیشتری بدهد تا فروشنده، کالا را به او بفروشد، فروشندهی حیوان شیرده، آن را مدتی ندوشد تا مشتری چنان تصور کند که پرشیر است» [۱۰۰۰].
۱۷۷۹- «وَعنِ ابْنِ عُمَرِ ب، أنَّ رَسُولَ اللَّهِ صقَالَ: «لا يبِعْ بَعْضُكُمْ عَلى بَيْعِ بعْضٍ، ولا يَخْطُبْ على خِطْبة أخِيهِ إلاَّ أنْ يَأْذَنَ لَهُ»» متفقٌ عليه، وهذا لَفْظُ مسلم.
۱۷۷۹. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «بعضی از شما بر بیع بعضی دیگر بیع و بر خواستگاری او خواستگاری نکند، مگر اینکه خواستگار اول به او اجازه بدهد»» [۱۰۰۱].
۱۷۸۰- «وَعَنْ عُقْبةَ بنِ عَامِرٍ سأنَّ رَسُولَ اللَّهِ صقَالَ: «المُؤْمِنُ أخُو المُؤمِن، فَلاَ يحِلُّ لِمُؤمِنٍ أنْ يبْتَاعَ عَلَى بَيْعِ أخِيهِ وَلاَ يَخْطِبْ علَى خِطْبَةِ أخِيه حتَّى يَذَر»» رواهُ مسلم.
۱۷۸۰. «از عقبه بن عامر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «مؤمن برادر مؤمن است، پس برای مؤمن حلال نیست که بر بیع برادر (دینی یا نسبی) خود بیع کند و از زنی که برادرش خواستگار اوست، خواستگاری نماید، تا وقتی که او خواستگاری را ترک کند»» [۱۰۰۲].
[۹۹۶] متفق علیه است؛ [خ (۲۱۶۱)، م (۱۵۲۳)]. [۹۹۷] [بادیهنشین یا غریبی چیزی را که مردم به آن نیاز دارند، برای فروش به شهر بیاورد و شهرنشین قبل از آنکه او قیمت آن را در بازار بداند،به او بگوید: این چیز را نگهدار تا من بعداً آن را به قیمت گرانتر برایت بفروشم و به وی دروغ بگوید ـ ویراستاران]. [۹۹۸] متفق علیه است؛ [خ (۲۱۶۵)، م (۱۵۱۸)]. [۹۹۹] متفق علیه است؛ [خ (۲۱۵۸)، م (۱۵۲۱)]. [۱۰۰۰] متفق علیه است؛ [خ (۲۱۴۰)، م (۱۵۱۵)]. [۱۰۰۱] متفق علیه است؛ [خ (۲۱۳۹)، م (۱۴۱۲)]. [آنچه در متن آمده، لفظ روایت مسلم است]. [۱۰۰۲] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۴۱۴)].
۱۷۸۱- «عَنْ أبي هُريْرةَ سقَالَ: قَال رَسُولُ اللَّهِ ص: «إنَّ اللَّه تَعَالى يَرضي لَكُمْ ثلاثاً، وَيَكْرَه لَكُمْ ثَلاثاً: فَيَرضي لَكُمْ أنْ تَعْبُدوه، وَلا تُشركُوا بِهِ شَيْئاً، وَأنْ تَعْتَصِموا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَلا تَفَرَّقُوا، ويَكْرهُ لَكُمْ: قِيلَ وَقَالَ، وَكَثْرَةَ السُّؤالِ، وإضَاعَةَ المَالِ»» رواه مسلم، وتقدَّم شرحه.
۱۷۸۱. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند، سه کار شما را دوست دارد (و بدان امر میکند) و سه کار شما را ناپسند و ناخوش میدارد (و از آن نهی میکند)؛ این که او را بپرستید و چیزی را شریک او قرار ندهید و نیز این که همهی شما به ریسمان خدا محکم دست بگیرید و متفرق نشوید را دوست دارد و بازگفتن هر سخنی که شنیده شده و زیاد سؤال کردن (در چیزی که فایدهای ندارد)، ضایع کردن مال و صرف آن در مصارف غیر مشروع را از شما ناپسند و ناخوش میدارد»» [۱۰۰۳].
۱۷۸۲- «وَعَنْ وَرَّادٍ كَاتِبِ المُغِيرَةِ بن شُعْبَة قالَ: أمْلَى عَلَيَّ المُغِيرَةُ بنُ شُعبةَ في كتاب إلى مُعَاويَةَ س، أنَّ النبيِّ صكَانَ يَقُول في دبُرِ كُلِّ صَلاةٍ مَكْتُوبَةٍ: «لاَ إلَهَ إلاَّ اللَّه وَحدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ، لَهُ المُلْكُ وَله الْحَمْد وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ، اللَّهُمَّ لاَ مانِعَ لِمَا أعْطَيْتَ، وَلاَ مُعْطِيَ لِمَا مَنَعْتَ، وَلاَ ينْفَعُ ذَا الجَدِّ مِنْكَ الْجَدُّ» وَكَتَبَ إلَيْهِ أنَّهُ «كَانَ يَنْهَى عَنْ قِيل وقَالَ، وإضَاعَةِ المَالِ، وَكَثْرةِ السُّؤَالِ، وَكَانَ يَنْهَى عَنْ عُقُوقِ الأُمَّهاتِ، ووأْدِ الْبَنَاتِ، وَمَنْعٍ وهَاتِ»» متفقٌ عَلَيْهِ، وسبق شرحه.
۱۷۸۲. «از وراد کاتب مغیره بن شعبه سروایت شده است که گفت: مغیره نامهای برای حضرت معاویه سبر من خواند که در آن آمده بود که پیامبر صپشت سر هر نماز فریضهای میفرمود: «لاَ إلَهَ إلاَّ اللَّه وَحدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ، لَهُ المُلْكُ وَله الْحَمْد وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ، اللَّهُمَّ لاَ مانِعَ لِمَا أعْطَيْتَ، وَلاَ مُعْطِيَ لِمَا مَنَعْتَ، وَلاَ ينْفَعُ ذَا الجَدِّ مِنْكَ الْجَدُّ: هیچ خدایی جز خدای یکتا نیست که یگانه و بیشریک است، سلطنت و ملک و سپاس و ستایش، از آن او و سزاوار اوست و او بر هر چیز تواناست؛ خداوندا! هیچ مانعی در برابر آنچه عطا کردی، نیست و هیچ عطا کنندهای برای آنچه مانع شدی، نیست و ثروت هیچ صاحب ثروتی در مقابل تو بهرهای به او نمیرساند». و به او نوشت که پیامبر صاز بازگفتن هر سخنی که شنیده شده، ضایع کردن مال و صرف آن در مصارف غیر مشروع، زیاد سؤال کردن (در چیزی که فایدهای ندارد)، رنجانیدن مادر، دفن دختران زنده، منع واجبات و طلب مال دیگران، نهی فرمودند»» [۱۰۰۴].
[۱۰۰۳] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۷۱۵)]. [روایتی دیگر از این حدیث به شمارهی ۳۴۰، گذشت]. [۱۰۰۴] متفق علیه است؛ [خ (۶۴۷۳)، م (۳-۱۳۴۱)]. و شرح آن [به شمارهی ۳۴۰، گذشت].
۱۷۸۳- «عَن أبي هُرَيْرَة سعَنْ رَسُولِ اللَّه صقَال: «لاَ يشِرْ أحَدُكُمْ إلَى أخِيهِ بِالسِّلاَحِ، فَإنَّهُ لاَ يَدْرِي لَعَلَّ الشَّيْطَانَ يَنْزِعُ في يَدِهِ، فَيَقَعَ في حُفْرَةٍ من النَّارِ»» متفقٌ عليهِ.
وفي رِوَايةٍ لِـمُسْلِمٍ قَالَ: قَالَ أبُو الْقَاسِمِ ص: «مَنْ أشارَ إلَى أخيهِ بِحَدِيدَةٍ، فَإنَّ المَلائِكةَ تَلْعنُهُ حتَّى يَنْزِعَ، وإنْ كَان أخَاهُ لأبِيهِ وأُمِّهِ».
قَوْلُهُ ص: «يَنْزِع» ضُبِطَ بالْعَيْنِ الـمُهْمَلَةِ مَعَ كَسْرِ الزَّاي، وبالْغَيْنِ الـمُعْجَمَةِ مع فتحِها ومعناهـمـا مُتَقَارِبٌ، مَعَنْاهُ بِالـمهْمَلَةِ يَرْمِي، وبالـمُعجمَةِ أيْضاً يَرْمِي وَيُفْسِدُ، وَأَصْلُ النَّزْعِ: الطَّعنُ وَالْفَسَادُ.
۱۷۸۳. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هیچ یک از شما با سلاح به برادرش اشاره نکند و به طرف او نگیرد، زیرا او نمیداند، شاید شیطان آن را از دستان او خارج کند (و وی را به زدن ضربه وسوسه کند و طرف کشته شود و آنگاه) او در حفرهای از آتش بیفتد»» [۱۰۰۵].
در روایتی دیگر از مسلم آمده است که گفت: ابوالقاسم صفرمودند: «کسی که با شمشیر یا سلاح آهنی به برادرش اشاره کند و آن را به طرف او بگیرد تا آن را به زمین میگذارد، فرشتگان او را لعنت میکنند، حتی اگرچه برادر تنیش باشد».
۱۷۸۴- «وَعَنْ جابرٍ سقَالَ: «نَهَى رسُولُ اللَّه صأنْ يُتَعَاطَى السَّيْفُ مَسْلُولاً»» رواهُ أبو داود، والترمذي وقال: حديثٌ حسَنٌ.
۱۷۸۴. «از جابر سروایت شده است که گفت: پیامبر صاز این که شمشیر، برهنه دست به دست شود، نهی فرمودند» [۱۰۰۶].
[۱۰۰۵] متفق علیه است؛ [خ (۷۰۷۲)، م (۲۶۱۷)]. [۱۰۰۶] ابوداود [(۲۵۸۸)] و ترمذی [(۲۱۶۴)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیثی حسن است.
۱۷۸۵- «عَنْ أبي الشَّعْثاءِ قال: كُنَّا قُعُوداً مع أبي هُريْرةَ سفي الـمسْجِدِ، فَأَذَّنَ الـمؤَذِّنُ، فَقَام رَجُلٌ مِنَ الـمسْجِدِ يَمْشِي، فَأتْبعهُ أبُو هُريْرةَ بصَرهُ حتَّى خَرجَ مِنَ الـمسْجِدِ، فقَالَ أبُو هُريْرَةَ: أمَّا هَذَا فَقَدْ عصَى أبَا الْقَاسِمِ ص» رواه مسلم.
۱۷۸۵. «از ابوشعثاء روایت شده است که گفت: ما با ابوهریره سدر مسجد نشسته بودیم و مؤذن اذان گفت، مردی از مسجد برخاست و رفت؛ ابوهریره سبا چشم او را دنبال کرد تا از مسجد خارج شد و آنگاه گفت: این مرد نسبت به ابوالقاسم صنافرمانی کرد» [۱۰۰۷].
[۱۰۰۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۶۵۵)].
۱۷۸۶- «عَنْ أبي هُريْرَةَ س، قَال: قَالَ رَسُولُ اللَّه ص: «مَنْ عُرِضَ عَلَيْهِ ريْحَانٌ، فَلا يَرُدَّهُ، فَإنَّهُ خَفيفُ المَحْملِ، طَيِّبُ الرِّيحِ»» رواهُ مسلم.
۱۷۸۶. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس ریحانی به او داده شد، آن را رد نکند زیرا ریحان، سبک و خوشبوست»» [۱۰۰۸].
۱۷۸۷- «وَعَنْ أنَسِ بنِ مَالِكٍ سأنَّ النبيَّ صكَانَ لا يَرُدُّ الطِّيبَ» رواهُ البُخاري.
۱۷۸۷. «از انس بن مالک سروایت شده است که پیامبر صهرگز چیز خوشبو را رد نمیکرد» [۱۰۰۹].
[۱۰۰۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۲۵۳)]. [۱۰۰۹] بخاری روایت کرده است؛ [(۲۵۸۲)].
۱۷۸۸- «عَنْ أبي مُوسى الأشْعرِيِّ سقَالَ: سَمِعَ النَّبيُّ صرَجُلاً يُثْني عَلَى رَجُلٍ وَيُطْرِيهِ في الـمدْحَةِ، فَقَالَ: «أهْلَكْتُمْ، أوْ قَطعْتُمْ ظَهرَ الرَّجُلِ»» متفقٌ عليهِ.
«وَالإطْرَاءُ»: الـمُبالَغَةُ في الـمَدْحِ.
۱۷۸۸. «از ابوموسی اشعری سروایت شده است که گفت: پیامبر صشنید که مردی، مردی دیگر را ستایش میکند و در مدح او مبالغه مینماید، فرمودند: «پشت مرد را نابود کردید ـ یا پشت او را شکستید»» [۱۰۱۰].
۱۷۸۹- «وَعَنْ أبي بَكْرَة سأنَّ رجُلاً ذَكِرَ عِنْدَ النبي ص، فَأَثْنَى عَلَيْهِ رَجُلٌ خَيْراً، فَقَالَ النبي ص: «ويْحَكَ قَطَعْت عُنُقَ صَاحِبكَ» يقُولُهُ مِرَاراً «إنْ كَانَ أحَدُكُمْ مَادِحاً لا مَحَالَةَ، فَلْيَقُلْ: أَحْسِبُ كَذَا وكَذَا إنْ كَانَ يَرَى أنَّهُ كَذَلِكَ، وَحَسِيبُهُ اللَّه، ولاَ يُزَكَّى علَى اللَّهِ أحَدٌ»» متفق عليه.
۱۷۸۹. «از ابی بکره سروایت شده است که گفت: مردی را در حضور پیامبر صنام بردند، شخصی او را به خیر ستایش کرد، پیامبر صفرمودند: «وای بر تو! گردن دوستت را قطع کردی»، و این جمله را چندبار تکرار کردند (و فرمودند): «اگر یکی از شما ناچار است که دیگری را مدح کند، بگوید: گمان میکنم او چنین و چنان است آن هم اگر باور دارد که او چنان است (این را بگوید) و حسابگر دقیق او خداست و نزد خدا (که از همهچیز آگاه است) کسی تزکیه و تطهیر نمیشود (یعنی کسی نمیتواند به عاقبت شخصی حکم کند)»» [۱۰۱۱].
۱۷۹۰- «وَعَنْ هَمَّامِ بنِ الْحَارِثِ، عنِ المِقْدَادِ سأنَّ رَجُلاً جعَل يَمْدَحُ عُثْمَانَ س، فَعَمِدَ المِقْدادُ، فَجَثَا عَلَى رُكْبَتَيْهِ، فَجَعَلَ يَحْثُو في وَجْهِهِ الْحَصْبَاءَ، فَقَالَ لَهُ عُثْمَانُ: مَا شَأْنُكَ؟ فَقَالَ: إنَّ رَسُولَ اللَّهِ صقَالَ: «إذَا رَأَيْتُمُ المَدَّاحِينَ، فَاحْثُوا في وَجُوهِهِمُ التُّرابَ»» رَوَاهُ مسلم.
فَهَذِهِ الأحَادِيثُ في النَّهْيِ، وَجَاءَ في الإبَاحَةِ أحَادِيثُ كثِيرَةٌ صَحِيحَةٌ.
قَالًَ العُلَمَـاءُ: وَطريقُ الجَمْعِ بَيْنَ الأحَادِيثِ أنْ يُقَالَ: إنْ كَانَ الـمَمْدُوحُ عِنْدَهُ كَمَـالُ إيمَـانٍ وَيَقِينٍ، وَريَاضَةُ نَفْسٍ، وَمَعْرِفَة تَامَّةٌ بِحَيْثُ لا يَفْتَتِنُ، وَلا يَغْتَرُّ بِذَلِكَ، وَلا تَلْعَبُ بِهِ نَفْسُهُ، فَلَيْسَ بِحَرَامٍ وَلا مَكْرُوهٍ، وإنْ خِيفَ عَلَيْهِ شَيءٍ منْ هَذِهِ الأمُورِ كُرِهَ مَدْحُهُ في وَجْهِهِ كَرَاهَةً شَدِيدَةً، وعَلَى هَذَا التَّفْصِيلِ تُنزَّلُ الأحاديثُ المُختَلفَة في ذَلِكَ. وَمِـمَّـا جَاءَ في الإبَاحَةِ قَوْلُهُ صلأبي بَكْرٍ س: «أرْجُو أنْ تَكُونَ مِنْهُمْ» أيْ: مِنَ الَّذِينَ يُدْعَوْنَ مِنْ جَمِيعِ أبْوابِ الْجَنَّةِ لِدُخُولِـهَا، وفي الحَديثِ الآخَرِ: «لَسْتَ مِنْهُمْ» أيْ: لَسْتَ مِنَ الَّذِينَ يُسْبِلُونَ أُزُرَهُمْ خُيَلاءَ. وَقَالَ صلِعُمَرَ س: «مَا رَآكَ الشَّيْطَانُ سَالِكاً فَجّا إلاَّ سلكَ فَجّا غَيْرَ فَجِّك»، وَالأحَادِيثُ في الإبَاحَةِ كَثِيرَةٌ، وَقَدْ ذَكَرْتُ جُمْلَةً مِنْ أطْرَافِهَا في كتاب: «الأذْكَار».
۱۷۹۰. «از همام بن حارث از مقداد سروایت شده است که گفت: مردی، شروع به مدح حضرت عثمان سکرد، مقداد برخاست و بر روی زانو نشست و شروع به انداختن ریگهای ریز به صورت آن مرد کرد، حضرت عثمان سبه او گفت: چرا چنین کردی؟ مقداد گفت: پیامبر صفرمودند: «وقتی ثناگویان و مداحان را دیدید، بر صورت آنان خاک بپاشید»» [۱۰۱۲].
این احادیث در نهی از مداحی است و در مباح بودن آن نیز، احادیث صحیح زیادی وجود دارد.
علما گفتهاند: طریق جمع میان این دو نوع احادیث، آن است که اگر ستایش شده، دارای کمال ایمان و یقین و ریاضت نفس و معرفت کمال باشد، به طوری که دچار فتنه نشود و بدان مغرور نگردد و نفسش او را به بازی نگیرد، مدح چنین شخصی حرام و مکروه نیست ولی اگر خوف یکی از این صفات مذمومه در او موجود بود، مدح او در مقابل خودش سخت مکروه است و بنابراین تفصیل، احادیث مختلف در این مورد بر معنی خود حمل میشود و از جمله احادیثی که در مباح بودن مدح وارد شده است، فرمودهی پیامبر صبه حضرت ابوبکر ساست که گفت: «امیدوارم تو از جملهی آنان باشی»، یعنی: از کسانی که از هر دری از درهای بهشت برای ورود به آن دعوت میشوند و در حدیث دیگر به او فرمودند: «تو از آنها نیستی»، یعنی: از کسانی که شلوارشان را از روی تکبر دراز میکنند و در حدیث دیگری به حضرت عمر سفرمودند: «شیطان در هر راهی تو را در حال عبور ببیند، راهی دیگر غیر از راه تو را در پیش میگیرد» و احادیث در اباحهی مدح زیاد است و من بعضی از آنها را در کتاب «اذکار» ذکر کردهام.
[۱۰۱۰] متفق علیه است؛ [خ (۲۶۶۳)، م (۳۰۰۱)]. [۱۰۱۱] متفق علیه است؛ [خ (۲۶۶۲)، م (۳۰۰۰)]. [۱۰۱۲] مسلم روایت کرده است؛ [(۳۰۰۲)].
قال الله تعالی:
﴿أَيۡنَمَا تَكُونُواْ يُدۡرِككُّمُ ٱلۡمَوۡتُ وَلَوۡ كُنتُمۡ فِي بُرُوجٖ مُّشَيَّدَةٖۗ﴾[النساء: ۷۸].
«هر کجا که باشید، مرگ شما را در مییابد، اگرچه در برجهای محکم و استوار ساکن باشید».
و قال تعالی:
﴿وَلَا تُلۡقُواْ بِأَيۡدِيكُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُكَةِ﴾[البقرة: ۱۹۵]
«با دستهای خود، خویشتن را به هلاکت نیفکنید».
۱۷۹۱- «وَعَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ بأنَّ عُمَر بْنِ الْخَطَّابِ سخَرَجَ إلَى الشَّامِ حَتَّى إذَا كَانَ بِسَرْغَ لَقِيَهُ أُمَراءُ الأجْنَادِ - أبُو عُبَيْدَةَ بْنُ الجَرَّاحِ وَأصْحَابُهُ - فَأَخْبَرُوهُ أنَّ الْوبَاءَ قَدْ وَقَعَ بالشَّامِ، قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: فَقَالَ لي عُمَرُ: ادْعُ لي المُهاجرِين الأوَّلِينَ فَدَعَوتُهم، فَاسْتَشَارهم، وَأَخْبرَهُم أنَّ الْوَبَاءَ قَدْ وَقَعَ بِالشَّامِ، فَاخْتلَفوا، فَقَالَ بَعْصُهُمْ: خَرَجْتَ لأَمْرٍ، ولا نَرَى أنْ تَرْجِعَ عَنْهُ. وَقَالَ بَعْضُهُمْ: مَعَكَ بَقِيَّة النَّاسِ وَأصْحَابُ رسُولِ اللَّه ص، وَلا نَرَى أنْ تُقْدِمَهُم عَلَى هذا الْوَبَاءِ، فَقَالَ: ارْتَفِعُوا عَنِّي، ثُـمَّ قَالَ: ادْعُ لي الأَنْصَارَ، فَدعَوتُهُم، فَاسْتَشَارهمْ، فَسَلَكُوا سَبِيلَ المُهاجرِين، وَاختَلَفوا كَاخْتلافهم، فَقَال: ارْتَفِعُوا عَنِي، ثُمَّ قَالَ: ادْعُ لي مَنْ كَانَها هُنَا مِنْ مَشْيَخَةِ قُرَيْشٍ مِنْ مُهَاجِرةِ الْفَتْحِ، فَدَعَوْتُهُمْ، فَلَمْ يَخْتَلِفْ عليه مِنْهُمْ رَجُلانِ، فَقَالُوا: نَرَى أنْ تَرْجِعَ بِالنَّاسِ وَلاَ تُقْدِمَهُم عَلَى هَذَا الْوَبَاءِ، فَنَادى عُمَرُ سفي النَّاسِ: إنِّي مُصْبِحٌ عَلَى ظَهْرِ، فَأَصْبِحُوا عَلَيْهِ: فَقَال أبُو عُبَيْدَةَ ابْنُ الجَرَّاحِ س: أَفِرَاراً مِنْ قَدَرِ اللَّه؟ فَقَالَ عُمَرُ س: لَوْ غَيْرُكَ قَالَهَا يَا أبَا عُبيْدَةَ، وكَانَ عُمَرُ يَكْرَهُ خِلافَهُ، نَعَمْ نَفِرُّ منْ قَدَرِ اللَّه إلى قَدَرِ اللَّه، أرأَيْتَ لَوْ كَانَ لَكَ إبِلٌ، فَهَبَطَتْ وَادِياً لهُ عُدْوَتَانِ، إحْدَاهُمَا خَصْبةٌ، والأخْرَى جَدْبَةٌ، ألَيْسَ إنْ رَعَيْتَ الخَصْبَةَ رعَيْتَهَا بقَدَرِ اللَّه، وإنْ رَعَيْتَ الجَدْبَةَ رعَيْتَهَا بِقَدَر اللَّه، قَالَ: فجَاءَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ س، وَكَانَ مُتَغَيِّباً في بَعْضِ حَاجَتِهِ، فَقَال: إنَّ عِنْدِي مِنْ هَذَا عِلْماً، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّه صيَقُولُ: «إذَا سَمِعْتُمْ بِهِ بِأرْضٍ، فلاَ تَقْدمُوا عَلَيْهِ، وإذَا وَقَعَ بِأَرْضٍ وَأَنْتُمْ بِهَا، فَلا تخْرُجُوا فِرَاراً مِنْهُ» فَحَمِدَ اللَّه تَعَالى عُمَرُ سوَانْصَرَفَ» متفقٌ عليه.
والْعُدْوَةُ: جانِبُ الْوادِي.
۱۷۹۱. «از ابن عباس بروایت شده است که حضرت عمر سبه قصد شام حرکت کرد تا به سرغ (روستایی در تبوک) رسید، در آنجا امرای لشکر ـ یعنی ابوعبیده سو... ـ با او ملاقات کردند، به او خبر دادند که در شام وبا شایع شده است، ابن عباس میگوید: حضرت عمر سبه من گفت: مهاجرین نخستین را پیش من بخوان، من آنان را دعوت کردم، حضرت عمر سبا آنها مشورت کرد و به آنان خبر داد که در شام و با شایع شده است، (آیا به شام برویم یا نرویم)، آنان با هم اختلاف کردند، بعضی از ایشان میگفتند: برای کاری (از مدینه) خارج شدهای و صلاح نمیبینیم که از آن پشیمان شوی و برگردی و جمعی دیگر میگفتند: بقیهی مردم و اصحاب پیامبر صهم با تو هستند و مصلحت نمیدانیم که آنان را به این بیماری مبتلا کنی؛ فرمود: از نزد من برخیزید و بروید! سپس فرمود: انصار را برای من بخوان، ایشان را خواندم؛ با آنان نیز مشورت کرد، ایشان نیز راه مهاجران را پیمودند و مثل ایشان اختلافنظر داشتند، به ایشان نیز فرمودند: از پیش من بروید! سپس فرمودند: هرکس از پیران قریش از مهاجران فتح مکه اینجاست، او را پیش من بخوان، ابن عباس میگوید: ایشان را دعوت کردم و از آنها حتی دو نفر هم با هم اختلاف نداشتند و همهی آنها گفتند: صواب را در آن میبینیم که مردم را برگردانی و آنها را به این وبا نسپاری؛ بعد حضرت عمر سدر میان مردم اعلام کرد: من صبح، سواره و آمادهی بازگشت هستم، شما هم آمادهی حرکت باشید و ابوعبیده سگفت: آیا برمیگردید و از مقدرات خداوند فرار میکنید؟! حضرت عمر سفرمود: ای ابوعبیده! کاش کسی غیر از تو این سؤال را مینمود! ـ و حضرت عمر سمخالفت با او را دوست نداشت ـ و فرمود: بله، از مقدرات خداوند بهسوی مقدرات خداوند فرار میکنیم؛ به من بگو: اگر تو شتری داشته باشی و آن شتر در درهای ـ که دو تپه دارد و یک تپه، سرسبز و پرحاصل و یکی، خشک و کم حاصل است ـ فرود آید، آیا اگر شتر را در تپهی سرسبز بچرانی، مگر نه این که به تقدیر خداوند چراندهای و اگر در تپه ی خشک و بیعلف هم بچرانی مگر نه اینکه به تقدیر خداوند چرانده ای؟! ابن عباس میگوید: در این هنگام عبدالرحمن بن عوف سکه به دنبال یک کار خودش رفته و غایب بود، سر رسید و گفت: در این بحث شما، نزد من دانشی (فرمایشی از پیامبر ص) موجود است؛ از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «وقتی شنیدید که در سرزمینی و با شایع شده است، به آنجا نروید و هرگاه در جایی که شما در آن هستید، وبا شایع شد، از آن خارج نشوید». حضرت عمر سحمد خدای را به جا آورد و (با اطمینان خاطر) برگشتند» [۱۰۱۳].
۱۷۹۲- «وَعَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ سعنِ النَّبِيِّ صقَالَ: «إذَا سمِعْتُمْ الطَّاعُونَ بِأَرْضٍ، فَلاَ تَدْخُلُوهَا، وَإذَا وقَعَ بِأَرْضٍ، وَأَنْتُمْ فِيهَا، فَلاَ تَخْرُجُوا مِنْهَا»» متفقٌ عليهِ.
۱۷۹۲. «از اسامه بن زید سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرگاه به شما خبر رسید که در یک سرزمین وبا شیوع پیدا کرده است، داخل آن نشوید و هرگاه وبا در سرزمینی شیوع یافت که شما در آن سرزمین ساکن هستید، از آن خارج نگردید»» [۱۰۱۴].
[۱۰۱۳] متفق علیه است؛ [خ (۵۷۲۹)، م (۲۲۱۹)]. [۱۰۱۴] متفق علیه است؛ [خ (۵۷۲۸)، م (۲۲۱۸)].
قال الله تعالی:
﴿وَمَا كَفَرَ سُلَيۡمَٰنُ وَلَٰكِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ ٱلنَّاسَ ٱلسِّحۡرَ﴾[البقرة: ۱۰۲].
«سلیمان هرگز کفر نورزید، بلکه شیاطین کفر ورزیدند که به مردم سِحر میآموختند».
۱۷۹۳- «وَعَنْ أبِي هُرَيْرَةَ سعَنِ النبيِّ صقَالَ: «اجْتَنِبُوا السَّبْعَ المُوبِقَاتِ» قَالُوا: يَا رسُولَ اللَّهِ وَمَا هُنَّ؟ قَالَ: «الشِّرْكُ بِاللَّهِ، السِّحْرُ، وَقَتْلُ النَّفْسِ التي حرَّمَ اللَّه إلاَّ بِالْحَقِّ، وَأَكْلُ الرِّبَا، وَأكْلُ مَالِ اليتيم، والتَّوَلِّي يَوْمَ الزَّحْفِ، وقَذفُ المُحْصنَات المُؤمِناتِ الْغَافِلات»» متفقٌ عليه.
۱۷۹۳. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «از هفت گناه مهلک پرهیز کنید»، گفتند: ای رسول خدا! آنها چه گناهانی هستند؟ پیامبر صفرمودند: «شرک به خدا، سحر،قتل نفسی که خداوند کشتن آن را حرام گردانیده است جز به حق، رباخواری، خوردن مال یتیم، رویگردانی از میدان جنگ و نسبت دادن تهمت زنا و زنان پاکدامن مؤمن که از گناه بیخبرند»» [۱۰۱۵].
[۱۰۱۵] متفق علیه است؛ [خ (۲۷۶۶)، م (۸۹)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۱۶۱۴، آمده است].
۱۷۹۴- «عَنْ ابْنِ عُمَرَ بقَالَ: «نَهَى رَسُولُ اللَّه صأنْ يُسَافَرَ بالقرآن إلَى أرْضِ الْعَدُوِّ»» متفقٌ عليه.
۱۷۹۴. «از ابن عمر بروایت شده است که گفت: پیامبر صاز همراه بردن قرآن در سفر به سرزمین دشمن، نهی فرمودند» [۱۰۱۶].
[۱۰۱۶] متفق علیه است؛ [خ (۲۹۹۰)، م (۱۸۶۹)].
۱۷۹۵- «عَنِ أمِّ سَلَمَةَ لأنَّ رَسُولَ اللَّه صقَالَ: «الَّذِي يَشْرَبُ في آنِيَةِ الْفِضَّةِ إنَّمَا يُجَرْجِرُ في بَطْنِهِ نَار جَهَنَّمَ»» متفقٌ عليه.
وفي روايةٍ لـمُسْلمٍ: «إنَّ الَّذِي يَأكُلُ أوْ يَشْربُ في آنيةِ الْفِضَّةِ وَالذَّهَب».
۱۷۹۵. «از ام المؤمنین ام سلمه لروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس در ظروف (طلا و) نقره بنوشد، آتش دوزخ را در شکم خود فرو میریزد»» [۱۰۱۷].
در روایتی دیگر از مسلم آمده است: «کسی که در ظروف طلا و نقره بخورد یا بنوشد».
۱۷۹۶- «وعنْ حُذَيْفَةَ سقالَ: إنَّ النبيَّ صنَهَانَا عَنِ الحَرِيرِ، والدِّيباجِ، وَالشُّرْب في آنِيَةِ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ، وقال: «هُنَّ لهُمْ في الدُّنْيَا وَهِيَ لَكُمْ في الآخِرةِ»» متفقٌ عليهِ.
وفي روايةٍ في الصَّحِيحَيْنِ: «عَنْ حُذَيْفَةَ س: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّه صيَقُولُ: «لا تَلْبِسُوا الحَرِيرَ وَلا الدِّيبَاجَ، ولا تَشْرَبُوا في آنيَةِ الذَّهَبِ والْفِضَّةِ وَلا تَأْكُلُوا في صِحَافِهَا»».
۱۷۹۶. «از حذیفه سروایت شده است که گفت: پیامبر صما را از پوشیدن حریر و پارچههای ابریشمی و زینتی و نوشیدن در ظروف طلا و نقره، نهی کرده و فرمودند: «آنها در دنیا، برای ایشان (کافران) و در آخرت، برای شماست»» [۱۰۱۸].
در روایتی دیگر در صحیحین «از حذیفه سآمده است: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «حریر و ابریشم نپوشید و در ظروف طلا و نقره چیزی ننوشید و در ظروف و سینیهای ساخته شده از آنها چیزی نخورید»».
