280

مشخصات کتاب

التجرید الصریح لأحادیث الجامع الصحیح

مختصر صحیح بخاری فارسی




تأليف

محمد بن اسماعیل بخاری


اختصار کننده

ابوالعباس زین الدین احمد بن احمد بن عبداللطیف الشرجی الزبیدی


ترجمه:

عبدالقادر ترشابی

مقدمه مترجم

ان الحمد لله نحمده ونستعینه ونستغفره ونعوذ بالله من شرور انفسنا ومن سیئات اعمالنا من یهده الله فلا مضل له ومن یضلل فلا هادی له ونشهد أن لا اله الا الله وحده لا شریك له ونشهد أن محمداً عبده ورسوله، فان أصدق الحدیث کتاب الله وخیر الهدی هدی محمد جوشر الأمور محدثاتها وکل محدثة بدعة وکل بدعة ضلالة وکل ضلالة في النار أما بعد:

بی‌تردید، سنت، دومین مصدر از مصادر قانون گذاری اسلامی است که پس از قرآن مجید، مرتبه دوم اهمیت را به خود اختصاص داده است. و قرآن، پیروی از سنت رسول الله جرا واجب و لازم می‌داند و می‌فرماید: ﴿وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَۚ[التغابن: ۱۲] . یعنی: «و از خدا و رسول او اطاعت کنید».

و در جایی دیگر، خداوند از کسانی که سنت رسول اللهجرا بعنوان داور در اختلافات خود نمی‌پذیرند و با طیب خاطر تسلیم آن نمی‌شوند، نفی ایمان می‌کند و می‌فرماید: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا ٦٥[النساء: ۶۵] . «نه! سوگند به پروردگارت که آنان تا زمانی که تو را در اختلافاتشان، حَکَم و داور قرار ندهند، مؤمن بشمار نمی‌آیند. (و نیز) پس از داوری تو، هیچگونه ملالی به دل راه نداده و کاملاً تسلیم تو باشند» و در جایی دیگر، خداوند هشدار می‌دهد که: ﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ [النور: ۶۳] .

مبادا با سنت و دستورات رسول الله جمخالفت کنید! زیرا بیم آن می‌رود که گرفتار فتنه یا عذابی دردناک شوید. بطور کلی قرآن کریم سنت رسول اکرم جرا واجب الاطاعه می‌داند و می‌فرماید: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ[الحشر: ۷] . یعنی: «چیزهایی را که پیغمبر برای شما - از احکام الهی – آورده است، بگیرید و از آنچه شما را بازداشته، دست بردارید».

بدین جهت، مسلمانان درباره حجت بودن سنت، هیچگونه اختلافی ندارند زیرا:

۱- بخشی از سنت به تأیید مطالب قرآن می‌پردازد. مانند حرمت خوردن مال حرام، نهی از زنا، نافرمانی پدر و مادر، شهادت دروغ و ...

۲- بخشی دیگر از آن، مطالب مجمل قرآن را به تفصیل بیان می‌کند. مانند نماز و زکات و غیره که در قرآن بصورت مجمل ذکر شده است و سنت، تعداد رکعات و کیفیت نماز خواندن و چگونگی پرداخت زکات را روشن ساخته است.

۳- و نوعی دیگر از سنت، مطلق قرآن را مقید می‌سازد. مثلاً در قرآن بطور مطلق آمده که دست دزد باید قطع شود. و توضیح بیشتری در قرآن نیامده است. ولی سنت، روشن کرده که دست دزد باید از قسمت مچ، قطع گردد.

۴- قسمتی از سنت، به بیان احکام جدید می‌پردازد که در قرآن نیامده است مثل وجوب خون بها بر قبیله و احکام دیگر.

گفتنی است که این بخش از سنت نیز مانند انواع دیگر آن، واجب الاطاعه است زیرا آن حضرت جفرموده‌اند: «ألا انی أوتیت القرآن ومثله معه». یعنی: «آگاه باشید که قرآن و مثل آن (یعنی سنت) به من داده شده است که هر دو واجب الاطاعه هستند».

در یک کلام، می‌توان گفت که تصور کامل و فهم اسلام، بدون سنت رسول اکرم جممکن نیست.

با توجه به مطالب فوق و اهمیت سنت رسول خدا ج، مسلمانان توجه خاصی به آن نشان می‌دادند. ولی در زمان حیات آن حضرت جآنطور که قرآن نوشته می‌شد و کاتبانی برای این منظور، تعیین شده بودند، سنت تدوین نشد.

و حتی آن حضرت جدر آغاز رسالت خویش، از نوشتن احادیث بخاطر اینکه با قرآن مخلوط نشود و التباس پیش نیاید، منع کرده، فرمودند: «از من چیزی ننویسید. و هر کس به جز قرآن، چیزی نوشته است، باید آنرا از بین ببرد».

اما با گذشت زمان واز بین رفتن احتمالی التباس قرآن با حدیث، رسول اکرم جدر آخر حیات خویش به صحابه اجازه دادند تا احادیث را یادداشت کنند. چنانچه طبق روایت دارمی به عبدالله بن عمرو بن عاص باجازه نوشتن داد. و طبق روایت صحیح بخاری، عبدالله بن عمر باحادیث آن حضرت جرا یادداشت می‌کرد. همچنین در بخاری آمده است: هنگامی که فردی یمنی بنام ابوشاه در فتح مکه از صحابه خواست تا سخنرانی آن حضرت جرا بعد از فتح مکه، برای وی بنویسد، آن حضرت جخطاب به صحابه فرمود: «برای ابوشاه بنویسید».

پس از اجازه رسول اکرم جبسیاری از صحابه شبه نوشتن حدیث، مبادرت ورزیدند. بطوریکه تعدادی از آنها صحیفه‌هایی داشتند که احادیث را در آنها یادداشت می‌کردند.

به عنوان نمونه می‌توان از صحیفه‌های علی بن ابی طالب، سعد بن عباده انصاری، ابو موسی اشعری، جابر بن عبدالله انصاری، عبدالله بن عمرو بن عاص و سمره بن جندب نام برد.

جریان تدوین و نوشتن حدیث در نسل‌های بعد، یعنی تابعین و تبع تابعین نیز همچنان ادامه داشت. و بسیاری از آنها نیز صحیفه‌هایی داشتند که در آنها حدیث می‌نوشتند. از میان آنها میتوان محمد بن مسلم اسدی، زبیر بن عدی همدانی، ایوب سختیانی، یونس بن عبید عبدی و هشام بن عروه را بر شمرد.

علاوه بر تلاش‌‌های فردی برای جمع حدیث، عمر بن عبدالعزیز، خلیفه عادل اموی هم به فرماندارش در مدینه ابوبکر بن حزم، نامه‌ای نوشت و از وی خواست تا احادیث رسول اکرم جرا جمع آوری نماید. همچنین، نامه‌هایی به علمای سایر بلاد اسلامی فرستاد و از آنها خواست تا نسبت به جمع آوری کامل و شامل احادیث نبوی، اقدام کنند.

چنانچه تلاش بیشتر را در این راستا، امام بزرگوار، محمد بن شهاب زهری /از خود نشان داد. بدین صورت که وی احادیث مدینه را جمع آوری کرد و برای عمر بن عبدالعزیز فرستاد. او هم به نوبه خود، احادیث جمع آوری شده را به مناطق مختلف جهان اسلام فرستاد.

این کار، در واقع زمینه را برای سایر علما و محدثین قرن دوم هجری فراهم نمود. و جریان تدوین حدیث در آن قرن، از پویایی خاصی برخوردار شد. باید گفت یکی از دلایل آن، پخش و نشر احادیث ساختگی میان مردم بود.

در این قرن (دوم)، علمای زیادی در شهرهای مختلف به جمع آوری حدیث مبادرت ورزیدند. بعنوان نمونه می‌توان از عبدالملک بن عبدالعزیز، جریح و سفیان بن عینیه در مکه، و محمد بن اسحاق، محمد بن عبدالرحمن و امام مالک بن انس در مدینه، و سعید بن عروبه و شعبه بن حجاج در بصره، و معمر بن راشد در یمن، و اوزاعی در شام، و عبدالله بن مبارک در خراسان، و افراد دیگر نام برد که به جمع آوری احادیث، همت گماشتند.

در قرن سوم، تدوین حدیث به کمال خود رسید. زیرا در این قرن، علمای بزرگ حدیث، مانند محمد بن اسماعیل بخاری، مسلم بن حجاج نیشابوری، ابوداود سجستانی، محمد بن عیسی ترمذی، ابوعبدالرحمن نسائی، و ابن ماجه قزوینی، ظهور نمودند و کتب سته (شش گانه) را تألیف کردند.

بدین جهت است که علمای اسلام، قرن سوم را درخشانترین عصر حدیث می‌دانند.

بهر حال، کتاب حاضر، صحیح‌ترین کتابی است که در عصر طلایی سنت (قرن سوم) توسط امیر المؤمنین در حدیث، امام محمد بن اسماعیل بخاری، به رشته تحریر در آمده است. و جا دارد که قبل از مطالعه کتاب، با مؤلف آن و خصوصیات وی بطور مختصر آشنا شویم.

زندگی امام بخاری

امام ابو عبدالله محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن مغیره بن بردزبه بخاری در سیزدهم شوال ۱۹۴ﻫ ق پس از نماز جمعه در شهر بخارا (یکی از شهرهای ازبکستان فعلی) در خانواده‌ای متدین و مذهبی دیده به جهان گشود. جد پدریش (مغیره) توسط حاکم بخارا، مسلمان شده و در آنجا سکنی گزیده بود. وی فردی فارسی زبان بود[۱] .

پدرش، اسماعیل، یکی از علمای حدیث، در آن زمان بود. چنانکه ابن حبان در کتاب «ثقات» می‌گوید: اسماعیل از حماد بن زید و مالک روایت می‌کرد و علمای عراق از وی روایت می‌کردند.

و خود امام بخاری در کتاب «تاریخ کبیر» می‌گوید: اسماعیل بن ابراهیم از حماد بن زید و امام مالک علم را فرا گرفته و با عبدالله بن مبارک همراه بوده است.

اسماعیل علاوه بر اینکه عالم و دانشمند بود، از تقوا و پرهیزگاری زیادی برخوردار بود. احمد بن حفص می‌گوید: در لحظات وفات اسماعیل، نزد وی رفتم. ایشان فرمود: در میان اموالم درهمی حرام یا درهمی که در آن شبهه وجود داشته باشد، سراغ ندارم. امام بخاری در همان دوران کودکی، پدرش را از دست داد و مادرش که بانویی عابد، زاهد و دارای کرامت بود، سرپرستی او را بعهده گرفت.

تاریخ می‌گوید: امام بخاری /در همان زمان، به علت نوعی بیماری، نابینا شد و پزشکان از معالجه او ناتوان شدند. شبی، مادرش حضرت ابراهیم ÷را در خواب دید که به او فرمود: خداوند چشمان فرزندت را بخاطر دعاهای زیاد تو روشن گردانیده است. مادرش می‌گوید: هنگامی که بیدار شدم، دیدم که خداوند فرزندم را شفا داده و بینایی چشم‌هایش را به وی بازگردانیده است.

امام بخاری /از همان آغاز کودکی، شیفته علم حدیث بود. و ذکاوت و تیزهوشی، همت والا و ثروت زیادی که از پدرش به ارث برده بود، او را در این امر، یاری می‌کرد.

وی تحصیلات خود را از مکاتب سنتی شهر بخارا آغاز کرد.

و در آغاز تحصیل، حفظ حدیث به وی الهام گردید. چنانکه خودش می‌گوید: در مکتب بودم که حفظ حدیث به من الهام شد در حالی که در آن زمان، ده ساله بودم.

امام بخاری پس از تحصیلات ابتدایی در مکاتب سنتی، خیلی زود به حلقه دروس علمای بزرگ شهر بخارا مانند علامه داخلی روی آورد.

روزی، علامه داخلی مشغول تدریس بود و امام بخاری که یازده سال بیشتر نداشت در آنجا حضور داشت. علامه داخلی در سند حدیثی گفت: «سفیان از ابوزبیر و او از ابراهیم روایت می‌کند». امام بخاری فرمود: «ابوزبیر از ابراهیم روایت نکرده است». علامه داخلی از شنیدن این سخن، بر آشفت و خشمگین شد. امام بخاری /با آرامش تمام، فرمود: به اصل کتاب، مراجعه کن.

علامه داخلی، پس از مراجعه به اصل کتاب، به اشتباه خود پی برد و از امام بخاری پرسید: سند این حدیث، چگونه است؟

امام فرمود: زبیر بن عدی از ابراهیم روایت می‌کند نه ابوزبیر.

همچنین امام محمد بن اسماعیل بخاری از سایر علمای شهر بخارا مانند محمد بن سلام، عبدالله بن محمد مسندی، ابراهیم بن اشعث و محمد بن یوسف، کسب فیض نمود و تا شانزده سالگی، حدود هفتاد هزار حدیث، حفظ کرد.

[۱] بدین ترتیب امام بخاری مصداق بارز حدیث رسول اکرم جاست که فرمود: اگر دین در ثریا باشد، مردانی از فارس به آن دست خواهند یافت.

سفرهای امام بخاری

امام بخاری /در سال ۲۱۰ ﻫ. ق در سن شانزده سالگی، همراه مادر و برادرش به قصد حج، راهی مکه شد. مادر و برادرش بعد از ادای مناسک حج، به موطن خویش بازگشتند، ولی امام بخاری برای کسب علم و ادامه تحصیل، در مکه باقی ماند و از ائمه حدیث آن زمان، مثل ابوالولید، احمد بن محمد ازرقی، اسماعیل بن سالم، علامه حمیدی و علمای دیگر، احادیث و علوم شرعی را فرا گرفت.

وی بعد از اینکه دو سال در مکه ماند، در سن ۱۸ سالگی یعنی در سال ۲۱۲ هـ ق برای کسب فیض از محضر علمای مدینه، بدانجا رفت.

امام بخاری /از این رهگذر، هیچگونه خستگی به خود راه نمی‌داد و برای کسب علم و دانش به شهرهای مختلف مانند بصره، کوفه، بغداد، شام، مصر، مرو، بلخ، واسط، نیشابور و ری که مراکز علمی آن زمان به شمار می‌آمدند، سفر نمود.

اساتید و شاگردان امام بخاری

امام بخاری /از محضر اساتید زیادی حدیث فرا گرفته است که تعداد آنها را مورخین یکهزار و هشتاد نفر ذکر کرده‌اند. ما به تعدادی از آنها در مباحث گذشته اشاره کردیم. و چون ذکر تمام آنها در این مختصر نمی‌گنجد، به ذکر اسامی تعدادی از معروفترین آنها اکتفا می‌کنیم. و آنها عبارتند از: محمد بن عبدالله انصاری، مکی بن ابراهیم، علی بن مدینی، احمد بن حنبل، اسحاق بن راهویه، ابوبکر و عثمان فرزندان ابوشیبه و ابوحاتم رازی.

اما تعداد شاگردان امام /بسیار زیاد است و هیچگونه آماری از آنها در دست نیست. چنانکه فربری می‌گوید: صحیح بخاری را از زبان خود مؤلف، نود هزار نفر شنیده‌اند. آنچه مسلم است اینکه ستاره امام بخاری چنان درخشید که بسیاری از شیوخ و استادانش در برابر او زانوی تلمذ زدند و در حلقه‌های درس او حاضر شدند که می‌توان از میان آنها به عبدالله بن محمد مسندی، ابوحاتم رازی، ابوزرعه رازی ودیگران، اشاره کرد.

معروفترین شاگردان امام بخاری /که به درجه شهرت رسیدند و محور علم حدیث و فقه قرار گرفتند، عبارتند از: امام مسلم بن حجاج نیشابوری، مؤلف صحیح مسلم؛ و ابوعبدالرحمن نسائی؛ مؤلف سنن نسائی؛ و ابوعیسی ترمذی، مؤلف جامع ترمذی؛ امام محمد بن نصر مروزی، امام دارمی و ابن ماجه.

گوشه‌هایی از فضایل اخلاقی امام بخاری

امام بخاری /در عین حال که عالم و دانشمندی بی‌نظیر بود، از اخلاق و صفات اخلاقی برجسته‌ای برخوردار بود.

وی فردی خوش اخلاق، جوانمرد، سخاوتمند و خوش زبان بود.

زهد، پرهیزگاری و اخلاص در زندگی‌اش کاملاً آشکار بود.

بخش عمده‌ای از وقتش را صرف عبادت می‌کرد.

علاوه بر اینها، وی با بسیاری از آلات ووسایل جنگی آنروز آشنایی داشت و تیرانداز ماهری بود.

اکنون به ذکر نمونه‌هایی از صفات وی به نقل از مقدمه «فتح الباری» می‌پردازیم: امام بخاری ثروت هنگفتی از پدر به ارث برده بود. او مالش را به مضاربه می‌داد و خود مشغول فراگیری دانش و خدمت به حدیث نبوی بود. نقل است که یکی از بدهکارانش، از پرداخت بیست و پنج هزار درهم از مالهای امام، خودداری نمود. مردم به امام گفتند که از حاکم وقت برای وصول مال خود، کمک بگیرد. امام فرمود: آنگاه حاکم به من چشم طمع می‌دوزد و من حاضر نیستم دینم را در مقابل دنیا بفروشم. و سرانجام با بدهکارش مصالحه کرد که هر ماه، ده درهم بپردازد ولی او همان مقدار را نیز پرداخت نکرد.

راوی می‌گوید: روزی، ابوحفص مقداری کالا نزد امام بخاری فرستاد. شب هنگام، گروهی تاجر آمدند و آن کالا را در مقابل پنج هزار درهم سود از او خواستند. امام به آنها قول داد و فرمود: فردا بیایید. صبح روز بعد، قبل از آمدن آنها، گروهی دیگر آمد و همان کالا را در مقابل ده هزار درهم سود خواستند. امام فرمود: من دیشب، قول آنها را به کسانی دیگر داده‌‌ام و نمی‌خواهم وعده خلافی نمایم.

امام بخاری می‌فرمود: دوست دارم در حالی با خدا روبرو شوم که غیبت کسی را نکرده باشم و در این باره بسیار احتیاط می‌کرد.

حتی در جرح و تعدیل راویان حدیث، می‌بینیم که می‌گوید: علما در مورد این راوی سکوت کرده‌اند یا او را ترک کرده‌اند...

و بسیار کم اتفاق افتاده که امام بخاری /در مورد کسی بگوید: دروغگو است یا حدیث ساختگی نقل می‌کند؛ بلکه می‌گوید: علما او را دروغگو دانسته‌اند یا این شخص، به دروغگویی متهم است و ...

امام بخاری /از مال تجارتش به دیگران کمک می‌کرد. بطوریکه ماهانه پانصد درهم از درآمدش را بین فقراء و مساکین و بویژه طالبان علم، تقسیم می‌کرد.

وی در کنار مشغله‌های علمی‌ای که داشت، فردی بسیار عابد بود؛ چنانکه می‌گویند در ماه مبارک رمضان در نماز تراویح تا پایان رمضان، قرآن را ختم می‌کرد و نیز در نمازهای شب خود (تهجد)، حدود یک سوم قرآن را می‌خواند. یعنی در هر سه شب، یک بار، قرآن را ختم می‌کرد.

امام و حکّام

امام بخاری /از مجالست و همنشینی با حکام و تملق و چاپلوسی نزد آنها بسیار پرهیز می‌کرد و معتقد بود که استقامت در دین در صورت همراهی با حکام، بسیار مشکل است و می‌گفت: بسیاری از کسانی که با حکام، مرافقت دارند، حق و باطل را رعایت نمی‌کنند و چه بسا انسانهای نیکوکاری که بر اثر همراهی با حکام، به انحراف کشیده شده و باطل را حق، جلوه می‌دهند.

همچنین در این زمینه می‌فرمود: «مصاحبت و همراهی حکام، خوار کردن دین است و نزدیکی با حکام، ضرر رسانیدن به دین است». نقل است هنگامی که امیر شهر بخارا، خالد بن احمد ذهلی، از وی خواست تا به قصرش برود و کتاب صحیح بخاری و تاریخ کبیر را به فرزندانش بیاموزد، امام بخاری /نپذیرفت و در پاسخ، فرمود: «من علم را خوار و ذلیل نمی‌کنم و به ابواب سلاطین نمی‌روم». و از آنها خواست که در صورت تمایل، به مسجد بیایند و همراه سایر مسلمانها در درس حاضر شوند که بعداً به تفصیل، پیرامون این موضوع، صحبت خواهیم کرد.

فقه و اجتهاد امام بخاری

در اینکه امام بخاری /فقیهی بزرگ و مجتهدی توانا بود، هیچگونه شک و تردیدی وجود ندارد. فهم عمیق ایشان نسبت به کتاب الله و سنت رسول اللهجرا می‌توان از نوشته‌هایش و همچنین آرای علماء درباره وی دانست. و اینک نمونه‌هایی از اقوال علما درباره فقه و اجتهاد امام بخاری:

عبدالله بن محمد مسندی می‌گوید: محمد بن اسماعیل، امامی است. پس هر کس او را امام نداند، خودش متهم است.

ابو حاتم رازی: «محمد بن اسماعیل بخاری، دانشمندترین شخصی است که وارد عراق شده است».

صالح بن محمد جزره: «هیچ انسانی در خراسان، فهمیده‌تر از محمد بن اسماعیل ندیده‌‌ام».

سلیم بن مجاهد: «مدت شصت سال است که فردی فقیه‌تر، پرهیزگارتر و زاهدتر از محمد بن اسماعیل ندیده‌‌ام».

قتیبه بن سعید: «با فقهاء، زاهدان و عابدان، مجالست نمودم. از وقتیکه بیاد دارم شخصی مثل محمد بن اسماعیل ندیده‌‌ام. محمد بن اسماعیل در زمان خودش، مانند عمر سدر میان صحابه بود».

دارمی: «من علمای حرمین، حجاز، شام و عراق را دیده‌ام، اما در میان آنان، فردی جامع‌تر از محمد بن اسماعیل سراغ ندارم. محمد بن اسماعیل از همه ما، عالم‌تر و فقیه‌تر است و بیشتر از همه ما بدنبال علم و دانش می‌رود».

محمد بن نصر شافعی: «به بصره، شام و حجاز و کوفه رفتم و با علمای این شهرها ملاقات کردم. هرگاه ذکر محمد بن اسماعیل به میان می‌آمد، او را بر خود ترجیح می‌دادند».

نعیم بن حماد خزاعی: «محمد بن اسماعیل، فقیه این امت است».

بندار: «محمد بن اسماعیل، فقیه‌ترین شخص زمان ماست».

حاشد بن اسماعیل: «در بصره بودم که خبر آمدن محمد بن اسماعیل را شنیدم. هنگامی که آمد، محمد بن بشار گفت: «امروز سردار فقهاء آمد».

علاوه بر این، فقه و اجتهاد امام بخاری /از عناوین ابواب صحیح بخاری کاملاً هویدا و آشکار است. اگر ما به عناوین ابواب صحیح بخاری دقت کنیم، به قدرت استدلال وی، بصیرت، توان استنباط و استخراج احکام فقهی توسط ایشان پی خواهیم برد و متوجه خواهیم شد که رتبه او در فقه، کمتر از رتبه او در علم حدیث نیست.

امام نووی /: امام بخاری /در انواع علوم از توانایی ویژه‌ای برخوردار بوده است و در استخراج و اثبات نکات ریز حدیث، کسی به پای او نمی‌رسد. و بدون تردید هر کس با خواندن کتابش، به این نکته پی خواهد برد.

قدرت حافظه امام بخاری / تعالی

مهم‌ترین ویژگی امام بخاری /، قدرت حافظه او است که مورد توجه خاص همه سیره نگاران قرار گرفته است و او را در این زمینه، زبانزد خاص و عام نموده است.

اساتید امام بخاری /از همان دوران کودکی، ضریب هوشی خارق العاده‌ای را در سیمایش می‌دیدند و می‌گفتند: «این شخص، بزودی به مقام و منزلتی والا دست خواهد یافت». روزی احمد بن حفص، نگاهی به وی انداخت و گفت: «این شخص، به شهرت خواهد رسید».

حاشد بن اسماعیل می‌گوید: هنگامی که در بصره از محضر اساتید آنجا کسب فیض می‌کردیم، امام بخاری کودکی بیش نبود. همراه ما درس می‌خواند، ولی چیزی نمی‌نوشت. پس از گذشت شانزده روز به او گفتم: چرا شما چیزی نمی‌نویسید؟ در جواب گفت: مرا زیاد سرزنش نکنید. اکنون نوشته‌هایتان را بیاورید تا ببینم که چه نوشته اید؟ ما دفاترمان را بیرون آوردیم و دیدیم که حدود پانزده هزار حدیث در آنها نوشته‌ایم. امام بخاری /که همه آن احادیث را حفظ کرده بود، شروع به خواندن نمود بگونه‌ای که ما نوشته‌هایمان را از روی حفظ ایشان، تصحیح می‌کردیم.

هنگامی که امام بخاری در ضریب هوشی و نیروی حافظه در جهان اسلام معروف شد و زبانزد خاص و عام گردید، علمای بغداد که مرکز علم و دانش آن روز و پایتخت خلفای عباسی بود، تصمیم گرفتند تا حافظه امام بخاری /را آزمایش نمایند. آنها تعداد زیادی از علما را گرد آوردند و برای آزمایش امام بخاری، برنامه ریزی نمودند و در این راستا، یکصد حدیث انتخاب کردند و متن و سند احادیث را وارونه نمودند و متن هر حدیث را با سند حدیث دیگر، مخلوط کردند و برعکس. و برای این منظور، ده نفر را انتخاب کردند و به هر کدام، ده حدیث دادند که آنها را برای امام بخاری بخوانند. و امام بخاری را بر اساس وقتی که از قبل تعیین کرده بودند، به این مجلس دعوت نمودند.

هنگامی که امام بخاری آمد و مجلس کامل شد، یکی از آن ده نفر، سخن را آغاز کرد و حدیثی از احادیث یاد شده را خواند و سؤالاتی از امام بخاری درباره آن حدیث پرسید. آن شخص، همچنان احادیثی را که در اختیار داشت، یکی پس از دیگری، مطرح کرد تا اینکه ده حدیثش، به پایان رسید و امام بخاری /همچنان پس از خواندن هر حدیث، می‌گفت: «این حدیث را نمی‌شناسم».

در آن اثنا، بعضی از حاضران در جلسه به یکدیگر نگاه می‌کردند و می‌گفتند: وی متوجه موضوع شده است.

آن نه نفر دیگر نیز، یکی پس از دیگری احادیث خود را قرائت کردند و امام بخاری همچنان می‌فرمود که نمی‌دانم تا زمانی که سؤالاتشان به پایان رسید.

آنگاه، امام بخاری به نفر اول فرمود: حدیث اولی را که برایم خواندی، درستش چنین است و متن هر حدیث و سند آنرا بیان کرد. و اینگونه همه احادیث او را اصلاح کرد. آنگاه، همه احادیث نه نفر دیگر را نیز درست خواند و متن و سند هر حدیث را به آن برگرداند. و آنها را تصحیح نمود و اشتباهاتشان را متذکر شد. و سرانجام همه حضار به قدرت حفظ و ذکاوت شگفت انگیز او اعتراف کردند.

تألیفات امام بخاری /

امام بخاری /آثار زیادی از خود بجای گذاشت و در این زمینه، علم، ضریب هوشی بالا و ذکاوت وی کمک شایانی به او کرد. وی هر چه را که می‌خواند، فوری از بر می‌کرد. و همانگونه که شرح آن گذشت، برای کسب علم و دانش به شهرهای زیادی مسافرت کرد. این عوامل، دست به دست هم داد و از وی نویسنده و محققی توانا ساخت.

ایشان خیلی زود به تألیف و تصنیف روی آورد. وی در سن هجده سالگی تألیف کتاب «قضایا الصحابه والتابعین وأقاویلهم» را آغاز نمود و سپس کتاب «التاریخ الکبیر» را در شب‌های مهتابی میان قبر و روضه رسول اکرم جبه رشته تحریر در آورد. و بعد از آن، کتابهای زیادی نوشت که برخی عبارتند از: الأدب الـمفرد، اسامی الصحابة، کتاب الاشربة، برالوالدین، التاریخ الکبیر، التاریخ الأوسط، التاریخ الصغیر، الجامع الصحیح من الـمسند من حدیث رسول الله وسننه وایامه معروف به صحیح بخاری، خلق افعال العباد، القراءه خلف الامام و ....

تدریس امام بخاری /

هنگامیکه آوازه امام بخاری در جهان اسلام منتشر شد، دانشجویان از هر طرف برای فراگیری علوم دینی بویژه حدیث به وی مراجعه می‌کردند. امام به هر شهری که وارد می‌شد، هزاران نفر به سوی او هجوم می‌آوردند و زانوی تلمذ در برابر ایشان می‌زدند حتی بسیاری از استادانش برای فراگیری حدیث به وی مراجعه می‌کردند چنانکه ذکر بعضی از آنها گذشت.

وی در عنفوان جوانی به صورت غیر رسمی تدریس خود را آغاز کرد و هنگامیکه رسماً به آن روی آورد و آوازه تدریسش به گوش مردم رسید، جمعیت زیادی به سوی او روی آوردند و در درس‌هایش شرکت کردند.

نودهزار نفر فقط احادیث صحیح بخاری را از خود ایشان شنیده‌اند. امام بخاری /در شهرهای مختلف بصره، بغداد، حجاز، طرطوس و بلخ به تدریس پرداخت و در پایان عمر به زادگاهش بخارا بازگشت و در آنجا تا مدت طولانی کتاب صحیحش را تدریس می‌کرد. تا اینکه با توطئه امیر بخارا و درباریان وی، از شهر، اخراج گردید و بعد از آن، مدت زیادی زنده نماند که شرح آن خواهد آمد.

وفات امام بخاری /

در مباحث گذشته یادآور شدیم که امام بخاری /به درخواست امیر بخارا خالد بن احمد ذهلی مبنی بر تدریس خصوصی صحیح بخاری و کتاب تاریخ کبیر در قصر امیر به فرزندان وی، جواب رد داد. این مسئله، امیر بخارا را بشدت خشمگین ساخت. پس از آن به دنبال بهانه‌ای می‌گشت تا از او انتقام بگیرد.

ولی از آنجا که امام بخاری در قلب مردم جای داشت و برخورد با او، باعث تحریک افکار عمومی می‌شد، امیر و علمای دربار درصدد برآمدند تا با توطئه‌ای امام بخاری را از شهر بیرون کنند. حربه‌ای که همیشه صاحبان زر و زور و قدرت برای خارج کردن مخالفان خود از صحنه، از آن استفاده می‌کنند.

اینجا بود که امیر بخارا تعدادی از درباریان خود را تحریک کرد تا مذهب امام بخاری را زیر سؤال ببرند و سخنانی به وی نسبت دهند که نگفته بود.

آنها نیز برای حفظ جاه و مقام خود از حاکم وقت، اطاعت کردند و عموم مردم را علیه امام بخاری شوراندند و اینگونه شرایط را برای برخورد با ایشان فراهم ساختند. حاکم بخارا که در رأس توطئه گران قرار داشت، فرصت را مناسب دید و دستور داد تا امام بخاری شهر را ترک گوید.

امام بخاری /هنگام خروج از شهر، دست به دعا برداشت و فرمود: «خدایا! توطئه‌ای را که علیه من تدارک دیده‌اند به خودشان، خانواده و فرزندانشان بر گردان.

و چند روزی نگذشته بود که دعای امام بخاری تحقق عینی یافت.

زیرا طاهریان که حکام آنروز خراسان بودند، دستور دادند تا خالد بن احمد ذهلی را بر الاغی سوار کنند و در خیابانهای شهر در برابر چشمان مردم، بگردانند و به زندان اندازند. سرانجام، وی در همان زندان درگذشت و سایر کسانی که در این توطئه وی را همراهی کرده بودند، به مصایب و مشکلات زیادی گرفتار شدند.

امام بخاری /بخارا را به قصد بیکند، ترک کرد، ولی قبل از اینکه به آنجا برسد، دشمنان توطئه گر، مردم بیکند را نیز علیه او شورانیده بودند. امام وقتی بدانجا رسید، متوجه شد که مردم در برخورد با او به دو گروه، تقسیم شده‌اند.

عده‌ای از وی حمایت می‌کنند و گروهی همچنان طرفدار حاکم بخارا و ملاهای درباری هستند. مردم سمرقند که از جریان امام بخاری مطلع شده بودند، پیغام فرستادند و از او دعوت کردند تا به سمرقند برود و در آنجا خدمات علمی خود را ارائه دهد. امام به درخواست آنها پاسخ مثبت داد و راهی سمرقند شد و در مسیر راه به روستای خرتنگ (در نزدیک سمرقند) رسید و به خانه یکی از خویشاوندان خود بنام غالب ابن جبریل رفت و چون بیمار بود، چند روزی در آنجا استراحت کرد. مردم سمرقند، قاصدی نزد او فرستادند و درخواست نمودند که هر چه زودتر بدانجا برود. اما دیری نگذشت که امام /متوجه شد که شعله‌های فتنه، سمرقند را هم فرا گرفته و آنها هم دچار فتنه شده‌اند. اینجا بود که دست به دعا برداشت و فرمود: «خدایا! زمین با تمام وسعتش برایم تنگ شده است مرا به سوی خودت فرا خوان».

خداوند هم دعایش را اجابت کرد و شب عید فطر در سن ۶۲ سالگی در سال ۲۵۶ هـ. ق امیرالمؤمنین حدیث، این وارث راستین پیامبر اکرم ج، دار فانی را وداع گفت و خورشیدی که سالها نور افشانی کرد و با خدمات ارزنده‌اش، جهانیان را مدیون خود ساخت، سرانجام، در روستای خرتنگ، غروب کرد و همانجا به خاک سپرده شد (انا لله و انا الیه راجعون)

صحیح بخاری

صحیح بخاری باتفاق مسلمانان، صحیح‌ترین کتاب بعد از قرآن کریم است. امام بخاری آن را در مدت ۱۶ سال از میان ششصد هزار حدیثی که حفظ داشت، تألیف نمود. او می‌گوید: هر حدیثی را که می‌خواستم در کتاب صحیح بخاری بنویسم، ابتدا غسل می‌کردم و دو رکعت نماز می‌خواندم. سپس، استخاره می‌نمودم و پس از یقین از صحت آن حدیث، آنرا در صحیح بخاری ثبت می‌کردم.

کتاب صحیح بخاری بخاطر اهمیتی که دارد، در طول قرون گذشته، مورد توجه علمای مسلمین قرار گرفته است؛ بطوریکه بیش از صد شرح، تعلیق و حاشیه بر آن نوشته شده است که از میان آنها می‌توان به شرح «فتح الباری» تألیف علامه ابن حجر عسقلانی و «عمدة القاری» تألیف علامه بدر الدینی عینی اشاره کرد که در نوع خود بی‌نظیر هستند و بهترین شرح‌های صحیح بخاری به شمار می‌آیند.

انگیزه‌های تألیف صحیح بخاری

۱- در عصر امام بخاری /کتاب‌های مختلفی در متن حدیث تألیف گردید، اما چون همه آن کتابها شامل احادیث صحیح و ضعیف بود، امام /تصمیم گرفت کتابی تألیف نماید که فقط حاوی احادیث صحیح رسول الله جباشد. خداوند نیز او را در این کار یاری نمود و سرانجام موفق به تألیف آن شد.

۲- روزی امام اسحاق بن راهویه حنظلی، استاد امام بخاری، خطاب به شاگردانش گفت: «چه خوب بود اگر احادیث رسول الله جدر کتابی مختصر، جمع آوری می‌شد». این سخن، توجه امام بخاری /را به خود جلب کرد و انگیزه‌ای شد تا ایشان به جمع‌آوری احادیث، همت گمارد.

۳- خود امام بخاری /می‌گوید: «شبی، رسول الله جرا خواب دیدم و گویا من روبرویش ایستاده‌‌ام و با یک باد بزن، حشرات را از او دور می‌کنم. این خواب را برای تعبیر کنندگان بازگو کردم؛ آنها نیز چنین تعبیر کردند که: شما احادیث جعلی را از رسول الله جدور می‌سازید».

این خواب هم یکی از انگیزه‌های تألیف صحیح بخاری گردید.

مختصر صحیح بخاری

مختصر صحیح بخاری معروف به «التجرید الصحیح» تألیف حافظ ابوالعباس زین الدین احمد بن احمد بن عبداللطیف شرجی زبیدی است. وی در عصر خودش، محدِّث یمن بشمار می‌رفت. او دانشمند و ادیبی بزرگوار بود. به ایشان، شرجی می‌گویند، زیرا ابتدا در یکی از شهرهای یمن بنام شرجه زندگی می‌کرد و سرانجام در سال ۸۹۳ ﻫ. ق در شهری بنام زبید، دار فانی را وداع گفت.

معروف‌ترین تألیفات وی عبارتند از: طبقات الخواص – الفوائد والصلات والعوائد – نزهه الأحباب – أهل الصدق والاخلاص – لحظ الألحاظ والتجرید الصریح للجامع الصحیح (کتاب حاضر)

قابل یادآوری است که برخی به خطا رفته و کتاب «التجرید» را تألیف حسین بن مبارک، احمد بن عمر زبیدی، دانسته‌اند؛ در صورتی که حسین بن مبارک در سال ۶۲۹ ﻫ. ق فوت نموده است، اما مؤلف کتاب «التجرید» در سال ۸۹۳ ﻫ. ق دار فانی را وداع گفت.

در پایان، خدا را سپاس می‌گویم که این توفیق را به بنده عنایت نمود تا این اثر گرانمایه را ترجمه نمایم و از تمامی دوستان و اساتیدی که در ترجمه و ویرایش این اثر مرا یاری نموده‌اند، نهایت تشکر و قدردانی را دارم و از تمامی خوانندگان محترم خواهان دعای خیر می‌باشم.

عبدالقادر ترشابی

۱ربیع الثانی ۱۴۲۳ ﻫ. ق

امارات – شارجه

۱- کتاب وحی

باب (۱): چگونگی آغاز وحی بر رسول الله ج

اعمال به نیت‌ها بستگی دارند

۱- «عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخطابِ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ، وَإِنَّمَا لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى، فَمَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى دُنْيَا يُصِيبُهَا أَوْ إِلَى امْرَأَةٍ يَنْكِحُهَا فَهِجْرَتُهُ إِلَى مَا هَاجَرَ إِلَيْهِ»».(بخارى: ۱)

ترجمه: «عمربن خطاب سمی‌گوید: از رسول الله جشنیدم كه فرمود: «اعمال به نیت‌ها بستگی دارند و با هر كس، مطابق نیتش رفتار می‌شود. پس هر كس، به خاطر مقاصد دنیوی یا ازدواج با زنی، هجرت نماید، به دنیا دست می‌یابد و با آن زن، ازدواج می‌كند. در نتیجه، دستاورد هجرت هر كس، همان چیزی است كه به خاطر آن، هجرت نموده است».

۲- «عَنْ عَائشَةَ أُمِّ الْمُوُمِنِينَ ل: أَنَّ الْحَارِثْ بْنَ هِشَامٍ س سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ ج فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ كَيْفَ يَأْتِيكَ الْوَحْيُ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَحْيَانًا يَأْتِينِي مِثلَ صَلْصَلَة الْجَرَسِ وَهُوَ أَشَدُّهُ عَلَيَّ فَيُفْصَمُ عَنِّي وَقَدْ وَعَيْتُ عَنْهُ مَا قَالَ، وَأَحْيَانًا يَتَمثَّلُ لِيَ الْمَلَكُ رَجُلاً فَيُكَلِّمُنِي فَأَعِي مَا يَقُولُ» قَالَتْ عَائشَة ل: وَلَقَدْ رَأَيْتُهُ يَنْزِلُ عَلَيْهِ الْوَحْيُ فِي الْيَوْمِ الشَّدِيدِ الْبَرْدِ فَيَفْصِمُ عَنْهُ وَإِنَّ جَبِينَهُ لَيَتَفَصَّدُ عَرَقًا». (بخارى:۲)

ترجمه: «از ام الموُمنین؛ عایشه ل؛ روایت است كه حارث ابن هشام از رسول الله جپرسید و گفت: یا رسول الله! وحی چگونه نازل می‌شود؟ رسول الله جفرمود: «گاهی مانند صدای زنگ (یعنی بصورت زمزمه) نازل می‌شود و این، سخت‌ترین نوع آنست. و پس از فراگرفتن وحی، این كیفیت، خاتمه پیدا می‌كند. گاهی هم فرشته وحی، بصورت انسان می‏آید و با من سخن می‌گوید و من گفته‌هایش را حفظ می‌كنم». عایشه لمی‌گوید: در فصل زمستان و شدت سرما، شاهد نزول وحی بر آنحضرت جبودم. و در این هنگام، چون وحی تمام می‌شد، پیشانی رسول الله جخیس عرق می‌شد و از آن، عرق می‌چكید.

۳- «عَنْ عَائشَةَ ل أَنَّهَا قَالَتْ: أَوَّلُ مَا بُدِئَ بِهِ ج مِنَ الْوَحْيِ الرُّؤْيَا الصَّالِحَةُ فِي النَّوْمِ، فَكَانَ لا يَرَى رُؤْيَا إِلا جَاءَتْ مِثْلَ فَلَقِ الصُّبْحِ، ثُمَّ حُبِّبَ إِلَيْهِ الْخَلاءُ، وَكَانَ يَخْلُو بِغَارِ حِرَاءٍ فَيَتَحَنَّتْ فِيهِ وَهُوَ التَّعَبُّدُ اللَّيَالِيَ ذَوَاتِ الْعَدَدِ قَبْلَ أَنْ يَنْزِعَ إِلَى أَهْلِهِ وَيَتَزَوَّدُ لِذَلِكَ ثْمَّ يَرْجِعُ إِلَى خَدِيجَة فَيَتَزَوَّدُ لِمِثْلِهَا حَتَّى جَاءَهُ الْحَقُّ وَهُوَ فِي غَارِ حِرَاءٍ، فَجَاءَهُ الْمَلَكُ فَقَالَ: اقْرَأْ قَالَ: «مَا أَنَا بِقَارِئٍ» قَالَ: «فَأَخَذَنِي فَغَطَّنِي حَتَّى بَلَغَ مِنِّي الْجَهْدَ ثُمَّ أَرْسَلَنِي فَقَالَ: اقْرَأْ قُلْتُ: مَا أَنَا بِقَارِئٍ فَأَخَذَنِي فَغَطَّنِي الثْانِيَة حَتَّى بَلَغَ مِنِّي الْجَهْدَ ثُمَّ أَرْسَلَنِي فَقَالَ: اقْرَأْ فَقُلْتُ: مَا أَنَا بِقَارِئٍ، فَأَخَذَنِي فَغَطَّنِي الثَالِثَةَ ثُمَّ أَرْسَلَنِي فَقَالَ: ﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ ١ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِنۡ عَلَقٍ ٢» فَرَجَعَ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ ج يَرْجُفُ فُوُادُهُ فَدَخَلَ عَلَى خَدِيجَةَ بِنْتِ خُوَيْلِدٍ ل فَقَالَ: «زَمِّلُونِي زَمِّلُونِي» فَزَمَّلُوهُ حَتَّى ذَهَبَ عَنْهُ الرَّوْعُ فَقَالَ لِخَدِيجَةَ وَأَخْبَرَهَا الْخَبَرَ «لَقَدْ خَشِيتُ عَلَى نَفْسِي» فَقَالَتْ خَدِيجَةُ: كَلاَّ وَاللَّهِ مَا يُخْزِيكَ اللَّهُ أَبَدًا، إِنَّكَ لَتَصِلُ الرَّحِمَ، وَتَحْمِلُ الْكَلَّ، وَتَكْسِبُ الْمَعْدُومَ، وَتَقْرِي الضَّيْفَ، وَتُعِينُ عَلَى نَوَائِبِ الْحَقِّ. فَانْطَلَقَتْ بِهِ خَدِيجَةُ حَتَّى أَتَتْ بِهِ وَرَقَةَ بْنَ نَوْفَلِ بْنِ أَسَدِ بْنِ عَبْدِالْعُزَّى ابْنَ عَمِّ خَدِيجَةَ، وَكَانَ امْرَأً قَدْ تَنَصَّرَ فِي الْجَاهِلِيَّة، وَكَانَ يَكْتُبُ الْكِتَابَ الْعِبْرَانِيَّ، فَيَكْتُبُ مِنَ الإِنْجِيلِ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَكْتُبَ، وَكَانَ شَيْخًا كَبِيرًا قَدْ عَمِيَ، فَقَالَتْ لَهُ خَدِيجَةُ: يَا ابْنَ عَمِّ اسْمَعْ مِنِ ابْنِ أَخِيكَ فَقَالَ لَهُ وَرَقَةُ: يَا ابْنَ أَخِي مَاذَا تَرَى؟ فَأَخْبَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج خَبَرَ مَا رَأَى فَقَالَ لَهُ وَرَقَةُ: هَذَا النَّامُوسُ الَّذِي نَزَّلَ اللَّهُ عَلَى مُوسَى، يَا لَيْتَنِي فِيهَا جَذَعًا، لَيْتَنِي أَكُونُ حَيًّا إِذْ يُخْرِجُكَ قَوْمُكَ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَوَمُخْرِجِيَّ هُمْ؟» قَالَ: نَعَمْ، لَمْ يَأْتِ رَجُلٌ قَطُّ بِمثْلِ مَا جِئْتَ بِهِ إِلا عُودِيَ وَإِنْ يُدْرِكْنِي يَوْمُكَ أَنْصُرْكَ نَصْرًا مُؤَزَّرًا، ثُمَّ لَمْ يَنْشَبْ وَرَقَةُ أَنْ تُوُفِّيَ وَفَتَرَ الْوَحْيُ».(بخاری:۳)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: نزول وحی بر رسول الله جبه وسیله خوا بها و رویاهای راستین، شروع شد. و آنچه را كه رسول الله جدر عالم رویا می‌دید، مانند روشنی صبح، تحقق پیدا می‌كرد. بعدها رسول الله جبه عزلت و گوشه نشینی علاقه مند گردید و در غار حراء گوشه ‏نشین شد. و چندین شبانه روز بدون اینكه به خانه بیاید، در آنجا عبادت می‌كرد و هنگامی كه توشه‌اش تمام می‌شد، به خانه می‌رفت و توشه بر می‌داشت. خدیجه لتوشه او را آماده می‌كرد. در یكی از روزها كه در غار حراء مشغول عبادت پروردگارش بود، فرشته‌ای نزد او آمد و خطاب به وی گفت: بخوان. رسول الله جفرمود: «من خواندن نمی‌دانم». رسول الله می‌فرماید: فرشته مرا در بغل گرفت و تا جایی كه تحمل داشتم، فشرد و بعد مرا رها كرد و گفت: بخوان. گفتم: «خواندن نمی‌دانم». فرشته برای بار دوم مرا در بغل گرفت و به اندازه‌ای فشرد كه بیش از حد توان من بود. بعد مرا رها كرد و گفت: بخوان. گفتم: «خواندن نمی‌دانم». رسول الله جمی‌فرماید: برای بار سوم مرا در بغل گرفت، فشرد و رها كرد و گفت: (بخوان بنام پروردگارت، او كه انسان را از خون بسته آفرید ...) بعد از آن، رسول الله جدر حالی كه قلبش می‌لرزید نزد خدیجه لرفت و گفت: «مرابپوشانید، مرا بپوشانید». حاضرین رسول الله جرا پوشانیدند تا اینكه ترس و وحشتش بر طرف شد. سپس، ماجرا را برای خدیجه بازگو نمود و فرمود: «من نسبت به جان خود، احساس خطر می‌كنم». خدیجه لگفت: خداوند هرگز تو را ضایع و نابود نخواهد كرد، زیرا شما پای بند صله رحم هستی، مستمندان را كمک می‌كنی، از مهمانان پذیرایی می‌نمایی و در راه حق، مشكلات را تحمل می‌كنی. بعد از آن، خدیجه لاو را نزد پسر عموی خود، ورقه بن نوفل برد. ورقه مردی مسیحی بود، انجیل را به لغت عبری می‌نوشت. و بزرگسال و نابینا بود. خدیجه به وی گفت: ای پسر عمو! از برادرزاده‌ات (محمد) بشنو كه چه می‌گوید. ورقه خطاب به رسول الله جگفت: ای برادر زاده! بگو چه دیده ای؟ رسول الله جآنچه را كه دیده بود شرح داد. ورقه بن نوفل گفت: این همان فرشته‌ای است كه خداوند بر موسی فرو فرستاد. ای كاش! روزی كه قومت تو را از شهر بیرون می‌كنند، من زنده و جوان می‌بودم. رسول الله جفرمود: «مگر آنان مرا از شهرم بیرون می‏كنند»؟ ورقه گفت: آری. پیامی را كه تو آورده‌ای، هیچ پیامبری نیاورده است مگر اینكه با او دشمنی كرده و او را از شهر اخراج كرده‌اند. اگر من تا آن زمان، زنده بمانم، با تمام وجود، تو را كمک خواهم كرد. متأسفانه پس از مدت كوتاهی، ورقه در گذشت و سلسله جریان وحی نیز برای مدت معینی متوقف شد.

۴- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب وَهُوَ يُحَدِّثُ عَنْ فَتْرَةِ الْوَحْيِ فَقَالَ فِيْ حَدِيْثِهِ: «بَيْنَا أَنَا أَمْشِي سَمِعْتُ صَوْتًا مِنَ السَّمَاءِ فَرَفَعْتُ بَصَرِي قِبَلَ السَّمَاءِ فَإِذَا الْمَلَكُ الَّذِي جَاءَنِي بِحِرَاءٍ قَاعِدٌ عَلَى كُرْسِيٍّ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ، فرُعِبتُ مِنْهُ فَجِئْتُ أَهْلِي فَقُلْتُ زَمِّلُوْنِيْ، زَمِّلُوْنِيْ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ ١ قُمۡ فَأَنذِرۡ ٢إِلَى قَوْلِهِ: ﴿وَٱلرُّجۡزَ فَٱهۡجُرۡ ٥فَحَمِيَ الْوَحْيُ وَتَتَابَعَ»».(بخارى:۴)

ترجمه: «از جابر بن عبدالله انصاری لروایت است كه رسول الله جدر حالی كه درباره فَترت (زمان انقطاع) وحی سخن می‏گفت، فرمود: «روزی، در مسیر راه، صدایی به گوشم رسید، سرم را بلند كردم، دیدم همان فرشته‌ای است كه در غار حرا نزد من آمده بود. او روی كرسی‌ای كه میان زمین و آسمان قرار داشت، نشسته بود. با دیدن آن صحنه، دچار ترس شدم. به خانه برگشتم وگفتم: چادری روی من بیندازید». آنگاه این آیات از طرف پروردگار، نازل شد:

(ای كسی كه بر خود چادر پیچیده‌ایی! برخیز و (مردم را از معصیت خدا)، برحذر دار و بزرگی و كبریایی پروردگارت را بیان كن و لباسهایت را پاكیزه نگاه دار. پلیدی‌ها و بت‌ها را رها كن). بعد از این، سلسله وحی ادامه یافت و پی در پی، وحی نازل گشت».

۵- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿لَا تُحَرِّكۡ بِهِۦ لِسَانَكَ لِتَعۡجَلَ بِهِۦٓ ١٦[القیامة: ۱۶] . قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يُعَالِجُ مِنَ التَّنْزِيلِ شِدَّةً، وَكَانَ مِمَّا يُحَرِّكُ شَفَتَيْهِ فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: فَأَنَا أُحَرِّكُهُمَا لَكُمْ كَمَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يُحَرِّكُهُمَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿لَا تُحَرِّكۡ بِهِۦ لِسَانَكَ لِتَعۡجَلَ بِهِۦٓ ١٦ إِنَّ عَلَيۡنَا جَمۡعَهُۥ وَقُرۡءَانَهُۥ ١٧[القیامة: ۱۶-۱۷] . قَالَ: جَمْعُهُ لَكَ فِي صَدْرِكَ وَتَقْرَأَهُ ﴿فَإِذَا قَرَأۡنَٰهُ فَٱتَّبِعۡ قُرۡءَانَهُۥ ١٨[القیامة: ۱۸] . قَالَ: فَاسْتمِعْ لَهُ وَأَنْصِتْ ﴿ثُمَّ إِنَّ عَلَيۡنَا بَيَانَهُۥ ١٩[القیامة: ۱۹] . ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا أَنْ تَقْرَأَهُ، فَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج بَعْدَ ذَلِكَ إِذَا أَتَاهُ جِبْرِيلُ اسْتَمَعَ فَإِذَا انْطَلَقَ جِبْرِيلُ قَرَأَهُ النَّبِيُّ ج كَمَا قَرَأَهُ». (بخارى:۵)

ترجمه: «ابن عباس بدر مورد آیه ﴿لَا تُحَرِّكۡ بِهِۦ لِسَانَكَ لِتَعۡجَلَ بِهِۦٓ ١٦[القیامة: ۱۶] . می‌گوید:رسول الله جهنگام نزول وحی، مشقت فراوانی را متحمل می‌شد. منجمله آنحضرت جلب‏هایش را تكان می‌داد. ابن عباس بمی‌گوید: من نیز لب‌هایم را همانطوركه رسول الله جتكان می‌داد، تكان می‌دهم (تا به شما نشان دهم كه رسول الله جچگونه لب‌هایش را تكان می‌داد). آنگاه، خداوند این آیات را نازل فرمود: (ای محمد، هنگام نزول قرآن) شتابزده لبهایت را (برای فراگرفتن آن) تكان مده، زیرا جمع آوری قرآن و حفاظت و یاد دادن آن، بعهده ما است. پس هنگامی كه ما قرآن را خواندیم، (بعد) تو خواندن آنرا پیروی كن.سپس، توضیح و بیان قرآن نیز به عهده ما است.

ابن عباس بدر تفسیر این آیات، می‌گوید: حفظ قرآن در سینه و یاد آوری آن به عهده ما است. پس شما سكوت كنید و به آن، گوش فرا دهید. در پایان، این به عهده ما است كه توانایی خواندن آنرا به شما عنایت نماییم.

بعد از نزول این آیات، هرگاه جبرییل وحی می‌آورد، رسول الله جنخست گوش فرا می‌داد و پس از بازگشت جبرییل، آیات را آنگونه كه نازل شده بود، تلاوت می‌كرد.

۶- «وَعَنْهُ ب قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج أَجْوَدَ النَّاسِ وَكَانَ أَجْوَدُ مَا يَكُونُ فِي رَمَضَانَ حِينَ يَلْقَاهُ جِبْرِيلُ وَكَانَ يَلْقَاهُ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ مِنْ رَمَضَانَ فَيُدَارِسُهُ الْقُرْآنَ فَلَرَسُولُ اللَّهِ ج أَجْوَدُ بِالْخَيْرِ مِنَ الرِّيحِ الْمُرْسَلَةِ». (بخارى:۶)

ترجمه: «همچنین ابن عباس بمی‌گوید: رسول الله جسخاوتمندترین انسانها بود. و سخاوتمندتر از هر وقت، زمانی بود كه در ماه رمضان، جبرئیل نزد ایشان می‌آمد. جبرئیل در تمام شب‌های رمضان، قرآن را با رسول خدا جتكرار می‌نمود. و آنحضرت جدر پخش خیر و نیكی، از بادهای وزنده نیز سبقت میگرفت.

۷-«وَعَنْهُ ب: أَنَّ أَبَا سُفْيَانَ بْنَ حَرْبٍ أَخْبَرَهُ أَنَّ هِرَقْلَ أَرْسَلَ إِلَيْهِ فِي رَكْبٍ مِنْ قُرَيْشٍ وَكَانُوا تُجَّارًا بِالشَّامِ فِي الْمُدَّةِ الَّتِي كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج مَادَّ فِيهَا أَبَا سُفْيَانَ وَكُفَّارَ قُرَيْشٍ، فَأَتَوْهُ وَهُمْ بِإِيلِيَاءَ فَدَعَاهُمْ وَحَوْلَهُ عُظَمَاءُ الرُّومِ ثُمَّ دَعَاهُمْ وَدَعَا بِتَرْجُمَانِهِ فَقَالَ: أَيُّكُمْ أَقْرَبُ بِهَذَا الرَّجُلِ الَّذِي يَزْعُمُ أَنَّهُ نَبِيٌّ، فَقَالَ أَبُو سُفْيَانَ: فَقُلْتُ: أَنَا أَقْرَبُهُمْ نَسَبًا فَقَالَ: أَدْنُوهُ مِنِّي وَقَرِّبُوا أَصْحَابَهُ فَاجْعَلُوهُمْ عِنْدَ ظَهْرِهِ ثُمَّ قَالَ لِتَرْجُمَانِهِ: قُلْ لَهُمْ إِنِّي سَائِلٌ هَذَا عَنْ هَذَا الرَّجُلِ، فَإِنْ كَذَبَنِي فَكَذِّبُوهُ، فَوَاللَّهِ لَوْلا الْحَيَاءُ مِنْ أَنْ يَأثْرُوا عَلَيَّ كَذِبًا لَكَذَبْتُ عَنْهُ. ثُمَّ كَانَ أَوَّلَ مَا سَأَلَنِي عَنْهُ أَنْ قَالَ: كَيْفَ نَسَبُهُ فِيكُمْ؟ قُلْتُ: هُوَ فِينَا ذُو نَسَبٍ. قَالَ: فَهَلْ قَالَ هَذَا الْقَوْلَ مِنْكُمْ أَحَدٌ قَطُّ قَبْلَهُ؟ قُلْتُ: لا. قَالَ: فَهَلْ كَانَ مِنْ آبَائِهِ مِنْ مَلِكٍ؟ قُلْتُ: لا. قَالَ: فَأَشْرَافُ النَّاسِ اتَّبَعُوهُ أَمْ ضُعَفَاوُهُمْ؟ فَقُلْتُ: بَلْ ضُعَفَاوُهُمْ. قَالَ: أَيَزِيدُونَ أَمْ يَنْقُصُونَ؟ قُلْتُ: بَلْ يَزِيدُونَ. قَالَ: فَهَلْ يَرْتَدُّ أَحَدٌ مِنْهُمْ سَخْطَةً لِدِينِهِ بَعْدَ أَنْ يَدْخُلَ فِيهِ؟ قُلْتُ: لا. قَالَ: فَهَلْ كُنْتُمْ تَتَّهِمُونَهُ بِالْكَذِبِ قَبْلَ أَنْ يَقُولَ مَا قَالَ؟ قُلْتُ: لا. قَالَ: فَهَلْ يَغْدِرُ؟ قُلْتُ: لا وَنَحْنُ مِنْهُ فِي مُدَّةٍ لا نَدْرِي مَا هُوَ فَاعِلٌ فِيهَا. قَالَ: وَلَمْ تُمْكِنِّي كَلِمَةٌ أُدْخِلُ فِيهَا شَيْئًا غَيْرُ هَذِهِ الْكَلِمَة قَالَ: فَهَلْ قَاتَلْتُمُوهُ؟ قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: فَكَيْفَ كَانَ قِتَالُكُمْ إِيَّاهُ؟ قُلْتُ: الْحَرْبُ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُ سِجَالٌ، يَنَالُ مِنَّا وَنَنَالُ مِنْهُ. قَالَ: مَاذَا يَأْمُرُكُمْ؟ قُلْتُ: يَقُولُ اعْبُدُوا اللَّهَ وَحْدَهُ وَلا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا، وَاتْرُكُوا مَا يَقُولُ آبَاؤُكُمْ، وَيَأْمُرُنَا بِالصَّلاةِ وَالزَّكَاةِ وَالصِّدْقِ وَالْعَفَافِ وَالصِّلَةِ، فَقَالَ لِلتَّرْجُمَانِ: قُلْ لَهُ: سَأَلْتُكَ عَنْ نَسَبِهِ فَذَكَرْتَ أَنَّهُ فِيكُمْ ذُو نَسَبٍ، فَكَذَلِكَ الرُّسُلُ تُبْعَثُ فِي نَسَبِ قَوْمِهَا، وَسَأَلْتُكَ: هَلْ قَالَ أَحَدٌ مِنْكُمْ هَذَا الْقَوْلَ؟ فَذَكَرْتَ أَنْ لا. فَقُلْتُ: لَوْ كَانَ أَحَدٌ قَالَ هَذَا الْقَوْلَ قَبْلَهُ، لَقُلْتُ: رَجُلٌ يَأْتَسِي بِقَوْلٍ قِيلَ قَبْلَهُ، وَسَأَلْتُكَ: هَلْ كَانَ مِنْ آبَائِهِ مِنْ مَلِكٍ؟ فَذَكَرْتَ أَنْ لا، قُلْتُ: فَلَوْ كَانَ مِنْ آبَائِهِ مِنْ مَلِكٍ قُلْتُ: رَجُلٌ يَطْلُبُ مُلْكَ أَبِيهِ، وَسَأَلْتُكَ: هَلْ كُنْتُمْ تَتَّهِمُونَهُ بِالْكَذِبِ قَبْلَ أَنْ يَقُولَ مَا قَالَ؟ فَذَكَرْتَ أَنْ لا، فَقَدْ أَعْرِفُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ لِيَذَرَ الْكَذِبَ عَلَى النَّاسِ وَيَكْذِبَ عَلَى اللَّهِ، وَسَأَلْتُكَ: أَشْرَافُ النَّاسِ اتَّبَعُوهُ أَمْ ضُعَفَاوُهُمْ؟ فَذَكَرْتَ أَنَّ ضُعَفَاءَهُمِ اتَّبَعُوهُ، وَهُمْ أَتْبَاعُ الرُّسُلِ، وَسَأَلْتُكَ: أَيَزِيدُونَ أَمْ يَنْقُصُونَ؟ فَذَكَرْتَ أَنَّهُمْ يَزِيدُونَ، وَكَذَلِكَ أَمْرُ الإِيمَانِ حَتَّى يَتِمَّ، وَسَأَلْتُكَ: أَيَرْتَدُّ أَحَدٌ سَخْطَةً لِدِينِهِ بَعْدَ أَنْ يَدْخُلَ فِيهِ؟ فَذَكَرْتَ أَنْ لا، وَكَذَلِكَ الإِيمَانُ حِينَ تُخَالِطُ بَشَاشَتُهُ الْقُلُوبَ، وَسَأَلْتُكَ: هَلْ يَغْدِرُ؟ فَذَكَرْتَ أَنْ لا، وَكَذَلِكَ الرُّسُلُ لا تَغْدِرُ، وَسَأَلْتُكَ: بِمَا يَأْمُرُكُمْ؟ فَذَكَرْتَ أَنَّهُ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَعْبُدُوا اللَّهَ وَحْدَهُ وَلا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا، وَيَنْهَاكُمْ عَنْ عِبَادَةِ الأَوْثَانِ، وَيَأْمُرُكُمْ بِالصَّلاة وَالصِّدْقِ وَالْعَفَافِ، فَإِنْ كَانَ مَا تَقُولُ حَقًّا فَسَيَمْلِكُ مَوْضِعَ قَدَمَيَّ هَاتَيْنِ، وَقَدْ كُنْتُ أَعْلَمُ أَنَّهُ خَارِجٌ لَمْ أَكُنْ أَظُنُّ أَنَّهُ مِنْكُمْ، فَلَوْ أَعْلَمُ أَنِّي أَخْلُصُ إِلَيْهِ لَتَجَشَّمْتُ لِقَاءَهُ وَلَوْ كُنْتُ عِنْدَهُ لَغَسَلْتُ عَنْ قَدَمِهِ، تْمَّ دَعَا بِكِتَابِ رَسُولِ اللَّهِ ج الَّذِي بَعَثَ بِهِ دِحْيَةُ إِلَى عَظِيمِ بُصْرَى فَدَفَعَهُ إِلَى هِرَقْلَ فَقَرَأَهُ فَإِذَا فِيْهِ:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

مِنْ مُحَمَّدٍ عَبْدِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى هِرَقْلَ عَظِيمِ الرُّومِ سَلامٌ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أَدْعُوكَ بِدِعَايَةِ الإِسْلامِ أَسْلِمْ تَسْلَمْ يُوُتِكَ اللَّهُ أَجْرَكَ مَرَّتَيْنِ فَإِنْ تَوَلَّيْتَ فَإِنَّ عَلَيْكَ إثْمَ الأَرِيسِيِّينَ وَ ﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِكَ بِهِۦ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يَتَّخِذَ بَعۡضُنَا بَعۡضًا أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِۚ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُولُواْ ٱشۡهَدُواْ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ ٦٤[آل‌عمران: ۶۴] .

قَالَ أَبُو سُفْيَانَ: فَلَمَّا قَالَ مَا قَالَ، وَفَرَغَ مِنْ قِرَاءَةِ الْكِتَابِ، كثُرَ عِنْدَهُ الصَّخَبُ، وَارْتَفَعَتِ الأَصْوَاتُ، وَأُخْرِجْنَا، فَقُلْتُ لأَصْحَابِي حِينَ أُخْرِجْنَا: لَقَدْ أَمِرَ أَمْرُ ابْنِ أَبِي كَبْشَةَ إِنَّهُ يَخَافُهُ مَلِكُ بَنِي الأَصْفَرِ، فَمَا زِلْتُ مُوقِنًا أَنَّهُ سَيَظْهَرُ حَتَّى أَدْخَلَ اللَّهُ عَلَيَّ الإِسْلامَ، وَكَانَ ابْنُ النَّاطُورِ صَاحِبُ إِيلِيَاءَ، وَهِرَقْلَ أسقُفًّا عَلَى نَصَارَى الشَّأْمِ يُحَدِّثْ أَنَّ هِرَقْلَ حِينَ قَدِمَ إِيلِيَاءَ أَصْبَحَ يَوْمًا خَبِيثَ النَّفْسِ، فَقَالَ بَعْضُ بَطَارِقَتِهِ: قَدِ اسْتَنْكَرْنَا هَيْئَتَكَ. قَالَ ابْنُ النَّاطُورِ: وَكَانَ هِرَقْلُ حَزَّاءً يَنْظُرُ فِي النُّجُومِ فَقَالَ لَهُمْ حِينَ سَأَلُوهُ: إِنِّي رَأَيْتُ اللَّيْلَة حِينَ نَظَرْتُ فِي النُّجُومِ، مَلِكَ الْخِتَانِ قَدْ ظَهَرَ، فَمَنْ يَخْتَتِنُ مِنْ هَذِهِ الأُمَّةِ؟ قَالُوا: لَيْسَ يَخْتَتِنُ إِلاَّ الْيَهُودُ، فَلا يُهِمَّنَّكَ شَأْنُهُمْ، وَاكْتُبْ إِلَى مَدَايِنِ مُلْكِكَ فَيَقْتُلُوا مَنْ فِيهِمْ مِنَ الْيَهُودِ، فَبَيْنَمَا هُمْ عَلَى أَمْرِهِمْ أُتِيَ هِرَقْلُ بِرَجُلٍ أَرْسَلَ بِهِ مَلِكُ غَسَّانَ، يُخْبِرُ عَنْ خَبَرِ رَسُولِ اللَّهِ ج فَلَمَّا اسْتَخْبَرَهُ هِرَقْلُ قَالَ: اذْهَبُوا فَانْظُرُوا أَمُخْتَتِنٌ هُوَ أَمْ لا فَنَظَرُوا إِلَيْهِ فَحَدَّثوهُ أَنَّهُ مُخْتَتِنٌ، وَسَأَلَهُ عَنِ الْعَرَبِ فَقَالَ: هُمْ يَخْتَتِنُونَ. فَقَالَ هِرَقْلُ: هَذَا مُلْكُ هَذِهِ الأُمَّةِ قَدْ ظَهَرَ، ثْمَّ كَتَبَ هِرَقْلُ إِلَى صَاحِبٍ لَهُ بِرُومِيَة، وَكَانَ نَظِيرَهُ فِي الْعِلْمِ، وَسَارَ هِرَقْلُ إِلَى حِمْصَ فَلَمْ يَرِمْ حِمْصَ، حَتَّى أَتَاهُ كِتَابٌ مِنْ صَاحِبِهِ يُوَافِقُ رَأْيَ هِرَقْلَ عَلَى خُرُوجِ النَّبِيِّ ج، وَأَنَّهُ نَبِيٌّ فَأَذِنَ هِرَقْلُ لِعُظَمَاءِ الرُّومِ فِي دَسْكَرَةٍ لَهُ بِحِمْصَ، ثُمَّ أَمَرَ بِأَبْوَابِهَا فَغُلِّقَتْ، ثُمَّ اطَّلَعَ فَقَالَ: يَا مَعْشَرَ الرُّومِ هَلْ لَكُمْ فِي الْفَلاحِ وَالرُّشْدِ، وَأَنْ يَثْبُتَ مُلْكُكُمْ، فَتُبَايِعُوا هَذَا النَّبِيَّ فَحَاصُوا حَيْصَةَ حُمُرِ الْوَحْشِ إِلَى الأَبْوَابِ فَوَجَدُوهَا قَدْ غُلِّقَتْ فَلَمَّا رَأَى هِرَقْلُ نَفْرَتَهُمْ وَأَيِسَ مِنَ الإِيمَانِ، قَالَ: رُدُّوهُمْ عَلَيَّ وَقَالَ: إِنِّي قُلْتُ مَقَالَتِي آنِفًا أَخْتَبِرُ بِهَا شِدَّتَكُمْ عَلَى دِينِكُمْ، فَقَدْ رَأَيْتُ فَسَجَدُوا لَهُ وَرَضُوا عَنْهُ فَكَانَ ذَلِكَ آخِرَ شَأْنِ هِرَقْلَ». (بخاری: ۷)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: ابو سفیان بن حرب، برای من چنین حكایت كرد: هنگامیكه با كاروانی از تجار قریش، در شام بسر می‌بردم، هِرقل؛ پادشاه روم؛ سفیری را نزد من فرستاد و مرا به دربار خویش، فراخواند. (این جریان متعلق به دورانی است كه رسول الله جبا ابوسفیان و كفار قریش معاهده‌ای بسته بود). در ایلیا به دربار هرقل رسیدیم در حالیكه همه بزرگان وسرانِ روم نیز آنجا حضور داشتند. هرقل، مترجمِ خود را احضار نمود و خطاب به سرداران قریش، گفت: كدام یک از شما با كسی كه مدعی نبوت است (پیامبر خدا) از لحاظ خویشاوندی نزدیك‏تر می‌باشد؟ ابوسفیان می‌گوید: گفتم: من از بستگان بسیار نزدیک او هستم. هرقل گفت: ابوسفیان را بگویید، تا در كنار من بنشیند و همراهانش را پشت سر او بنشانید. سپس، به مترجم خود گفت: به همراهان او بگو: می‏خواهم در مورد كسی كه در حجاز، ادعای نبوت كرده است، از ابوسفیان اطلاعاتی كسب كنم. اگر او (ابوسفیان) با من دروغ گفت، او را تكذیب كنید. ابوسفیان می‌گوید: اگر از همراهانم نمی‌ترسیدم كه مرا متهم به دروغگوئی نمایند، حتماً علیه آنحضرت دروغ می‌گفتم. نخست، هر قل از نسبش پرسید؟گفتم: او در میان ما، از نسب با لایی برخوردار است. سپس، پرسید: آیا غیر از او، كسی دیگر از میان شما ادعای نبوت كرده است؟ گفتم: خیر. گفت: آیا اَشراف و بزرگان از وی پیروی می‌كنند یا فقراء ومستضعفان؟ جواب دادم: مستضعفان. گفت: كسی از نیاكان وی، پادشاه بوده است؟ گفتم: خیر. پرسید: آیا پیروانش روز بروز بیشتر می‌شوند یا كمتر؟ گفتم: بیشتر می‌شوند. هرقل پرسید: آیا كسی كه دین محمد را پذیرفته، بخاطر ناپسند شمردن دینش، دوباره منحرف شده است؟ گفتم: خیر. پرسید: آیا او پیمان شكنی می‌كند؟ گفتم: خیر، و در حال حاضر ما با وی پیمان صلحی بسته‌ایم و نمی‌دانیم چه خواهد كرد؟ ابوسفیان می‌گوید: جز جمله فوق، چیز دیگری نتوانستم علیه پیامبر جبگویم. هرقل پرسید: آیا شما با وی جنگیده اید؟ گفتم: آری. پرسید: حاصل و نتیجه جنگ چگونه بوده است؟ گفتم: گاهی او پیروز شده و گاهی ما پیروز شده‌ایم. هرقل پرسید: پیام او برای شما چیست؟ گفتم: این است كه خدا را عبادت كنید، و به وحدانیت و یگانگی او ایمان داشته باشید، و از اعمال و عقاید شرک‏آمیزی كه نیاكان شما داشته‌اند، دست‏ بردارید. علاوه بر این، ما را به اقامه نماز، راستگویی، صله رحم و پاكدامنی امر می‌كند. ابوسفیان می‌گوید: بعد از این، هرقل به مترجم خود گفت: به ابوسفیان بگو: من از نسب او پرسیدم، تو او را از لحاظ نسب از خود بهتر معرفی كردی. آری، هر پیامبری (كه مبعوث شده) از والاترینِ نسب، در میان قوم خود، برخوردار بوده است. پرسیدم: از میان شما قبلاً كسی ادعای نبوت كرده است؟ جواب منفی دادی. اگر كسی قبلاً از شما ادعای نبوت كرده بود، می‌توا نستم بگویم او از همان مدعی قبلی تقلید می‌كند. پرسیدم: كسی از نیاكان او سلطان و پادشاه بوده است؟ گفتی خیر. اگر چنین می‌بود می‌توانستم بگویم كه او مدعی میراث پدران خویش است. پرسیدم كه او قبلاً عادت به دروغ گفتن داشته است؟ جواب دادی: خیر. یقین نمودم كه كسی كه با مردم دروغ نگفته است، نمی‏تواند درباره الله، دروغ بگوید. سؤال شد: كه پیروان او از ضعفا هستند یا از مستكبران؟ گفتی: از ضعفا هستند. آری، پیروان انبیای گذشته نیز از همین قشر بودند. سؤال شد: كه پیروان او رو به افز ایش‌اند یا كاهش؟ گفتی كه روزبروز زیاد می‌شوند. سؤال شد: كسی كه به دین او گراییده است دوباره، بخاطر ناپسند شمردن دینش، منحرف شده است؟ جواب، منفی بود. یقیناً اصل ایمان چنین است وقتی كه نور آن كامل شد، دیگر از بین نمی‏رود. سؤال شد: عهد شكنی كرده است؟ جواب، منفی بود. آری، هیچ پیامبری عهد شكنی نمی‌كند. سؤال شد: شما را به چه چیز فرا می‌خواند. گفتی: كه ما را به پرستش الله، فرا می‌خواند و از شرک و بت پرستی، باز می‌دارد و به نماز، راستگویی، درستكاری و پا كدامنی دعوت می‌دهد. ابوسفیان می‌گوید: در پایان گفتگو، هرقل گفت: اگر آنچه را كه گفتی، حقیقت داشته باشد، روزی فرا می‌رسد كه همین جای پای مرا تصرف كند. همانا من می‌دانستم كه چنین پیامبری ظهور خواهد كرد. اما نمی‌دانستم كه او از میان شما خواهد بود. اگر می‌دانستم كه می‌توانم با او ملاقات كنم، از هم اكنون، امور لازم را برای دیدار او ترتیب می‌دادم. اگر بتوانم او را دریابم شخصاً پاهای (مباركش) را خواهم شست. بعد، هرقل نامه‌ای را كه رسول الله به وسیله دحیه كلبی به حاكم بصره فرستاده بود و مخاطب آن هرقل بود، خواست و قرائت نمود. در آن نامه چنین نوشته شده بود:

بسم الله الرحمن الرحیم

از جانب محمد بنده و پیامبر خدا به هرقل پادشاه روم: سلام بر كسی كه هدایت را برگزیند. اما بعد: بدانید كه من به اسلام دعوت می‌كنم. اگر دعوت اسلام را بپذیری، در امان خواهی بود و نزد خداوند پاداشی دو چندان خواهی داشت. و اگر (از قبول دعوت من) روی بگردانی، گناه رعیت و زیردستانت برگردن تو خواهد بود. (ای اهل كتاب! بیایید بسوی چیزی كه میان من و شما مشترک است. یعنی اینكه: بجز خدای یكتا، كسی را نپرستیم وچیزی با وی شریک نگردانیم. و هیچ یک از ما دیگری را بجای خداوند، پروردگار خود قرار ندهد. اگر روگردانی نمودند، بگویید: (ای اهل كتاب!) گواه باشید كه ما مسلمانیم).

ابوسفیان می‌گوید: پس از اینكه هرقل، نامه را قرائت كرد و سخنانش به پایان رسید، شلوغ شد و همهمه‌ای بپا گردید. و ما را از آنجا بیرون كردند. من خطاب به همراهانم گفتم: توجه كردید دین ابن ابی كبشه (محمد) چنان پیشرفت كرده كه پادشاه زرد پوستان (روم) نیز از آن به وحشت افتاده است. ابوسفیان می‌گوید: مطمئن شدم كه رسول الله جبر هرقل غالب خواهد شد، تا اینكه خداوند مرا مشرف به اسلام كرد.

ابن ناطور؛ فرماندار ایلیا و رهبر مسیحیان شام؛ كه از دوستان هرقل بود، حكایت می‌كند كه: روزی، هرقل به ایلیا آمده بود، صبحدم با چهره ایی آشفته و پریشان از خواب برخاست. برخی از دوستان نزدیكش، به وی گفتند: ما تو را پریشان و ناراحت می‌بینیم؟ ابن ناطور می‌گوید: هرقل كه در كَهانت، مهارت داشت و علم ستاره‏شناسی را خوب می‌دانست، در پاسخ آنها گفت: دیشب كه به ستاره‌ها نظر انداختم، به این نتیجه رسیدم كه پادشاهی كه ختنه می‏كند، ظهور كرده و بازی را از دیگران برده است. و بعد، پرسید: از این امت، چه كسانی ختنه می‏كنند؟ حاضران جواب دادند: بجز یهود، كسی دیگر ختنه نمی‌كند. و از آنان، هیچ خوف و هراسی نداشته باش. و به تمام شهرهای مملكت خود فرمان صادر كن تا یهودی‏ها را بكشند و از بین ببرند.آنها در همین بحث و گفتگو بودند كه شخصی از طرف پادشاه غسان، به دربار هرقل آورده شد. این شخص، درباره رسول الله جخبر داد. هرقل دستور داد تا بررسی كنند كه او ختنه شده است یا خیر؟ مأموران پس از بررسی لازم، گفتند: بلی، ختنه شده است. هرقل از آن شخص، پرسید: آیا عربها ختنه می‌كنند؟ وی پاسخ داد: بلی. با شنیدن این سخن، هرقل بلا فاصله گفت: محمد پادشاه این امت است كه ظهور كرده است . و به یكی از دوستان خود كه در رومیه بود و از نظر دانستن علم نجوم، هم ردیف او قرار داشت، نامه‌ای نوشت و او را از تمام ماجرا آگاه كرد. و خودش به طرف حمص، براه افتاد. اما هنوز از حمص بیرون نرفته بود كه پاسخ نامه از طرف دوستش رسید. وی درباره نبوت رسول اللهجبا اظهارات هرقل، اتفاق نظر داشت. هرقل سرداران روم را در قلعه حمص، جمع كرد و دستور داد كه درهای آن را ببندند. درها بسته شد. سپس، هرقل آمد و به ایراد سخن پرداخت و گفت: ای اهالی روم! آیا می‌خواهید نقشی در رشد و كامیابی داشته باشید و سلطنت شما جاودان بماند؟ پس با این پیامبر، بیعت كنید. سرداران روم با شنیدن این خبر، مانند الاغ‌های وحشی بسوی دروازه‌ها فرار كردند اما دروازه‌ها بسته شده بود. وقتی هرقل، تنفرآنان را از ایمان آوردن مشاهده كرد و مأیوس شد، دستور داد تا همه آنان را احضار كنند. وقتی حاضر شدند، هرقل خطاب به آنان گفت: منظورم از این كار، آزمایش استواری و پایداری شما درباره مذهب بود. كه هم اكنون آن را ملاحظه كردم. ابوسفیان می‌گوید: با شنیدن این سخن، مردم هرقل را سجده كردند و از او خشنود شدند. این بود پایان داستان هرقل».

۲- کتاب ایمان

باب (۱): این قول پیامبر ج که اسلام بر پنج چیز بنا شده است

۸- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «بُنِيَ الإِسْلامُ عَلَى خَمْسٍ: شَهَادَةِ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَإِقَامِ الصَّلاةِ، وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ، وَالْحَجِّ، وَصَوْمِ رَمَضَانَ»».(بخارى:۸)

ترجمه: «از ابن عمر بروایت است كه رسول الله جفرمود: «اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نخست، گواهی دادن براینكه خداوند، یكی است و جز او، معبود برحقی وجود ندارد و محمد جرسول خداست. دوم: اقامه نماز، سوم: دادن زكات، چهارم: ادای حج، پنجم: روزه گرفتن ماه مبارک رمضان».

باب (۲): شاخه‌های ایمان

۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «الإِيمَانُ بِضْعٌ وَسِتُّونَ شُعْبَةً وَالْحَيَاءُ شُعْبَةٌ مِنَ الإِيمَانِ»».(بخارى:۹)

ترجمه: «از ابو هریره سروایت است كه نبی‏ اكرم جفرمودند: «ایمان شصت و اندی شعبه دارد و حیاء یكی از آن شعبه‏ها است».

باب (۳): مسلمان و مهاجر

۱۰- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَيَدِهِ، وَالْمُهَاجِرُ مَنْ هَجَرَ مَا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ»».(بخارى:۱۰)

ترجمه: «از عبدالله بن عمر بروایت است كه نبی اكرم جفرمود: «مسلمان كسی است كه سایر مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند. و مهاجر (واقعی) كسی است كه از آنچه خدا منع كرده است، هجرت نماید»». (یعنی آنها را ترک كند).

باب (۴): بهترین اسلام

۱۱- «عَنْ أَبِي مُوسَى س قَالَ: قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَيُّ الإِسْلامِ أَفْضَلُ؟ قَالَ: «مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَيَدِهِ»».(بخارى:۱۱)

ترجمه: «ابو موسی سمی‌گوید: (صحابه) پرسیدند: ای رسول خدا! اسلام چه كسی (نزدخدا) بهتر است؟ فرمود: «اسلام كسی كه مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند»».

باب (۵): طعام دادن از اسلام است

۱۲- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب أَنَّ رَجُلاً سَأَلَ النَّبِيَّ ج: أَيُّ الإِسْلامِ خَيْرٌ؟ قَالَ: «تُطْعِمُ الطَّعَامَ، وَتَقْرَأُ السَّلامَ عَلَى مَنْ عَرَفْتَ وَمَنْ لَمْ تَعْرِفْ»».(بخارى:۱۲)

ترجمه: «از عبدالله بن عمر بروایت است كه: شخصی از نبی اكرم پرسید: اسلام چه كسی بهتر است؟ رسول خدا جفرمود: «اسلام كسی كه به آشنا و بیگانه سلام گوید و طعام دهد»».

باب (۶): جزو ایمان است که آنچه برای خود می‌پسندی، برای برادرت نیز بپسند

۱۳- «عَنْ أَنَسٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لا يُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّى يُحِبَّ لأَخِيهِ مَا يُحِبُّ لِنَفْسِهِ»».(بخارى:۱۳)

ترجمه: «از انس سروایت است كه نبی ‏اكرم جفرمود: «مؤمن كسی است كه آنچه برای خود می‌پسندد، برای برادر (مسلمان) خود نیز بپسندد»».

باب (۷): محبت و دوستی با پیامبر ج از ایمان است

۱۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لا يُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّى أَكُونَ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ وَالِدِهِ وَوَلَدِهِ»».(بخارى:۱۴)

ترجمه: «از ابو هریره سروایت است كه رسول الله جفرمود:«سوگند به ذاتی كه جانم در دست اوست، كسی از شما نمی‌تواند مؤمن باشد، تا زمانی كه من (پیامبر ج) نزد او از پدر و فرزندش محبوب‌تر نباشم».

۱۵- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «لا يُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّى أَكُونَ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ وَالِدِهِ وَوَلَدِهِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ»».(بخارى:۱۵)

ترجمه: «از انس سروایت است كه رسول اكرم فرمود: «كسی از شما، نمی‌تواند مومن (واقعی) باشد، تا اینكه من (پیامبر) نزد او از پدر، فرزند و همه مردم، محبوب‌تر نباشم»».

باب (۸): لذت ایمان

۱۶- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «ثَلاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ وَجَدَ حَلاوَةَ الإِيمَانِ: أَنْ يَكُونَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِمَّا سِوَاهُمَا، وَأَنْ يُحِبَّ الْمَرْءَ لا يُحِبُّهُ إِلا لِلَّهِ، وَأَنْ يَكْرَهَ أَنْ يَعُودَ فِي الْكُفْرِ كَمَا يَكْرَهُ أَنْ يُقْذَفَ فِي النَّارِ»».(بخارى:۱۶).

ترجمه: «از انس سروایت است كه نبی اكرم جفرمود: «كسی كه این سه خصلت را داشته باشد، شیرینی ایمان را می‌چشد. یكی اینكه: الله و رسولش را از همه بیشتر دوست داشته باشد. دوم اینكه: محبتش با هر كس، بخاطر خوشنودی الله باشد. سوم اینكه: برگشتن به سوی كفر، برایش مانند رفتن در آتش، ناگوار باشد»».

باب (۹): دوست داشتن اَنصار، نشانۀ ایمان است

۱۷- «عَنْ أَنَسٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «آيَةُ الإِيمَانِ حُبُّ الأَنْصَارِ، وَآيَةُ النِّفَاقِ بُغْضُ الأَنْصَارِ»».(بخارى:۱۷)

ترجمه: «از انس سروایت است كه نبی اكرم جفرمود: «نشانه ایمان، دوستی با انصار و نشانه نفاق، دشمنی با انصار است»».

۱۸- «عَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ وَحَوْلَهُ عِصَابَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ: «بَايِعُونِي عَلَى أَنْ لا تُشْرِكُوا بِاللَّهِ شَيْئًا، وَلا تَسْرِقُوا، وَلا تَزْنُوا، وَلا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ، وَلا تَأْتُوا بِبُهْتَانٍ تَفْتَرُونَهُ بَيْنَ أَيْدِيكُمْ وَأَرْجُلِكُمْ، وَلا تَعْصُوا فِي مَعْرُوفٍ، فَمَنْ وَفَّى مِنْكُمْ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ، وَمَنْ أَصَابَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئًا فَعُوقِبَ فِي الدُّنْيَا فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ، وَمَنْ أَصَابَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئًا ثُمَّ سَتَرَهُ اللَّهُ فَهُوَ إِلَى اللَّهِ إِنْ شَاءَ عَفَا عَنْهُ وَإِنْ شَاءَ عَاقَبَهُ». فَبَايَعْنَاهُ عَلَى ذَلِك».(بخارى: ۱۸)

ترجمه: «از عباده بن صامت سروایت است كه رسول الله جدر جمعی از یارانش فرمود: «با من بیعت كنید بر اینكه غیر از الله كسی دیگر را عبادت نكنید. و در عبادت، كسی را با او شریک نگردانید. دزدی نكنید، زنا نكنید، فرزندان تان را نكشید، به كسی تهمت و بهتان نزنید، و در كارهای خیر از الله و رسول او نافرمانی نكنید. هركس از شما به این وعده‌ها وفا كند، خداوند پاداش اعمالش را خواهد داد. و هر كس، مرتكب عملی از اعمال فوق بشود و در دنیا مجازات گردد، این مجازات، باعث كفاره گناهانش خواهد شد. و اگر مرتكب اعمال بد، در دنیا مجازات نشود و خداوند گناهانش را پنهان كند، پس او موكول به الله است، یعنی اگر خدا بخواهد او را می‌بخشد و اگر نخواهد مجازات می‌كند». عباده سمی‌گوید: همه ما بر امور فوق با رسول الله جبیعت كردیم.

باب (۱۰): فرار از فتنه، جزو دین است

۱۹- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س أَنَّهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «يُوشِكُ أَنْ يَكُونَ خَيْرَ مَالِ الْمُسْلِمِ غَنَمٌ يَتْبَعُ بِهَا شَعَفَ الْجِبَالِ وَمَوَاقِعَ الْقَطْرِ يَفِرُّ بِدِينِهِ مِنَ الْفِتَنِ»».(بخارى:۱۹)

ترجمه: «از ابوسعید خدری سروایت است كه رسول الله جفرمود: «در آینده نزدیک، زمانی فرا می‌رسد كه بهترین مال و دارایی مسلمان، گوسفندانش هستند كه وی به دنبال آنها به مناطق نزول باران و قله كوهها می‌رود تا دینش را از خطر فتنه‌ها، محفوظ نگه دارد»».

باب (۱۱): عبادت در حد توان

۲۰- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج إِذَا أَمَرَهُمْ، أَمَرَهُمْ مِنَ الأَعْمَالِ بِمَا يُطِيقُونَ، قَالُوا: إِنَّا لَسْنَا كَهَيْئَتِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ قَدْ غَفَرَ لَكَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ، فَيَغْضَبُ حَتَّى يُعْرَفَ الْغَضَبُ فِي وَجْهِهِ، ثُمَّ يَقُولُ: «إِنَّ أَتْقَاكُمْ وَأَعْلَمَكُمْ بِاللَّهِ أَنَا»». (بخارى:۲۰)

ترجمه: «عایشه لروایت می‌كند كه: هرگاه، رسول الله جمردم را دستور می‌داد، آنها را به انجام كاری دستور می‌داد كه توان آن را داشته باشند. صحابه سعرض كردند: ای پیامبر خدا! مطمئناً خداوند گناهان اول و آخر شما را بخشیده ‏است، پس هرگز ما نمی‏توانیم با شما برابر باشیم. عایشه لمی‌گوید: رسول الله جاز شنیدن این سخن، بسیار ناراحت می‌شد و آثار خشم بر چهره مباركش آشكار می‌گشت. سپس می‌فرمود: «من از همه شما خدا را بهتر می‌شناسم و از او بیشتر می‌ترسم»». (یعنی در دینداری از من سبقت نگیرید. زیرا دین، اطاعت از دستورات من (رسول الله) است).

باب (۱۲): برتری میان اهل ایمان در اعمال است

۲۱- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «يَدْخُلُ أَهْلُ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ، وَأَهْلُ النَّارِ النَّارَ، ثُمَّ يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: أَخْرِجُوا مِنَ النَّارِ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ إِيمَانٍ، فَيُخْرَجُونَ مِنْهَا قَدِ اسْوَدُّوا فَيُلْقَوْنَ فِي نَهَرِ الْحَيَا أَوِ الْحَيَاةِ» شَكَّ مَالِكٌ «فَيَنْبُتُونَ كَمَا تَنْبُتُ الْحِبَّةُ فِي جَانِبِ السَّيْلِ، أَلَمْ تَرَ أَنَّهَا تَخْرُجُ صَفْرَاءَ مُلْتَوِيَةً»».(بخارى:۲۲)

ترجمه: «از ابوسعید خدری سروایت است كه نبی اكرم جفرمود: «بعد از اینكه اهل بهشت، به بهشت و اهل دوزخ به دوزخ برده می‌شوند، خداوند می‌فرماید: كسانی را كه به اندازه یک دانه ارزن، ایمان دارند، از دوزخ بیرون بیاورید. آنان از دوزخ بیرون آورده خواهند شد در حالی كه سوخته و سیاه گشته‏اند، و بعد در جوی حیات و زندگی انداخته می‌شوند. آنگاه، سرسبز و شاداب خواهند شد. درست همانگونه كه دانه‌ای در خاک رسوبی سیلاب انداخته شود. یعنی سرعت رشد و نمو آن انسانهای سوخته، مانند سرعت جوانه‏ای است كه در خاک‏های رسوبی سیل، سبز شده باشد. آیا ندیده‌اید كه آن دانه و جوانه، نخست، زرد و بعد، سبز و شاداب می‌شود»».

۲۲- «وَعَنهُ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «بَيْنَا أَنَا نَائِمٌ رَأَيْتُ النَّاسَ يُعْرَضُونَ عَلَيَّ وَعَلَيْهِمْ قُمُصٌ، مِنْهَا مَا يَبْلُغُ الثُّدِيَّ، وَمِنْهَا مَا دُونَ ذَلِكَ، وَعُرِضَ عَلَيَّ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ وَعَلَيْهِ قَمِيصٌ يَجُرُّهُ». قَالُوا: فَمَا أَوَّلْتَ ذَلِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «الدِّينَ»».(بخارى:۲۳)

ترجمه: «از ابوسعید خدری سروایت است كه رسول الله جفرمود: «در عالم خواب، مردم در حالی كه پیراهن به تن داشتند به من نشان داده شدند. پیراهن بعضی‏ها تا سینه آنان بود و پیراهن بر خی دیگر، كوتاه‌تر از آن، و پیراهن عمر بن خطاب چنان بلند بود كه روی زمین كشیده می‌شد». صحابه پرسیدند: یا رسول الله! تعبیر این خواب چیست؟ فرمود: «دینداری»». (یعنی بلندی و كوتاهی پیراهن، نشانه كمال و نقص دین آنان است).

باب (۱۳): حیاء بخشی از ایمان است

۲۳- «عَنِ ابنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج مَرَّ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الأَنْصَارِ، وَهُوَ يَعِظُ أَخَاهُ فِي الْحَيَاءِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «دَعْهُ فَإِنَّ الْحَيَاءَ مِنَ الإِيمَانِ»».(بخارى:۲۴)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: روزی، رسول الله جاز كنار یک مرد انصاری می‌گذشت كه برادرش را در مورد شرم و حیاء نصیحت می‌كرد (و می‌گفت كه شرم و حیاات را كمتر كن).آنحضرت جفرمود: «درباره كم كردن شرم و حیا او را پند مده، زیرا حیاء بخشی از ایمان است»».

(منظور از واژه حیاء كه در حدیث مذكور، بخشی از ایمان قرار داده شده است، همان عامل كم رویی درباره انجام و ارتكاب گناه می‏باشد). مترجم.

باب (۱۴): اگر توبه کردند، نماز خواندند، وزکات دادند، کاری با آنها نداشته باشید

۲۴- «وعَنْهُ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَيُقِيمُوا الصَّلاةَ، وَيُوُتُوا الزَّكَاةَ، فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ عَصَمُوا مِنِّي دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلا بِحَقِّ الإِسْلامِ، وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ»».(بخارى:۲۵)

ترجمه: «همچنین از ابن عمر بروایت است كه رسول الله جفرمود: «از جانب خدا به من امر شده است تا زمانی كه مردم به یگانگی الله و به حقانیت رسالت محمد جشهادت ندهند و نماز را اقامه نكنند و زكات ندهند، با آنان جهاد كنم. ولی هنگامی كه این كارها را انجام دادند، مال و جان شان در برابر هرگونه تعرضی محفوظ خواهد ماند مگر در حقی كه اسلام تعیین كرده است. و سرانجام كار آنان (در جهان آخرت) با خداست»».

باب (۱۵): کسی که می‌گوید: ایمان یعنی عمل کردن

۲۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج سُئِلَ: أَيُّ الْعَمَلِ أَفْضَلُ؟ فَقَالَ: «إِيمَانٌ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ». قِيلَ: ثُمَّ مَاذَا؟ قَالَ: «الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ». قِيلَ: ثُمَّ مَاذَا؟ قَالَ: «حَجٌّ مَبْرُورٌ»».(بخارى:۲۶)

ترجمه: «از ابو هریره سروایت است كه می‌گوید: از رسول الله جسؤال شد: كدام عمل، بهتر است؟ فرمود: ایمان به خدا و رسولش. پرسیدند: سپس چه كاری؟ فرمود: «جهاد در راه الله». سؤال شد: بعد از آن، چه كاری؟ فرمود: «حج مقبول»».

باب (۱۶): هرگاه که اسلام، واقعی نباشد

۲۶- «عن سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج أَعْطَى رَهْطًا وَسَعْدٌ جَالِسٌ، فَتَرَكَ رَسُولُ اللَّهِ ج رَجُلاً هُوَ أَعْجَبُهُمْ إِلَيَّ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لَكَ عَنْ فُلانٍ؟ فَوَاللَّهِ إِنِّي لأَرَاهُ مُؤمِنًا، فَقَالَ: «أَوْ مُسْلِمًا؟» فَسَكَتُّ قَلِيلاً ثُمَّ غَلَبَنِي مَا أَعْلَمُ مِنْهُ، فَعُدْتُ لِمَقَالَتِي فَقُلْتُ: مَا لَكَ عَنْ فُلانٍ؟ فَوَاللَّهِ إِنِّي لأَرَاهُ مُؤمِنًا، فَقَالَ: «أَوْ مُسْلِمًا؟» ثُمَّ غَلَبَنِي مَا أَعْلَمُ مِنْهُ فَعُدْتُ لِمَقَالَتِي وَعَادَ رَسُولُ اللَّهِ ج ثُمَّ قَالَ: «يَا سَعْدُ إِنِّي لأُعْطِي الرَّجُلَ، وَغَيْرُهُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْهُ، خَشْيَةَ أَنْ يَكُبَّهُ اللَّهُ فِي النَّارِ»».(بخارى:۲۷)

ترجمه: «سعد بن ابی وقاص سمی‌گوید: رسول الله جاموالی را میان گروهی از مسلمانان توزیع كرد در حالی كه من آنجا نشسته بودم. آنحضرت جبه یكی از حاضرین، كه به نظر من، بهترین شخص، در میان آنان بود، چیزی نداد. عرض كردم: ای رسول خدا! چرا فلانی را محروم كردی؟ به خدا سوگند، به نظر من، او فردی مؤمن است. رسول الله جفرمود: «مؤمن است یا مسلمان»؟ اندكی سكوت نمودم. سپس بخاطر شناختی كه از او داشتم، كنترلم را از دست دادم و دوباره همان سؤال را تكرار نمودم وگفتم: یا رسول الله! چرا فلانی را محروم كردی؟ من او را مؤمن می‌دانم. رسول الله جفرمود: «مؤمن یا مسلمان»؟ باز هم اندكی سكوت نمودم. سپس، بخاطر شناختی كه از او داشتم، كنترلم را از دست دادم و دوباره همان سؤال را تكرار نمودم و رسول خدا جهمان سخنش را تكرار نمود. آنگاه، فرمود: «ای سعد! من به كسانی مال عطا می‌نمایم كه می‌ترسم از اسلام برگردند و بخاطر انصراف از اسلام، خداوند آنان را با صورت، دوزخ اندازد، و حال آنكه می‌دانم كسانی بهتر و محبوب‏تر از آنان، وجود دارند»».

(حدیث مذكور دو مطلب بسیار مهم به ما می‌آموزد: یكی اینكه هیچ عمل رسول الله جخالی از حكمت و مصلحت نبود هر چند كه ما نتوانیم به راز آن پی ببریم. دوم اینكه ایمان، یک چیز قلبی و پنهانی است. درباره اینكه فلانی، مسلمان است می‌توان قضاوت نمود. اما درباره اینكه مؤمن است، صد در صد قضاوت نمودن، بسیارمشكل است[۲] .

[۲] مترجم.

باب (۱۷): ناسپاسی از شوهران، و اینکه ناسپاسی، درجاتی دارد

۲۷- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «أُرِيتُ النَّارَ فَإِذَا أَكْثَرُ أَهْلِهَا النِّسَاءُ يَكْفُرْنَ». قِيلَ: أَيَكْفُرْنَ بِاللَّهِ؟ قَالَ: «يَكْفُرْنَ الْعَشِيرَ، وَيَكْفُرْنَ الإِحْسَانَ، لَوْ أَحْسَنْتَ إِلَى إِحْدَاهُنَّ الدَّهْرَ ثُمَّ رَأَتْ مِنْكَ شَيْئًا، قَالَتْ: مَا رَأَيْتُ مِنْكَ خَيْرًا قَطُّ»». (بخارى:۲۹)

ترجمه: «از عبد الله ابن عباس بروایت است كه نبی ‏اكرم جفرمود: «دوزخ به من نشان داده شد، دیدم كه بیشتر اهل دوزخ، زنان هستند. زیرا ناسپاسی می‌كنند». سؤال شد: آیا از خدا ناسپاسی می‌كنند؟ رسول الله جفرمود: «خیر. از شوهرانشان ناسپاسی می‌كنند». (یعنی خدمت و محبت شوهران خود را نادیده می‌گیرند). اگر تمام عمر به همسرت خدمت كنی، ولی یک بار از شما، چیزی (خلاف میلش) مشاهده كند، می‌گوید: من هرگز از تو خیری ندیده‌‌ام»».

باب (۱۸):گناهان، از امور جاهلیت‌اند و بجز شرک، هیچ گناهی، کفر نیست

۲۸- «عَنْ أَبِيْ ذَرٍّ س قَالَ: إِنِّي سَابَبْتُ رَجُلاً فَعَيَّرْتُهُ بِأُمِّهِ، فَقَالَ لِيَ النَّبِيُّ ج: «يَا أَبَا ذَرٍّ، أَعَيَّرْتَهُ بِأُمِّهِ؟ إِنَّكَ امْرُؤٌ فِيكَ جَاهِلِيَّةٌ، إِخْوَانُكُمْ خَوَلُكُمْ، جَعَلَهُمُ اللَّهُ تَحْتَ أَيْدِيكُمْ، فَمَنْ كَانَ أَخُوهُ تَحْتَ يَدِهِ، فَلْيُطْعِمْهُ مِمَّا يَأْكُلُ، وَلْيُلْبِسْهُ مِمَّا يَلْبَسُ، وَلا تُكَلِّفُوهُمْ مَا يَغْلِبُهُمْ، فَإِنْ كَلَّفْتُمُوهُمْ فَأَعِينُوهُمْ»». (بخارى:۳۰)

ترجمه: «ابوذر غفاری سمی‌گوید: روزی با غلامم درگیر شدم و او را (بخاطر اینكه مادرش كنیزی بود)، تحقیر نمودم. رسول الله جفرمود: «ای ابوذر! این غلام را بخاطر مادرش تحقیر نمودی؟! معلوم است كه هنوز عادات جاهلیت در شما وجود دارد. غلامان و زیردستان شما، برادران شما هستند. خداوند آنان را در اختیار شما قرار داده است. هر كسی كه غلام یا خدمتگذاری دارد، باید از همان غذا و لباسی كه خودش استفاده می‏كند به او نیز بدهد و علاوه بر این، به آنان دستور ندهید كاری را كه از توانشان خارج است، انجام دهند. و اگر چنین دستوری صادر كردید، با آنان همكاری كنید»».

باب (۱۹): اگر دو گروه از مسلمانان با هم نزاع کردند، میان آنها میانجیگری کنید

۲۹- «عن أَبِيْ بَكْرَةَ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «إِذَا الْتَقَى الْمُسْلِمَانِ بِسَيْفَيْهِمَا فَالْقَاتِلُ وَالْمَقْتُولُ فِي النَّارِ» فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، هَذَا الْقَاتِلُ، فَمَا بَالُ الْمَقْتُولِ؟ قَالَ: «إِنَّهُ كَانَ حَرِيصًا عَلَى قَتْلِ صَاحِبِهِ»».(بخارى:۳۱)

ترجمه: «ابو بكره سمی‌گوید: شنیدم كه رسول الله جفرمود: «هرگاه، دو فرد مسلمان (بقصد كشتن یكدیگر) با شمشیر، در برابر هم قرار گیرند، قاتل و مقتول هر دو به دوزخ خواهند رفت». گفتم: یا رسول الله! دلیل دوزخی بودن قاتل، معلوم است. اما مقتول چرا به دوزخ خواهد رفت؟ فرمود: «بدلیل اینكه او نیز آروزی كشتن برادر مسلمانش را در سر می‌پرورانْد»».

باب (۲۰): مراتب ظلم وستم

۳۰- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ: ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ[الأنعام: ۸۲] ، قَالَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ج: أَيُّنَا لَمْ يَظْلِمْ؟ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ[لقمان: ۱۳] ». (بخارى:۳۲)

ترجمه: «عبد الله بن مسعود سمی‌گوید: هنگامی كه آیه: ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ[الأنعام: ۸۲] ،یعنی كسانی كه ایمان آوردند و ایمان‌شان را با ستم، آلوده نكردند، نازل شد، یاران رسول الله ج(پریشان شده،) گفتند: چه كسی از ما ظلم نكرده است؟ آنگاه خداوند این آیه: ﴿إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ[لقمان: ۱۳] را نازل فرمود. یعنی(همانا شرک، ظلم بزرگی است)».

باب (۲۱): نشانه‏های منافق

۳۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ سعَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «آيَةُ الْمُنَافِقِ ثَلاثٌ: إِذَا حَدَّثَ كَذَبَ، وَإِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ، وَإِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ»».(بخارى:۳۳)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه نبی اكرم جفرمود: «نشانه منافق، سه چیز است: اول اینكه در صحبت‌های خود، دروغ می‌گوید. دوم اینكه خلاف وعده، عمل می‌كند. سوم اینكه در امانت، خیانت می‌كند»».

۳۲-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «أَرْبَعٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ كَانَ مُنَافِقًا خَالِصًا، وَمَنْ كَانَتْ فِيهِ خَصْلَةٌ مِنْهُنَّ كَانَتْ فِيهِ خَصْلَةٌ مِنَ النِّفَاقِ حَتَّى يَدَعَهَا: إِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ، وَإِذَا حَدَّثَ كَذَبَ، وَإِذَا عَاهَدَ غَدَرَ، وَإِذَا خَاصَمَ فَجَرَ»».(بخارى:۳۴)

ترجمه: «از عبد الله بن عمرو بروایت است كه نبی اكرم جفرمود: «هر كس كه این چهار خصلت در او دیده شود، منافق خالص است. و هر كس، در او یكی از آنها دیده شود، یک خصلت از نفاق دارد مگر زمانی كه آن را ترک كند. آن چهار خصلت عبارتند از: ۱ـ هرگاه، امانتی به او سپرده شود، خیانت می‌كند. ۲ـ هنگام صحبت كردن، دروغ می‌گوید. ۳ـ اگر عهد وپیمانی ببندد، پیمانش را می‌شكند. ۴ ـ هنگام دعوا، دشنام میدهد و ناسزا می‌گوید»».

باب (۲۲): شب بیداری در شب قدر از ایمان است

۳۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ يَقُمْ لَيْلَةَ الْقَدْرِ إِيمَانًا وَاحْتِسَابًا غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ»».(بخارى:۳۵)

ترجمه: «از ابو هریره سروایت است كه رسول الله جفرمود: «هر كس، شب قدر را بقصد ثواب، زنده نگاه دارد، (یعنی آن شب را در عبادت و بندگی بسر برد)، همه گناهان گذشته‌اش، مورد عفو قرار خواهند گرفت»».

باب (۲۳): جهاد از ایمان است

۳۴- «وَعَنْهُ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «انْتَدَبَ اللَّهُ لِمَنْ خَرَجَ فِي سَبِيلِهِ لا يُخْرِجُهُ إِلاَّ إِيمَانٌ بِي وَتَصْدِيقٌ بِرُسُلِي أَنْ أُرْجِعَهُ بِمَا نَالَ مِنْ أَجْرٍ أَوْ غَنِيمَةٍ، أَوْ أُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ. وَلَوْلا أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمَّتِي مَا قَعَدْتُ خَلْفَ سَرِيَّةٍ، وَلَوَدِدْتُ أَنِّي أُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، ثُمَّ أُحْيَا، ثُمَّ أُقْتَلُ، ثُمَّ أُحْيَا، ثُمَّ أُقْتَلُ»». (بخارى:۳۶)

ترجمه: «همچنین از ابوهریره سروایت است كه نبی اكرم جفرمود: «هر كس كه برای خشنودی خدا، بقصد جهاد از خانه خارج شود و تنها انگیزه‌اش ایمان به خدا و تصدیق پیامبرانش باشد، خداوند وعده فرموده است كه او را (در صورت زنده ماندن) با پاداش غنیمت، به خانه برگرداند. و (در صورت شهید شدن)، او را وارد بهشت گرداند». علاوه بر این، رسول اكرم جفرمود:« اگر برای امتم مشكل نمی‌شد، هیچگاه از رفتن به جهاد باز نمی‌ایستادم زیرا من دوست دارم كه بارها در راه خدا شهید شده و دوباره زنده شوم»».

باب (۲۴): عبادت در ماه مبارک رمضان

۳۵- «وَعَنْهُ ج أَيْضاً أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ قَامَ رَمَضَانَ إِيمَانًا وَاحْتِسَابًا غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ»».(بخارى:۳۷)

ترجمه: «همچنین از ابوهریره سروایت است كه رسول الله جفرمود: «هر كس، ماه مبارک رمضان را بقصد حصول ثواب، در عبادت بگذراند، تمام گناهان گذشته‌اش، مورد عفو قرار خواهند گرفت».

باب (۲۵): روزۀ رمضان بقصد حصول اجر و پاداش

۳۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ صَامَ رَمَضَانَ إِيمَانًا وَاحْتِسَابًا غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ»». (بخارى: ۳۸)

ترجمه: «ابو هریره سروایت می‌كند كه رسول الله جفرمود: «كسی كه ماه رمضان را از روی ایمان و برای حصول اجر و پاداش، روزه بگیرد، گناهان گذشته‌اش، آمرزیده می‌شوند»».

باب (۲۶): دین، آسان است

۳۷- «وعَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِنَّ الدِّينَ يُسْرٌ، وَلَنْ يُشَادَّ الدِّينَ أَحَدٌ إِلا غَلَبَهُ، فَسَدِّدُوا، وَقَارِبُوا، وَأَبْشِرُوا، وَاسْتَعِينُوا بِالْغَدْوَةِ وَالرَّوْحَةِ وَشَيْءٍ مِنَ الدُّلْجَةِ»». (بخارى: ۳۹)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه نبی اكرم جفرمود: «دین، آسان است. و اگر كسی آنرا برخود سخت بگیرد، سرانجام، خسته و مستأصل خواهد شد. بنابراین، راه راست و میانه را در پیش گیرید، خوشحال باشید و از عبادت صبح و شام و پاسی از شب، كمک بگیرید»».

باب(۲۷): نماز از ایمان است

۳۸- «عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ س أَنَّ النَّبِيَّ جكَانَ أَوَّلَ مَا قَدِمَ الْمَدِينَةَ نَزَلَ عَلَى أَجْدَادِهِ- أَوْ قَالَ: أَخْوَالِهِ- مِنَ الأَنْصَارِ، وَأَنَّهُ صَلَّى قِبَلَ بَيْتِ الْمَقْدِسِ سِتَّةَ عَشَرَ شَهْرًا، أَوْ سَبْعَةَ عَشَرَ شَهْرًا، وَكَانَ يُعْجِبُهُ أَنْ تَكُونَ قِبْلَتُهُ قِبَلَ الْبَيْتِ، وَأَنَّهُ صَلَّى أَوَّلَ صَلاةٍ صَلاهَا صَلاةَ الْعَصْرِ، وَصَلَّى مَعَهُ قَوْمٌ، فَخَرَجَ رَجُلٌ مِمَّنْ صَلَّى مَعَهُ فَمَرَّ عَلَى أَهْلِ مَسْجِدٍ وَهُمْ رَاكِعُونَ، فَقَالَ: أَشْهَدُ بِاللَّهِ لَقَدْ صَلَّيْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج قِبَلَ مَكَّةَ، فَدَارُوْا كَمَا هُمْ قِبَلَ الْبَيْتِ، وَكَانَتِ الْيَهُودُ قَدْ أَعْجَبَهُمْ إِذْ كَانَ يُصَلِّي قِبَلَ بَيْتِ الْمَقْدِسِ، وَأَهْلُ الْكِتَابِ، فَلَمَّا وَلَّى وَجْهَهُ قِبَلَ الْبَيْتِ أَنْكَرُوا ذَلِكَ».(بخارى:۴۰)

ترجمه: «براء بن عازب سمی‌گوید: اولین باری كه نبی اكرم ج(در سفر هجرت) به مدینه تشریف آورد، نزد خویشاوندان انصاری خود (بنی نجار) اجلالِ نزول فرمود. و پس از ورود به مدینه، حدود شانزده الی هفده ماه، بسوی بیت ‏المقدس نماز می‌خواند. و در عین حال، دوست داشت كه بطرف كعبه نماز بخواند. (دیری نگذشت كه این آرزو، برآورده شد و قبله از بیت المقدس به كعبه تغییر یافت). نخستین نمازی كه آنحضرت ج(بسوی كعبه) برگزار نمود، نماز عصر بود كه جمعی از صحابه نیز با ایشان نماز خواندند. سپس، یكی از كسانی كه با رسول خدا جنماز خوانده بود، از مسجد بیرون رفت. و از كنار مسجدی گذشت كه نماز گزاران آن مسجد، (بطرف بیت‏المقدس) نماز می‌خواندند. بلافاصله گفت: خدا را گواه می‌گیرم كه (چند لحظه قبل) من با رسول الله جبسوی كعبه نماز خواندم. با شنیدن این سخن، مردم در حین نماز، رو به سوی كعبه نمودند. زمانی كه رسول اكرم جبه طرف بیت المقدس نماز می‌خواند، تمام اهل كتاب، خشنود بودند. اما هنگامی كه قبله از بیت المقدس به بیت الله تغییر یافت، این امر را نپسندیدند».

باب (۲۸): اسلام واقعی

۳۹- «عَنْ أَبِيْ سَعِيدٍ الْخُدْرِيَّ س أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «إِذَا أَسْلَمَ الْعَبْدُ فَحَسُنَ إِسْلامُهُ يُكَفِّرُ اللَّهُ عَنْهُ كُلَّ سَيِّئَةٍ كَانَ زَلَفَهَا، وَكَانَ بَعْدَ ذَلِكَ الْقِصَاصُ: الْحَسَنَةُ بِعَشْرِ أَمْثَالِهَا إِلَى سَبْعِ مِائَةِ ضِعْفٍ، وَالسَّيِّئَةُ بِمِثْلِهَا، إِلا أَنْ يَتَجَاوَزَ اللَّهُ عَنْهَا»».(بخارى:۴۱)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: از رسول الله جشنیدم كه فرمود: «هرگاه، بنده‌ای مشرّف به اسلام شود و مسلمان خوبی گردد، خداوند گناهان گذشته‌اش را می‌بخشد و بعد، نوبت به پاداش می‌رسد. یعنی در ازای هر نیكی، ده الی هفت صد برابر، پاداش دریافت می‌كند. ولی برای كیفر عمل بد، تنها به اندازه همان یک عمل، مؤاخذه می‌شود. مگر اینكه خداوند از آن درگذرد»». (آنرا ببخشد و مرتكب آن را مورد عفو قرار دهد).

باب (۲۹): بهترین عبادات نزد خداوند، با دوام‌ترین آنهاست

۴۰- «عَنْ عَائِشَةَ ل أَنَّ النَّبِيَّ ج دَخَلَ عَلَيْهَا وَعِنْدَهَا امْرَأَةٌ، قَالَ: «مَنْ هَذِهِ؟» قَالَتْ: فُلانَةُ تَذْكُرُ مِنْ صَلاتِهَا، قَالَ: «مَهْ عَلَيْكُمْ بِمَا تُطِيقُونَ فَوَاللَّهِ لا يَمَلُّ اللَّهُ حَتَّى تَمَلُّوا، وَكَانَ أَحَبَّ الدِّينِ إِلَيْهِ مَادَامَ عَلَيْهِ صَاحِبُهُ»». (بخارى:۴۳)

ترجمه: «ام المومنین ؛عایشه ل؛ می‌گوید: روزی، نبی اكرم جبه خانه من آمد در حالی كه زنی نزد من نشسته بود. رسول اكرم جفرمود: « این زن كیست»؟ گفتم: فلانی است، و كثرت عبادات ایشان را برای رسول الله جبازگو كردم. آنحضرت جفرمود: «دست نگهدار. همان قدر از اعمال را كه توانایی دارید، انجام دهید. زیرا خداوند از دادن پاداش اعمال خسته نمی‌شود، مگر اینكه شما از انجام طاعت و بندگی خسته شوید. و بهترین عمل نزد خدا، آن است كه صاحبش بر انجام آن، مداومت كند»».

باب (۳۰): کم و زیاد شدن ایمان

۴۱- «عَنْ أَنَسٍ س، عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «يَخْرُجُ مِنَ النَّارِ مَنْ قَالَ: لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَفِي قَلْبِهِ وَزْنُ شَعِيرَةٍ مِنْ خَيْرٍ، وَيَخْرُجُ مِنَ النَّارِ مَنْ قَالَ: لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَفِي قَلْبِهِ وَزْنُ بُرَّةٍ مِنْ خَيْرٍ، وَيَخْرُجُ مِنَ النَّارِ مَنْ قَالَ: لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَفِي قَلْبِهِ وَزْنُ ذَرَّةٍ مِنْ خَيْرٍ»». (بخارى:۴۴)

ترجمه: «از انس سروایت است كه نبی اكرم جفرمود: «هركس كه لا اله الا الله بگوید و به اندازه یک دانه جو ایمان در دل او باشد، از دوزخ بیرون آورده می‌شود. و هر كس كه لا اله الا الله را بر زبان آورد و به اندازه یک دانه گندم ایمان در دل او باشد، از دوزخ بیرون آورده می‌شود. و هر كس كه لا اله الا الله بگوید و به اندازه یک دانه ذرت ایمان در دل او باشد، از دوزخ بیرون آورده می‌شود»».

۴۲- «عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س: أَنَّ رَجُلاً مِنَ الْيَهُودِ قَالَ لَهُ: يَا أَمِيرَ الْمُوُمِنِينَ، آيَةٌ فِي كِتَابِكُمْ تَقْرَءُونَهَا لَوْ عَلَيْنَا مَعْشَرَ الْيَهُودِ نَزَلَتْ لاتَّخَذْنَا ذَلِكَ الْيَوْمَ عِيدًا. قَالَ: أَيُّ آيَةٍ؟ قَالَ: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا[المائدة: ۳] . قَالَ عُمَرُ: قَدْ عَرَفْنَا ذَلِكَ الْيَوْمَ وَالْمَكَانَ الَّذِي نَزَلَتْ فِيهِ عَلَى النَّبِيِّ ج وَهُوَ قَائِمٌ بِعَرَفَةَ يَوْمَ جُمُعَةٍ».(بخارى:۴۵)

ترجمه: «از عمر بن خطاب سروایت است كه یک نفر یهودی، خطاب به ایشان، گفت: ای امیر المومنین! در كتاب شما (قرآن)، آیه‌ای هست كه اگر بر ما یهودیان نازل میشد، ما آن روز را عید قرار داده، جشن می‌گرفتیم. امیر المؤمنین فرمود: آن آیه كدام است؟ گفت: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا[المائدة: ۳] . یعنی امروز، دین شما را برای شما كامل نمودم و نعمتم را بر شما تكمیل كردم و اسلام را به عنوان دین، برای شما پسندیدم. عمر بن خطاب سفرمود: ما آن روز را می‌شناسیم و آن مكان را به یاد داریم كه این آیه بر نبی اكرم جنازل شد. آن روز، جمعه بود و آنحضرت جدر عرفات، ایستاده بود».

باب (۳۱): زکات از اسلام است

۴۳- «عَنْ طَلْحَةَ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ س يَقُولُ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج مِنْ أَهْلِ نَجْدٍ ثَائِرَ الرَّأْسِ يُسْمَعُ دَوِيُّ صَوْتِهِ وَلا يُفْقَهُ مَا يَقُولُ حَتَّى دَنَا فَإِذَا هُوَ يَسْأَلُ عَنِ الإِسْلامِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «خَمْسُ صَلَوَاتٍ فِي الْيَوْمِ وَاللَّيْلَةِ». فَقَالَ: هَلْ عَلَيَّ غَيْرُهَا؟ قَالَ: «لا إِلا أَنْ تَطَوَّعَ». قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «وَصِيَامُ رَمَضَانَ». قَالَ: هَلْ عَلَيَّ غَيْرُهُ؟ قَالَ: «لا إِلا أَنْ تَطَوَّعَ». قَالَ: وَذَكَرَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج: «الزَّكَاةَ». قَالَ: هَلْ عَلَيَّ غَيْرُهَا؟ قَالَ: «لا إِلا أَنْ تَطَوَّعَ». قَالَ: فَأَدْبَرَ الرَّجُلُ وَهُوَ يَقُولُ: وَاللَّهِ لا أَزِيدُ عَلَى هَذَا وَلا أَنْقُصُ. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَفْلَحَ إِنْ صَدَقَ»».(بخارى:۴۶)

ترجمه: «از طلحه بن عبیدالله سروایت است كه: شخصی از اهالی نجد با موهایی آشفته بسوی رسول الله جآمد. زمزمه صدای او شنیده می‌شد ولی قابل فهم نبود تا اینكه نزدیک آمد. آنگاه متوجه شدیم كه درباره اسلام می‌پرسد. رسول الله جفرمود: «در شبانه روز، پنج وعده نماز را الله تعالی فرض نموده است». آن شخص، پرسید: آیا غیر از این پنج نماز، نماز دیگری بر من فرض است؟ رسول اكرمجفرمود: «خیر، البته می‌توانی علاو ه برین پنج نماز، نماز نفل بخوانی». و بعد رسول الله جفرمود: «روزه رمضان نیز فرض است». آن شخص پرسید: آیا علاوه بر روزه رمضان، روزه دیگری بر من فرض است؟ رسول الله جفرمود: «خیر، مگر اینكه روزه نفل بگیری». راوی می‌گوید: بعد از آن، رسول الله جفرض بودن زكات را برای او بر شمرد. وآن شخص پرسید: آیا غیر از زكات، صدقه دیگری نیز فرض است؟ رسول الله جدر جواب فرمود: «خیر، مگر اینكه صدقه نفلی بدهی». راوی می‌گوید: آن شخص با شنیدن این فرایض و واجبات، در حالی كه بر می‌گشت، چنین می‌گفت: به خدا سوگند، نه بر اینها (واجبات) چیزی می‌افزایم ونه از آنها، چیزی كم می‌كنم. رسول الله جفرمود: «اگر راست می‌گوید، رستگار می‌شود»».

باب (۳۲): تشییع جنازه از ایمان است

۴۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنِ اتَّبَعَ جَنَازَةَ مُسْلِمٍ إِيمَانًا وَاحْتِسَابًا وَكَانَ مَعَهُ حَتَّى يُصَلَّى عَلَيْهَا وَيَفْرُغَ مِنْ دَفْنِهَا، فَإِنَّه يَرْجِعُ مِنَ الأَجْرِ بِقِيرَاطَيْنِ، كُلُّ قِيرَاطٍ مِثْلُ أُحُدٍ، وَمَنْ صَلَّى عَلَيْهَا ثُمَّ رَجَعَ قَبْلَ أَنْ تُدْفَنَ فَإِنَّهُ يَرْجِعُ بِقِيرَاطٍ»». (بخارى:۴۷)

ترجمه: «از ابو هریره سروایت است كه رسول الله جفرمود: «هر كس، بحكم ایمان و به نیت اجر، در تشییع جنازه برادر مسلمانش، شركت كند تا اینكه بر او نماز خوانده شود و دفن گردد، با دو قیراط اجر، برمی گردد. و هر قیراط، باندازه كوه احد است. و هر كس بعد از نماز بر میت، بر گردد، (یعنی تا دفن میت، صبر نكند) با یک قیراط اجر، برمی گردد»».

باب (۳۳): ترس مؤمن از اینکه عملش نابود شود بدون اینکه خودش بداند

۴۵- «عن عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسَعُوْدٍ س:أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «سِبَابُ الْمُسْلِمِ فُسُوقٌ وَقِتَالُهُ كُفْرٌ»».(بخارى:۴۸)

ترجمه: «عبدالله بن مسعود سروایت می‌كند كه نبی اكرم جفرمود: «فحش و ناسزا گفتن به مسلمان، فسق است و جنگیدن با او، كفر می‌باشد»».

۴۶- «عَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج خَرَجَ يُخْبِرُ بِلَيْلَةِ الْقَدْرِ، فَتَلاحَى رَجُلانِ مِنَ الْمُسْلِمِينَ فَقَالَ: «إِنِّي خَرَجْتُ لأُخْبِرَكُمْ بِلَيْلَةِ الْقَدْرِ، وَإِنَّهُ تَلاحَى فُلانٌ وَفُلانٌ، فَرُفِعَتْ، وَعَسَى أَنْ يَكُونَ خَيْرًا لَكُمْ، الْتَمِسُوهَا فِي السَّبْعِ وَالتِّسْعِ وَالْخَمْسِ»».(بخارى: ۴۹)

ترجمه: «از عباده بن صامت سروایت است كه: روزی، رسول الله جتشریف آورد كه شب قدر را برای ما مشخص نماید. دراین اثنا، دو تن از مسلمانان سرگرم منازعه بایكدیگر بودند. آنحضرت جفرمود: «بیرون آمدم تا شما را از شب قدر با خبر سازم. با دیدن دعوای این دو نفر، مطلب را فراموش كردم. شاید این برای شما بهتر باشد. با وجود این، شب قدر را در هفتم، نهم و پنجم جستجوكنید»». (البته اینجا منظور در دهه پایانی رمضان است) مترجم.

باب (۳۴): پرسش جبریل از پیامبر ج دربارۀ ایمان، اسلام واحسان..

۴۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج بَارِزًا يَوْمًا لِلنَّاسِ فَأَتَاهُ جِبْرِيلُ فَقَالَ: مَا الإِيمَانُ؟ قَالَ: «الإِيمَانُ أَنْ تُؤمِنَ بِاللَّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَبِلِقَائِهِ وَرُسُلِهِ، وَتُؤمِنَ بِالْبَعْثِ». قَالَ: مَا الإِسْلامُ؟ قَالَ: «الإِسْلامُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ وَلا تُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا، وَتُقِيمَ الصَّلاةَ، وَتُؤَدِّيَ الزَّكَاةَ الْمَفْرُوضَةَ، وَتَصُومَ رَمَضَانَ». قَالَ: مَا الإِحْسَانُ؟ قَالَ: «أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ، فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ، فَإِنَّهُ يَرَاكَ». قَالَ: مَتَى السَّاعَةُ؟ قَالَ: «مَا الْمَسْئُولُ عَنْهَا بِأَعْلَمَ مِنَ السَّائِلِ، وَسَأُخْبِرُكَ عَنْ أَشْرَاطِهَا: إِذَا وَلَدَتِ الأَمَةُ رَبَّهَا، وَإِذَا تَطَاوَلَ رُعَاةُ الإِبِلِ الْبُهْمُ فِي الْبُنْيَانِ، فِي خَمْسٍ لا يَعْلَمُهُنَّ إِلا اللَّهُ». ثُمَّ تَلا النَّبِيُّ ج: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ[لقمان: ۳۴] . ثُمَّ أَدْبَرَ فَقَالَ: «رُدُّوهُ». فَلَمْ يَرَوْا شَيْئًا. فَقَالَ: «هَذَا جِبْرِيلُ جَاءَ يُعَلِّمُ النَّاسَ دِينَهُمْ»». (بخارى:۵۰)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه: روزی، رسول اكرم جدر جمع اصحاب و یاران نشسته بود. شخصی سرزده وارد مجلس شد و از رسول الله جپرسید: ایمان یعنی چه؟ رسول الله جفرمود: «اعتقاد داشتن به وحدانیت الله، و بر وجود فرشتگان و به حقانیت معاد و به دیدار با الله در روز قیامت، و به حقانیت پیامبران». آن شخص، پرسید: اسلام یعنی چه؟ رسول اكرم جفرمود: «یعنی این كه تنها خداوند عالم را پرستش كنی، شرک نورزی، نماز بخوانی، زكات اموالت را بپردازی و رمضان را روزه بگیری». آن شخص، پرسید: احسان یعنی چه؟ رسول الله جفرمود: «خداوند را چنان عبادت كن كه گویی او را می‌بینی و اگر (ایمان و استحضار تو چنان قوی نیست) كه تو او را ببینی، با این تصور عبادت كن، كه او تو را می‌بیند». آن شخص، سؤال كرد: قیامت كی خواهد آمد؟ رسول الله جفرمود: «در این مورد من داناتر از شما نیستم البته علامات قیامت را برای شما خواهم گفت كه بدین قرارند: ۱- اینكه كنیز بی بی (خاتون) خود را بدنیا بیاورد (زمانی كه دختران، مادران خود را امر و نهی كنند). اینكه چوپان‌ها و ساربانان شتران سیاه، در ساختن منازل بسیار مجلل از یكدیگر سبقت بگیرند». و فرمود: «اینكه تاریخ وقوع قیامت چه وقت است، از آن پنج چیزی است كه غیر از الله، كسی دیگر آنرا نمی‌داند». سپس رسول الله جاین آیه را تلاوت فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ[لقمان: ۳۴] .(بدرستیكه خداوند عز وجل دانا به روز قیامت است). وقتی آن شخص، برخاست و رفت. رسول اكرم جفرمود: «او را صدا كنید تا برگردد». مردم به دنبالش رفتند اما نشانی از وی ندیدند. آنگاه، رسول اكرم جفرمود: «او جبرئیل بود و بخاطر این آمده بود كه به مردم، احكام دین را بیاموزد»».

باب (۳۵):فضیلت پرهیز از شبهات

۴۸- «عَنِ النُّعْمَانِ بْنِ بَشِيرٍ س يَقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «الْحَلالُ بَيِّنٌ وَالْحَرَامُ بَيِّنٌ وَبَيْنَهُمَا مُشَبَّهَاتٌ لا يَعْلَمُهَا كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ، فَمَنِ اتَّقَى الْمُشَبَّهَاتِ اسْتَبْرَأَ لِدِينِهِ وَعِرْضِهِ، وَمَنْ وَقَعَ فِي الشُّبُهَاتِ كَرَاعٍ يَرْعَى حَوْلَ الْحِمَى يُوشِكُ أَنْ يُوَاقِعَهُ، أَلا وَإِنَّ لِكُلِّ مَلِكٍ حِمًى، أَلا إِنَّ حِمَى اللَّهِ فِي أَرْضِهِ مَحَارِمُهُ، أَلا وَإِنَّ فِي الْجَسَدِ مُضْغَةً، إِذَا صَلَحَتْ صَلَحَ الْجَسَدُ كُلُّهُ، وَإِذَا فَسَدَتْ فَسَدَ الْجَسَدُ كُلُّهُ، أَلا وَهِيَ الْقَلْبُ»».

ترجمه: «نعمان بن بشیر سمی‌گوید: شنیدم كه رسول الله جفرمود: «حرام و حلال، هر دو واضح و آشكارند (مشخص هستند). و در میان حلال و حرام، امور مشتبهی وجود دارد كه بسیاری از مردم، آنها را را نمی‌دانند. هركس، از آنها پرهیز كند، دین و ایمانش را حفاظت نموده است. و كسی كه خود را با آنها بیالاید (از شبهات پرهیز نكند)، مانند كسی است كه در حریم چراگاه سلطان، دام‌های خود را بچراند و هر آن، احتمال دارد، وارد چراگاه سلطان بشوند. آگاه باشید! كه هر پادشاه، حریمی دارد و حریم خداوند در روی زمین، محرمات او هستند.

بدانید كه در بدن، عضوی وجود دارد كه صلاح و فساد سایر اعضا، به صلاح و فساد آن، بستگی دارد و آن، قلب است»».

باب (۳۶): پرداختن خُمس غنیمت، از ایمان است

۴۹- «عن ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: إِنَّ وَفْدَ عَبْدِ الْقَيْسِ لَمَّا أَتَوُا النَّبِيَّ ج قَالَ: «مَنِ الْقَوْمُ أَوْ مَنِ الْوَفْدُ»؟ قَالُوا: رَبِيعَةُ. قَالَ: «مَرْحَبًا بِالْقَوْمِ أَوْ بِالْوَفْدِ غَيْرَ خَزَايَا وَلا نَدَامَى» فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّا لا نَسْتَطِيعُ أَنْ نَأْتِيكَ إِلا فِي الشَّهْرِ الْحَرَامِ، وَبَيْنَنَا وَبَيْنَكَ هَذَا الْحَيُّ مِنْ كُفَّارِ مُضَرَ، فَمُرْنَا بِأَمْرٍ فَصْلٍ نُخْبِرْ بِهِ مَنْ وَرَاءَنَا، وَنَدْخُلْ بِهِ الْجَنَّةَ، وَسَأَلُوهُ عَنِ الأَشْرِبَةِ. فَأَمَرَهُمْ بِأَرْبَعٍ وَنَهَاهُمْ عَنْ أَرْبَعٍ. أَمَرَهُمْ بِالإِيمَانِ بِاللَّهِ وَحْدَهُ قَالَ: «أَتَدْرُونَ مَا الإِيمَانُ بِاللَّهِ وَحْدَهُ؟» قَالُوا: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ. قَالَ: «شَهَادَةُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَإِقَامُ الصَّلاةِ، وَإِيتَاءُ الزَّكَاةِ، وَصِيَامُ رَمَضَانَ، وَأَنْ تُعْطُوا مِنَ الْمَغْنَمِ الْخُمُسَ»، وَنَهَاهُمْ عَنْ أَرْبَعٍ: عَنِ الْحَنْتَمِ، وَالدُّبَّاءِ، وَالنَّقِيرِ، وَالْمُزَفَّتِ، وَرُبَّمَا قَالَ: «الْمُقَيَّرِ» وَقَالَ: «احْفَظُوهُنَّ وَأَخْبِرُوا بِهِنَّ مَنْ وَرَاءَكُمْ»».(بخارى:۵۳)

ترجمه: «عبد الله بن عباس بمی‌گوید: هنگامی كه وفد قبیله عبدقیس نزد رسول الله جآمد، رسول اكرم جپرسید: «شما از چه قوم و طایفه‌ای هستید»؟ گفتند: از طائفه ربیعه. رسول الله جفرمود: «بسیار خوش آمدید، امیدوارم از آمدنتان ناراحت و پشیمان نشوید». عرض كردند: ای پیامبر خدا! چون كفار طایفه مُضَر در مسیر ما قرار دارند، ما جز در ماههای حرام، نمی‌توانیم خدمت شما برسیم. بنابراین، رهنمودهای لازم را در اختیار ما قرار دهید تا ما آنها را به دیگران ابلاغ نماییم و موجب رستگاری ما نیز بشوند. سپس در مورد نوشیدنیهای حلال و حرام از رسول الله جسؤال كردند. در مورد سؤال اول، رسول الله جآنها را از چهار چیز منع كرد و به چهار چیز امر فرمود. آنان را به ایمان آوردن به خدای یگانه دعوت نمود و فرمود: «آیا می‌دانید كه ایمان آوردن به خدای یگانه یعنی چه»؟ حاضران در جواب گفتند: الله و رسولش بهتر می‌دانند. رسول الله جفرمود: «ایمان به الله عبارت است از:گواهی دادن به یگانگی خداوند و به رسالت محمد و برپاداشتن نماز و پرداختن زكات، و روزه گرفتن ماه مبارک رمضان و پرداخت خمس غنیمت». و در مورد سؤال دوم، آنها را از استفاده چهار چیز (ظرف) نهی كرد كه عبارتند از: «خم، ظرف كدو، ظرف تنه درخت خرما و ظرف قیر اندود». (در آن زمان، این ظرفها مخصوص تهیه كردن شراب بودند). در پایان، آنحضرت جفرمود:«آنچه گفتم بخاطر بسپارید و به اطلاع دیگران برسانید»».

باب (۳۷):پاداش اعمال به نیت‌ها بستگی دارد

۵۰- «عَنْ عُمَرَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إنَّما الأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ»، وَقَدْ تَقَدَّمَ فِيْ أَوَّلِ الْكِتَابِ وَزَادَ هُنَا بَعْدَ قَوْلِهِ: «إنَّمَا لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى فَمَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ» وسَرَدَ بَاقِيَ الْحَدِيْثِ».(بخارى:۵۴)

ترجمه: «از عمر سروایت است كه رسول الله جفرمود: « پاداش اعمال، به نیت‌ها بستگی دارد». این حدیث، در آغاز كتاب، ذكر گردید. البته در این حدیث، بعد از جمله «با هر كس، مطابق نیتش رفتار می‌شود»، این عبارت افزوده شده است كه: «پس هر كس، درپی خوشنودی الله و رسولش باشد، خوشنودی الله و رسول، نصیب او خواهد شد»».

۵۱- «عَنْ أَبِي مَسْعُودٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِذَا أَنْفَقَ الرَّجُلُ عَلَى أَهْلِهِ يَحْتَسِبُهَا فَهُوَ لَهُ صَدَقَةٌ»».(بخارى:۵۵)

ترجمه: «از ابو مسعود روایت است كه نبی اكرم جفرمود: «اگر شخصی به نیت ثواب بر اهل و عیال خود انفاق كند، نفقه او صدقه محسوب می‌شود»».

باب (۳۸): پیامبر ج فرمود: دین، خیر خواهی است

۵۲- «عَنْ جَرِيرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ س قَالَ: بَايَعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج عَلَى إِقَامِ الصَّلاةِ، وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ، وَالنُّصْحِ لِكُلِّ مُسْلِمٍ ».(بخارى:۵۷)

ترجمه: «جریر بن عبدالله سمی‌گوید: با رسول الله جبر اقامه نماز، پرداخت زكات و خیر خواهی برای هر مسلمان، بیعت كردم».

۵۳- «عَنْ جَرِيرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ س قَالَ: أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أَتَيْتُ النَّبِيَّ ج قُلْتُ: أُبَايِعُكَ عَلَى الإِسْلامِ، فَشَرَطَ عَلَيَّ: «وَالنُّصْحِ لِكُلِّ مُسْلِمٍ» فَبَايَعْتُهُ عَلَى هَذَا». (بخارى:۵۸)

ترجمه: «جریر بن عبد الله سمی‌گوید: خدمت نبی اكرم جشرفیاب شده، عرض كردم: ای پیامبر گرامی! می‌خواهم با دست مبارک شما، بر اسلام، بیعت كنم. رسول الله جدر كار بیعت بر اسلام، خیر خواهی و نصیحت مسلمانان را نیز شرط قرار داد. و من هم طبق آن شرایط، بیعت نمودم».

۳- کتاب علم

باب (۱): فضیلت علم و دانش

۵۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: بَيْنَمَا النَّبِيُّ ج فِي مَجْلِسٍ يُحَدِّثُ الْقَوْمَ جَاءَهُ أَعْرَابِيٌّ فَقَالَ: مَتَى السَّاعَةُ؟ فَمَضَى رَسُولُ اللَّهِج يُحَدِّثُ فَقَالَ بَعْضُ الْقَوْمِ: سَمِعَ مَا قَالَ فَكَرِهَ مَا قَالَ، وَقَالَ بَعْضُهُمْ: بَلْ لَمْ يَسْمَعْ حَتَّى إِذَا قَضَى حَدِيثَهُ، قَالَ: «أَيْنَ أُرَاهُ- السَّائِلُ عَنِ السَّاعَةِ»؟ قَالَ: هَا أَنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «فَإِذَا ضُيِّعَتِ الأَمَانَةُ فَانْتَظِرِ السَّاعَةَ». قَالَ: كَيْفَ إِضَاعَتُهَا؟ قَالَ: «إِذَا وُسِّدَ الأَمْرُ إِلَى غَيْرِ أَهْلِهِ فَانْتَظِرِ السَّاعَةَ»».(بخارى: ۵۹)

ترجمه: «از ابو هریره سروایت است كه: روزی، نبی اكرم جدر جلسه‌ای، مردم را وعظ و ارشاد می‌كرد كه یک مرد بادیه نشین، وارد مجلس شد و درباره قیامت، سؤال كرد و گفت: قیامت كی خواهد آمد؟ رسول الله ج(بدون اینكه پاسخ بدهد) به صحبت خود ادامه داد. بعضی‏ها فكر كردند كه رسول اكرم جسؤال را شنید اما چون از این سؤال، خوشش نیامد، جوابی نداد. بعضی‏ها گفتند: رسول الله جسؤال را نشنیده است. رسول اكرم جبعد از اینكه به سخنش خاتمه داد، پرسید: «سائل كجا است»؟ سائل عرض كرد: یا رسول الله! من حاضرم. رسول الله جفرمود: «هرگاه كه امانت ضایع شود، منتظر قیامت باش». وی پرسید: امانت چگونه ضایع می‌شود؟ آنحضرت جفرمود: «هرگاه كارها بدست نا اهلان سپرده شوند، منتظر قیامت باشید»».

باب (۲): آموختن با صدای بلند

۵۵- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب قَالَ: تَخَلَّفَ عَنَّا النَّبِيُّ ج فِي سَفْرَةٍ سَافَرْنَاهَا فَأَدْرَكَنَا وَقَدْ أَرْهَقَتْنَا الصَّلاةُ وَنَحْنُ نَتَوَضَّأُ فَجَعَلْنَا نَمْسَحُ عَلَى أَرْجُلِنَا فَنَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ: «وَيْلٌ لِلأَعْقَابِ مِنَ النَّارِ» مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلاثًا». (بخارى:۶۰)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: در یكی از مسافرت‌ها، رسول‏ اكرم از ما عقب ماند و وقتی كه به ما رسید، نماز تأخیر شده بود. به دلیل تأخیر نماز، ما با سرعت وضو گرفته، پاها را با دست‏، تر می‏كردیم. رسول الله جبا صدای بلند، دو یا سه بار فرمود: «قوزک‌ها در معرض رفتن و سوختن در آتش دوزخ هستند»». (یعنی اگر در وضو، سرعت بخرج داده شود به نحوی كه قوزک پاها خوب شسته نشوند، عذاب آن بسیار سخت است).

باب (۳): امتحان پیروان به وسیلۀ رهبر و پیشوا

۵۶- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ مِنَ الشَّجَرِ شَجَرَةً لا يَسْقُطُ وَرَقُهَا، وَإِنَّهَا مَثَلُ الْمُسْلِمِ فَحَدِّثُونِي مَا هِيَ»؟ فَوَقَعَ النَّاسُ فِي شَجَرِ الْبَوَادِي، قَالَ عَبْدُ اللَّهِ: وَوَقَعَ فِي نَفْسِي أَنَّهَا النَّخْلَةُ، فَاسْتَحْيَيْتُ، ثُمَّ قَالُوا: حَدِّثْنَا مَا هِيَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «هِيَ النَّخْلَةُ»».(بخارى:۶۱)

ترجمه: «از ابن عمر بروایت است كه رسول‏ الله جفرمود: «درختی در میان درخت‏ها وجود دارد كه هیچگاه برگهایش نمی‏ریزند و مؤمن نیز مانند آن درخت است. بگوئید آن درخت، كدام است»؟ حاضران، درختان جنگل را برشمردند. عبد الله بن عمر بمی‌گوید: بنظرم رسید كه آن، باید درخت خرما باشد اما بخاطر كثرت شرم و حیا نتوانستم چیزی اظهار كنم، تا آنكه حاضران عرض كردند: ای پیامبر خدا جآن درخت را به ما معرفی كن. رسول الله جفرمود: «آن درخت، درخت خرما است»».

باب (۴): خواندن حدیث بر عالم و محدث

۵۷- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قال: بَيْنَمَا نَحْنُ جُلُوسٌ مَعَ النَّبِيِّ ج فِي الْمَسْجِدِ دَخَلَ رَجُلٌ عَلَى جَمَلٍ، فَأَنَاخَهُ فِي الْمَسْجِدِ، ثُمَّ عَقَلَهُ، ثُمَّ قَالَ لَهُمْ: أَيُّكُمْ مُحَمَّدٌ؟ وَالنَّبِيُّ ج مُتَّكِئٌ بَيْنَ ظَهْرَانَيْهِمْ، فَقُلْنَا: هَذَا الرَّجُلُ الأَبْيَضُ الْمُتَّكِئُ، فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ: يَا ابْنَ عَبْدِالْمُطَّلِبِ، فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ج: «قَدْ أَجَبْتُكَ» فَقَالَ: إِنِّي سَائِلُكَ فَمُشَدِّدٌ عَلَيْكَ فِي الْمَسْأَلَةِ، فَلا تَجِدْ عَلَيَّ فِي نَفْسِكَ، فَقَالَ: «سَلْ عَمَّا بَدَا لَكَ». فَقَالَ: أَسْأَلُكَ بِرَبِّكَ وَرَبِّ مَنْ قَبْلَكَ آللَّهُ أَرْسَلَكَ إِلَى النَّاسِ كُلِّهِمْ؟ فَقَالَ: «اللَّهُمَّ نَعَمْ». قَالَ: أَنْشُدُكَ بِاللَّهِ، آللَّهُ أَمَرَكَ أَنْ نُصَلِّيَ الصَّلَوَاتِ الْخَمْسَ فِي الْيَوْمِ وَاللَّيْلَةِ؟ قَالَ: «اللَّهُمَّ نَعَمْ». قَالَ: أَنْشُدُكَ بِاللَّهِ، آللَّهُ أَمَرَكَ أَنْ نَصُومَ هَذَا الشَّهْرَ مِنَ السَّنَةِ؟ قَالَ: «اللَّهُمَّ نَعَمْ». قَالَ: أَنْشُدُكَ بِاللَّهِ، آللَّهُ أَمَرَكَ أَنْ تَأْخُذَ هَذِهِ الصَّدَقَةَ مِنْ أَغْنِيَائِنَا فَتَقْسِمَهَا عَلَى فُقَرَائِنَا؟ فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «اللَّهُمَّ نَعَمْ». فَقَالَ الرَّجُلُ: آمَنْتُ بِمَا جِئْتَ بِهِ، وَأَنَا رَسُولُ مَنْ وَرَائِي مِنْ قَوْمِي، وَأَنَا ضِمَامُ بْنُ ثَعْلَبَةَ، أَخُو بَنِي سَعْدِ بْنِ بَكْرٍ». (بخارى:۶۳)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: روزی، خدمت رسول‏ اكرم جدر مسجد نشسته بودیم. شتر سواری از راه رسید و شترش را در مسجد، خوابانید و پاهایش را بست و از حاضرین پرسید: كدام یک از شما محمد است؟ رسول الله جدر جمع صحابه شتكیه زده و نشسته بود. حاضرین گفتند: او كه تكیه زده است، محمد جاست. آن شخص تازه وارد، گفت: ای فرزند عبدالمطلب! رسول الله جفرمود: « بگو چه می‏خواهی»؟ گفت: من چند سؤال دارم و در آنها سختگیری بخرج می‌دهم ولی شما به دل نگیرید. رسول الله جفرمود: «هر چه دلت می‏خواهد، سؤال كن». آن شخص، گفت: تو را به پروردگارت و پروردگار كسانی كه قبل از تو بوده‏اند، سوگند می‏دهم، آیا خداوند تو را برای هدایت تمام مردم فرستاده است؟ رسول الله جفرمود: «به خدا سوگند، چنین است». آن شخص گفت: تو را به خدا سوگند، آیا خداوند به تو امر فرموده كه ما، روزانه پنج بار نماز بخوانیم؟ رسول الله جفرمود: «به خدا سوگند، چنین است». آن شخص گفت: تو را به خدا سوگند، آیا خدا به تو دستور داده كه ما ماه رمضان را روزه بگیریم؟ رسول الله جفرمود: «آری، به خدا سوگند». باز پرسید: تو را به خدا سوگند، آیا الله دستور داده است كه از اغنیای ما زكات بگیری و آن را بین فُقرای ما تقسیم كنی؟ رسول الله جفرمود: «آری». آن شخص گفت: به تمام احكامی كه شما آورده‏ای، ایمان آوردم. قبیله‌‌ام مرا فرستاده ‏است. نام من، ضمام بن ثعلبه است و از قبیله بنی سعد بن بكر هستم».

۵۸- «عَن ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج بَعَثَ بِكِتَابِهِ رَجُلاً، وَأَمَرَهُ أَنْ يَدْفَعَهُ إِلَى عَظِيمِ الْبَحْرَيْنِ، فَدَفَعَهُ عَظِيمُ الْبَحْرَيْنِ إِلَى كِسْرَى، فَلَمَّا قَرَأَهُ مَزَّقَهُ، قَالَ: فَدَعَا عَلَيْهِمْ رَسُولُ اللَّهِ ج أَنْ يُمَزَّقُوا كُلَّ مُمَزَّقٍ». (بخارى:۶۴)

ترجمه: «از عبدالله بن عباس بروایت است كه رسول الله جنامه‏اش را توسط شخصی به امیر بحرین فرستاد تا وی آن را به كسری (شاه ایران) برساند. وقتی كسری نامه را خواند، آن را پاره كرد. راوی می‌گوید: رسول الله آنها را نفرین كرد و دعا كرد تا مملكت آنها تكه پاره شود».

۵۹- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: كَتَبَ النَّبِيُّ ج كِتَابًا أَوْ أَرَادَ أَنْ يَكْتُبَ فَقِيلَ لَهُ إِنَّهُمْ لا يَقْرَءُونَ كِتَابًا إِلا مَخْتُومًا، فَاتَّخَذَ خَاتَمًا مِنْ فِضَّةٍ، نَقْشُهُ: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى بَيَاضِهِ فِي يَدِهِ». (بخارى:۶۵)

ترجمه: «از انس بن مالک سروایت است كه نبی اكرم جنامه‏ای نوشت یا میخواست نامه‌ای بنویسد. به حضرتش اطلاع دادند كه آنها (اهل فارس) نامه بدون مهر را نمی‏خوانند. پس آنحضرت برای خود انگشتری از نقره ساخت كه جمله (محمد رسول الله) بر روی آن حک شده بود. انس می‌گوید: گویا هم اكنون سفیدی و درخشندگی آن انگشتر را در دست (مبارک) رسول خدا جمشاهده می‌نمایم».

۶۰- «عَنْ أَبِي وَاقِدٍ اللَّيْثِيِّ س:أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج بَيْنَمَا هُوَ جَالِسٌ فِي الْمَسْجِدِ وَالنَّاسُ مَعَهُ إِذْ أَقْبَلَ ثَلاثَةُ نَفَرٍ، فَأَقْبَلَ اثْنَانِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج وَذَهَبَ وَاحِدٌ، قَالَ: فَوَقَفَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج،فَأَمَّا أَحَدُهُمَا فَرَأَى فُرْجَةً فِي الْحَلْقَةِ فَجَلَسَ فِيهَا، وَأَمَّا الْآخَرُ فَجَلَسَ خَلْفَهُمْ، وَأَمَّا الثَّالِثُ فَأَدْبَرَ ذَاهِبًا، فَلَمَّا فَرَغَ رَسُولُ اللَّهِ ج قَالَ: «أَلا أُخْبِرُكُمْ عَنِ النَّفَرِ الثَّلاثَةِ أَمَّا أَحَدُهُمْ فَأَوَى إِلَى اللَّهِ، فَآوَاهُ اللَّهُ وَأَمَّا الآخَرُ فَاسْتَحْيَا، فَاسْتَحْيَا اللَّهُ مِنْهُ، وَأَمَّا الآخَرُ فَأَعْرَضَ، فَأَعْرَضَ اللَّهُ عَنْهُ»».(بخارى:۶۶)

ترجمه: «از ابو واقد لیثی سروایت است كه: روزی، رسول الله جبا جمعی از صحابه در مسجد نشسته و (مشغول وعظ و ارشاد بود) كه سه نفر، وارد مسجد شدند. دو نفر توقف كردند و سومی برگشت. راوی می‌گوید: یكی از آن دو، جایی برای خود پیدا كرد و نشست. دومی پشت سر جمع، نشست. رسول الله پس از اتمام وعظ، فرمود: «آیا می‌خواهید شما را در مورد این سه نفر، آگاه سازم؟ یكی از آنان، بخاطر رضای خدا آمده بود. خداوند او را جای داد. دومی شرم كرد، خداوند را نیز از از آن بنده، شرم آمد (او را بخشید). سومی رو گردانی كرد، خداوند نیز از او اعراض نمود».

باب (۵): پیامبر ج می‌فرماید: چه بسا کسی که تبلیغ به او میرسد از خود مبلِّغ، فهمیده‌تر باشد

۶۱- «عْن أَبِي بَكْرَةَ س قال: قَعَدَ النَّبِيَّ ج عَلَى بَعِيرِهِ وَأَمْسَكَ إِنْسَانٌ بِخِطَامِهِ ـ أَوْ: بِزِمَامِهِ ـ قَالَ: «أَيُّ يَوْمٍ هَذَا»؟ فَسَكَتْنَا حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُسَمِّيهِ سِوَى اسْمِهِ. قَالَ: «أَلَيْسَ يَوْمَ النَّحْرِ»؟ قُلْنَا بَلَى. قَالَ: «فَأَيُّ شَهْرٍ هَذَا»؟ فَسَكَتْنَا حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُسَمِّيهِ بِغَيْرِ اسْمِهِ. فَقَالَ: «أَلَيْسَ بِذِي الْحِجَّةِ»؟ قُلْنَا: «بَلَى». قَالَ: «فَإِنَّ دِمَاءَكُمْ وَأَمْوَالَكُمْ وَأَعْرَاضَكُمْ بَيْنَكُمْ حَرَامٌ كَحُرْمَةِ يَوْمِكُمْ هَذَا، فِي شَهْرِكُمْ هَذَا، فِي بَلَدِكُمْ هَذَا، لِيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ فَإِنَّ الشَّاهِدَ عَسَى أَنْ يُبَلِّغَ مَنْ هُوَ أَوْعَى لَهُ مِنْهُ»». (بخارى:۶۷)

ترجمه: «ابوبكره سمی‌گوید: روزی، رسول الله جسوار شتر بود و شخصی مهار آن را در دست داشت. رسول الله جخطاب به صحابه، فرمود: «امروز، چه روزی است»؟ راوی می‌گوید: همه ما سكوت نموده، تصور ‏كردیم كه رسول الله ج، نام دیگری سوای این نام، برایش در نظر دارد. آنحضرت جفرمود: «آیا امروز، روز قربانی نیست»؟ گفتیم: آری. بعد فرمود: «این كدام ماه است»؟ همه سكوت كردیم و تصور نمودیم ممكن است رسول الله جاسم دیگری برای این ماه، تعیین كند. بعد فرمود: «آیا این ماه، ذوالحجه نیست»؟ گفتیم: آری. بعد رسول الله جفرمود: «همانا مال و جان شما، مانند این روز و این ماه و این سرزمین، محترم هستند و كسی حق ندارد كه به ناحق، حرمت مال و جان برادر مسلمان خود را پایمال كند. هر یک از شما حاضرین، این احكام را به كسانی كه حضور ندارند، برساند. چه بسا فرد غایب از شخص حاضر، مطلب را بهتر دریابد»».

باب (۶): تعیین اوقات برای هدایت و ارشاد

۶۲- «عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج يَتَخَوَّلُنَا بِالْمَوْعِظَةِ فِي الأَيَّامِ كَرَاهَةَ السَّآمَةِ عَلَيْنَا». (بخارى: ۶۸)

ترجمه: «ابن مسعود سمی‌گوید: نبی اكرم جبرای هدایت و ارشاد ما هر چند روز یكبار را در نظر گرفته بود. و بخاطر اینكه وعظ و نصیحت ایشان، موجب خستگی ودلسردی ما نشود، از وعظ گفتن روزانه، اجتناب می‌ورزید».

۶۳- «عَنْ أَنَسٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «يَسِّرُوا وَلا تُعَسِّرُوا وَبَشِّرُوا وَ لا تُنَفِّرُوا»».(بخارى: ۶۹)

ترجمه: «از انس سروایت است كه نبی اكرم جفرمود: «در امور دین، آسان بگیرید و سخت گیر نباشید. مژده دهید و بیزار نكنید»».

باب (۷): هرگاه خداوند، خوبی کسی را بخواهد، علم دین نصیب او می‌گرداند

۶۴- «عَنْ مُعَاوِيَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «مَنْ يُرِدِ اللَّهُ بِهِ خَيْرًا يُفَقِّهْهُ فِي الدِّينِ، وَإِنَّمَا أَنَا قَاسِمٌ وَاللَّهُ يُعْطِي، وَلَنْ تَزَالَ هَذِهِ الأُمَّةُ قَائِمَةً عَلَى أَمْرِ اللَّهِ لا يَضُرُّهُمْ مَنْ خَالَفَهُمْ حَتَّى يَأْتِيَ أَمْرُ اللَّهِ»».(بخارى:۷۱)

ترجمه: «معاویه سمی‌گوید: از نبی‏ اكرم جشنیدم كه ‏فرمود: « هر كس كه خداوند در حق او اراده خیر نماید، به وی فهم دین، نصیب خواهد كرد. من (رسول الله) تقسیم كننده (علوم و معارف شریعت) هستم. اما عطا كننده اصلی، خداوند است. و این امت همچنان بر دین خدا استوار خواهد ماند ومخالفت مخالفان به آنها ضرری نخواهد رساند تا اینكه قیامت فرا رسد»».

باب (۸): درک وفهم علم

۶۵- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: كُنَّا عِنْدَ النَّبِيِّ ج فَأُتِيَ بِجُمَّارٍ فَقَالَ: «إِنَّ مِنَ الشَّجَرِ شَجَرَةً مَثَلُهَا كَمَثَلِ الْمُسْلِمِ» فَأَرَدْتُ أَنْ أَقُولَ: هِيَ النَّخْلَةُ، فَإِذَا أَنَا أَصْغَرُ الْقَوْمِ فَسَكَتُّ، قَالَ النَّبِيُّ ج: «هِيَ النَّخْلَةُ»».(بخارى:۷۲)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: نزد نبی اكرم جنشسته بودیم كه جماری (پیه درخت خرما) آوردند. آنحضرت جفرمود: «در میان درختان، درختی شبیه مسلمان است». من خواستم بگویم درخت خرماست. اما چون دیدم كوچكترین آنها هستم سكوت نمودم. رسول الله جفرمود: «درخت خرما است»».

باب (۹): غبطه خوردن در علم وحکمت

۶۶- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «لا حَسَدَ إِلا فِي اثْنَتَيْنِ: رَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ مَالاً فَسُلِّطَ عَلَى هَلَكَتِهِ فِي الْحَقِّ، وَرَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ الْحِكْمَةَ فَهُوَ يَقْضِي بِهَا وَيُعَلِّمُهَا»».(بخارى:۷۳)

ترجمه: «از عبدالله بن مسعود سروایت است كه نبی اكرم جفرمود: « غبطه جایز نیست مگر در دو مورد. یكی، شخصی كه خداوند به او مال و ثروت داده و به او همت بخشیده است تا آن را در راه خدا خرج كند. دوم، كسی كه خداوند به او علم و معارف شرعی عنایت فرموده و او از علم خود، دیگران را بهره‏مند می‌سازد و با عدالت، قضاوت می‏كند»».

باب (۱۰): دعا برای فهم و درک قرآن

۶۷- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: ضَمَّنِي رَسُولُ اللَّهِج وَقَالَ: «اللَّهُمَّ عَلِّمْهُ الْكِتَابَ»».(بخارى:۷۵)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: رسول الله جمرا در آغوش گرفت و فرمود: «پروردگارا! به وی فهم و درک قرآن، عنایت فرما»».

باب (۱۱): کودک چه وقت می‌تواند در حلقه علم حدیث بنشیند؟

۶۸- «وَعَنْهُ س قَالَ: أَقْبَلْتُ رَاكِبًا عَلَى حِمَارٍ أَتَانٍ، وَأَنَا يَوْمَئِذٍ قَدْ نَاهَزْتُ الإِحْتِلامَ، وَرَسُولُ اللَّهِ ج يُصَلِّي بِمِنًى إِلَى غَيْرِ جِدَارٍ، فَمَرَرْتُ بَيْنَ يَدَيْ بَعْضِ الصَّفِّ، وَأَرْسَلْتُ الأَتَانَ تَرْتَعُ، فَدَخَلْتُ فِي الصَّفِّ، فَلَمْ يُنْكَرْ ذَلِكَ عَلَيَّ». (بخارى:۷۶)

ترجمه: «از عبدالله بن عباس بمی‌گوید: روزی، در دوران نوجوانی، سوار بر ماده الاغی بودم و بسوی سرزمین «منا» می‌رفتم. رسول الله جدر «منا» بدون اینكه ستره‏ای گذاشته باشد، مشغول نماز بود. الاغم را برای چرا رها كرده، از جلوی بعضی از نماز گزاران عبور كردم و خود را به صف نماز رساندم. كسی مرا بر این كار، سرزنش نكرد».

۶۹- «عَنْ مَحْمُودِ بْنِ الرَّبِيعِ س قَالَ: عَقَلْتُ مِنَ النَّبِيِّ ج مَجَّةً مَجَّهَا فِي وَجْهِي وَأَنَا ابْنُ خَمْسِ سِنِينَ مِنْ دَلْوٍ».(بخارى:۷۷)

ترجمه: «محمود بن ربیع سمی‌گوید: بخوبی یاد دارم زمانی كه من پنج ساله بودم، رسول الله جاندكی آب از دلوی برداشت و پس از مضمضه، آب‏ها را برچهره من پاشید».

باب (۱۲): فضیلت کسی که خود می‌آموزد و به دیگران می‌آموزاند

۷۰- «عَنْ أَبِي مُوسَى س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَثَلُ مَا بَعَثَنِي اللَّهُ بِهِ مِنَ الْهُدَى وَالْعِلْمِ كَمَثَلِ الْغَيْثِ الْكَثِيرِ أَصَابَ أَرْضًا، فَكَانَ مِنْهَا نَقِيَّةٌ، قَبِلَتِ الْمَاءَ، فَأَنْبَتَتِ الْكَلأَ وَالْعُشْبَ الْكَثِيرَ، وَكَانَتْ مِنْهَا أَجَادِبُ، أَمْسَكَتِ الْمَاءَ، فَنَفَعَ اللَّهُ بِهَا النَّاسَ، فَشَرِبُوا وَسَقَوْا وَزَرَعُوا، وَأَصَابَتْ مِنْهَا طَائِفَةً أُخْرَى، إِنَّمَا هِيَ قِيعَانٌ لا تُمْسِكُ مَاءً وَلا تُنْبِتُ كَلأً، فَذَلِكَ مَثَلُ مَنْ فَقُهَ فِي دِينِ اللَّهِ وَنَفَعَهُ مَا بَعَثَنِي اللَّهُ بِهِ فَعَلِمَ وَعَلَّمَ، وَمَثَلُ مَنْ لَمْ يَرْفَعْ بِذَلِكَ رَأْسًا وَلَمْ يَقْبَلْ هُدَى اللَّهِ الَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ»». (بخارى:۷۹)

ترجمه: «از ابو موسی اشعری سروایت است كه رسول الله جفرمود: «مثال علم و دانشی كه خداوند مرا با آن مبعوث گردانیده، مانند بارانی است كه تند و تیز می‏بارد. زمینی كه صاف و هموار باشد، آن آب را در خود جذب می‏كند. سپس در آن زمین، گیاه و دانه می‏روید. و زمینی كه سخت است، آب را بر روی خود نگاه می‏دارد. و خداوند، بوسیله آن آب به بندگانش نفع می‏رساند و بندگان الله از آن آب می‏نوشند و به دیگران نیز می‏نوشانند و كشت و زرع خود را نیز آبیاری می‏كنند. و بارانی كه در شوره زار ببارد، نه آب را در خود نگه می‌دارد و نه گیاهی می‌رویاند. این زمین، مثال كسی است كه به احكام الهی، توجهی نكرده و اهمیتی نداده است. و هدایت و رهنمودهایی را كه من به ارمغان آورده‏ام، قبول نكرده است»».

باب (۱۳): از بین رفتن علم و بروز جهل و نادانی

۷۱- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ مِنْ أَشْرَاطِ السَّاعَةِ: أَنْ يُرْفَعَ الْعِلْمُ وَيَثْبُتَ الْجَهْلُ وَيُشْرَبَ الْخَمْرُ وَيَظْهَرَ الزِّنَا»».(بخارى:۸۰)

ترجمه: «از انس بن مالک سروایت است كه رسول الله جفرمود: «از جمله نشانه‏های قیامت این است كه جهل و نادانی فراگیر خواهد شد و علم و دانش از بین خواهد رفت. و زنا و شراب خواری آشكار و علنی انجام خواهد گرفت»».

۷۲- «وَعَنْهُ س قَالَ: لأُحَدِّثَنَّكُمْ حَدِيثًا لا يُحَدِّثُكُمْ أَحَدٌ بَعْدِي، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «مِنْ أَشْرَاطِ السَّاعَةِ: أَنْ يَقِلَّ الْعِلْمُ وَيَظْهَرَ الْجَهْلُ، وَيَظْهَرَ الزِّنَا، وَتَكْثُرَ النِّسَاءُ، وَيَقِلَّ الرِّجَالُ، حَتَّى يَكُونَ لِخَمْسِينَ امْرَأَةً الْقَيِّمُ الْوَاحِدُ»». (بخارى:۸۱)

ترجمه: «همچنین از انس سروایت است كه فرمود: حدیثی را برای شما بیان می‏كنم كه كسی دیگر برای شما بیان نخواهد كرد: از رسول الله جشنیدم كه می‏فرمود: «برخی از نشانه‏های قیامت، عبارت‌اند از این كه علم كم می‏شود، جهل و نادانی غلبه پیدا می‌كند، زنا رواج می‌یابد و تعداد زنان، زیاد و تعداد مردان، كم می‏شود تا جایی كه یک مرد، سرپرستی پنجاه زن را به عهده خواهد گرفت»».

باب (۱۴): فضیلت علم

۷۳- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «بَيْنَا أَنَا نَائِمٌ أُتِيتُ بِقَدَحِ لَبَنٍ فَشَرِبْتُ حَتَّى إِنِّي لأَرَى الرِّيَّ يَخْرُجُ فِي أَظْفَارِي، ثُمَّ أَعْطَيْتُ فَضْلِي عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ». قَالُوا: فَمَا أَوَّلْتَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «الْعِلْمَ»». (بخارى:۸۲)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: از رسول‏ الله جشنیدم كه می‏فرمود: «در عالم رویا و خواب، یک لیوان شیر به من داده شد. شیر را نوشیدم تا آنكه خوب سیر شدم تا جائی كه سیری از ناخن‏هایم بیرون می‏آمد. سپس باقیمانده آن را به عمر بن خطاب دادم». صحابه عرض كردند: یا رسول الله! این خواب را چگونه تعبیر فرمودید؟ رسول اللهجفرمود: «آن را به علم تعبیر نمودم»».

باب (۱۵): فتوا دادن در حال سوار بودن بر چیزی

۷۴- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج وَقَفَ فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ بِمِنًى لِلنَّاسِ يَسْأَلُونَهُ، فَجَاءَهُ رَجُلٌ فَقَالَ: لَمْ أَشْعُرْ فَحَلَقْتُ قَبْلَ أَنْ أَذْبَحَ؟ فَقَالَ: «اذْبَحْ وَلا حَرَجَ». فَجَاءَ آخَرُ فَقَالَ: لَمْ أَشْعُرْ فَنَحَرْتُ قَبْلَ أَنْ أَرْمِيَ؟ قَالَ: «ارْمِ وَلا حَرَجَ». فَمَا سُئِلَ النَّبِيُّ ج عَنْ شَيْءٍ قُدِّمَ وَلا أُخِّرَ إِلا قَالَ: «افْعَلْ وَلا حَرَجَ»». (بخارى:۸۳)

ترجمه: «عبدالله بن عمرو بن عاص بمی‌گوید: رسول‏ الله جدر مراسم حجة الوداع در «منا» برای پاسخ به سؤالات مردم، توقف كرده بود. شخصی آمد و گفت: ای پیامبر خدا! من به دلیل فراموشی و عدم آگاهی، قبل از اینكه ذبح كنم مو‌های سرم را تراشیده ام؟ رسول الله جفرمود: «اشكالی ندارد». بعد شخص دیگری آمد و گفت: ای پیامبر خدا! بدلیل غفلت و ناآگاهی، قبل از اینكه رَمی جمره كنم، ذبح كرده ام؟ رسول الله جفرمود: «مانعی ندارد». راوی (ابن عمرو) می‌گوید: آن روز، هر كس هر حكمی را پس و پیش نموده بود و از رسول الله جدرباره آن سؤال می‌كرد، رسول الله جدر جواب می‌فرمود: «انجام بده و اشكالی ندارد».»

باب (۱۶): جواب دادن به فتوا با تکان دادن سر یا دست

۷۵- «عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «يُقْبَضُ الْعِلْمُ وَيَظْهَرُ الْجَهْلُ وَالْفِتَنُ وَيَكْثُرُ الْهَرْجُ». قِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَمَا الْهَرْجُ؟ فَقَالَ هَكَذَا بِيَدِهِ فَحَرَّفَهَا كَأَنَّه يُرِيدُ الْقَتْلَ».(بخارى: ۸۵)

ترجمه: «از ابو هریره سروایت است كه نبی اكرم جفرمود: «روزی خواهد رسید كه علم از میان خواهد رفت، و جهل و نادانی و فتنه آشكار خواهد شد و هرج و مرج زیاد خواهد گردید». سؤال شد: ای رسول الله! هرج و مرج یعنی چه؟ رسول الله جدست مبارک خود را بگونه‌ای حركت داد كه به قتل وكشتار، دلالت می‌كرد».

۷۶- «عَنْ أَسْمَاءَ ل قَالَتْ: أَتَيْتُ عَائِشَةَ وَهِيَ تُصَلِّي فَقُلْتُ: مَا شَأْنُ النَّاسِ؟ فَأَشَارَتْ إِلَى السَّمَاءِ، فَإِذَا النَّاسُ قِيَامٌ، فَقَالَتْ: سُبْحَانَ اللَّهِ، قُلْتُ: آيَةٌ؟ فَأَشَارَتْ بِرَأْسِهَا أَيْ نَعَمْ، فَقُمْتُ حَتَّى تَجَلاَّنِي الْغَشْيُ، فَجَعَلْتُ أَصُبُّ عَلَى رَأْسِي الْمَاءَ، فَحَمِدَ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ النَّبِيُّ ج وَأَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ: «مَا مِنْ شَيْءٍ لَمْ أَكُنْ أُرِيتُهُ إِلاَّ رَأَيْتُهُ فِي مَقَامِي حَتَّى الْجَنَّةُ وَالنَّارُ، فَأُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّكُمْ تُفْتَنُونَ فِي قُبُورِكُمْ مِثْلَ أَوْ قَرِيبَ- لا أَدْرِي أَيَّ ذَلِكَ قَالَتْ أَسْمَاءُ- مِنْ فِتْنَةِ الْمَسِيحِ الدَّجَّالِ. يُقَالُ: مَا عِلْمُكَ بِهَذَا الرَّجُلِ؟ فَأَمَّا الْمُؤْمِنُ أَوِ الْمُوقِنُ- لا أَدْرِي بِأَيِّهِمَا قَالَتْ أَسْمَاءُ- فَيَقُولُ: هُوَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ جَاءَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى، فَأَجَبْنَا وَاتَّبَعْنَا، هُوَ مُحَمَّدٌ ثَلاثًا. فَيُقَالُ: نَمْ صَالِحًا، قَدْ عَلِمْنَا إِنْ كُنْتَ لَمُوقِنًا بِهِ. وَأَمَّا الْمُنَافِقُ أَوِ الْمُرْتَابُ- لا أَدْرِي أَيَّ ذَلِكَ قَالَتْ أَسْمَاءُ- فَيَقُولُ: لا أَدْرِي سَمِعْتُ النَّاسَ يَقُولُونَ شَيْئًا فَقُلْتُهُ».(بخارى:۸۶)

ترجمه: «اسماء دختر ابوبكر بمی‌گوید: (هنگامی كه مردم را مضطرب و پریشان دیدم) نزد عایشه لرفتم و او را در حال نماز دیدم. گفتم: مردم را چه شده است؟ ایشان به سوی آسمان اشاره كرد. سپس بقیه مردم را دیدم كه نماز می‌خواندند. عایشه گفت: «سبحانه الله». من پرسیدم: آیا اتفاقی افتاده است؟ با سر، اشاره فرمود: بلی. من برخاستم، نزدیک بود بیهوش شوم، مقداری آب برسر و صورت خود ریختم. (سپس مشاهده كردم كه) پیامبر جپس از حمد و ثنای خداوند عز وجل، فرمود: «آنچه را قبلاً به من نشان نداده بودند، اكنون نشان دادند، حتی بهشت و دوزخ را. و به من وحی شد كه: شما در قبرهایتان مانند فتنه مسیح دجال، مورد ابتلا و آزمایش قرار می‌گیرید. و از شما می‌پرسند كه در مورد این مرد (پیامبر ج) چه می‌دانی؟ فرد مؤمن و كسی كه اعتقادش راسخ است، می‌گوید: او محمد، فرستاده خداست كه برای ما هدایت و روشنی به ارمغان آورده است و سه بار این جمله را تكرار می‌كند. بعد به او می‌گویند: آسوده بخواب. می‌دانستیم كه شما به او ایمان و اعتقاد داری. ولی منافق و كسی كه ایمانش، متزلزل بوده، می‌گوید: نمی‌دانم، شنیدم كه مردم چیزهایی می‌گفتند، من نیز همان را تكرار می‌كردم»».

باب (۱۷): سفر برای دانستن یک مسئله و تعلیم آن به اهل خود

۷۷- «عَنْ عُقْبَةَ بْنِ الْحَارِثِ س: أَنَّهُ تَزَوَّجَ ابْنَةً لأَبِي إِهَابِ بْنِ عَزِيزٍ، فَأَتَتْهُ امْرَأَةٌ فَقَالَتْ: إِنِّي قَدْ أَرْضَعْتُ عُقْبَةَ وَالَّتِي تَزَوَّجَ، فَقَالَ لَهَا عُقْبَةُ: مَا أَعْلَمُ أَنَّكِ أَرْضَعْتِنِي وَلا أَخْبَرْتِنِي فَرَكِبَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج بِالْمَدِينَةِ فَسَأَلَهُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «كَيْفَ وَقَدْ قِيلَ» فَفَارَقَهَا عُقْبَةُ وَنَكَحَتْ زَوْجًا غَيْرَهُ». (بخارى:۸۸)

ترجمه: «عقبه بن حارث می‌گوید: با دختر ابواهاب بن عزیز ازدواج كرده بودم. زنی آمد و گفت: من عقبه و همسرش را شیر داده‌‌ام (یعنی آنها برادر و خواهر رضاعی هستند). گفتم: من نمی‏دانستم و تو هم به ما نگفته بودی. سپس، سوار بر شتر شدم و در مدینه نزد رسول الله جرفتم. رسول الله جفرمود: «چگونه می‌خواهی با او زندگی كنی در حالی كه چنین سخنی به میان آمده است»؟ راوی می‌گوید: عقبه از او جدا شد و آن زن، با كسی دیگر، ازدواج كرد».

باب (۱۸): تناوب در فراگیری علم

۷۸- «عَنْ عُمَرَ س قَالَ: كُنْتُ أَنَا وَجَارٌ لِي مِنَ الأَنْصَارِ فِي بَنِي أُمَيَّةَ ابْنِ زَيْدٍ وَهِيَ مِنْ عَوَالِي الْمَدِينَةِ، وَكُنَّا نَتَنَاوَبُ النُّزُولَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج يَنْزِلُ يَوْمًا، وَأَنْزِلُ يَوْمًا، فَإِذَا نَزَلْتُ جِئْتُهُ بِخَبَرِ ذَلِكَ الْيَوْمِ مِنَ الْوَحْيِ وَغَيْرِهِ، وَإِذَا نَزَلَ فَعَلَ مِثْلَ ذَلِكَ، فَنَزَلَ صَاحِبِي الأَنْصَارِيُّ يَوْمَ نَوْبَتِهِ فَضَرَبَ بَابِي ضَرْبًا شَدِيدًا، فَقَالَ: أَثَمَّ هُوَ، فَفَزِعْتُ فَخَرَجْتُ إِلَيْهِ، فَقَالَ: قَدْ حَدَثَ أَمْرٌ عَظِيمٌ، قَالَ: فَدَخَلْتُ عَلَى حَفْصَةَ، فَإِذَا هِيَ تَبْكِي، فَقُلْتُ: أطَلَّقَكُنَّ رَسُولُ اللَّهِ ج؟ قَالَتْ: لا أَدْرِي، ثُمَّ دَخَلْتُ عَلَى النَّبِيِّ ج فَقُلْتُ وَأَنَا قَائِمٌ: أَطَلَّقْتَ نِسَاءَكَ؟ قَالَ: «لا». فَقُلْتُ: اللَّهُ أَكْبَرُ».(بخارى:۸۹)

ترجمه: «عمر بن خطاب سمی‌گوید: من و یكی از همسایگان انصاری‌‌ام در محله بنی‏امیه در اطراف مدینه سكونت داشتیم و به نوبت، در محضر رسول الله جحاضر می‏شدیم. روزی كه نوبت من بود، اخبار وحی و وقایع آنروز را به اطلاع ایشان می‌رساندم و روزی كه نوبت او بود، اخبار وحی و دیگر وقایع را به اطلاع من می‌رسانید. در یكی از روزها كه دوست انصاری من از محضر رسول اكرم جبرگشته بود، با شدت درب خان، مرا به صدا در آورد و گفت: عمر اینجاست؟ من سراسیمه بیرون آمدم. او با دیدن من گفت: امروز اتفاق بسیار مهمی افتاده است (رسول اكرم همسران خود را طلاق داده است). عمر می‌گوید: من بلافاصله نزد حفصه رفتم و دیدم كه گریه می‌كند. پرسیدم: آیا رسول خدا جشما را طلاق داده است؟ حفصه گفت: خبر ندارم. آنگاه خدمت آنحضرت جشرفیاب شدم و بی‌درنگ، همانطور كه ایستاده بودم، پرسیدم: همسرانت را طلاق داده ای؟ فرمود: خیر. (من از خوشحالی) فریاد زدم: الله اكبر».

باب (۱۹): اظهار خشم و ناراحتی هنگام تعلیم بسبب مشاهدۀ چیز ناخوشایند

۷۹- «عَنْ أَبِي مَسْعُودٍ الأَنْصَارِيِّ س قَالَ: قَالَ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، لا أَكَادُ أُدْرِكُ الصَّلاةَ مِمَّا يُطَوِّلُ بِنَا فُلانٌ، فَمَا رَأَيْتُ النَّبِيَّ ج فِي مَوْعِظَةٍ أَشَدَّ غَضَبًا مِنْ يَوْمِئِذٍ، فَقَالَ: «أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّكُمْ مُنَفِّرُونَ، فَمَنْ صَلَّى بِالنَّاسِ فَلْيُخَفِّفْ، فَإِنَّ فِيهِمُ الْمَرِيضَ وَالضَّعِيفَ وَذَا الْحَاجَةِ»».(بخارى:۹۰)

ترجمه: «از ابو مسعود انصاری سروایت است كه: شخصی گفت: ای رسول خدا! چون فلان (امام) نمازش را بسیار طولانی می‏كند، ممكن است نماز جماعت را ترک كنم. ابومسعود سمی‌گوید: رسول الله جرا در خطابه آنروز چنان خشمگین دیدم كه قبلاً او را به آن حال ندیده بودم. آنحضرت جفرمود: «شما، مردم را از دین متنفر می‏كنید. آگاه باشید، هر كس كه امامت نماز را به عهده دارد، آنرا كوتاه بگیرد و طولانی نكند. زیرا در میان نماز گزاران، افراد بیمار، ضعیف و كسانی كه كار فوری دارند، وجود دارد»».

۸۰- «عَنْ زَيْدِ بْنِ خَالِدٍ الْجُهَنِيِّ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ اللُّقَطَةِ، فَقَالَ: «اعْرِفْ وِكَاءَهَا» أَوْ قَالَ: «وِعَاءَهَا وَعِفَاصَهَا، ثُمَّ عَرِّفْهَا سَنَةً، ثُمَّ اسْتَمْتِعْ بِهَا، فَإِنْ جَاءَ رَبُّهَا فَأَدِّهَا إِلَيْهِ». قَالَ: فَضَالَّةُ الإِبِلِ؟ فَغَضِبَ حَتَّى احْمَرَّتْ وَجْنَتَاهُ، أَوْ قَالَ: احْمَرَّ وَجْهُهُ، فَقَالَ: «وَمَا لَكَ وَلَهَا مَعَهَا سِقَاؤُهَا وَحِذَاؤُهَا، تَرِدُ الْمَاءَ وَتَرْعَى الشَّجَرَ، فَذَرْهَا حَتَّى يَلْقَاهَا رَبُّهَا». قَالَ: فَضَالَّةُ الْغَنَمِ؟ قَالَ: «لَكَ أَوْ لأَخِيكَ أَوْ لِلذِّئْبِ»».(بخارى:۹۱)

ترجمه: «زید بن ‏خالد سروایت می‌كند كه: مردی از رسول الله جدرباره چیز گم شده‌ای كه پیدا شده است سؤال نمود. رسول الله جفرمود: «برخی از مشخصات آن (مانند نوع ظرف یا چیزی كه دور آن بسته شده است) را تا یک سال، برای مردم اعلام كن. اگر صاحبش پیدا نشد، از آن استفاده كن. و اگر صاحبش پیدا شد آنرا به او برگردان». سائل پرسید: اگر شتر گم شده‌ای پیدا شود، چه باید كرد؟ رسول الله ج(از شنیدن آن) به اندازه‌ای خشمگین شد كه رخسار مباركش سرخ گشت و فرمود: «تو با شتر چه كار داری؟ (یعنی شتر گم نمی‏شود) زیرا شتر با ذخیره آب و مقاومتی كه دارد، هرگاه گرسنه شود، پای درختی می‌رود و تغذیه می‏كند و هرگاه تشنه شود، آب پیدا می‏كند تا زمانیكه صاحبش پیدا شود». سائل پرسید: اگر گوسفندی پیدا شود، چه باید كرد؟ رسول الله جفرمود: «آن گوسفند یا از آنِ تو و یا از آنِ برادرت خواهد بود. و اگر نگهداری نكنی، از آنِ گرگ خواهد شد»».

۸۱- «عَنْ أَبِي مُوسَى س قَالَ: سُئِلَ النَّبِيُّ ج عَنْ أَشْيَاءَ كَرِهَهَا، فَلَمَّا أُكْثِرَ عَلَيْهِ غَضِبَ، ثُمَّ قَالَ لِلنَّاسِ: «سَلُونِي عَمَّا شِئْتُمْ». قَالَ رَجُلٌ: مَنْ أَبِي؟ قَالَ: «أَبُوكَ حُذَافَةُ». فَقَامَ آخَرُ فَقَالَ: مَنْ أَبِي يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَقَالَ: «أَبُوكَ سَالِمٌ مَوْلَى شَيْبَةَ». فَلَمَّا رَأَى عُمَرُ مَا فِي وَجْهِهِ قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا نَتُوبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ». (بخارى:۹۲)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: از نبی اكرم جدرباره چیزهایی كه خوشش نمی‌آمد، سؤال كردند. وقتی كه آن پرسشها افزایش پیدا كرد، آنحضرت جخشمگین شد و خطاب به مردم فرمود: «هر چه می‌خواهید بپرسید». مردی گفت: پدر من كیست؟ فرمود: «پدرت حذافه است». دیگری برخاست و گفت: ای رسول الله! پدر من كیست؟ پیامبر جفرمود: «پدرت سالم غلام آزاد شده شیبه است». عمر سكه متوجه خشم وناراحتی آنحضرت جشد، گفت: ای رسول خدا! ما به خداوند عز وجل پناه می‌بریم. (زیرا باعث ناراحتی شما شدیم)».

باب (۲۰): کسی که یک سخن را برای اینکه مردم بفهمند سه بار تکرار می‌کند

۸۲- «عَنْ أَنَسٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج: أَنَّهُ كَانَ إِذَا سَلَّمَ سَلَّمَ ثَلاثًا، وَإِذَا تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ أَعَادَهَا ثَلاثًا، حَتَّى تُفْهَمْ عَنْهُ».(بخارى:۹۴)

ترجمه: «انس سروایت میكند كه پیامبر جوقتی كه سلام می‌كرد، سه بار آنرا تكرار می‌نمود. و هرگاه، سخنی می‌گفت، آنرا سه بار تكرار میكرد تا مردم، آنرا خوب بفهمند».

باب (۲۱): تعلیم زن و فرزندان و زیردستان

۸۳- «عَنْ أَبِي موسى س قَالَ: قَالَ رَسُولُ ج: «ثَلاثَةٌ لَهُمْ أَجْرَانِ: رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمَنَ بِنَبِيِّهِ وَآمَنَ بِمُحَمَّدٍ ج، وَالْعَبْدُ الْمَمْلُوكُ إِذَا أَدَّى حَقَّ اللَّهِ وَحَقَّ مَوَالِيهِ، وَرَجُلٌ كَانَتْ عِنْدَهُ أَمَةٌ فَأَدَّبَهَا فَأَحْسَنَ تَأْدِيبَهَا وَعَلَّمَهَـا فَأَحْسَـنَ تَعْلِيمَهَا، ثُمَّ أَعْتَقَهَا فَتَزَوَّجَهَا فَلَهُ أَجْرَانِ»».(بخارى: ۹۷)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «سه شخص‌اند كه نزد خدا دو اجر دارند. اول: اهل كتابی كه به پیامبرش و به محمد جایمان بیاورد. دوم: غلامی كه حق خدا و صاحبش را ادا كند. سوم: مردی كه كنیزش را بخوبی تربیت نماید و علم و دانش بیاموزد. سپس او را آزاد نماید و با وی ازدواج كند. هریک از اینها دو پاداش دارند»».

باب (۲۲): پند و نصیحت کردن امام زنان را

۸۴- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج خَرَجَ وَمَعَهُ بِلالٌ، فَظَنَّ أَنَّهُ لَمْ يُسْمِعِ النِّسَاءَ فَوَعَظَهُنَّ وَأَمَرَهُنَّ بِالصَّدَقَةِ، فَجَعَلَتِ الْمَرْأَةُ تُلْقِي الْقُرْطَ وَالْخَاتَمَ، وَبِلالٌ يَأْخُذُ فِي طَرَفِ ثَوْبِهِ».(بخارى: ۹۸)

ترجمه: «ابن عباس بروایت می‌كند كه: رسول الله جهمراه بلال از مسجد بیرون شد و گمان نمود كه زنها وعظ و ارشاد او جرا نشنیده‌اند. بار دیگر به وعظ و راهنمایی آنان پرداخت و آنها را امر به صدقه دادن نمود. زنان شروع به انداختن گوشواره‌ها و انگشتر‌هایشان نمودند. و بلال سآنها را در دامنش جمع آوری می‌نمود».

باب (۲۳): آزمندی برای فراگرفتن حدیث

۸۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّهُ قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَنْ أَسْعَدُ النَّاسِ بِشَفَاعَتِكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؟ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَقَدْ ظَنَنْتُ يَا أَبَا هُرَيْرَةَ أَنْ لا يَسْأَلُنِي عَنْ هَذَا الْحَدِيثِ أَحَدٌ أَوَّلُ مِنْكَ، لِمَا رَأَيْتُ مِنْ حِرْصِكَ عَلَى الْحَدِيثِ، أَسْعَدُ النَّاسِ بِشَفَاعَـتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ، مَنْ قَالَ: لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ خَالِصًا مِنْ قَلْبِـهِ، أَوْ نَفْسِهِ»».(بخارى:۹۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: عرض كردم: ای رسول خدا! چه كسانی روز قیامت برای شفاعت شما سعادت بیشتری دارند؟ رسول الله جفرمود: «ای ابوهریره! چون عشق و علاقه تو را نسبت به حدیث دیدم، می‌دانستم كه كسی قبل از تو، این سؤال را از من نخواهد پرسید. كسانی روز قیامت برای شفاعت من سعادت بیشتری دارند كه با اخلاص و از صمیم قلب، لا إله إلا الله بگویند»».

باب (۲۴): علم چگونه از بین می‌رود؟

۷۷- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «إِنَّ اللَّهَ لَا يَقْبِضُ الْعِلْمَ انْتِزَاعًا يَنْتَزِعُهُ مِنَ الْعِبَادِ، وَلَكِنْ يَقْبِضُ الْعِلْمَ بِقَبْضِ الْعُلَمَاءِ، حَتَّى إِذَا لَمْ يُبْقِ عَالِمًا اتَّخَذَ النَّاسُ رُءُوسًا جُهَّالاً، فَسُئِلُوا، فَأَفْتَوْا بِغَيْرِ عِلْمٍ، فَضَلُّوا وَأَضَلُّوا»».(بخارى:۱۰۰)

ترجمه: «عبدالله بن عمرو بن عاص بمی‌گوید: از رسول الله جشنیدم كه فرمود: «خداوند علم را از سینه بندگان خود محو نمی‌كند، بلكه با وفات علما آنرا از بین می‌برد. و وقتی كه علما از بین رفتند، مردم، جاهلان را رهبر خود قرار می‌دهند و مسائل خود را از آنها می‌پرسند. رهبرانشان نیز از روی جهالت، فتوا می‌دهند كه هم خود گمراه میشوند وهم دیگران را به گمراهی می‌كشند»».

باب (۲۵): آیا روز جداگانه ای برای تعلیم زنان اختصاص داده شود؟

۸۷- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س قَالَ: قَالَتِ النِّسَاءُ لِلنَّبِيِّ ج: غَلَبَنَا عَلَيْكَ الرِّجَالُ فَاجْعَلْ لَنَا يَوْمًا مِنْ نَفْسِكَ، فَوَعَدَهُنَّ يَوْمًا لَقِيَهُنَّ فِيهِ، فَوَعَظَهُنَّ وَأَمَرَهُنَّ، فَكَانَ فِيمَا قَالَ لَهُنَّ: «مَا مِنْكُنَّ امْرَأَةٌ تُقَدِّمُ ثَلاثَةً مِنْ وَلَدِهَا إِلاَّ كَانَ لَهَا حِجَابًا مِنَ النَّارِ». فَقَالَتِ امْرَأَةٌ: وَاثْنَتَيْنِ؟ فَقَالَ: «وَاثْنَتَيْنِ»».(بخارى:۱۰۲)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: زنان خطاب به نبی اكرم جگفتند: مردان تو را تصاحب نموده (و برای ما) وقتی باقی نگذاشته‌اند. فرصتی به ما اختصاص بده تا نزد شما حاضر شویم. رسول الله جروزی را برای آنان تعیین نمود. (و در آنروز) فرمود: «هر زنی كه سه فرزند خود را از دست بدهد، آنان، در روز قیامت برای مادرانشان حجابی در برابر آتش دوزخ خواهند شد». زنی گفت: اگر دو فرزندش را از دست بدهد باز هم آنها حجاب می‌شوند؟ آنحضرت جفرمود: «بلی»».

وَفِيْ رِوَايَةٍ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَس قَالَ: «ثَلاثَةً لَمْ يَبْلُغُوا الْحِنْثَ»». (بخارى: ۱۰۲).

«و در یک روایت از ابوهریره سآمده است كه رسول الله جفرمود: «سه فرزندی كه به سن بلوغ نرسیده باشند»».

باب (۲۶): کسی که چیزی را بشنود و برای فهمیدن آن دوباره بپرسد

۸۸- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «مَنْ حُوسِبَ عُذِّبَ». قَالَتْ عَائِشَةُ: فَقُلْتُ: أَوَلَيْسَ يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿فَسَوۡفَ يُحَاسَبُ حِسَابٗا يَسِيرٗا ٨[الانشقاق: ۸] ؟ قَالَتْ: فَقَالَ: «إِنَّمَا ذَلِكِ الْعَرْضُ وَلَكِنْ مَنْ نُوقِشَ الْحِسَابَ يَهْلِكْ»».(بخارى: ۱۰۳)

ترجمه: «عایشه لروایت می‌كند كه نبی اكرم جفرمود: «هر كس كه محاسبه شود، گرفتار عذاب می‌گردد».

عایشه می‌گوید: گفتم: مگر نه اینست كه خداوند می‌فرماید: بزودی محاسبه آسانی خواهد شد؟ آنحضرت جفرمود: «این عَرضه اعمال است ولی اگر حساب دقیق به عمل آید، هلاک می‌گردد»».

باب (۲۷): حاضران به غائبان ابلاغ نمایند

۸۹- «عَنْ أَبِي شُرَيْحٍ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولِ اللَّهِ ج الْغَدَ مِنْ يَوْمِ الْفَتْحِ، يَقُوْلُ قَوْلاً، سَمِعَتْهُ أُذُنَايَ وَوَعَاهُ قَلْبِي وَأَبْصَرَتْهُ عَيْنَايَ حِينَ تَكَلَّمَ بِهِ حَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ: «إِنَّ مَكَّةَ حَرَّمَهَا اللَّهُ وَلَمْ يُحَرِّمْهَا النَّاسُ فَلا يَحِلُّ لامْرِئٍ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ أَنْ يَسْفِكَ بِهَا دَمًا، وَلا يَعْضِدَ بِهَا شَجَرَةً، فَإِنْ أَحَدٌ تَرَخَّصَ لِقِتَالِ رَسُولِ اللَّهِ ج فِيهَا، فَقُولُوا: إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَذِنَ لِرَسُولِهِ وَلَمْ يَأْذَنْ لَكُمْ، وَإِنَّمَا أَذِنَ لِي فِيهَا سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ، ثُمَّ عَادَتْ حُرْمَتُهَا الْيَوْمَ كَحُرْمَتِهَا بِالأَمْسِ، وَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ»».(بخارى: ۱۰۴)

ترجمه: «ابوشریح سمی‌گوید: فردای روز فتح مكه با گوشهایم شنیدم و با قلبم فهمیدم و با چشمانم نظاره گر آن بودم كه آنحضرت جپس از حمد و ثنای خداوند متعال، فرمود: «مكه جایی است كه خداوند آنرا حرام قرار داده است، نه مردم. پس هر كسی كه به خدا و روز قیامت ایمان دارد، در آن خون ریزی نكند و درختی را قطع ننماید. اگر كسی بخود اجازه دهد و چنین كاری كند و بگوید كه پیامبر كرده است، به او بگویید: خداوند فقط به پیامبرش جآنهم در بخشی از روز،چنین اجازه‌ای داده نه به شما. از امروز، حرمت آن، مانند دیروز میباشد. (آنچه را گفتم) حاضران باید به غائبان، ابلاغ كنند»».

باب (۲۸): گناه کسی که به دروغ، چیزی به پیامبرج نسبت دهد

۹۰- «عن عَلِيٍّ س قال: قَالَ النَّبِيُّ ج: «لا تَكْذِبُوا عَلَيَّ فَإِنَّهُ مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ فَلْيَلِجِ النَّارَ»». (بخارى:۱۰۶)

ترجمه: «علی سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «سخنی را به دروغ به من نسبت ندهید. زیرا كسی كه به دروغ، سخنی را به من نسبت دهد، وارد آتش می‌شود»».

۹۱- «عَنْ سَلَمَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «مَنْ يَقُلْ عَلَيَّ مَا لَمْ أَقُلْ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ»».(بخارى: ۱۰۹)

ترجمه: «سلمه بن اكوع سمی‌گوید: از رسول الله جشنیدم كه فرمود: «كسی كه به من سخنی را نسبت دهد و من آنرا نگفته باشم، باید جای خود را در آتش، آماده كند»».

۹۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «تَسَمَّوْا بِاسْمِي وَلا تَكْتَنُوا بِكُنْيَتِي وَمَنْ رَآنِي فِي الْمَنَامِ فَقَدْ رَآنِي، فَإِنَّ الشَّيْطَانَ لا يَتَمَثَّلُ فِي صُورَتِي، وَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّدًا فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ»».(بخارى: ۱۱۰)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كند كه نبی اكرم جفرمود: «اسم مرا بعنوان اسم، انتخاب كنید ولی از كنیه من (ابو القاسم) استفاده نكنید. هركس مرا در خواب ببیند، حقیقتا مرا خواب دیده است. زیرا شیطان نمی‌تواند خود را به صورت من در آوَرَد. و هركس به دروغ، چیزی را به من نسبت دهد، پس باید جایگاهش را در جهنم، آماده كند»».

باب (۲۹): نوشتن علم

۹۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ حَبَسَ عَنْ مَكَّةَ الْقَتْلَ أَوِ الْفِيلَ، وَسَلَّطَ عَلَيْهِمْ رَسُولَ اللَّهِ ج وَالْمُؤْمِنِينَ، أَلا وَإِنَّهَا لَمْ تَحِلَّ لأَحَدٍ قَبْلِي وَلَمْ تَحِلَّ لأَحَدٍ بَعْدِي، أَلا وَإِنَّهَا حَلَّتْ لِي سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ، أَلا وَإِنَّهَا سَاعَتِي هَذِهِ؛ حَرَامٌ لا يُخْتَلَى شَوْكُهَا، وَلا يُعْضَدُ شَجَرُهَا، وَلا تُلْتَقَطُ سَاقِطَتُهَا إِلاَّ لِمُنْشِدٍ، فَمَنْ قُتِلَ فَهُوَ بِخَيْرِ النَّظَرَيْنِ؛ إِمَّا أَنْ يُعْقَلَ، وَإِمَّا أَنْ يُقَادَ أَهْلُ الْقَتِيلِ». فَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْيَمَنِ فَقَالَ: اكْتُبْ لِي يَا رَسُولَ اللَّهِ. فَقَالَ: «اكْتُبُوا لأَبِي فُلانٍ» فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ قُرَيْشٍ: إِلاَّ الإِذْخِرَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَإِنَّا نَجْعَلُهُ فِي بُيُوتِنَا وَقُبُورِنَا، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «إِلاَّ الإِذْخِرَ إِلاَّ الإِّذْخِر»».(بخارى:۱۱۲)

ترجمه: «ابو هریره سروایت می‌كند كه رسول اكرم جفرمود: «خداوند مانع وقوع خونریزی یا حمله فیل‌ها به مكه شد و رسول الله جو مؤمنان را بر اهل مكه غالب گردانید. بدانید كه مكه نه برای كسی قبل از من و نه بعد از من، حلال قرار داده شده است و فقط بخشی از یک روز برای من حلال قرار داده شد. و بدانید كه از این لحظه به بعد، (برای همیشه) حرام قرار داده شد. بنابراین، نه خار آن كنده شود ونه درخت آن قطع گردد و نه مال گم شده آن برداشته شود مگر اینكه به صاحبش برگردانیده شود. و اگر كسی در آن كشته شود، اولیای دم مختارند كه: یا دیه (خون بها) بگیرند و یا قاتل را قصاص كنند». مردی یمنی آمد و گفت: ای رسول خدا! این سخنان را برای من بنویس. رسول اكرم ج(خطاب به همراهانش) فرمود: «برای ابو فلان بنویسید». مردی از قبیله قریش گفت: ای رسول الله! اذخر (نوعی گیاه سبز) را استثناء كنید زیرا ما آنرا درخانه‌ها و در قبرهایمان مورد استفاده قرار میدهیم. رسول الله جپذیرفت و فرمود: «بجز اذخر، بجز اذخر»». (یعنی كندن و قطع كردن اذخر از قاعده حرمت، مستثنا است).

