522

مشخصات کتاب

آيا معبودی با الله أاست؟




نويسنده:

فؤاد هاشم الأجهوری


مترجم:

قريب الله مطيع

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿قُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ وَسَلَٰمٌ عَلَىٰ عِبَادِهِ ٱلَّذِينَ ٱصۡطَفَىٰٓۗ ءَآللَّهُ خَيۡرٌ أَمَّا يُشۡرِكُونَ٥٩ أَمَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَنۢبَتۡنَا بِهِۦ حَدَآئِقَ ذَاتَ بَهۡجَةٖ مَّا كَانَ لَكُمۡ أَن تُنۢبِتُواْ شَجَرَهَآۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ بَلۡ هُمۡ قَوۡمٞ يَعۡدِلُونَ٦٠ أَمَّن جَعَلَ ٱلۡأَرۡضَ قَرَارٗا وَجَعَلَ خِلَٰلَهَآ أَنۡهَٰرٗا وَجَعَلَ لَهَا رَوَٰسِيَ وَجَعَلَ بَيۡنَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ حَاجِزًاۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ٦١ أَمَّن يُجِيبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ وَيَجۡعَلُكُمۡ خُلَفَآءَ ٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ٦٢ أَمَّن يَهۡدِيكُمۡ فِي ظُلُمَٰتِ ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ وَمَن يُرۡسِلُ ٱلرِّيَٰحَ بُشۡرَۢا بَيۡنَ يَدَيۡ رَحۡمَتِهِۦٓۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ تَعَٰلَى ٱللَّهُ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٦٣ أَمَّن يَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥ وَمَن يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٦٤ قُل لَّا يَعۡلَمُ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَيۡبَ إِلَّا ٱللَّهُۚ وَمَا يَشۡعُرُونَ أَيَّانَ يُبۡعَثُونَ٦٥[النمل: ۵۹-۶۵].

«بگو: (ای پیامبر) ستایش برای خداست، و سلام بر آن بندگانی که آنان را برگزیده است. آیا خدا بهتر است یا آنچه شریک خدا می‌سازند؟ یا کیست که آسمان‌ها و زمین را آفریده است و برای شما از آسمان آبی فرو فرستاد پس بدان(آب) باغ‌های خرم و با طراوت رویانده ایم، شما را نمی‌رسید که درختانش را برویانید، آیا معبودی با خدا است؟! ایشان قومی هستند- که از حق پرستی به بت پرستی- عدول می‌کنند. یا کیست که زمین را قرارگاه ساخته است و در میان آن رودخانه‌ها پدید آورده است و برای زمین کوه‌‌های پا بر جا و استوار آفریده است و میان دو دریا مانعی پدیدار کرده است، آیا معبودی با خدا است؟! یا کسی که به فریاد درمانده می‌رسد و بلا و گرفتاری را برطرف می‌کند هرگاه او را به کمک طلبد و شما (انسان‌ها) را جانشین (یکدیگر) در زمین می‌سازد آیا معبودی با خدا است؟! واقعاً شما بسیار کم، اندرز می‌گیرید. یا کسی که شما را در تاریکی‌های خشکی و دریا رهنمود می‌کند و کسی که بادها را به عنوان بشارت دهندگان، پیشاپیش نزول رحمتش می‌فرستد، آیا معبودی با خدا است؟ خداوند فراتر و برتر از این چیز‌های است که شریک او می‌گردانند. یا کیست که آفرینش را آغاز می‌کند و پس آن را برگشت می‌دهد، و کسی که شما را از آسمان و زمین روزی میدهد، آیا معبودی با خدا هست؟ بگو: دلیل و برهان خود را بیاورید اگر راست می‌گویید. بگو: کسانی که در آسمان‌ها و زمین هستند غیب را نمی‌دانند، جز خدا. و نمی‌دانند چه وقت برانگیخته می‌شوند».

مقدمۀ مؤلف

الحمد لله رب العالـمین والصلاة والسلام علی خیرالوری محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.

* بی‌گمان دین- معتبر و پسندیده- در نزد خداوند أ دین اسلام است و دینی بنام یهودیت یا مسیحیت در نزد خداوند أ مدار اعتبار نبوده، بلکه این اصطلاحات را پیروان موسی ÷ و عیسی ÷ بعد از وفات‌شان بوجود آورده‌اند، اما در زمان حیات‌شان همچو نام‌ها وجود نداشت و هیچ کدام آنها به آن معترف نبودند. خداوند أ این دو امت را در قرآن کریم بنام یهود و نصاری معرفی کرده می‌فرماید: ﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ لَيۡسَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ عَلَىٰ شَيۡءٖ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ لَيۡسَتِ ٱلۡيَهُودُ عَلَىٰ شَيۡءٖ وَهُمۡ يَتۡلُونَ ٱلۡكِتَٰبَ[البقرة: ۱۱۳]. «یهودیان گفتند که مسیحیان برحق نیستند و مسیحیان گفتند که یهودیان برحق نیستند، حال آن که کتاب آسمانی را می‌خوانند».

* در حقیقت دین پسندیده در نزد خداوند أ دین اسلام است. آری دین همۀ بشریت بعد از فرود آمدن آدم ÷ به زمین و پیامبران واپسین تا پیامبر آخر زمان حضرت مصطفی ص ، اسلام بود. خداوند أ می‌فرماید: ﴿مَا كَانَ إِبۡرَٰهِيمُ يَهُودِيّٗا وَلَا نَصۡرَانِيّٗا وَلَٰكِن كَانَ حَنِيفٗا مُّسۡلِمٗا وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ٦٧[آل عمران: ۶۷]. «ابراهیم نه یهودی بود نه نصرانی، بلکه حنیف مسلمان بود و ازمشرکان نبود».

شاید کسی بپرسد که چرا اسلام دین همۀ پیامبران است؟ برای چنین سوال کننده جوابی کوتاه میدهیم که خداوند أ یکتا و بی‌همتاست و دین نیز در نزد اوتعالی یک دین است، و درست نیست اینکه خالق و پروردگار همه بشریت چه در گذشته وچه در حاضر و آینده، یک ذات باشد، ولی دین آنها مختلف. حال آنکه همه یک رب را می‌پرستند، پس الله أ واحد است و دین نیز نزد اوتعالی یک دین می‌باشد.

* بدون شک دین پسندیده و معتبردر نزد خداوند أ دین اسلام است خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٨٥[آل عمران: ۸۵]. «و هرکه جز اسلام، دینی دیگری بجوید، هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در آخرت از زیانکاران است».

اما یهودیت ونصرانیت دو شریعت و آینی آسمانی بود که خداوند أ آنرا بر پیامبران ÷ فرستاد تا امور و مسایل دین را به مردم بازگو نمایند، لذا تورات کتاب موسی ÷ و زبورکتاب داود ÷ وانجیل کتاب عیسی بن مریم ÷ و قرآن کریم کتاب پیامبر آخر زمان حضرت محمد ص تا روز رستاخیز است.

* همانا دین پسندیده در نزد خداوند أ دین اسلام است. پس ما وقتیکه در این کتاب یهود ونصاری را مخاطب قرار میدهیم، به این معنا نیست که گویا ما دین جدیدی را به آنها عرضه می‌نماییم و یا آنها را درکتاب‌‌های مقدس‌شان که عبارت از تورات و انجیل است در شک بیندازیم. نه بلکه دین ما و آنها در حقیقت یک دین است و پروردگار ما و آنها یک است. طوریکه خداوند أ در قرآن کریم بما خبر داده می‌فرماید: ﴿وَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱلَّذِيٓ أُنزِلَ إِلَيۡنَا وَأُنزِلَ إِلَيۡكُمۡ وَإِلَٰهُنَا وَإِلَٰهُكُمۡ وَٰحِدٞ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ[العنکبوت: ۴۶] «و بگویید: به آنچه بر ما فرو فرستاده شده (قرآن) و آنچه بر شما فرو فرستاده شده (از تورات و انجیل) ایمان‌آوردیم و خدای‌ما و شما یکی است و ما فرمانبردار او».

وهمچنان فرمودۀ اوتعالی در دو آیت سورۀ بقره: ﴿قُلۡ أَتُحَآجُّونَنَا فِي ٱللَّهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّكُمۡ وَلَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَكُمۡ أَعۡمَٰلُكُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُخۡلِصُونَ١٣٩ أَمۡ تَقُولُونَ إِنَّ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطَ كَانُواْ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ قُلۡ ءَأَنتُمۡ أَعۡلَمُ أَمِ ٱللَّهُۗ وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن كَتَمَ شَهَٰدَةً عِندَهُۥ مِنَ ٱللَّهِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ١٤٠[البقرة: ۱۳۹-۱۴۰]. «بگو: (ای پیامبر به اهل کتاب) آیا در باره خدا أ با ما بحث وگفت وگو میکنید؟ حال آنکه او پروردگار ما و پروردگار شماست و ما را کردار‌‌های مان و شما را کردارهایتان و ما به اوتعالی اخلاص می‌ورزیم . یا می‌گوید که ابراهیم واسماعیل واسحاق و اسباط، یهودی یا نصرانی بوده‌اند بگو: شما دانا‌ترید یا خداوند أ ؟ وکیست ستمکارتر از آن کس که شهادتی را که از جانب خداوند أ بر او مقرر شده است پنهان دارد؟ وخدا أ از آنچه می‌کنید، غافل نیست».

لیکن سوال ما از آنها اینست که کتاب تورات وانجیل طوریکه خداوند أ بر موسی÷ آنرا نازل کرده بود کجاست؟ کتاب‌‌های که امروز در دسترس یهود و نصاری قرار دارد چه از عهد قدیم و چه عهد جدید، با اینکه مؤلفان آن، اشخاص متعددی‌اند که آرا و نظریات و عقاید گوناگون و متناقض‌شان نیز در آن هویداست، همه تصنیفاتی است که روی اوراق بوسیلۀ اشخاص نگاشته شده است، همچنان روایات این کتاب‌ها درحقیقت گفته‌‌های اشخاصی است که افکار و نظریات شخصی و منحرف خویش را در آن درج نموده‌اند که فاقد سند صحیح بوده از تورات و انجیل اصلی در آن چیزی وجود ندارد، همچنان از آنها می‌پرسیم شما این کتاب‌ها را از کدام مرجعی بدست آورده‌اید؟ جواب این سوال را خداوند أ در قرآن کریم ارایه نموده می‌فرماید: ﴿فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ يَكۡتُبُونَ ٱلۡكِتَٰبَ بِأَيۡدِيهِمۡ ثُمَّ يَقُولُونَ هَٰذَا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ لِيَشۡتَرُواْ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِيلٗاۖ فَوَيۡلٞ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتۡ أَيۡدِيهِمۡ وَوَيۡلٞ لَّهُم مِّمَّا يَكۡسِبُونَ٧٩[البقرة: ۷۹]. «پس وای برکسانی باد که کتاب را با دست‌های خود می‌نویسند سپس می‌گویند: این از جانب خدا أ است تا بدان ب‌های ناچیزی به دست آورند، پس وای برآنان از آنچه به دست خویش نوشته‌اند و وای بر آنان از آنچه به دست خویش نوشته‌اند و وای برآنان از آنچه به دست می‌آورند».

و در این مورد علامه احمد دیدات چنین فرموده است: «برخی از اهل کتاب می‌گویند: آیا پیامبر اسلام ص به احترام انجیل امر نفرموده؟ سخن چنین اشخاص درست است. و لیکن کدام انجیل؟! انجیلی که پیامبر خدا ص ما را به توقیر و احترام آن دستور داده‌اند انجیل عیسی ÷ است. پس انجیل حقیقی عیسی ÷ کجاست؟ انجیل‌‌های که امروز در نزد آنها قرار دارد یکی از آنها هم انجیل عیسی ÷ نیست! پیامبرخدا ص بما دستور فرموده‌اند، انجیلی را که خداوند أ بر عیسی ÷ فرو فرستاده بود احترام نماییم، نه انجیل متی و انجیل مرقس، و انجیل لوقا و انجیل یوحنا را)، حقیقتی که هیچ یک از پیروان نصرانیت آنرا انکار کرده نمی‌تواند اینست که سالانه ده‌ها هزار عیسوی عقیده صلیب و تثلیث را کنار گذاشته و به دین اسلام می‌گرایند، درحالیکه یک مسلمان واقعی را در نمی‌یابید که از دین خود برگشته و از عمق دل به عقیده نصرانیت روی آورده باشد. من قصه‌‌های بیشماری از اسلام آوردن مردان و زنان نصاری را خوانده‌ام که سبب بازگشت آنها از نصرانیت و گرویدن‌شان به اسلام را نگاشته‌اند. همه حکایات در محور یک سخن می‌چرخد و همه این سخن را میگویند: (ما روز‌های یکشنبه به کلیسا می‌رفتیم، راهب کلیسا سخنانی را از کتاب مقدس بر ما می‌خواند که اصلاً مفهوم و معنای آنرا نمی‌فهمیدیم و اندک‌ترین قناعتی حاصل نمی‌کردیم، همچنان راهب بما می‌گفت که عیسی ÷ پسرخدا أ است و خداوند مرکب از سه اقنوم است! همچو سخنان در اذهان ما جا نگرفته و مورد قبول ما واقع نمیشد. لذا همه این اعتقادات از جانب ما مردود بود، درعین زمان ما اجازه سوال یا شرح در مورد همچو اعتقادات پیچیده را از راهبان و روسای کلیسا‌ها نداشتیم، و اگر کسی این جرأت را می‌کرد و خلاف ادب به مسؤل کلیسا سوالاتی ممنوع شده را مطرح می‌نمود، نه اینکه جواب قناعت بخش و واضح را دریافت نمیکرد، بلکه جوابی را دریافت می‌کرد بیش از پیش مساله پیچیده و بغرنج می‌گردید، و یا اینکه در جواب می‌گفتند: امثال این سوال‌ها شایسته مؤمن نیست تا اطراف آن بچرخد، در غیر آن از فضیلت غفران و بخششی که خداوند پدر، آنرا به خطا کاران بشر ارزانی داشته محروم خواهد شد، به این ترتیب آنها ما را در عالم حیرت و شک می‌گذاشتند و دین را در نظرما منفور می‌ساختند) همچنان اعترافات برخی از دعوتگران تبشیری و رؤسای هیئت‌‌های اعزامی تبشیر را که مشرف به اسلام شده‌اند مطالعه نمودم همه اظهار نموده‌اند که: ما درکشور‌های افریقایی و جنوب شرق آسیا مردم را به آئین نصرانیت دعوت می‌کردیم و گفتیم که مسیح پسر خداست ولی در دل به آن قانع نبودیم، همچنان در مورد عقیدۀ تثلیث دل آرام نمی‌گرفت و آن را خرافاتی بیش نمیدانستیم، خرافاتی که عقل سلیم آنرا هرگز نمی‌پذیرد: ﴿قُلۡ فَلِلَّهِ ٱلۡحُجَّةُ ٱلۡبَٰلِغَةُ[الأنعام: ۱۴۹]. «حجت رسا و روشن از آن خداوند أ است». بنابر این خواهش من از هر نصرانی اینست که به وجدان و ضمیر خویش مراجعه نموده و به تنهایی با خود بنشیند و با صراحت و اخلاص تام و بدور از هرگونه احساسات عاطفی و تعصب، عقل و خرد خود را داور قرار داده واین سوال را با خود مطرح نماید که آیا وی در مورد عقیده تثلیث و صلیب از دل قانع است و بر آن باور دارد؟ و یا اینکه عیسی ÷ الهی است که بصورت جنین در رحم مادر قرار داشت؟ و یا عیسی ÷ پسرخدای پدر است؟ توصیۀ من به هر نصرانی اینست که قبل از نشستن و خلوت با نفس خویش، نسخۀ از ترجمه و معانی قرآن کریم را به هر زبانی که به آن آشنایی کامل دارد گرفته و با دقت مطالعه نماید، زیرا این کتاب بزرگ (قرآن کریم) بهترین رهنما و پیشوای است که بنده گان را بسوی حق، هدایتی که اسلام به آن دستور داده سوق می‌دهد. نقطۀ اساسی و مهمی که امروز نصاری آنرا محور انتقادات‌شان علیه اسلام قرار داده‌اند بویژه بعد از حوادث ۱۱ سپتمبر در نیویورک و واشنطن وجنگ در افغانستان، و افزایش خشونت‌ها در فلسطین اشغالی، در سه بُعد خلاصه می‌شود: کلمۀ جهاد، و متهم نمودن اسلام به دهشت افگنی و حالت زن زیر سایۀ اسلام. که می‌خواهم به طور مختصر این اتهامات را که دور از حقیقت است رد نمایم.

اول: جهاد در اسلام آن چنان نیست که پیروان نصرانیت از آن مفهوم و برداشت گرفته‌اند که گویا مسلمان بخاطر جنگ و کشتار کفار و مشرکان از خانه بیرون آمده و در هرجایی که با آنها مقابل شد اگر اسلام را نپذیرفتند باید آنها را به قتل برسانند. بلکه جهاد در اسلام براساس عدم اجبار و اکراه است طوریکه خداوند أ دستور میدهد: ﴿لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِۖ قَد تَّبَيَّنَ ٱلرُّشۡدُ مِنَ ٱلۡغَيِّۚ فَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَيُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ لَا ٱنفِصَامَ لَهَاۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ٢٥٦[البقرة: ۲۵۶] «در دین هیچ اجباری نیست زیرا که فرق رشد(ایمان) از غی(کفر) به روشنی آشکار شده است پس هرکس به طاغوت(شیطان،کاهن، بت) کفر ورزد و به خدا ایمان آورد، واقعاً به عروت الوثقی(ریسمان محکم) چنگ زده است که گسستنی برای آن نیست و خداوند أ شنواست و داناست». همچنان فرموده خداوند أ: ﴿وَلَوۡ شَآءَ رَبُّكَ لَأٓمَنَ مَن فِي ٱلۡأَرۡضِ كُلُّهُمۡ جَمِيعًاۚ أَفَأَنتَ تُكۡرِهُ ٱلنَّاسَ حَتَّىٰ يَكُونُواْ مُؤۡمِنِينَ٩٩ وَمَا كَانَ لِنَفۡسٍ أَن تُؤۡمِنَ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَيَجۡعَلُ ٱلرِّجۡسَ عَلَى ٱلَّذِينَ لَا يَعۡقِلُونَ١٠٠[یونس: ۹۹-۱۰۰] «و اگر پروردگار تو میخواست، بدون شک هرکه در زمین است همه یکجا ایمان می‌آوردند. آیا تو(ای محمد) مردم را به اکراه وامی داری تا مؤمن شوند؟ وهیچ کس را نرسد که جز به اذن خدا أ ایمان بیاورد. و برکسانی که نمی‌اندیشند، پلیدی را قرار می‌دهد». چنانکه مفهوم و مقصود جهاد منحصر به جنگ نبوده بلکه، جهاد با نفس در مقابل گناهان، و صبر و استقامت در مقابل بلاها و مصایب، وجهاد در ادای عبادات و طاعات وتعامل حسن و نیک با پروردگار و با مردم، و جهاد در بیرون رفتن بخاطر دعوت به اسلام را، در بر دارد. بویژه خداوند أ در مورد دعوت به اسلام شروط و صفاتی را وضع نموده که دعوتگر باید به آن آراسته باشد طوریکه می‌فرماید: ﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِٱلۡحِكۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُۚ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِۦ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِينَ١٢٥[النحل: ۱۲۵]. «دعوت کن(مردم را) بسوی راه پروردگار خویش به حکمت و اندرز نیکو، و با آنان به شیوۀ که نیکوتر است، مجادله(مناظره) کن، در حقیقت پروردگار تو به حال کسی که از راه حق گمراه شده داناتر است» و بلآخره جهاد علیه تجاوزگران چه کافران باشند و یا مشرکان و یا منافقان و مفسدان در زمین، می‌باشد. خداوند أ در چندین آیات قرآن کریم عمده‌ترین محور‌های جهاد را بطور مفصل و آشکار بیان داشته ضمنا قوانین و آداب و اجتناب از تجاوز را بیان فرموده که به شرح و تفسیر نیاز ندارد.از جمله فرمودۀ او تعالی: ﴿وَقَٰتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِينَ يُقَٰتِلُونَكُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ١٩٠[البقرة: ۱۹۰]. «و در راه خدا با کسانی که با شما می‌جنگند، بجنگید ولی ستمکار(آغازگرجنگ) نباشید زیرا خداوند أ تجاوزکاران را دوست نمی‌دارد».

همچنان فرموده خداوند أ : ﴿فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ عَلَيۡكُمۡ فَٱعۡتَدُواْ عَلَيۡهِ بِمِثۡلِ مَا ٱعۡتَدَىٰ عَلَيۡكُمۡ[البقرة: ۱۹۴]. «پس هرکس به شما تعدی کرد همان‌گونه که برشما تعدی(تجاوز) کرد بر او تعدی کنید».

سپس خداوند أ اسباب جهاد و مبارزه در راه وی را، بویژه هنگام تجاوز کافران برحریم اسلام، و یا بیرون راندن اهل آن از سرزمین شان، و اشغال نمودن ارزشها و مقدسات مسلمانان را تفصیل می‌دهد، طوریکه امروز اسرائیل در فلسطین مرتکب جنایات و تجاوز بر مسلمانان می‌شوند. خداوند أ می‌فرماید: ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَٰتَلُونَ بِأَنَّهُمۡ ظُلِمُواْۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ نَصۡرِهِمۡ لَقَدِيرٌ٣٩ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِم بِغَيۡرِ حَقٍّ إِلَّآ أَن يَقُولُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ[الحج: ۳۹-۴۰]. «به کسانی که کفار با آنان می‌جنگند اذن قتال داده شد، به سبب این که آنان مورد ظلم قرار گرفته‌اند و البته خداوند أ بر نصرت دادن‌شان تواناست، همان کسانی که به ناحق از دیار‌شان بیرون رانده شدند».

سپس خداوند أ در مورد آنعده کافرانیکه (یهود و نصاری) علیه ما نجنگیده و بر ما تجاوز نمی‌کنند و ما را از دیار ما بیرون نمی‌رانند، دستور میدهد که به آنها خوبی واحسان نماییم: ﴿لَّا يَنۡهَىٰكُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِينَ لَمۡ يُقَٰتِلُوكُمۡ فِي ٱلدِّينِ وَلَمۡ يُخۡرِجُوكُم مِّن دِيَٰرِكُمۡ أَن تَبَرُّوهُمۡ وَتُقۡسِطُوٓاْ إِلَيۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ٨[الممتحنة: ۸]. «خداوند أ شما را از کسانی که با شما در دین نجنگیده وشما را از دیار تان بیرون نکرده‌اند، از نیکی با آنان بازنمی دارد و با آنان به انصاف رفتار کنید، بی‌گمان خداوند أ دادگران را دوست دارد».

همچنان خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلۡمِ فَٱجۡنَحۡ لَهَا وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ٦١[الأنفال: ۶۱]. «و اگر به صلح متمایل شدند، تو نیز به آن میل کن و برخدا أ توکل کن که او شنوای داناست».

سپس خداوند أ به ما بیان نموده که چه وقتی با کفار بجنگیم، یا به عبارت دیگر با آنعده کفاریکه بطور مستقیم بر ما تجاوز می‌نمایند و ما را از دیار ما بیرون می‌کنند و کسانیکه آنها را در تعدی وتجاوز‌شان و بیرون راندن مسلمانان از سرزمین‌شان و در اشغال نمودن کشور‌شان تأیید و همکاری غیر مستقیم می‌کنند، چگونه رفتار نماییم. طوریکه امروز امریکا نه تنها اسراییل را در ظلم و تجاوزش بر مردم مسلمان فلسطین تأیید می‌کند بلکه با آنها کمک‌‌های همه جانبه نیز می‌نماید. پس خداوند أ در مورد چنین مردمان دستور میدهد که: ﴿وَقَٰتِلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ كَآفَّةٗ كَمَا يُقَٰتِلُونَكُمۡ كَآفَّةٗۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُتَّقِينَ[التوبة: ۳۶]. «و همگی شما(با همدستی و تعاون همدیگر) با مشرکان بجنگید چنان که آنان همگی با شما می‌جنگند و بدانید که خداوند أ با پرهیزگاران است».

خداوند أ ما را آگاهی می‌دهد که در صورت مجبور ساختن شما از سوی دشمن به جنگ، و تجاوز آنان بر شما، راهی دیگر جز جنگ، در مقابل آنها وجود ندارد، و چنانچه تا مجبور و ناگزیر نشویم، در آنصورت برای جنگ آماده ایم. خداوند أ می‌فرماید: ﴿كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡقِتَالُ وَهُوَ كُرۡهٞ لَّكُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡ‍ٔٗا وَهُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّواْ شَيۡ‍ٔٗا وَهُوَ شَرّٞ لَّكُمۡ[البقرة: ۲۱۶]. «بر شما جهاد فرض شده است و آن برای شما ناخوشایند است و چه بسا چیزی را ناخوش داشته باشید، درحالی که آن به سود شما باشد و چه بسا چیزی را خوش داشته باشید درحالی که آن به زیان شما باشد».

پیامبراکرم ص می‌فرمایند: «ای مردم! آرزوی مقابله با دشمن را نکنید و از خداوند أ طلب عافیت کنید، و اگر با آنها روبرو شدید، صابر و پایدار باشید». بخاری

دوم: اتهام نمودن امت اسلامی به دهشت و ترور: اسلام دین جنگ و دهشت نیست طوریکه غرب علیه آن تبلیغات گسترده را به راه انداخته است. بلکه اسلام دینیست که حامی وحامل و خواهان صلح و آرامش، دوستی و محبت، وگذشت و ایثار در روی زمین است. وکسانیکه آیت ۶۰ سوره انفال را تفسیر و توجیه نادرست نموده‌اند خلاف حقیقت است خداوند أ در سوره انفال چنین می‌فرماید: ﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ وَمِن رِّبَاطِ ٱلۡخَيۡلِ تُرۡهِبُونَ بِهِۦ عَدُوَّ ٱللَّهِ وَعَدُوَّكُمۡ[الأنفال: ۶۰]. «و ای مسلمانان! هرچه از قوه و از اسپان آمادۀ تان، در توان دارید برای آنان مهیا سازید و با این(آمادگی) دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید».

این فرموده خداوند أ دعوت بسوی دهشت و ترور نبوده بلکه در حقیقت دعوت بسوی صلح و آرامش و برچیدن کشمکش‌های است که منجر به جنگ‌‌های خونین می‌گردد، پس زمانیکه پروردگار سبحان ما را به تدارکات و آمادگی دستور می‌دهد به این معنا نیست که حتما بخاطر جنگ آمادگی داشته باشیم، بلکه امت اسلامی باید هر چیزی که آنان را نیرومند می‌سازد آماده ومهیا سازند مانند تجهیز عساکر، تامین سلاح و مهمات، ساختن دژها و سنگر‌های مستحکم، آموزش فنون جنگ و سایر تدابیر جنگی. و باید رژه‌‌های عسکری را تشکیل دهند تا دشمن در کمین نشسته که میخواهد روزی برکشور و یا ملت ویا ارزش‌‌های ما حمله ورشود بداند و بهراسد که ما همیشه در دفاع از خود قرار داریم و با اینکار از نیت سوء‌شان علیه امت اسلامی کنار روند. پس واضح گردید که مقصود و مرام این فرموده خداوند أ جنگ نیست، حالا از غرب می‌پرسیم که آیا این چنین کار، دعوت بسوی صلح و آرامی در جهان است یا دهشت و قتل و قتال؟ پس ای صاحبان خرد خوب درک کنید و به حقیقت پی ببرید.

سوم: حالت زن در سایۀ اسلام: اسلام عزیز از آغاز ظهورش (۱۴۰۰ سال قبل) تا امروز زن را عزت و کرامت بخشیده و مرتبه‌اش را بلند برده است، در حالیکه قبل از درخشیدن نور اسلام مورد هر گونه ظلم و تجاوز واقع گردیده و زندگی فلاکت باری را به سر می‌برد، زن در عهد جاهلیت مورد توهین قرار می‌گرفت، از میراث بردن محروم بود ولی از وی در میراث حق گرفته میشد، و بخاطر عار و ننگ جاهلیت زنده به گور کرده میشد، سپس هنگامیکه نور اسلام درخشید، همه حقوق ویرا در مقابل مرد ضمانت کرد و وی را از بی‌حرمتی و حقارت نجات داد، زن چندین قرن را زیر سایۀ شریعت اسلام و قوانین والای آن با عزت و حرمت زیست و با اطمینان کامل زندگی پر از رفاه و سعادت را، همراه با همسر و فرزندانش سپری نمود، وی بلند‌ترین مرتبۀ سعادت و خوشبختی خود را در تربیه فرزندان و ترتیب و تنظیم خانه و مهیا ساختن غذا به همسر و فرزندان دید و با لباس حیا وکمال ادب در امن و امان، آبروی خویش را محفوظ نگهداشت و از شر اوباشان بی‌خرد در قلعۀ مستحکمی قرار گرفت، زن مسلمان با این وضع تا زمانی زیست که تمدن منحط غربی، با ساز وبرگ تکنولوژی‌اش رویکار شد و همه مبادی اخلاقی وسلوکی را زیر پا نهاد و زندگی مادی را بر زندگی معنوی و روحی ترجیح داده و بر آن طغیان نمود. زن را به بهانه و شعار آزادی و مساوات از خانه بیرون آوردند تا آنکه عفت، حیا و شرف وی را پایمال نمودند و همواره به گوش زن رساندند که تو ای زن با مرد هیچ فرقی نداشته حقوق و واجبات تو با وی مساویست. درحالیکه عملی نمودن این طرز فکر مستحیل است. زیرا فطرتی که خداوند أ زن و مرد را بر آن خلق نموده و تفاوت‌‌های عمیقی را که در کیان فزیکی و سیکولوژی این دوجنس گذاشته، امکان ندارد که یکی از آنها جای دیگر را بگیرد و یا وظیفۀ دیگری را انجام دهد. آنها زن را فریب داده بوی گفتند: چه فرق وتفاوتی میان تو و مرد است، بیرون آی و مطالبۀ حقوق خویش نموده آزادی ات را بدست آر و مانند مردان یکسان زندگی کن، از این زندانی که تو در آن دست و پا میزنی خود را نجات ده، از خانه بیرون آی و به کار و وظیفۀ مستقل آغاز نما.... از حجابی که ترا در آن پوشانیده‌اند خود را خلاص کن، موهایت را باز و برهنه بگزار تا زیباتر جلوه نماید، این پردۀ درازی که همه حسن و جمالت را پنهان نموده بدور افکن، چهره و ساق و رانهایت را آشکار ساز، سینه ات را که همه را بخود جلب می‌کند باز بگزار و از همه بند و قیود اخلاقی بی‌مورد خود را برهان ...همچنان گفتند: ای زن از خانه ات بیرون آی و با مردان یکجا همه علوم و معارف را بیاموز تا بتوانی فرزندانت را بصورت درست تربیت نموده و امور منزل را به خوبی پیش ببرد ..... زن هم از خانه بیرون آمد و همه چیز را آموخت، مگر نتوانست چگونه فرزندان خود را تربیت نماید، و چگونه به آنها و همسر خود غذا آماده کند، و نتوانست چگونه امور منزل را به پیش برد.... متأسفانه خانه را بر اهل و همسر ویران کرده و رشته‌‌های خانوادگی را از هم پاشید، پسران و دختران را از دست داد و خویش را بر شوهر بلند شمرد وحتی از وی مستغنی گردید.....حالا مانند مردان وظیفه انجام میدهد و در خانه صلاحیت عام و تام مانند مرد داشته و در مصارف خانه همانند مرد سهم می‌گیرد...تا اینکه رفته رفته اختلاف میان زن و شوهر ایجاد شده و به جدایی انجامید. زن متباقی عمرش را به تنهایی بدون شوهر سپری نمود... حالا چه کسی بدیل شوهرش خواهد بود؟؟....این بود محصول آزادی زن که کشور‌‌های غربی بصورت عام به آن مبتلایند.....پس کجاست عزت و کرامت زن در غرب؟

خوانندگان گرامی! از شما خواهشمندم که به مطالعه فصول این کتاب ادامه بدهید تا سیاه و سفید، پوسیده و نفیس، گمراهی و هدایتی که میان مبادی بزرگوار اسلام و مبادی فاسد غرب وجود دارد برایتان واضح گردد. خاطرنشان باید ساخت که این کتاب بخاطر دعوت فی سبیل الله نگاشته و تخصیص داده شده است لذا بنده چاپ و توزیع آنرا به همه جهات و اشخاص که رغبت دارند آنرا پخش و نشر نمایند و یا آنرا به هر زبانی ترجمه نمایند و یا آنرا دوباره چاپ کنند و بطور مجانی توزیع نمایند و یا هم در سایت‌‌های انترنیتی با هر زبانی داخل سازند، اجازه میدهم مشروط براینکه بدون کم وکاست و یا عدم اضافه یا حذف و یا تغیر عبارات آن صورت گیرد وخداوند أ یگانه توفیق دهنده است. مؤلف

الله أ کیست؟

عزیزان و دوستان هم عقیده‌ام! این پیام را خدمت کسانی تقدیم می‌داریم که آرزومند هدایت و بیرون آمدن‌شان از گمراهی و تاریکی بسوی نور و هدایتیم.... پس سلام بر آنها باد! بیایید باهم در پرتو و درخششی که از هدایات قرآن سرچشمه می‌گیرد با آرامی داخل شده و از روشنی آن دل‌های خویش را منور سازیم، خداوند أ می‌فرماید: ﴿ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ مَثَلُ نُورِهِۦ كَمِشۡكَوٰةٖ فِيهَا مِصۡبَاحٌۖ ٱلۡمِصۡبَاحُ فِي زُجَاجَةٍۖ ٱلزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوۡكَبٞ دُرِّيّٞ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٖ مُّبَٰرَكَةٖ زَيۡتُونَةٖ لَّا شَرۡقِيَّةٖ وَلَا غَرۡبِيَّةٖ يَكَادُ زَيۡتُهَا يُضِيٓءُ وَلَوۡ لَمۡ تَمۡسَسۡهُ نَارٞۚ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٖۚ يَهۡدِي ٱللَّهُ لِنُورِهِۦ مَن يَشَآءُۚ وَيَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَٰلَ لِلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ٣٥[النور: ۳۵]. «خداوند نور آسمان‌ها و زمین است مثل نور او مانند مشکاتی است که در آن چراغی است و آن چراغ در قندیلی است، آن قندیل گویی کوکبی دُریی است که افروخته می‌شود از درخت با برکت زیتونی که نه شرقی است و نه غربی، نزدیک است که روغنش روشنی بخشد – هرچند آتشی به آن نرسیده باشد خدا أ هرکه را بخواهد با نور خویش هدایت می‌کند و خداوند أ برای مردم مثال‌ها می‌زند و خدا أ به هر چیز داناست».

بیاید باهم با پروردگار عالم، خالق همه چیز، خداوند بزرگ و توانا آشنا شویم. ما در این بحث کوتاه خویش می‌خواهیم خداوند لایزال را بشناسیم. هر چند اگر سعی و تلاش بخرچ دهیم و بخواهیم ذات یکتا را چنانکه سزاوار آنست معرفی نمایم ولی باز هم حق آن ذات بزرگ را ادا کرده نمی‌توانیم، طوریکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعٗا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّٰتُۢ بِيَمِينِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٦٧[الزمر: ۶۷]. «و خدا را آنچنان که باید، به بزرگی نشناختند و حال آنکه روز قیامت زمین همه یکجا در قبضۀ اوست و آسمان‌ها در پیچیده به دست اوست، او منزه و برتر است از آنچه با وی شریک می‌گردانند».

بیایید تا باهم به خداوند أ نزدیک شده و پروردگار بزرگ خویشرا بشناسیم، ولی در مورد اوتعالی مجادله نمی‌کنیم، زیرا او تعالی ذاتی است با تدبیر، خداوند أ می‌فرماید: ﴿هُوَ ٱلَّذِي يُرِيكُمُ ٱلۡبَرۡقَ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَيُنشِئُ ٱلسَّحَابَ ٱلثِّقَالَ١٢ وَيُسَبِّحُ ٱلرَّعۡدُ بِحَمۡدِهِۦ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ مِنۡ خِيفَتِهِۦ وَيُرۡسِلُ ٱلصَّوَٰعِقَ فَيُصِيبُ بِهَا مَن يَشَآءُ وَهُمۡ يُجَٰدِلُونَ فِي ٱللَّهِ وَهُوَ شَدِيدُ ٱلۡمِحَالِ١٣[الرعد: ۱۲-۱۳]. «و اوست که برق را برای بیم و امید به شما می‌نمایاند و ابر‌های گرانبار را پدید می‌کند. رعد به حمد او تسبیح می‌گوید و فرشتگان نیز از بیم او، و صاعقه‌ها را می‌فرستد و با آنها هرکه را بخواهد مورد اصابت قرار میدهد درحالی که آنان در بارۀ خدا مجادله می‌کنند و او شدید المحال است(صاحب تدبیر است».

پس بخاطر اینکه در بارۀ ذات اوتعالی و آشنایی با اوتعالی در جدال و نقاش واقع نشویم بیایید قبل از همه، بدانیم که الله أ چگونه آسمان‌ها و زمین و انسان‌ها را آفریده است، بدانیم که آن ذات بزرگ و با عظمت و پروردگار همه کائنات، خالق این همه هستی است. چنانکه می‌فرماید: ﴿إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓيَٰتٖ لِّأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٩٠ ٱلَّذِينَ يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ قِيَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَكَ فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ١٩١[آل عمران: ۱۹۰-۱۹۱]. «مسلماً در آفرینش آسمان‌ها و زمین و در پی یک دیگر آمدن شب و روز آیاتی است برای صاحبان خرد، همان آنان که خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو آرامیده یاد می‌کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین تفکر می‌کنند» پس آنچه را که خداوند أ بما تعلیم داده می‌گویم: ﴿رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَكَ فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ«پروردگارا! اینها را بیهوده نیافریده‌ای، منزهی تو، پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار» لیکن بعضی مسلمانان نمی‌کوشند تا خداوند أ را بشناسند و آن چنان که باید، به عظمت و بزرگی او تعالی پی نمی‌برند وگمان می‌کنند مسئله شناخت خداوند أ امری ساده و بسیط است، در حالیکه شناخت خداوند أ بزرگ و توانا چیزی ساده و بیهوده نیست، آیا نمی‌دانند که خداوند أ چقدر بزرگ و توانا و صاحب‌شان و شوکت است؟ دیده می‌شود برخی از مردم هنگامیکه می‌خواهند با پادشاه یا مسئول بزرگ دولت دیدار نمایند چقدر خود را با لباس خوب آراسته نموده و با ادب و سکون خاصی بر وی وارد می‌شوند در عین وقت ترس و بیم بر چهرۀ‌شان هویدا گردیده و چشمان خویش را بر زمین می‌دوزند و قدم‌‌های خویش را با آهستگی و شمار شده می‌گذارند تا مبادا در حرکات و سکناتشان چیزی خلاف مزاج شخص عالیمقام ظاهر گردد، و هنگام ایستادن زانو‌های‌شان از ترس و هیبت وی به لرزه می‌آید. چنین اشخاص را در هنگام ایستادن در نماز مشاهده نمایید، هنگامیکه در مقابل خالق بزرگ و پادشاه همه پادشاهان و پروردگار همه جهان، خداوندیکه هر چیزی اعم از سنگ و چوب نبات و فرشتگان وجن و انسان و حیوان با ترس و لرز بوی به سجده می‌افتند چنان که می‌فرماید: ﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ يَسۡجُدُۤ لَهُۥۤ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ وَٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُ وَٱلنُّجُومُ وَٱلۡجِبَالُ وَٱلشَّجَرُ وَٱلدَّوَآبُّ وَكَثِيرٞ مِّنَ ٱلنَّاسِۖ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيۡهِ ٱلۡعَذَابُۗ وَمَن يُهِنِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن مُّكۡرِمٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَفۡعَلُ مَا يَشَآءُ۩١٨[الحج: ۱۸]. «آیا ندانستی که آنانی که در آسمان‌هایند برای خدا سجده می‌کنند(فرشتگان) وآنان که در زمین است (انس و جن و غیره) و خورشید و ماه و ستارگان و کوها و درختان و چهارپایان و بسیاری از مردم، و بسیاری از مردم هم هستند که عذاب برآنان ثابت شده است و هرکه را خدا أ خوار کند او را هیچ گرامی دارنده‌ای نیست، یقیناً خداوند أ هرچه بخواهد انجام می‌دهد».

چنین اشخاص را در وقت نماز خواندن مشاهده کنیدکه در مقابل خداوند أ فاقد حضور قلب، خضوع، تواضع و آرامی اعضا بوده دست و پای‌شان در حرکت، و چشمان‌شان یا بطرف بالا ویا چپ و راست چریده اینطرف و آنطرف ملتفت می‌شوند، گاهی با لباس خود مشغول می‌شوند وگاهی صدای انگشتان خویش را می‌کشند، و گاهی هم خواب وکسالت بر آنها غلبه نموده دهان‌شان تا گوش‌ها باز می‌شود، و دست را بر دهان هم نمی‌گذارند، و وقتیکه امام سلام دهد بدون تأخیر با عجله از مسجد بیرون می‌روند! چرا این همه؟ بخاطر اینکه بزرگی و عظمت الله تعالی در قلب چنین اشخاص جا نداشته طوریکه آثار آن در اعضای‌شان ظاهر می‌گردد. پس دقت نموده و باندیشید که بعضی بندگان خدا چقدر از خداوند أ غافل‌اند، و چگونه بزرگی، جلال، کبریا و جبروت خداوند أ را فراموش نموده‌اند، چرا ما بندگان اینقدر غافلیم؟ عظمت و بزرگی خداوند أ را فراموش نموده‌ایم؟ چرا حرمت و طاعت خداوند أ را بجا نمی‌آوریم؟ از اینرو خداوند أ درکتاب عزیزش ما را ملامت نموده مخاطب قرار میدهد که شما را چه شده که به توقیر و تعظیم پروردگار نمی‌پردازید؟ ﴿مَّا لَكُمۡ لَا تَرۡجُونَ لِلَّهِ وَقَارٗا١٣[نوح: ۱۳]. «شما را چه شده است که از عظمت الله نمی‌ترسید»؟ در آغاز این بحث می‌خواهیم بخاطر آشنایی عظمت، شان و شوکت الله تبارک و تعالی، با برخی از نشانه‌‌های قدرت الهی که دلالت به عظمت و سلطنت و بزرگی او تعالی دارد آشنا شویم:

* شاید روزی ولادت چهارپایان: را مشاهده کرده باشید که بعد از زائیدن، چوچه‌اش در حالیکه چیزی را نمی‌بیند بلا فاصله بر سر پا می‌ایستد و غلطیده و لغزیده به راه رفتن آغاز می‌کند، آیا میدانید کجا می‌رود؟ بسوی پستان‌‌های مادر می‌رود! و جستجو کرده آنرا پیدا نموده و به مکیدن شروع می‌کند. حالا انسان خردمندیکه می‌خواهد حقیقت امر را بداند در ذهنش سوالاتی خطور می‌کند که چه کسی این چوچۀ حیوان را بعد از ولادت در حالیکه هنوز کور است بسوی پستان مادر راهنمایی می‌کند؟ چه کسی بوی فهمانده است که این پستان پر از شیر خاص بخاطر او آماده شده و در آن غذای وی قرار دارد؟ آیا در شکم مادر که خانۀ تاریکی است این امور را فهمیده است؟ انسان هوشیار و باخرد جواب را درمی یابد که ذات یکتای الله أ است که با قدرت و عظمت خویش وی را بر چنین عمل سرشت نموده است.

* مثال دیگر: زنبور عسل را نگاه کنید هنگامیکه بشکل کرمکی در داخل سوراخ خانۀ خود می‌باشد و بعد از گذشت زمانی بال می‌کشد سپس این بالها قوی و استوار گردیده و قادر به پرواز می‌شود و با سایر گروه‌‌های زنبور شروع به کار و زحمتکشی نموده بدون احساس خستگی آغاز به بنای خانه مومی می‌کند، خانه را بشکل شش ضلعی متساوی الاضلاع بنا می‌کند که هیچ فرقی میان اضلاع آن بنظر نمی‌خورد، سپس با گروه‌‌های زنبور به پرواز در آمده مسافات درازی را طی نموده و شیرۀ صدها نوع گل را مکیده سپس به خانه بر می‌گردد، در طول راه عودت بسوی خانه دستگاه کیمیاوی که در داخل وجودش قرار دارد شروع به تصفیه نمودن شیرۀ گل‌ها می‌نماید تا اینکه به عسل صاف با رنگ‌‌های مختلف مبدل گردیده و بمجرد رسیدن به خانه، عسل تصفیه شده را در خانۀ شش ضلعی خویش می‌ریزد، سپس بدون تاخیر دوباره به سفر خویش ادامه داده و از شیره‌‌های گل‌‌های مختلف می‌مکد به این ترتیب همه روزه مشغول اینکار می‌باشد زیرا خداوند متعال وی را برای چنین کاری آفریده است، زنبور خودش از عسل خویش استفاده نمیکند و عمر خود را در ساختن عسل صرف می‌کند. وی هنگامیکه در خانه خویش بشکل کرمکی می‌باشد وسپس بال کشیده و به پرواز می‌آید خوب میداند که خداوند أ او را برای همین کار مسخر ساخته تا انسان از عسلش استفاده نماید، انسانی که همیشه نعمت‌‌های خداوند أ را برخویش فراموش می‌کند، این عسل لذیذی که خداوند أ آنرا برای انسان مهیا نموده است در واقع شفا و دوا برای بیماری‌‌های گوناگونی است. طوریکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَأَوۡحَىٰ رَبُّكَ إِلَى ٱلنَّحۡلِ أَنِ ٱتَّخِذِي مِنَ ٱلۡجِبَالِ بُيُوتٗا وَمِنَ ٱلشَّجَرِ وَمِمَّا يَعۡرِشُونَ٦٨ ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ فَٱسۡلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلٗاۚ يَخۡرُجُ مِنۢ بُطُونِهَا شَرَابٞ مُّخۡتَلِفٌ أَلۡوَٰنُهُۥ فِيهِ شِفَآءٞ لِّلنَّاسِۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لِّقَوۡمٖ يَتَفَكَّرُونَ٦٩[النحل: ۶۸-۶۹]. «و پروردگار تو به زنبور عسل وحی کرد که از کوه‌ها و از درختان و از آنچه مردم بنا می‌کنند برای خود خانه‌ها بساز، سپس از میوه‌ها (گل‌ها) بخور، آن گاه راه‌‌های پروردگارت را برو رام شده، آن گاه از درون شکم آن شرابی (عسل) به رنگ‌‌های گوناگون بیرون می‌آید، در آن برای مردم شفایی است. بی‌گمان در این (زنبور عسل و دنیای شگفت انگیز آن) برای مردمی که تفکر می‌کنند نشانه‌ای است».

حالا می‌پرسیم چطور زنبور توانست که خانۀ مومی را به شکل شش ضلعی بنا نماید؟ چه کسی وی را رهنمایی کرده تا بعد از جمع نمودن شیرۀ گل‌ها دوباره برگردد و در سوراخ‌‌های که قبلاً آنرا بخاطر همین عسل آماده ساخته است بریزد؟ طبیعیست که خداوند قادر و توانا به او وحی نموده است که باید چنین وظیفۀ را انجام دهد، خداوند أ همه چیز را آفریده و هر چیز را برای انجام کاری پدید آورده است.

مثال دیگر: یکی از نشانه‌‌های قدرت الهی در این کون، زیبایی‌‌های گوناگونی است که آفریدۀ عالم آنرا در هر چیزی متجلی ساخته است مثل زیبایی در رنگ، و زیبایی در منظر، که خداوند تعالی آنرا در پرده‌‌های مختلف ترسیم نموده و در آن رنگ‌های زیبا و دلپسند را گنجانیده که همه دلالت واضحی بر قدرت فن الهی دارد شما در گل‌‌های رنگارنگ این عالم نگاه کنید که چگونه خداوند أ آنرا با رنگ‌ها و اشکال زیبا و قشنگ آفریده که چشم و دل انسان با دیدن آن تازه شده و قوت می‌گیرد. این زیبایی‌‌های کون مصداق فرموده خداوند است که می‌فرماید: ﴿أَمَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَنۢبَتۡنَا بِهِۦ حَدَآئِقَ ذَاتَ بَهۡجَةٖ مَّا كَانَ لَكُمۡ أَن تُنۢبِتُواْ شَجَرَهَآ[النمل: ۶۰]. «یا کیست که آسمان‌ها و زمین را آفریده است؟ و برای شما از آسمان آبی فرو فرستاد پس بدان (آب) باغ‌‌های خرم و با طراوت رویانده ایم، شما را نمی‌رسد که درختانش را برویانید».

بسوی پرندۀ طاوس بنگرید وقتیکه پر‌های دمش را به شکل دایروی باز می‌نماید که در آن زیباترین منظر فن الهی با رنگ‌‌های مختلف و متناسب و مرتبی آفریده شده و انسان را چنان به خود جلب می‌کند که از دیدن آن سیر نمی‌شود. همچنان بسوی پروانه‌ها بنگرید که چه رنگ‌ها و نقش‌‌های شگفت انگیزی با طرز‌‌های زیبا در بال‌‌های آن بکار برده شده است. خلاصه هرگاه در زیبایی‌‌های کون که خالق سبحان آنرا ترسیم نموده به دقت نگاه کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که بزرگترین رسامان و پیشه وران هنر‌های زیبای جهان، چه درگذشته و آینده اگر باهم یکجا شوند نمی‌توانند چنین منظره‌‌های زیبا و دلربا را رسامی و رنگ آمیزی کنند. چند سال قبل در یکی از جریده‌ها قصۀ تابلوی نقاشی شده را بنام گل‌‌های سوسن مطالعه نمودم که یکی از رسامان معروف هالند بنام(فان جوخ) آنرا رسم نموده بود که در گردهم آیی مزایده کننده گان در لندن به قیمت (۸۹) میلیون دالر امریکی به فروش رسید، این تابلو را فان جوخ در یکی از باغ‌های گل سوسن نشسته رسم نموده بود. این تابلو را جوخ با برس رسامی‌اش از باغ گل سوسن به پارچۀ منتقل ساخت که حایز چنین جایزۀ هنگفت وشهرت جهانی گردید. لیکن انسان باید در شکل و منظر حقیقی و طبیعی این گل‌ها که خداوند أ آنرا آفریده، و آنرا جوخ در پارچۀ نقاشی کرده نظر انداخته و به قدرت و عظمت آفریدگار پی ببرد که چگونه با این زیبایی آنرا درآورده است. ما این قصه را بطور مثال در موضوعی که بر آن بحث داریم آوردیم. به هرحال، باید به این نکته تأکید کرد که دین اسلام چنین کاری را که شخصی تابلوی رسم شدۀ را با چنین مبلغ هنگفت خریداری نماید تأیید نکرده آنرا اسراف و علامۀ بی‌خردی می‌پندارد وقرآن کریم اسراف کنندگان را یاوران شیطان خوانده است، زیرا صاحب این مبلغ میتوانست در بدل همچو اسراف، ده‌ها دستگاه‌‌های صنعتی را برای هزاران کارگر باز نماید تا بوسیلۀ آن از یکسو اسباب و وسایل بدرد بخور و مفید تولید میشد و از سوی دیگر فواید آن برده‌ها هزار خانواده و اطفال و مردمان بی‌بضاعت صرف می‌گردید.

مثال دیگر: خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَفِي ٱلۡأَرۡضِ ءَايَٰتٞ لِّلۡمُوقِنِينَ٢٠ وَفِيٓ أَنفُسِكُمۡۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ٢١[الذاریات: ۲۰-۲۱]. «و در زمین برای اهل یقین نشانه‌‌های است و در وجود خود تان، پس مگر نمی‌بینید»؟.

یکی از نشانه‌‌های قدرت و عظمت خالق کائنات که بر سیطره و هیمنت او بر موجودات این کون دلالت دارد، وجود کهکشان‌‌های دور از زمین است، هر کهکشان حاوی ملیون‌ها مجموعۀ شمسی مشابه به مجموعه شمسی ما، أعم از آفتاب، مهتاب و ستارگان میباشد. اگر چه خداوند أ در کتاب کریمش بما خبر داده است که آفرینش آسمان‌ها و زمین از آفرینش مردم بزرگتر است. لیکن بخاطر معرفت و آشنایی بندگان با ذات اقدسش راه‌‌های کوتاه را نشان داده تا بنده در عظمت خلقت، و شان و شوکت و توانایی اوتعالی بر آفرینش اشیا خوبتر دقت نموده و پی ببرد. این راه کوتاه همانا تفکر و دقت در وجود خودمان است، هرگاه انسان به امور دقیق و شگفت آور جسم خویش پی ببرد، بدون شک عظمت و بزرگی و جلال خداوند أ در دل وی جاگزین میگردد، خداوند أ می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡإِنسَٰنُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ ٱلۡكَرِيمِ٦ ٱلَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّىٰكَ فَعَدَلَكَ٧ فِيٓ أَيِّ صُورَةٖ مَّا شَآءَ رَكَّبَكَ٨[الانفطار: ۶-۸]. «های، ای انسان! چه چیز ترا در بارۀ پروردگار بخشنده ات مغزور کرد، همان کس که ترا آفرید(از نطفه) پس استوار کرد(ترا به اندام‌‌های درست) و آن گاه ترا سامان بخشید و به هر صورتی که خواست ترا ترکیب کرد».

ما باید در اعضای بدن خویش دقت نموده در آن تفکر نماییم که چگونه هر عضوی بدن وظیفۀ خود را بدون خستگی از روز ولادت تا روز مرگ اجرا می‌نماید؟ اینکار انسان را در تعجب می‌اندازد، شگفت‌آورتر از آن اینکه از خود بپرسیم چطور همۀ این اعضا در ما آفریده شده در حالیکه بشکل جنینی در تاریکی‌‌های سه گانۀ رحم مادر بسر می‌بردیم؟ طوریکه خداوند أ فرموده است: ﴿يَخۡلُقُكُمۡ فِي بُطُونِ أُمَّهَٰتِكُمۡ خَلۡقٗا مِّنۢ بَعۡدِ خَلۡقٖ فِي ظُلُمَٰتٖ ثَلَٰثٖۚ ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡ لَهُ ٱلۡمُلۡكُۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ فَأَنَّىٰ تُصۡرَفُونَ٦[الزمر: ۶]. «شما را در شکم‌‌های مادرانتان می‌آفریند، آفرینشی پس از آفرینشی دیگر در تاریکی‌‌های سه گانه. این است الله أ پروردگار شما، فرمانروایی(حقیقی) ازآن اوست، خدایی(برحق) جز اونیست پس چگونه بر گردانیده می‌شوید؟ (از عبادت خدا أ به‌سوی عبادت دیگران)».

تاریکی‌‌های سه‌گانه را چنانکه علمای عصر حاضر اکتشاف نموده‌اند اینست: تاریکی اول همان غشایی است که از آغاز ایجاد نطفه، سپس پارچۀ خون، وسپس پارچۀ گوشت، وسپس تکوین استخوان‌ها و تکمیل شدن هر مرحله تا ولادت است، و تاریکی دوم دیوار رحم، و تاریکی سوم طبقۀ خارجی شکم مادر است. پس باندیشیم که چطور اعضای کوچک ذره بینی در نطفه ایجاد گردید و رفته رفته در تاریکی‌ها از هم جدا شدند و بزرگ گردیدند تا آنکه هیکل استخوانی جسم أعم از سر و گوش‌ها، چشمها، بینی، دهان، زبان، مغز، قلب، معده، شش‌ها، جگر، کلیه‌ها، (گرده) دست‌ها و پاها تشکیل شد؟ بیایید تا در کیفیت ترکیب و وظایف برخی از این اعضای انسان دقت نماییم که چگونه خداوند أ آنرا آفریده است.

چشم را بنگرید که چگونه در داخل رحم مادر با این پیچیدگی بسته بندی گردیده است در حالیکه جز خون مادر از چیزی دیگری در آنجا تغذیه نمی‌شد، همچنان پرده‌‌های باریکی که در میان پنجره‌‌های موجود در داخل چشم گذاشته شده و میلیون‌ها رشته‌‌های بصری آنرا به مغز ارتباط میدهد انسان را به شگفت درمی آورد، این رشته‌ها هر آنچیزی را که در مقابل عدسۀ چشم واقع می‌گردد با همه تفاصیلش، اعم از شکل، رنگ، اندازه، دوری و نزدیکی را بصورت واضح به مغز ترجمه می‌کند! همچو کاری را تا بحال پیشرفته‌ترین کامره‌‌های تلفزیونی نتوانسته عملی نماید بلکه این دستگاه عجیب و غریب، با ساخته بشر اصلاً قابل مقایسه نیست، و اگر همه دانشمندان چیره دست جهان در مجال کمره سازی با هم یکجا گردیده و آخرین کوشش‌های‌شان را بکار برند ولی باز هم نمیتوانند کامرۀ را اختراع کنند که به اندازۀ چهار یکم آنچه را که چشم انسان انجام میدهد عملی نماید، زیرا خداوند أ توانا و صانع همه اشیاء، در چشم چنان معجزه‌‌های پیچیده را گذاشته که هیچ‌کس به آن پی برده نمیتواند. دقت نمایید خداوند أ چنین دستگاه شگفت‌آور را در داخل تاریکی‌‌های سیاه و قیرگون، با ترکیب‌‌های پیچیده و باریک و دقیق ساخته و میداند که بعد از بیرون شدن از این تاریکی‌ها در مقابل روشنایی قرار می‌گیرد که مقدار و اندازۀ معینی دارد. مردمک چشم را بنگرید که چگونه در روشنایی ضعیف و خیره، خود بخود بزرگ می‌شود و هنگام مواجه شدن با روشنایی قوی، خورد میگردد، پس باید به قدرت و عظمت خداوند أ پی برده وبگوییم که پاک است آن ذاتیکه چنین اشیاء را آفریده است. همچنان خداوند أ بزرگ و توانا شش‌ها را در سینۀ جنین که در رحم مادر قرار دارد می‌آفریند لیکن در این مرحله به تنفس نیاز ندارد و نه هم روزی هوا را تنفس کرده، اما خالق بزرگ میدانست که روزی به آن ضرورت خواهد داشت. بناء هنگامیکه بدنیا می‌آید فوراً به نفس کشیدن آغاز می‌کند و از هوایی که در اطرافش قرار دارد تنفس می‌کند در غیر آن مبتلا به اختناق شده میمیرد، در حالیکه قبل از چند لحظۀ در داخل رحم مادر احساس نفس تنگی یا اختناق نمیکرد.(سبحان الله) این خود معجزۀ از معجزۀ‌‌های خداوند أ است که انسان عاقل را بیشتر آگاه ساخته و ایمانش را تقویت میبخشد. چشم در روشنی می‌بیند، گوش‌ها امواج و صدا‌‌های مختلف را می‌شنود، خداوند أ میداند که جنین روزی از شکم مادر بیرون خواهد آمد و به دستگاه‌‌های باریک و پیچیده که با دقت بسته بندی گردیده و وظایفشان را به شکل منظم اجرا می‌کنند، نیاز شدید خواهد داشت. لذا در رحم مادر بخاطر زندگی آینده در دنیا، وی را با این دستگاه‌‌های عجیب و غریب آماده و عیار ساخته است در حالیکه در داخل رحم از هیچ چیزی آگاهی ندارد طوریکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿هُوَ أَعۡلَمُ بِكُمۡ إِذۡ أَنشَأَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ وَإِذۡ أَنتُمۡ أَجِنَّةٞ فِي بُطُونِ أُمَّهَٰتِكُمۡ[النجم: ۳۲]. «او به احوال شما داناتر است از آن دم که شما را از زمین پدید آورد و آن‌گاه که شما جنین‌‌های در شکم‌های مادرانتان بودید».

همچنان هنگامیکه به قلب بنگریم از ثبات و استقامت در انجام وظیفه‌اش در تعجب می‌افتیم، ولی در کار خداوند أ قادر و توانا نباید تعجب کرد. قلب انسان یا دستگاه پمپ یا تلمبه در هر دقیقه (۷۰) دفعه خون را در سایر جسم بدون خستگی و توقف می‌دمد واین وظیفه را تا آخرین لحظۀ حیات انسان بدون خستگی و یا تاخیر انجام میدهد. فرضاً شخصی هفتاد سال عمر دارد، به این معنا که قلب وی در این مدت (۲،۴۷۵،۴۴۰،۰۰۰) بار به شکل مستمر خون را در رگ‌ها و شریان‌‌های خورد و بزرگ جسم که طول آن بالغ به هزار‌ها میل میگردد پمپ نموده است. حالا اگر دانشمندان جهان آلۀ پمپی را اختراع نمایند که با نیروی اتومی بطور مستمر ۷۰ سال کار نماید، امکان ندارد که بدون خلل و توقف اینکار را انجام دهد وحتماً به اصلاح کاری و توقف ضرورت پیدا می‌کند. پس پاک است خالق بزرگ و توانا که همه چیز بدست اوست.

واگر به تکوین مغز و وظایفی که انجام میدهد نظر افگنیم عجایب قدرت پروردگار را در آن مشاهده میکنیم که انسان را از خود بیخود می‌سازد، خداوند أ دستگاه مغز انسان را از چندین بخش متشکل ساخته که هر کدام وظیفه جداگانه را بدوش دارد مثل بخش ذاکره، بخش تفکر و تصمیم گیری، بخش إداره و تنظیم اعضای جسم بصورت کامل، بخش ترجمه، این بخش هر آن چیزی که از حواس پنجگانۀ انسان به مغز میرسد آنرا ترجمه می‌کند. مغز انسان حاوی ملیاردها اعضای ذره بینی ثابتی است که نه از بین می‌رود و نه تغیر یافته و نه تبخیر می‌کند، چنانکه سایر اعضای جسم انسان با مرور زمان و با تغذیۀ مستمر و رسیدن عناصر مختلف به آن، تغیر می‌یابد، این اعضای ذره بینی بطور همیشه ثابت مانده تا آنکه انسان نمیرد و یا مبتلا به مرضی نشود یا سن بالا رود، که در اینصورت امکان از بین رفتن آن است. دیگر هیچ تغیری در آن واقع نمیگردد، لیکن بخش حافظه با پیشرفت عمر کارش کند شده و انسان به ضعف ذاکره یا فراموشی مبتلا می‌گردد و یا هم امکان از بین رفتن آن بطور کلی می‌رود که آنرا مرض(زهایمر) گویند که اکثراً بزرگسالان به آن مبتلا می‌گردند. و این همان مرحله‌ای است که خداوند أ در دو موضع از قرآن کریم به آن اشاره نموده است یکی فرمودۀ اوتعالی: ﴿وَٱللَّهُ خَلَقَكُمۡ ثُمَّ يَتَوَفَّىٰكُمۡۚ وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَىٰٓ أَرۡذَلِ ٱلۡعُمُرِ لِكَيۡ لَا يَعۡلَمَ بَعۡدَ عِلۡمٖ شَيۡ‍ًٔاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمٞ قَدِيرٞ٧٠[النحل: ۷۰]. «و خداوند أ شما را آفرید باز شما را می‌میراند، و بعضی از شما تا خوار‌ترین دوره عمر بازگردانیده می‌شود چنان که پس از دانستن، چیزی نمی‌داند. بی‌گمان خداوند أ دانای توانا ست».

و فرمودۀ خداوند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِن كُنتُمۡ فِي رَيۡبٖ مِّنَ ٱلۡبَعۡثِ فَإِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ ثُمَّ مِنۡ عَلَقَةٖ ثُمَّ مِن مُّضۡغَةٖ مُّخَلَّقَةٖ وَغَيۡرِ مُخَلَّقَةٖ لِّنُبَيِّنَ لَكُمۡۚ وَنُقِرُّ فِي ٱلۡأَرۡحَامِ مَا نَشَآءُ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى ثُمَّ نُخۡرِجُكُمۡ طِفۡلٗا ثُمَّ لِتَبۡلُغُوٓاْ أَشُدَّكُمۡۖ وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّىٰ وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَىٰٓ أَرۡذَلِ ٱلۡعُمُرِ لِكَيۡلَا يَعۡلَمَ مِنۢ بَعۡدِ عِلۡمٖ شَيۡ‍ٔٗاۚ وَتَرَى ٱلۡأَرۡضَ هَامِدَةٗ فَإِذَآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡهَا ٱلۡمَآءَ ٱهۡتَزَّتۡ وَرَبَتۡ وَأَنۢبَتَتۡ مِن كُلِّ زَوۡجِۢ بَهِيجٖ٥[الحج: ۵]. «ای مردم! اگر از رستاخیز در شکید، پس بدانید که ما شما را از خاک آفریده ایم، سپس از نطفه، سپس ازعلقه(قطعۀ خون بسته)سپس مضغه(قطعۀ از گوشت) شکل داده شده و شکل داده نشده، تا بر شما روشن گردانیم و آنچه را که بخواهیم در رحم‌ها قرار میدهیم تا میعادی معین، آن گاه شما را بصورت کودکی بیرون می‌آوریم باز تا به حد نهایی خود رسید(کمال عقل و نیرومندی) و بعضی از شما کسی است که جانش گرفته میشود و بعضی از شما به حد غایت فرتوتی عمر باز برده می‌شود چندان که پس از دانستن چیزی نمیداند».

به این ترتیب هنگامیکه اعضای ذره بینی حافظه انسان به سبب پیری دچار خللی شود رفته رفته تلف گردیده به وخیم‌ترین مرحله می‌رسد تا بلآخره عقل و حافظه از سرش رخت بربسته و حافظه‌اش از حافظۀ یک طفل هم ضعیفتر می‌شود و همه چیز را که در حافظه ثبت نموده بود از دست میدهد. یکی از مهندسان کمبیوتر بعد از تحقیقات و بررسی دقیق که طی آن می‌خواست بین حافظۀ انسان و حافظه پیشرفته‌ترین دستگاه کمبیوتر در جهان که در پنتاگون امریکا از آن کارگرفته می‌شود و از تکنالوجی بسیار پیشرفته برخوردار بوده و در یک دقیقه جواب گوی میلیون‌ها معادلات و حسابات دقیق است، اعتراف نمود که نیرو و توانایی که در حافظه این دستگاه کمبیوتر مدرن وجود دارد، برابر با چهاریک حصه از نیرو و توانایی حافظۀ مغز انسانی متوسط الحال نمی‌رسد. شما میتوانید تجربه کنید، مثلاً انسانی که در سن چهل سالگی قرار دارد به قدرت خداوند أ میتواند در یک لحظه حادثۀ را که درسن طفولیت مشاهده کرده بود با شکل و رنگ و صوت و اشخاصی که در آن حادثه موجود بودند بیاد آورد و در خیال خود آنرا چنانکه دیده بودیم ترسیم نماید. مثال زندۀ دیگر را خدمت تان تقدیم می‌کنیم تا مساله را بیشتر واضح سازد. همین حالا که من این کتاب را می‌نویسم در سن ۶۰ سالگی قرار دارم می‌خواهم در همین لحظه نمایش قصۀ را که در سن طفولیت به من رخ داده بود از حافظه‌ام حاضر سازم و آنرا چنان که واقع شده بود با سرعت ترسیم نمایم: (بایسکل یا دو چرخۀ داشتم و بر خیابان قیر ریزیی شده که از تپۀ نشیب شده بود سوار شدم لیکن بر زمین می‌افتیدم، تلاش می‌کردم تا بیشتر تمرین نمایم و قادر به پایین آمدن از این خیابان شوم طوریکه توازنم را نگهداشته چهار زانو بر زین بایسکل بنشینم و موفق به این کار شدم. روزی از منطقه بالا سوار شدم و همانطوریکه می‌خواستم بر زین بایسکل نشستم ودستانم را مانند پرنده باز نمودم و با سرعت بطرف پائین روان بودم در حالیکه بسیار لذت می‌بردم ناگهان توازنم را از دست دادم و بایسکل از اداره خارج شده و به شدت بر زمین افتیدم و روی دستها و پاهایم خراشیده و زخمی گردیده و خون جاری شد و نتوانستم از جایم برخیزم. اتفاقاً موتری پیدا شد و سه جوانی از آن بیرون آمده و مرا با سخنان دلسوزانه تسلی و اطمینان دادند و بسوی بیمارستان با خود بردند. همکاری آنها در این حادثه را دفعتاً از حافظه‌ام بیاد آوردم و چنان آنرا بیاد آوردم که گویی همین حالا در مقابلم با شکل و رنگ و آواز‌‌های‌شان قرار دارند و همه‌شان را بیاد آوردم، همچنان بایسکل سرخ رنگم و رنگ موتر آنها و چهره‌‌های سه جوان را خوب بیاد دارم، سخنان دلسوزانه آنها را که مرا تسلی می‌دادند به یاد آوردم که می‌گفتند: نترس وگریه نکن الحمد الله ترا چیزی نشده ....مثلی که همین حالا آواز‌شان را می‌شنوم)!.

پس آیا تا بحال کمبیوتری وجود دارد که در حافظۀ خود معلومات و حوادث را با تصویرش ظاهر سازد؟ آیا حوادث و نمایش‌‌های ده‌ها سال قبل را که در حافظه دارد و اگر بخواهیم آنرا ظاهر سازد می‌تواند در یک لحظه آنرا با تصویر و صدا آشکار سازد؟ یا حکایات و حوادث چهل سال قبل را که بعد از آن هزارها حوادث و قصه‌‌های دیگر ثبت شده در یک لمحه در پردۀ خود ظاهر سازد؟ طبعاً نه. و تا بحال چنین دستگاهی با چنین صفاتی وجود ندارد که در یک لحظه هر آن چیزی را که بخواهی حاضر سازد، زیرا دستگاه‌‌های ساخت انسان قبل از هر چیز به رموز کافی وکلید‌‌های دخول حافظه نیاز دارد سپس به جستجو آغاز می‌کند که چندین ثانیه را در بر میگیرد تا اینکه مورد مطلوب را حاضر سازد، همچنان دستگاه ساخت انسان نمی‌تواند ترا از یک موضوع یا مراسم به موضوع و مراسم دیگر با سرعت منتقل سازد طوریکه عقل وحافظۀ بشری انجام میدهد. چنانکه دستگاه ساخت انسان نمیتواند در وقت ضرورت برای تو فکر کند و باندیشد و تصمیم درست را به تو ارایه نماید طوریکه عقل بشری چنین عملی را در چند لحظه برایت انجام میدهد، همچنان دستگاه‌‌های ساخت بشر نمیتواند به تو چیزی اختراع کند در حالیکه عقل انسان همان عقلیست که کمبیوتر را اختراع نموده است که خود دلالت واضح بر بالا دستی عقل و حافظه بشر، بر سایر وسایل اختراع شدۀ بشر دارد، همچنان دستگاه ساخت بشر ترا از ماحولت آگاه نمی‌سازد طوریکه عقل ترا می‌فهماند، مثلا ترا در وقت سرما می‌فهماند که هوا سرد است و لباس‌های گرم را بر تن کن، عقل یا مغز بشر میتواند چند وظیفه را همزمان برای انسان با سرعت اجرا نماید قسمیکه در شرح گذشت که مغز انسان دارای بخش‌‌های متنوعی است که عبارت‌اند از: بخش حافظه، بخش تفکر و اتخاذ تصامیم، بخش تنظیم و ترتیب عمل اعضای جسم، بخش ترجمه که هر آنچه به حواس پنجگانه جسم ارتباط دارد آنرا به مغز می‌رساند، دیگر هیچ راهی جز این نمانده است که به قدرت و اراده و توانایی خداوند أ تسلیم و منقاد گردیم، خداوندیکه همه اشیاء را هم آهنگ با معجزات آفریده است. و پاک است خداوند أ از آنچه به اوتعالی شرک می‌آورند. اگر بخواهیم در مورد معجزات خداوندی که تنها در جسم انسان وجود دارد بحث و تحقیق نماییم شاید کتاب‌‌های بزرگ و ضخیمی از آن پرگردد. چنانکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَإِن تَعُدُّواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ لَا تُحۡصُوهَآۗ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَظَلُومٞ كَفَّارٞ[إبراهیم: ۳۴]. «واگر نعمت‌‌های خدا را شمار کنید نمی‌توانید آن را به شمار در آورید».

مسالۀ دیگری که قابل یاد آوریست آنست که بشر در این اواخر قادر به اختراعات و اکتشافات گوناگونی شده‌اند، تا جایی که به فضا هم بلند رفتند و گمان کردند که آنها بزرگترین علم و معرفت را بوسیله عقل و فهم خودشان بدست آوردند، و عظمت خداوندأ را در برابر این همه اختراعات و اکتشافات‌شان فراموش نمودند و فضیلت آنرا با کبر و غرور، به عقل و ذکای خودشان راجع نمودند، حال آنکه خداوند أ آگاهی داده است که: ﴿وَمَآ أُوتِيتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِيلٗا[الإسراء: ۸۵] «و به شما از علم داده نشده مگر اندکی».

مسئلۀ دیگری که باید خدمت تان به عرض برسانیم اینست که پیشرفته‌ترین تکنالوجی که در این اواخر اختراع گردیده و در طیاره‌‌های جنگی نیز از آن بکار برده شده، دستگاه رادار است که بوسیلۀ کمبیوتر کنترول می‌شود و هواپیما بواسطۀ آن قادر به مختل ساختن امواج رادار‌های زمینی دشمن می‌گردد، همچنان پایلوت طیاره در پردۀ رادار خود راکت‌‌های که از جانب دافع هوای دشمن از زمین، و راکت‌‌های که طیاره‌‌های دشمن بسوی وی پرتاب می‌کنند بخوبی دیده می‌تواند سپس دستگاه کمبیوتری رادار طیاره بشکل اتوماتیک امواجی را در مقابل راکت‌‌های متوجه بخودش می‌فرستد و آنرا از مسیر و هدف تعین شده‌اش منحرف می‌سازد و خود از خطر آن جان بسلامت می‌برد. همچنان آخرین تکنالوجی جدیدی که در هوا پیما‌های جنگی گنجانیده شده اینست که طیاره قادر به اجرای مانور‌های است که بخود می‌پیچد و به شکل مارپیچ و بافته شده، راست و چپ و بالا و پائین به سیر خود ادامه میدهد، بویژه هنگام تعقیب از سوی طیاره‌‌های دشمن به فاصله نزدیک، و یا هنگام آتش باری دفاعات هوایی و راکت‌‌های زمین به هوا که متوجه این طیاره‌ها می‌شود، با اجرا نمودن اینگونه مانورها خود را به آسانی نجات میدهند. مخترعین این تکنالوجی گمان می‌برند که آنها به آخرین مرحله علم و دانش رسیده‌اند، در حالیکه خداوند أ در مقابله با این گمان‌های‌شان و پیشرفت تکنالوجی و افتخار نمودن آنها به اختراعات شان، بی‌ارزش‌ترین و ضعیف‌ترین مخلوق را مثال آورده است و از آنها می‌خواهد که آیا بر آفریدن یک مگس ضعیف ونا توان و بی‌ارزش قادر‌اند؟ حالا میخواهیم میان قدرت و اهلیت فطری مگس و میان قدرت و اهلیت پیشرفته‌ترین جنگنده‌‌های هوایی آنها مقایسه نماییم. البته با در نظر داشت تفاوت حجم هر دوی آنها (مگس و طیاره جنگی) لیکن قبل از آغاز به تفصیلات این مقایسه بیایید تا با هم فرموده خداوند أ را خوانده و در آن دقت نماییم خداوند أ می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٞ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥٓۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَن يَخۡلُقُواْ ذُبَابٗا وَلَوِ ٱجۡتَمَعُواْ لَهُۥۖ وَإِن يَسۡلُبۡهُمُ ٱلذُّبَابُ شَيۡ‍ٔٗا لَّا يَسۡتَنقِذُوهُ مِنۡهُۚ ضَعُفَ ٱلطَّالِبُ وَٱلۡمَطۡلُوبُ٧٣ مَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ٧٤[الحج: ۷۳-۷۴]. «ای مردم مثلی زده شد پس بدان گوش فرا دهید، یقیناً کسانی را که جز خدا می‌خوانید هرگز مگسی نمی‌آفرینند هر چند برای آفریدن آن یکجا شوند، و اگر آن مگس چیزی از آنان برباید، نمی‌توانند آن را باز پس گیرند، طالب و مطلوب هردو نا توانند، خداوند أ را چنان که سزاوار قدر اوست، قدر نگذاشتند».

پاک است خداوند عظیم و توانا أ در بلاغت عالی و در پیشکش نمودن مثل، و تقدیم با کلمات کوتاه و رسا که حامل معانی بزرگ است و اگر این کلمات کوتاه شرح و تفصیل داده شود شاید کتابها از آن پر گردد. بعضی‌ها هنگامیکه آخر سوره حج را تلاوت می‌کنند در ذهن‌شان سوالی خطور می‌کند و می‌گویند که چرا خداوند أ در مقابله با مردم در مسالۀ آفرینش خلق، مثال مگس را آورده در حالیکه مخلوقات و حشرات کوچک‌تر از مگس هم وجود دارد که حتی با چشم دیده نمیشود ولی سر و پا و تنه و چشم و بال دارند که بوسیلۀ آن پرواز می‌کنند؟ پس حتماً در مگس سری از اسرار، و معجزۀ از معجزات خداوند أ قرار داشته که به مراتب بزرگتر و شگفت انگیزتر و جالبتر نسبت به اختراعات و اکتشافات مردم است و علاوه بر آن از روح وحیات هم برخوردار‌اند که تنها خداوند أ امر آنرا بدست دارد. طوریکه می‌فرماید: ﴿وَيَسۡ‍َٔلُونَكَ عَنِ ٱلرُّوحِۖ قُلِ ٱلرُّوحُ مِنۡ أَمۡرِ رَبِّي وَمَآ أُوتِيتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِيلٗا٨٥[الإسراء: ۸۵]. «و از تو در باره روح می‌پرسند(از حقیقت آن) بگو: روح از امر پروردگار من است و به شما از علم داده نشده، مگر اندکی».

همچنان تفاوت میان حجم هر دو را باید در نظر گرفت. در صفحات گذشته در مورد توانایی و استعداد طیاره‌‌های جنگی که دارای رادار‌های پیشرفته‌اند صحبت نمودیم وگفتیم که این طیاره‌ها میتوانند به خود بپیچند و به شکل مار پیچ و در زاویه‌‌های حاده و با سرعت زیاد خود را تاب و پیچ بدهند، بیایید بنگرید که قدرت و استعداد‌‌های مگس در اجرا نمودن ما نور‌های که طیاره‌‌های جنگی آنرا عملی می‌کند چگونه است و علاوه بر آن خداوند قادر أ نیرو و استعداد‌‌های دیگر را نیز در مگس گنجانیده که حتی در پیشرفته‌ترین طیاره‌‌های جنگی وجود ندارد.

فرض کنید شما در یک اطاق شیشه یی که همه جهات آن از شیشه‌ای شفاف ساخته شده است برکرسی ای نشسته‌اید و اتفاقاً مگسی هم با شما در داخل این اطاق شیشه یی داخل گردید و راه بیرون رفتن را هم ندارد، و هرگاه این مگس بر دست یا لباس تان بنشیند شما آنرا از خود دور کرده و می‌رانید. متوجه خواهید شد که با سرعت شدید در یک پلک زدن بر جایی دیگر رفته می‌نشیند مثلاً در دیوار شیشه‌یی که در طرف راست تان است می‌نشیند، وقتیکه شما دوباره آنرا از جایش برانید خواهید دید که با سرعت از آنجا برخاسته و در دیوار شیشۀ مقابل آن می‌نشیند. به همین ترتیب هر قدر آنرا از جایش برانید با سرعت برخاسته و برجانب دیگر و یا سقف شیشه خانه می‌نشیند، حرکت مگس در این حالت که از یک جهت برخاسته و بر جهتی دیگر می‌نشیند با سرعت بسیار زیاد می‌باشد، و در عین وقت پروازش کاملاً متوازن و برابر می‌باشد مانند طیاره‌‌های که مانور اجرا می‌کنند. دیده می‌شود که پاهایش در وقت نشست بطرف پایین مانند تایر‌های طیاره می‌باشد، و سرش نیز روبرو مانند اطاق پایلوت که در پیشروی هیکل طیاره قرار دارد می‌باشد، چنانکه دمش مانند دم طیاره در عقب قرار داشته و بال‌هایش بصورت متوازن مانند بال‌‌های طیاره در دوجهتش می‌باشد. پس در همچو حالت هنگامیکه مگس را می‌رانید با سرعت قوی بسوی دیوار شیشه یی به پرواز می‌آید و طبعاً در عقب دیوار شیشه یی شفاف، مناظر و درختان و منازل را می‌بیند. لیکن دفعتاً با دیوار شیشه یی که بوی نا معلوم است سر وی اصابت کرده و گیچ شده بر زمین می‌افتد(چنانکه در فلم‌‌های کارتونی اطفال می‌بینیم) لیکن آیا بهمین حالت باقی مانده و از کار و فعالیت می‌ایستد؟ طبعاً نه. زیرا می‌بینید که بلا فاصله از جایش برخاسته و می‌پرد و برسطح دیوار شیشه یی دوباره صحیح و سلامت می‌نشیند و به سرش هم هیچ آسیبی نرسیده است، و اگر بار دیگر وی را از جایش برانید می‌بنید که با سرعت زیادتر کمتر از پلک زدن چشم بر جهت دیگر اطاق شیشه یی می‌نیشیند طوریکه بار اول می‌نشست، به این ترتیب مگس بدون تکرار اشتباه و مراعات نمودن توازن وآگاهی تام از اشیاء و اجسام ماحولش، مانور‌های خود را اجرا می‌کند.

حالا می‌پرسیم چطور این حالت واقع شد؟ چرا مگس هنگام پرواز بسوی دیوار شیشه یی سخت که با سرعت قوی هم بسویش در حرکت است سرش به آن اصابت نمی‌کند بلکه دفعتاً با همان سرعت بر سطح دیوار شیشه یی بر سر پاهایش می‌ایستد، طوریکه سفینۀ فضایی که می‌خواهد بر سطح مهتاب بنشیند اول با آهستگی سر کبسول را به سطح قمر نزدیک می‌سازد و چندین متر دور از سطح آن سرعت خود را کم ساخته تا به سطح مهتاب اصابت نکند و از بین نرود، سپس چند بار به شکل مستدیر حرکت می‌کند تا به پایه‌‌های خود را بسوی سطح مهتاب قرار داده و بعد از آن ساق‌های خود را می‌گستراند و به شکل عمودی به آهستگی می‌نشیند. عین کار را مگس هنگام نشستن بر هر سطح سخت انجام داده و قبل از اینکه سرش به آن اصابت کند بر سر پاهایش بالای آن می‌نشیند، لیکن فرقی بسیار میان سرعت سفینه فضایی هنگام نشستن بر سطح قمر، و سرعت مگس هنگام نشستن بر سطح اشیاء وجود دارد بلکه اصلاً قابل مقایسه نیست، زیرا سرعت مگس هنگام دور خوردن از جهت رأسی به‌سوی نشست عمودی بر سر پاها، به اندازۀ یک جزء از پنجصد اجزای یک ثانیه تخمین شده است. پس پاک است آن ذات توانای بزرگ.

سوال دوم اینست که چگونه مگس دانست که دیوار شیشه ایی که در مقابلش قرار می‌گیرد جسم سخت است نه مکان فارغ. تا بتواند به مناظر و یا آسمان و منازلی که در پشت اطاق شیشه یی قرار دارد برسد؟ بدون اینکه به دیوار اصابت نماید؟ مطلب ما نیز روی مقایسه میان دو دستگاه است، یکی دستگاه رادار که در طیاره جنگی گنجانیده شده است و دوم دستگاه راداری که خالق بزرگ آنرا در جسم مگس آفریده که بوسیله آن درک میکندکه در مقابل وی جسم سخت وجود دارد، در حالیکه با سرعت قوی پرواز دارد که در یک جزوی از پنجصد اجزای یک ثانیه آن مسافه را طی می‌کند، ولی با آن هم حرکت خود را توقف کلی داده و دفعتاً جسمش را دور میدهد تا بتواند بر پاها بایستد بدون اینکه سرش به چیزی اصابت کند، بنابر این نمیتوان میان این دو دستگاه رادار که در مگس و طیاره جنگی گنجانیده شده، مقایسه کرد. زیرا تفاوت زیاد در حجم یا پیکر هر دو وجود دارد. پس چه کسی این دستگاه رادار شگفت آور را که از سرعت خارقه برخوردار است در سر این حشره کوچک و حقیر و بی‌ارزشی که بشر به آن توجهی هم نمیکند، گذاشته است؟؟

واضح است که پروردگار و آفریدگار جهانیان است که هر چیز را با احسن وجه خلق نموده و انسان را از گل آفریده است، پاک است آن ذاتیکه دارای چنین صفاتی است. ولی باز هم بیخردان به اوتعالی شریک قرار می‌دهند!!.

همچنان مقایسه دوم میان مگس و طیاره از نگاه استعداد و توانمندی در اجرا نمودن مانور‌‌های فضایی و دور و تاب خوردن در حال سرعت است. طوریکه قبلاً متذکر شدیم که اختراع کنندگان طیاره‌‌های طراز جدید توانسته‌اند در طیاره دستگاهی را بگنجانند که قادر به دور و تاب خوردن در زاویه‌‌های تنگ و جهات مختلف خود باشد تا از اصابت گلوله‌‌های دافع هوای دشمن و طیاره‌‌های که وی را تعقیب می‌کنند به آسانی نجات یابد. دشوار‌ترین مانورها در این عرصه آنست که یک طیاره دیگر طیارۀ جنگی را تعقیب کند، در همچو حالت طیاره تعقیب شده می‌کوشد با منحرف ساختن خط سیر خود بطرف راست و یا چپ در زاویه تنگ، در حالیکه از سرعت بسیار برخوردار است، در چند ثانیۀ محدود جهت خود را بر عکس ساخته و نجات یابد. به عبارت دیگر طیاره تعقیب شده که در جهت شرق در حرکت است میخواهد جهت خود را کاملاً تغیر داده و بسوی غرب در حرکت بیفتد. و برای به اجرا درآوردن چنین مانور سریع به بیشتر از هفت ثانیه ضرورت دارد، تا بتواند تغیر جهت نماید، زیرا وی نمیتواند زاویه انحراف خود را کم‌تر از (۳۰) درجه عیار نماید، در حالیکه مگس میتواند این مانور را در دوصد پنجاهم جزء یک ثانیه و با زاویۀ تنگ که اضافه از (۷) درجه نمیرسد، اجرا نماید. و ما میتوانیم این مانور را با چشم سر در همه مگس‌ها مشاهده نماییم. بطور مثال: هنگامیکه یک مگس میخواهد در کنار بشقاب غذا بنشیند وقتی ما آنرا می‌رانیم، می‌بینیم که به مسافۀ دو الی سه متر دور می‌رود سپس جهت خود را تغیر داده و دوباره بر بشقاب غذا با سرعت قوی حمله می‌آورد گویی که دو سر دارد و همزمان باهم در دو جهت حرکت می‌کنند - مانند بعضی از عرادجات ساختمانی که در دوجهت می‌تواند حرکت کند زیرا دو سوچ بورد، در پیشرو و پشتسر دارد و نیاز به دور خوردن ندارد- پس آیا بشر با وجود این همه پیشرفت علم ساینس و تکنالوجی که خداوند أ به آنها ارزانی نموده است، می‌توانند طیارۀ که دارای استعداد و توانایی که خداوند أ در مگس قرار داده اختراع نمایند؟

جواب این سوال طبعاً نه است. و باید بدانیم که مقایسه میان حجم مگس و طیاره امکان پذیر نیست، زیرا حجم طیاره چندین ملیارد مرتبه از حجم مگس بزرگتر است. با آن هم خداوند أ قادر و توانا چنان معجزه‌ها و استعداد‌‌های را در مگس آفریده است که اگر بشر با همه دانشمندان و مخترعان‌شان باهم یکجا شوند نمیتوانند چنین توانایی و استعداد و معجزه‌ها را در چیزی بگنجانند، خداوند حکیم و دانا أ میداند که بنده از عظمت اوتعالی غافل می‌گردد و در دانش اندکش مغرور می‌گردد، پس بی‌ارزش‌ترین مخلوق خویش را برای مقابله به بشر معرفی نمود که عبارت از مگس حقیر است و اگر مگس چیزی از آنان را برباید نمی‌توانند با آن حشرۀ ضعیف در باز پس گرفتن آنچه که از آنان ربوده است مقابله کنند، طالب و مطلوب هردو ناتوانند، و خداوند أ را چنان که حق تعظیم اوست تعظیم نکردند و چنان که حق معرفت اوست، نشناختند. در حقیقت خداوند أ است که توانای غالب است.

حالا در این سفر کوتاهی که از لابلای آن میخواهیم به عظمت و بزرگی و خالقیت اوتعالی آشنایی حاصل کنیم، خداوندی که او را چنان که سزاوار اوست نشناخته‌ایم و تعظیم نکرده ایم، می‌آییم تا در مورد بزرگترین معجزه‌ها و کوچک‌ترین آن باندیشیم. گفتیم در بارۀ بزرگ‌ترین معجزه‌‌های خداوند أ در این کون بحث می‌کنیم لیکن به هر پیمانه بزرگ هم باشد خداوند بزرگتر از همه مخلوقاتش است، طوریکه می‌فرماید: ﴿لَخَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ أَكۡبَرُ مِنۡ خَلۡقِ ٱلنَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٥٧[غافر: ۵۷]. «بی‌گمان آفرینش آسمان‌ها و زمین از آفرینش مردم بزرگتر است ولی بیشتر مردم نمیدانند».

قسمیکه پروردگار عالم به ما خبر داده است که اوتعالی انسان را از گل آفریده است، و گل هم از آب و خاک تشکیل شده است، و خاک هم از ذرات، همچنان هوا نیز متشکل از ذره‌ها است. روی همرفته همه کون و کاینات از ذره‌ها تشکیل شده است. پس ذره چیست؟ ما تا بحال ذره را بچشم ندیده‌ایم، حتی در زیر بزرگترین عدسۀ ذره بینی(میکروسکوب) که آنرا انسان ساخته است، ذره را مشاهده کرده نمی‌توانیم بدلیل اینکه حجم ذره بسیار کوچک است، با آن هم بعد از تحقیقات و بررسی که در مورد ذره صورت گرفته، قوانین و نظریات مربوط به ترکیب ذرۀ از جانب دانشمندان ارایه شده که گویا ذره قابل دیدن نیست، اما بعد از آنکه امریکا بمب ذروی را بر شهر هیروشیمای جاپان پرتاب نمود وجنگ دوم جهانی را به پایان رساند، در همان زمان دریافتیم که ذره‌ای که بوسیلۀ بزرگترین میکروسکوب هم به چشم دیده نمیشود، با آن هم کوچکترین مخلوق خداوند أ به شمار نمیرود. پس شکل و ترکیب و عمل ذره چگونه است؟ و کوچکتر از آن که در داخل ذره قرار دارد چیست؟

ذره جسم لطیف و شفاف بلوری شکل است که مشابهت به کف صابون دارد و در داخل آن اجسام کوچکتر و لطیف‌تر در مدار‌های فلکی مختلف دور هستۀ که در وسط ذره قرار دارد می‌چرخند، این اجسام کوچک دارای ذخایر برقی هستند که متشکل از چند عنصری‌اند که دانشمندان آنرا بنام نوترون و پروتون نامگذاری کرده‌اند، این هسته در وسط و نقطۀ مرکزی ذره قرار دارد و در اطراف آن اجسام کوچک لطیف که دارای برق منفی هستند که آنرا الکترون نامیده‌اند قرار دارد. همۀ این اجسام در محور‌های خود بدور هسته، با ابعاد دور و نزدیک، نظر به حجم هسته می‌چرخند، و مانند مجموعۀ نظام شمسی فلکی که همه به شکل منظم و متوازن در حرکت‌اند و هیچگاه با هم تصادم نمیکنند، بیشتر حجم ذره فارغ می‌ماند طوریکه در نظام شمسی نیز چنین خالیگاه‌ها وجود دارد. هسته که به مراتب نسبت به ذره کوچکتر است در آن قرار دارد. دانشمندان آلمانی و امریکایی پنجاه سال قبل آنرا کشف نمودند، در حالیکه پیامبر ما حضرت مصطفی ص ۱۴۰۰ سال قبل از امروز آنرا به بشریت آگاهی دادند که نه در آن وقت دانشمندان ذره وجود داشت و نه میکروسکوب‌‌های بزرگ ذره بینی. خداوند أ قادر و توانا بر آنحضرت ص این آیات را نازل کرد تا بشر را از ذره و آنچه کوچکتر از آن است خبر دهد: ﴿وَمَا تَكُونُ فِي شَأۡنٖ وَمَا تَتۡلُواْ مِنۡهُ مِن قُرۡءَانٖ وَلَا تَعۡمَلُونَ مِنۡ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيۡكُمۡ شُهُودًا إِذۡ تُفِيضُونَ فِيهِۚ وَمَا يَعۡزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثۡقَالِ ذَرَّةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِي ٱلسَّمَآءِ وَلَآ أَصۡغَرَ مِن ذَٰلِكَ وَلَآ أَكۡبَرَ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٍ٦١[یونس: ۶۱]. «و نمی‌باشی(ای پیامبر) در هیچ شغلی و نمی‌خوانی هیچ آیه‌ای از قرآن را که از سوی باری تعالی آمده، و شما (ای امت محمد ص ) هیچ عملی نمی‌کنید مگر اینکه ما بر شما گواهیم (می بینیم و می‌شنویم) آنگاه که بدان(به گفتار وکردار) مبادرت می‌ورزید، و هم وزن ذره‌ای، نه در زمین و نه در آسمان از پروردگار تو پنهان نیست و نه کوچکتر از آن(کوچکتر از ذره) و نه بزرگتر- از آن- چیزی نیست، مگر این که در کتابی روشن (لوح محفوظ) نوشته شده است»

پس چگونه از او چیزی پنهان می‌ماند؟! خداوند سبحان حق است و حق می‌فرماید و ما را از حجم کوچکتر از مثقال ذره خبر داد و این حجم کوچک را در هسته که در داخل ذره قرار دارد و بشکل عجیب در محور منظم و متوازن در حرکت است، دریافتیم (و در امر خداوند أ نباید تعجب کرد) خداوند أ قادر و توانا بر همه اشیای این کون از نگاه وسعت و بزرگی که نهایت ندارد و از نگاه کوچکی که در آخرین اندازۀ کوچکی قرار دارد، سیطره دارد و از ارادۀ اوتعالی خارج نیست. حالا اگر به لابراتوار رفته و زیر میکروسکوب یک قطرۀ خوردی از آب راکد را بگذاریم خواهیم دید چه مخلوقاتی در این قطره آب زندگی دارند که خود یک عالمی متکامل میباشد، در این قطره آب، حیوانات و زنده جان‌‌های عجیب و غریبی را که بسیار خورد هستند مشاهده خواهیم کرد که عدد آن به هزار‌ها بلکه ملیون‌ها می‌رسد و همه در حرکت‌اند و تغذیه می‌شوند و با سرعت رو به افزایش هستند. پس هنگامیکه به ذره و حرکت فلکی موجود در داخل آن با وجود حجم خوردش که حتی زیر میکروسکوب هم دیده نمیشود نظر باندازیم سپس بسوی آسمان نگاه کنیم و بزرگی عالم بالا را در تکوین، حجم و وسعتش مشاهده کرده و ببینیم که ستارگان و کهکشان‌ها چگونه در آسمان به شکل منظم و با دقت تام و معجزه آسا حرکت دارند، این احساس بما دست می‌دهد که خداوند أ یگانه ذاتی با عظمت است که حاکمیت و سیطرۀ تام بر تمام مخلوقاتش دارد. زیرا او تعالی آفریدگار همه چیز است. حالا ذره و موجودات کوچکتر از آن را گذاشته، و به‌سوی زمینی که بالایش زندگی داریم می‌رویم، چنانکه همه می‌دانیم زمین شکل کروی دارد که بالای آن بلیون‌ها مخلوق اعم از انسان، جن، حیوانات بری و بحری و پرندگان و خزندگان زندگی دارند، زمینی را که با بزرگی و فراخی و وسعتش نگاه می‌کنید که در آن کوه‌ها، دشت‌ها، باغ‌ها و رودخانه‌ها موجود است با وجود این حجم بزرگش در میان آسمان‌‌های هفتگانه، مانند قطره آب در بحر بزرگ است بلکه کمتر از قطره آب. از مثال دیگر حجم زمین را در میان میلیون‌ها کهکشان‌ها و ستارگان که در عالم هستی بزرگ وجود دارند درمی یابیم. تصورکنید که عالم بزرگ هستی به حجم اطاقیست که زمین در بین آن بمانند ذره کوچکی است که در فضای آن حرکت دارد و از شدت کوچکی نمی‌توان آنرا بچشم دید. پس ای بنی آدم! به خوردی و حقارت زمینی که بر آن زندگی داری نظر افگنده درس عبرت بگیر که چه بسا نسبت به سایر مخلوقات بزرگ کوچکتر است، و تو گمان بر این داری که همه خوشبختی‌ها خوشی‌ها و نعمت‌‌های گوناگون و قصرها و باغ‌ها و سرمایه‌‌های بیشمارت در همین زمین بی‌ارزش قرار دارد، به فرموده پیامبر بزرگ اسلام دقت کرده و پند بگیر، آنحضرت أ میفرمایند: «اگر دنیا در نزد خداوند أ به اندازۀ بال پشه هم اهمیت می‌داشت، به کافر یک شربی از آب آنرا نمی‌داد» مستدرک حاکم.

در واقع زمین سیاره ایست که در فضا با هشت سیاره دیگر در فلک محدودی که به آنها تعین گردیده در گرد آفتاب می‌چرخند که بنام مجموعه نظام شمسی یاد می‌شوند. بزرگی حجم آفتاب نسبت به زمین، بیش از یک میلیون برابر حجم زمین تخمین گردیده است و مسافه میان زمین و آفتاب بیش از (۱۴۹) میلیون کیلومتر می‌باشد. عجیب‌تر از همه اینکه مجموعه نظام شمسی یکی از هزاران یا میلیون‌ها مجموعۀ شمسی دیگریست که بنام کهکشان معروف است و عجیب‌تر از آن چیزی که انسان را مدهوش می‌سازد اینست که خداوند قادر و توانا در آسمان‌‌های هفتگانه نظام‌‌های کونی دیگری را نیز آفریده که شامل میلیون‌ها کهکشان‌‌های مشابه به کهکشانی که ما در آن قرار داریم، میباشد. و در هر کهکشانی هزارها بلکه میلیون‌ها نظام شمسی دیگر وجود دارد. لیکن در مورد کیفیت و ساکنان آن چیزی نمیدانیم زیرا فاصلۀ دور و درازی که در میان است عقل بشری از درک نمودن و رسیدن به آن عاجز است. و هنگامیکه دانشمندان عصر حاضر کوشیدند تا مسافه میان این کهکشانها را حساب نمایند راهی نیافتند جز اینکه بر تعین مقیاس زمانی اتفاق نظر کنند و به همین منظور بر واژۀ بنام (سال نوری) متفق شدند. پس سال نوری چیست؟ سال هجری را میدانید که در اصل سال قمری است و همچنان سال میلادی را هم میدانید که در اصلش سال خورشیدی است، پس سال نوری چیست؟

دانشمندان بخاطر اینکه فاصله میان مسافات دور را معلوم کنند مانند فاصله میان ستارگان و کهکشان‌ها، مقیاس سال نوری را اختراع نمودند. چون دانستن مسافه میان ستارگان و کهکشان‌ها به حساب کیلومتر، تخمین و نوشتن چنین مسافات دشوار بود، لذا مقیاس سرعت شعاع آفتاب را که هنگام تابیدن بر جزوی از اجزای زمین که در چقدر وقت می‌رسد تعین نمودند، دانشمندان مسافۀ را که شعاع آفتاب تا رسیدنش به زمین طی می‌کند(۳۰۰) هزار کیلومتر دریک ثانیه تخمین نموده‌اند، آنها عدد(۳۰۰) هزار کیلومتر را در (۶۰) ثانیه ضرب نمودند سپس حاصل آنرا در(۶۰) دقیقه ضرب نمودند سپس حاصل آنرا در(۲۴)،سپس حاصل آنرا در(۳۰) روز، و حاصل ضرب سی روز را در(۱۲) ماه ضرب نمودند که در نهایت متوصل به تعین اندازه سال نوری شدند که به این ترتیب نور آفتاب بعد از طلوع نمودن، در خلال (۹۳۳۱) میلیون کیلومتر به زمین میرسد. و طوریکه قبلاً متذکر شدیم دانستن این مسافه به مقیاس کیلومتر برای هرانسانی هر چند از ذکاوت عالی و نبوغ هم برخوردار باشد محال است، چه رسد به اینکه فاصله میان ستارگان و کهکشان‌‌های را که از ما به مسافات بسیار زیادی که هزارها و میلیون‌ها سال نوری دور هستند، بدانیم!!! و صرف خالق یکتا، عالم به اندازۀ این مسافات است زیرا اوتعالی کائنات را با چنین حجم بزرگی که آفریده است و مسافاتی را که در میان میلیون‌ها ستاره وکهکشان‌ها تعین نموده، خارج از تصور انسان است و تنها ذات اقدس الهی خودش به آن آگاه است. چنانکه می‌فرماید: ﴿وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ[الذاریات: ۴۷]. «ما توسعه دهنده‌ایم» یعنی ما بر آفرینش این آسمان‌ها و غیر آن، و وسعت دادنش قادر بوده و از این کار ناتوان نیستیم و آن را بیش از آن توسعه می‌دهیم و این کار ادامه دارد. با وجود بزرگی کائنات و عالم هستی، با مسافه‌‌های دور و درازی که لا ینتهی است، خارج از علم خداوند دانا نیست، و این هستی بزرگ و بی‌پایان در روز قیامت در قبضۀ خداوند أ قرار خواهد گرفت طوریکه فرموده است: ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعٗا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّٰتُۢ بِيَمِينِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٦٧[الزمر: ۶۷].«و خدا أ را آنچنان که باید، به بزرگی نشناختند حال آنکه روز قیامت زمین همه یکجا در قبضۀ اوست و آسمان‌ها در پیچیده به دست اوست، او منزه و برتر است از آنچه باوی شریک می‌گردانند».

همچنان فرموده اوتعالی: ﴿يَوۡمَ نَطۡوِي ٱلسَّمَآءَ كَطَيِّ ٱلسِّجِلِّ لِلۡكُتُبِۚ كَمَا بَدَأۡنَآ أَوَّلَ خَلۡقٖ نُّعِيدُهُۥۚ وَعۡدًا عَلَيۡنَآۚ إِنَّا كُنَّا فَٰعِلِينَ١٠٤[الأنبیاء: ۱۰۴].«روزی که آسمان را همچون در پیچیدن صفحۀ کتاب‌‌های درمی پیچیم همانگونه که بار نخست آفرینش را آغاز کردیم، دوباره آن را باز می‌گردانیم، بر عهدۀ ما وعده‌ای است که ما حتماً انجام دهندۀ آنیم».

یعنی همه کائنات بزرگ و وسیع روز قیامت عبارت از ورقۀ پیچیده شده در دست خدای رحمن قرار میگیرد، روزی که جبرئیل و همه فرشتگان به صف واحد می‌ایستند و حاضران محشر سخن گفته نتوانند مگر کسی که خدای رحمان به او اجازه داده باشد و آن شخص از جمله کسانی باشد که در دنیا سخن نیک و به توحید گواهی داده باشد، روزی که در آن، چهره‌ها به ذلت و فروتنی هرچه تمام، برای آن خدای زنده و پاینده خضوع و فروتنی می‌کنند، و صدا‌ها همه برای خدای رحمان از ترس و بمنظور شنیدن سخنان او تعالی خاموش می‌گردند و جز صدایی آهسته نمی‌شنوی. سپس خداوند متعال می‌پرسد: امروز فرمانروایی از آن کیست؟ پس هیچ‌کس پاسخ وی را بر زبان آورده نمی‌تواند در حالیکه همه در آن روز اعتراف دارند لیکن پاسخ داده نمی‌توانند، آن گاه خداوند أ خود پاسخ داده می‌فرماید: از آن خداوند یگانه قهار است. حالا در مورد مسالۀ دیگر بحث می‌کنیم که همه در ظاهر آنرا مشاهده می‌کنند لیکن عقل بشری از دانستن حقیقت و احاطه بر آن عاجزند، این معجزه همانا وجود خالیگا‌های است که انت‌ها و حدودی نداشته و کون را همراه با آسمان‌ها و زمین و آنچه در میان‌شان قرار دارد احاطه نموده است، این خالیگا‌های بلا نهایت که در آن همه کهکشان‌ها وستارگانی که تعداد آنها به بلیونها میرسد در یک جهت قابل توسعه و انتشار با سرعت‌‌های بسیار شدید و بدون توقف در حرکت‌اند و مثال آن مانند اینست که هرگاه ما مواد انفجاری (دینامنت) را در یک سنگ بزرگ کروی شکل جابجا کنیم سپس آنرا منفجر سازیم، خواهیم دید که سنگ بزرگ کروی در اثر انفجار مواد دینامنت به پارچه‌‌های کوچک و ذره‌‌های کوچکتر از آن، از اصل سنگ بزرگ جدا شده و به همه جهات پاشیده و پراگنده می‌شوند. حالا اگر تصور کنیم که همه پارچه‌ها و ذرات این سنگ بزرگ بشکل مستمر و با سرعت شدید هر کدام در جهت خود تا ابد در حرکت بیفتد آیا سوال‌‌های در ذهن ما خطور نمی‌کند که این پارچه‌ها بکجا رفتند؟ تا چه وقتی در حرکت خواهند بود؟ و تا چه حدودی حرکت آنها توسعه خواهد یافت؟ و در کجا توقف خواهند کرد؟؟

آسمان‌ها و زمین و ستاره گان و کهکشان‌ها نیز در ابتدای خلقت‌شان یک کتلۀ بهم چسپیده بودند سپس خداوند متعال انفجار بزرگی را در آن پیش آورد که در نتیجه از هم پاشیدند و در فضا پراگنده شدند و به بلیونها ستاره مبدل گشتند، سپس از آنها مجموعه‌‌های خورد و بزرگ تشکیل شد که عبارت از کهکشان وغبار‌‌های تیره و مجموعه‌‌های شمسی است که در فضای وسیع و بلا حدود با سرعت‌‌های تند و برق آسا در خط سیر‌شان که خداوند أ به آنها تعین نموده در حرکت‌اند و بدون توقف در سیر‌شان ادامه میدهند، طوریکه از نخستین روز خلقت آسمان‌ها و زمین که در نتیجۀ انفجار و متلاشی شدن کتله بوجود آمدند و به سیر و حرکت آغاز نموده بودند به همین طور تا وقتیکه خداوند أ بخواهد در فضایی تاریک، که نه کسی مانع پیشرفت‌شان میشود و نه از سرعت آنها کاسته می‌شود در حرکت خواهند بود، چنانکه فضا نوردان امروزی اکتشاف نموده‌اند که هر جسمی سخت اگر در خلال فضایی که تابع هیچ قوۀ جاذبه نبوده و نه هوا و باد با آن یکجا می‌شود، انداخته شود در سیر و فاصله گرفتش از نقطۀ دفع ادامه میدهد و باسرعت متناسب با قوۀ دفع که آنرا پیش زده است به سیر خود تا ابد ادامه خواهد داد بدون اینکه توقف کند مگر اینکه در اثنای سیرش با کهکشانی در فضا تصادم نماید و یا داخل قوۀ جاذبه فلکی یکی از ستاره گان گردد. زیرا فضا یا خلای کونی نه هوا دارد و نه گازی و نه چیزی دیگر که باعث توقف سیر اجسام گردد، برعکس آنچکه در داخل پوشش قوۀ جاذبۀ زمین واقع می‌گردد. تفسیر و تفصیل امور فوق را سرور و سردار عالم که فرستادۀ خداوند أ است قبل از(۱۴۰۰) سال در آیات قرانی از جانب پروردگار بزرگ به مردم چنین بیان نمودند: ﴿أَوَ لَمۡ يَرَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَنَّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ كَانَتَا رَتۡقٗا فَفَتَقۡنَٰهُمَاۖ وَجَعَلۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ كُلَّ شَيۡءٍ حَيٍّۚ أَفَلَا يُؤۡمِنُونَ٣٠[الأنبیاء: ۳۰]. «آیا کافران ندیدند(نیندیشیده‌اند) که آسمان‌ها و زمین فروبسته بودند (متصل بودند) پس آن دو را از هم جدا کردیم و هرچیز زنده‌ای را از آب پدید آوردیم، آیا باز هم ایمان نمی‌آورند»؟.

همچنان خداوند توانا می‌فرماید: ﴿وَٱلسَّمَآءَ بَنَيۡنَٰهَا بِأَيۡيْدٖ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ٤٧ وَٱلۡأَرۡضَ فَرَشۡنَٰهَا فَنِعۡمَ ٱلۡمَٰهِدُونَ٤٨[الذاریات: ۴۷-۴۸].«و آسمان را توانمندانه(با قوت و قدرت) برافراشتیم و بی‌گمان ما توسعه دهنده‌ایم و زمین را گسترانیده‌ایم (همچون فرش) و ما چه نیکو گسترندگانیم».

بعد از شرح این موضوع سوالی بزرگ و خطرناکی خود را مطرح میسازد که عقل و هوش را در حیرت گذاشته و دلها را می‌شگافت، حتی انسان ذکی، و دانشمند توانمند را در فهمیدن حکمت خالق پروردگار از جواب به این سوال عاجز می‌سازد، من که خود نویسندۀ این کتاب ایمانی هستم و از لابلای آن عظمت و بزرگی خداوند أ را می‌خواهم ثابت سازم، تاکید بر آن میکنم و قاطعانه می‌گویم که هر انسانی ذکی و نابغه اگر تلاش نموده و بخواهد جواب این سوال را ارایه نماید البته قبل از جواب دماغش شاید انفجار کند! و طوریکه در آغاز این کتاب تذکر دادیم که برای ما شایسته نیست تا در ذات خداوند أ و امور غیبی مجادله نماییم زیرا این کار از جمله امور مستحیل است. طوریکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿يُجَٰدِلُونَ فِي ٱللَّهِ وَهُوَ شَدِيدُ ٱلۡمِحَالِ[الرعد: ۱۳] «در حالی که آنان در باره خدا مجادله می‌کنند و اوتعالی شدید المحال است».

بنابر این ما در اینجا سوالی را مطرح میکنیم ولی در مورد جواب آن بحث و مناقشه نمی‌کنیم زیرا دانستن آن برای ما مستحیل است. و آنچه ما را کفایت می‌کند آنست که بدانیم و احساس نماییم که ما از درک و فهم و حکمت و عظمت خالق پروردگار در این مساله عاجزیم زیرا ما نمی‌توانیم حقوق تعظیم واجلال و قدردانی را که خداوند أ بر ما دارد ادا کنیم بلکه چنانکه شایستۀ تعظیم اوست، تعظیم نکرده‌ایم. قبل از مطرح نمودن این سوال باید مقدماتی را به عرض برسانیم تا فهم آن بر ما آسان گردد. متذکر شدیم که کوچکترین چیز در مخلوقات خداوند أ ذره و هسته و الکترون‌‌های است که در داخل آن مانند نظام فلکی میچرخند، سپس در مورد کره زمین که بر آن حیات بسر می‌بریم بحث نمودیم و گمان می‌کردیم که زمین با کوه‌ها و دشت‌ها و بحرها و باغ‌ها و بنا‌های سربه فلکش بزرگترین موجود هستی است، سپس دریافتیم که همه موجوداتی که برکرۀ زمین قرار دارند در مقایسه زمین با حجم آسمان‌ها اعم از ستاره گان و کهکشانها، کوچکتر از حجم ذرۀ ایست که نه بچشم دیده میشود و نه هم توسط میکروسکوب. حالا بخاطر فهمیدن سوال بزرگ و نزدیک ساختن مسئله به ذهن خویش مثالی را قرار داده و فرض می‌کنیم ما بر موشکی که با نیروی هستوی آماده شده و قادر به پیمودن مسافات میان زمین و همه طبقات آسمان هفتگانه است، توانستیم از کنار همه ستاره گان و کهکشان‌ها بگذریم تا قادر به اکتشاف آخرین حدود فضا شویم. قسمیکه معلوم است فضا یک فضا است، و اگر فضا نهایت داشته باشد پس باید نهایت آن از عنصری دیگر، غیر از عنصر فضای کونی باشد، ما در سیر خود برموشک ادامه میدهیم و بلیون‌ها سال نوری را می‌پیماییم تا آخرین حدود فضا و خلای کونی را که از مسافات خیالی بر خوردار است دریابیم، ما در این سفر خسته شده و به نتیجه‌ای نرسیدیم و از دریافت نهایت فضا کاملاً مایوس شدیم، لیکن بازهم فرض محال می‌گویم، ما قادر به دریافت نهایت فضا شدیم و در مقابل ما دیوار آهنی را دریافتیم که همه جهات کون را احاطه نموده است، لیکن قبل از آنکه به این نتیجه مطمئن شویم و دل ما آرام گیرد، می‌بینیم که سوال دیگری خود را در ذهن ما مطرح میسازد، این سوال میگوید که در عقب این دیوار آهنی چه چیزی خواهد بود؟ آیا خلای فضایی دیگری؟ یا آب است که به فاصله میلیون‌ها سال نوری امتداد دارد؟ ویا اینکه خلا و فراغ فضایی دیگری است و یا دیوار دیگر؟ لیکن بعد از دیوار آهنی دیگر، و یا آب دیگر، و خلای فضایی دیگر، چه چیزی خواهد بود؟ به همین ترتیب سوال‌های جدید یکی بعد از دیگری خود را مطرح می‌سازد بدون آنکه نهایت فضای کون را دریابیم و چنانکه قادر به ارایۀ جواب سوال بزرگ هم نمی‌شویم، زیرا نظر به قوانین فزیکی باید در پشت هر عنصری، عنصر مغایر با آن وجود داشته باشد چه این عنصر فضا باشد یا آب یا هوا یا آهن. پس آیا کسی از انسان‌ها یا جن بعد از پی بردن به اینکه کون و ملک خداوند أ بلا حدود ولا ینتهی است، میتواند این معجزۀ الهی شگفت انگیز را به تصویر بکشد؟؟ با وجود آن، حضرت جبرئیل ÷ به امر خداوند أ پیامبر بزرگ اسلام حضرت مصطفی ص را با خود بر براقی سوار کرده و از مسافۀ بلیون‌ها سال نوری ایشان را عبور داده و به آسمان هفتم و بهشت فردوس، و در سایر آسمان‌‌های هفتگانه گردش کردند. سپس در کمتر از یک شب ایشان را دوباره به مکۀ مکرمه برگشتاند(شب اسرا و معراج) پس پاک است خداوند مالک عرش بزرگ. لیکن احیاناً بعضی از مردمان ملحد که می‌خواهند مسلمانان را در مورد قرآن کریم در شک و شبه بیندازند این سوال را مطرح ساخته می‌گویند: بهشتی را که قرآن بشما وعده داده و عرض آن مانند عرض و وسعت آسمان‌ها و زمین است، پس موقع دوزخ در کجاست؟ ما بر چنین مردمان رد کرده می‌گوییم: وای بر شما محلدان! کون و هستی که خداوند أ آنرا آفریده بلا نهایت بوده در آن یک بهشت به اندازۀ آسمان‌ها و زمین نبوده بلکه بلیونها بهشت دیگر همانند آن وجود دارد و همچنان دوزخی که جایگاه شما خواهد بود، بهمان پیمانه بوده و انتهایی ندارد. پیامبراکرم ص در حدیثی بما آگاهی داده‌اند: «سوگند به ذاتی که جانم در دست او قرار دارد آسمان‌‌های هفتگانه و زمین‌‌های هفت طبقه یی در مقابل کرسی، مانند حلقه ایست که در بیابان وسیعی افتاده باشد، و بزرگی عرش خداوند أ در برابر کرسی، مانند بزرگی و فضیلت بیابانی وسیع، بر همان حلقه است» صحیح ابن حبان. آنحضرت ص بیان نمودند که حجم و اندازۀ هفت آسمان و هفت طبقه زمین که با هم یکجا شوند، در برابر کرسی، مانند انگشتری است که در بیابانی بزرگ و وسیعی که آخر آن بچشم نخورد، افتاده باشد. همچنان آنحضرتص مقایسه دیگری را در این حدیث بیان نموده‌اند اینکه حجم و اندازه کرسی در مقایسه با عرش رحمن بسیار زیاد تفاوت دارد مثل اینکه حلقه آهنی در بیابان بی‌سروپایی افتاده باشد. پس پاک و منزه است آن ذات صاحب عزت و جلال از آنچه با وی شریک می‌گردانند و از آنچه وصف می‌کنند که لایق جلال و کمال حق اوتعالی نیست. خداوند أ در آخر آیت الکرسی می‌فرماید: ﴿وَسِعَ كُرۡسِيُّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۖ وَلَا يَ‍ُٔودُهُۥ حِفۡظُهُمَاۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡعَظِيمُ[البقرة: ۲۵۵]. «و کرسی او تعالی آسمان‌ها و زمین را در بر گرفته و نگهداری آنها بر او دشوار نیست و او بلند مرتبۀ بزرگ قدر است».

حالا جانب دیگری از جوانب قدرت و عظمت خالق توانای بزرگ که همه چیز را با بهترین وجه آفریده و هیچ چیزی مانند اوتعالی نیست و به هیچ مخلوقی شباهت ندارد، و نه آنان به اوتعالی شباهتی دارند، و اوست شنوای همه صداها و بینا به همه امور. می‌خواهیم در مورد صفت هیمنت یا نگهبانی و ناظر بودن اوتعالی بحث نماییم، خداوند تعالی می‌فرماید: ﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡمَلِكُ ٱلۡقُدُّوسُ ٱلسَّلَٰمُ ٱلۡمُؤۡمِنُ ٱلۡمُهَيۡمِنُ[الحشر: ۲۳]. «اوست خدایی که غیر از او معبودی نیست، ملک قدوس(متصرف تمام اشیا) سلام (از هر نقص و عیبی سالم است) مؤمن(بخشندۀ آمن و آرامش است) مهیمن (بر اعمال و گفتار بندگان گواه و ناظر است). کلمه هیمنت در اصطلاح لغت دارای معنای وسیع‌تر از سیطره است، این کلمه حاوی معانی ذیل است: (دانایی مطلق بر همه چیز، مطلع بودن به ظاهر و باطن و اسرار همه اشیا، تسلط و حکمرانی، سیطره و مراقبت و به حرکت آوردن و بکار انداختن، تکوین، حفظ، فراگرفتن همه جوانب اشیا بطور مطلق) خداوند قادر و توانا همه چیز را در عالم هستی آفریده که از ذره شروع تا فرشتگان، جن، انسان، حیوان، پرندگان، ماهی‌ها و حشرات، خزندگان، درختان، نباتات، زمین، کوها، بحرها، و رود خانه‌ها، ابرها، بادها، باران‌ها، ذره‌‌های خاک و ریگستان‌ها، ستارگان و کهکشان‌ها، چنانکه اوتعالی همه چیز را که به بلیون بلیون‌ها میرسد آفرید و بر همه آنها تسلط و مراقبت داشته و از حرکات کوچکترین ذراتی که در مدار خود حرکت دارند گرفته تا آنچه در ظاهر و باطن هر زنده جانی قرار دارد آگاه و با خبر است. همزمان با آگاهی اوتعالی از مخلوقات، در یک وقت و زمان آنها را می‌بیند و گفتار و صدای آنها را می‌شنود و دعای آنان را می‌پذیرد و به درمانده و مصیبت رسیده مدد می‌رساند. روزانه میلیون‌ها و بلیون‌ها دعا کننده بسوی اوتعالی روی می‌آورند و در یک لحظه همه را شنیده یا قبول، ویا رد می‌کند. خداوند أ می‌فرماید: ﴿أَلَا يَعۡلَمُ مَنۡ خَلَقَ وَهُوَ ٱللَّطِيفُ ٱلۡخَبِيرُ١٤[الملك: ۱۴]. «آیا کسی که آفریده است نمی‌داند با این که او خود لطیف خبیر است» همچنان می‌فرماید: ﴿وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلۡغَيۡبِ لَا يَعۡلَمُهَآ إِلَّا هُوَۚ وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِۚ وَمَا تَسۡقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعۡلَمُهَا وَلَا حَبَّةٖ فِي ظُلُمَٰتِ ٱلۡأَرۡضِ وَلَا رَطۡبٖ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٖ٥٩[الأنعام: ۵۹]. «و کلید‌‌های غیب (گنجینه‌‌های غیب) تن‌ها در نزد اوست، هیچ‌کس جز او آن را نمی‌داند، و آنچه را در خشکی و دریا ست می‌داند، و هیچ برگی فرو نمی‌افتد مگر اینکه آن را می‌داند، و هیچ دانۀ – نیست- در تاریکی‌‌های زمین، و هیچ تر و خشکی نیست مگر این که در کتابی روشن ثبت است (لوح محفوظ)». خداوند قادر و توانا با هر مخلوقی همراه بوده اسرار و آشکار وی را می‌داند و نسبت به خود ما، نزدیکتر بماست. طوریکه در فرموده اوتعالی آمده است: ﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ وَنَعۡلَمُ مَا تُوَسۡوِسُ بِهِۦ نَفۡسُهُۥۖ وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَيۡهِ مِنۡ حَبۡلِ ٱلۡوَرِيدِ١٦[ق: ۱۶].«و یقیناً ما انسان را آفریده‌ایم و می‌دانیم که نفس او به او چه وسوسه می‌کند و ما از شاهرگ به او نزدیکتریم».

خداوند قادر و توانا در عین و قت همه را می‌بیند و از همه می‌شنود دعا و مناجات هر بنده را میشنود و می‌پذیرد چه در مسجد الحرام باشند و یا در سایر گوشه‌‌های جهان، اوتعالی دعا و مناجات بلیون‌ها بنده را در هرجایی که هستند در یک لحظه می‌شنود. طوریکه می‌فرماید: ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ[البقرة: ۱۸۶]. «و هرگاه بندگانم در بارۀ من از تو بپرسند (به ایشان بگو) من نزدیکم و دعای دعا کننده را – به هنگامی که مرا بخواهد – اجابت می‌کنم» چنان که اوتعالی با علم وسیع خود در هر جایی باشیم با ماست به دلیل فرموده اوتعالی: ﴿وَهُوَ مَعَكُمۡ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡ[الحدید: ۴]. «و او با شماست هرجا که باشید».

و لقمان حکیم به فرزندش چنین وعظ می‌نمود: ﴿يَٰبُنَيَّ إِنَّهَآ إِن تَكُ مِثۡقَالَ حَبَّةٖ مِّنۡ خَرۡدَلٖ فَتَكُن فِي صَخۡرَةٍ أَوۡ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ أَوۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ يَأۡتِ بِهَا ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٞ١٦[لقمان: ۱۶].«ای فرزندم! بدان که اگر آن (عمل تو) همسنگ دانۀ خردلی باشد آن گاه در دل تخته سنگی باشد یا در آسمان‌ها یا در زمین باشد، خداوند أ آن را می‌آورد بی‌گمان خداوند لطیف و خبیر است».

حالا باندیش که چقدر خداوند أ بزرگ است؟! بحث در مورد ذات خداوند أ مسالۀ ساده و آسانی نبوده بلکه شریعت از آن منع نموده است، پس آیا هوشیار‌ترین و ذکی‌ترین و حاضر جواب‌ترین ما میتواند در یک وقت از دو شخص بشنود و فکر کند و جواب بدهد؟ طبعاً اینکار محال است و هیچ کسی قادر به آن نیست، چنانکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿مَّا جَعَلَ ٱللَّهُ لِرَجُلٖ مِّن قَلۡبَيۡنِ فِي جَوۡفِهِۦ[الأحزاب: ۴] «خداوند أ برای هیچ مردی دو قلب در درونش ننهاده است». لیکن خداوند قادر و توانا اینکار را نه تنها با دو شخص در یک وقت انجام میدهد، بلکه با بلیونها مخلوقاتش اعم از فرشتگان، جن، انسان و روی همرفته با تمام موجوداتی که آنرا آفریده و اوتعالی را به پاکی یاد می‌کنند ولی ما ثنای آنها را درک کرده نمی‌توانیم، اینکار را انجام می‌دهد. تسلط و سیطره و آگاهی خداوند أ مشتمل بر همه موجودات عالم هستی بوده، بر همه بیابان‌های زمین و ریگستان‌ها، و برهمه بحرها و قطره‌‌های آب آن، و بر همه درختان و برگ و گل و ریشه و رگ ساق و دانۀ آن، و برهمه آنچه بر عقل و هوش انسان‌ها و جن‌ها می‌گذارد و همه خاطرات و سنجش‌‌های آنان را در مغز‌‌های‌شان می‌داند، اوتعالی هر آنچه را که گذشته و آنچه واقع می‌شود و هر آنچه که در آینده تا ابدالابد بوقوع خواهد پیوست، میداند.

و در پایان این بحث باید افزود که اعتقاد ما به بزرگی و توانایی خداوند أ آفریدگار عالم هستی، بر اساس ایمان صادق است، مردمانی که ایمان آوردند و لذت ایمان را در دل، وجدان و نفس‌‌های‌شان چشیدند، بزرگی و عظمت پروردگار را در هر آنچه که در ماحول‌شان قرار دارد و آنچه از مناظر و پدیده‌‌های کونی که در نهایت مرتبۀ اعجاز قرار داشته و عقل بشر از درک و حکمت آن عاجز است، مشاهده نمودند، در قوت و لذت ایمان آنها افزوده شده است، زیرا عالمی که ما در آن زندگی داریم با چنان شکوه و جمال و نیکویی دلپسندی آراسته شده و با چنان دقت و کمال و درستی و توازنی که حد ندارد، و با چنان معجزه‌‌های شگفت انگیزی در آورده شده که زبان و قلم از وصف آن عاجز می‌مانند. این امریست که اگر ما آنرا بپذیریم و یا نپذیریم بر وجود و قدرت و بزرگی و سلطنت خداوند تعالی گواه است، و هنگامیکه در سیر این کون نظر افگنیم نشانه‌‌های قدرت و عظمت پروردگار را بچشم سر مشاهده می‌کنیم. خاطر نشان باید ساخت که علم جدید و اکتشافاتی این عصر ما را بیشتر در فهم و درک و دانستن برخی از پدیده‌‌های پیچیده کون که موافق با قرآن کریم و فرموده‌‌های پیامبراسلام ص که(۱۴۰۰) سال قبل آنرا به مردم ابلاغ نموده‌اند، کمک و راهنمایی میکند. خداوند قدیر می‌فرماید: ﴿سَنُرِيهِمۡ ءَايَٰتِنَا فِي ٱلۡأٓفَاقِ وَفِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّۗ أَوَ لَمۡ يَكۡفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُۥ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ٥٣[فصلت: ۵۳]. «زودا که آیات خود را به آنان بنمایانیم، در آفاق (در پهنای آسمان‌ها) و در نفس‌‌های آنان، تا برای‌شان روشن شود که او خود حق است، آیا کافی نیست که پروردگارت خود بر هر چیزی گواه است»؟.