۱۷۹۷- «وعَنْ أنس بن سِيرينَ قال: كنْتُ مَع أنَسِ بن مالك سعِنْد نَفَرٍ مِنَ المجُوسِ، فَجِيءَ بفَالُودَجٍ عَلى إنَاءٍ مِنْ فِضَّةٍ، فَلَمْ يأكُلْهُ، فَقِيلَ لَهُ حوِّلهُ فحوَّلَه عَلى إنَاءٍ مِنْ خَلَنْج، وجِيءَ بِهِ فأَكَلَهُ» رواه البيهقي بإسْنادٍ حَسنٍ.
«الخَلَنْجُ»: الجَفْنَة.
۱۷۹۷. «از انس بن سیرین روایت شده است که گفت: با انس بن مالک سدر میان چند نفر زرتشتی بودیم، آنها در ظرفی نقره، پالوده (نوعی حلوا که با آب و آرد و عسل درست میشود) آوردند، انس سآن را نخورد، به کسی که پالوده را آورده بود، گفته شد: ظرف آن را تغییر بده و او آن را در کاسهای چوبین ریخت و آورد و آنگاه انس سآن را خورد» [۱۰۱۹].
[۱۰۱۷] متفق علیه است؛ [خ (۵۶۳۴)، م (۲۰۶۵)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۷۷۸، آمده است]. [۱۰۱۸] متفق علیه است؛ [خ (۵۶۳۳)، م (۲۰۶۷)]. [روایت اول این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۷۷۷، آمده است]. [۱۰۱۹] بیهقی [(۱/۲۸)] به اسناد حسن (نیکو) روایت کرده است.
۱۷۹۸- «عَنْ أنسٍ سقالَ: نَهَى النبي صأنْ يَتَزَعْفَر الرَّجُلُ» متفقٌ عليه.
۱۷۹۸. «از انس سروایت شده است که گفت: پیامبر صاز این که مردی زعفران را به بدن بساید یا لباسش را با آن رنگ کند، نهی فرمودند» [۱۰۲۰].
۱۷۹۹- «وعنْ عبدِ اللَّه بنِ عَمْرو بن العاص بقالَ: رأَى النبي صعَلَيَّ ثَوْبَيْنِ مُعَصْفَرين فَقَال: «أمُّكَ أمَرَتْكَ بهذا؟» قلتُ: أغْسِلُهُمَا؟ قال: «بلْ أحْرقْهُما»».
وفي روايةٍ، فقال: «إنَّ هذا منْ ثيَابِ الكُفَّار فَلا تَلْبسْهَا» رواه مسلم.
۱۷۹۹. «از عبدالله بن عمرو بن عاص بروایت شده است که گفت: پیامبر صبر تن من، دو قواره لباس معصفر (رنگ شده با عصفر که مادهای زرد رنگ است) دید، فرمودند: «مادرت تو را به (پوشیدن) این امر کرده است؟!»گفتم: آنها را بشویم؟ فرمودند: «بلکه آنها را بسوزان!»».
در روایتی دیگر آمده است که فرمودند: «این از لباس کافران است، آنها را نپوش» [۱۰۲۱].
[۱۰۲۰] متفق علیه است؛ [خ (۵۸۴۶)، م (۲۱۰۱)]. [۱۰۲۱] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۰۷۷)].
۱۸۰۰- «عَنْ عليٍّ سقالَ: حَفِظْتُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص: «لا يُتْمَ بَعْدَ احْتِلامٍ، وَلا صُمَاتَ يَوْمٍ إلى اللَّيْلِ»» رواه أبو داود بإسناد حسن.
قالَ الخَطَّابي في تفسيرِ هذا الحديثِ: كَانَ مِنْ نُسُكِ الجاهِلِيَّة الصّمَـاتُ، فَنُهُوا في الإسْلامِ عَنْ ذلكَ، وأُمِرُوا بِالذِّكْرِ وَالحَدِيثِ بالخَيْرِ.
۱۸۰۰. «از حضرت علی سروایت شده است که گفت: از پیامبر صبه یاد دارم که فرموند: «بعد از بلوغ، یتیمی نمیماند و سکوت کردن روز تا شب، درست نیست»» [۱۰۲۲].
خطابی در تفسیر این حدیث گفته است: سکوت، از عبادات دورهی جاهلیت بود، و در اسلام از آن نهی شده است و مردم به ذکر خدا و سخن گفتن نیکو امر شدهاند.
۱۸۰۱- «وعَنْ قيس بن أبي حازِمٍ قالَ: «دَخَلَ أبُو بكرٍ الصِّدِّيقُ سعلى امْرَأَةٍ مِنَ أحْمَسَ يُقَالُ لهَا: زَيْنَبُ، فَرَآهَا لا تَتَكَلَّم. فقالَ: «مَالهَا لا تَتَكَلَّمُ»؟ فقالُوا: حَجَّتْ مُصْمِتَةً، فقالَ لهَا: «تَكَلَّمِي فَإِنَّ هذا لا يَحِلُّ، هذا منْ عَمَلِ الجَاهِلِية»»، فَتَكَلَّمَت. رواه البخاري.
۱۸۰۱. «از قیس بن ابی حازم روایت شده است که گفت: حضرت ابوبکر سنزد زنی از قبیلهی احمس رفت که او را زینب میگفتند و دید که او صحبت نمیکند، فرمودند: چرا چیزی نمیگوید: گفتند: در (همین) حال سکوت حج کرده است؛ به او فرمود: صحبت کن! زیرا این حلال نیست و از رفتار دورهی جاهلیت است و زن صحبت کرد» [۱۰۲۳].
[۱۰۲۲] ابوداود [(۲۸۷۳)] به اسناد حسن (نیکو) روایت کرده است. [۱۰۲۳] بخاری روایت کرده است؛ [(۳۸۳۴)].
۱۸۰۲- «عَنْ سَعْدِ بن أبي وقَّاصٍ سأنَّ النبيَّ صقالَ: مَن ادَّعَى إلى غَيْرِ أبِيهِ وَهُوَ يَعْلَمُ أنَّهُ غَيْرُ أبِيهِ فَالجَنَّةُ عَلَيهِ حَرامٌ» متفقٌ عليهِ.
۱۸۰۲. «از سعد بن ابی وقاص سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که خود را به شخصی غیر پدرش نسبت دهد در حالی که میداند که آنشخص پدرش نیست، بهشت بر او حرام میشود»» [۱۰۲۴].
۱۸۰۳- «وعن أبي هُريْرَة سعَن النَّبيِّ صقَالَ: «لا تَرْغَبُوا عَنْ آبَائِكُمْ، فَمَنْ رَغِبَ عَنْ أبيهِ فَهُوَ كُفْرٌ»» متفقٌ عليه.
۱۸۰۳. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «(با نسبت دادن خود به دیگری و عدم انتساب واقعی خود) از پدرانتان روی برنگردانید، زیرا کسی که از پدرش روی برگرداند، عملش کفر است»» [۱۰۲۵].
۱۸۰۴- «وَعَنْ يزيد شريك بن طارقٍ قالَ:رَأَيْتُ عَلِيًّا سعَلى المِنْبَرِ يَخْطُبُ، فَسَمِعْتهُ يَقُولُ: لا واللَّهِ مَا عِنْدَنَا مِنْ كتاب نَقْرؤهُ إلاَّ كتاب اللَّه، وَمَا في هذِهِ الصَّحِيفَةِ، فَنَشَرَهَا فَإذا فِيهَا أسْنَانُ الإبلِ، وَأَشْيَاءُ مِنَ الجِرَاحاتِ، وَفيهَا: قَالَ رَسولُ اللَّه ص: الـمدِينَةُ حَرَمٌ مَا بَيْنَ عَيْرٍ إلى ثَوْرٍ، فَمَنْ أحْدَثَ فيهَا حَدَثاً، أوْ آوَى مُحْدِثاً، فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ والمَلائِكَة وَالنَّاسِ أجْمَعِينَ، لا يَقْبَلُ اللَّه مِنْهُ يَوْمَ الْقِيَامَة صَرْفاً وَلا عَدْلاً، ذِمَّةُ المُسْلِمِينَ وَاحِدَةٌ، يَسْعَى بِهَا أدْنَاهُمْ، فَمَنْ أخْفَرَ مُسْلِماً، فَعلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّه والمَلائِكَةِ وَالنَّاسِ أجْمَعِينَ، لا يَقْبَلُ اللَّه مِنْهُ يَوْم الْقِيامَةِ صَرفاً ولا عدْلاً. وَمَنِ ادَّعَى إلى غَيْرِ أبيهِ، أو انتَمَى إلى غَيْرِ مَوَاليهِ، فَعلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّه وَالـملائِكَةِ وًَالنَّاسِ أجْمَعِينَ، لا يقْبَلُ اللَّه مِنْهُ يَوْمَ الْقِيَامةِ صَرْفاً وَلا عَدْلاً» متفقٌ عليه.
«ذِمَّةُ الـمُسْلِمِينَ» أيْ: عَهْدُهُمْ وأمانتُهُم. «وَأخْفَرَهُ»: نَقَضَ عَهْدَهُ. «والصَّرفُ»: التَّوْبَةُ، وَقِيلَ: الحِلَةُ. «وَالْعَدْلُ»: الفِدَاءُ.
۱۸۰۴. «از یزید بن شریک بن طارق روایت شده است که گفت: حضرت علی سروی منبر خطبه میخواند، از او شنیدم که میفرمود: والله، جز کتاب خدا و آنچه در این صفحه است، کتابی نزد ما نیست که آنرا بخوانیم و صفحه را باز کرد که در آن مسائلی دربارهی شناخت سن شتران و چیزهایی از احکام جراحات ذکر شده بود و در آن آمده بود که پیامبر صفرمودهاند: «مدینهی منوره از کوه عیر تا کوه ثور حرم است و هرکس در آنجا امر تازهای ایجاد کند یا ایجادکنندهی بدعتی را پناه دهد، لعنت خدا و تمام فرشتگان و مردم بر اوست و خداوند در روز قیامت، توبه و احسان و فدیهای از او قبول نمیکند و امانت و عهد مسلمانان، یکسان است و پایینترین و کمترین مسلمان نیز در آن شریک و از آن برخوردار است و هرکس امان وعهد مسلمانی را نقض کند [۱۰۲۶]، لعنت خدا و فرشتگان و مردم بر او است و خداوند در روز قیامت، توبه و احسان و فدیهای از او قبول نمیکند و هرکس خود را به غیر پدرش نسبت دهد و یا سرسپردگی خودش را به سرپرستان و غیر مالکان خود اعلام کند، لعنت خدا و فرشتگان و مردم بر او است و خداوند در روز قیامت، توبه و احسان و فدیهای از او نمیپذیرد»» [۱۰۲۷].
۱۸۰۵- «وَعَنْ أبي ذَرٍّ سأنَّهُ سَمِعَ رسولَ اللَّه صيَقُولُ: «لَيْسَ منْ رَجُلٍ ادَّعَى لِغَيْر أبيهِ وَهُوَ يَعْلَمُهُ إلاَّ كَفَرَ، وَمَنِ ادَّعَى مَا لَيْسَ لهُ، فَلَيْسَ مِنَّا، وَليَتَبوَّأ مَقْعَدَهُ مِنًَ النَّار، وَمَنْ دَعَا رَجُلاً بِالْكُفْرِ، أوْ قالَ: عدُوَّ اللَّه، وَلَيْسَ كَذلكَ إلاَّ حَارَ عَلَيْهِ»» متفقٌ عليهِ، وَهَذَا لفْظُ روايةِ مُسْلِمِ.
۱۸۰۵. «از ابوذر سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «مردی که خود را به غیر پدرش نسبت دهد و بداند چنین نیست، کافر میشود و کسی که ادعای چیزی کند که مال او نیست، از ما نیست و خود را برای دوزخ آماده سازد و هرکس مردی را کافر بخواند، یا بگوید: ای دشمن خدا! در حالی که او چنان نباشد، آن نسبتها به خود او برمیگردند»» [۱۰۲۸].
[۱۰۲۴] متفق علیه است؛ [خ (۶۷۶۶)، م (۶۳)]. [۱۰۲۵] متفق علیه است؛ [خ (۶۷۶۸)، م (۶۲)]. [۱۰۲۶] [بدینگونه که مسلمانی، فرد کافری را امان دهد و مسلمانی دیگر، این امان او را نقض کند و به آزار و اذیت فرد کافر بپردازد ـ ویراستاران]. [۱۰۲۷] متفق علیه است؛ [خ (۶۷۵۵)، م (۱۳۷۰)]. [۱۰۲۸] متفق علیه است؛ [خ (۳۵۰۸)، م (۶۱)]. آنچه در متن آمده لفظ روایت مسلم است. [بخشی از این حدیث به شمارهی ۱۷۳۳، گذشت].
قال الله تعالی:
﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[النور: ۶۳].
«آنان که از فرمان او (پیامبر ص) مخالفت میکنند، باید از این بترسند که به بلایی مبتلا یا اینکه به عذاب دردناکی دچار شوند».
و قال تعالی:
﴿وَيُحَذِّرُكُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُ﴾[آل عمران: ۳۰].
«خداوند شما را از (قهر) خود میترساند».
و قال تعالی:
﴿إِنَّ بَطۡشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ١٢﴾[البروج: ۱۲].
«همانا حمله و غضب پروردگار تو سخت است».
و قال تعالی:
﴿وَكَذَٰلِكَ أَخۡذُ رَبِّكَ إِذَآ أَخَذَ ٱلۡقُرَىٰ وَهِيَ ظَٰلِمَةٌۚ إِنَّ أَخۡذَهُۥٓ أَلِيمٞ شَدِيدٌ١٠٢﴾[هود: ۱۰۲].
«عذاب و عقاب پروردگار تو چنین است، هرگاه که (بر اثر کفر و فساد اهالی) شهرها و آبادیهایی را عقاب کند که ستمکار باشند. به راستی عذاب و عقاب خدا سخت و دردناک است».
۱۸۰۶- «وَعَنْ أبي هُرَيْرَةَ سأنَّ النبي صقَالَ: «إنَّ اللَّه تَعَالى يَغَارُ، وَغَيْرَةُ اللَّهِ أنْ يَأْتيَ المَرْءُ مَا حَرَّمَ اللَّه عَليهِ»» متفقٌ عليه.
۱۸۰۶. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند متعال، رشک و غیرت میورزد و غیرت کردن و رشک ورزیدن (خشمگین شدن) خدا، به این است که شخص دست به کاری بزند که خداوند بر او حرام کرده است»» [۱۰۲۹].
[۱۰۲۹] متفق علیه است؛ [خ (۵۲۲۳)، م (۲۷۶۱)]. [این حدیث قبلاً به شمارهی ۶۴، آمده است].
قال الله تعالی:
﴿وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِ﴾[فصلت: ۳۶].
«هرگاه وسوسهای از شیطان متوجه تو گردید، به خداوند پناه ببر (و از او رستگاری بجو)».
و قال تعالی:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ إِذَا مَسَّهُمۡ طَٰٓئِفٞ مِّنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبۡصِرُونَ٢٠١﴾[الأعراف: ۲۰۱].
«پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسهای از شیطان میشوند، به یاد (عذاب و جزای خداوند) میافتند و بینا میگردند (و بهسوی خدا باز میگردند)».
و قال تعالی:
﴿وَٱلَّذِينَ إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ ذَكَرُواْ ٱللَّهَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ لِذُنُوبِهِمۡ وَمَن يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ إِلَّا ٱللَّهُ وَلَمۡ يُصِرُّواْ عَلَىٰ مَا فَعَلُواْ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ١٣٥ أُوْلَٰٓئِكَ جَزَآؤُهُم مَّغۡفِرَةٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَجَنَّٰتٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ وَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِينَ١٣٦﴾[آل عمران: ۱۳۵-۱۳۶].
«و کسانی که چون دچار گناه (کبیرهای) شدند یا (با انجام گناه صغیرهای) بر خویشتن ستم کردند، به یاد خدا میافتند و آمرزش گناهان خود را خواستار میشوند ـ و به جز خدا کیست که گناهان را بیامرزد؟ ـ و با علم و آگاهی، بر چیزی که انجام دادهاند، پافشاری نمیکنند؛ آنچنان پرهیزگارانی، پاداششان آمرزش خدایشان و باغهایی است که در زیر آنها جویبارها روان است و جاودانه در آنجاها ماندگارند و پاداش اهل عمل، چه نیکوست!».
و قال تعالی:
﴿وَتُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ﴾[النور: ۳۱].
«ای مؤمنان! همگی بهسوی خدا بازگردید، شاید که رستگار شوید».
۱۸۰۷- «وعَنْ أبي هُرَيْرَةَ سعَن النَّبيِّ صقال: «مَنْ حَلَف فَقَالَ في حلفِهِ: بِالَّلاتِ والْعُزَّى، فَلْيقُلْ: لا إلَهَ إلاَّ اللَّه ومَنْ قَالَ لِصَاحِبِهِ، تَعَالَ أقَامِرْكَ فَليتَصَدَّق»» متفقٌ عليه.
۱۸۰۷. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که سوگند بخورد و در سوگندش بگوید: به لات و عزی سوگند،یاد بگوید: لا اله الا الله، و کسی که به دوستش بگوید بیا با تو قمار کنم، باید صدقه و احسان کند»» [۱۰۳۰].
[۱۰۳۰] متفق علیه است؛ [خ (۴۸۶۰)، م (۱۶۴۷)].
۱۸۰۸- «عَن النَّواس بنِ سَمْعانَ سقالَ: ذَكَرَ رَسُولُ اللَّهِ صالدَّجَّالَ ذَاتَ غَدَاةٍ، فَخَفَّض فِيهِ، وَرَفَع حَتَّى ظَنَناه في طَائِفَةِ النَّخْلِ، فَلَمَّا رُحْنَا إلَيْهِ، عَرَفَ ذلكَ فِينَا فقالَ: «ما شأنكم؟» قُلْنَا: يَارَسُولَ اللَّهِ ذَكَرْتَ الدَّجَّال الْغَدَاةَ، فَخَفَّضْتَ فِيهِ وَرَفَعْتَ، حَتَّى ظَنَنَّاه في طَائِفةِ النَّخْلِ فقالَ: «غَيْرُ الدَّجَالِ أخْوفَني عَلَيْكُمْ، إنْ يخْرجْ وأنآ فِيكُمْ، فَأنَا حَجِيجُه دونَكُمْ، وَإنْ يَخْرجْ وَلَسْتُ فِيكُمْ، فكلُّ امريءٍ حَجيجُ نَفْسِهِ، واللَّه خَليفَتي عَلى كُلِّ مُسْلِمٍ. إنَّه شَابٌ قَطَطٌ عَيْنُهُ طَافِيَةٌ، كأَنَّي أشَبِّهُه بعَبْدِ الْعُزَّى بن قَطَنٍ، فَمَنْ أدْرَكَه مِنْكُمْ، فَلْيَقْرَأْ عَلَيْهِ فَوَاتِحَ سُورةِ الْكَهْفِ، إنَّه خَارِجٌ خَلَّةً بَينَ الشَّامِ وَالْعِرَاقِ، فَعَاثَ يمِيناً وَعاثَ شمالاً، يَا عبَادَ اللَّه فَاثْبُتُوا». قُلْنَا يا رسول اللَّه ومَالُبْثُه في الأرْضِ؟ قالَ: «أرْبَعُون يَوْماً: يَوْمٌ كَسَنَةٍ، وَيَوْمٌ كَشَهْرٍ، وَيوْمٌ كجُمُعَةٍ، وَسَائِرُ أيَّامِهِ كأَيَّامِكُم». قُلْنَا: يا رَسُول اللَّه، فَذلكَ الْيَوْمُ الَّذِي كَسَنَةٍ أتكْفِينَا فِيهِ صلاةُ يَوْمٍ؟ قال: «لا، اقْدُرُوا لَهُ قَدْرَهُ». قُلْنَا: يَارَسُولَ اللَّهِ وَمَا إسْراعُهُ في الأرْضِ؟ قالَ: «كَالْغَيْث استَدبَرَتْه الرِّيحُ، فَيَأْتي على الْقَوْم، فَيَدْعُوهم، فَيؤْمنُونَ بِهِ، ويَسْتجيبون لَهُ فَيَأمُرُ السَّماءَ فَتُمْطِرُ، والأرْضَ فَتُنْبِتُ، فَتَرُوحُ عَلَيْهمْ سارِحتُهُم أطْوَلَ مَا كَانَتْ ذُرىً، وَأسْبَغَه ضُرُوعاً، وأمَدَّهُ خَواصِرَ، ثُمَّ يَأْتي الْقَوْمَ فَيَدْعُوهم، فَيَرُدُّون عَلَيهِ قَوْلهُ، فَيَنْصَرف عَنْهُمْ، فَيُصْبحُون مُمْحِلينَ لَيْسَ بأيْدِيهم شَيءٌ منْ أمْوالِـهم، وَيَمُرُّ بِالخَربَةٍِ فَيقول لَهَا: أخْرجِي كُنُوزَكِ، فَتَتْبَعُه، كُنُوزُهَا كَيَعَاسِيب النَّحْلِ، ثُّمَّ يدْعُو رَجُلاً مُمْتَلِئاً شَباباً فَيضْربُهُ بالسَّيْفِ، فَيَقْطَعهُ، جِزْلَتَيْن رَمْيَةَ الْغَرَضِ، ثُمَّ يَدْعُوهُ، فَيُقْبِلُ، وَيَتَهلَّلُ وجْهُهُ يَضْحَكُ. فَبَينَما هُو كَذلكَ إذْ بَعَثَ اللَّه تَعَالى الـمسِيحَ ابْنَ مَرْيم ص، فَيَنْزِلُ عِنْد المَنَارَةِ الْبَيْضـَآءِ شَرْقيَّ دِمَشْقَ بَيْنَ مَهْرُودتَيْنِ، وَاضعاً كَفَّيْهِ عَلى أجْنِحةِ مَلَكَيْنِ، إذا طَأْطَأَ رَأسهُ، قَطَرَ وإذا رَفَعَهُ تَحدَّر مِنْهُ جُمَانٌ كَاللُّؤلُؤ، فَلا يَحِلُّ لِكَافِر يَجِدُ ريحَ نَفَسِه إلاَّ مات، ونَفَسُهُ يَنْتَهِي إلى حَيْثُ يَنْتَهِي طَرْفُهُ، فَيَطْلُبُه حَتَّى يُدْرِكَهُ بَباب لُدٍّ فَيَقْتُلُه. ثُمَّ يأتي عِيسَى صقَوْماً قَدْ عَصَمَهُمُ اللَّه مِنْهُ، فَيَمْسَحُ عنْ وُجوهِهِمْ، ويحَدِّثُهُم بِدرَجاتِهم في الجنَّةِ. فَبَينَما هُوَ كَذلِكَ إذْ أوْحَى اللَّه تَعَالى إلى عِيسى صأنِّي قَدْ أَخرَجتُ عِبَاداً لي لا يدانِ لأحَدٍ بقِتَالهمْ، فَحَزَّر عِبادي إلى الطُّورِ، وَيَبْعَثُ اللَّه يَأْجُوجَ ومَأجوجَ وَهُمْ مِنْ كُلِّ حَدِبٍ يَنْسلُون، فيَمُرُّ أوَائلُهُم عَلى بُحَيْرةِ طَبرِيَّةَ فَيَشْرَبون مَا فيهَا، وَيمُرُّ آخِرُهُمْ فيقولُونَ: لَقَدْ كَانَ بهَذِهِ مرَّةً ماءٌ. وَيُحْصَرُ نبي اللَّهِ عِيسَى صوَأصْحَابُهُ حَتَّى يكُونَ رأْسُ الثَّوْرِ لأحدِهمْ خيْراً منْ مائَةِ دِينَارٍ لأحَدِكُمُ الْيَوْمَ، فَيرْغَبُ نبي اللَّه عِيسَى صوأَصْحَابُه، ش، إلى اللَّهِ تَعَالى، فَيُرْسِلُ اللَّه تَعَالى عَلَيْهِمْ النَّغَفَ في رِقَابِهِم، فَيُصبحُون فَرْسى كَموْتِ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ، ثُمَّ يهْبِطُ نبي اللَّه عيسى صوَأصْحابهُ ش، إلى الأرْضِ، فَلاَ يَجِدُون في الأرْضِ مَوْضِعَ شِبْرٍ إلاَّ مَلأهُ زَهَمُهُمْ وَنَتَنُهُمْ، فَيَرْغَبُ نبي اللَّه عِيسَى صوَأصْحابُهُ شإلى اللَّه تَعَالَى، فَيُرْسِلُ اللَّه تَعَالى طيْراً كَأعْنَاقِ الْبُخْتِ، فَتحْمِلُهُمْ، فَتَطرَحُهم حَيْثُ شَآءَ اللَّه، ثُمَّ يُرْسِلُ اللَّه ﻷمـطَراً لا يَكِنُّ مِنْهُ بَيْتُ مَدَرٍ ولا وَبَرٍ، فَيَغْسِلُ الأرْضَ حَتَّى يَتْرُكَهَا كالزَّلَقَةِ. ثُمَّ يُقَالُ لِلأرْضِ: أنْبِتي ثَمرَتَكِ، ورُدِّي برَكَتَكِ، فَيَوْمئِذٍ تأكُلُ الْعِصَابَة مِن الرُّمَّانَةِ، وَيسْتظِلون بِقِحْفِهَا، وَيُبارَكُ في الرِّسْلِ حَتَّى إنَّ اللَّقْحَةَ مِنَ الإبِلِ لَتَكْفي الفئَامَ مِنَ النَّاس، وَاللَّقْحَةَ مِنَ الْبَقَرِ لَتَكْفي الْقَبِيلَةَ مِنَ النَّاس، وَاللَّقْحَةَ مِنَ الْغَنمِ لَتَكْفي الفَخِذَ مِنَ النَّاس.فَبَيْنَمَا هُمْ كَذَلِكَ إذْ بَعَثَ اللَّه تَعالَى رِيحاً طَيِّبَةً، فَتأْخُذُهم تَحْتَ آبَاطِهِمْ، فَتَقْبِضُ رُوحَ كُلِّ مُؤمِن وكُلِّ مُسْلِمٍ، وَيبْقَى شِرَارُ النَّاسِ يَتهَارجُون فِيهَا تَهَارُج الْحُمُرِ فَعَلَيْهِم تَقُومُ السَّاعَةُ»» رواهُ مسلم.
قَوله: «خَلَّةٌ بيْنَ الشَّام وَالْعِرَاقِ» أيْ: طَريقاً بَيْنَهُمـا. وقَوْلُهُ: «عاثَ» بالْعْينِ الـمهملة والثاءِ الـمثلَّثةِ، وَالْعَيْثُ: أشَدُّ الْفَسَادِ. «وَالذُّرَى»: بِضًمِّ الذَّالِ المُعْجَمَةَ وَهوَ أعالي الأسْنِمَةِ. وهُو جَمْعُ ذِرْوَةٍ بِضَم الذَّالِ وَكَسْرِهَا «واليَعاسِيبُ»: ذكور النَّحْلِ. «وجزْلتَين» أي: قِطْعتينِ، «وَالْغَرَضُ»: الـهَدَفُ الَّذِي يُرْمَى إليْهِ بِالنَّشَّابِ، أيْ: يَرْمِيهِ رَمْيَةً كَرمْي النَّشَّابِ إلى الْـهَدَفِ. «وَالـمهْرودة» بِالدَّال الـمُهْمَلَة الـمعجمة، وَهِي: الثَّوْبُ الـمَصْبُوغُ. قَوْلُهُ: «لاَ يَدَانِ» أيْ: لاَ طَاقَةَ. «وَالنَّغَفُ»: دودٌ. «وفَرْسَى»: جَمْعُ فَرِيسٍ، وَهُو الْقَتِيلُ. وَ «الزَّلَقَةُ» بفتحِ الزَّاي واللاَّمِ واالْقافِ، ورُوِيَ «الزُّلْفَةُ» بضمِّ الزَّاي وإسْكَانِ اللاَّمِ وبالْفاءِ، وهي الـمِرْآةُ. «وَالعِصَابَة»: الجمـاعةُ، «وَالرِّسْلُ» بكسر الراءِ: اللَّبنُ، «وَاللَّقْحَة»: اللَّبُونُ، «وَالْفئَام» بكسر الفاءِ وبعدها همزة: الجمَـاعَة. «وَالْفَخِذُ» مِنَ النَّاسِ: دُونَ الْقَبِيلَةِ.
۱۸۰۸. «از نواس بن سمعان سروایت شده است که گفت: پیامبر صدر یک صبح از دجال نام برد و در این حال گاهی او را کوچک میشمرد و آرام صحبت میفرمود و گاهی مهم میگرفت و بلند صحبت میکرد، تا جایی که گمان میکردیم که دجال در میان درختان خرماست و وقتی برای دیدن او رفتیم، پیامبر صاین حالت ما را درک کرد و فرمود: «چه کار میکنید؟» گفتیم: ای رسول خدا! امروز صبح از دجال نام بردی و موقع توصیف وی،گاهی او را کوچک میشمردی و آرام صحبت میفرمودی و گاهی او را مهم میگرفتی و با صدای بلند صحبت میکردی تا جایی که ما فکر کردیم او در میان درختان خرماست، فرمودند: «در مورد شما از چیز دیگری غیر از دجال خوف دارم، زیرا که اگر دجال خروج کند و من در بین شما باشم، من با او طرف دعوا و مجادله هستم و او را باطل میکنم و نیازی به شما نیست و اگر در حالی که من میان شما نیستم، خروج کند، آن وقت هرکس خود مدافع خود خواهد بود و حجت او را رد میکند و خداوند، وکیل و جانشین من بر هر مسلمانی است؛ او (دجال) جوانی است که مویش بسیار مجعد است و یک چشمش کور و برآمده است، من او را به عبدالعزی بن قطن تشبیه میکنم؛ هرکس از شما او را درک کرد، اوایل سورهی کهف را بخواند، او از راهی بین عراق و سوریه خروج خواهد کرد و راست و چپ را از فساد پر میکند، ای بندگان خدا! محکم و ثابتقدم باشید»، گفتیم: ای رسول خدا! چه قدر در زمین میماند؟ فرموند: «چهل روز؛ روزی چون سالی است و روزی چون ماهی و روزی چون هفتهای و سایر روزهای ماندن او، مثل روزهای عادی شماست»، گفتیم: ای رسول خدا! آیا درآن روز که مثل یک سال است، نماز یک روز برای ما کفایت میکند؟ فرمودند: «خیر، آن را اندازه بگیرید و به اندازهی آن عبادت کنید»، گفتیم: ای رسول خدا! سرعتش در زمین چهقدر است؟ فرمودند: «مانند باران است که باد آن را دنبال کند؛ نزد طایفهای میرود و ایشان را به خود میخواند، به او ایمان میآورند و دعوتش را اجابت میکنند و به آسمان امر میکند، باران میبارد و به زمین فرمان میدهد، زمین میرویاند و حیوانهای آن قوم که میچرند، در حالی پیش آنها برمیگردند که پشتها و لگنهایشان از پیش بزرگتر و قویتر (گوشت بیشتری دارند) و پستانهایشان از شیر پرتر است. بعد نزد قوم دیگری میآید و ایشان را به خود دعوت میکند، آن جماعت دعوت او را رد میکنند و او از ایشان منصرف شده، برمیگردد و آن طایفه دچار خشکسالی میشوند و تمام دارایی آنها از دستشان میرود؛ و دجال بر ویرانهای میگذرد، به آن خطاب میکند: گنجینههایت را بیرون بده! و گنجینههای مدفون در آن زمین، مانند زنبورهای نر که ملکه را دنبال میکنند، به دنبال او میروند؛ سپس مرد جوان تنومندی را دعوت میکند و او را با شمشیر میزند و به سرعت پرتاب کردن تیر به هدف، او را دو نیم میکند و سپس او را میخواند و او در حالی که صورتش درخشان است و میخندد (زنده میشود و) میآید؛ در اثنای آن که او چنین رفتاری دارد، خداوند، حضرت عیس بن مریم ÷را میفرستد و او بر روی منارهی بیضا در شرق دمشق در میان دو لباس رنگ شده و در حالی که دستهای او روی بالهای دو فر شته است، فرود میآید؛ موقعی که سرش را فرود میآورد، از آن آب میچکد و وقتی سربلند میکند، قطرات نقرهای مرواریدگون آب از سرش فرو میغلتد، بوی نفس او به شامهی هیچ کافری نمیرسد و اگر برسد، آن کافر میمیرد و برد نفس او به اندازهی دید او میرود و حضرت عیسی ÷دجال را جستجو میکند تا در دروازهی لد (جایی است در فلسطین) او را مییابد و میکشد، سپس حضرت عیسی ÷نزد قومی میرود که خداوند آنها را از شر دجال محفوظ کرده است و به صورت ایشان دست میکشد و درجات ایشان را در بهشت به آنها خبر میدهد؛ در هنگامی که او بر این حال است، خداوند به حضرت عیسی ÷وحی مینماید که: من، از آن خود بندگانی پدید آوردهام که کسی توانایی جنگ و مقابله با آنها را ندارد، پس بندگان مرا در کوه طور پناه ده و خداوند، یأجوج و مأجوج را برمیخیزاند و آنان از هر بلندی و کوهی، به سرعت میروند و گروههای اولین آنان، بر دریاچهی طبریه میگذرند و هرچه آب در آن هست، مینوشند، بعد گروه آخر از آنان از آنجا میگذرند و میگویند: در اینجا یک بار، آب وجود داشت! و حضرت عیسی ÷و یارانش محاصره میشوند و طوری در تنگنا قرار میگیرند که کلهی گاو برای یکی از ایشان بهتر از صد دینار امروز برای شماست، سپس حضرت عیسی ÷و یارانشسبه درگاه خداوند روی میآورند و دعا میکنند و خداوند، کرمهایی را میفرستد و به خوردن گردن آنها (یأجوج و مأجوج) مأمور میکند که همهی آنها مانند مردن یک نفر، در یک آن میمیرند و بعد حضرت عیسی ÷و یارانش به درگاه خدا روی میآورند و دعا میکنند و خداوند، پرندههایی مانند گردن شتر میفرستد که اجساد آنها را برمیدارند و هرجا که خدا خواسته است به زمین میاندازند، سپس خداوند ﻷبارانی میفرستد که هیچ خانهای گلی یا چادری در برابر آن پوشیده و محفوظ نمیماند و این باران، زمین را میشوید و آن را مانند آینه، پاک و هموار میگرداند؛ بعد از آن به زمین گفته میشود: ثمرت را برویان و برکتت را باز آور و در آن روز، یک گروه ده تا چهل نفری از مردم، از یک انار میخورند و در سایهی پوست آن قرار میگیرند و در شیر برکت میافتد تا آنجا که شیر یک شتر آبستن، برای گروهی زیاد از مردم و شیر یک ماده گاو آبستن برای قبیلهای از مردم و شیر یک گوسفند آبستن برای ایلی از مردم کفایت میکند و وقتی که مردم در چنین وضعی و در ناز و نعمت هستند، ناگهان خداوند باد خوش و خوشبویی میفرستد و آن باد، زیر بغل آنها را میگیرد و روح هر مؤمن و مسلمانی را قبض میکند و مردم بدکار و گناهکار، باقی میمانند و مانند خران بر همدیگر میتازند و در حضور مردم به زنا میپردازند و در چنین موقعیتی و در زمان آنان، قیامت برپا میشود»» [۱۰۳۱].
