379

مشخصات کتاب

سیرت خالد بن ولیدس
«سیف الله الـمسلول»




تأليف

ابوعبدالفتاح عبدالله ریگی

پيشگفتار

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله وكفى والصلاة والسلام على من لا نبي بعده. أما بعد:

عن عمرسقال: قال رسول اللهج: «أَكْرِمُوا أَصْحَابِي، فَإِنَّهُمْ خِيَارُكُمْ، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ ثم يظهر الكذب» [۱].

روایت از امیر المومنین عمر فاروقساست که می‌فرماید که رسول اکرم صمی‌فرماید: «گرامی بدارید اصحاب مرا زیرا که ایشان بهترین شما هستند سپس گرامی بدارید اشخاصی را که بعد از آنان می‌آیند (تابعین) وسپس اشخاصی را که بعد از تابعین می‌آیند (تبع تابعین) بعد از انها دروغ شروع می‌شود».

بعد از بیان این حدیث که اصحاب رسول اکرمصدر ورع وتقوی و پرهیزگاری نظیری نداشته‌اند منجمله از آنها می‌توان حضرت خالد ابن ولیدسرا نام برد که در زمان زندگی خویش هیچ عمارتی را تعمیر نکردند ونیز در خانه ساز و سامانی نداشتند و دارای اخلاقی نیکو و شخصیتی متواضع وصابر و امین بودند.

جنگی که قیادت آن سپرد حضرت خالدسبود،پیروزی آن حتمی بود به این خاطر حضرت عمرسمی‌فرماید: من خالد را بخاطر خیانت به امانت عزل نکرده‌ام لیکن مردم او را بزرگ می‌پنداشتند من از ترس اینکه مبادا او را مقدس بدانند عزلش کرده‌ام.

بنده حقیر اگر چه استعداد چندانی ندارم اما خواستم که جوانان عزیز با مختصری از زندگانی سیدنا حضرت خالدسآگاه شوند که این مجموعه مختصر را جمع آوری نمودم.

به هر حال وجود نقص واشتباهات امری طبیعی است که امید است دوستان جوان علاقه مند چنانچه با مواردی مواجه شدند بر بنده منت گذاشته تذکر دهند تا اصلاح نمایم.

در آخر بر خود لازم می‌دانم دوستانی که در این کتابچه همکاری ومساعدت لازم نموده‌اند و بنده را مورد تشویق قرار داده‌اند کمال سپاسگذاری را داشته باشم.

ابو عبد الفتاح عبدالله ریگی

۸/۱/۱۳۸۰ ﻫ ش مطابق با ۲/۱/۱۴۲۲ ﻫ ق روز چهارشنبه

[۱] رواه النسائی بإسناد صحیح. بسم الله الرحمن الرحیم

سيرت خالد بن وليد

مختصری از زندگی و حالات حضرت خالد بن ولیدس

نام: خالد، کنیه: ابوسفیان، لقب: سیف الله

نام پدر ونسب وی: ولید بن مغیره بن عبدالله بن عمر بن مخزوم بن تینطته بن مره. مره جد پدری رسول گرامیصهستند از این رو شجره نسب حضرت خالدسدر هفتمین جد پدری به آن حضرتصمی‌رسد.

نام ونسب مادر گرامی حضرت خالدسلبابه صغری بنت الحارث می‌باشد که ایشان خواهر حضرت ام المومنین میمونه ببودند، لذا پیامبر خداصشوهر خاله سیدنا حضرت خالدسبودند.

خاندان حضرت خالدس: شش برادر و دو خواهر داشتند. از برادران ایشان هشامسو ولیدسبه اسلام مشرف شدند. از خواهران یکی با صفوان بن امیه و دومی با حارث بن هشام ازدواج کردند.

پدر ایشان (مغیره) که یکی از اشراف قریش بودند و مردم قریش ایشان را بعنوان فیصل قبول داشتند و در پوشاندن غلاف کعبه همه ساله نوبت تعیین بود. اما ایشان در طول سال یک مرتبه به تنهائی غلاف کعبه را می‌پوشاند و سال دیگر فامیل قریش کعبه را غلاف می‌پوشانیدند.

مردم را از روشن کردن آتش برای تهیه طعام در منی نهی می‌کردند بجز آن آتشی که خود برای حجاج طعام درست می‌نمود.

ایشان در طول زندگی قبل از اسلام شراب را بر خود حرام کرده بود چونکه می‌دانست شراب عقل را می‌رباید.

این آیات در شان ولید نازل شده‌اند:

﴿ذَرۡنِي وَمَنۡ خَلَقۡتُ وَحِيدٗا ١١ وَجَعَلۡتُ لَهُۥ مَالٗا مَّمۡدُودٗا ١٢ وَبَنِينَ شُهُودٗا ١٣ وَمَهَّدتُّ لَهُۥ تَمۡهِيدٗا ١٤ ثُمَّ يَطۡمَعُ أَنۡ أَزِيدَ ١٥ كَلَّآۖ إِنَّهُۥ كَانَ لِأٓيَٰتِنَا عَنِيدٗا ١٦ سَأُرۡهِقُهُۥ صَعُودًا ١٧ إِنَّهُۥ فَكَّرَ وَقَدَّرَ ١٨ فَقُتِلَ كَيۡفَ قَدَّرَ ١٩ ثُمَّ قُتِلَ كَيۡفَ قَدَّرَ ٢٠ ثُمَّ نَظَرَ ٢١ ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ ٢٢ ثُمَّ أَدۡبَرَ وَٱسۡتَكۡبَرَ ٢٣ فَقَالَ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ يُؤۡثَرُ ٢٤ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا قَوۡلُ ٱلۡبَشَرِ ٢٥[مدثر: ۱۱-۲۵].

ترجمه: «مرا واگذار با آن کسی که او را تک و تنها (بدون دارایی و اموال و اولاد)آفریده‌ام. وثروت بسیار به او داده‌ام. و پسرانی به او داده‌ام که (همواره درپیش او آماده و در مجالس برای خدمتگذاریش)حاضرند. و وسایل زندگی را از هر نظر برای او فراهم ساخته ام. گذشته از این(بدون شکر و سپاسی که بکند) امیدوار است (بر نعمت و قدرتش) بیفزایم. هرگز (چنین نخواهد شد و بدانچه آرزو می‌کند نخواهد رسید) چرا که با آیات ما دشمن و ستیزه جو است. بزودی او را به بالا رفتن از گردنه (مشکلات و معضلات زندگی) وا می‌دارم (و به سختی‌ها و به دشواری‌های فراوان دچار می‌سازد). او(برای مبارزه با پیغمبر و قرآن) بیندیشید (و در نظر گرفت که چه بگوید و بکند)و نقشه و طرحی را (در ذهن خود) آماده ساخت. مرگ بر او باد چه نقشه‌ای که کشید و چه طرحی که ریخت. باز مرگ بر او باد چه نقشه‌ای که کشید و چه طرحی که ریخت. باز هم نگریست و دقت کرد. سپس چهره در هم کشید و شتابگرانه اخم و تخم کرد. بعد واپس رفت وگردن افروخت. آنگاه گفت: این (کتاب قرآن نام) چیزی جزء جادو ومنقول (از پیشینیان و روایت شده از دیگران) نمی‌باشد. این (چیزهایی که محمد کلام آسمانی نام می‌دهد) چیزی جز سخن انسانها نیست» [۲].

این آیات حکایت حال ولید بن مغیره مخزومی را بیان می‌کند. ولید در مکه از مقامی برخوردار بود که بسیاری از مردم آنجا می‌گفتند اگر قرار بود پیامبری مبعوث شود باید او مبعوث می‌شد. او درمیان قوم خود و در مکه یگانهء زمان خود بود و او را وحید حجاز می‌گفتند چون از هر جهت کم نظیر یا بی نظیر بود درباره ثروت او نوشته‌اند هزارها هزار دینار نقدینه داشت، و باغی در طائف داشت که حلول سال میوه‌اش قطع نمی‌شد. آیه کریمه: ﴿وَجَعَلۡتُ لَهُۥ مَالٗا مَّمۡدُودٗا ١٢ اشاره به آن باغ است. او شش پسر رشید و دو دختر داشت که همواره در کنار او بودند و کمتر کسی در حجاز از این نعمت برخوردار بود.

روزی سوره حم تنزیل بر پیامبرصنازل شد و آن حضرتصآن سوره را با صدای بلند تلاوت فرمودند پس از آنکه پیامبرصآن سوره را تا به آخر خواندند متوجه شدند که ولید کنار درِ مسجدالحرام بوده است سوره مذکور را باز از سر خواندند. ولید تمام آیات را شنید و با آن سوره ولید چنان تحت تاثیر قرار گرفت که گفت: «و الله لقد سمعت من محمد آنفاً كلاماً ما هو من كلام الإنس ولا من كلام الجن والله إن له لحلاوة...».

«بخدا قسم من هم اکنون از محمدصکلامی را شنیدم که نه کلام انس است و نه کلام جن، کلامش شیرین و دلربا همانند شاخه‌های تازه و پر طراوت است، و کلام محمدصکلامی است فوق همه کلام‌ها و هیچ سخنی را یارای برابری با آن نیست».

چون قضاوت ولید درباره سخن پیامبر (قرآن) به گوش کفار رسید آنان را به وحشت انداخت، چون از تاثیر گفتار ستایش گونه او مردم آگاه بودند. ابوجهل آنان را از نگرانی بیرون آورد و گفت: من نظر ولید را تغییر خواهم داد.