۹۴- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: لَمَّا اشْتَدَّ بِالنَّبِيِّ ج وَجَعُهُ قَالَ: «ائْتُونِي بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لا تَضِلُّوا بَعْدَهُ». قَالَ عُمَرُ: إِنَّ النَّبِيَّ ج غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَنَا كِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا، فَاخْتَلَفُوا وَكَثُرَ اللَّغَطُ، قَالَ: «قُومُوا عَنِّي وَلا يَنْبَغِي عِنْدِي التَّنَازُعُ». فَخَرَجَ ابْنُ عَبَّاسٍ يَقُولُ: إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ ج وَبَيْنَ كِتَابِهِ». (بخارى:۱۱۴)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: وقتی كه بیماری پیامبر جشدت گرفت، آنحضرت جفرمود: «دفتری بیاورید تا برای شما مطالبی بنویسم كه بعد از آن، گمراه نشوید». عمر سگفت: دردِ بیماری بر پیامبر جچیره شده است، كتاب خدا برای ما كافیست. مردم، در این باره اختلاف نظر پیدا كردند وسر وصدا زیاد شد. رسول الله جفرمود: «نزد من اختلاف ومنازعه شایسته نیست، برخیزید و بروید»».

باب (۳۰): تعلیم، وعظ و ارشاد درشب

۹۵- «عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ ل قَالَتْ: اسْتَيْقَظَ النَّبِيُّ ج ذَاتَ لَيْلَةٍ فَقَالَ: «سُبْحَانَ اللَّهِ مَاذَا أُنْزِلَ اللَّيْلَةَ مِنَ الْفِتَنِ، وَمَاذَا فُتِحَ مِنَ الْخَزَائِنِ، أَيْقِظُوا صَوَاحِبَاتِ الْحُجَرِ، فَرُبَّ كَاسِيَةٍ فِي الدُّنْيَا عَارِيَةٍ فِي الآخِرَةِ»». (بخارى: ۱۱۵)

ترجمه: «ام المؤمنین ؛ام سلمه ل؛ روایت میكند كه: شبی رسول الله جبیدار شد و فرمود: «سبحان الله! امشب چه فتنه‌هایی نازل شده است و چه دروازه گنجهایی گشوده شده است. آنهایی را كه در اتاق‌ها خوابند (ازواج مطهرات را) بیدار كنید چه بسا كسانی كه در دنیا پوشیده‌اند ولی در آخرت، لخت و عریان می‌شوند»».

باب (۳۱): شب بیداری برای فراگیری علم و دانش

۹۶- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: صَلَّى بِنَا النَّبِيُّ ج الْعِشَاءَ فِي آخِرِ حَيَاتِهِ، فَلَمَّا سَلَّمَ قَامَ فَقَالَ: «أَرَأَيْتَكُمْ لَيْلَتَكُمْ هَذِهِ فَإِنَّ رَأْسَ مِائَةِ سَنَةٍ مِنْهَا لا يَبْقَى مِمَّنْ هُوَ عَلَى ظَهْرِ الأَرْضِ أَحَدٌ»».(بخارى: ۱۱۶)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: پیامبر جدر یكی از آخرین روزهای عمر مباركشان پس از ادای نماز عشا، برخاست و فرمود: «امشب را بخاطر بسپارید. زیرا پس از گذشت صد سال از این تاریخ، احدی از كسانی كه روی زمین قرار دارند، باقی نخواهد ماند»».

۹۷- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: بِتُّ فِي بَيْتِ خَالَتِي مَيْمُونَةَ بِنْتِ الْحَارِثِ ل زَوْجِ النَّبِيِّ ج، وَكَانَ النَّبِيُّ ج عِنْدَهَا فِي لَيْلَتِهَا. فَصَلَّى النَّبِيُّ ج الْعِشَاءَ، ثُمَّ جَاءَ إِلَى مَنْزِلِهِ فَصَلَّى أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ، ثُمَّ نَامَ، ثُمَّ قَامَ، ثُمَّ قَالَ: «نَامَ الْغُلَيِّمُ».- أَوْ كَلِمَةً تُشْبِهُهَا- ثُمَّ قَامَ، فَقُمْتُ عَنْ يَسَارِهِ، فَجَعَلَنِي عَنْ يَمِينِهِ، فَصَلَّى خَمْسَ رَكَعَاتٍ، ثُمَّ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ نَامَ، حَتَّى سَمِعْتُ غَطِيطَهُ أَوْ خَطِيطَهُ، ثُمَّ خَرَجَ إِلَى الصَّلاةِ».(بخارى: ۱۱۷)

ترجمه: «عبد الله بن عباس بمی‌گوید: شبی در خانه خاله ام؛ میمونه بنت حارث؛ همسر پیامبر ج؛ خوابیدم و پیامبر اكرم جنیز در آن شب نزد خاله‌‌ام بود. آنحضرت جپس از خواندن نماز عشاء به خانه برگشت و چهار ركعت نماز خواند و خوابید. سپس برخاست و پرسید: «پسر بچه خوابید»؟ و یا سخنی مانند این. بعد از آن به نماز ایستاد. من هم سمت چپ ایشان ایستادم. اما رسول خدا مرا سمت راست خود قرار داد و پنج ركعت نماز خواند. بعد از آن، دو ركعت دیگر ادا كرد و خوابید طوری كه صدای نفس ایشان را می‌شنیدم. سرانجام برای ادای نماز، برخاست و بیرون رفت».

باب (۳۲): حفظ علم

۹۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ: أَكْثَرَ أَبُو هُرَيْرَةَ وَلَوْلا آيَتَانِ فِي كِتَابِ اللَّهِ مَا حَدَّثْتُ حَدِيثًا، ثُمَّ يَتْلُو: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ[البقرة: ۱۵۹] . إِلَى قَوْلِهِ ﴿ٱلرَّحِيمُ، إِنَّ إِخْوَانَنَا مِنَ الْمُهَاجِرِينَ كَانَ يَشْغَلُهُمُ الصَّفْقُ بِالأَسْوَاقِ، وَإِنَّ إِخْوَانَنَا مِنَ الأَنْصَارِ كَانَ يَشْغَلُهُمُ الْعَمَلُ فِي أَمْوَالِهِمْ، وَإِنَّ أَبَا هُرَيْرَةَ كَانَ يَلْزَمُ رَسُولَ اللَّهِ ج بِشِبَعِ بَطْنِهِ وَيَحْضُرُ مَا لا يَحْضُرُونَ، وَيَحْفَظُ مَا لا يَحْفَظُونَ».(بخارى: ۱۱۸)

ترجمه: «ابو هریره سمی‌گوید: مردم می‌گویند: ابوهریره احادیث بسیاری روایت میكند. باید بگویم كه اگر این دو آیه در كتاب خدا نمی‌بود هیچ حدیثی برای شما روایت نمی‌كردم. سپس آنها را تلاوت كرد: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰتا ﴿ٱلرَّحِيمُ(بیگمان كسانی كه پنهان می‌دارند آنچه را كه از دلایل روشن و هدایت فرو فرستاده‌ایم بعد از آنكه آنرا برای مردم در این كتاب بیان نمودیم، اینها كسانی‌اند كه خداوند آنها را نفرین كرده و نفرین كنندگان دیگر (مردم و فرشته) نیز آنها را نفرین می‌كنند، مگر كسانی كه توبه كنند و به اصلاح حال خود پرداخته، (آنچه را كه پنهان می‌داشتند) آشكار سازند، توبه آنان را می‌پذیرم و من بسی توبه پذیر و مهربانم). برادران مهاجر در بازار مشغول تجارت بودند و برادران انصار هم مشغول كشاورزی. اما ابوهریره كاری نداشت و همیشه همراه پیامبر بود و فقط به سیرشدن شكمش بسنده می‌كرد و دنبال علم و دانش بود. جایی كه بقیه حاضر نبودند، او حضور داشت و آنچه را كه دیگران حفظ نمی‌كردند، او حفظ می‌كرد».

۹۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنِّي أَسْمَعُ مِنْكَ حَدِيثًا كَثِيرًا أَنْسَاهُ، قَالَ: «ابْسُطْ رِدَاءَكَ». فَبَسَطْتُهُ، قَالَ: فَغَرَفَ بِيَدَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: «ضُمَّهُ». فَضَمَمْتُهُ، فَمَا نَسِيتُ شَيْئًا بَعْدَهُ». (بخارى:۱۱۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: عرض كردم: ای رسول خدا! بسیاری از سخنانی را كه از شما می‌شنوم، فراموش می‌كنم. آنحضرت جفرمود: «چادرت را پهن كن». من چادرم را پهن كردم و ایشان دو مشت در آن گذاشت و سپس فرمود: «آنرا جمع كن». من آنرا جمع كردم. بعد از آن، چیزی را فراموش نكردم».

۱۰۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: حَفِظْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج وِعَاءَيْنِ، فَأَمَّا أَحَدُهُمَا فَبَثَثْتُهُ، وَأَمَّا الآخَرُ فَلَوْ بَثَثْتُهُ قُطِعَ هَذَا الْبُلْعُومُ». (بخارى: ۱۲۰)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: دو نوع حدیث از پیامبر جحفظ كردم. نخست، احادیثی كه آنها را روایت و نشر كردم. دوم، احادیثی كه اگر آنها را روایت كنم، این گلویم بریده خواهد شد».

باب (۳۳): گوش فرادادن به علما

۱۰۱- «عَنْ جَرِيرٍ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ لَهُ فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ: «اسْتَنْصِتِ النَّاسَ». فَقَالَ: «لا تَرْجِعُوا بَعْدِي كُفَّارًا يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ»».(بخارى: ۱۲۱)

ترجمه: «جریرسمی‌گوید: نبی اكرم جدر حجة الوداع خطاب به من فرمود: «مردم را ساكت كن». سپس، فرمود: «بعد از من كافر نشوید تا با جنگ وخونریزی یكدیگر را نابود سازید»».

باب ۳۴: اگر از عالمی بپرسند که کدام یک از مردم دانا‌تراست، چه بگوید؟

۱۰۲- «عن أُبَيِّ ابْنِ كَعْبٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج: «قَامَ مُوسَى النَّبِيُّ خَطِيبًا فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ فَسُئِلَ: أَيُّ النَّاسِ أَعْلَمُ؟ فَقَالَ: أَنَا أَعْلَم،ُ فَعَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِ إِذْ لَمْ يَرُدَّ الْعِلْمَ إِلَيْهِ، فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ أَنَّ عَبْدًا مِنْ عِبَادِي بِمَجْمَعِ الْبَحْرَيْنِ هُوَ أَعْلَمُ مِنْكَ، قَالَ: يَا رَبِّ وَكَيْفَ بِهِ؟ فَقِيلَ لَهُ: احْمِلْ حُوتًا فِي مِكْتَلٍ، فَإِذَا فَقَدْتَهُ فَهُوَ ثَمَّ، فَانْطَلَقَ وَانْطَلَقَ بِفَتَاهُ يُوشَعَ بْنِ نُونٍ وَحَمَلا حُوتًا فِي مِكْتَلٍ، حَتَّى كَانَا عِنْدَ الصَّخْرَةِ وَضَعَا رُءُوسَهُمَا وَنَامَا، فَانْسَلَّ الْحُوتُ مِنَ الْمِكْتَلِ ﴿فَٱتَّخَذَ سَبِيلَهُۥ فِي ٱلۡبَحۡرِ سَرَبٗا[الکهف: ۶۱] ، وَكَانَ لِمُوسَى وَفَتَاهُ عَجَبًا، فَانْطَلَقَا بَقِيَّةَ لَيْلَتِهِمَا وَيَوْمَهُمَا، فَلَمَّا أَصْبَحَ قَالَ مُوسَى لِفَتَاهُ: ﴿ءَاتِنَا غَدَآءَنَا لَقَدۡ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبٗا[الکهف: ۶۲] . وَلَمْ يَجِدْ مُوسَى مَسًّا مِنَ النَّصَبِ حَتَّى جَاوَزَ الْمَكَانَ الَّذِي أُمِرَ بِهِ، فَقَالَ لَهُ فَتَاهُ: ﴿أَرَءَيۡتَ إِذۡ أَوَيۡنَآ إِلَى ٱلصَّخۡرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ ٱلۡحُوتَ وَمَآ أَنسَىٰنِيهُ إِلَّا ٱلشَّيۡطَٰنُ[الکهف: ۶۳] . قَالَ مُوسَى: ﴿ذَٰلِكَ مَا كُنَّا نَبۡغِۚ فَٱرۡتَدَّا عَلَىٰٓ ءَاثَارِهِمَا قَصَصٗا ٦٤[الکهف: ۶۴] . فَلَمَّا انْتَهَيَا إِلَى الصَّخْرَةِ، إِذَا رَجُلٌ مُسَجًّى بِثَوْبٍ أَوْ قَالَ: تَسَجَّى بِثَوْبِهِ، فَسَلَّمَ مُوسَى، فَقَالَ الْخَضِرُ: وَأَنَّى بِأَرْضِكَ السَّلامُ فَقَالَ: أَنَا مُوسَى. فَقَالَ: مُوسَى بَنِي إِسْرَائِيلَ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: ﴿هَلۡ أَتَّبِعُكَ عَلَىٰٓ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمۡتَ رُشۡدٗا[الکهف: ۶۶] . قَالَ: ﴿إِنَّكَ لَن تَسۡتَطِيعَ مَعِيَ صَبۡرٗا[الکهف: ۶۷] . يَا مُوسَى إِنِّي عَلَى عِلْمٍ مِنْ عِلْمِ اللَّهِ عَلَّمَنِيهِ لا تَعْلَمُهُ أَنْتَ، وَأَنْتَ عَلَى عِلْمٍ عَلَّمَكَهُ لا أَعْلَمُهُ، ﴿قَالَ سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ صَابِرٗا وَلَآ أَعۡصِي لَكَ أَمۡرٗا ٦٩[الکهف: ۶۹] . فَانْطَلَقَا يَمْشِيَانِ عَلَى سَاحِلِ الْبَحْرِ لَيْسَ لَهُمَا سَفِينَةٌ، فَمَرَّتْ بِهِمَا سَفِينَةٌ، فَكَلَّمُوهُمْ أَنْ يَحْمِلُوهُمَا، فَعُرِفَ الْخَضِرُ، فَحَمَلُوهُمَا بِغَيْرِ نَوْلٍ، فَجَاءَ عُصْفُورٌ، فَوَقَعَ عَلَى حَرْفِ السَّفِينَةِ، فَنَقَرَ نَقْرَةً أَوْ نَقْرَتَيْنِ فِي الْبَحْرِ، فَقَالَ الْخَضِرُ: يَا مُوسَى مَا نَقَصَ عِلْمِي وَعِلْمُكَ مِنْ عِلْمِ اللَّهِ إِلاَّ كَنَقْرَةِ هَذَا الْعُصْفُورِ فِي الْبَحْرِ، فَعَمَدَ الْخَضِرُ إِلَى لَوْحٍ مِنْ أَلْوَاحِ السَّفِينَةِ فَنَزَعَهُ، فَقَالَ مُوسَى: قَوْمٌ حَمَلُونَا بِغَيْرِ نَوْلٍ، عَمَدْتَ إِلَى سَفِينَتِهِمْ فَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا؟ ﴿قَالَ أَلَمۡ أَقُلۡ إِنَّكَ لَن تَسۡتَطِيعَ مَعِيَ صَبۡرٗا ٧٢ قَالَ لَا تُؤَاخِذۡنِي بِمَا نَسِيتُ وَلَا تُرۡهِقۡنِي مِنۡ أَمۡرِي عُسۡرٗا ٧٣[الکهف: ۷۲-۷۳] . فَكَانَتِ الْأُولَى مِنْ مُوسَى نِسْيَانًا فَانْطَلَقَا فَإِذَا غُلامٌ يَلْعَبُ مَعَ الْغِلْمَانِ، فَأَخَذَ الْخَضِرُ بِرَأْسِهِ مِنْ أَعْلاهُ فَاقْتَلَعَ رَأْسَهُ بِيَدِهِ، فَقَالَ مُوسَى: ﴿أَقَتَلۡتَ نَفۡسٗا زَكِيَّةَۢ بِغَيۡرِ نَفۡسٖ[الکهف: ۷۴] . ﴿قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّكَ إِنَّكَ لَن تَسۡتَطِيعَ مَعِيَ صَبۡرٗا ٧٥[الکهف: ۷۵] . ﴿فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَآ أَتَيَآ أَهۡلَ قَرۡيَةٍ ٱسۡتَطۡعَمَآ أَهۡلَهَا فَأَبَوۡاْ أَن يُضَيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَارٗا يُرِيدُ أَن يَنقَضَّ فَأَقَامَهُ[الکهف: ۷۷] . قَالَ الْخَضِرُ بِيَدِهِ، فَأَقَامَهُ، فَقَالَ لَهُ مُوسَى: ﴿لَوۡ شِئۡتَ لَتَّخَذۡتَ عَلَيۡهِ أَجۡرٗا ٧٧ قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَيۡنِي وَبَيۡنِكَ[الکهف: ۷۷-۷۸] » قَالَ النَّبِيُّ ج: «يَرْحَمُ اللَّهُ مُوسَى لَوَدِدْنَا لَوْ صَبَرَ حَتَّى يُقَصَّ عَلَيْنَا مِنْ أَمْرِهِمَا»».(بخارى: ۱۲۲)

ترجمه: «ابی بن كعب از پیامبر جروایت می‌كند كه فرمود: «موسی ÷در حالی كه ایستاده بود و بنی اسرائیل را موعظه می‌كرد، از وی پرسیدند: از انسانها چه كسی داناتراست؟ موسی ÷گفت: من داناترین انسانها هستم. خداوند او را بخاطر اینكه علم را به او (خداوند) نسبت نداده بود، مورد عتاب قرار داد و به او وحی كرد كه: بنده ایی از بندگان من كه در «مجمع البحرین» است از تو داناتر می‌باشد.

موسی ÷گفت: پروردگارا! چگونه میتوانم نزد او بروم؟ به وی گفتند: ماهی‌ای را در زنبیلی قرار ده و با خود حمل كن. هر جا كه ماهی ناپدید شد، او را آنجا خواهی دید. موسی ÷همراه یوشع بن نون ماهی‌ای را در زنبیلی نهاد و آنرا برداشت و براه افتاد. وقتی كه كنار صخره ایی رسیدند، سر برزمین گذاشتند و به خواب رفتند. ماهی، خود را از زنبیل بیرون كشید و به آب رسانید. آنها بقیه شبانه روز را راه رفتند. هنگاه صبح، موسی ÷به همراهش گفت: غذایمان را حاضر كن كه خسته و گرسنه شده‌ایم. موسی ÷تا زمانیكه میعادگاه را پشت سر نگذاشته بود، احساس خستگی نمی‌كرد. همراهش به او گفت: آن صخره را كه كنار آن خوابیدیم، بیاد داری؟ ماهی را همانجا فراموش كردم. موسی ÷گفت: مكانی كه ما در جستجوی آن هستیم، همانجا است. آنها از همان راهی كه آمده بودند، باز گشتند. وقتی كه به آن صخره رسیدند، مردی را دیدند كه خود را در لباسی پیچیده است. موسی ÷سلام نمود. خضر گفت: در این سرزمین، سلام از كجاست؟ موسی گفت: من موسی هستم. خضر گفت: موسی بنی اسرائیل؟ موسی گفت: آری، آیا اجازه میدهی همراه تو باشم تا از آنچه كه خداوند به تو آموخته است، به من نیز بیاموزی؟ گفت: ای موسی! تو نمی‌توانی با من صبركنی. زیرا خداوند عز وجل به من چیز‌هایی آموخته است كه تو آنها را نمی‌دانی و در عوض، به تو چیزهایی آموخته كه من نمی‌دانم. موسی گفت: انشاء الله صبر می‌كنم و از دستورات تو سر پیچی نخواهم كرد. بدین ترتیب، آنها در ساحل دریا، بدون كشتی براه افتادند. پس از مدتی، یک كشتی از كنار آنها عبوركرد. آنها از صاحبان كشتی خواستند تا آنها را همراه خود سوار كنند.

صاحبان كشتی، خضر را شناختند و بدون كرایه آن‌ها را سوار كردند. در آن اثنا، گنجشكی بر كناره كشتی نشست و یكی، دو منقار از آب دریا برداشت. خضر خطاب به موسی گفت: علم من و تو در برابر علم خداوند، كمتر از مقدار آبی است كه این گنجشک از دریا برداشت. سپس خضر ÷یكی از تخته‌های كشتی را از جایش در آورد. موسی ÷(با تعجب) گفت: آنها ما را بدون كرایه سوار كردند و حالا تو داری كشتی آنها را سوراخ می‌كنی تا همه را غرق سازی؟ خضر گفت: مگر به تو نگفتم كه نمی‌توانی با من صبر كنی؟ موسی ÷گفت: مرا بخاطر فراموشی‌‌ام بازخواست مكن. این نخستین فراموشی موسی بود. (سپس از كشتی پیاده شدند) و براه افتادند. (در راه) پسر بچه‌ای را دیدند كه با بچه‌های دیگر مشغول بازی بود. خضر آن كودک را گرفت و سرش را از تن جدا كرد. موسی ÷(در حالیكه خشمگین شده بود) گفت: چرا فرد بیگناهی را بدون آنكه مرتكب قتلی شده باشد، كُشتی؟ خضر گفت: مگر به تو نگفتم كه تو با من توان شكیبایی را نخواهی داشت؟ باز به راه خود ادامه دادند تا به روستایی رسیدند. از اهالی روستا غذا خواستند. ولی آنها از دادن غذا امتناع و رزیدند. در همین روستا به دیواری رسیدند كه داشت فرو می‌ریخت. خضر با اشاره دست آن دیوار را راست كرد. موسی ÷گفت: اگر می‌خواستی، می‌توانستی در مقابل این كار، مزد بگیری. خضر گفت: اینک وقت جدایی من و تو است». پیامبر اكرم جفرمود: «خداوند موسی را رحمت كند دوست داشتیم كه صبر می‌كرد تا ببینیم داستانش با خضر به كجا می‌كشد»».

باب (۳۵): ایستاده پرسیدن از عالمی که نشسته است

۱۰۳- «عَنْ أَبِي مُوسَى س قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ ج فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا الْقِتَالُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ؟ فَإِنَّ أَحَدَنَا يُقَاتِلُ غَضَبًا، وَيُقَاتِلُ حَمِيَّةً، فَرَفَعَ إِلَيْهِ رَأْسَهُ، قَالَ: وَمَا رَفَعَ إِلَيْهِ رَأْسَهُ إِلاَّ أَنَّهُ كَانَ قَائِمًا، فَقَالَ: «مَنْ قَاتَلَ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا فَهُوَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ»». (بخارى:۱۲۳)

ترجمه: «ابو موسی اشعری سمی‌گوید: مردی، نزد نبی اكرم جآمد و گفت: ای رسول خدا! جهاد در راه خدا چیست؟ زیرا بعضی از ما بخاطر خشم و برای انتقام می‌جنگند و برخی هم از روی تعصب می‌جنگند. رسول الله جبه سویش نگاه كرد و فرمود: «هركس بخاطر سرافرازی دین خدا بجنگد، این جنگ، جهاد در راه خداست»».

باب (۳۶): خداوند می‌فرماید: ﴿وَمَآ أُوتِیتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِیلٗا[الإسراء: ۸۵] . (از علم و دانش فقط مقدار اندکی به شما داده شده است)

۱۰۴- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ س قَالَ: بَيْنَا أَنَا أَمْشِي مَعَ النَّبِيِّ ج فِي خَرِبِ الْمَدِينَةِ وَهُوَ يَتَوَكَّأُ عَلَى عَسِيبٍ مَعَهُ، فَمَرَّ بِنَفَرٍ مِنَ الْيَهُودِ، فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ: سَلُوهُ عَنِ الرُّوحِ، وَقَالَ بَعْضُهُمْ: لا تَسْأَلُوهُ لا يَجِيءُ فِيهِ بِشَيْءٍ تَكْرَهُونَهُ، فَقَالَ بَعْضُهُمْ: لَنَسْأَلَنَّهُ، فَقَامَ رَجُلٌ مِنْهُمْ فَقَالَ: يَا أَبَا الْقَاسِمِ، مَا الرُّوحُ؟ فَسَكَتَ، فَقُلْتُ: إِنَّهُ يُوحَى إِلَيْهِ، فَقُمْتُ، فَلَمَّا انْجَلَى عَنْهُ، قَالَ: ﴿وَيَسۡ‍َٔلُونَكَ عَنِ ٱلرُّوحِۖ قُلِ ٱلرُّوحُ مِنۡ أَمۡرِ رَبِّي وَمَآ أُوتِيتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِيلٗا ٨٥[الإسراء: ۸۵] .

ترجمه: «عبد الله بن مسعود سمی‌گوید: من همراه پیامبرخدا جدر خرابه‌های مدینه میرفتم و آنحضرت جچوب درخت خرمایی در دست داشت كه بر آن تكیه می‌زد. از قضا چند نفر یهودی از آنجا می‌گذشتند. برخی از آنان به برخی دیگر گفتند: از او (محمد) درباره روح بپرسید. برخی دیگر گفتند: سؤال نكنید، زیرا ممكن است در جواب چیزی بگوید كه برای شما خوش آیند نباشد. بعضی گفتند: سؤال می‌كنیم.

در نتیجه، یكی از آنها ایستاد و گفت: ای ابوالقاسم! روح چیست؟ رسول الله جساكت ماند. (راوی میگوید): من به خود گفتم اكنون وحی بر آنحضرت جنازل می‌شود. پس بر خاستم. وقتی كه آن حالت از رسول الله جبر طرف شد، این آیه را تلاوت فرمود: (از تو درباره روح میپرسند، بگو: روح چیزی است كه تنها پروردگارم از آن آگاه است، و به شما فقط اندكی از علم و دانش، داده شده است)».

باب (۳۷): اختصاص دادن درس و تعلیم به گروهی از مردم بخاطر اینکه شاید همه آنرا نفهمند

۱۰۵- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س أَنَّ النَّبِيَّ ج وَمُعاذٌ رَدِيفُهُ عَلَى الرَّحْلِ قَالَ: «يَا مُعَاذَ بْنَ جَبَلٍ»! قَالَ: لَبَّيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَسَعْدَيْكَ، قَالَ: «يَا مُعَاذُ»! قَالَ: لَبَّيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَسَعْدَيْكَ، ثَلاثًا قَالَ: «مَا مِنْ أَحَدٍ يَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ صِدْقًا مِنْ قَلْبِهِ إِلاَّ حَرَّمَهُ اللَّهُ عَلَى النَّارِ». قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَفَلا أُخْبِرُ بِهِ النَّاسَ فَيَسْتَبْشِرُوا؟ قَالَ: «إِذًا يَتَّكِلُوا». وَأَخْبَرَ بِهَا مُعَاذٌ عِنْدَ مَوْتِهِ تَأَثُّمًا».(بخارى:۱۲۸)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: معاذ سپشت سر رسول الله جبر شتری سوار بود كه آنحضرت جخطاب به وی فرمود: «ای معاذ»! معاذ گفت: بلی یا رسول الله! بفرمایید. باز فرمود: «ای معاذ»! معاذ جواب داد: لبیک یا رسول الله! در خدمتم.آنحضرت جسه بار آنرا تكرار كرد. آنگاه، فرمود: «هركس از صمیم قلب أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللهُ وأشْهَدُ أنَّ مُحّمَّدًا رَسُولُ اللهبگوید، خداوند آتش جهنم را بر او حرام می‌گرداند». معاذ گفت: ای رسول خدا ج! آیا مردم را از این سخن با خبر سازم تا خوشحال شوند؟ آنحضرت جفرمود: «بیم آن میرودكه بر این سخن، توكل كنند وعمل را ترک نمایند». معاذ هنگامیكه نزدیک بود دارفانی را وداع گوید، بدلیل اینكه مبادا بخاطر كتمان این حدیث، گناهكار شود،آنرا برای مردم روایت كرد».

باب (۳۸): حیا در علم

۱۰۶- «عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ ل قَالَتْ: جَاءَتْ أُمُّ سُلَيْمٍ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ، فَهَلْ عَلَى الْمَرْأَةِ مِنْ غُسْلٍ إِذَا احْتَلَمَتْ؟ قَالَ النَّبِيُّ ج: «إِذَا رَأَتِ الْمَاءَ». فَغَطَّتْ أُمُّ سَلَمَةَ تَعْنِي وَجْهَهَا وَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَوَتَحْتَلِمُ الْمَرْأَةُ؟ قَالَ: «نَعَمْ تَرِبَتْ يَمِينُكِ، فَبِمَ يُشْبِهُهَا وَلَدُهَا»».(بخارى: ۱۳۰)

ترجمه: «ام سلمه لمی‌گوید: ام سلیم نزد رسول الله جآمد و گفت: ای رسول خدا! خداوند از بیان حق، شرم و حیا نمی‌كند. اگر زنی احتلام شود، غسل بر وی واجب است؟ رسول الله جفرمود: «بلی، اگر آب (منی) را ببیند». ام سلمه صورتش را پوشید و گفت: ای رسول الله! مگر زن هم احتلام می‌شود؟ رسول الله جفرمود: «بلی، وگرنه چگونه فرزند، با مادرش شباهت پیدا می‌كرد»».

باب (۳۹): کسی که از سؤال کردن شرم کند و به دیگری بگوید که سؤال کند

۱۰۷- «عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ س قَالَ: كُنْتُ رَجُلاً مَذَّاءً، فَأَمَرْتُ الْمِقْدَادَ بْنَ الأَسْوَدِ أَنْ يَسْأَلَ النَّبِيَّ ج فَسَأَلَهُ، فَقَالَ: «فِيهِ الْوُضُوءُ»». (بخارى: ۱۳۲)

ترجمه: «علی بن ابی طالب سمی‌فرماید: من فردی بودم كه مذی زیادی از من خارج میشد. به مقداد بن اسود گفتم كه درباره حكم آن، از رسول الله جسؤال كند. او نیز پرسید. رسول الله جدر جواب، فرمود: «در چنین صورتی باید وضو گرفت»».

باب (۴۰): تعلیم و فتوی در مسجد

۱۰۸- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَجُلاً قَامَ فِي الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مِنْ أَيْنَ تَأْمُرُنَا أَنْ نُهِلَّ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «يُهِلُّ أَهْلُ الْمَدِينَةِ مِنْ ذِي الْحُلَيْفَةِ، وَيُهِلُّ أَهْلُ الشَّأْمِ مِنَ الْجُحْفَةِ، وَيُهِلُّ أَهْلُ نَجْدٍ مِنْ قَرْنٍ». وَقَالَ ابْنُ عُمَرَ: وَيَزْعُمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «وَيُهِلُّ أَهْلُ الْيَمَنِ مِنْ يَلَمْلَمَ». وَكَانَ ابْنُ عُمَرَ يَقُولُ: لَمْ أَفْقَهْ هَذِهِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج».(بخارى: ۱۳۳)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: مردی در مسجد برخاست و گفت: ای رسول الله! از كجا احرام ببندیم؟ رسول الله جفرمود: «اهل مدینه از ذوالحلیفه، واهل شام از جحفه، واهل نجد از قرن منازل». ابن عمر افزود كه مردم می‌گویند: رسول الله جفرمود: «و اهل یمن از یلملم احرام ببندند». ولی من این سخن را از رسول الله جنشنیده‌‌ام».

باب (۴۱): کسیکه سؤال کننده را بیش از آنچه سؤال کرده جواب دهد

۱۰۹- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب عَنِ النَّبِيِّ ج: أَنَّ رَجُلاً سَأَلَهُ: مَا يَلْبَسُ الْمُحْرِمُ؟ فَقَالَ: «لا يَلْبَسُ الْقَمِيصَ، وَلا الْعِمَامَةَ، وَلا السَّرَاوِيلَ، وَلا الْبُرْنُسَ، وَلا ثَوْبًا مَسَّهُ الْوَرْسُ أَوِ الزَّعْفَرَانُ، فَإِنْ لَمْ يَجِدِ النَّعْلَيْنِ فَلْيَلْبَسِ الْخُفَّيْنِ، وَلْيَقْطَعْهُمَا حَتَّى يَكُونَا تَحْتَ الْكَعْبَيْنِ»».(بخارى: ۱۳۴)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: شخصی از رسول الله جپرسید: مُحرم، چه چیزی باید بپوشد؟ رسول الله جفرمود: «نباید پیراهن، عمامه، شلوار، عبا و همچنین لباسی كه به عطر یا زعفران آغشته شده باشد، بپوشد. و اگر كفشی نیافت، موزه بپوشد و آنها را از زیر استخوان قوزک پا، قطع كند»».

۴- کتاب وضو

آداب وضو

باب (۱): نماز بدون وضو، صحیح نیست

۱۱۰- «عَنْ أَبَي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لا تُقْبَلُ صَلاةُ مَنْ أَحْدَثَ حَتَّى يَتَوَضَّأَ». قَالَ رَجُلٌ مِنْ حَضْرَمَوْتَ: مَا الْحَدَثُ يَا أَبَا هُرَيْرَةَ؟ قَالَ: فُسَاءٌ أَوْ ضُرَاطٌ».(بخارى: ۱۳۵)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه رسول‏ الله جفرمود: «هركس كه وضویش بشكند تا زمانی كه دوباره وضو نگیرد، هیچ نمازی از وی پذیرفته نمی‏شود». یكی از اهالی حضرموت پرسید: ای ابوهریره! شكستن وضو یعنی چه؟ گفت: بادی كه از شكم بیرون آید خواه با صدا باشد و خواه بی‌صدا».

باب (۲): فضیلت وضو

۱۱۱- «وَعَنْهُ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُوْلَ اللهِ ج يَقُولُ: « إِنَّ أُمَّتِي يُدْعَوْنَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ غُرًّا مُحَجَّلِينَ مِنْ آثارِ الْوُضُوءِ، فَمَنِ اسْتَطَاعَ مِنْكُمْ أَنْ يُطِيلَ غُرَّتَهُ فَلْيَفْعَلْ»».(بخارى: ۱۳۶)

ترجمه: «همچنین ابوهریره سمی‌گوید: از رسول الله جشنیدم كه فرمود: «امت من روز قیامت فرا خوانده می‌شوند در حالی كه اعضای وضوی آنها بر اثر وضو می‌درخشد. لذا هركس خواست این نور بیشتر گردد، آن را بیشتر كند»».

باب (۳): وَسوَسه، ناقض وضو نیست

۱۱۲- «عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ يَزِيْدِ الأَنْصَارِيِّ س: أَنَّهُ شَكَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج الرَّجُلَ الَّذِي يُخَيَّلُ إِلَيْهِ أَنَّهُ يَجِدُ الشَّيْءَ فِي الصَّلاةِ، فَقَالَ: «لا يَنْفَتِلْ أَوْ لا يَنْصَرِفْ حَتَّى يَسْمَعَ صَوْتًا أَوْ يَجِدَ رِيحاً»». (بخارى:۱۳۷)

ترجمه: «عبدالله بن یزید انصاری می‌گوید: از رسول الله جپرسیدم: اگر شخصی، هنگام خواندن نماز به شک بیفتد كه وضویش شكسته است (بادی از شكمش خارج شده است) چه كار باید بكند؟ آنحضرت جفرمود: «تا وقتی كه صدایی نشنیده ویا بویی احساس نكرده باشد، نمازش را ترک نكند»».

باب (۴): تخفیف در وضو

۱۱۳- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ النَّبِيَّ نَامَ حَتَّى نَفَخَ، ثُمَّ صَلَّى وَ لَمْ يَتَوَضَأْ، وَرُبَّمَا قَالَ اضْطَجَعَ حَتَّى نَفَخَ ثُمَّ قَامَ فَصَلَّى». (بخارى:۱۳۸)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: نبی اكرم جخوابید طوریكه صدای نفسش شنیده می‌شد. بعد بلند شد و بدون اینكه وضو بگیرد، نماز خواند. وگاهی می‌گفت: رسول الله جبر پهلو دراز كشید و بخواب رفت طوری كه صدای نفسش شنیده می‌شد. سپس بر خاست و نماز خواند. (چشم آنحضرتجمی‌خوابید ولی قلبش بیدار بود)».

باب (۵): کامل کردن وضو

۱۱۴- «عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ ب قَالَ: دَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ ج مِنْ عَرَفَةَ حَتَّى إِذَا كَانَ بِالشِّعْبِ نَزَلَ فَبَالَ، ثُمَّ تَوَضَّأَ وَلَمْ يُسْبِغِ الْوُضُوءَ. فَقُلْتُ: الصَّلاةَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَقَالَ: «الصَّلاةُ أَمَامَكَ». فَرَكِبَ فَلَمَّا جَاءَ الْمُزْدَلِفَةَ نَزَلَ فَتَوَضَّأَ، فَأَسْبَغَ الْوُضُوءَ، ثُمَّ أُقِيمَتِ الصَّلاةُ، فَصَلَّى الْمَغْرِبَ، ثُمَّ أَنَاخَ كُلُّ إِنْسَانٍ بَعِيرَهُ فِي مَنْزِلِهِ، ثُمَّ أُقِيمَتِ الْعِشَاءُ فَصَلَّى، وَلَمْ يُصَلِّ بَيْنَهُمَا».(بخارى:۱۳۹)

ترجمه: «اسامه بن زید بمی‌گوید: رسول الله جهنگام بازگشت از عرفات، وقتی به محل شعب رسید، قضای حاجت نمود و وضو گرفت، اما نه بطوركامل. اسامه می‌گوید: من عرض كردم: ای رسول خدا ج! وقت نماز فرا رسیده است. رسول الله جفرمود:«نماز را جلوتر خواهیم خواند»، (یعنی در مزدلفه) ـ وقتی به مزدلفه رسید، پیاده شد و وضوی كامل گرفت و نماز مغرب را خواند و بعد هر شخص، شترش را در محل مناسبی خواباند. سپس، نماز عشا اقامه گردید بدون اینكه میان آن دو (مغرب وعشاء) نماز دیگری بخوانند.

باب(۶): شستن صورت با دو دست و بایک مشت آب

۱۱۵- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّهُ تَوَضَّأَ فَغَسَلَ وَجْهَهُ أَخَذَ غَرْفَةً مِنْ مَاءٍ فَمَضْمَضَ بِهَا وَاسْتَنْشَقَ، ثُمَّ أَخَذَ غَرْفَةً مِنْ مَاءٍ فَجَعَلَ بِهَا هَكَذَا، أَضَافَهَا إِلَى يَدِهِ الأُخْرَى فَغَسَلَ بِهَا وَجْهَهُ، ثمَّ أَخَذَ غَرْفَةً مِنْ مَاءٍ فَغَسَلَ بِهَا يَدَهُ الْيُمْنَى، ثمَّ أَخَذَ غَرْفَةً مِنْ مَاءٍ فَغَسَلَ بِهَا يَدَهُ الْيُسْرَى ثمَّ مَسَحَ بِرَأْسِهِ، ثمَّ أَخَذَ غَرْفَةً مِنْ مَاءٍ فَرَشَّ عَلَى رِجْلِهِ الْيُمْنَى حَتَّى غَسَلَهَا، ثمَّ أَخَذَ غَرْفَةً أُخْرَى فَغَسَلَ بِهَا رِجْلَهُ يَعْنِي الْيُسْرَى، ثمَّ قَالَ: هَكَذَا رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَتَوَضَّأُ».(بخارى:۱۴۰)

ترجمه: «از ابن عباس بروایت است كه چنین، وضو گرفت: یک كف آب برداشت و با (نیمی از) آن، مضمضه و (با نیم دیگر)، استنشاق نمود. سپس، یک كف آب برداشت و صورت خود را با هر دو دست، شست. بعد، یک كف آب، برداشت و دست راست خود را شست. و یک كف دیگر، برداشت و دست چپ خود را شست. آنگاه، سرش را مسح نمود. سپس، یک كف آب برداشته، بر پای راستش پاشید و آن را شست. و با یک كف دیگر، پای چپش را شست. و در پایان، گفت: رسول الله جرا دیدم كه چنین وضو می‌گرفت».

باب (۷): دعای داخل شدن به بیت الخلا

۱۱۶- «عن أَنَسٍ س قال: كَانَ النَّبِيُّ ج إِذَا دَخَلَ الْخَلاءَ قَالَ: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْخُبُثِ وَالْخَبَائِثِ»».(بخارى:۱۴۲)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: نبی اكرم جهنگام داخل شدن به بیت الخلا (توالت)، می‏فرمود: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْخُبُثِ وَالْخَبَائِثِ».(خدایا از شر شیاطین نر وماده، یا هر پلیدی ونا پاكی دیگر، به توپناه می‌برم)».

باب (۸):گذاشتن آب در توالت (دستشویی)

۱۱۷- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج دَخَلَ الْخَلاءَ، قَالَ: فَوَضَعْتُ لَهُ وَضُوءًا، فَقَالَ: «مَنْ وَضَعَ هَذَا»؟ فَأُخْبِرَ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ فَقِّهْهُ فِي الدِّينِ»».(بخارى:۱۴۳)

ترجمه: «ابن عباس می‌گوید: رسول الله جبه دستشوئی رفت .من آب تهیه كرده و نهاده بودم، پس از آن، پرسید: چه كسی برایم آب آورده بود؟ گفتند: ابن عباس. آنگاه رسول اكرم جبرایم چنین دعا كرد: «خداوندا! به ابن عباس، بینش در دین، عطا فرما»».

باب (۹): هنگام قضای حاجت نباید رو به قبله نمود

۱۱۸- «عَنْ أَبِي أَيُّوبِ الانْصَارِيِّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِذَا أَتَى أَحَدُكُمُ الْغَائِطَ فَلا يَسْتَقْبِلِ الْقِبْلَةَ وَلا يُوَلِّهَا ظَهْرَهُ، شَرِّقُوا أَوْ غَرِّبُوا»». (بخارى:۱۴۴)

ترجمه: «ابو ایوب انصاری سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هنگام قضای حاجت، رو یا پشت خود را به طرف قبله نكنید. بلكه به طرف مشرق یا مغرب رو كنید»».

ملاحظه: البته این زمانیست كه قبله در جهت جنوب یا شمال باشد واگر در جهت مشرق ویا مغرب باشد هنگام قضای حاجت، باید رو به سوی شمال ویا جنوب، نشست.

باب (۱۰): قضای حاجت روی دو خشت

۱۱۹- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: إِنَّ نَاسًا يَقُولُونَ: إِذَا قَعَدْتَ عَلَى حَاجَتِكَ فَلا تَسْتَقْبِلِ الْقِبْلَةَ وَلا بَيْتَ الْمَقْدِسِ، لَقَدِ ارْتَقَيْتُ يَوْمًا عَلَى ظَهْرِ بَيْتٍ لَنَا فَرَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج عَلَى لَبِنَتَيْنِ مُسْتَقْبِلا بَيْتَ الْمَقْدِسِ».(بخارى:۱۴۵)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: مردم میگویند: كه موقع قضای حاجت، نباید رو به طرف قبله و یا بیت‏المقدس نشست. حال آنكه من روزی بر پشت بام رفته بودم. دیدم كه رسول الله جبر دو خشت و رو به بیت المقدس، نشسته بود».

باب (۱۱): بیرون رفتن زنان برای قضای حاجت

۱۲۰- «عَنْ عَائِشَةَ س: أَنَّ أَزْوَاجَ النَّبِيِّ ج كُنَّ يَخْرُجْنَ بِاللَّيْلِ إِذَا تَبَرَّزْنَ إِلَى الْمَنَاصِعِ، وَهُوَ صَعِيدٌ أَفْيَحُ، فَكَانَ عُمَرُ يَقُولُ لِلنَّبِيِّ ج: احْجُبْ نِسَاءَكَ، فَلَمْ يَكُنْ رَسُولُ اللَّهِ ج يَفْعَلُ، فَخَرَجَتْ سَوْدَةُ بِنْتُ زَمْعَةَ، زَوْجُ النَّبِيِّ ج لَيْلَةً مِنَ اللَّيَالِي عِشَاءً، وَكَانَتِ امْرَأَةً طَوِيلَةً، فَنَادَاهَا عُمَرُ: أَلا قَدْ عَرَفْنَاكِ يَا سَوْدَةُ، حِرْصًا عَلَى أَنْ يَنْزِلَ الْحِجَابُ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ آيَةَ الْحِجَابِ».(بخارى:۱۴۶)

ترجمه: «ام المومنین عایشه لمی‏فرماید: همسران رسول الله جشب‏ها، برای قضای حاجت به طرف مناصع كه میدانی وسیع بود، می‌رفتند. عمر سعرض كرد: ای رسول الله ج! به همسران خود دستور دهید تا در حجاب باشند. امّا رسول الله جچنین نكردند تا اینكه شبی، سوده بنت زمعه؛ همسر رسول الله جكه خانمی بلند قامت بود، برای قضای حاجت بیرون رفت. عمرسبه امید اینكه برای حجاب حكمی نازل شود، (و نیز سوده را متوجه سازد) گفت: ای سوده! ما تو را شناختیم. بعد از آن، خداوند حكم حجاب را نازل فرمود».

باب (۱۲): استنجا با آب

۱۲۱- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قال: كَانَ النَّبِيُّ ج إِذَا خَرَجَ لِحَاجَتِهِ أَجِيءُ أَنَا وَغُلامٌ مَعَنَا إِدَاوَةٌ مِنْ مَاءٍ و في روايةٍ: مِنْ مَاءٍ وَ عَنَزَةٍ، يَسْتَنْجِيْ بِالْمَاءِ». (بخارى:۱۵۰،۱۵۲)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: هرگاه، رسول الله جبرای قضای حاجت، بیرون می‌رفت، من و پسری دیگر، برای او آب می‌بردیم و رسول الله جبا آن آب، استنجا میكرد و وضو میگرفت. و در روایتی دیگر آمده است كه آب و چوبدستی می‌بردیم».

باب (۱۳): نهی از استنجا با دست راست

۱۲۲- «عَنْ أَبِي قَتَادَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِذَا شَرِبَ أَحَدُكُمْ فَلا يَتَنَفَّسْ فِي الانَاءِ، وَإِذَا أَتَى الْخَلاءَ فَلا يَمَسَّ ذَكَرَهُ بِيَمِينِهِ وَلا يَتَمَسَّحْ بِيَمِينِهِ»».(بخارى:۱۵۳)

ترجمه: «از ابو قتاده سروایت است كه رسول الله جفرمود: «هنگام آب خوردن، در ظرف آب، تنفس نكنید و هرگاه به بیت الخلا رفتید، نه با دست راست، آلت تناسلی خود را بگیرید و نه به وسیله آن، استنجا كنید»».

باب (۱۴): استنجا با سنگ

۱۲۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: اتَّبَعْتُ النَّبِيَّ ج وَخَرَجَ لِحَاجَتِهِ فَكَانَ لا يَلْتَفِتُ، فَدَنَوْتُ مِنْهُ، فَقَالَ: «ابْغِنِي أَحْجَارًا أَسْتَنْفِضْ بِهَا أَوْ نَحْوَهُ وَلا تَأْتِنِي بِعَظْمٍ وَلا رَوْث». فَأَتَيْتُهُ بِأَحْجَارٍ بِطَرَفِ ثيَابِي، فَوَضَعْتُهَا إِلَى جَنْبِهِ وَأَعْرَضْتُ عَنْهُ، فَلَمَّا قَضَى أَتْبَعَهُ بِهِنَّ».(بخارى:۱۵۵)

ترجمه: «ابو هریره می‌گوید: نبی اكرم جبرای قضای حاجت، بیرون رفت. من هم دنبال ایشان براه افتادم. آنحضرت جبه اطراف خود نگاه نمی‌كرد. وقتی به او نزدیک شدم (و مرا دید) فرمود: «چند تا سنگ یا مانند آن، برایم بیاور تا استنجا كنم. البته استخوان و سرگین حیوان نباشد». من تعدادی سنگ در دامنم جمع نموده، برای آنحضرت جبردم و از آنجا دور شدم. رسول اكرم جبا آنها استنجا نمود».

باب(۱۵): نهی از استنجا با سرگین حیوانات

۱۲۴- «عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: أَتَى النَّبِيُّ ج الْغَائِطَ، فَأَمَرَنِي أَنْ آتِيَهُ بِثلاثةِ أَحْجَارٍ، فَوَجَدْتُ حَجَرَيْنِ، وَالْتَمَسْتُ الثالِث فَلَمْ أَجِدْهُ، فَأَخَذْتُ رَوْثةً فَأَتَيْتُهُ بِهَا، فَأَخَذَ الْحَجَرَيْنِ وَأَلْقَى الرَّوْثةَ، وَقَالَ: «هَذَا رِكْسٌ»».(بخارى:۱۵۶)

ترجمه: «ابن مسعود سمی‌گوید: نبی اكرم جبرای قضای حاجت، بیرون رفت و به من دستور داد تا سه عدد سنگ، برایش ببرم. من دو سنگ پیدا كردم و هر چه سعی كردم موفق به پیدا كردن سنگ سوم، نشدم. آنگاه، سرگین خشک حیوانی را برداشته، به خدمت رسیدم. رسول الله جدو سنگ را برداشت و سرگین را دور انداخت و فرمود: «این، نجس است»».

باب (۱۶): یک بار شستن اعضای وضو

۱۲۵- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: تَوَضَّأَ النَّبِيُّ مَرَّةً مَرَّةً».(بخاری: ۱۵۷)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: نبی اكرم جوضو گرفت و هر عضو وضو را یک بار شست».

باب (۱۷): دو بار شستن اعضای وضو

۱۲۶- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ زَيْدٍ الأنصاري س: أَنَّ النَّبِيَّ ج تَوَضَّأَ مَرَّتَيْنِ مَرَّتَيْنِ».(بخاری: ۱۵۸)

ترجمه: «عبدالله بن زید انصاری سمی‌گوید: نبی اكرم جوضو گرفت و هر عضو وضو را دو بار شست».

باب (۱۸): سه بار شستن اعضای وضو

۱۲۷- «عن عُثمَانَ بْنِ عَفَّانَ س أَنَّهُ دَعَا بِإِنَاءٍ فَأَفْرَغَ عَلَى كَفَّيْهِ ثلاث مِرَارٍ فَغَسَلَهُمَا، ثُمَّ أَدْخَلَ يَمِينَهُ فِي الانَاءِ فَمَضْمَضَ وَاسْتَنْشَقَ، ثُمَّ غَسَلَ وَجْهَهُ ثلاثاً وَيَدَيْهِ إِلَى الْمِرْفَقَيْنِ ثلاث مِرَارٍ، ثُمَّ مَسَحَ بِرَأْسِهِ، ثُمَّ غَسَلَ رِجْلَيْهِ ثَلاثَ مِرَارٍ إِلَى الْكَعْبَيْنِ، ثُمَّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ تَوَضَّأَ نَحْوَ وُضُوئِي هَذَا ثُمَّ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ لا يُحَدِّث فِيهِمَا نَفْسَهُ غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ»».(بخارى:۱۵۹)

ترجمه: «از عثمان بن عفان سروایت است كه ایشان آب خواست و وضو گرفت. نخست، سه بار آب ریخت و دست‏ها را (تا مچ) شست. سپس با دست راستش از ظرف، آب برداشت و مضمضه و استنشاق كرد. یعنی آب در دهان نمود و بینی خود را تمیز كرد. و بعد، سه بار صورتش را شست. آنگاه، دو دستش را تا آرنج، سه بار شست. و در آخر، سرش را مسح نمود و پاهایش را تا قوزک، سه بار شست، و بعد گفت: رسول الله جفرموده است: «هركس، مانند این وضوی من، وضو بگیرد و با اخلاص، دو ركعت نماز بخواند، خداوند تمام گناهان گذشته‌اش را مورد عفو قرار خواهد داد»».

وَفِيْ رِوَايَةٍ أَنَّ عُثْمَان س قَالَ: أَلا أُحَدِّثُكُمْ حَدِيثًا لَوْلا آيَةٌ مَا حَدَّثْتُكُمُوهُ، سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «لا يَتَوَضَّأُ رَجُلٌ فيُحْسِنُ وُضُوءَهُ وَيُصَلِّي الصَّلاةَ إِلا غُفِرَ لَهُ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الصَّلاةِ حَتَّى يُصَلِّيَهَا». قَالَ عُرْوَةُ: الآيَةَ: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ[البقرة: ۱۵۹] ».

ترجمه: «و در یک روایت آمده است كه عثمان سگفت: ای مردم! حدیثی را از رسول الله جبرای شما بیان می‌كنم كه اگر آیه‌ای (در قران كریم) نمی‏بود، آنرا برای شما بازگو نمی‏كردم. من از نبی اكرم جشنیدم كه فرمود: «هركس، خوب و كامل وضو بگیرد و نماز بخواند، تمام گناهانش تا نماز آینده، بخشوده خواهند شد». عروه می‌گوید: آیه مورد اشاره، این آیه است: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَيِّنَٰتِیعنی كسانی كه دلایل روشن و هدایتی را كه ما فرو فرستاده‌ایم، پنهان می‌دارند بعد از آنكه آن را برای مردم در كتاب، بیان و روشن نموده‌ایم، خدا و نفرین كنندگان، آنان را نفرین می‌كنند».

باب (۱۹): استنشاق در وضو

۱۲۸- «عن أَبَي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج أَنَّهُ قَالَ: مَنْ تَوَضَّأَ فَلْيَسْتَنْثِرْ وَمَنِ اسْتَجْمَرَ فَلْيُوتِرْ». (بحارى: ۱۶۱)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «هر كس، وضو می‌گیرد، آب در بینی‌اش كند وآنرا تمیز نماید. و هركس، با سنگ استنجا می‏كند، عدد فرد را رعایت كند»».

باب (۲۰): عدد فرد، در سنگ‌های استنجا، رعایت گردد

۱۲۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِذَا تَوَضَّأَ أَحَدُكُمْ فَلْيَجْعَلْ فِي أَنْفِهِ مَاءً ثُمَّ لِيَنْثُرْ وَمَنِ اسْتَجْمَرَ فَلْيُوتِرْ وَإِذَا اسْتَيْقَظَ أَحَدُكُمْ مِنْ نَوْمِهِ فَلْيَغْسِلْ يَدَهُ قَبْلَ أَنْ يُدْخِلَهَا فِي وَضُوئِهِ فَإِنَّ أَحَدَكُمْ لا يَدْرِي أَيْنَ بَاتَتْ يَدُهُ»».(بخارى:۱۶۲)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه رسول الله جفرمود: «هرگاه، یكی از شما وضو می‏گیرد، آب در بینی نماید وآن را تمیز كنید. و هر كس كه با سنگ استنجا می‏كند، عدد فرد را رعایت نماید. وهرگاه از خواب بیدار شدید (و خواستید وضو بگیرید) دست‏ها را قبل از داخل كردن در ظرف آب، بشویید. زیرا شما نمی‏دانید كه دستتان در حالی كه خواب بودید، با چه چیز و كجا تماس پیدا كرده است»».

باب (۲۱): مسح برکفش، درست نیست

۱۳۰- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب ـ وقد قِيلَ لَهُ ـ يَا أَبَا عَبْدِالرَّحْمَن!ِ رَأَيْتُكَ تَصْنَعُ أَرْبَعًا لَمْ أَرَ أَحَدًا مِنْ أَصْحَابِكَ يَصْنَعُهَا، قَال:َ وَمَا هِي؟َ قَالَ: رَأَيْتُكَ لا تَمَسُّ مِنَ الأرْكَانِ إِلا الْيَمَانِيَّيْنِ، وَرَأَيْتُكَ تَلْبَسُ النِّعَالَ السِّبْتِيَّةَ، وَرَأَيْتُكَ تَصْبُغُ بِالصُّفْرَةِ، وَرَأَيْتُكَ إِذَا كُنْتَ بِمَكَّةَ أَهَلَّ النَّاسُ إِذَا رَأَوُا الْهِلالَ وَلَمْ تُهِلَّ أَنْتَ حَتَّى كَانَ يَوْمُ التَّرْوِيَةِ، فقَالَ: أَمَّا الأَرْكَانُ: فَإِنِّي لَمْ أَرَ رَسُولَ اللَّهِ ج يَمَسُّ إِلا الْيَمَانِيَّيْنِ، وَأَمَّا النِّعَالُ السِّبْتِيَّةُ: فَإِنِّي رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّه ِج يَلْبَسُ النَّعْلَ الَّتِي لَيْسَ فِيهَا شَعَرٌ، وَيَتَوَضَّأُ فِيهَا، فَأَنَا أُحِبُّ أَنْ أَلْبَسَهَا، وَأَمَّا الصُّفْرَةُ: فَإِنِّي رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَصْبُغُ بِهَا، فَأَنَا أُحِبُّ أَنْ أَصْبُغَ بِهَا، وَأَمَّا الإِهْلالُ: فَإِنِّي لَمْ أَرَ رَسُولَ اللَّهِ ج يُهِلُّ حَتَّى تَنْبَعِثَ بِهِ رَاحِلَتُهُ».(بخارى:۱۶۶)

ترجمه: «ازعبدالله بن عمر بروایت است كه از او پرسیدند: ای ابو عبدالرحمن! تو چهار عمل انجام می‌دهی كه هیچ یک از همراهانت انجام نمی‌دهند؟ عبدالله بن عمر بگفت: آن چهار عمل كدامند؟ آن فرد گفت: اول اینكه در طواف، بجز ركن یمانی وحجرالاسود، اركان دیگر را استلام نمی‌كنی (دست نمی‌زنی).

دوم اینكه: كفش پوستی (دباغی شده) می‌پوشی. سوم: اینكه از رنگ زرد استفاده می‌كنی. چهارم اینكه: تمام حجاج، با رؤیت هلال، یعنی اول ذی‏حجه، احرام می‏پوشند اما تو قبل از روز هشتم (روز ترویه)، احرام نمی‌پوشی.

عبدالله سدر جواب، گفت: (درست است) من فقط دو ركن را استلام می‌كنم زیرا هیچگاه رسول خدا جرا ندیدم كه بجز آنها، ركن دیگری را استلام كند. و كفش چرمی می‌پوشم زیرا من دیدم كه رسول الله جكفش چرمی می‌پوشید و با آنها وضو می‌گرفت. من نیز دوست دارم از همین نوع كفش، استفاده كنم. و از رنگ زرد استفاده می‌كنم زیرا رسول خداجرا دیدمكه از رنگ زرد، استفاده می‌كرد. و روز هشتم، احرام می‌پوشم زیرا هرگز رسول الله جرا ندیدم كه قبل از حركت به سوی «منا» (قبل از روز هشتم) احرام ببندد».

باب (۲۲): در وضو و غسل، از سمت راست باید شروع کرد

۱۳۱- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَ النَّبِيُّ ج يُعْجِبُهُ التَّيَمُّنُ فِي تَنَعُّلِهِ، وَتَرَجُّلِهِ، وَطُهُورِهِ، وَفِي شَأْنِهِ كُلِّهِ». (بخارى:۱۶۸)

ترجمه: «عایشه لمی‏فرماید: نبی اكرم جدر پوشیدن كفش، شانه كردن موها، وضو گرفتن و همه كارهایش، شروع كردن از سمت راست را می‏پسندید».

باب (۲۳): جستجوی آب برای وضو، هنگام فرا رسیدن نماز

۱۳۲- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج، وَحَانَتْ صَلاةُ الْعَصْرِ، فَالْتَمَسَ النَّاسُ الْوَضُوءَ فَلَمْ يَجِدُوهُ، فَأُتِيَ رَسُولُ اللَّهِ ج بِوَضُوءٍ، فَوَضَعَ رَسُولُ اللَّهِ ج فِي ذَلِكَ الإنَاءِ يَدَهُ، وَأَمَرَ النَّاسَ أَنْ يَتَوَضَّئُوا مِنْهُ، قَالَ: فَرَأَيْتُ الْمَاءَ يَنْبُعُ مِنْ تَحْتِ أَصَابِعِهِ، حَتَّى تَوَضَّئُوا مِنْ عِنْدِ آخِرِهِمْ».(بخارى:۱۶۹)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: وقت نماز عصر فرا رسید، مردم در جستجوی آب برآمدند، ولی موفق به یافتن آن نشدند. من دیدم كه ظرف آبی را نزد رسول الله جآوردند. رسول الله جدست (مباركش) را در آن ظرف آب گذاشت و دستور داد تا مردم از آن، وضو بگیرند. انس سمی‌گوید: دیدم كه آب از بند انگشتان رسول الله ج(مانند فواره) بیرون می‏آید و تمام حاضرین، با آن آب، وضو گرفتند».

باب (۲۴): حکم آبی که با آن موی انسان شسته شده باشد

۱۳۳- «وَعَنْهُ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج لَمَّا حَلَقَ رَأْسَهُ، كَانَ أَبُو طَلْحَةَ أَوَّلَ مَنْ أَخَذَ مِنْ شَعَرِهِ».(بخارى:۱۷۱)

ترجمه: «همچنین انس سمی‌گوید: هنگامی كه رسول الله ج(در حجه‌الوداع) موهای سرش را تراشید، ابوطلحه نخستین كسی بود كه موهای (مبارک) رسول الله جرا (بقصد تبرک) برداشت».

باب (۲۵): ظرفی که سگ در آن،آب خورده باشد

۱۳۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِذَا شَرِبَ الْكَلْبُ فِي إِنَاءِ أَحَدِكُمْ فَلْيَغْسِلْهُ سَبْعًا»».(بخارى:۱۷۲)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هرگاه، سگ در ظرف شما آب خورد، آن را هفت بار بشویید»».

۱۳۵- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: كَانَتِ الْكِلابُ تَبُولُ وَتُقْبِلُ وَتُدْبِرُ فِي الْمَسْجِدِ فِي زَمَانِ رَسُولِ اللَّهِ ج، فَلَمْ يَكُونُوا يَرُشُّونَ شَيْئًا مِنْ ذَلِكَ».

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: در عهد مبارک رسول الله ج، سگها در مسجد رفت وآمد وگاهی نیز، پیشاب میكردند وكسی روی آن،آب نمی‌پاشید».

باب (۲۶): کسیکه فقط هنگام خارج شدن چیزی

از سبیلین، وضو را لازم می‌داند

۱۳۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «لا يَزَالُ الْعَبْدُ فِي صَلاةٍ مَا كَانَ فِي الْمَسْجِدِ يَنْتَظِرُ الصَّلاةَ مَا لَمْ يُحْدِثْ»».(بخارى:۱۷۶)

ترجمه: «ابو هریره سروایت می‌كند كه نبی اكرم جفرمود: «تا زمانی كه انسان در مسجد بنشیند ومنتظر نماز بماند، و وضویش نشكند، در حال نماز، بشمار می‌رود»».

۱۳۷- «عَنْ زَيْدِ بْنِ خَالِدٍ س قال: سَأَلتُ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ س قُلْتُ: أَرَأَيْتَ إِذَا جَامَعَ فَلَمْ يُمْنِ؟ قَالَ عُثْمَانُ: يَتَوَضَّأُ كَمَا يَتَوَضَّأُ لِلصَّلاةِ، وَيَغْسِلُ ذَكَرَهُ. قَالَ عُثْمَانُ: سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج. فَسَأَلْتُ عَنْ ذَلِكَ عَلِيًّا، وَالزُّبَيْرَ، وَطَلْحَةَ، وَأُبَيَّ بْنَ كَعْبٍ، فَأَمَرُوني بِذَلِكَ».(بخارى:۱۷۹)

ترجمه: «زید بن خالد سمی‌گوید: از عثمان بن عفان سپرسیدم: اگر هنگام جماع، منی خارج نشود، حكم آن چیست؟ فرمود: نخست، عضو تناسلی را بشوید. سپس، همانطور كه برای نماز، وضو می‌گیرند، وضو بگیرد. عثمان سگفت: من از رسول الله جچنین شنیدم. راوی (یعنی زیدبن خالد) می‌گوید: این مسأله را از علی، طلحه، زبیر و ابی بن كعب شنیز پرسیدم، آنها هم، همین پاسخ را به من دادند».

۱۳۸- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج أَرْسَلَ إِلَى رَجُلٍ مِنَ الأَنْصَارِ، فَجَاءَ وَرَأْسُهُ يَقْطُرُ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «لَعَلَّنَا أَعْجَلْنَاكَ»؟ فَقَالَ: نَعَمْ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِذَا أُعْجِلْتَ أَوْ قُحِطْتَ فَعَلَيْكَ الْوُضُوءُ»».(بخارى:۱۸۰)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: رسول الله جیک مرد انصاری را به حضور طلبید. آن مرد انصاری در حالی كه از سر (و صورتش) آب می‏چكید، آمد. رسول الله جفرمود: «شاید ما باعث عجله شما شدیم»؟ گفت: آری. رسول الله جفرمود: «هرگاه عجله‏ای در كار بود یا مجامعت بدون انزال، صورت گرفت، تنها وضو، كافی است»». (قابل یاد آوری است كه این حدیث وحدیث قبلی با حدیث التقاء ختانین منسوخ شده‌اند و قابل عمل نیستند. به فتح الباری حدیث شماره (۲۹۳) مراجعه كنید).

باب (۲۷): کمک به شخص در وضوگرفتن

۱۳۹- «عَنِ الْمُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ س: أَنَّهُ كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج فِي سَفَرٍ وَأَنَّهُ ذَهَبَ لِحَاجَةٍ لَهُ، وَأَنَّ مُغِيرَةَ جَعَلَ يَصُبُّ الْمَاءَ عَلَيْهِ وَهُوَ يَتَوَضَّأُ، فَغَسَلَ وَجْهَهُ وَيَدَيْهِ، وَمَسَحَ بِرَأْسِهِ وَمَسَحَ عَلَى الْخُفَّيْنِ».(بخارى:۱۸۲)

ترجمه: «مغیره بن شعبه سمی‌گوید: در یكی از مسافرت‌ها، همراه رسول الله جبودم. رسو ل اكرم جبرای قضای حاجت، بیرون رفت. و من در برگشت، برای رسول الله جآب وضو آماده كردم و بر دست‌های آنحضرت جآب می‏ریختم و ایشان وضو می‏گرفت. آنحضرت جچهره و دست‏هایش را شست و برسر و موزه‌هایش، مسح كشید».

باب (۲۸): خواندن قرآن، بدون وضو

۱۴۰- «عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّهُ بَاتَ لَيْلَةً عِنْدَ مَيْمُونَةَ زَوْجِ النَّبِيِّ ج، وَهِيَ خَالَتُهُ، فَاضْطَجَعْتُ فِي عَرْضِ الْوِسَادَةِ، وَاضْطَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَأَهْلُهُ فِي طُولِهَا، فَنَامَ رَسُولُ اللَّهِ ج حَتَّى إِذَا انْتَصَفَ اللَّيْلُ أَوْ قَبْلَهُ بِقَلِيلٍ أَوْ بَعْدَهُ بِقَلِيلٍ، اسْتَيْقَظَ رَسُولُ اللَّهِ ج فَجَلَسَ يَمْسَحُ النَّوْمَ عَنْ وَجْهِهِ بِيَدِهِ، ثُمَّ قَرَأَ الْعَشْرَ الآيَاتِ الْخَوَاتِمَ مِنْ سُورَةِ آلِ عِمْرَانَ، ثُمَّ قَامَ إِلَى شَنٍّ مُعَلَّقَةٍ، فَتَوَضَّأَ مِنْهَا، فَأَحْسَنَ وُضُوءَهُ، ثُمَّ قَامَ يُصَلِّي، قَالَ: فَقُمْتُ فَصَنَعْتُ مِثْلَ مَا صَنَعَ، ثُمَّ ذَهَبْتُ فَقُمْتُ إِلَى جَنْبِهِ، فَوَضَعَ يَدَهُ الْيُمْنَى عَلَى رَأْسِي، وَأَخَذَ بِأُذُنِي الْيُمْنَى يَفْتِلُهَا، فَصَلَّى رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ أَوْتَرَ، ثُمَّ اضْطَجَعَ، حَتَّى أَتَاهُ الْمُؤَذِّنُ، فَقَامَ فَصَلَّى رَكْعَتَيْنِ خَفِيفَتَيْنِ، ثُمَّ خَرَجَ فَصَلَّى الصُّبْحَ».(بخارى:۱۸۳)

ترجمه: «عبدالله بن عباس بمی‌گوید: شبی، در خانه خاله‏ام ؛میمونه ل؛ همسر رسول الله جخوابیدم. رسول خدا جو همسرش، میمونه، در طول بالش و من در عرض آن، سر نهادیم. رسول الله جخواب رفت ولی پس از گذشت نصف شب یا كمتر ازآن، بیدار شد و با كشیدن دست‏ها بر چهره خویش، خواب را از خود دور كرد و ده آیه اخیر سوره آل عمران را تلاوت نمود و بعد بسوی مشک آبی كه آویزان بود، رفت و خوب و كامل، وضو گرفت و به نماز ایستاد.

ابن عباس بمی‌گوید: من نیز مانند رسول الله جوضو گرفته، كنار ایشان به نماز ایستادم. آنحضرت جدست راستش را بر سر من گذاشت و گوش راست مرا اندكی فشرد. پس از آن، رسول الله جدوازده ركعت نماز دو ركعتی خواند. و در پایان، یک ركعت نماز وتر خواند و دراز كشید. و هنگامی كه اذان صبح گفته شد، دو ركعت سنت فجر را بصورت مختصر خواند و برای ادای نماز فجر، به مسجد رفت».

باب (۲۹): مسح نمودن همۀ سر

۱۴۱- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَيْدٍ: أنَّ رجلاً قَالَ لَهُ: هَلْ تَسْتَطِيْعُ أَنْ تُرِيَنِيْ كَيْفَ كَانَ رَسُوْلُ الله ج يَتَوَضَّأُ؟ قَالَ: نَعَمْ. فَدَعَا بمَاءٍ، فأفرغَ عَلَى يَدَيْهِ ثُمَّ غَسَلَهُمَا ثَلاثًا، ثُمَّ أَدْخَلَ يَدَهُ فِي الإِنَاءِ فَمَضْمَضَ وَاسْتَنْشَقَ ثَلاثًا، ثُمَّ غَسَلَ وَجْهَهُ ثلاثاً، ثُمَّ غَسَلَ يَدَيْهِ مَرَّتَيْنِ مَرَّتَيْنِ إلى الْمِرْفَقَيْنِ، ثُمَّ مَسَحَ رَأسَهُ بِيَدَيْهِ، فَأقْبَلَ بِهِمَا وَأدْبَرَ، بَدَأ بِمُقَدَّمِ رَأسِهِ حَتَّى ذَهَبَ بِهِمَا إلى قَفَاهُ، ثُمَّ رَدَّهُما إلى المكانِ الَّذِي بَدَأ مِنْهُ ثُمَّ غَسَلَ رِجْلَيْهِ».(بخارى:۱۸۵)

ترجمه: «عبدالله بن زید سمی‌گوید: یكی از من پرسید: آیا می‌توانی چگونگی وضو گرفتن رسول الله جرا به من نشان دهی؟ عبدالله گفت: آری. آنگاه، مقداری آب خواست و بر دست‏هایش، آب ریخت و آنها را سه بار شست. بعد، با دستش از ظرف آب برداشت و سه بار مضمضه و سه بار، استنشاق كرد (یعنی دهان و بینی‌اش را شست). سپس، صورت‌اش را سه بار شست. و بعد، دست‌هایش را دو بار تا آرنج‏ شست. آنگاه، با هر دو دست، سرش را مسح نمود. مسح را از پیشانی یعنی از ابتدای سر، شروع نمود و دست‏ها را تا پشت سر كشاند. و سپس به طرف ابتدای سر یعنی از جایی كه شروع كرده بود، برگرداند. و در پایان، پاهایش را شست».

باب (۳۰): استفاده از باقیماندۀ آب وضو

۱۴۲- «عَنْ أَبِي جُحَيْفَةَ س قال: خَرَجَ عَلَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ ج بِالْهَاجِرَةِ، فَأُتِيَ بِوَضُوءٍ فَتَوَضَّأَ، فَجَعَلَ النَّاسُ يَأْخُذُونَ مِنْ فَضْلِ وَضُوئِهِ فَيَتَمَسَّحُونَ بِهِ، فَصَلَّى النَّبِيُّ ج الظُّهْرَ رَكْعَتَيْنِ وَالْعَصْرَ رَكْعَتَيْنِ وَبَيْنَ يَدَيْهِ عَنَزَةٌ». (بخارى: ۱۸۷)

ترجمه: «ابو جحیفه سمی‌گوید: روزی، رسول الله جاول ظهر، نزد ما تشریف آورد. آب برای وضوی آنحضرت جآورده شد. رسول الله جوضو گرفت و مردم، باقیمانده آب وضویش را برداشتند و به صورتهایشان مالیدند. رسول الله جدر حالی كه جلوی خود، نیزه‌ای را (بعنوان ستره) نصب كرده بود، هر یک از نمازهای ظهر و عصر را دو ركعتی خواند».

۱۴۳- «عَنْ السَّائِبِ بْنِ يَزِيدَ س قال: ذَهَبَتْ بِي خَالَتِي إِلَى النَّبِيِّ ج فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ ابْنَ أُخْتِي وَجِعٌ فَمَسَحَ رَأْسِي وَدَعَا لِي بِالْبَرَكَةِ، ثُمَّ تَوَضَّأَ فَشَرِبْتُ مِنْ وَضُوئِهِ، ثُمَّ قُمْتُ خَلْفَ ظَهْرِهِ فَنَظَرْتُ إِلَى خَاتَمِ النُّبُوَّةِ بَيْنَ كَتِفَيْهِ مِثْلَ زِرِّ الْحَجَلَةِ». (بخارى:۱۹۰)

ترجمه: «سایب بن یزید سمی‌گوید: خاله‌‌ام مرا نزد نبی اكرم جبرد و عرض كرد كه خواهرزادام بیمار است. رسول الله جدست(مباركش) را بر سر من كشید و برای من دعای بركت نمود. آنگاه، وضو گرفت و من باقیمانده آب وضوی رسول خدا جرا نوشیدم و پشت سر آنحضرت جایستادم و به مهر نبوت كه مانند دكمه‌ای بود و میان شانه‌های رسول الله جقرار داشت، نگاه كردم».

باب (۳۱): وضو گرفتن مرد با همسرش

۱۴۴- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: كَانَ الرِّجَالُ وَالنِّسَاءُ يَتَوَضَّئُونَ فِي زَمَانِ رَسُولِ اللَّهِ ج جَمِيعًا».(بخارى:۱۹۳)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: در زمان رسول الله جمردان و همسرانشان با هم (ازیک ظرف) وضو می‏گرفتند».

باب (۳۲): رسول اکرم ج آب وضو ی خود را روی شخص بیهوش ریخت

۱۴۵- «عَنْ جَابِرٍ س قَالَ: جَاءَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَعُودُنِي وَأَنَا مَرِيضٌ لا أَعْقِلُ، فَتَوَضَّأَ وَصَبَّ عَلَيَّ مِنْ وَضُوئِهِ، فَعَقَلْتُ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، لِمَنِ الْمِيرَاثُ، إِنَّمَا يَرِثُنِي كَلالَةٌ، فَنَزَلَتْ آيَةُ الْفَرَائِضِ». (بخارى:۱۹۴)

ترجمه: «جابر سمی‌گوید: بیمار و بی‏هوش بودم كه رسول الله جبه عیادت من آمد. آنحضرت جوضو گرفت و باقیمانده آب وضویش را بر (سر و روی) من پاشید. بلافاصله به هوش آمدم. آنگاه، عرض كردم: ای رسول گرامی! میراث خود را بین چه كسانی تقسیم كنم؟ زیرا وارث من تنها یک كلاله میباشد. این سؤال باعث شد كه آیه میراث، نازل شود».

(كلاله: به میتی اطلاق می‌شودكه فرزند و پدر نداشته باشد).

باب (۳۳): غسل کردن و وضو گرفتن از یک طشت

۱۴۶- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: حَضَرَتِ الصَّلاةُ، فَقَامَ مَنْ كَانَ قَرِيبَ الدَّارِ إِلَى أَهْلِهِ وَبَقِيَ قَوْمٌ، فَأُتِيَ رَسُولُ اللَّهِ ج بِمِخْضَبٍ مِنْ حِجَارَةٍ فِيهِ مَاءٌ، فَصَغُرَ الْمِخْضَبُ أَنْ يَبْسُطَ فِيهِ كَفَّهُ، فَتَوَضَّأَ الْقَوْمُ كُلُّهُمْ، قُلْنَا: كَمْ كُنْتُمْ؟ قَالَ: ثَمَانِينَ وَزِيَادَةً».(بخارى:۱۹۵)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: وقت نماز فرا رسید. آنها كه منازلشان نزدیک بود (برای وضو گرفتن) به خانه‌هایشان رفتند و بقیه ماندند. در آن هنگام، ظرف سنگی‌ای كه در آن، مقداری آب وجود داشت، برای پیامبر جآوردند. آن ظرف به اندازه‌ای كوچک بود كه كف دست آنحضرت جدر آن، باز نمی‌شد. حاضران، همه از آن وضو گرفتند. ما از انس پرسیدیم: شما چند نفر بودید؟ گفت: بیش از هشتاد نفر».

۱۴۷- «عَنْ أَبِيْ مُوسَى س: أَنَّ النَّبِيَّ ج دَعَا بِقَدَحٍ فِيهِ مَاءٌ، فَغَسَلَ يَدَيْهِ وَوَجْهَهُ فِيهِ، وَمَجَّ فِيهِ».(بخارى:۱۹۶)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: رسول الله سلیوان بزرگی را كه پر از آب بود، طلب كرد و در آن آب، دست و صورت خود را شست و مضمضه نمود». (این كار، برای تبرک و ویژه آنحضرت جبود. و كسی غیر از ایشان، مجاز نیست چنین كاری كند). مترجم

۱۴۸- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: لَمَّا ثَقُلَ النَّبِيُّ ج وَاشْتَدَّ بِهِ وَجَعُهُ، اسْتَأْذَنَ أَزْوَاجَهُ فِي أَنْ يُمَرَّضَ فِي بَيْتِي، فَأَذِنَّ لَهُ، فَخَرَجَ النَّبِيُّ ج بَيْنَ رَجُلَيْنِ، تَخُطُّ رِجْلاهُ فِي الأَرْضِ، بَيْنَ عَبَّاسٍ وَرَجُلٍ آخَرَ. فَكَانَتْ عَائِشَةُ ل تُحَدِّثُ: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ بَعْدَمَا دَخَلَ بَيْتَهُ وَاشْتَدَّ وَجَعُهُ: «هَرِيقُوا عَلَيَّ مِنْ سَبْعِ قِرَبٍ لَمْ تُحْلَلْ أَوْكِيَتُهُنَّ لَعَلِّي أَعْهَدُ إِلَى النَّاسِ». وَأُجْلِسَ فِي مِخْضَبٍ لِحَفْصَةَ، زَوْجِ النَّبِيِّ ج، ثُمَّ طَفِقْنَا نَصُبُّ عَلَيْهِ تِلْكَ حَتَّى طَفِقَ يُشِيرُ إِلَيْنَا: «أَنْ قَدْ فَعَلْتُنَّ». ثُمَّ خَرَجَ إِلَى النَّاسِ».(بخارى:۱۹۸)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: وقتی رسول الله ج(برای آخرین بار) بیمار شد و بیماریش شدت یافت، از تمام همسران خود، اجازه خواست تا ایام بیماری را در خانه من (عایشه ل) پرستاری شود. همه همسران، موافقت كردند. رسول الله جدر حالی كه دو نفر، شانه‏های او را گرفته بودند و پاهایش به زمین كشیده می‌شد، به خانه من تشریف آورد. آن دو نفر، عباس و یک نفر دیگر بود. عایشه لمی‏فرماید: هنگامی كه آنحضرت جبه خانه من تشریف آورد و بیماریش شدت یافت، فرمود: «هفت مشک پر از آب كه از آنها آب برداشته نشده باشد، روی من بریزید تا بتوانم، مردم را وصیت كنم». ما ایشان را در طشت بزرگی كه متعلق به حفصه بود، نشاندیم و شروع به ریختن آب بر آنحضرت جنمودیم تا اینكه اشاره فرمود كه: «كافی است». سپس، رسول الله جاز خانه، بسوی مردم، بیرون رفت».

۱۴۹- «عَنْ أَنَسٍ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج دَعَا بِإِنَاءٍ مِنْ مَاءٍ، فَأُتِيَ بِقَدَحٍ رَحْرَاحٍ، فِيهِ شَيْءٌ مِنْ مَاءٍ،فَوَضَعَ أَصَابِعَهُ فِيهِ، قَالَ أَنَسٌ: فَجَعَلْتُ أَنْظُرُ إِلَى الْمَاءِ يَنْبُعُ مِنْ بَيْنِ أَصَابِعِهِ، فَحَزَرْتُ مَنْ تَوَضَّأَ مَا بَيْنَ السَّبْعِينَ إِلَى الثَّمَانِينَ».(بخارى:۲۰۰)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: نبی اكرم جظرف آبی خواست. برای آنحضرت جكاسه پهنی كه اندكی آب داشت، آوردند. ایشان انگشتان دست خود را در آن قرار داد. انس می‌گوید: دیدم كه آب از میان انگشتان رسول خدا ج، مانند چشمه، جاری بود. كسانی را كه از آن آب، وضو گرفتند، من شمردم. حدود هفتاد الی هشتاد نفر بودند».

باب (۳۴): وضو گرفتن با یک مُدّ ([۳] )

۱۵۰- «وَعَنْهُ قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج يَغْسِلُ أَوْ كَانَ يَغْتَسِلُ بِالصَّاعِ إِلَى خَمْسَةِ أَمْدَادٍ وَيَتَوَضَّأُ بِالْمُدِّ».(بخارى:۲۰۱)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: نبی اكرم جبا یک صاع یا پنج مد آب، غسل می‌كرد و با یک مد آب، وضو می‌گرفت».

[۳] مد در اصل یک چهارم صاع است و نزد امام شافعی و حجازی‌ها، برابر با دو رطل و نزد امام ابوحنیفه و اهل عراق برابر با یک رطل ویک سوم آن است و برخی آنرا به اندازه پری دو كفِ دست دانسته اند.

باب (۳۵): مسح بر موزه و عمامه

۱۵۱- «عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج: أَنَّهُ مَسَحَ عَلَى الْخُفَّيْنِ وَأَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ سَأَلَ عُمَرَ عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ: نَعَمْ إِذَا حَدَّثَكَ شَيْئًا سَعْدٌ عَنِ النَّبِيّ ج، فَلا تَسْأَلْ عَنْهُ غَيْرَهُ».(بخارى:۲۰۲)

ترجمه: «از سعد بن ابی وقاص سروایت است كه رسول الله جبر موزه‌هایش مسح می‌نمود. عبد الله بن عمر در این باره از پدرش؛ عمر؛ سؤال كرد. عمر سفرمود: بلی. و افزود: هرگاه، سعد از رسول الله جچیزی را برای شما بیان كرد، درباره آن از كسی دیگر، سؤال نكنید. (به او اعتمادكنید)».

۱۵۲- «عَنْ عَمْرِو بْنِ أُمَيَّةَ الضَّمْرِيِّ س: أَنَّهُ رَأَى النَّبِيَّ ج يَمْسَحُ عَلَى الْخُفَّيْنِ».(بخارى: ۲۰۴)

ترجمه: «عمرو بن امیه ضمری سمی‌گوید: من نبی اكرم جرا دیدم كه بر موزه‌هایش مسح می‏كرد.

۱۵۳- «وَعَنْهُ س قَالَ: رَأَيْتُ النَّبِي َّج يَمْسَحُ عَلَى عِمَامَتِهِ وَخُفَّيْهِ». (بخارى:۲۰۵)

ترجمه: «عمرو بن امیه ضمری می‌گوید: رسول الله جرا دیدم كه بر عمامه و موزه‌هایش مسح می‏كرد».

باب (۳۶): پوشیدن موزه در حالت طهارت

۱۵۴- «عَنِ الْمُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ س قَالَ: كُنْتُ مَعَ النَّبِيِّ ج فِي سَفَرٍ، فَأَهْوَيْتُ لأَنْزِعَ خُفَّيْهِ، فَقَالَ: «دَعْهُمَا فَإِنِّي أَدْخَلْتُهُمَا طَاهِرَتَيْنِ»، فَمَسَحَ عَلَيْهِمَا».(بخارى:۲۰۶)

ترجمه: «مغیره بن شعبه سمی‌گوید:در یكی از سفرها، همراه رسول خداجبودم.(هنگام وضو) ‏خواستم موزه‌های رسول الله جرا بیرون بیاورم، فرمود:«آنها را بیرون نیاور، چون من آنها را پس از طهارت و وضو پوشیده‌‌ام». سپس رسول الله جبر موزه هایش، مسح نمود».

باب (۳۷): کسیکه پس از تناول نمودن گوشت گوسفند و سویق،([۴] ) وضو نگرفته است.

۱۵۵- «عَنْ عَمْرِو بْنِ أُمَيَّةَ س: أَنَّهُ رَأَى رَسُولَ اللَّهِ ج يَحْتَزُّ مِنْ كَتِفِ شَاةٍ، فَدُعِيَ إِلَى الصَّلاةِ، فَأَلْقَى السِّكِّينَ، فَصَلَّى وَلَمْ يَتَوَضَّأْ».(بخارى:۲۰۸)

ترجمه: «عمرو بن امیه ضمری سمی‌گوید: رسول الله جرا دیدم كه گوشتِ شانه گوسفند را با كارد برید و تناول فرمود. و سپس هنگامی كه اذان گفته شد، كارد را دور انداخت و بدون اینكه وضو بگیرد، نماز خواند».

[۴] نوعی غذا است كه با آرد جو و یا جوِ پوست كندة سرخ شده، ساخته می شود.

باب (۳۸): کسیکه پس از تناول نمودن سویق، به مضمضه کردن اکتفا کند و وضو نگیرد

۱۵۶- «عَنْ سُوَيْدِ بْنِ النُّعْمَانِ س: أَنَّهُ خَرَجَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج عَامَ خَيْبَرَ، حَتَّى إِذَا كَانُوا بِالصَّهْبَاءِ، وَهِيَ أَدْنَى خَيْبَرَ، فَصَلَّى الْعَصْرَ، ثُمَّ دَعَا بِالأَزْوَادِ، فَلَمْ يُؤْتَ إِلا بِالسَّوِيقِ، فَأَمَرَ بِهِ فَثُرِّيَ، فَأَكَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَأَكَلْنَا، ثُمَّ قَامَ إِلَى الْمَغْرِبِ، فَمَضْمَضَ وَمَضْمَضْنَا، ثُمَّ صَلَّى وَلَمْ يَتَوَضَّأْ».(بخارى:۲۰۹)

ترجمه: «سوید بن نعمان سمی‌گوید: در فتح خیبر، همراه رسول الله جبودم. رسول خدا جوقتی به منطقه صهباء، در نزدیكی خیبر، رسید، نماز عصر را خواند. سپس دستور داد تا هر كس كه توشه‌ای دارد، حاضر كند. فقط اندكی آرد جَوی برشته شده آوردند. رسول الله جدستور داد تا آنها را با آب، تَر نمایند. آنگاه، رسول خدا جو ما از آن، خوردیم. سپس هنگامی كه نبی اكرمجبرای نماز مغرب برخاست، مضمضه نمود و ما نیز مضمضه نمودیم و بدون اینكه وضو بگیرد، نماز مغرب را بجای آورد».

۱۵۷- «عَنْ مَيْمُونَةَ ل: أَنَّ النَّبِيَّ ج أَكَلَ عِنْدَهَا كَتِفًا، ثُمَّ صَلَّى وَلَمْ يَتَوَضَّأْ».(بخارى:۲۱۰)

ترجمه: «ام المؤمنین؛ میمونه ل؛ می‏فرماید: نبی اكرم جدر خانه من، گوشت شانه گوسفند تناول نمود و بدون اینكه وضو بگیرد، نماز خواند».

باب (۳۹): آیا پس از نوشیدن شیر، باید مضمضه نمود؟

۱۵۸- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج شَرِبَ لَبَنًا، فَمَضْمَضَ وَقَالَ: «إِنَّ لَهُ دَسَمًا»».(بخارى:۲۱۱)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: رسول الله جشیر نوشید. سپس مضمضه كرد و فرمود: «شیر، چربی دارد»».

باب(۴۰): وضو گرفتن پس از خواب و کسیکه پس از خواب سبک، وضو را لازم نمی‌داند

۱۵۹- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِذَا نَعَسَ أَحَدُكُمْ وَهُوَ يُصَلِّي فَلْيَرْقُدْ، حَتَّى يَذْهَبَ عَنْهُ النَّوْمُ، فَإِنَّ أَحَدَكُمْ إِذَا صَلَّى وَهُوَ نَاعِسٌ لا يَدْرِي لَعَلَّهُ يَسْتَغْفِرُ فَيَسُبُّ نَفْسَهُ»».(بخارى:۲۱۲)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه رسول الله جفرمود: «هرگاه، كسی از شما در نماز، چرت زد، بخوابد تا خوابش زایل شود. زیرا چه بسا كسی از شما كه در حالت خواب آلودگی نماز می‌خواند، بدون اینكه بداند، بجای استغفار، خودش را نفرین كند»».

۱۶۰- «عَنْ أَنَسٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِذَا نَعَسَ أَحَدُكُمْ فِي الصَّلاةِ فَلْيَنَمْ حَتَّى يَعْلَمَ مَا يَقْرَأُ»».(بخارى:۲۱۳)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «هر گاه، یكی از شما در نماز، چرت زد، بخوابد (و پس از آن، نماز بخواند) تا بداند كه چه می‌خواند»».

باب(۴۱): وضو گرفتن با وجود وضو داشتن

۱۶۱- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج يَتَوَضَّأُ عِنْدَ كُلِّ صَلاةٍ، وكان يُجْزِئُ أَحَدَنَا الْوُضُوءُ مَا لَمْ يُحْدِثْ».(بخارى:۲۱۴)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: نبی اكرم جبرای هر نماز، وضو می‌گرفت. ولی ما تا وقتی كه وضو داشتیم، همان وضو برای ما كافی بود».

باب(۴۲): پرهیز نکردن از ادرار، جزو گناهان کبیره است

۱۶۲- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: مَرَّ النَّبِيُّ ج بِحَائِطٍ مِنْ حِيطَانِ الْمَدِينَةِ أَوْ مَكَّةَ، فَسَمِعَ صَوْتَ إِنْسَانَيْنِ يُعَذَّبَانِ فِي قُبُورِهِمَا، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «يُعَذَّبَانِ وَمَا يُعَذَّبَانِ فِي كَبِيرٍ». ثُمَّ قَالَ: «بَلَى، كَانَ أَحَدُهُمَا لا يَسْتَتِرُ مِنْ بَوْلِهِ، وَكَانَ الآخَرُ يَمْشِي بِالنَّمِيمَةِ». ثُمَّ دَعَا بِجَرِيدَةٍ رَطْبَةٍ، فَكَسَرَهَا كِسْرَتَيْنِ، فَوَضَعَ عَلَى كُلِّ قَبْرٍ مِنْهُمَا كِسْرَةً، فَقِيلَ لَهُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، لِمَ فَعَلْتَ هَذَا؟ قَالَ: «لَعَلَّهُ أَنْ يُخَفَّفَ عَنْهُمَا مَا لَمْ يَيْبَسَا»».(بخارى:۲۱۶)

ترجمه: «از ابن عباس بروایت است كه نبی اكرم جاز كنار باغی از با‏غهای مدینه یا مكه، عبور می‌كرد. (ناگهان) صدای دو نفر را شنید كه در قبرهای‌شان گرفتار عذاب بودند. رسول الله جفرمود: «این دو نفر، عذاب داده می‌شوند اما نه بخاطر گناه بزرگی». سپس فرمود: «بلی، یكی از آنان، از ادرار خود، پرهیز نمی‏كرد و دیگری، سخن چینی می‌نمود». آنگاه، رسول اكرم جشاخه ‏ترِ درختی خواست. آن را دو قسمت كرد و هر قسمت آنرا روی یكی از آن دو قبر، گذاشت. از رسول الله جپرسیدند: چرا چنین كردی؟ فرمود: «امید است تا زمانی كه این دو شاخه، خشک نشده است، خداوند، عذاب آنان را تخفیف دهد»».

باب(۴۳): آنچه دربارۀ شستن بول و ادرار آمده است.

۱۶۳- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج إِذَا تَبَرَّزَ لِحَاجَتِهِ، أَتَيْتُهُ بِمَاء،ٍ فَيَغْسِلُ بِه».(بخارى:۲۱۷)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: هرگاه، نبی اكرم جبرای قضای حاجت، بیرون می‌رفت، من برایش آب می‏بردم و ایشان با آن آب، استنجا می‌‏كرد».

باب(۴۴): به حال خود گذاشتن بادیه نشینی که در مسجد ادرار نمود

۱۶۴- «عَنِ أَبِيْ هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَامَ أَعْرَابِيٌّ فَبَالَ فِي الْمَسْجِدِ، فَتَنَاوَلَهُ النَّاسُ، فَقَالَ لَهُمُ النَّبِيُّ ج: «دَعُوهُ وَهَرِيقُوا عَلَى بَوْلِهِ سَجْلاً مِنْ مَاءٍ، أَوْ ذَنُوبًا مِنْ مَاءٍ، فَإِنَّمَا بُعِثْتُمْ مُيَسِّرِينَ، وَلَمْ تُبْعَثُوا مُعَسِّرِينَ»».(بخارى:۲۲۰)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه مردی بادیه نشین، برخاست و در مسجد، ادرار كرد. مردم اعتراض كردند. نبی اكرم جفرمود: «او را به حال خود، رها كنید و یک سطل آب، روی ادرار او بریزید. زیرا شما مأمور سهل گرفتن‌اید، نه سخت گیری كردن»».

باب(۴۵): ادرار کودکان شیرخوار

۱۶۵- «عَنْ أُمِّ قَيْسٍ بِنْتِ مِحْصَنٍ ل: أَنَّهَا أَتَتْ بِابْنٍ لَهَا صَغِيرٍ، لَمْ يَأْكُلِ الطَّعَامَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج، فَأَجْلَسَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج فِي حَجْرِهِ، فَبَالَ عَلَى ثَوْبِهِ، فَدَعَا بِمَاءٍ، فَنَضَحَهُ وَلَمْ يَغْسِلْهُ».(بخارى:۲۲۳)

ترجمه: «ام قیس لمی‌گوید: پسر كوچكم را كه هنوز غذا نمی‏خورد، نزد رسول الله جآوردم. رسول الله جاو را در بغل گرفت. او روی لباسهای رسول اكرم ج، ادرار كرد. رسول الله جآب خواست و بر لباسهای خود ریخت. (ولی) آنها را نشست. (یعنی فقط به ریختن آب، اكتفا كرد)».

باب(۴۶): ادرار کردن، در حالت ایستاده و نشسته

۱۶۶- «عَنْ حُذَيْفَةَ س قَالَ: أَتَى النَّبِيُّ ج سُبَاطَةَ قَوْمٍ، فَبَالَ قَائِمًا، ثُمَّ دَعَا بِمَاءٍ، فَجِئْتُهُ بِمَاءٍ فَتَوَضَّأَ».(بخارى:۲۲۴)

ترجمه: «حذیفه سمی‌گوید: رسول الله جكنار زباله دان قومی رفت و ایستاده ادرار نمود و بعد آب خواست. من آب آوردم و ایشان وضو گرفت».

باب (۴۷): ادرار کردن، کنار دوست و در پناه دیوار

۱۶۷- «وَفِيْ رِوَايَةٍ عَنْ حُذَيْفَةَ قَالَ: أَتَى سُبَاطَةَ قَوْمٍ خَلْفَ حَائِطٍ، فَقَامَ كَمَا يَقُومُ أَحَدُكُمْ فَبَالَ، فَانْتَبَذْتُ مِنْهُ، فَأَشَارَ إِلَيَّ فَجِئْتُهُ، فَقُمْتُ عِنْدَ عَقِبِهِ حَتَّى فَرَغَ».(بخارى:۲۲۵)

ترجمه: «و در روایتی دیگر، آمده است كه حذیفه سفرمود: رسول الله جبه سوی زباله ‏دانی كه پشت دیواری قرار داشت، رفت و مانند ایستادن شما، ایستاد و ادرار نمود. من از او فاصله گرفتم.آنحضرت جبه من اشاره كردكه نزدیک بیا. من آمدم و پشت سر ایشان ایستادم تا اینكه فارغ شد».

باب(۴۸): شستن خون

۱۶۸- «عَنْ أَسْمَاءَ ل قَالَتْ: جَاءَتِ امْرَأَةٌ النَّبِيَّ ج فَقَالَتْ: أَرَأَيْتَ إِحْدَانَا تَحِيضُ فِي الثَّوْبِ، كَيْفَ تَصْنَعُ؟ قَالَ: «تَحُتُّهُ، ثُمَّ تَقْرُصُهُ بِالْمَاءِ، وَتَنْضَحُهُ، وَتُصَلِّي فِيهِ»».(بخارى:۲۲۷)

ترجمه: «از اسماء لروایت است كه زنی، نزد نبی اكرم جآمد و عرض كرد: اگر لباس، با خون حیض آلوده شود، چه باید كرد؟ رسول الله جفرمود: «نخست، آن را با دست، بدون آب، و سپس با آب بمال و بشوی. سپس در آن، نماز بخوان»».

۱۶۹- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: جَاءَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَبِي حُبَيْشٍ إِلَى النَّبِيِّ ج فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنِّي امْرَأَةٌ أُسْتَحَاضُ فَلا أَطْهُرُ، أَفَأَدَعُ الصَّلاةَ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لا، إِنَّمَا ذَلِكِ عِرْقٌ، وَلَيْسَ بِحَيْضٍ، فَإِذَا أَقْبَلَتْ حَيْضَتُكِ فَدَعِي الصَّلاةَ، وَإِذَا أَدْبَرَتْ فَاغْسِلِي عَنْكِ الدَّمَ ثُمَّ صَلِّي». وَقَالَ: «ثُمَّ تَوَضَّئِي لِكُلِّ صَلاةٍ حَتَّى يَجِيءَ ذَلِكَ الْوَقْتُ»». (بخارى:۲۲۸)

ترجمه: «ام المومنین؛ عایشه ل؛ می‌گوید: فاطمه بنت ابی حُبَیش نزد نبی اكرم جآمد و عرض كرد: ای پیامبر گرامی ج! به دلیل خون حیض، مدت زیادی ناپاک می‏شوم. آیا در این مدت، نماز را ترک كنم؟ رسول الله جفرمود: «خیر، زیرا این، خون حیض نیست بلكه خون رگی است كه پاره شده است. هنگامی كه روزهای قاعدگی ات فرا رسید، نماز نخوان. و هنگامی كه ایام قاعدگی ات به پایان رسید، غسل كن و نماز بخوان. البته برای هر نمازی، وضو بگیر تا اینكه دوران قاعدگی، فرا رسد»».

باب(۴۹): پاک کردن لباسی که آلوده به منی باشد

۱۷۰- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كُنْتُ أَغْسِلُ الْجَنَابَةَ مِنْ ثَوْبِ النَّبِيِّ ج، فَيَخْرُجُ إِلَى الصَّلاةِ، وَإِنَّ بُقَعَ الْمَاءِ فِي ثَوْبِهِ».(بخارى:۲۲۹)

ترجمه: «ام المومنین؛ عایشه ل؛ می‌گوید: اثر جنابت را از لباس نبی اكرم جمی‏شستم و آنحضرت جبرای نماز، از خانه بیرون می‌رفت در حالی كه اثر لكه‌های آب، هنوز بر لباسش وجود داشت».

باب(۵۰) حکم آغُل و پیشاب شتر، گوسفند و سایر چارپایان

۱۷۱- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: قَدِمَ أُنَاسٌ مِنْ عُكْلٍ أَوْ عُرَيْنَةَ، فَاجْتَوَوُا الْمَدِينَةَ، فَأَمَرَهُمُ النَّبِيُّ ج بِلِقَاحٍ، وَأَنْ يَشْرَبُوا مِنْ أَبْوَالِهَا وَأَلْبَانِهَا، فَانْطَلَقُوا، فَلَمَّا صَحُّوا قَتَلُوا رَاعِيَ النَّبِيِّ ج وَاسْتَاقُوا النَّعَمَ، فَجَاءَ الْخَبَرُ فِي أَوَّلِ النَّهَارِ، فَبَعَثَ فِي آثَارِهِمْ، فَلَمَّا ارْتَفَعَ النَّهَارُ جِيءَ بِهِمْ، فَأَمَرَ فَقَطَعَ أَيْدِيَهُمْ، وَأَرْجُلَهُمْ، وَسُمِرَتْ أَعْيُنُهُمْ، وَأُلْقُوا فِي الْحَرَّةِ يَسْتَسْقُونَ فَلا يُسْقَوْنَ».(بخارى: ۲۳۳)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: عده‏ای از طایفه عُكل یا عُرینه به مدینه آمدند و از آب و هوای آن، بیمار شدند. رسول الله جدستور داد تا خود را به شتران شیری برسانند و از شیر و ادرار آنان، بخورند. آنان چنین كردند و از بیماری، شفا یافتند. پس از آن، چوپان رسول الله جرا كشتند و شتران را با خود بردند. پیامبر خدا جصبح زود (از این جنایت) باخبر شد. بلافاصله دستور داد تا آنان را تعقیب كنند. چند ساعتی از روز نگذشته بود كه آنها را اسیر كرده، خدمت رسول الله جآوردند. آنحضرت جدستور داد تا دست و پایشان را قطع و چشم ‏هایشان را كور كنند و آنها را در آفتاب گرم و سوزان قرار دهند». (دستور اجرا شد). آنان از شدت تشنگی، درخواست آب كردند، ولی به آنان آب ندادند».

۱۷۲- «وَعَنْهُ س قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج يُصَلِّي قَبْلَ أَنْ يُبْنَى الْمَسْجِدُ فِي مَرَابِضِ الْغَنَمِ».(بخارى:۲۳۴)

ترجمه: «همچنین انس سمی‌گوید: قبل از اینكه مسجد ساخته شود، نبی اكرم جدر جایی كه شبها گوسفندان می‏خوابیدند، نماز می‏خواند».

باب(۵۱): افتادن نجاست در روغن یا آب

۱۷۳- «عَنْ مَيْمُونَةَ ل: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج سُئِلَ عَنْ فَأْرَةٍ سَقَطَتْ فِي سَمْنٍ، فَقَالَ: «أَلْقُوهَا وَمَا حَوْلَهَا فَاطْرَحُوهُ وَكُلُوا سَمْنَكُمْ»».(بخارى:۲۳۵)

ترجمه: «ام المومنین؛ میمونه ل؛ روایت می‌كند كه: از رسول الله جدرباره موشی كه در روغن افتاده باشد، سؤال شد. آنحضرت جفرمود: «موش و مقداری از روغن ‏های اطراف آن را بیرون بریزید و بقیه روغن را بخورید»».

۱۷۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «كُلُّ كَلْمٍ يُكْلَمُهُ الْمُسْلِمُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَكُونُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَهَيْئَتِهَا، إِذْ طُعِنَتْ تَفَجَّرُ دَمًا، اللَّوْنُ لَوْنُ الدَّمِ، وَالْعَرْفُ عَرْفُ الْمِسْكِ»».(بخارى:۲۳۷)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه نبی اكرم جفرمود: «هر زخمی را كه مسلمان در راه خدا ببیند، روز قیامت، آن زخم، تازه می‌شود و خون از آن، جاری می‌گردد. رنگ زخم، مانند رنگ خون، و عطر و بویش مانند مشک، معطر خواهد بود»».

باب(۵۲): ادرار کردن در آب راکد

۱۷۵- «وَعَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَ س عن النَّبِيِّ ج قَالَ: «لا يَبُولَنَّ أَحَدُكُمْ فِي الْمَاءِ الدَّائِمِ الَّذِي لا يَجْرِي، ثُمَّ يَغْتَسِلُ فِيهِ»». (بخاری: ۲۳۹)

ترجمه: «ابو هریره سروایت می‏كند كه نبی اكرم جفرمود: «مواظب باشید در آب راكد، ادرار نكنید. چه بسا كه برای غسل و طهارت، بدان نیاز پیدا كنید»».

باب(۵۳): اگر روی شخصی که در نماز است نجاستی انداخته شود، نمازش باطل نمی‌شود

۱۷۶- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ يُصَلِّي عِنْدَ الْبَيْتِ وَأَبُو جَهْلٍ وَأَصْحَابٌ لَهُ جُلُوسٌ، إِذْ قَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض: أَيُّكُمْ يَجِيءُ بِسَلَى جَزُورِ بَنِي فُلانٍ، فَيَضَعُهُ عَلَى ظَهْرِ مُحَمَّدٍ إِذَا سَجَدَ؟ فَانْبَعَثَ أَشْقَى الْقَوْمِ فَجَاءَ بِهِ، فَنَظَرَ حَتَّى سَجَدَ النَّبِيُّ ج، وَضَعَهُ عَلَى ظَهْرِهِ بَيْنَ كَتِفَيْهِ، وَأَنَا أَنْظُرُ لا أُغْنِي شَيْئًا، لَوْ كَانَ لِي مَنَعَةٌ، قَالَ: فَجَعَلُوا يَضْحَكُونَ وَيُحِيلُ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ، وَرَسُولُ اللَّهِ ج سَاجِدٌ لا يَرْفَعُ رَأْسَهُ، حَتَّى جَاءَتْهُ فَاطِمَةُ، فَطَرَحَتْ عَنْ ظَهْرِهِ، فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ ج رَأْسَهُ، ثُمَّ قَالَ: «اللَّهُمَّ عَلَيْكَ بِقُرَيْشٍ». ثَلاثَ مَرَّاتٍ، فَشَقَّ عَلَيْهِمْ إِذْ دَعَا عَلَيْهِمْ، قَالَ: وَكَانُوا يَرَوْنَ أَنَّ الدَّعْوَةَ فِي ذَلِكَ الْبَلَدِ مُسْتَجَابَةٌ، ثُمَّ سَمَّى: «اللَّهُمَّ عَلَيْكَ بِأَبِي جَهْلٍ، وَعَلَيْكَ بِعُتْبَةَ بْنِ رَبِيعَةَ، وَشَيْبَةَ بْنِ رَبِيعَةَ، وَالْوَلِيدِ بْنِ عُتْبَةَ، وَأُمَيَّةَ بْنِ خَلَفٍ، وَعُقْبَةَ بْنِ أَبِي مُعَيْطٍ»، وَعَدَّ السَّابِعَ فَنَسِيَهُ الرَّاويُ. قَالَ: فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَقَدْ رَأَيْتُ الَّذِينَ عَدَّ رَسُولُ اللَّهِ ج صَرْعَى فِي الْقَلِيبِ قَلِيبِ بَدْرٍ».(بخارى:۲۴۰)

ترجمه: «عبدالله بن مسعود سمی‌گوید: روزی، رسول الله جكنار كعبه مشغول نماز خواندن بود. ابوجهل و تنی چند از هوادارانش آنجا نشسته بودند. یكی از آنان گفت: چقدر خوب است اگر یكی از شما بچه دان شتر فلان قبیله را بیاورد و هنگامی كه محمد به سجده می‏رود، آن را بر پشت او بگذارد. بدبخت‏ترین آنان (كه عقبه بود) رفت و آن بچه دان را آورد و منتظر ماند كه محمد جبه سجده برود. وقتی پیامبر جبه سجده رفت، آنرا میان شانه‌های رسول الله جگذاشت. راوی می‌گوید: من كه شاهد آن صحنه بودم، نتوانستم كاری انجام دهم. اگر پشتیبانی می‏داشتم، دفاع می‏كردم. عبدالله بن‏مسعود سمی‌گوید: بعد از آن، همه قهقهه سر دادند و یكدیگر را تنه می‌زدند. رسول الله جكه در سجده بود سر خود را از سجده بر نداشت، تا اینكه فاطمه لآمد و آن را از پشت آنحضرت جبرداشت و دور انداخت. پیامبر اكرم جسر از سجده برداشت، (آنها را نفرین كرد) و سه بار فرمود: «پروردگارا! قریش را نابود كن». آنها از نفرین پیامبر ج، خیلی ناراحت شدند. زیرا معتقد بودند كه دعا، در شهر مكه پذیرفته می‏شود. سپس، رسول الله جبا ذكر نام هر یک از آنها، فرمود: «پروردگارا! ابو جهل، عتبه بن ربیعه، شیبه بن ربیعه، ولید بن عتبه، امیه بن خلف وعقبه بن ابی معیط را نابود كن». راوی می‌گوید: رسول اللهجنفر هفتم را نیز نام برد كه من آنرا فراموش كرده‌‌ام. سوگند به ذاتی كه جانم در دست اوست، من لاشه‌های مردار همه كسانی را كه رسول الله جدر آنروز، نفرین كرده بود، در چاهای بدر دیدم».

باب(۵۴): حکم آب دهان و بینی در لباس

۱۷۷- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: بَزَقَ النَّبِيُّ ج فِي ثَوْبِهِ».(بخارى:۲۴۱)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: نبی اكرم جآب دهانش را با لباس خود گرفت».

باب(۵۵): زنی که خون را از صورت پدرش شست

۱۷۸- «عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ السَّاعِدِيَّ س: أنَّهُ سَأَلَهُ النَّاسُ: بِأَيِّ شَيْءٍ دُووِيَ جُرْحُ النَّبِيِّ ج؟ فَقَالَ: مَا بَقِيَ أَحَدٌ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي، كَانَ عَلِيٌّ يَجِيءُ بِتُرْسِهِ فِيهِ مَاءٌ، وَفَاطِمَةُ تَغْسِلُ عَنْ وَجْهِهِ الدَّمَ، فَأُخِذَ حَصِيرٌ فَأُحْرِقَ، فَحُشِيَ بِهِ جُرْحُهُ».(بخارى:۲۴۳)

ترجمه: «سهل بن سعد ساعدی سمی‌گوید: از من سؤال كردندكه زخم رسول الله جبا چه چیزی مداوا شد؟ گفتم: كسی كه در این مورد از من آگاه‌تر باشد، وجود ندارد. (دیدم كه) علی سدر سپرش آب می‏آورد و فاطمه لخون‏ها را از چهره (مبارک) رسول الله جمی‏شست. و بعد، حصیری را سوختند و خاكستر آن را روی زخم رسول الله جنهادند».

باب(۵۶): مسواک زدن

۱۷۹- «عَنْ أَبِي مُوسَى س قَالَ: أَتَيْتُ النَّبِيَّ ج فَوَجَدْتُهُ يَسْتَنُّ بِسِوَاكٍ بِيَدِهِ يَقُولُ: أُعْ أُعْ، وَالسِّوَاكُ فِي فِيهِ، كَأَنَّه يَتَهَوَّعُ».(بخارى:۲۴۴)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: خدمت نبی اكرم جرسیدم. ایشان مسواكی در دست داشت و با صدای اُع، اُع مسواک می‌زد. یعنی چنان صدایی درمی آورد كه گویا استفراغ می‏كند».

۱۸۰- «عَنْ حُذَيْفَةَ س قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج إِذَا قَامَ مِنَ اللَّيْلِ يَشُوصُ فَاهُ بِالسِّوَاك».(بخارى:۲۴۵)

ترجمه: «حذیفه سمی‌گوید: شبها كه نبی اكرم جاز خواب بیدار می‏شد، دهان (مباركش) را با مسواک می‌شست و تمیز می‌كرد».

باب(۵۷): دادن مسواک به بزرگترها

۱۸۱- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِىَ الله عَنْهُمَا: أَنَّ النَّبِيَّ جقَالَ: «أَرَانِي أَتَسَوَّكُ بِسِوَاكٍ، فَجَاءَنِي رَجُلانِ، أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ مِنَ الآخَرِ، فَنَاوَلْتُ السِّوَاكَ الأَصْغَرَ مِنْهُمَا، فَقِيلَ لِي: كَبِّرْ، فَدَفَعْتُهُ إِلَى الأَكْبَرِ مِنْهُمَا»».

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «در خواب دیدم كه مسواک می‏زنم. دو نفر نزد من آمدند. یكی بزرگتر بود و دیگری كوچكتر. مسواک را به كوچكتر دادم. به من گفته شد: آنرا به بزرگتر بده. آنگاه مسواک را به فرد بزرگتر دادم»».

باب(۵۸): فضیلت کسی که با وضو می‌خوابد

۱۸۲- «عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «إِذَا أَتَيْتَ مَضْجَعَكَ فَتَوَضَّأْ وُضُوءَكَ لِلصَّلاةِ، ثُمَّ اضْطَجِعْ عَلَى شِقِّكَ الأَيْمَنِ، ثُمَّ قُلِ: اللَّهُمَّ أَسْلَمْتُ وَجْهِي إِلَيْكَ، وَفَوَّضْتُ أَمْرِي إِلَيْكَ، وَأَلْجَأْتُ ظَهْرِي إِلَيْكَ، رَغْبَةً وَرَهْبَةً إِلَيْكَ لا مَلْجَأَ وَلا مَنْجَا مِنْكَ إِلا إِلَيْكَ، اللَّهُمَّ آمَنْتُ بِكِتَابِكَ الَّذِي أَنْزَلْتَ، وَبِنَبِيِّكَ الَّذِي أَرْسَلْتَ، فَإِنْ مُتَّ مِنْ لَيْلَتِكَ فَأَنْتَ عَلَى الْفِطْرَةِ، وَاجْعَلْهُنَّ آخِرَ مَا تَتَكَلَّمُ بِهِ»، قَالَ: فَرَدَّدْتُهَا عَلَى النَّبِيِّ ج فَلَمَّا بَلَغْتُ: اللَّهُمَّ آمَنْتُ بِكِتَابِكَ الَّذِي أَنْزَلْتَ، قُلْتُ: وَرَسُولِكَ، قَالَ: «لا، وَنَبِيِّكَ الَّذِي أَرْسَلْتَ»».(بخارى:۲۴۷)

ترجمه: «از براء ابن عازب سروایت است كه نبی اكرم جفرمود: قبل از رفتن به رختخواب، وضوی كامل بگیر و بر پهلوی راست بخواب و این دعا را بخوان: «اللَّهُمَّ أَسْلَمْتُ وَجْهِي إِلَيْكَ، وَفَوَّضْتُ أَمْرِي إِلَيْكَ، وَأَلْجَأْتُ ظَهْرِي إِلَيْكَ، رَغْبَةً وَرَهْبَةً إِلَيْكَ لا مَلْجَأَ وَلا مَنْجَا مِنْكَ إِلا إِلَيْكَ، اللَّهُمَّ آمَنْتُ بِكِتَابِكَ الَّذِي أَنْزَلْتَ، وَبِنَبِيِّكَ الَّذِي أَرْسَلْتَ». (پروردگارا! با خوف و رجاء، چهره‏ام را بسوی تو برمی‏گردانم و تمام امورم را به تو می‏سپارم و تو را پشت و پناه خود می‏دانم. و یقین دارم كه هنگام خشم و غضبت، پناهی جز تو ندارم. پروردگارا! به كتابی كه نازل فرمودی و پیامبری كه مبعوث نمودی، ایمان آوردم). اگر در همان شب بمیری، بر فطرت (با ایمان) از دنیا رفته‌ای. این جملات را آخرین كلام خود قرار بده».

راوی(براء) می‌گوید: این دعا را نزد رسول اكرم جخواندم. وقتی گفتم: آمَنْتُ بِرَسُوْلِك، آنحضرت جفرمود: «بگو: آمَنْتُ بِـنَـبِیك». یعنی بجای لفظ رسول، كلمه نبی را بكار ببر».

۵- کتاب غسل

باب (۱): وضو قبل از غسل

۱۸۳- «عَنْ عَائِشَةَ ل زَوْجِ النَّبِيِّ ج: أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ إِذَا اغْتَسَلَ مِنَ الْجَنَابَةِ، بَدَأَ فَغَسَلَ يَدَيْهِ، ثُمَّ يَتَوَضَّأُ كَمَا يَتَوَضَّأُ لِلصَّلاةِ، ثُمَّ يُدْخِلُ أَصَابِعَهُ فِي الْمَاءِ فَيُخَلِّلُ بِهَا أُصُولَ شَعَرِهِ، ثُمَّ يَصُبُّ عَلَى رَأْسِهِ ثَلاثَ غُرَفٍ بِيَدَيْهِ، ثُمَّ يُفِيضُ الْمَاءَ عَلَى جِلْدِهِ كُلِّهِ».(بخارى:۲۴۸)

ترجمه: «عایشه ل؛ همسر گرامی نبی اكرم جمی‌گوید: هرگاه، رسول الله جغسل جنابت می‌نمود، نخست دست‌هایش را می‏شست. بعد وضوی كامل می‏گرفت. سپس، انگشتانش را خیس می‌نمود و با آن، ریشه موهای سر (مبارک) خود را خلال می‏كرد. و در پایان، سه بار با كف دست بر سر خود، آب می‏ریخت و بعد، تمام بدن خود را می‌شست».

۱۸۴- «عَنْ مَيْمُونَةَ ل زَوْجِ النَّبِيِّ ج قَالَتْ: تَوَضَّأَ رَسُولُ اللَّهِ ج وُضُوءَهُ لِلصَّلاةِ، غَيْرَ رِجْلَيْهِ، وَغَسَلَ فَرْجَهُ وَمَا أَصَابَهُ مِنَ الأَذَى، ثُمَّ أَفَاضَ عَلَيْهِ الْمَاءَ، ثُمَّ نَحَّى رِجْلَيْهِ، فَغَسَلَهُمَا، هَذِهِ غُسْلُهُ مِنَ الْجَنَابَةِ». (بخارى:۲۴۹)

ترجمه: «میمونه؛ همسر گرامی نبی اكرم ج، می‏فرماید: روش آنحضرت جبرای غسل جنابت چنین بود: نخست، استنجا می‌كرد و نجاست را از خود دور می‌ساخت و مانند وضوی نماز، وضو می‌گرفت ولی پاهایش را نمی‌شست. سپس، بر تمام بدن خود، آب می‌ریخت و در پایان، با اندكی جابجائی، پاهایش را می‌شست».

باب (۲): غسل مرد با همسرش

۱۸۵- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كُنْتُ أَغْتَسِلُ أَنَا وَالنَّبِيُّ ج مِنْ إِنَاءٍ وَاحِدٍ مِنْ قَدَحٍ يُقَالُ لَهُ الْفَرَقُ».(بخارى:۲۵۰)

ترجمه: «ام المومنین؛ عایشه ل؛ می‏فرماید: من و رسول الله جاز یک ظرف آب كه به آن «فرق» می‏گفتند، برای غسل، استفاده می‌كردیم».

باب (۳): غسل نمودن با یک صاع آب و مانند آن

۱۸۶- «وَعَنْهَا ل: أَنَّهَا سُئِلَت عَنْ غُسْلِ النَّبِيِّ ج، فَدَعَتْ بِإِنَاءٍ نَحْوًا مِنْ صَاعٍ، فَاغْتَسَلَتْ، وَأَفَاضَتْ عَلَى رَأْسِهَا، وَبَيْنَهَا وَبَيْنَ السَّائِلِ حِجَابٌ». (بخارى:۲۵۱)

ترجمه: «همچنین از عایشه لروایت است كه از وی درباره غسل نبی اكرم جسؤال شد. ایشان ظرفی خواست كه حدود یک صاع آب می‌گرفت. سپس با آن غسل كرد و بر سرش آب ریخت. میان او و سؤال كننده یعنی برادرش؛ عبدالرحمن؛ پرده ایی حائل بود».

۱۸۷- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ س: أَنَّهُ سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ الْغُسْلِ؟ فَقَالَ: يَكْفِيكَ صَاعٌ، فَقَالَ رَجُلٌ: مَا يَكْفِينِي، فَقَالَ جَابِرٌ: كَانَ يَكْفِي مَنْ هُوَ أَوْفَى مِنْكَ شَعَرًا وَخَيْرٌ مِنْكَ، ثُمَّ أَمَّنَا فِي ثَوْبٍ».(بخارى:۲۵۲)

ترجمه: «جابر بن عبد الله سمی‌گوید: شخصی از من درباره مقدار آب غسل، سؤال كرد. در جواب، گفتم: یک صاع آب، كافی است. یكی از حاضران گفت: یک صاع برای من كافی نیست. گفتم: برای كسی كه موهایش از تو بیشتر وخودش هم از تو بهتر بود، یک صاع آب، كفایت می‏كرد (یعنی رسول الله ج). آنگاه جابر سكه یک چادر بر تن داشت، نماز را برای ما امامت كرد».

باب (۴): کسی که سه بار برسر خود آب بریزد

۱۸۸- «عَنْ جُبَيْرِ بْنِ مُطْعِمٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَمَّا أَنَا فَأُفِيضُ عَلَى رَأْسِي ثَلاثًا» وَأَشَارَ بِيَدَيْهِ كِلْتَيْهِمَا».(بخارى:۲۵۴)

ترجمه: «جبیر بن مطعمسمی‌گوید: رسول الله جبا نشان دادن كف دست‌ها فرمود: «من سه بار با اینها بر سر خود، آب می‏ریزم»».

باب(۵): کسی که غسل را با محلاب([۵] ) آغاز کند

۱۸۹- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَ النَّبِيُّ ج إِذَا اغْتَسَلَ مِنَ الْجَنَابَةِ، دَعَا بِشَيْءٍ نَحْوَ الْحِلابِ، فَأَخَذَ بِكَفِّهِ، فَبَدَأَ بِشِقِّ رَأْسِهِ الأَيْمَنِ، ثُمَّ الأَيْسَرِ، فَقَالَ بِهِمَا عَلَى وَسَطِ رَأْسِهِ».(بخارى:۲۵۸)

ترجمه: «عایشه لمی‌فرماید: هرگاه، نبی اكرم جغسل جنابت می‏نمود، ظرف محلاب مانندی را می‌طلبید و از آن با دست، آب بر می‌داشت. ابتدا سمت راست بدن خود، و سپس سمت چپ آنرا می‌شست. و در پایان، با دست‌هایش بر فرق سر خود، آب می‌ریخت».

[۵] ظرفی است كه در آن شتر را می دو شند.

باب (۶): تکرار همبستری و همبستری با همسران متعدد با یک غسل

۱۹۰- «وَعَنْهَا ل قَالَتْ: كُنْتُ أُطَيِّبُ رَسُولَ اللَّهِ ج، فَيَطُوفُ عَلَى نِسَائِهِ، ثُمَّ يُصْبِحُ مُحْرِمًا يَنْضَخُ طِيبًا».(بخارى: ۲۶۷)

ترجمه: «عایشه لمی‏فرماید: من به رسول اكرم ج(قبل از احرام) خوشبویی می‌زدم. آنگاه، آنحضرت جبا همسرانش همبستری می‌كرد. سپس هنگام صبح، وقتی كه لباس احرام بر تن می‌نمود، بوی عطر همچنان از بدن (مبارک) رسول الله جبه مشام می‌رسید».

۱۹۱- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج يَدُورُ عَلَى نِسَائِهِ فِي السَّاعَةِ الْوَاحِدَةِ مِنَ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ، وَهُنَّ إِحْدَى عَشْرَةَ. قيل: أَوَكَانَ يُطِيقُهُ؟ قَالَ: كُنَّا نَتَحَدَّثُ أَنَّهُ أُعْطِيَ قُوَّةَ ثَلاثِينَ». (بخارى:۲۶۸)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: رسول الله جدر بخشی از روز یا شب، با همه همسران خود كه تعداد آنها یازده نفر بود، همبستری می‌كرد . از او پرسیدند: آیا رسول الله جتوانایی چنین كاری را داشت؟ انس سگفت: به نظر ما، آنحضرت جبه اندازه سی نفر، توانایی داشت».

باب(۷): کسی که عطر بزند و غسل نماید

۱۹۲- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى وَبِيصِ الطِّيبِ فِي مَفْرِقِ النَّبِيِّ ج، وَهُوَ مُحْرِمٌ».(بخارى: ۲۷۱)

ترجمه: «عایشه لمی‏فرماید: گویا هم اكنون، درخشش خوشبویی را بر فرق سر رسول الله جمشاهده می‌نمایم در حالی كه ایشان در احرام بسر می‌برند».

باب (۸): خلال کردن موها هنگام غسل

۱۹۳- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج إِذَا اغْتَسَلَ مِنَ الْجَنَابَةِ، غَسَلَ يَدَيْهِ، وَتَوَضَّأَ وُضُوءَهُ لِلصَّلاةِ، ثُمَّ اغْتَسَلَ، ثُمَّ يُخَلِّلُ بِيَدِهِ شَعَرَهُ حَتَّى إِذَا ظَنَّ أَنَّهُ قَدْ أَرْوَى بَشَرَتَهُ، أَفَاضَ عَلَيْهِ الْمَاءَ ثَلاثَ مَرَّاتٍ، ثُمَّ غَسَلَ سَائِرَ جَسَدِهِ».(بخارى:۲۷۲)

ترجمه: «عایشه لمی‏فرماید: هرگاه، رسول اللهجغسل جنابت می‏نمود، نخست دست‏هایش را می‏شست. سپس، مانند وضوی نماز، وضو می‌ساخت. بعد از آن، غسل می‌نمود. آنگاه با دستهایش، موهای سرش را خلال می‌كرد تا مطمئن شود كه پوست سرش كاملاً خیس شده است. و در پایان، سه بار بر بدنش، آب می‌ریخت و تمام آن را می‌شست».

باب (۹): اگر کسی در مسجد بیاد افتاد که جنب است، بدون تیمم، بیرون رود

۱۹۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: أُقِيمَتِ الصَّلاةُ وَعُدِّلَتِ الصُّفُوفُ قِيَامًا، فَخَرَجَ إِلَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ ج، فَلَمَّا قَامَ فِي مُصَلاهُ، ذَكَرَ أَنَّهُ جُنُبٌ، فَقَالَ لَنَا: «مَكَانَكُمْ». ثُمَّ رَجَعَ فَاغْتَسَلَ، ثُمَّ خَرَجَ إِلَيْنَا وَرَأْسُهُ يَقْطُرُ، فَكَبَّرَ فَصَلَّيْنَا مَعَهُ». (بخارى:۲۷۵)

ترجمه: «ابو هریره سمی‌گوید: اقامه گفته شد و صف‏ها برای اقامه نماز، بسته شد. سپس، رسول الله جتشریف آورد. هنگامی كه بر مصلای نماز ایستاد، یادش آمد كه جُنب است. به ما گفت: «سر جای خود بمانید». یعنی (صف‏های نماز را بهم نزنید). سپس برگشت و غسل نمود. و در حالی به سوی ما آمد كه هنوز آب از موهایش می‏چكید. آنگاه، تكبیر گفت و ما با ایشان نماز خواندیم».

باب (۱۰): غسل در جای خلوت و در حالت برهنه و اینکه پوشش افضل است

۱۹۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «كَانَتْ بَنُو إِسْرَائِيلَ يَغْتَسِلُونَ عُرَاةً يَنْظُرُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ، وَكَانَ مُوسَى ج يَغْتَسِلُ وَحْدَهُ، فَقَالُوا: وَاللَّهِ مَا يَمْنَعُ مُوسَى أَنْ يَغْتَسِلَ مَعَنَا إِلا أَنَّهُ آدَرُ، فَذَهَبَ مَرَّةً يَغْتَسِلُ، فَوَضَعَ ثَوْبَهُ عَلَى حَجَرٍ، فَفَرَّ الْحَجَرُ بِثَوْبِهِ، فَخَرَجَ مُوسَى فِي إِثْرِهِ يَقُولُ: ثَوْبِي يَا حَجَرُ، حَتَّى نَظَرَتْ بَنُو إِسْرَائِيلَ إِلَى مُوسَى، فَقَالُوا: وَاللَّهِ مَا بِمُوسَى مِنْ بَأْسٍ، وَأَخَذَ ثَوْبَهُ، فَطَفِقَ بِالْحَجَرِ ضَرْبًا». فَقَالَ: أَبُو هُرَيْرَةَ: وَاللَّهِ إِنَّهُ لَنَدَبٌ بِالْحَجَرِ، سِتَّةٌ أَوْ سَبْعَةٌ ضَرْبًا بِالْحَجَرِ».(بخارى:۲۷۸)

ترجمه: «ابو هریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «بنی اسرائیل، برهنه غسل ‏كرده، به یكدیگر نگاه می‏كردند. اما موسی ÷به تنهایی غسل می‏كرد. بنی اسرائیل ‏گفتند: بخدا سوگند، چون موسی وَرم بیضه دارد، با ما غسل نمی‏كند. روزی موسی ÷لباسهایش را در آورد و روی سنگی گذاشت تا غسل كند. آن سنگ، لباسهای موسی ÷را برداشت و فرار كرد. موسی ÷دنبال سنگ به راه افتاد و فریاد زد: ای سنگ! لباسهایم (را كجا می‌بری)؟ تا اینكه بنی اسرائیل موسی را دیدند و گفتند: به خدا سوگند، موسی هیچ بیماری‌ای ندارد. آنگاه، سنگ توقف كرد و موسی ÷لباسهایش را برگرفت و چند ضربه به سنگ زد». راوی می‌گوید: بخدا سوگند، اثر شش یا هفت ضربه، بر روی سنگ دیده شد».

۱۹۶- «وَعَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «بَيْنَا أَيُّوبُ يَغْتَسِلُ عُرْيَانًا، فَخَرَّ عَلَيْهِ جَرَادٌ مِنْ ذَهَبٍ، فَجَعَلَ أَيُّوبُ يَحْتَثِي فِي ثَوْبِهِ، فَنَادَاهُ رَبُّهُ: يَا أَيُّوبُ، أَلَمْ أَكُنْ أَغْنَيْتُكَ عَمَّا تَرَى؟ قَالَ: بَلَى وَعِزَّتِكَ، وَلَكِنْ لا غِنَى بِي عَنْ بَرَكَتِكَ»».(بخارى:۲۷۹)

ترجمه: «ابو هریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «ایوب ÷برهنه مشغول غسل كردن بود كه در آن اثنا، گروهی از ملخ‌های طلایی بر او فرو ریختند. ایوب ÷شروع به جمع آوری آنها در لباسش نمود. پروردگارش به او ندا داد: ای ایوب! مگر من تو را از این چیزهایی كه می‌بینی، بی‌نیاز نساخته بودم؟ ایوب ÷گفت: به عزتت سوگند! بلی. (بی نیاز ساخته‌ای) ولی من از بركات تو بی‌نیاز نیستم»».

باب (۱۱): هنگام غسل، باید خود را از چشم مردم دور داشت

۱۹۷- «عَنْ أُمِّ هَانِئٍ بِنْتِ أَبِي طَالِبٍ ل قَالَتْ: ذَهَبْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج عَامَ الْفَتْحِ، فَوَجَدْتُهُ يَغْتَسِلُ وَفَاطِمَةُ تَسْتُرُهُ، فَقَالَ: «مَنْ هَذِهِ»؟ فَقُلْتُ: أَنَا أُمُّ هَانِئٍ». (بخارى:۲۸۰)

ترجمه: «ام‏هانی؛ دختر ابو طالب ل؛ می‌گوید: سال فتح مكه، نزد رسول الله جرفتم. ایشان در آن لحظه استحمام می‏كرد و فاطمه لاو را در پوشش نگه داشته بود. رسول الله جفرمود: «این زن كیست»؟ گفتم: ام هانی هستم».

باب (۱۲): حکم عرق فرد جنب و اینکه مؤمن نجس نمی‏شود

۱۹۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج لَقِيَهُ فِي بَعْضِ طَرِيقِ الْمَدِينَةِ وَهُوَ جُنُبٌ، قال: فَانْخَنَسْتُ مِنْهُ، فَذَهَبتُ فَاغْتَسَلْتُ، ثُمَّ جِئتُ، فَقَالَ: «أَيْنَ كُنْتَ يَا أَبَا هُرَيْرَةَ»؟ قَالَ: كُنْتُ جُنُبًا فَكَرِهْتُ أَنْ أُجَالِسَكَ وَأَنَا عَلَى غَيْرِ طَهَارَةٍ، فَقَالَ: «سُبْحَانَ اللَّهِ إِنَّ الْمُسْلِمَ لا يَنْجُسُ»».(بخارى:۲۸۳)

ترجمه: «ابو هریره سمی‌گوید: نبی اكرم جدر یكی از كوچه‏های مدینه، مرا دید. چون جُنب بودم، خود را عقب كشیدم و از چشم رسول الله جپنهان كردم. و پس از غسل، خدمت رسول خدا جرسیدم. آنحضرتجفرمود: « ابوهریره! كجا بودی»؟ عرض كردم: بعلت جنابت وعدم طهارت، مجالست با شما را مناسب ندانستم. رسول الله جفرمود: « سبحان الله! مؤمن كه نجس نمی‏شود»».

باب (۱۳): جنب وضو بگیرد، سپس بخوابد

۱۹۹- «عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س: سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ ج: أَيَرْقُدُ أَحَدُنَا وَهُوَ جُنُبٌ؟ قَالَ: «نَعَمْ إِذَا تَوَضَّأَ أَحَدُكُمْ فَلْيَرْقُدْ وَهُوَ جُنُبٌ»».(بخارى:۲۸۷)

ترجمه: «عمر بن خطاب ساز رسول الله جپرسید: آیا در حالت جنابت، ‏می توانیم بخوابیم؟ آنحضرت جفرمود: «بلی، اگر وضو بگیرید، می‏توانید بخوابید»».

باب (۱۴): تماس آلت تناسلی زن و مرد

۲۰۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِذَا جَلَسَ بَيْنَ شُعَبِهَا الأَرْبَعِ، ثُمَّ جَهَدَهَا، فَقَدْ وَجَبَ الْغُسْلُ»».(بخارى:۲۹۱)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «هر وقت، شوهر میان اعضای چهارگانه همسرش قرار بگیرد و همبستری كند، غسل واجب می‏شود»».

۶- کتاب حیض

باب (۱): احکام زنان در حالت نفاس و قاعدگی

۲۰۱- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: خَرَجْنَا لا نَرَى إِلا الْحَجَّ، فَلَمَّا كُنَّا بِسَرِفٍ حِضْتُ، فَدَخَلَ عَلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ ج وَأَنَا أَبْكِي، قَالَ: «مَا لَكِ أَنُفِسْتِ»؟ قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ: «إِنَّ هَذَا أَمْرٌ كَتَبَهُ اللَّهُ عَلَى بَنَاتِ آدَمَ فَاقْضِي مَا يَقْضِي الْحَاجُّ، غَيْرَ أَنْ لا تَطُوفِي بِالْبَيْتِ». قَالَتْ: وَضَحَّى رَسُولُ اللَّهِ ج عَنْ نِسَائِهِ بِالْبَقَر».(بخارى:۲۹۴)

ترجمه: «عایشه لمی‌‏فرماید: برای ادای حج، از مدینه منوره براه افتادیم. وقتی به محل «سِرف» (نزدیک مكه) رسیدیم، دچار قاعدگی شدم. رسول الله جنزد من آمد در حالی كه گریه می‌كردم. فرمود: «چرا گریه می‏كنی؟ آیا دچار قاعدگی شده‏ای»؟ گفتم: بلی. آنحضرت جفرمود: «این چیزی است كه خداوند آن را شامل حال همه دختران آدم كرده است. جز طواف خانه كعبه، تمام احكام و مناسک حج را انجام بده». عایشه لمی‏فرماید: رسول الله جبرای ازواج خویش، گاو، قربانی نمود».

باب (۲): شانه کردن موهای شوهر در حالت قاعدگی

۲۰۲- «وَعَنْهَا ل قَالَتْ: كُنْتُ أُرَجِّلُ رَأْسَ رَسُولِ اللَّهِ ج وَأَنَا حَائِضٌ».(بخارى: ۲۹۵)

ترجمه: «همچنین عایشه لمی‏فرماید: در حال قاعدگی، موهای سر مبارک رسول الله جرا شانه می‏زدم».

۲۰۳- «وفي رواية: وَهُوَ مُجَاوِرٌ فِي الْمَسْجِدِ، يُدْنِي لَهَا رَأْسَهُ، وَهِيَ فِي حُجْرَتِهَا، فَتُرَجِّلُهُ وَهِيَ حَائِضٌ».(بخارى:۲۹۶)

ترجمه: «و در روایتی دیگر آمده است كه رسول الله جدر مسجد، معتكف بود و سر مبارک خود را به عایشه لنزدیک می‌كرد و او كه در خانه بود و ایام قاعدگی را می‏گذراند، سر مبارک رسول الله جرا شانه می‏زد. (مسجد و خانه در كنار هم قرار داشتند)».

باب (۳): تکیه دادن به همسر در حالت قاعدگی و قرآن خواندن

۲۰۴- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَ النَّبِيُّ ج يَتَّكِئُ فِي حَجْرِي وَأَنَا حَائِضٌ، ثُمَّ يَقْرَأُ الْقُرْآنَ». (بخارى:۲۹۷)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: در حالی كه من در دوران قاعدگی بسر میبردم، رسول الله جبر من تكیه می‌نمود (سر بر زانوی من می‌نهاد) و قرآن تلاوت می‏كرد».

باب (۴): کسی که حیض را نفاس می‌نامد

۲۰۵- «وَعَنْ أُمِّ سَلَمَةَ ل قَالَتْ: بَيْنَا أَنَا مَعَ النَّبِيِّ ج مُضْطَجِعَةٌ فِي خَمِيصَةٍ، إِذْ حِضْتُ، فَانْسَلَلْتُ، فَأَخَذْتُ ثِيَابَ حِيضَتِي، قَالَ: «أَنُفِسْتِ»؟ قُلْتُ: نَعَمْ، فَدَعَانِي، فَاضْطَجَعْتُ مَعَهُ فِي الْخَمِيلَةِ».(بخارى:۲۹۸)

ترجمه: «ام سلمه لمی‌گوید: با رسول الله جدر یک چادر، خوابیده بودم كه دچار قاعدگی شدم. آهسته، خود را بیرون كشیدم و لباس حیض پوشیدم. رسول الله جپرسید: «آیا دچار قاعدگی شدی»؟ گفتم: بلی. آنحضرت جدوباره مرا فراخوند و من با ایشان در همان چادر خوابیدم».

باب (۵): خوابیدن کنار همسر در دوران قاعدگی

۲۰۶- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كُنْتُ أَغْتَسِلُ أَنَا وَالنَّبِيُّ ج مِنْ إِنَاءٍ وَاحِدٍ كِلانَا جُنُبٌ، وَكَانَ يَأْمُرُنِي فَأَتَّزِرُ، فَيُبَاشِرُنِي وَأَنَا حَائِضٌ، وَكَانَ يُخْرِجُ رَأْسَهُ إِلَيَّ وَهُوَ مُعْتَكِفٌ، فَأَغْسِلُهُ وَأَنَا حَائِضٌ».(بخارى:۲۹۹)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: من و رسول الله جدر حالی كه جنب بودیم از یک ظرف آب، غسل می‏نمودیم. و زمانی كه من دوران قاعدگی را می‏گذراندم، آنحضرتجبه من دستور می‌داد كه ازار بپوشم. و در آن حالت، (قاعدگی) كنار من می‌خوابید. و هنگام اعتكاف، سر مبارک را از مسجد بیرون می‌آورد و من كه در دوران قاعدگی بسر می‌بردم، سر ایشان را می‌شستم».

۲۰۷- «وَفِيْ رِوَايَةٍ عَنْهَا ل قَالَتْ: كَانَتْ إِحْدَانَا إِذَا كَانَتْ حَائِضًا، فَأَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ ج أَنْ يُبَاشِرَهَا، أَمَرَهَا أَنْ تَتَّزِرَ فِي فَوْرِ حَيْضَتِهَا، ثُمَّ يُبَاشِرُهَا، قَالَتْ: وَأَيُّكُمْ يَمْلِكُ إِرْبَهُ كَمَا كَانَ النَّبِيُّ ج يَمْلِكُ إِرْبَهُ».(بخارى:۳۰۲)

ترجمه: «عایشه لمی‏فرماید: هرگاه یكی از همسران رسول الله جدچار قاعدگی می‏شد و آنحضرت جمی‌خواست در كنارش بخوابد، به او دستور می‌داد كه در حین شدت حیض، ازار بپوشد. آنگاه در كنار او می‏خوابید. عایشه لافزود: چه كسی از شما می‌تواند مانند رسول الله جدر چنین حالتی خود را كنترل نماید»؟!.

باب (۶): زنان در دوران قاعدگی، روزه نگیرند

۲۰۸- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س قَالَ: خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ج فِي أَضْحَى أَوْ فِطْرٍ إِلَى الْمُصَلَّى، فَمَرَّ عَلَى النِّسَاءِ، فَقَالَ: «يَا مَعْشَرَ النِّسَاءِ تَصَدَّقْنَ، فَإِنِّي أُرِيتُكُنَّ أَكْثَرَ أَهْلِ النَّارِ». فَقُلْنَ: وَبِمَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «تُكْثِرْنَ اللَّعْنَ، وَتَكْفُرْنَ الْعَشِيرَ، مَا رَأَيْتُ مِنْ نَاقِصَاتِ عَقْلٍ وَدِينٍ أَذْهَبَ لِلُبِّ الرَّجُلِ الْحَازِمِ مِنْ إِحْدَاكُنَّ». قُلْنَ: وَمَا نُقْصَانُ دِينِنَا وَعَقْلِنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «أَلَيْسَ شَهَادَةُ الْمَرْأَةِ مِثْلَ نِصْفِ شَهَادَةِ الرَّجُلِ»؟ قُلْنَ: بَلَى، قَالَ: «فَذَلِكِ مِنْ نُقْصَانِ عَقْلِهَا، أَلَيْسَ إِذَا حَاضَتْ لَمْ تُصَلِّ وَلَمْ تَصُمْ؟» قُلْنَ: بَلَى. قَالَ: «فَذَلِكِ مِنْ نُقْصَانِ دِينِهَا»».(بخارى:۳۰۴)

ترجمه: «ابو سعید خدری سمی‌گوید: رسول الله جروز عید قربان یا عید فطر بسوی مصلا رفت. در آنجا، سری به زنان زد و خطاب به آنان فرمود: «ای گروه زنان! صدقه دهید. زیرا شما را بیشترین اهل دوزخ دیدم». پرسیدند: چرا؟ ای رسول خدا ج! پیامبر اكرم جفرمود: «بخاطر اینكه شما بكثرت نفرین می‌كنید و از شوهرانتان نافرمانی نموده و ناسپاسی می‌كنید و هیچ ناقص عقل و دینی نمی‌تواند مانند شما، مردان عاقل را فریب بدهد». عرض كردند: ای رسول خدا ج! نقصان عقل و دین ما چیست؟ فرمود: «مگر نه این است كه گواهی یک زن، نصف گواهی مرد محسوب می‌شود»؟ گفتند: بلی. رسول خدا جفرمود: «این خود، نشانگر نقص عقل شما است». آنحضرت جباز فرمود: «مگر نه اینكه در ایام حیض و قاعدگی، نماز نمی‌خوانید و روزه نمی‌گیرید»؟ عرض كردند: بلی . رسول الله جفرمود:«این هم دلیل بر نقص دین شماست»».

باب (۷): اعتکاف زنان در زمان استحاضه

۲۰۹- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ النَّبِيَّ ج اعْتَكَفَ ومَعَهُ بَعْضُ نِسَائِهِ، وَهِيَ مُسْتَحَاضَةٌ تَرَى الدَّمَ، فَرُبَّمَا وَضَعَتِ الطَّسْتَ تَحْتَهَا مِنَ الدَّمِ». (بخارى:۳۰۹)

ترجمه: «عایشه لمی‏فرماید: گاهی یكی از همسران رسول الله جبا وی به اعتكاف می‌نشست در حالیكه استحاضه بود وخونریزی داشت. و چه بسا از شدت خونریزی ناچار بود روی طشتی بنشیند».

باب (۸): استفادۀ زنان از عطر و مواد خوشبوی دیگر پس از غسل حیض

۲۱۰- «عَنْ أُمِّ عَطِيَّةَ عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَتْ: كُنَّا نُنْهَى أَنْ نُحِدَّ عَلَى مَيِّتٍ فَوْقَ ثَلاثٍ، إِلا عَلَى زَوْجٍ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا، وَلا نَكْتَحِلَ، وَلا نَتَطَيَّبَ، وَلا نَلْبَسَ ثَوْبًا مَصْبُوغًا إِلا ثَوْبَ عَصْبٍ، وَقَدْ رُخِّصَ لَنَا عِنْدَ الطُّهْرِ إِذَا اغْتَسَلَتْ إِحْدَانَا مِنْ مَحِيضِهَا فِي نُبْذَةٍ مِنْ كُسْتِ أَظْفَارٍ، وَكُنَّا نُنْهَى عَنِ اتِّبَاعِ الْجَنَائِزِ».(بخارى:۳۱۳)

ترجمه: «ام عطیه لمی‌گوید: رسول الله جسوگواری بیش از سه روز را برای ما ممنوع كرد. مگر برای زنی كه همسرش را از دست داده باشد. در آنصورت، باید چهار ماه و ده روز به سوگ او بنشیند. و در آن ایام، استفاده خوشبو، سرمه و لباس رنگی نیز برای ما ممنوع گردید. مگر لباس عَصب (كه نوعی لباس یمنی خشن است). البته پس از غسل قاعدگی، استفاده اندكی مواد خوشبو را مجاز نمود. و همچنین ما (زنان) را از شركت در تشییع جنازه، منع فرمودند».

باب (۹): زن چگونه باید غسل نماید و آثارحیض را پاک کند

۲۱۱- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ امْرَأَةً سَأَلَتِ النَّبِيَّ ج عَنْ غُسْلِهَا مِنَ الْمَحِيضِ، فَأَمَرَهَا كَيْفَ تَغْتَسِلُ قَالَ: «خُذِي فِرْصَةً مِنْ مَسْكٍ فَتَطَهَّرِي بِهَا». قَالَتْ: كَيْفَ أَتَطَهَّرُ؟ قَالَ: «تَطَهَّرِي بِهَا». قَالَتْ: كَيْفَ؟ قَالَ: «سُبْحَانَ اللَّهِ تَطَهَّرِي». فَاجْتَبَذْتُهَا إِلَيَّ، فَقُلْتُ: تَتَبَّعِي بِهَا أَثَرَ الدَّمِ».(بخاري:۳۱۴)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: زنی از رسول الله جدرباره غسل حیض سؤال كرد. آنحضرت جفرمود: «نخست به وسیله پارچه‏ای تمیز و خوشبو خود را پاک كن». زن گفت: چگونه با پارچه خود را پاک كنم؟ رسول الله جبار دیگر فرمود: «خود را پاک كن». زن گفت: چگونه؟ آنحضرتجفرمود: «سبحان الله! خود را پاک كن». عایشه لمی‏فرماید: (من كه منظور رسول الله جرا درک كردم، بلافاصله) آن زن را بسوی خود كشیدم و به او فهماندم و توضیح دادم كه چگونه با پارچه تمیز، جای خون را پاک كند».

باب (۱۰): شانه زدن موی سر، هنگام غسل قاعدگی

۲۱۲- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: أَهْلَلْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ، فَكُنْتُ مِمَّنْ تَمَتَّعَ وَلَمْ يَسُقِ الْهَدْيَ، فَزَعَمَتْ أَنَّهَا حَاضَتْ، وَلَمْ تَطْهُرْ حَتَّى دَخَلَتْ لَيْلَةُ عَرَفَةَ، فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، هَذِهِ لَيْلَةُ عَرَفَةَ، وَإِنَّمَا كُنْتُ تَمَتَّعْتُ بِعُمْرَةٍ؟ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ج: «انْقُضِي رَأْسَكِ وَامْتَشِطِي وَأَمْسِكِي عَنْ عُمْرَتِكِ». فَفَعَلْتُ، فَلَمَّا قَضَيْتُ الْحَجَّ، أَمَرَ عَبْدَالرَّحْمَنِ لَيْلَةَ الْحَصْبَةِ، فَأَعْمَرَنِي مِنَ التَّنْعِيمِ، مَكَانَ عُمْرَتِي الَّتِي نَسَكْتُ». (بخارى:۳۱۶)

ترجمه: «عایشه لمی‏فرماید: با رسول الله جدر حجة الوداع برای حج تمتع، احرام بسته بودم و هَدی با خود نبرده بودم. در آن میان، دچار عادت ماهیانه شدم و تا شب عرفه، آن حالت باقی ماند. عرض كردم: ای پیامبر گرامی! من نیت حج تمتع نموده بودم و اینک شب عرفه فرا رسید. چه باید كرد؟ رسول الله جفرمود: «گیسوهایت را بازكن، سرت را شانه نما و عمره انجام نده». من هم چنین كردم. وقتی كه از حج فارغ شدم. رسول الله جهنگام بازگشت از منا، در «محصب» به برادرم عبدالرحمن دستور داد تا مرا به «تنعیم» ببرد و در عمره، همراهی كند. من همراه عبدالرحمن، به تنعیم رفتم و عمره‌ای را كه فوت شده بود، بجای آوردم».

باب(۱۱): ضرورت باز کردن موها برای زنان، هنگام غسل پایان قاعدگی

۲۱۳- «وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: خَرَجْنَا مُوَافِينَ لِهِلالِ ذِي الْحِجَّةِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ يُهِلَّ بِعُمْرَةٍ فَلْيُهْلِلْ، فَإِنِّي لَوْلا أَنِّي أَهْدَيْتُ لأَهْلَلْتُ بِعُمْرَةٍ». فَأَهَلَّ بَعْضُهُمْ بِعُمْرَةٍ، وَأَهَلَّ بَعْضُهُمْ بِحَجٍّ، وسَاقَتِ الْحَدِيْثَ وَذَكَرَتْ حَيْضَتَهَا قَالَتْ: وأَرْسَلَ مَعِي أَخِي إِلَى التَّنْعِيمِ، فَأَهْلَلْتُ بِعُمْرَةٍ وَلَمْ يَكُنْ فِي شَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ هَدْيٌ وَلا صَوْمٌ وَلا صَدَقَةٌ». (بخارى: ۳۱۷)

ترجمه: «عایشه لمی‏فرماید: بعد از رؤیت هلال ذی حجه، به قصد حج، مدینه منوره را ترک كردیم. رسول الله جفرمود: «هركس دوست دارد می‌تواند نیت عمره كند و من هم اگر هَدی(شكرانه)، همراه نمی‏آوردم، فقط برای عمره احرام می‏بستم». عایشه می‌گوید: بعضی نیت عمره و برخی قصد حج كردند. سپس، عایشه لجریان قاعدگی‌اش را ذكر كرد و گفت:رسول الله جبرادرم؛ عبدالرحمن بن ابی بكر س؛ را با من همراه كرد و ما به تنعیم رفتیم و من از آنجا برای عمره، احرام بستم. و بخاطر این كار، نَه هَدی، نه صدقه و نه روزه، هیچكدام بر من واجب نشد».

باب (۱۲): قضای نمازهای دوران قاعدگی بر زنان واجب نیست

۲۱۴- «وَعَنْ عَائِشَةَ ل: أنَّ امْرَأَةً قَالَتْ لَهَا: أَتَجْزِي إِحْدَانَا صَلاتَهَا إِذَا طَهُرَتْ؟ فَقَالَتْ: أَحَرُورِيَّةٌ أَنْتِ؟ كُنَّا نَحِيضُ مَعَ النَّبِيِّ ج فَلا يَأْمُرُنَا بِهِ، أَوْ قَالَتْ: فَلا نَفْعَلُهُ».(بخارى:۳۲۱)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه زنی از وی پرسید: آیا زن باید پس از پایان دوران قاعدگی، نمازهای از دست رفته‌اش را بخواند؟ عایشه لفرمود: مگر تو از خوارج[۶] هستی؟ ما در زمان رسول الله جدچار قاعدگی می‌شدیم و آنحضرت جما را به خواندن نمازهای از دست رفته امر نمی‌كرد و یا ما چنبن نمی‌كردیم».

[۶] خوارج كسانی بودند كه علیه علی سقیام كرده وبه جنگ پرداختند، و یكی از اصولشان این بود كه احكام را فقط از قرآن استنباط كرده وبه احادیث اعتنایی نداشتند.

باب (۱۳): خوابیدن کنار همسر در دوران قاعدگی

۲۱۵- «عَنْ أُمَّ سَلَمَةَ ل حَدِيْثُ حَيْضِهَا مَعَ النَّبِيِّ ج فِي الْخَمِيلَةِ، ثم قَالَتْ فِيْ هذِهِ الرِّوَايَةِ: إِنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ يُقَبِّلُهَا وَهُوَ صَائِمٌ». (بخارى:۳۲۲)

ترجمه: «ام سلمه لجریان خوابیدنش را در كنار رسول اكرم جدر دوران قاعدگی، زیر یک چادر (ملحفه) بیان كرد. سپس افزود كه آنحضرت جدر حالی كه روزه بود، مرا می‌بوسید».

باب (۱۴): شرکت زنان حائض در مراسم عید، خارج از مصلا

۲۱۶- «عَنْ أُمِّ عَطِيَّةَ ل قَالَتْ: سَمِعْتِ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «تَخْرُجُ الْعَوَاتِقُ، وَذَوَاتُ الْخُدُورِ، أَوِ الْعَوَاتِقُ ذَوَاتُ الْخُدُورِ، وَالْحُيَّضُ، وَلْيَشْهَدْنَ الْخَيْرَ، وَدَعْوَةَ الْمُؤْمِنِينَ، وَيَعْتَزِلُ الْحُيَّضُ الْمُصَلَّى، قيل لها: الْحُيَّضُ؟ فَقَالَتْ: أَلَيْسَ تَشْهَدُ عَرَفَةَ وَكَذَا وَكَذَا؟».(بخارى:۳۲۴)

ترجمه: «ام عطیه لمی‌گوید: من از نبی اكرم جشنیدم كه ‏فرمود: «دختران جوان، زنان محجبه و زنانی كه در دوران قاعدگی بسر می‌برند، می‌توانند از خانه خارج شوند و در مجالس خیر و دعوت مؤمنین، شركت كنند. البته زنان حائضه (ضمن شركت در مراسم فوق) نباید وارد مصلا شوند. از ام عطیه رضی‏الله‏ عنها پرسیدند: آیا زنان حائضه هم می‏توانند شركت كنند؟! ام عطیه لفرمود: (بلی)، مگر در عرفه و جاهای دیگر، زنان حائضه شركت نمی‌كنند؟».

باب (۱۵): زردی وتیرگی خون در ایام غیر قاعدگی

۲۱۷- «وَعَنْهَا لقَالَتْ: كُنَّا لا نَعُدُّ الْكُدْرَةَ وَالصُّفْرَةَ شَيْئًا».(بخارى:۳۲۶)

ترجمه: «همچنین ام عطیه لمی‌گوید: ما خون زرد رنگ و تیره را خون حیض، بحساب نمی‏آوردیم».

باب (۱۶): زنی که پس از طواف افاضه، دچار قاعدگی شود.

۲۱۸- «عَنْ عَائِشَةَ ل زَوْجِ النَّبِيِّ ج:أَنَّهَا قَالَتْ لِرَسُولِ اللَّهِ ج: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ صَفِيَّةَ قَدْ حَاضَتْ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَعَلَّهَا تَحْبِسُنَا، أَلَمْ تَكُنْ طَافَتْ مَعَكُنَّ»؟ فَقَالُوا: بَلَى، قَالَ: «فَاخْرُجِي»».(بخارى:۳۲۸)

ترجمه: «عایشه ل؛ همسر گرامی نبی اكرم ج؛ می‏فرماید: به پیامبر اكرم جگفتم: ای رسول خدا ج! صفیه دچار قاعدگی شده است. رسول الله جفرمود: «شاید ایشان (با انجام ندادن طواف افاضه) مانع بازگشت ما شود. مگر طواف بیت را همراه شما انجام نداده است»؟ گفتند: بلی. آنحضرت جفرمود: «پس می‏توانیم از مكه حركت كنیم»».

باب (۱۷): نماز جنازه بر زنی که در دوران نفاس، وفات نماید

۲۱۹- «عَنْ سَمُرَةَ بْنِ جُنْدُبٍ س: أَنَّ امْرَأَةً مَاتَتْ فِي بَطْنٍ، فَصَلَّى عَلَيْهَا النَّبِيُّ ج فَقَامَ وَسَطَهَا». (بخارى:۳۳۲)

ترجمه: «سمره بن جندب سمی‌گوید: زنی به سبب وضع حمل، درگذشت. رسول الله جدر برابر جنازه چنان ایستاد كه مقابل كمر میت قرار گرفت وبر او نماز جنازه خواند».

باب(۱۸)

۲۲۰- «عَنْ مَيْمُونَةَ ل زَوْجِ النَّبِيِّ ج أَنَّهَا كَانَتْ تَكُونُ حَائِضًا لا تُصَلِّي، وَهِيَ مُفْتَرِشَةٌ بِحِذَاءِ مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ج، وَهُوَ يُصَلِّي عَلَى خُمْرَتِهِ، إِذَا سَجَدَ أَصَابَنِي بَعْضُ ثَوْبِه».(بخارى:۳۳۳)

ترجمه: «میمونه ل، همسر گرامی رسول الله ج؛ می‏فرماید: من در دوران قاعدگی، نماز نمی‌خواندم. و هنگامی كه رسول اكرم جروی سجاده،‏ نماز می‌خواند، من كنار سجده گاه آنحضرت جدراز كشیده بودم. و زمانی كه آنحضرت جسجده می‌نمود، قسمت‌هایی از لباسش با من برخورد می‌كرد».

۷- کتاب تیمم

باب (۱)

۲۲۱- «عَنْ عَائِشَةَ ل زَوْجِ النَّبِيِّ ج قَالَتْ: خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج فِي بَعْضِ أَسْفَارِهِ، حَتَّى إِذَا كُنَّا بِالْبَيْدَاءِ، أَوْ بِذَاتِ الْجَيْشِ، انْقَطَعَ عِقْدٌ لِي، فَأَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ ج عَلَى الْتِمَاسِهِ، وَأَقَامَ النَّاسُ مَعَهُ، وَلَيْسُوا عَلَى مَاءٍ، فَأَتَى النَّاسُ إِلَى أَبِي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ، فَقَالُوا: أَلا تَرَى مَا صَنَعَتْ عَائِشَةُ؟ أَقَامَتْ بِرَسُولِ اللَّهِ ج وَالنَّاسِ، وَلَيْسُوا عَلَى مَاءٍ، وَلَيْسَ مَعَهُمْ مَاءٌ، فَجَاءَ أَبُو بَكْرٍ، وَرَسُولُ اللَّهِ ج وَاضِعٌ رَأْسَهُ عَلَى فَخِذِي قَدْ نَامَ، فَقَالَ: حَبَسْتِ رَسُولَ اللَّهِ ج وَالنَّاسَ وَلَيْسُوا عَلَى مَاءٍ، وَلَيْسَ مَعَهُمْ مَاءٌ، فَقَالَتْ عَائِشَةُ: فَعَاتَبَنِي أَبُو بَكْرٍ وَقَالَ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَقُولَ، وَجَعَلَ يَطْعُنُنِي بِيَدِهِ فِي خَاصِرَتِي، فَلا يَمْنَعُنِي مِنَ التَّحَرُّكِ إِلا مَكَانُ رَسُولِ اللَّهِ ج عَلَى فَخِذِي، فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ ج حِينَ أَصْبَحَ عَلَى غَيْرِ مَاءٍ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ آيَةَ التَّيَمُّمِ فَتَيَمَّمُوا، فَقَالَ أُسَيْدُ بْنُ الْحُضَيْرِ: مَا هِيَ بِأَوَّلِ بَرَكَتِكُمْ يَا آلَ أَبِي بَكْرٍ، قَالَتْ: فَبَعَثْنَا الْبَعِيرَ الَّذِي كُنْتُ عَلَيْهِ فَأَصَبْنَا الْعِقْدَ تَحْتَهُ».(بخارى:۳۳۴)

ترجمه: «عایشه لمی‏فرماید: در یكی از سفرها، همراه نبی اكرم جبودیم. هنگامی كه به ذات الجیش یا به بیداء رسیدیم، گلوبندم افتاد و گم شد. رسول الله جبرای پیدا كردن آن، توقف كرد. مردم نیز توقف كردند. آنجا نه آبی بود و نه كاروان، آب همراه داشت. عده‏ای نزد ابوبكرسآمدند و گفتند: نمی‌بینی كه عایشه چه كار كرده است؟ موجب شده كه رسول الله جو كاروان توقف كنند در حالیكه نه آب همراه دارند و نه در محل توقف آنان، آب وجود دارد. عایشه لمی‌گوید: در حالی كه رسول اكرمجخوابیده و سر مباركش را بر زانویم گذاشته بود، پدرم؛ ابوبكر؛ نزد من آمد و مرا سرزنش نمود و در حالی كه با دست‏ به پهلویم می‌زد، آنچه خدا می‌خواست نثار من كرد و گفت: رسول خدا جو مردم را در جایی كه آبی وجود ندارد و كاروان هم آبی همراه ندارد، متوقف نمودی.

اما چون سر (مبارک) رسول الله جروی زانویم قرار داشت، نمی‌توانستم حركت كنم. سرانجام، زمانی رسول خدا جبرخاست كه صبح شده بود و در محل توقف ما، آبی وجود نداشت. در نتیجه، خداوند آیه تیمم را نازل فرمود و مردم تیمم كردند. اینجا بود كه اسید بن حضیرسگفت: ای آل ابوبكر! نزول این آیه، نخستین بركت شما نیست. (بلكه قبلا نیز مردم به وسیله شما به چنین خیر و بركاتی نایل آمده‌اند).

عایشه لدر پایان این حدیث، می‌فرماید: آنگاه، هنگامی كه شترم را حركت دادیم، گلوبند را زیر آن، پیدا كردیم».

۲۲۲- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «أُعْطِيتُ خَمْسًا، لَمْ يُعْطَهُنَّ أَحَدٌ قَبْلِي: نُصِرْتُ بِالرُّعْبِ مَسِيرَةَ شَهْرٍ، وَجُعِلَتْ لِيَ الْأَرْضُ مَسْجِدًا وَطَهُورًا، فَأَيُّمَا رَجُلٍ مِنْ أُمَّتِي أَدْرَكَتْهُ الصَّلاةُ فَلْيُصَلِّ، وَأُحِلَّتْ لِيَ الْمَغَانِمُ وَلَمْ تَحِلَّ لأَحَدٍ قَبْلِي، وَأُعْطِيتُ الشَّفَاعَةَ، وَكَانَ النَّبِيُّ يُبْعَثُ إِلَى قَوْمِهِ خَاصَّةً، وَبُعِثْتُ إِلَى النَّاسِ عَامَّةً».(بخارى:۳۳۵)

ترجمه جابر بن عبدالله بروایت می‌كند كه نبی اكرم جفرمود: پنج چیز به من عطا شده است كه قبل از من، به هیچ پیامبری عطا نشده‏است:

۱- از مسافت یک ماه، دشمنانم دچار ترس و وحشت می‌شوند.

۲- زمین برای من مسجد و پاک قرار داده شده است. بنابر این، هر كجا وقت نماز فرارسید، امتیانم می‌توانند همانجا (اگر آب نبود، تیمم نمایند) و ‏نماز بخوانند.

۳- مال غنیمت برای من حلال گردانده شده است در حالی كه قبل از من، برای هیچ پیامبری، حلال نبوده است.

۴- حق شفاعت به من عنایت شده است.

۵- هر پیامبری فقط برای قوم خودش فرستاده شده است در حالی كه من برای تمام مردم دنیا مبعوث شده‌‌ام».

باب (۲): اگر شخص مقیم، به آب دسترسی پیدا نکرد و بیم فوت نماز می‌رفت، تیمم نماید

۲۲۳- «عَنِ أَبِي جُهَيْمِ بْنِ الْحَارِثِ الأَنْصَارِيِّ س قَالَ: أَقْبَلَ النَّبِيُّ ج مِنْ نَحْوِ بِئْرِ جَمَلٍ، فَلَقِيَهُ رَجُلٌ فَسَلَّمَ عَلَيْهِ، فَلَمْ يَرُدَّ عَلَيْهِ النَّبِيُّ ج حَتَّى أَقْبَلَ عَلَى الْجِدَارِ، فَمَسَحَ بِوَجْهِهِ وَيَدَيْهِ، ثُمَّ رَدَّ عَلَيْهِ السَّلامَ».(بخارى:۳۳۷)

ترجمه: «ابو جهیم بن حارث انصاری می‌گوید: رسول الله جاز طرف چاه جمل می‌آمد كه شخصی به ایشان رسید و سلام گفت. رسول خدا جسلام او را پاسخ نداد تا آنكه به دیواری رسید. آنگاه، بر آن دست زد و آنها (دستهایش) را بر چهره و دست‏هایش مالید (یعنی تیمم كرد). سپس سلام آن شخص را پاسخ داد».

باب (۳): آیا تیمم کننده می‌تواند (پس از زدن دستها بر خاک) آنها را فوت کند

۲۲۴- «عَنْ عَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ أنَّه قَالَ لِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س: أَمَا تَذْكُرُ أَنَّا كُنَّا فِي سَفَرٍ أَنَا وَأَنْتَ، فَأَمَّا أَنْتَ فَلَمْ تُصَلِّ، وَأَمَّا أَنَا فَتَمَعَّكْتُ فَصَلَّيْتُ، فَذَكَرْتُ لِلنَّبِيِّ ج، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «إِنَّمَا كَانَ يَكْفِيكَ هَكَذَا». فَضَرَبَ النَّبِيُّ ج بِكَفَّيْهِ الأَرْضَ، وَنَفَخَ فِيهِمَا، ثُمَّ مَسَحَ بِهِمَا وَجْهَهُ وَكَفَّيْهِ؟ (بخارى:۳۳۸)

ترجمه: «عمار بن یاسر بمی‌گوید: خطاب به عمر سگفتم: به یاد نداری كه من و تو هر دو در مسافرت بودیم (و بعلت فرارسیدن وقت نماز و نبودن آب) تو نماز نخواندی و من در خاک غلطیدم و نماز خواندم و این جریان را به سمع (مبارک) رسول الله جرسانیدم. آنحضرت جفرمود: «اگر اینگونه عمل می‌كردی، برایت كافی بود».سپس، رسول خداجدستهایش را بر زمین زد و آنها را فوت كرد و چهره و دست‏ها را مسح نمود؟».

باب(۴): خاک پاک، جای آب وضو را برای مسلمان می‌گیرد

۲۲۵- «عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَيْنٍ الْخُزَاعِيِّ س قَالَ: كُنَّا فِي سَفَرٍ مَعَ النَّبِيِّ ج وَإِنَّا أَسْرَيْنَا، حَتَّى كُنَّا فِي آخِرِ اللَّيْلِ، وَقَعْنَا وَقْعَةً، وَلا وَقْعَةَ أَحْلَى عِنْدَ الْمُسَافِرِ مِنْهَا، فَمَا أَيْقَظَنَا إِلا حَرُّ الشَّمْسِ، وَكَانَ أَوَّلَ مَنِ اسْتَيْقَظَ فُلانٌ، ثُمَّ فُلانٌ، ثُمَّ فُلَانٌ، ثُمَّ عُمَرُ ابْنُ الْخَطَّابِ الرَّابِعُ، وَكَانَ النَّبِيُّ ج إِذَا نَامَ لَمْ يُوقَظْ حَتَّى يَكُونَ هُوَ يَسْتَيْقِظُ، لأَنَّا لا نَدْرِي مَا يَحْدُثُ لَهُ فِي نَوْمِهِ، فَلَمَّا اسْتَيْقَظَ عُمَرُ وَرَأَى مَا أَصَابَ النَّاسَ، وَكَانَ رَجُلا جَلِيدًا، فَكَبَّرَ وَرَفَعَ صَوْتَهُ بِالتَّكْبِيرِ، فَمَا زَالَ يُكَبِّرُ وَيَرْفَعُ صَوْتَهُ بِالتَّكْبِيرِ حَتَّى اسْتَيْقَظَ بِصَوْتِهِ النَّبِيُّ ج، فَلَمَّا اسْتَيْقَظَ شَكَوْا إِلَيْهِ الَّذِي أَصَابَهُمْ، قَالَ: «لا ضَيْرَ أَوْ لا يَضِيرُ ارْتَحِلُوا». فَارْتَحَلَ فَسَارَ غَيْرَ بَعِيدٍ، ثُمَّ نَزَلَ فَدَعَا بِالْوَضُوءِ، فَتَوَضَّأَ وَنُودِيَ بِالصَّلاةِ فَصَلَّى بِالنَّاس، فَلَمَّا انْفَتَلَ مِنْ صَلاتِهِ، إِذَا هُوَ بِرَجُلٍ مُعْتَزِلٍ لَمْ يُصَلِّ مَعَ الْقَوْمِ، قَالَ: «مَا مَنَعَكَ يَا فُلانُ أَنْ تُصَلِّيَ مَعَ الْقَوْمِ»؟ قَالَ: أَصَابَتْنِي جَنَابَةٌ وَلا مَاءَ، قَالَ: «عَلَيْكَ بِالصَّعِيدِ فَإِنَّهُ يَكْفِيكَ». ثُمَّ سَارَ النَّبِيُّ ج فَاشْتَكَى إِلَيْهِ النَّاسُ مِنَ الْعَطَشِ، فَنَزَلَ فَدَعَا فُلانًا وَدَعَا عَلِيًّا فَقَالَ: «اذْهَبَا فَابْتَغِيَا الْمَاءَ فَانْطَلَقَا فَتَلَقَّيَا امْرَأَةً بَيْنَ مَزَادَتَيْنِ أَوْ سَطِيحَتَيْنِ مِنْ مَاءٍ عَلَى بَعِيرٍ لَهَا، فَقَالا لَهَا: أَيْنَ الْمَاءُ، قَالَتْ: عَهْدِي بِالْمَاءِ أَمْسِ هَذِهِ السَّاعَةَ، وَنَفَرُنَا خُلُوفًا، قَالا لَهَا: انْطَلِقِي إِذًا، قَالَتْ: إِلَى أَيْنَ؟ قَالا: إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج. قَالَتْ: الَّذِي يُقَالُ لَهُ الصَّابِئُ، قَالا: هُوَ الَّذِي تَعْنِينَ، فَانْطَلِقِي فَجَاءَا بِهَا إِلَى النَّبِيِّ ج وَحَدَّثَاهُ الْحَدِيثَ، قَالَ: «فَاسْتَنْزَلُوهَا عَنْ بَعِيرِهَا». وَدَعَا النَّبِيُّ ج بِإِنَاءٍ فَفَرَّغَ فِيهِ مِنْ أَفْوَاهِ الْمَزَادَتَيْنِ أَوْ سَطِيحَتَيْنِ وَأَوْكَأَ أَفْوَاهَهُمَا، وَأَطْلَقَ الْعَزَالِيَ وَنُودِيَ فِي النَّاسِ اسْقُوا وَاسْتَقُوا، فَسَقَى مَنْ شَاءَ وَاسْتَقَى مَنْ شَاءَ، وَكَانَ آخِرُ ذَاكَ أَنْ أَعْطَى الَّذِي أَصَابَتْهُ الْجَنَابَةُ إِنَاءً مِنْ مَاءٍ، قَالَ: اذْهَبْ فَأَفْرِغْهُ عَلَيْكَ وَهِيَ قَائِمَةٌ تَنْظُرُ إِلَى مَا يُفْعَلُ بِمَائِهَا وَايْمُ اللَّهِ لَقَدْ أُقْلِعَ عَنْهَا، وَإِنَّهُ لَيُخَيَّلُ إِلَيْنَا أَنَّهَا أَشَدُّ مِلأَةً مِنْهَا حِينَ ابْتَدَأَ فِيهَا، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «اجْمَعُوا لَهَا». فَجَمَعُوا لَهَا مِنْ بَيْنِ عَجْوَةٍ وَدَقِيقَةٍ وَسَوِيقَةٍ، حَتَّى جَمَعُوا لَهَا فَجَعَلُوهَا فِي ثَوْبٍ، وَحَمَلُوهَا عَلَى بَعِيرِهَا، وَوَضَعُوا الثَّوْبَ بَيْنَ يَدَيْهَا، قَالَ لَهَا: «تَعْلَمِينَ مَا رَزِئْنَا مِنْ مَائِكِ شَيْئًا وَلَكِنَّ اللَّهَ هُوَ الَّذِي أَسْقَانَا». فَأَتَتْ أَهْلَهَا وَقَدِ احْتَبَسَتْ عَنْهُمْ، قَالُوا: مَا حَبَسَكِ يَا فُلَانَةُ؟ قَالَتْ: الْعَجَبُ، لَقِيَنِي رَجُلانِ، فَذَهَبَا بِي إِلَى هَذَا الَّذِي يُقَالُ لَهُ الصَّابِئُ، فَفَعَلَ كَذَا وَكَذَا، فَوَاللَّهِ إِنَّهُ لأَسْحَرُ النَّاسِ مِنْ بَيْنِ هَذِهِ وَهَذِهِ وَقَالَتْ بِإِصْبَعَيْهَا الْوُسْطَى وَالسَّبَّابَةِ فَرَفَعَتْهُمَا إِلَى السَّمَاءِ تَعْنِي السَّمَاءَ وَالأَرْضَ أَوْ إِنَّهُ لَرَسُولُ اللَّهِ حَقًّا. فَكَانَ الْمُسْلِمُونَ بَعْدَ ذَلِكَ، يُغِيرُونَ عَلَى مَنْ حَوْلَهَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ، وَلا يُصِيبُونَ الصِّرْمَ الَّذِي هِيَ مِنْهُ، فَقَالَتْ يَوْمًا لِقَوْمِهَا: مَا أُرَى أَنَّ هَؤُلاءِ الْقَوْمَ يَدْعُونَكُمْ عَمْدًا، فَهَلْ لَكُمْ فِي الإِسْلامِ؟ فَأَطَاعُوهَا فَدَخَلُوا فِي الإِسلامِ».(بخارى:۳۴۴)

ترجمه: «عمران بن حصین خزاعی می‌گوید: درسفری همراه رسول الله جبودیم. تمام شب راه رفتیم و در پایان، وقتی كه خواب و استراحت برای مسافر از هر چیز دیگری شیرین‏تر است، توقف نموده، خوابیدیم. (هنگام صبح، بعلت خستگی) بیدار نشدیم تا اینكه حرارت آفتاب، ما را بیدار كرد. اولین كسانی كه بیدار شدند، فلان و فلان و فلان بودند. و نفر چهارم، عمر فاروق سبود. در مورد رسول الله جعادت بر این بود كه كسی او را از خواب بیدار نمی‏كرد تا اینكه خودش بیدار می‌شد. زیرا ما نمی‏دانستیم كه در خواب، برای رسول الله جچه پیش می‏آید. اما چون عمرسمردی جدی بود، هنگامی كه بیدار شد وآن صحنه را دید، با صدایجبلند، تكبیر گفت و آ‌رام آرام، صدایش را بلندتر كرد تا اینكه رسول الله جبیدار شد. مردم، آنچه را كه برایشان اتفاق افتاده بود، با رسول الله جدر میان گذاشتند. آنحضرت جفرمود: «اشكالی ندارد كوچ نمایید». كاروان براه افتاد. پس از طی مسافت كوتاهی، توقف نمود. رسول الله جآب خواست و وضو گرفت. سپس، اذان گفته شد و آنحضرت جنماز را اقامه كرد. پس از اتمام نماز، مردی را دید كه در گوشه‌ای نشسته و در نماز، شركت نكرده بود. رسول الله جپرسید: «ای فلانی! چرا در نماز جماعت شركت نكردی»؟ گفت: من نیاز به غسل داشتم و آب نبود. رسول الله جفرمود: «با خاک تیمم كن. همین برایت كافی است». كاروان دوباره براه خود ادامه داد. مردم از تشنگی، نزد رسول الله جشكایت كردند. رسول الله ج، علی و یكی دیگر از صحابه را صدا زد و فرمود: «بروید، آب پیدا كنید». آن دو نفر به جستجوی آب رفتند. در راه، زنی را دیدند كه دو مشک بزرگ و پر از آب را بر شتری، حمل می‌كرد و خود نیز سوارآن بود و می‏آمد. وقتی نزدیک رسید، از او پرسیدند: آب‏ها را ازكجاآورده ای؟ زن گفت: دیروز همین موقع در محل آب بودم و ازآنجا بسوی خانه براه افتادم. مردان ما اینجا نیستند. علی سو همراهش خطاب به زن گفتند: با ما بیا. گفت: كجا؟ گفتند: نزد رسول الله ج. زن گفت: همان كسی كه درباره او میگویند كه از دین خود برگشته است؟ گفتند: آری، نزد همان كسی كه درباره او چنین می‏اندیشی. پس حركت كن. سرانجام، او را نزد رسول الله جآوردند و ماجرا را برای رسول خدا جبازگو كردند. (عمران) می‌گوید: از آن زن خواستند كه از شتر پیاده شود. رسول الله جظرف‏ آبی طلبید و از دهانه هر دو مشک، درآن ظرف، آب ریخت. سپس، دهانه بزرگ مشك‏ها را بست و دهانه كوچک آنها را باز كرد و اعلام فرمود كه:آب بنوشید و شترها و اسب‏ها را نیز آب دهید. تمام كاروان، آب نوشیدند و به شتران خود نیز، آب دادند. ودر پایان، به آن یک نفر كه جُنُب بود، آب دادند تا غسل نماید. آن زن، همچنان ایستاده بود و آنچه را كه بر سر مشكهای آبش می‌آوردند، نظاره میكرد. راوی می‌گوید: سوگند به خدا كه آب مشكها تمام شد ولی ما می‌دیدیم كه مشكها، پرتر از قبل بود. پس ازآن، رسول الله جدستورداد تا چیزی برای آن زن، جمع‏آوری كنند. صحابه، مقداری آرد، خرما وسویق برای او جمع آوری نمودند وآنها را در پارچه‌ای بستند. آنگاه، دوباره زن را سوار شتر كرده، مواد غذایی یاد شده را روی شتر و در جلوی او نهادند. رسول الله جخطاب به آن زن، فرمود: «تو خود دیدی كه ما چیزی از آب‏ مشك‌های تو را كم نكردیم. پروردگار ما، ما را سیراب نمود». وقتی آن زن به روستای خود رسید، از او پرسیدند: چرا دیر كردی؟ گفت: چیز شگفت انگیزی دیدم. در مسیرراه، دو نفر جلوی مرا گرفتند و پیش كسی بردند كه بقول شما، از دین خود برگشته است. آن شخص، چنین و چنان كرد. به خدا سوگند! كه او، یا بزرگ‌ترین جادوگر میان این و آن (زمین وآسمان) است ویا پیامبر برحق خدا می‌باشد. راوی می‌گوید: مسلمانان به دهكده‏های اطراف، یورش میبردند اما به روستای آن زن، تعرض نمی‏كردند. سپس، روزی آن زن به مردان طایفه خود گفت: مسلمانان، عمداً به شما تعرض نمی‏كنند. آیا باز هم درباره اسلام، شک و تردید دارید؟! سرانجام، تمام مردم طایفه، به پیروی از آن زن، مسلمان شدند».

۸- کتاب نماز

باب (۱): چگونه نماز، در شب معراج، فرض گردید؟

۲۲۶- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: كَانَ أَبُوذَرٍّ س يُحَدِّثُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «فُرِجَ عَنْ سَقْفِ بَيْتِي وَأَنَا بِمَكَّةَ، فَنَزَلَ جِبْرِيلُ، فَفَرَجَ صَدْرِي، ثُمَّ غَسَلَهُ بِمَاءِ زَمْزَمَ، ثُمَّ جَاءَ بِطَسْتٍ مِنْ ذَهَبٍ مُمْتَلِئٍ حِكْمَةً وَإِيمَانًا، فَأَفْرَغَهُ فِي صَدْرِي، ثُمَّ أَطْبَقَهُ، ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِي فَعَرَجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا، فَلَمَّا جِئْتُ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا، قَالَ جِبْرِيلُ لِخَازِنِ السَّمَاءِ: افْتَحْ. قَالَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا جِبْرِيلُ، قالَ: هَلْ مَعَكَ أَحَدٌ؟ قَالَ: نَعَمْ، مَعِي مُحَمَّدٌ ج، فَقَالَ: أُرْسِلَ إِلَيْهِ؟ قَالَ: نَعَمْ، فَلَمَّا فَتَحَ عَلَوْنَا السَّمَاءَ الدُّنْيَا، فَإِذَا رَجُلٌ قَاعِدٌ عَلَى يَمِينِهِ أَسْوِدَةٌ وَعَلَى يَسَارِهِ أَسْوِدَةٌ، إِذَا نَظَرَ قِبَلَ يَمِينِهِ ضَحِكَ، وَإِذَا نَظَرَ قِبَلَ يَسَارِهِ بَكَى، فَقَالَ: مَرْحَبًا بِالنَّبِيِّ الصَّالِحِ وَالابْنِ الصَّالِحِ، قُلْتُ لِجِبْرِيلَ: مَنْ هَذَا؟ قَال: هَذَا آدَمُ وَهَذِهِ الأَسْوِدَةُ عَنْ يَمِينِهِ وَشِمَالِهِ نَسَمُ بَنِيهِ، فَأَهْلُ الْيَمِينِ مِنْهُمْ أَهْلُ الْجَنَّةِ، وَالأَسْوِدَةُ الَّتِي عَنْ شِمَالِهِ أَهْلُ النَّارِ، فَإِذَا نَظَرَ عَنْ يَمِينِهِ ضَحِكَ، وَإِذَا نَظَرَ قِبَلَ شِمَالِهِ بَكَى، حَتَّى عَرَجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الثَّانِيَةِ، فَقَالَ لِخَازِنِهَا: افْتَحْ، فَقَالَ لَهُ خَازِنِهَا مِثْلَ مَا قَالَ الأَوَّلُ، فَفَتَحَ»، قَالَ أَنَسٌ: فَذَكَرَ أَنَّهُ وَجَدَ فِي السَّمَوَاتِ آدَمَ وَإِدْرِيسَ وَمُوسَى وَعِيسَى وَإِبْرَاهِيمَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ وَلَمْ يُثْبِتْ كَيْفَ مَنَازِلُهُمْ، غَيْرَ أَنَّهُ ذَكَرَ أَنَّهُ وَجَدَ آدَمَ فِي السَّمَاءِ الدُّنْيَا، وَإِبْرَاهِيمَ فِي السَّمَاءِ السَّادِسَةِ، قَالَ أَنَسٌ: فَلَمَّا مَرَّ جِبْرِيلُ بِالنَّبِيِّ ج بِإِدْرِيسَ، قَالَ: مَرْحَبًا بِالنَّبِيِّ الصَّالِحِ وَالأَخِ الصَّالِحِ، فَقُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا إِدْرِيسُ، ثُمَّ مَرَرْتُ بِمُوسَى، فَقَالَ: مَرْحَبًا بِالنَّبِيِّ الصَّالِحِ وَالأَخِ الصَّالِحِ، قُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا مُوسَى، ثُمَّ مَرَرْتُ بِعِيسَى، فَقَالَ: مَرْحَبًا بِالأَخِ الصَّالِحِ وَالنَّبِيِّ الصَّالِحِ، قُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا عِيسَى، ثُمَّ مَرَرْتُ بِإِبْرَاهِيمَ، فَقَالَ: مَرْحَبًا بِالنَّبِيِّ الصَّالِحِ وَالابْنِ الصَّالِحِ، قُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا إِبْرَاهِيمُ.

قَالَ: وَكَانَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَأَبَو حَبَّةَ الأَنْصَارِيُّ ب يَقُولانِ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «ثُمَّ عُرِجَ بِي حَتَّى ظَهَرْتُ لِمُسْتَوَى أَسْمَعُ فِيهِ صَرِيفَ الأَقْلامِ». قَالَ أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «فَفَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَى أُمَّتِي خَمْسِينَ صَلاةً، فَرَجَعْتُ بِذَلِكَ، حَتَّى مَرَرْتُ عَلَى مُوسَى، فَقَالَ: مَا فَرَضَ اللَّهُ لَكَ عَلَى أُمَّتِكَ؟ قُلْتُ: فَرَضَ خَمْسِينَ صَلاةً، قَالَ: فَارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَإِنَّ أُمَّتَكَ لا تُطِيقُ ذَلِكَ، فَرَاجَعْتُ، فَوَضَعَ شَطْرَهَا، فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى، قُلْتُ: وَضَعَ شَطْرَهَا، فَقَالَ: رَاجِعْ رَبَّكَ فَإِنَّ أُمَّتَكَ لا تُطِيقُ فَرَاجَعْتُ فَوَضَعَ شَطْرَهَا فَرَجَعْتُ إِلَيْهِ، فَقَالَ: ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَإِنَّ أُمَّتَكَ لا تُطِيقُ ذَلِكَ، فَرَاجَعْتُهُ، فَقَالَ: هِيَ خَمْسٌ، وَهِيَ خَمْسُونَ، لا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ، فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى، فَقَالَ: رَاجِعْ رَبَّكَ، فَقُلْتُ: اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَبِّي، ثُمَّ انْطَلَقَ بِي حَتَّى انْتَهَى بِي إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى، وَغَشِيَهَا أَلْوَانٌ لا أَدْرِي مَا هِيَ، ثُمَّ أُدْخِلْتُ الْجَنَّةَ، فَإِذَا فِيهَا حَبَايِلُ اللُّؤْلُؤِ، وَإِذَا تُرَابُهَا الْمِسْكُ»».(بخارى:۳۴۹)

ترجمه: «انس سبه نقل از ابوذر سمی‌گوید: رسول اكرم جفرمود: «زمانی كه درمكه بسر می‌بردم، شبی سقف منزلم سوراخ شد وجبرئیل فرود آمد و سینه مرا شكافت و با آب زمزم شستشو داد. پس از آن، طشتی را كه پر از حكمت و ایمان بود، آورد و در سینه من خالی كرد وآنرا بست. سپس دست مرا گرفت و به سوی آسمان برد. وقتی به آسمان دنیا رسیدم، جبرئیل به نگهبان آسمان گفت: در را باز كن. پرسید: شما چه كسی هستید؟گفت: من جبرئیل هستم. فرشته پرسید: آیا شخص دیگری همراه توست؟ جبرئیل گفت:آری، محمد جبا من است. نگهبان گفت: آیا ایشان دعوت شده‌اند؟ جبرئیل گفت: آری. بعد، در باز شد و ما از آسمان دنیا بالا رفتیم. ناگهان، نگاهم به شخصی افتاد كه عده زیادی سمت راست و چپ او قرار داشتند. آن شخص هر وقت به سمت راست نگاه می‏كرد، می‏خندید. و هر وقت به سمت چپ نگاه میكرد، گریه می‏كرد. وقتی مرا دید، فرمود: بسیار خوش آمدی ای پیامبر و فرزند نیكوكار من. از جبرئیل پرسیدم: این شخص كیست؟ گفت: آدم ÷است. و اینها كه سمت چپ و راست او می‌بینی، ارواح فرزندانش هستند. آنان كه سمت راست او قرار دارند، اهل بهشت‌اند و آنها كه سمت چپ او هستند، اهل دوزخ‌اند. بدینجهت هر وقت به سمت راست نگاه می‏كرد، می‏خندید. و هر وقت به سمت چپ نگاه می‏كرد، می‌گریست. بعد، جبرئیل مرا به سوی آسمان دوم برد و از نگهبان آن خواست تا در را باز كند. نگهبان آسمان دوم همان چیزی را كه نگهبان آسمان اول پرسیده بود، تكرار كرد و سپس در را باز كرد».

انس سبه نقل از ابوذر سمی‌گوید: رسول الله جدر مسیر آسمانها با آدم، ادریس، موسی، عیسی و ابراهیم ملاقات كرد. البته درباره جزئیات مرتبه و جایگاه آنان به تفصیل چیزی نفرمود. فقط یادآوری نمودكه آدم ÷را در آسمان دنیا و ابراهیم ÷را در آسمان ششم ملاقات كرده است.

انس سمی‌گوید: هنگامی كه جبرئیل ÷رسول الله جرا با خود نزد ادریس ÷برد، ادریس ÷فرمود: بسیار خوش آمدی ای پیامبر و برادر نیكوكار من. رسول الله جمی‏فرماید: از جبرئیل پرسیدم: كه این شخص، كیست؟ جبرئیل گفت: ایشان ادریس ÷هستند. بعد از كنار موسی u گذشتیم. وقتی نگاه موسی ÷به من افتاد، فرمود: خوش آمدی ای پیامبر و برادر نیكوكار من. درباره او از جبرئیل پرسیدم، فرمود: ایشان موسی u هستند. بعد به عیسیu رسیدیم. عیسی ÷نیز فرمود: خوش آمدی ای پیامبر و برادر نیكوكار من. از جبرئیل ÷پرسیدم: او كیست؟ فرمود: ایشان عیسی u است. سپس به ابراهیم u نزدیک شدیم. ایشان نیز مرحبا و خوش آمد گفت. درباره وی از جبرئیل ÷سؤال كردم. فرمود: ایشان ابراهیم ÷است.

ابن شهاب (یكی از راویان) می‌گوید: ابن عباس و ابوحبه انصاری روایت می‌كنند كه رسول الله جفرمود: «سپس مرا عروج داد و بجایی رسیدم كه صدای خش خش قلم‏های فرشتگان را كه مشغول نوشتن بودند، ‏شنیدم».

انس بن مالک می‌گوید: رسول الله جفرمود: «خداوند در سفر معراج، روزانه پنجاه نماز بر امتم فرض گردانید. با آن پنجاه نماز، برگشتم تا اینكه به موسی ÷رسیدم. ایشان پرسید: خداوند بر امتت چه چیزی فرض كرد؟ گفتم: روزانه پنجاه نماز. ‏موسی ÷فرمود: دوباره نزد پروردگارت برو. زیرا امتت توانایی انجام این كار را ندارد. نزد خداوند متعال برگشتم. حق تعالی بخشی از آن پنجاه نماز را كم كرد. وقتی نزد موسی ÷آمدم، گفتم: بخشی از نمازها را معاف نمود. موسی ÷گفت: بازهم بسوی خدا برگرد زیرا امتت توانایی این را هم نخواهد داشت. من بار دیگر نزد پروردگار رفتم. خداوند متعال این بار نیز بخشی از نمازها را كم كرد. باز چون نزد موسی رفتم و گفتم كه خداوند بخشی دیگر از نمازها را بخشیده است، موسی ÷باز همان سخن قبلی خود را تكرار كرد. برای آخرین بار، نزد حق تعالی رفتم، خداوند فرمود: روزانه پنج بار نماز بخوانید و ثواب پنجاه نماز را دریافت كنید و من هیچگاه خلاف وعده عمل نمی‌كنم. من بسوی موسی بازگشتم. گفت: بار دیگر به خداوند مراجعه كن. (این بار نپذیرفتم) گفتم: از خداوند شرم می‌كنم. آنگاه، جبرئیل مرا با خود برد تا اینكه به سدرة المنتهی رسیدیم. در آنجا، چیزهای گوناگونی دیدم كه از آنها سر در نیاوردم. سپس وارد بهشت شدم. و در آنجا با زنجیرهای ساخته شده از مروارید و خاک بهشت كه از مشک و عنبر بود، روبرو شدم»».

۲۲۷- «عَنْ عَائِشَةَ أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ ل قَالَتْ: فَرَضَ اللَّهُ الصَّلاةَ حِينَ فَرَضَهَا، رَكْعَتَيْنِ رَكْعَتَيْنِ، فِي الْحَضَرِ وَالسَّفَرِ، فَأُقِرَّتْ صَلاةُ السَّفَرِ، وَزِيدَ فِي صَلاةِ الْحَضَرِ». (بخارى:۳۵۰)

ترجمه: «از ام المؤمنین عایشه لروایت است كه می‏فرماید: هنگامی كه خداوند، نمازها را فرض كرد، همه نمازهای سفر و حضر، دو ركعتی بودند. سپس نماز سفر، دو ركعتی باقی ماند و نماز حضر، افزایش یافت».

باب (۲): نماز خواندن در یک پارچه

۲۲۸- «عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبِي سَلَمَةَ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج صَلَّى فِي ثَوْبٍ وَاحِدٍ، قَدْ خَالَفَ بَيْنَ طَرَفَيْهِ».(بخارى:۳۵۴)

ترجمه: «عمر بن ابی سلمهسمی‌گوید: نبی اكرم جدر یک چادركه دو طرف آن را بر شانه‏های خود انداخته بود، نماز خواند».

باب (۳): نماز خواندن در لباسی که آنرا گرد خود پیچیده باشد

۲۲۹- «عَنْ أُمَّ هَانِئٍ بِنْتِ أَبِي طَالِبٍ ل قَالَتْ: حَدِيْثُ صَلاةِ النَّبيِّ ج عَامَ الْفَتْحِ تَقَدَّمَّ، وَفِيْ هَذِهِ الرِّوَايَةِ قَالَتْ: فَصَلَّى ثَمَانِيَ رَكَعَاتٍ مُلْتَحِفًا فِي ثَوْبٍ وَاحِدٍ، فَلَمَّا انْصَرَفَ قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، زَعَمَ ابْنُ أُمِّي أَنَّهُ قَاتِلٌ رَجُلاً قَدْ أَجَرْتُهُ، فُلانَ ابْنَ هُبَيْرَةَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «قَدْ أَجَرْنَا مَنْ أَجَرْتِ يَا أُمَّ هَانِئٍ». قَالَتْ أُمُّ هَانِئٍ: وَذَاكَ ضُحًى».(بخارى:۳۵۳ ـ ۳۵۷)

ترجمه: «روایت ام هانی درباره اینكه ایشان در سال فتح مكه، نزد رسول الله جآمد و سلام گفت در حالیكه رسول خدا جمشغول استحمام بود و فاطمه لاو را در پرده گرفته بود، قبلا گذشت. در این روایت، ام هانی می‌افزاید: رسول الله جبعد از غسل و استحمام، در حالی كه خود را در پارچه‌ای پیچیده بود، هشت ركعت نماز خواند. بعد از پایان نماز، عرض كردم: ای پیامبر گرامی ج! برادرم ؛علی س؛ می‏خواهد فلانی فرزند هبیره راكه من پناه داده‌ام، به قتل برساند. رسول الله جفرمود: «كسی را كه تو پناه داده‌ای، ما هم پناهش می‌دهیم».

ام هانی می‌گوید: نمازی را كه رسول اللهجخواند، نماز اشراق بود».

۲۳۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ سَائِلا سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ ج عَنِ الصَّلاةِ فِي ثَوْبٍ وَاحِدٍ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَوَلِكُلِّكُمْ ثَوْبَانِ»»؟(بخارى:۳۵۸)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه شخصی از رسول الله جدرباره نماز خواندن در یک قطعه پارچه، سؤال كرد. رسول الله جفرمود: «مگر هر كدام از شما دوقطعه پارچه دارد»»؟.

باب (۴): اگر کسی در یک قطعه لباس،نماز خواند باید آنرا به شانه‌هایش بیندازد

۲۳۱- «وعَنْهُ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «لا يُصَلِّي أَحَدُكُمْ فِي الثَّوْبِ الْوَاحِدِ لَيْسَ عَلَى عَاتِقَيْهِ شَيْءٌ»». (بخارى:۳۵۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «تنها در یک قطعه لباس كه بر روی شانه‌هایتان چیزی نباشد، نماز نخوانید»».

۲۳۲- «وعَنْهُ س يَقُولُ: أَشْهَدُ أَنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «مَنْ صَلَّى فِي ثَوْبٍ وَاحِدٍ فَلْيُخَالِفْ بَيْنَ طَرَفَيْهِ» (بخارى:۳۶۰).

ترجمه: «همچنین ابوهریره سمی‌گوید: گواهی می‏دهم كه از رسول الله جشنیدم كه ‏فرمود: «اگر با یک لباس (غیر دوخته) نماز می‏خوانید، دو طرف آن را در جهت مخالف یكدیگر(روی شانه‌هایتان) بیندازید»».

باب (۵): اگر لباس، تنگ باشد

۲۳۳- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ب قَالَ: خَرَجْتُ مَعَ النَّبِيِّ ج فِي بَعْضِ أَسْفَارِهِ، فَجِئْتُ لَيْلَةً لِبَعْضِ أَمْرِي، فَوَجَدْتُهُ يُصَلِّي، وَعَلَيَّ ثَوْبٌ وَاحِدٌ، فَاشْتَمَلْتُ بِهِ، وَصَلَّيْتُ إِلَى جَانِبِهِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ: «مَا السُّرَى يَا جَابِرُ»؟ فَأَخْبَرْتُهُ بِحَاجَتِي، فَلَمَّا فَرَغْتُ قَالَ: «مَا هَذَا الاشْتِمَالُ الَّذِي رَأَيْتُ»؟ قُلْتُ: كَانَ ثَوْبٌ، قَالَ: «فَإِنْ كَانَ وَاسِعًا فَالْتَحِفْ بِهِ، وَإِنْ كَانَ ضَيِّقًا فَاتَّزِرْ بِه»».(بخارى:۳۶۱)

ترجمه: «جابر بن عبد الله بمی‌گوید: دریكی ازسفرها، همراه رسول خدا جبودم. شبی برای كار شخصی خود، نزد رسول الله جرفتم.آنحضرت جمشغول نماز خواندن بود. من فقط یک قطعه لباس داشتم كه خود را در آن پیچیده بودم.كنارآنحضرت جبه نماز ایستادم. پس از اتمام نماز، رسول الله جفرمود: «ای جابر! در این هنگام از شب چرا آمده‌ای»؟ من منظورم را برای رسول الله جبیان كردم. آنگاه رسول الله جفرمود: «چرا خود را چنین در چادر پیچیده‌ای»؟ عرض كردم: ای پیامبرخدا! همین یک قطعه پارچه را داشتم. (و چاره‌ای جز این نداشتم). رسول الله جفرمود: «اگر پارچه بزرگ است، آن را دورخود بپیچان و اگر كوچک است، بجای شلوار از آن استفاده كن»».

۲۳۴- «عَنْ سَهْلٍ س قَالَ: كَانَ رِجَالٌ يُصَلُّونَ مَعَ النَّبِيِّ ج عَاقِدِي أُزْرِهِمْ عَلَى أَعْنَاقِهِمْ، كَهَيْئَةِ الصِّبْيَانِ، وَيُقَالُ لِلنِّسَاءِ: «لا تَرْفَعْنَ رُءُوسَكُنَّ حَتَّى يَسْتَوِيَ الرِّجَالُ جُلُوسًا»».(بخارى:۳۶۲)

ترجمه: «سهل سمی‌گوید: مردانی با رسول الله جنماز می‌خواندند كه ازارهای خود را (كه بجای شلوار از آنها استفاده می‏كردند) مانند كودكان بر گردن‌های خود، بسته بودند.آنحضرتجخطاب به زنان فرمود: «تا وقتیكه مردان، سر از سجده برنداشته‌اند، شما سر از سجده، بر ندارید»».

باب (۶): نماز خواندن در عبای شامی

۲۳۵- «عَنْ مُغِيرَةَ بْنِ شُعْبَةَ س قَالَ: كُنْتُ مَعَ النَّبِيِّ ج فِي سَفَرٍ، فَقَالَ: «يَا مُغِيرَةُ، خُذِ الإِدَاوَةَ». فَأَخَذْتُهَا، فَانْطَلَقَ رَسُولُ اللَّهِ ج حَتَّى تَوَارَى عَنِّي، فَقَضَى حَاجَتَهُ وَعَلَيْهِ جُبَّةٌ شَأْمِيَّةٌ، فَذَهَبَ لِيُخْرِجَ يَدَهُ مِنْ كُمِّهَا فَضَاقَتْ، فَأَخْرَجَ يَدَهُ مِنْ أَسْفَلِهَا، فَصَبَبْتُ عَلَيْهِ، فَتَوَضَّأَ وُضُوءَهُ لِلصَّلاةِ، وَمَسَحَ عَلَى خُفَّيْهِ، ثُمَّ صَلَّى».(بخارى: ۳۶۳)

ترجمه: «مغیره ابن شعبه سمی‌گوید: در سفری با نبی اكرم جبودم. آنحضرت جفرمود: «ای مغیره! ظرف وضو را بیاور». آنرا آرودم. رسول الله جبرای قضاء حاجت، بقدری دور رفت كه از دید من پنهان شد. بعد از قضای حاجت، آنحضرت جكه یک پالتوی شامی بر تن داشت، می‏خواست دست‏هایش را از آستین، بیرون بیاورد اما چون آستینهای آن تنگ بود ناچار دستها را از داخل پالتو بیرون آورد. من بر اعضای (مبارک) رسول الله جآب ریختم. رسول خدا جوضوی كامل گرفت و بر موزه‌هایش مسح كرد و نماز خواند».