آری! پروردگارا! کافیست که تو خودت بر همه چیز شاهدی، پاک و منزهی، تو خالق و پرورگار مایی، پس چقدر‌شان و شوکت بزرگ داری و چقدر توانایی! لیکن اکثر مردم بزرگی و جلال تو را درک نکرده و نمی‌دانند و علی رغم این همه قوت و جبروت و سلطان و عظمت و کبریا و بزرگی‌ات، رحمت را بر خود لازم گردانیده‌ای، ای خدا! تو خودت بما تقرب جسته سعادت دنیا و آخرت ما را می‌خواهی، و ما هر قدر رو به گمراهی می‌آوریم بازهم بخاطر نجات ما از عذاب آتش، پیغمبرانت را بسوی ما فرستادی تا ما را از گمراهی‌ها بسوی هدایت و کامیابی فرا خوانند، لیکن ما بندگان عاصی احیاناً از اوامرت سر باز زده نعمت‌‌های بیشمارت را بر خویش انکار می‌کنیم، لیکن تو پروردگار بزرگ، با بردباری و صبر، بما مهلت داده‌ای تا توبه نماییم و توهم توبۀ ما را می‌پذیری چرا که تو بسیار مهربانی و بر ما ترحم می‌کنی تا مبادا در عذاب دردناک بیفتیم، خطا می‌کنیم گناه می‌کنیم، و در حقی که بر ما داری تقصیر می‌نماییم، سپس به تو روی آورده طلب آمرزش می‌کنیم و ترا بخشایندۀ مهربان می‌یابیم، تو ای خدای مهربان! نه از ما مال طلب می‌کنی و نه روزی، چرا که خودت روزی دهندۀ کریمی، و تو آن ذات پاک و منزهی که بما روزی، صحت، عافیت بخشیده همه چیز را در آسمان و زمین بما مسخر و در خدمت ما قرار داده‌ای‌ای، تا به راحت کامل زندگی نماییم، خداوندا! نعمت‌‌های آشکار و پنهانت را بر ما به پایه اتمام رسانیده‌ای و اگر نعمت‌‌های ترا شمارکنیم، نمی‌توانیم آن را بشمار در آوریم و جز تو هیچ‌کس دیگر، حد و مرز و مقدار آن را نمی‌داند، ولی باز هم انسان چنان که خودت فرموده‌ای ستم پیشه و ناسپاس است، آری! بسیار ناسپاسیم و نعمت‌‌های ترا برخود منکریم، با آن هم از وسعت رحمتت بر ما واز بسیار بزرگی و عظمت و جلالت، بما بندگان ضعیف نزدیک می‌شوی تا آنکه بنده گنهکارت توبه نماید و تو هم توبه‌اش را پذیرفته و می‌بخشی، ای خداوند بزرگ! چقدر پاکی و چقدر به توبه بندۀ گنهکارت خوش می‌شوی و مورد عفو و بخششت قرار میدهی هر چند گناهان ما مانند کف روی بحر هم باشد طوریکه در حدیث شریف پیامبرت و حبیبت محمد ص فرموده‌اند: «یقیناً خداوند أ شادتر میشود به توبه بنده‌اش هنگامی که به درگاه او توبه می‌کند از یکی از شما که در بیابان بر شترش سوار بوده، ناگهان شترش از نزدش فرار کرده، در حالیکه طعام و آبش بر بالای شتر میباشد و چون از رسیدن به شترش مایوس و نا امید شده، آمده و در سایه درختی غلطیده است، در این هنگام ناگهان متوجه میشود که شترش در کنارش ایستاده است، و او زمامش را بدست می‌گیرد و از نهایت خوشی میگوید: خدایا ! تو بندۀ منی و من خدای توام! و از نهایت شادمانی الفاظ را اشتباه تلفظ میکند» متفق علیه همچنان آنحضرت ص در حدیث قدسی از پروردگار بزرگ روایت می‌کند که فرمود: «من با گمان بنده‌ام به خویش می‌باشم و من با او هستم هرکجا که مرا یاد کند. پس هرگاه مرا در نفس خود یاد کرد من هم وی را در نفس خود یاد می‌کنم و هرگاه مرا در جمعیتی یاد کرد من او را در جمعیتی بهتر از آن یاد می‌کنم. و وقتیکه بسوی من یک وجب نزدیکی جوید، به او یک گز نزدیک می‌شوم و وقتیکه بسویم به اندازۀ گز نزدیک شود به او یک باع (از سر انگشتان یک دست تا سر انگشتان دست دیگر وقتیکه هر دو دست گشاده شود) نزدیک میشوم، و چون بسویم گام زند با سرعت به او روی می‌آورم». صحیح مسلم

پاک هستی و بزرگ هستی ای پروردگار ما، ای ذاتی که به رحمت بیکرانت بما نزدیک هستی، و با دوستی و محبتت نسبت به ما، مهربان و بخشاینده‌ای، و با ظاهر نمودن این دوستی نعمت‌‌های فراوانت را بما ارزانی فرمودی، و خود را به وسیلۀ علایم قدرت و عظمتت برای ما معرفی کردی، ولی ما سخای بی‌پایان و مهربانی بی‌نهایتت را با گناهان و سرکشی‌‌های خویش انکار نمودیم، پس ما چقدر برخود ظلم روا داشتیم از اینکه ترا چنان که سزاوار عظمتت است نشناختیم، و چه بسا نعمت‌هایت را کفران نمودیم، دل‌‌های ما چنان سخت شده که دیگر به عظمت و جلال تو ساکن نشده و آرام نمی‌گیرد. دل‌‌های ما همانند سنگ یا سخت‌تر از آن است. چرا که بعضی از سنگ‌ها هستند که از آنها جویباران می‌شکافد و پارۀ از آنها می‌شکافد و آب از آنها بیرون می‌آید و برخی از آنها از بیم تو فرو می‌ریزد، پس چقدر پاک و منزهی! و در پایان می‌گوییم: خدایا دل‌‌های ما را نرم بگردان تا به جاه و جلالت فروتن و ساکن گردد. جمله حمد و ثنا شایسته توست ای پروردگار عالمیان، و درود فراوان بر حضرت محمد ص رهبر و راهنمای بشر و بر آل بیت و یاران‌شان باد.

پیام به اهل کتاب

الحمد لله رب العالـمین والصلاة والسلام علی خیرالوری محمد وعلی آله و صحبه أجمعین.

﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ[آل عمران: ۶۴].

«ای اهل کتاب ! بیایید بسوی سخنی که میان ما و شما برابر است».

الله أ خدای ما و شما در ذات و صفات و افعال خود یگانه است و همتایی ندارد و از همه مخلوقات بی‌نیاز بوده کسی را نزاده و زاده نشده است، و هیچ‌کس با اوتعالی همانند و مساوی نیست. پروردگار بزرگ به ما می‌فرماید: ﴿وَلَا تُجَٰدِلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ إِلَّا بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ إِلَّا ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡۖ وَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱلَّذِيٓ أُنزِلَ إِلَيۡنَا وَأُنزِلَ إِلَيۡكُمۡ وَإِلَٰهُنَا وَإِلَٰهُكُمۡ وَٰحِدٞ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ٤٦[العنكبوت: ۴۶]. «و مجادله نکنید(ای مومنان) با اهل کتاب (یهود و نصارا) جز به شیوه‌ای که بهتر است، مگر با کسانی از آنان که ستم کرده‌اند (با افراط در مجادله، از جادۀ رعایت ادب با مسلمانان به انحراف رفته‌اند) و بگویید: به آنچه بر ما فرو فرستاده شده (از قرآن) و آنچه بر شما فرو فرستاده شده (از تورات و انجیل) ایمان آوردیم و ما فرمانبردار او تعالی‌ایم».

این پیام محبت آمیز را به نصارا، اهل کتاب نگاشته‌ام و به چیزی آنرا آغاز نمودم که پروردگار ما أ به آن آغاز نموده و پیامبرکریمش ص را در قرآن کریم مخاطب قرار داده می‌فرماید: ﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِكَ بِهِۦ شَيۡ‍ٔٗا[آل عمران: ۶۴]. «بگو (ای پیامبر!) - خطاب به یهود و نصاری-ای اهل کتاب! بیایید به‌سوی سخنی که میان ما و شما برابر است که جز خداوند أ را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم».

آری! ای اهل کتاب از اخلاص و محبت بشما می‌گوییم بیایید، با صراحت و وضاحت بشما می‌گوییم، بطور مختصر و به بی‌آلایشی می‌گوییم بیایید، و بلآخره دور از هرگونه پیچیدگی و سختی و مشقتی فوق طاقت می‌گوییم: بیایید، این سخن را به هر‌یک از شما که از نعمت عقل و خرد برخوردار است و در سینه‌اش قلب نرم و نازک و پاک، و خالی از بیماری‌ها و وسوسه‌‌های شیطان است، تقدیم میدارم. از روی دوستی و محبت بشما می‌گوییم: بیایید بسوی سخن حقی که میان ما و شما برابر است تا آنرا داور قرار دهیم، بیایید دور از هرگونه بغض، کراهیت، حقد و تعصب، و نژاد خواهی جاهلیت، باهم تفاهم نماییم، زیرا ما و شما همه فرزندان آدم ÷ هستیم و خدواند أ آدم ÷ را از خاک آفرید، پس از غرور و تکبر و ضدیت و عناد بر باطل، دست بردارید. زیرا بازگشت همه ما و شما سرانجام در خاک است. بیایید با هم نزدیک شویم و دوستانه با هم به تفاهم و موافقت برسیم، زیرا هر دوست برای دوستش خواهان خیر و صلاح می‌باشد.

سرآغاز

سرآغازی که هزاران سال قبل ما و شما را یکجا و متحد ساخته بود اسلام و کلمۀ حق، و تسلیم و منقاد بودن بخداوند یکتا و بی‌همتا بود که اساس آنرا پدر انبیاء ابراهیم ÷ و پسرش اسماعیل ÷ یکجا باهم گذاشتند و بسوی آن دعوت را آغاز نمودند، طوریکه در دعای‌شان فرمودند: ﴿رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَيۡنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبۡ عَلَيۡنَآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ١٢٨[البقرة: ۱۲۸]. «پروردگارا! ما را تسلیم خود قرار ده (ما را بر اسلام استوار و پایدار گردان) و از نسل ما امتی فرمان بردار خود بساز و مناسک ما را به ما رهنمون فرما و از ما در گذر که تویی توبه پذیری مهربان».

سپس در دیگر آیات سوره بقره پیاپی تاکید بر این مسئله شده که پسر دومی ابراهیم ÷، اسحاق ÷ سپس پسر اسحاق ÷، یعقوب ÷ در این دعوت شامل‌اند. طوریکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَمَن يَرۡغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُۥۚ وَلَقَدِ ٱصۡطَفَيۡنَٰهُ فِي ٱلدُّنۡيَاۖ وَإِنَّهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ١٣٠ إِذۡ قَالَ لَهُۥ رَبُّهُۥٓ أَسۡلِمۡۖ قَالَ أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٣١ وَوَصَّىٰ بِهَآ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ بَنِيهِ وَيَعۡقُوبُ يَٰبَنِيَّ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰ لَكُمُ ٱلدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٣٢ أَمۡ كُنتُمۡ شُهَدَآءَ إِذۡ حَضَرَ يَعۡقُوبَ ٱلۡمَوۡتُ إِذۡ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعۡبُدُونَ مِنۢ بَعۡدِيۖ قَالُواْ نَعۡبُدُ إِلَٰهَكَ وَإِلَٰهَ ءَابَآئِكَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗا وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ١٣٣[البقرة: ۱۳۰-۱۳۳]. «و چه کسی از آیین ابراهیم روی برمی تابد، مگر آن کسی که سبکسر باشد. و ما او را (ابراهیم ÷ ) در دنیا بر گزیدیم و هم او در آخرت از شایستگان است، هنگامی که پروردگارش به او امر فرمود: تسلیم شو(به دین اسلام چنگ بزن) گفت: به پروردگار جهانیان تسلیم شدم. و- شما اهل کتاب به غلط مدعی آن هستید که ابراهیم و فرزندانش یهودی یا نصرانی بوده‌اند زیرا- ابراهیم و یعقوب به همان سفارش کردند (به سفارش خدا در چنگ زدن به آیین اسلام) فرزندان خود را، ای فرزندان من! خداوند أ این دین را برای شما بر گزیده است(اسلام) پس نباید جز در حالت مسلمانی بمیرید. آیا وقتی که مرگ یعقوب ÷ فرا رسید، حاضر بودید؟ هنگامی که به پسران خودگفت: پس از مرگ من چه کسی را می‌پرستید؟(فزرندان) گفتند: خدای تو و خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را که خدایی یگانه است، می‌پرستیم و ما در برابر او تسلیم هستیم».

و کسیکه میان ما و شما جدایی و تفرقه انداخت و شما را بسوی اعتقادات متنوع و مختلف سوق داد و از پیکر واحد جدا نمود، ابلیس ملعون بود که توانست برخی را از راه خدا منحرف ساخته و از راه مستقیم بدور برد، طوریکه در سوره اعراف از آیات (۱۱) تا (۱۷) آمده، خداوند می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَٰكُمۡ ثُمَّ صَوَّرۡنَٰكُمۡ ثُمَّ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِيسَ لَمۡ يَكُن مِّنَ ٱلسَّٰجِدِينَ١١ قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسۡجُدَ إِذۡ أَمَرۡتُكَۖ قَالَ أَنَا۠ خَيۡرٞ مِّنۡهُ خَلَقۡتَنِي مِن نَّارٖ وَخَلَقۡتَهُۥ مِن طِينٖ١٢ قَالَ فَٱهۡبِطۡ مِنۡهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَن تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَٱخۡرُجۡ إِنَّكَ مِنَ ٱلصَّٰغِرِينَ١٣ قَالَ أَنظِرۡنِيٓ إِلَىٰ يَوۡمِ يُبۡعَثُونَ١٤ قَالَ إِنَّكَ مِنَ ٱلۡمُنظَرِينَ١٥ قَالَ فَبِمَآ أَغۡوَيۡتَنِي لَأَقۡعُدَنَّ لَهُمۡ صِرَٰطَكَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ١٦ ثُمَّ لَأٓتِيَنَّهُم مِّنۢ بَيۡنِ أَيۡدِيهِمۡ وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ وَعَنۡ أَيۡمَٰنِهِمۡ وَعَن شَمَآئِلِهِمۡۖ وَلَا تَجِدُ أَكۡثَرَهُمۡ شَٰكِرِينَ١٧[الأعراف: ۱۱-۱۷]. «به تحقیق که شما را آفریدیم باز به صورتگری شما پرداختیم، آن گاه به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید (سجدۀ شاد باش) پس سجده کردند، مگر ابلیس که از سجده کننده‌گان نبود. فرمود (خداوند أ به ابلیس) چون ترا به سجده امر کردم، چه چیز ترا از این سجده باز داشت؟ - در حالیکه خداوند أ آگاه بود و به طرح این پرسش نیاز ندارد- گفت(ابلیس) برای این که من از او بهترم، مرا از آتش آفریده‌ای و او را از گل. فرمود: (خداوند أ به ابلیس) پس از آن (آسمان) فرو شو، پس ترا نرسد که در آن تکبر نمایی، پس بیرون شو (از بهشت) یقیناً تو از خوارشدگانی، گفت: (ابلیس) بارالها! مرا تا روز که آدمیان برانگیخته شوند مهلت ده، فرموده: (خداوند) همانا تو از مهلت داده شدگانی- تا روز رستاخیز- گفت: (ابلیس) پس به سبب آن که مرا گمراه کردی، من هم برای فریفتن آنان حتماً بر سر راه راست تو می‌نشینم، آن گاه بر آنها از پیش روی آنان می‌تازم و از پشت سر‌شان و از طرف راست‌شان و از طرف چپشان، و بیشتر‌شان را شکرگزار نمی‌یابی» حوادث تاریخی که کتاب‌‌های سه‌گانه، تورات و انجیل غیر تحریف شده و قرآن کریم که بر پیشامد آن تاکید ورزیده بودند، بوقوع پیوست، در بین این کتابها قرآن کریم یگانه کتاب آسمانی است که خداوند قدیر حفظ و نگهداشت آن را از هرگونه تحریف و تغیر و تبدیل تا روز قیامت ضمانت کرده است، چنانکه مؤرخان یهود و نصارا در طول قرن‌‌های گذشته با قلم‌‌های‌شان در مورد پیامبرانی که از نسل و اولادۀ ابراهیم ÷اند حکایت نموده و نگاشته‌اند. پس از آنکه ابراهیم ÷ به سن پیری رسیده بود، از همسرش هاجر، اسماعیل ÷ بدنیا آمد. هاجر کسی است که پادشاه مصر به ساره نخستین همسر ابراهیم ÷ هدیه کرده بود، و ساره وی را به ابراهیم ÷ بخشید، سپس از ساره که زنی پیر و ناتوانی بود و از آوردن طفل کاملاً مأیوس شده بود اسحاق ÷ بدنیا آمد، سپس نواسۀ ساره، یعقوب(اسرائیل) بدنیا آمد. و به امر الله تبارک تعالی و بسبب غیرت ساره از هاجر قبل از اینکه اسحاق بدنیا آید، ابراهیم ÷ ناگزیر اسماعیل ÷ را که هنوز کودکی شیر خواری بود با مادرش هاجر به مکۀ مکرمه در جایی که بیت عتیق قرار دارد، آورد. مکه در آن زمان وادی دور دست و فراموش شده‌ای بود که بسبب گرمای شدید، نه گیاهی داشت و نه حیوان و نه آبی، ابراهیم ÷ در همچو مکان هر دو(پسر و مادر) را گذاشت و خود بسوی سر زمین مقدس شام برگشت و دعای مشهورش را به خداوند قدیر عرض کرده فرمود. طوریکه قرآن حکایت می‌کند: ﴿رَّبَّنَآ إِنِّيٓ أَسۡكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيۡرِ ذِي زَرۡعٍ عِندَ بَيۡتِكَ ٱلۡمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ فَٱجۡعَلۡ أَفۡ‍ِٔدَةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ تَهۡوِيٓ إِلَيۡهِمۡ وَٱرۡزُقۡهُم مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمۡ يَشۡكُرُونَ٣٧[إبراهیم: ۳۷]. «پروردگارا! یقیناً من بعضی از فرزندانم را(اسماعیل) در وادیی بی‌کشت نزد خانۀ محرم تو سکونت دادم، پروردگارا! تا نماز را برپا دارند، پس دل‌‌های برخی از مردم را به‌سوی آنان گرایش ده و آنان را از محصولات مورد نیازشان روزی ده، باشد که سپاسگزاری – نعمت‌‌های ترا – کنند».

بدین ترتیب خداوند أ دعای ابراهیم ÷ را پذیرفت و آب زمزم را از زیر پا‌های کودک، اسماعیل ÷ که از گرسنگی و تشنگی می‌گریست و پاهایش را بر زمین می‌زد، بیرون آورد. این چشمۀ پر برکت (زمزم) که آب صفا و صحی و درمان برای مردم است، خداوند قادر هزاران سال قبل آنرا جاری ساخته که تا امروز بلکه تا روز رستا خیز، آب آن نه فرو می‌نشیند و نه کم می‌شود، بلکه هر قدر از آن نوشیده و استفاده شود به همان اندازه بیشتر می‌گردد، امروز در موسم حج بیش از سه میلیون حاجی در روز‌‌های محدود از این آب می‌نوشند و غسل می‌کنند، لیکن آب آن به فضل وکرم خداوند قادر و توانا پیوسته رو به افزایش بوده برکات خداوند أ بر اهل بیت و بیت عتیق که قبلۀ همه مسلمانان جهان است، رو به فزونی است.

این‌چنین در جوار بیت الله الحرام جامعه کوچک فاضل و مسلمان که بر دین حنیف ابراهیمی تمسک دارد تشکیل شد، و پیامبرشان اسماعیل ÷ بود که از نسل و تبار وی بعدها قبیلۀ قریش و از قریش پیامبر بزرگ اسلام حضرت محمد ص و بر گزیدۀ خداوند أ که از شریف‌ترین خانوادۀ‌‌های قریشی‌اند بدنیا آمدند و جهان را با نور‌شان درخشان ساختند. اما یعقوب پسر اسحاق که معروف به اسرائیل است در یکی از قریه‌‌های ساحلی سرزمین شام (فلسطین) سکونت گزید، وی دوازده پسر داشت و خوردترین‌شان یوسف ÷ است که بعدها برادرانش علیه وی دسیسه و توطعۀ‌ای را پی ریزی کردند، آنها یوسف ÷ را به بهانۀ اینکه با ما رفته بازی و خوشوقتی کند، با خود بردند. لیکن شبانه نقشۀ خیانت را کشیده بودند که فردا یوسف را در چاه عمیق انداخته تا از دیدگان کاملاً مخفی گردد و به پدر بگویند که گویا گرگ یوسف را خورد. آنها پلان‌شان را عملی کردند و به پدر هم طوریکه اتفاق کرده بودند بازگو نمودند. تقدیری کاروان که از سرزمین یمن و حجاز عازم مصر بودند، خواستند از چاه آب بکشند. در این هنگام یوسف خود را در ریسمان آویخت و چون سقا دلو را بلا کشید به جای آب یوسف÷ را دید، آنها یوسف را با خود به مصر بردند و عزیز مصر وی را از آنها خرید و او را به فرزندی برگزید زیرا وی عقیم بود و از وی فرزندی به دنیا نمی‌آمد. یوسف ÷ در قصر پادشاهی رشد و نمو کرد و به کمال قوت و اوج زیبایی و جوانی رسید.

یوسف ÷ چنان زیبا و خوش قیافه بود که حتی زنان قصر که به دعوت همسر عزیز مصر به مهمانی حضور یافته بودند از دیدن حسن و جمال وی در تعجب افتاده بودند و چنان مدهوش و هیجان زده شده بودند که به جای اینکه میوه را پوست کنند، دستانشان را بریده و احساس درد هم نکردند، و قرآ ن کریم سخنان آنها را چنین حکایت می‌کند: ﴿حَٰشَ لِلَّهِ مَا هَٰذَا بَشَرًا إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا مَلَكٞ كَرِيمٞ[یوسف: ۳۱]. «و گفتند: پاک است خدا، این آدمی زاد نیست، این جز فرشتۀ بزرگوار نیست».

متباقی این داستان معروف است و در مورد آن میان مسلمانان و اهل کتاب اختلاف چندانی وجود ندارد، جز در اموری کم. بعد از آنکه یوسف ÷ وزیر خزانۀ مصر تعین شد و برادران، پدر و مادرش باوی در مصر اقامت گزیدند، از آنها امت بزرگ بنی اسرائیل (فرزندان یعقوب) تشکیل یافت و سالیانی دراز را در سرزمین مصر گذشتاندند و تا وقتیکه پایبند به اسلام و دین آبایی‌شان بودند و خداوند یکتا را می‌پرستیدند با عزت زندگی بسر می‌بردند. لیکن بعد از آنکه دین آبایی و پروردگارشان را فراموش کردند، خداوند أ نیز آنها را در زمرۀ فراموش شدگان محسوب کرد و از رحمت و رعایت خود آنها را تا امروز دور ساخت. و به سبب آن در مصر به زندگی ذلت بار و برده گی دچار شدند، فرعونی‌ها و اهل مصر از آنها خدمت‌گاران و نوکران ساختند، اطفال‌شان را به قتل رساندند و زنهایشان را زنده گرفته به کنیزی برگزیدند، چنانکه خداوند کریم در قرآن عظیم الشأن حال فلاکت بار آنها را در مصر، قبل از تولد موسی ÷، که از آن رنج می‌بردند حکایت نموده است. خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَإِذۡ نَجَّيۡنَٰكُم مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ يَسُومُونَكُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبۡنَآءَكُمۡ وَيَسۡتَحۡيُونَ نِسَآءَكُمۡۚ وَفِي ذَٰلِكُم بَلَآءٞ مِّن رَّبِّكُمۡ عَظِيمٞ٤٩[البقرة: ۴۹]. «به یاد آرید (ای بنی اسرائیل نعمت ما را برخویش) آن‌گاه که شما را از چنگ فرعونیان رهانیدیم که آن عذابی سخت را به شما می‌چشانیدند، پسران شما را سر می‌بریدند، و زن‌هایتان را زنده می‌گذاشتند، و دراین کار آزمایشی بزرگ از جانب پروردگارتان بود».

در این مدت زمانی که بنی اسرائیل در بد بختی و رنج، خواری و ذلت زندگی بسر می‌بردند، موسی ÷ در چنین اوضاع سخت و دشوار پا به جهان گذاشت که هر سه ادیان آسمانی، تورات، انجیل، و قرآن با تفاوت و اختلاف حاشیه یی آنرا ذکر نموده‌اند، البته این تفاوت و اختلاف نا چیز، بسبب همان تحریف و تغیری است که علمای یهود و بزرگان کلیسای نصارا آنرا در کتاب‌‌های مقدسشان پدید آورده و بنام عهد قدیم یعنی تورات و عهد جدید یعنی انجیل آنرا نامگذاری کرده‌اند. موسی ÷ از مصر فراری شده به سینا اقامت گزید و در آنجا ازدواج کرد و در اثنای برگشت به مصر در منطقۀ کوه طور پیام الهی و نبوت برایش داده شد و خداوند متعال با اوسخن گفت و هردو برادر، موسی و هارون را بسوی فرعون مصر فرستاد تا او را به اسلام دعوت کنند. فرعون تکبر ورزید و دعوت آنها را نپذیرفت، و موسی ÷ با قوم خویش (بنی اسرائیل) از مصر عازم سینا شد که همه دوازده فرقه بودند و هر فرقۀ آنها متشکل از یک نسل و تبار مستقل بودند که در اصل پسران یعقوب(اسرائیل) و برادران یوسف ÷ اند. بنی اسرائیل بعد از طی نمودن مراحل سرگردانی و گمگشتگی در بیابان سینا به سبب سرکشی و نافرمانی پیامبرشان موسی ÷ در سرزمین فلسطین جاگزین شدند و انبیای بنی اسرائیل پیاپی بسوی آنها فرستاده می‌شد که قرآن کریم نام‌‌های برخی از آنها را ذکر نموده که عبارت‌اند از: داود ÷، سلیمان ÷، ایوب ÷، یونس ÷، زکریا ÷، یحیی ÷، و برخی دیگر که قرآن از آنها ذکری نکرده است. تا آنکه آخرین پیامبر از پیامبران بنی اسرائیل عیسی پسر مریم÷ پا به جهان گذاشت. سپس بعد از وفات موسی ÷ بنی اسرائیل در گوشه و کنار جزیره عرب پراگنده شدند و بیشتر بسوی حجاز و یمن رو آوردند. اشتباهات و مشکلات بنی اسرائیل در اموریکه ذیلا بیان میشود آشکار میگردد.

۱- آنها بطور مکرر از اوامر پیامبر موسی ÷ سر باز زدند که بسبب آن مورد نفرین و غضب خداوند أ قرار گرفتند. چنانکه در چند موضع از قرآن کریم در این مورد اشاره شده است از جمله فرمودۀ اوتعالی: ﴿وَإِذۡ وَٰعَدۡنَا مُوسَىٰٓ أَرۡبَعِينَ لَيۡلَةٗ ثُمَّ ٱتَّخَذۡتُمُ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِهِۦ وَأَنتُمۡ ظَٰلِمُونَ٥١[البقرة: ۵۱]. «و (یادکنید) آنگاه که با موسی چهل شب وعده گذاشتیم، آن گاه شما در غیاب او گوساله را به پرستش گرفتید در حالیکه ستمکار بودید». و فرمودۀ خداوند أ در همین سوره: ﴿وَإِذۡ قُلۡتُمۡ يَٰمُوسَىٰ لَن نُّؤۡمِنَ لَكَ حَتَّىٰ نَرَى ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ فَأَخَذَتۡكُمُ ٱلصَّٰعِقَةُ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ٥٥[البقرة: ۵۵]. «و یاد کنید چون گفتید: ای موسی! هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم تا خدا را آشکارا نبینیم. سپس صاعقه (آتشی از آسمان) شما را فروگرفت در حالی که می‌نگریستید». و فرمودۀ خداوند أ: ﴿وَلَقَدۡ عَلِمۡتُمُ ٱلَّذِينَ ٱعۡتَدَوۡاْ مِنكُمۡ فِي ٱلسَّبۡتِ فَقُلۡنَا لَهُمۡ كُونُواْ قِرَدَةً خَٰسِ‍ِٔينَ٦٥[البقرة: ۶۵]. «و کسانی از شما را که در روز شنبه تجاوز کردند، خوب شناختید، پس به آنان گفتیم: شادی‌‌های طرد شده باشید(به شادی مسخ شوید)». و فرمودۀ اوتعالی: ﴿لُعِنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُۥدَ وَعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَۚ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ٧٨ كَانُواْ لَا يَتَنَاهَوۡنَ عَن مُّنكَرٖ فَعَلُوهُۚ لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ٧٩[المائدة: ۷۸-۷۹]. «کسانی از بنی اسرائیل که کفر ورزیدند، به زبان داود و عیسی بن مریم (در تورات و انجیل) مورد لعنت قرار گرفتند، این بدان سبب بود که عصیان ورزیده و از حد می‌گذشتند، آنان یک دیگر را از عمل زشتی که مرتکب آن می‌شدند، منع نمیکردند، چه بد است آنچه می‌کردند».

۲- تحریف و تغیر دادن تورات وفق هوا و هوس و آرزو‌های خرافاتی‌شان در زمین. طوریکه خداوند أ فرموده است: ﴿أَفَتَطۡمَعُونَ أَن يُؤۡمِنُواْ لَكُمۡ وَقَدۡ كَانَ فَرِيقٞ مِّنۡهُمۡ يَسۡمَعُونَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُۥ مِنۢ بَعۡدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ٧٥[البقرة: ۷۵]. «آیا طمع دارید(ای مؤمنان) که یهودیان به شما ایمان بیاورند؟ با آن که گروهی از آنان کلام خدا(تورات) را می‌شنیدند، سپس آن را بعد از فهمید نش تحریف می‌کردند و خود‌شان هم می‌دانستند». و فرمودۀ اوتعالی: ﴿فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ يَكۡتُبُونَ ٱلۡكِتَٰبَ بِأَيۡدِيهِمۡ ثُمَّ يَقُولُونَ هَٰذَا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ لِيَشۡتَرُواْ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِيلٗاۖ فَوَيۡلٞ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتۡ أَيۡدِيهِمۡ وَوَيۡلٞ لَّهُم مِّمَّا يَكۡسِبُونَ٧٩[البقرة: ۷۹]. «پس وای(هلاکت) برکسانی باد که کتاب را (مطابق هوا‌های نفسی شان) با دست‌‌های خود می‌نویسند سپس می‌گویند: این از جانب خداست تا بدان ب‌‌های نا چیزی به دست آرند، پس وای برآنان از آنچه به دست خویش نوشته‌اند، و وای بر آنان از آنچه به دست می‌آرند».

۳- فرستادگان خدا أ را به قتل رساندند قسمیکه در قرآن کریم آمده: ﴿وَضُرِبَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلذِّلَّةُ وَٱلۡمَسۡكَنَةُ وَبَآءُو بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِۗ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَانُواْ يَكۡفُرُونَ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَيَقۡتُلُونَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّۗ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ[البقرة: ۶۱]. «بر پیشانی آنان داغ خواری و ناداری زده شد، و به خشمی از سوی خدا أ بازگشتند(سزاوار خشم اوتعالی شدند) این بدان سبب بود که آنان به آیات الهی کفر می‌ورزیدند و پیامبران را به نا حق می‌کشتند، این از آن روی بود که سرکشی نموده و از حد می‌گذشتند» همچنان فرمودۀ اوتعالی: ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ وَقَفَّيۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ بِٱلرُّسُلِۖ وَءَاتَيۡنَا عِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَأَيَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِۗ أَفَكُلَّمَا جَآءَكُمۡ رَسُولُۢ بِمَا لَا تَهۡوَىٰٓ أَنفُسُكُمُ ٱسۡتَكۡبَرۡتُمۡ فَفَرِيقٗا كَذَّبۡتُمۡ وَفَرِيقٗا تَقۡتُلُونَ٨٧ وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلۡفُۢۚ بَل لَّعَنَهُمُ ٱللَّهُ بِكُفۡرِهِمۡ فَقَلِيلٗا مَّا يُؤۡمِنُونَ٨٨[البقرة: ۸۷-۸۸]. «وهمانا به موسی کتاب (تورات) را دادیم و پس از او پیامبرانی را پشت سر هم فرستادیم و به عیسی پسر مریم بینات(معجزه‌‌های آشکار) بخشیدیم و او را با روح القدس تأیید کردیم(عیسی ÷ را با جبرئیل ÷ تقویت بخشیدیم)پس چرا هرگاه که پیامبری احکامی خلاف میل شما برایتان آورد، استکبار کردید؟ پس گروهی را دروغگو خواندید(چون عیسی ÷ و محمدص) و گروهی را می‌کشید؟ و گفتند: (یهودیان) دل‌‌های ما غُلف است (روی آن پوششی قرار داد) چنین نیست، بلکه خداوند أ به سزای کفر آوردن‌شان لعنتشان کرده است از این رو، اندکی ایمان نمی‌آورند».

۴- ادعای‌شان مبنی براینکه آنها امت برگزیدۀ خداوند أ و پسران و دوستان خدا أ اند. آنها به این گمان‌اند که خداوند أ بهشت را برای یهود و نصاری و پیروان‌شان آفریده است، و اگر در دوزخ هم بخاطر گناهانشان داخل کرده شوند جز چند روزی محدود در آنجا نمی‌مانند، اما نظر آنها در مورد دیگر ملت‌ها و توده‌‌‌های بنی آدم غیر از یهود و نصارا اینست که آنها از طبقۀ پست و بی‌ارزش و برده‌ها، و خدمت گذاران‌اند، بنابر آن ریختن خون و گرفتن مال و همه ارزش‌‌های آنان چه از راه زور و غصب و چه از راه حیله و فریب برای یهود و نصارا جایز و حلال است. طوریکه خداوند أ در قرآن کریم از احوال‌شان بما خبر داده و برگمان‌های آنان رد می‌نماید: ﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ وَٱلنَّصَٰرَىٰ نَحۡنُ أَبۡنَٰٓؤُاْ ٱللَّهِ وَأَحِبَّٰٓؤُهُۥۚ قُلۡ فَلِمَ يُعَذِّبُكُم بِذُنُوبِكُمۖ بَلۡ أَنتُم بَشَرٞ مِّمَّنۡ خَلَقَۚ يَغۡفِرُ لِمَن يَشَآءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشَآءُۚ وَلِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَاۖ وَإِلَيۡهِ ٱلۡمَصِيرُ١٨[المائدة: ۱۸].«و یهودیان و مسیحیان گفتند: ما پسران خدا أ و دوستان اوییم، بگو پس چرا- خداوند أ - شما را بر گناهان‌تان عذاب می‌کند، بلکه شما هم بشری هستید از جملۀ کسانی که آفریده است، هر که را بخواهد، می‌آمرزد و هر که را بخواهد، عذاب می‌کند. و فرمانروایی آسمان‌ها و زمین و آنچه در میان آنهاست، از آن خداوند أ است و بازگشت همه به‌سوی اوست». و فرمودۀ اوتعالی: ﴿قُلۡ إِن كَانَتۡ لَكُمُ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ عِندَ ٱللَّهِ خَالِصَةٗ مِّن دُونِ ٱلنَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ ٱلۡمَوۡتَ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٩٤ وَلَن يَتَمَنَّوۡهُ أَبَدَۢا بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيهِمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِٱلظَّٰلِمِينَ٩٥[البقرة: ۹۴-۹۵].«بگو: (ای محمدص! به یهودیان) اگر به حکم الهی سرای آخرت مختص شماست نه دیگر مردم، پس اگر راست می‌گوییدظ آرزوی مرگ کنید- زیرا کسی که به بهشتی بودن خود یقین داشته باشد، قطعا مرگ برایش از زندگی پر رنج دنیا محبوبتر است، چرا که دنیا زندان مؤمن می‌باشد- ولی هرگز آن را (مرگ را) هیچ گاه آرزو نمی‌کنند، به سبب آنچه که دست‌های آنان پیش فرستاده است(به سبب گناهان) و خدا أ به حال ستمگران داناست». این بود سرانجام جرأت بنی اسرائیل در ارتکاب گناه و جنایات، که یگانه دست آورد‌شان فراهم سازی قهر و غضب و نفرین خداوند أ بر خودشان بود، هر چند که از نسل و اولادۀ انبیای خداوند أ هستند و جد بزرگ‌شان ابراهیم ÷ پدر انبیاء می‌باشد، مگر کسی از آنان اگر توبه کند و ایمان آورد و عمل نیکو انجام دهد پس خداوند أ هم توبه پذیر مهربان است. طوریکه خداوند أ در کتاب با عظمتش فرموده است: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَيَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِي ٱلۡكِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِكَ يَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَيَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ١٥٩ إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَبَيَّنُواْ فَأُوْلَٰٓئِكَ أَتُوبُ عَلَيۡهِمۡ وَأَنَا ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ١٦٠ إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَمَاتُواْ وَهُمۡ كُفَّارٌ أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ لَعۡنَةُ ٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِينَ١٦١ خَٰلِدِينَ فِيهَا لَا يُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ يُنظَرُونَ١٦٢ وَإِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ١٦٣[البقرة: ۱۵۹-۱۶۳].«کسانی که آیات روشن و رهنمود‌های را که نازل کرده‌ایم، کتمان می‌کنند بعد از آنکه آن را برای مردم در کتاب روشن ساخته‌ایم خدا آنان را لعنت می‌کند و لعنت کنندگان (فرشتگان و مؤمنان) لعنتشان می‌کنند، مگر کسانی که توبه کردند و به صلاح باز آمدند و آشکارکردند(حقیقت را) پس بر آنان خواهم بخشود و من توبه پذیر مهربانم – اما – کسانی که کافر شدند و در حال کفر مردند، لعنت خدا و فرشتگان بر آنان باد و لعنت تمام مردم – بر آنان باد – در آن (دوزخ) جاودانه می‌مانند، نه عذاب‌شان کاسته می‌شود و نه مهلت می‌یابند. وخدای شما خدایی یگانه است که (در ذات و صفات خویش نظیر و همتایی ندارد) خدایی جز او نیست و رحمان و رحیم است».

سبب اساسی کفر بنی اسرائیل همانا انکار نمودن رسالت پیامبر جهانیان محمد ص، و عدم اعتراف‌شان به قرآن کریم است علی الرغم گواهی شاهدان خود‌شان که ثابت نموده‌اند اینکه قرآن از سوی خداوندیکه پروردگار ما و پروردگار آنها و پروردگار نصارا و پروردگار همه جهانیان است بر پیامبر ص نازل گردیده است. اما سبب دیگر در کافرشدنشان شریک گرفتن با خداوند أ است، چنانکه گفته‌اند: عزیر پسر خداست طوریکه خداوند أ در قرآن کریم حکایت نموده است: ﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ عُزَيۡرٌ ٱبۡنُ ٱللَّهِ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَى ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ ٱللَّهِ[التوبة: ۳۰].«و یهود گفتند: عزیر پسر خداست و نصاری گفتند: مسیح پسر خداست». علاوه بر آن نصارا اضافه نموده گفتند: خداوند أ سوم سه خدایان است، یا اوتعالی پسر دارد و درالوهیت جبرئیل(روح قدس) نیز با آنها شریک است و غیره خرافاتی که نه عقل سلیم و نه منطق درست آنرا می‌پذیرد، بعد بالا رفتن حضرت مسیح احداث نمودند، طبیعی است که اینگونه اعتقادات هیچ سودی به نصارا نخواهد کرد تا آنکه به خداوند یکتا و بی‌همتای که هیچ شریکی با خود ندارد ایمان نیاورند و گواهی صادقانه دهند که حضرت محمد ص فرستادۀ خداوند أ و آخرین پیامبران است و اینکه قران کریم کتاب خداوند أ است که برای همه جهانیان فرستاده شده و تا روز قیامت پایدار و محفوظ می‌ماند.

پس حضرت محمدص کیست؟ و قرآن کریم چیست؟

حضرت محمد ص در مکۀ مکرمه در ارجمندترین خانواده که از بزرگان و اشراف قبیلۀ قریش است چشم بجهان گشودند، نسب این خانوادۀ شریف به اسماعیل پسر ابراهیم ÷ برمی گردد. ولادت ایشان ص در سال معروف به عام الفیل که موافق به(۵۷۰) میلادی است می‌باشد، قصۀ فیل را تاریخ نویسان در همه گوشه و کنار جهان منحیث یک حادثۀ بزرگ تاریخی نگاشته‌اند که از شواهد و آثاری روشن بر خوردار است. یکی از منابع موثق این حادثه، راه‌‌های است که لشکر ابرهه آنرا از میان قبایل عربی معروف بسوی مکه پیموده و این قبایل تا امروز هم معروف‌اند. سرزمین آنها ازیمن آغاز میشود و از کوه‌‌های تهامه گذشته به منطقۀ طایف وصل گردیده و به مناطق بلند مکۀ مکرمه منتهی می‌گردد، مصدر و منبع موثق دوم این حادثه دایرة المعارف‌‌های بزرگ علمی و تاریخی جهان است که در قرن‌های متمادی گذشته وجود داشته و تا امروز هم در دسترس قرار دارد. به همین اعتبار، مجالی برای غیر مسلمانان نمی‌گذارد تا در مورد آن مجادله نموده و آنرا انکار کنند. اما ما مسلمانان، قصۀ این حادثه بزرگ را از قرآن کریم که پروردگار آنرا با تأکید بما حکایت نموده، شنیده و آموخته‌ایم و سورۀ بنام این حادثه تاریخی در قرآن کریم که استوار‌ترین و ثابت‌ترین کتابهاست نامگذاری شده است، قابل یاد آوریست که این حادثه بزرگ تاریخی قداست، بزرگی و عظمت کعبۀ مشرفه را بیان نموده و تأکید بر وجود آن در این بلد الحرام می‌کند، سرزمینی که خداوند توانا موقعیت برجستۀ آنرا در قلب و مرکز جغرافیایی کره زمین قرار داده تا قبلۀ مسلمانان باشد و مسلمانان جهان همه ساله بخاطر حج و عمره، با تأسی به راه و روش ابراهیم ÷ و پسرش اسماعیل ÷ بسوی آن رو آورده و بر رسالت و نبوت پیامبر آخر زمان محمد ص تأکید به عمل می‌آورند.

و در این قسمت خلاصۀ این قصه یا حادثه تاریخی عجیب را که یکی از علایم و نشانه‌‌های قدرت خداوند قدیر است خدمت تان تقدیم می‌کنیم.

فیل ابرهه

در نیمه قرن ششم میلادی پادشاه حبشه ارتش بزرگی را با ساز و برگ نظامی زیر فرماندهی (اریاط) بخاطر کمک به برخی از نصارای یمن که چشم به سلطه این سر زمین دوخته بودند فرستاد. اریاط، ابرهه را سر لشکر این جنگ تعین کرد، بعدها وقتیکه مناطق یمن کاملاً زیر نفوذ احباش قرار گرفت. ابرهه بر امیر خود اریاط، انقلاب را برپا انداخت و او را از بین برد و پس از آن کار حکومت و زعامت یمن را در دست گرفت و بطور مستقل حکومت می‌کرد. احباش و اغلبیت مردم یمن در آن زمان پیرو دین نصرانیت بودند، و یهودیت نیز وجود داشت، اما متباقی مردم یمن بت پرست یا سنگ پرست و درخت پرستان بودند، ابرهه در مدت زمامداری خود به رشد و نموی اقتصادی یمن توجه نموده و میخواست از سرزمین تحت سیطره خود فرودگاه شامخ تجارتی بسازد که در سر راه قافله‌‌های که مال و متاع تجارتی را از هند بسوی شبه جزیرۀ عرب و شام، و از شام بسوی مناطق ساحلی عدن و عمان می‌بردند، قرار گیرد. همچنان می‌خواست دین نصرانیت را در میان شهرها و دهات قبایل عرب پخش سازد، لیکن برخی از مشاوران یمنی عرب نژاد ابرهه چنین کاری را دشوار شمردند زیرا کلیه قافله‌‌های تجارتی که بین هند و شام رفت و آمد داشتند باید در مکه فرود آمده و از آنجا بسوی شام بروند، آن هم بسبب وجود خانۀ کعبه مشرفه در مکه که عربها از آن بزرگداشت نموده بیت الله را مقدس و معظم می‌دانستند و بوسیلۀ آن تبرک می‌جستند. بناءً آنرا بیت الحرام می‌نامیدند، چنانکه ابراهیم ÷ وقتی هاجر و پسرش اسماعیل ÷ را در این وادی مقدس رها کرد این دعا را خواند: ﴿رَّبَّنَآ إِنِّيٓ أَسۡكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيۡرِ ذِي زَرۡعٍ عِندَ بَيۡتِكَ ٱلۡمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ فَٱجۡعَلۡ أَفۡ‍ِٔدَةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ تَهۡوِيٓ إِلَيۡهِمۡ وَٱرۡزُقۡهُم مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمۡ يَشۡكُرُونَ٣٧[إبراهیم: ۳۷]. «پروردگارا! هرآینه من بعضی از فرزندانم را (اسماعیل ÷ ) در وادی بی‌کشت نزد خانۀ محرم تو سکونت دادم، پروردگارا! تا نماز بر پا دارند، سپس دل‌های برخی از مردم را به‌سوی آنان گرایش ده و آنان را از محصولات مورد نیاز‌شان روزی ده، باشد که سپاسگزاری کنند».

بنابر این اشراف و بزرگان قبیلۀ قریش و سرداران مکه بسبب وجود خانه کعبه نخستین بهره برداران اقتصادی بودند طوریکه قرآن کریم حکایت می‌کند: ﴿لِإِيلَٰفِ قُرَيۡشٍ١ إِۦلَٰفِهِمۡ رِحۡلَةَ ٱلشِّتَآءِ وَٱلصَّيۡفِ٢ فَلۡيَعۡبُدُواْ رَبَّ هَٰذَا ٱلۡبَيۡتِ٣ ٱلَّذِيٓ أَطۡعَمَهُم مِّن جُوعٖ وَءَامَنَهُم مِّنۡ خَوۡفِۢ٤[قریش: ۱-۴]. «برای الفت دادن قریش، الفتشان هنگام سفر زمستان وتابستان، پس باید پروردگار این خانه را عبادت کنند، همان که در گرسنگی غذایشان داد، و از بیم و ترس ایمنشان گردانید».

اما برخی دیگر از مشاوران ابرهه بوی مشورت دادند که به زود‌ترین فرصت کلیسای بزرگ و با شکوهی در یمن بنا گردد که مردمان شرق و غرب جهان از زیبایی بنای آن صحبت کنند، بدین ترتیب همه قوافل تجارتی بخاطر زیارت و تبرک به این کلیسا، روی به یمن خواهند آورد، ابرهه هم بلادرنگ به بنای کلیسا دستور داد که آنرا قلیس می‌نامیدند و بخاطر آبادی آن هزاران کارگر یمنی را که سرزمینشان بوسیله ابرهه اشغال گردیده بود بکار گماشت و سرانجام کلیسای بزرگ به سر رسید که در زیبای خود یکی از شگفت‌آور‌ترین و زیبا‌ترین بنا‌های آن عصر بشمار می‌رفت. سپس ابرهه نمایندگان خود را به همه گوشه و کنار جزیرۀ عرب، عراق، شام و وسط مناطق نجد و حجاز و تهامه و حتی سواحل خلیج فرستاد تا مردم را به نصرانیت دعوت نموده و به زیارت و تبرک جستن از کلیسای قلیس تشویق نمایند. لیکن هیچکس دعوتش را لبیک نگفت، عرب‌ها نیز در عبور و مرور از مکه و فرود آمدن‌شان به آن استمرار دادند. ابرهه از این کار بسیار خشمگین شد و دوباره مشاوران یمنی و احباش خویش را جمع کرد، آنها بوی مشوره دادند که ارتش بزرگ مجهزی را بسوی قبایل عربی در تهامه و حجاز فرستاده و آنها را خوار و ذلیل ساخته بسوی مکه پیشرفت نماید و خانۀ کعبه را ویران نموده سنگ‌‌های آنرا به یمن بیاورند تا قریش بار دیگر به بنای آن قادر نشوند- همچنان ابرهه را مطمئن بر آن ساختند که قبایل بزرگ و مشهور عرب در مناطق‌شان یکدست و یکپارچه نبوده اختلاف داخلی آنها را از هم جدا ساخته است. بناء در این حمله با مقاومتی چندان رو برو نخواهند شد. ابرهه نیز بلافاصله لشکر بزرگ که مجهز با همه انواع اسلحه مدرنی که در آن زمان مروج بود آماده ساخت و در مقدمۀ لشکر فیل ضخیم و قوی هیکلی را قرار داد تا هنگام مرور بر قبایل عربی، آنها را در هراس انداخته و به پیشروی خود بسوی مکۀ مکرمه ادامه دهد، همچنان در استراتیژی جنگی خود روشی را در آغاز حمله‌اش عملی نمود. طوریکه آنعده قبایلی که دست به مقاومت بردند بزرگان و امرای آنها را توهین و تحقیر نموده و در مقابل پیروانشان خوار و ذلیل ساخت. ابرهه با لشکرش در هر منطقۀ که میرسید بعد از شکست دادن مقاومت، مردان‌شان را بقتل می‌رسانید و زنان و اطفال آنها را به اسارت خود درمی آورد، چنانکه به ارتش اجازه داده بود تا بر مال و دارایی زراعت و مواشی مردم حمله برده و همه را غصب نمایند. بدین ترتیب قبایل عربی را خوار و ذلیل و هراس را در دل‌های‌شان انداخته بود و خبر عملکرد وحشیانه آنها به گوش امرا و بزرگان سایر قبایل دیگر که هنوز لشکر ابرهه به آنها نزدیک نشده بود رسید، و ترس و لرز بردل‌های همه حاکم گردیده بود تا مبادا لشکر ابرهه عمل وحشیانه را در مقابل زن و اطفال آنها نیز انجام دهند، اینکار باعث شد تا هر قبیله قبل از رسیدن لشکر ابرهه به دیارشان، برای استقبال و گل افشانی بر لشکر وی بیرون آیند و آمادگی عام و تام‌شان را به هر نوع همکاری و مدد مالی و لوجستیکی اعلان نمایند، همچنان در مقابل عدم تجاوز بر زن‌ها و اطفال‌شان آماده شدند که با لشکر وی اشخاص راه شناس را بفرستند تا راه‌‌های مکه را به آنان معرفی نمایند. هنگامیکه ابرهه با لشکرش در همواری‌‌های میان وادی‌‌های مناطق بلند مکه از جانب طایف رسید در آنجا لشکر خود را جابجا کرده و جلو داران لشکر را بخاطر بدست آوردن معلومات در اطراف مکه فرستاد. آنها نیز شتران و گوسفندان و گاو‌های مردمان مکه را که در سر راه‌شان بود با خود گرفته دوباره بسوی قرارگاه لشکر ابرهه برگشتند، در ضمن مواشی غصب شده دوصد شتر از سردار قریش و بزرگ مکه عبدالمطلب بن هاشم جد رسول الله ص بود. هنگامیکه عبدالمطلب از آن آگاه شد کسی را نزد ابرهه فرستاد تا اجازۀ دیدار باوی را حاصل نماید، ابرهه گمان نمود که عبدالمطلب حتماً برای باز داشتن وی از ویران نمودن کعبه و دفاع از آن نزدش آمده است به همین خاطر بوی اجازۀ دیدار داد، هنگامیکه عبدالمطلب بر ابرهه وارد شد، ابرهه گفت: تو سردار قریش و امیر مکه هستی و من بخاطر جنگ یا آزار و اذیت شما به سرزمین تان نیامده ام، تنها می‌خواهم این کعبه را ویران کنم که شما به آن حرمت و احترام دارید و آنرا مقدس میشمارید، اما اگر در مقابل من مقاومت نموده بایستید من با شما اعلان جنگ میکنم و هرگز کسی شما را نجات نخواهد داد. عبدالمطلب در جواب گفت: ای پادشاه یمن! من بخاطری نزد تو آمده‌ام تا شترانم را دوباره بمن مسترد کنی. ابرهه از جواب عبدالمطلب تعجب کرده گفت: ای مرد! تو بزرگ قوم و خردمند‌ترین آنهایی، من بتو می‌گویم آمده‌ام تا این خانۀ را که بیت الله می‌نامید و آنرا مقدس شمرده از آن تبرک می‌جویید، ویران نمایم، ولی خودت در مقابل، هیچ‌گونه دفاعی هم از آن نکرده و شترانت را از من می‌خواهی؟!

عبدالمطلب قول معروف خود را به ابرهه گفت: (من صاحب شترانم و خانه از خود صاحبی دارد که از آن دفاع می‌کند) و در روایت دیگر مؤرخان چنین نگاشته‌اند: (من صاحب شتران هستم اما بیت صاحبی دارد که از آن حمایت می‌کند) این سخنان، تعجب ابرهه را بیشتر آورد و دستور داد تا شتران را بوی مسترد کنند. سپس گفت: من جزاینکه کعبۀ تان را ویران سازم دیگر چارۀ ندارم، و می‌بینیم چه کسی مانع من خواهد شد. بعد از گذشت چند شب، لشکر ابرهه آماده گی حمله بر مکه را گرفتند و فیل‌ها را نیز آماده ساختند و صبح هنگام یکی از روزها ابرهه به لشکر دستور داد تا بسوی مکه در حرکت بیفتند و چون به وادی محسر (در میان مزدلفه و منا) رسیدند، فیل بزرگ زانو زد و برنخاست تا بسوی کعبه رود، چنانکه هرگاه رویش را بسوی شمال یا شرق یا جنوب می‌گرداندند، برمی خاست و می‌دوید و چون رویش را بسوی مکه میکردند زانو می‌زد و از رفتن امتناع می‌ورزید. و هنگامیکه از بردن فیل با خود مأیوس گردیدند، ابرهه ناچار شد تا تصمیم بگیرد فیل را همانجا بگذارد و با لشکر خود در سیر بسوی کعبه ادامه دهد، قبل از اینکه اشارۀ حرکت بسوی کعبه را دهد در آسمان ابر‌های سیاه رنگ را دیدند که از جانب بحر، غربی مکه برخاست تا آنکه در بالای سرشان قرار گرفته و سایه انداخت و فضا را کاملاً تاریک گردانید، آنها نخست گمان کردند که این ابر بارانی است که خداوند أ بمنظور مژده و تهنئت آنها که میخواهند کعبه را ویران کنند فرستاده است. لیکن ناگهان با ابر‌های سیاهی روبرو شدند که باران نه، بلکه سنگ برایشان ریخت. خداوند أ دسته‌‌های از مرغانی بنام ابابیل را فرستاد که هرکدام سه عدد سنگ همرای خود داشت، سنگی در منقار و دوسنگ دیگر در پنجه‌‌های پاهایشان مانند دانۀ نخود، که به پیکر هیچ کدام نمی‌رسید مگر آنکه اعضای وجودش از هم فرومی پاشید. و آنان را همچون گیاه خورده شده در زیر دهان حیوانات نموده و نیست و نابود می‌کرد. تأثیر این سنگ‌‌های کوچک در نابود ساختن آنها، مانند تأثیر بمب اتومی بود که امریکا آنرا بر دو شهر جاپان، هیروشیما و ناگاساکی پرتاب کرد که در اثر شعاع اتومی و حرارت انفجار بمب، پوست و گوشت بدن ساکنان این دو شهر در مقابل چشمان‌شان فرو می‌ریخت تا آنکه جان‌‌های‌شان از تن‌ها بیرون آمد. به همین ترتیب اکثر افراد لشکر ابرهه به هلاکت رسیدند و تعداد کمی که قادر به فرار شده بودند، در نیمۀ راه، قبل از رسیدن به یمن نابود شدند. در مورد این حادثۀ بزرگ تاریخی خداوند أ در قرآن کریم به ما خبر داده می‌فرماید: ﴿أَلَمۡ تَرَ كَيۡفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصۡحَٰبِ ٱلۡفِيلِ١ أَلَمۡ يَجۡعَلۡ كَيۡدَهُمۡ فِي تَضۡلِيلٖ٢ وَأَرۡسَلَ عَلَيۡهِمۡ طَيۡرًا أَبَابِيلَ٣ تَرۡمِيهِم بِحِجَارَةٖ مِّن سِجِّيلٖ٤ فَجَعَلَهُمۡ كَعَصۡفٖ مَّأۡكُولِۢ٥[الفیل: ۱-۵]. «آیا ندیدی که پروردگارت با اصحاف فیل چه کرد؟ آیا نیرنگشان را بی‌اثر نساخت؟ و بر سر آنان دسته دسته پرندگان ابابیل فرستاد، بر آنان سنگریزه‌هایی از سنگ گل فرو می‌انداختند، پس سر انجام آنان را مانند کاه نیمه جویده گردانید».

ولادت پیامبر بزرگ اسلامص

چند ماه بعد از حادثۀ فیل، پیامبر ص در مکۀ مکرمه بدنیا آمدند، آنحضرت ص در رحم مادر‌شان بودند یا بعد از تولد، پدر خود را از دست دادند، سپس مادر‌شان آمنه دختر وهب نیز در سن شش سالگی ایشان وفات یافت و ایشان تا هشت سالگی تحت سر پرستی پدر کلان‌شان عبدالمطلب قرار داشتند و بعد از آنکه او هم چشم از جهان بست، ابوطالب کاکایشان سر پرستی ایشان را بر عهده گرفت و تا مبعوث شدن‌شان با ابوطالب بودند تا اینکه بعد از گذشت چند سال از بعثت ایشان ابوطالب نیز وفات یافت. آنحضرت ص در طفلی گوسفند چراندند، و در سن بیست و پنج سالگی با خدیجه ل ازدواج کردند و در سن چهل سالگی به پیامبری معبوث گردیدند.

آنحضرت ص خوانده و نوشته نمی‌توانستند، و با سخنوران و شاعران عصر‌شان نشست و برخاست نداشتند. و ثابت هم نشده که ایشان شعر تقلبی هم گفته باشند، لیکن با وجود ناخواندن، از بهترین فصاحت و بلاغت کلامی برخوردار بودند و در اخلاق و ادب و حیا نظیری نداشتند، ایشان در میان مردم به صداقت و راستی و امانتکاری و راستگویی معروف بودند و هیچگاهی کسی از ایشان دروغی را نشنیده است. ایشان تا جایی امانتکار بودند که مردم قبل از سفر، مال و متاع گران قیمت‌شان را نزد آنحضرت ص می‌گذاشتند و بعد از برگشت آنچه که در نزد‌شان امانت گذاشته بودند بدون کمی و کاستی دوباره می‌گرفتند، بدون اینکه سند یا شاهدی در میان باشد. آنحضرت ص در ایام جوانی با بی‌خردان رابطه نداشتند و در راه‌ها نمی‌نشستند. این بود سیرت و اخلاق عالی آنحضرت ص قبل از نبوت. پس بعد از آن چگونه خواهد بود؟ آنحضرت ص در سن چهل سالگی به پیامبری مبعوث گردیدند. هنگامیکه ماه رمضان سال سوم عزلت‌شان در غار حرا واقع در مکه فرا رسید، خداوند أ خواست که جهانیان را از رحمت خویش برخوردار گرداند. همان بود که ایشان را به رسالت برگزیده و جبرئیل ÷ آیاتی از قرآن کریم را بر ایشان فرود آورد و برایشان خواند و اولین آیاتی که بر ایشان نازل گردید سورۀ (اقرا باسم ربک الذی خلق- خلق الانسان من علق) است سپس در قدم اول مأمور به دعوت مردم بسوی خداوند ویکتا پرستی و تصحیح نمودن عقاید و مفاهیم نا درستی که در میان اقوام مکه وجود داشت گردیدند و در قدم دوم منحیث دعوتگر مخلص، مژده دهنده و هدایت گری بسوی جن و انسان فرستاده شدند تا آنها را بسوی خداوند أ دعوت کنند، ایشان در راه دعوت ثابت قدم و استوار بوده و در این راه همه مشکلات، اذیت و آزار مردم را متحمل گردیدند.کسانیکه ایشان را آزار و اذیت می‌نمودند و سد راه دعوت ایشان می‌شدند گمان می‌بردند که آنحضرت ص طمع ریاست یا امارت و یا مال را دارند، بدین منظور یکی از بزرگان مشرکین بنام ابو ولید عتبه بن ربیعه داوطلبانه حاضر شد تا با آنجضرت ص به گفتگو بنشیند، وی نزد آنحضرت ص آمده گفت: ای برادر زاده ام! اگر در بدل آنچه که آورده‌ای امید مال و ثروت داری، برایت مال جمع‌آوری نموده ترا ثروتمند‌ترین شخص مکه میسازیم، و اگر در مقابل آن آرزوی بزرگی و ریاست را داری، ترا رئیس و سردار خود تعین می‌کنیم و هیچ مسالۀ را بدون مشورت خودت اجراء نخواهیم کرد، و اگر پادشاهی می‌خواهی ترا پادشاه می‌گردانیم. پیامبر بزرگ ص در جواب، چند آیت را برایش تلاوت نمودند و ابو ولید شرمسار بسوی قوم خود برگشت، سپس چندین تن از بزرگان قریش نزد ابوطالب رفته وگفتند: «ای ابوطالب! برادرزاده ات خدایان ما را دشنام داده، بر دین ما خرده گرفته، هوشیاران ما را بی‌خرد شمرده و پدران ما را گمراه دانسته است. باید او را از ما باز داری یا آنکه ما را اجازه دهی تا با او تصفیۀ حساب کنیم، زیرا تو خود نیز بر آیین مایی و تا ترا نیز از شر او رهایی بخشیم!!». ابوطالب هنگامیکه سخنان آنها را به پیامبر ص بازگو نمود آنحضرت ص فرمودند: «ای عمو! به خدا سوگند ولوکه آفتاب را در دست راست و مهتاب را در دست چپم بگذارند تا این کار را فرو گذارم، آن را رها نخواهم کرد تا آنکه خداوند أ آن را حاکم سازد یا اینکه در این راه نابود شوم» ایشان با اینگونه مواقف دلیرانه که همه تاریخ نویسان در مورد آن صحبت نموده‌اند، صدق رسالت و نبوت خویش را که از جانب پروردگار عالم فرستاده شده به اثبات رسانیدند، حتی جیرئیل ÷ از جانب پروردگار نزد آنحضرت ص حضور یافته فرمود که خداوند أ به تو عرض می‌کند که اگر می‌خواهی همزمان پادشاه و پیامبر باشی(مانند داود و سلیمان ÷ ) آنحضرت ص قبول نکرده فرمودند: «من دوست دارم تا بنده و فرستادۀ الله بزرگ باشم» چنانکه از جانب پروردگار به ایشان عرض شد که اگر بخواهی بیابان وسیع مکه را برایت به طلا مبدل سازم، لیکن آنحضرت ص فرمودند: (نه ای پروردگارم! می‌خواهم یک روز گرسنه باشم و یکروز سیر، اما روزیکه گرسنه باشم به تو ناله و زاری و دعا می‌کنیم، و روزیکه سیر باشیم ترا حمد و ثنا گویم) به قسمت زهد این کتاب مراجعه کنید.

پیام حضرت رسول اکرمص

پیام و رسالتی که آنحضرت ص بخاطر رساندن و نشر آن به مردم جهان، همه زحمات و دشواری‌ها و مشقت‌ها را متحمل شدند، هدف و مرام اساسی آن بیرون آوردن مردم از تاریکی‌‌های شرک و بت پرستی، بسوی نور اسلام و یکتا‌پرستی، وخداوندأ را به وحدانیت شناختن و بلاخره نجات از آتش است.

از جمله اموریکه رسالت آنحضرت ص بر آن تاکید ورزیده اینست که ایشان آخرین پیامبران در زمین هستند، و این بشارت تورات و انجیل هم است البته قبل از اینکه بدست دانشمندان یهود و بزرگان کلیسای نصارا در آن تحریف و تبدیل صورت گیرد، لیکن با وجود تحریف و تبدیل که در آن صورت گرفته، آثار پرتو نور الهی در برخی از نسخه‌‌های آن هنوز هم باقی مانده است، که از آمدن آخرین رسالت بوسیلۀ پیامبراکرمص بشارت می‌دهد، این امر باعث می‌گردد تا نظری کوتاه در احوال و تغیراتی که در طول تاریخ در انجیل عیسی ÷ واقع گردیده، بیندازیم، چنانکه با یقین کامل به اثبات رسیده و اعترافات علمای خود نصارا نیز در زمینه موجود است براینکه انجیلی که عیسی ÷ آنرا آورده بود بعد از بلند رفتنش به آسمان فعلاً در دسترس قرار نداشته و کاملاً پنهان شده است، و بعد از بلند رفتن عیسی ÷ بیشتر از هفتاد انجیل ظاهر شد که مضامین یکی آن با دیگری سر نمی‌خورد. و تا حال دو انجیلی که در متن و مضامین باهم موافق باشند در میان آنها دریافت نشده است. چنانکه این را هم اعتراف نموده‌اند که حتی یکی از این انجیل‌ها هم در زمان خود عیسی ÷ نوشته نشده بلکه برخی از شاگردان حواری‌های عیسی ÷ آنرا نوشته‌اند، و این هم ثابت است که حتی شاگردان شاگردان حواری‌های عیسی ÷ بعضی از این انجیل‌ها را نگاشته‌اند، از سوی دیگر هر کدام از آنها کتاب‌‌های خود را به اقوال شاگردان حواری‌‌های نسبت داده‌اند، و در میان مضامین این کتاب‌ها امورخیالی و خرافاتی و قصه‌‌های عجیب و غریبی را جابجا نموده‌اند که نه عقل آنرا می‌پذیرد و نه منطق، و سند‌های آنها کاملاً منقطع است، آنان قادر به این نشده‌اند که حتی یک نسخه از انجیل‌‌های را که یک شاگرد حواری‌ها نوشته باشد دریابند، زیرا انجیل اصلی که از مسیح ÷ بجا مانده بود پنهان گردید، و بدست و خط خود حواری‌های و در عصر خود آنها بزبان یونانی قدیم نوشته شد، که فعلاً در تمام جهان چنین نسخۀ که به خط حواریها و با زبان یونانی قدیم نوشته شده باشد وجود ندارد، از اینرو علمای نصارا ناگزیر شده جلسۀ بزرگی را تشکیل دادند که در آن از بزرگترین علمای نصارا و بزرگان کلیسا‌های جهان دعوت بعمل آوردند. اولین گردهم آیی جهانی نصارا در شهر نیقیا در سال (۳۲۵) میلادی برگزار شد و بنام (گردهم آیی اول نیقیا) معروف شد. در این گردهم آیی همه انجیل‌‌های موجود در جهان را، در چهار انجیل مختصر نمودند که عبارت‌اند از: انجیل یوحنا، انجیل متا، انجیل مرقس، وانجیل لوقا. چنانکه می‌بینیم هر انجیل را به مؤلف آن منسوب نمودند و در مضامین جوهری و حاشیه یی این انجیل‌ها اختلاف، تناقض و تفاوت‌های واضح به نظر می‌خورد. آنها در این اجلاس از انجیل برناپا هیچ سخنی نگفتند و حقیقت آنرا کاملاً پنهان نمودند، سپس گردهم آیی‌‌های پیهم دیگر نیز برگزار گردید که مشهورترین آن بعد از گردهم آیی نیقیا در سال(۳۲۵) میلادی، گردهم آیی قسطنطینیۀ اول در سال(۳۸۱) میلادی، و گردهم آیی افس در سال(۴۳۱) میلادی و گردهم آیی خلقدونیا در سال(۴۵۱) میلادی و گردهم آیی قسطنطینیۀ دوم در سال (۸۶۹) میلادی میباشد که در بحث‌‌های آینده در مورد این گردهم آیی‌ها بطور جداگانه صحبت خواهیم کرد، چنانکه در مورد بشارت‌های وارد شده در تورات، با وجود تغیر و تحریف در آن، که در بارۀ نبوت پیامبر بزرگ ما ذکر شده با شما خوانندگان عزیز صحبت خواهیم کرد. لیکن قبل از همه در مورد انجیل برناپا صحبت می‌کنیم که نصارا تا آخرین وسع‌شان کوشیده‌اند آنرا از انظار مردم جهان پنهان نموده، نوری را که در آن قرار داشت خاموش سازند لیکن خداوند قادر و توانا آنرا در قرآن کریم آشکار ساخت، طوریکه فرموده است: ﴿وَإِذۡ قَالَ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُم مُّصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيَّ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَمُبَشِّرَۢا بِرَسُولٖ يَأۡتِي مِنۢ بَعۡدِي ٱسۡمُهُۥٓ أَحۡمَدُۖ فَلَمَّا جَآءَهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ قَالُواْ هَٰذَا سِحۡرٞ مُّبِينٞ٦ وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ وَهُوَ يُدۡعَىٰٓ إِلَى ٱلۡإِسۡلَٰمِۚ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ٧ يُرِيدُونَ لِيُطۡفِ‍ُٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَٱللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ٨[الصف: ۶-۸]. «و یاد کن هنگامی را که عیسی پسر مریم گفت: ای بنی اسرائیل هرآینه من فرستادۀ خداوند أ به‌سوی شما هستم، تصدیق کنندۀ آنچه پیش روی من است از تورات، و به پیامبری بشارت دهنده‌ام که بعد از من می‌آید و نامش احمد است، پس چون با معجزه‌ها پیش آنان آمد، گفتند: این سحری آشکار است. و کیست ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بر بست و حال آن که او به‌سوی اسلام فراخوانده می‌شود، و خداوند أ قوم ستمکار را هدایت نمی‌کند». لیکن به این معنا نیست که انجیل برناپا نشریۀ از اقوال عیسی ÷ بوده و آنچه در تورات اصلی است بطور کامل و بدون تحریف در آن موجود است، بلکه در آن نیز تحریف و زیادت و حذف، در نقل و رونویسی چندین باره از آن، رخ داده است. طوریکه در همه انجیل‌ها چنین کاری صورت گرفته است، در حالیکه انجیل یک انجیلیست که بر عیسی ÷ نازل گردید ولی امروز اصلاً اثری از آن وجود نداشته و کاملاً ناپدید شده است.

پس برناپا کیست؟

برناپا یکی از شاگردان حضرت مسیح ÷ یعنی از جملۀ دوازده حواری‌هایست که بر نشر و پخش دعوت صحیح و بشارت دادن مردم بر قرب رستاخیز حریص بود، وی مورد اعتماد مسیح ÷ قرار داشت بنابر آن او را بخاطر وعظ و تبلیغ مردم به قریه جات و شهرها میفرستاد تا مردم را بسوی دین اسلام(دین ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و اسباط و موسی و عیسی و محمد صلوات الله علیهم) دعوت نماید. برناپای حواری که انجیل نوشته شده را از خود بجا گذاشته است، در آن قصه و حکایات مسیح ÷ را درج کرده با آنهم در سندش انقطاع موجود است طوریکه سایر انجیل‌ها نیز از این بابت دچار مشکلات هستند. لیکن امتیازی که انجیل برناپا نسبت به سایر انجیل‌ها دارد اینست که از بلاغت و دقت در تعبیر بر خوردار بوده وقایع و حوادث و معلوماتی مختلف نسبت به دیگر انجیل در آن ذکر شده است. و برخی از این وقایع و حوادث و اخبار با حقایقی که در قرآن کریم وارد است موافقت دارد. مانند تحریم و تحلیل اشیاء و حقیقت عیسی ÷ اینکه پیامبر خداوند است و یک انسان بوده نه خدا است و نه پسر خدا. و مژدۀ آمدن محمد ص را به صراحت بیان نموده. هنگامیکه بزرگان کلیسا دیدند که انجیل برناپا ادعا‌‌های دروغین‌شان را برملا و نقش بر آب کرده وجود تحریف و تغیر در انجیل‌‌های دیگر را که در آن حرام را حلال ساخته بودند نمایان می‌کند، و از سوی دیگر در چندین موضع آن نام پیامبر بزرگ اسلام حضرت محمد ص ذکر شده است و همچنان بر رسول بودن عیسی ÷ مانند سایر رسولان تاکید بعمل آورده، بلآخره این اسباب آنها را وادار ساخت تا مدتی پنهانش سازند، تا آنکه پاپ جلاسیوس رومی در سال ۴۹۲ میلادی آمد و همه رؤسای کلیسا‌های جهان را به مصادره نمودن کلیه نسخه‌‌های آن، سپس تلف و سوختاندن آن امر نمود. بدین ترتیب همه نسخه‌‌های انجیل برناپا را محو ساخته و تنها یک نسخۀ آنرا پاپ برای مطالعه شخصی خویش در کتابخانه واتیکان گذاشت، چنانکه وی دستور داد که نام برناپا از زمرۀ نام‌های حواری‌ها حذف گردد که به این ترتیب کلیه آثار وی را از تاریخ نصرانیت محو و ناپدید نمودند، لذا امروز می‌بینیم که در انجیل متا نام‌های دوازده حواری یا شاگردان مسیح ÷ ذکر شده اما نام برناپا را حذف نموده‌اند، در حالیکه نام‌های حواری‌های دوازده گانه که در انجیل برناپا ذکر است نام توما و سمعان قانونی از نزدشان حذف شده است، لیکن هر طوری حذف کنند و یا تغیر بدهند ولی نام‌های حواری دوازده گانه به همه معروف است و از جملۀ‌شان یکی هم برناپا است و هیچ تاریخ نویسی این جرأت را نمی‌تواند که وجودش را نفی کند.

و در نیمه قرن شانزدهم میلادی راهبی بنام (فرام رینو) بر نامه‌‌های پاپ اورپانس دست یافت که در آن چیزی از انجیل برناپا ذکر شده و میتوان به آن استناد کرد. این راهب کوشید تا بر انجیل برناپا دست یابد لیکن نتوانست تا اینکه روزها و سال‌ها گذشت و بلاخره راهب فرام رینو یکی از افراد مقرب پاپ (سیکیتس پنجم) در سال ۱۵۸۵ میلادی گردید. و همان نسخۀ انجیل برناپا را که پاپ جلاسیوس برای خود در کتابخانۀ فاتیکان گذاشته بود و تا دیر زمانی با سایر کتابها در انبار کتاب‌‌های قدیمی که گرد و غبار چند ساله بر آن نشسته بود، باز ایستاده بود.

چون راهب فرام رینو به پاپ سیکتیس نزدیک شده و رضایت او را حاصل نموده بود، بوی اجازه داد تا در کتابخانۀ خاص فاتیکان به بحث و جستجو بپردازد، که در نتیجه فرام رینو توانست نسخۀ انجیل برناپا را از میان کتاب‌‌های بیشمار بدست آورد که این نسخه به زبان ایطالوی نوشته شده بود، وی هنگامیکه به مطالعۀ آن آغاز کرد دریافت که عیسی ÷ انسان و رسولی بیش نیست که از طرف خداوند أ مأمور شده است، و در باب (۲۲۰) آن دید که با حروف واضح چنین نوشته است: (و این ماندگار خواهد بود تا آنکه احمد پیامبر خدا بیاید و وقتیکه آمد همه فریب کاریها به کسانیکه به شریعت خداوند أ ایمان دارند، آشکار و برملا می‌شود) همچنان در آن آمده که الله أ پروردگار آسمان‌ها و زمین است و ذبیحی که بجای او قچ ذبح گردید همانا اسماعیل ÷ از پسران ابراهیم ÷ است نه اسحاق ÷ . چنانکه به دار آویختن مسیح ÷ را تایید نکرده، بلکه تأکید بر آن نموده که امر بر آنان مشتبه شده و شاگرد وی را که یهوذای اسخریوطی نام داشت بجای او بدار آویختند- و این سخن موافق با آیات قرآن کریم است که خداوند أ فرموده است: ﴿وَقَوۡلِهِمۡ إِنَّا قَتَلۡنَا ٱلۡمَسِيحَ عِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ رَسُولَ ٱللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَٰكِن شُبِّهَ لَهُمۡۚ وَإِنَّ ٱلَّذِينَ ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِ لَفِي شَكّٖ مِّنۡهُۚ مَا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٍ إِلَّا ٱتِّبَاعَ ٱلظَّنِّۚ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينَۢا١٥٧ بَل رَّفَعَهُ ٱللَّهُ إِلَيۡهِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمٗا١٥٨ وَإِن مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ إِلَّا لَيُؤۡمِنَنَّ بِهِۦ قَبۡلَ مَوۡتِهِۦۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكُونُ عَلَيۡهِمۡ شَهِيدٗا١٥٩[النساء: ۱۵۷-۱۵۹]. «و به سبب گفتۀ شان(یهودان) که ما مسیح عیسی بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم. و حال آنکه نه او را کشتند و نه بر دار آویختند و لیکن امر بر آنان مشتبه شده (شبه عیسی ÷ بر غیر وی افگنده شد و آنها کسی دیگر را به جای عیسی ÷ کشتند) بی‌گمان کسانی که در بارۀ عیسی اختلاف کردند از حال او در شک‌اند و هیچ علمی به آن ندارند، فقط از حدس و گمان پیروی می‌کنند و او را به یقین نکشته‌اند. بلکه خدا او را بسوی خود بالا برد و خدا غالب و حکیم است. و از اهل کتاب کسی نیست، مگر آن که پیش از مرگ خود حتماً به او ایمان می‌آورد و روز قیامت او(عیسی ÷ ) بر آنان گواه است».

پس از آنکه فرام رینو انجیل برناپا را کشف کرد به پیامبر آخر زمان محمد ص و به قرآن کریم ایمان آورد و شروع به نشر و پخش انجیل برناپا نمود، البته پاپ‌‌های گذشته هرکدامی به نوبۀ خود آنرا در زندان فاتیکان حبس نموده بودند. سپس در قرن هجدهم میلادی نسخۀ دیگری از انجیل برناپا به زبان اسپانوی که متن آن مطابق متن نسخۀ ایطالوی است بدست آمد. و در این اواخر داکتر قس چارلز فرانیس بوتو در کتاب معروفش بنام (روزگاران گم کرده شدۀ عیسی ÷ آشکار می‌گردد) اعلان کرد، انجیلی بنام برناپا که در نخستین عهدش بوسیلۀ کلیسا ناپدید شده بود و تایید کنندۀ انجیل برناپای که به زبان ایطالویست، در این اواخر در منطقۀ بحر میت بدست آمده است، این انجیل قدیمی در داخل ظروف گلی گذاشته شده و در گودالی در منطقۀ ساحلی بحر میت مدفون بود. و فعلاً حکومت اردن همه نسخه‌‌های خطی آنرا محفوظ نگهداشته است و داکتر (داف اولبریت) که یکی از ستون‌های باستان شناسی آثار انجیل است از آن دیدار نموده وگفته است: «هیچ شک و شبه‌ای در صحت این نسخه‌‌های خطی وجود ندارد» چنانکه یکی از بزرگان مسیحیت بنام(ا۰ پاول دیفز) دبیر کل مرشدان واشنطن در کتابش بنام: (نسخه‌‌های خطی بحر میت) اظهار داشته که «نسخه‌‌های خطی که از منطقۀ بحر میت بدست آمده بزرگترین اکتشافی مهمی است که در خلال چندین قرن مانند آن کشف نشده و حاوی معلوماتی است که مفهوم حالی انجیل‌‌های تقلیدی را تغیر میدهد»، چنانکه در ضمن این نسخه‌‌های خطی نگاشته شده که (عیسی پیامبر نصارا بود و پیامبر دیگری بعد از وی خواهد آمد) خوانندگان محترم! این چنین خداوند قادر و توانا نور حقیقت را بر زبانها و دستان خود آنها ظاهر و آشکار می‌سازد و آنها بی‌خبرانند، طوریکه در قرآن کریم فرموده است: ﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ عُزَيۡرٌ ٱبۡنُ ٱللَّهِ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَى ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ ٱللَّهِۖ ذَٰلِكَ قَوۡلُهُم بِأَفۡوَٰهِهِمۡۖ يُضَٰهِ‍ُٔونَ قَوۡلَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبۡلُۚ قَٰتَلَهُمُ ٱللَّهُۖ أَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ٣٠ ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٣١ يُرِيدُونَ أَن يُطۡفِ‍ُٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَيَأۡبَى ٱللَّهُ إِلَّآ أَن يُتِمَّ نُورَهُۥ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ٣٢ هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُشۡرِكُونَ٣٣[التوبة: ۳۰-۳۳]. «یهودان گفتند: عزیر پسر خداست و نصارا گفتند: مسیح پسر خداست، این سخنان آنان است به دهان‌هایشان، به سخن قومی تشبه می‌جویند که پیش از این کافر شدند، خدا آنان را بکشد چگونه باز گردانده می‌شوند؟ اینان دانشمندان و راهبان خود را بجز الله به خدایی گرفتند و- همچنان نصارا – مسیح پسر مریم را، با این که مأمور نبودند جز این که خدای یگانه را بپرستند، معبودی جز او نیست، منزه است او از آنچه با او شریک می‌گردانند، می‌خواهند نور الله را با دهان‌هایشان خاموش کنند، و الله نمی‌گذارد مگر آن که نور خود را کامل کند، هرچند کافران نا خوش شوند».

در این قسمت به برخی از شواهدی اشاره می‌نماییم که تورات از آمدن حضرت محمد ص مژده داده است، علی رغم جنایت تحریف و محو ساختن و تغیر دادن آن، که بوسیلۀ علمای یهود و نصارا در عهد قدیم و عهد جدید آن ایجاد گردیده است، ولی با آن هم خداوند أ شواهدی را در آن باقی گذاشته و آنها نتوانسته‌اند آنرا حذف یا از میان بردارند، تا که در روز قیامت حجت خداوند أ علیه آنان وجود داشته باشد.

* در فصل(۱۸)، سفر تثنیه فرمودۀ موسی ÷ ، چنین آمده: «پروردگارم بمن فرمود: در آنچه سخن گفتند نیک گفتند، من هم پیامبری مانند خودت در میان آنان از برادرزاده گانشان برپا خواهم کرد، و سخنانم را بر زبانش جاری خواهم ساخت و او هم هر وصیت مرا به آنها می‌رساند- و کسیکه از فرموده‌هایش که از جانب من آنرا بیان می‌کند پیروی نکرد، پس من از آن انتقام گیرم) این خود بشارتی است طوریکه «بشری زخاری میخائیل» در کتابش بنام «محمد رسول خداست و اینچنین انجیل‌ها به آمدنش بشارت می‌دهند» میگوید: این بشارت در مورد یوشع نیست طوریکه دانشمندان یهود ادعا دارند، و نه بشارت مسیح ÷ است چنانکه علمای الهیات نصارا آنرا تفسیر نموده‌اند، بدلیل اینکه در آن لفظ (مانند خودت) آمده و یوشع مانند موسی نبود زیرا به وی کتابی وحی نشده است، همچنان عیسی ÷ مانند موسی ÷ نیست زیرا عیسی ÷ بدون پدر به امر خداوند أ بدنیا آمده و شریعتی مانند موسی ÷ نداشت، و بشارت از بنی اسرائیل یعنی فرزندان یعقوب به کسی دیگر منتقل هم نشد بلکه در برادرزادگانشان که اسماعیل ÷ و اولادۀ اویند، منتقل گردید.

* و در اصحاح(۳۲) از سفر استشنا (۱۱) از خداوند روایت می‌کند که اوتعالی فرمود: (آنها با کسی مرا بر غیرت وا داشتند که خدا نیست و مرا با معبود‌‌های باطل‌شان خشمگین ساختند و من هم آنها را با چیزی بر سر غیرت می‌آورم که ملت چندان بزرگ نیستند، با ملتی نا خوان و بی‌سواد آنها را خشمگین میسازم) و این معاملۀ معاوضه و مبادله با یهود محقق گردید طوریکه قرآن کریم به آن اشاره نموده است: ﴿هُوَ ٱلَّذِي بَعَثَ فِي ٱلۡأُمِّيِّ‍ۧنَ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ٢[الجمعة: ۲]. «اوست(خدای بزرگ) که در میان ناخوانان پیامبری از خودشان برانگیخت، آیات او را بر آنان می‌خواند و آنان را پاک می‌گرداند و به آنان کتاب و حکمت می‌آموزد و یقیناً آنان پیش از این در گمراهی آشکاری بودند».

* و در فصل(۱۱) از سفر تکوین سخنی که از جانب خداوند أ متوجه ابراهیم خلیل ÷ است چنین آمده: «و پسر کنیز را نیز به امتی بزرگ مبدل خواهم کرد چرا که وی از نسل توست» و چنین هم شد، هنگامیکه ابراهیم ÷ و پسرش اسماعیل ÷ دعا نمودند که: ﴿رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَيۡنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبۡ عَلَيۡنَآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ١٢٨ رَبَّنَا وَٱبۡعَثۡ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَيُزَكِّيهِمۡۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ١٢٩[البقرة: ۱۲۸-۱۲۹].«پروردگارا! ما را تسلیم خود قرار ده (بر اسلام استوار و پایدار گردان) و از نسل ما امتی فرمان بردار خود بساز و مناسک ما را به ما راهنمایی فرما، و از ما درگذر که تویی توبه پذیر مهربان، پروردگارا! در میان آنان (در میان اعرابی که از نسل ما دوتن هستند) رسولی از خود‌شان برانگیز که آیات ترا بر آنان بخواند و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد و پاکیزۀ‌شان کند – از شرک و گناه – که تو خود عزیز و حکیمی».

بدین ترتیب مراد از امتی که از نسل ابراهیم ÷ خواهد بود، امت پیامبر ص است و آنحضرت ص از اولادۀ اسماعیل ÷ که پسر کنیز (هاجر) بود می‌باشند.

* در انجیل یوحنا از زبان مسیح ÷ چنین وارد شده است: (اگر مرا دوست می‌دارید پس از اوامر من پیروی کرده آنرا عملی می‌کنید، و من هم به خداوند أ دعا می‌کنم که paraclet دیگر به شما عطا نماید)۱۵،۱۴/۱۶ یوحنا. همچنان فرمود: (paraclet) روح مقدس است که زود است خداوند أ وی را بنام من (رسول) بسوی شما خواهد فرستاد و از هر چیزی شما را آگاه می‌سازد و شما را از سخنانی که من می‌گویم تذکر خواهد داد) ۱۴/۲۶ یوحنا. و فرموده است که: (او خودش بر من گواه خواهد بود) ۱۵/۲۶ یوحنا. همچنان فرمود: (رحلت من به سود شما خواهد بود، چرا که اگرمن رحلت نکنم paraclet هرگز بسوی شما نخواهد آمد برعکس اگر من رحلت نمایم وی را بسوی شما خواهم فرستاد و وی با آمدنش جهان را در مورد آنچه که به خطا و عدل و حکم تعلق می‌گیرد سراسیمه خواهدکرد) ۱۶/۷/۸ یوحنا. و فرمودۀ وی: (هنگامیکه روح حقیقت بیاید، شما را بسوی حقیقت کامل ارتقا خواهد بخشید، زیرا وی هرگز به اراده و اختیار خود صحبت نمی‌کند، و از آنچه که میشود به شما می‌گوید و شما را از هر آنچه که بوقوع خواهد پیوست آگاه می‌سازد، و مرا تمجید و توصیف خواهد کرد) ۱۳، ۱۶، / ۱۴ یوحنا.

از این سخنان مسیح ÷ بر می‌آید که وی بصراحت در مورد اینکه خداوند أ پیامبری را بعد از وی می‌فرستد که کاین بشریی بوده نقش کسی را بازی می‌کند که به گفته یوحنا پیامبری خواهد بود که از خداوند أ می‌شنود سپس آنرا به گوش‌‌های مردم میرساند، و این همه صفاتی است که با دقت تام می‌فهماند که وی آخرین پیامبران، پیامبر گرامی ما حضرت محمد ص است.

بعد از اینکه شواهد آشکار از تورات و انجیل را که بر رسالت و بر انگیخته شدن حضرت مصطفی محمد ص بشارت داده است به عرض تان رسانیدیم، دوباره برگشته صحبت خویش را در مورد پیامبر بزرگ ما و بهترین انبیاء محمد ص تکمیل نموده و فشردۀ را در مورد معجزۀ بزرگ آنحضرت ص قرآن کریم که بر ایشان نازل گردیده است تا رهبر و راهنما و مژدۀ برای مؤمنان باشد، برای تان پیشکش می‌کنیم.

از لابلای قصه‌ها وحکایات انبیاء ÷ دانستیم که خداوند قادر و توانا وقتی پیامبری را با کتاب بسوی مردمی می‌فرستد، ویرا با معجزۀ‌ها و امور خارق العاده و خارق الطبیعه پشتیبانی و حمایت می‌کند که بدست آنها ظاهر می‌گردد، و اینکار به دو سبب صورت می‌گیرد: اول بخاطر اطمئنان خاطر مردم در مورد دعوت آنها تا بدون شک و تردیدی آنان را تصدیق نموده و ایمان بیاورند، زیرا هنگامیکه مردم با چنین امور خارق العادۀ که بدست پیامبران خداوند أ ظاهر می‌گردد برخورند، پی میبرند که بوقوع پیوستن همچو اموری، بدون اذن و ارادۀ خداوند قادر و توانا امکان پذیر نیست. دوم بخاطر تقویت و بالا بردن معنویات پیامبران ÷ در مقابله با دشمنان کافرشان، معجزاتی به آنها داده می‌شود.

در این قسمت به طور نمونه، به بعضی از معجزات پیامبران که بدانوسیله خداوند أ آنها را حمایت نموده است بطور مختصر اشاره می‌کنیم:

معجزۀ نوح ÷ کشتی و طوفان بود، و معجزۀ ابراهیم ÷ این بود که هنگامی قومش وی را در آتش افگندند، آتش به امر خداوند أ سرد و مایۀ سلامتی برای ابراهیم ÷ شد که هیچ آسیبی به وی نرسانید. و معجزۀ لوط ÷ آنست که وقتی قومش با وی مخالفت نموده از اوامر وی سرکشی نمودند و به فحشا و بچه بازی ادامه دادند، خداوند أ بالای شهر آنان سنگ‌های پیاپی را بارانید آنرا زیر و زبرکرد. و معجزۀ صالح ÷ شتری بود که هزاران مردم از قوم ثمود از پستان آن شیر می‌نوشیدند، ولی هنگامیکه آنرا کشتند، بانگ سخت و مرگبار آنها را فرا گرفت و بامدادان بر رو‌های خویش چنان در افتاده و بی‌جان بودند که برخاک چسپیده بودند. و در خانه‌ها و قصر‌های‌شان بعد از آنها کسی زندگی نکرد مگر مدتی کم، و مسکن‌‌های‌شان تا به امروز یکی از علامات قدرت پروردگار، و پند و درس عبرت برای آیندگان باقی مانده است. و معجزه‌‌های موسی ÷ در نُه نشانه‌‌های آشکار بود که به فرعون و قومش آورد. و معجزه‌‌های سلیمان ÷ این بود که خداوند أ باد را برایش مسخر گردانیده بود که سیر بامدادی آن یک ماهه راه، و سیر شامگاهی آن نیز یکماهه راه بود، و خداوند أ چشمۀ مس را برای او روان ساخت و برخی از جنیان در پیشروی او به امر پروردگارش کار‌های صنعتی می‌کردند و از بحرها کنز و دانه‌‌های گران قیمت را بوی بیرون می‌آوردند. همچنان خداوند أ به سلیمان ÷ زبان پرندگان و حیوانات را آموخته بود، و معجزۀ عیسی ÷ صحبت نمودنش در گهواره و زنده نمودن مرده‌ها و شفا دادن کور مادر زاد و پیس، به اذن خداوند أ بود، چنانکه دسترخوانی پر از غذا را از آسمان بروی فرود آورد.

پس معجزۀپیامبر گرامی محمدصچیست؟

قسمیکه در گذشته متذکر شدیم پیامبر ص از ایام کودکی تا اینکه به سن چهل سالگی رسیدند. مردی نا خوان بودندکه نه خواندن و نه نوشتن را آموخته بودند، ایشان در حیات‌شان نه شعری سروده‌اند و نه با ادبا، دانشمندان، سخنوران، شاعران نشست و برخاست داشتند تا چیزی از آنها بیاموزد، این حقیقت را اقوام و قبایل مکه همه میدانستند و تاریخ نویسان نیز در طول تاریخ تا به امروز در مورد آن صحبت نموده و در کتاب‌‌های‌شان درج نموده‌اند.

قرآن کریم معجزۀ بزرگ است

حالا سوالی خود را مطرح مینماید که چگونه انسانی با این وصف و با این قدر ناخوان بودن دفعتاً آمده و با چنین زبان عربی واضح و فصیح، و با کتابی آمده آنرا به مردم میخوانند؟ هنگامیکه قرآن را میخوانیم علوم و معارفی را در آن می‌یابیم که دانشمندان در حیرت افتیده‌اند، و از چنان بلاغت، وزن و قافیه و معانی برخوردار است که شعرا به آن تعجب نموده‌اند. از فصاحت عالی و ادب و نثر و لغتی برخوردار است که ادبا و مردمان فصیح را به شگفت در آورده است، و از قواعد سالمی برخوردار است که علمای ادب همان عصر تا امروز را متحیر ساخته است، قصه‌ها و وقایع گذشته را چنان ذکر می‌کند که مؤرخان را به حیرت آورده، و از وقایع آینده چنان صحبت نموده که کنجکاوان و دنبالگران وقایع را در عالم حیرت برده است، قانونگذاری است که مشهور‌ترین قانونگذاران عصور را عاجز ساخته است، این قرآن عظیم تنظیم کنندۀ کلیه شئون جامعه مترقی بوده مصالح افراد و جامعه را در همه ابعاد زندگی‌شان عادلانه مدنظر گرفته است که همه دانشمندان جامعه شناس را در حیرت آورده است، چنانکه قرآن کریم از نظام اقتصادی عادل و متکامل و سالمی بر خوردار است که علمای اقتصاد غرب و شرق جهان را به شگفت در آورده است. و بعد از اینکه همه متخصصان علوم مختلف، اعم از ادب، حکمت، زبان، هنر، و قانون در این مورد تحقیق و بررسی‌شان را بپایان رسانده و متیقن شدند، قرار گذاشتند که قرآن کریم نه شعر است و نه نثر، بلکه بالاتر از حدود فصاحت و بلاغت و شعر و ادب است. قسمیکه ولید بن مغیره عموی ابوجهل که از بزرگان و دانشمندان چیره دست قریش بود به آن اعتراف نمود. وی روزی قرآن کریم را از زبان پیامبر ص بطور محرمانه و پنهان شنیده نزد قوم خویش برگشت و گفت: «ای بنی مخزوم! به خداوند أ سوگند امروز از محمد ص سخنی شنیدم که نه سخن انسان است و نه از جن، به خدا سخنی او شیرینی و حلاوتی خاصی دارد! و همانا اصل آن مانند درخت خرمای خوش اندام است و شاخه‌‌های آن میوه‌‌های گوارا دارد و پایین آن خوشگوار است، بی‌تردید سر بلند و والامقام است که هیچ چیزی بر آن بلندی و برتری ندارد».

چنانکه خداوند أ در قرآن کریم فرموده است: ﴿قُل لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن يَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لَا يَأۡتُونَ بِمِثۡلِهِۦ وَلَوۡ كَانَ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٖ ظَهِيرٗا٨٨[الإسراء: ۸۸]. «بگو: اگر انس و جن جمع شوند تا نظیر این قرآن را بیاورند، هرگز مانند آن را نخواهند آورد هرچند برخی از آنها پشتیبان برخی دیگر باشند». عرب‌ها هنگام نزول قرآن کریم علاقمند شعر و ادب و بلاغت و سخنرانی بودند، بنا بر آن هر ساله انجمن شعر و ادب را در بازار عکاظ برپا می‌نمودند و داوری مسابقات شعر سرایی و سخنوری را شعرا و ادبا و سخنرانان بزرگ در این انجمن به عهده می‌گرفتند و هر شاعری حایز مقام اول در قصیده و شعر سرایی می‌شد اثر ویرا با آب طلا نوشته و در پردۀ کعبۀ مشرفه آویزان می‌کردند که بنام معلقات هفتگانه شهرت یافته بود. از اینرو هنگامیکه قرآن عظیم را شنیدند سراسیمه شده عقل‌های‌شان متحیر گردید و همه مدهوش شده بودند که چگونه مردی که ناخوان بوده چنین سخن بلیغ بر زبانش جاری می‌گردد! بنابراین عاجز شده و قادر به تکذیب آن نشدند و اکثر‌شان ایمان آوردند. طوریکه خداوند أ به پیامبر ص فرمود: ﴿وَمَا كُنتَ تَتۡلُواْ مِن قَبۡلِهِۦ مِن كِتَٰبٖ وَلَا تَخُطُّهُۥ بِيَمِينِكَۖ إِذٗا لَّٱرۡتَابَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ٤٨[العنكبوت: ۴۸]. «و نبودی که قبل از آن هیچ کتابی را بخوانی و نه آن را با دست خود می‌نوشتی، و گرنه باطل اندیشان قطعاً به شک می‌افتادند». یعنی ای محمد ص تو پیش از قرآن هیچ کتابی را نخواندی و بر نوشتن نیز توانا نبودی و اگر قادر بر خواندن و نوشتن می‌بودی باطل اندیشان حتماً آنرا قبول نمی‌کردند. قرآن کریم(۱۴۰۰) سال قبل بر پیامبر ص نازل گردید که نه تنها معجزه و دلیل بر صدق نبوت ایشان بود بلکه معجزۀ بزرگ در مضمون و معلومات و علوم مختلف که در آن گنجانیده شده است می‌باشد طوریکه خداوند أ فرمود: ﴿مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡءٖ[الأنعام: ۳۸]. «در کتاب (قرآن) هیچ چیزی را فروگذار نکرده ایم». و هر‌کس قرآن را بخواند و در آن تد بر و تفکر و دقت نماید، چه مسلمان و چه کافر، پی خواهد برد و لسان حال وی خواهد گفت که: محال است که این کلام سخنی جن یا انس باشد بلکه کلام خداوند بزرگ و توانا است که نه باطل از پیش روی آن و نه از عقب آن، در آن راه می‌یابد، چنانکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِٱلذِّكۡرِ لَمَّا جَآءَهُمۡۖ وَإِنَّهُۥ لَكِتَٰبٌ عَزِيزٞ٤١ لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ٤٢[فصلت: ۴۱-۴۲]. «بی گمان کسانی که به ذکر(قرآن) چون بر آنان نازل شد کافر شدند – در برابر کفر خویش مجازات می‌شوند – و به تحقیق که آن کتابی عزیز است، باطل از پیش روی آن و از پشت سر آن راه نمی‌یابد، فرو فرستاده‌ای از سوی الله با حکمت ستوده است».

بنابراین برادران و خواهران اهل کتاب،(یهود و نصارا) را دعوت می‌کنم تا یکبار قرآن کریم را بخوانند، مانند کسی بخوانند که جویای حقیقت است. نه با سینه پر از حقد و کینه، و با گذاشتن عینک‌‌های سیاه بر چشمان، و دل‌های که پرده بر روی آن گذاشته شده که حقیقت را درک نمی‌کند. بلکه با دقت در معانی آن باندیشید، سپس وجدان و ضمیر و شعور تان را داور قرار دهید، این سخنان را متوجه کسانی میسازم که خداوند أ آنها را قلب روشن و بصیرت داده و به حقیقت تن در میدهند و با دل و ذهن حاضر به آن گوش فرا می‌دهند. چنانکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿فَذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمُ ٱلۡحَقُّۖ فَمَاذَا بَعۡدَ ٱلۡحَقِّ إِلَّا ٱلضَّلَٰلُۖ فَأَنَّىٰ تُصۡرَفُونَ٣٢[یونس: ۳۲]. «این است خدا، پروردگار حقیقی شما، و چیست بعد از حق جز گمراهی؟ پس چگونه باز گردانیده می‌شوید»؟.

متذکر میشویم که قرآن کریم با ترجمه و تفسیر آن در همه گوشه و کنار جهان با هر زبانی وجود دارد و اگر کسی قادر به دریافت قرآن ترجمه شده به زبان مورد ضرورت خویش نشد پس به آدرس‌های ذیل مراکز دعوت و ارشاد عربستان سعودی تماس بگیرند:

مکتب تعاونی دعوت و ارشاد ص – ب ۲۰۸۲۴ – ریاض: ۱۱۴۶۵ .

تلفون‌ها: ۴۰۳۰۲۵۱ – ۴۰۳۰۱۴۲ – فاکس: ۰۴۰۵۹۳۸۷

مرکز دعوت در جده / ص- ب: ۶۸۹۷ –جده: ۲۱۴۵۲ –

تلفون: ۶۸۲۹۸۹۸

شما میتوانید از طریق این آدرس‌ها و شمارۀ تلفون‌ها نسخۀ مورد نیازتان را خواسته و به زودترین فرصت آن را بدست آورید.

در این قسمت می‌خواهیم به برخی از معجزه‌‌های قرآنی که بشکل مستمر بوقوع می‌پیوندند خدمت تان به عرض برسانیم، این نمونه‌ها جزو بسیار کمی از جمله معجزه‌‌های است که قرآنکریم آنرا بیان داشته و ما با اختصار شدید آنرا خدمت تان پیشکش می‌کنیم، و اگر کسی بخواهد با تفصیل در مورد معجزات قرآنی بنویسد شاید ده‌ها جلدکتاب از آن پر خواهد شد.و اگر کسی علاقمند تحقیق در کتاب الله باشد و بخواهد در مورد معجزات آن معلومات حاصل نماید، میتواند به کتاب‌‌های تألیف شده در این مورد که دانشمندان چیره دست اسلام در گذشته و حاضر آنرا به قید تحریر درآورده‌اند مراجعه نماید، و این کتابها با زبان‌های مختلف ترجمه شده و در بسیاری کتابخانه‌ها موجود است.

ما برخی از معجزات قرآنی را بطور نمونه در اینجا یاد آور می‌شویم که از قرار ذیل‌اند:

۱- معجزات قرآنی متعلق به علوم کونی و خلقت کائنات.

۲- معجزات قرآنی متعلق به علم غیب و آنچه در آینده بوقوع خواهد پیوست.

۳- معجزات قرآنی مربوط به تاریخ و قصه‌‌های پیامبران.

۴- معجزات قرآنی متعلق به ترتیب و تنظیم جامعه و قوانین مربوط به امور جنایی و مدنی.

۵- معجزات قرآنی متعلق به نظام اقتصادی سالم.

اول: نمونۀ از معجزات قرآنی متعلق به علوم کونی: در این مورد می‌توانید به بخش – خداوند کیست – این کتاب مراجعه نمایید که ما راجع به زنبور عسل و خلقت انسان در رحم مادر و گذشتاندن مرحلۀ تاریکی‌‌های سه‌گانه و وظیفۀ هر جزء و عضو از اعضای جسم جنین و مقایسۀ آن با دستگاه‌‌های اختراع شدۀ جدید در این عصر، و به مقابله طلبیدن خداوند أ همه بشر را در آفرینش مگس، و در مورد حجم آسمان‌ها و زمین، و خلقت آن صحبت نمودیم. خداوند أ می‌فرماید: ﴿لَخَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ أَكۡبَرُ مِنۡ خَلۡقِ ٱلنَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٥٧[غافر: ۵۷].«قطعاً آفرینش آسمان‌ها و زمین از آفرینش مردم بزرگتر است ولی بیشتر مردم نمی‌دانند».

همچنان در مورد ذره و آنچه کوچکتر از آن است در بخش(خداوند کیست) بحث نمودیم و گفتیم که در داخل ذره، هستۀ وجود دارد که به مراتب از آن کوچکتر است و دانشمندان آلمان و امریکا آنرا فقط پنجاه سال قبل کشف نمودند، در حالیکه پیامبر بزرگ اسلام با وجودیکه ناخوان بودند (۱۴۰۰) سال قبل در مورد آن آگاهی داده‌اند که در آن عصر و زمان نه دانشمندان ذره و نه دستگاه‌‌های پیشرفتۀ اندازه‌گیری مقیاس ذره وجود داشت، خداوند أ در قرآن کریم آیاتی را نازل کرد تا ما را از ذره و آنچه کوچکتر از آن است، خبر دهد طوریکه می‌فرماید: ﴿وَمَا يَعۡزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثۡقَالِ ذَرَّةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِي ٱلسَّمَآءِ وَلَآ أَصۡغَرَ مِن ذَٰلِكَ وَلَآ أَكۡبَرَ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٍ[یونس: ۶۱]. «و نمی‌باشی (ای پیامبر) در هیچ شغلی و نمی‌خوانی هیچ آیه‌ای از قرآن را که از سوی باری تعالی آمده، و شما (ای امت محمدص) هیچ عملی نمی‌کنید مگر اینکه ما بر شما گواهیم (می بینیم و می‌شنویم) آنگاه که بدان(به گفتار و کردار) مبادرت می‌ورزید و هم وزن ذره‌ای، نه در زمین و نه در آسمان از پروردگار تو پنهان نیست و نه کوچک‌تر از آن (کوچک‌تر از ذره) و نه بزرگتر- از آن- چیزی نیست، مگر این که در کتابی روشن (لوح محفوظ) نوشته شده است».

حقا پاک است خداوند بزرگ و توانا که از مثقال ذره و آنچه کوچکتر از آن است بما خبر داد و بعدا انسان آنرا در ذره و هسته‌‌های کوچکتر از آن که در داخلش در یک محور منظم و دقیق می‌چرخند، دریافت.

** در قرن گذشته یکی از کشتی‌‌های که در مجال تحقیقات علمی در بحرها مشغول کار و فعالیت بود، لولۀ جراحی که در آخر آن کپسول فلزی گنجانیده شده بود در اعماق بحر فرو فرستادند تا نمونۀ از آب اعماق بحر را بیرون آورده و در مورد نوعیت زنده جان‌های کوچکی که در آنجا وجود دارند و در میان امواج و جریان آب‌های تحتانی و عمیق بحر نشو و نمو می‌کنند، تحقیق و پژوهش نمایند. دانشمندانی که در متن کشتی قرار داشتند قبلاً میدانستند که در اعماق بحرها امواج آب با تندی در جریان است. مانند رودخانه‌‌های که در داخل تونلها با تندی در جریان است، آنها بوسیلۀ دستگاه تلسکوب راداری بنام (سونار) که با امواج حرارتی کار می‌کند توانستند متوصل به معلومات در این مورد شوند. لیکن خلاف توقع و انتظار آنها در این اواخر کشف نمودند که این امواج تند، همانا آب‌های شیرینیست که در میان آب‌های شور بحرها، راه خود را بسوی اعماق بحر با تندی باز نموده، هزاران میل را بدون اینکه با آب‌های شور یکجا و خلط شوند، طی میکنند.

این اکتشاف جدید را، دانشمندان گذشته نمی‌دانستند، لیکن پیامبر گرامی ما(۱۴۰۰)سال قبل از جانب پروردگار به ما آگاهی داده‌اند و در سه موضع قرآن کریم از آن یاد‌آوری شده است. خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِي مَرَجَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ هَٰذَا عَذۡبٞ فُرَاتٞ وَهَٰذَا مِلۡحٌ أُجَاجٞ وَجَعَلَ بَيۡنَهُمَا بَرۡزَخٗا وَحِجۡرٗا مَّحۡجُورٗا٥٣[الفرقان: ۵۳]. «و اوست ذاتی که دو دریا را امواج زنان به هم برآمیخت، این یکی شیرین خوشگوار و آن دیگر شور تلخ است، و میان آن دو، برزخ وحایلی استوار قرار داد».

و در آیۀ دیگر بطور واضح و آشکار و بدون ابهام در فهم و تفسیر آن می‌فرماید: ﴿مَرَجَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ يَلۡتَقِيَانِ١٩ بَيۡنَهُمَا بَرۡزَخٞ لَّا يَبۡغِيَانِ٢٠[الرحمن: ۱۹-۲۰]. «دو دریا را به گونۀ روان کرد که باهم برخورد کنند، میان آن دو، برزخی(حاجز وحجابی) است که به هم تجاوز نمی‌کنند».

در آیت دیگر در سورۀ النمل پروردگار توانا چنین می‌فرماید: ﴿أَمَّن جَعَلَ ٱلۡأَرۡضَ قَرَارٗا وَجَعَلَ خِلَٰلَهَآ أَنۡهَٰرٗا وَجَعَلَ لَهَا رَوَٰسِيَ وَجَعَلَ بَيۡنَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ حَاجِزًاۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ٦١[النمل: ۶۱]. «یا کیست که زمین را قرارگاه کرد و در میان آن جویبارها پدید آورد و برای آن کوه‌های استوار آفرید، و میان دو دریا برزخی قرار داد؟ آیا با خداوند معبودی دیگر است؟». آیا بعد از این همه بر ما لازم نیست که از خداوند أ حیا کنیم و در کتابی که از جانب پروردگار فرود آمده، تردید و شکی داشته باشیم؟! پاک است خداوند أ از آنچه افترا می‌کنند.

** پزشکان هزار سال قبل تا زمانی نزدیک که بیش از پنجاه سال هم نمی‌شود، نمیدانستند که جنین چگونه در رحم مادر بوجود آمده و سیر تکاملی خلقت خویش را می‌پیماید، و در این مورد از پندارهایی که در واقع در شناخت حقیقت هیچ سودی نمی‌رساند پیروی می‌کردند. تا آنکه دستگاه‌‌های پرتونگار و تلفزیونی را اختراع نمودند که مراحل تکامل جنین را از اولین مرحلۀ آن، که همانا راه یافتن حیوانات منوی در تخمدان، سپس چسپیدن آن با جدار رحم و بعد از آن تکوین غشای جفت جنین در اطراف آن، و منقسم شدن اعضای ذره بینی جسم در اطراف خویش را که بلاخره به هیکل استخوانی جنین مبدل گردیده وگوشت استخوانها را پوشانده و اعضای جسم جنین اعم از سر و دو دست و دو پا و بلاخره به شکل طفل متکامل الاعضا در آمده و نمو می‌کند، دریافتند. اما قرآن کریم این اکتشاف را که فقط پنجاه سال قبل بدست آورده‌اند، با تفصیل و با عبارات بلیغ و رسا، قبل از(۱۴۰۰) سال بما شرح نموده است. در فرمودۀ خداوند أ دقت نمایید: ﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِن سُلَٰلَةٖ مِّن طِينٖ١٢ ثُمَّ جَعَلۡنَٰهُ نُطۡفَةٗ فِي قَرَارٖ مَّكِينٖ١٣ ثُمَّ خَلَقۡنَا ٱلنُّطۡفَةَ عَلَقَةٗ فَخَلَقۡنَا ٱلۡعَلَقَةَ مُضۡغَةٗ فَخَلَقۡنَا ٱلۡمُضۡغَةَ عِظَٰمٗا فَكَسَوۡنَا ٱلۡعِظَٰمَ لَحۡمٗا ثُمَّ أَنشَأۡنَٰهُ خَلۡقًا ءَاخَرَۚ فَتَبَارَكَ ٱللَّهُ أَحۡسَنُ ٱلۡخَٰلِقِينَ١٤[المؤمنون: ۱۲-۱۴]. «به تحقیق انسان را از سلالۀ از گل آفریدیم، باز او را نطفۀ در قرارگاهی استوار قرار دادیم (رحم) آن‌گاه آن نطفه را به صورت علقه(نطفۀ سفید را به خون بستۀ سرخرنگ مستطیل شکل) در آوردیم، پس آن خون بسته را به صورت مضغه(پارۀ گوشت) گردانیدیم، پس آن گوشت پاره را استخوان‌های چند ساختیم، بعد آن استخوان‌ها را با گوشتی پوشانیدیم، آن گاه آفریدیم او را به آفرینشی دیگر، پس بزرگ خداوندی است که نیکوترین آفرینندگان است». همچنان خداوند در آیت دیگر بما بیان نموده که: ﴿خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ ثُمَّ جَعَلَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ ثَمَٰنِيَةَ أَزۡوَٰجٖۚ يَخۡلُقُكُمۡ فِي بُطُونِ أُمَّهَٰتِكُمۡ خَلۡقٗا مِّنۢ بَعۡدِ خَلۡقٖ فِي ظُلُمَٰتٖ ثَلَٰثٖ[الزمر: ۶]. «شما را در شکم‌های مادرانتان می‌آفریند، آفرینشی پس از آفرینشی دیگر در تاریکی‌‌های سه گانه».

به این ترتیب (۱۴۰۰) سال بعد از نزول قرآن کریم، دانستیم که تاریکی‌‌های سه گانه عبارتند از: تاریکی غشای جفت جنین، تاریکی جدار رحم، و تاریکی طبقۀ خارجی شکم مادر. به بخش«خداوند أ کیست» این کتاب مراجعه کنید

** علم فلک و فضا: بعد از انت‌‌های جنگ جهانی دوم در خلال پنجاه سال، بسبب اختراعات جدیدی که در مراکز علوم فلکی صورت گرفت، توانستند حرکت ستارگان را تعقیب و مراقبت کنند، همچنان انسان قادر به بلند رفتن به فضا گردیده و قمر‌های مصنوعی که در آن دور بین‌‌های ذره بین داری که بوسیلۀ امواج کهربایی و مقناطیسی موج‌‌های رادیویی کار می‌کند، گنجانیده و به فضا فرستادند. چنانکه بوسیلۀ آلات جدید مقیاس شناسی، مسافه میان کهکشان‌ها و ستارگان را تعین نمودند، همچنان به شناخت آغاز منظومه‌‌های شمسی که در آسمان بیکران خداوند أ در حرکت‌اند متوصل شدند، انسان دریافت که آغاز ساختار کونی که امروز آنرا می‌بینیم و عبارت از کهکشان‌ها و ستارگان‌اند، در ابتدا بشکل یک کتلۀ آتشین بودند که تاریخ آن به بلیونها سال برمی گردد، سپس در این کتله انفجاری رخ داد که آنرا به پارچه‌‌های کوچک و بخار‌‌های پراگنده در فضای کونی مبدل ساخت، که علمای فلک و جغرافیه این حادثه را (انفجار بزرگ) نامیدند، بعد از آن هر پارچه خود را از نقطه انفجار دور و توسعه بخشیده و بطور مجموعه‌یی در آمدند که امروز آنرا بوسیلۀ تلسکوب‌ها به شکل کهکشان و ستارگان و غبار و یا لکه‌هایی که در واقع نظام‌‌های شمسی‌اند، در فضا میتوان مشاهده کرد، و این سیر توسعه یی آنها از آغاز انفجار تا امروز و تا قیام رستاخیز بدون توقف استمرار خواهد داشت، سپس می‌بینیم که همه معلومات اکتشاف شده بوسیلۀ علمای جغرافیه و فلک‌شناسان که در این اواخر بدست آمده و قبلاً هم دانشمندان در مورد چگونگی و آغاز کون و انت‌های آن باهم می‌اندیشیدند و تعمق میکردند، اما پیامبر بزرگ اسلام ص در مورد آن(۱۴۰۰) سال قبل به مسلمانان آگاهی داده است چنانکه الله أ می‌فرماید: ﴿أَوَ لَمۡ يَرَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَنَّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ كَانَتَا رَتۡقٗا فَفَتَقۡنَٰهُمَاۖ وَجَعَلۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ كُلَّ شَيۡءٍ حَيٍّۚ أَفَلَا يُؤۡمِنُونَ٣٠[الأنبیاء: ۳۰]. «آیا کافران ندیدند(نیندیشیده‌اند) که آسمان‌ها و زمین فروبسته بودند (متصل بودند) پس آن دو را از هم جدا کردیم و هر چیز زنده‌ای را از آب پدید آوردیم، آیا بازهم ایمان نمی‌آورند»؟.

کهکشان‌‌های آسمانی در فضا بطور همیشه در حرکت بوده، و وسعت یافتن آن ادامه خواهد داشت. خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَٱلسَّمَآءَ بَنَيۡنَٰهَا بِأَيۡيْدٖ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ٤٧[الذاریات: ۴۷]. «و آسمان را توانمندانه(با قوت و قدرت) بر افراشتیم و بی‌گمان ما توسعه دهنده ایم(آنرا بیش از آن توسعه می‌دهیم و این توسعه دادن، پیوسته ادامه دارد)».

و اگر کسیکه علاقمند اطلاع بیشتر در این مسأله است به بخش(خداوند أ کیست) مراجعه نماید.

** بیشتر از صد سال می‌شود که انسان قادر به اختراع طیاره‌‌های شد که با ارتفاع بلند پرواز می‌نماید، از سوی دیگر به حقیقتی فزیکی مهم پی بردند که اگر انسان به هر پیمانه در هوا بلند برود نسبت آکسیجن و فشار هوا کاهش می‌یابد که در نتیجه انسان احساس سینه تنگی وخفقان می‌نماید، لیکن پیامبر بزرگ ما محمد ص که ناخوان بودند (۱۴۰۰) سال قبل در لابلای آیات قرآنی که از سوی پروردگار بزرگ بر ایشان نازل گردید به ما آگاهی دادند که خداوند أ هرکه را بخواهد هدایت، و هرکه را بخواهد گمراه میسازد و در این امر حکمتی است که خداوند توانا خودش در مورد بندگانش بهتر می‌داند، سپس خداوند بزرگ از وضعیت بد و ناگوار و دلتنگی گمراهان بما خبر داده می‌فرماید: ﴿فَمَن يُرِدِ ٱللَّهُ أَن يَهۡدِيَهُۥ يَشۡرَحۡ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِۖ وَمَن يُرِدۡ أَن يُضِلَّهُۥ يَجۡعَلۡ صَدۡرَهُۥ ضَيِّقًا حَرَجٗا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي ٱلسَّمَآءِ[الأنعام: ۱۲۵]. «پس هر که را که خداوند أ بخواهد هدایت کند، سینۀ وی را برای اسلام گشاده می‌کند، و هرکس را که - خداوند أ - بخواهد گمراه کند، سینه‌اش را تنگ می‌گرداند در نهایت تنگی، چنان که گویی به زحمت در آسمان بالا می‌رود».

** صدها سال قبل سوالاتی برای مردم خلق شدکه چرا خداوند أ خوردن حیوان مرده، و خون، و خوک را حرام قرار داده، و در چندین موضع از قرآن به پلیدی آن اشاره شده است، از جمله فرمودۀ خداوند أ : ﴿قُل لَّآ أَجِدُ فِي مَآ أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَىٰ طَاعِمٖ يَطۡعَمُهُۥٓ إِلَّآ أَن يَكُونَ مَيۡتَةً أَوۡ دَمٗا مَّسۡفُوحًا أَوۡ لَحۡمَ خِنزِيرٖ فَإِنَّهُۥ رِجۡسٌ أَوۡ فِسۡقًا أُهِلَّ لِغَيۡرِ ٱللَّهِ بِهِۦۚ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ غَيۡرَ بَاغٖ وَلَا عَادٖ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ١٤٥[الأنعام: ۱۴۵]. «بگو(ای پیامبر) در آنچه به من وحی شده است هیچ چیز بر خورنده‌ای که آن را می‌خورد حرام نمی‌یابیم مگر آن که مردار باشد(حیوان ذبح ناشده) یا خون ریخته(خون روان) یا گوشت خوک، زیرا که این(خوک) پلید است، یا آنچه که از روی فسق به هنگام ذبح به نام غیرالله بر آن برده شده باشد(بنام بتان) پس کسی که بدون سرکشی و زیاده خواهی ناچار – این محرمات- گردد، قطعاً پروردگار تو – بر شخص ناچار – آمرزندۀ مهربان است».

در نتیجۀ تحقیقات و پژوهش دانشمندان و پزشکان غذا که در این اواخر کشف نموده‌اند، برخی از غذا‌های است که سبب بیماری‌‌های خطرناکی میشوند. این اکتشافات (۱۴) قرن بعد از فرود آمدن قرآن کریم صورت گرفته است که به بعضی از آن اشاره می‌نماییم:

۱- حیوان یا پرندۀ مردار یا خود مرده: مقصد از حیوان و پرنده مردار آنست که ذبح ناشده و خود بخود مرده باشد. به غیر از ماهی که به مجرد بیرون آوردنش از آب می‌میرد وحلال است. دانشمندان کشف نموده‌اند که اگر حیوان یا پرندۀ ذبح نشود و خونش جاری نگردد، جسد آن به انباری از میکروب‌‌های گوناگون مبدل می‌گردد، زیرا در داخل روده‌‌های حیوان میکروب‌های زیادی موجود می‌باشد، و به مجرد مردن حیوان و جاری نشدن خون از بدنش، و ماندن خون در رگ‌ها و شریان‌‌های حیوان، میکروبها با تندی نشا و نمو نموده و اضافه می‌گردد، زیرا به مجرد مردن حیوان نیروی جسمانی، و کرویات سفید خون حیوان از کار و عمل باز مانده و از مقاومت در مقابل میکروبها عاجز می‌شوند، بنابراین اگر انسان گوشت چنین حیوان مردار و خود مرده را بخورد بدون شک خویش را در معرض بیماری‌‌های خطرناک قرار میدهد. زیرا جسم حیوان خود مرده و مردار مملو از میکروب است.

۲- خون ریخته شده: دانشمدان کشف نموده‌اند که خون روان یا ریخته شده از جسم حیوان و پرنده، با تندی به محیط حاصل خیزی میکروب‌ها مبدل میگردد، چنانکه سازش افرازات گرده‌ها با میکروب‌‌های بدبو و متعفن خون، در مدت کوتاهی سبب زهراگین شدن خون روان حیوان می‌گردد.

۳- گوشت خوک: همچنان دانشمندان کشف نموده‌اند که خوک به سبب کثیف و نجس بودنش، غذای متعفن و گندیده را دوست می‌دارد بنابر آن جسم وی پناگاه و قرارگاه خوبی برای کرم‌‌های کدودانه است. از اینرو بیشتر کسانیکه مبتلا به کرم کدودانه هستند ساکنین کشور‌های اروپایی‌اند که آنها در پرورش این حیوان پلید و خوردن گوشت آن علاقمند میباشند، همچنان ثابت شده کسانیکه از گوشت خوک استفاده میکنند مبتلا به مرض(توپکینا) شده سبب دندان دردی شدید بریشان میشود. چنانکه چنین مردمان، مبتلا به مرض(تراچیتور) شده که اکثراً بیمار به حالت مرگ میرسد. حالا در ذهن سوال مهم خطور می‌کند که آیا این همه معلومات دقیقی که در قرآن کریم وارد شده، از فکر و نظریۀ ناخوانی که قبل از (۱۴۰۰) سال زندگی می‌کرده سرچشمه می‌گیرد؟!.

دوم: در این قسمت به برخی از معجزه‌‌های قرآن کریم که از امور غیبی بما خبر داده اشاره می‌نماییم.خداوند می‌فرماید: ﴿سَنُرِيهِمۡ ءَايَٰتِنَا فِي ٱلۡأٓفَاقِ وَفِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّۗ أَوَ لَمۡ يَكۡفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُۥ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ٥٣[فصلت: ۵۳]. «زود است که آیات خود را به آنان بنمایانیم، در آفاق(در پهنای آسمان‌ها) و در نفس‌‌های آنان تا برای‌شان روشن شود که او خود حق است، آیا کافی نیست که پروردگارت خود بر هر چیزی گواه است»؟.

** در نخستین روز‌‌های هجرت پیامبر ص به مدینه منوره، نصارای روم نسبت به بت پرستان فارس، به دل‌های مسلمانان نزدیک بودند، زیرا آنها اهل کتاب بودند و مسلمانان امید داشتند و تا هنوز هم امیدوار اسلام آوردن آنها‌اند، چنانکه در ابتدای دعوت بسیاری از آنان به اسلام مشرف گردیدند، خداوند أ در مورد آنها وصیت خیر نموده می‌فرماید: ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ ٱلنَّاسِ عَدَٰوَةٗ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْۖ وَلَتَجِدَنَّ أَقۡرَبَهُم مَّوَدَّةٗ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّا نَصَٰرَىٰۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّ مِنۡهُمۡ قِسِّيسِينَ وَرُهۡبَانٗا وَأَنَّهُمۡ لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ٨٢ وَإِذَا سَمِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَى ٱلرَّسُولِ تَرَىٰٓ أَعۡيُنَهُمۡ تَفِيضُ مِنَ ٱلدَّمۡعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ ٱلۡحَقِّۖ يَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَٱكۡتُبۡنَا مَعَ ٱلشَّٰهِدِينَ٨٣[المائدة: ۸۲-۸۳]. «مسلماً یهودیان و مشرکان را دشمن‌ترین مردم نسبت به مسلمانان می‌یابی. و قطعاً مهربان‌ترین مردم نسبت مؤمنان کسانی را می‌یابی که گفتند: ما نصاراییم، این بدان سبب است که از آنان کشیشان و راهبانی هستند، و نیز – دوستی و محبت نصارا با مؤمنان – به سبب آن است که آنان کبر نمی‌ورزند، و چون اینان آنچه را بر این پیامبر نازل شده است بشنوند، می‌بینی که چشمانشان از اشک لبریز می‌شود، به سبب آنچه از حق شناخته‌اند، می‌گویند: پروردگارا! ما ایمان آورده‌ایم پس ما را در زمرۀ گواهان بنویس(ما را در شمار امت محمدص قرار ده)».

چند سال قبل از هجرت پیامبر اکرم ص به مدینه طیبه، در سال‌‌های (۶۱۱) و(۶۲۸) میلادی لشکر فارس بت پرست که معروف به امپراطوری ساسانی‌ها بود، بر لشکر روم پیروز گردید و مناطق تحت سیطرۀ آنها را در سال (۶۱۴) میلادی در تصرف خود درآورد از جمله شهر‌های انطاکیه و قدس، سپس در سال (۶۱۹) میلادی مصر را تصرف کردند و سر زمین مصر و دیگر مناطق همجوار آن از عهد اسکندر بزرگ به اینطرف در تصرف روم باقی ماند، و هنوز یکسال از هجرت پیامبر اکرم ص نگذشته بود که مسلمانان از پیروی فارس بت پرست بر روم نصارا غمگین شدند، لیکن خداوند أ بشارت برگشت پیروزی نصارای روم را به مسلمانان بوسیلۀ آیاتی از قرآن کریم خبر داد که در مدت کمتر از ده سال، روم بر فارس مجوسی غالب خواهد شد. طوریکه می‌فرماید: ﴿غُلِبَتِ ٱلرُّومُ٢ فِيٓ أَدۡنَى ٱلۡأَرۡضِ وَهُم مِّنۢ بَعۡدِ غَلَبِهِمۡ سَيَغۡلِبُونَ٣ فِي بِضۡعِ سِنِينَۗ لِلَّهِ ٱلۡأَمۡرُ مِن قَبۡلُ وَمِنۢ بَعۡدُۚ وَيَوۡمَئِذٖ يَفۡرَحُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ٤ بِنَصۡرِ ٱللَّهِ[الروم: ۲-۵]. «الف، لآم، میم، رومیان شکست خوردند در نزدیک‌ترین سر زمین، ولی آنان بعد از شکست‌شان به زودی غالب خواهند شد، در عرض چند سال، فرجام کار در گذشته و آینده از آن خداست، و آن روز – که رومیان پیروز شوند – مؤمنان شاد می‌شوند از نصرت الهی».