ابوجهل که برادرزاده ولید بود و نقطه ضعف‌های او را خوب می‌شناخت با دروغ و حیله‌ای مناسب به خانه او رفت به هنگام ورود حالت دلتنگی و افسردگی را به خود گرفت ودر کنار او نشست تا احساس ولید را برانگیزد، ولید از علت افسردگی او جویا شد، و ابوجهل ازفرصت استفاده کرده گفت: چگونه دلتنگ نباشم که مردم درباره تو سخنانی می‌گویند که من طاقت شنیدن آن را ندارم. مردم می‌گویند: (ما در صدد برآمده ایم تا مالی گرد آوریم وآن را به ولید که پیر گشته ودرآمدش نقصان پذیرفته تقدیم کنیم تا از عزم خود که می‌خواهد دین پدران خویش را رها کند و به آئین محمد بگراید منصرف شود). ولید با شنیدن این سخنان او سخت خشمگین شد و ضمن تحقیر پیامبر واصحاب، لحن خود را تغییر داد و آن احساس را که از علو سخن قرآن در دل داشت کتمان کرد وگفت: سخنان سحر آمیز وساخته‌ء دست بشر است، وبدون اسلام از دنیا رفت.

پدر حضرت خالد یکی از بزرگان در قریش بشمارمی آمد و باغ‌های بین مکه مکرمه و طائف در مالکیت او بودند.

ایشان متعلق به قبیله مخزوم بودند که بعد از قبیله بنو‌هاشم از نظر رتبه مقام دوم را داشت. درباره ثروت پدر ایشان می‌نویسند که در هر سال یکبار اقوام بنو‌هاشم با یکدیگر غلاف کعبه را می‌پوشاندند و ولید به تنهایی یکسال غلاف کعبه را می‌پوشاند.

[۲] ترجمه از تفسیر نور.

ولادت حضرت خالدس:

در هیچ کتاب تاریخ ولادت صحیح حضرت خالدسذکر نشده است . اما از خبر‌های مختلفی مشخص می‌شود که ایشان در زمان ظهور اسلام هفده ساله بودند.

تربيت و كودكي:

مطابق با رسوم عرب پرورش حضرت خالدسنیز خارج از مکه، در اطراف دهات و روستاها صورت گرفت. در محیطی که ایشان پرورش می‌یافتند شمشیربازی و مبارزات جنگجویانه از سرگرمی‌های آنها بود. ایشان از همان کودکی دلیر و دارای اندیشه و انسان باهوش بودند.

برادران خالدس:

دو برادر خالد یعنی «ولید بن ولید» و «هشام بن ولید» هنگامی که آیات قرآن را شنیدند قلب آنها بطرف اسلام مایل گشت، و اعلان اسلام کردند اما برادر دیگرش «عمّار بن ولید» قبل از قبول اسلام یعنی در حالت کفر وفات کرد. هنگام وقوع جنگ بدر که در سنه دوم هجری به وقوع پیوست خداوند تبارک و تعالی به مسلمین امداد قابل ملاحظه‌ای فرمود چرا که از سران قریش در این جنگ ۷۰ تن کشته شدندو تعداد کثیری اسیر گشتند واموال زیادی را هم به عنوان غنیمت بدست آوردند. در این جنگ خالد یکی از حاملین پرچم شرک بودو از آنجائیکه خواست خداوندی بود یکی از برادران او «ولید بن ولید» در اسارت در آمد و بعد از اتمام جنگ رسول اکرمصیکی از این مواد را برای اجرا بیان فرمودند:۱) به اسرای بدر اختیار دادند که اسلام بیاورند ۲) یا خانواده و فامیل هر اسیری با فدیه اسیر خود را آزاد کنند ۳) یا هر اسیری به ۱۰ نفر از فرزندان مسلمین خواندن و نوشتن را تعلیم دهد.

حضرت خالد برای فدیه دادن برادر خود شتافت، ولید بن ولید هنگامی که به مکه رسید اعلام اسلام آوردن نمود. خالد پرسید که چرا در مکه اعلام اسلام کردید در حالیکه اگر در حالت اسارت اسلام می‌آوردید باعث آزادی شما از اسارت می‌شد. حضرت ولیدسبه برادرش خالد جواب می‌دهد: برخوردی که من از مسلمانان در حالت اسارت دیدم تا کنون از محبوترین دوستم ندیده‌ام لیکن اگر در حالت اسارت مشرف به اسلام می‌شدم مردم می‌گفتند که از ترس آزادی از اسارت اسلام را پذیرفته است.

آنجا بود که حضرت خالدساحساس کرد که زمین زیر پاهایش می‌لرزد. در این لحظه از برادرش (ولید) این آواز را می‌شنید که او با صدای بلند کلمه شهادت «أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أن محمداً رسول الله» را می‌خواند، لذا ولیدسشروع به دعوت دادن خالدسبه سوی اسلام نمود.

جواني آن حضرتس:

حضرت خالدسدر محیطی پرورش یافتند که درآن اسپ سواری وشمشیر زنی و غیره رواج داشت اما با وجود این ذکر و اذکار الهی کم بود.

مطابق با روایات مشهور حضرت خالدسدر جوانی دلیر و صاحب فکر و تدبر بودند در زمانی که به جوانی رسیدند از جوانان منتخب قریش بشمار می‌آمدند.

ابن عساکر می‌نویسد: یکبار در کودکی حضرت عمرسبا حضرت خالدسکشتی گرفتند که در حین این کشتی پای حضرت عمرسشکست، و ایشان مدت طولانی بعد از معالجه بهبود یافتند. و همچنین درباره شکل و شمایل مبارکشان می‌نویسد که بر چهره خالی داشتند و اندامی استوار و سینه‌ای گشاده شمایل ایشان را می‌آراست .از این واقعه قدرت جسمانی زیاد حضرت خالدسهویدا است .

زندگاني قبل از اسلام:

حضرت خالدسهمانند پدرشان خیلی با اسلام مخالف بودند و در هر اموری که در مخالفت با اسلام و مسلمین صورت می‌گرفت از بقیه پیشقدم بودند. صلاحیتهای ایشان در میدان جنگ احد و بدر علیه مسلمانان صرف شد. شکست بزرگی را که مسلمانان در جنگ احد متحمل شدند، باعثش خالد بن ولید بود که در مرحله پایانی جنگ ایشان از درّه‌ای که در انتهای کوه احد قرار داشت با تدبیر پی در پی و با رهبری کردن دسته‌ای از مشرکین ناگهان حملاتی را ترتیب دادند که بر اثر این تدابیر و حملات، مسلمانانی که در آن درّه بودند به شهادت رسیدند. در حالیکه قبل از این حمله بر اثر تدابیر و حملات جنگ، پهلوانان مکه پا به فرار گذاشته بودند، از هر سو در میان مسلمانان جدایی و پراکندگی به وجود آمد. در این میان بود که دشمنی خالد با مسلمانان معروف شد همچنین از دوستان صمیمی آن حضرت در آن زمان عکرمه بن ابی جهل و عمرو بن عاص بودند.

زندگاني ايشان بعد از اسلام آوردن:

اسلام آوردن حضرت خالدسواقعه‌ای عادی نبود.

بنا بر اقوال مورخین در هنگام صلح حدیبیه حقانیت اسلام در دل خالد جای گرفت و صلح حدیبیه یک نمونهء از وقایع تاریخی در اسلام بشمار می‌آید که بوسیله آن بزرگمردان عرب در زیر سایه پرچم اسلام جمع شدند.

حقانیت و محبت اسلام در دل خالدسبصورت نامحسوس رشد می‌کرد، ایشان احساس کردند که روزی تمام ملت عرب در زیر سایه پرچم اسلام جمع خواهند شد، بنابر همین اندیشه ایشان گفتارها و سخنان و اعمال حضرت رسولصرا مورد بررسی قرار دادند و بعد از آن خیلی زود متوجه شدند که شاگردان مکتب حضرت رسول اکرمصزندگانی پاکیزه‌ای را سپری می‌کنند. سادگی، راستگویی، حسن سلوک و از هزاران عمل نیک آنان، پاک طینتان دیگر تحت تاثیر قرار گرفتند. از طرف دیگر، پیغمبر خداصنیز از صلاحیت خالدسبی خبر نبودند بلکه از طریق وحی به رسول اکرمصخبر رسید که دل حضرت خالدسبا نور اسلام هر روز آراسته‌تر می‌شود چنانچه برادر خالد صباحی جلوتر مشرف به اسلام شد.

رسول اکرمصفرمودند: با وجود آشکار شدن حقانیت وحقیقت اسلام برای خالد، چرا او به اسلام مشرف نمی‌شود؟ هنگامیکه ولیدساین گفته را شنید، نامه‌ای به مضنون ذیل برای برادرش خالد فرستاد:

نامه وليد بن وليد به طرف حضرت خالدس:

«بسم الله الرحمن الرحيم. أما بعد! فإني أعجب من ضلال رأيك في الإسلام وأنت فتى عاقل ورزين، وهل يجهل الإسلام شاب مثلك في حسن تفكيرك ورجاع عقلك، لقد سألني رسول الله صلى الله عليه وسلم عنك فقال لي: أين خالد؟ قلت له: يأتي به الله مسلماً. فقال لي رسول اللهج: «ما مثل خالد يجهل الإسلام وأبقى أن خالد سديد الرأي صائب الفكر وهو بالإسلام أولى» فأسرع يا أخي وتعال إلى رسول اللهج، فقد فاتتك مواقف كنت أنت لها. والسلام عليكم ورحمة الله».