۱۸۰۹- «وَعَنْ رِبْعيِّ بْنِ حِرَاشٍ قَال: انْطَلَقْتُ مَعَ أبي مسْعُودٍ الأنْصارِيِّ إلى حُذَيْفَةَ بْنِ الْيَمَانِ شفَقَالَ لَهُ أبُو مسعودٍ، حَدِّثْني مَا سمِعْت مِنْ رَسُولِ اللَّه ص، في الدَّجَّال قالَ: «إنَّ الدَّجَّالَ يَخْرُجُ وَإنَّ مَعَهُ ماءً وَنَاراً، فَأَمَّا الَّذِي يَرَاهُ النَّاسُ ماءً فَنَارٌ تُحْرِقُ، وَأمَّا الَّذِي يَرَاهُ النَّاسُ نَاراً، فَمَاءٌ بَاردٌ عذْبٌ، فَمَنْ أدْرَكَهُ مِنْكُمْ، فَلْيَقَعْ في الذي يَراهُ نَاراً، فَإنَّهُ ماءٌ عَذْبٌ طَيِّبُ» فَقَالَ أبُو مَسْعُودٍ: وَأنَا قَدْ سَمِعْتُهُ» متَّفَقٌ عَلَيْهِ.
۱۸۰۹. «از ربعی بن حراش روایت شده است که گفت: با ابومسعود انصاری پیش حذیفه بن یمان ـ سـ رفتیم، ابومسعود سبه او گفت: آنچه از پیامبر صدر مورد دجال شنیدهای، برایم بگو، گفت: «دجال خروج میکند در حالی که آبی و آتشی به همراه دارد، آنچه که مردم به صورت آب میبینند، آتشی است که میسوزاند و آنچه که مردم به شکل آتش مشاهده میکنند، آبی سرد و شیرین است، پس اگر کسی از شما او را درک کرد، خود را در آنچه که به صورت آتش میبیند، بیندازد، زیرا آن آتش در واقع آبی شیرین و پاک است»، ابومسعود سگفت: من نیز مانند این را از پیامبر صشنیدهام» [۱۰۳۲].
۱۸۱۰- «وعَنْ عَبْدِ اللَّهِ بن عَمْرو بن العاص بقالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّه ص: «يخْرُجُ الدَّجَّالُ في أمَّتي فَيَمْكُثُ أربَعِينَ، لا أدْري أرْبَعِينَ يَوْماً، أو أرْبَعِينَ شَهْراً، أوْ أرْبَعِينَ عَاماً، فَيبْعثُ اللَّه تَعالى عِيسَى ابْنَ مَرْيمَ صفَيَطْلُبُهُ فَيُهْلِكُه، ثُّمَّ يَمْكُثُ النَّاسُ سبْعَ سِنِينَ لَيْسَ بَيْنَ اثْنْينِ عدَاوَةٌ.
ثُّمَّ يُرْسِلُ اللَّه ﻷ، ريحاً بارِدَةً مِنْ قِبلِ الشَّامِ، فَلا يبْقَى على وَجْهِ الأرْضِ أحَدٌ في قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ مِنْ خَيْرٍ أوْ إيمَانٍ إلاَّ قَبَضَتْهُ، حتَّى لَوْ أنَّ أحَدَكُمْ دخَلَ في كَبِدِ جَبلٍ، لَدَخَلَتْهُ عَلَيْهِ حَتَّى تَقْبِضَهُ. فَيَبْقَى شِرَارُ النَّاسِ في خِفَّةِ الطَّيْرِ، وأحْلامِ السِّباعِ لا يَعْرِفُون مَعْرُوفاً، وَلا يُنْكِرُونَ مُنْكَراً، فَيَتَمَثَّلَ لهُمُ الشَّيْطَانُ، فَيقُولُ: ألا تسْتَجِيبُون؟ فَيَقُولُونَ: فَما تأمُرُنَا؟ فَيَأمرُهُم بِعِبَادةِ الأوْثَانِ، وهُمْ في ذلكَ دارٌّ رِزْقُهُمْ، حسنٌ عَيْشُهُمْ. ثُمَّ يُنْفَخُ في الصَّور، فَلا يَسْمعُهُ أحَدٌ إلاَّ أصْغى لِيتاً ورفع ليتاً، وَأوَّلُ منْ يسْمعُهُ رَجُلٌ يلُوطُ حَوْضَ إبِله، فَيُصْعقُ ويُصعق النَّاسُ حوله، ثُمَّ يُرْسِلُ اللَّه أوْ قالَ: يُنْزِلُ اللَّه مَطَراً كأَنَّهُ الطَّلُّ أو الظِّلُّ، فَتَنْبُتُ مِنْهُ أجْسَادُ النَّاس ثُمَّ ينفخ فِيهِ أخْرَى فإذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُون. ثمَّ يُقَالُ يا أيهَا النَّاسُ هَلُمَّ إلى رَبِّكُم، وَقِفُوهُمْ إنَّهُمْ مَسْؤولونَ، ثُمَّ يُقَالُ: أخْرجُوا بَعْثَ النَّارِ فَيُقَالُ: مِنْ كَمْ؟ فَيُقَالُ: مِنْ كُلِّ ألْفٍ تِسْعَمِائة وتِسْعةَ وتِسْعينَ، فذلكَ يْوم يجْعَلُ الْوِلْدانَ شِيباً، وذَلكَ يَوْمَ يُكْشَفُ عنْ ساقٍ»» رواه مسلم.
«اللِّيتُ» صَفْحَةُ العُنُقِ، وَمَعْنَاهُ: يضَعُ صفْحَةَ عُنُقِهِ ويَرْفَعُ صَفْحتهُ الأخْرَى.
۱۸۱۰. «از عبدالله بن عمرو بن عاص بروایت شده است که پیامبرص فرمودند: «دجال در میان امت من خروج خواهد کرد و یک چله میماند و نمیدانم چهل روز یا چهل ماه یا چهل سال است و سپس خداوند حضرت عیسی ابن مریم ÷را مأمور میکند و او دجال را میجوید و مییابد و هلاک میکند، سپس هفت سال مردم چنان با هم به سر میبرند که هیچ دشمنی بین دو نفر واقع نمیشود؛ آنگاه خداوند ﻷاز طرف شام باد سردی میفرستند که هرکس بر روی زمین ذرهای از خیر یا ایمان در دلش داشته باشد، جان او را قبض میکند تا جایی که اگر یکی از شما در دل کوهی رود، آن باد به آنجا وارد شود تا او را قبض روح کند، سپس مردم بدکار و شرور باقی میمانند که (در هوسرانی و اقدام به فساد و گناه) به سبکی پرنده و (در دشمنی و ظلم و تجاوز) در حالت درندگانند و هیچ کار نیکی را نمیشناسند و به آن عمل نمیکنند و هیچ بدی و گناهی را زشت نمیدانند و مرتکب آن میشوند، آنگاه شیطان خود را در برابر دیدگان آنها آشکار میسازد و میگوید: آیا مرا پاسخ نمیدهید و فرمان نمیبرید؟ همه به او میگویند: چه امر میفرمایی؟ و شیطان ایشان را به پرستش بتها امر میکند و ایشان در چنین حالتی، دارای نعمت فراوان و روزی نیک و فراخ و زندگی خوب هستند؛ سپس در صور دمیده میشود و هرکس آن را میشنود، یک طرف گردنش را خم و طرف دیگر را بلند میکند (یعنی گردن خود را از ترس برمیگرداند و در همان حال جان او گرفته میشود و گردن او در همان حال باقی میماند) و اولین کسی که صدای صور را میشوند، مردی است که حوضچهای برای آبشخور شتر خویش میسازد و از هوش میرود و میمیرد، همهی مردم نیز از هوش رفته، در اطراف او میافتند، سپس خداوند بارانی نرم یا چون سایه (های سیاه) میفرستد ـ یا فرمودند: نازل میکند ـ که بدنهای مردم به سبب آن میرویند، سپس بار دیگر در صور دمیده میشود، آنگاه مردم (زنده میشوند) و در حال قیام، چشمهای آنها خیره میگردد، بعد گفته میشود: ای مردم! به پیشگاه خدای خود بیایید و ایشان را متوقف سازید که مورد سؤال هستند، سپس به ملایکه فرمان داده میشود که: گروه مستحق آتش را بیرون بیاورید،مأموران میگویند: چقدر؟ جواب میآید: از هر هزار نفر، نهصد و نود و نه نفر؛ و آن روز، روزی است که بچههای خردسال از هول آن پیر میشوند و روزی است که ساق خدا نمایان میگردد»» [۱۰۳۳].
۱۸۱۱- «وَعَنْ أنَسٍ سقَالَ: قَال رَسُولُ اللَّه ص: «لَيْسَ مِنْ بَلَدٍ إلاَّ سَيَطَؤُهُ الدَّجَّالُ إلاَّ مَكَّةَ والمَدينة، ولَيْسَ نَقْبٌ مِنْ أنْقَابِهما إلاَّ عَلَيْهِ المَلائِكَةُ صَافِّينَ تحْرُسُهُما، فَيَنْزِلُ بالسَّبَخَةِ، فَتَرْجُفُ الـمدينةُ ثلاثَ رَجَفَاتٍ، يُخْرِجُ اللَّه مِنْهَا كُلَّ كَافِرٍ وَمُنَافِقٍ»» رواه مسلم.
۱۸۱۱. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «دجال به تمام شهرها میرود و آنها را میپیماید و افساد میکند، جز شهرهای مکه و مدینه که هیچ سوراخ و نقطهای از آن دو شهر نیست مگر آنکه ملایکه در آن صف کشیده و از آن حراست میکنند، بعد دجال بر زمین شنزار سبخه (در مدینه) فرود میآید و مدینه سه بار میلرزد و خداوند، هر کافر و منافقی را از آن خارج میکند»» [۱۰۳۴].
۱۸۱۲- «وعَنْهُ سأنَّ رسُولَ اللَّه صقَالَ: «يَتْبعُ الدَّجَّال مِنْ يهُودِ أصْبهَانَ سَبْعُونَ ألْفاً علَيْهم الطَّيَالِسة»» رواهُ مسِلمٌ.
۱۸۱۲. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «از یهودیان اصفهان، هفتاد هزار نفر پیرو دجال میشوند که همه طیلسان (نوعی ردای سبز رنگ است که احبار و علمای یهودی آن را میپوشند) بر تن دارند»» [۱۰۳۵].
۱۸۱۳- «وعَنْ أمِّ شَريكٍ لأنَّها سمِعتِ النبي صيَقُولُ: «ليَنْفِرَن النَّاسُ مِنَ الدَّجَّالِ في الجِبَالِ»» رَوَاهُ مُسْلِمٌ.
۱۸۱۳. «از ام شریک لروایت شده است که او از پیامبر صشنید که میفرمود: «به طور حتم، مردم از خوف دجال به کوهها میگریزند»» [۱۰۳۶].
۱۸۱۴- «وعَن عِمْرَانَ بنِ حُصَيْنٍ بقالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صيَقُولُ: «مَا بَيْنَ خَلْقِ آدَم إلى قِيامِ السَّاعةِ أمْرٌ أكْبرُ مِنَ الدَّجَّالِ»» رواه مسلم.
۱۸۱۴. «از عمران بن حصین بروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «در فاصلهی میان خلقت آدم تا قیامت، واقعهای بزرگتر از دجال نخواهد بود»» [۱۰۳۷].
۱۸۱۵- «وعنْ أبي سَعِيدٍ الخُدْرِيِّ سعَنِ النبي صقال: «يخْرُجُ الدَّجَّالُ فَيتَوَجَّه قِبَلَه رَجُلٌ منَ المُؤمِنين فَيَتَلَقَّاهُ المَسالح: مسالحُ الدَّجَّالِ، فَيقُولُونَ له: إلى أيْنَ تَعمِدُ؟ فيَقُول: أعْمِدُ إلى هذا الَّذي خَرَجَ، فيقولُون له: أو ما تُؤْمِن بِرَبِّنَا؟ فيقول: ما بِرَبنَا خَفَاء، فيقولُون: اقْتُلُوه، فيقُول بعْضهُمْ لبعضٍ: ألَيْس قَدْ نَهاكُمْ رَبُّكُمْ أنْ تقتلوا أحداً دونَه، فَينْطَلِقُونَ بِهِ إلى الدَّجَّالِ، فَإذا رآه المُوْمِنُ قال: يَا أيُّهَا النَّاسُ إنَّ هذا الدَّجَّالُ الَّذي ذَكَر رَسُولُ اللَّه صفَيأمُرُ الدَّجَّالُ بِهِ فَيُشْبَحُ، فَيَقولُ: خُذُوهُ وَشُجُّوهُ، فَيُوسَعُ ظَهْرُهُ وبَطْنُهُ ضَرْباً، فيقولُ: أوما تُؤمِنُ بي؟ فَيَقُولُ: أنْتَ المَسِيحُ الْكَذَّابُ، فَيُؤمرُ بهِ، فَيؤْشَرُ بالمِنْشَارِ مِنْ مَفْرقِهِ حتَّى يُفْرقَ بَيْنَ رِجْلَيْهِ، ثُمَّ يَمْشِي الدَّجَّالُ بَيْنَ الْقِطْعتَيْنِ، ثُمَّ يقولُ لَهُ: قُمْ، فَيَسْتَوي قَائماً. ثُمَّ يقولُ لَهُ: أتُؤمِنُ بي؟ فيقولُ: مَا ازْددتُ فِيكَ إلاَّ بصِيرةً، ثُمًَّ يَقُولُ: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لا يفْعَلُ بعْدِي بأَحَدٍ مِنَ النَّاسِ، فَيأخُذُهُ الدَّجَّالُ لِيَذْبَحَهُ، فَيَجْعَلُ اللَّه مَا بيْنَ رقَبَتِهِ إلى تَرْقُوَتِهِ نُحَاساً، فَلا يَسْتَطِيعُ إلَيْهِ سَبيلاً، فَيَأْخُذُ بيَدَيْهِ ورجْلَيْهِ فَيَقْذِفُ بِهِ، فَيحْسَبُ الناسُ أنَّما قَذَفَهُ إلى النَّار، وإنَّما ألْقِيَ في الجنَّةِ» فقالَ رسُولُ اللَّه ص: «هذا أعْظَمُ النَّاسِ شَهَادَةً عِنْد رَبِّ الْعالَمِينَ»» رواه مسلم.
وروى البخاريُّ بَعْضَهُ بمعْنَاهُ. «الـمَسَالح»: هُمْ الخُفَرَاءُ وَالطَّلائعُ.
۱۸۱۵. «ابوسعید خدری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «دجال خروج میکند و مردی از مؤمنان به طرف او میرود و با مأموران مسلح دجال، برخورد میکند و به او میگویند: به کجا میروی؟ میگوید: نزد این که خروج کرده است، به او میگویند: آیا به خدای ما (دجال) ایمان نداری؟ میگوید: صفات خدای ما معلوم است، میگویند: او را بکُشید، یکی از آنها به دیگری میگوید: آیا مگر خدای شما (دجال)، شما را از اینکه بدون اجازه و خبر او، کسی را نکشید، نهی نکرد؟ و او را بهسوی دجال میبرند، وقتی مؤمن او را میبیند، میگوید: ای مردم! این همان دجالی است که پیامبر صآن را نام برده است، دجال دستور میدهد که او را بخوابانید و سر و روی او را بزنید و زخمی کنید و ضربههای سخت بر پشت و شکم او زده میشود و میگوید: آیا به من ایمان نداری؟ مؤمن جواب میدهد: تو مسیح دروغگو هستی، بعد فرمان قتل او داده شده او از فرق سرش اره میشود تا اینکه از وسط پاهایش جدا و دونیم میگردد، سپس دجال بین دو نیمهی بدن او راه میرود، بعد به او میگوید: برخیز! برمیخیزد و راست میایستد، سپس به او میگوید: آیا به من ایمان نداری؟ میگوید: دربارهی تو چیزی جز بصیرت و آگاهی بیشتر (به خباثت تو) به من افزوده نشده است، مؤمن سپس میگوید: ای مردم! او بعد از من با کس دیگری چنین کاری نمیکند، بعد دجال او را میگیرد که سرش را از تن جدا کند و خداوند، فاصلهی بین گردن و شانهی او را مسین خواهد کرد و دجال توانایی دستیابی به بریدن سرش را ندارد، سپس دست و پایش را میگیرد و او را پرتاب میکند، مردم تصور میکنند که او را به آتش انداخته در صورتی که او به بهشت انداخته شده است» پیامبر صسپس فرمودند: «این بزرگترین درجهی شهید و شهادت نزد خداوند جهانیان است»» [۱۰۳۸].
۱۸۱۶- «وعَنِ المُغِيرَةِ بنِ شُعْبةَ سقَالَ: ما سَألَ أحَدٌ رَسُولُ اللَّه صعَنِ الدَّجَّالِ أكْثَرَ ممَّا سألْتُهُ، وإنَّهُ قالَ لي: «ما يَضُرُّكَ؟» قلتُ: إنَّهُمْ يقُولُونَ: إنَّ معَهُ جَبَلَ خُبْزٍ وَنَهْرَ مَاءٍ، قالَ: «هُوَ أهْوَنُ عَلى اللَّهِ مِنْ ذلِكَ»» متفقٌ عليه.
۱۸۱۶. «از مغیره بن شعبه سروایت شده است که گفت: هیچکس بیش از من در مورد دجال از پیامبر صسؤال نکرد و ایشان به من فرمودند: «به تو ضرری نمیرساند!» گفتم: مردم میگویند: همراه او کوهی نان و رودی آب است؟! فرمودند: «او نزد خدا بیارزشتر و سبکتر است (از آنکه با کارهایی که میکند و چیزهایی که در دست دارد، مؤمنان را گمراه سازد)»» [۱۰۳۹].
۱۸۱۷- «وعَنْ أنَسٍ سقالَ: قالَ رَسُولُ اللَّه ص: مَا مِنْ نَبِيٍ إلاَّ وَقَدْ أنْذَرَ أمَّتَهُ الأعْوَرَ الْكَذَّاب، ألا إنَّهُ أعْوَرُ،وإنَّ ربَّكُمْ ﻷلَيْسَ بأعْورَ، مكْتُوبٌ بَيْنَ عَيْنَيْهِ ك ف ر» متفق عليه.
۱۸۱۷. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر پیامبری امت خود را از آن یک چشم بسیار دروغگو ترسانیده است، آگاه باشید! او (دجال) یک چشم است (که ادعای خدایی میکند)، در صورتی که خدای ﻷشما کور نیست، و بین و چشم او (دجال) نوشته شده است ک ف ر»» [۱۰۴۰].
۱۸۱۸- «وَعَنْ أبي هُرَيْرَة سقالَ: قالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «ألا أُحَدِّثُكُمْ حَدِيثاً عنِ الدَّجَّالِ مَا حَدَّثَ بِهِ نَبيٌّ قَوْمَهُ، إنَّهُ أعْوَرُ وَإنَّهُ يجئُ مَعَهُ بِمثَالِ الجَنَّةِ والنًّار، فالتي يَقُولُ إنَّهَا الجنَّةُ هِيَ النَّارُ»» متفقٌ عليه.
۱۸۱۸. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «آگاه باشید! که سخنی دربارهی دجال به شما میگویم که هیچ پیغمبری در گذشته برای امت خود نگفته است: او یک چشم است و چیزهایی مانند بهشت و دوزخ میآورد و آنچه میگوید بهشت است، آن دوزخ است»» [۱۰۴۱].
۱۸۱۹- «وعَنْ ابنِ عُمَرَ بأنَّ رَسُولَ اللَّهِ صذَكَرَ الدَّجَّالَ بَيْنَ ظَهْرَاني النَّاس فَقَالَ: «إنَّ اللَّه لَيْسَ بأَعْوَرَ، ألا إنَّ المَسِيحَ الدَّجَّالَ أعْوَرُ الْعيْنِ الْيُمْنى، كَأَنَّ عَيْنَهُ عِنَبةٌ طَافِيَةٌ»» متفقٌ عليه.
۱۸۱۹. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صدر حضور مردم دجال را نام برد و فرمود: «خداوند یک چشم نیست، آگاه باشید که مسیح دجال یک چشم است! و چشم راستش کور و مانند یک دانه، انگور برآمده است»» [۱۰۴۲].
۱۸۲۰- «وعَنْ أبي هُريْرَةَ سأنَّ رَسُولَ اللَّهِ صقالَ: «لا تَقُومُ الساعَةُ حَتَّى يُقَاتِلَ المُسْلِمُونَ الْيَهُودَ حتَّى يَخْتَبِيءَ الْيَهُوديُّ مِنْ وَراءِ الحَجَر والشَّجَرِ، فَيَقُولُ الحَجَرُ والشَّجَرُ: يَا مُسْلِمُ هذا يَهُودِيٌّ خَلْفي تَعَالَ فَاقْتُلْهُ، إلاَّ الْغَرْقَدَ فَإنَّهُ منْ شَجَرِ الْيَهُودِ»» متفقٌ عليه.
۱۸۲۰. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «قیامت برپا نمیشود تا آنکه مسلمین با یهودیان بجنگند تا حدی که یک یهودی در پشت سنگ و درخت خود را پنهان میکند و سنگ یا درخت با تکلم میآید و میگوید: ای مسلمان! این یک نفر یهودی در پشت من است، بیا و او را بکش! جز درخت (گیاه) غرقد (دیوخار) که آن از درخت یهود است»» [۱۰۴۳].
۱۸۲۱- «وعَنْهُ سقالَ: قال رَسُولُ اللَّه ص: «والذِي نَفْسِي بِيَدِه لا تَذْهَبُ الدُّنْيَا حَتَّى يَمُرَّ الرَّجُلُ بالْقَبْرِ، فيتمَرَّغَ عَلَيْهِ، ويقولُ: يَالَيْتَني مَكَانَ صَاحِبِ هذا الْقَبْرِ، وَلَيْس بِهِ الدَّين وما به إلاَّ الْبَلاَءُ»» متفقٌ عليه.
۱۸۲۱. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «سوگند به کسی که جانم در دست اوست، دنیا تمام نمیشود تا اینکه مرد از کنار قبر میگذرد و روی قبر دراز میکشد و میگوید: کاش من به جای صاحب این قبر بودم! در حالی که سبب این کاش، دینداری (و نگرانی برای دین) نیست، بلکه به خاطر فتنه و بلایی است که به آن دچار است»» [۱۰۴۴].
۱۸۲۲- «وعَنْهُ سقالَ: قالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «لا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يَحْسِرَ الْفُرَاتُ عَنْ جبَلٍ منْ ذَهَبٍ يُقْتَتَلُ علَيْهِ، فيُقْتَلُ مِنْ كُلِّ مِائةٍ تِسْعَةٌ وتِسْعُونَ، فَيَقُولُ كُلُّ رَجُلٍ مِنْهُمْ: لَعَلِّي أنْ أكُونَ أنَا أنْجُو»».
وفي روايةٍ «يوُشِكُ أنْ يَحْسِرَ الْفُرَاتُ عَن كَنْزٍ مِنْ ذَهَبٍ، فَمَنْ حَضَرَهُ فَلا يأخُذْ منْهُ شَيْئاً» متفقٌ عليه.
۱۸۲۲. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «قیامت برپا نمیشود تا اینکه فرات کوهی از طلا را نمایان میکند که بر سر آن جنگی رخ میدهد و از هر صد نفر، نود و نه نفر کشته میشوند و هر یک از آنها میگوید: امیدوارم آن کس که نجات پیدا میکند، من باشم!»».
و در روایتی دیگر آمده است: «فرات کوهی از طلا نمایان میکند؛ هرکس بر آن حاضر شد، از آن چیزی برنگیرد و بدان توجهی نکند» [۱۰۴۵].
۱۸۲۳- «وعَنْهُ قال: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّه صيَقُولُ: «يَتْرُكُونَ المَدينَةَ عَلى خَيْر مَا كَانَتْ، لا يَغْشَاهَا إلاَّ الْعوَافي يُرِيدُ: عَوَافي السِّباعِ وَالطَّيْرِ وَآخِر مَنْ يُحْشَرُ رَاعِيانِ مِنْ مُزَيْنَةَ يُريدَانِ المَدينَةَ ينْعِقَانِ بِغَنَمها فَيَجدَانها وُحُوشاً. حتَّى إذا بَلَغَا ثنِيَّةَ الْودَاعِ خَرَّا على وَجوهِهمَا»» متفقٌ عليه.
۱۸۲۳. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «(مردم)، مدینه را در بهترین صورتی که هست، ترک میکنند و تنها طعمهخواهان و شکارکنندگان (مردار خواران) آن را فرا میگیرند ـ منظورشان درندگان و پرندگان است ـ و آخرین کسانی که حشر میشوند، دو چوپان از مزینه هستند که اراده میکنند به شهر (مدینه) بازگردند و پشت سر گوسفندان خود داد میزنند و میآیند و میبینند که مدینه، جای وحوش گشته است و چون به ثنیه الوداع میرسند، به روی خود بر زمین میافتند (و میمیزند)»» [۱۰۴۶].
۱۸۲۴- «وعَنْ أبي سَعيدٍ الخُدْرِيِّ سأنَّ النَّبي صقَالَ: «يَكُونُ خَلِيفَةٌ مِنْ خُلَفَائِكُمْ في آخِرِ الزًَّمَان يَحْثُو المَالَ وَلا يَعُدُّهُ»» رواه مسلم.
۱۸۲۴. «از ابوسعید خدری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «در آخر زمان، خلیفهای از خلیفههای شما، از مال خود با دو دست برمیدارد و بدون شمردن انفاق میکند»» [۱۰۴۷].
۱۸۲۵- «وعَنْ أبي مُوسى الأشْعَرِيِّ سأنَّ النَّبيَّ صقال: «ليأتيَنَّ عَلى النَّاسِ زَمَانٌ يَطُوفُ الرَّجُلُ فِيهِ بِالصَّدَقَة مِنَ الذَّهَبِ، فَلا يَجِدُ أحَداً يَأْخُذُهَا مِنْهُ، وَيُرَى الرَّجُلُ الْوَاحِدُ يَتْبَعُهُ أرْبَعُونَ امْرأةً يَلُذْنَ بِهِ مِنْ قِلَّةِ الرِّجالِ وَكَثْرَةِ النِّسَاءِ»» رواه مسلم.
۱۸۲۵. «از ابوموسی اشعری سروایت شده است، پیامبر صفرمودند: «زمانی برای مردم فرا میرسد که مرد با صدقهی طلای خود میگردد ولی مستحقی را نمییابد که آن را از وی تحویل بگیرد و دیده میشود که به علت کمی مردان و کثرت زنان، چهل زن، یک مرد را دنبال میکنند و به او پناه میبرند»» [۱۰۴۸].
۱۸۲۶- «وعَنْ أبي هُرَيْرَةَ سعَن النَّبيِّ صقَالَ: «اشْتَرَى رَجُلٌ مِنْ رَجُلٍ عقَاراً، فَوَجَد الذي اشْتَرَى الْعَقَارَ في عَقَارِه جَرَّةً فِيهَا ذَهَبٌ، فقالَ لهُ الذي اشْتَرَى الْعَقَارُ: خُذْ ذَهَبَكَ، إنَّمَا اشْتَرَيْتُ مِنْكَ الأرْضَ، وَلَمْ أشْتَرِ الذَّهَبَ، وقالَ الَّذي لَهُ الأرْضُ: إنَّمَا بعْتُكَ الأرضَ وَمَا فِيهَا، فَتَحاكَما إلى رَجُلٍ، فقالَ الَّذي تَحَاكَمَا إلَيْهِ: أَلَكُمَا وَلَدٌ؟ قَالَ أحدُهُمَا: لي غُلامٌ. وقالَ الآخرُ: لي جَارِيةٌ، قالَ أنْكٍحَا الْغُلامَ الجَاريَةَ، وَأنْفِقَا عَلى أنْفُسهمَا مِنْهُ وتصَدَّقَا»» متفقٌ عليه.
۱۸۲۶. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «مردی از مردی دیگر زمینی خرید، خریدار در زمین تازهی خود کوزهای یافت که در آن سکههای طلا بود، خریدار به فروشنده گفت: طلایت را بگیرد که من فقط از تو زمین خریدهام نه طلا، فروشنده گفت: من زمین را با هرچه در آن بود به تو فروختهام، (نتوانستند یکدیگر را قانع کنند و) قضاوت را نزد مردی بردند، آن مرد گفت: آیا شما دو نفر فرزند دارید؟ یکی از آنها گفت: من پسری دارم و دیگری گفت: من دختری دارم، مرد گفت: دختر را به نکاح پسر درآورید و آن سکههای طلا را خرج ازدواج و زندگی آن دو کنید»» [۱۰۴۹].
۱۸۲۷- «وعنْهُ سأنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ صيَقُولُ: «كانَتْ امْرَأتَان مَعهُمَا ابْناهُما، جَاءَ الذِّئْبُ فَذَهَبَ بابنِ إحْداهُما، فقالت لصاحِبتهَا: إنَّمَا ذهَبَ بابنِكِ، وقالت الأخْرى: إنَّمَا ذَهَبَ بابنِك، فَتَحَاكما إلى داوُودَ ص، فَقَضَي بِهِ للْكُبْرَى، فَخَرَجتَا على سُلَيْمانَ بنِ داودَ ص، فأخبرتَاه، فقالَ: ائْتُوني بِالسِّكينَ أشَقُّهُ بَيْنَهُمَا. فقالت الصُّغْرى: لا تَفْعَلْ، رَحِمكَ اللَّه هُو ابْنُهَا. فَقَضَى بِهِ للصُّغْرَى»» متفقٌ عليه.
۱۸۲۷. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: او از پیامبر صشنید که میفرمود: «دو زن بودند که دو پسر بچهشان را همراه داشتند، گرگ آمد و پسر یکی از آنها را ربود، یکی از آن دو به دیگری گفت: گرگ پسر تو را ربود و دیگری نیز همین ادعا را کرد قضاوت را به نزد داود ÷بردند و او کودک را به زن بزرگتر داد و بعد هر دو نزد سلیمان بن داود ÷رفتند و او را از شکایت و ادعای خود آگاه کردند، حضرت سلیمان ÷فرمود: یک چاقو برای من بیاورید تا کودک را دو پاره نموده و به هر کدام یک پاره بدهم! زن کوچکتر گفت: خدا تو را ببخشاید، چنین کاری نکن! او پسر زن بزرگتر است و سپس سلیمان ÷بچه را به زن کوچکتر داد»» [۱۰۵۰].
۱۸۲۸- «وعَنْ مِرْداسٍ الأسْلَمِيِّ سقالَ قالَ النَّبيُّ ص: «يَذْهَبُ الصَّالحُونَ الأوَّلُ فالأولُ، وتَبْقَى حُثَالَةٌ كحُثَالَةِ الشِّعِيرِ أوْ التَّمْرِ، لا يُبالِيهمُ اللَّه بالَةً»»، رواه البخاري.
۱۸۲۸. «از مرداس اسلمی سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «صالحان نخستین یک به یک همچنان به ترتیب میروند و نخالههایی مانند نخالهی پوست چو یا خرما میمانند که خداوند به آنها هیچ مبالات و توجهی نمیکند»» [۱۰۵۱].