این آیات بر پیامبر اکرم ص در سال اول هجرت نازل گردید که مطابق (۶۲۲) میلادی بود. در سال (۶۲۹) میلادی یعنی بعد از گذشت هفت سال، خداوند أ وعدۀ خود را تحقق بخشید و لشکر پادشاه روم بر لشکر امپراطوری ساسانی‌‌های فارس پیروز شد، فارس در این جنگ چنان به شکست مواجه شد که همه سرزمین‌های تحت تصرف خود را از دست داده و شکست خورده برگشتند و سرزمین قدس و مصر دوباره در تصرف رومی‌ها قرار گرفت، و مسلمانان از این نصرت الهی خرسند شدند.

** موقف دیگر: پیامبر اکرم ص در روز‌های اول دعوت‌شان تحت حراست برخی از یاران‌شان قرار داشتند تا حیات ایشان از غدر غداران مصون بماند تا اینکه آیت ذیل نازل گردید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِ[المائدة: ۶۷]. «ای پیامبر! آنچه را از جانب پروردگارت به سویت نازل شده، ابلاغ کن، و اگر چنین نکنی، پیامش را نرسانده‌ای، و خدا ترا از گزند مردم (کفار) نگاه می‌دارد».

و از عایشه ل روایت شده است که فرمود: «رسول خدا ص از سوی اصحابشان مورد حراست قرار می‌گرفتند و چون آیۀ ﴿وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِنازل شد، سرخویش را از قبه بیرون آورده و خطاب به نگهبانان فرمودند: ای مردم! باز گردید زیرا خدای مرا در پناه نگهبانی خویش گرفت، و بعد از آن حراست آنحضرت ص از جانب یاران‌شان تا روز وفات‌شان توقف یافت، و ایشان با کمال اطمئنان در منزل‌شان زندگی به سر می‌بردند و به رغم کوشش‌های کفار و مشرکان بخاطر ترور آنحضرت ص همه کوشش‌ها به ناکامی انجامید، حتی قبل از نزول این آیت هم چندین بار مورد سوء قصد دشمنان اسلام قرار گرفتند ولی خداوند أ ایشان را در عصمت و پناه خود قرار داده بود. مثلاً هنگامیکه فیصلۀ ظالمانه در مورد کشتن پیامبرص صادر گردید جبرائیل ÷ از سوی پروردگار به ایشان وحی آورد و آنحضرتص را در جریان توطئۀ قریش قرار داد و اینکه خداوند أ به ایشان اجازه هجرت داده است و زمان هجرت را نیز تعین نموده فرمود: در این شب در همان بستری که می‌خوابیدی، مخواب. پارلمان مکه به اتفاق آراء به این نظریۀ ظالمانه موافقه نمودند که از هر قبیله یک جوان چست و چالاک را که در میان‌شان دارای شرف و نسب باشد، برگزینند و بدست هر کدام از آنان شمشیر بران بدهند و آنان، بر او همچون یک مرد یورش آورده و همچون یک مرد بر او ضربه زده او را بکشند و به این ترتیب از شر او آسوده می‌شوند، زیرا هرگاه آنان چنین کنند، خون او در تمام قبیله‌ها پراگنده میشود و فرزندان عبد مناف نمیتوانند با تمام اقوام بجنگند. رسول اکرم ص در شب هجرت به علی بن ابی طالب س فرمودند: «بر بسترم بخواب و با این چادر سبز من خود را بپوشان و در آن بخواب، زیرا آنان بتو زیانی رسانیده نمی‌توانند. پس از آن آنحضرت ص از خانه بیرون آمده و از میان صف‌‌های‌شان گذشته و مشت خاکی را برداشتند که بر سرشان می‌پاشیدند وخداوند أ نیز نور چشم‌‌های‌شان را گرفت و ایشان را ندیدند، و رسول اکرم ص در آن لحظات این آیت را تلاوت می‌نمودند: ﴿وَجَعَلۡنَا مِنۢ بَيۡنِ أَيۡدِيهِمۡ سَدّٗا وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ سَدّٗا فَأَغۡشَيۡنَٰهُمۡ فَهُمۡ لَا يُبۡصِرُونَ٩[یس: ۹]. «- و راه خیر را- از پیش و پس آنها سد کردیم و بر چشم و هوششان هم پرده افگندیم که هیچ نمی‌بینند». کسی از آنان باقی نماند مگر آنکه بر سرش از آن خاک نهاده شد، سپس به خانۀ ابوبکر صدیق س رفتند، آنحضرت همراه ابوبکر صدیق س شبانگاهان بیرون شدند تا اینکه در مسیر راه یمن خود را به غار ثور رسانیدند، محاصره کننده گان نیز در انتظار بودند و دقیقه شماری می‌کردند و پیش از آنکه آن لحظه فرا رسد، فضای ناکامی و شکست حکم فرما شد. زیرا مردی که همراه ایشان نبود و آنان را در جلو دروازۀ خانۀ آنحضرت ص مشاهده نمود، نزدشان رفته و به آنان گفت: نا امید شدید و زیانکار گشتید، بخدا که از کنار شما گذشته و بر سر‌های شما خاک پاشید و به جایی که میخواست رفت، گفتند: بخدا که او را ندیده‌ایم و برخاستند و خاک را از سرشان تکاندند. لیکن با آن هم از سوراخ دروازه نگریسته علی س را دیده و گفتند: بخدا این محمد است که خوابیده در حالیکه چادرش بر بالای اوست و همینگونه درنگ کردند تا اینکه صبح شد و علی س از خواب برخاست و آنان مضطرب گردیده و از او در مورد رسول الله ص پرسیدند و او گفت: من در مورد ایشان اطلاعی ندارم. و بلافاصله متأکد شدند که آنحضرت ص و ابوبکر صدیق س مکه را ترک کرده‌اند، از اینرو تمام راه‌‌های خروج مکه را از هر سو بسته و زیر نظارت شدید خویش قرار دادند. لیکن خداوند أ پیامبرش را عزت بخشید چه آنانی که ایشانرا تعقیب می‌کردند با اینکه در میان آنان و ایشان چند گامی بیشتر فاصله نبود، خوار و ذلیل بازگشتند، خداوند أ این جریان را در کتاب با عظمتش چنین بیان می‌کند: ﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدۡ نَصَرَهُ ٱللَّهُ إِذۡ أَخۡرَجَهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَيۡهِ وَأَيَّدَهُۥ بِجُنُودٖ لَّمۡ تَرَوۡهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلسُّفۡلَىٰۗ وَكَلِمَةُ ٱللَّهِ هِيَ ٱلۡعُلۡيَاۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ٤٠[التوبة: ۴۰]. «اگر او را یاری ندهید، قطعاً خداوند أ او را نصرت داد، آن‌گاه که کافران او را بیرون کردند و او نفر دوم از دو تن بود هنگامی که این دوکس در غار بودند، آن گاه که می‌گفت(پیامبر) به یار خود (ابوبکرصدیق) اندوهگین نباش که خدا با ماست، پس خداوند أ آرامش خود را بر او فرو فرستاد و کلمۀ کسانی را که کفر ورزیدند – فروتر ساخت، و کلمۀ خداست که برتر است و خداوند أ غالب و حکیم است». و هرکسی غار ثور را مشاهده کند- بنده نیز از کسانی‌ام که آنرا مشاهده و داخل آن شده ام- در خواهد یافت که عبارت از سنگ بزرگی است که در قلۀ کوه ثور قرار دارد، و کوه ثور در جنوب مکه و در مسیر راه یمن قرار دارد،. دهن غار در پایین سنگ قرار داشته و اگر کسی بخواهد داخل آنرا مشاهده کند لازم است خود را خم نماید، ارتفاع دهن غار ما بین شصت تا هفتاد سانتی تخمین شده که اگر کسی بخواهد داخل غار گردد باید روبه سینه یا بر تختۀ پشت افتاده داخل گردد، اما ارتفاع داخل غار از زمین آن تا سقفش تقریباً یک متر است و کسیکه در داخل آن باشد ایستاده شده نمی‌تواند و باید بنشیند، ثانیا این غار گنجایش بیشتر از سه نفر را ندارد، این بود صفات غاری که پیامبر اکرم ص با یارش ابوبکرصدیق س در آن پناه بردند تا از نظر تعقیب‌کنندگان کفار قریش پنهان شوند، ایشان با ابوبکرصدیق سه شبانه روز را گذشتاندند. طوریکه قبلاً یادآور شدیم، هنگامیکه کفار قریش کشف نمودند که آنحضرت و ابوبکر صدیق س از مکه بیرون رفتند، آثار قدم‌های آنها را تعقیب نموده که بلاخره به دهن غار انجامید لیکن ابوبکر آثار قدم‌های‌شان که در نزدیکی غار وجود داشت توسط شاخۀ درخت محو نموده بود. (در این مورد بعضی روایاتی ذکر شده که صحت و عدم آن ثابت نشده لیکن برخی از مورخان و مفسران آنرا مکرراً یاد آورشده‌اند) بعد از آنکه پیامبر ص و یارشان داخل غار گردیدند خداوند أ عنکبوتی را دستور داد تا دهن غار را با بافتن خانه خود ببندد، سپس کبوتری آمده و برای خود آشیانۀ در اولین قسمت دهانۀ غار آماده ساخته و تخم هم گذاشت و بر آن نشست و این حوادث به فرمان الهی در کمترین مدت صورت گرفت و هنگامیکه تعقیب کنندگان در قلۀ کوه ثور نزدیک غار رسیدند و در حالیکه آثار قدم‌های پیامبر ص و ابوبکرصدیق س ناپدید شده بود چهار اطراف را نگاه کردند. تا اگر به نتیجه‌ای برسند. لیکن نا امید شدند، و هنگامیکه طرف پایین نظر انداختند دیدند که دهن غار با رشته‌‌های عنکبوت بافته شده و کبوتری هم در آشیانۀ بر تخم‌‌های خویش نشسته است. با دیدن این حالت متیقن شدند که این آشیانه و جال عنکبوت از چند هفته قبل است و کار امروز و دیروز نیست، بنابر این وجود پیامبر ص و یارشان را بعید دانسته نا امید و ناکام برگشتند و ندانستند آنها کجا‌اند؟ اما اگر یکی از آنها با چشمش به داخل غار نظر می‌افگند، بدون تردید آنها را می‌دید.

این خود معجزه‌ای بود که خداوند أ بوسیلۀ آن پیامبرش ص را نجات داده عزت بخشید، چه آنانی که ایشانرا تعقیب می‌کردند با اینکه در میان آنان و ایشان چند گامی بیشتر فاصله نبود، خوار و ذلیل بازگشتند. و خداوند أ پیامبرش را از گزند آنها در امان نگهداشت، چنانکه آیات قران کریم بر این مسالۀ تأکید می‌نماید. خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَإِذۡ يَمۡكُرُ بِكَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لِيُثۡبِتُوكَ أَوۡ يَقۡتُلُوكَ أَوۡ يُخۡرِجُوكَۚ وَيَمۡكُرُونَ وَيَمۡكُرُ ٱللَّهُۖ وَٱللَّهُ خَيۡرُ ٱلۡمَٰكِرِينَ٣٠[الأنفال: ۳۰]. «و یاد کن هنگامی را که کافران در بارۀ تو نیرنگ می‌کردند تا ترا به بند کشند یا بکشند یا اخراج کنند و آنان مکر می‌کردند و خداوند أ هم مکر می‌کرد (نیرنگ‌‌های‌شان را بی‌اثر می‌کرد) و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است».

** حادثه دیگری قبل از نزول آیت عصمت واقع شد و به ناکامی پیوست. چون آتش جستجو از پیامبر ص و یارشان فرونشست و کار دسته‌‌های مراقبت و باز رسی متوقف شد، آنها بخاطر بچنگ آوردن پیامبراسلام جایزۀ پرقیمتی را تعیین نمودند که اگر هر کسی آندو را در راه‌‌های مکه و مدینه زنده و یا مرده به مکه بیاورد حایز این جایزه شمرده خواهد شد. در میان مردم کسانیکه تلاش داشتند تا جایزه را بدست آورند یکی هم سراقه بن مالک از بنی مدلج است که در اسپ سواری و تیراندازی نظیری نداشت. سراقه خودش چنین حکایت می‌کند: وقتیکه از جایزه بزرگ که کفار مکه آنرا تعین نموده بودند آگاه شدم در جستجوی پیامبر اسلام و صاحبشان افتادم، روزی بمن خبر رسید که سیاهی در کنارۀ بحر بنظر می‌خورد، من دانستم که ایشان همان کسانی‌اند که کفار در جستجوی شان‌اند پس با تندی بر اسپم سوار شده و به آنان نزدیک شدم و اسپم مرا بر زمین انداخت، باز بر اسپم سوار شدم و دوباره به آنها نزدیک شدم بگونۀ که قرائت رسول الله ص را می‌شنیدم، دیدم که پا‌های اسپم تا زانو به زمین فرو رفت و از آن افتادم و باز آنرا راندم و برخاست، در حالیکه به آسانی نمیتوانست دست‌‌های خود را بیرون کشد، پس از ایشان امان خواستم. آنان ایستادند و من بر اسپم سوار شدم تا به ایشان رسیدم و هنگامیکه این حوادث را مشاهده کردم، در دلم یقین نمودم که رسول الله ص در کارش چیره و پیروز می‌شود و به ایشان گفتم: قومت برای دستگیری تو جایزه مانده‌اند، و با ایشان در مورد قصدی که مردم نسبت به ایشان دارند صحبت کردم و ایشان فرمودند: «ما را از دیدن مردم پنهان دار» و از ایشان خواستم که برای من امان نامۀ نویسند و آنحضرت ص عامر بن فهیره را مامور نمودند و او بر پارۀ پوستی آنرا نوشت و پس از آن آنحضرت ص به راه خویش ادامه دادند، سراقه به مکه برگشت و مردم را دید که در جستجوی آنحضرت ص برآمده‌اند و به آنان گفت: من خبر راست را برای شما آورده‌ام در اینجا در عوض شما من تلاشم را در جستجو او به اندازۀ کافی بعمل آورده‌ام و به این ترتیب کسیکه در آغاز روز در تلاش دستگیری‌شان بود، در پایان روز به نگهبان‌شان مبدل گردید. در روایت دیگر آمده هنگامیکه پیامبر ص امان نامه را به سراقه دادند و سراقه دستش را پیش نمود تا نامه را بگیرد، آنحضرت ص بوی فرمودند: «چطور است اگر دستبندی کسرا (شاه فارس) را در مچ دستت ببندم؟» سپس بعد از گذشت روزها و سال‌ها که اسلام نیرومند شده و در هر گوشه و کنارجهان پخش گردید، و سراقه ایمان آورد و برآن ثابت قدم ماند، و آنحضرت ص نیز جهان را وداع گفته به رفیق اعلی پیوستند، ابوبکرصدیق س خلافت را بدست گرفت و عمر س را از قصه امان نامه و وعدۀ آنحضرت ص بوی آگاه ساخت، سپس هنگامیکه حضرت عمر فاروق س خلیفه مسلمانان تعین گردید و سر زمین‌‌های شام و عراق و فارس در تصرف لشکر مسلمانان قرار گرفت و مسلمانان با غنایم بی‌شماری به مدینه باز گشتند، در میان غنایم تاج و دستبند پادشاه ساسانی هم وجود داشت که از طلا و نگینه‌‌های گران ساخته شده بود، هنگامیکه عمر فاروق س آنرا مشاهده کرد چشمانش پر از اشک شده فرمود: سراقه کجاست؟ وی را نزدم بیاورید. وقتیکه سراقه حاضرشد، عمر س دستبند‌های کسرا را گرفته به او تسلیم نموده فرمود: اینچنین شنیده بودم که پیامبرخدا ص سراقه را قبل از هجرت بسوی مدینه مژده این دستبند‌ها را داده بودند: (چطور اگر دستبند کسرا را در مچ دستت ببندم)؟ به این ترتیب وعده آنحضرت ص به سراقه تحقق یافت. پیامبراکرم ص این وعده را به سراقه زمانی دادند که در ضعیف‌ترین مراحل دعوت قرار داشتند و سراقه هم از جمله کسانی بود که تصمیم قتل آنحضرت را داشت و کسی این را هم نمی‌دانست که آیا سراقه اسلام خواهد آورد یانه؟ در چنین وضعی آنحضرت ص به سراقه وعدۀ دستبند بزرگترین امپراطور دنیا را می‌دهند که سراقه در خیالش هم نمیگذشت که روزی دستبند امپراطوری را بدست خواهد کرد، و اگر از این وعده هر کسی از کفار مکه آگاه میشد حتماً میگفت این شخص دیوانۀ بیش نیست، چگونه شخصی که پارچه نان خشک هم ندارد تا شکم خویش را سیر کند همچو وعده بزرگ میدهد، نه خیر! ایشان فرستاده و تایید شده از جانب پروردگار عالم است خداوندی که هر چیز در تصرفش قرار دارد، و پادشاهی و دارایی را هم اوتعالی به کسرا بخشیده است. قسمیکه می‌فرماید: ﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ مَٰلِكَ ٱلۡمُلۡكِ تُؤۡتِي ٱلۡمُلۡكَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ ٱلۡمُلۡكَ مِمَّن تَشَآءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُۖ بِيَدِكَ ٱلۡخَيۡرُۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٢٦[آل عمران: ۲۶]. «بگو(ای محمد) بارخدایا، ای مالک ملک هر آن کس را که بخواهی، فرمانروایی می‌بخشی و از هرکه بخواهی فرمانروایی را می‌گیری، هرکه را بخواهی عزت می‌بخشی و هرکه را بخواهی خوار می‌گردانی، همۀ خیر به دست توست، و تو بر هر چیز توانایی».

پیامبر ص از احوال و اخبار آینده به امر و ارادۀ خداوند أ خبر می‌دهند طوریکه پیامبران پیشین به امر و ارادۀ خداوند أ احیانا از آینده خبر می‌دادند. در این زمینه خداوند در آیۀ ۲۶و۲۷ سورۀ جن چنین می‌فرماید: ﴿عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ فَلَا يُظۡهِرُ عَلَىٰ غَيۡبِهِۦٓ أَحَدًا٢٦ إِلَّا مَنِ ٱرۡتَضَىٰ مِن رَّسُولٖ فَإِنَّهُۥ يَسۡلُكُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦ رَصَدٗا٢٧[الجن: ۲۶-۲۷]. «دانای غیب است پس هیچ کس- از خلقش - را بر علم غیبش آگاه نمی‌سازد».

** بعد از نزول آیت عصمت، تلاش‌های خصمانه پیهم بخاطر قتل آنحضرت ص صورت گرفت که همه به ناکامی مواجه شد، از جمله تلاش و سعی یهود خیبر در زهرآگین نمودن غذای آنحضرت ص که این دسیسه را جبرئیل امین به ایشان خبر داد تا از آن نخورند، همچنان روزی آنحضرت به تنه درختی تکیه نموده بودند و شمشیر‌شان بر شاخۀ درخت آویزان بود، ناگهان شخصی شمشیر ایشان را از غلافش کشیده و رو بطرف آنحضرت ص ایستاد وگفت: ای محمد! حالا چه کسی ترا از من نجات می‌دهد؟ فرمودند: خداوند مرا از شر تو نجات می‌دهد، و شمشیر از دست آن مرد افتید.

و از انس س روایت شده که زنی یهودی گوسفند زهراگین را نزد آنحضرت ص آورد و ایشان از آن خوردند، سپس زن را حضور آنحضرت ص آوردند و ایشان از وی پرسیدند: چرا اقدام به این کار کردی؟ گفت، می‌خواستم ترا بکشم. فرمودند: (خداوند أ ترا به این کار قادر نمی‌سازد) با وجود اینکه چند بار مورد حمله و هدف دشمن قرار گرفتند و خانه‌‌های ایشان از شاخه‌‌های درخت خرما ساخته شده بود که دشمن به آسانی میتوانست بالایشان داخل گردد مگر طبق وعدۀ خداوند أ بر حفظ و عصمت پیامبر، دشمن هرگز قادر به عملی نمودن سوء قصدها نشدند. این وعدۀ عصمت به دیگران داده نشده است، حتی برای سه خلیفۀ اسلام، عمر س ، عثمان س وعلی س که بطور ناگهانی به شهادت رسیده‌اند. و بر همین گونه هر پادشاه و در هر زمانی که بوده مورد سوء قصد قرار گرفته‌اند و به قتل رسیده‌اند و قلعه‌‌های مستحکم و نگهبانان مسلح جلو آنرا گرفته نتوانسته است.

** و از نشانه و معجزه‌‌های که قرآن کریم از حوادث آینده خبر و آگاهی میدهد و بمثابه مکاشفه و الهام خداوند أ برای پیامبران بویژه پیامبر آخر زمان محمد ص است، حفاظت قرآن کریم تا روز قیامت است طوریکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩[الحجر: ۹]. «بی‌تردید ما این قرآن را نازل کرده‌ایم و قطعاً ما خود نگهبان آنیم».

مراد از ذکر در آیت فوق قرآن کریم است که از هرگونه اشتباه و تحریف و افزودن و کاستن محفوظ است، آری! این ویژگی مهم قرآن کریم است که حق تعالی عهده دار حفظ و نگهداشت آن گردیده است، بر خلاف کتاب‌‌های پیشین که علما و روحانیون مأمور حفظ آنها بودند، ولی امانت را رعایت نکرده و آن کتابها را تبدیل و تحریف نمودند، بلکه حتی کار را بدآنجا رساندند که اصل آن کتابها نابود و ناپدید شد و امروز دیگر اثری از آنها برجا نمانده. هنگامیکه قرآن کریم بر پیامبر ما ص نازل گردید دانستند که یهود و نصارا در کتاب‌‌های‌شان تغیر و تحریف آورده‌اند همچنان وقتیکه علما و دانشمندان اهل کتاب به اسلام مشرف گردیدند این حقیقت را برملا نموده اظهار کردند که در انجیل و تورات بسیار تحریف و تغیر رخ داده طوریکه قرآن کریم هم بر این واقعیت تاکید نموده است. به این ترتیب دل پیامبر و یاران‌شان و همه مسلمانان آرام گرفت که قرآن کریم تا روز قیامت از هرگونه زیادت و نقصان و تحریف در امان است، زیرا خداوند أ برحفظ آن تعهد نموده است و حالا بعد از گذشت (۱۴۰۰) سال از وفات پیامبراکرم ص تا امروز، در هرگوشه و کنار جهان یک قرآن است بلکه تا روز رستاخیز می‌باشد، که هیچ تغیری در هیچ یک از مصاحف آن وجود ندارد و نخواهد داشت، زیادت و نقصان، تحریف و تبدیل در آن صورت گرفته نمیتواند، نه آیتی اضافه شده و نه هم کاسته شده و همۀ آن همان است که بر پیامبر خدا ص نازل گردیده بود، شما میتوانید از مسلمانی که در کوه‌های‌اندیز امریکای جنوبی زندگی می‌کند از طریق تلفونی با او در تماس شده و در مورد آیتی و یا شمارۀ آن وکلمات آن از وی بپرسید، عین آیت و عین شماره و عین کلمات را برایتان که شما بدست دارید می‌خواند که نه حرفی و نه کلمه‌ای و نه عبارتی از آن کم و یا زیاد نشده است. بعضی از دشمنان اسلام در طول تاریخ چند بار کوشیده‌اند تا در قرآن تحریف یا تغیری ایجاد کنند لیکن در آغاز کوشش‌‌های‌شان افشا شده و هزاران عالم و حافظ قرآن در برملا نمودن عداوت آنها با قرآن اقدام نموده‌اند و کوشش‌‌های آنها را ناکام ساخته‌اند، همچنان در این اواخر برخی دیگر از مردمان مجهول در شبکه‌‌های انترنت کوشیده‌اند تا در آیات قرآن تغیر و یا تحریف و یا کمی وزیادت وارد کنند ولی توسط مسلمانان بیدار توطئه و دسایس آنها در خود شبکه‌‌های انترنیتی فوراً افشاء می‌گردد، و به این ترتیب صدق فرمودۀ اوتعالی تحقق می‌یابد، طوریکه وعده فرموده است: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩[الحجر: ۹]. «بی‌تردید ما این قرآن را نازل کرده‌ایم و قطعاً ما خود نگهبان آنیم».

بنابراین قبل از اینکه قرآن کریم در کتاب‌ها و صحیفه‌ها محفوظ باشد، در سینه‌‌های مؤمنان محفوظ است زیرا خداوند أ حفظ آنرا برای مسلمانان آسان گردانیده است حتی کسانیکه به زبان عربی صحبت نمی‌کنند، قرآن را به آسانی حفظ می‌نمایند. به همین خاطر کودکانیکه سن‌شان کمتر از ده سال است قرآن کریم را بطور کامل حفظ نموده‌اند.

در مقابل، تورات و انجیل را ببینید که بعد از گذشت زمانی کم از وفات موسی ÷ و بلند رفتن عیسی ÷ نه تنها در آنها تغیر و تحریف رخ داد، بلکه نسخه‌‌های تقلبی متعدد آن رویکار شد که متن برخی، با دیگری هیچ سر نخورده، زیادت و کمی در آن بطور آشکار مشاهده میگردد. از اینرو ما از برادران اهل کتاب (نصارا) این سوال منطقی را می‌پرسیم و پاسخ عاقلانه و حکیمانه را از آنها خواستاریم: انجیلی که بر عیسی ÷ فرو فرستاده شده امروز کجاست؟ آیا انجیل متا است یا انجیل یوحنا؟ آیا انجیل مرقس است یا انجیل لوقا؟ یا اینکه انجیل برناپاست! که تلاش نمودید آنرا پنهان نمایید، لیکن خداوند قادر آنرا به عالم آشکار ساخت، با آنکه انجیل برناپا نیز از تحریف و تبدیل سالم بدر نرفته است. شما چهار انجیلی دارید که همۀ آن در میان شما روی دست‌ها قرار داشته و منتشر است، در حالیکه یکی با دیگرآن تفاوت زیاد داشته بلکه در بعضی موارد کمی و زیادت و بهم خوردگی‌ها و تضاد در افکار و نظریات آن بنظر می‌خورد!!.

ما از شما جواب منطقی و عاقلانه این سوال را می‌خواهیم. طوریکه میدانید زمانی تعداد انجیل‌ها به هفتاد می‌رسید، سپس به چهار انجیل کاهش یافت! پس انجیل صحیح و درست عیسی ÷ در میان انجیل‌‌های بهم خوردۀ شما حالا کجاست؟

آیا وجود این همه انجیل‌‌های متناقض و ناسازگار در متن و افکار، دلیل واضح و مؤکد بر این نیست که حتی یکی از این انجیل‌ها، انجیل اصلی و صحیحی که بر عیسی ÷ نازل گردیده بود، نیست؟ این همان انجیل‌‌های است که علما و دانشمندان تحریفگرتان با قلم‌های‌شان، موافق هوا و هوس و مصلحت خویش آنرا نگاشته‌اند. خداوند قادر و توانا که پروردگار و آفریدگار ما و شما است، در قرآن کریم شما را چنین مخاطب قرار میدهد: ﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ قَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمۡ كَثِيرٗا مِّمَّا كُنتُمۡ تُخۡفُونَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَيَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖۚ قَدۡ جَآءَكُم مِّنَ ٱللَّهِ نُورٞ وَكِتَٰبٞ مُّبِينٞ١٥ يَهۡدِي بِهِ ٱللَّهُ مَنِ ٱتَّبَعَ رِضۡوَٰنَهُۥ سُبُلَ ٱلسَّلَٰمِ وَيُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ بِإِذۡنِهِۦ وَيَهۡدِيهِمۡ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ١٦[المائدة: ۱۵-۱۶]. «ای اهل کتاب! پیامبر ما(حضرت محمدص) به‌سوی شما آمده است تا بسیاری از آنچه را از کتاب آسمانی(تورات و انجیل) پنهان داشته‌‌اید برشما روشن کند و از بسیاری- دیگر اموری که پنهان داشته اید- در می‌گذرد یقیناً از جانب الله نوری و کتاب روشنی برای شما آمده است که خداوند أ به سبب آن، کسانی را که از رضای او پیروی میکنند به‌سوی راه‌های سلامت رهنمون میگردند و آنان را به اراده- و توفیق - خویش از تاریکی‌ها(کفر و شرک و نفاق و فسق و فجور) به‌سوی نور(اسلام) بیرون می‌برد و به راهی راست هدایت‌شان میکند». همچنان فرمودۀ اوتعالی: ﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لِمَ تَلۡبِسُونَ ٱلۡحَقَّ بِٱلۡبَٰطِلِ وَتَكۡتُمُونَ ٱلۡحَقَّ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٧١[آل عمران: ۷۱]. «ای اهل کتاب! چرا حق را به باطل درمی‌آمیزید و – چرا – حقیقت را کتمان می‌کنید، با آن که خود می‌دانید- که رسول خداص برحق است-». همچنان خداوند أ در مورد شما می‌فرماید: ﴿أَفَتَطۡمَعُونَ أَن يُؤۡمِنُواْ لَكُمۡ وَقَدۡ كَانَ فَرِيقٞ مِّنۡهُمۡ يَسۡمَعُونَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُۥ مِنۢ بَعۡدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ٧٥[البقرة: ۷۵]. «آیا طمع دارید(ای مومنان)! که یهودیان به شما ایمان بیاورند؟ با آن که گروهی از آنان کلام خدا(تورات) را می‌شنوند، پس آن را بعد از فهمیدنش تحریف می‌کنند و خودشان هم می‌دانستند».

پس کجاست عقل‌‌های سلیم؟ وکجاست تمیز نمودن بین صحیح و غلط، و بین ممکن و ناممکن، و بین راست و دروغ، و بین حق و باطل؟ وکجاست هوشیاری و دانایی خرد مندان!.

** مسئله دیگری که در قرآن کریم ذکر شده و خداوند أ اصحاب پیامبر ص را از آن آگاه ساخت و با گذشت زمان به اثبات رسیده است اینست که پیامبری بعد از حضرت محمد ص نیست، قسمیکه خداوند أ فرموده است: ﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِكُمۡ وَلَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَۗ وَكَانَ ٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٗا٤٠[الأحزاب: ۴۰]. «محمدص پدر هیچ یک از مردان شما نیست ولی فرستاده خدا وخاتم پیامبران است و خداوند أ به همه چیز داناست».

حالا میخواهیم در فرموده اوتعالی که پیامبراکرم ص خاتم پیامبران‌اند، وقفه نموده و در آن باندیشیم. چنانکه کتاب‌‌‌های آسمانی، تورات و انجیل هم به آن اشاره نموده‌اند اینکه پیامبران ÷ از ابراهیم ÷ آغاز تا عیسی بن مریم ÷ پی همدیگر فرستاده شده‌اند و فاصلۀ زمانی میان آنها کوتا میبود، وگاهی هم خداوند أ دو یا سه پیامبر را در یک وقت و زمان، برای یک امت فرستاده است طوریکه در سورۀ یاسین می‌فرماید: ﴿وَٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلًا أَصۡحَٰبَ ٱلۡقَرۡيَةِ إِذۡ جَآءَهَا ٱلۡمُرۡسَلُونَ١٣ إِذۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَيۡهِمُ ٱثۡنَيۡنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزۡنَا بِثَالِثٖ فَقَالُوٓاْ إِنَّآ إِلَيۡكُم مُّرۡسَلُونَ١٤[یس: ۱۳-۱۴].

«و برایشان از اصحاب قریه مثلی بیان کن، آن گاه که فرستادگان به آن قریه آمدند، آنگاه که دوتن به سویشان فرستادیم، ولی آن دو را دروغگو شمردند، سپس آنان را با فرستاده سومین تایید کردیم پس رسولان گفتند: هرآینه ما بسوی شما به پیامبری فرستاده شده ایم».

و طوریکه لوط ÷ همزمان با ابراهیم ÷ فرستاده شد، اما پیامبراکرم ص تا حال که(۱۴۰۰) سال از وفات ایشان می‌گذرد لیکن پیامبری بعد از ایشان فرستاده نشد و نخواهد شد، مگر اینکه دروغگویان و دجلان ادعای نبوت کنند. چنانکه در زمان خود آنحضرت ص مدعیان نبوت ظهور کرده بودند.

** همچنان یکی از معجزه‌‌های قرآنی که خداوند أ از حوادث و وقایع آینده مردم را بوسیلۀ آن و با زبان پیامبراکرم ص آگاهی میدهد، قصۀ غرق شدن فرعون مصر و سالم ماندن جسد وی تا امروز است، تاکه علامۀ قدرت الهی و درس عبرت برای جهانیان گردد. هنگامیکه فرعون نزدیک غرق شدن شد و متیقن گردید که هلاک شدنی است و راه‌‌های نجات همه مسدود گردیده است اسلامش را اعلان نمود. لیکن چنین ایمان به صاحبش نفعی نمی‌رساند، طوریکه خداوند أ در مورد وی فرموده است: ﴿وَجَٰوَزۡنَا بِبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱلۡبَحۡرَ فَأَتۡبَعَهُمۡ فِرۡعَوۡنُ وَجُنُودُهُۥ بَغۡيٗا وَعَدۡوًاۖ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَدۡرَكَهُ ٱلۡغَرَقُ قَالَ ءَامَنتُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱلَّذِيٓ ءَامَنَتۡ بِهِۦ بَنُوٓاْ إِسۡرَٰٓءِيلَ وَأَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ٩٠ ءَآلۡـَٰٔنَ وَقَدۡ عَصَيۡتَ قَبۡلُ وَكُنتَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ٩١ فَٱلۡيَوۡمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنۡ خَلۡفَكَ ءَايَةٗۚ وَإِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ عَنۡ ءَايَٰتِنَا لَغَٰفِلُونَ٩٢[یونس: ۹۰-۹۲]. «و بنی اسرائیل را از دریا گذراندیم، پس فرعون و لشکریانش از راه ستم و تجاوز، آنان را دنبال کردند تا وقتی که – فرعون – در شرف غرق شدن قرار گرفت – و آب تا دهانش بلا آمد، - گفت: ایمان آوردم که هیچ معبودی بجز آن که بنی اسرائیل به او ایمان آورده‌اند، نیست و- گفت- من از مسلمانانم، اکنون؟ (آیا اکنون ایمان می‌آوری) در حالیکه پیش از این نافرمانی می‌کردی و از تبهکاران بودی؟ پس امروز ترا با جسدت می‌رهانیم(ترا با جسد بی‌روحت از دریا بیرون می‌آوریم) تا برای کسانیکه از پی تو می‌آیند، آیتی باشی(نشانۀ قدرت ما باشی) بی‌گمان بسیاری از مردم از آیات ما غافلند».

آرا و نظریات تاریخ نویسان در مورد شخصیت فرعون مصر که غرق شد، متفاوت است، برخی از آنان گفته‌اند که نام وی(رمسیس دوم) است و برخی دیگر گفتند که نام وی (منبتاح) بود، بهرحال چه نام وی رمسیس باشد یا منبتاح، در زمان نزول این آیت بر پیامبراکرم ص قبل از(۱۴۰۰) سال هیچکسی در جهان نمیدانست که جسد فرعون غرق شده در کجاست؟ و آیا جسد وی سالم مانده بدون اینکه به خاک مبدل گردیده باشد؟ تا صدق فرموده خداوند أ که فرمود: (پس امروز ترا با جسدت می‌رهانیم تا برای کسانیکه از پی تو می‌آیند، آیتی باشی) محقق گردد. جسد‌‌های حاکمان فراعنه که همزمان با بیرون شدن بنی اسرائیل با موسی ÷ از مصر، زندگی داشتند، مومیایی شده در قبرستان وادی ملوک در(طیبه) در کنار رود نیل مدفون بودند که امروز در مقابل شهر اقصر قرار دارد. سپس بخاطر اینکه فرمودۀ خداوند قادر و توانا محقق گردد(تا برای کسانیکه از پی تو می‌آیند، آیتی باشی) جسد‌‌های آنها در اواخر قرن نزدهم مومیایی شده کشف گردید و هیچ آسیبی در این مدت به آنها نرسیده است. حالا اگر فرعون غرق شده رمسیس باشد یا منبتاح، در هر دو صورت فعلاً جسد وی در تابوتی که در موزیم شاهی مصر، داخل صالون آثار مومیایی شده واقع در میدان آزادی قاهره موجود است و روزانه هزاران شخص جسد وی را سالم و بدون هیچ تغیری مشاهده می‌کنند و به این ترتیب صدق خبری که قرآن کریم (۱۴۰۰) سال قبل آنرا به آگاهی رسانده بود محقق گردیده . چنانکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿فَٱلۡيَوۡمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنۡ خَلۡفَكَ ءَايَةٗۚ وَإِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ عَنۡ ءَايَٰتِنَا لَغَٰفِلُونَ٩٢[يونس: ۹۲] ﮊ «پس امروز ترا با جسدت می‌رهانیم(ترا با جسد بی‌روحت از دریا بیرون می‌آوریم) تا برای کسانیکه از پی تو می‌آیند، آیتی باشی(نشانۀ قدرت ما باشی)».

سوم: از جمله معجزه‌‌های قرآنی یکی هم حکایات انبیای پیشین است که از ابتدای خلقت زمین و فرود آمدن آدم وحوا به زمین، و برانگیخته شدن پیامبران از نوح تا موسی و سلیمان و داود و عیسی ابن مریم، و آنچه را یهود و نصارا بعد از آنها مرتکب شده‌اند می‌باشد، و همه حکایات و قصه‌ها و وقایع تاریخی گذشته را پیامبر بزرگ اسلام که ناخوان بودند ذکر نموده‌اند که با بسیاری روایات تورات و انجیل و تاریخ یهود موافقت دارد هرچند برخی از اختلافات ناچیزی وجود دارد. که آن هم به سبب تحریفات و تغیراتی که در آنها وارد گردیده است و تنها قرآن کریم مرجع موثق و با اعتمادی است که حتی برای یهود و نصارا حوادث و وقایع تاریخی آنها را با ذکر گوشه‌‌های از تاریخ محو شدۀ‌شان بیان می‌دارد.

چهارم: و از معجزات قرآن کریم در تنظیم جامعه و ادارۀ آن، وگذاشتن اصول و قوانین جنایی و مدنی اینست که کلیه احکام آن عادلانه بوده و سازگار و مناسب با همه احوال و اوضاع اجتماعی، و امور جنایی و مدنی است، احکام و قوانین شریعت اسلامی موافق هر زمان و مکان بوده مصالح همه را تا روز رستاخیز مراعات میکند، آیا این قانون از جانب پروردگار جهانیان فرود نیامده؟ پروردگاریکه همه بشریت را آفریده و اوتعالی می‌داند که چه چیزی به انسان سودمند است و چه چیزی زیانمند، طوریکه می‌فرماید: ﴿إِنَّ رَبَّكَ وَٰسِعُ ٱلۡمَغۡفِرَةِۚ هُوَ أَعۡلَمُ بِكُمۡ إِذۡ أَنشَأَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ وَإِذۡ أَنتُمۡ أَجِنَّةٞ فِي بُطُونِ أُمَّهَٰتِكُمۡ[النجم: ۳۲]. «بی گمان پروردگارت نسبت به آنها گسترده آمرزش است، و او به احوال شما داناتر است از آن دم که شما را از زمین پدید آورد و آن گاه که شما جنین‌هایی در شکم‌های مادرانتان بودید». در مورد عدل و انصاف اصول و قوانینی که قرآن کریم آنرا بخاطر تنظیم و اداره جامعه وضع نموده بسیاری از دانشمندان و قانونگذاران نصارا گواهی داده‌اند. ولی گواهی خداوند أ کفایت می‌کند، و در این قسمت به برخی از اقوال و اعترافات بعضی از آنها اشاره می‌کنیم از جمله:

۱- قانونگذار غربی بنام (سانتلا) در کتاب خود که آنرا در باره قوانین آسمانی و قوانین وضعی نگاشته چنین می‌گوید: (بی‌تردید اصول و قوانین مدنی را که فقه اسلامی مقرر نموده عادل‌ترین قوانینیست که همه بشریت را در هر زمانی کفایت می‌کند).

۲- قانون دان(سلیم الباز)که نصرانی مذهب و لبنانی نژاد است می‌گوید: (من اعتقاد قوی و جازم دارم که اگر ما در مورد حل معضله‌ها و نیازمندی‌‌های بشر اعم از امور فقهی بغرنج و پیچیده، و معاملات و قرار دادها وقضایای مختلف اضطراری جستجو و بازرسی نماییم حتماً جواب همه را در فقه اسلامی درخواهیم یافت).

۳- همچنان (هوکتنج) استاد قانون بین المللی دانشگاه هارفارد ضمن کتاب خود بنام (روح سیاست بین المللی) که در سال ۱۹۳۲ میلادی به چاپ رسید می‌نگارد: من احساس آرامش می‌کنم از اینکه من بر حقم البته بعد از تحقیقات و پژوهش عمیقی که در شریعت اسلامی نمودم و اعتراف دارم که شریعت اسلامی حاوی همه مبادی ضروری و لازمی، بخاطر برپا نمودن و ایجاد نهضت مدنی عادلانه در عالم است.

۴- و در کنفرانس حقوق دانان که در سال ۱۹۲۷ میلادی در ویانا برگزار شده بود، استاد (شیرا) رئیس دانشکدۀ حقوق دانشگاه اطریش اعلان نمود که: یقیناً جوامع انسانی جهان افتخار می‌کنند که شخصیتی چون محمد ص به آنها منسوب است. زیرا وی با وجود ناخوان بودنش قبل از سیزده قرن توانست قوانین و ضوابط فقهی را بیاورد که اگر ما اروپایی‌ها بعد از دوهزار سال به مقام والای آن برسیم سعادتمند خواهیم بود. «ما عبارت وی را در مقاله‌اش درست نموده می‌گوییم: شریعت و قوانین و مسایل فقهی را پیامبر ص از خود نیاورده، بلکه خداوند أ در قرآن کریم برایشان نازل کرده که شما تا روز قیامت هم به مقام آن رسیده نمی‌توانید».

۵- همچنان قانون دان معروف آلمانی بنام (کهلر) می‌گوید: ما دانشمندان قانون در آلمان خویش را اولین وضع کنندگان مادۀ قوانین مدنی می‌شماریدیم که در سال ۱۷۸۷ در مورد تطبیق نظریه حد گذاشتن به ظلم و بی‌دادگری و استبداد را تصویب نمودیم، تا اینکه حدیث شریف از پیامبر اسلام را خواندیم که (۱۳) قرن پیش مبدا (لاضرر و لاضرار) یعنی(نه بخود ضرر برسان و نه به دیگران) را وضع نموده بودند. گفتم: بهتر این است که ما آلمانی‌ها افتخار به اینکه ما وضع کنندگان نظریه(حد گذاشتن به ظلم و بی‌دادگری) هستیم را باید کنار بگذاریم، و بزرگی و بزرگواری را به کسی بگذاریم که وی اولین قانون گذار این مبدا بوده و آنرا ۲۰ قرن پیش از آلمانی‌ها در جامعه تطبیق نموده است.

۶- و در کنفرانس بین المللی که بخاطر مقایسه میان قوانین در لا‌های در سال ۱۹۳۲ منعقد گردیده بود، (لامپیر) استاد علم قوانین بین المللی احترام وتقدیر خود را از احکام فقهی که در شریعت اسلامی وجود دارد اظهار نمود.

۷- از جمله تصامیم کنفرانس بین المللی قانون گذاران که در سال ۱۹۳۲ در لا‌های برگزار شد یکی آن بود که: (شریعت اسلامی یکی از مصادر مهم و معتبر و معتمد قوانین عام می‌باشد). این است قرآن پاک و دستور ما که از جانب پروردگار بزرگ و حکیم نازل گردیده و برای همیشه چنان که آنحضرت ص فرموده‌اند: «کتابیست که عجائب آن به پایان نمی‌رسد و علما از آن سیر نمیگردند» سنن ترمذی و هر چند روز و سال بر آن بگذرد به همان اندازه اسرار مختلف و جدید آن با معجزه‌‌های گوناگونش ظاهر می‌گردد. بویژه در این عصر که بشر در علوم ساینس و تکنالوجی و فلک و جیولوجی و جغرافیه و ذره و الکترون زیست دارند که بیشتر از(۱۴۰۰) سال از نزول آن میگذرد، ولی بازهم انواع و اقسام معجزه‌ها ظاهر و آشکار میگردد تا به همه واضح گردد که خداوند بزرگ و توانا حق است طوریکه فرموده است: ﴿سَنُرِيهِمۡ ءَايَٰتِنَا فِي ٱلۡأٓفَاقِ وَفِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ[فصلت: ۵۳]. «زود است که آیات خود را به آنان، در آفاق و در نفس‌‌های آنان نشان بدهیم تا برایشان روشن شود که او حق است».

پنجم: معجزات قرآن کریم در بخش اقتصاد: هنگامیکه آیات قرآن کریم را می‌خوانیم گویی از دست ما گرفته و ما را و به ما این احساس را میدهد که قرآن و شریعت اسلام تن‌ها سخن و شعار نیست، تنها شعائری مربوط به عبادات نیست، بلکه در پهلوی آن همه، و قبل از هر چیزی نظامی است که باید تطبیق گردد، راه و روشی است که باید حاکم و فرمانروا و حکم باشد، قائد و رهبری است که باید از وی اطاعت شود، وبلآخره متناسب با هر زمان و مکان است. در همچو نظام معجزه‌ها نهفته است و فرستاده نشده مگر اینکه با گروه‌‌های انسانی و درچار چوب‌‌های مختلفی با آنها سروکار و تعامل داشته باشد. این همان روش و منهجی است که نخستین گروه مسلمان صدر اسلام را از دامان جاهلیت، به فراز حیات انسانی متوازن و عادل منتقل ساخت. خداوند أ در کتاب با عظمتش به ما دستور میدهد تا تعامل با سود را کنار گذاشته به او تعالی توبه نماییم و آنچه از آن باقی مانده را نیز ترک نماییم چنانکه می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَأۡكُلُواْ ٱلرِّبَوٰٓاْ أَضۡعَٰفٗا مُّضَٰعَفَةٗۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ١٣٠[آل عمران: ۱۳۰].«ای مومنان! ربا(سود) را چندین برابر نخورید و از خدا بترسید باشد که رستگار شوید».

و فرموده خداوند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِيَ مِنَ ٱلرِّبَوٰٓاْ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ٢٧٨ فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ فَأۡذَنُواْ بِحَرۡبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَإِن تُبۡتُمۡ فَلَكُمۡ رُءُوسُ أَمۡوَٰلِكُمۡ لَا تَظۡلِمُونَ وَلَا تُظۡلَمُونَ٢٧٩ وَإِن كَانَ ذُو عُسۡرَةٖ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَيۡسَرَةٖۚ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٨٠[البقرة: ۲۷۸-۲۸۰]. «ای مومنان! از خدا بترسید و باز مانده ربا(سود) را رها کنید اگر واقعاً مؤمنید، و اگر چنین نکردید پس با خبر باشید به جنگی از جانب خدا و رسولش، واگر توبه کردید – از سود – پس اصل مالهایتان از آن شماست، نه شما ستم می‌کنید و نه برشما ستم می‌شود، و اگر وام دار تنگدست بود، پس لازم است مهلت دهید تا– هنگام – گشایش. و اگر بدانید، بخشیدن آن برایتان بهتر است، و از روزی بترسید که در آن به‌سوی خداوند أ باز گردانده می‌شوید».

و فرموده اوتعالی: ﴿ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ ٱلرِّبَوٰاْ لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ ٱلَّذِي يَتَخَبَّطُهُ ٱلشَّيۡطَٰنُ مِنَ ٱلۡمَسِّۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَالُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡبَيۡعُ مِثۡلُ ٱلرِّبَوٰاْۗ وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَيۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْۚ فَمَن جَآءَهُۥ مَوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ فَٱنتَهَىٰ فَلَهُۥ مَا سَلَفَ وَأَمۡرُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۖ وَمَنۡ عَادَ فَأُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ٢٧٥[البقرة: ۲۷۵].«کسانی که ربا(سود) می‌خورند، برنمیخیزند(در قیامت) مگر مانند برخاستن کسی که شیطان بر اثر تماس، آشفته سرش کرده است، این حال بد سود خوران – بدان سبب است که آنان گفتند: داد و ستد مانند رباست، و حال آن که خداوند أ داد و ستد را حلال و ربا را حرام گردانیده است، پس هرکس اندرزی از جانب پروردگارش بدو رسید، و از سودخوری باز ایستاد، آنچه گذشته، از آن اوست، و کارش به خدا واگذار می‌شود، و هرکه به سود خوری بازگشت، آنان اهل آتشند و جاودانه در آنند».

خداوند قادر با بیان نمودن مسئله سود، ما را متوجه امری خطرناک و بزرگتر دیگر می‌سازد که بنام‌‌های شبه تجارتی جامعه را بسوی فساد می‌کشاند، در حالیکه اسلام و قوانین آن علیه همچو اعمال مبارزه نموده مردم را از چنگال روشهایی مانند سوسیالیزم و کمونیزم و نظام سرمایه داری ظالم و احتکار، با قوت ایمان به خداوند أ آزاد ساخته است. مسلمان در شریعت اسلامی به رشد و نمو دادن سرمایه خود ترغیب شده لیکن مشروط بر اینکه در رشد و نموی سرمایه خود، پابند به استفاده از وسایلی باشد که بوسیلۀ آن ضرری به دیگران عاید نگردد و جریان کار وعمل و راه‌‌های کسب روزی مردم را معطل نساخته و مانع چرخش مال و سرمایه بدون حد و مرزی در میان مردم نگردد. چنانکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿كَيۡ لَا يَكُونَ دُولَةَۢ بَيۡنَ ٱلۡأَغۡنِيَآءِ مِنكُمۡ[الحشر: ۷]. «تا در میان توانگران(ثروتمندان) شما دستگردان نباشد».

پس سود، اموال را به یک تعدادی خاص بر اساس این مبدا غلط و فاسد، محدود و محصور میسازد، گویی که هدف از وجود انسان در زمین تنها بدست آوردن مال و ثروت و عیش و عشرت کردن بآن بطور دلخواه وی بوده و اگر بخاطر بدست آوردن مال و متاع، مصالح و ارزش‌‌های دیگران پایمال هم شود باکی نیست. هرگاه با چنین طرز فکر، نظام‌‌های اقتصادی بوجود آید تا مصالح سود خواران تامین گردد بدون تردید به نسل بشر ضربۀ کوبنده وارد شده، زندگی افراد و جامعه به بدبختی‌‌های گوناگون سوق داده خواهد شد. و از نتایج ناگوار سود، نشر فساد اخلاقی میان افراد جامعه، فرو ریختن معنا و مفهوم تکافل اجتماعی و همکاری و تراحم و زندگی شرافتمندانه از دل‌‌های مردم، فروپاشیدن رشته‌‌های خانوادگی، و نابودی روابط افراد جامعه می‌باشد. بدون شک نظام‌‌های اقتصادی که بر سود استوار است از دیدگاه اقتصاد اسلامی مملو از عیوب است. چنانکه برخی از استادان علم اقتصاد غربی خود‌شان هم متوجه عیوب آن شده و به آن اعتراف نموده‌اند که از پیشتازان آنها داکتر(شاخت) آلمانی است. وی در پست مدیریت بانک رایخ آلمانی ایفای وظیفه می‌نمود. وی در یکی از سخنرانی‌هایش که در دمشق در سال ۱۹۵۳ ایراد نموده بود چنین گفت: با اجرا نمودن فارمول ریاضی(غیرمتناهی) واضح می‌گردد که همه اموال و دارایی روی زمین در جیب عدد محدودی از سود خواران می‌افتد، زیرا قرض دهندۀ سود خوار همیشه و در هر معامله برنده است، در حالیکه قرضدار در معرض فایده و یا خساره قرار دارد. حالا که این طرز فکر راه تکاملی خود را می‌پیماید، بیشترین حصۀ سرمایۀ جهان در حقیقت بدست چند هزار نفر قرار دارد، زمیندار و صاحبان کارخانه‌ها که همیشه از بانک‌ها قرضه می‌گیرند، وکارگران و غیره، همه در حقیقت مانند اجیرکارانی در نزد ثروتمندان، و به نفع آنان کار می‌کنند. و ثمره وحاصل کار و زحمت‌شان را همان چند هزار نفر محدود می‌چیند. اما شریعت اسلامی ضامن حرمت مال، خون و همه ارزش‌های افراد جامعه بشری بوده نیاز گروه حاجتمند را به زکات تامین نموده است، که این خود بهترین راه فراهم نمودن تأمینات اجتماعی و ضامن حریت، کرامت، و انسانیت همه افراد بشر چه مسلمان و چه غیر مسلمان در امور اقتصادی می‌باشد. زکاتی که اسلام آنرا بر ثروتمندان فرض گردانیده، عدالت در توزیع، و تکامل اجتماعی در جامعه را محقق ساخته و بدیلی خوبی برای گذاشتن ضریبه و مالیات میباشد.... زکات بعد از گذشت یک سال بر مردمان ثروتمند و قادر واجب می‌گردد و مقدار آن (۵.۲%) بوده، ثروتمند آنرا از مال اضافی که بعد از تأمین نیازمندی‌‌های ضروری خود، مانند مصارف خانه، فرزندان، پدر و مادر، همسر و غیره کسانیکه سر پرستی آنان را بدوش دارد، باقی ماندۀ آنرا بیرون آورده به مستحقان توزیع می‌نماید، از جمله آیاتی که زکات را بر مردم فرض گردانیده فرمودۀ خداوند أ در سورۀ بقره است: ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَۚ وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِكُم مِّنۡ خَيۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ١١٠[البقرة: ۱۱۰]. «و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و هرگونه خیری که پیشاپیش- برای آخرت- بفرستید، آنرا نزد خداوند أ خواهید یافت، خداوند أ به آنچه می‌کنید، بیناست». همچنان شریعت اسلامی بدست آوردن مال را از راه قمار، احتکار، غصب و دزدی را حرام گردانیده است، همچنین حصول مال را از راه فریب، دروغ نیز حرام قرار داده و شروطی را بخاطر منع فریب و دروغ وحیله گری‌ها و بی‌انصافی در معاملات وضع نموده است، از جمله آیاتی که کسب مال از راه قمار را حرام نموده آیت ذیل است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَيۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ٩٠ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَن يُوقِعَ بَيۡنَكُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ فِي ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَيۡسِرِ وَيَصُدَّكُمۡ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَعَنِ ٱلصَّلَوٰةِۖ فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ٩١[المائدة: ۹۰-۹۱]. «ای مومنان! یقینا خمر و میسر(شراب و قمار) و انصاب(بتان) و تیر‌های قرعه، پلید است و از عمل شیطان است، پس از آن پرهیز کنید، باشد که رستگار شوید. همانا شیطان می‌خواهد با شراب و قمار، میان شما دشمنی و کینه بیندازد و شما را از یاد الله و از نماز باز دارد، پس آیا شما دست برمی دارید»؟.

و از جمله آیاتی که بدست آوردن مال و دارایی را از راه احتکار، غصب، فریب وحیله‌گیری حرام قرار داده است این فرموده خداوند أ می‌باشد: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَأۡكُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَكُم بَيۡنَكُم بِٱلۡبَٰطِلِ إِلَّآ أَن تَكُونَ تِجَٰرَةً عَن تَرَاضٖ مِّنكُمۡۚ وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِكُمۡ رَحِيمٗا٢٩[النساء: ۲۹]. «ای مؤمنان! اموال خود را در میان خود به ناحق نخورید مگر آن که تجارتی به رضایت خود تان باشد، و خود را نکشید، بی‌گمان خداوند أ نسبت به شما مهربان است».

همچنان قرآن کریم مردم را به رعایت نمودن عدالت و انصاف در معاملات تجارتی تشویق نموده و از حیله‌گیری میان فروشنده و خریدار برحذر نموده است. خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَٱلسَّمَآءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ ٱلۡمِيزَانَ٧ أَلَّا تَطۡغَوۡاْ فِي ٱلۡمِيزَانِ٨ وَأَقِيمُواْ ٱلۡوَزۡنَ بِٱلۡقِسۡطِ وَلَا تُخۡسِرُواْ ٱلۡمِيزَانَ٩[الرحمن: ۷-۹]. «و آسمان را برافراشت، و میزان را گذاشت از بهر آنکه در میزان از حد تجاوز نکنید، و وزن را به انصاف برپا دارید و در ترازو کمی و کاستی نیاورید»

همچنان می‌فرماید: ﴿فَأَوۡفُواْ ٱلۡكَيۡلَ وَٱلۡمِيزَانَ وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡيَآءَهُمۡ وَلَا تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَاۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ[الأعراف: ۸۵]. «پس پیمانه و ترازو را تمام نهید (ازحق کسی کم نکنید) و به مردم اشیای آنان را ناقص ندهید ودر زمین پس از اصلاح آن فساد نکنید این برایتان بهتر است اگر باور دارید- سخنم را-». همچنان قرآن کریم ما را از بخل ورزیدن در نفقه و مصرف، بر خود و عیال برحذر نموده و در عین وقت از اسراف و افراط در مصرف، و از کشتن اولاد از ترس فقر و تنگدستی شدیداً منع نموده است، زیرا روزی دهندۀ همه خداوند قادر و رازق است. طوریکه می‌فرماید: ﴿وَءَاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُۥ وَٱلۡمِسۡكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرۡ تَبۡذِيرًا٢٦ إِنَّ ٱلۡمُبَذِّرِينَ كَانُوٓاْ إِخۡوَٰنَ ٱلشَّيَٰطِينِۖ وَكَانَ ٱلشَّيۡطَٰنُ لِرَبِّهِۦ كَفُورٗا٢٧ وَإِمَّا تُعۡرِضَنَّ عَنۡهُمُ ٱبۡتِغَآءَ رَحۡمَةٖ مِّن رَّبِّكَ تَرۡجُوهَا فَقُل لَّهُمۡ قَوۡلٗا مَّيۡسُورٗا٢٨ وَلَا تَجۡعَلۡ يَدَكَ مَغۡلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِكَ وَلَا تَبۡسُطۡهَا كُلَّ ٱلۡبَسۡطِ فَتَقۡعُدَ مَلُومٗا مَّحۡسُورًا٢٩ إِنَّ رَبَّكَ يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقۡدِرُۚ إِنَّهُۥ كَانَ بِعِبَادِهِۦ خَبِيرَۢا بَصِيرٗا٣٠ وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَكُمۡ خَشۡيَةَ إِمۡلَٰقٖۖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُهُمۡ وَإِيَّاكُمۡۚ إِنَّ قَتۡلَهُمۡ كَانَ خِطۡ‍ٔٗا كَبِيرٗا٣١[الإسراء: ۲۶-۳۱]. «و به صاحب قرابت (نزدیکان نسبی) حق او را بده و نیز به مسکین و ابن سبیل(در راه سفر وامانده) و اسراف نکن، همانا اسراف کاران برادران شیاطین‌اند، و شیطان نسبت به پروردگارش ناسپاس است. و اگر از آنان به انتظار رحمتی از پروردگار خود که به آن امید واری، روی می‌گردانی، پس با آنان سخنی ملایم بگو، و دست خود را بر گردنت مبند و بسیارهم گشاده دستی نکن (نه بخیل و نه اسراف گر) که آن گاه ملامت شده و حسرت زده برجای بنیشنی، بی‌گمان پروردگار تو بر هر که بخواهد، روزی را گشاده و تنگ می‌گرداند، در حقیقت اوتعالی به بندگان خود دانا و بیناست».

همچنان خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَءَاتُواْ حَقَّهُۥ يَوۡمَ حَصَادِهِۦۖ وَلَا تُسۡرِفُوٓاْۚ إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُسۡرِفِينَ[الأنعام: ۱۴۱]. «و حق آن را در روز بهره‌برداری از آن بدهید ولی اسراف نکنید که او اسراف کاران را دوست ندارد». این آیت فرضیت ادای زکات کشت و میوه است. اسلام نظام اقتصادی عادل، متکامل و سالمی را به جهان تقدیم نموده است، اما نظام‌‌های اقتصادی ناقص و فاسد ساخت بشر، با عالم انسانی در کشمکش بوده حتی اختراع کننده گان آن نظام هم، به فاسد بودن آن اعتراف دارند. نظام کمونیستی را ببینید که افراد جامعه را بندۀ آلات و اسباب ساخته پولی را بدست نمی‌آورند که مسکن و مواد خوراکه و لباس و سایر نیازمندی‌‌های خانواده را کفایت کند، اما سردمداران این مفکورۀ ناپاک و اعضای احزاب کمونیستی در ناز و نعمت و ثروت بلاحساب خرامیده و خوش گذرانی می‌کنند، در حالیکه تعداد آنها بسیار کم است، همچو بی‌عدالتی‌ها و فساد اجتماعی و بی‌دادگری‌ها بود که حکومت‌‌های پیرو مکتب کمونیزم حتی خود اتحاد شوروی سابق از هم پاشیده و سرنگون شدند. از سوی دیگر مکتب سوسیالیزم کلیه افراد را بخاطر تامین عناصر تولیداتی آماده نموده و در قانون گذاری و برنامه‌ریزی مصارف، توجه‌شان را مبذول نموده‌اند. در جانب دیگر مکتب سرمایه داری خواهان آزادی بلا قید و شرط در بدست آوردن مال بوده، باکی نیست که مال و ثروت را چه از راه حلال و چه از راه حرام، و چه مشروع ویا غیر مشروع باشد بدست آورد. چنین نظام‌‌های اقتصادی فاسد در جهان رویکار شده که در نتیجه سود خواری، وضع ضریبه، مالیات، احتکار و مقررکردن تامینات مختلف، مردم را در تنگناه اقتصادی قرار داده است. چنانکه قبلاً متذکر شدیم اسلام بشریت را از ظلم و بی‌عدالتی مکتب‌‌های کمونیزم، سوسیالیزم، سرمایه داری ظالم، نجات داده فرد مسلمان را طوری تربیت می‌دهد که وی بعد از سعی و تلاش در آماده نمودن رزق و روزی که خداوند أ بوی عطا نموده، قانع و راضی بوده و با دل مملو از ایمان، به تقدیرات الهی تن در داده و بداند که عمر انسان و روزی وی بدست الله أ قرار دارد،پس هیچگاه از فقر وتنگدستی و مرگ نمی‌هراسد زیرا وی متیقن است که بهشت، خانه و زندگی حقیقی وی است که برای همیشه در آن زندگی خواهد کرد.

قبلاً در مورد شخصیت والای پیامبر ص و قرآن کریم و معجزات آن صحبت کردیم، با وجود دلایل آشکاری که از اسلام عزیز و عظمت و بزرگی پیامبراسلام به همه جهانیان ثابت گردیده است، ولی باز هم دشمنان اسلام با دل‌های پر از کینه و عداوت آرام ننشسته و به تبلیغات زهراگین‌شان علیه اسلام و شخصیت والای آنحضرت ص ادامه می‌دهند، از جمله مستشرقان حاقد که همیشه عجولانه تلاش ورزیده‌اند تا به برخی از دساتیر قرآنکریم انگشت انتقاد بگذارند. طوریکه خداوند أ در مورد آنها فرموده است: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يُجَٰدِلُ فِي ٱللَّهِ بِغَيۡرِ عِلۡمٖ وَلَا هُدٗى وَلَا كِتَٰبٖ مُّنِيرٖ٨ ثَانِيَ عِطۡفِهِۦ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۖ لَهُۥ فِي ٱلدُّنۡيَا خِزۡيٞۖ وَنُذِيقُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ عَذَابَ ٱلۡحَرِيقِ٩[الحج: ۸-۹]. «و از مردمان کسی هست که در باره الله مجادله می‌کنند، بدون هیچ دانش وبی هیچ هدایتی، و بی‌کتاب منیری، صفحۀ گردن خود را پیچیده(از سر تکبر) تا مردم را از راه خدا گمراه کند، در دنیا برای او رسوایی و- ذلتی- است، و در روز قیامت به او عذاب سوزان می‌چشانیم». بارزترین نقاطی که مورد حملات خصمانه و بی‌اساسی از جانب آنها قرار گرفته است، مسالۀ ازدواج آنحضرت ص با نُه تن از زن‌ها در یک زمان است. لیکن خداوند أ آنان را در کمال اندوه و حسرت، وخشم و غضب و رسوایی قرار داده است. دشمنان اسلام در این مسئله پا از حد بیرون گذاشته‌اند، در حالیکه آنحضرت ص نه زن را بعد از وفات اولین همسرشان خدیجه ل ، به نکاح خویش درآوردند، ایشان در سن جوانی با خدیجه ل ازدواج نمودند، و بعد از وفات خدیجهل با زنان دیگر ازدواج نمودند. البته هنگامیکه ایشان با مشکلات وسختی‌‌های دعوت وجهاد پنجه نرم می‌کردند، و سن‌شان هم از پنجاه بالا رفته بود، ما بمنظور رد و دفع افتراءات و انتقادات دشمنان اسلام، اسباب و علت این ازدواج‌ها را از لابلای سخنان نویسنده‌ها و تاریخ دانان ذکر می‌کنیم تا شخصیت والای آنحضرت ص را منصفانه و عادلانه، طوریکه شایستۀ شأن آنحضرت ص است، به جهان معرفی نموده خطا و اشتباهات دیگران را در مورد شخصیت رسولی آشکار سازیم که خداوند أ ایشان را چنین مخاطب قرار داده می‌فرماید: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ٤[القلم: ۴]. «بی گمان تو از خلقی عظیمی برخوردار هستی». آنحضرت ص بعد از وفات خدیجه لبا این زنان،(مادران مؤمنان) که اسامی و شهرت مختصر شانرا ذیلا بیان می‌داریم، ازدواج نموده‌اند:

۱- سوده بنت زمعه ل: آنحضرت ص در سال دهم بعثت، چند روز بعد از وفات خدیجه ل با او ازدواج نمودند، سوده ل زنی سال خوردۀ بود که نه زیبا بود و نه مالدار و نه صاحب جاه و جلال، وی همراه با همسر خود، سکران بن عمروالعامری با اولین گروه مسلمانان به حبشه هجرت نمود و هنگامیکه از اسلام آوردن عمر بن الخطاب س و غیره مردمان بزرگ و نیرومند مکه اطلاع یافتند، در مورد دینشان مطمئن شده دوباره برگشتند، سکران چند روز بعد از رسیدن به مکه وفات یافت و همسر خود را بال شکسته و تنها گذاشت، سوده نیز از پدر مشرک خود در هراس بود که مبادا وی را مجبور به ترک دین اسلام کند، و در آن وقت پیامبراکرم ص بعد از وفات خدیجه مجرد بودند، ایشان ملاحظه نمودند که بهترین کار نیکی که باید انجام دهند، نجات دادن دین و حیات بیوه زن مسکین و بیچاره را که کفارمکه تهدید می‌نمود، است. زیرا سوده در خانه پدر مشرک زندگی می‌کرد. پس بهتر آنست که با وی ازدواج نمایند، ورنه در معرض خطر کفر و شرک‌اش و شکنجۀ مشرکان قرار خواهد گرفت و مجبور به ترک دینش خواهد شد، از سوی دیگر کسی حاضر نبود با وی ازدواج کند زیرا وی زن سالخوردۀ بود که نه زیبایی داشت و نه مال و نه مقام و منزلتی.

۲- همسر دوم آنحضرت ص عایشه بنت ابی بکر صدیق ب است. قسمیکه همه مقام و منزلت ابوبکرصدیق س را در نزد آنحضرت ص می‌دانند، او اولین کسی بود که آنحضرت ص را تأییدکرده و نصرت بخشید و سخنان‌شان را تصدیق نمود و با خداوند أ عهد و پیمان بست که در همه احوال، در سختی و آسایش و هنگام خطر، در پهلوی پیامبر ص قرار خواهد داشت. عایشه ل از زمان کودکی، قبل از اینکه ابوبکر صدیق و خانواده‌اش به اسلام مشرف شوند، نامزاد جبیر بن مطعم بن عدی که از جملۀ مشرکان است بود، و این وضع ابوبکر صدیق س را دلتنگ و ناراحت ساخته و در تنگناه قرار داده بود. چون وی دوست صمیمی پیامبر اکرم ص ، و یار و یاور نزدیک ایشان است، پس چگونه دخترش نامزد مردی مشرک باشد؟ طوریکه قبلاً متذکر شدیم آنحضرت ص بعد از وفات خدیجه ل با زن سالخوردۀ ازدواج نمودند تا وی را اکرام نموده باشند، لیکن آنحضرت ص همچنان میخواستند همسر شوهر ناکرده‌ای داشته باشند تا زندگی پر از محبت و مهربانی و مونسی در پهلوی‌شان داشته باشند. آنحضرت ص از یکسو رغبت ازدواج با عایشه ل را داشتند و از سوی دیگر می‌خواستند دوست و رفیق صمیمی خود را اکرام نموده از رنج و غمی که وی را پیچیده بود، که چگونه دخترش نامزد مشرکی است، برهاند و خلاصی بخشد، بنابر این آنحضرت ص خواستگار عایشه ل شدند و ابوبکر صدیق س از این اقدام بزرگ آنحضرت ص بسیار خرسند شد. طبری در تاریخ خود می‌نگارد: «هنگامیکه ابوبکر صدیق س از خواستگاری آنحضرت ص از عایشه ل آگاهی یافت، خواست خویش را از وعدۀ که با مطعم بن عدی در مورد ازدواج عایشه با پسرش جبیر نموده بود خلاص نماید، وی به خانۀ مطعم رفت لیکن کسی دیگر جز همسر مطعم (مادر جبیر) را در خانه نیافت و از او پرسید: آیا مطعم تا هنوز بر وعدۀ که قرار گذاشته بودیم باقی است؟ مادر جبیر گفت: دختر تان پسر ما را نیز از دین آبایی‌اش بیرون خواهد آورد، بدین ترتیب نامزدی عایشه ل با جبیر لغو و باطل گردید، سپس آنحضرتص عایشه ل را دو سال بعد از هجرت به خانه خویش بردند.

اما اینکه می‌گویند پیامبر ص عایشه ل را در سن خوردی که هنوز ده ساله نبود به نکاح خویش درآوردند، مسئله ایست که به همه آشکار بوده و می‌دانیم که دختران ما نسبت به پسران زودتر به سن بلوغ می‌رسند و اجسام آنها نسبت به پسران زود نشأ و نما نموده آثار جوانی آنها نیز زودتر ظاهر می‌گردد، به خصوص در مناطق گرم،‌ ام‌المومنین عایشه ل هم از چنین دخترانی بود. همچنان چند سال قبل مطلع شدیم که روز نامه‌‌های مالیزیا تصویر دختر مالیزی را با طفلی شیرخوارش به چاپ رسانید. در حالیکه دختر ۹ سال داشت. چنانکه روز نامه‌‌های امریکای لاتین تصویر مادر بزرگی را که بیست سال داشت، به چاپ رسانیده بودند که در پهلوی وی دختر و نواسۀ او نیز قرار داشتند.

۳- ام المومنین حفصه بنت عمر بن الخطاب ب است. آنحضرت ص وی را بخاطر جمال و زیبایی به همسری نگرفتند و نه آنچنان زیبایی داشت، بلکه هنگامیکه شوهرش خنیس بن حذافه در جنگ بدر شهید شد، حفصه ب بیوه شد، پدرش عمر فاروق س وی را به ابوبکر صدیق عرضه نمود تا با وی ازدواج نماید، لیکن ابوبکر صدیق س معذرت خواست، سپس به عثمان بن عفان س پیشنهاد نمود، لیکن موافقۀ او را نیز بدست نیاورد، در نتیجه عمر فاروق س احساس خواری نموده و اینکار را بی‌کرامتی بخود تلقی کرد که چگونه دختر خویش را به دو صحابی بزرگ عرضه کرد ولی جواب مثبت دریافت ننمود، سپس نزد پیامبراکرم ص رفته حزن خویش را به ایشان بازگو نمود. ایشان غم و اندوه عمر س را درک نمودند که چگونه دو مرد بزرگ صحابه چنین جوابی بوی داده‌اند؟ حالا چگونه به کسانیکه مقامشان پایین‌تر از آندوست دختر خویش را عرضه نماید؟! آنحضرت ص خویش را در مقابل موقف مهم و مسولیتی عظیم دیدند، دردی را از بزرگ مرد تاریخ احساس کردند که باید معالجه گردد، و شکوه را شنیدند که باید با وی همدردی صورت گیرد، شکوه و نالش مردیکه خداوند أ اسلام را در نخستین و آخرین روزگارش بوسیلۀ وی عزت و نیرو بخشید، خوشبختانه کاری صورت گرفت که چشمان عمر فاروق س و دخترش حفصه ل روشن گردید، امروز کسی وی را به همسری برگزید که بهتر از ابوبکر س و عثمان س هست، آنحضرت ص حفصه را برای خویش خواستگاری نموده و در زمرۀ امهات المؤمنینی شامل ساختند که خداوند أ آنها را اکرام نموده و همسران پاک پیامبر ص گردانیده و از آنها در قرآن کریم یاد‌آوری نموده است، و از سوی دیگر، دختر عمر بن الخطاب س دومین خلفای راشیدین است.

۴- چهارم‌ ام‌المؤمنین زینب بنت جحش ب: این همان همسر پیامبراکرم ص است که دشمنان کینه‌توز اسلام تلاش ورزیدند تا بتوانند از لابلای قصۀ ازدواج وی با پیامبر ص شخصیت ایشان را مورد سوال قرار بدهند لیکن همه کوشش و تلاش‌‌های‌شان به ناکامی انجامید. آنها کوشیدند تا پیامبراکرم ص را مرد شهوترانی معرفی نمایند که غرایز جنسی بر وی حاکم بوده حتی اگر در این راه مبادی و اساسات دینیی که بسوی آن دعوت می‌نمودند، برایشان باکی ندارد. دشمنان اسلام در این کوشش‌شان به برخی از روایات غلط و راویانی که سخنان و روایاتشان در نزد علما مدار اعتبار نیست استناد نموده‌اند که همۀ این روایات با شخصیت والای آنحضرت ص در تضاد بوده و هیچگونه مطابقتی ندارد، پیامبری که خداوند أ از بالای هفت آسمان ایشان را تزکیه و توصیف نموده در وصف ایشان چنین فرموده است: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ٤[القلم: ۴]. کوشش می‌کنم حقیقت ازدواج آنحضرت ص را با‌ ام‌المؤمنین زینب بنت جحش ب به اختصار خدمت‌تان تقدیم نمایم: زینب بنت جحش ب دختر عمۀ پیامبر گرامی ما ص (امیمه بنت عبدالمطلب) است که از هنگام کودکی که بر سینه خود را می‌کشانید، در مقابل پیامبر اکرم ص بزرگ و جوان شد، ایشان از حسن و جمال زینب قبل از آنکه وی را برای پسر خواندۀ خویش، زید بن حارثه خواستگار شوند آگاهی داشتند. و اگر آنحضرت ص تصمیم ازدواج با دختر عمۀ خویش را میداشتند، مانعی در میان نبود، و طبعا خانوادۀ وی از این پیوند با پیامبر ص چقدر خرسند می‌شدند، لیکن باید بدانیم هر امری را که خداوند أ در قرآن کریمش فرموده و بر پیامبر بزرگش وحی نموده، در آن حکمتهایی نهفته است. زمانیکه حادثۀ ازدواج پیامبر اکرم ص با زینب صورت می‌گرفت، در میان اشراف عرب بویژه قریشی‌ها چنین معمول بود که باید تفاوت و فروق طبقاتی جداً مراعات شود، به این معنا که مردمان طبقۀ بالا و نجیب، با طبقات برده گان و خادمان دوستی نمی‌کردند. حتی اگر آزاد و ثروتمند هم میشدند، لیکن هنگامیکه نور اسلام در جهان درخشید، تفاوت و تبعیض نژادی و طبقاتی را از میان برداشت و مساوات واقعی میان فرزندان آدم ÷ را بر قرار نمود، صرف اینکه در تقوا و پرهیزگاری بر یکدیگر برتریت داشته باشند. طوریکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡ[الحجرات: ۱۳]. «در حقیقت ارجمند‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگار‌ترین شماست». و اراده خداوند أ چنین بود که عادات و رسم و رواج زمان جاهلیت را از بین برده و تفاوت و تفاخر نژادی را که در اسلام هیچگونه اعتباری ندارد از میان برداشته و اولین تجربه را بر زینب بنت جحش قریشی ب ، دختر عمۀ رسول اکرم ص که از بلند‌ترین و نجیب‌ترین خانواده‌‌های قریش بود، عملی نماید. زید بن حارثه س بردۀ آزاد شدۀ پیامبر ص بود که پیامبر گرامی در کودکی وی را آزاد ساخته و در نزد خویش مانند یکی از فرزندانشان‌تربیت نموده بودند، خداوند أ نقش بارز و اساسی را در خاتمه دادن به این رسم و رواج جاهلیت بر رسول اکرم ص گذاشت، اوتعالی به ایشان وحی کرد تا زینب را به عقد نکاح بردۀ آزاد شدۀ‌شان زید س در آورند، وقتیکه پیامبر اکرم ص برای خواستگاری به خانۀ پسر عمۀ‌شان، عبدالله بن جحش رفتند و قضیه را مطرح نمودند، در نفس عبدالله و خواهرش جرقۀ چون جرقۀ برق شورید و از مسئلۀ که پیامبراکرم ص به آنها پیشنهاد کرده‌اند شدیداً احساس کمی و اهانت نمودند که چگونه دختری از خانوادۀ نجیب، با بردۀ‌ای ازدواج نماید، در حالیکه زینب و برادرش انتظار خواستگاری کسی از بزرگان قریش و اصحاب کرام را داشتند، لیکن با خواستگاری که از جانب رسول الله ص صورت گرفته خویش را در موقف ناگوار دیدند، پس چگونه می‌توانند خواستگاری رسول اکرم ص را رد نمایند؟! و اگر پیشنهاد آنحضرت ص را رد نمایند ایشان نا راحت خواهند شد، برادر و خواهر تلاش بخرچ دادند تا با کمال حیا وادب، و با تقدیم نمودن عذر‌های گوناگون، که گویا این پیوند متناسب و باهم برابر نیست، به آنحضرتص برسانند تا از تصمیم‌شان برگردند، لیکن خداوند أ بر آنحضرتص این آیات را نازل نموده فرمود: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِينٗا٣٦[الأحزاب: ۳۶]. «و هیچ مرد مؤمن و زن مؤمنه‌ای را نرسد که چون خدا و رسولش به کاری فرمان دهند، برای آنان درکارشان اختیاری باشد، و هرکسی الله و رسول او را نافرمانی کند، قطعاً در گمراهی آشکاری افتاده است». آری! خداوند أ می‌خواست با این پیوند، بنیاد تعصب جاهلی و امتیاز طبقاتی و نژادی را ریشه کن نموده و اساس برتری را بر بنیاد اسلام و تقوا قرار دهد. آنگاه زینب ل به رسول خدا ص گفت: اینک شما را اطاعت می‌کنم، و هر آنچه می‌خواهید بکنید، زینب ل با بدن خویش به امر خدا و رسولش تن داد، لکن قلبا وی از زندگی با زید خوش نبود و حاضر نبود سفر زندگی را منحیث همسر با زید س پیش ببرد. این وضع باعث شد تا روابط میان دوهمسر تلخ و تیره شده ناسازگاری‌هایی روی دهد. زید س همیشه از روش همسر خود به رسول اکرم ص شکایت می‌کرد و این ناسازگاری میان آندو سبب شد تا خداوند أ حکم دیگری را نازل کند که این بار خود پیامبر اکرمص گرفتار این امتحان شدند. این بار نیز پیامبر اکرم ص باید نقش بارز را در این امتحان خداوندی عملی نمایند. بعد از آنکه عقد ازدواج میان زید س و زینبل صورت گرفت، جبرئیل ÷ با وحی از جانب خداوندأ آمده فرمود: ای پیامبر! زینب همسر شما خواهد شد، تا رسم پسرخواندگی و آثار آن از بین رفته و این رواج عهد جاهلیت که گویا زن پسرخوانده بر پدرخوانده حرام است، کاملاً باطل گردد.

حالا پیامبراکرم ص از شدت حیایی که داشتند خویش را در تنگناهی می‌دیدند که چگونه پسرخواندۀ محبوب خویش را از امر خداوند أ آگاه ساخته بگویند: همسر تو عنقریب همسر من خواهد شد. و هرگاهی زید س از زینب ل به آنحضرت شکایت می‌کرد و مقدمات طلاق را فراهم می‌کرد، ایشان می‌فرمودند: از خدا بترس و در طلاق دادنش عجله نکن، سپس خداوند أ آیات ذیل را نازل کرد تا نکوهشی به پیامبر ص باشد و از سوی دیگر مردم از امر باخبر شوند، و در عین وقت پیامبراکرم ص را از این وضعیت بحرانی راحت بخشد. خداوند أ چنین فرمودند: ﴿وَإِذۡ تَقُولُ لِلَّذِيٓ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ وَأَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِ أَمۡسِكۡ عَلَيۡكَ زَوۡجَكَ وَٱتَّقِ ٱللَّهَ وَتُخۡفِي فِي نَفۡسِكَ مَا ٱللَّهُ مُبۡدِيهِ وَتَخۡشَى ٱلنَّاسَ وَٱللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخۡشَىٰهُۖ فَلَمَّا قَضَىٰ زَيۡدٞ مِّنۡهَا وَطَرٗا زَوَّجۡنَٰكَهَا لِكَيۡ لَا يَكُونَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ حَرَجٞ فِيٓ أَزۡوَٰجِ أَدۡعِيَآئِهِمۡ إِذَا قَضَوۡاْ مِنۡهُنَّ وَطَرٗاۚ وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ مَفۡعُولٗا٣٧ مَّا كَانَ عَلَى ٱلنَّبِيِّ مِنۡ حَرَجٖ فِيمَا فَرَضَ ٱللَّهُ لَهُۥۖ سُنَّةَ ٱللَّهِ فِي ٱلَّذِينَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلُۚ وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قَدَرٗا مَّقۡدُورًا٣٨ ٱلَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَٰلَٰتِ ٱللَّهِ وَيَخۡشَوۡنَهُۥ وَلَا يَخۡشَوۡنَ أَحَدًا إِلَّا ٱللَّهَۗ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ حَسِيبٗا٣٩[الأحزاب: ۳۷-۳۹]. «و یادکن(ای پیامبرص) چون به کسی که الله بروی نعمت ارزانی داشته(زید بن حارثه س) و تو نیز بروی انعام کرده‌ای او را آزاد کرده و به پسر خواندگی خواندی) و می‌گفتی: نگاه دار بر خود همسرت را (زینبب را) و از خدا بترس(در کار طلاق وی) و آنچه را که خداوند أ پدیدار کنندۀ آن است، در ضمیر خویش نهان می‌کردی و از مردم می‌ترسیدی(حیا می‌کردی) و خداوند أ سزاوارتر است به این که از او بترسی، پس چون زید حاجت خویش را از او برآورد، او را به ازدواج تو در آوردیم تا بر مؤمنان هیچ حرجی(تنگی) در مورد همسران پسر خواندگان‌شان نباشد، آن گاه که- پسر خواندگان - حاجت خویش را از آنان بر آورده باشند و امر الله انجام یافتنی است بر پیامبرص در آنچه خدا برای او فرض گردانیده، هیچ حرجی نیست، این سنت الهی است که در میان پیشینیان نیز معمول بوده است و فرمان الله همواره به اندازه مقدر است. همان کسانی که پیام‌‌های خدا را ابلاغ می‌کنند و از او می‌ترسند و جز خدا از هیچ کسی بیم ندارند، و خداوند أ حسابرسی را بس است».

به این ترتیب هنگامیکه آیات فوق بر صحابۀ کرام تلاوت شد و از موضوع آگاهی یافتند، برای زید س اجازۀ طلاق زینب ل داده شد. بعد از آنکه خداوند توانا زینبل را به همسری پیامبر خدا ص اکرام نمود، بر دیگر همسران رسول خدا ص فخر می‌ورزید و می‌گفت: «شما را خانواده‌هایتان به نکاح پیامبر ص درآورده‌اند، در حالی که مرا خداوند أ از فراز هفت آسمان به نکاح پیامبر خویش در آورد». در روایت دیگر از محمد پسر عبدالله پسر جحش س روایت است که می‌گفت: «زینب ب و عایشه ل بر یک دیگر فخر فروشی کردند، زینب ل گفت: من کسی هستم که حکم ازدواجم با پیامبر ص از آسمان نازل شد. عایشه ل گفت: من کسی هستم که برائتم از آسمان نازل شد. پس زینب ل به برتری عایشه ل اعتراف کرد».

۵- ام المومنین(ام حبیبه) ل که نامش (رمله بنت سفیان) است، قصۀ ازدواج‌ ام‌حبیبه ب با رسول اکرم ص نمونۀ دیگری از جوانمردی و بزرگواری و همدردی آنحضرت ص با چنین زنی مظلوم است. وی دختر ابوسفیان است که از بزرگان و رهبران لشکر کفر که علیه پیامبر ص و دعوتشان مبارزه نموده بود،‌ ام‌حبیبه ل با وجود آن، اسلام خویش را صراحاً اعلان نمود و آمادۀ مبارزه علیه پدر شد، همسر وی، عبیدالله بن جحش بود که همراه او به حبشه هجرت گزید، ولی شوهرش در آنجا مرتد شده مسیحیت را پذیرفت و در همانجا درگذشت، و‌ ام‌حبیبه ل همچنان بر دین و هجرتش پایداری ورزید. شوهر وی یگانه کسی بود که در سر زمین دور از وطن کافر شد و همسر خویش را تنها گذاشت که سبب خوشی کافران اهل مکه هم شد،‌ ام‌حبیبه ل نمی‌توانست به مکه باز گردد زیرا میدانست که پدر مشرکش ویرا شکنجه و تعذیب خواهد کرد، هنگامیکه پیامبراکرم ص از حالت وی در حبشه آگاه شدند بر زخم‌‌های وی مرهم گذاشتند، غم و اندوه ویرا به خوشی، و خواری و ذلتش را به فخر و سربلندی مبدل نمودند، زیرا همچو زنی که متحمل همه مشکلات و مصایب در راه دین گردیده مستحق توقیر و احترام است، آنحضرت ص نامۀ خویش را به‌سوی نجاشی پادشاه حبشه فرستاده و‌ ام‌حبیبه ل را از او خواستگاری کردند و نجاشی وی را به عقد‌شان در بدل ۴۰۰ دینار درآورده ویرا بسیار اکرام و عزت نموده و با شرحبیل بن حسنه س فرستاد.

حالا که از حقیقت این ازدواج آگاه شدیم، پس آیا این پیوند بر اساس شهوترانی و میل شدید ایشان به زنها بوده است؟! یا اینکه پیامبراکرم با جوانمردی و بزرگواری و اخلاق عالی که داشتند این پیوند را وسیلۀ الفت و محبت و سبب گرایش پدر مشرکش به اسلام گردانیدند که چنین کاری هم رخ داد .

۶- ام المومنین‌ ام‌سلمه ل که نامش هند بنت زاد الرکب أبوامیه عبدالله المخزومی است. وی اولین زنی است که به حبشه هجرت نمود و پسرش سلمه را در آنجا بدنیا آورد، همچنان وی اولین زنی است که به مدینۀ منوره هجرت نموده است، همسرش عبدالله بن عبدالاسد بن المغیره پسر عمه رسول اکرم ص و برادر رضاعی ایشان است و از نخستین مسلمانان و از نخستین مهاجرین به حبشه، و اولین کسی است که قبل از هجرت پیامبر ص به مدینه هجرت نموده است.‌ ام‌سلمه ل بخاطر اسلام و پایداری بر آن، متحمل مشکلات و مصایبی زیادی شد که قصۀ ویرا طوریکه در سیرت ابن هشام ذکر شده خدمت تان عرض میداریم.‌ ام‌سلمه ل همراه همسر و پسرش تصمیم به هجرت از مکه گرفت، هنگامیکه می‌خواستند از مکه بیرون شوند خویشاوندانش به او گفتند: اکنون که در مورد خویش بر ما غلبه نمودی لیکن سرنوشت دختر ما چه میشود؟ چرا بگذاریم که او را به شهرها ببری!! از اینرو همسرش(ام‌سلمه) را از او گرفتند، خانوادۀ ابوسلمه در مورد فرزند خویش خشمگین شده و گفتند: اکنون که شما همسر فرزند ما را از او گرفته اید، برای چه پسر خود را نزد او بگذاریم؟ و به این ترتیب فرزند کوچکش را از او گرفتند و ابوسلمه تن‌‌های تنها به جانب مدینه روانه شد،‌ ام‌سلمه ل پس از رفتن شوهرش ناراحت شده هر روز در صحرا رفته همواره گریه مینمود و می‌گفت: مردم میان من و فرزند و شوهرم جدایی آوردند. و تقریباً یکسال پیوسته این کار را نمود، بلاخره دل یکی از نزدیکانش بر او سوخت و گفت: چرا این بیچاره را از اینجا بیرون نمی‌برید؟ او را از شوهر و فرزندش جدا کردید!! از این رو به او گفتند: اگر بخواهی می‌توانی به شوهرت بپیوندی، همان بود که پسرش را از خانواده شوهرش گرفت و به تنهایی روانۀ مدینه گردید، سفری که به ۵۰۰ کیلو متر میرسید و هیچکس از خلق خدا با او نبود، تا آنکه به مدینه رسید، و به شوهر خود یکجا شد.‌ ام‌سلمه ل می‌گوید: قسم به خدا هیچ خانوادۀ در اسلام، مانند خانوادۀ ابوسلمه رنج نکشیده است.

بعد از مدتی شوهرش وفات نمود، وی در حالی وفات نمود که سرش در آغوش پیامبراکرم ص قرار داشت تا آنکه روح از جانش بیرون رفت. مرگ وی پیامبراکرم ص را بسیار غمگین نمود، به این ترتیب ابوسلمه س از جهان رفت و همسر رنجدیدۀ سالخوردۀ خود را تنها گذاشت، و کسی دیگری وجود نداشت تا از حزن و اندوه وی بکاهد، وی روزگاران سخت را هنگام هجرت به حبشه و فراق میان فرزند و شوهر و بلاخره وفات همسر به سرگذشتاند، این حالت، پیامبراکرم ص و یاران نزدیکشان را سخت رنجانیده و احساس پاک و شهامت و مردانگی آنان در مورد چنین زن بیکس و مظلوم و صالحه ظاهر گردید، پس ابوبکر صدیق س و عمرفاروق س بخاطر ازدواج با وی پیشی گرفتند هر چند که زنی سالخورده بود، لیکن وی معذرت خواست، سپس آنحضرت ص نزدش رفتند تا او را تسلی دهند، فرمودند: (از خداوند بخواه که ترا در مقابل مصیبتت پاداش دهد و جانشین بهتر بتو عطا فرماید،‌ ام‌سلمه ل گفت: ای رسول خدا آیا کسی بهتر از ابوسلمه پیدا می‌شود)؟ سپس پیامبراکرم ص از او خواستگاری کردند، و نظر به گفتۀ وی هیچ کسی بهتر از ابوسلمه پیدا نمی‌شود مگر پیامبراکرم ص

آیا هنوز هم شایعه سازان می‌گویند ازدواج پیامبراکرم باین زن رنجدیده و مظلوم و سالخورده، بر اساس شهوترانی و اشباع غرایز جنسی و زیبایی وی بود؟ پاک و منزه هستی ای رسول الله، ای حبیب خدا و ای صاحب خلق عظیم از آنچه افتراگران و شایعه سازان دروغگو بشما نسبت میدهند.

۷- ام المومنین میمونه بنت الحارث ب: قصۀ ازدواج وی با رسول اکرم ص قصۀ عجیبی است، هنگامیکه صلح حدیبیه میان پیامبراکرم ص و مشرکین مکه صورت گرفت یکی از بند‌‌های صلح این بود که سال آینده می‌توانند عمره نمایند، آنحضرت ص بعد از گذشت یک سال اصحاب کرام را با خود گرفته و برای اولین بار بعد از هجرت، بخاطر عمره وارد مکه شدند، همچنان اتفاق میان پیامبراکرم ص و مشرکین مکه این بود که مردان آنها تا سه روز باید مکه را ترک کنند، پیامبراکرم از این فرصت استفاده نموده مسلمانان را منظم وصف بسته نمودند تا مشرکان را بفهمانند که مسلمانان از نیرو و قوت عالی برخوردار‌اند، (طوریکه امروز نمایش‌ها و رسم گذشت‌‌های عسکری آماده می‌شود) در حالیکه مشرکان بر کو‌های اطراف مکه بالا رفته بودند تا مسلمانان را ببینند، پیامبراکرم اصحاب کرام را صف بسته نمودند و پیوسته تکبیر و تلبیه می‌گفتند، که با صدای‌شان کوه‌‌های مکه را به لرزه آورده بودند، به این سبب زنان مکه بر بام‌ها و بالکون‌‌های‌شان بیرون آمدند تا منظر عجیب و پر هیجان مسلمانان را مشاهده کنند، در جملۀ این زنان‌ ام‌المومنین میمونه ل خواهر زن عموی پیامبر ص عباس س وجود داشت که از دیدن رسول اکرمص بر سر شتر و در میان نگهبانان و از درخشیدن نور چهرۀ‌شان در تعجب افتیده بود، در حالیکه سن آنحضرت ص به شصت سالگی رسیده بود، وی با کلماتی که دوستی و محبت او را به خدا و رسولش ثابت می‌کرد و بدون هیچ هراسی از قبیلۀ قریش گفت: (این شتر و آنچه بر سر آن است به خدا و رسولش هدیه است) و محرمانه به شوهر خواهر خود، عباس بن عبدالمطلب س گفت که وی نفس خود را به پیامبر هدیه کرده است. حالا پیامبراکرم ص این هدیه را می‌پذیرد یا نه؟ لیکن پیامبراکرم با اخلاق عالی که داشتند چنین زنی را که خود را به خدا و رسولش هدیه کرده و میخواهد همسر ایشان باشد رد نکردند و وی را به همسری خویش قبول نمودند.

۸- ام المومنین صفیه بنت حیی بن اخطب ب است. پدر او حُیی بن اخطب رئیس قبیلۀ بنی نضیر یهود مدینه بود، همسر او کنانه بن ربیع سر دستۀ قلعۀ بزرگ یهود در خیبر بنام قموص بود، پدر و همسر صفیه ب منحیث پادشاهی از پادشاهان بنی اسرا ئیل شمرده می‌شدند زیرا نسب وی به هارون ÷ برادر موسی ÷ می‌رسید. قصۀ ازدواج او با رسول اکرم ص از این قرار است: هنگامیکه جنگ احزاب درگرفت و کفار مکه و سایر قبایل عرب مدینه را در محاصرۀ خود قرار دادند، یهود بنی قریظه با مشرکین مکه پیمان سری بسته بودند تا مسلمانان را از دو جانب مورد حمله قرار دهند، یهود از داخل مدینه و کفار و هم پیمانان‌شان از بیرون آن، اما وقتیکه خداوند أ قوات احزاب را بوسیلۀ باد‌های تند، و لشکری که بچشم دیده نمی‌شوند، شکست داد، وحی از جانب خداوند بر پیامبر ص نازل شد تا یهود بنی قریظه را، بخاطر خیانت‌شان با مسلمین، سرکوب و نابود کنند، بنابر امر خداوند أ مسلمانان، یهود بنی قریظه را در محاصرۀ خویش در آوردند و محاصره تا وقتی ادامه داشت که نزدیک بود از گرسنگی هلاک شوند، بالآخره حاضر شدند سعد بن معاذ س در مورد‌شان هر چه حکم کند آنها می‌پذیرند. سعد بن معاذ س نیز در مورد آنها حکمی را صادر کرد که خداوند أ از آن خشنود گردید، سعد س فرمود: مردان آنها باید کشته شوند و زنان و فرزندان‌شان در اسارت مسلمانان قرار گرفته و مال و دارایی آنها بر لشکر مسلمانان تقسیم گردد، حکم سعد نافذ گردید و از جملۀ کشته شدگان پدر صفیه ب، حیی بن اخطب پیشوای بن نضیر نیز بود، سپس صفیه ب در جملۀ اسیران خیبر در اسارت لشکر مسلمانان قرار گرفت، پیامبر ص در آن زمان که نزدیک به شصت سالگی رسیده بودند به ایشان خبر داده شد که صفیه دختر رئیس قبیلۀ بنی نضیر است و پیشنهاد شد تا آنحضرت ص وی را برای خویش انتخاب کنند، آنحضرت ص دیدند چنین دختری که در قصر‌های پادشاهی با عزت و کرامت زندگی نموده و امروز بعد از مرگ پدر و اعضای خانواده به ذلت و خواری در اسارت مسلمانان قرار گرفته و تلخی‌‌های گوناگون زندگی را می‌چشد، باید اکرام شود. ایشان وی را آزاد ساخته و سپس با وی ازدواج نمودند، اما سایر همسران پیامبراکرم ص بسوی صفیه از زاویه تفاخر و مباهات به عربی بودن‌شان در مقایسه با یهود بودن او می‌دیدند، و اضافه بر آنکه اول وی در اسارت مسلمانان افتیده بود، و هنگامیکه پیامبراکرم ص از چنین وضع و سخنان آگاه شدند، خواستند همسران عربی خویش را که دختران اصحابشان بودند درسی بدهند تا بدانندکه کسی در اسلام با اصل و نسبش بر دیگری فضیلت و برتری ندارد و مسلمانان برادر و خواهر یکدیگرند، و هنگامیکه صفیه ل از عیبگویی و کنایه‌گویی عایشه ل و حفصه ل در مورد اینکه وی یهودی است و آنها دختران عرب‌اند، به آنحضرت ص شکایت نمود. ایشان می‌فرمودند: «چرا به عایشه و حفصه نگفتی، چگونه مرا توهین می‌کنید در حالیکه همسرم محمد ص و پدرم هارون ÷ و عمویم موسی ÷ است؟!».

۹- ام المؤمنین جویریه بنت الحارث سردار بنی مصطلق است، قصۀ ازدواج وی با رسول اکرم ص چنین است: در سال پنجم هجرت به پیامبر ص خبر رسید که رئیس قبیلۀ بنی مصطلق، حارث بن أبی ضرار همراه قومش و تعداد بیشماری از عربها که به او پیوسته‌اند، برای جنگ با رسول الله ص آماده شده‌اند، همان بود که پیامبراکرم صحابه را به سرعت فرا خوانده و با شتاب از مدینه بسوی مناطق بنی مصطلق خارج شدند و در منطقۀ مریسیع رسیدند و در آنجا آمادۀ نبرد شدند و اصحاب کرام صف‌‌های‌شان را بستند، سپس رسول الله ص دستور دادند که همچون یک تن، یکباره بر آنان یورش برند و همان بود که مسلمانان به پیروزی دست یافته و مشرکین با شکست رو برو شدند و عده‌ای از آنان بقتل رسیدند. آنحضرت ص زنان و فرزندان و گوسفندان و دام‌های آنها را به غنیمت گرفتند. در جملۀ غنایم و اسیران، جویره بنت الحارث که پدرش سردار قوم خویش بود، سهم ثابت بن قیس س شد و او با جویریه مکاتبه نمود تا در مقابل مبلغی آزادش کند. لیکن جویریه مبلغ را نتوانست آماده سازد و چارۀ نیافت جز اینکه نزد رسول الله ص برود، وی پشت دروازۀ خانۀ عایشه ل آمده گفت: ای رسول الله! من دختر سردار قوم بنی مصطلق هستم، و مرا مصیبت و مشکلات پیچیده و نمی‌توانم ب‌های کتابتم را بپردازم و نزد شما آمده‌ام تا با من همکاری نمایید، وقتیکه پیامبر مهربان و دلسوز، آواز لرزان زن بیچاره و درمانده را شنیدند، در حالیکه چندی قبل از زندگانی مرفه و پر آسایش بر خوردار بود، لیکن حالا دستش به مردم دراز است، خواستند هم ب‌های کتابت وی را بپردازد و هم با وی ازدواج نمایند تا اینکار سبب ایجاد الفت و محبت میان مسلمانان و قبیلۀ بنی مصطلق گردد و قلب آنها را با این پیوند بدست آورده و مشرف به اسلام گردند، رسول اکرم ص ب‌های کتابت وی را پرداخته و با وی ازدواج نمودند و مسلمانان نیز به سبب این ازدواج، صد خانواده از بنی مصطلق را که مسلمان شده بودند آزاد نمودند، وگفتند: اینان خویشاوندان رسول الله ص اند. این اقدام نیک باعث ایجاد الفت و محبت میان قوم جویریه ل و مسلمانان گردید و همان بود که بنی مصطلق بعد از آنکه از سرسخت‌ترین دشمنان اسلام بودند لیکن به فضل این پیوند نیک به مدافعین وفادار اسلام مبدل شدند. این بود قصۀ ازدواج پیامبراکرم ص با همسران پاک‌شان که یکی از آنانرا هم بخاطر شهوت و یا بخاطر حسن و جمال به نکاح خویش درنیاورده‌اند، طوریکه افتراکنندگان ادعاء دارند، بلکه همه آنان را بر خلاف ادعا‌‌های دشمنان اسلام به همسری‌شان گرفتند، ایشان با بعضی از آنها بخاطر ترحم و دلسوزی به حالشان که بعد از وفات شوهر‌‌های‌شان به وضع ناگوار دچار شده بودند ازدواج نمودند، و بعضی دیگر‌شان را بخاطر همدردی و اکرام و عزت نمودن آنها به همسری خویش گرفتند، و همچنان بعضی از این پیوند‌ها بمنظور ایجاد الفت و محبت میان قبایل آنها و مسلمانان که خواهی نخواهی تأثیر بزرگی در چنین پیوند‌ها وجود داشته و پایه‌‌های دعوت اسلامی را هرچه بیشتر تقویت می‌بخشد، صورت گرفته است، چنانکه برخی از این پیوند‌ها بخاطر حکمت‌‌های که خداوند أ خودش بهتر میداند و بمنظور وضع قوانینی شرعی از جانب الله تبارک و تعالی صورت گرفته است طوریکه با‌ ام‌المؤمنین زینب بنت جحش ل صورت گرفت.

همسران پیامبراکرم ص ، مادران مؤمنان، زندگی فقیرانۀ داشته و احیانا از شدت تنگدستی و ناداری، و قلت خوراک به رسول الله ص یادآور می‌شدند و اینرا هم میدانستند که آنها همسران کسی‌اند که فرستاده خداوند أ است و از جاه و جلال، عزت و منزلت بزرگی برخوردار‌اند، اگر آنحضرت ص از خداوند أ میخواستند تا به همسران‌شان زندگی مرفه را مهیا سازد، خداوند أ خواهششان را حتماً می‌پذیرفت و اگر ایشان میخواستند تا کوه‌های تهامه و دشت‌های مکه را خداوند قادر و توانا به طلا و نقره مبدل گرداند حتماً اینکار میشد، لیکن آنحضرت ص دوست داشتند تا بنده و فرستاده خداوند أ باشند، زندگی بی‌آلایشی را به خود و همسران‌شان برگزیدند و تا دم وفات، خانواده آنحضرت ص از بسیاری نعمت‌ها محروم بودند، با وجود همه مشکلات و سختی‌‌های زندگی، همسران ایشان با قناعت تام زندگی را به سر رسانیدند، آنها از دنیا چنان دل بریده و زاهد شده بودند که همه دنیا در نظر‌شان به اندازۀ بال مگسی اهمیت نداشت، به این ترتیب زندگی را با آنحضرت ص صبورانه و به امید سرای آخرت و بهشت برین به سرگذشتاندند، زمانیکه مجاهدان و سربازان دلیر اسلام سر زمین‌‌های وسیعی را فتح نموده و با مال وغنایم بی‌شمار به مدینه برگشتند آنحضرت ص غنایم را بر مجاهدان و مستمندان مدینه توزیع نمودند و برای خانوادۀ خویش چیزی نگذاشتند، خواهش بعضی از همسران ایشان این بود که اگر به آنها هم مانند سایر مردم قسمتی از این غنایم تخصیص داده شود بهتر خواهد شد، همان بود که خداوند أ آیات ذیل را در مورد آنها بر آنحضرت ص فرو فرستاد: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيۡنَ أُمَتِّعۡكُنَّ وَأُسَرِّحۡكُنَّ سَرَاحٗا جَمِيلٗا٢٨ وَإِن كُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ فَإِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡمُحۡسِنَٰتِ مِنكُنَّ أَجۡرًا عَظِيمٗا٢٩[الأحزاب: ۲۸-۲۹]. «ای پیامبر! به همسرانت بگو: اگر خواهان زندگانی دنیا و زینت آنید، بیایید تا شما را متعه دهم(متعۀ طلاق که عبارت از لباس، یا هدیه یا مال است که در وقت طلاق به زن پرداخته میشود) و - پس از آن - به رها کردنی نیک رهایتان کنم، و اگر خواستار خدا و رسول وی و سرای آخرت هستید(بهشت و نعمت‌‌های آنرا می‌خواهید) پس بی‌گمان خداوند برای نیکوکاران شما پاداش بزرگی را آماده کرده است».

ولی همسران آنحضرت ص همه، ماندن در زندگی پیامبر ص را با همه سختی و تنگدستی و فقر، بر طلاق و خرمی دنیا و رفاهیت آن ترجیح دادند، حالا ما از منافقان و مردمان مغرض و کسانیکه علیه اسلام و مسلمانان در کمین نشسته‌اند می‌پرسیم، کجاست شهوترانی و خوش گزرانی آنحضرت ص با زنان، طوریکه شما افتراء میکنید؟ در کجایی از حیاتشان دیدید که شهوت و عشق بازی در سلوک و اخلاق‌شان حاکم و مسلط باشد، قسمیکه شما دروغگویان و تهمت گران آنرا مدعی هستید؟ آیا حیا نمی‌کنید از این سخنان واهی و بی‌اساس تان در مورد بهترین فرزندان آدم ÷؟ در مورد کسیکه خداوند أ ایشان را مخاطب قرار داده فرمود که تو صاحب اخلاق بزرگی هستی، آنحضرت ص می‌توانستند مانند پادشاهان زندگی مرفه و پر از ناز و نعمت را برای خویش فراهم سازند، لیکن زندگی فقیرانه و شکم گرسنه را بر همه نعمت‌‌های دنیا ترجیح دادند و شبها را گرسنه می‌گذشتاندند و پارچۀ از نان خشک را در خانه نداشتند تا گرسنگی خویش را فرونشانند، ایشان همواره این دعا را می‌خواندند: «خدایا! زندگی واقعی جز زندگی آخرت نیست» سپس این افتراگران می‌گویند گویا برایشان شهوت جنسی و زن دوستی غالب بود! زیرا ایشان فرموده‌اند: «زن و عطر برایم خوش آیند بوده و روشنی چشمانم در نماز گذاشته شده است» آری! همسران‌شان را دوست داشتند و میان‌شان عدالت را بر قرار می‌نمودند، نه اینکه یار و یا معشوقۀ را از راه نا مشروع اختیار نموده باشند. روایت است که سلیمان ÷ هفتصد زن آزاده و سیصد کنیز داشت و داود ÷ نود ونه زن داشت. قابل یاد‌آوریست، ملوک و پادشاهان یهود و نصارا در عهد پیامبراکرم ص هر کدام قصر خویش را چون لانۀ زنبور با زن‌های گوناگون زیبا و قشنگ پر نموده بودند، آنها و وزرای‌شان شب‌ها را با یار و معشوقه‌‌های رنگارنگ، و در میان جام‌‌های شراب، با بدن‌‌های برهنه و در یک محفل همه با هم، بدون شرم و حیا، انواع فواحش را به اجرا درمی آوردند. لیکن یکفردی از دشمنان اسلام را ندیدیم که چنین اعمال رذیلانه آنها را به بدی یاد کند و یا بر آن انتقادکنند، پس خداوند أ پاک و منزه است از تهمت دروغگویان و دروغبافان و افترای افترا کنندگان، آیا به غیر از رسول کریم که اخلاق‌شان نمونۀ بزرگ و عالی برای جهانیان است کسی دیگری را نیافتند تا بر وی چنین تهمت‌‌های باطل را ببندند؟ پیامبری که همه گفتار و کردار‌شان بر مردم شاهد است و همه اقوام و قبایل عرب و عجم گواه آنند که ایشان نه آرزوی مال را داشتند و نه پادشاهی و نه ریاست، ایشان خوش نداشتند تا از میان اصحاب‌شان تفاوت و امتیازی داشته باشند. هنگامیکه در مجلس وارد میشدند در جایی می‌نشستند که آخرین شخص نشسته و هیچگاهی در صدر مجلس نمی‌نشستند، همچنان ایشان خوش نداشتند تا در وقت وارد شدن بر نشستگان، مردم به مقابل‌شان ایستاده شوند، و هنگامیکه بعضی از اصحاب کرام خواستند ایشان را مدح و ستایش کنند فرمودند: «مرا بیش از حدم مدح و تمجید نکنید طوریکه نصارا مسیح پسر مریم را بیش از حد وی توصیف و تمجید نمودند» صحیح بخاری. و هنگامیکه پسر‌شان ابراهیم وفات یافت تقدیری آفتاب گرفته شد و بعضی مردم گفتند: این آفتاب گرفتگی بسبب وفات ابراهیم صورت گرفت، وقتیکه ایشان این سخن را شنیدند فرمودند: «همانا آفتاب و مهتاب دو نشانه بزرگی از نشانه‌‌های قدرت الله تبارک بوده، نه بخاطر مرگ کسی و نه بخاطر حیات کسی، گرفته نمیشوند» صحیح بخاری آنحضرت ص برای ادای نماز تهجد شبانه برمی خیستند و روز هم روزه میگرفتند، ایشان تا بدانجا نماز می‌خواندند که پاهایشان از بسیار ایستادن ورم می‌کرد، ایشان هر آنچه در خانه می‌داشتند صدقه می‌نمودند، و وقتیکه وفات نمودند سپر‌شان نزد یهودی در بدل قوت خانوادۀ‌شان گرو مانده بود، روزی عمر فاروقس ایشان را دیدند که بر سر بوریای کهنه خوابیده و اثر آن بر جسم آنحضرت ص ظاهر است، در این هنگام عمر فاروق س به گریه شد، آنحضرت ص فرمودند: چه چیزی ترا به گریه آورد؟ عمرفاروق س فرمود: چطور پادشاه فارس و روم بر ابریشم می‌خوابند و شما رسول خدا بر بوریا می‌خوابید که اثر آن در پهلوی تان آشکار شده؟ فرمودند: «ای عمر! آیا نمی‌خواهی که دنیا بر آنان باشد و برای ما آخرت(بهشت)؟» متفق علیه. عایشه ل می‌فرماید: آنحضرت ص کفش خود را پینه می‌زدند و جامۀ‌شان را میدوختند و همانگونه که یکی از شما در خانه‌اش کار می‌کند با دست خویش کار می‌نمودند. ایشان بشری همچون افراد دیگر بشر بودند که جامۀ‌شان را دوخته، گوسفند‌شان را دوشیده و به خویشتن خدمت می‌کردند. و در یکی از سفر‌های‌شان امر فرمودند که گوسفندی ذبح و پخته شود. همان بود که مردی به کشتن و ذبح آن برخاست و دیگری به پختن آن، و آنحضرت ص فرمودند: من هم هیزم جمع می‌کنم، اصحاب فرمودند: یا رسول الله! ما عوض شما کار می‌کنیم. فرمودند: می‌دانم که شما به جای من اینکار را می‌کنید ولی من زشت می‌دانم که خود را از شما امتیاز دهم. زیرا خداوند أ این عمل بنده‌اش را زشت می‌دارد که او را در میان یارانش دارای امتیاز مشاهده کند، و پس از آن برخاسته و هیزم را فراهم آوردند.

آیا هنوز هم در مورد پیامبر بزرگ ما ص گمان غلط و سوء دارند، پیامبری که امروز بیشتر از ملیارد شخص پیرو‌شان هستند؟ آیا ایشان فارغ بودند که غرایز شهوانی خویش را اشباع نمایند؟ آنحضرت ص در حیاتشان لحظۀ را بنام فراغت یا بیکاری نشناخته‌اند تا در مورد غرایز جنسی باندیشند، زیرا ایشان همه زندگی را از روزیکه به نشر رسالت و دعوت آغاز نمودند تا اینکه وفات یافتند، در جهاد و محاربه و مبارزه علیه کفر و بت پرستی، امر به معروف و منع از منکر، و تلاش در راه وحدت و همبستگی مسلمانان، و تعلیم قرآن و امور دین سپری نمودند، علاوه بر آن شب‌ها و روز‌ها را در عبادت پروردگار گذشتانده، رنج و مشقت مسؤلیت بزرگ نبوت را متحمل می‌شدند که کوه‌‌های بزرگ هم از برداشت آن عاجز می‌آمدند. این بود محمد ص رسول و فرستادۀ خدا و این بود گذری بر زندگی و اخلاق عالی ایشان، و اگر کسی می‌خواهد در این مورد بیشتر معلومات حاصل نماید پس به بخش زهد این کتاب مراجعه نماید. حقیر و ذلیل باد باطل‌اندیشان.

قبل از اینکه معرفی شخصیت، زندگانی و رسالت همیشگی پیامبر گرامی ما را که از جانب خداوند أ آورده‌اند به پایان برسانیم بهتر می‌بینیم گوشۀ مختصری از اقوال و اعترافات علمای نصارا را که در مورد شخصیت پیامبراکرام ص و دین مبین اسلام اظهار نموده‌اند خدمت خوانندگان عزیز تقدیم نماییم:

* فیلسوف انگلیسی «توماس کاریل» در کتاب خویش بنام (راد مردان) می‌نویسد: (محمد ص مرد شهوت پرست نبود و از روی ظلم و بی‌انصافی به آن متهم شده، اگر ما چنین گمانی را در مورد وی داشته باشیم که گویا وی مرد شهوانی بوده و هیچ اندیشۀ جز اشباع غرایز جنسی نداشته است پس ما بسیار به اشتباه رفته و در حق وی جفا نموده ایم. هرگز نه! میان وی و شهوت فاصله‌‌های بسیار وجود داشت، وی مرد زاهد بود که سراسر زندگی‌اش چه در لباس، مسکن، خورد و نوش و در سایر احوال زندگی، پارسا و تارک دنیا بود، بیشتر غذای وی نان و آب بود و شاید چند ماه سپری میشد لیکن در خانۀ وی آتش افروخته نمیشد). در جای دیگری از کتابش می‌نگارد: (جای بسیار عیب و ننگ است که انسان مترقی نسل امروزی، به خیال ما و اوهام کسانی گوش فرا دهند که گفته‌اند اسلام دین دروغ و بی‌اساس بوده و محمد ص بر حق نبوده‌اند، حالا زمانی آن فرا رسیده که علیه همچو ادعا‌‌های باطل وبی اساس و خجالت آور مبارزه کرد، باید بدانیم پیامی را که این پیامبر بزرگ آورده و از چهارده قرن به این طرف مانند چراغی پرنور برای ملیونها شخص می‌درخشد، آیا معقول است که بگوییم این پیام و رسالتی که ملیون‌ها شخص پیرو آن بوده‌اند و هستند، دروغی بود که محو و نابود گردید! مرد دروغگو هرگز نمی‌تواند خانۀ از خشت بسازد، پس چگونه شخصی که خانۀ را بنا نهاد که ستون‌‌های آن چندین قرن، و این تمدن بزرگ و گرامی، و این همه میلیون‌ها پیرو است؟! در موردش چه می‌گویید)؟

* دانشمند انگلیسی(بوسورچ سمیس) مؤلف کتاب (محمد و محمدیت) در این اثر خود چنین می‌نگارد: (معجزه همیشگی که محمد ص مدعی آنست قرآن می‌باشد، و حقیقت امر هم چنین است، و هرگاه احوال و اوضاع عصری را که وی می‌زیست در نظر گرفته و احترام پیروان وی را به او بنگریم به راستی احترامیست که حد و اندازه ندارد، و اگر این احترام را با پاپ‌‌های کلیسا‌ها و مرشدان قرون وسطی مقایسه کنیم، برای ما معجزۀ بزرگتری در محمد(رسول الله) آشکار می‌گردد و آن اینکه وی هیچگاه ادعا نکرده که او خود قادر به آوردن معجزات است، و هر چیزی را که به پیروان خویش میگفت خودش آنرا عملی کرده و پیروان هم آنرا مشاهده میکردند، یاران وی هیچگاه معجزه را که از وی صادر نشده است بوی منسوب نکرده‌اند و هم روزی یکی از آنها منکر معجزۀ از معجزات وی نشده‌اند، پس آیا دلیل و برهان قاطعی دیگری بر صدق و اخلاص وی درخواهیم یافت؟ محمد ص از نخستین روز عودت تا آخرین روز حیاتش می‌گفت که وی فرستادۀ بر حق خداوند أ است، و من معتقد هستم که روزی فلسفۀ ارجمند، و نصرانیت صادق، به برحق بودن وی اعتراف خواهند نمود).

* دانشمند آلمانی(اوجست کونت) که از جمله خورده گیران و هجوم کننده گان بر آنحضرت ص بود، روزی بوی گفته شد: چگونه در مورد اسلام صحبت می‌کنی در حالیکه از آن چیزی نمیدانی؟ وی گفت: من خود تلاش می‌کنم تا در مورد اسلام آشنایی حاصل کنم، سپس به جستجو و کاویدن کتاب‌‌های مستشرقین آلمانی آغاز نمود، چندی بعد برگشته و گفت: گمان نکنم غیر از اسلام دینی را دریابیم که اهلیت تعامل با انسان را در چنین اوضاع کنونی، داشته باشد، زیرا آئین اسلام با عقل مخالفت نورزیده بلکه علم، دانش، ابتکار، حرفه و معرفت را تشویق میکند.

* نویسندۀ فرانسوی (موریس بوکای) در کتاب خود بنام (قرآن و تورات و انجیل) می‌نویسد: (ادعا نامه غلطی که از سوی غرب علیه اسلام صادر میگردد گاهی از جهل، و گاهی هم از تغافل سر چشمه میگیرد، لیکن چیزی که حواس ما را پریشان نموده و گیچ می‌سازد، تألیفات پر از دروغ آشکار و افترا‌‌های است که در غرب توسط نویسندگانی که در واقع نویسندگان معروف و با کفایت‌اند به نشر میرسد، حاصل و ثمره این چنین دروغبافی‌ها و افتراها در بد نام ساختن و پیشکش نمودن تصورات جعلی از اسلام و قرآن سهم فعال و نقش مهم دارد. وی همچنان می‌افزاید: در سال(۱۹۷۰) وثیقه نامۀ از سکرتریت واتیکان صادر شد که طی آن ارشادات و راهنمایی‌‌های بخاطر نشست و گفتگو میان نصارا و مسلمانان نگاشته شده بود. در این وثیقه آمده است:

۱- در مواقف نصارا که علیه اسلام اتخاذ شده تجدید نظر صورت گیرد و ادعا نامه‌‌های صادر شده نیز باید نقد شود.

۲- قبل از هر چیز بر ما لازم است که به تدریج در افکار برادران نصرانی خویش تغیر بیاوریم.

۳- تصورات بی‌ارزش و بی‌اساس میراثی که مملو از بهتان و افتراها و ادعاهاست باید کنار گذاشته شود.

۴- نصرانی‌‌های غرب باید به ظلم و جوریکه در حق مسلمانان روا داشته‌اند اعتراف نمایند. بنابراین وثیقه نامۀ واتیکان که حاوی (۱۵۰) صفحه است قرار گذاشته شد، تا نظریات کلاسیکی نصارا در مقابل اسلام را تصفیه و رد نموده و نمای واقعی اسلام را منصفانه به جهان تقدیم کند.

بوکای سخن خود را در مورد وثیقه نامۀ واتیکان چنین به پایان می‌رساند: (من متیقنم که دفاع واتیکان از اسلام، بسیاری از مردمان این عصر چه مسلمان و چه یهود و چه نصارا را در حیرت و اندیشه فرو خواهد برد، زیرا این اعلامیه نظر به مواقف گذشته، با داشتن روح اخلاص و صدق و فراخی سینه، امتیازی بی‌مانندی دارد. لیکن حقیقت امر اینست که تعدادی کم غربی‌ها از این مواقف جدیدی که زمامداران کلیسای کاتولیک اتخاذ نموده‌اند، آگاهی دارند).

* روجی جارودی مفکر و فیلسوف فرانسوی سابق، روزی بر کرسی قیادت فلسفۀ کونی چهار زانو زده بود و دفعتاً کشف نمود که وی هیچ چیزی فکری و فلسفی ارزشمندی ندارد لیکن هنگامیکه در مورد اسلام مطالعه کرد و قرآن را خواند در خود شجاعت ادبی را دریافت، اعتراف نمود که وی در ورطه گاه فکری قرار داشت و همان بود که به اسلام مشرف گردید و نام خویش را به (رجا) یعنی امید، تبدیل نمود، زیرا وی از سرسخت‌ترین مدافعان مکتب مارکسیستی و سوسیالیستی بود، لیکن هنگامیکه حقیقت را دریافت و پی برد که به راستی وی در پرتگاه فکری قرار داشته و راهی را در پیش گرفته که آخر آن مسدود است، با شجاعت اعلان نمود که امیدی در هیچ مکتب فکریی جز اسلام وجود ندارد، به همین منظور نام خویش را از روجی جارودی به رجا جارودی تبدیل نمود.

* محمد اسد روزنامه نگاری اطریشی که مشرف به اسلام شده و بر آن پایدار باقی ماند، وی بهترین روز‌های زندگی خویش را با بادیه نشینان جزیرۀ عرب سپری نمود و با آنها از یکجا به جای دیگر میکوچید. محمد اسد در کتاب خود بنام (راه بسوی اسلام) که به زبان‌‌های مختلف چون عربی، انگلیسی، فرانسوی، هالندی، سویدنی، آلمانی، و اردو بر گردانده شده و به چاپ رسیده است می‌گوید: دین اسلام برکار و فعالیت‌‌های فرهنگی که بارز‌ترین و روشنترین صفحات زندگی بشریت را تشکیل میدهد، تشویق می‌نماید، زبان حال این تشویق گر چنین می‌گوید: به امر عاقلانه(آری) می‌گوییم و به رکود و کسالت(نه) می‌گوییم، به زندگی(آری) می‌گوییم، و به هلاک نمودن نفس و اجبار آن به مرگ(نه) می‌گوییم، پس جای شگفت نیست هنگامیکه اسلام در خارج از جزیرۀ عرب پا نهاد و پیروان جدید به خود کسب کرد تا جایی که مردم دسته دسته در آن داخل شوند. ساکنان سوریه و شمال افریقا و اسپانیه بعد از گذشت زمان کوتاهی خویش را با مبدأ (گناه و اشتباه بزرگ که از اصول دین نصرانیت است) دفعتاً بیگانه دیدند، زیرا این عقیده کرامت فطری بشر و زندگانی دنیوی آنها را زیر فشار قرار میداد، لذا مردم با شتاب به دین جدید رو آوردند، دینی که به آنها آموخت که انسان خلیفۀ خدا در زمین است، نه افسانۀ ساخت و بافت شده که گفته‌اند: اسلام با زور شمشیرها بر مردم مسلط گشت، زیرا انتشار برق آسا و شگفت آور اسلام در نخستین روز‌‌های تاریخش آنها را به چنین تفسیری از اسلام وا داشته است. باید دانست که مسلمانان اسلام را عظمت نبخشیده‌اند، بلکه اسلام است که آنها را عزت و عظمت بخشیده و از آنان رادمردان و بزرگواران تاریخ ساخت.

* در یک مصاحبۀ که روزنامه نگار جریدۀ شرق الاوسط در شهر پیرن سویس که با داکتر یورج ستوسی لوتنبرگ رئیس کتابخانه وآرشیف عسکری و استاد دانشکدۀ حربی کشور سویس به تاریخ ۲ /۴ / ۲۰۰۱ میلادی انجام داده بود، خبرنگار مذکور در ضمن سوال‌های خود از داکتر لوتنبرگ این سوال را مطرح نمود: شما از خلال تحقیقات و برسی‌‌های تان، گمان دارید که روزی اسلام خطر و تهدیدی برای غرب باشد؟ داکتر لوتنبرگ در پاسخ گفت: (دین اسلام همواره بسوی صلح و آرامش و همزیستی مسالمت آمیز دعوت نموده و به ادیان دیگر احترام داشته و آنها را به رسمیت می‌شناسد، و مسیح ÷ و مریم پاکدامن در قرآن کریم از مقام و منزلت ویژه یی برخوردار‌اند، چنانکه یهودیت و موسی ÷ جایگاه ارجمندی در قرآن دارند. دین اسلام با سرعت زیاد و بزودی انتشار یافت که سر زمین‌‌های مابین چین و حدود اوروپا را در مدت زمان بسیار کوتاه - تقریباً در خلال صد سال- در تصرف خود درآورد، ولی انتشار آن از راه ویرانی و کشتار و دهشت نبوده و صفحات تاریخ اسلامی جنگ‌‌های خانمانسوز و کشتارگاه‌ها را در برابر مردمان مغلوب، ثبت نکرده است، طوریکه هندو‌های سرخ پوست در امریکا مرتکب آن شدند، لشکر اسلام با مردمان مغلوب با مهربانی و ملایمت رفتار نموده و مبلغ ناچیزی را بعنوان جزیه بر آنان فرض گردانید، نه چنانکه اروپایی‌ها با هنود سرخ پوست در امریکا تعامل نمودند، فاتحین و کشورگشایان اسلام، دین را با جبر و زور بر مردم نمی‌قبولاندند، بلکه با نرمی و گذشت، قدوۀ حسنه، تفاهم، استدلال و پیوند خویشاوندی با آنان اسلام را در میان توده‌‌های مردم پخش ساختند. اسلام تمدن بزرگی را در اندلس(اسپانیۀ امروزی) برپا نمود که از یکسو تأثیر بسزای در بیداری جنبشها داشت، و از سوی دیگر تمدن اروپا را زیر تأثیر خویش قرار داد. همچنان دنیای غرب از بسیاری علوم و معارف اسلامی مانند فلسفه، طب، کیمیا، ریاضیات، بویژه علوم آزمایشی استفادۀ شایانی نمودند، آری! مسلمانان، نصارا و یهود تحت حکم و فرمان اسلام در اندلس می‌زیستند، پس بنابر این اسلام هیچگاه خطر و تهدی برای غرب نبوده، بلکه با ارزش‌های والا، و تمدن بزرگش، ثروت و سرمایۀ بی‌پایانی برای غرب است). قضیۀ دیگری که دشمنان اسلام روی آن بحث وگفتگو و بر آن ترکیز می‌نمایند، در حالیکه سخنان و خورده گیری‌‌های آنان از روی نادانی و جهل و ندانستن حکمت الهی در مشروع شدن آن است، قضیۀ مباح بودن چهار زن برای مرد مسلمان می‌باشد، آنان در مورد این مسأله قبل از چندین قرن تا امروز بدون علم و بصیرت جر وبحث نموده و انگشت انتقاد را بسوی اسلام دراز نموده‌اند، اما وقتیکه روزگار تغیر جهت داد و جنگ جهانی خانمانسوز به وقوع پیوست، تنها در آلمان و اطریش ده میلیون زن بدون شوهر باقی ماندند، و هنگامیکه در این مورد احصایه‌گیری نمودند به این نتیجه رسیدند که در مقابل هر مرد، از این دو دولت، ده زن قرار می‌گیرد. با آنکه بعدها ثابت شد که احصایه‌گیری و نفوس شماری آنها درست و دقیق نبوده اعترافات علما و دانشمندان آنها را تاریخ ثبت نموده است، همچنان تاریخ نتایج ویرانی و انحطاط و انحرافات اخلاقی جوامع آنها را نیز ثبت نموده که تا حال با آن دست وگریبان‌اند، و با وجود این همه، بازهم بصورت مستمر نقدها و سخن‌‌های نیش دار، و انگشت انتقاد را بسوی اسلام و مسلمانان دراز نموده ادعا دارند که دین آنها، زن را توهین نموده و مانند کنیز از وی استفاده می‌نماید، و هر‌یک مرد چهار زن را در تصرف خود قرار میدهد. در حالیکه مبدأ خود آنها زن را توهین کرده و او را به مرحلۀ پستی و حقارت رسانده که سرانجام در غیاب شوهر معشوقۀ مرد بیگانه شده یا با بی‌عفتی و هرزگی در خیابان‌ها جسد برهنۀ خود را در معرض فروش قرار می‌دهد.