«برادرم! نمی‌دانم چرا امروز بدون هیچ زمینه محبت قلبی رسول خدا شما را به یاد آوردند و فرمودند حقانیت اسلام برای خالد ظاهر شده پس چرا او به اسلام مشرف نمی‌شود. برای شما زمان مناسبی است که هر چه سریعتر اسلام بیاورید و در یک لحظه تاخیر نکنید. حضرت خالدسمی‌فرمایند: وقتی نامه ولیدسرا دیدم بی اختیار بر زبانم کلمه توحید جاری شد و می‌خواستم هر چه سریعتر خدمت رسول اکرمصحاضر شده جانم را فدایش کنم. بعد از این ماجرا حضرت خالدساز مکه بطرف مدینه سفر نمودند و ایمان آوردن خودشان را به این صورت بیان می‌کند که: هنگام رسیدن به مدینه لباس سفر را از تنم در آوردم و لباس مناسبی پوشیدم و تصمیم گرفتم به محضر رسول اکرمصعرض ادب کنم که برادرم ولیدستشریف آوردند ایشان گفتند که چندین روز است که مردم مدینه منتظر تشریف فرمایی شما هستند چونکه پیغمبر خداصفرموده‌اند که خیلی زود تعدادی ازپهلوانان عرب به آغوش اسلام می‌پیوندند. حضرت رسول اکرمصمنتظر شما هستند. گفته‌های برادرم در وجودم مانند برق اثر گذاشت همین که خدمت رسول اکرمصحاضر شدم چونکه دیوانهء دیدار حضرت رسول اکرمصبودم از خوشحالی همچون پروانه خودم را به پای رسول اکرمصانداختم. وقتی حضرت خالدسکلمه توحید را خواندند پیغمبر خداصبعد از خنده‌ای این الفاظ را بیان فرمود: «الحمد لله الذي هداك إلى الإسلام» سپاس و ستایش خدایی را سزاوار است که شما را به سوی اسلام هدایت فرمود».

خالدسپرسید: یا رسول الله، تمام گناهان من بخشیده می‌شوند در حالیکه خیلی به اسلام ضرر و زیان وارد نموده ام؟ رسول خداصفرمود: بعد از اسلام آوردن تمام گناهان بخشیده می‌شوند.

خدمات حضرت خالدسبه اسلام:

بعد از اسلام آوردن حضرت خالد عمرو بن عاصسنیز با ایشان مشرف به اسلام شدند، بعد از صلح حدیبیه و گذشتن چهار سال در حیات مبارک رسول اکرم صو هنگام خلافت حضرت ابوبکرسو حضرت عمرسکارنامه عملی حضرت خالدسدر تاریخ اسلام به کثرت یافت می‌شود. تاریخ نویسان نوشته‌اند که حضرت خالدسدر ۱۲۵ جنگ کوچک و بزرگ شرکت نمودند و در هیچ یکی از این جنگها شکست نخورده اند. در عرب این مقوله مشهور بوده است که در جنگی که خالد شرکت داشته باشد شکست ناپذیر است. تمام ژنرالهای بزرگ جنگی به خاک پای حضرت خالدسهم نمی‌رسند. از جنگ موته گرفته تا بزرگترین جنگ که فتح ایران است، حضرت خالدسدر این جنگها اعمال سرنوشت ساز انجام دادند.

حضرت خالدسدر ميدان جنگ:

بعد از اسلام آوردن اولین جنگ سریة «موته» بود که حضرت خالدسدرآن شرکت نمودند. در این جنگها حضرت خالدسخصو صیات مختلفی از خود بروز دادند بطوری که حضرت رسول اکرمصبه ایشان لقب (سیف الله) دادند.

غزوه موته در هشتم هجری جمادی الأولی رخ داد. این اولین غزوه‌ای است که حضرت خالدسبعد از اسلام آوردن در آن شرکت نمود و این غزوه با مهارت وتدابیر وتاکتیکهای جنگی ایشان به پیروزی رسید. حضرت رسول اکرمصبه وسیله حارث بن عمیر نامه‌ای برای شرحبیل فرستادند درتمام قوانین دنیا (حفظ عزت و جان سفیر) الزامی است لیکن شرحبیل بنابر غرور ومستی قدرت خود حضرت حارثسرا به طرز اسفناکی به شهادت رساند. هنگامی که حضرت رسول اکرمصاز شهادت سفیر خودش باخبر شد خیلی ناراحت شدند، و اما از طرف دیگر مشغول سرکوبی یهود بودند، همینکه از آن طرف (سرکوب کردن یهودیان) اطمینان حاصل نمود برای قصاص گرفتن خون حضرت حارث بن عمیرسلشکر سه هزار نفری را به طرف شرحبیل در بصری روانه کردند و رهبری لشکر را به زید بن حارثهسسپردند. قبل از روانه کردن لشکر، رسول اکرمصپیشنهاد کردند که اگر زید بن حارثه شهید شد بعد از او جعفر بن ابی طالب رهبر لشکر بشوند اگر جعفرهم شهید شدند عبدالله بن رواحه رهبر لشکر باشند و بعد از شهادت او با مشورت رهبری را تعیین کنید.

حضرت رسول اکرمصتا محل ثنیه الوداع لشکر را همراهی نمود و بعد از آن برگشتند. موته سرزمین کوچکی از شام است هنگامی که لشکر اسلام به موته رسید، شرحبیل برای تحقیقی مختصر درباره لشکر اسلام برادرش سدوس را به همراه پنجاه سوار به آنجا فرستاد بعد از رسیدن کفار به این مکان، جنگ با لشکر مسلمانان آغاز شد چنانچه سدوس به هلاکت رسید هنگامی که شرحبیل از قتل برادرش سدوس با خبر شد در وجودش خوف طاری گشت و به قلعه پناه برد ازآنجا برادر دیگر خود را برای طلب کمک پیش قیصر روم به (یلغار) فرستاد، چنانچه او به همراه آن لشکر صد هزار نفری فرستاد. بعضی از تاریخ نویسان می‌گویند: «این لشکر از صد هزار نیز بیشتر بود». هنگامیکه مسلمانان از این لشکر با خبر شدند نگرانی اذهان آنها را فرا گرفت. بعضی پیشنهاد دادند که حضرت رسول اکرمصرا در جریان بگذاریم تا اینکه حضرت رسول اکرمصپیشناد عقب نشینی دهند یاکمک بیشتری برای ما بفرستد. لیکن عبدالله بن رواحهسایراد خطبه فرمودند: ای مردم، شما از شهادت نمی‌ترسید، برای همین هدف شهر خود را ترک کرده‌اید هیچ وقت مسلمانان از عِده و عُده لشکر به پیروزی نرسیده‌اند، در جنگ بدر تعداد مسلمین خیلی کم و تعداد دشمن خیلی زیاد بود سامان جنگی فقط دو اسپ همراه ما بود لیکن با وجود اینکه کفار از سامان جنگی و تجهیزات زیادی بر خوردار بودند خداوند به ما فتح و پیروزی عنایت فرمود. در این وقت ما دو حالت داریم یا پیروز می‌شویم و از مجاهدان (جنگجویان) به شمار می‌آییم یا شهادت نصیب ماست، و در نائل شدن به درجه شهادت ملاقات دوستان نصیب ما می‌شود. بطوریکه در هر صورت رضایت خداوند را به دست می‌آوریم و این هدف اساسی است. همه صحابهشسخنان عبداللهسرا پذیرفتند بطوریکه مومنین و مشرکین در مقابل یکدیگر برای جنگ بزرگی صف آرائی کردند. بعد از شروع شدن جنگ حضرت زیدسکه لشکر را رهبری می‌کرد به شهادت رسید و بعد از آن حضرت جعفر بن ابی طالبسپرچم اسلام را برداشت و شروع به جنگیدن کردند اسپ ایشان زخمی شد و ایشان بدون سواری به جهاد با کفار ادامه دادند ناگهان شمشیر کافری بازوی راست ایشان را قطع کرد پرچم را با دست چپ خود گرفته هنگامی که آن را هم قطع کردند پرچم را با دو وسط بازو گرفتند در این موقع کافر دیگری از قسمت کمر به ایشان حمله ور شد و ایشان را به دو نیم کرد و به شهادت نائل آمدند. بعد از آن عبدالله بن رواحهسپرچم را برداشتند و بعد از کشتن تعداد زیادی از کفار خودشان نیز به شهادت رسیدند .

روحیة مجاهدان در جنگ بطور کامل بعد از به شهادت رسیدن سرداران نامدار اسلام به ناامیدی کشده شد. همت کفار بیشتر می‌شد و بعد از به شهادت رسیدن عبدالله رواحهسوبا افتادن پرچم اسلام به زمین کفار می‌خواستند پرچم اسلام را از روی زمین بردارند که ثابت بن ارقمسپرچم را برداشتند و لشکر اسلام را که در این موقع در خوف و هراس بسر می‌بردند با این جمله مورد خطاب قرار دادند که: «يا معشر الـمسلمين اصطلحوا علي رجل منكم». ترجمه: «(ای گروه مسلمین بر رهبری شخصی خود متفق شوید من به خاطر حفظ نمودن پرچم اسلام مبارزه نموده‌ام و حق کسی را غصب نکرده‌ام».

لشکر اسلام در جواب فرمودند: «رضينا بك» ترجمه: «ما به رهبری تو راضی هستیم» ثابت بن ارقمسدر جواب فرمودند: «ما أنا بفاعل فاصطلحوا علی خالد بن وليد» «من صلاحیت این کار را ندارم شما به رهبری خالد موافقت کنید».