باب (۷): کراهیت برهنه نماز خواندن

۲۳۶- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ب يُحَدِّثُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ يَنْقُلُ مَعَهُمُ الْحِجَارَةَ لِلْكَعْبَةِ، وَعَلَيْهِ إِزَارُهُ، فَقَالَ لَهُ الْعَبَّاسُ عَمُّهُ: يَا ابْنَ أَخِي، لَوْ حَلَلْتَ إِزَارَكَ، فَجَعَلْتَ عَلَى مَنْكِبَيْكَ دُونَ الْحِجَارَةِ، قَالَ: فَحَلَّهُ فَجَعَلَهُ عَلَى مَنْكِبَيْهِ، فَسَقَطَ مَغْشِيًّا عَلَيْهِ، فَمَا رُئِيَ بَعْدَ ذَلِكَ عُرْيَانًا ج».(بخارى:۳۶۴)

ترجمه: «جابر بن عبدالله بمی‌گوید: رسول الله ج(قبل از بعثت)هنگام تعمیر كعبه، همراه سایر قریش، سنگ‏ها را بر دوش خود حمل می‏كرد. آنحضرت جدر آن هنگام، ازار پوشیده بود. عباس؛ عموی رسول الله ج؛ فرمود: برادر زاده! چقدر خوب است، اگر ازارت را باز كنی و آن را زیر سنگ‌ها و روی شانه‌ات بگذاری.

راوی می‌گوید: رسول الله جازار خود را باز نمود و آنرا روی شانه‌های خود نهاد. سپس بیهوش به زمین افتاد. و بعد از آن، هرگز برهنه دیده نشد.

باب (۸): آنچه که از عورت، باید پوشیده شود

۲۳۷- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س أَنَّهُ قَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج عَنِ اشْتِمَالِ الصَّمَّاءِ، وَأَنْ يَحْتَبِيَ الرَّجُلُ فِي ثَوْبٍ وَاحِدٍ، لَيْسَ عَلَى فَرْجِهِ مِنْهُ شَيْءٌ».(بخارى:۳۶۷)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: رسول الله جاز اینكه شخص، خود را ‌طوری در لباس بپیچدكه دست‏هایش داخل آن بمانند و بیرون آوردن آنها مشكل باشد وهمچنین از احتباء كه موجب كشف عورت می‌شود، منع فرمودند».

(احتباء یعنی بستن كمر و زانوها با یكدیگر. كه در صورت پوشیدن ازار، كشف عورت می‌شود).

۲۳۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: نَهَى النَّبِيُّ ج عَنْ بَيْعَتَيْنِ: عَنِ اللِّمَاسِ وَالنِّبَاذِ، وَأَنْ يَشْتَمِلَ الصَّمَّاءَ، وَأَنْ يَحْتَبِيَ الرَّجُلُ فِي ثَوْبٍ وَاحِدٍ».(بخارى:۳۶۸)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جاز دو نوع خرید و فروش یعنی: لماس و نباذ و همچنین از احتباء، (در حدیث قبلی شرح آن گذشت) منع فرمودند».

(لماس: نوعی خرید و فروش است كه مشتری به محض دست زدن به كالا، باید آنرا بخرد. ونَباذ: یعنی اینكه هر یک از فروشنده وخریدار، كالا و پول را بسوی یكدیگر پرت میكنند وخرید و فروش، الزامی میگردد و هیچ یک، حق اعتراض ندارد).

۲۳۹- «عَنْ أَبي هُرَيْرَةَ س قَالَ: بَعَثَنِي أَبُو بَكْرٍ فِي تِلْكَ الْحَجَّةِ، فِي مُؤَذِّنِينَ يَوْمَ النَّحْرِ، نُؤَذِّنُ بِمِنًى: أَنْ لا يَحُجَّ بَعْدَ الْعَامِ مُشْرِكٌ، وَلا يَطُوفَ بِالْبَيْتِ عُرْيَانٌ، ثُمَّ أَرْدَفَ رَسُولُ اللَّهِ ج عَلِيًّا، فَأَمَرَهُ أَنْ يُؤَذِّنَ بِبَرَاءَةٌ، قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ: فَأَذَّنَ مَعَنَا عَلِيٌّ فِي أَهْل مِنًى يَوْمَ النَّحْرِ: لا يَحُجُّ بَعْدَ الْعَامِ مُشْرِكٌ، وَلا يَطُوفُ بِالْبَيْتِ عُرْيَانٌ».(بخارى:۳۶۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: ابوبكر س(سالی كه امیر حجاج بود) به من دستور داد تا توسط منادیان اعلام نمایم كه از این سال به بعد، هیچ مشركی، اجازه حج كردن ندارد و هیچ عریانی، نمی‏تواند خانه كعبه را طواف كند. سپس رسول الله جعلی ابن ابی طالب سرا فرستاد تا سوره براءت را برای مردم بخواند. چنانكه او سنیز با ما، روز عید، در منا، اعلام نمود كه از این سال به بعد، هیچ مشركی اجازه حج كردن ندارد و هیچ شخص برهنه‌ای هم نمی‌تواند، بیت را طواف كند».

باب (۹): آنچه که در مورد (حکم) ران آمده است

۲۴۰- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج غَزَا خَيْبَرَ، فَصَلَّيْنَا عِنْدَهَا صَلاةَ الْغَدَاةِ بِغَلَسٍ، فَرَكِبَ نَبِيُّ اللَّهِ ج، وَرَكِبَ أَبُو طَلْحَةَ، وَأَنَا رَدِيفُ أَبِي طَلْحَةَ، فَأَجْرَى نَبِيُّ اللَّهِ ج فِي زُقَاقِ خَيْبَرَ، وَإِنَّ رُكْبَتِي لَتَمَسُّ فَخِذَ نَبِيِّ اللَّهِ ج، ثُمَّ حَسَرَ الإِزَارَ عَنْ فَخِذِهِ، حَتَّى إِنِّي أَنْظُرُ إِلَى بَيَاضِ فَخِذِ نَبِيِّ اللَّهِج، فَلَمَّا دَخَلَ الْقَرْيَةَ قَالَ: «اللَّهُ أَكْبَرُ، خَرِبَتْ خَيْبَرُ إِنَّا إِذَا نَزَلْنَا بِسَاحَةِ قَوْمٍ، فَسَاءَ صَبَاحُ الْمُنْذَرِينَ». قَالَهَا ثَلاثًا، قَالَ: وَخَرَجَ الْقَوْمُ إِلَى أَعْمَالِهِمْ، فَقَالُوا: مُحَمَّدٌ وَالْخَمِيسُ يَعْنِي: الْجَيْشَ، قَالَ: فَأَصَبْنَاهَا عَنْوَةً، فَجُمِعَ السَّبْيُ، فَجَاءَ دِحْيَةُ الْكَلْبِيُّ س فَقَالَ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ، أَعْطِنِي جَارِيَةً مِنَ السَّبْيِ، قَالَ: «اذْهَبْ فَخُذْ جَارِيَةً». فَأَخَذَ صَفِيَّةَ بِنْتَ حُيَيٍّ، فَجَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ ج فَقَالَ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ، أَعْطَيْتَ دِحْيَةَ صَفِيَّةَ بِنْتَ حُيَيٍّ سَيِّدَةَ قُرَيْظَةَ وَالنَّضِيرِ، لا تَصْلُحُ إِلا لَكَ، قَالَ: «ادْعُوهُ بِهَا». فَجَاءَ بِهَا، فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهَا النَّبِيُّ ج قَالَ: «خُذْ جَارِيَةً مِنَ السَّبْيِ غَيْرَهَا». قَالَ: فَأَعْتَقَهَا النَّبِيُّ ج وَتَزَوَّجَهَا وَجَعَلَ صَدَاقَها عِتْقَها حَتَّى إِذَا كَانَ بِالطَّرِيقِ، جَهَّزَتْهَا لَهُ أُمُّ سُلَيْمٍ فَأَهْدَتْهَا لَهُ مِنَ اللَّيْلِ، فَأَصْبَحَ النَّبِيُّ ج عَرُوسًا، فَقَالَ: «مَنْ كَانَ عِنْدَهُ شَيْءٌ فَلْيَجِئْ بِهِ». وَبَسَطَ نِطَعًا، فَجَعَلَ الرَّجُلُ يَجِيءُ بِالتَّمْرِ، وَجَعَلَ الرَّجُلُ يَجِيءُ بِالسَّمْنِ، قَالَ: وَأَحْسِبُهُ قَدْ ذَكَرَ السَّوِيقَ، قَالَ: فَحَاسُوا حَيْسًا، فَكَانَتْ وَلِيمَةَ رَسُولِ اللَّهِ ج».(بخارى:۳۷۱)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: رسول الله جبرای جهاد با اهل خیبر، براه افتاد. ما نماز فجر را نزدیک خیبر، در تاریكی خواندیم.آنحضرت جپس از نماز فجر، بر مركب خود، سوار شد. ابوطلحه نیز بر مركب خود، سوار شد. من هم پشت سر ابوطلحه سوار شدم. نبی اكرم جدر كوچه‌های خیبر براه افتاد. چون كوچه‌های خیبر، تنگ بود، زانوی من به ران (مبارک) رسول الله جبرخورد میكرد. رسول اكرم جازارش را بالا كشید بطوریكه من سفیدی ران ایشان را دیدم. رسول اكرم جپس از ورود به خیبر، فریاد زد: «الله اكبر، نابود گشت خیبر!! هرگاه ما وارد سرزمین قومی بشویم كه بیم داده شده‌اند، آنروز، برای آن قوم، بامداد بدی خواهد بود». و این جمله را سه بار تكرار نمود.

راوی می‌گوید: هنگام ورود آنحضرت جبه خیبر، مردم سر كارهایشان بودند. آنها با دیدن لشكر مسلمانان، گفتند: محمد با لشكرش آمد، محمد با لشكرش آمد. سر انجام، خیبر بزور شمشیر، فتح شد. هنگامی كه اسیران جنگ، جمع آوری شدند، دحیه كلبی آمد و گفت: ای پیامبر خدا! از این اسیران،كنیزی به من بده. رسول الله جفرمود: «برو و كنیزی برای خود انتخاب كن». او صفیه بنت حُیىّ را انتخاب كرد. سپس شخصی آمد و به رسول الله جگفت: ای پیامبر خدا! صفیه دختر حُیىّ؛ بی بی بنی قریظه و بنی نظیر؛ را به دحیه عنایت كردی؟ صفیه تنها شایسته شما است. رسول الله جفرمود: «دحیه و صفیه را صدا كنید». هنگامی كه رسول الله جصفیه را دید، به دحیه فرمود: «بجای او می‏توانی كنیز دیگری انتخاب كنی».

انس سمی‌گوید: رسول الله جصفیه را آزاد كرد و سپس با وی ازدواج نمود. و همین آزادی، مهریه او قرار گرفت. در راه بازگشت، صفیه به وسیله ام سلیم لآراسته شد و زفاف انجام گرفت. رسول الله جصبح روز بعد، فرمود: «هر كس، هر چه دارد، حاضر كند». سپس سفره چرمینی را پهن كرد. بعضی‏ها خرما، برخی‌ها روغن و بعضی‏ دیگر، آرد جو آوردند و روی سفره چیدند و از مواد غذایی موجود، یک نوع شیرینی درست كردند. و همین، ولیمه رسول الله جبود».

باب (۱۰): زن باید در چند لباس نماز بخواند؟

۲۴۱- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: لَقَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يُصَلِّي الْفَجْرَ، فَيَشْهَدُ مَعَهُ نِسَاءٌ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ، مُتَلَفِّعَاتٍ فِي مُرُوطِهِنَّ، ثُمَّ يَرْجِعْنَ إِلَى بُيُوتِهِنَّ مَا يَعْرِفُهُنَّ أَحَدٌ».(بخارى:۳۷۲)

ترجمه: «عایشه لمی‏فرماید: رسول خدا جنماز فجر را می‏خواند و تعدادی از زنان مسلمان هم، در حالی كه خود را در چادرهایشان می‌پیچیدند، در نماز شركت می‏كردند. و هنگامی كه به خانه‌هایشان برمی گشتند، (بدلیل تاریكی هوا) هیچ كس، آنان را نمی‌شناخت».

باب (۱۱): نماز خواندن در لباسی که دارای نقش و نگار باشد

۲۴۲- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ النَّبِيَّ ج صَلَّى فِي خَمِيصَةٍ لَهَا أَعْلامٌ، فَنَظَرَ إِلَى أَعْلامِهَا نَظْرَةً، فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ: «اذْهَبُوا بِخَمِيصَتِي هَذِهِ إِلَى أَبِي جَهْمٍ، وَأْتُونِي بِأَنْبِجَانِيَّةِ أَبِي جَهْمٍ، فَإِنَّهَا أَلْهَتْنِي آنِفًا عَنْ صَلاتِي»».(بخارى:۳۷۳)

ترجمه: «عایشه لمی‏فرماید: نبی اكرم جدر لباسی كه دارای نقش و نگار بود، نماز خواند. و نظرش به نقش‌های آن، افتاد. پس از اتمام نماز، فرمود: «این چادر را به ابوجهم بدهید و چادر خشن و بی‌نقش و نگار او را برای من بیاورید. زیرا هم اكنون، این نقش و نگارها، توجه مرا از نماز، بسوی خود جلب كرد»».

باب (۱۲): اگر کسی در لباس دارای صلیب یا تصویر نماز بخواند، نمازش فاسد می‌شود؟

۲۴۳- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ:كَانَ قِرَامٌ لِعَائِشَةَ، سَتَرَتْ بِهِ جَانِبَ بَيْتِهَا، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «أَمِيطِي عَنَّا قِرَامَكِ هَذَا، فَإِنَّهُ لا تَزَالُ تَصَاوِيرُهُ تَعْرِضُ فِي صَلاتِي»».(بخارى:۳۷۴)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: عایشه لدر گوشه‏ای از خانه خود، پرده‌ای را كه روی آن، تصویر وجود داشت، آویزان كرده بود. رسول الله جبه عایشه فرمود: «این پرده ات را از مقابل من بردار. زیرا هنگام نماز، تصاویر آن، جلب توجه می‌كند».

باب (۱۳): نماز خواندن در عبای ابریشمی و درآوردن آن

۲۴۴- «عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ س قَالَ: أُهْدِيَ إِلَي النَّبِيِّ ج فَرُّوجُ حَرِيرٍ، فَلَبِسَهُ فَصَلَّى فِيهِ، ثُمَّ انْصَرَفَ، فَنَزَعَهُ نَزْعًا شَدِيدًا كَالْكَارِهِ لَهُ، وَقَالَ: «لا يَنْبَغِي هَذَا لِلْمُتَّقِينَ»».(بخارى:۳۷۵)

ترجمه: «عقبه بن عامرسمی‌گوید: عبایی ابریشمی به رسول الله جاهداء نمودند. رسول ‏خدا جآن را پوشید و با آن، نماز خواند. پس از اتمام نماز، به سرعت، مانند كسی كه آنرا نپسندیده باشد، از تن بیرون آورد و فرمود: «این لباس، شایسته اهل تقوی نیست»».

باب (۱۴): نماز خواندن در عبای سرخ رنگ

۲۴۵- «عَنْ أَبِي جُحَيْفَةَ س قَالَ: رَأَيْتُ رَسُولَ الله ج فِي قُبَّةٍ حَمْرَاءَ مِنْ أَدَمٍ، وَرَأَيْتُ بِلالاً أَخَذَ وَضُوءَ رَسُولِ الله ج، وَرَأَيْتُ النَّاسَ يَبْتَدِرُونَ ذَاكَ الْوَضُوءَ، فَمَنْ أَصَابَ مِنْهُ شَيْئًا تَمَسَّحَ بِهِ، وَمَنْ لَمْ يُصِبْ مِنْهُ شَيْئًا أَخَذَ مِنْ بَلَلِ يَدِ صَاحِبِهِ، ثُمَّ رَأَيْتُ بِلالاً أَخَذَ عَنَزَةً فَرَكَزَهَا، وَخَرَجَ النَّبِيُّ ج فِي حُلَّةٍ حَمْرَاءَ مُشَمِّرًا، صَلَّى إِلَى الْعَنَزَةِ بِالنَّاسِ رَكْعَتَيْنِ، وَرَأَيْتُ النَّاسَ وَالدَّوَابَّ يَمُرُّونَ مِنْ بَيْنِ يَدَيِ الْعَنَزَةِ».(بخارى:۳۷۶)

ترجمه: «ابوجحیفه سمی‌گوید: رسول‏ الله جرا در خیمه‌ای چرمی و سرخ رنگ دیدم. بلال سبرایش آب وضو آورد. (وآنحضرت جوضو ساخت). مردم برای گرفتن آب وضوی رسول ‏الله جاز یكدیگر سبقت می‏گرفتند. هركس موفق می‏شد، آن را بر سر و صورت خود می‏مالید. و كسی كه به آن دست نمی‌یافت، از تری دست همراهانش، استفاده می‏كرد. سپس بلال سرا دیدم كه نیزه‌ای برگرفت و در زمین فرونشاند. و رسول ‏الله جكه عبای سرخ رنگی بر تن داشت و آستینهایش را بالا زده بود، برای نماز بیرون آمد و رو به نیزه كرد و دو ركعت نماز، برای مردم، اقامه نمود. و همچنین مردم و حیوانات را دیدم كه از پشت آن نیزه، عبور می‌كردند».

باب (۱۵): نماز خواندن بالای سقف، منبر و جایگاه چوبین

۲۴۶- «عن سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ س وَقَدْ سُئِلَ: مِنْ أَيِّ شَيْءٍ الْمِنْبَرُ؟ فَقَالَ: مَا بَقِيَ بِالنَّاسِ أَعْلَمُ مِنِّي، هُوَ مِنْ أَثْلِ الْغَابَةِ، عَمِلَهُ فُلانٌ مَوْلَى فُلانَةَ لِرَسُولِ الله ج، وَقَامَ عَلَيْهِ رَسُولُ الله ج حِينَ عُمِلَ وَوُضِعَ، فَاسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ، وكَبَّرَ وَقَامَ النَّاسُ خَلْفَهُ، فَقَرَأَ وَرَكَعَ وَ رَكَعَ النَّاسُ خَلْفَهُ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ، ثُمَّ رَجَعَ الْقَهْقَرَى، فَسَجَدَ عَلَى الأرْضِ، ثُمَّ عَادَ إِلَى الْمِنْبَرِ، ثُمَّ رَكَعَ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ، ثُمَّ رَجَعَ الْقَهْقَرَى حَتَّى سَجَدَ بِالأرْضِ، فَهَذَا شأنه». (بخارى:۳۳۷)

ترجمه: «از سهل بن سعد سروایت است كه از وی پرسیدند: منبر رسول خداجاز چه ساخته شده است؟ گفت: در این مورد، در میان مردم، كسی داناتر از من وجود ندارد. منبر رسول الله جاز تنه نوعی گز جنگلی بود كه غلام آزاد شده فلان زن، آن را برای رسول خدا جساخته بود. وقتی كه منبر، آماده و سر جایش نهاده شد، آنحضرت جروی منبر ایستاد، رو به قبله نمود و تكبیر تحریمه گفت. مردم نیز به ایشان اقتدا كردند. رسول خدا جپس از قرائت، ركوع كرد. مردم هم به ركوع رفتند. و پس از برداشتن سر از ركوع، اندكی عقب رفت و روی زمین، سجده نمود. سپس دوباره بالای منبر رفت و قرائت خواند و ركوع نمود. و بعد از آن، اندكی عقب رفت و روی زمین، سجده كرد. و اینگونه نماز خواند».

باب(۱۶): نماز خواندن بر حصیر

۲۴۷- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أَنَّ جَدَّتَهُ مُلَيْكَةَ دَعَتْ رَسُولَ الله ج للِطَعَامٍ صَنَعَتْهُ لَهُ، فَأَكَلَ مِنْهُ، ثُمَّ قَالَ: «قُومُوا فَلأصَلِّى لَكُمْ» قَالَ أَنَسٌ: فَقُمْتُ إِلَى حَصِيرٍ لَنَا، قَدِ اسْوَدَّ مِنْ طُولِ مَا لُبِسَ، فَنَضَحْتُهُ بِمَاءٍ، فَقَامَ رَسُولُ الله ج وَصَفَفْتُ وَالْيَتِيمَ وَرَاءَهُ، وَالْعَجُوزُ مِنْ وَرَائِنَا، فَصَلَّى لَنَا رَسُولُ الله ج رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ انْصَرَفَ».(بخارى:۳۸۰)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: مادر بزرگم ؛ملیكه؛ رسول ‏الله جرا به صرف غذایی كه برای ایشان جتهیه كرده بود، دعوت نمود. رسول ‏الله جپس از صرف غذا، فرمود: «بلند شوید تا برای شما نماز بخوانم». انس سمی‌گوید: بلند شدم و بسوی یكی از حصیرهایمان كه از كثرت استعمال، سیاه شده بود، رفتم و مقداری آب روی آن، پاشیدم. رسول ‏الله جروی آن ایستاد. من و كودكی یتیم، پشت سر آنحضرتجصف بستیم. و پیر زن، پشت سر ما ایستاد. رسول اكرم جدو ركعت نماز، برای ما خواند و تشریف برد».

باب (۱۷): نماز خواندن بر رختخواب

۲۴۸- «عَنْ عَائِشَةَ ل زَوْجِ النَّبِيِّ ج أَنَّهَا قَالَتْ: كُنْتُ أَنَامُ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ الله ج وَرِجْلايَ فِي قِبْلَتِهِ، فَإِذَا سَجَدَ غَمَزَنِي فَقَبَضْتُ رِجْلَيَّ، فَإِذَا قَامَ بَسَطْتُهُمَا، قَالَتْ: وَالْبُيُوتُ يَوْمَئِذٍ لَيْسَ فِيهَا مَصَابِيحُ».(بخارى:۳۸۲)

ترجمه: «عایشه ل؛همسر گرامی نبی اكرمج؛ می‏فرماید: (بعلت كمی جا) روبروی رسول ‏الله جمی‌خوابیدم بطوری كه پاهایم در سمت قبله ایشان قرار می‏گرفت. و هنگامی كه رسول اكرم جمی‌خواست سجده نماید، با دستش، پاهایم را می‌فشرد. و من پاهایم را جمع‏ می‌كردم. و چون بلند می‌شد، پاهایم را دراز می‏كردم. قابل یاد آوری است كه در آن زمان، در خانه‏ها، چراغ وجود نداشت».

۲۴۹- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ رَسُولَ الله ج كَانَ يُصَلِّي وَهِيَ بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْقِبْلَةِ عَلَى فِرَاشِ أَهْلِهِ اعْتِرَاضَ الْجَنَازَةِ».(بخارى:۳۸۳)

ترجمه: «ام المومنین عایشه لمی‌گوید: رسول ‏الله جنماز می‌خواند در حالی كه من در رختخواب، بین او و قبله، مانند جنازه‌ای، دراز كشیده بودم».

باب (۱۸): سجده کردن بر لباس و پارچه از شدت گرما

۲۵۰- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: كُنَّا نُصَلِّي مَعَ النَّبِيِّ ج، فَيَضَعُ أَحَـدُنَا طَرَفَ الثَّوْبِ مِنْ شِدَّةِ الْحَرِّ فِي مَكَانِ السُّجُودِ». (بخارى:۳۸۵)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: با نبی اكرم جنماز می‌خواندیم و بخاطر شدت گرما و داغ بودن زمین، كناره چادر یا جامه خود را بر زمین می‌گذاشتیم و بر آن سجده می‌كردیم».

باب (۱۹): نماز خواندن با کفش

۲۵۱- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س أنَّه سُئل: أَكَانَ النَّبِيُّ ج يُصَلِّي فِي نَعْلَيْهِ؟ قَالَ: نَعَمْ».(بخارى:۳۸۶)

ترجمه: «از انس ابن مالک سسؤال شد: آیا نبی اكرم جبا كفش نماز می‌خواند؟ گفت: بله».

باب (۲۰): نماز خواندن با موزه

۲۵۲- «عَنْ جَرِيرِ بْنِ عَبْدِ الله س: أنَّهُ بَالَ ثُمَّ تَوَضَّأَ، وَمَسَحَ عَلَى خُفَّيْهِ، ثُمَّ قَامَ فَصَلَّى، فَسُئِلَ فَقَالَ رَأَيْتُ النَّبِيَّ ج صَنَعَ مِثْلَ هَذَا. فَكَانَ يُعْجِبُهُمْ، لانَّ جَرِيرًا كَانَ مِنْ آخِرِ مَنْ أَسْلَمَ».(بخارى:۳۸۷)

ترجمه: «از جریر بن عبدالله سروایت است كه وی ادرار كرد. سپس، وضو گرفت و بر موزه‌هایش مسح كشیده، نماز خواند. سؤال كردند: چرا چنین كردی؟ گفت: رسول ‏الله جرا دیدم كه بر موزه‌ها مسح كرد. مردم آنرا پذیرفتند (و بر مسح موزه‌ها، یقین نمودند). زیرا جریر از آخرین كسانی بود كه مسلمان شده بود».

باب (۲۱): دور نگهد اشتن بازوها هنگام سجده

۲۵۳- «عَنْ عَبْدِ الله بْنِ مَالِكٍ ابْنِ بُحَيْنَةَ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ إِذَا صَلَّى فَرَّجَ بَيْنَ يَدَيْهِ، حَتَّى يَبْدُوَ بَيَاضُ إِبْطَيْهِ».(بخارى:۳۹۰)

ترجمه: «عبدالله بن مالک بن بحینه سمی‌گوید: رسول ‏الله جهنگام سجده، دست‏هایش را چنان از پهلو دور می‌داشت كه سپیدی زیر بغلهایش، دیده می‏شد».

باب (۲۲): فضیلت رو به قبله نمودن

۲۵۴- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَنْ صَلَّى صَلاتَنَا، وَاسْتَقْبَلَ قِبْلَتَنَا، وَأَكَلَ ذَبِيحَتَنَا، فَذَلِكَ الْمُسْلِمُ الَّذِي لَهُ ذِمَّةُ الله وَذِمَّةُ رَسُولِهِ، فَلا تُخْفِرُوا الله فِي ذِمَّتِه»».(بخارى:۳۹۱)

ترجمه: «از انس ابن مالک سروایت است كه رسول الله جفرمود: «هر كس مانند ما نماز بخواند و به قبله ما رو نماید و ذبیحه ما را بخورد، مسلمان است. و چنین شخصی را خدا و رسول،‏ امان داده‌اند. پس به كسی كه در امان خدا است خیانت نكنید»».

باب (۲۳): خداوند می‌فرماید: مقام ابراهیم را جای نماز قرار دهید

۲۵۵- «عَنْ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّه سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ طَافَ بِالْبَيْتِ للْعُمْرَةِ، وَلَمْ يَطُفْ بَيْنَ الصَّفَا وَالْمَرْوَةِ، أَيَأْتِي امْرَأَتَهُ؟ فَقَالَ: قَدِمَ النَّبِيُّ ج فَطَافَ بِالْبَيْتِ سَبْعًا، وَصَلَّى خَلْفَ الْمَقَامِ رَكْعَتَيْنِ، وَطَافَ بَيْنَ الصَّفَا وَالْمَرْوَةِ، وَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ الله أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ». (بخارى: ۳۹۵)

ترجمه: «از عبدالله بن عمر بسؤال كردند: اگر شخصی به قصد ادای عمره، بیت را طواف نماید ولی سعی بین صفا و مروه را انجام ندهد، آیا می‌تواند با همسرش، همبستری كند؟ (یعنی می‏تواند از احرام عمره خارج شود)؟ جواب داد: رسول ‏الله جكه به مكه تشریف آورد، نخست، بیت را طواف نمود و دو ركعت، نماز طواف، خواند. سپس بین صفا و مروه، سعی نمود. و آنحضرت جبهترین الگو، برای شماست».

۲۵۶- «عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ ب، قَالَ: لَمَّا دَخَلَ النَّبِيُّ ج الْبَيْتَ، دَعَا فِي نَوَاحِيهِ كُلِّهَا وَلَمْ يُصَلِّ حَتَّى خَرَجَ مِنْهُ، فَلَمَّا خَرَجَ رَكَعَ رَكْعَتَيْنِ فِي قِبَلِ الْكَعْبَةِ، وَقَالَ: «هَذِهِ الْقِبْلَةُ»».(بخارى:۳۹۸)

ترجمه: «عبدالله بن عباس بمی‏فرماید: هنگامی كه رسول الله جوارد خانه كعبه ‏(یعنی داخل آن) شد، در چهار گوشه آن، دعا نمود. و لی نماز نخواند. و هنگامی كه از خانه كعبه، بیرون آمد، دو ركعت نماز بسوی كعبه، بجای آورد و فرمود: «این است قبله»».

باب(۲۴): از هر جا باید رو به قبله نمود

۲۵۷- «عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ ب قَالَ: كَانَ رَسُولُ الله ج نَحْوَ بَيْتِ الْمَقْدِسِ سِتَّةَ عَشَرَ أَوْ سَبْعَةَ عَشَرَ شَهْرًا. تَقَدَّمَ وَبَيْنَهُمَا اِخْتِلافٌ فِي اللَّفْظِ». (بخارى:۳۹۹)

ترجمه: «براء ابن عازب سمی‌گوید: رسول ‏الله جبعد از هجرت به مدینه منوره، حدود شانزده الی هفده ماه به طرف بیت ‏المقدس نماز خواند». (این حدیث، در شماره ۳۸ گذشت. البته میان این حدیث و حدیث گذشته، اختلاف لفظ، وجود دارد).

۲۵۸- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ الله قَالَ: كَانَ رَسُولُ الله ج يُصَلِّي عَلَى رَاحِلَتِهِ حَيْثُ تَوَجَّهَتْ. فَإِذَا أَرَادَ الْفَرِيضَةَ، نَزَلَ فَاسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ». (بخارى:۴۰۰)

ترجمه: «جابر ابن عبد الله سمی‏فرماید: رسول ‏الله جنوافل را بر پشت مركب و به هر طرفی كه آن می‌رفت، می‌خواند. اما هنگامی كه می‌خواست نماز فرض بخواند، پیاده می‌شد و رو به قبله، نماز می‌خواند».

۲۵۹- «عَنْ عَبْدِ الله بْنِ مَسْعُوْدٍ س قَالَ: صَلَّى النَّبِيُّ ج قَالَ إِبْرَاهِيمُ الرَّاوِيُّ عَنْ عَلْقَمَةَ الرَّاوِيِّ عَنِ ابْنِ مَسْعُوْدٍ: لا أَدْرِي: زَادَ أَوْ نَقَصَ ـ فَلَمَّا سَلَّمَ قِيلَ لَهُ: يَا رَسُولَ الله، أَحَدَثَ فِي الصَّلاةِ شَيْءٌ؟ قَالَ: «وَمَا ذَاكَ؟» قَالُوا: صَلَّيْتَ كَذَا وَكَذَا، فَثَنَى رِجْلَيْهِ وَاسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ، وَسَجَدَ سَجْدَتَيْنِ، ثُمَّ سَلَّمَ، فَلَمَّا أَقْبَلَ عَلَيْنَا بِوَجْهِهِ قَال: «إِنَّهُ لَوْ حَدَثَ فِي الصَّلاةِ شَيْءٌ لَنَبَّأْتُكُمْ بِهِ، وَلَكِنْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ، أَنْسَى كَمَا تَنْسَوْنَ، فَإِذَا نَسِيتُ فَذَكِّرُونِي، وَإِذَا شَكَّ أَحَدُكُمْ فِي صَلاتِهِ فَلْيَتَحَرَّ الصَّوَابَ فَلْيُتِمَّ عَلَيْهِ، ثُمَّ لِيُسَلِّمْ، ثُمَّ يَسْجُدُ سَجْدَتَيْنِ»». (بخارى:۴۰۱)

ترجمه: «عبدالله بن مسعود سمی‌گوید: روزی، رسول الله جنماز خواند. ابراهیم به روایت از علقمه، و او به روایت از ابن مسعود سمی‌گوید: یادم نیست كه رسول الله جاز نماز، چیزی كاست یا بر آن، افزود. بعد از اتمام نماز، سؤال كردند: ای پیامبر خدا! آیا چیز تازه‌ای در نماز رخ داده است؟ رسول ‏الله جفرمود: «مگر شما تغییری در نماز خواندن من مشاهده كردید»؟ صحابه گفتند: شما این قدر (پنج) ركعت، خواندید. رسول ‏الله جپس از شنیدن این سخن،‏ دو زانو نشست و رو به قبله نمود و دو سجده سهو بجای آورد. و پس از سلام، خطاب به حاضران فرمود: «اگر حكم جدیدی درباره نماز نازل می‏شد، به اطلاع شما می‌رساندم. ولی من نیز مانند شما بشر هستم و همانطوری كه شما دچار فراموشی می‌شوید، من نیز دچار فراموشی می‏شوم. بنابر این، هرگاه من دچار فراموشی شدم، یادآوری كنید. و اگر كسی از شما در نمازش شک نمود، سعی كند كه صحیح‌ترین آن را بیاد آورد و نمازش را بر اساس آن، كامل كرده، سلام گوید. سپس، دو سجده سهو، بجای آورد».

باب(۲۵): آنچه در بارۀ قبله آمده است ونظر کسانی که می‌گویند هرکس اشتباهاً به سوی قبله نماز نخواند، نمازش را اعاده نکند

۲۶۰- «عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س قال: وَافَقْتُ رَبِّي فِي ثَلاثٍ: فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ الله لَوِ اتَّخَذْنَا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى، فَنَزَلَتْ: ﴿وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ مُصَلّٗى[البقرة: ۱۲۵] ، وَآيَةُ الْحِجَابِ، قُلْتُ: يَا رَسُولَ الله لَوْ أَمَرْتَ نِسَاءَكَ أَنْ يَحْتَجِبْنَ، فَإِنَّهُ يُكَلِّمُهُنَّ الْبَرُّ وَالْفَاجِرُ، فَنَزَلَتْ آيَةُ الْحِجَابِ، وَاجْتَمَعَ نِسَاءُ النَّبِيِّ ج فِي الْغَيْرَةِ عَلَيْهِ، فَقُلْتُ لَهُنَّ: ﴿عَسَىٰ رَبُّهُۥٓ إِن طَلَّقَكُنَّ أَن يُبۡدِلَهُۥٓ أَزۡوَٰجًا خَيۡرٗا مِّنكُنَّ[التحريم: ۵] . فَنَزَلَتْ هَذِهِ الآيَةُ». (بخارى:۴۰۲)

ترجمه: «عمر بن خطاب سمی‌گوید: در سه مورد، نظر من با وحی پروردگار موافق گردید: یكی اینكه گفتم: ای رسول خدا! چقدر خوب است كه در مقام ابراهیم نمازبخوانیم. خداوند این آیه را نازل كرد: ﴿وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ مُصَلّٗى[البقرة: ۱۲۵] یعنی مقام ابراهیم را محل نماز قرار دهید. دوم اینكه گفتم: ای رسول خدا! چقدر خوب بود كه شما همسران خود را دستور می‌دادید تا حجاب نمایند. زیرا انسانهای خوب و بد با آنان سخن می‏گویند. آنگاه، آیه حجاب نازل شد. سوم، زمانی كه همه همسران رسول ‏الله جبا وی درگیر شدند، من به آنها گفتم: اگر رسول الله جهمه شما را طلاق دهد، خداوند متعال همسران بهتری از شما به او عنایت خواهد فرمود. آنگاه، آیه معروفِ ﴿عَسَىٰ رَبُّهُۥٓ إِن طَلَّقَكُنَّ أَن يُبۡدِلَهُۥٓ أَزۡوَٰجًا خَيۡرٗا مِّنكُنَّ[التحريم: ۵] . در این باره نازل شد.

باب (۲۶): پاک کردن آب بینی از مسجد با دست

۲۶۱- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج رَأَى نُخَامَةً فِي الْقِبْلَةِ، فَشَقَّ ذَلِكَ عَلَيْهِ، حَتَّى رُئِيَ فِي وَجْهِهِ، فَقَامَ فَحَكَّهُ بِيَدِهِ، فَقَالَ: «إِنَّ أَحَدَكُمْ إِذَا قَامَ فِي صَلاتِهِ، فَإِنَّهُ يُنَاجِي رَبَّهُ، أَوْ إِنَّ رَبَّهُ بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْقِبْلَةِ، فَلا يَبْزُقَنَّ أَحَدُكُمْ قِبَلَ قِبْلَتِهِ، وَلَكِنْ عَنْ يَسَارِهِ أَوْ تَحْتَ قَدَمَيْهِ»، ثُمَّ أَخَذَ طَرَفَ رِدَائِهِ، فَبَصَقَ فِيهِ، ثُمَّ رَدَّ بَعْضَهُ عَلَى بَعْضٍ، فَقَالَ: «أَوْ يَفْعَلُ هَكَذَا»».(بخارى:۴۰۵)

تر جمه: انس بن مالک سمی‌فرماید: نبی اكرم جآب دهانی را كه در جهت قبله (و در برابر دیدگان نمازگزاران) انداخته شده بود، دید. و از دیدن آن، بقدری ناراحت شد كه آثار ناراحتی در چهره مباركش نمودار گردید. آنحضرت جاز جا برخاست و آب دهان را با دست، پاک كرد و فرمود: «هنگامی كه شما برای نماز می‌ایستید، باید بدانید كه با پروردگارتان راز و نیاز می‏كنید. یا اینكه پروردگارتان بین شما و قبله، قرار دارد. بنابراین، به طرف قبله، آب دهان نیندازید. بلكه به سمت چپ یا زیر پاهایتان بیندازید». و بعد، در گوشه چادر خود، آب دهن انداخت و دو طرف آن را به هم مالید و فرمود: «یاچنین كنید»».

باب (۲۷): کفارۀ تف کردن در مسجد

۲۶۲- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «الْبُزَاقُ فِي الْمَسْجِدِ خَطِيئَةٌ، وَكَفَّارَتُهَا دَفْنُهَا»».(بخارى:۴۱۵)

ترجمه: «انس ابن مالک سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «انداختن آب دهان در مسجد، گناه است. و كفاره آن، دفن كردن و از بین بردن آن، می‌باشد»».

باب(۲۸): پند و اندرز امام به مردم دربارۀ کامل کردن نماز و ذکر قبله

۲۶۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «هَلْ تَرَوْنَ قِبْلَتِي هَاهُنَا؟ فَوَ الله مَا يَخْفَى عَلَيَّ خُشُوعُكُمْ وَلا رُكُوعُكُمْ، إِنِّي لأرَاكُمْ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِي»».(بخارى:۴۱۸)

ترجمه: «از ابو هریره سروایت است كه رسول الله جفرمود: «آیا شما فكر می‏كنید كه من رویم بسوی قبله است (و از اطراف خود، بی‌خبرم)؟ به خدا سوگند كه خشوع و ركوع شما بر من پوشیده نیست. و من (هنگام نماز) شما را از پشت سر خود، خوب می‌بینم»».

باب (۲۹): آیا جایز است مسجد فلانی گفته شود؟

۲۶۴- «عَنْ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ الله ج سَابَقَ بَيْنَ الْخَيْلِ الَّتِي أُضْمِرَتْ مِنَ الْحَفْيَاءِ، وَأَمَدُهَا ثَنِيَّةُ الْوَدَاعِ، وَسَابَقَ بَيْنَ الْخَيْلِ الَّتِي لَمْ تُضْمَرْ مِنَ الثَّنِيَّةِ إِلَى مَسْجِدِ بَنِي زُرَيْقٍ، وَأَنَّ عَبْدَ الله بْنَ عُمَرَ كَانَ فِيمَنْ سَابَقَ بِهَا».(بخارى:۴۲۰)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: رسول الله جبرای اسب‏های تربیت شده، مسابقه‌ای برپا نمود كه مسافت آن، از حفیاء تا ثنیة الوداع بود. و برای اسب‏های تربیت نشده، از ثنیة ‏الوداع تا مسجد بنی زریق تعیین فرمود. و من هم جزو كسانی بودم كه در آن مسابقه، شركت داشتم».

باب (۳۰): تقسیم کردن و آویزان نمودن خوشۀ خرما در مسجد

۲۶۵- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: أُتِيَ النَّبِيُّ ج بِمَالٍ مِنَ الْبَحْرَيْنِ فَقَالَ: «انْثُرُوهُ فِي الْمَسْجِدِ». وَكَانَ أَكْثَرَ مَالٍ أُتِيَ بِهِ رَسُولُ الله ج، فَخَرَجَ رَسُولُ الله ج إِلَى الصَّلاةِ وَلَمْ يَلْتَفِتْ إِلَيْهِ، فَلَمَّا قَضَى الصَّلاةَ جَاءَ فَجَلَسَ إِلَيْهِ، فَمَا كَانَ يَرَى أَحَدًا إِلا أَعْطَاهُ، إِذْ جَاءَهُ الْعَبَّاسُ فَقَالَ: يَا رَسُولَ الله، أَعْطِنِي، فَإِنِّي فَادَيْتُ نَفْسِي وَفَادَيْتُ عَقِيلا، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ الله ج: «خُذْ». فَحَثَا فِي ثَوْبِهِ، ثُمَّ ذَهَبَ يُقِلُّهُ فَلَمْ يَسْتَطِعْ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ الله، اؤْمُرْ بَعْضَهُمْ يَرْفَعْهُ إِلَيَّ، قَالَ: «لا». قَالَ: فَارْفَعْهُ أَنْتَ عَلَيَّ، قَالَ: «لا». فَنَثَرَ مِنْهُ، ثُمَّ احْتَمَلَهُ، فَأَلْقَاهُ عَلَى كَاهِلِهِ، ثُمَّ انْطَلَقَ، فَمَا زَالَ رَسُولُ الله ج يُتْبِعُهُ بَصَرَهُ حَتَّى خَفِيَ عَلَيْنَا، عَجَبًا مِنْ حِرْصِهِ، فَمَا قَامَ رَسُولُ الله ج وَثَمَّ مِنْهَا دِرْهَمٌ».(بخارى:۴۲۱)

ترجمه: «انس ابن مالک سمی‌گوید: مقداری مال از بحرین برای رسول‏ الله جآوردند.آنحضرت جفرمود: «آنها را داخل مسجد بریزید». راوی می‌گوید: این محموله، بزرگترین مالی بود كه خدمت رسول خدا جآورده شده بود. رسول اكرم جبرای اقامه نماز به مسجد رفت و به آنها توجه ننمود. پس از اتمام نماز، آمد و در كنار آن اموال، نشست. هر كه را می‌دید، مقداری به او می‌داد تا اینكه عباس سآمد و عرض كرد: ای پیامبر گرامی! به من نیز عنایت فرما. زیرا من برای خودم و عقیل (در اسارت بدر) فدیه داده‌‌ام. رسول‏ الله جفرمود: «شما نیز بردار». عباس سبا هر دو دست، شروع به پر كردن چادر خود كرد. و هنگامی كه خواست آنها را حمل كند، نتوانست. عرض كرد: ای پیامبر گرامی! یكی را بگویید تا اینها را بر پر پشت من بگذارد. رسول ‏الله جفرمود: «خیر». عباس گفت: پس خود شما آن را بر دوش من بگذارید. رسول الله جفرمود: «خیر». آنگاه، عباس مقداری از آنها را كم كرد و بقیه را بر دوش خود نهاد و براه افتاد. رسول ‏الله جاز حرص عباس ستعجب كرد و همچنان به طرف او نگاه می‏كرد تا از نظر ما ناپدید گردید. و تا یک درهم از آن مال، باقی بود، رسول ‏الله جآن جا را ترک نكرد».

باب (۳۱): مسجد یا نمازخانه در منزل

۲۶۶- «عَنْ مَحْمُودِ بْنِ الرَّبِيعِ الأنْصَارِيِّ س: أَنَّ عِتْبَانَ بْنَ مَالِكٍ وَهُوَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ الله ج مِمَّنْ شَهِدَ بَدْرًا مِنَ الأنْصَارِ: أَتَى رَسُولَ الله ج فَقَالَ: يَا رَسُولَ الله، قَدْ أَنْكَرْتُ بَصَرِي، وَأَنَا أُصَلِّي لِقَوْمِي، فَإِذَا كَانَتِ الأمْطَارُ، سَالَ الْوَادِي الَّذِي بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ، لَمْ أَسْتَطِعْ أَنْ آتِيَ مَسْجِدَهُمْ فَأُصَلِّيَ بِهِمْ، وَوَدِدْتُ يَا رَسُولَ الله أَنَّكَ تَأْتِينِي فَتُصَلِّيَ فِي بَيْتِي، فَأَتَّخِذَهُ مُصَلًّى، قَالَ: فَقَالَ لَهُ رَسُولُ الله ج: «سَأَفْعَلُ إِنْ شَاءَ الله». قَالَ عِتْبَانُ: فَغَدَا رَسُولُ الله ج وَأَبُو بَكْرٍ حِينَ ارْتَفَعَ النَّهَارُ، فَاسْتَأْذَنَ رَسُولُ الله ج،فَأَذِنْتُ لَهُ، فَلَمْ يَجْلِسْ حَتَّى دَخَلَ الْبَيْتَ، ثُمَّ قَالَ: «أَيْنَ تُحِبُّ أَنْ أُصَلِّيَ مِنْ بَيْتِكَ»؟ قَالَ: فَأَشَرْتُ لَهُ إِلَى نَاحِيَةٍ مِنَ الْبَيْتِ، فَقَامَ رَسُولُ الله ج فَكَبَّرَ، فَقُمْنَا فَصَفَّفْنَا، فَصَلَّى رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ سَلَّمَ، قَالَ: وَحَبَسْنَاهُ عَلَى خَزِيرَةٍ صَنَعْنَاهَا لَهُ، قَالَ: فَثابَ فِي الْبَيْتِ رِجَالٌ مِنْ أَهْلِ الدَّارِ ذَوُو عَدَدٍ، فَاجْتَمَعُوا، فَقَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ: أَيْنَ مَالِكُ بْنُ الدُّخَيْشِنِ أَوِ ابْنُ الدُّخْشُنِ؟ فَقَالَ بَعْضُهُمْ: ذَلِكَ مُنَافِقٌ لا يُحِبُّ الله وَرَسُولَهُ، فَقَالَ رَسُولُ الله ج: «لا تَقُلْ ذَلِكَ، أَلا تَرَاهُ قَدْ قَالَ لا إِلَهَ إِلا الله، يُرِيدُ بِذَلِكَ وَجْهَ الله». قَالَ: الله وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، قَالَ: فَإِنَّا نَرَى وَجْهَهُ وَنَصِيحَتَهُ إِلَى الْمُنَافِقِينَ، قَالَ رَسُولُ الله ج: «فَإِنَّ الله قَدْ حَرَّمَ عَلَى النَّارِ مَنْ قَالَ لا إِلَهَ إِلا الله، يَبْتَغِي بِذَلِكَ وَجْهَ الله»».(بخارى: ۴۲۵)

ترجمه: «محمود بن ربیع انصاری سمی‌گوید: صحابی جلیل القدر، عتبان بن مالک انصاری س، كه در جنگ بدر نیز شركت كرده بود، نزد رسول خدا جآمد و عرض كرد: ای پیامبر گرامی! بینایی‌ام ضعیف شده است و من پیش نماز قبیله‌ام می‌باشم. و هنگام بارندگی، سیل رودخانه‌ای كه میان من و مسجد قرار دارد، مانع از رفتن من به آنجا می‏شود. بنابراین، دوست دارم شما به خانه‌‌ام تشریف بیاورید و در جایی از آن، نماز بخوانید تا من آن را برای خود، نمازخانه قرار دهم.

رسول ‏الله جفرمود: «بزودی این كار را خواهم كرد». عتبان می‌گوید: صبح روز بعد كه آفتاب كمی بالا زده بود، رسول ‏الله جهمراه ابوبكر صدیق سبه خانه ما آمد و اجازه ورود خواست. گفتم: بفرمائید. وقتی وارد خانه شد، قبل از نشستن، فرمود: «در كجای خانه ات دوست داری نماز بخوانم»؟ عتبان سمی‌گوید: به گوشه‌ای از خانه، اشاره كردم. رسول ‏الله جآنجا رفت و تكبیر گفت. ما نیز به ایشان اقتدا نموده، صف بستیم. رسول خدا جدو ركعت نماز خواند و سلام گفت.

عتبان بن مالک سمی‌گوید: رسول ‏الله جرا جهت صرف غذایی كه برای ایشان تدارک دیده بودیم، نگه داشتیم. تعدادی از اهالی محل نیز در خانه ما گرد آمده بودند. یكی از حاضرین گفت: مالک ابن دُخَیشِن (یا مالک بن دُخْشُن) كجا است؟ دیگری گفت: او منافق است و خدا و رسولش جرا دوست ندارد. رسول ‏الله جفرمود: «چنین مگو، زیرا او بخاطر خوشنودی خدا، (لااله الا الله) گفته است». یكی گفت: خدا و رسولش بهتر میدانند ولی ما می‏بینیم كه خیرخواه منافقین است و به آنان توجه بیشتری دارد. رسول ‏الله جفرمود: «خداوند آتش دوزخ را بر كسی كه (لااله الا الله) را بخاطر خوشنودی الله بگوید، حرام كرده است»».

باب(۳۲): آیا جایز است قبرهای مشرکین زمان جاهلیت، خراب شود و جای آن، مسجد بنا گردد؟

۲۶۷- «عَنْ عَائِشَةَ أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ ل: أَنَّ أُمَّ حَبِيبَةَ وَأُمَّ سَلَمَةَ ب ذَكَرَتَا كَنِيسَةً رَأَيْنَهَا بِالْحَبَشَةِ، فِيهَا تَصَاوِيرُ، فَذَكَرَتَا لِلنَّبِيِّ ج، فَقَالَ: «إِنَّ أُولَئِكَ إِذَا كَانَ فِيهِمُ الرَّجُلُ الصَّالِحُ فَمَاتَ، بَنَوْا عَلَى قَبْرِهِ مَسْجِدًا، وَصَوَّرُوا فِيهِ تِلْكَ الصُّوَرَ، فَأُولَئِكَ شِرَارُ الْخَلْقِ عِنْدَ اللَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»». (بخارى:۴۲۷)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: ام حبیبه و ام سلمه ببرای آنحضرت جاز كلیسایی كه در زمان هجرت به حبشه، آنرا دیده بودند و مملو از عكس و تصویر بود، سخن گفتند. رسول الله جفرمود: «آنها كسانی بودند كه هرگاه فرد نیكوكاری از آنان، فوت میكرد، بر قبرش، مسجدی بنا می‌كردند و در آن، تصاویر و تمثالهای آن شخص را نقاشی می‌كردند. روز قیامت، این افراد، بدترین مخلوق، نزد خدا خواهند بود»».

۲۶۸- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س، قَالَ: قَدِمَ النَّبِيُّ ج الْمَدِينَةَ، فَنَزَلَ أَعْلَى الْمَدِينَةِ فِي حَيٍّ يُقَالُ لَهُمْ بَنُو عَمْرِو بْنِ عَوْفٍ، فَأَقَامَ النَّبِيُّ ج فِيهِمْ أَرْبَعَ عَشْرَةَ لَيْلَةً، ثُمَّ أَرْسَلَ إِلَى بَنِي النَّجَّارِ، فَجَاءُوْا مُتَقَلِّدِي السُّيُوفِ، كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى النَّبِيِّ ج عَلَى رَاحِلَتِهِ وَأَبُو بَكْرٍ رِدْفُهُ، وَمَلأُ بَنِي النَّجَّارِ حَوْلَهُ، حَتَّى أَلْقَى رَحْلَهُ بِفِنَاءِ أَبِي أَيُّوبَ، وَكَانَ يُحِبُّ أَنْ يُصَلِّيَ حَيْثُ أَدْرَكَتْهُ الصَّلاةُ، وَيُصَلِّي فِي مَرَابِضِ الْغَنَمِ، وَأَنَّهُ أَمَرَ بِبِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَأَرْسَلَ إِلَى مَلإٍ مِنْ بَنِي النَّجَّارِ، فَقَالَ: «يَا بَنِي النَّجَّارِ، ثَامِنُونِي بِحَائِطِكُمْ هَذَا». قَالُوا: لا وَالله لا نَطْلُبُ ثَمَنَهُ إِلا إِلَى الله، فَقَالَ أَنَسٌ: فَكَانَ فِيهِ مَا أَقُولُ لَكُمْ، قُبُورُ الْمُشْرِكِينَ، وَفِيهِ خَرِبٌ، وَفِيهِ نَخْلٌ، فَأَمَرَ النَّبِيُّ ج بِقُبُورِ الْمُشْرِكِينَ فَنُبِشَتْ، ثُمَّ بِالْخَرِبِ فَسُوِّيَتْ، وَبِالنَّخْلِ فَقُطِعَ، فَصَفُّوا النَّخْلَ قِبْلَةَ الْمَسْجِدِ، وَجَعَلُوا عِضَادَتَيْهِ الْحِجَارَةَ، وَجَعَلُوا يَنْقُلُونَ الصَّخْرَ وَهُمْ يَرْتَجِزُونَ، وَالنَّبِيُّ ج مَعَهُمْ وَهُوَ يَقُولُ: اللهمَّ لا خَيْرَ إِلا خَيْرُ الآخِرَهْ
فَاغْفِرْ لِلأنْصَارِ وَالْمُهَاجِرَهْ».
ج ترجمه: «انس ابن مالک سمی‏فرماید: هنگامی كه رسول ‏الله ج(از سفر هجرت) وارد مدینه شد، نخست، در حوالی مدینه، نزد قبیله عمرو بن عوف سبمدت دو هفته، سكونت گزید. سپس بنی نجار را طلبید. آنان در حالی كه مسلح بودند، به خدمت رسیدند. انس سمی‌گوید: آن جریان چنان در برابر دیدگانم قرار دارد كه گویی هم اكنون، من رسول ‏الله جرا در حالی كه ابوبكر سپشت سر ایشان سوار است و طایفه بنی نجار پیرامون رسول الله جگرد آمده‌اند، می‌بینم. رسول ‏الله جهمچنان پیش رفت تا اینكه كنار منزل ابو ایوب سرحل اقامت افكند. رسول ‏خدا جدوست داشت هرجا كه وقت نماز برسد، همانجا نماز بخواند. حتی در آغل گوسفندان نیز نماز می‏خواند.

و روزی كه ‏خواست مسجد را بنا كند، بنی نجار را دعوت كرد و خطاب به آنان فرمود: «قیمت باغ را تعیین كنید». بنی نجار سوگند خوردند كه قیمت آنرا فقط از خدا می‌گیریم. انس ابن مالک سمی‏فرماید: در آن باغ، قبور مشركین، درخت خرما و ویرانه‌های زیادی وجود داشت. رسول ‏الله جدستور داد تا قبور مشركین، نبش گردد و درختان خرما، قطع گردد و خرابه‌ها، هموار شود. و همچنین دستور داد تا دو طرف مسجد را از سنگ بسازند و قسمتی را كه بسوی قبله بود با تنه درختان خرما، پوشش دهند. صحابه در حالی كه سنگها را بر دوش، حمل می‏كردند و رسول ‏الله جنیز همراه آنان بود، رجز می‌خواندند و رسول ‏الله جچنین می‌گفت: اللهمَّ لا خَيْرَ إِلا خَيْرُ الآخِرَهْ
فَاغْفِرْ لِلأنْصَارِ وَالْمُهَاجِرَهْ».
ج پروردگارا! كار خیر آن است كه فقط برای آخرت انجام گیرد. پس مهاجرین و انصار را مورد مغفرت قرار بده».

باب (۳۳): نماز خواندن در جایگاه شتران

۲۶۹- «عَنْ ابْنِ عُمَرَ ب أَنَّهُ كَانَ يُصَلِّي إِلَى بَعِيرِهِ وَقَالَ: رَأَيْتُ النَّبِيَّ ج يَفْعَلُهُ».(بخارى:۴۳۰)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بشتر خود را ستره قرار داد و نماز ‏خواند و ‏فرمود: رسول ‏الله را دیدم كه چنین می‏كرد».

باب (۳۴): کسی که رو به سوی تنور یا آتش و یا هر چیز دیگری که عبادت می‌شود، نماز بخواند و هدفش فقط عبادت خدا باشد

۲۷۰- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «عُرِضَتْ عَلَيَّ النَّارُ وَأَنَا أُصَلِّي»».(بخارى:۴۳۱)

ترجمه: «انس ابن مالک سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «در حالی كه نماز میخواندم، آتش دوزخ بر من عرضه شد»».

باب (۳۵): کراهیت نماز خواندن در قبرستانها

۲۷۱- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب، عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «اجْعَلُوا فِي بُيُوتِكُمْ مِنْ صَلاتِكُمْ وَلا تَتَّخِذُوهَا قُبُورًا»».(بخارى:۴۳۲)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «بخشی از نمازها را در منزل بخوانید و خانه‌هایتان را به قبرستان تبدیل نكنید». (منظور سنن و نوافل است)».

باب(۳۶)

۲۷۲- «عن عَائِشَةَ وَعَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ش قَالا: لَمَّا نَزَلَ بِرَسُولِ اللَّهِ ج، طَفِقَ يَطْرَحُ خَمِيصَةً لَهُ عَلَى وَجْهِهِ، فَإِذَا اغْتَمَّ بِهَا كَشَفَهَا عَنْ وَجْهِهِ، فَقَالَ وَهُوَ كَذَلِكَ: «لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْيَهُودِ وَالنَّصَارَى اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِيَائِهِمْ مَسَاجِدَ». يُحَذِّرُ مَا صَنَعُوا».(بخارى:۴۳۵)

ترجمه: «عایشه و عبد الله ابن عباس شمی‌گویند: آنحضرت جدر بیماری وفات، چادرش را بر چهره مباركش انداخت. و هنگامی كه چهره‌اش كاملا پوشیده شد، آن را برداشت و فرمود: «خداوند یهود و نصاری را لعنت كند كه قبور پیامبرانشان را مسجد كردند». راوی می‌گوید: هدف آنحضرت جاین بود كه ما را از اینگونه اعمال، برحذر دارد».

باب (۳۷): خوابیدن زنان در مسجد

۲۷۳- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ وَلِيدَةً كَانَتْ سَوْدَاءَ، لِحَيٍّ مِنَ الْعَرَبِ، فَأَعْتَقُوهَا فَكَانَتْ مَعَهُمْ، قَالَتْ: فَخَرَجَتْ صَبِيَّةٌ لَهُمْ، عَلَيْهَا وِشَاحٌ أَحْمَرُ مِنْ سُيُورٍ، قَالَتْ: فَوَضَعَتْهُ، أَوْ وَقَعَ مِنْهَا، فَمَرَّتْ بِهِ حُدَيَّاةٌ وَهُوَ مُلْقًى، فَحَسِبَتْهُ لَحْمًا فَخَطِفَتْهُ، قَالَتْ: فَالْتَمَسُوهُ فَلَمْ يَجِدُوهُ، قَالَتْ: فَاتَّهَمُونِي بِهِ، قَالَتْ: فَطَفِقُوا يُفَتِّشُونَ، حَتَّى فَتَّشُوا قُبُلَهَا، قَالَتْ: وَاللَّهِ إِنِّي لَقَائِمَةٌ مَعَهُمْ، إِذْ مَرَّتِ الْحُدَيَّاةُ فَأَلْقَتْهُ، قَالَتْ: فَوَقَعَ بَيْنَهُمْ، قَالَتْ: فَقُلْتُ: هَذَا الَّذِي اتَّهَمْتُمُونِي بِهِ، زَعَمْتُمْ وَأَنَا مِنْهُ بَرِيئَةٌ، وَهُوَ ذَا هُوَ، قَالَتْ: فَجَاءَتْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَأَسْلَمَتْ، قَالَتْ عَائِشَةُ: فَكَانَ لَهَا خِبَاءٌ فِي الْمَسْجِدِ أَوْ حِفْشٌ، قَالَتْ: فَكَانَتْ تَأْتِينِي فَتَحَدَّثُ عِنْدِي، قَالَتْ: فَلا تَجْلِسُ عِنْدِي مَجْلِسًا إِلا قَالَتْ: وَيَوْمَ الْوِشَاحِ مِنْ أَعَاجِيبِ رَبِّنَا
أَلا إِنَّهُ مِنْ بَلْدَةِ الْكُفْرِ أَنْجَانِي.
ج قَالَتْ عَائِشَةُ: فَقُلْتُ لَهَا: مَا شَأْنُكِ لا تَقْعُدِينَ مَعِي مَقْعَدًا إِلا قُلْتِ هَذَا؟ قَالَتْ: فَحَدَّثَتْنِي بِهَذَا الْحَدِيثِ».(بخاری: ۴۳۹)

ترجمه: «ام المومنین ؛عایشه ل؛ میفرماید: كنیز سیاه آزاد شده یكی از قبائل عرب كه قبلاً با آنها زندگی كرده بود، (خاطره‌ای برای من تعریف كرد و)گفت: دختر بچه خردسالی از آن قبیله، كه گردن بند چرمی سرخ رنگی داشت، از خانه بیرون شده بود. معلوم نیست آنرا به زمین نهاده یا گم كرده بود. از قضا، پرنده‌ای گوشت خوار آن را دیده و به خیال اینكه قطعه گوشتی است، برداشته و برده بود. خانواده دختر هر چه كوشش كردند، آنرا نیافتند. سرانجام، مرا متهم كردند و بازرسی نمودند. تا جایی كه شرمگاه مرا نیز تفتیش كردند. بخدا سوگند، دیری نگذشته بود كه آن مرغ، گردن بند را از بالا به زمین انداخت. گفتم: این است آن چیزی كه مرا به سرقت آن متهم كرده‌اید در صورتی كه من بی‌گناه بودم . بعد از آن بود كه خدمت رسول الله جشرفیاب شده، مسلمان شدم.

عایشه لمی‏فرماید: آن كنیزک كه در صحن مسجد، خیمه‌ای داشت، هر روز نزد من می‏آمد و با من سخن می‏گفت و این شعر را می‌خواند: وَيَوْمَ الْوِشَاحِ مِنْ أَعَاجِيبِ رَبِّنَا
أَلا إِنَّهُ مِنْ بَلْدَةِ الْكُفْرِ أَنْجَانِي.
ج روز گم شدن آن زیور قرمز، از شگفتی‌های پروردگار ما بود. ولی شكر كه مرا از دیار كفر، نجات داد. عایشه لمی‌گوید: من كه از او پرسیدم: چرا هر روز این شعر را می‌خوانی؟ وی ماجرای فوق را برایم، بازگو كرد».

باب (۳۸): خوابیدن مردان در مسجد

۲۷۴- «عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ س قَالَ: جَاءَ رَسُولُ اللَّهِ ج بَيْتَ فَاطِمَةَ، فَلَمْ يَجِدْ عَلِيًّا فِي الْبَيْتِ، فَقَالَ: «أَيْنَ ابْنُ عَمِّكِ؟» قَالَتْ: كَانَ بَيْنِي وَبَيْنَهُ شَيْءٌ، فَغَاضَبَنِي فَخَرَجَ فَلَمْ يَقِلْ عِنْدِي، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج لإنْسَانٍ: «انْظُرْ أَيْنَ هُوَ؟» فَجَاءَ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ هُوَ فِي الْمَسْجِدِ رَاقِدٌ. فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَهُوَ مُضْطَجِعٌ، قَدْ سَقَطَ رِدَاؤُهُ عَنْ شِقِّهِ، وَأَصَابَهُ تُرَابٌ، فَجَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَمْسَحُهُ عَنْهُ وَيَقُولُ: «قُمْ أَبَا تُرَابٍ، قُمْ أَبَا تُرَابٍ»».(بخارى:۴۴۱)

ترجمه: «سهل بن سعد سمی‌گوید: روزی، رسول ‏الله جبه خانه دخترش ؛فاطمه ل؛ تشریف برد. علی سدر خانه نبود. آنحضرت جپرسید: «پسر عمویت كجاست»؟ فاطمه زهرا لعرض كرد: بین ما كدورتی پیش آمد. بر من خشم گرفت و از خانه برون رفت و اینجا استراحت نكرد.

رسول ‏الله جبه یكی گفت: «ببین او كجاست»؟ آن مرد آمد و گفت: ای رسول خدا! او در مسجد، خوابیده ‏است. رسول الله جبه مسجد تشریف برد. علی سدر آنجا دراز كشیده بود در حالی كه چادرش روی زمین افتاده و بدنش خاک آلود شده بود. رسول‏ الله جدر حالی كه خاكها را از بدن علی سپاک می‏كرد، باو گفت: «ابوتراب! بلند شو، ابوتراب! بلند شو»».

باب (۳۹): کسی که وارد مسجد می‌شود، دو رکعت نماز بخواند

۲۷۵- «عَنْ أَبِي قَتَادَةَ السَّلَمِيِّ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِذَا دَخَلَ أَحَدُكُمُ الْمَسْجِدَ فَلْيَرْكَعْ رَكْعَتَيْنِ قَبْلَ أَنْ يَجْلِسَ»».(بخارى:۴۴۴)

ترجمه: «ابو قتاده سلمی سمی‌گوید: رسول ‏الله جفرمود: «هرگاه، یكی از شما وارد مسجد شود، قبل از اینكه بنشیند، دو ركعت نماز بخواند»».

باب (۴۰): بنای مسجد

۲۷۶- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: إنَّ الْمَسْجِدَ كَانَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج مَبْنِيًّا بِاللَّبِنِ، وَسَقْفُهُ الْجَرِيدُ وَعُمُدُهُ خَشَبُ النَّخْلِ، فَلَمْ يَزِدْ فِيهِ أَبُو بَكْرٍ شَيْئًا، وَزَادَ فِيهِ عُمَرُ، وَبَنَاهُ عَلَى بُنْيَانِهِ فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج بِاللَّبِنِ وَالْجَرِيدِ، وَأَعَادَ عُمُدَهُ خَشَبًا، ثُمَّ غَيَّرَهُ عُثْمَانُ، فَزَادَ فِيهِ زِيَادَةً كَثِيرَةً، وَبَنَى جِدَارَهُ بِالْحِجَارَةِ الْمَنْقُوشَةِ وَالْقَصَّةِ، وَجَعَلَ عُمُدَهُ مِنْ حِجَارَةٍ مَنْقُوشَةٍ، وَسَقَفَهُ بِالسَّاجِ».(بخارى:۴۴۶)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: دیوارهای مسجد النبی در عهد مبارک رسول ‏الله جاز خشت خام، سقف آن از شاخه‏های درخت خرما و ستون‏هایش از تنه آن، ساخته شده بود. ابوبكر سآن را توسعه نداد. عمر سدر عهد خلافت خویش، آن را قدری توسعه داد و مانند زمان رسول الله جاز خشت خام و شاخه‌های درخت خرما استفاده كرد و ستونهایش را از چوب، ساخت. بعد از آن، عثمان سآن را توسعه داد و تغییرات زیادی در آن بوجود آورد. دیوارهای مسجد را با سنگهای منقش، ساخت و گچ‏كاری نمود. و در ساختن ستون‌ها نیز از سنگ‌های منقش، استفاده كرد. و سقفش را از چوب ساج، ساخت. (نوعی چوب معروف و مقاوم كه از هند آورده می‌شود)».

باب (۴۱): همکاری در ساخت مسجد

۲۷۷- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الخدري س: أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ ج فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ: «وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ» قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ».(بخارى:۴۴۷)

ترجمه: «روایت است كه روزی، ابوسعید خدری سدر حال سخن گفتن، صحبت از ساختن مسجد نبوی بمیان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل میكرد. رسول اكرم جاو را دید. و در حالیكه گرد و خاک را از او دور می‌ساخت، فرمود: «افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل میرسد. عمار آنها را به بهشت فرا میخواند وآنها وی را به سوی آتش، دعوت می‌دهند». راوی می‌گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن، ‏گفت: از فتنه‌ها به خدا پناه می‌برم».

باب (۴۲): کسی که مسجدی بنا کند

۲۷۸- «عن عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ س، عِنْدَ قَوْلِ النَّاسِ فِيهِ حِينَ بَنَى مَسْجِدَ الرَّسُولِ ج قَالَ: إِنَّكُمْ أَكْثَرْتُمْ، وَإِنِّي سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «مَنْ بَنَى مَسْجِدًا يَبْتَغِي بِهِ وَجْهَ اللَّهِ، بَنَى اللَّهُ لَهُ مِثْلَهُ فِي الْجَنَّةِ»».(بخارى: ۴۵۰)

ترجمه: «هنگامی كه عثمان سدر مورد بنای مسجد النبی با اعتراض مردم روبرو شد، فرمود: شما زیاد، خرده گیری می‌كنید ولی من از رسول‏ الله جشنیدم كه ‏فرمود: «هركس برای خوشنودی خدا مسجدی بنا كند، خداوند خانه‏ای مانند آن، در بهشت برای وی بنا خواهد كرد»».

باب (۴۳): کنترل و گرفتن سر نیزه‌ها هنگام عبور از مسجد

۲۷۹- «عن جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ب يَقُوْلُ: مَرَّ رَجُلٌ فِي الْمَسْجِدِ وَمَعَهُ سِهَامٌ، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَمْسِكْ بِنِصَالِهَا».(بخارى:۴۵۱)

ترجمه: «جابر بن عبد الله بمی‌گوید: شخصی با مقداری تیر از داخل مسجد عبور می‌كرد. رسول الله جفرمود: «پیكان تیرها را بگیر»». (یعنی لبه تیز آنها را محافظت كن تا باعث زخمی شدن كسی نشوند).

باب (۴۴): عبور نمودن از داخل مسجد

۲۸۰- «عَنْ أَبِيْ مُوسى س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَنْ مَرَّ فِي شَيْءٍ مِنْ مَسَاجِدِنَا أَوْ أَسْوَاقِنَا، بِنَبْلٍ، فَلْيَأْخُذْ عَلَى نِصَالِهَا، لا يَعْقِرْ بِكَفِّهِ مُسْلِمًا»». (بخارى:۴۵۲)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «هركس با نیزه از مساجد یا بازارهای ما می‌گذرد، باید سرِ نیزه‌ها را محافظت كند. مبادا مسلمانی را با دست خود، زخمی نماید»».

باب (۴۵): حکم شعر سرودن در مسجد

۲۸۱- «عَنْ حَسَّانَ بْنِ ثَابِتٍ الانْصَارِيِّ س: أَنَّهُ اسْتَشْهَدَ أَبَا هُرَيْرَةَ س: أَنْشُدُكَ اللَّهَ، هَلْ سَمِعْتَ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «يَا حَسَّانُ أَجِبْ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج اللَّهُمَّ أَيِّدْهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ»؟ قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ: نَعَمْ». (بخارى:۴۵۳)

ترجمه: «از حسان بن ثابت سروایت است كه ایشان، ابوهریره سرا گواه گرفت و پرسید: تو را بخدا سوگند، آیا شنیدی كه رسول ‏الله جفرمود: «ای حسان! از طرف رسول ‏الله جبه مشركین پاسخ بده. خدایا! حسان را توسط جبرئیل، یاری كن»؟ ابوهریره سگفت: آری».

باب (۴۶): نیزه بازی در مسجد

۲۸۲- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: لَقَدْ رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَوْمًا عَلَى بَابِ حُجْرَتِي وَالْحَبَشَةُ يَلْعَبُونَ فِي الْمَسْجِدِ، وَرَسُولُ اللَّهِ ج يَسْتُرُنِي بِرِدَائِهِ، أَنْظُرُ إِلَى لَعِبِهِمْ. وفي رواية: يَلْعَبُونَ بِحِرَابِهِمْ».(بخارى:۴۵۴)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: روزی، رسول الله جرا دیدم كه كنار دروازه خانه من ایستاده است در حالی كه عده‌ای از مردم حبشه، داخل مسجد، تمرین نیزه می‌كردند. آنحضرت جچادرش را روی من انداخت تا در كنار ایشان، نیزه بازی آنها را تماشا كنم».

باب (۴۷): تعقیب مدیون و درخواست وام در مسجد

۲۸۳- «عَنْ كَعْبِ بْنِ مَالِكٍ س: أَنَّهُ تَقَاضَى ابْنَ أَبِي حَدْرَدٍ دَيْنًا كَانَ لَهُ عَلَيْهِ فِي الْمَسْجِدِ، فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُهُمَا حَتَّى سَمِعَهَا رَسُولُ اللَّهِ ج وَهُوَ فِي بَيْتِهِ، فَخَرَجَ إِلَيْهِمَا حَتَّى كَشَفَ سِجْفَ حُجْرَتِهِ، فَنَادَى: «يَا كَعْبُ»، قَالَ: لَبَّيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «ضَعْ مِنْ دَيْنِكَ هَذَا». وَأَوْمَأَ إِلَيْهِ: أَيِ الشَّطْرَ، قَالَ: لَقَدْ فَعَلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «قُمْ فَاقْضِهِ»».(بخارى:۴۵۷)

ترجمه: «كعب بن مالک سمی‌گوید: طلب خود را از ابوحدرد در مسجد مطالبه ‏كردم. سر و صدای ما بلند شد. رسول ‏الله جكه داخل حجره بود سر و صدای ما را ‏شنید. پرده حجره را كنار زد و با صدای بلند ندا كرد: «ای كعب»! گفتم: گوش به فرمانم ای رسول خدا! آنحضرت جفرمود: «نصف قرض خود را معاف كن». گفتم: معاف كردم، ای رسول خدا. آنگاه، رسول ‏الله جبه ابوحدرد گفت: «بلند شو و نصف دیگر آنرا بپرداز»».

باب (۴۸): جارو زدن مسجد و جمع‌آوری خار و خاشاک آن

۲۸۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَجُلا أَسْوَدَ، أَوِ امْرَأَةً سَوْدَاءَ، كَانَ يَقُمُّ الْمَسْجِدَ، فَمَاتَ، فَسَأَلَ النَّبِيُّ ج عَنْهُ، فَقَالُوا: مَاتَ، قَالَ: «أَفَلا كُنْتُمْ آذَنْتُمُونِي بِهِ، دُلُّونِي عَلَى قَبْرِهِ، أَوْ قَالَ قَبْرِهَا». فَأَتَى قَبْرَهَا فَصَلَّى عَلَيْهَا».(بخارى:۴۵۸)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: مرد یا زن حبشی‌ای كه مسجد را جارو می‏زد، فوت نمود. رسول ‏الله جدرباره او از مردم پرسید. گفتند: فوت كرده است. رسول ‏الله جفرمود: «چرا مرا خبر نكردید؟ قبر او را به من نشان دهید». آنگاه، رسول ‏الله جسر قبرش رفت و بر او نماز جنازه خواند».

باب (۴۹): اعلام (حکم) تحریم تجارت شراب در مسجد

۲۸۵- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: لَمَّا أُنْزِلَتِ الآيَاتُ مِنْ سُورَةِ الْبَقَرَةِ فِي الرِّبَا، خَرَجَ النَّبِيُّ ج إِلَى الْمَسْجِدِ فَقَرَأَهُنَّ عَلَى النَّاسِ، ثمَّ حَرَّمَ تِجَارَةَ الْخَمْرِ».(بخارى:۴۵۹)

ترجمه: «عایشه لمی‏فرماید: وقتی آیاتی از سوره بقره كه درباره ربا است نازل شد، رسول ‏الله جبه مسجد رفت و آنها را برای مردم تلاوت كرد. بعد از آن، حرمت تجارت شراب را نیز اعلام فرمود».

باب (۵۰): بستن اسیر و مدیون در مسجد

۲۸۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س، أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «إِنَّ عِفْرِيتًا مِنَ الْجِنِّ تَفَلَّتَ عَلَيَّ الْبَارِحَةَ أَوْ كَلِمَةً نَحْوَهَا لِيَقْطَعَ عَلَيَّ الصَّلاةَ، فَأَمْكَنَنِي اللَّهُ مِنْهُ، فَأَرَدْتُ أَنْ أَرْبِطَهُ إِلَى سَارِيَةٍ مِنْ سَوَارِي الْمَسْجِدِ، حَتَّى تُصْبِحُوا وَتَنْظُرُوا إِلَيْهِ كُلُّكُمْ، فَذَكَرْتُ قَوْلَ أَخِي سُلَيْمَانَ: ﴿رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِي وَهَبۡ لِي مُلۡكٗا لَّا يَنۢبَغِي لِأَحَدٖ مِّنۢ بَعۡدِيٓ[ص: ۳۵] ».(بخارى:۴۶۱)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه نبی اكرم جفرمود: «دیشب، جن سركشی نزد من آمد تا نماز مرا بهم زند. اما خداوند مرا بر او چیره گردانید. خواستم او را به یكی از ستون‌های مسجد ببندم تا هنگام صبح، همه شما او را ببینید. اما بیاد سخن برادرم؛ سلیمان؛ افتادم كه ‏فرموده بود: پروردگارا! به من پادشاهی و قدرتی عنایت فرما كه بعد از من، شامل حال هیچ كس نشود»».

باب (۵۱): خیمه زدن در مسجد برای مداوای بیماران و غیره

۲۸۷- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: أُصِيبَ سَعْدٌ يَوْمَ الْخَنْدَقِ فِي الإكْحَلِ، فَضَرَبَ النَّبِيُّ ج خَيْمَةً فِي الْمَسْجِدِ، لِيَعُودَهُ مِنْ قَرِيبٍ، فَلَمْ يَرُعْهُمْ، وَفِي الْمَسْجِدِ خَيْمَةٌ مِنْ بَنِي غِفَارٍ، إِلا الدَّمُ يَسِيلُ إِلَيْهِمْ، فَقَالُوا: يَا أَهْلَ الْخَيْمَةِ، مَا هَذَا الَّذِي يَأْتِينَا مِنْ قِبَلِكُمْ؟ فَإِذَا سَعْدٌ يَغْذُو جُرْحُهُ دَمًا،فَمَاتَ فِيهَا». (بخارى:۴۶۳)

ترجمه: «عایشه لمی‏فرماید: در جنگ خندق، شاهرگ دست سعد بن معاذ سقطع شد. آنحضرت جخیمه‌ای در مسجد برپا كرد تا از نزدیک مراقب حال او باشد. در كنار این چادر، چادری دیگر از قبیله بنی غفار نیز در مسجد نصب شده بود. آنچه باعث وحشت آنها گردید، خونی بود كه از خیمه سعد به سوی خیمه آنها جاری بود. آنها پرسیدند: ای اهل خیمه! این خون از كجا می‏آید؟ ناگهان متوجه شدند كه سعد سدچار خونریزی شده ‏است و (متاسفانه) در اثر همان خون ریزی بود كه درگذشت».

باب (۵۲): آوردن شتر در مسجد، هنگام ضرورت

۲۸۸- «عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ ل قَالَتْ: شَكَوْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج أَنِّي أَشْتَكِي، قَالَ: «طُوفِي مِنْ وَرَاءِ النَّاسِ وَأَنْتِ رَاكِبَةٌ» فَطُفْتُ وَرَسُولُ اللَّهِ ج يُصَلِّي إِلَى جَنْبِ الْبَيْتِ يَقْرَأُ بِـ ﴿ٱلطُّورِ ١ وَكِتَٰبٖ مَّسۡطُورٖ ٢[الطور: ۱-۲] ».(بخارى:۴۶۴)

ترجمه: «ام سلمه لمی‌گوید: به آنحضرت جگفتم كه من مریض هستم. ایشان فرمود: «شترت را سوار شو و از ورای طواف كنندگان، طواف كن». ام سلمه لمی‌گوید: من طواف كردم در حالی كه آنحضرت جدر كناركعبه به نماز ایستاده بود و سوره طور را می‌خواند».

باب (۵۳)

۲۸۹- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أَنَّ رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ ج، خَرَجَا مِنْ عِنْدِ النَّبِيِّ ج فِي لَيْلَةٍ مُظْلِمَةٍ، وَمَعَهُمَا مِثلُ الْمِصْبَاحَيْنِ، يُضِيئَانِ بَيْنَ أَيْدِيهِمَا، فَلَمَّا افْتَرَقَا صَارَ مَعَ كُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا وَاحِدٌ، حَتَّى أَتَى أَهْلَهُ».(بخارى:۴۶۵)

ترجمه: «انس ابن مالک سروایت می‌كند كه: دو تن از یاران رسول ‏الله جدر شبی تاریک از مجلس رسول خدا ج(به قصد خانه‌هایشان)برخاستند. و دو چیز شبیه چراغ، همراه آنها بود كه راهشان را روشن می‌كرد. هنگامی كه از یكدیگر جدا شدند، آن روشنی، با هر یک از آنها تا رسیدن به خانه‌اش همراه بود».

باب (۵۴): باز کردن درب و پنجره به مسجد

۲۹۰- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س قَالَ: خَطَبَ النَّبِيُّ ج فَقَالَ: «إِنَّ اللَّهَ خَيَّرَ عَبْدًا بَيْنَ الدُّنْيَا وَبَيْنَ مَا عِنْدَهُ فَاخْتَارَ مَا عِنْدَ اللَّهِ». فَبَكَى أَبُو بَكْرٍ الصِّدِّيقُ س. فَقُلْتُ فِي نَفْسِي: مَا يُبْكِي هَذَا الشَّيْخَ؟ إِنْ يَكُنِ اللَّهُ خَيَّرَ عَبْدًا بَيْنَ الدُّنْيَا وَبَيْنَ مَا عِنْدَهُ، فَاخْتَارَ مَا عِنْدَ اللَّهِ، فَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج هُوَ الْعَبْدَ، وَكَانَ أَبُو بَكْرٍ أَعْلَمَنَا، قَالَ: «يَا أَبَا بَكْرٍ لا تَبْكِ، إِنَّ أَمَنَّ النَّاسِ عَلَيَّ فِي صُحْبَتِهِ وَمَالِهِ أَبُو بَكْرٍ، وَلَوْ كُنْتُ مُتَّخِذًا خَلِيلا مِنْ أُمَّتِي لاتَّخَذْتُ أَبَا بَكْرٍ، وَلَكِنْ أُخُوَّةُ الإسْلامِ وَمَوَدَّتُهُ، لا يَبْقَيَنَّ فِي الْمَسْجِدِ بَابٌ إِلا سُدَّ، إِلا بَابُ أَبِي بَكْرٍ»».(بخارى:۴۶۶)

ترجمه: «از ابوسعید خدری سروایت است كه رسول ‏الله جضمن ایراد خطبه، فرمود: «خداوند به بنده‌ای اختیار داد تا از میان دنیا و آخرت، یكی را انتخاب نماید. آن بنده، آخرت را انتخاب نمود». ابوبكرسپس از شنیدن این سخن، به گریه افتاد. راوی می‌گوید: با خود ‏گفتم: چرا ابوبكر با شنیدن این سخن، به گریه افتاد؟! بعد دانستم كه آن بنده، رسول ‏الله جمی‌باشد و چون ابوبكرساز همه ما داناتر بود، زودتر مطلب را دریافت. پیامبر جخطاب به ابوبكر فرمود: «ای ابوبكر! گریه نكن». سپس افزود: همانا ابوبكر بیشتر از همه مردم، با مال و جانش بر من منت نهاده است و اگر من از میان امتم، كسی را بعنوان دوست صمیمی، انتخاب می‏كردم، حتما ابوبكر را انتخاب میكردم. اما دوستی و اخوت اسلامی، كافی است». آنحضرت جدر پایان، فرمود: «تمام درهایی را كه به مسجد باز شده‌اند، ببندید جز دروازه خانه ابوبكرسرا»».

۲۹۱- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ج فِي مَرَضِهِ الَّذِي مَاتَ فِيهِ، عَاصِباً رَأْسَهُ بِخِرْقَةٍ، فَقَعَدَ عَلَى الْمِنْبَرِ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثنَى عَلَيْهِ، ثمَّ قَالَ: «إِنَّهُ لَيْسَ مِنَ النَّاسِ أَحَدٌ أَمَنَّ عَلَيَّ فِي نَفْسِهِ وَمَالِهِ مِنْ أَبِي بكْرِ بْنِ أَبِي قُحَافَةَ، وَلَوْ كُنْتُ مُتَّخِذًا مِنَ النَّاسِ خَلِيلا لاتَّخَذْتُ أَبَا بَكْرٍ خَلِيلاً، وَلَكِنْ خُلَّةُ الإِسْلامِ أَفْضَلُ، سُدُّوا عَنِّي كُلَّ خَوْخَةٍ فِي هَذَا الْمَسْجِدِ غَيْرَ خَوْخَةِ أَبِي بَكْرٍ»».(بخارى:۴۶۷)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: رسول الله جدر بیماری وفات، در حالی كه پارچه‌ای به سرش بسته بود، وارد مسجد شد و بر منبر نشست. و پس از حمد و ثنای خداوند، فرمود: «ای مردم! همانا ابوبكر بیشتر از همه مردم، با مال و جانش بر من منت نهاده است و اگر من از میان شما، كسی را بعنوان دوست خالص، انتخاب می‏كردم، حتماً ابوبكر سرا برمی گزیدم. اما دوستی اسلامی از هر گونه دوستی دیگر، بهتر است». و افزود: «همه دریچه‌هایی را كه به مسجد باز می‌شود، ببندید جز دریچه خانه ابوبكرسرا»».

باب (۵۵): قفل و دروازۀ خانه کعبه و مساجد دیگر

۲۹۲- «عَنْ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَدِمَ مَكَّةَ، فَدَعَا عُثمَانَ بْنَ طَلْحَةَ، فَفَتَحَ الْبَابَ، فَدَخَلَ النَّبِيُّ ج وَبِلالٌ، وَأُسَامَةُ بْنُ زَيْدٍ، وَعُثمَانُ بْنُ طَلْحَةَ، ثمَّ أَغْلَقَ الْبَابَ، فَلَبِث فِيهِ سَاعَةً، ثمَّ خَرَجُوا، قَالَ ابْنُ عُمَرَ: فَبَدَرْتُ فَسَأَلْتُ بِلالا، فَقَالَ: صَلَّى فِيهِ، فَقُلْتُ: فِي أَيٍّ؟ قَالَ: بَيْنَ الاسْطُوَانَتَيْنِ، قَالَ ابْنُ عُمَرَ: فَذَهَبَ عَلَيَّ أَنْ أَسْأَلَهُ كَمْ صَلَّى».(بخارى:۴۶۸)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: پس از اینكه رسول‏ الله جوارد مكه شد، عثمان بن طلحه (كلید دار كعبه) را بحضور طلبید. او آمد و در را گشود. رسول‏ الله جباتفاق بلال، اسامه و عثمان بن طلحه وارد كعبه شد و در را بست. و پس از ساعتی درنگ، بیرون آمدند. ابن عمر بمی‌گوید: بلافاصله، از بلال پرسیدم: رسول ‏الله جداخل كعبه چه كار كرد؟ بلال سگفت: نماز خواند. پرسیدم: در چه نقطه‏ای از آن؟ بلال پاسخ داد: میان دو ستون. راوی می‌گوید: امّا فراموش كردم كه بپرسم چند ركعت نماز خواند».

باب (۵۶): حلقه درس و تشکیل جلسه در مسجد

۲۹۳- «وعَنْهُ س قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ النَّبِيَّ ج وَهُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ: مَا تَرَى فِي صَلاةِ اللَّيْلِ؟ قَالَ: «مَثنَى مَثنَى، فَإِذَا خَشِيَ الصُّبْحَ صَلَّى وَاحِدَةً، فَأَوْتَرَتْ لَهُ مَا صَلَّى». وَإِنَّهُ كَانَ يَقُولُ: اجْعَلُوا آخِرَ صَلاتِكُمْ وِتْرًا، فَإِنَّ النَّبِيَّ صَلَّى ج أَمَرَ بِهِ». (بخارى:۴۷۲)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: رسول ‏الله جبر منبر نشسته بود كه شخصی پرسید: نماز شب را چگونه باید خواند؟ رسول ‏الله جفرمود: «دو ركعت، دو ركعت خوانده شود. و اگر احتمال طلوع فجر می‌رود، یک ركعت دیگر بخواند تا نمازهایش را وتر بگرداند». ابن عمر بمی‌گفت: وتر را آخرین نماز خود در شب، قرار دهید. زیرا رسول خدا جنیز چنین امر فرمودند».

باب (۵۷): دراز کشیدن در مسجد

۲۹۴- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَزِيْدَ س: أَنَّهُ رَأَى رَسُولَ اللَّهِ ج مُسْتَلْقِيًا فِي الْمَسْجِدِ، وَاضِعًا إِحْدَى رِجْلَيْهِ عَلَى الأُخْرَى»». (بخارى:۴۷۵)

ترجمه: «عبدالله بن زید انصاری سمی‌گوید: رسول الله جرا در مسجد دیدم در حالی كه به پشت، دراز كشیده و یكی از پاهایش را روی پای دیگرش، گذاشته بود».

باب(۵۸): نماز خواندن در مسجد بازار

۲۹۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «صَلاةُ الْجَمِيعِ تَزِيدُ عَلَى صَلاتِهِ فِي بَيْتِهِ وَصَلاتِهِ فِي سُوقِهِ خَمْسًا وَعِشْرِينَ دَرَجَةً، فَإِنَّ أَحَدَكُمْ إِذَا تَوَضَّأَ فَأَحْسَنَ الوضُوءَ، وَأَتَى الْمَسْجِدَ لا يُرِيدُ إِلا الصَّلاةَ، لَمْ يَخْطُ خَطْوَةً إِلا رَفَعَهُ اللَّهُ بِهَا دَرَجَةً، وَحَطَّ عَنْهُ خَطِيئَةً حَتَّى يَدْخُلَ الْمَسْجِدَ، وَإِذَا دَخَلَ الْمَسْجِدَ، كَانَ فِي صَلاةٍ مَا كَانَتْ تَحْبِسُهُ، وَتُصَلِّي ـ يَعْنِي عَلَيْهِ الْمَلائِكَةُ ـ مَا دَامَ فِي مَجْلِسِهِ الَّذِي يُصَلِّي فِيهِ: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لَهُ، اللَّهُمَّ ارْحَمْهُ، مَا لَمْ يُحْدِث فِيه»». (بخارى:۴۷۷)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كند كه رسول اكرم جفرمود: «نماز جماعت بر نماز خانه و بازار، بیست و پنج درجه، برتری دارد. زیرا اگر شما درست وضو بگیرید و به مسجد بروید و هیچگونه انگیزه‏ای بجز نماز نداشته باشید، با هر قدمی كه برمی‏دارد، یک درجه به درجات شما افزوده می‌شود و گناهی از گناهان شما كاسته می‌گردد تا اینكه وارد مسجد شوید. و پس از ورود به مسجد، تا زمانی كه در انتظار نماز نشسته‌اید، بحساب نماز منظور می‌گردد. و مادامیكه در جای نماز نشسته باشید، فرشتگان برای شما دعای خیر می‌كنند و می‌گویند: خدایا! او را مغفرت كن و بر او رحم فرما. و تا زمانی كه وضو داشته باشید، همچنان فرشتگان برای شما دعای خیر می‌كنند»».

باب (۵۹): داخل کردن انگشتان در یکدیگر در مسجد و بیرون از مسجد

۲۹۶- «عَنْ أَبِي مُوسَى س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ لِلْمُؤْمِنِ كَالْبُنْيَانِ، يَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضًا». وَشَبَّكَ أَصَابِعَهُ».(بخارى:۴۸۱)

ترجمه: «از ابوموسی اشعری سروایت است كه رسول اكرم جفرمود: «مؤمن برای مؤمن، بمنزله یک ساختمان است كه هر قسمت آن، موجب تقویت قسمت دیگر آن می‌شود». و (برای نشان دادن حالت آن،) انگشتان دستهای خود را تشبیک كرد. (یعنی: تو در تو نمود)».

۲۹۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: صَلَّى بِنَا رَسُولُ اللَّهِ ج إِحْدَى صَلاتَيِ الْعَشِيِّ، فَصَلَّى بِنَا رَكْعَتَيْنِ ثمَّ سَلَّمَ، فَقَامَ إِلَى خَشَبَةٍ مَعْرُوضَةٍ فِي الْمَسْجِدِ، فَاتَّكَأَ عَلَيْهَا كَأَنَّه غَضْبَانُ، وَوَضَعَ يَدَهُ الْيُمْنَى عَلَى الْيُسْرَى، وَشَبَّكَ بَيْنَ أَصَابِعِهِ، وَوَضَعَ خَدَّهُ الأيْمَنَ عَلَى ظَهْرِ كَفِّهِ الْيُسْرَى، وَخَرَجَتِ السَّرَعَانُ مِنْ أَبْوَابِ الْمَسْجِدِ، فَقَالُوا: قَصُرَتِ الصَّلاةُ؟ وَفِي الْقَوْمِ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ، فَهَابَا أَنْ يُكَلِّمَاهُ، وَفِي الْقَوْمِ رَجُلٌ فِي يَدَيْهِ طُولٌ، يُقَالُ لَهُ ذُو الْيَدَيْنِ، قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنَسِيتَ أَمْ قَصُرَتِ الصَّلاةُ؟ قَالَ: «لَمْ أَنْسَ وَلَمْ تُقْصَرْ». فَقَالَ: «أَكَمَا يَقُولُ ذُو الْيَدَيْنِ؟» فَقَالُوا: نَعَمْ. فَتَقَدَّمَ فَصَلَّى مَا تَرَكَ، ثمَّ سَلَّمَ، ثمَّ كَبَّرَ، وَسَجَدَ مِثلَ سُجُودِهِ أَوْ أَطْوَلَ، ثمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَكَبَّرَ، ثمَّ كَبَّرَ وَسَجَدَ مِثلَ سُجُودِهِ أَوْ أَطْوَلَ، ثمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَكَبَّرَ ثمَّ سَلَّمَ».(بخارى:۴۸۲)

ترجمه: «ابو هریره سمی‌گوید: رسول ‏الله جیكی از نمازهای بعد از زوال (ظهر یا عصر)را دو ركعت خواند و سلام گفت: سپس بسوی چوبی كه در مسجد بود، رفت. و مانند كسی كه عصبانی باشد، بر آن تكیه زد. و دست راستش را روی دست چپ گذاشت و انگشتانش را تو در تو نمود و گونه راستش را بر پشت دست چپ نهاد. كسانیكه عجله داشتند از مسجد خارج شدند و گفتند: نماز كوتاه شده است؟ ابوبكر و عمر بنیز كه در میان جمعیت بودند از ترس، چیزی نگفتند. در آن میان، شخصی كه دست‏هایش دراز بود و او را ذوالیدین می‌نامیدند، پرسید: ای رسول خدا! نماز تخفیف یافته یا شما دچار فراموشی شدید؟ آنحضرت جفرمود: «نه نماز تخفیف یافته و نه من دچار فراموشی شدم». سپس رسول خدا جاز حاضرین پرسید: «آیا چنین است كه ذوالیدین می‏گوید»؟ همه گفتند: بلی. آنگاه رسول‏الله ججلو آمد و باقیمانده نماز را كامل كرد و سلام داد. بعد تكبیر گفت و به سجده رفت و مانند سجده نماز یا طولانی‌تر از آن، سجده نمود. سپس سرش را بلند كرد و دوباره تكبیر گفت و مانند نوبت اول، به سجده رفت . در پایان، سرش را بلند كرده، تكبیر گفت و سلام داد».

باب(۶۰): مساجدی که در راه مکه و مدینه قرار دارند و اماکنی که رسول الله ج در آنجا نماز خوانده است

۲۹۸- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّهُ كَانَ يُصَلِّي فِي أَمَاكِنَ مِنَ الطَّرِيْقِ وَيَقُوْلُ: أَنَّهُ رَأَى النَّبِيَّ  يُصَلِّي فِي تِلْكَ الأمْكِنَةِ».(بخارى: ۴۸۳)

ترجمه: «نقل شده است كه عبد الله بن عمر بدر مكانهای متعددی كه در مسیر راه (مكه و مدینه) قرار دارند، نماز می‏خواند و می‏فرمود: من رسول ‏الله جرا دیدم كه در این مكانها نماز می‌خواند».

۲۹۹- «وعَنْهُ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ يَنْزِلُ بِذِي الْحُلَيْفَةِ حِينَ يَعْتَمِرُ، وَفِي حَجَّتِهِ حِينَ حَجَّ، تَحْتَ سَمُرَةٍ فِي مَوْضِعِ الْمَسْجِدِ الَّذِي بِذِي الْحُلَيْفَةِ، وَكَانَ إِذَا رَجَعَ مِنْ غَزْوٍ كَانَ فِي تِلْكَ الطَّرِيقِ أَوْ حَجٍّ أَوْ عُمْرَةٍ هَبَطَ مِنْ بَطْنِ وَادٍ، فَإِذَا ظَهَرَ مِنْ بَطْنِ وَادٍ أَنَاخَ بِالْبَطْحَاءِ الَّتِي عَلَى شَفِيرِ الْوَادِي الشَّرْقِيَّةِ، فَعَرَّسَ ثمَّ حَتَّى يُصْبِحَ لَيْسَ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الَّذِي بِحِجَارَةٍ، وَلا عَلَى الأَكَمَةِ الَّتِي عَلَيْهَا الْمَسْجِدُ، كَانَ ثمَّ خَلِيجٌ يُصَلِّي عَبْدُاللَّهِ عِنْدَهُ، فِي بَطْنِهِ كُثبٌ، كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج ثمَّ يُصَلِّي، فَدَحَا السَّيْلُ فِيهِ بِالْبَطْحَاءِ، حَتَّى دَفَنَ ذَلِكَ الْمَكَانَ، الَّذِي كَانَ عَبْدُاللَّهِ يُصَلِّي فِيهِ».(بخارى:۴۸۴)

‌ ترجمه: «عبد الله بن عمر بروایت می‌كند كه رسول الله جدر سفرهای حج و عمره در ذوالحلیفه، زیر درخت سمره، جایی كه مسجد ذوالحلیفه قرار دارد، توقف می‌كرد. و هنگام بازگشت از جنگلی كه مسیرش آنجا بود و یا پس از اتمام حج یا عمره، از داخل رودخانه می‌گذشت و وقتیكه از آن خارج می‌شد، در كناره شرقی آن رودخانه، توقف می‌نمود وشب را در آنجا سپری می‌كرد. نه در كنار مسجد سنگی و نه روی تپه‌ای كه مسجد بر آن بنا شده بود. در آنجا دره عمیقی وجود داشت كه مملو از تپه‌های شنی بود و رسول خدا جروی آنها نماز می‌خواند كه عبدالله بن عمر نیز هنگام عبور از آنجا، در همان مكان، نماز می‌خواند. البته بعداً سیل آمد و تپه‌های شنی را با خود برد و جایی را كه عبد الله آنجا نماز میخواند، معدوم ساخت».

۳۰۰- «وَحَدَّث عَبْدُاللَّهِ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج صَلَّى حَيْث الْمَسْجِدُ الصَّغِيرُ، الَّذِي دُونَ الْمَسْجِدِ الَّذِي بِشَرَفِ الرَّوْحَاءِ، وَقَدْ كَانَ عَبْدُاللَّهِ يَعْلَمُ الْمَكَانَ الَّذِي كَانَ صَلَّى فِيهِ النَّبِيُّ ج، يَقُولُ: ثمَّ عَنْ يَمِينِكَ، حِينَ تَقُومُ فِي الْمَسْجِدِ تُصَلِّي، وَذَلِكَ الْمَسْجِدُ عَلَى حَافَةِ الطَّرِيقِ الْيُمْنَى، وَأَنْتَ ذَاهِبٌ إِلَى مَكَّةَ، بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْمَسْجِدِ الأَكْبَرِ رَمْيَةٌ بِحَجَرٍ، أَوْ نَحْوُ ذَلِكَ».(بخارى:۴۸۵)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: پیامبر اكرم جدر جای مسجد كوچک، قبل از مسجدی كه در بلندی روحاء قرار دارد، نماز خواند. و عبد الله بن عمر جایی را كه رسول الله جدر آن نماز خوانده بود، می‌دانست و می‌گفت: هنگامی كه در مسجد، نماز میخوانی، جای حقیقی نماز آنحضرت ج، سمت راست تو واقع می‌شود. آن مسجد، سمت راست و كنار راهی كه به مكه می‌رود، قرار دارد. فاصله این مسجد تا مسجد بزرگ، باندازه پرتاب سنگ یا چیز دیگری است».

۳۰۱- «وَكَانَ عَبْدُاللَّهِ بْنُ عُمَرَ يُصَلِّي إِلَى الْعِرْقِ الَّذِي عِنْدَ مُنْصَرَفِ الرَّوْحَاءِ، وَذَلِكَ الْعِرْقُ انْتِهَاءُ طَرَفِهِ عَلَى حَافَةِ الطَّرِيقِ، دُونَ الْمَسْجِدِ الَّذِي بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْمُنْصَرَفِ، وَأَنْتَ ذَاهِبٌ إِلَى مَكَّةَ، وَقَدِ ابْتُنِيَ ثمَّ مَسْجِدٌ، فَلَمْ يَكُنْ عَبْدُاللَّهِ ابْنُ عُمَرَ يُصَلِّي فِي ذَلِكَ الْمَسْجِدِ، كَانَ يَتْرُكُهُ عَنْ يَسَارِهِ وَوَرَاءَهُ، وَيُصَلِّي أَمَامَهُ إِلَى الْعِرْقِ نَفْسِهِ، وَكَانَ عَبْدُاللَّهِ يَرُوحُ مِنَ الرَّوْحَاءِ، فَلا يُصَلِّي الظُّهْرَ حَتَّى يَأْتِيَ ذَلِكَ الْمَكَانَ، فَيُصَلِّي فِيهِ الظُّهْرَ، وَإِذَا أَقْبَلَ مِنْ مَكَّةَ، فَإِنْ مَرَّ بِهِ قَبْلَ الصُّبْحِ بِسَاعَةٍ أَوْ مِنْ آخِرِ السَّحَرِ، عَرَّسَ حَتَّى يُصَلِّيَ بِهَا الصُّبْحَ».(بخارى:۴۸۶)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بدر رودخانه‌ای كه آخر دهكده روحاء قرار داشت، نماز می‌خواند. بخش پایانی آن رودخانه، به كنار جاده منتهی می‌شود قبل از مسجدی كه در مسیر مكه ساخته‌اند. عبد الله در آن مسجد نماز نمی‌خواند. بلكه هنگام نماز، نزدیک آن، طوری می‌ایستاد كه مسجد سمت چپ و پشت سر او قرار می‌گرفت. او هر وقت از روستای روحاء حركت می‌كرد نماز ظهر را آنجا می‌خواند و در بازگشت از مكه، اگر قبل از صبح یا سحر به آنجا می‌رسید، برای ادای نماز صبح، آنجا توقف می‌كرد».

۳۰۲- «وَحَدَّث عَبْدُ اللَّهِ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ يَنْزِلُ تَحْتَ سَرْحَةٍ ضَخْمَةٍ، دُونَ الرُّوَيْثةِ، عَنْ يَمِينِ الطَّرِيقِ وَوِجَاهَ الطَّرِيقِ، فِي مَكَانٍ بَطْحٍ سَهْلٍ، حَتَّى يُفْضِيَ مِنْ أَكَمَةٍ دُوَيْنَ بَرِيدِ الرُّوَيْثةِ بِمِيلَيْنِ، وَقَدِ انْكَسَرَ أَعْلاهَا فَانْثنَى فِي جَوْفِهَا، وَهِيَ قَائِمَةٌ عَلَى سَاقٍ، وَفِي سَاقِهَا كُثبٌ كَثيرَةٌ».(بخارى:۴۸۷)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: پیامبر جزیر درخت بزرگی كه قبل از قریه رویثه قرار دارد، توقف مینمود. آن درخت، سمت راست و كنار راه، درجای وسیع و همواری در دامنه تپه‌ای كه در دو میلی روستای رویث بود، قرار داشت. قسمت بالای درخت، شكسته وبه روی درخت افتاده بود. با وجود این، تنه درخت، همچنان استوار بود و در پایین آن، شن زیادی جمع شده بود».

۳۰۳- «وَحَدَّث عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج صَلَّى فِي طَرَفِ تَلْعَةٍ مِنْ وَرَاءِ الْعَرْجِ، وَأَنْتَ ذَاهِبٌ إِلَى هَضْبَةٍ، عِنْدَ ذَلِكَ الْمَسْجِدِ قَبْرَانِ أَوْ ثلاثةٌ، عَلَى الْقُبُورِ رَضَمٌ مِنْ حِجَارَةٍ عَنْ يَمِينِ الطَّرِيقِ، عِنْدَ سَلَمَاتِ الطَّرِيقِ، بَيْنَ أُولَئِكَ السَّلَمَاتِ، كَانَ عَبْدُاللَّهِ يَرُوحُ مِنَ الْعَرْجِ، بَعْدَ أَنْ تَمِيلَ الشَّمْسُ بِالْهَاجِرَةِ، فَيُصَلِّي الظُّهْرَ فِي ذَلِكَ الْمَسْجِدِ».(بخارى:۴۸۸)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: رسول الله جدر سراشیبی رودی كه آن سوی روستای عرج، قرار دارد، همان جایی كه بسوی بلندی می‌رود، نماز خواند. سمت راست آن جاده و در كنار مسجد، دو یا سه قبر وجود دارد كه چند قطعه سنگ بزرگ روی آنها گذاشته‌اند. مسجد، در میان چند راه فرعی كه از راه اصلی، جدا می‌شوند، واقع شده است. عبد الله بن عمر پس از زوال خورشید، از روستای عرج حركت می‌كرد و نماز ظهر را در آن مسجد می‌خواند».

۳۰۴- «قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج نَزَلَ عِنْدَ سَرَحَاتٍ عَنْ يَسَارِ الطَّرِيقِ، فِي مَسِيلٍ دُونَ هَرْشَى، ذَلِكَ الْمَسِيلُ لاصِقٌ بِكُرَاعِ هَرْشَى، بَيْنَهُ وَبَيْنَ الطَّرِيقِ قَرِيبٌ مِنْ غَلْوَةٍ. وَكَانَ عَبْدُاللَّهِ يُصَلِّي إِلَى سَرْحَةٍ، هِيَ أَقْرَبُ السَّرَحَاتِ إِلَى الطَّرِيقِ، وَهِيَ أَطْوَلُهُنَّ».(بخارى:۴۸۹)

ترجمه: «عبد الله بن عمر سمی‌گوید: رسول الله جزیر درختان بزرگی كه سمت چپ راه و در سراشیبی قبل از روستای هرشی قرار دارند، توقف می‌نمود. سراشیبی مذكور به روستای هرشی متصل است. فاصله این مكان و جاده اصلی، حدود یک میل است. عبدالله زیر یكی از آن درختها كه به راه نزدیكتر واز بقیه آنها بزرگتر بود، نماز می‌خواند».

۳۰۵- «وَ يَقُوْلُ: إِنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ يَنْزِلُ فِي الْمَسِيلِ الَّذِي فِي أَدْنَى مَرِّ الظَّهْرَانِ، قِبَلَ الْمَدِينَةِ، حِينَ يَهْبِطُ مِنَ الصَّفْرَاوَاتِ، يَنْزِلُ فِي بَطْنِ ذَلِكَ الْمَسِيلِ عَنْ يَسَارِ الطَّرِيقِ، وَأَنْتَ ذَاهِبٌ إِلَى مَكَّةَ، لَيْسَ بَيْنَ مَنْزِلِ رَسُولِ اللَّهِ ج وَبَيْنَ الطَّرِيقِ إِلا رَمْيَةٌ بِحَجَرٍ».(بخارى:۴۹۰)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: رسول الله جهنگامیكه از منطقه صفراوات سرازیر می‌شد، در سراشیبی رودخانه مرالظهران كه به مدینه نزدیكتر است پیاده می‌شد. یعنی در نهایت سراشیبی و سمت چپ راهی كه به مكه می‌رود، توقف می‌كرد . فاصله راه و جایی كه آنحضرت جدر آن جا، استراحت می‌كرد، به اندازه مسافت پرتاب یک سنگ بود».

۳۰۶- «قَالَ: وَكَانَ النَّبِيُّ ج يَنْزِلُ بِذِي طُوًى وَيَبِيتُ حَتَّى يُصْبِحَ، يُصَلِّي الصُّبْحَ حِينَ يَقْدُمُ مَكَّةَ، وَمُصَلَّى رَسُولِ اللَّهِ ج ذَلِكَ عَلَى أَكَمَةٍ غَلِيظَةٍ، لَيْسَ فِي الْمَسْجِدِ الَّذِي بُنِيَ ثمَّ، وَلَكِنْ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِكَ عَلَى أَكَمَةٍ غَلِيظَةٍ».(بخارى:۴۹۱)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بروایت می‌كند كه رسول الله جهنگامی كه به منطقه ذی طوی(نزدیک مكه) میرسید، شب را در آنجا توقف می‌كرد و نماز صبح را نیز آنجا می‌خواند. سپس بسوی مكه حركت می‌كرد. جایی كه رسول الله جدر آنجا نماز خواند پائین‌تر از مسجد و روی تپه‌ی شنی سختی، قرار داشت نه جایی كه اكنون مسجد بنا شده است».

۳۰۷- «وَأَنَّ عَبْدَاللَّهِ بْنَ عُمَرَ يُحَدِّث: أَنَّ النَّبِيَّ ج اسْتَقْبَلَ فُرْضَتَيِ الْجَبَلِ، الَّذِي بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجَبَلِ الطَّوِيلِ نَحْوَ الْكَعْبَةِ، فَجَعَلَ الْمَسْجِدَ الَّذِي بُنِيَ ثمَّ يَسَارَ الْمَسْجِدِ بِطَرَفِ الأَكَمَةِ، وَمُصَلَّى النَّبِيِّ ج أَسْفَلَ مِنْهُ عَلَى الأَكَمَةِ السَّوْدَاءِ، تَدَعُ مِنَ الأَكَمَةِ عَشَرَةَ أَذْرُعٍ أَوْ نَحْوَهَا، ثمَّ تُصَلِّي مُسْتَقْبِلَ الْفُرْضَتَيْنِ مِنَ الْجَبَلِ الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَ الْكَعْبَةِ».(بخارى:۴۹۲)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: نبی اكرم جبسوی دهانه كوهی ایستاد كه در میان دو كوهی قرار دارد كه رشته بزرگتر آن بسوی كعبه است. اكنون مسجدی آنجا بنا شده است. جای نماز خواندن آنحضرت ج، پائین‌تر از مسجد و روی تپه سیاهی بوده است كه سمت چپ آن قرار دارد . اگر خواستی آنجا نماز بخوانی، چیزی حدود ده متر جلوتر، رو به سوی دهانه كوهی كه بین تو و كعبه است، قرار بگیر و نماز بخوان».

ابواب ستره نمازگزار

باب (۱): سترۀ امام، سترۀ مقتدی نیز هست

۳۰۸- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ إِذَا خَرَجَ يَوْمَ الْعِيدِ، أَمَرَ بِالْحَرْبَةِ فَتُوضَعُ بَيْنَ يَدَيْهِ، فَيُصَلِّي إِلَيْهَا وَالنَّاسُ وَرَاءَهُ، وَكَانَ يَفْعَلُ ذَلِكَ فِي السَّفَرِ، فَمِنْ ثمَّ اتَّخَذَهَا الأمَرَاءُ». (بخارى:۴۹۴)

ترجمه: «از عبد الله بن عمر بنقل شده است كه رسول ‏الله جروزهای عید، هنگام نماز، دستور می‌داد تا نیزه‌ای جلوی آن حضرت جنصب شود. آنگاه، رسول‏الله جبسوی آن، نماز می‌خواند و مردم پشت سر رسول ‏الله ج، نماز میخواندند. در سفر نیز رسول‏ الله جچنین می‏كرد. به همین خاطر، امراء و حكام نیز از نیزه استفاده می‌كنند».

۳۰۹- «عَنْ أَبِي جُحَيْفَةَ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج صَلَّى بِهِمْ بِالْبَطْحَاءِ وَبَيْنَ يَدَيْهِ عَنَزَةٌ، الظُّهْرَ رَكْعَتَيْنِ، وَالْعَصْرَ رَكْعَتَيْنِ، تَمُرُّ بَيْنَ يَدَيْهِ الْمَرْأَةُ وَالْحِمَارُ».(بخارى:۴۹۵)

ترجمه: «ابو جحیفه سروایت می‌كند كه رسول الله جدر بطحاء، نمازهای ظهر و عصر را، دو ركعتی برگزار نمود، در حالی كه جلویش نیزه‌ای قرار داشت و زنان و الاغها، از آن سویش، عبور می‌كردند».

باب (۲): فاصلۀ بین نماز گزار و سُتره

۳۱۰- «عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ س قَالَ: كَانَ بَيْنَ مُصَلَّى رَسُولِ اللَّهِ ج وَبَيْنَ الْجِدَارِ مَمَرُّ الشَّاةِ». (بخارى:۴۹۶)

ترجمه: «سهل بن سعد سروایت می‌كند كه: فاصله جای نماز رسول‏الله جو دیوار (مقابل) به اندازه‏ای بود كه گوسفندی می‏توانست از آنجا عبور كند.

باب (۳): نماز خواندن به سوی نیزه

۳۱۱- «عَنْ أَنَسَ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج إِذَا خَرَجَ لِحَاجَتِهِ، تَبِعْتُهُ أَنَا وَغُلامٌ، وَمَعَنَا عُكَّازَةٌ، أَوْ عَصًا، أَوْ عَنَزَةٌ، وَمَعَنَا إِدَاوَةٌ، فَإِذَا فَرَغَ مِنْ حَاجَتِهِ نَاوَلْنَاهُ الإدَاوَةَ».(بخارى:۵۰۰)

ترجمه: «از انس بن مالک سروایت است كه می‏فرماید: هنگامی كه رسول ‏الله جبرای قضای حاجت بیرون می‌رفت، من و جوانی دیگر، پشت سر او می‏رفتیم و یک آفتابه و عصا یا نیزه‌ای با خود می‌بردیم. و پس از قضای حاجت، آفتابه را بایشان میدادیم تا وضو بگیرند».

باب (۴): نماز خواندن بسوی ستون

۳۱۲- «عن سَلَمَةَ بْنِ الأكْوَعِ س: أنَّهُ كان يُصَلِّي عِنْدَ الأسْطُوَانَةِ الَّتِي عِنْدَ الْمُصْحَفِ، فَقِيلَ لهُ: يَا أَبَا مُسْلِمٍ، أَرَاكَ تَتَحَرَّى الصَّلاةَ عِنْدَ هَذِهِ الاسْطُوَانَةِ؟ قَالَ: فَإِنِّي رَأَيْتُ النَّبِيَّ ج يَتَحَرَّى الصَّلاةَ عِنْدَهَا».(بخارى:۵۰۲)

ترجمه: «روایت است كه سلمه بن اكوع سنزدیک ستون مصحف، (جای ویژه قرآن) نماز می‏خواند. پرسیدند: ای ابو مسلم! تو را می‌بینیم كه بیشتر نزد این ستون نماز می‌خوانی؟ پاسخ داد: من رسول ‏الله جرا دیدم كه سعی می‌كرد كنار این ستون نماز بخواند».

باب (۵): نماز خواندن انفرادی بین ستونها

۳۱۳- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج دَخَلَ الْكَعْبَةَ، وَأُسَامَةُ بْنُ زَيْدٍ، وَبِلالٌ، وَعُثمَانُ بْنُ طَلْحَةَ الْحَجَبِيُّ، فَأَغْلَقَهَا عَلَيْهِ، وَمَكَث فِيهَا، فَسَأَلْتُ بِلالا حِينَ خَرَجَ: مَا صَنَعَ النَّبِيُّ ج؟ قَالَ: جَعَلَ عَمُودًا عَنْ يَسَارِهِ وَعَمُودًا عَنْ يَمِينِهِ وَثلاثةَ أَعْمِدَةٍ وَرَاءَهُ، وَكَانَ الْبَيْتُ يَوْمَئِذٍ عَلَى سِتَّةِ أَعْمِدَةٍ، ثمَّ صَلَّى. وفي رواية: عَمُودَيْنِ عَنْ يَمِينِهِ». (بخارى: ۵۰۵)

ترجمه: «از عبد الله بن عمر بروایت است كه رسول ‏الله جباتفاق اسامه بن زید، بلال و عثمان بن طلحه وارد كعبه شد. و عثمان بن طلحه دروازه را بست. رسول ‏الله جپس از مدت كوتاهی، بیرون آمد. عبد الله بن عمر می‌گوید: از بلال سپرسیدم: آنحضرت جداخل كعبه چه كرد؟ گفت: ایشان طوری ایستاد كه یک ستون، سمت چپ و یک ستون، سمت راست و سه ستون، پشت سرش قرار داشت. آنگاه، نماز خواند. قابل ذكر است كه كعبه در آن زمان، شش ستون داشت. و در روایتی دیگر آمده است كه رسول خدا جدو ستون، سمت راست خود گذاشت».

باب (۶): نماز خواندن به سوی سواری، شتر، درخت و زین شتر

۳۱۴- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب، عَنِ النَّبِيِّ ج: أَنَّهُ كَانَ يُعَرِّضُ رَاحِلَتَهُ فَيُصَلِّي إِلَيْهَا، قيل لنافع: أَفَرَأَيْتَ إِذَا هَبَّتِ الرِّكَابُ؟ قَالَ: كَانَ يَأْخُذُ هَذَا الرَّحْلَ فَيُعَدِّلُهُ، فَيُصَلِّي إِلَى آخِرَتِهِ، أَوْ قَالَ مُؤَخَّرِهِ، وَكَانَ ابْنُ عُمَرَس يَفْعَلُهُ». (بخارى:۵۰۷)

ترجمه: «عبد الله ابن عمر بروایت می‌كند كه رسول ‏الله جمركبش را در جلوی خود قرار می‌داد و به سوی آن نماز می‏خواند. نافع می‌گوید: پرسیدم: اگر سواری بر می‌خاست و فرار می‏كرد، آنگاه چه كار می‏كرد؟ گفت: زین شتر را جلوی خود قرار می‌داد و بسوی آخر آن، نماز می‏خواند. راوی می‌گوید: ابن عمر سنیز چنین می‏كرد».

باب (۷): نماز خواندن بسوی تخت

۳۱۵- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: أَعَدَلْتُمُونَا بِالْكَلْبِ وَالْحِمَارِ؟ لَقَدْ رَأَيْتُنِي مُضْطَجِعَةً عَلَى السَّرِيرِ، فَيَجِيءُ النَّبِيُّ ج، فَيَتَوَسَّطُ السَّرِيرَ فَيُصَلِّي، فَأَكْرَهُ أَنْ أُسَنِّحَهُ، فَأَنْسَلُّ مِنْ قِبَلِ رِجْلَيِ السَّرِيرِ حَتَّى أَنْسَلَّ مِنْ لِحَافِي».(بخارى:۵۰۸)

ترجمه: «عایشه لمی‏فرماید: شما زنان را (در عبور از جلوی نمازگزار) با سگ و الاغ برابر می‌دانید. در حالی كه من بالای تخت دراز كشیده بودم، رسول ‏خدا جآمد و مقابل تخت، به نماز ایستاد. و چون من دوست نداشتم هنگام نماز، جلوی آنحضرت جباشم، آهسته از طرفی كه پاهایم قرار داشت از تخت فرود می‌آمدم و بدین ترتیب بسترم را ترک می‌كردم».

باب (۸): نمازگزار باید مانع عبور دیگران از جلویش شود

۳۱۶- «عن أَبي سَعِيدٍ الْخُدْرِيَّ س: أَنَّهُ كان يُصَلِّي يَوْمِ جُمُعَةٍ إِلَى شَيْءٍ يَسْتُرُهُ مِنَ النَّاسِ، فَأَرَادَ شَابٌّ مِنْ بَنِي أَبِي مُعَيْطٍ أَنْ يَجْتَازَ بَيْنَ يَدَيْهِ، فَدَفَعَ أَبُو سَعِيدٍ فِي صَدْرِهِ، فَنَظَرَ الشَّابُّ فَلَمْ يَجِدْ مَسَاغًا إِلا بَيْنَ يَدَيْهِ، فَعَادَ لِيَجْتَازَ، فَدَفَعَهُ أَبُو سَعِيدٍ أَشَدَّ مِنَ الأولَى، فَنَالَ مِنْ أَبِي سَعِيدٍ، ثمَّ دَخَلَ عَلَى مَرْوَانَ فَشَكَا إِلَيْهِ مَا لَقِيَ مِنْ أَبِي سَعِيدٍ، وَدَخَلَ أَبُو سَعِيدٍ خَلْفَهُ عَلَى مَرْوَانَ، فَقَالَ: مَا لَكَ وَلابْنِ أَخِيكَ يَا أَبَا سَعِيدٍ؟ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «إِذَا صَلَّى أَحَدُكُمْ إِلَى شَيْءٍ يَسْتُرُهُ مِنَ النَّاسِ، فَأَرَادَ أَحَدٌ أَنْ يَجْتَازَ بَيْنَ يَدَيْهِ، فَلْيَدْفَعْهُ، فَإِنْ أَبَى فَلْيُقَاتِلْهُ، فَإِنَّمَا هُوَ شَيْطَانٌ»».(بخارى:۵۰۹)

ترجمه: «از ابوسعید خدری روایت است كه وی روز جمعه، چیزی را بین خود و مردم سُتره قرار می‌داد و نماز می‏خواند. یكی از جوانان قبیله بنی معیط، ‏خواست از جلویش بگذرد. ابو سعید با دست به سینه‌اش زد و او را عقب راند. وی به اطرافش نگاه كرد (تا از جائی دیگر برود) اما چون راهی جز گذشتن از جلوی ابو سعید نیافت، دوباره سعی كرد تا از آنجا بگذرد. این بار ابوسعید با شدت بیشتری او را عقب راند. جوان، به ابوسعید ناسزا گفت. سپس نزد مروان رفت و از او شكایت كرد. ابوسعید بدنبال آن جوان، نزد مروان آمد. مروان به او گفت: ابوسعید! بین تو و برادرزاده ات (این جوان) چه نزاعی در گرفته است؟ ابوسعید سگفت: شنیدم كه رسول ‏الله جفرمود: «هرگاه، یكی از شما، چیزی را بین خود و مردم، ستره قرار داد و نماز خواند و شخصی خواست از جلویش بگذرد، او را دفع كند. و اگر نپذیرفت، با وی بجنگد زیرا او شیطان است»».

باب (۹): گناه عبور کردن از جلوی نماز گزار

۳۱۷- «عن أَبِي جُهَيْمٍ س قَالَ: قَالَ: رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَوْ يَعْلَمُ الْمَارُّ بَيْنَ يَدَيِ الْمُصَلِّي مَاذَا عَلَيْهِ، لَكَانَ أَنْ يَقِفَ أَرْبَعِينَ خَيْرًا لَهُ مِنْ أَنْ يَمُرَّ بَيْنَ يَدَيْهِ». قَالَ الراوي: لا أَدْرِي أَقَالَ: أَرْبَعِينَ يَوْمًا أَوْ شَهْرًا أَوْ سَنَةً». (بخاری: ۵۱۰)

ترجمه: «ابوجهیم سروایت می‌كند كه رسول اكرم جفرمود: «كسی كه از جلوی نمازگزار می‏گذرد، اگر می‏دانست كه این كار چقدر گناه دارد، تا چهل (سال) توقف می‌نمود ولی از جلوی نماز گزار، عبور نمی‌كرد». راوی می‌گوید: یادم نیست كه رسول ‏الله جفرمود: چهل روز، ماه یا سال».

باب (۱۰): نماز خواندن بسوی کسی که خواب است

۳۱۸- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَ النَّبِيُّ ج يُصَلِّي وَأَنَا رَاقِدَةٌ، مُعْتَرِضَةٌ عَلَى فِرَاشِهِ، فَإِذَا أَرَادَ أَنْ يُوتِرَ أَيْقَظَنِي فَأَوْتَرْتُ.)بخارى:۵۱۲)

ترجمه: «عایشه لمی‏فرماید: رسول ‏الله جنماز می‏خواند در حالی كه من جلوی آنحضرت جو روی رختخوابش خوابیده بودم. سپس هنگامی كه میخواست نماز وتر بخواند، مرا نیز بیدار می‌كرد. من هم نماز وتر می‌خواندم».

باب (۱۱): کسی که هنگام نماز، دختر بچه خرد سالی را با خود حمل کند

۳۱۹- «عَنْ أَبِي قَتَادَةَ الأَنْصَارِيِّ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ يُصَلِّي وَهُوَ حَامِلٌ أُمَامَةَ بِنْتَ زَيْنَبَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ج وَلأَبِي الْعَاصِ بْنِ رَبِيعَةَ بْنِ عَبْد شَمْسٍ فَإِذَا سَجَدَ وَضَعَهَا وَإِذَا قَامَ حَمَلَهَا».(بخارى:۵۱۶)

ترجمه: «ابوقتاده انصاری سمی‌گوید: رسول ‏الله جهنگام نماز خواندن، امامه، دختر زینب (نوه اش) را كه پدرش ابوالعاص بن ربیع بن عبد شمس بود، بر دوش می‌گرفت. و هنگامیكه به سجده میرفت، او را بر زمین می‏گذاشت و وقتیكه از سجده بلند می‏شد، او را دوباره بر دوش می‌نهاد».

باب (۱۲): زنی که پلیدی را از روی نماز گزار بر می‌دارد

۳۲۰- «حديث ابن مسعود س في دعاء النبي ج على قريش يوم وضعوا عليه السلى تقدم، وقال هنا في آخره: ثمَّ سُحِبُوا إِلَى الْقَلِيبِ قَلِيبِ بَدْرٍ، ثمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «وَأُتْبِعَ أَصْحَابُ الْقَلِيبِ لَعْنَةً»».(بخاري:۵۲۰)

ترجمه: «قبلا ًحدیث ابن مسعود سدر مورد نفرین قریش، توسط رسول خدا جذكر گردید. در قسمت پایانی این حدیث، آمده است كه اجساد آنان در روز بدر، در خندق، انداخته شد. و رسول ‏الله جفرمود: «كسانی كه در گودال افتاده‌اند به لعنت خدا گرفتار شده‌اند»».

کتاب (۹) اوقات نماز

باب (۱): اوقات و فضیلت نمازها

۳۲۱- «عَنْ أَبِيْ مَسْعُودٍ الأَنْصَارِيِّ س: أَنَّهُ دَخَلَ عَلَى المُغِيْرَةِ بْنِ شُعْبَةَ وَقَدْ أَخَّرَ الصَّلاةَ يَوْماً، وَهُوَ بِالْعَرَاقِ، فَقَالَ: مَا هَذَا يَا مُغِيرَةُ، أَلَيْسَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّ جِبْرِيلَ ج نَزَلَ فَصَلَّى، فَصَلَّى رَسُولُ اللَّهِ ج، ثمَّ صَلَّى، فَصَلَّى رَسُولُ اللَّهِ ج، ثمَّ صَلَّى، فَصَلَّى رَسُولُ اللَّهِ ج، ثمَّ صَلَّى، فَصَلَّى رَسُولُ اللَّهِ ج، ثمَّ صَلَّى، فَصَلَّى رَسُولُ اللَّهِ ج، ثمَّ قَالَ: «بِهَذَا أُمِرْتُ»».(بخارى:۵۲۱).

ترجمه: «ابو مسعود انصاری سروایت می‌كند كه: روزی نزد مغیره بن شعبه در عراق رفته بودم. او در خواندن نماز، تأخیر كرد. پرسیدم: این چه كاری است مغیره؟! مگر نمی‏دانی كه جبرئیل آمد ونماز خواند و رسول ‏الله جبا وی نماز خواند. باز جبرئیل آمد ونماز خواند و رسول‏ الله جبا وی نماز خواند. باز جبرئیل آمد ونماز خواند و رسول‏الله جبا وی نماز خواند. باز جبرئیل آمد ونماز خواند و رسول‏ الله جبا وی نماز خواند. باز جبرئیل آمد ونماز خواند و رسول‏ الله جبا وی نماز خواند. و در پایان، جبرئیل گفت: «به من چنین دستور داده شده است»». (هدف ابومسعود این بود كه اوقات نمازهای پنجگانه را جبریل تعیین نموده است).

باب (۲): نماز، باعث آمرزش گناهان می‌شود

۳۲۲- عن حُذَيْفَةَ س قَالَ: كُنَّا جُلُوسًا عِنْدَ عُمَرَ س، فَقَالَ: أَيُّكُمْ يَحْفَظُ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ ج فِي الْفِتْنَةِ؟ قُلْتُ: أَنَا كَمَا قَالَهُ، قَالَ: إِنَّكَ عَلَيْهِ أَوْ عَلَيْهَا لَجَرِيءٌ، قُلْتُ: فِتْنَةُ الرَّجُلِ فِي أَهْلِهِ وَمَالِهِ وَوَلَدِهِ وَجَارِهِ تُكَفِّرُهَا الصَّلاةُ وَالصَّوْمُ وَالصَّدَقَةُ وَالأَمْرُ وَالنَّهْيُ، قَالَ: لَيْسَ هَذَا أُرِيدُ، وَلَكِنِ الْفِتْنَةُ الَّتِي تَمُوجُ كَمَا يَمُوجُ الْبَحْرُ، قَالَ: لَيْسَ عَلَيْكَ مِنْهَا بَأْسٌ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، إِنَّ بَيْنَكَ وَبَيْنَهَا بَابًا مُغْلَقًا، قَالَ: أَيُكْسَرُ أَمْ يُفْتَحُ؟ قَالَ: يُكْسَرُ، قَالَ: إِذًا لا يُغْلَقَ أَبَدًا، قُلْنَا: أَكَانَ عُمَرُ يَعْلَمُ الْبَابَ؟ قَالَ: نَعَمْ، كَمَا أَنَّ دُونَ الْغَدِ اللَّيْلَةَ، إِنِّي حَدَّثتُهُ بِحَدِيث لَيْسَ بِالأَغَالِيطِ. فَهِبْنَا أَنْ نَسْأَلَ حُذَيْفَةَ، فَأَمَرْنَا مَسْرُوقًا فَسَأَلَهُ، فَقَالَ: الْبَابُ عُمَرُ».(بخارى:۵۲۵)

ترجمه: «حذیفه سمی‌گوید: خدمت عمر ابن خطاب سنشسته بودیم كه ایشان پرسید: چه كسی از شما حدیثی در مورد فتنه از رسول‏ الله جبیاد دارد؟ حذیفه می‌گوید: گفتم: من حدیث رسول‏ الله جرا در این مورد، همانطور كه ایراد فرمودند، بیاد دارم. عمر سفرمود: شما خیلی جرأت دارید. گفتم: فتنه‏هایی كه دامنگیر مرد از ناحیه زن، فرزند،ثروت وهمسایه می‌شود به وسیله نماز، روزه، صدقه، وامر به معروف ونهی از منكر از بین خواهند رفت. ‏عمر سفرمود: منظورم این فتنه‌ها نیست . بلكه فتنه‏هایی است كه مانند امواج دریا، موج می‌زنند. حذیفه می‌گوید: عرض كردم: ای امیر المومنین! از آن فتنه‏ها، ضرری به شما نمی‌رسد. زیرا میان شما و آنها، دروازه محكمی وجود دارد. عمر سسؤال كرد: آیا آن دروازه، باز می‌شود یا شكسته می‌شود؟ حذیفه گفت: شكسته خواهد شد. عمر سفرمود: در آنصورت، هرگز دوباره بسته نخواهد شد. از حذیفه سسؤال شد: آیا عمر سآن دروازه را می‏دانست. گفت: آری، برایش مانند روز، روشن بود. زیرا من حدیث صحیحی برای او نقل كردم كه در آن، هیچگونه مطلب غلط و نادرستی وجود نداشت. حاضران گفتند: ما ترسیدیم چیزی از حذیفه در مورد آن دروازه، بپرسیم. بنابراین، از مسروق خواستیم تا از او بپرسد. حذیفه سدر جواب مسروق، گفت: منظور از آن دروازه، وجود خود عمرساست».

۳۲۳- «عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ س: أَنَّ رَجُلا أَصَابَ مِنِ امْرَأَةٍ قُبْلَةً، فَأَتَى النَّبِيَّ ج فَأَخْبَرَهُ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ : ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَيِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّيۡلِۚ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِ[هود: ۱۱۴] . قَالَ الرَّجُلُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَلِي هَذَا؟ قَالَ: «لِجَمِيعِ أُمَّتِي كُلِّهِمْ»».(بخارى: ۵۲۶)

ترجمه: «ابن مسعود سمی‌گوید: شخصی زنی را بوسید. بعد از آن، خدمت رسول‏ اللهجآمد و گفت: ای رسول خدا! مرتكب چنین خطایی شده‌ام، تكلیف چیست؟ آنگاه، خداوند این آیه را نازل فرمود: (در دو طرف روز و هم چنین قسمتی از شب، نماز را برپا دار. همانا اعمال نیک، گناهان را از بین می‏برند). آن شخص، سؤال كرد: ای رسول ‏الله! آیا این حكم، ویژه من است؟ رسول ‏الله جفرمود: «خیر، بلكه شمال حال همه‌ی امت من است»».

باب (۳): فضیلت نماز خواندن به موقع

۳۲۴- «عن ابن مسعود س قَالَ: سَأَلْتُ النَّبِيَّ ج: أَيُّ الْعَمَلِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ؟ قَالَ: «الصَّلاةُ عَلَى وَقْتِهَا». قَالَ: ثمَّ أَيٌّ؟ قَالَ: «ثمَّ بِرُّ الْوَالِدَيْنِ». قَالَ: ثمَّ أَيٌّ؟ قَالَ: «الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ». قَالَ: حَدَّثنِي بِهِنَّ، وَلَوِ اسْتَزَدْتُهُ لَزَادَنِي».(بخارى:۵۲۷)

ترجمه: «ابن مسعود سمی‌گوید: از نبی اكرم جسؤال كردم: كدام عمل، نزد الله پسندیده‏تر است؟ فرمود: «نمازی كه در وقت خودش، خوانده شود». عرض كردم: بعد از آن؟ فرمود: «نیكی به پدر و مادر». عرض كردم: بعد از آن؟ فرمود: «جهاد در راه خدا». ابن مسعود سمی‌گوید: پیامبرجهمین سه مطلب را به من گفت. اگر بیشتر می‌پرسیدم، آنحضرت جنیز، جواب بیشتری می‌داد».

باب (۴): نمازهای پنجگانه، باعث کفارۀ گناهان می‌شود

۳۲۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «أَرَأَيْتُمْ لَوْ أَنَّ نَهَرًا بِبَابِ أَحَدِكُمْ يَغْتَسِلُ فِيهِ كُلَّ يَوْمٍ خَمْسًا، مَا تَقُولُ: ذَلِكَ يُبْقِي مِنْ دَرَنِهِ»؟ قَالُوا: لا يُبْقِي مِنْ دَرَنِهِ شَيْئًا، قَالَ: «فَذَلِكَ مِثلُ الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ يَمْحُو اللَّهُ بِهِ الْخَطَايَا»».(بخارى:۵۲۸)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: از رسول الله جشنیدم كه می‏فرمود: «اگر مقابل منزل كسی نهر آبی باشد و او روزی پنج بار، در آن، غسل نماید، آیا به نظر شما، چركی بر بدن او باقی خواهد ماند»؟ صحابه عرض كردند: خیر. رسول ‏الله جفرمود: نمازهای پنجگانه چنین‌اند. یعنی خداوند بوسیله آنها گناهان را از بین می‌برد»».

باب (۵): نماز گزار با پروردگارش مناجات می‌کند

۳۲۶- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س، عَنِ النَّبِيِّ ج أنه قَالَ: «اعْتَدِلُوا فِي السُّجُودِ، وَلا يَبْسُطْ ذِرَاعَيْهِ كَالْكَلْبِ، وَإِذَا بَزَقَ فَلا يَبْزُقَنَّ بَيْنَ يَدَيْهِ، وَلا عَنْ يَمِينِهِ، فَإِنَّهُ يُنَاجِي رَبَّهُ»».(بخاري:۵۳۲)

ترجمه: «انس ابن مالک سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «در سجده، اعتدال را رعایت كنید. و دست‏ها را مانند سگ، بر زمین نگذارید. همچنین اگر كسی خواست آب دهان بیندازد، جلو و سمت راست خود، نیندازد. زیرا وی در نماز، با پروردگارش، راز و نیاز می‏كند»».

باب (۶): تأخیر نماز ظهر درتا بستان تا اینکه از شدت گرما، کاسته شود

۳۲۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س، عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِذَا اشْتَدَّ الْحَرُّ فَأَبْرِدُوا بِالصَّلاةِ، فَإِنَّ شِدَّةَ الْحَرِّ مِنْ فَيْحِ جَهَنَّمَ، وَاشْتَكَتِ النَّارُ إِلَى رَبِّهَا، فَقَالَتْ: يَا رَبِّ أَكَلَ بَعْضِي بَعْضًا، فَأَذِنَ لَهَا بِنَفَسَيْنِ، نَفَسٍ فِي الشِّتَاءِ وَنَفَسٍ فِي الصَّيْفِ، فَهُوَ أَشَدُّ مَا تَجِدُونَ مِنَ الْحَرِّ،وَأَشَدُّ مَا تَجِدُونَ مِنَ الزَّمْهَرِيرِ»(بخارى:۵۳۶ـ۵۳۷)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: « در شدت گرما، نماز ظهر را زمانی بخوانید كه هوا اندكی سردتر شود. زیرا شدت گرما،از تنفس دوزخ است. آتش دوزخ نزد خدا شكایت كرد كه اجزای من، از شدت گرما، یكدیگر را نابود می‌كند. پروردگار به وی اجازه داد تا سالی دو بار، تنفس كند: یكی در زمستان و دیگری در تابستان. سرمای شدید، تنفس زمستان و گرمای شدید، تنفس تابستان اوست»».

۳۲۸- «عَنْ أَبِي ذَرٍّ س قَالَ: كُنَّا مَعَ النَّبِيِّ ج فِي سَفَرٍ، فَأَرَادَ الْمُؤَذِّنُ أَنْ يُؤَذِّنَ لِلظُّهْرِ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «أَبْرِدْ». ثمَّ أَرَادَ أَنْ يُؤَذِّنَ، فَقَالَ لَهُ: «أَبْرِدْ». حَتَّى رَأَيْنَا فَيْءَ التُّلُولِ».(بخارى:۵۳۹)

ترجمه: «ابوذر غفاری سمی‌گوید: در سفری با رسول‏ الله جهمراه بودیم. مؤذن ‏خواست برای نماز ظهر، اذان گوید. رسول‏ خدا جفرمود: «اندكی صبركن تا هوا سردتر شود». پس از چند لحظه، بار دیگر، مؤذن قصد اذان نمود. رسول‏ الله جفرمود: «صبر كن تا هوا سرد شود». و اینگونه، اذان ظهر تا ظاهر شدن سایه تپه‏ها، بتأخیر افتاد».

باب (۷): وقت نماز ظهر، هنگام زوال آفتاب است

۳۲۹- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج خَرَجَ حِينَ زَاغَتِ الشَّمْسُ، فَصَلَّى الظُّهْرَ، فَقَامَ عَلَى الْمِنْبَرِ، فَذَكَرَ السَّاعَةَ، فَذَكَرَ أَنَّ فِيهَا أُمُورًا عِظَامًا، ثمَّ قَالَ: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَسْأَلَ عَنْ شَيْءٍ فَلْيَسْأَلْ، فَلا تَسْأَلُونِي عَنْ شَيْءٍ إِلا أَخْبَرْتُكُمْ مَا دُمْتُ فِي مَقَامِي هَذَا». فَأَكْثرَ النَّاسُ فِي الْبُكَاءِ، وَأَكْثرَ أَنْ يَقُولَ: «سَلُونِي». فَقَامَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حُذَافَةَ السَّهْمِيُّ فَقَالَ: مَنْ أَبِي؟ قَالَ: «أَبُوكَ حُذَافَةُ». ثمَّ أَكْثرَ أَنْ يَقُولَ: «سَلُونِي». فَبَرَكَ عُمَرُ عَلَى رُكْبَتَيْهِ فَقَالَ: رَضِينَا بِاللَّهِ رَبًّا، وَبِالإِسْلامِ دِينًا، وَبِمُحَمَّدٍ نَبِيًّا، فَسَكَتَ. ثمَّ قَالَ: «عُرِضَتْ عَلَيَّ الْجَنَّةُ وَالنَّارُ آنِفًا، فِي عُرْضِ هَذَا الْحَائِطِ، فَلَمْ أَرَ كَالْخَيْرِ وَالشَّرِّ»».(بخارى:۵۴۰)

ترجمه: «انس ابن مالک سمی‌گوید: روزی، بعد از زوال آفتاب، رسول ‏الله جبه مسجد آمد و نماز ظهر را اقامه نمود. سپس، به منبر رفت و درباره قیامت و اینكه در آن روز، حوادث بسیار مهمی به وقوع خواهد پیوست، سخن گفت و فرمود: «هركس، سؤالی دارد، بپرسد. تا زمانی كه اینجا نشسته‌‌ام به همه سؤالات شما، پاسخ خواهم داد». مردم بشدت گریه می‌كردند و آنحضرت جچندین بار فرمود: «سؤال كنید». در آن میان، عبدالله بن حذافه برخاست و پرسید: پدر من كیست؟ رسول ‏اللهجفرمود: پدر تو، حذافه است. رسول خدا جدوباره فرمود: «سؤال كنید». آنگاه، عمر ابن خطابسدو زانو نشست و عرض كرد:«خدا را بعنوان پروردگار، اسلام را بعنوان دین و محمد جرا بعنوان پیامبر، قبول داریم و به آن، خرسندیم». رسول ‏الله جپس از اندكی سكوت، فرمود: « هم اكنون، بهشت و دوزخ، روی این دیوار، بر من عرضه شد. تاكنون چیزی به زیبائی بهشت و زشتی دوزخ، ندیده‏ام»».

۳۳۰- «عَنْ أَبِي بَرْزَةَ س قَالَ:كَانَ النَّبِيُّ ج يُصَلِّي الصُّبْحَ وَأَحَدُنَا يَعْرِفُ جَلِيسَهُ، وَيَقْرَأُ فِيهَا مَا بَيْنَ السِّتِّينَ إِلَى الْمِائَةِ، وَيُصَلِّي الظُّهْرَ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ، وَالْعَصْرَ وَأَحَدُنَا يَذْهَبُ إِلَى أَقْصَى الْمَدِينَةِ فيرَجَعَ وَالشَّمْسُ حَيَّةٌ، وَنَسِيتُ مَا قَالَ فِي الْمَغْرِبِ، وَلا يُبَالِي بِتَأْخِيرِ الْعِشَاءِ إِلَى ثلُث اللَّيْلِ، ثمَّ قَالَ: إِلَى شَطْرِ اللَّيْلِ»(بخارى:۵۴۱)

ترجمه: «ابو برزه سمی‌گوید: نبی اكرم جنماز صبح را هنگامی می‏خواند كه هر كس، همنشین خود را می‌شناخت. و در آن، بین شصت تا صد آیه می‏خواند. و نماز ظهر را بعد از زوال آفتاب و نماز عصر را وقتی می‏خواند كه اگر یک نفر، به دورترین نقطه مدینه برود و برگردد، هنوز آفتاب زرد نشده باشد. ابومنهال می‌گوید: قول ابوبرزه را درباره نماز مغرب، فراموش كرده‌‌ام. ولی او برای تأخیر نماز عشاء، تا یک سوم شب، باكی نداشت. سپس افزود: تا نصف شب هم، باكی نداشت».

باب (۸): تأخیر نماز ظهر تا وقت عصر

۳۳۱- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج صَلَّى بِالْمَدِينَةِ سَبْعًا وَثمَانِيًا الظُّهْرَ وَالْعَصْرَ وَالْمَغْرِبَ وَالْعِشَاءَ».(بخارى:۵۴۳)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: رسول ‏الله جدر مدینه منوره، هشت ركعتِ ظهر و عصر و هفت ركعتِ مغرب و عشاء را بصورت جمع خواند».

باب (۹): وقت نماز عصر

۳۳۲- «حَدِيْث أَبِي بَرْزَةَ س في ذِكْرِ الصَّلَوَاتِ تَقَدَّمَ قَرِيْباً وَقَالَ في هذِهِ الرِّوَايَةِ لَمَّا ذَكَرَ الْعِشَاءَ:كَانَ يَكْرَهُ النَّوْمَ قَبْلَ الْعِشَاءِ وَالْحَدِيث بَعْدَهَا».(بخارى:۵۴۱)

ترجمه: «قبلاً حدیث ابوبرزه، درباره وقت نمازها، ذكر شد. در این حدیث، بعد از یادآوری نماز عشاء، فرمود: رسول ‏الله جخوابیدن قبل از نماز عشاء و بیدار ماندن و داستان سرایی بعد از نماز عشاء را ناپسند می‌دانست».

۳۳۳- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: كُنَّا نُصَلِّي الْعَصْرَ ثمَّ يَخْرُجُ الإِنْسَانُ إِلَى بَنِي عَمْرِو بْنِ عَوْفٍ، فَنَجِدُهُمْ يُصَلُّونَ الْعَصْرَ».(بخارى:۵۴۸)

ترجمه: «انس ابن مالک سمی‌گوید: نماز عصر را زمانی می‏خواندیم كه اگر بعد از پایان نماز، كسی به محله قبیله بنی عمرو ابن عوف (قبا) می‌رفت، آنان را در حال نماز خواندن، می‌دید».

(معنی حدیث، این است كه رسول الله جنماز عصر را در اول وقتش می‌خواند و بنی عمرو، چون مشغول كشاورزی و غیره بودند، در وسط وقت، میخواندند). مترجم

۳۳۴- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يُصَلِّي الْعَصْرَ وَالشَّمْسُ مُرْتَفِعَةٌ حَيَّةٌ، فَيَذْهَبُ الذَّاهِبُ إِلَى الْعَوَالِي، فَيَأْتِيهِمْ وَالشَّمْسُ مُرْتَفِعَةٌ، وَبَعْضُ الْعَوَالي مِنَ الْمَدِيْنَةِ عَلَى أَرْبَعَةِ أمْيَالٍ، أوْ نَحْوِهِ».(بخارى:۵۵۰)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: رسول ‏الله جنماز عصر را زمانی می‌خواند كه آفتاب، هنوز بلند و بسیار روشن بود. (یعنی مایل به زردی نشده بود). و اگر كسی پس از نماز عصر، به عوالی مدینه می‏رفت، هنوز آفتاب بلند بود كه آنجا می‏رسید. قابل یادآوری است كه بخشهایی از عوالی، حدود چهار میل از مدینه منوره، فاصله دارد».

باب (۱۰): گناه کسی که نماز عصرش فوت گردد

۳۳۵- «عَنْ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «الَّذِي تَفُوتُهُ صَلاةُ الْعَصْرِ كَأَنَّمَا وُتِرَ أَهْلُهُ وَمَالُهُ»».(بخارى:۵۵۲)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: رسول اكرم جفرمود: «كسی كه نماز عصرش فوت گردد، مانند این است كه اهل ومالش را از دست داده باشد»».

باب (۱۱): کسی که نماز عصر را ترک کند

۳۳۶- «عَنْ بُرَيْدَةَ س: أَنَّهُ قَالَ فِي يَوْمٍ ذِي غَيْمٍ: بَكِّرُوا بِصَلاةِ الْعَصْرِ فَإِنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «مَنْ تَرَكَ صَلاةَ الْعَصْرِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ»».(بخارى:۵۵۳)

ترجمه: «روایت است كه بریده سدر یک روز ابری، فرمود: نماز عصر را زود بخوانید زیرا رسول اكرم جفرمود: «هركس، نماز عصر را ترک نماید، تمام اعمال نیک‌اش از بین می‏رود»».

باب (۱۲): فضیلت نماز عصر

۳۳۷- «عَنْ جَرِيرٍ س قَالَ: كُنَّا عِنْدَ النَّبِيِّ ج، فَنَظَرَ إِلَى الْقَمَرِ لَيْلَةً، فَقَالَ: «إِنَّكُمْ سَتَرَوْنَ رَبَّكُمْ كَمَا تَرَوْنَ هَذَا الْقَمَرَ، لا تُضَامُّونَ فِي رُؤْيَتِهِ، فَإِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ لا تُغْلَبُوا عَلَى صَلاةٍ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا فَافْعَلُوا». ثمَّ قَرَأَ:﴿وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ قَبۡلَ طُلُوعِ ٱلشَّمۡسِ وَقَبۡلَ ٱلۡغُرُوبِ[ق: ۳۹] ».(بخارى: ۵۵۴)

ترجمه: «جریر بن عبد الله سمی‌گوید: شبی، خدمت نبی اكرم جبودیم. ایشان به سوی ماه، نظر كرد و فرمود: «همینطور كه این ماه را می‌بینید، پروردگارتان را خواهید دید. در این مورد، هیچ مزاحمتی برای شما، وجود نخواهد داشت. (اگر می‌خواهید دیدار خداوند نصیب شما شود) سعی كنید بر نمازهای صبح و عصر، مواظبت نمایید. و حتماً این كار را انجام دهید». سپس، آنحضرتجاین آیه را تلاوت فرمود: (خداوند را قبل از طلوع و قبل از غروب آفتاب، به پاكی یاد كنید)».

۳۳۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «يَتَعَاقَبُونَ فِيكُمْ مَلائِكَةٌ بِاللَّيْلِ وَمَلائِكَةٌ بِالنَّهَارِ، وَيَجْتَمِعُونَ فِي صَلاةِ الْفَجْرِ وَصَلاةِ الْعَصْرِ، ثمَّ يَعْرُجُ الَّذِينَ بَاتُوا فِيكُمْ، فَيَسْأَلُهُمْ وَهُوَ أَعْلَمُ بِهِمْ: كَيْفَ تَرَكْتُمْ عِبَادِي؟ فَيَقُولُونَ: تَرَكْنَاهُمْ وَهُمْ يُصَلُّونَ، وَأَتَيْنَاهُمْ وَهُمْ يُصَلُّونَ»».(بخارى:۵۵۵)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «فرشتگانی شب و فرشتگانی دیگر، روز را به نوبت، با شما بسر می‌برند. و هنگام نماز صبح و عصر، با هم جمع می‏شوند. سپس، فرشتگانی كه شب را نزد شما سپری كرده‌اند، بسوی عرش الهی می‏روند. خداوند متعال با وجودی كه حال بندگانش را بهتر می‏داند، از آنان می‌پرسد: وقتی آ‌مدید؛ بندگان مرا در چه حالی دیدید؟ فرشتگان در جواب، می‏گویند: پروردگارا! هنگامی كه نزد آنان رفتیم و زمانی كه از آنها جدا شدیم، مشغول نماز خواندن و عبادت بودند»».

باب (۱۳): کسی که یک رکعت از نماز عصر را پیش از غروب آفتاب، دریابد

۳۳۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِذَا أَدْرَكَ أَحَدُكُمْ سَجْدَةً مِنْ صَلاةِ الْعَصْرِ قَبْلَ أَنْ تَغْرُبَ الشَّمْسُ، فَلْيُتِمَّ صَلاتَهُ، وَإِذَا أَدْرَكَ سَجْدَةً مِنْ صَلاةِ الصُّبْحِ قَبْلَ أَنْ تَطْلُعَ الشَّمْسُ، فَلْيُتِمَّ صَلاتَهُ»». (بخارى:۵۵۶)

ترجمه: «ابو هریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هر كس، یک ركعت از نماز عصرش را قبل از غروب آفتاب، دریابد، باید بقیه نماز را بخواند و كامل كند. و هركس، یک ركعت از نماز فجرش را قبل از طلوع آفتاب، دریابد، باید بقیه نماز را بخواند و كامل نماید»».

۳۴۰ ـ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بن عمر: أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «إِنَّمَا بَقَاؤُكُمْ فِيمَا سَلَفَ قَبْلَكُمْ مِنَ الأُمَمِ كَمَا بَيْنَ صَلاةِ الْعَصْرِ إِلَى غُرُوبِ الشَّمْسِ، أُوتِيَ أَهْلُ التَّوْرَاةِ التَّوْرَاةَ، فَعَمِلُوا حَتَّى إِذَا انْتَصَفَ النَّهَارُ عَجَزُوا، فَأُعْطُوا قِيرَاطًا قِيرَاطًا، ثمَّ أُوتِيَ أَهْلُ الإِنْجِيلِ الإِنْجِيلَ، فَعَمِلُوا إِلَى صَلاةِ الْعَصْرِ، ثمَّ عَجَزُوا، فَأُعْطُوا قِيرَاطًا قِيرَاطًا، ثمَّ أُوتِينَا الْقُرْآنَ، فَعَمِلْنَا إِلَى غُرُوبِ الشَّمْسِ، فَأُعْطِينَا قِيرَاطَيْنِ قِيرَاطَيْنِ، فَقَالَ أَهْلُ الْكِتَابَيْنِ: أَيْ رَبَّنَا أَعْطَيْتَ هَؤُلاءِ قِيرَاطَيْنِ قِيرَاطَيْنِ، وَأَعْطَيْتَنَا قِيرَاطًا قِيرَاطًا، وَنَحْنُ كُنَّا أَكْثرَ عَمَلاً؟ قَالَ: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: هَلْ ظَلَمْتُكُمْ مِنْ أَجْرِكُمْ مِنْ شَيْءٍ؟ قَالُوا: لا، قَالَ: فَهُوَ فَضْلِي أُوتِيهِ مَنْ أَشَاءُ»». (بخارى:۵۵۷)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: از رسول ‏الله جشنیدم كه ‏فرمود: «عمرِ شما در برابر عمر امت‏های گذشته به اندازه فاصله نماز عصر و مغرب است. تورات به اهل آن، داده شد و آنان تا نصف روز، بدان عمل كردند. آنگاه، خسته شدند. و به هر كدام از آنان، یک قِیراط، اجر داده شد. هم چنین، انجیل به اهل آن، داده شد و آنان از نصف روز تا موقع نماز عصر به آن، عمل كردند و بعد خسته شدند و به هركدام از آنان نیز باندازه یک قِیراط، اجر داده شد. سپس، قرآن به ما عطا شد و ما تا غروب آفتاب به آن عمل كردیم. ولی به هر كدام از ما، دو قیراط، پاداش داده شد. اهل تورات و انجیل، نزد پروردگار، شكایت بردند و گفتند: پروردگارا! ما كه كار بیشتری انجام دادیم، به ما یک قیراط، عنایت فرمودی. ولی به آنها كه كار كمتری انجام دادند، دو قیراط، عطا كردی؟ خداوند فرمود: آیا بر شما ستم روا داشته ام؟ گفتند: خیر . آنگاه، حق تعالی فرمود: این لطف و احسان من است، به هر كس كه بخواهم، می‌دهم»».

باب (۱۴): وقت نماز مغرب

۳۴۲- «عَنْ رَافِعِ بْنِ خَدِيجٍ س يَقُولُ: كُنَّا نُصَلِّي الْمَغْرِبَ مَعَ النَّبِيِّ ج، فَيَنْصَرِفُ أَحَدُنَا، وَإِنَّهُ لَيُبْصِرُ مَوَاقِعَ نَبْلِهِ». (بخارى:۵۵۹)

ترجمه: «رافع بن خدیج سمی‌گوید: نماز مغرب را همراه رسول الله ج‏‏می خواندیم و بر می‏گشتیم. باز هم، هوا به اندازه‌ای روشن بود كه اگر تیری را پرتاب می‌كردیم، جای افتادن آن را می‌دیدیم».

۳۴۳- «عَنْ جَابِرِبْنِ عَبْدِ اللَّهِ ب قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج يُصَلِّي الظُّهْرَ بِالْهَاجِرَةِ، وَالْعَصْرَ وَالشَّمْسُ نَقِيَّةٌ، وَالْمَغْرِبَ إِذَا وَجَبَتْ، وَالْعِشَاءَ أَحْيَانًا وَأَحْيَانًا، إِذَا رَآهُمُ اجْتَمَعُوا عَجَّلَ، وَإِذَا رَآهُمْ أَبْطَئُوْا أَخَّرَ، وَالصُّبْحَ كَانُوا أَوْ كَانَ النَّبِيُّ ج يُصَلِّيهَا بِغَلَسٍ».(بخارى:۵۶۰)

ترجمه: «جابر بن عبد الله سمی‌گوید: رسول ‏الله جنماز ظهر را پس از زوال، و نماز عصر را موقعی كه آفتاب، خوب روشن بود، می‏خواند. و نماز مغرب را بلافاصله بعد از غروب و نماز عشاء را گاهی زود و گاهی دیر، یعنی اگر مردم دیر می‏آمدند، دیر، و در غیر آنصورت، زود می‏خواند. و نماز صبح را با رسول ‏الله جهنگامی كه هوا هنوز تاریک بود، می‏خواندیم».

باب (۱۵): کسیکه نمی‌خواهد نماز مغرب را عشاء بنامد

۳۴۴- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُغَفَّلٍ الْمُزَنِيِّ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «لا تَغْلِبَنَّكُمُ الأَعْرَابُ عَلَى اسْمِ صَلاتِكُمُ الْمَغْرِبِ». قَالَ: وَتَقُولُ: الأَعْرَابُ: هِيَ الْعِشَاءُ». (بخارى:۵۶۳)

ترجمه: «عبد الله مزنی سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «بادیه نشینان، نماز مغرب را عشاء می‏گویند. اما شما دچار اشتباه نشوید. پس از غروب را، مغرب و نماز بعد از آ‌ن را عشاء بنامید»».

باب (۱۶): فضیلت نماز عشاء

۳۴۵- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: أَعْتَمَ رَسُولُ اللَّهِ ج لَيْلَةً بِالْعِشَاءِ، وَذَلِكَ قَبْلَ أَنْ يَفْشُوَ الإِسْلامُ، فَلَمْ يَخْرُجْ حَتَّى قَالَ عُمَرُ: نَامَ النِّسَاءُ وَالصِّبْيَانُ، فَخَرَجَ، فَقَالَ لأَهْلِ الْمَسْجِدِ: «مَا يَنْتَظِرُهَا أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ الأَرْضِ غَيْرَكُمْ»». (بخارى:۵۶۶)

ترجمه: «عایشه لمی‏فرماید: رسول ‏الله جیكبار قبل از گسترش اسلام، نماز عشاء را به تأخیر انداخت. و از خانه بیرون نیامد تا اینكه عمر ابن خطاب او را صدا زد و گفت: ای رسول خدا! زنان و كودكان خواب رفتند. آنگاه، رسول اكرم جاز خانه بیرون آمد و نماز گزارد. سپس، خطاب به حاضرین، فرمود:«هیچ كس از اهل زمین جز شما، منتظر این نماز نیست»».

۳۴۶- «عَنْ أَبِي مُوسَى س قَالَ: كُنْتُ أَنَا وَأَصْحَابِي الَّذِينَ قَدِمُوا مَعِي فِي السَّفِينَةِ نُزُولاً فِي بَقِيعِ بُطْحَانَ، وَالنَّبِيُّ ج بِالْمَدِينَةِ، فَكَانَ يَتَنَاوَبُ النَّبِيَّ ج عِنْدَ صَلاةِ الْعِشَاءِ كُلَّ لَيْلَةٍ نَفَرٌ مِنْهُمْ، فَوَافَقْنَا النَّبِيَّ ج أَنَا وَأَصْحَابِي وَلَهُ بَعْضُ الشُّغْلِ فِي بَعْضِ أَمْرِهِ، فَأَعْتَمَ بِالصَّلاةِ حَتَّى ابْهَارَّ اللَّيْلُ، ثمَّ خَرَجَ النَّبِيُّ ج فَصَلَّى بِهِمْ، فَلَمَّا قَضَى صَلاتَهُ، قَالَ لِمَنْ حَضَرَهُ: «عَلَى رِسْلِكُمْ، أَبْشِرُوا، إِنَّ مِنْ نِعْمَةِ اللَّهِ عَلَيْكُمْ، أَنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ يُصَلِّي هَذِهِ السَّاعَةَ غَيْرُكُمْ». أَوْ قَالَ: «مَا صَلَّى هَذِهِ السَّاعَةَ أَحَدٌ غَيْرُكُمْ». لا يَدْرِي أَيَّ الْكَلِمَتَيْنِ قَالَ، قَالَ أَبُو مُوسَى: فَرَجَعْنَا، فَفَرِحْنَا بِمَا سَمِعْنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج».(بخارى:۵۶۷)

ترجمه: «ابوموسی سمی‌گوید: من و همراهانم با كشتی آمدیم. و در بقیع بطحان، منزل گرفتیم. رسول ‏الله جدر مدینه بود. هر شب، عده‌ای از ما به نوبت، نزد رسول ‏الله جمی‏رفتند. یكی از شب‏ها، نوبت من و چند نفر دیگر فرا رسید . خدمت آنحضرت جرسیدیم . ایشان به علت سرگرم بودن در بعضی امور، نماز عشاء را به تأخیر انداخت بطوریكه ستارگان در سراسر آسمان، آشكار شدند. (بخش بزرگی از شب سپری شد). سپس،آنحضرت جتشریف آورد و نماز خواند. پس از اتمام نماز، فرمود: «صبركنید. خبر خوشی برای شما دارم. و آن خبر خوش، اینست كه لطف خدا، شامل حال شما است . زیرا غیر از شما، كسی دیگر در این ساعت، نماز نخوانده است».یا« در حال نماز نیست» ابوموسی سمی‌گوید: از این مژده رسول ‏الله ج، همه خوشحال و شادمان، برگشتیم»».

باب (۱۷): خوابیدن کسی که قبل از نماز عشاء، خوابش بگیرد

۳۴۷- «حَدِيث أَعْتَمَ رَسُولُ اللَّهِ ج بِالْعِشَاءِ حَتَّى نَادَاهُ عُمَرُ تَقَدَّمَ، وَ في هذا زيادة، قَالَتْ: وَكَانُوا يُصَلُّونَ فِيمَا بَيْنَ أَنْ يَغِيبَ الشَّفَقُ إِلَى ثلُث اللَّيْلِ الأَوَّلِ. وفي رواية عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: فَخَرَجَ نَبِيُّ اللَّهِ ج، كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِ الآنَ، يَقْطُرُ رَأْسُهُ مَاءً، وَاضِعًا يَدَهُ عَلَى رَأْسِهِ، فَقَالَ: «لَوْلا أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمَّتِي لأَمَرْتُهُمْ أَنْ يُصَلُّوهَا هَكَذَا»».(بخارى:۵۶۹-۵۷۱)

ترجمه: «حدیث عایشه لدرباره اینكه پیامبر جنماز عشاء را به تاخیر انداخت و عمرسبه ایشان گفت: زنان وبچه‌ها خواب رفتند و... را قبلا ذكر كردیم.و در اینجا، این مطلب، اضافه شده است كه: عایشهلمی‌گوید: آنحضرت جنماز عشاء را حد فاصل میان غروب شفق ویک سوم اول شب، می‌خواندند. ودر روایت ابن عباس بآمده است كه: رسول الله جدر حالی كه آب از سر مباركش میچكید و دستش را روی سرش گذاشته بود، تشریف آورد. ـ گویا هم اكنون، او را می‌بینیم.ـ و فرمود: اگر برای امتم، مشكل نمی‌بود، دستور می‌دادم كه نماز عشاء را چنین (با تأخیر) بخوانند».

باب (۱۸): وقت نماز صبح

۳۴۸- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أَنَّ زَيْدَ بْنَ ثابِتٍ حَدَّثهُ: أَنَّهُمْ تَسَحَّرُوا مَعَ النَّبِيِّ ج، ثمَّ قَامُوا إِلَى الصَّلاةِ، قُلْتُ: كَمْ بَيْنَهُمَا؟ قَالَ: قَدْرُ خَمْسِينَ أَوْ سِتِّينَ، يَعْنِي آيَةً».(بخارى:۵۷۵)

ترجمه: «انس سروایت می‌كند كه زید بن ثابت سفرمود: صحابه با رسول الله جسحری خوردند. سپس، برای اقامه نماز صبح برخاستند. انس سمی‌گوید: پرسیدم: بین خوردن سحری و نماز صبح، چقدر فاصله بود؟ زید بن ثابت جواب داد: باندازه تلاوت پنجاه تا شصت آیه».

۳۴۹- «عَنْ سَهْلَ بْنَ سَعْدٍ س قَالَ: كُنْتُ أَتَسَحَّرُ فِي أَهْلِي ثمَّ يَكُونُ سُرْعَةٌ بِي أَنْ أُدْرِكَ صَلاةَ الْفَجْرِ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج». (بخارى:۵۷۷)

ترجمه: «سهل بن سعد سمی‌گوید: با خانواده‌‌ام سحری می‌خوردم و زود حركت می‌كردم تا نماز جماعت را همراه رسول ‏الله جبخوانم ».

باب (۱۹): فضیلت نماز فجر

۳۵۰- «عَنْ أَبِي مُوسَى س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ صَلَّى الْبَرْدَيْنِ دَخَلَ الْجَنَّةَ»».(بخارى:۵۷۴)

ترجمه: «ابوموسی سمی‌گوید: رسول ‏الله جفرمود: «هركس، نمازهای صبح و عصر را بخواند، به بهشت می‏رود»».

باب (۲۰): نماز خواندن پس از نماز فجر تا طلوع آفتاب

۳۵۱- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: شَهِدَ عِنْدِي رِجَالٌ مَرْضِيُّونَ، وَأَرْضَاهُمْ عِنْدِي عُمَرُ: أَنَّ النَّبِيَّ ج نَهَى عَنِ الصَّلاةِ بَعْدَ الصُّبْحِ حَتَّى تَشْرُقَ الشَّمْسُ، وَبَعْدَ الْعَصْرِ حَتَّى تَغْرُبَ».(بخارى: ۵۸۱)

ترجمه: «عبد الله بن عباس بمی‌فرماید: مردانی صادق كه در راس آنها عمرسبود، نزد من گواهی دادند كه: نبی اكرم جاز نماز خواندن، پس از نماز صبح تا طلوع آفتاب وپس از نماز عصر تا غروب آفتاب، نهی فرمودند».

۳۵۲- «عَنْ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لا تَحَرَّوْا بِصَلاتِكُمْ طُلُوعَ الشَّمْسِ وَلا غُرُوبَهَا»».(بخارى:۵۸۲)

ترجمه: «ابن عمر بروایت می‌كند كه رسول اكرم جفرمود: «نماز صبح را هنگام طلوع آفتاب و نماز عصر را هنگام غروب آفتاب، نخوانید»».

۳۵۳- «قَالَ ابْنُ عُمَرَ ب: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِذَا طَلَعَ حَاجِبُ الشَّمْسِ فَأَخِّرُوا الصَّلاةَ حَتَّى تَرْتَفِعَ، وَإِذَا غَابَ حَاجِبُ الشَّمْسِ فَأَخِّرُوا الصَّلاةَ حَتَّى تَغِيبَ»».(بخاری: ۵۸۳)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: رسول ‏الله جفرمود: «هنگامی كه گوشه خورشید، آشكار شد، نماز نخوانید تا اینكه خورشید، كاملا بالا رود. و هنگامی كه گوشه خورشید، غروب كرد، نماز نخوانید تا اینكه كاملا غروب كند»».

۳۵۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج نَهَى عَنْ بَيْعَتَيْنِ، وَعَنْ لِبْسَتَيْنِ، وَعَنْ صَلاتَيْنِ، نَهَى عَنِ الصَّلاةِ بَعْدَ الْفَجْرِ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ، وَبَعْدَ الْعَصْرِ حَتَّى تَغْرُبَ الشَّمْسُ».(بخارى: ۵۸۴)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه رسول الله جاز دو نوع بیع، دو روش لباس پوشیدن(كه ذكر آنها قبلا گذشت) ودو نماز، نهی فرمود: یكی، نماز خواندن بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب و دیگری، نماز خواندن بعد از نماز عصر تا غروب آفتاب».

باب (۲۱): نباید قبل از غروب آفتاب، نمازی خوانده شود

۳۵۵- «عَنْ مُعَاوِيَةَ س قَالَ: إِنَّكُمْ لَتُصَلُّونَ صَلاةً، لَقَدْ صَحِبْنَا رَسُولَ اللَّهِ ج، فَمَا رَأَيْنَاهُ يُصَلِّيهَا، وَلَقَدْ نَهَى عَنْهُمَا». (يَعْنِي: الرَّكْعَتَيْنِ بَعْدَ الْعَصْرِ) (بخارى: ۵۸۷)

ترجمه: «از معاویه سروایت است كه فرمود: شما نمازی می‏خوانید كه ما، با وجودی كه در خدمت رسول ‏الله جبودیم، ندیدیم كه چنین نمازی را بخواند. بلكه از خواندن آن، (دو ركعت بعد از نماز عصر) منع فرمود».

باب(۲۲): نمازهای قضایی ومانند آن را میتوان بعد از عصر، خواند

۳۵۶-عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: وَالَّذِي ذَهَبَ بِهِ، مَا تَرَكَهُمَا حَتَّى لَقِيَ اللَّهَ وَمَا لَقِيَ اللَّهَ تَعَالَى حَتَّى ثقُلَ عَنِ الصَّلاةِ، وَكَانَ يُصَلِّي كَثيرًا مِنْ صَلاتِهِ قَاعِدًا، تَعْنِي الرَّكْعَتَيْنِ بَعْدَ الْعَصْرِ، وَكَانَ النَّبِيُّ ج يُصَلِّيهِمَا، وَلا يُصَلِّيهِمَا فِي الْمَسْجِدِ، مَخَافَةَ أَنْ يُثقِّلَ عَلَى أُمَّتِهِ، وَكَانَ يُحِبُّ مَا يُخَفِّفُ عَنْهُمْ».(بخارى:۵۹۰)

ترجمه: «عایشه لمی‌فرماید: سوگند به ذاتی كه آنحضرت جرا از این دنیا برد كه رسول خدا جخواندن دو ركعت بعد از نماز عصر را تا هنگام رحلت، ترک نفرمود. و ایشان، زمانی رحلت كرد كه نماز خواندن برایش دشوار گردید و بسیاری از نمازهایش را نشسته می‌خواند. وچون آنحضرت جهمیشه تخفیف را برای امت خود دوست داشت، این دو ركعت را در مسجد نمی‌خواند تا مبادا باعث زحمت امت گردد».

۳۵۷- وَعَنْهَا ل قَالَتْ: رَكْعَتَانِ لَمْ يَكُنْ رَسُولُ اللَّهِ ج يَدَعُهُمَا سِرًّا وَلا عَلانِيَةً، رَكْعَتَانِ قَبْلَ صَلاةِ الصُّبْحِ، وَرَكْعَتَانِ بَعْدَ الْعَصْرِ».(بخارى:۵۹۲)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: رسول الله جدو ركعتِ قبل از نماز صبح و دو ركعتِ بعد از نماز عصر را در هیچ حالتی ـ پنهان و آشكار ـ ترک نمی‌كرد».

باب (۲۳): اذان گفتن پس از وقتش

۳۵۸- «عَنْ أَبِي قَتَادَةَ س قَالَ: سِرْنَا مَعَ النَّبِيِّ ج لَيْلَةً، فَقَالَ بَعْضُ الْقَوْمِ: لَوْ عَرَّسْتَ بِنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «أَخَافُ أَنْ تَنَامُوا عَنِ الصَّلاةِ». قَالَ بِلالٌ: أَنَا أُوقِظُكُمْ، فَاضْطَجَعُوا وَأَسْنَدَ بِلالٌ ظَهْرَهُ إِلَى رَاحِلَتِهِ، فَغَلَبَتْهُ عَيْنَاهُ فَنَامَ، فَاسْتَيْقَظَ النَّبِيُّ ج وَقَدْ طَلَعَ حَاجِبُ الشَّمْسِ، فَقَالَ: «يَا بِلالُ، أَيْنَ مَا قُلْتَ»؟ قَالَ: مَا أُلْقِيَتْ عَلَيَّ نَوْمَةٌ مِثلُهَا قَطُّ، قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ قَبَضَ أَرْوَاحَكُمْ حِينَ شَاءَ، وَرَدَّهَا عَلَيْكُمْ حِينَ شَاءَ، يَا بِلالُ، قُمْ فَأَذِّنْ بِالنَّاسِ بِالصَّلاةِ». فَتَوَضَّأَ، فَلَمَّا ارْتَفَعَتِ الشَّمْسُ وَابْيَاضَّتْ، قَامَ فَصَلَّى».(بخارى:۵۹۵)

ترجمه: «ابوقتاده سمی‌گوید: شبی، همسفر رسول ‏الله جبودیم. گروهی گفتند: چه خوب بود اگر برای خواب، توقف می‏كردیم. رسول خدا جفرمود: «می‏ترسم برای نماز صبح بیدار نشویم». بلال سگفت: من شما را بیدار می‏كنم. مردم دراز كشیدند و خوابیدند. بلال هم نشست و به شترش تكیه زد. دیری نگذشت كه خواب بر او نیز غلبه كرد. رسول ‏الله جزمانی از خواب بیدار شد كه آفتاب طلوع كرده بود. آنگاه، خطاب به بلال فرمود: «كجاست آنچه وعده نمودی»؟! بلال گفت: ای رسول ‏خدا! من هرگز چنین بخواب نرفته بودم. رسول ‏الله جفرمود: «هرگاه، خداوند بخواهد، ارواح شما را قبض می‏كند و هرگاه بخواهد، بر می‏گرداند. ای بلال! اكنون، برخیز و اذان بگو». سپس آنحضرت جوضو گرفت و پس از بلند شدن آفتاب، نماز را اقامه نمود».

باب (۲۴): خواندن نماز با جماعت، پس از وقت

۳۵۹- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ب: أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ جَاءَ يَوْمَ الْخَنْدَقِ بَعْدَ مَا غَرَبَتِ الشَّمْسُ، فَجَعَلَ يَسُبُّ كُفَّارَ قُرَيْشٍ، قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا كِدْتُ أُصَلِّي الْعَصْرَ، حَتَّى كَادَتِ الشَّمْسُ تَغْرُبُ، قَالَ النَّبِيُّ ج: «وَاللهِ مَا صَلَّيْتُهَا». فَقُمْنَا إِلَى بُطْحَانَ، فَتَوَضَّأَ لِلصَّلاةِ وَتَوَضَّأْنَا لَهَا، فَصَلَّى الْعَصْرَ بَعْدَ مَا غَرَبَتِ الشَّمْسُ، ثمَّ صَلَّى بَعْدَهَا الْمَغْرِبَ».(بخارى: ۵۹۶)

ترجمه: «جابر بن عبد الله سمی‌گوید: پس از غروبِ آفتابِ روزِ خندق، عمر فاروق سدر حالی كه كفار قریش را نفرین می‌كرد، خدمت رسول اكرم جرسید و گفت: ای رسول خدا! من نماز عصر را نزدیک غروب آفتاب، خواندم. رسول ‏الله جفرمود: « به خدا سوگند، من هنوز نماز عصر را نخوانده‏ام». بعد از آن، به بُطحان رفته، وضو گرفتیم. و رسول ‏الله جپس از غروب آفتاب، نخست، نماز عصر و سپس، نماز مغرب را خواند».

باب (۲۵): کسی که نمازی را فراموش کرد، هرگاه بیادش آمد، آنرا بخواند

۳۶۰- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَنْ نَسِيَ صَلاةً فَلْيُصَلِّ إِذَا ذَكَرَهَا، لا كَفَّارَةَ لَهَا إِلا ذَلِكَ: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِذِكۡرِيٓ[طه: ۱۴] »».(بخارى: ۵۹۷)

ترجمه: «از انس بن مالک سروایت است كه رسول ‏الله جفرمود: «هركس، نمازی را فراموش كرد، هر وقت كه بیادش آمد، بخواند. زیرا ترک نماز، كفاره‌ای دیگر ندارد. خداوند می‏فرماید: (نماز را هنگام یاد من، برپا دار)»».

باب (۲۶)

۳۶۱- «عن أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: قَالَ رسول الله ج: «لَمْ تَزَالُوا فِي صَلاةٍ مَا انْتَظَرْتُمُ الصَّلاةَ»».(بخارى:۶۰۰)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «تا زمانی كه در انتظار نماز نشسته باشید، گویا در حال نماز هستید»».

باب (۲۷)

۳۶۲- «عَنْ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «لا يَبْقَى مِمَّنْ هُوَ الْيَوْمَ عَلَى ظَهْرِ الأَرْضِ أَحَدٌ». يُرِيدُ بِذَلِكَ أَنَّهَا تَخْرِمُ ذَلِكَ الْقَرْنَ».(بخارى:۶۰۱)

ترجمه: «از ابن عمر بروایت است كه رسول ‏الله جفرمود: « پس از صد سال، از كسانی كه امروز روی زمین هستند، هیچ كس زنده نخواهد ماند». منظور این بود كه این قرن، به پایان خواهد رسید.

باب (۲۸): شب نشینی با مهمان و خانواده خود

۳۶۳- «عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ ب: أَنَّ أَصْحَابَ الصُّفَّةِ كَانُوا أُنَاسًا فُقَرَاءَ، وَأَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «مَنْ كَانَ عِنْدَهُ طَعَامُ اثنَيْنِ فَلْيَذْهَبْ بِثالِث، وَإِنْ أَرْبَعٌ فَخَامِسٌ أَوْ سَادِسٌ». وَأَنَّ أَبَا بَكْرٍ جَاءَ بِثلاثةٍ، فَانْطَلَقَ النَّبِيُّ ج بِعَشَرَةٍ، قَالَ: فَهُوَ أَنَا وَأَبِي وَأُمِّي، ـ فَلا أَدْرِي قَالَ: وَامْرَأَتِي ـ وَخَادِمٌ بَيْنَنَا وَبَيْنَ بَيْتِ أَبِي بَكْرٍ، وَإِنَّ أَبَا بَكْرٍ تَعَشَّى عِنْدَ النَّبِيِّ ج، ثمَّ لَبِث حَيْث صُلِّيَتِ الْعِشَاءُ، ثمَّ رَجَعَ، فَلَبِث حَتَّى تَعَشَّى النَّبِيُّ ج، فَجَاءَ بَعْدَ مَا مَضَى مِنَ اللَّيْلِ مَا شَاءَ اللَّهُ، قَالَتْ لَهُ امْرَأَتُهُ: وَمَا حَبَسَكَ عَنْ أَضْيَافِكَ؟ أَوْ قَالَتْ: ضَيْفِكَ، قَالَ: أَوَمَا عَشَّيْتِيهِمْ؟ قَالَتْ: أَبَوْا حَتَّى تَجِيءَ، قَدْ عُرِضُوا فَأَبَوْا، قَالَ: فَذَهَبْتُ أَنَا فَاخْتَبَأْتُ، فَقَالَ: يَا غُنْثرُ، فَجَدَّعَ وَسَبَّ، وَقَالَ: كُلُوا لا هَنِيئًا، فَقَالَ: وَاللَّهِ لا أَطْعَمُهُ أَبَدًا، وَايْمُ اللَّهِ، مَا كُنَّا نَأْخُذُ مِنْ لُقْمَةٍ إِلا رَبَا مِنْ أَسْفَلِهَا أَكْثرُ مِنْهَا، قَالَ: يَعْنِي حَتَّى شَبِعُوا، وَصَارَتْ أَكْثرَ مِمَّا كَانَتْ قَبْلَ ذَلِكَ، فَنَظَرَ إِلَيْهَا أَبُو بَكْرٍ، فَإِذَا هِيَ كَمَا هِيَ أَوْ أَكْثرُ مِنْهَا، فَقَالَ لامْرَأَتِهِ: يَا أُخْتَ بَنِي فِرَاسٍ، مَا هَذَا؟ قَالَتْ: لا وَقُرَّةِ عَيْنِي، لَهِيَ الآنَ أَكْثرُ مِنْهَا قَبْلَ ذَلِكَ بِثلاث مَرَّاتٍ، فَأَكَلَ مِنْهَا أَبُو بَكْرٍ وَقَالَ: إِنَّمَا كَانَ ذَلِكَ مِنَ الشَّيْطَانِ، يَعْنِي يَمِينَهُ، ثمَّ أَكَلَ مِنْهَا لُقْمَةً، ثمَّ حَمَلَهَا إِلَى النَّبِيِّ ج فَأَصْبَحَتْ عِنْدَهُ، وَكَانَ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمٍ عَقْدٌ، فَمَضَى الأَجَلُ، فَفَرَّقَنَا اثنَي عَشَرَ رَجُلا، مَعَ كُلِّ رَجُلٍ مِنْهُمْ أُنَاسٌ، اللَّهُ أَعْلَمُ كَمْ مَعَ كُلِّ رَجُلٍ، فَأَكَلُوا مِنْهَا أَجْمَعُونَ».(بخارى:۶۰۲)

ترجمه: «عبدالرحمن بن ابی بكر بمی‌گوید: اصحاب صفه، تنگدست و فقیر بودند. رسول ‏الله جگفته بود: «هركس، باندازه دو نفر غذا دارد، یک نفر از اصحاب صفه، همراه خود ببرد. و اگر باندازه چهار نفر، غذا دارد، پنجمی یا ششمی را با خود ببرد». در نتیجه، ابوبكرسهمراه سه نفر از آنها به خانه آمد و رسول ‏الله جنیز ده نفر را با خود به برد. عبدالرحمن می‌گوید: من و پدرم و مادرم و خدمتكارمان در خانه بودیم. راوی می‌گوید: نمی‏دانم كه عبدالرحمن از همسرش نام برد یا خیر.ابوبكر به خانه پیامبر اكرم جرفته، شام خورد وهمراه آنحضرت ج(در مسجد) نماز خواند و دوباره به خانه رسول الله جبرگشت و پاسی از شب را آنجا ماند. وقتی به خانه برگشت، همسرش به وی گفت: چرا مهمانان خود را در انتظار گذاشتی؟ ابوبكر سگفت: مگر هنوز آنان را شام نداده اید؟ همسرش گفت: شام بردیم ولی چون شما نبودید،آنها شام نخوردند. عبدالرحمن می‌گوید: من از ترس، پنهان شدم. پدرم مرا صدا زد: ای نادان! و ناسزا گفت و در پایان فرمود: بخورید، هر چند كه این شام بعلت تأخیر گوارا نیست. بخدا سوگند، من هرگز از این غذا نمی‏خورم. عبدالرحمن سمی‌گوید: هر لقمه‌ای كه از غذا برمی‏داشتیم، به خدا سوگند، بجای آن، بیش از یک لقمه، اضافه می‏شد تا جائیكه همه مهمانان سیر خوردند و غذا بیشتر از آنچه كه آوردند، باقی ماند. پدرم وقتی دید كه غذا نه تنها باقی مانده، بلكه بیشتر شده است، خطاب به همسرش گفت: ای خواهر بنی فراس، ماجرا چیست؟.

همسرش گفت: به خدا سوگند كه این غذا، سه برابر غذای قبلی است. آنگاه ابوبكرسنیز شروع بخوردن كرد و فرمود: سوگندی كه یاد كردم، از طرف شیطان بود. آنگاه، یک لقمه از آن را خورد و بقیه طعام را خدمت رسول ‏الله جبرد. و آن غذا تا صبح نزد رسول‏الله جماند. میان ما و طایفه‏ای دیگر عهد و پیمانی بود كه از قضا موعدش فرا رسیده بود. آنها دوازده نفر بودند ولی با هركدام، تعدادی همراه بود كه همه از آن غذا خوردند و سیر شدند».

کتاب اذان

باب (۱): آغاز مشروعیت اذان

۳۶۴- «عَنْ ابْنِ عُمَرَ ب كَانَ يَقُولُ: كَانَ الْمُسْلِمُونَ حِينَ قَدِمُوا الْمَدِينَةَ، يَجْتَمِعُونَ فَيَتَحَيَّنُونَ الصَّلاةَ، لَيْسَ يُنَادَى لَهَا، فَتَكَلَّمُوا يَوْمًا فِي ذَلِكَ، فَقَالَ بَعْضُهُمِ: اتَّخِذُوا نَاقُوسًا مِثلَ نَاقُوسِ النَّصَارَى، وَقَالَ بَعْضُهُمْ: بَلْ بُوقًا مِثلَ قَرْنِ الْيَهُودِ، فَقَالَ عُمَرُ س: أَوَلا تَبْعَثونَ رَجُلا يُنَادِي بِالصَّلاةِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «يَا بِلالُ قُمْ فَنَادِ بِالصَّلاةِ»».(بخارى:۶۰۴)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: زمانی كه مسلمانان، تازه به مدینه آمده بودند، چون برای اوقات نماز، اذان گفته نمی‌شد، مردم تجمع می‏كردند و منتظر وقت نماز می‌ماندند. سرانجام، روزی مسلمانان در این باره با یكدیگر، تبادل نظر كردند. بعضی گفتند: ناقوسی مانند ناقوس نصارا و بعضی دیگر گفتند: شیپوری مانند شیپور یهود، به صدا درآوریم. اما عمر سفرمود: بهتر است وقت نماز، كسی را بفرستیم تا مردم را به نماز فرا خواند. رسول ‏الله جفرمود: «ای بلال! برخیز و مردم را به نماز فراخوان»».

باب (۲): کلمات اذان دو بار، گفته میشود

۳۶۵- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: أُمِرَ بِلالٌ أَنْ يَشْفَعَ الأَذَانَ، وَأَنْ يُوتِرَ الإِقَامَةَ، إِلا الإِقَامَةَ».(بخارى:۶۰۵)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: به بلال سدستور داده شد كه كلمات اذان را دوبار و كلمات اقامه را یک بار، بگوید جز «قدقامت الصلاه» كه دوبار گفته شود».

باب (۳): فضیلت اذان گفتن

۳۶۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِذَا نُودِيَ لِلصَّلاةِ، أَدْبَرَ الشَّيْطَانُ وَلَهُ ضُرَاطٌ، حَتَّى لا يَسْمَعَ التَّأْذِينَ، فَإِذَا قَضَى النِّدَاءَ أَقْبَلَ، حَتَّى إِذَا ثوِّبَ بِالصَّلاةِ أَدْبَرَ، حَتَّى إِذَا قُضِيَ التَّثوِيبُ أَقْبَلَ، حَتَّى يَخْطِرَ بَيْنَ الْمَرْءِ وَنَفْسِهِ، يَقُولُ: اذْكُرْ كَذَا، اذْكُرْ كَذَا، لِمَا لَمْ يَكُنْ يَذْكُرُ، حَتَّى يَظَلَّ الرَّجُلُ لا يَدْرِي كَمْ صَلَّى»».(بخارى:۶۰۸)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول ‏الله جفرمود:«هنگامی كه برای نماز، اذان داده میشود، شیطان فرار می‏كند و از عقب خود، هوا خارج می‏كند تا صدای اذان را نشنود. و بعد از اذان، برمی‏گردد. و باز، هنگام اقامه گفتن، فرار می‏كند. و دوباره، پس از اتمام آن، بر می‏گردد تا نمازگزاران را دچار وسوسه كند و می‌گوید: فلان مسئله و فلان مسئله و... را به خاطر بیاور. یعنی همه انچه را كه فراموش كرده است به یادش می‌آورد و او را چنان سرگرم می‌كند كه نداند چند ركعت، خوانده است»».

باب (۴): اذان گفتن با آواز بلند

۳۶۷- «عَنْ أبي سَعِيدٍ الْخُدْرِيَّ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُوْلَ الله ج يَقُوْلُ: «إِنَّهُ لا يَسْمَعُ مَدَى صَوْتِ الْمُؤَذِّنِ جِنٌّ وَلا إِنْسٌ وَلا شَيْءٌ إِلا شَهِدَ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»».(بخارى:۶۰۹)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: از رسول اكرم جشنیدم كه می‏فرمود: «جن و انس و هر مخلوق دیگری كه صدای مؤذن را بشنوند، روز قیامت برای او گواهی خواهند داد»».

باب (۵): اذان از خونریزی جلوگیری می‌کند

۳۶۸- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ إِذَا غَزَا بِنَا قَوْمًا، لَمْ يَكُنْ يَغْزُو بِنَا حَتَّى يُصْبِحَ وَيَنْظُرَ، فَإِنْ سَمِعَ أَذَانًا كَفَّ عَنْهُمْ، وَإِنْ لَمْ يَسْمَعْ أَذَانًا أَغَـارَ عَلَيْهِمْ».(بخارى:۶۱۰)

ترجمه: «انس ابن مالک سمی‌گوید: هرگاه، رسول ‏الله جبرای جهاد می‏رفت، منتظر می‌ماند و تا صبح، حمله نمی‌كرد. اگر صدای اذان را می‌شنید، دست نگه می‌داشت و در غیر اینصورت، حمله را آغاز می‌كرد».

باب (۶): هنگام شنیدن اذان، چه باید گفت؟

۳۶۹- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِذَا سَمِعْتُمُ النِّدَاءَ، فَقُولُوا مِثلَ مَا يَقُولُ الْمُؤَذِّنُ»».(بخارى:۶۱۱)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: رسول اكرم جفرمود: «هنگامی كه صدای اذان به گوش شما رسید، كلمات اذان را با مؤذن تكرار كنید»».

۳۷۰- «عَنْ مُعَاوِيَةَ س مِثلَهُ إِلَى قَوْلِهِ: وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ. ولَمَّا قَالَ: حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ قَالَ: «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ». وَقَالَ: هَكَذَا سَمِعْنَا نَبِيَّكُمْ ج يَقُولُ».(بخارى: ۶۱۲-۶۱۳).

ترجمه: «از معاویه سروایت است كه ایشان، كلمات اذان را تا كلمه «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ»،با موذن، تكرار كرد و همینكه مؤذن به «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ»رسید، در جواب، گفت: «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ».و فرمود: شنیدم كه پیامبر جچنین می‌گفت».

باب (۷): دعای اذان

۳۷۱- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ قَالَ حِينَ يَسْمَعُ النِّدَاءَ: اللَّهُمَّ رَبَّ هَذِهِ الدَّعْوَةِ التَّامَّةِ، وَالصَّلاةِ الْقَائِمَةِ، آتِ مُحَمَّدًا الْوَسِيلَةَ وَالْفَضِيلَةَ، وَابْعَثهُ مَقَامًا مَحْمُودًا الَّذِي وَعَدْتَهُ، حَلَّتْ لَهُ شَفَاعَتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ»». (بخارى: ۶۱۴)

ترجمه: «جابر ابن عبد الله سمی‌گوید: رسول اكرم جفرمود: «هركس بعد از شنیدن اذان، این دعا را بخواند:«اللَّهُمَّ رَبَّ هَذِهِ الدَّعْوَةِ التَّامَّةِ، وَالصَّلاةِ الْقَائِمَةِ، آتِ مُحَمَّدًا الْوَسِيلَةَ وَالْفَضِيلَةَ، وَابْعَثهُ مَقَامًا مَحْمُودًا الَّذِي وَعَدْتَهُ»روز قیامت، از شفاعت من، بهره‏مند خواهد شد.

ترجمه دعا: خدایا! ای صاحب این دعوت كامل (اذان) و نمازی كه هم اكنون برگزار می‌شود! به محمد جوسیله (درجه‌ای است در بهشت) و فضیلت عنایت فرما و او را طبق وعده ات به مقام محمود(شفاعت) برسان».

باب (۸): قرعه کشی برای اذان گفتن

۳۷۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِي النِّدَاءِ وَالصَّفِّ الأَوَّلِ، ثمَّ لَمْ يَجِدُوا إِلا أَنْ يَسْتَهِمُوا عَلَيْهِ لاسْتَهَمُوا، وَلَوْ يَعْلَمُونَ مَا فِي التَّهْجِيرِ لاسْتَبَقُوا إِلَيْهِ، وَلَوْ يَعْلَمُونَ مَا فِي الْعَتَمَةِ وَالصُّبْحِ لأَتَوْهُمَا وَلَوْ حَبْوًا»».(بخارى: ۶۱۵)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «اگر مردم از پاداش اذان و صف اول نماز، آگاه می‏بودند و برای دستیابی به آن، چاره‌ای جز قرعه كشی نداشتند، حتما قرعه كشی می‌كردند. همچنین، اگر ثواب اول وقت را می‌دانستند، برای رسیدن به آن، از یكدیگر سبقت می‌گرفتند. و اگر از پاداش نماز عشاء و صبح (با جماعت) مطلع می‏بودند، با خزیدن هم كه شده بود در آنها شركت می‏كردند»».

باب (۹): اذان گفتن شخص نابینا در صورتی که کسی وقت اذان را به او بگوید

۳۷۳- «عَنْ ابْنِ عُمَرَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ بِلالا يُؤَذِّنُ بِلَيْلٍ، فَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يُنَادِيَ ابْنُ أُمِّ مَكْتُومٍ». ثمَّ قَالَ: وَكَانَ رَجُلاً أَعْمَى لا يُنَادِي حَتَّى يُقَالَ لَهُ أَصْبَحْتَ أَصْبَحْتَ».(بخارى: ۶۱۷)

ترجمه: «عبد الله بن عمر می‌گوید: رسول الله جفرمود: «بلال زمانی اذان می‌گوید كه هنوز شب است (قبل از طلوع فجر). بنابراین، شما پس از اذان بلال، بخورید و بیاشامید تا اینكه عبد الله ابن ام مكتوم اذان گوید».

عبد الله ابن عمر بمی‌گوید: عبد الله ابن ام مكتوم نابینا بود، تا او را از طلوع فجر با خبر نمی‌ساختند، اذان نمی‏گفت».

باب (۱۰): اذان گفتن پس از طلوع فجر

۳۷۴- «عَنْ حَفْصَةَ ل: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ إِذَا اعْتَكَفَ الْمُؤَذِّنُ لِلصُّبْحِ، وَبَدَا الصُّبْحُ، صَلَّى رَكْعَتَيْنِ خَفِيفَتَيْنِ قَبْلَ أَنْ تُقَامَ الصَّلاةُ». (بخارى:۶۱۸)

ترجمه: «حفصه لمی‌گوید: پس از اذان صبح و آشكار شدن فجر، رسول اكرم جقبل از ادای فرض، دو ركعت نماز، بطور مختصر می‏خواند».

باب (۱۱): اذان گفتن قبل از طلوع فجر

۳۷۵- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لا يَمْنَعَنَّ أَحَدَكُمْ أَوْ أَحَدًا مِنْكُمْ أَذَانُ بِلالٍ مِنْ سَحُورِهِ، فَإِنَّهُ يُؤَذِّنُ أَوْ يُنَادِي بِلَيْلٍ، لِيَرْجِعَ قَائِمَكُمْ، وَلِيُنَبِّهَ نَائِمَكُمْ، وَلَيْسَ أَنْ يَقُولَ الْفَجْرُ، أَوِ الصُّبْحُ». وَقَالَ بِأَصَابِعِهِ، وَرَفَعَهَا إِلَى فَوْقُ، وَطَأْطَأَ إِلَى أَسْفَلُ حَتَّى يَقُولَ هَكَذَا. قَالَ زُهَيْرٌ بِسَبَّابَتَيْهِ، إِحْدَاهُمَا فَوْقَ الأُخْرَى، ثمَّ مَدَّهَا عَنْ يَمِينِهِ وَشِمَالِهِ».(بخارى: ۶۲۱)

ترجمه: «عبدالله بن مسعود سمی‌گوید: رسول اكرم جفرمود: « مواظب باشید كه اذان بلال، مانع خوردن سحری نگردد. زیرا بلال، قبل از طلوع فجر، اذان می‏گوید تا كسانی كه مشغول نمازند، برای سحری برگردند و آنان كه خوابند، بیدار شوند. پس، اذان بلال را با صبح صادق اشتباه نگیرید». وآنحضرت جبا انگشت‏هایش اشاره كرد، ابتدا انگشتهایش را بالا برد وسپس، به طرف پائین آورد و فرمود: «تا روشنی و سفیدی افق، اینگونه ظاهر شود».زهیر (یكی از راویان این حدیث) دو انگشت‏ سبابه خود را روی هم گذاشت. سپس، آنها را به سوی راست و چپ، باز نمود و گفت: نور صبح صادق، اینگونه گسترش می‌یابد».

باب (۱۲) بین هر اذان و اقامه ای میتوان نماز خواند

۳۷۶- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُغَفَّلٍ الْمُزَنِيِّ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «بَيْنَ كُلِّ أَذَانَيْنِ صَلاةٌ-ثلاثا-لِمَنْ شَاءَ». و في رواية: «بَيْنَ كُلِّ أَذَانَيْنِ صَلاةٌ، بَيْنَ كُلِّ أَذَانَيْنِ صَلاةٌ». ثم قال في الثالثة: «لِمَنْ شَاءَ»».(بخارى: ۶۲۴و۶۲۷)

ترجمه: «عبدالله بن مغفل سروایت می‌كند كه رسول ‏الله جفرمود: «میان هر اذان و اقامه‌ای نمازی وجود دارد. (این جمله را سه بار تكرار كرد) و گفت: البته برای هر كس كه بخواهد».

و در روایتی دیگر آمده است كه آنحضرت جفرمود: «میان هر اذان و اقامه، نمازی وجود دارد، میان هر اذان و اقامه، نمازی وجود دارد». و بار سوم فرمود: «البته برای هر كس كه بخواهد»».

باب (۱۳): کسی که در حالت سفر، اذان یک مؤذن را کافی می‌داند

۳۷۷- «عَنْ مَالِكِ بْنِ الْحُوَيْرِث س قَالَ: أَتَيْتُ النَّبِيَّ ج فِي نَفَرٍ مِنْ قَوْمِي، فَأَقَمْنَا عِنْدَهُ عِشْرِينَ لَيْلَةً، وَكَانَ رَحِيمًا رَفِيقًا، فَلَمَّا رَأَى شَوْقَنَا إِلَى أَهَالِينَا، قَالَ: «ارْجِعُوا فَكُونُوا فِيهِمْ، وَعَلِّمُوهُمْ، وَصَلُّوا، فَإِذَا حَضَرَتِ الصَّلاةُ فَلْيُؤَذِّنْ لَكُمْ أَحَدُكُمْ، وَلْيَؤُمَّكُمْ أَكْبَرُكُمْ»».(بخارى: ۶۲۸)

ترجمه: «مالک بن حویرث سمی‌گوید: من و گروهی از افراد قبیله‌‌ام نزد رسول ‏الله جشرفیاب شدیم. بیست روز، نزد ایشان توقف كردیم. آنحضرت جفردی بسیار شفیق و مهربان بود. رسول رحمت جهنگامی كه علاقه ما را نسبت به خانواده‌هایمان احساس كرد، فرمود: «برگردید و درمیان خانواده‌هایتان زندگی كنید و آنها را با مسایل و احكام دین، آشنا سازید. و هرگاه، وقت نماز فرا رسید، یكی از شما اذان بگوید و كسی كه از نظر سنی از دیگران، بزرگتر است، امامت نماز را بعهده گیرد»».