مسألۀ مباح بودن چهار زن برای یک مرد در اسلام، ابعاد و حکمت‌‌های دارد که آنرا ذیلاً بیان می‌کنیم:

اول: قبل از بعثت پیامبراکرم ص و نزول قرآن کریم زن در دورۀ جاهلیت چیزی بی‌ارزش و بی‌قدر بود، زن در میراث حق نداشت، مردان از ترس فقر و ننگ و عار، دختران را زنده بگور می‌کردند. طوریکه قرآن کریم حکایت می‌کند: ﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِٱلۡأُنثَىٰ ظَلَّ وَجۡهُهُۥ مُسۡوَدّٗا وَهُوَ كَظِيمٞ٥٨ يَتَوَٰرَىٰ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ مِن سُوٓءِ مَا بُشِّرَ بِهِۦٓۚ أَيُمۡسِكُهُۥ عَلَىٰ هُونٍ أَمۡ يَدُسُّهُۥ فِي ٱلتُّرَابِۗ أَلَا سَآءَ مَا يَحۡكُمُونَ٥٩[النحل: ۵۸-۵۹]. «و چون یکی از آنان به تولد دختر بشارت داده شود چهره‌اش سیاه می‌گردد در حالی که او پر از اندوه است، از قوم خود پنهان می‌شود از ناخوشی- و عار و ننگ- آنچه به او بشارت داده شده، آیا او را با خواری نگاه دارد یا در خاک پنهانش کند- با زنده به گور کردن - وای، چه بد داوری می‌کنند» تا آنکه نور اسلام درخشید و مقام زن را بلند برد ولی به یک شرط که مردان بر زنان حاکم‌اند، بخاطر اینکه خداوند أ مردان را به اوصافی در عقل و جسمشان بر زنان برتری بخشیده است، در مقابل زن مخلوق ضعیفی است که بدون وجود شوهر حتی از کمترین حقوق خویش دفاع کرده نمی‌تواند. لیکن خداوند أ به مردان دستور میدهد که حاکمیت‌شان بر زن بر عدل و انصاف و ترحم و مهربانی و احترام استوار باشد و در راه حفاظت و مصونیت جان و مال و ارزش و شخصیت آنها دریغ نورزند. از اینرو آیین اسلام زنده بگور کردن زن، ونکاح متعه(نکاح صیغۀ مؤقت که در آن هیچ نوع حقوقی برای زن در نظر گرفته نشده مانند نفقه و میراث و غیره....) و زنا با زن را حرام قرار داده و چند زنی را برای مرد بشرط عدل و انصاف میان آنان اجازه داده است. قسمیکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تُقۡسِطُواْ فِي ٱلۡيَتَٰمَىٰ فَٱنكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ مَثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَۖ فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تَعۡدِلُواْ فَوَٰحِدَةً[النساء: ۳]. «و اگر می‌ترسیدید که به عدالت رفتار نکنید(میان همسران تان در نوبت هم خوابی، نفقه، معاشرت، و مانند آنها) پس به یک زن اکتفا کنید». اسلام در واقع دینی است که در همه احکام و دساتیرش رحمت، شفقت و انسانیت از جانب پروردگار عالم گذاشته شده و مسألۀ چند زنی یا تعدد همسران امر واجبی یا مندوب نبوده بلکه در حقیقت مسألۀ مباحی است که نظر به خواست و ضرورت مرد که شاید روزی به آن مواجه شود، مباح قرار داده شده است، حتی در مسألۀ طلاق، اسلام برای مرد آنرا مباح ساخته و در عین وقت زن را اکرام و عزت نموده طلاق را دو بار قرار داده یا اینکه شوهر او را به نیکی نگاه دارد، و یا به نیکی رها کند.

دوم: دین اسلام چند زنی را جواز داده طوریکه فرموده اوتعالی است: ﴿فَٱنكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ مَثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَ[النساء: ۳]. «از زنانی که می‌پسندید به نکاح خود در آورید، دو زن، یا سه زن یا چهار زن» البته نظر به ضروریات شخصی یا اجتماعی متعلق به زن و مرد است که خداوند تعالی آنرا بهتر می‌داند و در این مورد به تفصیل صحبت خواهیم کرد، بدون شک چند زنی به مراتب بهتر از زنای پنهانی بوده و از افزایش زن‌های بی‌شوهر در جامعه می‌کاهد، طوریکه امروز در امریکا و اروپا تعداد زیادی از زنها مجبور به فساد و انحرافات اخلاقی شده و فحشا را پیشه خویش قرار داده، جامعه و اخلاق خویش را برباد نموده‌اند، و تعداد کمی از آنها ناچارشده متباقی عمر خویش را در محروم بودن از شوهر و خانواده سپری می‌کنند، و بلاخره به امراض روانی و پریشانی مختلفی دیگر مبتلا شده بار دوش جامعه می‌گردند، چنانکه برخی از آنها در نهایت امر، از زندگی بی‌شوهری و تنهایی خسته شده دست به انتحار می‌زنند. همچنان در جوامع غربی عدد کودکانی که از راه نا مشروع بدنیا می‌آیند از(۲۰%) تا (۴۰%) بالغ گردیده که یک کشور تا دیگری فرق دارند. در حالیکه وجود چنین اطفال در کشور‌‌های اسلامی که چند زنی را برای مردان مباح قرار داده‌اند به چشم نمی‌خورد، رنج آورتر از همه، چیزیکه امروز در برخی از کشور‌‌های غربی پدید آمده، محو شدن اصل و نسب صحیح و ثابت است. احیاناً پدر اطفالی را که همسرش بدنیا آورده و تربیت آنها را بدوش دارد با قاطعیت گفته نمی‌تواند که آنها واقعاً از کمر خودش‌اند یا از مردی دیگر!!.

اما اسباب و فوایدی که در چند زنی وجود داشته و انتقاد گران تا حال به آن پی نبرده‌اند، به طور مختصر ذیلاً یاد آور می‌شویم.

أ- از بین رفتن مردان بسیار در جنگ‌ها سبب می‌شود زن‌‌های بی‌شوهر افزایش یابد. طوریکه قبلاً متذکر شدیم که در نتیجه جنگ دوم جهانی نسبت زن در آلمان در مقایسه با مرد، هر ده زن برای یک مرد می‌رسید، و چنانکه همه خوب میدانیم که مصیر این تعداد زن‌‌های بی‌شوهر به کجا می‌آنجامد؟! همچنان هرگاه تعداد مردان کشوری به سبب جنگ یا دیگر اسباب احتمالی کاهش یابد، در نتیجه نیروی کار و تولیدات نیز کم می‌گردد. پس چند زنی در چنین احوال، بهترین حل برای افزایش تعداد کودکان که مردان آیندۀ کشور‌اند، می‌باشد، در این مورد یکی از دانشمندان انگلیسی بنام (هیر برت سپنسر) در کتاب خویش «اصول علم اجتماعی» چنین می‌نگارد: (هرگاه جنگ در یکی از کشورها، مردان بسیار را نابود سازد و مردان متباقی جز یک زن، همسری دیگری نداشته باشند، در نتیجه زنان بی‌شوهر بسیار باقی خواهد ماند، و بدون شک تعداد ولادت هم به شدت کاهش یافته و عدد کودکان نوزاد نیز برابر با وفات کنندگان نمی‌شود. فرضاً دو ملتی که از نگاه همه وسایل زندگی و ترقی باهم برابر‌اند و روزی در جنگ باهم روبرو شدند، ولی یکی از این دو ملت از زنان در زائیدن کودکان استفاده نکرده، پس توان مقابله با دشمنی که همه زنان‌شان کودک به دنیا می‌آورند را ندارد، و در نتیجه، امتیکه مردان‌شان یک زن دارند، در برابر امتی که مردان‌شان چند زن دارند از پا درخواهد افتاد) ما بر گفته این دانشمند چنین اضافه می‌کنیم: وجود زنان بی‌شوهر در جامعه، موجب انتشار فسق و فجور و فقر و بروز امراض خطرناک، مانند ایدز نیز میگردد.

ب- اگر زن به مرضی دراز مدتی مبتلا گردد، آیا مرد تا آخر عمر با وی زندگی را ادامه دهد و یا اینکه وی را طلاق داده همسری دیگری برای خود انتخاب کند؟ طوریکه امروز در امریکا و اروپا چنین قانون تطبیق می‌گردد. در پاسخ این سوال باید گفت، یکی از امتیازات بزرگی که خالق پروردگار آنرا در مباح ساختن چند زنی قرار داده است، در مثال ذیل آشکار می‌گردد. زنی سالیان دراز را با شوهر در فضای مهر و محبت گذشتانده و روزی به بیماری دراز مدتی مبتلا شد طوریکه دیگر شوهر نمیتواند از وی لذت جنسی ببرد، حالا در چنین حالت که این زن بیچاره قرار دارد، اگر مرد وی را بخاطر بیماریش طلاق دهد، پس ترحم و انسانیت درکجاست؟ وکجاست ضمیر و وجدانی که سال‌های دراز را در آغوش پر از مهر و محبت وی گذشتانده ولی امروز وی را ترک نموده و با همسر جدید عیش و عشرت می‌نماید؟ چرا که زن مسکین در چنین وضعیتی، نه توان کار را دارد و نه بخاطر معالجۀ خویش ثروتی دارد. و دیگر مردی هم حاضر نیست وی را در چنین وضع فلاکت بار به همسری خود بپذیرد. حالا اگر مرد این زن مسکین را در چنین وضع طلاق نماید تا با زنی دیگر ازدواج کند، بدون شک این کار از انسانیت و مروت بسیار بدور خواهد بود. طوریکه امروز در کشور‌‌های غربی چنین نظامی حاکم است. همچنان منع نمودن مرد از ازدواج با زن دیگر، بعد از اینکه زن اولی وی مبتلا به بیماری دراز مدت شده، دور از حکمت است. زیرا اینکار از یکسو نسل وی را متوقف می‌سازد و از سوی دیگر، شهوت مرد را بسوی زنا می‌کشاند، طوریکه امروز در جوامع امریکا و اروپا و غیره کشور‌هایی که شریعت اسلامی را تنفیذ نمی‌کنند چنین وضع جریان دارد.

ج– هرگاه مرد دانست که همسر وی عقیم بوده و طفل بدنیا نمی‌آورد و یا به بیماریی مبتلا گردیده که سبب عقیم شدن وی قبل از طفل آوردن شده، در چنین احوال نیز حکمت مباح شدن چند زنی برای مرد مسلمان ثابت و آشکار می‌گردد، بارها چنین واقع شده است که زن و مرد با هم ازدواج نموده و دوستی و محبت و الفت و تفاهم میان‌شان برقرار گردیده طوریکه یکی از آندو نمی‌تواند همسفر زندگی خویش را ترک کند و یا از وی مستغنی گردد، سپس ظاهر گردیده که زن عقیم است، و مرد با وجود همه دوستی و محبت و الفتی که نسبت به همسر خود دارد، می‌خواهد پسر یا دختری از نسل خویش را مشاهده کند، در چنین حالت، در جوامع غربی هر دو بر طلاق اتفاق می‌نمایند، مرد رفته و همسری بخود انتخاب می‌کند، اما آیندۀ زن طلاق شدۀ مسکین، مجهول بوده و در دام مردمان شهوت پرست افتیده و تنها از جسد وی با زنا و فواحش لذت می‌برند. اما در آیین اسلام اگر چنین حالتی رخ دهد، مرد زن عقیم خویش را با کرامت و عزت در منزل خود نگهداشته بعد از اخذ موافقت و رضایت وی با زنی دیگر ازدواج می‌کند، سپس اطفالی که از زن دومی بدنیا می‌آید فضای خانه را مملو از مهر و محبت و الفت ساخته و هر دو زن باهم زندگی را به پیش می‌برند. پس ای خردمندان! کدام یک بهتر است؟ قانون غربی یا قوانینی که خداوند أ برای بندگان خود وضع نموده است؟

د- اکثراً چنین هم می‌باشد که برخی مردان دارای نیرو و توان صحی و جسدی میباشند که در آنها رغبت و شهوت جنسی بیش از حد لازم را ایجاد می‌کند، در چنین حالت یک زن به تنهایی نمیتواند رغبت جنسی همچو مردان را سیر و اشباع نماید، چنانکه یک زن قادر به فرونشاندن شورش درونی و شهوت سرکش مرد نشده و حق مشروع وی را چنان که لازم است ادا کرده نمیتواند، و اگر زن بخواهد حق شوهر را در فرونشاندن غریزۀ جنسی ادا نماید، شاید دچار زحمت و اذیت بزرگی گردد، پس در چنین حالت مرد چه کاری بکند؟ آیا با زنی دیگر نکاح شرعی نماید؟ و یا اینکه معشوقۀ برای خود برگزیند و با وی زنا کند؟ جواب بدهید ای کسانیکه در حق اسلام جفا کرده و با نهایت گستاخی و بی‌شرمی انگشت انتقاد را بسوی اسلام عزیز دراز می‌کنید!.

فیلسوف آلمانی بنام (شوپنهور) می‌گوید: (اگر در اصل اشیا و حقیقت آن مراجعه نموده و دقت نماییم سببی را در نمی‌یابیم که مرد را از ازدواج با زن دومی منع نماید خصوصاً وقتیکه همسر وی به بیماری دراز مدت، و یا عقیم بودن مبتلا باشد و یا هم بزرگسال و فرتوت شده باشد) در جای دیگر می‌گوید: (ما کجا و کسیکه واقعاً به یک زن اکتفا می‌کند، و نباید منکر آن شویم که همۀ ما، یا اکثر ما، در بعضی روز‌ها یا بیشتر روزها، زن‌های بسیاری می‌گیریم)؟ همچنان میگوید: (آیا وقت آن فرا نرسیده که بعد از این، چند زنی را مزیت خوب و حقیقی برای همه زنان جهان بشماریم؟ تنها در شهر لندن هشتاد هزار دختری که شرف و آبروی‌شان پایمال گردیده و قربانی مبدای اکتفا به یک زن نمودن شده‌اند. این همه مصایب، نتیجۀ خیره سری و زور گویی زن اروپایی، و ادعا‌‌های باطل و بی‌اساسی و بی‌ارزش که در سر می‌پرورانند می‌باشد).

هـ- طبیعت و سرشت مرد طوری است که توان و نیروی جنسی وی نسبت به زن قوی بوده و تا دیر زمانی مستمر باقی می‌ماند، برعکس، رغبت‌‌های جنسی زن در سن کم، از سن چهل تا پنجاه سالگی کاهش می‌یابد، پس بر مرد مسلمان لازم و ضروریست زن اولی را که سالیان متمادی با وی یکجا زندگی نموده با خود نگهداشته و زن دومی را نکاح نماید. نه اینکه رفته با معشوقه‌ای خوش گذرانی کرده و یا رو به فاحشه خانه‌ها بیاورد، و یا وی را نظر به قانون غربی فاسد، طلاق نموده حیات او را به زندگی فلاکت بار و مملو از پریشانی و تنگدستی مبدل سازد، و بلاخره سبب پخش فساد در جامعه و شیوع امراض خطرناک مانند (ایدز) گردد که امروز علاج شفا بخشی برای آن درنیافته‌اند.

و – مرد نظر به کیفیت کار و شغلش ناچار به سفر میشود، زن هم نظر به اوضاع زندگی خاص خود، و وجود اطفال در منزل، و سر پرستی خانه، نمیتواند با شوهر خود در سفرهایش سهیم گردد، پس در چنین حالتی که مرد دور از زن و خانواده زندگی بسر می‌برد، آیا دست به فحشا و رذالت زده با زنان هرزه ارتباط بر قرار نماید و در نتیجه خود و همسر را در معرض امراض خطرناک قرار دهد؟ یا اینکه در سر زمین دور از وطن و خانواده، با زنی دیگر ازدواج شرعی نموده خود را از لغزیدن به ورطه گاه فواحش مصون گرداند؟

این بود اشارۀ کوتاهی در مورد فواید و اسباب چند زنی که اسلام آنرا برای پیروان خود مباح گردانیده، علاوه بر این، اسباب و فواید زیادی دیگر هم وجود دارد که خداوند أ آنرا وضع نموده و در اینجا گنجایش تفصیل آن نیست. روی همرفته هرگاه مرد عدالت را در میان همسران خود مراعات نماید در اینصورت فضیلت چند زنی که شریعت اسلامی آنرا روا نموده ثابت می‌گردد. یادآور باید شد اینکه مسألۀ چند زنی در کتب سماوی دو عهد قدیم و جدید با وجود وقوع تحریف و تغیر در آنها، مشروعیت داشته و دلیلی بر تحریم این مسألۀ وجود ندارد، چند زنی در قرون وسطی در کشور‌‌های غربی معمول بود و امروز هم چند زنی منحصر بر مسلمانان نبوده، بلکه در بیشتر کشورها و ملت‌های جهان فعلاً مروج است مانند بعضی از کشور‌‌های افریقایی، هند، چین، جاپان، چنانکه چند زنی نزد نصارا در نخستین روزگارش، بعد از بلند رفتن عیسی ÷ مشروع بود. در پایان این بخش گواهی یکی از دانشمندان غرب بنام(جوستاف لوپون) استاد علوم اجتماعی را خدمت تان عرض میداریم وی چنین می‌گوید: (نظام چند زنی که اسلام آنرا وضع نموده، بهترین و مترقی‌ترین روش تربیتی امت اسلام است که باید به آن چنگ زد، زیرا پیوند و همبستگی خانواده را تحکیم بخشیده و بنیاد آنرا استوار نگه میدارد، از اینرو زن مسلمان نسبت به خواهر غربی خود، خوشبخت‌تر بوده از شأن و شوکت والایی در نزد شوهر خویش بر خوردار می‌باشد) همچنان می‌افزاید: (نمی‌دانم غربی‌ها به کدام اساس نظام چند زنی را عقب مانده و منحط شماریده‌اند و نظام یک زنی ناقص خود را که بر دروغ و منافقت استوار است ترجیح می‌دهند؟ در حالیکه اسباب زیادی وجود دارد که مرا وادار میسازد تا نظام چند زنی را بر غیر آن مقدم بشمارم، بناءً جای شگفت نیست هنگامیکه مردمان شرق در سر زمین ما زندگی نموده و یا میان شهر‌های ما انتقال می‌نمایند از جفا و سنگدلی ما در مقابل نظام چند زنی‌شان در حیرت بیفتند).

عیسی ÷ فرستادۀ خداوند أ

بعد از اینکه در مورد اسلام و حقیقت آن، و در مورد بعثت پیامبراکرم محمد ص و حقیقت قرآن کریم این معجزۀ بزرگی که خداوند أ آنرا به زمین فرود فرستاد، و در مورد اخلاق و شمایل آنحضرت ص با ذکر دلایل و براهینی آشکار، مروری کوتاه نمودیم ثابت شد که ایشان فرستادۀ خدا أ و خاتم انبیا‌اند، سپس عکس العمل علمای اسلام در مورد افترا و بهتان‌‌های خصمانه، و ابطال و رد دلایل آنها را با دلایل قاطع و برنده خدمت تان یادآور شدیم، و دیدیم که چگونه خداوند أ آنها را نگونسار و شرمسار برگرداند. به مسئلۀ خطرناک و بنیادی که میان ما و شما اهل کتاب وجود دارد، برمی گردیم. ما بر اساس این مسئله، سایر نقاط پیام خویشرا روی آن پایه گذاری نموده و به شما تقدیم نمودیم، این مسئلۀ مهم و بنیادی همانا ماهیت وحقیقت فرستادۀ خداوند أ عیسی پسر مریم ÷ است که شما در مورد وی مرتکب خطای بزرگ و ادعای بیجا و باطل و فاسد شده اید. شما بنده و فرستادۀ خداوند أ را یکبار خدا نامیدید! و بار دیگر وی را پسر خدا، و بلآخره او را جزوی از سه اصل سه گانه پنداشته گفتید که هر سه اصل، یک خدا را تشکیل می‌دهند! پاک و منزه است خداوند أ از آنچه با وی شریک گردانیده‌اید و از آنچه اوتعالی را به آن وصف نموده و بهتان عظیمی را بر اوتعالی بسته اید.

نخست این مسأله را از فرمودۀ خداوند أ آغاز می‌کنیم، بیایید باهم آیات ذیل را خوانده در معنا و مفهوم آن دقت وتفکر نماییم، باشد که خداوند أ شما را بسوی حق و هدایت رهنمون گرداند. خداوند أ می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ ءَامِنُواْ بِمَا نَزَّلۡنَا مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَكُم مِّن قَبۡلِ أَن نَّطۡمِسَ وُجُوهٗا فَنَرُدَّهَا عَلَىٰٓ أَدۡبَارِهَآ أَوۡ نَلۡعَنَهُمۡ كَمَا لَعَنَّآ أَصۡحَٰبَ ٱلسَّبۡتِۚ وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ مَفۡعُولًا٤٧ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱفۡتَرَىٰٓ إِثۡمًا عَظِيمًا٤٨[النساء: ۴۷-۴۸]. «ای اهل کتاب! به آنچه فرو فرستادیم و تصدیق کنندۀ همان چیزی است که با شماست، ایمان بیاورید، پیش از آن که چهره‌هایی را مسخ و محو کنیم، پس آنها را باز پس گردانیم، یا آنان را لعنت کنیم، چنانکه اصحاب سبت را لعنت کردیم، و امر الهی انجام پذیر است، مسلماً خداوند أ این را که به او شرک ورزیده شود، نمی‌بخشد، و غیر آن را بر هرکه بخواهد می‌آمرزد، و هرکس که به خدا شرک ورزد، در حقیقت گناه عظیمی را بر بافته است».

و فرموده خداوند أ : ﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ وَلَا تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّۚ إِنَّمَا ٱلۡمَسِيحُ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ رَسُولُ ٱللَّهِ وَكَلِمَتُهُۥٓ أَلۡقَىٰهَآ إِلَىٰ مَرۡيَمَ وَرُوحٞ مِّنۡهُۖ فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۖ وَلَا تَقُولُواْ ثَلَٰثَةٌۚ ٱنتَهُواْ خَيۡرٗا لَّكُمۡۚ إِنَّمَا ٱللَّهُ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ سُبۡحَٰنَهُۥٓ أَن يَكُونَ لَهُۥ وَلَدٞۘ لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلٗا١٧١[النساء: ۱۷۱]. «ای اهل کتاب! در دین تان غلو نکنید و بر الله جز حق را نگویید، جز این نیست که مسیح - عیسی بن مریم - پیامبر خداست و (مسیح) کلمۀ اوست که آن را به‌سوی مریم افگنده و روحی از جانب الله است، پس به خداوند و پیامبرانش ایمان بیاورید و نگویید معبودان سه‌اند، باز ایستید از این (عقیده باطل) که به خیر شماست، جز این نیست که الله معبود یگانه است، پاک و منزه از آن است که برای او فرزندی باشد، آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است از آنِ اوست، و خداوند کارسازی را کافی است». همچنان فرمودۀ خداوند أ در این مورد: ﴿لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَۚ قُلۡ فَمَن يَمۡلِكُ مِنَ ٱللَّهِ شَيۡ‍ًٔا إِنۡ أَرَادَ أَن يُهۡلِكَ ٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَأُمَّهُۥ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗاۗ وَلِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَاۚ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ١٧[المائدة: ۱۷]. «کسانی که گفتند: خدا همان مسیح پسر مریم است، مسلماً کافر شده‌اند، بگو: اگر خدا اراده کند که مسیح پسر مریم و مادرش و هرکه را که در زمین است، جملگی به هلاکت رساند، چه کسی در مقابل خدا اختیاری دارد؟ و فرمانروایی آسمان‌ها و زمین و آنچه ما بین آنهاست، از آن خداست، هر چه بخواهد، می‌آفریند و خدا أ بر هر چیز تواناست». سپس خداوند أ می‌فرماید: ﴿لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ ثَالِثُ ثَلَٰثَةٖۘ وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّآ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۚ وَإِن لَّمۡ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ٧٣[المائدة: ۷۳]. «مسلماً کسانی که گفتند: الله سوم سه کس است، کافر شدند، و حال آن که خدایی جز خدای یکتا نیست، و اگر از آنچه می‌گویند - که سراسر کفر است - باز نایستند، به کافرانشان عذابی دردناک خواهد رسید».

طوریکه در آغاز این پیام، فرموده خداوند أ را بشما بیان نمودیم باز هم آنرا تکرار می‌نماییم که: ﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِكَ بِهِۦ شَيۡ‍ٔٗا[آل عمران: ۶۴]. «بگو ای پیامبر! (خطاب به یهود و نصارا) ای اهل کتاب! بیایید به‌سوی سخن که میان ما و شما برابر است که جز خداوند أ را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم».

برخی از شما میگوید: خداوند أ موجود قائم به نفسی می‌باشد که دارای سه اقنوم (اصل و شخصی) است پدر، پسر، و روح القدس. شکی نیست که نصارا در این پندار‌‌های‌شان در تجاوز و نادانی و باطل قرار دارند، زیرا آنها با خداوند واحد، شریکانی قرار داده‌اند و عقیده دارند که سه اقنوم باهم یکجا شده این همه کاینات بزرگ را آفریده و برآن مسلط‌اند. قرآن کریم این ادعای کفری و شرکی آنها را رد نموده چنین می‌فرماید: ﴿مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ وَمَا كَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍۚ إِذٗا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَٰهِۢ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ٩١[المؤمنون: ۹۱]. «خدا هیچ فرزندی نگرفته است و همراه او هیچ معبود دیگری نیست زیرا اگر جز این بود قطعاً هر خدایی آنچه را که آفریده بود، با خود می‌برد و حتماً بعضی از آنان بر بعضی دیگر غالب می‌آمدند، منزه است خدا از آنچه وصف می‌کنند».

همچنان فرموده اوتعالی: ﴿قُل لَّوۡ كَانَ مَعَهُۥٓ ءَالِهَةٞ كَمَا يَقُولُونَ إِذٗا لَّٱبۡتَغَوۡاْ إِلَىٰ ذِي ٱلۡعَرۡشِ سَبِيلٗا٤٢ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوّٗا كَبِيرٗا٤٣[الإسراء: ۴۲-۴۳]. «بگو: اگر با او خدایانی دیگر بود چنان که- مشرکان – می‌گویند، در آن صورت حتماً در صدد جستن راهی به‌سوی خداوند صاحب عرش برمی آمدند، او پاک و منزه است و بسی والاتر است از آنچه می‌گویند».

حالا ما در آیات فوق دقت نموده و تفکیر می‌نماییم که از عصور گذشته تا امروز، آیا کسی را در جهان سراغ داریم که تا بحال ما را با قرآنی دیگر مخاطب قرار داده باشد و ادعا نماید که من شریک خداوندم؟ و در ملکوت آسمانی و زمین هم مانند اوتعالی تصرف دارم؟ طبعاً می‌گوییم: نه. زیرا چنین چیزی را تا بحال نه شنیده و نه دیده‌ایم، و اگر خدایان دیگر با خداوند أ شریک می‌بودند پس خاموش و دست بسته نه نشسته، بلکه در مقابل خداوند تعالی که دشمنان را به مقابله با قرآن فرا خواند، خاموشی اختیار نمی‌کردند و حتماً خدا بودن خود را با اظهار معجزات آشکار می‌ساختند، و حتماً کتابی نازل می‌کردند تا مردم آنرا تلاوت نمایند. و در صدد جستن راهی به‌سوی خداوند أ صاحب عرش بر می‌آمدند و حتماً بعضی از آنان بر بعضی دیگر غالب می‌آمدند طوریکه خداوند أ بما آگاهی داده است، و حتماً بر ضد یکدیگر اعلان جنگ نموده و حالتی رخ میداد، طوریکه در کتاب‌‌های قدیم یونانی پر از خرافات قصه‌‌های خیالی ذکر است، کشمکش خدایان بوقوع می‌پیوست و میان اراده‌‌های آنان تعارض پیدا میشد و به اجتماع ضدین می‌انجامید و میان دو اراده تضاد و تصادم پدید می‌آمد و سر انجام کار و بار جهان را مختل می‌کرد، زیرا – مثلاً – یکی از آنها می‌خواست که انسان بیافریند و دیگری نمی‌خواست، یکی میخواست باران ببارد و دیگری نمی‌خواست و همین طور تا به آخر.... اگر مراد هیچ یک از آنها برآورده نمیشد، این خود نشان می‌داد که هیچ یک از آنها خدای قادر و مقتدری نیستند. و اگر فقط مراد یکی از آنها بر آورده میشد، به این معنا می‌بود که یکی از آنها قادر است و دیگران بی‌قدرت، و آن یکی که بی‌قدرت بود، به همین علت خدا نبود زیرا خدایی که مقتدر نباشد و قدرت وی مطلق و بی‌نهایت نباشد، شایستۀ خدایی نیست. خداوند أ می‌فرماید: ﴿لَوۡ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا ٱللَّهُ لَفَسَدَتَاۚ فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ رَبِّ ٱلۡعَرۡشِ عَمَّا يَصِفُونَ٢٢[الأنبياء: ۲۲]. «اگر در آن دو(زمین و آسمان) جز خدای یگانه، خدایان دیگر وجود میداشت، قطعاً زمین و آسمان هر دو تباه می‌شد، پس منزه است خداوند پروردگار عرش، از آنچه وصف می‌کنند».

اکنون که کاینات از نظم و نسق و قانون دقیقی بر خور دار است، می‌توان نتیجه گرفت که همه محصول امر و تقدیر و توانایی خدای واحدی است که هیچ معارض و شریکی ندارد، پس پاک و منزه است خداوندی که یکتا و مالک همه چیز است و معارض و منازعی در ملکوت وی وجود نداشته و اوتعالی آفریدگار قادر و تواناست. طوریکه قبلا متذکر شدیم، یکی از فرقه‌‌های نصارا معتقد برآنند که عیسی ÷ پسر خداست! که این اعتقاد نسبت به همه اعتقادات آنها خطرناکتر است، و اگر خدای ناخواسته ما این عقیدۀ باطل آنها را تأیید کنیم به این معناست که مسئلۀ الوهیت، مسئلۀ خانوادگی محض بوده و خدای پدر، بخاطریکه پسر داشته باشد باید همسری برای خود اختیار نماید! وهنگامیکه همسری برای خود برگزید باید با وی همبستر شود تا کودکی به دنیا آورد، طوریکه بشر و حیوانات بر آن سرشت شده‌اند! سپس همسرخدا هم باید مانند همجنسش خدا باشد، و در عین وقت امکان دارد پسر یا دختری هم بدنیا آورد، همچنان زن خدا، باید پدر، مادر، برادر، خواهر، و داماد داشته باشد، و در این کار مانعی وجود ندارد زیرا خودش فرزند دارد، و فرزند خدا لازم است ازدواج کند(مانعی وجود ندارد زیرا وی مانند پدر خود است)! و همسر وی نیز باید از جنس خود‌شان باشد، نه از بنی بشر، در غیر آن خون خداوندان با خون بنی بشر آمیخته خواهد شد و اینکار ناممکن است! و همسر پسر خدا شاید دختر عمویش باشد! روی همرفته طوریکه متذکر شدیم، مسألۀ الوهیت یک مسألۀ خانودگی خالص می‌شود. همچنان امکان دارد روزی پسر خدا علیه پدر قیام نموده و حکومت او را سرنگون نموده و خودش جانشین وی گردد، قسمیکه در اصطلاح امروزی آنرا انقلاب می‌نامند.

پس ای اهل کتاب! تا زمانیکه شما عیسی ÷ را که از جنس بشر است پسر خداوند أ می‌نامید، ادعای تان به این معناست که متباقی افراد خانوادۀ خداوندی همه باید از یک اشکال و اوصاف برخوردار باشند مانند ما بنی بشر! و این تصور باطل وغلط در حق خداوند قادر و توانا و یکتا و خالق آسمان‌ها و زمین، خدای یگانۀ بی‌نیاز که کسی را نزاده و زاده نشده و هیچ کسی همتای او نیست. جایز نیست، زیرا اوتعالی از همه اوصافی که شما به وی نسبت میدهید پاک و منزه است، چنانکه خود الله سبحان می‌فرماید: ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ[الشورى: ۱۱].

«چیزی مانند او نیست و اوست شنوای بینا». و در این فرمودۀ خداوند أ دقت نمایید: ﴿وَجَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَكَآءَ ٱلۡجِنَّ وَخَلَقَهُمۡۖ وَخَرَقُواْ لَهُۥ بَنِينَ وَبَنَٰتِۢ بِغَيۡرِ عِلۡمٖۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يَصِفُونَ١٠٠ بَدِيعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُۥ وَلَدٞ وَلَمۡ تَكُن لَّهُۥ صَٰحِبَةٞۖ وَخَلَقَ كُلَّ شَيۡءٖۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ١٠١[الأنعام: ۱۰۰-۱۰۱]. «و برای خدا شریکانی از جن قرار دادند، حال آنکه خداوند آنان را آفریده است، و برای او، پسران و دخترانی تراشیدند بدون علم، او پاک است و برتر است- و فراتر- از آنچه وصف می‌کنند، نو پدید آورندۀ آسمان‌ها و زمین است، چگونه برای او فرزندی باشد در صورتی که برای او همسری نبوده- زیرا- او همه چیز را آفریده است و او به هر چیز داناست». سپس در این فرموده خداوند تعالی دقت نمایید: ﴿مَّا ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُ وَأُمُّهُۥ صِدِّيقَةٞۖ كَانَا يَأۡكُلَانِ ٱلطَّعَامَۗ ٱنظُرۡ كَيۡفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ ٱلۡأٓيَٰتِ ثُمَّ ٱنظُرۡ أَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ٧٥[المائدة: ۷۵]. «عیسی پسر مریم جز پیامبری که پیش از او نیز پیامبرانی گذشته‌اند نیست، و مادرش زنی صدیقه بود، هر دو غذا می‌خوردند، بنگر چگونه آیات خود را برای آنان روشن می‌سازیم، باز بنگر چگونه رویگردان می‌شوند- از شنیدن حق-».

هنگامیکه این آیات قرآن کریم را تلاوت می‌کنیم بدون توقف و دقت از آن گذشته و در مفهوم و معنای آن توجه نمی‌کنیم﴿كَانَا يَأۡكُلَانِ ٱلطَّعَامَ«هر دو (مریم و عیسیب) غذا می‌خوردند» در حالیکه معنا و تفسیر آن در همه کتاب‌‌های تفسیر بطور واضح و آشکار بیان شده است، لیکن در اینجا می‌خواهیم در آنچه به موضوع بحث ما تعلق میگیرد روشنی بیندازیم تا بدانیم که چگونه خداوند قادر و توانا مثال‌‌های زنده و آشکار را، با اسلوب بلیغ و رسا که شایستۀ الوهیت وی است به ما بیان می‌دارد، و خدا را شکرگذاریم که خداوند تعالی ما بنی بشر را مخاطب قرار داده آداب و اخلاق قرآن را بما می‌آموزد. همچنان این مسأله را بما واضح ساخته و بر آن تأکید نموده است که عیسی ÷ و مادرش مریم ل بشر بودند. همچنان خداوند أ از لابلای آیات قرآنی و احادیث شریف نبوی به ما خبر داده است که اوتعالی فرشتگان را از نور، و جن را از زبانه آتش، و انسان را از گِل خشکیده سفال مانند آفرید. و هر گروه را با روش و رفتار و طبیعت همان چیزی که از آن آفریده شده ارتباط داده و آنها را از همان چیز دوباره زنده می‌گرداند، خداوند أ زندگی پدر بشریت، آدم ÷ و فرزندانش را تا روز قیامت در زمین قرار داده و در اصل، انسان را از خاک همین زمین آفرید. قسمیکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿مِنۡهَا خَلَقۡنَٰكُمۡ وَفِيهَا نُعِيدُكُمۡ وَمِنۡهَا نُخۡرِجُكُمۡ تَارَةً أُخۡرَىٰ٥٥[طه: ۵۵]. «از این زمین شما را آفریده‌ایم و در این (زمین) شما را باز می‌گردانیم، و از آن بار دیگر شما را بیرون می‌آوریم». یقینا در آفرینش انسان از خاک، حکمت‌های وجود دارد که خداوند أ خود بهتر می‌داند، و شاید هم یکی از حکمت‌ها این باشد که بنی آدم بیش از حد تکبر و بزرگ منشی و جبروت و طغیان نورزد، زیرا خداوند أ به انسان عقل و هوش داده و در رد و قبول صاحب اختیار آزاد است، خداوند به انسان اختیار داده تا راه خود را خود انتخاب کند. وی دو راه را در پیش دارد: راه شر و فساد، و راه خیر و صلاح، اگر راه شر و فساد را در پیش گیرد و تکبر و جبروت ورزد و احساس برتری و خودپسندی کند، لیکن به یاد آورد و یا کسی بوی تذکر دهد که به هر پیمانه خود را بلند بشماری و تکبر ورزی، بازهم نیاز به خوردن و نوشیدن داشته و ناچار به قضای حاجت می‌شوی، و طوریکه قبلاً یاد آور شدیم انسان از گل آفریده شده است و شما ای اهل کتاب! بدانید که ما و شما همه فرزندان آدم ÷ هستیم و آدم ÷ از خاک آفریده شده، پس چرا تکبر ورزیده و دیده و دانسته با حق مخالفت می‌ورزید و بر عقیدۀ باطل‌تان پافشاری دارید، در حالیکه خوب می‌دانید که مسیر و نهایت همه انسان‌ها در خاک است.

اما فرشتگان، خداوند أ در مورد آنها چنین می‌فرماید: ﴿وَلِلَّهِۤ يَسۡجُدُۤ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ مِن دَآبَّةٖ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَهُمۡ لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ٤٩ يَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوۡقِهِمۡ وَيَفۡعَلُونَ مَا يُؤۡمَرُونَ۩٥٠[النحل: ۴۹-۵۰]. «و آنچه در آسمان‌هاست- همگی- و آنچه در زمین است از جنبندگان، برای خدا سجده می‌کنند و فرشتگان نیز سجده می‌کنند و آنان سرکشی نمی‌کنند (از عبادت پروردگارشان) از پروردگارشان از فوق خویش می‌ترسند و آنچه که بدان مأمور می‌شوند انجام میدهند». فرشتگان طوری آفریده شده‌اند که هیچگاه نافرمانی خداوند أ را نکرده و هرآنچه که به آن مأمور شوند انجام می‌دهند، بنابراین از اوامر خداوند أ سرباز نزده و خداوند أ هم در آنان چیزی نیافریده که اگر روزی تکبر ورزند از شأن و شوکت‌شان بکاهد و آنان را مجبور به تواضع و شکسته نفسی گرداند، مانند بنی آدم که نیاز به غذا داشته و مجبور است فضلات آنرا از خود بیرون سازد و اینکار خود احساس برتری و تکبر و جبروت را در نفس وی شکستانده و به حقیقت خود پی می‌برد، در قصه ابراهیم ÷ حقیقت فرشتگان واضح می‌گردد هنگامیکه فرشتگان بصورت انسان نزد او آمدند و ابراهیم ÷ به خانواده دستور فرمود تا گوسالۀ را ذبح نموده و آماده سازند و آنرا به مهمانان تقدیم نماید، فرشتگان نیز ممانعت نکردند اما وقتیکه ابراهیم ÷ غذا را در بشقاب گذاشت تا بخورند، فرشتگان قادر به خوردن آن نشده و دستان‌شان به غذا نرسید، در این حالت ابراهیم ÷ در دل از آنان ترسید، سپس فرشتگان گفتند: نترس ما فرشتگان هستیم که از سوی خداوند أ بسوی تو فرستاده شده ایم. طوریکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿هَلۡ أَتَىٰكَ حَدِيثُ ضَيۡفِ إِبۡرَٰهِيمَ ٱلۡمُكۡرَمِينَ٢٤ إِذۡ دَخَلُواْ عَلَيۡهِ فَقَالُواْ سَلَٰمٗاۖ قَالَ سَلَٰمٞ قَوۡمٞ مُّنكَرُونَ٢٥ فَرَاغَ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ فَجَآءَ بِعِجۡلٖ سَمِينٖ٢٦ فَقَرَّبَهُۥٓ إِلَيۡهِمۡ قَالَ أَلَا تَأۡكُلُونَ٢٧ فَأَوۡجَسَ مِنۡهُمۡ خِيفَةٗۖ قَالُواْ لَا تَخَفۡۖ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَٰمٍ عَلِيمٖ٢٨[الذاريات: ۲۴-۲۸]. «آیا خبر مهمانان گرامی ابراهیم به تو رسیده است؟ چون بر او وارد شدند، گفتند: سلام، (ابراهیم) گفت: سلام برشما، و گفت: گروهی ناشناسید؟ سپس آهسته به‌سوی اهل خود رفت، آن گاه گوسالۀ فربه آورد، آن را به نزدیکشان برد، گفت: مگر نمی‌خورید؟ و در دلش از آنان ترسی یافت، گفتند: نترس و او را به پسری دانا بشارت دادند». بنابر این وقتیکه خداوند أ در وصف عیسی ÷ و مادرش مریم بما خبر داد، فرمود که(آندو غذا می‌خورند) یعنی اگر آندو خدا می‌بودند، قسمیکه شما اهل کتاب ادعا دارید، پس باید طعام نمی‌خوردند، چگونه خدا بودند در حالیکه به قضای حاجت نیاز داشته تا فضلات غذای را که خورده‌اند بیرون آورند، حال آنکه فرشتگان هم بندگان خدا هستند، لیکن طعام نمی‌خورند، پس خدایان باید به طریقه اولی دارای صفات بهتر و بالاتر از صفات فرشتگان داشته باشند، پس چرا از حق روی می‌گردانید؟!.

پس ای اهل کتاب! این چه سخنان زشت و پوسیده است که شما آنرا نشخوار می‌کنید؟ این چه خرافات و بیهوده گویی‌هاست که حتی عقل و مغز کودکان آنرا نمی‌پذیرد، چه رسد به عقل و هوش دانشمندان و حکما و هوشیاران و مفکرین گذشته و امروزی تان! چگونه این همه فرضیات و پندار‌‌های فاسد را که نه استناد به دلیل ظاهر دارد و نه هم برهان روشن، در سر‌های تان گذشتانده‌اید که حتی فهم و عقل حیوانات آنرا بدور می‌افگند چه رسد به عقل و فهم بشر؟

ای اهل کتاب! اگر استناد و دلیل شما در مورد خرافات و یاوه گویی‌‌های که در باره شخصیت عیسی ÷ دارید که گویا خدای پدر و خدای پسر و روح القدس و بلآخره همه یک خدا اند، انجیل و تورات تحریف شدۀ تان باشد، پس در مورد شواهدی که از انجیل‌ها برایتان پیشکش نمودیم بویژه انجیل برناپا که اکثر حقائق را بیان نموده و عقاید فاسد شما را به لرزه در آورده است، چه می‌گویید؟ اگر می‌گویید ما به انجیل برناپا اعتراف نداشته و آنرا به رسمیت نمی‌شناسیم، در پاسخ می‌گوییم: در این اواخر نسخۀ خطی انجیل برناپا در کنار ساحل بحر میت کشف گردیده و از جمله آثار قدیمی و باستانی بشمار می‌رود، وعلمای‌تان هریک دکتور راهب(چالز فرانسیس بوتو) و دکتور/ د. ف اولبرایت که یکی از پایه‌‌های علم آثار انجیل است، و همچنان راهب (ا. پاول دیفز) دبیرکل مرشدان کلیسا‌ها در واشنطن، از آن دیدن نموده و آنرا تأیید کردند، که این خود، حقیقت و صحت این انجیل را تقویت می‌بخشد، لیکن می‌خواهیم مثال‌ها و شواهدی از انجیل معتبر و معتمد و معروفی که شما به آن اعتراف دارید (یوحنا) بیاورم تا بطلان عقاید فاسد شما ثابت گردد، همچنان در این صدد نظریات و سخنان و اعترافات مستند دانشمندان نصارا را که در طول تاریخ بیان نموده‌اند وتاریخ آنرا ثبت نموده، برایتان پیشکش می‌کنیم. نخست اقوالی را که در انجیل یوحنا ذکر شده است برایتان ذکر می‌نماییم:

* ص ۱ /۵۱: از زبان عیسی بن مریم ÷ نقل می‌کند که: (همین الآن آسمان را باز دیده می‌توانید و فرشتگان آسمانی بر فرزند انسان(عیسی) بالا و پایین می‌شوند) این اعتراف از جانب خود عیسی ÷ است که وی فرزند انسان است، نه پسر خدا، و نه خود خدا، و نه جزوی از اجزای خدایان سه گانه.

* در صفحۀ ۴ / ۶ می‌گوید: (یسوع(عیسی) از سفر خسته شده است) آیا خدایی که با قدرت و توانایی خود آسمان‌ها و زمین و آنچه را که در میان آندو قرار دارد استوار نگهداشته، خسته میشود؟!.

* در صفحۀ ۴ / ۳۴ آمده: (یسوع (عیسی) به آنان فرمود: طعام لذت بخش من آنست که به خواست و ارادۀ ذاتی که مرا فرستاده عمل نمایم و رسالت او را به اتمام رسانم) در اینجا هم عیسی ÷ گواهی میدهد اینکه وی فرستادۀ خداوند أ بوده و به مشیت و ارادۀ اوتعالی که وی را مکلف به رسانیدن پیام خود نموده، عمل می‌نماید.

* و در صفحۀ ۴/ ۴۴ این سخن وارد شده: (... زیرا یسوع(عیسی) خودش گواهی داده که وی پیامبری نیست که تنها به وطنش عزت و شرف بخشد) این سخن نیز به صراحت نبوت عیسی ÷ را ثبوت نموده و اینکه وی مانند سایر پیامبران در دعوت‌شان تنها بخاطر بلند بردن مقام و شرف وطن نمی‌رزمد.

* در صفحۀ ۴/ ۱۹ آمده که زنی به حضرت مسیح ÷ گفت: (ای سردار من! میدانم که تو پیامبرهستی- و اینراهم میدانم که پیامبری از فرزندان بنی آدم که وی را مسیح می‌نامند برانگیخته خواهد شد، پس چه وقتی می‌آید تا ما را از همه چیز آگاه سازد، یسوع(عیسی) ÷ فرمود: من همان شخصم که حالا همرایت صحبت می‌کند) این سخن ثابت می‌سازد که عیسی ÷ فرستادۀ خداوند أ است و او همان کسی است که در کتاب عهد قدیم (تورات) از آمدنش مژده داده شده بود.

* در صفحۀ ۵ / ۴۴ از زبان عیسی ÷ چنین وارد شده است: (چگونه ایمان خواهید آورد حال آنکه به بزرگی خداوند یکتا اعتراف نکرده اید!) در اینجا مسیح ÷ به صراحت بیان می‌کند که خداوند یکتا و بی‌همتا بوده نه پسر دارد و نه شریکی در ملک و پادشاهی، و نه جزو سوم خدایان سه گانه است.

* و در صفحۀ ۸/ ۲۶ فرمودۀ مسیح ÷ چنین آمده: (ذاتی که مرا فرستاده، حق است. و آنچه را من از او شنیده‌ام اینک به جهانیان خبر می‌دهم) در اینجا نیز عیسی ÷ تأکید می‌ورزد که وی پیامبر و فرستادۀ از جانب حق (الله أ ) بوده و تنها چیزی را به مردم ابلاغ می‌کند که بخاطر آن فرستاده شده است.

* و در صفحۀ ۱۳ /۱۶ چنین آمده: (هیچ برده بزرگتر و والاتر از سردارش نیست، و هیچ پیامبر بزرگتر و عالی مقام‌تر از فرستندۀ خود نیست) ما در این سخن روشن و آشکار وقفه و سخنی نداریم.

در این باره جرجس فتوحی لبنانی نیز اظهار نموده که گروه(شرینطوس وابیسون) هنگامی که نصرانیت را تدریس می‌کردند، تأکید می‌نمودند که مسیح ÷ نه خداست و نه پسر خدا، بلکه قبل از اینکه مادر پاکدامنش وی را بدنیا بیاورد، در عدم قرار داشت، بنابر این راهبان و بزرگان کلیسا‌‌های آسیا و غیره در سال ۹۶ میلادی نزد یوحنا گرد آمده از وی خواستند تا کتابی در مورد نفی و انکار خدا بودن مسیح ÷ بنویسد، یوحنا نیز پیشنهاد آنان را پذیرفت. علمای نصاری در تاریخ تألیف انجیل یوحنا اختلاف نظر دارند بعضی از آنها گفته‌اند در سال ۶۵ میلادی و برخی دیگر گفته که در سال ۹۶ میلادی و برخی هم گفته است یوحنا در سال ۹۸ میلادی آنرا تألیف نموده است.

بیشتر علمای نصارا انجیل یوحنا را که امروز در دسترس مردم قرار دارد انکار نموده و گفته‌اند امکان ندارد که آنرا یوحنا که از یاران عیسی ÷ بود نگاشته باشد، طوریکه کاتلک هیرالد به نقل از دوست خود، استادلن در صفحۀ (۲۰۵) جلد هفتم که در سال ۱۸۸۴ م بچاپ رسیده گفته است: (همه موضوعاتی که در کتاب یوحنا امروز وجود دارد، در واقع نوشتۀ یکی از طلبای مدرسۀ اسکندریه میباشد) دیگری بنام برچنایدر گفته است: (یقیناً انجیل یوحنا و سایر رساله‌‌های او، نوشتۀ دست یوحنا نبوده بلکه کدام شخص در آغاز قرن دوم میلادی آنرا نوشته و به یوحنا نسبت داده است تا مردم آنرا به رسمیت بشناسند) اما کروتیس می‌گوید: (انجیل یوحنا متشکل از بیست باب بوده سپس کلیسای آفاس بعد از مرگ یوحنا باب بیست ویکم را بر آن افزود، و هدف از این همه کوشش و تلاش‌‌های باطل و بی‌اساس این بود تا خدا بودن مسیح ÷ ثابت ساخته و اندیشۀ انسان بودن وی را از اذهان مردم بیرون آورند). پدیدۀ اختلاف در کتاب‌‌های انجیل امروزی بصورت آشکار محسوس است، در بعضی انجیل‌ها وقایع و حوادثی ذکر است که دیگری آنرا رد و نفی می‌کند و یا اینکه چیزهایی بر آن اضافه نموده و یا از آن می‌کاهد. چنانکه تناقض در همه انجیل‌ها واضح و آشکار بوده و مثال‌های بیشماری وجود دارد که در این جا گنجایش ذکر آن بطور مفصل نیست، لیکن کتاب‌هایی از نویسندگان معروف مسلمان و نصارا موجود است که در این باره به تفصیل صحبت نموده‌اند. برجسته‌ترین این دانشمندان، دانشمند و عالم مسلمان شیخ احمد دیدات است.

سازنده و مخترع همه خرافات و تحریفات و عقاید فاسدی که در انجیل‌‌های مختلف از شخصیت عیسی ÷ صحبت می‌نماید که گویا او خدا یا پسر خدا یا جزء تکمیل کنندۀ خدایان سه گانه بوده که سر انجام یک خدا را تشکیل می‌دهند، همۀ این اندیشه‌‌های باطل را انجمن‌ها و گردهم آیی‌‌های نیقیا که در سال ۳۲۵ میلادی دایر شده بود، اختراع نموده و به انجیل‌‌های مختلف اضافه نموده است. انجمن و گردهم آیی آنها عبارت از مجلس شورای بود که در آن بدون استناد به دلیل، امور حلال را حرام، و حرام را حلال می‌گردانیدند، و هر عضو این شورا هر چیزی را که در سر داشت به مجلس پشنهاد میکرد سپس به اتفاق همه تصویب میگردید. آیا میدانید نتیجۀ این مجالس مشورتی چه بود؟ در گردهم آیی اول که در شهر نیقیا در سال ۳۲۵ میلادی دایر شد، بعد از تصفیه و غربیل نمودن محتویات بیش از هفتاد انجیلی که همه در موضوعات باهم متفاوت، و در عین وقت همه منسوب به شاگردان و یا یاران عیسی ÷ بود، در چهار انجیل مختصر نموده و آنها را به چهار حواری معروف نسبت دادند که عبارت‌اند از: متا، مرقس، لوقا و یوحنا. با وجود سعی و تلاش بزرگ آنها، هنوز هم اختلاف و تفاوت در متن، موضوعات و مضامین این چهار انجیل بطور واضح بنظر میخورد که از یکسو انسان را مشکوک ساخته و از سوی دیگر خنده آور و مسخره آمیز است. همچنان در این انجمن سه مادۀ ذیل را به اتفاق هم تصویب نمودند:

۱- ما به خداوند یکتا(پدر) و قادر، که آسمان‌ها و زمین و هرآنچه را که بچشم می‌بینیم و یا نمی‌بینیم اداره میکند، ایمان داریم.

۲- سپس سخنان‌شان متناقض و درهم وبرهم شده گفتند: ما به خداوند یکتا، و یگانه فرزند همیشگی خداوند پدر، ایمان داریم. خداییکه از خدا بوجود آمده و نوری از نور اوست، خدای حقیقی که از خداوند حقیقی بوجود آمده. مولود است نه مخلوق، یک جان و یک وجود با خداست، و از خصوصیت وی اشیاء آفریده شد، و بخاطر رهایی ما بشر به قوت روح القدس از آسمان فرود آمده و مریم پاکدامن وی را ولادت نمود سپس جوان شده و مردی گردید، و بخاطر ما شکنجه شده و به دار آویخته شد و وفات یافت و دفن گردید، و سه روز پس از وفات، دوباره برخاست تا آنچه در کتاب مقدس وارد شده محقق گردد، سپس به آسمان بلند رفته و در کنار راست خداوند أ نشست، و بار دیگر برخواهد گشت تا میان مردگان و زندگان فیصله نماید، و مملکت وی مرز و نهایت نخواهد داشت!.

۳- سپس سخنان‌شان بیش از پیش برهم و درهم و متناقضتر شده و شیطان آنرا به ایشان زیبا جلوه داده وگفتند: ما به روح القدسی که خداست، و بخشندۀ حیات است و از پدرِ پسر ایجاد شده، ایمان داریم. وی مانند پدر و پسر مقدس بوده و پرستش میشود. (نمیدانیم این همه نظریات کفری و خرافاتی فاسد را از کجا آورده‌اند؟ و مرجع و مصدر اثبات آن چیست؟ بدون شک در همه کتاب‌‌های انجیل تحریف شدۀ مقدس‌شان یک دلیل و یا عبارت صریح وجود ندارد تا اعتقاد باطل آنها را تأیید کند). در انجمن قسطنطینیۀ اول که در سال(۳۸۱) میلادی دایر گردیده بود، قرار گذاشتند که روح القدس (جبرئیل ÷ ) نیز خدایی از خدایان سه گانه است. و در انجمنی که در سال(۴۳۱) میلادی برگزار شده بود، قرار گذاشتند که مسیح عیسی دارای دو طبیعت است، طبیعت الهی و طبیعت انسانی.

و در گردهم آیی خلقدوینا که در سال ۴۵۱ میلادی منعقد گردیده بود این قرار را گذاشتند که عیسی ÷ دارای دو طبیعت و دو اراده میباشد. به این ترتیب گردهم آیی و انجمن‌های آنها تا امروز دوام داشته که طی آن مفکوره‌ها و تصورات و اندیشه‌‌های عجیب و غریبی را تصویب نموده و امور حلال را حرام، و حرام را حلال قرار میدهند که اصلاً در کتاب‌‌های دو عهد شان، قدیم و جدید (تورات و انجیل) چیزی از آن ذکر نشده است، بلکه همه زادۀ افکار فاسد و نادرست خود آنهاست که شیطان آنرا در اذهان‌شان به تصویر کشیده است تا از راه خداوند أ گمراه شده و به اوتعالی شریک قرار دهند. اگر چنین نبود پس ما از آنها می‌پرسیم: شما این همه احکام و قوانین را از کجا آورده اید؟ بعد از دایر شدن انجمن‌ها و گردهم آیی‌‌های پیهم آنان، در نظریات و تصامیم‌شان اختلافات زیادی رخ داد و منجر به تقسیم کلیسا‌های آنها به دو جناح شرقی و غربی گردید، البته این پارچگی در صفوف آنها بعد از گردهم آیی سران کلیسا در قسطنطنیه که در سال ۸۶۹ میلادی برگزار گردید، رخ داد. کلیسا‌های شرقی یونانی به سر کرده گی اسقف بزرگ قسطنطنیه، وکلیسا‌‌های غربی لاتینی به ریاست پاپ روم که الان نیز این منصب بنام پاپ واتیکان مشهور است، از هم جدا گردیدند، سبب اختلاف آنها نیز مانند عقایدشان خنده آور و شگفت انگیز است، زیرا کلیسای شرقی به این رأی اسرار داشتند که روح القدس ناشی از خدای پدر است، اما کلیسای غربی اصرار می‌ورزیدند که روح القدس از خدای پدر و خدای پسر صادر شده است. برخی دیگر معتقد‌اند که وحدانیت، در خدایان سه‌گانه (تثلیث) است. و بعضی می‌گویند، خدایان سه‌گانه شامل در وحدانیت‌اند. همچو سخنان بی‌مفهوم و بی‌معنی و بی‌دلیل، آنها را سراسیمه ساخته و از راه بدورشان نموده است. ابلیس قسم خورده، توانست بوسیلۀ پخش عقاید فاسد وخرافی، آنها را از راه مستقیمی که خداوند أ بوسیله پیامبرانش مردم را رهنمایی کرده است گمراه سازد. طوریکه خداوند أ به آنها خبر داده می‌فرماید: ﴿أَمَّن يَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥ وَمَن يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٦٤[النمل: ۶۴]. «یا کیست که آفرینش را آغاز می‌کند و سپس آن را باز می‌آورد؟ و چه کسی به شما از آسمان و زمین روزی می‌دهد، آیا با خدا معبود دیگری است؟ بگو: اگر راست می‌گویید، برهانتان را بیاورید». سپس در سورۀ مریم می‌فرماید: ﴿وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَلَدٗا٨٨ لَّقَدۡ جِئۡتُمۡ شَيۡ‍ًٔا إِدّٗا٨٩ تَكَادُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ يَتَفَطَّرۡنَ مِنۡهُ وَتَنشَقُّ ٱلۡأَرۡضُ وَتَخِرُّ ٱلۡجِبَالُ هَدًّا٩٠ أَن دَعَوۡاْ لِلرَّحۡمَٰنِ وَلَدٗا٩١ وَمَا يَنۢبَغِي لِلرَّحۡمَٰنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا٩٢ إِن كُلُّ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ إِلَّآ ءَاتِي ٱلرَّحۡمَٰنِ عَبۡدٗا٩٣ لَّقَدۡ أَحۡصَىٰهُمۡ وَعَدَّهُمۡ عَدّٗا٩٤ وَكُلُّهُمۡ ءَاتِيهِ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ فَرۡدًا٩٥[مريم: ۸۸-۹۵]. «و گفتند: خدای رحمان فرزند اختیار کرده است، واقعاً چیز زشتی را آوردید، چیزی نمانده است که آسمان‌ها از این سخن، بشکافند و زمین بشکافد و کوه‌ها بیفتند، از این که برای رحمان فرزندی قایل شدند و خدای رحمان را شایسته نیست که فرزندی اختیارکند، هرکه در آسمان‌ها و زمین است جز بنده وار پیش خدای رحمان نمی‌آید. و یقیناً آنها را به احصا آورده و شمار کرده است آنان راه شمار کردنی. و روز قیامت همۀ آنها تنها بسوی او خواهند آمد».

به این ترتیب خرافات و بیهوده گویی‌‌های علما و راهبان و بزرگان کلیسا‌های نصارا چه شرقی و چه غربی، تا امروز دوام دارد که عقل سلیم و منطق آنرا نمی‌پذیرد و بسبب آن اهل کتاب (نصارا) را تا امروز در گمراهی روشن قرار داده‌اند. بعد از اینکه اختلاف میان کلیسا‌‌های شرقی و غربی ایجاد گردید، چندین مذاهب و فرقه‌‌های دیگر رونما شد که امروز به پنج مذهب منقسم‌اند. این مذاهب از قرار ذیل‌اند:

۱- مذهب ارتودکس: این مذهب نمایندگی از کلیسا‌های شرقی می‌نماید و اعتقاد آنها در مورد عیسی ÷ اینست که وی دارای یک طبیعت و یک اراده بوده و پسرخدا می‌باشد که خداوند پدر، وی را بخاطر محو گناهان نصارا به زمین فرو فرستاد تا خود را فدای نصارا نموده، قتل و به دار آویخته شدن را در این راه متحمل گردد.

۲- مذهب پروتستانت: این مذهب از کلیسا‌های انجیلی نماینده گی نموده و کلیسا‌های غربی را مورد انتقاد قرار داده میگویند: آنها این حق را ندارند که به مردم سند‌های غفران یا کارت‌‌های دخول جنت بدهند.

۳- مذهب کاتولیک: این مذهب از کلیسا‌های روم و پاپ واتیکان نمایندگی می‌کند. پیروان آن معتقد‌اند که مسیح ÷ دارای دو طبیعت (الهی و انسانی) و دو اراده می‌باشد.

۴- مذهب مارونی: پیروان این مذهب خویش را به یوحنای مارون نسبت داده و معتقد‌اند که مسیح ÷ دارای دو طبیعت ویک اراده بوده و هردو طبیعت در یک اقنوم یا ذات قرار دارد.

۵- فرقۀ یعقوبیها(یعاقبه) این فرقه معتقد‌اند که در شخص مسیح ÷ الوهیت و انسانیت یکجا جمع شده است. با اینگونه نظریات و مفکوره‌‌های خنده آور مذاهب آنها برهم و درهم شده، هر مذهبی دیگری را تکفیر می‌نماید. و سرانجام چنین خرافات و بیهوده گویی‌ها و اباطیل دامنگیرشان شد که نه عقل سلیم و نه دل روشن و نه ضمیر زنده آن را می‌پذیرد. با آن هم در میان مذاهب نصارا فرقه‌‌های بروز کرده که مسألۀ قتل و به دار کشیده شدن را از عیسی ÷ نفی و رد می‌کنند، از جمله فرقۀ ساطرنیوسی و کارپوکراتی و مارکیونی و پارسکالیونی و پولیسین. این فرقه‌ها موضوع اعدام شدن عیسی ÷ را بصورت واضح و آشکار در کتاب‌‌های تاریخی، از جمله تاریخ (موسیهیم) نفی نموده‌اند وهنوز هم این کتاب در مدارس الهیات انجیلی مقرر بوده و تدریس می‌گردد، آنها معتقد‌اند و بر آن تأکید می‌ورزند شخصی به دار زده شده به صورت قطعی غیر عیسی مسیح ÷ است، و هرگز مردمان ظالم بر عیسی ÷ مسلط نشدند، بلکه به آسمان بلند برده شد. اما پیروان مذاهب دیگری که روایات باطل و بی‌اساس آنها در چهار انجیل ذکر شده و ما نیز قبلاً به آن اشاره نمودیم، می‌گویند: (بعد از اینکه عیسی ÷ دستگیر شد و حکم اعدام وی صادر گردید، پیش از تنفیذ اعدام، در حالیکه دست‌ها و پاهایش بسته بود بعضی از مردمانی که از مقابلش می‌گذشتند بر چهره‌اش آب دهانشان را پاشیده و باکف بر دو رویش می‌زدند؟؟؟ !) پس آیا انسان عاقل و هوشیار همچو خرافات زشت و قبیح را در حق پیامبری از پیامبران مخلص خداوند أ قبول می‌کند؟ فرضاً نظر به گفته خود‌شان که عیسی ÷ را پسر خدا می‌پندارید(والعیاذ بالله) آیا پدرِخدا یا خدای بزرگ اجازه میدهد پسرش در معرض چنین توهین قرار گیرد و بر چهرۀ پسرش لعاب دهن و کف نثار گردد و بدون هیچگونه عکس العمل نگاه کند؟! (آیاجای تعجب نیست؟). دیگری بنام پطرس قرماچ در کتاب خود بنام (مروج الاخبار فی تراجم الابرار) که در سال (۱۸۱۰ م) در بیروت بچاپ رسیده بود چنین می‌نگارد: مرقس مرد یهودی لاوی نژاد و شاگرد پطرس بود، وی انجیل خود را به فرمایش اهالی منطقه رومیه تألیف نمود، و خدا بودن عیسی ÷ را رد می‌کرد، وی در زندان اسکندریه در سال ۶۸ میلادی بقتل رسید. دیگری بنام (هرانست دی یونس) آلمانی در کتاب خود بنام (اسلام یعنی نصرانیت برحق و واقعی) در صفحۀ (۱۴۲) چنین می‌نگارد: (همه مسایل مربوط به دار آویخته شدن و فدا شدن عیسی ÷ از ابتکارات و اختراعات راهب بزرگ پاولز و امثال وی است که در عهد مسیح ÷ نه زیسته‌اند و نه او را بچشم دیده‌اند و در واقع نصرانی هم نبوده‌اند) همچنان در جز اول کتاب خود زیر عنوان (تاریخ دیانت نصرانی) می‌نویسد: (حکم اعدام در حق عیسی ÷ در وقت تاریکی هنگامیکه شب پرده‌‌های سیاه خود را بر همه جا می‌گسترانید، تنفیذ گردید، سپس به این نتیجه میرسیم که امکان دارد یکی از زندانیانی که حکم اعدام در مورد آنها نیز صادر شده بود و منتظر تنفیذ آن بودند در عوض عیسی ÷ به دار آویخته شده باشد، طوریکه برخی از گروه‌‌های نصارا به آن معتقداند و قرآن کریم نیز آنرا تصدیق می‌کند). در فصل اول انجیل برناپا چنین آمده: (خداوند أ جبرئیل÷ را بسوی مریم دوشیزه فرستاد، وقتیکه جبرئیل در اطاق وی داخل گردید مریم از وی ترسیده لیکن جبرئیل وی را اطمینان داده و ترس را از وی دور ساخته و بوی مژده داد که وی مادر پیامبری خواهد شد که خداوند أ او را بسوی بنی اسرائیل می‌فرستد. مریم گفت: چگونه فرزند بدنیا بیآورم در حالیکه مردی را نمی‌شناسم(با مردی ازدواج نکرده‌ام) جبرئیل ÷ فرمود: خداوندی که انسان را از غیر انسان آفرید(آدم را از گِل)، قادر است از تو انسانی را بدون انسان دیگر(همسر) بدنیا آورد). خواننده گرامی ببینید عین بیانی که در انجیل برناپا آمده، موافق با آیات قرآن کریم است خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ مَرۡيَمَ إِذِ ٱنتَبَذَتۡ مِنۡ أَهۡلِهَا مَكَانٗا شَرۡقِيّٗا١٦ فَٱتَّخَذَتۡ مِن دُونِهِمۡ حِجَابٗا فَأَرۡسَلۡنَآ إِلَيۡهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرٗا سَوِيّٗا١٧ قَالَتۡ إِنِّيٓ أَعُوذُ بِٱلرَّحۡمَٰنِ مِنكَ إِن كُنتَ تَقِيّٗا١٨ قَالَ إِنَّمَآ أَنَا۠ رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلَٰمٗا زَكِيّٗا١٩ قَالَتۡ أَنَّىٰ يَكُونُ لِي غُلَٰمٞ وَلَمۡ يَمۡسَسۡنِي بَشَرٞ وَلَمۡ أَكُ بَغِيّٗا٢٠ قَالَ كَذَٰلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٞۖ وَلِنَجۡعَلَهُۥٓ ءَايَةٗ لِّلنَّاسِ وَرَحۡمَةٗ مِّنَّاۚ وَكَانَ أَمۡرٗا مَّقۡضِيّٗا٢١[مريم: ۱۶-۲۱]. «و یاد کن (ای محمدص) در کتاب، مریم را آنگاه که در مکانی شرقی کناره گرفت(درجهت شرق بیت المقدس) پس در برابر آنان(مردم) حجابی برخود گرفت، پس به‌سوی او روح خود (جبرائیل ÷ ) را فرستادیم، پس به صورت بشری درست اندام بر او نمایان شد،- مریم- گفت: من از تو به خدای رحمن پناه می‌برم، اگر پرهیزگارباشی- پس از خلوتگاه من بیرون شو- گفت: (جبرئیل) جزاین نیست که من فرستادۀ پروردگار تو ام، برای اینکه به تو پسری پاکیزه ببخشم، گفت: (مریم) چگونه برایم پسری باشد، با آن که هیچ بشری به من دست نرسانده است(بی شوهرم) و من هرگز زنا کار نبوده ام، گفت: (جبرئیل) فرمان حق چنین است، پروردگار تو فرموده که این بر من آسان است و تا او را برای مردم نشانۀ قرار دهیم و رحمتی از جانب خویش، و این کاری مقرر شده است».

اما قول لوقا در انجیلش چنین است: (جبرئیل به مریم گفت: فرزندت پسر خدا نام دارد) این سخن تنها در انجیل وی ذکر است، اما متا و یوحنا و مرقس آنرا ذکر نکرده‌اند. و همچنان اصحاب این چهار انجیل اسباب اختلاف‌شان در انجیل‌‌های‌شان را ذکر نکرده‌اند و در مورد روایات مربوط به حقیقت عیسی ÷ نیز اظهار نظر نکرده‌اند و دلیل ثابت هم یکی از آنها ندارند تا ادعا و گمان‌شان را تقویت بخشد، بویژه اختلافاتی که میان روایات چهار انجیل، و روایات عهد قدیم که قبلاً یهود آنرا تغیر داده وجود دارد. اختلافات و کشمکش‌ها میان یهود و نصارا در مورد تحریف‌ها و تغیراتی که در کتاب‌‌های‌شان پدید آمده تا حدی رسیده که حتی یکدیگر را به بی‌خردی متهم نموده و یکدیگر را تمسخر می‌کنند، قرآن کریم اختلافات آنها را چنین بیان نموده است: ﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ لَيۡسَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ عَلَىٰ شَيۡءٖ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ لَيۡسَتِ ٱلۡيَهُودُ عَلَىٰ شَيۡءٖ وَهُمۡ يَتۡلُونَ ٱلۡكِتَٰبَۗ كَذَٰلِكَ قَالَ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ مِثۡلَ قَوۡلِهِمۡۚ فَٱللَّهُ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَ١١٣[البقرة: ۱۱۳]. «یهودیان گفتند که مسیحیان برحق نیستند و مسیحیان گفتند که یهودیان برحق نیستند، حال آنکه کتاب آسمانی را می‌خوانند، کسانی که هیچ چیز نمی‌دانند، سخن همانند سخن آنان گفتند پس خداوند أ روز رستاخیز در آنچه باهم اختلاف می‌کردند، میانشان داوری خواهد کرد». خداوند أ در جواب به پندار آنها که گفتند: چگونه از بنی انسان طفلی بدون پدر به دنیا می‌آید، مگر اینکه از نوع خدایان باشد، چنین پاسخ می‌فرماید: ﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَىٰ عِندَ ٱللَّهِ كَمَثَلِ ءَادَمَۖ خَلَقَهُۥ مِن تُرَابٖ ثُمَّ قَالَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ٥٩[آل عمران: ۵۹]. «به راستی مثل(صورت آفرینش) عیسی در نزد خدا همچون مثل (شبیه) آدم است، او را از خاک آفرید، سپس به او گفت: موجود شو، پس بی‌درنگ موجود شد». یعنی همچنین است عیسی ÷ که خداوند أ به او گفت: بدون پدر موجود شو، و او موجود شد، لذا شما چگونه او را به خدایی می‌گیرید، در حالی که اقرار دارید به این که آدم ÷ بشریست مخلوق. پس عیسی ÷ نیز همچنین است. در این صدد دانشمندان بزرگ و علامه شیخ احمد دیدات می‌فرماید: (بعضی از شما (نصارا) می‌گویند که پیامبراسلام ما مسلمانان را به احترام انجیل امر فرموده، این درست است، لیکن کدام انجیل؟ انجیلی که ما را پیامبر بزرگوارص به احترام آن دستور فرموده‌اند، انجیل عیسی ÷ است، پس انجیل عیسی÷ کجاست؟ انجیل‌‌های امروزی که در دسترس تان قرار دارد یکی آن انجیل عیسی ÷ نیست. پیامبراکرم ص بما دستور داده‌اند آنچه که بر عیسی پسر مریم ÷ نازل شده احترام نماییم، نه اینکه به انجیل متا و انجیل مرقس و انجیل لوقا و انجیل یوحنا احترام بگذاریم. اگر شما عقیده دارید که عیسی ÷ خداست، پس یک عبارتی از انجیل‌‌های تحریف شدۀ تان را بما نشان دهید که وی گفته باشد من خدا هستم و مرا بپرستید؟!.

علامه احمد دیدات می‌افزاید: اندیشۀ تثلیث(خدایان سه گانه) میان نصارا موجب شده تا معتقد بر آن باشند که خداوند أ ، پدر، پسر و روح القدس است. و در عین وقت عقیده دارند که هر یکی از آنان به ذات خود خداست، با آن‌هم، سه خدا نیستند بلکه یک خدا اند! من از کسانی که زبان انگلیسی را میدانند می‌پرسم: آیا معقول است که بگوییم: این یک شخص است و این دومیست و این شخص سومی، و این اشخاص، سه اشخاص نیستند، بلکه یک شخص‌اند؟ آیا معقول است که به زبان انگلیسی بگوییم: (Three persons are one person).

(سه شخص یک شخص‌اند) طبعاً شما نصارا هر‌یک تان در ذهن خود تصوری از شخصیت‌‌های سه گانه دارید، از خدای پدر یک تصور دارید، و از خدای پسر تصور دیگر و از روح القدس تصور مخالف با آندو(mental concept) پس هنگامیکه در عید‌های میلاد می‌گویید: بنام خدای پدر، در ذهن‌تان تصور خاصی از خدای پدر ترسیم شده بلافاصله مرد ریش سفید بزرگسال در ذهن‌تان حاضر می‌گردد. و وقتیکه می‌گویید: بنام خدای پسر، در ذهن‌تان تصور خاصی از وی ظاهر می‌گردد طوریکه از وی در تخته‌‌های نقاشی، جوان خوش قیافۀ که دو چشم آبی و مو‌های طلایی دارد رسم می‌نمائید. پس چگونه سه اشخاصی که هر کدام آنها تصور خاصی در اذهان‌تان دارند، به یک شخص مبدل می‌گردند؟

ما نمیتوانیم مسألۀ خدایان سه گانه را که عیسی ÷ اصلاً نفرموده قبول نماییم، نه تنها ما، بلکه کسانی دیگر هم هستند که همچو خرافات را در اذهان‌شان جا داده نمیتوانند، حتی علمای نصارا خود‌شان هم شعار تثلیث یا اقانیم سه‌گانه را می‌خواهند از میان بردارند، از اینرو آنها اقدام به محو نمودن عبارت هفتم در اصحاح پنجم رسالۀ یوحنا نموده‌اند، این عبارت چنین بود: (کسانیکه در آسمان حضور دارند سه کس‌اند: پدر و کلمۀ خدا(عیسی ÷ ) و روح القدس. و هر سه آنها یک ذات‌اند) سپس علمای نصارا در این مورد گفتند: عبارت (پدر، و کلمۀ خدا و روح القدس و اینکه هر سه آنها یک ذات‌اند) در واقع جعل کاری است که در انجیل اضافه گردیده و در اصل انجیل‌‌های قدیمی وجود نداشته است، بناءً علمای نصارا قرار گذاشتند که این جملۀ ساختگی اضافه شده در انجیل را که می‌گوید: (پدر و کلمه و روح القدس یک‌اند) بردارند، لذا در چاپ‌‌های جدید اصلاح شدۀ انجیل عبارت هفتم فوق الذکر که حاوی چهار کلمه انگلیسی است: (سه ذات در آسمان و جود دارد).

)there are three witnesses(

(به این معنا که عبارت پدر و کلمه و روح القدس هر سه یک ذات‌اند).

از انجیل حذف گردیده زیرا جعلی و ساختگی محض بود (fabrication).

چرا این جمله را حذف نمودند؟ بخاطریکه بعضی از راهبان و علمای نصارا در قرن ششم میلادی ملاحظات‌شان را در حاشیه‌‌های انجیل می‌نوشتند و هنگامیکه انجیل را بچاپ رسانیدند، ملاحظات حاشیوی را نیز در متن آن داخل ساختند.

یقیناً عقیده تثلیث(خدایان سه گانه) و مساوی ساختن کسی با خداوند متعال، و پسر قرار دادن با اوتعالی کفر و بهتان بزرگی بر خداوند تعالی بشمار می‌رود، خداوند ذات غنی و بی‌نیاز بوده به فرزند ضرورت ندارد تا جانشین پادشاهی و تدبیر امور وی گردد، خداوند أ آفریدگار و یکتاست، و امکان ندارد کسی را خلق نماید تا در ملک و پادشاهی او شریک گردد، همچنان عیسی ÷ خودش در انجیل یوحنا(۵/۳۰) می‌گوید: (من نمی‌توانم چیزی را از جانب خودم انجام دهم). و شما نصارا ادعا دارید که عیسی ÷ پسر خداست، پس چگونه این تصور را در ذهن جا دهیم که عیسی ÷ با جسم و روح خود قبل از آفرینش مخلوقات چگونه با خداوند أ یکجا بود، سپس خداوند أ بوی دستور داده فرمود: ای پسر! در نخستین روز سال میلادی به زمین رفته و از رحم مریم دوشیزه بیرون آی!! آیا عیسی ÷ با روح و جسم خود با خداوند أ یکجا بود؟ و آیا مانند طفل شیرخواری با اوتعالی همراه بود؟ یا اینکه مانند کودکی بازی میکرد؟ و یا مانند جوان قوی، سرمست و ماجراجو و تابع عواطف خویش بود؟ آیا وقتیکه عیسی ÷ با خداوند أ یکجا بود همانند مردی پخته بود سپس بشکل کودک نوزاد سر از نو از رحم مریم بیرون آمد؟ آیا کسی قبول خواهد کرد طفلی بعد از ولادت که نه زور و نه قوتی دارد، خدا باشد؟ ما از شما می‌پرسیم چه کسی در رحم مریم قرار داشت؟ عیسای خدا؟ یا عیسای رسول؟!.

پاک و منزه است پروردگار جهانیان از آنچه وصف می‌کنند، فرضاً اگر عیسی پسر خدا می‌بود میتوانست وی را با اکرام و عزت به زمین بفرستد، طوریکه آدم ÷ را فرو فرستاد، و یا طوریکه جبرئیل ÷ را به زمین می‌فرستاد و یا هم مانند سایر فرشتگان وی را نیز می‌فرستاد.

نصارا هنوز هم معتقد‌اند که عیسی ÷ بخاطر آنها مرده! و باید می‌مرد! نه به شکل انسان، بلکه بصورت خدایی!! همچنان عقیده دارند که یک شخص میتواند مسؤلیت گناهان همه بشریت را بدوش خود کشد. من از نصارا می‌پرسم: آیا بر این عقیده هستید که خداوند أ می‌میرد؟ شما اعتراف می‌نمایید که خداوند أ زنده است و نمی‌میرد. سپس ادعا نموده می‌گویید خدا مرد و به دار آویخته شد. اگر بمیرد، پس چه حالتی برای مخلوقات زندۀ وی رخ خواهد داد؟ و اگر نظر به بهتان شما، خدا مرده و در یکی از قبرستانها به مدت سه شبانه روز مدفون بوده طوریکه اسناد و وثایق مقدس شما ادعا دارد، پس چه کسی در این سه شبانه روز اداره و پیشبرد امور عالم را بدست داشته؟ و چه کسی در این مدت برعالم مسلط بوده است؟(از سخنان احمد دیدات) قبل از اینکه پیام خویش را بشما اهل کتاب به پایان برسانم، دوست دارم قصۀ را بشما عرض نمایم که در نیمه دوم قرن ۱۹ میلادی در جراید و مجلات هند بچاپ رسیده بود، شهسوار این واقعه یکی از دعوتگران معروف هند شیخ فاضل رحمت الله/پسرخلیل الله هندی است. وی همزمان با حضور استعمار انگلیس در شبه قارۀ هند می‌زیست، طوریکه به همه معلوم است همواره نزدیکی و تعاون میان استعمار و تبشیر موجود بوده است. استعمار گران، مستشرقین و دعوتگران مسیحیت را کمک نموده و از آنها در عملی نمودن پلان‌‌های استعماری خود استفاده می‌نمایند. بنابر آن دعوتگران نصارا (تبشیر) با حضور استعمار انگلیس در هند به فعالیت‌های‌شان بشکل وسیع ادامه داده و هزاران شخص از ادیان و مذاهب مختلف از جمله مسلمانان را در دام خویش گرفتند و به نصرانیت داخل نمودند، دبیرکل هیئت تبشیر در هند، راهب بفندر صاحب کتاب (میزان حق) بود، وی سایر مردم بویژه مسلمانان را با حیله و نیرنگ از اسلام بیرون آورده و به نصرانیت داخل میساخت، مسلمانان سرزمین هند از جلوگیری آنها عاجز مانده و مأیوس گردیده بودند و نزدیک بود همه، اسلام را ترک نمایند، لیکن به فضل و مرحمت خداوند أ شیخ رحمت الله/خطر آنها را حس نموده و شروع به بحث و مطالعه در کتاب‌‌های نصارا نمود، تا اینکه بطور کامل در مورد افتراها و نکات ضعف و تحریفات و خرافات و کمی و اضافات تورات و انجیل، معلومات حاصل کرد سپس اعلان نمود که وی حاضر است با راهب بفندر به مناظره بنشیند، بفندر نیز موافقۀ خویش را اعلان نموده شرط گذاشت اینکه مناظره در سه جلسه تشکیل گردیده بزرگان و دانشمندان و سیاستمدران و خبرنگاران نیز حضور یافته شاهد حال باشند، شیخ رحمت الله نیز شروط را پذیرفت و از جانب خود شرطی دیگری را اضافه نمود و بفندر نیز با وی موافقه نمود، شیخ رحمت الله شرط گذاشت: هرگاه یکی از آندو جانب مقابل خود را از جواب دادن عاجز ساخت پس دین خود را ترک نموده به دین جانب مقابل(کامیاب) بگراید. متذکر باید شد که شیخ رحمت الله این شرط را گذاشت لیکن هرگز آماده نبود از دین اسلام مرتد گردیده و نصرانی شود، لیکن این شرط را بخاطر گذاشت که وی بر خود و بر دلایل در دست داشته خود که از نور درخشندۀ قرآن و سنت سرچشمه گرفته بود، اعتبار و یقین کامل داشت. برعکس دلایل و براهین بفندر همه فاسد تحریف شده و عاری از حقیقت بود که نه عقل سلیم و نه منطق آنرا می‌پذیرد. جلسۀ اول مناظره بتاریخ ۱۰ اپریل ۱۸۵۴ م در محلۀ اکبر آباد شهر آگرا منعقد گردید و در آن دکتور محمد وزیرخان شیخ رحمت الله را همرایی می‌کرد، و بفندر را، راهبی بنام فرنیشی همراهی مینمود، اما تعداد مشاهده کنندگان بسیار بود از جمله رئیس دادگاه، و مشاور نظارت امورمالی، و معاون والی شهر نبراس، و شیخ قمرالاسلام امام جمعۀ مسجد جامع آگرا، و خادم علی خان رئیس تحریر روزنامۀ مطلع الاخبار، و برخی از رؤسا وکارمندان و فرمانداران نظامی قشون انگلیس حضور داشتند، بعد از خاتمۀ جلسۀ اول مناظره، خادم علی خان در روزنامۀ مطلع الاخبار چنین نوشت: در جلسه مناظره اول راهب بفندر با تأکید اعتراف نمود که در هفت یا هشت موضع از انجیل، تحریف و تغیر وجود دارد. و راهب بفندر در مصاحبه با روزنامۀ مطلع الاخبار چنین اظهار داشت: آری! من به وجود تحریف در انجیل اعتراف دارم، لیکن این قدر تحریفی کم، به کتاب آسمانی زیانی نمی‌رساند.

شیخ رحمت الله/نیز رد بر گفتۀ وی در همان صفحۀ جریده چنین نگاشت: هرگاه تحریف یا تغیر در وثیقه‌ای، هر چند بی‌ارزش هم باشد ثابت گردد، پس آن وثیقۀ اعتبار خود را از دست داده و باطل شمرده می‌شود، پس چه رسد به کتاب آسمانی که از سوی خداوند أ فرود آمده باشد، و خود تان اقرار هم می‌کنید که در هفت یا هشت موضع آن تحریف و تغیر آورده‌اید ولی بازهم به آن ایمان آورده و مردم را بسوی آن دعوت می‌کنید؟!

سپس جلسۀ دوم مناظره بتاریخ (۱۱) اپریل ۱۸۵۴ دایر گردید و ضمن آن حضور بیشمار راهبان و علمای نصارا بنظر می‌خورد که راهب بفندر را همراهی می‌نمودند، زیرا خبر شکست بزرگترین راهب نصارا در هند و اعتراف وی بر وجود تحریف در انجیل در همه سرزمین هند منتشر گردیده بود، بناءً دانشمندان و علمای آنها بشمول ولیم کلین، و راهب هارفی و دیگران در این مناظره شرکت ورزیدند، بعدها واضح گردید که حضور راهبان بسیار در پهلوی بفندر بخاطر این بود تا با پیشکش نمودن دلایل و براهین بی‌اساس و غیر منطقی، اعتراف بفندر را محو و ناپدید ساخته و آبروی رفتگی‌شان را دوباره اعاده نمایند، لیکن این بارهم شکست خورده و نا امید برگشتند.

و وقتیکه میعاد جلسۀ سوم مناظره فرارسید، بفندر طی نامۀ از حضور خود در این جلسه معذرت خواست، اینکار دکتور محمد وزیرخان را واداشت تا نامۀ بوی بفرستند. وی در نامه چنین نوشت: حضور شما در این جلسه لازمی و حتمی بود تا بر سوالات شیخ رحمت الله پاسخ ارایه نمائید، سپس انجیل تحریف شدۀ تان را پشت سر افگنده و دعوت مردم هند را بسوی دین باطل تان هرچه زودتر توقف دهید. روزنامه‌ها و جراید هند اسباب مختلف عدم حضور بفندر را در مناظرۀ سوم بیان نموده چنین نگاشته بودند: بفندر بخاطری از حضور در این جلسه امتناع ورزید تا مبادا شیخ رحمت الله شرط خود را بروی لازم ساخته و در حالت شکست خوردنش باید دین خود را ترک کرده و به دین اسلام گردن نهد. شاید خداوند أ هدایت را بوی مقدر نکرده بود طوریکه می‌فرماید: ﴿إِنَّكَ لَا تَهۡدِي مَنۡ أَحۡبَبۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَهۡدِي مَن يَشَآءُ[القصص: ۵۶].«در حقیقت تو هرکس را که دوست داری- از مردم- نمی‌توانی هدایت کنی، بلکه خداوند هرکس را که بخواهد هدایت می‌کند».

این بود قصۀ شیخ رحمت الله/در هند که بطلان افترا و بهتان نصارا بر خداوند أ را آشکار ساخته و مهر باطل را برآن نهاد، و پاک و منزه است خداوند أ از آنچه بوی شریک می‌آورند.

در سلسلۀ رسوا شدن علما و راهبان نصارا بیایید باهم به قصۀ گوش فرادهیم که مجله time امریکایی آنرا در شماره (۷) مارچ سال ۱۹۸۸ میلادی بچاپ رسانده بود. این شماره حکایت رسوا کنندۀ برخی از مشهورترین علما و راهبان و تبشیری‌‌های برجسته را برملا ساخت که آنها را از طریق استیشن‌‌های رادیویی و تلفزیونی و سایر وسایل خبر رسانی، ساعت‌ها برنامه‌‌های تبشیری و دعوتی خویش را به نشر رسانده و مردم را در سراسر امریکا به خود جلب می‌نمودند. این اشخاص بارز میلیون‌ها پیرو داشته که سخنان‌شان مورد تأیید آنها قرار گرفته و هرآنچه از انجیل را به آنها بازگو مینمودیند آنها تصدیق می‌کنند.

مجلۀ (Washington post time) اعمال شرم آور و ننگین برخی از بزرگان کلیساها را برملا و فاش ساخت، این افراد بر دل‌‌های میلیون‌ها شخص در امریکا مسلط بوده و از این راه ده‌ها میلیون دالر نقد را بنام همکاری و کمک به کلیسا و دعوت بسوی نصرانیت جمع‌آوری می‌نمودند. لیکن آنها این مبالغ را برای خود و خانواده‌ها و همسران‌شان به افتخار بمصرف رسانیده قصرها و طیاره‌‌های شخصی و موتر‌های طراز جدید را در اختیار خود داشتند، همچنان از این پول‌ها در راه اشباع غرایز جنسی(باهم جنس) و علاقات نا مشروع با زنان هرزه و فرومایه استفاده مینمودند.

خوانندۀ عزیز! ببینید، اگر مجله یا روزنامۀ در یکی از کشور‌های اسلامی همچو اعمال زشت و ننگین شخصیت‌‌های بزرگ دینی نصارا را که نمونه و آلگوی آنهاست، به چاپ برساند، با احتجاجات‌شان قیامت را بر پا می‌کنند طوریکه در سال ۲۰۰۱ م علیه یکی از روزنامه‌‌های مصری احتجاج نمودند، لیکن در امریکا و سایر کشور‌‌های نصرانی، روزنامه‌ها و جراید و نویسندگان خود‌شان اعمال شرم آور آنها را با دلایل آشکار و شواهد روشن و مستند و اعترافات خود بزرگان کلیساها از طریق تلفزیون‌ها فاش میسازند.

مجلۀ فوق با خط درشت در مورد دعوتگر نصرانی(جیمی بیکر) و همسرش (تای مای) چنین نوشت: (دنیای پر از فریب و حیله و دروغ و دزدی و اختلاس و منافقت، عالمی مملو از اعمال زشت جنسی و غضب و فرومایگی و هرزه‌گی. همچو اعمال ننگین را دعوتگران تبشیر که شهرت‌شان بیشتر از ستاره‌‌های سینمایی و ممثلان بوده و بر عقل و فکر هزاران هزار شخص، سیطره داشته سالانه کم از کم دو میلیارد دالر دارایی آنها را به یغما می‌برند).

جیمی بیکر و همسر وی قبل از اینکه در ردیف دعوتگران تبشیر قرار گیرند در کانال تلفزیونی (c .b . n) بمدت دوسال ایفای وظیفه می‌نمودند، (تای مای) همیش در کنار همسر خود، در پرده تلفزیون با لباس شناوری با بی‌حیایی ظاهر شده و شوهرش برای میلیون‌ها بیننده پند و اندرز تقدیم مینمود، (تای مای) پوشیدن لباس شناوری را در وقت وعظ و اندرز شوهر چنین توجیه می‌کرد: (بر ما لازم است جذاب باشیم، بناءً استعمال پودر‌های آرایش و پوشیدن لباس‌های چسپ مانند لباس شناوری در وقت وعظ و اندرز امری ناپسند و زشت نیست) سپس نوبت به راهب (جیمی سواگارت) می‌رسد، وی علیه بیکر و همسرش تبلیغات گستردۀ را براه انداخت تا اینکه هردو را مجبور به استعفا از ریاست مؤسسۀ تبشیری‌شان نمود، جیمی سواگارت قبلاً با جیمی بیکر و همسر وی در برنامه‌‌های تبشیری مشغول فعالیت بود لیکن بسبب اختلاف در تقسیم دست آورد‌‌های مالی که بنام دعوت تبشیر از هرسو بر آنها می‌ریخت، از هم جداشدند، بیکر وقت را غنیمت شمرد و سواگارت را از وظیفه‌اش برطرف نمود، زیرا وی میدانست که سواگارت با زبان رسا و چرب خود دل‌‌های میلیون‌ها شخص را بخود جلب نموده و شاید روزی گلیم را از زیر پای وی جمع نماید. لذا وی را از پخش نمودن برنامه‌‌های تلفزیونی منع نمود، سواگارت ناچار شد مخبر‌‌های سری را با دادن پول هنگفت، به دنبال بیکر و همسرش (تای مای) بیندازد تا اسرار و لغزش‌های آنها را کشف نمایند، سواگارت با بدست آوردن اسرار و لغزش‌های بیکر و همسرش، به افشا گری و بدنام ساختن آنها آغاز نمود، اینکار باعث شد تا(تای مای) در پرده‌‌های تلفزیون ظاهر گردیده و اعتراف نماید که وی در دام شیطان گیر افتاده و پیشه ور مواد مخدر شده است، و از سوی دیگر شیطان توانسته میان وی و شوهرش فاصله ایجاد نماید و آن هنگامیکه با دختری بنام (جیسکاهان) معرفی شد، جیسکاهان بحیث سکرتر کلیسا ایفای وظیفه می‌نمود، سواگارت دختر مذکور را تشویق نمود تا از بیکر به محکمه شکایت نماید. وی در دعوایش چنین ادعا نموده بود: من دختر دوشیزه بودم که مورد تجاوز جنسی بیکر قرار گرفتم، وی مرا در ابتدا به تدریج بخود نزدیک ساخته روزی شربت انگور را که با مواد مخدر آمیخته شده بود بمن نوشانید تا آنکه حواسم را از دست داده بیهوش شدم، سپس هنگامیکه بخود آمدم، دیدم وضع من بدتر از ساندویچ همبرگر گندیده‌ای است که هیچکس بسویش نگاه هم نمیکند، چه رسد به آنکه آنرا بخورد. بعد از این بدنامی شرم آور و ننگین بیکر و همسرش (تای مای) تا چند هفته در کنفرانس‌‌های مطبوعاتی و پرده‌‌های تلفزیونی ظاهر شده و اشک از چشمان هردو سرازیر می‌بود و بر املاک و دارایی که بالغ به میلیون‌ها دالر میگردید و بر مؤسسۀ تبشیری و شبکۀ تلفزیونی و زمین وسیعی که ملیونها دالر ارزش داشت، سوگواری می‌نمودند، روزنامه نگاران در گزارش‌های‌شان آندو را به اختلاس متهم نموده سراسر زندگی آنها را که مملو از تبهکاری و اسراف بود به مردم فاش نمودند، همچنان در مورد دارایی‌‌های پنهانی آنها آگاهی یافته و آنرا کشف نمودند که هردو در شهر‌های کلیفورنیا و فلوریدا قصر‌های مجللی دارند که سامان و وسایل آن با آب طلا پوشانده شده است. بیکر در اثنای اعترافات خود که از طریق تلفزیون پخش می‌شد چنین گفت: سواگارت با براه انداختن حملات تبلیغاتی گسترده‌اش علیه من، خواست مرا بدنام ساخته و بر(۱۲۹) میلیون دالر ضبط شده که درآمد سالانۀ مؤسسۀ تبشیری من بود دست یابد.

سواگارت به شدت بر ادعای بیکر پاسخ داده گفت: (حالا وقت آن فرا رسیده که خانه از درون باید پاک گردد!! اعمالی را بیکر و همسرش مرتکب شده‌اند داستان خنده دار و شرم‌آوری است که نباید در حق تبشیر و دعوتگران آن ادامه می‌داشت) سواگارت دوست قدیمی خود(بیکر) را تشبیه به سرطانی نمود که باید از جسد مسیح ریشه کن گردد. به این ترتیب سلسلۀ اعمال ننگ آور راهبان و علما و بزرگان کلیساها در امریکا پشت سرهم بوقوع پیوسته و چند روزی از داستان بیکر و همسرش نگذشته بود که پای خود راهب سواگارت در همان گودالی که برای بیکر و همسرش حفر نموده بود لغزید، سقوط وی در چاهی که خود کنده بود به تندی عجیب و غریبی صورت پذیرفت، و آن هنگامیکه وی ناگهانی در مقابل میلیون‌ها بینندگان تلفزیون (c .b .n) که بوسیله کیبل در سراسر امریکا پخش می‌گردد قرار گرفت، وی در حالی در پردۀ تلفزیون ظاهر گردید که در کلیسای خویش به گناهان خود اعتراف نموده و اشک از چشمانش سرازیر بود.

داستان رسوا شدن سواگارت همراه با فلم‌‌های مستندی از وی بود که او را در حالت اجرای عمل جنسی با(مومس) که نامش (دبرامیورفی) و از جمله زنان فاحشۀ حرفوی و معروف است فلمبرداری شده بود، این فلم طوری بود که (مومس) با بدن برهنه پیشروی سواگارت دراز کشیده و او پول هنگفت را در مقابل اجرا و نمایش حرکات فاحش و هرزه، بوی می‌پرداخت.

چنانکه سواگارت در پی اسرار و لغزش‌های جیمی بیکر و همسرش افتاده و افلام مستند آنها را بدست آورد تا بلاخره هردو را سرنگون ساخته و از دعوت تبشیر راند، چرخش روزگار بر خودش دگرگون شده راهبی تبشیری دیگر بنام (مارفین گورمان) که با وی در استیشن تلفزیونی ایفای وظیفه مینمود و به علت نامعلومی از وظیفه‌اش برکنار گردید، حالا به تعقیب و ترصد سواگارت افتاده و اسرار و لغزش‌هایش را با افلام مستند بوسیلۀ جاسوسی که به همین منظور گماشته بود بدست آورد، مارفین گورمان قبل از اینکه اسرار سواگارت را فاش نماید با چانه زنی خواست پول هنگفتی را در مقابل پنهان ساختن اسرار وی بدست آورد، لیکن سواگارت با وی موافقه ننمود، همان بود که مارفین به نشر و پخش افلام و تصاویر وی در روزنامه‌ها و کانال‌‌های تلفزیونی اقدام نمود و سواگارت ناگزیر شد تا به گناهان خود اعتراف نماید، وی در مقابل میلیون‌ها بیننده اظهار معذرت نموده و از خدا بخشش خواست، وی در پردۀ تلفزیون با لباس‌های پاره و کنده و چهرۀ پر از غم و اندوه و حالت آرام و خمیده نمایان شده و با آواز غم انگیز و دراماتیکی شروع به سخن گفتن نمود: (آنچه را مرتکب شده‌ام نمیتوان اشتباه و دروغ پنداشت، بلکه آنرا گناه می‌شمارم، من هیچ کسی جز خودم را ملامت نمیکنم) آوازش در هنگام صحبت کردن وخیم و لرزان بود، در حالیکه می‌گریست چنین گفت: (ای نجات دهنده ام، همانا مرتکب گناهانی بسیار در حق توشده ام، امیدوارم خون پاک و گرامی ات که هنگام بدار آویختنت بر زمین ریخته همه گناهانم را شسته و پاک نماید و آنرا به دریای بخشش و مغفرت مبدل سازد).

بعد از اینکه درامۀ دروغین سواگارت به پایان رسید، بر موتر با شکوه خویش سوار شده و به منزل مجلل و وسیعی که دارای (۱۴) مدخل، و مملو از نعمت‌ها و وسایل مرفه روز بود، وارد گردید. وی در اعتراف خود از ماهیت گناهان خود صحبت نکرد، بهر حال، همه عالم از روابط نا مشروع وی با زنان هرزه و بازاری که در هتل‌‌های ارزان و کم بها زیست داشتند باخبر شدند، در حالیکه چندی قبل، وی مردم را از رذالت و بد اخلاقی منع نموده میلیون‌ها شخص نصرانی را به اخلاق حمیده فرا می‌خواند، این بود حکایات شرمگین راهبان و بزرگان کلیسا‌های نصارا که همیشه مرتکب آن شده و میشوند، طوریکه در انجیلی که آنرا به گمان خود به عیسی ÷ منسوب نموده و مقدس میشمارند، گویا عیسی ÷ فرموده: (ای فرزندان اژدها! شما هم تظاهر به پاکی و پارسایی میکنید، لیکن در باطن پر از ریا و فسق هستید، چگونه از اعمال نیک صحبت می‌کنید در حالیکه خود تان فاجرید؟!).

سواگارت گریه کنان به گناه خود اعتراف می‌کند. از روزنامۀ time

سواگارت

همچنان از جمله اعمال ننگین راهبان و علمای نصارا، یکی هم گزارشی است که خبرنگار روزنامه (لاری پیبلیکا) بنام (مارکو پولینی) از واتیکان آماده نموده و بچاپ رسید، وی از زبان راهبۀ پزشک بنام (مورا اودو نوهی) نقل می‌کند که این راهبه گزارش تجاوزات جنسی کاهنان و تبشیری‌‌های واتیکان را به رئیس کشیش‌‌های واتیکان (کاردینال مارتنیز سومالو) در ماه فبرایر ۱۹۹۵ تقدیم نموده و طی آن به قضایا و وقایع گوناگون تجاوزات جنسی که بر زنان راهب در واتیکان صورت می‌گیرد اشاره نموده است، حتی یکی از کاهنان، زن راهبه را مجبور به سقط جنین نموده که در اثر آن وفات نمود و خود کاهن مراسم جنازۀ‌اش را بپایان رساند، همچنان کاهنان، زنان راهب در واتیکان روم (مرکز دینی نصارا) را مجبور به استعمال دوا‌های ضد حمل نموده‌اند، و در گزارش دیگر گفته شده که(۲۰) زن راهب در یک وقت در داخل سازمان دینی حمل گرفته‌اند. در مقابل دو قصه از ده‌ها قصه‌‌های اسلام آوردن دعوتگران تبشیری را خدمت تان تقدیم می‌کنیم، اول به قصۀ اسلام آوردن برادر ما عبدالله لورنس مروان توجه شما را معطوف می‌داریم که از زبان خودش در روزنامۀ مدینه منوره بچاپ رسیده بود. خدا کند پند و عبرتی برای ما گردد

بیماری دخترم در شاهرگش مرا به سوی نور کشانید

گزارش از عطیه التلوانی- مدینۀ منوره

بسیاری از کسانیکه زیر سایۀ اسلام پرورش یافته‌اند قدر و قیمت این نعمت بزرگ را نمیدانند، اما امثال من که بیشتر زندگی خود را در سرزمینی گذشتانده‌ام که نه صدای آذان و نه از اسلام چیزی شنیده می‌شود، هنگام شنیدن آذان نعمت بزرگ خداوند أ را برخویش بیاد می‌آورم وقتیکه مرا مشرف به دین اسلام، این گوهر گران قیمت نمود. داکتر عبدالله لورنس که فعلاً رئیس بخش چشم در مرکز طبابتی مغربی در مدینه منوره است به روزنامه نگار رساله چنین اظهار نمود: بسیاری از برادران از من می‌پرسند چگونه مشرف به اسلام شدی؟ پاسخ من همیشه اینست که سوال شما دو جواب دارد: یکی جواب کوتاه و دیگری جواب مفصل. اما جواب کوتاه بسیار ساده و آسان است و آن اینکه هیچکس مشرف به اسلام نمیگردد مگر به رحمت و فضل و کرم خداوند أ، بسیاری مردم را دیده‌ام که اسلام می‌آموزند لیکن اعمال‌شان دین را رد می‌نماید، برعکس در کشورم امریکا، مردمانی وجود دارند که خوش اخلاق، رحم دل و شخصیت شایسته دارند لیکن ایمان ندارند. این جواب کوتاه ما را بسوی جواب مفصل می‌برد، ده سال قبل خداوند أ بمن دختری عطا فرمود لیکن از ناحیه شریان رئیسی که قلب را نیرو می‌بخشد مشکلی داشته و بسبب آن تحت نظارت و مراقبت شدید اطبا قرار داشت. بعد از اجرای معاینات دریافتند که شریان رئیسی وی آنقدر بزرگ نیست که قادر به رساندن خون و آکسیجن به اعضای پایینی وی باشد از اینرو جسم وی کبود

دکتر لورانس امریکایی

قصۀ اسلام آوردن دکتر لورانس امریکایی. روزنامۀ المدینه عربستان

شده و مشرف به مرگ می‌شد. هنگامیکه از تشخیص داکتران در مورد وی آگاه شدم بی‌خود شدم در حالیکه به صفت طبیب میدانستم که این حالت چه معنایی دارد؟ آیا طفل عزیزم که چند روزی از عمرش نگذشته نیاز به عملیات قلبی دارد؟ تاچند سال دیگر باید به بیمارستان مراجعه نماید؟ سپس خود بخود مرگ به سراغش خواهد آمد!! تا امروز هم بدون گریه قصۀ وی را برای کسی بازگو نمیتوانم . هنگامیکه طبیب نتایج لابراتواری را بمن سپرد، کبر و غروری که در داخلم بود، شکست. زیرا براین گمان بودم که من در همه عرصه‌‌های زندگی‌ام موفق وکامیابم، و با مشکلات روزگار به تنهایی پنجه نرم نموده بر آن غالب می‌آیم. لیکن وقتیکه دخترم را در مقابلم دیدم که مرگ به سراغش آمده و بیچاره شده‌ام و هیچگونه قدرت و توانایی را در خود نیافتم تا از این موقف بد کامیاب بیرون آیم، بلادرنگ از اطاق نظارت بیرون رفته و به اطاق نماز که در بیمارستان وجود داشت داخل شدم، اطاق نماز بسیار ساده و بی‌آلایش بود، تنها یک قالینچه و دو کرسی موجود بود، و الحمدلله نه صلیبی و نه مجسمۀ وجود داشت و برای اولین بار نماز حقیقی خواندم.

اعتراف بوجود پروردگار حق

دکتور عبدالله لورنس افزود: بعد از این واقعه بوجود پروردگار متیقن شدم لیکن کلمه الله را تا آن وقت نمی‌دانستم، من با خدایم عهد بستم که اگر دخترم را از این بیماری نجات داده و مرا به دین برگزیدۀ خودش نزدیک و هدایت نمود، من از جان و دل از آن پیروی خواهم کرد. من می‌گریستم و در مورد گفته‌هایم شکی در دلم نمی‌گذشت، برای اولین بار قلبم باز شده و رو به‌سوی ذات یکتا آورده بودم، زیرا باور داشتم که اوتعالی یگانه ذاتی است که دخترم را نجات خواهد داد. هنگامیکه بر نفس خود حاکم شدم به اطاق نظارت برگشتم و بعد از ده دقیقه پزشکان بمن گفتند: حالت دخترت خوب است به عملیات نیاز ندارد. با خود فکر کردم، آیا در چند لحظۀ که بیرون رفته و از غم و اندوه بسیار، زبانم از سخن گفتن عاجز مانده بود، دعایم پذیرفته شد؟! پزشک اطفال در حیرت افتاده بود، و نمیدانست چه می‌گوید؟ الان همان وقت در نظرم ترسیم می‌گردد هنگامیکه پزشک حیرت زده و خاموش بود سپس اخبار مژده دهنده را که قابل قبول نبود برایم بازگو می‌نمود و با تأکید دخترم بدون اجرای عملیات و دوا شفا یافت، و تا امروز بشکل عادی زندگی دارد. پزشکان تصاویر قلب او را قبل از اینکه شفا یافته و بعد از آن را فلمبرداری نموده بودند، عکس‌های اخیر نشان می‌داد که قلب وی کاملاً به حالت عادی و طبیعی خود برگشته است.

الله أ بیماری دخترم را مداوا نمود

داکتر لورنس اضافه می‌کند: هنگامیکه دخترم را صحتمند و سالم به خانه بردم متیقن شدم که خدای پروردگار بوی صحت و عافیت بخشید، من قبل از این واقعه از خداوند أ روگردان بوده در مورد وجود اوتعالی مجادله و نقاش می‌نمودم، و همواره مردم را از دین متنفر ساخته و خودم نیز از کلیسا و دین در فرار بودم، اما بعد از اینکه خداوند أ به دختر عزیزم شفا بخشید و معجزۀ او بمن ظاهر شد فکر کرده گفتم: باید به وعده و عهدی که با خدا بسته‌ام وفا نمایم، آستین را برزده در پی حقیقت پروردگار شدم، بعد از آنکه در کلیساها جز بخاطر انتقاد و خورده‌گیری قدم نمی‌گذاشتم، ولی حالا در جستجوی کلیسا شدم تا حقیقت را دریابم، شروع به مطالعۀ ادیان نمودم، از دین بودایی آغاز نموده سپس دین هنود و یهودیت و بلاخره مسیحیت را تحت مطالعه و تحقیق قرار دادم، همچنان در گردهم آیی و کنفرانس‌های کلیساها اشتراک می‌ورزیدم، لیکن باخود می‌اندیشیدم که هنگام مطالعه در کتاب‌‌های یهودیت و مسیحیت در ذهنم سوال‌‌های مطرح می‌شد که چرا پاپ و مسیح ÷ مرا در گمراهی درمانده گذاشته بودند، و آخرین پیامبری که انجیل مژدۀ آنرا داده‌است کیست؟ امثال این سوالات در ذهنم خطور می‌کرد لیکن جواب قناعت بخشی حاصل ننمودم، همچنان می‌گفتم چرا به خدایان سه گانه ایمان دارند؟ و چگونه عیسی ÷ پسر خداست و به دار آویخته می‌شود؟!! و چرا مسیحیان معتقد به بسیاری امور خرافاتی‌اند که در انجیل موجود نیست؟ من مسیحی یا نصرانی نبودم و به تفسیری که مسیحیت از ذات خداوند أ می‌نمود، قانع نمی‌شدم. سه سال را در بحث و مطالعه بمنظور دریافت حقیقت خداوند أ سپری نمودم تا اینکه بواسطۀ برادرم که الحمدالله قبلاً مسلمان شده بود اندکی از اسلام معرفت حاصل نمودم، من و برادرم دور از هم در شهر‌های مختلف امریکا زندگی داشتیم ولی آنقدر هم صحبت نبودیم، لیکن روزی برادرم به من تماس گرفته گفت: من مسلمان شده ام، من از این کار وی تعجب نمودم، زیرا از اسلام چیزی نمیدانستم، گمان کردم برادرم دیوانه شده و عقل و هوش خود را از دست داده‌است، با آن هم برایم کتابی از سیرت پیامبراکرم ص و ترجمۀ قرآن کریم را فرستاد. بعد از اینکه کتاب سیرت و ترجمۀ قرآن را مطالعه نمودم باور نمودم که محمد ص همان پیامبری آخر زمان است که در انجیل و تورات از آمدن وی بشارت داده شده و وی همان کسیست که در جستجوی او بودم و متیقن شدم که من حالا مسلمان شده ام.

آزمون‌ها

داکتر عبدالله لورنس به قصۀ خود ادامه داده می‌گوید: سپس متوجه نکتۀ مهمی شدم اینکه هرکسی در امریکا بلکه در هرجایی ایمان بیاورد، ایمانش مورد امتحان خداوندی قرار می‌گیرد. بعد از گذشت چند روز از خواندن کلمۀ شهادت، همسرم مرا طلاق داده فرزندان، موتر، منزل و وسایل زندگی و اکثر دارایی مرا با خود برد، در امریکا همچو قانون حاکم است وقتیکه زن و شوهر از هم جدا شوند زن اکثر مال و دارایی را تصاحب می‌کند، همسرم نه تنها همه چیز مرا با خود برد بلکه اضافه از آن مرا در پای محکمه کشانده و بر من نفقۀ پانزده سالۀ فرزندان و نفقۀ پنج سالۀ خودش را تحمیل نمود، با این کار وی نه تنها دارایی دست داشته‌ام را با خود برد، بلکه دارایی را که هنوز بدستم نیست هم در تصرف خود قرار داد. علاوه بر آن من صلاحیت دیدار با فرزندم را نداشتم و اگر می‌خواستم با وی از نزدیک صحبت نمایم باید بیشتر از صد قدم نزدیکش نشوم در غیر آن به زندان کشانده می‌شدم!! چرا؟ بخاطریکه مسلمان شده ام. اما والدینم نسبت به همسرم کمی خوبتر بودند، آنها همه وثایق و سند‌های ضروری را در دسترس همسر کافرم قرار دادند تا هر چه زودتر طلاق صورت گرفته و مسئله یکطرفه شود. علاوه بر آن پول و مصارف مورد ضرورت پیشبرد مسألۀ طلاق را که به ۳۵ هزار دالر می‌رسید به همسر کافرم تسلیم نمودند، و بلاخره والدین به من و برادرم خبر دادند که نمیخواهند ما به دیدن و احوال پرسی آنها برویم، حتی از فرستادن کارت تبریکی عید و غیره به آنها معذرت خواستند، آنها خوش نداشتند از حال و احوال دو فرزند مسلمان‌شان خبری داشته باشند، نمی‌خواهند آنها را بیاد آورند، بلکه میخواهند هر دو فرزند‌شان را برای همیشه فراموش کنند، همچنان بیشتر دوستان و رفقایم مرا ترک نمودند، و از سوی دیگر منزلم را هم باید ترک کنم تا مبادا زندانی شوم، زیرا حالا منزل بنام من نه، بلکه به حکم دادگاه در ملکیت همسرکافرم قرار گرفته است. لیکن با این همه رو به خدا أ آوردم و میدانستم هرگاه بنده چیزی را در راه الله أ از دست دهد، الله أ در عوض بهتر و خوبتر از آن برایش می‌دهد. همسرکافرم را از دست دادم لیکن بعد از یک سال خداوند أ برایم زنی مسلمان بخشید، از فرزند بی‌بهره شدم لیکن خداوند أ در عوض آن فرزندی از زن مسلمانم برایم عطا نمود، دوستان و رفقا و اهل و خویشاوندان را از دست دادم، لیکن خداوند أ دوستان و رفقای هم دین و هم عقیده بمن ارزانی نمود، همه مال و دارایی را در وطنم از دست دادم لیکن خداوند قادر و توانا در بهترین سرزمین جهان(مدینۀ منوره) زندگی شرافتمندانه را نصیبم کرد، همه مال و دارایی‌ام را از دست دادم، لیکن خداوند أ ثروت بزرگ و ارزشمند، نعمت اسلام را به من بخشید.

بعد از قصۀ داکترعبدالله لورنس، قصۀ اسلام آوردن خواهر مسلمان ما (حیات کولنیز) امریکایی را که در روزنامۀ (النخبه) عربستان سعودی به نشر رسیده بود خدمت تان تقدیم مینماییم، حیات کولنیز داستان اسلام آوردن خود را چنین بیان می‌نماید: (من در خانوادۀ متدین نصرانی بزرگ شده ام، (امریکایی‌ها) در آن زمان نسبت به امروز متدین بودند، بیشتر خانوادۀ‌ها روز‌های یکشنبه به کلیساها می‌رفتند، والدینم به کلیسا علاقۀ زیاد داشته و با رجال آن همواره در تماس می‌بودند، از این رو راهبان و علمای کلیسا در خانۀ ما می‌آمدند، مادرم نیز روز‌های یکشنبه برنامه‌‌های دروس دینی را در مدارس دایر می‌نمود و من هم باوی همکاری می‌نمودم. بنابر این من نسبت به سایر اطفال همسنم به مسایل دینی علاقۀ بیشتر داشتم. به یاد دارم که در روز سالگره ام، خاله‌ام انجیلی را بمن تحفه داد، و خواهرم برایم بازیچۀ تحفه داد، و در یکی از مناسبت‌ها از پدرم خواستم تا برایم کتاب نماز و دعا را بیاورد، و تا چند سال هر روزه آندو کتاب را می‌خواندم، در مرحلۀ متوسطه بودم که در یکی از کورس‌های دینی که درس‌‌های از کتاب مقدس(انجیل) تدریس می‌شد، برای دو سال اشتراک نمودم، و تا انت‌‌های مرحلۀ متوسطه چند بخشی از کتاب مقدس را خواندم. لیکن به درستی آنرا نمی‌فهمیدم و چیزی از آن برداشت نمیکردم، در حالیکه این مرحله فرصتی خوبی برای تعلیم کتاب مقدس بود. بدبختانه وقتیکه کتاب عهد قدیم وعهد جدید را مطالعه می‌نمودیم با مواضعی برمی خوردیم که تفسیر آن نه تنها دشوار بود، بلکه عجیب و غریب و رکیک و ناپسند می‌بود. مثلاً در کتاب مقدس (انجیل) اندیشۀ بنام «گناه اصلی» یا «گناه اول» بما تعلیم داده می‌شد، به این معنا که همه بشریت گنهکار به دنیا می‌آیند، ما در خانه برادر شیرخواری داشتیم و با خود فکر می‌کردم که همچو اطفال معصوم چه گناهی را مرتکب شده‌اند؟! همچنان در کتاب مقدس قصه و حکایاتی بسیار شگفت‌آور و بغرنجی وجود دارد. مثلاً در مورد داود ÷ قصه‌‌های وجود دارد که نمی‌توانستم آنرا درک کنم، در ذهنم سوالاتی خطور می‌کرد که چگونه شده میتواند که پیامبری اقدام به چنین عملی نماید قسمیکه کتاب مقدس از وی حکایت نموده است. به همین ترتیب با بسیاری اموری برمی خوردم که مرا در حیرت می‌انداخت، لیکن سوالاتم را به کسی مطرح نمی‌کردم زیرا از طرح همچو سوالات هراس داشتم و دوست داشتم از من توصیف شده بگویند: این دختری خوبی است.

لیکن در میان ما پسری وجود داشت که با جرأت سوال‌های خود را مطرح می‌نمود(الحمدالله) اما قضیۀ که بسیار پیچیده و بی‌مفهوم بود و همه را در تنگناه قرار می‌داد مسألۀ ثالوث یا خدایان سه گانه بود که در سرم جانمی گرفت و نمی‌توانستم خود را قناعت دهم که چگونه خداوند أ متشکل از سه اجزا است و یک جزء آن انسان؟!!

چون در مکاتب داستان‌‌های یونانی، رومانی را خوانده بودم، نظریۀ خدایان سه‌گانه و مرشدان نیرومند کلیسا را به همان داستان‌‌های خیالی قیاس مینمودم، زیرا میان اندیشۀ خدایان سه‌گانه نصرانیت، و داستان‌‌های یونانی مشابهت زیادی وجود دارد، در داستان‌های یونانی و رومانی حکایت از خدایان مختلفی است که هرکدام دارای مسؤلیت تام در یک ناحیه از نواحی زندگانی بشر دارند (ارباب الانواع). پسر مذکور همواره سوال میکرد و در ضمن، سوالاتی زیادی را در مورد خدایان سه‌گانه مطرح می‌نمود و پاسخ‌‌های متنوع را دریافت می‌نمود. لیکن هیچگاه قانع نشد، طوریکه خودم نیز به آن قانع نمی‌شدم. بلآخره استاد ما که پروفیسور الهیات از دانشگاه میشگان بود از وی خواست تا نماز گذارده و ایمان طلب نماید، (به خدایان سه گانه) و من هم نماز خواندم.

وقتیکه به مرحلۀ ثانوی رسیدم آرزو داشتم راهبۀ باشم، زیرا انجام دادن نمازها همه روزه در اوقات معین مرا بخود جلب کرده بود، همچنان دوست داشتم همه زندگی‌ام بخاطر خدا بوده و انسان متدین سرسپرده باشم، و علاقه به لباس‌های داشتم که بمن مظهر و نمای دینی بخشد. با این همه، با مشکلی مواجه بودم که مرا از رسیدن به هدفم بازمی داشت و آن اینکه من از فرقۀ کاتولیکی نبودم، زیرا در منطقۀ که ما زندگی داشتیم(غرب امریکا) فرقۀ کاتولیک که اقلیتی دور افتاده و ناپسند بودند، تسلط داشتند، و من که خود از فرقۀ پروتستانت بودم با اندیشۀ بت‌پرستی مخالف بوده و از آن کراهیت داشتم، و از سوی دیگر مفکورۀ که میگفتند: مرشدانیکه مرده‌اند، قادر به کمک کردن و همکاری به زنده‌ها‌اند، مرا در شک انداخته بود. و در مرحلۀ دانشکده هم به نماز خواندن و تفکر ادامه دادم. بسیاری محصلان در امور دین بحث و مناقشه می‌نمودند و از آنها افکار و اندیشه‌‌های گوناگونی را می‌شنیدم، لیکن من راه مطالعه و جستجو در کتاب‌‌های ادیان مختلف را در پیش گرفتم، طوریکه یوسف اسلام آنرا انجام داده بود. من شروع به بحث و کنجکاوی در کتب دیانت‌‌های شرق مانند بودایی،کانفوشی و هندویزم نمودم، لیکن مرا بجایی نرساند، سپس با مسلمانی از کشور لیبیا آشنا شدم. وی اندکی در مورد اسلام و قرآن برایم معلومات داده در ضمن گفت: اسلام ترکیب جدید و مترقی در میان ادیان آسمانی است. چون از عقب مانده گی کشور‌های افریقایی وشرق میانه آگاهی داشتم، بناءً اسلام در نظرم دین مترقی و نوین نمی‌آمد.

جشن میلاد فرا رسید، خانواده‌ام برادر لیبیایی را با خود به کلیسا برد، و نماز هم زیبا و شگفت‌انگیز بود، در نهایت برادر لیبی پرسید: (چه کسی این اعمال را پدید آورده؟) چه کسی بشما آموخته که چه وقت و چگونه خود را خم نموده و رکوع نمایید؟ و چه کسی بشما نماز را آموخته است؟ من هم از تاریخ کلیسا‌های اول بوی معلومات دادم، در ابتدا سوالات او مرا عصبانی نموده بود، سپس با خود فکر نموده گفتم: به راستی، آیا مردمانی که این نمازها را بما طرح ریزی نموده آیا واقعاً اهلیت آنرا داشته‌اند که اینکار را انجام دهند؟ چگونگی و ترکیب و کیفیت نماز را از کجا دانستند؟ آیا از آسمان دستور می‌گرفتند؟ در من درک و احساسی پدید آمده بود که به بسیاری از فرامین نصرانیت باورم نمی‌آمد، ولی با آن هم به کلیسا میرفتم، و هنگامیکه عبارات کفر آمیز و بی‌مفهوم خوانده می‌شد، مانند عقاید و اموریکه انجمن نیقیا در سال ۳۲۵ آنرا تصویب نموده بود، من خاموش می‌شدم و آنرا تکرار نمی‌کردم، و احساس می‌نمودم که شخصی نا آشنا با کلیسا هستم. لیکن روزی با حادثۀ روبرو شدم که ترس و هراس را در دلم انداخت. زنی با من رابطۀ قوی داشت، روزی از مشکلات خانوادگی خود برایم خبر داد، من بخاطر حل مشکلش و اخذ مشوره نزد کاهن کلیسای ما رفتیم، درد و رنج و نفرت این خانم از زندگی، فرصت طلایی برای کاهن کلیسا گردید و او را به بهانۀ حل مشکلش، در یکی از هوتل‌ها برده و فریبش داد. تا آن لحظه نقش رجال دینی را در زندگانی نصرانیت به درستی درک نکرده بودم، لیکن الآن متوجه شده در پی دانستن حقیقت آنها شدم، بیشتر پیروان نصرانیت معتقد‌اند که مغفرت و بخشش را مردان منسوب به دین و کاهنان کلیسا بدست دارند! و باید به وسیلۀ دعا و نماز آنها، گناهان بنده عفوگردد و اگر کاهن یا رجال دین که شخصی تعین شده و رسمی است حضور نداشته باشد گناهانت بخشیده نمی‌شود. به کلیسای دیگر رفته و رجال دینی را با دقت مطالعه نمودم، بلآخره دریافتم که آنها بهتر از پیروان‌شان نبوده بلکه بعضی از آنها بدتر از هرکسی‌اند. چگونه بپذیریم که حتماً انسانی میان بنده و خداوند أ واسطه قرار گیرد؟ چرا خودم مستقیماً با خداوند أ رابطه نداشته باشم تا به عفو و بخشش نایل آیم؟ بعد از مدتی کوتاه ترجمۀ قرآن کریم را در کتابخانۀ دریافته خریدم و به مطالعه آن آغاز نمودم و در خلال هشت سال آنرا چندین بار خواندم و در عین وقت در مورد ادیان دیگر نیز معلومات حاصل می‌نمودم. در این مرحلۀ زندگی به گناهانم پی برده بودم و از آن در هراس بوده و در جستجوی آن شدم که چگونه رضایت خداوند أ را بدست آورم تا گناهانم را ببخشد، راه و روش نصرانیت در بخشش گناهان مرا قانع نساخته و به آن باور نداشتم و می‌دانستم که این راه نجات نیست. از سوی دیگر گناهانم بر من سنگینی نموده بود و همواره فکر می‌کردم چگونه خود را از آن برهانم؟ دلم می‌تپید و آرزو و امید مغفرت خداوندی را داشتم، روزی با این آیت قرآن کریم مواجه شدم: ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ ٱلنَّاسِ عَدَٰوَةٗ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْۖ وَلَتَجِدَنَّ أَقۡرَبَهُم مَّوَدَّةٗ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّا نَصَٰرَىٰۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّ مِنۡهُمۡ قِسِّيسِينَ وَرُهۡبَانٗا وَأَنَّهُمۡ لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ٨٢ وَإِذَا سَمِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَى ٱلرَّسُولِ تَرَىٰٓ أَعۡيُنَهُمۡ تَفِيضُ مِنَ ٱلدَّمۡعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ ٱلۡحَقِّۖ يَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَٱكۡتُبۡنَا مَعَ ٱلشَّٰهِدِينَ٨٣ وَمَا لَنَا لَا نُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَمَا جَآءَنَا مِنَ ٱلۡحَقِّ وَنَطۡمَعُ أَن يُدۡخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلصَّٰلِحِينَ٨٤[المائدة: ۸۲-۸۴].«مسلماً یهودیان و مشرکان را دشمن‌ترین مردم نسبت به مسلمانان می‌یابی و قطعاً مهربان‌ترین مردم نسبت به مؤمنان کسانی را می‌یابی که گفتند: ما نصاراییم، این بدان سبب است که از آنان کشیشان و راهبانی هستند نیز- دوستی و محبت نصارا با مؤمنان- به سبب آن است که آنان کبر نمی‌ورزند. و چون اینان (این دسته از نصارا که وصف‌شان گذشت) آنچه را بر این پیامبر نازل شده است بشنوند، می‌بینی که چشمانشان از اشک لبریز می‌شود، به سبب آنچه از حق شناخته‌اند. می‌گویند: پروردگارا! ما ایمان آورده‌ایم پس ما را در زمرۀ گواهان بنویس، و ما را چه شده است که به خدا و آنچه از حق که به ما رسیده، ایمان نیاوریم و حال آن که طمع داریم که پروردگار ما را با قوم صالحان همراه و وارد کند».

مسلمانان را همواره در پردۀ تلفزیون می‌دیدم که نماز می‌خوانند و دوست داشتم من نماز خواندن را بیاموزم، کتابی را دریافتم که مؤلف آن غیر مسلمان بود و در آن طریقه و روش نماز خواندن را بیان نموده بود، کوشیدم تا نماز را طوریکه در کتاب ذکر شده بخوانم (ولی وضو و طهارت را نمیدانستم و درست نماز نمی‌خواندم) چندین سال به همین شکل در خفا به تنهایی نماز می‌خواندم، و چند جز از ترجمۀ قرآن کریم را به زبان انگلیسی حفظ نموده بودم و نمیدانستم که مسلمانان قرآن کریم را به زبانی عربی حفظ می‌کنند. و بعد از سپری شدن هشت سال به این آیت قرآن کریم مواجه شدم: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ فِي مَخۡمَصَةٍ غَيۡرَ مُتَجَانِفٖ لِّإِثۡمٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ[المائدة: ۳]. «امروز دین شما را برایتان کامل گردانیدم و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و دین اسلام را برای شما پسندیدم و هرکس در مخمصه‌ای (حالت اضطراری) ناچار شود بی‌آن که به گناه متمایل باشد، بی‌تردید خدا آمرزندۀ مهربان است».