در حالیکه مسلمانان بر این امر اتفاق کردند حضرت خالدسرا به عنوان رهبر لشکر قبول کردند. حضرت خالدسپرچم را از حضرت ثابتستحویل گرفته گفتند: ای ثابت! شما از نظر سن از من بزرگتر هستید و از اصحاب بدر می‌باشید. حضرت ثابت بن ارقمسفرمود: همه قبول، اما مردانگی و دلیری و مهارت در تاکتیکهای جنگی از فضائل شما است بهر حال من پرچم را به خاطرتحویل دادن به شما برداشتم. بعد از برداشتن پرچم، خالد رهبر سپاه اسلام شدند ولی مسلمانان که خوف زده شده بودند پا به فرار گذاشتند. بعد از مشاهده این منظره با اشاره حضرت خالدسقطیبه بن عامر شروع به صدا زدن نمودند: «ای مسلمانان، من از شما می‌پرسم که شما از ترس موت به کجا فرار می‌کنید چونکه موت هر کجا شما را در می‌یابد. پس چرا در میدان جهاد همانند مردان نمی‌روید کمی فکر کنید جهاد کردن در راه خدا و به درجه شهادت نائل شدن بهتر است، یا مثل افراد بزدل و نامرد فرار کردن و از پشت سر تیر خوردن و جان دادن و مردن به ذلت و خواری، بلکه هر کس که در دنیا از ترس موت فرار کند به عنوان شخصی نامرد و ترسو و ذلیل به شمار می‌رود. موفقیت بزرگ برای مومن این است که با قدرت و مردانگی مقابله نموده و با زخم سینه به ملاقات معبود حقیقی خود بشتابد. آیا شما نمی‌دانید که فرار هم کنید نه تنها بزدل و ترسو لقب داده می‌شوید بلکه هیچ یک کفار شما را با رسیدن به خانه امان نمی‌دهند و شما همانند بزدلان خواهید مرد، لذا بهتر است با مقابله کردن با آنها یا پیروز شوید یا شهادت نصیبتان گردد که این است مردانگی».

بعد از شنیدن این خطبه همه مسلمانان جمع شدند حضرت خالدسلشکر را منظم فرموده و از پیشروی بسوی دشمن جلوگیری نمود کارزار جنگ به همین منوال ادامه داشت که وقت غروب آفتاب فرا رسید و هر دو سپاه به جایگاه اولیه‌شان بازگشتند. هنگام صبح قبل از شروع جنگ حضرت خالدسلشکری را که روز قبل در سمت راست می‌جنگیدند در طرف چپ قرار داد و لشکر چپ را به سمت راست آورد. کفاریکه روز قبل لشکر را دیده بودند گمان کردند که شاید برای مسلمانان دیشب کمک رسیده به همین علت بود که کفار به خوف و هراس افتادند و نتوانستند مقابله کنند لذا پا به فرار گذاشتند. خداوند حضرت خالدسرا منصور و پیروز گردانید و لشکر کفار شکست خورد. دلیری و تاکتیک و تدبیر و اندیشه جنگی که خالدسدر جنگ موته بکار برد در تاریخ نمونه ندارد، کجا امکان داشت که لشکر سه هزار نفری در مقابل لشکر صد هزار نفری پیروز شود، اما حسن تدبیر حضرت خالدسباعث شد که اقلیت بر اکثریت پیروز گردد. ﴿كَم مِّن فِئَةٖ قَلِيلَةٍ غَلَبَتۡ فِئَةٗ كَثِيرَةَۢ بِإِذۡنِ ٱللَّهِ[البقرة: ۲۴۹]. یعنی: «چه بسا گروهى اندک که به حکم [و اراده‏] الهى بر گروهى بسیار پیروز شده است».

مطابق با روایتی معتبر در جنگ موته بدست مبارک حضرت خالد بن ولید نه شمشیر شکسته شد و بعد از فارغ شدن از جنگ موته حضرت خالدسبطرف مدینه حرکت کردند. در میان راه قلعه‌ای وجود داشت که هنگام گذشتن لشکر اسلام از آنجا برایشان مزاحمت ایجاد می‌کرد. حضرت خالدساین قلعه را فتح نمود و در زیر پرچم اسلام در آورد و این امر باعث ملقب شدن به صفت «سیف الله» شدند.

واقعه لقب سيف الله به حضرت خالدس:

در جنگ موته علاوه بر شهادت فرماندهان لشکر اسلام ۱۰ صحابی دیگر نیز به شهادت رسیدند، از روایت معتبر چنین معلوم می‌شود که خداوند رسول گرامیصرا از تمام حالات جنگ موته با خبر نمود. رسول گرامیصصحابه را از میدان جنگی خبر دادند و فرمودند: «أخذ الرایة زید فأصیب، ثم أخذها جعفر فأصیب، ثم أخذها ابن رواحة فأصیب». پرچم اسلام را زید گرفتند و بعد شهید شدند سپس پرچم اسلام را جعفر برداشتند و به شهادت رسیدند و بعد از آن ابن رواحه برداشتند و به شهادت رسیدند.

حضرت رسول اکرمصدر حالی این جملات را می‌گفتند که از چشمانشان اشک سرازیر بود و فرمودند که بعد از ابن رواحهسخالد که شمشیر خدا هستند پرچم اسلام را برداشتند و خداوند بدست ایشان فتح و پیروزی داد. بعد فرمود: «بار الها، خالد شمشیر شما است شما همیشه به آن فتح و پیروزی دهید». از آن روز به بعد به خالد لقب سیف الله دادند و حضرت رسول اکرمصدعایی فرمودند که واقعاً مصداق این کلام خداوندی است: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ ٤[النجم: ۳-۴].یعنی: «و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‏گوید!. آنچه می‌گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست!». علاوه از بدست آوردن شرف مقبولیت از جانب خداوند، حضرت خالدساز استعدادهای زیادی برخوردار بودند و با جرات می‌توان او را مغز متفکر جنگی مسلمانان قلمداد کرد. شجاعت در تمام رگ‌های بدنش موج می‌زد و همیشه شوق فدا کردن جان در راه خدا را داشت.

بنا کردند خوش رسمی به خاک و خون غلطیدند خدا رحمت کند این عاشقان پاک طینت را.

فتح انطاكيه

بعد از فتح نمودن حلب، لشکر اسلام بطرف انطاکیه حرکت کردند در آن وقت شاه هرقل در انطاکیه بسر می‌برد و از هر طرف خبر فتوحات مسلمانان و شکست رومی‌ها به وی می‌رسید و اینکه حکومت هرقل از هر طرف با شکست مواجه است و هنگامیکه از فتح المقدس و حلب با خبر شد ناراحتی‌اش بیش از حد شد ویقین کردند که نمی‌توان جلوی سیلاب مسلمانان راگرفت. اگر چه رومی‌ها از لشکر بزرگ وتجهیزات جنگی زیادی برخوردار بودند ولی توان مقابله کردن با مسلمانان را نداشتند و مسلمانان از لشکر به ظاهر آهنین دشمن نمی‌ترسیدند.

شاه هرقل چندین بار در مقابل مسلمانان شکست خورده بود اما فتح المقدس وحلب او را در مخمصه‌ای بزرگ انداخته بود به این علت مشاوران خود را برای آخرین مشورت به خاطر جلوگیری از پیشروی مسلمانان طلبید که به همراه آن جمع «حیله ابن ایهم» حضور داشت که از جنگ یرموک جان سالم به در برده بود چرا که فرار کرده بود. شاه هرقل به مشاوران خود گفت: «یقین دارم که هم اکنون مسلمانان تمام مملکت شام را فتح خواهند کرد، انطاکیه آخرین شهر شام است و آنها می‌خواهند که به اینجا بیایند و اگر این شهر را نیز فتح کنند دیگر شام از کنترل ما خارج خواهد شد و در سرزمین شام برای ما جایی باقی نخواهد ماند. تعجب می‌کنم ما با این قدرت و عظمت خود حتی یکبار نتوانستیم مسلمانان را شکست دهیم ژنرالهای بزرگ من در جلوی آنها عاجز شدند جای افسوس است قومی که همیشه مطیع و فرمانبردار ما بودند و همیشه از ما می‌ترسیدند و به طفیل رحم و کرم و سخاوت ما زنده بودند امروز بر ما غالب گشته و ما جلوی آنها به صورتی در آمده ایم که گویا اصلاً قدرت و تجهیزات نداریم».

حیله ابن ایهم بعد از شنیدن سخنان هرقل گفت: «ای پادشاه، به خیال من فقط یک راه برای شکست دادن مسلمانان وجود دارد که به هر روشی که امکان دارد خلیفه آنها فاروق اعظمسرا به قتل برسانیم. چونکه مرکز فعالیت آنها خلیفه است». هرقل گفت: «تا وقتی که خلیفه به قتل برسد مسلمانان قدرت را در اینجا از دست ما بیرون می‌کنند و بعد ما چندان قدرتی نداریم که از سستی آنها سوء استفاده بکنیم». حیله ابن ایهم گفت: «در آن وقت ما نمی‌توانیم دست جمعی با آنها مقابله کنیم بلکه در دسته‌های کوچک از هر طرف به آنها حمله می‌کنیم».

هرقل مشوره حیله ابن ایهم را قبول کرد و شخصی به اسم واثق را به طرف مدینه فرستاد که حضرت عمرسرا به قتل برساند. هنگامی که واثق به مدینه رسید، بعد از جستجو دریافت که هنگام ظهر حضرت عمرسزیر سایه درختی استراحت می‌فرموید. روز دوم قبل از آمدن حضرت عمرسبالای درخت پنهان شد. حضرت عمرسحصیری را پهن نموده روی آن خوابیدند وقتی که واثق از بالای درخت برای اجرای هدفش پایین آمد از هیبت حضرت عمر دست و پایش به لرزه افتاد و حضرت عمرسخود بخود از خواب بیدار شدند واثق بعد از مشاهده نمودن آن چهره خدایی بسیار متاثر شد و به فکر افتاد که چه کسی می‌تواند شخصی را که محافظش خدا است به قتل برساند پس از آن ایشان تمام ماجرا را برای خلیفه بیان کردند و بعد از آن کلمه توحید را بر زبان جاری کرد و به اسلام گروید.