۳۷۸- «و عَنهْ س في رواية: أَتَى رَجُلانِ النَّبِيَّ ج يُرِيدَانِ السَّفَرَ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «إِذَا أَنْتُمَا خَرَجْتُمَا، فَأَذِّنَا، ثمَّ أَقِيمَا، ثمَّ لِيَؤُمَّكُمَا أَكْبَرُكُمَا»».(بخارى:۶۳۰)

ترجمه: «و در روایتی دیگر، مالک بن حویرث می‌گوید: دو نفر كه قصد مسافرت داشتند، خدمت آنحضرت جشرفیاب شدند. رسول ‏الله جفرمود: «هرگاه به مسافرت رفتید و وقت نماز فرارسید، اذان و اقامه بگویید و نماز بخوانید و هر یک از شما كه بزرگتر است، امامت نماز را بعهده گیرد»».

باب (۱۴): اگر مسافران، جماعتی بودند، اذان واقامه بگویند

۳۷۹- «عَنْ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ يَأْمُرُ مُؤَذِّنًا يُؤَذِّنُ، ثمَّ يَقُولُ عَلَى إِثرِهِ: «أَلا صَلُّوا فِي الرِّحَالِ»، فِي اللَّيْلَةِ الْبَارِدَةِ، أَوِ الْمَطِيرَةِ فِي السَّفَرِ». (بخارى:۶۳۲)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: رسول ‏اكرم جدر شبهای سرد یا بارانی، در مسافرت، به مؤذن دستور می‌داد تا اذان بگوید و بعد از اذان، اعلام كند كه: «در محل اقامت خود، نماز بخوانید»».

باب (۱۵): کسی که بگوید: نمازمان فوت شده است

۳۸۰- «عَنْ أَبِي قَتَادَةَ س قَالَ: بَيْنَمَا نَحْنُ نُصَلِّي مَعَ النَّبِيِّ ج إِذْ سَمِعَ جَلَبَةَ رِجَالٍ، فَلَمَّا صَلَّى قَالَ: «مَا شَأْنُكُمْ»؟ قَالُوا: اسْتَعْجَلْنَا إِلَى الصَّلاةِ. قَالَ: «فَلا تَفْعَلُوا إِذَا أَتَيْتُمُ الصَّلاةَ فَعَلَيْكُمْ بِالسَّكِينَةِ، فَمَا أَدْرَكْتُمْ فَصَلُّوا، وَمَا فَاتَكُمْ فَأَتِمُّوا»».(بخارى:۶۳۵)

ترجمه: «ابوقتاده سمی‌گوید: با رسول اكرمجمشغول نماز خواندن بودیم كه صدای جست وخیز عده‌ای، بگوش رسید. پس از اتمام نماز، رسول اكرم جخطاب به آنان، فرمود: «این چه كاری بود كه كردید»؟گفتند: برای رسیدن به نماز جماعت، عجله داشتیم. رسول ‏الله جفرمود: «دوباره این كار را انجام ندهید. هنگامی كه برای نماز می‌آیید، با سكون و آرامش بیایید. هر چه از نماز را دریافتید، بخوانید. وبقیه را خودتان، كامل كنید»».

باب (۱۶): چه وقت باید برای نماز خواندن، بلند شد

۳۸۱- «وعَنْهُ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِذَا أُقِيمَتِ الصَّلاةُ فَلا تَقُومُوا حَتَّى تَرَوْنِي»».(بخارى:۶۳۷)

ترجمه: «ابوقتاده سمی‏گوید. رسول الله جفرمود: ««هنگامی كه برای نماز، اقامه گفته شد تا من نیامدم و مرا ندیدید از سر جایتان بلند نشوید»».

باب (۱۷): اگر پس از اقامه گفتن، برای امام کاری پیش آمد

۳۸۲- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: أُقِيمَتِ الصَّلاةُ وَالنَّبِيُّ ج يُنَاجِي رَجُلا فِي جَانِبِ الْمَسْجِدِ، فَمَا قَامَ إِلَى الصَّلاةِ حَتَّى نَامَ الْقَوْمُ». (بخارى: ۶۴۲)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: برای نماز، اقامه گفته شد در حالیكه پیامبر اكرمجدر گوشه مسجد، با كسی مشغول صحبت كردن بود. بعد از شنیدن اقامه، آنحضرت جبرای خواندن نماز، بلند نشد مگر زمانی كه عده‌ای بخواب رفته بودند».

باب (۱۸): وجوب نماز جماعت

۳۸۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ آمُرَ بِحَطَبٍ فَيُحْطَبَ، ثمَّ آمُرَ بِالصَّلاةِ فَيُؤَذَّنَ لَهَا، ثمَّ آمُرَ رَجُلاً فَيَؤُمَّ النَّاسَ، ثمَّ أُخَالِفَ إِلَى رِجَالٍ فَأُحَرِّقَ عَلَيْهِمْ بُيُوتَهُمْ، وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، لَوْ يَعْلَمُ أَحَدُهُمْ أَنَّهُ يَجِدُ عَرْقًا سَمِينً،ا أَوْ مِرْمَاتَيْنِ حَسَنَتَيْنِ، لَشَهِدَ الْعِشَاءَ»».(بخارى: ۶۴۴)

ترجمه: «ابوهریره سنقل می‌كند كه رسول الله جفرمود: «سوگند به ذاتی كه جانم در ید قدرت اوست، تصمیم گرفتم دستور دهم تا هیزم آماده كنند. وپس از اذان، كسی را برای امامت نماز بگمارم و خود، نزد كسانی بروم كه در خانه‏ها نشسته و در نماز جماعت شركت نمی‏كنند و آنها را با خانه‌هایشان آتش بزنم. بخدا سوگند، آنانی كه به جماعت نمی‏آیند، اگرمی‏دانستند كه استخوانی چرب یا دو تكه گوشت خوب به آنان می‏رسد، حتما در نماز عشاء شركت می‏كردند»».

باب (۱۹): فضیلت نماز جماعت

۳۸۴- «عَنْ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «صَلاةُ الْجَمَاعَةِ تَفْضُلُ صَلاةَ الْفَذِّ بِسَبْعٍ وَعِشْرِينَ دَرَجَةً»». (بخارى:۶۴۵)

ترجمه: «ابن عمر بنقل می‌كند كه رسول الله جفرمود: «نماز جماعت بر نمازی كه تنها خوانده شود، بیست و هفت درجه، برتری دارد»».

باب (۲۰): فضیلت نماز صبح با جماعت

۳۸۵- «عَنْ أبي هُرَيْرَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «تَفْضُلُ صَلاةُ الْجَمِيعِ صَلاةَ أَحَدِكُمْ وَحْدَهُ بِخَمْسٍ وَعِشْرِينَ جُزْءًا، وَتَجْتَمِعُ مَلائِكَةُ اللَّيْلِ وَمَلائِكَةُ النَّهَارِ فِي صَلاةِ الْفَجْرِ». ثمَّ يَقُولُ أَبُو هُرَيْرَةَ: فَاقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ: ﴿إِنَّ قُرۡءَانَ ٱلۡفَجۡرِ كَانَ مَشۡهُودٗا[الإسراء: ۷۸] . (بخارى:۶۴۸).

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: از رسول اكرم جشنیدم كه می‏فرمود: «نماز با جماعت بر نمازی كه به تنهایی خوانده می‌شود، بیست و پنج برابر، برتری دارد. و هنگام نماز صبح، فرشتگان شب و روز، جمع می‏شوند». ابوهریره سمی‌گوید: برای اثبات این مطلب، این آیه را بخوانید: ﴿إِنَّ قُرۡءَانَ ٱلۡفَجۡرِ كَانَ مَشۡهُودٗا[الإسراء: ۷۸] . یعنی همانا نماز فجر، زمان حضور فرشتگان است».

۳۸۶- «عَنْ أَبِي مُوسَى س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «أَعْظَمُ النَّاسِ أَجْرًا فِي الصَّلاةِ أَبْعَدُهُمْ فَأَبْعَدُهُمْ مَمْشًى، وَالَّذِي يَنْتَظِرُ الصَّلاةَ حَتَّى يُصَلِّيَهَا مَعَ الإِمَامِ أَعْظَمُ أَجْرًا مِنِ الَّذِي يُصَلِّي، ثمَّ يَنَامُ».)بخارى:۶۵۱)

ترجمه: «ابو موسی اشعری سمی‌گوید: رسول ‏الله جفرمود: «بیشترین ثواب را در نماز، كسانی می‏برند كه مسیر طولانی‌تری را طی نمایند. (یعنی هر اندازه از مسجد دورتر باشند، ثواب بیشتری خواهند برد). و كسی كه منتظر می‌ماند تا نماز را با جماعت بخواند از كسی كه نمازش را می‌خواند و می‏خوابد، ثواب بیشتری می‌برد»».

باب (۲۱): فضیلت حضور در نماز ظهر، در شدت گرما

۳۸۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «بَيْنَمَا رَجُلٌ يَمْشِي بِطَرِيقٍ، وَجَدَ غُصْنَ شَوْكٍ عَلَى الطَّرِيقِ، فَأَخَّرَهُ، فَشَكَرَ اللَّهُ لَهُ فَغَفَرَ لَهُ». ثمَّ قَالَ: «الشُّهَدَاءُ خَمْسَةٌ: الْمَطْعُونُ، وَالْمَبْطُونُ، وَالْغَرِيقُ، وَصَاحِبُ الْهَدْمِ، وَالشَّهِيدُ فِي سَبِيلِ اللهِ»».(بخارى: ۶۵۲)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه رسول الله جفرمود: «شخصی، شاخه خارداری را در مسیر راه دید، آن را برداشته و به كناری نهاد. خداوند از او خشنود شد و او را مورد مغفرت قرار داد». و بعد افزود: «شهدا پنج گروه‌اند: ۱ ـ كسی كه در اثر طاعون و وبا، بمیرد. ۲ ـ كسی كه در اثر اسهال، بمیرد. ۳ ـ كسی كه در اثر غرق شدن در آب، بمیرد. ۴ ـ كسی كه زیر آوار، فوت نماید. ۵ـ كسی كه در راه الله، كشته شود»».

باب (۲۲):پاداش گام برداشتن در راه خدا

۳۸۸- «عن أَنَسٍ س: أَنَّ بَنِي سَلِمَةَ أَرَادُوا أَنْ يَتَحَوَّلُوا عَنْ مَنَازِلِهِمْ، فَيَنْزِلُوا قَرِيبًا مِنَ النَّبِيِّ ج، قَالَ: فَكَرِهَ رَسُولُ اللَّهِ ج أَنْ يُعْرُوا الْمَدِينَةَ، فَقَالَ: «أَلا تَحْتَسِبُونَ آثارَكُمْ»».(بخارى: ۶۵۶)

ترجمه: «انس سروایت می‌كند كه بنی سلمه (كه در اطراف مدینه سكونت داشتند) تصمیم گرفتند خانه‌های خود را رها كنند و در جوار رسول ‏الله جسكونت نمایند. رسول‏خداجاز خالی شدن اطراف مدینه، اظهار ناخوشنودی كرد و فرمود: «مگر شما‌ نمی‏دانید كه پیاده رفتن به مسجد، چقدر ثواب دارد»»؟!.

باب (۲۳): فضیلت نماز عشاء با جماعت

۳۸۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «لَيْسَ صَلاةٌ أَثقَلَ عَلَى الْمُنَافِقِينَ مِنَ الْفَجْر وَالْعِشَاءِ، وَلَوْ يَعْلَمُونَ مَا فِيهِمَا لأَتَوْهُمَا وَلَوْ حَبْوًا»».(بخارى:۶۵۷)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كند كه رسول اكرم جفرمود: «هیچ نمازی بر منافقین، دشوارتر از نمازهای صبح و عشاء نیست. ولی اگر می‏دانستند كه در این نمازها چه اجر عظیمی نهفته است، بصورت افتان و خیزان هم كه می‌بود، حتماً در آنها، شركت می‌كردند»».

باب (۲۴): فضیلت مساجد و اجر و پاداش کسی که در مسجد نشسته ومنتظر نماز باشد

۳۹۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س، عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «سَبْعَةٌ يُظِلُّهُمُ اللَّهُ فِي ظِلِّهِ يَوْمَ لا ظِلَّ إِلا ظِلُّهُ: الإِمَامُ الْعَادِلُ، وَشَابٌّ نَشَأَ فِي عِبَادَةِ رَبِّهِ، وَرَجُلٌ قَلْبُهُ مُعَلَّقٌ فِي الْمَسَاجِدِ، وَرَجُلانِ تَحَابَّا فِي اللَّهِ اجْتَمَعَا عَلَيْهِ وَتَفَرَّقَا عَلَيْهِ، وَرَجُلٌ طَلَبَتْهُ امْرَأَةٌ ذَاتُ مَنْصِبٍ وَجَمَالٍ، فَقَالَ: إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ، وَرَجُلٌ تَصَدَّقَ، أَخْفَى حَتَّى لا تَعْلَمَ شِمَالُهُ مَا تُنْفِقُ يَمِينُهُ، وَرَجُلٌ ذَكَرَ اللَّهَ خَالِيًا، فَفَاضَتْ عَيْنَاهُ»». (بخارى:۶۶۰)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كند كه رسول ‏الله جفرمود: «خداوند، هفت گروه را روزی كه هیچ سایه‌ای جز سایه او وجود ندارد، در زیر سایه خود، جای می‌دهد. ۱ ـ فرمانروای عادل. ۲ ـ جوانی كه در سایه اطاعت و بندگی خدا، رشد یافته باشد. ۳ ـ كسی كه همواره دل بسته مسجد باشد. ۴ ـ دو مسلمانی كه صرفا بخاطر خوشنودی الله با یكدیگردوست باشند و بر اساس آن،با هم جمع یا از یكدیگر جدا می‌شوند. ۵ ـ كسی كه زنی زیبا و صاحب مقام،او را به فحشاء بخواند ولی او نپذیرد وبگوید: من از خدا می‌ترسم. ۶ ـ كسی كه با دست راستش طوری صدقه دهد،كه دست چپش نداند. ۷ ـ كسی كه در تنهایی بیاد خدا باشد و از ترس او، اشک بریزد»».

باب (۲۵): فضیلت رفتن به مسجد

۳۹۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَنْ غَدَا إِلَى الْمَسْجِدِ وَرَاحَ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُ نُزُلَهُ مِنَ الْجَنَّةِ كُلَّمَا غَدَا أَوْ رَاحَ»». (بخارى:۶۶۲)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول ‏الله جفرمود: «هركس به مسجد رفت و آمد كند، خداوند برای هر رفت و برگشت او، ضیافتی در بهشت تدارک می‌بیند»».

باب (۲۶): هنگام اقامه نماز فرض، هیچ نماز دیگری صحیح نیست .

۳۹۲- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَالِكٍ ابْنِ بُحَيْنَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج رَأَى رَجُلا وَقَدْ أُقِيمَتِ الصَّلاةُ، يُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ ج لاث بِهِ النَّاسُ، وَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج: «الصُّبْحَ أَرْبَعًا، الصُّبْحَ أَرْبَعًا»»؟ (بخارى:۶۶۳)

ترجمه: «عبدالله ابن مالک ابن بُحینه سمی‌گوید: رسول‏ خدا جشخصی را دید كه پس از گفتن اقامه (برای نماز صبح)، دو ركعت نماز می‏خواند. وقتی كه نماز تمام شد، مردم اطراف رسول ‏الله ججمع شدند. رسول ‏الله جخطاب به آن شخص، فرمود: «آیا نماز صبح را چهار ركعت می‌خوانی؟ آیا نماز صبح را چهار ركعت می‌خوانی»»؟ توضیح: منظور رسول ‏الله جاین بود كه هنگام شروع نماز فرض، شركت در آن لازم است. مترجم

باب (۲۷): شخص بیمار تا چه وقت باید برای نماز جماعت حاضر شود

۳۹۳- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: لَمَّا مَرِضَ رَسُولُ اللَّهِ ج مَرَضَهُ الَّذِي مَاتَ فِيهِ، فَحَضَرَتِ الصَّلاةُ، فَأُذِّنَ، فَقَالَ: «مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْيُصَلِّ بِالنَّاسِ». فَقِيلَ لَهُ: إِنَّ أَبَا بَكْرٍ رَجُلٌ أَسِيفٌ، إِذَا قَامَ فِي مَقَامِكَ لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يُصَلِّيَ بِالنَّاسِ، وَأَعَادَ، فَأَعَادُوا لَهُ، فَأَعَادَ الثالِثةَ، فَقَالَ: «إِنَّكُنَّ صَوَاحِبُ يُوسُفَ، مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْيُصَلِّ بِالنَّاسِ». فَخَرَجَ أَبُو بَكْرٍ فَصَلَّى، فَوَجَدَ النَّبِيُّ ج مِنْ نَفْسِهِ خِفَّةً، فَخَرَجَ يُهَادَى بَيْنَ رَجُلَيْنِ، كَأَنِّي أَنْظُرُ رِجْلَيْهِ تَخُطَّانِ مِنَ الْوَجَعِ، فَأَرَادَ أَبُو بَكْرٍ أَنْ يَتَأَخَّرَ، فَأَوْمَأَ إِلَيْهِ النَّبِيُّ ج أَنْ مَكَانَكَ، ثمَّ أُتِيَ بِهِ حَتَّى جَلَسَ إِلَى جَنْبِهِ، وَكَانَ النَّبِيُّ ج يُصَلِّي، وَأَبُو بَكْرٍ يُصَلِّي بِصَلاتِهِ، وَالنَّاسُ يُصَلُّونَ بِصَلاةِ أَبِي بَكْرٍ، فَقَالَ بِرَأْسِهِ: نَعَمْ. وفي رواية: جَلَسَ عَنْ يَسَارِ أَبِي بَكْرٍ، فَكَانَ أَبُوبَكْرٍ يُصَلِّي قَائِمًا».(بخارى:۶۶۴)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: رسول خدا جدر بیماری وفات، پس از شنیدن صدای اذان، فرمود:«به ابوبكر بگویید كه امامت نماز را به عهده گیرد».عرض كردم: ابوبكر مرد رقیق القلبی است و اگر در جایگاه شما قرار گیرد، نمی‌تواند مردم را نماز دهد. رسول الله جبار دوم، سخنش را تكرار كرد. ما نیز همان جواب قبلی را دادیم .رسول الله جبرای بار سوم، سخنش را تكرار كرد و فرمود: «معلوم می‏شود كه شما مانند همان زنانی هستید كه یوسف را احاطه كرده بودند، به ابوبكر بگویید كه نماز را امامت كند». آنگاه، ابوبكر رفت و امامت كرد. در آن اثنا، حال رسول خدا جكمی بهتر شد و با كمک دو نفر، به مسجد تشریف برد. عایشه لمی‌گوید: هنوز آن صحنه را از یاد نبرده‌‌ام كه پاهای (مبارک) رسول ‏الله جبدلیل ضعف و ناتوانی بر زمین كشیده می‌شد. وقتی كه چشم ابوبكر به رسول ‏الله جافتاد، خواست خود را كنار كشد اما آنحضرت جبا اشاره،به او فهماند كه همانجا بماند. سپس، او را جلو آوردند. و ایشان در كنار ابوبكر نشست. و نماز گزارد و ابوبكرسادامه نماز را به آنحضرت جاقتدا نمود ومردم به نماز ابوبكرساقتدا نمودند. در روایتی دیگر آمده است كه: پیامبر جسمت چپ ابوبكر سنشست و ابوبكر سنماز را ایستاده اقامه نمود».

شرح: «إنكن صواحب یوسف» یعنی شما مانند زنانی هستید كه یوسف را احاطه كرده بودند، هرچند خطاب بصورت جمع آمده است اما مخاطب آن، عایشه لاست واز سوی دیگر، كلمه «صواحب»كه جمع است منظور زلیخا می‌باشد. و وجه مشابهت آن، در این بودكه هر یک، چیزی اظهار می‌كرد كه خلاف باطنش بود. زلیخا ظاهراً زنان را مهمان كرده بود تا آنها را پذیرائی كند ولی هدفش، نشان دادن حسن و جمال یوسف بود تا آنها او را معذور بدانند. عایشه لنیز كه به ظاهر رقت قلب پدرش را مطرح ساخت، منظورش این بود كه اگر آنحضرت وفات یابد، مردم این واقعه را به فال بد گیرند و از ابوبكر خوششان نیاید.

۳۹۴- «وعَنْ عَائشَةَ ل قَالَتْ: لَمَّا ثَقُلَ النَّبِيُّ ج واشْتَدَّ وَجَعُهُ، اسْتَأذَنَ أزْوَاجَهُ أنْ يُمَرَّضّ فِي بَيْتِي، فَأذِنَّ لّهُ. وباقي الحديث تقدم آنفاً». (بخارى:۶۶۵)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: هنگامی كه بیماری رسول الله جشدت یافت، از سایر همسرانش اجازه خواست تا ایام بیماری را در خانه من، پرستاری شود. آنها نیز موافقت كردند».

باب (۲۸): آیا امام با کسانیکه حاضر شده‌اند، نماز بخواند؟ و آیا در روزهای بارانی خطبۀ جمعه خوانده شود؟

۳۹۵- «عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّهُ خَطَبَ فِي يَوْمٍ ذِي رَدْغٍ، فَأَمَرَ الْمُؤَذِّنَ لَمَّا بَلَغَ حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ قَالَ: قُلِ الصَّلاةُ فِي الرِّحَالِ، فَنَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ فَكَأَنَّهُمْ أَنْكَرُوا، فَقَالَ: كَأَنَّكُمْ أَنْكَرْتُمْ هَذَا، إِنَّ هَذَا فَعَلَهُ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي،-يَعْنِي النَّبِيَّ ج-إِنَّهَا عَزْمَةٌ، وَإِنِّي كَرِهْتُ أَنْ أُحْرِجَكُمْ».(بخارى:۶۶۸)

ترجمه: «ابن عباس سدر یكی از روزهای بارانی، به ایراد خطبه پرداخت و هنگامی كه مؤذن به حی علی الصلاة (بشتابید برای نماز)رسید، ابن عباس سبه او دستور داد تا الصلاة فی الرحال (نماز را در خانه‏های تان بخوانید) بگوید. با شنیدن این كلمه، مردم با تعجب، به یكدیگر نگاه كردند. ابن عباس سخطاب به آنان فرمود: گویا این سخن، مورد پسند شما واقع نشد. ولی كسیكه از من، بهتر بود، (یعنی رسول‏الله ج) چنین كرد. گرچه حضور شما در نماز جمعه، افضل است ولی من نمی‌خواهم شما ر ا با مشكل مواجه سازم».

۳۹۶- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س يَقُولُ: قَالَ رَجُلٌ مِنَ الانْصَارِ: إِنِّي لا أَسْتَطِيعُ الصَّلاةَ مَعَكَ،-وَكَانَ رَجُلا ضَخْمًا-فَصَنَعَ لِلنَّبِيِّ ج طَعَامًا، فَدَعَاهُ إِلَى مَنْزِلِهِ، فَبَسَطَ لَهُ حَصِيرًا، وَنَضَحَ طَرَفَ الْحَصِيرِ، فَصَلَّى عَلَيْهِ رَكْعَتَيْنِ، فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ آلِ الْجَارُودِ لانَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أَكَانَ النَّبِيُّ ج يُصَلِّي الضُّحَى؟ قَالَ: مَا رَأَيْتُهُ صَلاهَا إِلا يَوْمَئِذٍ».(بخارى:۶۷۰)

ترجمه: «انس ابن مالک سمی‌گوید: شخصی از انصار،كه خیلی فربه و چاق بود، به آنحضرت جگفت، نمی‌توانم با شما در نماز جماعت، شركت كنم. آنگاه، غذائی تدارک دید و آنحضرت جرا به منزلش دعوت نمود. آنجا، حصیری پهن نمود وروی آن، آب پاشید. رسول خدا جروی آن، دو ركعت، نماز خواند. مردی از آل جارود، از انس پرسید: آیا رسول خدا جنماز چاشت، می‌خواند؟ جواب داد: غیر از آن روز، من ندیدم كه بخواند».

باب (۲۹): اگر غذا حاضر شد و وقت نماز نیز فرا رسید (چه باید کرد؟)

۳۹۷- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِذَا قُدِّمَ الْعَشَاءُ فَابْدَءُوا بِهِ قَبْلَ أَنْ تُصَلُّوا صَلاةَ الْمَغْرِبِ وَلا تَعْجَلُوا عَنْ عَشَائِكُمْ»».(بخارى:۶۷۲)

ترجمه: «انس ابن مالک سروایت می‌كند كه رسول ‏الله جفرمود: «اگر شام قبل از نماز مغرب آماده شد، نخست، شام را با آرامش، بخورید» (بعد نماز بخوانید)».

باب (۳۰): کسی که در خانه‌اش مشغول کاری بوده وهنگام فرار رسیدن وقت نماز، به مسجد رفته است

۳۹۸- «عَنْ عَائِشَةَ ل أَنَّهَا سُئِلَتْ: مَا كَانَ النَّبِيُّ ج يَصْنَعُ فِي بَيْتِهِ؟ قَالَتْ: كَانَ يَكُونُ فِي مِهْنَةِ أَهْلِهِ، تَعْنِي خِدْمَةَ أَهْلِهِ، فَإِذَا حَضَرَتِ الصَّلاةُ خَرَجَ إِلَى الصَّلاةِ».(بخارى: ۶۷۶)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: از من درباره اموری كه رسول ‏الله جدر خانه انجام می‏داد، سؤال نمودند. جواب دادم: رسول ‏الله جدر كارهای خانه، همسران خود را كمک می‏كرد. اما به محض اینكه وقت نماز فرا می‌رسید، برای نماز، بیرون می‌رفت».

باب (۳۱): امامت مردم، برای آموزش کیفیت نماز پیامبر ج

۳۹۹- «عَنْ مَالِكِ بْنِ الْحُوَيْرِثِ س قَالَ: إِنِّي لأُصَلِّي بِكُمْ وَمَا أُرِيدُ الصَّلاةَ، أُصَلِّي كَيْفَ رَأَيْتُ النَّبِيَّ ج يُصَلِّي».(بخارى: ۶۷۷)

ترجمه: «از مالک بن حویرث سروایت است كه فرمود: می‌خواهم نماز جماعت برگزار نمایم. ولی هدفم، نماز خواندن نیست، بلكه می‌خواهم عملاً كیفیت نماز آنحضرت جرا به شما نشان دهم».

باب (۳۲): اهل علم و فضل، برای امامت از دیگران شایسته‌ترند

۴۰۰- «عَنْ عَائِشَةَ ل حديث: «مُرُوا أَبَا بَكْرٍ يُصَلِّي بِالنَّاسِ» تَقَدَّمَّ وَفِي هذِهِ الرِّوَايَةِ قَالَتْ: قُلْتُ: إِنَّ أَبَا بَكْرٍ إِذَا قَامَ فِي مَقَامِكَ لَمْ يُسْمِعِ النَّاسَ مِنَ الْبُكَاءِ، فَمُرْ عُمَرَ فَلْيُصَلِّ لِلنَّاسِ، فَقَالَتْ عَائِشَةُ: فَقُلْتُ: لِحَفْصَةَ قُولِي لَهُ إِنَّ أَبَا بَكْرٍ إِذَا قَامَ فِي مَقَامِكَ لَمْ يُسْمِعِ النَّاسَ مِنَ الْبُكَاءِ، فَمُرْ عُمَرَ فَلْيُصَلِّ لِلنَّاسِ، فَفَعَلَتْ حَفْصَةُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَهْ إِنَّكُنَّ لانْتُنَّ صَوَاحِبُ يُوسُفَ مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْيُصَلِّ لِلنَّاسِ». فَقَالَتْ حَفْصَةُ لِعَائِشَةَ: مَا كُنْتُ لاصِيبَ مِنْكِ خَيْرًا». (بخارى:۶۷۹)

ترجمه: «قبلاً روایت عایشه لدر این مورد، بیان شد. در این روایت نیز آمده است كه آنحضرت جدر بیماری وفات، فرمود: به ابوبكر بگویید كه نماز را برای مردم، امامت كند. عایشه لمی‌گوید: عرض كردم: اگر ابوبكر در جایگاه شما قرار گیرد، از شدت گریه، نمی‌تواند صدایش را به مردم برساند. بهتر است به عمر دستور دهید تا امامت كند. عایشه می‌گوید: من به حفصه نیز گفتم كه به رسول خدا جبگوید كه ابوبكر اگر در جای شما قرار گیرد، از شدت گریه، نمی‌تواند صدایش را به مردم برساند. بهتر است به عمر دستور سدهید. حفصه نیز چنین كرد. آنگاه، رسول خدا جفرمود: «شما همان زنانی هستید كه یوسف را احاطه كرده بودند. به ابوبكر بگویید تا برای مردم، امامت كند». حفصه (كه از عایشه ناراحت شده بود) گفت: هیچگاه از ناحیه تو خیری به من نرسید». (برای توضیح بیشتر، به حدیث شماره ۳۹۳ مراجعه كنید).

۴۰۱- «عَنْ أَنَسٍ س: أَنَّ أَبَا بَكْرٍ كَانَ يُصَلِّي لَهُمْ فِي وَجَعِ النَّبِيِّ ج الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ، حَتَّى إِذَا كَانَ يَوْمُ الاثْنَيْنِ وَهُمْ صُفُوفٌ فِي الصَّلاةِ، فَكَشَفَ النَّبِيُّ ج سِتْرَ الْحُجْرَةِ، يَنْظُرُ إِلَيْنَا وَهُوَ قَائِمٌ، كَأَنَّ وَجْهَهُ وَرَقَةُ مُصْحَفٍ، ثُمَّ تَبَسَّمَ يَضْحَكُ، فَهَمَمْنَا أَنْ نَفْتَتِنَ مِنَ الْفَرَحِ بِرُؤْيَةِ النَّبِيِّ ج، فَنَكَصَ أَبُو بَكْرٍ عَلَى عَقِبَيْهِ لِيَصِلَ الصَّفَّ، وَظَنَّ أَنَّ النَّبِيَّ ج خَارِجٌ إِلَى الصَّلاةِ، فَأَشَارَ إِلَيْنَا النَّبِيُّ ج أَنْ أَتِمُّوا صَلاتَكُمْ، وَأَرْخَى السِّتْرَ، فَتُوُفِّيَ مِنْ يَوْمِهِ».(بخارى:۶۸۰)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: در بیماری وفات رسول ‏الله ج، ابوبكر برای مردم امامت می‏كرد تا اینكه روز دوشنبه فرا رسید. در آنروز، در حالی كه مردم صف بسته و مشغول نماز خواندن بودند، رسول ‏الله جپرده اطاق را كنار زد و در حالی كه ایستاده بود به ما نگاه كرد و تبسم نمود. چهره مباركش مانند كاغذ، زرد بود. ما با دیدن جمال آنحضرت جاز فرط خوشحالی، نزدیک بود نماز را رها كنیم. ابوبكر سهم به گمان اینكه رسول ‏الله جبرای امامت تشریف می‌آورد، آهسته خود را عقب كشید تا به صف نمازگزاران برسد. اما رسول ‏الله جاشاره كرد كه نمازتان را كامل كنید. سپس، پرده را پایین انداخت. (با كمال تأسف) آنحضرت جدر همان روز، دارفانی را وداع گفت».

باب (۳۳): اگر کسی خواست نماز را برای مردم اقامه کند ولی امام اصلی آمد

۴۰۲- «عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ السَّاعِدِيِّ ج: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج ذَهَبَ إِلَى بَنِي عَمْرِو بْنِ عَوْفٍ لِيُصْلِحَ بَيْنَهُمْ، فَحَانَتِ الصَّلاةُ، فَجَاءَ الْمُؤَذِّنُ إِلَى أَبِي بَكْرٍ، فَقَالَ: أَتُصَلِّي لِلنَّاسِ فَأُقِيمَ؟ قَالَ: نَعَمْ، فَصَلَّى أَبُو بَكْرٍ، فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَالنَّاسُ فِي الصَّلاةِ، فَتَخَلَّصَ حَتَّى وَقَفَ فِي الصَّفِّ، فَصَفَّقَ النَّاسُ، وَكَانَ أَبُوبَكْرٍ لا يَلْتَفِتُ فِي صَلاتِهِ، فَلَمَّا أَكْثَرَ النَّاسُ التَّصْفِيقَ الْتَفَتَ، فَرَأَى رَسُولَ اللَّهِ ج، فَأَشَارَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ ج أَنِ امْكُثْ مَكَانَكَ، فَرَفَعَ أَبُو بَكْرٍ س يَدَيْهِ، فَحَمِدَ اللَّهَ عَلَى مَا أَمَرَهُ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ج مِنْ ذَلِكَ، ثُمَّ اسْتَأْخَرَ أَبُو بَكْرٍ حَتَّى اسْتَوَى فِي الصَّفِّ، وَتَقَدَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ج فَصَلَّى، فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ: «يَا أَبَا بَكْرٍ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَثْبُتَ إِذْ أَمَرْتُكَ»؟ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: مَا كَانَ لابْنِ أَبِي قُحَافَةَ أَنْ يُصَلِّيَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ ج. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَا لِي رَأَيْتُكُمْ أَكْثَرْتُمُ التَّصْفِيقَ، مَنْ رَابَهُ شَيْءٌ فِي صَلاتِهِ فَلْيُسَبِّحْ، فَإِنَّهُ إِذَا سَبَّحَ الْتُفِتَ إِلَيْهِ، وَإِنَّمَا التَّصْفِيقُ لِلنِّسَاءِ»».(بخارى:۶۸۴)

ترجمه: «سهل بن سعد ساعدی سمی‌گوید: روزی رسول ‏الله جنزد قبیله بنی عمرو ابن عوف رفت تا میان آنان، صلح و آشتی برقراركند. وقت نماز فرا رسید. مؤذن نزد ابوبكرسآمد و گفت: اگر شما امامت می‏كنید تا اقامه ‏گویم. ابو بكر سفرمود: آری.آنگاه، اقامه گفته شد و ابوبكرسنماز را شروع كرد. در آن اثنا، رسول الله جتشریف آورد و از میان صف‏ها عبور نمود و خود را به صف اول، رساند. مردم دستها را به یكدیگر زدند تا ابوبكر را از آمدن آنحضرت جبا خبر سازند. اما ابوبكرسدر حال نماز، به اطراف خود توجه نمی‌كرد. سرانجام، مردم چندین بار، دست زدند تا اینكه ابوبكر متوجه پیامبر جشد. رسول ‏الله جبا اشاره به ابوبكر سفهماند كه سَر جایـَت بمان و به نماز ادامه بده. ابوبكرسدستهایش را بلند كرد و برای كاری كه رسول خدا جاو را به آن، امر كرده بود، خدا را سپاس گفت و به صف نمازگزاران پیوست. آنگاه، رسول خدا ججلو رفت و امامت كرد. و پس از اتمام نماز، خطاب به ابوبكرسفرمود: «ای ابوبكر! وقتی من به تو دستور دادم كه سر جایت بمان، چرا قبول نكردی»؟ ابوبكر سعرض كرد: ای پیامبر گرامی خدا! برای پسر ابو قحافه شایسته نیست كه رسول ‏الله جرا امامت نماید. بعد از آن، رسول‏الله جخطاب به سایر نمازگزاران فرمود: « چرا شما اینهمه كف زدید؟ هرگاه در اثناء نماز، مشكلی پیش آمد، «سبحان الله» بگویید. آنگاه، امام متوجه می‌شود. كف زدن، مخصوص زنان است»».

باب (۳۴): امام برای آن تعیین شده است که به او اقتدا کنند

۴۰۳- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: لَمَّا ثَقُلَ النَّبِيُّ ج قَالَ: «أَصَلَّى النَّاسُ»؟ قُلْنَا: لا هُمْ يَنْتَظِرُونَكَ، قَالَ: «ضَعُوا لِي مَاءً فِي الْمِخْضَبِ». قَالَتْ: فَفَعَلْنَا، فَاغْتَسَلَ، فَذَهَبَ لِيَنُوءَ، فَأُغْمِيَ عَلَيْهِ، ثُمَّ أَفَاقَ، فَقَالَ ج: «أَصَلَّى النَّاسُ»؟ قُلْنَا: لا، هُمْ يَنْتَظِرُونَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «ضَعُوا لِي مَاءً فِي الْمِخْضَبِ». قَالَتْ: فَقَعَدَ فَاغْتَسَلَ، ثُمَّ ذَهَبَ لِيَنُوءَ، فَأُغْمِيَ عَلَيْهِ، ثُمَّ أَفَاقَ، فَقَالَ: «أَصَلَّى النَّاسُ»؟ قُلْنَا: لا، هُمْ يَنْتَظِرُونَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَقَالَ: «ضَعُوا لِي مَاءً فِي الْمِخْضَبِ». فَقَعَدَ، فَاغْتَسَلَ، ثُمَّ ذَهَبَ لِيَنُوءَ، فَأُغْمِيَ عَلَيْهِ، ثُمَّ أَفَاقَ، فَقَالَ: «أَصَلَّى النَّاسُ»؟ فَقُلْنَا: لا، هُمْ يَنْتَظِرُونَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَالنَّاسُ عُكُوفٌ فِي الْمَسْجِدِ، يَنْتَظِرُونَ النَّبِيَّ ج لِصَلاةِ الْعِشَاءِ الاخِرَةِ، فَأَرْسَلَ النَّبِيُّ ج إِلَى أَبِي بَكْرٍ بِأَنْ يُصَلِّيَ بِالنَّاسِ، فَأَتَاهُ الرَّسُولُ فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج يَأْمُرُكَ أَنْ تُصَلِّيَ بِالنَّاسِ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ وَكَانَ رَجُلاً رَقِيقًا: يَا عُمَرُ، صَلِّ بِالنَّاسِ، فَقَالَ لَهُ عُمَرُ: أَنْتَ أَحَقُّ بِذَلِكَ، فَصَلَّى أَبُو بَكْرٍ تِلْكَ الايَّامَ».(بخارى:۶۸۷)

ترجمه: «ام المومنین ؛عـایشـه ل؛ می‌گوید: هنگامی كه بیماری رسول اكرم جشدت یافت، فرمود: «آیا مردم نماز خواندند»؟ گفتیم: خیر، آنها منتظر شما هستند. فرمود: «طشت آبی برایم بیاورید». عایشه می‌گوید: طشت آوردیم. آنحضرت جغسل كرد و هنگامی كه می‌خواست بلند شود، دچار بی‏هوشی شد. وقتی به هوش آمد، فرمود: «آیا مردم نماز خواندند»؟ گفتیم: خیر، آنان منتظر شما هستند. رسول ‏الله جدوباره آب خواست و غسل نمود. اما وقتی ‏خواست بلند شود، برای بار دوم، بی‏هوش شد. چند لحظه بعد، وقتی به هوش آمد، پرسید: «آیا مردم نماز خواندند»؟ گفتیم: خیر، آنها منتظر شما هستند. و مردم هم برای نماز عشا در مسجد، منتظر آنحضرت جبودند. رسول ‏الله جكسی را نزد ابوبكر سفرستاد تا نماز را برگزار كند. قاصد نزد او رفت و پیام را بایشان رساند. ابو بكر سچون مردی رقیق القلب بود، به عمر سگفت: شما نماز را برگزار كنید. عمر سگفت: شما برای امامت سزاوارتر‌اید. اینگونه بود كه ابوبكر در آن روزها، وظیفه خطیر امامت را بعهده گرفت».

۴۰۴- «عَنْ عَائِشَةَ ل حديث صَلاة النبي ج فِي بَيْتِهِ وَهُوَ شَاكٍ تقدم، وفي هذه الرواية قال: «فَإِذَا صَلَّى جَالِسًا فَصَلُّوا جُلُوسًا»».(بخارى:۶۸۸)

ترجمه: «حدیث عایشه لدرباره نماز خواندن رسول ‏الله جدر خانه، هنگام بیماری، قبلا بیان گردید. در این روایت آمده است كه رسول خدا جفرمود: «هرگاه امام، نشسته نماز خواند، شما نیز نشسته نماز بخوانید»».

باب (۳۵): مقتدی چه وقت باید سجده کند؟

۴۰۵- «عن الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ س قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج إِذَا قَالَ: «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ» لَمْ يَحْنِ أَحَدٌ مِنَّا ظَهْرَهُ، حَتَّى يَقَعَ النَّبِيُّ ج سَاجِدًا، ثُمَّ نَقَعُ سُجُودًا بَعْدَهُ»». (بخارى: ۶۹۰)

ترجمه: «براء بن عازب سمی‌گوید: وقتی كه رسول ‏الله جاز ركوع بلند می‌شد و«سمع الله لمن حمده» می‌گفت، هیچ یک از ما كمرش را خم نمی‏كرد و به سجده نمی‏رفت تا زمانی كه آنحضرت به سجد نیفتاده بود بلكه پس از اینكه او به سجده می‌رفت، ما سجده می‌كردیم».

باب (۳۶): گناه کسی که سرش را قبل از امام، بلند نماید

۴۰۶- «عن أبي هُرَيْرَةَ عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «أَمَا يَخْشَى أَحَدُكُمْ أَوْ أَلا يَخْشَى أَحَدُكُمْ إِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ قَبْلَ الإِمَامِ، أَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ رَأْسَهُ رَأْسَ حِمَارٍ أَوْ يَجْعَلَ اللهُ صُوْرَتَهُ صُوْرَةَ حِمَارٍ»».(بخارى:۶۹۱)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول اكرم جفرمود: «كسی كه سرش را قبل از امام، بلند ‏می كند، آیا نمی‌ترسد كه خداوند سرش را به سر الاغ و یا صورتش را به صورت الاغی، تبدیل نماید»».

باب (۳۷): امامت برده، غلام آزاد شده و کودک نابالغ

۴۰۷- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «اسْمَعُوا وَأَطِيعُوا وَإِنِ اسْتُعْمِلَ عليكم حَبَشِيٌّ كَأَنَّ رَأْسَهُ زَبِيبَةٌ»».(بخارى:۶۹۳)

ترجمه: «انس ابن مالک سروایت می‌كند كه نبی اكرم جفرمود: «از امیر خود، بشنوید و اطاعت كنید اگر چه او برده‌ای حبشی و سیه فام بوده و سرش به اندازه یک كشمش، كوچک باشد»».

باب (۳۸): اگر امام نماز را کامل نکرد ولی مقتدیان نماز را کامل کردند

۴۰۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «يُصَلُّونَ لَكُمْ، فَإِنْ أَصَابُوا فَلَكُمْ، وَإِنْ أَخْطَئُوا فَلَكُمْ وَعَلَيْهِمْ»».(بخارى:۶۹۴)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول ‏الله جفرمود: «اگر امامان شما، برای شما درست و صحیح نماز بخوانند، هم به آنان و هم به شما، پاداش داده می‌شود. ولی اگر در نمازشان، اشكالی وجود داشته باشد، شما پاداش خود را دریافت می‌كنید و آنها گناهكار می‌شوند»».

باب (۳۹): اگر دو نفر، جماعت بخوانند، نفر دوم، سمت راست امام و مساوی با امام بایستد

۴۰۹- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب حديث مبيته في بيت خالته قد تقدم وفي هذه الرواية قال: ثُمَّ نَامَ حَتَّى نَفَخَ وَكَانَ إِذَا نَامَ نَفَخَ، ثُمَّ أَتَاهُ الْمُؤَذِّنُ فَخَرَجَ فَصَلَّى وَلَمْ يَتَوَضَّأْ».(بخارى: ۶۹۸)

ترجمه: «در این مورد، قبلاً حدیث ابن عباس را روایت كردیم كه ایشان شب را در خانه خاله اش؛ میمونه؛ گذراند. در این روایت، علاوه بر آن، آمده كه رسول ‏الله جخواب رفت طوری كه صدای نفسش شنیده می‏شد. و معمولاً هر وقت به خواب می‌رفت، صدای نفسش بلند می‌شد. سپس مؤذن آمد و او را بیدار كرد. آنحضرت جبدون اینكه تجدید وضو نماید، به مسجد رفت و نماز ‏خواند.

باب (۴۰): طولانی شدن نماز و خارج شدن کسی که برای کاری عجله داشته باشد

۴۱۰- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب: أَنَّ مُعَاذَ بْنَ جَبَلٍ س كَانَ يُصَلِّي مَعَ النَّبِيِّ ج، ثُمَّ يَرْجِعُ فَيَؤُمُّ قَوْمَهُ، فَصَلَّى الْعِشَاءَ، فَقَرَأَ بِالْبَقَرَةِ، فَانْصَرَفَ رجُلٌ، فَكَأَنَّ مُعَاذًا تَنَاوَلَ مِنْهُ، فَبَلَغَ النَّبِيَّ ج فَقَالَ: «فَتَّانٌ، فَتَّانٌ، فَتَّانٌ». ثَلاثَ مِرَارٍ أَوْ قَالَ: «فَاتِنًا، فَاتِنًا، فَاتِنًا». وَأَمَرَهُ بِسُورَتَيْنِ مِنْ أَوْسَطِ الْمُفَصَّلِ». (بخارى: ۷۰۱)

ترجمه: «جابر بن عبد الله سمی‌گوید: معاذ بن جبل سمعمولاً نماز عشا را پشت سر رسول اكرم جادا می‌كرد و بعد به مسجد محله خود، می‏رفت و برای مردم قبیله خود، امامت می‏كرد. در یكی از شب‏ها، سوره بقره را در نماز عشا قرائت نمود. نماز آنقدر طولانی شد كه یكی از مقتدیا‏ن نماز را ترک كرد و رفت. معاذ به او ناسزا گفت. هنگامی كه خبر به گوش آنحضرت جرسید، خطاب به معاذ فرمود: «مگر تو فتنه گر هستی و می‌خواهی مردم را در فتنه بیندازی»؟ و این جمله را سه بار تكرار نمود. آنگاه، به او توصیه كرد كه دو سوره متوسط از سوره‌های مفصل (از «ق» تا آخر قرآن) را انتخاب كند و بخواند».

باب (۴۱): امام قراءت را کوتاه و رکوع و سجده را کامل نماید

۴۱۱- «عن أبي مَسْعُودٍ س: أَنَّ رَجُلاً قَالَ: وَاللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنِّي لأَتَأَخَّرُ عَنْ صَلاةِ الْغَدَاةِ مِنْ أَجْلِ فُلانٍ، مِمَّا يُطِيلُ بِنَا، فَمَا رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج فِي مَوْعِظَةٍ أَشَدَّ غَضَبًا مِنْهُ يَوْمَئِذٍ، ثُمَّ قَالَ: «إِنَّ مِنْكُمْ مُنَفِّرِينَ، فَأَيُّكُمْ مَا صَلَّى بِالنَّاسِ فَلْيَتَجَوَّزْ، فَإِنَّ فِيهِمُ الضَّعِيفَ وَالْكَبِيرَ وَذَا الْحَاجَةِ»».(بخارى: ۷۰۲)

ترجمه: «ابومسعود سروایت می‌كند كه شخصی نزد رسول اكرم جآمد و گفت: ای رسول خدا! بخدا سوگند، من بدلیل اینكه فلانی، نماز را بسیار طولانی می‏كند، در نماز جماعت صبح، شركت نمی‌كنم. ابو مسعود سمی‌گوید: من در هیچ یک از سخنرانیها، رسول خدا جرا مانند آن روز، خشمگین ندیده بودم. آنحضرت جفرمود:«بعضی از شما، مردم را متنفر می‏كنید. بنابراین، هركس از شما كه امامت نماز را بعهده گرفت، آنرا مختصر بخواند زیرا در میان نمازگزاران، افراد ضعیف، پیر و كسانی كه كار فوری دارند، وجود دارد»».

۴۱۲- «عن جَابِرٍ س حديث معاذ س وأن النبي قَالَ لَهُ: «فَلَوْلا صَلَّيْتَ بِسَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى»».(بخارى:۷۰۵)

ترجمه: «حدیث معاذ كه جابر آن را روایت كرده بود، قبلا بیان گردید.در این روایت آمده است كه رسول ‏الله جبه معاذ فرمود: «چرا از سوره‌های «سبح اسم ربك» و «والشمس وضحاها» و «واللیل اذا یغشی» نمی‌خوانی»»؟

باب (۴۲): نماز مختصر، ولی کامل باشد

۴۱۳- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج يُوجِزُ الصَّلاةَ وَيُكْمِلُهَا».(بخارى: ۷۰۶)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: رسول ‏الله جنماز را مختصر، ولی كامل می‏خواند».

باب (۴۳): مختصر کردن نماز، هنگام شنیدن صدای گریۀ کودک

۴۱۴- «عَنْ أَبِي قَتَادَةَ س: عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِنِّي لأَقُومُ فِي الصَّلاةِ أُرِيدُ أَنْ أُطَوِّلَ فِيهَا، فَأَسْمَعُ بُكَاءَ الصَّبِيِّ، فَأَتَجَوَّزُ فِي صَلاتِي، كَرَاهِيَةَ أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمِّهِ»».(بخارى:۷۰۷)

ترجمه: «ابو قتاده سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود:«گاهی كه به نماز می‌ایستم، دوست دارم آنرا طولانی بخوانم. در آن اثنا، صدای گریه كودكی به گوشم می‌رسد. آنگاه، نماز را مختصر می‌خوانم تا باعث آزار مادرش، نشوم»».

باب (۴۴): برابر نمودن صفها، هنگام اقامه نماز

۴۱۵- «عن النُّعْمَانِ بْنِ بَشِيرٍس يَقُولُ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «لَتُسَوُّنَّ صُفُوفَكُمْ أَوْ لَيُخَالِفَنَّ اللَّهُ بَيْنَ وُجُوهِكُمْ»».(بخارى:۷۱۷)

ترجمه: «نعمان بن بشیرسمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «صف‏های نمازتان را برابر كنید و اگر نه، بیم آن می‌رود كه خداوند چهرهایتان را مسخ كند»».

باب (۴۵): روکردن امام بسوی نماز گزاران، هنگام برابر کردن صفها

۴۱۶- «عن أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «أَقِيمُوا صُفُوفَكُمْ وَتَرَاصُّوا، فَإِنِّي أَرَاكُمْ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِي»».(بخارى:۷۱۹)

ترجمه: «انس ابن مالک سمی‌گوید: رسول ‏الله جفرمود: « صف‏های نمازتان را راست و منظم كنید زیرا من از پشت سرم، شما را می‏بینم»».

باب (۴۶): اگر میان امام و مقتدیانش پرده یا دیوار باشد

۴۱۷- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يُصَلِّي مِنَ اللَّيْلِ فِي حُجْرَتِهِ، وَجِدَارُ الْحُجْرَةِ قَصِيرٌ، فَرَأَى النَّاسُ شَخْصَ النَّبِيِّ ج، فَقَامَ أُنَاسٌ يُصَلُّونَ بِصَلاتِهِ، فَأَصْبَحُوا فَتَحَدَّثُوا بِذَلِكَ، فَقَامَ اللَّيْلَةَ الثَّانِيَةَ، فَقَامَ مَعَهُ أُنَاسٌ يُصَلُّونَ بِصَلاتِهِ، صَنَعُوا ذَلِكَ لَيْلَتَيْنِ أَوْ ثَلاثًا، حَتَّى إِذَا كَانَ بَعْدَ ذَلِكَ، جَلَسَ رَسُولُ اللَّهِ ج فَلَمْ يَخْرُجْ، فَلَمَّا أَصْبَحَ ذَكَرَ ذَلِكَ النَّاسُ، فَقَالَ: «إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تُكْتَبَ عَلَيْكُمْ صَلاةُ اللَّيْلِ»».(بخارى:۷۲۹)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: رسول ‏الله جنماز شب را در حجره خود می‏خواند و چون دیوارهای حجره، كوتاه بود و آنحضرت جدیده می‏شد، بعضی از مردم، خارج از خانه به او اقتدا ‏كردند. هنگام صبح، مردم در مورد آن، با یكدیگر، سخن گفتند. شب دوم و سوم نیز چنین شد. بعد از آن، رسول خدا جدر خانه نشست و برای نماز، بیرون نیامد. صبح روز بعد، مردم علتش را جویا شدند؟ آنحضرت جفرمود: «ترسیدم از اینكه مبادا نماز شب بر شما فرض گردد»».

باب (۴۷): نماز شب

۴۱۸- «وفي الحديث من رواية زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ س زيادة أنه قال:«قَدْ عَرَفْتُ الَّذِي رَأَيْتُ مِنْ صَنِيعِكُمْ، فَصَلُّوا أَيُّهَا النَّاسُ فِي بُيُوتِكُمْ فَإِنَّ أَفْضَلَ الصَّلاةِ، صَلاةُ الْمَرْءِ فِي بَيْتِهِ إِلا الْمَكْتُوبَةَ»».(بخارى:۷۳۱)

ترجمه: «حدیث فوق، به روایت زید بن ثابت هم آمده است. و بر آن حدیث، این مطلب افزوده شده است كه رسول خدا جفرمود: «من در این چند شب، متوجه رفتار شما شدم و نماز خواندنتان را دیدم. پس ای مردم! در خانه‌هایتان نماز بخوانید. زیرا بجز نمازهای فرض، خواندن سایر نمازها در خانه بهتر است»».

ابواب صفت نماز

باب (۱): رفع یدین در تکبیر اولی هنگام شروع نماز

۴۱۹- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ يَرْفَعُ يَدَيْهِ حَذْوَ مَنْكِبَيْهِ، إِذَا افْتَتَحَ الصَّلاةَ، وَإِذَا كَبَّرَ لِلرُّكُوعِ، وَإِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ الرُّكُوعِ، رَفَعَهُمَا كَذَلِكَ أَيْضًا، وَقَالَ: «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ رَبَّنَا وَلَكَ الْحَمْدُ» وَكَانَ لا يَفْعَلُ ذَلِكَ فِي السُّجُودِ».(بخارى: ۷۳۵)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بروایت می‌كند كه: رسول خدا جدر آغاز نماز و هنگام تكبیر ركوع، رفع یدین می‌كرد یعنی دست‌هایش را تا برابر شانه‌ها بالا می‌برد. همچنین هنگام برخاستن از ركوع، نیز رفع یدین می‌كرد و «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ» می‌گفت. ولی در سجده، چنین نمی‌كرد».

باب (۲): گذاشتن دست راست بر دست چپ (در نماز)

۴۲۰- «عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ س قَالَ:«كَانَ النَّاسُ يُؤْمَرُونَ أَنْ يَضَعَ الرَّجُلُ الْيَدَ الْيُمْنَى عَلَى ذِرَاعِهِ الْيُسْرَى فِي الصَّلاةِ»».(بخارى: ۷۴۰)

ترجمه: «سهل بن سعد سمی‌گوید: «مردم دستور داده می‌شدند كه در نماز، دست راست خود را روی ساعد چپشان بگذارند»».

باب (۳): بعد از تکبیر تحریمه، چه باید خواند؟

۴۲۱- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج وَأَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ ب كَانُوا يَفْتَتِحُونَ الصَّلاةَ بِـ: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ».(بخارى: ۷۴۳)

ترجمه: «انس ابن مالک سمی‌گوید: رسول‏ الله جو ابوبكر و عمر ب، نماز را با فاتحه شروع می‏كردند».

۴۲۲- «عن أبي هُرَيْرَةَ س قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَسْكُتُ بَيْنَ التَّكْبِيرِ وَبَيْنَ الْقِرَاءَةِ إِسْكَاتَةً، فَقُلْتُ: بِأَبِي وَأُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِسْكَاتُكَ بَيْنَ التَّكْبِيرِ وَالْقِرَاءَةِ مَا تَقُولُ؟ قَالَ: «أَقُولُ: اللَّهُمَّ بَاعِدْ بَيْنِي وَبَيْنَ خَطَايَايَ كَمَا بَاعَدْتَ بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ، اللَّهُمَّ نَقِّنِي مِنَ الْخَطَايَا كَمَا يُنَقَّى الثَّوْبُ الأَبْيَضُ مِنَ الدَّنَسِ، اللَّهُمَّ اغْسِلْ خَطَايَايَ بِالْمَاءِ وَالثَّلْجِ وَالْبَرَدِ»».(بخارى: ۷۴۴)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جبین تكبیر تحریمه و قرائت، اندكی سكوت می‏كرد. ابوهریره سمی‌گوید: عرض كردم: ای پیامبر گرامیج! پدر و مادرم فدایت باد، در این میان، چه می‌خوانی؟ رسول ‏الله جفرمود: «می‏گویم: اللَّهُمَّ بَاعِدْ بَيْنِي وَبَيْنَ خَطَايَايَ كَمَا بَاعَدْتَ بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ، اللَّهُمَّ نَقِّنِي مِنَ الْخَطَايَا كَمَا يُنَقَّى الثَّوْبُ الأَبْيَضُ مِنَ الدَّنَسِ، اللَّهُمَّ اغْسِلْ خَطَايَايَ بِالْمَاءِ وَالثَّلْجِ وَالْبَرَدِ». خدایا! میان من و گناهانم فاصله بیانداز همانطور كه میان مشرق و مغرب فاصله انداختی. خدایا‍‍‍‍‍‍‍‍‍!‌ همچنانكه پارچه سفید، از پلیدی و چرک، پاک و صاف می‌گردد، گناهانم را پاک و صاف بگردان. خدایا! گناهانم را به وسیله آب، یخ و تگرگ بشوی و پاک گردان»».

باب (۴)

۴۲۳- «عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ أَبي بَكْرٍ ب: حديث الكسوف وقد تقدم، وفي هذه الرواية: قَالَتْ: قَالَ: «قَدْ دَنَتْ مِنِّي الْجَنَّةُ، حَتَّى لَوِ اجْتَرَأْتُ عَلَيْهَا، لَجِئْتُكُمْ بِقِطَافٍ مِنْ قِطَافِهَا، وَدَنَتْ مِنِّي النَّارُ، حَتَّى قُلْتُ: أَيْ رَبِّ، وَأَنَا مَعَهُمْ؟ فَإِذَا امْرَأَةٌ ـ حَسِبْتُ أَنَّهُ قَالَ: تَخْدِشُهَا هِرَّةٌ قُلْتُ: «مَا شَأْنُ هَذِهِ؟» قَالُوا: حَبَسَتْهَا حَتَّى مَاتَتْ جُوعًا، لا أَطْعَمَتْهَا وَلا أَرْسَلَتْهَا تَأْكُلُ ـ قَالَ: حَسِبْتُ أَنَّهُ قَالَ: «مِنْ خَشِيشِ أَوْ خَشَاشِ الأَرْضِ»». (بخارى: ۷۴۵)

ترجمه: «حدیث اسماء دختر ابو بكر بدرباره كسوف قبلاً بیان شد و در این روایت علاوه بر آن، چنین آمده است كه رسول‏ الله جفرمود: «بهشت چنان نزدیک من آمد كه اگر بخود جرأت می‌دادم از میوه‌های آن برای شما می‌آوردم. دوزخ نیز چنان نزدیک من آمد كه با خود گفتم: خدایا! مگر من هم از دوزخیانم؟ در آن اثنا، چشمم به زنی افتاد كه گربه‏ای، چهره‌اش را می‌خراشید. پرسیدم: این زن، چه كرده است؟ گفتند: گربه‌ای را در دنیا حبس كرده تا اینكه از گرسنگی مرده است. نه به او غذا ‏داده و نه او را آزاد گذاشته تا از حشرات و چیزهای دیگر زمین، تغذیه كند»».

باب (۵): نگاه کردن به سوی امام در نماز

۴۲۴- «عَنْ خَبَّابٍ س: قِيْلَ لَهُ: أَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَقْرَأُ فِي الظُّهْرِ وَالْعَصْرِ؟ قَالَ: نَعَمْ. قُلْنَا: بِمَ كُنْتُمْ تَعْرِفُونَ ذَاكَ؟ قَالَ: بِاضْطِرَابِ لِحْيَتِهِ».(بخارى:۷۴۶)

ترجمه: «خباب سمی‌گوید: به من گفتند: آیا رسول ‏الله جدر نماز ظهر و عصر، چیزی می‌خواند. گفتم: آری. پرسیدند: از كجا میدانستید؟ گفتم: از تكان خوردن ریش مباركش».

باب (۶): نگاه کردن به سوی آسمان، در نماز

۴۲۵- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «مَا بَالُ أَقْوَامٍ يَرْفَعُونَ أَبْصَارَهُمْ إِلَى السَّمَاءِ فِي صَلاتِهِمْ»؟ فَاشْتَدَّ قَوْلُهُ فِي ذَلِكَ، حَتَّى قَالَ: «لَيَنْتَهُنَّ عَنْ ذَلِكَ، أَوْ لَتُخْطَفَنَّ أَبْصَارُهُمْ»». (بخارى:۷۵۰)

ترجمه: «انس ابن مالک سمی‌گوید: رسول ‏الله جفرمود: «چرا بعضی از مردم، در نماز، به طرف آسمان، نگاه می‏كنند»؟ و در این باره، سخنان شدیدی بر زبان آورد تا جائیكه فرمود: «یا از این كار خود، باز می‌آیند یا بینایی‌شان، ربوده می‌شود»».

باب (۷): التفات در نماز

۴۲۶- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج عَنِ الالْتِفَاتِ فِي الصَّلاةِ، فَقَالَ: «هُوَ اخْتِلاسٌ يَخْتَلِسُهُ الشَّيْطَانُ مِنْ صَلاةِ الْعَبْدِ»». (بخارى: ۷۵۱)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: از رسول ‏الله جدرباره التفات (نگاه كردن به اطراف خود) هنگام نماز، پرسیدند: آنحضرت جفرمود: «این نوعی سرقت شیطان، از نماز بنده است»».

باب (۸): وجوب قرائت برای امام و مقتدی در تمام نمازها

۴۲۷- «عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ س قَالَ: شَكَا أَهْلُ الْكُوفَةِ سَعْدًا إِلَى عُمَرَ س، فَعَزَلَهُ وَاسْتَعْمَلَ عَلَيْهِمْ عَمَّارًا، فَشَكَوْا حَتَّى ذَكَرُوا أَنَّهُ لا يُحْسِنُ يُصَلِّي، فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ، فَقَالَ: يَا أَبَا إِسْحَاقَ، إِنَّ هَؤُلاءِ يَزْعُمُونَ أَنَّكَ لا تُحْسِنُ تُصَلِّي؟ قَالَ أَبُو إِسْحَاقَ: أَمَّا أَنَا، وَاللَّهِ فَإِنِّي كُنْتُ أُصَلِّي بِهِمْ صَلاةَ رَسُولِ اللَّهِ ج مَا أَخْرِمُ عَنْهَا، أُصَلِّي صَلاةَ الْعِشَاءِ، فَأَرْكُدُ فِي الأُولَيَيْنِ، وَأُخِفُّ فِي الأُخْرَيَيْنِ. قَالَ: ذَاكَ الظَّنُّ بِكَ يَا أَبَا إِسْحَاقَ، فَأَرْسَلَ مَعَهُ رَجُلا أَوْ رِجَالا إِلَى الْكُوفَةِ، فَسَأَلَ عَنْهُ أَهْلَ الْكُوفَةِ، وَلَمْ يَدَعْ مَسْجِدًا إِلا سَأَلَ عَنْهُ، وَيُثْنُونَ مَعْرُوفًا، حَتَّى دَخَلَ مَسْجِدًا لِبَنِي عَبْسٍ، فَقَامَ رَجُلٌ مِنْهُمْ، يُقَالُ لَهُ: أُسَامَةُ بْنُ قَتَادَةَ، يُكْنَى أَبَا سَعْدَةَ، قَالَ: أَمَّا إِذْ نَشَدْتَنَا، فَإِنَّ سَعْدًا كَانَ لا يَسِيرُ بِالسَّرِيَّةِ، وَلا يَقْسِمُ بِالسَّوِيَّةِ، وَلا يَعْدِلُ فِي الْقَضِيَّةِ. قَالَ سَعْدٌ: أَمَا وَاللَّهِ لأَدْعُوَنَّ بِثَلاثٍ: اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ عَبْدُكَ هَذَا كَاذِبًا، قَامَ رِيَاءً وَسُمْعَةً، فَأَطِلْ عُمْرَهُ، وَأَطِلْ فَقْرَهُ، وَعَرِّضْهُ بِالْفِتَنِ. وَكَانَ بَعْدُ إِذَا سُئِلَ يَقُولُ: شَيْخٌ كَبِيرٌ مَفْتُونٌ، أَصَابَتْنِي دَعْوَةُ سَعْدٍ. قَالَ الراوي عن جابر س: فَأَنَا رَأَيْتُهُ بَعْدُ، قَدْ سَقَطَ حَاجِبَاهُ عَلَى عَيْنَيْهِ مِنَ الْكِبَرِ وَإِنَّهُ لَيَتَعَرَّضُ لِلْجَوَارِي فِي الطُّرُقِ يَغْمِزُهُنَّ».(بخارى: ۷۵۵)

ترجمه: «جابر ابن سمره سمی‌گوید: اهل كوفه از سعد سنزد عمر‌ س؛خلیفه رسول خدا ج، شكایت كردند. عمر ساو را عزل كرد و عمار سرا بجای اوگمارد. مردم كوفه در شكایت علیه سعد تا جایی پیش رفتند كه گفتند: او خواندن نماز را هم بخوبی نمی‌داند. عمر سسعد سرا احضار نمود و گفت: ای ابو اسحاق! این مردم می‌گویند: تو نماز را هم درست نمی‌خوانی. سعد سگفت: بخدا سوگند، من به همان شیوه رسول ‏خدا جو بدون كم و كاست، نماز را برای آنان اقامه می‌كردم. مثلاً دو ركعت اول نماز عشا را طولانی و دو ركعت آخر آن را مختصر می‌خواندم.

عمر سگفت: ای ابو اسحاق! گمان ما درباره تو نیز همین بود. آنگاه، گروهی را برای جستجو و تحقیق، همراه وی به كوفه فرستاد. آنان به همه مساجد كوفه، سرزدند و از مردم درباره سعد، پرسیدند. مردم، از او تعریف می‌كردند. تا اینكه به مسجد قبیله بنی عبس رسیدند. در این مسجد، شخصی بنام اسامه ابن قتاده برخاست و گفت: اكنون كه مرا سوگند دادید، حقیقت را برای شما بازگو می‌كنم: سعد با ما به جهاد نمی‏رفت، اموال غنیمت را عادلانه تقسیم نمی‏كرد و در قضاوت و داوری، عدالت را رعایت نمی‏نمود. سعد سگفت: به خدا سوگند كه من سه دعا در حق تو می‏كنم: خدایا! اگر این بنده ات بخاطر كسب شهرت و مقام، دروغ می‌گوید: عمرش را دراز كن، او را فقیر و تنگدست بگردان و گرفتار فتنه‌ها كن. جابر سمی‌گوید: بعدها كه مردم، او را می‌دیدند و حالش را می‌پرسیدند، می‌گفت: پیر و فقیر شده‌ام، اسیر فتنه‌ها گشته‌‌ام و دعای سعد، مرا به این روز، انداخته است. عبدالملک بن عمیر ؛راوی حدیث جابر؛ می‌گوید: من در آخر عمر، اسامه را دیدم كه ابروهایش در اثر كهنسالی، روی چشمهایش افتاده بود (و آنقدر بی‌حیا شده بود) كه بر سر معابر می‌نشست و برای دختران، ایجاد مزاحمت می‌كرد».

۴۲۸- «عَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لا صَلاةَ لِمَنْ لَمْ يَقْرَأْ بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ»».(بخارى:۷۵۶)

ترجمه: «از عباده بن صامت سروایت است كه رسول ‏الله جفرمود: «نماز هیچ كس، بدون خواندن سوره فاتحه، صحیح نیست»».

۴۲۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج دَخَلَ الْمَسْجِدَ، فَدَخَلَ رَجُلٌ فَصَلَّى، فَسَلَّمَ عَلَى النَّبِيِّ ج فَرَدَّ، وَقَالَ: «ارْجِعْ فَصَلِّ فَإِنَّكَ لَمْ تُصَلِّ». فَرَجَعَ يُصَلِّي كَمَا صَلَّى، ثُمَّ جَاءَ فَسَلَّمَ عَلَى النَّبِيِّ ج، فَقَالَ: «ارْجِعْ فَصَلِّ فَإِنَّكَ لَمْ تُصَلِّ». ثَلاثًا، فَقَالَ: وَالَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ مَا أُحْسِنُ غَيْرَهُ فَعَلِّمْنِي، فَقَالَ: «إِذَا قُمْتَ إِلَى الصَّلاةِ فَكَبِّرْ، ثُمَّ اقْرَأْ مَا تَيَسَّرَ مَعَكَ مِنَ الْقُرْآنِ، ثُمَّ ارْكَعْ حَتَّى تَطْمَئِنَّ رَاكِعًا، ثُمَّ ارْفَعْ حَتَّى تَعْدِلَ قَائِمًا، ثُمَّ اسْجُدْ حَتَّى تَطْمَئِنَّ سَاجِدًا، ثُمَّ ارْفَعْ حَتَّى تَطْمَئِنَّ جَالِسًا، وَافْعَلْ ذَلِكَ فِي صَلاتِكَ كُلِّهَا»».(بخارى:۷۵۷)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كندكه: رسول الله جوارد مسجد شد. بعد از ایشان، شخص دیگری آمد و شروع به خواندن نماز، كرد. پس از اتمام نماز، به آنحضرت جسلام كرد. رسول اكرم جپس از پاسخ سلام، به او فرمود: «برو نماز بخوان. زیرا تو نماز نخواندی». او رفت و همانطور كه نماز خوانده بود، نماز خواند. بعد، آمد و سلام كرد. آنحضرت جدوباره فرمود: «برو نماز بخوان. زیرا تو نماز نخواندی». بار سوم نیز چنین كرد. آنگاه، گفت: سوگند به ذاتی كه تو را به حق فرستاده است، من بهتر از این، نمی‌دانم. به من یاد بده. رسول اكرم جفرمود: «هر وقت كه خواستی نماز بخوانی، نخست، تكبیر بگو. بعد، آنچه از قرآن برایت میسر است بخوان. سپس، با آرامش كامل، ركوع كن و پس از برداشتن سر از ركوع، راست بایست و اندكی مكث كن. سرانجام، با آرامش كامل، سجده كن. پس از برداشتن سر از سجده، اندكی بنشین. و همین شیوه را در تمام نمازهایت، رعایت كن».

باب (۹): قرائت در نماز ظهر

۴۳۰- «عَنْ أَبِي قَتَادَةَ س قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج يَقْرَأُ فِي الرَّكْعَتَيْنِ الأُولَيَيْنِ مِنْ صَلاةِ الظُّهْرِ بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ وَسُورَتَيْنِ، يُطَوِّلُ فِي الأُولَى، وَيُقَصِّرُ فِي الثَّانِيَةِ، وَيُسْمِعُ الآيَةَ أَحْيَانًا، وَكَانَ يَقْرَأُ فِي الْعَصْرِ بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ وَسُورَتَيْنِ، وَكَانَ يُطَوِّلُ فِي الأُولَى وَيُقَصِّرُ فِي الثَّانِيَةِ، وَكَانَ يُطَوِّلُ فِي الرَّكْعَةِ الأُولَى مِنْ صَلاةِ الصُّبْحِ، وَيُقَصِّرُ فِي الثَّانِيَةِ».(بخارى:۷۵۹)

ترجمه: «ابو قتاده سمی‌گوید: رسول‏ الله جدر دو ركعت اول نماز ظهر، سوره فاتحه و سوره‌ای دیگر را می‌خواند. ركعت اول را طولانی و ركعت دوم را كوتاه می‌خواند. و گاهی بعضی از آیات را طوری تلاوت می‌كرد كه ما می‌شنیدیم. همچنین در دو ركعت اول نماز عصر، سوره فاتحه و سوره‌ای دیگر را تلاوت می‌نمود. ركعت اول را طولانی و ركعت دوم را كوتاه می‌خواند. همچنین، آنحضرت جركعت اول نماز فجر را طولانی و ركعت دوم آن را كوتاه می‏خواند».

باب (۱۰): قرائت در نماز مغرب

۴۳۱- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ أُمَّ الْفَضْلِ سَمِعَتْهُ وَهُوَ يَقْرَأُ: ﴿وَٱلۡمُرۡسَلَٰتِ عُرۡفٗا ١[المرسلات: ۱] ، فَقَالَتْ: يَا بُنَيَّ، وَاللَّهِ لَقَدْ ذَكَّرْتَنِي بِقِرَاءَتِكَ هَذِهِ السُّورَةَ، إِنَّهَا لآخِرُ مَا سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج يَقْرَأُ بِهَا فِي الْمَغْرِبِ».(بخارى: ۷۶۳)

ترجمه: «عبد الله ابن عباس بمی‌گوید: روزی سوره « والمرسلات عرفا» را می‏خواندم كه مادرم ؛ام الفضل؛ آنرا شنید و گفت: فرزندم! با تلاوت این سوره، مرا به یاد رسول خدا جانداختی. زیرا آخرین قرائتی كه از ایشان شنیدم، همین سوره بود كه در نماز مغرب، آنرا تلاوت كرد».

۴۳۲- «عَنْ زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ س قَالَ: قَدْ سَمِعْتُ النَّبِيَّ يَقْرَأُ فِي الْمَغْرِبِ ج بِطُولَى الطُّولَيَيْنِ».(بخارى:۷۶۴)

ترجمه: «زید بن ثابت سمی‌گوید: از رسول ‏الله جشنیدم كه در نماز مغرب، از میان دو سوره طولانی (اعراف و انعام)، سوره طولانی‌تر (اعراف) را تلاوت می‌كرد».

باب (۱۱): قرائت با صدای بلند در نماز مغرب

۴۳۳- «عَنْ جُبَيْرِ بْنِ مُطْعِمٍ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج قَرَأَ فِي الْمَغْرِبِ بِالطُّورِ».(بخارى:۷۶۵)

ترجمه: «جبیر بن مطعم سمی‌گوید: شنیدم كه رسول خدا جدر نماز مغرب، سوره طور را تلاوت ‏كرد».

باب (۱۲): خواندن سوره دارای سجده، در نماز عشاء

۴۳۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: صَلَّيْتُ خَلْفَ أَبِي الْقَاسِمِ ج الْعَتَمَةَ، فَقَرَأَ: ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡ ١ فَسَجَدَ فَلا أَزَالُ أَسْجُدُ بِهَا حَتَّى أَلْقَاهُ».(بخارى: ۷۶۸)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نماز عشاء را پشت سر ابوالقاسم جخواندم. رسول ‏الله جسوره ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡ ١را خواند و سجده كرد. من هم تا زمانی كه بمیرم و به ملاقات آنحضرت جبروم هر وقت كه این سوره را بخوانم، سجده می‌كنم»».

باب (۱۳): قرائت در نماز عشاء

۴۳۵- «عنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ س: أنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ فِي سَفَرٍ، فَقَرَأ فِي الْعِشَاءِ فِي إحْدَى الرَّكْعَتَيْنِ بِالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ. وفِي رِوَايةٍ أُخْرَى قَالَ: وَمَا سَمِعْتُ أَحَدًا أَحْسَنَ صَوْتًا مِنْهُ، أَوْ قِرَاءَةً».(بخارى: ۷۶۹)

ترجمه: «براء ابن عازب سمی‌گوید: رسول الله جدر یكی از مسافرتها، در نماز عشاء، سوره «والتین والزیتون» را خواند. و در روایتی دیگر می‌گوید: من صدایی دلنشین‌تر از صدای رسول اكرم جدر قرائت، نشنیده‌‌ام».

باب (۱۴): قرائت در نماز فجر

۴۳۶- «عن أبي هُرَيْرَةَ س قَالَ: فِي كُلِّ صَلاةٍ يُقْرَأُ، فَمَا أَسْمَعَنَا رَسُولُ اللَّهِ ج أَسْمَعْنَاكُمْ، وَمَا أَخْفَى عَنَّا أَخْفَيْنَا عَنْكُمْ، وَإِنْ لَمْ تَزِدْ عَلَى أُمِّ الْقُرْآنِ أَجْزَأَتْ، وَإِنْ زِدْتَ فَهُوَ خَيْرٌ».(بخارى:۷۷۲)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: در همه نمازها باید قرآن خواند. نمازی را كه آنحضرت جبا صدای بلند می‌خواند، ما هم برای شما، با صدای بلند می‌خوانیم. و نمازی را كه آهسته می‌خواند، ما هم برای شما، آهسته می‌خوانیم. اگر در نماز، تنها سوره فاتحه را بخوانید، كفایت می‌كند ولی اگر آیاتی به آن بیافزایید، بهتر است».

باب (۱۵): قرائت با صدای بلند در نماز فجر

۴۳۷- «عَنْ عَبيْدِاللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: انْطَلَقَ النَّبِيُّ ج فِي طَائِفَةٍ مِنْ أَصْحَابِهِ عَامِدِينَ إِلَى سُوقِ عُكَاظٍ وَقَدْ حِيلَ بَيْنَ الشَّيَاطِينِ وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، وَأُرْسِلَتْ عَلَيْهِمُ الشُّهُبُ، فَرَجَعَتِ الشَّيَاطِينُ إِلَى قَوْمِهِمْ، فَقَالُوا: مَا لَكُمْ؟ فَقَالُوا: حِيلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، وَأُرْسِلَتْ عَلَيْنَا الشُّهُبُ، قَالُوا: مَا حَالَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ إِلا شَيْءٌ حَدَثَ، فَاضْرِبُوا مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا، فَانْظُرُوا مَا هَذَا الَّذِي حَالَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، فَانْصَرَفَ أُولَئِكَ الَّذِينَ تَوَجَّهُوا نَحْوَ تِهَامَةَ إِلَى النَّبِيِّ ج وَهُوَ بِنَخْلَةَ، عَامِدِينَ إِلَى سُوقِ عُكَاظٍ، وَهُوَ يُصَلِّي بِأَصْحَابِهِ صَلاةَ الْفَجْرِ، فَلَمَّا سَمِعُوا الْقُرْآنَ اسْتَمَعُوا لَهُ، فَقَالُوا: هَذَا وَاللَّهِ الَّذِي حَالَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، فَهُنَالِكَ حِينَ رَجَعُوا إِلَى قَوْمِهِمْ، وَقَالُوا: يَا قَوْمَنَا ﴿...إِنَّا سَمِعۡنَا قُرۡءَانًا عَجَبٗا ١ يَهۡدِيٓ إِلَى ٱلرُّشۡدِ فَ‍َٔامَنَّا بِهِۦۖ وَلَن نُّشۡرِكَ بِرَبِّنَآ أَحَدٗا ٢[الجن: ۱-۲] . فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِيِّهِ ج:﴿قُلۡ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ ٱسۡتَمَعَ نَفَرٞ مِّنَ ٱلۡجِنِّ[الجن: ۱] . وَإِنَّمَا أُوحِيَ إِلَيْهِ قَوْلُ الْجِنِّ».(بخارى:۷۷۳)

ترجمه: «عبد الله بن عباس بمی‏گوید: روزی، رسول ‏الله جبا تنی چند از یارانش به قصد بازار عُكاظ، براه افتاد. و این، زمانی بود كه از دسترسی جِن‌ها به اخبار آسمانها، جلوگیری شده بود. و شهابهای آسمانی، آنها را تعقیب می‏كردند. جن‌ها وقتی با این وضعیت روبرو شدند، نزد قوم خویش باز گشتند. قوم‌شان پرسید: چرا برگشتید؟ جن‌ها در جواب، گفتند: از دسترسی ما به اخبار آسمانها، جلوگیری شده است. و اگر كسی برای رفتن به آسمانها، سعی كند، به وسیله شهابها تعقیب می‏شود. آنها گفتند: حتماً اتفاق خاصی در دنیا بوقوع پیوسته است. بروید اطراف و اكناف عالَم، بگردید و علت آن را پیدا كنید. عده‌ای از جن‌ها مامور تحقیق پیرامون آن شدند. گروهی كه بطرف تهامه بسیج شده بودند، در آنجا، با رسول‏ الله جمواجه شدند. رسول‏ الله جدر محلی بنام نخله، حضور داشت و عازم بازار عكاظ بود. لحظه‌ای كه جن‌ها رسیدند، رسول ‏الله جو یارانش در حال خواندن نماز فجر بودند. وقتی صدای قرآن را شنیدند، به آن گوش فرا دادند. سپس به یكدیگر گفتند: همین قرآن است كه از رفتن ما به سوی آسمانها و بدست آوردن خبرهای آسمانی، ممانعت نموده است. این بود كه به سوی قوم خود، بر گشتند و گفتند: « ای قوم! ما قرآن شگفت انگیزی را شنیدیم كه رهنمون به سوی كامیابی است. پس ما به آن ایمان آورده، از این پس، با پروردگار خود، كسی را شریک نمی‌گردانیم. خداوند بعد از آن، این آیات سوره جن را بر پیامبرجنازل فرمود: ﴿قُلۡ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ ٱسۡتَمَعَ نَفَرٞ مِّنَ ٱلۡجِنِّ[الجن: ۱] . و آنچه نازل شد، سخن جن‌ها بود».

۴۳۸- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَرَأَ النَّبِيُّ ج فِيمَا أُمِرَ، وَسَكَتَ فِيمَا أُمِرَ. ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّٗا[مريم: ۶۴] . ﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ[الاحزاب: ۲۱] ». (بخارى: ۷۷۴)

ترجمه: «عبد الله بن عباس بمی‌گوید: نمازهایی را كه خداوند به آنحضرت جدستور داد بلند بخواند، بلند می‌خواند و نمازهایی را كه دستور داد آهسته بخواند، آهسته می‌خواند. (و خداوند هرگز فراموش نمی‌كند) و (رسول الله جبهترین الگو، برای شماست)».

باب (۱۶): خواندن سوره‌های مختلف در نماز

۴۳۹- «عَنْ ابْنِ مَسْعُودٍ س: أنَّهُ جَاءَهُ رَجُلٌ فَقَالَ: قَرَأْتُ الْمُفَصَّلَ اللَّيْلَةَ فِي رَكْعَةٍ، فَقَالَ: هَذًّا كَهَذِّ الشِّعْرِ، لَقَدْ عَرَفْتُ النَّظَائِرَ الَّتِي كَانَ النَّبِيُّ ج يَقْرُنُ بَيْنَهُنَّ، فَذَكَرَ عِشْرِينَ سُورَةً مِنَ الْمُفَصَّلِ، سُورَتَيْنِ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ». (بخارى:۷۷۵)

ترجمه: «ابن مسعود سمی‌گوید: شخصی، نزد من آمد و گفت: دیشب، در یک ركعت، همه سوره‌های مفصل(از ق تا آخر قرآن) را تلاوت كردم. ابن مسعود گفت: آیا قرآن را مانند شعر، تند و با عجله خواندی؟ من سوره‌هایی را كه شبیه هم هستند و رسول ‏الله جهر دوتای آنها را در یک ركعت تلاوت می‌كرد، خوب می‌دانم. سپس، ابن مسعود بیست سوره از سوره‌های مفصل را نام برد و فرمود: هر دو سوره را در یک ركعت، بخوان».

باب (۱۷): خواندن فاتحه در دو رکعت آخر نماز

۴۴۰- «عَنْ أَبِي قَتَادَةَ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ يَقْرَأُ فِي الظُّهْرِ فِي الأُولَيَيْنِ بِأُمِّ الْكِتَابِ وَسُورَتَيْنِ، وَفِي الرَّكْعَتَيْنِ الأُخْرَيَيْنِ بِأُمِّ الْكِتَابِ، وَيُسْمِعُنَا الآيَةَ، وَيُطَوِّلُ فِي الرَّكْعَةِ الأُولَى مَا لا يُطَوِّلُ فِي الرَّكْعَةِ الثَّانِيَةِ، وَهَكَذَا فِي الْعَصْرِ وَهَكَذَا فِي الصُّبْحِ».(بخارى:۷۷۶)

ترجمه: «ابوقتاده سمی‌گوید: رسول ‏الله جدر دو ركعت اول نماز ظهر، سوره فاتحه را با سوره‌ای دیگر از قرآن می‌خواند. اما در دو ركعت آخر، فقط سوره فاتحه را می‌خواند. و بعضی از آیات را طوری می‌خواند كه ما می‏شنیدیم. ركعت اول را نسبتاً از ركعت دوم، طولانی‏تر می‏كرد. آنحضرت جدر نماز عصر و صبح نیز به همین شیوه، عمل می‏نمود».

باب (۱۸): آمین گفتن امام با صدای بلند

۴۴۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «إِذَا أَمَّنَ الإِمَامُ فَأَمِّنُوا، فَإِنَّهُ مَنْ وَافَقَ تَأْمِينُهُ تَأْمِينَ الْمَلائِكَةِ، غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ»». (بخارى:۷۸۱)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول‏ الله جفرمود: «هنگامی كه امام آمین گفت، شما نیز آمین بگویید. زیرا آمین هر كس كه همزمان با آمین فرشتگان باشد، تمام گناهان گذشته‌اش، آمرزیده می‌شود»». (گفتنی است كه بعد از آمین امام، فرشتگان نیز آمین می‏گویند). مترجم.

باب (۱۹): فضیلت آمین گفتن

۴۴۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِذَا قَالَ أَحَدُكُمْ آمِينَ، وَقَالَتِ الْمَلائِكَةُ فِي السَّمَاءِ: آمِينَ، فَوَافَقَتْ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى، غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ»».(بخارى: ۷۸۱)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه رسول الله جفرمود: «اگر آمین گفتن یكی از شما، با آمین گفتن فرشتگان، در آسمان، همزمان باشد، گناهان گذشته‌اش بخشیده می‌شود»».

باب (۲۰): رکوع نمودن قبل از رسیدن به صف

۴۴۳- «عَنْ أَبِي بَكْرَةَ س: أَنَّهُ انْتَهَى إِلَى النَّبِيِّ ج وَهُوَ رَاكِعٌ، فَرَكَعَ قَبْلَ أَنْ يَصِلَ إِلَى الصَّفِّ، فَذَكَرَ ذَلِكَ لِلنَّبِيِّ ج، فَقَالَ: «زَادَكَ اللَّهُ حِرْصًا وَلا تَعُدْ»».(بخارى:۷۸۳)

ترجمه: «ابوبكره سمی‌گوید: روزی وارد مسجد شدم. آنحضرت جدر ركوع بود. قبل از رسیدن به صف، به ركوع رفتم. پس از خواندن نماز، آن را با رسول‏ الله جدر میان گذاشتم. آنحضرت جفرمود: «خداوند علاقه ات را نسبت به نماز بیافزاید. ولی دوباره چنین كاری نكن». (یعنی قبل از رسیدن به صف، ركوع نكن)».

باب (۲۱): تکبیرگفتن برای رکوع

۴۴۴- «عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَيْنٍ س: أَنَّهُ صَلَّى مَعَ عَلِيٍّ س بِالْبَصْرَةِ فَقَالَ: ذَكَّرَنَا هَذَا الرَّجُلُ صَلاةً كُنَّا نُصَلِّيهَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج فَذَكَرَ أَنَّهُ كَانَ يُكَبِّرُ كُلَّمَا رَفَعَ وَكُلَّمَا وَضَعَ».(بخارى:۷۸۴)

ترجمه: «از عمران بن حصین سروایت است كه وی روزی پشت سر علی سدر شهر بصره، نماز خواند و گفت: این مرد، ما را به یاد نماز خواندن رسول ‏الله جانداخت. چرا كه آنحضرت جهنگام هر برخاستن و فرود آمدن، تكبیر می‌گفت».

باب (۲۲): تکبیر گفتن هنگام بلند شدن از سجده

۴۴۵- «عَن أَبِي هُرَيْرَةَ قَال:َ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج إِذَا قَامَ إِلَى الصَّلاةِ يُكَبِّرُ حِينَ يَقُوم،ُ ثُمَّ يُكَبِّرُ حِينَ يَرْكَع،ُ ثُمَّ يَقُولُ: «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ» حِينَ يَرْفَعُ صُلْبَهُ مِنَ الرَّكْعَةِ، ثُمَّ يَقُولُ وَهُوَ قَائِمٌ: «رَبَّنَا وَلَكَ الْحَمْدُ»، ثُمَّ يُكَبِّرُ حِينَ يَهْوِي، ثُمَّ يُكَبِّرُ حِينَ يَرْفَعُ رَأْسَهُ، ثُمَّ يُكَبِّرُ حِينَ يَسْجُد،ُ ثُمَّ يُكَبِّرُ حِينَ يَرْفَعُ رَأْسَه،ُ ثُمَّ يَفْعَلُ ذَلِكَ فِي الصَّلاةِ كُلِّهَا حَتَّى يَقْضِيَهَا، وَيُكَبِّرُ حِينَ يَقُومُ مِنَ الثِّنْتَيْنِ بَعْدَ الْجُلُوسِ».(بخارى:۷۸۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول ‏الله جهنگام شروع نماز و هنگام ركوع، تكبیر می‌گفت. و هنگامی كه از ركوع بلند می‏شد، «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ» می‌گفت. و هنگامیكه راست می‌ایستاد «ربَّنَا وَلَک الْحَمْدُ» می‌گفت. سپس هنگام پائین رفتن برای سجده و بلند شدن از آن، تكبیر می‌گفت. و برای سجده دوم نیز چنین می‌كرد. و تا پایان نماز، به همین شیوه،. عمل می‌نمود. گفتنی است كه هنگام بلند شدن از قعده اول نیز تكبیر می‌گفت».

باب (۲۳): گذاشتن کف دستها بر زانوها در رکوع

۴۴۶- «عَنْ مُصْعَبَ بنِ سَعْدٍ س يَقُوْلُ: صَلَّيْتُ إِلى جَنْبِ أَبِيْ، فَطَبَّقْتُ بَيْنَ كَفَّيَّ، ثُمَّ وَضَعْتُهُمَا بَيْنَ فَخِذَيَّ، فَنَهَانِي أَبِي وَقَالَ: كُنَّا نَفْعَلُهُ فَنُهِينَا عَنْهُ، وَأُمِرْنَا أَنْ نَضَعَ أَيْدِينَا عَلَى الرُّكَبِ». (بخارى:۷۹۰)

ترجمه: «مصعب بن سعد بن ابی وقاص سمی‌گوید: روزی، كنار پدرم نماز می‌خواندم. هنگام ركوع، كف دستهایم را با هم چسبانده و در میان رانهایم گذاشتم. پدرم مرا منع كرد و گفت: ما نیز همین كار را می‌كردیم اما از آن، منع شدیم. و به ما دستور داده شد كه دست‏ها را روی زانوها، بگذاریم».

باب (۲۴): برابر نمودن سر و کمر در رکوع و آرامش در آن

۴۴۷- «عَنِ الْبَرَاءِ س قَالَ: كَانَ رُكُوعُ النَّبِيِّ ج وَسُجُودُهُ، وَبَيْنَ السَّجْدَتَيْنِ، وَإِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ الرُّكُوعِ، مَا خَلا الْقِيَامَ وَالْقُعُودَ قَرِيبًا مِنَ السَّوَاءِ».(بخارى:۷۹۲)

ترجمه: «براءسمی‌گوید: مدت زمان ركوع، سجده، نشستن میان دو سجده (جلسه) و ایستادن بعد از ركوع (قومه) رسول ‏الله ج، نزدیک به هم بود. البته مدت زمان قیام و قعود یعنی تشهد، طولانی‏تر بود».

باب (۲۵): دعا در رکوع

۴۴۸- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَ النَّبِيُّ ج يَقُولُ فِي رُكُوعِهِ وَسُجُودِهِ: «سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا وَبِحَمْدِكَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي»».(بخارى:۷۹۴)

ترجمه: «عایشه لمی‏فرماید: رسول ‏الله جدر ركوع و سجده خود، دعای «سُبْحَانَک اللَّهُمَّ رَبَّنَا وَبِحَمْدِک اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی» را می‏خواند».

۴۴۹- «وَعَنْهَا ل فِي رِوايةٍ أُخْرَى: يَتَأَوَّلُ الْقُرْآنَ».(بخارى:۸۱۷)

‌ ترجمه: «و در روایتی دیگر از عایشه لآمده است كه رسول ‏الله جدر ركوع و سجده، آنچه را كه در قرآن به وی امر شده بود، می‌خواند».

باب (۲۶): فضیلت گفتن (اللَّهُمَّ رَبَّنَا لَکَ الْحَمْدُ)

۴۵۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِذَا قَالَ الإِمَامُ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ فَقُولُوا: اللَّهُمَّ رَبَّنَا لَكَ الْحَمْدُ، فَإِنَّهُ مَنْ وَافَقَ قَوْلُهُ قَوْلَ الْمَلائِكَةِ، غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ»». (بخارى:۷۹۶)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول‏ الله جفرمود: «هنگامی كه امام (سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ)می‌گوید، شما (اللَّهُمَّ رَبَّنَا لَكَ الْحَمْدُ) بگویید. اگر این گفته شما همزمان با (اللَّهُمَّ رَبَّنَا لَكَ الْحَمْدُ) ملائكه ادا شود، تمام گناهان گذشته شما مورد عفو قرار خواهند گرفت»».

باب (۲۷): قنوت

۴۵۱- «وعَنْهُ س قَالَ: لأُقَرِّبَنَّ صَلاةَ النَّبِيِّ ج، فَكَانَ أَبُو هُرَيْرَةَ س يَقْنُتُ فِي الرَّكْعَةِ الآخِرَةِ مِنْ صَلاةِ الظُّهْرِ وَصَلاةِ الْعِشَاءِ وَصَلاةِ الصُّبْحِ بَعْدَ مَا يَقُولُ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ فَيَدْعُو لِلْمُؤْمِنِينَ وَيَلْعَنُ الْكُفَّارَ». (بخارى:۷۹۷)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه می‌فرمود: من نماز رسول ‏الله جرا (با بیان عملی) به فهم شما نزدیک می‌گردانم. و ایشان (ابوهریره) در ركعت آخر نماز ظهر، نماز عشاء و نماز صبح، بعد از (سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ)، قنوت می‏خواند و در دعای قنوت، برای مومنان، دعای خیر می‌كرد و برای كفار، لعن و نفرین می‌فرستاد».

۴۵۲- «عَنْ أَنَسٍس قَالَ: كَانَ الْقُنُوْتُ فِي الْمَغْرِبِ وَالْفَجْرِ».(بخارى:۷۹۸)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: رسول ‏الله جدر نماز مغرب و صبح، قنوت می‏خواند».

۴۵۳- «عَنْ رِفَاعَةَ بْنِ رَافِعٍ الزُّرَقِيِّ س قَالَ: كُنَّا يَوْمًا نُصَلِّي وَرَاءَ النَّبِيِّ ج فَلَمَّا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ الرَّكْعَةِ قَالَ: «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ». قَالَ رَجُلٌ وَرَاءَهُ: رَبَّنَا وَلَكَ الْحَمْدُ حَمْدًا كَثِيرًا طَيِّبًا مُبَارَكًا فِيهِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ: «مَنِ الْمُتَكَلِّمُ»؟ قَالَ: أَنَا. قَالَ: «رَأَيْتُ بِضْعَةً وَثَلاثِينَ مَلَكًا يَبْتَدِرُونَهَا، أَيُّهُمْ يَكْتُبُهَا أَوَّلُ»».(بخارى:۷۹۹)

ترجمه: «رفاعه ابن رافع زرقی سمی‌گوید: روزی، پشت سر آنحضرت جنماز می‏خواندیم. وقتی رسول خدا جسر از ركوع برداشت و «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ» گفت، یكی از نماز گزاران این جملات را خواند: « رَبَّنَا وَلَک الْحَمْدُ حَمْدًا كَثِیرًا طَیبًا مُبَارَكًا فِیهِ». پس از اتمام نماز، رسول ‏الله جپرسید: «چه كسی این كلمات را خواند»؟ آن نمازگزار گفت: من بودم. رسول ‏الله جفرمود: «سی و اندی فرشته را دیدم كه برای نوشتن این جملات، از یكدیگر سبقت می‌گرفتند و هر كدام، سعی می‌كرد قبل از دیگری، آنرا بنویسد»».

باب (۲۸): حفظ اعتدال و آرامش، پس از رکوع

۴۵۴- «عَنْ أَنَسٍ س: أنَّهُ كَانَ يَنْعَتُ لَنَا صَلاةَ النَّبِيِّ ج فَكَانَ يُصَلِّي وَإِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ الرُّكُوعِ قَامَ حَتَّى نَقُولَ قَدْ نَسِيَ». (بخارى:۸۰۰)

ترجمه: «انس سنماز رسول ‏الله جرا عملاً به ما نشان می‏داد و هنگامی كه سرش را از ركوع بلند می‏كرد، آنقدر مكث می‌نمود (و به سجده نمی‌رفت) كـه ما فكر می‏كردیم سجده را فراموش كرده است».

باب (۲۹): تکبیر گویان به سجده میرفت

۴۵۵- «عَنْ أبي هُرَيْرَةَ س قال: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج حِينَ يَرْفَعُ رَأْسَهُ يَقُولُ: «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ رَبَّنَا وَلَكَ الْحَمْدُ». يَدْعُو لِرِجَالٍ فَيُسَمِّيهِمْ بِأَسْمَائِهِمْ، فَيَقُولُ: «اللَّهُمَّ أَنْجِ الْوَلِيدَ بْنَ الْوَلِيدِ، وَسَلَمَةَ بْنَ هِشَامٍ، وَعَيَّاشَ بْنَ أَبِي رَبِيعَةَ، وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ، اللَّهُمَّ اشْدُدْ وَطْأَتَكَ عَلَى مُضَرَ، وَاجْعَلْهَا عَلَيْهِمْ سِنِينَ كَسِنِي يُوسُفَ». وَأَهْلُ الْمَشْرِقِ يَوْمَئِذٍ مِنْ مُضَرَ مُخَالِفُونَ لَهُ».(بخارى:۸۰۴)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول ‏الله جهر وقت سرش را از ركوع بلند می‏كرد، «سَمِعَاللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ رَبَّنَا وَلَك الْحَمْدُ» میگفت. سپس، نام چند نفر را ذكر می‌كرد و برای آنان دعا می‌نمود و می‌فرمود: «خدایا! ولید بن ولید، سلمه بن هشام، عیاش بن ربیعه و سایر مؤمنان مستضعف را نجات بده. الهی! قهر و غضبت را بر قوم مُضَر، نازل كن و آنان را دچار خشكسالی‌ای مانند خشكسالی دوران یوسف، بگردان». راوی می‌گوید: قبیله مضر كه در شرق مدینه سكونت داشتند، آن روزها، مخالف سرسخت رسول ‏الله جبودند».

باب (۳۰): فضیلت سجده

۴۵۶- «عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَ س: أَنَّ النَّاسَ قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ هَلْ نَرَى رَبَّنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ؟ قَالَ: «هَلْ تُمَارُونَ فِي الْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ لَيْسَ دُونَهُ سَحَابٌ»؟ قَالُوا: لا يَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ: «فَهَلْ تُمَارُونَ فِي الشَّمْسِ لَيْسَ دُونَهَا سَحَابٌ»؟ قَالُوا: لا. قَالَ: «فَإِنَّكُمْ تَرَوْنَهُ كَذَلِكَ، يُحْشَرُ النَّاسُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، فَيَقُولُ: مَنْ كَانَ يَعْبُدُ شَيْئًا فَلْيَتَّبِعْ، فَمِنْهُمْ مَنْ يَتَّبِعُ الشَّمْسَ، وَمِنْهُمْ مَنْ يَتَّبِعُ الْقَمَرَ، وَمِنْهُمْ مَنْ يَتَّبِعُ الطَّوَاغِيتَ، وَتَبْقَى هَذِهِ الأُمَّةُ فِيهَا مُنَافِقُوهَا، فَيَأْتِيهِمُ اللَّهُ فَيَقُولُ: أَنَا رَبُّكُمْ، فَيَقُولُونَ: هَذَا مَكَانُنَا حَتَّى يَأْتِيَنَا رَبُّنَا، فَإِذَا جَاءَ رَبُّنَا عَرَفْنَاهُ فَيَأْتِيهِمُ اللَّهُ فَيَقُولُ: أَنَا رَبُّكُمْ، فَيَقُولُونَ: أَنْتَ رَبُّنَا، فَيَدْعُوهُمْ، فَيُضْرَبُ الصِّرَاطُ بَيْنَ ظَهْرَانَيْ جَهَنَّمَ، فَأَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَجُوزُ مِنَ الرُّسُلِ بِأُمَّتِهِ، وَلا يَتَكَلَّمُ يَوْمَئِذٍ أَحَدٌ إِلا الرُّسُلُ، وَكَلامُ الرُّسُلِ يَوْمَئِذٍ: اللَّهُمَّ سَلِّمْ، سَلِّمْ، وَفِي جَهَنَّمَ كَلالِيبُ مِثْلُ شَوْكِ السَّعْدَانِ، هَلْ رَأَيْتُمْ شَوْكَ السَّعْدَانِ»؟ قَالُوا: نَعَمْ. قَالَ: «فَإِنَّهَا مِثْلُ شَوْكِ السَّعْدَانِ غَيْرَ أَنَّهُ لا يَعْلَمُ قَدْرَ عِظَمِهَا إِلا اللَّهُ تَخْطَفُ النَّاسَ بِأَعْمَالِهِمْ، فَمِنْهُمْ مَنْ يُوبَقُ بِعَمَلِهِ، وَمِنْهُمْ مَنْ يُخَرْدَلُ ثُمَّ يَنْجُو، حَتَّى إِذَا أَرَادَ اللَّهُ رَحْمَةَ مَنْ أَرَادَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ، أَمَرَ اللَّهُ الْمَلائِكَةَ أَنْ يُخْرِجُوا مَنْ كَانَ يَعْبُدُ اللَّهَ، فَيُخْرِجُونَهُمْ وَيَعْرِفُونَهُمْ بِآثَارِ السُّجُودِ، وَحَرَّمَ اللَّهُ عَلَى النَّارِ أَنْ تَأْكُلَ أَثَرَ السُّجُودِ، فَيَخْرُجُونَ مِنَ النَّارِ، فَكُلُّ ابْنِ آدَمَ تَأْكُلُهُ النَّارُ إِلا أَثَرَ السُّجُودِ، فَيَخْرُجُونَ مِنَ النَّارِ قَدِ امْتَحَشُوا، فَيُصَبُّ عَلَيْهِمْ مَاءُ الْحَيَاةِ، فَيَنْبُتُونَ كَمَا تَنْبُتُ الْحِبَّةُ فِي حَمِيلِ السَّيْلِ، ثُمَّ يَفْرُغُ اللَّهُ مِنَ الْقَضَاءِ بَيْنَ الْعِبَادِ، وَيَبْقَى رَجُلٌ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ، وَهُوَ آخِرُ أَهْلِ النَّارِ دُخُولا الْجَنَّةَ، مُقْبِلٌ بِوَجْهِهِ قِبَلَ النَّارِ فَيَقُولُ: يَا رَبِّ اصْرِفْ وَجْهِي عَنِ النَّارِ قَدْ قَشَبَنِي رِيحُهَا وَأَحْرَقَنِي ذَكَاؤُهَا، فَيَقُولُ: هَلْ عَسَيْتَ إِنْ فُعِلَ ذَلِكَ بِكَ أَنْ تَسْأَلَ غَيْرَ ذَلِكَ؟ فَيَقُولُ: لا وَعِزَّتِكَ، فَيُعْطِي اللَّهَ مَا يَشَاءُ مِنْ عَهْدٍ وَمِيثَاقٍ، فَيَصْرِفُ اللَّهُ وَجْهَهُ عَنِ النَّارِ، فَإِذَا أَقْبَلَ بِهِ عَلَى الْجَنَّةِ رَأَى بَهْجَتَهَا، سَكَتَ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَسْكُتَ، ثُمَّ قَالَ: يَا رَبِّ قَدِّمْنِي عِنْدَ بَابِ الْجَنَّةِ، فَيَقُولُ اللَّهُ لَهُ: أَلَيْسَ قَدْ أَعْطَيْتَ الْعُهُودَ وَالْمِيثَاقَ أَنْ لا تَسْأَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنْتَ سَأَلْتَ؟ فَيَقُولُ: يَا رَبِّ لا أَكُونُ أَشْقَى خَلْقِكَ، فَيَقُولُ: فَمَا عَسَيْتَ إِنْ أُعْطِيتَ ذَلِكَ أَنْ لا تَسْأَلَ غَيْرَهُ؟ فَيَقُولُ: لا وَعِزَّتِكَ لا أَسْأَلُ غَيْرَ ذَلِكَ، فَيُعْطِي رَبَّهُ مَا شَاءَ مِنْ عَهْدٍ وَمِيثَاقٍ، فَيُقَدِّمُهُ إِلَى بَابِ الْجَنَّةِ، فَإِذَا بَلَغَ بَابَهَا فَرَأَى زَهْرَتَهَا وَمَا فِيهَا مِنَ النَّضْرَةِ وَالسُّرُورِ، فَيَسْكُتُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَسْكُتَ، فَيَقُولُ: يَا رَبِّ أَدْخِلْنِي الْجَنَّةَ، فَيَقُولُ اللَّهُ: وَيْحَكَ يَا ابْنَ آدَمَ مَا أَغْدَرَكَ، أَلَيْسَ قَدْ أَعْطَيْتَ الْعُهُودَ وَالْمِيثَاقَ أَنْ لا تَسْأَلَ غَيْرَ الَّذِي أُعْطِيتَ، فَيَقُولُ: يَا رَبِّ لا تَجْعَلْنِي أَشْقَى خَلْقِكَ، فَيَضْحَكُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ مِنْهُ، ثُمَّ يَأْذَنُ لَهُ فِي دُخُولِ الْجَنَّةِ، فَيَقُولُ: تَمَنَّ، فَيَتَمَنَّى حَتَّى إِذَا انْقَطَعَ أُمْنِيَّتُهُ، قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: مِنْ كَذَا وَكَذَا أَقْبَلَ يُذَكِّرُهُ رَبُّهُ، حَتَّى إِذَا انْتَهَتْ بِهِ الأَمَانِيُّ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: لَكَ ذَلِكَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ». قَالَ أَبُو سَعِيدٍ الْخُدْرِيُّ لأَبِي هُرَيْرَةَ ب: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «قَالَ اللَّهُ لَكَ ذَلِكَ وَعَشَرَةُ أَمْثَالِهِ» قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ: لَمْ أَحْفَظْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج إِلا قَوْلَهُ: «لَكَ ذَلِكَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ» قَالَ أَبُو سَعِيدٍ: إِنِّي سَمِعْتُهُ يَقُولُ ذَلِكَ: «لَكَ وَعَشَرَةُ أَمْثَالِهِ»». (بخارى:۸۰۶)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: مردم از رسول ‏الله جپرسیدند: آیا ما روز قیامت، پروردگارمان را خواهیم دید؟ آنحضرت جفرمود: « مگر شما در رؤیت ماه شب چهارده در هوای غیر ابری، شک دارید»؟ گفتند: خیر، ای رسول خدا! باز فرمود: «آیا شما در رؤیت خورشید در هوای غیر ابری، شک دارید»؟ گفتند: خیر. آنحضرت جفرمود: « شما پروردگارتان را در روز قیامت به همین صورت خواهید دید. همه مردم در آن روز، محشور خواهند شد و خداوند خطاب به آنان می‌فرماید: هركس، در دنیا، چیزی (یا كسی) را پرستش كرده است، دنبال آن برود. عده‌ای بدنبال خورشید می‌روند، عده‌ای بدنبال ماه راه می‌افتند و گروهی پشت سر طاغوت‌ها حركت می‌كنند. و سرانجام، این امت باقی می‌ماند در حالی كه منافقین در كنار آنها قرار دارند. خداوند می‌آید و می‌گوید: من پروردگار شما هستم. آنان می‏گویند: تا پروردگار ما نیاید، از جای خود تكان نمی‌خوریم. هرگاه پروردگارمان بیاید، او را خواهیم شناخت. آنگاه خداوند به صورتی كه برای آنان شناخته شده است، می‌آید و می‌گوید: من پروردگار شما هستم. می‌گویند: آری، تو پروردگار ما هستی. سپس خداوند، آنان را بسوی خود فرا می‌خواند و پلی بر روی دوزخ نصب می‌گردد. من نخستین پیامبری خواهم بود كه با امت خود از روی آن، عبور خواهم كرد. در آن روز، كسی جز پیامبران نمی‌تواند سخن بگوید. و سخن پیامبران هم این خواهد بود: « اللّهم سلِّم، سلِّم» یعنی: پروردگارا، نجات، نجات. (در دوزخ) قلابهایی مانند خارهای درخت سَعدان وجود دارد. آیا شما خار درخت سعدان را دیده‌اید»؟ صحابه عرض كردند: بلی. پیامبر جفرمود: «قلاب‌های مذكور مانند خار درخت سعدان است. البته بزرگی آنها را جز الله، كسی دیگر نمی‏داند. این قلابها، مردم را طبق اعمالشان می‌ربایند. بعضی از مردم در اثر اعمال بدشان توسط آن قلابها به دوزخ می‌افتند و هلاک می‌شوند و برخی دیگر سرانجام با برداشتن زخمهای سهمگین، نجات می‌یابند. سپس، رحمت خداوند شامل حال دوزخیانی می‌شود كه خدا بخواهد. آنگاه، به فرشتگان دستور می‌دهد تا كلیه كسانی را كه او را پرستش ‏كردنده‌اند، از دوزخ بیرون بیاورند. فرشتگان، خداپرستان را از آثار سجده‌شان می‌شناسند. زیرا خداوند اعضای سجده را بر آتش دوزخ، حرام گردانیده است. آنها را از آتش بیرون می‌آورند. آتش همه اعضای بدن انسان را می‌سوزاند مگر جایی كه اثر سجده باشد. آنان در حالی از دوزخ بیرون می‌آیند كه آتش، بدنشان را سوخته و گوشت‌هایشان را گداخته است. سپس آب حیات بر بدنشان پاشیده می‌شود. و همانند دانه‌ای كه در كنار نهر آب، جوانه می‌زند، آنان نیز جوانه می‌زنند. پس از آن، خداوند از قضاوت بین بندگان در حالی فارغ می‌شود كه فقط یكی از بندگانش بین بهشت و دوزخ بلاتكلیف مانده است. و او آخرین فرد دوزخی است كه وارد بهشت می‌شود. او كه چهره‌اش به سوی دوزخ است، می‌گوید: پرودگارا! چهره‌‌ام را از دوزخ برگردان. زیرا وزش هوای آتشین آن، حالم را به هم می‌زند و شعله‌های آتشینش، مرا می‌سوزاند. خداوند می‌فرماید: اگر این خواسته ات را بر آورده سازم، چیز دیگری نمی‌خواهی؟ می‌گوید: سوگند به عزتت، كه نمی‌خواهم. و چندین عهد و پیمان دیگر می‌بندد. خداوند چهره‌اش را از جانب دوزخ برمی گرداند. وقتی چهره‌اش به سوی بهشت می‌شود و شادابی آنرا می‌بیند، ابتدا اندكی سكوت می‌كند سپس می‌گوید: پروردگارا! مرا نزدیک دروازه بهشت ببر. خداوند به او می‌گوید: مگر تو آن همه عهد و پیمان نبستی كه چیز دیگری نخواهی؟! می‌گوید: پروردگارا مرا شقی‌ترین بنده‌ات مگردان. خداوند می‌فرماید: اگر این خواسته‌ات را نیز برآورده سازم، چیز دیگری نمی‌خواهی؟ می‌گوید: سوگند به عزتت كه چیز دیگری نمی‌خواهم. خداوند او را نزدیک دروازه بهشت می‌برد. وقتی چشمش به زیبائیها و شادابیهای بهشت می‌افتد، لحظه‌ای سكوت می‌كند. سپس می‌گوید: خدایا! مرا وارد بهشت گردان. خداوند می‌فرماید: وای بر تو ای فرزند آدم! چقدر عهد شكن هستی! مگر تو با من، آن همه عهد و پیمان نبستی كه چیز دیگری نخواهی. می‌گوید: پروردگارا! مرا شقی‌ترین بنده ات مگردان. خداوند به این رفتار بنده‌اش می‌خندد. سپس به او اجازه ورود به بهشت می‌دهد و می‌فرماید: اكنون هر چه آرزو داری، بخواه. پس او آنقدر می‌طلبد كه آرزوهایش به پایان می‌رسد. خداوند عزوجل به یادش می‌اندازد كه چنین و چنان بخواه. تا اینكه این آرزوها نیز به پایان می‌رسد. حق تعالی می‌فرماید: دو برابر آنچه كه خواستی به تو عنایت فرمودم».

ابوسعید خدری به ابوهریره گفت: من از رسول خدا جشنیدم كه فرمود: «خداوند به او ده برابر عنایت می‌كند». ابوهریره سگفت: من بخاطر ندارم كه آنحضرت جبیشتر از دو برابر فرموده باشد. ابوسعید گفت: من خودم شنیدم كه آنحضرت جفرمود: «خداوند ده برابر به او می‌دهد»».

باب (۳۱): سجده با هفت عضو

۴۵۷- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب في رواية قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «أُمِرْتُ أَنْ أَسْجُدَ عَلَى سَبْعَةِ أَعْظُمٍ: عَلَى الْجَبْهَةِ ـ وَأَشَارَ بِيَدِهِ عَلَى أَنْفِهِ ـ وَالْيَدَيْنِ، وَالرُّكْبَتَيْنِ، وَأَطْرَافِ الْقَدَمَيْنِ، وَلا نَكْفِتَ الثِّيَابَ وَالشَّعَرَ»».(بخارى:۸۱۲)

ترجمه: «در روایتی، ابن عباس بمی‌گوید: رسول ‏الله جفرمود: «به من دستور داده شده است كه با هفت استخوان بدن (هفت عضو) سجده نمایم: پیشانی ـ و با دستش به بینی خود اشاره كرد (یعنی پیشانی و بینی با هم)ـ دو دست، دو زانو و سر انگشتان پا. همچنین به ما دستور داده شده است كه در نماز، موهای سر و لباس خود را جمع نكنیم»».

باب (۳۲): مکث بین دو سجده

۴۵۸- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: إِنِّي لا آلُو أَنْ أُصَلِّيَ بِكُمْ كَمَا رَأَيْتُ النَّبِيَّ. وباقي الحديث تقدم».(بخارى:۸۲۱)

ترجمه: «انس ابن مالک سفرمود: من از نشان دادن نماز رسول ‏الله جبه شما به هیچ وجه كوتاهی نمی‏كنم... حدیث قبلاً بیان گردید».

باب (۳۳): نمازگزار نباید در سجده، ساعدهایش را روی زمین بگذارد

۴۵۹- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «اعْتَدِلُوا فِي السُّجُودِ، وَلايَبْسُطْ أَحَدُكُمْ ذِرَاعَيْهِ انْبِسَاطَ الْكَلْبِ»».(بخارى:۸۲۲)

ترجمه: «انس ابن مالک سمی‌گوید: رسول‏ الله جفرمود: «در سجده، آرامش خود را حفظ كنید و هیچ یک از شما ساعدهایش را مانند سگ، بر زمین نگذارد»».

باب (۳۴): نشستن بعد از رکعت اول وسوم وسپس، برخاستن از آن

۴۶۰- «عن مَالِكِ بْنِ الْحُوَيْرِثِ اللَّيْثِيِّ س: أَنَّهُ رَأَى النَّبِيَّ ج يُصَلِّي، فَإِذَا كَانَ فِي وِتْرٍ مِنْ صَلاتِهِ، لَمْ يَنْهَضْ حَتَّى يَسْتَوِيَ قَاعِدًا».(بخارى:۸۲۳)

ترجمه: «مالک بن حویرث سمی‌گوید: من رسول الله جرا دیدم كه نماز می‌خواند و بعد از ركعت اول و سوم (پس از سجده دوم) نخست، اندكی می‌نشست وسپس برمی خاست».

باب (۳۵): تکبیر گفتن، هنگام بلند شدن از سجده

۴۶۱- «عَنْ أَبِيْ سَعِيْدٍ الْخُدْرِيِّ س: أَنَّهُ صَلَّى، فَجَهَرَ بِالتَّكْبِيرِ حِينَ رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ السُّجُودِ، وَحِينَ سَجَدَ وَحِينَ رَفَعَ، وَحِينَ قَامَ مِنَ الرَّكْعَتَيْنِ، وَقَالَ هَكَذَا رَأَيْتُ النَّبِيَّ ج».(بخارى:۸۲۵)

ترجمه: «از ابوسعید خدری سروایت شده است كه او در نماز، هنگام بلند كردن سر از سجده و هنگام رفتن به سجده و پس از بر خاستن از سجده و هنگام بلند شدن از تشهد اول با صدای بلند، تكبیر می‌گفت و فرمود: رسول‏ اللهجرا دیدم كه چنین می‌كرد».

باب (۳۶): نشستن به طریقه سنت، در تشهد

۴۶۲- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب: أَنَّهُ كَانَ يَتَرَبَّعُ فِي الصَّلاةِ إِذَا جَلَسَ، وَأَنَّه رَأَى وَلَدَهُ فَعَلَ ذلِكَ فَنَهَاهُ، وَقَالَ: إِنَّمَا سُنَّةُ الصَّلاةِ أَنْ تَنْصِبَ رِجْلَكَ الْيُمْنَى وَتَثْنِيَ الْيُسْرَى، فَقَالَ لَهُ: إِنَّكَ تَفْعَلُ ذَلِكَ. فَقَالَ: إِنَّ رِجْلَيَّ لا تَحْمِلانِي».(بخارى:۸۲۷)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بدر نماز، چهار زانو می‏نشست. ولی وقتی پسرش را دید كه او هم، چهار زانو می‌نشیند، وی را از این كار منع ‏كرد و گفت: نشستن به طریقه سنت، در نماز، این است كه قدم پای راست را نصب كنی (ایستاده نگه داری) و قدم پای چپ را پهن نمایی. پسرش گفت: چرا خود شما چهار زانو می‏نشینید؟! گفت: من ناتوانم و پاهایم مرا تحمل نمی‌كند».

۴۶۳- «عَنْ أَبي حُمَيْدٍ السَّاعِدِيِّ س قَالَ: أَنَا كُنْتُ أَحْفَظَكُمْ لِصَلاةِ رَسُولِ اللَّهِ ج، رَأَيْتُهُ إِذَا كَبَّرَ جَعَلَ يَدَيْهِ حِذَاءَ مَنْكِبَيْهِ، وَإِذَا رَكَعَ أَمْكَنَ يَدَيْهِ مِنْ رُكْبَتَيْهِ، ثُمَّ هَصَرَ ظَهْرَهُ، فَإِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ اسْتَوَى حَتَّى يَعُودَ كُلُّ فَقَارٍ مَكَانَهُ، فَإِذَا سَجَدَ وَضَعَ يَدَيْهِ غَيْرَ مُفْتَرِشٍ وَلا قَابِضِهِمَا، وَاسْتَقْبَلَ بِأَطْرَافِ أَصَابِعِ رِجْلَيْهِ الْقِبْلَةَ، فَإِذَا جَلَسَ فِي الرَّكْعَتَيْنِ جَلَسَ عَلَى رِجْلِهِ الْيُسْرَى وَنَصَبَ الْيُمْنَى، وَإِذَا جَلَسَ فِي الرَّكْعَةِ الآخِرَةِ قَدَّمَ رِجْلَهُ الْيُسْرَى، وَنَصَبَ الأُخْرَى وَقَعَدَ عَلَى مَقْعَدَتِهِ». (بخارى:۸۲۸)

ترجمه: «ابوحمید ساعدی سمی‌گوید: من از همه شما شیوه نماز خواندن رسول ‏الله جرا بهتر می‏دانم. رسول ‏الله جرا هنگام گفتن تكبیر تحریمه دیدم كه دستهایش را تا برابر شانه‏هایش بلند می‏كرد. در ركوع، زانوها را با كف دستهایش محكم می‌گرفت. آنگاه، كمرش را طوری خم می‌كرد كه سر و كمرش در راستای هم قرار می‌گرفت. پس از برخاستن از ركوع، كاملاً راست و استوار می‌ایستاد، طوری كه مهره‌های كمرش سر جای خود، قرار می‌گرفت. و هنگام سجده، دستهایش را طوری روی زمین می‌گذاشت كه ساعدهایش نه به زمین فرش می‌شد و نه به بدنش می‌چسبید و انگشتان پاهایش را به طرف قبله می‌نمود. و در تشهد اول، روی پای چپ می‌نشست و پای راست را نصب می‏كرد. و در تشهد آخر، پای چپ را مقداری جلو می‌برد و پای راست را نصب می‏كرد و نشیمنگاه خود را بر زمین قرار می‌داد».

باب (۳۷): کسی که تشهد اول را واجب نمیداند

۴۶۴- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ ابْنِ بُحَيْنَةَ س وَهُوَ مِنْ أَزْدِ شَنُوءَةَ، وَهُوَ حَلِيفٌ لِبَنِي عَبْدِمَنَافٍ، وَكَانَ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ ج: أَنَّ النَّبِيَّ ج صَلَّى بِهِمُ الظَّهْرَ، فَقَامَ فِي الرَّكْعَتَيْنِ الأُولَيَيْنِ، لَمْ يَجْلِسْ، فَقَامَ النَّاسُ مَعَهُ حَتَّى إِذَا قَضَى الصَّلاةَ، وَانْتَظَرَ النَّاسُ تَسْلِيمَهُ، كَبَّرَ وَهُوَ جَالِسٌ، فَسَجَدَ سَجْدَتَيْنِ قَبْلَ أَنْ يُسَلِّمَ، ثُمَّ سَلَّمَ».(بخارى:۸۲۹)

ترجمه: «عبد الله ابن بحینه س؛ صحابی جلیل القدر رسول الله ج؛ كه از قبیله ازد شنوءه و از هم پیمانان عبد مناف بود، می‌گوید: روزی، همراه رسول ‏خدا جنماز ظهر را می‏خواندیم. آنحضرتجدر پایان ركعت اول، فراموش كرد كه بنشیند. مردم نیز با آنحضرت جبلند شدند. وقتی نماز به پایان رسید و مردم منتظر سلام گفتن رسول ‏الله جبودند، آنحضرت جدر حالی كه نشسته بود، تكبیر گفت و به سجده رفت و قبل از سلام، دو سجده بجای آورد و سپس، سلام گفت».

باب (۳۸): خواندن تشهد در جلسه آخر

۴۶۵- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُوْدٍ س قَالَ: كُنَّا إِذَا صَلَّيْنَا خَلْفَ النَّبِيِّ ج قُلْنَا: السَّلامُ عَلَى جِبْرِيلَ وَمِيكَائِيلَ، السَّلامُ عَلَى فُلانٍ وَفُلانٍ، فَالْتَفَتَ إِلَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ ج فَقَالَ: «إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّلامُ، فَإِذَا صَلَّى أَحَدُكُمْ، فَلْيَقُلِ: التَّحِيَّاتُ لِلَّهِ وَالصَّلَوَاتُ وَالطَّيِّبَاتُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ السَّلامُ عَلَيْنَا وَعَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ، فَإِنَّكُمْ إِذَا قُلْتُمُوهَا أَصَابَتْ كُلَّ عَبْدٍ لِلَّهِ صَالِحٍ فِي السَّمَاءِ وَالأَرْضِ أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ»».(بخارى:۸۳۱)

ترجمه: «عبد الله بن مسعود سمی‌گوید: پشت سر رسول‏ الله جنماز می‏خواندیم و در قعده، چنین دعا می‏كردیم: سلام بر الله، سلام بر جبرئیل، میكائیل و فلان وفلان. رسول ‏الله جبه سوی ما نگاه كرد و فرمود: خداوند، خودش منشأ سلامتی است. (هیچ نیازی ندارد كه شما بر او سلام بگویید). شما باید در نماز، چنین بگویید: التَّحِيَّاتُ لِلَّهِ وَالصَّلَوَاتُ وَالطَّيِّبَاتُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ السَّلامُ عَلَيْنَا وَعَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَـ این دعا شامل همه بندگان نیک الله در زمین و آسمان می‌شود ـ أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ».

باب (۳۹): دعا نمودن قبل از سلام گفتن

۴۶۶- «عَنْ عَائِشَةَ ل زَوْجِ النَّبِيِّ ج: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ يَدْعُو فِي الصَّلاةِ: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ فِتْنَةِ الْمَسِيحِ الدَّجَّالِ، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ فِتْنَةِ الْمَحْيَا وَفِتْنَةِ الْمَمَاتِ، اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْمَأْثَمِ وَالْمَغْرَمِ». فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ: مَا أَكْثَرَ مَا تَسْتَعِيذُ مِنَ الْمَغْرَمِ، فَقَالَ: «إِنَّ الرَّجُلَ إِذَا غَرِمَ حَدَّثَ فَكَذَبَ وَوَعَدَ فَأَخْلَفَ»».(بخارى: ۸۳۲)

ترجمه: «عایشه ل، همسر گرامی رسول اللهج، روایت می‌كند كه آنحضرت جدر نماز چنین دعا می‏كرد: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ فِتْنَةِ الْمَسِيحِ الدَّجَّالِ، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ فِتْنَةِ الْمَحْيَا وَفِتْنَةِ الْمَمَاتِ، اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْمَأْثَمِ وَالْمَغْرَمِ». «پروردگارا! از عذاب قبر، فتنه دَجال و فتنه زندگی و مرگ به تو پناه می‌برم. پروردگارا! از اینكه مقروض و بدهكار شوم به تو پناه می‏برم». شخصی پرسید: یارسول الله! شما از اینكه بدهكار شوید زیاد به خدا پناه می‌برید؟ فرمود: زیرا انسان بدهكار، دروغ می‏گوید و خلف وعده می‏كند»».

۴۶۷- «عَنْ أَبِي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ س: أَنَّهُ قَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ ج: عَلِّمْنِي دُعَاءً أَدْعُو بِهِ فِي صَلاتِي. قَالَ: «قُلِ: اللَّهُمَّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي ظُلْمًا كَثِيرًا، وَلا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلا أَنْتَ فَاغْفِرْ لِي مَغْفِرَةً مِنْ عِنْدِكَ وَارْحَمْنِي، إِنَّك أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»».(بخارى:۸۳۴)

ترجمه: «ابوبكر صدیق سمی‌گوید: به رسول‏ الله جگفتم: دعایی به من بیاموز تا آنرا در نماز بخوانم. آنحضرت جفرمود: « این دعا را بخوان: «اللَّهُمَّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي ظُلْمًا كَثِيرًا، وَلا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلا أَنْتَ فَاغْفِرْ لِي مَغْفِرَةً مِنْ عِنْدِكَ وَارْحَمْنِي، إِنَّك أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ». «پروردگارا! بر خود بسیار ستم كرده‌‌ام و جز تو كسی دیگر نیست كه گناهان مرا بیامرزد. خداوندا! با عنایت خود، مرا بیامرز و بر من رحم كن. همانا تو بخشنده و مهربانی»».

باب (۴۰): دعاهای اختیاری پس از تشهد

۴۶۸- «حَدِيْثُ ابنِ مَسْعُوْدٍ س فِي التَّشَهُّدِ تَقَدَّمّ قّرِيْباً وَقَالَ فِيْ هذِهِ الرواية بعد قوله: «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، ثُمَّ يَتَخَيَّرُ مِنَ الدُّعَاءِ أَعْجَبَهُ إِلَيْهِ فَيَدْعُو»».(بخارى:۸۳۵)

ترجمه: «حدیث ابن مسعود سدرباره تشهد، در سطور بالا گذشت. در این روایت همچنین آمده است كه بعد از «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، هر دعایی را كه مایل است، می‌تواند بخواند»».

باب (۴۱): سلام گفتن

۴۶۹- «عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ ل قَالَتْ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج إِذَا سَلَّمَ قَام النِّسَاءُ حِينَ يَقْضِي تَسْلِيمَهُ وَمَكَثَ يَسِيرًا قَبْلَ أَنْ يَقُومَ».(بخارى:۸۳۷)

ترجمه: «ام سلمه لمی‌گوید: پس از اینكه رسول ‏الله جسلام می‌داد و نماز به پایان می‌رسید، زنها بلند می‏شدند و می‌رفتند. آنحضرت جاندكی توقف می‏كرد و آنگاه برمی‌خاست».

باب (۴۲): نماز گزار وقتی سلام گوید که امام سلام دهد

۴۷۰- «عَنْ عِتْبَانَ س قَالَ: صَلَّيْنَا مَعَ النَّبِيِّ ج فَسَلَّمْنَا حِينَ سَلَّمَ».(بخارى:۸۳۸)

ترجمه: «عتبان بن مالک سمی‌گوید: با نبی اكرم جنماز خواندیم. و هنگامی كه ایشان سلام گفت، ما نیز سلام گفتیم».

باب (۴۳): ذکر بعد از نماز

۴۷۱- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ رَفْعَ الصَّوْتِ بِالذِّكْرِ، حِينَ يَنْصَرِفُ النَّاسُ مِنَ الْمَكْتُوبَةِ، كَانَ عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ ج. وَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: كُنْتُ أَعْلَمُ إِذَا انْصَرَفُوا بِذَلِكَ إِذَا سَمِعْتُهُ».(بخارى:۸۴۱)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: ذكر با صدای بلند، بعد از نماز‌های فرض، در زمان رسول ‏الله جرایج بود. ابن عباس باضافه می‏كند: من با شنیدن صدای ذكرشان، می‌دانستم كه نماز، تمام شده است».

۴۷۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: جَاءَ الْفُقَرَاءُ إِلَى النَّبِيِّ ج فَقَالُوا: ذَهَبَ أَهْلُ الدُّثُورِ مِنَ الأَمْوَالِ بِالدَّرَجَاتِ الْعُلا وَالنَّعِيمِ الْمُقِيمِ، يُصَلُّونَ كَمَا نُصَلِّي، وَيَصُومُونَ كَمَا نَصُومُ، وَلَهُمْ فَضْلٌ مِنْ أَمْوَالٍ يَحُجُّونَ بِهَا وَيَعْتَمِرُونَ،وَيُجَاهِدُونَ وَيَتَصَدَّقُونَ. قَالَ: «أَلا أُحَدِّثُكُمْ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِ أَدْرَكْتُمْ مَنْ سَبَقَكُمْ، وَلَمْ يُدْرِكْكُمْ أَحَدٌ بَعْدَكُمْ، وَكُنْتُمْ خَيْرَ مَنْ أَنْتُمْ بَيْنَ ظَهْرَانَيْهِ، إِلاَّ مَنْ عَمِلَ مِثْلَهُ: تُسَبِّحُونَ وَتَحْمَدُونَ وَتُكَبِّرُونَ خَلْفَ كُلِّ صَلاةٍ ثَلاثًا وَثَلاثِينَ».

قَالَ الراوي: فَاخْتَلَفْنَا بَيْنَنَا، فَقَالَ: بَعْضُنَا نُسَبِّحُ ثَلاثًا وَثَلاثِينَ، وَنَحْمَدُ ثَلاثًا وَثَلاثِينَ، وَنُكَبِّرُ أَرْبَعًا وَثَلاثِينَ، فَرَجَعْتُ إِلَيْهِ، فَقَالَ: تَقُولُ: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ وَاللَّهُ أَكْبَرُ، حَتَّى يَكُونَ مِنْهُنَّ كُلِّهِنَّ ثَلاثًا وَثَلاثِينَ»».(بخارى:۸۴۳)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: عده‏ای از فقرا نزد رسول‏ الله جآمدند و عرض كردند: ثروتمندان علاوه بر رفاه مادی، درجات رفیع بهشت و نعمتهای جاودان آن را از آن خود ساختند. زیرا مانند ما نماز می‌خوانند، روزه می‌گیرند و بدلیل برتری در ثروت، حج و عمره می‌گزارند و جهاد می‌كنند و صدقه می‌دهند. (و این كارها از ما ساخته نیست). رسول خدا جفرمود: «آیا عملی به شما نیاموزم كه اگر آن را انجام دهید، كسانی را كه از شما پیشی گرفته‌اند، در خواهید یافت و بهترین انسانهایی كه با شما هستند، خواهید شد. و جز كسانی كه مثل شما این عمل را انجام می‌دهند، كسی دیگر به شما نخواهد رسید؟ آن عمل، این است كه پس از هر نماز فرض، سی و سه بار سبحان الله و سی و سه بار الحمدلله و سی و سه بار الله اكبر بگویید.

راوی می‌گوید: بعد از آن، درباره تعداد این تسبیحات میان ما (صحابه) اختلاف نظر بوجود آمد. بعضی‏ها گفتند كه «سبحان الله و الحمدلله» سی وسه بار و «الله اكبر» سی وچهار بار گفته شود. ابوهریره می‌گوید: در این مورد، به رسول خدا جمراجعه كردم. فرمود: «هر یک را سی وسه بار، تكرار كنید»».

۴۷۳- «عَنِ الْمُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ يَقُولُ فِي دُبُرِ كُلِّ صَلاةٍ مَكْتُوبَةٍ: «لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ. اللَّهُمَّ لا مَانِعَ لِمَا أَعْطَيْتَ، وَلا مُعْطِيَ لِمَا مَنَعْتَ، وَلا يَنْفَعُ ذَا الْجَدِّ مِنْكَ الْجَدُّ»».(بخارى:۸۴۴)

ترجمه: «مغیره بن شعبه روایت می‌كند كه رسول ‏الله جبعد از هر نماز فرض، این دعا را می‏خواند: «لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیك لَهُ لَهُ الْمُلْك وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَی كُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ اللَّهُمَّ لا مَانِعَ لِمَا أَعْطَیتَ وَلا مُعْطِی لِمَا مَنَعْتَ وَلا ینْفَعُ ذَا الْجَدِّ مِنْك الْجَدُّ». (هیچ معبود بر حقی جز الله وجود ندارد. یكتایی است كه شریكی ندارد. پادشاهی، از آن اوست. و همه ستایشها، شایسته اوست. هیچ كس، نمی‌تواند مانع بخشش تو شود. و كسی را كه تو محروم سازی، هیچ كس نمی‌تواند به او چیزی عطا كند. سعی و تلاش فرد، در برابر مشیت تو، سودی ندارد».

باب (۴۴): روگردانیدن امام به سوی مردم، پس از اتمام نماز

۴۷۴- «عَنْ سَمُرَةَ بْنِ جُنْدَبٍ س قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج إِذَا صَلَّى صَلاةً أَقْبَلَ عَلَيْنَا بِوَجْهِهِ».(بخارى:۸۴۵)

ترجمه: «سمره بن جندب سمی‌گوید: نبی اكرم جپس از نماز، رو به ما می‌كرد (و می‏نشست)».

۴۷۵- «عَنْ زَيْدِ بْنِ خَالِدٍ الْجُهَنِيِّ س أَنَّهُ قَالَ: صَلَّى لَنَا رَسُولُ اللَّهِ ج صَلاةَ الصُّبْحِ بِالْحُدَيْبِيَةِ، عَلَى إِثْرِ سَمَاءٍ كَانَتْ مِنَ اللَّيْلَةِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ أَقْبَلَ عَلَى النَّاسِ فَقَالَ: «هَلْ تَدْرُونَ مَاذَا قَالَ رَبُّكُمْ»؟ قَالُوا: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ. قَالَ: «أَصْبَحَ مِنْ عِبَادِي مُؤْمِنٌ بِي وَكَافِرٌ، فَأَمَّا مَنْ قَالَ: مُطِرْنَا بِفَضْلِ اللَّهِ وَرَحْمَتِهِ، فَذَلِكَ مُؤْمِنٌ بِي، وَكَافِرٌ بِالْكَوْكَبِ، وَأَمَّا مَنْ قَالَ: بِنَوْءِ كَذَا وَكَذَا، فَذَلِكَ كَافِرٌ بِي، وَمُؤْمِنٌ بِالْكَوْكَبِ»».(بخارى:۸۴۶)

ترجمه: «زید بن خالد جهنی سمی‌گوید: رسول ‏الله جدر صبحگاه یک شب بارانی، پس از اقامه نماز صبح در حدیبیه، رو به مردم كرد و فرمود: «آیا می‌دانید پروردگار شما چه فرمود»؟ صحابه گفتند: خدا و رسولش بهتر می‌دانند. آنحضرت جگفت: خداوند فرمود: «بندگان من، صبح كردند در حالی كه بعضی مومن و بعضی كافر شدند. آنها كه گفتند: فضل و رحمت خدا شامل حال شد و باران نازل فرمود، به من ایمان آوردند و به تاثیر ستارگان كافر گردیدند. و اما كسانی كه آن را به ستارگان نسبت دادند به من كافر شدند و به ستارگان ایمان آوردند»».

باب (۴۵): امام می‌تواند در صورت نیاز از بالای شانه‌های مردم، عبور نماید

۴۷۶- «عَنْ عُقْبَةَ س قَالَ: صَلَّيْتُ وَرَاءَ النَّبِيِّ ج بِالْمَدِينَةِ الْعَصْرَ، فَسَلَّمَ ثُمَّ قَامَ مُسْرِعًا، فَتَخَطَّى رِقَابَ النَّاسِ إِلَى بَعْضِ حُجَرِ نِسَائِهِ، فَفَزِعَ النَّاسُ مِنْ سُرْعَتِهِ، فَخَرَجَ عَلَيْهِمْ، فَرَأَى أَنَّهُمْ عَجِبُوا مِنْ سُرْعَتِهِ، فَقَالَ: «ذَكَرْتُ شَيْئًا مِنْ تِبْرٍ عِنْدَنَا فَكَرِهْتُ أَنْ يَحْبِسَنِي، فَأَمَرْتُ بِقِسْمَتِهِ»».(بخارى:۸۵۱)

ترجمه: «عقبه سمی‌گوید: در مدینه، نماز عصر را پشت سر رسول ‏الله جخواندم. آنحضرت جپس از اتمام نماز، برخاست و با شتاب از روی شانه‌های نمازگزاران، عبور كرد و به خانه یكی از همسران خود رفت. مردم از شتاب رسول خدا جمتحیر شدند. آنحضرت جپس از چند لحظه، دوباره (به مسجد) برگشت و دید كه مردم از شتاب او، شگفت زده شده‌اند. فرمود: «به یادم آمد كه مقداری طلا در خانه ما وجود دارد. دوست نداشتم كه توجه مرا بخود مشغول سازد. لذا دستور دادم آنرا تقسیم كنند»».

باب (۴۶): روی گردانیدن یا برخاستن و رفتن از راست و چپ، پس از اتمام نماز

۴۷۷- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُوْدٍ س قَالَ: لايَجْعَلْ أَحَدُكُمْ لِلشَّيْطَانِ شَيْئًا مِنْ صَلاتِهِ، يَرَى أَنَّ حَقًّا عَلَيْهِ أَنْ لا يَنْصَرِفَ إِلاَّ عَنْ يَمِينِهِ، لَقَدْ رَأَيْتُ النَّبِيَّ ج كَثِيرًا يَنْصَرِفُ عَنْ يَسَارِهِ».(بخارى:۸۵۲)

ترجمه: «عبدالله بن مسعود سمی‌گوید: مواظب باشید كه شیطان در نمازهای شما سهمی نداشته باشد. بدین معنا كه نمازگزار فكر كند كه روی گردانیدن یا رفتن، پس از نماز، از سمت راست، ضروری است. در حالی كه من رسول خدا جرا بارها دیده‌‌ام كه از سمت چپ، روی به مردم می‌نمود یا بیرون می‌رفت».

باب (۴۷): حکم خوردن سیر، پیاز و ترۀ خام

۴۷۸- «عن جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «مَنْ أَكَلَ مِنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ-يُرِيدُ الثُّومَ-فَلا يَغْشَانَا فِي مَسَاجِدِنَا». قُلْتُ: مَا يَعْنِي بِهِ قَالَ: مَا أُرَاهُ يَعْنِي إِلاَّ نِيئَهُ. وقِيْلَ: إِلاَّ نَتْنَهُ».(بخارى:۸۵۴)

ترجمه: «جابر بن عبد الله سروایت می‌كند كه رسول ‏الله جبا اشاره به بوته سیر، فرمود: «هر كس كه از این گیاه خورد، به مساجد ما نیاید». راوی می‌گوید: از جابر پرسیدم: منظور آنحضرت جكدام نوع سیر است؟ جابر گفت:به نظرم سیر خام است. و در روایتی دیگر گفت: به نظرم، سیری است كه بوی تند دارد».

۴۷۹- «عَنْ جَابِرٍ س أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «مَنْ أَكَلَ ثُومًا أَوْ بَصَلاً فَلْيَعْتَزِلْنَا». أَوْ قَالَ: «فَلْيَعْتَزِلْ مَسْجِدَنَا وَلْيَقْعُدْ فِي بَيْتِهِ». وَأَنَّ النَّبِيَّ ج أُتِيَ بِقِدْرٍ فِيهِ خَضِرَاتٌ مِنْ بُقُولٍ، فَوَجَدَ لَهَا رِيحًا، فَسَأَلَ فَأُخْبِرَ بِمَا فِيهَا مِنَ الْبُقُولِ، فَقَالَ: «قَرِّبُوهَا». إِلَى بَعْضِ أَصْحَابِهِ كَانَ مَعَهُ، فَلَمَّا رَآهُ كَرِهَ أَكْلَهَا، قَالَ: «كُلْ فَإِنِّي أُنَاجِي مَنْ لا تُنَاجِي»».(بخارى:۸۵۵)

ترجمه: «جابر بن عبد الله سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هركس كه سیر و یا پیاز بخورد، از ما كناره گیری نماید» یا فرمود: «به مساجد ما نیاید و در خانه خود بنشیند».

همچنین، روزی، یک دیگ نزد آنحضرت جآوردند كه در آن، چند نوع سبزی بود. بوی تندی از آنها، به مشام رسول اكرم جرسید. از محتویات آن (دیگ)پرسید: آنها سبزیجاتی را كه در آن، وجود داشت، نام بردند. آنحضرت جنخورد و با اشاره به سوی یكی از اصحاب كه همراهش بود، فرمود:«نزد او ببرید». او نیز از خوردن آن، سرباز زد. رسول خدا جفرمود: بخور زیرا من با كسی از نزدیک سخن می‌گویم (جبرئیل)كه شما سخن نمی‌گویید».

۴۸۰- «وَ فِي رِوَايَهٍ: اُتِيَ بِبَدرٍ، يَعنِي: طَبَقاً فِيهِ خَضروات».

ترجمه: «و در روایتی آمده است كه یک سینی نزد آنحضرت جآوردند كه در آن، انواع سبزی وجود داشت».

باب (۴۸): وضوی کودکان

۴۸۱- «عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أنَّ النَّبِيِّ ج مرَّ عَلَى قَبْرٍ مَنْبُوذٍ فَأَمَّهُمْ وَصَفُّوا عَلَيْهِ».(بخارى:۸۵۷)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: گذر رسول‏ الله جبر قبری دور افتاده و تنها افتاد. بر آن قبر، نماز جنازه خواند و حاضران پشت سر ایشان صف بستند و نماز خواندند». (ابن عباس هم كه در آن زمان، كودكی نابالغ بود، جزو نمازگذاران بود).

۴۸۲- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «الْغُسْلُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُحْتَلِمٍ»».(بخارى: ۸۵۸)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «غسل روز جمعه، بر هر شخص بالغ، واجب است»».

۴۸۳- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب وَ قَدْ قَالَ لَهُ رَجُلٌ: شَهِدْتَ الْخُرُوجَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج؟ قَالَ: نَعَمْ، وَلَوْلا مَكَانِي مِنْهُ مَا شَهِدْتُهُ، يَعْنِي مِنْ صِغَرِهِ، أَتَى الْعَلَمَ الَّذِي عِنْدَ دَارِ كَثِيرِ بْنِ الصَّلْتِ، ثُمَّ خَطَبَ، ثُمَّ أَتَى النِّسَاءَ، فَوَعَظَهُنَّ، وَذَكَّرَهُنَّ، وَأَمَرَهُنَّ أَنْ يَتَصَدَّقْنَ، فَجَعَلَتِ الْمَرْأَةُ تُهْوِي بِيَدِهَا إِلَى حَلْقِهَا تُلْقِي فِي ثَوْبِ بِلالٍ، ثُمَّ أَتَى هُوَ وَبِلالٌ الْبَيْتَ». (بخارى: ۸۶۳)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: شخصی از من پرسید: آیا با رسول الله جبه عیدگاه رفته ای؟ گفتم: بلی. ولی اگر خویشاوندی نزدیک، با رسول الله جنمی‌داشتم، به علت خرد سالی، نمی‌توانستم با ایشان به عیدگاه بروم. آنحضرت جكنار پرچمی كه بر سرِ درِ منزل كثیر بن صلت نصب شده بود، تشریف برد و خطبه خواند. سپس به مجلس زنان رفت و آنان را موعظه و ارشاد نمود و امر به صدقه فرمود. آنگاه، زنان شروع به دادن صدقه نمودند. یكی انگشتر، دیگری النگو و آن دیگر، زیور آلات خود را بیرون می‌آورد و در چادر بلال می‌انداخت. سپس، رسول خدا جو بلال به خانه برگشتند».

باب (۴۹): رفتن زنان به مسجد در شب و تاریکی

۴۸۴- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِذَا اسْتَأْذَنَكُمْ نِسَاؤُكُمْ بِاللَّيْلِ إِلَى الْمَسْجِدِ، فَأْذَنُوا لَهُنَّ»».(بخارى: ۸۶۵)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «اگر همسران شما اجازه خواستند تا شبها به مسجد بروند، به آنان اجازه دهید»».

۱۱- کتاب نماز جمعه

باب (۱): فرض بودن نماز جمعه

۴۸۵- «عن أبي هُرَيْرَةَ س: أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «نَحْنُ الآخِرُونَ السَّابِقُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، بَيْدَ أَنَّهُمْ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِنَا، ثُمَّ هَذَا يَوْمُهُمِ الَّذِي فُرِضَ عَلَيْهِمْ، فَاخْتَلَفُوا فِيهِ، فَهَدَانَا اللَّهُ، فَالنَّاسُ لَنَا فِيهِ تَبَعٌ: الْيَهُودُ غَدًا، وَالنَّصَارَى بَعْدَ غَدٍ»».(بخارى: ۸۷۶)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «ما در دنیا، آخرین اُمت هستیم ولی در قیامت، پیشاپیش سایر امتها خواهیم بود با وجودی كه آنها قبل از ما صاحب كتاب آسمانی شده‌اند. سپس، خداوند روز جمعه را برای اهل كتاب، فرض نمود (تا شعائرشان را در آن انجام دهند) ولی آنان در مورد آن، دچار اختلاف نظر شدند. آنگاه، خداوند ما را بدان (روز جمعه) راهنمایی فرمود و بقیه مردم (اهل كتاب) پشت سر ما قرار دارند؛ شنبه روز عبادت یهود و یكشنبه روز عبادت نصارا است»».

باب (۲): استفاده از عطر و مواد خوشبو در روز جمعه

۴۸۶- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س قَالَ: أَشْهَدُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: «الْغُسْلُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُحْتَلِمٍ، وَأَنْ يَسْتَنَّ، وَأَنْ يَمَسَّ طِيبًا إِنْ وَجَدَ»».(بخارى: ۸۸۰)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: گواهی می‌دهم بر اینكه رسول الله جفرمود: «غسل روز جمعه و مسواک زدن، بر هر فرد بالغ و مسلمان، واجب است. و اگر به مواد خوشبو، دسترسی داشت، استفاده كند»».

باب (۳): فضیلت روز جمعه

۴۸۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنِ اغْتَسَلَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ غُسْلَ الْجَنَابَةِ ثُمَّ رَاحَ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ بَدَنَةً، وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الثَّانِيَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ بَقَرَةً، وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الثَّالِثَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ كَبْشًا أَقْرَنَ، وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الرَّابِعَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ دَجَاجَةً، وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الْخَامِسَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ بَيْضَةً، فَإِذَا خَرَجَ الإِمَامُ حَضَرَتِ الْمَلائِكَةُ يَسْتَمِعُونَ الذِّكْرَ»».

ترجمه: «ابو هریره سروایت می‌كند كه رسول الله جفرمود: «هركس، روز جمعه مانند غسل جنابت، غسل نماید و اول وقت برای نماز جمعه برود، گویا شتری صدقه نموده است. و هر كس، بعد از آن، برود، گویا گاوی صدقه نموده است. و هر كس، بعد از آن، برود، گویا قوچی صدقه نموده است. و هر كس، بعد ازآن، برود، گویا یک مرغ صدقه نموده است. و هر كس، بعد از آن، برود، گویا یک تخم‏مرغ صدقه نموده است. ولی زمانی كه امام برای ایراد خطبه برخیزد، فرشتگان (قلم و كاغذ خود را جمع كرده) به خطبه گوش می‌دهند»».

باب (۴): استعمال روغن خوشبو در روز جمعه

۴۸۸- «عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّس قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «لا يَغْتَسِلُ رَجُلٌ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَيَتَطَهَّرُ مَا اسْتَطَاعَ مِنْ طُهْرٍ وَيَدَّهِنُ مِنْ دُهْنِهِ، أَوْ يَمَسُّ مِنْ طِيبِ بَيْتِهِ ثُمَّ يَخْرُجُ فَلا يُفَرِّقُ بَيْنَ اثْنَيْنِ، ثُمَّ يُصَلِّي مَا كُتِبَ لَهُ، ثُمَّ يُنْصِتُ إِذَا تَكَلَّمَ الإِمَامُ، إِلا غُفِرَ لَهُ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجُمُعَةِ الأُخْرَى»».(بخارى:۸۸۳)

ترجمه: «سلمان فارسی سروایت می‌كند كه نبی اكرم جفرمود: «هركس، روز جمعه غسل كند و حتی المقدور، خود را پاكیزه نماید و از روغن یا مواد خوشبویی كه در اختیار دارد، استفاده كند. سپس، برای نماز جمعه برود و در مسجد نیز از روی شانه‌های مردم، عبور نكند و آنچه برایش مقدّر شده است، نماز بخواند و با دقت و رعایت سكوت، به خطبه امام، گوش فرا دهد، تمام گناهانش از جمعه قبل تا این جمعه، بخشیده خواهند شد»».

۴۸۹- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب أنّهُ قِيلَ له: ذَكَرُوا أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «اغْتَسِلُوا يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَاغْسِلُوا رُءُوْسَكُمْ وَإِنْ لَمْ تَكُونُوا جُنُبًا، وَأَصِيبُوا مِنَ الطِّيبِ». فقَالَ: أَمَّا الْغُسْلُ فَنَعَمْ، وَأَمَّا الطِّيبُ فَلا أَدْرِي». (بخارى:۸۸۴)

ترجمه: «از عبدالله بن عباس بپرسیدند: مردم می‏گویند: رسول خدا جفرموده است: «روز جمعه غسل كنید وسرهایتان را بشویید اگر چه جنب نباشید و همچنین از مواد خوشبو استفاده نمایید»؟ ابن عباس بگفت: در مورد دستور به غسل، بلی. اما در مورد استفاده از مواد خوشبو،آن را به خاطر ندارم»».

باب (۵): پوشیدن بهترین لباس

۴۹۰- «عَنْ عُمَرَ س: أنَّهُ رَأَى حُلَّةً سِيَرَاءَ عِنْدَ بَابِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، لَوِ اشْتَرَيْتَ هَذِهِ فَلَبِسْتَهَا يَوْمَ الْجُمُعَةِ، وَلِلْوَفْدِ إِذَا قَدِمُوا عَلَيْكَ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّمَا يَلْبَسُ هَذِهِ مَنْ لا خَلاقَ لَهُ فِي الآخِرَةِ». ثُمَّ جَاءَتْ رَسُولَ اللَّهِ ج مِنْهَا حُلَلٌ، فَأَعْطَى عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ س مِنْهَا حُلَّةً، فَقَالَ عُمَرُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! كَسَوْتَنِيهَا وَقَدْ قُلْتَ فِي حُلَّةِ عُطَارِدٍ مَا قُلْتَ؟ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنِّي لَمْ أَكْسُكَهَا لِتَلْبَسَهَا». فَكَسَاهَا عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ س أَخًا لَهُ بِمَكَّةَ مُشْرِكًا».(بخارى:۸۸۶)

ترجمه: «عمر سپارچه ابریشمی را دید كه در آستانه مسجد النبی جبرای فروش به نمایش گذاشته شده بود. عرض كرد: ای رسول خدا! چقدر خوب است، اگر شما این پارچه را بخرید و در روزهای جمعه و هنگام ملاقات با هیئت‌هایی كه به خدمت شما می‌رسند، آن را بپوشید؟ رسول الله جفرمود: «اینگونه پارچه‌ها را كسانی می‌پوشند كه از نعمت‏های آخرت، سهمی نداشته باشند». پس از مدتی، چند دست لباس از همان پارچه، به آنحضرت جهدیه دادند. رسول ‏خدا جیكی از آنها را به عمر سداد. ایشان عرض كرد: یا رسول الله! این پارچه را به من بخشیدی تا بپوشم در حالی كه قبلاً پوشیدن آن را مذمت فرمودی. رسول خدا جفرمود: «من آن را نداده‌‌ام كه بپوشی». بعداً عمر سآن پارچه را برای برادر مشرک خود كه در مكه بود، فرستاد».

باب (۶): مسواک زدن در روز جمعه

۴۹۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لَوْلا أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمَّتِي، أَوْ عَلَى النَّاسِ، لأَمَرْتُهُمْ بِالسِّوَاكِ مَعَ كُلِّ صَلاةٍ»».(بخارى:۸۸۷)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول ‏الله جفرمود: «اگر بر امت من، یا بر مردم دشوار نمی‏شد، به آنان دستور می‌دادم كه برای هر نماز، مسواک بزنند»».

۴۹۲- «عن أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَكْثَرْتُ عَلَيْكُمْ فِي السِّوَاكِ»».(بخارى: ۸۸۸)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: رسول ‏الله جفرمود: «درمورد مسواک زدن، به شما زیاد تأكید نمودم»».

باب (۷): آنچه در نماز فجر روز جمعه خوانده میشود

۴۹۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج يَقْرَأُ فِي الْجُمُعَةِ فِي صَلاةِ الْفَجْرِ ﴿الٓمٓ ١ تَنزِيلُ السَّجْدَةَ، وَ﴿هَلۡ أَتَىٰ عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ».(بخارى:۸۹۱)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جدر نماز فجر روز جمعه، بیشتر سورهای سجده ﴿الٓمٓ ١ تَنزِيلُو دهر ﴿هَلۡ أَتَىٰ عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِرا تلاوت می‏كرد.

باب (۸): نماز جمعه در روستاها و شهرها

۴۹۴- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب يَقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ:«كُلُّكُمْ رَاعٍ وَكُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ، الإِمَامُ رَاعٍ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ، وَالرَّجُلُ رَاعٍ فِي أَهْلِهِ وَهُوَ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ، وَالْمَرْأَةُ رَاعِيَةٌ فِي بَيْتِ زَوْجِهَا وَمَسْئُولَةٌ عَنْ رَعِيَّتِهَا، وَالْخَادِمُ رَاعٍ فِي مَالِ سَيِّدِهِ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ». قَالَ: وَحَسِبْتُ أَنْ قَدْ قَالَ: «وَالرَّجُلُ رَاعٍ فِي مَالِ أَبِيهِ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ، وَكُلُّكُمْ رَاعٍ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ»».(بخارى:۸۹۳)

ترجمه: «عبدالله بن عمر سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هر كدام از شما مسئول است، و از هریک از شما، درمورد زیر دستانش سؤال خواهد شد. رهبر جامعه، مسئول رعیت می‌باشد. مرد، مسئول خانواده و زیر دستانش می‌باشد. زن در خانه شوهر، مسئول زیر دستان خود است. خدمتگذار، مسئول است و از او در مورد اموال صاحبش و مسئولیت‌های دیگرش، سئوال خواهد شد». راوی می‌گوید: به گمانم آنحضرت جاین جمله را نیز افزود كه «مرد هم مسئول مال پدر خود می‌باشد. و همه شما مسئول هستید و از شما در مورد مسئولیت تان، سئوال خواهد شد»».

باب (۹): آیا بر کسی که نماز جمعه واجب نیست غسل جمعه واجب است؟

۴۹۵- «حديث أَبِي هُرَيْرَةَ س: «نَحْنُ الآخِرُونَ السَّابِقُونَ» تقدم قريباً وزاد هنا في آخره: ثُمَّ قَالَ: «حَقٌّ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ أَنْ يَغْتَسِلَ فِي كُلِّ سَبْعَةِ أَيَّامٍ يَوْمًا يَغْسِلُ فِيهِ رَأْسَهُ وَجَسَدَهُ»».(بخارى: ۸۹۷)

ترجمه: «حدیث ابوهریره سدرباره اینكه رسول الله جفرمود: «ما در دنیا، آخرین امت هستیم. اما روز قیامت، پیشگام همه خواهیم بود»، بیان گردید. در این روایت علاوه بر آن، چنین آمده است كه آنحضرت جفرمود: «در هر هفت روز، یک بار، غسل كردن بر هر مسلمان، واجب و ضروری است. یعنی هفته‏ای یک بار، باید سر و بدن خود را بشوید»».

باب (۱۰): نماز جمعه بر چه کسی و تا چه فاصله ای فرض است؟

۴۹۶- «عَنْ عَائِشَةَ ل زَوْجِ النَّبِيِّ ج قَالَتْ: كَانَ النَّاسُ يَنْتَابُونَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ مِنْ مَنَازِلِهِمْ وَالْعَوَالِيِّ، فَيَأْتُونَ فِي الْغُبَارِ، يُصِيبُهُمُ الْغُبَارُ وَالْعَرَقُ، فَيَخْرُجُ مِنْهُمُ الْعَرَقُ، فَأَتَى رَسُولَ اللَّهِ ج إِنْسَانٌ مِنْهُمْ وَهُوَ عِنْدِي، فَقَالَ النَّبِيُّج: «لَوْ أَنَّكُمْ تَطَهَّرْتُمْ لِيَوْمِكُمْ هَذَا»».(بخارى: ۹۰۲)

ترجمه: «عایشه ل، همسر گرامی رسول خدا ج، می‌گوید: مردم، روز جمعه از خانه‏های خود و از عوالی (مكانی در چهار میلی مدینه) به طور نوبتی برای شركت در نماز جمعه می‌آمدند. و لباسهای‌شان در اثر عرق و گرد وخاک، بد بو می‌شد. روزی رسول الله جدر خانه من بود كه یک نفر از آنان، نزد آنحضرت جآمد. رسول الله جفرمود: «چقدر خوب بود اگر شما برای این روز، طهارت یعنی غسل می‏كردید»».

۴۹۷- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَ النَّاسُ مَهَنَةَ أَنْفُسِهِمْ، وَكَانُوا إِذَا رَاحُوا إِلَى الْجُمُعَةِ رَاحُوا فِي هَيْئَتِهِمْ، فَقِيلَ لَهُمْ: «لَوِ اغْتَسَلْتُمْ»». (بخارى:۹۰۳)

ترجمه: «عایشه لمی‏فرماید: مردم، خودشان كارهایشان را انجام می‏دادند و با همان لباس‌های كار، برای ادای نماز جمعه می‏آمدند. به آنان گفته شد: «چقدر خوب بود اگر امروز غسل می‏كردید»».

۴۹۸- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ يُصَلِّي الْجُمُعَةَ حِينَ تَمِيلُ الشَّمْسُ».(بخارى: ۹۰۵)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: رسول ‏الله جنماز جمعه را پس از زوال آفتاب می‌خواند».

باب (۱۱): اگر روز جمعه هوا گرم بود

۴۹۹- «عن أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قال: كَانَ النَّبِيُّ ج إِذَا اشْتَدَّ الْبَرْدُ بَكَّرَ بِالصَّلاةِ، وَإِذَا اشْتَدَّ الْحَرُّ أَبْرَدَ بِالصَّلاةِ، يَعْنِي الْجُمُعَةَ».

ترجمه: «انسسمی‌گوید: رسول ‏الله جدر زمستان كه هوا سخت سرد می‌شد، نماز جمعه را زود می‌خواند و در تابستان كه هوا سخت گرم می‌شد، آن را به تاخیر می‌انداخت».

باب (۱۲): رفتن به نماز جمعه

۵۰۰- «عن أبي عَبْسٍ س أنَّهُ قَالَ، وَهُوَ ذَاهِبٌ إِلَى الْجُمُعَةِ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «مَنِ اغْبَرَّتْ قَدَمَاهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، حَرَّمَهُ اللَّهُ عَلَى النَّارِ»». (بخارى:۹۰۷)

ترجمه: «ابو عبس سدر حالی كه برای نماز جمعه می‌رفت،گفت: از رسول‏الله جشنیدم كه می‏فرمود: «هر كس كه قدم‏هایش در راه خدا گردآلود شوند، آتش دوزخ بر او حرام خواهد شد»».

باب (۱۳): نباید کسی برادر مسلمانش را از جایش بلند نماید

و خودش بجایش بنشیند

۵۰۱- «عن ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: نَهَى النَّبِيُّ ج أَنْ يُقِيمَ الرَّجُلُ أَخَاهُ مِنْ مَقْعَدِهِ وَيَجْلِسَ فِيهِ. قيل الْجُمُعَةَ؟: قَالَ: الْجُمُعَةَ وَغَيْرَهَا».(بخارى:۹۱۱)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: رسول ‏الله جنهی كرد از اینكه كسی برادر مسلمانش را از جایش بلند كرده و خود بجایش بنشیند. سؤال شد: آیا این حكم، برای روز جمعه است؟ فرمود: برای روز جمعه و غیره جمعه است».

باب (۱۴): اذان روز جمعه

۵۰۲- «عَنِ السَّائِبِ بْنِ يَزِيدَ س قَالَ: كَانَ النِّدَاءُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَوَّلُهُ إِذَا جَلَسَ الإِمَامُ عَلَى الْمِنْبَرِ عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ ج وَأَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ ب، فَلَمَّا كَانَ عُثْمَانُ س وَكَثُرَ النَّاسُ زَادَ النِّدَاءَ الثَّالِثَ عَلَى الزَّوْرَاءِ».(بخارى:۹۱۲)

ترجمه: «سائب بن یزید سمی‌گوید: در زمان رسول ‏الله ج، ابوبكرسو عمرساذان جمعه همان اذان اوّل بود كه جلوی منبر گفته می‌شد آنهم وقتی كه امام برای ایراد خطبه، بالای منبر می‏رفت. امّا در زمان خلافت عثمان سوقتی جمعیت زیاد شد، اذان سوّم بالای زوراءِ گفته شد و اضافه گردید».

باب (۱۵): یک مؤذن در روز جمعه

۵۰۳- وَ عَنْهُ س فِيْ رِوَايَةٍ قَالَ: لَمْ يَكُنْ لِلنَّبِيِّ ج مُؤَذِّنٌ غَيْرَ وَاحِدٍ وَكَانَ التَّأْذِينُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ حِينَ يَجْلِسُ الْإِمَامُ، يَعْنِي عَلَى الْمِنْبَرِ».(بخارى:۹۱۳)

ترجمه: «و در روایتی از سائب بن یزید آمده است كه: رسول الله جیک مؤذن بیشتر نداشت. و اذان روز جمعه هم، زمانی كه امام روی منبر می‌نشست،گفته می‌شد».

باب(۱۶): امام، روز جمعه بالای منبر به صدای اذان پاسخ دهد

۵۰۴- «عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ أَبِي سُفْيَانَ س: أنَّه جَلسَ عَلَى الْمِنْبَرِ يوم الجمعة، فلما أَذَّنَ الْمُؤَذِّنُ، قَالَ: اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ، قَالَ مُعَاوِيَةُ: اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ، قَالَ: أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، فَقَالَ مُعَاوِيَةُ س: وَأَنَا، فَقَالَ: أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، فَقَالَ مُعَاوِيَةُ: وَأَنَا، فَلَمَّا أَنْ قَضَى التَّأْذِينَ، قَالَ: يَا أَيُّهَا النَّاسُ، إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج عَلَى هَذَا الْمَجْلِسِ، حِينَ أَذَّنَ الْمُؤَذِّنُ، يَقُولُ مَا سَمِعْتُمْ مِنِّي مِنْ مَقَالَتِي». (بخارى:۹۱۴)

ترجمه: «معاویه سروز جمعه بر منبر نشسته بود. هنگامی كه مؤذن الله ‏اكبر گفت، او نیز الله ‏اكبر گفت. و هنگامی كه مؤذن اشهدان لااله الاالله گفت، ایشان نیز آن را تكرار كرد. وقتی مؤذن أشهد أن محمدا رسول‏الله گفت، معاویه نیزآن را تكرار نمود.تا این كه اذان به پایان رسید آنگاه، فرمود: ای مردم! من از رسول خدا جدر همین جایگاه شنیدم كه هنگام اذان گفتن موذن، این گونه كه از من شنیدید، عمل می‌كند».

باب(۱۷): خطبه خواندن بالای منبر

۵۰۵- «حَدِيْثُ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ السَّاعِـدِيِّ س في أمر الْمِنْبَرِ تَقَدَّمَ وَذِكْرُ صَلاتِهِ الْقَهْقَرَى، وزاد في هذه: فَلَمَّا فَرَغَ أَقْبَلَ عَلَى النَّاسِ فَقَالَ: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا صَنَعْتُ هَذَا لِتَأْتَمُّوا وَلِتَعَلَّمُوا صَلاتِي»». (بخارى:۹۱۷)

ترجمه: «حدیث سهل بن سعد سدرباره نماز خواندن رسول ‏الله جبالای منبر و پایین آمدن آنحضرت جهنگام سجده، قبلاً بیان شد. علاوه بر آن، در این حدیث آمده است كه رسول‏ الله جپس از اتمام نماز، فرمود: «ای مردم! من این عمل را بخاطر آن انجام دادم كه شما به من اقتدا كنید و كیفیت نمازخواندن مرا بیاموزید»».

۵۰۶- «عن جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: كَانَ جِذْعٌ يَقُومُ إِلَيْهِ النَّبِيُّ ج، فَلَمَّا وُضِعَ لَهُ الْمِنْبَرُ،سَمِعْنَا لِلْجِذْعِ مِثْلَ أَصْوَاتِ الْعِشَارِ، حَتَّى نَزَلَ النَّبِيُّ ج فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَيْهِ».(بخارى: ۹۱۸)

ترجمه: «جابر بن عبد الله سمی‌گوید: رسول ‏الله جدر ابتدا بر تنه درختی تكیه می‌كرد و خطبه می‏خواند. ولی پس از اینكه برای آنحضرت جمنبری ساختند، آن تنه درخت (كه دیگر مورد استفاده قرار نمی‌گرفت) به آه و ناله درآمد و مانند شتر آبستن، می‌نالید. تا اینكه رسول‏ الله جاز منبر پایین آمد و دست (مباركش) را (جهت تسلی) بر روی آن كشید».

باب (۱۸): خطبه خواندن در حالت ایستاده

۵۰۷- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج يَخْطُبُ قَائِمًا، ثُمَّ يَقْعُدُ، ثُمَّ يَقُومُ، كَمَا تَفْعَلُونَ الآنَ».(بخارى:۹۲۰)

ترجمه: «عبد الله ابن عمر بمی‌گوید: رسول‏ الله جایستاده خطبه را آغاز می‌كرد. سپس اندكی می‌نشست و آنگاه دوباره بلند می‌شد. همناطور كه امروز نیز رائج است».

باب (۱۹): گفتن "اما بعد" پس از حمد و ثنای خداوند در خطبه

۵۰۸- «عَنْ عَمْرِو بْنِ تَغْلِبَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج أُتِيَ بِمَالٍ أَوْ سَبْيٍ، فَقَسَمَهُ، فَأَعْطَى رِجَالاً وَتَرَكَ رِجَالاً، فَبَلَغَهُ أَنَّ الَّذِينَ تَرَكَ عَتَبُوا، فَحَمِدَ اللَّهَ ثُمَّ أَثْنَى عَلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: «أَمَّا بَعْدُ فَوَاللَّهِ إِنِّي لأُعْطِي الرَّجُلَ، وَأَدَعُ الرَّجُلَ، وَالَّذِي أَدَعُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنِ الَّذِي أُعْطِي، وَلَكِنْ أُعْطِي أَقْوَامًا لِمَا أَرَى فِي قُلُوبِهِمْ مِنَ الْجَزَعِ وَالْهَلَعِ، وَأَكِلُ أَقْوَامًا إِلَى مَا جَعَلَ اللَّهُ فِي قُلُوبِهِمْ مِنَ الْغِنَى وَالْخَيْرِ، فِيهِمْ عَمْرُو بْنُ تَغْلِبَ». فَوَاللَّهِ مَا أُحِبُّ أَنَّ لِي بِكَلِمَةِ رَسُولِ اللَّهِ ج حُمْرَ النَّعَمِ».(بخارى: ۹۲۳)

ترجمه: «عمرو بن تغلب سمی‌گوید: مقداری مال یا چند تن اسیر جنگی، نزد رسول ‏الله جآوردند. رسول ‏الله جآنها را تقسیم نمود. افرادی را از این مال، داد و تعدادی را نداد. به آنحضرت جخبر رسید كه آنانی كه سهمی نبرده‌اند، ناخشنود هستند. رسول‏ الله جپس از حمد و ثنای خدا، فرمود: «اما بعد: بخدا سوگند، من به بعضی از این اموال، می‏دهم و به بعضی دیگر، نمی‏دهم. اما آنانی را كه نداده‌ام، نزد من محبوب‌تر‌اند از كسانی كه به آنها مال داده‏ام. زیرا من به كسانی كه در آنها حرص و طمع می‌بینم، می‌دهم. و برخی دیگر را به خیری كه خداوند در دلهایشان قرار داده است، می‌سپارم. و عمرو بن تغلب از آنان است». عمرو بن تغلب می‌گوید: به خدا سوگند كه این سخن رسول‏ الله جبرای من از شتران سرخ رنگ نیز محبوب‏‌تر بود».

۵۰۹- «عَنْ أَبِي حُمَيْدٍ السَّاعِدِيِّ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَامَ عَشِيَّةً بَعْدَ الصَّلاةِ، فَتَشَهَّدَ وَأَثْنَى عَلَى اللَّهِ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ، ثُمَّ قَالَ: «أَمَّا بَعْدُ»».(بخارى:۹۲۵)

ترجمه: «ابوحمید ساعدی سمی‌گوید: رسول ‏الله جشبی پس از نماز عشاء، بلند شد و پس از حمد و ثنای خداوند،فرمود: «امّا بعد»». (و سخنرانی نمود).

۵۱۰- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: صَعِدَ النَّبِيُّ ج الْمِنْبَرَ، وَكَانَ آخِرَ مَجْلِسٍ جَلَسَهُ مُتَعَطِّفًا مِلْحَفَةً عَلَى مَنْكِبَيْهِ، قَدْ عَصَبَ رَأْسَهُ بِعِصَابَةٍ دَسِمَةٍ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: «أَيُّهَا النَّاسُ إِلَيَّ» فَثَابُوا إِلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: «أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ هَذَا الْحَيَّ مِنَ الأَنْصَارِ يَقِلُّونَ وَيَكْثُرُ النَّاسُ، فَمَنْ وَلِيَ شَيْئًا مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ج فَاسْتَطَاعَ أَنْ يَضُرَّ فِيهِ أَحَدًا أَوْ يَنْفَعَ فِيهِ أَحَدًا، فَلْيَقْبَلْ مِنْ مُحْسِنِهِمْ وَيَتَجَاوَزْ عَنْ مُسِيْئِهِمْ»». (بخارى:۹۲۷)

ترجمه: «عبد الله بن عباس بمی‌گوید: آخرین باری كه رسول ‏الله جبر منبر نشست، چادری بر روی شانه‏های (مباركش) انداخته و پارچه‏ای بر سرش بسته بود. آنحضرت جپس از حمد و ثنای خداوند، فرمود: «ای مردم! نزدیک‌تر بیایید». مردم نیز هجوم آوردند و نزدیک آمدند. آنگاه، رسول خدا جفرمود: «اما بعد: این گروه اَنصار به تدریج كم می‌شوند در حالی كه سایر مردم، روز به روز زیاد می‌شوند. پس هر كس از امّت محمّد جكه به مقامی رسید و توان نفع و ضرر به مردم را داشت، از نیكوكاران انصار قدردانی كند و از خطاكاران آنها، گذشت نماید»».

باب (۲۰): امام در اثنای خطبه، به شخصی که وارد مسجد می‌شود امر نماید تا دو رکعت نماز بخواند

۵۱۱- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ وَالنَّبِيُّ ج يَخْطُبُ النَّاسَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ، فَقَالَ: «أَصَلَّيْتَ يَا فُلانُ»؟ قَالَ: لا. قَالَ: «قُمْ فَارْكَعْ رَكْعَتَيْنِ»».(بخارى:۹۳۰)

ترجمه: «جابر بن عبد الله سمی‌گوید: در یكی از روزهای جمعه كه رسول خداجدر حال ایراد خطبه بود، شخصی وارد مسجد شد و نشست .آنحضرت جفرمود: «یا فلانی! آیا نماز خوانده‌ای»؟ گفت: خیر. رسول ‏الله جفرمود: «برخیز و دو ركعت نماز بخوان»». (یعنی تحیة المسجد)

باب (۲۱): طلب باران در خطبه روز جمعه

۵۱۲- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: أَصَابَتِ النَّاسَ سَنَةٌ عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ ج، فَبَيْنَا النَّبِيُّ ج يَخْطُبُ فِي يَوْمِ جُمُعَةٍ، قَامَ أَعْرَابِيٌّ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، هَلَكَ الْمَالُ وَجَاعَ الْعِيَالُ، فَادْعُ اللَّهَ لَنَا. فَرَفَعَ يَدَيْهِ، وَمَا نَرَى فِي السَّمَاءِ قَزَعَةً، فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا وَضَعَهَا حَتَّى ثَارَ السَّحَابُ أَمْثَالَ الْجِبَالِ، ثُمَّ لَمْ يَنْزِلْ عَنْ مِنْبَرِهِ حَتَّى رَأَيْتُ الْمَطَرَ يَتَحَادَرُ عَلَى لِحْيَتِهِ ج، فَمُطِرْنَا يَوْمَنَا ذَلِكَ، وَمِنَ الْغَدِ وَبَعْدَ الْغَدِ، وَالَّذِي يَلِيهِ حَتَّى الْجُمُعَةِ الأُخْرَى، وَقَامَ ذَلِكَ الأَعْرَابِيُّ أَوْ قَالَ غَيْرُهُ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ تَهَدَّمَ الْبِنَاءُ وَغَرِقَ الْمَالُ، فَادْعُ اللَّهَ لَنَا. فَرَفَعَ يَدَيْهِ فَقَالَ: «اللَّهُمَّ حَوَالَيْنَا وَلا عَلَيْنَا». فَمَا يُشِيرُ بِيَدِهِ إِلَى نَاحِيَةٍ مِنَ السَّحَابِ إِلاَّ انْفَرَجَتْ، وَصَارَتِ الْمَدِينَةُ مِثْلَ الْجَوْبَةِ، وَسَالَ الْوَادِي قَنَاةُ شَهْرًا، وَلَمْ يَجِئْ أَحَدٌ مِنْ نَاحِيَةٍ إِلاَّ حَدَّثَ بِالْجَوْدِ».(بخارى: ۹۳۳)

ترجمه: «انس ابن مالک سمی‌گوید: در زمان رسول‏ الله جمردم دچار قحطسالی شدند. در یكی از روزهای جمعه كه رسول‏ الله جمشغول ایراد خطبه بود، یكی از اعراب بادیه نشین برخاست و گفت: یا رسول ‏خدا! دام‏ها هلاک شدند و اهل و عیال گرسنه‌اند. برای ما ازخدا طلب باران كن . آنحضرت جدست‏هایش را بلند كرد در حالی كه هیچ ابری در آسمان مشاهده نمی‌شد. راوی می‌گوید: سوگند به خدایی كه جانم در ید اوست، هنوز آنحضرت جاز دعا فارغ نشده بود كه آسمان مدینه، از ابرهایی مانند كوه، پوشیده شد. پس از خطبه، وقتی كه رسول‏الله جاز منبر پابین آمد، قطره‏های باران از محاسن مبارک ایشان، سرازیر بود. روز دوم، سوم، چهارم و تا جمعه بعد، باران ادامه پیدا كرد. در جمعه بعد، همان بادیه نشین یا شخص دیگری از میان جمع، بلند شد و گفت: ای رسول‏خدا! خانه‌ها خراب شد، اموال و دام‏ها غرق شدند. از خدا بخواه كه باران را متوقف سازد. رسول ‏الله جدست به دعا برداشت و فرمود: «پروردگارا! باران را از مدینه به حوالی آن، منتقل ساز». پس به هر پاره ابری كه اشاره می‌كرد، پراكنده می‌شد. و اینگونه، ابرها به اطراف مدینه پراكنده شدند و آسمان مدینه به شكل دایره‌ای خالی از ابر درآمد. و در اثر باران، رودخانه قنات تا یک ماه جاری بود. و هركس از اطراف مدینه می‏آمد، خبر از بارندگی مطلوب می‏داد».

باب (۲۲): خاموش نشستن وگوش فرا دادن به خطبه امام در روز جمعه

۵۱۳- «عَنِ أبي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِذَا قُلْتَ لِصَاحِبِكَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ: أَنْصِتْ، وَالإِمَامُ يَخْطُبُ، فَقَدْ لَغَوْتَ»». (بخارى:۹۳۴)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «اگر روز جمعه كه امام مشغول ایراد خطبه است، به كسی كه در مجاورت، نشسته است، بگویی: ساكت باش، سخن بیهوده‌ای گفته‌ای»».

باب (۲۳): لحظه اجابت دعا در روز جمعه

۵۱۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج ذَكَرَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ، فَقَالَ: «فِيهِ سَاعَةٌ لا يُوَافِقُهَا عَبْدٌ مُسْلِمٌ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي، يَسْأَلُ اللَّهَ تَعَالَى شَيْئًا إِلاَّ أَعْطَاهُ إِيَّاهُ». وَأَشَارَ بِيَدِهِ يُقَلِّلُهَا». (بخارى: ۹۳۵)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: روزی رسول‏ خداجدرمورد روز جمعه، سخن گفت و فرمود: «در روز جمعه، ساعتی وجود دارد كه اگر بنده مومن، در ان لحظه، نماز بخواند و دعا كند، خداوند متعال دعایش را مستجاب خواهد كرد». و با حركات دست، كوتاهی ان لحظه را نشان داد».

باب (۲۴): اگر مردم، روز جمعه، امام را تنها بگذارند و بروند.

۵۱۵- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: بَيْنَمَا نَحْنُ نُصَلِّي مَعَ النَّبِيِّ ج إِذْ أَقْبَلَتْ عِيرٌ تَحْمِلُ طَعَامًا، فَالْتَفَتُوا إِلَيْهَا حَتَّى مَا بَقِيَ مَعَ النَّبِيِّ ج إِلاَّ اثْنَا عَشَرَ رَجُلاً، فَنَزَلَتْ هَذِهِ الآيَةُ: ﴿وَإِذَا رَأَوۡاْ تِجَٰرَةً أَوۡ لَهۡوًا ٱنفَضُّوٓاْ إِلَيۡهَا وَتَرَكُوكَ قَآئِمٗا[الجمعة: ۱۱] ».(بخارى:۹۳۶)

ترجمه: «جابر ابن عبد اللهسمی‌گوید: در یكی از روزهای جمعه كه آنحضرت جمشغول خواندن خطبه بود و ما منتظر نماز بودیم، كاروانی از غله وارد مدینه شد. مردم برخاسته و بسوی كاروان رفتند. فقط دوازده نفر، نزد رسول‏ الله جباقی ماند. آنگاه، این آیه نازل شد: ﴿وَإِذَا رَأَوۡاْ تِجَٰرَةً أَوۡ لَهۡوًا ٱنفَضُّوٓاْ إِلَيۡهَا وَتَرَكُوكَ قَآئِمٗا[الجمعة: ۱۱] یعنی هنگامی كه تجارت یا سرگرمی‌ای را ببینند، از اطراف تو پراكنده می‌شوند و تو را ایستاده رها می‌كنند». (این واقعه در ابتدای اسلام بود ومردم به احكام دین، آشنایی كامل نداشتند).

باب (۲۵): نمازهای سنت قبل و بعد از نماز جمعه

۵۱۶- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ يُصَلِّي قَبْلَ الظُّهْرِ رَكْعَتَيْنِ وَبَعْدَهَا رَكْعَتَيْنِ وَبَعْدَ الْمَغْرِبِ رَكْعَتَيْنِ فِي بَيْتِهِ، وَبَعْدَ الْعِشَاءِ رَكْعَتَيْنِ، وَكَانَ لا يُصَلِّي بَعْدَ الْجُمُعَةِ حَتَّى يَنْصَرِفَ، فَيُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ».(بخارى:۹۳۷)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: رسول ‏الله جدو ركعت قبل از نماز ظهر، دو ركعت بعد از آن و دو ركعت بعد از مغرب در خانه‏اش می‌خواند. و دو ركعت بعد از نماز عشاء می‏خواند. و بعد از نماز جمعه، نمازی نمی‌خواند مگر زمانی كه به خانه‌اش برمی گشت. آنگاه، در منزل دو ركعت نماز می‌گزارد».

۱۲-احکام نماز خوف

باب (۱): نماز خوف

۵۱۷- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: غَزَوْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج قِبَلَ نَجْدٍ، فَوَازَيْنَا الْعَدُوَّ، فَصَافَفْنَا لَهُمْ، فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ ج يُصَلِّي لَنَا، فَقَامَتْ طَائِفَةٌ مَعَهُ تُصَلِّي وَأَقْبَلَتْ طَائِفَةٌ عَلَى الْعَدُوِّ، وَرَكَعَ رَسُولُ اللَّهِ ج بِمَنْ مَعَهُ وَسَجَدَ سَجْدَتَيْنِ، ثُمَّ انْصَرَفُوا مَكَانَ الطَّائِفَةِ الَّتِي لَمْ تُصَلِّ، فَجَاءُوْا فَرَكَعَ رَسُولُ اللَّهِ ج بِهِمْ رَكْعَةً وَسَجَدَ سَجْدَتَيْنِ، ثُمَّ سَلَّمَ، فَقَامَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ فَرَكَعَ لِنَفْسِهِ رَكْعَةً وَسَجَدَ سَجْدَتَيْنِ».(بخارى:۹۴۲)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: در یكی از غزوات، همراه رسول‏ الله جبه سوی نجد می‌رفتیم. در آنجا، با دشمن روبرو شدیم و در برابر یكدیگر، صف بستیم. رسول ‏الله جنماز را اقامه كرد. یک گروه از ما در برابر دشمن ایستاد و گروهی دیگر، پشت سر آنحضرت جبه نماز اقتداء كرد. رسول‏ الله جهمراه این گروه، یک ركوع و دو سجده بجا آورد. سپس این گروه، به مصاف دشمن رفت و گروهی كه مواظب حمله دشمن بود، آمد و به آنحضرت جاقتداء نمود. رسول خدا جبا این گروه نیز یک ركوع و دو سجده بجا آورد و سلام گفت. آنگاه، هر كدام از آن دو گروه، برخاستند و یک ركوع و دو سجده باقیمانده را به تنهایی ادا نمودند».

باب (۲): نماز خوف در حالت سواره و پیاده

۵۱۸- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب-في رواية- قال عَنِ النَّبِيِّ ج: وَإِنْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ فَلْيُصَلُّوا قِيَامًا وَرُكْبَانًا».(بخارى:۹۴۳)

ترجمه: «در یک روایت از ان عمر بآمده است كه رسول ‏الله جفرمود: «اگر تعداد افراد دشمن زیاد بود و ترس شدید به وجود آمد، می‌توان در حالت ایستاده و سوار بر مركب، یا به هر شكل ممكن، نماز خواند»».

باب (۳): در حالت هجوم و دفاع در جنگ، می‌توان سواره و با اشاره، نماز خواند

۵۱۹- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج لَنَا لَمَّا رَجَعَ مِنَ الأَحْزَابِ: «لا يُصَلِّيَنَّ أَحَدٌ الْعَصْرَ إِلاَّ فِي بَنِي قُرَيْظَةَ». فَأَدْرَكَ بَعْضَهُمُ الْعَصْرُ فِي الطَّرِيقِ، فَقَالَ بَعْضُهُمْ: لا نُصَلِّي حَتَّى نَأْتِيَهَ، وَقَالَ بَعْضُهُمْ: بَلْ نُصَلِّي، لَمْ يُرَدْ مِنَّا ذَلِكَ، فَذُكِرَ لِلنَّبِيِّ ج، فَلَمْ يُعَنِّفْ وَاحِدًا مِنْهُمْ».(بخارى:۹۴۶)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بروایت می‌كند كه: رسول ‏الله جهنگام بازگشت از جنگ احزاب، فرمود: «هیچ كس نماز عصر را نخواند مگر در بنی‏قریظه». در مسیر راه، قبل از رسیدن به بنی‏قریظه، وقت نماز عصر فرا رسید. بعضی‏ها گفتند: ما تا به بنی قریظه نرسیم، نماز عصر را نمی‏خوانیم. برخی دیگر گفتند: ما نماز می‌خوانیم زیرا منظورآنحضرت جاین نبود كه نماز نخوانیم. (و اینگونه، بعضی‏ها در مسیر و بعضی‏ها در بنی قریظه، نماز عصر را خواندند). پیامبر اكرم جپس از اطلاع از اختلاف عمل آنها، هیچ كدام را سرزنش نكرد ». (برای توضیح بیشتر، به كتاب المغازی مراجعه شود).

۱۳-ابواب عیدین

آداب نمازعیدین و جشن روز عید

باب (۱): حمل سپر و نیزه در روز عید

۵۲۰- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: دَخَلَ عَلَيَّ رَسُولُ الله ج وَعِنْدِي جَارِيَتَانِ، تُغَنِّيَانِ بِغِنَاءِ بُعَاثَ، فَاضْطَجَعَ عَلَى الْفِرَاشِ وَحَوَّلَ وَجْهَهُ، وَدَخَلَ أَبُو بَكْرٍ فَانْتَهَرَنِي، وَقَالَ: مِزْمَارَةُ الشَّيْطَانِ عِنْدَ النَّبِيِّ ج؟ فَأَقْبَلَ عَلَيْهِ رَسُولُ الله ج فَقَالَ: «دَعْهُمَا». فَلَمَّا غَفَلَ غَمَزْتُهُمَا فَخَرَجَتَا».(بخارى:۹۴۹)

ترجمه: «ام‏المومنین ؛عایشه ل؛ می‌گوید: (روز عید) دو دختر بچه در خانه من، مشغول خواندن سرود جنگ بعاث، بودند كه رسول الله جوارد شد و برای استراحت، به رختخواب رفت و چهره خود را برگرداند. چند لحظه بعد، ابوبكر سوارد خانه شد و با دیدن این صحنه، مرا سرزنش كرد و فرمود: صدای شیطان درخانه پیامبر؟! رسول الله جرو به ابوبكر كرد و فرمود: «آنان را به حال خود بگذار». عایشه لمی‌گوید: پس از اینكه ابوبكر سرگرم كاری دیگر شد، من با اشاره به آنها گفتم كه بروید. و آنها رفتند».

باب (۲): خوردن چیزی قبل از رفتن به نماز عید فطر

۵۲۱- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: كَانَ رَسُولُ الله ج لا يَغْدُو يَوْمَ الْفِطْرِ حَتَّى يَأْكُلَ تَمَرَاتٍ. وفي رواية عنه قال: وَيَأْكُلُهُنَّ وِتْرًا». (بخارى: ۹۵۳)

ترجمه: «انس ابن مالک سمی‌گوید: رسول الله جروز عید فطر تا چند عدد خرما نمی‌خورد، به عیدگاه تشریف نمی‏برد. و در روایتی دیگر آمده است كه در خوردن آنها، عدد فرد را رعایت می‏كرد».

باب (۳): خوردن در روز عید قربان

۵۲۲- «عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُوْلُ الله ج يَخْطُبُ، فَقَالَ: «إِنَّ أَوَّلَ مَا نَبْدَأُ فِي يَوْمِنَا هَذَا أَنْ نُصَلِّيَ، ثُمَّ نَرْجِعَ فَنَنْحَرَ، فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدْ أَصَابَ سُنَّتَنَا»».(بخارى: ۹۵۱)

ترجمه: «براء بن عازب سمی‌گوید: شنیدم كه رسول الله جدر خطبه روز عید، فرمود: اولین كاری كه امروز باید انجام دهیم، این است كه نماز بخوانیم. سپس، به خانه‌های خود برگردیم و قربانی كنیم. و هركس، چنین كند، به سنت ما عمل كرده است»».

۵۲۳- «وَعَنْهُ س قَالَ: خَطَبَنَا النَّبِيُّ ج يَوْمَ الاضْحَى بَعْدَ الصَّلاةِ، فَقَالَ: «مَنْ صَلَّى صَلاتَنَا وَنَسَكَ نُسُكَنَا فَقَدْ أَصَابَ النُّسُكَ، وَمَنْ نَسَكَ قَبْلَ الصَّلاةِ فَإِنَّهُ قَبْلَ الصَّلاةِ وَلا نُسُكَ لَهُ». فَقَالَ أَبُو بُرْدَةَ، خَالُ الْبَرَاءِ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَإِنِّي نَسَكْتُ شَاتِي قَبْلَ الصَّلاةِ، وَعَرَفْتُ أَنَّ الْيَوْمَ يَوْمُ أَكْلٍ وَشُرْبٍ، وَأَحْبَبْتُ أَنْ تَكُونَ شَاتِي أَوَّلَ مَا يُذْبَحُ فِي بَيْتِي، فَذَبَحْتُ شَاتِي وَتَغَدَّيْتُ قَبْلَ أَنْ آتِيَ الصَّلاةَ، قَالَ: «شَاتُكَ شَاةُ لَحْمٍ». قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَإِنَّ عِنْدَنَا عَنَاقًا لَنَا جَذَعَةً هِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ شَاتَيْنِ، أَفَتَجْزِي عَنِّي؟ قَالَ: «نَعَمْ، وَلَنْ تَجْزِيَ عَنْ أَحَدٍ بَعْدَكَ»». (بخارى:۹۵۵)

ترجمه: «براء بن عازب سمی‌گوید: رسول خدا جدر خطبه نماز عید قربان، فرمود: «هر كس كه مثل ما نماز بخواند و بعد از نماز، مثل ما قربانی كند، قربانی‌اش بجا می‌باشد. و هر كس كه قبل از نماز، ذبح كند، از او پذیرفته نمی‌شود». راوی می‌گوید: دایی من ؛ابوبرده؛ عرض كرد: یا رسول الله! من قبل از نماز، قربانی خود را ذبح نمودم چون فكر می‏كردم كه امروز، روز خوردن و نوشیدن است. و همچنین دوست داشتم كه نخست، گوسفندم در خانه‌‌ام ذبح گردد. لذا قبل از اینكه به نماز بیایم، از گوشت آن خوردم. آنحضرت جفرمود: «گوسفند تو برای گوشت خوردن، ذبح شده است». ابو برده گفت: ما یک ماده بزغاله خرد سالی داریم كه از دو گوسفند، نزد من پسندیده‌تراست. آیا قربانی كردن آن، درست است؟ رسول الله جفرمود: «بلی، اما بعد از تو، برای كسی دیگر، جایز نیست»».

باب (۴): رفتن به عیدگاه بدون منبر

۵۲۴- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَخْرُجُ يَوْمَ الْفِطْرِ وَالأضْحَى إِلَى الْمُصَلَّى، فَأَوَّلُ شَيْءٍ يَبْدَأُ بِهِ الصَّلاةُ، ثُمَّ يَنْصَرِفُ، فَيَقُومُ مُقَابِلَ النَّاسِ، وَالنَّاسُ جُلُوسٌ عَلَى صُفُوفِهِمْ، فَيَعِظُهُمْ وَيُوصِيهِمْ وَيَأْمُرُهُمْ، فَإِنْ كَانَ يُرِيدُ أَنْ يَقْطَعَ بَعْثًا قَطَعَهُ، أَوْ يَأْمُرَ بِشَيْءٍ أَمَرَ بِهِ ثُمَّ يَنْصَرِفُ. قَالَ أَبُو سَعِيدٍ: فَلَمْ يَزَلِ النَّاسُ عَلَى ذَلِكَ حَتَّى خَرَجْتُ مَعَ مَرْوَانَ، وَهُوَ أَمِيرُ الْمَدِينَةِ فِي أَضْحًى أَوْ فِطْرٍ، فَلَمَّا أَتَيْنَا الْمُصَلَّى، إِذَا مِنْبَرٌ بَنَاهُ كَثِيرُ بْنُ الصَّلْتِ، فَإِذَا مَرْوَانُ يُرِيدُ أَنْ يَرْتَقِيَهُ قَبْلَ أَنْ يُصَلِّيَ، فَجَبَذْتُ بِثَوْبِهِ، فَجَبَذَنِي، فَارْتَفَعَ فَخَطَبَ قَبْلَ الصَّلاةِ، فَقُلْتُ لَهُ: غَيَّرْتُمْ وَاللَّهِ. فَقَالَ: أَبَا سَعِيدٍ، قَدْ ذَهَبَ مَا تَعْلَمُ. فَقُلْتُ: مَا أَعْلَمُ وَاللَّهِ خَيْرٌ مِمَّا لا أَعْلَمُ، فَقَالَ: إِنَّ النَّاسَ لَمْ يَكُونُوا يَجْلِسُونَ لَنَا بَعْدَ الصَّلاةِ، فَجَعَلْتُهَا قَبْلَ الصَّلاةِ».(بخارى:۹۵۶)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: رسول الله جروز عید فطر و عید قربان، به عیدگاه می‌رفت و اولین كاری كه انجام می‏داد، برگذاری نماز بود. پس از اتمام نماز، مقابل نمازگزارانی كه در صفها نشسته بودند، می‌ایستاد و به موعظه آنها می‌پرداخت، آنان را وصیت می‌كرد و دستورات لازم را صادر می‌فرمود. و اگر می‌خواست لشكری را به جایی اعزام نماید، یا دستور انجام كار دیگری بدهد، در همانجا اقدام می‌كرد. آنگاه، بر می‌گشت. راوی می‌گوید: پس از رسول خدا جمردم به همین شیوه عمل می‌كردند تا زمان مروان، فرا رسید. روزی با مروان كه حاكم مدینه بود به عیدگاه رفتم. در آنجا، منبری وجود داشت كه كثیر بن صلت آن را ساخته بود. ناگهان، متوجه شدم كه مروان می‌خواهد قبل از نماز، بالای منبر برود و خطبه بخواند. من لباسش را گرفتم و او را پایین كشیدم. ولی او خود را از دست من، رها ساخت و بالای منبر رفت و قبل از نماز، بایراد خطبه پرداخت. گفتم: بخدا سوگند، شما سنت رسول الله جرا تغییر دادید. مروان گفت: ای ابوسعید! آنچه را تو میدانی اكنون نمی‏شود بر آن عمل كرد. گفتم: به خدا سوگند، آنچه را كه می‏دانم، بهتر است از آنچه كه نمی‏دانم. (یعنی خطبه بعد از نماز، بهتر است از خطبه قبل از نماز). مروان گفت: چون مردم بعد از نماز، برای شنیدن خطبه ما نمی‏نشینند، بدینجهت آنرا قبل از نماز، خواندم».

باب (۵): پیاده و سواره رفتن به عیدگاه و نماز خواندن بدون اذان و اقامه

۵۲۵- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَعَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالا: لَمْ يَكُنْ يُؤَذَّنُ يَوْمَ الْفِطْرِ وَلا يَوْمَ الأَضْحَى».(بخارى:۹۶۰)

ترجمه: «ابن عباس و جابر بن عبد الله شمی‏گویند: روز‌های عید فطر و عید قربان، برای نماز عید، اذان گفته نمی‏شد».

باب (۶): خطبه عیدین بعد از نماز است

۵۲۶- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: شَهِدْتُ الْعِيدَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج وَأَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ ش، فَكُلُّهُمْ كَانُوا يُصَلُّونَ قَبْلَ الْخُطْبَةِ».(بخارى:۹۶۲)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: نماز عید را پشت سر رسول الله ج، ابوبكر س، عمر سو عثمان سخواندم. همه این بزرگواران، نماز عید را قبل از خطبه می‏خواندند».

باب (۷): فضیلت اعمال نیک در ایام تشریق

۵۲۷- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب، عَنِ النَّبِيِّ ج أَنَّهُ قَالَ: «مَا الْعَمَلُ فِي أَيَّامٍ أَفْضَلَ مِنْهَا فِي هَذِهِ». قَالُوا: وَلا الْجِهَادُ؟ قَالَ: «وَلا الْجِهَادُ إِلا رَجُلٌ خَرَجَ يُخَاطِرُ بِنَفْسِهِ وَمَالِهِ، فَلَمْ يَرْجِعْ بِشَيْءٍ»».(بخارى:۹۶۹)

ترجمه: «ابن عباس بروایت می‌كند كه: رسول اللهجفرمود: «هیچ عملی در ایام سال، بهتر از انجام آن، در این ایام (دهه اول ذی الحجه) نیست». پرسیدند: حتی جهاد؟ فرمود: «جهاد نیز با اعمال نیک این روزها، برابری نمی‌كند. مگر كسیكه با جان و مال خود در راه خدا بیرون شود و هیچ چیز را برنگرداند»».

باب (۸): تکبیر گفتن در ایام (منا) و هنگام رفتن به عرفات

۵۲۸- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ التَّلْبِيَةِ: كَيْفَ كُنْتُمْ تَصْنَعُونَ مَعَ النَّبِيِّ ج؟ قَالَ: كَانَ يُلَبِّي الْمُلَبِّي لا يُنْكَرُ عَلَيْهِ، وَيُكَبِّرُ الْمُكَبِّرُ فَلا يُنْكَرُ عَلَيْهِ».(بخارى:۹۷۰)

ترجمه: «از انس ابن مالک سروایت است كه از او پرسیدند: شما همراه رسول الله جچگونه لبیک می‏گفتید؟ انس سگفت: برخی لبیک و عده‌ای تكبیر می‌گفتند و هیچكدام مورد اعتراض قرار نمی‌گرفت».

باب (۹): نحر شتر و ذبح گوسفند وگاو، روز عید در عیدگاه

۵۲۹- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ يَنْحَرُ أَوْ يَذْبَحُ بِالْمُصَلَّى».(بخارى:۹۸۲)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: رسول الله جدر عیدگاه، شتر را نحر و یا حیوان دیگری را ذبح می‏كرد». (یعنی قربانی می‏نمود).

باب (۱۰): تغییر راه رفت و برگشت به عیدگاه در روز عید

۵۳۰- «عَنْ جَابِرٍس قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج إِذَا كَانَ يَوْمُ عِيدٍ خَالَفَ الطَّرِيقَ».(بخارى:۹۸۶)

ترجمه: «جابر سمی‌گوید: رسول الله جروز عید، از یک راه به عیدگاه میرفت و از راه دیگری، بر می‌گشت».

۵۳۱- قَالَتْ عَائِشَةُ: رَأَيْتُ النَّبِيَّ ج يَسْتُرُنِي وَأَنَا أَنْظُرُ إِلَى الْحَبَشَةِ، وَهُمْ يَلْعَبُونَ فِي الْمَسْجِدِ، فَزَجَرَهُمْ عُمَرُ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «دَعْهُمْ، أَمْنًا بَنِي أَرْفِدَةَ»».(بخارى:۹۸۸)

ترجمه: «عایشه لمی‌فرماید: رسول الله جمرا با چادری پوشانید و من به بازی گروهی از حبشی‌ها در مسجد، نگاه می‌كردم. عمرسآنها را سرزنش كرد. ولی رسول خدا جفرمود: « بنی ارفده را بحال خودشان بگذار»».