۱۸۲۹- «وعنْ رِفَاعَةَ بنِ رافعٍ الزُرقيِّ سقالَ: جاء جِبْريلُ إلى النبي صقالَ: مَا تَعُدُّونَ أهْلَ بَدْرٍ فيكُمْ؟ قالَ: «مِنْ أفْضَلِ المُسْلِمِين» أوْ كَلِمَةً نَحْوَهَا قالَ: «وَكَذَلكَ مَنْ شَهِدَ بَدْراً مِنَ المَلائِكَةِ»» رواه البخاري.
۱۸۲۹. «از رفاعه بن رافع زرقی سروایت شده است که گفت: جبرئیل ÷به حضور پیامبر صآمد و گفت: اهل بدر را در میان خودتان چگونه حساب میکنید؟ پیامبر صفرمودند: «از بالاترین و والاترین مسلمانان»، یا: جملهای مانند آن، جبرئیل ÷گفت: فرشتگانی هم که در بدر شرکت داشتند، همانگونه هستند» [۱۰۵۲].
۱۸۳۰- «وعن ابنِ عُمَر بقال: قال رَسُولُ اللَّهِ ص: «إذا أنْزل اللَّه تَعالى بِقَوْمٍ عَذَاباً أَصَابَ الْعَذَابُ مَنْ كَانَ فِيهمْ. ثُمَّ بُعِثُوا على أعمَالـِهمْ»» متفقٌ عليه.
۱۸۳۰. «از ابن عمر بروایت شده است، پیامبر صفرمودند: «هرگاه خدای تعالی عذابی را بر طایفهای نازل کند، آن عذاب به همهی کسانی که در میان طایفه هستند، اصابت میکند و بعد (در قیامت) هر یک مطابق اعمال خود زنده و حشر میشوند»» [۱۰۵۳].
۱۸۳۱- «وعَنْ جابرٍ سقال: كانَ جِذْعٌ يقُومُ إلَيْهِ النبي ص، يعْني في الخُطْبَةِ، فَلَما وُضِعَ المِنْبرُ، سَمِعْنَا لِلْجذْعِ مثْل صوْتِ العِشَارِ حَتَّى نَزَلَ النبي صفَوضَع يدَه عليْهٍ فسَكَنَ.
وفي روايةٍ: فَلَمَّا كَانَ يَومُ الجمُعة قَعَدَ النبي صعلى المِنْبَرِ، فصاحتِ النَّخْلَةُ التي كَانَ يخْطُبُ عِنْدَهَا حَتَّى كَادَتْ أنْ تَنْشَقَّ.
وفي روايةٍ: فَصَاحَتْ صياح الصَّبيِّ. فَنَزَلَ النَّبيُّ ص، حتَّى أخذَهَا فَضَمَّهَا إلَيْهِ، فَجَعلَتْ تَئِنُّ أنِينَ الصَّبيِّ الَّذي يُسكَّتُ حَتَّى اسْتَقرَّتْ، قال: «بكت عَلى ما كَانَتْ تسمعُ مِنَ الذِّكْرِ»» رواه البخاريُّ.
۱۸۳۱. «از جابر سروایت شده است که گفت: یک تنهی درخت خرما بود که پیامبر صهنگام ایراد خطبه به آن تکیه میزد، وقتی که منبر گذاشته شد (و پیامبر صدیگر بر ستون تکیه نمیزد وروی منبر خطبه میخواند) از آن تنهی درخت، صدایی مثل صدای شتران آبستن شنیدیم، تا این که پیامبر صاز منبر پایین آمد و دستش را روی آن گذاشت و درخت آرام شد.
و در روایتی دیگر آمده است: وقتی روز جمعه شد، پیامبر صبر منبر نشست، ستون تنهی خرما که پیامبر صکه سابقاً در کنار آن خطبه میخواند، فریاد کشید تا اندازهای که نزدیک بود، بشکافد.
در روایتی دیگر آمده است: مانند فریاد کودک، فریادی زد و پیامبر صاز منبر پایین آمد و ستون را فراگرفت و آن را در بغل کشید و ستون شروع به نالیدن کرد مانند نالهی کودکی که او را با نوازش ساکت کنند، تا اینکه آرام گرفت؛ پیامبر صفرمودند: «بر پایان یافتن ذکری که در کنار خود میشنید، گریست»» [۱۰۵۴].
۱۸۳۲- «وعنْ أبي ثَعْلَبَةَ الخُشَنيِّ جَرْثُومِ بنِ نَاشِرٍ سعنْ رَسُولِ اللَّه صقال: إن اللَّه تعالى فَرَضَ فَرائِضَ فلا تُضَيِّعُوهَا، وحدَّ حُدُوداً فَلا تَعْتَدُوهَا، وحَرَّم أشْياءَ فَلا تَنْتَهِكُوها، وَسكَتَ عَنْ أشْياءَ رَحْمةً لَكُمْ غَيْرَ نِسْيانٍ فَلا تَبْحثُوا عنها» حديثٌ حسن، رواه الدَّارقُطْني وَغَيْرَهُ.
۱۸۳۲. «از ابوثعلبهی خشنی جرثوم بن ناشر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند، فریضههایی را بر شما واجب گردانیده است، آنها را ضایع نکنید و به جا آورید و حدودی را تعیین نموده است، از آنها تجاوز ننماید و چیزهایی را حرام کرده است، آنها را مرتکب نشوید و حرمتشان را نشکنید و به واسطهی رحم و دلسوزی بر شما نه از روی فراموشی، از چیزهایی سکوت کرده است، بنابراین از آنها بحث و سؤال نکنید»» [۱۰۵۵].
۱۸۳۳- «وعنْ عَبدِ اللَّهِ بن أبي أوْفي بقال: غَزَوْنَا مع رَسُولِ اللَّه صسَبْعَ غَزَوَاتٍ نَأكُلُ الجرادَ. وفي روايةٍ: نَأْكُلُ معهُ الجَراد،» متفقٌ عليه.
۱۸۳۳. «از عبدالله بن ابی اوفی سروایت شده است که گفت: با پیامبر صهفت بار به جهاد رفتیم (و در همهی آنها از شدت نیاز) ملخ میخوردیم».
در روایتی دیگر آمده است: «با او ملخ میخوردیم» [۱۰۵۶].
۱۸۳۴- «وعَنْ أبي هُريْرةَ سأنَّ النبي صقَال: «لا يُلْدغُ المُؤمِنُ مِنْ جُحْرٍ مرَّتَيْنِ»» متفقٌ عليه.
۱۸۳۴. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «مؤمن، از یک سوراخ، دوبار گزیده نمیشود»» [۱۰۵۷].
۱۸۳۵- «وَعنْهُ قَال: قَال رسُولُ اللَّهِ ص: «ثَلاثَةٌ لاَ يُكَلِّمُهُمُ اللَّه يَوْمَ الْقِيَامةِ وَلاَ ينْظُرُ إلَيْهِمْ وَلا يُزَكِّيهِمْ ولَهُمْ عذابٌ ألِيمٌ: رجُلٌ علَى فَضْلِ ماءٍ بِالْفَلاةِ يمْنَعُهُ مِن ابْنِ السَّبِيلِ، ورَجُلٌ بَايَع رجُلاً سِلْعَةً بعْد الْعَصْرِ، فَحَلَفَ بِاللَّهِ لأخَذَهَا بكَذَا وَكَذا، فَصَدَّقَهُ وَهُوَ عَلى غيْرِ ذَلِكَ، ورَجُلٌ بَايع إمَاماً لا يُبايِعُهُ إلاَّ لِدُنيَا، فَإنْ أعْطَاهُ مِنْهَا وفي، وإنْ لَم يُعْطِهِ مِنْهَا لَمْ يَفِ»» متفقٌ عليه.
۱۸۳۵. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «سه نفر هستند که خداوند در روز قیامت با آنها صحبت نمیکند و به آنها نمینگرد و آنها را پاک نمیکند و عذاب دردناکی در انتظار آنان است؛ مردی که آبی زیاد بر نیاز خود در بیابان دارد و آن را از رهگذر منع میکند؛ مردی که بعد از عصر کالایی را در مقابل قیمتی به مرد دیگری بفروشد و به خدا سوگند یاد کند که آن را به چنین و چنان قیمتی خریده است و طرف تصدیق و قبول کند در صورتی که اگر چیزی از مال دنیا را به او داد بر بیعتش وفا میکند و اگر نداد، وفا نخواهد کرد»» [۱۰۵۸].
۱۸۳۶- «وَعَنْهُ عن النَّبيِّ صقَالَ: «بَيْنَ النَّفْخَتَيْنِ أرْبعُونَ» قَالُوا يا أبَا هُريْرةَ، أرْبَعُونَ يَوْماً؟ قَالَ: أبَيْتُ، قالُوا: أرْبعُونَ سَنَةً؟ قَال: أبَيْتُ. قَالُوا: أرْبَعُونَ شَهْراً؟ قَال: أبَيْتُ «وَيَبْلَى كُلُّ شَيءٍ مِنَ الإنْسَانِ إلاَّ عَجْبَ الذَّنَبِ، فِيهِ يُرَكَّبُ الْخَلْقُ، ثُمَّ يُنَزِّلُ اللَّه مِنَ السَّمَآءِ مَاءً، فَيَنْبُتُونَ كَمَا يَنْبُتُ الْبَقْلُ»» متفقٌ عليه.
۱۸۳۶. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «بین دو نفخ صور، یک چله میباشد»، گفتند: ای ابوهریره! چهل روز؟ گفت: نمیدانم، گفتند: چهل سال؟ گفت: نمیدانم، گفتند: چهل ماه؟ گفت: نمیدانم، «و هر چیز از بدن انسان پوسیده میشود، جز آخرین استخوان ستون فقرات او (عجب الذنب) که مردم بر روی آن ترکیب یافته و زنده میشوند، سپس خداوند از آسمان آبی نازل میکند و چنان که سبزه و گیاهان سبز میشوند و میرویند، انسانها نیز سبز میشوند و میرویند»» [۱۰۵۹].
۱۸۳۷- «وَعَنْهُ قَالَ بيْنَمَا النَّبيُّ صفي مَجْلِسٍ يُحَدِّثُ الْقَوْمَ، جاءَهُ أعْرابِيُّ فَقَالَ: مَتَى السَّاعَةُ؟ فَمَضَى رسُولُ اللَّه صيُحَدِّثُ، فقَال بَعْضُ الْقَوْمِ: سَمِعَ مَا قَالَ، فَكَرِه ما قَالَ، وقَالَ بَعْضُهمْ: بَلْ لَمْ يَسْمَعْ، حَتَّى إذَا قَضَى حَدِيثَهُ قَالَ: «أيْنَ السَّائِلُ عَنِ السَّاعَةِ؟» قَال:ها أنَا يَا رسُولَ اللَّه، قَالَ: «إذَا ضُيِّعَتِ الأَمَانةُ فانْتَظِرِ السَّاعةَ» قَالَ: كَيْفَ إضَاعَتُهَا؟ قَالَ: إذَا وُسِّد الأمْرُ إلى غَيْرِ أهْلِهِ فَانْتَظِرِ السَّاعة» رواهُ البُخاري.
۱۸۳۷. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: وقتی پیامبر صدر مجلسی بود و برای مردم سخنرانی میفرمود، اعرابی ای نزد پیامبر صآمد و گفت: قیامت کی خواهد بود؟ پیامبر صبه سخنش ادامه داد، یکی از جماعت گفت: حرف او را شنید ولی از گفتهاش خوشش نیامد؛ دیگری گفت: ممکن است نشنیده باشد، تا اینکه سخن پیامبر صتمام شد و فرمودند: «سؤال کننده از روز قیامت کجاست؟» گفت: من هستم، ای رسول خدا! فرمودند: «هرگاه امانت تضییع شد و از بین رفت، منتظر قیامت باش»، گفت: از بین رفتن و ضایع شدن امانت چگونه خواهد بود؟ فرمودند: «هر وقت کار به غیر اهل آن سپرده شد، منتظر قیامت باش»» [۱۰۶۰].
۱۸۳۸- «وعنْهُ أنَّ رسُول اللَّه صقَالَ: «يُصَلُّونَ لَكُمْ، فَإنْ أصَابُوا فَلَكُمْ، وإنْ أخْطئُوا فَلَكُمْ وَعَلَيْهِمْ»» رواهُ البُخاريُّ.
۱۸۳۸. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «امامان جماعت برای شما نماز میخوانند، اگر درست انجام دادند، به نفع شماست و اگر اشتباه کردند، به نفع شما و به ضرر آنهاست»» [۱۰۶۱].
۱۸۳۹- «وَعَنْهُ س: ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أخْرِجَتْ لِلنَّاسِ﴾قَالَ: خَيْرُ النَّاسِ لِلنَّاسِ يَأْتُونَ بِهِمْ في السَّلاسِل في أعْنَاقِهمْ حَتَّى يَدْخُلُوا في الإسْلامِ».
۱۸۳۹. «ابوهریره سدر مورد آیهی:
﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ﴾[آل عمران: ۱۱۰].
«شما بهترین امتی هستید که برای مردم آفریده و انتخاب شدهاید».
گفت: بهترین مردم برای مردم هستند (زیرا) مردم را با زنجیرهایی در گردنشان میآورند تا داخل اسلام (و بهشت) شوند» [۱۰۶۲].
۱۸۴۰- «وَعَنْهُ عَن النَّبيِّ صقَال: «عَجِبَ اللَّه ﻷمِنْ قَوْمٍ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ في السَّلاسِلِ»» رواهُـمـا البُخاري. معناها يؤسرون ويقيدون ثم يسلمون فيدخلون الجنة.
۱۸۴۰. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند ﻷدر شگفت است از قومی که با زنجیرها داخل بهشت میشوند»» [۱۰۶۳].
معنی این حدیث (و حدیث قبلی)، آن است که: اسیر و به زنجیر کشیده میشوند و سپس مسلمان شده و داخل بهشت میگردند.
۱۸۴۱- «وَعنْهُ عَنِ النَّبيِّ صقَالَ: «أَحَبُّ الْبِلاَدِ إلى اللَّه مَساجِدُهَا، وأبَغضُ الْبِلاَدِ إلى اللَّه أسواقُهَا»» روَاهُ مُسلم.
۱۸۴۱. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «بهترین و دوستداشتنیترین قسمت شهرها نزد خداوند، مساجد آنها و بدترین و منفورترین قسمت شهرها نزد خداوند، بازارهای آنهاست»» [۱۰۶۴].
۱۸۴۲- «وَعَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسيِّ سمنْ قَولِهِ قَال: لاَ تَكُونَنَّ إن اسْتَطعْتَ أوَّلَ مَنْ يَدْخُلُ السُّوقَ، وَلا آخِرَ مَنْ يَخْرُجُ مِنْهَا، فَإنَّهَا مَعْرَكَةُ الشَّيْطَانِ، وَبهَا ينْصُبُ رَايَتَهُ» رواهُ مسلم هكذا.
ورَوَاهُ البرْقَانِي في صحيحه عَنْ سَلْمَانَ قَالَ: قَالَ رسُولُ الله ص: «لا تَكُنْ أوَّلَ مَنْ يَدْخُلُ السُّوقَ، وَلا آخِرَ منْ يخْرُجُ مِنْهَا، فِيهَا بَاضَ الشَّيْطَانُ وَفَرَّخَ».
۱۸۴۲. «از سلمان فارسی ساز قول خود وی روایت شده است که گفت: «اگر توانستی، نخستین کسی نباش که داخل بازار میشود (صبح خیلی زود به بازار نروید) و آخرین کسی نباش که از بازار خارج میشود (خیلی دیر آن را ترک نکنید) زیرا آنجا محل تاخت و تاز شیطان است و در آنجا پرچمش را برمیافرازد»» [۱۰۶۵].
برقانی نیز در صحیح خود، از سلمان سروایت کرده است که پیامبر صفرمودند: «اولین کسی نباش که داخل بازار و آخرین کسی نباش که از آن خارج میشود، که شیطان در آن جا تخم میگذارد و جوجه به عمل میآورد (کنایه از این که بازار محل گناه است)».
۱۸۴۳- «وعَنْ عاصِم الأحْوَلِ عَنْ عَبْدِ اللَّه بنِ سَرْجِسَ سقَالَ: قُلْتُ لِرَسُولِ اللَّه ص: يَا رَسُولَ اللَّه غَفَرَ اللَّه لكَ، قَالَ: «وَلَكَ»». قَالَ عَاصِمٌ: فَقلْتُ لَهُ: اسْتَغْفَرَ لَكَ رَسُولُ الله ص؟ قَالَ: نَعَمْ وَلَكَ، ثُمَّ تَلاَ هَذه الآيةَ: ﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ﴾[محمد: ۱۹]، رَواهُ مُسلم.
۱۸۴۳. «از عاصم احول از عبدالله بن سرجس سروایت شده است که گفت: در خدمت پیامبر صعرض کردم: ای رسول خدا! خداوند تو را بیامرزد! فرمودند: «تو را نیز!»». عاصم میگوید: به عبدالله بن سرجس گفتم: آیا پیامبر صبرای تو طلب مغفرت نمود؟ گفت: بله و برای تو نیز و سپس این آیه را تلاوت کرد [۱۰۶۶]:
﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ﴾
«ای پیامبر صبرای گناهان خود و مردان و زنان مؤمن استغفار کن» [۱۰۶۷].
۱۸۴۴- «وَعَنْ أبي مسْعُودٍ الأنْصَارِيِّ سقَالَ: قَالَ النَّبيُّ ص: «إنَّ مِمَّا أدْرَكَ النَّاسُ مِنْ كَلامِ النُّبُوَّةِ الأولَى: إذَا لَمْ تَسْتَحِ فَاصْنعْ مَا شِئْتَ»» رواهُ البُخَاريُّ.
۱۸۴۴. «از ابومسعود انصاری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «به حقیقت از آنچه که از کلام نبوت اولین به مردم رسیده است، این است: اگر حیا نکردی و نداشتی، هرچه میخواهی بکن»» [۱۰۶۸].
۱۸۴۵- «وَعَنْ ابْنِ مَسْعُودٍ سقَالَ: قَالَ النَّبيُّ ص: «أوَّلُ مَا يُقْضَى بَيْنَ النَّاسِ يوْمَ الْقِيَامةِ في الدِّمَاءِ»» مُتَّفَقٌ علَيْهِ.
۱۸۴۵. «از ابن مسعود سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «نخستین داوری و حکمی که در روز قیامت میان مردم انجام میشود، مسألهی خون است»» [۱۰۶۹].
۱۸۴۶- «وَعَنْ عَائِشَةَ لقَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّه ص: «خُلِقَتِ المَلائِكَةُ مِنْ نُورٍ، وَخلِقَ الجَانُّ مِنْ مَارِجٍ منْ نَارً، وخُلِق آدمُ ممَّا وُصِفَ لَكُمْ»» رواهُ مسلم.
۱۸۴۶. «از حضرت عایشه لروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «فرشتگان از نور و شیاطین از شعلهی آتش آفریده شدهاند و آدم از آنچه که برای شما تعریف شده، خلق شده است»» [۱۰۷۰].
۱۸۴۷- «وَعنْهَا لقَالَتْ: «كَانَ خُلُقُ نبي اللَّه صالْقُرْآنَ»» رواهُ مُسْلِم في جُمْلَةِ حدِيثٍ طويلٍ.
۱۸۴۷. «از حضرت عایشه لروایت شده است که گفت: اخلاق و آداب پیامبر صقرآن بود» [۱۰۷۱].
۱۸۴۸- «وَعَنْهَا قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّه ص: «مَنْ أحَبَّ لِقاءَ اللَّهِ أحبَّ اللَّه لِقَاءَهُ، وَمنْ كَرِهَ لِقاءَ اللَّه كَرِهَ اللَّه لِقَاءَهُ» فَقُلْتُ: يَا رسُولَ اللَّه، أكَرَاهِيَةُ الـموْتِ؟ فَكُلُّنَا نَكْرَهُ الـموْتَ، قَالَ: «لَيْس كَذَلِكَ، وَلَكِنَّ المُؤمِنَ إذَا بُشِّر بِرَحْمَةِ اللَّه وَرِضْوانِهِ وَجنَّتِهِ أحَبَّ لِقَاءَ اللَّه، فَأَحَبَّ اللَّه لِقَاءَهُ وإنَّ الْكَافِرَ إذَا بُشِّرَ بعَذابِ اللَّه وَسَخَطِهِ، كَرِهَ لِقَاءَ اللَّه، وَكَرِهَ اللَّه لِقَاءَهُ»» رواه مسلم.
۱۸۴۸. «از حضرت عایشه لروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که دیدار خدا را دوست بدارد، خداوند نیز دیدار او را دوست میدارد و کسی که دیدار خدا را دوست نداشته باشد، خداوند نیز دیدار او را دوست نخواهد داشت». حضرت عایشه لمیگوید: گفتم: ناخوشایندی و زشت شمردن مرگ را میفرمایید؟ همهی ما مرگ را ناخوش میداریم! پیامبر صفرمودند: «چنین نیست، ولی وقتی مؤمن به رحمت خدا و رضایت و بهشت او مژده داده شود، دیدار خدا را دوست میدارد، پس خداوند نیز دیدار او را دوست خواهد داشت و کافر وقتی از عذاب و خشم خدا ترسانده و مژدهی آن را به وی بدهند، دیدار خدا را ناخوش میدارد و خداوند نیز دیدار او را ناخوش میدارد»» [۱۰۷۲].
۱۸۴۹- «وَعَنْ أُمِّ المُؤْمِنِينَ صَفِيَّةَ بنْتِ حُيَيٍّ لقَالَتْ: كَانَ النَّبيُّ صمُعْتَكِفاً، فَأَتَيْتُهُ أزُورُهُ لَيْلاً. فَحَدَّثْتُهُ ثُمَّ قُمْتُ لأنْقَلِب، فَقَامَ مَعِي لِيَقْلِبَني، فَمَرَّ رَجُلانً مِنَ الأنْصارِ ب، فَلمَّا رَأيَا النَّبِيَّ صأسْرعَا. فَقَالَ ص: «عَلَى رِسْلُكُمَا إنَّهَا صَفِيَّةُ بنتُ حُيَيٍّ» فَقالاَ: سُبْحَانَ اللَّه يَارسُولَ اللَّه، فَقَالَ: «إنَّ الشَّيْطَانَ يَجْرِي مِنْ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ، وَإنِّي خَشِيتُ أنْ يَقذِفَ في قُلُوبِكُمَا شَراً أوْ قَالَ: شَيْئاً »» متفقٌ عليه.
۱۸۴۹. «از ام المؤمنین صفیه دختر حیی لروایت شده است که گفت: پیامبر صدر مسجد اعتکاف کرده بود، شبی به خدمت او آمدم تا زیارتش کنم، با او صحبت کردم، سپس خواستم برگردم، با من برخاست تا مرا بدرقه کند که دو مرد انصاری بعبور کردند، وقتی پیامبر صرا دیدند، هر دو به سرعت خود افزودند، پیامبر صفرمودند: «آرام و متین راه بروید؛ او صفیه دختر حیی است» گفتند: سبحان الله ای رسول خدا! فرمودند: «شیطان در بدن انسان مانند خون جاری است و من ترسیدم که در دلهای شما خیال بدی انداخته باشد» یا فرمودند: «چیزی القا کرده باشد»» [۱۰۷۳].
۱۸۵۰- «وَعَنْ أبي الفَضْل العبَّاسِ بنِ عَبْدِ المُطَّلِب سقَالَ: شَهِدْتُ مَعَ رسُولِ اللَّه صيَوْمَ حُنَين فَلَزمْتُ أنَا وَأبُو سُفْيَانَ بنُ الحارِثِ بنِ عَبْدِ المُطَّلِبِ رَسُولِ اللَّه صلَمْ نفَارِقْهُ، ورَسُولُ اللَّه صعلَى بغْلَةٍ لَهُ بَيْضَاءَ.
فَلَمَّا الْتَقَى المُسْلِمُونَ وَالمُشْركُونَ وَلَّى المُسْلِمُونَ مُدْبِرِينَ، فَطَفِقَ رسُولُ اللَّه ص، يَرْكُضُ بَغْلَتَهُ قِبل الْكُفَّارِ، وأنَا آخِذٌ بِلِجَامِ بَغْلَةِ رَسُولِ اللَّه صأَكُفُّهَا إرادَةَ أنْ لا تُسْرِعَ، وأبو سُفْيانَ آخِذٌ بِركَابِ رَسُولِ اللَّه ص.
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «أيْ عبَّاسُ نادِ أصْحَابَ السَّمُرةِ» قَالَ العبَّاسُ، وَكَانَ رَجُلاً صَيِّتاً: فَقُلْتُ بِأعْلَى صَوْتِي: أيْن أصْحابُ السَّمُرَةِ، فَو اللَّه لَكَأنَّ عَطْفَتَهُمْ حِينَ سَمِعُوا صَوْتِي عَطْفَةَ الْبقَرِ عَلَى أوْلادِهَا، فَقَالُوا: يالَبَّيْكَ يَالَبَّيْكَ، فَاقْتَتَلُوا هُمْ والْكُفَارُ، والدَّعْوةُ في الأنْصَارِ يقُولُونَ: يَا مَعْشَرَ الأنْصارِ، يا مَعْشَر الأنْصَار، ثُمَّ قَصُرَتِ الدَّعْوةُ عَلَى بنِي الْحَارِثِ بن الْخزْرَج.
فَنَظَرَ رَسُولُ اللَّه صوَهُوَ علَى بَغْلَتِهِ كَالمُتَطَاوِل علَيْهَا إلَى قِتَالِهمْ فَقَال: «هَذَا حِينَ حَمِيَ الْوَطِيسُ» ثُمَّ أخَذَ رَسُولُ اللَّه صحصياتٍ، فَرَمَى بِهِنَّ وَجُوه الْكُفَّارِ، ثُمَّ قَال: «انْهَزَمُوا وَرَبِّ مُحَمَّدٍ» فَذَهَبْتُ أنْظُرُ فَإذَا الْقِتَالُ عَلَى هَيْئَتِهِ فِيما أرَى، فَواللَّه ما هُو إلاَّ أنْ رمَاهُمْ بِحَصَيَاتِهِ، فَمَازِلْتُ أرَى حدَّهُمْ كَليلاً، وأمْرَهُمْ مُدْبِراً» رواه مسلم.
«الوَطِيسُ» التَّنُّورُ. ومَعْنَاهُ: اشْتَدَّتِ الْحرْبُ. وَقَوْلُهُ: «حدَّهُمْ» هُوَ بِالحاءَِ الـمُهْمَلَةِ أي: بأسَهُمْ.
۱۸۵۰. «از ابوالفضل عباس بن عبدالمطلب سروایت شده است که گفت: در واقعهی روز حنین شرکت داشتم و من و ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب ملازم و همراه پیامبر صبودیم و از او جدا نمیشدیم و پیامبر صبر استری سفید از آن خودش سوار بود، وقتی مسلمانان با مشرکان روبهرو شدند، مسلمانان شکست خوردند و عقبنشینی کردند، پیامبر صشروع کرد استرش را در جلو کافران میراند و من جلودار پیامبر صبودم و لگام استر او را نگاه میداشتم که تند نرود و ابوسفیان رکاب پیامبر صرا گرفته بود، پیامبر صفرمودند: «ای عباس! اصحاب سمره (بیعت الرضوان) را ندا کن» و عباس که مردی بود دارای صدای بلند، میگوید: با صدای بلند گفتم: اصحاب سمره کجا هستند؟! به خدا سوگند وقتی که صدای مرا شنیدند، هجوم ایشان به جنگ مانند توجه ماده گاو به بچههایش بود و گفتند: لبیک! لبیک! دعوت را شنیدیم و بعد با کفار جنگ کردند و نیز جماعت انصار بودند (که برای تشویق به جنگ) همدیگر را دعوت میکردند که: ای جماعت انصار! ای جماعت انصار! (پیامبر صرا یاری دهید) و سپس دعوت به بنی حارث بن خزرج منحصر شد و پیامبر صدر حالی که بر استرش سوار بود، مانند سوارکار حمله کننده به جنگ به آنها نگاه کردند و فرمودند: «این، وقت گرمی تنور و شدت جنگ است»، سپس مشتی ریگ در کف خود گرفت و به صورت کافران پرتاب کرد و سپس فرمود: «به خدای محمد سوگند که شکست خوردند و فرار کردند» رفتم و نگاه کردم و آنچه که من میدیدم، جنگ همانند قبل (گرم) بود، (ولی) به خدا سوگند، مدت زیادی از آن که پیامبر صبا ریگ آنها را هدف قرار داد، نگذشته بود که پیوسته نیرویشان ضعیف و جمعشان را پریشان و در حال فرار میدیدم»» [۱۰۷۴].
۱۸۵۱- «وعَنْ أبي هُريْرَةَ سقَالَ: قَالَ رسُولُ اللَّه ص: «أيُّهَا النَّاسُ إنَّ اللَّه طيِّبٌ لا يقْبلُ إلاَّ طيِّباً، وَإنَّ اللَّه أمَر المُؤمِنِينَ بِمَا أمَر بِهِ المُرْسلِينَ، فَقَال تَعَالى: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرُّسُلُ كُلُواْ مِنَ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَٱعۡمَلُواْ صَٰلِحًا﴾[المؤمنون: ۵۱]. وَقَال تَعالَى: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُلُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰكُمۡ﴾[البقرة: ۱۷۲]. ثُمَّ ذَكَرَ الرَّجُلَ يُطِيلُ السَّفَر أشْعَثَ أغْبر يمُدُّ يدَيْهِ إلَى السَّمَاءِ: يَاربِّ يَارَبِّ، وَمَطْعَمُهُ حَرامٌ، ومَشْرَبُه حرَامٌ، ومَلْبسُهُ حرامٌ، وغُذِيَ بِالْحَرامِ، فَأَنَّى يُسْتَجابُ لِذَلِكَ،؟»» رواه مسلم.
۱۸۵۱. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «ای مردم! خداوند پاک است و جز پاک را قبول ندارد و خداوند مؤمنان را به همان امری که به پیامبران مرسل فرموده، امر کرده است، آنجا که خداوند متعال میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرُّسُلُ كُلُواْ مِنَ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَٱعۡمَلُواْ صَٰلِحًا﴾[المؤمنون: ۵۱].
«ای پیامبران مرسل! از روزیهای پاکیزه بخورید و رفتار شایسته انجام دهید».
و در آیهی دیگری میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُلُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰكُمۡ﴾.
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! از پاکیزههای آنچه که روزی شما کردهایم، بخورید».
سپس پیامبر صاز مردی نام برد که: «در حالی که ژولیده و خاکآلود است، به سفری طولانی میرود (سفر حج یا...) و در طول سفر دستهایش را مرتب بهسوی آسمان بلند میکند و میگوید: خدایا! خدایا! و تضرع و زاری میکند، و حال آنکه خوراک و آشامیدنی و پوشاک وی، از مال حرام میباشد و با حرام تغذیه شده است، چنین عبادتی و دعایی چگونه قبول خواهد شد؟!»» [۱۰۷۵].
۱۸۵۲- «وَعنْهُ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّه ص: «ثَلاثَةٌ لاَ يُكَلِّمُهُمْ اللَّه يوْمَ الْقِيَامةِ، وَلاَ يُزَكِّيهِمْ، وَلا ينْظُرُ إلَيْهِمْ، ولَهُمْ عذَابٌ أليمٌ: شَيْخٌ زَانٍ، ومَلِكٌ كَذَّابٌ، وَعَائِل مُسْتَكْبِرٌ»» رواهُ مسلم. «الْعَائِلُ»: الْفَقِيرُ.
۱۸۵۲. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «سه نفر هستند که خداوند در روز قیامت با آنان صحبت نمیکند و آنها را از گناه پاک نمیسازد، و به آنها نظر (مرحمت) نمیاندازد و برای ایشان عذابی دردناک آماده است: (۱) پیرمرد زناکار، (۲) پادشاه بسیار دروغگو (۳) فقیر متکبر»» [۱۰۷۶].
۱۸۵۳- «وَعَنْهُ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّه ص: «سيْحَانُ وجَيْحَانُ وَالْفُراتُ والنِّيلُ كُلٌّ مِنْ أنْهَارِ الْجنَّةِ»» رواهُ مسلم.
۱۸۵۳. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «سیحان و جیحان و فرات و نیل، همه از رودهای بهشت هستند»» [۱۰۷۷]و [۱۰۷۸].
۱۸۵۴- «وَعَنْهُ قَال: أخَذَ رَسُولُ اللَّه صبِيَدِي فَقَالَ: «خَلَقَ اللَّه التُّرْبَةَ يوْمَ السَّبْتِ، وخَلَقَ فِيهَا الْجِبَالَ يَوْمَ الأحَد، وخَلَقَ الشَّجَرَ يَوْمَ الإثْنَيْنِ، وَخَلَقَ المَكْرُوهَ يَوْمَ الثُّلاثَاءِ، وَخَلَقَ النُّورَ يَوْمَ الأرْبَعَاءِ، وَبَثَّ فِيهَا الدَّوَابَّ يَوْمَ الخَمِيسِ، وخَلَقَ آدَمَ صبَعْدَ الْعَصْرِ مِنْ يَوم الجُمُعَةِ في آخِرِ الْخَلْقِ في آخِرِ سَاعَةٍ مِنَ النَّهَارِ فِيمَا بَيْنَ الْعَصْرِ إلى الَّليلِ»» رواه مسلم.