از طرف دیگر هرقل بعد از فرستادن واثق به طرف مدینه به لشکرخود دستور آماده باش داد و برای مدتی بیرون از شهر منتظر آمدن لشکر اسلام ماند و بعد از مدت زمانی لشکر اسلام به انطاکیه رسید هرقل هنگامیکه از آمدن مسلمانان با خبر شد که آنها پل آهنی را در کنترل خود در آورده بودند.

حضرت خالدسبه ابو عبیدهسپیشنهاد دادند که ما هم در همین جا می‌مانیم و میدان خالی که در جلوی روی ماست آنرا برای جنگیدن بگذاریم حضرت ابو عبیدهسپیشنهاد خالدسرا پذیرفتند و لشکر اسلام در همانجا ماندند. روز دوم هر دو لشکر برای جنگیدن در صفها قرار گرفتند.

پهلوان رومی‌ها به نام بفلورس به میدان جنگ آمد و از طرف مسلمانان وامس ابوالهول به میدان رفتند مدتی این دو جنگیدند اما اسپ وامس لغزید و او به زمین افتاد .پهلوان رومی او را دستگیر کرد و به خیمه خود برد و دوباره برای مقابله حریف طلبید. دوباره از طرف مسلمانان ضحاکستشریف آوردند حضرت ضحاک مشابه حضرت خالد بن ولیدسبودند.

در این موقع خیمه بفلورس که وامس در آن بود ریسمانش باز شد و خیمه افتاد دو نفری که نگهبان وامس بودند از ترس او را آزاد کردند ابوالهول بعد از آزادی هر دو نگهبان را به قتل رساند در این موقع ایشان زره آهنی بفلورس را پوشید و شمشیر را برداشته بطرف رومیان حرکت کرد و در آنجا حیله ابن ایهم را دید که به مقام عالی در میان اطرافیان خود نشسته بود شمشیر خود را در اطراف او چرخاند و به لشکر اسلام پیوست ودر آنجا بفلورس وضحا کسخسته شده، به طرف لشکریان خود برگشتند.

حضرت ابوعبیدهسبعد از بازگشت پهلوانان اسلام خوشحال شدند واین را علامت فتح وپیروزی دانستند از طرف دیگر رومیان ناامید شدند نوه حیله کشته شد و هرقل علائم مرگ خود را به چشم می‌دید. بطوریکه هرقل غلامی را که از نظر شکل و شباهت با او مشابه بود تاج خود را بر سر گذاشت و خودش به صورت مخفیانه به قسطنطنیه داخل شد.

روز بعد لشکر اسلام صف آرائی کرده و سوی دشمن حمله کردند. حضرت خالدسدر صفهای دشمن داخل شد و بوسیله شمشیر خود تعداد زیادی از کفار را به قتل رساندند در آن روز حدود ۷ هزار نفر کشته شدند و حدود ۴۰ هزار نفر دستگیر شدند و حیله ابن ایهم به قسطنطنیه فرار کرد و دیگر لشکریان آنها پراکنده شدند و بعد از فتح انطاکیه تمام مملکت شام در زیر سایه پرچم اسلام قرار گرفت.

پاسداري مرزها

بعد از فتح انطاکیه تمام سرزمین شام در کنترل مسلمانان در آمد لیکن برای حفاظت آن فتح نمودن سرزمینهای اطراف لازم بود چنانچه حضرت ابو عبیدهس، میسرهسرا به سوی کوههای شمال و حضرت خالدسرا به طرف رود فرات با لشکر کوچکی فرستادند برای فتح سرزمینهای اطراف رود فرات هیچ مشکلی برای حضرت خالدسپیش نیامد چونکه در اطراف کسی نبود که او و فتوحاتش را نشناسد و آنها بدون مقابله اسلحه به زمین گذاشتند و بعد از فتح این سرزمین ایشان دوباره به لشکر اسلام ملحق شدند.

جنگ مرج القبائل:

لشکر که به سرپرستی حضرت میسرهسحرکت نمود بعد از گذشتن از راههای کوهستانی روزپنجم به وادی مرج القبائل رسیدند هنگام رسیدن به این منطقه مسلمانان دریافتند که در فاصله نزدیک آنها لشکر بزرگی از رومی‌ها خودشان را برای جنگ بزرگی آماده کرده‌اند.

فرمانده لشکر اسلام بعد از فکر و اندیشه دریافتند که اگر آنها به میدان وسیعی که جلوتر است بروند در تمام طول روز از دست آنها کاری بر نمی‌آید به این علت در همانجا ماندند هنگامی که رومی‌ها از اقامت مسلمانان با خبر شدند آنها برای مقابله با مسلمانان پیش دستی کردند.

روز دوم هر دو لشکر برای مقابله نمودن صف‌آرائی کردند رومی‌ها به کثرت خود می‌نازیدند ومسلمانان برقدرت ایمانی خود فخر می‌کردند، جنگ شروع شد و تا چند روز ادامه داشت. تعداد اندک مسلمانان تا چند روز مشغول جنگ بودند و با کثرت نفرات کفار مسلمانان روز به روز یکی بعد از دیگری به مقام رفیع شهادت نائل می‌شدند.

کفار در این فکر بودند که اگر وضع به همین منوال ادامه پیدا کند مسلمانان کم می‌شوند. خلاصه مسلمانان قاصدی برای حضرت ابو عبیدهسفرستادند که ایشان از اوضاع جنگ مطلع سازد بطوریکه بعد از پیغام رساندن، حضرت ابوعبیدهسخیلی ناراحت شدند از اینکه کفار تعدادشان زیاد است و مسلمانان در حالت اسفناکی به مقام رفیع شهادت نائل می‌شوند. حضرت خالدسفرمودکه شما هرگز از وضعیت مسلمانان ناراحت نشوید من هر چه زودتر از رود فرات گذشته به کمک آنها می‌روم هنگامی که من شنیده‌ام مسلمانان را همانند گرگها که به گوسفندان حمله ور می‌شوند و آنها را تکه پاره می‌کنند کفار نیز بر مسلمانان حمله ور شده‌اند و آنها را یک یک شهید می‌کنند خون در رگهایم می‌جوشد، مجاهدین که برای حفاظت دین مبین اسلام و نصرت قرآن آمده‌اند امروز در خون خود می‌غلطند به من خبر رسیده که آنها شمشیر‌های خود را شکسته‌اند و خود را برای جنگ تا آخرین لحظه حیات آماده کرده‌اند ای کاش که اسپ من بال می‌داشت که من هر چه سریعتر به آنجا می‌رسیدم، بعد از آن حضرت ابوعبیده ۳۰۰۰ نفر جوان به همراه خالدسفرستادند. این لشکر همانند سیر برق به طرف مرزها حرکت می‌کردند.

مسلمانان با حوصله زیادی مشغول جنگیدن بودند روزی یکی از پهلوانان روم مسلمانان را مورد خطاب قرار داد که آیا مسلمانی است که با من مقابله کند. از طرف مسلمانان عبداللهسبه میدان آمد. پهلوان رومی لگام اسپ عبدالله را گرفته به طرف لشکر خود برد، بعد از آن «میسره» به میدان آمد و برای انتقام گرفتن عبداللهسبا شدت کامل حمله کرد و از اطراف میسره گرد و غبار بلند شد مسلمانان صدای تکبیر الله اکبر بلند کردند همینکه پهلوان رومی این را شنید پا به فرار گذاشت و به لشکر خود ملحق شد.

بعد از رسیدن حضرت خالدسمسلمانان خیلی خوشحال شدند و در این روز هر دو گروه (مسلمین و کفار) بیشتر به جنگ ادامه ندادند و هر دو لشکر به استراحت گاههای خود باز گشتند. در تمام شب حضرت خالدسبرای جنگ آماده می‌شدند. و روز دوم لشکر اسلام باآمادگی کامل برای مبارزه به میدان آمدند هنگامیکه رومیها از آمدن خالد با خبر شدند از ترس پیغام صلح فرستادند.

حضرت خالدسجواب دادند که شرایط ما برای صلح اینها هستند: ۱)یا اسلام را قبول کنید ۲)و یا اینکه جزیه داده زیر دست ما باشید و گر نه این شمشیر که از چندین روز به خون شما تشنه است این قضیه را فیصله می‌دهد.

رومی‌ها یک روز مهلت خواستند حضرت خالدسبرای فکر کردن به آنها یک روز مهلت داد روز دوم هنگامیکه لشکر اسلام مقابله نمودن به میدان آمد سکوت کامل رومی‌ها را فرا گرفته بود آنها در حلول شب همه وسایل خودشان را برداشته فرار کردند و مسلمانان سامان جنگی راکه باقی مانده بود جمع نموده دوباره به لشکر اسلام ملحق شدند.

وحشت و ترس از خالدسآنقد ربود که با شنیدن نام ایشان کفار لرزه بر اندام می‌شدند.

حضرت ابو عبیدهسخوشخبری فتح و پیروزی را به حضرت عمرسدادند و اسیر شدن عبدالله را بیان کردند حضرت عمرسموضوع را برای هرقل نوشتند بعد آنها حضرت عبدالله را با همراه کردن تحفه آزاد کردند.