۱۵-ابواب نماز وتر

باب (۱): آنچه درباره نماز وتر آمده است

۵۳۲- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَجُلا سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ ج عَنْ صَلاةِ اللَّيْلِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «صَلاةُ اللَّيْلِ مَثْنَى مَثْنَى، فَإِذَا خَشِيَ أَحَدُكُمُ الصُّبْحَ صَلَّى رَكْعَةً وَاحِدَةً، تُوتِرُ لَهُ مَا قَدْ صَلَّى»».(بخارى:۹۹۰)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: شخصی از رسول اللهجدرباره نماز شب، سؤال كرد. آنحضرت جفرمود: «نماز شب، دو ركعت، دو ركعت خوانده شود. اگر كسی احتمال داد كه طلوع فجر نزدیک است، یک ركعت بخواند تا نمازهایی را كه خوانده است، وتر شوند»».

۵۳۳- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ يُصَلِّي إِحْدَى عَشْرَةَ رَكْعَةً، كَانَتْ تِلْكَ صَلاتَهُ-تَعْنِي بِاللَّيْلِ- فَيَسْجُدُ السَّجْدَةَ مِنْ ذَلِكَ قَدْرَ مَا يَقْرَأُ أَحَدُكُمْ خَمْسِينَ آيَةً، قَبْلَ أَنْ يَرْفَعَ رَأْسَهُ، وَيَرْكَعُ رَكْعَتَيْنِ قَبْلَ صَلاةِ الْفَجْرِ، ثُمَّ يَضْطَجِعُ عَلَى شِقِّهِ الايْمَنِ حَتَّى يَأْتِيَهُ الْمُؤَذِّنُ لِلصَّلاةِ».(بخارى:۹۹۴)

ترجمه: «ام المومنین ؛عایشه ل؛ می‏فرماید: رسول اللهجیازده ركعت، نماز شب می‏خواند و سجده را در آنها به اندازه‌ای كه یک نفر از شما پنجاه آیه بخواند، طولانی می‌كرد. و قبل از نماز فجر، دو ركعت می‌خواند. سپس، به پهلوی راست، دراز می‌كشید. تا اینكه مؤذن می‌آمد و او را برای نماز صبح، فرا می‌خواند».

باب (۲): اوقات نماز وتر

۵۳۴- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كُلَّ اللَّيْلِ أَوْتَرَ رَسُولُ اللَّهِج وَانْتَهَى وِتْرُهُ إِلَى السَّحَرِ».(بخارى:۹۹۶)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: رسول الله جدر تمام بخشهای شب، نماز وتر را می‏خواند. و آخرین وقت خواندن وتر، هنگام سحر بود».

باب (۳): نماز وتر، آخرین نماز باشد

۵۳۵- «عَنْ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ النَّبِيُّج: «اجْعَلُوا آخِرَ صَلاتِكُمْ بِاللَّيْلِ وِتْرًا»».(بخارى:۹۹۸)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «آخرین نماز خود را در شب، وتر قرار دهید»».

باب (۴): خواندن نماز وتر بر سواری

۵۳۶- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِج كَانَ يُوتِرُ عَلَى الْبَعِيرِ».(بخارى: ۹۹۹)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: رسول اللهجسوار بر شتر، نماز وتر را می‏خواند.

باب (۵): خواندن قنوت قبل و بعد از رکوع

۵۳۷- «عَنْ أَنَسٍ س: أنَّهُ سُئِلَ: أَقَنَتَ النَّبِيُّ ج فِي الصُّبْحِ؟ قَالَ: نَعَمْ. فَقِيلَ لَهُ: أَوَقَنَتَ قَبْلَ الرُّكُوعِ؟ قَالَ: بَعْدَ الرُّكُوعِ يَسِيرًا».(بخارى: ۱۰۰۱)

ترجمه: «از انس سسؤال شد كه آیا رسول الله جدر نماز صبح، قنوت میخواند؟ جواب داد: بلی. دوباره سؤال شد: آیا قبل از ركوع، قنوت می‌خواند؟ گفت: مدت كوتاهی، بعد از ركوع نیز می‌خواند».

۵۳۸- «عن أَنَسٍ س: أنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْقُنُوتِ، فَقَالَ: قَدْ كَانَ الْقُنُوتُ، فَقِيْلَ لَهُ: قَبْلَ الرُّكُوعِ أَوْ بَعْدَهُ؟ قَالَ: قَبْلَهُ. قَالَ: فَإِنَّ فُلانًا أَخْبَرَنِي عَنْكَ أَنَّكَ قُلْتَ بَعْدَ الرُّكُوعِ. فَقَالَ: كَذَبَ، إِنَّمَا قَنَتَ رَسُولُ اللَّهِ ج بَعْدَ الرُّكُوعِ شَهْرًا، أُرَاهُ كَانَ بَعَثَ قَوْمًا یقَالُ لَهُمُ الْقُرَّاءُ زُهَاءَ سَبْعِينَ رَجُلاً إِلَى قَوْمٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ دُونَ أُولَئِكَ، وَكَانَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ ج عَهْدٌ، فَقَنَتَ رَسُولُ اللَّهِ ج شَهْرًا يَدْعُو عَلَيْهِمْ».(بخارى: ۱۰۰۲)

وَفِيْ رِوَايَةٍ عَنْهُ س قالَ: قَنَتَ النَّبِيُّج شَهْرًا، يَدْعُو عَلَى رِعْلٍ وَذَكْوَانَ». (بخارى: ۱۰۰۳)

ترجمه: «انس سروایت می‌كند كه از وی درباره خواندن قنوت سؤال كردند، گفت: قنوت، وجود داشت. پرسیدند: قبل از ركوع یا بعد از آن؟ فرمود: قبل از ركوع. گفتند: فلانی به نقل از شما گفته است كه قنوت، بعد از ركوع خوانده شود. انس سگفت: دروغ گفته است. رسول الله جفقط به مدت یک ماه، قنوت را بعد از ركوع می‌خواند و دلیلش هم این بود كه رسول الله جهفتاد نفر را كه بنام قراء معروف بودند به طرف گروهی از مشركین كه با آنها پیمان صلح داشت، اعزام كرد. (مشركین پیمان را رعایت نكردند و قاریان را كشتند). رسول الله جبه مدت یک ماه، علیه آنان دعا نمود».

و در روایتی دیگر از انس سآمده است كه رسول الله جبه مدت یک ماه، قنوت خواند و علیه رعل و ذكوان، دعای بد كرد.

۵۳۹-وَعَنْهُ س قَالَ: كَانَ الْقُنُوتُ فِي الْمَغْرِبِ وَالْفَجْرِ».(بخارى: ۱۰۰۴)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: دعای قنوت در نماز مغرب و صبح، خوانده می‌شد.

۱۵- کتاب استسقاء

باب (۱): استسقاء (طلب باران)

۵۴۰- «عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ زَيْدٍ س قَالَ: خَرَجَ النَّبِيُّ ج يَسْتَسْقِي وَحَوَّلَ رِدَاءَهُ. وَفِيْ رِوَايَةٍ عَنْهُ قَالَ: وَصَلَّى رَكْعَتَيْنِ». (بخارى: ۱۰۰۵)

ترجمه: «عبد الله بن زید سروایت می‌كند كه رسول الله جبرای دعای باران، از خانه خارج شد. و (پس از دعا) چادرش را (كه روی شانه‌هایش انداخته بود) وارونه كرد. و در روایتی دیگر، دو ركعت نماز خواند».

باب (۲): نفرین پیامبر ج که فرمود: «آنان را به قحط سالی مانند زمان یوسف، مبتلا گردان»

۵۴۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س حَدِيْثُ دُعَاءِ النَّبِيِّ ج للْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وعَلَى مُضَرَ تَقَدَّمَّ وَقَالَ فِيْ آخِرِ هذِهِ الرِّوَايَةِ: إِنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «غِفَارُ غَفَرَ اللَّهُ لَهَا وَأَسْلَمُ سَالَمَهَا اللَّهُ»».(بخارى: ۱۰۰۶)

ترجمه: «حدیث ابوهریره در مورد دعای رسول الله جبرای مستضعفان مومن و نفرین علیه طایفه مُضَر، قبلا بیان گردید. در آخر آین حدیث، این جمله افزوده شده است كه رسول الله جفرمود: «خداوند، بنی غفار را مورد مغفرت قرار دهد و قبیله اسلم را سالم نگهدارد»».

۵۴۲- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُوْدٍ س قَالَ: إِنَّ النَّبِيَّ ج لَمَّا رَأَى مِنَ النَّاسِ إِدْبَارًا، قَالَ: «اللَّهُمَّ سَبْعٌ كَسَبْعِ يُوسُفَ». فَأَخَذَتْهُمْ سَنَةٌ حَصَّتْ كُلَّ شَيْءٍ حَتَّى أَكَلُوا الْجُلُودَ وَالْمَيْتَةَ وَالْجِيَفَ، وَيَنْظُرَ أَحَدُهُمْ إِلَى السَّمَاءِ، فَيَرَى الدُّخَانَ مِنَ الْجُوعِ، فَأَتَاهُ أَبُو سُفْيَانَ، فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ، إِنَّكَ تَأْمُرُ بِطَاعَةِ اللَّهِ وَبِصِلَةِ الرَّحِمِ، وَإِنَّ قَوْمَكَ قَدْ هَلَكُوا فَادْعُ اللَّهَ لَهُمْ، قَالَ اللَّهُ تَعَالَى:﴿فَٱرۡتَقِبۡ يَوۡمَ تَأۡتِي ٱلسَّمَآءُ بِدُخَانٖ مُّبِينٖ ١٠[الدخان: ۱۰] . إِلَى قَوْلِهِ:﴿إِنَّكُمۡ عَآئِدُونَ ١٥ يَوۡمَ نَبۡطِشُ ٱلۡبَطۡشَةَ ٱلۡكُبۡرَىٰٓ إِنَّا مُنتَقِمُونَ ١٦إِنَّكُمْ عَائِدُونَ يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرَى إِنَّا مُنْتَقِمُونَ فَالْبَطْشَةُ يَوْمَ بَدْرٍ، وَقَدْ مَضَتِ الدُّخَانُ، وَالْبَطْشَةُ وَاللِّزَامُ وَآيَةُ الرُّومِ». (بخارى: ۱۰۰۷)

ترجمه: «عبد الله بن مسعود سمی‌گوید: هنگامی كه نبی اكرم جبا روی گردانی مردم (از اسلام) مواجه گردید، آنان را نفرین كرد و فرمود: «خدایا! آنان را مانند زمان یوسف، دچار هفت سال، قحط سالی بگردان». در نتیجه، آنان (كفار قریش) دچار خشكسالی شدید شدند بطوریكه همه چیز از بین رفت. و مردم از فرط گرسنگی، پوست حیوان، گوشت مرده و حیوانات مردار را می‌خوردند. و اگر یكی از آنان به سوی آسمان، نگاه می‌كرد، در اثر گرسنگی، آسمان به نظرش تیره و تار می‌رسید. سرانجام، ابوسفیان نزد رسول خدا جآمد و گفت: ای محمد! شما كه مردم را به اطاعت خدا و رعایت صله رحم، دعوت می‌كنید، اكنون قومت در آستانه هلاكت قرار دارد. برای‌ آنان دعا كن.

خداوند می‌فرماید: ﴿فَٱرۡتَقِبۡ يَوۡمَ تَأۡتِي ٱلسَّمَآءُ بِدُخَانٖ مُّبِينٖ ١٠ تا ﴿إِنَّكُمۡ عَآئِدُونَ ١٥ يَوۡمَ نَبۡطِشُ ٱلۡبَطۡشَةَ ٱلۡكُبۡرَىٰٓ إِنَّا مُنتَقِمُونَ ١٦(منتظر آن روز باش كه آسمان بصورت دود، بچشم آنها می‌آید. و اگر ما اندكی عذاب را برداریم، شما به كفر باز می‌گردید. و آنروز را كه ما آنها را سخت مواخذه می‌كنیم، بخاطر داشته باش).

راوی می‌گوید: هدف از این مواخذه سخت، همان روز بدر بود. و همه این پیش گویی‌های قرآن، یعنی تیره و تار شدن آسمان، مواخذه كبری (بدر) و پیروز شدن رومی‌ها متحقق شد».

۵۴۳- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: رُبَّمَا ذَكَرْتُ قَوْلَ الشَّاعِرِ، وَأَنَا أَنْظُرُ إِلَى وَجْهِ النَّبِيِّ ج يَسْتَسْقِي، فَمَا يَنْزِلُ حَتَّى يَجِيشَ كُلُّ مِيزَابٍ، وَهُوَ قَوْلُ أَبِيْ طَالِبٍ: وَأَبْيَضَ يَسْتَسْقَى الْغَمَامُ بِوَجْهِهِ
ثِمَالُ الْيَتَامَى عِصْمَةٌ للأَرَامِلِ
(بخارى:۱۰۰۹)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: وقتی كه به چهره (مبارک) آنحضرت جهنگام دعای باران می‌نگریستم كه هنوز از منبر پائین نیامده بود، آب از همه ناودانها سرازیر می‌شد، بیاد این شعر ابوطالب می‌افتادم كه در وصف آنحضرت جگفته بود: او زیبا رویی است كه ابرها از چهره‌اش طلب باران می‌كنند. وی حامی یتیمان و پناهگاه بیوه زنان است».

۵۴۴- «عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س: أنّه كَانَ إِذَا قَحَطُوا اسْتَسْقَى بِالْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِالْمُطَّلِبِ س، فَقَالَ: اللَّهُمَّ إِنَّا كُنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّنَا فَتَسْقِينَ،ا وَإِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِعَمِّ نَبِيِّنَا فَاسْقِنَا، قَالَ: فَيُسْقَوْنَ».(بخارى: ۱۰۱۰)

ترجمه: «وقتی قحطسالی می‏شد عمر بن خطاب سبوسیله دعای عباس سطلب باران میكرد و میگفت: پروردگارا! ما قبلاً به وسیله پیامبرت جطلب باران می‏كردیم و شما آب نازل می‌فرمودید، اكنون بوسیله عموی پیامبرمان (یعنی عباس س) از شما طلب باران می‏كنیم. راوی می‌گوید: (بوسیله دعای عباس باران می‌بارید)».

باب (۳): دعای طلب باران، در مسجد جامع

۵۴۵- «حَدِيْثُ أَنَسٍ س فِي الرَّجُلِ الَّذِيْ دَخَلَ الْمَسْجِدَ، وَالنَّبِيُّ ج قَائِمٌ يَخْطُبُ، فَسَأَلَهُ الدُّعَاءَ بِالْغَيْثِ تَكَرَّرَ كَثِيْراً، وَفِيْ هذِهِ الرِّوَايَةِ: فَمَا رَأَيْنَا الشَّمْسَ سِتًّا، ثُمَّ دَخَلَ رَجُلٌ مِنْ ذَلِكَ الْبَابِ فِي الْجُمُعَةِ الْمُقْبِلَةِ، وَرَسُولُ اللَّهِ ج قَائِمٌ يَخْطُبُ، فَاسْتَقْبَلَهُ قَائِمًا، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، هَلَكَتِ الأَمْوَالُ، وَانْقَطَعَتِ السُّبُلُ، فَادْعُ اللَّهَ يُمْسِكْهَا عَنَّا، قَالَ: فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَدَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: «اللَّهُمَّ حَوَالَيْنَا وَلا عَلَيْنَا، اللَّهُمَّ عَلَى الآكَامِ وَالظِّرَابِ وَبُطُونِ الأَوْدِيَةِ وَمَنَابِتِ الشَّجَرِ». قَالَ: فَأَقْلَعَتْ، وَخَرَجْنَا نَمْشِي فِي الشَّمْسِ».(بخارى: ۱۰۱۳)

ترجمه: «حدیث انس سدرباره مردی كه وارد مسجد شد و از پیامبر جـ كه مشغول خطبه بودـ در خواست دعای باران كرد، قبلا بیان شد. در این روایت، می‌گوید: شش روز، آفتاب را ندیدیم. (یعنی باران می‌بارید). سرانجام، در جمعه بعد، مردی از همان دروازه، وارد مسجد شد و مقابل آنحضرت جكه مشغول خطبه بود، ایستاد و گفت: دامها هلاک شدند و راه‌ها از بین رفتند. از خدا بخواه كه باران را متوقف سازد. رسول خدا جدست به دعا برداشت و فرمود: «خدایا! باران را از روی ما به اطراف، پراكنده ساز و آنرا بر تپه‏ها، كـوه‏ها، دره‌ها و محل روئیدن درختان، هدایت فرما». راوی می‌گوید: بی‌درنگ، باران متوقف شد و ابرها پرا كنده گشتند بطوریكه هنگام بیرون شدن از مسجد، در هوای آفتابی، به خانه‌هایمان برگشتیم».

باب (۴): طلب باران در خطبه جمعه بدون رو نمودن به قبله

۵۴۶- «وَعَنْهُ س: أَنَّه ج رَفَعَ يَدَيْهِ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ أَغِثْنَا، اللَّهُمَّ أَغِثْنَا، اللَّهُمَّ أَغِثْنَا»».(بخارى: ۱۰۱۴)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: (روز جمعه كه رسول خدا جرو به سوی مردم، در حال ایراد خطبه بود)، دستهایش را بلند كرد و فرمود: «خدایا! باران برای ما نازل فرما. خدایا! باران برای ما نازل فرما. خدایا! باران برای ما نازل فرما».

باب (۵): بلند خواندن قرائت در نماز استسقاء

۵۴۷- «حَدِيْثُ عَبْدِاللهِ بْنِ زَيْدٍ س فِيْ الاسْتِسْقَاءِ تَقَدَّمَ، وَفِيْ هذِهِ الرِّوَايَةِ قَالَ: فَحَوَّلَ إِلَى النَّاسِ ظَهْرَهُ، وَاسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ يَدْعُو، ثُمَّ حَوَّلَ رِدَاءَهُ، ثُمَّ صَلَّى لَنَا رَكْعَتَيْنِ، جَهَرَ فِيهِمَا بِالْقِرَاءَة».(بخارى:۱۰۲۴)

ترجمه: «حدیث عبدالله بن زید سدرباره استسقاء، قبلاً بیان شد. دراین روایت، می‌گوید: رسول الله جپشت به مردم و رو به قبله كرد ودعا نمود. سپس، چادر خود را وارونه كرد و دو ركعت نماز، با صدای بلند، اقامه نمود».

باب (۶): امام دستهایش را در استسقاء، بلند نماید

۵۴۸- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج لا يَرْفَعُ يَدَيْهِ فِي شَيْءٍ مِنْ دُعَائِهِ إِلا فِي الاسْتِسْقَاءِ، وَإِنَّهُ يَرْفَعُ حَتَّى يُرَى بَيَاضُ إِبْطَيْهِ». (بخارى:۱۰۳۱)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: رسول الله جبجز دعای استسقاء، برای هیچ دعای دیگری، دست‏ها را بلند نمی‏كرد. و در این دعا، باندازه‌ای دست‏ها را بالا می‏برد كه سفیدی زیر بغل (مباركش) دیده می‏شد».

باب (۷): آنچه هنگام باریدن باران باید گفت

۵۴۹- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ إِذَا رَأَى الْمَطَرَ قَالَ: «اللَّهُمَّ صَيِّبًا نَافِعًا»». (بخارى:۱۰۳۲)

ترجمه: «عایشه لمی‏فرماید: هرگاه رسول اللهجبارندگی را می‏دید، این دعا را می‌خواند: پروردگارا! باران را سودبخش و مفید بگردان»».

باب (۸): هنگام وزش طوفان و باد شدید

۵۵۰- «عَنْ أَنَسٍ س يَقُولُ: كَانَتِ الرِّيحُ الشَّدِيدَةُ إِذَا هَبَّتْ، عُرِفَ ذَلِكَ فِي وَجْهِ النَّبِيِّ ج».(بخارى: ۱۰۳۴)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: هنگام وزیدن باد تند (طوفان شدید)، چهره مبارک رسول الله جتغییر می‏كرد. و این تغییر، در چهره ایشان، نمایان بود».

باب (۹): پیامبر ج فرمود: «بوسیلۀ باد صبا، نصرت و یاری شدم»

۵۵۱- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «نُصِرْتُ بِالصَّبَا وَأُهْلِكَتْ عَادٌ بِالدَّبُورِ»».(بخارى: ۱۰۳۵)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «خداوند بوسیله باد صبا(باد شرقی)، مرا یاری كرد و قوم عاد بوسیله باد دبور (غربی)، نابود گردید»».

باب (۱۰): آنچه هنگام زلزله ودیگر مصائب، گفته میشود

۵۵۲- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: قَالَ: «اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِي شَامِنَا وَفِي يَمَنِنَا» قَالَ: قَالُوا: وَفِي نَجْدِنَا. قَالَ: قَالَ: «اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِي شَامِنَا وَفِي يَمَنِنَا» قَالَ: قَالُوا: وَفِي نَجْدِنَا. قَالَ: قَالَ: «هُنَاكَ الزَّلازِلُ وَالْفِتَنُ وَبِهَا يَطْلُعُ قَرْنُ الشَّيْطَانِ»».(بخارى: ۱۰۳۷)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: رسول الله جدعا كرد و فرمود: «خدایا! در سرزمین شام و یمن ما بركت نازل فرما». مردم گفتند: و در نجد ما. رسول الله جفرمود: «خدایا! در شام و یمن ما بركت نازل بفرما». برای بار دوم، مردم گفتند: و در نجد ما. رسول الله جفرمود: «نجد سرزمین فتنه و زلزله است و شاخهای شیطان، از آنجا سر بر می‌آورند»».

باب (۱۱): کسی جز خدا نمیداند که چه زمانی باران می‌بارد

۵۵۳- «وَعَنْهُ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مِفْتَاحُ الْغَيْبِ خَمْسٌ لا يَعْلَمُهَا إِلا اللَّهُ: لا يَعْلَمُ أَحَدٌ مَا يَكُونُ فِي غَدٍ، وَلا يَعْلَمُ أَحَدٌ مَا يَكُونُ فِي الأَرْحَامِ، وَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا، وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ، وَمَا يَدْرِي أَحَدٌ مَتَى يَجِيءُ الْمَطَرُ»».(بخارى: ۱۰۳۹)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: رسول الله جفرمود: « كلید‌های غیب، پنج چیز هستند كه هیچ‏كس جز الله، آنها را نمی‏داند: ۱- هیچ كس نمی‏داند كه فردا چه اتفاقی خواهد افتاد. ۲- هیچ‏كس نمی‏داند كه در رحم‏ها، چه وجود دارد. ۳- هیچ‏كس نمی‏داند كه فردا چه كاری را انجام خواهد داد. ۴-هیچ‏كس نمی‏داند كه در چه سرزمینی خواهد مُرد. ۵- هیچ‏كس نمی‏داند كه چه زمانی باران خواهد بارید»».

۱۶- کتاب کسوف (خورشید گرفتگی)

باب (۱): خواندن نماز کسوف

۵۵۴- «عَنْ أَبِي بَكْرَةَ س قَالَ: كُنَّا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ج فَانْكَسَفَتِ الشَّمْسُ، فَقَامَ النَّبِيُّ ج يَجُرُّ رِدَاءَهُ حَتَّى دَخَلَ الْمَسْجِدَ، فَدَخَلْنَا، فَصَلَّى بِنَا رَكْعَتَيْنِ حَتَّى انْجَلَتِ الشَّمْسُ، فَقَالَ ج: «إِنَّ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لا يَنْكَسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ، فَإِذَا رَأَيْتُمُوهُمَا فَصَلُّوا وَادْعُوا حَتَّى يُكْشَفَ مَا بِكُمْ». وَفِيْ رِوَايَةٍ عَنْهُ س قَالَ: قَالَ ج: «وَلكِنَّ الله تَعَالى يُخَوِّفُ بِهِمَا عِبَادَهُ»».(بخارى:۱۰۴۰و ۱۰۴۸)

ترجمه: «ابوبكره سمی‌گوید: نزد رسول اللهجبودیم كه خورشید گرفتگی بوجود آمد. آنحضرت جبرخاست و در حالی كه گوشه لباسش به زمین كشیده می‌شد، به مسجد رفت. ما نیز پشت سر ایشان، وارد مسجد شدیم. و به امامت رسول الله جدو ركعت نماز خواندیم تا اینكه خورشید گرفتگی بر طرف شد. سپس، رسول الله جفرمود: «خسوف و كسوف هرگز به خاطر مرگ كسی اتفاق نمی‌افتند. بنابر این، هر وقت با آنها مواجه شدید، نماز بخوانید و دعا كنید تا اینكه گرفتگی آنها، برطرف شود». و در روایتی دیگر از ابوبكره آمده است كه آنحضرت جفرمود: «خداوند به وسیله آنها بندگانش را می‏ترساند»».

۵۵۵- «وَفِيْ رِوَايَةٍ عَنِ الْمُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ س قَالَ: كَسَفَتِ الشَّمْسُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج يَوْمَ مَاتَ إِبْرَاهِيمُ، فَقَالَ النَّاسُ: كَسَفَتِ الشَّمْسُ لِمَوْتِ إِبْرَاهِيمَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لا يَنْكَسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَلا لِحَيَاتِهِ، فَإِذَا رَأَيْتُمْ فَصَلُّوا وَادْعُوا اللَّهَ»».(بخارى: ۱۰۴۳)

ترجمه: «مغیره بن شعبه سمی‌گوید: روز وفات ابراهیم؛ (پسر رسول اللهج) در زمان آنحضرت جخورشیدگرفتگی رخ داد. مردم گفتند: خورشید گرفتگی بخاطر مرگ پسر رسول الله جاتفاق افتاده است. رسول الله جفرمود: «خسوف و كسوف بخاطر مرگ یا زندگی كسی بوقوع نمی‌پیوندند. پس هرگاه، چنین حالتی‌هایی را دیدید، نماز بخوانید و دعا كنید»».

باب (۲): صدقه دادن هنگام کسوف

۵۵۶- «وَفِيْ رِوَايَةٍ عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: خَسَفَتِ الشَّمْسُ فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج فَصَلَّى رَسُولُ اللَّهِ ج بِالنَّاسِ، فَقَامَ فَأَطَالَ الْقِيَامَ، ثُمَّ رَكَعَ فَأَطَالَ الرُّكُوعَ، ثُمَّ قَامَ فَأَطَالَ الْقِيَامَ، وَهُوَ دُونَ الْقِيَامِ الأَوَّلِ، ثُمَّ رَكَعَ فَأَطَالَ الرُّكُوعَ، وَهُوَ دُونَ الرُّكُوعِ الأَوَّلِ، ثُمَّ سَجَدَ فَأَطَالَ السُّجُودَ، ثُمَّ فَعَلَ فِي الرَّكْعَةِ الثَّانِيَةِ مِثْلَ مَا فَعَلَ فِي الأُولَى، ثُمَّ انْصَرَفَ وَقَدِ انْجَلَتِ الشَّمْسُ، فَخَطَبَ النَّاسَ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: «إِنَّ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ آيَتَانِ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ لا يَخْسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ، وَلا لِحَيَاتِهِ، فَإِذَا رَأَيْتُمْ ذَلِكَ فَادْعُوا اللَّهَ وَكَبِّرُوا وَصَلُّوا وَتَصَدَّقُوا». ثُمَّ قَالَ: «يَا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ وَاللَّهِ مَا مِنْ أَحَدٍ أَغْيَرُ مِنَ اللَّهِ أَنْ يَزْنِيَ عَبْدُهُ أَوْ تَزْنِيَ أَمَتُهُ، يَا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ وَاللَّهِ لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ لَضَحِكْتُمْ قَلِيلاً وَلبَكَيْتُمْ كَثِيرًا»».(بخارى: ۱۰۴۴)

ترجمه: «ودر روایتی، عایشه لمی‌گوید: در زمان رسول خدا جخورشید گرفتگی رخ داد. آنحضرت جهمراه مردم، نماز خواند و قیام و ركوع آنرا بسیار طولانی كرد. واز ركوع برخاست و دوباره تا دیر وقت، قیام كرد، اما اندكی كمتر از قیام اول. و بعد به ركوع رفت اما اینبار ركوع را از ركوع قبلی، اندكی كوتاه‌تر گرفت. وسپس به سجده رفت وآنرا نیز طولانی كرد. در ركعت دوم نیز مانند ركعت اول، عمل كرد. و پس از اتمام نماز، خورشید گرفتگی نیز برطرف شد. آنگاه به ایراد خطبه پرادخت و پس از حمد و ثنای خداوند، فرمود: «ماه و خورشید دو نشانه از نشانه‌های (قدرت) الله هستند. و بخاطر مرگ و زندگی كسی، دچار گرفتگی نمی‏شوند. پس هرگاه، چنین حالت‌هایی را دیدید، دعا كنید، تكبیر بگویید، نماز بخوانید و صدقه بدهید». سپس، اضافه نمود: «ای امت محمد! بخدا سوگند! هرگاه، یكی از بندگان الله، خواه مرد یا زن، مرتكب زنا شود، غیرت هیچ كس، به اندازه غیرت خدا به جوش نمی‏آید. ای امت محمد! اگر آنچه را من می‏دانم شما می‏دانستید، بسیار كم می‌خندیدید و زیاد گریه می‌كردید»».

باب (۳): فراخواندن برای نماز، هنگام خورشید گرفتگی

۵۵۷- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب قَالَ: لَمَّا كَسَفَتِ الشَّمْسُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج نُودِيَ: إِنَّ الصَّلاةَ جَامِعَةٌ».(بخارى:۱۰۴۵)

ترجمه: «عبدالله بن عمرو بمی‌گوید: در زمان رسول اللهج، هنگامی كه خورشیدگرفتگی رخ می‌داد، ندا داده می‌شد كه: نماز جماعت برگزار می‌شود».

باب (۴): پناه جستن از عذاب قبر در نماز کسوف

۵۵۸- «عَنْ عَائِشَةَ ل، زَوْجِ النَّبِيِّ ج: أَنَّ يَهُودِيَّةً جَاءَتْ تَسْأَلُهَا، فَقَالَتْ لَهَا: أَعَاذَكِ اللَّهُ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ. فَسَأَلَتْ عَائِشَةُ ل رَسُولَ اللَّهِ ج: أيُعَذَّبُ النَّاسُ في قُبُورِهم؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج عَائِذًا بِاللَّهِ مِنْ ذَلِكَ ثُمَّ ذَكَرَتْ حَدِيثَ الْكُسُوْفِ ثُمَّ قَالَتْ فِيْ آخِرِهِ: ثُمَّ أَمَرَهُمْ أَنْ يَتَعَوَّذُوا مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ». (بخارى: ۱۰۴۹)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: زنی یهودی نزد من آمد و چیزی خواست و به من گفت: خداوند تو را از عذاب قبر، نجات دهد. عایشه لمی‌گوید: از رسول الله جپرسیدم: آیا مردم در قبر‌هایشان عذاب داده می‏شوند؟ آنحضرت جفرمود: «از عذاب قبر به خدا پناه می‌برم». سپس عایشه لحدیث كسوف را ذكر نمود ودر پایان آن، فرمود: همچنین، رسول الله جبه مردم دستور داد تا در آن، از عذاب قبر پناه بخواهند».

باب (۵): برگزاری نماز کسوف با جماعت

۵۵۹- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ب ذَكَرَ حَدِيْثَ الْكُسُوْفِ بِطُوْلِهِ ثُمَّ قَالَ: رَأَيْنَاكَ تَنَاوَلْتَ شَيْئًا فِي مَقَامِكَ، ثُمَّ رَأَيْنَاكَ كَعْكَعْتَ؟ فقَالَ ج: «إِنِّي رَأَيْتُ الْجَنَّةَ، فَتَنَاوَلْتُ عُنْقُودًا،وَلَوْ أَصَبْتُهُ لأَكَلْتُمْ مِنْهُ مَا بَقِيَتِ الدُّنْيَا، وَأُرِيتُ النَّارَ، فَلَمْ أَرَ مَنْظَرًا كَالْيَوْمِ قَطُّ أَفْظَعَ، وَرَأَيْتُ أَكْثَرَ أَهْلِهَا النِّسَاءَ». قَالُوا: بِمَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «بِكُفْرِهِنَّ». قِيلَ: يَكْفُرْنَ بِاللَّهِ؟ قَالَ: «يَكْفُرْنَ الْعَشِيرَ، وَيَكْفُرْنَ الإِحْسَانَ، لَوْ أَحْسَنْتَ إِلَى إِحْدَاهُنَّ الدَّهْرَ كُلَّهُ، ثُمَّ رَأَتْ مِنْكَ شَيْئًا، قَالَتْ: مَا رَأَيْتُ مِنْكَ خَيْرًا قَطُّ»».(بخارى:۱۰۵۲)

ترجمه: «ابن عباس ببعد از نقل حدیث كسوف بطور كامل، می‌گوید: سپس، من گفتم: ای رسول خدا! ما مشاهده كردیم كه شما در نماز، در حالی كه سرجای خود بودید، چیزی را ‏گرفتید و بعد، عقب رفتید. رسول الله جفرمود: «بهشت را دیدم و خواستم خوشه انگوری بچینیم. اگر آن خوشه را بر می‏گرفتم، شما تا پایان دنیا از آن، می‏خوردید. همچنین دوزخ به من عرضه گردید كه تاكنون، هیچگاه صحنه‌ای هولناكتر از آن، ندیده بودم. و بیشترین دوزخیان را زنان، تشكیل می‌دادند». گفتند: چرا یا رسول الله؟ فرمود: «زیرا آنان كفر و ناسپاسی می‏كنند». پرسیدند: آیا به خدا كفر می‌ورزند؟ آنحضرت جفرمود: «از شوهرانشان ناسپاسی كرده، احسان آنان را فراموش می‏كنند. اگر شما تمام عمر به ا و، نیكی كنید، ولی یک بار ازشما، قصوری ببیند، می‌گوید: هیچگاه از تو خیری ندیده‏ام»».

باب (۶): آزاد کردن برده، هنگام کسوف آفتاب

۵۶۰- «عَنْ أَسْمَاءَ ل قَالَتْ: لَقَدْ أَمَرَ النَّبِيُّ ج بِالْعَتَاقَةِ فِي كُسُوفِ الشَّمْسِ».(بخارى: ۱۰۵۴)

ترجمه: «اسماء ؛دختر ابو بكر ب؛ می‌گوید: رسول الله جهنگام خورشیدگرفتگی، دستور می‌داد (و تشویق می‌كرد كه مردم) برده‌های خود را آزاد كنند».

باب (۷): ذکر و یاد خداوند، هنگام خورشید گرفتگی

۵۶۱- «عَنْ أَبِي مُوسَى س قَالَ: خَسَفَتِ الشَّمْسُ، فَقَامَ النَّبِيُّ ج فَزِعًا، يَخْشَى أَنْ تَكُونَ السَّاعَةُ، فَأَتَى الْمَسْجِدَ، فَصَلَّى بِأَطْوَلِ قِيَامٍ وَرُكُوعٍ وَسُجُودٍ رَأَيْتُهُ قَطُّ يَفْعَلُهُ، وَقَالَ: «هَذِهِ الآيَاتُ الَّتِي يُرْسِلُ اللَّهُ، لا تَكُونُ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَلا لِحَيَاتِهِ، وَلَكِنْ يخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبَادَهُ فَإِذَا رَأَيْتُمْ شَيْئًا مِنْ ذَلِكَ، فَافْزَعُوا إِلَى ذِكْرِهِ وَدُعَائِهِ وَاسْتِغْفَارِهِ»».(بخارى: ۱۰۵۹)

ترجمه: «ابوموسی اَشعری سمی‌گوید: روزی، خورشید گرفتگی رخ داد. رسول الله جاز ترس اینكه مبادا قیامت رسیده باشد، سراسیمه برخاست، به مسجد رفت و طولانی‏ترین نمازی را كه من تا كنون از ایشان جدیده‌ام، خواند و فرمود: «این نشانه‌هایی كه خداوند می‌فرستد بخاطر زندگی و مرگ كسی نیست. بلكه خداوند با چنین پدیده‌هایی بندگانش را می‏ترساند. هرگاه چنین چیزی را مشاهده كردید، به یاد الله، مشغول شوید و به نماز و توبه روی آورید»».

باب (۸): خواندن قرائت با آواز بلند در نماز کسوف

۵۶۲- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: جَهَرَ النَّبِيُّ ج فِي صَلاةِ الْخُسُوفِ بِقِرَاءَتِهِ، فَإِذَا فَرَغَ مِنْ قِرَاءَتِهِ كَبَّرَ فَرَكَعَ، وَإِذَا رَفَعَ مِنَ الرَّكْعَةِ قَالَ: «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ رَبَّنَا وَلَكَ الْحَمْدُ». ثُمَّ يُعَاوِدُ الْقِرَاءَةَ فِي صَلاةِ الْكُسُوفِ، أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ فِي رَكْعَتَيْنِ وَأَرْبَعَ سَجَدَاتٍ».(بخارى: ۱۰۶۵)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: رسول الله جنماز كسوف را با صدای بلند می‏خواند. سپس، تكبیر می‌گفت و به ركوع می‌رفت. بعد، از ركوع برمی خاست و «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، رَبَّنَا وَلَک الْحَمْدُ» می‌گفت و دوباره، قرائت را اعاده می‌نمود و ركوع می‌كرد. بدین ترتیب در دو ركعت نماز كسوف، چهار ركوع و چهار سجده، انجام می‌داد».

۱۷- کتاب سجدة تلاوت

باب (۱): آنچه دربارۀ سجده تلاوت وسنت بودن آن، آمده است

۵۶۳- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ مَسْعُوْدٍ س قَالَ: قَرَأَ النَّبِيُّ ج النَّجْمَ بِمَكَّةَ، فَسَجَدَ فِيهَا وَسَجَدَ مَنْ مَعَهُ غَيْرَ شَيْخٍ، أَخَذَ كَفًّا مِنْ حَصًى أَوْ تُرَابٍ، فَرَفَعَهُ إِلَى جَبْهَتِهِ وَقَالَ: يَكْفِينِي هَذَا، فَرَأَيْتُهُ بَعْدَ ذَلِكَ قُتِلَ كَافِرًا».(بخارى: ۱۰۶۷)

ترجمه: «از عبدالله بن مسعود سروایت است كه رسول الله جدر مكه، سوره نجم را تلاوت كرد و سجده نمود. كلیه كسانی كه همراه پیامبر جبودند، نیز سجده كردند. به جز یک پیرمرد كه بجای سجده، مشتی خاک یا سنگریزه برداشت و بر پیشانی خود مالید و گفت: همین برایم كافی ‌است. راوی می‌گوید: بعدها، او را دیدم كه در حالت كفر، كشته شد».

باب (۲): سجدۀ سورۀ «ص»

۵۶۴- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: «ص» لَيْسَت مِنْ عَزَائِمِ السُّجُودِ، وَقَدْ رَأَيْتُ النَّبِيَّ ج يَسْجُدُ فِيهَا». (بخارى: ۱۰۶۹)

ترجمه: «عبدالله بن عباس بمی‌گوید: (با وجودی كه) سجده سوره «ص» ضروری نیست ولی من رسول الله جرا دیدم كه هنگام رسیدن به آن، سجده می‌كرد».

باب (۳): سجده مسلمانان با مشرکان در حالی که مشرک نجس است و وضو ندارد

۵۶۵- «وَحَدِيْثُهُ س أَنَّ النَّبِيَّ ج سَجَدَ بِالنَّجْمِ قَدْ تَقَدَّمَ قَرِيْباً مِنْ رِوَايَةِ ابنِ مَسْعُوْدٍ وَزَادَ فِيْ هذِهِ الرِّوَايَةِ: وَسَجَدَ مَعَهُ الْمُسْلِمُونَ وَالْمُشْرِكُونَ وَالْجِنُّ وَالإِنْسُ».(بخارى:۱۰۷۱)

ترجمه: «حدیث ابن مسعود در مورد سجده سوره «نجم»، قبلاً بیان شد. و در این روایت، می‌افزاید: همراه آنحضرت ج، مسلمانان، مشركان، جن و انس، همگی سجده كردند».

باب (۴): کسی که آیۀ سجده را خواند و سجده نکرد

۵۶۶- «عَنْ زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ س قَالَ: قَرَأْتُ عَلَى النَّبِيِّ ج «وَالنَّجْمِ»، فَلَمْ يَسْجُدْ فِيهَا».(بخارى: ۱۰۷۳)

ترجمه: «زید بن ثابت سمی‌گوید: سوره نجم را نزد رسول الله جتلاوت كردم (ولی) آنحضرت جسجده نكرد».

باب (۵): سجدۀ سورۀ انشقاق

۵۶۷- «عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَ س أَنَّهُ قَرَأَ:﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡفَسَجَدَ بِهَا، فَقِيْلَ لَهُ فِيْ ذلِكَ، فَقَالَ: لَوْ لَمْ أَرَ النَّبِيَّ ج يَسْجُدُ لَمْ أَسْجُدْ».(بخارى: ۱۰۷۴)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه وی سوره انشقاق را تلاوت كرد وسجده نمود. از او پرسیدند: چرا سجده كردی؟ گفت: اگر رسول الله جرا نمی‏دیدم كه سجده می‌كرد، سجده نمی‏كردم».

باب (۶): کسی که هنگام شلوغی، جایی برای سجده نیابد

۵۶۸- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج يَقْرَأُ عَلَيْنَا السُّورَةَ فِيهَا السَّجْدَةُ، فَيَسْجُدُ وَنَسْجُدُ حَتَّى مَا يَجِدُ أَحَدُنَا مَوْضِعَ جَبْهَتِهِ».(بخارى: ۱۰۷۹)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: گاهی كه رسول الله جیكی از سوره‌های دارای سجده را تلاوت می‏نمود و سجده می‏كرد، ما نیز همراه ایشان، سجده می‏كردیم. چه بسا (بخاطر ازدحام) جایی برای نهادن پیشانی بر زمین، پیدا نمی‌كردیم».

۱۸- کتاب کوتاه خواندن نماز

باب (۱): آنچه درباره کوتاه خواندن نماز آمده است ومدت اقامتی که میتوان در آن، نماز را کوتاه خواند

۵۶۹- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: أَقَامَ النَّبِيُّ ج تِسْعَةَ عَشَرَ يَقْصُرُ».(بخارى: ۱۰۸۰)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: رسول الله جنوزده روز، اقامت نمود و نماز را قصر (شكسته) می‏خواند».

۵۷۰- «عن أَنَسٍ س قال: خَرَجْنَا مَعَ النَّبِيِّ ج مِنَ الْمَدِينَةِ إِلَى مَكَّةَ، فَكَانَ يُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ رَكْعَتَيْنِ، حَتَّى رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ. قِيْلَ لَهُ: أَقَمْتُمْ بِمَكَّةَ شَيْئًا؟ قَالَ: أَقَمْنَا بِهَا عَشْرًا».(بخارى: ۱۰۸۱)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: همراه رسول الله جاز مدینه منوره به مكه رفتیم. آنحضرت جنمازها را شكسته می‏خواند تا اینكه به مدینه برگشتیم. شخصی پرسید: در مكه چند روز ماندید؟ گفت: ده روز، آنجا ماندیم».

باب (۲): نماز خواندن در منا

۵۷۱- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: صَلَّيْتُ مَعَ النَّبِيِّ ج بِمِنًى رَكْعَتَيْنِ، وَأَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ، وَمَعَ عُثْمَانَ صَدْرًا مِنْ إِمَارَتِهِ ثُمَّ أَتَمَّهَا». (بخارى:۱۰۸۲)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: در منا، نماز را با رسول الله ج، ابوبكر، عمر و ابتدای خلافت عثمان س، دو ركعت خواندم. اما بعداً، عثمان سنماز را كامل (یعنی چهار ركعت) خواند. (زیرا عثمان در مكه ازدواج كرده بود و خود را مقیم می‌دانست)».

۵۷۲- «عَنْ حَارِثَةَ بْنِ وَهْبٍ س قَالَ: صَلَّى بِنَا النَّبِيُّ ج آمَنَ مَا كَانَ، بِمِنًى رَكْعَتَيْنِ».(بخارى: ۱۰۸۳)

ترجمه: «حارثه بن وهب سمی‌گوید: رسول الله جدر امن‏ترین روزها، در منا، دو ركعت نماز برای ما امامت نمود».

۵۷۳- «عَنِ ابْنِ مَسْعُوْدٍ س لَمَّا قِيْلَ لَهُ: صَلَّى بِنَا عُثْمَانُ س بِمِنًى أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ، اسْتَرْجَعَ، ثُمَّ قَالَ: صَلَّيْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج بِمِنًى رَكْعَتَيْنِ، وَصَلَّيْتُ مَعَ أَبِي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ س بِمِنًى رَكْعَتَيْنِ، وَصَلَّيْتُ مَعَ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س بِمِنًى رَكْعَتَيْنِ، فَلَيْتَ حَظِّي مِنْ أَرْبَعِ رَكَعَاتٍ رَكْعَتَانِ مُتَقَبَّلَتَانِ».(بخارى:۱۰۸۴)

ترجمه: «هنگامی كه به ابن مسعود سگفتند: عثمان سدر مِنا برای ما چهار ركعت، امامت نموده است. وی (متأسف شد و) إنا لله وإنا إلیه راجعون گفت و فرمود: من با رسول الله جدر منا دو ركعت خواندم، با ابوبكر سدر منا دو ركعت خواندم و با عمر سدر منا دو ركعت خواندم. ای كاش! بجای این چهار ركعت، همان دو ركعت، مورد قبول خداوند، واقع گردند».

باب (۳): در چه مسافتی نماز، شکسته خوانده می‌شود؟

۵۷۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «لا يَحِلُّ لامْرَأَةٍ تُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ أَنْ تُسَافِرَ مَسِيرَةَ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ لَيْسَ مَعَهَا حُرْمَةٌ»».(بخارى: ۱۰۸۸)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كند كه رسول اكرمجفرمود: «برای زنی كه به خدا و روز قیامت ایمان دارد، جایز نیست كه مسیر یک شبانه روز راه را بدون مَحرَم، به مسافرت برود»».

باب (۴): نماز مغرب، در سفر هم، سه رکعت خوانده می‏شود

۵۷۵- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: رَأَيْتُ النَّبِيَّ ج يُصَلِّي إِذَا أَعْجَلَهُ السَّيْرُ يُؤَخِّرُ الْمَغْرِبَ فَيُصَلِّيهَا ثَلاثًا، ثُمَّ يُسَلِّمُ، ثُمَّ قَلَّمَا يَلْبَثُ حَتَّى يُقِيمَ الْعِشَاءَ، فَيُصَلِّيهَا رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ يُسَلِّمُ، وَلا يُسَبِّحُ بَعْدَ الْعِشَاءِ، حَتَّى يَقُومَ مِنْ جَوْفِ اللَّيْلِ».(بخارى:۱۰۹۲)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: من رسول اللهجرا دیدم كه هنگام عجله در مسافرت، نماز مغرب را بتأخیر می‌انداخت و آنگاه، سه ركعت می‌خواند. و چند لحظه بعد، دو ركعت نماز عشاء، می‌خواند. و بعد از آن، نمازی نمی‌خواند تا اینكه نصف شب (برای تهجد) بیدار می‏شد».

۵۷۶- «عَنْ جَابِرٍ ب قَالَ: كان النَّبِيَّ ج يُصَلِّي التَّطَوُّعَ وَهُوَ رَاكِبٌ فِي غَيْرِ الْقِبْلَةِ».(بخارى: ۱۰۹۴)

ترجمه: «جابر بن عبدالله بمی‌گوید: رسول اللهجنمازهای نفل را در حالت سواری و بدون اینكه روبه قبله باشد، می‌خواند».

باب [۵] : خواندن نماز نافله، سوار بر الاغ

۵۷۷- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س أنَّهُ صَلَّى عَلَى حِمَارٍ وَوَجْهُهُ عَنْ يَسَارِ الْقِبْلَةِ. فَقِيلَ لَهُ: تُصَلِّي لِغَيْرِ الْقِبْلَةِ؟ فَقَالَ: لَوْلا أَنِّي رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج فَعَلَهُ لَمْ أَفْعَلْهُ».(بخارى: ۱۱۰۰)

ترجمه: «از انس ابن مالک سروایت است كه سوار بر الاغ، نماز می‌خواند در حالی كه چهره‌اش، سمت چپ قبله، قرار داشت. از او پرسیدند: چرا به سوی غیر قبله، نماز می‌خوانی؟ گفت: اگر نمی‌دیدم كه رسول الله جچنین می‌كرد، هرگز چنین نمی‌كردم».

باب (۶): ترک نماز سنت پس از نماز فرض، در سفر

۵۷۸- «عنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: صَحِبْتُ النَّبِيَّ ج فَلَمْ أَرَهُ يُسَبِّحُ فِي السَّفَرِ وَقَالَ اللَّهُ جَلَّ ذِكْرُهُ:﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ[الأحزاب: ۲۱] ». (بخارى:۱۱۰۱)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: در مسافرت‏ها، همراه رسول الله جبودم. ندیدم كه ایشان ج، سنت بخواند. وخداوند متعال می‏فرماید: ﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ[الأحزاب: ۲۱] یعنی رسول الله جبرای شما بهترین نمونه والگو است».

باب (۷): خواندن نماز نفل، در سفر

۵۷۹- «عَنِ عَامِرِ بْنِ رَبِيعَةَ س: أَنَّهُ رَأَى النَّبِيَّ ج صَلَّى السُّبْحَةَ بِاللَّيْلِ فِي السَّفَرِ عَلَى ظَهْرِ رَاحِلَتِهِ حَيْثُ تَوَجَّهَتْ بِهِ».(بخارى: ۱۱۰۴)

ترجمه: «عامر بن ربیعه سمی‌گوید: رسول الله جرادیدم كه شب هنگام، در حالیكه سوار بر شتر بود و چهره‌اش به سمت مسیر شتر بود، نماز نفل می‌خواند».

باب (۸): جمع میان نماز مغرب و عشا، در سفر

۵۸۰- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَجْمَعُ بَيْنَ صَلاةِ الظُّهْرِ وَالْعَصْرِ إِذَا كَانَ عَلَى ظَهْرِ سَيْرٍ، وَيَجْمَعُ بَيْنَ الْمَغْرِبِ وَالْعِشَاءِ». (بخارى:۱۱۰۷)

ترجمه: «عبد الله بن عباس بمی‌گوید: رسول الله جدر سفر، نمازهای ظهر و عصر و همچنین مغرب و عشا را با هم می‌خواند».

باب (۹): اگر کسی نتوانست نشسته نماز بخواند، می‌تواند بر پهلو خوابیده، نماز بخواند

۵۸۱- «عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَيْنٍ س قَالَ: كَانَتْ بِي بَوَاسِيرُ، فَسَأَلْتُ النَّبِيَّ ج عَنِ الصَّلاةِ، فَقَالَ: «صَلِّ قَائِمًا، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَقَاعِدًا، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَعَلَى جَنْبٍ»».(بخارى:۱۱۱۷)

ترجمه: «عمران بن حصین سمی‌گوید: من به بیماری بواسیر، مبتلا بودم. از رسول الله جپرسیدم كه چگونه نماز بخوانم؟ فرمود: «حتی‏الامكان، نماز را ایستاده بخوان. اگر نتوانستی، نشسته بخوان. و اگر این هم برایت مقدور نبود، بر پهلو خوابیده، نماز بخوان ».

باب (۱۰): اگر کسی بخاطر عذری، نماز را نشسته شروع کرد و در اثنای نماز، احساس کرد که حالش بهتر شده است، بقیۀ نماز را ایستاده بخواند

۵۸۲- «عَنْ عَائِشَةَ ل، أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ: أَنَّهَا لَمْ تَرَ رَسُولَ اللَّهِ ج يُصَلِّي صَلاةَ اللَّيْلِ قَاعِدًا قَطُّ، حَتَّى أَسَنَّ، فَكَانَ يَقْرَأُ قَاعِدًا حَتَّى إِذَا أَرَادَ أَنْ يَرْكَعَ قَامَ فَقَرَأَ نَحْوًا مِنْ ثَلاثِينَ آيَةً أَوْ أَرْبَعِينَ آيَةً، ثُمَّ رَكَعَ».(بخارى: ۱۱۱۸)

ترجمه: «ام المومنین عایشه لمی‌گوید: من رسول الله جرا ندیدم كه نماز شب را نشسته بخواند مگر زمانی كه پا به سن گذاشت. در این هنگام، قرائت را نشسته می‏خواند و وقتی كه می‌خواست به ركوع برود، بلند می‌شد و حدود سی تا چهل آیه، قرائت می‌نمود. سپس، به ركوع می‌رفت».

۵۸۳- «وَعَنْهَا ل فِيْ رِوَايَةٍ: ثُمَّ يَفْعَلُ فِي الرَّكْعَةِ الثَّانِيَةِ مِثْلَ ذَلِكَ، فَإِذَا قَضَى صَلاتَهُ نَظَرَ: فَإِنْ كُنْتُ يَقْظَى تَحَدَّثَ مَعِي، وَإِنْ كُنْتُ نَائِمَةً اضْطَجَعَ».(بخارى: ۱۱۱۹)

ترجمه: «و در روایتی دیگر، عایشه لمی‌گوید: رسول الله جدر ركعت دوم نیز، چنین می‏كرد و پس از اتمام نماز، اگر من بیدار ‏بودم، با من حرف می‏زد وگرنه، می‏خوابید».

۱۹ ـ کتاب نماز تهجد

باب (۱): تهجد خواندن درشب

۵۸۴- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج إِذَا قَامَ مِنَ اللَّيْلِ يَتَهَجَّدُ قَالَ: «اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ، أَنْتَ قَيِّمُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَنْ فِيهِنَّ، وَلَكَ الْحَمْدُ، لَكَ مُلْكُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَنْ فِيهِنَّ، وَلَكَ الْحَمْدُ، أَنْتَ نُورُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَنْ فِيهِنَّ، وَلَكَ الْحَمْدُ، أَنْتَ مَلِكُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ، وَلَكَ الْحَمْدُ، أَنْتَ الْحَقُّ، وَوَعْدُكَ الْحَقُّ، وَلِقَاؤُكَ حَقٌّ، وَقَوْلُكَ حَقٌّ، وَالْجَنَّةُ حَقٌّ، وَالنَّارُ حَقٌّ، وَالنَّبِيُّونَ حَقٌّ، وَمُحَمَّدٌ ج حَقٌّ، وَالسَّاعَةُ حَقٌّ، اللَّهُمَّ لَكَ أَسْلَمْتُ، وَبِكَ آمَنْتُ، وَعَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ، وَإِلَيْكَ أَنَبْتُ، وَبِكَ خَاصَمْتُ، وَإِلَيْكَ حَاكَمْتُ، فَاغْفِرْ لِي مَا قَدَّمْتُ وَمَا أَخَّرْتُ، وَمَا أَسْرَرْتُ وَمَا أَعْلَنْتُ، أَنْتَ الْمُقَدِّمُ، وَأَنْتَ الْمُؤَخِّرُ، لا إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَوْ لا إِلَهَ غَيْرُكَ، وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ»».(بخارى: ۱۱۲۰)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: رسول الله جهنگامی كه برای نماز شب، برمی خاست، این دعا را می‏خواند: «اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ، أَنْتَ قَيِّمُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَنْ فِيهِنَّ، وَلَكَ الْحَمْدُ، لَكَ مُلْكُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَنْ فِيهِنَّ، وَلَكَ الْحَمْدُ، أَنْتَ نُورُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَنْ فِيهِنَّ، وَلَكَ الْحَمْدُ، أَنْتَ مَلِكُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ، وَلَكَ الْحَمْدُ، أَنْتَ الْحَقُّ، وَوَعْدُكَ الْحَقُّ، وَلِقَاؤُكَ حَقٌّ، وَقَوْلُكَ حَقٌّ، وَالْجَنَّةُ حَقٌّ، وَالنَّارُ حَقٌّ، وَالنَّبِيُّونَ حَقٌّ، وَمُحَمَّدٌ ج حَقٌّ، وَالسَّاعَةُ حَقٌّ، اللَّهُمَّ لَكَ أَسْلَمْتُ، وَبِكَ آمَنْتُ، وَعَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ، وَإِلَيْكَ أَنَبْتُ، وَبِكَ خَاصَمْتُ، وَإِلَيْكَ حَاكَمْتُ، فَاغْفِرْ لِي مَا قَدَّمْتُ وَمَا أَخَّرْتُ، وَمَا أَسْرَرْتُ وَمَا أَعْلَنْتُ، أَنْتَ الْمُقَدِّمُ، وَأَنْتَ الْمُؤَخِّرُ، لا إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَوْ لا إِلَهَ غَيْرُكَ، وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ».

«پروردگارا! تمام تعریف‏ها از آنِ توست. محافظِ زمین و آسمان و آنچه كه در میان آنها وجود دارد، تو هستی. فقط تو شایسته حمد وثنایی.

حاكم زمین و آسمان و آنچه میانشان وجود دارد، تو هستی. روشنی آسمانها و زمین و آنچه میانشان وجود دارد، تو هستی. حمد، شایسته توست. تو بر حقی و وعده ات نیز برحق است. ملاقات تو حق است. سخن تو حق، بهشت تو حق، دوزخ تو حق، پیامبرانت حق، محمد حق، و قیامت نیز حق می‌باشد.

پروردگارا! تسلیم تو شدم، به تو ایمان آوردم، به تو توكل نمودم و به تو روی آوردم. به كمک تو با دشمنان، مبارزه كردم. و تو را حَكَم قرار دادم. خدایا! گناهان اول و آخر و ظاهر و باطن مرا بیامرز. پروردگارا! تقدیم و تاخیر بدست توست. معبود برحقی، جز تو، وجود ندارد یا غیر از تو، خدایی وجود ندارد. بار الها! هیچ قدرتی غیر از تو كه بتواند توفیق (كار نیک) دهد واز معصیت دور نماید، وجود ندارد»».

باب (۲): فضیلت نمازشب

۵۸۵- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: كَانَ الرَّجُلُ فِي حَيَاةِ النَّبِيِّ ج إِذَا رَأَى رُؤْيَا قَصَّهَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَتَمَنَّيْتُ أَنْ أَرَى رُؤْيَا، فَأَقُصَّهَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج وَكُنْتُ غُلامًا شَابًّا، وَكُنْتُ أَنَامُ فِي الْمَسْجِدِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج، فَرَأَيْتُ فِي النَّوْمِ كَأَنَّ مَلَكَيْنِ أَخَذَانِي فَذَهَبَا بِي إِلَى النَّارِ، فَإِذَا هِيَ مَطْوِيَّةٌ كَطَيِّ الْبِئْرِ، وَإِذَا لَهَا قَرْنَانِ، وَإِذَا فِيهَا أُنَاسٌ قَدْ عَرَفْتُهُمْ، فَجَعَلْتُ أَقُولُ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ النَّارِ، قَالَ: فَلَقِيَنَا مَلَكٌ آخَرُ، فَقَالَ لِي: لَمْ تُرَعْ. فَقَصَصْتُهَا عَلَى حَفْصَةَ، فَقَصَّتْهَا حَفْصَةُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج، فَقَالَ: «نِعْمَ الرَّجُلُ عَبْدُ اللَّهِ لَوْ كَانَ يُصَلِّي مِنَ اللَّيْلِ». فَكَانَ بَعْدُ لا يَنَامُ مِنَ اللَّيْلِ إِلاَّ قَلِيلاً».(بخارى:۱۱۲۱)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: اگر كسی، در زمان رسول الله جخوابی می‏دید، آن را برای آنحضرت جتعریف می‏كرد. من هم كه در آن زمان، نوجوان بودم ودر مسجد نبوی می‏خوابیدم، آرزو داشتم كه خوابی ببینم و آنرا برای پیامبر اكرم جبازگو نمایم. سرانجام، خواب دیدم كه دو فرشته، مرا گرفتند و به طرف دوزخ بردند. دوزخ به صورت چاهی درست شده بود كه دو شاخ داشت. در آنجا، چند نفر از كسانی را كه می‌شناختم، دیدم. در آن لحظه، كه می‌گفتم از دوزخ به خدا پناه می‏برم، فرشته‏ای دیگر به ما رسید و گفت: نترس.

صبح آن روز، خوابم را برای خواهرم؛ حفصه ل؛ تعریف كردم. و او آن را برای پیامبر جتعریف كرد. رسول الله جفرمود: «عبدالله بسیار انسان شایسته‏ای است. كاش! نماز شب می‏خواند». راوی می‌گوید: بعد از آن، عبد الله سشب‌ها را خیلی كم میخوابید. (یعنی: بیشتر به عبادت می‌پرداخت)».

باب (۳): مریض می‌تواند تهجد را ترک نماید

۵۸۶- «عَنْ جُنْدَبِ بْنِ عَبْدِاللهِ س يَقُولُ: اشْتَكَى النَّبِيُّ ج، فَلَمْ يَقُمْ لَيْلَةً أَوْ لَيْلَتَيْنِ».(بخارى: ۱۱۲۴)

ترجمه: «جندب بن عبدالله سمی‌گوید: رسول الله جبیمار شد و یک یا دوشب، تهجد را ترک نمود».

باب (۴): تشویق پیامبر ج به خواندن نماز شب و نوافل، بدون واجب کردن آن.

۵۸۷- «عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج طَرَقَهُ وَفَاطِمَةَ بِنْتَ النَّبِيِّ ÷ لَيْلَةً، فَقَالَ: «أَلا تُصَلِّيَانِ»؟ فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنْفُسُنَا بِيَدِ اللَّهِ، فَإِذَا شَاءَ أَنْ يَبْعَثَنَا بَعَثَنَا، فَانْصَرَفَ حِينَ قُلْنَا ذَلِكَ وَلَمْ يَرْجِعْ إِلَيَّ شَيْئًا، ثُمَّ سَمِعْتُهُ وَهُوَ مُوَلٍّ يَضْرِبُ فَخِذَهُ وَهُوَ يَقُولُ: ﴿وَكَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَكۡثَرَ شَيۡءٖ جَدَلٗا[الکهف: ۵۴] ».(بخارى: ۱۱۲۷)

ترجمه: «علی بن ابی طالب سمی‌گوید: شبی، رسول الله جبه خانه ما آمد و خطاب به من و فاطمه، فرمود: «آیا نماز شب نمی‌خوانید»؟ گفتم: یا رسول الله! ارواح ما در اختیار خداوند است. هر وقت، بخواهد، ما را بیدار نماید، بیدار می‌شویم. آنحضرت جبا شنیدن سخنان من، بدون اینكه پاسخی بدهد، برگشت. و در حین بازگشت، شنیدم كه (با تأسف) با دست،‏ به ران خود می‌زند و این آیه را می‌خواند: ﴿وَكَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَكۡثَرَ شَيۡءٖ جَدَلٗا[الکهف: ۵۴] (حقا كه انسان، بیش از هر چیز دیگر، به بحث ومجادله، می‌پردازد)».

۵۸۸- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: إِنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج لَيَدَعُ الْعَمَلَ، وَهُوَ يُحِبُّ أَنْ يَعْمَلَ بِهِ، خَشْيَةَ أَنْ يَعْمَلَ بِهِ النَّاسُ فَيُفْرَضَ عَلَيْهِمْ، وَمَا سَبَّحَ رَسُولُ اللَّهِ ج سُبْحَةَ الضُّحَى قَطُّ، وَإِنِّي لأُسَبِّحُهَا».(بخارى: ۱۱۲۸)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: چه بسا، رسول الله جعملی را دوست داشت كه انجام دهد، ولی از ترس اینكه مبادا مردم به آن عمل كنند و بر آنان، فرض گردد، آنرا ترک می‌كرد. بهمین دلیل، آنحضرت جبه خواندن نماز چاشت مواظبت نمی‌كرد. ولی من، همواره، آنرا می‌خوانم».

باب (۵): پیامبر ج در شب، آنقدر نماز می‌خواند که پاهایش ورم می‌کرد.

۵۸۹- «عَنْ الْمُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ س قَالَ: إِنْ كَانَ النَّبِيُّ ج لَيَقُومُ لِيُصَلِّيَ حَتَّى تَرِمُ قَدَمَاهُ، أَوْ سَاقَاهُ. فَيُقَالُ لَهُ، فَيَقُولُ: «أَفَلا أَكُونُ عَبْدًا شَكُورًا»». (بخارى: ۱۱۳۰)

ترجمه: «مغیره بن شعبه سمی‌گوید: رسول الله جشبها بقدری به نماز می‌ایستاد كه پاها و ساقهای مباركش، ورم می‏كردند. به آنحضرت جمی‌گفتند: چرا خودت را اینهمه به زحمت می‌اندازی؟(در حالی كه خداوند گناهان اول و آخرت را بخشیده است) در جواب می‌فرمود: «آیا بنده‌ای شكر گزار نباشم»».

باب (۶): خوابیدن در وقت سحر

۵۹۰- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ لَهُ: «أَحَبُّ الصَّلاةِ إِلَى اللَّهِ صَلاةُ دَاوُدَ ÷، وَأَحَبُّ الصِّيَامِ إِلَى اللَّهِ صِيَامُ دَاوُدَ؛ وَكَانَ يَنَامُ نِصْفَ اللَّيْلِ وَيَقُومُ ثُلُثَهُ، وَيَنَامُ سُدُسَهُ، وَيَصُومُ يَوْمًا وَيُفْطِرُ يَوْمًا»».(بخارى:۱۱۳۱)

ترجمه: «عبدالله بن عمرو بن ‏العاص بمی‌گوید: رسول الله جفرمود: « بهترین نماز، نزد خدا، نماز داوود ÷و بهترین روزه، نزد خدا، روزه داوود ÷است. ایشان تا نصف شب، می‌خوابید و یک سوم آنرا بیدار می‌ماند و (نماز می‌خواند). و بعد از آن، یک ششم دیگر را دوباره می‌خوابید. و یک روز، روزه می‌گرفت و یک روز، می‌خورد»».

۵۹۱- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتِ: كَانَ أَحَبَّ الْعَمَلِ إِلَى النَّبِيِّ ج الدَّائِمُ، قيل لها: مَتَى كَانَ يَقُومُ؟ قَالَتْ: كَانَ يَقُومُ إِذَا سَمِعَ الصَّارِخَ».(بخارى:۱۱۳۲)

ترجمه: «عایشه لمی‏فرماید: محبوب‏ترین عمل نزد رسول الله ج، عملی بود كه همیشه انجام می‌گرفت. یكی پرسید: رسول الله جچه وقت برای نماز شب، بیدار می‏شد؟ گفت: وقتی كه بانگ خروس را می‌شنید».

۵۹۲- «وفي رواية: إِذَا سَمِعَ الصَّارِخَ قَامَ فَصَلَّى».(بخارى: ۱۱۳۲)

ترجمه: «و در روایتی دیگر، آمده است كه عایشه بفرمود: هنگامی كه رسول الله جبانگ خروس را می‌شنید، بر می‌خاست ونماز می‌خواند».

۵۹۳- «وفي رواية عَنْهَا قَالَتْ: مَا أَلْفَاهُ السَّحَرُ عِنْدِي إِلاَّ نَائِمًا تَعْنِي النَّبِيَّ ج».(بخارى: ۱۱۳۳)

ترجمه: «ودر روایتی دیگر، عایشه لمی‌گوید: همواره، هنگام فرا رسیدن سحر، آنحضرت جدر خانه من، خواب بود».

باب (۷): طولانی کردن قرائت در نماز شب

۵۹۴- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ مَسْعُوْدٍ س قَالَ: صَلَّيْتُ مَعَ النَّبِيِّ ج لَيْلَةً، فَلَمْ يَزَلْ قَائِمًا حَتَّى هَمَمْتُ بِأَمْرِ سَوْءٍ، قُلْنَا: وَمَا هَمَمْتَ؟ قَالَ: هَمَمْتُ أَنْ أَقْعُدَ وَأَذَرَ النَّبِيَّ ج».(بخارى:۱۱۳۵)

ترجمه: «عبد الله بن مسعود سمی‏فرماید: شبی، با رسول الله جنماز شب، ‏خواندم. آنحضرت جقیام را باندازه‌ای طولانی كرد كه من تصمیم بدی گرفتم. پرسیدند: چه تصمیمی گرفتی؟ گفت: تصمیم گرفتم كه بنشینم و رسول الله جرا تنها بگذارم».

باب (۸): کم و کیف نماز رسول الله ج درشب

۵۹۵- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: كَانَتْ صَلاةُ النَّبِيِّ ج ثَلاثَ عَشْرَةَ رَكْعَةً. يَعْنِي بِاللَّيْلِ».(بخارى: ۱۱۳۸)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌فرماید: نماز رسول اللهجدر شب، سیزده ركعت بود».

۵۹۶- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَ النَّبِيُّ ج يُصَلِّي مِنَ اللَّيْلِ ثَلاثَ عَشْرَةَ رَكْعَةً، مِنْهَا الْوِتْرُ وَرَكْعَتَا الْفَجْرِ».(بخارى:۱۱۴۰)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: شبها رسول الله جدر مجموع با نماز وتر و دو ركعت سنت فجر، سیزده ركعت، نماز می‌خواند».

باب (۹): بیدار شدن از خواب و قیام شب آنحضرت ج و آنچه که از آن، منسوخ شده است

۵۹۷- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قال: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يُفْطِرُ مِنَ الشَّهْرِ حَتَّى نَظُنَّ أَنْ لا يَصُومَ مِنْهُ، وَيَصُومُ حَتَّى نَظُنَّ أَنْ لا يُفْطِرَ مِنْهُ شَيْئًا، وَكَانَ لا تَشَاءُ أَنْ تَرَاهُ مِنَ اللَّيْلِ مُصَلِّيًا إِلاَّ رَأَيْتَهُ، وَلا نَائِمًا إِلاَّ رَأَيْتَهُ». (بخارى:۱۱۴۱)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: گاهی رسول الله جدر یک ماه، چندین روز، روزه نمی‌گرفت، طوری كه ما فكر می‌كردیم در این ماه، اصلاً روزه نخواهد گرفت. و گاهی چندین روز را روزه می‌گرفت، طوری كه ما فكر می‌كردیم در این ماه، اصلاً نخواهد خورد. اگر می‌خواستی شبها او را در حال نماز ببینی، می‌دیدی و اگر می‌خواستی در حال خواب ببینی، می دیدی».

باب (۱۰): گره زدن شیطان بر پشت گردن کسی که نماز شب نمی‌خواند

۵۹۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّه ج قَالَ: يَعْقِدُ الشَّيْطَانُ عَلَى قَافِيَةِ رَأْسِ أَحَدِكُمْ إِذَا هُوَ نَامَ ثَلاثَ عُقَدٍ، يَضْرِبُ كُلَّ عُقْدَةٍ: عَلَيْكَ لَيْلٌ طَوِيلٌ فَارْقُدْ، فَإِنِ اسْتَيْقَظَ فَذَكَرَ اللَّهَ انْحَلَّتْ عُقْدَةٌ، فَإِنْ تَوَضَّأَ انْحَلَّتْ عُقْدَةٌ، فَإِنْ صَلَّى انْحَلَّتْ عُقْدَةٌ، فَأَصْبَحَ نَشِيطًا طَيِّبَ النَّفْسِ، وَإِلاَّ أَصْبَحَ خَبِيثَ النَّفْسِ كَسْلانَ».(بخاری: ۱۱۴۲)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هنگام شب كه شما می‌خوابید، شیطان بر پشت گردن‏های شما سه گره می‌زند و می‌گوید: شب طولانی است، بخواب. اگر (كسی به حرف او گوش نكرد و) از خواب بیدار شد و ذكر خدا را بر زبان آورد، یكی از گره‏های شیطان، باز می‌شود. و اگر وضو گرفت، گره دوم باز می‌شود. و اگر مشغول نماز شد، گره سوم باز می‌شود. در این حال، او صبح، خوشحال و با نشاط است و اگر نه صبح، تنبل و افسرده، از خواب بیدار می‌شود».

باب (۱۱): شخصی که بخوابد و نماز نخواند، شیطان در گوشش ادرار می‌کند

۵۹۹- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ س قَالَ: ذُكِرَ عِنْدَ النَّبِيِّ ج رَجُلٌ، فَقِيلَ: مَا زَالَ نَائِمًا حَتَّى أَصْبَحَ، مَا قَامَ إِلَى الصَّلاةِ، فَقَالَ:«بَالَ الشَّيْطَانُ فِي أُذُنِهِ»». (بخارى: ۱۱۴۴)

ترجمه: «عبد الله بن مسعود سمی‌گوید: نزد رسول الله جاز شخصی سخن بمیان آمد. گفته شد: تا صبح، خواب است وبرای نماز، بیدار نمیشود. رسول الله جفرمود: «شیطان در گوش‏های او، ادرار كرده است»».

باب (۱۲): دعا و نماز در آخر شب

۶۰۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «يَنْزِلُ رَبُّنَا تَبَارَكَ وَتَعَالَى كُلَّ لَيْلَةٍ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا حِينَ يَبْقَى ثُلُثُ اللَّيْلِ الآخِرُ، يَقُولُ: مَنْ يَدْعُونِي فَأَسْتَجِيبَ لَهُ؟ مَنْ يَسْأَلُنِي فَأُعْطِيَهُ؟ مَنْ يَسْتَغْفِرُنِي فَأَغْفِرَ لَهُ»؟ (بخارى:۱۱۴۵)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «خداوند، هر شب پس از گذشتن دو سوم شب، به آسمان دنیا نزول می‌فرماید و می‌گوید: آیا كسی هست كه مرا بخواند تا او را اجابت كنم؟ آیا كسی هست كه از من بخواهد تا به او بدهم؟ آیا كسی هست كه از من طلب بخشش كند تا او را ببخشم»»؟

باب (۱۳): کسی که اول شب بخوابد و آخر شب، بیدارشود

۶۰۱- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّهَا سُئِلَتْ: عَنْ صَلاةِ النَّبِيِّ ج بِاللَّيْلِ، قَالَتْ: كَانَ يَنَامُ أَوَّلَهُ وَيَقُومُ آخِرَهُ، فَيُصَلِّي ثُمَّ يَرْجِعُ إِلَى فِرَاشِهِ، فَإِذَا أَذَّنَ الْمُؤَذِّنُ وَثَبَ، فَإِنْ كَانَ بِهِ حَاجَةٌ اغْتَسَلَ، وَإِلاَّ تَوَضَّأَ وَخَرَجَ».(بخارى: ۱۱۴۶)

ترجمه: «از عایشه لدرباره نماز شب رسول الله جسؤال شد. فرمود: اول شب، می‌خوابید و آخر شب، بیدار می‌شد و نماز می‌خواند و سپس به رختخواب، بر می‌گشت. و وقتی كه مؤذن، اذان می‌گفت، بر می‌خاست. و اگر نیاز به غسل بود، غسل می‌كرد. وگرنه، وضو میگرفت و برای نمازِ صبح، بیرون می‌رفت».

باب (۱۴): نماز شبِ پیامبر ج در رمضان و غیر رمضان

۶۰۲- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّهَا سُئِلَتْ عَنْ صَلاتِهِ ج فِي رَمَضَانَ، فَقَالَتْ: مَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَزِيدُ فِي رَمَضَانَ وَلا فِي غَيْرِهِ عَلَى إِحْدَى عَشْرَةَ رَكْعَةً، يُصَلِّي أَرْبَعًا، فَلا تَسَلْ عَنْ حُسْنِهِنَّ وَطُولِهِنَّ، ثُمَّ يُصَلِّي أَرْبَعًا، فَلا تَسَلْ عَنْ حُسْنِهِنَّ وَطُولِهِنَّ، ثُمَّ يُصَلِّي ثَلاثًا. قَالَتْ: فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَتَنَامُ قَبْلَ أَنْ تُوتِر؟َ فَقَالَ: «يَا عَائِشَةُ إِنَّ عَيْنَيَّ تَنَامَانِ وَلا يَنَامُ قَلْبِي»».(بخارى: ۱۱۴۷)

ترجمه: «از عایشه لدرباره نماز شب رسول الله جدر رمضان، سؤال شد. فرمود: رسول الله جدر رمضان و غیر رمضان، بیشتر از یازده ركعت، نمی‌خواند. ابتدا چهار ركعت می‌خواند و آنها را بسیار زیبا و طولانی می‌نمود. سپس، چهار ركعت دیگر میخواند. و آنها را نیز بهمان زیبائی ركعات اول، ادا می‌كرد. و در پایان، سه ركعت دیگر می‏خواند.

عایشه لمی‌گوید: از رسول الله جپرسیدم: آیا شما قبل از خواندن نماز وتر، می‌خوابید؟ آنحضرت جفرمود: «ای عایشه! چشم‏هایم می‌خوابند، اما قلبم بیدار است»».

باب (۱۵): سخت گیری ومبالغه در عبادت، مکروه است

۶۰۳- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: دَخَلَ النَّبِيُّ ج، فَإِذَا حَبْلٌ مَمْدُودٌ بَيْنَ السَّارِيَتَيْنِ، فَقَالَ: «مَا هَذَا الْحَبْلُ»؟ قَالُوا: هَذَا حَبْلٌ لِزَيْنَبَ، فَإِذَا فَتَرَتْ تَعَلَّقَتْ بِهِ. فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «لا، حُلُّوهُ، لِيُصَلِّ أَحَدُكُمْ نَشَاطَهُ، فَإِذَا فَتَرَ فَلْيَقْعُدْ»».(بخارى:۱۱۵۰)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: روزی، رسول الله جوارد مسجد شد. ناگهان چشمش به ریسمانی افتاد كه میان دو ستون مسجد، بسته شده است. فرمود: «این ریسمان، چیست»؟ مردم گفتند: آنرا زینب لبسته است. هر وقت، از خواندن نماز، خسته میشود، آن را می‌گیرد و(به كمک آن، به نماز، ادامه می‏دهد). رسول الله جفرمود:« خیر. (نیازی نیست) آن را باز كنید. تا زمانیكه شما بانشاط هستید، نماز بخوانید. و هرگاه، خسته شدید، بنشینید»».

باب (۱۶): کراهیت ترک نماز شب، برای کسی که به آن، پای بند بوده است

۶۰۴- «عن عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ ب قَالَ: قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ ج: «يَا عَبْدَ اللَّهِ، لا تَكُنْ مِثْلَ فُلانٍ كَانَ يَقُومُ اللَّيْلَ فَتَرَكَ قِيَامَ اللَّيْلِ»».(بخارى: ۱۱۵۲)

ترجمه: «عبد الله بن عمرو بن العاص بمی‌گوید: رسول اللهجخطاب به من، فرمود: «ای عبد الله! مثل فلانی نباش كه (ابتدا) نماز شب می‌خواند. سپس، آن را ترک كرد»».

باب (۱۷): فضیلت کسی که شب، بیدار شود و نماز بخواند

۶۰۵- «عَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَنْ تَعَارَّ مِنَ اللَّيْلِ فَقَالَ: لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ، الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَلا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَاللَّهُ أَكْبَرُ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ، ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي أَوْ دَعَا اسْتُجِيبَ لَهُ، فَإِنْ تَوَضَّأَ وَصَلَّى قُبِلَتْ صَلاتُهُ»». (بخارى: ۱۱۵۴)

ترجمه: «عباده بن صامت سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «هركس كه در شب بیدار شود و این دعا، یعنی: (لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ، الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَلا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَاللَّهُ أَكْبَرُ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ)را بخواند و سپس، بگوید: خدایا! مرا مغفرت كن. یا دعای دیگری نماید، خداوند، اجابت میكند. و اگر (بلند شود و) وضو بگیرد و نماز بخواند، این نماز (بیشتر) به درگاه خدا پذیرفته می‏شود»».

۶۰۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س اَنَّهُ قَالَ وَهُوَ يَقُصُّ فِي قَصَصِهِ وَهُوَ يَذْكُرُ رَسُولَ اللَّهِ ج: «إِنَّ أَخًا لَكُمْ لا يَقُولُ الرَّفَثَ». يَعْنِي بِذَلِكَ عَبْدَاللَّهِ بْنَ رَوَاحَة س: وَفِينَا رَسـُولُ اللَّهِ يَتْلـُو كـِتَابَهُ
إِذَا انْشَقَّ مَعْرُوفٌ مِنَ الْفَجْرِ سَاطِـعُ
أَرَانَا الْهُدَى بَعْدَ الْعَمـَى فَقُلـُوبُنَا
بِهِ مُوقـِنَاتٌ أَنَّ مـَا قـَالَ وَاقـِعُ
يَبِيتُ يُجَافِي جَنْبَهُ عَـنْ فِرَاشـِهِ
إِذَا اسْتَثْقَلَتْ بِالْمُشْرِكِينَ الْمَضَاجـعُ
ترجمه: «ابوهریره سدر حالی كه از گذشته تعریف می‌كرد و درباره رسول خدا جسخن می‌گفت، فرمود: برادر شما ؛عبدالله بن رواحه س؛ بیهوده نه سروده است. آنجا كه می‌گوید: در میان ما پیامبری وجود دارد كه هنگام صبح، كتاب خدا را تلاوت می‌كند. و پس از گمراهی، ما را به راه راست هدایت كرد. قلوب ما یقین دارد كه هر چه فرموده است، تحقق پیدا می‌كند. شبها كه مشركان به خواب گران فرو رفته‌اند، آنحضرت جرختخواب را به قصد عبادت خدا، رها می‌سازد». (بخارى: ۱۱۵۵)

۶۰۷- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: رَأَيْتُ عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ ج كَأَنَّ بِيَدِي قِطْعَةَ إِسْتَبْرَقٍ، فَكَأَنِّي لا أُرِيدُ مَكَانًا مِنَ الْجَنَّةِ إِلاَّ طَارَتْ إِلَيْهِ، وَرَأَيْتُ كَأَنَّ اثْنَيْنِ أَتَيَانِي. وَذَكَرَ بَاقِيَ الْحَدِيْثِ وَ قَدْ تَقَدَّمَ».(بخارى: ۱۱۵۶)

ترجمه: «عبد الله بن عمر سمی‌گوید: در زمان رسول الله ج، خواب دیدم كه یک قطعه پارچه ابر یشمی در دست دارم. و بوسیله آن، به هر طرف از بهشت كه اراده می‌نمودم، پرواز می‌كردم. و همچنین، خواب دیدم كه دو نفر نزد من آمدند. وسپس، بقیه حدیثی را كه قبلاً در شماره (۵۸۵) ذكر شد، بیان نمود».

باب (۱۸): دعای استخاره و دو رکعتی خواندن نماز نفل

۶۰۸- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يُعَلِّمُنَا الاسْتِخَارَةَ فِي الأُمُورِ كُلِّهَا كَمَا يُعَلِّمُنَا السُّورَةَ مِنَ الْقُرْآنِ، يَقُولُ: «إِذَا هَمَّ أَحَدُكُمْ بِالأَمْرِ، فَلْيَرْكَعْ رَكْعَتَيْنِ مِنْ غَيْرِ الْفَرِيضَةِ، ثُمَّ لِيَقُلِ: اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَخِيرُكَ بِعِلْمِكَ وَأَسْتَقْدِرُكَ بِقُدْرَتِكَ وَأَسْأَلُكَ مِنْ فَضْلِكَ الْعَظِيمِ، فَإِنَّكَ تَقْدِرُ وَلا أَقْدِرُ وَتَعْلَمُ وَلا أَعْلَمُ، وَأَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ. اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّ هَذَا الأَمْرَ خَيْرٌ لِي فِي دِينِي وَمَعَاشِي وَعَاقِبَةِ أَمْرِي، أَوْ قَالَ: عَاجِلِ أَمْرِي وَآجِلِهِ، فَاقْدُرْهُ لِي وَيَسِّرْهُ لِي، ثُمَّ بَارِكْ لِي فِيهِ، وَإِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّ هَذَا الأَمْرَ شَرٌّ لِي فِي دِينِي وَمَعَاشِي وَعَاقِبَةِ أَمْرِي، أَوْ قَالَ: فِي عَاجِلِ أَمْرِي وَآجِلِهِ، فَاصْرِفْهُ عَنِّي وَاصْرِفْنِي عَنْهُ، وَاقْدُرْ لِيَ الْخَيْرَ حَيْثُ كَانَ، ثُمَّ أَرْضِنِي بِهِ». قَالَ: «وَيُسَمِّي حَاجَتَهُ»».(بخارى: ۱۱۶۶)

ترجمه: «جابر بن عبد الله سمی‌گوید: رسول الله جهمان گونه كه سوره‌ای از قرآن را به ما می‌آموخت، استخاره در همه كارها را نیز به ما یاد می‌داد. و می‌فرمود: «هرگاه قصد انجام كاری را كردید، دو ركعت نماز نفل بخوانید و چنین دعا كنید: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَخِيرُكَ بِعِلْمِكَ وَأَسْتَقْدِرُكَ بِقُدْرَتِكَ وَأَسْأَلُكَ مِنْ فَضْلِكَ الْعَظِيمِ، فَإِنَّكَ تَقْدِرُ وَلا أَقْدِرُ وَتَعْلَمُ وَلا أَعْلَمُ، وَأَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ. اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّ هَذَا الأَمْرَ خَيْرٌ لِي فِي دِينِي وَمَعَاشِي وَعَاقِبَةِ أَمْرِي، أَوْ قَالَ: عَاجِلِ أَمْرِي وَآجِلِهِ، فَاقْدُرْهُ لِي وَيَسِّرْهُ لِي، ثُمَّ بَارِكْ لِي فِيهِ، وَإِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّ هَذَا الأَمْرَ شَرٌّ لِي فِي دِينِي وَمَعَاشِي وَعَاقِبَةِ أَمْرِي، أَوْ قَالَ: فِي عَاجِلِ أَمْرِي وَآجِلِهِ، فَاصْرِفْهُ عَنِّي وَاصْرِفْنِي عَنْهُ، وَاقْدُرْ لِيَ الْخَيْرَ حَيْثُ كَانَ، ثُمَّ أَرْضِنِي بِهِ».سپس، حاجت خود را ذكر كند».

ترجمه دعا: پروردگارا! از علم تو، طلب خیر می‌كنم. و از قدرت تو، توانایی می‌طلبم. و از فضل بی‌پایانت، بهره می‌جویم. زیرا كه تو، توانایی و من ناتوانم. و تو می‌دانی و من نمیدانم و تو دانای غیب هستی. خدایا! تو می‌دانی اگر این كار، به خیر دین، دنیا و عاقبت كار من می‌انجامد، آنرا برای من ممكن و آسان بگردان. و اگر برای دین، دنیا و عاقبت كار من ضرر دارد، آن را از من و مرا از آن، دور بگردان. (مرا منصرف كن) و خیر را برایم مقدّر نما و مرا بدان، خوشنود ساز».

باب (۱۹): پای بند بودن به دو رکعت (سنت) صبح و نفل نامیدن آن

۶۰۹- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: لَمْ يَكُنِ النَّبِيُّ ج عَلَى شَيْءٍ مِنَ النَّوَافِلِ أَشَدَّ مِنْهُ تَعَاهُدًا عَلَى رَكْعَتَيِ الْفَجْرِ».(بخارى:۱۱۶۳)

ترجمه: «ام المومنین؛ عایشه ل، می‏فرماید: رسول الله جبر هیچ یک از نمازهای نفلی، به اندازه دو ركعت سنت‏ فجر، مواظبت نمی‏كرد».

باب (۲۰): آنچه در دو رکعت سنت فجر خوانده می‌شود

۶۱۰- «وَعَنْهَا ل قَالَتْ: كَانَ النَّبِيُّ ج يُخَفِّفُ الرَّكْعَتَيْنِ اللَّتَيْنِ قَبْلَ صَلاةِ الصُّبْحِ حَتَّى إِنِّي لأَقُولُ هَلْ قَرَأَ بِأُمِّ الْكِتَابِ».(بخارى: ۱۱۶۵)

ترجمه: «عایشه لروایت می‌كند كه: رسول الله جسنت‏های فجر را باندازه‌ای مختصر و كوتاه می‌خواند كه با خود می‌گفتم: آیا سوره فاتحه را خواند»!؟.

باب (۲۱): نماز ضحی (چاشت) در حالت مقیم بودن

۶۱۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: أَوْصَانِي خَلِيلِي ج بِثَلاثٍ، لا أَدَعُهُنَّ حَتَّى أَمُوتَ: صَوْمِ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ مِنْ كُلِّ شَهْرٍ وَصَلاةِ الضُّحَى وَنَوْمٍ عَلَى وِتْرٍ».(بخارى: ۱۱۷۸)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: دوستم؛ رسول خدا ج، سه توصیه به من فرمود كه تا لحظه مرگ، آنها را رها نخواهم كرد: سه روز، روزه گرفتن در هر ماه، خواندن نماز چاشت و خواندن نماز وتر، قبل از خوابیدن».

باب (۲۲): سنت‌های قبل از نماز ظهر

۶۱۲- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ لا يَدَعُ أَرْبَعًا قَبْلَ الظُّهْرِ وَرَكْعَتَيْنِ قَبْلَ الْغَدَاةِ».(بخارى:۱۱۸۲)

ترجمه: «عایشه لمی‏فرماید: رسول اللهجچهار ركعت قبل از نماز ظهر و دو ركعت قبل از نماز فجر را ترک نمی‏كرد.

باب (۲۳): خواندن نماز نفل قبل از نماز مغرب

۶۱۳- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ الْمُزَنِيِّ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «صَلُّوا قَبْلَ صَلاةِ الْمَغْرِبِ». قَالَ فِي الثَّالِثَةِ: «لِمَنْ شَاءَ». كَرَاهِيَةَ أَنْ يَتَّخِذَهَا النَّاسُ سُنَّةً». (بخارى:۱۱۸۳)

ترجمه: «عبد الله مزنیسمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «قبل از نماز مغرب، دو ركعت نماز بخوانید». و این جمله را سه بار، تكرار كرد. و پس از تكرار سوم، فرمود: «هر كس كه بخواهد». و جمله فوق را به خاطر این فرمود كه دوست نداشت، مردم آنرا سنت مؤكده تلقی كنند».

۲۰- کتاب نماز در مسجد مکه و مسجد مدینه

باب (۱): فضیلت نماز در مسجد مکه و مسجد مدینه

۶۱۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لا تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلاَّ إِلَى ثَلاثَةِ مَسَاجِدَ: الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ، وَمَسْجِدِ الرَّسُولِ ج، وَمَسْجِدِ الأَقْصَى»».(بخارى: ۱۱۸۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: رخت سفر نبندید مگر برای زیارت سه مسجد: ۱- مسجد الحرام ۲- مسجد النبیج۳- مسجد الاقصی».

۶۱۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «صَلاةٌ فِي مَسْجِدِي هَذَا خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ صَلاةٍ فِيمَا سِوَاهُ، إِلاَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ»».(بخارى:۱۱۹۰)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «نماز خواندن در مسجد من، هزار بار بهتر از نماز خواندن در سایر مساجد است بجز مسجد الحرام»».

باب (۲): مسجد قبا

۶۱۶- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب:أَنَّهُ كَانَ لا يُصَلِّي مِنَ الضُّحَى إِلاَّ فِي يَوْمَيْنِ: يَوْمَ يَقْدَمُ بِمَكَّةَ فَإِنَّهُ كَانَ يَقْدَمُهَا ضُحًى، فَيَطُوفُ بِالْبَيْتِ، ثُمَّ يُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ خَلْفَ الْمَقَامِ، وَيَوْمَ يَأْتِي مَسْجِدَ قُبَاءٍ، فَإِنَّهُ كَانَ يَأْتِيهِ كُلَّ سَبْتٍ، فَإِذَا دَخَلَ الْمَسْجِدَ كَرِهَ أَنْ يَخْرُجَ مِنْهُ حَتَّى يُصَلِّيَ فِيهِ، قَالَ: وَكَانَ يُحَدِّثُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ يَزُورُهُ رَاكِبًا وَمَاشِيًا، قَالَ: وَكَانَ يَقُولُ: إِنَّمَا أَصْنَعُ كَمَا رَأَيْتُ أَصْحَابِي يَصْنَعُونَ، وَلا أَمْنَعُ أَحَدًا أَنْ يُصَلِّيَ فِي أَيِّ سَاعَةٍ شَاءَ مِنْ لَيْلٍ أَوْ نَهَارٍ، غَيْرَ أَنْ لا تَتَحَرَّوْا طُلُوعَ الشَّمْسِ وَلا غُرُوبَهَا».(بخارى:۱۱۹۱، ۱۱۹۲)

ترجمه: «از عبد الله بن عمر بروایت است كه او نماز چاشت نمی‌خواند، مگر در دو روز. نخست، روزی كه وارد مكه می‌شد. یعنی هنگامی كه می‌خواست وارد شهر شود، وقت چاشت وارد می‌شد. ابتدا، خانه كعبه را طواف می‌كرد. سپس، دو ركعت نماز، در مقام ابراهیم می‌خواند.دوم، روزهای شنبه كه به مسجد قبا می‌رفت. وقتی وارد مسجد می‌شد، دوست نداشت بدون خواندن نماز، از آنجا بیرون رود. (بدین جهت در آنجا، نماز می‌خواند).

عبد الله بن عمر بمی‌گوید: رسول الله جگاهی پیاده و گاهی سواره، به زیارت مسجد قبا می‌رفت. من همان كاری را انجام می‌دهم كه سایر دوستانم می‌كنند. و هیچ كس را از خواندن نماز، در سایر اوقات شبانه روز، منع نمی‌كنم. البته هنگام طلوع و غروب آفتاب، نماز نخوانید».

باب (۳): فضیلت (مکان) میان قبر و منبر رسول الله ج

۶۱۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَا بَيْنَ بَيْتِي وَمِنْبَرِي رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ، وَمِنْبَرِي عَلَى حَوْضِي»».(بخارى: ۱۱۹۶)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «میان خانه و منبر من، باغی از باغهای بهشت است. و منبر من، بر روی حوض من، (كوثر) قرار دارد»».

۲۱- کتاب انجام دادن کاری در نماز

باب (۱): آنچه از سخن، در نماز ممنوع شده است

۶۱۸- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ مَسْعُوْدٍ س قَالَ: كُنَّا نُسَلِّمُ عَلَى النَّبِيِّ ج وَهُوَ فِي الصَّلاةِ، فَيَرُدُّ عَلَيْنَا، فَلَمَّا رَجَعْنَا مِنْ عِنْدِ النَّجَاشِيِّ سَلَّمْنَا عَلَيْهِ، فَلَمْ يَرُدَّ عَلَيْنَا، وَقَالَ: «إِنَّ فِي الصَّلاةِ شُغْلاً»». (بخارى: ۱۱۹۹)

ترجمه: «عبد الله بن مسعود سمی‌گوید: (ابتدا) هنگامی كه رسول الله جمشغول نماز خواندن بود و ما به ایشان سلام می‌دادیم، جواب سلام ما را می‌داد. اما هنگامیكه از نزد نجاشی (پس از هجرت به حبشه) برگشتیم و سلام دادیم، جواب نداد و فرمود: «در نماز، مشغولیت دیگری وجود دارد»».

۶۱۹- «وَفِيْ رِوَايَةٍ عَنْ زَيْدِ بْنُ أَرْقَمَ س قال: كَانَ أَحَدُنَا يُكَلِّمُ صَاحِبَهُ فِي الصَّلاةِ، حَتَّى نَزَلَتْ:﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِينَ ٢٣٨[البقرة: ۲۳۸] . فَأُمِرْنَا بِالسُّكُوتِ».(بخارى:۱۲۰۰)

ترجمه: «و در روایتی، زید بن ارقم سمی‌گوید: در ابتدای اسلام، هنگام نماز خواندن، با یكدیگر صحبت می‌كردیم. اما زمانی كه این آیه نازل شد كه: (بر نمازها مواظبت كنید بویژه نماز میانه، و برای خدا با فروتنی بایستید). به ما دستور داده شد تا در نماز، سكوت را رعایت نماییم».

باب (۲): هموارکردن سنگ ریزه‌ها در نماز

۶۲۰- «عَنْ مُعَيْقِيب س: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ فِي الرَّجُلِ يُسَوِّي التُّرَابَ حَيْثُ يَسْجُدُ، قَالَ: «إِنْ كُنْتَ فَاعِلاً فَوَاحِدَةً»».(بخارى: ۱۲۰۷)

ترجمه: «معیقیب سمی‌گوید: رسول الله جدرباره كسی كه خاكهای مكان سجده‌اش را هموار می‌كند، فرمود: «اگر می‌خواهید این كار را انجام دهید، یک بار كافی است»».

باب (۳): اگر سواری، هنگام نماز خواندن، فرار کرد

۶۲۱- «عَنْ أَبِيْ بَرْزَةَ الأَسْلَمِيِّ س: أَنَّهُ صَلَّى يَوْماً فِيْ غَزْوَةٍ وُّلِجَامُ دَابَّتِهِ بِيَدِهِ، فَجَعَلَتِ الدَّابَّةُ تُنَازِعُهُ وَجَعَلَ يَتْبَعُهَا، فقيل له في ذلك، فقَالَ: إِنِّي غَزَوْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج سِتَّ غَزَوَاتٍ، أَوْ سَبْعَ غَزَوَاتٍ، وَثَمَانِيَ، وَشَهِدْتُ تَيْسِيرَهُ، وَإِنِّي إِنْ كُنْتُ أَنْ أُرَاجِعَ مَعَ دَابَّتِي، أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَدَعَهَا تَرْجِعُ إِلَى مَأْلَفِهَا، فَيَشُقُّ عَلَيَّ».(بخارى: ۱۲۱۱)

ترجمه: «از ابو برزه اسلمی سروایت است كه: وی روزی، در یكی از غزوات در حالی كه لگام اسبش را بدست گرفته بود، نماز می‌خواند. اسب، او را می‌كشید و وی بدنبال اسب، حركت می‌كرد. شخصی به او اعتراض كرد. ابوبرزه گفت: حدود شش، هفت و یا هشت غزوه، همراه رسول ‏الله جبودم و از نزدیک می‌دیدم كه آنحضرت جچگونه كارها را ساده می‌گرفت و سخت گیری نمی‌كرد. اگر من با اسبم برگردم بهتر است از اینكه، آن را رها سازم تا فرار كند و مرا دچار مشكل نماید».

۶۲۲- «عَنْ عَائِشَة ل:‌‌‌‌‌‌ انَّهَا ذَكَرَت‌‍ْ حَدِيثَ الخُسُوفِ وَقَالَ فِي هذِهِ الرِّوَايَةِ بَعدَ قَولِهِ: «وَلَقَدْ رَأَيْتُ النَّارَ يَحْطِمُ بَعْضُهَا بَعْضًا، وَرَأَيْتُ فِيهَا عَمْرَو بْنَ لُحَيٍّ، وَهُوَ الَّذِي سَيَّبَ السَّوَائِبَ»».(بخارى: ۱۲۱۲)

ترجمه: «حدیث عایشه لدرباره كسوف (خورشیدگرفتگی) قبلاً ذكر شد و در این روایت، بعد از آن، می‌گوید: رسول الله جفرمود: «دوزخ را دیدم كه شعله‌هایش، یكدیگر را در كام خود فرو می‌بردند. و عمرو بن لَحَی را در دوزخ دیدم. او همان كسی بود كه حیوانات را وقف بتها می‌كرد و رها می‌ساخت»».

باب (۴): جواب ندادن سلام در نماز

۶۲۳- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: بَعَثنِي رَسُولُ اللَّهِ ج فِي حَاجَة لَهُ، فَانْطَلَقْتُ، ثمَّ رَجَعْتُ وَقَدْ قَضَيْتُهَا، فَأَتَيْتُ النَّبِيَّ ج فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَلَمْ يَرُدَّ عَلَيَّ، فَوَقَعَ فِي قَلْبِي مَا اللَّهُ أَعْلَمُ بِهِ، فَقُلْتُ فِي نَفْسِي: لَعَلَّ رَسُولَ اللَّهِ ج وَجَدَ عَلَيَّ أَنِّي أَبْطَأْتُ عَلَيْهِ، ثمَّ سَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَلَمْ يَرُدَّ عَلَيَّ، فَوَقَعَ فِي قَلْبِي أَشَدُّ مِنَ الْمَرَّة الأُولَى، ثمَّ سَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَرَدَّ عَلَيَّ، فَقَالَ: «إِنَّمَا مَنَعَنِي أَنْ أَرُدَّ عَلَيْكَ أَنِّي كُنْتُ أُصَلِّي». وَكَانَ عَلَى رَاحِلَتِهِ مُتَوَجِّهًا إِلَى غَيْرِ الْقِبْلَة».(بخارى: ۱۲۱۷)

ترجمه: «جابر بن عبد الله سمی‌گوید: رسول ‏الله جمرا دنبال كاری فرستاد. پس از انجام آن، نزد رسول خدا جبرگشتم و سلام دادم. اما رسول‏ الله جسلام مرا جواب نداد. خدا می‌داند كه در دلم چه گذشت. با خود گفتم: شاید تاخیرم باعث ناراحتی ایشان شده است. بار دوم، سلام عرض كردم. باز هم رسول ‏الله ججواب نداد. من بیشتر ناراحت شدم. برای بار سوم، سلام گفتم. این بار، رسول‏ الله ججواب داد و فرمود: «چون در حال نماز بودم، نتوانستم جواب سلام تو را بدهم». راوی می‌گوید: (در آن لحظه) رسول الله جدرحالی كه صورتش به سوی قبله نبود، سوار بر شتر خود، نماز می‌خواند».

باب (۵): دست به کمر ایستادن، در نماز

۶۲۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: نَهَى النَّبِيُّ ج أَنْ يُصَلِّيَ الرَّجُلُ مُخْتَصِرًا».(بخارى:۱۲۲۰)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كند كه: نبی اكرم جاز اینكه كسی، هنگام نماز خواندن، دست به كمر بایستد، نهی فرموده است».

۲۲- کتاب سجدة سهو

باب (۱): اگر کسی پنج رکعت نماز خواند

۶۲۵- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ مَسْعُوْدٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج صَلَّى الظُّهْرَ خَمْسًا، فَقِيلَ لَهُ: أَزِيدَ فِي الصَّلاةِ؟ فَقَالَ: «وَمَا ذَاكَ»؟ قَالَ: صَلَّيْتَ خَمْسًا، فَسَجَدَ سَجْدَتَيْنِ بَعْدَ مَا سَلَّمَ».(بخارى: ۱۲۲۶)

ترجمه: «عبد الله بن مسعود سمی‌گوید: روزی، رسول الله جنماز ظهر را پنج ركعت خواند. شخصی پس از نماز، پرسید: آیا نماز، اضافه شده است؟ آنحضرت جفرمود: «مگر چه شده است»؟ گفت: شما پنج ركعت، نماز خواندید. آنحضرت جبعد از اینكه سلام داده بود، دو سجده (سهو) بجا آورد».

باب (۲): کسی که در نماز، با وی صحبت شود و او با دست، اشاره نماید وگوش فرا دهد.

۶۲۶- «عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ ل قَالَتْ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَنْهَى عَنِ الرَّكْعَتَيْنِ بَعْدَ الْعَصْرِ، ثمَّ رَأَيْتُهُ يُصَلِّيهِمَا وكان عِنْدِي مِنَ الأَنْصَارِ، فَأَرْسَلْتُ إِلَيْهِ الْجَارِيَةَ، فَقُلْتُ: قُومِي بِجَنْبِهِ فَقُولِي لَهُ: تَقُولُ لَكَ أُمُّ سَلَمَةَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، سَمِعْتُكَ تَنْهَى عَنْ هَاتَيْنِ وَأَرَاكَ تُصَلِّيهِمَا، فَإِنْ أَشَارَ بِيَدِهِ فَاسْتَأْخِرِي عَنْهُ، فَفَعَلَتِ الْجَارِيَةُ، فَأَشَارَ بِيَدِهِ، فَاسْتَأْخَرَتْ عَنْهُ، فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ: «يَا بِنْتَ أَبِي أُمَيَّةَ، سَأَلْتِ عن الركعتين بعد العصر، وَإِنَّهُ أَتَانِي نَاسٌ مِنْ عَبْدِالْقَيْسِ، فَشَغَلُونِي عَنِ الرَّكْعَتَيْنِ اللَّتَيْنِ بَعْدَ الظُّهْرِ فَهُمَا هَاتَانِ»».(بخارى: ۱۲۳۳)

ترجمه: «ام سلمه لمی‌فرماید: از رسول اكرم جشنیدم كه از خواندن دو ركعت، بعد از نماز عصر، منع می‌كرد. اما من دیدم كه در خانه من، دو ركعت، بعد از نماز عصر خواند. آن روز، چند زن انصاری، نزد من نشسته بودند. به دختر بچه‌ای گفتم: نزد رسول الله جبرو و از قول من، بگو: ای رسول خدا ج! شما از خواندن این دو ركعت، ممانعت میكردی. ولی اكنون می‌بینم كه آنها را می‌خوانی. و افزود كه اگر آنحضرت جبا دست، اشاره فرمود، تو عقب برو. آن دختر بچه، نزد رسول اللهجرفت و چنان كرد. رسول اكرم جبا دست، اشاره فرمود. دختر نیز خود را عقب كشید (و منتظر ماند). پس از اتمام نماز، رسول اكرم جفرمود: «ای دختر ابوامیه! تو درباره دو ركعت بعد از عصر، پرسیدی. باید بگویم: عده‌ای از افراد قبیله عبد قیس نزد من آمده بودند و بخاطر سرگرم شدن با آنان، دو ركعت بعد ازظهر من، فوت شد. اینها، همان دو ركعت بود كه خواندم»».

۲۳- کتاب جنائز

باب (۱): هر کس، آخرین سخنش «لا إله إلا الله» باشد

۶۲۷- «عَنْ أَبِي ذَرٍّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَتَانِي آتٍ مِنْ رَبِّي فَأَخْبَرَنِي»، أَوْ قَالَ: «بَشَّرَنِي أَنَّهُ مَنْ مَاتَ مِنْ أُمَّتِي لا يُشْرِكُ بِاللَّهِ شَيْئًا دَخَلَ الْجَنَّةَ».قُلْتُ: وَإِنْ زَنَى وَإِنْ سَرَقَ؟ قَالَ: «وَإِنْ زَنَى وَإِنْ سَرَقَ»».(بخارى: ۱۲۳۷)

ترجمه: «ابوذر سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «فرستاده‌ای از جانب خدا نزد من آمد و به من خبر داد یا مژده داد كه هر كس، از امتیان من بمیرد، ولی به خدا شرک نورزیده باشد، به بهشت می‌رود». ابوذر می‌گوید: از رسول خدا جپرسیدم: اگر چه دزدی و زنا كرده باشد؟ آنحضرت جفرمود: «اگر چه دزدی و زنا كرده باشد»».

۶۲۸- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ مَسْعُوْدٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ مَاتَ يُشْرِكُ بِاللَّهِ شَيْئًا دَخَلَ النَّارَ». وَقُلْتُ أَنَا: مَنْ مَاتَ لا يُشْرِكُ بِاللَّهِ شَيْئًا دَخَلَ الْجَنَّةَ».(بخارى: ۱۲۳۸)

ترجمه: «عبد الله بن مسعود سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هر كس، در حالی بمیرد كه به خدا شرک ورزیده باشد، وارد دوزخ می‌شود». و من می‌گویم: هر كس، در حالی بمیرد كه به خدا شرک نورزیده است، وارد بهشت می‌شود».

باب (۲): تشییع جنازه

۶۲۹- «عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ س قَالَ: أَمَرَنَا النَّبِيُّ ج بِسَبْعٍ، وَنَهَانَا عَنْ سَبْعٍ: أَمَرَنَا بِاتِّبَاعِ الْجَنَائِزِ، وَعِيَادَةِ الْمَرِيضِ، وَإِجَابَةِ الدَّاعِي، وَنَصْرِ الْمَظْلُومِ، وَإِبْرَارِ الْقَسَمِ، وَرَدِّ السَّلامِ، وَتَشْمِيتِ الْعَاطِسِ، وَنَهَانَا: عَنْ آنِيَةِ الْفِضَّةِ، وَخَاتَمِ الذَّهَبِ، وَالْحَرِيرِ، وَالدِّيبَاجِ، وَالْقَسِّيِّ، وَالإِسْتَبْرَقِ»».(بخارى: ۱۲۳۹)

ترجمه: «براء بن عازب سمی‌گوید: رسول الله جما را به انجام هفت كار، امر فرمود و از انجام هفت كار دیگر، منع كرد. آنچه به آن، امر كرد، عبارتند از: ۱- تشییع جنازه ۲- عیادت مریض ۳- قبول دعوت ۴- كمک و یاری مظلوم ۵- پاسخ دادن به سلام ۶- جواب عطسه ۷- وفای به عهد».

و كارهایی كه از آنها منع كرد، عبارتند از: ۱- استفاده از ظروف نقره‏ای ۲- انگشتر طلا ۳- استفاده از لباس ابریشمی ۴- استفاده از دیباج (نوعی پارچه ابریشمی) ۵- استفاده از قسی (نوعی لباس كه ابریشم در آن بكار رفته است) ۶- استفاده از استبرق (پارچه‏ای ابریشمی و كلفت). (و هفتمین چیزی كه در این حدیث نیامد، زین و پالانی است كه از ابریشم ساخته شده باشد. چنانچه در روایات دیگر آمده است)».

باب (۳): زیارت میت، بعد از کفن شدن

۶۳۰- «عَنْ أُمِّ الْعَلاءِ ل ـ امْرَأَةٍ مِنَ الأَنْصَارِ، بَايَعَتِ النَّبِيَّ ج ـ: أَنَّهُ اقْتُسِمَ الْمُهَاجِرُونَ قُرْعَةً، فَطَارَ لَنَا عُثمَانُ بْنُ مَظْعُونٍ، فَأَنْزَلْنَاهُ فِي أَبْيَاتِنَا، فَوَجِعَ وَجَعَهُ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ، فَلَمَّا تُوُفِّيَ وَغُسِّلَ وَكُفِّنَ فِي أَثوَابِهِ، دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج، فَقُلْتُ: رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْكَ أَبَا السَّائِبِ، فَشَهَادَتِي عَلَيْكَ: لَقَدْ أَكْرَمَكَ اللَّهُ. فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «وَمَا يُدْرِيكِ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَكْرَمَهُ»؟ فَقُلْتُ: بِأَبِي أَنْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَنْ يُكْرِمُهُ اللَّهُ؟ فَقَالَ: «أَمَّا هُوَ فَقَدْ جَاءَهُ الْيَقِينُ، وَاللَّهِ إِنِّي لأَرْجُو لَهُ الْخَيْرَ، وَاللَّهِ مَا أَدْرِي وَأَنَا رَسُولُ اللَّهِ مَا يُفْعَلُ بِي». قَالَتْ: فَوَاللَّهِ لا أُزَكِّي أَحَدًا بَعْدَهُ أَبَدًا».(بخارى: ۱۲۴۳)

ترجمه: «ام ‏علاء ل، بانوی انصاری كه با رسول الله جبیعت كرده بود؛ می‌گوید: انصار، برای دادن مسكن به مهاجرین، قرعه كشی كردند. عثمان بن مظعون سهم ما شد. ما او را به خانه‌هایمان بردیم. پس از مدتی، بیمار شد و در همان بیماری، فوت كرد. وقتی او را غسل دادیم و كفن پوشاندیم، رسول الله جوارد شد. من گفتم: ای ابو سائب، (كنیه عثمان بن مظمون) خدا تو را رحمت كند. من گواهی می‌دهم كه تو نزد الله، بسیار عزیز و گرامی هستی. رسول الله جفرمود: «تو از كجا میدانی كه او نزد خداوند، گرامی است»؟ گفتم: یا رسول الله! پدر و مادرم فدایت باد. پس چه كسی نزد خداوند، عزیز و گرامی خواهد بود؟ رسول الله جفرمود: «او اكنون در گذشته است. بخدا، من برایش امید خیر دارم. اما سوگند به خدا، من كه رسول خدا هستم، نمیدانم با من چه خواهد شد». راوی می‌گوید: بخدا سوگند، از این به بعد، بر تزكیه هیچ كس، گواهی نخواهم داد».

۶۳۱- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: لَمَّا قُتِلَ أَبِي، جَعَلْتُ أَكْشِفُ الثوْبَ عَنْ وَجْهِهِ، أَبْكِي، وَيَنْهَوْنِي عَنْهُ، وَالنَّبِيُّ ج لا يَنْهَانِي، فَجَعَلَتْ عَمَّتِي فَاطِمَةُ تَبْكِي، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «تَبْكِينَ أَوْ لا تَبْكِينَ، مَا زَالَتِ الْمَلائِكَةُ تُظِلُّهُ بِأَجْنِحَتِهَا حَتَّى رَفَعْتُمُوهُ»».(بخارى: ۱۲۴۴)

ترجمه: «جابر بن عبد الله سمی‌گوید: هنگامی كه پدرم كشته شد، من مرتب چادر را از روی چهره‏اش برمی داشتم و گریه می‌كردم. مردم مرا از این كار، منع می‌كردند. اما آنحضرت جمنع نمی‌فرمود. عمه‏ام ؛فاطمه؛ هم شروع به گریستن كرد. رسول الله جفرمود: «چه گریه بكنی چه نكنی، همچنان فرشتگان او را زیر سایه بالهای خود گرفته بودند تا زمانی كه شما او را از اینجا، بلند كردید»».

باب (۴) کسی که به اهل میت، خبر مرگ او را می‌دهد

۶۳۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج نَعَى النَّجَاشِيَّ فِي الْيَوْمِ الَّذِي مَاتَ فِيهِ، خَرَجَ إِلَى الْمُصَلَّى، فَصَفَّ بِهِمْ، وَكَبَّرَ أَرْبَعًا».(بخارى:۱۲۴۵)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جخبر مرگ نجاشی را در همان روز وفاتش، اعلام كرد. سپس، به مصلی رفت و مردم را به صف كشید و چهار تكبیر گفت. (بر او نماز جنازه خواند)».

۶۳۳- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «أَخَذَ الرَّايَةَ زَيْدٌ فَأُصِيبَ، ثمَّ أَخَذَهَا جَعْفَرٌ فَأُصِيبَ، ثمَّ أَخَذَهَا عَبْدُاللَّهِ بْنُ رَوَاحَةَ فَأُصِيبَ ـ وَإِنَّ عَيْنَيْ رَسُولِ اللَّهِ ج لَتَذْرِفَانِ ـ ثمَّ أَخَذَهَا خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ مِنْ غَيْرِ إِمْرَةٍ فَفُتِحَ لَهُ»».(بخارى:۱۲۴۶)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: رسول الله جدر حالی كه اشک می‌ریخت، فرمود: «زید پرچم اسلام را بدست گرفت و شهید شد. سپس، جعفر آن را گرفت و شهید شد. بعد، عبد الله بن رواحه آن را بدست گرفت، ایشان نیز به شهادت رسید.سر انجام، خالد بن ولید بدون اینكه بعنوان امیر لشكر تعیین شود،پرچم را بدست گرفت و پیروز شد»».

باب (۵): کسی که فرزندش فوت کند و اجرش را از خدا بخواهد

۶۳۴- «وَعَنْهُ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «مَا مِنَ النَّاسِ مِنْ مُسْلِمٍ يُتَوَفَّى لَهُ ثَلاثٌ لَمْ يَبْلُغُوا الْحِنْث إِلاَّ أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ، بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ إِيَّاهُمْ»». (بخارى:۱۲۴۸)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هر فرد مسلمانی كه سه فرزند نابالغ خود را از دست بدهد (و صبر نماید)، خداوند متعال با فضل و رحمتی كه نسبت به آن فرزندان دارد، او را وارد بهشت خواهد كرد»».

باب (۶): مستحب است عدد غسلهای میت، فرد باشد.

۶۳۵- «عَنْ أُمِّ عَطِيَّةَ الأَنْصَارِيَّةِ ل قَالَتْ: دَخَلَ عَلَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ ج حِينَ تُوُفِّيَتِ ابْنَتُهُ فَقَالَ: «اغْسِلْنَهَا ثلاثا أَوْ خَمْسًا أَوْ أَكْثرَ مِنْ ذَلِكَ، إِنْ رَأَيْتُنَّ ذَلِكَ بِمَاءٍ وَسِدْرٍ، وَاجْعَلْنَ فِي الآخِرَةِ كَافُورًا، أَوْ شَيْئًا مِنْ كَافُورٍ، فَإِذَا فَرَغْتُنَّ فَآذِنَّنِي». فَلَمَّا فَرَغْنَا آذَنَّاهُ، فَأَعْطَانَا حِقْوَهُ، فَقَالَ: «أَشْعِرْنَهَا إِيَّاهُ». تَعْنِي إِزَارَهُ».(بخارى:۱۲۵۳)

ترجمه: «ام عطیه انصاری لمی‌گوید: رسول الله ج، روزی كه دخترش فوت كرده بود، نزد ما آمد و فرمود:« او را سه بار، یا پنج بار، یا بیش از این، اگر لازم بود با آب و سدر، غسل دهید. و در شستن آخر، از كافور استفاده كنید. و وقتی كه از غسل او فارغ شدید، مرا اطلاع دهید». ما نیز پس از غسل، ایشان را مطلع ساختیم. رسول خدا جاِزارش (پارچه بلندی كه دور كمر می‌بستند)را داد و فرمود: «او را با این پارچه، بپوشانید».یعنی قبل از كفن نمودن».

باب (۷): غسل میت، از سمت راست شروع شود

۶۳۶- «وَفِيْ رِوَايَةٍ أُخْرَى أَنَّهُ قَالَ: «ابْدَءُوْا بِمَيَامِنِهَا وَمَوَاضِعِ الْوُضُوءِ مِنْهَا». قَالَتْ: وَمَشَطْنَاهَا ثلاثةَ قُرُونٍ».

ترجمه: «و در روایتی دیگر آمده است كه رسول الله جفرمود: «غسل را از طرف راست و از اعضای وضوی او، شروع كنید». در پایان، ام عطیه گفت: موهای سرش را با شانه، به سه قسمت تقسیم كردیم».

باب (۸): استفاده از پارچۀ سفید، برای کفن

۶۳۷- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كُفِّنَ فِي ثَلاثَةِ أَثْوَابٍ يَمَانِيَةٍ بِيضٍ سَحُولِيَّةٍ مِنْ كُرْسُفٍ، لَيْسَ فِيهِنَّ قَمِيصٌ وَلا عِمَامَةٌ».(بخارى: ۱۲۶۴)

ترجمه: «عایشه لمی‌فرماید: رسول اللهجدر سه قطعه پارچه كتانی یمنی سفید،كه در آنها پیراهن و عمامه وجود نداشت، كفن گردید».

باب (۹): کفن کردن در دو پارچه

۶۳۸- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: بَيْنَمَا رَجُلٌ وَاقِفٌ بِعَرَفَةَ، إِذْ وَقَعَ عَنْ رَاحِلَتِهِ فَوَقَصَتْهُ، أَوْ قَالَ: فَأَوْقَصَتْهُ، قَالَ النَّبِيُّ ج: «اغْسِلُوهُ بِمَاءٍ وَسِدْرٍ، وَكَفِّنُوهُ فِي ثوْبَيْنِ، وَلا تُحَنِّطُوهُ، وَلا تُخَمِّرُوا رَأْسَهُ، فَإِنَّهُ يُبْعَث يَوْمَ الْقِيَامَةِ مُلَبِّيًا»».(بخارى:۱۲۶۵)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: شخصی، هنگام وقوف در عرفات، از سواری خود، برزمین افتاد و گردنش شكست (و وفات كرد). رسول الله جفرمود: «او را با آب و سدر، غسل دهید و در دو پارچه، كفن كنید و مواد خوشبو نزنید و سرش را نپوشانید. زیرا او، روز قیامت، لبیک گویان، برانگیخته می‌شود»».

باب (۱۰): کفن میت

۶۳۹- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ عَبْدَاللَّهِ ابْنَ أُبَيٍّ لَمَّا تُوُفِّيَ جَاءَ ابْنُهُ إِلَى النَّبِيِّ ج، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَعْطِنِي قَمِيصَكَ أُكَفِّنْهُ فِيهِ، وَصَلِّ عَلَيْهِ، وَاسْتَغْفِرْ لَهُ، فَأَعْطَاهُ النَّبِيُّ ج قَمِيصَهُ، فَقَالَ: «آذِنِّي أُصَلِّي عَلَيْهِ». فَآذَنَهُ، فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَيْهِ جَذَبَهُ عُمَرُ س، فَقَالَ: أَلَيْسَ اللَّهُ نَهَاكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى الْمُنَافِقِينَ فَقَالَ: «أَنَا بَيْنَ خِيَرَتَيْنِ، قَالَ: ﴿ٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ أَوۡ لَا تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ إِن تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ سَبۡعِينَ مَرَّةٗ فَلَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَهُمۡ[التوبة: ۸۰] ». فَصَلَّى عَلَيْهِ، فَنَزَلَتْ:﴿وَلَا تُصَلِّ عَلَىٰٓ أَحَدٖ مِّنۡهُم مَّاتَ أَبَدٗا[التوبة: ۸۴] ».(بخارى: ۱۲۶۹)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: روزی كه عبد الله بن اُبَی مُرد، پسرش نزد رسول الله جآمد و گفت: یا رسول الله! پیراهنت را عنایت كن تا پدرم را با آن كفن كنم. و بر او، نماز جنازه بخوان و برایش، دعای مغفرت كن. رسول الله جپیراهنش را به او عطا كرد و فرمود: «هنگامی كه جنازه آماده شد، مرا خبر كن تا بر او، نماز بخوانم». سپس آمد و رسول خدا جرا مطلع ساخت. هنگامی كه رسول الله جخواست بر او نماز بخواند، عمرسپیراهن آنحضرت جرا كشید و گفت: مگر خداوند شما را از نماز خواندن بر منافقین، منع نفرموده است؟ رسول الله جفرمود: «به من اختیار داده شده است. خداوند می‌فرماید: (چه برای منافقان، طلب مغفرت كنی چه نكنی، تفاوتی ندارد. حتی اگر هفتاد بار برای آنها طلب آمرزش كنی، خداوند هرگز آنها را نخواهد بخشید)». سرانجام، رسول الله جبر او نماز خواند. سپس، خداوند این آیه را نازل فرمود: (بر هیچیک از مردگان منافق، نماز نخوان).

۶۴۰- «عَنْ جَابِرٍ س قَالَ: أَتَى النَّبِيُّ ج عَبْدَاللَّهِ بْنَ أُبَيٍّ بَعْدَ مَا دُفِنَ، فَأَخْرَجَهُ فَنَفَثَ فِيهِ مِنْ رِيقِهِ وَأَلْبَسَهُ قَمِيصَهُ».(بخارى: ۱۲۷۰)

ترجمه: «جابر سمی‌گوید: بعد از اینكه عبد الله بن اُبَی در قبر گذاشته شد، رسول الله جآمد و او را بیرون آورد و آب دهان خود را بر او پاشید و پیراهن خود را نیز به تنش داد».

باب (۱۱): اگر کفن کوتاه بود، سر میت پوشانده شود

۶۴۱- «عَنْ خَبَّابٍ س قَالَ: هَاجَرْنَا مَعَ النَّبِيِّ ج نَلْتَمِسُ وَجْهَ اللَّهِ، فَوَقَعَ أَجْرُنَا عَلَى اللَّهِ، فَمِنَّا مَنْ مَاتَ لَمْ يَأْكُلْ مِنْ أَجْرِهِ شَيْئًا، مِنْهُمْ مُصْعَبُ بْنُ عُمَيْرٍ س، وَمِنَّا مَنْ أَيْنَعَتْ لَهُ ثمَرَتُهُ فَهُوَ يَهْدِبُهَا، قُتِلَ يَوْمَ أُحُدٍ فَلَمْ نَجِدْ مَا نُكَفِّنُهُ إِلاَّ بُرْدَةً، إِذَا غَطَّيْنَا بِهَا رَأْسَهُ خَرَجَتْ رِجْلاهُ، وَإِذَا غَطَّيْنَا رِجْلَيْهِ خَرَجَ رَأْسُهُ، فَأَمَرَنَا النَّبِيُّ ج أَنْ نُغَطِّيَ رَأْسَهُ، وَأَنْ نَجْعَلَ عَلَى رِجْلَيْهِ مِنَ الإِذْخِرِ»». (بخارى: ۱۲۷۶)

ترجمه: «خباب سمی‌گوید: با رسول الله جفقط بخاطر خوشنودی الله هجرت كردیم و اجر ما هم با خدا است. بعضی از ما، بدون اینكه چیزی از پاداش خود را در دنیا ببینند، فوت كردند. از جمله آنها می‌توان، مصعب بن عمیر سرا نام برد. و بعضی از ما، میوه هجرت را پس از اینكه رسیده بود، چید. هنگامی كه مصعب بن عمیر سدر جنگ احد به شهادت رسید، جز چادری كوتاه برای كفن كردن او، چیز دیگری وجود نداشت. اگر سرش را می‌پوشانیدیم، پاهایش برهنه می‌شد. و اگر پاهایش را می‌پوشانیدیم، سرش برهنه می‌شد. رسول الله جفرمود: «سرش را با چادر بپوشانید و بر پاهایش، برگ گیاه اذخر بریزید»».

باب (۱۲): کسی که در زمان رسول اکرم ج،کفن‌اش را قبلاً آماده کرد و به او اعتراض نشد

۶۴۲- «عَنْ سَهْلٍ س: أَنَّ امْرَأَةً جَاءَتِ النَّبِيَّ ج بِبُرْدَةٍ مَنْسُوجَةٍ فِيهَا حَاشِيَتُهَا، أَتَدْرُونَ مَا الْبُرْدَةُ؟ قَالُوا: الشَّمْلَةُ، قَالَ: نَعَمْ، قَالَتْ: نَسَجْتُهَا بِيَدِي فَجِئْتُ لأَكْسُوَكَهَا، فَأَخَذَهَا النَّبِيُّ ج مُحْتَاجًا إِلَيْهَا، فَخَرَجَ إِلَيْنَا، وَإِنَّهَا إِزَارُهُ، فَحَسَّنَهَا فُلانٌ فَقَالَ: اكْسُنِيهَا، مَا أَحْسَنَهَا! قَالَ الْقَوْمُ: مَا أَحْسَنْتَ، لَبِسَهَا النَّبِيُّ ج مُحْتَاجًا إِلَيْهَا، ثمَّ سَأَلْتَهُ، وَعَلِمْتَ أَنَّهُ لا يَرُدُّ، قَالَ: إِنِّي وَاللَّهِ مَا سَأَلْتُهُ لأَلْبَسَهَا، إِنَّمَا سَأَلْتُهُ لِتَكُونَ كَفَنِي، قَالَ: سَهْلٌ: فَكَانَتْ كَفَنَهُ».(بخارى: ۱۲۷۷).

ترجمه: «سهل سمی‌گوید: زنی، چادری را كه كناره آن، بافتنی داشت، به آنحضرت جهدیه داد ـ راوی از مردم پرسید: آیا می‌دانید بُرده چیست؟ گفتند: چادری پُرز دار است. سهل گفت: صحیح است ـ و گفت: این چادر را با دست خودم بافته‌‌ام و نزد شما آورده‌‌ام تا آنرا بپوشید. رسول خدا جكه به آن نیاز داشت، آنرا پذیرفت و بعنوان ازار، از آن استفاده كرد. یكی از اصحاب، آنرا پسندید و گفت: چقدر زیبا است! آنرا به من بدهید. مردم، به او گفتند:كار خوبی نكردی. زیرا رسول الله جبدان نیاز داشت و آن را پوشیده‏ بود. با وجود این، تو آن را طلب كردی. و میدانی كه هر گاه از رسول الله جچیزی خواسته شود، دریغ نخواهد كرد. آن شخص گفت: بخدا سوگند، من آن را برای پوشیدن درخواست نكردم. بلكه میخواهم آن را كفن خود، نمایم. سهل می‌گوید: سرانجام، همان چادر، كفن آن شخص، گردید».

باب (۱۳): شرکت زنان در تشییع جنازه

۶۴۳- «عَنْ أُمِّ عَطِيَّةَ ل قَالَتْ: نُهِينَا عَنِ اتِّبَاعِ الْجَنَائِزِ، وَلَمْ يُعْزَمْ عَلَيْنَا». (بخارى: ۱۲۷۸)

ترجمه: «ام عطیه لمی‌گوید: ما زن‌ها از شركت در تشییع جنازه، منع شدیم. ولی این منع، قطعی نبود».

باب (۱۴): سوگ نشتن زن، برای غیر شوهر

۶۴۴-عَنْ أُمِّ حَبِيبَةَ ل، زَوْجِ النَّبِيِّ ج قَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «لا يَحِلُّ لامْرَأَةٍ تُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ تُحِدُّ عَلَى مَيِّتٍ فَوْقَ ثَلاثٍ، إِلاَّ عَلَى زَوْجٍ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا»».(بخارى: ۱۲۸۱)

ترجمه: «ام حبیبه ل، همسر گرامی پیامبر اكرم ج، می‌گوید: از رسول الله جشنیدم كه می‌فرمود: «هر زن مؤمنی كه به خدا و روز قیامت ایمان دارد، مجاز نیست بیش از سه روز، برای كسی سوگوار باشد مگر برای شوهرش، كه در آنصورت، می‌تواند چهار ماه و ده روز، به سوگ بنشیند»».

باب (۱۵): زیارت قبور

۶۴۵- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: مَرَّ النَّبِيُّ ج بِامْرَأَةٍ تَبْكِي عِنْدَ قَبْرٍ، فَقَالَ: «اتَّقِي اللَّهَ وَاصْبِرِي». قَالَتْ: إِلَيْكَ عَنِّي، فَإِنَّكَ لَمْ تُصَبْ بِمُصِيبَتِي، وَلَمْ تَعْرِفْهُ، فَقِيلَ لَهَا: إِنَّهُ النَّبِيُّ ج، فَأَتَتْ بَابَ النَّبِيِّ ج، فَلَمْ تَجِدْ عِنْدَهُ بَوَّابِينَ، فَقَالَتْ: لَمْ أَعْرِفْكَ، فَقَالَ: «إِنَّمَا الصَّبْرُ عِنْدَ الصَّدْمَةِ الأُولَى»». (بخارى: ۱۲۸۳)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: رسول‏ اكرم جزنی را دید كه در كنار قبری نشسته بود و گریه می‌كرد. به او گفت: «از خدا بترس و صبر، پیشه كن». آن زن كه رسول خدا جرا نمی‌شناخت، به او گفت: برو كنار. تو به مصیبت من گرفتار نشده‌ای. به آن زن گفتند: او رسول الله جاست. زن به خانه پیامبر آمد. آنجا، نگهبانی نیافت. به پیامبرجگفت: (ببخشید) من شما را نشناختم. رسول خدا جفرمود:«صبر، همان است كه در آغاز مصیبت، باشد»».

باب (۱۶): گفتۀ پیامبر ج «میت بسبب گریۀ اهل خانه‌اش، عذاب داده میشود» اگر به آن وصیت کرده باشد

۶۴۶- «عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ ب قَالَ: أَرْسَلَتِ ابْنَةُ النَّبِيِّ ج إِلَيْهِ: إِنَّ ابْنًا لِي قُبِضَ فَأْتِنَا، فَأَرْسَلَ يُقْرِئُ السَّلامَ، وَيَقُولُ: «إِنَّ لِلَّهِ مَا أَخَذَ وَلَهُ مَا أَعْطَى، وَكُلٌّ عِنْدَهُ بِأَجَلٍ مُسَمًّى، فَلْتَصْبِرْ وَلْتَحْتَسِبْ». فَأَرْسَلَتْ إِلَيْهِ تُقْسِمُ عَلَيْهِ لَيَأْتِيَنَّهَا، فَقَامَ وَمَعَهُ: سَعْدُ بْنُ عُبَادَةَ، وَمَعَاذُ بْنُ جَبَلٍ، وَأُبَيُّ بْنُ كَعْبٍ، وَزَيْدُ بْنُ ثابِتٍ، وَرِجَالٌ، فَرُفِعَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج الصَّبِيُّ وَنَفْسُهُ تَتَقَعْقَعُ كَأَنَّهَا شَنٌّ، فَفَاضَتْ عَيْنَاهُ، فَقَالَ سَعْدٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا هَذَا؟ فَقَالَ: «هَذِهِ رَحْمَةٌ جَعَلَهَا اللَّهُ فِي قُلُوبِ عِبَادِهِ، وَإِنَّمَا يَرْحَمُ اللَّهُ مِنْ عِبَادِهِ الرُّحَمَاءَ»». (بخارى: ۱۲۸۴)

ترجمه: «اسامه بن زید بمی‌گوید: دختربچه یكی از دختران رسول الله جدر سكرات موت، بسر می‌برد. وی قاصدی نزد رسول الله جفرستاد واز او خواست تا بیاید. رسول الله جبه قاصد گفت: سلام مرا به دخترم برسان و به او بگو: «از آنِ خداست آنچه بدهد و بگیرد. همه نزد او، مدتی تعیین شده دارند. صبر كن و امید ثواب داشته باش».

دختر رسول الله جبرای بار دوم، قاصدی فرستاد و آنحضرت جرا سوگند داد كه حتماً بیاید. آنحضرت جبه اتفاق سعد بن عباده، ابی بن كعب، زید بن ثابت و چند نفر دیگر از یارانش، تشریف برد. آن دختر بچه را به رسول خدا جسپردند در حالی كه نفسش، مانند مَشكی خشک شده، صدا می‌داد.

با دیدن این صحنه، اشک از چشمان رسول الله جسرازیر شد. سعد گفت: ای رسول‏خدا! این چیست؟ پیامبر اكرم جفرمود:«این رحمتی است كه خداوند، در دل بندگانش نهاده است. و همانا خداوند، بر بندگانی كه رحم و شفقت داشته باشند، رحم می‌كند»».

۶۴۷- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: شَهِدْنَا بِنْتًا لِرَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: وَرَسُولُ اللَّهِ ج جَالِسٌ عَلَى الْقَبْرِ، قَالَ: فَرَأَيْتُ عَيْنَيْهِ تَدْمَعَانِ قَالَ: فَقَالَ: «هَلْ مِنْكُمْ رَجُلٌ لَمْ يُقَارِفِ اللَّيْلَةَ»؟ فَقَالَ أَبُو طَلْحَةَ: أَنَا، قَالَ: فَانْزِلْ. قَالَ: فَنَزَلَ فِي قَبْرِهَا».(بخارى:۱۲۸۵)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: در تشییع جنازه یكی از دختران رسول الله جشركت كرده بودیم. آنحضرت جكنار قبر، نشسته بود و در حالیكه اشک از چشمان (مباركش) سرازیر بود، فرمود: «آیا در میان شما كسی هست كه دیشب با همسرش نزدیكی نكرده باشد»؟ ابوطلحهسگفت: بلی، من هستم. رسول الله جفرمود: «پس، تو برای گذاشتن میت، داخل قبر برو». ابوطلحه داخل قبر رفت».

۶۴۸- «عَنْ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ الْمَيِّتَ يُعَذَّبُ بِبَعْضِ بُكَاءِ أَهْلِهِ عَلَيْهِ». فَبَلَغَ ذلِكَ عَائِشَةَ ل بَعْدَ مَوْتِ عُمَرَ س، فَقَالَتْ: رَحِمَ اللَّهُ عُمَرَ، وَاللَّهِ مَا حَدَّث رَسُولُ اللَّهِ ج: إِنَّ الْمُؤْمِنَ يُعَذِّبُ بِبُكَاءِ أَهْلِهِ عَلَيْهِ، وَلَكِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ لَيَزِيدُ الْكَافِرَ عَذَابًا بِبُكَاءِ أَهْلِهِ عَلَيْهِ» وَقَالَتْ: حَسْبُكُمُ الْقُرْآنُ ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ». (بخارى:۱۲۸۸)

ترجمه: «عمر سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «گریه كردن خویشاوندان میت، موجب عذاب میت می‌شود». این خبر، بعد از شهادت عمر سبه عایشه لرسید. وی فرمود: خداوند عمر سرا رحمت كند. بخدا سوگند، رسول الله جنفرمود كه خداوند، میت مومن را به سبب گریه كردن خویشاوندانش، عذاب می‌دهد. بلكه فرمود: «خداوند، عذاب میت كافر را بخاطر گریستن خویشاوندانش، می‌افزاید». عایشه لافزود: گواهی قرآن در این مورد، كافی است: ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚیعنی هیچ كس، گناه شخص دیگری را متحمل نمی‌شود.

۶۴۹- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ ج عَلَى يَهُودِيَّةٍ يَبْكِي عَلَيْهَا أَهْلُهَا، فَقَالَ: «إِنَّهُمْ لَيَبْكُونَ عَلَيْهَا وَإِنَّهَا لَتُعَذَّبُ فِي قَبْرِهَا»».(بخارى: ۱۲۸۹)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: رسول الله جاز كنار قبر زنی یهودی، گذر كرد كه خویشاوندانش بر آن، گریه می‌كردند. آنحضرت جفرمود: «خویشاوندان این میت، برایش گریه میكنند در حالی كه خودش در قبر، عذاب داده می‌شود»».

باب (۱۷): کراهیت نوحه خوانی بر میت

۶۵۰- «عَنِ الْمُغِيرَةِ س قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «إِنَّ كَذِبًا عَلَيَّ لَيْسَ كَكَذِبٍ عَلَى أَحَدٍ، مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّدًا فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ». وَ سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «مَنْ نِيحَ عَلَيْهِ يُعَذَّبُ بِمَا نِيحَ عَلَيْهِ»».(بخارى: ۱۲۹۱)

ترجمه: «مغیره سمی‌گوید: شنیدم كه رسول الله جفرمود: «نسبت دادن سخن دروغ به من، مانند نسبت دادن دروغ به هیچ كسی دیگر، نیست. هركس، سخن دروغی را به من نسبت دهد، جایش را در دوزخ، آماده نماید». همچنین شنیدم كه نبی اكرم جفرمود: «برای هر میتی كه نوحه خوانده شود، به سبب آن نوحه، عذاب داده می‌شود». (البته اگر وصیت كرده باشد)».

باب (۱۸): کسی که بر سر و صورت خود بزند، از ما نیست

۶۵۱- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَطَمَ الْخُدُودَ، وَشَقَّ الْجُيُوبَ، وَدَعَا بِدَعْوَى الْجَاهِلِيَّةِ»».(بخارى: ۱۲۹۴)

ترجمه: «عبد الله بن مسعود سروایت می‌كند كه: رسول الله جفرمود: «كسی كه (هنگام مصیبت) به سر وصورت خود بزند و گریبانش را پاره كند و سخن جاهلی بر زبان بیاورد، از ما نیست»».

باب (۱۹): رثای پیامبر ج برای سعد بن خوله

۶۵۲- «عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ س قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَعُودُنِي عَامَ حَجَّةِ الْوَدَاعِ مِنْ وَجَعٍ اشْتَدَّ بِي، فَقُلْتُ: إِنِّي قَدْ بَلَغَ بِي مِنَ الْوَجَعِ مَا تَرى، وَأَنَا ذُو مَالٍ، وَلا يَرِثنِي إِلاَّ ابْنَةٌ، أَفَأَتَصَدَّقُ بِثلُثيْ مَالِي؟ قَالَ: «لا». فَقُلْتُ: بِالشَّطْرِ، فَقَالَ: «لا». ثمَّ قَالَ: «الثلُثُ وَالثلُثُ كَبِيرٌ ـ أَوْ: كَثيرٌ ـ إِنَّكَ أَنْ تَذَرَ وَرَثتَكَ أَغْنِيَاءَ خَيْرٌ مِنْ أَنْ تَذَرَهُمْ عَالَةً يَتَكَفَّفُونَ النَّاسَ، وَإِنَّكَ لَنْ تُنْفِقَ نَفَقَةً تَبْتَغِي بِهَا وَجْهَ اللَّهِ إِلاَّ أُجِرْتَ بِهَا، حَتَّى مَا تَجْعَلُ فِي فِي امْرَأَتِكَ» فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أُخَلَّفُ بَعْدَ أَصْحَابِي؟ قَالَ: «إِنَّكَ لَنْ تُخَلَّفَ فَتَعْمَلَ عَمَلاً صَالِحًا إِلاَّ ازْدَدْتَ بِهِ دَرَجَةً وَرِفْعَةً، ثمَّ لَعَلَّكَ أَنْ تُخَلَّفَ حَتَّى يَنْتَفِعَ بِكَ أَقْوَامٌ، وَيُضَرَّ بِكَ آخَرُونَ، اللَّهُمَّ أَمْضِ لأَصْحَابِي هِجْرَتَهُمْ، وَلا تَرُدَّهُمْ عَلَى أَعْقَابِهِمْ، لَكِنِ الْبَائِسُ سَعْدُ بْنُ خَوْلَةَ». يَرْثِي لَهُ رَسُولُ اللَّهِج أَنْ مَاتَ بِمَكَّةَ».(بخارى: ۱۲۹۵)

ترجمه: «سعد بن ابی وقاص سمی‌گوید: سال حجة الوداع، به شدت بیمار شدم. رسول خدا جبه عیادت من آمد. عرض كردم: همینطور كه مشاهده می‌فرمائید من به شدت بیمارم و ثروت زیادی دارم. و غیر از تنها دخترم، وارث دیگری ندارم. آیا می‌توانم دو سوم سرمایه‌‌ام را صدقه دهم؟ آنحضرت جفرمود: «خیر». گفتم: نصف سرمایه‌‌ام را چطور؟ رسول خدا جفرمود: «خیر». سپس، فرمود: «یک سوم آنرا صدقه ده گر چه این هم زیاد است». و افزود: «اگر وارثانت را پس از (مرگ) خود، بی‌نیاز ترک گویی، بهتر است از اینكه آنها را فقیر رها كنی تا دست گدایی پیش این و آن، دراز كنند. و هرچه تو به خاطر خوشنودی الله برای زیردستان خود، انفاق كنی، اجر خواهی برد. حتی لقمه‏ نانی را كه در دهن همسرت قرار میدهی». عرض كردم: ای رسول خدا! آیا من پس از یارانم، زنده بمانم؟ رسول الله جفرمود: «اگر چنین بشود، هر عملی را كه انجام میدهی، موجب رفع درجات تو خواهد شد. و شاید اگر زنده بمانی، گروهی از تو نفع ببرند و گروهی دیگر (مشركان وكافران) متضرر شوند. پروردگارا! هجرت یارانم را بپذیر و آنان را دوباره به كفر وگمراهی برنگردان. اما بیچاره سعد بن خوله...». رسول الله جبا این جمله، برای سعد بن خوله، اظهار تأسف كرد زیرا وی در مكه ماند و همانجا درگذشت و موفق نشد هجرت كند».

باب (۲۰): ممنوعیت کندن مو، هنگام مصیبت

۶۵۳- «عَنْ أَبِيْ مُوسَى س: أَنَّهُ وَجِعَ وَجَعًا شَدِيدًا، فَغُشِيَ عَلَيْهِ، وَرَأْسُهُ فِي حَجْرِ امْرَأَةٍ مِنْ أَهْلِهِ فبكت، فَلَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يَرُدَّ عَلَيْهَا شَيْئًا، فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ: أَنَا بَرِيءٌ مِمَّنْ بَرِئَ مِنْهُ رَسُولُ اللَّهِ ج إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج بَرِئَ مِنَ الصَّالِقَةِ وَالْحَالِقَةِ وَالشَّاقَّةِ». (بخارى: ۱۲۹۶)

ترجمه: «از ابوموسی سروایت است كه او بیمار شد. و از شدت بیماری، بیهوش گشت در حالی كه سرش، روی زانوی همسرش، قرار داشت و همسرش با صدای بلند، گریه می‌كرد. ابوموسی نتوانست جلوی گریه او را بگیرد. اما هنگامیكه به هوش آمد، گفت: من بیزارم از كسانی كه رسول خدا جاز آنها، اظهار بیزاری كرده است».

پیامبر خدا جاز زنانی كه (هنگام مصیبت) با صدای بلند گریه می‌كنند و گریبان چاک می‌دهند و موهای سرشان را می‌كَنَند، اعلام برائت نمود.

باب (۲۱): کسی که هنگام مصیبت، بنشیند و اندوه از چهره‌اش، نمایان باشد

۶۵۴- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: لَمَّا جَاءَ النَّبِيَّ ج قَتْلُ ابْنِ حَارِثةَ وَجَعْفَرٍ وَابْنِ رَوَاحَةَ، جَلَسَ يُعْرَفُ فِيهِ الْحُزْنُ، وَأَنَا أَنْظُرُ مِنْ صَائِرِ الْبَابِ ـ شَقِّ الْبَابِ ـ فَأَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ: إِنَّ نِسَاءَ جَعْفَرٍ، وَذَكَرَ بُكَاءَهُنَّ، فَأَمَرَهُ أَنْ يَنْهَاهُنَّ، فَذَهَبَ، ثمَّ أَتَاهُ الثانِيَةَ، فَأَخْبَرَهُ: أنَّهُنَّ لَمْ يُطِعْنَهُ، فَقَالَ: «انْهَهُنَّ». فَأَتَاهُ الثالِثةَ، قَالَ: وَاللَّهِ لَقَدْ غَلَبْنَنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَزَعَمَتْ أَنَّهُ قَالَ: «فَاحْث فِي أَفْوَاهِهِنَّ التُّرَابَ»».(بخارى:۱۲۹۹)

ترجمه: «عایشه لمی‌فرماید: هنگامی كه خبر شهادت زید بن حارثه، جعفر بن ابی طالب وعبدالله بن رواحه به رسول الله جرسید، ایشان (در مسجد) نشست و آثار غم و اندوه، از چهره‌اش، نمایان بود. عایشه لمی‌گوید: من از شكاف در، نگاه می‌كردم. شخصی نزد رسول الله جآمد و از گریه و فقان زنهای خانه جعفر س، خبر داد. رسول الله جبه او امر كرد تا آنها را از گریستن، باز دارد. آن شخص، رفت. اما دیری نگذشت كه دوباره آمد و گفت: آنان به حرف من گوش نمی‌كنند. رسول الله جبار دیگر، فرمود: «آنان را منع كن». آن شخص رفت و بار سوم برگشت و گفت: ای رسول خدا! آنان بر ما غلبه كردند. رسول الله جفرمود: «در دهنانشان خاک بریز»». (یعنی به هر صورت كه شده است آنان را از این كار، باز دار. فتح الباری).

باب (۲۲): عدم اظهار غم و اندوه، هنگام مصیبت

۶۵۵- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قال: مَاتَ ابْنٌ لأَبِي طَلْحَةَ س وَأَبُو طَلْحَةَ خَارِجٌ فَلَمَّا رَأَتِ امْرَأَتُهُ أَنَّهُ قَدْ مَاتَ، هَيَّأَتْ شَيْئًا، وَنَحَّتْهُ فِي جَانِبِ الْبَيْتِ، فَلَمَّا جَاءَ أَبُو طَلْحَةَ قَالَ: كَيْفَ الْغُلامُ؟ قَالَتْ: قَدْ هَدَأَتْ نَفْسُهُ، وَأَرْجُو أَنْ يَكُونَ قَدِ اسْتَرَاحَ، وَظَنَّ أَبُو طَلْحَةَ أَنَّهَا صَادِقَةٌ. قَالَ: فَبَاتَ. فَلَمَّا أَصْبَحَ اغْتَسَلَ، فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ يَخْرُجَ أَعْلَمَتْهُ أَنَّهُ قَدْ مَاتَ، فَصَلَّى مَعَ النَّبِيِّ ج، ثمَّ أَخْبَرَ النَّبِيَّ ج بِمَا كَانَ مِنْهُمَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يُبَارِكَ لَكُمَا فِي لَيْلَتِكُمَا». قَالَ رَجُلٌ مِنَ الأَنْصَارِ: فَرَأَيْتُ لَهُمَا تِسْعَةَ أَوْلادٍ، كُلُّهُمْ قَدْ قَرَأَ الْقُرْآنَ»».(بخارى: ۱۳۰۱)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: یكی از پسران ابوطلحه در غیاب وی، فوت كرد. همسرش وقتی دید فرزندش فوت كرده است، او را غسل داد و كفن كرد و در گوشه خانه گذاشت. هنگامی كه ابوطلحه آمد، پرسید: حال بچه چطور است؟ همسرش گفت: آرام گرفته است. و امیدوارم كه راحت شده باشد. ابوطلحه خیال كرد كه همسرش راست می‌گوید و شب را خوابید. صبح غسل نمود و هنگامی كه می‌خواست از خانه بیرون رود، همسرش گفت: بچه فوت كرده است. ابوطلحه رفت، نماز صبح را با رسول الله جخواند و ماجرا را برای آنحضرت جبازگو كرد. رسول الله جفرمود: «خداوند در شب گذشته شما، بركت دهد». راوی می‌گوید: یكی از انصار مدینه، گفت: بعد از آن، ابوطلحه، صاحب نُه فرزند گردید كه همه قاری قرآن شدند».

باب (۲۳): پیامبر ج فرمود: ما برای تو، غمگین هستیم

۶۵۶- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: دَخَلْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج عَلَى أَبِي سَيْفٍ الْقَيْنِ، وَكَانَ ظِئْرًا لإِبْرَاهِيمَ، فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ ج إِبْرَاهِيمَ فَقَبَّلَهُ وَشَمَّهُ، ثمَّ دَخَلْنَا عَلَيْهِ بَعْدَ ذَلِكَ، وَإِبْرَاهِيمُ يَجُودُ بِنَفْسِهِ، فَجَعَلَتْ عَيْنَا رَسُولِ اللَّهِ ج تَذْرِفَانِ، فَقَالَ لَهُ عَبْدُالرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ س: وَأَنْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَقَالَ: «يَا ابْنَ عَوْفٍ إِنَّهَا رَحْمَةٌ». ثمَّ أَتْبَعَهَا بِأُخْرَى، فَقَالَ ج: «إِنَّ الْعَيْنَ تَدْمَعُ وَالْقَلْبَ يَحْزَنُ، وَلا نَقُولُ إِلاَّ مَا يَرْضَى رَبُّنَا، وَإِنَّا بِفِرَاقِكَ يَا إِبْرَاهِيمُ لَمَحْزُونُونَ»».(بخارى: ۱۳۰۳)

ترجمه: «انس ابن مالک سمی‌گوید: با رسول الله جنزد ابوسیفِ آهنگر رفتیم. او پدر رضاعی ابراهیم؛ فرزند رسول الله ج؛ بود. آنحضرت جابراهیم را برداشت و بوسید و بویید. بار دیگر كه به خانه ابوسیف رفتیم، ابراهیم، آخرین لحظات زندگی‌اش را می‌گذراند. اشک از چشمان رسول الله جسرازیر شد. عبدالرحمن ابن عوف گفت: ای رسول خدا! شما هم گریه میكنید؟ رسول الله جفرمود: «ای ابن عوف، گریه كردن من، نشانه شفقت و مهربانی است». و همچنانكه اشک می‌ریخت، فرمود: «چشم‏ها، اشک می‌ریزد و دل اندوهگین است ولی ما سخنی كه موجب عدم خوشنودی خدا شود به زبان نخواهیم آورد. و ما بخاطر جدایی تو، ای ابراهیم! غمگین هستیم»».

باب (۲۴): گریه کردن، نزد مریض

۶۵۷- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: اشْتَكَى سَعْدُ بْنُ عُبَادَةَ شَكْوَى لَهُ، فَأَتَاهُ النَّبِيُّ ج يَعُودُهُ، مَعَ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ وَسَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ وَعَبْدِاللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ ش، فَلَمَّا دَخَلَ عَلَيْهِ فَوَجَدَهُ فِي غَاشِيَةِ أَهْلِهِ، فَقَالَ: «قَدْ قَضَى»؟ قَالُوا: لا يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَبَكَى النَّبِيُّ ج، فَلَمَّا رَأَى الْقَوْمُ بُكَاءَ النَّبِيِّ ج بَكَوْا، فَقَالَ: «أَلا تَسْمَعُونَ، إِنَّ اللَّهَ لا يُعَذِّبُ بِدَمْعِ الْعَيْنِ، وَلا بِحُزْنِ الْقَلْبِ، وَلَكِنْ يُعَذِّبُ بِهَذَا ـ وَأَشَارَ إِلَى لِسَانِهِ ـ أَوْ يَرْحَمُ، وَإِنَّ الْمَيِّتَ يُعَذَّبُ بِبُكَاءِ أَهْلِهِ عَلَيْهِ»».(بخارى: ۱۳۰۴)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: سعد بن عباده سبیمار شد. رسول الله جباتفاق عبدالرحمن بن عوف، سعدبن ابی وقاص و عبدالله بن مسعود شبرای عیادت ایشان، تشریف برد. هنگامی كه آنحضرت جوارد خانه شد، اعضای خانواده سعد، اطراف او را گرفته بودند. رسول الله جپرسید: «آیا فوت كرده است»؟ گفتند: خیر، یا رسول الله! آنحضرت جبه گریه افتاد. مردم چون رسول الله جرا در حال گریه دیدند، همگی شروع به گریه كردند. رسول الله جفرمود: «مگر نمی‌دانید كه خداوند بخاطر اشک ریختن و اندوهگین شدن، عذاب نمی‌دهد. بلكه بخاطر این، (اشاره بطرف زبان) عذاب می‌دهد یا رحم می‌كند. و میت بخاطر آه و ناله اطرفیانش، عذاب داده می‌شود»». (البته اگر وصیت كرده باشد).

باب (۲۵): نهی از نوحه‌خوانی

۶۵۸- «عَنْ أُمِّ عَطِيَّةَ ل قَالَتْ: أَخَذَ عَلَيْنَا النَّبِيُّ ج عِنْدَ الْبَيْعَةِ أَنْ لا نَنُوحَ، فَمَا وَفَتْ مِنَّا امْرَأَةٌ غَيْرَ خَمْسِ نِسْوَةٍ: أُمِّ سُلَيْمٍ وَأُمِّ الْعَلاءِ وَابْنَةِ أَبِي سَبْرَةَ امْرَأَةِ مُعَاذٍ، وَامْرَأَتَيْنِ. أَوِ ابْنَةِ أَبِي سَبْرَةَ وَامْرَأَةِ مُعَاذٍ وَامْرَأَةٍ أُخْرَى». (بخارى: ۱۳۰۶)

ترجمه: «ام عطیه لمی‌فرماید: رسول الله جهنگام بیعت، از ما تعهد گرفت كه نوحه خوانی نكنیم. اما هیچ كس از ما به این عهد وفا نكرد، مگر پنج زن: ام سلیم، ام علاء و دختر ابو سبره «همسر معاذ» و دو زن دیگر».

باب (۲۶): برخاستن برای جنازه

۶۵۹- «عَنْ عَامِرِ بْنِ رَبِيعَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِذَا رَأَى أَحَدُكُمْ جِنَازَةً، فَإِنْ لَمْ يَكُنْ مَاشِيًا مَعَهَا فَلْيَقُمْ حَتَّى يُخَلِّفَهَا، أَوْ تُخَلِّفَهُ، أَوْ تُوضَعَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُخَلِّفَه»».(بخارى: ۱۳۰۸)

ترجمه: «عامر بن ربیعه سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هنگامی كه یكی از شما جنازه‌ای را دید، اگر نخواست همراه جنازه برود، بلند شود تا جنازه از او بگذرد یا بر زمین، گذاشته شود»».

باب (۲۷): تشییع کنندۀ جنازه، چه وقت بنشیند؟

۶۶۰- «عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَ س: أَنَّهُ أَخَذَ بِيَدِ مَرْوَانَ وَهُمَا فِي جَنَازَةٍ، فَجَلَسَا قَبْلَ أَنْ تُوضَعَ، فَجَاءَ أَبُو سَعِيدٍ س، فَأَخَذَ بِيَدِ مَرْوَانَ، فَقَالَ: قُمْ، فَوَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمَ هَذَا أَنَّ النَّبِيَّ ج نَهَانَا عَنْ ذَلِكَ، فَقَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ س: صَدَقَ».(بخارى: ۱۳۰۹)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كند كه: در تشییع جنازه‌ای، من دست مروان را گرفته بودم و قبل از اینكه جنازه به زمین گذاشته شود، نشستیم. در آن لحظه، ابوسعید سآمد. دست مروان را گرفت و گفت: بلند شو. بخدا سوگند، او (ابو هریره) می‌داند كه رسول الله جاز نشستن، قبل از اینكه جنازه به زمین نهاده شود، منع فرموده است. ابوهریرهسگفت: ابوسعید سراست می‌گوید».

باب (۲۸): بلند شدن برای جنازۀ یهودی

۶۶۱- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: مَرَّ بِنَا جَنَازَةٌ، فَقَامَ لَهَا النَّبِيُّ ج وَقُمْنَا بِهِ، فَقُلْنَا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّهَا جِنَازَةُ يَهُودِيٍّ، قَالَ: «إِذَا رَأَيْتُمُ الْجِنَازَةَ فَقُومُوا»».(بخارى:۱۳۱۱)

ترجمه: «جابر بن عبد الله ر ضی الله عنهما می‌گوید: جنازه‌ای از جلوی ما عبور كرد. رسول الله جبخاطر او بلند شد و ما نیز همراه ایشان، بلند شدیم. سپس، گفتیم: یا رسول الله! این جنازه یهودی است. آنحضرت جفرمود: «هرگاه جنازه‌ای را دیدید، بلند شوید»».

باب (۲۹): حمل جنازه، کار مردان است نه زنان

۶۶۲- «عَنْ أَبِيْ سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِذَا وُضِعَتِ الْجِنَازَةُ، وَاحْتَمَلَهَا الرِّجَالُ عَلَى أَعْنَاقِهِمْ، فَإِنْ كَانَتْ صَالِحَةً قَالَتْ: قَدِّمُونِي، وَإِنْ كَانَتْ غَيْرَ صَالِحَةٍ قَالَتْ: يَا وَيْلَهَا أَيْنَ يَذْهَبُونَ بِهَا، يَسْمَعُ صَوْتَهَا كُلُّ شَيْءٍ إِلاَّ الإِنْسَانَ، وَلَوْ سَمِعَهُ صَعِقَ»».(بخارى: ۱۳۱۴)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هنگامی كه جنازه آماده می‌شود و مردان آنرا بر روی شانه‌هایشان می‌گذارند، اگر شخص نیكی باشد، می‌گوید: مرا زودتر ببرید. اگر شخص ناصالحی باشد، به فغان و ناله در می‌آید و می‌گوید: وای بر من، مرا كجا میبرید؟ این آه و فغانش را بجز انسان، هر چیز دیگر می‌شنود. و اگر انسانها آن را بشنوند، بیهوش می‌افتند»».

باب (۳۰): جنازه هر چه زودتر به گورستان، برده شود

۶۶۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «أَسْرِعُوا بِالْجِنَازَةِ، فَإِنْ تَكُ صَالِحَةً فَخَيْرٌ تُقَدِّمُونَهَا إليه، وَإِنْ يَكُ سِوَى ذَلِكَ، فَشَرٌّ تَضَعُونَهُ عَنْ رِقَابِكُمْ»».(بخارى:۱۳۱۵)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: جناز را هر چه زودتر به گورستان ببرید. اگر انسان نیكی باشد، پس او را زود‌تر به خیری كه در انتظارش می‌باشد، می‌رسانید. و اگر انسان بدی باشد، زودتر، شرّی را از روی شانه‌های خود، بر زمین می‌گذارید».

باب (۳۱): فضیلت تشییع جنازه

۶۶۴- «عن ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّه قِيلَ لَهُ: إنَّ أَبَاهُرَيْرَةَ س يَقُولُ: مَنْ تَبِعَ جَنَازَةً فَلَهُ قِيرَاطٌ. فَقَالَ: أَكْثرَ أَبُو هُرَيْرَةَ عَلَيْنَا، فَصَدَّقَتْ عَائِشَةُ أَبَا هُرَيْرَةَ وَقَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُهُ. فَقَالَ ابْنُ عُمَرَ ب: لَقَدْ فَرَّطْنَا فِي قَرَارِيطَ كَثيرَةٍ».(بخارى: ۱۳۲۳، ۱۳۲۴)

ترجمه: «به ابن عمر بگفتند: ابوهریره سمی‌گوید: هر كس، جنازه‌ای را تشییع كند، باندازه یک قیراط (واحد پیمانه)، اجر دریافت می‌كند. ابن عمر بگفت: ابوهریره سزیاد روایت می‌كند! بعد، عایشه لنیز حدیث ابوهریره سرا تایید كرد و فرمود: من این حدیث را از رسول الله جشنیدم. ابن عمر بگفت: پس ما تاكنون، قیراطهای زیادی را از دست داده‌ایم».

باب (۳۲): کراهیت سجده گاه قرار دادن قبور

۶۶۵- «عَنْ عَائِشَةَ ل عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ فِي مَرَضِهِ الَّذِي مَاتَ فِيهِ: «لَعَنَ اللَّهُ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِيَائِهِمْ مَسَاجِدَ». قَالَتْ: وَلَوْلا ذَلِكَ لأَبْرَزُوا قَبْرَهُ غَيْرَ أَنِّي أَخْشَى أَنْ يُتَّخَذَ مَسْجِدًا».(بخارى:۱۳۳۰)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: رسول الله جدر بیماری وفات خود، فرمود: «خداوند یهود و نصارا را لعنت كند، آنان قبور انبیای خود را مسجد قرار دادند». عایشه لمی‌گوید: اگر این احتمال وجود نمی‌نداشت، قبر رسول الله جرا آشكار می‌كردند (یعنی در حجره قرار نمی‌دادند). ولی می‌ترسم كه مردم آنرا مسجد قرار دهند».

باب (۳۳): نماز خواندن بر زنی که در دوران نفاس، در گذشته است

۶۶۶- «عَنْ سَمُرَةَ بْنِ جُنْدَبٍ س قَالَ: صَلَّيْتُ وَرَاءَ النَّبِيِّ ج عَلَى امْرَأَةٍ مَاتَتْ فِي نِفَاسِهَا، فَقَامَ عَلَيْهَا وَسَطَهَا».(بخارى: ۱۳۳۱)

ترجمه: «سمره بن جندب سمی‌گوید: همراه رسول الله جبر زنی كه ایام نفاس (زایمان) فوت كرده بود, نماز جنازه خواندیم. آنحضرت جمقابل كمر میت، ایستاد. (و نماز خواند)».

باب (۳۴): خواندن سوره فاتحه در نماز جنازه

۶۶۷- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّهُ صَلَّى عَلَى جَنَازَةٍ، فَقَرَأَ بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ قَالَ: لِيَعْلَمُوا أَنَّهَا سُنَّةٌ». (بخارى:۱۳۳۵)

ترجمه: «از ابن عباس بروایت است كه: او در نماز جنازه، سوره فاتحه را خواند و گفت: (این كار را كردم) تا مردم بدانند كه (خواندن فاتحه در نماز جنازه) سنت است». (البته اینجا مراد خواندن با صدای بلند است.(مترجم)

باب (۳۵): مردگان، صدای پای (تشییع کنندگان) را می‌شنود

۶۶۸- «عَنْ أَنَسٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «الْعَبْدُ إِذَا وُضِعَ فِي قَبْرِهِ وَتُوُلِّيَ وَذَهَبَ أَصْحَابُهُ حَتَّى إِنَّهُ لَيَسْمَعُ قَرْعَ نِعَالِهِمْ، أَتَاهُ مَلَكَانِ فَأَقْعَدَاهُ، فَيَقُولانِ لَهُ: مَا كُنْتَ تَقُولُ فِي هَذَا الرَّجُلِ مُحَمَّدٍ ج؟ فَيَقُولُ: أَشْهَدُ أَنَّهُ عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ، فَیقَالُ: انْظُرْ إِلَى مَقْعَدِكَ مِنَ النَّارِ، أَبْدَلَكَ اللَّهُ بِهِ مَقْعَدًا مِنَ الْجَنَّةِ». قَالَ النَّبِيُّ ج: «فَيَرَاهُمَا جَمِيعًا، وَأَمَّا الْكَافِرُ، أَوِ الْمُنَافِقُ، فَيَقُولُ: لا أَدْرِي، كُنْتُ أَقُولُ مَا يَقُولُ النَّاسُ. فَيُقَالُ: لا دَرَيْتَ وَلا تَلَيْتَ، ثمَّ يُضْرَبُ بِمِطْرَقَةٍ مِنْ حَدِيدٍ ضَرْبَةً بَيْنَ أُذُنَيْهِ، فَيَصِيحُ صَيْحَةً يَسْمَعُهَا مَنْ يَلِيهِ إِلا الثقَلَيْنِ»». (بخارى:۱۳۳۸)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «هنگامی كه بنده‌ای را در قبرش میگذارند و دوستانش بر می‌گردند و می‌روند، میت صدای پاهایشان را می‌شنود. در این هنگام، دو فرشته نزد او می‌آیند، او را می‌نشانند و از وی می‌پرسند: درباره این شخص، یعنی محمد جچه می‌گفتی؟ جواب می‌دهد: من گواهی می‌دهم كه محمد جبنده خدا و رسول او است.

فرشته‌ها می‌گویند: به جایگاه خود در روزخ نگاه كن. خداوند آنرا برای تو با جایی در بهشت، عوض كرده است». آنحضرت جفرمود: پس هر دو جا (بهشت و دوزخ) را می‌بیند. اما اگر آن شخص، كافر یا منافق باشد، در جواب فرشتگان، می‌گوید: من چیزی نمیدانم. هر چه مردم می‌گفتند، من نیز می‌گفتم. به او می‌گویند: تو ندانستی و نه سعی كردی كه بدانی. سپس، با پتكی آهنی، ضربه محكمی بر فرق سرش، می‌كوبند. آنگاه، چنان فریادی سر می‌دهد كه بجز انسانها و جن‌ها، همه مخلوقات اطراف او، فریادش را می‌شنوند»».

باب (۳۶): آرزوی دفن شدن در سرزمینهای مقدس

۶۶۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: أُرْسِلَ مَلَكُ الْمَوْتِ إِلَى مُوسَى عَلَيْهِمَا السَّلام، فَلَمَّا جَاءَهُ صَكَّهُ، فَرَجَعَ إِلَى رَبِّهِ، فَقَالَ: أَرْسَلْتَنِي إِلَى عَبْدٍ لا يُرِيدُ الْمَوْتَ، فَرَدَّ اللَّهُ عَلَيْهِ عَيْنَهُ، وَقَالَ: ارْجِعْ، فَقُلْ لَهُ يَضَعُ يَدَهُ عَلَى مَتْنِ ثَوْرٍ، فَلَهُ بِكُلِّ مَا غَطَّتْ بِهِ يَدُهُ بِكُلِّ شَعْرَةٍ سَنَةٌ. قَالَ: أَيْ رَبِّ، ثُمَّ مَاذَا؟ قَالَ: ثُمَّ الْمَوْتُ، قَالَ: فَالآنَ، فَسَأَلَ اللَّهَ أَنْ يُدْنِيَهُ مِنَ الأَرْضِ الْمُقَدَّسَةِ رَمْيَةً بِحَجَرٍ».قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «فَلَوْ كُنْتُ ثَمَّ لأَرَيْتُكُمْ قَبْرَهُ إِلَى جَانِبِ الطَّرِيقِ، عِنْدَ الْكَثِيبِ الأَحْمَرِ»».(بخارى:۱۳۳۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: ملک ‏الموت برای قبض روح حضرت موسی ÷فرستاده شد. هنگامی كه نزد او رفت، حضرت موسی ÷او را سیلی زد. ملک الموت نزد پروردگارش برگشت و گفت: خدایا، مرا برای قبض روح بنده‌ای فرستادی كه نمی‌خواهد بمیرد. خداوند چشمش را كه در اثر آن سیلی، بیرون آمده بود، سر جایش برگرداند و فرمود: برو به او بگو دستش را بر پشت گاوی بگذارد. به ازای هر تار مویی كه زیر دستش قرار می‌گیرد, یک سال بر عمرش اضافه می‌شود. حضرت موسی گفت: بعد از آن، چه خواهد شد؟ خداوند فرمود: بعد از آن، مرگ است. حضرت موسی ÷گفت: حال كه چنین است، ترجیح می‌دهم، اكنون بمیرم. و از خداوند خواست تا او را نزدیک سرزمین مقدس، و به فاصله پرتاب سنگی از آن، قرار دهد. رسول خدا جفرمود:«اگر آنجا بودیم، قبر موسی را كنار راه، نزدیک تپه سرخ، به شما نشان می‌دادم».

باب (۳۷): خواندن نماز جنازه بر شهید

۶۷۰- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج يَجْمَعُ بَيْنَ الرَّجُلَيْنِ مِنْ قَتْلَى أُحُدٍ فِي ثَوْبٍ وَاحِدٍ، ثُمَّ يَقُولُ: «أَيُّهُمْ أَكْثَرُ أَخْذًا لِلْقُرْآنِ»؟ فَإِذَا أُشِيرَ لَهُ إِلَى أَحَدِهِمَا، قَدَّمَهُ فِي اللَّحْدِ وَقَالَ: «أَنَا شَهِيدٌ عَلَى هَؤُلاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ». وَأَمَرَ بِدَفْنِهِمْ فِي دِمَائِهِمْ، وَلَمْ يُغَسَّلُوا، وَلَمْ يُصَلَّ عَلَيْهِمْ».(بخارى:۱۳۴۳)

ترجمه: «جابر بن عبد الله بمی‌گوید: رسول الله جهر دو نفر از شهدای احد را در یک پارچه كفن میكرد. سپس، می‌پرسید: «كدام یك, قرآن را بیشتر می‌داند؟» پس كسی را كه قرآن بیشتری می‌دانست، در لَحَد، مقدم میكرد. و فرمود: «من روز قیامت، برای اینها، گواهی خواهم داد». و دستور داد تا آنها را بدون غسل، با خون‌هایشان، دفن كنند. و همچنین، بر آنها نماز جنازه، گزارده نشد».

باب (۳۸): نماز بر شهید

۶۷۱- «عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج خَرَجَ يَوْمًا، فَصَلَّى عَلَى أَهْلِ أُحُدٍ صَلاتَهُ عَلَى الْمَيِّتِ، ثُمَّ انْصَرَفَ إِلَى الْمِنْبَرِ فَقَالَ: «إِنِّي فَرَطٌ لَكُمْ وَأَنَا شَهِيدٌ عَلَيْكُمْ، وَإِنِّي وَاللَّهِ لأَنْظُرُ إِلَى حَوْضِي الآنَ، وَإِنِّي أُعْطِيتُ مَفَاتِيحَ خَزَائِنِ الأَرْضِ، أَوْ مَفَاتِيحَ الأَرْضِ، وَإِنِّي وَاللَّهِ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ أَنْ تُشْرِكُوا بَعْدِي، وَلَكِنْ أَخَافُ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنَافَسُوا فِيهَا»».(بخارى: ۱۳۴۴)

ترجمه: «عقبه بن عامر سمی‌گوید: روزی، رسول الله جبیرون رفت و بر شهدای احد، نماز جنازه خواند. سپس، برگشت و بر منبر رفت و فرمود: «من روز قیامت، جلوتر از شما خواهم بود و برای شما گواهی خواهم داد. بخدا سوگند، همین حالا حوض خود (كوثر) را می‌بینم. و كلیدهای تمام خزانه‌های روی زمین، به من داده شده است. و بخدا سوگند، ترس من از این نیست كه شما بعد از من، مشرک شوید، بلكه از این می‌ترسم كه شما برای بدست آوردن مال دنیا، به رقابت برخیزید».

اگر كودكی مسلمان شد و مرد, آیا بر او جنازه خوانده شود؟ و آیا كودک، به اسلام دعوت شود؟

۶۷۲- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قال: انْطَلَقَ عُمَرَ س مَعَ النَّبِيِّ ج فِي رَهْطٍ قِبَلَ ابْنِ صَيَّادٍ، حَتَّى وَجَدُوهُ يَلْعَبُ مَعَ الصِّبْيَانِ، عِنْدَ أُطُمِ بَنِي مَغَالَةَ، وَقَدْ قَارَبَ ابْنُ صَيَّادٍ الْحُلُمَ، فَلَمْ يَشْعُرْ حَتَّى ضَرَبَ النَّبِيُّ ج بِيَدِهِ، ثُمَّ قَالَ لابْنِ صَيَّادٍ: «تَشْهَدُ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ»؟ فَنَظَرَ إِلَيْهِ ابْنُ صَيَّادٍ فَقَالَ: أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ الأُمِّيِّينَ. فَقَالَ ابْنُ صَيَّادٍ لِلنَّبِيِّ ج: أَتَشْهَدُ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ؟ فَرَفَضَهُ، وَقَالَ: «آمَنْتُ بِاللَّهِ وَبِرُسُلِهِ». فَقَالَ لَهُ: «مَاذَا تَرَى»؟ قَالَ ابْنُ صَيَّادٍ: يَأْتِينِي صَادِقٌ وَكَاذِبٌ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «خُلِّطَ عَلَيْكَ الأَمْرُ». ثُمَّ قَالَ لَهُ النَّبِيُّ ج: «إِنِّي قَدْ خَبَأْتُ لَكَ خَبِيئًا». فَقَالَ ابْنُ صَيَّادٍ: هُوَ الدُّخُّ، فَقَالَ: «اخْسَأْ فَلَنْ تَعْدُوَ قَدْرَكَ». فَقَالَ عُمَرُ س: دَعْنِي يَا رَسُولَ اللَّهِ أَضْرِبْ عُنُقَهُ. فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «إِنْ يَكُنْهُ فَلَنْ تُسَلَّطَ عَلَيْهِ، وَإِنْ لَمْ يَكُنْهُ فَلا خَيْرَ لَكَ فِي قَتْلِهِ».

وَقَالَ عَبْدُ الله بْنِ عُمَرَ ب: انْطَلَقَ بَعْدَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ ج، وَأُبَيُّ بْنُ كَعْبٍ إِلَى النَّخْلِ الَّتِي فِيهَا ابْنُ صَيَّادٍ، وَهُوَ يَخْتِلُ أَنْ يَسْمَعَ مِنِ ابْنِ صَيَّادٍ شَيْئًا، قَبْلَ أَنْ يَرَاهُ ابْنُ صَيَّادٍ، فَرَآهُ النَّبِيُّ ج وَهُوَ مُضْطَجِعٌ ـ يَعْنِي فِي قَطِيفَةٍ لَهُ فِيهَا رَمْزَةٌ أَوْ زَمْرَةٌ ـ فَرَأَتْ أمُّ ابْنِ صَيّادٍ رَسُولَ اللَّهِ ج، وَهُوَ يَتَّقِي بِجُذُوعِ النَّخْلِ، فَقَالَتْ لابْنِ صَيَّادٍ: يَا صَافِ، وَهُوَ اسْمُ ابْنِ صَيَّادٍ، هَذَا مُحَمَّدٌ ج، فَثَارَ ابْنُ صَيَّادٍ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «لَوْ تَرَكَتْهُ بَيَّنَ»».(بخارى: ۱۳۵۴، ۱۳۵۵)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: رسول الله جبه اتفاق عمرسو تنی چند از یارانش، به طرف ابن صیاد رفت. ابن صیاد كه در آن وقت، نزدیک به بلوغ بود، با جمعی از بچه‌ها در قِلاع بنی مغاله، مشغول بازی بود. و متوجه آمدن رسول الله جنشد، تا اینكه آنحضرت جبا زدن دست خود، او را متوجه خویش ساخت و فرمود: «آیا گواهی می‌دهی كه من، رسول خدا هستم». ابن صیاد نگاهی به پیامبر كرد و گفت: «آری، گواهی می‌دهم كه تو رسول اُمیها هستی». سپس، از رسول الله جپرسید: آیا تو گواهی می‌دهی كه من، (ابن صیاد) رسول خدا هستم؟ رسول الله جسخنش را رد كرد و فرمود: «من به الله و رسولش، ایمان دارم». سپس، آنحضرت جپرسید: «چه می‌بینی»؟ ابن صیاد گفت: افراد راستگو و دروغگو نزد من میآیند. رسول الله جفرمود: «این امر برای تو مشتبه شده است». سپس، فرمود: «من چیزی برایت پنهان كرده‌ام، آیا می‌توانی بگویی چیست»؟ ابن صیاد گفت: دُخ. (منظور سوره دخان بود). رسول الله جفرمود: «خدا تو را خواركند، تو از حد خود، نمی‌توانی تجاوز كنی». عمرسعرض كرد: ای رسول خدا! اجازه بده تا گردن او را بزنم. رسول الله جفرمود: «اگر او دجال باشد، از بین بردن او، كار تو نیست و اگر نباشد، كشتن او برای تو سودی ندارد».

همچنین، عبد الله بن عمر بمی‌گوید: روزی، رسول الله جو ابی بن كعب به طرف باغ نخلی رفتند كه ابن صیاد در آنجا بود. آنحضرت جمیخواست بدون اینكه ابن صیاد متوجه شود، سخنانش را بشنود. ابن صیاد در چادری خود را پیچیده و دراز كشیده بود و چیزی را زمزمه می‌كرد. رسول الله جبا اینكه خود را پشت درختی پنهان كرده بود، مادر ابن صیاد او را دید. به فرزندش گفت: ای صاف! این، محمد است. ابن صیاد فوراً بلند شد. رسول الله جفرمود: «اگر مادرش او را به حال خود می‌گذاشت، همه چیز، روشن می‌شد»».

۶۷۳- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: كَانَ غُلامٌ يَهُودِيٌّ يَخْدُمُ النَّبِيَّ ج فَمَرِضَ، فَأَتَاهُ النَّبِيُّ ج يَعُودُهُ، فَقَعَدَ عِنْدَ رَأْسِهِ، فَقَالَ لَهُ: «أَسْلِمْ». فَنَظَرَ إِلَى أَبِيهِ وَهُوَ عِنْدَهُ، فَقَالَ لَهُ: أَطِعْ أَبَا الْقَاسِمِ، فَأَسْلَمَ، فَخَرَجَ النَّبِيُّ ج وَهُوَ يَقُولُ: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْقَذَهُ مِنَ النَّارِ»».(بخارى: ۱۳۵۶)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: نوجوانی یهودی كه برای رسول الله جخدمت می‌كرد، بیمار شد. آنحضرت جبه عیادتش رفت و بر بالینش نشست و به او فرمود: «مسلمان شو». آن پسر، به سوی پدرش كه نزد او نشسته بود، نگاه كرد. پدرش گفت: از ابوالقاسم (محمد ج) اطاعت كن. (یعنی اسلام را بپذیر). او مشرف به اسلام شد. رسول الله جدر حالیكه از منزل، خارج می‌شد، فرمود: «سپاس بر خدا كه او را از آتش دوزخ، نجات داد»».

۶۷۴- «عن أَبي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَا مِنْ مَوْلُودٍ إِلاَّ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ، فَأَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ، وَيُنَصِّرَانِهِ، أَوْ يُمَجِّسَانِهِ، كَمَا تُنْتَجُ الْبَهِيمَةُ بَهِيمَةً جَمْعَاءَ، هَلْ تُحِسُّونَ فِيهَا مِنْ جَدْعَاءَ» ثُمَّ يَقُولُ أَبُو هُرَيْرَةَ س: ﴿فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَاۚ لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ[الروم: ۳۰] ».(بخارى: ۱۳۵۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هر نوزادی بر فطرت سالم (اسلام) بدنیا می‌آید. اما والدینش، او را یهودی، نصرانی یا مجوسی (زرتشتی) بار می‌آورند. همانگونه كه نوزاد حیوان، هنگام ولادت، صحیح و سالم است. آیا هیچ دیده‌اید كه حیوانی، گوش بریده بدنیا بیاید». سپس، ابوهریره ساین آیه را تلاوت كرد: ﴿فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَاۚ لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ[الروم: ۳۰] اسلام دین فطرت است كه خداوند، تمام انسانها را مطابق فطرت سرشته و خلق نموده است. نباید سرشت خدا را تغییر داد. این است آیین محكم واستوار.

باب (۳۹): اگر مشرکی، هنگام مرگ، لا اله الا الله بگوید

۶۷۵- «عَنِ الْمُسَيَّبِ بْنِ حَزْنٍ س قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ أَبَا طَالِبٍ الْوَفَاةُ، جَاءَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج، فَوَجَدَ عِنْدَهُ أَبَا جَهْلِ بْنَ هِشَامٍ، وَعَبْدَاللَّهِ بْنَ أَبِي أُمَيَّةَ بْنِ الْمُغِيرَةِ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج لأَبِي طَالِبٍ: «يَا عَمِّ، قُلْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، كَلِمَةً أَشْهَدُ لَكَ بِهَا عِنْدَ اللَّهِ». فَقَالَ أَبُو جَهْلٍ وَعَبْدُاللَّهِ بْنُ أَبِي أُمَيَّةَ: يَا أَبَا طَالِبٍ، أَتَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ عَبْدِالْمُطَّلِبِ؟ فَلَمْ يَزَلْ رَسُولُ اللَّهِ ج يَعْرِضُهَا عَلَيْهِ، وَيَعُودَانِ بِتِلْكَ الْمَقَالَةِ، حَتَّى قَالَ أَبُو طَالِبٍ آخِرَ مَا كَلَّمَهُمْ: هُوَ عَلَى مِلَّةِ عَبْدِالْمُطَّلِبِ. وَأَبَى أَنْ يَقُولَ: لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَمَا وَاللَّهِ لأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ مَا لَمْ أُنْهَ عَنْكَ». فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى فِيهِ: ﴿مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ[التوبة: ۱۱۳] ».(بخارى:۱۳۶۰)

ترجمه: «مسیب بن حَزن سمی‌گوید: هنگامی كه وفات ابوطالب نزدیک شد، رسول الله جنزد او رفت. ابوجهل و عبدالله بن اَبی امیه نیز در آنجا، نشسته بودند. رسول الله جبه ابوطالب فرمود: «ای عموی من! فقط یک كلمه، لااله الاالله بگو تا بر ایمان تو نزد ال،له گواهی دهم». ابو جهل و عبد الله بن ابی امیه گفتند: ای ابوطالب! آیا می‌خواهی از دین عبدالمطلب، برگردی؟ رسول الله جهمچنان كلمه توحید را به او عرضه می‌كرد و ابوجهل و عبدالله بن ابی امیه سخن خود را تكرار می‌كردند. تا جایی كه آخرین سخن ابوطالب، این بود كه: من بر دین عبدالمطلب هستم. و از گفتن كلمه لااله الا الله اعراض كرد. رسول خدا جفرمود: «به خدا سوگند! برای تو طلب استغفار خواهم كرد مگر اینكه خدا مرا از این كار، باز دارد. سپس، خداوند آیه ﴿مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ[التوبة: ۱۱۳] را در این مورد نازل فرمود. یعنی شایسته پیامبر و مومنان نیست كه كه برای مشركین و كسانی كه دوزخی بودنشان، روشن است, طلب آمرزش كنند, هر چند كه خویشاوندشان باشند».

باب (۴۰): موعظه نمودن مردم، سر قبر و نشستن اطراف وی

۶۷۶- «عَنْ عَلِيٍّ س قَالَ: كُنَّا فِي جَنَازَةٍ فِي بَقِيعِ الْغَرْقَدِ، فَأَتَانَا النَّبِيُّ ج فَقَعَدَ وَقَعَدْنَا حَوْلَهُ، وَمَعَهُ مِخْصَرَةٌ، فَنَكَّسَ فَجَعَلَ يَنْكُتُ بِمِخْصَرَتِهِ، ثُمَّ قَالَ: «مَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ، مَا مِنْ نَفْسٍ مَنْفُوسَةٍ، إِلاَّ كُتِبَ مَكَانُهَا مِنَ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ، وَإِلاَّ قَدْ كُتِبَ: شَقِيَّةً أَوْ سَعِيدَةً». فَقَالَ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَفَلا نَتَّكِلُ عَلَى كِتَابِنَا وَنَدَعُ الْعَمَلَ، فَمَنْ كَانَ مِنَّا مِنْ أَهْلِ السَّعَادَةِ فَسَيَصِيرُ إِلَى عَمَلِ أَهْلِ السَّعَادَةِ، وَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَّا مِنْ أَهْلِ الشَّقَاوَةِ فَسَيَصِيرُ إِلَى عَمَلِ أَهْلِ الشَّقَاوَةِ، قَالَ: «أَمَّا أَهْلُ السَّعَادَةِ فَيُيَسَّرُونَ لِعَمَلِ السَّعَادَةِ، وَأَمَّا أَهْلُ الشَّقَاوَةِ فَيُيَسَّرُونَ لِعَمَلِ الشَّقَاوَةِ». ثُمَّ قَرَأَ: ﴿فَأَمَّا مَنۡ أَعۡطَىٰ وَٱتَّقَىٰ ٥ وَصَدَّقَ بِٱلۡحُسۡنَىٰ ٦[الليل: ۵-۶] ».(بخارى: ۱۳۶۲)

ترجمه: «علی سمی‌فرماید: برای تشییع جنازه‌ای به قبرستان بقیع غرقد، رفته بودیم. رسول الله جتشریف آورد و نشست. ما نیز اطراف او نشستیم. رسول خدا جكه عصایی در دست داشت و نوک آن را آهسته بر زمین می‌زد, فرمود: «كسی در میان شما نیست و اصلا هیچ انسانی وجود ندارد، مگر اینكه جایگاهش در بهشت و دوزخ، معین شده و سعادت و شقاوتش، تعیین گردیده است». یكی عرض كرد: ای رسول خدا! پس چرا عمل را كنار نگذاریم و به تقدیر خود، توكل نكنیم؟ زیرا هر كدام از ما، اهل سعادت باشد, خود به خود بسوی عمل اهل سعادت، می‌رود و اگر، اهل شقاوت باشد، به سوی عمل اهل شقاوت می‌رود.

رسول الله جفرمود: «چنین نیست، برای اهل سعادت, انجام اعمال نیک، آسان می‌شود و برای اهل شقاوت، ارتكاب اعمال بد، آسان می‌گردد». سپس، آنحضرت جاین آیه را تلاوت فرمود: ﴿فَأَمَّا مَنۡ أَعۡطَىٰ وَٱتَّقَىٰ ٥ وَصَدَّقَ بِٱلۡحُسۡنَىٰ ٦[الليل: ۵-۶] ».

باب (۴۱): آنچه در بارۀ خودکشی آمده است

۶۷۷- «عَنْ ثَابِتِ بْنِ الضَّحَّاكِ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَنْ حَلَفَ بِمِلَّةٍ غَيْرِ الإِسْلامِ كَاذِبًا مُتَعَمِّدًا فَهُوَ كَمَا قَالَ، وَمَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ بِحَدِيدَةٍ عُذِّبَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ»».(بخارى: ۱۳۶۳)

ترجمه: «ثابت بن ضحاک سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هر كس كه آگاهانه به دورغ, به مذهبی سوای اسلام, سوگند بخورد (مثلاً بگوید یهودی باشم اگر این كار را كرده ام), او همانگونه است كه می‌گوید: و كسی كه خود را بوسیله آهنی بكشد (خود كشی نماید) با همان چیز در دوزخ، عذاب داده می‌شود»».

۶۷۸- «عَن جُنْدَبٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «كَانَ بِرَجُلٍ جِرَاحٌ فَقَتَلَ نَفْسَهُ، فَقَالَ اللَّهُ: بَدَرَنِي عَبْدِي بِنَفْسِهِ، حَرَّمْتُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ»». (بخارى: ۱۳۶۴)

ترجمه: «جندب سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «شخصی كه زخمی شده بود، خودكشی كرد. خداوند در مورد او فرمود: بنده ام پیش از آنكه اجلش فرا رسد, خود را كشت. پس من هم بهشت را بر وی حرام كردم»».

۶۷۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «الَّذِي يَخْنُقُ نَفْسَهُ يَخْنُقُهَا فِي النَّارِ، وَالَّذِي يَطْعُنُهَا يَطْعُنُهَا فِي النَّارِ»».(بخارى:۱۳۶۵)

ترجمه: «ابوهریرهسمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «كسی كه خود را خفه نماید و بكشد، همیشه در دوزخ نیز خود را خفه می‌كند. و هركس با نیزه خود را بكشد، همیشه خود را در دوزخ، با نیزه خواهد زد»».

باب (۴۲): تعریف و تمجید از میت

۶۸۰- «عن أَنَسٍ س يَقُولُ: مَرُّوا بِجَنَازَةٍ فَأَثْنَوْا عَلَيْهَا خَيْرًا، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «وَجَبَتْ». ثُمَّ مَرُّوا بِأُخْرَى فَأَثْنَوْا عَلَيْهَا شَرًّا، فَقَالَ: «وَجَبَتْ». فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ س: مَا وَجَبَتْ؟ قَالَ: «هَذَا أَثْنَيْتُمْ عَلَيْهِ خَيْرًا فَوَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ، وَهَذَا أَثْنَيْتُمْ عَلَيْهِ شَرًّا فَوَجَبَتْ لَهُ النَّارُ، أَنْتُمْ شُهَدَاءُ اللَّهِ فِي الأَرْضِ»».(بخارى: ۱۳۶۷)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: آنها (صحابه) از كنار جنازه‌ای گذشتند و او را تعریف كردند. رسول الله جفرمود: «واجب شد». سپس، از كنار جنازه دیگری گذشتند و آن را نكوهش كردند. رسول الله جفرمود: «واجب شد». عمرسپرسید: یا رسول الله! چه چیز واجب شد؟ رسول الله جفرمود: «میتی را كه شما تعریف كردید، بهشت برایش واجب شد و میتی را كه شما او را نكوهش كردید، دوزخ برای او واجب شد. شما شاهدان خداوند در روی زمین هستید»».

۶۸۱- «عَنْ عُمَرَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «أَيُّمَا مُسْلِمٍ شَهِدَ لَهُ أَرْبَعَةٌ بِخَيْرٍ، أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ». فَقُلْنَا وَثَلاثَةٌ؟ قَالَ: «وَثَلاثَةٌ». فَقُلْنَا: وَاثْنَانِ؟ قَالَ: «وَاثْنَانِ». ثُمَّ لَمْ نَسْأَلْهُ عَنِ الْوَاحِدِ».(بخارى: ۱۳۶۸)

ترجمه: «عمر سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «خداوند هر میت مسلمانی را كه چهار نفر به خوب بودنش گواهی دهند, وارد بهشت خواهد كرد.

عمر سمی‌گوید: پرسیدیم: اگر سه نفر گواهی دهند, چطور است؟ رسول خدا جفرمود: «اگر سه نفر گواهی دهند نیز چنین خواهد بود». دوباره پرسیدیم: اگر دو نفر گواهی دهند؟ آنحضرت جفرمود: اگر دو نفر گواهی دهند نیز چنین می‌شود». درباره گواهی دادن یک نفر, سوال نكردیم».

باب (۴۳): عذاب قبر

۶۸۲- «عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِذَا أُقْعِدَ الْمُؤْمِنُ فِي قَبْرِهِ أُتِيَ، ثُمَّ شَهِدَ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، فَذَلِكَ قَوْلُهُ: ﴿يُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ[ابراهیم: ۲۷] ».(بخارى:۱۳۶۹)

ترجمه: «براء ابن عازب بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «هنگامی كه مؤمن در قبرش نشانیده شود، (دو فرشته نزد وی) می‌آیند. و او (مؤمن) گواهی می‌دهد كه هیچ معبودی، بجز الله نیست و محمد جفرستاده الله است. و این، همان مصداق سخن خداوند است كه می‌فرماید: ﴿يُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ[ابراهیم: ۲۷] (خداوند مؤمنان را بر قول حق، ثابت قدم نگه می‌دارد)».

۶۸۳- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: اطَّلَعَ النَّبِيُّ ج عَلَى أَهْلِ الْقَلِيبِ فَقَالَ: «وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا»؟ فَقِيلَ لَهُ: تَدْعُو أَمْوَاتًا؟ فَقَالَ: «مَا أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ مِنْهُمْ وَلَكِنْ لا يُجِيبُونَ»».(بخارى: ۱۳۷۰)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: رسول خدا جنگاهی به اهل قلیب (گودالی كه كشته شدگان مشركین در جنگ بدر درآن انداخته شدند) انداخت و فرمود: «آیا وعده پروردگارتان تحقق پیدا كرد»؟ مردم پرسیدند: یا رسول الله! مردگان را خطاب میكنی؟ (مگر آنها می‌شنوند)؟ آنحضرت جفرمود: «شما از آنان، شنواتر نیستید ولی آنها نمی‌توانند، جواب بدهند»».

۶۸۴- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: إِنَّمَا قَالَ النَّبِيُّ ج: «إِنَّهُمْ لَيَعْلَمُونَ الآنَ أَنَّ مَا كُنْتُ أَقُولُ حَقٌّ، وَقَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿فَإِنَّكَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ[الروم: ۵۲] »».(بخارى: ۱۳۷۱)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «اكنون آنها (كفاری كه هلاک شده اند) به یقین میدانند كه آنچه من به آنان گفته بودم، حق است». عایشه لافزود كه خداوند می‌فرماید: (ای پیامبر! تو مردگان را نمی‌شنوانی)».

۶۸۵- «عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ أَبِي بَكْرٍ ب قَالَتْ: قَامَ رَسُولُ اللَّهِ ج خَطِيبًا، فَذَكَرَ فِتْنَةَ الْقَبْرِ الَّتِي يَفْتَتِنُ فِيهَا الْمَرْءُ، فَلَمَّا ذَكَرَ ذَلِكَ ضَجَّ الْمُسْلِمُونَ ضَجَّةً».(بخارى: ۱۳۷۳)

ترجمه: «اسماء دختر ابو بكر بمی‌گوید: رسول الله جبرخاست و به ایراد خطبه پرداخت و از عذاب قبر سخن بمیان آورد كه انسان پس از مرگ، گرفتار آن، می‌شود. مسلمانان با شنیدن آن، بشدت گریستند».

باب (۴۴): پناه خواستن از عذاب قبر

۶۸۶- «عَنْ أَبِي أَيُّوبَ س قَالَ: خَرَجَ النَّبِيُّ ج وَقَدْ وَجَبَتِ الشَّمْسُ، فَسَمِعَ صَوْتًا، فَقَالَ: «يَهُودُ تُعَذَّبُ فِي قُبُورِهَا»».(بخارى: ۱۳۷۵)

ترجمه: «ابو ایوب سمی‌گوید: روزی، رسول الله جهنگام غروب آفتاب، از خانه بیرون رفت. سپس، صدایی شنید و فرمود: «یهودیان در قبرهایشان، عذاب داده می‌شوند»».

۶۸۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَدْعُو: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وَمِنْ عَذَابِ النَّارِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَحْيَا وَالْمَمَاتِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَسِيحِ الدَّجَّالِ»».(بخارى: ۱۳۷۷)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جچنین دعا می‌كرد: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وَمِنْ عَذَابِ النَّارِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَحْيَا وَالْمَمَاتِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَسِيحِ الدَّجَّالِ». پروردگارا! از عذاب قبر, عذاب دوزخ، فتنه زندگی و مرگ و فتنه دجال به تو پناه می‌برم»».

باب (۴۵): جایگاه مرده، صبح وشام به وی عرضه می‌شود

۶۸۸- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ أَحَدَكُمْ إِذَا مَاتَ عُرِضَ عَلَيْهِ مَقْعَدُهُ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ، إِنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَمِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَإِنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ فَمِنْ أَهْلِ النَّارِ، فَيُقَالُ: هَذَا مَقْعَدُكَ حَتَّى يَبْعَثَكَ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»».(بخارى: ۱۳۷۹)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هر وقت، یكی از شما فوت كند, صبح و شام، جایگاهش به او عرضه می‌شود. اگر بهشتی باشد جایگاهش در بهشت و اگر دوزخی باشد, جایگاهش در دوزخ، به او نشان داده می‌شود. و به او گفته می‌شود: این، جای توست تا روز قیامت كه خداوند تو را حشر می‌نماید»».

باب (۴۶): آنچه دربارۀ فرزندان مسلمانان آمده است

۶۸۹- «عَنِ الْبَرَاءِ س قَالَ: لَمَّا تُوُفِّيَ إِبْرَاهِيمُ ÷، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ لَهُ مُرْضِعًا فِي الْجَنَّةِ»». (بخارى: ۱۳۸۲)

ترجمه: «براء سمی‌گوید: هنگامی كه ابراهیم (طفل خردسال رسول الله ج) فوت كرد، رسول الله جفرمود: «او در بهشت، شیردهنده‌ای دارد»».

باب (۴۷): آنچه دربارۀ فرزندان مشرکین آمده است

۶۹۰- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ج عَنْ أَوْلادِ الْمُشْرِكِينَ، فَقَالَ: «اللَّهُ إِذْ خَلَقَهُمْ أَعْلَمُ بِمَا كَانُوا عَامِلِينَ»».(بخارى: ۱۳۸۳)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: از رسول الله جدرباره اولاد مشركین (كه مرده‌اند) سوال شد. فرمود: «خداوند كه آفریدگار آنان است، بهتر می‌داند كه (اگر زنده می‌ماندند) چه عملی انجام می‌دادند»».