۱۸۵۴. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: پیامبر صدست مرا گرفت و فرمود: «خداوند، روز شنبه خاک را آفرید و روز یکشنبه در آن کوهها را و روز دوشنبه درخت را و روز سهشنبه کارهای زشت را و روز چهارشنبه نور را آفرید و روز پنجشنبه حشرات را در زمین منتشر ساخت و بعد از عصر جمعه، در آخر آفرینش و در ساعت آخر روز، ما بین عصر تا شب، آدم را آفرید»» [۱۰۷۹]و [۱۰۸۰].
۱۸۵۵- «وعنْ أبي سُلَيْمَانَ خَالِدِ بنِ الْولِيدِ سقالَ: «لَقَدِ انْقَطَعَتْ في يَدِي يوْمَ مُؤتَةَ تِسْعَةُ أسْيافٍِ، فَمَا بقِيَ في يدِي إلا صَفِيحةٌ يَمَانِيَّةٌ»» رواهُ البُخاري.
۱۸۵۵. «از ابوسلیمان خالد بن ولید سروایت شده است که گفت: روز جنگ مؤته نُه شمشیر در دست من شکست و جز یک شمشیر پهن یمانی چیزی در دستم باقی نماند» [۱۰۸۱].
۱۸۵۶- «وعَنْ عمْرو بْنِ الْعَاص سأنَّهُ سَمِع رسُولَ اللَّه صيَقُولُ: «إذَا حَكَمَ الْحَاكِمُ، فَاجْتَهَدَ، ثُمَّ أصاب، فَلَهُ أجْرانِ وإنْ حَكَم وَاجْتَهَدَ، فَأَخْطَأَ، فَلَهُ أجْرٌ»» متفقٌ عَلَيْهِ.
۱۸۵۶. «از عمرو بن عاص سروایت شده است که او از پیامبر صشنید که میفرمود: «هرگاه حاکم (شرع)، حکمی صادر و اجتهاد کرد و اجتهادش به حق اصابت نمود دو پاداش دارد و اگر حکمی صادر و اجتهاد کرد و اجتهادش خطا و اشتباه بود، یک اجر دارد»» [۱۰۸۲].
۱۸۵۷- «وَعَنْ عائِشَةَ لأنَّ النبي صقَالَ: «الْحُمَّى مِنْ فيْحِ جَهَنَّم فأبْرِدُوهَا بِالـماَءِ»» متفقٌ عليه.
۱۸۵۷. «از حضرت عایشه لروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «تب از آثار حرارت دوزخ است، آن را با آب، سرد کنید»» [۱۰۸۳]و [۱۰۸۴].
۱۸۵۸- «وَعَنْهَا لعَنِ النبي صقَالَ: «مَنْ مَاتَ وَعَلَيْهِ صَوْمٌ، صَامَ عَنْهُ وَلِيُّهُ»» متفقٌ عَلَيْهِ.
وَالـمُخْتَارُ جَوَازُ الصَّوْمِ عَمَّنْ مَاتَ وَعَلَيْهِ صَوْمٌ لِـهَذَا الْحَدِيثِ، والـمُرَادُ بالْوَليِّ: الْقَرِيبُ وَارِثاً كَانَ أوْ غَيْرِ وَارِثٍ.
۱۸۵۸. «از حضرت عایشه لروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس در حالی بمیرد که روزهی قضایی بر او هست، ولیّ او میتواند روزهی او را برایش جبران و قضا کند»» [۱۰۸۵].
و فتوای اختیار شده، آن است که صحیح است انسان به جای مردهای که روزهی قضایی بر او هست، روزه بگیرد و دلیل این حکم، حدیث مذکور است و منظور از ولیّ، خویشاوند نزدیک است، چه وارث باشد، چه نباشد.
۱۸۵۹- «وَعَنْ عَوْفِ بنِ مَالِكِ بنِ الطُّفَيْلِ أنَّ عَائِشَةَ لحُدِّثَتْ أنَّ عَبْدَ اللَّه ابنَ الزَّبَيْر بقَالَ في بيْعٍ أوْ عَطَاءٍ أعْطَتْهُ عَائِشَةُ رضي اللَّه تَعالَى عَنْها: وَاللَّه لَتَنْتَهِيَنَّ عَائِشَةُ، أوْ لأحْجُرَنَّ علَيْهَا، قَالتْ: أهُوَ قَالَ هَذَا؟ قَالُوا: نَعمْ، قَالَتْ: هُو، للَّهِ علَيَّ نَذْرٌ أنْ لا أُكَلِّم ابْنَ الزُّبيْرِ أبَداً، فَاسْتَشْفَع ابْنُ الزُّبيْرِ إليها حِينَ طالَتِ الْهجْرَةُ. فَقَالَتْ: لاَ وَاللَّهِ لا أُشَفَّعُ فِيهِ أبَداً، ولا أتَحَنَّثُ إلَى نَذْري. فلَمَّا طَال ذَلِكَ علَى ابْنِ الزُّبيْرِ كَلَّم المِسْورَ بنَ مخْرَمَةَ، وعبْدَ الرَّحْمنِ بْنَ الأسْوَدِ بنِ عبْدِ يغُوثَ وقَال لهُما: أنْشُدُكُما اللَّه لمَا أدْخَلْتُمَاني علَى عائِشَةَ ل، فَإنَّهَا لاَ يَحِلُّ لَهَا أنْ تَنْذِر قَطِيعَتي، فَأَقْبَل بهِ المِسْورُ، وعَبْدُ الرَّحْمن حَتَّى اسْتَأذَنَا علَى عائِشَةَ، فَقَالاَ: السَّلاَمُ علَيْكِ ورَحمةُ اللَّه وبرَكَاتُهُ، أَنَدْخُلُ؟ قَالَتْ عَائِشَةُ: ادْخُلُوا. قَالُوا: كُلُّنَا؟ قَالَتْ: نَعمْ ادْخُلُوا كُلُّكُمْ، ولاَ تَعْلَمُ أنَّ معَهُما ابْنَ الزُّبَيْرِ، فَلمَّا دخَلُوا، دخَلَ ابْنُ الزُّبيْرِ الْحِجَابَ، فَاعْتَنَقَ عائِشَةَ ل، وطَفِقَ يُنَاشِدُهَا ويبْكِي، وَطَفِقَ المِسْورُ، وعبْدُ الرَّحْمنِ يُنَاشِدَانِهَا إلاَّ كَلَّمَتْهُ وقبَلَتْ مِنْهُ، ويقُولانِ: إنَّ النبي صنَهَى عَمَّا قَدْ علِمْتِ مِنَ الْهِجْرةِ. وَلاَ يَحلُّ لمُسْلِمٍ أنْ يهْجُر أخَاهُ فَوْقًَ ثَلاثِ لَيَالٍ. فَلَمَّا أكْثَرُوا علَى عَائِشَةَ مِنَ التَّذْكِرةِ والتَّحْرِيجِ، طَفِقَتْ تُذَكِّرُهُما وتَبْكِي، وتَقُولُ: إنِّي نَذَرْتُ والنَّذْرُ شَدِيدٌ، فَلَمْ يَزَالا بَهَا حتَّى كَلَّمتِ ابْنِ الزُّبيْرِ، وَأعْتَقَتْ في نَذْرِهَا أرْبعِينَ رقَبةً، وَكَانَتْ تَذْكُرُ نَذْرَهَا بعْدَ ذَلِكَ فَتَبْكِي حتَّى تَبُلَّ دُمُوعُهَا خِمارَهَا» رواهُ البخاري.
۱۸۵۹.«از عوف بن مالک بن طفیل روایت شده است که گفت: به حضرت عایشه لگفته شد که: عبدالله بن زبیر بدر مورد بیع یا بخششی که حضرت عایشه کرده، گفته است: به خدا سوگند، یا عایشه از اینگونه بخششها دست میکشد یا حِجر بر او میگذارم (مانع کارش میشوم و نمیگذارم در مالش دخل و تصرف کند) حضرت عایشه لپرسید: آیا او چنین چیزی گفته است؟ اصحاب گفتند: بله، فرمود: این برای خدا بر من نذر باشد که هرگز با ابن زبیر صحبت نکنم؛ ابن زبیر وقتی که عدم صحبت، به طول انجامید کسی رابه شفاعت نزد او فرستاد، حضرت عایشه گفت: هرگز در مورد او شفاعت قبول نمیکنم و نذر خود را نمیشکنم؛ چون این حال بر عبدالله بن زبیر طول کشید، با مسور بن مخرمه و عبدالرحمن بن اسود بن عبد یغوث صحبت کرد و به آنها گفت: شما را به خدا سوگند میدهم که مرا به خدمت امالمؤمنین عایشه لببرید؛ زیرا برای او حلال نیست که به قهر کردن با من نذر کند؛ آنها قبول کردند و با او رفتند و از حضرت عایشه لاجازه گرفتند و گفتند: السلام علیک و رحمه الله و برکاته (سلام و رحمت و برکات خدا بر تو باد)! آیا داخل شویم؟ فرمود: داخل شوید، گفتند: همهی ما؟ فرمود: بله، همه وارد شوید و نمیدانست که همراه آنها عبدالله بن زبیر م است، وقتی داخل شدند، ابن زبیر داخل حرم شد و پرده را برداشت و حضرت عایشه لرا در آغوش گرفت و شروع به سوگند دادن او و گریستن کرد؛ مسور و عبدالله نیز شروع کردند و او را سوگند میدادند که با عبدالله صحبت کند و او را ببخشد و معذرتش را قبول نماید و میگفتند؛ پیامبر صاز این دوری و قطع صحبت که تو میدانی، نهی فرموده است و برای مسلمان حلال نیست که بیش از سه شبانهروز با برادر مسلمان خود قهر کند، وقتی که در مورد قطع صله بسیار گفتند و آن را به حضرت عایشه لیادآور شدند، وی گریست و نذرش را تذکر داد و فرمود: من نذر کردهام و نذر سخت است و آنها به اصرار در شفاعت ادامه دادند تا آنکه حضرت عایشه با عبدالله صحبت کرد (و او را بخشید) و برای کفارهی نذرش چهل برده را آزاد کرد؛ بعدها وی نذرش را به یاد میآورد و میگریست تا اندازهای که اشکهای او، چادرش را خیس میکرد» [۱۰۸۶].
۱۸۶۰- «وعَنْ عُقْبَةَ بنِ عامِر سأنَّ رسُولَ اللَّه صخَرجَ إلَى قَتْلَى أُحُدٍ. فَصلَّى علَيْهِمْ بعْد ثَمان سِنِين كالـمودِّع للأحْياءِ والأمْواتِ، ثُمَّ طَلَعَ إلى المِنْبر، فَقَالَ: إنِّي بيْنَ أيْدِيكُمْ فَرَطٌ وأنَا شهيد علَيْكُمْ وإنَّ موْعِدَكُمُ الْحوْضُ، وَإنِّي لأنْظُرُ إليه مِنْ مَقامِي هَذَا، وإنِّي لَسْتُ أخْشَى عَلَيْكُمْ أنْ تُشْركُوا، ولَكِنْ أخْشَى عَلَيْكُمْ الدُّنيا أنْ تَنَافَسُوهَا قَالَ: فَكَانَتْ آخِرَ نَظْرَةٍ نَظَرْتُهَا إلَى رَسُولِ اللَّه ص» متفقٌ عليه.
وفي روايةٍ: «وَلَكِنِّي أخْشَى علَيْكُمْ الدُّنيَا أنْ تَنَافَسُوا فِيهَا، وتَقْتَتِلُوا فَتَهْلِكُوا كَما هَلَكَ منْ كَان قَبْلكُمْ» قَالَ عُقبةُ: فَكانَ آخِر ما رَأيْتُ رَسُولَ الله صعَلَى الـمِنْبرِ.
وفي روَايةٍ قال: «إنِّي فَرطٌ لَكُمْ وأنَا شَهِيدٌ علَيْكُمْ، وَإنِّي واللَّه لأنْظُرُ إلَى حَوْضِي الآنَ، وإنِّي أُعْطِيتُ مَفَاتِيحَ خَزَائِن الأرضِ، أوْ مَفَاتِيحَ الأرْضِ، وَإنَّي واللَّهِ مَا أَخَافُ علَيْكُمْ أنْ تُشْرِكُوا بعْدِي ولَكِنْ أخَافُ علَيْكُمْ أنْ تَنَافَسُوا فِيهَا».
وَالـمُرادُ بِالصَّلاةِ عَلَى قَتْلَى أُحُدٍ: الدُّعَاءُ لَهُمْ، لاَ الصَّلاةُ الـمعْرُوفَةُ.
۱۸۶۰. «از عقبه بن عامر سروایت شده است که گفت: پیامبر صبعد از گذشت هشت سال، بر بالای قبر شهدای احد رفت و مانند دعا و نماز انسانی که از مردگان و زندگان خداحافظی میکند، برای آنان دعا و از آنها خداحافظی کرد، سپس بر منبر رفت و گفت: «من جلودار و پیشاهنگ شما (به بهشت و حضور پروردگار) هستم و بر شما شاهدم و وعدهگاه شما حوض کوثر است که من از همین محل آن را نگاه میکنم و از آن نمیترسم که شما مشرک شوید اما ترس آن دارم که برای دنیا و به دست آوردن دنیا با هم رقابت و در این خصوص زیادهروی کنید»، عقبه میگوید: این آخرین نگاهی بود که من به پیامبر صانداختم» [۱۰۸۷].
در روایتی دیگر آمده است: «ولی من بر شما از دنیا میترسم که در آن رقابت کنید و با هم به جنگ برخیزید و خود را هلاک کنید، همچنان که انسانهای پیش از شما هلاک شدند»؛ عقبه میگوید: این آخرین باری بودکه پیامبرص را بر بالای منبر مشاهده کردم.
در روایتی دیگر آمده است: «من پیشقدم شما و شاهد بر شما هستم و به خدا سوگند من اکنون به حوض خود (کوثر) نگاه میکنم و کلیدهای خزاین زمین ـ یا کلیدهای زمین ـ به من عطا شد و من از آن نمیترسم که شما بعد از من مشرک شوید، بلکه ترس آن دارم که بر سر مال دنیا با همدیگر رقابت کنید و بر زینتهای دنیوی افتخار نموده، رغبت زیادی به آن نشان دهید».
۱۸۶۱- «وعَنْ أبي زَيْدٍ عمْرُو بنِ أخْطَبَ الأنْصَارِيِّ سقَال: صلَّى بنا رَسُولُ اللَّه صالْفَجْر، وَصعِدَ المِنْبَرَ، فَخَطَبنَا حَتَّى حَضَرَتِ الظُّهْرُ، فَنَزَل فَصَلَّى. ثُمَّ صَعِدَ المِنْبَر فخطب حَتَّى حَضَرتِ العصْرُ، ثُمَّ نَزَل فَصَلَّى، ثُمًَّ صعِد المنْبر حتى غَرَبتِ الشَّمْسُ، فَأخْبرنا مَا كان ومَا هُوَ كِائِنٌ، فَأَعْلَمُنَا أحْفَظُنَا» رواهُ مُسْلِمٌ.
۱۸۶۱. «از ابوزید عمرو بن اخطب انصاری سروایت شده است که گفت: پیامبر صبرای ما نماز صبح خواند و بر منبر رفت و تا وقت نماز ظهر برای ما سخنرانی فرمود، سپس از منبر پایین آمد و نماز ظهر را به جای آورد و دوباره بر منبر رفت و به سخنرانی ادامه داد تا نماز عصر فرا رسید، باز پایین آمد و نماز خواند و بالای منبر رفت و موعظه را تا غروب آفتاب ادامه داد، و طی آن خطبهها، از گذشته و حال ما را آگاه کرد و عالمترین ما به فرمایش او کسی است که حافظهاش بیشتر باشد» [۱۰۸۸].
۱۸۶۲- «وعنْ عائِشَةَ لقَالَتْ: قال النبي ص: «مَنْ نَذَرَ أن يُطِيع اللَّه فَلْيُطِعْهُ، ومَنْ نَذَرَ أنْ يعْصِيَ اللَّه، فلا يعْصِهِ»» رواهُ البُخاري.
۱۸۶۲. «از حضرت عایشه لروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس نذر کرد که خدا را اطاعت کند، او را اطاعت کند و هرکس نذر کرد که از فرمان خدا سرپیچی کند، از فرمان او سرپیچی نکند»» [۱۰۸۹].
۱۸۶۳- «وَعنْ أُمِّ شَرِيكٍ لأن رسُول اللَّه صأمرَهَا بِقَتْلِ الأوزَاغِ، وقَال: «كَانَ ينْفُخُ علَى إبْراهيمَ»» متفقٌ عَلَيْهِ.
۱۸۶۳. «از ام شریک لروایت شده است که پیامبر صاو را به کشتن چلپاسهی بزرگ (نوعی مارمولک سمی) امر فرمود و گفت: «مارمولک، بر آتش ابراهیم میدمید»».
۱۸۶۴- «وَعنْ أبي هُريرةَ سقَال: قَالَ رسُولُ اللَّه ص: «منْ قَتَلَ وزَغَةً في أوَّلِ ضَرْبةٍ، فَلَهُ كَذَا وَكَذَا حسنَةً، وَمَنْ قَتَلَهَا في الضَّرْبَةِ الثَّانِية، فَلَهُ كَذَا وكَذَا حَسنَةً دُونَ الأولَى، وإن قَتَلَهَا في الضَّرْبةِ الثَّالِثَةِ، فَلَهُ كَذاَ وَكَذَا حَسَنَةً»».
وفي رِوَايةٍ: «مَنْ قَتَلَ وزَغاً في أوَّلِ ضَرْبةٍ، كُتِبَ لَهُ مائةُ حسَنَةٍ، وَفي الثَّانِيَةِ دُونَ ذَلِكَ، وفي الثَّالِثَةِ دُونَ ذَلِكَ» رواه مسلم.
قال أهْلُ اللُّغَةِ: الْوَزَغُ: الْعِظَامُ مِنْ سامَّ أبْرصَ.
۱۸۶۴. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که در اولین ضربه، چلپاسهی بزرگ را بکشد، فلان مقدار اجر نیک برای او نوشته میشود و کسی که با دو ضربه آن را بکشد برای او فلان مقدار کمتر از حسنهی اول و اگر با سه ضربه آن را بکشد، فلان و فلان مقدار برای او جزای حسنه نوشته میشود»».
در روایتی دیگر آمده است: «اگر آن را در یک ضربه بکشد، برای او صد حسنه نوشته میشود و در ضربهی دوم کمتر از ضربهی اول و در ضربهی سوم کمتر از ضربهی دوم حسنه برای او نوشته میشود» [۱۰۹۰]و [۱۰۹۱].
۱۸۶۵- «وَعَنْ أبي هُريْرَةَ سأنَّ رسُول اللَّه صقَال: «قَال رَجُلٌ لأتَصدقَنَّ بِصَدقَةٍ، فَخَرجَ بِصَدقَته، فَوَضَعَهَا في يَدِ سَارِقٍ، فَأصْبحُوا يتَحدَّثُونَ: تَصَدِّقَ الليلة علَى سارِقٍ، فَقَالَ: اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ لأتَصَدَّقَنَّ بِصَدَقَةٍ، فَخَرَجَ بِصَدقَتِهِ، فَوَضَعَهَا في يدِ زانيةٍ، فَأصْبَحُوا يتَحدَّثُونَ تُصُدِّق اللَّيْلَةَ عَلَى زَانِيَةٍ، فَقَالَ: اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى زانِيَةٍ؟، لأتَصَدَّقَنَّ بِصدقة، فَخَرَجَ بِصَدقَتِهٍِ، فَوَضَعهَا في يد غَنِيٍّ، فأصْبَحُوا يتَحدَّثونَ: تُصُدِّقَ علَى غَنِيٍّ، فَقَالَ اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ علَى سارِقٍ، وعَلَى زَانِيةٍ، وعلَى غَنِي، فَأتِي فَقِيل لَهُ: أمَّا صدَقَتُكَ علَى سَارِقٍ فَلَعَلَّهُ أنْ يَسْتِعفَّ عنْ سرِقَتِهِ، وأمَّا الزَّانِيةُ فَلَعلَّهَا تَسْتَعِفَّ عَنْ زِنَاهَا، وأمًا الْغنِيُّ فَلَعلَّهُ أنْ يعْتَبِر، فَيُنْفِقَ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ»» رَواهُ البخاري بلفظِهِ، وَمُسْلِمٌ بمعنَاهُ.
۱۸۶۵. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «مردی گفت: حتماً صدقهای میدهم و صدقهاش را با خود برد و (نادانسته) صدقهاش را به دزدی داد، مردم گفتند: به دزدی احسان شد! آن مرد گفت: خدایا! سپاس و ستایش سزاوار توست، صدقه به دزدی دادم! حتماً صدقهای دیگر میدهم و آن را برد و به زنی زناکار داد، مردم گفتند: دیشب به زنی فاحشه احسان شد! گفت: خدایا! سپاس و ستایش سزاوار توست، صدقه به زنی زناکار دادم! حتماً صدقهای دیگر میدهم و آن را با خود برد و به شخص ثروتمندی داد، مردم گفتند: دیشب به شخص بینیازی احسان شد! گفت: خدایا! سپاس و ستایش سزاوار توست، صدقه را به دزد و زناکار و ثروتمند دادم! بعد (در خواب) کسی نزد او آمد و گفت: (نگران نباش که صدقهات قبول شده و جای دارد)، اما صدقهی تو به دزد، شاید که او را از دزدی و صدقهی تو به زن زناکار، شاید که او را از زنا بازدارد و شخص ثروتمند نیز شاید از صدقهی تو عبرت بگیرد و از آنچه که خدا به او داده است، انفاق کند»» [۱۰۹۲].
۱۸۶۶- «وعنه قال كنا مع رسول اللَّه صفي دعوة فرفع إليه الذراع وكانت تُّعجبه فَنَهسَ منها نَهَسةَ وقال: أنا سيد الناس يوم الْقِيَامَةِ، هَلْ تَدْرُونَ مِمَّ ذَاكَ؟ يَجْمعُ اللَّه الأوَّلِينَ والآخِرِينَ في صعِيدٍ وَاحِد، فَيَنْظُرُهمُ النَّاظِرُ، وَيُسمِعُهُمُ الدَّاعِي، وتَدْنُو مِنْهُمُ الشَّمْسُ، فَيَبْلُغُ النَّاسُ مِنَ الْغَمِّ والْكَرْبِ مَالاَ يُطيقُونَ وَلاَ يحْتَمِلُونَ، فَيَقُولُ النَّاسُ: أَلاَ تَروْنَ إِلى مَا أَنْتُمْ فِيهِ، إِلَى ما بَلَغَكُمْ؟ أَلاَ تَنْظُرُونَ مَنْ يشْفَعُ لَكُمْ إِلى رَبَّكُمْ؟
فيَقُولُ بعْضُ النَّاسِ لِبَعْضٍ: أبُوكُمْ آدَمُ، ويأتُونَهُ فَيَقُولُونَ: يَا أَدمُ أَنْتَ أَبُو الْبَشرِ، خَلَقَك اللَّه بيِدِهِ، ونَفخَ فِيكَ مِنْ رُوحِهِ، وأَمَرَ المَلائِكَةَ فَسَجَدُوا لَكَ وَأَسْكَنَكَ الْجَنَّةَ، أَلا تَشْفعُ لَنَا إِلَى ربِّكَ؟ أَلاَ تَرى مَا نَحْنُ فِيهِ، ومَا بَلَغَنَا؟ فَقَالَ: إِنَّ رَبِّي غَضِبَ غضَباً لَمْ يغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ. وَلاَ يَغْضَبُ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَإِنَّهُ نَهَاني عنِ الشَّجَرةِ، فَعَصَيْتُ. نَفْسِي نَفْسِي نَفْسي. اذهَبُوا إِلَى غَيْرِي، اذْهَبُوا إِلَى نُوحٍ. فَيَأْتُونَ نُوحاً فَيقُولُونَ: يَا نُوحُ، أَنْتَ أَوَّلُ الرُّسُل إِلى أَهْلِ الأرْضِ، وَقَدْ سَمَّاك اللَّه عَبْداً شَكُوراً، أَلا تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِيهِ، أَلاَ تَرَى إِلَى مَا بَلَغَنَا، أَلاَ تَشْفَعُ لَنَا إِلَى رَبِّكَ؟ فَيَقُولُ: إِنَّ ربِّي غَضِبَ الْيوْمَ غَضَباً لمْ يَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلَنْ يَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَأَنَّهُ قدْ كانَتْ لِي دَعْوةٌ دَعَوْتُ بِهَا عَلَى قَوْمِي، نَفْسِي نَفْسِي نَفْسِي، اذْهَبُوا إِلَى غَيْرِي اذْهَبُوا إِلَى إِبْرَاهِيمَ. فَيْأْتُونَ إِبْرَاهِيمَ فَيَقُولُونَ: يَا إِبْرَاهِيمُ أَنْتَ نَبِيُّ اللَّهِ وَخَلِيلُهُ مِنْ أَهْلِ الأرْضِ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ، أَلاَ تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِيهِ؟ فَيَقُولُ لَهُمْ: إِنَّ ربِّي قَدْ غَضِبَ الْيَوْمَ غَضَباً لَمْ يَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلَنْ يَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ وَإِنِّي كُنْتُ كَذَبْتُ ثَلاَثَ كَذْبَاتٍ نَفْسِي نَفْسِي نَفْسِي، اذْهَبُوا إِلَى غَيْرِي، اذْهَبُوا إِلَى مُوسَى. فَيأْتُونَ مُوسَى، فَيقُولُون: يا مُوسَى أَنْت رسُولُ اللَّه، فَضَّلَكَ اللَّه بِرِسالاَتِهِ وبكَلاَمِهِ على النَّاسِ، اشْفعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ، أَلاَ تَرَى إِلى مَا نَحْنُ فِيهِ؟ فَيَقول إِنَّ ربِّي قَدْ غَضِبَ الْيَوْمَ غَضَباً لَمْ يَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلَنْ يَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ وَإِنِّي قَدْ قتَلْتُ نَفْساً لَمْ أُومرْ بِقْتلِهَا. نَفْسِي نَفْسِي نَفْسِي، اذْهَبُوا إِلَى غَيْرِي، اذْهَبُوا إِلَى عِيسى. فَيَأْتُونَ عِيسَى. فَيقُولُونَ: يا عِيسى أَنْتَ رَسُولُ اللَّهِ وَكلمتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَريم ورُوحٌ مِنْهُ وَكَلَّمْتَ النَّاسَ في المَهْدِ. اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ. أَلاَ تَرَى مَا نَحْنُ فِيهِ، فيَقولُ:: إِنَّ ربِّي قَدْ غَضِبَ الْيَوْمَ غَضَباً لَمْ يَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلَنْ يَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَلمْ يَذْكُرْ ذنْباً، نَفْسِي نَفْسِي نَفْسِي، اذْهَبُوا إِلَى غَيْرِي، اذْهَبُوا إِلَى مُحمَّد ص. فيأْتون محَمداً ص.
وفي روايةٍ: «فَيَأْتُوني فيَقُولُونَ: يَا مُحَمَّدُ أَنْتَ رسُولُ اللَّهِ، وَخاتَمُ الأَنْبِياءَ، وقَدْ غَفَرَ اللَّه لَكَ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَما تَأخَّر، اشْفَعْ لَنَا إِلَى ربِّكَ، أَلاَ تَرَى إِلَى ما نَحْنُ فِيهِ؟ فَأَنْطَلِقُ، فَآتي تَحْتَ الْعَرْشِ، فأَقَعُ سَاجِداً لِربِّي» ثُمَّ يَفْتَحُ اللَّه عَلَيَّ مِنْ مَحَامِدِهِ، وحُسْن الثَّنَاءِ عَلَيْهِ شَيْئاً لِمْ يَفْتَحْهُ عَلَى أَحَدٍ قَبْلِي ثُمَّ يُقَالُ: يَا مُحَمَّدُ ارفَع رأْسكَ، سَلْ تُعْطَهُ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأَرفَعُ رَأْسِي، فَأَقُولُ أُمَّتِي يَارَبِّ، أُمَّتِي يَارَبِّ، فَيُقَالُ: يامُحمَّدُ أَدْخِلْ مِنْ أُمَّتك مَنْ لاَ حِسَابَ عَلَيْهِمْ مِنَ الْباب الأَيْمَنِ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ وهُمْ شُركَاءُ النَّاسِ فِيمَا سِويَ ذَلِكَ مِنَ الأَبْوَابِ» ثُمَّ قال: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيدِهِ إِنَّ مَا بَيْنَ الـمصراعَيْنِ مِنْ مَصَارِيعِ الْجَنَّةِ كَمَا بَيْن مَكَّةَ وَهَجَر، أَوْ كَمَا بَيْنَ مَكَّةَ وَبُصْرَى»» متفقٌ عليه.
۱۸۶۶. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: ما با پیامبر صدر دعوتی بودیم، دست گوسفندی را به خدمت او آوردند و پیامبر صاز آن خوشش میآمد، قسمتی از آن را با دندانهای پیشین کند و تناول نمود،آنگاه فرمود: «من سید و سرور مردمان در روز قیامت هستم، آیا میدانید علت آن چیست؟ خداوند، تمام گذشتگان و آیندگان را در یک مکان جمع میکند، چنان که نگاه کننده به آنها نگاه میکند و دعوت کننده به ایشان میشنواند و آفتاب به آنها نزدیک میشود و مردم از شدت اندوه و دلتنگی به درجهای میرسند که طاقت تحمل آنرا ندارند و میگویند: آیا نمیبینید وضعی که شما درگیر آن هستید، شما را در چه وضعیتی انداخته است؟ آیا انتظار و امید کسی رادارید که نزد خدا برای شما شفاعت کند؟ و بعضی از مردم به بعضی دیگر میگویند: پدر شما آدم و نزد او میآیند و میگویند: ای آدم! تو پدر بشری، خداوند تو را با دست خود آفرید و از روحش در وجودت دمید و به ملایکه امر کرد که برایت سجده برند و تو را در بهشت جای داد؛ نزد خدا برایمان شفاعت کن! آیا نمیبینی ما در چه حالی هستیم و به ما چه رسیده است؟! آدم میگوید: خدای من امروز چنان خشمگین و غضبناک است که قبلاً چنین نبوده و بعداً نیز چنین نمیشود و او مرا از خوردن ثمر آن درخت نهی فرمود و من نافرمانی کردم و من اکنون در فکر خودم هستم، خودم! نزد کس دیگری غیر از من بروید، بروید پیش نوح. مردم نزد نوح میآیند و میگویند: ای نوح! تو اولین پیامبر مرسل برای اهل زمین هستی و خداوند تو را عبد شکور خوانده است؛ نزد خدا برایمان شفاعت کن! آیا نمیبینی ما در چه حالی هستیم و به ما چه رسیده است؟! او نیز میگوید: خدای من امروز چنان خشمگین و غضبناک است که قبلاً چنین نبوده و بعداً نیز چنین نمیشود، من بر طایفهی خود دعایی کردم و اکنون در فکر خودم هستم، خودم! نزد کس دیگری غیر از من بروید، بروید پیش ابراهیم. مردم نزد ابراهیم میآیند و میگویند: تو پیامبر خدا و دوست مخلص و برگزیدهی او از میان مردم هستی؛ نزد خدا برایمان شفاعت کن! آیا نمیبینی ما در چه حالی هستیم و به ما چه رسیده است؟! ابراهیم میگوید: خدای من امروز چنان خشمگین و غضبناک است که قبلاً چنین نبوده و بعداً نیز چنین نمیشود، من سه دروغ گفتهام [۱۰۹۳]و من اکنون در فکر خود هستم، خودم! نزد کس دیگری غیر از من بروید، بروید پیش موسی. نزد موسی میآیند و میگویند: ای موسی! تو پیامبر خدایی و خداوند تو را با رسالت و همصبحتی خود بر مردمان برتری داد، نزد خدا برایمان شفاعت کن! آیا نمیبینی ما در چه حالی هستیم و به ما چه رسیده است؟! موسی میگوید: خدای من امروز چنان خشمگین و غضبناک است که قبلاً چنین نبوده و بعداً نیز چنین نمیشود، من قبلاً یک نفر را کشتهام که به کشتن او امر نشده بودم و من اکنون در فکر خود هستم، خودم! نزد کس دیگری غیر از من بروید، بروید پیش عیسی. نزد عیسی میآیند و میگویند: ای عیسی! تو رسول خدا و کلمهی او هستی که آن را به مریم القا کرد و روح خدایی و در گهواره با مردم سخن گفتی، نزد خدا برایمان شفاعت کن! آیا نمیبینی ما در چه حالی هستیم و به ما چه رسیده است؟! عیسی میگوید: خدای من امروز چنان خشمگین وغضبناک است که قبلاً چنین نبوده و بعداً نیز چنین نمیشود ـ اما گناهی را از خود ذکر نکرد ـ من اکنون در فکر خود هستم، خودم! نزد کس دیگری غیر از من بروید، بروید پیش محمد ص!»».