بعد از فتح نمودن این منطقه تمام سرزمین‌های رومی‌ها در زیر سایه پرچم اسلام قرار گرفت.

خالد در غزوه حنين:

غزوه حنین در تاریخ ۹ هجری ماه شوال المکرم به وقوع پیوست هنگامی که حضرت رسول اکرمصمسلمانان را برای جنگیدن با قبایل هوازن و ثقیف و قبایل دیگری که در میان مکه و طائف بودند تجهیز می‌فرمودند در این هنگام مسلمانان با تعداد زیادی از مهاجرین و انصار برای مقابله آماده شدند و بعضی از مسلمین به کثرت خودشان می‌بالیدند. بعضی می‌گفتند: «لن نغلب اليوم من قلة» ترجمه: «ما امروز از قلت مغلوب نمی‌شویم». اما خداوند می‌خواست به مسلمین درسی بیاموزد که هیچگاه از یاد نبرند که هیچ وقت اعتماد بر کثرت خود نکنند.

بنا بر همین اعتماد بر کثرت، خداوند آنها را آزمایش بس مشکل فرمود که چنانچه قبلاً مسلمانان به خاطر مخالفت با امر و دستور قائد بزرگ صدر جنگ احد با همین امتحان مواجه شدند. هنگام شروع این جنگ خالد امیر مقدمه الجیش بود در آغاز جنگ مسلمین مغلوب شدند که فقط حضرت رسول اکرمصبه همراه تعداد کمی و با اهل بیت خویش و و با تعدادی مهاجرین و انصار باقی ماندند و این امتحان بزرگی برای مسلمانان بود اما خداوند مجدداً رحمت خویش را متوجه مسلمین فرمود لذا مسلمین با تعداد کم و با صبر و استقامت و صداقت، مشرکین را شکست دادند و خداوند متعال با این آیه شریفه قلوب مسلمین را شفاء کامل عنایت فرمود:

﴿لَقَدۡ نَصَرَكُمُ ٱللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٖ وَيَوۡمَ حُنَيۡنٍ إِذۡ أَعۡجَبَتۡكُمۡ كَثۡرَتُكُمۡ فَلَمۡ تُغۡنِ عَنكُمۡ شَيۡ‍ٔٗا وَضَاقَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ ثُمَّ وَلَّيۡتُم مُّدۡبِرِينَ ٢٥ ثُمَّ أَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَأَنزَلَ جُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَا وَعَذَّبَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ وَذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٢٦[التوبة: ۲۵-۲۶].

ترجمه: «خداوند شما را در موقع زیادی یاری کرد و (به سبب نیروی ایمان بر دشمنان پیروز گرداند و از جمله) در جنگ حنین (که در روز شنبه ۱۶ شوال سال هشتم هجری میان شما که دوازده هزار نفر بودید و میان قبایل ثقیف و هوازن مشرک که چهار هزار نفر بودند در گرفت و شما به کثرت خود و قلت دشمنان مغرور شدید و خداوند شما را در اوایل امر به خود رها کرد و دشمنان بر شما چیره شدند) بدانگاه که فزونی خودتان شما را به اعجاب انداخت (و فریفته و مغرور انبوه دشمنان شدید) ولی آن لشکریان فراوان اصلاً به کار شما نیامدند (و گره از کارتان نگشادند) و زمین با همه وسعتش بر شما تنگ شد و از آن پس پشت کردید وپای به فرارنهادید. سپس (عنایت خدا در برتان گرفت و) خداوند آرامش خود را نصیب پیغمبرش و مومنان گرداند و لشکرهایی را (از فرشتگان برای تقویت قلب مسلمانان) فرو فرستاد که شما ایشان را نمی‌دیدید و (پیروز شدید و دشمنان شکست خوردند و بدینوسیله) کافران را مجازات کرد و این است کیفر کافران (در این جهان و عذاب آخرت هم بجای خود باقی است)» [۳].

در این جنگ با شکست مشرکین تعداد زیادی از غنایم نصیب مسلمین شد اما دیری نگذشت که قبیله هوازن مشرف به اسلام شدند که رسول اکرمصفرمودند که فرزندان و زنان آنها را برگردانید.

اما خالدسمقابل رسول اکرمصاز قبیله بنی‌سلیم روز حنین زخمی شدند چنانجه بعد از شکست هوازن رسول اکرمصبرای عیادت ایشان تشریف بردند و بر زخم ایشان از آب دهان مبارکشان مالیدند و کاملاً شفاء یافتند.

[۳] ترجمه از تفسیر نور.

خالد بن وليدسدر عراق:

حضرت ابوبکرسبعد از فراغت از سرکوب مرتدین خواهان امنیت ممالک اسلامی از ممالک همسایه کفار بود.

در این موقع دو ابر قدرت وجود داشتند: ۱) فارس در عراق (ایران امروزی) ۲) روم در شام.

چنانچه حضرت ابوبکر صدیقسدرباره فتح این ممالک با صحابهشمشوره نمودند و همه موافقت کردند.

صدیق اکبرسلشکر بزرگی برای مبارزه تجهیز فرمودند و قیادت آن را به حضرت خالدسسپردند. ایشان می‌دانست که در این مواقع قائد لشکر فارس (هرمز) است و آمادگی برای جنگ می‌کند لذا خالد نامه‌ای به این مضمون به هرمز نوشت:

«بسم الله الرحمن الرحيم- من خالد بن وليد إلى هرمز قائد جيوش الفرس. أما بعد: فإني أدعوك وقومك إلى الإسلام فإن أبيتم فعليكم أن تدفعوا الجزية وتعيشوا في حماية الإسلام فإن أبيتم فالحرب بيني وبينكم واعلم أنني أتيتك بقوم يحبون الموت كما تحبون الحياة». ترجمه: «بنام خداوند بخشنده مهربان- از طرف خالد بن ولید به طرف هرمز رهبر لشکرهای فارس- اما بعد پس همانا دعوت می‌دهم تو و قومت را به طرف اسلام اگر انکار کردید پس لازم است بر شما که جزیه بدهید و در این صورت زندگی کنید تحت حمایت اسلام پس اگر انکار کردید پس جنگ میان من و شما صورت می‌گیرد و بدان که همانا من آمده‌ام نزد تو با قومی که موت را دوست دارند همانطور که شما زندگی دنیا را دوست دارید».

از این نامه خالد، هرمز بسیار خشمگین شد و لشکر بزرگی برای مقابله مجهز نمود و قصد جنگ کردن با مسلمین و طرد کردن و راندن آنها از بلاد خویش نمود لیکن قائدین لشکر به او مشوره دادند که تا بحال خالد بن ولید حتی یکبار هم مغلوب نشده است. هرمز آنها را به باد تمسخر و استهزا گرفت و گفت: بزودی من با همین شمشیر خالد را خواهم کشت و او را با شمشیر در هوا می‌چرخانم.

لشکر اسلام با لشکر هرمز در مقابل سلاسل در سنه ۱۲ هجری روبرو شدند و اولین مبارزه میان خالد و هرمز شروع شد حضرت خالدسباشمشیر حمله ور شد و هرمز را طوری با شمشیر زد که بمیرد لذا در میان لشکر هرمز ترس و اضطراب افتاد و همه پا به فرار گذاشتند بعضی از شهرهای فارس فتح شد همچنین آن جنگهایی که بین مسلمین و فارس رخ داد تعدادشان ۱۵ جنگ بودند که درهیچ کدام حضرت خالدسشکست نخورد.

و مسلمین هنگام فتح بعضی از شهر‌های فارس توسط خالدسندای تکبیر الله اکبر و ندای لا اله الا الله سر می‌دادند که با شجاعت و دلیری حضرت خالدسبه وقوع پیوست.

عزل خالدس:

در فتوحات شام و واقعه سنه ۱۷ ﻫ عزل خالدسواقعه مهمی است. مورخین بالعموم بیان می‌کنند که چون حضرت فاروقسزمام خلافت را دست گرفت اولین فرمان که صادر فرمود عزل خالد بود. ابن الاثیر و غیره همین روایت نقل کرده‌اند. لیکن بیان ایشان سراپا غلط است و مقام تاسف است که اقوال خود ابن الاثیر اختلاف دارد. یک بار عزل خالدسرا در واقعیات سنه ۱۳ آورده و باز در واقعات سنه ۱۷ عنوان مستقلی بر این داده و در هر دو موقع همان واقعه را بیان کرد.

در حقیقت حضرت فاروقساز سبب بعضی از ندانم کاری‌های خالدساز مدتی رنجیده بود و با این همه درآغاز خلافت به اوکاری نداشت. و خالدسعادت داشت که اوراق حساب را به دربار خلافت نمی‌فرستاد و بنا بر آن از دربار خلافت فرمانی موکد رسید که آینده این امر را ملحوظ داشته باشد. خالدسدر جواب نوشت که من از عهد خلافت ابوبکر صدیقسهمین طریق را مراعی داشته‌ام و الآن نمی‌توانم خلاف آن انجام دهم. حضرت عمرسکه همچنین حرکتی را پسند نداشت ووجه بیت المال رابی دریغ به دست کسی نمی‌داد فرمانی بنام خالد نوشت مشعر به اینکه منصب سپه سالاری او مشروط بر این است که حساب مصارف فوج را مدام به دربار خلافت ارسال دارد. خالدساین شرط را قبول نکرده و از منصب سپه سالاری معزول شد. حافظ ابن حجر درکتاب الاصابه همین واقعه را در ضمن حالات خالدسبه تفصیل آورده.