از خوشی بسیار به گریه شدم زیرا متیقن شدم که خداوند أ پیش از زمانه‌‌های بعید، قبل از اینکه آسمان‌ها و زمین را خلق نماید، می‌دانست که کولنیز در شهر چیکت واگای نیویورک در ایالات متحده امریکا این آیت قران کریم را در سال ۱۹۸۶ می‌خواند و سبب نجات و هدایت وی میگردد. حالا بسیاری اموری را که نمیدانم باید بیاموزم، مثلاً چگونه نماز را به صورت درست بخوانم. مشکل این بود که من با مسلمانی آشنایی نداشتم، زیرا مسلمانان در امریکا مانند امروز زیاد نبودند و نمیدانستم چگونه با آنها ارتباط بگیرم، شماره تیلفون اتحادیه اسلامی را دریافته و تماس گرفتم، لیکن هنگامیکه مردی گوشی را بلند نمود ترسیدم و گوشی را دوباره گذاشتم، زیرا نمیدانستم چه بگویم و از کجا آغاز نمایم و تعامل آنها با من چطور خواهد بود؟ شاید در مورد من مشکوک شوند. زیرا خود آنها میان هم یک دین و یک آئین‌اند و بمن نیازی نخواهد داشته باشند؟

در دو ماه اخیر چند بار به مسجد تماس گرفتم و لکن در هر تماسم می‌ترسیدم و گوشی را میگذاشتم، سپس با ترس و هراس نامۀ بمسجد فرستادم و خواهش نمودم در مورد اسلام بمن معلومات بدهند، همان بود که برادر عبدالطیف پسر عبدالصبور از مسجد با من تماس بر قرار نموده و نشریه و رساله‌‌های اسلامی را در دسترسم قرار داد. من بوی گفتم: می‌خواهم زن مسلمان باشم، لیکن در جواب گفت: (صبر کن تا بیشتر در مورد اسلام متیقن شوی) من از سخن وی ناراحت شدم که چگونه مرا در انتظار می‌گذارد، ولی با آن هم میدانستم که وی برحق بوده و باید در مورد اسلام متیقن شوم زیرا بمجرد داخل شدنم در اسلام همه امور زندگی‌ام دگرگون خواهد شد و نباید به گذشته بازگردم.

علاقه و محبتم با اسلام بی‌حد و اندازه گردیده بود، شب و روز حتی در مناسبت‌ها جان و دلم با اسلام بود، گاهی بر موترم سوار شده و به دور وگرد مسجد چند بار می‌چرخیدم، به این امید که اگر با مسلمانی روبرو شده در مورد کیفیت و چگونگی داخل مسجد از وی بپرسم؟ بلآخره در یکی از روز‌‌های آغازین ماه نومبر سال ۱۹۸۴ م در حالیکه مشغول کار در مطبخ بودم، ناگهان احساسی بمن دست داد اینکه من مسلمان هستم، با اینکه هنوز هم ترس در دل داشتم نامۀ دومی را بمسجد فرستادم و طی آن نگاشتم: (من به الله ایمان دارم، خدایی که یکتا و حقیقی است، و ایمان دارم اینکه محمد ص فرستادۀ او تعالی است و می‌خواهم و یگانه آرزوی من است که در زمرۀ گواهان نوشته شوم). همان بود که برادر عبدالطیف با من تماس تیلفونی برقرار کرد و فردای آن روز کلمۀ شهادت را از طریق تیلفون خواندم(و این کلمۀ ایست که هرکسی مشرف به اسلام گردد آنرا می‌خواند سپس همواره آنرا روزانه تکرار می‌کند: اشهد أن لا اله الاالله واشهد ان محمدآً رسول الله) آن برادر بمن مژده داد که خداوند أ در همان لحظۀ که به اسلام شرفیاب شدم، همه گناهان گذشتۀ مرا بخشیده و حالا بمانند طفلی هستم که نو به دنیا آمده باشم.(زیرا اسلام اعمال زمان کفر و جاهلیت را محو می‌کند) از بسیار خوشی می‌گریستم و دانستم که حالا سنگینی همه گناهان از شانه‌ام خالی شده است و طول شب خواب از چشمانم پریده بود و نام الله را تکرار می‌نمودم، زیرا خداوند أ مرا یاری داد و بر من منت بزرگ خود را نهاد و بخشش و مغفرت بی‌کرانش نصیبم گردید و الحمدلله. (نامۀ خواهر ما حیات کولنیز به پایان رسید).

در سلسلۀ مناظرات با نصارا یکی هم دانشمند بزرگ و دعوتگر دانا شیخ احمد دیدات/قرار داشت، وی از جنوب افریقا و در اصل هندی نژاد است. شیخ احمد دیدات در مناظراتش با کشیشان نصارا و دعوتگران تبشیری نصرانیت شهرت جهانی داشته و همه مناظراتش به پیروزی و غلبه بر آنها انجامیده است. شیخ دیدات تالیفات زیادی به زبان انگلیسی دارد که از معروف‌ترین آن کتابِ(آیا کتاب مقدس کلام خداوند است؟) می‌باشد، وی در ضمن آن می‌نویسد: فرقۀ پروتستانت نصارا با جرأت‌ترین فرقه‌‌های نصرانیت است زیرا آنها هفت بخش از کتاب مقدس خویش را حذف نموده و آنرا (متن ملک جیمس) نامیده‌اند، با وجود آنکه فرقۀ کاتولیک به آن ایمان نداشته و از حذف شدن چند بخش آن آگاه شده بودند، لیکن گرویدگان جدید نصرانیت را به خریدن آن مجبور میساختند زیرا یگانه کتابی است که به(۱۵۰۰) زبان ترجمه گردیده است به این ترتیب فرقۀ کاتولیک در نشر و پخش کتاب مقدس (متن ملک جیمس) نقش مهمی را اجرا می‌کنند، از اینرو بیشتر نصارا چه پروتستانت و چه کاتولیک، از کتاب مقدس(متن ملک جیمس) استفاده می‌نمایند. لیکن بعد از گذشت زمانی، همۀ نصارا به مراجعه و تجدید نظر در (متن ملک جیمس) و پاک کاری آن از خطاها و معلوماتی که قابل قبول نیست اتفاق نظر نموده و در سال ۱۸۸۱ م تعدیلاتی را در آن آورده و بنام متن‌‌های اصلاح شده نامگذاری نمودند، سپس در سال ۱۹۵۲ بار دیگر اصلاحات و تعدیلاتی را در آن آورده و بنام(r .s .v) نامگذاری نمودند و بلاخره در سال (۱۹۷۱ م) دوباره تجدید نظر در آن صورت گرفت. در این اجتماع ۳۲ تن از علما و دانشمندان الهیات با همکاری هیأت استشاری بزرگی که از پنجاه فرقۀ دینی نصارا نمایندگی می‌کردند، آخرین کتاب مقدس اصلاح شده را به عالم نصرانیت تقدیم نمودند. این حادثۀ ناگهانی بر هر فرد نصرانی صدمه وارد کرد، زیرا هنگامیکه نتایج تصویب شده از جانب ۳۲ دانشمند بزرگ الهیات را در مقدمۀ کتاب اصلاح شده می‌خوانند به تعجب می‌افتیدند. در مقدمه چنین آمده: (.... لیکن متن ملک جیمس عیوب و نواقصی خطرناکی داشت، این عیوب متنوع و خطرناک ایجاب می‌کرد تا به تعدیل و اصلاح در ترجمه انگلیسی آن اقدام نماییم). به تصاویر ذیل نگاه کنید: در تصویر اول بخشی از مقدمۀ متن ملک جیمس را بعد از تجدید نظر در آن مشاهده می‌کنید. و در تصویر دومی عنوان مقالۀ را زیر عنوان (پنجاه هزار اشتباه خطرناک در کتاب مقدس) مشاهده می‌کنید که در روزنامۀ(بیدار شوید) به چاپ رسیده بود.

جيمس

استيقظوا

شیخ احمد دیدات می‌افزاید: در اثنای تألیف کتابم (آیا کتاب مقدس کلام خداست) بامداد یکی از روزها دروازۀ منزلم زده شد، من بیرون آمده دیدم که مردی اروپایی مجلۀ (بیدار شوید) و مجلۀ (برج مراقبت) را بمن تقدیم نمود، وی از شاهدان اثبات بود، زیرا آنها را از تعامل و برخورد متکبرانه‌شان میتوان شناخت، از او خواستم تا وارد منزلم گردد، بعد از نشستن شماره صفحه (۲۱) مجله فوق را بوی باز نمودم که در آن این مقاله نوشته بود: (بیدار شوید همانا وقت آن فرا رسیده که از خواب بیدار شویم) این رساله منسوب به اهل رومیه است، سپس از وی پرسیدم: آیا این مجله مربوط به فرقۀ شماست؟ وی آنرا نگاه کرد سپس هنگامیکه این عنوان را بوی خواندم: (پنجاه هزار خطا‌های خطرناک در کتاب مقدس) بیهوش شده از مصدر آن پرسیده گفت: این مجله ۲۳ سال قبل، زمانیکه کودکی بودم بچاپ رسیده است، و صفحات آنرا دور می‌داد.

اشخاصیکه مربوط به دایرۀ شاهدان اثبات‌اند از ماهرترین و ورزیده‌ترین طوائف دینی نصرانیت بشمار می‌روند، آنها در هفته پنج روز چند فصل را بعد از تحقیق و بررسی برای مناظره آماده می‌کنند. و در لابلای آن به آنها فهمانده می‌شود که به هیچ وجه تسلیم چیزی نشوند حتی اگر در وضع بحرانی هم قرار گیرند، باید دهان خویش را بندیده و منتظر آن باشند که روح القدس به آنها وحی بیاورد. من هم وی را زیر مراقبت گرفته بودم و او صفحات مجله را می‌دید، ناگهان سرش را بلند نموده گویا که روح القدس بوی وحی آورده و گفت: این مقاله می‌گوید: بیشتر خطاها از کتاب مقدس محو گردیده، پرسیدم: وقتیکه بیشتر خطاها از پنجاه هزار خطا محو گردیده، پس چند خطای دیگر باقی مانده؟ آیا پنج هزار دیگر یا پنجصد یا پنجاه خطای دیگر باقی مانده؟ حتی اگر پنجاه خطای دیگر هم در کتاب مقدس تان باقی مانده باشد، آیا خطا را به خدا نسبت می‌دهید؟ دیدم خاموش مانده و جوابی نمی‌دهد. سپس با عرض معذرت اجازه خواست، لیکن وعده نمود بار دیگر با کشیشی بزرگ بخاطر به سر رساندن بحث و مناقشه خواهد آمد، لیکن بار دیگر چهره‌اش را ندیدم، و اگر کتابم که زیر تألیف قرار دارد آماده میبود نسخۀ از آن بوی می‌دادم و نام و عنوان او را نیز نزدم می‌گرفتم، و شما خوانندۀ گرامی نیز اگر با آنها طوریکه من مقابله کردم بر خورد نمایید، بار دیگر چهره آنها را نخواهید دید. ان شاءالله!.

شیخ احمد دیدات در ادامه عرض خطاها و تناقضاتی که در کتاب مقدس‌شان وجود دارد می‌افزاید: مثال‌‌های زیادی از وجود تناقص و ناسازگاری‌‌های که در کتاب مقدس‌شان است نزدم وجود دارد و اینک چند مثال آنرا خدمت تان عرض می‌دارم که حتی برای کودکان نیز فهمیدن آن دشوار نیست. ملاحظه نمایید مؤلفان کتاب (بخش اخبار روز‌‌های اول) و کتاب (صمویل ۲) از قصۀ داود ÷ هنگامیکه تعداد بنی اسرائیل را می‌شمارید آگاهی میدهد، و نمی‌دانم اندیشۀ شماریدن عدد بنی اسرائیل را از کجا آورده‌اند؟! مؤلف(صمویل۲/ ۲۴- ۱) چنین می‌گوید: (پروردگار دوباره بر اسرائیل خشمگین شده و داود را برانگیخته گفت: اسرائیل و یهوذا را بشمار) ملاحظه نمایید مؤلف(صمویل ۲) پروردگار را، آقا و حکمران موقف معرفی می‌نماید، لیکن مؤلف کتاب(بخش اخبار روز‌‌های اول ۲۱/۱) شیطان را بمنزلت پروردگار قرار داده میگوید: (وشیطان علیه اسرائیل قیام کرده و داود را تحریک نمود تا اسرائیل را بشمارد). این تضاد و دو رنگی در شخصیت مؤلف قصۀ پیره زنی را بیادم آورد که او یک شمع را برای کشیش میخایل افروخت و دیگری را برای شیطان، تا بدان وسیله دوست و همراهی بسوی بهشت و یا دوزخ با خود داشته باشد همچنان وقتیکه انجیل لوقا را صفحه زنیم، می‌بینیم که در تعیین نسب مسیح ÷ چنین می‌گوید: (هنگامیکه عیسی دعوت را آغاز نمود تقریباً سی سال داشت، و طوریکه گمان می‌رود وی پسر یوسف پسر هالی پسر متشاب پسر لاوی است.....) لوقا | ۳: ۲۳/ ۲۸.

کلماتی همچون (تقریباً) و (گمان می‌رود) و امثال آنرا به خداوند نسبت می‌دهند، مثل اینکه خداوند أ از تعین نمودن وقت و زمان عمر مسیح عاجز بوده و یا اینکه علم یقین نداشته و به گمان صحبت می‌نماید. آنها چند سال پیش در چاپ اصلاح شدۀ لوقا کلمۀ about را از آن به آسانی و بدون اعتنا حذف نموده‌اند. آنها قبل از اینکه کلمه را حذف کنند آنرا در بین دو قوس قرار داده بودند، سپس بعد از مراجعه و اصلاح کاری، خودِ کلمه را نیز حذف نمودند، خداوند أ بمنظور اثبات صدق کلام خود، حد و مرز قاطعی را تعین نموده، می‌فرماید: ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَۚ وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا٨٢[النساء: ۸۲]. «آیا در- آیات- قرآن نمی‌اندیشند؟ و اگر- قرآن- از جانب غیر خدا می‌بود قطعاً در آن اختلاف بسیاری می‌یافتند».

علامه احمد دیدات/تناقضی دیگر را در وصف قربانگاه مسی معبد یا هیکل سلیمان ÷ که در بخش‌‌های عهد قدیم آمده چنین ذکر میکند: در بخش اخبار روز دوم (۴: ۵) چنین آمده: (و ضخامت لبۀ آن مانند لب پیالۀ که به گل سوسن شباهت داشته و گنجایش سه هزار پیمانۀ بزرگ- به اندازۀ دولیتر- را دارد) در حالیکه در بخش ملوک اول، وصف قربانگاه مسی معبد سلیمان ÷ چنین آمده: (و ضخامت آن یک وجب، و لبۀ آن مانند لب پیالۀ که به گل سوسن شباهت دارد بوده و گنجایش دو هزار پیمانه را دارد) بخش ملوک اول (۷: ۶) حالا کدام مرجع را تصدیق نماییم در حالیکه تفاوت میان اندازۀ دو روایت کمتر از (۵۰%) نیست، پس کدام عبارت از جانب خداوند صادر گردیده و کدام عبارت از سوی شیطان؟ این نمونۀ از تناقضاتی بود که در عهد قدیم وجود دارد. اما در عهد جدید چاپ ملک جیمس، در انجیل متا اصحاح (۲۱) داخل شدن عیسی ÷ به سرزمین اورشلیم را چنین روایت می‌کند: (خر و کره خر را آورده و بر پشت آنها لباس‌‌های خویش را گذاشتند و عیسی ÷ بر آندو نشست) دقت نمائید آیا یک مرد بر دو خر سوار می‌شود!! آنها پیامبر بزرگوار خداوند عیسی ÷ را توهین نموده وی را به بازیگران سرکس تشبیه نموده‌اند که بر دو خر سوار می‌شوند.

و در متن رسالۀ اولی یوحنا چنین نگاشته شده (.... زیرا که در آسمان سه شهود وجود دارد: پدر و کلمه و روح القدس، و هر سه یک ذات‌اند).

جملۀ فوق نزدیکترین تعبیر به ثالوث یا سه ذات مقدس در نزد نصارا بوده که یکی از بنا‌های اساسی نصرانیت بشمار می‌رود. لیکن اشخاصیکه انجیل یوحنا را مراجعه و اصلاح نموده‌اند جملۀ فوق را بدون ذکر سبب حذف نموده‌اند، به ادعای آنها جملۀ فوق یک عبارت ساختگی و جعلی عقیدوی بوده که در طول تاریخ گذشته در انجیل وجود داشته است و امروز از ترجمۀ انگلیسی اصلاح شدۀ آن حذف گردیده، اما در نسخه‌‌های که به (۱۴۹۹) زبان متباقی ترجمه شده این جعل کاری عقیدوی تا بحال موجود بوده و صاحبان آن از حقیقت امر تا روز قیامت بی‌خبر خواهند ماند.

و ما مسلمانان باید به آنعده دانشمندان نصارا که برای بار دوم انجیل را اصلاح نموده و در آن تجدید نظر نموده‌اند تهنئت بگوییم زیرا آنان حقایق را برملا ساخته و خویشتن را از دروغ دیگری که در کتاب مقدس‌شان وجود داشت راحت ساختند، از سوی دیگر کتاب خویش را به تعالیم دین اسلامی حنیف نزدیک نمودند، چراکه قرآن کریم می‌فرماید: ﴿وَلَا تَقُولُواْ ثَلَٰثَةٌۚ ٱنتَهُواْ خَيۡرٗا لَّكُمۡۚ إِنَّمَا ٱللَّهُ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ[النساء: ۱۷۱]. «و نگویید معبودان سه‌اند، باز ایستید از این(عقیده تثلیث باطل) که به خیر شماست، جز این نیست که الله معبودی یگانه است».

علامه دیدات/می‌افزاید: نظر به قوانین اخلاقی که حکومت جنوب افریقا به آن عمل می‌کنند، نمایشنامۀ (عاشق خانم چارلی) را بخاطر وجود یک عبارت بد منع قرار دادند، لیکن علمای نصرانیت آنقدر ضعیف و بی‌توجه‌اند که چندین الفاظ و عبارات بد و ناشایسته را در کتاب مقدس‌شان می‌بینند لیکن آنرا حذف و یا مسح نمی‌کنند، زیرا یگانه اعتماد و تکیه گاه اعتقاد‌شان بشمار می‌رود. حالا می‌بینیم که ادیب معروف (جورج برناردشو) در مورد کتاب مقدس نصارا چه می‌گوید: (کتاب مقدس از خطرناکترین کتاب‌‌های جهان بوده که باید آنرا در صندوق‌ها گذاشته و قفل نمائید، توصیۀ من اینست کتاب مقدس را از دسترس کودکان تان دور نگهدارید) لیکن آیا کسی است که نصیحت او را بشنود؟ همچنان در روزنامۀ (تنها حقیقت) ماه اکتوبر سال ۱۹۷۷ چنین آمده: (خواندن قصه و حکایات کتاب مقدس دروازه را برای اطفال باز نموده تا در ماورای امور جنسی باندیشند، اگر کتاب مقدس اصلاح کاری و تصحیح نگردد شایدکمیته‌‌های مراقبت، خواندن آنرا تنها به جوانانی که سن‌شان از ۱۸ سالگی بالاست اجازه دهد). شیخ علامه احمد دیدات از ذکر بعضی عبارات و جملات دور از حیاء و ادب که در فصل نزده هم بخش تکوین آمده امتناع ورزیده می‌گوید: (بیایید بخش تکوین، فصل نزده هم را خوانده در زیر سطر‌های که پر از فحشا و هرزه گویی است خط سرخ بکشیم، و نباید در آن شک داشته باشیم، زیرا کتاب مقدس آنها کنزی از فحشا و رذالت برای جوانان ما بوده و روزی به دسترس‌شان قرار خواهد گرفت، من با برناردشو موافقم که کتاب مقدس را در صندوق‌ها باید قفل زد. لیکن ما به مسلمانانی نیاز داریم تا در مقابله با نصارا از آن کار بگیرند، ما باید سلاح آنها را علیه خود‌شان استعمال نموده، عاطفه را کنار بگذاریم. زیرا ما ناگزیریم این سلاح را علیه کسانی استعمال نماییم که دروازه‌‌های ما را کوبیده می‌گویند: (کتاب مقدس چنین و چنان می‌گوید) و می‌خواهند قرآن کریم را با کتاب‌شان عوض نماییم. ما باید لغزش‌ها و شگاف‌های کتاب مقدس‌شان را که خودشان دیده نمی‌توانند به آنها نشان دهیم). این بود سخن شیخ بزرگوار علامه دیدات که از ایراد عبارات نا شایسته و دور از حیای فصل نزده هم بخش تکوین امتناع ورزیده است، ترس از اینکه مبادا روزی اطفال و نوجوانان پاک و معصوم ما به کتاب مقدس‌شان دست یافته و خدای ناخواسته حیاء و ادب‌شان خدشه‌دار گردد، لیکن من در این موقف خود را ناچار دیده همه عبارات و جملات آنرا به تفصیل ذکر می‌نمایم، تا هر پدر و مادر از هر نژاد و دینی که هستند و نمی‌خواهند روزی اطفال‌شان منحرف شده و دستخوش اخلاق منحط آنان گردند، متوجه شده و نگذارند کتابی که آنرا مقدس میگویند لیکن سراپا مملو از فحشا و حکایات زنا کاریست در خانۀ‌شان داخل شود، زیرا بدون تردید در کتاب مقدس آنها بسیاری امور ناشایسته و دور از حیا وجود دارد که از گفته‌‌های بشر بوده و چون زهر آنرا در میان عبارات و جملات انجیل‌ها داخل نموده‌اند. آیا شما باور می‌کنید کتابی که مقدس باشد، از زنا، فحشا و شراب نوشی و غیره امور هرزه صحبت نماید؟ سپس همچو اعمال زشت را به افراد عادی نه، بلکه به بهترین افراد بشریت، پیامبران معصوم نسبت می‌دهند!! آیا معقول است پیامبری از پیامبران پاک خداوند أ شراب بنوشد و مرتکب زنا با دختران خود گردد، در حالیکه خود از جانب خداوند أ بسوی مردم فرستاده شده‌اند تا آنها را از اعمال زشت مانند شراب نوشی و زناکاری وغیره باز دارند، سپس همچو افراد برگزیدۀ خداوند را به زنا متهم می‌نمایند؟ زنا با چه کسی؟ زنا با دختران خویش!! سپس از او حمل می‌گیرند؟! خوانندۀ عزیز! اگر همچو قصۀ زشت را که در کتاب مقدس‌شان ذکر شده، در مورد شخصی عادی بشنوی که مرتکب عمل زشت زنا شده، آنهم با دخترش، آیا بر چنین شخصی خشمگین نمی‌شوی؟ آیا از وی نفرتت نمی‌آید؟ و آیا دل آشوب شده و استفراغت نمی‌آید؟

پس چگونه تهمتگران، پیامبر کریم و فرستادۀ پاک و معصوم خداوند أ را به همچو اعمال زشت و قبیح متهم می‌نمایند؟! سپس می‌گویند این کلام خداوند أ است!! آیا خداوند أ اینگونه سخن می‌گوید؟ خداوند أ در مورد آنها چنین می‌فرماید: ﴿فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ يَكۡتُبُونَ ٱلۡكِتَٰبَ بِأَيۡدِيهِمۡ ثُمَّ يَقُولُونَ هَٰذَا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ لِيَشۡتَرُواْ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِيلٗاۖ فَوَيۡلٞ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتۡ أَيۡدِيهِمۡ وَوَيۡلٞ لَّهُم مِّمَّا يَكۡسِبُونَ٧٩[البقرة: ۷۹]. «پس وای برکسانی باد که کتاب را- مطابق هوس‌های شان- با دست‌های خود می‌نویسند سپس می‌گویند: این از جانب خداست تا بدان بهای ناچیزی بدست آرند، پس وای بر آنان از آنچه به دست خویش نوشته‌اند و وای بر آنان از آنچه به دست می‌آورند».

الان بیایید ناچار شده، باهم حکایتی را که در فصل نزده هم بخش تکوین کتاب مقدسشان آمده بخوانیم: (....و لوط از محلۀ صوغر بیرون رفته و در کوهی با دو دختر خود سکونت گزید، زیرا از اقامت در صوغر می‌ترسید، بناءً در مغارۀ کوه با دو دختر خویش زندگی می‌کرد. روزی خواهر بزرگ به خواهر کوچک خود گفت: پدر ما پیر شده و در این دیار مردی نیست تا بر ما وارد گردد، پس بیا که پدر خویش را شراب نوشانیده و با وی همبستر شویم و از پدر ما نسلی ایجاد نماییم، همان بود که شبانگاه پدر را شراب نوشانیدند و خواهر بزرگ با وی همبستر گردید، پدر از خوابیدن و بلند شدن دختر هیچ چیزی ندانست، فردای آن روز خواهر بزرگ به خواهر کوچک گفت: من دیشب با پدرم همبستر شدم، امشب نوبت توست پس بیا که او را شراب بنوشانیم و تو با وی همبستر شو تا از وی نسل بجا ماند، همان بود که شبانگاه پدر را شراب داده و خواهر کوچک با پدر همبستر گردید و پدر این بار نیز از خوابیدن و بلند شدن دختر چیزی احساس نکرد. هر دو دختر لوط از پدر حمل گرفتند سپس از دختر بزرگش پسری بدنیا آمده و نامش را (مواب) گذاشت و موابی‌‌های امروزی از نسل اوست، و دختر کوچکش نیز پسری بدنیا آورد که او را (بنعمی) نامید، و بنعمی‌‌های امروزی از نسل اوست)!!.

سپس بنگرید چگونه بر داود ÷ تهمت بسته‌اند، طوریکه در کتاب عهد قدیم قصۀ او را با همسر اوریای حشی ذکر است، آیا میتوان تصدیق کرد که پیامبری از پیامبران پاک و معصوم خداوند أ ، آلوده و ناپاک باشد؟ آنها داود ÷ را متهم نموده‌اند که از بالای بام قصر خود، همسر یکی از عساکر خود را که (اوریا) نام داشت در حالی مشاهده میکرد که وی برهنه بر سر بام منزل خود غسل می‌کرد، زیبایی زن دل داود را برده بود، وی بخاطر مأموریتی اوریا را به سفر دور فرستاد سپس دستور داد تا همسر اوریا را به قصر بیاورند، همان بود که با زور و ستم با همسر اوریا زنا کرد و از وی حمل گرفت. (خداوندا! پاک و منزهی از همچو سخنان زشت و ناپاک) آیا انسان عاقل و حتی بی‌خرد، همچو سخنان زشت و پلید و ناپاک را در مورد شخصیت پیامبری از پیامبران خداوند قبول می‌کند؟ همچو عبارات شرم آور در کتاب‌‌های مقدسشان ذکر است، کدام قداست؟ آیا کتاب مقدس واقعی بدین گونه صفات پست و قبیح پیامبری را وصف می‌کند؟ آیا شخصیت پیامبر بزرگوار را در منظر مردم به همین ترتیب معرفی و ترسیم می‌کنند که گویا بر بام قصر خود بالا رفته و زنان همسایۀ خود را در حالیکه برهنه‌اند، مشاهده می‌کند؟ سپس بخاطر دست یافتن بر زن همسایه توطئۀ چیده و شوهر او را به سفر دور می‌فرستد تا همسرش را به قصر طلب نموده و او را اغتصاب کند؟! قرآن کریم داود ÷ را چنین توصیف می‌نماید: ﴿وَٱذۡكُرۡ عَبۡدَنَا دَاوُۥدَ ذَا ٱلۡأَيۡدِۖ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٌ[ص: ۱۷]. «و بندۀ ما داود را که صاحب قوت بود به یاد آور، هر آینه او اواب بود(بسیار رجوع کننده به‌سوی خدا با کثرت طاعت و عبادت و انابت بود)».

پس وقتیکه در کتاب مقدس خود برای اطفال و نوجوانان چنین امور پست و منحط و رذالت را آموخته و می‌گویند: پیامبری از پیامبران خداوند أ آبرو و عزت زنان را مباح دانسته و با زور و غصب با آنان زنا کرده است و مرتکب اعمال ننگین شده، دیگر برای مجرمان و فاسقان و فاحشان جایی نمانده و خطر آنان کمتر از همچو حکایات که در کتاب مقدس‌شان آمده، می‌باشد. از اینرو جای شگفت و تعجب نیست هنگامیکه قصه‌‌های فحشا و بی‌ناموسی و متوسل شدن جوانان غرب بویژه جوامع نصرانیت به اعمال زشت زنا با زور و ستم و اجبار را می‌شنویم یا مطالعه می‌کنیم، زیرا هنگامیکه جوانان‌شان همچو قصه و حکایات را در کتاب مقدس که به ادعای‌شان کتاب خدا وکلام خداست می‌خوانند و می‌بینند که پیامبری از پیامبران بنی اسرائیل، عزت و کرامت زنان را مباح دانسته و آنها را غصب می‌نماید، بدون شک از بار ثواب به کار‌‌های پلید و ناپاک اقدام می‌نمایند؟! همچنان در کتاب عهد قدیم‌شان (یهوذا) را به زنا با زوجۀ پسرش متهم کرده‌اند که از وی دوگانگی بنام (قارص) و(زارح) بدنیا آمد، و هنگامیکه نسب عیسی ÷ را در کتاب عهد جدید ذکر می‌کنند، نسب او را به قارص و زارح می‌رسانند!!!!.

بنابر این ادیب و فیلسوف معروف روسی (تولستو) می‌گوید: لازم است تعالیم واقعی عیسی ÷ را درست درک نماییم طوریکه خودش آنرا شایستۀ خویش میشمارید، و باید به تفاسیر و شرح‌های پراگنده و دروغینی که حواشی کتاب‌‌های مقدس نصارا را پر نموده، برگشته و آنرا برچینیم، زیرا همچو سخنان زشت و دروغین، حقائق متون را مسخ نموده و بلآخره آنرا با طبقۀ تیره و متراکمی از تاریکی‌ها، از انظار مردم محو و نابود ساخته است.

همچنان علامه احمد دیدات می‌افزاید: در مجلۀ (حقیقت روشن) (plain truth) که در ماه اکتوبر ۱۹۷۷ م بچاپ رسیده چنین نگاشته شده است: (خواندن کتاب مقدس برای اطفال، چشمان‌شان را بر امور شهوانی و جنسی باز می‌کند، و اگر کتاب مقدس اصلاح و تجدید نظر نگردد، پس سازمان‌‌های تعلیمی حق دارند تا اعلان نمایند که کتاب مقدس قابل خواندن نیست بویژه برای آنعده نوجوانانی که عمر‌شان کمتر از ۱۸ سال است، و این بهترین تصور و تصمیم‌گیری در مورد آنهاست) علامه دیدات می‌گوید: نمی‌خواهم دل‌‌های شما را با ذکر قصه‌‌های مملو از فحشا و رذالت که در کتاب مقدس‌شان آمده است برنجانم، لیکن یک مثال بطور نمونه از کتابی که ادعا دارند کتاب خداست، خدمت شما یادآور می‌شوم. کتاب تورات تحریف شدۀ آنها، داستان (شمشون و دلیله) را که همه آنرا میدانند در قسمت نخستین فصل شانزده هم، بخش قضات چنین آورده: (.....سپس شمشون عازم غزه شد و در آنجا زن زناکاری را دید و وارد منزل وی گردید، مردم در خارج منزلی که شمشون بخاطر امور جنسی با یکی از زنان فاحشه و هرزه داخل گردیده بود، طول شب منتظر بودند، چرا مردم منتظر وی بودند؟ آیا بخاطر کشتن او شب تا صبح انتظار بودند؟) این گونه قصه‌ها در کتاب مقدس‌شان که گویا از جانب پروردگار نازل گردیده وجود دارد!! سپس می‌گوید: شمشون در نیمۀ شب پا به فرار نهاده و دروازۀ شهر را نیز با خود برد! چرا آنها قصد کشتن او را داشتند؟ وی را بخاطر جریمه زنا نه، بلکه بخاطر امور و اسباب دیگری که بسیار ننگین و شرم آور و نفرت انگیز است می‌خواستند بقتل برسانند، اسبابیکه در کتاب مقدس‌شان ذکر است، قلم نمیتواند آنرا به رشتۀ تحریر در آورد، زیرا دور از اخلاق و آداب، و خشونت آمیز بوده و هرگونه تعبیر، حیای انسان را خدشه دار می‌سازد!! همچنان شیخ دیدات می‌افزاید: (مسلمانان از دین بر حقی بر خوردار‌اند که دلایل واضح و روشنی بر صحت آنرا بدست دارند، پس بر آنان لازم است بیدار و هوشیار بوده و باور به آن داشته باشند که خداوند أ نیرویی چون بولدوزر به آنها عطا فرموده است، زیرا بولدوزر هرگونه سنگ بزرگی را که در مقابلش بیاید خرد نموده و می‌شکند، همین گونه مسلمان در راه دعوت بسوی خدا پایدار و استوار به پیش می‌رود).

شیخ دیدات در مورد اعتماد و تکیه نمودن مسلمانان امروزی به دنیا می‌گوید: (در حالیکه دعوتگران تبشیر گروه گروه در گوشه و کنار جهان بخاطر نشر دین‌شان رفته، راحت، آرامی، آسایش و همه نعمت‌ها را در این راه ترک می‌نمایند، آنها در راه دعوت به نصرانیت، زندگی پر مشقت را در جنگلات و صحرا‌های سوزان افریقا متحمل می‌شوند، حال آنکه عقیدۀ‌شان باطل، و برهان‌شان فاسد، و متاع‌شان بی‌ارزش است. (پایان سخنان شیخ احمد دیدات).

و من بر سخنان شیخ دیدات اضافه می‌نمایم: در حالیکه نصارا با چنان زیرکی و شطارت بخاطر دین باطل‌شان کار و فعالیت دارند، لیکن مسلمانان امروزی دعوت بسوی خدا را ترک نموده، بیشتر اوقات خویش را در تفریح گاه‌‌های فاسد، و یا در اهتمام بیش از حد به فتبال و تعقیب افلام و سریال‌‌های هرزه و زشت و ضد اخلاق اسلامی از طریق کانال‌‌های فضایی و شبکۀ انترنت ضایع می‌نمایند، با تأسف بیشتر فرزندان امت اسلامی طعمۀ جنگ فرهنگی گستردۀ دشمنان اسلام شده با بی‌اعتنایی و عدم احساس مسؤلیت، کانال‌‌های فضایی منحط و مبتذل و شبکه‌‌های انترنت را به دسترس افراد خانواده‌‌های‌شان قرار داده‌اند، دشمنان اسلام توانسته‌اند با فرهنگ بی‌مفهوم و بی‌ارزش‌شان داخل خانه‌ها، مکاتب ما مسلمانان شده اخلاق و آداب پسران و دختران ما را در معرض تباهی قرار دهند.

من بخاطر تأیید و تأکید سخنم، سخنان دعوتگر ورزیده مریم جمیله را به عرض تان میرسانم، مریم جمیله زن با فرهنگ و اندیشمند امریکایی است که در نتیجه دعوت ابوالاعلی مودودی/اسلام آورده و بلآخره بحیث دعوتگر معروف و بارز با فرهنگ اسلامی در عرصۀ دعوت اسلامی پا گذاشته و از پیشتازان و مدافعان اسلام و مبادی آن گردید، مریم جمیله می‌گوید: (سکولریسم یا لادینی در اروپا و امریکا، علوم جدید(تکنالوجی) را بهترین و مؤثر‌ترین سلاحی در هجوم و تاخت و تاز‌شان برکشور‌های اسلامی عقب مانده، وسیله قرار داده‌اند. آنها تلاش می‌ورزند اذهان و دل‌های مردم را تسخیر نموده مادی گرایی را میان‌شان رواج دهند، تا بدان وسیله دین جدیدی را بر جهانیان معرفی کرده و بر ادیان سابقه خط بطلان بکشند، تعجب در این است که نخستین قربانی سکولریسم مادی گرا خود کشور‌‌های نصرانی بوده طبیعت را مقدم بر انسان میدانند، این طرز فکر که تنها بهره‌برداری و عایدات طبیعی را با شتابزدگی غایه و هدف قرار داده و جوانب دیگر و مصالح غیره را مدنظر نمی‌گیرد، بلاخره محیط زیست انسان را که یگانه راه دریافت روزی و معیشت آنهاست، به نابودی مواجه خواهند ساخت، بنابراین امروز خطر‌های گوناگونی بشریت را تهدید می‌نماید. مانند آلوده شدن محیط زیست، و سرازیر شدن نفوس در شهرها، و فاسد شدن و ناپاکی محیط زیست انسان، از اینرو اگر حیات بشر بدین گونه ادامه یابد شاید روزی جنس بشری نابود گردد، باید بدانیم ناپاکی وآلوده گی زمین، حتماً سبب ناپاکی و آلوده گی روح انسانی میشود، زیرا تصور انسان‌‌های مادی گرای ملحد اینست که هر چه زود‌تر منافع و مصالح خودشان تأمین گردیده و علم عصر جدید را در این روند وسیلۀ مناسبی برای خود قرار دهند، غافل از اینکه بدانند کلیه امور به اراده و خواست خداوند أ است، همچو تلاش‌های عجولانه نتائج ناگواری را از خود بجا خواهد ماند، و شاید روزی فرا رسد که مصادر آب پاک آشامیدنی و هوای پاک و صحی تمام شده و از انرژیی استفاده صورت گیرد که طبیعت را با بدترین وجه فاسد نماید، پس راه حل چیست؟ ما علمی را می‌خواهیم که اسلام آنرا تأیید نموده و آگاهانه ماده را از همچو اسارت‌ها رهایی بخشد). (پایان مقالۀ مریم جمیله)

من هم میخواهم چند نکتۀ را بر سخنان خواهر مریم جمیله اضافه نمایم: یگانه مشکلی که جهان غرب از آن شکایت داشته و رنج می‌برند، غرق بودن آنها در زندگانی مادی محض، و تهی بودن روح آنهاست، این دو مشکل، انسان غربی را تا گوشها در گودال حیرت و پریشانی و هراس از آینده غرق نموده و می‌خواهد بهر وسیلۀ ممکن، از آسایش، رفاه و ناز و نعمت و لذت بردن از شهوات و رغبت‌ها، چه از راه مشروع و یا غیر مشروع بهره مند باشد، زیرا وی آرزو و امیدی به زندگانی آخرت و روز حساب نداشته و آنرا در خود نمی‌پروراند بلکه به آن باور ندارد، و این عقیده باعث میشود تا مسایل دینی در نزد آنان بی‌ارزش بوده و عشق و علاقه آنها با آن ضعیف باشد، زیرا آنها به سبب تناقضات و برهم و درهم بودن عقاید دینی نصرانیت، اعتماد و اعتبار خویش را نسبت به دین از دست داده و در عالم شک زندگی بسر می‌برند، من بر این باورم که اگر انسان غربی به زندگی مادی ادامه دهد در نهایت امر، روی به اسلام خواهد آورد و به مجرد پذیرفتن آن، احساس خواهد کرد که از هلاکت نجات یافته است.

ما مثالی از زندگی انسان غربی را خدمت تان عرض میداریم که با وجود آسایش و رفاهیت و ناز و نعمت و کلیه مادیاتی که در اختیار داشت، ولی همیشه حیران و پریشان بوده و به سبب فراغ روحی و آیندۀ تاریک، از زندگی دلسرد و گریزان بود. تا اینکه به اسلام مشرف گردید و راهی که سال‌ها در جستجوی آن بود دریافت. این شخص یوسف اسلام است که از معروفترین هنرمندان فولکلوری انگلستان بشمار می‌رفت. اسمش قبل از اسلام (کات استیفن) بود و بعد از آنکه مشرف به اسلام گردید نام خود را یوسف اسلام گذاشت، سپس به توفیق پروردگار از معروفترین دعوتگران اسلامی گردیده و مدارس اسلامی را در سرزمین انگلستان بنانهاد که در آن دها هزار فرزندان مسلمان اروپایی که بدست خودش مشرف به اسلام شده‌اند، مشغول تعلیم زبان عربی، قرآن کریم و سیرت نبی ص و فقه و سنت مطهر‌اند، بگذارید داستان اسلام آوردنش را از زبان و قلم خودش بخوانیم، داستان اسلام آوردن یوسف اسلام را مراکز دعوت اسلامی شهر جدۀ عربستان سعودی با زبان انگلیسی پخش و نشر نموده و ما در صفحۀ بعدی تصویری را از کتاب وی بعنوان (چگونه مسلمان شدم) به امضای خودش چاپ نمودیم.

یوسف اسلام

یوسف اسلام

یوسف اسلام

چگونه مسلمان شدم؟

چیزی را که می‌خواهم بشما بازگو نمایم قبلاً نیز در مورد آن آگاهی داشته‌اید لیکن نکتۀ که می‌خواهم بر آن تأکید نمایم مسألۀ رسالت سماوی است که خداوند أ آنرا بر پیامبر اکرم محمد ص فرو آورده و یگانه دینی برحقی است که مقام و منزلت و ارزش انسان را به مراتب بلند برده و وی را بر بسیاری مخلوقات خداوند أ فضیلت داده و او را جانشین خود در زمین گردانیده است. خداوند أ به بندگان خود عقل و هوش و درک داده تا بوسیلۀ آن راه درست را از راه نادرست تمیز نموده و خویشتن را از اسارت همه روش‌های فریبنده دنیوی نجات دهد، و بدین ترتیب خود و زندگی خویش را برای زندگانی واقعی که در آخرت برای مؤمنان آماده شده عیار سازد. بناءً اگر کسی از ما این فرصت کمیاب را در دنیا از دست دهد، بدون شک فرصتی دیگر بوی دست نخواهد داد تا دوباره به دنیا بر گردد، طوریکه خداوند أ بما خبر داده، وقتیکه انسان در روز قیامت مورد بازپرس قرار میگیرد آرزو نموده و از خداوند أ میخواهد که وی را دوباره به دنیا برگرداند تا عمل نیک انجام دهد، لیکن پروردگار بزرگ می‌فرماید اگر ترا دوباره هم به دنیا بر گردانیم اعمالی که قبلاً آنرا انجام می‌دادی دوباره مرتکب آن خواهی شد، طوریکه می‌فرماید: ﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذِ ٱلۡمُجۡرِمُونَ نَاكِسُواْ رُءُوسِهِمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ رَبَّنَآ أَبۡصَرۡنَا وَسَمِعۡنَا فَٱرۡجِعۡنَا نَعۡمَلۡ صَٰلِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ١٢[السجدة: ۱۲]. «و اگر بنگری هنگامی را که مجرمان پیش پروردگار‌شان سرهایشان را به زیر افگنده باشند(از شرمندگی و پشیمانی)- می‌گویند- پروردگارا! دیدیم و شنیدیم، پس ما را باز گردان (بسوی دنیا) تا عمل کنیم- اعمال- شایسته را، ما بی‌گمان یقین کرده ایم».

و خداوند می‌فرماید: ﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذۡ وُقِفُواْ عَلَى ٱلنَّارِ فَقَالُواْ يَٰلَيۡتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُكَذِّبَ بِ‍َٔايَٰتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٢٧ بَلۡ بَدَا لَهُم مَّا كَانُواْ يُخۡفُونَ مِن قَبۡلُۖ وَلَوۡ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنۡهُ وَإِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ٢٨ وَقَالُوٓاْ إِنۡ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنۡيَا وَمَا نَحۡنُ بِمَبۡعُوثِينَ٢٩ وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذۡ وُقِفُواْ عَلَىٰ رَبِّهِمۡۚ قَالَ أَلَيۡسَ هَٰذَا بِٱلۡحَقِّۚ قَالُواْ بَلَىٰ وَرَبِّنَاۚ قَالَ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡفُرُونَ٣٠[الأنعام: ۲۷-۳۰]. «و اگر آنان را هنگامی که بر آتش عرضه می‌شوند، ببینی، می‌گویند: ای کاش باز گردانیده شویم! (بسوی دنیا) آن‌گاه پروردگار خویش را به دروغ نسبت ندهیم و از مؤمنان شویم. نه، بلکه آنچه را پیش از این نهان می‌داشتند، بر آنان آشکار شده است، و اگر باز گردانده هم بشوند (بسوی دنیا) قطعاً بر می‌گردند به- انجام دادن- آنچه از آن نهی شده بودند و قطعاً آنان دروغگویند. و گفتند: حیاتی جز همین زندگی این جهان مانیست و ما برانگیختنی نیستیم(بعد از مرگ) و اگر ببینی آن گاه که در حضور پروردگار خویش باز داشته می‌شوند (برای حساب و کتاب) خداوند أ به آنان می‌گوید: آیا این حق نیست؟ می‌گویند: چرا، سوگند به پروردگارمان، می‌گوید: (حق تعالی) پس به سبب آن که کفر می‌ورزیدید، این عذاب را بچشید».

پیدایش و پرورش یوسف اسلام

شیخ یوسف اسلام در ادامۀ سخنان خود می‌گوید: من در حالی نشأ و نما نمودم که خود را در میان زندگانی مرفه عصر جدید دریافتم، در جامعۀ ما هنرمندان موسیقی انظار مردم را بخود جلب نموده بودند، گرچه من در خانواده نصرانی بزرگ شدم و چنانکه همه می‌دانیم هر طفلی بر فطرت پا بدنیا می‌گذارد، سپس از دیانت پدر و مادر متأثر شده آنرا کسب می‌کند، بدین ترتیب بر دین آبایی‌ام پرورش یافتم، و از لابلای عقاید دینی، بوجود خداوند أ باور داشتم، لیکن نمی‌دانستم چگونه با خداوند أ رابطه داشته باشم؟ راهی نبود جز اینکه از طریق عیسی ÷ بخدا متوسل شوم و چنانکه می‌گفتند مسیح ÷ مانند دریست که ترا به خداوند أ می‌رساند، این‌گونه اعتقادات با انواع و اشکال مختلفش در میان ما رایج بود، با وجود اینکه به همچو عقاید باور نداشته و قانع نبودم ولی ناگزیر آنرا می‌پذیرفتم، هنگامیکه بسوی مجسمه‌‌های سنگی می‌دیدم که مسیح ÷ را ترسیم نموده و در اذهان ما به تصویر می‌کشد، میدانستم آنها سنگی بیش نیستند، و هنگامی بما گفته می‌شد که خداوند متشکل از سه جز بوده و در یک ذات باهم یکجا‌اند، در حیرت افتیده و آنرا نمی‌فهمیدم، لیکن بما اجازۀ پرسش یا بحث و مناقشه در این باب نبوده، به این ترتیب ناچار همچو عقاید را پذیرفته و در ظاهر تصدیق می‌نمودیم زیرا باید عقاید پدر و مادر را احترام می‌کردیم.

ستارۀ موسیقی فولکلور

از عقاید و مسایل دینی که بر آن پرورش یافته بودم به تدریج متنفر می‌شدم، تا اینکه در آسمان موسیقی به پرواز در آمدم. چون دوست داشتم هنرمندی مشهور و یکه تاز فولکلوری باشم، بناء همه روزه جراید و مجلات و سایر رسانه‌‌های خبری مربوط به هنر و موسیقی را مشاهده می‌نمودم و مرا شدیداً بخود جلب نموده بود. محبت موسیقی و هنرمندی مرا بجایی کشانید که گمان می‌کردم که شهرت در هنر و پیشتازی در آن، خدای من است و آنرا می‌پرستم، و بر این باور بودم که هدف اساسی از زندگی انسان تنها جمع‌آوری مال و ثروت است. مامایم مرد بسیار ثروتمندی بود و موتر قشنگ و گران قیمتی داشت، دوستان و اطرافیان مادی پرستم مرا تشویق مینمودند تا مرد ثروتمندی باشم، زیرا ثروت و رفاهیت و آسایش یگانه خدای مؤثر در زندگی روزمره است. هنگامیکه تصمیم قطعی گرفته و راه خود را مشخص نمودم که باید یگانه هدفم گرد آوردن مال بسیار بوده و صاحب زندگی مرفه و پر از ناز و نعمت گردم، و روزی بیاید که یکی از پیشتازان آهنگ‌‌های فولکلوری جهان باشم، همان بود که آغاز به ثبت آهنگ‌ها نمودم، این آرزو‌های ظاهری من بود، لیکن در اعماق قلبم احساس انسان دوستی داشته و می‌گفتم: اگر روزی از روزها مرد ثروتمند و مالدار شوم، بوسیلۀ ثروتم با فقرا و مستمندان کمک و همکاری خواهم کرد، لیکن هنگامیکه مال و ثروت ما زیاد گردد آنرا محکم گرفته بخل می‌ورزیم و همت انفاق آنرا نداریم، طوریکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَمِنۡهُم مَّنۡ عَٰهَدَ ٱللَّهَ لَئِنۡ ءَاتَىٰنَا مِن فَضۡلِهِۦ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ٧٥ فَلَمَّآ ءَاتَىٰهُم مِّن فَضۡلِهِۦ بَخِلُواْ بِهِۦ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعۡرِضُونَ٧٦ فَأَعۡقَبَهُمۡ نِفَاقٗا فِي قُلُوبِهِمۡ إِلَىٰ يَوۡمِ يَلۡقَوۡنَهُۥ بِمَآ أَخۡلَفُواْ ٱللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُواْ يَكۡذِبُونَ٧٧[التوبة: ۷۵-۷۷]. «و از آنان کسانی‌اند که با خدا عهد بسته‌اند که اگر از فضل خویش (از مال و ثروت) به ما عطا کند، حتماً صدقه می‌دهیم و از نیکو کاران خواهیم شد. پس چون از فضل خویش به آنان بخشید، بدان بخل ورزیدند و اعراض کنان برگشتند، در نتیجه، به سزای آن که وعدۀ خویش را با خداوند أ خلاف کردند و از آن روی که دروغ گفتند، در دل‌های‌شان- تا روزی که او را دیدار می‌کند- پیامد‌های نفاق را باقی گذارد».

چیزی را که آرزو داشتم همانطور شد و یکی از مشهور‌ترین آهنگ سرایان فولکلوری شدم، در حالیکه در سن نوجوانی قرار داشتم نام و عکسهایم در همه وسایل خبری پخش و نشر گردید، آنها از من شخصیتی ساختند که بالاتر از تصورم و بلند‌تر از زندگانی همه دنیا بود تا آنکه در جانم چنان رغبت و محبت با دنیا و شهرت آفریده شد که واقعاً بالاتر از همه زندگانی دنیا بود، و یگانه آرزویم در دنیا، لذت بردن از مستی و میگساری و شراب نوشی و مواد مخدر بود.

در شفاخانه

پس از اینکه یک سال کامل را در کسب شهرت و جمع‌آوری مال و ثروت بی‌حد و اندازه گذشتانده و با زندگی مرفه آمیخته شدم، و در عین وقت به میگساری و استعمال مواد مخدر معتاد شده بودم ناگهان به مرض سل مبتلا گردیدم، چون این مرض ایجاب میکرد راحت بگیرم پس بخاطر مداوا در شفاخانه بستر شدم، همان بود که با تعمق فکر نموده و از خود می‌پرسیدم: چرا به این مرض مبتلا شدم؟ آیا من تنها جسدی هستم؟ آیا هدف از زندگی دنیوی تنها سیر نمودن غریزه‌‌های این جسد است؟ قبل از اینکه جواب این سوالاتم را دریابم متوجه شدم که این فاجعۀ خطرناک در حقیقت نعمتی است که خداوند أ بمن بخشیده است، این نعمت عبارت از روز‌های تنهایی و فرصت خوب برای من است تا چشمانم را باز نموده و به چهار اطرافم دقت نمایم و از خود بپرسم: چرا امروز در اینجا افتیده ام؟ چرا امروز بر بستر بیماری در شفاخانه افتیده‌ام؟ به این ترتیب سوالات بسیاری در ذهنم خطور میکرد و در پی جواب آن می‌شدم.

در همان روزگار مذهب تصوف شرقی توجه مرا بخود جلب نموده بود و می‌خواستم در مورد آن معلومات بیشتر حاصل نمایم، لذا به خواندن و مطالعه این اندیشه آغاز نمودم، و اولین چیزی که می‌خواستم آنرا بدانم و توجهم را بر آن معطوف نموده بودم، ماهیت مرگ و دانستن حقیقت روح بود که آیا روح چیزی انتقال کننده و غیر ثابت در جسد است یا نه؟ و هنگامیکه خود را قادر به تفکر تا این حد دیدم، احساس راحت و اطمینان نفسی بمن دست داد. زیرا برای یافتن راه و هدفم قدم به قدم تلاش می‌ورزیدم و تا جایی هم به آن متوصل شده بودم، و اولین مرحلۀ تفکر و دقتم این بود که باید غذایم را تغیر داده و از گیاه‌ها و نباتات استفاده نمایم، و بر این باور شدم تا با هر مخلوقی تفاهم نموده و احساس امن و آرامش با آنها داشته باشم، همچنان یقین حاصل نمودم که در هر برگ و گُلی استعداد و نیروی نهانی گذاشته شده، بدین ترتیب بعد از تفکر و اندیشه همچو روش را در پیش گرفتم، اما چیزی که بطور خاص یقین و باورم را بخود جلب نموده بود، اینکه من تنها جسد نیستم، اینگونه بیداری و آگاهی را با نتائج مثبت آن در بستر بیماری و در بیمارستان در خود گنجانیده بودم. سپس در یکی از روز‌های بارانی هنگامیکه در راه روان بودم و سرفه مرا فرا گرفته بود با سرعت دویده و خود را به زیر سایه بان کنار خیابان رساندم تا از آب باران در امان گردم، سپس وضعیت خود را درک نموده با خود گفتم: صبرکن زیرا جسمم ترشده و شکایت دارد و می‌گوید: من ترشده و نمناکم، این سوالات مقولۀ یا مثلی را به یادم آورد که گفته‌اند: (جسد در مقابل روح مانند خری است که هر طرفی بخواهی آنرا باید راهنمایی کنی در غیر آن مسأله برعکس شده و خر ترا بهر جهتی که خودش بخواهد خواهد برد). همان بود حقیقت را دریافته و دانستم که من اراده و اختیار دارم و این نعمت بزرگ خداوند أ است که برای هر بنی بشر ارزانی نموده و این اراده و اختیار به میل خود تابع ارادۀ خداوند أ و مقدرات اوست، بدین ترتیب از دانستن این امور و اصطلاحات جدیدی که از لابلای مطالعۀ ادیان شرقی آموخته بودم خوشوقت و به شگفت آمده بودم، پس از اینکه به نتائج مثبت و درک مسایل مهم دست یافتم، دیانت نصرانی برایم دلگیر شده و از آن کاملاً خسته و متنفر شدم. دوباره به هنرمندی و موسیقی بازگشتم، لیکن این بار در اشعار آهنگ‌هایم اشاراتی از عقاید و افکارم را درج نموده آنرا منعکس می‌نمودم، برخی از اینگونه اشعار را حالا نیز به یاد دارم که بعد از تجربۀ زندگی‌ام سروده بودم: (آرزو داشتم.....و اگر می‌دانستم.....و باز هم تمنا دارم..... میدانم چه کسی بهشت را آماده ساخته..... و چه کسی آتش سوزان را افروخته.... اینک من پی بردم که تو الآن در بسترم با منی، و یا.......؟ و دانستم که من در راه مستقیم قرار دارم) سپس شیخ یوسف اسلام به قصۀ اسلام آوردن خود چنین ادامه میدهد: بعد‌ها چند اشعار دیگر را برای آهنگ‌هایم زیر عنوان (راه رسیدن به خداوند) سرودم و بیش از پیش مورد تشویق مردم قرار گرفته و شهرت جهانی را در عالم موسیقی دریافتم. به راستی پس از آن، از وضعی که داشتم سخت رنج میبردم، زیرا ثروت و دارایی و شهرتم بشکل فاحش رو به ازدیاد بود، و در عین وقت در جستجوی حقیقت بودم، سپس مرحلۀ رسید که تصمیمم گرفتم تا پیرو دین بودایی گردم زیرا در نزدم خوب ومناسب جلوه می‌نمود، لیکن در آنوقت نمی‌توانستم از حیات مرفه و آرام دست بردارم، چون رابطه و پیوندم با محیط و ماحولی که در آن زندگی بسر می‌بردم بسیار بهم پیچیده و محکم شده بود و آمادۀ آن نبودم تا رهبانیت را اختیار نموده و از جامعه و مردم منعزل شده و دست بردارم. همچنان فلسفه‌‌های مختلفی را تجربه نموده و مطالعه نمودم مانند (zen and ching)، وعلم نجوم با تمام انواعش، و(TARAT). سپس به انجیل روی آوردم، لیکن چیزی در آن نیافتم تا آرزوهایم را محقق ساخته و به سوالاتم جواب قانع بدهد. در آنزمان از اسلام چیزی نمیدانستم، لیکن واقعۀ معجزه آسا برایم رخ داد که راهم را روشن، و به سوالاتم جواب داده و آرزوهایم را محقق ساخت، و آن هنگامیکه برادرم به زیارت مسجد اقصی در قدس(اورشلیم) سفر نموده و با مشاهده نمودن تعداد بیشماری نماز گذاران مسلمان در قدس، با احساس و برداشت هیجان‌آمیزی برگشت، زیرا وی از معابد و کلیسای یهودیان در قدس نیز دیدار بعمل آورده بود که همه خالی از مردم بود، و چیزی دیگری که توجه برادرم را در داخل مسجد اقصی بخود جلب کرده بود، فضای روحانی و راحت نفسی و آرامش و اطمینان قلبی که بصورت واضح و آشکار در آن هویدا بود.

قرآن کریم

پس از آنکه برادرم به لندن برگشت، برایم نسخۀ از ترجمۀ معانی قرآن کریم را هدیه داد، با وجود آنکه برادرم مسلمان نشده بود لیکن با احساس و شعوری دیگری برگشته بود، وی می‌گفت: در آنجا امتیاز و تفاوت دیگری را از اسلام احساس نموده‌ام و در مورد من نیز چنین توقعی را داشت که اگر به آنجا سفر نمایم، حتماً با احساس و شعور دیگری برخواهم گشت. هنگامیکه صفحات قرآن کریم را یکی بعد از دیگر مطالعه می‌نمودم مثل اینکه رهبر و رهنمایی از دستم گرفته و همه چیز را برایم شرح می‌نماید و به سوالاتم یکی پی دیگر پاسخ می‌گوید. از جمله سوالاتیکه همیشه در ذهنم خطور می‌کرد ولی جوابش را نمی‌دانستم این بود که: من کی هستم؟ هدفم از زندگی چیست؟ حقیقت امر چیست؟ چگونه حقیقت را بشناسیم؟ از کجا آمده‌ایم؟؟ همان بود که دین و آیینی را که سالیان متمادی در جستجوی آن بودم در یافتم و متیقن شدم که یگانه دین حق همین دین است. و آنچه غرب از اسلام برداشت دارند نادرست واشتباه است، و اعتقاداتیکه بزرگسالان ما از آن پیروی می‌کنند نیز اشتباه و گمراهی محض است. در غرب چنان معمول است اگر شخصی دیانتی را بپذیرد، تند رو شده راه تعصب را پیش می‌گیرد، اما خودم با چنین طرز مخالف بوده و تعصب را کنار گذاشته بودم، لیکن در مورد بعضی امور سراسیمه و نگران بودم بخصوص آنچه به روح و جسد ارتباط دارد، سپس دریافتم که روح و جسد دو چیز مستقل و جدا از یکدیگرند، وجزوی واحد نیستند، همچنان درک نمودم نباید بخاطر پارسایی و دینداری در مغاره‌ها زندگی نموده و رهبانیت را برگزید. بلکه بر ما لازم است به مقدرات و ارادۀ خالق پروردگار تسلیم شده و خویشتن را به مراتب عالی بنده گی خداوند أ ارتقا بخشیده و بالاتر از فرشتگان گردیم. من در افکار و اندیشه‌ام تا این مرحله رسیده بودم، ناگهان قرار گذاشتم که قبل از هر چیز باید مسلمان باشم. و یقین کامل حاصل نمودم که همه چیز به خداوندی باز می‌گردد که نه خوابی سبک او را فرا می‌گیرد و نه خوابی گران، و اوتعالی بر همه چیز مسلط و تواناست، وقتیکه به این نقطه پی بردم، احساسی بمن دست داد که خود را ضعیف و ناتوان دریافته و از کبر و غروری که در داخلم وجود داشت تنازل نمایم، زیرا به گمان اینکه من شخصیت معروف و جهانی‌ام و به سبب آن فعلاً در این موقف ارجمند قرار دارم مرا خودبین و مغرور گردانیده بود، لیکن دریافتم که خودم خود را نه آفریده ام، و هدف اساسی از آفریدن من اینست که باید به تعالیم و رهنمود‌‌های خداوند أ که آنرا بنام اسلام می‌شناسیم گردن نهم، و در همان لحظات کشف نمودم که من مؤمنم و قبل از آن نیز اسلام در داخلم جاگرفته بود و هنگامیکه قرآن کریم را خواندم پی بردم که خداوند أ سایر پیامبران را بخاطر یک هدف، و با یک پیام و یک دین فرستاده که همانا اسلام است. حالا می‌پرسیم: پس چرا یهودیت و نصرانیت با اسلام فرق و تفاوت دارد؟ الآن دانستم که یهود، رسالت عیسی ÷ را نپذیرفته و او را فرستادۀ خداوند أ نپنداشتند و اقوال وی را تغیر و تحریف نمودند؟! حتی نصارا نیز فرمودۀ خداوند أ را چنانکه شایسته بود ندانسته و ادعا کردند که عیسی ÷ پسر خداست، در حالیکه همچو گمان‌ها را باید به حس سلیم و معنای صحیح و منطق درست و فهم دقیق برگردانیم، از این رو قرآن کریم با شیوۀ زیبا و رسا و شکوه و جلالی که دارد انسان را بر دقت و تفکر تشویق نموده و می‌خواهد اسباب را به مسبب (خداوند أ) و خالق آن برگرداند، پس نباید آفتاب و مهتاب را پرستش نمود بلکه خداوندی را بپرستیم که همه کاینات را با قدرت و عظمت خویش آفریده است. قرآن کریم انسان را نه تنها به دقت و نظر در آفتاب و مهتاب تشویق و ترغیب نموده بلکه وی را دستور داده تا در همه مخلوقات به دقت بنگرد. پس آیا روزی تلاش نموده‌ای تا تفاوت میان آفتاب و مهتاب را دریابی؟ فاصلۀ آفتاب و مهتاب از زمین دور و متفاوت بوده، در حالیکه ما آنرا به یک اندازه می‌بینیم، وگاهی هم هر دو باهم یکجا و پیوسته بما آشکار می‌گردند، حتی فضانوردانی که زمین را از مسافات دور در فضا مشاهده نموده‌اند. حجم زمین را در مقایسه با فضای بزرگ و وسیع، بسیار نا چیز و کوچک دیده‌اند، آنها وقتیکه همچو منظر هراس انگیز معجزات خداوند أ را مشاهده می‌کنند، پایداری و پیوستگی‌شان به دین بیشتر می‌گردد. قبل از اینکه به اسلام مشرف گردم قرآن کریم را با دقت می‌خواندم، و ملاحظه نمودم که از نماز و از احسان و برخورد نیک با همه مخلوقات صحبت می‌کند، ولی احساس می‌کردم که یقیناً خداوند أ بمن خیر را اراده نموده و بمن این گنجینه (قرآن کریم) را عطا فرموده و آنرا پنهان نگهداشته‌ام، همچنان ملاحظه نمودم که قرآن کریم با طرز و شیوه‌‌های مختلف و متفاوت صحبت می‌نماید، طوریکه در ابتدا برداشت و فهم دیگری از آن اخذ می‌نمودم، و هنگامیکه فهمیدم قرآن کریم مؤمنان هم عقیده و برادر را دستور می‌دهد تا با غیر مؤمنان دوستی و محبت نورزند، آرزو نمودم تا برادران مسلمان خود را دیده و آنها را از احساس و شعور قلبم و از دوستی و محبتی که با آنها دارم آگاه ساخته و بازگو نمایم.

چگونه هدایت شدم

بعد از اینکه عشق و محبتم به اسلام افزایش یافت تصمیم گرفتم مانند برادرم به قدس سفر نمایم، هنگامیکه وارد مسجد الاقصی شدم رفته و در کناری نشستم. سپس یک برادر مسلمانم آمده و از من پرسید: چه می‌خواهی؟ نا خود آگاه گفتم: من مسلمانم، سپس از نامم پرسید؟ گفتم: نام من استیفن است، وی با تعجب مرا ترک نموده رفت، و هنگامیکه نماز برپا شد در صف نماز گزاران ایستاده و نماز را بشکل غیر صحیح و نادرست ادا نمودم، وقتیکه دوباره به لندن برگشتم با یکی از خواهران مسلمان بنام (نفیسه) دیدار نموده و او را از رغبت و محبتم به اسلام خبر دادم، وی مرا به مسجد(ریجنت) جدید راهنمایی کرد، این واقعه در سال ۱۹۷۷ م اتفاق افتاد، یعنی بعد از یکنیم سالی که نسخۀ قرآن کریم را از برادرم بدست آورده بودم، همان بود که احساسی در من ایجاد شد و مرا وا داشت تا خویشتن را از ناپاکی و کثافات گذشته نجات داده و پاک نمایم، همچنان باید از غرور و خودپسندی دست کشیده و از وسوسه‌‌های شیطان خود را برهانم، و یک راه را انتخاب کرده و آنرا به پایان برسانم. همان بود که بعد از ادای نماز جمعه نزد امام و خطیب مسجد رفته با صراحت اعلان اسلامم را نموده و در مقابل وی و حاضرین کلمۀ شهادت را با آواز بلند خواندم، آری! قبل از اینکه مشرف به اسلام گردم از شهرت و ثروت بی‌نظیر برخوردار بودم، لیکن به فضل و کرم خداوند أ راهیاب شده از گمراهی نجات یافتم، و این مهم نیست که چقدر در راه هدفم و در راه اسلام و قرآن رنج و مشقت را دیدم، و الحمدلله حالا میتوانم با پروردگارم بطور مستقیم و بدون واسطه ارتباط داشته باشم، نه مانند دیانت نصارا و یا دیاناتی دیگر که با خداوند أ شریک قرار داده و از اسباب و وسایل نامشروع استفاده می‌نمایند. روزی با خانمی هندو مذهب برخوردم، وی از من پرسید! من دین هندویی را درک کرده نمیتوانم، گرچه ما به وجود خداوند یکتا باور داریم لیکن بخاطر ترکیز از بتها استفاده می‌نماییم. هدف وی از این سخن این بود که بخاطر رسیدن به خداوند أ باید شریکانی را با اوتعالی قرار دهند. اما دین اسلام همه پرده‌ها و موانع را از میان برداشته و مسلمان میتواند با دعا و نماز بخداوند أ ارتباط گرفته و این یگانه فرق میان مؤمنان و غیر مؤمنان است، و این تنها راهیست که بنده را از هر گونه پلیدی‌‌های شرک و کفر پاک ساخته و روح را سیقل می‌دهد. خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡيَسۡتَجِيبُواْ لِي وَلۡيُؤۡمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمۡ يَرۡشُدُونَ١٨٦[البقرة: ۱۸۶]. «و هرگاه بندگانم در بارۀ من از تو بپرسند- به ایشان بگو- من نزدیکم و دعای دعاکننده را- به هنگامی که مرا بخواند- اجابت میکنم، پس آنان باید برای من فرمان برداری کنند و به من ایمان آورند، باشد که راه یابند».

در خاتمه یاد آور می‌شوم، هر عملی را که انجام میدهم، لذت ایمان و ارتباط با خداوند أ را میچشم، و از خداوند أ استدعا دارم تا از داستان مسلمان شدنم و از تجربۀ من استفاده صورت گیرد. همچنان چیزی را که همیشه گفته‌ام اینست که من قبل از اینکه مسلمان شوم با مسلمانی رابطه و یا پیوندی نداشتم، فقط قرآن کریم را مطالعه نمودم و به نتیجه رسیدم که غیر از اسلام دیگر دینی حقیقی و مایۀ عبرت نیست، و هرگاه از راه و روش پیامبراکرم ص پیروی نماییم حتماً در دنیا و آخرت کامیاب و پیروز خواهیم شد. و از خداوند أ می‌خواهم و امید دارم تا ما را به پیروی و فرمانبری پیامبر بزرگ اسلام و خاتم مرسلین ص توفیق عطا فرماید.

برادر هم دین و هم عقیدۀ تان یوسف اسلام (کات استیفن سابق) نامه شیخ یوسف اسلام به پایان رسید.

من هم به نوبت خودم برادران و خواهران مسلمانم را توصیه می‌نمایم، علاوه بر اینکه از تجربۀ برادر یوسف اسلام استفاده مینمایید، یاد داشت و خاطره‌‌های کشیش‌ها و دعوتگران تبشیر را که اروپا بخاطر دعوت به نصرانیت به افریقا و جنوب شرق آسیا فرستاده‌اند و سپس مسلمان بازگشته‌اند نیز مطالعه نمایید، آنها در صفحات خاطراتشان حکایات شگفت‌آوری را نگاشته‌اند که بعدها به چند زبان ترجمه و بچاپ رسیده است، آنها چنین اعتراف نموده‌اند: (ما مردم را بسوی نصرانیت دعوت نموده و در راه قانع ساختن آنها، از عبارات و تعبیر‌های استفاده می‌نمودیم که وجدان و ضمیر خود ما به آن قانع نبود، و هنگامیکه با اطفال مسلمانان بر می‌خوردیم، با گفتار ساده و بسیط و بدون قصد، بر دلایل ما رد مینموند، در حالیکه خود آنها نمی‌دانستند که در واقع با دلایل قوی و آشکار شان، صحبت و برهان ما را رد نموده‌اند، و این خود ثابت می‌سازد که اسلام یگانه دین برحق است) این حکایات و خاطرات را با زبان‌های مختلف میتوانید از مراکز اسلامی در پایتخت کشور‌های اروپایی و امریکایی دریابید، همچنان می‌توانید نسخۀ از این رسالۀ‌ها را از مراکز دعوت ذیل در عربستان سعودی بدست آورید:

۱- مکتب التعاونی للدعوة و الارشاد

ص- ب: ۸۲۴ ۰ ۲ – الریاض: ۱۱۴۶۵

تیلفون: ۲۵۱ ۳۰ ۴۰، ۱۴۲ ۳۰ ۴۰

فکس: ۳۸۷ ۵۹ ۴۰

۲- مركز جدة للدعوة / ص- ب: ۶۸۹۷ – جدة / ۲۱۴۵۲

تیلفون / ۶۸۲۹۸۹۸

در اخیر پیام خود را به آیت ذیل به پایان می‌رسانم: ﴿فَذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمُ ٱلۡحَقُّۖ فَمَاذَا بَعۡدَ ٱلۡحَقِّ إِلَّا ٱلضَّلَٰلُۖ فَأَنَّىٰ تُصۡرَفُونَ٣٢[يونس: ۳۲]. «این است خدا، پروردگار حقیقی شما، و بعد از حق جز گمراهی چیست؟ پس چگونه باز گردانیده می‌شوید؟ (از حق گذشته و به بیراهه می‌روید)» پس بیایید و از ناپاکی‌‌های باطل خود را برهانید، و اسلام بیاورید بخیر شماست، این است اسلام، و این راه حق است، و بعد از حق جز گمراهی چیز دیگری نیست. ثنا و سپاس خداوند بزرگ را، و تنها از اوتعالی کمک می‌خواهیم، و درود فراوان بر بهترین فرزندان آدم و امام و رهبر هدایت شدگان حضرت محمد مصطفی ص باد.

نماز

یادآوری: خداوند أ در کتاب کریمش می‌فرماید: ﴿ٱقۡتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمۡ وَهُمۡ فِي غَفۡلَةٖ مُّعۡرِضُونَ١ مَا يَأۡتِيهِم مِّن ذِكۡرٖ مِّن رَّبِّهِم مُّحۡدَثٍ إِلَّا ٱسۡتَمَعُوهُ وَهُمۡ يَلۡعَبُونَ٢[الأنبياء: ۱-۲]. «برای مردم حسابشان نزدیک شده است، و آنان در غفلت- از حساب خویش- رویگردانند، هیچ ذکر تازۀ از سوی پروردگار‌شان برایشان نمی‌آید مگر این که بازی کنان آن را می‌شنوند» آری! حساب و کتاب نزدیک شده، لیکن ما از آن غافلیم و برای آن روز آمادگی نداریم، زیرا سرگرم دنیا و گرفتاری‌‌های آن هستیم، واگر کسی آمده و ما را متوجه ساخته و از روز حساب صحبت نماید، با دل‌‌های وابسته و سرگرم به دنیا به آن گوش میدهیم لیکن طوریکه به امر مهمی دنیوی گوش و هوش خود را فرا میدهیم، به امر آخرت چنان که باید و شاید التفات نمی‌کنیم، (لاحول ولا قوة الا با لله العلي العظيم).

خداوندا! ما را از کسانی بگردان که سخنان را شنیده و از نیکو‌ترین آن پیروی می‌کنند، و از جمله کسانی مگردان که در مورد آنها چنین فرموده‌ای: ﴿وَلَقَدۡ ذَرَأۡنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِۖ لَهُمۡ قُلُوبٞ لَّا يَفۡقَهُونَ بِهَا وَلَهُمۡ أَعۡيُنٞ لَّا يُبۡصِرُونَ بِهَا وَلَهُمۡ ءَاذَانٞ لَّا يَسۡمَعُونَ بِهَآۚ أُوْلَٰٓئِكَ كَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡغَٰفِلُونَ١٧٩[الأعراف: ۱۷۹]. «در حقیقت، بسیاری از جن و انس را(کفار هردو گروه) برای جهنم آفریدیم، چراکه دل‌هایی دارند که با آنها در نمی‌یابند، و چشمانی دارند که با آنها نمی‌بینند، و گوش‌هایی دارند که با آنها نمی‌شنوند، آنان همانند چهار پایانند، بلکه گمراه‌ترند. آن گروه، همانا غافلانند».

به راستی بعضی چهارپایان را بهتر از بسیاری انسان‌ها و جنیات می‌بینیم، حواس و مشاعر آنها بهتر از بعضی مردم است. نه تنها بهتر، بلکه چهارپایان و سایر مخلوقات بهتر از بسیاری انسان‌های‌اند که خداوند أ را فراموش نموده‌اند و روزی هم بیاد آخرت نمی‌افتند، زیرا چهارپایان، خداوند أ را به پاکی یاد می‌کنند.طوریکه خداوند فرموده: ﴿تُسَبِّحُ لَهُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ ٱلسَّبۡعُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِيهِنَّۚ وَإِن مِّن شَيۡءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ وَلَٰكِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِيحَهُمۡۚ إِنَّهُۥ كَانَ حَلِيمًا غَفُورٗا٤٤[الإسراء: ۴۴]. «آسمان‌‌های هفت‌گانه و زمین و هرکه اوتعالی را در حال ستایش تسبیح می‌گویند، ولی شما تسبیح آنها را در نمی‌یابید».

آری! تمام اشیاء به طور حقیقی نه مجازی به تسبیح گفتن خداوند أ ناطق‌اند ولی بشر این تسبیح آنها را نمی‌شنوند و نمی‌فهمند، ابو ذر س روایت می‌کند که: «رسول خدا ص سنگریزه‌هایی را به دست گرفتند پس صدای تسبیح گفتن آنها همانند آواز زنبور عسل شنیده می‌شد». برخی مردم چنین‌اند اگر به آنها از اوامر و هدایات خداوند أ و پیامبرش یاد‌آوری شود، مانند سنگ بی‌صدایی، نه میشنود! ونه می‌فهمد! و نه درک می‌کند! خداوند أ می‌فرماید: ﴿ثُمَّ قَسَتۡ قُلُوبُكُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ فَهِيَ كَٱلۡحِجَارَةِ أَوۡ أَشَدُّ قَسۡوَةٗۚ وَإِنَّ مِنَ ٱلۡحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنۡهُ ٱلۡأَنۡهَٰرُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخۡرُجُ مِنۡهُ ٱلۡمَآءُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا يَهۡبِطُ مِنۡ خَشۡيَةِ ٱللَّهِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٧٤[البقرة: ۷۴]. «سپس بعد از این واقعه دلهایتان سخت گردید همانند سنگ یا سخت‌تر از آن، چراکه بعضی از سنگ‌ها هستند که از آنها جویباران می‌شگافد، و پاره‌ای از آنها می‌شگافد و آب از آنها بیرون می‌آید، و برخی از آنها از بیم خدا فرومی ریزد، و خدا از آنچه می‌کنید، غافل نیست».

به راستی امروز می‌بینیم که بسیاری از برادران ما بنام مسلمانند و خود را به اسلام نسبت می‌دهند، ولی دل‌های‌شان تهی و مانند سنگ سخت است و اگر به آنها از دین خداوند أ صحبت نمایی از تو روگردان شده و التفاتی نمیکنند طوریکه خداوند أ در مورد آنها می‌فرماید: ﴿فَمَا لَهُمۡ عَنِ ٱلتَّذۡكِرَةِ مُعۡرِضِينَ٤٩ كَأَنَّهُمۡ حُمُرٞ مُّسۡتَنفِرَةٞ٥٠ فَرَّتۡ مِن قَسۡوَرَةِۢ٥١[المدثر: ۴۹-۵۱]. «پس چه شده است آنان را که از اندرز رویگردانند؟ گویی آنان خرانی رم کرده (گریزان)‌اند که از تیراندازان گریخته باشند» و به قولی معنای قسوره در آیت به معنای شیر است. ابن عباس س می‌فرماید: «چون خران وحشی شیر را ببینند، می‌گریزند.....» این گروه مردم نیز از پند و اندرز و مجالس که امور دین در آنان ذکر می‌شود در فرار‌اند، طوریکه خران وحشی شیر را ببینند فرار می‌نمایند.

نماز

خداوند أ انسان را آفرید و او را بر همه مخلوقات فضیلت داد. اما، هدف از آفرینش انسان چیست؟ و قبل از اینکه ما را بیافریند، بهشت را با نعمت‌‌های گوناگون آفریده که نه چشمی آنرا دیده و نه گوشی چیزی از آن شنیده و نه در ذهن انسانی خطور کرده است، و آنرا همانند عروسی زیب و زینت داده و برای کسیکه مستحق آنست و مهرش را بپردازد (و مهرش بسیار ساده است) داده میشود، همچنان خداوند أ آتش را آفریده و شعله‌ور گردانیده و آنرا جایگاه همیشگی برای کافران و مشرکان، و عقوبتگاهی برای افراد گنهکار مسلمان آماده ساخته است. چنانکه این دنیا را دارالامتحان و آزمایشگاه برای بشر قرار داده است. پس کسیکه از امتحان کامیاب و موفق بدر آمد، وارد بهشت می‌شود، و کسیکه در امتحان ناکام شد، وارد دوزخ خواهد شد. و مهم‌ترین مضمونی که از آن مورد امتحان و باز پرس قرار خواهیم گرفت، عبادت است. پس در اینجا سوال خودش را مطرح می‌نماید که خداوند أ ما را بخاطر چه آفریده است؟

جواب این سوال را خداوند أ میدهد طوریکه فرموده: ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ٥٦ مَآ أُرِيدُ مِنۡهُم مِّن رِّزۡقٖ وَمَآ أُرِيدُ أَن يُطۡعِمُونِ٥٧ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِينُ٥٨[الذاريات: ۵۶-۵۸]. «و جن و انس را نیافریدم جز برای آن که مرا بپرستند، از آنان هیچ رزقی نمی‌خواهم، و نمی‌خواهم که مرا خوراک دهند، بی‌گمان خداوند است که روزی دهنده است». ستون این عبادت نماز است. پس نماز چیست؟ نماز رابطه میان بنده و خداوند أ است، و این رابطه را میتوان به مثال ذیل بیشتر واضح ساخت، مثلاً می‌خواهیم از طریق تیلفون با کسی صحبت نماییم، پس تا وقتیکه سیم تیلفون فعال است، تماس ما نیز ادامه دارد، اما اگر برق در سیم تیلفون قطع گردد، تماس و رابطۀ ما با جانب مقابل نیز قطع می‌گردد، نماز در این مثال به مثابۀ برق در سیم تیلفون است، پس اگر بر ادای نماز‌ها در اوقات معینش مداومت و محافظت داشته باشیم، ارتباط و تماس ما با خداوند أ نیز ادامه خواهد داشت، اما اگر نماز را ترک کرده و در آن سستی نمودیم، آن ارتباط مقدس و مبارک میان ما و خداوند أ قطع خواهد گردید، اما اگر این ارتباط پاک و مقدس میان ما و خالق بزرگ ادامه یافت، در هر حالت و هر جایی خداوند أ با ما خواهد بود و دعا و عبادت ما را می‌پذیرد و اگر نماز را قطع نمودیم ارتباط با خداوند أ نیز قطع می‌گردد، و این مصداق فرمودۀ پیامبر اکرم ص در حدیث قدسی است که امام بخاری و مسلم آنرا روایت نموده‌اند: خداوند أ می‌فرماید: «بنده مؤمن با هیچ چیز محبوبی نزد من، بهتر از فرایض با من نزدیک نمی‌شود و او با انجام نوافل(عبادت‌های غیر واجب) به من نزدیک می‌شود تا این که من او را دوست بدارم، هنگامی که من او را دوست دارم، من گوش او می‌شوم که با آن می‌شنود، و پایش که با آن راه می‌رود، و اگر از من چیزی بخواهد به او می‌دهم، و اگر پناه بخواهد پناهش می‌دهم».

همچنان مصداق فرموده پیامبر اکرم ص است که فرموده‌اند: «کسیکه پیوسته نماز را رعایت کند در روز قیامت برایش نور و برهان و نجات خواهد بود، کسیکه در آن(نماز) کوتاهی کند، در روز قیامت برایش نه نور و نه برهان و نه نجات است. و با قارون و فرعون و هامان و ابی بن خلف یکجا خواهد بود» مسند احمد. و فرمودۀ آنحضرت ص: «عهد و پیمانی که میان ما و آنها(منافقین) است عبارت از نماز می‌باشد، و کسیکه آن را ترک نمود، به تحقیق کافر شده است» سنن بیهقی. همچنان آنحضرت ص فرموده‌اند: «مرز فاصل میان مرد و شرک و کفر ترک نماز است»صحیح مسلم. نماز عهد و پیمان میان ما و خداوند بزرگ است، پس اگر کسی آنرا ترک نموده و یا در ادای آن بی‌اعتنایی و سهل انگاری نماید در حقیقت عهد و پیمانی را که با خدا بسته بود شکسته و نقض نموده است، همان است که ارتباط ما با خداوند أ قطع گردیده از مدد و نصرت اوتعالی محروم می‌شود، و به سبب این عهد شکنی در مصایب و مشکلات دنیوی دچار شده تا اینکه مرگ فرا رسد و در روز آخرت شرمنده و روی سیاه در مقابل خداوند أ قرار خواهد گرفت، در حالیکه توشۀ با خود نداشته، عذر‌‌های بی‌جا و بی‌مورد نیز جایی را نخواهد گرفت و خدای ناخواسته در آتش سرنگون خواهد شد.

دوستان و عزیزان! خداوند متعال بهشت را با نعمت‌‌های بیشمار و همیشگی‌اش بما عرضه نموده تا آنرا در مقابل قیمت ناچیز بخریم و به فضل و احسان و کرم خود قیمت بهشت را آنقدر ارزان و ناچیز تعین نموده که هرکسی از ما، اعم از زن و مرد، فقیر و غنی، خورد و بزرگ، مریض و صحتمند، مقیم و مسافر، جنگجو و صلح جو می‌تواند آنرا بپردازد، پس قیمت آن چیست؟ قیمت آن پاره و مقدار زمانی از روز و شب است که در اوقات مختلف نماز‌‌های فرض پنجگانه را در خلال آن ادا می‌نماییم!! کاری که می‌توان در زمانی کم و ناچیز آنرا انجام داد و در مقابل آن پر قیمت‌ترین و عالی‌ترین متاع هستی را که خداوند بزرگ و توانا آنرا بما عرضه نموده که عبارت از بهشت برین است بدست می‌آوریم. پس کجاست خریداران؟ کجاست خریداران؟ به به، خریدار کسیست که ارزش و قدر و قیمت این متاع را میداند و آنرا به ارزان‌ترین قیمت از خداوند أ می‌خرد، خوشا بحال کسیکه بر ادای نماز پایدار و استوار بوده و آنرا رعایت می‌کند، خوشا بحال کسانیکه تلاش دارند تا رابطۀ میان آنها و پروردگار ادامه داشته و هیچگاهی نگسلد. از اینرو کسانیکه در ادای نماز‌‌های فرضی پنجگانه سستی و بی‌اعتنایی می‌کنند و یا در اوقات معین آنرا ادا نکرده و می‌خوابند، دیده می‌شود که همچو اشخاص همواره از بیماری‌‌های جسمی و روانی شکایت داشته و احیاناً حالات عصبی، شدید به آنها پیش می‌آید و یا بطور همیشه از سر دردی و دیگر مشکلات شکایت دارند، چنین اشخاص وقتیکه به این مرحلۀ تباهی و هلاکت می‌رسند، ابلیس بر آنها مسلط شده خستگی و تباهی آنها را افزون می‌گرداند. اما کسانی که به خداوند أ و روز رستاخیز ایمان دارند و نماز را برپا میدارند و زکات مال‌های‌شان را می‌پردازند و خداوند أ را بسیار یاد میکنند و به قرآن کریم که ریسمان محکم خداوند أ است چنگ می‌زنند، خداوند أ در مورد‌شان می‌فرماید: ﴿وَأَنَّا لَمَّا سَمِعۡنَا ٱلۡهُدَىٰٓ ءَامَنَّا بِهِۦۖ فَمَن يُؤۡمِنۢ بِرَبِّهِۦ فَلَا يَخَافُ بَخۡسٗا وَلَا رَهَقٗا١٣[الجن: ۱۳]. «و این که ما چون هدایت (قرآن) را شنیدیم، به آن ایمان آوردیم، پس هرکس به پروردگارش ایمان آورد، او نه از نقصانی بیم دارد و نه از ستمی» پس کسیکه به خداوند أ و روز قیامت ایمان دارد، میداند بلکه یقین کامل دارد که خداوند أ نماز‌های پنجگانه را بر ما فرض گردانیده، و بخاطر آن و بخاطر سایر عبادات ما را آفریده است طوریکه می‌فرماید: ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ٥٦[الذاريات: ۵۶].

«جن و انسان را نه آفریده‌ام مگر اینکه مرا پرستش کنند». خداوند أ ما را آفرید تا بداند در این دنیا کدام یک عمل شایسته انجام میدهد و براساس آن انسان را در آخرت کیفر و پاداش خواهد داد. طوریکه می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلۡمَوۡتَ وَٱلۡحَيَوٰةَ لِيَبۡلُوَكُمۡ أَيُّكُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗاۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡغَفُورُ٢[الملك: ۲]. «همان- خدایی- که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما نیکو کارتر است». و می‌فرماید: ﴿إِنۡ أَحۡسَنتُمۡ أَحۡسَنتُمۡ لِأَنفُسِكُمۡۖ وَإِنۡ أَسَأۡتُمۡ[الإسراء: ۷]. «اگر نیکی کنید، به خود نیکویی کرده‌اید، و اگر بدی کنید پس به خود بد کرده‌اید».

در آن روز هرچند انسان با اعمال نیک که در دنیا انجام داده بود، بیاید، لیکن نماز را ترک کرده و یا در مورد آن بی‌اعتنایی نموده باشد، به سبب آن سایر اعمالش برباد رفته و بی‌ثمر می‌گردد. بلکه اعمال نیکش را بر چهره‌اش می‌زنند، و در میزان حسنات وی چیزی از آن گذاشته نمی‌شود. پیامبر اکرم ص میفرمایند: «اولین عملی که بنده در روز قیامت در مورد آن محاسبه می‌شود نماز اوست، اگر درست بود بدون شک کامیاب و رستگار گردید و اگر فاسد و نادرست شد همانا هلاک و زیانکار گردید»ترمذی، و در حدیث دیگر به همین معنا آمده که: «اولین عملی که بنده در روز آخرت در مورد آن محاسبه می‌شود نماز است، اگر نمازش درست بود پس سایر عملش نیز درست خواهد بود، و اگر نمازش فاسد بود پس سایر عملش نیز فاسد خواهد بود».نسایی

خداوند أ ذات غنی و بی‌نیاز است، اوتعالی بما و عبادت ما نیازی ندارد، بلکه ما حاجت شدید به نماز و سایر عبادات داریم تا از یکسو دل‌های ما آرام و اطمئنان حاصل نماید و از سوی دیگر برکت خداوند أ بر ما و خانواده و اموال ما فرود آمده و رضایت اوتعالی را بدست آوریم و بلآخره به سبب آن، و به رحمت خداوند أ به بهشت وسیع و نعمت‌‌های فراوان نایل آییم. خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَمَسَٰكِنَ طَيِّبَةٗ فِي جَنَّٰتِ عَدۡنٖۚ وَرِضۡوَٰنٞ مِّنَ ٱللَّهِ أَكۡبَرُ[التوبة: ۷۲]. «نهر‌‌های جاری است در آن جاودانه، و نیز خانه‌‌های پاک در بهشت‌‌های عدن (بی پایان) و خشنودیی از- سوی- الله، بزرگتر است از همه».

خداوند عبادات را برای ما وضع نموده تا بوسیلۀ آن به اوتعالی تقرب بجوییم و از گناهان و خطا‌های که همه روزه مرتکب آن می‌شویم پاک گردیم، نه اینکه اوتعالی از عبادات ما نفعی ببرد. پس نماز روشنی چشمان عارفان، و راحت دل آنهاست، از آن لذت و بهرۀ می‌برند که هیچ لذتی با آن مقایسه نمیشود، آنها خوشبختی دنیا و آخرت را در نماز جستجو کرده و به آن آرام می‌گیرند، طوریکه پیامبراکرم ص وقت فرا رسیدن نماز به بلال س دستور می‌دادند تا نماز را برپا نماید و می‌فرمودند: «ای بلال! با بر پا نمودن نماز ما را راحت ببخش»سنن ابوداود و مسند احمد. پیامبراکرم ص نماز را به نهری تشبیه نموده‌اند که انسان همه روزه پنج بار در آن غسل نموده و گناهان خویش را پاک می‌نماید، نماز قلب بنده را از گمان‌ها و فکر و اندیشه و نگرانی‌‌های گوناگون صاف نموده و جلا می‌بخشد، نماز بمثابۀ نوری است که دل انسان را در دنیا و قبر و زندگانی برزخی روشن نگهداشته و در روز قیامت چون کلیدی، دروازه‌‌های بهشت را برویش باز می‌کند. با تاسف امروز حالت مردم انسان را در تعجب انداخته و ناراحت می‌سازد، چه گناهانی و چه بی‌اعتنایی‌‌های نیست که در ادای نماز و سایر عبادات از آنها سر نمی‌زند! دیده می‌شود، بعضی‌ها هنگامیکه وقت نماز فرا می‌رسد تنبلی و کسالت بر وی غالب شده و نماز را ترک نموده و یا از وقت معین آن تأخیر می‌نمایند، اما وقتیکه وقت غذا فرا رسید و دسترخوان هموار گردید با نشاط و اشت‌های صاف بر دسترخوان نشسته و به خوردن شروع می‌کند تا که سرد نشود، در این حالت نه خواب بر وی غلبه می‌کند و نه کسالت و نه تنبلی!! چنانکه در وقت نماز بر وی غلبه نموده بود، و بعد از تناول غذا متباقی اوقات خود را در تماشای کانال‌‌های فضایی، فوتبال و یا هم در تفریح گاه‌ها و خوشگذرانی سرگرم نموده نه خسته می‌شود و نه از مرض شکایت می‌کند، اما اگر بخاطر ادای نماز که چند دقیقه را در برمی‌گیرد، فرا خوانده شود، در همچو حالت وی ناتوان، معذور و مریض است، این مسکین نمیداند که خداوند أ از حرکات و سکنات وی آگاه بوده و شاید وی را دچار امراضی نماید که هرگز شفایاب نخواهد شد. چنین اشخاص باید بدانند که مداومت برگناه و تنبلی در ادای فرایض، بخصوص نماز، خداوند را خشمگین نموده و مهر را بر دل‌های‌شان خواهد زد. طوریکه خداوند أ در وصف منافقان فرموده است: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَمَا هُم بِمُؤۡمِنِينَ٨ يُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَمَا يَخۡدَعُونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡ وَمَا يَشۡعُرُونَ٩ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَهُمُ ٱللَّهُ مَرَضٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمُۢ بِمَا كَانُواْ يَكۡذِبُونَ١٠[البقرة: ۸-۱۰]. «آنان با خدا و کسانی که ایمان آورده‌اند نیرنگ می‌کنند، حال آنکه فریب نمی‌دهند مگر خودشان را، ولی درک نمی‌کنند، در دلهایشان بیماریی است و خدا بیماریشان را افزایش بخشید، و به کیفر دروغی که می‌گفتند عذابی درد ناک در پیش دارند».

کسانیکه از ادای نماز‌‌های فرضی با پیش نمودن عذرها و بهانه‌ها شانه خالی میکنند، در حالیکه بخاطر آن آفریده شده‌اند، برای آنها مثال‌‌های زنده و روشنی از سنت پیامبر ص و مردمان صالح و نیکوکار صدر اسلام پیشکش می‌کنیم تا بدانندکه آنها تا چه اندازه بر ادای نماز‌ها حرص شدید و تلاش می‌ورزیدند، زیرا آنها اهمیت و مقام نماز را درک نموده و می‌دانستند که یگانه راه خشنودی پروردگار بزرگ پابندی بنده به نماز‌هاست. روایت شده که پیامبر ص شبانه بخاطر تهجد برخاسته و بسیار نماز می‌گزاردند تا بدانجا که پاهایشان متورم می‌شد، عایشه ب به ایشان گفت: آیا جز این است که خدای گناهان نخستین و واپسین را بر شما آمرزیده است؟ یعنی چرا اینقدر برخود فشار می‌آورید؟ فرمودند: «آیا بندۀ شکر گزاری نباشم»؟ متفق علیه

و عمر فاروق س مثال شگفت‌انگیزی را به امت اسلامی گذاشته که حواس انسان را به لرزه در آورده و قلبها را از ترس و عظمت خداوند أ نرم می‌گرداند. وی هنگامیکه در اثنای نماز صبح زخمی گردید، یک رکعت نمازش باقی ماند، زیرا به سبب خون ریزی بسیار بی‌هوش شده و از حال رفته بود، و او را بر سر شانه‌ها بخانه‌اش بردند وقتیکه به هوش آمد فرمود: آیا نمازم را خواندم؟ گفته شد: یک رکعت تان باقی مانده. سپس برخاست تا نماز را ادا نماید لیکن به سبب خونریزی شدید بی‌هوش شده افتید، سپس ایستاد و نماز را آغاز کرد لیکن بازهم بی‌هوش شده افتید، بار دیگر برخاست و نماز را ادا نمود سپس فرمود: خدا را شکر می‌کنم که مرا توفیق داد تا نمازم را به اتمام رسانم. منظری دیگر: یکی از تابعین بنام ثابت بن عامر بن عبدالله بن الزبیر س، در حالیکه از بیماری شدید شکایت داشت وقتیکه اذان شام را شنید به فرزندان خود فرمود: مرا به مسجد ببرید، گفتند: تو بیماری، نمازت را در جایت ادا کن زیرا خداوند أ ترا معذور ساخته، گفت: لااله الاالله، چگونه ندای – حی علی الصلاة وحی علی الفلاح – را بشنوم سپس حضور نیابم؟! بخداوند سوگند مرا حتماً به مسجد ببرید، فرزندانش او را به مسجد بردند، هنگامیکه سر خود را به آخرین سجده در نماز شام بر زمین گذاشت، خداوند أ روحش را قبض کرد، این مرد صالح تابعی همواره بعد از نماز فجر از خداوند أ می‌خواست که خداوندا ! از تو مرگ نیکو می‌خواهم، گفته شده: مرگ نیکو چگونه است؟ فرمود: مرگ نیکو آنست که خداوند أ روحم را در وقت سجده قبض نماید، همان بود که خداوند أ دعایش را پذیرفت و در حالت سجده روحش را قبض نمود. طوریکه ثابت است همه عباداتی که خداوند أ آنرا بر ما فرض گردانیده نظربه بعضی عذرها و یا اوقات اضطراری، می‌توان ادا نمودن آنرا به تعویق انداخت و یاهم از آن در گذشت مگر نماز. بطور مثال:

۱- زکات بر مردمان ناتوان و فقیر واجب نیست.

۲- یا روزه را میتوان نظر به بعضی اعذار مانند بیماری یا سفر به تاخیر انداخت، بلکه امکان دارد در عوض آن به مساکین طعام داده شود، مانند اشخاصیکه به مریضی طویل المدت مبتلا‌اند و بزرگسالان ناتوان.

۳- همچنان حج بر مردمانی که توان رفتن به حج را ندارند واجب نیست.

اما نماز نظر به مقام و منزلت و تأکید جدی شریعت که بر ادای آن نموده و پایۀ از پایه‌‌های دین بشمار رفته و در عین وقت امر خداوند أ بجا می‌شود، هیچ نوع عذری ادای آنرا از مسلمان ساقط کرده نمیتواند، مگر کسانی که اهلیت آنرا ندارند مانند: اطفال، افراد فاقد عقل، زنانی که در عادت ماهانه (حیض) و یا بعد از ولادت (نفاس) می‌باشند.

خداوند متعال نماز‌‌های فرضی را در حالت اضطراری مانند ترس و مقابله با دشمن از مسلمانان ساقط نکرده و حتی تأخیر آنرا جواز نداده است. چنانکه می‌فرماید: ﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِينَ٢٣٨ فَإِنۡ خِفۡتُمۡ فَرِجَالًا أَوۡ رُكۡبَانٗا[البقرة: ۲۳۸-۲۳۹]. «بر نماز‌ها مواظبت کنید بویژه نماز میانه (عصر) و برای خداوند فروتنانه بایستید، ولی اگر بیمناک بودید، پیاده یا سواره نماز گزارید».

همچنان فرمودۀ اوتعالی: ﴿وَإِذَا كُنتَ فِيهِمۡ فَأَقَمۡتَ لَهُمُ ٱلصَّلَوٰةَ فَلۡتَقُمۡ طَآئِفَةٞ مِّنۡهُم مَّعَكَ وَلۡيَأۡخُذُوٓاْ أَسۡلِحَتَهُمۡۖ فَإِذَا سَجَدُواْ فَلۡيَكُونُواْ مِن وَرَآئِكُمۡ وَلۡتَأۡتِ طَآئِفَةٌ أُخۡرَىٰ لَمۡ يُصَلُّواْ فَلۡيُصَلُّواْ مَعَكَ وَلۡيَأۡخُذُواْ حِذۡرَهُمۡ وَأَسۡلِحَتَهُمۡۗ وَدَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوۡ تَغۡفُلُونَ عَنۡ أَسۡلِحَتِكُمۡ وَأَمۡتِعَتِكُمۡ فَيَمِيلُونَ عَلَيۡكُم مَّيۡلَةٗ وَٰحِدَةٗ[النساء: ۱۰۲]. «و چون در میان مؤمنان بودی و برایشان نماز برپا داشتی، پس باید گروهی از ایشان با تو بایستند، و باید سلاح‌‌های خود را نیز برگیرند، پس چون به سجده روند آن گروه دیگر باید که پشت سر قرار گیرند، و باید که آن گروه دیگر که هنوز نماز نخوانده، بیاید پس با تو نماز خوانند و باید که بگیرند- این گروه- احتیاط خود را و سلاح‌‌های خود را بر گیرند، کافران آرزو دارند که شما از سلاحها و ساز و برگ خویش غافل شوید، پس یکباره بر شما حمله کنند». چنانکه خداوند أ به فضل و کرم و رحمت خود، عذری را بما نگذاشته تا نماز را از وقت معینش به تأخیر انداخته و یا در ادای آن اهمال نماییم، همچنان هیچ کسی را جز به اندازۀ توانایی‌اش مکلف نمی‌سازد، طوریکه می‌فرماید: ﴿وَمَا جَعَلَ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلدِّينِ مِنۡ حَرَجٖ[الحج: ۷۸]. «در دین هیچ حرجی (دشواری و سختی) بر شما قرار ندارد».

از اینرو هرگاه شخص آبی نیافت تا با آن وضو و یا غسل نماید و یا اینکه آب بوی ضرر می‌رساند و یا هم بسبب هوای سرد یا وجود زخم در بدنش از آب استفاده نتوانست پس در این صورت میتواند تیمم کند، همچنان اگر شخصی بسبب بیماری یا عذری ایستاده نماز را ادا نمی‌توانست، می‌تواند نشسته نماز بخواند، و اگر نشسته نتوانست پس می‌تواند خوابیده به پهلوی راستش روی به قبله با اشارۀ سر نماز را ادا کند و اگر به پهلوهم برایش دشوار بود پس در همان حالتی که قرار دارد با اشارۀ مژه‌‌های چشم، حرکات نماز را ادا کند، مهم اینست که نماز را به هر طریقۀ که ممکن است بجا آورد تا وقتیکه حواس و ادراک دارد، حتی اگر در وقت جان کندن هم باشد و عقل و هوشش فعال باشد باید نماز را به اندازۀ توان خود ادا نماید. طوریکه در قصۀ عمرفاروق س گذشت. و از ابن مسعود س روایت است که می‌فرمود: در عهد پیامبراکرم ص شخص بیمار در حالیکه بین دو نفر قرار داشت و آهسته آهسته به مسجد آورده و در صف نماز گزاران قرار داده میشد. آنها رستگاران و نجات یافتگان واقعی بودند، پس خداوند بزرگ و توانا پاک و منزه بوده و چقدر بارحم است و چقدر ذات صبور است و ما را مهلت می‌دهد تا توبه نموده و خود را اصلاح سازیم و بسویش برگردیم، لیکن چه وقت؟ آیا وقتی که به جان کندن برسیم؟ ای بندۀ ناسپاس و منکر از نعمت‌‌های خدا! به خود بیا و راه خدا را در پیش بگیر قبل از اینکه عمل صالح پذیرفته نشود، ای بندۀ ناسپاس! وقتیکه به خوردن طعام خواسته شویی، در حالیکه طعام را همان خداوند أ بتو روزی داده، با چه شتاب و نشاط و طمع بسویش رفته و شکمت را پر نموده و شکر خدا را هم بجا نمی‌آوری! اما وقتیکه به فلاح و کامیابی و رستگاری دنیا و آخرت دعوت می‌شویی، سستی و کسالت در تو رونما شده، نه کامیابی را می‌خواهی و نه رستگاری را! خداوند قادر و توانا ما را تنها بخاطر خوردن و نوشیدن نیافریده، و اگر چنین می‌بود پس ما نیز مانند حیوانات غیر مکلف بوده و تنها خوردن و نوشیدن و چریدن کار ما می‌بود و یا اینکه مانند کافران میبودیم که خداوند أ در وصف‌شان فرموده: ﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يَتَمَتَّعُونَ وَيَأۡكُلُونَ كَمَا تَأۡكُلُ ٱلۡأَنۡعَٰمُ وَٱلنَّارُ مَثۡوٗى لَّهُمۡ[محمد: ۱۲]. «و حال آنکه کسانی که کافر شده‌اند، بهره برمی گیرند و می‌خورند، چنانکه چهارپایان می‌خورند. ولی جایگاه آنها آتش است».

لیکن خداوند انسان را بخاطر عبادت خود آفریده و بر بیشتر مخلوقات وی را فضیلت داده، نعمت‌‌های گوناگون و غذا‌‌های لذیذ را بخاطری بما روزی داده تا خود را تقویت نموده و آمادۀ عبادت و طاعت اوتعالی گردیم. بویژه فرایض، که بدون انجام آن نمیتوان خود را مسلمان نامید، پیامبر ص می‌فرمایند: «سنگین‌ترین نماز بر منافقان، نماز صبح و خفتن است، و اگر آنها می‌دانستند که چه پاداشی در آندوست، با چهار دست وپا بر ادای آن می‌شتافتند»اصحاب سنن و بخاری. راست فرمودید ای پیامبر گرامی ما. پس درود فراوان بر شما و اهل بیت شما و یاران پاک شما باد، و ما در جواب به فرمودۀ پروردگار مهربان و رؤف خود که فرموده است: ﴿وَأَنِ ٱعۡبُدُونِيۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِيمٞ٦١[يس: ۶۱]. «و مرا بپرستید و این است راه راست» می‌گوییم: پاک و منزهی ای پروردگار و آفریدگار و ما بنده گان توایم، ترا می‌پرستیم و به تو روی می‌آوریم و از تو می‌خواهیم و اینرا می‌دانیم که به ما و عبادت ما و به همه کائنات نیازی نداری، ما اجر و پاداش نماز و سایر عبادات را از بارگاه تو خواهانیم، زیرا تو بر ما منت گذاشتی و راه‌‌های بی‌شمار را بخاطر تقرب به خودت بما نشان داده و موفق گردانیده‌ای، تو بر ما فضل و کرمت را ارزانی داشتی زیرا خیر و صلاح ما را اراده کردی و همه خیر و صلاح و خوبی‌‌های خورد و بزرگ از تو و از جانب تو و بدست توست، و ما می‌دانیم که رضایت توست که ما را در زمرۀ بندگان عابد و ذاکر خود داخل نموده‌ای، و هرکه نایل به این شرف بزرگ، شرف بندگی تو گردد، بدون شک نصیب وافر و بزرگی را بدست آورده است.

قضای نماز های فوت شده

در این جا مناسب می‌بینیم مسئلۀ را روشن سازیم که اکثریت با آن روبرو‌اند و می‌گویند: کسیکه نماز‌‌های فرضی را در زمانه‌‌های گذشته ترک نموده سپس توبه نموده و خداوند أ بوی استقامت در دین نصیب نموده، چنین اشخاص باید قضای نماز‌‌های فوت شده را همه روزه با هر نماز فرضی پنج وقت ادا نمایند. (یعنی هر نماز فرضی را دو بار بخوانند) در جواب آنها به توفیق خداوند أ می‌گوییم: از اقوال و آرای علماء و مجتهدان صحابه و تابعین و علمای صدر اسلام ثابت است که نماز‌‌های فرضی فوت شده قضا ندارد، مگر در دوحالت: در حالت خواب و فراموشی. و آن هم در حالات محدود، مانند فوت شدن یک یا دو نماز، و یا نماز‌‌های یک شبانه روز بطور کامل، به شرطیکه به سببی از اسباب شرعی از وی فوت شده باشد، نه قصداً. بدلیل فرمودۀ پیامبر ص: «تفریط در خواب نیست، بلکه تفریط در بیداری است. پس هرکس نمازی را فراموش کند یا به خواب برود و نمازش را نخوانده باشد، کفارۀ آن اینست که هرگاه به یادش آمده آن را بخواند» اصحاب سنن

اما کسیکه نماز فرضی را در حیاتش قصداً یا از روی نادانی و یا ندانستن اهمیت و وجوب آن، ترک کرده بود، در این مورد آرا و نظریات برخی از علمای برجسته را خدمت‌تان پیشکش می‌نماییم: ابن تیمه/فرموده: (بر ترک کنندۀ نماز فرضی قضایی نیست و نه صحیح شمرده می‌شود بلکه باید نماز‌‌های نفلی بسیار بخواند).

ابن حزم/می‌فرماید: (کسیکه نمازش را قصداً ترک کرد تا اینکه وقت معین آن خارج شد قضای آن نماز بر وی لازم نمی‌گردد و اگر قضای آنرا بیاورد مانند کسی است که نماز را قبل از دخول وقتش خوانده باشد، چنین اشخاص باید نماز‌‌های نفلی بسیار بخوانند) همچنان می‌افزاید: (و اگر برکسیکه نماز را قصداً تا خروج وقت آن ترک کند، قضایی واجب می‌بود خداوند متعال و رسول او ص از ذکر آن غفلت نمی‌کردند و خداوند أ آنها را در قرآن وعدۀ شکنجه نمی‌داد. طوریکه می‌فرماید: ﴿فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٌ أَضَاعُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّبَعُواْ ٱلشَّهَوَٰتِۖ فَسَوۡفَ يَلۡقَوۡنَ غَيًّا٥٩[مريم: ۵۹]. «آن‌گاه پس از آنان جانشینانی- ناخلف- به جای ماندند که نماز را تباه ساخته و از شهوات پیروی کردند پس به زودی با زیان و ناکامی روبرو می‌شوند».

ما نیز مانند ابن حزم/می‌گوییم: اگر برکسانیکه نماز‌ها را قصداً ترک کرده تا اینکه وقتش خارج گردد، قضایی مشروع میبود پس کار مردمان بیخرد این امت بسیار آسان میشد و هرکس می‌توانست از دستور خداوند أ سرپیچی نموده و هر وقتی که دلش خواست نماز بگزارد. خداوند أ می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ كَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ كِتَٰبٗا مَّوۡقُوتٗا[النساء: ۱۰۳].«نماز بر مؤمنان در وقت معین شده‌ای فرض است».

همچنان هر‌کس میتوانست با سنت پیامبراکرم ص مخالفت ورزد. ایشان در مورد مردانی که در نماز جماعت حاضر نشده و نماز را در خانه‌‌های‌شان می‌خوانند، فرموده‌اند: (قصد کردم که دستور دهم تا هیزم جمع کنند، سپس به گفتن اذان و اقامۀ نماز امرکنم، آنگاه مردی را مأمور کنم تا برای مردم امامت کند، سپس بسوی مردمانی بروم که در نماز جماعت حاضر نشده‌اند، و خانه‌هایشان را بر سر آنها بسوزانم» متفق علیه

همچنان اگر قضای نماز‌‌های فوت شدۀ قصدی جایز می‌بود، کار آسان شده، هرکسی میتوانست نماز را قصداً ترک کرده و بگوید: بعدها قضایش را بجا می‌آورم، و از سوی دیگر حکم فرمودۀ خداوند أ که فرموده: ﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ كَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ كِتَٰبٗا مَّوۡقُوتٗا[النساء: ۱۰۳]. «نماز بر مؤمنان در وقت معین شده‌ای فرض است». معطل و منتفی شده و لغو می‌گردید. پس باید بدانیم که کسیکه در زمان قبل نماز‌‌های فرضی را ترک کرده سپس توبه نموده است، پس توبۀ وی گناهان پیشین او را محو می‌کند. بدلیل فرمودۀ خداوند أ : ﴿فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٌ أَضَاعُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّبَعُواْ ٱلشَّهَوَٰتِۖ فَسَوۡفَ يَلۡقَوۡنَ غَيًّا٥٩ إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِكَ يَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ وَلَا يُظۡلَمُونَ شَيۡ‍ٔٗا٦٠[مريم: ۵۹-۶۰]. «آن‌گاه پس از آن جانشینانی- ناخلف- به جای ماندند که نماز را تباه ساخته و از شهوات پیروی کردند پس بزودی با زیان و ناکامی رو در رو شوند. مگر آنان که توبه کرده و ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند پس آن گروه به بهشت در می‌آیند و هیچ ستمی برایشان نخواهد شد».

یعنی کسیکه توبه کرده و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد پس هرگز از جانب خداوند أ ناکام و نا امید نمی‌شود، لیکن بروی لازم است اعمال صالح بسیار انجام داده و نماز‌‌های نفلی بخواند و خداوند أ را بسیار یاد کند، زیرا حسنات بدی‌ها را محو و نابود میکند. بر این مسأله جمعی بسیاری از صحابه، از جمله عمرفاروق س، و پسرش عبدالله س، و سعد بن ابی وقاص س، و عبدالله بن مسعود س، و سلمان فارسی س اتفاق نظر دارند، همچنان امام احمد بن حنبل و ابن تیمیه و غیره علمای برجسته و بارز اسلام به آن فتوا داده‌اند. اما آنعده علمای سابق و حاضر که خلاف این مسأله فتوا داده‌اند، کدام دلیلی از کتاب و سنت و یا اجماع و یا قیاس نیاورده‌اند.

* بطلان فتوای یکی از علماء که گفته است: روزه دار اگر نماز نخواند پاداش روزه‌اش را می‌گیرد: طوریکه ملاحظه می‌گردد در بسیاری کشور‌‌های اسلامی امروزی برخی از مسلمانان ماه مبارک رمضان را عادتا با سایر مسلمانان جامعۀ خود روزه می‌گیرند، لیکن نه نماز فرضی و نه نفلی می‌خوانند، از دیر زمانی در جستجوی اسباب این پدیدۀ زشت در میان مسلمانان بودم، تا اینکه در این اواخر کتابی بدستم آمد که در آن فتاوای یکی از علمای معروف عصر حاضر در مسایل دینی نگاشته شده بود، این عالم چند سال قبل وفات نموده و از خداوند أ می‌خواهیم که وی را با ما یکجا بیامرزد. ما متن این فتوای خطرناک را که در حق امت پیامبراکرم ص جفای بزرگ را روا داشته خدمت خوانندگان عرض میداریم، زیرا لغزش عالم سبب گمراهی هزاران مسلمان می‌گردد «ولاحول ولاقوة الابالله». این فتوا در پاسخ به سوال یکی از مردمان عوام صادر گردیده که چنین است: آیا خداوند أ روزۀ شخصی را که در ادای نماز‌‌های فرضی بی‌اعتنایی می‌کند می‌پذیرد؟ یا اینکه عبادات باهم مرتبط و پیوسته‌اند؟ این عالم چنین پاسخ می‌گوید: هر عملی را که انسان انجام می‌دهد ثواب و پاداش آنرا می‌گیرد، و کسیکه آنرا انجام ندهد پس بسبب ترک آن مورد عقوبت قرار می‌گیرد، وقتیکه ما این شخص بی‌اعتنا را به نماز دعوت می‌کنیم، در واقع به انجام یک عمل وی را دعوت داده ایم، اما دیگر طاعاتی و عباداتی که انجام میدهد، اجر و پاداش آنرا می‌گیرد؟!.

ما به این عالم می‌گویم: خداوند أ تو و ما را ببخشد، در واقع بر خداوند أ و پیامبرش ص دروغ و افتراء بسته‌ای، و به سبب این فتوایت بسیاری مردمان بی‌خبر را گمراه نموده‌ای، زیرا عوام از اشخاصی امثال خودت فتوا می‌طلبند و مسؤلیت آنها بر گردن تو بود، لیکن تو با همچو فتوای باطلت، بدون اینکه خطر و ضرر آنرا در نظر گرفته باشی، مردمان بسیاری از امت پیامبر ص را به بی‌راهه برده‌ای، خودت خطر و ضرر این فتوا را درک نکرده در واقع به نماز، به پایۀ اساسی دین توهین نموده بدون دلیل و حجت، عقاید مردمان بیچارۀ نا آگاه را فاسد نمودی، آیا ندانستی که کتاب ترا میلیون‌ها شخص مطالعه کرده و به فتوایت عمل خواهند کرد، سبحان الله، از بدی‌‌های اعمال و شرور نفس‌ها و لغزش‌‌های خویش در دین خدا و در سنت مطهر پیامبر ص به خداوند أ پناه می‌بریم، خداوند آنحضرت ص را بخاطر راهنمایی و هدایت مردم از کفر و شرک و گمراهی فرستاده است، و همه امور را در قرآن کریم و بوسیلۀ آنحضرت ص به مردم آشکار و واضح ساخته است طوریکه می‌فرماید: ﴿وَمَا كُنتَ تَتۡلُواْ مِن قَبۡلِهِۦ مِن كِتَٰبٖ وَلَا تَخُطُّهُۥ بِيَمِينِكَۖ إِذٗا لَّٱرۡتَابَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ٤٨ بَلۡ هُوَ ءَايَٰتُۢ بَيِّنَٰتٞ فِي صُدُورِ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَۚ وَمَا يَجۡحَدُ بِ‍َٔايَٰتِنَآ إِلَّا ٱلظَّٰلِمُونَ٤٩[العنكبوت: ۴۸-۴۹].«و نبودی که قبل از آن هیچ کتابی را بخوانی و نه آن را با دست خود می‌نوشتی، وگرنه باطل اندیشان حتماً به شک می‌افتادند، بلکه آن(قرآن) آیاتی روشن در سینه‌‌های کسانی است که دانش داده شده‌اند و جز ستمگران آیات ما را انکار نمی‌کنند».

اما در مورد سنت مطهر، آنحضرت ص چنین فرموده‌اند: «من در میان شما چیزی را گذاشتم که اگر به آن چنگ زنید هرگز گمراه نمی‌شوید، کتاب خدا» صحیح مسلم و اصحاب سنن همچنان آنحضرت ص در حجه الوداع فرمودند: «شما را بر سر راه روشنی گذاشتم که شب آن مانند روزش بوده و جز مردمان هلاک شده از آن منحرف نمی‌شود» ابن ماجه و مسند احمد. خداوند ترا عفو کند، چگونه فرزندان امت محمد ص بویژه عوام آنان را به ترک فرائض تشویق می‌نمایی؟ معنای سخنت اینست: (باکی نیست اگر نماز‌‌های فرضی را نخوانید، زیرا سایر اعمال نیک شما نزد خداوند أ پذیرفته شده و شما را از آتش دوزخ نجات میدهد، پس از ترک نمودن نماز نهراسید!! «سبحان الله، لاحول ولاقوة الابالله،» این مصیبت، بزرگ‌تر از هر مصیبت دیگری بوده و فتنۀ بزرگی است که یکی از علمای اسلامی باطل اندیش برخاسته و مردم را به ترک نمودن نماز توصیه میکند.

آری! پروردگار ما ترازوی عدل خویش را در روز قیامت برپا خواهد داشت و هرکس در دنیا به اندازۀ ذره‌ای از عمل خیر و شر انجام داده باشد آن را می‌بیند، خداوند أ اعمال نیک و پسندیده را از پرهیزگاران و متقیان می‌پذیرد، پس آیا انسان پرهیزگار نماز را قصداً ترک می‌کند؟! و آیا به چنین شخص گفته خواهد شد سایر اعمال خیر تو پذیرفته شده و در مورد نماز‌هایت محاسبه نمی‌شوی! پیامبر ص بما خبر داده کسیکه نماز را قصداً ترک کرده باشد سایر اعمال نیک او بر چهره‌اش زده خواهد شد و پذیرفته نمی‌شود، زیرا نماز پایه دین بوده و بدون آن دین پایدار و استوار نمی‌ماند، از سوی دیگر علمای اسلام اجماع دارند کسیکه نماز را قصداً ترک کند و یا آنرا انکار نماید از دایرۀ اسلام خارج می‌گردد. و طوریکه واضح است، روزه و زکات حج و هیچگونه عمل نیک و خیر از کافر پذیرفته نمی‌شود، زیرا وی فاقد رکن اساسی اسلام(نماز) است. چنانکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿قُلۡ أَنفِقُواْ طَوۡعًا أَوۡ كَرۡهٗا لَّن يُتَقَبَّلَ مِنكُمۡ إِنَّكُمۡ كُنتُمۡ قَوۡمٗا فَٰسِقِينَ٥٣ وَمَا مَنَعَهُمۡ أَن تُقۡبَلَ مِنۡهُمۡ نَفَقَٰتُهُمۡ إِلَّآ أَنَّهُمۡ كَفَرُواْ بِٱللَّهِ وَبِرَسُولِهِۦ وَلَا يَأۡتُونَ ٱلصَّلَوٰةَ إِلَّا وَهُمۡ كُسَالَىٰ وَلَا يُنفِقُونَ إِلَّا وَهُمۡ كَٰرِهُونَ٥٤[التوبة: ۵۳-۵۴]. «بگو: چه با رغبت انفاق کنید، چه با بی‌میلی، هرگز از شما پذیرفته نمی‌شود، چرا که شما قومی فاسق بوده اید، و هیچ چیز مانع پذیرفته شدن انفاق‌‌های آنان نشد جز این که به خدا و پیامبرش کفر ورزیدند و جز با حال کسالت به نماز نمی‌آیند و انفاق نمی‌کنند – اموال‌شان را – جز با کراهت».

وقتیکه خداوند آن عده مردمانی را که باتنبلی وکسالت بنماز حاضر می‌شوند، کافر به خدا و پیامبر شمرده. پس ای مفتی عزیز! چگونه خداوند من و ترا ببخشد در حالیکه مردم را به ترک نماز بطور قصدی فتوا میدهیم؟ طوریکه در پاسخ به سوال کننده ارایه نموده ای؟ و در مورد حدیث پیامبر اکرم چه می‌گویی که فرموده‌اند: «قطعاً اولین چیزی که بنده در روز قیامت در بارۀ آن مورد محاسبه قرار میگیرد، نماز وی است پس اگر نماز وی درست و برابر بود، حقا که رستگار شده است، و اگر نماز وی فاسد و تباه بود، حقاً که ناکام و زیانمند گشته است» اصحاب سنن همچنان در مورد این حدیث شریف چه می‌گویی: «نماز‌‌های پنج‌گانه و جمعه تا جمعه و رمضان تا رمضان محو کنندۀ گناهانی‌اند- که در بین آنها بوقوع پیوسته، مادامیکه از گناهان کبیره دوری جسته شود» صحیح مسلم. این حدیث ثابت نمود که آنحضرت ص شرط گذاشته‌اند کسی که از یک رمضان تا رمضان دیگر مرتکب گناهان کبیره نشود، گناهان صغیره را که در بین آن بوقوع پیوسته خداوند أ محو میکند، حالا گناهی بزرگ‌تر از ترک نماز وجود دارد؟ نماز عبادتیست که با ترک آن انسان از دایرۀ اسلام خارج میگردد، طوریکه در مقدمۀ این بخش فرمودۀ آنحضرت ص را ذکر نمودیم «عهد و پیمانی که میان ما و آنها (منافقان) است عبارت از نماز میباشد و کسیکه آنرا ترک نمود یقیناً کافر شده است» ترمذی. همچنان فرموده‌اند: «مرز فاصل میان مرد و کفر و شرک ترک نماز است». صحیح مسلم

این بود نکتۀ مهمی که قصد عرض آنرا بخاطر رضامندی خداوند داشتم، پس اگر درست گفته باشم از توفیق خداوند است و اگر لغزش و اشتباه باشد از جانب نفسم است. و آرزو دارم خداوند مرا مورد عفو و بخشش خود قرار داده و از شرور نفسها و بدی کردار‌های مان بوی پناه می‌بریم. خداوندا! به تو روی آورده و از تو آرزوی عفو داریم چرا که ذات بخشنده و مهربانی. وصلی الله علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه وسلم تسلیماً کثیراً.

هرگاه خداوند قومی را دوست بدارد، آنها را آزمایش می‌کند

حمد و ثنا خدایی را است که بهترین پیامبران خود را بسوی ما فرستاد و کتابی را با ایشان ص فرو فرستاد که مردم را تا روز رستاخیز راهبر و رهنماست، در آن دلایل آشکاریست که حق را از باطل جدا ساخت. خداوند بزرگ را شکر گزاریم که ما را در زمرۀ امت محمد مصطفی ص قرار داد. بهترین امتی که برای مردم بیرون آورده شده، که به معروف امر می‌کند و از منکر نهی می‌نماید، و به خدا ایمان دارد. الهی! ثنا و ستایش زیاد از آنِ توست، ستایش به پُری آسمان‌ها و پُری زمین و آنچه میان آن دو است و پُری آنچه می‌خواهی از هر چیزی که بعد از آن است، تو سزاوار مدح و بزرگواری هستی، ستایش از آنِ خداست تا وقتیکه خشنود گردد، و شکر گزار اویم هرگاه از ما راضی گردد، و گواهی می‌دهیم که خدای برحق جز اوتعالی وجود نداشته و شریکی ندارد، این شهادت را می‌دهیم و بوسیلۀ آن امید داریم تا از عذاب دوزخ نجات یابیم، روزیکه هیچ مال و فرزند سودی نمی‌دهد مگر کسی که دل پاک و پیراسته- از کفر و نفاق- به نزد خدا بیاورد و درود فراوان بر حضرت محمد مصطفی ص و اهل بیت پاک و یاران بزرگوار‌شان و کسانیکه پیرو آنها تا روز قیامت‌اند، باد. اما بعد

حمد و ثنا خداوندی را است که رحمت او را بیاد آوردیم و ما را در زمرۀ آزموده‌شدگان قرار داد، به راستی که آزمایش خداوندی نعمتیست از جانب اوتعالی که قدر و لذت آنرا جز مردمان پرهیزگار و مؤمن کسی دیگر درک نمی‌تواند، پس برادران هم دین و هم عقیده‌ام از خداوند بترسید و با صابران و از جملۀ صابران باشید، چرا که صابران، مزد خود را کامل و بی‌حساب می‌برند. روایت است که به سعد بن ابی وقاصس گفته شد: تو مردی مستجاب دعوت هستی و تنها برای مردم دعا می‌کنی، پس چرا برای خود دعا نمی‌کنی تا خداوند أ روشنی و دید چشمانت را بتو برگرداند؟ فرمود: «قضا و قدر خداوند در نزدم بهتر از دید چشمانم است، زیرا درجۀ رضایت بلندتر از هر چیزی دیگر است» به راستی که مردمانی کم به این مرتبۀ بزرگ، و ایمان کامل، و صبر عظیم نایل می‌آیند.