در روایتی دیگر (در ادامه) آمده است که فرمودند: «نزد من (حضرت محمد ص) میآیند و میگویند: ای محمد! تو فرستادهی خدا و خاتم انبیا هستی و خداوند گناهان گذشته و آیندهی تو را بخشیده است، نزد خدا برایمان شفاعت کن! آیا نمیبینی ما در چه حالی هستیم و به ما چه رسیده است؟! و من، به راه میافتم و تا زیر عرش میروم و در مقابل پروردگارم به سجده میافتم، سپس در آن سجده، خداوند زبان مرا به ستایشها و نیایشهای نیکوی خودش طوری میگشاید که برای کسی پیش از من چنین گشایشی در شکرگزاری مقدر نفرموده است، بعد ندا میرسد: ای محمد! سرت را بلند کن و بخواه که تو به عطا میشود و شفاعت کن که شفاعت تو قبول میگردد! من، سرم را از سجده بلند میکنم و میگویم پرودگارا! امتم! پرودگارا! امتم! ندا میاید: ای محمد! از امت خودت آنها را که حسابی برایشان نیست از در راست درهای بهشت داخل کن و امتت در داخل شدن به بهشت از بقیهی درهای آن با سایر مردمان هم شریک هستند»، سپس فرمودند: «سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، فاصلهی میان دو در از درهای بهشت، مانند فاصلهی بین مکه و هجر یا فاصلهی بین مکه و بصری است»» [۱۰۹۴]و [۱۰۹۵].
۱۸۶۷- «وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ بقَالَ: جاءَ إِبْرَاهِيمُ صبِأُمِّ إِسْمَاعِيل وَبابنِهَا إِسْمَاعِيلَ وَهِي تُرْضِعُهُ حَتَّى وَضَعَهَا عِنْدَ الْبَيْتِ عِنْدَ دَوْحَةٍ فوْقَ زَمْزَمَ في أَعْلَى المسْجِدِ، وَلَيْسَ بمكَّةَ يَؤْمئذٍ أَحَدٌ وَلَيْسَ بِهَا مَاءٌ، فَوضَعَهَمَا هُنَاكَ، وَوضَع عِنْدَهُمَا جِرَاباً فِيه تَمرٌ، وسِقَاء فيه مَاءٌ. ثُمَّ قَفي إِبْرَاهِيمُ مُنْطَلِقاً، فتَبِعتْهُ أُمُّ إِسْماعِيل فَقَالَتْ: يا إِبْراهِيمُ أَيْنَ تَذْهَبُ وتَتْرُكُنَا بهَذا الْوادِي ليْسَ فِيهِ أَنيسٌ ولاَ شَيءٌ؟ فَقَالَتْ لَهُ ذَلكَ مِراراً، وجعل لاَ يلْتَفِتُ إِلَيْهَا، قَالَتْ لَه: آللَّهُ أَمركَ بِهذَا؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَت: إِذًا لا يُضَيِّعُنا، ثُمَّ رجعتْ.فَانْطَلقَ إِبْراهِيمُ ص، حَتَّى إِذا كَانَ عِنْدَ الثَّنِيَّةِ حيْثُ لا يَروْنَهُ. اسْتَقْبل بِوجْههِ الْبيْتَ، ثُمَّ دعا بهَؤُلاءِ الدَّعواتِ، فَرفَعَ يدَيْه فقَالَ: ﴿رَّبَّنَآ إِنِّيٓ أَسۡكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيۡرِ ذِي زَرۡعٍ﴾[إبراهیم: ۳۷]. حتَّى بلَغَ ﴿يَشۡكُرُونَ﴾. وجعلَتْ أُمُّ إِسْمَاعِيل تُرْضِعُ إِسْماعِيل، وتَشْربُ مِنْ ذَلِكَ المَاءِ، حتَّى إِذَا نَفِدَ ما في السِّقَاءِ عطشت وعَطِش ابْنُهَا، وجعلَتْ تَنْظُرُ إِلَيْهِ يتَلوَّى أَوْ قَالَ: يتَلَبَّطُ فَانْطَلَقَتْ كَراهِيةَ أَنْ تَنْظُر إِلَيْهِ، فَوجدتِ الصَّفَا أَقْرَبَ جبَلٍ في الأرْضِ يلِيهَا، فَقَامتْ علَيْهِ، ثُمَّ استَقبَلَتِ الْوادِيَ تَنْظُرُ هَلْ تَرى أَحداً؟ فَلَمْ تَر أَحداً. فهَبطَتْ مِنَ الصَّفَا حتَّى إِذَا بلَغَتِ الْوادِيَ، رفَعتْ طَرفَ دِرْعِهِا، ثُمَّ سَعتْ سعْي الإِنْسانِ المجْهُودِ حتَّى جاوزَتِ الْوَادِيَ، ثُمَّ أَتَتِ الـمرْوةَ، فقامتْ علَيْهَا، فنَظَرتْ هَلْ تَرى أَحَداً؟ فَلَمْ تَر أَحَداً، فَفَعَلَتْ ذَلِكَ سَبْع مرَّاتٍ. قَال ابْنُ عبَّاسٍ ب: قَال النَّبيُّ ص: «فَذَلِكَ سعْيُ النَّاسِ بيْنَهُما». فلَمَّا أَشْرفَتْ علَى الـمرْوةِ سَمِعـتْ صوتاً، فَقَالَتْ: صهْ تُرِيدُ نَفْسهَا ثُمَّ تَسمَعَتْ، فَسمِعتْ أَيْضاً فَقَالتْ: قَدْ أَسْمعْتَ إِنْ كَانَ عِنْدكَ غَواثٌ.فأَغِث. فَإِذَا هِي بِالـملَكِ عِنْد موْضِعِ زمزَم، فَبحثَ بِعقِبِهِ أَوْ قَال بِجنَاحِهِ حَتَّى ظَهَرَ الـماءُ، فَجعلَتْ تُحوِّضُهُ وَتَقُولُ بِيدِهَا هَكَذَا، وجعَلَتْ تَغْرُفُ المَاءَ في سِقَائِهَا وهُو يفُورُ بَعْدَ ما تَغْرفُ وفي روايةٍ: بِقَدرِ ما تَغْرِفُ. قَال ابْنُ عبَّاسٍ ب: قالَ النَّبيُّ ص: «رحِم اللَّه أُمَّ إِسماعِيل لَوْ تَركْت زَمزَم أَوْ قَالَ: لوْ لَمْ تَغْرِفْ مِنَ المَاءِ، لَكَانَتْ زَمْزَمُ عيْناً معِيناً» قَال فَشَرِبتْ، وَأَرْضَعَتْ وَلَدهَا.
فَقَال لَهَا الـملَكُ: لاَ تَخَافُوا الضَّيْعَة فَإِنَّ هَهُنَا بَيْتاً للَّهِ يبنيه هَذَا الْغُلاَمُ وأَبُوهُ، وإِنَّ اللَّه لا يُضيِّعُ أَهْلَهُ، وَكَانَ الْبيْتُ مُرْتَفِعاً مِنَ الأَرْضِ كَالرَّابِيةِ تأْتِيهِ السُّيُولُ، فتَأْخُذُ عنْ يمِينِهِ وَعَنْ شِمالِهِ. فَكَانَتْ كَذَلِكَ حتَّى مرَّتْ بِهِمْ رُفْقَةٌ مِنْ جُرْهُمْ، أو أَهْلُ بيْتٍ مِنْ جُرْهُمٍ مُقْبِلين مِنْ طَريقِ كَدَاءَ، فَنَزَلُوا في أَسْفَلِ مَكَةَ، فَرَأَوْا طَائراً عائفاً فَقَالُوا: إِنَّ هَذا الطَّائِر ليَدُورُ عَلى ماء لَعهْدُنَا بِهذا الوادي وَمَا فِيهِ ماءَ فَأرسَلُوا جِريّاً أَوْ جَرِيَّيْنِ، فَإِذَا هُمْ بِالـماءِ، فَرَجَعُوا فَأَخْبَرُوهم فَأقْبلُوا، وَأُمُّ إِسْماعِيلَ عند الـماءَ، فَقَالُوا: أَتَأْذَنِينَ لَنَا أَنْ ننزِلَ عِنْدكَ؟ قَالتْ: نَعَمْ، ولكِنْ لا حَقَّ لَكُم في الـماءِ، قَالُوا: نَعَمْ. قَال ابْنُ عبَّاسٍ: قَالَ النَّبِيُّ ص: «فَأَلفي ذلكَ أُمَّ إِسماعِيلَ، وَهِي تُحِبُّ الأُنْسَ. فَنزَلُوا، فَأَرْسلُوا إِلى أَهْلِيهِم فنَزَلُوا معهُم، حتَّى إِذا كَانُوا بِهَا أَهْل أَبياتٍ، وشبَّ الغُلامُ وتَعلَّم العربِيَّةَ مِنهُمْ وأَنْفَسَهُم وأَعجَبهُمْ حِينَ شَبَّ، فَلَمَّا أَدْركَ، زَوَّجُوهُ امرأَةً منهُمْ، ومَاتَتْ أُمُّ إِسمَاعِيل.
فَجَاءَ إبراهِيمُ بعْد ما تَزَوَّجَ إسماعِيلُ يُطالِعُ تَرِكَتَهُ فَلم يجِدْ إِسْماعِيل، فَسأَل امرأَتَهُ عنه فَقَالت ْ: خَرَجَ يبْتَغِي لَنَا وفي رِوايةٍ: يصِيدُ لَنَا ثُمَّ سأَلهَا عنْ عيْشِهِمْ وهَيْئَتِهِم فَقَالَتْ: نَحْنُ بِشَرٍّ، نَحْنُ في ضِيقٍ وشِدَّةٍ، وشَكَتْ إِليْهِ، قَال: فإذا جاءَ زَوْجُكِ، اقْرئى عَلَيْهِ السَّلام، وقُولي لَهُ يُغَيِّرْ عَتبةَ بابهِ. فَلَمَّا جاءَ إسْماعيلُ كَأَنَّهُ آنَسَ شَيْئاً فَقَال: هَلْ جاءَكُمْ منْ أَحَدٍ؟ قَالَتْ: نَعَمْ، جاءَنَا شَيْخٌ كَذا وكَذا، فَسأَلَنَا عنْكَ، فَأخْبَرْتُهُ، فَسألني كَيْف عيْشُنا، فَأخْبرْتُهُ أَنَّا في جَهْدٍ وشِدَّةٍ. قَالَ: فَهَلْ أَوْصاكِ بشَيْءِ؟ قَالَتْ: نَعمْ أَمَرني أَقْرَأ علَيْكَ السَّلامَ ويَقُولُ: غَيِّرْ عَتبة بابكَ. قَالَ: ذَاكِ أَبي وقَدْ أَمرني أَنْ أُفَارِقَكِ، الْحَقِي بأَهْلِكِ. فَطَلَّقَهَا، وتَزَوَّج مِنْهُمْ أُخْرى. فلَبِث عَنْهُمْ إِبْراهيم ما شَاءَ اللَّه ثُمَّ أَتَاهُم بَعْدُ، فَلَمْ يجدْهُ، فَدَخَل على امْرَأتِهِ، فَسَأَل عنْهُ. قَالَتْ: خَرَج يبْتَغِي لَنَا. قَال: كَيْفَ أَنْتُمْ، وسألهَا عنْ عيْشِهِمْ وهَيْئَتِهِمْ فَقَالَتْ: نَحْنُ بِخَيْرٍ وَسعةٍ وأَثْنتْ على اللَّهِ تَعالى، فَقَال: ما طَعامُكُمْ؟ قَالَتْ: اللَّحْمُ. قَال: فَما شَرابُكُمْ؟ قَالَتِ: الماءُ. قَال: اللَّهُمَّ بَارِكْ لهُمْ في اللَّحْم والـماءِ، قَال النَّبيُّ ص: «وَلَمْ يكنْ لهُمْ يوْمَئِذٍ حَبٌّ وَلَوْ كَانَ لهُمْ دَعَا لَهُمْ فيهِ» قَال: فَهُما لاَ يخْلُو علَيْهِما أَحدٌ بغَيْرِ مكَّةَ إِلاَّ لَمْ يُوافِقاهُ.
وفي روايةٍ فَجاءَ فَقَالَ: أَيْنَ إِسْماعِيلُ؟ فَقَالَتِ امْرأتُهُ: ذَهبَ يَصِيدُ، فَقَالَتِ امْرأَتُهُ: أَلا تَنْزِلُ، فتَطْعَمَ وتَشْربَ؟ قَالَ: وما طعامُكمْ وما شَرابُكُمْ؟ قَالَتْ: طَعَامُنا اللَّحْـمُ، وشَرابُنَا الماءُ. قَال: اللَّهُمَّ بَارِكْ لَهُمْ في طَعامِهمْ وشَرَابِهِمْ قَالَ: فَقَالَ أَبُو القَاسِم ص: «بركَةُ دعْوةِ إِبراهِيم ص» قَالَ: فَإِذا جاءَ زَوْجُكِ، فاقْرئي علَيْهِ السَّلامَ وَمُريهِ يُثَبِّتْ عتَبَةَ بابهِ. فَلَمَّا جاءَ إِسْماعِيلُ، قَال: هَلْ أَتَاكُمْ منْ أَحد؟ قَالتْ: نَعَمْ، أَتَانَا شيْخٌ حَسَن الهَيئَةِ وَأَثْنَتْ عَلَيْهِ، فَسَأَلَني عنْكَ، فَأَخْبرتُهُ، فَسأَلَني كيفَ عَيْشُنَا فَأَخبَرْتُهُ أَنَّا بخَيرٍ. قَالَ: فأَوْصَاكِ بِشَيْءٍ؟ قَالَتْ: نَعَمْ، يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلامَ، ويأْمُرُكَ أَنْ تُثَبِّتَ عَتَبَة بابكَ. قَالَ: ذَاكِ أَبي وأنتِ الْعَتَبةُ أَمرني أَنْ أُمْسِكَكِ. ثُمَّ لَبِثَ عنْهُمْ ما شَاءَ اللَّه، ثُمَّ جَاءَ بعْد ذلكَ وإِسْماعِيلُ يبْرِي نَبْلاً لَهُ تَحْتَ دَوْحةٍ قريباً مِنْ زَمْزَمَ، فَلَمَّا رآهُ، قَامَ إِلَيْهِ، فَصنعَ كَمَا يصْنَعُ الْوَالِد بِالْولَدُ والولد بالْوالدِ، قَالِ: يا إِسْماعِيلُ إِنَّ اللَّه أَمرني بِأَمْرٍ، قَال: فَاصْنِعْ مَا أَمركَ ربُّكَ؟ قَال: وتُعِينُني، قَال: وأُعِينُكَ، قَالَ: فَإِنَّ اللَّه أَمرنِي أَنْ أَبْني بيْتاً ههُنَا، وأَشَار إِلى أَكَمَةٍ مُرْتَفِعةٍ على ما حَوْلهَا فَعِنْد ذلك رَفَعَ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبيْتِ، فَجَعَلَ إِسْماعِيل يأتي بِالحِجارَةِ، وَإبْراهِيمُ يبْني حتَّى إِذا ارْتَفَعَ الْبِنَاءُ جَاءَ بِهَذا الحجرِ فَوضَعَهُ لَهُ فقامَ عَلَيْهِ، وَهُو يبْني وإسْمَاعِيلُ يُنَاوِلُهُ الحِجَارَة وَهُما يقُولاَنِ: «ربَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ»».
وفي روايةٍ: إِنَّ إبْراهِيم خَرَج بِإِسْمـاعِيل وأُمِّ إسْمَاعِيل، معَهُم شَنَّةٌ فِيهَا ماءٌ فَجَعلَتْ أُم إِسْماعِيلَ تَشْربُ مِنَ الشَّنَّةِ، فَيَدِرُّ لَبنُهَا على صبِيِّهَا حَتَّى قَدِم مكَّةَ. فَوَضَعهَا تَحْتَ دَوْحةٍ، ثُمَّ رَجَع إِبْراهيمُ إِلى أَهْلِهِ، فاتَّبعَتْهُ أُمُّ إِسْمَـاعِيلَ حَتَّى لَـمّـا بلغُوا كَداءَ نادَتْه مِنْ ورائِــه: يَا إِبْرَاهيمُ إِلى منْ تَتْرُكُنَا؟ قَالَ: إِلى الله، قَالَتْ: رضِيتُ بِالله. فَرَجعتْ، وَجعلَتْ تَشْرَبُ مِنَ الشَّنَّةِ، وَيَدرُّ لَبَنُهَا عَلى صَبِيِّهَا حَتَّى لـمَّـا فَنى الـمـاءُ قَالَتْ: لَوْ ذَهبْتُ، فَنَظَرْتُ لعَلِّي أحِسُّ أَحَداً، قَالَ: فَذَهَبَتْ فصعِدت الصَّفا. فَنَظَرتْ وَنَظَرَتْ هَلْ تُحِسُّ أَحداً، فَلَمْ تُحِسَّ أحداً، فَلَمّـَا بلَغَتِ الْوادي، سعتْ، وأَتتِ الـمرْوةَ، وفَعلَتْ ذلكَ أَشْواطاً، ثُمَّ قَالَتْ: لو ذهَبْتُ فنَظرْتُ ما فَعلَ الصَّبيُّ، فَذَهَبتْ ونَظَرَتْ، فإِذَا هُوَ على حَالهِ كأَنَّهُ يَنْشَغُ للمَوْتِ، فَلَمْ تُقِرَّهَا نفْسُهَا. فَقَالَت: لَوْ ذَهَبْتُ، فَنَظَرْتُ لعلي أَحِسُّ أَحداً، فَذَهَبَتْ فصَعِدتِ الصَّفَا، فَنَظَرتْ ونَظَرتْ، فَلَمْ تُحِسُّ أَحَداً حتَّى أَتمَّتْ سَبْعاً، ثُمَّ قَالَتْ: لَوْ ذَهَبْتُ، فَنَظَرْتُ مَا فَعل. فَإِذا هِيَ بِصوْتٍ. فَقَالَتْ: أَغِثْ إِنْ كان عِنْدَكَ خيْرٌ فإِذا جِبْرِيلُ ÷فقَال بِعَقِبهِ هَكَذَا، وغمزَ بِعقِبه عَلى الأرْض، فَانْبثَقَ الـمـاءُ فَدَهِشَتْ أُمُّ إسْمـاعِيلَ فَجعلَتْ تَحْفِنُ وذكَرَ الحَدِيثَ بِطُولِهِ.رواه البخاري بـهذِهِ الرواياتِ كلها.
«الدَّوْحةُ»: الشَّجرةُ الْكَبِيرةُ. قولهُ: «قَفي» أَيْ: ولَّى. «وَالجَرِيُّ»: الرسول. «وَأَلَفي» معناه: وجَد. قَوْلُهُ: «يَنْشَغُ» أَيْ: يَشْهقُ.
۱۸۶۷. «از ابن عباس بروایت شده است که گفت: ابراهیم، مادر اسماعیل را با فرزندش اسماعیل که به او شیر میداد، با خود آورد و نزدیک کعبه کنار درختی بر بالای زمزم در بالاترین قسمت مسجدالحرام گذاشت و در آن هنگام در مکه کسی نبود و آبی وجود نداشت و ابراهیم آنها را آنجا تنها گذاشت و انبانی از خرما و مَشکی آب برای آنها گذاشت و خود برگشت و رفت؛ مادر اسماعیل به دنبال او رفت و گفت: ای ابراهیم! کجا میروی و ما را در بیابان که مونسی و چیزی نیست، تنها میگذاری؟ و چند بار این جمله را به ابراهیم گفت و ابراهیم همچنان به او توجهی نمیکرد تا آنکه مادر اسماعیل به ابراهیم گفت: آیا خداوند تو را به این کافر فرمان داده است؟ گفت: بله، گفت: پس در این صورت، خداوند ما را ضایع نمیکند و فرو نمیگذارد و (خشنود برگشت و) ابراهیم راه خود را در پیش گرفت و رفت تا وقتی که به ثنیه رسید، جایی که او را نمیدیدند؛ آنجا رو به بیت کرد و سپس برای گفتن این دعاها دستهای خود را به درگاه خدا بلند کرد و گفت:
﴿رَّبَّنَآ إِنِّيٓ أَسۡكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيۡرِ ذِي زَرۡعٍ عِندَ بَيۡتِكَ ٱلۡمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ فَٱجۡعَلۡ أَفِۡٔدَةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ تَهۡوِيٓ إِلَيۡهِمۡ وَٱرۡزُقۡهُم مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمۡ يَشۡكُرُونَ٣٧﴾[إبراهیم: ۳۷].
«پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را (به فرمان تو) در سرزمین بدون کشت و زرعی، در کنار خانهی تو، که (تجاوز و بیتوجهی نسبت به) آن را حرام ساختهای، سکونت دادهام، خداوندا! تا این که نماز را برپای دارند، پس چنان کن که دلهای گروهی از مردمان (برای زیارت خانهات) متوجه آنان گردد و ایشان را از میوهها (و محصولات سایر کشورها) بهرهمند فرما، شاید که (از الطاف و عنایات تو با نماز و دعا) سپاسگزاری کنند».
مادر اسماعیل مشغول شیر دادن اسماعیل شد و از آن مشک آب مینوشید تا این که آب تمام شد و خود و بچهاش تشنه شدند و مدام به بچهاش نگاه میکرد که دست و پا میزد و بیتابی مینمود و برای آن که این منظرهی ناخوش و دلخراش را نبیند، او را تنها گذاشت و رفت و تپهی صفا در پشت خود را، نزدیکترین کوه به آنجا و خود یافت و به بالای آن رفت و به درهی میان دو تپه خیره شد که شاید کسی را ببیند، اما کسی را ندید، سپس از صفا پایین آمد تا به دره رسید و دامن لباسش را بالا کشید و مانند انسانی بسیار در تنگنا و سختی رسیده، با عجله رفت تا دره را طی کرد و به تپهی مروه رسید و بر آن ایستاد و نگاه کرد که شاید کسی را ببیند، اما کسی را ندید و این عمل را هفت بار تکرار نمود؛ ابن عباس میگوید: پیامبر صفرمودند: «سعی و دویدن مردم در زمان حج بین صفا و مروه، از همینجاست»؛ هنگامی که برای آخرین بار به بالای مروه رسید، صدایی شنید، به خودش گفت: ساکت باش! و گوش فرا داد، باز صدا را شنید، سپس گفت: صدایت را شنیدم و به من شنواندی، اگر کمکی میکنی و میتوانی، بفرما! ناگهان فرشته (جبرئیل) را در جای فعلی زمزم دید و فرشته با پاشنه ـ یا گفت: بالَش ـ جستجو کرد و بر زمین میکشید تا آب ظاهر شد، مادر اسماعیل شروع کرد و برای آن آب،حوضچهای میساخت و با دست خود این چنین به زمین میزد و شروع به ریختن آب در مشک خود کرد و آب بعد از پر شدن مشک، باز فوران میکرد ـ و در روایتی آمده است که آب به اندازهی مشتهایی که او برمیداشت، فوران میکرد ـ ابن عباس ادامه میدهد که: پیامبر صفرمودند: «خداوند، مادر اسماعیل را رحمت کند، کاش آب زمزم را به حال خود میگذاشت»، یا فرمودند: «اگر با مشت از آب آن برنمیداشت، زمزم چشمه آبی شیرین و روان بود» ابن عباس ادامه میدهد: (هاجر) از آن نوشید و به پسرش شیر داد و آن فرشته به او گفت: از هلاکت و نابودی نترسید، زیرا اینجا خانهای از آن خداست که این فرزند و پدرش آن را بنا میکنند و خداوند، اهل و دوستداران خود را هلاک و تباه نمیکند؛ محل بیت، مانند تپهای از زمین بلندتر بود و سیلها بهسوی آن روان میشد و آن را از راست و چپ فرا میگرفتند. مادر و پسر در همان وضع بودند تا این که گروهی از طایفهی جرهم یا خانوادهای از جرهم که از راه کداءبه آنجا میآمدند از کنار آنها گذشتند و در پایین شهر مکه فرود آمدند، دیدند پرندهای آن طرفتر پرواز میکند، گفتند: این پرنده به دور آب چرخ میزند و ما مدتی است که در این دره هستیم و در آن آبی نبوده است، سپس یک یا دو نفر شجاع را فرستادند و آنها آب رادر برابر خود یافتند و بازگشتند و به آنان خبر دادند و آن گروه به آنجا آمدند؛ مادر اسماعیل بر سر آب بود، به او گفتند: آیا اجازه میدهی نزد تو فرود آییم؟ گفت: بله ولیکن حقی در (تصاحب) آب ندارید، قبول کردند؛ ابن عباس میگوید: پیامبر صفرمودند: «مادر اسماعیل به این کار رضایت داد و به آن انس گرفت، چون که مؤانست و الفت را دوست داشت (زیرا که مدتها تنها مانده بود)»، بعد آن گروه پیاده و ساکن شدند و شخص یا اشخاصی را بهسوی طایفهی خود فرستادند و ایشان هم آمدند و در آنجا سکونت کردند تا وقتی که در آنجا صاحب خانههایی شدند و پسر ابراهیم به حد نوجوانی و جوانی رسید و عربی را از آنان یاد گرفت و وقتی که جوانی رعنا شد، به نظر آنان بسیار زیبا و ممتاز و شایسته میآمد و موقعی که به حد جوانی و کمال رسید، زنی از خودشان را به ازدواج او درآوردند و مادر اسماعیل فوت کرد، سپس ابراهیم بعد از آنکه اسماعیل زن گرفته بود، برای احوالپرسی و دیدار آنان به مکه آمد (و خانهی او را پیدا کرد)، ولی اسماعیل را (در خانه) نیافت و از زنش حال او را پرسید، جواب داد: بیرون رفته است تا چیزی را برایمان پیدا کند. ـ و در روایتی دیگر آمده است: تا چیزی برایمان شکار کند ـ سپس از زندگی و وضع ایشان جویا شد، زن گفت: در حال بدی هستیم و در تنگدستی و سختی به سر میبریم و پیش او از زندگی شکایت کرد؛ ابراهیم گفت: وقتی شوهرت بازگشت، سلام مرا به او برسان و به او بگو: آستانهی درش را تعویض کند! (و از پیش آنان برگشت)؛ وقتی اسماعیل به خانه آمد، مثل این که چیز تازهای را حس کرده باشد، گفت: آیا کسی پیش شما آمد؟ زن گفت: بله، پیرمردی چنین و چنان آمد و حال تو را از من پرسید و من به او خبر دادم و از من، وضع زندگیمان سؤال کرد، به او گفتم که: در تنگدستی و سختی هستم؛اسماعیل گفت: آیا تو را به چیزی سفارش کرد؟ زن گفت: بله، به من گفت: سلام او را به تو برسانم و نیز گفت: آستانهی درت را تعویض کنی! اسماعیل گفت: او پدر من بود و به من فرمان داده است که از تو جدا شوم، پیش خانوادهات برگرد، بعد او را طلاق داد و از آنان زنی دیگر گرفت. ابراهیم به مدتی که خدا خواسته بود، ماندگار شد و از فرزند دور بود و بعد به دیدار آنان آمد و چون به مکه رسید، اسماعیل را نیافت و مهمان زنش شد و از حال اسماعیل جویا شد، زن گفت: بیرون رفته تا چیزی برایمان تهیه کند؛ ابراهیم از حال و روز آنان سؤال کرد و گفت: وضع شما چگونه است؟ زن گفت: در خوشی و برکت زندگی میکنیم و وضع زندگی ما خوب است و خدا را شکر گفت، ابراهیم فرمود: طعام شما چیست؟ گفت: گوشت، فرمود: نوشیدنی چه؟ گفت: آب؛ فرمود: خداوندا! در گوشت و آب ایشان برکت بیانداز؛ پیامبر صفرمودند، «در آن روز هیچ نوع از حبوبات نداشتند و اگر میداشتند، برای ایشان دعای برکت میفرمود» ابن عباس میگوید: در دعای برکت تنها از گوشت و آب نام برد و گوشت و آب با هم برای هیچ کس در غیر مکه، موافق و مناسب نبوده است (چون سبب درد شکم است).
در روایتی دیگر آمده است: ابراهیم آمد و گفت: اسماعیل کجاست؟ زنش گفت: به شکار رفته است و گفت: آیا پیاده نمیشوی که غذا بخوری و چیزی بنوشی؟ ابراهیم گفت: خوردن و نوشیدن شما چیست؟ گفت: غذای ما گوشت و نوشیدنی ما آب است، فرمود: خداوندا! ایشان را در طعام و نوشیدنیشان برکت ده. ابن عباس میگوید: ابوالقاسم صفرمودند: «برکت دعای ابراهیم است در مکه (که میتوانستند به گوشت و آب اکتفا کنند)». ابراهیم به زن گفت: وقتی شوهرت به خانه آمد، سلام مرا به او برسان و به او بگو: آستانهی درش را ثابت نگه دارد؛ وقتی اسماعیل برگشت، پرسید: آیا کسی پیش شما آمد؟ زن گفت: بله، پیری خوش سیما آمد ـ و از وی تعریف کرد ـ و حال تو را از من پرسید، به او خبر دادم و از من راجع به زندگیمان سؤال کرد، به او گفتم: وضع ما خوب است، اسماعیل پرسید: آیا تو را به چیزی سفارش کرد؟ گفت: بله، به تو سلام فرستاد و امر کرد آستانهی درت را محکم نگه داری، اسماعیل گفت: آن پدر من است و آستانهی در تویی و به من دستور داده است که تو را نگه دارم. بعد از آن ابراهیم تا زمانی که خدا خواسته بود از آنان دور ماند و بعد از مدتی نزد ایشان آمد و در آن وقت، اسماعیل زیر درختی نزدیک چشمهی زمزم، تیری از آن خود میتراشید، وقتی پدرش را دید، به احترام او بلند شد و به استقبال او رفت و آنچه را که وظیفهی پدر و فرزندی بود، انجام دادند؛ آنگاه حضرت ابراهیم ‡فرمود: ای اسماعیل! خداوند مرا به کاری امر فرموده است، اسماعیل گفت: آنچه خداوند به تو امر کرده است، انجام ده! فرمود: و تو به من کمک میکنی؟ جواب داد: تو را یاری میدهم، گفت: پس وقتی چنین است، خداوند به من فرمان داده است که اینجا خانهای بنا کنم و اشاره به تپهی مرتفعی که دور آن محل بود، نمود؛ آنگاه در آنها پایههای بیت را بالا برد و اسماعیل سنگ میآورد و ابراهیم بنا میکرد و چون ساختمان مقداری بالا آمد، این سنگ (مقام ابراهیم) را آورد و آن را به زمین نهاد و ابراهیم روی آن ایستاد و بنا را ادامه داد و اسماعیل سنگ به دست او میداد و هر دو میگفتند»:
﴿رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ﴾[البقرة: ۱۲۷]
«پروردگارا! از ما بپذیر که تو بسیار شنوا و دانایی».
«در روایتی دیگر آمده است: ابراهیم، اسماعیل و مادرش را از محلشان بیرون برد و مشکی با خود داشتند که در آن آبی بود و مادر اسماعیل همچنان از آن مینوشید و بچهاش را شیر میداد تا به مکه وارد شدند و آنان را زیر درختی تنها گذاشت و خود نزد خانوادهاش (زن بزرگش سارا) برگشت؛ مادر اسماعیل به دنبال او رفت تا به کداء رسیدند، از پشت سرش او را صدا کرد که: ای ابراهیم! ما را به که میسپاری و پیش که تنها میگذاری؟ فرمود: به خدا و پیش خدا، مادر اسماعیل گفت: به (امر) خدا راضیم و برگشت و همچنان از آن مشک آب مینوشید و به بچه شیر میداد تا وقتی که آب تمام شد، با خود گفت: کاش بروم و به دقت نگاه کنم شاید کسی را بیابم، ابن عباس میگوید: (هاجر) رفت و بر بالای کوه صفا آمد و نگاه کرد و همچنان نگاه کرد که شاید کسی را ببیند، اما هیچکس را ندید و چون از کوه پایین آمد و به دره رسید، شتاب کرد و دوید تا بر بالای تپه مروه رفت و همین عمل (از صفا به مروه و از مروه به صفا رفتن) را چندبار تکرار کرد (و کسی را نیافت) و به خود گفت: بروم ببینم که کودک در چه حالی است؟ رفت و نگاه کرد و کودک را در همان حال بیتابی و گریه و دست و پا زدن دید، مانند این که فریادهای آخر و نزدیک مرگش بود؛ دل مادر آرام نگرفت و گفت: بروم شاید کسی را بیابم، به بالای صفا رفت و چندبار نگاه کرد و کسی را نیافت و تا هفت بار آمدن و رفتن را تکرار کرد، سپس گفت: بروم و حال کودک را ببینم که ناگاه صدایی شنید (هاجر) گفت: به فریادم برس، اگر نزد تو خیر و برکتی موجود و ممکن است! که دید آن شخص جبرئیل‡است؛ او با پاشنه بر زمین کوبید و فشار داد و آب از آن جوشید؛ مادر اسماعیل دهشت کرد و زانو زد و شروع کرد به ذخیره کردن آب در مشک و... بقیهی حدیث را با طول آن ذکر کرده است» [۱۰۹۶].