با این همه او را بکلی معزول نفرموده، بلکه زیر دست ابوعبیده مقرر کرد. بعد از آن در سنه ۱۷ واقعه دیگری پیش آمد وآن اینکه خالد، شاعری را ده هزار درهم انعام داد و گزارشگران فوراً به حضرت خلیفه اطلاع دادند. حضرت عمرسنامه‌ای بنام ابوعبیده نوشت که اگر خالد این انعام را از جیب خود داده ناشی از اسراف است و اگر از بیت المال داده مرتکب خیانت شده و به هر دو صورت قابل عزل است.

کیفیت عزل خالدسقابل یادداشت است پیکی که فرمان عزل آورد در مجمع عام از خالدسسوال کرد که ده هزار از کجا و چگونه انعام دادی؟ اگر خالدساعتراف می‌نمود حضرت فاروقسایما به عفو او فرموده بود و چون خالدساعتراف نکرد قاصد ناچار نشان عزل را آشکار کرد و کلاه سرلشکری را از سرش برداشت و در پاداش پیچ عمامه‌اش را طوق گردنش ساخت.

این واقعه خیلی حیرت‌انگیز است که سپه سالاری عظیم الشان مانند خالدسکه در تاریخ اسلام نظیر ندارد و تیغ برانش قسمت عراق و شام را تصفیه کرده به این طریق ذلیل گردد و مطلقا دم نزند. این از یک طرف پاکیزه طینتی وحق پرستی خالد را ظاهر می‌سازد و از طرفی قدرت و جلال حضرت خالد فاروق اعظمسرا نشان می‌دهد.

چون خالدسبه حمص رسید نطقی فصیح نمود و راجع به عزل خود گفت که امیرالمؤمنین عمرسمرا سرلشکر شام مقرر کرد وقتی که شام را فتح نمودم مرا معزول ساخت. پس شخصی از بین فوج برخاست و گفت: «ای امیر دم فرو کش از چنین سخنانی فتنه پیدا می‌شود».

خالدسبه مدینه منوره آمد و به حضور فاروق مشرف شد و عرض کرد: «ای عمر! بخدا که در معامله من از جاه انصاف تجاوز نمودی.» خلیفه گفت که: اینقدر مال بسیار از کجا آوردی؟ گفت: «از غنیمت! و گفت اگر دارایم پیش شصت هزار برآید به بیت المال می‌دهم.» و چو سنجیدند ۲۰۰۰۰ افزون بر آمد و در بیت المال داخل شد حضرت عمر، خالد را خطاب نمود و فرمود: «ای خالد! والله من تو را محبوب می‌دارم و عزت تو را بدل دارم.» پس به جمیع عمال ملکی نوشت که: «من خالدسرا از سبب خیانتی یا رنجشی عزل نکرده‌ام ولی دیدم که مردم شیدای او شده می‌روند، پس مصلحت در این دیدم که او را معزول کنم تا مردم بدانند که فتوحات اسلام فقط از سبب تیغ خالد نیست بلکه هرچه می‌کند خدا می‌کند».

وفات حضرت خالدس

فاتحین بزرگی در دنیا بوده‌اند و آنها کشور‌های بزرگی را در کنترل خودشان داشته‌اند از جمله این فاتحین، آوازة نام اسکند و تیمور از همه مشهورتر بوده اما شهرت و نیک نامی که در دنیا حضرت عمرسداشتند تا کنون نصیب هیچ کس نشده مناطقی را که حضرت عمرسفتح نمودند از فکر و اندیشه و تدابیر اعجاب انگیز و تاکتیکهای جنگی خوب خود کار می‌گرفت و تمام سرزمین‌ها را یکنواخت زیر سلطه خویش قرار داد.

هنگامی که شام فتح شد اجازه پیشروی به مسلمانان را ندادند و می‌گفتند الآن باید التفات به طرف انتظام بخشیدن کشورهای فتح شده باشد چنانچه سرزمین‌های فتح شده را تقسیم نمودند و برای هر زمینی استانداری تعیین فرمودند.

حضرت خالد را استاندار فنسرین مقرر فرمودند لیکن ایشان بعد از مدتی استعفا دادند و به مدینه تشریف بردند.

در پنجمین یا ششمین سال خلافت حضرت عمرس، حضرت خالدسدر مدینه منوره وفات کردند. هنگام مرگ ایشان فرمودند: من تا مدت زمان طولانی با مشرکین جهاد کرده‌ام و در جنگهای مختلفی شوق نوشیدن جام شهادت را داشتم ایشان بارها خودشان را جلوی شمشیرهای دشمن انداختند لیکن افسوس که آرزوی شهادت نصیب نشد و فرمود: هیج جائی از بدنم نیست که اثر شمشیر یا نیزه نباشد. لیکن افسوس که امروز موت در بستر به سراغم آمده و درمیدان جنگ شهادت نصیبم نشد. لیکن این فاتح بزرگ جهان اسلام برای همیشه چشم از جهان فرو بستند. تاریخ گواه است که واقعا حضرت خالدسدستور امیر المؤمنین را به دل و جان می‌پذیرفت با وجودیکه می‌توانست با استفاده از نفوذی که در لشکر اسلام داشت حکمش را بر کرسی بنشاند اما او نیاز به بزرگی و شوکت شخصی نداشت بعد از وفات حضرت خالدسهنگامیکه اثاثیه منزل وی را بررسی کردند مشخص شد که جز یک شمشیر و اسب و چند اسلحه چیزی دیگر نگذاشته‌اند. آری، بزرگترین ژنرال و شیر جنگی در خانه جز وسایل ضروری جهاد چیزی دیگر ندارد و از این معلوم می‌شود که هدف زندگانی و ی نه کسب احترام شخصی و نه زندگی پرتکلف بود.

بلکه هدف اصلی وی شهادت در راه خداوند بود جان خودش را در راه خدا وقف کرده بود عمرش را برای این هدف صرف نمود.

هنگامیکه خبر وفات ایشان به حضرت عمرسرسید فرمودند به مسلمانان نقصانی رسیده که جبران ناپذیر است. حضرت خالدسفرماندهی بودند که کسی نمی‌تواند جای او را بگیرد و برای دشمن درد سر بزرگی بودند هنگامی که جنازه حضرت خالدسرا برداشتند خواهرش شروع به ناله و فریاد کرد حضرت عمرساین درد را تحمل نفرمودند و بی اختیار اشک از چشمان مبارکش سرازیر شد.

روزی حضرت عمرسزنی را در حال افسردگی و ناتوانی دیدند پرسیدند که این کیست که غمگین است مردم گفتند که مادر خالد بن ولید است. فرمود: خوش نصیب، مادری است که از وی کسی مثل خالد متولد شده هنگامی که نعمت وجود دارد قدرش را نمی‌دانیم ولی وقتی از دست برود منزلتش شناخته می‌شود.

باری یکی از شاعران عرب به خدمت حضرت عمرسحاضر شدند. ایشان فرمودند که در باره خالد اشعار بگوید. ایشان بهترین شاعر عرب بودند لیکن بعد از گفتن اشعار حضرت عمرسفرمودند که: «شما حق خالد را ادا نکردید».

بزرگترین مغز متفکر جنگی مسلمانان که در تاریخ مظلوم واقع شده است

در دنیای امروزی مورخین هر قوم و ملتی می‌خواهند این گفته را ثابت کنند که بزرگترین مغز متفکر جنگی و صاحب قدرت و عظمت در وجود آنها پرورش یافته است در تاریخ القابی از قبیل فاتح بزرگ و ابر مرد قدرت دنیا، بچشم می‌خورد لیکن اگر هر شخصی از این نظر به القاب مورخین بنگرد در می‌یابد که آنها بجز از ملیت و قوم پرستی به چیزی دیگری توجه نکرده‌اند و افرادی که چهره ناپسند و کریهی در زمان خود داشتند به بهترین شکل معرفی شده اند لیکن بعد از خواندن زندگی نامه حضرت خالدسهر فرد منصفی پی خواهد برد که این شخصیت استثنایی و خارق العاده و مدافع عظیم اسلام در همه موارد جنگی از سایر فرماندهان و جنگجویان متمایز است از کارنامه عملی ایشان می‌توان دریافت که حضرت خالدسدر دامان پرمهر رسول گرامی اسلام پرورش یافته و به کمال رسیده است. زیرا می‌بینیم که رسول گرامیصاو را شمشیر خدا لقب داده است. برای آن بزرگوار مقامی موجود است که هیچ فاتحی به او نخواهد رسید یقینا در تاریخ ملل دیگر چنین افرادی کم و بیش بچشم می‌خورند که آنها توانسته اند بوسیله شمشیر، تدبیر و اندیشه خود تقدیر اقوام و نقشه دنیا را تبدیل نمایند. البته تفاوت اساسی که خالد با فاتحین دیگر داشتند این بود که آنها بعد از پیروزی با مغلوبین خویش چه رفتاری داشته‌اند، اگر به همین یک سوال کمی اندیشه کنیم در می‌یابیم که هیچ کسی را نمی‌توان با حضرت خالدسمقایسه نمود تاریخ شاهد است که صاحبان قدرت زمانی که در اوج اقتدار بوده‌اند از خود نرمی نشان نداده‌اند. افرادی از قبیل بخت النصر، اسکندر، چنگیز و دیگر فاتحین چنین می‌توان نتیجه گرفت قدرت‌مند بر ضعیف، کثرت بر قلت و ظالم برمظلوم پیروز شده‌اند. اما زندگی خالدسبر عکس همه اینها است در عصر ایشان همیشه مظلوم برای احقاق حق خویش به پاخواسته است. قلت بر کثرت غلبه یافته و افرادیکه از تمام تجهیزات جنگی محروم بوده‌اند با لشکر‌های کفار تا آخرین رمق حیات بمقابله برخواسته‌اند و پیاده نظام با سواره نظام کاملا آماده بمقابله برخواسته‌اند. فاتحین دنیا نمی‌توانند مثالی مانند تاریخ جنگ یرموک بیاورند که خالدسبا هفتاد سپاهی توانست لشکر هفتاد هزار نفری دشمن را درهم کوبد بطوریکه آنها بعد از فرار پشت سر خویش را هم نگاه نمی‌کردند. در جنگ مؤته تعداد مسلمانان ۳۰۰۰ نفر بود و در مقابل، تعداد نفرات دشمن از یکصد هزار نفر تجاوز می‌نمود در این زمان فرماندهان اسلام از قبیل زید بن حارث و جعفر طیار و عبدالله بن رواحه به شهادت رسیده بودند و مسلمانان نا امید و مأیوس بودند ولی از آنجا که ایشان از هوش و ذکاوت خداوندی برخوردار بودند و توانستند لشکر اسلام را به سرمنزل مقصود هدایت و لشکر یکصد هزار نفری رومیان را شکست دهند. (همچنین از خصوصیات بارز خالدسمی‌توان در طول زندگی‌اش شرکت در ۱۲۵ جنگ بزرگ و کوچک را عنوان نمود که در هیچ کدام شکست نخوردند.)