روزی سعد س از پیامبراکرم ص پرسید: چه کسانی مورد آزمایش شدید قرار می‌گیرد؟ فرمودند: «سخت‌ترین مردم در ابتلا انبیا هستند، سپس صالحان و سپس بهترین آنها به حسب مراتب شان. لذا انسان بر حسب دین خویش مورد آزمایش قرار می‌گیرد پس اگر در دینش صلابتی بود، در ابتلایش افزوده میشود، بلا و مصیبت تا وقتی بر بعضی اشخاص فرو می‌آید تا اینکه بر روی زمین راه می‌روند ولی گناهی بدوش‌شان نمی‌ماند» سنن ابن ماجه. یعنی مصایب و بلاها، گناهان‌شان را در دنیا محو و نابود سازخته و پاک از دنیا می‌روند. پس مژده باد به کسانی که در این دنیا با مصایب و بلاها و رنج‌ها مورد آزمایش خداوند أ قرار می‌گیرند. پیامبراکرم ص همواره با اصحاب کرام در بارۀ پاداش و ثواب و فضیلت و مقام چنان مردمان صحبت نموده می‌فرمودند: «هرگاه خداوند أ مردمی را دوست بدارد آنها را مورد آزمایش قرار می‌دهد» مسند احمد. بعد از آنکه رسول اکرم ص جهان را ترک گفته و به رفیق اعلی پیوستند، یاران ایشان به آمدن مصیبت و آفت و غمها یکدیگر‌شان را مژده می‌دادند، و اگر بر یکی از آنها سالی کامل می‌گذشت و مبتلا به مرض یا مصیبت یا آفتی نمی‌شد، و یا اینکه در مالش خساره وارد نمی‌شد و یا فرزندی وی نمی‌مرد، شبها را به آشفتگی و نگرانی می‌گذاشتاند که چگونه یک سال کامل بر وی گذشت و او در یک حالت قرار دارد، آنها بیم از آن داشتند که مبادا خداوند أ از حفظ و حمایت آنها دست کشیده و یا آنها را دوست ندارد. زیرا پیامبرگرامی‌شان به آنها تأکید ورزیده بودند که اگر خداوند أ کسی را دوست بدارد وی را با مصایب و رنجها می‌آزماید، بنابراین هنگام فرود آمدن بلا و مصیبت خوشوقت شده و دیگران را مژده میدادند. پس برادر و خواهر عزیز! خوب بیاندیش و دقت نما که ما کجا و آن راد مردان و پیشتازان کجا؟ اگر بر یکی از ما بلا یا مصیبتی پیش آید، بی‌صبر و بیتاب شده از بی‌طاقتی حواس خود را از دست داده و حالت روانی ما دگرگون می‌شود. و شکوه و ناله و شکایت ما دنیا را فرا گرفته ملامتی را بر کسانی می‌افگنیم که بر ما ظلم و ستم نموده است. و قضا و قدر خداوندی را که قبل از آمدن ما بدنیا نوشته شده، فراموش می‌نماییم، در چنین حالت شیطان بر ما غالب شده اینرا فراموش میکنیم که همه امور به امر و ارادۀ مولای سبحان صورت پذیرفته است، هرچند که اسباب و بواعث آن متنوع و متعدد بوده است، و همچنن فرمودۀ خداوند أ را فراموش می‌نماییم که فرموده: ﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ٢٢ لِّكَيۡلَا تَأۡسَوۡاْ عَلَىٰ مَا فَاتَكُمۡ وَلَا تَفۡرَحُواْ بِمَآ ءَاتَىٰكُمۡ[الحديد: ۲۲-۲۳]. «هیچ مصیبتی در زمین نمی‌رسد و- به شما هیچ مصیبتی نمی‌رسد- نه در جان‌‌های شما مگر آن که در کتابی ثبت است پیش از آنکه آن را بیافرینیم، بی‌گمان این کار بر خداوند أ آسان است تا بر آنچه از دست شما رفت، اندوه نخورید و تا به آنچه به شما عطا کرد شادمان نشوید».

زیرا این دنیا به زودی از دست می‌رود. پس هر چیزی که به زودی از دست برود، شایستۀ آن نیست که بخاطر حصول آن شادمان شویم، یا در وقت از دست رفتن آن اندوه بخوریم، با درنظر داشت این حقیقت که همه چیز به قضا و قدر خداوند أ وابسته بوده و اوتعالی آنرا پنجاه هزار سال قبل از آفرینش آسمان‌ها و زمین در لوح محفوظ نوشته است، در حقیقت اولین چیزی را که خداوند أ آفرید قلم بود، سپس فرمود: بنویس. قلم گفت: چه بنویسم؟ فرمود: بنویس آنچه را که از عمل، یا اثر، یا رزق یا اجلی روی میدهد، پس قلم آنچه را که از همان روز تا روز قیامت روی میدهد، نوشت. سپس بر قلم مهر نهاده شد و دیگر تا روز قیامت سخن نگفت، پس آنچه در مورد هر‌یک ما نوشته شده که باید بما نرسد نمی‌رسد، و آنچه که در مورد ما نوشته شده که باید برسد، حتماً رسیدنی است. زیرا قلم‌ها برداشته شده و صحیفه‌ها خشک گردیده است.

دوستان و عزیزان! چنان که همه می‌دانیم، گاهی مصایب و بلاها و پریشانی‌‌های گوناگون و پی درپی، چنان انسان را از هر طرف احاطه می‌کند که گمان می‌برد دیگر راهی جز هلاکت نمانده و نابودی خود و زندگی را در مقابل دوچشم خویش مشاهده میکند، ولی ناگهان همه غصه و غم به خوشی مبدل گشته و از هر جانب آسانی و گشادگی روی می‌آورد. در این فرموده خداوند أ دقت نمائید: ﴿إِنَّ رَحۡمَتَ ٱللَّهِ قَرِيبٞ مِّنَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ[الأعراف: ۵۶].«بی‌گمان رحمت خدا به نیکو کاران نزدیک است».

چگونه خداوند أ با رحمت و رأفت و مهربانی خویش به بندگان شایسته و نیکوکار و صابر، و تسلیم به قضا و قدر الهی نزدیک بوده به هر پیمانه مصایب و پریشانی بر بنده نازل گردد و همه دروازه‌ها را در مقابل خود مسدود بیند، لیکن رحمت و مهربانی خداوند أ بطور ناگهانی وی را فرا گرفته از امور دشوار و مهلک او را نجات می‌بخشد. طوریکه شاعری در این مورد ابیاتی سروده که معنایش چنین است:

شاید مصیبت بر جوانی فرود آیدکه وی را در تنگناه قرار دهد لیکن راه نجات آن در نزد خداوند است، مصایب چنان شدت گرفت و مرا در خود پیچید، که گمان کردم دیگر راهی نجات نیست، لیکن همه دشواری و تنگی به پایان رسید. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَن يُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ يَهۡدِ قَلۡبَهُ[التغابن: ۱۱].«و هرکس به خداوند ایمان آورد، قلبش را هدایت بخشد».

پس زمانی انسان قادر به تحمل مصایب و پایدار و صبور می‌ماند که به خداوند ایمان و باور داشته و بر اوتعالی توکل نموده به روز قیامت و قضا و قدر چه خیر و چه شر، یقین کامل داشته باشد، هرگاه به این مرتبه و مقام دست یافت، هرگونه دشواری را با سینۀ فراخ پذیرفته و بخاطر اجر و ثواب و رضامندی خداوند أ صبر و استقامت را اختیار می‌نماید، و خداوند أ قلب وی را به راه مستقیم هدایت می‌نماید. تا اینکه روز قیامت فرا رسد، روزیکه وی به نیکی و حسنات شدیدا نیاز دارد تا پلۀ ترازوی نیکی‌هایش سنگین گردد، همان است که اجر و پاداش صبر و پایداری وی در دنیا که در برابر مصایب و مشکلات آنرا متحمل شده بود، پیشروی وی قرار گرفته، و خداوند أ پاداش آنرا چندین چندین برابر ساخته تا وعدۀ خویش را که در دنیا به مؤمنان صابر داده بود انجام بپذیرد. طوریکه فرموده است: ﴿إِنَّمَا يُوَفَّى ٱلصَّٰبِرُونَ أَجۡرَهُم بِغَيۡرِ حِسَابٖ[الزمر: ۱۰].«همانا برای صابران پاداششان، کامل و بی‌حساب داده می‌شود».

در این قسمت انواع و اسباب آزمایش‌ها و ابتلاها و مصایبی که از جانب خداوند أ بر بعضی بندگان فرو می‌آید خدمت تان یادآور میشویم. همچنان می‌خواهیم بدانیم که چرا خداوند أ برخی از بندگان را همواره مورد آزمایش قرار داده از رنج و مصیبت و آفات در امان نمی‌شود؟ هرگاه خداوند أ یکی از بندگان خود را دوست بدارد وی را به مشکلات و مصایب گرفتار می‌نماید، زیرا اوتعالی میداند که این بنده گناهان بسیار را مرتکب شده و نیکی و حسناتش نسبت به بدی‌ها و گناهان وی بسیارکم است. پس بخاطر اینکه گناهان وی محو گردد و روز قیامت از هرگونه گناه و خطایی پاک باشد و در مقابل پروردگار قرار گیرد او را در دنیا به آفات و مشکلات و بیماری‌ها گرفتار می‌نماید تا بدی‌هایش محو، و در نیکی‌هایش افزوده شده و مقامش بلند برود. زیرا صبر و تحمل بر مصایب و رنجها، پاداشی بسا بزرگ داشته و خداوند أ به فضل و کرم خود آنرا چندین برابر می‌سازد، و بلآخره بر حسنات و خوبی‌هایش چنان افزوده می‌شود که سبب محو گناهان وی می‌گردد. طوریکه آنحضرت ص فرموده‌اند: «همیشه بر مرد مؤمن و زن مؤمنه مصیبت و بلا در جان و فرزندش فرود می‌آید تا اینکه خداوند أ را در حالی ملاقات می‌کند که هیچگونه گناهی را بدوش نمی‌داشته باشد» سنن ترمذی، حدیث حسن صحیح. و از جمله اسبابیکه بنده بخاطر آن به مصایب و بلاها مبتلا می‌گردد، رسول اکرم ص آنرا بیان فرموده‌اند: «همانا شخص در نزد خداوند أ از مقام و منزلتی برخوردار می‌باشد، لیکن با انجام عمل به آن مقام رسیده نمی‌تواند، پس خداوند أ همواره او را به چیز‌های که در نزدش ناپسند است، مبتلا می‌گرداند تا آنکه به همان مرتبه و مقام نایل گردد» مستدرک حاکم و شعب الایمان از بیهقی. از این حدیث شریف برمی آید که خداوند أ برخی را بخاطر کثرت گناهان‌شان مورد آزمایش قرار نداده بلکه بخاطر محبت و دوستی آن بنده، که سبب آنرا جز خداوند أ کسی دیگرنمیداند، می‌خواهد به مقام والا در بهشت نایل گرداند، لذا وی را به مصایب و آفات گرفتار می‌نماید تا به همان درجۀ که برایش آماده نموده، برسد. دیگری که از کودکی تا وفات اعمال صالح و نیکو انجام داده، لیکن برای رسیدنش به آن مقام کفایت نکرده، لذا خداوند أ می‌خواهد بوسیلۀ صبر و تحمل وی بر رنج و مشکلات و آفات در دنیا، او را به مقام عالی که قبلاً بوی فراهم شده، برساند. مثالی دیگر از آزمایش‌‌های خداوند أ که بعضی از بندگان را به آن برمی‌گزیند، آنست که خداوند در کتاب عزیزش فرموده: ﴿أَحَسِبَ ٱلنَّاسُ أَن يُتۡرَكُوٓاْ أَن يَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا وَهُمۡ لَا يُفۡتَنُونَ٢ وَلَقَدۡ فَتَنَّا ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ فَلَيَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْ وَلَيَعۡلَمَنَّ ٱلۡكَٰذِبِينَ٣[العنكبوت: ۲-۳]. «آیا مردم پنداشته‌اند که تا گفتند ایمان آوریم، رها می‌شوند و مورد آزمایش قرار نمیگیرند؟ به یقین، کسانی را که پیش از اینان بودند- نیز- آزمودیم، البته خداوند آنان را که راست گفته‌اند معلوم می‌کند و دروغگویان را نیز معلوم می‌کند». معنای این آیت را با مثال زیر میتوان بیشتر واضح ساخت:

هرگاه به شخصی مؤمن گفته شود: تنها با زبان کفایت نمی‌کند که بگویی من مؤمن هستم، و اگر بر سخنت اصرار داری، پس باید از امتحانی بگذری تا ما بدانیم آیا تو در ادعایت راستگو هستی یا دروغگو! این شخص میگوید: خداوندا! این چه امتحانی خواهد بود؟ بوی گفته میشود: فتنه‌ها و مصایب و ابتلا، پس اگر در برابر آنها صبر و استقامت ورزیده و شکر خداوند را بجا آوردی، بدون شک در امتحان کامیاب شده و در زمرۀ مؤمنین راستگو و واقعی داخل گردیده‌ای، و اگر از خدا نا امید شده و اظهار ناخشنودی کردی، پس بدان که تو در ادعایت دروغگو بوده و مؤمن واقعی نیستی. هر انسانی به اندازۀ قوت ایمان خود مورد آزمایش قرار می‌گیرد طوریکه آنحضرت ص فرموده‌اند: «همانا پاداش بزرگ، در برابر ابتلای بزرگ است» سنن ترمذی. پس وقتیکه آزمایش شدید و سخت باشد اجر و پاداش آن نیز به همان پیمانه بزرگ و عظیم است، مشروط به اینکه بنده شکوه و شکایت و بیتابی راکنار گذاشته، صبر و استقامت را اختیار نماید، خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَلَنَبۡلُوَنَّكُم بِشَيۡءٖ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِ وَٱلۡجُوعِ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَٰتِ[البقرة: ۱۵۵].

«و حتماً شما را به چیزی از ترس و گرسنگی و کاهش در اموال و کاهش در جان‌ها و کمبود محصولات می‌آزمایم». بعد از آنکه خداوند أ به پیامبراکرم ص انواع و اشکال ابتلاها و مصایب را بیان نمود، فرمود: و مژده بده، ای محمد ص مژده بده «و مژده بده صابران را» آری! تنها صابران را مژده بده، اما کسانیکه در وقت ابتلا و فرود آمدن مصایب و آفات خشمگین شده و ابراز ناخشنودی می‌کنند پیامبراکرم ص در مورد اینان چنین فرموده‌اند: «و هرکه- ازآمدن ابتلا- خشنود و راضی شد، خداوند أ از او خشنود میگردد، وکسیکه بی‌صبری و ناخشنودی نمود، پس خداوند نیز از وی ناراض میشود» سنن ترمذی. پس هرگاه بنده نفس خود را بر صبر وا داشت و از ناخشنودی و بی‌صبری در وقت ابتلا خود را کنترول نموده و صبر استقامت را پیشه کرد، همان است که به قضا و قدر خداوند أ تن در داده و راضی و مطمئن گردیده است. طوریکه آنحضرت ص فرموده‌اند: «و اگر به مؤمن فراخی و آسانی رو دهد شکر کند، این برایش خیر است، و اگر به او سختی برسد و صبر کند این هم برایش خیر است»صحیح مسلم. شاید روزی کسی از ما در مال و فرزند و غیره امور مورد امتحان و آزمایش خداوند أ قرار گیرد، پس اگر ابتلا را با سینۀ فراخ استقبال نموده و با صبر و نماز و دعا و انتظار خلاصی از جانب پروردگار پایدار بمانیم، خداوند أ با رحمت و مهربانی وسیع خود که همه چیز را فرا گرفته ما را از آن رهایی می‌بخشد. و به این ترتیب مصیبت و ابتلا سبب محو گناهان ما می‌شود، چرا که هیچ کسی از ما خالی از بدی و گناه نبوده و همه از خداوندکریم امید عفو و مغفرت را داریم. خداوند أ می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَعِينُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلصَّٰبِرِينَ١٥٣[البقرة: ۱۵۳].«ای مؤمنان! از صبر و نماز یاری بجویید زیرا خداوند با صابران است».

پس در مقابله با مصایب و بلاها تنها صبر کفایت نمی‌کند- طوریکه گمان کرده بودیم- بلکه چیزی مهم‌تر از آن که در حقیقت بالا‌تر از صبر بوده و صبر بدون آن درست نمی‌شود، نماز است. زیرا صبر بدون نماز، صبری بدون اجر و پاداش است.

ابتلا گاهی دشوار و گاهی آسان بوده خداوند أ به اندازۀ قوت ایمان و بردباری شخص وی را مورد ابتلا قرار می‌دهد، خداوند أ در آیت زیر سختی ابتلا و آزمایش مؤمنان را توصیف نموده و تأکید بر آن میورزد که امتحان و ابتلای حقیقی شخص مؤمن، آسان و ساده و زودگذر نبوده و در وقت کوتاه پایان نمی‌یابد، طوریکه می‌فرماید: ﴿هُنَالِكَ ٱبۡتُلِيَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَزُلۡزِلُواْ زِلۡزَالٗا شَدِيدٗا١١[الأحزاب: ۱۱]. «آنجا بود که مؤمنان آزموده شدند- با ترس و هراس و جنگ و گرسنگی و محاصره و یورش دشمن در جنگ احزاب- و به سختی متزلزل شدند(مضطرب شده و سخت تکان خوردند)».

در این تعبیر عمیق و قوی دقت نماید «و به سختی متزلزل شدند» یعنی نفس‌ها و ارواح و بدن‌ها و معنویات آنها سخت مضطرب و تکان دید، در چنین مواقف ثبات و پایداری، و ایمان واقعی شخص ظاهر می‌گردد، پس اگر ایمان و یقین او ضعیف و یا کاذبانه باشد، در حالات سخت و دشوار مانند برگِ پژمردۀ درختی میشود که در هنگام وزیدن باد شدید، بر زمین ریخته و درخت را تنها و برهنه و خالی از برگ‌های سبز میگذارد، اما اگر شخص در دین خود قوت و صلابت داشت، و ایمان وی راسخ و با ثبات بود، پس در حالات سختی و شدت استوار و با ثبات مانده هرچند اگر طول هم بکشد. مسألۀ متزلزل شدن در هنگام ابتلا و دشواریها نه تنها بر ما مسلمانان امروزی سخت تمام می‌شود بلکه بر بهترین افراد بشریت حضرت محمد ص و یاران پاک‌شان نیز سخت و دشوار تمام می‌شد، چنانکه پیامبران پیشین و امت‌‌های‌شان نیز در مواقف سخت و دشواری که بر آنان فرود می‌آید، در اندرون خویش مضطرب شده و با رنج‌ها و مشکلات و فشار‌های طاقت فرسایی روبرو میشدند تا حدی که برخی از آنها بخاطر طلب نصرت الهی گفتند: پس نصرت الهی کی فرا می‌رسد؟ آن گاه خداوند أ ایشان را با این گفتۀ خویش بشارت داد که: بدانید نصرت الهی نزدیک است.

بیایید باهم نمونۀ از مواقف سخت و دشواری که پیامبران و بندگان راستین خداوندأ به آن رو برو شده‌اند از لابلای این آیت درک نماییم. خداوند می‌فرماید: ﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا يَأۡتِكُم مَّثَلُ ٱلَّذِينَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلِكُمۖ مَّسَّتۡهُمُ ٱلۡبَأۡسَآءُ وَٱلضَّرَّآءُ وَزُلۡزِلُواْ حَتَّىٰ يَقُولَ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ مَتَىٰ نَصۡرُ ٱللَّهِۗ أَلَآ إِنَّ نَصۡرَ ٱللَّهِ قَرِيبٞ٢١٤[البقرة: ۲۱۴]. «آیا پنداشتید(ای امت محمدص) که داخل بهشت می‌شوید و حال آنکه هنوز مانند آنچه بر سر پیشینیان شما آمد، بر سر شما نیامده است؟ آنان دچار سختی و زیان شدند و تکان‌ها خوردند تا جایی که پیامبر خدا و کسانی که با وی ایمان آورده بودند، گفتند: پس نصرت الهی کی فرا می‌رسد؟ بدانید که نصرت الهی نزدیک است».

و نمیتوان گفت: پروردگارا! اگر تو از ما راضی و خشنود بودی پس نصرت و گشایش را هرچه زودتر بر ما فرود می‌آوری و ما هم صبر نموده همه روزه دست به دعا و نماز و ناله زاری بلند می‌نماییم. حالا اگر معامله میان بندگان و خداوند أ بر این اساس باشد که هرگاه خداوند أ از بنده راضی بود او را مورد ابتلا قرار نمی‌دهد، و یا اگر وی را مورد ابتلا قرار هم داد، در اولین دعا ابتلا را از وی دور کرده و سختی و مصایب وی را به خوشی و آسایش مبدل می‌گرداند، پس فایده و نتیجۀ ابتلا از کجا ظاهر گردد؟

آیا خداوند أ از دوست خود و بهترین بندگان خود حضرت محمد ص راضی نبود؟ آیا خداوند از یاران پاک و راستین ایشان راضی نبود؟ بلی! اوتعالی از ایشان و از یاران وفادار‌شان راضی بود و میتوانست پیامبر ص و یارانش را با یک پلک زدن، بدون اینکه حتی خاری به جسمشان بخلد، در جنگ علیه کفار نصرت بخشد و کسی از مؤمنان کشته هم نشود، لیکن خداوند أ میخواهد صدق وعدۀ خود را به مؤمنان آشکار سازد. طوریکه فرموده است: ﴿وَلِيَعۡلَمَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَيَتَّخِذَ مِنكُمۡ شُهَدَآءَ[آل عمران: ۱۴۰]. «و تا خداوند مؤمنان را معلوم بدارد و از میان شما شهدایی بگیرد».

و تا خداوند أ قوت ایمان و صدق مؤمنان را آزموده و بداند که چه کسی در ادعای خود صادق است و چه کسی دروغگو است، در حالیکه خدای سبحان با علم ازلی خود همه چیز را می‌داند.

دوستان و عزیزان هم دین و هم عقیده ام! همۀ ما و شما در معرض ابتلا قرار داریم، پس چطور می‌توان مصایب وآفات و دشواری‌‌های که شاید روزی بر ما فرود آید، آنرا به طاعت خداوند أ مبدل سازیم؟ و چنانکه معلوم است طاعت خداوند به تقوا و پارسایی صورت میگیرد، و خداوند أ هم در کتاب با عظمتش بما وعده داده هرکه تقوا پیشه کند خداوند برای او راه نجات و آسانی را پدید آورده و او را از جایی که هرگز بخاطرش نمی‌گذشت روزی می‌دهد، طوریکه می‌فرماید: ﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا٢ وَيَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَيۡثُ لَا يَحۡتَسِبُ[الطلاق: ۲-۳]. «و هرکس از خدا بترسد، خداوند برای او راه بیرون رفت را پدید آورد و او را از جایی که گمان نمی‌برد روزی می‌دهد». خداوند تعالی در این آیت بخاطری میان تقوا و خلاصی از مصیبت و روزی ربط داده که رهایی و خلاصی و مخرج از ابتلا همواره مرتبط به مصایب و مشکلات و رنج و آفت بوده و بنده در وقت واقع شدن به آن، در جستجوی مخرج و خلاصی می‌شود، بنابراین خداوند مهربان وعده داده که اگر بنده در وقت ابتلا به اوتعالی روی آورده و تقوا پیشه کند، خداوند نیز طوریکه عهد نموده، نه تنها بوی راه بیرون شد را باز می‌کند بلکه در پی آن، رزق و روزی فراوانی بوی می‌دهد که هیچ گمان نمیکرد، پس این است عهد خداوند، و کیست وفادار‌تر از خدا به عهد و پیمان خود؟ و این است وعدۀ خداوند و خداوند وعدۀ خود را خلاف نمی‌کند و وعده‌اش حتماً رسیدنی است، پس در وقت ابتلا باید صبر نمود، زیرا وعدۀ خداوند أ حق است و خداوند أ هیچگاه خلاف ورزی نمیکند. چنانکه همه می‌دانیم هیچکس از ما و شما خالی از گناه و لغزش‌ها نیست، و شیطان همواره می‌کوشد گناه را در نظر بنده خورد و ناچیز نشان دهد، و بنده نیز قبل از ارتکاب گناه آنرا عادی و ناچیز فکر میکند، اما وقتیکه مصیبت بروی فرود آمد، به حقیقت امر پی می‌برد. پس لازم است به خداوند أ یقین کامل داشته و از اوتعالی بهراسیم تا در حفظ و رعایت اوتعالی قرار گرفته و دروازه‌‌های روزی و برکات آسمان‌ها را بر ما فرود آورد. طوریکه می‌فرماید: ﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡقُرَىٰٓ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَفَتَحۡنَا عَلَيۡهِم بَرَكَٰتٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ[الأعراف: ۹۶]. «و اگر اهل شهرها ایمان آورده بودند و پرهیزگاری کرده بودند حتماً بر آنان برکاتی از آسمان و زمین می‌گشودیم».

پس وقتیکه خداوند أ ما را وعده داده و عهد بسته که اگر تقوا پیشه کنیم و از اوتعالی بهراسیم حتماً راه نجات و خلاصی از مصایب را بما باز خواهد کرد، پس بر ما لازم است در وقت ابتلا و نزول مصایب و مشکلات به خداوند أ روی آورده از اوتعالی راه خروج و رهایی را درخواست نموده تقوا را پیشه نماییم تا به وعدۀ خداوند که برای متقیان داده است نایل گردیم، طوریکه قبلاً هم متذکر شدیم تقوا در چند چیز نهفته است: اول صبر و استقامت، دوم رعایت و محافظت بر ادای نماز‌‌های فرضی پنجگانه باجماعت و در اوقات آن، سوم باید اعمال خیر و طاعت را بیش از پیش انجام داده و از گناه و معصیت خودارای نمود، بدین ترتیب وعدۀ خداوند أ برای ما محقق می‌شود و وعدۀ خداوند حق است و چه کس از خدا راستگو‌تر است؟ الان بخاطر اینکه بتوانیم شروط تقوا و پرهیزگاری را در وقت ابتلا و مصیبت تطبیق و عملی نماییم، چند سوالی را مطرح می‌نماییم: آیا نوشیدن سگرت یا هر دخانی دیگر از طاعات بشمار می‌رود؟ در حالیکه خداوند أ آنرا بر ما حرام نموده، چرا که از جملۀ پلیدی‌ها و خبایث است، همانا خداوند در کتاب کریمش برای بندگان پاکیزگی‌ها را حلال، و ناپاکی و پلیدی‌ها را حرام گردانیده است. آیا قطعه بازی از طاعات است؟ حال آنکه مردم را از حضور به نماز جماعت بازداشته و شبها را در بازی آن می‌گذرانند و در نتیجه نماز صبح از آنها فوت میشود. چنانکه اینکار به تدریج انسان را به قمار می‌کشانند. آیا مشاهده نمودن زنان برهنه و بی‌باک در پرده‌‌های تلفزیون که کانال‌‌های مختلف آنرا به نشر می‌رساند، و شنیدن موسیقی از طاعات بشمار می‌رود؟ در حالیکه خداوند أ مرد و زن مسلمان را از نگریستن بسوی نامحرمان و دیگر امور حرام منع نموده و بر فروبستن دیدگان و پاکدامنی تأکید ورزیده است، خداوند می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَٰٓئِكَ كَانَ عَنۡهُ مَسۡ‍ُٔولٗا[الإسراء: ۳۶].«همانا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرستش واقع خواهند شد».

یعنی از صاحب آنها پرسیده می‌شود که این حواس خود را در چه راهی به کار برده است، و خداوند أ در روز قیامت این اعضاء را در هنگام پرستش از آنها، به نطق می‌آورد و آنها از آنچه که اصحابشان انجام داده‌اند خبر میدهند. آیا گفتن کلمات زشت و قبیح در هنگام مزاج و یا شوخی و یا در دیگر اوقات جایز است؟ آنحضرت ص میفرمایند: «یقیناً بنده کلمۀ را از رضای خداوند أ بر زبان می‌آورد که به آن اهتمام نمی‌ورزد ولی خداوند وی را بدان کلمه به مرتبه‌‌های بلند برمی‌کشد، ویقیناً بنده کلمۀ از قهر خداوند را بر زبان می‌آورد که به آن اهمیت نمیدهد و بدان در دوزخ فرو می‌غلطد» صحیح بخاری. آیا غیبت گویی یکدیگر و تجسس و کنجکاوی بی‌مورد از امور دیگران از طاعات است؟ بیایید اول با خداوند، سپس با خود صادق بوده، و خویشتن را فریب نداده، تغافل و تجاهل را کنار گذاشته و با صراحت بگوییم اینکه همه امور فوق الذکر از طاعات نه، بلکه از گناهان است. پس چگونه از یکسو همچو اعمال نامشروع را در وقت ابتلا و مصایب انجام می‌دهیم، و از سوی دیگر آرزو داریم از جملۀ پرهیزگارانی باشیم که خداوند به آنها وعده داده است که حتماً آنان را از ابتلا و مصایب رهایی می‌بخشد و روزی وافر را نصیب‌شان می‌گرداند. هیچ چیز بر خداوند أ پوشیده نیست، نه در زمین و نه در آسمان، و کسی نمیتواند اوتعالی را فریب دهد، زیرا خداوند أ از احوال همه باخبر است، آن وقتیکه انسان را از زمین پدید آورد و آن‌گاه که در شکم‌‌های مادران بشکل جنین‌ها بودند، خداوند أ می‌فرماید: ﴿يُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَمَا يَخۡدَعُونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡ وَمَا يَشۡعُرُونَ٩[البقرة: ۹]. «آنان با خدا وکسانی که ایمان آورده‌اند نیرنگ می‌کنند، حال آنکه فریب نمیدهند مگر خود‌شان را ولی درک نمی‌کنند».

همچنان می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ يُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَهُوَ خَٰدِعُهُمۡ[النساء: ۱۴۲]. «منافقان با خدا نیرنگ می‌کنند و حال آنکه خداوند به آنان نیرنگ می‌زند».

بعضی‌ها شاید چنین بگویند: چگونه برخی مردم نماز نمی‌خوانند و از خدا نمی‌ترسند و شاید در وقت ابتلا و مصایب مرتکب گناهانی زیادی هم گردند، لیکن با آن هم خداوند آنها را از مشکلات و مصایب به زودی نجات می‌دهد! در پاسخ باید گفت که ما نباید به چنین اشخاص فریب خورده و آنها را نمونه و مثال قرار دهیم، زیرا خداوند أ به آنان مهلت داده و میخواهد توبه نمایند، در غیر آن خداوند أ در انتقام گیری، و برنابود سازی آنها غالب و تواناست، و هیچ چیزی او را ناتوان نمی‌گرداند، خداوند أ در مورد آنها چنین می‌فرماید: ﴿فَلَا تُعۡجِبۡكَ أَمۡوَٰلُهُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُهُمۡۚ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَتَزۡهَقَ أَنفُسُهُمۡ وَهُمۡ كَٰفِرُونَ٥٥[التوبة: ۵۵]. «پس اموال و فرزندان‌شان ترا به شگفت نیاورد، جز این نیست که خدا می‌خواهد به وسیلۀ اینها در زندگی دنیا عذاب‌شان کند و جانشان در حالی بیرون آید که کافر باشند».

همچنان می‌فرماید: ﴿وَلَا يَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَنَّمَا نُمۡلِي لَهُمۡ خَيۡرٞ لِّأَنفُسِهِمۡۚ إِنَّمَا نُمۡلِي لَهُمۡ لِيَزۡدَادُوٓاْ إِثۡمٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِينٞ١٧٨[آل عمران: ۱۷۸]. «و کافران هرگز نپندارند که مهلت دادن ما به آنان، به سودشان است، ما فقط به آنان مهلت می‌دهیم تا برگناه خویش بیفزایند و عذاب خفت باری دارند».

و پیامبراکرم ص می‌فرمایند: «چون دیدی که خدای در عین فرو روی بنده در نافرمانی‌‌های وی، به او دوست داشتنی‌‌های دنیا را میدهد، پس بدان که آن استدراج است». سپس این آیت را تلاوت نمودند: ﴿فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِۦ فَتَحۡنَا عَلَيۡهِمۡ أَبۡوَٰبَ كُلِّ شَيۡءٍ حَتَّىٰٓ إِذَا فَرِحُواْ بِمَآ أُوتُوٓاْ أَخَذۡنَٰهُم بَغۡتَةٗ فَإِذَا هُم مُّبۡلِسُونَ٤٤[الأنعام: ۴۴]. «پس چون آنچه را که بدان پند داده شده بودند، فراموش کردند، در‌‌های همه چیز را بر آنان گشودیم، تا چون به آنچه داده شده بودند شاد شدند، ناگهان آنان را فروگرفتیم، پس یکباره نا امید شوند».

این حدیث را امام احمد و طبرانی و ابن ابی الدنیا نقل کرده‌اند و علامه البانی در مشکات گفته: اسناد آن خوب است. پس کثرت مال و دارایی شخص منحرف به این معنا نیست که گویا خداوند او را دوست داشته و در دارایی وی برکت گذاشته است، بلکه شاید سبب بدبختی و تیره روزی صاحب اوگردد، و چه بسا حکایات مردمان مالدار و ثروتمند را شنیده‌ایم که از زندگی مرفه برخوردار بوده‌اند لیکن زندگی‌شان پر از رنج و بدبختی و بی‌سر و سامانی و پریشانی و امراض گوناگون و غم‌هاست.

دوستان و عزیزان! خلاصۀ مطلب اینست که هر ابتلا و مصیبت دلیل بر آن شده نمیتواند که خداوند- خدای ناخواسته- بر ما خشمگین است، بلکه همه به خیر و مصلحت بنده بوده بشرطیکه صبر و استقامت داشته و تقوا را پیشه نماید، زیرا در واقع اینها همه بخاطر متزلزل ساختن بنده بوده تا به خداوند أ رجوع کند. و یا بخاطر اینکه گناهان مؤمنان را پاک گردانیده و جز حسنات هیچ شایبۀ دیگری در آنها باقی نماند. پس بر ما لازم است در هنگام ابتلا بر خداوند أ گمان نیک داشته و بدانیم که او تعالی بخاطر مصلحت و خیر ما مصایب و آفات را فرود آورده، تا بوسیلۀ آن مقام و منزلت ما را بلند برده و گناهان ما را محو و نابود نماید، پس در چنین حالت نباید شکوه و شکایت نموده و مضطرب گردیم، بلکه باید از صبر و حوصله و استقامت کار گرفت تا در حسنات و نیکی‌‌های ما افزوده شود. و بهترین ثروت مسلمان اندوختن حسنات و نیکی‌‌های گوناگون، و صبر و حوصله در مقابل ابتلاها و مصایب است تا در آخرت پلۀ خوبی‌‌های وی سنگین گردیده و بهشت برین را بدست آورد.

خداوندا! به کمک و یاری خود، ما را پایدار گردان و به قوت و توانایی خود بما صبر عطا فرما، و به فضل وکرم خود ما را از هرگونه گناهان پاک گردان، طوریکه پارچۀ سفید از چرک و کثافت پاک میگردد.

خداوندا! ما را در زمرۀ آن بنده گانت قرار ده که هرگاه مورد ابتلا قرار گیرند، صبور‌اند. و هرگاه نعمتی بر آنها ارزانی نمایی، شکر گذار‌اند. و اگر مرتکب گناهی شوند، از تو طلب مغفرت نموده و تو هم به عفو و کرمت از آن در می‌گذری، ای ارحم الراحمین.

زهد

چگونه پیامبراکرم صبه دنیا می‌نگریستند؟

ثنا و ستایش خدایی را است که ما را به دین برگزیدۀ خود هدایت نمود و ما هرگز توان راه یابی را نداشتیم اگر خداوند ما را رهنمون نبود، پروردگارا! پس از آنکه ما را هدایت کردی، دل‌های مان را دستخوش انحراف نگردان، و رحمتی بزرگ و وسیع فقط از جانب خود بر ما ارزانی دار، یقیناً توخود بخشنده‌ای. وگواهی میدهیم اینکه محمد ص بنده و فرستاده و گواه و بشارتگر و هوشدار دهنده و امام متقیان‌اند که با نور هدایت و دین حق از جانب تو بسوی ما فرستاده شده‌اند، پس درود فراوان و بی‌پایان برایشان و آل بیت و یاران پاک‌شان باد. اما بعد:

پیام خویش را در این بخش از قصۀ عبرت‌انگیزی آغاز می‌کنیم:

حکایت شده که روزی هارون الرشید/به ابن سماک/گفت: مرا پند و اندرز ده، در حالیکه جرعۀ از آب بدست هارون الرشید بود، ابن سماک گفت: ای امیرالمؤمنین! اگر این جرعۀ آب از تو منع گردد، و از تشنگی نزدیک است بمیری، آیا پادشاهی ات را در مقابل آن می‌دهی؟ هارون الرشید گفت: بلی، ابن سماک پرسید: اگر خارج شدن این جرعۀ آب از تو منع شود و از بندش بول نزدیک است بیمری، آیا در مقابل باز شدن بول، ملک و پادشاهی ات را می‌دهی؟ هارون الرشید گفت: بلی، ابن سماک/گفت: پس ملکی که ارزش یک جرعه آب را ندارد، خیری در آن نیست. سپس هارون الرشید بسیار گریست.

ما در این پیام خویش سوالی را مطرح می‌نماییم که! چگونه پیامبراکرم ص به دنیا می‌نگریستند؟ پیامبری که فرموده‌اند: «پروردگارم به عرضم رساند اگر بخواهی صحرای مکه را برایت به طلا مبدل گردانم، گفتم: پروردگارا! نه، و لکن می‌خواهم یک روز گرسنه و یک روز سیر باشم. اما روزیکه در آن گرسنه‌ام به تو دعا و التجا و راز و نیاز می‌کنم، روزیکه سیرم، ترا ثنا و ستایش گفته به پاکی یاد می‌کنم» ترمذی و احمد و طبرانی.

پروردگار قادر و توانا به پیامبرگرامی وحبیبش حضرت محمد مصطفی ص عرض کرد که اگر بخواهد کوه‌‌های تهامه را به زمرد و یاقوت و طلا و نقره مبدل ساخته و ایشان پیامبر و ملک باشند، لیکن پیامبراکرم ص در جواب فرمودند: دوست دارند بنده و فرستادۀ خداوند باشند، پیامبراکرم و گرامی، بهترین مخلوقات و سردار فرزندان آدم ÷ اگر میخواستند، خداوند أ به ایشان پادشاهی جهان را، از شرق تا غرب آن نصیب نموده و کوه‌‌های دنیا را به طلا مبدل کرده و جویبار‌ها را در زیر آن روان می‌ساختند. زیرا آنحضرت بندۀ برگزیدۀ خداوند أ ‌اند و هر دعا و طلب‌شان در نزد خداوند أ مورد پذیرش قرار می‌گرفت.

خوانندۀ عزیز دقت کن! پیامبری که از چنین مرتبه و مقام و شأن و شوکت در نزد پروردگار عالم برخوردار بودند، لیکن با دنیا و نعمت‌‌های آن چنان بی‌علاقه و بی‌تفاوت بودند که طول روز را به گرسنگی میگذشتاندند، حتی بعضی از روزها از شدت گرسنگی و درد شکم، خمیده و به خود می‌پیچیدند و خرمای ناسره و ناچیز را نداشتند تا شکم‌شان را سیر نمایند. پیامبری که با ملک و سلطنت دنیا بی‌علاقه و بی‌میل بوده و آنرا نپذیرفتند، بر سر بوریا می‌خوابیدند تا آنکه آثار آن در جسم شریف‌شان نمایان میشد، اصحاب کرام به ایشان پیشنهاد نموده گفتند: یا رسول الله! چه می‌شود که فرش نرمی برای شما بگیریم؟ فرمودند: «مرا به دنیا چه کار؟ من در دنیا مانند سواره‌ای هستم که در سایۀ درختی استراحت نموده و بعداً آنرا ترک نموده می‌رود»ترمذی و ابن ماجه و احمد.

عروه/از عایشه ل روایت می‌کند که می‌فرمود: بخدا، ای خواهرزاده! از یک هلال تا هلال دیگر نظر می‌کردیم، حتی سه هلال در دو ماه می‌گذشت، در حالیکه در خانه‌‌های رسول الله ص آتشی بر افروخته نمی‌شد، گفتم: ای خاله! پس بر چه چیز از طعام و قوت زندگی تان سپری می‌شد؟ فرمود: از دو چیز سیاه، خرما و آب، جز اینکه رسول الله ص همسایه‌هایی از انصار داشتند و آنها بز‌‌های شیریی داشتند که دیگران برای استفادۀ شیر به آنها داده بودند، که از شیر‌شان به رسول الله ص می‌فرستادند و ما را از آن می‌نوشاندنند» متفق علیه. و ابن عباس س روایت نموده فرمود: رسول الله ص چندین شب پی درپی شکم گرسنه می‌خوابیدند و خانوادۀ‌شان نان شب را نمی‌یافتند و اکثر نان‌شان از جو بود» ترمذی و ابن ماجه و احمد. ابوهریره س روایت کرده فرمود: روزی یا شبی رسول الله ص بر آمدند و ناگهان با ابوبکر س و عمر س برخورده و فرمودند: چه چیز شما را در این لحظه از خانه‌هایتان بیرون نمود؟ گفتند: گرسنگی یا رسول الله، آنحضرت ص فرمودند: «قسم به ذاتی که جانم در دست اوست مرا هم آنچه شما را خارج ساخته بیرون نمود». صحیح مسلم. و عایشه ب روایت نموده فرمود: «خانوادۀ محمد ص دو روز پی درپی از نان جو سیر نشدند تا زمانی که آن حضرت ص وفات نمودند». متفق علیه. آنحضرت ص در حالی دنیا را ترک نمودند که نه درهم و نه دیناری، و نه گوسفند و نه شتری از خود بجا گذاشتند، تنها شمشیر و قاطری از ایشان باقی ماند، در حالیکه زره (لباس جنگی) شان در برابر سی پیمانۀ جو، نزد یهودیی در گرو بود، ایشان کفش خود را پینه میزدند و جامۀ‌شان را می‌دوختند. بدین گونه آنحضرت ص به دنیا می‌نگریستند و به آن علاقه و رغبتی نداشته و به همین منوال شاگردان مدرسۀ پیامبراکرم ص نیز تربیت یافتند، آنحضرتص در مورد قیمت و ارزش دنیا چنین میفرمایند: «هرگاه دنیا نزد خداوند أ به اندازۀ بال پشۀ ارزش میداشت، کافری را از آن قطرۀ آبی نمی‌چشاند» سنن ترمذی و مصنف ابن ابی شیبه. ایشان از بی‌ارزش بودن دنیا وحقارت آن، و از حقیقت زندگانی آخرت آگاه بودند و میان نعمت‌های دنیا و آخرت مقایسه نموده می‌فرمودند: «مثال دنیا در برابر آخرت مانند آنست که یکی از شما انگشت خود را در بحر داخل کند، سپس بنگرد که آن را با چه مقدار آب بیرون می‌آورد؟» سنن ابن ماجه و مسند احمد. یعنی نعمت‌‌های دنیا یا زمان دنیا در برابر زمان و نعمت‌های آخرت کم و بی‌ارزش است طوریکه انگشت را در بحر بزرگ داخل نموده و ببینی که به چه اندازه آب در انگشت بالا آمده، پس ارزش دنیا در مقابل نعمت‌‌های آخرت مانند ارزش قطره آب انگشت است که از بحر بیرون آورده شود. اینست مدرسۀ پیامبراکرم ص که قیمت و ارزش دنیا را به امت معرفی نموده‌اند، طوریکه خود ایشان از پروردگار‌شان آنرا آموخته‌اند. پس هرگاه خداوند أ به بنده خیر و مصلحت را اداره نموده باشد در قلب وی گواهی از قرآن را استوار و پایدار می‌نماید تا ارزش و حقیقت دنیا و متاع آنرا درک نموده و آخرت و خشنودی پروردگار را نصب العین خویش قرار دهد، و هر انسان عاقل و خردمند اگر در حقیقت دنیا و کوتاهی عمر و فانی بودن متاع آن باندیشد، به ساده گی حقیقت آنرا در می‌یابد، طوریکه خداوند قادر و توانا می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَا لَكُمۡ إِذَا قِيلَ لَكُمُ ٱنفِرُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱثَّاقَلۡتُمۡ إِلَى ٱلۡأَرۡضِۚ أَرَضِيتُم بِٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا مِنَ ٱلۡأٓخِرَةِۚ فَمَا مَتَٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا فِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ٣٨[التوبة: ۳۸]. «ای مؤمنان! شما را چه شده است که چون به شما گفته می‌شود: در راه خدا بیرون آیید، سنگین شده به‌سوی زمین میل می‌کنید- تا در خانه و دیار تان باقی بمانید- آیا به جای آخرت به زندگی دنیا(نعمت‌‌های آن) دل خوش کرده اید؟ متاع زندگانی دنیا در برابر آخرت جز اندکی نیست».

همچنان خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا كَمَآءٍ أَنزَلۡنَٰهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَٱخۡتَلَطَ بِهِۦ نَبَاتُ ٱلۡأَرۡضِ فَأَصۡبَحَ هَشِيمٗا تَذۡرُوهُ ٱلرِّيَٰحُۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ مُّقۡتَدِرًا٤٥[الكهف: ۴۵]. «و برای آنان زندگی دنیا را مثل بزن که مانند آبی است که آن را از آسمان فرو فرستادیم سپس گیاه زمین باهم در آمیخت، پس آخرکار- آن گیاه- چنان درهم شکسته شد که بادها پراگنده‌اش کردند و خداوند أ همواره بر هر چیز تواناست».

یعنی خداوند أ ایجاد می‌کند، و فانی می‌گرداند و اوتعالی از هیچ کاری عاجز نیست. همچنان می‌فرماید: ﴿ٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَا لَعِبٞ وَلَهۡوٞ وَزِينَةٞ وَتَفَاخُرُۢ بَيۡنَكُمۡ وَتَكَاثُرٞ فِي ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَوۡلَٰدِۖ كَمَثَلِ غَيۡثٍ أَعۡجَبَ ٱلۡكُفَّارَ نَبَاتُهُۥ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَىٰهُ مُصۡفَرّٗا ثُمَّ يَكُونُ حُطَٰمٗاۖ وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٞ شَدِيدٞ وَمَغۡفِرَةٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٞۚ وَمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ٢٠ سَابِقُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا كَعَرۡضِ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ أُعِدَّتۡ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۚ ذَٰلِكَ فَضۡلُ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِيمِ٢١[الحديد: ۲۰-۲۱]. «بدانید که در حقیقت دنیا لعب و لهو است و زینت است و تفاخر است در میان شما و افزون طلبی در اموال و اولاد است، همانند بارانی که کشاورزان را رستنی آن به شگفت آورد سپس خشک شود پس از آن زرد شده بینی باز درهم شکسته گردد، و در آخرت عذابی و خشنودیی است(برای دوستان خدا) و زندگانی دنیا جز متاع غرور نیست، سبقت جویید به‌سوی آمرزشی از جانب پروردگار تان و به‌سوی بهشتی که پهنای آن مانند پهنای آسمان و زمین است، برای مؤمنان به خداوند و پیامبرانش آماده کرده شده، این است فضل الهی که می‌دهدش به هرکه خواهد. و خداوند دارای فضل بزرگ است».

این است راه و روش مدرسۀ پیامبراکرم ص و یاران پاک ایشان در شناخت قدر و قیمت دنیا و لذت‌ها و نعمت‌‌های آن، آنها دنیا را وسیلۀ بسوی رضامندی خداوند أ قرار داده بودند و نظر به ارزش دنیا با آن برخورد و سر وکار داشتند و بیشتر از حد معقول به آن اهمیت قایل نمشدند.

بیایید گوشۀ از گوشه‌‌های درخشنده و تابندۀ زهد و تواضع ابوبکرصدیق س را بعد از اینکه مسؤلیت بزرگ خلافت اسلامی بدوشش قرار داده شد باهم مطالعه نماییم. بعد از وفات پیامبراکرم ص ابوبکرصدیق س عهده دار امور مسلمانان گردید، وی از جانب روز در خدمت و پیشبرد امور خلافت و آماده ساختن گروه‌‌های مجاهدین بخاطر نبرد با قبایلی که مرتد شده بودند مشغول بود. و در شب از احوال فقرا و مساکین خبرگیری می‌نمود. روزی به عمرفاروق س گفته شد که ابوبکر صدیق س هرشب به تنهایی از خانه بیرون رفته و در نواحی دوردست مدینه که فقرا در آنجا سکونت دارند می‌رود، و بعد از گذشت مدتی برمیگردد، عمرفاروق س بخاطر حاصل نمودن اطمئنان در مورد وی، و اینکه مبادا مورد سوء قصد قرار نگیرد، شبی نزدیک خانۀ ابوبکرصدیق س خود را مخفی ساخت تا او را تعقیب نماید، ابوبکرصدیق س از خانه بیرون آمد و بسوی همان قریه روان شد، عمرفاروق س هم بدون اینکه ابوبکرصدیق س بداند به تعقیبش افتاد، همان بود ابوبکرصدیق س به قریۀ دوردست رسید و به خرابۀ که در کنار بستانی قرار داشت روی آورد که در آنجا پیر زنی سالخورده و بی‌کسی به تنهایی زندگی داشت و هیچ کسی نبود تا خدمت وی را نموده و کلبه‌اش را پاک نماید، لیکن ابوبکرصدیق س خلیفه مسلمانان هر شب رفته و روی زمین و جای خواب وی را پاک و تمیز می‌کرد، همچنان فرش و ظرف او را پاک و منظم ساخته و غذا برایش آماده نموده و آنرا با آب یکجا در کنارش قرار می‌داد، سپس اجازه می‌خواست و برمی گشت، بعد از اینکه ابوبکرصدیق س بسوی مدینه روان شد، عمرفاروق س وارد کلبۀ پیر زن شده پرسید: این مرد کیست که شبانه نزدت آمده و خدمت ترا انجام میدهد؟ آیا وی را می‌شناسی؟ پیرزن گفت: بخدا پسرم او را نمی‌شناسم زیرا وی خود را بمن معرفی نکرده و نام خود را بمن نگفته است، لیکن طوریکه مشاهده کردی هر شب آمده و جای مرا پاک نموده و غذایم را آماده می‌نماید سپس برمیگردد بدون اینکه خود را بمن معرفی کند. هنگامیکه عمر‌فاروق س از نزد پیر زن بیرون آمد فرمود: ای ابوبکر! بخدا سوگند کسی را که بعد از تو می‌آید خسته و مانده ساخته‌ای.

منظری دیگر، بیایید زهد و تواضع عمرفاروق س را مطالعه نموده و بدانیم که دنیا باهمه ساز و سامانش چگونه بی‌ارزش و بی‌اهمیت در نزد آن راد مردان تاریخ بود، در حالیکه عمرفاروق س قبل از شهادت بر شرق و غرب جهان مسلط گردیده بود و همه پادشاهان و حاکمان جهان از وی اطاعت نموده کاملاً تابع گردیده بودند، عمرفاروق س در حالیکه حاکم و خلیفۀ مسلمانان بود شبانه از احوال رعیت خبر‌گیری نموده و در داخل و اطراف مدینه می‌گشت، در یکی از شبها بر کلبۀ فقیرانۀ در یکی از قریه‌‌های مدینه می‌گذشت که زنی فقیری را دید که آب را در دیگ انداخته و آنرا بر آتش گذاشته و سر و زیر شور می‌دهد تا کودکان وی که از گرسنگی خواب از چشمان‌شان پریده بود، گمان کنند که در دیگ غذا است و عنقریب پخته میشود، و به همین ترتیب بخواب بروند، عمرفاروق س از دیدن این حالت سخت متاثر شده و با غلامی که همرایش بود به انبار آرد در بیت المال رفته و بر پشت خود جوال آرد، و بدست خود کوزۀ از روغن را گرفته و بسوی کلبۀ زن مسکین رفت، در این وقت غلام وی اصرار داشت تا جوال آرد و یا کوزۀ روغن را بردارد لیکن امیرالمؤمنین از کمک وی امتناع ورزید تا آنکه به خانۀ زن مسکین رسید و بلا فاصله آرد و روغن را در دیگ انداخته و خودش با دهان بر آتش میدمید و دیگ را شور می‌داد، چهره و ریش و لباس‌های وی با دود و خاکستر غبارآلود شده بود تا آنکه غذا آماده شده و آنرا در بشقاب خالی نمود، سپس با دست خود شکم کودکان را سیر نمود. همچنان در عهد خلافت وی بزرگان صحابه گردهم آمده گفتند: ای گروه مهاجران و انصار! نظر شما در مورد بی‌میلی و زهد امیر المؤمنین چیست؟ از روزیکه خداوند أ سر زمین فارس و روم را بدست وی فتح نموده و شرق و غرب زمین را زیر تسلط وی قرار داده است ما در مورد وی بسیار کوتاهی نموده ایم. نمایندگان عرب و عجم به دیدن وی می‌آیند و مناسب نیست پیراهن وی را که بیش از دوازده پینه خورده ببینند. آنها تصمیم گرفتند تا در این مورد با خودش صحبت نمایند لیکن از خشم و هیبت وی می‌ترسیدند، از علی س خواستند تا با وی صحبت نماید لیکن او هم نپذیرفت، سپس از‌ ام‌المؤمنین عایشه ل و‌ ام‌المؤمنین حفصه ل خواهش نمودند تا با خلیفۀ فاروق س در این مورد صحبت نمایند، هردو مادران مؤمنان نزد عمرفاروق س رفتند و خلیفۀ مسلمین از آنها استقبال گرم نموده هردو را در جای مناسب نشاند، عایشه صدیقه ب فرمود: ای امیرالمؤمنین می‌خواهم در موردی با تو صحبت نمایم، امیرالمؤمنین فرمود: بفرمائید ای مادر مؤمنان! عایشه ل فرمود: پیامبر گرامی راهشان را پیموده و به بهشت برین نایل گردیدند، ایشان به دنیا بی‌میل بودند و دنیا هم بسوی ایشان راه نیافت، همچنان ابوبکرصدیق س به همان منوال، نه به دنیا علاقه داشت و نه دنیا بوی روی آورد، اما خودت، خداوند أ با دست تو ملک و سر زمین فارس و روم را فتح نموده و اموال و دارایی آنها را بسوی تو فرستاد و مردمان جهان همه، چه در شرق و چه در غرب بتو گردن خم نموده‌اند، از خداوند أ فتح مزید و تأیید را خواهانیم، چنانکه میدانید از یکسو نمایندگان عجم نزدت می‌آیند و از سوی دیگر نمایندگان قبایل عرب همواره بر شما می‌گذرند، و این پیراهن شماکه دوازده پینه خورده شایستۀ مقام شما نیست، پس اگر آنرا تغیر داده و پیراهن نرمی را بپوشید تا منظر و نمای تان هیبتناک گردد بهتر خواهد بود، همچنان اگر ناشتای صبحانه و نان چاشت در ظرف‌‌های بزرگ برایتان آماده گردد تا شما و حاضرین مهاجر و انصار از آن بخورند، بهتر خواهد شد. عمرفاروق س با شنیدن این سخنان سخت گریست سپس فرمود: ای مادر مؤمنان! ترا بخدا سوگند میدهم آیا برای پیامبر خدا ص غذا بر میزی که یک وجب از زمین بلند باشد گذاشته شده؟ عایشه ب فرمود: نه، آیا وقتیکه غذا برای آنحضرت ص آورده میشد دستور نمیدادند تا آنرا بر زمین بگزارند و میز طعام خوری دور گردد؟ عایشه ب فرمود: بلی همینطور بود، عمرفاروق س فرمود: شما دو همسر پیامبراکرم ص و مادران مؤمنان هستید و شما بر همه مسلمانان حق دارید و بر من بطور خاص، لیکن، آمده‌اید تا مرا به دنیا و لذت‌‌های آن ترغیب و تشویق نمایید؟ من خوب میدانم که آنحضرت ص پیراهن پشمی بر تن داشتند و شاید از خشونت و درشتی آن جسم‌شان خارش می‌نمود. آیا اینرا می‌دانید؟ هر دو فرمودند: بلی، فرمود: آیا می‌دانید که رسول اکرم ص در یک طبقۀ چادر خویش می‌خوابیدند، ای مادر مؤمنان(عایشه ل ) بیاد داری که در خانۀ خودت جامۀ بود که از طرف روز گسترده می‌شد و شبانه بستر خواب بود، و هنگامیکه وارد منزل آنحضرت ص می‌شدیم آثار بوریا را در پهلوی ایشان می‌دیدیم؟ سپس فرمود: ای حفصه! تو نمیدانی که خداوند أ گناهان گذشته و آینده آن حضرت را آمرزیده است؟ شب‌ها را گرسنه و در سجده گذشتاندند و همواره چه در شب و چه در روز، با گریه و ناله و زاری به خداوند در رکوع و سجده بودند؟ هیچگاهی غذای خوب و دلپذیر نخورده‌اند، و نه لباس نرم برتن کرده‌اند، پس ایشان نمونه و آلگویی برای دو یار شان‌اند، ایشان دو غذا را باهم نخورده‌اند بجز نمک و روغن را، و گوشت را در یکماه یکبار اگر میسر می‌شد می‌خوردند. خداوند أ ما مسلمانان را مخاطب قرار داده می‌فرماید: ﴿إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞۖ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ[لقمان: ۳۳]. «بی گمان وعدۀ الله حق است، پس زندگانی دنیا شما را نفریبد. و غرور، شما را نسبت به خداوند فریب ندهد».

آری! وعدۀ خداوند حق است، پس وقتی باور داریم که وعدۀ خداوند أ حق است، هر آنچه را که خداوند أ در کتاب کریمش و پیامبراکرم ص بما خبر داده‌اند حق است. پس نباید زندگانی و آرایش‌های آن ما را بفریبد و نباید شیطان ما را فریب داده و آرزو‌های بی‌اساس را در نهاد ما بپروراند و از آخرت غافل ما گرداند. سعید بن جبیر س می‌فرماید: «فریفته شدن به خداوند أ آنست که شخص در گناه دراز دستی نموده و در عین حال، بر خداوند أ آرزوی آمرزش را ببندد». پس هلاک شده کسی است که نعمت‌‌های جاودان آخرت را در مقابل یک ساعت از لذت‌‌های بی‌بقا و فانی دنیا بفروشد، آری! بخداوند که یک ساعت، نه بیشتر. طوریکه خداوند أ از آنان حکایت میکند: ﴿وَيَوۡمَ يَحۡشُرُهُمۡ كَأَن لَّمۡ يَلۡبَثُوٓاْ إِلَّا سَاعَةٗ مِّنَ ٱلنَّهَارِ يَتَعَارَفُونَ بَيۡنَهُمۡۚ قَدۡ خَسِرَ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِلِقَآءِ ٱللَّهِ وَمَا كَانُواْ مُهۡتَدِينَ٤٥[يونس: ۴۵]. «و روزی که آنان را حشر میکند، گویی جز به اندازۀ ساعتی از روز- در دنیا- درنگ نکرده‌اند با هم اظهار آشنایی می‌کنند، یقیناً کسانی که دیدار خدا را دروغ شمردند زیان کار شدند و راه یافته نبودند».

سبحان الله! زندگانی دنیا مانند ساعتی از روز بوده که در لابلای آن انسان‌ها باهم آشنا شده و سپس از هم جدا گشته‌اند و این اظهار آشنایی هم هنگام برخاستن از گورهاست، سپس همین آشنایی اندک نیز در صحنۀ هولناک محشر از بین می‌رود، از این رو آنها در محشر هیچ منفعتی را از یک دیگر امیدوار نیستند، و خداوند تعالی در این روز دشواریکه هر شیر دهندۀ از آن کس که شیر میدهد غافل می‌شود و هر حاملی بار خود را (جنین) فرو می‌نهد و مردم را مست می‌بینی در حالیکه مست نیستند ولی عذاب خدا شدید است، از مردمان بدبختی که عمر‌‌های خود را در دنیا ضایع کرده بودند، می‌پرسد: ﴿قَٰلَ كَمۡ لَبِثۡتُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ عَدَدَ سِنِينَ١١٢ قَالُواْ لَبِثۡنَا يَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ يَوۡمٖ فَسۡ‍َٔلِ ٱلۡعَآدِّينَ١١٣[المؤمنون: ۱۱۲-۱۱۳]. «چه وقت به عدد سال‌ها در زمین ماندید؟ می‌گویند: یک روز یا پارۀ از یک روز ماندیم. پس بپرس از شمار گران». خداوند أ به آنان آگاهی میدهد که: ﴿إِن لَّبِثۡتُمۡ إِلَّا قَلِيلٗاۖ لَّوۡ أَنَّكُمۡ كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ[المؤمنون: ۱۱۴]. «جز اندکی درنگ نکرده‌اید کاش شما می‌دانستید».

باز هم سوال برگشته خود را مطرح می‌کند که: آیا زندگی که به اندازۀ یک ساعت و یا کمتر از آن بوده و ما در لابلای آن باهم آشنایی و معرفت حاصل می‌نماییم، مستحق آن هست که با ارتکاب معصیت و گناه و نافرمانی پروردگار و لذت‌‌های کوتاه آن، بسوی دوزخ برویم؟ آیا انسانی عاقل و خردمند اینرا بخود می‌پسندد که بهره و نصیب کوتاه دنیوی را در برابر نعمت‌ها و لذت‌‌های ابدی که خداوند أ آنرا در بهشت آماده ساخته ضایع سازد؟ آیا به عمر‌‌های خویش مراجعه نموده و احساس نموده‌ایم که چقدر آن را سپری نموده‌ایم و نمی‌دانیم که از آن چه چیزی برای آخرت خویش فرستاده‌ایم؟ آیا روزی گذشت زمان را مانند پیر سالخوردۀ که نود سال دارد احساس نموده‌ایم؟ این پیر مرد نود ساله روزی به یاد گذشته‌ها افتید، روز‌های کودکی و جوانی از زیر نظرش می‌گذشت و با خود می‌گفت: نود سال چقدر زود گذشت؟! روز‌‌های کودکی و وقائع و حوادث گوناگون آن روزگاران بیادش افتید، وی حادثۀ را بیاد آورد که روزی با بچه‌‌های همسنش چوب بازی می‌کرد که ناگهان چوب یکی از رفقا بدون قصد بر سرش وارد شده و سرش شکست و خون بر چهره و لباس‌هایش جاری شد و با مرور زمان شفا یافت. پیر مرد سالخورده دست خود را بر سر بی‌موی خویش گذاشته و با انگشتان خود جای زخم را لمس نموده و می‌مالید، وی حوادث و وقایع گذشته را بیاد آورد مثلیکه دیروز اتفاق افتاده باشد وی از گذشت عمر با چنین سرعت در تعجب افتاده و از خود می‌پرسید: چه وقت و چطور و چگونه نود سال مانند چند روزی گذشت؟ سپس برگشته از خود پرسید: چگونه روزها و سال‌‌های عمر وی گذشت که هیچگونه احساس لذت نکرده، گویی لذت‌ها اصلاً وجود نداشته است. سپس حدیث پیامبراکرم ص را بخاطر آورد که فرموده‌اند: «در روز قیامت آسوده‌ترین مردم دنیا که مستحق دوزخ شده است آورده شده و در آتش غوطه داده می‌شود و سپس به او گفته میشود: آیا هرگز خیری دیده‌ای؟ آیا هرگز از نعمتی برخوردار شده‌ای؟ می‌گوید: نه بخدا پروردگارا، و باز کسی آورده میشود که از همه بیشتر در دنیا رنج و زحمت دیده و مستحق بهشت شده است و به جنت در آورده میشود و از او پرسیده می‌شود: ای فرزند آدم! آیا هرگز کدام سختی بر تو گذشته است؟ او می‌گوید: نه بخدا، هیچ دشواری بر من نگذشته است و هیچ سختی ندیده‌ام». صحیح مسلم.

امروز بر ما مسلمانان لازم است تا بخاطر بدست آوردن زندگانی باسعادت و نجات و رستگاری دنیا و آخرت، از راه و روش پیامبراکرم ص پیروی نموده و بدانیم که چگونه آنحضرت ص و یاران‌شان با دنیا و متاع و لذت‌‌های آن بی‌آلایش بوده، قناعت، عفت و غنای نفس داشتند. بخصوص در این عصر پر آشوبیکه مادیات و محبت با دنیا، بر ارزش‌‌های معنوی و اخلاقی طغیان نموده، بیش از پیش به دانستن طریقت و روش پیامبراکرم ص و رادمردان صدر اسلام نیاز داریم، بدون شک عفت و عزت نفس، و بازداشتن نفس از خواسته‌‌های بی‌مورد دنیوی، قلب مسلمان را اطمئنان و راحت بخشیده و وی را از حرص ورزیدن به مال و متاع دنیا بازداشته و توانگر می‌نماید و روزی هم در خیال سوال کردن و گدایی نمی‌شود، اما کسیکه مال و ثروتش بیشتر گردد، آرزوها و خواسته‌‌های وی نیز شاخه و پنجه پیدا نموده و بر جمع مال و دارایی تلاش میورزد. فقیر حقیقی کسی است که بر حصول ثروت و دارایی حرص و تلاش میورزد. چنین مردمان در واقع از هرگونه خوشبختی و خوشی محروم‌اند، زیرا شب و روز در فکر مال و دارایی غرق، و از خداوند و آخرت غافلند. چه بسیارند آنانی که مال و ثروت فراوانی دارند ولی از آن استفاده نمی‌کنند و پیوسته در صدد افزایش مال خویش‌اند و باکی ندارند که از راه حلال باشد یا از راه حرام، چنین مردمان از حرص زیاد فقیرانند. پیامبراکرم ص امت‌شان را رهنمایی و توصیه نموده‌اند تا در امور دنیوی قناعت و رضایت ورزند، اگر چه کم هم باشد و برای افزایش مال و ثروت خویش حرص نورزند. آنحضرت ص می‌فرمایند: «غنا و بی‌نیازی در کثرت مال و متاع نیست، بلکه غنا، غنای نفس است» بخاری و مسلم و اصحاب سنن. همچنان می‌فرمایند: «به کسی که پایانتر از شماست بنگرید و به کسیکه از شما بالاترست نگاه نکنید، این کار سزاوارتر است تا نعمت خدا را کم و حقیر نشمارید» سنن ابن ماجه. مصداق حیث فوق را «غنا و بی‌نیازی در کثرت مال و متاع نیست، بلکه غنا، غنای نفس است» در زندگی روز مره بچشم می‌بینیم و یا می‌شنویم که کسانیکه صاحب قصرها و اموال و دارایی بیش از حد‌اند، و از هر سو ثروت و متاع دنیا به آنها روی می‌آورد، لیکن زندگی‌شان را با پریشانی و خواری و رنج می‌گذرانند، و بعضی از آنها دست به خودکشی می‌زنند!.

با تأسف در عصری که ما زندگی داریم بسیاری مردمان به دنیا روی آورده و مانند پروانۀ که گرداگرد آتش چرخیده و بلآخره خود را فدای آن میکند، به دنیا عشق می‌ورزند، اینان چه بسا مال فراوان را از راه‌‌های حلال یا حرام و بوسیلۀ وسایل مشروع و غیر مشروع جمع نموده‌اند، لیکن خوشی و خوشبختی آنها کمتر از بدختی و تیره روزی آنهاست، آنان همواره تلاش میورزند تا هرچه بیشتر مال و ثروت را گردآورند و بخاطر بدست آوردن آن به هر سو سراسیمه بوده و مانند تشنه، سراب را آب می‌پندارند، آنها نه تنها از این سرگردانی سودی نمی‌برند، بلکه به امراض روانی دچار شده و بر دنیا خشمگین می‌شوند و از دنیا و لذت‌‌های آن بیزار شده و بهرۀ آخرت را که زندگی همیشگی و جاودان است، نیز به باد فراموشی می‌دهند. آنحضرت ص هنگامیکه با زیبایی‌‌های دنیا روبرو می‌شدند این عبارت را تکرار می‌نمودند: «خدا زندگی واقعی جز زندگی آخرت نیست». خداوند أ می‌فرماید: ﴿بَلۡ تُؤۡثِرُونَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا١٦ وَٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ وَأَبۡقَىٰٓ١٧[الأعلى: ۱۶-۱۷]. «لیکن شما زندگی دنیا را بر می‌گزینید با آن که آخرت نیکوتر و پاینده‌تر است».

همچنان اوتعالی می‌فرماید: ﴿وَفَرِحُواْ بِٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَا فِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا مَتَٰعٞ[الرعد: ۲۶].«و کافران به زندگی دنیا شاد شدند و زندگی دنیا در برابر آخرت جز بهره ای ناچیز نیست».

همچنان می‌فرماید: ﴿وَمَا هَٰذِهِ ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا لَهۡوٞ وَلَعِبٞۚ وَإِنَّ ٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ لَهِيَ ٱلۡحَيَوَانُۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ٦٤[العنكبوت: ۶۴]. «و این زندگی دنیا جز سرگرمی و بازیچه نیست، و البته زندگی حقیقی همانا سرای آخرت است اگر می‌دانستند».

دوستان و عزیزان! آیا هنگام آن فرا نرسیده که پند و عبرت گرفته و از پیامبر گرامی خویش و یاران پاک ایشان پیروی تام نماییم، بیایید فرصت را از دست ندهیم و با جدیت برای آخرت خود توشه بگیریم، و مانند کسانی نشویم که متاع بی‌ارزش دنیا را در مقابل متاع گرانب‌های آخرت می‌فروشند. به راستی که آخرت خانۀ همیشگی و آسایش و خوشی‌هاست، در آن انواع گوناگونی غذاها، نوشابه‌ها و خوشی‌هاست که بهشتیان از آن لذت برده و از شنیدن آواز‌‌های دلنشین به طرب می‌آیند. نعمت‌‌های بهشت همیشگی‌اند که از آنها چیزی کم نمی‌شود و از سوی دیگر هر آنچه خورده می‌شود، بی‌درنگ عوض آن آماده میگردد، پس در بهشت نه مرض است و نه خستگی، نه رنج است و نه آشفتگی، و نه مرگ است و نه بدبختی. اما مردمان محروم از این نعمت‌ها، در اندوه ناشی از شدت یأس و نا امیدی بوده و میگویند: کاش برای این زندگی خویش، در دنیا ایمان و اعمال نیک را پیش فرستاده بودیم! پس ای برادر و ای خواهر! آیا برای زندگی حقیقی چیزی آماده کرده‌ای؟؟ خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ١٣٢ ۞وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ١٣٣[آل عمران: ۱۳۲-۱۳۳]. «و از خدا و رسول او فرمان برید(در هر امر و نهی) باشد که مشمول رحمت قرار گیرید، و بشتابید به‌سوی آمرزشی از جانب پروردگار خویش، و بهشتی که پهنای آن مانند عرض آسمان‌ها و زمین است برای پرهیزگاران آماده شده است».

بهشتی که در انتظار پرهیزگاران است بنا‌های آن از طلا و نقره، و تخته سنگ‌‌های آن از مشک، و سنگریزه‌‌های آن لعل و یاقوت، و خاک آن زعفران است، در آن اطاق‌‌های آماده شده که از داخل بیرون آن و از بیرون داخل آن دیده می‌شود، در آن خیمۀ برای هر مؤمن آماده شده که هر خیمه از دانۀ لعل میان تهی ساخته شده که طول آن شصت فرسخ است، بهشتیان از هر میوۀ که بخواهند، آسوده خاطر می‌طلبند و از هرگونه بیماری‌ها و دردها ایمنند. همچنان آنها از مرگ، رنج، آسیب شیطان و از قطع شدن نعمت کاملاً آسوده خاطر‌اند، در آن نهرهایی است که رنگ و بو و طعمش تغیر نکرده، و رود‌هایی از شرابست که برای نوشندگان لذت بخش است و جویبار‌های از عسلِ ناب است که از آمیزش موم و خاشاک صاف است، در بهشت دریای شیر است و دریای آب و دریای عسل و دریای شراب، سپس جویباران از این دریاها منشعب می‌شوند. برگرد اهل بهشت پسرانی که همیشه بر جوانی و طراوت و تازگی و خرمی خویش باقی‌اند که نه پیر می‌شوند، نه شادابی آنها دگرگون میشود و نه می‌میرند، می‌گردند و از بس که باصفا، زیبا، شاداب و دلربایند چون ایشان را ببینی، گمان می‌کنی که ایشان مروارید‌های از رشته افشانده شده هستند: ﴿وَإِذَا رَأَيۡتَ ثَمَّ رَأَيۡتَ نَعِيمٗا وَمُلۡكٗا كَبِيرًا٢٠ عَٰلِيَهُمۡ ثِيَابُ سُندُسٍ خُضۡرٞ وَإِسۡتَبۡرَقٞۖ وَحُلُّوٓاْ أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٖ وَسَقَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡ شَرَابٗا طَهُورًا٢١ إِنَّ هَٰذَا كَانَ لَكُمۡ جَزَآءٗ وَكَانَ سَعۡيُكُم مَّشۡكُورًا٢٢[الإنسان: ۲۰-۲۲].«و چون آنجا(بهشت) را بنگری نعمتی فراوان و ملکی بی‌کران می‌بینی، بهشتیان را جامه‌هایی از ابریشم نازک سبز و ابریشم ستبر است و به دستبند‌های سیمین آراسته شوند و پروردگار‌شان به آنان شرابی پاکیزه می‌نوشاند،- به بهشتیان گفته می‌شود- این جزایی برای شماست و سعی شما مشکور(ستوده) است».

دوستان و عزیزان ارجمند! بسیاری از ما و شما تلاش می‌ورزیم تا حساب‌‌های دنیوی مایان اعم از حسابات بانکی و تعمیراتی و تجارتی و موترها و غیره متاع‌‌های ما افزایش یافته، و زندگی ما رونق یابد وگمان میکنیم که شاید هزاران سال در زمین زندگی خواهیم کرد، اگر عمر انسان هزار‌ها سال هم باشد لیکن در مقایسه با آخرت مانند ساعت یا روز و یا جزوی از روز است، پس آیا ما بخاطر افزایش حساب‌های آخرت خویش تلاش نموده و برای آن چیزی آماده ساخته ایم؟ آیا روزی در مورد زندگی جاودانه و نعمت‌‌های بی‌پایان آن فکر کرده‌ایم؟ تا خداوند أ بر حساب‌‌های ما از جانب خود بیفزاید؟ طوریکه می‌فرماید: ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ حَرۡثَ ٱلۡأٓخِرَةِ نَزِدۡ لَهُۥ فِي حَرۡثِهِۦۖ وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرۡثَ ٱلدُّنۡيَا نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَا وَمَا لَهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ٢٠[الشورى: ۲۰]. «هرکه کِشت آخرت را خواسته باشد، برای وی در کِشته‌اش می‌افزاییم و هرکس کِشت این دنیا را خواسته باشد، به او از دنیا می‌بخشیم ولی برای او در آخرت هیچ بهره‌ای نیست».

پروردگارا! ما را از جمله کسانی گردان که در آشکار و نهان از تو در هراسند و از هول آخرت بیمناکند، و ما را از کسانی مگردان که خسارمند شده و با تو شرک ورزیده‌اند. و در جمله کسانی مگردان که به دنیا و متاع آن فریب خورده و در گناه غرقند و انتظار عفو و مغفرت ترا دارند. وصلی الله علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه وسلم.

امتیازات امت محمد ص

حمد و ثنا ذاتی را است که ما را از بهترین امت‌ها گردانید که برای مردم بیرون آورده شده است، هنگامیکه خداوند أ ما را بهترین امت نامیده که برای مردم بیرون آورده شده است، این صفت در واقع قبل از اینکه صفت تشریف و بلندی مرتبه باشد، مأموریتی است که خداوند أ ما را به آن مکلف نموده است. طوریکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ[آل عمران: ۱۱۰]. «شما (امت اسلام) بهترین امتی هستید که برای مردم بیرون آورده شده است، به معروف امر می‌کنید، و از منکر نهی می‌نمایید و به خدا ایمان دارید».

ما بخاطری به این شرف و عزت متصف هستیم که شریف‌ترین پیامبران و برگزیدۀ همه عالم، صاحب اخلاق بزرگ و عالی، حضرت محمد بن عبدالله ص را پیروی می‌کنیم، پیامبری که روز قیامت بخاطر دفاع از امت‌شان در مقابل پروردگار طلب شفاعت می‌کنند، ایشان در مورد امت‌شان بسیار نگران بودند تا مبادا کسی از آنها در گناهی لغزیده و در جهنم سرنگون گردد، ایشان بعد از آنکه اجازۀ شفاعت را از جناب پروردگار حاصل نمایند، برای امت خویش شفاعت نموده وآنها را از عذاب دوزخ می‌رهانند. پیامبرمهربان ص در روز محشرخداوند بزرگ و توانا را در مورد امت خود مخاطب قرار داده می‌فرمایند: ای پروردگار! امت من ..... امت من .....!

اما مأموریتی که بدوش داریم اینست که ما به معروف امر، و از منکر نهی می‌کنیم و به خداوند أ ایمان داشته و در راه او تعالی جهاد حقیقی و صادقانه و خالصانه می‌کنیم، نه چنان که امت‌های پیشین به پیامبران‌شان گفتند: ﴿فَٱذۡهَبۡ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَٰتِلَآ إِنَّا هَٰهُنَا قَٰعِدُونَ[المائدة: ۲۴]. «پس تو و پروردگارت بروید و بجنگید، ما همین جا می‌نشینیم».

همچنان خداوند أ می‌فرماید: ﴿لُعِنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُۥدَ وَعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَۚ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ٧٨ كَانُواْ لَا يَتَنَاهَوۡنَ عَن مُّنكَرٖ فَعَلُوهُۚ لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ٧٩[المائدة: ۷۸-۷۹]. «کسانی از بنی اسرائیل که کفر ورزیدند، به زبان داود و عیسی بن مریم(در تورات و انجیل) مورد لعنت قرار گرفتند، این بدان سبب بود که عصیان ورزیده و از حد می‌گذشتند، آنان یک دیگر را از عمل زشتی که مرتکب آن می‌شدند، منع نمی‌کردند، چه بد است آنچه می‌کردند».

پس حالِ چنین امتی را که به زبان پیامبران‌شان مورد نفرین قرار گرفته‌اند چگونه تصور میکنید؟ بیایید در اسباب این لعنت و نفرین دقت نماییم. خداوند أ اسباب آنرا در آیات فوق برای ما بیان نمود که چرا آنها را مورد لعنت خود قرار داد؟ بنی اسرائیل علاوه براینکه حرمت روز شنبه را شکستند و به عیسی ÷ کفر ورزیدند، انسان‌های گنهکار و متجاوز را از تکرار گناهی که انجام داده بودند و یا از ارتکاب گناهی که برای انجام دادن آن آماده می‌شدند، نهی نمیکردند، و چون مردی با مرد دیگری روبرو می‌شد و وی را در منکری می‌دید، باز نمی‌داشت بلکه با وی همنیشنی هم می‌کرد. پس ما امت اسلام، اگر چنین وضع ناگواری در میان ما فاش گردد، آیا خاموشی اختیار نماییم؟ نه، هزار بار نه، و ان شاءالله خداوند أ باماست، زیرا پروردگار بزرگ ما را بهترین امت خوانده که برای مردم بیرون آورده شده ایم، و در عین وقت پیروان پیامبراکرم ص و شریف‌ترین انسان‌های جهان در گذشته و آینده می‌باشیم. هنگامیکه قرآن بر آنحضرت ص نازل گردید گفتیم: شنیدیم، و اطاعت کردیم، و نگفتیم طوریکه بنی اسرائیل بعد از نزول تورات و انجیل گفتند: شنیدیم و نافرمانی کردیم! چنان است که وقتی خداوند أ بخواهد قریۀ را هلاک و نابود کند، سرکشان و فاسقان و خوش گذرانان آن را بسیار گردانده و دست به نافرمانی خداوند زده و در نتیجه، فرود عذاب بر آن قریۀ لازم می‌گردد و یکسره همه را زیر و زبر می‌کند. در مقابل خداوند أ جانب مثبت را نیز بیان نموده می‌فرماید: ﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡقُرَىٰٓ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَفَتَحۡنَا عَلَيۡهِم بَرَكَٰتٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ[الأعراف: ۹۶]. «و اگر اهل آن شهرها ایمان آورده بودند و پرهیزگاری کرده بودند حتماً بر آنان برکاتی از آسمان و زمین می‌گشودیم».

همچنان خداوند أ می‌فرماید: ﴿فَلَوۡلَا كَانَ مِنَ ٱلۡقُرُونِ مِن قَبۡلِكُمۡ أُوْلُواْ بَقِيَّةٖ يَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡفَسَادِ فِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا قَلِيلٗا مِّمَّنۡ أَنجَيۡنَا مِنۡهُمۡۗ وَٱتَّبَعَ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مَآ أُتۡرِفُواْ فِيهِ وَكَانُواْ مُجۡرِمِينَ١١٦ وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهۡلِكَ ٱلۡقُرَىٰ بِظُلۡمٖ وَأَهۡلُهَا مُصۡلِحُونَ١١٧[هود: ۱۱۶-۱۱۷]. «پس چرا از قرنهایی (امت‌هایی) پیش از شما صاحبان فضلی نبودندکه نهی کنند- مردم را- از فساد در زمین، جز اندکی، از کسانی که از میان آنان نجاتشان دادیم، و کسانی که ستم کردند، به دنبال ناز و نعمتی که در آن بودند، رفتند، و آنان مجرم بودند. و هرگز پروردگار تو بر آن نبوده است که شهرها را به ستم هلاک کند در حالی که مردمانش اصلاحگر باشند».

قطعاً این سنت خداوند أ است، سنتی که برگشت ناپذیر است. بدین ترتیب اگر ما در راه خدا دعوت نموده و برای اصلاح فرد و جامعه بکوشیم و از زشتی بازداریم و به نیکی امر نماییم، خداوند أ هرگز برما عذاب و غضب خویش را نازل نمی‌کند. بلکه خیرات و برکات آسمان و زمین را فراهم و میسر می‌سازد، و در‌های بسته را می‌گشاید، اما اگر ما در این مورد سستی و بی‌غوری نموده و امر به معروف و نهی از منکر را ترک نماییم، و جامعۀ ما بسوی انحطاط اخلاقی روان شده و ارزش‌های دینی و اخلاقی آن رو به زوال شد، و منکرات و زشتی‌ها ازدیاد یافت، طوریکه امروز دچار آن هستیم که همه در مقابل بدی‌ها بی‌تفاوت بوده و خود را به کری و کوری انداخته‌اند، پس متیقن باید بود که زمان هلاکت و نابودی ما هم فرا رسیده است. طوریکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهۡلِكَ ٱلۡقُرَىٰ حَتَّىٰ يَبۡعَثَ فِيٓ أُمِّهَا رَسُولٗا يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِنَاۚ وَمَا كُنَّا مُهۡلِكِي ٱلۡقُرَىٰٓ إِلَّا وَأَهۡلُهَا ظَٰلِمُونَ٥٩[القصص: ۵۹]. «و ما هرگز نابود کنندۀ شهرها نبوده‌ایم مگر اینکه اهالی آنها ستمگر باشند(با ظلم و کفرشان)».

موضوع امر به معروف و نهی از منکر تنها وظیفۀ اشخاصی معین، و عمل خودسرانه و اجتهادی نیست که هر وقتی خواسته باشیم آنرا ادا نماییم و هر وقتی نخواهیم آنرا ترک کنیم، بلکه مأموریت و وجیبۀ دینی است که از جانب پروردگار بزرگ بر هر فرد مسلمان، زن و مرد لازم گردانیده شده و هر‌یک باید به اندازۀ وسع و توان خویش به آن مبادرت ورزد، و هرکسی با آن مخالفت ورزیده و امر آنرا کوچک و بی‌فایده بشمارد و یا در مورد آن کوتاهی نماید، در واقع با دستور خداوند أ و پیامبرش ص مخالفت ورزیده است. آیات و احادیث زیادی در وجوب امر به معروف و نهی از منکر وارد شده که ادای آنرا بر هر مرد و زن مسلمان نظر به تفاوت مرتبه و درجۀ آنها، واجب گردانیده است. از جمله فرمودۀ خداوند: ﴿وَلۡتَكُن مِّنكُمۡ أُمَّةٞ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَيۡرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ١٠٤[آل عمران: ۱۰۴]. «باید از شما گروهی باشند که به خیر دعوت کنند و به کار پسندیده امر، و از کار ناپسند منع کنند، و آن گروه ایشانند رستگاران».

و فرمودۀ خداوند أ: ﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ يَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَيُطِيعُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ سَيَرۡحَمُهُمُ ٱللَّهُۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٞ٧١[التوبة: ۷۱]. «و مردان مؤمن و زنان مؤمن دوستان یکدیگرند، به معروف امر می‌کنند و از منکر نهی می‌کنند و نماز را برپا می‌دارند و زکات را می‌دهند و خدا را فرمانبرداری می‌کنند و رسول او را، آن گروه، خدا به زودی آنان را مشمول رحمت خود قرار خواهد داد، همانا الله غالب و حکیم است».

اما احادیث صحیحی که بر وجوب امر به معروف و نهی از منکرات وارد شده و هر فردی این امت را مخاطب قرار داده و از شانه خالی نمودن و عدم احساس مسؤلیت برحذر‌شان نموده، بسیار است. از این احادیث بر می‌آید که نباید مسلمان مسؤلیت را برگردن دیگری انداخته و بگوید: اینکار به ما ارتباط ندارد، و این وظیفۀ ما نیست و هرکسی گناه خود را بدوش می‌کشد و امثال این سخنان. آنحضرت ص فرموده‌اند: «سوگند بذاتی که جانم در دست اوست حتماً به کار‌های پسندیده امر نموده و از کار‌های ناپسند و زشت منع می‌کنید، یا نزدیک است که خداوند أ بر شما عذابی از نزد خویش بفرستد و سپس او را بخوانید ولی اوتعالی دعای شما را اجابت نکند» سنن ترمذی.

همچنان فرمودۀ آنحضرت ص : «حتماً به کار‌های پسندیده امر می‌کنید و از کار‌های بد منع می‌نمایید و دست ظالم را می‌گیرید و او را بطرف حق می‌کشانید و او را بر حق استوار می‌دارید، یا اینکه شما را به لعنت خود گرفتار خواهد کرد» سنن ابو داود.

و هیچ عملی قبیح‌تر و زشت‌تر از این نیست که بعضی‌ها اهل دعوت و امرکننده گان به معروف و نهی کنندگان از شر را در انجام وظایف مقدس‌شان توهین نموده و آنان دلسرد و بی‌جرأت می‌سازند. دیده می‌شود که شخصی از اهل دعوت و ارشاد هنگام مشاهده نمودن بسیاری از اعمال زشت و ناپسندی که میان دختران و پسران در بازارها رخ داده و عبارات ناشایسته و قبیح را که دور از حیاست، تبادله می‌گردد، اقدام به اصلاح و وعظ و نصیحت می‌نماید، کسانی صد راه وی واقع شده می‌گویند: او برادر تو چرا مداخله می‌کنی؟ برو پشت کارت، در کاری که بتو ارتباط ندارد مداخله نکن، و یا می‌گویند: هرگاه خودت راه یافته باشی، کسی که گمراه شده است بتو زیانی نمی‌رساند. و امثال این سخنان. به این ترتیب با دیدگاه تنگ و کوتاه خویش آیات خداوند أ را مطابق هوا و هوس‌شان تأویل و تفسیر می‌نمایند، و از روی نادانی و جهالت اموری نالایق را بخداوند أ نسبت داده و در مورد خداوند أ و کتابش با شبهه پراگنی و شک‌انگیزی و بدون اندیشۀ درست و برهان روشن، مجادله و مناقشه می‌کنند. روایت شده که ابوبکرصدیق س فرمود: شما این آیت را می‌خوانید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ عَلَيۡكُمۡ أَنفُسَكُمۡۖ لَا يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا ٱهۡتَدَيۡتُمۡ[المائدة: ۱۰۵]. «ای مؤمنان! به خودتان بپردازید(شما در مقابل خود تان مسؤل هستید) هرگاه شما راه یافته باشید، کسی که گمراه شده است، به شما زیان نمی‌رساند».

و آن را در غیر جایگاه آن می‌نهید(یعنی آنرا بر ترک امر به معروف و نهی از منکر حمل می‌کنید) در حالی که من از رسول خدا ص شنیدم که فرمودند: «آن‌گاه که مردم منکر را دیدند و آن را تغیر ندادند، نزدیک است که خدای همۀ آنان را به عذاب خویش گرفتار کند» اصحاب سنن و احمد.

به این ترتیب امتها با ارتکاب گناهان و نافرمانی خدا و رسول و خوشگذرانی و غفلت از آخرت به بربادی و هلاکت دچار می‌شوند. طوریکه اوتعالی فرموده است: ﴿وَإِذَآ أَرَدۡنَآ أَن نُّهۡلِكَ قَرۡيَةً أَمَرۡنَا مُتۡرَفِيهَا فَفَسَقُواْ فِيهَا فَحَقَّ عَلَيۡهَا ٱلۡقَوۡلُ فَدَمَّرۡنَٰهَا تَدۡمِيرٗا١٦[الإسراء: ۱۶].«و چون بخواهیم که قریۀ را (شهری را) هلاک کنیم، سرکشان آن را فرمان می‌دهیم پس در آن نافرمانی می‌کنند و در نتیجه عذاب بر آن شهر ثابت گردد پس آن را یکسره زیر و زبر کنیم».

پس به خدا پناه می‌بریم از روزیکه- خدای نا خواسته- خویش را مانند اقوام و ساکنین شهر‌های که خداوند أ در آیت سابقه از آنها یاد‌آوری نمود، دریابیم، حکایات و قصه‌‌های اقوام و امت‌های که خداوند أ بر آنها خشم گرفته بود در قرآنکریم خواندیم و همچنان آثار و نشانه‌‌های امت‌های گذشته را که مورد نفرین خداوند أ قرار گرفته و قهر و غضب الهی بر آنان فرود آمده بود با دیدگان خویش مشاهده نمودیم که چگونه عذاب و شکنجۀ سخت بر آنها فرود آمده و چه بسا شهرها را که ستمگار بودند هلاک گردیدند! و اینک آن شهرها بر سقف‌های خود فرو افتاده است و چه بسیار چاه‌‌های متروک و خالی از صاحبان و ساکنان پیرامونی، که همه هلاک شده‌اند و چه بسا قصر‌های بلند و افراشته و سر به فلک از ساکنان خود متروک و خالی مانده‌اند. امروز می‌توان دیار عاد و ثمود و قوم صالح را مشاهده کرد که چگونه مورد خشم خداوند أ قرار گرفته بودند و شهر‌‌های آنان بخاطر عبرت باقی گذاشته شده است، همچنان خداوند أ در عصر حاضر نیز گاهی اقوام و کشور‌های مختلف را بخاطر عدم انکار منکر و عدم امر به معروف و ارتکاب جنایات و فواحش و ناسپاسی خداوند أ، لباس گرسنگی و ترس را بر مردم آن شهرها چشانید، تا باشد به خدا رجوع کنند، لیکن ما از حال و احوال آنها نیز درس عبرت نگرفتیم و انتظار آنیم که به سرنوشت آنها ما نیز دچار شویم - خدا نا خواسته-

بدین‌گونه بعضی از ما در این عصر منکرات را مشاهده کرده لیکن منع نمی‌کند، گذشته از آن معنویات و جرأت دعوتگران سازمان‌‌های امر به معروف و نهی از منکر را سرکوب نموده و آنها را از کار‌شان دلسرد میگردانند، که این اشتباه بزرگ و گناه آشکار بوده سزاوار جامعۀ که به اسلام منسوب بوده، نیست. زیرا ما بهترین امتی هستیم که برای مردمان بیرون آورده شده‌ایم و خداوند أ ما را برگزیده و مکلف ساخت تا این مأموریت مقدس را که عبارت از امر به معروف و نهی از منکر است انجام دهیم، تا قادر به اصلاح و پرورش و ایجاد خانواده سپس جامعۀ اسلامی گردیده و بلآخره به جهانیان نمونۀ از جامعۀ اسلامی پیوسته و همبسته را تقدیم نماییم. و باید هر فرد مسلمان وجیبۀ دینی خویش را ادا نموده مردم را به چنگ زدن به اخلاق والای اسلامی و مبادی آن و پیروی از قرآن کریم دعوت نماید، باید همه افراد جامعه در نیکوکاری و پرهیزگاری با یکدیگر همکاری نموده و بر تجاوز، ظلم و ستم و نافرمانی خدا أ و رسول ص یکدیگر را همکاری نکنند.

اما امت عیاش که در ناز و نعمت و آسایش پرورده شده و در مقابل منکرات خاموش و گنگ است، امتی که بندۀ دیش‌ها و کانال‌‌های منحط و متبذل و ساز و سرود، و دنیا پرست و بیزار از آخرت باشد، پس بدانیم که این چنین امت، امت اسلامی حقیقی و واقعی نیست. طوریکه پیامبراکرم ص فرموده‌اند: «زود است که امتها از هرگوشه و کنار بر شما جمع شوند قسمیکه خورندگان بر کاسه جمع می‌شوند، گفته شد: ای رسول خدا! آیا از کمی ما بر ما هجوم می‌آورند؟ فرمودند: نه، لیکن شما مانند خس و خاشاک سیلاب می‌باشید، دل‌های شما را سستی و ناتوانی فرا می‌گیرد، و به سبب محبت شما به دنیا و کراهیت تان از مرگ، ترس و بیم شما از دل دشمنان‌تان بیرون آورده می‌شود» سنن ابوداود. در این حدیث پیامبراکرم ص امت‌شان را آگاه ساخته‌اند که ای امت اسلام! روزی فرا می‌رسد(طوریکه امروز است) که یهود و نصارا و مجوس و سایر امت‌های کفری بر شما حمله می‌آورند طوریکه خورندگان برکاسۀ غذا روی می‌آورند، آنحضرت ص حالت ما مسلمانان را به کاسۀ غذا تشبیه نموده‌اند که مردمان گرسنه با اشت‌‌های صاف بر آن دست پیش کرده و با تندی از هر جانب لقمه برمیدارند. اصحاب کرام پرسیدند: ای رسول خدا! آیا در آن روز تعداد ما کم است؟ آنحضرت ص می‌فرمایند: نه، بلکه عدد شما در آن زمان بسیار زیاد است(هزار ملیارد مسلمان)! لیکن با تأسف مانند خس و خاشاک و کف روی سیلاب بوده و سستی و ناتوانی شما را فرا می‌گیرد و در عین وقت، هیبت و ترس و بیم شما که در دل‌های دشمنان تان قرار داشت، بیرون می‌رود، اصحاب کرام پرسیدند؟ سستی و ناتوانی چگونه است؟ فرمودند: عشق ورزیدن‌تان به دنیا، و نفرت و ناپسندی شما از مرگ. سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، ای پیامبر گرامی ص طوریکه سوگند یاد نموده بودید که روزی امت‌تان از مرگ در فرار و به دنیا عشق و محبت می‌ورزند، همان زمان فعلاً رسیده و ما با آن دست و گریبانیم، راست فرموده‌اید ای حبیب و شفیع ما! زیرا شما از هوای نفس‌تان صحبت نمی‌کردید، الآن دشمنان کافر و ستمگر و طغیانگر و مشرک بر ما هجوم آورده‌اند، یهود بر ما هجوم آورده در حالیکه بسیار کم‌اند و ما بسیار بسیار زیاد هستیم، لیکن خداوند أ هیبت و بیم ما را از دل‌های آنها کشیده، بنابر آن سر زمین‌‌های ما را تصرف نمودند و بر مقدسات ما تجاوز کردند و با جرأت ما را تهدید نموده وعده می‌دهند که بلاها و مصایب گوناگونی را بر شما مسلط خواهیم ساخت، اما ما مسلمانان! خوار و ذلیل خاموش نشسته و حرکتی در ما نیست، چرا؟ زیرا ما دنیا پرست شده‌ایم! دنیا و لذتها و نعمت‌‌های آنرا آنقدر دوست داریم که هرگز نمی‌خواهیم بمیریم!! می‌خواهیم تا روز قیامت زنده بوده عیش و نوش و خوش گذرانی کنیم. آری! زشتی و بدی را انکار نمی‌کنیم، گناهان در میان ما به شکل مفتضحانه رواج یافته، بسیاری از مسلمانان میان حق و باطل، حلال و حرام، معروف و منکر فرق کرده نمی‌توانند، نماز‌ها را ضایع ساخته، پیروی از شهوات و خواسته‌‌های نفسی نموده ایم، با بانکها و مؤسسات و سازمان‌‌های که معاملات آنها بر سود استوار است، سر و کار داشته و آنها را هرچه بیشتر تقویت می‌بخشیم. و به این ترتیب با خدا و رسول ص به جنگ و مبارزه آغاز نموده‌ایم و خود را مسلمان می‌گوییم، زکات مال‌های خویش را بیرون نمی‌آوریم، زندگی شرافتمندانه را ترک نموده حرمت و ارزش‌های دینی و اخلاقی را در خانه و بازار پایمال کرده‌ایم، کانال‌‌های مبتذل تلفزیونی را در دسترس زن و فرزند خویش قرار داده آنرا ترقی و تمدن و آزادی و دیموکراسی و پیشرفت و روشنفکری نامیده‌ایم، در حالیکه همه در راه شیطان و به دستور شیطان صورت گرفته و اخلاق، آداب، حیا و پاکدامنی را کنار گذاشته ایم، از مبادی والای اسلامی فرسخ‌ها دور گشته و به جاهلیت نخستین برگشته ایم، پناه ما بخدا، چه بد راه را در پیش گرفته ایم!!.

متأسفانه پلید‌ترین مرضی که امت اسلامی به آن مبتلا گردیده و به سبب آن بر عقب برگشته و نگونسار شدند، محبت آنها با دنیا، و راحت طلبی و خوشگذرانی و آسایش و فرو رفتن آنها در ناز و نعمت‌‌های دنیوی می‌باشد، از سوی دیگر دعوت بسوی خدا أ را ترک گفته و امر به معروف و نهی از منکر را نه تنها ترک نموده‌اند بلکه صد راه دعوتگران قرار گرفته و بر آنان خورده‌گیری نموده و با تحقیر و توهین، ایشان را از انجام وظایف‌شان دلسرد می‌سازند در حالیکه جوانانی که امر به معروف و نهی از منکر می‌نمایند از بهترین افراد امت و وارثان پیامبران ÷ اند، همچو برخورد نا شایسته با آنان بر نسل‌‌های آینده اثری ناگوار گذاشته دشمنی اهل دین و دعوت در دل‌های‌شان جایگزین می‌گردد، و راه‌‌های فساد، ذلت و خواری و بی‌حیایی بر آنان باز گردیده، غیرت، شهامت، مروت و مردانگی آنها به بی‌غیرتی و نامردی و زن صفتی مبدل می‌گردد. اگر کسی در همچو وضعی که امت قرار دارد برخاسته وعظ و نصیحت نموده ما را از خواب غفلت بیدار سازد و به کار‌‌های پسندیده امر نموده و از اعمال زشت باز دارد و یا از خداوند أ و پیامبرشص یاد‌آوری کند و یاهم بسوی کامیابی و بلند همتی و سخاوت در دنیا و آخرت دلالت نماید، دیده می‌شود که افرادی برخاسته وی را با کلمات زشت و قبیح و انواع دشنام‌ها، از کِرده‌اش پشیمان می‌سازند و می‌گویند: ترا به مردم چه غرض است؟ راهت را بگیر و ما را در حال ما بگذار! وقتیکه حالت به این حد برسد پس چگونه از خداوند أ خیر و برکت و نعمت و آسایش را امید داشته باشیم؟ فراموش نشود که خداوند ص ما را به وجیبۀ امر به معروف و نهی از منکر مکلف ساخته و این امت را بر سایر امت‌ها برتری و فضیلت داده و فرموده که شما بهترین امت هستید که برای مردم بیرون آورده شده‌اید و شما در روز قیامت بر سایر امت‌ها گواه هستید.

برادران و دوستان هم دین و هم عقیده! خواهشی از شما دارم که از صمیم قلب و از اخلاص کامل آنرا به هر برادر و خواهر مسلمانم در هر جایی هستند بازگو می‌نمایم، بیائید تا همه بخاطر رضامندی و خشنودی خداوند تبارک و تعالی که ما را مکلف به وظیفۀ مقدس گردانید با جدیت و نشاط این وظیفۀ پاک و مقدس را به انجام رسانیم و هرکدام نقش خود را بطور کامل در جامعه عملی نماید، تا جامعۀ اسلامی واقعی را ایجاد نموده با سربلندی برای امت‌ها ثابت سازیم که ما همان امتی هستیم که خداوند أ ما را از میان سایر امت‌ها برگزیده و مکلف ساخته تا مردم را بسوی اوتعالی فرا خوانده به کار‌های خوب و پسندیده امر نموده و از زشتی‌ها و کار‌های ناپسند بازداریم. هرکه نظر به وسع و توان خویش این وظیفه را انجام دهد، طوریکه پیامبرگرامی حضرت محمد مصطفی ص فرموده‌اند: «هرکسی از شما کار بدی را دید آنرا بدست خویش تغیر هد، اگر نتوانست باید به زبان خود آنرا منع کند، و اگر نتوانست باید در دل خود، و این ضعیف‌ترین مرتبۀ ایمان است»صحیح مسلم.

همچنان مردم را بر راه خدا و رسول ص دعوت نموده بیاد داشته باشیم که دعوتگران وارثان پیامبران‌اند، زیرا پیامبران فرستاده نشده‌اند مگر بخاطر دعوت بسوی خدا. قسمیکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِٱلۡحِكۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُۚ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِۦ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِينَ١٢٥[النحل: ۱۲۵]. «دعوت کن- مردم را- بسوی راه پروردگار خویش به حکمت(حجت‌‌های یقین آور) و اندرز نیکو، و با آنان با شیوۀ که نیکوتر است، مجادله کن. در حقیقت پروردگار تو به حال کسی که از راه حق گمراه شده داناتر است و او به راه یافتگان داناتر است». همچنان خداوند أ می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ٣٠ نَحۡنُ أَوۡلِيَآؤُكُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِۖ وَلَكُمۡ فِيهَا مَا تَشۡتَهِيٓ أَنفُسُكُمۡ وَلَكُمۡ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ٣١ نُزُلٗا مِّنۡ غَفُورٖ رَّحِيمٖ٣٢ وَمَنۡ أَحۡسَنُ قَوۡلٗا مِّمَّن دَعَآ إِلَى ٱللَّهِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ٣٣ وَلَا تَسۡتَوِي ٱلۡحَسَنَةُ وَلَا ٱلسَّيِّئَةُۚ ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِي بَيۡنَكَ وَبَيۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ كَأَنَّهُۥ وَلِيٌّ حَمِيمٞ٣٤ وَمَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلَّذِينَ صَبَرُواْ وَمَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٖ٣٥ وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ٣٦[فصلت: ۳۰-۳۶]. «به راستی کسانی که گفتند: پروردگار ما الله است سپس استقامت ورزیدند(بر یکتا پرستی و اخلاص عمل برای خداوند) فرشتگان بر آنان فرود می‌آیند،‌هان! بیم مدارید و اندوهگین نباشید و مژده باد شما را به بهشتی که وعده داده می‌شدید، ما در زندگی دنیا و در آخرت اولیای شما هستیم و هرچه دل‌‌های‌تان خواهش داشته باشد، در آنجا برای شما فراهم است و در آنجا آنچه در خواست کنید- از خواهش‌ها و آرزوها- شماراست، مهمانی‌ای از جانب الله آمرزگار مهربان است و کیست نیکوتر به اعتبار سخن از آن کس که مردم را بسوی الله دعوت کرد و عمل صالح کرد و گفت: من از مسلمانانم. و نیکی و بدی برابر نیست، به شیوۀ که نیکوتر است دفع کن(بدی را)، بناگاه کسی که میان تو و میان او دشمنی است، گویی دوستی مهربان است. و این را درنمی یابد جز کسانی که صبر کردند(بر فرو خوردن خشم) و آن را جز صاحب بهرۀ بزرگ فرا نمی‌گیرد، و اگر وسوسۀ از سوی شیطان ترا به وسواس افگند پس به الله پناه ببر. چراکه خداوند أ شنوای داناست».

به این ترتیب اگر صفات فوق را در خود آراسته نماییم، از جمله کسانی می‌شویم که خداوند أ در مورد آنها چنین فرموده است: ﴿ٱلَّذِينَ إِن مَّكَّنَّٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَمَرُواْ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَنَهَوۡاْ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۗ وَلِلَّهِ عَٰقِبَةُ ٱلۡأُمُورِ٤١[الحج: ۴۱]. «-خداوند نصرت میدهد- کسانی را که اگر آنان را در زمین تمکین دهیم، نماز را برپا می‌دارند و زکات را می‌دهند و به معروف امر می‌کنند و از منکر نهی می‌نمایند و عاقبت همۀ کارها از آنِ خداست».

و ما می‌گوییم: پروردگارا! بر خود ستم کردیم و اگر بر ما نیامرزی و به ما رحم نکنی، قطعاً از زینکاران خواهیم بود، خداوندا! ما را بیامرز و برما رحم کن و بما توفیق عطا فرما تا وقتیکه زنده‌ایم در راه تو جهاد و دعوت نماییم، و از ما درگذر و از ما بپذیر و بر ما رحم کن. زیرا تو بسیار مهربان و بارحم هستی.

وصلی الله علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه وسلم.

جادو چیست؟

خداوند أ در کتاب کریمش می‌فرماید: ﴿وَٱتَّبَعُواْ مَا تَتۡلُواْ ٱلشَّيَٰطِينُ عَلَىٰ مُلۡكِ سُلَيۡمَٰنَۖ وَمَا كَفَرَ سُلَيۡمَٰنُ وَلَٰكِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ ٱلنَّاسَ ٱلسِّحۡرَ وَمَآ أُنزِلَ عَلَى ٱلۡمَلَكَيۡنِ بِبَابِلَ هَٰرُوتَ وَمَٰرُوتَۚ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنۡ أَحَدٍ حَتَّىٰ يَقُولَآ إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَكۡفُرۡۖ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنۡهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِۦ بَيۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَزَوۡجِهِۦۚ وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِۦ مِنۡ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡۚ وَلَقَدۡ عَلِمُواْ لَمَنِ ٱشۡتَرَىٰهُ مَا لَهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖۚ وَلَبِئۡسَ مَا شَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ١٠٢[البقرة: ۱۰۲]. «و از آنچه شیاطین در روزگار سلطنت سلیمان می‌خواندند پیروی کردند و سلیمان- به سحر نپرداخت و- کفر نورزید ولی شیاطین کفر ورزیدند که به مردم سحر می‌آموختند، نیز آنچه بر دو فرشتۀ هاروت و ماروت در بابل نازل شده بود. با آن که دو فرشته به هیچ‌کس چیزی نمی‌آموختند، مگر این که می‌گفتند: ما وسیلۀ آزمایشی- از جانب خداوند- برای شما هستیم، پس حذر کن کافر نشوی، اما- مردم- از آن دو فرشته چیزهایی آموختند که به وسیلۀ آن میان مرد و همسرش جدایی افگنند، هرچند نمی‌توانستند به وسیلۀ آن بدون فرمان خدا به احدی زیان برسانند، و چیزی می‌آموختند که به آنان زیان می‌رساند و سودی برایشان نداشت و به خوبی می‌دانستند که هرکس خریدار آن باشد در آخرت بهرۀ ندارد، واه! چه بد بود آنچه به جان خریدند اگر می‌دانستند».

خداوند قادر و توانا به سلیمان بن داود ÷ فرمانروایی‌ای بخشیده بود که هیچ‌کس پس از وی سزاوار آن نبود، خداوند أ باد را آرام و تابع وی گردانیده بود. چنان بادی نرم و ملایم بود که نه اشیاء را به جنبش و تکان وا می‌داشت و نه طوفانی می‌شد و هر جا و در هر کشور و سر زمینی که سلیمان ÷ قصد سفر می‌کرد، باد او را به‌سوی آن سر زمین حمل می‌نمود، همچنان خداوند أ شیطان‌ها را(دیوها) برای سلیمان ÷ مسخر گردانیده بود که آنچه را از مبانی و ساختمانها می‌خواست، برایش بنا می‌کردند و در بحر فرو رفته و از آن برای او دُر و گوهر بیرون می‌آوردند، و خداوند أ به سلیمان ÷ قدرت و توانایی داده بود که دیو‌های سرکش و متمرد را در زنجیرها به هم بسته می‌کرد. طوریکه خداوند أ فرموده است: ﴿فَسَخَّرۡنَا لَهُ ٱلرِّيحَ تَجۡرِي بِأَمۡرِهِۦ رُخَآءً حَيۡثُ أَصَابَ٣٦ وَٱلشَّيَٰطِينَ كُلَّ بَنَّآءٖ وَغَوَّاصٖ٣٧ وَءَاخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي ٱلۡأَصۡفَادِ٣٨[ص: ۳۶-۳۸].«پس باد را برای او مسخر گردانیدیم که به فرمان او نرم روان می‌شد هر جا که تصمیم می‌گرفت و نیز مسخر گردانیدیم- شیطان‌ها را از بنا (بناکار) و غواص (آب بازان)، و دیگرانی- از شیاطین- که دست و پا به هم بسته در زنجیرها بودند».

و اگر کسی از آنها از فرمان سلیمان ÷ سرکشی می‌کرد، از عذاب سوزان به او می‌چشاند طوریکه خداوند می‌فرماید: ﴿وَمَن يَزِغۡ مِنۡهُمۡ عَنۡ أَمۡرِنَا نُذِقۡهُ مِنۡ عَذَابِ ٱلسَّعِيرِ[سبأ: ۱۲]. «و هرکس از آنها از فرمان ما عدول کند، از عذاب سوزان به او می‌چشانیم».

این همه بخشش‌ها و انعام‌‌های خارق العاده را خداوند أ به سلیمان ÷ داده بود و همه واقعی و حقیقی بود چرا که خداوند أ به چیزی دستور دهد که(شو) میشود، پس عمل وی نه جادو بود، نه شعبده و نه خیال. و سلیمان ÷ هم ساحر و جادوگر نبود و چیزی از جادو یا طلسمی را انجام نداده بود، زیرا جادو عمل کفر است و پیامبران ÷ از چنین کارها مبرا و پاک‌اند، بلکه ملک و سلطنت و فرمانروایی عظیمی بود که خداوند أ بوی عطا کرده بود، همچنان برخی از جنها نزد او به اذن خداوند أ کار می‌کردند و هیچ‌کس از آنها نافرمانی اوامر وی را نمی‌توانست. بنابر این خداوند بزرگ و توانا در قرآن کریم خبر میدهد ﴿وَمَا كَفَرَ سُلَيۡمَٰنُ وَلَٰكِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ كَفَرُواْ«سلیمان کفر نورزید ولی شیاطین کفر ورزیدند».

بعضی مفسرین از جمله ابن کثیر/قصۀ ذیل را در تفسیر خویش آورده است: «سلیمان ÷ کتاب‌‌های سحری را که به وسیلۀ شیاطین میان مردم پراگنده شده بود، گرد آورده و آنها را در صندوقی نهاد و در زیر تختش دفن نمود تا مردم گمراه نشوند و می‌فرمود: اگر از احدی بشنوم که بگوید: شیاطین غیب را می‌دانند، گردنش را می‌زنم! وکسی از شیاطین به تخت وی نزدیک نمی‌شد مگر این که جابجا می‌سوخت، چون سلیمان ÷ درگذشت و دانشمندانی که از جریان امر آگاه بودند، نیز درگذشتند، شیطان خود را بشکل انسانی درآورد و به صورت سخنرانی ظاهر شد وگفت: ای مردم! سلیمان ÷ پیامبر نبود بلکه ساحر بود، اگر باور ندارید، اینک با من بیایید که شما را بر گنجینۀ سحر وی راهنمایی کنم. آن گاه محل دفن آن صندوق را به مردم نشان دادند..... در این هنگام بود که جز مؤمنان دیگران گمراه شده سلیمان ÷ را ساحر پنداشتند، و در سرزمین وی بر سر زبانها افتاد و پیوسته حال آنان چنین بود تا این که خداوند أ حضرت محمد مصطفی ص را به رسالت برانگیخت و برائت سلیمان ÷ از این تهمت را بر زبان ایشان نازل نمود». به این ترتیب قرآن کریم پندار یهود را رد نموده می‌فرماید: ﴿وَٱتَّبَعُواْ مَا تَتۡلُواْ ٱلشَّيَٰطِينُ عَلَىٰ مُلۡكِ سُلَيۡمَٰنَۖ وَمَا كَفَرَ سُلَيۡمَٰنُ وَلَٰكِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ ٱلنَّاسَ ٱلسِّحۡرَ[البقرة: ۱۰۲]. «و از آنچه شیاطین- انس و جن- در روزگار سلطنت سلیمان می‌خواندند، پیروی کردند، و سلیمان کفر نورزید ولی شیاطین کفر ورزیدند که به مردم سحر می‌آموختند».

این اعلان صریح، برائت سلیمان ÷ از سحر را ثابت می‌سازد که یهود وی را به آن متهم نموده بودند. بعد از ذکر قصۀ سلیمان ÷ می‌آییم بر موضوع جادو و ماهیت آن. جادو در واقع وهم و تخیل و تصوری است که جادوگر یا شعبده باز با دروغ ادعا می‌کنند که وی با سحر و جادوی خویش میتواند هرکاری را انجام دهد. بطور مثال ادعا می‌کند که من بوسیلۀ جادو، کنزها را از زمین بیرون آورده میتوانم، یا ادعا میکند: من با جادوی خود می‌توانم ورق سفید را به نوت‌‌های بانکی حقیقی مبدل سازم. و یا ادعا می‌کند که من توسط جادو میتوانم پول‌‌های بسیار را از بانکها گرفته و در پیشروی تان قرار دهم، پس کسیکه اشخاص جادوگر را در فعل و قول‌شان تصدیق نمود، در واقع به خداوند أ کفر ورزیده است، زیرا وی معتقد به این شده که جادوگر همه امور را خودش انجام داده میتواند و قادر به انجام هر امری بوده و میتواند بدون ارادۀ خداوند أ نفع و ضرر برساند، از اینرو دو فرشتۀ را که خداوند أ در بابل فرو فرستاده بود به مردم میگفتند: ﴿وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنۡ أَحَدٍ حَتَّىٰ يَقُولَآ إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَكۡفُرۡ[البقرة: ۱۰۲].«با آن که دو فرشته به هیچ‌کس چیزی نمی‌آموختند، مگر این که میگفتند: ما وسیلۀ آزمایشی برای شما هستیم، پس حذر کن کافر نشوی».

علما اتفاق نظر دارند که جادو ذاتاً مؤثر بوده و دارای حقیقت ذاتی است. جادو در حد خود دارای تأثیر است، ولی فقط برکسی تأثیر زیان بخش می‌گذارد که خداوند أ به تأثیر آن در وی فرمان داده باشد، پس جادو حقیقت دارد چنانکه قرآن کریم به آن اشاره نموده است. لیکن چگونه حقیقت دارد و در عین وقت، وهم، تخیل و تصور است؟ آری! حقیقت جادو را خداوند أ در چند موضعی از کتاب کریمش ذکر نموده و این واقعیتی است که میان جن و انسان صورت میگیرد، اما از نگاه تأثیر و نتیجه بر وهم و خیال استوار است. چگونه بر وهم و تخیل و تصور استوار است؟ اینک از قصۀ موسی ÷ با جادوگران فرعون آغاز می‌نماییم. موسی ÷ هنگامی که با خانوادۀ خویش به مصر برمی گشت، در منطقۀ طورسینا خداوند أ با وی سخن گفت، خداوند أ چنین فرمود: ﴿وَمَا تِلۡكَ بِيَمِينِكَ يَٰمُوسَىٰ١٧ قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّؤُاْ عَلَيۡهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَىٰ غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَ‍َٔارِبُ أُخۡرَىٰ١٨ قَالَ أَلۡقِهَا يَٰمُوسَىٰ١٩ فَأَلۡقَىٰهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٞ تَسۡعَىٰ٢٠ قَالَ خُذۡهَا وَلَا تَخَفۡۖ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا ٱلۡأُولَىٰ٢١[طه: ۱۷-۲۱]. «و ای موسی! در دست راست تو چیست؟ گفت: این عصای من است، بر آن تکیه می‌دهم و با آن برای گوسفندانم برگ می‌تکانم، وکار‌‌های دیگری(منافع) نیز برای من از آن برمی آید، فرمود: (خداوند) ای موسی! آن را بیفگن. پس آن را- برزمین- انداخت و ناگاه ماری شد دوان، فرمود: (خداوند به موسی) آن را بگیر و نترس، به زودی آن را به حال نخستین آن باز خواهیم گردانید».

بدین گونه خداوند أ هرگاه بخواهد به چیزی بگوید شو، می‌شود، نه اینکه برخی از بی‌خردان گمان دارند که خداوند أ از جادو کار می‌گیرد، پاک و بزرگ و بلند مقام است خداوند أ از آنچه بیخردان گمان می‌برند. هنگامیکه خداوند أ عصای موسی÷ را به ماری مبدل ساخت، مار حقیقی بود نه وهمی و خیالی، اما سحر و جادوی جادوگران فرعون هنگامیکه ریسمانها و عصا‌های خود را افگندند چشم‌‌های مردم را با جادوی‌شان تحت تأثیر آورده و همه را در ترس و هراس انداختند، به عبارت دیگر، وقتیکه جادوگران فرعون ریسمان‌ها و عصا‌های خویش را افگندند، پیوسته ریسمان‌ها و عصا‌‌های خود را نگاه می‌کردند که به حالت خود بر زمین باقی مانده و هیچ تغیری در آنها نیامده، اما جمعیت مردم که به مشاهدۀ مقابله آمده بودند وهم و گمان جادو بر آنها چنان اثر گذاشت که با چشمان‌شان ریسمان‌ها و عصا‌ها نه، بلکه مارها را مشاهده می‌نمودند، و این گونه خاصیت جادو است، بنابر این خداوند أ حالت موسی ÷ را در این صحنه چنین بیان میکند: ﴿فَأَوۡجَسَ فِي نَفۡسِهِۦ خِيفَةٗ مُّوسَىٰ٦٧[طه: ۶۷]. «پس موسی در ضمیر خود ترسی را یافت».

لیکن وقتیکه موسی ÷ عصای خود را افگند، اگر جادو می‌بود، جادوگران حتماً آنرا در حالت اصلی آن بشکل عصا می‌دیدند، لیکن هنگامیکه با چشمان خویش اژدها را دیدند که بصورت حقیقی در مقابل‌شان می‌دود، در تعجب افتادند، علاوه بر آن این اژدها برخاسته و همه ریسمان‌ها و عصا‌‌های آنها را فرو برد، جادوگران با دیدن این منظر متیقن گردیدند که آنها در مقابل جادو نه، بلکه در مقابل علامۀ از علایم قدرت پروردگار قرار گرفته‌اند، و بلادرنگ این مشهد و منظر قدرت الهی بر وجدان و ضمیر آنها تأثیر گذاشته دیگر مجال سخن گفتن برای‌شان نماند، و دیگر راهی جز ایمان و یقین به معجزۀ موسی ÷ برای آنها باقی نماند. زیرا دانستند که کار موسی ÷ از باب سحر و جادو نیست بلکه کار او از جانب خداوندی است که بر همه چیز تواناست. آن گاه بی‌درنگ در برابر خدای رحمن به سجده افتاده و به رسالت موسی ÷ ایمان آوردند: ﴿قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٤٧ رَبِّ مُوسَىٰ وَهَٰرُونَ٤٨[الشعراء: ۴۷-۴۸]. «گفتند: به پروردگار عالمیان ایمان آوردیم، پروردگار موسی و هارون».

قصۀ موسی ÷ با جادو گران را خداوند در این آیات چنین بیان می‌کند: ﴿قَالُواْ يَٰمُوسَىٰٓ إِمَّآ أَن تُلۡقِيَ وَإِمَّآ أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنۡ أَلۡقَىٰ٦٥ قَالَ بَلۡ أَلۡقُواْۖ فَإِذَا حِبَالُهُمۡ وَعِصِيُّهُمۡ يُخَيَّلُ إِلَيۡهِ مِن سِحۡرِهِمۡ أَنَّهَا تَسۡعَىٰ٦٦ فَأَوۡجَسَ فِي نَفۡسِهِۦ خِيفَةٗ مُّوسَىٰ٦٧ قُلۡنَا لَا تَخَفۡ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡأَعۡلَىٰ٦٨ وَأَلۡقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلۡقَفۡ مَا صَنَعُوٓاْۖ إِنَّمَا صَنَعُواْ كَيۡدُ سَٰحِرٖۖ وَلَا يُفۡلِحُ ٱلسَّاحِرُ حَيۡثُ أَتَىٰ٦٩[طه: ۶۵-۶۹]. «- ساحران - گفتند ای موسی! یا تو می‌افگنی اولا عصای خود را قبل از ما، و یا ما نخستین کسانی باشیم که می‌افگنند؟ گفت(موسی): بلکه شما بیفگنید، پس ناگهان بر اثر سحر‌شان چنین به نظرش آمد(به خیال و گمان موسی ÷ و همین طور به خیال و واهمۀ هر بینندۀ دیگری چنین آمد) که ریسمان‌ها و چوبدستی‌هایشان می‌دوند. پس موسی در ضمیر خود ترسی یافت، گفتیم: نترس که تو خود برتری، و آنچه در دست داری (عصا) بینداز تا هرچه را بر ساخته‌اند- از عصاها و ریسمان‌های جادویی و قلابی- فرو برد، در حقیقت، آنچه برساخته‌اند، نیرنگ جادوگر است، و جادوگر هر جا برود رستگار نمی‌شود».

به این ترتیب ثابت گردید که اعمال ساحران و جادوگران و شعبده بازان همه بر واهمه و خیال و تصور استوار است، اما آنچه را که خداوند توانا به پیامبرانش از نیرومندی و تسخیر در اشیاء بخشیده است همۀ آن حقیقی و واقعی بوده به دستور خداوند أ با فرمودن «کن فیکون» (شو، می‌شود) صورت می‌گیرد، قسمیکه ابراهیم ÷ با آن مواجه شد، هنگامیکه وی را در آتش انداختند، آتش سوزان به امر خداوند أ (کن فیکون) سرد و سلامت گردید. طوریکه می‌فرماید: ﴿قُلۡنَا يَٰنَارُ كُونِي بَرۡدٗا وَسَلَٰمًا عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ٦٩[الأنبياء: ۶۹]. «گفتیم: ای آتش! برای ابراهیم سرد و مایۀ سلامتی باش».

و یا مانند سلیمان ÷ که جن در تسخیر وی قرار داشت و اعمال خارق العاده را بوسیلۀ آنان انجام میداد. طوریکه قرآن کریم از او حکایت می‌کند: ﴿قَالَ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمَلَؤُاْ أَيُّكُمۡ يَأۡتِينِي بِعَرۡشِهَا قَبۡلَ أَن يَأۡتُونِي مُسۡلِمِينَ٣٨ قَالَ عِفۡرِيتٞ مِّنَ ٱلۡجِنِّ أَنَا۠ ءَاتِيكَ بِهِۦ قَبۡلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَۖ وَإِنِّي عَلَيۡهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٞ٣٩[النمل: ۳۸-۳۹]. «گفت: (سلیمان ÷): ای سران- کشورم- کدام یک از شما تخت او را برای من می‌آورد (تخت بلقیس را) پیش از آنکه آنان از در تسلیم نزد من آیند؟ عفریتی از جن گفت: من آن را پیش از آن که از مجلس خود بر خیزی برایت می‌آورم و من بر این کار توانا و امین هستم».

و یا مانند معجزه‌‌های موسی ÷ که قبلاً ذکر شد، و یا مانند معجزه‌‌های عیسی ÷ که مرده‌ها را به اذن خداوند أ زنده می‌ساخت، و یا نابینای مادر زاد و پیس را به اذن خداوند أ بهبود می‌بخشید و غیره اموری دیگر که همه به اذن و ارادۀ خداوند أ واقع شد، این معجزه‌ها و حقائق مسلمی که ذکر شد، همه با علم و ارادۀ خالق پروردگار صورت پذیرفته نه اینکه سحر بوده باشد. حتی جن‌‌های کافری که با جادوگران و شعبده بازان بشر سر وکار داشته و به آنها اوهام و خیالات را آماده ساخته و ادعا می‌کنند که گویا علم غیب را میدانند و به جادوگران می‌گویند که فلان شخص تا فلان وقت زندگی خواهد کرد و فلان شخص در فلان وقت می‌میرد، همه و همه کذب و دروغ است. مخصوصاً بعد از نزول قرآن کریم و آغاز رسالت حضرت پیامبر ص خداوند أ آسمان را از دستبرد اخبار جن‌ها با شهاب‌های سوزانی نگهبانی کرد، طوریکه از آنحضرت ص در این مورد ثابت شده است. قبل از بعثت پیامبر ص، شیاطین نشستگاه‌‌های در آسمان داشتند که در آنها به شنیدن وحی می‌پرداختند و چون یک کلمه را می‌شنیدند، و نُه کلمۀ دیگر بر آن افزوده آنرا به کاهنان و جادوگران منتقل می‌کردند، اما فقط آن یک کلمه حق بود و آنچه بر آن افزوده شده بود، باطل و ناروا بود. ولی چون رسول خدا ص به رسالت بر انگیخته شدند، شیاطین از این نشستگاه‌‌های خود و از استراق سمع باز داشته شدند، تا نتوانند چیزی از قرآن را دزدیده آن را به زبان کاهنان و جادوگران بیفگنند و بر اثر آن کار وحی آشفته و درهم شود. زیرا در آن صورت دانسته نمی‌شود که راستگو کیست. در این مورد خداوند أ از زبان جن بما حکایت می‌کند: ﴿وَأَنَّهُۥ كَانَ رِجَالٞ مِّنَ ٱلۡإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٖ مِّنَ ٱلۡجِنِّ فَزَادُوهُمۡ رَهَقٗا٦ وَأَنَّهُمۡ ظَنُّواْ كَمَا ظَنَنتُمۡ أَن لَّن يَبۡعَثَ ٱللَّهُ أَحَدٗا٧ وَأَنَّا لَمَسۡنَا ٱلسَّمَآءَ فَوَجَدۡنَٰهَا مُلِئَتۡ حَرَسٗا شَدِيدٗا وَشُهُبٗا٨ وَأَنَّا كُنَّا نَقۡعُدُ مِنۡهَا مَقَٰعِدَ لِلسَّمۡعِۖ فَمَن يَسۡتَمِعِ ٱلۡأٓنَ يَجِدۡ لَهُۥ شِهَابٗا رَّصَدٗا٩ وَأَنَّا لَا نَدۡرِيٓ أَشَرٌّ أُرِيدَ بِمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ أَمۡ أَرَادَ بِهِمۡ رَبُّهُمۡ رَشَدٗا١٠[الجن: ۶-۱۰]. «- آن جنیان افزودند- و این که مردانی از انس به مردانی از جن پناه می‌برند پس بر سرکشی آنان افزودند و این که آنان نیز پنداشتند، همچنان که شما پنداشته بودید که هرگز خداوند کسی را بر نمی‌انگیزد و این که ما آسمان را لمس کردیم (جویای اخبار آن شدیم) پس آن را یافتیم که از نگهبانان پُر شده است (فرشتگان پاسبان) نیرومند و از شهاب‌ها، و این که ما پیش از این برای شنیدن از آسمان در نشستگاه‌هایی می‌نشستیم، اما اکنون هرکس گوش بسپارد، برای خود شهابی در کمین می‌یابد، و ما نمی‌دانیم که در حق کسانی که در زمین‌اند شری اراده شده است؟ یا پروردگار‌شان در حق آنان رشد را اراده کرده است».