۱۸۶۸- «وعنْ سعِيدِ بْنِ زيْدٍ سقَال: سمِعتُ رسول اللَّهِ صيقُولُ: «الْكَمأَةُ مِنَ الـمنِّ، وماؤُهَا شِفَاءٌ للْعَينِ»» متفقٌ عليه.
۱۸۶۸. «از سعید بن زید سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «قارچ همانند گزانگبین [۱۰۹۷]و از جمله منتهای خداوند است و آب آن برای چشم شفاست»» [۱۰۹۸]و [۱۰۹۹].
[۱۰۳۱] مسلم روایت کرده است؛ [(۴/۲۲۵۰)]. [۱۰۳۲] متفق علیه است؛ [خ (۳۴۵۰)، م (۲۹۳۴)]. [۱۰۳۳] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۹۴۰)]. [۱۰۳۴] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۹۴۳)]. [بخاری (۱۸۸۱) نیز آن را روایت کرده است]. [۱۰۳۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۹۴۴)]. [۱۰۳۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۹۴۶)]. [۱۰۳۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۹۴۵)]. [۱۰۳۸] مسلم [(۲۹۳۸)] روایت کرده و بخاری [(۷۱۳۲)] هم بعضی از آن را روایت کرده است. [۱۰۳۹] متفق علیه است؛ [خ (۷۱۲۲)، م (۲۹۳۹)]. [۱۰۴۰] متفق علیه است؛ [خ (۷۱۳۱)، م (۲۹۳۳)]. [۱۰۴۱] متفق علیه است؛ [خ (۳۲۳۸)، م (۲۹۳۶)]. [۱۰۴۲] متفق علیه است؛ [خ (۲۱۲۷)، م (۴/۲۲۴۷)]. [۱۰۴۳] متفق علیه است؛ [خ (۲۹۲۶)، م (۲۹۲۲)]. [۱۰۴۴] متفق علیه است؛ [خ (۷۱۱۵)، م (۴/۲۲۳۱)]. [۱۰۴۵] متفق علیه است؛ [خ (۷۱۱۹)، م (۲۸۹۴)]. [۱۰۴۶] متفق علیه است؛ [خ (۱۸۷۴)، م (۱۳۸۹)]. [۱۰۴۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۹۱۴)]. [۱۰۴۸] متفق علیه است؛ [خ (۱۴۱۴)، م (۱۰۱۲)]. [۱۰۴۹] متفق علیه است؛ [خ (۳۴۳۷)، م (۱۷۲۱)]. [۱۰۵۰] متفق علیه است؛ [خ (۳۴۲۷)، م (۱۷۲۰)]. [۱۰۵۱] بخاری روایت کرده است؛ [(۶۴۳۴)]. [۱۰۵۲] بخاری روایت کرده است؛ [(۳۹۹۲)]. [۱۰۵۳] متفق علیه است؛ [خ (۷۱۰۸)، م (۲۸۷۸)]. [۱۰۵۴] بخاری روایت کرده است؛ [(۳۵۸۴)]. [۱۰۵۵] حدیثی حسن است که دارقطنی [(۳/۱۸۳-۱۸۴)] و غیر او روایت کردهاند. [۱۰۵۶] متفق علیه است؛ [خ (۵۴۹۵)، م (۱۹۵۲)]. [۱۰۵۷] متفق علیه است؛ [خ (۶۱۳۳)، م (۲۹۹۸)]. [۱۰۵۸] متفق علیه است؛ [خ (۲۳۶۹)، م (۱۰۸)]. [۱۰۵۹] متفق علیه است؛ [خ (۴۸۱۴)، م (۲۹۵۵)]. [۱۰۶۰] بخاری روایت کرده است؛ [(۵۹)]. [۱۰۶۱] بخاری روایت کرده است؛ [(۶۹۴)]. [۱۰۶۲] [خ (۴۵۵۷)]. [۱۰۶۳] هر دو را بخاری روایت کرده است؛ [(۳۰۱۰)]. [۱۰۶۴] مسلم روایت کرده است؛ [(۶۷۱)]. [۱۰۶۵] مسلم [(۲۴۵۱)] اینگونه روایت کرده است. [۱۰۶۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۳۴۶)]. [۱۰۶۷] [اهل تأویل میگویند: دو احتمال در معنی آیه هست: یا یعنی از خدا بخواه که مرتکب گناه نشوی و تو را از گناه دور کند، یا منظور این است که پیامبر صبه استغفار امر شده است تا امتش نیز از او پیروی کنند و برای گناه خود استغفار نمایند ـ ویراستاران]. [۱۰۶۸] بخاری روایت کرده است؛ [(۵۷۶۹)]. [۱۰۶۹] متفق علیه است؛ [خ (۶۸۸۴)، م (۱۶۷۸)]. [۱۰۷۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۹۹۶)]. [۱۰۷۱] مسلم [(۷۴۶)] آن را در طی یک حدیث طولانی روایت کرده است. [۱۰۷۲] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۶۸۴)]. [۱۰۷۳] متفق علیه است؛ [خ (۲۰۳۵)، م (۲۱۷۵)]. [۱۰۷۴] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۷۷۵)]. [۱۰۷۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۰۱۵)]. [۱۰۷۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۰۷)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۶۱۷، آمده است]. [۱۰۷۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۸۳۹)]. [۱۰۷۸] [سیحان و جیحان در مرزهای سوریه و ترکیه و فرات در عراق و نیل در مصر است؛ علمای اسلام گفتهاند: در حدیث اشاره به برکت و حاصلخیزی این رودها و فضیلت آنها شده و ممکن است نسبتی با نعمتها و رودهای بهشتی داشته باشند ـ ویراستاران]. [۱۰۷۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۷۸۹)]. [۱۰۸۰] [بعضی از علما و راویان و حافظان حدیث، این حدیث را ضعیف و از اقوال کعب الاحبار دانستهاند، نه حدیث پیامبر صـ ویراستاران]. شیخ آلبانی در سلسلة الصحیحة به شماره ی ۱۸۳۳ ردود مهمی بر اعتراضات وارده بر این حدیث بیان کرده است. [۱۰۸۱] بخاری روایت کرده است؛ [(۴۲۶۵)]. [۱۰۸۲] متفق علیه است؛ [خ (۷۳۵۲)، م (۱۷۱۶)]. [۱۰۸۳] متفق علیه است؛ [خ (۷۳۵۲)، م (۱۷۱۶)]. [۱۰۸۴] [در پزشکی قدیم و جدید هم، برای پایین آوردن درجهتب، به پاشویه و خنک کردن دست و صورت شخص تبدار با آب، سفارش شده است ـ ویراستاران]. [۱۰۸۵] متفق علیه است؛ [خ (۱۹۶۵)، م (۱۱۴۷)]. [۱۰۸۶] بخاری روایت کرده است؛ [(۶۰۷۳)]. [۱۰۸۷] متفق علیه است؛ [خ (۱۳۴۳)، م (۲۲۹۶)]. [۱۰۸۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۸۹۲)]. [۱۰۸۹] بخاری روایت کرده است؛ [(۶۶۹۶)]. [۱۰۹۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۲۴۰)]. [۱۰۹۱] [به پاورقی حدیث شمارهی ۱۸۶۳، مراجعه شود ـ ویراستاران]. [۱۰۹۲] بخاری [(۱۴۲۱)] با این لفظ روایت کرده است و مسلم [(۱۰۲۲)] به معنی آن روایت کرده است. [۱۰۹۳] [در واقع دروغ نبودهاند: اول آنکه به مشرکان گفت: این ستارهها پروردگار من است؟ دوم این که گفت: من این بتها را نشکستهام، بلکه بزرگشان آنها را شکست، سوم این بود که روزی قوم او وی را برای جشنشان دعوت کردند که اجابت نکرد و گفت: من مریضم ـ ویراستاران]. [۱۰۹۴] [خوب است یادآور شود که گناهانی که پیامبران صدر آن روز به خود نسبت میدهند، هیچ کدام از جنس گناهان مردم نیست و همه بخشیده شده و قابل توجیهاند و نام بردن آنها، تنها به خاطر نشان دادن وضع روز محشر است که آنقدر هولناک و سخت است که حتی پیامبران صرا هم به یاد اشتباهات بخشیده شدهاشان میاندازد و ترس آنها را هم فرا میگیرد ـ ویراستاران]. [۱۰۹۵] متفق علیه است؛ [خ (۴۷۱۲)، م (۱۹۴)]. [۱۰۹۶] بخاری [(۳۳۶۴ و ۳۳۶۵)] با همهی این روایتها روایت کرده است. [۱۰۹۷] [گزانگبین: شیرهی درخت گز است که برای دارو و غذا استفاده میشود ـ ویراستاران]. [۱۰۹۸] [منظور آن است که قارچ، بدون اذیت و زحمتی از جانب انسان،خود میروید و نیازی به بزرپاشی و آب دادن آن و پروردن ندارد؛ گرچه اکنون در زمان ما، بشر آن را هم در اختیار خود درآورده است، ولی همینکار بشر هم، برپایهی همان خاصیت خودروئی قارچ است ـ ویراستاران]. [۱۰۹۹] متفق علیه است؛ [خ (۵۷۰۸)، م (۲۰۴۹)].
قال الله تعالی:
﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ﴾[محمد: ۱۹].
«برای گناهان خود و مردان و زنان مؤمن، آمرزش بخواه».
و قال تعالی:
﴿وَٱسۡتَغۡفِرِ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا١٠٦﴾[النساء: ۱۰۶]
«و از خدا، آمرزش بخواه، بیگمان خداوند بس آمرزنده و مهربان است».
و قال تعالی:
﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ كَانَ تَوَّابَۢا٣﴾[النصر: ۳].
«پروردگار خود را سپاس و ستایش کن و از او آمرزش بخواه که خدا بسیار توبهپذیر است».
و قال تعالی:
﴿لِلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ عِندَ رَبِّهِمۡ جَنَّٰتٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ﴾[آل عمران: ۱۵].
«برای کسانی که پرهیزگاری پیشه کنند، در نزد پروردگارشان باغهایی است که نهرهای آب در زیر آنها جاری است».
تا آنجا که میفرماید:
﴿وَٱلۡمُسۡتَغۡفِرِينَ بِٱلۡأَسۡحَارِ﴾[آل عمران: ۱۷].
«و آنان که صبحگاهان طلب مغفرت میکنند».
و قال تعالی:
﴿وَمَن يَعۡمَلۡ سُوٓءًا أَوۡ يَظۡلِمۡ نَفۡسَهُۥ ثُمَّ يَسۡتَغۡفِرِ ٱللَّهَ يَجِدِ ٱللَّهَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا١١٠﴾[النساء: ۱۱۰].
«هرکس که کار بدی بکند، یا (با انجام گناه) بر خود ستم کند، سپس از خدا آمرزش بطلبد، خدا را آمرزندهی مهربان خواهد یافت».
و قال تعالی:
﴿وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمۡ وَأَنتَ فِيهِمۡۚ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ مُعَذِّبَهُمۡ وَهُمۡ يَسۡتَغۡفِرُونَ٣٣﴾[الأنفال: ۳۳].
«چنان نیست که خداوند، در حالی که تو در میان آنان هستی، ایشان را عذاب کند و همچنین خداوند ایشان را عذاب نمیدهد، در حالی که آنان طلب بخشش و آمرزش مینمایند».
و قال تعالی:
﴿وَٱلَّذِينَ إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ ذَكَرُواْ ٱللَّهَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ لِذُنُوبِهِمۡ وَمَن يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ إِلَّا ٱللَّهُ وَلَمۡ يُصِرُّواْ عَلَىٰ مَا فَعَلُواْ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ١٣٥﴾[آل عمران: ۱۳۵].
«و کسانی که چون دچار گناه (کبیرهای) شدند یا (با انجام گناه صغیرهای) بر خویشتن ستم کردند، به یاد خدا میافتند و آمرزش گناهان خود را خواستار میشوند ـ و به جز خدا کیست که گناهان را بیامرزد؟ ـ و با علم و آگاهی بر چیزی که انجام دادهاند، پافشاری نمیکنند».
والآيات في الباب كثيرة معلومة.
آیات در این مورد، فراوان و معلوم است.
۱۸۶۹- «وَعن الأَغَرِّ المُزَنيِّ سأَنَّ رسُول اللَّهِ صقَالَ: «إِنَّهُ لَيُغَانُ على قَلْبي، وَإِني لأَسْتغْفِرُ اللَّه في الْيوْمِ مِئَةَ مرَّةٍ»» رواهُ مُسلِم.
۱۸۶۹. «از اغر مزنی سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «گاهی از ذکر کوتاه میآییم ( و مدت اندکی) دلم با ابر غفلت پوشیده میشود و هر روز صد مرتبه از خدا طلب آمرزش مینمایم»» [۱۱۰۰].
۱۸۷۰- «وعنْ أَبي هُريْرة سقَال: سمِعْتُ رسُول اللَّهِ صيقُولُ: «واللَّهِ إِنِّي لأَسْتَغْفِرُ اللَّه وأَتُوبُ إِلَيْهِ في الْيَوْمِ أَكْثَرَ مِنْ سبْعِينَ مَرَّةً»» رواه البخاري.
۱۸۷۰. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «به خدا سوگند، من هر روز بیش از هفتاد مرتبه به درگاه خدا طلب آمرزش و توبه میکنم»» [۱۱۰۱].
۱۸۷۱- «وعنْهُ سقَال: قَال رسُولُ اللَّهِ ص: «والَّذي نَفْسِي بِيدِهِ لَوْ لَمْ تُذْنِبُوا، لَذَهَب اللَّه تَعَالى بِكُمْ، ولجاءَ بقَوْمٍ يُذْنِبُونَ فَيَسْتَغْفِرُونَ اللَّه تَعالى فَيغْفِرُ لـهمْ»» رواه مسلم.
۱۸۷۱. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «سوگند به کسی که جانم در دست اوست،اگر شما گناه نمیکردید، خداوند شما را از میان برمیداشت و مردمی دیگر میآورد که گناه کنند و از خداوند طلب آمرزش نمایند تا آنگاه، خداوند آنها را بیامرزد»» [۱۱۰۲].
۱۸۷۲- «وعَنِ ابْنِ عُمر بقَال: كُنَّا نَعُدُّ لِرَسُول اللَّهِ صفي الـمجلِس الْواحِدِ مائَةَ مرَّةٍ: «ربِّ اغْفِرْ لي، وتُبْ عَليَّ إِنَّكَ أَنْتَ التَّوابُ الرَّحِيمُ»» رواه أبو داود، والترمذي، وقال: حديث صحيح.
۱۸۷۲. «از ابن عمر بروایت شده است که گفت: با پیامبر صبودیم و از او میشنیدیم و میشمردیم که در یک مجلس واحد، صد مرتبه میفرمود: «ربِّ اغْفِرْ لي، وتُبْ علَی إِنَّك أَنْتَ التَّوابُ الرَّحِیمُ: خدایا! مرا بیامرز و توبهی مرا قبول فرما که به حقیقت تو توبهپذیر و مهربانی»» [۱۱۰۳].
۱۸۷۳- «وعنِ ابْنِ عَبَّاسٍ بقَال: قالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «منْ لَزِم الاسْتِغْفَار، جعل اللَّه لَهُ مِنْ كُلِّ ضِيقٍ مخْرجاً، ومنْ كُلِّ هَمٍّ فَرجاً، وَرَزَقَهُ مِنْ حيْثُ لا يَحْتَسِبُ»» رواه أبو داود.
۱۸۷۳. «از ابن عباس بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس ملازم استغفار باشد و همیشه طلب آمرزش کند، خداوند برای او از هر تنگی و سختی در خروجی و از هر غمی راه نجاتی برایش میگشاید و از محلی که خود نمیداند و گمان نمیبرد، به او روزی عطا میفرماید»» [۱۱۰۴].
۱۸۷۴- «وعنِ ابْنِ مَسْعُودٍ سقال: قال رسُولُ اللَّه ص: «منْ قال: أَسْتَغْفِرُ اللَّه الذي لا إِلَهَ إِلاَّ هُو الحيَّ الْقَيُّومَ وأَتُوبُ إِلَيهِ، غُفِرَتْ ذُنُوبُهُ وإِنْ كَانَ قَدْ فَرَّ مِنَ الزَّحْفِ»» رواه أبو داود والترمذي والحاكِمُ، وقال: حدِيثٌ صحيحٌ على شَرْطِ البُخَارِيِّ ومُسلمٍ.
۱۸۷۴. «از ابن مسعود سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرکس بگوید: أَسْتَغْفِرُ اللَّه الذی لا إِلَهَ إِلاَّ هُو الحی الْقَیومَ وأَتُوبُ إِلَیهِ: طلب آمرزش میکنم از خدایی که هیچ خدایی جز او نیست و زنده و پایدار است و به درگاه او توبه میکنم، گناهانش آمرزیده میشود اگرچه از جنگ هم فرار کرده باشد»» [۱۱۰۵].
۱۸۷۵- «وعنْ شَدَّادِ بْنِ أَوْسٍ سعن النَّبِيِّ صقالَ: «سيِّدُ الاسْتِغْفار أَنْ يقُول الْعبْدُ: اللَّهُمَّ أَنْتَ رَبِّي، لا إِلَه إِلاَّ أَنْتَ خَلَقْتَني وأَنَا عَبْدُكَ، وأَنَا على عهْدِكَ ووعْدِكَ ما اسْتَطَعْتُ، أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ ما صنَعْتُ، أَبوءُ لَكَ بِنِعْمتِكَ علَيَّ، وأَبُوءُ بذَنْبي فَاغْفِرْ لي، فَإِنَّهُ لا يغْفِرُ الذُّنُوبِ إِلاَّ أَنْتَ. منْ قَالَهَا مِنَ النَّهَارِ مُوقِناً بِهَا، فَمـاتَ مِنْ يوْمِهِ قَبْل أَنْ يُمْسِيَ، فَهُو مِنْ أَهْلِ الجنَّةِ، ومَنْ قَالَهَا مِنَ اللَّيْلِ وهُو مُوقِنٌ بها فَمَاتَ قَبل أَنْ يُصْبِح، فهُو مِنْ أَهْلِ الجنَّةِ»» رواه البخاري.
«أَبُوءُ»: بباءٍ مضْمومةٍ ثُمَّ واوٍ وهـمزَةٍ مضمومة، ومَعْنَاهُ: أَقِرُّ وَأَعترِفُ.
۱۸۷۵. «از شداد بن اوس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «بزرگترین استغفار آن است که انسان بگوید: اللَّهُمَّ أَنْتَ رَبِّي، لا إِلَه إِلاَّ أَنْتَ خَلَقْتَني وأَنَا عَبْدُكَ، وأَنَا على عهْدِكَ ووعْدِكَ ما اسْتَطَعْتُ، أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ ما صنَعْتُ، أَبوءُ لَكَ بِنِعْمتِكَ علَيَّ، وأَبُوءُ بذَنْبي فَاغْفِرْ لي، فَإِنَّهُ لا يغْفِرُ الذُّنُوبِ إِلاَّ أَنْتَ: بارخدایا! تو پروردگار منی، جز تو خدایی نیست، مرا آفریدی و من بندهی تو هستم و تا حدی که بتوانم بر پیمان و وعدهی تو وفادارم، از شر اعمال خودم به تو پناه میبرم، به همهی رحمت و نعمتت که بر من ارزانی داشتی، اقرار میکنم و به گناهم، اعتراف مینمایم پس مرا بیامرز که همانا جز تو کسی نیست که گناهان را بیامرزد. هرکسی در روز این دعا را بخواند و به آن اعتقاد داشته باشد و آن روز پیش از غروب بمیرد از اهل بهشت میباشد و نیز و هرکس در شب آن را بخواند و به آن اعتقاد داشته باشد و همان شب پیش از صبح بمیرد، از اهل بهشت است»» [۱۱۰۶].
۱۸۷۶- «وعنْ ثوْبانَ سقَال: كَانَ رسولُ اللَّهِ صإِذا انْصرفَ مِنْ صلاتِهِ، استَغْفَر اللَّه ثَلاثاً وقَالَ: «اللَّهُمَّ أَنْتَ السَّلامُ، ومِنْكَ السَّلامُ، تَباركْتَ ياذَا الجلالِ والإِكْرامِ» قيلَ لِلأوزاعِيِّ وهُوَ أَحدُ رُوَاتِهِ: كَيْفَ الاسْتِغْفَارُ؟ قَال: يقُولُ: أَسْتَغْفِرُ اللَّه، أَسْتَغْفِرُ اللَّه» رواه مسلم.
۱۸۷۶.«از ثوبان سروایت شده است که گفت: پیامبر صهرگاه از نماز سلام میداد، سه مرتبه استغفار نموده، میفرمود: «اللهم! أنت السلام، ومنك السلام، تبارکت یا ذا الجلال و الاکرام!: خداوندا! سلام (دهنده و گیرندهی سلامت و آسایش) تو هستی و سلامت و آسایش از توست، تو با عظمتی و صفات جلال و جمالت بسیارند، ای دارای عظمت و بخشش!» به اوزاعی ـ که از راویان حدیث است ـ گفته شد: استغفار چگونه است؟ جواب داد: میگویی: استغفرالله، استغفرالله: از خداوند طلب بخشش میکنم» [۱۱۰۷].
۱۸۷۷- «وعَنْ عَائِشَةَ لقَالَتْ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صيُكْثِرُ أَنْ يَقُولَ قَبْل موْتِهِ: «سُبْحانَ اللَّهِ وبحمْدِهِ، أَسْتَغْفِرُ اللَّه وأَتُوبُ إِلَيْهِ»» متفقٌ عليه.
۱۸۷۷. «از حضرت عایشه لروایت شده است که پیامبر صپیش از فوتشان بسیار این ذکر را میخواند «سُبْحانَ اللَّهِ وبحمْدِهِ، أَسْتَغْفِرُ اللَّه وأَتُوبُ إِلَیهِ» خداوند را به پاکی یاد میکنم و به سپاس و ستایش او مشغولم و از او طلب آمرزش و به درگاه او توبه میکنم»» [۱۱۰۸].
۱۸۷۸- «وَعَنْ أَنسٍ سقالَ: سمِعْتُ رسُولَ اللَّه صيَقُولُ: «قالَ اللَّه تَعَالى: يا ابْنَ آدَمَ إِنَّكَ ما دَعَوْتَني ورجوْتَني غفرتُ لَكَ على ما كَانَ منْكَ وَلا أُبَالِي، يا ابْنَ آدم لَوْ بلَغَتْ ذُنُوبُك عَنَانَ السَّماءِ ثُم اسْتَغْفَرْتَني غَفرْتُ لَكَ وَلا أُبالي، يا ابْنَ آدم إِنَّكَ لَوْ أَتَيْتَني بِقُرابِ الأَرْضِ خطايَا، ثُمَّ لَقِيتَني لا تُشْرِكُ بي شَيْئاً، لأَتَيْتُكَ بِقُرابِها مَغْفِرَةً»» رواه الترمذي وقَالَ: حَدِيثٌ حَسَنٌ.
«عنان السَّمَـاءِ» بِفَتْحِ العيْنِ: قِيل: هُو السَّحَابُ، وقِيل: هُوَ مَا عنَّ لَكَ مِنْها، أَيْ: ظَهَرَ، و «قُرَابُ الأَرْضِ» بِضَمِّ القافِ، ورُويَ بِكَسْرِهَا، والضَّمُّ أَشْهَرُ، وهُو ما يُقَاربُ مِلْئَهَا.
۱۸۷۸. «از انس سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «خداوند متعال میفرماید: ای فرزند آدم! تا وقتی که مرا بخوانی و به من امیدوار باشی، همهی آنچه از تو صادر شده (گناهان گذشتهی تو) را میبخشم (و به چگونگی گناه) اهمیتی نمیدهم، ای فرزند آدم! اگر گناهان تو از کثرت و بزرگی به ابرهای آسمان برسد و سپس از من آمرزش بخواهی، تو را میآمرزم، ای فرزند آدم! اگر به اندازهی گنجایش زمین، گناه بهسوی من بیاوری و سپس در حالی به من برسی که چیزی را شریک من قرار نمیدهی، با گنجایش زمین مغفرت و آمرزش به استقبال تو میآیم»» [۱۱۰۹].
۱۸۷۹- «وَعنِ ابنِ عُمَرَ بأَنَّ النَّبيَّ صقَال: «يا معْشَرَ النِّساءِ تَصَدَّقْنَ، وأَكْثِرْنَ مِنَ الاسْتِغْفَارِ، فَإِنِّي رَأَيْتُكُنَّ أَكْثَرَ أَهْلِ النَّارِ» قالَتِ امْرَأَةٌ مِنْهُنَّ: مالَنَا أَكْثَرَ أَهْلِ النَّارِ؟ قَالَ: «تُكْثِرْنَ اللَّعْنَ، وتَكْفُرْنَ العشِيرَ مَا رأَيْتُ مِنْ نَاقِصَاتِ عقْلٍ ودِينٍ أَغْلبَ لِذِي لُبٍّ مِنْكُنَّ» قَالَتْ: ما نُقْصانُ الْعقْل والدِّينِ؟ قال: «شَهَادَةُ امرأَتَيْنِ بِشهَادةِ رجُلٍ، وتَمْكُثُ الأَيَّامَ لا تُصَلِّي»» رواه مسلم.
۱۸۷۹. «از ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «ای گروه زنان! صدقه دهید و زیاد استغفار کنید، زیرا من شما را بیشترین اهل دوزخ دیدهام»، زنی گفت: چرا ما بیشتر اهل دوزخ هستیم؟ پیامبر صفرمود: «لعنت زیاد میکنید و عشرت و رفاقت خوب شوهر را میپوشانید و فراموش و انکار میکنید و من، هیچ موجود ناقص عقل و دینی ندیدهام که بیشتر از شما بر صاحب عقل، غالب و چیره باشد»، آن زن گفت: نقصان عقل و دین چیست؟ فرمودند: «شهادت دو زن در مقابل شهادت یک مرد (این نقصان عقل است) و نیز زن روزها میگذرد و او (به واسطهی حیض و نفاس و ولادت) نماز نمیخواند»» [۱۱۱۰]و [۱۱۱۱].
[۱۱۰۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۷۰۲)]. [بخشی از این حدیث قبلاً به شمارهی ۱۴، گذشت]. [۱۱۰۱] بخاری روایت کرده است؛ [(۶۳۰۷)]. [این حدیث قبلاً به شمارهی ۱۳، آمده است]. [۱۱۰۲] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۷۴۹)]. [این حدیث قبلاً به شمارهی ۴۲۲، آمده است]. [۱۱۰۳] ابوداود [(۱۵۱۶)] و ترمذی [(۳۴۳۰)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیثی صحیح است. [۱۱۰۴] ابوداود روایت کرده است؛ [(۱۵۱۸)]. [۱۱۰۵] ابوداود [(۱۵۱۷)] و ترمذی [(۳۵۷۲)] و حاکم [(۱/۵۱۱)] روایت کردهاند و حاکم گفته است: حدیثی حسن بنا بر شرط بخاری و مسلم است. [۱۱۰۶] بخاری روایت کرده است؛ [(۶۳۰۶)]. [۱۱۰۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۵۹۱)]. [این حدیث قبلاً به شمارهی ۱۴۱۵، آمده است]. [۱۱۰۸] متفق علیه است؛ [خ (۸۱۷)، م (۱/۳۵۱)]. [۱۱۰۹] ترمذی [(۳۵۳۴)] روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۴۴۲ آمده است]. [۱۱۱۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۷۹)]. [۱۱۱۱] [باید گفت: از آنجا که در اکثریت زنان، به واسطهی وظایف مادری، احساس بر اندیشه غلبه دارد، از زنان دو شاهد گرفته میشود و این که: انجام ندادن نماز و روزه و عبادات برای زن در زمان حیض و... گرچه در کمیت عبادت وی نقصان وارد میکند ـ و همین نکته موردنظر حدیث است ـ اما گناهی برایشان محسوب نمیشود ـ ویراستاران].
قال تعالی:
﴿ٱدۡخُلُوهَا بِسَلَٰمٍ ءَامِنِينَ٤٦ وَنَزَعۡنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنۡ غِلٍّ إِخۡوَٰنًا عَلَىٰ سُرُرٖ مُّتَقَٰبِلِينَ٤٧ لَا يَمَسُّهُمۡ فِيهَا نَصَبٞ وَمَا هُم مِّنۡهَا بِمُخۡرَجِينَ٤٨﴾[الحجر: ۴۶-۴۸].
«بیگمان پرهیزگاران در میان باغها و چسمهساران به سر میبرند؛ با اطمینان خاطر و بدون هیچگونه خوف و هراسی به این باغها و چشمهسارها درآیید؛ و کینهتوزی و دشمنانگی را از سینههایشان بیرون میکشیم و برادرانه بر تختها رویاروی هم مینشینند. در آنجا خستگی و رنجی بدیشان نمیرسد و از آنجا بیرون نمیشوند».
و قال تعالی:
﴿يَٰعِبَادِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡكُمُ ٱلۡيَوۡمَ وَلَآ أَنتُمۡ تَحۡزَنُونَ٦٨ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بَِٔايَٰتِنَا وَكَانُواْ مُسۡلِمِينَ٦٩ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ أَنتُمۡ وَأَزۡوَٰجُكُمۡ تُحۡبَرُونَ٧٠ يُطَافُ عَلَيۡهِم بِصِحَافٖ مِّن ذَهَبٖ وَأَكۡوَابٖۖ وَفِيهَا مَا تَشۡتَهِيهِ ٱلۡأَنفُسُ وَتَلَذُّ ٱلۡأَعۡيُنُۖ وَأَنتُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ٧١ وَتِلۡكَ ٱلۡجَنَّةُ ٱلَّتِيٓ أُورِثۡتُمُوهَا بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٧٢ لَكُمۡ فِيهَا فَٰكِهَةٞ كَثِيرَةٞ مِّنۡهَا تَأۡكُلُونَ٧٣﴾[الزخرف: ۶۸-۷۳].
«ای بندگان من! امروز نه بیمی بر شماست و نه غم و اندوهی دارید. آن بندگانی که به آیات ما ایمان آوردند و مسلمان و مطیع فرمان (آفریدگار) بودهاند. شما و همسرانتان به بهشت درآیید، در آنجا شادمان و محترم خواهید بود. برایشان کاسهها و جامههای زرین به گردش درانداخته میشود و هرچه دل بخواهد و هرچه چشم از آن لذت ببرد، در بهشت وجود دارد و شما در آنجا جاودانه خواهید بود. این بهشتی است که به سبب کارهایی که میکردهاید، بدان دست یافتهاید. در آنجا برایتان میوههای فراوان (و گوناگونی)است که از آنها میخورید و استفاده میکنید».
و قال تعالی:
﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِينَ فِي مَقَامٍ أَمِينٖ٥١ فِي جَنَّٰتٖ وَعُيُونٖ٥٢ يَلۡبَسُونَ مِن سُندُسٖ وَإِسۡتَبۡرَقٖ مُّتَقَٰبِلِينَ٥٣ كَذَٰلِكَ وَزَوَّجۡنَٰهُم بِحُورٍ عِينٖ٥٤ يَدۡعُونَ فِيهَا بِكُلِّ فَٰكِهَةٍ ءَامِنِينَ٥٥ لَا يَذُوقُونَ فِيهَا ٱلۡمَوۡتَ إِلَّا ٱلۡمَوۡتَةَ ٱلۡأُولَىٰۖ وَوَقَىٰهُمۡ عَذَابَ ٱلۡجَحِيمِ٥٦ فَضۡلٗا مِّن رَّبِّكَۚ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ٥٧﴾[الدخان: ۵۱-۵۷].
«بیگمان پرهیزگاران در جایگاه امن و امانی هستند. در میان باغها و چشمهسارها. آنان لباسهایی از حریر نازک و ضخیم میپوشند و در مقابل یکدیگر مینشینند. بهشتیان این چنین هستند و زنان بهشتی سیاهچشم چشم درشت را نیز به همسری آنان در میآوریم، آنان در آنجا هر میوهای را که بخواهند، میطلبند و از هر نظر در امان هستند. آنان هرگز در آنجا مرگی جز همان مرگ نخستین نخواهند چشید و خداوند آنان را از عذاب دوزخ به دور و محفوظ داشته است. همهی اینها فضل و بخششی از سوی پروردگار توست. این رستگاری و خوشبختی بزرگی است».
و قال تعالی:
﴿إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ لَفِي نَعِيمٍ٢٢ عَلَى ٱلۡأَرَآئِكِ يَنظُرُونَ٢٣ تَعۡرِفُ فِي وُجُوهِهِمۡ نَضۡرَةَ ٱلنَّعِيمِ٢٤ يُسۡقَوۡنَ مِن رَّحِيقٖ مَّخۡتُومٍ٢٥ خِتَٰمُهُۥ مِسۡكٞۚ وَفِي ذَٰلِكَ فَلۡيَتَنَافَسِ ٱلۡمُتَنَٰفِسُونَ٢٦ وَمِزَاجُهُۥ مِن تَسۡنِيمٍ٢٧ عَيۡنٗا يَشۡرَبُ بِهَا ٱلۡمُقَرَّبُونَ٢٨﴾[المطففین: ۲۲-۲۸].