باب (۴۸)

۶۹۱- «عَنْ سَمُرَةَ بْنِ جُنْدَبٍ س قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج إِذَا صَلَّى صَلاةً أَقْبَلَ عَلَيْنَا بِوَجْهِهِ فَقَالَ: «مَنْ رَأَى مِنْكُمُ اللَّيْلَةَ رُؤْيَا»؟ قَالَ: فَإِنْ رَأَى أَحَدٌ قَصَّهَا فَيَقُولُ مَا شَاءَ اللَّهُ، فَسَأَلَنَا يَوْمًا، فَقَالَ: «هَلْ رَأَى أَحَدٌ مِنْكُمْ رُؤْيَا»؟ قُلْنَا: لا. قَالَ: لَكِنِّي رَأَيْتُ اللَّيْلَةَ رَجُلَيْنِ أَتَيَانِي فَأَخَذَا بِيَدِي، فَأَخْرَجَانِي إِلَى الأَرْضِ الْمُقَدَّسَةِ، فَإِذَا رَجُلٌ جَالِسٌ وَرَجُلٌ قَائِمٌ بِيَدِهِ كَلُّوبٌ مِنْ حَدِيدٍ، قَالَ: إِنَّهُ يُدْخِلُ ذَلِكَ الْكَلُّوبَ فِي شِدْقِهِ حَتَّى يَبْلُغَ قَفَاهُ، ثُمَّ يَفْعَلُ بِشِدْقِهِ الآخَرِ مِثْلَ ذَلِكَ، وَيَلْتَئِمُ شِدْقُهُ هَذَا، فَيَعُودُ فَيَصْنَعُ مِثْلَهُ، قُلْتُ: مَا هَذَا؟ قَالا: انْطَلِقْ. فَانْطَلَقْنَا حَتَّى أَتَيْنَا عَلَى رَجُلٍ مُضْطَجِعٍ عَلَى قَفَاهُ وَرَجُلٌ قَائِمٌ عَلَى رَأْسِهِ بِفِهْرٍ أَوْ صَخْرَةٍ فَيَشْدَخُ بِهِ رَأْسَهُ، فَإِذَا ضَرَبَهُ تَدَهْدَهَ الْحَجَرُ، فَانْطَلَقَ إِلَيْهِ لِيَأْخُذَهُ، فَلا يَرْجِعُ إِلَى هَذَا حَتَّى يَلْتَئِمَ رَأْسُهُ وَعَادَ رَأْسُهُ كَمَا هُوَ، فَعَادَ إِلَيْهِ فَضَرَبَهُ، قُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالا: انْطَلِقْ. فَانْطَلَقْنَا إِلَى ثَقْبٍ مِثْلِ التَّنُّورِ، أَعْلاهُ ضَيِّقٌ وَأَسْفَلُهُ وَاسِعٌ، يَتَوَقَّدُ تَحْتَهُ نَارًا، فَإِذَا اقْتَرَبَ ارْتَفَعُوا، حَتَّى كَادَ أَنْ يَخْرُجُوا، فَإِذَا خَمَدَتْ رَجَعُوا فِيهَا، وَفِيهَا رِجَالٌ وَنِسَاءٌ عُرَاةٌ، فَقُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالا: انْطَلِقْ. فَانْطَلَقْنَا حَتَّى أَتَيْنَا عَلَى نَهَرٍ مِنْ دَمٍ فِيهِ رَجُلٌ قَائِمٌ عَلَى وَسَطِ النَّهَرِ، وَعَلَى شَطِّ النَّهَرِ رَجُلٌ بَيْنَ يَدَيْهِ حِجَارَةٌ، فَأَقْبَلَ الرَّجُلُ الَّذِي فِي النَّهَرِ، فَإِذَا أَرَادَ أَنْ يَخْرُجَ رَمَى الرَّجُلُ بِحَجَرٍ فِي فِيهِ، فَرَدَّهُ حَيْثُ كَانَ، فَجَعَلَ كُلَّمَا جَاءَ لِيَخْرُجَ رَمَى فِي فِيهِ بِحَجَرٍ، فَيَرْجِعُ كَمَا كَانَ، فَقُلْتُ: مَا هَذَا؟ قَالا: انْطَلِقْ. فَانْطَلَقْنَا حَتَّى انْتَهَيْنَا إِلَى رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ، فِيهَا شَجَرَةٌ عَظِيمَةٌ، وَفِي أَصْلِهَا شَيْخٌ وَصِبْيَانٌ، وَإِذَا رَجُلٌ قَرِيبٌ مِنَ الشَّجَرَةِ، بَيْنَ يَدَيْهِ نَارٌ يُوقِدُهَا، فَصَعِدَا بِي فِي الشَّجَرَةِ، وَأَدْخَلانِي دَارًا، لَمْ أَرَ قَطُّ أَحْسَنَ مِنْهَا، فِيهَا رِجَالٌ شُيُوخٌ وَشَبَابٌ وَنِسَاءٌ وَصِبْيَانٌ، ثُمَّ أَخْرَجَانِي مِنْهَا، فَصَعِدَا بِي الشَّجَرَةَ، فَأَدْخَلانِي دَارًا، هِيَ أَحْسَنُ وَأَفْضَلُ، فِيهَا شُيُوخٌ وَشَبَابٌ، قُلْتُ: طَوَّفْتُمَانِي اللَّيْلَةَ، فَأَخْبِرَانِي عَمَّا رَأَيْتُ. قَالا: نَعَمْ، أَمَّا الَّذِي رَأَيْتَهُ يُشَقُّ شِدْقُهُ فَكَذَّابٌ، يُحَدِّثُ بِالْكَذْبَةِ، فَتُحْمَلُ عَنْهُ حَتَّى تَبْلُغَ الآفَاقَ، فَيُصْنَعُ بِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَالَّذِي رَأَيْتَهُ يُشْدَخُ رَأْسُهُ، فَرَجُلٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ الْقُرْآنَ، فَنَامَ عَنْهُ بِاللَّيْلِ، وَلَمْ يَعْمَلْ فِيهِ بِالنَّهَارِ، يُفْعَلُ بِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَالَّذِي رَأَيْتَهُ فِي الثَّقْبِ فَهُمُ الزُّنَاةُ، وَالَّذِي رَأَيْتَهُ فِي النَّهَرِ آكِلُوا الرِّبَا، وَالشَّيْخُ فِي أَصْلِ الشَّجَرَةِ إِبْرَاهِيمُ ÷، وَالصِّبْيَانُ حَوْلَهُ فَأَوْلادُ النَّاسِ، وَالَّذِي يُوقِدُ النَّارَ مَالِكٌ خَازِنُ النَّارِ، وَالدَّارُ الأُولَى الَّتِي دَخَلْتَ دَارُ عَامَّةِ الْمُؤْمِنِينَ، وَأَمَّا هَذِهِ الدَّارُ فَدَارُ الشُّهَدَاءِ، وَأَنَا جِبْرِيلُ، وَهَذَا مِيكَائِيلُ، فَارْفَعْ رَأْسَكَ، فَرَفَعْتُ رَأْسِي، فَإِذَا فَوْقِي مِثْلُ السَّحَابِ، قَالا: ذَاكَ مَنْزِلُكَ، قُلْتُ: دَعَانِي أَدْخُلْ مَنْزِلِي، قَالا: إِنَّهُ بَقِيَ لَكَ عُمُرٌ لَمْ تَسْتَكْمِلْهُ، فَلَوِ اسْتَكْمَلْتَ أَتَيْتَ مَنْزِلَكَ»».(بخارى: ۱۳۸۶)

ترجمه: «سمره بن جندب سمی‌گوید: رسول الله جبعد از نماز، رو به طرف مردم میكرد و می‌پرسید: «آیا دیشب، كسی از شما خوابی دیده است»؟ اگر كسی خوابی دیده بود، بیان میكرد. و رسول الله جآنطور كه خدا می‌خواست، آن را تعبیر می‌كرد. روزی، رسول الله جحسب عادت پرسید: «آیا دیشب، كسی از شما خوابی دیده است»؟ گفتیم: خیر، ما خوابی ندیده‌ایم. آنحضرت جفرمود: «ولی من دیشب، خواب دیدم كه دو نفر نزد من آمدند، دستم را گرفتند و مرا به طرف سرزمین مقدس بردند. در آنجا، یک شخص نشسته و شخص دیگری ایستاده و قلابی در دست داشت. شخص ایستاده، قلاب را در یک طرف دهان شخص نشسته، فرو می‌برد و تا پشت سر او می‌كشید و بعد، آن را در طرف دیگر دهانش قرار می‌داد و تا پشت سر او می‌كشید. در این فاصله، طرف اول دهانش درست می‌شد. و مرد ایستاده دوباره همان كارش را تكرار می‌كرد. پرسیدم: این چیست؟ گفتند: برویم جلوتر. به راهمان ادامه دادیم تا اینكه به شخصی رسیدیم كه به پشت، خوابیده است و شخص دیگری كنارش ایستاده و تخته سنگی را كه در دست دارد، بر سرش می‌می كوبد. و آن سنگ می‌غلتد و دور می‌افتد. و تا وقتیكه آن شخص سنگ را می‌آورد، سرشكسته، دوباره به حالت اول برمی گردد و آن شخص، مجددا آن سر را با سنگ میكوبد و این عمل همچنان تكرار می‌شود. پرسیدم: این كیست؟ گفتند: جلوتر برویم. براه خود ادامه دادیم تا اینكه كنار خندقی كه مانند تنور بود، رسیدیم. دهانه آن، تنگ و داخلش بسیار وسیع بود. و در زیر آن، آتشی افروخته شده بود. عده‌ای از زنان و مردان لخت و برهنه در آن خندق، بودند. هنگامی كه آتش زبانه می‌كشید، آنها بالا می‌آمدند بطوریكه نزدیک بود از دهانه خندق، بیرون بیایند. و هنگامی كه آتش فروكش می‌كرد، داخل خندق فرو می‌رفتند. پرسیدم: این چیست؟ گفتند: به راهت ادامه بده. سپس، براه افتادیم تا اینكه به نهری از خون رسیدیم و شخصی را دیدیم كه در وسط نهر، ایستاده و شخصی دیگر، كنار نهر ایستاده است. و مقداری سنگ، پیش رویش قرار دارد. مردی كه وسط نهر بود، براه می‌افتاد و می‌خواست بیرون بیاید. اما شخصی كه بیرون نهر بود، سنگی در دهانش می‌كوبید و او را به وسط نهر برمی گرداند. و این كار همچنان تكرار می‌شد. پرسیدم: این چست؟ گفتند: به راهت ادامه بده. به راه خویش ادامه دادیم تا اینكه به باغی بسیار سر سبز و شاداب رسیدیم كه در آن، درخت بسیار بزرگی وجود داشت. و در زیر آن، یک پیرمرد و چند كودک نشسته بودند. و نزدیک آن درخت، مردی، آتش روشن می‌كرد. آن دو نفر، مرا بالای درخت، به ساختمانی بردند كه هرگز ساختمانی به زیبایی آن، ندیده بودم. عده‌ای پیرمرد، جوان، زن و كودک در آن ساختمان زندگی می‌كردند. سپس، مرا از آن ساختمان، بیرون كردند و به ساختمانی دیگر بردند كه از ساختمان اول، بسیار بهتر و زیباتر بود. در این ساختمان هم، تعدادی پیرمرد وجوان زندگی می‌كردند. گفتم: تمام شب، صحنه‌های مختلفی را به من نشان دادید. هم اكنون آن صحنه‌ها را برایم توضیح دهید. آن دو نفر، گفتند: بله، شخصی كه دهان او پاره می‌شد، دروغگویی بود كه مردم دروغ‌های او را گوش كرده به دیگران می‌رساندند به طوریكه دروغهایش به گوشه وكنار دنیا می‌رسید. و این مجازات دروغگو، تا روز قیامت است. و كسی كه سر او با سنگ كوبیده میشد، كسی بود كه خداوند او را علم و معارف قرآن داده بود، اما او بدان، عمل نمیكرد. شب‌ها می‌خوابید و روزها را به غفلت می‌گذراند و به احكام الهی عمل نمی‌كرد. او تا قیامت، در همین عذاب، گرفتار خواهد بود. كسانی را كه برهنه در تنور دیدی، زنا كاران بودند. شخصی را كه در نهر خون دیدی، ربا خوار بود. و مرد كهنسالی را كه با چند بچه زیر درخت دیدی، ابراهیم ÷بود كه بچه‌های مردم، اطراف او جمع شده بودند. و آن كه آتش را می‌افروخت، مالك؛ نگهبان دوزخ؛ بود. اولین خانه‌ای كه داخل آن شدی، خانه و ساختمان عموم مؤمنان بود. و اما این ساختمان بسیار زیبا برای شهداء ساخته شده است. من جبرئیل هستم و این میكائیل است. اكنون سرت را بلند كن. رسول الله جمی‌فرماید: وقتی سرم را بلند كردم، بالای سرم چیزی مانند ابر دیدم. آن دو، به من گفتند: این، منزل و مكان تو است. گفتم: اجازه بدهید تا وارد منزلم شوم. گفتند: هنوزعمر تو باقی است و كامل نشده است. وقتی عمر (مبارک) به پایان رسد، وارد آن خواهی شد»».

باب (۴۸): مرگ ناگهانی

۶۹۲- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ رَجُلا قَالَ لِلنَّبِيِّ ج: إِنَّ أُمِّي افْتُلِتَتْ نَفْسُهَا، وَأَظُنُّهَا لَوْ تَكَلَّمَتْ تَصَدَّقَتْ، فَهَلْ لَهَا أَجْرٌ إِنْ تَصَدَّقْتُ عَنْهَا؟ قَالَ: «نَعَمْ»». (بخارى:۱۳۸۸)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: شخصی به رسول خدا جگفت: مادرم به مرگ ناگهانی مُرد. فكر می‌كنم اگر فرصت حرف زدن پیدا می‌كرد, صدقه می‌داد. اگر من به نیابت از او صدقه دهم, پاداشی به وی خواهد رسید؟ رسول الله جفرمود: «بلی»».

باب (۴۹): آنچه دربارۀ قبر رسول اکرم ج آمده است

۶۹۳- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: إِنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج لَيَتَعَذَّرُ فِي مَرَضِهِ: «أَيْنَ أَنَا الْيَوْمَ؟ أَيْنَ أَنَا غَدًا»؟ اسْتِبْطَاءً لِيَوْمِ عَائِشَةَ، فَلَمَّا كَانَ يَوْمِي قَبَضَهُ اللَّهُ بَيْنَ سَحْرِي وَنَحْرِي، وَدُفِنَ فِي بَيْتِي». (بخارى: ۱۳۸۹)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه: رسول الله جدر بیماری وفات خود، می‌پرسید: «امروز من كجا هستم؟ فردا نوبت كدام خانه خواهد بود»؟ منظورش این بود كه بداند چه روزی نوبت عایشه است. عایشه لمی‌گوید: وقتی كه نوبت من فرا رسید، در حالی كه سر (مبارک) رسول الله جروی سینه من قرار داشت, وفات نمود و در حجره من، دفن گردید».

۶۹۴- «عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س أنَّهُ قَالَ: تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَهُوَ رَاضٍ عَنْ هؤلاءِ النَّفَرِ السِّتَةِ، فَسَمَّى السِّتَةَ، فَسَمَّى عُثْمَانَ، وَعَلِيًّا، وَطَلْحَةَ، وَالزُّبَيْرَ، وَعَبْدَالرَّحْمَنِ بْنَ عَوْفٍ، وَسَعْدَ بْنَ أَبِي وَقَّاصٍ، ش». (بخارى: ۱۳۹۲)

ترجمه: «عمر بن خطاب سمی‌گوید: رسول ا لله جهنگام وفات، از این شش نفر، یعنی: عثمان، علی، طلحه، زبیر، عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابن وقاص شراضی بود».

باب (۵۰): به مردگان، بد گفته نشود

۶۹۵- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «لا تَسُبُّوا الأَمْوَاتَ، فَإِنَّهُمْ قَدْ أَفْضَوْا إِلَى مَا قَدَّمُوا»».(بخاری: ۱۳۹۳)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «به مردگان، ناسزا نگویید. زیرا آنان به نتیجه اعمالشان, رسیده‌اند»».

۲۴- کتاب زکات

باب (۱): وجوب زکات

۶۹۶- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج بَعَثَ مُعَاذًا س إِلَى الْيَمَنِ، فَقَالَ: «ادْعُهُمْ إِلَى شَهَادَةِ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنِّي رَسُولُ اللَّهِ، فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوا لِذَلِكَ، فَأَعْلِمْهُمْ أَنَّ اللَّهَ قَدِ افْتَرَضَ عَلَيْهِمْ خَمْسَ صَلَوَاتٍ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ، فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوا لِذَلِكَ، فَأَعْلِمْهُمْ أَنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ عَلَيْهِمْ صَدَقَةً فِي أَمْوَالِهِمْ، تُؤْخَذُ مِنْ أَغْنِيَائِهِمْ وَتُرَدُّ عَلَى فُقَرَائِهِمْ»».(بخارى: ۱۳۹۵)

ترجمه: «از ابن عباس بروایت است كه نبی اكرم جمعاذ سرا به یمن فرستاد و فرمود: «اهل یمن را به توحید یعنی گواهی دادن به وحدانیت خداوند و رسالت من، فراخوان. اگر این را پذیرفتند، به آنان بگو: خداوند در شبانه روز، پنج نماز، بر آنها فرض گردانیده است. اگر نماز را هم پذیرفتند، به آنان بگو: خداوند زكات مال را بر آنها واجب كرده كه از ثروتمندان آنها گرفته شده و به فقرای آنها برگردانیده شود»».

۶۹۷- «عَنْ أَبِي أَيُّوبَ س: أَنَّ رَجُلاً قَالَ لِلنَّبِيِّ ج: أَخْبِرْنِي بِعَمَلٍ يُدْخِلُنِي الْجَنَّةَ. قَالَ: «مَا لَهُ مَا لَهُ» وَقَالَ النَّبِيُّ ج: «أَرَبٌ مَا لَهُ، تَعْبُدُ اللَّهَ وَلا تُشْرِكُ بِهِ شَيْئًا، وَتُقِيمُ الصَّلاةَ، وَتُؤْتِي الزَّكَاةَ، وَتَصِلُ الرَّحِمَ»».(بخارى: ۱۳۹۶)

ترجمه: «ابوایوب انصاری جروایت می‌كند كه: شخصی، نزد رسول الله جآمد و عرض كرد: ای رسول خدا! عملی به من معرفی كن كه مرا وارد بهشت سازد. یكی از حاضران گفت: چه می‌خواهد؟ چه می‌خواهد؟ رسول الله جفرمود: « نیازی دارد، چه می‌خواهد. (سپس به آن شخص فرمود:) خدا را عبادت كن و هیچ چیزی (یا كسی) را با وی شریک نساز، نماز بخوان، زكات بده و حق خویشاوندی را ادا كن»».

۶۹۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ أَعْرَابِيًّا أَتَى النَّبِيَّ ج فَقَالَ: دُلَّنِي عَلَى عَمَلٍ إِذَا عَمِلْتُهُ دَخَلْتُ الْجَنَّةَ. قَالَ: «تَعْبُدُ اللَّهَ لا تُشْرِكُ بِهِ شَيْئًا، وَتُقِيمُ الصَّلاةَ الْمَكْتُوبَةَ، وَتُؤَدِّي الزَّكَاةَ الْمَفْرُوضَةَ، وَتَصُومُ رَمَضَانَ». قَالَ: وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لا أَزِيدُ عَلَى هَذَا. فَلَمَّا وَلَّى، قَالَ النَّبِيُّ ج: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ، فَلْيَنْظُرْ إِلَى هَذَا»». (بخارى: ۱۳۹۷)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كند كه: مردی بادیه نشین نزد رسول الله جآمد و گفت: عملی به من معرفی كن كه اگر آنرا انجام دهم، وارد بهشت شوم. رسول الله جفرمود: «خدا را عبادت كن و چیزی را با او شریک نگردان، نمازهای فرض را بخوان، زكات مالت را بده و ماه رمضان را روزه بگیر». آن مرد بادیه نشین، گفت: سوگند به ذاتی كه جانم در دست اوست، اضافه بر اینها (كه فرمودی)، هیچ كاری انجام نخواهم داد. هنگامی كه آن مرد رفت، رسول الله جفرمود: «هر كس می‌خواهد، مردی از اهل بهشت را ببیند، به این مرد، نگاه كند»».

۶۹۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: لَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَكَانَ أَبُو بَكْرٍ س، وَكَفَرَ مَنْ كَفَرَ مِنَ الْعَرَبِ، فَقَالَ عُمَرُ س: كَيْفَ تُقَاتِلُ النَّاسَ؟ وَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَقُولُوا: لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، فَمَنْ قَالَهَا فَقَدْ عَصَمَ مِنِّي مَالَهُ وَنَفْسَهُ إِلاَّ بِحَقِّهِ، وَحِسَابُهُ عَلَى اللَّهِ» فَقَالَ: وَاللَّهِ لأُقَاتِلَنَّ مَنْ فَرَّقَ بَيْنَ الصَّلاةِ وَالزَّكَاةِ، فَإِنَّ الزَّكَاةَ حَقُّ الْمَالِ، وَاللَّهِ لَوْ مَنَعُونِي عَنَاقًا كَانُوا يُؤَدُّونَهَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج لَقَاتَلْتُهُمْ عَلَى مَنْعِهَا. قَالَ عُمَرُ س: فَوَاللَّهِ مَا هُوَ إِلاَّ أَنْ قَدْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَ أَبِي بَكْرٍ س لِلْقِتَالِ، فَعَرَفْتُ أَنَّهُ الْحَقُّ». (بخارى: ۱۳۳۹،۱۴۰۰)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: هنگامی كه رسول الله جوفات نمود و ابوبكرسروی كار آمد و بعضی از قبایل عرب مرتد شدند (و ابوبكر سقصد جهاد با مانعین زكات، نمود)، عمر سگفت: چگونه با آنان جهاد میكنی؟ در حالی كه رسول الله جفرمود: « به من امر شده است تا زمانی با مردم بجنگم كه لا اله الا الله نگفته باشند. و كسی كه شهادت بیاورد، جان و مالش در امان خواهد بود، مگر به حق آن، و حسابش با خدا خواهد بود». ابوبكر سگفت: سوگند به خدا، با كسانی كه بین نماز و زكات فرق قائل شوند, جهاد خواهم كرد. زیرا زكات، حق مال است. به خدا سوگند، اگر از دادن بزغاله‌ای سرباز زنند, در حالی كه آنرا در زمان رسول خدا جمی‌دادند, با آنها خواهم جنگید. عمر می‌گوید: به خدا سوگند، وقتی دیدم كه خداوند به ابوبكر در این مورد، انشراح صدر، عنایت فرموده است، به حقانیت موقف او پی بردم».

باب (۲): گناه کسی که زکات نمی‌دهد

۷۰۰- «عن أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «تَأْتِي الإِبِلُ عَلَى صَاحِبِهَا عَلَى خَيْرِ مَا كَانَتْ، إِذَا هُوَ لَمْ يُعْطِ فِيهَا حَقَّهَا، تَطَؤُهُ بِأَخْفَافِهَا، وَتَأْتِي الْغَنَمُ عَلَى صَاحِبِهَا عَلَى خَيْرِ مَا كَانَتْ إِذَا لَمْ يُعْطِ فِيهَا حَقَّهَا، تَطَؤُهُ بِأَظْلافِهَا وَتَنْطَحُهُ بِقُرُونِهَا». وَقَالَ: «وَمِنْ حَقِّهَا أَنْ تُحْلَبَ عَلَى الْمَاءِ». قَالَ: «وَلا يَأْتِي أَحَدُكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِشَاةٍ يَحْمِلُهَا عَلَى رَقَبَتِهِ لَهَا يُعَارٌ، فَيَقُولُ: يَا مُحَمَّدُ، فَأَقُولُ: لا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللهِ شَيْئًا، قَدْ بَلَّغْتُ، وَلا يَأْتِي بِبَعِيرٍ يَحْمِلُهُ عَلَى رَقَبَتِهِ لَهُ رُغَاءٌ، فَيَقُولُ: يَا مُحَمَّدُ، فَأَقُولُ: لا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا، قَدْ بَلَّغْتُ»».(بخارى: ۱۴۰۲)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «اگر كسی حق شترهایش را ادا نكند (و زكات آنها را ندهد) روز قیامت، آن شترها با شاداب‌ترین وضعی كه در دنیا داشته‌اند, او را زیر دست و پاهای خود لِه می‌كنند. همچنین كسی كه حق گوسفندانش را ادا نكند(و زكات آنها را ندهد) روز قیامت، آن گوسفندان با شاداب‌ترین وضعی كه در دنیا داشته‌اند, او را زیر سم‌های خود، قرار داده, با شاخهای خود، مورد ضرب و جرح، قرار می‌دهند». و فرمود: «و از جمله حقوق آنها، این است كه در محل آبشخور، آنها را بدوشند(تا اگر شخصی فقیر و یا رهگذری را دیدند, از آن شیر، به او بدهند). مواظب باشید، روز قیامت، كسی پیش من نیاید در حالی كه گوسفندی را بر دوش خود دارد و آن گوسفند فریاد می‌كند و بگوید: ای محمد! (مرا نجات ده). من خواهم گفت: اكنون از دست من، كاری ساخته نیست. زیرا قبلاً، پیام خدا را به شما رسانیده‌‌ام. همچنین كسی با شتری كه بر دوش دارد و فریاد می‌كند، نزد من نیاید و بگوید: ای محمد! (مرا نجات ده). آنگاه، خواهم گفت: اكنون از دست من، كاری ساخته نیست. من قبلاً پیام خدا را به شما رسانیده‌‌ام»».

۷۰۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ آتَاهُ اللَّهُ مَالاً، فَلَمْ يُؤَدِّ زَكَاتَهُ، مُثِّلَ لَهُ مَالُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ شُجَاعًا أَقْرَعَ، لَهُ زَبِيبَتَانِ، يُطَوَّقُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، ثُمَّ يَأْخُذُ بِلِهْزِمَتَيْهِ، يَعْنِي: بِشِدْقَيْهِ، ثُمَّ يَقُولُ: أَنَا مَالُكَ، أَنَا كَنْزُكَ». ثُمَّ تَلا:﴿لَا يَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ يَبۡخَلُونَ[آل‌عمران: ۱۸۰] ».(بخارى: ۱۴۰۳)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «كسی كه خداوند به او ثروت داده است اگر زكات مالش را پرداخت نكند، روز قیامت، مالش به شكل اژدهایی سمی كه دارای دو نیش زهرآگین می‌باشد، در می‌آید و به گردن او می‌پیچد و دو طرف چهره‌اش (گونه‌هایش) را گرفته، می‌گوید: من مال و خزانه تو هستم». سپس، رسول الله جاین آیه را تلاوت كرد: ﴿لَا يَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ يَبۡخَلُونَ[آل‌عمران: ۱۸۰] یعنی: آنان كه نسبت به آنچه خداوند به آنها عنایت كرده است، بخل می‌ورزند، گمان نكنند كه این كار، برایشان خوب است. بلكه این كار، برای آنها بد است. واین مالی كه نسبت به آن بخل ورزیده‌اند وحق آنرا ادا نكرده‌اند، روز قیامت، طوقی بر گردنشان خواهد بود».

باب (۳): مالی که زکات آن پرداخت گردد، کنز بحساب نمی‌آید

۷۰۲- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «لَيْسَ فِيمَا دُونَ خَمْسِ أَوَاقٍ صَدَقَةٌ، وَلَيْسَ فِيمَا دُونَ خَمْسِ ذَوْدٍ صَدَقَةٌ، وَلَيْسَ فِيمَا دُونَ خَمْسِ أَوْسُقٍ صَدَقَةٌ»».(بخارى: ۱۴۰۵)

ترجمه: «ابوسعید خدری سروایت می‌كند كه نبی اكرم جفرمود: «بر مالی كه كمتر از پنج اوقیه، پنج شتر و پنج وسق باشد، زكات واجب نمی‌شود»».

باب (۴): زکات در مال حلال وپاک است

۷۰۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ تَصَدَّقَ بِعَدْلِ تَمْرَةٍ مِنْ كَسْبٍ طَيِّبٍ، وَلا يَقْبَلُ اللَّهُ إِلاَّ الطَّيِّبَ، وَإِنَّ اللَّهَ يَتَقَبَّلُهَا بِيَمِينِهِ،ثُمَّ يُرَبِّيهَا لِصَاحِبِهِ، كَمَا يُرَبِّي أَحَدُكُمْ فَلُوَّهُ، حَتَّى تَكُونَ مِثْلَ الْجَبَلِ»».(بخارى: ۱۴۱۰)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كند كه رسول الله جفرمود: « خداوند فقط از مال حلال، صدقه قبول می‌كند. و هركس، باندازه یک دانه خرما، از مال حلال، صدقه دهد، خداوند آن را در دست راست خود میگیرد و برای صاحبش چنان پرورش می‌دهد (بزرگ می‌كند) كه شما كره اسب خود را پرورش می‌دهید تا اینكه آن دانه خرما، باندازه یک كوه شود»».

باب (۵): صدقه دهید قبل از آنکه کسی آنرا قبول نکند

۷۰۴- «عَنْ حَارِثَةَ بْنِ وَهْبٍ س قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «تَصَدَّقُوا، فَإِنَّهُ يَأْتِي عَلَيْكُمْ زَمَانٌ، يَمْشِي الرَّجُلُ بِصَدَقَتِهِ، فَلا يَجِدُ مَنْ يَقْبَلُهَا، يَقُولُ الرَّجُلُ: لَوْ جِئْتَ بِهَا بِالأَمْسِ لَقَبِلْتُهَا، فَأَمَّا الْيَوْمَ فَلا حَاجَةَ لِي بِهَا»». (بخارى: ۱۴۱۱)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: از نبی اكرم جشنیدم كه می‌فرمود: «صدقه دهید. زیرا زمانی فرا خواهد رسید كه شخص، با صدقه‌اش براه می‌افتد، اما هیچ كس پیدا نمی‌شود كه آن را بپذیرد. شخص می‌گوید: اگر دیروز، صدقه ات را می‌آوردی، قبول می‌كردم. اما امروز، نیازی به آن ندارم».

۷۰۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «لا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يَكْثُرَ فِيكُمُ الْمَالُ، فَيَفِيضَ حَتَّى يُهِمَّ رَبَّ الْمَالِ مَنْ يَقْبَلُ صَدَقَتَهُ، وَحَتَّى يَعْرِضَهُ، فَيَقُولَ الَّذِي يَعْرِضُهُ عَلَيْهِ: لا أَرَبَ لِي»». (بخارى: ۱۴۱۲)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كند كه نبی اكرم جفرمود: « قیامت برپا نخواهد شد تا زمانی كه مال و ثروت درمیان شما زیاد شود تا جایی كه صاحب مال، اراده می‌كند كه صدقه‌اش را به فلان شخص، بدهد. وقتی آنرا به او عرضه می‌كند, آن شخص، می‌گوید: بدان، نیاز ندارم»».

۷۰۶- «عَنْ عَدِيِّ بْنِ حَاتِمٍ س قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ج، فَجَاءَهُ رَجُلانِ، أَحَدُهُمَا يَشْكُو الْعَيْلَةَ، وَالآخَرُ يَشْكُو قَطْعَ السَّبِيلِ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَمَّا قَطْعُ السَّبِيلِ: فَإِنَّهُ لا يَأْتِي عَلَيْكَ إِلاَّ قَلِيلٌ، حَتَّى تَخْرُجَ الْعِيرُ إِلَى مَكَّةَ بِغَيْرِ خَفِيرٍ، وَأَمَّا الْعَيْلَةُ: فَإِنَّ السَّاعَةَ لا تَقُومُ، حَتَّى يَطُوفَ أَحَدُكُمْ بِصَدَقَتِهِ، لا يَجِدُ مَنْ يَقْبَلُهَا مِنْهُ، ثُمَّ لَيَقِفَنَّ أَحَدُكُمْ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ، لَيْسَ بَيْنَهُ وَبَيْنَهُ حِجَابٌ، وَلا تَرْجُمَانٌ يُتَرْجِمُ لَهُ، ثُمَّ لَيَقُولَنَّ لَهُ: أَلَمْ أُوتِكَ مَالاً؟ فَلَيَقُولَنَّ: بَلَى. ثُمَّ لَيَقُولَنَّ: أَلَمْ أُرْسِلْ إِلَيْكَ رَسُولاً؟ فَلَيَقُولَنَّ: بَلَى. فَيَنْظُرُ عَنْ يَمِينِهِ فَلا يَرَى إِلاَّ النَّارَ، ثُمَّ يَنْظُرُ عَنْ شِمَالِهِ فَلا يَرَى إِلاَّ النَّارَ، فَلْيَتَّقِيَنَّ أَحَدُكُمُ النَّارَ وَلَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ، فَإِنْ لَمْ يَجِدْ فَبِكَلِمَةٍ طَيِّبَةٍ»».(بخارى: ۱۴۱۳)

ترجمه: «عدی بن حاتم سمی‌گوید: نزد رسول الله جبودم كه دو نفر به محضر آنحضرت جرسیدند. یكی از فقر و گرسنگی و دیگری از نا امنی راه‌ها، شكایت كرد. رسول الله جفرمود: «مسأله امنیت راه‌ها در آینده نزدیک، حل خواهد شد بطوریكه كاروانها بدون محافظ تا مكه خواهند رفت.

اما در مورد فقر و گرسنگی، باید بگویم: قیامت برپا نخواهد شد تا وقتیكه (مال و ثروت بحدی زیاد شود) كه یكی از شما برای پیدا كردن كسی كه صدقه‌اش را بپذیرد، به جستجو بپردازد ولی او را پیدا نكند. سپس روز قیامت، شما در پیشگاه خدا حاضر خواهید شد در حالیكه حجابی وجود ندارد و نیازی به مترجم نیست. آنگاه، خداوند خطاب به بنده‌اش می‌فرماید: آیا به تو مال نداده بودم؟ می‌گوید: بلی. باز خداوند می‌فرماید: برای هدایت و راهنمایی تو پیامبر نفرستاده بودم؟ بنده می‌گوید: بلی. آن شخص، به سمت راست خود نگاه می‌كند بجز آتش، چیزی نمی‌بیند. سپس، به سمت چپ خود نگاه می‌كند بجز آتش، چیزی نمی‌بیند». در اینجا آنحضرت جفرمود: «خود را از آتش دوزخ دور نگاه دارید، اگر چه با صدقه دادن نصف خرمایی باشد. و اگر این نیز مقدور نبود، با سخن پسندیده (و حسن خلق) خود را از آتش، نجات دهید»».

باب(۶): خود را از آتش، نجات دهید اگر چه با نصف خرما و اندکی صدقه باشد

۷۰۷- «عَنْ أَبِي مُوسَى س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لَيَأْتِيَنَّ عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ يَطُوفُ الرَّجُلُ فِيهِ بِالصَّدَقَةِ مِنَ الذَّهَبِ، ثُمَّ لا يَجِدُ أَحَدًا يَأْخُذُهَا مِنْهُ، وَيُرَى الرَّجُلُ الْوَاحِدُ يَتْبَعُهُ أَرْبَعُونَ امْرَأَةً يَلُذْنَ بِهِ، مِنْ قِلَّةِ الرِّجَالِ وَكَثْرَةِ النِّسَاءِ»».(بخارى: ۱۴۱۴)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «زمانی فرا می‌رسد كه مردم، زكات طلا را بدست می‌گیرند و می‌چرخند, اما كسی پیدا نمی‌شود كه آنرا تحویل بگیرد. و به علت كثرت زنان و قلت مردان، چهل زن به یک مرد، پناه خواهند برد»».

۷۰۸- «عَنْ أَبِي مَسْعُودٍ الأَنْصَارِيِّ س قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج إِذَا أَمَرَنَا بِالصَّدَقَةِ، انْطَلَقَ أَحَدُنَا إِلَى السُّوقِ، فَيُحَامِلُ، فَيُصِيبُ الْمُدَّ، وَإِنَّ لِبَعْضِهِمُ الْيَوْمَ لَمِائَةَ أَلْفٍ»».(بخارى: ۱۴۱۶)

ترجمه: «ابو مسعود انصاریسمی‌گوید: هنگامی كه رسول الله جبه ما دستور می‌داد كه صدقه بدهیم، بعضی از ما به بازار می‌رفتند و در ازای مزد كم، كار می‌كردند و بخشی از درآمد خود را صدقه می‌دادند. اما امروز، پول برخی از مردم، به صد هزار می‌رسد»».

۷۰۹- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: دَخَلَتِ امْرَأَةٌ مَعَهَا ابْنَتَانِ لَهَا تَسْأَلُ، فَلَمْ تَجِدْ عِنْدِي شَيْئًا غَيْرَ تَمْرَةٍ، فَأَعْطَيْتُهَا إِيَّاهَا، فَقَسَمَتْهَا بَيْنَ ابْنَتَيْهَا، وَلَمْ تَأْكُلْ مِنْهَا، ثُمَّ قَامَتْ فَخَرَجَتْ، فَدَخَلَ النَّبِيُّ ج عَلَيْنَا فَأَخْبَرْتُهُ، فَقَالَ: «مَنِ ابْتُلِيَ مِنْ هَذِهِ الْبَنَاتِ بِشَيْءٍ كُنَّ لَهُ سِتْرًا مِنَ النَّارِ»».(بخارى: ۱۴۱۸)

ترجمه: «عایشه لمی‌فرماید: روزی، زنی با دو دخترش به خانه من آمد و چیزی خواست. در آن لحظه، بجز یک دانه خرما، چیز دیگری در خانه نبود. آن را به او دادم. آن زن، دانه خرما را میان دو دخترش تقسیم كرد و خودش چیزی نخورد. سپس، برخاست و رفت. وقتی كه رسول الله جتشریف آورد، جریان را برایش تعریف كردم. آنحضرت جفرمود: «هر كس را كه خداوند به وسیله چند دختر، مورد آزمایش قرار دهد (و او آنها را درست تربیت كند)، برایش سپری در برابر آتش دوزخ، خواهند شد»».

باب (۷): بهترین نوع صدقه، کدام است؟

۷۱۰- «عَنْ أَبُي هُرَيْرَةَ س قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ ج فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَيُّ الصَّدَقَةِ أَعْظَمُ أَجْرًا؟ قَالَ: «أَنْ تَصَدَّقَ وَأَنْتَ صَحِيحٌ شَحِيحٌ، تَخْشَى الْفَقْرَ وَتَأْمُلُ الْغِنَى، وَلا تُمْهِلُ حَتَّى إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ، قُلْتَ: لِفُلانٍ كَذَا، وَلِفُلانٍ كَذَا، وَقَدْ كَانَ لِفُلانٍ»».(بخارى: ۱۴۱۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: مردی نزد رسول الله جآمد و پرسید: ای رسول خدا! كدام صدقه، اجر بیشتری دارد؟ رسول الله جفرمود: «صدقه‌ای كه آنرا در زمان تندرستی و هنگامی كه حرص جمع آوری مال داری و از فقر می‌ترسی و امید به ثروتمند شدن داری, بدهی, نه اینكه منتظر بمانی تا لحظات مرگت، فرا رسد, آنگاه، (صدقه دهی و) بگویی: به فلانی اینقدر بدهید و به فلانی اینقدر بدهید. در حالی كه در آن لحظه، خود بخود مال، تعلق به دیگران دارد». (و از آنِ تو نیست)».

باب (۸)

۷۱۱- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ بَعْضَ أَزْوَاجِ النَّبِيِّ ج قُلْنَ لِلنَّبِيِّ ج: أَيُّنَا أَسْرَعُ بِكَ لُحُوقًا؟ قَالَ: «أَطْوَلُكُنَّ يَدًا». فَأَخَذُوا قَصَبَةً يَذْرَعُونَهَا، فَكَانَتْ سَوْدَةُ أَطْوَلَهُنَّ يَدًا، فَعَلِمْنَا بَعْدُ أَنَّمَا كَانَتْ طُولَ يَدِهَا الصَّدَقَةُ، وَكَانَتْ أَسْرَعَنَا لُحُوقًا بِهِ، وَكَانَتْ تُحِبُّ الصَّدَقَةَ».(بخارى: ۱۴۲۰)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: بعضی از همسران رسول اللهجاز آنحضرت جپرسیدند: بعد از وفات شما، كدام یک از ما، زودتر به شما ملحق خواهد شد؟ رسول خدا جفرمود: «كسی كه دست‌هایش، درازتر باشد». عایشه لمی‌گوید: بعد از آن، ما دست‌های خود را با چوبی از نی، اندازه گیری كردیم. دست‌های سوده لاز همه ما درازتر بود. اما بعدها دانستیم كه منظور آنحضرت جاز درازی دست، صدقه دادن بود. و ایشان كه صدقه دادن را دوست داشت، زودتر از همه ما، به رسول خدا جملحق شد».

تذكر: همانطور كه ملاحظه می‌كنید, روایت فوق، اندكی پیچیدگی دارد. زیرا از آن چنین استنباط می‌شودكه بعد از وفات پیامبر ج، سوده لقبل سایر ازواج، وفات نموده است. در حالی كه چنین نیست؛ بلكه درروایات متعدد دیگر، تصریح شده است كه چون زینب لبیشتر از همه صدقه می‌داد, زودتر از آنها به رسول الله جپیوست. (برای تفصیل بیشتر، به شرح صحیح مسلم، حدیث شماره ۲۴۵۲ و فتح الباری، مراجعه نمایید).

باب (۹): اگر کسی ندانسته زکات را به ثروتمندی بدهد

۷۱۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «قَالَ رَجُلٌ: لأَتَصَدَّقَنَّ بِصَدَقَةٍ، فَخَرَجَ بِصَدَقَتِهِ فَوَضَعَهَا فِي يَدِ سَارِقٍ، فَأَصْبَحُوا يَتَحَدَّثُونَ: تُصُدِّقَ عَلَى سَارِقٍ. فَقَالَ: اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ، لأَتَصَدَّقَنَّ بِصَدَقَةٍ، فَخَرَجَ بِصَدَقَتِهِ فَوَضَعَهَا فِي يَدَيْ زَانِيَةٍ، فَأَصْبَحُوا يَتَحَدَّثُونَ: تُصُدِّقَ اللَّيْلَةَ عَلَى زَانِيَةٍ، فَقَالَ: اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ، عَلَى زَانِيَةٍ، لأَتَصَدَّقَنَّ بِصَدَقَةٍ، فَخَرَجَ بِصَدَقَتِهِ فَوَضَعَهَا فِي يَدَيْ غَنِيٍّ، فَأَصْبَحُوا يَتَحَدَّثُونَ: تُصُدِّقَ عَلَى غَنِيٍّ، فَقَالَ: اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى سَارِقٍ، وَعَلَى زَانِيَةٍ، وَعَلَى غَنِيٍّ، فَأُتِيَ فَقِيلَ لَهُ: أَمَّا صَدَقَتُكَ عَلَى سَارِقٍ: فَلَعَلَّهُ أَنْ يَسْتَعِفَّ عَنْ سَرِقَتِهِ، وَأَمَّا الزَّانِيَةُ: فَلَعَلَّهَا أَنْ تَسْتَعِفَّ عَنْ زِنَاهَا، وَأَمَّا الْغَنِيُّ فَلَعَلَّهُ يَعْتَبِرُ، فَيُنْفِقُ مِمَّا أَعْطَاهُ اللَّهُ»». (بخارى: ۱۴۲۱)

ترجمه: «ابوهریره سنقل می‌كند كه رسول الله جفرمود: «شخصی گفت: می‌خواهم صدقه‌ای بدهم. سپس، صدقه‌اش را برداشته و بیرون رفت و(بدون اینكه بداند) آنرا به دزدی داد. صبح روز بعد، مردم گفتند: به دزدی صدقه داده شده است. مرد صدقه دهنده، شكر خدا را بجا آورد و تصمیم گرفت كه دوباره، صدقه دهد. سپس، صدقه‌اش را برداشته و بیرون رفت و (بدون اینكه بداند) آنرا به فاحشه‌ای داد. مردم گفتند: به فاحشه‌ای صدقه داده شده است. مرد صدقه دهنده گفت: خدایا! تو را سپاس می‌گویم. صدقه‌‌ام بدست فاحشه‌ای افتاد. و تصمیم گرفت بار دیگر، صدقه دهد و این بار، صدقه‌اش بدست ثروتمندی افتاد. روز بعد، مردم گفتند: به ثروتمندی صدقه داده شده است. آن شخص، گفت: خداوندا! از اینكه به سارق و فاحشه و ثروتمند، صدقه داده‌ام، شكر تو را به جا می‌آورم. سرانجام، شخصی را (خواب دید) كه نزد او آمد و گفت: امید است صدقه ات به دزد، باعث دست برداشتن او، از دزدی بشود. و صدقه ات به زن فاحشه نیز باعث پاكدامنی او گردد و صدقه‌ای كه به ثروتمند داده‌ای، باعث عبرت او شود و در راه خدا، انفاق كند»».

باب (۱۰): اگر کسی ندانسته زکات مالش را به فرزندش بدهد

۷۱۳- «عَنْ مَعْنِ بْنِ يَزِيدَ س قَالَ: بَايَعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج أَنَا وَأَبِي وَجَدِّي، وَخَطَبَ عَلَيَّ فَأَنْكَحَنِي، وَخَاصَمْتُ إِلَيْهِ، وَكَانَ أَبِي يَزِيدُ أَخْرَجَ دَنَانِيرَ يَتَصَدَّقُ بِهَا، فَوَضَعَهَا عِنْدَ رَجُلٍ فِي الْمَسْجِدِ، فَجِئْتُ فَأَخَذْتُهَا، فَأَتَيْتُهُ بِهَا، فَقَالَ: وَاللَّهِ مَا إِيَّاكَ أَرَدْتُ، فَخَاصَمْتُهُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج، فَقَالَ: «لَكَ مَا نَوَيْتَ يَا يَزِيدُ، وَلَكَ مَا أَخَذْتَ يَا مَعْنُ»».(بخارى: ۱۴۲۲)

ترجمه: «معن بن یزید سمی‌گوید: من و پدر و پدر بزرگم, با رسول الله جبیعت كردیم. خطبه نكاح مرا نیز آنحضرت جخواند. روزی، برای حل اختلافی كه بین من و پدرم پیش آمده بود، نزد آنحضرت جرفتیم. پدرم ؛ یزید؛ مقداری پول، در مسجد به شخصی داده بود كه آنها را صدقه دهد. من آمدم و آن شخص، پولها را به من داد. با آن پولها، نزد پدرم آمدم. پدرم گفت: سوگند به خدا! نمی‌خواستم آنها را به تو بدهد. سرانجام، برای حل این اختلاف، به رسول خدا جمراجعه كردیم. آنحضرت جفرمود: «ای یزید! تو به آنچه نیت كرده‌ای، رسیده‌ای. و تو ای معن! آنچه را گرفته‌ای از آنِ تو می‌باشد»».

باب (۱۱): اجازه دادن به خادم برای دادن صدقه

۷۱۴- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِذَا أَنْفَقَتِ الْمَرْأَةُ مِنْ طَعَامِ بَيْتِهَا، غَيْرَ مُفْسِدَةٍ، كَانَ لَهَا أَجْرُهَا بِمَا أَنْفَقَتْ، وَلِزَوْجِهَا أَجْرُهُ بِمَا كَسَبَ، وَلِلْخَازِنِ مِثْلُ ذَلِكَ، لا يَنْقُصُ بَعْضُهُمْ أَجْرَ بَعْضٍ شَيْئًا»».(بخارى: ۱۴۲۵)

ترجمه: «عایشه لنقل می‌كند كه رسول اكرمجفرمود: «هرگاه، زنی بدون اسراف، چیزی از مال شوهرش را صدقه كند، به او ثواب انفاق و به شوهرش، ثواب كسب آن می‌رسد. و خادم و خزانه دار نیز در صورت انفاق, چنین وضعی دارند. و هیچكدام از ثواب دیگری نمی‌كاهد»».

باب (۱۲): صدقه آن است که از روی بی نیازی باشد

۷۱۵- «عَنْ حَكِيمِ بْنِ حِزَامٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «الْيَدُ الْعُلْيَا خَيْرٌ مِنَ الْيَدِ السُّفْلَى، وَابْدَأْ بِمَنْ تَعُولُ، وَخَيْرُ الصَّدَقَةِ عَنْ ظَهْرِ غِنًى، وَمَنْ يَسْتَعْفِفْ يُعِفَّهُ اللَّهُ، وَمَنْ يَسْتَغْنِ يُغْنِهِ اللَّهُ»».(بخارى: ۱۴۲۸)

ترجمه: «حكیم بن حزام سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «دست بالا (صدقه دهنده) از دست پایین (صدقه گیرنده) بهتر است. صدقه را نخست، از افرادی شروع كنید كه تحت تكفل شما هستند. و بهترین صدقه، آنست كه (صدقه دهنده) از روی بی‌نیازی، آنرا (صدقه) دهد. (یعنی طوری صدقه دهد كه خود, محتاج نشود). هر كس، از خواستن، دوری جوید, خداوند نیز او را از آن، دور نگاه می‌دارد. و هر كس كه اظهار بی‌نیازی كند, خداوند او را بی‌نیاز می‌سازد»».

۷۱۶- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ وَهُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ وَذَكَرَ الصَّدَقَةَ وَالتَّعَفُّفَ وَالْمَسْأَلَةَ: «الْيَدُ الْعُلْيَا خَيْرٌ مِنَ الْيَدِ السُّفْلَى فَالْيَدُ الْعُلْيَا هِيَ الْمُنْفِقَةُ وَالسُّفْلَى هِيَ السَّائِلَةُ»».(بخارى: ۱۴۲۹)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: رسول خدا جبر منبر رفت و درباب صدقه دادن، چیز خواستن از دیگران و دوری جستن از آن، سخن گفت و فرمود: «دست بالا بر دست پایین, فضیلت دارد. دست بالا, همان دست دهنده است و دست پایین, همان دست گیرنده (سؤال كننده) است»».

باب (۱۳): تشویق کردن برای دادن صدقه وسفارش کردن برای آن

۷۱۷- «عَنْ أَبِي مُوسَى س قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج إِذَا جَاءَهُ السَّائِلُ، أَوْ طُلِبَتْ إِلَيْهِ حَاجَةٌ، قَالَ: «اشْفَعُوا تُؤْجَرُوا، وَيَقْضِي اللَّهُ عَلَى لِسَانِ نَبِيِّهِج مَا شَاءَ»».(بخارى:۱۴۳۲)

ترجمه: «ابوموسی سروایت می‌كند كه: هرگاه، سائلی نزد رسول الله جمی‌آمد و یا كسی، از آنحضرت جدرخواست حاجتی می‌كرد, رسول اكرم جخطاب به صحابه شمی‌فرمود:«شما نیز (در حق این) سفارش كنید تا در اجر، شریک شوید. خداوند بر زبان پیامبرش آنچه را كه بخواهد، جاری می‌كند»».

۷۱۸- «عَنْ أَسْمَاءَ ل قَالَتْ: قَالَ لِيَ النَّبِيُّ ج: «لا تُوكِي فَيُوكَى عَلَيْكِ». وفي رواية: قَالَ: «لا تُحْصِي فَيُحْصِيَ اللَّهُ عَلَيْكِ»».(بخارى:۱۴۳۳)

ترجمه: «اسماء دختر ابوبكر بمی‌گوید: رسول الله جبه من فرمود: «دستت را محكم نگیر تا خداوند بر تو سخت نگیرد». ودر روایتی دیگر آمده است كه رسول خدا جفرمود: «آنچه را كه صدقه می‌دهی، حساب نكن تا خداوند نیز برای تو حساب نكند»».

باب(۱۴): صدقه دادن باندازۀ استطاعت

۷۱۹-وفي رواية: «لا تُوعِي فَيُوعِيَ اللَّهُ عَلَيْكِ، ارْضَخِي مَا اسْتَطَعْتِ»».(بخارى:۱۴۳۳)

ترجمه: «و در یک روایت، آمده است كه آنحضرتجفرمود: «مال را نزد خود(برای اینكه انفاق نكنی) نگه ندار, زیرا در آنصورت، خدا نیز با تو چنین خواهد كرد. و به اندازه توان خود، انفاق كن»».

باب (۱۵): حکم صدقه ای که قبل از اسلام بوده است

۷۲۰- «عَنْ حَكِيمِ بْنِ حِزَامٍ س قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَرَأَيْتَ أَشْيَاءَ كُنْتُ أَتَحَنَّثُ بِهَا فِي الْجَاهِلِيَّةِ، مِنْ صَدَقَةٍ، أَوْ عَتَاقَةٍ، وَصِلَةِ رَحِمٍ، فَهَلْ فِيهَا مِنْ أَجْرٍ؟ فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «أَسْلَمْتَ عَلَى مَا سَلَفَ مِنْ خَيْرٍ»».(بخارى: ۱۴۳۶)

ترجمه: «ازحكیم بن حزام سروایت است كه عرض كرد: ای رسول خدا! من درزمان جاهلیت، كارهای نیكی از قبیل صدقه دادن, آزاد كردن غلام و صله رحم را بخاطر تقرب به خدا، انجام می‌دادم. آیا برای آنها اجری به من می‌رسد؟ آنحضرت جفرمود: بركت همان كارهای خیر بود كه مشرف به اسلام شدی»».

باب (۱۶): پاداش خدمتگزاری که با اجازه صاحبش، صدقه بدهد وخیانت نکند

۷۲۱- «عَنْ أَبِي مُوسَى س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «الْخَازِنُ الْمُسْلِمُ الأَمِينُ الَّذِي يُنْفِذُ- وَرُبَّمَا قَالَ: يُعْطِي- مَا أُمِرَ بِهِ، كَامِلاً مُوَفَّرًا، طَيِّبًا بِهِ نَفْسُهُ فَيَدْفَعُهُ إِلَى الَّذِي أُمِرَ لَهُ بِهِ، أَحَدُ الْمُتَصَدِّقَيْنِ»».(بخارى: ۱۴۳۸)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «خادم و انبار دار مسلمان و امینی كه ماموریت خود را بطور كامل و با طیب خاطر، انجام دهد و صدقه را به كسی كه دستور داده شده است, برساند، او نیز یكی از صدقه دهندگان بشمار می‌رود»».

باب (۱۷): خداوند می‌فرماید: ﴿فَأَمَّا مَنۡ أَعۡطَىٰ وَٱتَّقَىٰ ٥[اللیل: ۵] . یعنی کسیکه صدقه داد و پرهیزگاری نمود

«اللهم اعط منفق مال خلفاً»

خدایا! انفاق كننده مال را، عوض عطا فرما

۷۲۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «مَا مِنْ يَوْمٍ يُصْبِحُ الْعِبَادُ فِيهِ، إِلاَّ مَلَكَانِ يَنْزِلانِ، فَيَقُولُ أَحَدُهُمَا: اللَّهُمَّ أَعْطِ مُنْفِقًا خَلَفًا، وَيَقُولُ الآخَرُ: اللَّهُمَّ أَعْطِ مُمْسِكًا تَلَفًا»».(بخارى: ۱۴۴۲)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كند كه نبی اكرم جفرمود: «هر روزی كه بندگان، صبح می‌كنند، دو فرشته از آسمان نازل می‌شود. یكی می‌گوید: خدایا! به كسی كه در راه تو انفاق می‌كند، عوض بده. و دیگری می‌گوید: خدایا! به كسی كه از انفاق، خود داری میكند، ضرر و زیان برسان»».

باب (۱۸): مثال بخیل وصدقه دهنده

۷۲۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «مَثَلُ الْبَخِيلِ وَالْمُتَصَدِّقِ كَمَثَلِ رَجُلَيْنِ، عَلَيْهِمَا جُبَّتَانِ مِنْ حَدِيدٍ، مِنْ ثُدِيِّهِمَا إِلَى تَرَاقِيهِمَا، فَأَمَّا الْمُنْفِقُ: فَلا يُنْفِقُ إِلاَّ سَبَغَتْ، أَوْ وَفَرَتْ عَلَى جِلْدِهِ، حَتَّى تُخْفِيَ بَنَانَهُ، وَتَعْفُوَ أَثَرَهُ. وَأَمَّا الْبَخِيلُ: فَلا يُرِيدُ أَنْ يُنْفِقَ شَيْئًا، إِلاَّ لَزِقَتْ كُلُّ حَلْقَةٍ مَكَانَهَا، فَهُوَ يُوَسِّعُهَا وَلا تَتَّسِعُ»».(بخارى: ۱۴۴۴)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كند كه نبی اكرم جفرمود: «مثال صدقه دهنده و بخیل، مانند دو مردی است كه زره آهنی بر تن كرده باشند. و آن زره، از سینه تا گلوی آنان را در بر گرفته باشد. شخص صدقه دهنده، هنگامی كه صدقه می‌دهد، آن زره، گشاده می‌شود وتمام بدنش را در برمی گیرد تا جائی كه نه تنها انگشتانش را می‌پوشاند بلكه رد پایش را نیز از بین میبرد (گناهانش را محو می‌كند) ولی بخیل هنگامی كه می‌خواهد چیزی انفاق كند, حلقه‌های آن زره، تنگ‌تر می‌شود. و هر چه سعی می‌كند، نمی‌تواند آنرا گشاده‌تر نماید»».

باب (۱۹): صدقه بر هر مسلمان، واجب است اگر چیزی برای صدقه نیافت، کار نیکی انجام دهد

۷۲۴- «عَنْ أَبِي مُوسَى س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ صَدَقَةٌ». فَقَالُوا: يَا نَبِيَّ اللَّهِ، فَمَنْ لَمْ يَجِدْ؟ قَالَ: «يَعْمَلُ بِيَدِهِ فَيَنْفَعُ نَفْسَهُ وَيَتَصَدَّقُ». قَالُوا: فَإِنْ لَمْ يَجِدْ؟ قَالَ:«يُعِينُ ذَا الْحَاجَةِ الْمَلْهُوفَ».قَالُوا: فَإِنْ لَمْ يَجِدْ؟ قَالَ: «فَلْيَعْمَلْ بِالْمَعْرُوفِ، وَلْيُمْسِكْ عَنِ الشَّرِّ، فَإِنَّهَا لَهُ صَدَقَةٌ»».(بخارى: ۱۴۴۵)

ترجمه: «ابوموسی سروایت می‌كند كه رسول الله جفرمود: «صدقه بر هر مسلمان، فرض است». صحابه گفتند: ای پیامبر خدا! اگر كسی، چیزی نداشت، چه كند؟ آنحضرت جفرمود: «كار كند تا هم بخودش نفع برساند و هم به دیگران، صدقه دهد». دوباره پرسیدند: اگر این كار از او ساخته نبود، چه كند؟ رسول الله جفرمود: «به ستمدیده نیازمندی كمک كند». پرسیدند: اگر این را هم نتوانست؟ فرمود: «كار نیک، انجام دهد و از كار بد، اجتناب نماید. همین، برایش صدقه محسوب می‌شود»».

باب (۲۰): چقدر باید زکات و صدقه داد؟

۷۲۵- «عَنْ أُمِّ عَطِيَّةَ ل قَالَتْ: بُعِثَ إِلَى نُسَيْبَةَ الأَنْصَارِيَّةِ بِشَاةٍ، فَأَرْسَلَتْ إِلَى عَائِشَةَل مِنْهَا، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «عِنْدَكُمْ شَيْءٌ»؟ فَقُلْتُ: لا، إِلاَّ مَا أَرْسَلَتْ بِهِ نُسَيْبَةُ مِنْ تِلْكَ الشَّاةِ، فَقَالَ: «هَاتِ فَقَدْ بَلَغَتْ مَحِلَّهَا»».(بخارى: ۱۴۴۶)

ترجمه: «ام عطیه (نسیبه انصاری) لمی‌گوید: گوسفندی را به من صدقه دادند. من، مقداری از گوشت آن را برای عایشه لفرستادم. رسول الله جاز عایشه لپرسید: «چیزی برای خوردن داری»؟ عایشه لگفت: خیر، فقط همان گوشت گوسفندی كه ام عطیه فرستاده است, وجود دارد. رسول الله جفرمود: «همان را بیاور. زیرا صدقه به محل خود (ام عطیه) رسیده است»».

توضیح: رسول خدا جصدقه را قبول نمی‌كرد ولی هدیه را می‌پذیرفت. (مترجم)

باب (۲۱): گرفتن مال در زکات

۷۲۶- «عَنْ أَنَسٍ س: أَنَّ أَبَا بَكْرٍ سكَتَبَ لَهُ الَّتِي أَمَرَ اللَّهُ رَسُولَهُ ج: «وَمَنْ بَلَغَتْ صَدَقَتُهُ بِنْتَ مَخَاضٍ وَلَيْسَتْ عِنْدَهُ، وَعِنْدَهُ بِنْتُ لَبُونٍ، فَإِنَّهَا تُقْبَلُ مِنْهُ، وَيُعْطِيهِ الْمُصَدِّقُ عِشْرِينَ دِرْهَمًا أَوْ شَاتَيْنِ، فَإِنْ لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ بِنْتُ مَخَاضٍ عَلَى وَجْهِهَا، وَعِنْدَهُ ابْنُ لَبُونٍ، فَإِنَّهُ يُقْبَلُ مِنْهُ، وَلَيْسَ مَعَهُ شَيْءٌ»».(بخارى: ۱۴۴۸)

ترجمه: «انس سروایت می‌كند كه: ابوبكر صدیق سفریضه زكات را كه خداوند به پیامبرش امر فرموده بود، برای من چنین نوشت: «هركس كه نصاب زكات شترش به بنت مخاض (بچه شتر یكساله) برسد، ولی نداشته باشد وبنت لبون داشته باشد، همان بنت لبون از او پذیرفته شود. ولی زكات گیرنده، باید به ا و بیست درهم یا دو گوسفند،پس بدهد. ولی اگر نزد وی بنت مخاض باشد و ابن لبون (بچه شتر دوساله) نداشته باشد، از وی پذیرفته می‌شود و چیزی به او تعلق نمی‌گیرد»».

باب (۲۲): متفرق، نباید جمع شود ویک مجموعه نباید متفرق گردد

۷۲۷- «عَنْ أَنَسٍ س: أَنَّ أَبَا بَكْرٍ س كَتَبَ لَهُ الَّتِي فَرَضَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «وَلا يُجْمَعُ بَيْنَ مُتَفَرِّقٍ، وَلا يُفَرَّقُ بَيْنَ مُجْتَمِعٍ، خَشْيَةَ الصَّدَقَةِ»».(بخارى:۱۴۵۰)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: ابوبكرسطبق دستور رسول الله جاحكامی را برای من نوشت و فرستاد. از جمله آنها، این حكم بود: «اموال متفرق را جمع نكنید و از ترس زكات، اموال جمع شده را پراكنده نسازید»».

باب (۲۳): اگر اموال دو نفر با هم مخلوط بود، زکات، بین آنها بطور مساوی تقسیم می‌شود

۷۲۸- «وَ فِي رِوَايَةٍ: أَنَّ أَبَا بَكْرٍ س كَتَبَ لَهُ الَّتِي فَرَضَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «وَمَا كَانَ مِنْ خَلِيطَيْنِ فَإِنَّهُمَا يَتَرَاجَعَانِ بَيْنَهُمَا بِالسَّوِيَّةِ»».(بخارى: ۱۴۵۱)

ترجمه: «ودر روایتی آمده است كه: ابوبكرسدرباره آنچه رسول اكرم جفرض گردانیده است، نوشت: «اگر دو نفر با هم، اموال مشترک داشتند وبه آنها زكات تعلق گرفت، پرداخت زكات را بین خود، بطور مساوی تقسیم نمایند»».

باب (۲۴): زکات شتر

۷۲۹- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س: أَنَّ أَعْرَابِيًّا سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ ج عَنِ الْهِجْرَةِ، فَقَالَ: «وَيْحَكَ، إِنَّ شَأْنَهَا شَدِيدٌ، فَهَلْ لَكَ مِنْ إِبِلٍ تُؤَدِّي صَدَقَتَهَا»؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: فَاعْمَلْ مِنْ وَرَاءِ الْبِحَارِ فَإِنَّ اللَّهَ لَنْ يَتِرَكَ مِنْ عَمَلِكَ شَيْئًا»». (بخارى:۱۴۵۲)

ترجمه: «ابوسعید خدری سنقل می‌كند كه: بادیه نشینی از رسول الله جدرباره هجرت، پرسید. آنحضرت جفرمود: «وای بر تو، هجرت, بسیار مشكل است. آیا شتر داری كه زكات آنها را بدهی»؟ گفت: آری. رسول الله جفرمود: « پس (به آنچه برایت میسر است) عمل كن. زیرا خداوند، ذره‌ای از عمل تو را اگرچه در ورای دریاها انجام گرفته باشد ضایع نخواهد كرد»».

باب (۲۵): کسی که در زکات مالش، بنت مخاض واجب گردد و بنت مخاض نداشته باشد

۷۳۰- «عَنْ أَنَسٍ س: أَنَّ أَبَا بَكْرٍ س كَتَبَ لَهُ فَرِيضَةَ الصَّدَقَةِ الَّتِي أَمَرَ اللَّهُ رَسُولَهُ ج: «مَنْ بَلَغَتْ عِنْدَهُ مِنَ الإِبِلِ صَدَقَةُ الْجَذَعَةِ وَلَيْسَتْ عِنْدَهُ جَذَعَةٌ، وَعِنْدَهُ حِقَّةٌ فَإِنَّهَا تُقْبَلُ مِنْهُ الْحِقَّةُ، وَيَجْعَلُ مَعَهَا شَاتَيْنِ، إِنِ اسْتَيْسَرَتَا لَهُ أَوْ عِشْرِينَ دِرْهَمًا، وَمَنْ بَلَغَتْ عِنْدَهُ صَدَقَةُ الْحِقَّةِ، وَلَيْسَتْ عِنْدَهُ الْحِقَّةُ وَعِنْدَهُ الْجَذَعَةُ، فَإِنَّهَا تُقْبَلُ مِنْهُ الْجَذَعَةُ وَيُعْطِيهِ الْمُصَدِّقُ عِشْرِينَ دِرْهَمًا أَوْ شَاتَيْنِ، وَمَنْ بَلَغَتْ عِنْدَهُ صَدَقَةُ الْحِقَّةِ، وَلَيْسَتْ عِنْدَهُ إِلاَّ بِنْتُ لَبُونٍ فَإِنَّهَا تُقْبَلُ مِنْهُ بِنْتُ لَبُونٍ وَيُعْطِي شَاتَيْنِ أَوْ عِشْرِينَ دِرْهَمًا، وَمَنْ بَلَغَتْ صَدَقَتُهُ بِنْتَ لَبُونٍ وَعِنْدَهُ حِقَّةٌ فَإِنَّهَا تُقْبَلُ مِنْهُ الْحِقَّةُ وَيُعْطِيهِ الْمُصَدِّقُ عِشْرِينَ دِرْهَمًا أَوْ شَاتَيْنِ، وَمَنْ بَلَغَتْ صَدَقَتُهُ بِنْتَ لَبُونٍ وَلَيْسَتْ عِنْدَهُ وَعِنْدَهُ بِنْتُ مَخَاضٍ، فَإِنَّهَا تُقْبَلُ مِنْهُ بِنْتُ مَخَاضٍ وَيُعْطِي مَعَهَا عِشْرِينَ دِرْهَمًا أَوْ شَاتَيْنِ»».(بخارى: ۱۴۵۳)

ترجمه: «انس سروایت می‌كند كه ابوبكر صدیق سفریضه زكات را كه خداوند به پیامبرش جامر كرده بود، برایش چنین نوشت: «هركس كه زكات شترهایش به "جذعه" (بچه شترچهار ساله) رسید و آنرا نداشت كه پرداخت كند، ولی "حقه" (بچه شتر سه ساله)در شترانش بود، "حقه" از او پذیرفته می‌شود. البته اگر دسترسی داشت، دو گوسفند یا بیست درهم همراه آن پرداخت نماید. وهركس كه در زكات شترانش "حقه" واجب گردید و"حقه" در شترانش نبود و"جذعه" وجود داشت، "جذعه" از او پذیرفته می‌شود. البته زكات گیرنده باید به او بیست درهم یا دو گوسفند،پس بدهد. وهركس كه در زكات شترهایش "حقه" واجب گردید ودر شترانش فقط "بنت لبون" (شتر بچه دوساله) وجوداشت، "بنت لبون" از وی پذیرفته می‌شود و دو گوسفند یا بیست درهم نیز، (همراه او) بدهد. وهركس كه در زكات شترهایش "بنت لبون" واجب گردید و "حقه" داشت، همان از وی پذیرفته می‌شود و زكات گیرنده به وی بیست درهم یا دو گوسفند نیز بدهد. و هركس كه در زكات شترهایش، "بنت لبون" واجب گردید و وی بنت لبون نداشت و"بنت مخاض" در شترانش وجود داشت، "بنت مخاض" از وی پذیرفته می‌شود. علاوه بر آن، بیست درهم یا دو گوسفند نیز بدهد»».

باب (۲۶): زکات گوسفند

۷۳۱- «عَنْ أَنَسٍ س: أَنَّ أَبَا بَكْرٍسكَتَبَ لَهُ هَذَا الْكِتَابَ لَمَّا وَجَّهَهُ إِلَى الْبَحْرَيْنِ: بِسْم اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، هَذِهِ فَرِيضَةُ الصَّدَقَةِ الَّتِي فَرَضَ رَسُولُ اللَّهِ ج عَلَى الْمُسْلِمِينَ، وَالَّتِي أَمَرَ اللَّهُ بِهَا رَسُولَهُ، فَمَنْ سُئِلَهَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ عَلَى وَجْهِهَا فَلْيُعْطِهَا، وَمَنْ سُئِلَ فَوْقَهَا فَلا يُعْطِ: فِي أَرْبَعٍ وَعِشْرِينَ مِنَ الإِبِلِ فَمَا دُونَهَا مِنَ الْغَنَمِ، مِنْ كُلِّ خَمْسٍ شَاةٌ، إِذَا بَلَغَتْ خَمْسًا وَعِشْرِينَ إِلَى خَمْسٍ وَثَلاثِينَ فَفِيهَا بِنْتُ مَخَاضٍ أُنْثَى، فَإِذَا بَلَغَتْ سِتًّا وَثَلاثِينَ إِلَى خَمْسٍ وَأَرْبَعِينَ فَفِيهَا بِنْتُ لَبُونٍ أُنْثَى، فَإِذَا بَلَغَتْ سِتًّا وَأَرْبَعِينَ إِلَى سِتِّينَ فَفِيهَا حِقَّةٌ طَرُوقَةُ الْجَمَلِ، فَإِذَا بَلَغَتْ وَاحِدَةً وَسِتِّينَ إِلَى خَمْسٍ وَسَبْعِينَ فَفِيهَا جَذَعَةٌ، فَإِذَا بَلَغَتْ يَعْنِي سِتًّا وَسَبْعِينَ إِلَى تِسْعِينَ فَفِيهَا بِنْتَا لَبُونٍ، فَإِذَا بَلَغَتْ إِحْدَى وَتِسْعِينَ إِلَى عِشْرِينَ وَمِائَةٍ فَفِيهَا حِقَّتَانِ طَرُوقَتَا الْجَمَلِ، فَإِذَا زَادَتْ عَلَى عِشْرِينَ وَمِائَةٍ فَفِي كُلِّ أَرْبَعِينَ بِنْتُ لَبُونٍ، وَفِي كُلِّ خَمْسِينَ حِقَّةٌ، وَمَنْ لَمْ يَكُنْ مَعَهُ إِلاَّ أَرْبَعٌ مِنَ الإِبِلِ فَلَيْسَ فِيهَا صَدَقَةٌ، إِلاَّ أَنْ يَشَاءَ رَبُّهَا، فَإِذَا بَلَغَتْ خَمْسًا مِنَ الإِبِلِ فَفِيهَا شَاةٌ، وَفِي صَدَقَةِ الْغَنَمِ فِي سَائِمَتِهَا إِذَا كَانَتْ أَرْبَعِينَ إِلَى عِشْرِينَ وَمِائَةٍ شَاةٌ، فَإِذَا زَادَتْ عَلَى عِشْرِينَ وَمِائَةٍ إِلَى مِائَتَيْنِ شَاتَانِ، فَإِذَا زَادَتْ عَلَى مِائَتَيْنِ إِلَى ثَلاثِ مِائَةٍ فَفِيهَا ثَلاثُ شِيَاهٍ، فَإِذَا زَادَتْ عَلَى ثَلاثِ مِائَةٍ فَفِي كُلِّ مِائَةٍ شَاةٌ، فَإِذَا كَانَتْ سَائِمَةُ الرَّجُلِ نَاقِصَةً مِنْ أَرْبَعِينَ شَاةً وَاحِدَةً فَلَيْسَ فِيهَا صَدَقَةٌ، إِلاَّ أَنْ يَشَاءَ رَبُّهَا، وَفِي الرِّقَّةِ رُبْعُ الْعُشْرِ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ إِلاَّ تِسْعِينَ وَمِائَةً فَلَيْسَ فِيهَا شَيْءٌ إِلاَّ أَنْ يَشَاءَ رَبُّهَا».(بخارى: ۱۴۵۴)

ترجمه: «انس سروایت می‌كند كه: هنگامیكه ابوبكر صدیق سوی را به بحرین فرستاد، این نامه را برایش نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

این، فریضه زكاتی است كه رسول الله جبر عهده مسلمانان، مقرر كرده است. و همان دستور خداوند متعال است به رسولش. بنابراین، از هر مسلمانی كه زكات مطالبه گردد، باید به همان مقدار تعیین شده، پرداخت نماید. و اگر بیشتر از آن، مطالبه نمایند، پرداخت نكند.

در بیست وچهار شتر وكمتر از آن، در مقابل هر پنج شتر، یک گوسفند باید داده شود. از بیست وپنج تا سی وپنج شتر، یک "بنت مخاض" لازم می‌گردد. و از سی وشش تا چهل و پنج شتر، یک "بنت لبون" لازم می‌گردد. و از چهل وشش تا شصت شتر، یک حقه كه آماده آبستن است، لازم می‌گردد. و از شصت و یک تا هفتاد وپنج شتر، یک "جذعه" لازم می‌گردد. و از هفتاد وشش تا نود شتر، دو "بنت لبون" لازم می‌گردد. و از نود و یک تا یكصد وبیست شتر، دو "حقه" كه آماده آبستن‌اند، لازم می‌گردد. وچون تعداد شتران از صد وبیست گذشت، برای هر چهل شتر، یک "بنت لبون" و برای هر پنجاه شتر، یک "حقه" واجب می‌گردد. و هركس، فقط چهار شتر دارد، زكات بر وی واجب نیست مگر اینكه صاحب آنها بخواهد چیزی صدقه نماید. وچون تعداد آنها به پنج شتر برسد، یک گوسفند واجب می‌گردد.

اما در مورد زكات گوسفند: اگر گوسفندان در صحرا بچرند، از هر چهل راس گوسفند تا صد و بیست گوسفند، یكی واجب می‌گردد. و از یكصد وبیست تا دویست راس، دو راس گوسفند. و از دویست تا سیصد، سه راس گوسفند، لازم می‌گردد. وهنگامیكه تعدادشان از سیصد راس گذشت، از هر صد گوسفند، یكی لازم می‌گردد. و اگر تعداد گوسفندان كسی از چهل راس،كمتر باشند زكات بر او واجب نیست مگر اینكه خودش بخواهد چیزی صدقه بدهد.

واما زكات نقره: یک چهلم است. واگر فردی فقط یک صد و نود درهم دارد، زكات بر او واجب نیست مگر اینكه داوطلبانه، چیزی صدقه بدهد».

باب (۲۷): زکات باید بی عیب باشد

۷۳۲- «عَنْ أَنَسٍ س: أَنَّ أَبَا بَكْرٍسكَتَبَ لَهُ: الصَّدَقَةَ الَّتِي أَمَرَ اللَّهُ رَسُولَهُ ج: «وَلا يُخْرَجُ فِي الصَّدَقَةِ هَرِمَةٌ وَلا ذَاتُ عَوَارٍ وَلا تَيْسٌ إِلاَّ مَا شَاءَ الْمُصَدِّقُ»».(بخارى: ۱۴۵۵)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: ابوبكرسطبق دستور خدا به رسولش ج، درباره زكات، برای من چنین نوشت: «گوسفند پیر و معیوب برای زكات داده نشود. و همچنین گوسفند نر، مگر اینكه صدقه دهنده خواسته باشد»».

باب (۲۸) در زکات نباید بهترین مال مردم انتخاب شود

۷۳۳- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: حديث بَعْثِ مُعَاذ س إلَى الْيَمَنِ تقدم وفي هذه الرواية قَالَ: «إِنَّكَ تَقْدَمُ عَلَى قَوْمٍ أَهْلِ كِتَابٍ.» وَذَكَرَ بَاقِيَ الحديثِ ثُمَّ قَالَ فِي آخِرِهِ: «وَتَوَقَّ كَرَائِمَ أَمْوَالِ النَّاسِ»». (بخارى: ۱۴۵۸)

ترجمه: «حدیث ابن عباس سكه رسول الله جمعاذ سرا بعنوان والی به یمن فرستاد، قبلا بیان شد. در این روایت، آمده است كه: آنحضرتجفرمود: «تو به طرف اهل كتاب فرستاده میشوی…» و در پایان، فرمود: «هنگام دریافت زكات، از گرفتن بهترین مال مردم، پرهیزكن»».

باب (۲۹): زکات دادن به خویشاوندان

۷۳۴- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: كَانَ أَبُو طَلْحَةَ أَكْثَرَ الأَنْصَارِ بِالْمَدِينَةِ مَالاً مِنْ نَخْلٍ، وَكَانَ أَحَبُّ أَمْوَالِهِ إِلَيْهِ بَيْرُحَاءَ، وَكَانَتْ مُسْتَقْبِلَةَ الْمَسْجِدِ، وَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَدْخُلُهَا، وَيَشْرَبُ مِنْ مَاءٍ فِيهَا طَيِّبٍ. قَالَ أَنَسٌ: فَلَمَّا أُنْزِلَتْ هَذِهِ الآيَةُ: ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ[آل‌عمران: ۹۲] . قَامَ أَبُو طَلْحَةَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى يَقُولُ: ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَإِنَّ أَحَبَّ أَمْوَالِي إِلَيَّ بَيْرُحَاءَ، وَإِنَّهَا صَدَقَةٌ لِلَّهِ، أَرْجُو بِرَّهَا وَذُخْرَهَا عِنْدَ اللَّهِ، فَضَعْهَا يَا رَسُولَ اللَّهِ، حَيْثُ أَرَاكَ اللَّهُ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «بَخٍ، ذَلِكَ مَالٌ رَابِحٌ، ذَلِكَ مَالٌ رَابِحٌ، وَقَدْ سَمِعْتُ مَا قُلْتَ، وَإِنِّي أَرَى أَنْ تَجْعَلَهَا فِي الأَقْرَبِينَ». فَقَالَ أَبُو طَلْحَةَ: أَفْعَلُ يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَقَسَمَهَا أَبُو طَلْحَةَ فِي أَقَارِبِهِ وَبَنِي عَمِّهِ ».(بخارى: ۱۴۶۱)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: ابوطلحه ساز میان همه انصار مدینه، نخل بیشتری داشت. بهترین نخلستان وی بنام بیرحاء، روبروی مسجد نبوی بود. رسول الله جگهگاهی وارد این باغ میشد و از آب آن، می‌نوشید. انس سمی‌گوید: وقتی كه این آیه نازل شد: ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ[آل‌عمران: ۹۲] . ابوطلحه سنزد رسول الله جرفت و گفت: یا رسول الله! خداوند می‌فرماید: تا زمانی كه محبوبترین اموالتان را انفاق نكرده‌اید، به نیكی، دست نخواهید یافت. باغ بیرحاء محبوبترین ثروت من است. میخواهم آنرا در راه الله صدقه نمایم و اجر آن را از خداوند دریافت كنم. بنابر این، هرطور كه شما مناسب می‌دانید, در مورد آن، تصمیم بگیرید. رسول الله جفرمود: «آفرین! این است مال سودمند. این است مال سودمند. آنچه را كه گفتی، شنیدم. نظر من اینست كه آنرا میان خویشاوندانت، تقسیم كنی». ابوطلحه سگفت: ای رسول خدا! همین كار را خواهم كرد. سپس، ابوطلحه سآنرا میان پسرعموها و خویشاوندانش تقسیم نمود».

۷۳۵- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س: حَدِيْثُهُ فِيْ خُرُوْجِ رَسُولِ اللَّهِ ج إِلَى الْمُصَلَّى تَقَدَّمَ وَفِيْ هذِهِ الرِّوَايَةِ قَالَ: فَلَمَّا صَارَ إِلَى مَنْزِلِهِ، جَاءَتْ زَيْنَبُ، امْرَأَةُ ابْنِ مَسْعُودٍ، تَسْتَأْذِنُ عَلَيْهِ، فَقِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، هَذِهِ زَيْنَبُ، فَقَالَ: «أَيُّ الزَّيَانِبِ»؟ فَقِيلَ: امْرَأَةُ ابْنِ مَسْعُودٍ، قَالَ: «نَعَمْ ائْذَنُوا لَهَا». فَأُذِنَ لَهَا، قَالَتْ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ، إِنَّكَ أَمَرْتَ الْيَوْمَ بِالصَّدَقَةِ، وَكَانَ عِنْدِي حُلِيٌّ لِي، فَأَرَدْتُ أَنْ أَتَصَدَّقَ بِهِ، فَزَعَمَ ابْنُ مَسْعُودٍ أَنَّهُ وَوَلَدَهُ أَحَقُّ مَنْ تَصَدَّقْتُ بِهِ عَلَيْهِمْ،فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «صَدَقَ ابْنُ مَسْعُودٍ، زَوْجُكِ وَوَلَدُكِ أَحَقُّ مَنْ تَصَدَّقْتِ بِهِ عَلَيْهِمْ»».(بخارى: ۱۴۶۲)

ترجمه: «حدیث ابوسعید خدری سدرباره رفتن پیامبر اكرم جبه عیدگاه، قبلاً بیان شد. در این روایت، می‌گوید: رسول الله جبعد از این كه به خانه رفت، زینب ؛همسر ابن مسعود س؛ آمد و اجازه ورود خواست. به آنحضرت جگفتند:ای رسول خدا! زینب آمده است. پرسید: «كدام زینب»؟ گفتند: همسر ابن مسعود س.. رسول الله جفرمود: «اجازه دهید تا وارد خانه شود». او وارد خانه شد و عرض كرد: یا رسول الله ج! شما امروز دستور دادید كه مردم صدقه بدهند. من قدری زیورآلات دارم و می‌خواهم آنها را در راه الله، انفاق كنم. اما شوهرم ؛ابن مسعود؛ و پسرش میگویند: ما بیشتر از دیگران، مستحق این صدقه هستیم. رسول الله جفرمود: «ابن مسعود راست می‌گوید. شوهر و فرزندت، بیشتر از دیگران، مستحق صدقه تو می‌باشند»».

باب (۳۰): بر اسب، زکات واجب نیست

۷۳۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «لَيْسَ عَلَى الْمُسْلِمِ فِي فَرَسِهِ وَغُلامِهِ صَدَقَةٌ»». (بخارى: ۱۴۶۳)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: در اسبها و بردگان مسلمانان، زكات واجب نیست». (البته وقتی كه برای خدمت باشند نه برای تجارت). مترجم

باب (۳۱): دادن زکات به یتیمان

۷۳۷- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيَّ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج جَلَسَ ذَاتَ يَوْمٍ عَلَى الْمِنْبَرِ، وَجَلَسْنَا حَوْلَهُ، فَقَالَ: «إِنِّي مِمَّا أَخَافُ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِي، مَا يُفْتَحُ عَلَيْكُمْ مِنْ زَهْرَةِ الدُّنْيَا وَزِينَتِهَا». فَقَالَ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَوَيَأْتِي الْخَيْرُ بِالشَّرِّ؟ فَسَكَتَ النَّبِيُّ ج، فَقِيلَ لَهُ: مَا شَأْنُكَ؟ تُكَلِّمُ النَّبِيَّ ج وَلا يُكَلِّمُكَ؟ فَرَأَيْنَا أَنَّهُ يُنْزَلُ عَلَيْهِ، قَالَ: فَمَسَحَ عَنْهُ الرُّحَضَاءَ، فَقَالَ: «أَيْنَ السَّائِلُ»؟ وَكَأَنَّهُ حَمِدَهُ، فَقَالَ: إِنَّهُ لا يَأْتِي الْخَيْرُ بِالشَّرِّ، وَإِنَّ مِمَّا يُنْبِتُ الرَّبِيعُ يَقْتُلُ أَوْ يُلِمُّ؛ إِلاَّ آكِلَةَ الْخَضْرَاءِ، أَكَلَتْ حَتَّى إِذَا امْتَدَّتْ خَاصِرَتَاهَا، اسْتَقْبَلَتْ عَيْنَ الشَّمْسِ فَثَلَطَتْ، وَبَالَتْ، وَرَتَعَتْ، وَإِنَّ هَذَا الْمَالَ خَضِرَةٌ حُلْوَةٌ، فَنِعْمَ صَاحِبُ الْمُسْلِمِ مَا أَعْطَى مِنْهُ الْمِسْكِينَ، وَالْيَتِيمَ، وَابْنَ السَّبِيلِ». أَوْ كَمَا قَالَ النَّبِيُّ ج «وَإِنَّهُ مَنْ يَأْخُذُهُ بِغَيْرِ حَقِّهِ، كَالَّذِي يَأْكُلُ وَلا يَشْبَعُ، وَيَكُونُ شَهِيدًا عَلَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»». (بخارى: ۱۴۶۵)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: روزی، رسول الله جبر منبر نشست. و ما هم اطراف او نشستیم. رسول الله جفرمود: «می‌ترسم كه بعد از من، دروازه‌های زرق و برق دنیا بر شما گشوده شود». مردی گفت:یا رسول الله! مگر خیر باعث شر می‌شود؟ رسول الله جسكوت كرد (وجوابی نداد). به او گفتند: تو را چه شده است كه سخن می‌گویی در حالی كه آنحضرت جسخن نمی‌گوید؟ (در آن اثناء) از آثار چهره رسول خدا جمتوجه شدیم كه بر ایشان، وحی نازل می‌شود.

راوی می‌گوید: آنگاه، رسول خدا جعرق‏های (چهره اش) را پاک نموده، فرمود: «سائل كجاست»؟ گویا از سؤال او خوشنود بود و بعد، فرمود: «در واقع، خیر، موجب شر نمی‌شود. اما از باران فصل بهار، نوعی گیاه می‌روید كه حیوانات از خوردن آن، می‌میرند یا مریض می‌شوند مگر حیوانی كه پس از سیر شدن، زیر آفتاب دراز می‌كشد و آنها را دفع می‌كند و دوباره، می‌چرد. همانا مال دنیا، شیرین و دلفریب است. چقدر خوب است كه مسلمان، از اموال خود به ایتام، مساكین و مسافران انفاق كند. و هركس كه مالی را به ناحق می‌گیرد، مانند كسی است كه می‌خورد و می‌نوشد اما هرگز سیر نمی‌شود. وآن مال، روز قیامت، علیه او گواهی خواهد داد»».

باب (۳۲): دادن زکات به شوهر و یتیمان تحت تکفل خود

۷۳۸- «عَنْ زَيْنَبَ امْرَأَةِ عَبْدِاللَّهِ ب: حَدِيْثُهَا تَقَدَّمَ قّرِيْباً، وَقَالَتْ فِيْ هذِهِ الرِّوَايَةِ: فَانْطَلَقْتُ إِلَى النَّبِيِّ ج، فَوَجَدْتُ امْرَأَةً مِنَ الأَنْصَارِ عَلَى الْبَابِ، حَاجَتُهَا مِثْلُ حَاجَتِي، فَمَرَّ عَلَيْنَا بِلالٌ، فَقُلْنَا سَلِ النَّبِيَّ ج: أَيَجْزِي عَنِّي أَنْ أُنْفِقَ عَلَى زَوْجِي وَأَيْتَامٍ لِي فِي حَجْرِي؟ فَسَأَلَهُ، فَقَالَ: «نَعَمْ لَهَا أَجْرَانِ: أَجْرُ الْقَرَابَةِ، وَأَجْرُ الصَّدَقَةِ»».(بخارى: ۱۴۶۶)

ترجمه: «حدیث زینب، همسر عبدالله بن مسعود ب، قبلاً بیان گردید. در این روایت، علاوه بر آن، می‌گوید: به سوی خانه رسول الله جبراه افتادم. زنی از انصار را كنار دروازه خانه آنحضرت جدیدم كه سؤالی همانند سؤال من، داشت. بلال ساز كنار ما گذشت. به او گفتیم: از رسول خدا جسؤال كن: آیا من می‌توانم صدقه اموال خود را به شوهر و یتیمانی كه تحت تكفلم می‌باشند, بدهم؟ بلال ساز آنحضرت جپرسید. رسول خدا جفرمود: «بلی، اگر به آنان صدقه دهند، دو اجر دارد: اجر خویشاوندی و اجر صدقه»».

۷۳۹- «عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ ل قَالَتْ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَلِيَ أَجْرٌ أَنْ أُنْفِقَ عَلَى بَنِي أَبِي سَلَمَةَ؟إِنَّمَا هُمْ بَنِيَّ. فَقَالَ: «أَنْفِقِي عَلَيْهِمْ فَلَكِ أَجْرُ مَا أَنْفَقْتِ عَلَيْهِمْ»».(بخارى: ۱۴۶۷)

ترجمه: «ام سلمه لمی‌گوید: از رسول الله جپرسیدم: اگر به فرزندان ابوسلمه كه فرزندان من هستند، انفاق نمایم، به من پاداش می‌رسد؟ رسول الله جفرمود: «به آنها انفاق كن، زیرا پاداش انفاقت به آنها، به تو خواهد رسید»».

باب (۳۳): خداوند می‌فرماید: زکات برای آزاد کردن بردگان و به بدهکاران و در راه خدا داده شود

۷۴۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ج بِالصَّدَقَةِ، فَقِيلَ: مَنَعَ ابْنُ جَمِيلٍ، وَخَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ، وَعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِالْمُطَّلِبِ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «مَا يَنْقِمُ ابْنُ جَمِيلٍ إِلاَّ أَنَّهُ كَانَ فَقِيرًا فَأَغْنَاهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ، وَأَمَّا خَالِدٌ: فَإِنَّكُمْ تَظْلِمُونَ خَالِدًا، قَدِ احْتَبَسَ أَدْرَاعَهُ وَأَعْتُدَهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، وَأَمَّا الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِالْمُطَّلِبِ: فَعَمُّ رَسُولِ اللَّهِ ج، فَهِيَ عَلَيْهِ صَدَقَةٌ وَمِثْلُهَا مَعَهَا»».(بخارى: ۱۴۶۸)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جبه دادن زكات، امر نمود. گفتند: ابن جمیل، خالد بن ولید و عباس بن عبدالمطلب زكات نمی‌دهند. رسول الله جفرمود: «ابن جمیل(حق دارد!!) زیرا فقیر و تنگدست بود، خداوند به او مال و ثروت زیاد داد. اما شما درباره خالد بن ولید ظلم میكنید زیرا او اسلحه و ساز و برگ جنگی خود را در راه الله وقف نموده است. اما عباس بن عبدالمطلب ؛عموی رسول الله ج؛ دو برابر زكات واجب را باید پرداخت كند»».

باب (۳۴): خود داری از سؤال کردن مردم

۷۴۱- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س: إِنَّ نَاسًا مِنَ الأَنْصَارِ سَأَلُوا رَسُولَ اللَّهِ ج، فَأَعْطَاهُمْ، ثُمَّ سَأَلُوهُ فَأَعْطَاهُمْ، ثُمَّ سَأَلُوهُ فَأَعْطَاهُمْ، حَتَّى نَفِدَ مَا عِنْدَهُ، فَقَالَ: «مَا يَكُونُ عِنْدِي مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ أَدَّخِرَهُ عَنْكُمْ، وَمَنْ يَسْتَعْفِفْ يُعِفَّهُ اللَّهُ، وَمَنْ يَسْتَغْنِ يُغْنِهِ اللَّهُ، وَمَنْ يَتَصَبَّرْ يُصَبِّرْهُ اللَّهُ، وَمَا أُعْطِيَ أَحَدٌ عَطَاءً خَيْرًا وَأَوْسَعَ مِنَ الصَّبْرِ»».(بخارى: ۱۴۶۹)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: برخی از انصار، از رسول الله جچیزی طلب كردند. رسول الله جخواسته آنها را بر آورده نمود. دوباره و سه باره طلب كردند. رسول الله جبه آنها، آنچه را خواسته بودند, عطا فرمود تا اینكه مالی كه نزد رسول الله جبود، تمام شد. آنگاه رسول خدا جفرمود: «آنچه نزد من باشد، من آنرا ذخیره نمی‌كنم. ولی هركس از خواستن، اجتناب كند، خداوند او را از خواستن، بی‌نیاز می‌سازد. و هركس، اظهار بی‌نیازی كند، خداوند او را بی‌نیاز می‌سازد. و هركس صبر را پیشه سازد، خداوند به او صبر، نصیب خواهد كرد. و به هیچكس، نعمتی بهتر و فراختر از صبر، عنایت نشده است»».

۷۴۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، لأَنْ يَأْخُذَ أَحَدُكُمْ حَبْلَهُ فَيَحْتَطِبَ عَلَى ظَهْرِهِ، خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَأْتِيَ رَجُلاً فَيَسْأَلَهُ، أَعْطَاهُ أَوْ مَنَعَهُ»».(بخارى:۱۴۷۰)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «به خدا سوگند كه اگر كسی از شما، طنابش را بر دارد و با جمع كردن و فروختن هیزم، امرار معاش كند، این كار برای او بهتر است از آن كه دست گدایی، پیش این و آن، دراز كند. و آن هم معلوم نیست كه به او چیزی بدهند یا ندهند»».

۷۴۳- «عَنِ الزُّبَيْرِ بْنِ الْعَوَّامِ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لأَنْ يَأْخُذَ أَحَدُكُمْ حَبْلَهُ، فَيَأْتِيَ بِحُزْمَةِ الْحَطَبِ عَلَى ظَهْرِهِ فَيَبِيعَهَا، فَيَكُفَّ اللَّهُ بِهَا وَجْهَهُ، خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَسْأَلَ النَّاسَ، أَعْطَوْهُ أَوْ مَنَعُوهُ»». (بخارى: ۱۴۷۱)

ترجمه: «در روایتی دیگر از زبیر سآمده است كه رسول الله جفرمود: «هركس طناب برداشته، بار هیزم را بر پشت خود حمل كند و در بازار بفروشد و خداوند به وسیله این كار، آبروی او را حفاظت كند، این، برایش از دست دراز كردن و خواستن از مردم، بهتر است كه معلوم نیست به او چیزی بدهند یا خیر»».

۷۴۴- «عَنْ حَكِيم بنِ حِزَامٍ س قَالَ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج فَأَعْطَانِي، ثُمَّ سَأَلْتُهُ فَأَعْطَانِي، ثُمَّ سَأَلْتُهُ فَأَعْطَانِي، ثُمَّ قَالَ: «يَا حَكِيمُ، إِنَّ هَذَا الْمَالَ خَضِرَةٌ حُلْوَةٌ، فَمَنْ أَخَذَهُ بِسَخَاوَةِ نَفْسٍ بُورِكَ لَهُ فِيهِ، وَمَنْ أَخَذَهُ بِإِشْرَافِ نَفْسٍ لَمْ يُبَارَكْ لَهُ فِيهِ، كَالَّذِي يَأْكُلُ وَلا يَشْبَعُ، الْيَدُ الْعُلْيَا خَيْرٌ مِنَ الْيَدِ السُّفْلَى». قَالَ حَكِيمٌ: فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَالَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ لا أَرْزَأُ أَحَدًا بَعْدَكَ شَيْئًا حَتَّى أُفَارِقَ الدُّنْيَا. فَكَانَ أَبُو بَكْرٍ س يَدْعُو حَكِيمًا إِلَى الْعَطَاءِ فَيَأْبَى أَنْ يَقْبَلَهُ مِنْهُ، ثُمَّ إِنَّ عُمَرَ س دَعَاهُ لِيُعْطِيَهُ فَأَبَى أَنْ يَقْبَلَ مِنْهُ شَيْئًا، فَقَالَ عُمَرُ: إِنِّي أُشْهِدُكُمْ يَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِينَ عَلَى حَكِيمٍ أَنِّي أَعْرِضُ عَلَيْهِ حَقَّهُ مِنْ هَذَا الْفَيْءِ فَيَأْبَى أَنْ يَأْخُذَهُ، فَلَمْ يَرْزَأْ حَكِيمٌ أَحَدًا مِنَ النَّاسِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ج حَتَّى تُوُفِّيَ». (بخارى: ۱۴۷۲)

ترجمه: «حكیم بن حزام سمی‌گوید: از رسول خدا جچیزی خواستم. آن را به من عنایت فرمود. سپس برای بار دوم و سوم، خواستم و ایشان همچنان به من عطا كرد. آنگاه فرمود: «ای حكیم! مال دنیا، چیز بسیار شیرین و پسندیده‌ای است. هركس، آن را سخاوتمندانه دریافت كند, برای او با بركت خواهد بود. و هر كس، از روی حرص و طمع، طالب آن باشد, برایش بركتی نخواهد داشت. (و چنین شخصی) مانند كسی است كه بخورد و سیر نشود. و دست بالا (دهنده) از دست پایین (گیرنده) بهتر است». حكیم می‌گوید: عرض كردم: یا رسول الله! سوگند به ذاتی كه تو را بحق مبعوث كرده است, بعد از شما، تا زمانی كه زنده باشم از هیچ كس، چیزی نخواهم خواست. چنانكه ابوبكر سدر زمان خلافت خود, خواست چیزی به او عطا كند, ولی نپذیرفت و قبول نكرد. بعد، عمر سنیز در زمان خود, خواست چیزی به او بدهد, باز هم نپذیرفت. سپس، عمر س، خطاب به مردم فرمود: ای مسلمانان! من شما را گواه می‌گیرم بر اینكه می‌خواهم حق حكیم را از این مال، به او بدهم ولی قبول نمی‌كند.

راوی می‌گوید: حكیم پس از وفات رسول خدا ج، همچنان از هیچ كس، چیزی قبول نكرد تا از دنیا رفت».

باب (۳۵): اگر خداوند به کسی بدون سؤال و طمع چیزی عنایت کرد

۷۴۵- «عَنْ عُمَرَ س قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يُعْطِينِي الْعَطَاءَ، فَأَقُولُ: أَعْطِهِ مَنْ هُوَ أَفْقَرُ إِلَيْهِ مِنِّي، فَقَالَ: «خُذْهُ إِذَا جَاءَكَ مِنْ هَـذَا الْمَالِ شَيْءٌ، وَأَنْتَ غَيْرُ مُشْرِفٍ وَلا سَائِلٍ، فَخُذْهُ، وَمَا لا، فَلا تُتْبِعْهُ نَفْسَكَ»».(بخارى: ۱۴۷۳)

ترجمه: «عمر سمی‌گوید: هرگاه، رسول خدا جمی‌خواست چیزی به من عطا كند، من میگفتم: یا رسول الله! آن را به كسی عطا كن كه از من، نیازمند‌تر است. (روزی) رسول الله جفرمود: «هرگاه، بدون خواستن و طمع, چیزی به تو رسید, آنرا قبول كن وگرنه، در پی آن مباش»».

باب (۳۶): کسی که بدون ضرورت، سؤال کند

۷۴۶- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «مَا يَزَالُ الرَّجُلُ يَسْأَلُ النَّاسَ حَتَّى يَأْتِيَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لَيْسَ فِي وَجْهِهِ مُزْعَةُ لَحْمٍ». وَقَالَ: «إِنَّ الشَّمْسَ تَدْنُو يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَتَّى يَبْلُغَ الْعَرَقُ نِصْفَ الأُذُنِ، فَبَيْنَا هُمْ كَذَلِكَ اسْتَغَاثُوا بِآدَمَ، ثُمَّ بِمُوسَى، ثُمَّ بِمُحَمَّدٍ ج»».(بخارى: ۱۴۷۵)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «بعضی‌ها همیشه دست تكدی پیش این و آن دراز می‌كنند. (این افراد) روز قیامت در حالی حشر می‌شوند كه بر صورتشان، گوشتی باقی نمانده است». همچنین آنحضرت جافزود: «روز قیامت، خورشید بقدری نزدیک می‌شود كه مردم (در اثر گرما) تا بناگوش غرق در عرق خواهند شد. در آن حال، ابتدا از آدم ÷و سپس از موسی ÷و سرانجام از محمد جكمک خواهند خواست»».

باب (۳۷): مرز بی نیازی

۷۴۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لَيْسَ الْمِسْكِينُ الَّذِي يَطُوفُ عَلَى النَّاسِ، تَرُدُّهُ اللُّقْمَةُ وَاللُّقْمَتَانِ، وَالتَّمْرَةُ وَالتَّمْرَتَانِ، وَلَكِنِ الْمِسْكِينُ الَّذِي لا يَجِدُ غِنًى يُغْنِيهِ، وَلا يُفْطَنُ بِهِ فَيُتَصَدَّقُ عَلَيْهِ، وَلا يَقُومُ فَيَسْأَلُ النَّاسَ»».(بخارى: ۱۴۷۹)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كند كه رسول الله جفرمود: «مسكین كسی نیست كه به درِ خانه‌های مردم می‌رود و یكی دو لقمه نان و یا یكی دو عدد خرما، دریافت می‌كند و بر می‌گردد. بلكه مسكین كسی است كه چیزی ندارد و مردم از حال او آگاه نیستند تا به او صدقه دهند. و خودش هم از كسی سؤال نمی‌كند»».

باب (۳۸): تخمین زدن مقدار خرما

۷۴۸- «عَنْ أَبِي حُمَيْدٍ السَّاعِدِيِّ س قَالَ: غَزَوْنَا مَعَ النَّبِيِّ ج غَزْوَةَ تَبُوكَ، فَلَمَّا جَاءَ وَادِيَ الْقُرَى، إِذَا امْرَأَةٌ فِي حَدِيقَةٍ لَهَا، فَقَالَ النَّبِيُّ ج لأَصْحَابِهِ: «اخْرُصُوا». وَخَرَصَ رَسُولُ اللَّهِ ج عَشَرَةَ أَوْسُقٍ. فَقَالَ لَهَا: «أَحْصِي مَا يَخْرُجُ مِنْهَا». فَلَمَّا أَتَيْنَا تَبُوكَ قَالَ: «أَمَا إِنَّهَا سَتَهُبُّ اللَّيْلَةَ رِيحٌ شَدِيدَةٌ، فَلا يَقُومَنَّ أَحَدٌ، وَمَنْ كَانَ مَعَهُ بَعِيرٌ فَلْيَعْقِلْهُ». فَعَقَلْنَاهَا، وَهَبَّتْ رِيحٌ شَدِيدَةٌ، فَقَامَ رَجُلٌ فَأَلْقَتْهُ بِجَبَلِ طَيِّءٍ، وَأَهْدَى مَلِكُ أَيْلَةَ لِلنَّبِيِّ ج بَغْلَةً بَيْضَاءَ، وَكَسَاهُ بُرْدًا، وَكَتَبَ لَهُ بِبَحْرِهِمْ، فَلَمَّا أَتَى وَادِيَ الْقُرَى قَالَ لِلْمَرْأَةِ: «كَمْ جَاءَ حَدِيقَتُكِ»؟ قَالَتْ: عَشَرَةَ أَوْسُقٍ، خَرْصَ رَسُولِ اللَّهِ ج. فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «إِنِّي مُتَعَجِّلٌ إِلَى الْمَدِينَةِ، فَمَنْ أَرَادَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَعَجَّلَ مَعِي فَلْيَتَعَجَّلْ». فَلَمَّا ـ قَالَ الراوي كَلِمَةً مَعْنَاهَاـ أَشْرَفَ عَلَى الْمَدِينَةِ قَالَ: «هَذِهِ طَابَةُ». فَلَمَّا رَأَى أُحُدًا قَالَ: «هَذَا جُبَيْلٌ يُحِبُّنَا وَنُحِبُّهُ، أَلا أُخْبِرُكُمْ بِخَيْرِ دُورِ الأَنْصَارِ»؟ قَالُوا: بَلَى. قَالَ: «دُورُ بَنِي النَّجَّارِ، ثُمَّ دُورُ بَنِي عَبْدِالأَشْهَلِ، ثُمَّ دُورُ بَنِي سَاعِدَةَ، أَوْ دُورُ بَنِي الْحَارِثِ بْنِ الْخَزْرَجِ، وَفِي كُلِّ دُورِ الأَنْصَارِ_ يَعْنِي_خَيْرًا»».(بخارى: ۱۴۸۱)

ترجمه: «ابوحمید ساعدی سمی‌گوید: در غزوه تبوک، همراه رسول الله جبودیم. هنگامی كه به وادی "قری" رسیدیم، زنی را دیدیم كه در باغ خود، مشغول كار بود. رسول الله جخطاب به اصحاب، فرمود: «محصول خرمای این باغ را تخمین بزنید». خود رسول الله جآن را ده وسق، تخمین زد و به آن زن، گفت: «هنگام برداشت خرما، مقدار آنها را مشخص كن». و وقتی به تبوک رسیدیم، رسول الله جفرمود: «امشب، هوا بسیار طوفانی خواهد شد. هیچ كس، از جایش تكان نخورد و شترهایتان را نیز محكم ببندید». راوی می‌گوید: ما هم شترهایمان را بستیم. آن شب، طوفان شدیدی آمد. یک نفر از جایش برخاست. طوفان او را در بر گرفت و روی كوه «طی» انداخت. پادشاه ایله قاطری سفید و یک عدد چادر به رسول الله جهدیه كرد. آنحضرت جبرای او كه در ناحیه ساحلی زندگی می‌كرد، امان نامه‌ای نوشت. در بازگشت از تبوک، وقتی كه رسول الله جبه وادی قری رسید، از آن زن پرسید: «مقدار محصول باغَت، چقدر شد»؟ گفت: ده وسق. یعنی همان مقداری كه رسول الله جتخمین زده بود.

رسول الله جفرمود: «من برای رفتن به مدینه، عجله دارم. هركس، دوست دارد با من بیاید, عجله كند». وقتی چشمش به مدینه افتاد، فرمود: «این است شهر خوب». و هنگامی كه كوه احد نمایان شد، فرمود: «این كوهی است كه ما را دوست دارد و ما نیز آن را دوست داریم. آیا دوست دارید بهترین خانه‌های انصار را بدانید»؟ صحابه گفتند: آری. آنحضرت جفرمود: «منازل بنی نجار سپس منازل بنی عبدالاشهل وبعد از آن، منازل بنی ساعده یا منازل بنی خزرج و تمام منازل انصار، خوب هستند»».

باب (۳۹): مقدار زکات در محصولات کشاورزی

۷۴۹- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «فِيمَا سَقَتِ السَّمَاءُ وَالْعُيُونُ، أَوْ كَانَ عَثَرِيًّا، الْعُشْرُ، وَمَا سُقِيَ بِالنَّضْحِ، نِصْفُ الْعُشْرِ»». (بخارى: ۱۴۸۳)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بروایت میكند كه رسول الله جفرمود: «زكات محصولی كه از آب چشمه یا آب باران، آبیاری می‌شود و درختی كه ریشه در عمق زمین دارد (ونیاز به آبیاری ندارد)، یک دهم محصول، می‌باشد. و (زكات) زمینی كه با كشیدن آب از چاه، آبیاری می‌شود، یک بیستم می‌باشد»».

باب (۴۰): زکات خرما، هنگام جمع‌آوری محصول است. وآیا باید به کودک اجازه داد تا از خرمای صدقه بخورد؟

۷۵۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يُؤْتَى بِالتَّمْرِ عِنْدَ صِرَامِ النَّخْلِ، فَيَجِيءُ هَذَا بِتَمْرِهِ، وَهَذَا مِنْ تَمْرِهِ، حَتَّى يَصِيرَ عِنْدَهُ كَوْمًا مِنْ تَمْرٍ، فَجَعَلَ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ ب يَلْعَبَانِ بِذَلِكَ التَّمْرِ، فَأَخَذَ أَحَدُهُمَا تَمْرَةً فَجَعَلَهَا فِي فِيهِ، فَنَظَرَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ ج فَأَخْرَجَهَا مِنْ فِيهِ، فَقَالَ: «أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ آلَ مُحَمَّدٍ ج لا يَأْكُلُونَ الصَّدَقَةَ»».(بخارى: ۱۴۸۵)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: هر شخص، هنگام برداشت محصول خرما، زكات آن را نزد رسول الله جمی‌آورد. بطوریكه نزد ایشان، خرمنی از خرما بوجود می‌آمد. و حسن و حسین ببا خرماها بازی می‌كردند. روزی، یكی از آنها، خرمایی برداشت و در دهان خود نهاد. رسول الله جمتوجه شد. آن را از دهانش بیرون آورد و فرمود: «مگر نمیدانی كه آل محمد، صدقه نمی‌خورند»»؟

باب (۴۱): آیا شخص می‌تواند زکات مال خود را دوباره بخرد؟ خریدن زکات دیگران، اشکالی ندارد

۷۵۱- «عَنْ عُمَرَ س قَالَ: حَمَلْتُ عَلَى فَرَسٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، فَأَضَاعَهُ الَّذِي كَانَ عِنْدَهُ، فَأَرَدْتُ أَنْ أَشْتَرِيَهُ، وَظَنَنْتُ أَنَّهُ يَبِيعُهُ بِرُخْصٍ، فَسَأَلْتُ النَّبِيَّ ج فَقَالَ: «لا تَشْتَرِهِ، وَلا تَعُدْ فِي صَدَقَتِكَ، وَإِنْ أَعْطَاكَهُ بِدِرْهَمٍ، فَإِنَّ الْعَائِدَ فِي صَدَقَتهِ كَالْعَائِدِ فِي قَيْئِهِ»».(بخارى: ۱۴۹۰)

ترجمه: «عمر سمی‌گوید: اسبم را در راه خدا، به كسی صدقه دادم. او به وضع آن رسیدگی نمی‌كرد. گمان كردم كه می‌خواهد آن را با قیمت ارزان بفروشد، خواستم آن را بخرم. در این باره از رسول الله جپرسیدم. آنحضرت جفرمود: «آن را خریداری مكن. و صدقه ات را پس مگیر اگر چه آنرا به یک درهم به تو بفروشد. زیرا كسی كه صدقه‌اش را پس بگیرد، مانند كسی است كه استفراغ كند و دوباره آن را بخورد»».

باب (۴۲): صدقه دادن به بردگان آزاد شدۀ همسران پیامبر ج

۷۵۲- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: وَجَدَ النَّبِيُّ ج شَاةً مَيِّتَةً، أُعْطِيَتْهَا مَوْلاةٌ لِمَيْمُونَةَ مِنَ الصَّدَقَةِ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «هَلاَّ انْتَفَعْتُمْ بِجِلْدِهَا»؟ قَالُوا: إِنَّهَا مَيْتَةٌ. قَالَ: «إِنَّمَا حَرُمَ أَكْلُهَا»».(بخارى:۱۴۹۲)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: رسول الله جمُردار گوسفندی را ـ كه قبلا آن گوسفند، به كنیز آزاد شده میمونه ل(همسر رسول خدا ج) صدقه شده بود ـ دید و فرمود: «چرا از پوست آن، استفاده نكردید»؟ گفتند: یا رسول الله! این گوسفند، مرده و حرام شده است. رسول الله جفرمود: «گوشت آن، حرام است». (یعنی استفاده از پوستش، اشكالی ندارد)».

باب (۴۳): تغییر حالت زکات

۷۵۳- «عَنْ أَنَسٍ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج أُتِيَ بِلَحْمٍ، تُصُدِّقَ بِهِ عَلَى بَرِيرَةَ، فَقَالَ: «هُوَ عَلَيْهَا صَدَقَةٌ، وَهُوَ لَنَا هَدِيَّةٌ»».(بخارى: ۱۴۹۵)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: نزد رسول الله جگوشتی آوردند كه به بریره، صدقه داده شده بود. آنحضرت جفرمود: «این گوشت، برای او (بریره) صدقه است وبرای ما هدیه است». (یعنی از حالت صدقه خارج شده است)».

باب (۴۴): زکات، از اغنیاء گرفته و به فقرا داده شود

۷۵۴- «حَدِيثُ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ س وبَعَثِهِ إِلَى الْيَمَنِ تَقَدَّمَ وفي هَذِهِ الرِّوَايَةِ: «وَاتَّقِ دَعْوَةَ الْمَظْلُومِ فَإِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَهُ وَبَيْنَ اللَّهِ حِجَابٌ»».(بخارى: ۱۴۹۶)

ترجمه: «حدیث معاذ سدرباره اعزام وی به یمن، قبلا بیان گردید. در این روایت، علاوه بر آن, آمده است كه رسول الله جفرمود: «از دعای مظلوم بترس. زیرا بین او و خدا، حجابی وجود ندارد»».

باب (۴۵): دعای خیر برای صدقه دهنده

۷۵۵- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ أَبِي أَوْفَى س قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج إِذَا أَتَاهُ قَوْمٌ بِصَدَقَتِهِمْ قَالَ: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى آلِ فُلانٍ». فَأَتَاهُ أَبِي بِصَدَقَتِهِ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى آلِ أَبِي أَوْفَى»».(بخارى: ۱۴۹۷)

ترجمه: «عبد الله بن ابی اوفی سمی‌گوید: هرگاه، گروهی از مردم، صدقاتشان را نزد آنحضرت جمی‌آوردند, در حق آنها دعای خیر می‌كرد و می‌فرمود: «خداوندا! بر آل فلان، رحمت نازل فرما». راوی می‌گوید: همچنین، هنگامی كه پدرم صدقاتش را خدمت رسول خدا جتقدیم نمود، آنحضرت جدعای خیر نمود و فرمود:«پروردگارا! رحمتت را شامل حال آل ابی اوفی بفرما»».

باب (۴۶): حکم آنچه از دریا استخراج می‌شود

۷۵۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج: «أَنَّ رَجُلاً مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ سَأَلَ بَعْضَ بَنِي إِسْرَائِيلَ بِأَنْ يُسْلِفَهُ أَلْفَ دِينَارٍ، فَدَفَعَهَا إِلَيْهِ، فَخَرَجَ فِي الْبَحْرِ فَلَمْ يَجِدْ مَرْكَبًا، فَأَخَذَ خَشَبَةً فَنَقَرَهَا، فَأَدْخَلَ فِيهَا أَلْفَ دِينَارٍ، فَرَمَى بِهَا فِي الْبَحْرِ، فَخَرَجَ الرَّجُلُ الَّذِي كَانَ أَسْلَفَهُ فَإِذَا بِالْخَشَبَةِ، فَأَخَذَهَا لأَهْلِهِ حَطَبًا ـ فَذَكَرَ الْحَدِيثَ ـ فَلَمَّا نَشَرَهَا وَجَدَ الْمَالَ»».(بخارى: ۱۴۹۸)

ترجمه: «ابوهریره ساز رسول الله جنقل می‌كند كه: «شخصی از بنی اسرائیل از شخصی دیگر، مبلغ هزار دینار، قرض خواست. او نیز به او داد. مقروض وقتی كه میخواست قرض را به صاحبش بر گرداند، به طرف دریا رفت. اما وسیله‌ای نیافت كه بر آن سوار شود (و نزد قرض دهنده برود). آن گاه، قطعه چوبی را برداشت و سوراخ كرد و هزار دینار را در داخل آن گذاشت و به دریا انداخت. (از قضا) شخص قرض دهنده یعنی مالک هزار دینار، چوب را دید و آن را به بعنوان هیزم، به خانه‌اش برد. وقتی چوب را شكست, هزار دینار را در آن یافت»».

باب (۴۷): زکات گنج، یک پنجم آن است

۷۵۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «الْعَجْمَاءُ جُبَارٌ، وَالْبِئْرُ جُبَارٌ، وَالْمَعْدِنُ جُبَارٌ، وَفِي الرِّكَازِ الْخُمُسُ»». (بخارى: ۱۴۹۹)

ترجمه: «از ابو هریره سروایت است كه رسول الله جفرمود: «آنچه را حیوانی (بدون هدایت كسی) تلف كند, حقش بهدر می‌رود. آنچه در چاه كسی بیفتد, حقش بهدر می‌رود و آنچه در معدن آسیب ببیند و نابود شود, حقش به هدر می‌رود». و افزود كه: «زكات گنج، یک پنجم آن است»».

باب (۴۸): حساب گرفتن از مأموران جمع‌آوری زکات

۷۵۸- «عَنْ أَبِي حُمَيْدٍ السَّاعِدِيِّ س قَالَ: اسْتَعْمَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج رَجُلاً مِنَ الأَسْدِ عَلَى صَدَقَاتِ بَنِي سُلَيْمٍ، يُدْعَى ابْنَ اللُّتْبِيَّةِ، فَلَمَّا جَاءَ حَاسَبَهُ».(بخارى: ۱۵۰۰)

ترجمه: «ابوحمید ساعدی سمی‌گوید: رسول الله جشخصی از طایفه بنی اسد را كه ابن لُتبیه نام داشت، برای وصول زكات اموال بنی سلیم مأموریت داد. و هنگامی كه برگشت، آنحضرت جاز او حساب گرفت».

باب (۴۹): داغ کردن شترهای صدقه و بیت‏المال

۷۵۹- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: غَدَوْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج بِعَبْدِاللَّهِ بْنِ أَبِي طَلْحَةَ لِيُحَنِّكَهُ، فَوَافَيْتُهُ فِي يَدِهِ الْمِيسَمُ، يَسِمُ إِبِلَ الصَّدَقَةِ».(بخارى: ۱۵۰۲)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: عبدالله بن ابی طلحه را هنگام ولادت, برای تحنیک (باز كردن كام اش) نزد رسول الله جبردم. هنگامی كه به آنجا رسیدم، دیدم كه آنحضرت جمیله‌ای آهنی در درست دارد و با آن، شترهای زكات و (بیت المال) را برای نشانه گذاری، داغ می‌كند».

۲۵- کتاب صدقة فطر

باب (۱): فرض بودن صدقۀ فطر

۷۶۰- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: فَرَضَ رَسُولُ اللَّهِ ج زَكَاةَ الْفِطْرِ صَاعًا مِنْ تَمْرٍ أَوْ صَاعًا مِنْ شَعِيرٍ، عَلَى الْعَبْدِ وَالْحُرِّ، وَالذَّكَرِ وَالأُنْثَى، وَالصَّغِيرِ وَالْكَبِيرِ، مِنَ الْمُسْلِمِينَ، وَأَمَرَ بِهَا أَنْ تُؤَدَّى قَبْلَ خُرُوجِ النَّاسِ إِلَى الصَّلاةِ». (بخارى:۱۵۰۳)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: رسول ‏الله جصدقه فطر را بر مرد و زن, بزرگ و كوچك, برده و آزاد مسلمان، فرض قرار داد و مقدار آن را یک صاع خرما و یا یک صاع جو، تعیین فرمود. و دستور داد تا قبل از نماز عید فطر، پرداخت گردد».

باب (۲): صدقه فطر، باید قبل از نماز عید، پرداخت شود

۷۶۱- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيَّ س قال: كُنَّا نُخْرِجُ فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِج يَوْمَ الْفِطْرِ صَاعًا مِنْ طَعَامٍ، وَكَانَ طَعَامَنَا الشَّعِيرُ وَالزَّبِيبُ وَالأَقِطُ وَالتَّمْرُ».(بخارى:۱۵۱۰)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: ما در زمان رسول ‏الله جیک صاع از طعام را صدقه فطر میدادیم. و طعام ما در آن ایام، جو، كشمش، كشک و خرما بود».

باب (۳): صدقۀ فطر، بر هر فرد برده و آزاد فرض است

۷۶۲- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: فَرَضَ رَسُولُ اللَّهِ ج صَدَقَةَ الْفِطْرِ، صَاعًا مِنْ شَعِيرٍ أَوْ صَاعًا مِنْ تَمْرٍ، عَلَى الصَّغِيرِ وَالْكَبِيرِ، وَالْحُرِّ وَالْمَمْلُوكِ».(بخارى: ۱۵۱۲)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: رسول‏الله جصدقه فطر را بر هر كوچک و بزرگ و برده و آزاد مسلمان، فرض قرار داد. و مقدار آن را یک صاع جو یا كشمش یا خرما تعیین فرمود».

۲۶- کتاب حج

باب (۱): وجوب حج و فضیلت آن

۷۶۳- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: كَانَ الْفَضْلُ رَدِيفَ رَسُولِ اللَّهِ ج، فَجَاءَتِ امْرَأَةٌ مِنْ خَثْعَمَ، فَجَعَلَ الْفَضْلُ يَنْظُرُ إِلَيْهَا وَتَنْظُرُ إِلَيْهِ، وَجَعَلَ النَّبِيُّ ج يَصْرِفُ وَجْهَ الْفَضْلِ إِلَى الشِّقِّ الآخَرِ، فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ فَرِيضَةَ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ فِي الْحَجِّ أَدْرَكَتْ أَبِي شَيْخًا كَبِيرًا، لا يَثْبُتُ عَلَى الرَّاحِلَةِ، أَفَأَحُجُّ عَنْهُ؟ قَالَ: «نَعَمْ». وَذَلِكَ فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ».(بخارى: ۱۵۱۳)

ترجمه: «عبد الله بن عباس بمی‌گوید: فضل بن عباس پشت سر رسول ‏الله جبر مركب سوار بود. زنی از طایفه خثعم آمد. فضل به آن زن نگاه می‌كرد و او نیز به فضل، می‌نگریست. و رسول ‏الله جچهره فضل را به سوی دیگر برمی گرداند. آن زن پرسید: خداوند حج را بر بندگانش فرض كرده است. پدرم واجد شرایط است ولی پیر و ناتوان است و نمی‌تواند خود را بر روی شتر یا سواری دیگر، نگه دارد. آیا می‌توانم بجای او، حج نمایم؟ آنحضرت جفرمود: «بلی». راوی می‌گوید: این پرسش و پاسخ، در زمان حجة الوداع بود».

باب (۲): خداوند می‌فرماید: به مردم اعلام کن تا به حج بیایند...

۷۶۴- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَرْكَبُ رَاحِلَتَهُ بِذِي الْحُلَيْفَةِ، ثُمَّ يُهِلُّ حَتَّى تَسْتَوِيَ بِهِ قَائِمَةً».(بخارى: ۱۵۱۴)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: رسول خدا جرا دیدم كه در ذوالحلیفه سوار بر شتر شد و تا زمانی كه شتر برخاست و راست ایستاد, تلبیه می‌گفت».

باب (۳): انجام مناسک حج، در حالت سواری

۷۶۵- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج حَجَّ عَلَى رَحْلٍ وَكَانَتْ زَامِلَتَهُ».(بخارى: ۱۵۱۷)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: رسول ‏الله جسوار بر شتر، مناسک حج را بجای آورد. و زاد و توشه سفرش نیز، روی همان شتر، قرار داشت».

باب (۴): فضیلت حج مقبول

۷۶۶- «عَنْ عَائِشَةَ أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ ل أَنَّهَا قَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، نَرَى الْجِهَادَ أَفْضَلَ الْعَمَلِ، أَفَلا نُجَاهِدُ؟ قَالَ: «لا، لَكِنَّ أَفْضَلَ الْجِهَادِ حَجٌّ مَبْرُورٌ»».(بخارى:۱۵۲۰)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه عرض كرد: ای رسول خدا! جهاد را بهترین عمل می‌دانیم. پس چرا به جهاد نرویم؟ رسول‏ اللهجفرمود: «خیر, بزرگترین جهاد برای شما, حج مقبول است»».

۷۶۷- «عن أَبَي هُرَيْرَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «مَنْ حَجَّ لِلَّهِ، فَلَمْ يَرْفُثْ، وَلَمْ يَفْسُقْ، رَجَعَ كَيَوْمِ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ»».(بخارى: ۱۵۲۱)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: شنیدم كه رسول ‏الله جفرمود: «هركس، بخاطر (رضای) خدا حج نماید و از مقاربت جنسی و مقدمات آن، (در زمان حج) پرهیز نماید و مرتكب معصیت نشود, چنان از گناه پاک می‌شود كه گویی تازه از مادر، متولد شده است»».

باب (۵): میقات‌های حج

۷۶۸- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج وَقَّتَ لأَهْلِ الْمَدِينَةِ "ذَا الْحُلَيْفَةِ"، وَلأَهْلِ الشَّأْمِ "الْجُحْفَةَ"، وَلأَهْلِ نَجْدٍ "قَرْنَ الْمَنَازِلِ"، وَلأَهْلِ الْيَمَنِ "يَلَمْلَمَ"، هُنَّ لأَهْلِهِنَّ، وَلِكُلِّ آتٍ أَتَى عَلَيْهِنَّ مِنْ غَيْرِهِمْ، مِمَّنْ أَرَادَ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ، فَمَنْ كَانَ دُونَ ذَلِكَ فَمِنْ حَيْثُ أَنْشَأَ، حَتَّى أَهْلُ مَكَّةَ مِنْ مَكَّةَ».(بخارى: ۱۵۳۰)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: رسول ‏الله ج"ذوالحلیفه " را برای اهالی مدینه، "جحفه" را برای اهالی شام، "قرن المنازل" را برای اهالی نجد و "یلَملَم" را برای اهالی یمن بعنوان میقات (محل بستن احرام) مقرر فرمود. میقاتهای یاد شده هم برای ساكنین فوق الذكر و هم برای كسانی كه از آن نواحی، برای حج و عمره می‌روند, معین شده است. و كسانی كه بعد از میقات‌ها، قرار دارند, از هر جا كه بخواهند, می‌توانند احرام ببندند. تا جایی كه برای اهل مكه, شهر مكه، میقات است».

باب (۶)

۷۶۹- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج أَنَاخَ بِالْبَطْحَاءِ بِذِي الْحُلَيْفَةِ، فَصَلَّى بِهَا. وَكَانَ عَبْدُاللَّهِ بْنُ عُمَرَ ب يَفْعَلُ ذَلِكَ».(بخارى: ۱۵۳۲)

ترجمه: «از عبدالله بن عمر بروایت است كه: رسول ‏الله جدر دشت هموار ذوالحلیفه، شتر را خواباند و نماز خواند. و عبد الله بن عمر بنیز، چنین می‌كرد».

باب (۷): رفتن رسول‏ الله ج به حج از راه شجره

۷۷۰- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ يَخْرُجُ مِنْ طَرِيقِ الشَّجَرَةِ، وَيَدْخُلُ مِنْ طَرِيقِ الْمُعَرَّسِ، وَأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ إِذَا خَرَجَ إِلَى مَكَّةَ يُصَلِّي فِي مسْجِدِ الشَّجَرَةِ، وَإِذَا رَجَعَ صَلَّى بِذِي الْحُلَيْفَةِ، بِبَطْنِ الْوَادِي، وَبَاتَ حَتَّى يُصْبِحَ». (بخارى: ۱۵۳۳)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: رسول ‏الله جاز راه شجره، مدینه را به قصد مكه ترک می‌گفت. و در بازگشت، از راه «معرَّس»، وارد می‌شد. همچنین آنحضرت جهنگام رفتن به مكه، در مسجد شجره، نماز می‌خواند و هنگام بازگشت، در میان وادی ذوالحلیفه، نماز می‌خواند و شب را همانجا سپری می‌كرد».

باب (۸): رسول اکرم ج فرمود: «عقیق وادی مبارکی است»

۷۷۱- «عَنْ عُمَرَ س قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج بِوَادِي الْعَقِيقِ يَقُولُ: «أَتَانِي اللَّيْلَةَ آتٍ مِنْ رَبِّي، فَقَالَ: صَلِّ فِي هَذَا الْوَادِي الْمُبَارَكِ، وَقُلْ عُمْرَةً فِي حَجَّةٍ»».(بخارى: ۱۵۳۴)

ترجمه: «عمر سمی‌گوید: از رسول ‏الله جدر وادی عقیق، شنیدم كه فرمود:«امشب، قاصدی از طرف پروردگارم آمد و گفت: در این وادی مبارک، (وادی عقیق) نماز بخوان و نیت كن كه عمره و حج را با هم انجام دهی»».

۷۷۲- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب عَنِ النَّبِيِّ ج: أَنَّهُ رُئِيَ وَهُوَ فِي مُعَرَّسٍ بِذِي الْحُلَيْفَةِ بِبَطْنِ الْوَادِي قِيلَ لَهُ إِنَّكَ بِبَطْحَاءَ مُبَارَكَةٍ». (بخارى: ۱۵۳۵)

ترجمه: «عبد الله بن عمر باز رسول الله جروایت می‌كند كه: آنحضرت جدر ذوالحلیفه، در وسط وادی (عقیق)، استراحت می‌كرد كه در خواب، به ایشان گفته شد: تو در دشت مباركی، قرار داری».

باب (۹): سه بار شستن مواد خوشبو از لباس

۷۷۳- «عن يَعْلَى بْنِ أُمَيَّةَ س قَالَ لِعُمَرَ س: أَرِنِي النَّبِيَّ ج حِينَ يُوحَى إِلَيْهِ. قَالَ: فَبَيْنَمَا النَّبِيُّ ج بِالْجِعْرَانَةِ، وَمَعَهُ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِهِ، جَاءَهُ رَجُلٌ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، كَيْفَ تَرَى فِي رَجُلٍ أَحْرَمَ بِعُمْرَةٍ، وَهُوَ مُتَضَمِّخٌ بِطِيبٍ؟ فَسَكَتَ النَّبِيُّ ج سَاعَةً، فَجَاءَهُ الْوَحْيُ، فَأَشَارَ عُمَرُ س إِلَىَّ، فَجِئْتُ وَعَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج ثَوْبٌ قَدْ أُظِلَّ بِهِ، فَأَدْخَلْتُ رَأْسِي، فَإِذَا رَسُولُ اللَّهِ ج مُحْمَرُّ الْوَجْهِ، وَهُوَ يَغِطُّ، ثُمَّ سُرِّيَ عَنْهُ، فَقَالَ: «أَيْنَ الَّذِي سَأَلَ عَنِ الْعُمْرَةِ»؟ فَأُتِيَ بِرَجُلٍ، فَقَالَ: «اغْسِلِ الطِّيبَ الَّذِي بِكَ ثَلاثَ مَرَّاتٍ، وَانْزِعْ عَنْكَ الْجُبَّةَ، وَاصْنَعْ فِي عُمْرَتِكَ كَمَا تَصْنَعُ فِي حَجَّتِكَ»».(بخارى: ۱۵۳۶)

ترجمه: «یعلی بن امیه سبه عمر سگفت: رسول خدا جرا هنگام نزول وحی، به من نشان بده. یعلی می‌گوید: روزی، رسول الله جبا چند نفر از صحابه رضوان الله علیهم در جعرانه، تشریف داشت كه شخصی نزد وی آمد و گفت: یا رسول الله! نظر شما درباره كسی كه برای عمره، احرام بسته و لباسش معطر باشد، چیست؟ آنحضرت جاندكی سكوت كرد. در آن اثنا، وحی نازل شد. عم رسبه من اشاره كرد كه بیا. من آمدم و دیدم كه پارچه‌ای را برای سایه، روی سر آنحضرت جنگه داشته‌اند. سرم را زیرا چادر بردم. دیدم كه آنحضرت جنفس عمیق می‌كشد و چهره مباركش كاملاً قرمز شده است. سپس، آثار وحی بر طرف شد و فرمود: «كجا است كسی كه درباره عمره پرسید»؟ آن شخص را نزد ایشان آوردند. رسول خدا جفرمود: «مواد خوشبو را سه بار بشوی و جبه را از تن بیرون كن. سپس، آنچه را كه در حج انجام می‌دهی، در عمره نیز انجام بده»».

باب (۱۰): استفاده از مواد خوشبو هنگام بستن احرام، و مُحرِم چه نوع لباسی بپوشد

۷۷۴- «عَنْ عَائِشَةَ ل، زَوْجِ النَّبِيِّ ج، قَالَتْ: كُنْتُ أُطَيِّبُ رَسُولَ اللَّه ِج لإِحْرَامِهِ حِينَ يُحْرِمُ، وَلِحِلِّهِ قَبْلَ أَنْ يَطُوفَ بِالْبَيْتِ».(بخارى: ۱۵۳۹)

ترجمه: «عایشه؛ همسر گرامی رسول الله ج؛ می‌گوید: من تن (مبارک) رسول الله جرا هنگام بستن احرام و در زمانی كه از احرام بیرون می‌آمد، یعنی قبل از طواف بیت, خوشبویی می‌زدم».

باب (۱۱): احرام بستن با سرِ پوشیده از حنا

۷۷۵- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يُهِلُّ مُلَبِّدًا». (بخارى:۱۵۴۰)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: از رسول اللهجشنیدم كه نیت احرام نمود در حالی كه سر (مباركش) با حنا پوشیده شده بود».

باب (۱۲): احرام بستن از مسجد ذو الحلیفه

۷۷۶- «عَنِ ابْن عُمَرَ ب قَالَ: مَا أَهَلَّ رَسُولُ اللَّهِ ج إِلاَّ مِنْ عِنْدِ الْمَسْجِدِ. يَعْنِي: مَسْجِدَ ذِي الْحُلَيْفَةِ».(بخارى:۱۵۴۱)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: رسول الله جاحرام نمی‌بست مگر از مسجد یعنی مسجد ذوالحلیفه».

باب (۱۳): سوار شدن دو نفر بر یک سواری در حج

۷۷۷- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ أُسَامَةَ سكَانَ رِدْفَ النَّبِيِّ ج مِنْ عَرَفَةَ إِلَى الْمزْدَلِفَةِ، ثُمَّ أَرْدَفَ الْفَضْلَ مِنَ الْمزْدَلِفَةِ إِلَى مِنًى، فَكِلاهُمَا قَالَ: لَمْ يَزَلِ النَّبِيُّ ج يُلَبِّي حَتَّى رَمَى جَمْرَةَ الْعَقَبَةِ». (بخارى:۱۵۴۳،۱۵۴۴)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: اسامه ساز عرفات تا مزدلفه پشت سر رسول ‏الله جسوار شتر بود. سپس، از مزدلفه تا منا, فضل پشت سر رسول ‏الله جسوار شد. و هر دو نفر می‏گفتندكه رسول الله جتا رمی جمره عقبه, لبیک می‌گفت. (یعنی تا هنگام زدن شیطان بزرگ، لبیک می‌گفت)».

باب (۱۴): آنچه شخص مُحرِم می‌تواند بپوشد

۷۷۸- «عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: انْطَلَقَ النَّبِيُّ ج مِنَ الْمَدِينَةِ، بَعْدَ مَا تَرَجَّلَ وَادَّهَنَ، وَلَبِسَ إِزَارَهُ وَرِدَاءَهُ، هُوَ وَأَصْحَابُهُ، فَلَمْ يَنْهَ عَنْ شَيْءٍ مِنَ الأَرْدِيَةِ وَالأُزُرِ تُلْبَسُ، إِلاَّ الْمُزَعْفَرَةَ الَّتِي تَرْدَعُ عَلَى الْجِلْدِ، فَأَصْبَحَ بِذِي الْحُلَيْفَةِ، رَكِبَ رَاحِلَتَهُ، حَتَّى اسْتَوَى عَلَى الْبَيْدَاءِ أَهَلَّ هُوَ وَأَصْحَابُهُ وَقَلَّدَ بَدَنَتَهُ، وَذَلِكَ لِخَمْسٍ بَقِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَةِ، فَقَدِمَ مَكَّةَ لأَرْبَعِ لَيَالٍ خَلَوْنَ مِنْ ذِي الْحَجَّةِ، فَطَافَ بِالْبَيْتِ وَسَعَى بَيْنَ الصَّفَا وَالْمَرْوَةِ، وَلَمْ يَحِلَّ مِنْ أَجْلِ بُدْنِهِ، لأَنَّهُ قَلَّدَهَا، ثُمَّ نَزَلَ بِأَعْلَى مَكَّةَ عِنْدَ الْحَجُونِ، وَهُوَ مُهِلٌّ بِالْحَجِّ، وَلَمْ يَقْرَبِ الْكَعْبَةَ بَعْدَ طَوَافِهِ بِهَا حَتَّى رَجَعَ مِنْ عَرَفَةَ، وَأَمَرَ أَصْحَابَهُ أَنْ يَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ وَبَيْنَ الصَّفَا وَالْمَرْوَةِ، ثُمَّ يُقَصِّرُوا مِنْ رُءُوسِهِمْ، ثُمَّ يَحِلُّوا، وَذَلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ مَعَهُ بَدَنَةٌ قَلَّدَهَا،وَمَنْ كَانَتْ مَعَهُ امْرَأَتُهُ فَهِيَ لَهُ حَلالٌ، وَالطِّيبُ وَالثِّيَابُ».(بخارى: ۱۵۴۵)

ترجمه: «عبدالله بن عباس بمی‌گوید: آنحضرت جهمراه یاران خود پس از اینكه سرش را روغن مالید و شانه زد و ازار و ردای احرام پوشید، از مدینه براه افتاد. و پوشیدن هیچ لباسی را منع نكرد مگر پارچه‌ای كه آغشته به زعفران شده بود و اثرش بر روی بدن باقی می‌ماند. رسول خدا جشب را در ذوالحلیفه گذراند. و هنگام صبح، سوار شد و براه افتاد و هنگامی كه به «بیدا» رسیدند، ایشان و یارانش لبیک گفتند. و آنحضرت جگردنبندی به گردن هدی (حیوانی كه به شكرانه حج در مكه ذبح می‌شود) خود انداخت و آن را نشان كرد. درآن وقت، پنج روز به پایان ماه ذی قعده مانده بود. و روز چهارم ذیحجه، وارد مكه شدند. آنحضرت جنخست، به طواف كعبه پرداخت و سعی بین صفا و مروه نمود. و چون هدی همراه داشت از احرام بیرون نیامد. سپس، در قسمت بالای شهر مكه در محله حجون منزل گرفت و همچنان برای حج، در احرام بسر می‌برد. و به آن عده از اصحاب كه هدی همراه نداشتند, دستور داد كه پس از طواف بیت و سعی بین صفا و مروه, موهای خود را كوتاه كنند و از احرام خارج شوند و به كسانی از آنها كه همسرانشان را با خود آورده بودند, اجازه داد تا با آنها نزدیكی كنند و از مواد خوشبو استفاده نمایند و لباس دوخته به تن كنند».

باب (۱۵): تلبیه گفتن

۷۷۹- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ تَلْبِيَةَ رَسُولِ اللَّهِج: «لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ، إِنَّ الْحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَكَ وَالْمُلْكَ، لا شَرِيكَ لَكَ»». (بخارى:۱۵۴۹)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: رسول ‏الله جچنین لبیک می‌گفت: «لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ، إِنَّ الْحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَكَ وَالْمُلْكَ، لا شَرِيكَ لَكَ»».

باب (۱۶): تحمید وتسبیح وتکبیر گفتن، هنگام سوارشدن بر سواری قبل از نیت کردن حج یا عمره

۷۸۰- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: صَلَّى رَسُولُ اللَّهِ ج وَنَحْنُ مَعَهُ بِالْمَدِينَةِ الظُّهْرَ أَرْبَعًا، وَالْعَصْرَ بِذِي الْحُلَيْفَةِ رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ بَاتَ بِهَا حَتَّى أَصْبَحَ، ثُمَّ رَكِبَ حَتَّى اسْتَوَتْ بِهِ عَلَى الْبَيْدَاءِ، حَمِدَ اللَّهَ، وَسَبَّحَ، وَكَبَّرَ، ثُمَّ أَهَلَّ بِحَجٍّ وَعُمْرَةٍ، وَأَهَلَّ النَّاسُ بِهِمَا، فَلَمَّا قَدِمْنَا أَمَرَ النَّاسَ، فَحَلُّوا حَتَّى كَانَ يَوْمُ التَّرْوِيَةِ، أَهَلُّوا بِالْحَجِّ، قَالَ: وَنَحَرَ النَّبِيُّ ج بَدَنَاتٍ بِيَدِهِ قِيَامًا، وَذَبَحَ رَسُولُ اللَّهِ ج بِالْمَدِينَةِ كَبْشَيْنِ أَمْلَحَيْنِ».(بخارى:۱۵۵۱)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: همراه رسول خدا جنماز ظهر را در مدینه، چهار ركعت و نماز عصر را در ذوالحلیفه، دو ركعت، خواندیم. و شب را همانجا ماند. و هنگام صبح، سوار شد و براه افتاد. و زمانی كه به بیداء رسید, تحمید (الحمد لله)، تسبیح و تكبیر گفت. سپس، نیت حج و عمره نمود. و مردم نیز نیت حج و عمره كردند. راوی می‌گوید: هنگامی كه وارد مكه شدیم, به مردم دستور داد (كه پس از عمره) از احرام خارج شوند تا اینكه روز هشتم فرا رسید, مردم دوباره برای حج احرام بستند. و روز عید، رسول خدا جچندین شتر را ایستاده ذبح كرد. راوی می‌گوید: یكبار در مدینه منوره نیز آنحضرت جدو قوچ سفید، ذبح كرد».

باب (۱۷): روبه قبله نمودن. هنگام نیت حج یا عمره

۷۸۱- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّهُ كَانَ يُلَبِّي من ذِي الْحُلَيْفَةِ، ثُمَّ إِذَا بَلَغَ الْحَرَمَ يُمْسِكُ حَتَّى إِذَا جَاءَ ذَا طُوًى بَاتَ بِهِ، حَتَّى يُصْبِحَ، فَإِذَا صَلَّى الْغَدَاةَ اغْتَسَلَ، وَزَعَمَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج فَعَلَ ذَلِكَ».(بخارى: ۱۵۵۳)

ترجمه: «عبد الله بن عمر باز ذوالحلیفه لبیک میگفت و هنگامی كه به حرم می‌رسید, دیگر لبیک نمی‌گفت. تا اینكه به «ذی طوی» می‌رسید، شب را در آنجا می‌گذراند. و بعد از نماز صبح، استحمام می‌كرد و معتقد بود كه رسول الله جچنین می‌كرد .

باب (۱۸): تلبیه گفتن، هنگام پایین رفتن در وادی

۷۸۲- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ الْنَبِيُّ ج: «أَمَّا مُوسَى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِ إِذِ انْحَدَرَ فِي الْوَادِي يُلَبِّي»». (بخارى: ۱۵۵۵)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: رسول ‏الله جفرمود: «گویا هم اكنون موسی ÷را می‌بینم كه لبیک گویان به سوی وادی، سرازیر است»».

باب (۱۹): کسیکه در زمان پیامبر ج مانند ایشان به حج یا عمره نیت کرده است

۷۸۳- «عَنْ أَبِي مُوسَى س قَالَ: بَعَثَنِي النَّبِيُّ ج إِلَى قَوْمٍ بِالْيَمَنِ، فَجِئْتُ وَهُوَ بِالْبَطْحَاءِ، فَقَالَ: «بِمَا أَهْلَلْتَ»؟ قُلْتُ: أَهْلَلْتُ كَإِهْلالِ النَّبِيِّ ج. قَالَ: «هَلْ مَعَكَ مِنْ هَدْيٍ»؟ قُلْتُ: لا. فَأَمَرَنِي فَطُفْتُ بِالْبَيْتِ وَبِالصَّفَا وَالْمَرْوَةِ، ثُمَّ أَمَرَنِي فَأَحْلَلْتُ، فَأَتَيْتُ امْرَأَةً مِنْ قَوْمِي، فَمَشَطَتْنِي، أَوْ غَسَلَتْ رَأْسِي. فَقَدِمَ عُمَرُ س، فَقَالَ: إِنْ نَأْخُذْ بِكِتَابِ اللَّهِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُنَا بِالتَّمَامِ، قَالَ اللَّهُ: ﴿وَأَتِمُّواْ ٱلۡحَجَّ وَٱلۡعُمۡرَةَ لِلَّهِ[البقرة: ۱۹۶] . وَإِنْ نَأْخُذْ بِسُنَّةِ النَّبِيِّ ج فَإِنَّهُ لَمْ يَحِلَّ حَتَّى نَحَرَ الْهَدْيَ».(بخاری: ۱۵۵۹)

ترجمه: «ابوموسی سمی‌گوید: رسول ‏الله جمرا بسوی قومی در یمن، فرستاد. وقتی از آنجا برگشتم، رسول ‏الله جدر بطحاء بود. و از من پرسید: «به چه نیتی احرامی بسته‏ای»؟ عرض كردم: به همان نیتی كه رسول ‏الله جاحرام بسته است. رسول اكرم جپرسید: «آیا همراه خود، هدی آورده‌ای»؟ عرض كردم: خیر. آنحضرت جبه من دستور داد تا پس از طواف بیت و سعی بین صفا و مروه، از احرام خارج شوم. من هم، چنین كردم. سپس، نزد زنی از بستگان خود رفتم. او موهای مرا شانه زد یا سر مرا شست. در این اثنا، عمر سآمد و گفت: اگر بخواهیم به دستور كتاب خدا عمل كنیم, كتاب خدا دستور داده است تا حج و عمره را كامل نماییم آنطور كه می‌فرماید: ﴿وَأَتِمُّواْ ٱلۡحَجَّ وَٱلۡعُمۡرَةَ لِلَّهِ[البقرة: ۱۹۶] . و اگر بخواهیم به سنت رسول الله جعمل كنیم, ایشان قبل از ذبح هدی، از احرام خارج نشد».

باب (۲۰): خداوند می‌فرماید: حج در ماههای خاصی است

۷۸۴- «عَنْ عَائِشَةَ ل: وَحَدِيْثُهَا فِي الْحَجِّ قّدْ تَقَدَّمَ، قَالَتْ فِيْ هذِهِ الرِّوَايَةِ: خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج فِي أَشْهُرِ الْحَجِّ، وَلَيَالِيَ الْحَجِّ وَحُرُمِ الْحَجِّ، فَنَزَلْنَا بِسَرِفَ، قَالَتْ: فَخَرَجَ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ: «مَنْ لَمْ يَكُنْ مِنْكُمْ مَعَهُ هَدْيٌ، فَأَحَبَّ أَنْ يَجْعَلَهَا عُمْرَةً فَلْيَفْعَلْ، وَمَنْ كَانَ مَعَهُ الْهَدْيُ فَلا». قَالَتْ: فَالآخِذُ بِهَا وَالتَّارِكُ لَهَا مِنْ أَصْحَابِهِ، قَالَتْ: فَأَمَّا رَسُولُ اللَّهِ ج وَرِجَالٌ مِنْ أَصْحَابِهِ فَكَانُوا أَهْلَ قُوَّةٍ، وَكَانَ مَعَهُمُ الْهَدْيُ فَلَمْ يَقْدِرُوا عَلَى الْعُمْرَةِ. وَذَكَرَتْ بَاقِيَ الْحَدِيْثِ».(بخارى: ۱۵۶۰)

ترجمه: «حدیث عایشه لدرباره حج, قبلا بیان گردید. در این روایت، علاوه بر آن, آمده است كه: عایشه لفرمود: در ماهها، شب‏ها و ایام حج با رسول الله جاحرام بستیم و از مدینه منوره حركت كردیم. و در محلی بنام سرف، توقف كردیم. رسول ‏الله جدر آنجا، خطاب به اصحاب، فرمود: «هركس از شما، هدی همراه نیاورده و می‌خواهد با همین احرام, عمره كند، مانعی ندارد. اما كسی كه هدی، همراه دارد، چنین نكند». عایشه لمی‌گوید: بعضی از اصحاب، حج خود را به عمره تبدیل كردند و بعضی نكردند. رسول الله جو تنی چند از یارانش كه وضع مالی بهتری داشتند و هدی همراه‌شان بود، نتوانستند اعمال عمره را انجام دهند».

باب (۲۱): حج تمتع، قران و افراد و فسخ حج برای کسی که با خود، هدی نیاورده است.

۷۸۵- «وَعَنْهَا ل فِيْ رِوَايَةٍ قَالَتْ: خَرَجْنَا مَعَ النَّبِيِّ ج وَلا نُرَى إِلاَّ أَنَّهُ الْحَجُّ، فَلَمَّا قَدِمْنَا تَطَوَّفْنَا بِالْبَيْتِ، فَأَمَرَ النَّبِيُّ ج مَنْ لَمْ يَكُنْ سَاقَ الْهَدْيَ أَنْ يَحِلَّ، فَحَلَّ مَنْ لَمْ يَكُنْ سَاقَ الْهَدْيَ، وَنِسَاؤُهُ لَمْ يَسُقْنَ فَأَحْلَلْنَ، قَالَتْ صَفِيَّةُ: مَا أُرَانِي إِلاَّ حَابِسَتَهُمْ قَالَ: «عَقْرَى حَلْقَى أَوَ مَا طُفْتِ يَوْمَ النَّحْرِ»؟ قَالَتْ: قُلْتُ: بَلَى قَالَ: «لا بَأْسَ انْفِرِي»».(بخارى:۱۵۶۱)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: با رسول الله ج(از مدینه) خارج شدیم. و نیتی جز ادای حج، نداشتیم. هنگامی كه به مكه رسیدیم، بیت الله را طواف كردیم. سپس، رسول الله جدستور داد تا هر كس كه هدی با خود نیاورده است از احرام، خارج شود. آنگاه، كسانی كه هدی با خود نیاورده بودند، از احرام، بیرون آمدند. صفیه لگفت: ممكن است بدلیل قاعدگی، مانع از رفتن شما شوم. رسول الله جفرمود: ‌«ای زن گرفتار و مصیبت زده! مگر طواف زیارت را انجام نداده‌ای»؟ گفت: بلی. رسول الله جفرمود: «مانعی ندارد. حركت كن».(چون معذور هستی، طواف وداع، برایت لازم نیست و دم نیز واجب نمی‌گردد)».

۷۸۶- «وَعَنْهَا ل فِيْ رِوَايَةٍ أُخْرَى قَالَتْ: خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج عَامَ حَجَّةِ الْوَدَاعِ، فَمِنَّا مَنْ أَهَلَّ بِعُمْرَةٍ، وَمِنَّا مَنْ أَهَلَّ بِحَجَّةٍ وَعُمْرَةٍ، وَمِنَّا مَنْ أَهَلَّ بِالْحَجِّ، وَأَهَلَّ رَسُولُ اللَّهِ ج بِالْحَجِّ، فَأَمَّا مَنْ أَهَلَّ بِالْحَجِّ أَوْ جَمَعَ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لَمْ يَحِلُّوا حَتَّى كَانَ يَوْمُ النَّحْرِ».(بخارى: ۱۵۶۲)

ترجمه: «و در روایتی دیگر، عایشه لمی‌گوید: در سال حجة الوداع، همراه رسول الله جبه قصد حج، از مدینه، خارج شدیم. بعضی از ما برای حج و عمره و برخی تنها برای عمره و عده‌ای تنها برای حج، احرام بسته بودیم. رسول الله جفقط نیت حج كرده بود. كسانی كه فقط نیت حج، یا نیت حج و عمره را با هم كرده بودند(یعنی قارن بودند) تا روز عید، از احرام بیرون نیامدند».

۷۸۷- «عَنْ عُثْمَانَ س: أَنَّهُ نْهَى عَنِ الْمُتْعَةِ، وَأَنْ يُجْمَعَ بَيْنَهُمَا، فَلَمَّا رَأَى عَلِيٌّ أَهَلَّ بِهِمَا: لَبَّيْكَ بِعُمْرَةٍ وَحَجَّةٍ، قَالَ: مَا كُنْتُ لأَدَعَ سُنَّةَ النَّبِيِّ ج لِقَوْلِ أَحَدٍ».(بخارى:۱۵۶۳)

ترجمه: «روایت است كه عثمان ساز حج تمتع و حج قرآن، (حج و عمره با هم) منع می‏كرد. وقتی كه علی سمتوجه این امر شد, نیت حج و عمره كرد و لبیک گفت و فرمود: برای حج و عمره، هر دو، احرام بسته‌‌ام و افزود: من سنت رسول ‏الله جرا بخاطر سخن كسی، ترک نخواهم كرد».

۷۸۸- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: كَانُوا يَرَوْنَ أَنَّ الْعُمْرَةَ فِي أَشْهُرِ الْحَجِّ مِنْ أَفْجَرِ الْفُجُورِ فِي الأَرْضِ، وَيَجْعَلُونَ الْمُحَرَّمَ صَفَرًا، وَيَقُولُونَ: إِذَا بَرَا الدَّبَرْ وَعَفَا الأَثَرْ، وَانْسَلَخَ صَفَرْ، حَلَّتِ الْعُمْرَةُ لِمَنِ اعْتَمَرْ. قَدِمَ النَّبِيُّ ج وَأَصْحَابُهُ صَبِيحَةَ رَابِعَةٍ مُهِلِّينَ بِالْحَجِّ، فَأَمَرَهُمْ أَنْ يَجْعَلُوهَا عُمْرَةً، فَتَعَاظَمَ ذَلِكَ عِنْدَهُمْ، فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَيُّ الْحِلِّ؟ قَالَ: «حِلٌّ كُلُّهُ»». (بخارى:۱۵۶۴)

ترجمه: «عبد الله بن عباس بمی‌گوید: (اعراب دوران جاهلیت) معتقد بودند كه عمره نمودن در ایام حج، بدترین گناه روی زمین، بحساب می‌آید: از اینرو، ماه محرّم را صفر، قرار می‌دادند و می‏گفتند: زمانی كه زخم‌های پشت شتر، التیام یابد و اثر پای آنها از بین برود و ماه صفر به پایان رسد، آن‏گاه، عمره كردن حلال می‏شود. رسول ‏الله جو یارانش در حالی كه احرام حج بسته بودند، در تاریخ چهارم ذیحجه وارد مكه شدند. آنحضرت جبه یارانش دستور داد تا احرام حج را به احرام عمره بدل، نمایند. این كار برای مردم, قدری دشوار بود، لذا پرسیدند: یا رسول ‏الله! این چه نوع حلال شدنی است؟ رسول ‏الله جفرمود: «حلال بجا و كامل»».

۷۸۹- «عَنْ حَفْصَةَ ل، زَوْجِ النَّبِيِّ ج أَنَّهَا قَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا شَأْنُ النَّاسِ حَلُّوا بِعُمْرَةٍ وَلَمْ تَحْلِلْ أَنْتَ مِنْ عُمْرَتِكَ؟ قَالَ: «إِنِّي لَبَّدْتُ رَأْسِي، وَقَلَّدْتُ هَدْيِي، فَلا أَحِلُّ حَتَّى أَنْحَرَ»». (بخارى:۱۵۶۶)

ترجمه: «حفصه ل؛ همسر رسول گرامی ج، می‌گوید: از پیامبر خدا جپرسیدم: یا رسول الله! چرا سایر مردم از احرام عمره، بیرون آمدند ولی شما هنوز در احرام، بسر میبرید؟ آنحضرت جفرمود: «من با خود، هدی آورده‌‌ام و سرم را حنا زده‌‌ام. بنابر این، تا ذبح نكنم باید در احرام بمانم»».

۷۹۰- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّهُ سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ التَّمَتُعِ وَقَالَ: نَهَانِيْ نَاسٌ عَنْهُ، فَأَمَرَهُ بِهِ، قَالَ الرَّجُلُ: فَرَأَيْتُ فِي الْمَنَامِ كَأَنَّ رَجُلاً يَقُولُ لِي: حَجٌّ مَبْرُورٌ، وَعُمْرَةٌ مُتَقَبَّلَةٌ، فَأَخْبَرْتُ ابْنَ عَبَّاسٍ، فَقَالَ: سُنَّةَ النَّبِيِّ ج».(بخارى: ۱۵۷۶)

ترجمه: «از ابن عباس بروایت است كه: شخصی از او درباره حج تمتع پرسید و گفت: بعضی‏ها مرا از آن، منع كرده‌اند. ابن عباس ببه او دستور داد تا حج تمتع، انجام بدهد. آن شخص، گفت: در خواب دیدم كه گویا شخصی به من می‌گوید: حَجت, حجی مقبول و عمره ات, عمره‌ای مقبول است. سپس، خوابم را برای ابن‏ عباس ببیان كردم. او گفت: این‏گونه حج گزاردن، مطابق سنت رسول ‏الله جاست».

۷۹۱- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب: أَنَّهُ حَجَّ مَعَ النَّبِيِّ ج يَوْمَ سَاقَ الْبُدْنَ مَعَهُ، وَقَدْ أَهَلُّوا بِالْحَجِّ مُفْرَدًا، فَقَالَ لَهُمْ: «أَحِلُّوا مِنْ إِحْرَامِكُمْ بِطَوَافِ الْبَيْتِ وَبَيْنَ الصَّفَا وَالْمَرْوَةِ، وَقَصِّرُوا، ثُمَّ أَقِيمُوا حَلالاً، حَتَّى إِذَا كَانَ يَوْمُ التَّرْوِيَةِ فَأَهِلُّوا بِالْحَجِّ، وَاجْعَلُوا الَّتِي قَدِمْتُمْ بِهَا مُتْعَةً». فَقَالُوا: كَيْفَ نَجْعَلُهَا مُتْعَةً، وَقَدْ سَمَّيْنَا الْحَجَّ؟ فَقَالَ: «افْعَلُوا مَا أَمَرْتُكُمْ، فَلَوْلا أَنِّي سُقْتُ الْهَدْيَ لَفَعَلْتُ مِثْلَ الَّذِي أَمَرْتُكُمْ، وَلَكِنْ لا يَحِلُّ مِنِّي حَرَامٌ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ». فَفَعَلُوا».(بخارى: ۱۵۶۸)

ترجمه: «جابر بن عبد الله سمی‌گوید: با رسول الله جزمانی كه شتران هدی را همراه داشت، به حج رفتم. مردم نیت حج مفرد كرده بودند. رسول ‏الله جبه آنها گفت: «بعد از طواف كعبه و سعی میان صفا و مروه و كوتاه كردن موی سر, از احرام، خارج شوید. و بعد، در حالت حلال، (خارج از احرام) بمانید تا آنكه روز هشتم ترویه (ذو الحجه) فرا رسد. سپس، روز هشتم، برای حج، احرام ببندید. و اعمال قبلی را عمره بحساب آورید». مردم گفتند: یا رسول ‏الله! چگونه آن اعمال را عمره بحساب آوریم در حالی كه ما نیت حج كرده بودیم؟ رسول‏ الله جفرمود: «آنچه دستور میدهم انجام دهید. اگر من هدی با خود نمی‏آوردم، همین طور كه به شما دستور می‌دهم, عمل می‏كردم. ولی هیچ حرامی برای من تا زمانیكه قربانی ذبح نكنم، حلال نخواهد شد». مردم نیز طبق دستور رسول خدا جعمل كردند».

باب (۲۲): حج تمتع

۷۹۲- «عَنْ عِمْرَانَ س قَالَ: تَمَتَّعْنَا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج فَنَزَلَ الْقُرْآنُ، قَالَ رَجُلٌ بِرَأْيِهِ مَا شَاءَ».(بخارى: ۱۵۷۱)

ترجمه: «عمران سمی‌گوید: در زمان رسول‏الله جحج تمتع، انجام دادیم و درباره آن, آیه قرآن نیز نازل شد. ولی بعداً، مردی بر اساس رأی خود، در باب آن، نظر داد».

باب (۲۳): از کجا باید وارد مکه شد

۷۹۳- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج دَخَلَ مَكَّةَ مِنْ كَدَاءٍ، مِنَ الثَّنِيَّةِ الْعُلْيَا الَّتِي بِالْبَطْحَاءِ وَخَرَجَ مِنَ الثَّنِيَّةِ السُّفْلَى».(بخارى: ۱۵۷۵)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: رسول ‏الله جاز گردنه بالایی راه كداء كه در بطحاء است، وارد مكه شد و از گردنه پایینی، بیرون رفت».

باب (۲۴): فضیلت مکه و خانۀ کعبه

۷۹۴- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: سَأَلْتُ النَّبِيَّ ج عَنِ الْجَدْرِ، أَمِنَ الْبَيْتِ هُوَ؟ قَالَ: «نَعَمْ». قُلْتُ: فَمَا لَهُمْ لَمْ يُدْخِلُوهُ فِي الْبَيْتِ؟ قَالَ: «إِنَّ قَوْمَكِ قَصَّرَتْ بِهِمُ النَّفَقَةُ». قُلْتُ: فَمَا شَأْنُ بَابِهِ مُرْتَفِعًا؟ قَالَ: «فَعَلَ ذَلِكَ قَوْمُكِ لِيُدْخِلُوا مَنْ شَاءُوا، وَيَمْنَعُوا مَنْ شَاءُوا، وَلَوْلا أَنَّ قَوْمَكِ حَدِيثٌ عَهْدُهُمْ بِالْجَاهِلِيَّةِ، فَأَخَافُ أَنْ تُنْكِرَ قُلُوبُهُمْ، أَنْ أُدْخِلَ الْجَدْرَ فِي الْبَيْتِ، وَأَنْ أُلْصِقَ بَابَهُ بِالأَرْضِ»».(بخارى:۱۵۸۴)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: از رسول‏ الله جپرسیدم: آیا حطیم جزو كعبه است؟ فرمود: «بلی». عرض كردم: پس چرا آنرا جزو بنای كعبه، قرار نداده‌اند؟ فرمود: «زیرا هزینه قومت (یعنی قریش) برای این كار، كافی نبود». دوباره گفتم: چرا دروازه كعبه سرا در ارتفاع زیاد، قرار داده‌اند؟ فرمود: « برای اینكه قومت كسی را كه مایل باشند، اجازه ورود دهند و كسی را كه نخواهند, از ورود به آن، جلوگیری نمایند. و اگر قومت تازه مسلمان نبودند و بیم آن نمی‌رفت كه این كار را نپسندند, حطیم را جزو بنای خانه خدا، قرار می‌دادم و دروازه كعبه را نیز هم سطح زمین، می‌كردم»».

۷۹۵- «وَفِيْ رِوَايَةٍ عَنْهَا ل: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «لَوْلا أَنَّ قَوْمَكِ حَدِيثُ عَهْدٍ بِجَاهِلِيَّةٍ، لأَمَرْتُ بِالْبَيْتِ فَهُدِمَ، فَأَدْخَلْتُ فِيهِ مَا أُخْرِجَ مِنْهُ، وَأَلْزَقْتُهُ بِالأَرْضِ، وَجَعَلْتُ لَهُ بَابَيْنِ بَابًا شَرْقِيًّا وَبَابًا غَرْبِيًّا، فَبَلَغْتُ بِهِ أَسَاسَ إِبْرَاهِيمَ»». (بخارى: ۱۵۸۶)

ترجمه: «در روایتی دیگر، از عایشه لچنین آمده است كه رسول الله جفرمود: «اگر قومت (قریش) تازه مسلمان نمی‌بودند، دستور می‌دادم تا خانه كعبه را منهدم كنند. آنگاه، حطیم را با كعبه، ملحق می‌كردم و برای آن, دو دروازه در نظر می‌گرفتم كه یكی بسوی شرق و دیگری بسوی غرب، باز شود. و بدینصورت، خانه كعبه مانند بنای حضرت ابراهیم ÷می‌شد»».

باب (۲۵): به ارث بردن خانه‌های مکه و خرید و فروش آن و اینکه مردم در مسجد الحرام با یکدیگر برابرند.

۷۹۶- «عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ ب أَنَّهُ قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَيْنَ تَنْزِلُ فِي دَارِكَ بِمَكَّةَ؟ فَقَالَ: «وَهَلْ تَرَكَ عَقِيلٌ مِنْ رِبَاعٍ، أَوْ دُورٍ»؟ وَكَانَ عَقِيلٌ وَرِثَ أَبَا طَالِبٍ، هُوَ وَطَالِبٌ، وَلَمْ يَرِثْهُ جَعْفَرٌ وَلا عَلِيٌّ ب شَيْئًا، لأَنَّهُمَا كَانَا مُسْلِمَيْنِ، وَكَانَ عَقِيلٌ وَطَالِبٌ كَافِرَيْنِ».(بخارى: ۱۵۸۸)

ترجمه: «اسامه بن زید بمی‌گوید: از رسول الله جپرسیدم: آیا در مكه، به خانه ات می‌روی؟ فرمود: «مگر عقیل، خانه و ملكی برای ما باقی گذاشته است»؟ گفتنی است كه عقیل و طالب از ابوطالب ارث بردند. اما علی سو جعفر ساز ابوطالب ارث نبردند. زیرا این دو, مسلمان شده بودند و طالب و عقیل (در آن زمان) كافر بودند». (البته بعدها عقیل مسلمان شد ولی طالب كافر ماند و در غزوه بدر كه همراه سپاه كفر بود، مفقود الاثر شد). مترجم.

باب (۲۶): اقامت گزیدن پیامبر ج در مکه

۷۹۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج حِينَ أَرَادَ قُدُومَ مَكَّةَ: «مَنْزِلُنَا غَدًا إِنْ شَاءَ اللَّهُ بِخَيْفِ بَنِي كِنَانَةَ، حَيْثُ تَقَاسَمُوا عَلَى الْكُفْرِ». يَعْنِي: ذَلِكَ الْمُحَصَّبَ، وَذَلِكَ أَنَّ قُرَيْشًا وَكِنَانَةَ، تَحَالَفَتْ عَلَى بَنِي هَاشِمٍ وَبَنِي عَبْدِالْمُطَّلِبِ، أَوْ بَنِي الْمُطَّلِبِ: أَنْ لا يُنَاكِحُوهُمْ وَلا يُبَايِعُوهُمْ، حَتَّى يُسْلِمُوا إِلَيْهِمُ النَّبِيَّ ج».(بخارى:۱۵۹۰)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: هنگامی كه رسول ‏الله جخواست (از منا) وارد مكه شود، فرمود: «اگر خدا بخواهد فردا در خیف بنی‏كنانه، جایی كه قریش برای باقی ماندن بر كفر، عهد و پیمان بستند، منزل خواهیم نمود». یعنی در محصّب. و آن، جایی بود كه قریش و بنی‏كنانه علیه بنی‏هاشم و بنی عبدالمطلب، عهد و پیمان بسته بودند كه تا محمد را به آنها تحویل ندهند، هیچ‏گونه داد و ستد و ازدواج و نكاحی با آنان، صورت نخواهد گرفت».

باب (۲۷): انهدام کعبه

۷۹۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «يُخَرِّبُ الْكَعْبَةَ ذُو السُّوَيْقَتَيْنِ مِنَ الْحَبَشَةِ»».(بخارى: ۱۵۹۱)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول ‏الله جفرمود: «كعبه را مردی از حبشه كه پاهای باریكی دارد، منهدم خواهد كرد»».

باب (۲۸): خداوند می‌فرماید: (خداوند خانۀ کعبه و ماههای حرام را وسیله ای برای بر پایی دین، قرار داده است)

۷۹۹- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانُوا يَصُومُونَ عَاشُورَاءَ قَبْلَ أَنْ يُفْرَضَ رَمَضَانُ، وَكَانَ يَوْمًا تُسْتَرُ فِيهِ الْكَعْبَةُ، فَلَمَّا فَرَضَ اللَّهُ رَمَضَانَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ شَاءَ أَنْ يَصُومَهُ فَلْيَصُمْهُ، وَمَنْ شَاءَ أَنْ يَتْرُكَهُ فَلْيَتْرُكْهُ»». (بخارى:۱۵۹۲)

ترجمه: «عایشه لمی‏فرماید: قبل از فرض شدن روزه رمضان، مردم روز عاشورا (دهم محرم) را روزه می‏گرفتند. و در همین روز، كعبه را با پرده می‌پوشانیدند. اما هنگامی كه خداوند روزه رمضان را فرض كرد، رسول ‏الله جفرمود: «هركس دوست دارد، روز عاشورا، روزه بگیرد. و هر كس كه تمایل ندارد، روزه نگیرد»».

۸۰۰- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لَيُحَجَّنَّ الْبَيْتُ وَلَيُعْتَمَرَنَّ بَعْدَ خُرُوجِ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ»».(بخارى:۱۵۹۳)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: رسول ‏الله جفرمود: «زیارت بیت ‏الله برای حج و عمره، بعد از خروج یاجوج و ماجوج نیز ادامه خواهد یافت».

باب (۲۹): انهدام کعبه

۸۰۱- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «كَأَنِّي بِهِ أَسْوَدَ أَفْحَجَ، يَقْلَعُهَا حَجَرًا حَجَرًا»».(بخارى: ۱۵۹۵)

ترجمه: «ابن عباس باز نبی اكرم جروایت می‌كند كه فرمود: «گویا هم اكنون، آن شخص سیاه چهره و دارای پاهای گشاده از یكدیگر را می‌بینم كه سنگ‌های خانه كعبه را یكی پس از دیگری, ازجا می‌كند»».

باب (۳۰): آنچه در بارۀ حجر الاسود آمده است

۸۰۲- «عَنْ عُمَرَ س: أَنَّهُ جَاءَ إِلَى الْحَجَرِ الأَسْوَدِ فَقَبَّلَهُ، فَقَالَ: إِنِّي أَعْلَمُ أَنَّكَ حَجَرٌ، لا تَضُرُّ وَلا تَنْفَعُ، وَلَوْلا أَنِّي رَأَيْتُ النَّبِيَّ ج يُقَبِّلُكَ مَا قَبَّلْتُكَ». (بخارى: ۱۵۹۷)

ترجمه: «روایت است كه عمر فاروق سكنار حجرالاسود آمد و آن را بوسید و فرمود: بخوبی می‏دانم كه تو سنگی بیش نیستی و نمی‌توانی نفع و ضرر برسانی. اگر نمی‌دیدم كه رسول ‏الله جتو را می‌بوسید، تو را نمی‏بوسیدم».

باب (۳۱): کسی که داخل کعبه نرفت

۸۰۳- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ أَبِي أَوْفَى س قَالَ: اعْتَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ج فَطَافَ بِالْبَيْتِ، وَصَلَّى خَلْفَ الْمَقَامِ رَكْعَتَيْنِ، وَمَعَهُ مَنْ يَسْتُرُهُ مِنَ النَّاسِ، فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: أَدَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج الْكَعْبَةَ؟ قَالَ: لا».(بخارى:۱۶۰۰)

ترجمه: «عبد الله بن ابی اوفی سمی‌گوید: رسول ‏الله جبرای عمره، بیت ‏الله را طواف نمود و در مقام ابراهیم، دو ركعت نماز خواند در حالی كه تعدادی از یارانش او را محفاظت می‏كردند. یكی از حاضرین، از عبد الله بن‏ ابی اوفی پرسید: آیا رسول ‏الله جداخل كعبه رفت؟ عبد الله گفت: خیر».

باب (۳۲): کسی که در اطراف کعبه، تکبیر گفت

۸۰۴- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج لَمَّا قَدِمَ أَبَى أَنْ يَدْخُلَ الْبَيْتَ، وَفِيهِ الآلِهَةُ، فَأَمَرَ بِهَا فَأُخْرِجَتْ، فَأَخْرَجُوا صُورَةَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ فِي أَيْدِيهِمَا الأَزْلامُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «قَاتَلَهُمُ اللَّهُ، أَمَا وَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمُوا أَنَّهُمَا لَمْ يَسْتَقْسِمَا بِهَا قَطُّ». فَدَخَلَ الْبَيْتَ، فَكَبَّرَ فِي نَوَاحِيهِ وَلَمْ يُصَلِّ فِيهِ»».(بخارى: ۱۶۰۱)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: هنگامی كه رسول ‏الله جوارد مكه شد، بخاطر وجود بتها از رفتن به داخل بیت، خودداری نمود. لذا دستور اخراج بت‏ها را از كعبه صادر كرد. همراه سایر بتها، تصاویر حضرت ابراهیم و اسماعیل را كه نشان می‌داد تیرهای قمار در دست دارند، بیرون آوردند. آنگاه، رسول ‏الله جفرمود: «خداوند مشركان را نابود كند. به خدا سوگند، مشركان میدانستند كه آن دو، هرگز قمار نكردند». سپس، رسول ‏الله جداخل بیت رفت و در اطراف آن، تكبیر گفت ولی نماز نخواند».

باب (۳۳): آغاز "رمل"چگونه بود؟

۸۰۵- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَأَصْحَابُه، فَقَالَ الْمُشْرِكُونَ: إِنَّهُ يَقْدَمُ عَلَيْكُمْ وَقَدْ وَهَنَهُمْ حُمَّى يَثْرِبَ، فَأَمَرَهُمُ النَّبِيُّ ج أَنْ يَرْمُلُوا الأَشْوَاطَ الثَّلاثَةَ، وَأَنْ يَمْشُوا مَا بَيْنَ الرُّكْنَيْنِ، وَلَمْ يَمْنَعْهُ أَنْ يَأْمُرَهُمْ أَنْ يَرْمُلُوا الأَشْوَاطَ كُلَّهَا إِلاَّ الإِبْقَاءُ عَلَيْهِمْ».(بخارى: ۱۶۰۲)

ترجمه: «عبد الله بن عباس بمی‌گوید: هنگامی كه رسول ‏الله جو صحابه (برای انجام عمره) به مكه آمدند، مشركین گفتند: مسلمانانی كه نزد شما می‏آیند، تب یثرب، آنان را ضعیف و ناتوان كرده است. بدین جهت، رسول ‏الله جبه تمام همراهان، دستور داد تا در سه شوط اول طواف، رمل نمایند. (یعنی گام‌های نزدیک به هم و تندی‏ بردارند و شانه‌هایشان را حركت دهند تا مشركان چنین نپندارند كه آنان ضعیف و ناتوان هستند). ولی در میان ركن یمانی و حجر الأسود، بطور عادی راه بروند. گفتنی است كه آنحضرت جصرفا بخاطر شفقت و ترحم به حال حجاج، دستور نداد تا در هر هفت شوط، «رمل» نمایند».

باب (۳۴): آغاز طواف با استلام حجر الاسود و رَمَل نمودن در سه شوط اول

۸۰۶- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج حِينَ يَقْدَمُ مَكَّةَ، إِذَا اسْتَلَمَ الرُّكْنَ الأَسْوَدَ، أَوَّلَ مَا يَطُوفُ يَخُبُّ ثَلاثَةَ أَطْوَافٍ مِنَ السَّبْعِ».(بخارى: ۱۶۰۳)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: رسول ‏الله جرا دیدم كه هنگام ورود به مكه، در آغاز طواف، حجر الاسود را می‌بوسید و از هفت شوط، در سه شوط اول، رمل می‏كرد».

باب (۳۵): رمل نمودن در حج و عمره

۸۰۷- «عَنْ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ س: أَنَّهُ قَالَ: فَمَا لَنَا وَلِلرَّمَلِ، إِنَّمَا كُنَّا رَاءَيْنَا بِهِ الْمُشْرِكِينَ، وَقَدْ أَهْلَكَهُمُ اللَّهُ ثُمَّ قَالَ: شَيْءٌ صَنَعَهُ النَّبِيُّ ج فَلا نُحِبُّ أَنْ نَتْرُكَهُ».(بخارى: ۱۶۰۵)

ترجمه: «از عمر سروایت است كه فرمود: ما چرا هنگام طواف، رمل نماییم؟! آن زمان، صرفا برای نشان دادن قدرت خود به مشركان، چنین كردیم. اكنون، خداوند آنها را از بین برده است. سپس، افزود: در عین حال، دوست نداریم چیزی را كه رسول ‏الله جانجام داده است، ترک كنیم».

۸۰۸- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: مَا تَرَكْتُ اسْتِلامَ هَذَيْنِ الرُّكْنَيْنِ فِي شِدَّةٍ وَلا رَخَاءٍ مُنْذُ رَأَيْتُ النَّبِيَّ ج يَسْتَلِمُهُمَا». (بخارى: ۱۶۰۶)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: بعد از اینكه استلام ركن یمانی و حجرالاسود را از رسول خدا جدیدم در هیچ شرایطی ـ چه سهل و چه دشوار ـ آن را ترک نكردم».

باب (۳۶): استلام حجر الاسود با عصا

۸۰۹- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: طَافَ النَّبِيُّ ج فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ عَلَى بَعِيرٍ، يَسْتَلِمُ الرُّكْنَ بِمِحْجَنٍ».(بخارى: ۱۶۰۷)

ترجمه: «عبد الله بن عباس بمی‌گوید: رسول ‏الله جدر حجة الوداع، سوار بر شتر، بیت را طواف كرد و به وسیله عصا حجر الاسود را استلام نمود».

باب (۳۷): بوسیدن حجر الاسود

۸۱۰- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّهُ سَأَلَه رَجُلٌ عَنِ اسْتِلامِ الْحَجَرِ، فَقَالَ: رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَسْتَلِمُهُ وَيُقَبِّلُهُ. فَقَالَ الرجل: أَرَأَيْتَ إِنْ زُحِمْتُ، أَرَأَيْتَ إِنْ غُلِبْتُ؟ قَالَ: اجْعَلْ أَرَأَيْتَ بِالْيَمَنِ، رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَسْتَلِمُهُ وَيُقَبِّلُهُ».(بخارى: ۱۶۱۱)

ترجمه: «از عبد الله بن عمر بروایت است كه: مردی (از اهل یمن) از او درباره استلام حجر الاسود پرسید. وی گفت: من رسول‏ الله جرا دیدم كه حجرالاسود را می‌بوسید و استلام می‏كرد. آن شخص، گفت: اگر ازدحام جمعیت بود و یا نتوانستم به آنجا برسم، آنگاه، چه كار كنم؟ ابن عمر بگفت: اگر، مگرها را در یمن بگذار. من رسول ‏الله جرا دیدم كه آن را استلام میكرد و می‌بوسید».

باب (۳۸): طواف کعبه، هنگام ورود به مکه، قبل از رفتن به خانه

۸۱۱- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ أَوَّلَ شَيْءٍ بَدَأَ بِهِ حِينَ قَدِمَ النَّبِيُّ ج أَنَّهُ تَوَضَّأَ، ثُمَّ طَافَ، ثُمَّ لَمْ تَكُنْ عُمْرَةً، ثُمَّ حَجَّ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ ب مِثْلَهُ».(بخارى: ۱۶۱۴)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: اولین چیزی كه رسول اكرم جهنگام ورود به مكه انجام داد، این بود كه وضو گرفت و طواف كرد ولی عمره بجای نیاورد. بعد از آن، ابوبكر و عمر بنیز مانند ایشان، عمل نمودند».

۸۱۲- «عَن ابْنِ عُمَرَ ب: حَدِيْثُ طَوَافِ النَّبِيِّج تَقَدَّمَ قَرِيْباً وَزَادَ فِيْ هذِهِ الرِّوَايَةِ: أَنَّهُ كَانَ سَجَدَ سَجْدَتَيْنِ، ثُمَّ يَطُوفُ بَيْنَ الصَّفَا وَالْمَرْوَةِ». (بخارى:۱۶۱۶)

ترجمه: «حدیث ابن عمر بدر مورد طواف رسول ‏الله جقبلاً بیان گردید. در این روایت، علاوه بر آن، آمده است كه: رسول ‏الله جبعد از طواف، دو ركعت نماز خواند و بین صفا و مروه، سعی نمود».

باب (۳۹): صحبت کردن هنگام طواف

۸۱۳- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج مَرَّ وَهُوَ يَطُوفُ بِالْكَعْبَةِ بِإِنْسَانٍ، رَبَطَ يَدَهُ إِلَى إِنْسَانٍ بِسَيْرٍ أَوْ بِخَيْطٍ أَوْ بِشَيْءٍ غَيْرِ ذَلِكَ، فَقَطَعَهُ النَّبِيُّ ج بِيَدِهِ ثُمَّ قَالَ: «قُدْهُ بِيَدِهِ»».(بخاری: ۱۶۲۰)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: رسول ‏الله جدر حال طواف كعبه، از كنار شخصی گذشت كه خود را بوسیله طناب با شخصی دیگر بسته بود و طواف می‌كرد. رسول خدا جطناب را قطع كرد و فرمود: «دست او را بگیر و طواف كن»».

باب (۴۰): جلوگیری از طواف شخص عریان و حج مشرکین

۸۱۴- «عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَ س: أَنَّ أَبَا بَكْرٍ الصِّدِّيقَ س بَعَثَهُ فِي الْحَجَّةِ الَّتِي أَمَّرَهُ عَلَيْهَا رَسُولُ اللَّهِ ج قَبْلَ حَجَّةِ الْوَدَاعِ يَوْمَ النَّحْرِ فِي رَهْطٍ يُؤَذِّنُ فِي النَّاسِ: أَلا لايَحُجُّ بَعْدَ الْعَامِ مُشْرِكٌ، وَلا يَطُوفُ بِالْبَيْتِ عُرْيَانٌ».(بخارى: ۱۶۲۲)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: قبل از حجة الوداع، همان سالی كه ابوبكرستوسط رسول اكرم جبعنوان امیر حجاج تعیین شده بود، به من و چند نفر دیگر مأموریت داد تا در روز عید قربان، اعلام كنیم كه از امسال به بعد، هیچ مشركی حق ندارد به حج بیاید، و هیچ شخص لخت و عریانی نمی‌تواند، كعبه را طواف نماید».

باب (۴۱): کسی که بعد از طواف اول تا بازگشت از عرفات، طواف ننموده است

۸۱۵- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَدِمَ النَّبِيُّ ج مَكَّةَ، فَطَافَ وَسَعَى بَيْنَ الصَّفَا وَالْمَرْوَةِ، وَلَمْ يَقْرَبِ الْكَعْبَةَ بَعْدَ طَوَافِهِ بِهَا حَتَّى رَجَعَ مِنْ عَرَفَةَ».(بخارى: ۱۶۲۵)

ترجمه: «از ابن عباس بروایت است كه می‌گوید: رسول ‏الله جپس از ورود به مكه، طواف كرد و بین صفا و مروه، سعی نمود و بعد از آن، نزدیک كعبه نرفت تا زمانیكه از عرفات، برگشت».

باب (۴۲): تهیۀ آب آشامیدنی برای حجاج

۸۱۶- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: اسْتَأْذَنَ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِالْمُطَّلِبِ س رَسُولَ اللَّهِ ج أَنْ يَبِيتَ بِمَكَّةَ، لَيَالِيَ مِنًى، مِنْ أَجْلِ سِقَايَتِهِ، فَأَذِنَ لَهُ».(بخارى:۱۶۳۴)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: عباس بن عبدالمطلب ساز رسول ‏الله جاجازه خواست تا شب‌هایی را كه حجاج در منا می‌گذرانند، برای تهیه آب آشامیدنی آنها در مكه بماند. رسول ‏الله جنیز به او اجازه داد».

۸۱۷- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج جَاءَ إِلَى السِّقَايَةِ فَاسْتَسْقَى، فَقَالَ الْعَبَّاسُ: يَا فَضْلُ، اذْهَبْ إِلَى أُمِّكَ، فَأْتِ رَسُولَ اللَّهِ ج بِشَرَابٍ مِنْ عِنْدِهَا. فَقَالَ: «اسْقِنِي» قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّهُمْ يَجْعَلُونَ أَيْدِيَهُمْ فِيهِ، قَالَ: «اسْقِنِي». فَشَرِبَ مِنْهُ، ثُمَّ أَتَى زَمْزَمَ، وَهُمْ يَسْقُونَ وَيَعْمَلُونَ فِيهَا، فَقَالَ: «اعْمَلُوا فَإِنَّكُمْ عَلَى عَمَلٍ صَالِحٍ». ثُمَّ قَالَ: «لَوْلا أَنْ تُغْلَبُوا لَنَزَلْتُ حَتَّى أَضَعَ الْحَبْلَ عَلَى هَذِهِ». يَعْنِي عَاتِقَهُ وَأَشَارَ إِلَى عَاتِقِهِ». (بخارى: ۱۶۳۵)

ترجمه: «عبد الله بن عباس بمی‌گوید: رسول‏ الله جبه سقایه (جایی كه به حجاج آب می‌دادند)، رفت و آب خواست. عباس سبه پسرش؛ فضل؛ گفت: پیش مادرت برو و برای رسول ‏الله جاز نزد او، آب بیاور. رسول ‏الله جفرمود: «از همین آب، به من بده» عباس سگفت: ای رسول خدا! مردم دست‏هایشان را در این آب، می‌زنند. رسول ‏الله جفرمود: « از همین آب بده». سرانجام، رسول ‏الله جاز همان آب، نوشید. سپس، كنار چاه زمزم رفت. درآنجا مردم آب می‌دادند و خدمت می‌كردند. رسول‏ الله جفرمود: «كار كنید زیرا شما كار نیک، انجام میدهید». سپس، فرمود: «اگر شما دچار زحمت نمی‌شدید، (با دیدن كار من، همه به آن روی نمی‌آوردید) وارد چاه می‌شدم و ریسمان آنرا اینجا می‌انداختم» و به سوی شانه‌اش اشاره كرد».

۸۱۸- «وَعَنْهُ فِيْ رِوَايَةٍ قَالَ: سَقَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج مِنْ زَمْزَمَ، فَشَرِبَ وَهُوَ قَائِمٌ. وَفِيْ رِوَايَةٍ عَنْهُ: أَنَّهُ مَاكَانَ يَوْمَئِذٍ إِلاَّ عَلَى بَعِيرٍ». (بخارى: ۱۳۶۷)

ترجمه: «و در روایتی، ابن عباس بمی‌گوید: من به رسول ‏الله جآب زمزم دادم. آنحضرت جایستاده آب نوشید. و همچنین در روایتی از ابن عباس بآمده است كه: رسول ‏الله جآنروز، فقط سوار بر شتر بود».

باب (۴۳): وجوب سعی بین صفا و مروه

۸۱۹- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّهَا سَأَلَهَا ابْنُ أُخْتِهَا عُرَوَةُ بْنُ الزُّبَيْرِ س عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: ﴿إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِۖ فَمَنۡ حَجَّ ٱلۡبَيۡتَ أَوِ ٱعۡتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا[البقرة: ۱۵۸] . قَالَ: فَوَاللَّهِ مَا عَلَى أَحَدٍ جُنَاحٌ أَنْ لا يَطُوفَ بِالصَّفَا وَالْمَرْوَةِ، قَالَتْ: بِئْسَ مَا قُلْتَ يَا ابْنَ أُخْتِي، إِنَّ هَذِهِ لَوْ كَانَتْ كَمَا أَوَّلْتَهَا عَلَيْهِ، كَانَتْ لا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ لا يَتَطَوَّفَ بِهِمَا، وَلَكِنَّهَا أُنْزِلَتْ فِي الأَنْصَارِ، كَانُوا قَبْلَ أَنْ يُسْلِمُوا يُهِلُّونَ لِمَنَاةَ الطَّاغِيَةِ، الَّتِي كَانُوا يَعْبُدُونَهَا عِنْدَ الْمُشَلَّلِ، فَكَانَ مَنْ أَهَلَّ يَتَحَرَّجُ أَنْ يَطُوفَ بِالصَّفَا وَالْمَرْوَةِ، فَلَمَّا أَسْلَمُوا سَأَلُوا رَسُولَ اللَّهِ ج عَنْ ذَلِكَ، قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّا كُنَّا نَتَحَرَّجُ أَنْ نَطُوفَ بَيْنَ الصَّفَا وَالْمَرْوَةِ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى:إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِالآيَةَ. قَالَتْ عَائِشَةُ ل: وَقَدْ سَنَّ رَسُولُ اللَّهِ ج الطَّوَافَ بَيْنَهُمَا، فَلَيْسَ لأَحَدٍ أَنْ يَتْرُكَ الطَّوَافَ بَيْنَهُمَا».(بخارى: ۱۶۴۳)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه خواهرزاده اش؛ عروه بن زبیر؛ از او درباره آیه: ﴿إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِ[البقرة: ۱۵۸] . پرسید و گفت: بخدا سوگند، اگر كسی، سعی بین صفا و مروه را انجام ندهد، برایش گناهی نیست. عایشه لفرمود: ای خواهرزاده! سخن بدی بزبان آوردی. اگر اینطور كه شما تفسیر كردید، می‌بود، خداوند می‌فرمود: «لا جُنَاحَ عَلَیهِ أَنْ لا یتَطَوَّفَ بِهِمَا». ولی آیه فوق، درمورد انصار نازل شد. آنها قبل از اینكه اسلام بیاورند، برای بت منات كه در مشلل آن را عبادت می‌كردند، احرام می‌بستند. و كسی كه احرام می‌بست، سعی بین صفا و مروه را گناه می‌دانست. هنگامی كه مسلمان شدند، از رسول خدا جدر این مورد، پرسیدند و گفتند: ای رسول خدا! ما سعی بین صفا و مروه را گناه می‌دانستیم. در پاسخ آنها، خداوند این آیه را نازل فرمود: ﴿إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِ...همانا صفا و مروه از نشانه‌های خدا هستند. پس هر كس كه حج یا عمره نماید، بر او گناهی نیست كه بین صفا و مروه، سعی نماید. عایشه لمی‌گوید: رسول خدا جبا عمل خود، سعی بین صفا و مروه را فرض گردانید. پس هیچ كس، حق ندارد آنرا ترک نماید».

باب (۴۴): آنچه دربارۀ سعی بین صفا و مروه آمده است.

۸۲۰- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج إِذَا طَافَ الطَّوَافَ الأَوَّلَ خَبَّ ثَلاثًا وَمَشَى أَرْبَعًا. وَكَانَ يَسْعَى بَطْنَ الْمَسِيلِ إِذَا طَافَ بَيْنَ الصَّفَا وَالْمَرْوَةِ».(بخارى: ۱۶۴۴)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: رسول ‏الله جدر سه شوط طواف اول، رمل می‏كرد (یعنی گام‏های نزدیک به هم و تندی برمیداشت و شانه‌هایش را تكان می‌داد) و در چهار شوط بعدی، بطور عادی راه می‌رفت. و هنگام سعی بین صفا و مروه، در بطن وادی، آهسته می‌دوید».

باب (۴۵): زن حائضه می‌تواند بجز طواف، همه اعمال حج را انجام دهد

۸۲۱- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: أَهَلَّ النَّبِيُّ ج هُوَ وَأَصْحَابُهُ بِالْحَجِّ، وَلَيْسَ مَعَ أَحَدٍ مِنْهُمْ هَدْيٌ غَيْرَ النَّبِيِّ ج وَطَلْحَةَ، وَقَدِمَ عَلِيٌّ مِنَ الْيَمَنِ وَمَعَهُ هَدْيٌ، فَقَالَ: أَهْلَلْتُ بِمَا أَهَلَّ بِهِ النَّبِيُّ ج، فَأَمَرَ النَّبِيُّ ج أَصْحَابَهُ أَنْ يَجْعَلُوهَا عُمْرَةً، وَيَطُوفُوا، ثُمَّ يُقَصِّرُوا وَيَحِلُّوا إِلاَّ مَنْ كَانَ مَعَهُ الْهَدْيُ، فَقَالُوا: نَنْطَلِقُ إِلَى مِنًى وَذَكَرُ أَحَدِنَا يَقْطُرُ؟ فَبَلَغَ النَّبِيَّ ج فَقَالَ: «لَوِ اسْتَقْبَلْتُ مِنْ أَمْرِي مَا اسْتَدْبَرْتُ مَا أَهْدَيْتُ، وَلَوْلا أَنَّ مَعِي الْهَدْيَ لأَحْلَلْتُ»».(بخارى: ۱۶۵۱)

ترجمه: «از جابر سروایت است كه: رسول ‏الله جو یارانش برای حج، احرام بستند و بجز رسول خدا جو طلحه، كسی دیگر هدی همراه نداشت. علی سكه هدی همراه داشت، از یمن آمد و گفت: من به همان نیت احرام بسته‌‌ام كه رسول خدا جاحرام بسته است. نبی اكرم به اصحاب دستور داد تا حج را به عمره تبدیل نمایند و طواف كنند و سپس موهایشان را كوتاه كنند و از احرام، بیرون بیایند، مگر كسی كه هدی همراه داشته باشد. صحابه گفتند: به منا برویم در حالی كه از همبستری ما با زنان، چیزی نگذشته است؟! رسول خدا جفرمود: «اگر آنچه را كه اكنون می‌دانم، اول می‏دانستم، هدی با خود نمی‌آوردم. و اگر هدی با من نمی‌بود از احرام، بیرون می‏آمدم»».

باب (۴۶): حجاج نماز ظهر روز ترویه(هشتم ذوالحجه) را کجا بخوانند؟

۸۲۲- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أنَّهُ سَأَلَهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ: أَخْبِرْنِي بِشَيْءٍ عَقَلْتَهُ عَنِ النَّبِيِّ ج أَيْنَ صَلَّى الظُّهْرَ وَالْعَصْرَ يَوْمَ التَّرْوِيَةِ؟ قَالَ: بِمِنًى، قَالَ: فَأَيْنَ صَلَّى الْعَصْرَ يَوْمَ النَّفْرِ؟ قَالَ: بِالأَبْطَحِ، ثُمَّ قَالَ: افْعَلْ كَمَا يَفْعَلُ أُمَرَاؤُكَ».(بخارى:۱۶۵۳)

ترجمه: «از انس بن مالک سروایت است كه مردی از او پرسید: آنچه از نبی اكرم جفهمیده‌ای به من بگو. رسول خدا جنمازهای ظهر و عصر روز هشتم ذوالحجه را كجا خواند؟ گفت: درمنا. آن مرد، پرسید: نماز عصر روز نَفر (دوازدهم ذوالحجه) را كجا خواند؟ گفت: در ابطح. سپس، گفت: آنچه امرای تو انجام می‌دهند، انجام بده».

باب (۴۷): روزه گرفتن در روز عرفه

۸۲۳- «عَنْ أُمِّ الْفَضْلِ ل قَالَت: شَكَّ النَّاسُ يَوْمَ عَرَفَةَ فِي صَوْمِ النَّبِيِّ ج، فَبَعَثْتُ إِلَى النَّبِيِّ ج بِشَرَابٍ فَشَرِبَهُ». (بخارى: ۱۶۵۸)

ترجمه: «ام فضل لمی‌گوید: مردم درباره روزه داشتن رسول ‏الله جدر روز عرفه، شک داشتند. من یک لیوان نوشیدنی برای نبی اكرم جفرستادم و ایشان، آن را نوشید.»

باب (۴۸): براه افتادن هنگام گرمی هوا، در روز عرفه

۸۲۴- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّهُ أتى يَوْمَ عَرَفَةَ، حِينَ زَالَتِ الشَّمْسُ، فَصَاحَ عِنْدَ سُرَادِقِ الْحَجَّاجِ، فَخَرَجَ وَعَلَيْهِ مِلْحَفَةٌ مُعَصْفَرَةٌ، فَقَالَ: مَا لَكَ يَا أَبَا عَبْدِالرَّحْمَنِ؟ فَقَالَ: الرَّوَاحَ إِنْ كُنْتَ تُرِيدُ السُّنَّةَ، قَالَ: هَذِهِ السَّاعَةَ؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: فَأَنْظِرْنِي حَتَّى أُفِيضَ عَلَى رَأْسِي ثُمَّ أَخْرُجُ، فَنَزَلَ حَتَّى خَرَجَ الْحَجَّاجُ، فَقَالَ لَهُ سَالِمُ بْنُ عَبْدِاللهِ ـ وَكَانَ مَعَ أَبِيْهِ ـ: إِنْ كُنْتَ تُرِيدُ السُّنَّةَ فَاقْصُرِ الْخُطْبَةَ، وَعَجِّلِ الْوُقُوفَ، فَجَعَلَ يَنْظُرُ إِلَى عَبْدِاللَّهِ، فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ عَبْدُاللَّهِ قَالَ: صَدَقَ. وَكَانَ عَبْدُالْمَلِكِ قَدْ كَتَبَ إِلَى الْحَجَّاجِ أنْ لا يُخَالِفَ ابْنَ عُمَرَ فِي الْحَجِّ». (بخارى:۱۶۶۰)

ترجمه: «ابن عمر بهنگام زوال آفتاب روز عرفه، كنار خیمه حجاج آمد و با صدای بلند او را صدا زد. حجاج در حالی كه چادری زرد رنگ به خود پیچیده بود، از خیمه بیرون آمد و گفت: ای ابو عبدالرحمن! چه خبر است؟ ابن عمر بگفت: اگر میخواهی به سنت رسول ‏الله جعمل كنی، باید به موقف برویم. حَجّاج گفت: اكنون برویم؟ ابن عمر سگفت: بلی. حَجّاج گفت: اندكی مهلت ده تا غسل كنم سپس، خارج شوم. ابن عمر بمنتظر ماند تا او بیرون آمد. سالم بن عبد الله كه همراه پدرش بود، به حجاج گفت: اگر می‏خواهی مطابق سنت رسول ‏الله جعمل كنی، خطبه را كوتاه بخوان و برای وقوف، عجله كن. حجاج به عبدالله بن عمر، نگاه كرد. او گفت: سالم، درست می‏گوید. گفتنی است كه عبدالملک (خلیفه وقت) نامه‌ای به حجاج، نوشته و از وی خواسته بودكه در احكام حج با عبدالله بن عمر بمخالفت نكند».

باب (۴۹): شتاب برای رفتن به موقف

در این باب، امام بخاری /هیچ حدیثی نیاورده است. اما حدیث باب گذشته به این باب نیز تعلق می‌گیرد. (مترجم)

باب(۵۰): وقوف در عرفات

۸۲۵- «عَنْ جُبَيْرِ بْنِ مُطْعِمٍ س قَالَ: أَضْلَلْتُ بَعِيرًا لِي، فَذَهَبْتُ أَطْلُبُهُ يَوْمَ عَرَفَةَ، فَرَأَيْتُ النَّبِيَّ ج وَاقِفًا بِعَرَفَةَ، فَقُلْتُ: هَذَا وَاللَّهِ مِنَ الْحُمْسِ، فَمَا شَأْنُهُ هَا هُنَا». (بخارى:۱۶۶۴)

ترجمه: «جبیر بن مطعم سمی‌گوید: شترم، گم شد. روز عرفه، برای یافتن آن، بیرون رفتم. رسول ‏الله جرا در عرفات، در حال وقوف، دیدم. گفتم: بخدا سوگند! این مرد، از قریش است. اینجا چه كار می‌كند؟! (چون قریش جاهلیت، در زمان حج، از حرم، بیرون نمی‌رفتند)».

باب (۵۱): چگونگی برگشتن رسول ‏الله ج از عرفات بسوی مزدلفه

۸۲۶- «عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ ب: أَنَّهُ سُئِلَ عن سِيرِ رَسُولُ اللَّهِ ج فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ حِينَ دَفَعَ، قَالَ: كَانَ يَسِيرُ الْعَنَقَ، فَإِذَا وَجَدَ فَجْوَةً نَصَّ».(بخارى: ۱۶۶۶)

ترجمه: «از اسامه بن زید بروایت است كه از وی در مورد چگونگی راه رفتن رسول ‏الله جهنگام برگشتن از عرفات، در حجة الوداع، پرسیدند. اسامه گفت: عادی راه میرفت. و هرگاه، به جای خلوتی می‌رسید، تندتر راه می‌رفت».

باب (۵۲): پیامبر ج مردم را هنگام بازگشت از عرفات، به آرامش دعوت نمود

۸۲۷- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّهُ دَفَعَ مَعَ النَّبِيِّ ج يَوْمَ عَرَفَةَ، فَسَمِعَ النَّبِيُّ ج وَرَاءَهُ زَجْرًا شَدِيدًا، وَضَرْبًا وَصَوْتًا للإِبِلِ، فَأَشَارَ بِسَوْطِهِ إِلَيْهِمْ وَقَالَ: «أَيُّهَا النَّاسُ عَلَيْكُمْ بِالسَّكِينَةِ فَإِنَّ الْبِرَّ لَيْسَ بِالإِيضَاعِ»».(بخارى: ۱۶۷۱)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: روز عرفه، با رسول‏ الله جاز عرفات، براه افتادم. نبی اكرم جسر و صدای زدن شترها را از پشت سر، شنید. آنگاه، با تازیانه‌اش به سوی آنها اشاره كرد و فرمود: «ای مردم! آرامش را حفظ كنید. زیرا اجر و پاداش، در عجله كردن و دوانیدن شترها نیست»».

باب (۵۳): کسی که افراد ناتوان و ضعیف خود را درشب بفرستد و خود در مزدلفه بماند و دعا کند و بعد از غروب ماه، براه بیفتد

۸۲۸- «عَنْ أَسْمَاءَ بَنْتِ أَبِيْ بَكْرٍ ب: أَنَّهَا نَزَلَتْ لَيْلَةَ جَمْعٍ عِنْدَ الْمُزْدَلِفَةِ، فَقَامَتْ تُصَلِّي، فَصَلَّتْ سَاعَةً، ثُمَّ قَالَتْ: يَا بُنَيَّ، هَلْ غَابَ الْقَمَرُ؟ قَالَ: لا، فَصَلَّتْ سَاعَةً، ثُمَّ قَالَتْ: يَا بُنَيَّ هَلْ غَابَ الْقَمَرُ؟ قال: نَعَمْ، قَالَتْ: فَارْتَحِلُوا، فَارْتَحَلْنَا وَمَضَيْنَا، حَتَّى رَمَتِ الْجَمْرَةَ، ثُمَّ رَجَعَتْ فَصَلَّتِ الصُّبْحَ فِي مَنْزِلِهَا، فقال لَهَا: يَا هَنْتَاهُ، مَا أُرَانَا إِلاَّ قَدْ غَلَّسْنَا، قَالَتْ: يَا بُنَيَّ، إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج أَذِنَ لِلظُّعُنِ».(بخارى: ۱۶۷۹)

ترجمه: «از اسماء دختر ابوبكر بروایت است كه او در شبی كه نمازهای مغرب و عشاء را باهم می‌خوانند (شب مزدلفه)، در مزدلفه توقف كرد و به نماز ایستاد و ساعتی نماز خواند. سپس، گفت: ای پسرم! آیا ماه، غروب كرده است؟ وی گفت: خیر. اسماء ساعتی دیگر، نماز خواند و دوباره پرسید: ای پسرم! آیا ماه، غروب كرده است؟ گفت: بلی. اسماء لگفت: پس حركت كنید. آنگاه، ما حركت كردیم و رفتیم تا اینكه اسماء لجمره عقبه را سنگ زد و سپس، برگشت و نماز صبح را در محل توقف خود، در منا، بجا آورد. عبد الله ؛برده اسماء و راوی حدیث؛ می‌گوید: به ایشان گفتم: فكر می‌كنم در تاریكی، حركت كردیم. اسماء گفت: فرزندم! رسول‏ الله جزنان را برای این كار، اجازه داده است».