در اینجا نیز ثابت می‌گردد که جنیان غیب را نمی‌دانند زیرا گفتند ما نمی‌دانیم که خداوند أ با بازداشتن ما از استراق سمع، قصد آن داشته تا بر اهل زمین عذابی فرود آورد، یا این که بسوی اهل زمین پیامبری بفرستد!؟ و اگر جن غیب را می‌دانست بعد از وفات سلیمان ÷ به مدت درازی در عذاب خوار کننده باقی نمی‌ماندند. از این جهت خداوند أ در قرآن کریم قصۀ آورده تا بر ادعای شیاطین جن مبنی بر اینکه آنها غیب را میدانند، تمسخر نموده و ادعا‌های کاذبانۀ آنها را افشاء نماید، طوریکه قبلاً متذکر شدیم خداوند أ برخی از جنها را در خدمت سلیمان ÷ قرار داده و رام ساخته بود و سلیمان ÷ بوسیله آنها کار‌های زیادی را انجام میداد و اگر کسی از آنها از پیروی سلیمان ÷ سرکشی می‌کرد به عذاب و شکنجۀ دردناک گرفتار می‌شد. زیرا تسخیر سلیمان ÷ بر آنها لازمی و فرضی بود، چون مرگ سلیمان ÷ فرا رسید از دنیا در حالی درگذشت که بر عصای خویش تکیه داده بود، از این رو، جنیان از مرگ وی آگاه نشدند و همچنان از ترس وی به کار‌‌های شاقۀ خویش ادامه می‌دادند، سلیمان ÷ بعد از مرگ به مدت یک سال بر آن عصا تکیه داده بود، موریانه در این مدت از آن عصا می‌خورد تا این که سرانجام بر زمین افتاد، سپس جنیان به مرگ او پی بردند و مردم دانستند که آنها غیب را نمی‌دانند. و اگر این ادعای‌شان که غیب را میدانند صحیح بود، حتماً در آن صورت از مرگ وی باخبر می‌شدند و بعد از مرگ وی به مدت درازی در عذاب خوار کننده و کار‌های دشواری که سلیمان ÷ آنان را به آن گماشته بود، باقی نمی‌ماندند. خداوند أ به این گونه ادعای دروغین جن را تکذیب نمود طوریکه در قرآن کریم فرموده است: ﴿فَلَمَّا قَضَيۡنَا عَلَيۡهِ ٱلۡمَوۡتَ مَا دَلَّهُمۡ عَلَىٰ مَوۡتِهِۦٓ إِلَّا دَآبَّةُ ٱلۡأَرۡضِ تَأۡكُلُ مِنسَأَتَهُۥۖ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ ٱلۡجِنُّ أَن لَّوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ ٱلۡغَيۡبَ مَا لَبِثُواْ فِي ٱلۡعَذَابِ ٱلۡمُهِينِ١٤[سبأ: ۱۴]. «پس چون مرگ را بر او مقرر داشتیم (سلیمان ÷ ) چیزی جز کرم چوب خواره (موریانه) که عصای سلیمان را- که بر آن تکیه داده بود- می‌خورد، مرگ او را به آنان نشان نداد پس چون بیفتاد، جنیان پی بردند(بر آنان آشکار شد) که اگر غیب را می‌دانستند در عذاب خوار کننده درنگ نمی‌کردند».

بار دیگر بر موضوع بحث خود برگشته می‌گوییم که جادو و شعبده بازی و غیره اعمال سحری بر واهمه و خیال استوار است، الآن جانب دیگری از تاثیر سحر یا جادو را خدمت تان عرض می‌نماییم که آن هم بر خیال و وهم استوار بوده ولی بدون اذن و ارادۀ خداوند نفع و ضرر آن به کسی رسیده نمیتواند. طوریکه در فرمودۀ خداوند تعالی آمده است: ﴿فَيَتَعَلَّمُونَ مِنۡهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِۦ بَيۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَزَوۡجِهِۦۚ وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِۦ مِنۡ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِ[البقرة: ۱۰۲]. «اما- مردم- از آن دو فرشته چیزهایی می‌آموختند که به وسیلۀ آن میان مرد و همسرش جدایی افگنند».

زیرا سحر در افگندن حب و بغض در دل‌ها، و یکجا کردن و پراگنده ساختن و نزدیک ساختن و دور گردانیدن انسان‌ها، مؤثر بوده و تأثیر آن به وهم و خیال استوار است و تأثیر مادی یا ملموسی بر اشخاص و اشیاء ندارد. طوریکه قبلاً متذکر شدیم که جادوگران فرعون عصاها و ریسمان‌های خویش را بر زمین افگندند در حالی که ریسمانها و عصا‌های‌شان به مارها و اژدها مبدل نشده بود و تنها چشمان حاضرین زیر تاثیر جادوی آنها قرار گرفته بود و خیال می‌کردند که در مقابل آنها مارها و اژدها می‌دوند. همچنین سبب تفرقه انداختن میان زن و شوهر به وسیلۀ سحر، همانا تخیلی است که بر اثر سحر در مرد یا زن، نسبت به دیگری به وجود می‌آید، مانند زشت جلوه دادن سیما، قد و اندام او، یا زشت نشان دادن رفتار او، و امثال آن که سبب فرقت و جدایی میان زن و همسر میگردد. مثلاً سحر بر مرد چنان تأثیر می‌کند که هنگام دیدن همسر زیبا و حسین خویش، در نظرش قبیح و بدرنگ می‌آید، یا لباس‌ها و نظافت وی در نظرش ناپاک و پلید جلوه میکند، و اگر عطر و خوشبویی را استعمال کرد، به مشام مرد بو‌های بد و متعفن می‌رسد، که در نتیجۀ بغض و کراهت شدید، مرد از دیدن زن بیزار شده هرگز نمیخواهد چهرۀ او را ببیند و نمیخواهد بوی عطر و خوشبویی او به مشامش برسد و بلآخره مسأله به طلاق می‌کشد. همچنان عکس این مسأله، ساحر یا جادو گر میتواند در نظر مردی، پیره زن کهن سالی را که به سن مادر کلانش است، جوان و زیبا جلوه دهد، شاید در واقع بدرنگ و قبیح منظر باشد، لیکن توسط جادو، در خیال و تصور مرد این پیره زن کهن سال، جوان، زیبا و خوشنما جلوه نموده و باوی ازدواج می‌نماید. سپس بعد از رفتن تأثیر سحر از مرد، حقیقت امر آشکار شده و مصیبت بزرگی ببار می‌آید. و از تأثیرات سحر یکی هم تماس نمودن جن با انسان است، پیامبراکرم ص در این مورد می‌فرمایند: «شیطان از مجرای خون انسان می‌گذرد» متفق علیه

پس وقتیکه ساحر با سحر خود یکی از شیطانها را بخاطر اذیت انسانی مکلف ساخت تا در اراده و تصرفات و حرکات و سکنات و عقل وی مداخله نماید، جن یا شیطان در مجرای خون انسان جادوشده، داخل گردیده و از راه شرایین و وریدها به عمق مغز وی خود را می‌رساند، و بر آن حاکم گردیده در حرکات و سکنات و تفکر وی مداخله نموده وی را به گفتن سخنان نادرست و بی‌مفهوم و بی‌معنی و کار‌‌های نا شایسته و نادرست مجبور می‌سازد که مردم همچو اشخاص را دیوانه می‌گویند، یا می‌گویند: جن با وی تماس نموده است، طوریکه خداوند أ فرموده: ﴿ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ ٱلرِّبَوٰاْ لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ ٱلَّذِي يَتَخَبَّطُهُ ٱلشَّيۡطَٰنُ مِنَ ٱلۡمَسِّ[البقرة: ۲۷۵]. «کسانی که ربا (سود) می‌خورند بر نمی‌خیزند مگر مانند برخاستن کسی که شیطان بر اثر تماس، آشفته سرش کرده است».

روی همرفته در هر حالتی کمک خواستن از کاهن، فالبین، منجم و ساحر، مسلمان را از دایره ملت اسلام خارج می‌سازد. زیرا وی معتقد بر آن شده که ساحر یا فالبین بدون خواست و ارادۀ خداوند أ بوی نفع و ضرر رسانیده می‌توانند. همچنان کسی که سحر را بیآموزد و یا به آن عمل کند یقیناً به خداوند کفر ورزیده طوریکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنۡ أَحَدٍ حَتَّىٰ يَقُولَآ إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَكۡفُرۡ[البقرة: ۱۰۲]. «با آن که آن دو فرشته به هیچ‌کس چیزی نمی‌آموختند، مگر این که می‌گفتند: ما وسیلۀ آزمایشی- از جانب خداوند- برای شما هستیم، پس زنهار کافر نشوی».

ما نیز به کسانی که به جادوگران روی آورده از آنها حل مشکلات‌شان را می‌طلبند و یا بخاطر اذیت و آزار و جلب محبت دیگران بخود و یا بخاطر تفرقه میان دو همسر نزد جادوگران و شعبده بازان و یا فالبینان می‌روند، می‌گوییم: کافر مشو، کافر مشو، کافر مشو. قسمیکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا صَنَعُواْ كَيۡدُ سَٰحِرٖۖ وَلَا يُفۡلِحُ ٱلسَّاحِرُ حَيۡثُ أَتَىٰ[طه: ۶۹]. «در حقیقت، آنچه برساخته‌اند، نیرنگ جادوگر است و جادوگر هر جا برود رستگار نمی‌شود».

همچنان پیامبراکرم ص بخاطر کامیابی و رستگاری امت‌شان چنین می‌فرمایند: «از من نیست کسیکه فال بگیرد و یا برای او فال گرفته شود، یا غیبگویی بکند و یا برای او غیبگویی شود، یا جادو بکند و یا بخاطر او جادو بشود، و هرکس نزد کاهنی(غیبگو) برود و او را در گفته‌هایش تصدیق بکند، با این کار، به آنچه بر محمد ص نازل شده کفر ورزیده است» روایت بزار با اسناد جید.

همچنان فرموده‌اند: «اگر کسی نزد کاهنی برود و از او در مورد چیزی سوال بکند، سپس او را تصدیق بنماید، نماز چنین شخصی تا چهل روز پذیرفته نمیشود». صحیح مسلم

در خاتمه یاد آور می‌شویم آنچه که قبلاً تذکر یافت همۀ آن بیماری‌‌های خطرناک است، پس دوای آن چیست؟ یگانه علاج کامیاب، برای کسانیکه خدا ناخواسته جادو می‌شوند و یا میخواهند خویش را از جادو وقایه نمایند، همانا ارشادات خداوند أ و پیامبرش ص است. طوریکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ إِذَا مَسَّهُمۡ طَٰٓئِفٞ مِّنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبۡصِرُونَ٢٠١[الأعراف: ۲۰۱]. «در حقیقت، متقیان چون وسوسۀ از جانب شیطان به ایشان رسد، خدا را به یاد آورند و بناگاه بینا شوند».

یعنی: بیدار می‌شوند و می‌دانند که این خیال و واهمۀ شیطانی است. نه اینکه نزد جادوگران، شعبده بازان و دجلان و غیبگویان و فالبینان بروند، زیرا اینکار انسان را بسوی شرک و کفر می‌کشاند. طوریکه از آنحضرت ص در مورد سحرگشایی توسط ساحر پرسیده شدند، فرمودند: «اینکار از عمل شیطان است» مسند احمد علت آن اینست که جادوگر دومی به جنیات خود روی آورده از آنها میخواهد تا جادوی اول را از بین ببرند، به این ترتیب جادوی اولی و دومی هر دو بواسطۀ شرک به خداوند أ صورت می‌گیرد مانند شخصی که میخواهد نجاست را با نجاست پاک کند. خاطرنشان باید ساخت که شرط اولی و اساسی علاج سحر و جادو همانا قرآن کریم و ایمان به خداوند أ است و هیچ نفع و ضرری بدون اذن و ارادۀ اوتعالی صورت پذیر نیست، همچنان باید به قرآن کریم و سنت مطهر نبوی پابندی داشته و خود را از گناهان پاک سازیم، زیرا یگانه راه داخل شدن ابلیس و لشکرش بر مؤمنان، ارتکاب گناهان و معاصی است، همچنان باید به نماز‌های جماعت پابندی داشته ورد‌ها و ذکر‌‌های صحیح را بعد از هر نماز خوانده و قرآن کریم را بسیار تلاوت کنیم، و این راه‌‌های است که خداوند أ بوسیلۀ آن مسلمان را از شر شیطان، جادو، حسد، نظر و همه آفات حفاظت میکند. برادران و خواهران ما بخاطر وقایه و حفاظت از شیطان و جنیات و سایر آفات باید همه روزه آیت الکرسی را بعد از هر نماز و پیش از خواب بخوانند، همچنان سوره‌‌های (قل هوالله احد) و (قل اعوذ برب الفلق ) و (قل اعوذ برب الناس) را بعد از نماز صبح سه بار، و بعد از نماز ظهر و عصر یکبار، و بعد از نماز شام یا خفتن سه بار بخوانند، طوریکه پیامبراکرم ص بما ارشاد نموده‌اند. در این مورد کتاب‌‌های زیاد موجود است که هرکس می‌تواند آنرا از کتابخانه‌ها بدست آورد، لیکن متوجه باید بود که کتاب مورد نیاز ما، صحیح و مطابق و موافق سنت پیامبر ص و یاران ایشان باشد.

وصلی الله علی نبینا محمد و علی آله وصحبه وسلم.

استعمال سگرت یا دخانیات

آیا استعمال سگرت و سایر دخانیات حلال است یا حرام؟

اگر یکی از شرکت‌‌های بسکیت سازی مثلاً، در پشت قطی‌‌های بسکیت تولید شدۀ خود بنویسد که: (توجه: خوردن این بسکیت منجر به مرض زکام میشود) آیا حاضر هستید از همچو بسکیتی که شما را به زکام مبتلا کرده و جسمتان را برای چند روز ناراحت و متزلزل سازد، بخورید؟ بدون شک جواب تان (نه) خواهد بود، بلکه بخاطر این اعلان شرکت بسکیت سازی، همه مردم از خریدن آن اجتناب نموده و از آن احساس نفرت خواهند کرد و هیچگاه در بازار بسویش نظر هم نمی‌کنند. پس چگونه شرکت‌‌های سگرت سازیی با وجود عدم رضایت صاحبان آن، این عبارت را در پشت هر قطی سگرت می‌نویسد: (استعمال سگرت سبب رئیسی مبتلا شدن به امراض سرطانی و تصلب شریانها و تباهی گرده (کلیه) می‌شود) یعنی سگرت بمثابۀ زهر کشنده ایست که در جسم انسان جریان پیدا نموده و به مرگ ناگهانی می‌انجامد. علی الرغم ضرر‌‌های آشکار و روشن سگرت، دیده می‌شود که اشخاص معتاد به آن، در خرید و داد و گرفت این زهرکشنده، مانند هجوم پروانه‌ها بر آتش، می‌ریزند، این چنین عشق و محبت با همچو مادۀ پر از کثافات، نشان دهندۀ آنست که اختیار واراده از معتادان آن کاملاً سلب گردیده و ابلیس و همگارانش بر آنها مسلط کردیده‌اند. وبدون شک استعمال دخانیات از عمل شیطان است زیرا شیطان هرگز به کار نیک و سودمند امر نمی‌کند.

پس ای برادر عزیز! آیا ارادۀ تو سلب گردیده؟ آیا ابلیس بر تو مسلط گردیده؟ در حالیکه تو خودت در پشت قطی‌‌های سگرت با چشمت می‌بینی و می‌خوانی که تولید کنندگان سگرت با صراحت ضرر‌‌های آنرا بیان نموده و نتایج ناگوار آنرا به همه اعلان داشته گویا چنین می‌گویند: این سگرتی که تو در دست داری زندگی ترا به تدریج تباه و برباد نموده عاقبت بدی را در پیش خواهی داشت، سپس با وجود این هوشدار، به آن رو می‌آوری؟! این خود دلیل آشکار، بر بیخردی تو بوده و شیطان رانده شده اراده و اختیار ترا سلب نموده و می‌خواهد حیاتت را در دنیا به تباهی مواجه ساخته و در آخرت نیز از عذاب دردناک ترا بچشاند. چرا که وظیفه ابلیس از همان روزیکه پدر و مادر ما و شما را فریب داده از بهشت راند، تا روز آخرت اینست که بندگان را به هر وسیله گمراه ساخته در ردیف لشکریان خویش درآورد. ابلیس سوگند خورده که وی در فریفتن آدمیان از هیچ کوششی فروگذار نشده بر سر راه مسلمانان در کمین می‌نشیند تا ایشان را به دام گمراهی خویش در افگند چنان که دشمن بر سر راه دشمن کمین می‌گیرد. همچنان آنها را به هر وسیلۀ ممکن از راه راست خداوند أ به بیراهه برده، از هر چهار جهت بر آنان می‌تازد. و به علت تأثیر وسوسه و اغوای شیطان، بیشتر مردم را شکر گذار نمی‌یابی، طوریکه خداوند از زبان وی حکایت نموده می‌فرماید: ﴿قَالَ أَرَءَيۡتَكَ هَٰذَا ٱلَّذِي كَرَّمۡتَ عَلَيَّ لَئِنۡ أَخَّرۡتَنِ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ لَأَحۡتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُۥٓ إِلَّا قَلِيلٗا٦٢[الإسراء: ۶۲]. «گفت: (ابلیس) به من خبرده (پروردگارا! که چرا آدم را بر من برتری داده‌ای در حالی که مرا از آتش آفریده‌ای و او را از گل)؟ اگر تا روز قیامت مهلتم دهی، حتماً فرزندانش را از ریشه بر می‌کنم، جز اندکی از آنان- که نیرنگم در آنان کارگر نیست-».

همچنان خداوند أ در آیت دیگر می‌فرماید: ﴿قَالَ فَبِمَآ أَغۡوَيۡتَنِي لَأَقۡعُدَنَّ لَهُمۡ صِرَٰطَكَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ١٦ ثُمَّ لَأٓتِيَنَّهُم مِّنۢ بَيۡنِ أَيۡدِيهِمۡ وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ وَعَنۡ أَيۡمَٰنِهِمۡ وَعَن شَمَآئِلِهِمۡۖ وَلَا تَجِدُ أَكۡثَرَهُمۡ شَٰكِرِينَ١٧[الأعراف: ۱۶-۱۷]. «گفت(ابلیس) پس به سبب آن که مرا گمراه کردی، من هم برای فریفتن آنان حتماً بر سر راه راست تو می‌نشینم، آنگاه بر آنها از پیش روی آنان می‌تازم و از پشت سرشان و از طرف راست‌شان و از طرف چپشان و بیشترشان را شکر گزار نمی‌یابی».

آری اکثر مردم از جمله معتادان سگرت، نعمت خدا را بر جان‌های‌شان نادیده گرفته و ناسپاسی خداوند أ را نموده بدن صحیح و سالم خویش را به تباهی و نابودی دچار می‌سازند. در حالیکه خداوند أ آنرا برایشان امانت گذاشته و در روز آخرت از هر نعمتی بویژه نعمت جسمانی بازخواست کردنی است.

و می‌گوییم: الحمدالله که خداوند أ نعمت‌‌های خوب و پاک خود را بر ما ارزانی نموده و آنرا حلال گردانیده است، و الحمدلله که چیز‌‌های ناپاک و پلید و خبیث را که به ضرر و زیان ماست، بر ما حرام قرار داده است. اگرچه شیطان‌‌های جنی و انسی آنرا بما خوب و زیبا جلوه می‌دهند. در این بخش، به مرضی بد و پلیدی که برخی از فرزندان این امت، که بهترین امت‌ها‌اند به آن مبتلا شده و در رگ‌های آنها جا گرفته، اشاره می‌نماییم. متأسفانه خود آنان از خطر‌‌های آن بی‌خبر بوده نمی‌دانند که دنیا و آخرت‌شان را تهدید می‌کند، چنین اشخاص بر این گمان‌اند که سگرت و سایر دخانیات حلال است! و یا می‌گویند مکروه است! لیکن در واقع به دلایل بی‌شماری از قرآنکریم و سنت مطهر پیامبر ص، حرام است. وقتی با یکی از معتادان سگرت که در مقابل هوا و هوس خویش مغلوب شده و شیطان نیز با نیرنگ و فریب خود زمام آنها را بدست گرفته، رو برو شده بگویید: برادرم سگرت را ترک کن زیرا در آن گناه و نافرمانی پروردگار است، در جواب می‌گویند: ما را در کار ما بگزار، چطور بدون دلیل حرام است؟ اگر حرام بود پس یک دلیل از قرآنکریم برایم بیاور که بگوید سگرت حرام است!! یعنی این برادر سگرتی ما می‌خواهد آیتی مستقل و صریح از قرآن کریم مانند آیت تحریم شراب بوی حاضر نماییم که وی و امثال او را مخاطب قرار داده بگوید: همانا دخانیات و سگرت و تنباکو و چلم پلید و از عمل شیطان است، پس از آن اجتناب ورزید. یا سبحان الله! چقدر از فهم و درک معانی آیات قرآن دور هستیم! در حالیکه خداوند أ در قرآن کریم همه چیز‌‌های پاک و پلید را بطور مفصل بیان داشته و با فضل وکرم و رحمت خویش همه خیر و مصلحت را برای ما خواسته و اراده نموده است. ما به برادری که در مورد تحریم سگرت مجادله و مناقشه نموده و می‌گوید سگرت مکروه است می‌گوییم: تحریم سگرت و سایر پلیدی‌ها در آیات قرآنی با شیوه‌‌های مختلف، و غیر مستقیم وارد شده که عقل انسان به آن پی برده و خردمندان آنرا درک می‌کنند. همچنان به این برادر می‌گوییم: خداوند أ به بعضی از بندگانش در شگفت است که چگونه آیات صریح و واضح و آسانی که یکی دیگری را تفسیر کرده و هموار با گوش‌‌های‌شان می‌شنوند، لیکن با آن هم به آن پی نبرده و درک نمی‌کنند!! به همین سبب خداوند أ بیست وچند آیت را با عبارات ذیل به پایان رسانده است: چرا نمی‌اندیشید؟ چرا تعقل نمی‌کنید؟ تا باندیشید، اگر می‌اندیشیدید. پس هنگامیکه خداوند در کتاب کریم خود بما می‌فرماید که: ﴿ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِيَّ ٱلۡأُمِّيَّ ٱلَّذِي يَجِدُونَهُۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ يَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ[الأعراف: ۱۵۷].«آنانیکه از این پیامبر امی(نا خوان) پیروی می‌کنند، همان که او را نزد خود در تورات و انجیل نوشته می‌یابند، پیامبری که آنان را به معروف امر می‌کند و آنان را از منکر نهی می‌کند و پیامبری که برای آنان پاکیزه‌ها را حلال می‌گرداند و چیز‌‌های ناپاک را برایشان حرام می‌گرداند».

به این معناست که نجاست‌ها و پلیدی‌‌های حقیقی آنست که زیان و قباحت آن آشکار بوده و طبع سلیم آن را پلید، و نفس آن را ناپاک بشمارد، و تناول آن سبب درد و آفات گردد، پس هر چیزی پاک برای ما حلال گردانیده شده، و پلیدی‌ها با همه انواع و اشکال آن به دلیل قرآن کریم بر ما حرام قرار داده شده، قلمها برداشته شده و ورقها خشک گردیده است. و هیچکسی تا روز قیامت حق ندارد اشیای حرام را حلال یا مکروه بگوید، و یا عکس آن را . پس تو ای برادر سگرتی دیگر دلیلی واضح‌تر از این را هم می‌خواهی؟ و اگر بدون علم و دانش به مناقشه و مجادله پرداخته ادعا داری که سگرت و چلم و تنباکو و غیره دخانیات از جملۀ طیبات و پاکیزه‌ها بوده و در جملۀ پلیدی‌ها نیست، مانند اینست که آفتاب را با دو انگشت پنهان کنیم. در حالیکه خداوندأ می‌فرماید: ﴿قُل لَّا يَسۡتَوِي ٱلۡخَبِيثُ وَٱلطَّيِّبُ وَلَوۡ أَعۡجَبَكَ كَثۡرَةُ ٱلۡخَبِيثِۚ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ١٠٠[المائدة: ۱۰۰]. «بگو: (ای پیامبر ص) خبیث و طیب(پلید و پاک) برابر نیست هرچند کثرت پلیدی‌ها ترا به شگفت آورد، پس ای صاحبان خرد! از الله بترسید باشد که رستگار شوید».

پس آیا انسان عاقل و باخرد میان پاکی و پلیدی تمیز نمیتواند؟ آیا نمی‌داند که میوجات و سبزیجات وگوشت چهار پایان و پرندگان و ماهی و غیره نعمت‌‌های خداوندکه از جملۀ اشیای پاکیزه است و به جسم و عقل انسان فایده رسانده هر دو را تقویت بخشیده و صحتمند و با طراوت نگهمیدارد، از جملۀ طیبات هست؟! سپس شخصی آمده و می‌گوید که دخانیات و سگرت از پلیدی‌ها نیست!! در حالیکه زیان و ضرر آن را به عقل و جسم همه دانسته و به آنان ثابت گردیده است، همچنان سگرت سبب امراض ناگوار شده و غالباً منجر به مرگ‌‌های ناگهانی مانند سکتۀ قلبی و اختناق سینه شده مرد را فرصت نمی‌دهد تا قبل از جان دادن کلمۀ شهادت را بخواند. در عهد پیامبراکرم ص یهود مدینه از انواع و اقسام غذاها استفاده می‌نمودند و برخی اصحاب کرام نیز گاهی با آنها از غذا‌های‌شان می‌خوردند، لذا بسا اوقات از پیامبراکرم ص در بارۀ حلال و حرام بودن بعضی غذاها سوال می‌کردند، همان بود که خداوند بر آنحضرت ص این آیت را نازل نمود: ﴿يَسۡ‍َٔلُونَكَ مَاذَآ أُحِلَّ لَهُمۡۖ قُلۡ أُحِلَّ لَكُمُ ٱلطَّيِّبَٰتُ[المائدة: ۴]. «از تو می‌پرسند چه چیز- از خوراکه‌ها- برایشان حلال شده است؟ بگو(ای پیامبرص) برای شما همه پاکیزه‌ها حلال گردیده».

پس وقتیکه بر ما ثابت شد که خداوند أ چیز‌‌های پاکیزه را که همواره از آن استفاده می‌نماییم و اجسام ما بوسیلۀ آن تقویت یافته و از آن لذت می‌بریم، حلال گردانیده، آیا انسان عاقل قبول می‌کند که خداوند أ برگ‌‌های خشک یکی از بته‌‌های بدبو و تلخ را در جملۀ پاکیزه گی‌ها قرار دهد؟ خوانندۀ گرامی! حالا شما در مورد انسان‌‌های بی‌اراده چه حکم می‌کنید که چنین مادۀ زهراگین را سوختانده و دودش را تنفس نموده و بلآخره جسم خود را در معرض خطر‌‌های کشنده قرار میدهند؟ از سوی دیگر دهان خود را بدبو و متعفن ساخته، عقل و هوش خود را به نابودی میکشانند؟ ولی با آن هم به کشیدن آن اصرار ورزیده و می‌گویند: ترک آن برای ما دشوار است، زیرا مزاج ما به آن عادت گرفته و اگر آنرا استعمال نماییم، خوش و شادمانیم، و اگر استعمال نکنیم دلتنگ شده و مزاج ما برهم و درهم میگردد!!! پس پاک و منزه است خداوند أ از اینکه چنین چیز بدبو و متعفن و زهرناک را برای بندگان خویش حلال نموده باشد. یقیناً از عمل شیطان و همدستان وی است.

حکایت شده که بعضی از عبور کنندگان در یکی از راه‌‌های بزرگ، موتر‌های‌شان را توقف داده بودند تا با رانندۀ موتری که به سبب سرعت بسیار، طایر موترش انفجار نموده و منجر به منقلب شدن موتر شده بود، همکاری لازم نمایند. وقتیکه می‌خواستند راننده را از داخل موتر بیرون آورند، وی را به حالت بد و ناگوار دیدند که آخرین نفس‌‌های زندگی را می‌کشد، با آن هم راننده با یک دست خویش بطرف دهان خود اشاره می‌نمود، یکی از حاضرین گمان کرد که آب می‌خواهد، وی با سرعت آب را حاضر نموده و خواست به دهنش بدهد لیکن آب را نپذیرفت، و بازهم بسوی دهان خود اشاره می‌نمود، یکی از حاضرین دریافت که وی چه میخواهد، همان بود که قطی سگرت را از جیب خود بیرون آورده و بوی نشان داد، هنگامیکه رانندۀ زخمی قطی سگرت را دید دست خود را بطرف دهان خود برد و اشاره نمود تا سگرتی را برایش روشن نموده و در میان دو لبش بگذارد، طبعاً در همچو حالت حاضرین به دادن سگرت موافقت نکردند زیرا وی در حالت نزع قرار داشته و با مرگ دست پنجه نرم میکرد، قبل از اینکه یکی از آنها سگرت را در دهانش بگذارد، دیدند که جان خود را به خداوند تسلیم نموده است.

پس هلاک باد ابلیس که چگونه بنی آدم را حتی در آخرین لحظات زندگی مورد تمسخر قرار می‌دهد، دقت نماید، لسان حال رانندۀ زخمی که در حالت نزع قرار داشت چنین می‌گفت: ای نفسم! خواهش کرده، و التماس می‌کنم، کمی انتظار شو تا یک سگرت را بنوشم سپس بیرون شو!!.

برادران و دوستان عزیزم! به خداوند أ سوگند که سگرت یا تنباکو از خبیث‌ترین و پلید‌ترین بته‌‌های است که خداوند أ ما را از استعمال آن منع نموده، زیرا از ناپاکی‌هاست. به راستی که شیطان انسان را به آن دلالت نموده تا نافرمانی پروردگار را نموده و به سبب نافرمانی و سرکشی خداوند أ از بهشت محروم گردند، طوریکه پدر و مادر ما را فریب داده و آنها را مجبور به خوردن از درختی نمود که بر آندو ممنوع بود، چون از آن درخت خوردند عورتهایشان بر آنان آشکار شد. همان بود که آدم ÷ نافرمانی خداوند أ را نموده و خداوند هم به سبب آن هر دوی آنها را از بهشت به زمین فرو فرستاد و دشمنی میان انسان و ابلیس آغاز گردید، از اینرو خداوند أ مؤمنان را از شر شیطان و مکر و حیله و فریب وی با صراحت و وضاحیت برحذر داشته در چندین آیات قرآن کریم به آن اشاره نموده است: ﴿يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ لَا يَفۡتِنَنَّكُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ كَمَآ أَخۡرَجَ أَبَوَيۡكُم مِّنَ ٱلۡجَنَّةِ يَنزِعُ عَنۡهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوۡءَٰتِهِمَآۚ إِنَّهُۥ يَرَىٰكُمۡ هُوَ وَقَبِيلُهُۥ مِنۡ حَيۡثُ لَا تَرَوۡنَهُمۡۗ إِنَّا جَعَلۡنَا ٱلشَّيَٰطِينَ أَوۡلِيَآءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ٢٧[الأعراف: ۲۷].«ای فرزندان آدم! برحذر باشید تا شیطان شما را گمراه نسازد چنانکه پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند و لباسشان را از آنان برکند تا عورتهایشان را بر آنان نمایان کند یقیناً شیطان و قبیله‌اش شما را از آنجا که آنها را نمی‌بینید می‌بیند همانا ما شیاطین را اولیای نامؤمنان گردانیده ایم».

شاید بعضی از برادرانی که معتاد به سگرت‌اند بگویند: ما به سخنان شما در مورد سگرت کاملاً باور داشته و قانع هستیم، لیکن این مرض بد، برای ما عادت و کیف گشته و به آن معتاد شده‌ایم و ترک آن بسیار دشوار است پس چگونه از آن رهایی یابیم؟ ما برای چنین اشخاص می‌گوییم: شما راست می‌گویید به راستی که ترک عادت دشوار است طوریکه علامه ابن القیم/فرموده که: «بازداشتن نفس‌ها از شهوات و از آنچه که با آن انس و الفت و محبت گرفته‌اند از دشوار‌ترین امور است». همچنان یکی از برادران ارجمند ما در این صدد فرموده است که: «انسان تنها زیر سلطان و سیطرۀ غرایز قرار نمی‌گیرد بلکه عامل قوی‌تر دیگری وی را زیر تأثیر خویش قرار می‌دهد که عبارت از عادت است!! سگرت یا دخانیات نیز قبل از اینکه به سبب مادۀ نیکوتین خون را سیراب نموده و بر مغز تأثیر منفی بگزارد، عادت در قدم اول تأثیر منفی بیشتر بر انسان معتاد دارد، پس هرگاه انسان یک عملی را چند بار تکرار نماید رفته رفته به عادت مبدل می‌گردد که ترک آن کاری ساده نبوده و چیز دیگر را نمی‌تواند به آن عوض نماید». انسان نظر به فطرت پاک و سلیمی که بر آن آفریده شده، همزمان چندین عادات را آموخته و عملی می‌نماید و بوسیله آن زندگی خویش را به پیش می‌برد از جمله خوردن و نوشیدن. اما مسایلی که به غریزه و شهوت انسان ارتباط میگیرد چیزی دیگری است، عادت از تأثیر و سلطه و سیطرۀ قابل ملاحظه برخوردار است که انسان هرگز نمی‌تواند آنرا پنهان نماید، اما آنچه را که انسان در حرکات و سکنات خود وارد ساخته و آن را با تکرار نمودن به عادت تبدیل می‌کند، چه عادت خوب باشد یا بد، و یا ضررمند باشد یا سودمند، طوریکه تجربه آنرا ثابت نموده، چنین عادت از سلطه و سیطرۀ بسیار قویی نسبت به غرایز و شهوات بر نفس برخوردار است، پس اگر عادات بدست آوردۀ انسان که روزمره آنرا پذیرفته و می‌پسندد خوب و شایسته باشد بدون شک وی با همچو عادات خوشبخت شده وی را از مرتبۀ حیوانیت به مرتبۀ بزرگ و ارجمند انسانیت ارتقا می‌دهد، و اگر عادات بدست آوردۀ وی قبیح و زیانمند و نا مطلوب و ناپسند باشد بدون شک وی را بسوی بدبختی‌ها کشانده و همواره در زیر سلطان و سیطرۀ آن زندگی بسر می‌برد، و بلآخره به مرحلۀ میرسد که میان خوب و بد تمیز نکرده و اشیایی را تناول میکندکه باعث زیان و ضرر ناگوار به جسمش شده و در عین وقت خودش پی میبرد که من چه راهی بدی را در پیش گرفته ام!! و چه چیز‌‌های بد و پلید را تناول می‌کنم!! لیکن به سبب ضعف در ارداه، و سستی در عزم، قادر به ترک آن نمی‌شود. مانند اشخاصیکه به دخانیات معتاد شده‌اند، چنانکه به همه هویداست، انسان معتاد به سگرت در همه جا منفور است، در خانه همسرش از بوی بد دهانش نفرت داشته و با چشم ذلت و حقارت بسویش می‌نگرد، از سوی دیگر پسر نو جوانش نیز از وی تقلید نموده به سگرت نوشی آغاز می‌نماید و پدرِ بی‌کفایت، قدرت نصیحت را ندارد زیرا خودش الگو و نمونه بد برای پسر است طوریکه مثل است: (وقتیکه چوب کج باشد سایه چگونه راست خواهد بود)؟! زیرا خود پدر سبب شده تا پسران وی نیز رو به دخانیات بیاروند. همچنان محققان طبی در این اواخر به این نتیجه رسیده‌اند اینکه: طفلی که از پدر و مادر معتاد به سگرت بدنیا می‌آید خون او سیرآب از مادۀ نیکوتین بوده و آماده آن می‌باشد که حتی در سن کودکی سگرت بنوشد، حتی اگر تنها پدر هم معتاد به سگرت باشد با آن هم احتمال می‌رود که در خون طفل نوزاد مقدار نیکوتین بیشتر باشد. لیکن به اندازۀ قسم اولی که پدر و مادر هر دو معتاد به سگرت باشند احتمال آن کم‌تر است، ولی چون شوهر با همسر در یک اطاق زندگی داشته و سگرت می‌نوشد طبیعیست که زن نیز از هوای اطاق تنفس نموده و دود سگرت به وی نیز ضرر می‌رساند.

علاوه بر اینهمه ضررها، افراد معتاد به سگرت همواره احساس ذلت و حقارت می‌نمایند، مخصوصاً وقتیکه در اماکن عامه مانند رستورانتها، هوتل‌ها و نمایشگاه‌ها با لوحه‌‌های (سگرت ممنوع است) برمی خورند، در چنین حالات شخص معتاد، خود را منفور و مطرود از جامعه می‌شمارد. بناء بخاطر خلاصی از هرگونه عادت و عمل ناشایسته باید عزم قوی و راسخ داشت و آمادگی کامل بخاطر مبارزه و جنگ سرسخت و پر از خشونت علیه آن اتخاذ نمود، و در همچو جنگ شدید، ظفر و کامیابی از کسیست که با سلاح ایمان به خدا و پرهیزگاری و کمک خواستن از مولای مسلح باشد و با تصمیم‌گیری صادقانه و عزم قوی و ارادۀ راسخ می‌تواند بر آن نصرت حاصل نماید. من در مورد برادران و خواهرانی که مبتلا به این مرض خطرناک شده‌اند آیندۀ باسعادت را پیشرو می‌بینم زیرا خداوند أ ایمان آنها مورد امتحان و ابتلا قرار داده است، همچنان در مورد آنها خوشبینم که روزی با عقل و هوش و درک و احساس پاک و سالم‌شان میان پاکیزگی‌ها و پلیدی‌ها فرق گذاشته و بدانند که دخانیات از جملۀ پلیدی‌هایی است که خداوند أ آنرا در قرآن کریم بر انسان حرام قرار داده طوریکه قبلاً به آن اشاره شد. همچنان در مورد آنها گمان نیک داشته انتظار دارم که از جملۀ خردمندان گردیده اعمال صالحه را بر کردار‌های ناشایسته برگزینند و از پاکان و نیکان مردم باشند، نه از تبه کاران و پلیدان آنها، بار دوم فرمودۀ خداوند أ را تکرار می‌نماییم: ﴿قُل لَّا يَسۡتَوِي ٱلۡخَبِيثُ وَٱلطَّيِّبُ وَلَوۡ أَعۡجَبَكَ كَثۡرَةُ ٱلۡخَبِيثِۚ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ١٠٠[المائدة: ۱۰۰]. «بگو: (ای پیامبرص) خبیث و طیب(پلید و پاک) برابر نیست هرچند کثرت پلیدی‌ها ترا به شگفت آورد، پس ای صاحبان خرد!! از الله بترسید تا رستگار شوید».

بعد از اینکه حقیقت واضح و آشکار شد و به تفصیل در مورد آن صحبت شد سوالی را مطرح می‌نماییم که: آیا کسی از ما این جرأت را دارد که بگوید: سگرت و دخانیات از جمله پاکیزه‌هاست؟ آیا بعد از اینکه تأکید بر آن نمودیم که سگرت و دخانیات به جسم و عقل و مال ضرر رسانده و سبب امراض خطرناک گوناگون شده و دهان انسان را بدبو و متعفن ساخته که نه تنها فرشتگان در نماز‌ها و غیره اماکن از وی متنفر می‌شوند بلکه هرکسی که با چنین اشخاص روبرو شود احساس ناراحتی نموده از صحبت کردن با آنها دلتنگ می‌شود و می‌خواهد هرچه زود از وی جدا شود، آیا باز هم گفته می‌توانیم سگرت از طیبات یا اشیای پاکیزه است؟ زبان حال معتادان و وجدان‌شان هم می‌گوید که نه والله سگرت از طیبات نیست، پس میگوییم وقتیکه شما اعتراف دارید که از طیبات و چیز‌‌های پاک نیست، پس در جملۀ چه چیزی محسوب می‌شود؟ طبعاً می‌گویید نجس است و از جملۀ پلیدی‌هاست و این معادله ایست آسان که هر هوشیار و خردمند آنرا فهمیده می‌تواند. حالا که به این نتیجه رسیدیم که سگرت از پلیدی‌ها بوده پس به این معناست که از جملۀ اشیای حرام است که خداوند أ در کتاب کریم خود آنرا بما بیان نموده است پس با تأکید و جرأت می‌توان گفت که سگرت حرام است، حرام است، حرام است، و کسیکه آنرا استعمال می‌کند بدون شک نافرمانی خداوند أ را مرتکب شده زیرا وی چیز حرام را استعمال نموده است. پس ترک آن بر وی واجب گردیده و هر چه زود‌تر آنرا کنار گذاشته به خداوند رجوع نموده و توبۀ نصوح نماید، تا خداوند از وی راضی وخشنود شده و با خاتمۀ نیک از دنیا برود، نه اینکه خدا ناخواسته روز قیامت در حالی از قبر بیرون آید که سگرت و بو‌های بد و متعفن آن بر وی گواه باشد. و من از سوز دل به برادران و خواهرانی که معتاد به سگرت و یا هر عملی دیگری‌اند می‌گویم که این فرصت را غنیمت شمرده و آنرا ترک نمایید تا خداوند أ را خشنود و شیطان را نا امید سازید و بسبب آن بهشت برین را نصیب شوید، آری! قبل از اینکه فرصت را از دست دهید آنرا ترک کنید، زیرا نمی‌دانید چه وقتی مرگ به سراغ تان می‌آید، کسی ضمانت زندگی یک شب را کرده نمی‌تواند، شاید شب بخوابید و فردا خویشتن را در یکی از قبرستان‌ها در یابید!! وکسانیکه با دخانیات، این وبای مهلک تجارت نموده و آنرا مکسب خویش قرار داده‌اند باید بدانند که کسب وکار آنها حرام بوده و اگر آنرا خیرات و صدقه هم دهند پذیرفته نمی‌شود، زیرا خداوند أ ذات پاک است و جز پاکی چیز دیگر را نمی‌پذیرد، و اگر آنرا بر اهل وخانوادۀ خویش به مصرف رساند نه اینکه در آن خیر و برکت نیست بلکه مصایب و بلا‌های گوناگون را بسویشان می‌کشاند، واگر آنرا بعد از مرگ به ورثه میراث بگذارد در این صورت نیز توشۀ آنان بسوی دوزخ خواهد بود. سازمان صحت جهانی ملل متحد که بزرگ‌ترین پزشکان معروف جهان در آن عضویت دارند، ثابت نموده که دخانیات نه تنها برای انسان زیانمند است بلکه یک عادتی کشنده است، بنابر این شرکت‌‌های تولید کنندۀ سگرت را ناگزیر ساختند تا در عقب هر قطی سگرت بنویسند که: «سگرت و دخانیات سبب رئیسی مرض سرطان و امراض شش و قلب و شرایین است» همچنان در بعضی قطی‌‌های سگرت می‌نویسند: «سگرت به صحت مضر است» زیرا سازمان جهانی صحت نمی‌تواند با شرکت‌‌های سگرت سازی مدارا نموده و مردم را فریب دهند و از خطر آن مردم جهان را بی‌خبر نگهدارند، و این خود اقدام مثبتی است که به بیداری جهان امروزی دلالت دارد، همچنان در گزارش‌‌های مربوط به اضرار دخانیات آمده که (۸%) از وزن هر سگرتی، حاوی مواد نیکوتین زهرناک و کشنده است، و فقط ده گرام آن ضامن کشتن یک سگ است اگر آنرا در غذای وی بگذاریم، همچنان در گزارش آمده که سگرت سبب رئیسی امراض خطرناک ذیل است: سرطان شش، سرطان مری و معده، پوسیده شدن جگر، بزرگشدن جگر و بهم پیچیده شدن آن، تخریش مجرا‌های جهاز تنفسی، سستی در عزم و اراده، کسالت و ضعیف شدن ذاکره، مضطرب شدن اعصاب که در نتیجۀ آن معتاد همواره پریشان شده و احساس خستگی و ناراحتی می‌کند، چنانکه در نتیجۀ بزرگ شدن جگر، معتاد همیشه به قبضیت مبتلا بوده و بلآخره به مرض بواسیر مبتلا می‌گردد. همچنان مادۀ نیکوتین باعث پختگی و جوشش دهان شده و مینای دندان‌ها را از بین برده، پوسیدگی و کرم خوردگی در آن ظاهر می‌گردد که لعاب کثیف و آلودۀ آن به معده رفته و سبب کندی جهاز هاضمه در وظیفه‌اش شده و کم خونی را ببار می‌آورد. و آخرین و خطرناک‌ترین مرضی که به سبب دخانیات ببارمی آید و سازمان جهانی صحت نیز بر آن تأکید ورزیده، مرض فشار خون است که شریانها را سخت ساخته و بلآخره خفقان سینه و سکتۀ قلبی حیات معتادان سگرت را تهدید می‌نماید. خلاصه مرگ از هر سو بر معتادان سگرت و سایر دخانیات حمله آورده و در هر حملۀ قلبی و یا خفقان سینه، مرگ را با چشم‌هایشان مشاهده می‌کنند تا اینکه در یکی از حملات آن مرگ نیز به سراغ‌شان آمده و بدون توبه از دنیا می‌روند، پس از خداوند أ استدعا داریم که خاتمۀ نیک را نصیب ما نموده و عفو و عافیت را در اجسام و عقل‌‌های ما گذاشته و ما را به راه راست رهنمون سازد.

در اخیر متذکر می‌شویم که اصرار و استمرار بر نوشیدن سگرت و یا هر عادتی دیگر به این معناست که ما از یکسو در نافرمانی و معصیت خداوند أ هنوز هم روانیم و از سوی دیگر ابلیس لعین را نصرت بخشیده‌ایم، اما کامیابی ابلیس بر بنی آدم بسیار مؤقت بوده و آن روز فرا رسیدنی است که ابلیس و همکارانش در دوزخ سرنگون گردند و اینکار برای خداوند أ کار ساده و آسان است، پس ای برادر عزیز! کسیکی به سگرت معتادی! آیا ایمان و ضمیر و وجدان تو اجازه میدهد که نافرمانی خداوند أ را مرتکب شده و ابلیس را که یگانه دشمن تو و دشمن خداوند أ است نصرت ببخشی؟ طبعاً می‌گویی نه. و به چنین کاری هرگز راضی نمیشوی، زیرا ما مسلمانیم و به خدا و روز آخرت ایمان داریم و روزی را در پیش داریم که از هر چیز مورد باز پرس قرار می‌گیریم. هرچند شیطان بکوشد که ما را فریب دهد لیکن با ذکر خداوند أ و عظمتش، و تقدیم پند و نصیحت یکی برای دیگر، شیطان از ما گریزان شده و ضمیر و وجدان ما بیدار می‌گردد، طوریکه خداوند می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ إِذَا مَسَّهُمۡ طَٰٓئِفٞ مِّنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبۡصِرُونَ٢٠١[الأعراف: ۲۰۱]. «در حقیقت، متقیان چون وسوسۀ از جانب شیطان به ایشان رسد، خدا را به یاد آورند و بناگاه بینا شوند».

برادرعزیز و گرامی ام! هرگاه به این بیماری مهلک گرفتار شدی قبل از اینکه در حالت گناه و نافرمانی خداوند أ چشم از جهان بپوشی آنرا ترک کن. زیرا خداوند أ جز خیر و مصلحت دنیا و آخرت بندگان، چیزی دیگری را اراده ندارد، و بدان، هر پولی را که در راه این مرض پلید و مهلک به مصرف می‌رسانی خداوند أ در مورد آن از تو پرسیدنی است و با تو محاسبۀ شدید صورت خواهد گرفت، از تو پرسان خواهد شد پولت را در کدام راه و چگونه مصرف نمودی؟ چرا بر اهل و خانواده ات مصرف نکردی؟ چگونه در این مدت دراز کثافت و پلیدی‌ها را خریداری نموده و به عقل و جسمت ضرر رساندی، چرا نافرمانی خداوند أ و پیامبرش را مرتکب شده و از جملۀ اسراف کننده‌گان که برادران شیاطین‌اند شدی؟

پیامبراکرم ص می‌فرمایند: «در روز قیامت تا لحظۀ گام‌های بنده میخکوب است که از عمرش پرسیده شود آن را در کدام راه فنا نموده، و از عملش که در آن چه کرده، و از مالش که از کدام راه آنرا بدست آورده و به کدام راه صرفش نموده، و از جسمش که آن را در کدام راه فرسوده کرده است» صحیح ترمذی.

خدا کند از آنچه که گفتیم ما و برادران و خواهران ما نفع ببرند و ما و شما را از کسانی گرداند. که سخنان را شنیده و از نیکو‌ترین آن پیروی می‌کنند،

وصلی الله علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه وسلم.

طریقه‌های گمراه کنندۀ تصوف و اختراع در دین

امام احمد/از ابوموسی اشعری س نقل نموده، که آنحضرت ص فرمودند: «ای مردم از شرک بترسید زیرا پنهان‌تر از گشتن مور بر زمین است» مصنف ابن ابی شیبه و معجم کبیر از طبرانی. معنای حدیث اینست که شاید بعضی از شعایر دینی مثل دعا، یا ذکر طوری انجام دهیم، در حالیکه غیر شعوری به خداوند أ شرک ورزیده‌ایم، بنابراین پیامبراکرم ص بما ارشاد نموده که هر مسلمانی روزانه این دعا را بخواند: «اللهم انی اعوذبك ان اشرك بك وانا أعلم واستغفرك لـما لا اعلم» مرجع سابق. یعنی «خدایا! یقیناً من به تو پناه می‌برم از اینکه شرک بیاورم به تو در حالی که بدانم، و آمرزش می‌طلبم از آنچه ندانم».

آنحضرت ص می‌فرمایند: «قبل از شما اهل کتاب به هفتاد دو دسته پراگنده شدند و زود است این امت (امت محمد ص) به هفتاد و سه فرقه پراگنده شوند که هفتاد و دو فرقه در آتش و یک فرقه در بهشت خواهند بود و آنها جماعت‌اند» سنن ابوداود ابن ماجه. و در روایت دیگر چنین آمده: «آنان کسانی‌اند که بر آنچه من و یارانم هستیم می‌باشند». همچنان پیامبراکرم ص فرموده‌اند: «دل‌‌های بندگان میان دو انگشت رحمن قرار دارد، هرگونه که بخواهد آنها را دگرگون می‌نماید»صحیح مسلم. آنحضرت ص همواره این دعا را می‌خواندند: «خداوندا! قلبم را بر دینت ثابت و استوار بدار» صحیح مسلم.

ما نیز به پیروی از ایشان می‌گوییم: خداوندا! ای دگرگون کنندۀ دل‌ها، دل‌های ما را بر دینت استوار و پایدار بدار، خداوندا! پس از آن که ما را هدایت کردی(بسوی حق) دل‌های ما را دستخوش انحراف نگردان و رحمتی از جانب خود بر ما ارزانی دار، یقیناً تو خود بخشنده‌ای، و ای دانای امور پنهان و کار‌های نهان! بر ما رحم نما.

برادران و خواهران عزیز! سوگند بخدا هنگامیکه احادیث فوق الذکر را می‌خوانیم طوری احساس می‌کنیم که زنگ خطر بزرگی امت اسلام را در این عصر تهدید می‌کند، این زنگ خطر در گوش‌‌های هر انسانی که حریص بر آخرت خویش است طنین انداخته و ضربات آن ضمیر آنها را به لرزه در می‌آورد، متأسفانه ما در عصری قرار داریم که یکی از ما راست و چپ خویش نگاه کرده و می‌پرسد: آیا من در اعتقاد و راه و روش و طریقۀ انجام عبادات و شعایر دینی، موافق با فرقۀ نجات یافته که در آخرت رستگار بوده و با پیامبراکرم ص و یاران پاک وی یکجا می‌باشند، هستم یا نه؟ و یا اینکه - خدا ناخواسته- در زمرۀ یکی از فرقه‌‌های هفتاد و سه گانه گمراهیم که وارد دوزخ می‌شوند؟ بخداوند أ سوگند این امر مهم و بزرگی است، و هلاک شده کسی است که با بی‌پروایی به این موضوع نگاه کرده آنرا بی‌اهمیت می‌شمارد. آری! هلاک شده کسیست که احادیث نبوی فوق را که آنحضرت ص از جانب خداوند بما رسانده‌اند، بدون توقف و تفکر در آن، و بدون نظری به اعتقادات و عبادات و سایر امور دینی خویش عمل کرده و ندانسته که وی در کدام مسیر قرار دارد؟ و چه می‌گوید و چه کاری را انجام می‌دهد؟ مسلمان باید کردار و گفتار خویش را در میزان کتاب و سنت قرار داده و از خود بپرسد که آیا من در زمرۀ فرقۀ نجات یافته‌ام یا در یکی از گروه‌‌های گمراهی که آتش دوزخ در انتظار‌شان است؟ پس وقتی درک نمود که وی در ورطه‌گاه مخالفت با پیامبر اکرم ص و یاران ایشان قرار گرفته، باید با شتاب بر اصلاح و تصحیح آن اقدام نموده و خود را در راه و روش گروه نجات یافته قرار دهد. پس هر فرد مسلمان که خواسته باشد تا راه و روش خود را صحیح ساخته و مسلک درست را در پیش گیرد، باید قبل از همه آیات و احادیث ذیل را با دقت و تفکر بخواند وآنرا سرمشق زندگی خود قرار بدهد:

اول: خداوند أ بعد از فتح مکه و تحکیم پایه‌‌های حکومت اسلامی در آن، ما را چنین مخاطب قرارداده می‌فرمایند: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا[المائدة: ۳]. «امروز دین شما را برایتان کامل گردانیدم و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و دین اسلام را برای شما پسندیدم».

دوم: خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ[الحشر: ۷]. «و هر چه پیامبر به شما بدهد، آن را بگیرید و هرچه شما را از آن منع کند پس، از آن باز ایستید».

سوم: پیامبراکرم ص در حجۀ الوداع تأکید نمودند که ایشان امت را بر سر راهی روشن باقی گذاشتند که شب آن همانند روز روشن است جز هلاک‌شدگان از آن منحرف نمی‌شوند. و فرمودند: «بعد از من زندگی خواهید کرد و شاهد اختلافات بسیاری خواهید بود پس بر شما لازم است از طریقۀ من و طریقۀ خلفای راشدین که آنها هدایت کنندگانند پیروی نمایید و آنرا با دندانها محکم بگیرید و از بدعت در دین بپرهیزید؛ زیرا هر امر نوپیدایی گمراهی است» سنن ابو داود ترمذی.

یعنی از حیات آنحضرت ص چیزی نمانده بود که همه امور دین کامل و به اتمام رسید و هیچ امری ناقص باقی نمانده تا بر آن بیفزاییم و نه چیزی اضافه شده تا از آن کاسته شود، و این فرمودۀ آنحضرت ص دلیل واضح و آشکار بر این مسئله است: «هرآن چیزی که شما را به خداوند أ نزدیک می‌سازد شما را به آن دستور دادم، و هر آن چیزی که شما را از خداوند أ دور نموده و به آتش نزدیک می‌سازد، از آن منع نمودم»سنن بیهقی. پس کسیکه بعد از تکمیل شدن دین، چیزی جدیدی را در دین اختراع می‌نماید به این معناست که وی بر شریعت الهی از خود افزوده و شریعت اسلامی را به نقص متهم نموده است. گویا او می‌خواهد نقصی که در دین خدا و رسول الله ص وجود دارد تکمیل نماید!!.

در هر صورت ما باید پیرو خط مش پیامبراکرم ص و اصحاب کرام ایشان باشیم، از آنها چنان قدم به قدم پیروی نماییم که دیگر راهی برای شیطان باز نماند و به مثابۀ ترازویی بما باشند که همه افعال و اقوال و اعتقادات خویش را با آن بسنجیم، پس هرگاه در این روند با قول یا فعل جدید و اختراع شدۀ روبرو شدیم بلافاصله آنرا با میزان سنت صحیح سنجیده و می‌ببینیم که آیا پیامبراکرم ص و یا یاران ایشان آنرا فرموده و یا به آن عمل نموده‌اند یا نه؟ اگر از آنها چیزی بما ثابت شد پس بلادرنگ آنرا عملی نماییم، و اگر اثری از آنها را درنیافتیم پس آنرا فوراً ترک نموده و متوقف شویم، شاید بعضی بگویند: ما به آن اندازه علمیت و آگاهی در دین نداریم تا میان حق و باطل فرق گذاشته و اعمال و اقوال خویش را به آن بسنجیم. ما برای چنین اشخاص می‌گوییم: شما باید به علمای ثقه و معروفی که اخلاص و محبت واقعی آنها با دین خدا به همه ثابت است مراجعه نموده و سوالات تان را مطرح نمایید و ان شاءالله آنها به خیر و مصلحت شما جواب خواهند گفت، لیکن بر هر مسلمان لازم است تا در مورد کتاب خدا و سنت رسول الله ص آگاهی داشته و در راه آموختن آنها سعی و تلاش بخرچ دهد و خویش را از امور مشتبه پاک ساخته و عقیده و شعایر دینی خود را از شرک و بدعت پاک سازد، طوریکه جسم را با شستن و غسل از چرک‌ها و کثافات پاک نگه میدارد.

بیایید موضوع جدید، مهم و خطرناک دیگری را آغاز نماییم. امت پیامبراکرم ص بهترین امتهاست طوریکه خداوند أ آنها را وصف نموده که شما بهترین امت‌ها هستید که برای مردم بیرون آورده شده اید، لیکن این امت برگزیده با خطر‌های گوناگونی مواجه بوده و از هر سو مورد هجوم دشمنان، وافراد و گروه‌‌های منسوب به اسلام قرارگرفته و عقاید ناب فرزندان آنرا به بیراهه برده و از کتاب خدا و سنت رسول الله ص آنها را دور ساخته‌اند. طوریکه همه میدانیم فرقه‌‌های بسیاری خود را به اسلام منسوب می‌نمایند در حالیکه علیه اسلام در مبارزه‌اند. شیطان توانست فرزندان این امت را از آموختن علم شرعی بازداشته و برای آنها تلقین نماید که مقصود فقط عمل است! پس هنگامیکه چراغ هدایت نزد آنان روبه خموشی گرایید، کور کورانه در تاریکی به راه افتادند. یکی از جملۀ این فرقه‌ها اهل تصوف است که اسلام را با منظر بد و قبیح به جهان معرفی نموده و امت اسلامی را با خرافات و بدعات‌شان بدنام ساخته‌اند، حتی در میان خود به گروه‌ها و فرقه‌‌های مختلف پراگنده شده و یکدیگر را تکفیر نمودند که مصداق فرمودۀ رسول اکرم ص در مورد این امت ثابت گردید زیرا گروه‌ها و فرقه‌هایی که منسوب به اسلام‌اند نزدیک به هفتاد دو فرقه رسیده‌اند. طریق خرافاتی تصوف از تعالیم قرآن و سنت پیامبر ص بسیار بدور‌اند و اساس و ریشۀ تعالیم آنان نه از سیر و سلوک حضرت پیامبر ص و نه از سیر و سلوک یاران بزرگوار و نیکوکار ایشان، که آفریده‌‌های برگزیدۀ خداوند أ بودند، سرچشمه می‌گیرد، بلکه افکار‌شان از رهبانیت مسیحی و برهمایی هندی و پارسایی یهود و زهد بودایی گرفته شده است. اسلام از چنین فرقه‌‌های که او را به صورت و نمایی دیگری معرفی نموده، و صفایی و پاکی و روحانیت را بر اهل سنت تار و تاریک ساخته‌اند، بیزار است. خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٥٣[الأنعام: ۱۵۳]. «و بدانید که این است راه راست و درست من. پس، از آن پیروی کنید و از را‌های دیگر پیروی نکنید که این راه‌ها شما را از راه الله جدا می‌کنند، اینهاست که خدا شما را به آن سفارش کرده است، باشد که تقوا پیشه کنید». روایت است که رسول خدا ص با دست مبارک خود در زمین خطی کشیدند، سپس فرمودند: این راه راست و مستقیم خداست، آن گاه خطوطی از راست و چپ آن خط کشیدند و فرمودند: اینها راه‌‌های دیگراست و هیچ راهی از آنها نیست مگر این که بر آن شیطانی قرار دارد که بسوی آن فرا می‌خواند آن گاه آیت فوق را تلاوت کردند» همچنان خداوند أ می‌فرماید: ﴿فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبٗا لِّيُضِلَّ ٱلنَّاسَ بِغَيۡرِ عِلۡمٍ[الأنعام: ۱۴۴]. «پس چه کسی ستمکارتر است از آن کس که بر خدا دروغ بندد تا مردم را بی‌هیچ علم و اطلاعی به گمراهی بکشاند».

آرامگاه شیخ ضیاف(مهمان نواز)

چند سال قبل در یکی از روزنامه‌ها قصۀ عجیبی را مطالعه نمودم که اینک آنرا بشما حکایت می‌کنم: هنگامیکه استعمار فرانسه چند کشور عربی را در شمال افریقا تحت تصرف خود آورده بود حادثۀ عجیبی در یکی از این کشورها رخ داد، یکی از ثروتمندان فرانسوی وارد این کشور عربی شده و بر یک تپۀ که در میان قریه جات و دهات قرار داشت خانۀ زیبا و قشنگی را آباد کرد و اطراف آنرا با درختان رنگارنگ مزین ساخت، این مرد فرانسوی سگی داشت که از خانه و باغ وی پاسبانی می‌کرد، در عین حال سگ خود را آنقدر دوست داشت که تصور نمیشد، روزی سگ وی بمُرد، وقتی سگ مرد این مرد از مردن آن بسیار ناراحت و غمگین شد و از شدت محبت او را در باغ خود دفن کرد تا با دیدن قبر سگ خود را تسلی دهد، وی قبر سگ را با سنگ‌های مرمر و رخام گرانب‌ها پوشانیده و چند بیت شعر را در سوگواری سگ نوشت و به یکی از سنگ تراش‌ها داد تا آنرا بر تخته سنگی حک کرده و آنرا بر سر قبر سگ نصب نماید، وی روزانه دسته‌‌های از گل‌‌های متنوع را بر قبرسگ فقید می‌گذاشت تا روحش را شاد سازد!! ماه‌ها و سال‌ها بر این حالت گذشت و استعمار فرانسه نیز این کشور عربی را ترک نمود، مرد فرانسوی قصد کرد تا به فرانسه برگشته و متباقی روز‌های زندگی را در سرزمین آبایی خود بگذراند، بناء خانه و باغ را بر یکی از ساکنان منطقه فروخت و از وی خواهش نمود که آرامگاه سگ را بی‌جا نساخته و در مورد آن توجه داشته باشد. مرد ثروتمند فرانسوی به فرانسه بازگشت، و مرد عربی در مورد خانه و باغ بی‌اعتنایی نموده نه خودش در آن زندگی کرد و نه کسی دیگر. رفته رفته درختان باغ خشک گردید و سنگ و چوب خانه هم بر زمین افتاده و دیوار‌های باغ فرو ریخت و باغ و خانه بدون دیوار بر سر راه باز ماند، تقدیری مرد مسافر دهاتی که می‌خواست از یک قریه به قریۀ دیگر پیاده سفر نماید در باغ مذکور که بر سر راه وی قرار گرفته بود خواست لحظۀ خستگی خویش را رفع نموده و بعدا به سفر خود ادامه دهد، وی در این وقت بسیار گرسنه هم شده بود و آرزو داشت هرچه زود‌تر در منطقۀ آبادی برسد تا لقمه نانی دریابد و شکم خود را سیر نماید، مرد مسافر بر باغ و خانۀ ویرانه نظر انداخت و از میان درختها و دیوار شکسته وارد باغ شد، همینکه وارد باغ گردید چشمش به سنگ نصب شده بر سر قبر سگ که در وسط باغ قرار داشت افتاد، مرد مسافر رفته و در پهلوی قبر نشست و دید که عباراتی به زبان فرانسوی نوشته شده. ولی چون ناخوان بود آنرا خوانده نتوانست، وی گمان نمود که شاید قبر یکی از اولیای صالح گذشته باشد، وی در جوار قبر نشست و خواست لحظۀ در پهلوی آن بخوابد از اینرو کنار قبر را با دستان خود پاک نمود تا گرد و غبار و سنگریزه‌ها را دور نموده و استراحت نماید، در این هنگام دستش با کیس بسته شده که در میان دستمالی قرار داشت تماس نمود، وقتیکه آنرا باز کرد دید که در داخل آن، پارچۀ نان و کمی پنیر و کمی بادنجان رومی گذاشته شده، چون سخت گرسنه بود به خوردن آن آغاز کرد سپس بسوی مرقد نگاه کرده وگفت: بخدا این از برکت توست ای سرور و سردار من، ای ضیاف مهربان سپس به سخنانش ادامه داده و قبر سگ را مخاطب قرار داده گفت: از کرامات و برکات توست که مردی چون من خسته و گرسنه از پهلوی تو بگذرد! و تو مرا جا داده و طعام دادی، - در حالیکه کیسی که در داخل آن نان و پنیر و بادنجان رومی بود باقی ماندۀ غذای یکی از دهقانان منطقه بود که آنرا برگوشه قبر سگ گذاشته بود- بعد از اینکه مرد دهاتی شکم را سیر نمود لحظۀ در جوار مولای خود، شیخ ضیاف خوابید، و قبل از اینکه به سفر خود ادامه دهد روی بطرف قبر ضیاف آورده و گفت: ای سردار و مولای من! ای مهمان نواز! و ای غریب نواز! تو امروز مرا به صفت مهمان به دربارت پذیرفتی و دانستی که مردی چون من خسته و گرسنه از جوار تو می‌گذرد سپس مرا جا داده و غذا خوراندی، لیکن خواهشی از تو دارم اینکه شفاعت مرا در نزد خداوند کن تا مرا ببخشد و در دنیا روزی فراوان داده و در آخرت وارد بهشتم نماید!! این گونه استغاثه و استعانه جستن از غیر الله انسان را در شرک واقع میکند. مرد دهاتی به منزل مقصود رسیده و آغاز به تبلیغات گسترده به نفع مولای خود شیخ مهمان نواز نموده و او را برای سایر مردم ولی از اولیای خداوند أ و از جملۀ صالحان معرفی نمود و از کرامات و برکات وی به آنها حکایت می‌کرد، خبر این آرامگاه به قریه‌‌های مجاور نیز سرایت کرده و مردم دسته دسته بسوی مرقد بابا ضیاف رخت سفر بستند تا به او توسل جسته و حاجات‌شان را روا و مشکلات‌شان را بگشاید!! برخی مردمان دجال صفت و مکار از این وضع استفاده نموده و فرصت خوبی را دریافتند، آنها بنام مجاور و خدمت گاران شیخ ضیاف، در اطراف مرقد سگ جاگزین شده و اموال مردم ساده و بی‌خرد را جمع‌آوری می‌نمودند، پس از آنکه مال و ثروت بی‌شماری را گرد آوردند در پی آن شدند که مالک این خانه و باغچه را پیدا نمایند و بعد از جستجو دریافتند که صاحب آن وفات یافته همان بود که خانه و باغ را از ورثۀ او خریداری نمودند، در حالیکه ورثه از قبر شیخ ضیاف چیزی نمیدانستند. مجاوران بر سر مرقد گنبدی را آباد نموده سر و بر آنرا با سنگ‌‌های گرانب‌های رخام و ابریشم رنگارنگ پوشاندند که در ضمن آن ابیات شعر مرد فرانسوی نیز پنهان گردید، سپس بر سر مرقد رخامی چوبی مدوری را گذاشته و بر سر آن عمامه و چپنی را گذاشتند تا مردمان ساده لوح و بی‌خرد را بوسیلۀ آن بفریبند. بدبختانه اخبار بابا ضیاف به شهر‌ها نیز رسید و مردمان با فرهنگ، ولی غافل از دین و عقیده نیز فریب آنرا خورده به زیارت وی می‌آمدند و مال و دارایی هنگفتی را بخاطر تزین مرقد می‌پرداختند، همچنان در اطراف مرقد سایبان‌‌های را بخاطر ذبح گوسفندان و گاوان نذرانه بنا نمودند، این شیادان فریبگر که خود را بنام خادمان آرامگاه شیخ ضیاف معرفی نموده بودند چیزی جدیدی را نیز در آن اختراع نمودند، آنها یک روز را بنام سالگرۀ بابا ضیاف تعین نموده و همه ساله جشن سالگرۀ او را تجلیل می‌نمودند، در گردهم آیی که بخاطر روز میلاد سردار و سرور و مولای‌شان برگزار می‌گردید هزاران هزار شخص اشتراک می‌نمودند زیرا از کرامات و برکات وی شنیده بودند و شیطان نیز اعمال‌شان را برای‌شان خوب جلوه میداد، گاهی هم چنین می‌شد که زنی بی‌فرزند به زیارت شیخ ضیاف می‌آمد و از وی فرزند طلب می‌کرد!! وضع به همین شکل چندین سال دوام کرد و با گذشت هر روز کرامات سگ مدفون نیز بیشتر می‌گردید، تا اینکه مرد فرانسوی عزم سفر به این کشور عربی که نیم عمر خود را در آن گذشتانده بود، کرد. هنگامیکه وارد این کشور گردید آرزوی دیدن منزل قدیمی خویش را نمود تا خاطرات شیرین گذشته را که در آن منزل با سگ وفا دار خود گذشتانده بود بیاد آورد، مرد فرانسوی که عمرش به هفتاد سالگی رسیده بود بعد از نشست طیاره مستقیماً بسوی خانۀ قدیمی خود در حرکت افتاد و هنگامیکه به تپۀ که زمانی سر سبز و خرم بود، نزدیک شد. تغیراتی زیادی به چشمش خورد، زیرا بعد از گذشت سی سال دوباره در این منطقه آمده است، وقتیکه بر تپه مشرف گردید دید که برعکس، این تپه پر از عماره‌ها و هوتل‌ها و خانه‌‌های زیبا شده و از سوی دیگر ازدحام مردم وی را به شگفت آورد. در ابتدا گمان می‌کرد که شاید کدام اثری تاریخی در این تپه کشف شده باشد. سپس از موتر پیاده شده و بسوی منزل خود روان شد، هنگامیکه در موقع خانه و باغ قرار گرفت دید که اثری از خانه و باغ درک ندارد بلکه عوض آن گنبدی بزرگ را دید که در اطراف آن سایه بان‌ها و خانه‌‌های خورد بنا گردیده است. وی از دیدن این منظر مدهوش شده و از خود می‌پرسید که چرا این همه تغیرات در اینجا رخ داده اگر ذاکرۀ وی سالم نبود حتماً بر این باور می‌شد که وی راه را اشتباه نموده و به قریۀ دیگری رفته است، وی نزدیک دروازۀ گنبد شد و از شخصی که در پهلوی دروازه نشسته بود سوالاتی را مطرح نمود. همان بود که یکی از دجالانی که به حیث خادم آرامگاه در آنجا بود و باش داشت نزدیک مرد فرانسوی شده از وی پرسید که چه می‌خواهد؟ مرد فرانسوی سبب آمدنش را در این منطقه بوی بازگو کرده و گفت که قبل از سالیان متمادی گذشته من در این منطقه خانه و باغی داشتم. مجاور آرامگاه گفت: درست است زمانی در اینجا خانۀ که اطراف آن را درختان احاطه نموده بود وجود داشت لیکن همۀ آن بخاطر آرامگاه و گنبد سرور و سردار ما شیخ ضیاف که مقبرۀ وی در اینجا کشف گردید، ویران شده، همچنان خانۀ موجود در اینجا نیز ویران گردید و در جای آن خانه‌‌های برای سکونت مجاوران و خادمان آرامگاه شیخ ضیاف، و خانواده‌‌های آنان بنا گردید، طوریکه الآن آنرا به سرچشم می‌بینی. مرد فرانسوی متیقن بود که در جایی که آرامگاه و گنبد موجود است، قبر سگ وی قرار داشت. لیکن موضوع را با مجاور مطرح نکرد و از وی خواست تا بوی اجازۀ داخل شدن به داخل گنبد دهد تا بچشم خود مرقد شیخ ضیاف را ببیند؟خادم یا مجاور طلب وی را قبول نکرده گفت: داخل شدن غیر مسلمانان در اینجا ممنوع است. مرد فرانسوی چند فرانک را در جیب خادم انداخت سپس بوی اجازۀ دخول به داخل گنبد داده شد، وقتیکه مرد فرانسوی داخل گنبد شد دید که در وسط، قفصچۀ آهنیی که با آب نقره رنگ آمیزی و با عطر‌‌های گوناگونی عطرآگین شده است. و از سوی دیگر می‌بیند که بعضی از مردمان دهاتی جسم‌‌های‌شان را به پنجره لمس و مسح می‌کنند و برخی دیگر دستان‌شان را بلند نموده با گریه و ناله و زاری دعا می‌کنند لیکن نمیداند که چرا اینان گریه و ناله می‌کنند و در دعای‌شان چه می‌گویند؟ وقتی به داخل قفص آهنی نظر انداخت دید که بنایی به شکل مستطیل در آنجا وجود دارد که با پارچه‌‌های گرانب‌ها و رنگارنگ پوشانیده شده، سپس دید که در سر آن چوب مدوری که با ابریشم پوشانیده شده و در بالای آن عمامه و چپنی هم گذاشته شده!! مرد فرانسوی با خود فکر کرد و گذشته‌ها را بیاد آورد که حجم مستطیلی که فعلاً با پارچه‌‌های ابریشمی پوشانده شده، برابر با حجم بنایی که بر سر قبر سگ فقید، از سنگ‌‌های مرمر بنا نموده بود برابر است، پس از آن نزدیک خادم آرامگاه آمده گفت: من همواره دوست دارم در مورد هر چیزی معلومات داشته باشم و شخصی کنجکاوی هستم، پس اگر برایم اجازه دهی تا بنایی را که در زیر پوش‌‌های ابریشمی است ببینم، و در مقابل هر چه از من بخواهی بتو خواهم داد، خادم در زیر زبان عبارتی را گفت که وی نفهمید، سپس به زبان فرانسوی گفت: تو چیزی مستحیل را از من می‌خواهی! آیا می‌خواهی عورت شیخ را برایت برهنه سازم؟ اگر اینکار را بکنم ناراحت شده و بر ما خشمگین خواهد شد و تو هم مورد لعنت وی قرار خواهی گرفت حتی اگر در فرانسه هم باشی، با وجود آن مرد فرانسوی مأیوس نشده خادم را وعده داد که اگر اینکار را بکند، پول هنگفتی را بوی خواهد داد. وقتیکه خادم بستۀ پول را در دست مرد فرانسوی دید به سرعت از دست وی گرفته و او را خارج گنبد برد تا کسی سخنان‌شان را نشنود، بعد بوی گفت: من با تو موافقم و این مبلغ را قبول دارم تا آنرا در صندوق صدقه و خیرات سید ضیاف که بخاطر کمک و همکاری با مساکین و فقرا گذشته شده بگزارم، و ترا به آنچه آرزو داری می‌رسانم، لیکن الان برو و نیمۀ شب بیا، تا همه در خواب بروند، و زیارت کنندگان شیخ نیز اینجا را ترک نمایند، و من حتماً قفص را برایت باز نموده آنچه که در زیر پوشش‌‌های رنگین قرار دارد بتو نشان می‌دهم، مرد فرانسوی پیشنهاد او را قبول کرد و نیمۀ شب برگشت، دید که خادم نزدیک دروازۀ گنبد در انتظار وی است، و هر طرف شمع‌ها و چراغ‌‌های تیلی روشن است، خادم چهار طرف را نگاه کرده تا کسی نباشد و دروازۀ گنبد را باز نمود و مرد فرانسوی را با خود داخل برد، سپس دروازه را از داخل بست، بعد از آن کلیدی را از جیب خود در آورده و درِ قفص آهنی را باز نمود و همه پوشش‌‌های ابریشمی و رنگارنگ را از سر مرقد بلند کرد، مرد فرانسوی خود را روبروی مرقد که برای سگ خود از سنگ مرمر بنا نموده بود، دید. ابیات شعر را نیز دید که در رثای سگ فقید خود سروده و در سنگ حک نموده بود. مرد فرانسوی خادم را از حقیقت آگاه نساخته و مستقیماً به پایتخت همان دولت عربی برگشت، چند روز بعد از آن در بامداد یکی از روزها روزنامۀ که با زبان فرانسوی چاپ می‌شد و تا امروز نیز به زبان فرانسوی به چاپ می‌رسد، در بالای صفحۀ اول روزنامه، با خط درشت عناوین ذیل نگاشته شده بود:

* «بعد از گذشت سی سال مردی فرانسوی برگشت تا قبر سگ خود را زیارت کند لیکن دید که به آرامگاه سرور ما ضیافِ ولی مبدل گردیده است».

*«مرد فرانسوی بر باز نمودن قبر اصرار دارد و می‌خواهد استخوان‌‌های پوسیدۀ سگ را به فرانسه انتقال دهد».

*«مرد فرانسوی از مقامات ذی صلاح خواست تا قبر را باز نمایند، اگر به غیر از استخوان‌‌های سگ چیزی دیگری بیرون آمد همه مسؤلیت را بدوش خواهد کشید».

بعد از اعلان این خبرها در سرتاسر این کشور غوغایی برپا شد زیرا حقیقتی که انتظار آن نمی‌رفت به همه برملا گردید. همان بود که کمیسیونی از جهات مختلف دولت مذکور تشکیل یافت تا همراه با مرد فرانسوی رفته و قبر را باز نمایند، خوشبختانه استخوان‌‌های سگ را بیرون آوردند و عواطف و احساسات هزاران هزار شخص خرافی صدمه دید زیرا آنها مدت طولانی معتقد بودند که این قبر ضیاف ولی است و همه روز بر سر قبر آمده خرافات و امور شرکی را انجام می‌دادند در حالیکه در زیر خاک جز استخوان‌‌های فرسودۀ سگی چیزی دیگری نبود! حتی اگر انسانی صالحی یا ولی هم در آنجا می‌بود هرگز نفع و ضرری به کسی رسانده نمی‌توانست. سپس زمامداران کشور تحقیقات گستردۀ را آغاز نمودند تا عاملین این عمل زشت و فریبکارانه را دریابند، زیرا بر معنویات مردم صدمۀ شدیدی وارد نمود. این واقعه بر تصحیح افکار و اندیشۀ مردم در مورد آرامگاه‌ها و زیارتگا‌های که بنام اولیا و صالحان ایجاد شده بود تأثیری مثبتی گذاشت. لیکن نتایج منفی که این واقعه از خود بجا گذاشت اینست که وقتی مرد فرانسوی با استخوان‌های فرسودۀ سگ خود به فرانسه بازگشت، قصۀ دلچسپ سگ خود را به وسایل خبری حکایت نمود، همان بود که روزنامه‌ها و جراید فرانسه مقاله‌‌های تمسخر‌آمیزی راجع به اسلام و مسلمانان را به نشر رسانده و امت اسلامی را چنان نادان و بی‌خرد معرفی نمودند که حتی به قبر سگ به خداوند توسل می‌جویند. این واقعه فرصتی مناسبی برای زهرپاشی و تبلیغات سوء و عداوتمندانه آنها ÷ بود، و نباید آنها را ملامت کرد، چرا که ما مسلمانان خود سبب این همه رسوایی‌ها شده عقاید فاسد برخی از ما فرصت خوبی را به دشمنان مهیا ساخته است، قسمیکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلضَّلَٰلَةَ بِٱلۡهُدَىٰ فَمَا رَبِحَت تِّجَٰرَتُهُمۡ وَمَا كَانُواْ مُهۡتَدِينَ١٦[البقرة: ۱۶]. «آنان کسانی هستند که گمراهی را به جای هدایت خریدند و تجارتشان سودی نبخشید و هدایت یافته نبودند». (پایان قصه).

هنگامی نوشتن این رساله که در نخستین روز‌های ماه محرم سال ۱۴۲۲ هجری موافق با ۲۰۰۱ میلادی است به خبری کوتاهی از رادیو bbc شنیدم که می‌گفت: در اثر ازدحام و فشار مردم بر یکی از زیارتگاها در پاکستان به تعداد ۳۶ نفر کشته و زخمی گردیدند. من در این باره کدام تعلیقی ندارم جز اینکه از خداوند أ استدعا می‌کنم که امت اسلامی را بسوی راه راست هدایت نماید.

خوانندگان محترم! در ادامۀ این موضوع برای تان ثابت خواهد شد که تصوف نوزاد فاسدیست که از رحم بدعت بیرون آمده، طوریکه یکی از دانشمندان صدر اسلام فرموده: «بدعت، صاحب خود را به تدریج از امری اختراع شدۀ کوچک، به بدعت‌‌های بزرگ می‌کشاند تا آنکه وی را از دایرۀ اسلام بیرون براند، طوریکه موی از خمیر بیرون آورده می‌شود». تباهی و بدی بدعت را جز اشخاص با بصیرت و باخرد کسی دیگری درک کرده نمی‌تواند، اما کوردلالنی که در تاریکی‌‌های گمراهی بسر می‌برند به حقایق و دقایق امور پی نمی‌برند، خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَمَن لَّمۡ يَجۡعَلِ ٱللَّهُ لَهُۥ نُورٗا فَمَا لَهُۥ مِن نُّورٍ[النور: ۴۰]. «و هرکس که خداوند برایش نوری قرار نداده باشد(هدایتی قرار نداده باشد) نوری ندارد».

نخست بدعت در عهد پیامبراکرم ص نشأت نمود و آن هنگامیکه سه نفر نزد خانه‌‌های همسران پیامبر خدا ص آمده و از کیفیت عبادت پیامبراکرم ص پرسیدند، چون از کیفیت عبادت پیامبر خدا ص آگاهی حاصل نمودند، گویا آنرا اندک شمرده و با خود گفتند: ما کجا و پیامبر خدا ص کجا؟ او کسی است که خداوند أ گناهان گذشته و آینده‌اش را بخشیده است، از این جهت: یکی از آنها گفت: من شب را تا صبح نماز خواهم خواند، دیگری گفت: تمام سال روزه خواهم گرفت، و هرگز روزه را نخواهم خورد. و سومی گفت: من از زن گرفتن خود داری نموده و ابدا ازدواج نخواهم کرد. همان بود که پیامبراکرم ص آمده فرمودند: «شما بودید که چنین و چنان گفتید؟ به خداوند سوگند که من نسبت به شما از خداوند أ بیشتر می‌ترسم و باتقوی‌ترم، و با اینهم گاهی روزه می‌گیرم و گاهی افطار می‌کنم، قسمتی از شب را نماز می‌خوانم، و قسمتی از آن را می‌خوابم، و با زنها ازدواج می‌نمایم، - این روش من است- و کسی که از روش من روی گرداند، از من نیست». صحیح بخاری

این حدیث را بخاطری در این جا ذکر نمودیم تا به کسانیکه در امور دین افراط نموده و غلو و زیاده روی را اختیار می‌کنند، اخطاری بوده باشد و از آن دست بردارند، زیرا غلو و افراط در امور دین، بندۀ مسلمان را در شرک و بدعت کشانده افعال و اقوالی را که نه پیامبر ص و نه یاران بزرگوار‌شان انجام داده‌اند بنام عبادت و زهد و پارسایی صبغۀ شرعی داده و به دین ربط می‌دهند، در حالیکه پیامبراکرم ص بعد از آنکه امتشان را بر سر راه روشن گذاشتند، از دنیا رحلت نمودند.

بدعت در اصطلاح شرعی به اموری اطلاق می‌گردد که بعد از رحلت پیامبراکرم ص بخاطر تقرب به خداوند أ اختراع گردیده که آنحضرت ص آنرا انجام نداده و نه به آن دستور داده و نه آنرا تأیید نموده‌اند و نه اصحاب کرام بعد از ایشان آنرا انجام داده‌اند. اما کسانیکه گفته‌اند: بدعت حسنه و بدعت سیئه(بدعت خوب و بدعت بد) در دین وجود دارد سخن‌شان از چندین جهت باطل است: اول اینکه در دین بدعت حسنه و بدعت سیئه وجود نداشته هر امری جدید و نو پیدا در دین بدعت بوده و نارواست. به دلیل فرمودۀ آنحضرت ص : «کسیکه عملی انجام دهد که دین ما آن را تأیید نکند مردود است» صحیح مسلم. دوم اینکه برخی از مردم حدیث پیامبراکرم ص را درست درک نکرده و معنای آنرا ندانسته‌اند، بناءً متن حدیث بر آنها برهم و درهم شده معتقد به بدعت حسنه و بدعت سیئه شده‌اند. آنحضرت ص در این حدیث می‌فرمایند: «کسیکه در اسلام روش و طریقۀ نیکویی را اساس گذارد، برای اوست مزد آن و مزد کسانی که بعد از او آن کار را انجام دهند، بدون اینکه از مزدشان چیزی کم شود، و کسی که در اسلام روش و طریقۀ بدی را اساس گذارد بروی گناه آن است و گناه کسانی که بعد از وی مرتکب آن می‌شوند، بدون اینکه از گناهان‌شان چیزی کم شود» صحیح مسلم . طوریکه بیان شد در این حدیث شریف راه و روش و طریقۀ نیکو و خوب ذکر شده، نه بدعت حسنه و بدعت سیئه، اصل قصه در این حدیث اینست که گروهی از مردمان فقیر و بی‌بضاعت نزد آن حضرت ص حضور یافتند که سر و وضع‌شان از شدت فقر و گرسنگی دگرگون شده بود، آنحضرت ص مردم را تشویق و ترغیب نمودند تا با آنان کمک و همکاری صورت بگیرد، ایشان فرمودند: باید هر مرد از دینارش، و درهمش، از لباسش، از پیمانه گندم و خرمایش صدقه دهد، حتی فرمودند: اگر چه نیم دانۀ خرما هم باشد. همان بود که مردی از انصار بوجی آورد که نزدیک بود دستش از حمل آن عاجز شود بلکه عاجز شده بود، سپس مردم به تعقیب همدیگر آمدند به اندازۀ که دو انبار از طعام و لباس جمع شد و در این لحظات چهرۀ رسول الله ص همچون طلا می‌درخشید، بعدا رسول اکرم ص این حدیث را فرمودند: «کسیکه در اسلام روش و طریقۀ نیکویی را اساس گذارد....»حدیث.

به این ترتیب فرق میان راه و روش نیکو و بد، و میان بدعت حسنه و بدعت سیئه بما واضح گردید، زیرا راه و روش نیکو و حسن در واقع دلالت بر انجام اعمال خیر و نیکو در محدودۀ شریعت خداوند أ و اوامر پیامبراکرم ص است. طوریکه آنحضرت ص فرموده‌اند: «آنکه به کار نیکی دعوت کند بوی پاداشی نظیر پاداش پیروی کنندگان او می‌رسد بدون اینکه از مزد‌شان چیزی کاسته شود، و آنکه به گمراهی دعوت کند بروی گناهیست مثل گناهان آنانکه از وی پیروی کردند و این امر از گناه‌شان چیزی نمی‌کاهد» صحیح مسلم همچنان آنحضرت ص می‌فرمایند: «آنکه به کار خیری رهنمایی کند برای او مانند مزد انجام دهندۀ آن داده می‌شود» صحیح مسلم.

معنای دعوت بسوی گمراهی و گناه در حدیث شریف اینست که مثلا شخصی دوست و رفیق خود را به شرابخوری، قماربازی و عمل فواحش دعوت نماید، و این اعمال و امثال آن گناه بوده و با بدعت ارتباطی ندارد، زیرا بدعت به امور دین تعلق دارد. به عبارت دیگر، بدعت در دین آنست که هر عبادتی از عبادات، دلیلی از قرآن کریم و یا سنت مطهر پیامبر ص نداشته باشد بدعت و اختراع در دین گفته می‌شود. همچنان بدعت را ضد سنت می‌توان گفت. برخی از علما بدعت در دین را چنین شرح نموده‌اند: کسیکه قول و عملی مربوط به دین را، مخالف قول و عمل پیامبراکرم ص و اصحابشان اختراع نماید بدعت است، هرچند این مخالفت در امری بزرگ باشد یا کوچک.خداوند می‌فرماید: ﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡ[آل عمران: ۳۱]. «بگو(ای محمدص! به مدعیان دوستی من) اگر خدا را دوست دارید پس، از من پیروی کنید تا خداوند دوستتان بدارد و گناهان تان را بر شما بیامرزد».

سپس خداوند أ به پیروی پیامبراکرم ص تأکید نموده و ما را از مخالفت با ایشان هوشدار داده می‌فرماید: ﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن كَانَ يَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡيَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ[الأحزاب: ۲۱]. «یقیناً برای شما در رسول خدا سر مشقی نیکوست، برای آن کس که به خدا و روز آخرت امید دارد».

در جای دیگر می‌فرماید: ﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ[النور: ۶۳].«پس کسانیکه از فرمان او(فرمان رسول خداص) تمرد می‌کنند باید بر حذر باشند از آن که فتنۀ به ایشان رسد یا به عذابی دردناک گرفتار شوند».

همچنان می‌فرماید: ﴿وَإِنَّ كَثِيرٗا لَّيُضِلُّونَ بِأَهۡوَآئِهِم بِغَيۡرِ عِلۡمٍۚ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُعۡتَدِينَ[الأنعام: ۱۱۹]. «و همانا بسیاری، مردم را به خواهش نفس خویش از روی نادانی گمراه می‌کنند. بی‌گمان پروردگار تو به تجاوزکاران- از حق بسوی باطل- داناتر است».

همچنان در جای دیگر می‌فرماید: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يُجَٰدِلُ فِي ٱللَّهِ بِغَيۡرِ عِلۡمٖ وَلَا هُدٗى وَلَا كِتَٰبٖ مُّنِيرٖ٨ ثَانِيَ عِطۡفِهِۦ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۖ لَهُۥ فِي ٱلدُّنۡيَا خِزۡيٞۖ وَنُذِيقُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ عَذَابَ ٱلۡحَرِيقِ٩ ذَٰلِكَ بِمَا قَدَّمَتۡ يَدَاكَ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَيۡسَ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِيدِ١٠[الحج: ۸-۱۰]. «و از مردمان کسی هست که در بارۀ الله (در بارۀ وجود الله یا در اسما و یا صفات وی) مجادله می‌کند بدون هیچ دانش و بی‌هیچ هدایتی و بی‌هیچ منیری(حجت واضحی و برهانی روشن)، صفحۀ گردن خود را پیچیده- از سر نخوت و تکبر- تا مردم را از راه خدا گمراه کند، در دنیا برای او رسوایی است و در روز قیامت به او عذاب سوزان می‌چشانیم. این(کیفر و عذاب) به سزای آن چیزهایی است که دو دست تو پیش فرستاده است و خداوند هرگز به بندگان ستمگر نیست».

این بود بعضی از آیاتی که بندگان را به پیروی خدا و رسول الله ص تشویق، و از مخالفت با آنها برحذر نموده است. و الآن چند حدیث شریف، و گفته‌‌های برخی از دانشمندان صدر اسلام را که در این مورد روایت شده ذکر می‌کنیم:

*از ابن عباس س روایت است که پیامبر اکرم ص فرمودند: «کسیکه در هنگام روآوردن امت به فساد، به سنت من چنگ زده و بر آن مواظبت داشته باشد، اجر و پاداش صد شهید به وی است» الابانه از ابن بطه.

*از انس بن مالک س روایت شده که آنحضرت ص فرمودند: «خداوند میان بدعتکار و توبه، پرده قرار می‌دهد تا وقتیکه بدعت خود را ترک نماید» طبرانی با اسناد حسن.

* همچنان آنحضرت ص فرموده‌اند: «خداوند أ روزه، نماز، حج و عمره، جهاد، فرایض و نوافل بدعتکار را نمی‌پذیرد،- تا آنکه توبه نماید، اگر توبه نکرد، وی را در گمراهی‌اش می‌گذارد تا آنکه- از اسلام خارج گردد، طوریکه موی از خمیر بیرون کشیده می‌شود» سنن ابن ماجه.

* آنحضرت ص فرمودند: «به تحقیق هلاک شدند کسانیکه پیش از شما بودند بعلتی که زیاد سوال نمودند و بر پیامبران‌شان اختلاف کردند، هرگاه شما را از چیزی منع نمودم از آن دوری کنید و اگر شما را به چیزی امر کنم آنرا بقدر توان بجای آورید» متفق علیه.

* به روایت ابن مسعود س آمده است که فرمود: رسول الله ص با دست مبارک خود در زمین خطی کشیدند، سپس فرمودند: «این راه راست و مستقیم خداست، آن گاه خطوطی از راست و چپ آن خط کشیدند و فرمودند: اینها راه‌های دیگر است و هیچ راهی از آنها نیست مگر این که بر آن شیطانی قرار دارد که بسوی آن فرا می‌خواند» آن گاه این آیت را تلاوت نمودند: ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٥٣[الأنعام: ۱۵۳].«و بدانید که این است راه راست و درست من، پس از آن پیروی کنید و از راه‌های دیگر پیروی نکنید که این راهها شما را از راه الله جدا می‌کنند، اینهاست که خدا شما را به آن سفارش کرده است، باشد که تقوا پیشه کنید».

راه‌‌های دیگر در آیت کریمه، مفهوم عام دارد که شامل یهودیت، نصرانیت، مجوسیت و سایر ملل و نیز تمام شیوه‌‌های مبتنی بر بدعت گمراهی و متکی بر هواها و اندیشه‌‌های انحراف انگیز و فساد آمیز می‌شود.

* و از جمله سخنان اصحاب کرام رضوان الله علیهم آنچه از عبدالله بن مسعود س و ابو موسی اشعری س حکایت شده: راوی می‌گوید: ما هر روزه قبل از نماز چاشت پیش دروازۀ خانۀ عبدالله بن مسعود س می‌نشستیم و تا با او یکجا به مسجد برویم. روزی ابو موسی اشعری س نزد ما آمده و پرسید: آیا هنوز ابوعبدالرحمن بیرون نیامده است؟ گفتیم: نه هنوز بیرون نشده. سپس با ما نشست تا اینکه عبدالله بن مسعود س از خانه بیرون آمده و همه ایستادیم. ابوموسی س فرمود: ای ابوعبدالرحمن! من پیشتر در مسجد کاری را دیده و در دل انکار نمودم، لیکن آنرا جز خیر چیزی دیگر نشمردم، ابوعبدالرحمن فرمود: چه کاری بود؟ فرمود: اگر زنده بودیم شما نیز آنرا خواهید دید. من در مسجد گروهی از مردم را دیدم که حلقه زده نشسته‌اند و انتظار نماز را دارند، در وسط هر حلقه یک نفر نشسته و به آنها دستور میدهد که صد بار تکبیر بگویید، آنها نیز صد بار تکبیر می‌گویند، و می‌گوید صد بار لااله الاالله بگویید، آنها نیز صد بار می‌گویند، و می‌گوید: صد بار سبحان الله بگویید. و آنها هم می‌گویند. و در دست‌های‌شان سنگریزه‌ها قرار داشت، عبدالله بن مسعود س از ابوموسی اشعری س پرسید: تو به آنها چه گفتی؟ فرمود: من به آنها چیزی نگفتم تا شما تشریف بیاورید، عبدالله بن مسعود س فرمود: چرا به آنها نگفتی که بدی‌ها و گناهان تان را رها نمایید و من ضامن آنم تا از حسنات تان چیزی ضایع نگردد؟ سپس باوی رفتیم تا بر یکی از این حلقه‌ها ایستاده و فرمود: این چه کاری است که شما انجام می‌دهید؟ گفتند: ای ابو عبدالرحمن! با آن اذکار خود را می‌شماریم. فرمود: گناهان تان را رها کنید و من ضامن آنم تا از نیکی تان چیزی ضایع نگردد. وای بر شما ای امت محمد ص! با چه تندی بسویی هلاکت روان هستید! آیا نمی‌دانید که اصحاب پیامبراکرم ص در میانتان حضور دارند، آیا نمی‌بینید که لباس‌های آنحضرت ص هنوز فرسوده نشده و ظروف خانه‌هایشان هنوز نه شکسته؟ قسم به ذاتی که جانم در دست او قرار دارد، آیا شما راهیاب‌تر از امت محمد ص هستید، آیا دروازه‌‌های گمراهی را باز نموده‌اید؟ گفتند: ای ابو عبدالرحمن! بخدا که ما جز خیر قصدی دیگر نداریم. فرمود: چه بسا مردمان خواهان خیرند لیکن آنرا در نمی‌یابند! آنحضرت ص فرموده‌اند: «مردمانی خواهند بود که قرآن را تلاوت می‌کنند لیکن از گلوهایشان پیش نمی‌رود» متفق علیه. آری بخدا! شاید اکثر آنها از شما باشند. سپس برگشت، عمرو بن سلمه/فرمود: بیشتر کسانیکه(بدعت کاران) در این حلقه‌‌های ذکر اختراع شده می‌یافتند، در روز نهروان با خوارج یکجا علیه ما می‌جنگیدند.

* امام شاطبی/در کتاب اعتصام سخن امام مالک/را چنین نقل نموده: {کسیکه در اسلام بدعتی را ایجاد نموده و آنرا کار نیک بپندارد گویا وی ادعا نموده که پیامبر ص در رسالت خویش خیانت نموده‌اند، زیرا خداوند أ می‌فرماید: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ[المائدة: ۳]. «امروز دین شما را برایتان کامل گردانیدم». پس چیزی که در آن روز از دین نبود، امروز نیز از دین نیست».

* شیخ الاسلام ابن تیمیه/می‌فرماید: «اساس عبادات، بر قانون الهی و پیروی از آن گذاشته شده، نه بر هوا و هوس و اختراع، زیرا اسلام برای همیشه بر این دو اصل مهم پایدار است» با وجود آنچه ذکر شد متأسفانه برخی از مردمان در قرن‌های گذشته اموری را اختراع نموده و به دین منسوب نموده و به‌سوی آن دعوت نمودند که وجدان و ضمیر انسان مؤمن را تکان می‌دهد، و برخی دیگر از بیخردان و ساده اندیشان دنبال آنها رفته و بدعتها را ثواب و عمل نیک پنداشتند، در حالیکه کسانیکه همچو مزخرفات و اختراعات را ایجاد نمودند هدف‌شان فاسد ساختن عقاید مردم بی‌خبر، و مشتبهه ساختن آنها در امور دین بوده است. این حقیقت را هر‌کس می‌تواند از لابلای بحث و مطالعه در کتاب‌‌های تاریخ دریافته و ببیند که، با گذشت زمان بدعت‌ها و نوآوری‌ها در دین هر چه بیشتر رونق و افزایش یافته و خطر آن بر عقیدۀ صاف و ناب اهل سنت تأثیر ناگوار گذاشته است، و بسا مردمان به آن ایمان آورده و از راه راست بسوی گمراهی و کفر و شرک لغزیده‌اند، و در نتیجۀ پیشرفت و انتشار بدعت و نوآوری‌ها در دین، گروه‌ها و فرقه‌‌های گوناگونی درمیان امت اسلامی عرض اندام نموده خود را دوستان و فرزندان واقعی اسلام معرفی نمودند! در حالیکه امت اسلامی را نه تنها از هم پاشیدند بلکه فرزندان این امت را به گمراهی کشانده و بلآخره با عقاید کفری و شرکی از دنیا چشم بستند. این دانه‌‌های سرطانی در پیکر امت اسلامی از خوارج و شیعه آغاز گردیده سپس فرقه‌‌های گوناگونی چون سبایی‌ها و اهل کلام یا منطق، و اسماعلیه، سپس از آستین اسماعیلی‌ها فرقه‌‌های باطنی مانند قرامطه و حشاشی‌ها و فاطمی‌ها و بهره یی‌ها و آغاخانی‌ها و نصیریی‌ها و درزیی‌ها بیرون آمدند، و بلآخره گروه‌‌های فاسد دیگر در عصر حاضر مانند قادیانی، بابی و بهایی و کامیلی و رفاعی و خطابی و قادری و جیلانی و تیجانی و شاذلی و دسوقی و غیره فرقه‌‌های گمراه به وجود آمدند. حقیقت این گروه‌ها را کسانی میدانند که مراحل نشو و نمای آنها را در طول تاریخ پیگیری نموده و دریافته‌اند که چگونه با سرعت در میان مسلمانان منتشر شده‌اند، بویژه در میان اقلیت‌‌های اسلامی غرب، و جنوب شرق آسیا. و چه کسانی در پشت سر آنها قرار داشته و آنها را اکمال و تأیید و تشویق می‌نمایند، حالا به همه واضح گردیده که صلیبیها و صهیونستها و ماسونی‌ها در پشت سر گروه‌‌های گمراه و فاسد منسوب به اسلام قرار داشته با تمامی امکانات و بودیجۀ هنگفت از آنها پشتیبانی می‌نمایند، شما می‌توانید این واقعیت را در کشور‌‌های غربی به آسانی دریابید، مثلاً هرگاه انجمن یا اتحادیه اسلامی در یکی از کشور‌های اروپایی بخواهد جواز نامۀ بخاطر بنای مسجد را از مقامات ذی صلاح آن کشورها بدست آورند، تا شعایر دینی صحیح و موافق با کتاب و سنت را در آن ادا نمایند، مشکل‌تراشی‌ها صورت گرفته و موانعی زیادی را بخاطر عدم بنای مسجد ایجاد می‌نمایند، اما اگر این پیشنهاد را یکی از فرقه‌‌های گمراه منسوب به اسلام مانند بهایی و یا قادیانی و غیره تقدیم نمایند، نه تنها جواز نامه بنای مسجد به آنها داده می‌شود بلکه کمک و همکاری لازم نیز با آنها صورت گرفته و بخاطر حمایت آنها از تجاوز و حملات برخی گروه‌‌های صلیبی نژاد پرست و برخی از مسلمانان متعصب اقدامات امنیتی لازم صورت میگیرد، این چیزیست که خودم با چشمم در یکی از کشور‌های اروپایی مشاهده نمودم. در این کشور‌ها اگر یکی از نویسندگان منحرف منسوب به اسلام، کتابی را علیه مقدسات اسلامی که در آن دشنام و بدگویی و یا تجاوز بر شخصیت والای پیامبراکرم ص و یا قرآن کریم و ذات پروردگار باشد، بنگارد، آنرا به چندین زبان ترجمه نموده و به چاپ رسانده و در کشور‌های مختلف جهان توزیع و پخش می‌نمایند، و نویسنده مورد تشویق و شادباشی آنها قرار گرفته مدال‌ها و جایزه‌ها را بنام‌‌های مختلف به وی اهدا می‌نمایند. طوریکه با سلمان رشدی خبیث و ملعون وغیره افراد پست و پلیدی که بنام ادیب و نویسنده معروف شده‌اند، صورت گرفت.

در اینجا سوالی خود را مطرح می‌نماید که چرا صلیبی‌ها و صهیونستها و ماسونی‌ها، فرقه‌‌های گمراه و منحرف اسلامی را تقویه و تأیید می‌نمایند؟ در جواب باید گفت: بعد از آنکه لشکر اسلام در عهد پیامبراکرم ص سپس در عهد خلفای راشدین، ابوبکر صدیق س و عمرفاروق س ، سر زمین‌‌های وسیعی را تحت تصرف خویش در آوردند، بعد از آن خلفای اموی و عباسی نیز راه آنها را پیموده تا آنکه دامنۀ لشکرکشی‌شان تا سواحل اروپای شمالی و روسیه و چین و شبه قارۀ هندی و جزیره‌‌های اندونیزیا و چندین کشور غربی و وسط قارۀ افریقا انجامید. در این پیشرفت‌ها بزرگترین امپراطوری‌ها و دولت‌‌های بزرگ جهان چون فارس و روم که از بزرگ‌ترین امپراطوری‌‌های آن وقت بودند در مقابل لشکر اسلام از پا درافتاده و تار ومار شدند.

صلیبی‌ها درک نمودند که از راه جنگ و زیادی عسکر و لشکر و وسایل جنگی بر مسلمانان پیروز نمی‌شوند، زیرا یگانه سبب موفقیت امت اسلامی در جنگ‌ها و پیشرفت و دست آورد‌های پی درپی‌شان در قوت ایمان و پیروی تام از اوامر و دساتیر قرآن کریم و راه و روش پیامبراکرم ص نهفته است، بناء در امور غیر از جنگ فکر نمودند و نقشه‌‌های جدیدی را طرح ریزی نمودند تا بوسیله آن مسلمانان را از قرآن و دین‌شان که سبب اساسی موفقیت آنهاست، دور نموده فساد و بی‌بندوباری و مشغولیت به دنیا و لذت‌‌های آن را در میان‌شان ترویج دهند، به راستی هم آنها در نقشه‌‌های‌شان موفق شدند و در قرن‌های اول اسلام به عملی نمودن آن آغاز نمودند، آنها نخست شعار- تفرقه بینداز و حکومت کن- را تنفیذ نمودند و در اندلس که امروز بنام اسپانیه معروف است آغاز به متزلزل ساختن حکومت نمودند، تا بالآخره دولت اندلس به سبب تفرقه و اختلافات ذات البینی مسلمانان، ضعیف گردیده و آیت کریمه در مورد آنها صدق کرد. خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَلَا تَنَٰزَعُواْ فَتَفۡشَلُواْ وَتَذۡهَبَ رِيحُكُمۡ[الأنفال: ۴۶]. «و با یکدیگر نزاع نکنید که در این صورت بزدل می‌شوید و شأن و شوکت تان برباد می‌رود».

عین چیز در اندلس بر مسلمانان واقع گردید، صلیبی‌ها توانستند تخم نفاق را در میان دولت مردان کشور اندلس پاشیده و آنها را از هم جدا ساخته و به کشور‌های کوچک مستقل و ضعیف مبدل سازند، و بلآخره جنگ‌ها و درگیری‌‌های خونین میان این ایالت‌‌های خود مختار درگرفت که به سبب آن هزاران هزار مسلمان جان‌شان را از دست دادند. سپس صلیبی‌ها هر امارت را یکی پی دیگر در کام خویش فرو برده زنان و اطفال و مردان آنها را از تیغ شمشیر بیرون آوردند، و کسانیکه نجات یافتند راه فرار را بسوی ساحل شمالی افریقا پیش گرفتند که امروز بنام کشور‌‌های المغرب و الجزایر معروف‌اند. بعد از سقوط اندلس، مسلمانان از اختلاف و تفرقۀ که بسبب آن زیبا‌ترین سر زمین اسلامی را که بهشت روی زمین می‌نامیدند اظهار ندامت نموده و خاطرات شیرین آن در دل‌های‌شان باقی ماند و این سر زمین زیبا و خلاب را فردوس مفقود نامیدند، و با تأسف تا امروز هم مفقود است لیکن هنوز هم از آن درس عبرت نگرفته اختلاف و تفرقه ما را پارچه پارچه ساخته و فرزندان این امت را با نام‌های بیجا و بی‌مورد از هم دور ساخته است، دشمن ما را آنقدر از همدیگر دور نموده و ضعیف ساخته که در مقابل حقیر‌ترین مردم روی زمین هیبت و شوکت خویش را از دست داده‌ایم. و فرمودۀ پیامبر خدا ص در مورد ما صدق نموده طوریکه فرموده‌اند: «نزدیک است که امتها از هر سو بر شما هجوم آورند چنانکه خورندگان بر کاسۀ غذا جمع شوند، گفته شد ای رسول خدا ص ! آیا از کمی ما در آن روز بر ما هجوم می‌آورند؟ فرمودند: نه لیکن شما مانند خس و خار سیلاب خواهید بود، و خداوند أ وهن را بر دل‌های تان می‌گذارد، و ترس و هیبت شما را از دل‌های دشمنان‌تان بیرون می‌راند. پرسیده شد: ای رسول خدا وهن چیست؟ فرمودند: محبت با دنیا و ترس از مرگ» سنن ابی داود و مسند احمد.

آری! حالت مسلمانان امروزی همینطور است که به سبب تفرقه و اختلاف و عشق و محبت‌شان با دنیا و تکیه به آرامی و آسایش آن، امت‌های کفر و شرک و الحاد بر ما هجوم آورده‌اند، یهود با وجود آنکه کم هستند لیکن با جرأت و شجاعت بر ملت‌‌های مسلمان و مقدسات‌شان تاخت و تاز دارند و همه روزه با کلمات زشت ملت اسلام را توهین و تهدید نموده وعدۀ شکنجه و تجاوز بیشتر را میدهند، اما ما مسلمانان دست بسته بسوی آنها نگاه کرده و هیچگونه عکس العملی از خود نشان نمیدهیم. چرا؟ بخاطری که دنیا را دوست داریم، راحت و آسایش زندگی را بر آخرت ترجیح می‌دهیم، از هر چیز میگذاریم لیکن از راحت و ناز و نعمت دنیا دست بردار نیستیم، به همین سبب گناه و نافرمانی خداوند أ و رسول الله ص در جوامع ما منتشر شده و بسیاری از ما مسلمانان میان حرام و حلال، نیکی و بدی، منکر و معروف، بدعت و سنت، کفر و اسلام فرق کرده نمی‌توانیم، نماز‌ها را ضایع نموده با بانک‌‌های که با سود تعامل دارند معامله می‌کنیم، به این ترتیب علیه خدا و رسول اعلان جنگ نمودیم، زکات را نمی‌پردازیم، در مقابل اموریکه خلاف حیا و شرع است بی‌تفاوت هستیم. حرمت‌‌های خداوند را در خانه‌ها و راه‌ها پایمال نموده دیش و انترنت را که مملو از رزایل و بد اخلاقی‌هاست در خانه‌‌های خویش جاداده و خود را انسان مترقی و روشن فکر تلقی نمودیم، در حالیکه در حقیقت همه از عمل شیطان و در خدمت و نفع ابلیس ملعون تمام میشود. کانال‌‌های مبتذل و پر از بی‌بندو باری را در خدمت فرزندان خویش که در واقع امانتی از سوی خدا بما سپرده شده‌اند قرار داده ایم، و نا آگاهانه در خدمت شیطان قرار گرفته و به دوران جاهلیت برمی گردیم. هرگاه در تفرقه و اختلافی که امروز مسلمانان به آن دچار‌اند که به دولت‌‌های کوچک و ضعیف تقسیم گردیده‌اند نگاه کنیم، عین حالت اندلس از دست رفته بما نیز رخ داده است، زیرا دسیسه و نقشه‌‌های شوم دشمن توانست خلافت عثمانی را که چندین قرن بر جهان حکومت می‌کرد از پا در آورده و سرنگون سازد، و مسلمانان را به کشور‌‌های خورد و کوچک مبدل نموده اختلافات را میان‌شان ایجاد نمایند. امروز مسلمانان بر یک رأی و نظر متفق نمیشوند و هر یکی بطور مستقل سیاست خاصی را در پیش گرفته و قوانین وضعی را که دشمنان اسلام قرار گذاشته بودند، عملی می‌نمایند. دشمنان اسلام همان دشمنان دیرینۀ‌اند که از آغاز حکومت اسلامی به دسیسه سازی و طرح نقشه‌‌های خصمانه دست بکار بوده‌اند و تا امروز دوام دارد که عبارت از صلیبی‌ها و صهیونیستها و ماسونی‌ها‌اند. پس آیا وقت آن فرا نرسیده که از گذشته‌ها درس عبرت گرفته و قبل از اینکه فرصت از دست رود بیدار شویم؟ آیا وقت آن نرسیده که به ریسمان محکم خداوند أ که عبارت از قرآن کریم است چنگ زده و فرمودۀ خداوند أ را عملی نماییم؟ طوریکه می‌فرماید: ﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْ[آل عمران: ۱۰۳].«و همگی به حبل الله (عهد خدا یا دین وی، یا قرآن یا اسلام) چنگ زنید و پراگنده نشوید».

و به قرآن و سنت پیامبراکرم ص برگردیم؟ طوریکه امام شافعی/فرموده است: «آخر این امت اصلاح نمی‌گردد مگر به آن چیزیکه نخست آن اصلاح گردیده بود».

بعد از این گذر کوتاه به اسباب تفرقه و اختلاف، و ضعف و ناتوانی مسلمانان در مقابل دشمن، از موضوع اصلی خویش دور نمی‌رویم، با آنکه موضوع ما که عبارت از ظهور خرافات و بدعتها و فرقه‌‌های گمراه در میان امت اسلامی است ارتباط مستقیم با مسایل فوق دارد. زیرا صلیبی‌ها در دو قرن اخیر با چابکی و نشاط بخاطر تضعیف و فاسد ساختن دین اسلام مستشرقین را به طور منظم به کشور‌‌های مختلف اسلامی بویژه جزیرۀ عرب گسیل نمودند. وظیفۀ مستشرقین این بود که با لباس اسلام در عمق جوامع اسلامی و توده‌‌های مختلف آن داخل گردیده اسلام را با دقت مطالعه و بررسی نموده و از چگونگی تعالیم دین اسلامی در هر جامعه بطور مستقل آگاه شوند، همچنان سعی و تلاش می‌ورزیدند تا اموری را دریافته و بیاموزند که در ظاهر متناقض و متشابه به نظر می‌خورد، تا بوسیلۀ آن به فتنه انگیزی و گمراه ساختن مردم از دین، و پوشانیدن حقیقت بر مردمان بی‌خبر، و زهر پاشی آغاز نمایند. آنها در پی آیات متشابهات و بعضی احکام منسوخ شده رفته و می‌خواستند قرآن را نیز مانند کتاب‌‌های تحریف شدۀ خودشان، دستخوش تحریف و تبدیل و تغیر نمایند. لیکن نمی‌دانند که خداوند أ در کمین است و از قرآن کریم تا روز قیامت حمایت نموده و دسایس دشمن را برملا می‌سازد، طوریکه فرموده است: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِ[آل عمران: ۷].«اوست کسی که کتاب(قرآن) را بر تو نازل کرد که بخشی از آن آیات محکم است(واضح و روشن است که احتمال بیش از یک وجه تفسیری را ندارد) آنها‌ ام‌الکتاب‌اند. و بخش دیگر متشابهات است (امکان تاویل در معنای آن وجود دارد) اما آنانی که در دل‌هایشان انحراف از حق است برای فتنه جویی و در طلب تأویل آن، از متشابه آن پیروی می‌کنند».

همچنان مستشرقان تلاش ورزیدند تا مسلمانان را در مورد احادیث مشکوک ساخته دروازۀ مجادله و مناقشه را باز نمایند، و از سوی دیگر میان علما و دانشمندان در بارۀ احادیث احاد و متواتر اختلاف صورت گرفته و دامنۀ آن در امور اعتقادی نیز وسعت یابد. متأسفانه برخی از مستشرقان در نقشه و برنامه‌‌های خود کامیاب شده اهداف پلید‌شان را تا حد زیادی محقق و عملی نمودند. برخی از آنها به اسلام تظاهر نموده در میان قبایل و شهرنشینان داخل گردیده و خود را مسلمان واقعی معرفی نمودند، آنها مفکوره‌‌های گمراه کنندۀ خویش را بنام غیرت اسلامی در میان مردم پخش نمودند و وقتیکه وظیفۀ‌شان به پایان رسید دوباره به کشور‌‌های‌شان برگشتند و از آنچه که به آن دعوت می‌کردند ترک نموده و به اصل خود برگشتند. بعضی از آنها اسلام را مطالعه نموده و لسان عربی و قرآن را به صورت درست آموختند و واقعاً اسلام را از ته دل پذیرفته و ایمان آوردند زیرا خداوند أ خیر و هدایت آنها را اراده نموده بود، و به اذن و اراده خداوند أ از اهداف ناپاک و شوم شان، به راه راست هدایت شدند. آنها بخاطر زهرپاشی در میان امت اسلامی فرستاده شده بودند، لیکن بر خلاف میل سرداران شان، علیه خود آنها به مقابله و مبارزه پرداخته و به دین حقیقی گردن نهادند، دینی که خداوند أ تا روز قیامت آنرا به بندگان برگزیده است. طوریکه می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُ[آل عمران: ۱۹]. «در حقیقت دین- مقبول و پذیرفته شده- نزد خداوند همان اسلام است».

در این قسمت به طور نمونه دو مستشرق معروف را به شما معرفی می‌نماییم زیرا معرفی همۀ آنها مسئله را طولانی می‌سازد:

۱- (سانت جون فیلپی) این مرد مستشرق برطانوی است که از صدق دل به اسلام گرائید و نام خود را به عبدالله فیلپی مبدل نمود، وی در سفر‌‌های خود وارد جزیرۀ عرب شده از منطقۀ ربع خالی ریگستانی عبور نمود، وی اولین کسی بود که نوشته‌‌های قوم ثمود را در مداین صالح ÷ که بر سنگ‌ها حک شده بود کشف نمود، وی در بارۀ سفرها و مشاهدات خود در منطقۀ جزیره عرب، کتاب‌‌های تألیف نموده است.

۲- (توماس لورانس) این مرد مستشرق خبیث، بحیث ضابط نظامی در اردوی برطانیه ایفای وظیفه می‌نمود، وی به دستور مخابرات برطانیه بحیث مستشرق وارد سرزمین جزیره عرب گردید و به اسلام تظاهر نموده لباس‌‌های محلی عرب‌های بادیه نشین را به تن می‌نمود، وی چندین نقش مهمی سیاسی خطرناکی را در شورش‌ها و قیام مردم علیه اتراک بازی نمود، وی توانست مردم اشراف را که مناطق شام و حجاز را در تصرف خود داشتند علیه دولت مرکزی ترک‌ها که رمز خلافت اسلامی بود تحریک نماید. وی در تاریخ بنام (لورانس عرب) معروف است، لیکن به اسلام مشرف نشد.

تلاش‌‌های پیگیر صلیبی‌ها و صهیونست‌ها بمنظور سرنگونی اسلام از نخستین روزگار اسلام تا امروز با اشکال و انواع مختلف دوام دارد. دشمنان اسلام توانستند شخصیت‌‌های مسلمان نما را در میان امت اسلامی شهرت داده افکار و عقاید فاسد و نو پیدا را ترویج دهند. طوریکه قبلاً متذکر شدیم که فرقه‌‌های گمراه اسلامی از جمله تصوف از آستین بدعت بیرون آمده اعمال و عقاید کفر آمیز و شرکی و الحادیی را در میان مردم منتشر ساختند که نه پیامبراکرم ص و نه یاران ایشان آنرا انجام داده‌اند. بلکه از سوی شیطان به آنها الهام صورت گرفته و اعمال‌شان را در نظر‌شان خوب و زیبا جلوه داد، و شیطان برای همیشه همنشین و همراز آنها شد.

خطرناک‌ترین بدعتی را که اهل تصوف ایجاد نموده و بوسیلۀ آن جنگ بر ضد خداوند أ و رسول وی ص را آغاز نمودند، عقیدۀ اتحاد و وحدت الوجود است که ذیلاً آنرا بطور مختصر بیان مینماییم:

۱- عقیدۀ کفری اتحاد: عقیدۀ اتحاد اینست که خداوند أ با ذات بزرگ خود، در جسم یکی از مخلوقات خود که آنرا برمی گزیند یکجا و متحد شده سپس با همان مخلوق که به خدا مبدل شده در روی زمین گشت و گذار نموده و با مردم نشست و برخاست می‌نماید، قابل تذکر است که این عقیدۀ فاسد و کفری و الحادی ایجاب می‌کند که خداوند با همان جسمی که در آن داخل گردیده به بیت الخلا رفته و قضای حاجت می‌کند!!! هلاک باد ملحدان! خداوند را با چه بدی وصف می‌کنند. خداوندا! پاک و منزه و بزرگ و ارجمند هستی از آنچه ترا وصف کرده‌اند، و ترا چنان که حق و سزاوار عظمت توست تعظیم نکردند و حال آنکه روز قیامت زمین‌‌های هفتگانه همه یکجا در قبضۀ توست و آسمان‌ها در پیچیده به دست تو خواهد بود و تو منزه و برتری از آنچه با تو شریک می‌گردانند.

اولین کسیکه این عقیده فاسد و پلید را اختراع نمود مرد صوفی مزخرف ملعون بنام حلاج بود، وی می‌گوید: «آنکه نفس را بر طاعت اصلاح و پرورش داده و بر ترک لذتها و شهوات صبر نمود، به مقام مردمان مقرب به خداوند می‌رسد، وی همواره به این خصلت خود را آراسته نموده و مراتب وی بلند می‌رود تا آنکه از درجۀ بشر بودن هم بلند رفته و در وی روح الهی داخل می‌گردد، طوریکه در عیسی بن مریم ÷ داخل گردید، وقتیکه به چنین مرتبه رسد، هر چه به اراده و خواست وی صورت می‌گیرد و همه اعمال وی عین عمل خداوند أ خواهد بود». پاک است خداوند أ از آنچه وصف کرده‌اند و از آنچه ادعا نموده و بر اوتعالی بهتان بزرگ بسته‌اند. همچنان یکی از پیروان گمراه حلاج در یکی از مقاله‌‌های خود وی را چنین وصف نموده است: «ای صاحب لذت‌ها! و ای انت‌ها و پایان همه شهوت‌ها! گواهی میدهیم که تو خود را در هر زمانی به صورتی در می‌آوری و در زمان ما خود را به صورت حسین بن منصور ظاهر ساخته‌ای، ما به تو پناه برده و از تو امان می‌خواهیم، و ای دانندۀ همه غیب‌ها امید رحمت ترا داریم».

خوانندۀ عزیز! دقت نمائید که کفر و الحاد آنها بالاتر از ملحدان و کمونیستها و زندیق‌ها و مجوسی‌ها و گاو پرستان است، بویژه وقتی ابیات شعری را که به شیخ عبدالقادر جیلانی منسوب نموده‌اند بخوانید، درمی یابید که اهل تصوف به کدام مرحلۀ شرک و کفر رسیده‌اند:

آرامگاهم خانۀ خداست هرکه او را زیارت کند با شتاب روی آورده و عزت و ارجمندی را صاحب شود امرم چون امر خداست وقتی بگویم شو می‌شود هر چند به امر خداست ولی با قدرتم حکم می‌کنم مشاهده کردم هر آنچه بر سر آسمان‌هاست اینچنین هست عرش و کرسی در میان قبضه‌ام طلوع خورشید در افق سپس غروب آو گوشه‌‌های زمین خدا در حال قدم زدنم هرگونه خواهم، به راحت چو بازیچۀ دگرگونش سازم در یک پلک زدن همه را باهم می‌چرخانم از ما توسل بجو در هر سختی و شدت به دادت رسم، در هر چیزی با شدت و همت مریدم اگر در شرق باشد یا در غرب به هر جا رود بازهم مریدم مریدم اگر را زنهانمر ابرکو هیبیند ازمبرزمینهمو ار خواهد شد ودر ریفر و خوا همرید انسنگد لانند، هرکر دو هر چه بسرایند انجام دهند هرچه بخواهند، چونکه نامم لندستاگررازنهانمرابرشعلۀ آتش بیندازم آتش از عظمت سلطانم خموش خواهد شد.

۲- عقیدۀ کفری وحدت الوجود: الله أ و پیامبراکرم ص ما را از سوال و تفکر در مورد ذات و کیفیت اوتعالی منع نموده‌اند. لیکن زندیقان ملحد، با آنکه ادعای ایمان به قرآن کریم و آیات آن را دارند، ولی بازهم آنرا به طریقۀ خود‌شان و مطابق هوا و هوس خویش تفسیر می‌نمایند، خداوند أ دروازۀ مجادله و مناقشه در مورد ذات خود را مسدود نموده و از تشبیه و تخیل در مورد خود، که عقل انسانی هرگز به آن پی برده نمیتواند منع نموده است، خداوند أ در این آیت همه راه‌‌های بحث و مناقشه در مورد ذات خویش را مسدود نموده می‌فرماید: ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ[الشورى: ۱۱]. «چیزی مانند او نیست و اوست شنوای بینا».

لیکن بازهم سردمداران تصوف امثال حلاج و ابن فارض وابن سبعین و ابن عربی و غیره کسانیکه از راه و روش شیعه الهام گرفته‌اند، عقیدۀ وحدت الوجودی را که همسان ملحدان، مانند سارتر و فروید است اختراع نمودند. آنها به این باورند که خداوند أ در هر مخلوقی از این کون اعم از جمادات و حیوانات و پرندگان و خزندگان و انسان و جن و آب و هوا و ماهی و بحرها وکوه‌ها و درختان و ریگ و خاک وجود دارد و به آیت ذیل استدلال نمودند: ﴿وَهُوَ مَعَكُمۡ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡ[الحديد: ۴]. «و او با شماست هرجاکه باشید».

و به فرمودۀ خداوند: ﴿وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِۚ وَمَا تَسۡقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعۡلَمُهَا وَلَا حَبَّةٖ فِي ظُلُمَٰتِ ٱلۡأَرۡضِ وَلَا رَطۡبٖ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٖ[الأنعام: ۵۹].«و آنچه را در خشکی و دریاست می‌داند و هیچ برگی فرو نمی‌افتد مگر این که آن را می‌داند و هیچ دانۀ در تاریکی‌‌های زمین و هیچ تر و خشکی نیست مگر این که در کتابی روشن ثبت است».

آنها این آیت را که به علم وسیع خداوند أ دلالت دارد به نفع عقیدۀ باطل خویش تفسیر نموده و می‌گویند: خداوند أ با هر ذرۀ از ذرات این کون یکجا است!!! نفرین خداوند بر مخترعان این عقیدۀ باطل باد، زیرا به عقیدۀ آنها خداوند أ در نجاسات و پلیدی‌ها نیز موجود است!! در حالیکه آیات فوق بطور واضح و روشن به ما می‌آموزد که خداوند تعالی با قدرت و سلطه و علم خویش در هر جایی با ماست، و هر چیزی را که خداوند أ بخواهد انجام میدهد، اوتعالی بر عرش استوا یافته چنان که سزاوار جناب اوست و همه چیز بسوی اوتعالی بالا می‌رود اعم از فرشتگان، ارواح، بندگان، دعاها بخار‌های متصاعد و همه چیز. چنانکه اوتعالی فرموده است: ﴿إِلَيۡهِ يَصۡعَدُ ٱلۡكَلِمُ ٱلطَّيِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ يَرۡفَعُهُ[فاطر: ۱۰]. «سخنان پاکیزه به‌سوی اوتعالی بالا می‌رود و عمل صالح - سخنان پاکیزه را- بالا می‌برد».

و طوریکه در حدیث شریف آمده است: «عمل شب قبل از عمل روز، و عمل روز قبل از عمل شب، به‌سوی خداوند أ بالا برده می‌شود» الابانه از ابن بطه. پس خداوندأ پاک و منزه است از آنچه که ملحدان و زندیقان اوتعالی را وصف می‌نمایند. ما در بخش(خداوند کیست) نیز به برخی از مثال‌‌های قدرت و عظمت الهی و صفات حمیدۀ اوتعالی اشاره نمودیم و می‌توانید به آن مراجعه نمائید.

دیگری بنام عبدالکریم بن ابراهیم جیلانی که در سال ۸۳۰ هـ وفات یافته و به جیلی معروف است نیز شعری را در وصف عقیدۀ وحدت الوجود سرائیده که به ذکر یک بیت آن اکتفا می‌نماییم وی میگوید:

نیست خلقت بتان مگر مانند پاره یخی
و تو در آن همچو آبی ذوب شده‌ای

این زندیق نه تنها به وحدت الوجود معتقد بود بلکه به وحدت ادیان نیز اعتقاد داشت طوریکه گفته است:

جانم را به جانان سپردم
و نتوان از فرمان دوست سر کشیدن
گاهی مرا در مساجد بینی راکع
و گاهی در کلیسا با ناز و نعمت
اگر در حکم شریعت گنهکارم
لیکن فرمان برم در عالم حقیقت

به این ترتیب روز‌‌های سیاه سردمداران تصوف گذشت و نوبت به متصوفین عصر حاضر رسید که امت اسلامی به شر و فساد آنها مبتلا گردید،آنها نظریۀ وحدت الوجود را کنار گذاشتند زیرا علمای ربانی و مخلص در مقابل کفریات و مزخرفات آنها ایستادگی نمودند و در هرگوشه و کنار آنها را رسوا و شرمسار ساخته و بر اقوال باطل و بی‌اساس‌شان رد نمودند سپس اینان افکار و روش‌‌های جدیدی را در پیش گرفته و مسئلۀ اتحاد و حلول خداوند در مخلوقات را اختراع، و این روش جدید آنها اینست که پیروان جاهل و بیخرد خود را به برپا نمودن جشن‌‌های میلاد و توسل به قبر‌‌های مردگان که به گمان آنها اولیا و صالحان‌اند، دستور دادند. این فتنه و بدعت و گمراهی جدید بطور چشمگیر و خطرناک در گوشه و کنار جهان اسلام پخش و نشر شده و از رنگ و رونق عجیب و غریبی بر خوردار گردیده و شور و غوغایی آنها هوش و عقل پیروان جاهل، و مردمان بی‌خبر را به خود جلب نموده است، زیرا شیطان اعمال آنان را در انظار مردم خوب و زیبا جلوه داده است.