«بیگمان نیکان در میان انواع نعمتهای فراوان بهشت به سر خواهند برد. بر تختهای مجلل تکیه میزند و مینگرند. خوشی و خرمی و نشاط حاصل از نعمت را در چهرههایشان خواهی دید. به آنان از شراب زلال و خالصی داده میشود که دست نخورده و سربسته و مهر و در بند آن از مشک است؛ مسابقهدهندگان باید برای به دست آوردن این با همدیگر مسابقه بدهند و بر یکدیگر پیشی بگیرند. آمیزهی آن تسنیم است. تسنیم چشمهای است که مقربان از آن مینوشند».
والآیات في الباب کثیرة معلومة.
آیات در این مورد فراوان و معلوم هستند.
۱۸۸۰- «وعنْ جَابِرٍ سقَالَ: قَالَ رسُولُ اللَّهِ ص: «يَأْكُلُ أَهْلُ الجنَّةِ فِيهَا ويشْرَبُونُ، ولا يَتَغَوَّطُونَ، ولا يمْتَخِطُونَ، ولا يبُولُونَ، ولكِنْ طَعامُهُمْ ذلكَ جُشَاء كَرشْحِ المِسْكِ يُلهَمُونَ التَّسبِيح وَالتكْبِير، كَما يُلْهَمُونَ النَّفَسَ»» رواه مسلم.
۱۸۸۰. «از جابر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «اهل بهشت در بهشت میخورند و مینوشند و مدفوع و ادرار و اخلاط بینی ندارند، اما بعد از طعام آروغ میزنند و بوی نفس آنها مانند مشک میباشد، تسبیح و تکبیر به آنان الهام میشود (بیاختیار تسبیح میکنند)، آنچنان که نفس کشیدن به آنها الهام میگیردد (و بیاختیار است)»» [۱۱۱۲].
۱۸۸۱- «وعَنْ أَبي هُريْرةَ سقَال: قَال رسُولُ اللَّهِ ص: «قَال اللَّه تَعالَى: أَعْددْتُ لعِبادِيَ الصَّالحِينَ مَا لاَ عيْنٌ رَأَتْ، ولاَ أُذُنٌ سَمِعتْ ولاَ خَطَرَ علَى قَلْبِ بَشَرٍ، واقْرؤُوا إِنْ شِئتُمْ». ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٧﴾[السجدة: ۱۷] متفقٌ عليه.
۱۸۸۱. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند متعال فرموده است: برای بندگان صالح خودم چیزی را آماده کردهام که چشم ندیده و گوش نشنیده و بر قلب بشری خیال آن خطور نکرده است و اگر خواستید این آیه را بخوانید»» [۱۱۱۳]:
﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٧﴾.
«و هیچکس نمیداند که برای آنان (مؤمنان) از آنچه مایهی نور چشم است (به پاداش کارهای نیکی که میکردند) چه چیزهایی آماده است».
۱۸۸۲- «وعَنْهُ قَالَ: قال رسُولُ اللَّهِ ص: «أَوَّلُ زُمْرَةٍ يدْخُلُونَ الْجنَّةَ على صُورَةِ الْقَمرِ لَيْلَةَ الْبدْرِ. ثُمَّ الَّذِينَ يلُونَهُمْ علَى أَشَدِّ كَوْكَبٍ دُرِّيٍّ في السَّمَاءِ إِضَاءَةً: لاَ يَبولُونَ ولاَ يتَغَوَّطُونَ، ولاَ يتْفُلُونَ، ولاَ يمْتَخِطُون. أمْشاطُهُمُ الذَّهَبُ، ورشْحهُمُ المِسْكُ، ومجامِرُهُمُ الأُلُوَّةُ عُودُ الطِّيبِ أَزْواجُهُم الْحُورُ الْعِينُ، علَى خَلْقِ رجُلٍ واحِد، علَى صُورَةِ أَبِيهِمْ آدم سِتُّونَ ذِراعاً في السَّماءِ»» متفقٌ عليه.
وفي روايةٍ للبُخَارِيِّ ومُسْلِمٍ: «آنيتُهُمْ فِيهَا الذَّهَبُ، ورشْحُهُمْ المِسْكُ، ولِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمْ زَوْجَتَانِ يُرَى مُخُّ سُوقِهما مِنْ وراءِ اللَّحْمِ مِنَ الْحُسْنِ، لاَ اخْتِلاَفَ بينَهُمْ، ولا تَبَاغُضَ، قُلُوبهُمْ قَلْبُ رَجُلٍ واحِدٍ، يُسَبِّحُونَ اللَّه بُكْرةَ وَعَشِيّاً».
قَوْلُهُ: «عَلَى خَلْقِ رجُلٍ واحِد» رواهُ بَعْضُهُمْ بِفَتْحِ الخَاءِ وإِسْكَانِ اللاَّمِ، وبعْضُهُمْ بِضَمِّهِمـا، وكِلاَهُـمـا صَحِيحٌ.
۱۸۸۲. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «نخستین گروهی که داخل بهشت میشوند، به صورت ماه شب چهارده هستند، سپس کسانی که پشت سر آنها وارد میشوند، همانند روشنترین ستارهی درخشندهی آسمان، نورانی هستند؛ ادرار، مدفوع، تف و اخلاط بینی ندارند، شانههای آنها طلا و عرقشان مشک و بخوردادنهایشان از مرمر درخشان با عطر عود است، همسران آنها، سیاه چشمان درشت دیدهاند و همهی بهشتیان بر آفرینش یک مرد و بر صورت پدرشان آدم و ارتفاعشان شصت ذراع است»» [۱۱۱۴].
در روایتی دیگر از بخاری و مسلم آمده است: «ظروف آنها طلا و عرق آنها مشک است و هر یک از آنها دو زن نازکبدن دارند که مخ استخوان پای آنها از زیبایی از پشت گوشت دیده میشود؛ در بین ایشان اختلاف و کینهتوزی نیست، دلهایشان با هم یکی است و صبح و شب تسبیح خدا را بر زبان دارند».
۱۸۸۳- «وَعَن المُغِيرَةِ بْن شُعْبَة سعنْ رسُولِ اللَّهِ صقَالَ: «سأَل مُوسَى صربَّهُ، ما أَدْنَى أَهْلِ الْجنَّةِ مَنْزلَةً؟ قَالَ: هُو رَجُلٌ يجِيءُ بعْدَ ما أُدْخِل أَهْلُ الْجنَّةِ الْجَنَّةَ، فَيُقَالُ لَهُ: ادْخِلِ الْجنَّة. فَيقُولُ: أَيْ رَبِّ كَيْفَ وقَدْ نَزَل النَّاسُ منَازِلَهُمْ، وأَخَذُوا أَخَذاتِهِم؟ فَيُقَالُ لهُ: أَتَرضي أَنْ يكُونَ لَكَ مِثْلُ مُلْكِ مَلِكٍ مِنْ مُلُوكِ الدُّنْيا؟ فَيقُولُ: رضِيتُ ربِّ، فَيقُولُ: لَكَ ذَلِكَ ومِثْلُهُ ومِثْلُهُ ومِثْلُهُ ومِثْلُهُ، فَيقُولُ في الْخَامِسَةِ: رضِيتُ ربِّ، فَيَقُولُ: هَذَا لَكَ وعشَرةُ أَمْثَالِهِ، ولَكَ ما اشْتَهَتْ نَفْسُكَ، ولَذَّتْ عَيْنُكَ. فَيَقُولُ: رضِيتُ ربِّ، قَالَ: ربِّ فَأَعْلاَهُمْ منْزِلَةً؟ قال: أُولَئِك الَّذِينَ أَردْتُ، غَرسْتُ كَرامتَهُمْ بِيدِي وخَتَمْتُ علَيْهَا، فَلَمْ تَر عيْنٌ، ولَمْ تَسْمعْ أُذُنٌ، ولَمْ يخْطُرْ عَلَى قَلْبِ بشَرٍ»» رواهُ مُسْلم.
۱۸۸۳. «از مغیره بن شعبه سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «موسی ÷از خداوند سئوال کرد: پایینترین اهل بهشت از لحاظ مرتبه کیست؟ فرمود: مردی است که ÷بعد از آن که اهل بهشت داخل آن شدند، میآید و به او گفته میشود: داخل بهشت شو، میگوید: ای خدای من! چگونه داخل شوم در حالی که مردم به منازل خود فرود آمده و عطاها و نعمتهای خود را از تو گرفتهاند؟ به او خطاب میشود: آیا راضی میشوی که برای تو ملکی به اندازهی ملک یکی از پادشاهان دنیا باشد؟ میگوید: راضی شدم، ای خدای من! بعد خداوند میفرماید: آن و مثل آن و مثل آن و مثل آن و مثل آن برای تو باشد و در بار پنجم، او میگوید: خدای من! راضی شدم و خداوند میفرماید: آن و ده برابر آن برای تو باشد و هرچه نفس تو آرزو کند و چشم تو از آن لذت ببرد، از آن تو باشد، میگوید: ای پروردگارم! راضی شدم؛ بعد موسی پرسید: خدای من! بزرگترین آنها در مقام و مرتبه کیست؟ در جواب میفرماید: آنان کسانی هستند که آنان را میخواهم و برگزیدهام، درخت کرامت و بزرگواری آنان را با دست خود کاشته و بر آن مهر زدهام (دیگر تغییر و فنا نخواهد داشت) و هیچ چشمی چنین کرامتی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و بر دل هیچ بشری خطور نکرده است»» [۱۱۱۵].
۱۸۸۴- «وعن ابْنِ مسْعُودٍ سقال: قَال رسُولُ اللَّهِ ص: «إِنِّي لأَعْلَمُ آخِرَ أَهْل النَّار خُرُوجاً مِنهَا، وَآخِرَ أَهْل الْجنَّةِ دُخُولاً الْجنَّة. رجُلٌ يخْرُجُ مِنَ النَّارِ حبْواً، فَيقُولُ اللَّه ﻷلَهُ: اذْهَبْ فَادخُلِ الْجنَّةَ، فَيأْتِيهَا، فيُخيَّلُ إِلَيْهِ أَنَّهَا مَلأَى، فيَرْجِعُ، فَيقُولُ: ياربِّ وجدْتُهَا مَلأى، يَقُولُ اللَّه ﻷلهُ: اذْهَبْ فَادْخُلِ الجنَّةَ، فيأْتِيها، فَيُخَيَّل إِلَيْهِ أَنَّهَا ملأى، فَيرْجِعُ. فيَقُولُ: ياربِّ وجدْتُهَا مَلأى، فَيقُولُ اللَّه ﻷلهُ: اذْهَبْ فَادْخُلِ الْجَنَّةَ. فإِنَّ لَكَ مِثْلَ الدُّنْيا وعشَرةَ أَمْثَالِها، أَوْ إِنَّ لَكَ مِثْل عَشرَةِ أَمْثَالِ الدُّنْيا، فَيقُولُ: أَتَسْخَرُ بِي، أَوَ أَتَضحكُ بِي وأَنْتَ الـملِكُ» قَال: فَلَقَدْ رأَيْتُ رَسُول اللَّهِ صضَحِكَ حَتَّى بدت نَوَاجذُهُ فَكَانَ يقُولُ: «ذَلِكَ أَدْنَى أَهْلِ الْجَنَّةِ منْزِلَةً»» متفقٌ عليه.
۱۸۸۴. «از ابن مسعود سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «من آخرین نفر اهل دوزخ را که از آن خارج میشود و آخرین کسی را که داخل بهشت میگردد، میدانم و میشناسم و آن مردی است که از آتش در حالت چهار دست و پا رفتن خارج میشود، خداوند ﻷبه او میگوید: برو داخل بهشت شو و او نزدیک بهشت میرود و خیال میکند که پر است، میگوید: خدایا! بهشت را دیدم، پر است، خداوند میفرماید: برو داخل بهشت شو، او باز آنجا میرود و تصور میکند که پر است و جا ندارد، برمیگردد و میگوید: خداوندا! بهشت را دیدم، پر است! خداوند باز میفرماید: برو و داخل بهشت شو، زیرا برای تو به اندازهی دنیا و بلکه ده برابر آن جای هست ـ یا: تو ده برابر دنیا از بهشت سهم داری ـ عرض میکند: آیا مرا مسخره میکنی ـ یا: آیا به من میخندی ـ در صورتی که تو پادشاه و صاحب اختیاری؟» ابن مسعود سمیگوید: در این هنگام پیامبر صرا دیدم که خندید به طوری که دندانهایش ظاهر شد و میفرمود: «این پایینترین اهل بهشت از لحاظ درجه و مقام است»» [۱۱۱۶].
۱۸۸۵- «وَعَنْ أَبي مُوسَى سأَنَّ النَّبِيَّ صقَالَ: «إِنَّ للْمُؤْمِنِ في الْجَنَّةِ لَخَيْمةً مِنْ لُؤْلُؤةٍ وَاحِدةٍ مُجوَّفَةٍ طُولُهَا في السَّماءِ سِتُّونَ ميلاً. للْمُؤْمِنِ فِيهَا أَهْلُونَ، يَطُوفُ عَلَيْهِمُ المُؤْمِنُ فَلاَ يَرى بعْضُهُمْ بَعْضاً»».
متَّفقٌ علَيْهِ: «الـمِيلُ» سِتَّة آلافِ ذِرَاعٍ.
۱۸۸۵. «از ابوموسی سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «مؤمن در جنت خیمهای از یک مروارید میان تهی دارد که ارتفاعش شصت میل بلند است و مؤمن در آن، اهل و خانواده و زنانی دارد که شخص مؤمن پیش همهی آنها میرود و هیچکدام از آنان زنان دیگر را نمیبینند»» [۱۱۱۷].
۱۸۸۶- «وَعَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ سعَنِ النَّبِيِّ صقَال: «إِنَّ في الْجنَّةِ لَشَجرَةً يسِيرُ الرَّاكِبُ الْجوادَ المُضَمَّرَ السَّرِيعَ ماِئَةَ سنَةٍ مَا يَقْطَعُهَا»» متفقٌ عليه.
وَرَوَياهُ في «الصَّحِيحَيْنِ» أَيْضاً مِنْ روَايَةِ أَبِي هُريْرَةَ سقالَ: «يَسِيرُ الرَّاكِبُ في ظِلِّهَا ماِئَةَ سَنَةٍ مَا يَقْطَعُهَا».
۱۸۸۶. «از ابوسعید خدری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «در بهشت درختی وجود دارد که سوارکار بر اسب لاغر سریع، صد سال میدود؛ و مسافت آن را نمیپیماید»» [۱۱۱۸].
و بخاری و مسلم در صحیحین از ابوهریره سروایت کردهاند: «سوار در سایهی آن صد سال راه میرود و آن را نمیپیماید» [۱۱۱۹].
۱۸۸۷- «وَعَنْهُ عَن النَّبِيِّ صقَالَ: «إنَّ أَهْلَ الْجنَّةِ لَيَتَرَاءُوْنَ أَهْلَ الْغُرَفِ مِنْ فَوْقِهِمْ كَمَا تَتَرَاءَوْنَ الكَوْكَبَ الدُّرِّيَّ الْغَابِرَ في الأُفُقِ مِنَ الـمشْرِقِ أَوِ المَغْربِ لِتَفَاضُلِ ما بَيْنَهُمْ» قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّه، تلْكَ مَنَازلُ الأَنْبِيَاءِ لاَ يبْلُغُهَا غَيْرُهُمْ؟ قَالَ: «بلَى وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ رجَالٌ أَمَنُوا بِاللَّهِ وصَدَّقُوا المُرْسلِينَ»» متفقٌ عليه.
۱۸۸۷. «از ابوسعید خدری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «اهل بهشت، ساکنان غرفههای بالای سر خود را نگاه میکنند، همانگونه که شما ستارهی درخشان سیار را از مشرق و مغرب در افق میبینید و این به واسطهی فرق بین درجات ایشان است»، گفتند: ای رسول خدا! آنها منازل پیامبران خداست که کسی بدانها نمیرسد، فرمودند: «بله، سوگند به کسی که جان من در دست اوست، آنها مردانی هستندکه به خدا ایمان آورده و پیامبران مرسل را تصدیق کردهاند»» [۱۱۲۰].
۱۸۸۸- «وعنْ أَبي هُريْرةَ سأَنَّ رسُول اللَّهِ صقَال: «لَقَابُ قَوْسٍ في الْجَنَّةِ خَيْرٌ مِمَّا تَطْلُعُ علَيْهِ الشمْسُ أَوْ تَغْربُ»» متفقٌ عليهِ.
۱۸۸۸. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «جای یک سر کمان از بهشت، از تمام آنچه که خورشید بر آن طلوع یا غروب میکند (همهی دنیا) بهتر است»» [۱۱۲۱].
۱۸۸۹- «وعنْ أَنَسٍ سأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صقَالَ: «إِنَّ في الْجنَّةِ سُوقاً يأْتُونَهَا كُلَّ جُمُعةٍ. فتَهُبُّ رِيحُ الشَّمالِ، فَتحثُو في وُجُوهِهِمْ وثِيَابِهِمْ، فَيزْدادُونَ حُسْناً وجَمالاً. فَيَرْجِعُونَ إِلَى أَهْلِيهِمْ، وقَدْ ازْدَادُوا حُسْناً وجمالاً، فَيقُولُ لَهُمْ أَهْلُوهُمْ: وَاللَّهِ لَقَدِ ازْدَدْتُمْ حُسْناً وجمالاً، فَيقُولُونَ: وأَنْتُمْ وَاللَّهِ لَقَدِ ازْددْتُمْ بعْدَنَا حُسناً وَجمالاً»» رواهُ مُسلِمٌ.
۱۸۸۹. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «در بهشت بازاری هست که اهل بهشت هر جمعه به آنجا میآیند و باد خنک شمال میوزد و به صورت و لباس آنها میپراکند و آنان بر اثر نسیم آن، لطافت و زیباییشان زیاد میشود، بعد نزد خانواده هایشان در حالی که بر حسن و جمال آنان افزوده شده، برمیگردند، اهل خانواده به آنان میگویند: به خدا سوگند که حسن و ظرافت شما افروده شده است، آنها جواب میدهند: به خدا سوگند بعد از ما و در غیاب ما، حسن و جمال شما نیز افزونتر شده است»» [۱۱۲۲].
۱۸۹۰- «وعنْ سَهْلِ بْنِ سعْدٍ سأَنَّ رسُولَ اللَّه صقَالَ: «إِنَّ أَهْلَ الْجنَّةِ لَيَتَراءَوْنَ الْغُرفَ في الْجنَّةِ كَمَا تَتَرَاءَوْنَ الْكَوْكَبَ في السَّماءِ»» متفقٌ عليه.
۱۸۹۰. «از سهل بن سعد سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «اهل بهشت خانههای یکدیگر رادر بهشت، همچنان که شما ستارگان را در آسمان مشاهده میکنید، میبینند»» [۱۱۲۳].
۱۸۹۱- «وَعنْهُ سقَال: شَهِدْتُ مِنَ النَّبِيِّ صمجْلِساً وَصفَ فِيهِ الْجَنَّةَ حتَّى انْتَهَى، ثُمَّ قَال في آخِرِ حدِيثِهِ: «فِيهَا ما لاَ عيْنٌ رأَتْ، ولا أُذُنٌ سمِعَتْ، ولاَ خَطَر عَلى قَلْبِ بشَرٍ، ثُمَّ قَرأَ». ﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ﴾[السجدة: ۱۶]. إِلى قَوْلِهِ تَعالَى: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ﴾[السجدة: ۱۷] رواهُ البخاري.
۱۸۹۱. «از سهل بن سعد سروایت شده است که گفت: در حضور پیامبر صدر مجلسی حاضر بودم که تا آخر بحث، بهشت را توصیف فرمود، و در پایان حدیثش فرمودند: «در بهشت ناز و نعمتی وجود دارد که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و بر قلب هیچ بشری خطور نکرده است»، سپس این آیه را تلاوت کردند» [۱۱۲۴]:
﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ يَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ١٦ فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٧﴾[السجدة: ۱۶-۱۷].
«(یکی از صفات مؤمنان این است که شب) پهلوهایشان از بسترها دور میشود (و به عبادت پروردگار میپردازند) و پروردگار خود را با بیم و امید به فریاد میخوانند و از چیزهایی که به ایشان دادهایم، میبخشند، هیچکس نمیداند در برابر کارهایی که (مؤمنان) انجام میدهند، چه چیزهای شادیآفرین و مسرتبخشی برای ایشان پنهان و آماده شده است».
۱۸۹۲- «وعنْ أَبِي سعِيدٍ وأَبي هُريْرةَ بأَنَّ رسُول اللَّهِ صقَال: «إِذَا دخَلَ أَهْلُ الْجنَّةِ الجنَّةَ يُنَادِي مُنَادٍ: إِنَّ لَكُمْ أَنْ تَحْيَوْا، فَلا تَمُوتُوا أَبداً وإِنَّ لكُمْ أَنْ تَصِحُّوا، فَلاَ تَسْقَمُوا أَبداً، وإِنَّ لَكُمْ أَنْ تَشِبُّوا فَلا تهْرَمُوا أَبداً وإِنَّ لَكُمْ أَن تَنْعمُوا، فَلا تبؤسوا أَبَداً»» رواهُ مسلم.
۱۸۹۲. «از ابوسعید و ابوهریره بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «وقتی که اهل بهشت داخل آن میشوند، یک منادی ندا میدهد که: شما حق دارید و به شما وعده داده شده است که همیشه زنده باشید و هرگز نمیرید و همیشه سالم و تندرست باشید و هرگز بیمار نشوید و همیشه جوان باشید و هرگز پیر نگردید و حق و وعدهی شماست که همیشه از نعمتهای بهشتی متنعم شوید و هیچگاه مستند و غمگین نگردید»» [۱۱۲۵].
۱۸۹۳- «وعَنْ أَبي هُريْرَةَ سأَنَّ رَسُول اللَّهِ صقَالَ: «إِنَّ أَدْنَى مقْعَدِ أَحدِكُمْ مِنَ الْجنَّةِ أَنْ يقولَ لَهُ: تَمنَّ فَيَتَمنَّي ويتَمنَّي. فَيَقُولُ لَهُ: هلْ تَمنَّيْتَ؟ فَيَقُولُ: نَعمْ فَيقُولُ لَهُ: فَإِنَّ لَكَ ما تَمنَّيْتَ ومِثْلَهُ معهُ»» رَواهُ مُسْلِمٌ.
۱۸۹۳. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرموند: «کمترین جایگاه شما در بهشت، این است که خداوند به شخص میگوید: آرزویت را بخواه و تمنا کن و او میخواهد و مرتب تمنا میکند، سپس خداوند به او میگوید: آیا تمنا کردی؟ جواب میدهد، بله، به او خطاب میشود: هرچه تمنا کردی، به همراه همانند آن، برای تو باشد»» [۱۱۲۶].
۱۸۹۴- «وعنْ أَبِي سعِيدٍ الْخُدْرِيِّ سأَنَّ رسُول اللَّه صقَال: «إِنَّ اللَّه ﻷيقُولُ لأهْل الْجنَّةِ: يا أَهْلَ الْجنَّة، فَيقُولُونَ: لَبَّيْكَ ربَّنَا وسعْديْكَ، والْخيرُ في يديْك فَيقُولُ: هَلْ رَضِيتُمْ؟ فَيقُولُونَ: وما لَنَا لاَ نَرْضَيِ يا رَبَّنَا وقَدْ أَعْطَيْتَنَا ما لمْ تُعْطِ أَحداً مِنْ خَلْقِكَ، فَيقُولُ: أَلاَ أُعْطِيكُمْ أَفْضَلَ مِنْ ذَلَكَ؟ فَيقُولُونَ: وأَيُّ شَيْءِ أَفْضلُ مِنْ ذلِكَ؟ فيقُولُ: أُحِلُّ عليْكُمْ رضْوانِي، فَلا أَسْخَطُ عليْكُمْ بَعْدَهُ أَبَداً»» متفق عليه.
۱۸۹۴. «از ابوسعید خدری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خدای ﻷبه اهل بهشت خطاب میکند که: ای بهشتیان! میگویند: بله، مطیع و گوش به فرمانیم ای پروردگار ما و خوشی و سعادت ما از توست و منفعت و مصلحت به دست توست! میفرماید: آیا راضی شدید؟ جواب میدهند: چرا راضی نشویم، ای پروردگار ما! در حالی که چیزی به ما عطا فرمودهای که به کسی دیگراز آفریدگانت ندادهای سپس خداوند میفرماید: آیا بهتر از آن را به شما عطا کنم؟ میگویند: مگر چه چیز از این الطاف و عطایا بالاتر است؟ میفرماید: رضایت و خشنودی خود را به شما عطا میکنم و بر شما فرو میریزم و بعد از آن هرگز بر شما خشمگین نمیشوم»»[۱۱۲۷].
۱۸۹۵- «وعنْ جرِيرِ بْنِ عبْدِ اللَّهِ سقال: كُنَّا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صفَنَظَرَ إِلَى الْقَمرِ لَيْلَةَ الْبدْرِ، وقَال: «إِنَّكُمْ ستَرَوْنَ رَبَّكُمْ عِياناً كما تَرَوْنَ هَذَا الْقَمرَ، لاَ تُضامُونَ في رُؤْيتِهِ»» مُتَّفَقٌ علَيْهِ.
۱۸۹۵. «از جریر بن عبدالله سروایت شده است که گفت: ما در حضور پیامبر صبودیم، به ماه شب چهارده نگاه کردند و فرمودند: «شما قطعاً پروردگار خود را خواهید دید، همچنان که این قرص ماه را مشاهده میکنید و در رؤیت آن زحمتی ندارید»»[۱۱۲۸].
۱۸۹۶- «وعنْ صُهَيْب سأَنَّ رسُول اللَّهِ صقَال: «إِذَا دَخَل أَهْلُ الْجنَّةِ الجنَّةَ يقُولُ اللَّه تَباركَ وتَعالَى: تُرِيدُونَ شَيْئاً أَزِيدُكُمْ؟ فَيقُولُونَ: أَلَمْ تُبيِّضْ وُجُوهَنَا؟ أَلَمْ تُدْخِلْنَا الْجَنَّةَ وتُنَجِّنَا مِنَ النَّارِ؟ فَيكْشِفُ الْحِجابَ، فَما أُعْطُوا شَيْئاً أَحبَّ إِلَيهِمْ مِنَ النَّظَرِ إِلَى رَبِّهِمْ»» رواهُ مُسْلِمٌ.
قَالَ تَعالَى: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ يَهۡدِيهِمۡ رَبُّهُم بِإِيمَٰنِهِمۡۖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهِمُ ٱلۡأَنۡهَٰرُ فِي جَنَّٰتِ ٱلنَّعِيمِ٩ دَعۡوَىٰهُمۡ فِيهَا سُبۡحَٰنَكَ ٱللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمۡ فِيهَا سَلَٰمٞۚ وَءَاخِرُ دَعۡوَىٰهُمۡ أَنِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٠﴾[یونس: ۹-۱۰].
۱۸۹۶. «از صهیب سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هنگامی که بهشتیان داخل بهشت میشوند، خداوند تبارک و تعالی میفرماید: چیزی میخواهید که برای شما زیاد کنم؟ جواب میدهند: آیا روی ما را سفید و نورانی نکردی؟ آیا ما را داخل بهشت نکردی و از آتش دوزخ نجات ندادی؟ آنگاه پرده از جلو چشم آنان برمیدارد، (آنگاه بهشتیان درمییابند که) چیزی بهتر و محبوبتر از تماشای جمال پروردگارشان، به ایشان عطا نشده است»»[۱۱۲۹].
قال الله تعالی:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ يَهۡدِيهِمۡ رَبُّهُم بِإِيمَٰنِهِمۡۖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهِمُ ٱلۡأَنۡهَٰرُ فِي جَنَّٰتِ ٱلنَّعِيمِ٩ دَعۡوَىٰهُمۡ فِيهَا سُبۡحَٰنَكَ ٱللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمۡ فِيهَا سَلَٰمٞۚ وَءَاخِرُ دَعۡوَىٰهُمۡ أَنِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٠﴾.
خداوند متعال میفرماید: «بیگمان کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، پروردگارشان آنان را به سبب ایمان هدایت مینماید و جویبارها در زیر (کاخهای) ایشان در بهشت خوش و پرنعمت روان است؛ در بهشت دعای مؤمنان: پروردگارا! تو منزهی و درود آنان در آن ک سلام بر شما باد و ختم دعا و گفتارشان این است که: شکر و سپاس و ستایش، پروردگار جهانیان را سزاست».
«الْحَمْدُ للَّهِ الَّذِي هَدانا لَهَذَا وما كُنَّا لنَهْتَدِيَ لَوْلاَ أَنْ هَدَانَا اللَّه: اللَّهُمَّ صلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وعلَى آلِ مُحمَّدٍ، كَمَا صلَّيْتَ عَلَى إِبْراهِيم وعلَى آلِ إِبْراهِيمَ. وبارِكْ علَى مُحَمَّدٍ وعلَى آلِ مُحمَّدٍ، كَمَا باركْتَ علَى إِبْرَاهِيمَ وعلَى آل إِبْراهِيمَ، إِنَّكَ حمِيدٌ مجِيدٌ.
قَال مُؤلِّفُهُ يحيى النوَاوِيُّ غَفَر الله لَهُ: «فَرغْتُ مِنْهُ يوْمَ الاثْنَيْن رابِعَ عَشرَ شهر رمضَانَ سَنَةَ سبْعينَ وَستِّمائة بدمشق».
حمد و ثنا لایق کسی است که ما را به این دین حنیف هدایت کرد و اگر خدا ما را هدایت نمیکرد، هدایت نمیشدیم. خداوندا! بر سرور ما حضرت محمد صو بر اولاد و همسران و نوادههای او، درود بفرست، همچنان که بر حضرت ابراهیم ÷و اولاد او درود فرستادی و بر سرور ما حضرت محمد صو بر اولاد و همسران و نوادههای او، برکت بفرست همچنان که بر حضرت ابراهیم ÷و اولاد او فرستادی که تو پسندیده و عظیمی.
مؤلف کتاب، یحیی نووی ـ خداوند او را بیامرزد ـ میگوید: «در روز دوشنبه، چهاردهم رمضان سال ۶۷۰ (هجری) از نوشتن کتاب فراغت یافتم».
تم الکتاب بعون الله تعالی وجمیل توفیقه.
وصلی الله علی سیدنا محمد النبی الأمی وعلی آله وصحبه وسلم.
بحمدالله و توفیقه، ترجمه فارسی کتاب «ریاض الصالحین من کلام سید المرسلین»، تألیف: شیخ الاسلام محی الدین ابی زکریا یحیی بن شرف نووی/ساعت ۱۴روز سهشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۶۳، مطابق دوم رمضان ۱۴۰۴ قمری به قلم فقیر، احمد حواری نسب شهره به ابوسعید بعد از دو سال خاتمه یافت. از خدای متعال مسألت دارم که توفیق چاپ و تکثیر آنرا عطا فرماید و نیز برادران ایمانی را توفیق فرماید که از این کتاب سرشار از افعال، اخلاق و اقوال بزرگترین معلم انسانیت بهرهمند شوند و مترجم را از دعای خیر فراموش نکنند.
کتاب به یاری خدا و توفیق زیبای او پایان یافت
والحمد لله وصلی الله علی سیدنا ونبینا محمد وعلی آله وأصحابه أجمعین
[۱۱۱۲] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۸۳۵)]. [۱۱۱۳] متفق علیه است؛ [خ (۳۲۴۴)، م (۲۸۴۴)]. [۱۱۱۴] متفق علیه است؛ [خ (۳۲۴۵)، م (۲۸۳۴)]. [۱۱۱۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۸۹)]. [۱۱۱۶] متفق علیه است؛ [خ (۶۵۷۱)، م (۱۸۶)]. [۱۱۱۷] متفق علیه است؛ [خ (۳۲۴۳)، م (۲۸۳۸)]. [۱۱۱۸] متفق علیه است؛ [خ (۶۵۵۳)، م (۲۸۲۸)]. [۱۱۱۹] [خ (۳۲۵۲)، م (۲۸۲۷)]. [۱۱۲۰] متفق علیه است؛ [خ (۳۲۵۶)، م (۲۸۳۱)]. [۱۱۲۱] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۸۳۳)]. [۱۱۲۲] متفق علیه است؛ [خ (۳۲۴۴)، م (۲۸۴۴)]. [۱۱۲۳] متفق علیه است؛ [خ (۶۵۵۵)، م (۲۸۳۰)]. [۱۱۲۴] بخاری روایت کرده است؛ [(۲۸۲۵)]. [۱۱۲۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۸۳۷)]. [۱۱۲۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۱/۱۶۷)]. [۱۱۲۷] متفق علیه است؛ ]خ (۶۵۴۹)، م (۲۸۲۹)]. [۱۱۲۸]متفق علیه است؛ ]خ (۵۵۴)، م (۶۳۳)]. [روایت کامل این حدیث قبلاً به شمارهی ۱۰۵۱، گذشت]. [۱۱۲۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۸۱)].