۸۲۹- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: نَزَلْنَا الْمُزْدَلِفَةَ، فَاسْتَأْذَنَتِ النَّبِيَّ ج سَوْدَةُ أَنْ تَدْفَعَ قَبْلَ حَطْمَةِ النَّاسِ، وَكَانَتِ امْرَأَةً بَطِيئَةً، فَأَذِنَ لَهَا، فَدَفَعَتْ قَبْلَ حَطْمَةِ النَّاسِ، وَأَقَمْنَا حَتَّى أَصْبَحْنَا نَحْنُ، ثُمَّ دَفَعْنَا بِدَفْعِهِ، فَلأَنْ أَكُونَ اسْتَأْذَنْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج كَمَا اسْتَأْذَنَتْ سَوْدَةُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ مَفْرُوحٍ بِهِ».(بخارى: ۱۶۸۱)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: با رسول ‏الله جدر مزدلفه، منزل گرفتیم. سوده لكه زنی بطیئ السیر (آهسته رو) بود، از رسول ‏الله جاجازه خواست تا قبل از ازدحام مردم، حركت كند. رسول ‏الله جبه او اجازه داد و او قبل از سایر مردم، براه افتاد. ما تا صبح، در مزدلفه، ماندیم. و با رسول ‏الله جبرگشتیم. ولی اگر من نیز مانند سوده لاجازه می‏گرفتم، برایم خیلی بهتر بود».

باب (۵۴): نماز صبح در مزدلفه چه وقت خوانده شود؟

۸۳۰- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ س: أَنَّهُ قَدِمَ جَمْعًا فَصَلَّى الصَّلاتَيْنِ، كُلَّ صَلاةٍ وَحْدَهَا بِأَذَانٍ وَإِقَامَةٍ، وَالْعَشَاءُ بَيْنَهُمَا، ثُمَّ صَلَّى الْفَجْرَ حِينَ طَلَعَ الْفَجْرُ، قَائِلٌ يَقُولُ: طَلَعَ الْفَجْرُ، وَقَائِلٌ يَقُولُ: لَمْ يَطْلُعِ الْفَجْرُ، ثُمَّ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ هَاتَيْنِ الصَّلاتَيْنِ حُوِّلَتَا عَنْ وَقْتِهِمَا فِي هَذَا الْمَكَانِ، الْمَغْرِبَ وَالْعِشَاءَ، فَلا يَقْدَمُ النَّاسُ جَمْعًا حَتَّى يُعْتِمُوا، وَصَلاةَ الْفَجْرِ هَذِهِ السَّاعَةَ»، ثُمَّ وَقَفَ حَتَّى أَسْفَرَ، ثُمَّ قَالَ: لَوْ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَفَاضَ الآنَ أَصَابَ السُّنَّةَ. فَمَا أَدْرِي أَقَوْلُهُ كَانَ أَسْرَعَ أَمْ دَفْعُ عُثْمَانَ س، فَلَمْ يَزَلْ يُلَبِّي حَتَّى رَمَى جَمْرَةَ الْعَقَبَةِ يَوْمَ النَّحْرِ». (بخارى: ۱۶۸۳)

ترجمه: «هنگامی كه عبد الله جبه مزدلفه رسید، نماز مغرب و عشاء را جمع كرد. هر نماز را با اذان و اقامه‌ای جداگانه خواند و بین نماز مغرب و عشا، شام خورد. و نماز صبح را هنگام طلوع فجر (اول وقت)، خواند. طوری كه بعضی گفتند: فجر طلوع كرده و بعضی گفتند: طلوع نكرده است. سپس، عبد الله سگفت: رسول ‏الله جفرمود: «نماز‌های مغرب و عشاء در اینجا (مزدلفه)، از وقت اصلی خود، تغییر یافته‌اند. پس تا هوا خوب تاریک نشده به مزدلفه نیایید. و نماز صبح نیز باید در این وقت، خوانده شود». عبدالله سبعد از نماز فجر تا روشن شدن هوا، توقف كرد. بعد فرمود: اگر اكنون، امیر المومنین بر می‌گشت، مطابق سنت، عمل می‌كرد. راوی می‌گوید: نمی‌دانم ابن عمر زودتر این سخن را گفت یا عثمان زودتر حركت كرد. (یعنی عثمان مطابق سنت عمل نمود). و همچنان تا رمی جمره عقبه در روز عید، لبیک می‌گفت».

باب (۵۵): چه وقت از مردلفه باید حرکت کرد؟

۸۳۱- «عَنْ عُمَرَس: أَنَّهُ صَلَّى بِجَمْعٍ الصُّبْحَ، ثُمَّ وَقَفَ فَقَالَ: إِنَّ الْمُشْرِكِينَ كَانُوا لا يُفِيضُونَ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ، وَيَقُولُونَ: أَشْرِقْ ثَبِيرُ، وَأَنَّ النَّبِيَّ ج خَالَفَهُمْ، ثُمَّ أَفَاضَ قَبْلَ أَنْ تَطْلُعَ الشَّمْسُ».(بخارى:۱۶۸۴)

ترجمه: «روایت است كه عمر بن خطاب سنماز فجر را در مزدلفه خواند. سپس، ایستاد و فرمود: مشركین، قبل از طلوع آفتاب، از مردلفه، حركت نمی‌كردند و می‏گفتند: ای ثبیر! (كوهی در مزدلفه) روشن شو. اما رسول‏ الله جبا آنها مخالفت كرد و قبل از طلوع خورشید، حركت كرد.

باب (۵۶): سوار شدن بر شتر هَدی

۸۳۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج رَأَى رَجُلاً يَسُوقُ بَدَنَةً، فَقَالَ: «ارْكَبْهَا». فَقَالَ: إِنَّهَا بَدَنَةٌ، فَقَالَ: «ارْكَبْهَا». قَالَ: إِنَّهَا بَدَنَةٌ، قَالَ: «ارْكَبْهَا وَيْلَكَ». فِي الثَّالِثَةِ أَوْ فِي الثَّانِيَةِ».(بخارى: ۱۶۸۹)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كند كه: رسول ‏الله جشخصی را دید كه شتر قربانی را می‌كشید و با خود می‏برد. آنحضرت جفرمود: «بر او سوار شو». آن شخص، گفت: این، شتر قربانی است. رسول ‏الله جفرمود: «سوار شو». و بار دوم یا سوم، پیامبر اكرم جفرمود: «وای برتو، سوار شو»».

باب (۵۷): کسی که شتر (هَدی) با خود ببرد

۸۳۳- «عَنِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: تَمَتَّعَ رَسُولُ اللَّهِ ج فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ، وَأَهْدَى، فَسَاقَ مَعَهُ الْهَدْيَ مِنْ ذِي الْحُلَيْفَةِ، وَبَدَأَ رَسُولُ اللَّهِ ج فَأَهَلَّ بِالْعُمْرَةِ، ثُمَّ أَهَلَّ بِالْحَجِّ، فَتَمَتَّعَ النَّاسُ مَعَ النَّبِيِّ ج بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ، فَكَانَ مِنَ النَّاسِ مَنْ أَهْدَى فَسَاقَ الْهَدْيَ، وَمِنْهُمْ مَنْ لَمْ يُهْدِ، فَلَمَّا قَدِمَ النَّبِيُّ ج مَكَّةَ، قَالَ لِلنَّاسِ: «مَنْ كَانَ مِنْكُمْ أَهْدَى فَإِنَّهُ لا يَحِلُّ لِشَيْءٍ حَرُمَ مِنْهُ حَتَّى يَقْضِيَ حَجَّهُ، وَمَنْ لَمْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَهْدَى، فَلْيَطُفْ بِالْبَيْتِ وَبِالصَّفَا وَالْمَرْوَةِ، وَلْيُقَصِّرْ وَلْيَحْلِلْ، ثُمَّ لِيُهِلَّ بِالْحَجِّ، فَمَنْ لَمْ يَجِدْ هَدْيًا فَلْيَصُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةً إِذَا رَجَعَ إِلَى أَهْلِهِ»».(بخارى: ۱۶۹۱)

ترجمه: «از عبدالله بن عمر بروایت است كه: رسول ‏الله جدر حجة الوداع، حج و عمره را با هم ادا نمود و هدی به همراه داشت كه آنرا از ذوالحلیفه آورده بود. نخست، برای عمره و بعد برای حج، نیت نمود. و مردم نیز با رسول ‏الله جنیت حج وعمره كردند. عده‌ای از آنان، هدی (شكرانه) همراه داشتند و عده‌ای دیگر، بدون هدی بودند. هنگامی كه رسول ‏الله جوارد مكه شد، به مردم گفت: «آنانی كه هدی‏ همراه خود آورده‌اند، حلال نخواهند شد مگر اینكه مناسک حج را به پایان برسانند. و كسانی كه هدی همراه نیاورده‌اند، بعد از طواف و سعی بین صفا و مروه، موهایشان را كوتاه كنند و از احرام، بیرون آیند. سپس برای حج، احرام ببندند. و كسانی كه توانایی هدی، ندارند، سه روز در (ایام) حج و هفت روز بعد از بازگشت به خانه، روزه بگیرند»».

باب (۵۸): قلاده کردن هدی در ذو الحلیفه، سپس، احرام بستن

۸۳۴- «عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ وَمَرْوَانَ ب قَالا: خَرَجَ النَّبِيُّ ج زَمَنَ الْحُدَيْبِيَةِ مِنَ الْمَدِينَةِ فِي بِضْعَ عَشْرَةَ مِائَةً مِنْ أَصْحَابِهِ، حَتَّى إِذَا كَانُوا بِذِي الْحُلَيْفَةِ، قَلَّدَ النَّبِيُّ ج الْهَدْيَ وَأَشْعَرَهُ، وَأَحْرَمَ بِالْعُمْرَةِ».(بخارى:۱۶۹۴،۱۶۹۵)

ترجمه: «از مسور بن مخرمه و مروان بروایت است كه: رسول ‏الله جدر زمان صلح حدیبیه، با بیش از هزار تن از یارانش از مدینه بیرون آمد. و هنگامی كه به ذو الحلیفه رسید، شترهای هدی (شكرانه) را قلاده انداخت و كوهان‏های آنها را علامت‏گذاری كرد و برای عمره، احرام بست».

باب (۵۹): کسی که بدست خود، هَدی را قلاده نمود

۸۳۵- «عَنْ عَائِشَةَ ل:أَنَّهَا بَلَغَهَا: أَنَّ عَبْدَاللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ ب قَالَ: مَنْ أَهْدَى هَدْيًا، حَرُمَ عَلَيْهِ مَا يَحْرُمُ عَلَى الْحَاجِّ، حَتَّى يُنْحَرَ هَدْيُهُ، فَقَالَتْ عَائِشَةُ ل: لَيْسَ كَمَا قَالَ، أَنَا فَتَلْتُ قَلائِدَ هَدْيِ رَسُولِ اللَّهِ ج بِيَدَيَّ، ثُمَّ قَلَّدَهَا رَسُولُ اللَّهِ ج بِيَدَيْهِ، ثُمَّ بَعَثَ بِهَا مَعَ أَبِي، فَلَمْ يَحْرُمْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج شَيْءٌ أَحَلَّهُ اللَّهُ لَهُ حَتَّى نُحِرَ الْهَدْيُ».(بخارى: ۱۷۰۰)

ترجمه: «به عایشه لخبر رسید كه عبدالله بن عباس بگفته است: هركس حیوانی را به عنوان هدی، به سرزمین حرم بفرستد، تازمانیكه هدی، ذبح نشده است، هر چه برای یک حج گزار حرام است، برای او نیز حرام می‌شود. عایشه لگفت: اینطور نیست كه او می‌گوید. زیرا من با دست خودم، قلاده‌های هدی رسول الله جرا بافتم و پیامبر اكرم جآنها را با دستهای خود، بر گردن حیوانات هدی، انداخت و با پدرم فرستاد. و تا روز ذبح هدی (عید قربان)، آنچه را كه خداوند برای رسول خدا جحلال كرده بود، حرام نشد».

باب (۶۰): قلاده انداختن بر گردن گوسفندان

۸۳۶- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: أَهْدَى النَّبِيُّ ج مَرَّةً غَنَمًا. وَفي رِوَايَةٍ: أَنَّهُ ج قَلِّدَ الْغَنَمَ وَيُقِيمُ فِي أَهْلِهِ حَلالاً عِنْدِي».(بخارى:۱۷۰۱-۱۷۰۲)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: رسول ‏الله جیكبار گوسفندی را برای ذبح به حرم فرستاد. و در روایتی نیز آمده است كه: رسول ‏الله جقلاده در گردن گوسفندی انداخت و (آنرا به عنوان هدی، همراه حجاج فرستاد) و خودش در خانه بحالت حلال، نزد ما ماند».

باب (۶۱): قلادۀ پشمی

۸۳۷- «وَفِيْ رِوَايَةٍ عَنْهَا قَالَتْ: فَتَلْتُ قَلائِدَهَا مِنْ عِهْنٍ كَانَ عِنْدِي ».(بخارى: ۱۷۰۵)

ترجمه: «و در روایتی از عایشه لآمده است كه می‌گوید: قلاده‌های آنها را با پشمی كه نزد من بود، بافتم».

باب (۶۲): پالان شتر و صدقه دادن آن

۸۳۸- «عَنْ عَلِيٍّ س قَالَ: أَمَرَنِي رَسُولُ اللَّهِ ج أَنْ أَتَصَدَّقَ بِجِلالِ الْبُدْنِ الَّتِي نَحَرْتُ وَبِجُلُودِهَا».(بخارى: ۱۷۰۷)

ترجمه: «علی سمی‌گوید: رسول ‏الله جبه من دستور داد تا پالان و پوست شترهای قربانی را كه ذبح كرده بودم، صدقه نمایم».

باب (۶۳): قربانی کردن گاو برای همسران خود، بدون درخواست آنها

۸۳۹- «عَنْ عَائِشَةَ ل تَقُولُ: خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج لِخَمْسٍ بَقِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَةِ، تَقَدَّمَ وَفِيْ هذِهِ الرِّوَايَةِ زِيَادَةُ: فَدُخِلَ عَلَيْنَا يَوْمَ النَّحْرِ بِلَحْمِ بَقَرٍ، فَقُلْتُ: مَا هَذَا؟ قَالَ: نَحَرَ رَسُولُ اللَّهِ ج عَنْ أَزْوَاجِهِ».(بخارى: ۱۷۰۷)

ترجمه: «حدیث عایشه لكه می‌گوید: پنج روز از ماه ذوالقعده مانده بود كه با رسول ‏الله جبرای حج از مدینه خارج شدیم، قبلاً بیان شد. ودر این روایت، علاوه بر آن، آمده است كه عایشه لفرمود: روز عید، مقداری گوشت گاو برای ما آوردند. من پرسیدم: این چیست؟ (یعنی گوشت از كجا؟) آن شخص، گفت: اینها از گوشت‌های قربانی‌ای است كه رسول خدا جبرای همسرانش، ذبح كرده است».

باب (۶۴): ذبح کردن در جایی که پیامبر ج قربانی نموده است

۸۴۰- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب: أَنَّهُ كَانَ يَنْحَرُ فِي الْمَنْحَرِ. قَالَ عُبَيْدُاللَّهِ يعني: مَنْحَرِ رَسُولِ اللَّهِ ج». (بخارى: ۱۷۱۰)

ترجمه: «از عبدالله بن عمر بروایت است كه: وی در محلی كه رسول خدا جقربانی كرده بود، هدی خود را ذبح می‏كرد».

باب (۶۵): نحر (ذبح) شتر در حالت قید (بسته بودن پاها)

۸۴۱- «وَعَنْهُ س: أَنَّهُ رَأَى رَجُلاً قَدْ أَنَاخَ بَدَنَتَهُ يَنْحَرُهَا، قَالَ: ابْعَثْهَا قِيَامًا مُقَيَّدَةً سُنَّةَ مُحَمَّدٍ ج».(بخارى: ۱۷۱۳)

ترجمه: «عبد الله بن مسعود سمردی را دید كه شتر قربانی‏اش را خوابانیده بود تا آنرا ذبح كند. عبد الله سگفت: شتر را ایستاده و در حالی كه پاهایش بسته باشند، طبق سنت محمد ج، ذبح كن.»

باب (۶۶): به ذبح کننده (قصاب) چیزی از گوشت هدی، داده نشود

۸۴۲- «عَنْ عَلِيٍّ س قَالَ: أَمَرَنِي النَّبِيُّ ج أَنْ أَقُومَ عَلَى الْبُدْنِ، وَلا أُعْطِيَ عَلَيْهَا شَيْئًا فِي جِزَارَتِهَا».(بخارى: ۱۷۱۶)

ترجمه: «علی سمی‌گوید: رسول الله جسرپرستی شترهای قربانی را بعهده من، واگذار نمود و دستور داد تا از گوشت آنها (به عنوان مزد) به قصابها ندهم».

باب (۶۷): چه مقدار از گوشت قربانی را خودمان استفاد کنیم و چه مقدار را صدقه نماییم؟

۸۴۳- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: كُنَّا لا نَأْكُلُ مِنْ لُحُومِ بُدْنِنَا فَوْقَ ثَلاثِ مِنًى فَرَخَّصَ لَنَا النَّبِيُّ ج فَقَالَ: «كُلُوا وَتَزَوَّدُوا» فَأَكَلْنَا وَتَزَوَّدْنَا».(بخارى: ۱۷۱۹)

ترجمه: «جابر سمی‌گوید: ما در ابتدا، گوشتهای قربانی را بیش از سه روز، یعنی همان ایام منا، نمی‌خوردیم. سپس، رسول خدا جاجازه داد و فرمود: «بخورید و نگه دارید». ما نیز خوردیم و برای خود، نگه داشتیم».

باب (۶۷): تراشیدن وکوتاه کردن موی سر، هنگام خارج شدن از احرام

۸۴۴- «عن ابْن عُمَرَ ب قال: حَلَقَ رَسُولُ اللَّهِ ج فِي حَجَّتِهِ».(بخارى:۱۷۲۶)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: رسول ‏الله جدر حج خود، موهای سر (مباركش) را تراشید.

۸۴۵- «وعنه س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «اللَّهُمَّ ارْحَمِ الْمُحَلِّقِينَ» قَالُوا: وَالْمُقَصِّرِينَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «اللَّهُمَّ ارْحَمِ الْمُحَلِّقِينَ» قَالُوا: وَالْمُقَصِّرِينَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «وَالْمُقَصِّرِينَ»».(بخارى: ۱۷۲۷)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: رسول ‏الله جفرمود: «پروردگارا! به كسانی كه (در حج) موهای سرشان را می‌تراشند، رحم فرما». پرسیدند: ای رسول خدا! كسانی كه كوتاه می‌كنند، چی؟ رسول ‏الله جدوباره فرمود: «پروردگارا! به كسانی كه سرشان را می‌تراشند، رحم فرما». دوباره پرسیدند: ای رسول خدا! كسانی كه كوتاه می‌كنند، چی؟ آنحضرت جفرمود: «بر كوتاه كنندگان نیز رحم فرما»».

۸۴۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س مثل ذلك إلا أنه قَالَ: «اغْفِرْ» بدل ارحم قَالَهَا ثَلاثًا قَالَ: «وَلِلْمُقَصِّرِينَ»».

ترجمه: «از ابوهریره هم همین حدیث نقل شده ولی بجای« اِرحم»، «اغفر» آمده است. یعنی مورد مغفرت قراره بده. و آنرا سه بار تكرار كرد و در پایان، فرمود: كوتاه كنندگان را نیز مغفرت كن».

۸۴۷- «عَنْ مُعَاوِيَةَ س قَالَ: قَصَّرْتُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج بِمِشْقَصٍ».(بخارى: ۱۷۳۰)

ترجمه: «معاویه سمی‌گوید: موهای رسول ‏الله جرا با سر نیزه كوتاه كردم».

باب (۶۸): رمی جمرات (سنگ زدن به شیطانها)

۸۴۸- «عَنْ ابْنِ عُمَرَ ب أنه سأله رجل: مَتَى أَرْمِي الْجِمَارَ قَالَ: إِذَا رَمَى إِمَامُكَ فَارْمِهْ، فَأَعَدْتُ عَلَيْهِ الْمَسْأَلَةَ قَالَ: كُنَّا نَتَحَيَّنُ فَإِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ رَمَيْنَا».(بخارى: ۱۷۴۶)

ترجمه: «از عبد الله بن عمر بروایت است كه شخصی از او پرسید: چه وقت رمی جمره كنم؟ عبد الله بن عمر بگفت: هرگاه، امامت رمی كرد، تو نیز رمی كن. آن شخص، دوباره سؤالش را تكرار كرد. آنگاه، ابن عمر بگفت: منتظر می‌ماندیم تا آفتاب، زوال كند، آنگاه، رمی می‏كردیم».

باب (۶۹) رَمی جمرات از تهِ دره

۸۴۹- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بن مسعود س أنه رَمَى مِنْ بَطْنِ الْوَادِي فقيل له: إِنَّ نَاسًا يَرْمُونَهَا مِنْ فَوْقِهَا، فَقَالَ: وَالَّذِي لا إِلَهَ غَيْرُهُ هَذَا مَقَامُ الَّذِي أُنْزِلَتْ عَلَيْهِ سُورَةُ الْبَقَرَةِ ج».(بخارى: ۱۷۴۷)

ترجمه: «عبد الله بن مسعود ساز بطن وادی (تهِ دره)، رمی جمره می‏كرد. به او گفتند: مردم از بالای وادی، رمی می‏كنند. عبد الله گفت: سوگند به معبودی كه جز او معبود برحقی وجود ندارد، كسی كه سوره بقره بر او نازل شد (رسول اكرم ج) از همین جا، رَمی‏كرد».

باب (۷۰): رمی جمرات با هفت سنگ ریزه

۸۵۰- «وعنه س أَنَّهُ انْتَهَى إِلَى الْجَمْرَةِ الْكُبْرَى جَعَلَ الْبَيْتَ عَنْ يَسَارِهِ وَمِنًى عَنْ يَمِينِهِ وَرَمَى بِسَبْعٍ وَقَالَ هَكَذَا رَمَى الَّذِي أُنْزِلَتْ عَلَيْهِ سُورَةُ الْبَقَرَةِ ج».

ترجمه: «از عبد الله بن مسعود سروایت است كه وی هنگامی كه به شیطان بزرگ (جمره عقبه) می‌رسید، كعبه را طرف چپ و منا را طرف راست خود، قرار می‌داد و با هفت سنگ ریزه رمی می‌كرد و می‌فرمود: كسی كه سوره بقره بر او نازل شد (رسول‏الله ج)، چنین رمی، كرد».

باب (۷۱): پس از رمی دو جمره (اول و دوم) در مکانی هموار، رو به قبله ایستاد

۸۵۱- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب أَنَّهُ كَانَ يَرْمِي الْجَمْرَةَ الدُّنْيَا بِسَبْعِ حَصَيَاتٍ يُكَبِّرُ عَلَى إِثْرِ كُلِّ حَصَاةٍ ثُمَّ يَتَقَدَّمُ حَتَّى يُسْهِلَ فَيَقُومَ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ فَيَقُومُ طَوِيلاً وَيَدْعُو وَيَرْفَعُ يَدَيْهِ ثُمَّ يَرْمِي الْوُسْطَى ثُمَّ يَأْخُذُ ذَاتَ الشِّمَالِ فَيَسْتَهِلُ وَيَقُومُ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ فَيَقُومُ طَوِيلاً وَيَدْعُو وَيَرْفَعُ يَدَيْهِ وَيَقُومُ طَوِيلاً ثُمَّ يَرْمِي جَمْرَةَ ذَاتِ الْعَقَبَةِ مِنْ بَطْنِ الْوَادِي وَلا يَقِفُ عِنْدَهَا ثُمَّ يَنْصَرِفُ فَيَقُولُ هَكَذَا رَأَيْتُ النَّبِيَّ ج يَفْعَلُهُ».(بخارى: ۱۷۵۱)

ترجمه: «از ابن عمر بروایت است كه وی جمره اولی را هفت سنگ ریزه می‌زد و بعد از هر سنگ ریزه، تكبیر می‌گفت. سپس، اندكی جلو می‌رفت و در جای هموار، می‌ایستاد، آنگاه رو به قبله می‌نمود و دستهایش را بلند می‌كرد و تا مدت زیادی، دعا می‌كرد. بعد، جمره وسطی را سنگ می‌زد. آنگاه، به طرف چپ می‌رفت و بر زمین همواری، می‌ایستاد و رو به قبله می‌كرد و دستها را بلند می‌نمود و تا مدت زیادی، دعا می‌كرد. و بعد، از تهِ دره به رمی جمره عقبه می‌پرداخت ولی در آنجا توقف نمی‌كرد. در پایان، می‌گفت: رسول الله جرا دیدم كه چنین رمی، می‌كرد».

باب (۷۲): طواف وداع

۸۵۲- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: أُمِرَ النَّاسُ أَنْ يَكُونَ آخِرُ عَهْدِهِمْ بِالْبَيْتِ إِلاَّ أَنَّهُ خُفِّفَ عَنِ الْحَائِضِ».(بخارى: ۱۷۵۵)

ترجمه: «از ابن عباس بروایت است كه فرمود: به مردم، امر شد كه آخرین عملشان در ایام حج، طواف (وداع) باشد مگر زنان حائضه كه از این قانون، مستثنا می‌باشند».

۸۵۳- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س أَنَّ النَّبِيَّ ج صَلَّى الظُّهْرَ وَالْعَصْرَ وَالْمَغْرِبَ وَالْعِشَاءَ ثُمَّ رَقَدَ رَقْدَةً بِالْمُحَصَّبِ ثُمَّ رَكِبَ إِلَى الْبَيْتِ فَطَافَ بِهِ».(بخاری: ۱۷۵۶)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: رسول‏ الله ج(هنگام بازگشت از منا)، نماز ظهر، عصر، مغرب و عشاء را در مقام «مُحَصَّب» خواند و زمانی كوتاه، خوابید. آنگاه، سوار مركب شد و برای طواف بیت، رفت».

باب (۷۳): اگر زنی پس از طواف افاضه، دچار قاعدگی شود

۸۵۴- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: رُخِّصَ لِلْحَائِضِ أَنْ تَنْفِرَ إِذَا أَفَاضَتْ. قَالَ: وَسَمِعْتُ ابْنَ عُمَرَ يَقُولُ: إِنَّهَا لا تَنْفِرُ ثُمَّ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: بَعْدُ إِنَّ النَّبِيَّ ج رَخَّصَ لَهُنَّ».(بخارى: ۱۷۶۰-۱۷۶۱)

ترجمه: «از ابن عباس بروایت است كه فرمود: به زنهای حایضه اجازه داده شده است كه پس از طواف زیارت، بروند. طاووس می‌گوید: از ابن عمر بشنیدم كه نخست، اجازه رفتن به زنان حایضه را نمی‏داد ولی بعدها شنیدم كه فرمود: رسول‏ الله جبه چنین زن‌هایی، اجازه رفتن داده‌است».

باب (۷۴): (حکم توقف کردن) در مُحَصَّب

۸۵۵- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: لَيْسَ التَّحْصِيبُ بِشَيْءٍ إِنَّمَا هُوَ مَنْزِلٌ نَزَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج».(بخارى: ۱۷۶۶)

ترجمه: «از ابن عباس بروایت است كه فرمود: توقف در محصب، جزو مناسک نیست. بلكه مكانی است كه رسول ‏الله ج(بصورت اتفاقی) در آنجا، توقف كرد».

باب (۷۵): توقف کردن در (ذی طوی) پیش از ورود به مکه و در دشت (ذو الحلیفه) پس از بازگشت از مکه

۸۵۶- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب أَنَّهُ كَانَ إِذَا أَقْبَلَ بَاتَ بِذِي طُوًى حَتَّى إِذَا أَصْبَحَ دَخَلَ وَإِذَا نَفَرَ مَرَّ بِذِي طُوًى وَبَاتَ بِهَا حَتَّى يُصْبِحَ وَكَانَ يَذْكُرُ أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ يَفْعَلُ ذَلِكَ».(بخارى: ۱۷۶۹)

ترجمه: «روایت است كه هرگاه، ابن عمر ببه مكه می‌رفت، در «ذی طوی» توقف می‌كرد و شب را در آنجا می‌ماند. و هنگام صبح، وارد مكه می‏شد. و در مراجعت از مكه نیز از ذی طوی می‏گذشت و شب را تا صبح، آنجا می‌ماند. و می‌فرمود: رسول ‏الله جچنین عمل می‌كرد».

۲۷- کتاب عمره

باب (۱): وجوب عمره وفضیلت آن

۸۵۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: الْعُمْرَةُ إِلَى الْعُمْرَةِ كَفَّارَةٌ لِمَا بَيْنَهُمَا وَالْحَجُّ الْمَبْرُورُ لَيْسَ لَهُ جَزَاءٌ إِلاَّ الْجَنَّةُ»».(بخارى: ۱۷۷۳)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه رسول ‏الله جفرمود: «یک عمره تا عمره دیگر، موجب بخشش و كفاره گناهانی می‏شود كه میان آن دو عمره، انجام گرفته‌اند. و حج مقبول پاداشی جز بهشت ندارد»».

باب (۲): کسی که قبل از حج، عمره نماید

۸۵۸- «عَنِ ابْنَ عُمَرَ ب: أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْعُمْرَةِ قَبْلَ الْحَجِّ، فَقَالَ: لا بَأْسَ وقَالَ: اعْتَمَرَ النَّبِيُّ ج قَبْلَ أَنْ يَحُجّ».(بخارى: ۱۷۷۴)

ترجمه: «از عبد الله بن عمر بدرباره ادای عمره، قبل از انجام حج، پرسیدند. فرمود: اشكالی ندارد. و افزود: رسول ‏الله جقبل از ادای حج، عمره نمود».

باب (۳): تعداد عمره‌های رسول‏الله ج

۸۵۹- «عَنْ عَبْدُاللَّهِ بْنُ عُمَرَ ب أنه قيل لَهُ: كَمِ اعْتَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ج قَالَ: أَرْبَعًا إِحْدَاهُنَّ فِي رَجَبٍ، قال السائل: فقلت لعَائِشَةَ: يَا أُمَّاهُ أَلا تَسْمَعِينَ مَا يَقُولُ أَبُوعَبْدِالرَّحْمَنِ؟ قَالَتْ: مَا يَقُولُ؟ قَالَ: يَقُولُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج اعْتَمَرَ أَرْبَعَ عُمَرَاتٍ إِحْدَاهُنَّ فِي رَجَبٍ. قَالَتْ: يَرْحَمُ اللَّهُ أَبَا عَبْدِالرَّحْمَنِ مَا اعْتَمَرَ عُمْرَةً إِلاَّ وَهُوَ شَاهِدُهُ وَمَا اعْتَمَرَ فِي رَجَبٍ قَطُّ».(بخاری: ۱۷۷۶)

ترجمه: «از عبد الله بن عمر بروایت است كه شخصی از وی پرسید: رسول ‏الله جچند بار عمره نمود؟ فرمود: چهار بار، كه یكی از آنها در ماه رجب بود. آن شخص، می‌گوید: نزد عایشه برفتم و گفتم: ای ام‏المومنین! شنیده ای كه ابوعبدالرحمن چه می‏گوید؟ عایشه لفرمود: چه می‏گوید؟ ‏گفت: می‌گوید: رسول ‏الله جچهار عمره انجام داده كه یكی از آنان در رجب بوده است. عایشه لفرمود: خداوند بر ابوعبدالرحمن رحم كند؛ او در تمام عمره‌های رسول ‏الله جحضور داشته است. هرگز آنحضرت جدر ماه رجب، عمره ننموده است».

۸۶۰- «عَنْ أَنَسٍ س أنه سئل: كَمِ اعْتَمَرَ النَّبِيُّ ج؟ قَالَ: أَرْبَعًا: عُمْرَةُ الْحُدَيْبِيَةِ فِي ذِي الْقَعْدَةِ حَيْثُ صَدَّهُ الْمُشْرِكُونَ، وَعُمْرَةٌ مِنَ الْعَامِ الْمُقْبِلِ فِي ذِي الْقَعْدَةِ، حَيْثُ صَالَحَهُمْ، وَعُمْرَةُ الْجِعِرَّانَةِ إِذْ قَسَمَ غَنِيمَةَ، أُرَاهُ ـ حُنَيْنٍ. قُلْتُ: كَمْ حَجَّ؟ قَالَ: وَاحِدَةً، وفي رواية أنه اعْتَمَرَ النَّبِيُّ ج حَيْثُ رَدُّوهُ وَمِنَ الْقَابِلِ عُمْرَةَ الْحُدَيْبِيَةِ وَعُمْرَةً فِي ذِي الْقَعْدَةِ وَعُمْرَةً مَعَ حَجَّتِهِ». (بخارى: ۱۷۷۸-۱۷۷۹)

ترجمه: «از انس سروایت است كه شخصی از او پرسید: رسول خدا جچند عمره انجام داد؟ فرمود: چهار بار. نخست، عمره حدیبیه است كه در ماه ذوالقعده، صورت گرفت و كفار مانع رسول ‏الله جشدند. عمره دوم، در ماه ذوالقعده سال بعد، زمانی كه با مشركین صلح كرد، انجام گرفت. عمره سوم، عمره جعرانه است كه در سال تقسیم غنایم جنگ حنین، انجام یافت. آن شخص می‌گوید: پرسیدم رسول ‏الله جچند بار حج نمود؟ انس سدر جواب، گفت: یک بار.

و در روایتی دیگر، آمده است كه رسول ‏الله جیک عمره، در سال صلح حدیبیه، انجام داد كه كفار مانع ایشان شدند و عمره دوم را سال بعد و عمره سوم را در ماه ذوالقعده و عمره چهارم را با حج، بجای آورد».

۸۶۱- «عَنْ الْبَرَاءَ بْنَ عَازِبٍ س قال: اعْتَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ج فِي ذِي الْقَعْدَةِ قَبْلَ أَنْ يَحُجَّ مَرَّتَيْنِ».(بخارى: ۱۷۸۱)

ترجمه: «براء بن عازب سمی‌گوید: رسول ‏الله جدو عمره در ماه‌های ذوالقعده، سالهای قبل از حج، بجای آورد».

باب (۴): عمرۀ تنعیم

۸۶۲- «عَنْ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ ب أَنَّ النَّبِيَّ ج أَمَرَهُ أَنْ يُرْدِفَ عَائِشَةَ وَيُعْمِرَهَا مِنَ التَّنْعِيمِ». (بخارى: ۱۷۸۴)

ترجمه: «عبدالرحمن بن ابو بكر ب؛ برادر عایشه بمی‌گوید: نبی اكرم جبه من دستور داد كه عایشه را همراه خود به تنعیم ببرم تا از آنجا برای عمره، احرام ببندد».

۸۶۳- «عَنْ سُرَاقَةَ بْنَ مَالِكِ ابْنِ جُعْشُمٍ س أَنَّه لَقِيَ النَّبِيَّ ج وَهُوَ بِالْعَقَبَةِ وَهُوَ يَرْمِيهَا فَقَالَ: أَلَكُمْ هَذِهِ خَاصَّةً يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: «لا بَلْ لِلأَبَدِ»».(بخارى: ۱۷۸۵)

ترجمه: «سراقه بن مالک سروایت می‌كند كه پیامبر جرا در حال رمی جمره عقبه، ملاقات نمود. و از آنحضرت جپرسید: آیا این (تبدیل حج به عمره)، مخصوص شماست؟ فرمود: «خیر، بلكه برای (همه و) همیشه است»».

باب (۵): عمره نمودن پس از حج، بدون هدی

۸۶۴- «حديث عائشة ل في الحج تكرر كثيراً وقد تقدم بتمامه (بخارى: ۱۷۸۶-۱۵۲۱-۱۵۶۱)

ترجمه: «حدیث عایشه لدرباره حج، قبلا چندین بار، بطور كامل، بیان گردیده است.

باب (۶): پاداش عمره، برابر با زحمت هر شخص است

۸۶۵- «عَن عَائِشَة ل أن النبي س قال لها في العمرة: «وَلَكِنَّهَا عَلَى قَدْرِ نَفَقَتِكِ أَوْ نَصَبِكِ»».(بخارى: ۱۷۸۷)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه رسول ‏الله جدر مورد عمره، به ایشان فرمود: «پاداش عمره‌ی تو مطابق با هزینه و زحمت شما خواهد بود»».

باب (۷): عمره کننده چه وقت از حالت احرام خارج میشود

۸۶۶- «عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ أَبِي بَكْرٍ ب أنها كانت كُلَّمَا مَرَّتْ بِالحَجُونِ تقول: صَلَّى اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مُحَمَّدٍ، لَقَدْ نَزَلْنَا مَعَهُ هَا هُنَا وَنَحْنُ يَوْمَئِذٍ خِفَافٌ قَلِيلٌ ظَهْرُنَا قَلِيلَةٌ أَزْوَادُنَا فَاعْتَمَرْتُ أَنَا وَأُخْتِي عَائِشَةُ وَالزُّبَيْرُ، وَفُلانٌ وَفُلانٌ فَلَمَّا مَسَحْنَا الْبَيْتَ أَحْلَلْنَا ثُمَّ أَهْلَلْنَا مِنَ الْعَشِيِّ بِالْحَجِّ».(بخارى: ۱۷۹۶)

ترجمه: «از اسماء دختر ابو‏بكر بروایت است كه وی هر وقت، از حجون عبور می‌كرد، می‌گفت: درود خداوند بر پیامبرش محمد جباد. همراه آنحضرت جدر این محل، توقف كردیم. گفتنی است كه ما در آن زمان، سبكبار بودیم زیرا توشه مختصری و سواری‌های اندكی داشتیم. من و خواهرم؛ عایشه؛ و زبیر و فلان و فلان، عمره كردیم. پس از طواف كعبه، از احرام بیرون آمدیم. سپس، در بعد از ظهر همان روز، دوباره برای حج، احرام بستیم».

باب (۸): آنچه در بازگشت از حج یا عمره و یا جهاد باید گفت

۸۶۷- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ إِذَا قَفَلَ مِنْ غَزْوٍ أَوْ حَجٍّ أَوْ عُمْرَةٍ، يُكَبِّرُ عَلَى كُلِّ شَرَفٍ مِنَ الأَرْضِ ثَلاثَ تَكْبِيرَاتٍ ثُمَّ يَقُولُ: «لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ، آيِبُونَ تَائِبُونَ عَابِدُونَ سَاجِدُونَ لِرَبِّنَا حَامِدُونَ صَدَقَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَنَصَرَ عَبْدَهُ وَهَزَمَ الأَحْزَابَ وَحْدَهُ»».(بخارى: ۱۷۹۷)

ترجمه: «از عبد الله بن عمر بروایت است كه رسول ‏الله جهنگام بازگشت از جهاد، حج یا عمره، وقتی كه از مكان مرتفعی عبور می‏كرد، سه بار تكبیر می‌گفت وسپس، می‌فرمود: «لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ، آيِبُونَ تَائِبُونَ عَابِدُونَ سَاجِدُونَ لِرَبِّنَا حَامِدُونَ صَدَقَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَنَصَرَ عَبْدَهُ وَهَزَمَ الأَحْزَابَ وَحْدَهُ» یعنی بجز خداوند یگانه، معبود بر حقی نیست، و شریكی ندارد، پادشاهی از آن اوست. و حمد و ثنا شایسته اوست، و بر هر چیزی توانایی دارد. رجوع و بازگشت ما به سوی اوست. ما بندگان و سجده گزاران درگاه پروردگارمان هستیم. خداوند به وعده خود وفا كرد. بنده خویش را كمک كرد و به تنهایی، لشكر كفار را شكست داد».

باب (۹): استقبال از حجاج

۸۶۸- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: لَمَّا قَدِمَ النَّبِيُّ ج مَكَّةَ اسْتَقْبَلَتْهُ أُغَيْلِمَةُ بَنِي عَبْدِالْمُطَّلِبِ فَحَمَلَ وَاحِدًا بَيْنَ يَدَيْهِ وَآخَرَ خَلْفَهُ». (بخارى: ۱۷۹۸)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: هنگامی كه رسول ‏الله جوارد مكه شد، تنی چند از خرد سالان بنی عبدالمطلب، به استقبال او آمدند. رسول ‏الله جیكی را جلو و دیگری را پشت سرخود، سوار كرد».

باب (۱۰): بازگشت به خانه بعد از ظهر

۸۶۹- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج لا يَطْرُقُ أَهْلَهُ، كَانَ لا يَدْخُلُ إِلاَّ غُدْوَةً أَوْ عَشِيَّةً».(بخاری: ۱۸۰۰)

ترجمه: «از انس سروایت است كه رسول ‏الله ج(در بازگشت از سفر)، هنگام شب وارد خانه نمی‏شد، بلكه صبح یا بعد از ظهر، وارد منزل می‏شد».

۸۷۰- «عَنْ جَابِرٍ س قَالَ: نَهَى النَّبِيُّ ج أَنْ يَطْرُقَ أَهْلَهُ لَيْلاً».(بخارى: ۱۸۰۱)

ترجمه: «جابر سمی‌گوید: رسول ‏الله جاز وارد شدن به خانه در شب، (بدون اطلاع قبلی) منع فرمود».

باب (۱۱): تیز راندن شتر، هنگام نزدیک شدن به مدینه

۸۷۱- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج إِذَا قَدِمَ مِنْ سَفَرٍ فَأَبْصَرَ دَرَجَاتِ الْمَدِينَةِ أَوْضَعَ نَاقَتَهُ وَإِنْ كَانَتْ دَابَّةً حَرَّكَهَا وزاد في رواية مِنْ حُبِّهَا».(بخاری: ۱۸۰۲)

ترجمه: «از انس سروایت است كه رسول خدا جهنگام بازگشت از مسافرت، هنگامی كه از دور چشمش به خانه‌های مدینه می‌افتاد، به سرعت شتر خود یا هر سواری دیگری كه داشت، می‌افزود. و در روایتی دیگر، آمده است كه بخاطر محبتی كه به مدینه داشت، چنین می‌كرد».

باب (۱۲): سفر، قطعه ای از عذاب است

۸۷۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «السَّفَرُ قِطْعَةٌ مِنَ الْعَذَابِ يَمْنَعُ أَحَدَكُمْ طَعَامَهُ وَشَرَابَهُ وَنَوْمَهُ فَإِذَا قَضَى نَهْمَتَهُ فَلْيُعَجِّلْ إِلَى أَهْلِهِ»».(بخارى: ۱۸۰۴)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه رسول ‏الله جفرمود: «سفر، بخشی از عذاب است. زیرا انسان را از خوردن، نوشیدن و خوابیدن، باز می‌دارد. بنابراین، پس از انجام امور آن، باید هرچه زودتر به خانه برگشت»».

۲۸- کتاب محصر

باب (۱): اگر عمره کننده، دچار مانعی شود

۸۷۳- «عن ابْن عَبَّاسٍ ب قال: قَدْ أُحْصِرَ رَسُولُ اللَّهِ ج فَحَلَقَ رَأْسَهُ وَجَامَعَ نِسَاءَهُ وَنَحَرَ هَدْيَهُ حَتَّى اعْتَمَرَ عَامًا قَابِلاً».(بخارى: ۱۸۰۹)

ترجمه: «ابن عباس سمی‌گوید: بعد از اینكه رسول الله ج(توسط كفار، از ادای عمره) باز داشته شد، سرش را تراشید و با همسرانش، همبستر شد و قربانی كرد. و سال بعد، عمره نمود».

باب (۲): برخورد به مانع در حج

۸۷۴- «عن ابْن عُمَرَ ب يَقُولُ: أَلَيْسَ حَسْبُكُمْ سُنَّةَ رَسُولِ اللَّهِ ج إِنْ حُبِسَ أَحَدُكُمْ عَنِ الْحَجِّ طَافَ بِالْبَيْتِ وَبِالصَّفَا وَالْمَرْوَةِ ثُمَّ حَلَّ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى يَحُجَّ عَامًا قَابِلاً فَيُهْدِي أَوْ يَصُومُ إِنْ لَمْ يَجِدْ هَدْيًا».(بخارى:۱۸۱۰)

ترجمه: «ابن عمر بفرمود: آیا سنت رسول ‏الله جبرای شما كافی نیست؟ هر گاه برای كسی از شما (بعد از پوشیدن احرام)، مانعی ایجاد شد، (پس از برطرف شدن آن)، خانه كعبه را طواف كند و بین صفا و مروه سعی نماید و از احرام خارج شود و سال بعد، حج گزارد. و هدی ذبح كند. و اگر قادر بر هدی نبود، روزه بگیرد».

باب (۳): هنگام برخورد با مانع، هدی باید قبل از تراشیدن موی سر، ذبح گردد

۸۷۵- «عَنِ الْمِسْوَرِ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج نَحَرَ قَبْلَ أَنْ يَحْلِقَ وَأَمَرَ أَصْحَابَهُ بِذَلِكَ».(بخارى: ۱۸۱۱)

ترجمه: «مِسور سروایت می‌كند كه رسول الله جقبل از آنكه سرش را بتراشد، هدی خود را ذبح نمود و دستور داد كه اصحابش نیز، چنین كنند».

باب (۴): خداوند در سورۀ بقره می‌فرماید: «أو صدقه» یعنی طعام دادن به شش نفر مسکین

۸۷۶- «عن كَعْب بْنَ عُجْرَةَ س قَالَ: وَقَفَ عَلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ ج بِالْحُدَيْبِيَةِ وَرَأْسِي يَتَهَافَتُ قَمْلاً فَقَالَ: «يُؤْذِيكَ هَوَامُّكَ؟» قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ: «فَاحْلِقْ رَأْسَكَ ـ أَوْ قَالَ: احْلِقْ» قَالَ: فِيَّ نَزَلَتْ هَذِهِ الآيَة:ُ ﴿فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوۡ بِهِۦٓ أَذٗى مِّن رَّأۡسِهِ[البقرة: ۱۹۶] . إِلَى آخِرِهَا فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «صُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ، أَوْ تَصَدَّقْ بِفَرَقٍ بَيْنَ سِتَّةٍ، أَوِ انْسُكْ بِمَا تَيَسَّرَ»».(بخارى: ۱۸۱۵)

ترجمه: «كعب بن عجره سمی‌گوید: رسول خدا جدر حدیبیه، متوجه شد كه سرم شپش زده است. فرمود: «آنها موجب ناراحتی تو شده‌اند»؟ عرض كردم: بلی. آنحضرت جفرمود: «پس موهایت را بتراش». كعب می‌گوید: این آیه درباره من نازل شد: ﴿فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوۡ بِهِۦٓ أَذٗى مِّن رَّأۡسِهِ[البقرة: ۱۹۶] .(اگر كسی از شما بیمار شد و یا ‌ناراحتی در سر داشت تا آخر آیه ..) بنابراین، رسول ‏الله جفرمود: «بخاطر آن، سه روز، روزه بگیر یا سه صاع خوراک، میان شش مسكین، توزیع كن. یا آنچه برایت میسر است، قربانی كن»».

باب (۵): مقدار طعام در فدیه، نصف صاع است

۸۷۷- «وَعَنهُ س فِي رِوَايَةٍ قَالَ: نَزَلَتْ فِيَّ خَاصَّةً وَهِيَ لَكُمْ عَامَّةً».

ترجمه: «و در روایتی دیگر، كعب بن عجره سمی‌گوید: آیه مذكور، بطور خاص در مورد من، نازل شد. ولی حكم آن، شامل همه شما می‌باشد».

۲۹- کتاب جریمة شکار کردن

باب (۱): شخص مُحرِم می‌تواند از شکار شخص غیر مُحرِم، استفاده کند

۸۷۸- «عَنْ أَبِي قَتَادَةَ س قَالَ: انْطَلَقْنَا مَعَ النَّبِيِّ ج عَامَ الْحُدَيْبِيَةِ فَأَحْرَمَ أَصْحَابُهُ وَلَمْ أُحْرِمْ، فَأُنْبِئْنَا بِعَدُوٍّ بِغَيْقَةَ فَتَوَجَّهْنَا نَحْوَهُمْ، فَبَصُرَ أَصْحَابِي بِحِمَارِ وَحْشٍ فَجَعَلَ بَعْضُهُمْ يَضْحَكُ إِلَى بَعْضٍ فَنَظَرْتُ فَرَأَيْتُهُ فَحَمَلْتُ عَلَيْهِ الْفَرَسَ فَطَعَنْتُهُ فَأَثْبَتُّهُ فَاسْتَعَنْتُهُمْ فَأَبَوْا أَنْ يُعِينُونِي فَأَكَلْنَا مِنْهُ ثُمَّ لَحِقْتُ بِرَسُولِ اللَّهِ ج وَخَشِينَا أَنْ نُقْتَطَعَ، أَرْفَعُ فَرَسِي شَأْوًا، وَأَسِيرُ عَلَيْهِ شَأْوًا فَلَقِيتُ رَجُلاً مِنْ بَنِي غِفَارٍ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ، فَقُلْتُ: أَيْنَ تَرَكْتَ رَسُولَ اللَّهِ ج؟ فَقَالَ: تَرَكْتُهُ بِتَعْهَنَ وَهُوَ قَائِلٌ السُّقْيَا، فَلَحِقْتُ بِرَسُولِ اللَّهِ ج حَتَّى أَتَيْتُهُ فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أَصْحَابَكَ أَرْسَلُوا يَقْرَءُونَ عَلَيْكَ السَّلامَ وَرَحْمَةَ اللَّهِ وَبَرَكَاتِهِ، وَإِنَّهُمْ قَدْ خَشُوا أَنْ يَقْتَطِعَهُمُ الْعَدُوُّ دُونَكَ فَانْظُرْهُمْ، فَفَعَلَ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا اصَّدْنَا حِمَارَ وَحْشٍ وَإِنَّ عِنْدَنَا فَاضِلَةً فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج لأَصْحَابِهِ: «كُلُوا» وَهُمْ مُحْرِمُونَ».(بخاری: ۱۸۲۱)

ترجمه: «ابوقتاده سمی‌گوید: در سال حدیبیه، با نبی اكرم جاز مدینه، براه افتادیم. اصحاب آنحضرت جمُحرِم شده بودند. ولی من احرام نبسته بودم. آنگاه، اطلاع یافتیم كه دشمن، در محلی بنام غیقه، خود را آماده كارزار می‌سازد. بسوی دشمن، براه افتادیم. همراهانم، گورخری دیدند (چون در احرام بسر می‌بردند و نمی‌توانستند شكار كنند) با نگاه به یكدیگر، شروع به خندیدن كردند. من به اطراف خود نگریستم، چشمم به آن افتاد. اسبم را تاختم و گورخر را زخمی كردم و با او گلاویز شدم. آنگاه، از آنان خواستم كه با من كمک كنند. ولی همه از این كار سرباز زدند. (ناچار به تنهایی، آن را از پای درآوردم) و همه از گوشت آن، خوردیم. سپس، خود را به رسول خدا جرسانیدم. و چون می‌ترسیدم از آنحضرت جبازمانم، اسبم را گاهی تند‌تر و گاهی آهسته می‌راندم. نیمه‌های شب، شخصی از بنی غفار را دیدم و پرسیدم كه در كجا از رسول خدا ججدا شده ای؟ گفت: كنار چشمه آبی بنام تعهن. و قصد داشت كه در مقام سقیا، بیتوته نماید. سرانجام، خود را به ایشان رسانیدم. و گفتم: ای رسول خدا! اصحابت خدمت شما سلام رسانیدند و می‌ترسیدند كه دشمن بین شما و آنها، حایل شود. بهتر است منتظر بمانید تا بما برسند. آنحضرت جنیز پذیرفت. سپس، گفتم: یا رسول الله! ما گوخری شكار كردیم و از گوشت آن، هنوز مقداری همراه من می‌باشد. پیامبر خدا جبه اصحاب كه در احرام بسر می‌بردند، فرمود: «از این گوشت، بخورید»».

باب (۲): مُحرِم نباید غیر مُحرِم را در شکار کردن، یاری کند

۸۷۹- «وَعَنهُ فِي رِوَايَةٍ: أنهم لَمَّا أَتَوْا رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «أَمِنْكُمْ أَحَدٌ أَمَرَهُ أَنْ يَحْمِلَ عَلَيْهَا أَوْ أَشَارَ إِلَيْهَا» قَالُوا: لا قَالَ: «فَكُلُوا مَا بَقِيَ مِنْ لَحْمِهَا»».(بخارى: ۱۸۲۴)

ترجمه: «در روایتی دیگر، از ابوقتاده آمده است كه وقتی آنها نزد رسول خدا جرسیدند، پرسید: «آیا كسی از شما، دستور حمله به گورخر را داده و یا به طرف آن، اشاره كرده است»؟ گفتند: خیر. آنگاه، رسول ‏الله جفرمود: «گوشت باقی مانده را نیز بخورید»».

باب (۳): مُحرِم نباید غیر مُحرِم را در کشتن شکار، یاری کند

۸۸۰- «عَنْ أَبِي قَتَادَةَ س قَالَ: كُنَّا مَعَ النَّبِيِّ ج بِالْقَاحَةِ مِنَ الْمَدِينَةِ عَلَى ثَلاثٍ وَمِنَّا الْمُحْرِمُ، وَمِنَّا غَيْرُ الْمُحْرِمِ، الحديث».(بخارى: ۱۸۲۳)

ترجمه: «در روایتی دیگر، از ابو قتاده سچنین آمده است: كه با پیامبر جدر سه مایلی مدینه، در محلی به نام «قاحه» بودیم. برخی از ما محرم بودند و برخی دیگر، محرم نبودند». (سپس بقیه حدیث فوق را ذكر نمود).

باب (۴): نپذیرفتن گورخر زنده در حالت احرام

۸۸۱- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بنِ عَبَّاسٍ ب عَنِ الصَّعْبِ بْنِ جَثَّامَةَ اللَّيْثِيِّ س أَنَّهُ أَهْدَى لِرَسُولِ اللَّهِ ج حِمَارًا وَحْشِيًّا وَهُوَ بِالأَبْوَاءِ أَوْ بِوَدَّانَ فَرَدَّهُ عَلَيْهِ فَلَمَّا رَأَى مَا فِي وَجْهِهِ قَالَ: «إِنَّا لَمْ نَرُدَّهُ عَلَيْكَ إِلاَّ أَنَّا حُرُمٌ»».(بخارى: ۱۸۲۵)

ترجمه: «از ابن عباس بروایت است كه صعب ابن جثامه لیثی گورخری را در محلی به نام ابواء یا وَدّان به رسول خدا جاهداء كرد. رسول ‏الله جآنرا نپذیرفت. (آن شخص، غمگین و افسرده شد). هنگامی كه رسول اكرم جآثار پریشانی را در چهره‌اش دید، فرمود: «چون در احرام بسر میبریم، آنرا نپذیرفتیم»».

باب (۵): آنچه را مُحرِم می‌تواند بکُشد و آنچه مجاز است در حرم کشته شود

۸۸۲- «عَنْ عَائِشَةَ ل أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «خَمْسٌ مِنَ الدَّوَابِّ كُلُّهُنَّ فَاسِقٌ يَقْتُلُنَّ فِي الْحَرَمِ الْغُرَابُ، وَالْحِدَأَةُ، وَالْعَقْرَبُ، وَالْفَأْرَةُ، وَالْكَلْبُ الْعَقُورُ»». (بخارى: ۱۸۲۹)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه رسول ‏الله جفرمود: «پنج نوع از حیوانات را كه موذی هستند، می‌توان در حرم كشت و آنها عبارتند از: كلاغ، باز شكاری، عقرب، موش و سگِ هار»».

۸۸۳- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ س قَالَ: بَيْنَمَا نَحْنُ مَعَ النَّبِيِّ ج فِي غَارٍ بِمِنًى إِذْ نَزَلَ عَلَيْهِ ﴿وَٱلۡمُرۡسَلَٰتِوَإِنَّهُ لَيَتْلُوهَا وَإِنِّي لأَتَلَقَّاهَا مِنْ فِيهِ، وَإِنَّ فَاهُ لَرَطْبٌ بِهَا، إِذْ وَثَبَتْ عَلَيْنَا حَيَّةٌ فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «اقْتُلُوهَا» فَابْتَدَرْنَاهَا فَذَهَبَتْ فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «وُقِيَتْ شَرَّكُمْ كَمَا وُقِيتُمْ شَرَّهَا»».(بخارى:۱۸۳۰)

ترجمه: «از عبد الله بن مسعود سروایت است كه می‌گوید: همراه رسول ‏الله جدر غاری، در منا بودیم كه سوره «مرسلات» نازل شد. رسول ‏الله جآنرا تلاوت می‏كرد و من همانطور كه از زبان (مباركش) می‌شنیدم آن را حفظ می‏كردم. هنوز سوره «مرسلات» به پایان نرسیده بود كه ماری بسوی ما پرید و به ما حمله كرد. رسول ‏الله جفرمود: «آنرا بكشید». ما نیز فوراً اقدام نمودیم ولی مار فرار كرد. رسول ‏الله جفرمود: « مار از شر شما نجات پیدا كرد همانطور كه شما از شر او، نجات یافتید»».

۸۸۴- «عَنْ عَائِشَةَ ل زَوْجِ النَّبِيِّ ج أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ لِلْوَزَغِ: «فُوَيْسِقٌ» وَلَمْ أَسْمَعْهُ أَمَرَ بِقَتْلِهِ».(بخاری: ۱۸۳۱)

ترجمه: «عایشه لمی‏فرماید: رسول ‏الله جوَزَغ را موذی خواند، اما نشنیدم كه ما را به كشتن آن، امر نماید».

باب (۶): جنگ و درگیری در مکه جائز نیست

۸۸۵- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج يَوْمَ افْتَتَحَ مَكَّةَ: «لا هِجْرَةَ وَلَكِنْ جِهَادٌ وَنِيَّةٌ وَإِذَا اسْتُنْفِرْتُمْ فَانْفِرُوا»». (بخاری: ۱۸۳۴)

ترجمه: «از ابن عباس بروایت است كه رسول اكرم جروز فتح مكه فرمود: « (از این پس) هجرتی (از مكه) وجود ندارد، اما جهاد و نیت آن، باقی است. و هرگاه، دعوت به جهاد شدید، جهاد كنید»».

باب (۷): حکم حجامت برای مُحرِم

۸۸۶- «عَنِ ابْنِ بُحَيْنَةَ س قَالَ: احْتَجَمَ النَّبِيُّ ج وَهُوَ مُحْرِمٌ بِلَحْيِ جَمَلٍ فِي وَسَطِ رَأْسِهِ».(بخارى:۱۸۳۶)

ترجمه: «ابن بحینه سمی‌گوید: رسول ‏الله جدر محلی به نام «لحی جمل» در حال احرام، فرق سرش را حجامت نمود».

اب (۸): (حکم) نکاح برای مُحرِم

۸۸۷- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب أَنَّ النَّبِيَّ ج تَزَوَّجَ مَيْمُونَةَ وَهُوَ مُحْرِمٌ».(بخارى :۱۸۳۶)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: رسول ‏الله جدر حال احرام، با میمونه لازدواج كرد».

باب (۹): استحمام نمودن مُحرِم

۸۸۸- «عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الأَنْصَارِيِّ أَنَّهُ قِيلَ لَهُ: كَيْفَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَغْسِلُ رَأْسَهُ وَهُوَ مُحْرِمٌ؟ فَوَضَعَ أَبُو أَيُّوبَ يَدَهُ عَلَى الثَّوْبِ فَطَأْطَأَهُ حَتَّى بَدَا لِي رَأْسُهُ، ثُمَّ قَالَ لإِنْسَانٍ يَصُبُّ عَلَيْهِ: اصْبُبْ، فَصَبَّ عَلَى رَأْسِهِ، ثُمَّ حَرَّكَ رَأْسَهُ بِيَدَيْهِ، فَأَقْبَلَ بِهِمَا وَأَدْبَرَ وَقَالَ: هَكَذَا رَأَيْتُهُ ج يَفْعَلُ». (بخاری:۱۸۴۰)

ترجمه: «از ابو ایوب انصاری سپرسیدند: رسول ‏الله جدر حال احرام، چگونه سر (مباركش) را می‌شست؟ ابو ایوب پارچه‌ای را كه روی سرش بود، برداشت و سرش آشكار شد. آنگاه، به كسی كه آب بر سرش می‌ریخت (خدمتگذارش)، گفت: آب بریز. او بر سر ش آب ریخت. سپس، ایوب سسرش را با دستانش حركت داد. و نخست، دستها را از جلو به عقب، و سپس، از پشت سر به جلو آورد و گفت: رسول ‏الله جرا دیدم كه چنین می‏كرد».

باب (۱۰): ورود به حرم و مکه بدون احرام

۸۸۹- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج دَخَلَ عَامَ الْفَتْحِ وَعَلَى رَأْسِهِ الْمِغْفَرُ فَلَمَّا نَزَعَهُ جَاءَ رَجُلٌ فَقَالَ: إِنَّ ابْنَ خَطَلٍ مُتَعَلِّقٌ بِأَسْتَارِ الْكَعْبَةِ فَقَالَ: «اقْتُلُوهُ»».(بخارى: ۱۸۴۶)

ترجمه: «از انس بن مالک سروایت است كه رسول ‏الله جسال فتح مكه در حالی كه كلاه خودی بر سر داشت، وارد مكه شد. وقتی كه آنرا از سرش برداشت، مردی رسید و گفت: ابن خطل به پرده كعبه پناه آورده است. رسول ‏الله جفرمود: «او را بكشید»». (ابن خطل، مسلمانی را كشته و خود مرتد شده بود. مترجم)

باب (۱۱): حج گزاردن به نیابت از میت

۸۹۰- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب أَنَّ امْرَأَةً مِنْ جُهَيْنَةَ جَاءَتْ إِلَى النَّبِيِّ ج فَقَالَتْ: إِنَّ أُمِّي نَذَرَتْ أَنْ تَحُجَّ فَلَمْ تَحُجَّ حَتَّى مَاتَتْ، أَفَأَحُجُّ عَنْهَا؟ قَالَ: «نَعَمْ حُجِّي عَنْهَا أَرَأَيْتِ لَوْ كَانَ عَلَى أُمِّكِ دَيْنٌ أَكُنْتِ قَاضِيَةً؟ اقْضُوا اللَّهَ فَاللَّهُ أَحَقُّ بِالْوَفَاءِ»».(بخارى:۱۸۵۲)

ترجمه: «از ابن عباس بروایت است كه یكی از زنان طایفه جهینه، نزد رسول ‏الله جآمد و گفت: مادرم نذر كرده بود كه به حج برود، ولی موفق نشد و فوت كرد. آیا من می‏توانم از طرف او، حج كنم؟ رسول ‏الله جفرمود: «بلی، از طرف او، حج كن. اگر مادرت بدهكار می‏بود، آیا بدهكاریش را پرداخت نمی‌كردی؟ پس وام خدا را ادا كن. زیرا ادای حق خدا، واجب‌تر است»».

باب (۱۲): حج کودکان

۸۹۱- «عَنِ السَّائِبِ بْنِ يَزِيدَ س قَالَ: حُجَّ بِي مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج وَأَنَا ابْنُ سَبْعِ سِنِينَ».(بخارى: ۱۸۵۸)

ترجمه: «سایب بن ‏یزید سمی‌گوید: مرا در سن هفت سالگی، همراه رسول خدا جبه حج بردند».

باب (۱۳): حج زنان

۸۹۲- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: لَمَّا رَجَعَ النَّبِيُّ ج مِنْ حَجَّتِه ِقَالَ لأُمِّ سِنَانٍ الأَنْصَارِيَّةِ: «مَا مَنَعَكِ مِنَ الْحَجِّ؟» قَالَتْ: أَبُو فُلانٍ ـ تَعْنِي زَوْجَهَا ـ كَانَ لَهُ نَاضِحَانِ حَجَّ عَلَى أَحَدِهِمَا وَالآخَرُ يَسْقِي أَرْضًا لَنَا قَالَ: «فَإِنَّ عُمْرَةً فِي رَمَضَانَ تَقْضِي حَجَّةً مَعِي»».(بخاری: ۱۸۶۳)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: هنگامی كه رسول ‏الله جاز سفر حج، برگشت، خطاب به ام سنان انصاری فرمود: «چرا به حج نرفتی»؟ وی گفت: شوهرم دو شتر برای آب كشیدن داشت. یكی را با خود به حج برد. و دومی، زمینهای ما را آبیاری می‌كرد. رسول ‏الله جفرمود: « ثواب یک عمره در ماه مبارک رمضان، برابر با حجی است كه همراه من، ادا شود»».

۸۹۳- «عَنْ أَبي سَعِيدٍ س وَقَدْ غَزَا مَعَ النَّبِيِّ ج ثِنْتَيْ عَشْرَةَ غَزْوَةً قَالَ: أَرْبَعٌ سَمِعْتُهُنَّ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج أَوْ قَالَ: يُحَدِّثُهُنَّ عَنِ النَّبِيِّ ج فَأَعْجَبْنَنِي وَآنَقْنَنِي: «أَنْ لا تُسَافِرَ امْرَأَةٌ مَسِيرَةَ يَوْمَيْنِ لَيْسَ مَعَهَا زَوْجُهَا أَوْ ذُو مَحْرَمٍ، وَلا صَوْمَ يَوْمَيْنِ الْفِطْرِ وَالأَضْحَى، وَلا صَلاةَ بَعْدَ صَلاتَيْنِ بَعْدَ الْعَصْرِ حَتَّى تَغْرُبَ الشَّمْسُ وَبَعْدَ الصُّبْحِ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ، وَلا تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلاَّ إِلَى ثَلاثَةِ مَسَاجِدَ: مَسْجِدِ الْحَرَامِ، وَمَسْجِدِي، وَمَسْجِدِ الأَقْصَى»».(بخارى: ۱۸۶۴)

ترجمه: «ابوسعید خدری سكه در دوازده غزوه، همراه رسول‏ الله جبوده است، می‌گوید: چهار نصیحت از رسول ‏الله جشنیدم كه مورد پسند من واقع شد و باعث خرسندی من گردید. اول اینكه: «هیچ زنی شرعاً حق ندارد مسافت دو روز را بدون شوهر یا محرم دیگری، به سفر برود. دوم اینكه: هیچ كس، حق ندارد روزهای عید فطر و عید قربان را روزه بگیرد. سوم اینكه: هیچ نمازی بعد از این دو نماز نیست یعنی بعد از نماز عصر تا غروب آفتاب و بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب. چهارم اینكه: بار سفر (به سوی هیچ مسجدی) بسته نشود مگر به مسجدالحرام و مسجد من (مسجد النبی) و مسجد الاقصی»».

باب (۱۴): کسی که نذر نماید تا پیاده به خانۀ کعبه برود

۸۹۴- «عَنْ أَنَسٍ س أَنَّ النَّبِيَّ ج رَأَى شَيْخًا يُهَادَى بَيْنَ ابْنَيْهِ قَالَ: «مَا بَالُ هَذَا؟» قَالُوا: نَذَرَ أَنْ يَمْشِيَ، قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ عَنْ تَعْذِيبِ هَذَا نَفْسَهُ لَغَنِيٌّ» وَأَمَرَهُ أَنْ يَرْكَبَ».(بخاری: ۱۸۶۵)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: نبی اكرم جپیرمردی را دید كه به كمک دو پسرش، تلو تلو راه می‌رفت. فرمود: «این را چه شده است»؟ گفتند: نذر كرده است كه پیاده به حج برود. رسول ‏الله جفرمود: «خداوند نیازی ندارد كه این شخص، این همه خود را به زحمت اندازد». و دستور داد تا سوار شود (و به حج برود)».

۸۹۵- «عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ س قَالَ: نَذَرَتْ أُخْتِي أَنْ تَمْشِيَ إِلَى بَيْتِ اللَّهِ، وَأَمَرَتْنِي أَنْ أَسْتَفْتِيَ لَهَا النَّبِيَّ ج فَاسْتَفْتَيْتُهُ فَقَالَ ج: «لِتَمْشِ وَلْتَرْكَبْ»». (بخارى: ۱۸۶۶)

ترجمه: «عقبه بن عامر سمی‌گوید: خواهرم نذر كرده بود كه پیاده به زیارت خانه خدا برود. و به من دستور داد تا از رسول ‏الله جدر این باره، سؤال كنم. من هم از آنحضرت جپرسیدم. ایشان جفرمود: «گاهی، پیاده برود و گاهی، سوار شود»».

۳۰- کتاب فضایل مدینة منوره

باب (۱): حرم مدینه

۸۹۶- «عَنْ أَنَسٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «الْمَدِينَةُ حَرَمٌ مِنْ كَذَا إِلَى كَذَا، لا يُقْطَعُ شَجَرُهَا، وَلا يُحْدَثُ فِيهَا حَدَثٌ مَنْ أَحْدَثَ حَدَثًا فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ»».(بخارى: ۱۸۶۷)

ترجمه: «از انس سروایت است كه نبی اكرم جفرمود: «مدینه از فلان نقطه تا فلان نقطه، حرم است. درخت آن، بریده نشود و ظلم و تجاوزی در آنجا، انجام نگیرد. هركس، در مدینه ظلم و تجاوز كند، لعنت خدا، فرشتگان و همه مردم بر او باد»».

۸۹۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «حُرِّمَ مَا بَيْنَ لابَتَيِ الْمَدِينَةِ عَلَى لِسَانِي» قَالَ: وَأَتَى النَّبِيُّ ج بَنِي حَارِثَةَ فَقَالَ: «أَرَاكُمْ يَا بَنِي حَارِثَةَ قَدْ خَرَجْتُمْ مِنَ الْحَرَمِ» ثُمَّ الْتَفَتَ فَقَالَ: «بَلْ أَنْتُمْ فِيهِ»».(بخارى: ۱۸۶۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول ‏الله جفرمود: «خداوند حد فاصل دو ناحیه سنگلاخی مدینه را حرم قرار داد و حكم آن را بزبان من جاری ساخت». راوی می‌گوید: رسول ‏الله جنزد بنی حارثه آمد و فرمود: «ای بنی حارثه! فكر می‏كنم شما بیرون از حدود حرم باشید». سپس، به این سو و آن سو، نگاه كرد و فرمود: «خیر، شما در محدوده حرم هستید»».

۸۹۸- «عَنْ عَلِيٍّ س قَالَ: مَا عِنْدَنَا شَيْءٌ إِلاَّ كِتَابُ اللَّهِ وَهَذِهِ الصَّحِيفَةُ عَنِ النَّبِيِّ ج: «الْمَدِينَةُ حَرَمٌ مَا بَيْنَ عَائِرٍ إِلَى كَذَا، مَنْ أَحْدَثَ فِيهَا حَدَثًا أَوْ آوَى مُحْدِثًا فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ، لا يُقْبَلُ مِنْهُ صَرْفٌ وَلا عَدْلٌ، وَقَالَ: ذِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ وَاحِدَةٌ فَمَنْ أَخْفَرَ مُسْلِمًا فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ لا يُقْبَلُ مِنْهُ صَرْفٌ وَلا عَدْلٌ، وَمَنْ تَوَلَّى قَوْمًا بِغَيْرِ إِذْنِ مَوَالِيهِ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ لا يُقْبَلُ مِنْهُ صَرْفٌ وَلا عَدْلٌ»».(بخارى:۱۸۷۰)

ترجمه: «از علی بن ابی طالب سروایت است كه فرمود: بجز كتاب خدا و این صحیفه، چیز دیگری نزد ما نیست. (و در آن آمده است كه) رسول ‏الله جفرمود: «مدینه از كوه عایر تا فلان نقطه، حرم است. هركس در مدینه ظلم كند یا ظالمی را پناه دهد، لعنت خدا، فرشتگان و تمام مردم، بر او باد. نه فرایض چنین كسی پذیرفته می‌شود و نه عبادات نفلی‏اش». و فرمود: «تعهد و پیمان مسلمانان، یكی است. هركس، تعهد مسلمانی را نقض نماید، لعنت خدا، فرشتگان و همه مردم بر او باد. نه فرایضش قبول می‌شود و نه عبادت نفلی‏اش. هر برده‌ای كه بدون اجازه صاحبش با دیگران پیمان دوستی ببندد، لعنت خدا، فرشتگان و مردم بر او باد. نه فرایضش قبول می‌شود و نه عبادات نفلی‌اش»».

باب (۲): فضیلت مدینه و اینکه انسانهای بد را از خود، می‏راند

۸۹۹- «عَنْ أَبَي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أُمِرْتُ بِقَرْيَةٍ تَأْكُلُ الْقُرَى يَقُولُونَ يَثْرِبُ وَهِيَ الْمَدِينَةُ، تَنْفِي النَّاسَ، كَمَا يَنْفِي الْكِيرُ خَبَثَ الْحَدِيدِ»».(بخارى: ۱۸۷۱)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه رسول الله جفرمود: «خداوند به من امر نموده است تا به شهری بروم كه بر سایر شهرها مسلط خواهد شد. و آن شهر، یثرب و مدینه است كه آدمهای بد را از خود، جدا می‌سازد همانطور كه كوره مواد ناخالص را از فلزات، جدا می‌كند»».

باب (۳): مدینه، سرزمین پاکی است

۹۰۰- «عَنْ أَبِي حُمَيْدٍ س أَقْبَلْنَا مَعَ النَّبِيِّ ج مِنْ تَبُوكَ حَتَّى أَشْرَفْنَا عَلَى الْمَدِينَةِ، فَقَالَ: «هَذِهِ طَابَةٌ»».(بخارى: ۱۸۷۲)

ترجمه: «ابو حمید سمی‌گوید: همراه رسول ‏الله جاز تبوک برمی گشتیم. هنگامی كه به مدینه، نزدیک شدیم، رسول خدا جفرمود: «این (مدینه)، سرزمین پاكی است»».

باب (۴): کسی که از مدینه، روی بگرداند

۹۰۱- «عَنِ أبي هُرَيْرَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «يَتْرُكُونَ الْمَدِينَةَ عَلَى خَيْرِ مَا كَانَتْ لا يَغْشَاهَا إِلاَّ الْعَوَافِ» يُرِيدُ عَوَافِيَ السِّبَاعِ وَالطَّيْرِ «وَآخِرُ مَنْ يُحْشَرُ رَاعِيَانِ مِنْ مُزَيْنَةَ يُرِيدَانِ الْمَدِينَةَ يَنْعِقَانِ بِغَنَمِهِمَا فَيَجِدَانِهَا وَحْشًا حَتَّى إِذَا بَلَغَا ثَنِيَّةَ الْوَدَاعِ خَرَّا عَلَى وُجُوهِهِمَا»».(بخارى: ۱۸۷۴)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: از رسول الله جشنیدم كه فرمود: «مردم، مدینه را در بهترین وضعی كه دارد، رها خواهند ساخت. آنگاه، حیوانات درنده و پرندگان، آن را اشغال خواهند كرد. و آخرین كسانی كه حشر می‌شوند دو چوپان از طایفه مزینه خواهند بود كه با گوسفندانشان به سوی مدینه می‌روند و وقتی به آنجا می‌رسند، آن را پر از جانوران وحشی می‌بینند، و هنگامیكه به ثنیة الوداع می‌رسند، به چهره، بر زمین می‌افتند و بیهوش می‌شوند»».

۹۰۲- «عَنْ سُفْيَانَ بْنِ أَبِي زُهَيْرٍ س أَنَّهُ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «تُفْتَحُ الْيَمَنُ فَيَأْتِي قَوْمٌ يُبِسُّونَ، فَيَتَحَمَّلُونَ بِأَهْلِهِمْ وَمَنْ أَطَاعَهُمْ وَالْمَدِينَةُ خَيْرٌ لَهُمْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ. وَتُفْتَحُ الشَّأْمُ فَيَأْتِي قَوْمٌ يُبِسُّونَ، فَيَتَحَمَّلُونَ بِأَهْلِيهِمْ وَمَنْ أَطَاعَهُمْ، وَالْمَدِينَةُ خَيْرٌ لَهُمْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ. وَتُفْتَحُ الْعِرَاقُ فَيَأْتِي قَوْمٌ يُبِسُّونَ، فَيَتَحَمَّلُونَ بِأَهْلِيهِمْ وَمَنْ أَطَاعَهُمْ وَالْمَدِينَةُ خَيْرٌ لَهُمْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ»».(بخارى: ۱۸۷۵)

ترجمه: «سفیان بن ابی زهیر سمی‌گوید: از رسول ‏الله جشنیدم كه فرمود: «یمن فتح خواهد شد و گروهی همراه اعضای خانواده و هوا دارانشان از مدینه به یمن خواهند رفت. حال آنكه مدینه برای آنان، بهتر است. كاش این را می‌دانستند! همچنین، شام فتح خواهد شد و گروهی همراه اعضای خانواده و هوا دارانشان از مدینه به طرف آن خواهند رفت. در حالی كه مدینه برای آنان، بهتر است. كاش این را می‏دانستند! و عراق فتح خواهد شد. و گروهی همراه اعضای خانواده و هوا دارانشان از مدینه به طرف آن، خواهند رفت. حال آنكه مدینه برای آنان، بهتر است. ای كاش این را می‏دانستند»»!.

باب (۵): ایمان، به مدینه برخواهد گشت

۹۰۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ الإِيمَانَ لَيَأْرِزُ إِلَى الْمَدِينَةِ كَمَا تَأْرِزُ الْحَيَّةُ إِلَى جُحْرِهَا»».(بخارى: ۱۸۷۶)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «سرانجام، ایمان به مدینه باز خواهد گشت، همانطور كه مار به سوراخش، باز می‌گردد»».

باب (۶): گناه مکر با اهالی مدینه

۹۰۴- «عَنْ سَعْدٍ س قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «لا يَكِيدُ أَهْلَ الْمَدِينَةِ أَحَدٌ إِلاَّ انْمَاعَ كَمَا يَنْمَاعُ الْمِلْحُ فِي الْمَاءِ»».(بخارى: ۱۸۷۷)

ترجمه: «سعد بن ابی وقاص سمی‌گوید: از رسول الله جشنیدم كه فرمود: «هركس، با مردم مدینه، فریب كاری كند، از بین می‌رود همانطور كه نمک در آب، از بین می‌رود»».

باب (۷): قلعه‌های مدینه

۹۰۵- «عن أُسَامَةَ س قَالَ: أَشْرَفَ النَّبِيُّ ج عَلَى أُطُمٍ مِنْ آطَامِ الْمَدِينَةِ فَقَالَ: «هَلْ تَرَوْنَ مَا أَرَى إِنِّي لأَرَى مَوَاقِعَ الْفِتَنِ خِلالَ بُيُوتِكُمْ كَمَوَاقِعِ الْقَطْرِ»».(بخارى: ۱۸۷۸)

ترجمه: «از اسامه سروایت است كه روزی، نبی اكرم جاز مكانی بلند به یكی از قلعه‌های مدینه، نظر كرد و فرمود: «آیا می‌بینید آنچه را كه من می‌بینم؟ من محل سقوط فتنه‌ها را مانند نزول قطرات باران، در میان خانه‌های شما می‌بینم»».

باب (۸): دجال وارد مدینه نخواهد شد

۹۰۶- «عَنْ أَبِي بَكْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لا يَدْخُلُ الْمَدِينَةَ رُعْبُ الْمَسِيحِ الدَّجَّالِ لَهَا يَوْمَئِذٍ سَبْعَةُ أَبْوَابٍ عَلَى كُلِّ بَابٍ مَلَكَانِ»». (بخارى: ۱۸۷۹)

ترجمه:از ابوبكره سروایت است كه نبی اكرم جفرمود: «خطر ورود دجال مسیح به مدینه وجود ندارد. (زیرا) درآن زمان، مدینه دارای هفت دروازه خواهد بود كه بر هر یک از آنها دو فرشته، نگهبان خواهد بود»».

۹۰۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «عَلَى أَنْقَابِ الْمَدِينَةِ مَلائِكَةٌ لا يَدْخُلُهَا الطَّاعُونُ وَلا الدَّجَّالُ»».(بخارى: ۱۸۸۰)

ترجمه: «ابو هریره روایت می‌كند كه رسول الله جفرمود: «در گوشه وكنار مدینه، فرشته‌هایی وجود دارند كه مانع ورود طاعون و دجال در آن، می‌شوند»».

۹۰۸- «عَنِ أَنَس بْنُ مَالِكٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لَيْسَ مِنْ بَلَدٍ إِلاَّ سَيَطَؤُهُ الدَّجَّالُ إِلاَّ مَكَّةَ وَالْمَدِينَةَ لَيْسَ لَهُ مِنْ نِقَابِهَا نَقْبٌ إِلاَّ عَلَيْهِ الْمَلائِكَةُ صَافِّينَ يَحْرُسُونَهَا ثُمَّ تَرْجُفُ الْمَدِينَةُ بِأَهْلِهَا ثَلاثَ رَجَفَاتٍ فَيُخْرِجُ اللَّهُ كُلَّ كَافِرٍ وَمُنَافِقٍ»».(بخارى: ۱۸۸۱)

ترجمه: «از انس بن مالک سروایت است كه نبی اكرم جفرمود: «هیچ شهری در دنیا وجود ندارد كه دجال وارد آن نشود مگر مكه و مدینه. فرشتگان بر تمام راه‏های ورودی مكه و مدینه صف بسته، آنها را حراست می‌كنند. مدینه سه بار به لرزه درخواهد آمد و خداوند هركافر و منافقی را از آنجا، بیرون خواهد راند»».

۹۰۹- «عَنِ أبي سَعِيدٍ الْخُدْرِيَّ س قَالَ: حَدَّثَنَا رَسُولُ اللَّهِ ج حَدِيثًا طَوِيلاً عَنِ الدَّجَّالِ فَكَانَ فِيمَا حَدَّثَنَا بِهِ أَنْ قَالَ: «يَأْتِي الدَّجَّالُ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْهِ أَنْ يَدْخُلَ نِقَابَ الْمَدِينَةِ. يَنْزِلُ بَعْضَ السِّبَاخِ الَّتِي بِالْمَدِينَةِ فَيَخْرُجُ إِلَيْهِ يَوْمَئِذٍ رَجُلٌ هُوَ خَيْرُ النَّاسِ أَوْ مِنْ خَيْرِ النَّاسِ فَيَقُولُ: أَشْهَدُ أَنَّكَ الدَّجَّالُ الَّذِي حَدَّثَنَا عَنْكَ رَسُولُ اللَّهِ ج حَدِيثَهُ، فَيَقُولُ الدَّجَّالُ: أَرَأَيْتَ إِنْ قَتَلْتُ هَذَا ثُمَّ أَحْيَيْتُهُ هَلْ تَشُكُّونَ فِي الأَمْرِ؟ فَيَقُولُونَ: لا فَيَقْتُلُهُ ثُمَّ يُحْيِيهِ فَيَقُولُ حِينَ يُحْيِيهِ: وَاللَّهِ مَا كُنْتُ قَطُّ أَشَدَّ بَصِيرَةً مِنِّي الْيَوْمَ، فَيَقُولُ الدَّجَّالُ: أَقْتُلُهُ. فَلا يُسَلَّطُ عَلَيْهِ»».(بخارى:۱۸۸۲)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: رسول ‏الله جدرباره دجال، زیاد سخن گفت. از جمله فرمود: «دجال كه ورودش به مدینه حرام شده است در یكی از شوره زارهای نزدیک مدینه فرود می‌آید. شخصی از بهترین مردم آن زمان، نزدش می‌رود و می‌گوید: من گواهی می‌دهم كه تو دجال هستی. همان كسی كه رسول الله جدر مورد تو ما را باخبر ساخته است.

دجال می‌گوید: اگر من این شخص را بكشم و دوباره زنده كنم بازهم در كار من شک می‌كنید؟ مردم می‌گویند: خیر. دجال او را می‌كشد و دوباره، زنده می‌كند. آن شخص، پس از زنده شدن، می‌گوید: بخدا سوگند! هیچگاه من به اندازه امروز، بصیرت نداشته‌‌ام. (من یقین دارم كه تو دجال هستی). دجال تصمیم می‌گیرد كه دوباره او را بكشد، ولی نمی‌تواند»».

باب (۹): مدینه، پلیدی را از خود، دفع میکند

۹۱۰- «عَنْ جَابِرٍ س جَاءَ أَعْرَابِيٌّ النَّبِيَّ ج فَبَايَعَهُ عَلَى الإِسْلامِ فَجَاءَ مِنَ الْغَدِ مَحْمُومًا فَقَالَ: أَقِلْنِي فَأَبَى ثَلاثَ مِرَارٍ فَقَالَ: «الْمَدِينَةُ كَالْكِيرِ تَنْفِي خَبَثَهَا وَيَنْصَعُ طَيِّبُهَا»».(بخارى: ۱۸۸۳)

ترجمه: «جابرسمی‌گوید: عربی بادیه نشین نزد رسول‏الله جآمد و بیعت بر اسلام كرد. روز بعد، در حالی كه بیمار بود، نزد رسول ‏الله جآمد و گفت: بیعت مرا فسخ كن. رسول ‏الله جسه بار تقاضای او را رد كرد. آنگاه، فرمود: «مدینه مانند كوره است كه ناخالص را بیرون می‌ریزد و خالص را نگه می‌دارد»».

باب (۱۰)

۹۱۱- «عَنْ أَنَسٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ بِالْمَدِينَةِ ضِعْفَيْ مَا جَعَلْتَ بِمَكَّةَ مِنَ الْبَرَكَةِ»». (بخارى: ۱۸۸۵)

ترجمه: «از انس سروایت است كه نبی اكرم جفرمود: « خداوندا! دو برابر بركاتی كه به مكه عطا كرده‌ای، به مدینه نیز عنایت فرما»».

باب (۱۱)

۹۱۲- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: لَمَّا قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ ج الْمَدِينَةَ وُعِكَ أَبُو بَكْرٍ وَبِلالٌ فَكَانَ أَبُو بَكْرٍ إِذَا أَخَذَتْهُ الْحُمَّى يَقُولُ: كُلُّ امْرِئٍ مُصَبَّحٌ فِي أَهْلِهِ
وَالْمَوْتُ أَدْنَى مِنْ شِرَاكِ نَعْلِهِ
وَكَانَ بِلالٌ إِذَا أُقْلِعَ عَنْهُ الْحُمَّى يَرْفَعُ عَقِيرَتَهُ يَقُولُ: أَلا لَيْتَ شِعْرِي هَـلْ أَبِيتَنَّ لَيْلَةً
بِوَادٍ وَحَوْلِي إِذْخِـرٌ وَجَلِيلُ
وَهَـلْ أَرِدَنْ يَوْمًا مِيَاهَ مَجَـنَّةٍ
وَهَلْ يَبْدُوَنْ لِي شَامَةٌ وَطَفِيلُ
ج قَا لَ: «اللَّهُمَّ الْعَنْ شَيْبَةَ بْنَ رَبِيعَةَ وَعُتْبَةَ بْنَ رَبِيعَةَ وَأُمَيَّةَ بْنَ خَلَفٍ كَمَا أَخْرَجُونَا مِنْ أَرْضِنَا إِلَى أَرْضِ الْوَبَاءِ»، ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «حَبِّبْ إِلَيْنَا الْمَدِينَةَ كَحُبِّنَا مَكَّةَ أَوْ أَشَدَّ، اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِي صَاعِنَا وَفِي مُدِّنَا، وَصَحِّحْهَا لَنَا، وَانْقُلْ حُمَّاهَا إِلَى الْجُحْفَةِ» قَالَتْ: وَقَدِمْنَا الْمَدِينَةَ وَهِيَ أَوْبَأُ أَرْضِ اللَّهِ قَالَتْ فَكَانَ بُطْحَانُ يَجْرِي نَجْلاً. تعني ماءً آجنًا».(بخارى: ۱۸۸۹)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: هنگامی كه رسول الله جوارد مدینه منوره شد، ابوبكر و بلال ببیمار شدند. وقتی كه ابوبكر ستب می‌شد، این شعر را می‌خواند: كُلُّ امْرِئٍ مُصَبَّحٌ فِي أَهْلِهِ
وَالْمَوْتُ أَدْنَى مِنْ شِرَاكِ نَعْلِهِ
(هر شخص، در میان خانواده‌اش صبح می‏كند، در حالی كه مرگ نزدیك‏تر از بند كفش اوست).

و هر گاه، تب بلال كاهش می‌یافت، صدایش را بلند می‌كرد و چنین می‌سرود: أَلا لَيْتَ شِعْرِي هَـلْ أَبِيتَنَّ لَيْلَةً
بِوَادٍ وَحَوْلِي إِذْخِـرٌ وَجَلِيلُ
وَهَـلْ أَرِدَنْ يَوْمًا مِيَاهَ مَجَـنَّةٍ
وَهَلْ يَبْدُوَنْ لِي شَامَةٌ وَطَفِيلُ
(ای كاش، شبی را در وادی مكه می‏گذراندم در حالی كه دور و بر من، گیاه اِذخر و جلیل می‏بود. ای كاش، روزی آب چشمه مجنه را می‏نوشیدم. ای كـاش، شامـه و طفـــــیل را مــی‏دیدم).

و می‌گفت: پروردگارا! شیبه بن ربیعه، عتبه بن ربیعه و امیه بن خلف را لعنت كن و از رحمتت دور بگردان، همان‏گونه كه ما را از وطن مان (مكه) به سرزمین وبا خیز (مدینه) بیرون راندند.

سپس، هنگامی كه رسول ‏الله جاین سخنان را شنید، دعا كرد و فرمود: «پروردگارا! محبت مدینه را مانند محبت مكه یا بیشتر از آن، در دل‏های ما جای بده. پروردگارا! به صاع و مُد ما (واحد‌های وزن) بركت عنایت فرما. و آب و هوای مدینه را برای ما مساعد بگردان. و تبی را كه در مدینه است به جُحفه منتقل كن». عایشه لمی‏فرماید: زمانی كه ما وارد مدینه ‏شدیم، مدینه از هر جای دیگر، بیشتر گرفتار بیماری وبا بود. و در بُطحان، آب بسیار بدبویی جاری بود».

۳۱- کتاب احکام روزه

باب (۱): فضیلت روزه

۹۱۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «الصِّيَامُ جُنَّةٌ فَلا يَرْفُثْ وَلا يَجْهَلْ وَإِنِ امْرُؤٌ قَاتَلَهُ أَوْ شَاتَمَهُ فَلْيَقُلْ: إِنِّي صَائِمٌ مَرَّتَيْنِ، وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَخُلُوفُ فَمِ الصَّائِمِ أَطْيَبُ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى مِنْ رِيحِ الْمِسْكِ، يَتْرُكُ طَعَامَهُ وَشَرَابَهُ وَشَهْوَتَهُ مِنْ أَجْلِي الصِّيَامُ لِي وَأَنَا أَجْزِي بِهِ وَالْحَسَنَةُ بِعَشْرِ أَمْثَالِهَا»».(بخارى: ۴۹۸۱)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه رسول‏ الله جفرمود: « روزه، سپری (در برابر آتش دورخ) است. روزه دار نباید ناسزا بگوید و عمل جاهلانه انجام دهد. اگر كسی با او درگیر شود و یا به وی ناسزا گوید، درجوابش بگوید: من روزه هستم، من روزه هستم. و افزود: سوگند به ذاتی كه جانم در دست اوست، بوی دهان روزه دار، نزد خداوند از بوی مُشک، خوشبو‌تر است. (خداوند می‌فرماید): روزه دار، خوردن، آشامیدن و ارضای تمایلات جنسی را بخاطر من، ترک می‌كند. روزه از آنِ من است و خود من پاداش آنرا می‌دهم. و هر نیكی، ده برابر پاداش دارد»».

باب (۲): رَیّان، دروازه ای از بهشت است که مخصوص روزه داران می‌باشد

۹۱۴- «عَنْ سَهْلٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِنَّ فِي الْجَنَّةِ بَابًا يُقَالُ لَهُ: الرَّيَّانُ، يَدْخُلُ مِنْهُ الصَّائِمُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لا يَدْخُلُ مِنْهُ أَحَدٌ غَيْرُهُمْ يُقَالُ: أَيْنَ الصَّائِمُونَ؟ فَيَقُومُونَ لا يَدْخُلُ مِنْهُ أَحَدٌ غَيْرُهُمْ، فَإِذَا دَخَلُوا أُغْلِقَ فَلَمْ يَدْخُلْ مِنْهُ أَحَدٌ»».

ترجمه: «از سهل سروایت است كه نبی ‏اكرم جفرمود:«بهشت، دروازه‌ای دارد كه به آن، ریان می‌گویند. روز قیامت، فقط روزه داران از آن دروازه، وارد(بهشت) می‌شوند. و غیر از آنها كسی دیگر از آن، وارد نمی‌شود. (روز قیامت) ندا داده می‌شود كه كجایند روزه داران؟ پس آنها برمی خیزند و غیر از آنها كسی دیگر، وارد نمی‌شود. پس از اینكه روزه داران وارد می‌شوند، آن در، بسته می‌شود و هیچ كس دیگری از آن، وارد نمی‌شود»».

۹۱۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ أَنْفَقَ زَوْجَيْنِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ نُودِيَ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ: يَا عَبْدَ اللَّهِ، هَذَا خَيْرٌ، فَمَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الصَّلاةِ دُعِيَ مِنْ بَابِ الصَّلاةِ، وَمَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الْجِهَادِ دُعِيَ مِنْ بَابِ الْجِهَادِ، وَمَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الصِّيَامِ دُعِيَ مِنْ بَابِ الرَّيَّانِ، وَمَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الصَّدَقَةِ دُعِيَ مِنْ بَابِ الصَّدَقَةِ» فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ س: بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا عَلَى مَنْ دُعِيَ مِنْ تِلْكَ الأَبْوَابِ مِنْ ضَرُورَةٍ فَهَلْ يُدْعَى أَحَدٌ مِنْ تِلْكَ الأَبْوَابِ كُلِّهَا؟ قَالَ: «نَعَمْ وَأَرْجُو أَنْ تَكُونَ مِنْهُمْ»».(بخارى: ۱۸۹۷)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه رسول الله جفرمود: «هركس، دو نوع انفاق در راه خدا نماید، از دروازه‌های بهشت ندا داده می‌شود: ای بنده خدا! این است نتیجه كار خیر. پس هر كسی كه اهل نماز بوده، او را از دروازه نماز، و هر كس اهل جهاد بوده او را از دروازه جهاد، و كسی كه اهل روزه بوده، او را از دروازه رَیان و كسی كه اهل صدقه بوده، او را از دروازه صدقه، صدا می‌زنند. ابوبكر سگفت: ای رسول خدا! پدر و مادرم فدایت باد(اگر چه) كسی كه از یک دروازه، صدا زده شود، نیازی ندارد (كه از دروازه‌های دیگر او را صدا بزنند) ولی آیا چنین فردی وجود دارد كه او را از همه درها صدا بزنند؟ فرمود: «آری، امیدوارم كه تو نیز یكی از آنها باشی»».

۹۱۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِذَا جَاءَ رَمَضَانُ فُتِحَتْ أَبْوَابُ الْجَنَّةِ» وفي رواية عنه قال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِذَا دَخَلَ شَهْرُ رَمَضَانَ فُتِّحَتْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَغُلِّقَتْ أَبْوَابُ جَهَنَّمَ وَسُلْسِلَتِ الشَّيَاطِينُ»». (بخارى: ۱۸۹۹)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه رسول ‏الله جفرمود: «وقتی ماه رمضان فرا می‌رسد، درهای بهشت گشوده می‌شوند». و در روایتی دیگر، ابوهریره سمی‌گوید: رسول اكرم جفرمود: «وقتی ماه رمضان از راه می‌رسد، درهای آسمان، گشوده می‌شوند و درهای دوزخ، بسته می‌گردد و شیاطین به زنجیر كشیده می‌شوند»».

باب (۳): آیا رمضان گفته شود یا ماه رمضان و یا هر دو؟

۹۱۷- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّه ج يَقُولُ: «إِذَا رَأَيْتُمُوهُ فَصُومُوا، وَإِذَا رَأَيْتُمُوهُ فَأَفْطِرُوا، فَإِنْ غُمَّ عَلَيْكُمْ فَاقْدُرُوا لَهُ» يعني: هِلالِ رَمَضَانَ».(بخارى: ۱۹۰۰)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: از رسول الله جشنیدم كه فرمود: «هرگاه، هلال رمضان را دیدید، روزه بگیرید. و هرگاه، هلال شوال را مشاهده كردید، افطار كنید. و اگر آسمان، ابری‏ بود (ماه رویت نشد)، سی روز را كامل كنید»».

باب (۴): کسی که دروغ گفتن وعمل به آن را در رمضان، ترک نکند

۹۱۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ لَمْ يَدَعْ قَوْلَ الزُّورِ وَالْعَمَلَ بِهِ فَلَيْسَ لِلَّهِ حَاجَةٌ فِي أَنْ يَدَعَ طَعَامَهُ وَشَرَابَهُ»». (بخارى:۱۹۰۳)

ترجمه: «ابوهریره می‌گوید: رسول الله جفرمود: «هركس كه دروغ گویی و عمل به مقتضای آن را ترک نكند، خداوند نیازی ندارد كه او خوردن و نوشیدن را ترک كند»».

باب (۵): آیا روزه دار در جواب کسی که به او دشنام می‌دهد، بگوید: من روزه هستم؟

۹۱۹- «وعنه س الحديث المتقدم: «كُلُّ عَمَلِ ابْنِ آدَمَ لَهُ إِلاَّ الصِّيَامَ فَإِنَّهُ لِي وَأَنَا أَجْزِي بِهِ» وقال في آخره: «لِلصَّائِمِ فَرْحَتَانِ يَفْرَحُهُمَا إِذَا أَفْطَرَ فَرِحَ وَإِذَا لَقِيَ رَبَّهُ فَرِحَ بِصَوْمِهِ»».(بخارى: ۱۹۰۴)

ترجمه: «حدیث ابوهریره سقبلاً بیان گردید كه: (خداوند می‌فرماید): هر عملی كه فرزند آدم انجام دهد، برای خودش می‌باشد، جز روزه كه مخصوص من است. و من خودم پاداش آنرا خواهم داد». و در پایان حدیث، پیامبر اكرم جفرمود: «روزه دار، دو بار خوشحال می‌شود: یكی، هنگامی كه افطار می‌كند. و دیگری، زمانی كه با پرودگارش ملاقات می‌نماید، از روزه‌اش شادمان می‌شود»».

باب (۶): کسی که از مجرد بودن خود، می‌ترسد، روزه بگیرد

۹۲۰- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ س قَالَ: كُنَّا مَعَ النَّبِيِّ ج فَقَالَ: «مَنِ اسْتَطَاعَ الْبَاءَةَ فَلْيَتَزَوَّجْ فَإِنَّهُ أَغَضُّ لِلْبَصَرِ وَأَحْصَنُ لِلْفَرْجِ وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَعَلَيْهِ بِالصَّوْمِ فَإِنَّهُ لَهُ وِجَاءٌ»». (بخارى: ۱۹۰۵)

ترجمه: «عبد الله بن مسعود سمی‌گوید: همراه رسول خدا جبودیم كه ایشان فرمودند: «كسی كه توانایی ازدواج كردن دارد، ازدواج كند. زیرا این كار، باعث حفاظت چشم و شرم‏گاه، می‌شود. و كسی كه توانایی ازدواج را ندارد، روزه بگیرد. چرا كه روزه، شهوت را ضعیف و كنترل می‏كند»».

باب (۷): پیامبر جفرمود: «با دیدن هلال ماه، روزه بگیرد و با دیدن هلال، عید نمایید»

۹۲۱- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «الشَّهْرُ تِسْعٌ وَعِشْرُونَ لَيْلَةً فَلا تَصُومُوا حَتَّى تَرَوْهُ فَإِنْ غُمَّ عَلَيْكُمْ فَأَكْمِلُوا الْعِدَّةَ ثَلاثِينَ»». (بخارى: ۱۹۰۷)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «ماه، بیست ونه شب است. تا هلال ماه را ندیده‌اید، روزه نگیرید. و اگر هوا، ابری بود ونتوانستید آنرا ببینید، سی روز را كامل كنید»».

۹۲۲- «عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ ل أَنَّ النَّبِيَّ ج آلَى مِنْ نِسَائِهِ شَهْرًا، فَلَمَّا مَضَى تِسْعَةٌ وَعِشْرُونَ يَوْمًا غَدَا أَوْ رَاحَ فَقِيلَ لَهُ: إِنَّكَ حَلَفْتَ أَنْ لا تَدْخُلَ شَهْرًا فَقَالَ: «إِنَّ الشَّهْرَ يَكُونُ تِسْعَةً وَعِشْرِينَ يَوْمًا»».(بخارى:۱۹۱۰)

ترجمه: «ام سلمه لمی‌گوید: رسول ‏الله جسوگند یاد كرد كه تا یک ماه، شب نزد همسران خود نرود. پس از گذشت بیست و نه روز، هنگام صبح یا شب، نزد همسران خود رفت. به آنحضرت جگفتند: شما برای یک ماه، سوگند یاد كرده اید!؟ فرمود: «یک ماه، بیست و نه روز است»».

باب (۸): دو ماه عیدین (فطر و ضحی) ناقص نمی‌شوند

۹۲۳- «عَنْ أَبِي بَكْرَةَ عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «شَهْرَانِ لا يَنْقُصَانِ شَهْرَا عِيدٍ رَمَضَانُ وَذُو الْحَجَّةِ»».(بخارى: ۱۹۱۲)

ترجمه: «از ابو‏بكره روایت است كه نبی ‏اكرم جفرمود: «دو ماه عید، یعنی ماه رمضان و ماه ذوالحجه كم نمی‏شوند». (یعنی اینكه همزمان در یک سال، هر دو كمتر از ۳۰ روز نمی‏شوند. یا اینكه اگر این دو ماه، بیست و نه روز هم باشند، اجر و ثواب سی روز را دارند»».

باب (۹): این فرمایش رسول اکرم ج: «ما نوشتن و حساب کردن را نمی‌دانیم»

۹۲۴- «عن ابْن عُمَرَ ب عَنِ النَّبِيِّ ج أَنَّهُ قَالَ: «إِنَّا أُمَّةٌ أُمِّيَّةٌ لا نَكْتُبُ وَلا نَحْسُبُ الشَّهْرُ هَكَذَا وَهَكَذَا يَعْنِي مَرَّةً تِسْعَةً وَعِشْرِينَ وَمَرَّةً ثَلاثِينَ»». (بخارى: ۱۹۱۳)

ترجمه: «از عبد الله بن عمر بروایت است كه نبی ‏اكرم جفرمود: «ما ملتی امی هستیم. نوشتن و حساب كردن را نمی‌دانیم. ماه، گاهی اینقدر و گاهی این قدر می‌شود». (و با باز و بسته نمودن انگشتان دستهای خود، نخست، بیست و نه و سپس، سی روز را به آنان، نشان داد»».

باب (۱۰): نباید (بخاطر احتیاط) یک یا دو روز قبل از رمضان، روزه گرفت

۹۲۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لا يَتَقَدَّمَنَّ أَحَدُكُمْ رَمَضَانَ بِصَوْمِ يَوْمٍ أَوْ يَوْمَيْنِ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ رَجُلٌ كَانَ يَصُومُ صَوْمَهُ فَلْيَصُمْ ذَلِكَ الْيَوْمَ»».(بخارى: ۱۹۱۴)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كند كه: رسول الله جفرمود: «هیچكس از شما نباید یک یا دو روز قبل از رمضان، روزه بگیرد، مگر كسی كه مقید به روزه گرفتن(بعنوان مثال، روزهای دوشنبه و پنجشنبه)، بوده است. چنین شخصی، روزه بگیرد»».

باب (۱۱): خداوند می‌فرماید: ﴿أُحِلَّ لَکُمۡ لَیۡلَةَ ٱلصِّیَامِ ٱلرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَآئِکُمۡۚ هُنَّ لِبَاسٞ لَّکُمۡ وَأَنتُمۡ لِبَاسٞ لَّهُنَّ[البقرة: ۱۸۷] .

يعني همبستری با همسرانتان در شبهای رمضان، برای شما حلال شده است. آنها برای شمابه مثابه لباس هستند و شما نيز برای آنها به مثابة لباس هستيد. يعنی برای راحت نفس، به يكديگر روی می‌آوريد

۹۲۶- «عَنِ الْبَرَاءِ س قَا ل:َ كَانَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ ج إِذَا كَانَ الرَّجُلُ صَائِمًا فَحَضَرَ الإِفْطَارُ فَنَامَ قَبْلَ أَنْ يُفْطِرَ لَمْ يَأْكُلْ لَيْلَتَهُ وَلا يَوْمَهُ حَتَّى يُمْسِيَ وَإِنَّ قَيْسَ بْنَ صِرْمَةَ الأَنْصَارِيَّ كَانَ صَائِمًا فَلَمَّا حَضَرَ الإِفْطَارُ أَتَى امْرَأَتَهُ فَقَالَ لَهَا: أَعِنْدَكِ طَعَامٌ؟ قَالَتْ لا وَلَكِنْ أَنْطَلِقُ فَأَطْلُبُ لَكَ وَكَانَ يَوْمَهُ يَعْمَلُ فَغَلَبَتْهُ عَيْنَاهُ فَجَاءَتْهُ امْرَأَتُهُ فَلَمَّا رَأَتْهُ قَالَتْ: خَيْبَةً لَكَ فَلَمَّا انْتَصَفَ النَّهَارُ غُشِيَ عَلَيْهِ فَذُكِرَ ذَلِكَ لِلنَّبِيِّ ج فَنَزَلَتْ هَذِهِ الآيَة:ُ ﴿أُحِلَّ لَكُمۡ لَيۡلَةَ ٱلصِّيَامِ ٱلرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَآئِكُمۡ[البقرة: ۱۸۷] . فَفَرِحُوا بِهَا فَرَحًا شَدِيدًا وَنَزَلَتْ: ﴿وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ ٱلۡخَيۡطُ ٱلۡأَبۡيَضُ مِنَ ٱلۡخَيۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ[البقرة: ۱۸۷] ».(بخارى: ۱۹۱۵)

ترجمه: «براء سمی‌گوید: هنگامی كه بعضی از یاران رسول ‏الله جروزه می‏گرفتند و زمان افطار فرا می‌رسید و قبل از اینكه افطار نمایند، خواب می‏رفتند، آن شب و روز بعد تا وقت افطار، چیزی نمی‌خوردند. (زیرا ابتدا چنین بود كه بعد از خوابیدن در شبهای رمضان،، خوردن، آشامیدن و همبستری، ممنوع بود).

روزی، قیس بن صرمه انصاری روزه بود. هنگامی كه وقت افطار، فرا رسید، نزد همسرش آمد و پرسید: برای خوردن چیزی داری؟ همسرش گفت: خیر، ولی صبر كن تا چیزی برایت پیدا كنم. قیس ‏بن صرمه كه كار میكرد (قبل از اینكه همسرش برگردد)، خواب رفت. وقتی همسرش آمد و دید كه شوهرش خواب رفته است، گفت: افسوس كه به خواسته ات نرسیدی. روز بعد هنگام ظهر، قیس‏بن صرمه از شدت گرسنگی، غش كرد و افتاد. آنحضرت جرا از این جریان مطلع كردند. آنگاه، این آیه نازل شد: ُ ﴿أُحِلَّ لَكُمۡ لَيۡلَةَ ٱلصِّيَامِ ٱلرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَآئِكُمۡ[البقرة: ۱۸۷] . (همبستری با زنان در شب‌های رمضان، برای شما حلال شد). صحابه از نازل شدن این آیه، خیلی خوشحال شدند. همچنین، این آیه نازل شد: ﴿وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ ٱلۡخَيۡطُ ٱلۡأَبۡيَضُ مِنَ ٱلۡخَيۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ[البقرة: ۱۸۷] بخورید و بیاشامید تا اینكه نخ سفید (روشنی صبح) از نخ سیاه (تاریكی شب) كاملاً برای شما آشكار بشود».

باب (۱۲): خداوند می‌فرماید: ﴿وَکُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ یَتَبَیَّنَ لَکُمُ ٱلۡخَیۡطُ ٱلۡأَبۡیَضُ مِنَ ٱلۡخَیۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ مِنَ ٱلۡفَجۡرِ[البقرة: ۱۸۷] . بخورید و بیا شامید تا اینکه نخ سفید (روشنی فجر) از نخ سیاه (تاریکی شب) برای شما، نمایان شود.

۹۲۷- «عَنْ عَدِيِّ بْنِ حَاتِمٍ س قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ: ﴿حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ ٱلۡخَيۡطُ ٱلۡأَبۡيَضُ مِنَ ٱلۡخَيۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِعَمَدْتُ إِلَى عِقَالٍ أَسْوَدَ وَإِلَى عِقَالٍ أَبْيَضَ فَجَعَلْتُهُمَا تَحْتَ وِسَادَتِي، فَجَعَلْتُ أَنْظُرُ فِي اللَّيْلِ فَلا يَسْتَبِينُ لِي فَغَدَوْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَذَكَرْتُ لَهُ ذَلِكَ فَقَالَ: «إِنَّمَا ذَلِكَ سَوَادُ اللَّيْلِ وَبَيَاضُ النَّهَارِ»».(بخارى: ۱۹۱۶)

ترجمه: «عدی ابن حاتم سمی‌گوید: وقتی كه این آیه ﴿حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ ٱلۡخَيۡطُ ٱلۡأَبۡيَضُ مِنَ ٱلۡخَيۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِنازل شد. یک طناب سیاه و یک طناب سفید را زیر بالشت خود گذاشتم. تمام شب به آنها نگاه می‏كردم ولی برای من قابل تشخیص نبودند. هنگام صبح، نزد رسول خدا جرفتم و ماجرا را برایش تعریف كردم. فرمود: «منظور از نخ سیاه، تاركی شب و منظور از نخ سفید، روشنی بامداد است»».

باب (۱۳): فاصله میان سحری و طلوع فجر

۹۲۸- «عَنْ زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ س قَالَ: تَسَحَّرْنَا مَعَ النَّبِيِّ ج ثُمَّ قَامَ إِلَى الصَّلاةِ قُلْتُ: كَمْ كَانَ بَيْنَ الأَذَانِ وَالسَّحُورِ؟ قَالَ: قَدْرُ خَمْسِينَ آيَةً». (بخارى: ۱۹۲۱)

ترجمه: «زید بن ثابت سمی‌گوید: همراه رسول ‏الله جسحری خوردیم. سپس، آنحضرت جبرای نماز فجر، بلند شد. پرسیدیم: فاصله میان اذان صبح و سحری، چقدر بود؟ زید گفت: به اندازه‌ای كه حدود پنجاه آیه خوانده شود».

باب (۱۴): سحری، برکت دارد ولی واجب نیست

۹۲۹- «عن أَنَس بْنَ مَالِكٍ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «تَسَحَّرُوا فَإِنَّ فِي السَّحُورِ بَرَكَةً»».(بخارى: ۱۹۲۳)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: نبی ‏اكرم جفرمود: «سحری بخورید زیرا در خوردن سحری، خیر و بركت نهفته است»».

باب (۱۵): نیت روزه گرفتن در اثنای روز

۹۳۰- «عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الأَكْوَعِ س أَنَّ النَّبِيَّ ج بَعَثَ رَجُلاً يُنَادِي فِي النَّاسِ يَوْمَ عَاشُورَاءَ: «إِنَّ مَنْ أَكَلَ فَلْيُتِمَّ أَوْ فَلْيَصُمْ وَمَنْ لَمْ يَأْكُلْ فَلا يَأْكُلْ»».(بخارى: ۱۹۲۴)

ترجمه: «سلمه بن اكوع می‌گوید: نبی اكرم جدر روز عاشورا، شخصی را مأموریت داد تا اعلام كند: «هركس، چیزی خورده است تا فرا رسیدن شب، چیزی نخورد یا روزه گیرد. و هركس كه تا كنون چیزی نخورده است، نخورد و روزه بگیرد»».

باب (۱۶): روزه داری که در حالت جنابت، صبح می‌کند

۹۳۱- «عَنْ عَائِشَةَ وَأُمِّ سَلَمَةَ ب أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ يُدْرِكُهُ الْفَجْرُ وَهُوَ جُنُبٌ مِنْ أَهْلِهِ ثُمَّ يَغْتَسِلُ وَيَصُومُ».(بخارى: ۱۹۲۵)

ترجمه: «عایشه و ام سلمه بمی‌گویند: گاهی، فجر طلوع می‌كرد در حالی كه رسول الله جبعلت همبستری، در جنابت بسر می‌برد. آنگاه، غسل می‌كرد و به روزه‌اش ادامه می‌داد».

باب (۱۷): هم آغوشی با همسر، برای روزه دار

۹۳۲- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَ النَّبِيُّ ج يُقَبِّلُ وَيُبَاشِرُ وَهُوَ صَائِمٌ وَكَانَ أَمْلَكَكُمْ لإِرْبِهِ».(بخارى: ۱۹۲۷)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه نبی اكرم جدر حالت روزه، همسرانش را در آغوش می‌گرفت و می‌بوسید. سپس، عایشه لافزود كه آنحضرت جاز همه شما در كنترل غرایر خویش، قوی‌تر بود».

باب (۱۸): اگر روزه دار در حالت فراموشی، چیزی بخورد و یا بیاشامد

۹۳۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِذَا نَسِيَ فَأَكَلَ وَشَرِبَ فَلْيُتِمَّ صَوْمَهُ فَإِنَّمَا أَطْعَمَهُ اللَّهُ وَسَقَاهُ»».(بخارى: ۱۹۳۳)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كند كه نبی اكرم جفرمود: «اگر كسی در حال فراموشی، چیزی خورد و یا نوشید، روزه‌اش را كامل كند، زیرا خداوند به او آب و غذا داده است»».

باب (۱۹): کسی که در روز ماه رمضان، همبستری کرد و چیزی برای کفاره نداشت

۹۳۴- «عَنِ أبي هُرَيْرَةَ س قَالَ: بَيْنَمَا نَحْنُ جُلُوسٌ عِنْدَ النَّبِيِّ ج إِذْ جَاءَهُ رَجُلٌ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَكْتُ، قَالَ: «مَا لَكَ؟» قَالَ: وَقَعْتُ عَلَى امْرَأَتِي وَأَنَا صَائِمٌ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «هَلْ تَجِدُ رَقَبَةً تُعْتِقُهَا؟» قَالَ: لا، قَالَ: «فَهَلْ تَسْتَطِيعُ أَنْ تَصُومَ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ؟» قَالَ: لا، فَقَالَ: «فَهَلْ تَجِدُ إِطْعَامَ سِتِّينَ مِسْكِينًا؟» قَالَ: لا، قَالَ: فَمَكَثَ النَّبِيُّ ج فَبَيْنَا نَحْنُ عَلَى ذَلِكَ أُتِيَ النَّبِيُّ ج بِعَرَقٍ فِيهَا تَمْرٌ وَالْعَرَقُ الْمِكْتَلُ قَالَ: «أَيْنَ السَّائِلُ؟» فَقَالَ: أَنَا، قَالَ: «خُذْهَا فَتَصَدَّقْ بِهِ» فَقَالَ الرَّجُلُ: أَعَلَى أَفْقَرَ مِنِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَوَاللَّهِ مَا بَيْنَ لابَتَيْهَا- «يُرِيدُ الْحَرَّتَيْنِ ـ أَهْلُ بَيْتٍ أَفْقَرُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي، فَضَحِكَ النَّبِيُّ ج حَتَّى بَدَتْ أَنْيَابُهُ ثُمَّ قَالَ: «أَطْعِمْهُ أَهْلَكَ»».

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نزد رسول ‏الله جنشسته بودیم كه شخصی آمد و گفت: ای رسول خدا! من هلاک شدم. رسول ‏الله جفرمود: «چه شده است»؟ آن شخص، گفت: ماه رمضان در حال روزه، با همسرم همبستری كردم.

رسول ‏الله جفرمود: «آیا غلامی داری كه او را آزاد كنی»؟ گفت: خیر. رسول ‏الله جفرمود: «می‏توانی دو ماه متوالی، روزه بگیری»؟ گفت: خیر. رسول ‏الله جفرمود: «می‏توانی شصت مسكین را خوراک بدهی»؟ گفت: خیر. آنحضرت جچیزی نگفت و مدتی ساكت ماند. در آن اثنا، كیسه‏ای پر از خرما نزد رسول ‏الله جآوردند. رسول ‏الله جپرسید: «سائل چه شد»؟ آن شخص، پاسخ داد: من حاضرم. رسول ‏الله جفرمود: «این كیسه را بردار و صدقه كن». آن شخص، گفت: به خدا سوگند! در میان این دو سنگلاخ مدینه، هیچ خانه‌ای از خانه من محتاج‌تر نیست. رسول خدا جبا شنیدن این سخن، طوری خندید كه دندانهای(مباركش) ظاهر شد. سپس، فرمود: «این كیسه را بردار و برای همسر و فرزندانت ببر»».

باب (۲۰): حجامت کردن و یا استفراغ نمودن روزه دار

۹۳۵- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب أَنَّ النَّبِيَّ ج احْتَجَمَ وَهُوَ مُحْرِمٌ وَاحْتَجَمَ وَهُوَ صَائِمٌ».(بخارى: ۱۹۳۸)

ترجمه: «عبد الله بن عباس بمی‌گوید: رسول الله جدر حال احرام و همچنین زمانی كه روزه بود، حجامت نمود».

باب (۲۱): روزه گرفتن و افطار نمودن، هنگام سفر

۹۳۶- «عَنِ بنِ أَبِي أَوْفَى س قَالَ: كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج فِي سَفَرٍ فَقَالَ لِرَجُلٍ: «انْزِلْ فَاجْدَحْ لِي» قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ الشَّمْسُ قَالَ: «انْزِلْ فَاجْدَحْ لِي» قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ الشَّمْسُ قَالَ: «انْزِلْ فَاجْدَحْ لِي» فَنَزَلَ فَجَدَحَ لَهُ فَشَرِبَ ثُمَّ رَمَى بِيَدِهِ هَا هُنَا ثُمَّ قَالَ: «إِذَا رَأَيْتُمُ اللَّيْلَ أَقْبَلَ مِنْ هَا هُنَا فَقَدْ أَفْطَرَ الصَّائِمُ»».(بخارى:۱۹۴۱)

ترجمه: «ابن ابی اوفی سمی‌گوید: در سفری، همراه رسول ‏الله جبودیم. آنحضرت جخطاب به یكی از همراهان، فرمود: «پیاده شو (و از آرد جو) شربتی برای من تهیه كن». آن شخص، گفت: یا رسول ‏الله! آفتاب هنوز غروب نكرده است. آنحضرت جدوباره فرمود: «پیاده شو و برایم شربت درست كن» او گفت: یا رسول الله! آفتاب هنوز غروب نكرده است. رسول الله جفرمود: «پیاده شو و برایم شربت درست كن». آن شخص، پیاده شد و شربت درست كرد و رسول‏ الله جآن را نوشید و با اشاره دست به سوی مشرق، فرمود: «هرگاه دیدید كه سیاهی شب از افق آشكار شد، بدانید كه وقت افطار فرا رسیده است»».

۹۳۷- «عَنْ عَائِشَةَ ل زَوْجِ النَّبِيِّ ج أَنَّ حَمْزَةَ بْنَ عَمْرٍو الأَسْلَمِيَّ قَالَ لِلنَّبِيِّ ج: أَأَصُومُ فِي السَّفَرِ؟ وَكَانَ كَثِيرَ الصِّيَامِ فَقَالَ: «إِنْ شِئْتَ فَصُمْ وَإِنْ شِئْتَ فَأَفْطِرْ»».(بخارى: ۱۹۴۳)

ترجمه: «عایشه ل، همسر گرامی نبی اكرم جمی‌گوید: حمزه بن عمرو اسلمی كه زیاد روزه می‌گرفت، از رسول ‏الله جپرسید: آیا در سفر، روزه بگیرم؟ رسول ‏الله جفرمود: « اگر خواستی، روزه بگیر و اگر نخواستی، نگیر»».

باب (۲۲): اگر کسی بخشی از رمضان را روزه بگیرد. سپس، به مسافرت برود

۹۳۸- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج خَرَجَ إِلَى مَكَّةَ فِي رَمَضَانَ فَصَامَ حَتَّى بَلَغَ الْكَدِيدَ. أَفْطَرَ فَأَفْطَرَ النَّاسُ».(بخارى: ۱۹۴۴)

ترجمه: «از ابن عباس بروایت است كه رسول ‏الله جدر ماه مبارک رمضان، به بقصد مكه، براه افتاد و روزه بود. اما وقتی كه به منطقه كدید (نزدیک مكه) رسید، روزه را افطار كرد. سایر همراهانش نیز روزه خود را افطار كردند».

باب (۲۳)

۹۳۹- «عَنْ أَبِي الدَّرْدَاءِ س قَالَ: خَرَجْنَا مَعَ النَّبِيِّ ج فِي بَعْضِ أَسْفَارِهِ فِي يَوْمٍ حَارٍّ حَتَّى يَضَعَ الرَّجُلُ يَدَهُ عَلَى رَأْسِهِ مِنْ شِدَّةِ الْحَرِّ وَمَا فِينَا صَائِمٌ إِلاَّ مَا كَانَ مِنَ النَّبِيِّ ج وَابْنِ رَوَاحَةَ». (بخارى: ۱۹۴۵)

ترجمه: «ابو درداء سمی‌گوید: در یكی از سفرها، همراه رسول خدا جخارج شدیم. هوا گرم بود تا جایی كه مردم از شدت گرما، دستهای خود را روی سرشان می‌گذاشتند. و از میان ما كسی غیر از رسول خدا جو ابن رواحه، روزه نبود».

باب (۲۴): پیامبر ج فرمود: «روزه گرفتن در سفر، عمل نیکی محسوب نمی‌شود»

۹۴۰- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج فِي سَفَرٍ فَرَأَى زِحَامًا وَرَجُلاً قَدْ ظُلِّلَ عَلَيْهِ فَقَالَ: «مَا هَذَا؟» فَقَالُوا: صَائِمٌ، فَقَالَ: «لَيْسَ مِنَ الْبِرِّ الصَّوْمُ فِي السَّفَرِ»».(بخارى: ۱۹۴۶)

ترجمه: «جابر بن عبد الله سمی‌گوید: رسول ‏الله جدر یكی از سفرها، دید كه گروهی از مردم، ازدحام نموده‌اند و شخصی را زیر سایه گرفته‌اند. پرسید:«او را چه شده است»؟ گفتند: روزه است. رسول ‏الله جفرمود: «روزه گرفتن در سفر، عمل نیكی محسوب نمی‌شود»».

باب (۲۵): صحابه، یکدیگر را بخاطر روزه گرفتن و نگرفتن در سفر، نکوهش نمی‌کردند

۹۴۱- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: كُنَّا نُسَافِرُ مَعَ النَّبِيِّ ج فَلَمْ يَعِبِ الصَّائِمُ عَلَى الْمُفْطِرِ وَلا الْمُفْطِرُ عَلَى الصَّائِمِ».(بخارى: ۱۹۴۷)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: «با رسول خدا جسفر كردیم. (بعضی در سفر روزه می‌گرفتند و برخی روزه نمی‌گرفتند). روزه داران از كسانی كه روزه نداشتند، ایراد نمی‌گرفتند. و كسانی كه روزه نبودند، روزه داران را سرزنش نمی‌كردند»».

باب (۲۶): کسی که فوت نماید و روزه بر ذمه‌اش باشد

۹۴۲- «عَنْ عَائِشَةَ ل أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ مَاتَ وَعَلَيْهِ صِيَامٌ صَامَ عَنْهُ وَلِيُّهُ»».(بخارى: ۱۹۵۲)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه رسول الله جفرمود: «هركس، بمیرد و روزه‌ای بر ذمه‌اش باقی مانده باشد، وَلی او، از طرف وی روزه بگیرد»».

۹۴۳- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ ج فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أُمِّي مَاتَتْ وَعَلَيْهَا صَوْمُ شَهْرٍ أَفَأَقْضِيهِ عَنْهَا قَالَ: «نَعَمْ، فَدَيْنُ اللَّهِ أَحَقُّ أَنْ يُقْضَى»».(بخارى: ۱۹۵۳)

ترجمه: «از ابن عباس بروایت است كه: شخصی، نزد رسول ‏الله جآمد و عرض كرد: ای پیامبر خدا! مادرم فوت نموده، ولی روزه یک ماه، بر ذمه‌اش باقی مانده است. آیا می‌توانم به نیابت از او، روزه بگیرم؟ رسول الله جفرمود: «آری. دَین خدا، سزاوارتر است كه ادا شود»».

باب (۲۷): روزه دار چه وقت می‌تواند افطار کند

۹۴۴- «حَدِيثُ عَبْدِاللَّهِ بْنَ أَبِي أَوْفَى س وَقَوْلُ النَّبِيِّ: «انْزِلْ فَاجْدَحْ لَنَا» تقدَّمَ قَرِيبًا وَفِي هَذِهِ الرِّوَايَةِ: «إِذَا رَأَيْتُمُ اللَّيْلَ أَقْبَلَ مِنْ هَا هُنَا فَقَدْ أَفْطَرَ الصَّائِمُ» وَأَشَارَ بِإِصْبَعِهِ قِبَلَ الْمَشْرِقِ».(بخارى: ۱۹۵۶)

ترجمه: «حدیث ابن ابی اوفی كه در آن پیامبر جخطاب به وی فرموده بود: «پیاده شو و شربتی برای ما بساز»، قبلا ذكر شد. و در این روایت، می‌فرماید: «اگر مشاهده نمودید كه شب از این طرف، آشكار شد، بدانید كه وقت افطار فرارسیده است». و با انگشت خود به طرف مشرق اشاره نمود».

باب (۲۸): تعجیل در افطار

۹۴۵- «عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لا يَزَالُ النَّاسُ بِخَيْرٍ مَا عَجَّلُوا الْفِطْرَ»». (بخارى: ۱۹۵۷)

ترجمه: «سهل ابن سعد سمی‌گوید: رسول ‏الله جفرمود: «مردم تا زمانی در خیر، بسر میبرند كه در افطار نمودن، عجله كنند». (یعنی بلا فاصله پس از غروب آفتاب، افطار نمایند)».

باب (۲۹): اگر کسی در رمضان افطار کند سپس، مشخص شود که آفتاب، غروب نکرده است

۹۴۶- «عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ أَبِي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ ب قَالَتْ: أَفْطَرْنَا عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ ج يَوْمَ غَيْمٍ ثُمَّ طَلَعَتِ الشَّمْسُ».(بخارى: ۱۹۵۹)

ترجمه: «اسماء دختر ابوبكر سمی‌گوید: روزی ابری، در زمان رسول ‏الله جافطار كردیم. سپس، آفتاب از پشت ابرها آشكار شد.(در چنین صورتی، نزد جمهور علماء، قضاء روزه واجب می‏شود)».

باب (۳۰): روزۀ کودکان

۹۴۷- «عَنِ الرُّبَيِّعِ بِنْتِ مُعَوِّذٍ قَالَتْ: أَرْسَلَ النَّبِيُّ ج غَدَاةَ عَاشُورَاءَ إِلَى قُرَى الأَنْصَارِ: «مَنْ أَصْبَحَ مُفْطِرًا فَلْيُتِمَّ بَقِيَّةَ يَوْمِهِ وَمَنْ أَصْبَحَ صَائِمًا فَليَصُمْ» قَالَتْ: فَكُنَّا نَصُومُهُ بَعْدُ وَنُصَوِّمُ صِبْيَانَنَا وَنَجْعَلُ لَهُمُ اللُّعْبَةَ مِنَ الْعِهْنِ فَإِذَا بَكَى أَحَدُهُمْ عَلَى الطَّعَامِ أَعْطَيْنَاهُ ذَاكَ حَتَّى يَكُونَ عِنْدَ الإِفْطَارِ».(بخارى: ۱۹۶۰)

ترجمه: «ربیع دختر معوذ سمی‌گوید: رسول ‏الله جصبح روز عاشورا به روستاها و محله‏های انصار، قاصد فرستاد تا اعلام كنند كه: «هركس از صبح، روزه نگرفته است، بقیه روز، روزه بگیرد. و هركس، روزه بوده است، روزه‏اش را ادامه دهد». ربیع بنت معوذ می‌گوید: بعد از آن، ما روز عاشورا را روزه می‌گرفتیم و فرزندان خرد سال خود را نیز وادار به روزه گرفتن می‌كردیم. و برای آنها عروسكهای پشمی می‌ساختیم. و هر وقت یكی از آنها برای غذا گریه می‏كرد، او را با آن عروسک، سرگرم می‌كردیم تا اینكه وقت افطار، فرا می‏رسید».

باب (۳۱): ادامه دادن روزه تا وقت سحر

۹۴۸- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ س أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «لا تُوَاصِلُوا فَأَيُّكُمْ إِذَا أَرَادَ أَنْ يُوَاصِلَ فَلْيُوَاصِلْ حَتَّى السَّحَرِ»».(بخارى: ۱۹۶۳)

ترجمه: «از ابوسعید سروایت است كه نبی ‏اكرم جفرمود: «روزه‌ها را با یكدیگر، وصل ننمایید. (یعنی: بدون افطار و خوردن چیزی، دو روز پشت سر هم، روزه نگیرید). اگر كسی از شما خواست روزه‌اش را ادامه دهد، تا هنگام سحر، چنین كند». (آنگاه، چیزی بخورد)».

باب (۳۲): سرزنش نمودن کسی که بر روزه وصال اصرار ورزد

۹۴۹- «عَنِ أبي هُرَيْرَةَ س قَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج عَنِ الْوِصَالِ فِي الصَّوْمِ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ: إِنَّكَ تُوَاصِلُ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «وَأَيُّكُمْ مِثْلِي إِنِّي أَبِيتُ يُطْعِمُنِي رَبِّي وَيَسْقِينِ». فَلَمَّا أَبَوْا أَنْ يَنْتَهُوا عَنِ الْوِصَالِ وَاصَلَ بِهِمْ يَوْمًا ثُمَّ يَوْمًا ثُمَّ رَأَوُا الْهِلالَ فَقَالَ: «لَوْ تَأَخَّرَ لَزِدْتُكُمْ» كَالتَّنْكِيلِ لَهُمْ حِينَ أَبَوْا أَنْ يَنْتَهُوا. وفي رواية عنه قال لهم: «فَاكْلَفُوا مِنَ الْعَمَلِ مَا تُطِيقُونَ»».(بخارى: ۱۹۶۵- ۱۹۶۶)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه رسول الله جاز وصل كردن روزه به روزه دیگر، منع فرمود. یكی از مسلمانان پرسید: ای رسول خدا! شما خود، روزه وصال می‌گیرید؟ (بدون افطار و سحری، روز بعد هم، روزه می‌گیرید)؟ رسول ‏الله جفرمود: «چه كسی از شما مانند من است!؟ مرا خدا در شب، می‌خوراند و می‌نوشاند». اما وقتی مشاهده كرد كه آنان از روزه وصال باز نمی‌آیند، سه روز پی در پی، همراه آنان، روزه گرفت تا اینكه هلال ماه نو (شوال) را رویت كردند. آنگاه، پیامبر اكرم جفرمود: «اگر هلال، رویت نمی‌شد، چند روز دیگر، بر آن می‌افزودم». راوی می‌گوید: این عمل پیامبر جبخاطر مجازات آنها بود كه حاضر نشدند از روزه وصال، باز آیند. و در روایتی دیگر، ابوهریر هسمی‌گوید: آنحضرت جفرمود: «به اندازه توانایی خود، سختی عمل را تحمل كنید»».

باب (۳۳): کسی که سوگند یاد کند تا برادرش روزۀ نفلی‌اش را بخورد

۹۵۰- «عَنْ أَبِي جُحَيْفَةَ س قَالَ: آخَى النَّبِيُّ ج بَيْنَ سَلْمَانَ وَأَبِي الدَّرْدَاءِ، فَزَارَ سَلْمَانُ أَبَا الدَّرْدَاءِ، فَرَأَى أُمَّ الدَّرْدَاءِ مُتَبَذِّلَةً فَقَالَ لَهَا: مَا شَأْنُكِ؟ قَالَتْ: أَخُوكَ أَبُو الدَّرْدَاءِ لَيْسَ لَهُ حَاجَةٌ فِي الدُّنْيَا، فَجَاءَ أَبُو الدَّرْدَاءِ فَصَنَعَ لَهُ طَعَامًا، فَقَالَ: كُلْ، قَالَ: فَإِنِّي صَائِمٌ، قَالَ: مَا أَنَا بِآكِلٍ حَتَّى تَأْكُلَ، قَالَ: فَأَكَلَ فَلَمَّا كَانَ اللَّيْلُ ذَهَبَ أَبُو الدَّرْدَاءِ يَقُومُ، قَالَ: نَمْ، فَنَامَ، ثُمَّ ذَهَبَ يَقُومُ، فَقَالَ: نَمْ، فَلَمَّا كَانَ مِنْ آخِرِ اللَّيْلِ قَالَ سَلْمَانُ: قُمِ الآنَ فَصَلَّيَا، فَقَالَ لَهُ سَلْمَانُ: إِنَّ لِرَبِّكَ عَلَيْكَ حَقًّا: وَلِنَفْسِكَ عَلَيْكَ حَقًّا: وَلأَهْلِكَ عَلَيْكَ حَقًّا، فَأَعْطِ كُلَّ ذِي حَقٍّ حَقَّهُ، فَأَتَى النَّبِيَّ ج فَذَكَرَ ذَلِكَ لَهُ فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «صَدَقَ سَلْمَانُ»».(بخارى: ۱۹۶۸)

ترجمه: «ابوجحیفه سمی‌گوید: رسول ‏الله جبین ابودرداء و سلمان ب، پیمان اخوت و برادری، برقرار نمود. روزی سلمان به خانه ابودرداء رفت و اُم درداء را ژولیده و ژنده پوش، دید. پرسید: چرا ژنده پوش و ژولیده ای؟ گفت: برادرت ؛ابودرداء؛ به زندگی دنیا، نیازی ندارد. سپس، ابودرداء آمد و غذایی درست كرد و برای سلمان آورد. سلمان گفت: غذا بخور. ابودرداء گفت: من روزه هستم. سلمان گفت: تا تو نخوری من نیز نخواهم خورد. سرانجام، سلمان غذا خورد. وقتی شب شد و هنگام خواب، فرا رسید، ابودرداء بلند شد تا عبادت كند. سلمان سگفت: بخواب. ابودرداء كمی خوابید و دوباره بلند شد تا عبادت كند. سلمان گفت: بخواب. وقتی شب بآخر رسید، سلمان سبه ابودرداء گفت: اكنون بلند شو. آنگاه، هر دو، نماز شب خواندند. بعد، سلمان سبه ابودرداء سگفت: پرودگارت بر تو حقی دارد. جسمت بر تو حقی دارد. عیال تو بر تو حقی دارد. حق هر صاحب حقی را ادا كن. سپس، ابودرداء نزد رسول الله جآمد و ماجرا را برایش تعریف كرد. رسول خدا جفرمود: «سلمان، راست گفته است»».

باب (۳۴): روزه گرفتن در ماه شعبان

۹۵۱- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَصُومُ حَتَّى نَقُولَ لا يُفْطِرُ، وَيُفْطِرُ حَتَّى نَقُولَ لا يَصُومُ فَمَا رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج اسْتَكْمَلَ صِيَامَ شَهْرٍ إِلاَّ رَمَضَانَ وَمَا رَأَيْتُهُ أَكْثَرَ صِيَامًا مِنْهُ فِي شَعْبَانَ».(بخارى: ۱۹۶۹)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: گاهی، رسول ‏الله ج(پشت سرهم) روزه می‌گرفت كه ما خیال می‌كردیم هیچگاه، روزه را ترک نخواهد كرد. و گاهی، طوری (پشت سر هم) روزه نمی‌گرفت كه ما فكر می‌كردیم هیچوقت، روزه نخواهد شد. عایشه لافزود: ندیدم كه آنحضرت جغیر از ماه رمضان، ماه دیگری را كاملاً روزه بگیرد. همچنین، ندیدم كه در ماه‌های دیگر (غیر از رمضان) به اندازه شعبان، روزه بگیرد».

۹۵۲- «وعَنْها ل وفي رواية زيادة وَكَانَ يَقُولُ: «خُذُوا مِنَ الْعَمَلِ مَا تُطِيقُونَ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَمَلُّ حَتَّى تَمَلُّوا» وَأَحَبُّ الصَّلاةِ إِلَى النَّبِيِّ ج مَا دُووِمَ عَلَيْهِ وَإِنْ قَلَّتْ، وَكَانَ إِذَا صَلَّى صَلاةً دَاوَمَ عَلَيْهَا».(بخارى:۱۹۷۰)

ترجمه: «از عایشه لدر روایتی دیگر، چنین آمده است كه رسول ‏الله جفرمود: «به اندازه توانایی خود، عمل (عبادت) كنید. زیرا خداوند (از دادن پاداش) خسته نمی‌شود، مگر اینكه شما خسته شوید». و پسندیده‌ترین نماز نزد رسول خدا جنمازی است كه بر آن، مداومت شود اگر چه اندک باشد. و هر وقت، رسول خداجنمازی می‌خواند، بر آن، مداومت می‌كرد».

باب (۳۵): آنچه دربارۀ روزه گرفتن و افطار نمودن پیامبر ج گفته شده است

۹۵۳- «عن أَنَس س وقد سئل عَنْ صِيَامِ النَّبِيِّ ج فَقَالَ: مَا كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ أَرَاهُ مِنَ الشَّهْرِ صَائِمًا إِلاَّ رَأَيْتُهُ وَلا مُفْطِرًا إِلاَّ رَأَيْتُهُ وَلا مِنَ اللَّيْلِ قَائِمًا إِلاَّ رَأَيْتُهُ وَلا نَائِمًا إِلاَّ رَأَيْتُهُ وَلا مَسِسْتُ خَزَّةً وَلا حَرِيرَةً أَلْيَنَ مِنْ كَفِّ رَسُولِ اللَّهِ ج وَلا شَمِمْتُ مِسْكَةً وَلا عَبِيرَةً أَطْيَبَ رَائِحَةً مِنْ رَائِحَةِ رَسُولِ اللَّهِ ج».

ترجمه: «از انس سدرباره روزه گرفتن رسول خدا جپرسیدند. گفت: هر وقت، در ماهی می‌خواستم او را روزه دار ببینم، می‌دیدم. و اگر می‌خواستم او را در حال خوردن (غیر روزه) ببینم، می‌دیدم. و هر پاسی از شب را دوست داشتم او را در حال عبادت بیابم، می‌یافتم و اگر میخواستم او را در حال استراحت ببینم، می‌دیدم. و هیچ پارچه پشمی یا ابریشمی را كه نرمتر از دست‌های (مبارک) رسول خدا جباشد، لمس نكردم. همچنین، هیچ مُشک و گلابی را خوشبوتر از رایحه آنحضرتجنیافتم».

باب (۳۶): حق جسم در روزه

۹۵۴- «حديث عَبْدُاللَّهِ بْنُ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ ب تَقَدَّمَ وَقَالَ في هَذِهِ الرواية: فَكَانَ عَبْدُاللَّهِ يَقُولُ بَعْدَ مَا كَبِرَ يَا لَيْتَنِي قَبِلْتُ رُخْصَةَ النَّبِيِّ ج».

ترجمه: «حدیث عبد الله بن عمرو بن العاص بقبلا بیان گردیده است. در این روایت، چنین آمده است كه عبد الله وقتی پا به سن گذاشت، گفت: ای كاش! من رخصت (تخفیف)رسول ‏الله ‌جرا می‌پذیرفتم. (و بیشتر از سه روز درماه، روزه نمی‌گرفتم)».

۹۵۵- «وفي رواية عنه: أَنَّهُ لما ذكر صِيَامَ دَاوُدَ ÷ قَالَ: وَكَانَ وَلا يَفِرُّ إِذَا لاقَى قَالَ عبدالله: مَنْ لِي بِهَذِهِ يَا نَبِيَّ اللَّهِ قَالَ النَّبِيُّ ج لا صَامَ مَنْ صَامَ الأَبَدَ مَرَّتَيْنِ».(بخاری: ۱۹۷۷)

ترجمه: «در روایتی دیگر از عبد الله چنین نقل شده است كه وقتی رسول ‏الله جسخن از روزه حضرت داوود ÷بمیان آورد (كه یک روز در میان، روزه می‌گرفت)، فرمود:(بدینجهت بود كه) «هنگام رویارویی با دشمن، فرار نمی‌كرد». عبد الله می‌گوید: عرض كردم: ای رسول خدا! كسی هست كه این را برای من، متعهد شود؟ رسول الله جدوباره، فرمود: «كسی كه تمام عمر را بدون وقفه روزه گیرد، روزه‌اش معتبر نخواهد شد»».

باب (۳۸): کسی که به دیدن گروهی رفت، ولی نزد آنها افطار نکرد

۹۵۶- «عَنْ أَنَسٍ س دَخَلَ النَّبِيُّ ج عَلَى أُمِّ سُلَيْمٍ فَأَتَتْهُ بِتَمْرٍ وَسَمْنٍ قَالَ: «أَعِيدُوا سَمْنَكُمْ فِي سِقَائِهِ، وَتَمْرَكُمْ فِي وِعَائِهِ، فَإِنِّي صَائِمٌ» ثُمَّ قَامَ إِلَى نَاحِيَةٍ مِنَ الْبَيْتِ فَصَلَّى غَيْرَ الْمَكْتُوبَةِ فَدَعَا لأُمِّ سُلَيْمٍ وَأَهْلِ بَيْتِهَا فَقَالَتْ أُمُّ سُلَيْمٍ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ لِي خُوَيْصَّةً قَالَ: «مَا هِيَ؟» قَالَتْ: خَادِمُكَ أَنَسٌ، فَمَا تَرَكَ خَيْرَ آخِرَةٍ وَلا دُنْيَا إِلاَّ دَعَا لِي بِهِ قَالَ: «اللَّهُمَّ ارْزُقْهُ مَالاً وَوَلَدًا وَبَارِكْ لَهُ فِيهِ» فَإِنِّي لَمِنْ أَكْثَرِ الأَنْصَارِ مَالاً وَحَدَّثَتْنِي ابْنَتِي أُمَيْنَةُ أَنَّهُ دُفِنَ لِصُلْبِي مَقْدَمَ حَجَّاجٍ الْبَصْرَةَ بِضْعٌ وَعِشْرُونَ وَمِائَةٌ».(بخارى: ۱۹۸۲)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: رسول ‏الله جبه دیدن اُم سلیم لرفت. اُم سلیم لبرای آنحضرت جخرما و روغن آورد. رسول اللهجفرمود: «خرمای و روغن تان را سرجایش برگردانید. زیرا كه من روزه هستم». سپس، آنحضرت جدر گوشه‌ای از خانه به نماز ایستاد و نفل خواند و برای اُم سلیم و خانواده‌اش دعا كرد. ام سلیم گفت: ای رسول خدا! من تقاضای خاصی دارم. آنحضرت جفرمود: «آن چیست»؟ گفت: برای خادمت ؛انس؛ (فرزندم، دعای خیر كن). انس سمی‌گوید: رسول خدا جهیچ خیری از دنیا و آخرت را باقی نگذاشت مگر اینكه برایم درخواست نمود و فرمود:«پرودگارا! به او مال و فرزند، عطا كن و به آنها بركت ده». انس سمی‌گوید: من ثروت مندترین فرد انصار بودم. دخترم ؛امینه؛ می‌گوید: تا روی كار آمدن حَجّاج (حاكم بصره)، حدود یكصد و بیست و اندی از نسل من به خاک سپرده شدند».

باب (۳۹): روزه گرفتن در آخر ماه

۹۵۷- «عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَيْنٍ ب عَنِ النَّبِيِّ ج: أَنَّهُ سَأَلَهُ أَوْ سَأَلَ رَجُل،اً فَقَالَ: «يَا أَبَا فُلانٍ أَمَا صُمْتَ سَرَرَ هَذَا الشَّهْرِ؟» قَالَ الرَّجُلُ: لا يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: «فَإِذَا أَفْطَرْتَ فَصُمْ يَوْمَيْنِ» وفي رواية عنه قال: «مِنْ سَرَرِ شَعْبَانَ»».(بخارى: ۱۹۸۳)

ترجمه: «از عمران بن حصین سروایت است كه نبی ‏اكرم جاز مردی پرسید: «ابوفلانی! آیا در آخر این ماه (شعبان)، روزه گرفتی»؟ گفت: خیر. رسول ‏الله جفرمود:«بنابراین، پس از عید (فطر)، دو روز، روزه بگیر». در روایتی دیگر، آمده است كه فرمود: «از آخر شعبان، روزه گرفتی»»؟

باب (۴۰): روزۀ روز جمعه

۹۵۸- «عَنْ جَابِر س: نَهَى النَّبِيُّ ج عَنْ صَوْمِ يَوْمِ الْجُمُعَةِ؟ قَالَ: نَعَمْ».(بخارى:۱۹۸۴)

ترجمه: «از جابر سپرسیدند: آیا رسول ‏الله جاز روزه گرفتن روز جمعه، منع فرمود؟ گفت: بلی».

۹۵۹- «عَنْ جُوَيْرِيَةَ بِنْتِ الْحَارِثِ ل أَنَّ النَّبِيَّ ج دَخَلَ عَلَيْهَا يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَهِيَ صَائِمَةٌ فَقَالَ: «أَصُمْتِ أَمْسِ؟» قَالَتْ: لا، قَالَ: «تُرِيدِينَ أَنْ تَصُومِي غَدًا؟» قَالَتْ: لا، قَالَ: «فَأَفْطِرِي»».(بخارى: ۱۹۸۶)

ترجمه: «جویریه بنت حارث لمی‌گوید: رسول ‏الله جروز جمعه به خانه من تشریف آورد و من روزه بودم. فرمود: «دیروز روزه بودی»؟ گفتم: خیر. فرمود: «فردا قصد روزه داری»؟ گفتم: خیر. فرمود: «پس افطار كن»».

باب (۴۱): آیا رسول الله ج روزهای بخصوصی را روزه می‌گرفت؟

۹۶۰- «عَنْ عَائِشَةَ ل أنَّها سُئلَتْ: هَلْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَخْتَصُّ مِنَ الأَيَّامِ شَيْئًا؟ قَالَتْ: لا، كَانَ عَمَلُهُ دِيمَةً، وَأَيُّكُمْ يُطِيقُ مَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يُطِيقُ». (بخارى:۱۹۸۷)

ترجمه: «از عایشه لپرسیدند: آیا رسول‏ الله جروزهای خاصی را برای روزه گرفتن، اختصاص می‌داد؟ گفت: خیر. و افزود كه رسول ‏الله جبر هر عملی، مداومت می‏كرد. و كدام یک از شما توان و مقاومت رسول خدا جرا دارد»؟!.

باب (۴۲): روزه در ایام تشریق

۹۶۱- «عَنْ عَائِشَةَ و ابْنِ عُمَرَ ب قَالا: لَمْ يُرَخَّصْ فِي أَيَّامِ التَّشْرِيقِ أَنْ يُصَمْنَ إِلاَّ لِمَنْ لَمْ يَجِدِ الْهَدْيَ».(بخارى: ۱۹۹۷- ۱۹۹۸)

ترجمه: «عایشه و ابن عمر شمی‌گویند: به هیچكس، اجازه داده نشد كه در ایام تشریق، روزه بگیرد. مگر كسی كه هدی(شكرانه حج) نداشته باشد».

باب (۴۳): روزۀ روز عاشورا

۹۶۲- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَ يَوْمُ عَاشُورَاءَ تَصُومُهُ قُرَيْشٌ فِي الْجَاهِلِيَّةِ وَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَصُومُهُ فَلَمَّا قَدِمَ الْمَدِينَةَ صَامَهُ وَأَمَرَ بِصِيَامِهِ فَلَمَّا فُرِضَ رَمَضَانُ تَرَكَ يَوْمَ عَاشُورَاءَ فَمَنْ شَاءَ صَامَهُ وَمَنْ شَاءَ تَرَكَهُ».(بخارى: ۲۰۰۲)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: قریش در زمان جاهلیت، روز عاشورا را روزه می‌گرفتند. رسول خدا جنیز روزه می‌گرفت. و پس از هجرت به مدینه نیز، روزه می‌گرفت و دیگران را امر به روزه گرفتن، می‌نمود. (ولی) هنگامی كه روزه ماه مبارک رمضان فرض شد، روزه عاشورا را ترک كرد. (پس از آن)، هر كس كه می‌خواست، آن روز را روزه می‌گرفت و هر كس كه نمی‌خواست، روزه نمی‌گرفت».

۹۶۳- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَدِمَ النَّبِيُّ ج الْمَدِينَةَ فَرَأَى الْيَهُودَ تَصُومُ يَوْمَ عَاشُورَاءَ فَقَالَ: «مَا هَذَا؟» قَالُوا: هَذَا يَوْمٌ صَالِحٌ، هَذَا يَوْمٌ نَجَّى اللَّهُ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ عَدُوِّهِمْ فَصَامَهُ مُوسَى، قَالَ: «فَأَنَا أَحَقُّ بِمُوسَى مِنْكُمْ» فَصَامَهُ وَأَمَرَ بِصِيَامِهِ».

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: وقتی رسول الله جوارد مدینه شد، دید كه یهود، روز عاشورا را روزه می‌گیرند. پرسید: «این روزه برای چیست»؟ گفتند: این روز (دهم محرم)، روز خوبی است. یعنی روزی است كه خداوند بنی اسرائیل را از دست دشمن، نجات داد. بدین جهت بود كه حضرت موسی این روز را روزه گرفت. رسول خدا جفرمود: «من از شما به موسی نزدیک‌تر هستم». پس خودش روزه گرفت و به یارانش دستور داد كه روزه بگیرند». (البته این حكم قبل از فرض شدن روزه رمضان بود).

۳۲- کتاب صلاة التراویح

باب (۱): فضیلت قیام در (شبهای) ماه رمضان

۹۶۴- «عَنْ عَائِشَةَ ل أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج خَرَجَ لَيْلَةً مِنْ جَوْفِ اللَّيْلِ فَصَلَّى فِي الْمَسْجِدِ، وَصَلَّى رِجَالٌ بِصَلاتِهِ، تقدم هذا الحديث في كتاب الصلاة وبينهما مخالفة في اللفظ وقال في آخر هذه الرواية فَتُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَالأَمْرُ عَلَى ذَلِكَ».(بخارى:۲۰۱۲)

ترجمه: «حدیث عایشه لدرباره اینكه رسول ‏الله جنیمه شب به مسجد رفت و در آنجا نماز خواند و مردم نیز پشت سر آنحضرت جنماز خواندند،قبلا در بخش نماز، بیان شد. اما این دو روایت در الفاظ با هم اختلاف دارند. و در آخر این روایت، عایشه لمی‌فرماید: رسول ‏الله جرحلت كرد و حكم بر همین بود». (یعنی نماز تراویح، با جماعت خوانده می‏شد).

باب (۲): جستجوی شب قدر، در هفت شب آخر رمضان

۹۶۵- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب أَنَّ رِجَالاً مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ ج أُرُوا لَيْلَةَ الْقَدْرِ فِي الْمَنَامِ فِي السَّبْعِ الأَوَاخِرِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَرَى رُؤْيَاكُمْ قَدْ تَوَاطَأَتْ فِي السَّبْعِ الأَوَاخِرِ فَمَنْ كَانَ مُتَحَرِّيهَا فَلْيَتَحَرَّهَا فِي السَّبْعِ الأَوَاخِرِ»».(بخارى: ۲۰۱۵)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بروایت میكند كه: چند تن از اصحاب پیامبر جخواب دیدند كه شب قدر، در هفت شب آخر رمضان است. رسول خدا جفرمود: «می بینم كه خوابهای شما در باب اینكه شب قدر در هفت شب آخر رمضان می‌باشد، موافق یكدیگر است. پس كسی كه در صدد یافتن شب قدر می‌باشد، آنرا در هفت شب آخر رمضان، جستجو نماید»».

۹۶۶- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ س قَالَ: اعْتَكَفْنَا مَعَ النَّبِيِّ ج الْعَشْرَ الأَوْسَطَ مِنْ رَمَضَانَ فَخَرَجَ صَبِيحَةَ عِشْرِينَ فَخَطَبَنَا وَقَالَ: «إِنِّي أُرِيتُ لَيْلَةَ الْقَدْرِ ثُمَّ أُنْسِيتُهَا أَوْ نُسِّيتُهَا فَالْتَمِسُوهَا فِي الْعَشْرِ الأَوَاخِرِ فِي الْوَتْرِ، وَإِنِّي رَأَيْتُ أَنِّي أَسْجُدُ فِي مَاءٍ وَطِينٍ فَمَنْ كَانَ اعْتَكَفَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج فَلْيَرْجِعْ». فَرَجَعْنَا وَمَا نَرَى فِي السَّمَاءِ قَزَعَةً فَجَاءَتْ سَحَابَةٌ فَمَطَرَتْ حَتَّى سَالَ سَقْفُ الْمَسْجِدِ وَكَانَ مِنْ جَرِيدِ النَّخْلِ وَأُقِيمَتِ الصَّلاةُ فَرَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَسْجُدُ فِي الْمَاءِ وَالطِّينِ حَتَّى رَأَيْتُ أَثَرَ الطِّينِ فِي جَبْهَتِهِ».(بخارى: ۲۰۱۶)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: در دهه دوم رمضان با رسول الله جبه اعتكاف نشستیم. آنحضرت جصبح روز بیستم، بیرون آمد وبه ایراد سخن پرداخت وفرمود: «شب قدر، در خواب برایم مشخص شد. ولی من آنرا فراموش كردم و یا آنرا از یادم بردند. پس آنرا در شبهای فرد دهه آخر، جستجو نمایید. و همچنین، در خواب دیدم كه میان آب وگل، سجده میكنم. هركس با من معتكف بوده است، به خانه‌اش برگردد». راوی می‌گوید: وقتی به خانه برگشتیم، هیچ پاره ابری در آسمان ندیدیم. اما دیری نگذشت كه ابری آمد و باران تندی، باریدن گرفت و آب از سقف مسجد كه از شاخه نخل ساخته شده بود، سرازیرشد. وقتی كه نماز اقامه شد، دیدم كه رسول الله جمیان آب وگل، سجده می‌كند و اثر گل را بر پیشانی (مباركش) مشاهده نمودم».

باب (۳): جستجوی شب قدر در شبهای فرد دهۀ آخر

۹۶۷- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «الْتَمِسُوهَا فِي الْعَشْرِ الأَوَاخِرِ مِنْ رَمَضَانَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ فِي تَاسِعَةٍ تَبْقَى فِي سَابِعَةٍ تَبْقَى فِي خَامِسَةٍ تَبْقَى»».(بخارى: ۲۰۲۱)

ترجمه: «عبد الله بن عباس بروایت می‌كند كه: رسول الله جفرمود: «شب قدر را در دهه آخر رمضان، یعنی در نه یا هفت یا پنج روز باقیمانده آن، جستجو كنید»».

۹۶۸- «عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «هِيَ فِي الْعَشْرِ الأَوَاخِرِ هِيَ فِي تِسْعٍ يَمْضِينَ أَوْ فِي سَبْعٍ يَبْقَيْنَ يَعْنِي لَيْلَةَ الْقَدْرِ»».(بخارى: ۲۰۲۲)

ترجمه: «عبد الله بن عباس بدر روایتی دیگر، می‌گوید: رسول الله جفرمود: «شب قدر در دهه آخر رمضان است، در نه شب و یا درهفت شب آخر آن، می‌باشد»».

باب (۴): عبادت و یا انجام کار نیک در دهۀ آخر ماه رمضان

۹۶۹- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَ النَّبِيُّ ج إِذَا دَخَلَ الْعَشْرُ شَدَّ مِئْزَرَهُ وَأَحْيَا لَيْلَهُ وَأَيْقَظَ أَهْلَهُ».(بخارى: ۲۰۲۴)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: هنگامیكه دهه آخر رمضان، فرا می‌رسید، رسول الله جكمرش را محكم می‌بست (از همسران، دوری می‌گزید) و شب خود را با عبادت، زنده نگه می‌داشت و خانواده‌اش را نیز بیدار می‌كرد».

۳۳- کتاب اعتکاف

باب (۱): اعتکاف در دَهۀ آخر رمضان و اعتکاف در همۀ مساجد

۹۷۰- «عَنْ عَائِشَةَ ل زَوْجِ النَّبِيِّ ج: أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ يَعْتَكِفُ الْعَشْرَ الأَوَاخِرَ مِنْ رَمَضَانَ حَتَّى تَوَفَّاهُ اللَّهُ، ثُمَّ اعْتَكَفَ أَزْوَاجُهُ مِنْ بَعْدِهِ».(بخارى: ۲۰۲۶)

ترجمه: «عایشه ل؛همسر گرامی رسول خدا ج؛ می‌گوید: رسول ‏الله جتا زمانی كه فوت كرد، دهه آخر رمضان را به اعتكاف می‌نشست. سپس، بعد از او، همسرانش نیز معتكف می‌شدند».

باب (۲): معتکف بدون ضرورت، نمی‏تواند به خانه برود

۹۷۱- «عَنْ عَائِشَةَ ل زَوْجَ النَّبِيِّ ج قَالَتْ: وَإِنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج لَيُدْخِلُ عَلَيَّ رَأْسَهُ وَهُوَ فِي الْمَسْجِدِ فَأُرَجِّلُه،ُ وَكَانَ لا يَدْخُلُ الْبَيْتَ إِلاَّ لِحَاجَةٍ إِذَا كَانَ مُعْتَكِفًا».(بخارى: ۲۰۲۹)

ترجمه: «عایشه ل؛ همسر گرامی رسول خدا جروایت است كه می‌گوید: گاهی آنحضرت جدر حالی كه در مسجد معتكف بود، سر مباركش را به سوی من متمایل می‌ساخت و من موهایش را شانه می‏زدم. و آنحضرت جهنگامی كه معتكف بود، بدون ضرورت وارد خانه نمی‌شد».

باب (۳): اعتکاف در شب

۹۷۲- «عَنِ عُمَرَ س: أَنَّهُ سَأَلَ النَّبِيَّ ج قَالَ: كُنْتُ نَذَرْتُ فِي الْجَاهِلِيَّةِ أَنْ أَعْتَكِفَ لَيْلَةً فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ؟ قَالَ: «فَأَوْفِ بِنَذْرِكَ»».(بخارى: ۲۰۳۲)

ترجمه: «از عمر بن خطاب سروایت است كه از رسول ‏الله جپرسید: در دوران جاهلیت نذر كرده بودم كه شبی را در مسجد الحرام معتكف شوم (حال چه كنم)؟ رسول ‏الله جفرمود: «به نذر خود، وفا كن»».

باب (۴): خیمه زدن در مسجد

۹۷۳- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ النَّبِيَّ ج أَرَادَ أَنْ يَعْتَكِف،َ فَلَمَّا انْصَرَفَ إِلَى الْمَكَانِ الَّذِي أَرَادَ أَنْ يَعْتَكِفَ إِذَا أَخْبِيَة:ٌ خِبَاءُ عَائِشَةَ وَخِبَاءُ حَفْصَةَ وَخِبَاءُ زَيْنَبَ، فَقَالَ: «أَالْبِرَّ تَقُولُونَ بِهِنَّ»؟ ثُمَّ انْصَرَفَ، فَلَمْ يَعْتَكِفْ حَتَّى اعْتَكَفَ عَشْرًا مِنْ شَوَّالٍ».(بخارى: ۲۰۳۴)

ترجمه: «عایشه صدیقه لمی‌گوید: نبی اكرم جخواست كه معتكف شود. وقتی به محلی كه برای اعتكاف در نظر داشت، رسید، ناگهان چشمش به چند خیمه افتاد كه در آنجا نصب شده بود. یكی از آنها از عایشه و دیگری از حفصه و سومی از آنِ زینب، بود. رسول خدا جفرمود: «شما خیال می‌كنید كه با این كار، عمل نیكی انجام می‌دهید»؟ سپس، از اعتكاف، منصرف شد. (و بجای آن)، ده روز از شوال، به اعتكاف نشست».

باب (۵): آیا معتکف در صورت نیاز تا دروازۀ مسجد می‏تواند بیاید

۹۷۴- «عَنِ صَفِيَّةَ زَوْجَ النَّبِيِّ ج: أَنَّهَا جَاءَتْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج تَزُورُهُ فِي اعْتِكَافِهِ فِي الْمَسْجِدِ فِي الْعَشْرِ الأَوَاخِرِ مِنْ رَمَضَانَ، فَتَحَدَّثَتْ عِنْدَهُ سَاعَةً، ثُمَّ قَامَتْ تَنْقَلِبُ، فَقَامَ النَّبِيُّ ج مَعَهَا يَقْلِبُهَا، حَتَّى إِذَا بَلَغَتْ بَابَ الْمَسْجِدِ عِنْدَ بَابِ أُمِّ سَلَمَةَ، مَرَّ رَجُلانِ مِنَ الأَنْصَارِ فَسَلَّمَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج، فَقَالَ لَهُمَا النَّبِيُّ ج: «عَلَى رِسْلِكُمَا، إِنَّمَا هِيَ صَفِيَّةُ بِنْتُ حُيَيٍّ». فَقَالا: سُبْحَانَ اللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَكَبُرَ عَلَيْهِمَا، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «إِنَّ الشَّيْطَانَ يَبْلُغُ مِنَ الإِنْسَانِ مَبْلَغَ الدَّمِ، وَإِنِّي خَشِيتُ أَنْ يَقْذِفَ فِي قُلُوبِكُمَا شَيْئًا»».(بخارى: ۲۰۳۵)

ترجمه: «صفیه ل؛همسر گرامی نبی اكرم ج؛ می‌گوید: در دهه آخر رمضان كه رسول ‏الله جدر مسجد، معتكف بود، نزد وی ‏رفتم و ساعتی با او گفتگو كردم. سپس، برخاستم تا به خانه بروم. رسول خدا جنیز برخاست و مرا همراهی كرد تا اینكه به درب مسجد، جایی كه باب ام سلمه بود، رسیدیم. دو مرد انصاری از آنجا گذشتند و به آنحضرت جسلام دادند. رسول خدا جبه آنها گفت: «صبر كنید. او صفیه دختر حُی؛ همسر من؛ می‌باشد». این سخن، بر آنها دشوار آمد. لذا گفتند: سبحان الله، ای رسول خدا! (این چه حرفی است)؟ رسول خدا جفرمود: «شیطان همانند خون، در رگهای بدن انسان، جریان دارد. بنابراین، ترسیدم كه مبادا شیطان در دل‌های شما گمان بد بوجود آورد»».

باب (۶): اعتکاف در دهۀ دوم رمضان

۹۷۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج يَعْتَكِفُ فِي كُلِّ رَمَضَانٍ عَشْرَةَ أَيَّامٍ، فَلَمَّا كَانَ الْعَامُ الَّذِي قُبِضَ فِيهِ، اعْتَكَفَ عِشْرِينَ يَوْمًا».(بخارى:۲۰۴۴)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه نبی ‏اكرم جدر هر رمضان، ده روز به اعتكاف می‏نشست، اما در سالی كه رحلت كرد، بیست روز معتكف بود».

۳۴- کتاب بیوع

باب (۱): آنچه دربارۀ این گفتۀ خداوند آمده است که می‌فرماید: ﴿فَإِذَا قُضِیَتِ ٱلصَّلَوٰةُ فَٱنتَشِرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ[الجمعة: ۱۰] . (آنگاه که نماز خوانده شد، در زمین پراکند شوید…)

۹۷۶- «عَنْ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ س قَالَ: لَمَّا قَدِمْنَا الْمَدِينَةَ آخَى رَسُولُ اللَّهِ ج بَيْنِي وَبَيْنَ سَعْدِ بْنِ الرَّبِيعِ، فَقَالَ سَعْدُ بْنُ الرَّبِيعِ: إِنِّي أَكْثَرُ الأَنْصَارِ مَالاً فَأَقْسِمُ لَكَ نِصْفَ مَالِي، وَانْظُرْ أَيَّ زَوْجَتَيَّ هَوِيتَ نَزَلْتُ لَكَ عَنْهَا فَإِذَا حَلَّتْ تَزَوَّجْتَهَا، قَالَ: فَقَالَ لَهُ عَبْدُالرَّحْمَنِ: لا حَاجَةَ لِي فِي ذَلِكَ، هَلْ مِنْ سُوقٍ فِيهِ تِجَارَةٌ؟ قَالَ: سُوقُ قَيْنُقَاعٍ، قَالَ: فَغَدَا إِلَيْهِ عَبْدُالرَّحْمَنِ فَأَتَى بِأَقِطٍ وَسَمْنٍ، قَالَ: ثُمَّ تَابَعَ الْغُدُوَّ، فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ عَبْدُالرَّحْمَنِ عَلَيْهِ أَثَرُ صُفْرَةٍ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «تَزَوَّجْتَ»؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: «وَمَنْ»؟ قَالَ: امْرَأَةً مِنَ الأَنْصَارِ، قَالَ: «كَمْ سُقْتَ»؟ قَالَ: زِنَةَ نَوَاةٍ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ نَوَاةً مِنْ ذَهَبٍ، فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ج: «أَوْلِمْ وَلَوْ بِشَاةٍ»».(بخارى: ۲۰۴۸)

ترجمه:عبدالرحمن بن عوف سمی‌گوید: وقتی (از مكه هجرت كردیم و) وارد مدینه شدیم. رسول‏ الله جبین من و سعد بن ربیع، پیمان اخوت برقرار كرد. سعد بن ربیع به من گفت: من ثرتمندترین فرد انصار هستم و نصف ثروتم را به تومی دهم. و هر كدام از همسرانم كه مورد پسند تو باشد، او را طلاق می‏دهم تا پس از پایان عدت، با او ازدواج نمایی. عبدالرحمن گفت: من نیازی باین كار، ندارم. آیا دراینجا بازاری برای تجارت وجود دارد؟ سعد بن ربیع او را به بازار قینقاع، راهنمایی كرد. عبدالرحمن صبح روز بعد، به بازار قینقاع رفت و مقداری كشک و روغن همراه آورد. و همچنان به كارش ادامه داد. و دیری نگذشت كه نزد پیامبر ‌جآمد در حالی كه آثار زعفران بر روی لباسش، نمایان بود. رسول ‏الله جپرسید: «ازدواج كرده‌ای»؟ گفت: آری. آنحضرت جفرمود: «با چه كسی»؟ عبدالرحمن گفت: با یک زن انصاری. رسول خدا جپرسید: «چقدرمهریه دادی»؟ گفت: باندازه یک هسته خرما، طلا داده‌‌ام. سول ‏الله جفرمود: «ولیمه بده اگر چه یک گوسفند باشد»».

باب (۲): حلال و حرام آشکارند و در میان آنها، امور مشتبهی وجود دارد

۹۷۷- «عَنِ النُّعْمَانِ بْنِ بَشِيرٍ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «الْحَلالُ بَيِّنٌ وَالْحَرَامُ بَيِّنٌ، وَبَيْنَهُمَا أُمُورٌ مُشْتَبِهَةٌ، فَمَنْ تَرَكَ مَا شُبِّهَ عَلَيْهِ مِنَ الإِثْمِ، كَانَ لِمَا اسْتَبَانَ أَتْرَكَ، وَمَنِ اجْتَرَأَ عَلَى مَا يَشُكُّ فِيهِ مِنَ الإِثْمِ أَوْشَكَ أَنْ يُوَاقِعَ مَا اسْتَبَانَ، وَالْمَعَاصِي حِمَى اللَّهِ، مَنْ يَرْتَعْ حَوْلَ الْحِمَى يُوشِكُ أَنْ يُوَاقِعَهُ»». (بخارى: ۲۰۵۱)

ترجمه: «نعمان بن بشیر سمی‌گوید: نبی ‏اكرم جفرمود: «حلال روشن است و حرام نیز روشن است. اما در میان حلال و حرام، امور مشتبهی وجود دارد. پس هر كس از گناهان مشتبه دوری جوید، بطریق اولی از گناهان آشكار، دوری خواهد جست. اما كسی كه به ارتكاب گناهان مشتبه، جرأت نماید، دیری نمی‌گذرد كه مرتكب گناهان آشكار خواهد شد. گناهان بمثابه حریم ممنوعه الله هستند. هر كس، در محدوده چراگاه كسی، گله‌اش را بچراند، بیم آن می‌رود كه گوسفندانش وارد حریم او شوند»».

باب (۳): توضیح مشتبهات (امور مشکوک)

۹۷۸- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَ عُتْبَةُ بْنُ أَبِي وَقَّاصٍ عَهِدَ إِلَى أَخِيهِ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ أَنَّ ابْنَ وَلِيدَةِ زَمْعَةَ مِنِّي فَاقْبِضْهُ قَالَتْ: فَلَمَّا كَانَ عَامَ الْفَتْحِ أَخَذَهُ سَعْدُ بْنُ أَبِي وَقَّاصٍ وَقَالَ: ابْنُ أَخِي قَدْ عَهِدَ إِلَيَّ فِيهِ، فَقَامَ عَبْدُ ابْنُ زَمْعَةَ فَقَالَ: أَخِي وَابْنُ وَلِيدَةِ أَبِي وُلِدَ عَلَى فِرَاشِهِ، فَتَسَاوَقَا إِلَى النَّبِيِّ ج، فَقَالَ سَعْدٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ ابْنُ أَخِي كَانَ قَدْ عَهِدَ إِلَيَّ فِيهِ، فَقَالَ عَبْدُ بْنُ زَمْعَةَ: أَخِي وَابْنُ وَلِيدَةِ أَبِي وُلِدَ عَلَى فِرَاشِهِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «هُوَ لَكَ يَا عَبْدُ بْنَ زَمْعَةَ» ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ ج: «الْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ وَلِلْعَاهِرِ الْحَجَرُ». ثُمَّ قَالَ لِسَوْدَةَ بِنْتِ زَمْعَةَ زَوْجِ النَّبِيِّ ج: «احْتَجِبِي مِنْهُ»، لِمَا رَأَى مِنْ شَبَهِهِ بِعُتْبَةَ، فَمَا رَآهَا حَتَّى لَقِيَ اللَّهَ».(بخارى: ۲۰۵۳)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: عتبه بن ابی وقاص به برادرش ؛سعد بن ابی وقاص، توصیه نمود كه پسر كنیز زمعه را از وی تحویل بگیرید؛ زیرا او فرزند من است. عایشه لمی‌گوید: سال فتح مكه، سعد آن كودک را گرفت و گفت: این برادر زاده من است. و برادرم مرا در مورد نگهداری او سفارش كرده است. عبد بن زمعه برخاست و گفت: این، پسر برادر من است زیرا فرزند پدرم می‌باشد. زیرا در رختخواب پدرم بدنیا آمده است. سرانجام، برای حل اختلاف، نزد رسول الله جرفتند. سعد گفت: ای رسول خدا! او برادر زاده من است و برادرم درباره او به من سفارش نموده است. عبد بن زمعه گفت: او برادرم می‌باشد و پسر كنیز پدرم است كه در رختخواب او بدنیا آمده است. رسول الله جفرمود: «ای عبد بن زمعه! او از آنِ شما است». سپس، افزود: «بچه متعلق به صاحب رختخواب است و به زناكار، سنگ تعلق می‌گیرد».

سپس، آنحضرت جرو به سوده دختر زمعه (همسر خویش) نمود و فرمود: «از او (پسركنیز زمعه)، حجاب كن». زیرا او شبیه عتبه بود. و سوده نیز تا زمان وفات، او را ندید».

باب (۴): کسی که وسوسه را از امور مشتبه نمی‌داند

۹۷۹- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ قَوْمًا قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ قَوْمًا يَأْتُونَنَا بِاللَّحْمِ لا نَدْرِي أَذَكَرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ أَمْ لا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «سَمُّوا اللَّهَ عَلَيْهِ وَكُلُوهُ»».(بخارى:۲۰۵۷)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه گروهی از مردم، گفتند: یا رسول ‏الله! بعضی ‏برای ما، گوشت می‏آورند ولی ما نمی‌دانیم كه هنگام ذبح كردن، بسم ‏الله گفته‌اند یا خیر؟ (تكلیف ما چیست)؟ رسول ‏الله جفرمود: «بسم ‏الله بگویید و بخورید»».

باب (۵): کسیکه اهمیت نمی‌دهد که مال را از چه راهی بدست می‌آورد

۹۸۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لا يُبَالِي الْمَرْءُ مَا أَخَذَ مِنْهُ أَمِنَ الْحَلالِ أَمْ مِنَ الْحَرَامِ»».(بخارى: ۲۰۵۹)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه نبی ‏اكرم جفرمود: «روزگاری فرا خواهد رسید كه مردم ‌‌اهمیت نمی‌دهند كه آنچه بدستشان می‌رسد از راه حلال است یا حرام»».

باب (۶): تجارت منسوجات

۹۸۱- «عَنْ الْبَرَاءَ بْنَ عَازِبٍ وَزَيْدَ بْنَ أَرْقَمَ قَالا: كُنَّا تَاجِرَيْنِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج، فَسَأَلْنَا رَسُولَ اللَّهِ ج عَنِ الصَّرْفِ. فَقَالَ: «إِنْ كَانَ يَدًا بِيَدٍ فَلا بَأْسَ، وَإِنْ كَانَ نَسَاءً فَلا يَصْلُحُ»».(بخارى: ۲۰۶۱)

ترجمه: «زید بن ارقم و براء بن عازب بمی‏فرمایند: در زمان رسول ‏الله جتجارت می‏كردیم. در مورد صرافی (معامله پول با پول)، از رسول ‏الله جپرسیدیم. فرمود: «اگر معامله، نقدی باشد، مانعی ندارد ولی اگر نسیه‏ باشد، درست نیست»».

باب (۷): بیرون رفتن برای تجارت

۹۸۲- «عَنْ أَبَي مُوسَى الأَشْعَرِيَّ س: أنه اسْتَأْذَنَ عَلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س فَلَمْ يُؤْذَنْ لَهُ، وَكَأَنَّهُ كَانَ مَشْغُولاً فَرَجَعَ أَبُو مُوسَى، فَفَرَغَ عُمَرُ، فَقَالَ: أَلَمْ أَسْمَعْ صَوْتَ عَبْدِاللَّهِ بْنِ قَيْسٍ ائْذَنُوا لَهُ، قِيلَ: قَدْ رَجَعَ، فَدَعَاهُ فَقَالَ: كُنَّا نُؤْمَرُ بِذَلِكَ، فَقَا لَ: تَأْتِينِي عَلَى ذَلِكَ بِالْبَيِّنَةِ، فَانْطَلَقَ إِلَى مَجْلِسِ الأَنْصَارِ، فَسَأَلَهُمْ. فَقَالُوا: لا يَشْهَدُ لَكَ عَلَى هَذَا إِلاَّ أَصْغَرُنَا أَبُو سَعِيدٍ الْخُدْرِيُّ، فَذَهَبَ بِأَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ، فَقَالَ عُمَرُ: أَخَفِيَ هَذَا عَلَيَّ مِنْ أَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ ج، أَلْهَانِي الصَّفْقُ بِالأَسْوَاقِ، يَعْنِي الْخُرُوجَ إِلَى تِجَارَةٍ».(بخارى: ۲۰۶۲)

ترجمه: «از ابوموسی اشعری سروایت است كه وی اجازه خواست تا نزد عمرسبرود. ظاهراً عمر مشغول كاری بود و به ایشان، اجازه داده نشد. ابوموسی برگشت. وقتی عمرسفارغ شد، گفت: آیا صدای عبد الله بن قیس (ابوموسی) نبود كه من شنیدم؟ به او اجازه دهید تا بیاید. گفتند: برگشته است. عمرساو را طلبید و (علت برگشتنش را از او جویا شد). ابوموسی گفت: آنحضرت جبه ما چنین امر فرموده است (كه اگر اجازه ندادند برگردید). عمرسگفت: برای این (ادعای خود) گواه بیاور. ابوموسی به مجلس انصار رفت و از آنها (در این مورد)، پرسید. گفتند: كوچكترین فرد ما كه ابوسعید است، براین مطلب، گواهی خواهد داد. او (ابوموسی) ابوسعید را نزد عمرسبرد. عمر (با تعجب) فرمود: آیا چنین دستوری از رسول خدا جبر من پوشیده مانده است؟ و افزود كه داد و ستد در بازار مرا از (شنیدن) آن باز داشته است. یعنی تجارت باعث شده بود كه كمتر در مجلس رسول خدا جحاضر بشوم».

باب (۸): کسی که خواهان گشایش روزی، باشد

۹۸۳- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يُبْسَطَ لَهُ فِي رِزْقِهِ، أَوْ يُنْسَأَ لَهُ فِي أَثَرِهِ، فَلْيَصِلْ رَحِمَهُ»».(بخارى: ۲۰۶۷)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: شنیدم كه رسول الله جفرمود: «هركس كه می‌خواهد روزی‌اش زیاد گردد و عمرش طولانی شود، باید كه صله رحم داشته باشد»».

باب (۹): خرید کالای نسیه توسط رسول خدا ج

۹۸۴- «عَنْ أَنَسٍ س: أَنَّهُ مَشَى إِلَى النَّبِيِّ ج بِخُبْزِ شَعِيرٍ وَإِهَالَةٍ سَنِخَةٍ، وَلَقَدْ رَهَنَ النَّبِيُّ ج دِرْعًا لَهُ بِالْمَدِينَةِ عِنْدَ يَهُودِيٍّ، وَأَخَذَ مِنْهُ شَعِيرًا لأَهْلِهِ، وَلَقَدْ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: «مَا أَمْسَى عِنْدَ آلِ مُحَمَّدٍ ج صَاعُ بُرٍّ وَلا صَاعُ حَبٍّ وَإِنَّ عِنْدَهُ لَتِسْعَ نِسْوَةٍ»».(بخارى: ۲۰۶۹)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: مقداری نان جو با كمی روغن بدبو، خدمت رسول الله جبردم. آنحضرت جزره‌اش را نزد فردی یهودی به رهن نهاده و از او قدری جو برای توشه عیالش گرفته بود. انس سمی‌گوید: از رسول ‏الله جشنیدم كه می‏فرمود: «هرگز یک صاع گندم ویا یک صاع از دیگر حبوبات، تا وقت شب، نزد آل محمد باقی نمانده است. حال آنكه ایشان نُه همسر دارد»».

باب (۱۰): خوردن از دست رنج خویش

۹۸۵- «عَنِ الْمِقْدَامِ س عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: «مَا أَكَلَ أَحَدٌ طَعَامًا قَطُّ خَيْرًا مِنْ أَنْ يَأْكُلَ مِنْ عَمَلِ يَدِهِ، وَإِنَّ نَبِيَّ اللَّهِ دَاوُدَ ÷، كَانَ يَأْكُلُ مِنْ عَمَلِ يَدِهِ»».(بخارى: ۲۰۷۲)

ترجمه: «از مقدام سروایت است كه رسول ‏اكرم جفرمود: «هرگز كسی غذایی بهتر از غذای دست رنجش، نخورده است. و همانا داوود ؛پیامبر خدا ÷؛ همیشه از دست رنج خود، غذا می‌خورد»».

باب (۱۱): سهل ‏گیری در خرید و فروش و در طلب حق خویش

۹۸۶- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «رَحِمَ اللَّهُ رَجُلاً سَمْحًا إِذَا بَاعَ وَإِذَا اشْتَرَى وَإِذَا اقْتَضَى»».(بخارى: ۲۰۷۶)

ترجمه: «از جابر سروایت است كه رسول الله ج‏فرمود: «خداوند بر بنده‌ای رحم میكند كه هنگام خرید و فروش و طلب حق خود، سهل گیر باشد»».

باب (۱۲): مهلت دادن به ثروتمند

۹۸۷- «عن حُذَيْفَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «تَلَقَّتِ الْمَلائِكَةُ رُوحَ رَجُلٍ مِمَّنْ كَانَ قَبْلَكُمْ قَالُوا: أَعَمِلْتَ مِنَ الْخَيْرِ شَيْئًا؟ قَالَ: كُنْتُ آمُرُ فِتْيَانِي أَنْ يُنْظِرُواوَيَتَجَاوَزُوا عَنِ الْمُوسِرِ، قَالَ: قَالَ: فَتَجَاوَزُوا عَنْهُ»». (بخارى: ۲۰۷۷)

ترجمه: «از حذیفه سروایت است كه نبی ‏اكرم جفرمود: «فرشتگان، روح یكی از افراد امت‏های گذشته را استقبال نمودند و از او پرسیدند: آیا كار خیری در زندگی، انجام داده‏ای؟ گفت: به خادمان خود دستور می‌دادم كه (بدهكاران) تهی دست را مهلت دهند و بر توانگران نیز آسان بگیرند. راوی می‌گوید: رسول خدا جفرمود: «خداوند او را (بخاطر این كار)، مورد عفو قرار داد»».

باب (۱۳): بیان عیب کالا در تجارت، موجب برکت است

۹۸۸- «عَنْ حَكِيمِ بْنِ حِزَامٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «الْبَيِّعَانِ بِالْخِيَارِ مَا لَمْ يَتَفَرَّقَا». أَوْ قَالَ: «حَتَّى يَتَفَرَّقَا، فَإِنْ صَدَقَا وَبَيَّنَا بُورِكَ لَهُمَا فِي بَيْعِهِمَا، وَإِنْ كَتَمَا وَكَذَبَا مُحِقَتْ بَرَكَةُ بَيْعِهِمَا»».(بخارى: ۲۰۷۹)

ترجمه: «از حكیم بن حزام سروایت است كه رسول ‏الله جفرمود: « فروشنده و خریدار تا زمانی كه از هم جدا نشده‏اند، اختیار فسخ معامله را دارند». و افزود كه: «اگر آنها راست بگویند و عیب كالا را بیان كنند، در معامله آنان، خیر و بركت بوجود خواهد آمد، و اگر عیب كالا را پنهان كنند و دروغ بگویند، معامله آنها بی‌بركت خواهد شد»».

باب (۱۴): فروختن خرمای مخلوط

۹۸۹- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ س قَالَ: كُنَّا نُرْزَقُ تَمْرَ الْجَمْعِ، وَهُوَ الْخِلْطُ مِنَ التَّمْرِ، وَكُنَّا نَبِيعُ صَاعَيْنِ بِصَاعٍ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «لا صَاعَيْنِ بِصَاعٍ وَلا دِرْهَمَيْنِ بِدِرْهَمٍ»».(بخارى: ۲۰۸۰)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: «به ما خرماهای مخلوط (كه از هر نوع در آن، آمیخته شده بود)، می‌رسید. ما دو صاع آنها را در مقابل یک صاع (خرمای خوب)، داد و ستد میكردیم. آنحضرت جفرمود: «معامله دوصاع در برابر یک صاع و دو درهم در مقابل یک درهم، درست نیست»».

باب (۱۵): ربا خوار

۹۹۰- «عَنْ عَوْنِ بْنِ أَبِي جُحَيْفَةَ قَالَ: رَأَيْتُ أَبِي اشْتَرَى عَبْدًا حَجَّامًا فَأَمَرَ بِمَحَاجِمِهِ فَكُسِرَت‌‌‌‌، فَسَأَلْتُهُ فَقَالَ: نَهَى النَّبِيُّ ج عَنْ ثَمَنِ الْكَلْبِ، وَثَمَنِ الدَّمِ، وَنَهَى عَنِ الْوَاشِمَةِ، وَالْمَوْشُومَةِ، وَآكِلِ الرِّبَا وَمُوكِلِهِ، وَلَعَنَ الْمُصَوِّرَ».(بخارى: ۲۰۸۶)

ترجمه: «ابوجحیفه سمی‌گوید: پدرم را دیدم غلامی خرید كه شغلش حجامت بود. و دستور داد تا ابزار حجامت او را بشكنند. از پدرم، علت آن را پرسیدم. گفت: رسول خدا جاز قیمت فروش سگ، از مزد حجامت، از خال كوبیدن، خوردن ربا و دادن آن، منع فرموده و كسی را كه تصویر می‌كشد، لعنت كرده است».

باب (۱۶): خداوند، ربا را از بین می‌برد و صدقات را برکت می‌دهد

۹۹۱- «عَن أَبَي هُرَيْرَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «الْحَلِفُ مُنَفِّقَةٌ لِلسِّلْعَةِ مُمْحِقَةٌ لِلْبَرَكَةِ»».(بخارى: ۲۰۸۷)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: از رسول الله جشنیدم كه فرمود: «سوگند دروغ، باعث (گرمی بازار و) فروش كالا می‌شود ولی خیر و بركت آن را از بین می‌برد»».

باب (۱۷): دربارۀ آهنگر و صنعتگر

۹۹۲- «عَنْ خَبَّابٍ س قَالَ: كُنْتُ قَيْنًا فِي الْجَاهِلِيَّةِ وَكَانَ لِي عَلَى الْعَاصِ بْنِ وَائِلٍ دَيْنٌ، فَأَتَيْتُهُ أَتَقَاضَاهُ، قَالَ: لا أُعْطِيكَ حَتَّى تَكْفُرَ بِمُحَمَّدٍ ج. فَقُلْتُ: لا أَكْفُرُ حَتَّى يُمِيتَكَ اللَّهُ، ثُمَّ تُبْعَثَ، قَالَ: دَعْنِي حَتَّى أَمُوتَ وَأُبْعَثَ فَسَأُوتَى مَالاً وَوَلَدًا، فَأَقْضِيكَ فَنَزَلَتْ: ﴿أَفَرَءَيۡتَ ٱلَّذِي كَفَرَ بِ‍َٔايَٰتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالٗا وَوَلَدًا ٧٧ أَطَّلَعَ ٱلۡغَيۡبَ أَمِ ٱتَّخَذَ عِندَ ٱلرَّحۡمَٰنِ عَهۡدٗا٧٨[مریم: ۷۸-۷۹] ».(بخارى:۲۰۹۱)

ترجمه: «خباب سمی‌گوید: در زمان جاهلیت، شغل آهنگری داشتم. عاص بن وائل مبلغی به من بدهكار بود. من وام خود را از او طلب كردم. گفت: تا به محمد، كفر نورزی، وام تو را نخواهم داد. گفتم: اگر خداوند تو را بكشد و دوباره زنده كند، باز هم منكر او نخواهم شد. گفت: به من مهلت بده تا بمیرم و دوباره زنده شو و ثروت و فرزندانم زیاد شوند. آنگاه، وام تو را پرداخت خواهم كرد. سپس، ین آیه نازل شد: ﴿أَفَرَءَيۡتَ ٱلَّذِي كَفَرَ بِ‍َٔايَٰتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالٗا وَوَلَدًا ٧٧ أَطَّلَعَ ٱلۡغَيۡبَ أَمِ ٱتَّخَذَ عِندَ ٱلرَّحۡمَٰنِ عَهۡدٗا٧٨[مریم: ۷۸-۷۹] (آیا دیدی كسی را كه آیات و احكام ما را انكار ‏كرد و گفت: به من مال و فرزند داده خواهد شد. آیا او از غیب خبر دارد یا از خداوند، چنین تعهدی گرفته است)».

باب (۱۸): دربارۀ خیاط

۹۹۳- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قال: إِنَّ خَيَّاطًا دَعَا رَسُولَ اللَّهِ ج لِطَعَامٍ صَنَعَهُ، قَالَ أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ: فَذَهَبْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج إِلَى ذَلِكَ الطَّعَامِ، فَقَرَّبَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج خُبْزًا وَمَرَقًا فِيهِ دُبَّاءٌ وَقَدِيدٌ، فَرَأَيْتُ النَّبِيَّ ج يَتَتَبَّعُ الدُّبَّاءَ مِنْ حَوَالَيِ الْقَصْعَةِ قَالَ: فَلَمْ أَزَلْ أُحِبُّ الدُّبَّاءَ مِنْ يَوْمِئِذٍ».(بخارى: ۲۰۹۲)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: خیاطی، رسول‏ الله جرا برای صرف غذایی كه تدارک دیده بود، دعوت كرد. من نیز همراه رسول‏ الله جبرای صرف غذا رفتم. مرد خیاط، نان وخورشی كه از كدو و گوشت خشک، تهیه شده بود، به محضر رسول ‏الله جآورد. رسول اكرم جرا دیدم كه در گوشه‌های ظرف غذا، در صدد یافتن كدو بود و از آن، تناول می‏فرمود. انس سمی‌گوید: از آن پس، من نیز همواره كدو را می‏پسندم».

باب (۱۹): خریدن چارپایان و الاغ

۹۹۴- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: كُنْتُ مَعَ النَّبِيِّ ج فِي غَزَاةٍ، فَأَبْطَأَ بِي جَمَلِي وَأَعْيَا، فَأَتَى عَلَيَّ النَّبِيُّ ج، فَقَالَ: «جَابِرٌ»؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ: «مَا شَأْنُكَ»؟ قُلْتُ: أَبْطَأَ عَلَيَّ جَمَلِي وَأَعْيَا فَتَخَلَّفْتُ، فَنَزَلَ يَحْجُنُهُ بِمِحْجَنِهِ، ثُمَّ قَالَ: «ارْكَبْ» فَرَكِبْتُ فَلَقَدْ رَأَيْتُهُ أَكُفُّهُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: «تَزَوَّجْتَ»؟ قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: «بِكْرًا أَمْ ثَيِّبًا»؟ قُلْتُ: بَلْ ثَيِّبًا، قَالَ: «أَفَلا جَارِيَةً تُلاعِبُهَا وَتُلاعِبُكَ»؟ قُلْتُ: إِنَّ لِي أَخَوَاتٍ، فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَتَزَوَّجَ امْرَأَةً تَجْمَعُهُنَّ، وَتَمْشُطُهُنَّ، وَتَقُومُ عَلَيْهِنَّ، قَالَ: «أَمَّا إِنَّكَ قَادِمٌ فَإِذَا قَدِمْتَ فَالْكَيْسَ الْكَيْسَ» ثُمَّ قَالَ: «أَتَبِيعُ جَمَلَكَ»؟ قُلْتُ: نَعَمْ، فَاشْتَرَاهُ مِنِّي بِأُوقِيَّةٍ، ثُمَّ قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ ج قَبْلِي، وَقَدِمْتُ بِالْغَدَاةِ، فَجِئْنَا إِلَى الْمَسْجِدِ، فَوَجَدْتُهُ عَلَى بَابِ الْمَسْجِدِ، قَالَ: «أَالآنَ قَدِمْتَ»؟ قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: «فَدَعْ جَمَلَكَ، فَادْخُلْ فَصَلِّ رَكْعَتَيْنِ». فَدَخَلْتُ فَصَلَّيْتُ، فَأَمَرَ بِلالاً أَنْ يَزِنَ لَهُ أُوقِيَّةً، فَوَزَنَ لِي بِلالٌ فَأَرْجَحَ لِي فِي الْمِيزَانِ، فَانْطَلَقْتُ حَتَّى وَلَّيْتُ، فَقَالَ: «ادْعُ لِي جَابِرًا» قُلْتُ: الآنَ يَرُدُّ عَلَيَّ الْجَمَلَ، وَلَمْ يَكُنْ شَيْءٌ أَبْغَضَ إِلَيَّ مِنْهُ، قَالَ: «خُذْ جَمَلَكَ، وَلَكَ ثَمَنُهُ»».(بخارى:۲۰۹۷)

ترجمه: «جابر بن عبد الله بمی‌گوید: در غزوه‏ای همراه رسول ‏الله جبودم. شترم خسته شده بود و راه نمی‌رفت. رسول ‏اكرم جكه از كنارم می‌گذشت، پرسید: «جابر هستی»؟ گفتم: بله. فرمود: «چه خبر است»؟ گفتم: شترم خسته شده است و آهسته می‏رود. بدین جهت از كاروان عقب مانده‌‌ام. رسول ‏الله جاز مركب خود پیاده شد و با عصایی كه در دست داشت، شتر مرا راند. سپس، فرمود: «سوار شو». من سوار شدم و مهار شترم را كه با سرعت پیش می‌رفت، به سوی خود می‌كشیدم تا از رسول خدا جسبقت نگیرم. رسول ‏الله جاز من پرسید: «ازدواج كرده‌ای»؟ عرض كردم: بلی. فرمود: «با دختری یا بیوه زنی»؟ گفتم: با بیوه‌ای. آنحضرتجفرمود: «چرا با دوشیزه‏ای ازدواج نكردی تا تو با او و او با تو، بازی كند»؟ گفتم: یا رسول‏ الله! چند خواهر یتیم داشتم. میخواستم با همسری ازدواج كنم كه خواهرانم را سرپرستی كرده، امور آنان را اداره كند و به نظافت آنان بپردازد. فرمود: «اكنون، مدینه نزدیک می‏شود، باید هوشیار وبیدار باشی». بعد، فرمود: «شترت را نمی‏فروشی»؟ عرض كردم: بلی، یا رسول ‏الله! آنحضرت جشترم را در برابر یک اوقیه نقره، خرید. سپس، قبل از من، وارد مدینه شد. و من صبح روز بعد، وارد مدینه شدم. وقتی به درب مسجد رسیدم، رسول ‏الله جرا در آنجا دیدم. فرمود: «اكنون، وارد مدینه شدی»؟ گفتم: بلی. فرمود: «شترت را بگذار و داخل مسجد برو و دو ركعت نماز بخوان». وارد مسجد شدم و دو ركعت نماز خواندم. رسول ‏الله جبه بلال سدستور داد تا یک اوقیه نقره، برای من وزن كند. او نیز یک اوقیه نقره، برایم وزن كرد وچیزی بر آن افزود. من به راه افتادم و رفتم. رسول ‏الله جفرمود: «جابر را صدا كنید و نزد من بیاورید». من فكر ‏كردم الآن، رسول ‏الله جشترم را به من، برمی گرداند (و معامله را فسخ می‌نماید). چیزی برای من ناراحت كننده‌تر از این نبود. رسول ‏الله جفرمود: «شترت را بگیر و قیمتش نیز از آنِ تو باشد».

باب (۲۰): خریدن شتران بیمار

۹۹۵- «عن عبدالله بْنُ عُمَرَ ب: أنَّهُ اشْتَرَى إبْلاً هِيمًا مِنْ رَجُلٍ، وَلَهُ فِيها شَرِيكٌ، فَجَاءَ شَرِيكُهُ إلى ابْنِ عُمَرَ، فَقَالَ لَهُ: إِنَّ شَرِيكِي بَاعَكَ إِبِلاً هِيمًا وَلَمْ يَعْرِفْكَ. قَالَ فَاسْتَقْهَا، قَالَ: فَلَمَّا ذَهَبَ يَسْتَاقُهَا، فَقَالَ: دَعْهَا، رَضِينَا بِقَضَاءِ رَسُولِ اللَّهِ ج: «لا عَدْوَى»».(بخارى: ۲۰۹۹)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: شتران بیماری را از شخصی كه شریكی داشت، خریدم. شریک آن شخص، نزد من آمد و گفت: شریكم تو را نشناخته و شتران بیماری را به تو فروخته است. گفتم: آنها را در پیش گیر و برو. هنگامیكه رفت تا شترانش را ببرد، گفتم: آنها را بگذار، به داوری رسول الله جراضی هستم كه فرمود: «بیماری، منتقل نمی‌شود»». (یعنی بیماری آنها به سایر شترها، سرایت نمی‌كند).

باب (۲۱): درباره حجام

۹۹۶- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: حَجَمَ أَبُو طَيْبَةَ رَسُولَ اللَّهِ ج، فَأَمَرَ لَهُ بِصَاعٍ مِنْ تَمْرٍ وَأَمَرَ أَهْلَهُ أَنْ يُخَفِّفُوا مِنْ خَرَاجِهِ».(بخارى: ۲۱۰۲)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: ابوطیبه (جهت مداوا) رسول ‏الله جرا حجامت كرد. رسول ‏اكرم جدستور داد تا یک صاع خرما به وی بدهند و به مأموران جمع‏آوری مالیات، امر فرمود كه برای وی تخفیف قایل شوند».

۹۹۷- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: احْتَجَمَ النَّبِيُّ ج وَأَعْطَى الَّذِي حَجَمَهُ، وَلَوْ كَانَ حَرَامًا لَمْ يُعْطِهِ».(بخارى: ۲۱۰۳)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: رسول ‏الله جحجامت كرد و اجرت حَجّام را پرداخت نمود. اگر مزد حجامت حرام می‏بود، رسول ‏الله جآن را نمی‏پرداخت».

باب (۲۲): داد و ستد چیزی که پوشیدن آن برای مردان و زنان است

۹۹۸- «عَنْ عَائِشَةَ أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ ل: أَنَّهَا اشْتَرَتْ نُمْرُقَةً فِيهَا تَصَاوِيرُ، فَلَمَّا رَآهَا رَسُولُ اللَّهِ ج قَامَ عَلَى الْبَابِ فَلَمْ يَدْخُلْهُ، فَعَرَفْتُ فِي وَجْهِهِ الْكَرَاهِيَةَ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَتُوبُ إِلَى اللَّهِ وَإِلَى رَسُولِهِ ج: مَاذَا أَذْنَبْتُ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَا بَالُ هَذِهِ النُّمْرُقَةِ؟» قُلْتُ: اشْتَرَيْتُهَا لَكَ لِتَقْعُدَ عَلَيْهَا وَتَوَسَّدَهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ أَصْحَابَ هَذِهِ الصُّوَرِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُعَذَّبُونَ، فَيُقَالُ لَهُمْ: أَحْيُوا مَا خَلَقْتُمْ» وَقَالَ: «إِنَّ الْبَيْتَ الَّذِي فِيهِ الصُّوَرُ لا تَدْخُلُهُ الْمَلائِكَةُ»».(بخارى: ۲۱۰۵)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: متكایی (پشتی) خریدم كه دارای تصویر بود. هنگامی كه رسول ‏الله جآن را دید، كنار در، توقف كرد و وارد خانه نشد. آثار ناراحتی را در چهره‏اش دیدم. گفتم: ای رسول خدا! به پیشگاه خدا و رسولش توبه میكنم. چه خطایی مرتكب شده ام؟ رسول ‏الله جفرمود: «این متكا چیست»؟ عرض كردم: یا رسول ‏الله! آن را برای شما خریده‏ام تا روی آن بنشینید و بر آن تكیه زنید. رسول ‏الله جفرمود: «روز قیامت، ترسیم كنندگان این تصاویر عذاب داده خواهند شد. و به آنان گفته می‏شود: آنچه را كه آفریده‌اید، زنده كنید». وافزود: «هر خانه‏ای كه در آن، تصویر باشد، فرشتگان (رحمت) وارد آن نخواهند شد»».