نامه حضرت ابوبکرسبرای خالد

زمانیکه حضرت خالدسدر عراق بودند از جانب حضرت ابوبکرسنامه ای برای ایشان ارسال شد که هرچه سریع‌تر برای کمک به ابو عبیده بشتابند، حضرت خالدستصمیم می‌گیرد تا از سمت شام حرکت کند و راهی که از طرف عین التمر بود، زیرا مسیرش از راههای دیگر کوتاه‌تر بود.

حضرت رافعسکه از این راه دشوار اطلاع داشت که خالدسپیشنهاد کرد که از این راه صرف نظر کند چون در این راه قدم گذاشتن به منزله مرگ می‌باشد، به دلیل اینکه در این راه با گذشتن از فرسنگها راه آب موجود نیست و مرگ حیوانات حتمی است.

اگر شخصی دیگر می‌بود با این پیشنهاد حضرت رافعسموافقت می‌کرد و از راه میانه صرف نظر می‌کرد، اما حضرت خالدسبجای ترسیدن به فکر چاره می‌افتد تا چگونه این مشکل را از پیش پا بردارد و در نهایت به این نتیجه می‌رسد و دستوری می‌دهد که چهل شتر را سیراب نمایند و دهانشان را ببندند تا از بینی‌شان نفس بکشند و به همراهانش دستور می‌دهد که به اندازه نیازشان آب بردارند.

ایشان وقتی به منزلی می‌رسیدند اشتر را ذبح می‌کردند آب را از شکمش بیرون می‌کردند و پس از سرد کردن به جانوران می‌دادند و این راه را با موفقیت تمام پشت سرگذاشتند تا کنون چنین فکری در ذهن کسی خطور نکرده، مگر شخصی که درچشم خود استخوانهای قافله‌های بزرگی را در ریگستان‌های عرب دیده باشد. دیگر اینکه دلیر مردان بزرگی نتوانسته‌اند در این راه جان سالم به در برند چونکه در این راه تا پنج روز آب یافت نمی‌شده است.

در لشکر خالدسچیز دیگری که انسان را به تعجب وا می‌دارد این مسئله بود که سپاهیان قدرتمند ایشان که با وی بودند در هیچ دانشگاه نظامی تعلیم ندیده بودند تا بتوانند با قدرتهای بزرگی مانند قیصر روم و شاه ایران مقابله کنند، چرا که آن قدرتها از ساز و برگ جنگی قابل توجهی برخوردار بودند، این کشورها از سرمایه‌های مادی زیادی برخوردار بودند اما در مقابل مسلمانان را می‌بینیم که اگر کسی دارای شمشیر بود فاقد نیام، و اگر نیزه بود بدون سپر، و تعدادی بر پشت اسب‌های فاقد زین سوار می‌شدند، با دوری مسافتها و داخل شدن در خاک و حریم دشمن با این بی سر و سامانی در مقابل مجهز بودن قدرتهای دنیا مثل ایران و روم شکست کفار مثل معجزه می‌ماند.

در جنگهایی که در قسمت عراق و شام توسط حضرت خالد بن ولید اداره می‌شد در تمام جنگها تعداد نفرات مسلمین از تعداد دشمن کمتر بود و حتی به نصف هم نمی‌رسید، ولی با این حال لشکر مسلمانان به فرماندهی ایشان با فتح و پیروزی از میدان خارج شده‌اند و به جرأت می‌توان گفت که هیچ فرماندهی در دنیا خصوصیات جنگی حضرت خالدسرا نداشته است.

آری! در تمام تاریخ فقط این فرزند ولید است که توانست تاکتیکهای جنگی خودش را با موفقیت طرح، و لشکر دشمن را شکست دهد.

خیلی کم پیش می‌آمد که ایشان از طرح‌های جنگی گذشتگان استفاده کنند بلکه از طرح و نقشه‌های جدیدی که خودشان با تدبیر و اندیشه آنرا طراحی کرده بودند استفاده می‌کردند. چنانچه می‌توانستند در بعضی مواقع با روش‌های معمولی و جدید لشکر بزرگ دشمن را شکست دهند ولی یکی از خصوصیات بارز و امثال بی نظیر ایشان در جنگ این بود که معاهداتی را که قبلا بسته بودند، به تمام نکات آن توجه کافی داشتند.

از دیگر خصوصیات اخلاقی که در اعماق وجود حضرت خالدسمی‌توان یافت این بود که وفای به عهد، شناخت فریضه، سعه صدر و نظم در سرلوحه کار این بزرگوار قرار داشت. از موقعیت‌های پیش آمده بهترین استفاده ممکن را می‌کرد ایشان در جنگ مثل سایر فرماندهان که هنگام نبرد پشت لشکر قرار می‌گیرند و دستورات لازم را به لشکریانشان می‌دهند نبود، بلکه شخصا در صف اول نبرد با دشمن وارد پیکار نبرد می‌شدند، ایشان در مورد پیروزی اسلام آنقدر یقین داشتند که طلوع خورشید پس از پایان شب است.

ناگفته نماند که فرمانده شجاع در هر میدانی قدم می‌گذاشت قاتح و پیروز برمی گشت وهمواره مردم در جنگهای مسلمین که ایشان فرمانده بودند اعلام می‌کردند که پیروزی با حضرت خالدساست و خالدسشکست ناپذیر است. و در زمان خلافت خلیفه دوم، می‌بینیم وی از فرماندهی معزول و به مرکز خلافت اسلام به مدینه فرا خوانده می‌شد که شخصی دیگر را به عنوان فرمانده جنگ راهی میدان می‌کنند جرأت ابلاغ حکم را ندارند و توسط شخصی که از همه بیشتر در لشکر نفوذ داشت بعد از چند روز موفق می‌شود نامه خلیفه را به وی بدهد اما می‌بینیم که در اوج اقتدار لشکریان را فرا می‌خواند و به آنها دستور می‌دهد که همچون با من همکاری داشته اید با فرمانده جدید کمال همکاری را بنمایید تا اسلام همچنان پیروز از میدان جنگ بیرون آید، و احضارش را به مدینه به اطلاع آنها می‌رساند و اعلام کرد که شخص مورد نظر (حضرت ابو عبیده) پیش از من ایمان آورده و نسبت به من برای فرماندهی لایق‌تر است و اطاعت از وی را واجب می‌گرداند تا کسی جرأت سوء استفاده نکند. و زمانیکه به مدینه باز می‌گردد حضرت عمرساز وی استقبال شایسته می‌کند می‌فرماید: ای خالدس! ما همه برای پیروزی و سربلندی اسلام تلاش می‌کنیم و هرگز نمی‌خواهیم از این خواسته عدول نمائیم ولی از آنجا که مردم ایمان آورده بودند که پیروزی با خالدساست من خواستم که مردم را بر حذر دارم و به آنها بفهمانم که پیروزی زا خدا می‌دهد و فرق نمی‌کند فرمانده چه کسی باشد و در همین جنگ که یکی از سخت‌ترین جنگ‌ها می‌باشد می‌بینیم لشکر اسلام با پیروزی از میدان خارج می‌شود. آری! چنان شخصیت استثنائی و سربازی جان برکف که شجاعتش را مردم مشافهة برای یکدیگر تعریف می‌کنند در تاریخ اسلام بی‌نظیر است بله این شخصیت در دامان اسلام عزیز رشد یافته است که زندگی‌اش را فقط برای خدا وقف نمود و به دنبال هوی و هوس و قدرت‌های مادی نبود.

نسأل الله أن نجعل عملنا هذا خالصا لوجهه الکریم ـ امین یا رب العالـمین

در تاریخ ۸/۱/۱۳۸۰ ﻫ.ش مطابق با ۲/۱/۱۴۲۲ﻫ.ق روز چهارشنبه بعون الله و توفیقه پایان یافت

ابو عبد الفتاح عبدالله ریگی

منابع و مآخذ:

تفسیر نور

منابع تاریخ ملت

سلسله رجال الإسلام الخالدین (۱)

أعلام صحابه رسول اللهص(۷)

خالد بن ولید (مولف: سید امیر احمد)

الفاروق (مولف: علامه شبلی نعمانی)