در واقع پیشوایان تصوف امروزی که مردمان ساده و بی‌خرد را فریب داده و افکار باطل و گمراه کنندۀ خود را در مغز‌هایشان تزریق نموده‌اند، هدفی جز بهره برداری مادی و سوء استفاده از پیروان بیخرد و ساده خود ندارند. ما نمونه‌‌های از روش‌های فریبکارانۀ آنها را در صفحات بعدی خدمت تان به عرض خواهیم رساند که از لابلای آن ثابت خواهد شد که آنها با حیله و فریب چگونه مردمان ساده را در دام خود گرفته از آنها استفادۀ مادی می‌نمایند.

پیامبراکرم ص می‌فرمایند: «اسلام بی‌کس و تنها آغاز یافت و مانند نخستین روزگار خود، بی‌کس و تنها برخواهد گشت، پس خوشا به حال مردمان بی‌کس و تن‌ها. گفته شد: چه کسانی تنها و بی‌کسند؟ فرمودند: کسانیکه سنت مرا زنده می‌سازند بعد از آنکه مردم آنرا فاسد نموده‌اند» صحیح مسلم و سنن ترمذی. و در حدیث دیگر آنحضرت ص فرمودند: «کسیکه در آن (مدینه) بدعتی را ایجاد کند و یا بدعت‌کاری را جاه دهد پس لعنت خدا و فرشتگان و همۀ مردم بر وی باد» صحیح بخاری.

احادیث فوق همانند آفتاب روشن و آشکار است که نیاز به تأویل و یا تفسیر ندارد. مسلمانان صدر اسلام کلمۀ بنام صوفی و متصوف را نمی‌شناختند، همچنان طرق تصوف که امروز معروف است در زمان جاهلیت قبل از اسلام هم موجود نبود. و در ادب عربی قدیم، نه در شعر و نه در نثر آن، حتی یک اشارۀ هم به کلمۀ تصوف نشده است. این مفکورۀ سرطان صفت بعدها در نیمۀ قرن دوم هجری در میان مسلمانان بویژه مناطق عرب زبان ایجاد شد، دانشمندان و باستان شناسان اظهار نظر نموده‌اند که اساس و ریشۀ تعالیم تصوف نه از سیر و سلوک پیامبراکرم ص و نه از سیر و سلوک یاران بزرگوار و نیکوکار ایشان که آفریده‌‌های برگزیدۀ خداوند بودند، سر چشمه می‌گیرد، بلکه افکار‌شان از رهبانیت مسیحی و برهمایی هندی و پارسایی یهودی و زهد بودایی و مفکوره اغریقی یونان گرفته شده است که در عهد دولت عباسی ظاهر گردید و در عهد فاطمی‌ها در مصر از رنگ و رونق ویژۀ برخوردار گردید. مگر با تأسف شدید حتی یک عالم از علمای مصر تا بحال دیده نشده که در مقابل شرکیات و مزخرفاتی که در مقابل آرامگاه‌‌های اشخاص صورت می‌گیرد ایستادگی نماید. از سوی دیگر بعد از آنکه مطابع و چاپ خانه در مصر و لبنان تأسیس گردید فرصتی خوبی برای پیشوایان تصوف دست داد که توانستند کتاب‌‌های را در بارۀ مذهب باطل خویش به چاپ رسانند و هزاران مردم بی‌خبر را به بی‌پروایی در امور دین و ترک فرایض تشویق و ترغیب نموده و آنها را به بدعتکاری و خواندن ورد‌‌های شرکی دستور دهند. همچو اعمال نا مشروع و مخالف با روش پیامبراکرم ص، پست‌ترین حیلۀ شیطانی بود که برخی از بندگان خدا را مسخره نموده، و در جنگ بر ضد خداوند و پیامبرش از آنان کارگرفت و بلآخره مردمانی بسیار را در منکرات و مهلکات گرفتار نمود. خداوند أ می‌فرماید: ﴿أَمۡ لَهُمۡ شُرَكَٰٓؤُاْ شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا لَمۡ يَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُ[الشورى: ۲۱]. «یا مگر برای آنان شریکانی است که برایشان آنچه را خداوند بدان اجازه نداده، از دین مقرر کرده‌اند».

کتاب‌‌های تصوف مملو از خرافات و سخنان باطل و بیهوده بوده بسیاری احادیث ضعیف و ساختگی را در آن ذکر نموده‌اند. همچنان سخنان آنها در این کتاب‌ها همه بیهوده و بی‌اساس و محال و خیالی و دروغ محض و دور از حقیقت است که انسان عاقل و باخرد هیچگاه آنرا نمی‌پذیرد. با تأسف آنها عواقب ناگوار این تألیفات پر از شرک و کفر و خرافات را نادیده گرفته‌اند وصرف بخاطر غالب شدن بر خصم از هیچ وسیلۀ دریغ نورزیده‌اند، و اینرا مدنظر نگرفته‌اند که چه بسا مردمان به سبب آن گمراه شده و در خدمت شیطان قرار گرفته‌اند و علیه خدا و رسول وی اعلان جنگ نموده‌اند، بدون شک ضرر و زیان کتاب‌‌های تصوف بیشتر از دسایس و نقشه‌‌های خطرناک یهود و نصارا علیه اسلام است. خداوند أ می‌فرماید: ﴿لِيَحۡمِلُوٓاْ أَوۡزَارَهُمۡ كَامِلَةٗ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَمِنۡ أَوۡزَارِ ٱلَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيۡرِ عِلۡمٍۗ أَلَا سَآءَ مَا يَزِرُونَ٢٥[النحل: ۲۵]. «تا روز قیامت باز گناهان خود را تمام بردارند و نیز بخشی از بار گناهان کسانی را که آنان را گمراه می‌کنند از روی نادانی. آگاه باشید، چه بد باری را بدوش می‌کشند».

همچو عقاید فاسد بر دل‌های بسیاریی از مردمان عوام مسلط گردیده که تغیر دادن آن کاریست دشوار. من بطور نمونه حکایتی را به عرض‌تان می‌رسانم که با خودم صورت گرفته است: در دهه هفتاد قرن بیست چندین بار به مصر سفر نمودم، مقر اقامتم شهر اسکندریۀ مصر بود و طبق معمول اول در میدان هوایی قاهره پایین شدم. و از آنجا برای رسیدن به شهر اسکندریه سه راه وجود داشت، یکی بوسیلۀ ریل از میدان رمسیس که استیشن ریل در آنجا قرار دارد میتوان بسوی اسکندریه رفت، دوم بوسیلۀ موتر از راه‌‌های زراعتی سرسبز، سوم از راه دشت که در طول راه نه درختی وجود دارد و نه آبی. طبعاً راه صحرایی خسته کن بوده و بر راننده نیز خواب غالب می‌شود، زیرا عدم وجود مناظر زیبای متنوع انسان را خسته می‌سازد، اما راه زراعتی تا وقتیکه به اسکندریه می‌رسید با مناظر زیبا و خلاب و زمین‌‌های زراعتی که در دو طرف سرک وجود دارد و با جویبار‌‌های که از رود نیل جدا می‌شوند برخورده و احساس خستگی نمیکنبد. در امتداد این راه آرامگاه و مسجدی معروف بنام سید احمد بدوی در شهر طنطا وجود دارد. این قبر در نزد مردم عوام مصر از جایگاه ارجمندی برخوردار بوده و به گفته خود آنها، قبر یکی از اولیای صوفیست. مردمان بیخرد و نادان به این قبر آمده و آنرا لمس و مسح می‌نمایند و خواهان گشایش مشاکل از وی شده با خاک و سنگ قبر تبرک می‌جویند. حتی گاو و گوسفندان را در پای وی ذبح می‌کنند. آنها همه ساله سالگرۀ ولادت وی را جشن گرفته از هرگوشه و کنار مصر مردمان بیخرد و احمق گرد آن جمع شده، انواع کفریات و شرکیات و بدعت‌ها را انجام می‌دهند. و گمان دارند که خداوند أ در این مقام دعای‌شان را قبول نموده و جیفۀ مرده و استخوان‌های پوسیدۀ او، میان آنها و خداوند أ واسطه و وسیله قرار می‌گیرد!!

خودم همیشه در سفرهایم بسوی اسکندریه بوسیلۀ ریل سفر مینمودم زیرا در دو طرف خط ریل زمین‌‌های زراعتی می‌بود و گاهی هم از کناره‌‌های رود نیل می‌گذشتیم. همچنان دهقانانی که مصروف کار در زمین‌هایشان بودند توجه مرا بخود جلب می‌نمودند، از سوی دیگر ریل را بر موتر ترجیح می‌دادم زیرا اکثرا بی‌پروایی راننده‌گان، سبب حوادث دلخراش ترافیکی می‌شود.

در یکی از سفرهایم هنگامیکه از ترمینال فرودگاه قاهره بیرون آمدم، طبق معمول خواستم موتر تاکسی به کرایه گرفته و بسوی استیشن ریل بروم. یکی از تاکسی‌ها را ایستاد کرده و سوار آن شدم، طوریکه عادت راننده ‌ان تاکسی‌ها در همه جاست، راننده از من پرسید: چرا به استیشن ریل می‌روید؟ گفتم: می‌خواهم به اسکندریه بروم و خوش دارم با ریل سفر نمایم، گفت: آیا در این ناوقتی و ازدحام، چوکی مناسبی بدست آورده می‌توانید؟ می‌ترسم شاید ساعت‌ها انتظار بمانی؛ زیرا تکت را قبلاً ریزرف نکرده‌اید! گفتم: من همیشه به همچو حالت مواجه می‌شوم لیکن کارم راه می‌افتد و خود را به شکلی از اشکال به اسکندریه می‌رسانم. راننده گفت: چه می‌شود این بار با موتر من بسوی اسکندریه رفته و ریل را کنار بگذاریم؟ دیدم که این مرد تصمیم قطعی دارد و حریص است که از من استفاده نموده و مرا با موترش رأسا به اسکندریه برساند. من هم وی را ناامید نساخته با وی موافقه نمودم تا با موتر بسوی اسکندریه برویم. هنگامیکه موافقه مرا بدست آورد پرسید: آیا از راه زراعتی و باغ و بستان برویم یا از راه صحرایی؟ گفتم از راه باغ‌ها و مناطق سرسبز. راننده گفت: اختیاری خوبی کردی، زیرا در ضمن راه از جوار آرامگاه مولا و سرورمان سید بدوی نیز می‌گذریم و از برکات وی مستفید شده راه را به آسانی طی می‌نماییم. با شنیدن این عبارات لرزه بجانم افتید و با خود گفتم اگر سخن وی را قبول کنم به این معناست که عقیدۀ فاسد وی را تأیید نموده‌ام، و مرا هم در شرکیات شریک خواهد ساخت. سپس با نظر‌‌های تند بسویش نگاه کرده گفتم: اگر راه زراعتی را در پیش گرفته‌ای، پس خواهشمندم از راه صحرایی رفته و مرا از برکات سردار و سرورت معاف نما، سخنم به پایان نرسیده بود که ناگهان سرم بر شیشۀ مقابل اصابت کرد، چون راننده احمق با شنیدن سخنانم مثل اینکه سنگ آسمانی بر وی فرود آمده باشد و یا مثل اینکه سخنانم مرا از دایره اسلام بیرون کرده است، پای خود را بر برک‌های موتر گذاشته و دفعتاً موتر را توقف داد، خداوند را شکر کردم که اگر موتر‌های دیگر در عقب ما وجود می‌داشت چه حالتی رخ می‌داد؟! راننده موتر را در کنار سرک توقف داد و بکس‌‌های سفرم را از موتر بیرون آورده و بر پیاده رو گذاشت، حالت هیجانی وی مرا نیز هراسان ساخت، زیرا گمان کردم که حالا نوبت من است و شاید دست به گریبانم انداخته و مرا از چوکی موتر بیرون آورده و چند ضربۀ هم بر چهره‌‌ام‌حواله خواهد کرد. و شاید رانندگان موتر‌های دیگر و رکاب نیز گرد ما جمع خواهند شد، و چه رسوایی ببار خواهد آمد. لیکن لطف خداوند أ بود که وی دروازۀ پهلویم را باز کرد و گفت: فوراً از موتر پیاده شو] تا سبب نازل شدن بلایی بروی نشوم زیرا از قدر و منزلت سرور و سردارشان کاستم!!- طبعاً وضع راننده را بسیار وخیم دیدم بناءً نخواستم با وی در مسأله مجادله و مناقشه نمایم زیرا با چند کلمۀ ساده اینقدر به جوش و خروش آمد اگر در عمق موضوع داخل گردم شاید وضع بدتر خواهد شد، برایش گفتم: ای مرد چگونه مرا از موتر پیاده نموده و بکس‌های سنگینم را در منطقۀ خالی از خانه و آبادی می‌گذاری؟ اقلاً مرا تا منطقۀ آبادی برسان تا قادر به دریافت موتر و یا هر وسیله دیگر شوم. گفت: من حاضر نیستم که حتی یک متر هم ترا با خود ببرم، زیرا با همچو سخنان زشت سردار و مولای ما، حضرت بدوی را توهین نمودی. برایش گفتم: حاضرم کرایۀ رساندنم تا منطقۀ آبادی را بپردازم بلکه چند برابر می‌پردازم. فوراً جواب داده گفت: اگر هزار جنیه هم بپردازی بخدا که یک قدم ترا با خود سوار نمی‌کنم، ای مرد! هر چه زودتر پایین بیا تا مرا دچار مصایب نکنی. شاید به سبب تو مصیبتی بر من و یا موترم خواهد آمد که به قیمت حیاتم تمام خواهد شد، او برادر بهتر است به خوبی از موتر پیاده شوی در غیر آن وضعیتت خراب خواهد شد. دیدم چارۀ جز طاعت از وی راهی دیگری وجود ندارد، همینقدر کفایت می‌کند که سرم با اصابت شیشۀ نشکست و این هم جای شکر است. سپس از موتر پیاده شدم و راننده بر فرمان موتر نشست، با وجود آنکه کار وی در حق من غیر عادلانه و غیر منصفانه بود، لیکن باز هم برخورد وی را نادیده گرفته ده جنیه را از کلکین موتر برایش پیش نموده گفتم: کاکای عزیز! خداوند ترا معاف کند این ده جنیه در برابر بیرون آمدنت از ترمینال میدان هوایی، و از دست دادن نوبتت در قطار موتر‌های تاکسی است پس آنرا بگیر. و پول را بر چوکی پهلوی وی گذاشتم، لیکن با تندی نوت ده جنیهی را گرفته و بر رویم زده و فرمان موتر را دور داده در حالیکه مرا دشنام می‌داد با تندی برگشت. از این قصه و امثال آن واضح می‌گردد که تا چه حد و اندازه، تصوف و عقاید باطل این مکتب، تأثیر خطرناک بر مردم گذاشته است. از خداوند می‌خواهیم تا همه امت اسلامی را به راه راست هدایت نموده و توفیق عطا فرماید تا به کتاب خدا أ و راه و روش پیامبر اکرم ص برگردند.

قصه و حکایات دربارۀ توسل و کمک خواستن از مردگان و لمس و مسح نمودن قبرها در همه کشور‌‌های اسلامی وجود دارد، و اگر بخواهیم در این مورد بحث و مطالعه نماییم شاید چندین جلد کتاب از حکایات آنها پرگردد. لیکن به فضل خداوند در برخی از کشور‌‌های جزیرۀ عربی همچو اعمال شرک آمیز و بدعت‌ها ریشه کن شده و اثری از آن بچشم نمی‌خورد. من در این جا تلاش دارم تا بطور مختصر به خصوصیت‌‌های این مکتب گمراه روشنی انداخته باهم ببینیم که چگونه مردمان نا آگاه و ساده را در دام خود کشانده و به آنها می‌آموزند که یگانه وسیله، برای بدست آوردن رضایت و خشنودی خداوند و دخول بهشت، راه تصوف است. در حالیکه واقعیت چیزی دیگری است، این مفکورۀ پلید مردم را به جهنم کشانده و در غضب خداوند گرفتار می‌کند وآنها را از بهشت محروم می‌گرداند، مگر کسانیکه توبه کرده و ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند پس خداوند توبۀ آنها را پذیرفته مورد لطف و مرحمت خویش قرار خواهد داد. طوریکه در حدیث شریف آمده است «توبه کار از گناه همچون کسی است که هیچ گناهی ندارد» سنن ابن ماجه.

اهل بدعت مانند اهل تصوف و شیعه به بهانۀ محبت با پیامبر ص و آل بیت شان، با قبرها ملازمت اختیار نموده بر آنها گنبد‌ها و مساجد را بنا کردند، در حالیکه نماز در مسجدیکه در آن قبر وجود داشته باشد صحیح نشده و باطل است. این بدعت کاران با مسح و لمس کردن قبرها و توسل جستن و ناله و زاری در برابر آنها گمان دارند که به خداوند نزدیک می‌شوند، و نا گفته نماند که همچو بدعت‌‌های شرکی را پیشوایان شیعه و تصوف در کشور‌های اسلامی بنا نمودند تا مردم را از حج بیت الله منصرف نموده بسوی خویش جلب نمایند، و آنها را به نام‌های اهل بیت نامگذاری نمودند تا باور مردم را حاصل نمایند. در حالیکه تاریخ دانان هم نظرند که یکی از این قبرها نه از علی س است و نه از حسین س و به از زینب و نه از نفیسه، بلکه در واقع قبر‌های ساختگی است که خداوند بهتر می‌داند که آیا در داخل آن استخوان‌های انسانی است یا حیوان؟ بهر صورت هدف از همچو اعمال زشت و شرم‌آور همه بخاطر برگردانیدن ملت اسلامی از خداوند أ و کتاب او و راه و روش پیامبر ص است و در این روند شیطان اعمال آنها را خوب و زیبا جلوه داده آنها را به کفر و شرک می‌گراید، هرگاه به اعمالیکه در این زیارتگاه‌ها صورت می‌گیرد نگاه کنید، یک عملی مشروع را هم در آنجا دریافته نمی‌توانید. بطور مثال: مسح و لمس و بوسه نمودن قبر، توسل جستن از استخوان‌های پوسیدۀ مرده‌گان، طلب شفا و شفاعت از اصحاب قبور، در حالی که خود آنها نیاز به دعای زندگان دارند. امید و آرزو‌های گوناگون از آن مرده‌‌های بیچاره که حتی از خداوند أ آن چنان آرزوها را نمی‌کنند. شما می‌توانید صحنه‌‌های عجیب و غریب را در زیارتگاه‌ها مشاهده نمایید و بی‌خردانی را در آستانۀ آنها خواهید دید که با زاری و ناله و فریاد از آنها طلب حاجات نموده، حیوانات را در پای آنها ذبح می‌نمایند بعدا خون آنرا با دستان بر دیوار‌های مسجدیکه در کنار قبر است مسح می‌کنند تا نشانۀ اخلاص و محبت خود را برای صاحب قبر ثابت سازند!! همچنان جشن‌‌های سالگره را همه ساله در برابر آرامگاه‌‌های آنها برپا نموده تاریخ میلاد آنها را از خود تعیین نموده‌اند. وقتیکه در این جشن نگاه کنید چه اعمال زشتی نیست که انجام نشود، علاوه بر امور کفری و شرکی و بدعتها، فسق و فجور و مختلط شدن زن‌ها با مردان در وقت ذکر و نعت خوانی نیز صورت می‌گیرد بخصوص در وقت جنبیدن از یکسو به دیگر کسو، که در نتیجۀ تماس جسم میان دو جنس مخالف، غرایز جنسی در آنها تحریک یافته بنام محبت با رسول خدا، با چشمان خمار و لب‌‌های خشک و ابرو‌‌های خم، غزل سرایی می‌نمایند، و چنان فسق و فجوری در چنین محافل اجرا می‌گردد که مسلمان را در حیرت می‌اندازد! من خودم با چشمم برخی از این اعمال زشت را که در جوار قبر حسین در مصر صورت می‌گیرد مشاهده نمودم] در کشور‌‌های آسیایی نیز چنین آرامگاه و زیارتگاه وجود دارد که علاوه بر امور کفری و شرکی، فرصت خوبی برای اوباشان بوده غرایز شهوانی خویش را در آنجا سیر می‌نمایند. بطور مثال: مزارسخی در افغانستان، مزار امام رضا در مشهد ایران، مزار داتاگنج بخش در لاهور پاکستان، و کربلای عراق وغیره.

تاریخ نویس مصری جبرتی در کتاب خود در صفحه ۲۲۵ در مورد اعمال زشتی که در جشن میلاد عفیفی رخ میدهد می‌نگارد: «در جشن میلاد عفیفی خیمه‌‌های بی‌شماری نصب گردیده مطبخ‌ها و قهوه خانه‌ها را تشکیل یافته و مردمان بسیار، عوام و خواص در این محفل جمع شده و وسایل خوشگذرانی و زن‌های رقاصه را حاضر می‌نمایند، سپس با تار و طنبور و طبله شبها و روزها را با فسق و فجور و زنا و خطا می‌گذرانند، هیچکسی همچو اعمال زشت را منع و انکار نمیکند، زیرا در آن علما و امرا و تجار و بزرگان اشتراک ورزیده‌اند و گمان می‌کنند که آنها با چنین اعمال به خداوند أ نزدیک شده و او را عبادت می‌کنند»!!.

نویسندۀ دیگر بنام استاد محمد عبدالسلام شقیری/در کتاب خود بنام(السنن و المبتدعات) در مورد تجلیل مولود می‌نگارد: «در ماه ربیع الأول بدعتی را بنام مولود ایجاد نموده‌اند، در این ماه هیچ نوع عملی، نه نمازی و نه ذکری و نه عبادتی و نه نفقۀ و نه صدقۀ مشخص نشده است و نه موسمی از مواسم اسلام است که شارع و قانونگداز کریم حضرت پیامبر ص و سایر پیامبران مانند روز‌های جمعه و روز‌های عید آنرا تعین و رسمی ساخته باشند. آنحضرت ص در این ماه(ربیع الاول) بدنیا آمدند و در همین ماه از دنیا رحلت نمودند، پس چگونه روز سالگرۀ ایشان را با خوشی تجلیل می‌کنند و از رحلت ایشان حزین و ناراحت نمی‌شوند؟ تجلیل مولود پیامبراکرم ص بدعتیست زشت و گمراه کننده که شرع و عقل آنرا تأیید نمی‌کنند، اگر این کار نیکو می‌بود و پاداشی بر آن مرتب می‌شد، بزرگان صحابۀ کرام که حریص‌ترین مردمان بر عمل خیر بودند از آن غافل نمی‌شدند. چگونه ابوبکر صدیق س و عمر فاروق س و عثمان س و علی س و سایر اصحاب کرام و تابعین و امامان مشهور و اتباع آنان از آن غافل می‌ماندند؟ بدون شک این بدعت زشت را متصوفین حرام خوار و باطل اندیش اختراع نموده و به دین چسپانده‌اند و پیروان آنها از یک نسل به نسل دیگر آنرا منتقل نموده‌اند، بجز کسانیکه خداوند أ آنها را در حفظ و پناه خود نگهداشته و حقایق دین اسلام را درک نموده‌اند، باقی کسی از شرشان محفوظ نمانده است. ثانیا اموال گزافی که در راه تجلیل جشن‌‌های میلاد به مصرف می‌رسد در واقع در راه ارضای شیطان است. آیا آوردن رقاصه‌ها و آهنگ سرایان و مطربان در همچو محافل را اسلام تأیید می‌کند؟ یا اینکه حضور اصحاب عمامه‌‌های سرخ و سیاه و سبز و سفید در این مجالس آنرا مشروعیت داده است؟ و یا سکوت آنان در برابر آواز‌‌های بد و زشت- هو هو هو- که گویا خداوند أ را یاد میکنند صبغۀ شرعی پیدا نموده؟ بدون شک اشتراک علما و دانشمندان، و کسانیکه عمامۀ اهل علم را بر سر گذاشته و در محافل بدعت مولود اشتراک میکنند، از یکسو بدعت را تأیید نموده و آنرا رشد می‌دهند، از سوی دیگر عوام الناس را در عملی نمودن بدعت‌ها بیشتر تشویق مینمایند و بیچارگان گمان می‌برند که ملا صاحب فلان و مولوی صاحب فلان اینکار را که می‌کنند حتماً در آن اجر و پاداشی است! لذا آرزوی رضا و خشنودی خداوند أ را نموده به بدعت علاقمند می‌گردند. در حالیکه خداوند أ و پیامبرش ص از کارها و اعتقادات آنها بیزارند.

الان بیایید تاثیر بد و ضرر همچو اعمال زشت را بر امت پیامبر ص بررسی نماییم، ببینید چگونه مردمان اروپا با دیدن همچو اعمال زشت و بد بر دین و آیین ما خندیده و مسلمانان را مورد تمسخر قرار می‌دهند، برخی از آنها افلام حلقه‌‌های ذکر و تجلیل مولود را از بعضی کشور‌های اسلامی فلم برداری نموده و از طریق رسانه‌‌های خبری آنرا به مردمان کشور خویش به نمایش گذاشته و می‌گویند: نگاه کنید این است اسلام، و اینان مسلمان‌ها، و این هم شعایر دینی‌شان!!.

در این مورد قصۀ را به شما حکایت می‌کنم که بیست سال قبل از نوشتن این رساله خودم با آن مواجه شدم. در یکی از سفرهایم که به اسپانیه بخاطر امور تجارتی داشتم، روزی با مردی آلمانی که شرکت معماری داشت در یکی از چراگاه‌‌های سرسبز آشنا شدم، وی روزی مرا بر تناول نان چاشت در خانۀ قصر مانند خود دعوت کرد، در این دعوت مهندس معماری برطانوی و یک معمار اسپانوی نیز حضور داشتند، با آن که این مجلس روی مصالح تجارتی ترتیب یافته بود، قبل از تناول غذای چاشت روی موضوعات مختلفی صحبت نمودیم، چون صحبت با زبان انگلیسی بود خواستم از این فرصت استفاده نموده در مورد اسلام به آنها صحبت نماییم و بر تبلیغات خصمانۀ نصارا و تهمت‌‌های که علیه اسلام پخش می‌نمایند رد نماییم. و با خود می‌گفتم امید است یکی از آنها را خداوند بوسیلۀ من هدایت نماید. مجردی که به صحبت آغاز نمودم میزبان(مرد آلمانی) زمام سخن را بدست گرفته گفت: آیا می‌خواهید در مورد اسلام به طور مفصل و روشن برایتان معلومات ارایه نمایم؟ نزدم فلم ویدیویی یک ساعته به زبان انگلیسی موجود است آنرا از تلفزیون مونتی کارلو تبشیری ثبت نمودم که دین اسلام را به تفصیل معرفی می‌نماید. پس اگر اجازه دهید آنرا برای دوستان در پردۀ تلفزیون ظاهر سازم؟ راهی جز موافقت نداشتم و خواستم ببینم چه فلمی است که از اسلام صحبت می‌نماید؟

مرد آلمانی برخاست و فلم را گذاشت و ما انتظار آمدن صحنه‌‌های فلمی هستیم که از تلفزیون تبشیری‌‌های نصرانی ثبت گردیده است، اولین صحنۀ که ظاهر گردید عنوانی بزرگ به زبان انگلیسی نوشته است: «این است اسلام» سپس به شکل تراژیدی مناره‌ها و گنبد‌های قلعۀ محمد علی پادشا در قاهره را دور و نزدیک برده و بعد از آن دانشگاه الازهر و مسجد حسین را به عرض رساند. به این ترتیب اماکن و جا‌های معروف را نشان داده و گوینده با زبان انگلیسی هر جا را معرفی می‌نمود، بعد از آن گوینده چنین گفت: الان نمونه‌‌های از کیفیت عبادت مسلمان‌ها را که در داخل مسجد‌شان انجام می‌دهند به شما پیشکش می‌نماییم، ناگهان عدسۀ کامره را بر بعضی از مردمان احمق و سادۀ که داخل مسجد حسین در دو صف قرار گرفته‌اند و در وسط‌شان شخصیکه عمامۀ سبز بر سر دارد و تسبیح چند متره هم در گردن وی قرار داشته و بر سینه و شکم وی آویزان است، نشسته است، و هر دو صف از یکسو به دیگرسو جنبیده و سر‌های‌شان نیز چپ و راست می‌جنبد و با هر حرکتی صدا بلند نموده هو هو هو الله هو حی حی حی می‌گویند، چنین وضع ادامه یافته و حرکات‌شان به تدریج سرعت گرفته و اصوات‌شان نیز بلند‌تر می‌گردید، تا آنکه خسته شده و حرکات‌شان کند شده می‌رفت، دفعتاً آرکستر‌شان با آوازی بلندی که انسان بی‌خبر را تکان می‌دهد، احساسات آنها را بر انگیخته و با کلمۀ (هو هو هو) دوباره آنها را به جوش و خروش آورد. آنها نیز با شنیدن- هو هو هو - بیش از پیش چپ و راست جنبیده و سخن آرکستر را تکرار می‌نمودند، چیزی که توجه را جلب می‌کرد این بود که حماسی‌ترین آنها با تندی می‌جنبید و کف و لعاب از دهنش بر لباس‌هایش می‌ریخت و میان دولبش کف سفید جمع گردیده بود! سپس از خستگی بسیار بی‌هوش بر زمین می‌افتید و گمان می‌کردی که روح از جانش بیرون آمده است.

به این ترتیب اعمال ننگین و توهین کننده به اسلام و مسلمانان را پیهم نشان می‌داد که حتی خیابان‌‌های اطراف مسجد حسین را که مردمان ساده و بیخرد پر نموده و جنبیده و رقصیده خود و مسلمانان را در انظار جهانیان مسخره می‌ساختند در صحنه‌‌های آن فلم بود. من به قدر توان خودم تا جایی که توانستم مفهوم و معنای اسلام را در اذهان حاضران مجلس تصحیح نموده و فهماندم که این گروه‌‌های گمراه نماینده‌گی از اسلام حقیقی و ناب نمی‌کنند. لیکن قانع ساختن مردم در همچو وقتی کوتاه، کار آسانی نیست. زیرا آنها با چشمان خود خرافات و اعمال مخالف با طریقت و روش پیامبراکرم ص را مشاهده می‌کنند و طوریکه مثل است «چیزی عیان است حاجت به بیان نیست» چگونه می‌توان اذهان میلونها فرد غربی را تغیر داده و معنای اسلام واقعی و اصیل را به یک یک آنها بیان کرد.

آری! اهل تصوف، اسلام عزیز و مسلمانان را در انظار جهانیان بدنام ساخته و آنرا خلاف واقعیت آن معرفی نموده‌اند، و جای تعجب اینست که علماء و بزرگان هم عصر این بدعت کاران در محافل باطل آنها اشتراک نموده بر اعمال زشت و شرم‌آور آنها مهر تأیید می‌گذارند. بیایید در بارۀ حقیقت بدعت مولود آشنایی حاصل نماییم. واقعاً اگر تجلیل مولود از دین می‌بود و حقیقتی می‌داشت حتماً خبر آن از لابلای احادیث صحیح و عملکرد اصحاب کرام و پیروان بعدی آنها بما می‌رسید، زیرا آنها در هرکار خیر نسبت به همه پیشقدم بوده و اگر تجلیل مولود پیامبراکرم درست می‌بود هیچگاه آنرا ترک نمی‌کردند، یاران وفادار پیامبراکرم ص که بهترین و برگزیده‌ترین افراد امت‌اند، با مولود و تجلیل سالگرد پیامبراکرم ص آشنا نبودند. همچنان بعد از عصر صحابۀ کرام، تابعین آنها و تبع تابعین نیز همچو امور را نمی‌شناختند. زیرا از دین نبود و در اسلام اصلی نداشت، این وضع تا قرن ششم هجری ادامه داشت تا آنکه سلطان اربل آنرا اختراع نموده و تا امروز و تا روز قیامت نصیبی از گناه بدعت کاران مولود را بر دوش میکشد.

امام شاطبی/در آغاز کتاب الاعتصام می‌فرماید: «شریعت اسلامی به طور کامل به امت رسیده که گنجایش زیادت و نقصان را ندارد، زیرا خداوند أ می‌فرماید: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا[المائدۀ: ۳]. «امروز دین شما را برایتان کامل گردانیدم و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و دین اسلام را برای شما پسندیدم».

پس کسیکه بدعت مولود و تجلیل آنرا کار خوب و پسندیده می‌شمارد، مثل اینست که بگوید: دین ناقص مانده و عمل به این بدعت از امور تکمیل کنندۀ دین پیامبراکرم ص است. حال آنکه آنحضرت ص فرموده‌اند: «من شما را بر سر راه روشن گذاشتم».

کسانیکه بدعت مولود را اختراع نموده و آنرا ترویج داده‌اند، به احادیث جعلی و دروغینی که بر پیامبر ص بسته شده استناد ورزیده‌اند، در بعضی از کشور‌ها اهل تصوف در روز مولود گردهم آیی‌ها را تشکیل داده و به ساز و سرود و نعت خوانی می‌پردازند و هنگامیکه اسم پیامبراکرم ص یاد شود همه بپاخاسته و گمان دارند که اکنون پیامبر ص با روح‌شان در این مجلس حضور می‌یابند!! جای تعجب است که روح پیامبراکرم ص در مجالس اصحاب کرام حضور نمی‌یافت و در مجالس بدعت‌کاران مزخرف حاضر می‌شود؟ نمی‌دانیم این کفر و زندقه را از کجا آورده‌اند؟ بدون شک ابلیس لعین به آنها الهام نموده و مردمان بسیاری را گمراه ساخته است. آنحضرت ص در حیات‌شان دوست نداشتند کسی بخاطر تعظیم و احترام در مقابل‌شان بایستد طوریکه ابو امامۀ باهلی س روایت نموده که آنحضرت ص نزد ما حضور یافتند در حالیکه بر عصای‌شان تکیه داده بودند فرمودند: «برنخیزید طوریکه عجمی‌ها بخاطر تعظیم یکدیگر‌شان می‌ایستند» سنن ابو داود.

و در حدیثی دیگر انس س می‌فرماید: «هیچ‌کسی را بیشتر از پیامبراکرم ص دوست نداشتیم و هنگامیکه یاران، ایشان را می‌دیدند از جاهایشان بر نمی‌خیستند زیرا می‌دانستند آنحضرت ص این عمل را نمی‌پسندند» ترمذی و مسند احمد. همچنان فرموده آنحضرت ص: «کسیکه دوست دارد که مردمان به خدمتش برخیزند پس جایگاه خود را در دوزخ آماده سازد». معجم کبیر از طبرانی. پس آیا از سوء ادب با آنحضرت ص نیست که از چیزی منع نموده‌اند آنرا انجام دهیم؟ احادیث فوق ثابت نمود که ایشان دوست نداشتند کسی در خدمت‌شان بایستد و از این کار در حیات‌شان منع نمودند، پس آیا از منت‌‌های بی‌ادبی با آنحضرت ص نیست که بعد از وفاتشان با ذکر اسمشان کسی بایستد؟

همچنان مردمانی‌اند که با جهل و نادانی بعضی امور نامشروع و نوپیدا در دین را تقرب و عبادت شمرده با اخلاص دل آنرا انجام می‌دهند. و اگر کسی از اهل دین آنها را از چنین اعمال منع کند می‌گویند: این اعمال اگر بدعت و نوپیدا هم باشد لیکن بدعت حسنه و نیکوست، بطور مثال کسانیکه روز مولود پیامبراکرم ص را تجلیل می‌کنند و یا آنانیکه بعد از هر آذان و نماز با آواز بلند بر پیامبر ص درود می‌فرستند، و یا هم کسانیکه مناجات و قصاید و نعت‌ها را در مدح پیامبر ص می‌سرایند که از کلمات شرکی و کفری مملواست. چنین مردمان همچو اعمال را عبادت و دوستی با پیامبر ص می‌شمارند. ما به آنها می‌گوییم: محبت با پیامبراکرم ص در پیروی راه و روش ایشان است، نه با نعت خوانی و مداحی و بلند بردن مقام و مرتبۀ ایشان بالاتر از مقامی که خداوند أ به ایشان داده است. طوریکه خود ایشان می‌فرمایند: «در مدح و ستایش من مبالغه نکنید چنانکه نصارا در بارۀ عیسی بن مریم مبالغه کردند زیرا جز این نیست که من بندۀ خدا هستم پس بگویید: بندۀ خدا و رسول وی».

پیام ما به مردمانی که در امور فقهی و یا مذهب فقهی تعصب می‌ورزند فرمودۀ خداوند است که می‌فرماید: ﴿وَمَا ٱخۡتَلَفۡتُمۡ فِيهِ مِن شَيۡءٖ فَحُكۡمُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِ[الشورى: ۱۰].«و در بارۀ هر چیزی اختلاف پیدا کردید، داوریش به‌سوی خداوند است».

همچنان فرموده خداوند: ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا[النساء: ۵۹]. «پس هرگاه اختلاف کردید در چیزی، آن را به‌سوی خدا و پیامبر عرضه بدارید اگر به خداوند و روز باز پسین ایمان دارید. این بهتر است و نیکوتر است به اعتبار تأویل».

پس هر سخنی که مخالف و معارض با قول خداوند و پیامبرش ص باشد قابل اعتبار نبوده و مردود است هر چند از مردمان بزرگوار و عالیمقام صادر شده باشد. روایت است که بعضی از تا بعین رأی ابوبکر صدیق س و عمرفاروق س را در بارۀ حج(حج قِران) ترجیح می‌دادند. اما ابن عباس س حج تمتع را بهتر می‌دید، روزی بوی گفته شد: «ابوبکرصدیق س و عمرفاروق س اینکار را نکرده‌اند، وی فرمود: بخدا سوگند: فرود آمدن عذاب خداوند را بر شما انتظار دارم، من از راه و روش پیامبرخدا بشما صحبت می‌نمایم و شما از ابوبکر و عمر برایم حرف می‌زنید»؟!. پس کسانیکه تجلیل نمودن مولود را بنا به قول فلان و فلان به مردم فتوا می‌دهند جواب‌شان را برای روز آخرت آماده سازند که حتماً مورد باز پرس قرار خواهند گرفت.

برخی دیگر از مردمان دیده می‌شوند که با وجود دلایل صریح و روشن از قرآن کریم و سنت صحیح به اقوال امامان مذاهب چهارگانه تمسک جسته و در آن کورکورانه تعصب می‌ورزند و احادیث صحیح و ثابت آنحضرت ص را کنار می‌گذارند. بطور مثال، بعضی از مردمان متعصب مذاهب فقهی ادعا دارند که نماز در پشت امام مذهب غیر درست نیست. همچنان کسانیکه از احادیث پیامبراکرم ص آگاهی پیدا کرده و دستان‌شان را قبل و بعد از رکوع و بعد از تشهد اول بلند می‌کنند، و یا انگشت شهادت را در وقت گفتن (اشهد الا اله الا الله) در تشهد بلند می‌نمایند، شدیداً انکار می‌کنند. همچنان پیروان مذاهب دیگر را بر باطل، و خویش را بر حق می‌دانند، و آنچه را پیروان دیگر مذاهب ادا می‌کنند نادرست می‌پندارند، با تأسف تعصب مذهبی در نزد بعضی مردم چنان است که گویا هر مذهب قرآنی خاصی دارند که جبرئیل بر امام‌شان نازل نموده!! حتی سخن بجایی کشانیده شده که ازدواج پیرو یک مذهب با مذهب دیگر را ناجائز می‌دانند. شگفت در اینست که همچو سخنان بی‌اساس و باطل، و تعصب کورکورانه از مردمان منسوب به دین و کسانیکه لباس علما و فق‌ها را بر تن می‌کنند صادر می‌گردد. و ادعا دارند که ما از اهل سنت و جماعتیم و از امامان چهار مذهب پیروی می‌کنیم، در حالیکه امامان چهار مذهب از گفتار و کردار آنها بیزارند. امامان بزرگوار- رحمهم الله - هیچگاه کسی را به پیروی مذهب خود دعوت ننموده‌اند، بلکه همواره فرموده‌اند: هرگاه حدیث صحیح به کسی برسد، مذهب اعتباری نداشته و پیروی قرآن و سخن پیامبراکرم ص بر وی واجب می‌گردد. در این قسمت چند سخنی از سخنان گهروار امامان مذاهب چهارگانه را ذکر می‌کنیم که سزاوار آنست که با آب طلا نوشته شده و بر سر هر مدرسه و دانشگاه و مراکز علمی نصب گردد:

* امام ابوحنیفه/می‌فرماید: «هرگاه صحت حدیث پیامبراکرم ص ثابت شد پس آن مذهب من است». همچنان می‌فرماید: «هرگاه سخن خداوند أ و پیامبرش و اصحاب کرام بما برسد پس بر سر و چشم ما جای دارد، اما اگر سخنی از تابعین بما برسد در اینصورت آنها نیز عالمند و ما نیز».

* امام مالک/می‌فرماید: «بعد از رحلت پیامبر گرامی ما ص از دنیا، سخن هرکسی قابل قبول و قابل رد بوده، مگر سخن پیامبر ما ص هرگز قابل رد نیست».

* امام شافعی/می‌فرماید: «هرگاه صحت حدیث پیامبر اکرم ص ثابت شد پس آن مذهب من بوده و سخن مرا به دیوار زنید».

* امام احمد/می‌فرماید: «نه از من تقلید کنید و نه از مالک و نه از اوزراعی. بلکه از جایی بگیرید که ما از آن گرفته‌ایم. سپس فرمود: ما از قرآن کریم و حدیث صحیح پا بیرون نمی‌گذاریم».

مصیبت بزرگ در این جاست که بیشتر مردمی که با علوم دینی سر وکار دارند از علم حدیث بی‌خبر بوده میان صحیح، حسَن، ضعیف و جعلی آن فرق کرده نمی‌توانند و هر حدیثی که به پیامبراکرم ص نسبت داده شده آنرا پذیرفته و از دین می‌شمارند. بی‌خبر از آن که دشمنان اسلام هزاران هزار حدیث جعلی و ساختگی را گذاشته و به آنحضرت ص نسبت داده‌اند. علماء اتفاق نموده‌اند که حدیث ضعیف در احکام شرعی از اعتبار ساقط بوده و به آن عمل نمی‌شود، و اگر ضعف آن بسیار شدید باشد حتی در فضایل هم پذیرفته نمی‌شود، مانند حدیثی که نقل کنندۀ آن تنها یک شخص بوده و متهم به دروغ باشد و یا اشتباهاتی فاحش در نقل حدیث داشته باشد.

به این ترتیب گروه‌ها و طایفه‌‌های بدعتکار از علم حدیث بی‌خبر بوده مصایب و مفاسد بی‌شماری را به بار آورده‌اند و مردمان بسیاری را با خود گمراه ساخته‌اند، و آنچه که از دین نیست به دین نسبت داده‌اند. اگر صاحب بدعت شبهۀ را وارد سازد که تمیز نمودن میان احادیث ضعیف و جعلی و دروغین ناممکن است، بوی می‌گوییم: طوریکه به همه هویداست خداوند أ تعهد نموده که قرآن کریم را تا روز قیامت در حفظ و رعایت خود قرار می‌دهد، همچنین احادیث پیامبر ص را نیز بوسیلۀ علمای برجسته که همه عمر خود را در راه نگهداشت و حفظ احادیث از شر دشمنان وقف نموده‌اند محفوظ نگه داشته است. آنان با دقت تمام احادیث صحیح و حسن و ضعیف و جعلی را از یکدیگر تمیز نموده و امت از آن آگاه ساخته‌اند، ایشان در این مورد اصول و قواعدی را گذاشته و تالیفات زیادی در این علم نگاشته‌اند تاعلما و طلاب علم به آسانی به آن مراجعه کرده و حدیث صحیح و ضعیف را از هم فرق کرده و با اطمینان خاطر به آن استناد ورزند، با وجود آن عده‌ای از مردمان گمراه مانند قرآنی‌ها و قادیانی‌ها که در پشت پرده استعمار و مستشرقین آنها را تقویه می‌نماید ادعا دارند که احادیث صحیح با احادیث ساختگی طوری درهم آمیخته شده که امکان جدا سازی آن محال است از اینرو باید سنت(مصدر دوم شریعت اسلامی) بدور انداخته شود. اینان به دست ناپاک خویش تیشه به ریشۀ اصل و اساسی تشریع زده‌اند که بدون فهم آن، فهم و شناخت قرآن کریم محال است. در حالیکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ[الحشر: ۷]. «آنچه پیامبر به شما فرمان می‌دهد بدان تمسک جوئید و آنچه شما را از آن منع می‌کند خود را از آن باز دارید».

پیامبراکرم ص می‌فرمایند: «هرگز یکی از شما را نیابم در حالی که بر تختش تکیه زده است، در مورد امری که من به آن دستور داده‌ام و یا از آن منع کرده‌ام، بگوید: نمی‌دانیم! آنچه را که در کتاب خدا یافتیم از آن پیروی می‌کنیم، ورنه، نه»! به روایت احمد و ابو داود و ترمذی با سند صحیح.

و در جایی دیگر می‌فرمایند: «آگاه باشید! که برای من قرآن و مانند آن (سنت) داده شده است. آگاه باشید! نزدیک است مردی پیدا شود، در حالی که شکمش سیر است و بر تختش هم تکیه زده که بگوید: (به این قرآن چنگ زنید! پس آنچه را در آن حلال یافتید حلالش شمارید و آنچه را که در آن حرام یافتید حرامش شمارید). همانا آنچه را رسول خدا ص حرام قرار دهد، مانند آنست که خداوند أ حرام قرار داده باشد» به روایت ابو داود و ترمذی و حاکم آنرا صحیح خوانده و احمد با سند صحیح.

خداوند أ بر فرموده‌‌های پیامبراکرم ص مهر تأیید زده می‌فرماید: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ٤[النجم: ۳-۴]. «پیامبر از روی هوا و هوس سخن نمی‌گوید، آن وحی و پیامیست که - بر وی - وحی می‌گردد».

همچنان می‌فرماید: ﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ[النور: ۶۳]. «پس کسانیکه از فرمان او (پیامبرص) تمرد می‌کنند باید بر حذر باشند از آن که فتنۀ به ایشان رسد یا به عذابی دردناک گرفتار شوند».

در این صدد علامه ابوالاعلی مودودی/در روزنامۀ البلاع شمارۀ (۶۰۹) که در ماه ذی القعده سال ۱۴۰۱ هـ به نشر رسیده بود چنین می‌نگارد: «هنوز قرن سیزدهم هجری به پایان نرسیده بود که امت اسلامی به فتنه و آفت و مصیبتی دیگر مبتلا گردید، این فتنه عبارت از منکر شدن بعضی از جاهلان از حجیت سنت است، این آفت ابتدا در عراق آغاز شده و در هند پیشرفته شد، اساس و نهاد این مفکورۀ پلید به احمد خان مولوی و شیخ چراغ علی بر می‌گردد، سپس پیشتاز این مصیبت بزرگ مولوی عبدالله چکر الوی، و سپس علم برادر آن مولوی احمد الدین آمرتسری، سپس اسلم چراک پوری و بلاخره ریاست آنرا غلام احمد پرویز بدست گرفت که آنرا در ساحل گمراهی کشاند. این شخص که الان در پاکستان زندگی می‌نماید در پخش و نشر کفر و گمراهی و تهمت بستن به شدت و نشاط دست بکار است. وی عقیدۀ کفر آمیز خود را بوسیلۀ کست میان مردم نشر می‌نماید، وی همچنان تألیفات و پیروانی داشته و تفسیری هم دارد که قرآن را به رأی و مفکورۀ پلید خود تفسیر نموده است. برخی از طلاب علم بمن خبر دادند که وی توانسته است مردمانی بسیاری را گمراه ساخته و به دام خود کشد، با آن هم جوانانی از اهل حدیث و پیروان مذهب حنفی با وی مناظراتی را به راه انداخته‌اند، لیکن چنین به نظر می‌رسد که کمک‌‌های هنگفتی از خارج بر وی سرازیر شده می‌خواهند از این راه فرزندان امت اسلامی را از راه راست به گمراهی برده انتقام دیرینۀ خود را بگیرند. آنها با پرداخت اموال بیشمار وی را تقویت می‌نمایند تا هر چه بیشتر مفکورۀ وی نشر و پخش گردد. اما اهل حق امکانات کافی در دسترس نداشته مقالات و کتاب‌‌های‌شان تنها به مردمان هم فکر و حاضرین مجالس می‌رسد. این فرقه(قرآنی‌ها) خطرناک‌تر از یهود و نصارا برای مسلمانان‌اند، زیرا بنام اسلام و مسلمانان و بنام اهل قرآن مفکورۀ کفری خویش را به نشر می‌رسانند، طوریکه شرعاً و عقلاً ثابت است کسی که منکر سنت پیامبر ص گردد یقیناً به خداوند بزرگ کافر گردیده و راه و روش مخالف با جماعت مسلمانان را در پیش گرفته و در اصول و فروع با آنها مخالفت خود را اعلان نموده است. مثال همچو مردمان طوریست که روزانه سه نماز را می‌خوانند و دو نماز دیگر را ترک می‌کنند، قسمیکه شنیده‌ام آنها در مسایل عبادات نیز با اهل حق اختلافاتی دارند و لکن تا بحال دلیل مستند بدستم نیامده. پس بر حاکمان و علمای مسلمانان واجب است علیه این فرقۀ گمراه جهاد اعلان نموده در مقابله با آنها از وسایل مختلف مانند طبع کتب، گسیل نمودن دعوتگران و علما و رد بر مفکورۀ کفری آنها با زبان‌‌های مختلف صورت گیرد تا صد راه دعوت این گمراه کاذب شوند، بدون شک جهاد علیه این فرقۀ کافر کمتر از جهاد با کافران متجاوز و تبشیری‌‌های نصرانیت نیست، زیرا کفر آنها به همه هویدا بوده و تعداد کم فریب آنها را خورده و به دام‌شان می‌افتد، لیکن این فرقۀ پلید تأثیر بسزایی بر بسیاری مردمان خواهد داشت مخصوصاً کسانیکه کتاب و سنت را می‌آموزند لیکن به آن علم عمیق ندارند، یاد آور باید شد که علما در گذشته و حاضر بر افکار آنان رد نموده و گمراهی‌شان را بر مردم برملا ساخته‌اند.

متأسفانه نظریۀ رد نمودن خبر واحد در عقاید، هرچند رأی و نظر بسیاری است، لیکن در واقع نظریۀ باطلی است. چراکه بسیاری از امور اعتقادی و فرعی را ریشه کن ساخته و مفاسد زیادی بر آن مرتب می‌گردد، علاوه بر آن دروازه را بسوی انکار سنت بطور مطلق باز می‌نماید، چرا که احادیث آحاد قسم بزرگ سنت مطهر را تشکیل می‌دهد، پس وقتیکه احادیث آحاد را انکار نمودند متعاقباً به انکار نمودن احادیث متواتر پرداخته بلآخره سنت مطهر را بطور کلی از میان بر می‌دارند، مانند گمراهی که کتابی بنام (تیسیر الوحیین في الاکتفاء با لصحیحین) تألیف نموده که در ظاهر خوب و زیبا و در باطن رسوایی و غضب خداوند أ است. بدون شک نپذیرفتن کتابها و مسانید حدیثی، مسأله را به انکار سنت مطهر بطور مطلق می‌کشاند. «خبر واحد یا احادیث آحاد آن حدیثی است که یک یا دو نفر یا بیشتر، آن را روایت کرده که به حد تواتر و شهرت نرسیده است و هرگاه شروط قبول در آن موجود باشد عمل به آن واجب است».

سپس بر می‌گردیم به موضوع تصوف و صوفیها، تا ببینیم که پیروان آنها با چه نیرنگ و حیله و فریب، اموال و دارایی پیروان و مریدان جاهل و بیخرد خویش را بچنگ می‌آورند، بیایید ببینید که هدف آنها جز جمع‌آوری مال و سرمایه از مریدان و پیروان مسکین و بی‌چاره چیزی دیگری نیست. مهمانی‌هایی مجلل و تحفه‌‌های گران قیمت بدون حساب به آنها داده میشود زیرا آنها ضمانت بهشت را به پیروان خویش نموده و بدون حساب و کتاب وارد جنت خواهند شد!!! اینست دین و طریقه تصوف که مردمان بی‌شماری را گمراه نموده از مال و دارایی و مادیات آنها بهره برداری می‌نمایند. در حالیکه اکثر پیروان و مریدان آنها از طبقۀ فقیر و بیچاره‌اند با آنهم اموال دست داشتۀ خویش را قربانی طریقت و در پای پیران خود نثار می‌کنند!! حالا گوشۀ از حیله و فریب و نیرنگ‌های پیران و مرشدان تصوف را به شما تقدیم می‌نمایم:

* یکی از سردمداران تصوف بنام دسوقی طوریکه در کتاب «طبقات شعرانی» آمده چنین می‌گوید: «دروازه‌‌های دوزخ در دست من قرار دارد هر وقتی بخواهم آنرا می‌بندم، جنت فردوس در دستم قرار دارد هرگاه بخواهم آنرا باز می‌نمایم، کسیکه مرا زیارت کند در جنت فردوس بوی جا میدهم». ما به آقای دسوقی می‌گوییم: پس وقتیکه جنت فردوس در دست توست پس چرا در آن سکونت نکرده و از ناز ونعمت آن استفاده نمی‌نمایی و مردم را به حال خودشان نمی‌گذاری؟!

* اتفاق عجیبی در اثنای نوشتن این رساله برایم رخ داد، در سال ۱۴۲۲هـ ماه جمادی الاخر، شب شنبه موافق ماه اگست سال ۲۰۰۱ م بعد از نماز خفتن در مورد حیله و نیرنگ صوفی‌ها مضمون می‌نوشتم، لحظۀ نوشتن را توقف دادم و به برنامۀ - نورعلی الدرب - که از رادیو سعودی پخش می‌گردد گوش فرا دادم، در این برنامه شنوندگان از کشور‌های مختلف و از داخل سعودی سوالاتی را به یکی از علمای برجسته که استیشن رادیو از وی دعوت بعمل آورده و مستقیماً پخش می‌گردد، مطرح مینمایند. مهمان این روز شیخ فاضل عبدالله غدیان بود، سائلی از سودان تماس گرفته پرسید: من پیرو یکی از طریقه‌‌های صوفی در سودان هستم، از دوستانم معلومات حاصل نمودم که پیر صاحب بر هر مریدی شرط می‌گذارد که قبل از رفتن به حج باید پنجم حصۀ مال خویش را به وی بدهد و بعد از برگشت به وطن، قبل از اینکه پای خود را در منزل بگذارد باید یک قچی را به وی هدیه دهد؟!!! شیخ غدیان جواب شافی وکافی بوی داده و وی را از حیله‌‌های اهل تصوف و پیران آگاه ساخته و اظهار داشت که همه طریقه‌‌های صوفی مخالف با راه و روش پیامبر ص بوده اصل و سندی از اسلام ندارند، بلکه آنها از اموال و سرمایۀ مردم بهره‌برداری نموده مردمان نادان را فریب می‌دهند و مال‌‌های آنها را به باطل می‌خورند.

ما هرگز کسی را به ناحق به چیزی متهم ننمودیم بلکه همه مردم نیرنگ و حیله‌‌های اهل تصوف را به سر و چشم نگاه می‌کنند چون اکثریت به مفکورۀ تصوف متأثر شده‌اند لذا عکس العملی از خود نشان نداده بلکه آنرا از امور دین می‌پندارند. از خداوند أ می‌خواهیم همه را به لطف و کرم خود هدایت فرماید. بعضی از پیران تصوف از کجروی به شاخ زنی آغاز نموده خویش را چون پیامبران به مردم معرفی نموده و ادعا دارند که بر آنها وحی نازل می‌گردد! برخی دیگر ادعای قدرت و توانایی همانند قدرت و توانایی پروردگار را نموده در کفر و الحاد‌شان پا از حد بیرون نهاده‌اند! بعضی از آنها گفته‌اند من پیامبر فرستاده شده ام! و دیگری ادعا دارد که من به مقام و منزلتی نایل آمده‌ام که از خداوند بطور مستقیم دستور گرفته جبریل ÷ را متقاعد ساخته ام! دیگری ادعا دارد که همه عبادات از وی ساقط گردیده و غیر مکلف است بناءً نه نماز و نه روزه و هیچگونه عبادتی را ادا نمی‌کند. در حالیکه پیامبر بزرگ و گرامی ص به اتفاق همه، بهترین مخلوقات خداوند أ میباشند، با وجود همچو مقام و منزلت ارجمند و مرتبۀ نبوت و غیره فضایل دیگری که به ایشان داده شده که به هیچ پیامبری قبل از ایشان داده نشده، روزی نگفتند که ایشان از لوح محفوظ دستور می‌گیرند و یا بطور مستقیم بدون جبریل ÷ ازخداوند اوامر را بدست می‌آورند، ایشان در عبادات‌شان هیچگاه کوتاهی نکرده بلکه شب زنده داری نموده و نماز می‌خواندند تا اینکه پا‌های مبارک‌شان ورم می‌کرد. طوریکه از عایشه صدیقه ل روایت است که آن حضرت ص شب زنده داری میکردند به اندازۀ که پاهایشان متورم می‌شد، از اینرو برایشان گفتم: چرا یا رسول الله این کار را می‌کنید در حالیکه خداوند أ گناه گذشته و آیندۀ‌تان را بخشیده؟ فرمودند: «آیا دوست نداشته باشم که بندۀ شکر‌گذاری باشم؟». و نگفتند که ایشان به درجه رسیده‌اند که غیر مکلف شده همه امور عبادات مانند نماز و روزه و غیره از ایشان ساقط شده. به این ترتیب مسلک تصوف دروازه را برای هر صوفی بازگذاشته تا ادعای نبوت نموده و بگوید پرده از روی همه چیز برایم برداشته شده و بلآخره از وی انسان دروغگو و گناه پیشه و گمراه و مفسدی ببار می‌آید که هزاران شخص دیگر را با خود بسوی جهنم سوق می‌دهد. این واقعیتی است که سردمداران و طواغیت تصوف در قرن گذشته آنرا عملی نمودند امثال مرزا غلام احمد قادیانی، و محمدعلی الباب، و مرزاحسن علی معروف به بهاء، و دجال سودانی بنام محمد محمود و غیره کسانیکه ادعا نمودند که قرآن برایشان نازل گردیده است. در این قسمت به طور نمونه بعضی از سخنان کفری پیشوایان معروف تصوف را که در قارۀ افریقا ظهور کرده‌اند به شما تقدیم مینماییم «البته اهل تصوف در هرجایی چه در افریقا و چه در آسیا یک مسلک و یک راه و روش را می‌پیمایند و فرقی میان صوفی افریقایی و آسیایی نیست».

* شعرانی در کتاب طبقات در مورد کرامات پیر خود سید مجذوب چنین می‌نگارد: «هنگامیکه دشمن سردارم علی خواص را با نیزه هدف قرار داده و آنرا بسویش پرتاب نمودند سید مجذوب از قبر خود برخاست و نیزه را از وی رد کرد».

* و در مورد احمد البدوی که الان استخوانهایش در قبر پوسیده شده می‌گوید: «وی از زندگی شرافتمندانۀ بر خوردار است که قادر بهرکاریست. وی به مردگانی که بخواهد حیات می‌بخشد و حاجت و مشکل بندگان را می‌گشاید، و ضمانت مردم را در نزد خداوند أ می‌کند. با کسانیکه بر قبر وی طواف می‌کنند سخن می‌گوید». در حالیکه از پیامبراکرم ص روایت نشده که بعد از وفات‌شان کسی را مدد نموده باشند، اگر خداوند أ خصلت و خصوصیت‌‌های زندگان را به مردها در قبر‌های‌شان می‌داد، پس پیامبراکرم ص سزاوار این مقام می‌بودند و حتماً یاران و دوستان خویش را مدد می‌کردند، اما شیخ بدوی در حالیکه مرده و استخوان‌هایش باقی مانده یا نه، از زندگانی دنیوی شرافتمندانه و از توانایی خارق العادۀ برخوردار است که اگر بخواهد به مرده‌ها حیات دوباره می‌بخشد!!! شعرانی در کتاب طبقات در مورد شیخ خود می‌افزاید: پیرم از من عهد و پیمان گرفت در حالیکه در زیر گنبد و روبروی قبر احمد بدوی قرار داشتیم مرا با دست خود بوی تسلیم نمود، همان بود که دست مبارکش از قبر بیرون آمده و دستم را محکم گرفت. پیرم آقای شناوی بوی گفت: لطفاً وی را زیر نظر و رعایت خود قرار دهید، سپس آواز احمد بدوی را از قبر شنیدم که گفت: به چشم».

شعرانی در جای دیگر می‌گوید: «روزی در مجلس مولود که بعضی از اولیا نیز حضور داشتند آمده نتوانستم، یکی از حضور به من خبر داد که پیر صاحب بدوی در آن روز پرده را از قبر باز کرده گفت: عبدالوهاب درنگ کرده و نیامد».

و در جای دیگر می‌گوید: «من بسیاری از زنده‌ها و مردگان را دیدم که با کفن‌های‌شان دسته دسته بسوی محفل مولود شیخ بدوی روان بودند».

و در مورد پیر حرثی می‌گوید: «روزی قصد نمودم تا بخاطر رفع مشکلی نزد حرثی بروم، در حالیکه بر سر بام مدرسه (ام خوند) مصر قرار داشتم، دیدم که پیر حرثی از منطقه دمیاط از قبر خود برخاسته و تا حدی بمن نزدیک گردید که فاصله میان ما پنج آرنج بود. سپس گفت: باید صبر را اختیار کنی سپس پنهان گردید».

* دیگری بنام احمد تیجانی که در سال (۱۱۵۰ هجری) تولد یافته در مورد خود میگوید: «روح من و روح پیامبر ص سایر پیامبران را یاری و مدد می‌دهد، من اقطاب و عارفان را از روز ازل تا ابد مدد و یاری داده و هنگامیکه خداوند مخلوقات خود را در موقف محشر جمع می‌کند، صدایی بلند شده که همه اهل محشر آنرا میشنوند و می‌گوید: ای اهل محشر! این همان امام و پیشوای تان است که شما را مدد و یاری میداد»!!؟.

* در کتاب عجایب الآثار از جبرتی، صحفه (۳۲۰) چنین آمده: «صوفی بنام علی حجازی بیومی که در سال (۱۱۸۳)هجری وفات یافته، ادعا دارد که وی شیخ دمرداش را در آسمان دید که بوی میگوید: نه در دنیا و نه در آخرت، هیچ بیمی را در دلت جاه مده. بیومی پیامبر ص را در خلوت به تن‌هایی میدید، روزی آنحضرت ص به ابوبکرصدیق س فرمودند: بیا تا در کنار دمرداش رفته از وی دیدن نماییم، روزی بیومی بر احمد بدوی داخل شد دید که پیامبر ص در نزدش نشسته، در این وقت گمان کرد که آیا واقعاً وی پیامبر ص را می‌بیند یا در خیالش می‌گذرد؟! همان بود که فوراً دمرداش را نزد آرامگاهش دید که بوی(بیومی) می‌گوید: دستت را بسوی پیامبر ص دراز کن که در نزدم نشسته‌اند!!!.

* در کتاب (جواهر المعانی فی فیض التیجانی) از حرازم، جلد اول، صفحۀ(۹۷) چنین آمده: «تیجانی گفت: سردار وجود (پیامبراکرم ص) در بیداری برایش فرمود: هرکسی به تو احسان نموده و خدمتت را کرده و یا هر نیکی بتو نموده، و هرکسی که به تو طعام داده بدون حساب و عذاب وارد بهشت خواهد شد، پرسید: آیا این نعمت برای هر کسی که مرا دوست داشته و بمن خوبی و احسانی نموده حتی به اندازۀ ذره هم باشد، داده می‌شود؟ پیامبراکرم ص بوی فرمودند: من ضمانت آنرا برای همه آنها نموده‌ام و هیچگاه از این نعمت محروم نمی‌شوند تا وقتیکه تو و آنان در علیین در جوارم قرار گیرید».

توجه: درست نیست پیامبراکرم ص را سید و سردار وجود نامید، زیرا این صفت سزاوار خداوند أ بوده اوتعالی سید و صاحب وجود است. اما پیامبراکرم ص سردار فرزندان آدم‌اند. طوریکه در حدیث آمده است.

* در کتاب قوت القلوب از ابی طالب مکی در صفحۀ (۱۰۳) چنین آمده: یکی ازصوفی‌ها خداوند أ را مخاطب قرار داده گفت: «مردمانی از تو خواستند، به ایشان در زمین عطا نمودی، از تو خواستند تا در هوا راه بروند به ایشان عطا نمودی، کنز‌های زمین را خواستند به آنها عطا فرمودی، هر چه را بخواست آنها دگرگون ساختی». سپس از نعمت‌‌های که خداوند أ بوی ارزانی داشته صحبت نموده می‌گوید: «خداوند مرا در ملکوت سفلی داخل نمود و در آنجا مرا چرخانده موجودات زیر زمین را تا جایی که خاک است نشان داد، سپس مرا به ملکوت بالا ارج داد و بر آسمان‌ها طواف داده بهشت‌ها را تا عرش بمن نمایان ساخت، سپس خداوند أ مرا در پیش روی خود قرار داده فرمود: هر چیزی که مورد پسندت قرار گرفته از من بخواه تا برایت ببخشم، صوفی به پروردگار پاسخ داده گفت: ای آقایم چندان چیزی را ندیدم که مورد پسندم قرار گرفته باشد تا آنرا از تو بخواهم» سبحان الله، پاک و بزرگ است خداوند أ از این قول باطل و کفری.

خوانندۀ گرامی! دیدید که این طاغوت بزرگ چگونه با این جرأت بر خداوند أ تاخت و تاز نموده و با وجود پیوند کاذبانۀ که برای خود با خداوند أ ادعا نموده، که هیچ پیامبری و حتی سردار فرزندان آدم محمد ص هم به این مقام نایل نشده‌اند، لیکن این خبیث ملعون برای خود همچو مرتبه و مقام را ادعا نموده است. شگفت در سخن دروغین وی است که هنگامی خداوند أ بهشت و عرش رحمن را بوی نشان داد تا از چیزی که پسندش شده بخواهد، تا اوتعالی بوی بخشش نماید، لیکن این پلید کافر با پستی و بی‌شرمی می‌گوید: چندان چیزی را ندیدم که از آن پسندم آید تا آنرا برایم بخشش نمایی!!! سپس این فاجر کاذب دجال بچۀ ابلیس در پایان سخن خود می‌گوید: بعد از اینکه به خداوند أ چنین پاسخی داد خداوند أ بوی فرمود: به راستی تو بندۀ حقیقی منی. خداوند پاک و منزه است از گفتار کفری او.

* دیگری بنام صاوی در حاشیۀ که بر شرح الخریده از دردیر، می‌گوید که رفاعی در مقابل مرقد پیامبراکرم ص ایستاده و این دو بیت را سرائید:

در حال فراق روحم را می‌فرستم تا ببوسد زمینت را از جانبم و اینک کالبد مشهور حضور یافته است دست راستت را دراز کن تا لبانم شرف یابد گفتند: دستی از قبر بیرون آمد تا آنرا بوسه زند.!!!؟

*- دیگرش بنام دباغ در کتاب خود بمنظور نشر و پخش شرکیات و خرافات چنین می‌گوید: «یکی از اولیای خدا را دیدم که بمقام بسیار بلند نایل گردیده بود، کرامات وی آن بود که مخلوقات ناطق و خموش، حیوانات درنده و حشرات، آسمان‌ها و ستارگان و چندین طبقۀ زمین، و کرۀ زمین را با همه موجوداتش مشاهده می‌کرد و آنها از وی طلب کمک و یاری می‌کردند، این ولی صدا و سخن همه را در یک لحظه می‌شنید و حاجات و مشکلات همه را رفع نموده خواهشات آنها را برآورده می‌ساخت، بدون اینکه یک مخلوق، وی را از دیگری مشغول سازد» و ما از خداوند أ طلب مغفرت نموده و به اوتعالی توبه می‌نماییم از آنچه که این خبیث و پلید با همچو جرأت خود را به مقام و منزلت خداوند بالا شمرده و مردمان بسیار را گمراه نموده و به کفر کشانده. ببنید این زندیق همه قدرت و توانایی را به خود ادعا نمود و برای خداوند أ چیزی نگذاشت؟ پاک و منزه است خداوند از افترا و بهتان بزرگ این دجالان و شاگردان ابلیس مکار، و به خداوند از هر مخلوقی پناه میخواهیم که این کفریات را تصدیق می‌کند. زیرا با تصدیق نمودن همچو سخنان کفری، انسان تا روز رستاخیز مورد نفرین خداوند أ قرار می‌گیرد. «ولاحول ولا قوة الا بالله العظیم»

* دیگری بنام رابعۀ عدوی که صوفی‌‌های زمان خود را با تصوف خود افسون و مفتون گردانیده بود، با اشعار خود بالاترین مقام الوهیت را بخود خواسته است، صوفی‌‌های زمانش در مجالس ذکر‌شان هنگام شنیدن نام وی فریاد‌ها و غوغا‌هایی را برپا می‌نمودند و او را شهید عشق الهی لقب داده بودند. رابعه گفته است: «ای خدا! من ترا از ترس دوزخت و به طمع جنتت نپرستیده‌ام، بلکه ترا بخاطر ذاتت می‌پرستم». این حاجی خانم مسلک و مقام و منزلت بالاتر از مقام و منزلت و راه و روش پیامبران را بخود اختیار نموده، زیرا با صراحت اعلان نموده که وی از هرگونه ترس و امیدی و از هر طمع و خوف، از خداوند أ بی‌نیاز بوده، خود مختار و تنهاست. در حالیکه یکی از صفات حمیده و نیکوی پیامبران اینست که آنها خداوند را با امید و هراس و طمع و خوف پرستش می‌نمودند. طوریکه در قرآن کریم از آنها وصف شده: ﴿إِنَّهُمۡ كَانُواْ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِ وَيَدۡعُونَنَا رَغَبٗا وَرَهَبٗاۖ وَكَانُواْ لَنَا خَٰشِعِينَ[الأنبياء: ۹۰]. «آنان در کار‌‌های نیک شتاب می‌کردند و ما را از روی رغبت و بیم می‌خواندند و در برابر ما خاشع (متواضع و متضرع) بودند».

همچنان خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَٱدۡعُوهُ خَوۡفٗا وَطَمَعًاۚ إِنَّ رَحۡمَتَ ٱللَّهِ قَرِيبٞ مِّنَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ[الأعراف: ۵۶]. «و اوتعالی را با بیم و امید بخوانید، یقیناً رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است».

و فرموده خداوند أ: ﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ يَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ١٦[السجدة: ۱۶]. «پهلوهایشان از خوابگاهها جدا می‌گردد، پروردگار‌شان را از روی بیم و امید می‌خوانند و از آنچه روزیشان داده‌ایم انفاق می‌کنند».

رابعۀ عدوی با باطل گویی و سخنان کفری خود تا جایی رسید که اختیار خود را کاملاً به همنشین خود(شیطان) سپرده بود، وی کعبۀ شریفه را توهین نموده و آنرا بتی معبود در روی زمین خوانده است. اینگونه اهل تصوف در گمراهی آشکار قرار داشته از دایرۀ عقل پا بیرون گذاشته‌اند و اگر کسی بخواهد امور کفری و شرکی و فسق و فجور و خطا‌های اهل تصوف را بشمارد شاید چندین کتاب‌‌های بزرگ از آن پر شود. لیکن ما بطور نمونه و مختصر به بعضی از یاوه گویی‌‌های آنها اشاره نمودیم که امثال آن در کتاب‌‌های اهل تصوف بسیار زیاد‌اند. آنها نمازی دارند بنام نماز حاجت برای رفع هزار حاجت، که اصل و ریشۀ در اسلام نداشته بلکه از اختراعات اهل بدعت و گمراهان است، ابوالحسن شاذلی در کتاب خود بعد از ذکر نام هر صوفی مزخرف و بدبخت عبارت س را می‌نویسد که این وصف تنها به اصحاب پیامبراکرم اطلاق می‌گردد زیرا آنها از خدا راضی بودند و خداوند أ از آنها، اهل تصوف از پیامبر خدا توسل جسته و طلب استغاثه و کمک مینمایند مانند قول‌شان: ای رسول خدا به داد ما برس، و ای رسول الله ما را مدد کن، و ای رسول الله ما را نجات ده وغیره، همچنان آنها نمازی بنام (صلاة الأنوار) دارند که آنرا نور ذاتی و سِر اسرار می‌گویند و در واقع از اختراعات پیر شاذلی است و ثواب آنرا برابر با صد هزار نماز دانسته‌اند، آنها معتقد‌اند که پیامبرخدا ص یک لحظه هم از این وجود جدا نیستند زیرا ایشان به ادعای اهل تصوف، اصل وجود و قطب محور آن بوده و سبب اساسی ایجاد همه موجودات‌اند، چراکه ایشان اولین مخلوقی‌اند که از نور ایشان آسمان‌ها و زمین و عرش و کرسی و همه کاینات آفریده شده‌اند، پس چگونه از همه کاینات لحظۀ دور باشد!! آنها در مورد دیدن آنحضرت ص در خواب و زیارت نمودن‌شان در بیداری سخنان بسیاری دارند که بلآخره به مرتبۀ صحبت و یاری آنحضرت میرسند. از این جهت بعد از ذکر نام هر صوفی مزخرف و خبیث عبارت س را می‌نویسند چون به مرتبۀ صحبت رسیده!!! همچنان دعایی را شیخ شان(مرسی) اختراع نموده که هرکسی آنرا (۵۰۰) بار بخواند قبل از مردن در بیداری با پیامبر خدا ص یکجا می‌شود، در این مورد به روایات دروغین و ساختگی به روایت ابوهریره استناد نموده‌اند که هرگاه کسی هزار بار بر پیامبراکرم ص درود بفرستد و بعد از آن وردها و دعا‌های دیگری را که آنهم از اختراع خود‌شان است بخواند، پیامبرخدا را در خواب خواهد دید، و کسیکه اضافه‌تر آنرا بخواند به مقام صحابی پیامبر رسیده و در بیداری با آنحضرت ص یکجا می‌شود که در این صورت یکی از یاران ایشان می‌شود!! و کسیکه در بیداری ایشان را ببیند آنحضرت ص بوی و بوالدینش حسن خاتمه و شفاعت و جنت و مغفرت را ضمانت نموده جان کندن و سکرات موت بر وی آسان می‌گذرد.- در حالیکه همه م‌یدانیم که آنحضرت ص از سکرات الموت در وقت وفات‌شان شکایت نمودند - اضافه از این گفته‌اند هرکه آنحضرت ص را در بیداری ببیند به لطف و کرم ایشان از عذاب قبر و سختی‌‌های روز قیامت در امان خواهد ماند و همه مشکلات و حاجاتش در دنیا و آخرت روا می‌گردد. این دجلان و شاگردان ابلیس با جرأت بر پیامبرخدا ص دروغ بسته‌اند. در کتاب اذکار از قطب اقطاب(و بت بزرگ) آمده که: هرکه می‌خواهد پیامبر ص را در بیداری مشاهده کند، در شب جمعه دو رکعت نماز خوانده در هر رکعتی پنج بار سوره فاتحه و آیت الکرسی و هزار بار بر آنحضرت درود بفرستد. آنها حدیث ساختگی و دروغین را در کتاب مجمع الحدیث ذکر نموده‌اند که گویا آنحضرت ص فرموده‌اند: (کسی که بخواهد مرا در بیداری ببیند، در شب جمعه چهار رکعت نماز ادا نماید و در هر رکعتی سورۀ فاتحه و الضحی والم نشرح و انا انزلنا و الزلزله را خوانده سپس سلام دهد و بعد از سلام هفتاد بار بر من درود بفرستد و هفتاد بار استغفار بگوید بعد از آن بخوابد وی مرا در بیداری می‌بیند). برخی از مردمان جاهل و بی‌خرد این کار را تجربه نمودند لیکن نه تنها در بیداری، بلکه در خواب هم آنحضرت ص را ندیدند. در کتاب (خزينة الاسرار) آمده است: برخی از علمای صوفی گفته‌اند، کسیکه در روز جمعه سورۀ قدر را هزار بار بخواند قبل از مردن آنحضرت ص را می‌بیند، همچنان روایتی دیگری را بنام نماز فاتح ساخته‌اند که سرور و سردار آنها محمد بکری گفته است: کسیکه در شب جمعه چهار رکعت نماز بخواند سپس هزار بار این عبارت را بگوید: خداوندا! بر سرور و سردار ما محمد که باز کنندۀ آنچه بسته و ختم دهندۀ آنچه گذشته است درود بفرست، ایشان ص نصرت دهندۀ حق با حق و هدایت‌اند، و بر اهل بیت‌شان درود بفرست چنان که شایستۀ آنند و از مقام و منزلت ارجمندی بر خوردارند، پس حتماً با پیامبرخدا ص روی به روی قرار خواهد گرفت!! چگونه مردم بی‌خرد را با دروغ و بهتان‌شان فریب داده و بر آنها می‌خندند تا بتوانند اموال‌شان را به باطل بخورند. اهل تصوف قرآن کریم را نیز از هوی و هوس، و مطابق رأی خود تفسیر می‌کنند مثلاً آیت ذیل: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱبۡتَغُوٓاْ إِلَيۡهِ ٱلۡوَسِيلَةَ[المائدۀ: ۳۵]. «ای مؤمنان! از خدا بترسید و به‌سوی او طلب وسیله کنید».

با وجود آگاهی و اعتراف خودشان، توسل جستن بسوی خدا با عبادات و اسماء و صفات خداوند أ و با اعمال صالحی که خاص بخاطر خشنودی خداوند أ باشد، صورت می‌گیرد طوریکه سه نفری که وارد غاری شدند و سنگ بزرگی دهن غار را بست سپس هریکی از آنها به اعمال صالح‌شان که خاص به رضای اوتعالی انجام داده بودند توسل جستند، لیکن با آن هم اهل تصوف بسوی گمراهی میلان نموده بسا مردمان را از راه خدا بدور برده و توسل به مردگان مانند انبیاء و اولیا و مردمان صالح و آل بیت پیامبراکرم ص را جایز اعلان نموده گفته‌اند: طوریکه تبرک جستن به آنان در زندگی‌شان جایز است همانگونه بعد از وفات در قبر‌‌های‌شان نیز جایز است زیرا قبر‌های آنان باغی از باغ‌‌های بهشت است، عین این سخن را ابوحامد غزالی نیز در کتاب خود بنام آداب سفر ذکر نموده است، طاغوت بزرگ ابوالحسن شاذلی گفته است: «هرگاه کسی بخواهد خداوند أ حاجتش را روا دارد پس بر سر امام غزالی به خداوند أ قسم یاد کند» و در کتاب (المفاخر العلیه) شاذلی پلید از سرور و سردار خود غزالی نقل کرده که روزی بوی گفت: «هرگاه حاجتی را روا داشتی پس خداوند أ را بر سر من قسم بده ...... سپس شاذلی می‌افزاید: بخدا قسم در هیچ مشکلی نبود که او را (غزالی) یاد کردم، مگر اینکه مشکلم روا، و سختی‌هایم آسان گردید». ما برای شاذلی لعین می‌گویم: ای دشمن خدا دروغ می‌گویی شما اهل تصوف باطل، یکدیگرتان را تأیید نموده برای یکدیگرتان طبله می‌زنید، لیکن بدانید که خداوند با شما محاسبۀ شدیدی خواهد کرد، روزی که هیچ مال و فرزندی سود نمی‌دهد مگر کسی که دلی پاک- از کفر و نفاق و امراض باطنی- به نزد خدا بیاورد. توسل جستن و طلب یاری در وقت شدت، و وسیله قرار دادن انبیا و اولیا و مردمان صالح در دعا، نه در حیات‌شان و نه بعد وفات‌شان جایز است. زیرا خداوند أ به پیامبر خود حضرت محمد مصطفی ص خبر داده تا به بندگان بفرمایند که: ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِ[البقرة: ۱۸۶].«و هرگاه بندگانم در بارۀ من از تو بپرسند- به ایشان بگو- من نزدیکم و دعای دعاکننده را- هنگامی که مرا بخواند- اجابت می‌کنم».

اما اگر از بندۀ صالحی خواسته شود تا برای شخصی دعا کند ایرادی در آن نیست اما چیزی که از توان و قدرت بنده خارج باشد در این صورت از وی چیزی خواستن جایز نیست. طبرانی باسند خویش از عباده بن صامت س روایت کرده که در زمان پیامبر خداص منافقی بود که مسلمانان را اذیت می‌کرد. بعضی‌ها گفتند: برویم از رسول اللهص کمک بگیریم تا ما را از شر این شخص نجات بدهند، رسول اکرم ص فرمودند: «از من کمک گرفته نمیشود بلکه از الله أ کمک گرفته می‌شود».مسند احمد

پیامبرخدا ص در حال حیات‌شان قادر به رفع مشکل نبودند، پس چگونه کمک و توسل از مرده جایز است؟ و چگونه از مردمانی که مقام و منزلت آنها پایین‌تر از آنحضرت ص است کمک و توسل جست؟! مانند اولیا و مردمان صالح. چه رسد به دجلان و دروغ گویانی که دلیرانه و با جرأت از مقام و منزلت پیامبرگرامی ما ص کاسته و چهره‌‌های خود را هنگام مقابله با ایشان در روز قیامت سیاه نموده‌اند، آنها گفته‌اند: «اولیا از بحر میگذرند و انبیا در ساحل آن توقف می‌کنند»!! این فسق و فجور و جرأت بر خدا و رسول ص را چنین تعبیر نموده‌اند: «اولیاء به کراماتی که دارند از کشف و منزلت عالی در نزد خداوند أ بر خوردار‌اند که حتی انبیاء هم به آن رسیده نمی‌توانند» آیا کفر بالاتر از این هم وجود خواهد داشت؟!.

همچنان برخی از دجال صفتان اهل تصوف حکایات دروغین را برای مردمان عامه و ساده روایت کرده می‌گویند: ما پیامبر خدا ص و بعضی از یاران ایشان را در خواب دیدیم که بما دستور می‌دهند در تصحیح مفهوم بعضی از سنتها در میان مردم بکوشیم و آنرا بطور درست و صحیح به مردم بازگو نماییم، آنها به این شیوه خرافات خویش را در میان مردم پخش نموده سنت‌های صحیح را تغیر می‌دهند. آنها کفریات و نظریات باطل خویش را در لابلای بعضی از صفحات کتاب‌ها داخل نموده بدون ذکر اسم کتاب و یا مؤلف آن در میان مردم نشر می‌کنند.

برادران و خواهران گرانقدر! بر ما و شما لازم است راه و روش خود را از مطابق فرامین قرآن کریم و سنت مطهر پیامبر ص عیار سازیم و اگر کسی از ما، از روی نادانی و یا بی‌خبری در دام این شیدان و دجلان و بدعت کاران اهل تصوف گمراه و مفسد گیر مانده باشد، پس بخداوند أ رجوع کرده توبه نماید، تا خداوند أ ما و شما را در زمرۀ گروه نجات یافته با پیامبر گرامی و یاران پاک ایشان محشور سازد، ما باید از حالتی که امروز امت اسلامی دچار آن است درس عبرت گرفته به خداوند أ رجوع کنیم، امروز امت اسلامی بجان یکدیگر افتیده و گروه گروه و پارچه پارچه شده خون یکدیگر را می‌ریزند، دوری ما از راه خدا أ و رسول او ص سبب شده تا سال‌ها و قرن‌ها در اسارت و قیود دشمن بسر ببریم، این حالت نتیجۀ دوری و بی‌توجهی و بی‌پروایی ما با قرآن و سنت پیامبر ص بوده که باطل را اجازه داده‌ایم تا در اعماق ارزش‌ها و فرهنگ ما ریشه دوانده از زمین و هوا بر ما تاخت و تاز نمایند، اگر فضل و کرم خداوند أ نبود این امت را به شادیها و خنزیرها مبدل و مسخ می‌ساخت، و اگر حکم قبلی خداوند أ نبود حتماً بر این امت باران سنگ میریخت، بیایید در این فرمودۀ خداوند أ به دقت بیندیشیم و منظرۀ از منظر‌های روز قیامت طوریکه قرآن ترسیم نموده به یاد آوریم: ﴿وَيَوۡمَ يَعَضُّ ٱلظَّالِمُ عَلَىٰ يَدَيۡهِ يَقُولُ يَٰلَيۡتَنِي ٱتَّخَذۡتُ مَعَ ٱلرَّسُولِ سَبِيلٗا٢٧ يَٰوَيۡلَتَىٰ لَيۡتَنِي لَمۡ أَتَّخِذۡ فُلَانًا خَلِيلٗا٢٨ لَّقَدۡ أَضَلَّنِي عَنِ ٱلذِّكۡرِ بَعۡدَ إِذۡ جَآءَنِيۗ وَكَانَ ٱلشَّيۡطَٰنُ لِلۡإِنسَٰنِ خَذُولٗا٢٩[الفرقان: ۲۷-۲۹]. «و یاد‌آوری کن به آنان- روزی را- که ظالم دست‌‌های خود را می‌گزد و می‌گوید: وای بر من! ای کاش من هم همراه رسول خدا راهی در پیش می‌گرفتم، وای بر من! ای کاش فلانی را دوست نگرفته بودم! به راستی او مرا از ذکر- پس از آنکه بسوی من آمد- به گمراهی کشاند و شیطان همواره خوار سازندۀ انسان است».

بیایید به تفسیر ابن عباس س گوش فرادهیم که در مورد این آیت چه فرموده است: ﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ١٠٥ يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞ[آل عمران: ۱۰۵-۱۰۶]. «و همانند کسانی نباشید که پراگنده شدند و با هم اختلاف کردند پس از آن که بینات (آیات روشن) برایشان آمد و برای‌شان عذابی بزرگ است، روزی که چهره‌هایی سفید و چهره‌هایی سیاه شود».

ابن عباس ب می‌فرماید: «چهره‌‌های اهل سنتِ متحد، سفید می‌شود. و چهره‌‌های اهل بدعت سرکش، سیاه می‌شود».

سپس خداوند أ حال هر دو گروه را چنین حکایت می‌کنند: ﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ٱسۡوَدَّتۡ وُجُوهُهُمۡ أَكَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡفُرُونَ١٠٦ وَأَمَّا ٱلَّذِينَ ٱبۡيَضَّتۡ وُجُوهُهُمۡ فَفِي رَحۡمَةِ ٱللَّهِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ١٠٧[آل عمران: ۱۰۶-۱۰۷]. «اما سیاه رویان- به آنان گفته می‌شود- آیا بعد از ایمانتان کافر شدید؟ پس سزای آن که کفر ورزیدید، عذاب را بچشید، و اما سفید رویان همواره در رحمت خدا(بهشت) جاویدانند». سیاه رویان در آخرت، اهل کتاب، مرتدان، منافقان و مبتدعان‌اند».

سخن اخیر

آنچه در مورد انحرافات و گمراهی‌ها و پندار‌‌های خیالی و باطل بدعت‌کاران متصوف، که هزاران هزار مردم نادان را از راه بدور برده و سرگردان ساخته‌اند، مطالعه نمودید، متأسفانه آثار ناگوار آن تا امروز هم بر بسیاری از مردمان عامه و بی‌علم باقی مانده، از خداوند أ برای آنها هدایت را آرزو داریم و دوست داریم تا به خداوند أ و قرآن کریم و سنت مطهر پیامبر ص و راه و روش پیشگامان اسلام برگشته و عقاید‌شان را از هرگونه پلیدی‌‌های کفر و شرک و امور نو پیدا که به دین اسلام چسپانده شده، پاک گردانند تا ما و آنها در زمرۀ فرقۀ نجات یافته که رهرو راه پیامبر ص و اصحاب ایشانند داخل گردیم.

طوریکه متذکر شدیم منحرفان اهل تصوف اموری را از خود بجا گذاشته‌اند که اکثر مسلمانان آنرا امر عادی پنداشته و برخی هم آنرا از سنت پیامبر ص شمرده‌اند- مگر کسانیکه مورد لطف و مرحمت خداوند أ قرار گرفته‌اند- در حالیکه در واقع بدعت محض است، همچنان بسیاری از اموری است که مردم آنرا گناه کوچک شمرده لیکن در واقع بعضی از آن انسان را به شرک و کفر می‌کشاند بدون اینکه صاحبش آنرا درک و احساس کند. طوریکه پیامبراکرم ص فرموده‌اند: «شرک پنهان‌تر از راه رفتن مورچه بر سنگ سیاه در شب تاریک است» مستدرک حاکم

در این قسمت به برخی از اعمالی نادرستی که مخالف با شریعت غرای محمدیست اشاره نموده، دلایل بطلان آنرا به اندازۀ وسع و توان، خدمت تان یاد آور می‌شویم:

۱- تجلیل نمودن شب اسراء و معراج و نیمۀ ماه شعبان، و روز عاشورا: برگزار نمودن محافل بمنظور وقایع فوق همه بدعت بوده دلیلی بر صحت آن از قرآن کریم و از حدیث شریف وجود نداشته وندارد، و نه اصحاب کرام آنرا تجلیل نموده‌اند و هیچگونه سند دینی در این مورد وجود ندارد. لیکن ماه شعبان بصورت عموم فضایلی دارد، زیرا آنحضرت ص در این ماه بسیار روزه می‌گرفتند و دعای بسیار نموده اعمال خیر را انجام می‌دادند، طوریکه از‌ ام‌المؤمنین عایشه ل روایت شده که فرمود: پیامبر ص در هیچ ماهی بیشتر از شعبان روزه نمی‌گرفتند، زیرا ایشان همۀ شعبان را روزه می‌داشتند. و در روایتی آمده که «به جز اندک، دیگر همه شعبان را روزه می‌گرفتند» متفق علیه.

اما کسانیکه در نیمه ماه شعبان بعد از غروب آفتاب در مساجد جمع شده و نمازی خاص بنام نیمه شعبان را ادا نموده و دعا‌‌های خاصی را میخوانند، همه بدعت و امر نو پیدا در دین است که در قرن‌‌های متأخر اختراع شده، و در عهد صحابۀ کرام و تابعین همچو اموری وجود نداشته است.

۲- بعضی از مردم به پیروی از سنت پیامبراکرم ص ماه شعبان را روزه می‌گیرند لیکن در آخر ماه خطایی را مرتکب میشوند که آنحضرت ص از آن منع نموده‌اند، آنها یک روز قبل از ماه رمضان را نیز روزه میگیرند در حالیکه یک روز قبل از رمضان روز نهی یا روز شک است، دیده می‌شود برخی از خطیبان و امامان مساجد، روز سیوم را روز شک اعلان می‌کنند که اینکار نادرستی است، زیرا مردم نظر به فتوای آنها روز بیست ونهم را روزه می‌گیرند ولی وقتیکه ماه شعبان بیست ونه روز بیاید ناگهان با روزۀ رمضان برمی خورند که در نتیجه روزۀ ماه شعبان با رمضان پیوند و وصل می‌شود، لذا باید روزه گرفتن ماه شعبان را با افطار نمودن روز بیست وهشتم توقف داد. والله علم.

۳- قسم خوردن به غیر خداوند أ شرک است، مثلاً بعضی‌ها چنین قسم یاد می‌کنند: - قسم به نبی، به عزت و کرامت فلان قسم، به سخی قسم، و به شرافت قسم، و به سرت قسم، و به وجدان قسم، و غیره ..... پیامبراکرم ص در این مورد ما را چنین رهنمایی نموده‌اند: «پس کسیکه سوگند یاد می‌کند باید به خداوند سوگند بخورد یا خاموش شود» متفق علیه. و در حدیثی دیگر فرموده‌اند: «آنکه به غیر خدا سوگند خورد همانا کافر شده یا شرک آورده است» سنن ترمذی.

۴- همچنان سخنان ذیل از شرک است: (هر آنچه خدا و تو بخواهید)، (این از فضل خدا و فلان، یا از خیر خدا و فلان است) درست اینست که گفته شود: (آنچه الله سپس تو بخواهی) و(این از فضل خداوند سپس از فضل فلان است. یا این خیر خداوند سپس از خیر فلان است). در این مورد پیامبراکرم ص ما را چنین راهنمایی نموده‌اند: «مگویید آنچه خدا و فلانی بخواهد، بلکه بگوید: آنچه که خداوند بخواهد و سپس فلانی بخواهد» سنن ابو داود.خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ[الإنسان: ۳۰]. «و نمی‌خواهید مگر آن که خدا بخواهد».

۵- همچنان درست نیست عبارات ذیل و همانند آن استعمال گردد: «اگر نگهبان در عقب دروازه نبود دزدان شب بر ما هجوم می‌آورند» یا «اگر سقف خانه محکم و متین نمی‌بود باران ما را غرق میکرد» یا «اگر با ما نبودی حالا مرده بودیم» یا «اگر راننده ماهر نبود حادثه رخ میداد» یا «این دوا مرا شفا داد» یا «فلان داکتر مرا شفا بخشید» و امثال این سخنان. مسلمان باید متوجه سخن‌های خود بوده عبارات درست را استعمال نماید، باید در عوض سخنان فوق چنین گفته شود: «اگر خداوند أ به لطفش نگهبان را برای ما مسخر نمیکرد دیشب دزدان بر ما هجوم می‌آوردند» یا «اگر خدا سقف خانه را استوار نگه نمیداشت، باران ما را غرق می‌نمود» یا «اگر خداوند ترا به ما مسخر نمیساخت، حالا زنده نبودیم» یا «اگر لطف و مرحمت خداوند أ بر ما نبود و راننده را توفیق نمی‌داد حادثه می‌شد» یا «خواست خداوند أ بود که این دوا مؤثر واقع شد» یا «خداوند أ فلان داکتر را سبب شفایم گردانید» پس در سخنان خویش احتیاط باید کرد تا در شرک پنهان و خفی آغشته نشویم در حالیکه خود مان از آن بی‌خبریم. پس لازم است سخنان خود را سنجیده و حساب کرده گفته فضل و منت را به خداوند قوی و توانا برگردانیم، زیرا هرکاری به اذن و ارادۀ خداوند أ صورت گرفته و همه چیز از فضل و کرم خداوند أ بر بشریت است. لیکن اکثر مردم شکر گذار نیستند. خداوندا! ثنا و ستایش و شکر، همه از تو و بر تو و سزاوار توست.

۶- همچنان تجلیل سالگره برای خود و فرزندان و همسران و غیره ناجایز بوده، امر اختراع شده در اسلام است، از سوی دیگر مشابهت به نصارا، و ضیاع مال و وقت و اسراف در راهی است که خداوند أ و پیامبرش ص از آن منع نموده‌اند، در این صدد قصۀ شخصی به یادم آمد که عمرش بیشتر از پنجاه سال بود ولی در تجلیل سالگرۀ خود بسیار حریص بود، وی دوست داشت تا دوستان و حضار، در محفل سالگره‌اش وی را مبارک باد بگویند:

(Happy birth day to you) یعنی (روز تولد شما خوش) لیکن همه اهل محفل میدانستند و خودش نیز گاهی یاد می‌کرد که مادرش به سبب ولادت وی جان خود را از دست داد و چشم از جهان پوشید. یعنی وی سبب مرگ مادر گردیده، در واقع روز سالگرۀ وی روز خوشی نه، بلکه روز غم و مصیبت بر اهل و خانواده‌اش بود. با آن هم این احمق همه ساله روز سالگرۀ خود را تجلیل می‌نمود!! پاک است خداوندی که هرکسی را بخواهد بسوی راه راست هدایت می‌کند و هرکس که خداوند أ برایش نور هدایت قرار نداده باشد، نور هدایت ندارد.

۷- و از بدعت‌‌های معروف در بسیاری از کشور‌های اسلامی برپا نمودن مجلس عزا و سوگواری بر مرده است. در بعضی جاها خیمه‌هایی بزرگ را به این مناسبت نصب می‌نمایند، سپس هرکس به نوبت خود جزوی از قرآن و یا آیاتی را تلاوت می‌کنند، در بعضی از جا‌ها بر سر قبر مرده قرآن می‌خوانند که اینکار در عهد پیامبر ص و اصحاب و تابعین و جود نداشت، همچنان روز اول و دوم و سوم و شب جمعه و روز چهلم و پوره شدن سال را با برنامه‌‌های بنام خیرات برپا می‌نمایند که در واقع مهمانی و خوشگذرانی است. شریعت اسلامی از همچو اعمال نوپیدا در دین شدیداً منع می‌نماید. زیرا در عهد پیامبر ص و یاران‌شان و تابعان آنها این چنین برنامه‌ها وجود نداشته، برعکس، سنت اینست که برای اهل و خانوادۀ مصیبت زده طعام فرستاده شود زیرا آنها فردی از خانوادۀ خویش را از دست داده‌اند و به آنها مصیبت رسیده طوریکه آنحضرت ص بعد از شهادت جعفر طیار س دستور دادند تا برای خانواده وی طعام بفرستند.

۸- گریه و فغان و زدن بر چهره و زانو و یخن پاره نمودن بخاطر مرده از امور جاهلیت است که پیامبراکرم ص از آن منع نموده‌اند.

۹- منکراتی که در برنامه‌‌های عروسی و سایر خوشی‌ها صورت میگیرد مانند به کرایه گرفتن آواز خوانان و مطربان و رقاصه‌ها، مختلط شدن زنان با مردان و پوشیدن لباس‌های بی‌ستر زنان همه حرام بوده اسلام آنرا مردود می‌شمارد. و کسیکه همچو اعمال را انجام دهد مرتکب گناهی بزرگی شده است، در این مورد صاحب محفل و افراد با صلاحیت بیشتر از دیگران مسئولند، آنها نباید فرصت را به مردمان بی‌باک و خدا ناترس مهیا سازند. آنچه در محافل خوشی جایز است دایره نواختن به زنان، آنهم بخاطر اعلان ازدواج فقط.

۱۰- بعضی از مردم عبارت (لا حول ولا قوة الا با الله العلي العظيم) را بطور کامل نمی‌گویند: مثلاً (لاحول ولا) یا (لاحول الله) می‌گویند که این لفظ جرم بزرگی است که در حق خداوند أ مرتکب می‌شوند، زیرا حول و قوت را از خداوند نفی می‌کنند (نیست قوت و قدرت به خدا)، پس کسانیکه بر گفتن عبارت ناقص عادت گرفته‌اند باید متوجه شده زبان خویش را به گفتن این دعا بطور کامل عادت دهند.

۱۱- مسئلۀ مهمی که باید همه متوجه آن شد اینست که برخی از مردم کلمه (لواط) یا (لوطی) را بر مردمانی که فاحشه و عمل قوم لوط ÷ را انجام میدهند، اطلاق می‌نمایند. استعمال این کلمه جنایتی است که در حق پیامبر بزرگوار لوط ÷ روا داشته شده است. نمیدانیم گناه لوط ÷ چیست که نام وی را بر صفت زشت و ناپاک قومش که او از آنها و عمل‌شان بیزار بود، اطلاق می‌کنند؟ نمی‌دانیم این واژه و مصدر را از کجا آورده‌اند و نام پیامبر عالیمقام را در آن وارد ساخته‌اند!! هرگاه در کتاب‌‌های لغت عربی و فرهنگ آن مراجعه شود کلمۀ لوطی به معانی دیگری، غیر از عمل فاحش که قوم لوط ÷ آنرا انجام می‌دادند وارد شده است. و اگر در قرآن کریم و احادیث پیامبر ص مراجعه شود هرگز این عمل زشت و پلید بنام(لواط) یا (لوطی) ذکر نشده، بلکه خداوند أ فعل بد قوم لوط ÷ را چنین ذکر نموده است: ﴿إِنَّكُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلرِّجَالَ شَهۡوَةٗ مِّن دُونِ ٱلنِّسَآءِ[الأعراف: ۸۱].

«همانا شما از روی شهوت، به جای زنان، با مردان در می‌آمیزید» پیامبر گرامی ما ص فرموده‌اند: «هرگاه کسی را دریافتید که عمل قوم لوط را انجام می‌دهد پس فاعل و مفعول را بکشید» اصحاب سنن.

جای تعجب اینست که برخی از دانشمندان بزرگ اسلام چه در قدیم و چه در عصر حاضر، این کلمه را در تألیفات‌شان استعمال نموده‌اند. خداوند أ ما و آنها را مورد عفو خود قرار دهد.

۱۲- دیده می‌شود که بعضی از مقتدیان هنگامیکه امام از سجدۀ اخیر سر بلند کرده و در تشهد اخیر می‌نشیند، سجدۀ طولانی نموده نزدیک است که امام سلام بدهد، چنین اشخاص با این کار‌شان قادر به خواندن التحیات و درود فرستادن نشده از متابعت و پیروی امام تخلف ورزیده‌اند، مقتدی به مجردی که آواز تکبیر امام را شنید باید فوراً عمل امام را انجام داده و تأخیر ننماید. و اگر به همچو مردمانیکه از متابعت امام سر باز زده و سجدۀ طولانی میکنند گفته شود: اینکار درست نیست، فوراً جواب می‌دهند که پیامبراکرم ص فرموده‌اند: «نزدیک‌ترین حالتی که بنده به پروردگارش است حالتی است که او در سجده است. پس در آن بسیار دعا نماید» صحیح مسلم. ما به آنها می‌گوییم: بلی پیامبراکرم ص چنین فرموده‌اند و شما هم راست می‌گویید، لیکن همچو سجده‌‌های طولانی را در نماز‌‌های نفلی، مخصوصاً در نیمۀ شبها باید ادا نمود حتی اگر یک ساعت هم طول بکشد، اما در نماز‌‌های فرضی، متابعت و پیروی امام در هر تکبیر و حرکتی واجب است و چنانکه سبقت امام ناجایز است تخلف از وی نیز جواز ندارد. و الله اعلم و الحمدلله رب العالمین.

۱۳- همچنان از آثار بد و ناگوار بدعت کاران متصوف که هنوز هم امت اسلامی از آن رنج برده و مردمان ساده به آن فریب خورده‌اند این است که هرگاه شخص دچار مشکلی شد و خواست که خداوند أ مشکلش را حل نماید، نظر به آنچه که شنیده مثلاً یک هزار و پنجصد بار سورۀ اخلاص را می‌خواند و یا هزار بار «سبحان الله والحمدلله والله اکبر» می‌گوید. و یا هم سورۀ یاسین را صد و یا هزار بار می‌خواند، که این عمل نو پیدا و اختراع شده است. زیرا پیامبراکرم یاران خویش را اذکار و ورد‌های مخصوص و به عدد معین را می‌آموختند، طوریکه از احادیث آشکار می‌گردد آنحضرت ص بیشتر از صد بار به خواندن دعا و یا وردی دستور نداده‌اند. بطور مثال فرموده‌اند که بعد از نماز‌‌های فرضی (۳۳) بار سبحان الله و الحمدلله و الله اکبر گفته شود که مجموعه آن ۹۹ می‌شود و صدم آنرا به گفتن (لا اله الا الله وحده لا شریك له له الـملك وله الحمد وهوعلی کل شیء قدیر) به اتمام رساند. و یا اینکه صد بار (لا اله الا الله وحده لا شریك له له الـملك وله الحمد وهوعلی کل شیء قدیر) بخواند. و اگر کسی اضافه بخواند ایرادی نیست به شرط اینکه به عدد معینی آنرا مشخص نسازد زیرا تعین عدد در اختیار صاحب شریعت حضرت پیامبراکرم ص قرار داشته کسی دیگر حق تعیین چیزی را از جانب خود ندارد. همچنان پیامبر اکرم ص در هر شبانه روز هفتاد بار استغفار می‌گفتند.

خلاصۀ مطلب این است که تعین نمودن عدد اذکار و وردها اضافه از عددی که پیامبر ص تعین نموده‌اند بدعت است و شاید حکمت این باشد که قلب بنده در شماریدن عدد آن مشغول شده و حضور قلب و خشوع و عظمت خداوند أ را فراموش نماید، اما اگر کسی بخواهد همیشه زبان خود را به ذکر خداوند أ تر نگهدارد میتواند اینکار را بکند ولی بدون تعین عدد معین، طوریکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ ذِكۡرٗا كَثِيرٗا٤١ وَسَبِّحُوهُ بُكۡرَةٗ وَأَصِيلًا٤٢[الأحزاب: ۴۱-۴۲]. «ای مؤمنان! خدا را ذکر کنید، به ذکر کردن بسیار، و صبح و شام او را تسبیح گویید».

یعنی در اغلب اوقات شب و روز، در بر و بحر، در سفر و اقامت، در توانگری و فقر، در سلامتی و بیماری، در آشکار و نهان، و در هرحالی. پیامبرگرامی ما می‌فرمایند: «همیشه بیاد خدا تر زبان باش» سنن ترمذی.

۱۴- و از جمله اموریکه لازم می‌بینیم به آن اشاره نماییم، برخی امور مخالف با سنت پیامبراکرم ص است که بسیاری از مسلمانان در آن آغشته بوده و بدون علم و دانستن حقایق، آنرا انجام میدهند بطور مثال:

*- استغفار گفتن بشکل جماعی بعد از نماز‌‌های فرضی در مساجد.

*- بعضی از مردم با مؤذن یکجا عبارات اذان را تکرار می‌کنند ولی هنگامیکه به عبارت (اشهد ان محمد رسول الله) می‌رسند انگشت اولی خود را بوسیده سپس به چشمان خود می‌مالند، به این گمان که با این عمل دچار چشم دردی نمی‌شود، و این بدعت آشکار است.

*- برخی از مؤذنین بعد از آذان به آواز بلند بر رسول الله ص درود می‌فرستند که اینگونه درود گفتن در عصر پیامبر ص و صحابه گفته نشده.

*- برخی از مردم به آواز بلند با زبان نیت نماز و یا روزۀ نفلی و یا برخی از عبادات را می‌کنند. بطور مثال می‌گویند: (نیت کردم تا بخوانم دو رکعت نماز صبح را .....) و یا(نیت کردم تا فلانی روز را روزه بگیرم ...) پیامبراکرم ص بما آگاهی داده‌اند که محل نیت قلب است. یعنی با زبان درست نمی‌شود.

*- بعضی از مردم وقتی شخصی را دیدند که نمازش را تمام نمود می‌گویند - تقبل الله منا ومنکم- (خدا از ما و شما را قبول کند) این عمل در عهد پیامبر وجود نداشت.

*- برخی از مردم بعد از سلام در نماز، سرشان را نخست تکان داده سپس بسوی راست سلام می‌دهند، و بعد از آن روبرو توقف و تکان داده بطرف پایین نگاه کرده سپس بسوی چپ همراه با تکان دادن سر، سلام میدهند که اینکار نیز بدعت بوده اصل و اساسی در شریعت ندارد.

*- مسح نمودن چهره با دستان بعد از دعا نیز امر نو پیدا بوده که در عهد پیامبراکرم ص و اصحاب کرامشان کسی اینکار را نکرده است.

*- بعضی هم در اوقات منع شده نماز نفل می‌خوانند که این اوقات عبارتند از:

۱- بعد از نماز صبح تا اینکه آفتاب طلوع کرده و به اندازۀ یک نیزه بطرف آسمان بلند شود.

۲- هنگامیکه آفتاب در نیمه آسمان قرار گیرد تا آنکه بطرف مغرب میلان نموده و آذان ظهر گفته شود.

۳- هنگامیکه آفتاب به غروب نزدیک گردد تا آنکه آذان مغرب گفته شود.

*- اما در مورد بستن دستان در نماز باید گفت که قول راجح و صحیح اینست که دستان بالای ناف و یا بر سر سینه گذاشته شود، اما بعضی‌ها در گذاشتن دستان‌شان در زیر ناف افراط نموده بر سر عورت‌شان دستها را می‌بندند و گمان می‌کنی که عورت خود را با دستان خود پنهان می‌کنند! همچو عمل را علمای کرام جواز نداده است.. والله اعلم.

*- بعضی مردم از کفار تقلید نموده هنگام برخورد با مسلمانان سلام شرعی و اسلامی تقدیم ننموده عباراتی چون: صبح شما به خیر، شب تان بخیر و غیره جملاتیکه اکثرا غربیها آنرا استعمال می‌کنند، آنها نیز استعمال می‌کنند. توصیۀ ما به چنین اشخاص این است اگر واقعا مسلمان هستید، از خدا بترسید و خیر و سعادت را به خداوند أ محول سازید که همه امور به خواست و ارادۀ اوتعالی بوده و یگانه سبب ساز است، خواهش من از برادران و خواهرانی که خود را با این جملات عادت داده‌اند اینست که به صفت مسلمان، هنگام برخورد با مسلمانان به سلام شرعی و اسلامی آغاز نمایند (السلام علیکم و رحمت الله و برکاته) طوریکه خداوند أ بما توصیه نموده: ﴿فَإِذَا دَخَلۡتُم بُيُوتٗا فَسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ تَحِيَّةٗ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُبَٰرَكَةٗ طَيِّبَةٗ[النور: ۶۱].

«پس چون به خانه‌هایی در آمدید، به یکدیگر سلام کنید به تحیۀ (سلام و درود) از جانب خداوند که مبارک و پاکیزه است».

و فرمودۀ خداوند: ﴿دَعۡوَىٰهُمۡ فِيهَا سُبۡحَٰنَكَ ٱللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمۡ فِيهَا سَلَٰمٞ[يونس: ۱۰]. «دعا و ندای- بهشتیان- سبحانک اللهم- یعنی: خداوندا! تو پاکی، و تحیتشان (درود و دعای شان) در آنجا سلام است».

و فرمودۀ خداوند: ﴿وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٖ فَحَيُّواْ بِأَحۡسَنَ مِنۡهَآ أَوۡ رُدُّوهَآ[النساء: ۸۶]. «و چون شما را به تحیتی (سلام گفتن) بنوازند، با تحیتی بهتر از آن، یا همانندآن پاسخ دهید».

همچنان پیامبراکرم ص در هر جا و هر حالتی به نشر و پخش سلام ترغیب نموده‌اند، و تنها در بیت الخلا جایز نیست. بعد از اینکه سلام شرعی و دینی را به جانب مقابلتان تقدیم نمودید می‌توانید جملاتی چون «صبح شما بخیر» وغیره را استعمال نمایید، زیرا سلامی که اسلام به آن دستور داده در واقع دعای خیر و نیک به برادر مسلمان، و تعظیم و ستایش خداوند متعال است.

در پایان یاد آور می‌شویم که:

پیام‌‌های را که در این کتاب مطالعه نمودید در واقع چراغیست برای کسانی که در پی حقیقت بوده و می‌خواهند دین و عقیدۀ‌شان پاک و ناب باقی بماند، مخصوصاً در عصر امروزی که انواع بدعتها، خرافات، شرکیات دامنگیر این امت شده است، امتی که پیامبرشان بهترین پیامبران، و سرور فرزندان آدم ÷ اند. امتی که خداوند أ آنان را در کتاب عزیزش توصیف نموده که به مردم بیرون آورده شده‌اند. به کار‌‌های پسندیده امر می‌نمایند و از بدی‌ها و امور ناپسند منع می‌کنند. از جانب دیگر، امت اسلامی از نخستین روز‌‌های دعوت، دشمنانی داشته که در کمین نشسته و با وسایل گوناگون می‌خواهند آنرا سرنگون سازند. و در بعضی از نقشه‌‌های‌شان موفق شده‌اند. خصوصاً در پاشیدن تخم اختلاف در میان فرزندان این امت، زیرا دشمن درک نموده که اگر امت اسلامی مانند روز‌‌های صدر اسلام متحد و متفق شوند بدون شک بر همه جهان مسلط خواهند شد، لذا شب و روز در پی دسیسه سازی و نقشه ریزی‌اند تا مسلمانان دست به گریبان یکدیگر بوده و آنها ثروت و دارایی کشور‌‌های اسلامی را به یغما برده کلید‌‌های اقتصاد جهان در دست خود‌شان قرار داشته باشد و به کیف دل خود آنرا بچرخانند. دشمن در مبارزه علیه امت اسلامی، سلاحی قویتر از مشکوک ساختن فرزندان آن در قرآن و سنت پیامبر‌شان که دو مصدر اساسی دین اسلام است، نیافتند. یهود و نصارا از تاریخ شکوهمند اسلام درس عبرت گرفته و میدانند که سِر موفقیت مسلمانان در چنگ زدن آنها به قرآن کریم و سنت پیامبراکرم ص است. لذا تا جان در تن دارند تا روز رستاخیز مبارزه علیه این دو مصدر بنیادی اسلام را کنار نخواهند گذاشت و با پلان‌‌های مختلف و متنوع نظر به شرایط، و از جا‌‌های مختلف سربلند می‌کنند. بنابراین بر ما مسلمانان واجب است تا آماده بوده در حال احضارات شماره یک قرار داشته باشیم و متوجه نقشه‌‌های شوم دشمن بوده با هر وسیله آنرا افشا و خنثی نماییم، قبل از اینکه فرصت از دست رفته و انگشتان خود را زیر دندان‌ها گیریم. ما باید بخود آییم و به دین و آیین خویش تمسک جوییم، تا مبادا فرمودۀ پیامبراکرم ص بر ما منطبق گردد که فرموده‌اند: «نزدیک است امت‌های کفر بر شما هجوم آورند چنانکه خورندگان بر کاسۀ طعام رو می‌آورند، پرسیدند: ای رسول خدا ص : آیا بسبب قلت افراد ما چنین وضع رخ خواهد داد؟ فرمودند: نه، بلکه شما مانند خس و خاشاک و کف سیلاب می‌باشید.....» پس بر هر مسلمان واجب است تا به قرآن و سنت پیامبر رو آورده و آنرا دستور زندگی خویش قرار دهد- اگر سعادت دنیا و آخرت را می‌خواهد- و راه و روش پیشگامان اسلام را قدم به قدم عملی نموده آنرا میزان و ترازوی کردار و گفتار و عقیدۀ خویش قرار دهد، اگر با قرآن و سنت و راه و روش شاگردان مدرسۀ نبوت برابر بود، به آن چنگ زند و اگر مخالف بود آنرا ترک نماید، سپس از خداوند أ بخواهد تا وی را توفیق و استقامت بخشیده و در زمرۀ مردمان نجات یافته که راهرو طریقت پیامبر ص و یاران شان‌اند شامل سازد.

در پایان از دانشمندان بزرگوار زنده و مرده که در بارۀ بدعت و گروه‌‌های گمراه کتاب‌‌های بزرگ و مفصلی نگاشته‌اند تقاضای معذرت می‌نمایم، زیرا بنده از آثار گران قیمت آنها در برخی از موارد استفاده نموده ام، لیکن آنرا به روش خاصی که خودم آنرا پیموده‌ام مختصر ساخته و به خوانندگان گرامی تقدیم نموده‌ام. از خداوند أ برای آن بزرگواران پاداش عظیم را آرزومندم، و خداوند کوشش‌‌های‌شان را در پلۀ حسنات‌شان گذاشته و سنگین گرداند و عمل مرا خاص به رضای خود بپذیرد، زیرا من بخاطر شهرت یا کسب مادیات و بلند بردن مقام در میان مردم اینکار را انجام نداده‌ام، زیرا گناهان و خطاهایی که دارم کفایتم می‌کند، با آن هم بر پروردگار بزرگ گمان نیک داشته تمنا دارم مرا مورد عفو خویش قرار دهد و از من راضی گردد و هر کسی در بیرون آمدن این رسالۀ کوچک با من همکاری نموده خداوند أ برایشان پاداش جزیل دهد. چنانکه از خداوند أ این آرزو را دارم که ما را توفیق دهد تا بتوانیم این کتاب را به زبان‌های مختلف ترجمه نموده و در خدمت برادران و خواهران مسلمان خود در گوشه و کنار جهان قرار دهم.

وصلی الله علی نبینا محمد و علی آله وصحبه وسلم.

برادرتان فؤاد هاشم اجهوری

از هر چمن سمنی

*- حدیث شریف: پیامبراکرم ص به ابن عباس س چنین توصیه نمودند: «ای پسر! چند سخن ارجمند را برایت تعلیم میدهم. خدا را حفظ کن تا ترا حفظ کند. بیاد خدا باش او را در برابرت می‌یابی. اگر چیزی می‌خواهی از خدا بخوا، و اگر یاری می‌جویی از خدا بجو، و بدان که اگر تمام مردم جمع شوند تا به تو نفعی برسانند، نفع رسانده نمی‌توانند مگر چیزی را که خداوند أ برایت نوشته است. و اگر همه جمع شوند تا بتو ضرری برسانند، ضرری رسانده نمی‌توانند مگر آنچه را که خداوند أ برایت نوشته و مقدر کرده است. قلم‌ها بر داشته شده و ورق‌ها خشک گردیده است» سنن ترمذی.

*- حدیث شریف: روزی پیامبر اکرم ص بر یکی از قلعه‌‌های بلند مدینه بالا رفته و به یاران فرمودند: «آیا آنچه را من می‌بینم شما هم می‌بینید؟ گفتند: نه؟ فرمودند: «من فتنه‌‌های را می‌بینم که مانند باران در میان خانه‌‌های‌تان می‌بارد» مسند الحمیدی.

راست فرمودید ای رسول خدا، درود فراوان برشما باد، یاران پاک شما فتنۀ را ندیدند که بر خانه‌‌های‌شان فرود آید، لیکن ما امروز به چشم خود می‌بینیم که انواع فتنه‌ها از لابلای کانال‌‌های فضایی مبتذل در پرده‌‌های تلفزیونها در میان خانه‌‌های ما همچو باران می‌بارد، فتنه‌ها از طریق انترنت بر خانه‌‌های ما چون باران ریخته اخلاق و عادات پسران و دختران ما را فاسد ساخته و به تباهی کشانده است! پس آیا کسی از ما از خدا ترسیده و درس عبرت می‌گیرد؟

*- از دانایی پرسیده شد: آیا علامتی وجود دارد که دلالت بر خشنودی خداوند أ از من کند؟ فرمود: هرگاه دیدی که خداوند ترا از ارتکاب همه گناهان محفوظ ساخته و آنرا در نظرت منفور و بد جلوه داد، و به طاعت و عبادت خود توفیق داد، پس بدان که خداوند أ از تو راضیست. سوال کننده می‌گوید: آرزو داشتم که بگوید: گمان و امیدت را به خدوند أ قوی بساز. چرا که گناه دل را تاریک ساخته و چهره را زشت و بدنما می‌گرداند، بدن را سست و ناتوان ساخته و رزق و روزی را کم می‌گرداند، گنهکار در دل مردم بد و منفور شده عقلمندی و دینداری وی کاهش می‌یابد. اما نیکی، چهره را روشن و پر نور ساخته نشاط را در بدن برمی انگیزد، رزق و روزی را فراوان ساخته محبت شخص را در دل‌های مردم جا میدهد، عقل را پرورش داده دینداری را تقویت می‌بخشد.

*- حکیمی چنین فرموده است: سعی کن گردنت را در این دنیا از اسارت آخرت رهایی بخشی، زیرا اسیر گناه در آخرت رهایی ندارد.

*- اندرز: سلیمان بن عبدالملک خلیفه، به حمید طویل گفت: مرا اندرز ده، فرمود: ای امیر المومنین! اگر به این گمان مرتکب گناه می‌شوی که خداوند أ ترا می‌بیند، پس در مقابل پروردگار بزرگ از جرأت کار گرفته‌ای، و اگر گمان بردی که خداوند أ ترا نمی‌بیند، پس در این صورت به خداوند أ کفر ورزیده‌ای.

*- آگاهی: دعا کن و از پروردگارت طلب یاری جو، و در قبول آن بی‌قراری ننموده ملول مشو. زیرا دعا خود عبادت است، و هرگاه شیطان در دلت و سوسه افگنده بگوید: تا به کی دعا می‌کنی در حالیکه قبول نمیشود؟ به شیطان بگو: من پروردگارم را با دعا پرستش می‌کنم و متیقنم که خداوند أ حتماً روزی دعایم را قبول خواهد کرد، زیرا خداوند أ ذات بسیار راستگوست و طوریکه می‌فرماید: ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِ[البقرة: ۱۸۶]. «و هرگاه بندگانم در بارۀ من از تو بپرسند- به ایشان بگو- من نزدیکم و دعای دعاکننده را- هنگامی که مرا بخواند- اجابت می‌کنم».

همچنان می‌فرماید: ﴿وَقَالَ رَبُّكُمُ ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡ[غافر: ۶۰].«و پروردگار تان فرمود: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم».

شاید در تعویق افتادن پذیرش دعا مصلحتی برایت نهفته باشد، و شاید هم در پذیرش آن مصلحتی برای تو نباشد، و شاید خداوند أ در عوض طلبت، چیزی بهتر از آن نصیبت گرداند. طوریکه می‌فرماید: ﴿وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّواْ شَيۡ‍ٔٗا وَهُوَ شَرّٞ لَّكُمۡۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ[البقرة: ۲۱۶].«و چه بسا چیزی را نا خوش داشته باشید، در حالی که آن به سود شما باشد. و چه بسا چیزی را خوش داشته باشید در حالی که آن به زیان شما باشد، و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید».

پس پذیرش دعا و عدم آن همه به نفع بنده است، شاید منفعت بنده در این باشد که آنچه را می‌خواهد بوی داده نشده و در عوض آن چیزی دیگری داده شود. و متیقن باش که تأخیر در اجابت دعا، مصلحت‌هایی را در پیش دارد که در وقت مناسب به تو می‌رسد. و همواره در دعایت، خیر دنیا و آخرتت را بخواه، مثلاً بگو: خداوندا! اگر زندگی به خیر من است پس مرا زنده دار، و اگر مرگ به خیر من باشد پس مرا مرگ نصیب کن.

*- هوشدار: پیامبرگرامی ما ص فرموده‌اند: «ای گروهی که به زبان خود ایمان آورده ولی ایمان به قلب‌تان وارد نشده است! عیب‌‌های مسلمانان را جستجو نکنید، زیرا هرکس جستجوگر عیب‌‌های مسلمانان باشد، خداوند متعال او را در اندرون خانه‌اش رسوا می‌کند» شعب الایمان از بیهقی.

*- پاکیزه گی: یقیناً خداوند أ بندگان نیکو و پرهیزگار پوشیده حالی را که از ریا کاری بدور‌اند، دوست میدارد. اینان کسانی‌اند که هرگاه ناپدید شوند کسی در جستجوی آنها نشده و اگر حضور یابند شناخته نمیشوند، دل‌های‌شان چراغ‌‌های تابان هدایت است، از هر مشکل و مصیبتی به آسانی بیرون می‌آیند» مستدرک حاکم و سنن بیهقی.

*- اثرات گرانمایۀ دعای «لا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم»

۱- نهالی از نهال‌‌های بهشت، و کنزی از کنز‌‌های آن است.

۲- درمان (۹۹) مرض است که ادنی‌ترین آن پریشانی می‌باشد.

۳- نعمت را از بربادی نجات میدهد. طوریکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَلَوۡلَآ إِذۡ دَخَلۡتَ جَنَّتَكَ قُلۡتَ مَا شَآءَ ٱللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِٱللَّهِ[الكهف: ۳۹].

«و چون وارد باغت شدی، چرا نگفتی ماشاءالله(آنچه الله خواسته باشد، همان شدنی است) و چرا نگفتی- «لاقوة الا با لله» (هیچ نیروی جز به مشیت خداوند نیست).

۴- اسیر را آزاد می‌سازد به دلیل حدیث عوف بن مالک اشجعی س که هنگامی نزد رسول اکرم ص آمد و گفت: یا رسول الله! دشمن پسرم را اسیر کرده است و مادرش بی‌قراری می‌کند پس مرا به چه چیز دستور می‌دهید؟ رسول الله ص فرمودند: هم تو و هم او را به بسیار گفتن: «لاحول ولا قوة الا بالله» دستور می‌دهم، سپس عنایت خداوند أ در رسید و دشمن از پسر‌شان غافل شده و او از نزد دشمن گریخته و گوسفندان‌شان را نیز ربود و با گوسفندان نزد پدرش آمد. آن گاه خدای آیت فوق را نازل فرمود: ﴿وَلَوۡلَآ إِذۡ دَخَلۡتَ جَنَّتَكَ قُلۡتَ مَا شَآءَ ٱللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِٱللَّهِ[الكهف: ۳۹].

۵- کسیکه از منزل خارج گردد و این دعا را بخواند، هدایت و کفایت و وقایۀ برای وی است (بسم الله، توکلت علی الله، و لاحول ولا قوة الا بالله) یعنی (بنام خدا، بر خدا توکل کردم، و هیچ قدرت و توانای جز از طرف خدا نیست) سنن ابو داود و ترمذی.

۶- مسلمان را از امور ناخوش آیند و بد حمایت می‌کند. طوریکه در حدیث شریف آمده: «اللهم لا يأتِ بالحسنات الا أنت، ولا يدفع السيات الا انت، ولا حول ولا قوة الا بك» «پروردگارا! نیکی‌ها را جز تو کسی بمیان نیاورده و بدی‌ها را جز توکسی دفع نمی‌کند و نیست دفع کنندۀ از مصیبت. و نیست قدرت ما بر طاعتت، جز به توفیق تو» سنن ابوداود.

۷- قوی‌ترین سلاحی علیه دشمنان است. اگر هر روزه آنرا ورد زبانت سازی «لاحول ولا قوة الا بالله العلي العظيم» سپس بگویی: «اللهم انا نجعلك في نحورهم ونعوذ بك من شرورهم» «الهی! ما ترا در برابر‌شان (دشمنان) قرار می‌دهیم و از شرارت‌‌های آنها به تو پناه می‌آوریم».

ثنا و ستایش و شکر خداوند بزرگ

الهی! نعمت‌‌های فراوانت بر ما بسیار زیاد است که جز خودت کسی دیگر آنرا شمار کرده نمیتواند. ثنا و ستایش سزاوار ذات بزرگ توست. و نمی‌توان ترا ستایش گفت طوریکه خودت خود را ستایش نموده‌ای، ای ذات پاک و منزه از هر نقصان.

خداوند را به تعداد مخلوقاتش در آسمان‌ها، و تعداد مخلوقاتش بر روی زمین، به پاکی یاد می‌کنم. خدا را به تعداد مخلوقات بین زمین و آسمان، به پاکی یاد می‌کنم. خدا را به تعداد آنچه آفریده، به پاکی یاد می‌کنم. به همین اندازه خدا بزرگ است، به همین اندازه ستایش برازندۀ اوست، و به همین اندازه قدرت تنها از ناحیۀ اوست.

خداوندا! مرا از زمرۀ کسانی قرار بده که نعمتهایت را سپاس گذارد، و بر بلایی که می‌فرستی، صبور و پایدار باشد.

خداوندا! ای پروردگار آسمان‌ها، و ای پروردگار زمین! و ای پروردگار عرش عظیم! ای پروردگار ما و پروردگار همه چیز! ای شکافندۀ دانه و هسته! ای فرو فرستاندۀ تورات و انجیل و قرآن! از شر همه چیز به تو پناه می‌آورم که زمام همه به دست توست.

خداوندا! تو نخستینی و قبل از تو چیزی نبوده، پسینی و بعد از تو چیزی نخواهد بود، آشکاری و بالاتر از تو چیزی نیست و نهانی و پوشیده‌تر از تو چیزی نیست.

خداوندا! بر محمد و آل محمد درود بفرست همچنانکه بر ابراهیم و آل ابراهیم درود فرستاده‌ای، که همانا تو ستوده و بزرگواری، و بر محمد و آل محمد برکت فرو فرست همچنانکه بر ابراهیم و آل ابراهیم برکت فرستاده‌ای که همانا تو ستوده و بزرگواری.

در آخر از دوستانی که در مراجعه این کتاب با ما همکاری نموده‌اند تشکر می‌نماییم و از الله أ به برادرانی که در چاپ آن سهیم شده‌اند پاداش بزرگ را خواهانیم. و از خوانندگان محترم در هر کشوری که هستند خواهشمندیم تا در چاپ نمودن دوبارۀ آن اقدام نموده داخل اجر گردند.(مترجم)