باب (۲۳): کسی که چیزی بخرد و بلافاصله آن را هبه کند

۹۹۹- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: كُنَّا مَعَ النَّبِيِّ ج فِي سَفَرٍ، فَكُنْتُ عَلَى بَكْرٍ صَعْبٍ لِعُمَرَ، فَكَانَ يَغْلِبُنِي، فَيَتَقَدَّمُ أَمَامَ الْقَوْمِ، فَيَزْجُرُهُ عُمَرُ وَيَرُدُّهُ ثُمَّ يَتَقَدَّمُ، فَيَزْجُرُهُ عُمَرُ وَيَرُدُّهُ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج لِعُمَرَ: «بِعْنِيهِ» قَالَ: هُوَ لَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ: «بِعْنِيهِ». فَبَاعَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «هُوَ لَكَ يَا عَبْدَاللَّهِ بْنَ عُمَرَ تَصْنَعُ بِهِ مَا شِئْتَ»».(بخارى: ۲۱۱۵)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: در سفری، همراه رسول ‏الله جبودم. و بر شتری جوان و سركش كه از پدرم بود، سوار بودم. گاهی از كنترل من خارج می‌شد و از كاروان، جلو می‏افتاد. عمرسآن را متوقف می‌كرد و به عقب می‌راند. ولی دوباره، جلو می افتاد. عمرساو را تنبیه می‌كرد و برمی گرداند. رسول خدا جبه عمر سگفت: «او را به من بفروش». عمرسگفت: ای رسول خدا! از آنِ شما باشد. رسول ‏الله جفرمود: «آن را به من بفروش». عمر سآن را به رسول خدا جفروخت. سپس، رسول ‏الله جخطاب به عبدالله بن عمر بفرمود: «ای عبد الله! او مال تو باشد و هر چه می‌خواهی، با او بكن»».

باب (۲۴): فریب کاری در معاملات، ناپسند است

۱۰۰۰- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَجُلاً ذَكَرَ لِلنَّبِيِّ ج أَنَّهُ يُخْدَعُ فِي الْبُيُوعِ، فَقَالَ: «إِذَا بَايَعْتَ فَقُلْ: لا خِلابَةَ»».(بخارى: ۲۱۱۷)

ترجمه: «از عبد الله بن عمر بروایت است كه: شخصی نزد رسول ‏الله جآمد و از اینكه در معاملات، او را فریب می‌دهند، سخن گفت. رسول ‏الله جفرمود: «هرگاه معامله می‏كنی، بگو: به شرط اینكه فریبی در كار نباشد»».

باب (۲۵): آنچه دربارۀ بازارها آمده است

۱۰۰۱- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «يَغْزُو جَيْشٌ الْكَعْبَةَ، فَإِذَا كَانُوا بِبَيْدَاءَ مِنَ الأَرْضِ يُخْسَفُ بِأَوَّلِهِمْ وَآخِرِهِمْ». قَالَتْ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، كَيْفَ يُخْسَفُ بِأَوَّلِهِمْ وَآخِرِهِمْ، وَفِيهِمْ أَسْوَاقُهُمْ، وَمَنْ لَيْسَ مِنْهُمْ؟ قَالَ: «يُخْسَفُ بِأَوَّلِهِمْ وَآخِرِهِمْ ثُمَّ يُبْعَثُونَ عَلَى نِيَّاتِهِمْ»». (بخارى:۲۱۱۸)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه رسول ‏الله جفرمود: «لشكری به قصد حمله به كعبه، حركت خواهد كرد. و هنگامی كه به سرزمین بیداء می‌رسند، همه آنان در زمین فرو خواهند رفت». عایشه لمی‌گوید: پرسیدم: یا رسول ‏الله! چگونه همه آنان را زمین می‌بلعد، حال آنكه میان آنان افراد بازاری (غیر جنگجو) و كسانی كه نیت جنگ ندارند، وجود دارد؟ رسول ‏الله جفرمود: «زمین، همه را خواهد بلعید. اما روز قیامت، هركس، مطابق نیت خویش، حشر خواهد شد»».

۱۰۰۲- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج فِي السُّوقِ، فَقَالَ: رَجُلٌ يَا أَبَا الْقَاسِمِ، فَالْتَفَتَ إِلَيْهِ النَّبِيُّ ج فَقَالَ: إِنَّمَا دَعَوْتُ هَذَا، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «سَمُّوا بِاسْمِي وَلا تَكَنَّوْا بِكُنْيَتِي»».(بخارى: ۲۱۲۰)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: نبی ‏اكرم جدر بازار بود. شخصی صدا ‏زد و گفت: یا ابا القاسم! رسول ‏الله جبه سوی او نگاه كرد. آن شخص، گفت: منظورم فلانی بود نه شما. آنگاه، رسول ‏الله جفرمود: «اسم مرا بر خود بگذارید ولی كنیه‌‌ام را برای خود، بكار نبرید»».

۱۰۰۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ الدَّوْسِيِّ س قَالَ: خَرَجَ النَّبِيُّ ج فِي طَائِفَةِ النَّهَارِ، لا يُكَلِّمُنِي وَلا أُكَلِّمُهُ، حَتَّى أَتَى سُوقَ بَنِي قَيْنُقَاعَ، فَجَلَسَ بِفِنَاءِ بَيْتِ فَاطِمَةَ، فَقَالَ: «أَثَمَّ لُكَعُ أَثَمَّ لُكَعُ؟» فَحَبَسَتْهُ شَيْئًا، فَظَنَنْتُ أَنَّهَا تُلْبِسُهُ سِخَابًا أَوْ تُغَسِّلُهُ، فَجَاءَ يَشْتَدُّ حَتَّى عَانَقَهُ وَقَبَّلَهُ، وَقَالَ: «اللَّهُمَّ أَحْبِبْهُ وَأَحِبَّ مَنْ يُحِبُّهُ»».(بخارى:۲۱۲۲)

ترجمه: «ابوهریره دوسی سمی‌گوید: رسول‏ الله جدر بخشی از روز، به طرف بازار رفت. (در مسیر راه) نه ایشان با من سخن گفت و نه من با ایشان. تا اینكه وارد بازار بنی قینقاع شد و در صحن خانه فاطمه زهرا لنشست و فرمود: «كوچولو اینجا است؟ كوچولو اینجا است»؟ (هدفش حسن و حسین ببود). فاطمه لدر فرستادن طفل، اندكی تاخیر كرد. راوی می‌گوید: خیال كردم گردن بندی به گردنش می‌آویزد یا او را می‌شوید. سپس، كودک، دوان دوان نزد رسول ‏الله جآمد. آنحضرت جاو را در آغوش گرفت و بوسید و فرمود: «پروردگارا! این را دوست بدار و هر كس كه او را دوست بدارد تو نیز او را دوست بدار»».

۱۰۰۴- «عَنْ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّهُمْ كَانُوا يَشْتَرُونَ الطَّعَامَ مِنَ الرُّكْبَانِ عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ ج فَيَبْعَثُ عَلَيْهِمْ مَنْ يَمْنَعُهُمْ أَنْ يَبِيعُوهُ حَيْثُ اشْتَرَوْهُ، حَتَّى يَنْقُلُوهُ حَيْثُ يُبَاعُ الطَّعَامُ. وقَالَ ابْنُ عُمَرَ ب: نَهَى النَّبِيُّ ج أَنْ يُبَاعَ الطَّعَامُ إِذَا اشْتَرَاهُ حَتَّى يَسْتَوْفِيَهُ». (بخارى: ۲۱۲۴)

ترجمه: «از عبد الله بن عمر بروایت است كه: برخی از مردم، در زمان رسول‏ الله جخوراكیها را در بین راه از فروشندگان آنها می‌خریدند. رسول اكرم جكسی را نزد آنان فرستاد تا آنها را از فروش آن مواد، قبل از رسیدن به بازار، منع كند. عبد الله بن عمر بمی‌گوید: رسول خدا جاز فروختن مواد غذایی قبل از اینكه قبض شود (بدست خریدار برسد)، منع كرده است».

باب (۲۶): کراهیت براه انداختن جار وجنجال در بازار

۱۰۰۵- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ ب: أنَّهُ سُئِلَ عَنْ صِفَةِ رَسُولِ اللَّهِ ج فِي التَّوْرَاةِ، قَالَ: أَجَلْ، وَاللَّهِ إِنَّهُ لَمَوْصُوفٌ فِي التَّوْرَاةِ بِبَعْضِ صِفَتِهِ فِي الْقُرْآنِ: يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا وَحِرْزًا لِلأُمِّيِّينَ، أَنْتَ عَبْدِي وَرَسُولِي، سَمَّيْتُكَ: المتَوَكِّلَ، لَيْسَ بِفَظٍّ، وَلا غَلِيظٍ، وَلا سَخَّابٍ فِي الأَسْوَاقِ، وَلا يَدْفَعُ بِالسَّيِّئَةِ السَّيِّئَةَ، وَلَكِنْ يَعْفُو وَيَغْفِرُ، وَلَنْ يَقْبِضَهُ اللَّهُ حَتَّى يُقِيمَ بِهِ الْمِلَّةَ الْعَوْجَاءَ، بِأَنْ يَقُولُوا: لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، وَيَفْتَحُ بِهَا أَعْيُنًا عُمْيًا، وَآذَانًا صُمًّا، وَقُلُوبًا غُلْفًا».(بخارى: ۲۱۲۵)

ترجمه: «از عبدالله بن عمرو بن عاص بپرسیدند كه سیرت رسول اكرم جدر تورات، چگونه بیان شده است؟ گفت: بخدا سوگند، بعضی از صفات رسول ‏الله جدر تورات، عیناً مانند صفات ایشان در قرآن، بیان شده است. چنانچه تورات می‌گوید: ای نبی! ما تو را بعنوان گواه و بشارت دهنده و ترساننده و محافظ افراد اُمی قرار داده‌ایم. تو بنده و رسول من هستی. تو را متوكل نام نهاده‌‌ام. (و می‌افزاید كه آن پیامبر) بدخو و سنگدل نیست و در بازارها سرو صدا به راه نمی‌اندازد. بدی را با بدی، جواب نمی‌دهد. بلكه می‌بخشد و از آن، در میگذرد. و خداوند او را نمی‌میراند تا زمانی كه ملت گمراه را بوسیله او، هدایت نكند و آنها (كلمه توحید یعنی) لااله الا الله نگویند و بوسیله آن، چشمهای كور، گوشهای كر و قلبهای مهر زده را باز ننماید».

باب (۲۷): وزن و یا پیمانه کردن کالا بر عهدۀ فروشنده است

۱۰۰۶- «عَنْ جَابِرٍ س قَالَ: تُوُفِّيَ عَبْدُاللَّهِ بْنُ عَمْرِو بْنِ حَرَامٍ وَعَلَيْهِ دَيْنٌ، فَاسْتَعَنْتُ النَّبِيَّ ج عَلَى غُرَمَائِهِ أَنْ يَضَعُوا مِنْ دَيْنِهِ، فَطَلَبَ النَّبِيُّ ج إِلَيْهِمْ فَلَمْ يَفْعَلُوا، فَقَالَ لِيَ النَّبِيُّ ج: «اذْهَبْ فَصَنِّفْ تَمْرَكَ أَصْنَافًا، الْعَجْوَةَ عَلَى حِدَةٍ، وَعَذْقَ زَيْدٍ عَلَى حِدَةٍ، ثُمَّ أَرْسِلْ إِلَيَّ» فَفَعَلْتُ، ثُمَّ أَرْسَلْتُ إِلَى النَّبِيِّ ج فَجَاءَ فَجَلَسَ عَلَى أَعْلاهُ أَوْ فِي وَسَطِهِ ثُمَّ قَالَ: «كِلْ لِلْقَوْمِ» فَكِلْتُهُمْ حَتَّى أَوْفَيْتُهُمِ الَّذِي لَهُمْ، وَبَقِيَ تَمْرِي كَأَنَّهُ لَمْ يَنْقُصْ مِنْهُ شَيْءٌ»».(بخارى: ۲۱۲۷)

ترجمه: «جابر سمی‌گوید: عبد الله بن عمرو بن حرام در حالی كه بدهكار بود، از دنیا رفت. از رسول ‏الله جتقاضا كردم كه از طلبكارانش بخواهد تا مقداری از طلب خود را كم كنند. رسول الله جسفارش كرد، اما آنها نپذیرفتند. آنحضرت جبه من گفت: «برو و خرماهای خود را از هم جدا كن. یعنی هر یک از عجوه و عذق زید (انواع خرما) را از یكدیگر جدا ساز. آنگاه، مرا خبر كن». من نیز اطاعت امر كردم. سپس، كسی را نزد رسول الله جفرستادم. آنحضرت جآمد و بالا یا وسط خرماها نشست و فرمود: «وزن كن و به طلبكاران، بده». من نیز خرما‌ها را وزن كردم و بدهی هر یک را بطور كامل، پرداخت نمودم. و خرماهایم باقی ماند بطوری كه گویا چیزی از آنها كم نشده بود».

باب (۲۸): آنچه که وزن وپیمانه‌اش مستحب است

۱۰۰۷- «عَنِ الْمِقْدَامِ بْنِ مَعْدِي كَرِبَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «كِيلُوا طَعَامَكُمْ يُبَارَكْ لَكُمْ»». (بخارى: ۲۱۲۸)

ترجمه: «مقدام بن معدی كرب سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود:« مواد خوراكی خود را هنگام داد و ستد، وزن كنید تا در آن، برای شما بركت حاصل شود».

اب (۲۹): برکت صاع و مد (واحد وزن) پیامبر ج

۱۰۰۸- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ زَيْدٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج: «أَنَّ إِبْرَاهِيمَ حَرَّمَ مَكَّةَ وَدَعَا لَهَا، وَحَرَّمْتُ الْمَدِينَةَ كَمَا حَرَّمَ إِبْرَاهِيمُ مَكَّةَ وَدَعَوْتُ لَهَا فِي مُدِّهَا وَصَاعِهَا، مِثْلَ مَا دَعَا إِبْرَاهِيمُ÷ لِمَكَّةَ»».(بخارى: ۲۱۲۹)

ترجمه: «عبد الله بن زید سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «ابراهیم ÷مكه را حرم قرار داد و برای آن دعا كرد. من نیز همان گونه كه ابراهیم ÷مكه را حرم قرار داد، مدینه را حرم قرار دادم و برای مد و صاع (پیمانه وزن) مدینه دعا كردم همانطور كه ابراهیم برای مكه، دعای بركت نمود»».

باب (۳۰): آنچه دربارۀ فروش و احتکار مواد خوراکی آمده است

۱۰۰۹- «عَنْ ابن عمر ب قَالَ: رَأَيْتُ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ الطَّعَامَ مُجَازَفَةً، يُضْرَبُونَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج أَنْ يَبِيعُوهُ حَتَّى يُؤْوُوهُ إِلَى رِحَالِهِمْ». (بخارى: ۲۱۳۱)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: در زمان رسول خدا جكسانی كه بدون وزن و از روی تخمین، مواد خوراكی را می‌خریدند و قبل از قبض (در اختیار گرفتن)، آنرا به دیگران میفروختند، تنبیه می‌شدند».

۱۰۱۰- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج نَهَى أَنْ يَبِيعَ الرَّجُلُ طَعَامًا حَتَّى يَسْتَوْفِيَهُ، قِيلَ لابْنِ عَبَّاسٍ: كَيْفَ ذَاكَ؟ قَالَ: ذَاكَ دَرَاهِمُ بِدَرَاهِمَ وَالطَّعَامُ مُرْجَأٌ»».(بخارى: ۲۱۳۲)

ترجمه: «ابن عباس بروایت می‌كند كه: رسول الله جمردم را از فروختن مواد خوراكی، قبل از اینكه آن را قبض كنند (تحویل بگیرند)، منع فرمود. از ابن عباس بپرسیدند: یعنی چگونه؟ فرمود: بدین معنی كه پول در مقابل پول، پرداخت شود ولی تحویل مواد خوراكی به تاخیر بیافتد. (یعنی مثلا گندم را قبل از اینكه از فروشنده تحویل بگیرد، بفروشد)».

۱۰۱۱- «عَنْ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ س: يُخْبِرُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: «الذَّهَبُ بِالذَّهَبِ رِبًا إِلاَّ هَاءَ وَهَاءَ، وَالْبُرُّ بِالْبُرِّ رِبًا إِلاَّ هَاءَ وَهَاءَ، وَالتَّمْرُ بِالتَّمْرِ رِبًا، إِلاَّ هَاءَ وَهَاءَ، وَالشَّعِيرُ بِالشَّعِيرِ رِبًا إِلاَّ هَاءَ وَهَاءَ»».(بخارى: ۲۱۳۴)

ترجمه: «عمر بن خطاب ساز رسول الله جنقل می‌كند كه فرمود: «فروختن طلا در مقابل طلا، و گندم در مقابل گندم، و خرما در مقابل خرما، و جَو در مقابل جَو، ربا است مگر اینكه دست به دست باشد»».

باب (۳۱): مسلمان نباید معامله برادر مسلمانش را بهم زند تا خود، معامله کند مگر اینکه او اجازه دهد یا صرف نظر کند

۱۰۱۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج أَنْ يَبِيعَ حَاضِرٌ لِبَادٍ، وَلا تَنَاجَشُوا وَلا يَبِيعُ الرَّجُلُ عَلَى بَيْعِ أَخِيهِ، وَلا يَخْطُبُ عَلَى خِطْبَةِ أَخِيهِ، وَلا تَسْأَلُ الْمَرْأَةُ طَلاقَ أُخْتِهَا لِتَكْفَأَ مَا فِي إِنَائِهَا».(بخارى: ۲۱۴۰)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول ‏الله جاز اینكه فرد شهر نشین، (بعنوان دلال) كالای فرد روستایی را بفروش رساند، منع كرده است. و نیز فرمود كه وارد معامله كسی، به قصد افزایش قیمت، نشوید. و همچنین شخص، معامله برادر مسلمانش را بخاطر خود، بهم نزند. و هیچ كس به خواستگاری كسی كه برادر مسلمانش از او خواستگاری كرده، نرود. و هیچ زنی متقاضی طلاق خواهر مسلمانش، به نفع خود نگردد».

باب (۳۲): فروش مزایده

۱۰۱۳- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب: أَنَّ رَجُلاً أَعْتَقَ غُلامًا لَهُ عَنْ دُبُرٍ فَاحْتَاجَ، فَأَخَذَهُ النَّبِيُّ ج فَقَالَ: «مَنْ يَشْتَرِيهِ مِنِّي»؟ فَاشْتَرَاهُ نُعَيْمُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ بِكَذَا وَكَذَا فَدَفَعَهُ إِلَيْهِ».(بخارى: ۲۱۴۱)

ترجمه: «از جابر بن عبد الله بروایت است كه شخصی، غلامش را مُدبَّر نمود. (یعنی گفت: پس از مرگ من، تو آزادی). ولی بعداً محتاج شد. رسول خدا جاعلام كرد كه چه كسی این غلام را می‌خرد؟ نعیم بن عبد الله آنرا در مقابل مبلغی، خریداری نمود. و آنحضرت جقیمتش را به مالكش، تحویل داد».

باب (۳۳): معاملۀ فریبکارانه و فروش حیوان درشکم مادرش

۱۰۱۴- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج نَهَى عَنْ بَيْعِ حَبَلِ الْحَبَلَةِ، وَكَانَ بَيْعًا يَتَبَايَعُهُ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ، كَانَ الرَّجُلُ يَبْتَاعُ الْجَزُورَ إِلَى أَنْ تُنْتَجَ النَّاقَةُ ثُمَّ تُنْتَجُ الَّتِي فِي بَطْنِهَا».(بخارى: ۲۱۴۳)

ترجمه: «از عبد الله بن عمر بروایت است كه: رسول ‏الله جاز بیع ‏حبل الحبله كه در زمان جاهلیت رواج داشت، منع فرمود. و آن، چنین بود كه شخصی، شتر ماده‏ای را می‏خرید و شرط میگذاشت كه هرگاه شتر، بچه‏ای بزاید و بعد، آن بچه شتر، بزرگ شود و بچه‏ای بزاید، آنگاه، قیمت آنرا بپردازد».

باب (۳۴): منع کردن فروشنده از اینکه شیر شتر یا گاو یا گوسفند را در پستان‌هایشان ذخیره کند

۱۰۱۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج: «لا تُصَرُّوا الإِبِلَ وَالْغَنَمَ، فَمَنِ ابْتَاعَهَا بَعْدُ، فَإِنَّهُ بِخَيْرِ النَّظَرَيْنِ بَعْدَ أَنْ يَحْتَلِبَهَا، إِنْ شَاءَ أَمْسَكَ، وَإِنْ شَاءَ رَدَّهَا وَصَاعَ تَمْرٍ»».(بخارى: ۲۱۴۸)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه نبی اكرم جفرمود: «شیر شتر و گوسفند را (بقصد فریب دادن مشتری) در پستانشان ذخیره نكنید. و هر كس چنین حیوانی را خرید و دوشید، بعد از آن، مختار است كه آنرا بپذیرد یا به صاحبش برگرداند و یک صاع خرما (در مقابل شیری كه دوشیده است) به او بدهد».

باب (۳۵): فروختن غلام زناکار

۱۰۱۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «إِذَا زَنَتِ الأَمَةُ فَتَبَيَّنَ زِنَاهَا فَلْيَجْلِدْهَا وَلا يُثَرِّبْ، ثُمَّ إِنْ زَنَتْ فَلْيَجْلِدْهَا وَلا يُثَرِّبْ، ثُمَّ إِنْ زَنَتِ الثَّالِثَةَ فَلْيَبِعْهَا وَلَوْ بِحَبْلٍ مِنْ شَعَرٍ»».(بخارى: ۲۱۵۲)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «هرگاه، كنیز كسی زنا كند و كارش ‏ثابت شود او را شلاق بزند و به سرزنش اكتفا نكند. بار دوم اگر زنا كرد، باز هم او را شلاق بزند و به سرزنش، بسنده نكند. و اگر بار سوم مرتكب زنا شد، او را بفروشد، اگر چه در برابر یک ریسمان بافته شده از مو باشد»».

باب (۳۶): آیا شهرنشین کالای بادیه نشین را بدون اجر بفروشد؟ و به وی (در این مورد) کمک کند و یا نصیحت نماید؟

۱۰۱۷- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لا تَلَقَّوُا الرُّكْبَانَ وَلا يَبِعْ حَاضِرٌ لِبَادٍ» قَالَ الراوي لابْنِ عَبَّاسٍ: مَـا قَوْلُهُ: «لا يَبِيعُ حَاضِرٌ لِبَادٍ» قَالَ: لا يَكُونُ لَهُ سِمْسَارًا».(بخارى: ۲۱۵۸)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «برای خرید كالا به استقبال كاروان نروید. و شهرنشین، كالای بادیه نشین را برای او نفروشد». از ابن عباس بپرسیدند: منظور رسول اكرمجاز اینكه فرمود: «شهر نشین برای بادیه نشین، كالا نفروشد»، چیست؟ گفت: یعنی برای او دلالی نكند».

باب (۳۷): نهی از رفتن به پیشباز کاروان تجاری

۱۰۱۸- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لا يَبِيعُ بَعْضُكُمْ عَلَى بَيْعِ بَعْضٍ، وَلا تَلَقَّوُا السِّلَعَ حَتَّى يُهْبَطَ بِهَا إِلَى السُّوقِ»».(بخارى: ۲۱۶۵)

ترجمه: «از عبد الله بن عمر بروایت است كه رسول ‏الله جفرمود: «بر معامله برادر مسلمانتان، معامله نكنید. و به پیشباز (خرید) كالا قبل از اینكه وارد بازار شود، نروید»».

باب (۳۸): فروش کشمش در مقابل کشمش و مواد خوراکی در مقابل مواد خوراکی

۱۰۱۹- «وعنه س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج نَهَى عَنِ الْمُزَابَنَةِ، وَالْمُزَابَنَةُ بَيْعُ الثَّمَرِ بِالتَّمْرِ كَيْلاً وَبَيْعُ الزَّبِيبِ بِالْكَرْمِ كَيْلاً».(بخاری: ۲۱۷۱)

ترجمه: «از عبد الله بن عمر بروایت است كه رسول الله جاز بیع مزابنه، منع كرد. یعنی خرمای تازه در عوض خرمای خشک، یا كشمش در مقابل انگور تازه، با كیل، معامله شود. (زیرا در این نوع معامله، احتمال ربا وجود دارد)».

باب (۳۹): فروش جَو در مقابل جو

۱۰۲۰- «عَنْ مَالِكِ بْنِ أَوْسٍ س: أَنَّهُ الْتَمَسَ صَرْفًا بِمِائَةِ دِينَارٍ، فَدَعَانِي طَلْحَةُ بْنُ عُبَيْدِاللَّهِ فَتَرَاوَضْنَا حَتَّى اصْطَرَفَ مِنِّي فَأَخَذَ الذَّهَبَ يُقَلِّبُهَا فِي يَدِهِ ثُمَّ قَالَ: حَتَّى يَأْتِيَ خَازِنِي مِنَ الْغَابَةِ وَعُمَرُ يَسْمَعُ ذَلِكَ فَقَالَ: وَاللَّهِ لا تُفَارِقُهُ حَتَّى تَأْخُذَ مِنْهُ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «الذَّهَبُ بِالذَّهَبِ رِبًا إِلاَّ هَاءَ وَهَاءَ» وذكر باقي الحديث وقد تقدم». (بخارى: ۲۱۷۴)

ترجمه: «مالک بن اوس سمی‌گوید: نیاز پیدا كردم كه صد دینار را معاوضه كنم. طلحه بن عبیدالله مرا طلبید و هر دو، درباره این معامله به گفتگو نشستیم. و قرار بر این شد كه من معامله را با وی انجام دهم. طلحه بن عبیدالله دینارها را در دست گرفته و آنها را زیر رو می‏كرد. سپس، گفت: تا آمدن حسابدار من از جنگل، باید صبركنی. عمر سكه گفتگوی ما را می‏شنید، به من گفت: تو را بخدا سوگند، تا قیمت طلاها را نگرفته‏ای، از او جدا نشو. زیرا رسول ‏الله جفرموده است: «طلا در برابر طلا، ربا است مگر اینكه نقدی باشد». بقیه این حدیث، قبلا بیان گردید».

باب (۴۰): فروختن طلا به طلا

۱۰۲۱- «عَنْ أَبِي بَكْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لا تَبِيعُوا الذَّهَبَ بِالذَّهَبِ إِلاَّ سَوَاءً بِسَوَاءٍ وَالْفِضَّةَ بِالْفِضَّةِ إِلاَّ سَوَاءً بِسَوَاءٍ وَبِيعُوا الذَّهَبَ بِالْفِضَّةِ وَالْفِضَّةَ بِالذَّهَبِ كَيْفَ شِئْتُمْ»».(بخارى: ۲۱۷۵)

ترجمه: «از ابو بكره سروایت است كه رسول الله جفرمود: «طلا را در برابر طلا، و نقره را در برابر نقره، بطور مساوی بفروشید. البته طلا را در برابر نقره، ونقره را در برابر طلا، هر طور كه دوست دارید، معامله كنید»».

باب (۴۱): فروش نقره در مقابل نقره

۱۰۲۲- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لا تَبِيعُوا الذَّهَبَ بِالذَّهَبِ إِلاَّ مِثْلاً بِمِثْلٍ، وَلا تُشِفُّوا بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ، وَلا تَبِيعُوا الْوَرِقَ بِالْوَرِقِ إِلاَّ مِثْلاً بِمِثْلٍ، وَلا تُشِفُّوا بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ، وَلا تَبِيعُوا مِنْهَا غَائِبًا بِنَاجِزٍ»». (بخارى: ۲۱۷۷)

ترجمه: «ابوسعید خدری سروایت می‌كند كه رسول الله جفرمود: «طلا را در مقابل طلا، جز اینكه برابر باشند و هیچ یک در برابر دیگری، زیاد نباشد، نفروشید. و نقره را در مقابل نقره نفروشید جز اینكه برابر باشند و یكی را بر دیگری ترجیح ندهید. و نسیه آنها را به نقد، نفروشید»».

باب (۴۲): فروش دینار به دینار بطور نسیه

۱۰۲۳- «عَنْ أَبَي سَعِيدٍ الْخُدْرِيَّ س قَالَ: الدِّينَارُ بِالدِّينَارِ وَالدِّرْهَمُ بِالدِّرْهَمِ، فَقِيلَ لَهُ: فَإِنَّ ابْنَ عَبَّاسٍ لا يَقُولُهُ، فَقَالَ أَبُو سَعِيدٍ: سَأَلْتُهُ؟ فَقُلْتُ: سَمِعْتَهُ مِنَ النَّبِيِّ ج أَوْ وَجَدْتَهُ فِي كِتَابِ اللَّهِ؟ قَالَ: كُلَّ ذَلِكَ لا أَقُولُ وَأَنْتُمْ أَعْلَمُ بِرَسُولِ اللَّهِ ج مِنِّي وَلَكِنَّني أَخْبَرَنِي أُسَامَةُ: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «لا رِبًا إِلاَّ فِي النَّسِيئَةِ»». (بخارى: ۲۱۷۸- ۲۱۷۹)

ترجمه: «از ابوسعید خدری سروایت است كه گفت: دینار را در برابر دینار، و درهم را در برابر درهم، معامله كنید. گفتند: عبد الله بن عباس بچنین نمی‌گوید. ابوسعید سگفت: از ابن ‏عباس سؤال كردم كه این سخن را از پیامبر خدا جشنیده‏ای یا آنرا در كتاب خدا، پیدا كرده ای؟ گفت: نه از پیامبرجشنیده‌‌ام و نه در كتاب خدا دیده‌‌ام. شما سخنان رسول خدا جرا از من بهتر می‏دانید. اما اُسامهسبرایم روایت نموده كه رسول ‏الله جفرموده است: «ربا، جز در نسیه، وجود ندارد»».

باب (۴۳): فروش نسیه نقره در مقابل طلا به نسیه

۱۰۲۴- «عن الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ وَزَيْدَ بْنَ أَرْقَمَ ب أنَّهُمَا سُئلا عَنِ الصَّرْفِ فَكُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا يَقُولُ: هَذَا خَيْرٌ مِنِّي، فَكِلاهُمَا يَقُولُ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج عَنْ بَيْعِ الذَّهَبِ بِالْوَرِقِ دَيْنًا».(بخارى: ۲۱۸۱)

ترجمه: «از براء بن عـازب و زید بن ارقـم بدرباره صرف (معامله طلا و نقره)، پرسیدند. هر كدام به دیگری اشاره می‌كرد و می‌گفت: ایشان، بهتر از من می‌داند. آنگاه، هر دوی آنها گفتند كه رسول خدا جاز فروختن طلا در مقابل نقره، بصورت نسیه، منع كرده است».

باب (۴۴): بیع مزابنه

۱۰۲۵- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لا تَبِيعُوا الثَّمَرَ حَتَّى يَبْدُوَ صَلاحُهُ وَلا تَبِيعُوا الثَّمَرَ بِالتَّمْرِ». أَخْبَرَنِي زَيْدُ بْنُ ثَابِتٍ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج رَخَّصَ بَعْدَ ذَلِكَ فِي بَيْعِ الْعَرِيَّةِ بِالرُّطَبِ أَوْ بِالتَّمْرِ، وَلَمْ يُرَخِّصْ فِي غَيْرِهِ».(بخارى: ۲۱۸۳ ـ ۲۱۸۴)

ترجمه: «از عبدالله بن عمر بروایت است كه رسول الله جفرمود: «میوه‏ها را تا پخته نشده‌اند، نفروشید. و خرمای تازه بالای درخت را در برابر خرمای كهنه، معامله نكنید». راوی می‌گوید: زید بن ثابت از رسول‏ الله جروایت می‌كند كه آنحضرت جبعد از آن، فقط معامله عریه (خرمای تازه بالای درخت در برابر خرمای كهنه) را جایز قرار داد».

۱۰۲۶- «عَنْ جَابِرٍ س قَالَ: نَهَى النَّبِيُّ ج عَنْ بَيْعِ الثَّمَرِ حَتَّى يَطِيبَ وَلا يُبَاعُ شَيْءٌ مِنْهُ إِلاَّ بِالدِّينَارِ وَالدِّرْهَمِ إِلاَّ الْعَرَايَا».(بخارى: ۲۱۸۹)

ترجمه: «جابر سمی‌گوید: نبی اكرم جاز فروش میوه تا زمانی كه پخته نشده است، منع فرمود. و همچنین از فروش آن، بجز در مقابل درهم و دینار، منع كرد. مگر معامله عریه، كه آنرا جایز قرار داد». (و شرح آن، در حدیث بالا گذشت).

باب (۴۵): فروش میوه روی درخت در مقابل طلا و نقره

۱۰۲۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج رَخَّصَ فِي بَيْعِ الْعَرَايَا فِي خَمْسَةِ أَوْسُقٍ أَوْ دُونَ خَمْسَةِ أَوْسُقٍ».(بخارى: ۲۱۹۰)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كند كه رسول ‏الله جبیع عریه را در پنج وسق (واحد وزن) یا در كمتر از آن، جایز قرار داد».

باب (۴۶): فروختن میوه قبل از اینکه قابل استفاده شوند

۱۰۲۸- «عَنْ زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ س قَالَ: كَانَ النَّاسُ فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج يَتَبَايَعُونَ الثِّمَارَ فَإِذَا جَذَّ النَّاسُ وَحَضَرَ تَقَاضِيهِمْ، قَالَ: الْمُبْتَاعُ إِنَّهُ أَصَابَ الثَّمَرَ الدُّمَانُ، أَصَابَهُ مُرَاضٌ أَصَابَهُ قُشَامٌ، عَاهَاتٌ يَحْتَجُّونَ بِهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج لَمَّا كَثُرَتْ عِنْدَهُ الْخُصُومَةُ فِي ذَلِكَ: «فَإِمَّا لا فَلا تَتَبَايَعُوا حَتَّى يَبْدُوَ صَلاحُ الثَّمَرِ» كَالْمَشُورَةِ يُشِيرُ بِهَا لِكَثْرَةِ خُصُومَتِهِمْ».(بخارى: ۲۱۹۳)

ترجمه: «زید بن ثابت سمی‌گوید: مردم در زمان رسول ‏الله جمیوه‏ها را معامله می‏كردند و وقتی كه زمان چیدن آنها فرا می‏رسید و مشتری برای جمع آوری محصول، می‏آمد، می‏گفت: این میوه‏ها، دچارآفات دمان، مراض و قشام شده‌اند؛ اینها آفاتی بودند كه مردم آنها را بهانه قرار می‌دادند. هنگامی كه رسول خدا جدید مردم برای حل اینگونه اختلافات، زیاد به او مراجعه می‌كنند، فرمود: «حال كه چنین است تا زمانی كه میوه‌ها پخته نشده‌اند، معامله نكنید». راوی می‌گوید: رسول خدا جبخاطر كثرت اختلافات‌شان، این نظر مشورتی را ارائه فرمودند».

۱۰۲۹- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: نَهَى النَّبِيُّ ج أَنْ تُبَاعَ الثَّمَرَةُ حَتَّى تُشَقِّحَ، فَقِيلَ: وَمَا تُشَقِّحُ؟ قَالَ: تَحْمَارُّ وَتَصْفَارُّ وَيُؤْكَلُ مِنْهَا».(بخارى: ۲۱۹۶)

ترجمه: «جابر بن عبد الله می‌گوید: نبی اكرم جاز فروختن میوه قبل از تشقیح، منع كرد. پرسیدند: تشقیح چیست؟ فرمود: «یعنی اینكه میوه، سرخ و زرد شود و قابل خوردن، گردد»».

باب (۴۷): اگر میوه را قبل از رسیدن، بفروشد و سپس، آن میوه، دچار آفت شود

۱۰۳۰- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج نَهَى عَنْ بَيْعِ الثِّمَارِ حَتَّى تُزْهِيَ فَقِيلَ لَهُ: وَمَا تُزْهِي؟ قَالَ: حَتَّى تَحْمَرَّ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَرَأَيْتَ إِذَا مَنَعَ اللَّهُ الثَّمَرَةَ بِمَ يَأْخُذُ أَحَدُكُمْ مَالَ أَخِيهِ»؟».(بخارى: ۲۱۹۹)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: رسول ‏الله جاز فروختن میوه‏ها تا زمانی كه پخته نشده‏اند، منع كرد. پرسیدند: چقدر؟ فرمود: تا سرخ شوند. همچنین، رسول الله جفرمود:«اگر خداوند، میوه‏ها را منع كند، (یعنی اگر فصل خوب نشود و محصولی ببار نیاید) آنگاه، شما به چه دلیلی و در برابر چه چیزی، مال برادرتان را می‏خورید»»؟.

باب (۴۸): بیع خرمای خوب در برابر خرمای خراب

۱۰۳۱- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ وَعَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج اسْتَعْمَلَ رَجُلاً عَلَى خَيْبَرَ، فَجَاءَهُ بِتَمْرٍ جَنِيبٍ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَكُلُّ تَمْرِ خَيْبَرَ هَكَذَا؟» قَالَ: لا وَاللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّا لَنَأْخُذُ الصَّاعَ مِنْ هَذَا بِالصَّاعَيْنِ وَالصَّاعَيْنِ بِالثَّلاثَةِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لا تَفْعَلْ، بِعِ الْجَمْعَ بِالدَّرَاهِمِ ثُمَّ ابْتَعْ بِالدَّرَاهِمِ جَنِيبًا»».(بخارى: ۲۲۰۲)

ترجمه: «از ابوسعید خدری و ابو هریره بروایت است كه رسول الله جشخصی را بر خیبر گماشت. او قدری خرمای مرغوب نزد رسول ‏الله جآورد. آنحضرت جپرسید: «آیا تمام خرماهای خیبر، اینگونه مرغوب‌اند»؟ او گفت: خیر. بخدا سوگند، ای رسول خدا! چنین نیست. ما یک صاع از این خرما را در مقابل دو صاع، و دو صاع را در مقابل سه صاع از خرماهای دیگر، می‌خریم. رسول ‏الله جفرمود: «چنین نكنید؛ خرمای مخلوط، بفروشید و از پول آن، خرمای مرغوب بخرید»».

باب (۴۹): فروختن میوۀ کال (نرسیده)

۱۰۳۲- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س أَنَّهُ قَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج عَنِ الْمُحَاقَلَةِ وَالْمُخَاضَرَةِ وَالْمُلامَسَةِ وَالْمُنَابَذَةِ وَالْمُزَابَنَةِ».(بخارى: ۲۲۰۷)

ترجمه: «انس بن مالک سروایت می‌كند كه رسول الله جاز معاملات زیر منع كرد:

۱- محالقه (فروش حبوبات در خوشه) ۲- مخاضره (فروش میوه نارس) ۳- ملامسه (نوعی داد و ستد كه در زمان جاهلیت رواج داشت مثلاً فروشنده می‌گفت به هر كدام از این گوسفندها كه دستت رسید و آن را گرفتی، به فلان قیمت مال تو) ۴ـ منابذه (پرتاب مال و سلب اختیار از طرف مقابل) ۵ـ مزابنه (فروش خرمای روی درخت در برابر خرمای چیده شده بطور تخمین) ».

باب (۵۰): معتبر قرار دادن عرف وعادات هر شهر در خرید، فروش، اجاره، وزن وپیمانه

۱۰۳۳- «عَنْ عَائِشَةَ ل: قَالَتْ هِنْدٌ أُمُّ مُعَاوِيَةَ لِرَسُولِ اللَّهِ ج: إِنَّ أَبَا سُفْيَانَ رَجُلٌ شَحِيحٌ، فَهَلْ عَلَيَّ جُنَاحٌ أَنْ آخُذَ مِنْ مَالِهِ سِرًّا؟ قَالَ: «خُذِي أَنْتِ وَبَنُوكِ مَا يَكْفِيكِ بِالْمَعْرُوفِ»».(بخارى: ۲۲۱۱)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه هند ؛مادر معاویه س؛ به رسول الله جگفت: شوهرم ؛ابوسفیان؛ مرد بخیلی است؛ اشكال دارد كه من بدون اجازه، از مالش، چیزی بردارم؟ رسول ‏الله جفرمود: « طبق عرف و به اندازه نیازِ خود و فرزندانت، بردار»».

باب (۵۱): فروختن کالا توسط شریک از طرف شریک دیگر

۱۰۳۴- «عَنْ جَابِرٍ س: جَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج الشُّفْعَةَ فِي كُلِّ مَالٍ لَمْ يُقْسَمْ، فَإِذَا وَقَعَتِ الْحُدُودُ وَصُرِّفَتِ الطُّرُقُ فَلا شُفْعَةَ».(بخارى: ۲۲۱۳)

ترجمه: «جابر سروایت می‌كند كه رسول الله جشفعه را در مالی مشروع قرار داد كه هنوز تقسیم نشده است، ولی پس از اینكه مال تقسیم شد و حد ومرز هر یک، تعیین گردید، دیگر كسی حق ادعای شفعه، ندارد».

باب (۵۲): خریدن برده از کافر حربی سپس، بخشیدن و آزاد کردن او

۱۰۳۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «هَاجَرَ إِبْرَاهِيمُ ÷ بِسَارَةَ فَدَخَلَ بِهَا قَرْيَةً فِيهَا مَلِكٌ مِنَ الْمُلُوكِ أَوْ جَبَّارٌ مِنَ الْجَبَابِرَةِ، فَقِيلَ: دَخَلَ إِبْرَاهِيمُ بِامْرَأَةٍ هِيَ مِنْ أَحْسَنِ النِّسَاءِ فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ مَنْ هَذِهِ الَّتِي مَعَكَ قَالَ: أُخْتِي، ثُمَّ رَجَعَ إِلَيْهَا فَقَالَ: لا تُكَذِّبِي حَدِيثِي فَإِنِّي أَخْبَرْتُهُمْ أَنَّكِ أُخْتِي، وَاللَّهِ إِنْ عَلَى الأَرْضِ مُؤْمِنٌ غَيْرِي وَغَيْرُكِ، فَأَرْسَلَ بِهَا إِلَيْهِ، فَقَامَ إِلَيْهَا فَقَامَتْ تَوَضَّأُ وَتُصَلِّي، فَقَالَتِ: اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتُ آمَنْتُ بِكَ وَبِرَسُولِكَ وَأَحْصَنْتُ فَرْجِي إِلاَّ عَلَى زَوْجِي فَلا تُسَلِّطْ عَلَيَّ الْكَافِرَ، فَغُطَّ حَتَّى رَكَضَ بِرِجْلِهِ ـ قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ: قَالَتِ: اللَّهُمَّ إِنْ يَمُتْ يُقَالُ هِيَ قَتَلَتْهُ ـ فَأُرْسِلَ ثُمَّ قَامَ إِلَيْهَا، فَقَامَتْ تَوَضَّأُ تُصَلِّي وَتَقُولُ: اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتُ آمَنْتُ بِكَ وَبِرَسُولِكَ وَأَحْصَنْتُ فَرْجِي إِلاَّ عَلَى زَوْجِي فَلا تُسَلِّطْ عَلَيَّ هَذَا الْكَافِرَ، فَغُطَّ حَتَّى رَكَضَ بِرِجْلِهِ قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ: فَقَالَتِ: اللَّهُمَّ إِنْ يَمُتْ فَيُقَالُ: هِيَ قَتَلَتْهُ فَأُرْسِلَ فِي الثَّانِيَةِ أَوْ فِي الثَّالِثَةِ فَقَالَ: وَاللَّهِ مَا أَرْسَلْتُمْ إِلَيَّ إِلاَّ شَيْطَانًا ارْجِعُوهَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَأَعْطُوهَا آجَرَ فَرَجَعَتْ إِلَى إِبْرَاهِيمَ ÷ فَقَالَتْ أَشَعَرْتَ أَنَّ اللَّهَ كَبَتَ الْكَافِرَ وَأَخْدَمَ وَلِيدَةً»». (بخارى: ۲۲۱۷)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه نبی ‏اكرم جفرمود: «ابراهیم با همسرش ؛سارا؛ هجرت كرد و وارد شهری ‏شد كه پادشاه ستمگری در آنجا، حكومت می‏كرد. به پادشاه گفتند كه ابراهیم، با زنی بسیار زیبا، وارد شهر شده است. پادشاه، كسی را نزد ابراهیم فرستاد و از او پرسید: این زن كه همراه تو است، چه كسی است؟ ابراهیم گفت: خواهر من است. سپس، به سوی سارا برگشت و گفت: سخن مرا تكذیب نكن زیرا من تو را به آنها خواهر خود معرفی كرده‌‌ام. بخدا سوگند كه روی زمین، مؤمنی بجز من و تو وجود ندارد. سپس، او را نزد پادشاه فرستاد. پادشاه برخاست تا به سارا نزدیک شود. سارا نیز برخاست و وضو گرفت و نماز خواند و چنین گفت: پروردگارا! اگر من به تو و پیامبرت ایمان آورده‏ام و شرمگاهم را جز برای شوهرم، حفاظت كرده‏ام، پس این كافر را بر من، مسلط نگردان. پادشاه (كه قصد سارا را كرده بود) خرخر كرد و به زمین افتاد و پایش را حركت می‌داد. ‍ـ راوی می‌گوید: در اینجا، سارا گفت: پروردگارا! اگر او بمیرد، مرگش را به من نسبت می‌دهند. ـ سپس آن حالت، برطرف گردید. پادشاه، دوباره قصد او نمود. سارا بار دیگر وضو گرفت، نماز خواند و دعا كرد و گفت: پروردگارا! اگر من به شما و رسولت ایمان آورده‌‌ام و شرمگاهم را جز برای شوهرم، حفاظت كرده‌ام، این كافر را بر من، مسلط نگردان. پادشاه، دوباره گرفتار حالت قبلی شد».

ـ راوی می‌گوید: سارا این بار نیز فرمود: پروردگارا! اگر او بمیرد، مردم مرا متهم به قتل او خواهند كرد. ـ بار دیگر، پادشاه سالم شد. این جریان، دو یا سه بار، اتفاق افتاد. آنگاه، پادشاه گفت: بخدا سوگند! شما شیطانی را نزد من آورده‌اید. او را نزد ابراهیم برگردانید و هاجر را (كه كنیزش بود) به سارا بدهید. سارا نزد ابراهیم برگشت و گفت: دیدی كه خداوند، آن كافر را ذلیل كرد و علاوه بر آن، كنیزی به ما عنایت فرمود»!.

باب (۵۳): کشتن خوک

۱۰۳۶- «وَعَنهُ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَيُوشِكَنَّ أَنْ يَنْزِلَ فِيكُمُ ابْنُ مَرْيَمَ حَكَمًا مُقْسِطًا فَيَكْسِرَ الصَّلِيبَ، وَيَقْتُلَ الْخِنْزِيرَ، وَيَضَعَ الْجِزْيَةَ، وَيَفِيضَ الْمَالُ حَتَّى لا يَقْبَلَهُ أَحَدٌ»».(بخارى: ۲۲۲۲)

ترجمه: «همچنین از ابوهریره سروایت است كه رسول الله جفرمود: «سوگند به ذاتی كه جان من در دست اوست، بزودی عیسی ‏بن مریم نزول خواهد كرد. او حاكم عادلی خواهد بود، صلیب را خواهد شكست و خوک را از بین خواهد برد و بر كفار، مالیات وضع خواهد نمود و (در زمان ایشان) ثروت و دارایی بحدی زیاد می‌شود كه كسی حاضر به پذیرفتن مال، نخواهد شد»».

باب (۵۴): فروختن تصویرِ موجوداتِ بی‏جان

۱۰۳۷- «عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أنَّهُ أَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ: يَا أَبَا عَبَّاسٍ إِنِّي إِنْسَانٌ إِنَّمَا مَعِيشَتِي مِنْ صَنْعَةِ يَدِي وَإِنِّي أَصْنَعُ هَذِهِ التَّصَاوِيرَ، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: لا أُحَدِّثُكَ إِلاَّ مَا سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج سَمِعْتُهُ يَقُولُ: «مَنْ صَوَّرَ صُورَةً فَإِنَّ اللَّهَ مُعَذِّبُهُ حَتَّى يَنْفُخَ فِيهَا الرُّوحَ، وَلَيْسَ بِنَافِخٍ فِيهَا أَبَدًا» فَرَبَا الرَّجُلُ رَبْوَةً شَدِيدَةً وَاصْفَرَّ وَجْهُهُ فَقَالَ: وَيْحَكَ إِنْ أَبَيْتَ إِلاَّ أَنْ تَصْنَعَ فَعَلَيْكَ بِهَذَا الشَّجَرِ كُلِّ شَيْءٍ لَيْسَ فِيهِ رُوحٌ». (بخارى: ۲۲۲۵)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: شخصی، نزد من آمد و گفت: ای ابوعباس! من با دسترنج خود، زندگی می‌كنم. یعنی: این تصاویر را ترسیم نموده و می‌فروشم. ابن عباس گفت: آنچه را كه در این باره از رسول‏ الله جشنیده‌ام، برای شما بیان خواهم كرد. رسول ‏الله جفرمود: «هركس، تصویری بسازد، تا زمانی كه در آن، روح ندمد، خداوند او را عذاب خواهد داد. و هرگز روح دمیدن، از او ساخته نیست». آن شخص، آه عمیقی كشید و رنگ از رویش پرید. ابن عباس بگفت: وای بر تو! اگر چاره‌ای جز این كار، نداری، پس تصویر درخت و موجودات بی‌جان را ترسیم كن».

باب (۵۵): گناهِ فروختنِ انسانهای آزاد

۱۰۳۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «قَالَ اللَّهُ: ثَلاثَةٌ أَنَا خَصْمُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ: رَجُلٌ أَعْطَى بِي ثُمَّ غَدَرَ، وَرَجُلٌ بَاعَ حُرًّا فَأَكَلَ ثَمَنَهُ، وَرَجُلٌ اسْتَأْجَرَ أَجِيرًا فَاسْتَوْفَى مِنْهُ وَلَمْ يُعْطِ أَجْرَهُ»».(بخارى:۲۲۲۷)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه نبی اكرم جگفت: «خداوند می‌فرماید: سه نفراند كه من روز قیامت، دشمن آنها خواهم بود. اول: كسی كه به اسم من، پیمان ببندد، سپس، آنرا نقض كند. دوم: كسی كه شخصِ آزادی را بفروشد و قیمتش را بخورد. سوم: كسی كه از شخصی كار بگیرد و مزدش را ندهد»».

باب (۵۶): فروختن حیوانِ مرده و بت

۱۰۳۹- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب: أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ عَامَ الْفَتْحِ وَهُوَ بِمَكَّةَ: «إِنَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ حَرَّمَ بَيْعَ الْخَمْرِ وَالْمَيْتَةِ وَالْخِنْزِيرِ وَالأَصْنَامِ» فَقِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَرَأَيْتَ شُحُومَ الْمَيْتَةِ؟ فَإِنَّهَا يُطْلَى بِهَا السُّفُنُ، وَيُدْهَنُ بِهَا الْجُلُودُ، وَيَسْتَصْبِحُ بِهَا النَّاسُ، فَقَالَ: «لا، هُوَ حَرَامٌ» ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج عِنْدَ ذَلِكَ: «قَاتَلَ اللَّهُ الْيَهُودَ إِنَّ اللَّهَ لَمَّا حَرَّمَ شُحُومَهَا جَمَلُوهُ ثُمَّ بَاعُوهُ فَأَكَلُوا ثَمَنَهُ»». (بخارى: ۲۲۳۶)

ترجمه: «جابر بن عبد الله سمی‌گوید: از رسول‏ الله جشنیدم كه در سال فتح مكه فرمود: «خدا و رسولش، خرید و فروش شراب، بت، مردار، و خوک را حرام كرده‌اند» مردم پرسیدند: ای رسول خدا! پی و چربی حیوانِ مرده، حلال است؟ مردم برای چرب كردن چوب كشتیها، پوستها و برای روشنایی چراغ، از آنها استفاده می‌كنند. آنحضرت جفرمود: «خیر، حرام است» و افزود: «خداوند، یهود را نابود كند. زیرا وقتی كه چربی برای آنان، حرام شد، آنرا ذوب كردند و فروختند و از قیمت آن، استفاده كردند»».

باب (۵۷): حکم پولی که از فروش سگ بدست آید

۱۰۴۰- «عَنْ أَبِي مَسْعُودٍ الأَنْصَارِيِّ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج نَهَى عَنْ ثَمَنِ الْكَلْبِ، وَمَهْرِ الْبَغِيِّ، وَحُلْوَانِ الْكَاهِنِ».(بخارى: ۲۲۳۷)

ترجمه: «از ابو مسعود انصاری سروایت است كه رسول الله جاز خوردن قیمت سگ، پول زنا و آنچه از كهانت بدست می‌آید، منع فرمود».

۳۵- کتاب سَلَم

باب (۱): سَلَم در پیمانۀ مشخص

۱۰۴۱- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ ج الْمَدِينَةَ وَالنَّاسُ يُسْلِفُونَ فِي الثَّمَرِ الْعَامَ وَالْعَامَيْنِ، فَقَالَ: «مَنْ سَلَّفَ فِي تَمْرٍ فَلْيُسْلِفْ فِي كَيْلٍ مَعْلُومٍ وَوَزْنٍ مَعْلُومٍ». وفي رواية: «إِلَى أَجَلٍ مَعْلُومٍ»».(بخارى: ۲۲۳۹-۲۲۴۱)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: رسول ‏الله جبه مدینه تشریف آورد در حالی كه مردم مدینه در داد و ستد میوه‏ها برای مدت یک سال و دو سال، بیع سَلَم می‏كردند (یعنی قبلاً قیمت محصول را پرداخت می‌كردند). رسول ‏الله جفرمود: «هركس، در خرما، بیع سلم می‏كند، لازم است كه مقدار خرمای مورد معامله را به وسیله وزن یا كیل، مشخص سازد». و در روایتی دیگر، آمده است كه: «میعاد آن نیز مشخص باشد»».

باب (۲): سَلَم در چیزی که اصل آن، وجود ندارد

۱۰۴۲- «عَنْ ابْنِ أَبِي أَوْفَى س قَالَ: إِنَّا كُنَّا نُسْلِفُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج وَأَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ فِي الْحِنْطَةِ وَالشَّعِيرِ وَالزَّبِيبِ وَالتَّمْرِ، وفي رواية: قَالَ: كُنَّا نُسْلِفُ نَبِيطَ أَهْلِ الشَّأْمِ فِي الْحِنْطَةِ وَالشَّعِيرِ وَالزَّيْتِ فِي كَيْلٍ مَعْلُومٍ إِلَى أَجَلٍ مَعْلُومٍ فقيل له: إِلَى مَنْ كَانَ أَصْلُهُ عِنْدَهُ قَالَ: مَا كُنَّا نَسْأَلُهُمْ عَنْ ذَلِكَ».(بخارى: ۲۲۴۲ ـ ۲۲۴۵)

ترجمه: «ابن ابی اوفی سمی‌گوید: در زمان رسول ‏الله ج، ابوبكر و ‏عمر بمردم در داد و ستد گندم، جو، كشمش و خرما، بیع سلم می‏كردند. در روایتی دیگر از ابن ابی اوفی آمده است كه: ما (مردم مدینه) در معامله گندم، جو و روغن زیتون با كشاورزان شام، بیع سَلَم می‌كردیم و مدت و مقدار آن را نیز تعیین می‌نمودیم. از ابن ابی اوفی پرسیدند: آیا با كسانی معامله می‌كردید كه جنس (مورد نظر)، نزد آنان وجود داشت؟ گفت: ما این مورد را از آنها سؤال نمی‌كردیم».

۳۶- کتاب شفعه

باب (۱): پیشنهاد شفعه برای کسی که مستحق آن است

۱۰۴۳- «عَنْ أَبي رَافِعٍ س مَوْلَى النَّبِيِّ ج أنَّهُ جَاء إلى سعد بن أبي وقاص، فَقَالَ لَهُ: ابْتَعْ مِنِّي بَيْتَيَّ فِي دَارِكَ، فَقَالَ سَعْدٌ: وَاللَّهِ لا أَزِيدُكَ عَلَى أَرْبَعَةِ آلافٍ مُنَجَّمَةً أَوْ مُقَطَّعَةً قَالَ أَبُو رَافِعٍ: لَقَدْ أُعْطِيتُ بِهَا خَمْسَ مِائَةِ دِينَارٍ وَلَوْلا أَنِّي سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «الْجَارُ أَحَقُّ بِسَقَبِهِ مَا أَعْطَيْتُكَهَا بِأَرْبَعَةِ آلافٍ، وَأَنَا أُعْطَى بِهَا خَمْسَ مِائَةِ دِينَارٍ فَأَعْطَاهَا إِيَّاهُ»».(بخارى: ۲۲۵۸)

ترجمه: «ابورافع ؛غلام آزاد شده رسول ‏الله ج؛ می‌گوید: نزد سعد بن ابی وقاص رفتم و گفتم: ای سعد! آن دو خانه‏ای راكه در محله شما دارم، از من بخر. سعد سگفت: بخدا سوگند! آنها را بیش از چهار هزار درهم، و آن هم به صورت قسطی، نمی‌خرم.

ابورافع گفت: آنها را پانصد دینار از من می‏خرند. اگر از رسول ‏الله جنمی‌شنیدم كه همسایه، بیشتر مستحق شفعه است، هرگز خانه‌هایم را در برابر چهار هزار درهم به شما نمی‏دادم در حالی كه مشتری وجود دارد كه آنها را به پانصد دینار، بخرد».

باب (۲): کدام همسایه، نزدیک‌تراست؟

۱۰۴۴- «عَنْ عَائِشَةَ ل قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ لِي جَارَيْنِ فَإِلَى أَيِّهِمَا أُهْدِي؟ قَالَ: «إِلَى أَقْرَبِهِمَا مِنْكِ بَابًا»».(بخارى: ۲۲۵۹)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: عرض كردم: ای رسول خدا! دو همسایه دارم. نخست، برای كدام یک از آنها هدیه بفرستم؟ رسول ‏الله جفرمود: «برای همسایه‏ای كه دروازه خانه‌اش، به تو نزدیک‌تراست»».

۳۷- کتاب اجاره

باب (۱): دربارۀ اجاره

۱۰۴۵- «عَنْ أَبِي مُوسَى س قَالَ: أَقْبَلْتُ إِلَى النَّبِيِّ ج وَمَعِي رَجُلانِ مِنَ الأَشْعَرِيِّينَ فَقُلْتُ: مَا عَمِلْتُ أَنَّهُمَا يَطْلُبَانِ الْعَمَلَ، فَقَالَ: «لَنْ أَوْ لا نَسْتَعْمِلُ عَلَى عَمَلِنَا مَنْ أَرَادَهُ»».(بخارى: ۲۲۶۱)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: همراه دو تن از افراد طایفه خود، نزد رسول ‏الله جرفتم. (همراهانم درخواست احراز مقامی داشتند). به رسول خدا جگفتم: نمی‌دانستم كه آنها برای چنین كاری آمده‌اند. رسول اكرم جفرمود: «ما هرگز پست و مقام، به كسی كه متقاضی آن باشد، نخواهیم داد»».

باب (۲): چرانیدن گوسفند در برابر چند قیراط

۱۰۴۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيًّا إِلاَّ رَعَى الْغَنَمَ» فَقَالَ أَصْحَابُهُ: وَأَنْتَ؟ فَقَالَ: «نَعَمْ كُنْتُ أَرْعَاهَا عَلَى قَرَارِيطَ لأَهْلِ مَكَّةَ»».(بخارى:۲۲۶۲)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه نبی ‏اكرم جفرمود: «خداوند، هیچ پیامبری را مبعوث نكرد، مگر اینكه شبانی كرده بود». صحابه عرض كردند: ای رسول خدا! شما نیز(چوپانی كرده اید)؟ فرمود: «بلی، من هم گوسفندانِ مردم مكه را در برابر چند قیراط، می‌چرانیدم»».

باب (۳): کارگری، از عصر تا شب

۱۰۴۷- «عَنْ أَبِي مُوسَى س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَثَلُ الْمُسْلِمِينَ وَالْيَهُودِ وَالنَّصَارَى كَمَثَلِ رَجُلٍ اسْتَأْجَرَ قَوْمًا يَعْمَلُونَ لَهُ عَمَلاً يَوْمًا إِلَى اللَّيْلِ عَلَى أَجْرٍ مَعْلُومٍ، فَعَمِلُوا لَهُ إِلَى نِصْفِ النَّهَارِ، فَقَالُوا: لا حَاجَةَ لَنَا إِلَى أَجْرِكَ الَّذِي شَرَطْتَ لَنَا وَمَا عَمِلْنَا بَاطِلٌ، فَقَالَ لَهُمْ: لا تَفْعَلُوا أَكْمِلُوا بَقِيَّةَ عَمَلِكُمْ وَخُذُوا أَجْرَكُمْ كَامِلاً، فَأَبَوْا وَتَرَكُوا، وَاسْتَأْجَرَ أَجِيرَيْنِ بَعْدَهُمْ، فَقَالَ لَهُمَا: أَكْمِلا بَقِيَّةَ يَوْمِكُمَا هَذَا وَلَكُمَا الَّذِي شَرَطْتُ لَهُمْ مِنَ الأَجْرِ، فَعَمِلُوا حَتَّى إِذَا كَانَ حِينُ صَلاةِ الْعَصْرِ قَالا: لَكَ مَا عَمِلْنَا بَاطِلٌ وَلَكَ الأَجْرُ الَّذِي جَعَلْتَ لَنَا فِيهِ، فَقَالَ لَهُمَا: أَكْمِلا بَقِيَّةَ عَمَلِكُمَا مَا بَقِيَ مِنَ النَّهَارِ شَيْءٌ يَسِيرٌ، فَأَبَيَا، وَاسْتَأْجَرَ قَوْمًا أَنْ يَعْمَلُوا لَهُ بَقِيَّةَ يَوْمِهِمْ، فَعَمِلُوا بَقِيَّةَ يَوْمِهِمْ حَتَّى غَابَتِ الشَّمْسُ، وَاسْتَكْمَلُوا أَجْرَ الْفَرِيقَيْنِ كِلَيْهِمَا، فَذَلِكَ مَثَلُهُمْ وَمَثَلُ مَا قَبِلُوا مِنْ هَذَا النُّورِ»». (بخارى: ۲۲۷۱)

ترجمه: «از ابوموسی اشعری سروایت است كه نبی ‏اكرم جفرمود: «مثال مسلمانان و یهود و نصارا، مانند شخصی است كه چند نفر را در برابر مزدی معین، از صبح تا شب به كار گرفته است. آنها پس از اینكه تا نصف روز، كار كردند، گفتند: ما نیازی به مزدی كه تو قرار گذاشته‌ای، نداریم. و كاری را كه تاكنون انجام داده‌ایم، رایگان بوده است. پس كارفرما به آنها گفت: چنین نكنید. بلكه بقیه كارتان را به پایان برسانید و مزد كامل خود را دریافت نمایید. آنها نپذیرفتند و رفتند. بعد از آنان، كارفرما گروهی دیگر را به كار گرفت و به آنها گفت: بقیه روز را كار كنید و مزدی را كه با آنها قرار گذاشته بودم، دریافت نمایید. آنها، كار را تا نماز عصر ادامه دادند و گفتند: ما تا كنون، برای شما رایگان كار كرده‌ایم و مزدی را كه قرار گذاشته بودی، از آنِ تو باشد. پس كارفرما به آنها گفت: بقیه كارتان را انجام دهید. زیرا چیزی به پایان روز، باقی نمانده است. اما آنها نپذیرفتند. آنگاه، كارفرما، گروهی دیگر را برای بقیه روز، به كار گرفت. آنها بقیه روز را تا غروب آفتاب، كاركردند و مزد كامل هر دو گروه قبلی را دریافت نمودند. پس مثال یهود و نصارا و مسلمان چنین است درباره نور هدایت و استفاده‌ای كه از آن، برده‌اند»».

باب (۴): کارگری که مزد خود را دریافت نکرده باشد و صاحب کار، مزدش را بکار اندازد و بر آن، بیفزاید

۱۰۴۸- «عَنْ عَبْداللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «انْطَلَقَ ثَلاثَةُ رَهْطٍ مِمَّنْ كَانَ قَبْلَكُمْ حَتَّى أَوَوُا الْمَبِيتَ إِلَى غَارٍ فَدَخَلُوهُ فَانْحَدَرَتْ صَخْرَةٌ مِنَ الْجَبَلِ فَسَدَّتْ عَلَيْهِمُ الْغَارَ، فَقَالُوا: إِنَّهُ لا يُنْجِيكُمْ مِنْ هَذِهِ الصَّخْرَةِ إِلاَّ أَنْ تَدْعُوا اللَّهَ بِصَالِحِ أَعْمَالِكُمْ، فَقَالَ رَجُلٌ مِنْهُمُ: اللَّهُمَّ كَانَ لِي أَبَوَانِ شَيْخَانِ كَبِيرَانِ، وَكُنْتُ لا أَغْبِقُ قَبْلَهُمَا أَهْلاً وَلا مَالاً، فَنَأَى بِي فِي طَلَبِ شَيْءٍ يَوْمًا، فَلَمْ أُرِحْ عَلَيْهِمَا حَتَّى نَامَا، فَحَلَبْتُ لَهُمَا غَبُوقَهُمَا، فَوَجَدْتُهُمَا نَائِمَيْنِ، وَكَرِهْتُ أَنْ أَغْبِقَ قَبْلَهُمَا أَهْلاً أَوْ مَالاً، فَلَبِثْتُ وَالْقَدَحُ عَلَى يَدَيَّ أَنْتَظِرُ اسْتِيقَاظَهُمَا حَتَّى بَرَقَ الْفَجْرُ، فَاسْتَيْقَظَا فَشَرِبَا غَبُوقَهُمَا، اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتُ فَعَلْتُ ذَلِكَ ابْتِغَاءَ وَجْهِكَ فَفَرِّجْ عَنَّا مَا نَحْنُ فِيهِ مِنْ هَذِهِ الصَّخْرَةِ، فَانْفَرَجَتْ شَيْئًا لا يَسْتَطِيعُونَ الْخُرُوجَ»، قَالَ النَّبِيُّ ج: وَقَالَ الآخَرُ: اللَّهُمَّ كَانَتْ لِي بِنْتُ عَمٍّ كَانَتْ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَيَّ، فَأَرَدْتُهَا عَنْ نَفْسِهَا فَامْتَنَعَتْ مِنِّي، حَتَّى أَلَمَّتْ بِهَا سَنَةٌ مِنَ السِّنِينَ، فَجَاءَتْنِي فَأَعْطَيْتُهَا عِشْرِينَ وَمِائَةَ دِينَارٍ عَلَى أَنْ تُخَلِّيَ بَيْنِي وَبَيْنَ نَفْسِهَا فَفَعَلَتْ، حَتَّى إِذَا قَدَرْتُ عَلَيْهَا، قَالَتْ: لا أُحِلُّ لَكَ أَنْ تَفُضَّ الْخَاتَمَ إِلاَّ بِحَقِّهِ، فَتَحَرَّجْتُ مِنَ الْوُقُوعِ عَلَيْهَا، فَانْصَرَفْتُ عَنْهَا وَهِيَ أَحَبُّ النَّاسِ إِلَيَّ، وَتَرَكْتُ الذَّهَبَ الَّذِي أَعْطَيْتُهَا، اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتُ فَعَلْتُ ابْتِغَاءَ وَجْهِكَ فَافْرُجْ عَنَّا مَا نَحْنُ فِيهِ، فَانْفَرَجَتِ الصَّخْرَةُ، غَيْرَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَطِيعُونَ الْخُرُوجَ مِنْهَا» قَالَ النَّبِيُّ ج: «وَقَالَ الثَّالِثُ: اللَّهُمَّ إِنِّي اسْتَأْجَرْتُ أُجَرَاءَ فَأَعْطَيْتُهُمْ أَجْرَهُمْ غَيْرَ رَجُلٍ وَاحِدٍ تَرَكَ الَّذِي لَهُ وَذَهَبَ، فَثَمَّرْتُ أَجْرَهُ حَتَّى كَثُرَتْ مِنْهُ الأَمْوَالُ فَجَاءَنِي بَعْدَ حِينٍ، فَقَالَ: يَا عَبْدَ اللَّهِ أَدِّ إِلَيَّ أَجْرِي، فَقُلْتُ لَهُ: كُلُّ مَا تَرَى مِنْ أَجْرِكَ مِنَ الإِبِلِ وَالْبَقَرِ وَالْغَنَمِ وَالرَّقِيقِ، فَقَالَ: يَا عَبْدَ اللَّهِ لا تَسْتَهْزِئُ بِي، فَقُلْتُ: إِنِّي لا أَسْتَهْزِئُ بِكَ، فَأَخَذَهُ كُلَّهُ فَاسْتَاقَهُ فَلَمْ يَتْرُكْ مِنْهُ شَيْئًا، اللَّهُمَّ فَإِنْ كُنْتُ فَعَلْتُ ذَلِكَ ابْتِغَاءَ وَجْهِكَ فَافْرُجْ عَنَّا مَا نَحْنُ فِيهِ، فَانْفَرَجَتِ الصَّخْرَةُ فَخَرَجُوا يَمْشُونَ»».(بخارى: ۲۲۷۲)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: از رسول الله جشنیدم كه فرمود: «سه نفر از امتهای گذشته، براه افتادند و شب را در غاری، بیبوته نمودند. ناگهان، سنگ بزرگی از قله كوه، سرازیر شد و دهانه غار را كاملاً مسدود نمود. به یكدیگر گفتند: راه نجاتی از این سنگ، وجود ندارد مگر اینكه به اعمال نیک خود، متوسل شده و از خدا بخواهیم.(تا ما را نجات دهد). یكی از آنان، دعا كرد و گفت: پروردگارا! پدر و مادرم سالخورده بودند و من قبل از زن و فرزند و غلام و كنیزان خود، به آنها غذا می‌دادم. روزی، بخاطر كاری، دیر به خانه برگشتم و قبل از اینكه خدمت والدینم برسم، آنها خواب رفته بودند. شیر دوشیدم و آنها را بدست گرفتم و تمام شب، در انتظار بیدار شدن آنان، روی پاهایم ایستادم و به اهل خانه‏ام چیزی ندادم. هنگام صبح، وقتی كه آنها بیدار شدند، آن شیرها را به آنان، دادم. پروردگارا! اگر این عمل را بخاطر خوشنودی تو انجام داده‌ام، ما را از این مصیبتی كه گرفتار آن شده‌ایم، نجات ده. آنگاه، سنگ، اندكی تكان خورد. اما نه در حدی كه آنان بتوانند از غار، بیرون بیایند». رسول ‏الله جفرمود: «سپس، نفر دوم، دست به دعا برداشت و گفت: پروردگارا! من دختر عمویی داشتم كه فریفته او شده بودم. روزی می‏خواستم با او زنا كنم ولی امتناع ورزید. تا اینكه در یكی از سالها، نیاز پیدا كرد و نزد من آمد. گفتم: اگر خود را در اختیار من قرار دهی، یكصد و بیست دینار به تو خواهم داد. او ناچاراً پذیرفت. وقتی كاملاً برای انجام آن عمل، آماده شدم، گفت: شكستن این گوهر عفت، برای تو حرام است. من از انجام آن عمل، منصرف شدم . و مبلغ مذكور را به او بخشیدم و از او جدا شدم در حالی كه نزد من از همه مردم، محبوبتر بود.

پروردگارا! اگر این كار، بخاطر خوشنودی تو بوده است، ما را از این گرفتاری، نجات بده. آنگاه، سنگ، اندكی از جایش تكان خورد. اما نه به اندازه‌ای كه آنان بتوانند از غار، بیرون بیایند».

رسول ‏الله جفرمود: «سپس نفر سوم، دست به دعا برداشت و گفت: پروردگارا! چند كارگر را به كاری گماشتم و مزد آنان را پرداخت نمودم. مگر یک نفر كه بدون دریافت مزد، رفته بود. من مزد او را به كار انداختم تا اینكه ثروت زیادی بدست آمد.پس از مدتی، آن كارگر نزد من آمد و گفت: ای بنده خدا! مزد مرا پرداخت كن. گفتم: آنچه گاو، گوسفند، شتر و برده كه اینجا می‏بینی، از آنِ تو هستند. گفت: ای بنده خدا! مرا مسخره نكن! گفتم: تو را مسخره نمی‌كنم. سرانجام، او تمام آنها را در پیش گرفت و با خود برد و چیزی باقی نگذاشت. پروردگارا! اگر این كار را بخاطر رضای تو انجام داده‌ام، ما را از این گرفتاری نجات بده. آنگاه، سنگ، از دهانه غار، كنار رفت و آنها بیرون رفتند».

باب (۵): مزد کسی که برای علاج شخصی، سورۀ حمد را بخواند

۱۰۴۹- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ س قَالَ: انْطَلَقَ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ ج فِي سَفْرَةٍ سَافَرُوهَا حَتَّى نَزَلُوا عَلَى حَيٍّ مِنْ أَحْيَاءِ الْعَرَبِ فَاسْتَضَافُوهُمْ، فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُمْ، فَلُدِغَ سَيِّدُ ذَلِكَ الْحَيِّ، فَسَعَوْا لَهُ بِكُلِّ شَيْءٍ لا يَنْفَعُهُ شَيْءٌ، فَقَالَ بَعْضُهُمْ: لَوْ أَتَيْتُمْ هَؤُلاءِ الرَّهْطَ الَّذِينَ نَزَلُوا لَعَلَّهُ أَنْ يَكُونَ عِنْدَ بَعْضِهِمْ شَيْءٌ، فَأَتَوْهُمْ فَقَالُوا: يَا أَيُّهَا الرَّهْطُ إِنَّ سَيِّدَنَا لُدِغَ وَسَعَيْنَا لَهُ بِكُلِّ شَيْءٍ لا يَنْفَعُهُ، فَهَلْ عِنْدَ أَحَدٍ مِنْكُمْ مِنْ شَيْءٍ، فَقَالَ بَعْضُهُمْ: نَعَمْ وَاللَّهِ إِنِّي لأَرْقِي، وَلَكِنْ وَاللَّهِ لَقَدِ اسْتَضَفْنَاكُمْ فَلَمْ تُضَيِّفُونَا، فَمَا أَنَا بِرَاقٍ لَكُمْ حَتَّى تَجْعَلُوا لَنَا جُعْلاً، فَصَالَحُوهُمْ عَلَى قَطِيعٍ مِنَ الْغَنَمِ، فَانْطَلَقَ يَتْفِلُ عَلَيْهِ وَيَقْرَأُ ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ فَكَأَنَّمَا نُشِطَ مِنْ عِقَالٍ، فَانْطَلَقَ يَمْشِي وَمَا بِهِ قَلَبَةٌ، قَالَ: فَأَوْفَوْهُمْ جُعْلَهُمِ الَّذِي صَالَحُوهُمْ عَلَيْهِ، فَقَالَ بَعْضُهُمُ: اقْسِمُوا، فَقَالَ الَّذِي رَقَى لا تَفْعَلُوا حَتَّى نَأْتِيَ النَّبِيَّ ج فَنَذْكُرَ لَهُ الَّذِي كَانَ فَنَنْظُرَ مَا يَأْمُرُنَا، فَقَدِمُوا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَذَكَرُوا لَهُ فَقَالَ: «وَمَا يُدْرِيكَ أَنَّهَا رُقْيَةٌ؟» ثُمَّ قَالَ: «قَدْ أَصَبْتُمُ اقْسِمُوا وَاضْرِبُوا لِي مَعَكُمْ سَهْمًا» فَضَحِكَ رَسُولُ اللَّهِ ج». (بخارى:۲۲۷۶)

ترجمه: «از ابوسعـــید خــدری سروایت است كـه چـند نفـر از اصحـاب رسول ‏الله جطی سفری، نزد طایفه‏ای از طوایف عرب، توقف كردند و درخواست پذیرایی، نمودند. اما مردم، از پذیرایی آنها، سر باز زدند. از قضا، عقربی، سردار طایفه آنها را نیش زد. آنها برای مداوای او، سعی و تلاش زیادی كردند، اما سودی نداشت. بعضی گفتند: نزد این كاروان، بروید. شاید در میان آنان، كسی باشد كه علاجی بداند. آنان، نزد قافله آمدند و گفتند: عقربی، سردار طایفه ما را نیش زده است. و ما هرچه سعی كرده‌ایم، سودی نداشته است. آیا نزد شما راه علاجی وجود دارد؟ یكی از آنان، گفت: بلی، بخدا سوگند، من دَم كردن را یاد دارم. ولی چون از ما پذیرا یی نكردید، حاضر نیستم بدون اجر، این كار را انجام دهم. سرانجام، در مقابل پرداخت تعدادی گوسفند، توافق كردند. آنگاه، آن شخص، با آنان رفت و سوره فاتحه را خواند و بر بیمار، فوت كرد. و بیمار نیز مانند جانوری كه از قید آزاد شده باشد، بهبود یافت و خوشحال و بدون كوچكترین ناراحتی، به راه افتاد. راوی می‌گوید: آنگاه، آنها گوسفندان مورد توافق را به صحابه رضوان الله علیهم، تقدیم نمودند. برخی از صحابه گفتند: آنها را میان خود، تقسیم كنیم. ولی شخصی كه دم كرده بود، گفت: چنین نكنید تا نزد رسول خدا جبرویم و ایشان را در جریان، قرار دهیم و ببینیم كه چه دستور می‌دهند. سپس، نزد رسول خدا جرفتند و ایشان را از ماجرا، آگاه ساختند. آنحضرت جفرمود: «از كجا دانستی كه سوره فاتحه، چنین تاثیری دارد»؟ و افزود: «كار خوبی كرده‌اید. آنها را بین خود، تقسیم كنید». و در حالی كه می‌خندید، فرمود: «سهم مرا نیز بگذارید»».

باب (۶): دریافت مزد در برابر جفت ‌کردن حیوان نر و ماده

۱۰۵۰- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: نَهَى النَّبِيُّ ج عَنْ عَسْبِ الْفَحْلِ». (بخارى: ۲۲۸۴)

ترجمه: «از ابن عمر بروایت است كه فرمود: رسول ‏الله جدریافت مزد را برای جفت كردن نر با ماده، منع فرمود».

۳۸- کتاب احکام حواله

باب (۱): اگر شخصی، نزد ثروتمندى حواله داده شود، به او مراجعه کند

۱۰۵۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَطْلُ الْغَنِيِّ ظُلْمٌ وَمَنْ أُتْبِعَ عَلَى مَلِيٍّ فَلْيَتَّبِعْ»».(بخارى: ۲۲۸۸)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه نبی ‏اكرم جفرمود: «اگر ثروتمند، در پرداخت وام خود، تأخیر كند، مرتكب ظلم شده ‏است. و هر كس، نزد پولداری حواله داده شود، به او مراجعه كند»».

باب (۲): محول ساختن وام میت به دیگری، جائز است

۱۰۵۲- «عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الأَكْوَعِ س قَالَ: كُنَّا جُلُوسًا عِنْدَ النَّبِيِّ ج إِذْ أُتِيَ بِجَنَازَةٍ فَقَالُوا: صَلِّ عَلَيْهَا فَقَالَ: «هَلْ عَلَيْهِ دَيْنٌ؟» قَالُوا: لا. قَالَ: «فَهَلْ تَرَكَ شَيْئًا؟» قَالُوا: لا، فَصَلَّى عَلَيْهِ ثُمَّ أُتِيَ بِجَنَازَةٍ أُخْرَى فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ صَلِّ عَلَيْهَا، قَالَ: «هَلْ عَلَيْهِ دَيْنٌ؟» قِيلَ: نَعَمْ، قَالَ: «فَهَلْ تَرَكَ شَيْئًا؟» قَالُوا: ثَلاثَةَ دَنَانِيرَ فَصَلَّى عَلَيْهَا، ثُمَّ أُتِيَ بِالثَّالِثَةِ، فَقَالُوا: صَلِّ عَلَيْهَا، قَالَ: «هَلْ تَرَكَ شَيْئًا؟» قَالُوا: لا، قَالَ: «فَهَلْ عَلَيْهِ دَيْنٌ؟» قَالُوا: ثَلاثَةُ دَنَانِيرَ قَالَ: «صَلُّوا عَلَى صَاحِبِكُمْ» قَالَ أَبُو قَتَادَةَ: صَلِّ عَلَيْهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَعَلَيَّ دَيْنُهُ فَصَلَّى عَلَيْهِ».(بخارى: ۲۲۹۹)

ترجمه: «سلمه بن اكوع سمی‌گوید: نزد رسول ‏الله جنشسته بودیم كه جنازه‌ای را آوردند. مردم گفتند: بر این جنازه، نماز بخوان. رسول خدا جفرمود: «آیا این میت، بدهكار است»؟ گفتند: خیر. فرمود: «آیا چیزی از خود به جا گذاشته است»؟ گفتند: خیر. آنگاه، رسول ‏الله جبر او نماز جنازه خواند. سپس، جنازه دیگری آوردند و گفتند: ای رسول خدا! بر آن، نماز بخوان. رسول ‏الله جفرمود: «آیا او، بدهكاری دارد»؟ گفتند: بلی. رسول ‏الله جفرمود: «آیا چیزی از خود بجا گذاشته است»؟ گفتند: سه دینار. آنگاه، بر او نماز خواند. سپس، جنازه دیگری آوردند و گفتند: بر آن، نماز بخوان. رسول خدا جفرمود: «آیا چیزی باقی گذاشته است»؟ گفتند: خیر. پرسید: «آیا بدهكاری دارد»؟ گفتند: سه دینار بدهكار است. رسول ‏الله جفرمود: «بر رفیقتان، نماز جنازه بخوانید». ابوقتاده سگفت: ای رسول‏خدا! بر او، نماز بخوان. پرداخت بدهی او، به عهده من است. آنگاه، رسول خدا جبر وی، نماز خواند».

باب (۳): خداوند می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ عَقَدَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡ فَ‍َٔاتُوهُمۡ نَصِیبَهُمۡ[النساء: ۳۳] . یعنی با کسانی که پیمان بسته اید، سهمیه‌شان را بدهید

۱۰۵۳- «عن أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ ج: أَنَّهُ قِيلَ لَهُ: أَبَلَغَكَ أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «لا حِلْفَ فِي الإِسْلامِ»؟ فَقَالَ: قَدْ حَالَفَ النَّبِيُّ ج بَيْنَ قُرَيْشٍ وَالأَنْصَارِ فِي دَارِي».(بخارى: ۲۲۹۴)

ترجمه: «از انس بن مالک سروایت است كه از وی پرسیدند: آیا این حدیث رسول‏الله جكه فرمود: «در اسلام عهد و پیمانی، بسته نشده است»، به تو رسیده است؟ انس بن مالک گفت: رسول ‏الله جدر خانه من، میان قریش و انصار، عهد و پیمان برقرار نمود».

باب (۴): کسی که ضامن ادای وام میتی بشود، نمی‌تواند از تعهد خود بازگردد

۱۰۵۴- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «لَوْ قَدْ جَاءَ مَالُ الْبَحْرَيْنِ قَدْ أَعْطَيْتُكَ هَكَذَا وَهَكَذَا وَهَكَذَا» فَلَمْ يَجِئْ مَالُ الْبَحْرَيْنِ حَتَّى قُبِضَ النَّبِيُّ ج فَلَمَّا جَاءَ مَالُ الْبَحْرَيْنِ أَمَرَ أَبُو بَكْرٍ فَنَادَى: مَنْ كَانَ لَهُ عِنْدَ النَّبِيِّ ج عِدَةٌ أَوْ دَيْنٌ فَلْيَأْتِنَا فَأَتَيْتُهُ، فَقُلْتُ: إِنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: لِي كَذَا وَكَذَا فَحَثَى لِي حَثْيَةً فَعَدَدْتُهَا فَإِذَا هِيَ خَمْسُ مِائَةٍ وَقَالَ خُذْ مِثْلَيْهَا».(بخارى:۲۲۹۶)

ترجمه: «جابر بن عبد الله بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «اگر مال بحرین برسد، این قدر و این قدر این قدر، به تو خواهم داد». اما مال بحرین نرسید تا اینكه رسول ‏الله جرحلت كرد. وقتی اموال بحرین رسید، ابوبكر سدستور داد، اعلام كنند: هركس كه رسول ‏الله جبه او وعده داده، یا از آنحضرت جقرضی می‌خواهد، نزد ما بیاید. جابر بن عبد الله سمی‌گوید: نزد ابوبكر سرفتم و گفتم: رسول ‏الله به من چنین فرمود: (كه اگر مال بحرین بیاید، فلان مبلغ را به تو خواهم داد). ابوبكر سیك مشت پر، به من داد. و بعد از شمردن، دیدم كه پانصد درهم هستند. سپس، فرمود: دو برابر آنچه به تو دادم، بردار».

۳۹- کتاب وکالت

باب (۱): در بارۀ وکالت شریک

۱۰۵۵- «عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ س أَنَّ النَّبِيَّ ج أَعْطَاهُ غَنَمًا يَقْسِمُهَا عَلَى صَحَابَتِهِ فَبَقِيَ عَتُودٌ فَذَكَرَهُ لِلنَّبِيِّ ج فَقَالَ: «ضَحِّ بِهِ أَنْتَ»».(بخارى: ۲۳۰۰)

ترجمه: «عقبه بن عامرسمی‌گوید: نبی ‏اكرم جچند گوسفند به من داد تا آنها را میان صحابه، تقسیم نمایم. پس از تقسیم گوسفندان، یک بزغاله باقی ماند. من آنرا به اطلاع رسول ‏اكرم جرسانیدم. فرمود: «این را خودت، قربانی كن»».

باب (۲): اگر چوپان یا وکیل گوسفندی را در حال مردن یا چیزی را در حال فاسد شدن دید، گوسفند را ذبح نماید و مانع فاسد شدن آن چیز شود

۱۰۵۶- «عَنْ كَعْبِ بْنِ مَالِكٍ س أَنَّهُ كَانَتْ لَهُمْ غَنَمٌ تَرْعَى بِسَلْعٍ فَأَبْصَرَتْ جَارِيَةٌ لَنَا بِشَاةٍ مِنْ غَنَمِنَا مَوْتًا فَكَسَرَتْ حَجَرًا فَذَبَحَتْهَا بِهِ، فَقَالَ لَهُمْ: لا تَأْكُلُوا حَتَّى أَسْأَلَ النَّبِيَّ ج أَوْ أُرْسِلَ إِلَى النَّبِيِّ ج مَنْ يَسْأَلُهُ، وَأَنَّهُ سَأَلَ النَّبِيَّ ج عَنْ ذَاكَ أَوْ أَرْسَلَ فَأَمَرَهُ بِأَكْلِهَا».(بخارى: ۲۳۰۴)

ترجمه: «كعب بن مالک سروایت می‌كند كه وی تعدادی گوسفند داشت كه در منطقه سلع، مشغول چرا بودند. كنیزی، یكی از گوسفندان ما را در حال مردن، دید. سنگی را دو نیم كرد و بوسیله آن، گوسفند را ذبح نمود. كعب به مردم گفت: آنرا نخورید تا از رسول خدا جبپرسم یا كسی را نزد آنحضرت جبفرستم تا از ایشان بپرسد. سرانجام، كعب از رسول خدا جدر این باره پرسید یا كسی را فرستاد تا بپرسد. رسول خدا جدستور داد تا آن را بخورند».

باب (۳): وکالت در پرداخت بدهی‏ها

۱۰۵۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ رَجُلاً أَتَى النَّبِيَّ ج يَتَقَاضَاهُ فَأَغْلَظَ، فَهَمَّ بِهِ أَصْحَابُهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «دَعُوهُ فَإِنَّ لِصَاحِبِ الْحَقِّ مَقَالاً» ثُمَّ قَالَ: «أَعْطُوهُ سِنًّا مِثْلَ سِنِّهِ» قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِلاَّ أَمْثَلَ مِنْ سِنِّهِ فَقَالَ: «أَعْطُوهُ فَإِنَّ مِنْ خَيْرِكُمْ أَحْسَنَكُمْ قَضَاءً»».(بخارى: ۲۳۰۶)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه: شخصی، نزد نبی ‏اكرم جآمد و با لحن تندی، دَین خود را از ایشان، مطالبه كرد. صحابه سخواستند او را تنبیه كنند. اما رسول الله جفرمود: «او را رها كنید زیرا صاحب حق، حق سخن گفتن دارد». سپس، فرمود: «شتری مانند شترش به او بدهید». صحابه گفتند: ای رسول‏خدا! شتری مثل شتر او، وجود ندارد. ولی شتر بهتر، وجود دارد. رسول ‏اكرم جفرمود: «همان را به او بدهید. زیرا بهترین شما، كسی است كه بدهی‏هایش را به نحو احسن، بپردازد»».

باب (۴): هبه کردن به وکیل یا به کسی که برایش سفارش شده است

۱۰۵۸- «عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَامَ حِينَ جَاءَهُ وَفْدُ هَوَازِنَ مُسْلِمِينَ فَسَأَلُوهُ أَنْ يَرُدَّ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَسَبْيَهُمْ، فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَحَبُّ الْحَدِيثِ إِلَيَّ أَصْدَقُهُ، فَاخْتَارُوا إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ، إِمَّا السَّبْيَ، وَإِمَّا الْمَالَ، وَقَدْ كُنْتُ اسْتَأْنَيْتُ بِكُمْ» وَقَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج انْتَظَرَهُمْ بِضْعَ عَشْرَةَ لَيْلَةً حِينَ قَفَلَ مِنَ الطَّائِفِ، فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج غَيْرُ رَادٍّ إِلَيْهِمْ إِلاَّ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ قَالُوا: فَإِنَّا نَخْتَارُ سَبْيَنَا، فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ ج فِي الْمُسْلِمِينَ فَأَثْنَى عَلَى اللَّهِ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ ثُمَّ قَالَ: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ إِخْوَانَكُمْ هَؤُلاءِ قَدْ جَاءُونَا تَائِبِينَ، وَإِنِّي قَدْ رَأَيْتُ أَنْ أَرُدَّ إِلَيْهِمْ سَبْيَهُمْ، فَمَنْ أَحَبَّ مِنْكُمْ أَنْ يُطَيِّبَ بِذَلِكَ فَلْيَفْعَلْ، وَمَنْ أَحَبَّ مِنْكُمْ أَنْ يَكُونَ عَلَى حَظِّهِ حَتَّى نُعْطِيَهُ إِيَّاهُ مِنْ أَوَّلِ مَا يُفِيءُ اللَّهُ عَلَيْنَا فَلْيَفْعَلْ» فَقَالَ النَّاسُ: قَدْ طَيَّبْنَا ذَلِكَ لِرَسُولِ اللَّهِ ج لَهُمْ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّا لا نَدْرِي مَنْ أَذِنَ مِنْكُمْ فِي ذَلِكَ، مِمَّنْ لَمْ يَأْذَنْ فَارْجِعُوا حَتَّى يَرْفَعُوا إِلَيْنَا عُرَفَاؤُكُمْ أَمْرَكُمْ» فَرَجَعَ النَّاسُ فَكَلَّمَهُمْ عُرَفَاؤُهُمْ ثُمَّ رَجَعُوا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَأَخْبَرُوهُ أَنَّهُمْ قَدْ طَيَّبُوا وَأَذِنُوا».(بخارى: ۲۳۰۷-۲۳۸)

ترجمه: «مسوربن مخرمه سمی‌گوید: هنگامی كه هیأتی از طایفه هوازن، كه مسلمان شده بودند، نزد رسول خدا جآمدند. رسول اكرم ج(به احترام شان) برخاست. آنها از رسول خدا جخواستند تا اموال و اسیرانشان را به آنان برگرداند. پیامبر اكرم جفرمود: «بهترین سخن نزد من، سخن راست است. از دوچیز، یكی را انتخاب كنید. یا مال یا اسیران را. من آنها را زیاد نگه داشته‌‌ام». گفتنی است كه رسول الله جهنگام بازگشت از طایف، بیشتر از ۱۰ ده روز، منتظر آنان ماند. سپس، هنگامی كه آنان متوجه شدند كه رسول اكرم جفقط یكی از دو چیز را به آنان برمی گرداند، گفتند: اسیرانمان را انتخاب كردیم. آنگاه، رسول خدا جدر میان مسلمانان برخاست و خدا را آنگونه كه شایسته است، حمد و ثنا گفت و فرمود: «اما بعد. این برادران شما تائب و پشیمان، نزد ما آمده‌اند. نظر من این است كه اسیرانشان را به آنان، برگردانیم. هر كس، با طیب خاطر، می‌خواهد اسیرش را آزاد كند، این كار را انجام دهد. و هر كس كه (نمی خواهد) و دوست دارد كه سهمیه‌اش محفوظ بماند تا از اولین غنیمتی كه بدست می‌آید آنرا به او برگردانیم، باز هم این كار را انجام دهد». مردم گفتند: بخاطر رسول خدا جبا طیب خاطر، این كار را انجام می‌دهیم. (اسیران را آزاد می‌كنیم).

رسول خدا جفرمود: (بعلت ازدحام) «نمی دانیم كدامیک، اجازه داد و كدامیک، اجازه نداد. بروید تا معتمدان شما نظر شما را به ما اعلام كنند». مردم رفتند و معتمدانشان با آنها صحبت كردند. سپس، معتمدان آنها، نزد رسول خدا جبرگشتند و به آنحضرت جاعلام كردند كه مردم با طیب خاطر، اجازه دادند».

باب (۵): اگر موکل راضی باشد، وکیل می‏تواند به کسی چیزی بدهد

۱۰۵۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: وَكَّلَنِي رَسُولُ اللَّهِ ج بِحِفْظِ زَكَاةِ رَمَضَانَ، فَأَتَانِي آتٍ فَجَعَلَ يَحْثُو مِنَ الطَّعَامِ، فَأَخَذْتُهُ وَقُلْتُ: وَاللَّهِ لأَرْفَعَنَّكَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: إِنِّي مُحْتَاجٌ، وَعَلَيَّ عِيَالٌ، وَلِي حَاجَةٌ شَدِيدَةٌ، قَالَ: فَخَلَّيْتُ عَنْهُ، فَأَصْبَحْتُ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «يَا أَبَا هُرَيْرَةَ مَا فَعَلَ أَسِيرُكَ الْبَارِحَةَ؟» قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ شَكَا حَاجَةً شَدِيدَةً وَعِيَالاً فَرَحِمْتُهُ، فَخَلَّيْتُ سَبِيلَهُ، قَالَ: «أَمَا إِنَّهُ قَدْ كَذَبَكَ وَسَيَعُودُ» فَعَرَفْتُ أَنَّهُ سَيَعُودُ لِقَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ج: «إِنَّهُ سَيَعُودُ» فَرَصَدْتُهُ، فَجَاءَ يَحْثُو مِنَ الطَّعَامِ، فَأَخَذْتُهُ فَقُلْتُ: لأَرْفَعَنَّكَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: دَعْنِي فَإِنِّي مُحْتَاجٌ، وَعَلَيَّ عِيَالٌ، لا أَعُودُ فَرَحِمْتُهُ، فَخَلَّيْتُ سَبِيلَهُ، فَأَصْبَحْتُ، فَقَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ ج: «يَا أَبَا هُرَيْرَةَ مَا فَعَلَ أَسِيرُكَ؟» قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ شَكَا حَاجَةً شَدِيدَةً وَعِيَالاً، فَرَحِمْتُهُ، فَخَلَّيْتُ سَبِيلَهُ، قَالَ: «أَمَا إِنَّهُ قَدْ كَذَبَكَ، وَسَيَعُودُ» فَرَصَدْتُهُ الثَّالِثَةَ، فَجَاءَ يَحْثُو مِنَ الطَّعَامِ، فَأَخَذْتُهُ فَقُلْتُ: لأَرْفَعَنَّكَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ، وَهَذَا آخِرُ ثَلاثِ مَرَّاتٍ، أَنَّكَ تَزْعُمُ لا تَعُودُ ثُمَّ تَعُودُ، قَالَ: دَعْنِي أُعَلِّمْكَ كَلِمَاتٍ يَنْفَعُكَ اللَّهُ بِهَا، قُلْتُ: مَا هُوَ؟ قَالَ: إِذَا أَوَيْتَ إِلَى فِرَاشِكَ فَاقْرَأْ آيَةَ الْكُرْسِيِّ ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُحَتَّى تَخْتِمَ الآيَةَ فَإِنَّكَ لَنْ يَزَالَ عَلَيْكَ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ، وَلا يَقْرَبَنَّكَ شَيْطَانٌ حَتَّى تُصْبِحَ، فَخَلَّيْتُ سَبِيلَهُ، فَأَصْبَحْتُ، فَقَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَا فَعَلَ أَسِيرُكَ الْبَارِحَةَ؟» قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ زَعَمَ أَنَّهُ يُعَلِّمُنِي كَلِمَاتٍ يَنْفَعُنِي اللَّهُ بِهَا فَخَلَّيْتُ سَبِيلَهُ، قَالَ: «مَا هِيَ؟» قُلْتُ: قَالَ لِي: إِذَا أَوَيْتَ إِلَى فِرَاشِكَ فَاقْرَأْ آيَةَ الْكُرْسِيِّ مِنْ أَوَّلِهَا حَتَّى تَخْتِمَ الآيَةَ ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُ وَقَالَ لِي: لَنْ يَزَالَ عَلَيْكَ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ، وَلا يَقْرَبَكَ شَيْطَانٌ حَتَّى تُصْبِحَ، وَكَانُوا أَحْرَصَ شَيْءٍ عَلَى الْخَيْرِ فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «أَمَا إِنَّهُ قَدْ صَدَقَكَ وَهُوَ كَذُوبٌ، تَعْلَمُ مَنْ تُخَاطِبُ مُنْذُ ثَلاثِ لَيَالٍ يَا أَبَا هُرَيْرَةَ؟» قَالَ: لا قَالَ: «ذَاكَ شَيْطَانٌ»».(بخارى:۲۳۱۱)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول ‏الله جحفاظت و نگهبانی زكات رمضان را به من سپرد. شخصی آمد و شروع به دزدیدن گندم، كرد. من او را دستگیر نمودم و گفتم: بخدا سوگند، تو را نزد رسول ‏الله جخواهم برد. او گفت: من، فردی بسیار نیازمند و كثیر العیال هستم. و نفقه آنان، برعهده من است. ابوهریره سمی‌گوید: بعد از این آه و فریاد، او را رها كردم. صبح، رسول ‏الله جاز من پرسید: «دیشب، زندانی ات، با تو چه كار كرد»؟ گفتم: یا رسول‏ الله! او از نیاز شدید و كثرت فرزندان، شكایت می‏كرد. من بحال او ترحم نمودم او را رها كردم.

رسول ‏الله جفرمود: «او به تو، دروغ گفته است. و دوباره، خواهد آمد». ابوهریره سمی‌گوید: چون رسول ‏الله جفرموده بود: «دوباره، خواهد آمد»، به كمین او نشستم. او بار دیگر، آمد و به دزدیدن گندم، مشغول شد. من او را دستگیر كردم و گفتم: این بار، حتما تو را نزد رسول ‏الله جخواهم برد. او گفت: مرا بگذار. زیرا من، فردی نیازمند و عیال وارم و مسئولیت آنها به عهده من است. دوباره نمی‌آیم. ابوهریره سمی‌گوید: من، دوباره بحال او ترحم نمودم و او را رها كردم. صبح، رسول ‏الله جفرمود: «دیشب، زندانی ات، با تو چه كار كرد»؟ عرض كردم: ای رسول خدا! او از نیاز شدید وعیال وار بودن، می‌نالید. من هم به حال او ترحم نمودم و ا و را رها كردم. رسول ‏الله جفرمود: «این را بدان كه او، به تو دروغ گفته است و دوباره، خواهد آمد». شب سوم نیز، به كمین او نشسته بودم كه آمد و شروع به برداشتن گندم، كرد. من او را دستگیر نمودم و گفتم: این بار، حتماً تو را نزد رسول ‏الله جخواهم برد. سومین بار است كه قول می‌دهی، برنگردی اما دوباره برمی گردی. او گفت: مرا رها كن. كلماتی به تو خواهم آموخت كه خداوند، آنها را برایت مفید خواهد نمود. گفتم: آن كلمات، چه هستند؟ او گفت: اگر هنگام خوابیدن، آیت ‏الكرسی را بخوانی، تمام شب، فرشتگان از تو حراست خواهند كرد و تا صبح، شیطان نزد تو نخواهد آمد. من او را رها كردم. صبح، رسول ‏الله جپرسید: «دیشب، زندانی ات، با تو چه كار كرد»؟ عرض كردم: كلماتی را به من نشان داد كه به اعتقاد او، برایم مفید خواهند بود. لذا من او را رها كردم. رسول ‏الله جفرمود: «آن كلمات، چه هستند»؟ عرض كردم: یا رسول ‏الله! به من گفت: اگر هنگام خوابیدن، آیت ‏الكرسی را بخوانی، فرشتگان تو را از شیطان، حفاظت خواهند كرد. ـ گفتنی است كه یاران رسول‏الله جبرای انجام اعمال نیک، علاقه فراوانی داشتند. ـ رسول ‏الله جفرمود: «در عین حال كه شخصی بسیار دروغگو است، اما به تو راست گفته است». و خطاب به من، افزود: «هیچ می‏دانی كه در این سه شب، مخاطب تو چه كسی بوده است»؟ عرض كردم: خیر. رسول ‏الله جفرمود: «شیطان بوده است»».

باب (۶): اگر وکیل، کالای معیوبی را بفروشد، معامله‏اش صحیح نیست

۱۰۶۰- «عَنْ أَبي سَعِيدٍ الْخُدْرِيَّ ج قَالَ: جَاءَ بِلالٌ إِلَى النَّبِيِّ ج بِتَمْرٍ بَرْنِيٍّ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ج: «مِنْ أَيْنَ هَذَا»؟ قَالَ بِلالٌ: كَانَ عِنْدَنَا تَمْرٌ رَدِيٌّ فَبِعْتُ مِنْهُ صَاعَيْنِ بِصَاعٍ، لِنُطْعِمَ النَّبِيَّ ج فَقَالَ النَّبِيُّ ج عِنْدَ ذَلِكَ: «أَوَّهْ أَوَّهْ عَيْنُ الرِّبَا عَيْنُ الرِّبَا، لا تَفْعَلْ وَلَكِنْ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَشْتَرِيَ فَبِعِ التَّمْرَ بِبَيْعٍ آخَرَ ثُمَّ اشْتَرِهِ»».(بخارى: ۲۳۱۲)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: بلال س، خرمای برنی (یک نوع خرمای بسیار مرغوب) خدمت نبی ‏اكرم جآورد. آنحضرت جخطاب به او، فرمود: «این‌ها را از كجا آورده‌ای»؟ بلال گفت: نزد ما خرمای نامرغوب بود. دو صاع از آنها را در برابر یک صاع، فروختم تا رسول اكرم جاز آنها بخورد. اینجا بود كه رسول ‏الله جفرمود: «وای! وای! این معامله، عین ربا است، عین ربا است. چنین نكن. اما هرگاه، خواستی، خرمای خوب بخری، خرماهای خودت را بفروش. و از پول آن، خرمای خوب بخر»».

باب (۷): وکالت در اجرای حدود

۱۰۶۱- «عَنْ عُقْبَةَ بْنِ الْحَارِثِ س قَالَ: جِيءَ بِالنُّعَيْمَانِ أَوِ: ابْنِ النُّعَيْمَانِ شَارِبًا فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ج مَنْ كَانَ فِي الْبَيْتِ أَنْ يَضْرِبُوه قَالَ: فَكُنْتُ أَنَا فِيمَنْ ضَرَبَهُ فَضَرَبْنَاهُ بِالنِّعَالِ وَالْجَرِيدِ».(بخارى: ۲۳۱۶)

ترجمه: «عقبه بن حارث سمی‌گوید: نُعیمان یا فرزندش را در حالی كه شراب نوشیده بود، آوردند. رسول ‏الله جبه اهل خانه امر فرمود تا او را كتك بزنند. من نیز جزو كسانی بودم كه او را كتك زدند. پس ما با كفش‏ و شاخه‏های درخت خرما، او را زدیم».

۴۰- کتاب کشت و زراعت

باب (۱): فضیلت کشت و زرع

۱۰۶۲- «عَنْ أَنَسِ ابْنِ مَالِكٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَا مِنْ مُسْلِمٍ يَغْرِسُ غَرْسًا، أَوْ يَزْرَعُ زَرْعًا فَيَأْكُلُ مِنْهُ طَيْرٌ أَوْ إِنْسَانٌ أَوْ بَهِيمَةٌ إِلاَّ كَانَ لَهُ بِهِ صَدَقَةٌ»».(بخارى: ۲۳۲۰)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: رسول ‏الله جفرمود: «هر مسلمانی كه درختی، غرس نماید یا بذری، بیافشاند و انسان، پرنده و یا حیوانی، از آن بخورد، برایش صدقه محسوب می‏گردد»».

باب (۲): اجتناب از سرگرم شدن به آلات کشاورزی و یا تجاوز از حدی که به آن امر شده است

۱۰۶۳- «عَنْ أَبِي أُمَامَةَ الْبَاهِلِيِّ س: أنَّهُ رَأَى سِكَّةً وَشَيْئًا مِنْ آلَةِ الْحَرْثِ، فَقَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «لا يَدْخُلُ هَذَا بَيْتَ قَوْمٍ إِلاَّ أَدْخَلَهُ اللَّهُ الذُّلَّ»».(بخارى: ۲۳۲۱)

ترجمه: «ابو امامه باهلی سكه گاو آهن و برخی دیگر از آلات كشاورزی را دید گفت: از نبی اكرم جشنیدم كه ‏فرمود: «در هر خانه‏ای كه این (ابزار و آلات كشاورزی) وارد شود، خدا آنان را (اگر از احكام خدا غافل شوند)، دچار ذلت و خواری، خواهد كرد»».

باب (۳): نگهداری سگ برای کشاورزی

۱۰۶۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ أَمْسَكَ كَلْبًا فَإِنَّهُ يَنْقُصُ كُلَّ يَوْمٍ مِنْ عَمَلِهِ قِيرَاطٌ إِلاَّ كَلْبَ حَرْثٍ أَوْ مَاشِيَةٍ» وعـنهس في رواية: «إِلاَّ كَلْبَ غَنَمٍ أَوْ حَرْثٍ أَوْ صَيْدٍ»».(بخارى: ۲۳۲۲)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه رسول الله جفرمود: «هركس، سگی را نگه دارد، روزی یک قیراط از اعمال او، كاسته می‏شود مگر اینكه برای (حراست)از كشاورزی و یا دامداری، باشد». و در روایتی دیگر آمده است كه: «مگر اینكه برای (حراست)از كشاورزی و یا دامداری و یا اینكه سگ شكاری، باشد»».

باب (۴): استفاده از گاو برای کشاورزی

۱۰۶۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «بَيْنَمَا رَجُلٌ رَاكِبٌ عَلَى بَقَرَةٍ الْتَفَتَتْ إِلَيْهِ فَقَالَتْ: لَمْ أُخْلَقْ لِهَذَا، خُلِقْتُ لِلْحِرَاثَةِ، قَالَ: آمَنْتُ بِهِ أَنَا وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ، وَأَخَذَ الذِّئْبُ شَاةً فَتَبِعَهَا الرَّاعِي، فَقَالَ لَهُ الذِّئْبُ: مَنْ لَهَا يَوْمَ السَّبُعِ، يَوْمَ لا رَاعِيَ لَهَا غَيْرِي، قَالَ: آمَنْتُ بِهِ أَنَا وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ»».(بخارى: ۲۳۲۴)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه نبی ‏اكرم جفرمود: «در حالی كه مردی، سوار بر گاوی بود، گاو، به طرف آن شخص، نگاه كرد و گفت: من، برای سواری، آفریده نشده‌‌ام. بلكه برای زراعت و شخم زدن، آفریده شده‌‌ام». و رسول‏الله جفرمود: «من و ابوبكر و عمر به این سخن، ایمان آوردیم. همچنین، گرگی، گوسفندی را گرفت و فرار كرد. چوپان، گرک را دنبال كرد. گرگ به او گفت: امروز تو گوسفند را رهانیدی. اما روز درندگان، كه چوپانی بجز من، وجود ندارد، چه كسی آن را از چنگال من، نجات می‌دهد»؟ رسول‏الله جدوباره، فرمود: «من و ابوبكر و عمر به این سخن، ایمان آوردیم»».

باب (۵): اگر کسی بگوید: کارهای نخلستان را انجام بده و شریک محصول آن، باش

۱۰۶۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَتِ الأَنْصَارُ لِلنَّبِيِّ ج: اقْسِمْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ إِخْوَانِنَا النَّخِيلَ، قَالَ: «لا». فَقَالُوا: تَكْفُونَا الْمَئُونَةَ وَنَشْرَكْكُمْ فِي الثَّمَرَةِ. قَالُوا: سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا». (بخارى: ۲۳۲۵)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه: انصار به نبی ‏اكرم جگفتند: نخلستانها را میان ما و برادران مهاجرمان، تقسیم كن. رسول ‏الله جفرمود: «خیر». سپس، انصار به مهاجرین گفتند: شما در باغ‏ها كار كنید ما نیز شما را در محصولات آن، شریک خواهیم كرد. مهاجرین گفتند: این پیشنهاد را می‌پذیریم».

۱۰۶۷- «عَنْ رَافِعِ بْنِ خَدِيجٍ س قَالَ: كُنَّا أَكْثَرَ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مُزْدَرَعًا، كُنَّا نُكْرِي الأَرْضَ بِالنَّاحِيَةِ مِنْهَا مُسَمًّى لِسَيِّدِ الأَرْضِ، قَالَ: فَمِمَّا يُصَابُ ذَلِكَ وَتَسْلَمُ الأَرْضُ وَمِمَّا يُصَابُ الأَرْضُ وَيَسْلَمُ ذَلِكَ، فَنُهِينَا، وَأَمَّا الذَّهَبُ وَالْوَرِقُ فَلَمْ يَكُنْ يَوْمَئِذٍ».(بخارى: ۲۳۲۷)

ترجمه: «رافع بن خدیج سمی‌گوید: ما در میان مردم مدینه، بیشتر از همه، زمین كشاورزی داشتیم. و زمین‌هایمان را در برابر قطعه معینی، به اجاره می‌دادیم. (بدین معنی كه قطعه خاصی را برای ما، كشت كنند. و بقیه را برای خود، بكارند). راوی می‌گوید: چه بسا، آن قطعه معین، دچار آفت می‌شد و باقیمانده زمین، سالم می‌ماند. و چه بسا كه زمین، دچار آفت می‌شد و آن قطعه معین، سالم می‌ماند. (رسول خدا ج) ما را این كار، منع فرمود. گفتنی است كه اجاره دادن در برابر طلا و نقره، در آن زمان، رواج نداشت».

باب (۶): مزارعه در برابر نصف محصول

۱۰۶۸- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج عَامَلَ خَيْبَرَ بِشَطْرِ مَا يَخْرُجُ مِنْهَا مِنْ ثَمَرٍ أَوْ زَرْعٍ، فَكَانَ يُعْطِي أَزْوَاجَهُ مِائَةَ وَسْقٍ، ثَمَانُونَ وَسْقَ تَمْرٍ وَعِشْرُونَ وَسْقَ شَعِيرٍ».(بخارى: ۲۳۲۸)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: نبی اكرم جخیبر را در برابر نصف محصولات آن، بصورت مزارعه، در اختیار كشاورزان قرار داد. سپس، صد وسق از محصولات را به همسرانش می‏داد، كه هشتاد وسق خرما و بیست وسق جو بود».

۱۰۶۹- «عن ابْن عَبَّاسٍ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج لَمْ يَنْهَ عَنِ الكِراءِ وَلَكِنْ قَالَ: «أَنْ يَمْنَحَ أَحَدُكُمْ أَخَاهُ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَأْخُذَ عَلَيْهِ خَرْجًا مَعْلُومًا»». (بخارى:۲۳۳۰)

ترجمه: «عبد الله بن عباس بمی‌گوید: رسول ‏الله جاز اجاره دادن زمین، منع نكرد. بلكه فرمود كه: «اگر شما زمین را بطور رایگان در اختیار برادرتان قرار دهید، بهتر است از اینكه در ازای آن، محصول معینی دریافت كنید»».

باب (۷): وقف، خراج، مزارعه ومعاملۀ اصحاب رسول خدا ج

۱۰۷۰- «عَنْ عُمَرَ س أنَّهُ قَالَ: لَوْلا آخِرُ الْمُسْلِمِينَ مَا فَتَحْتُ قَرْيَةً إِلاَّ قَسَمْتُهَا بَيْنَ أَهْلِهَا كَمَا قَسَمَ النَّبِيُّ ج خَيْبَرَ».(بخارى: ۲۳۳۴)

ترجمه: «از عمرسروایت است كه فرمود: اگر در فكر مسلمانان بعدی نمی‏بودم، هر سرزمینی را كه فتح می‏كردم، میان اهالی آنجا، تقسیم می‌نمودم همان‏گونه كه نبی اكرم جزمین خیبر را تقسیم نمودند».

باب (۸): اگر زمین بایر را کسی آباد کند، مالک آن می‏شود

۱۰۷۱- «عَنْ عَائِشَةَ ل عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَنْ أَعْمَرَ أَرْضًا لَيْسَتْ لأَحَدٍ، فَهُوَ أَحَقُّ»».(بخارى: ۲۳۳۵)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه نبی ‏اكرم جفرمود: «هركس، زمینی را كه صاحبی نداشته باشد، آباد كند، (از هر كسی) مستحق‌تر است»».

۱۰۷۲- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: أَجْلَى عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ س الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى مِنْ أَرْضِ الْحِجَازِ، وَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج لَمَّا ظَهَرَ عَلَى خَيْبَرَ أَرَادَ إِخْرَاجَ الْيَهُودِ مِنْهَا وَكَانَتِ الأَرْضُ حِينَ ظَهَرَ عَلَيْهَا لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ ج وَلِلْمُسْلِمِينَ، وَأَرَادَ إِخْرَاجَ الْيَهُودِ مِنْهَا، فَسَأَلَتِ الْيَهُودُ رَسُولَ اللَّهِ ج لِيُقِرَّهُمْ بِهَا أَنْ يَكْفُوا عَمَلَهَا، وَلَهُمْ نِصْفُ الثَّمَرِ، فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ج: «نُقِرُّكُمْ بِهَا عَلَى ذَلِكَ مَا شِئْنَا» فَقَرُّوا بِهَا حَتَّى أَجْلاهُمْ عُمَرُ إِلَى تَيْمَاءَ وَأَرِيحَاءَ».(بخارى: ۲۳۳۸)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: عمر بن خطاب سیهود و نصاری را از سرزمین حجاز، جلای وطن كرد. البته زمانی كه رسول اللهجخیبر را فتح نمود و خواست كه یهود را از آنجا (خیبر)، كه زمینهای آن، متعلق به خدا و رسول و مسلمین شد، اخراج نماید، یهودیان از رسول خدا جدر خواست نمودند تا آنها را در خیبر بگذارد كه كار كنند و نصف محصول را برای خود، بردارند. (و نصف دیگر را به مسلمانان دهند). رسول الله جبه آنها گفت: «شما را تا زمانی كه بخواهیم، در خیبر می‌گذاریم». راوی می‌گوید: یهودیان، در خیبر ماندند تا اینكه عمرسآنان را به تیما و اریحا، جلای وطن كرد».

باب (۹): همکاری اصحاب رسول الله ج با بکدیگر در کشت و زراعت

۱۰۷۳- «عَنْ رَافِعِ بْنِ خَدِيجٍ س قال: قال عمي ظُهَيْرُ بْنُ رَافِعٍ س: لَقَدْ نَهَانَا رَسُولُ اللَّهِ ج عَنْ أَمْرٍ كَانَ بِنَا رَافِقًا، قُلْتُ: مَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج فَهُوَ حَقٌّ، قَالَ: دَعَانِي رَسُولُ اللَّهِ ج قَالَ: «مَا تَصْنَعُونَ بِمَحَاقِلِكُمْ»؟ قُلْتُ: نُؤَاجِرُهَا عَلَى الرُّبُعِ، وَعَلَى الأَوْسُقِ مِنَ التَّمْرِ وَالشَّعِيرِ. قَالَ: «لا تَفْعَلُوا، ازْرَعُوهَا، أَوْ أَزْرِعُوهَا، أَوْ أَمْسِكُوهَا» قَالَ رَافِعٌ: قُلْتُ: سَمْعًا وَطَاعَةً».(بخارى: ۲۳۳۹)

ترجمه: «رافع بن خدیج سمی‌گوید: عمویم ؛ظهیر بن رافعس؛ گفت: رسول ‏الله جما را از كاری كه به آن عادت كرده بودیم، منع كرد. گفتم: آنچه رسول الله جفرموده است، حق است. ظهیر گفت: رسول الله جمرا خواست و فرمود: «شما با زمین‌های كشاورزی تان چه میكنید»؟ عرض كردم: یا رسول ‏الله! زمین‏ها را در برابر یک چهارم محصول یا در برابر چند وسق جو و خرما، به اجاره می‏دهیم. رسول ‏الله جفرمود: «چنین نكنید، یا خودتان آنها را بكارید یا به دیگران، بدهید تا آن را بكارند و یا آنها را بحال خود بگذارید». رافع بن خدیج می‌گوید: گفتم: شنیدم و اطاعت كردم».

۱۰۷۴- «عَنْ ابْنِ عُمَرَ ب: كَانَ يُكْرِي مَزَارِعَهُ عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ ج وَأَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ وَصَدْرًا مِنْ إِمَارَةِ مُعَاوِيَةَ، ثُمَّ حُدِّثَ عَنْ رَافِعِ بْنِ خَدِيجٍ: أَنَّ النَّبِيَّ ج نَهَى عَنْ كِرَاءِ الْمَزَارِعِ، فَذَهَبَ ابْنُ عُمَرَ إِلَى رَافِعٍ فَسَأَلَهُ فَقَالَ: نَهَى النَّبِيُّ ج عَنْ كِرَاءِ الْمَزَارِعِ، فَقَالَ ابْنُ عُمَرَ: قَدْ عَلِمْتَ أَنَّا كُنَّا نُكْرِي مَزَارِعَنَا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج بِمَا عَلَى الأَرْبِعَاءِ وَبِشَيْءٍ مِنَ التِّبْنِ».(بخارى: ۲۳۴۳)

ترجمه: «از ابن ‏عمر بروایت است كه: وی زمین‌های كشاورزی‌اش را در زمان رسول‏ الله ج، ابوبكر، عمر، عثمان و در ابتدای امارت معاویه، اجاره می‌داد. سپس، به ایشان، گفتند: رافع بن خدیج می‌گوید: رسول الله جاز اجاره دادن زمین‌های كشاورزی، منع نموده است. آنگاه، ابن عمر بنزد رافع بن خدیج رفت و از وی، در این باره، پرسید. رافع گفت: نبی اكرم جاز اجاره دادن زمین‌های كشاورزی، منع فرموده است. ابن عمر بگفت: تو میدانی كه ما زمین‌هایمان را در زمان رسول خدا ج، در برابر محصولاتی كه بر جدول‌هاست و مقداری از كاه آن، به اجاره می‌دادیم».

۱۰۷۵- «وَعَنْهُ س أَنَّهُ قَالَ: كُنْتُ أَعْلَمُ فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج أَنَّ الأَرْضَ تُكْرَى ثُمَّ خَشِيَ عَبْدُاللَّهِ أَنْ يَكُونَ النَّبِيُّ ج قَدْ أَحْدَثَ فِي ذَلِكَ شَيْئًا لَمْ يَكُنْ يَعْلَمُهُ فَتَرَكَ كِرَاءَ الأَرْضِ».(بخارى: ۲۳۴۵)

ترجمه: «همچنین، از عبد الله بن عمر بروایت است كه فرمود: می‏دانستم كه در عهد مبارک رسول ‏الله ج، زمین‏ها را اجاره می‌دادند. راوی می‌گوید: سپس، عبد الله بن عمر ترسید كه مبادا رسول اكرم جفرمان جدیدی صادر كرده كه او نمی‌داند. بدین جهت، اجاره دادن زمین را رها كرد».

باب (۱۰)

۱۰۷۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ يَوْمًا يُحَدِّثُ وَعِنْدَهُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْبَادِيَةِ: «أَنَّ رَجُلاً مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ اسْتَأْذَنَ رَبَّهُ فِي الزَّرْعِ فَقَالَ لَهُ: أَلَسْتَ فِيمَا شِئْتَ؟ قَالَ: بَلَى، وَلَكِنِّي أُحِبُّ أَنْ أَزْرَعَ، قَالَ: فَبَذَرَ فَبَادَرَ الطَّرْفَ نَبَاتُهُ وَاسْتِوَاؤُهُ وَاسْتِحْصَادُهُ، فَكَانَ أَمْثَالَ الْجِبَالِ، فَيَقُولُ اللَّهُ: دُونَكَ يَا ابْنَ آدَمَ فَإِنَّهُ لا يُشْبِعُكَ شَيْءٌ»، فَقَالَ الأَعْرَابِيُّ: وَاللَّهِ لا تَجِدُهُ إِلاَّ قُرَشِيًّا أَوْ أَنْصَارِيًّا، فَإِنَّهُمْ أَصْحَابُ زَرْعٍ، وَأَمَّا نَحْنُ فَلَسْنَا بِأَصْحَابِ زَرْعٍ، فَضَحِكَ النَّبِيُّج ».(بخارى: ۲۳۴۸)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: روزی، رسول الله جدر حالی كه یک مرد بادیه نشین نزدش نشسته بود، فرمود: «مردی از بهشتیان، از پرودگارش اجازه می‌خواهد تا كشت و زرع نماید. خداوند به او می‌فرماید: آیا خواسته ات برآورده نشده است؟ می‌گوید: بلی، ولی دوست دارم كشاورزی نمایم». پیامبرجمی‌فرماید: «او، بذر می‌افشاند. آنگاه، روییدن، رشد كردن و برداشت آن، كمتر از یک چشم بهم زدن، پایان می‌یابد و خرمنی مانند كوه، فراهم می‌گردد. خداوند می‌فرماید: اینها را بردار و هیچ چیزی تو را سیر نخواهد كرد». آن مرد بادیه نشین، گفت: بخدا سوگند، آن مرد، غیر از قریش یا انصار، كسی دیگر نخواهد بود. زیرا آنها كشاورزند، ولی ما كشاورز نیستیم. نبی اكرم جاز شنیدن این سخن، تبسم نمودند».

۴۱- کتاب مساقاة (آبیاری)

باب (۱): کسی که صدقه و هبۀ آب را جایز می‌داند

۱۰۷۷- «عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ س قَالَ: أُتِيَ النَّبِيُّ ج بِقَدَحٍ فَشَرِبَ مِنْهُ وَعَنْ يَمِينِهِ غُلامٌ أَصْغَرُ الْقَوْمِ وَالأَشْيَاخُ عَنْ يَسَارِهِ، فَقَالَ: «يَا غُلامُ أَتَأْذَنُ لِي أَنْ أُعْطِيَهُ الأَشْيَاخَ»؟ قَالَ: مَا كُنْتُ لأُوثِرَ بِفَضْلِي مِنْكَ أَحَدًا يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَأَعْطَاهُ إِيَّاهُ».(بخارى:۲۳۵۱)

ترجمه: «از سهل بن سعد سروایت است كه می‌گوید: یک لیوان آب، برای نبی‏ اكرم جآوردند. آنحضرت جقدری از آن را نوشید. و سمت راستش، جوانی وجود داشت كه از همه خردسال‌تر بود. و سمت چپش، گروهی از افراد مُسِن، نشسته بودند. رسول ‏الله جفرمود: «ای جوان! اجازه می‏دهی این آب را (كه حق تو است) به بزرگترها بدهم»؟ جوان گفت: ای رسول خدا! من هیچ كس را در این مورد، بر خود ترجیح نمی‌دهم. آنگاه، رسول ‏الله جآب را به او داد».

۱۰۷۸- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: حُلِبَتْ لِرَسُولِ اللَّهِ ج شَاةٌ دَاجِنٌ فِي دَارِي وَشِيبَ لَبَنُهَا بِمَاءٍ مِنَ الْبِئْرِ الَّتِي فِي دَارِي، فَأَعْطَى رَسُولَ اللَّهِ ج الْقَدَحَ فَشَرِبَ مِنْهُ حَتَّى إِذَا نَزَعَ الْقَدَحَ مِنْ فِيهِ، وَعَلَى يَسَارِهِ أَبُو بَكْرٍ وَعَنْ يَمِينِهِ أَعْرَابِيٌّ، فَقَالَ عُمَرُ وَخَافَ أَنْ يُعْطِيَهُ الأَعْرَابِيَّ: أَعْطِ أَبَا بَكْرٍ يَا رَسُولَ اللَّهِ عِنْدَكَ، فَأَعْطَاهُ الأَعْرَابِيَّ الَّذِي عَلَى يَمِينِهِ، ثُمَّ قَالَ: «الأَيْمَنَ فَالأَيْمَنَ»». (بخارى:۲۳۵۲)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: گوسفندی را برای رسول ‏الله جدر خانه من، دوشیدند و آن شیر را با قدری از آب چاهی كه در خانه‌‌ام بود، مخلوط كردند. و من آن را به رسول اكرم جدادم. ایشان قدری از آن شیر را نوشید. و هنگامی كه لیوان را از دهانش برداشت، سمت چپ‌اش ابوبكر س، و سمت راست‌اش مردی بادیه نشین قرار داشت. عمر از ترس اینكه مبادا آنرا به بادیه نشین بدهد، گفت: ای رسول خدا! آنرا به ابوبكر بده كه در كنارت نشسته است. اما رسول خدا جآنرا به بادیه نشینی كه سمت راستش نشسته بود، داد. سپس، فرمود: «حق با كسی است كه سمت راست، نشسته باشد»».

باب (۲): صاحب آب تا زمانی که سیر شود، از دیگران مستحق‌تر است

۱۰۷۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لا يُمْنَعُ فَضْلُ الْمَاءِ لِيُمْنَعَ بِهِ الْكَلأُ»».(بخارى: ۲۳۵۳)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه رسول ‏الله جفرمود: «آب اضافه (بر ضرورت) جلوگیری نشود تا باعث جلوگیری آب، از گیاهان نگردد».

۱۰۸۰- «وَعَنْهُ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لا تَمْنَعُوا فَضْلَ الْمَاءِ لِتَمْنَعُوا بِهِ فَضْلَ الْكَلإِ»».(بخارى: ۲۳۵۴)

ترجمه: «همچنین، ابوهریر ه سمی‌گوید: رسول ‏الله جفرمود: «آب اضافه را جلوگیری نكنید تا باعث جلوگیری آب، از گیاهان نشوید»».

باب (۳): حل اختلاف در بارۀ چاهها

۱۰۸۱- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَنْ حَلَفَ عَلَى يَمِينٍ يَقْتَطِعُ بِهَا مَالَ امْرِئٍ مُسْلِمٍ هُوَ عَلَيْهَا فَاجِرٌ لَقِيَ اللَّهَ وَهُوَ عَلَيْهِ غَضْبَانُ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَأَيۡمَٰنِهِمۡ ثَمَنٗا قَلِيلًا[آل‌عمران: ۷۷] . الآيَةَ، فَجَاءَ الأَشْعَثُ فَقَالَ: مَا حَدَّثَكُمْ أَبُو عَبْدِالرَّحْمَنِ؟ فِيَّ أُنْزِلَتْ هَذِهِ الآيَةُ، كَانَتْ لِي بِئْرٌ فِي أَرْضِ ابْنِ عَمٍّ لِي فَقَالَ لِي: «شُهُودَكَ» قُلْتُ: مَا لِي شُهُودٌ قَالَ: «فَيَمِينُهُ»، قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِذًا يَحْلِفَ. فَذَكَرَ النَّبِيُّ ج هَذَا الْحَدِيثَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ ذَلِكَ تَصْدِيقًا لَهُ».(بخارى: ۲۳۵۷)

ترجمه: «از عبد الله سروایت است كه نبی ‏اكرم جفرمود: «هركس كه با سوگند دروغ، مال مسلمان را تصاحب كند، در حالی خدا را ملاقات می‌كند كه خدا بر وی، خشمگین است». سپس، این آیه نازل شد: : ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَأَيۡمَٰنِهِمۡ ثَمَنٗا قَلِيلًا[آل‌عمران: ۷۷] . (آنانی كه در برابر عهد خدا و سوگندهای خود، قیمت اندكی دریافت می‌كنند) تا آخر آیه. اشعث آمد و گفت: ابوعبدالرحمن با شما چه می‌گفت؟ این آیه، درباره من نازل شده است. من در زمین پسرعمویم، چاهی داشتم. (بین من و او اختلاف بروز كرد). رسول ‏اكرم جبه من فرمود: «گواه بیاور». گفتم: گواه ندارم. رسول‏ الله جفرمود: «پس بر او سوگند واجب می‌شود». وی گفت: یا رسول ‏الله! او سوگند (دروغین) می‏خورد. آنگاه، رسول ‏الله جحدیث فوق را بیان كرد و خداوند نیز در تأیید رسول ‏الله ج، آیه مذكور را نازل فرمود».

باب (۴): آب ندادن به مسافران، موجب گناه است

۱۰۸۲- «عَنِْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «ثَلاثَةٌ لا يَنْظُرُ اللَّهُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَلا يُزَكِّيهِمْ، وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ: رَجُلٌ كَانَ لَهُ فَضْلُ مَاءٍ بِالطَّرِيقِ فَمَنَعَهُ مِنِ ابْنِ السَّبِيلِ، وَرَجُلٌ بَايَعَ إِمَامًا لا يُبَايِعُهُ إِلاَّ لِدُنْيَا، فَإِنْ أَعْطَاهُ مِنْهَا رَضِيَ، وَإِنْ لَمْ يُعْطِهِ مِنْهَا سَخِطَ، وَرَجُلٌ أَقَامَ سِلْعَتَهُ بَعْدَ الْعَصْرِ، فَقَالَ: وَاللَّهِ الَّذِي لا إِلَهَ غَيْرُهُ لَقَدْ أَعْطَيْتُ بِهَا كَذَا وَكَذَا فَصَدَّقَهُ رَجُلٌ» ثُمَّ قَرَأَ هَذِهِ الآيَةَ: : ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَأَيۡمَٰنِهِمۡ ثَمَنٗا قَلِيلًا[آل‌عمران: ۷۷] ». (بخارى:۲۳۵۸)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه رسول الله جفرمود: «خداوند، روز قیامت، به سه گروه، نظر نمی‌كند و آنها را تزكیه نمی‌نماید و گرفتار عذاب دردناک می‌گرداند: ۱- كسی كه در مسیر راه، قرار دارد و آب اضافه را به مسافر نمی‌دهد. ۲- كسی كه با رهبر خود، صرفاً بخاطر منافع مادی، بیعت كند. بدین معنی كه اگر چیزی به او بدهد، راضی شود. وگرنه، از او برنجد. ۳- كسی كه كالایش را بعد از عصر، عرضه نماید و بگوید به خدایی كه غیر از او خدایی وجود ندارد، سوگند یاد می‌كنم كه من برای این كالا، این قدر و آن قدر داده‌‌ام و شخصی او را تصدیق نماید». سپس، رسول خدا جآیه زیر را تلاوت فرمود: : ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَأَيۡمَٰنِهِمۡ ثَمَنٗا قَلِيلًا[آل‌عمران: ۷۷] . (یعنی كسانی كه در برابر عهد و پیمان خدا و سوگند‌هایشان، قیمت اندكی دریافت می‌كنند».

باب (۵): فضیلت آب دادن

۱۰۸۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «بَيْنَا رَجُلٌ يَمْشِي فَاشْتَدَّ عَلَيْهِ الْعَطَشُ فَنَزَلَ بِئْرًا فَشَرِبَ مِنْهَا، ثُمَّ خَرَجَ فَإِذَا هُوَ بِكَلْبٍ يَلْهَثُ يَأْكُلُ الثَّرَى مِنَ الْعَطَشِ، فَقَالَ: لَقَدْ بَلَغَ هَذَا مِثْلُ الَّذِي بَلَغَ بِي، فَمَلأَ خُفَّهُ، ثُمَّ أَمْسَكَهُ بِفِيهِ، ثُمَّ رَقِيَ، فَسَقَى الْكَلْبَ، فَشَكَرَ اللَّهُ لَهُ، فَغَفَرَ لَهُ» قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَإِنَّ لَنَا فِي الْبَهَائِمِ أَجْرًا؟ قَالَ: «فِي كُلِّ كَبِدٍ رَطْبَةٍ أَجْرٌ»».(بخارى: ۲۳۶۳)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه رسول الله جفرمود: «روزی، مردی در مسیر راه، بشدت تشنه شد. وارد چاهی شد و از آن آب، نوشید. سپس، بیرون آمد و ناگهان، سگی را دید كه از شدت تشنگی، زبانش بیرون آمده است و خاک می‌خورد.

(با خود) گفت: این سگ، به همان اندازه، تشنه است كه من تشته بودم. (دوباره، وارد چاه شد)، موزه‌اش را پر از آب كرد و بدهان گرفت و از چاه بالا آمد و به سگ آب داد. خداوند از او راضی شد و گناهانش را بخشید». صحابه گفتند: ای رسول خدا! خداوند برای نیكی به حیوانات هم به ما پاداش می‌دهد؟ رسول خدا جفرمود: «نیكی كردن به هر موجود ذی روحی، ثواب دارد»».

باب (۶): کسی که صاحب حوض و مشک را به آبش مستحق‌تر می‌داند

۱۰۸۴- «عَنْ أَبي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لأَذُودَنَّ رِجَالاً عَنْ حَوْضِي كَمَا تُذَادُ الْغَرِيبَةُ مِنَ الإِبِلِ عَنِ الْحَوْضِ»».(بخارى:۲۳۶۷)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه نبی ‏اكرم جفرمود: «سوگند به ذاتی كه جانم در دست او است، روز قیامت، بعضی را از حوض خود دور خواهم كرد، همان‏گونه كه شتران بیگانه از حوض، رانده می‏شوند»».

۱۰۸۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «ثَلاثَةٌ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَلا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ: رَجُلٌ حَلَفَ عَلَى سِلْعَةٍ لَقَدْ أَعْطَى بِهَا أَكْثَرَ مِمَّا أَعْطَى وَهُوَ كَاذِبٌ، وَرَجُلٌ حَلَفَ عَلَى يَمِينٍ كَاذِبَةٍ بَعْدَ الْعَصْرِ لِيَقْتَطِعَ بِهَا مَالَ رَجُلٍ مُسْلِمٍ، وَرَجُلٌ مَنَعَ فَضْلَ مَاءٍ، فَيَقُولُ اللَّهُ: الْيَوْمَ أَمْنَعُكَ فَضْلِي كَمَا مَنَعْتَ فَضْلَ مَا لَمْ تَعْمَلْ يَدَاكَ»».(بخارى:۲۳۶۹)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه نبی ‏اكرم جفرمود: «سه گروه هستند كه خداوند در روز قیامت، با آنان سخن نمی‌گوید و به آنان، نظر نمی‌نماید: ۱- مردی كه سوگند می‌خورد كه كالای خود را به فلان قیمت، خریده است در حالی كه این قیمت، بالاتر از قیمت حقیقی آن است و او دروغ می‌گوید. ۲- مردی كه بعد از عصر، بدروغ سوگند یاد می‌كند تا مال مرد مسلمان را تصاحب كند. ۳- و مردی كه مانع رسیدن آب اضافی به دیگران شود. پس خداوند میفرماید: امروز تو را از فضلم محروم می‌كنم همانطوری كه تو دیگران را از آبی كه كسب تو نبود، محروم ساختی»».

باب (۷): تعیین چراگاه فقط حق خدا و رسول خدا ج است

۱۰۸۶- «عَنِ الصَّعْب بْنِ جَثَّامَةَ س قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لا حِمَى إِلاَّ لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ»».(بخارى:۲۳۷۰)

ترجمه: «صعب بن جثامه سمی‌گوید: رسول ‏الله جفرمود: «فقط الله و رسول او، حق تعیین چراگاه را دارند»».

باب (۸): نوشیدن انسانها و چارپان از آب رود خانه‌ها

۱۰۸۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «الْخَيْلُ لِرَجُلٍ أَجْرٌ، وَلِرَجُلٍ سِتْرٌ، وَعَلَى رَجُلٍ وِزْرٌ، فَأَمَّا الَّذِي لَهُ أَجْرٌ: فَرَجُلٌ رَبَطَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ، فَأَطَالَ بِهَا فِي مَرْجٍ أَوْ رَوْضَةٍ، فَمَا أَصَابَتْ فِي طِيَلِهَا ذَلِكَ مِنَ الْمَرْجِ أَوِ الرَّوْضَةِ كَانَتْ لَهُ حَسَنَاتٍ، وَلَوْ أَنَّهُ انْقَطَعَ طِيَلُهَا فَاسْتَنَّتْ شَرَفًا أَوْ شَرَفَيْنِ كَانَتْ آثَارُهَا وَأَرْوَاثُهَا حَسَنَاتٍ لَهُ، وَلَوْ أَنَّهَا مَرَّتْ بِنَهَرٍ فَشَرِبَتْ مِنْهُ وَلَمْ يُرِدْ أَنْ يَسْقِيَ كَانَ ذَلِكَ حَسَنَاتٍ لَهُ، فَهِيَ لِذَلِكَ أَجْرٌ، وَرَجُلٌ رَبَطَهَا تَغَنِّيًا وَتَعَفُّفًا،ثُمَّ لَمْ يَنْسَ حَقَّ اللَّهِ فِي رِقَابِهَا وَلا ظُهُورِهَا فَهِيَ لِذَلِكَ سِتْرٌ، وَرَجُلٌ رَبَطَهَا فَخْرًا وَرِيَاءً وَنِوَاءً لأَهْلِ الإِسْلَامِ فَهِيَ عَلَى ذَلِكَ وِزْرٌ» وَسُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ج عَنِ الْحُمُرِ فَقَالَ: «مَا أُنْزِلَ عَلَيَّ فِيهَا شَيْءٌ إِلاَّ هَذِهِ الآيَةُ الْجَامِعَةُ الْفَاذَّةُ ﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ ٨[الزلزلة: ۷-۸] »».(بخارى:۲۳۷۱)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه رسول الله جفرمود: «نگهداری اسب برای بعضی باعث ثواب، برای برخی باعث نجات و برای بعضی باعث گناه می‌شود: برای كسی كه آن را بخاطر جهاد در راه الله نگهداری نماید و آنرا در چراگاه بزرگ یا باغچه‌ای با طنابی بلند بندد، تا جائی كه آن اسب می‏چرد، برای صاحبش اجر و پاداش محسوب می‌گردد. و اگر طنابش پاره شود و آن اسب، یک یا دو تپه را پشت سر بگذارد، در برابر هر قدم و هر سرگین، به صاحبش اجر می‌رسد. و اگر از نهری بگذرد و آب بخورد، اگر چه صاحبش قصد آب دادن آن را نداشته باشد، باز هم برایش اجر به حساب می‌آید. زیرا این كار، برایش اجر دارد. و برای كسی كه اسب را بخاطر بی‌نیازشدن و عدم سؤال از دیگران، نگهداری كند و حق الله را در آن، فراموش ننماید، باعث نجات او می‌شود. (نه ثواب دارد و نه گناه). و كسی كه اسب را بخاطر فخر و ریا و دشمنی با مسلمانان، نگهداری كند، برای او باعث گناه خواهد شد». و از رسول ‏الله جدرباره الاغ پرسیدند. فرمود: «در این باره، فقط این آیه جامع و بی‌نظیر، بر من نازل شده است: ﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ ٨[الزلزلة: ۷-۸] یعنی هر كس، باندازه یک ذره، عمل نیک انجام دهد، پاداش آن را خواهد دید. و هركس، باندازه یک ذره، عمل بد انجام دهد، سزای آنرا خواهد دید»».

باب (۹): فروختن هیزم و علف

۱۰۸۸- «عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ س أَنَّهُ قَالَ: أَصَبْتُ شَارِفًا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج فِي مَغْنَمٍ يَوْمَ بَدْرٍ قَالَ: وَأَعْطَانِي رَسُولُ اللَّهِ ج شَارِفًا أُخْرَى، فَأَنَخْتُهُمَا يَوْمًا عِنْدَ بَابِ رَجُلٍ مِنَ الأَنْصَارِ وَأَنَا أُرِيدُ أَنْ أَحْمِلَ عَلَيْهِمَا إِذْخِرًا لأَبِيعَهُ، وَمَعِي صَائِغٌ مِنْ بَنِي قَيْنُقَاعَ فَأَسْتَعِينَ بِهِ عَلَى وَلِيمَةِ فَاطِمَةَ، وَحَمْزَةُ بْنُ عَبْدِالمُطَّلِبِ يَشْرَبُ فِي ذَلِكَ الْبَيْتِ مَعَهُ قَيْنَةٌ فَقَالَتْ:

أَلا يَا حَمْزَ لِلشُّرُفِ النِّوَاءِ

فَثَارَ إِلَيْهِمَا حَمْزَةُ بِالسَّيْفِ فَجَبَّ أَسْنِمَتَهُمَا وَبَقَرَ خَوَاصِرَهُمَا ثُمَّ أَخَذَ مِنْ أَكْبَادِهِمَا، قَالَ عَلِيٌّ س: فَنَظَرْتُ إِلَى مَنْظَرٍ أَفْظَعَنِي فَأَتَيْتُ نَبِيَّ اللَّهِ ج وَعِنْدَهُ زَيْدُ بْنُ حَارِثَةَ فَأَخْبَرْتُهُ الْخَبَرَ، فَخَرَجَ وَمَعَهُ زَيْدٌ، فَانْطَلَقْتُ مَعَهُ فَدَخَلَ عَلَى حَمْزَةَ فَتَغَيَّظَ عَلَيْهِ، فَرَفَعَ حَمْزَةُ بَصَرَهُ وَقَالَ: هَلْ أَنْتُمْ إِلاَّ عَبِيدٌ لآبَائِي، فَرَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ ج يُقَهْقِرُ حَتَّى خَرَجَ عَنْهُمْ وَذَلِكَ قَبْلَ تَحْرِيمِ الْخَمْرِ».(بخارى: ۲۳۷۵)

ترجمه: «علی بن ابی طالب سمی‌گوید: از غنایم غزوه بدر، كه رسول خدا جهمراه ما بود، یک شتر به من رسید. همچنین رسول اكرم ج(علاوه بر آن)، شتری دیگر نیز به من داد. روزی، من آنها را كنار دروازه مردی انصاری خوابانیدم تا اذخر (نوعی گیاه) بر پشت آنها بگذارم و برای فروش ببرم. طلافروشی كه از طایفه بنی قینقاع بود و من می‌خواستم برای عروسی فاطمه از او كمک بگیرم، مرا همراهی می‌كرد. و حمزه ابن عبدالمطلب در خانه آن مرد انصاری، شراب می‌نوشید. و یک زن خواننده نیز آنجا بود و چنین می‌سرود: آگاه باش ای حمزه! بسوی شتران فربه برو.

با شنیدن این سخنان، حمزه با شمشیر، بسوی شتران پرید، كوهانهایشان را قطع نمود، پهلوهایشان را درید و قسمتی از جگرهایشان را برداشت. علی سمی‌گوید: من كه شاهد این صحنه بودم، بسیار ترسیدم. لذا نزد نبی اكرم جآمدم در حالی كه زید بن حارثه، آنجا نشسته بود. و آنحضرت جرا از واقعه با خبر ساختم. آنگاه، رسول خدا جهمراه زید بن حارثه بیرون رفت. و من هم با ایشان براه افتادم. آنحضرت جنزد حمزه آمد و بر او خشم گرفت. حمزه بسوی آنان، نگاه كرد و گفت: شما كسی جز بردگان آباء و اجداد من نیستید. با شنیدن این سخن، رسول خدا جبه عقب برگشت تا اینكه از آنجا بیرون رفت. و این ماجرا قبل از تحریم شراب بود».

باب (۱۰): اختصاص دادن زمین به اشخاص

۱۰۸۹- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: أَرَادَ النَّبِيُّ ج أَنْ يُقْطِعَ مِنَ الْبَحْرَيْنِ، فَقَالَتِ الأَنْصَارُ: حَتَّى تُقْطِعَ لإِخْوَانِنَا مِنَ الْمُهَاجِرِينَ مِثْلَ الَّذِي تُقْطِعُ لَنَا، قَالَ: «سَتَرَوْنَ بَعْدِي أَثَرَةً فَاصْبِرُوا حَتَّى تَلْقَوْنِي»».(بخارى:۲۳۷۷)

ترجمه: «از انس سروایت است كه نبی ‏اكرم جخواست زمین‏های بحرین را به مردم، واگذار نماید. انصار گفتند: همان قدر كه به هر كدام از ما می‌دهی، به برادران مهاجر ما نیز همان قدر، بده. رسول ‏اكرم جفرمود: «تبعیض‏های زیادی بعد از من، خواهید دید. پس صبر كنید تا اینكه مرا در روز قیامت، ملاقات نمایید».

باب (۱۱): کسی که گذرگاه و راه او از باغ و یا نخلستان کسی دیگر، می‌گذرد

۱۰۹۰- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «مَنِ ابْتَاعَ نَخْلاً بَعْدَ أَنْ تُؤَبَّرَ فَثَمَرَتُهَا لِلْبَائِعِ إِلاَّ أَنْ يَشْتَرِطَ الْمُبْتَاعُ، وَمَنِ ابْتَاعَ عَبْدًا وَلَهُ مَالٌ فَمَالُهُ لِلَّذِي بَاعَهُ إِلاَّ أَنْ يَشْتَرِطَ الْمُبْتَاعُ»».(بخارى:۲۳۷۹)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: از رسول ‏الله جشنیدم كه فرمود: «هركس، نخلی را بعد از گرد افشانی بخرد، محصول آن، مال فروشنده است. مگر اینكه خریدار شرط نماید (كه محصول، از آنِ او باشد). و هركس، برده‌ای بخرد و آن برده، مالی داشته باشد. آن مال، از آنِ فروشنده است. مگر اینكه خریدار، شرط نماید»».

۴۲ ـ کتاب قرض گرفتن و پرداخت قرض

باب (۱): کسی که مال شخصی را به این نیت بردارد که آنرا بازگرداند و یا از بین ببرد

۱۰۹۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَنْ أَخَذَ أَمْوَالَ النَّاسِ يُرِيدُ أَدَاءَهَا أَدَّى اللَّهُ عَنْهُ وَمَنْ أَخَذَ يُرِيدُ إِتْلافَهَا أَتْلَفَهُ اللَّهُ»».(بخارى: ۲۳۸۷)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه نبی ‏اكرم جفرمود: «هر كس كه اموال مردم را (بعنوان وام) بگیرد و نیت پرداخت آن را داشته باشد، خداوند وامَش را پرداخت خواهد كرد. و هر كس كه آنرا به نیت اتلاف و ضایع كردن، بگیرد، خداوند مال و جانش را ضایع می‌گرداند»».

باب (۲): پرداخت دَین

۱۰۹۲- «عَنْ أَبِي ذَرٍّ س قَالَ: كُنْتُ مَعَ النَّبِيِّ ج فَلَمَّا أَبْصَرَ يَعْنِي أُحُدًا قَالَ: «مَا أُحِبُّ أَنَّهُ تَحَوَّلَ لِي ذَهَبًا يَمْكُثُ عِنْدِي مِنْهُ دِينَارٌ فَوْقَ ثَلاثٍ إِلاَّ دِينَارًا أُرْصِدُهُ لِدَيْنٍ» ثُمَّ قَالَ: «إِنَّ الأَكْثَرِينَ هُمُ الأَقَلُّونَ إِلاَّ مَنْ قَالَ بِالْمَالِ هَكَذَا وَهَكَذَا وَقَلِيلٌ مَا هُمْ» وَقَالَ: «مَكَانَكَ» وَتَقَدَّمَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَسَمِعْتُ صَوْتًا فَأَرَدْتُ أَنْ آتِيَهُ، ثُمَّ ذَكَرْتُ قَوْلَهُ: «مَكَانَكَ حَتَّى آتِيَكَ» فَلَمَّا جَاءَ قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ الَّذِي سَمِعْتُ أَوْ قَالَ: الصَّوْتُ الَّذِي سَمِعْتُ، قَالَ: «وَهَلْ سَمِعْتَ؟» قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: «أَتَانِي جِبْرِيلُ ÷ فَقَالَ: مَنْ مَاتَ مِنْ أُمَّتِكَ لا يُشْرِكُ بِاللَّهِ شَيْئًا دَخَلَ الْجَنَّةَ، قُلْتُ: وَإِنْ فَعَلَ كَذَا وَكَذَا؟ قَالَ: نَعَمْ»». (بخارى:۲۳۸۸)

ترجمه: «ابوذر سمی‌گوید: با رسول ‏الله جبودم. پس هنگامی كه چشم رسول خدا جبه (كوه) احد افتاد، فرمود: «اگر این كوه، برای من تبدیل به طلا شود، دوست ندارم یک دینار از آن، بیش از سه روز، در خانه من بماند. مگر دیناری كه آن را برای پرداخت وام، نگه داشته باشم». سپس، فرمود: «كسانی كه مال بیشتری دارند، ثواب و اجر كمتری دریافت می‌كنند. مگر كسانی كه آنرا اینگونه و اینگونه و اینگونه در راه خدا انفاق نمایند (و با بردن دستها به جلو و راست و چپ، حالت انفاق را نشان داد) و چنین كسانی هم اندک اند». آنگاه، رسول خدا جبه من گفت: «سر جایت بایست». و خودش كمی جلوتر رفت. سپس، صدایی بگوشم رسید. خواستم بطرف صدا بروم. اما سخن رسول خدا جكه فرموده بود: «سرجایت بایست تا برگردم»، به یادم آمد. هنگامی كه رسول خدا جآمد، گفتم: ای رسول خدا! صدایی كه شنیدم .... رسول خدا ج(سخن مرا قطع كرد و) فرمود: «آیا صدایی شنیدی»؟ گفتم: بلی. فرمود: «جبرئیل ÷نزد من آمد و گفت: هر كس از اُمتیان ات بمیرد در حالی كه به خدا شرک نورزیده باشد، وارد بهشت می‌شود». پرسیدم: و اگرچه فلان و فلان گناه را هم انجام داده باشد؟ فرمود: «بلی»».

باب (۳): به خوبی پرداختن وام

۱۰۹۳- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: أَتَيْتُ النَّبِيَّ ج وَهُوَ فِي الْمَسْجِدِ ضُحًى فَقَالَ: «صَلِّ رَكْعَتَيْنِ» وَكَانَ لِي عَلَيْهِ دَيْنٌ فَقَضَانِي وَزَادَنِي».(بخارى:۲۳۹۴)

ترجمه: «جابر بن عبدالله سمی‌گوید: هنگام چاشت، نزد نبی ‏اكرم جآمدم كه ایشان در مسجد بود. پس فرمود: «دو ركعت نماز بخوان». و من كه از رسول خدا جقرض می‌خواستم. آنرا پرداخت نمود و چیزی بر آن افزود».

باب (۴): نماز جناره خواندن بر شخص بدهکار

۱۰۹۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلاَّ وَأَنَا أَوْلَى بِهِ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ اقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ ﴿ٱلنَّبِيُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡ[الأحزاب: ۶] . فَأَيُّمَا مُؤْمِنٍ مَاتَ وَتَرَكَ مَالاً فَلْيَرِثْهُ عَصَبَتُهُ، مَنْ كَانُوا وَمَنْ تَرَكَ دَيْنًا أَوْ ضَيَاعًا فَلْيَأْتِنِي فَأَنَا مَوْلاهُ»».(بخارى: ۲۳۹۹)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه نبی ‏اكرم جفرمود: «من نسبت به هر مؤمنی در دنیا و آخرت، اولویت بیشتری دارم. اگر می‌خواهید (برای تأیید این گفته) این آیه را تلاوت نمایید: ﴿ٱلنَّبِيُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡ[الأحزاب: ۶] . یعنی پیامبرجنسبت به مؤمنان، از خود آنها نزدیک تراست. پس هر مؤمنی فوت نمود و مالی از خود بجا گذاشت، آن مال به ورثه او تعلق می‌گیرد، هر كس كه باشند. و اگر قرض یا فزرندانی از خود بجای گذاشت، پس نزد من بیایند. زیرا من مسئول آنها هستم»».

باب (۵): جلوگیری از ضایع کردن ویا به هَدَر دادن اموال

۱۰۹۵- «عَنِ الْمُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ عَلَيْكُمْ: عُقُوقَ الأُمَّهَاتِ، وَوَأْدَ الْبَنَاتِ، وَمَنَعَ وَهَاتِ، وَكَرِهَ لَكُمْ: قِيلَ وَقَالَ، وَكَثْرَةَ السُّؤَالِ، وَإِضَاعَةَ الْمَالِ»».(بخارى: ۲۴۰۸)

ترجمه: «از مغیره بن شعبه سروایت است كه نبی ‏اكرم جفرمود: «خداوند نافرمانی از مادران، زنده بگور كردن دختران، به زور گرفتن چیزی و ندادن حق دیگران را برای شما حرام قرار داده است. و سخن بیهوده، زیاد از دیگران خواستن، و ضایع كردن مال را ناپسند و مكروه دانسته است»».

۴۳- کتاب مشاجره و اختلافات

باب (۱): آنچه که دربارۀ احضار مدیون و خصومت بین مسلمان و یهود آمده است

۱۰۹۶- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بنِ مَسْعُود س قَالَ: سَمِعْتُ رَجُلاً قَرَأَ آيَةً سَمِعْتُ مِنَ النَّبِيِّ ج خِلافَهَا فَأَخَذْتُ بِيَدِهِ، فَأَتَيْتُ بِهِ رَسُولَ اللَّهِ ج فَقَالَ: «كِلاكُمَا مُحْسِنٌ» قَالَ شُعْبَة:ُ أَظُنُّهُ قَالَ: «لا تَخْتَلِفُوا فَإِنَّ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمُ اخْتَلَفُوا فَهَلَكُوا»».(بخارى: ۲۴۱۰)

ترجمه: «عبد الله بن مسعود سمی‌گوید: شنیدم كه شخصی آیه‌ای را خلاف آنچه من از رسول خدا جشنیده بودم، تلاوت می‏كرد. دستش را گرفته و نزد رسول خدا جبردم. پیامبر اكرم جفرمود: «شما هر دو، صحیح می‏خوانید». شعبه (یكی از راویان) می‌گوید: فكر می‌كنم كه رسول خدا جفرمود: «با یكدیگر اختلاف نكنید. زیرا امتهای گذشته، بعلت اختلاف، از بین رفتند»».

۱۰۹۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: اسْتَبَّ رَجُلانِ رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ، وَرَجُلٌ مِنَ الْيَهُودِ قَالَ الْمُسْلِمُ: وَالَّذِي اصْطَفَى مُحَمَّدًا عَلَى الْعَالَمِينَ، فَقَالَ الْيَهُودِيُّ: وَالَّذِي اصْطَفَى مُوسَى عَلَى الْعَالَمِينَ، فَرَفَعَ الْمُسْلِمُ يَدَهُ عِنْدَ ذَلِكَ فَلَطَمَ وَجْهَ الْيَهُودِيِّ، فَذَهَبَ الْيَهُودِيُّ إِلَى النَّبِيِّ ج فَأَخْبَرَهُ بِمَا كَانَ مِنْ أَمْرِهِ وَأَمْرِ الْمُسْلِمِ، فَدَعَا النَّبِيُّ ج الْمُسْلِمَ فَسَأَلَهُ عَنْ ذَلِكَ فَأَخْبَرَهُ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «لا تُخَيِّرُونِي عَلَى مُوسَى فَإِنَّ النَّاسَ يَصْعَقُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَصْعَقُ مَعَهُمْ فَأَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يُفِيقُ، فَإِذَا مُوسَى بَاطِشٌ جَانِبَ الْعَرْشِ، فَلا أَدْرِي أَكَانَ فِيمَنْ صَعِقَ فَأَفَاقَ قَبْلِي، أَوْ كَانَ مِمَّنِ اسْتَثْنَى اللَّهُ»». (بخارى:۲۴۱۱)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه می‌گوید: دو نفر كه یكی مسلمان و دیگری یهودی بود، یكدیگر را دشنام دادند. مسلمان گفت: سوگند به ذاتی كه محمد جرا بر تمام جهانیان برگزیده است. یهودی گفت: سوگند به ذاتی كه موسی را بر تمام جهانیان برگزیده است. در این هنگام، مسلمان دستش را بالا برد و یک سیلی به صورت یهودی زد. یهودی نزد نبی اكرم جرفت و آنچه را كه پیش آمده بود، به اطلاع ایشان رساند. رسول اكرم جآن مسلمان را بحضور طلبید و از او در این باره پرسید. مسلمان نیز ماجرا را تعریف كرد. رسول خدا جفرمود: «مرا بر موسی ترجیح ندهید. زیرا همه مردم روز قیامت بیهوش می‌شوند. من نیز همراه آنها بیهوش می‌شوم. و اولین كسی هستم كه بهوش می‌آیم و موسی را می‌بینم كه گوشه عرش را بدست گرفته است. ولی نمی‌دانم كه او از كسانی است كه بیهوش شده و قبل از از من بهوش آمده است یا از كسانی است كه خدا او را استثناء نموده است». (اصلاً بیهوش نشده است)».

۱۰۹۸- «عَنْ أَنَسٍ س أَنَّ يَهُودِيًّا رَضَّ رَأْسَ جَارِيَةٍ بَيْنَ حَجَرَيْنِ قِيلَ: مَنْ فَعَلَ هَذَا بِكِ؟ أَفُلانٌ أَفُلانٌ حَتَّى سُمِّيَ الْيَهُودِيُّ، فَأَوْمَأَتْ بِرَأْسِهَا، فَأُخِذَ الْيَهُودِيُّ فَاعْتَرَفَ، فَأَمَرَ بِهِ النَّبِيُّ ج فَرُضَّ رَأْسُهُ بَيْنَ حَجَرَيْنِ».(بخارى: ۲۴۱۳)

ترجمه: «از انس سروایت است كه یک مرد یهودی، سركنیزی را میان دو سنگ قرار داد و سرش را كوبید و شكست. از كنیز پرسیدند كه چه كسی سر تو را شكسته است؟ فلانی، فلانی؟.. تا اینكه نام آن مرد یهودی به میان آمد. آن كنیز، با اشاره سر، گفت: بلی. سپس، آن یهودی را دستگیر كردند. او به جرم خود اعتراف كرد. پس نبی اكرم جدستور داد تا سرش را بین دوسنگ قرار دهند و بكوبند و بشكنند».

۴۴- کتاب اموال یافته شده

باب (۱): اگر صاحبِ چیزِ پیدا شده، نشانه‌هایش را بگوید، آن چیز، به وی داده می‌شود

۱۰۹۹- «عَنْ أُبَيِّ بْنِ كَعْبٍ س قَالَ: أَخَذْتُ صُرَّةً مِائَةَ دِينَارٍ فَأَتَيْتُ النَّبِيَّ ج فَقَالَ: «عَرِّفْهَا حَوْلاً». فَعَرَّفْتُهَا حَوْلاً، فَلَمْ أَجِدْ مَنْ يَعْرِفُهَا، ثُمَّ أَتَيْتُهُ فَقَالَ: «عَرِّفْهَا حَوْلاً» فَعَرَّفْتُهَا، فَلَمْ أَجِدْ مَنْ يَعْرِفَهَا ثُمَّ أَتَيْتُهُ ثَلاثًا فَقَالَ: «احْفَظْ وِعَاءَهَا، وَعَدَدَهَا، وَوِكَاءَهَا، فَإِنْ جَاءَ صَاحِبُهَا، وَإِلاَّ فَاسْتَمْتِعْ بِهَا»».(بخارى:۲۴۲۶)

ترجمه: «اُبَی بن كعب سمی‌گوید: كیسه‏ای را كه صد دینار در آن بود، یافتم. آن را نزد نبی اكرم جبردم. رسول ‏الله جفرمود: «تا مدت یک سال، (پیدا شدن) آن را به مردم اعلام كن». من نیز تا یک سال آن را اعلام كردم. اما صاحبش پیدا نشد. سپس، نزد رسول ‏الله جرفتم. دوباره فرمود: «تا یک سال اعلام كن». من نیز چنین كردم. اما كسی را نیافتم كه آنرا بشناسد. برای بار سوم، نزد رسول ‏الله جرفتم. آنحضرت جفرمود: «ظرف آن و تعداد و پارچه‌ای كه با آن بسته شده است را نگهدار. اگر صاحبش آمد، به او بده وگرنه خودت از آن استفاده كن»».

باب (۲): اگر دانه خرمایی در راه یافت

۱۱۰۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِنِّي لأَنْقَلِبُ إِلَى أَهْلِي فَأَجِدُ التَّمْرَةَ سَاقِطَةً عَلَى فِرَاشِي فَأَرْفَعُهَا لآكُلَهَا ثُمَّ أَخْشَى أَنْ تَكُونَ صَدَقَةً فَأُلْقِيهَا»».(بخارى:۲۴۳۲)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «چه بسا وارد خانه‌‌ام می‏شوم و خرمایی را می‏بینم كه روی رختخوابم افتاده است. سپس، آنرا بر می‌دارم تا بخورم. اما از ترس این كه مبادا مال صدقه باشد، آنرا می‌اندازم»».

۴۵- کتاب داد خواهی

باب (۱): قصاص ظلم وستم

۱۱۰۱- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: «إِذَا خَلَصَ الْمُؤْمِنُونَ مِنَ النَّارِ، حُبِسُوا بِقَنْطَرَةٍ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ فَيَتَقَاصُّونَ مَظَالِمَ كَانَتْ بَيْنَهُمْ فِي الدُّنْيَا حَتَّى إِذَا نُقُّوا وَهُذِّبُوا أُذِنَ لَهُمْ بِدُخُولِ الْجَنَّةِ فَوَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لأَحَدُهُمْ بِمَسْكَنِهِ فِي الْجَنَّةِ أَدَلُّ بِمَنْزِلِهِ كَانَ فِي الدُّنْيَا»». (بخارى: ۲۴۴۰)

ترجمه: «از ابوسعید خدری سروایت است كه رسول الله جفرمود: «زمانی كه مؤمنان از آتش، نجات پیدا می‌كنند، روی پلی بین بهشت و دوزخ، متوقف می‌شوند و تقاص ظلم و ستمهایی را كه در دنیا نسبت به یكدیگر روا داشته‌اند، پس می‌دهند تا اینكه پاک و صاف شوند. آنگاه، به ایشان اجازه ورود به بهشت را می‌دهند. سوگند به ذاتی كه جان محمد در دست اوست، هر یک از آنها، مَسكن‌اش را در بهشت از منزلش در دنیا، بهتر می‌شناسد»».

باب (۲): خداوند می‌فرماید: لعنت خدا بر ستمکاران باد

۱۱۰۲- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «إِنَّ اللَّهَ يُدْنِي الْمُؤْمِنَ فَيَضَعُ عَلَيْهِ كَنَفَهُ وَيَسْتُرُهُ، فَيَقُولُ: أَتَعْرِفُ ذَنْبَ كَذَا؟ أَتَعْرِفُ ذَنْبَ كَذَا؟ فَيَقُولُ: نَعَمْ أَيْ رَبِّ، حَتَّى إِذَا قَرَّرَهُ بِذُنُوبِهِ، وَرَأَى فِي نَفْسِهِ أَنَّهُ هَلَكَ، قَالَ: سَتَرْتُهَا عَلَيْكَ فِي الدُّنْيَا وَأَنَا أَغْفِرُهَا لَكَ الْيَوْمَ، فَيُعْطَى كِتَابَ حَسَنَاتِهِ، وَأَمَّا الْكَافِرُ وَالْمُنَافِقُونَ فَيَقُولُ الأَشْهَادُ: ﴿هَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَىٰ رَبِّهِمۡۚ أَلَا لَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ[هود: ۱۸] ».(بخارى: ۲۴۴۱)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: از رسول ‏الله جشنیدم كه می‌فرمود: «روز قیامت، خداوند بنده مؤمن را نزد خود فرا می‌خواند و در آغوش می‌گیرد و به دور از انظار دیگران، به او می‌فرماید: آیا فلان گناه و فلان گناه را به یاد داری؟ بنده می‌گوید: بلی، ای پروردگار من!

و اینگونه خداوند از او، به گناهانش اعتراف می‌گیرد و بنده مؤمن، خود را در معرض هلاک می‌بیند. آنگاه، خداوند می‌فرماید: در دنیا گناهانت را پوشانیدم. امروز نیز آنها را (می پوشانم و) مورد مغفرت قرار می‌دهم. سپس، كارنامه اعمال صالح به او داده می‌شود. اما درباره كفار و منافقین، گواهان خواهند گفت: (اینها كسانی هستند كه بر خدا دروغ گفته‌اند. بدانید كه لعنت و نفرین الله بر ستمكاران است»».

باب (۳): مسلمان، به مسلمان ظلم نمی‌کند و او را تسلیم ظالمان نمی‌نماید

۱۱۰۳- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ، لا يَظْلِمُهُ، وَلا يُسْلِمُهُ، وَمَنْ كَانَ فِي حَاجَةِ أَخِيهِ كَانَ اللَّهُ فِي حَاجَتِهِ، وَمَنْ فَرَّجَ عَنْ مُسْلِمٍ كُرْبَةً، فَرَّجَ اللَّهُ عَنْهُ كُرْبَةً مِنْ كُرُبَاتِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَمَنْ سَتَرَ مُسْلِمًا سَتَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»».(بخارى: ۲۴۴۲)

ترجمه: «از عبدالله بن عمر بروایت است كه رسول الله جفرمود: «مسلمان، برادر مسلمان است. بدینجهت به او ظلم نمی‏كند و او را تسلیم (ظالم) نمی‌نماید. هركس، در صدد برآورده ساختن نیاز برادر مسلمانش باشد، خداوند در صدد رفع نیازهای او بر می‌آید. هر كس، مشكل برادر مسلمانش را برطرف سازد، خداوند مشكلی از مشكلات روز قیامت او را بر طرف خواهد كرد. و هر كس كه عیب برادر مسلمانش را بپوشاند، خداوند عیب‏های او را در روز قیامت، خواهد پوشاند»».

باب (۴): به برادرت چه ظالم باشد و چه مظلوم، کمک کن

۱۱۰۴- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «انْصُرْ أَخَاكَ ظَالِمًا أَوْ مَظْلُومًا». قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ! هَذَا نَنْصُرُهُ مَظْلُومًا، فَكَيْفَ نَنْصُرُهُ ظَالِمًا؟ قَالَ: «تَأْخُذُ فَوْقَ يَدَيْهِ»».(بخارى: ۲۴۴۴)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «به برادرت چه ظالم باشد و چه مظلوم، كمک كن». اصحاب گفتند: ای رسول خدا! كمک به مظلوم، روشن است ولی چگونه به ظالم كمک كنیم؟ رسول الله جفرمود: «دست او را بگیرید». (و از ظلم كردن، باز دارید)».

باب (۵): ظلم، باعث تاریکی در روز قیامت می‌گردد

۱۱۰۵- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «الظُّلْمُ ظُلُمَاتٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»».(بخارى:۲۴۴۷)

ترجمه: «از عبد الله بن عمر بروایت است كه نبی ‏اكرم جفرمود: «ظلم، باعث تاریكی‌های (متعددی) در روز قیامت می‌گردد»».

باب (۶): اگر شخصی در حق کسی ظلم کرده باشد، آیا لازم است هنگام عذر خواهی، آنرا بیان کند

۱۱۰۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ كَانَتْ لَهُ مَظْلَمَةٌ لأَخِيهِ مِنْ عِرْضِهِ أَوْ شَيْءٍ فَلْيَتَحَلَّلْهُ مِنْهُ الْيَوْمَ قَبْلَ أَنْ لا يَكُونَ دِينَارٌ وَلا دِرْهَمٌ، إِنْ كَانَ لَهُ عَمَلٌ صَالِحٌ أُخِذَ مِنْهُ بِقَدْرِ مَظْلَمَتِهِ، وَإِنْ لَمْ تَكُنْ لَهُ حَسَنَاتٌ أُخِذَ مِنْ سَيِّئَاتِ صَاحِبِهِ فَحُمِلَ عَلَيْهِ»». (بخارى: ۲۴۴۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول ‏الله جفرمود: «هر كس كه ظلمی به برادرش نموده باشد، خواه به آبروی او لطمه زده و یا حق دیگری از او پایمال كرده است، همین امروز (در دنیا) از او طلب بخشش كند قبل از اینكه روزی (قیامت) فرا رسد كه در آن، درهم و دیناری، وجود ندارد. زیرا اگر اعمال نیكی داشته باشد، (در آنروز) به اندازه ظلمی كه نموده است، از آنها كسر میگردد. و اگر اعمال نیكی نداشته باشد، گناهان مظلوم را به دوش او (ظالم) می‌گذارند»».

باب (۷): گناه کسی که زمین دیگران را تصاحب ‏کند

۱۱۰۷- «عَنْ سَعِيدِ بْنِ زَيْدٍ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «مَنْ ظَلَمَ مِنَ الأَرْضِ شَيْئًا طُوِّقَهُ مِنْ سَبْعِ أَرَضِينَ»».(بخارى: ۲۴۵۲)

ترجمه: «سعید بن زید سمی‌گوید: از رسول الله جشنیدم كه فرمود: «هركس، زمین دیگری را (بناحق) تصاحب كند، آن زمین تا هفت طبق، طوقی در گردن او می‏شود»».

۱۱۰۸- «عَنْ ابن عمر ب قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «مَنْ أَخَذَ مِنَ الأَرْضِ شَيْئًا بِغَيْرِ حَقِّهِ خُسِفَ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَى سَبْعِ أَرَضِينَ»».(بخارى:۲۴۵۴)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: نبی ‏اكرم جفرمود: «هركس، زمین دیگری را به ناحق، تصرف كند، روز قیامت در هفت زمین، فرو برده می‏شود»».

باب (۸): اگر کسی به دیگری اجازه دهد، می‌تواند آن کار را انجام دهد

۱۱۰۹- «وَعَنْهُ ب: أنَّهُ مَرَّ بِقَوْمٍ يَأكُلُونَ تَمْرًا فقال: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج نَهَى عَنِ الإِقْرَانِ إِلاَّ أَنْ يَسْتَأْذِنَ الرَّجُلُ مِنْكُمْ أَخَاهُ».(بخارى:۲۴۵۵)

ترجمه: «همچنین از عبد الله بن عمر بروایت است كه ایشان، از كنار عده‌ای كه خرما می‏خوردند، عبور كرد و گفت: رسول ‏الله جاز گذاشتنِ همزمانِ دو خرما در دهن، منع كرده است مگر اینكه از دوستش اجازه بگیرد».

باب (۹): این گفتۀ خداوند (که در مورد شخصی) فرمود: (و او بدترین، ستیزه‌جویان است)

۱۱۱۰- «عَنْ عَائِشَةَ ل عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِنَّ أَبْغَضَ الرِّجَالِ إِلَى اللَّهِ الأَلَدُّ الْخَصِمُ»».(بخارى:۲۴۵۷)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه نبی اكرم جفرمود: «بدترین اشخاص، نزد خداوند، شخص ستیزه جو و لجوج است».

باب (۱۰): گناه کسی که آگاهانه و به ناحق، ادعای چیزی را بکند

۱۱۱۱- «عَنِ أُمِّ سَلَمَةَ ل زَوْجَ النَّبِيِّ ج عَنْ رَسُولِ اللَّهِج: أَنَّهُ سَمِعَ خُصُومَةً بِبَابِ حُجْرَتِهِ فَخَرَجَ إِلَيْهِمْ فَقَالَ: «إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ وَإِنَّهُ يَأْتِينِي الْخَصْمُ فَلَعَلَّ بَعْضَكُمْ أَنْ يَكُونَ أَبْلَغَ مِنْ بَعْضٍ، فَأَحْسِبُ أَنَّهُ صَدَقَ فَأَقْضِيَ لَهُ بِذَلِكَ، فَمَنْ قَضَيْتُ لَهُ بِحَقِّ مُسْلِمٍ فَإِنَّمَا هِيَ قِطْعَةٌ مِنَ النَّارِ فَلْيَأْخُذْهَا أَوْ فَلْيَتْرُكْهَا»». (بخارى:۲۴۵۸)

ترجمه: «از ام سلمه ل؛ همسر گرامی رسول ‏الله ج؛ روایت است كه روزی، آنحضرت جسروصدایی جلوی خانه‌شان شنید. پس بیرون رفت برد و به آنها گفت: «من هم بشری هستم (مانند شما). هرگاه، برای حل خصومتی نزد من می‌آیید، ممكن است یكی از شما در نطق، ماهرتر باشد و من به خیال اینكه راست می‏گوید، به نفع او قضاوت بكنم. پس هر كسی كه من حق مسلمانی را (اینگونه) به او بدهم، در واقع قطعه‌ای از آتش را به او داده‌‌ام. حال او آزاد است كه آنرا بگیرد یا رها كند»».

باب (۱۱): تقاص مظلوم از مال ظالم، اگر بدستش بیافتد

۱۱۱۲- «عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ س قَالَ: قُلْنَا لِلنَّبِيِّ ج إِنَّكَ تَبْعَثُنَا فَنَنْزِلُ بِقَوْمٍ لا يَقْرُونَا، فَمَا تَرَى فِيهِ؟ فَقَالَ لَنَا: «إِنْ نَزَلْتُمْ بِقَوْمٍ فَأُمِرَ لَكُمْ بِمَا يَنْبَغِي لِلضَّيْفِ فَاقْبَلُوا، فَإِنْ لَمْ يَفْعَلُوا فَخُذُوا مِنْهُمْ حَقَّ الضَّيْفِ»».(بخارى: ۲۴۶۱)

ترجمه: «عقبه بن عامر سمی‌گوید: به رسول ‏الله جعرض كردیم: یارسول ‏الله! شما ما را (به مناطق مختلف) اعزام می‏كنید، اگر آن مردم، ما را پذیرایی نكردند چه باید كرد؟ رسول ‏الله جفرمود: «اگر با شما آنطور كه شایسته مهمان است برخورد كردند، پپذیرید. و اگر نه، حق مهمان را از آنان بگیرید»».

باب (۱۲): همسایه نباید همسایه‌اش را از کوبیدن میخ به دیوارش منع کند

۱۱۱۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لا يَمْنَعْ جَارٌ جَارَهُ أَنْ يَغْرِزَ خَشَبَهُ فِي جِدَارِهِ». ثُمَّ يَقُولُ أَبُو هُرَيْرَةَ: مَا لِي أَرَاكُمْ عَنْهَا مُعْرِضِينَ وَاللَّهِ لأَرْمِيَنَّ بِهَا بَيْنَ أَكْتَافِكُمْ».(بخارى: ۲۴۶۳)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه رسول الله جفرمود: «هیچ‏ همسایه‌ای، همسایه‏اش را از اینكه میخی به دیوار (مشترک) بكوبد منع ننماید». سپس، ابوهریره سگفت: چرا اكنون شما را می‌بینم كه از این حدیث، روی بر می‌گردانید. سوگند به خدا كه من آن میخ را به شانه‌هایتان خواهم زد». (بعلت اهمیت حق همسایه چنین فرمود)».

باب (۱۳): تجمع جلوی خانه و نشستن برسر معابر

۱۱۱۴- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِيَّاكُمْ وَالْجُلُوسَ عَلَى الطُّرُقَاتِ». فَقَالُوا: مَا لَنَا بُدٌّ إِنَّمَا هِيَ مَجَالِسُنَا نَتَحَدَّثُ فِيهَا، قَالَ: «فَإِذَا أَبَيْتُمْ إِلاَّ الْمَجَالِسَ فَأَعْطُوا الطَّرِيقَ حَقَّهَا» قَالُوا: وَمَا حَقُّ الطَّرِيقِ؟ قَالَ: «غَضُّ الْبَصَرِ، وَكَفُّ الأَذَى، وَرَدُّ السَّلامِ، وَأَمْرٌ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهْيٌ عَنِ الْمُنْكَرِ»». (بخارى:۲۴۶۵)

ترجمه: «از ابوسعید خدری سروایت است كه نبی ‏اكرم جفرمود: «از نشستن در معابر عمومی اجتناب كنید». مردم گفتند: یا رسول ‏الله! چاره‌ای جز این نداریم زیرا آنجا، محل نشستن و سخن گفتن ما است. رسول ‏الله جفرمود: «اگر چاره‌ای جز این ندارید، پس حق راه را مراعات كنید». پرسیدند: یا رسول ‏الله! حق راه چیست؟‏ فرمود: «حفاظت چشمها، اذیت نكردن عابران، جواب دادن سلام و امر به معروف و نهی از منكر»».

باب (۱۴): اختلاف نظر در مورد راههای عمومی

۱۱۱۵- «عَنْ أَبَي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَضَى النَّبِيُّ ج إِذَا تَشَاجَرُوا فِي الطَّرِيقِ بِسَبْعَةِ أَذْرُعٍ».(بخاري:۲۴۷۳)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جدر مورد اختلاف نظر درباره معابر عمومی اینگونه داوری فرمود كه هفت زرع، در نظر گرفته شود».

باب (۱۵): نهی از چپاول و مُثله کردن

۱۱۱۶- «عن عَبْدِاللَّهِ بْنِ يَزِيدَ الأَنْصَارِيَّ س قَالَ: نَهَى النَّبِيُّ ج عَنِ النُّهْبَى وَالْمُثْلَةِ ».(بخارى: ۲۴۷۴)

ترجمه: «عبدالله بن یزید انصاری سمی‌گوید: نبی اكرم جاز چپاول (مال) و مُثله كردن (مردم) منع كرده است».

باب (۱۶): کسی که بخاطر مالش کشته شود

۱۱۱۷- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «مَنْ قُتِلَ دُونَ مَالِهِ فَهُوَ شَهِيدٌ»».(بخاری:۲۴۸۰)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: از نبی ‏اكرم جشنیدم كه می‌فرمود: «هركس، برای دفاع از مالش، كشته شود، شهید است»».

باب (۱۷): شکستن ظرف یا سایر کالاهای مردم

۱۱۱۸- «عَنْ أَنَسٍ س أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ عِنْدَ بَعْضِ نِسَائِهِ فَأَرْسَلَتْ إِحْدَى أُمَّهَاتِ الْمُؤْمِنِينَ مَعَ خَادِمٍ بِقَصْعَةٍ فِيهَا طَعَامٌ، فَضَرَبَتْ بِيَدِهَا فَكَسَرَتِ الْقَصْعَةَ فَضَمَّهَا وَجَعَلَ فِيهَا الطَّعَامَ وَقَالَ: «كُلُوا» وَحَبَسَ الرَّسُولَ وَالْقَصْعَةَ حَتَّى فَرَغُوا فَدَفَعَ الْقَصْعَةَ الصَّحِيحَةَ وَحَبَسَ الْمَكْسُورَةَ».(بخارى: ۲۴۸۱)

ترجمه: «از انس سروایت است كه نبی ‏اكرم جدر خانه یكی از همسرانش (نشسته) بود كه یكی دیگر از همسرانش، كاسه‌ای غذا همراه خادمش برای رسول خدا جفرستاد. این همسرش (كه احتمالاً عایشه بود) با دستش به كاسه زد و آنرا شكست. رسول خدا جقطعات كاسه را (كنار هم گذاشت و) بهم وصل كرد و آن غذا را در آن، نهاد و فرمود: «بخورید». و خادم و آن ظرف را تا وقتی كه از خوردن غذا فارغ شدند، نزد خود نگهداشت. آنگاه، كاسه سالمی به او داد و ظرف شكسته را نزد خود نگهداشت».

۴۶- کتاب شراکت

باب (۱): شراکت در طعام، خوردنی وکالا

۱۱۱۹- «عَنْ سَلَمَةَ بنِ الأكْوَعِ س قَالَ: خَفَّتْ أَزْوَادُ الْقَوْمِ وَأَمْلَقُوا فَأَتَوُا النَّبِيَّ ج فِي نَحْرِ إِبِلِهِمْ فَأَذِنَ لَهُمْ فَلَقِيَهُمْ عُمَرُ فَأَخْبَرُوهُ فَقَالَ: مَا بَقَاؤُكُمْ بَعْدَ إِبِلِكُمْ، فَدَخَلَ عَلَى النَّبِيِّ ج فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا بَقَاؤُهُمْ بَعْدَ إِبِلِهِمْ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «نَادِ فِي النَّاسِ فَيَأْتُونَ بِفَضْلِ أَزْوَادِهِمْ» فَبُسِطَ لِذَلِكَ نِطَعٌ وَجَعَلُوهُ عَلَى النِّطَعِ، فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ ج فَدَعَا وَبَرَّكَ عَلَيْهِ ثُمَّ دَعَاهُمْ بِأَوْعِيَتِهِمْ فَاحْتَثَى النَّاسُ حَتَّى فَرَغُوا، ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنِّي رَسُولُ اللَّهِ»».(بخارى: ۲۴۸۴)

ترجمه: «از سلمه بن اكوع سروایت است كه مردم، توشه تمام كردند و گرسنه شدند. آنگاه، نزد رسول خدا جآمدند و اجازه خواستند تا شترهایشان را ذبح نمایند. رسول خد اجاجازه داد. سپس، مردم با عمر سروبرو شدند و او را از جریان، آگاه ساختند. عمر سگفت: شما بدون شتران تان چگونه زندگی خواهید كرد؟ سپس خود، نزد رسول خدا جرفت و عرض كرد: ای رسول خدا! اینها بدون شترانشان چگونه زنده خواهند ماند؟ رسول خدا جفرمود: «مردم را صدا بزن تا هر كس، باقیمانده توشه خود را بیاورد». آنگاه، زیر اندازی چرمی را پهن كردند و آنچه داشتند، روی آن گذاشتند. رسول خدا جآنجا ایستاد و دعای بركت نمود. سپس، به مردم دستور داد تا ظرف‌هایشان را بیاورند. پس همه از آن غذاها برداشتند. پس از فراغت، رسول خدا فرمود: «گواهی می‌دهم كه معبودی بحق جز الله وجود ندارد و من فرستاده خدا هستم»».

۱۱۲۰- «عَنْ أَبِي مُوسَى س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «إِنَّ الأَشْعَرِيِّينَ إِذَا أَرْمَلُوا فِي الْغَزْوِ أَوْ قَلَّ طَعَامُ عِيَالِهِمْ بِالْمَدِينَةِ جَمَعُوا مَا كَانَ عِنْدَهُمْ فِي ثَوْبٍ وَاحِدٍ، ثُمَّ اقْتَسَمُوهُ بَيْنَهُمْ فِي إِنَاءٍ وَاحِدٍ بِالسَّوِيَّةِ، فَهُمْ مِنِّي وَأَنَا مِنْهُمْ»». (بخارى:۲۴۸۶)

ترجمه: «از ابوموسی اشعری سروایت است كه نبی اكرم جفرمود: «هنگامی كه اشعریها در جهاد، توشه تمام می‏كنند یا در مدینه، خوراكی آنان كم می‏شود، آنچه را كه نزد خود دارند، در یک پارچه جمع می‏كنند و با پیمانه‌ای آن را بطور مساوی میان خود، تقسیم می‏كنند. آنان از من هستند و من از آنان هستم»».

باب (۲): تقسیم گوسفندان

۱۱۲۱- «عَنْ رَافِعِ بْنِ خَدِيجٍ قَالَ: كُنَّا مَعَ النَّبِيِّ ج بِذِي الْحُلَيْفَةِ فَأَصَابَ النَّاسَ جُوعٌ فَأَصَابُوا إِبِلاً وَغَنَمًا قَالَ: وَكَانَ النَّبِيُّ ج فِي أُخْرَيَاتِ الْقَوْمِ، فَعَجِلُوا وَذَبَحُوا وَنَصَبُوا الْقُدُورَ، فَأَمَرَ النَّبِيُّ ج بِالْقُدُورِ فَأُكْفِئَتْ، ثُمَّ قَسَمَ فَعَدَلَ عَشَرَةً مِنَ الْغَنَمِ بِبَعِيرٍ، فَنَدَّ مِنْهَا بَعِيرٌ فَطَلَبُوهُ فَأَعْيَاهُمْ وَكَانَ فِي الْقَوْمِ خَيْلٌ يَسِيرَةٌ، فَأَهْوَى رَجُلٌ مِنْهُمْ بِسَهْمٍ فَحَبَسَهُ اللَّهُ ثُمَّ قَالَ: «إِنَّ لِهَذِهِ الْبَهَائِمِ أَوَابِدَ كَأَوَابِدِ الْوَحْشِ، فَمَا غَلَبَكُمْ مِنْهَا فَاصْنَعُوا بِهِ هَكَذَا» فَقَالَ: جَدِّي إِنَّا نَرْجُو أَوْ نَخَافُ الْعَدُوَّ غَدًا وَلَيْسَتْ مَعَنَا مُدًى أَفَنَذْبَحُ بِالْقَصَبِ؟ قَالَ: «مَا أَنْهَرَ الدَّمَ وَذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ فَكُلُوهُ لَيْسَ السِّنَّ وَالظُّفُرَ وَسَأُحَدِّثُكُمْ عَنْ ذَلِكَ: أَمَّا السِّنُّ فَعَظْمٌ وَأَمَّا الظُّفُرُ فَمُدَى الْحَبَشَةِ»».(بخارى:۲۴۸۸)

ترجمه: «رافع به خدیج می‌گوید: با نبی اكرم جدر ذوالحلیفه بودیم كه مردم گرسنه شدند. در آن اثنا، تعدادی شتر و گوسفند به غنیمت گرفتند. راوی می‌گوید: نبی اكرم جدر صفوف آخر قافله بود. مردم، شتابزده تعدادی از گوسفندان مال غنیمت را ذبح كردند و دیگها را نصب كردند. رسول ‏الله جدستور دادند تا دیگها را واژگون كنند. آنگاه، رسول ‏الله جمال غنیمت را تقسیم كرد و ده گوسفند را برابر با یک شتر قرار داد. یكی از شتران مال غنیمت فرار كرد. برای گرفتن آن سعی و تلاش فراوانی بعمل آمد، اما همه را عاجز كرد و نتوانستند او را بگیرند با خود، اسب كم داشتیم. از اینرو یكی از حاضران تیری بسوی شتر فراری پرتاب كرد و او را از پا درآورد. سپس رسول‏الله جفرمود: « بعضی از این چارپایان وحشی می‏شوند. هرگاه حیوانی از دست شما رم كرد با آن چنین كنید». عرض كردم احتمالاً فردا با دشمن روبرو می‌شویم و اكنون با خود چاقو نداریم. آیا بوسیله نی ذبح كنیم؟ رسول‏الله جفرمود: «هر چیزی كه خون را جاری سازد می‏توان بوسیله آن ذبح كرد. و اسم خدا بر آن گرفته شود از آن بخورید. بجز دندان و ناخن. چون دندان استخوان است و ناخن كارد حبشی‌ها است»».

باب (۳): قیمت گذاری کالا بین شُرکا بصورت عادلانه

۱۱۲۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَنْ أَعْتَقَ شَقِيصًا مِنْ مَمْلُوكِهِ فَعَلَيْهِ خَلاصُهُ فِي مَالِهِ، فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ مَالٌ قُوِّمَ الْمَمْلُوكُ قِيمَةَ عَدْلٍ ثُمَّ اسْتُسْعِيَ غَيْرَ مَشْقُوقٍ عَلَيْهِ»». (بخارى:۲۴۹۲)

ترجمه: «ابو هریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «اگر كسی، سهم خود را در برده‌ای مشترک، آزاد نمود، باید سهم شریک خود را از مال خود، آزاد نماید. واگر ما لی در بساط نداشت، غلام را به قیمت عادلانه‌ای قیمت گذاری كنند. سپس از او بخواهند (تا برای پرداخت سهم شریک) تلاش نماید، بگونه‌ای كه برایش دشوار نباشد»».

باب (۴): تقسیم نمودن با قرعه کشی

۱۱۲۳- «عن النُّعْمَانَ بْنَ بَشِيرٍ ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَثَلُ الْقَائِمِ عَلَى حُدُودِ اللَّهِ وَالْوَاقِعِ فِيهَا كَمَثَلِ قَوْمٍ اسْتَهَمُوا عَلَى سَفِينَةٍ فَأَصَابَ بَعْضُهُمْ أَعْلاهَا وَبَعْضُهُمْ أَسْفَلَهَا، فَكَانَ الَّذِينَ فِي أَسْفَلِهَا إِذَا اسْتَقَوْا مِنَ الْمَاءِ مَرُّوا عَلَى مَنْ فَوْقَهُمْ فَقَالُوا: لَوْ أَنَّا خَرَقْنَا فِي نَصِيبِنَا خَرْقًا وَلَمْ نُؤْذِ مَنْ فَوْقَنَا، فَإِنْ يَتْرُكُوهُمْ وَمَا أَرَادُوا هَلَكُوا جَمِيعًا، وَإِنْ أَخَذُوا عَلَى أَيْدِيهِمْ نَجَوْا وَنَجَوْا جَمِيعًا»».(بخارى: ۲۴۹۳)

ترجمه: «از نعمان بن بشیر سروایت است كه نبی ‏اكرم جفرمود: «مثال كسانی كه حدود الله را رعایت می‏كنند و آنانی كه رعایت نمی‏كنند، مانند مسافران یک كشتی است كه برای سوار شدن در آن، قرعه كشی می‌نمایند. در نتیجه، بعضی در طبقه بالا و تعدادی در طبقه پایین، قرار می‌گیرند. ساكنین طبقه پایین، برای آب، به طبقه بالا، آمد و شد می‌كنند. سپس، با یكدیگر مشورت نموده و می‌گویند: مزاحم ساكنین طبقه بالا نشویم. بهتر است سهمیه خودمان (طبقه پایین كشتی) را سوراخ كنیم (و مستقیماً از آب دریا استفاده كنیم) و باعث اذیت و آزار افراد طبقه بالا نشویم. اگر ساكنان طبقه بالا، آنها را برای اجرای تصمیم‌شان آزاد بگذارند، همه هلاک خواهند شد. ولی اگر مانع آنان بشوند، همه نجات خواهند یافت»».

باب (۵): شراکت در طعام و غیره

۱۱۲۴- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ هِشَامٍ س وَكَانَ قَدْ أَدْرَكَ النَّبِيَّ ج وَذَهَبَتْ بِهِ أُمُّهُ زَيْنَبُ بِنْتُ حُمَيْدٍ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، بَايِعْهُ فَقَالَ: «هُوَ صَغِيرٌ». فَمَسَحَ رَأْسَهُ وَدَعَا لَهُ، وكَانَ يَخْرُجُ إِلَى السُّوقِ فَيَشْتَرِي الطَّعَامَ فَيَلْقَاهُ ابْنُ عُمَرَ وَابْنُ الزُّبَيْرِ ش فَيَقُولانِ لَهُ: أَشْرِكْنَا فَإِنَّ النَّبِيَّ ج قَدْ دَعَا لَكَ بِالْبَرَكَةِ، فَيَشْرَكُهُمْ فَرُبَّمَا أَصَابَ الرَّاحِلَةَ كَمَا هِيَ، فَيَبْعَثُ بِهَا إِلَى الْمَنْزِلِ».(بخارى:۲۵۰۱-۲۵۰۲)

ترجمه: «از عبدالله بن هشام سكه زمان حیات نبی اكرم جرا دریافته بود، روایت است كه مادرش؛ زینب بنت حهید؛ او را نزد رسول ‏الله جبرد و گفت: یا رسول ‏الله! از او بیعت بگیر. رسول ‏الله جفرمود: «او خردسال است». آنگاه، رسول ‏الله جدست مبارک را بر سر او گذاشت و برایش دعا كرد. راوی می‌گوید: هرگاه، عبدالله بن هشام برای خرید گندم و اشیاء خوردنی به بازار می‏رفت، و ابن عمر و ابن زبیر او را می‏دیدند، می‏گفتند ما را در معامله خود، شریک كن. زیرا رسول‏ الله جبرای تو دعای بركت نموده است. عبدالله نیز آنان را شریک می‏كرد. و چه بسا كه به بار كامل شتر، (بعنوان منفعت) دست پیدا می‌كرد و آن را به منزل می‏فرستاد».

۴۷- کتاب رهن در غیر سفر

باب (۱)

۱۱۲۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «الرَّهْنُ يُرْكَبُ بِنَفَقَتِهِ إِذَا كَانَ مَرْهُونًا، وَلَبَنُ الدَّرِّ يُشْرَبُ بِنَفَقَتِهِ إِذَا كَانَ مَرْهُونًا، وَعَلَى الَّذِي يَرْكَبُ وَيَشْرَبُ النَّفَقَةُ»».(بخارى: ۲۵۱۲)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه رسول الله جفرمود: «حیوانی كه نزد كسی رهن است، آن شخص، می‏تواند به اندازه نفقه‏ای كه برایش هزینه می‏كند، از سواریش استفاده كند. واگر حیوانِ رهن، شیر دِه باشد، میتواند به اندازه نفقه‌ای كه برای آن هزینه می‌كند، از شیر آن استفاده نماید. و نفقه و خرج حیوان رهن، بعهده كسی است كه بر آن سوار می‏شود و یا شیر آن را می‏دوشد و استفاده می‏كند»».

باب (۲): اگر رهن دهنده و رهن گیرنده با هم اختلاف کنند

۱۱۲۶- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ س إِنَّ النَّبِيَّ ج قَضَى أَنَّ الْيَمِينَ عَلَى الْمُدَّعَى عَلَيْهِ».(بخارى: ۲۵۱۴)

ترجمه: «از ابن ‏عباس بروایت است كه نبی ‏اكرم جچنین قضاوت كرد كه سوگند بر مدعی علیه واجب است».

۴۸- کتاب آزاد کردن برده و فضیلت آن

۱۱۲۷- «عن أَبُي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «أَيُّمَا رَجُلٍ أَعْتَقَ امْرَأً مُسْلِمًا، اسْتَنْقَذَ اللَّهُ بِكُلِّ عُضْوٍ مِنْهُ عُضْوًا مِنْهُ مِنَ النَّارِ»».(بخارى:۲۵۱۷)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه نبی ‏اكرم جفرمود: «هركس، برده مسلمانی را آزاد كند، خداوند در برابر هر عضو آن برده، یک عضو آزاد كننده را از آتش دوزخ، نجات خواهد داد»».

باب (۱): آزاد کردن کدام برده بهتر است؟

۱۱۲۸- «عَنْ أَبِي ذَرٍّ س قَالَ: سَأَلْتُ النَّبِيَّ ج: أَيُّ الْعَمَلِ أَفْضَلُ؟ قَالَ: «إِيمَانٌ بِاللَّهِ وَجِهَادٌ فِي سَبِيلِهِ» قُلْتُ: فَأَيُّ الرِّقَابِ أَفْضَلُ؟ قَالَ: «أَعْلاهَا ثَمَنًا وَأَنْفَسُهَا عِنْدَ أَهْلِهَا» قُلْتُ: فَإِنْ لَمْ أَفْعَلْ؟ قَالَ: «تُعِينُ ضَايِعًا أَوْ تَصْنَعُ لأَخْرَقَ» قَالَ: فَإِنْ لَمْ أَفْعَلْ؟ قَالَ: «تَدَعُ النَّاسَ مِنَ الشَّرِّ، فَإِنَّهَا صَدَقَةٌ تَصَدَّقُ بِهَا عَلَى نَفْسِكَ»».(بخارى: ۲۵۱۸)

ترجمه: «ابوذر سمی‌گوید: از نبی اكرم جپرسیدم: كدام عمل نزد خداوند بهتر است؟ فرمود: «ایمان آوردن به ذات یگانه الله و جهاد كردن در راه او». پرسیدم: آزاد كردن كدام برده افضل است؟ فرمود: «برده‌ای كه قیمتش بیشتر و نزد صاحبش، پسندیده‏تر باشد». عرض كردم: اگر نتوانستم این كار را انجام دهم؟ فرمود: «دست فقیر ومستمندی را بگیر و كسی را كه كاری بلد نیست، یاری كن». عرض كردم: اگر این را هم نتوانستم؟ فرمود: «در حق مردم، بدی نكن. زیرا این خود صدقه ایست كه بر خویشتن می‌كنی»».

باب (۲): آزاد کردن غلام یا کنیزی که میان چند نفر، مشترک باشد

۱۱۲۹- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ أَعْتَقَ شِرْكًا لَهُ فِي عَبْدٍ، فَكَانَ لَهُ مَالٌ يَبْلُغُ ثَمَنَ الْعَبْدِ، قُوِّمَ الْعَبْدُ عَلَيْهِ قِيمَةَ عَدْلٍ، فَأَعْطَى شُرَكَاءَهُ حِصَصَهُمْ، وَعَتَقَ عَلَيْهِ الْعَبْدُ وَإِلاَّ فَقَدْ عَتَقَ مِنْهُ مَا عَتَقَ»».

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «اگر كسی از یک غلام مشترک، سهم خود را آزاد كرد و به اندازه قیمت غلام، مال داشت، غلام را عادلانه قیمت گذاری كنند و او سهم دیگر شركاء خود را بپردازد و غلام، آزاد می‌شود. و اگر به اندازه قیمت غلام، مال نداشت، فقط همان سهم خودش، آزاد می‌شود»».

باب (۳): خطا و فراموشی در آزاد کردن، طلاق دادن و غیره

۱۱۳۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «إِنَّ اللَّهَ تَجَاوَزَ لِي عَنْ أُمَّتِي مَا وَسْوَسَتْ بِهِ صُدُورُهَا مَا لَمْ تَعْمَلْ أَوْ تَكَلَّمْ»».(بخارى: ۲۵۲۸)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه نبی ‏اكرم جفرمود: «خداوند، وسوسه‏هایی را كه در دل امت من، خطور می‌نمایند، معاف فرموده است‏ تا زمانی كه بر مقتضای آن، عمل نكرده و یا درباره آن، سخن بر زبان نیاورده باشند»».

باب (۴): اگر کسی به غلامش بگوید: «او از آن خداست» و نیت‌اش آزاد کردن باشد. و گواه گرفتن هنگام آزاد کردن

۱۱۳۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّهُ لَمَّا أَقْبَلَ يُرِيدُ الإِسْلامَ وَمَعَهُ غُلامُهُ ضَلَّ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِنْ صَاحِبِهِ، فَأَقْبَلَ بَعْدَ ذَلِكَ وَأَبُو هُرَيْرَةَ جَالِسٌ مَعَ النَّبِيِّ ج فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «يَا أَبَا هُرَيْرَةَ هَذَا غُلامُكَ قَدْ أَتَاكَ». فَقَالَ: أَمَا إِنِّي أُشْهِدُكَ أَنَّهُ حُرٌّ، قَالَ: فَهُوَ حِينَ يَقُولُ: يَا لَيْلَةً مِنْ طُولِهَـا وَعَنَائِهَـا
عَلَى أَنَّهَا مِنْ دَارَةِ الْكُفْرِ نَجتِ
(بخارى:۲۵۳۰)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه: وقتی كه او و غلامش به منظور قبول اسلام از خانه براه افتادند، یكدیگر را گم كردند. مدتی بعد، در حالی كه ابوهریره سدر محضر نبی اكرم جنشسته بود، غلامش آمد. نبی اكرم جفرمود: «ابوهریره! غلامت آمد». ابوهریره عرض كرد: شما گواه باشید كه من او را آزاد كردم. راوی می‌گوید: ابوهریره در مسیر راه مدینه، این شعر را می‌خواند:

چه شب طولانی و پر مشقتی را (پشت سر گذاشتم). اما شكر خدا را كه از دیار كفر، نجات یافتم».

باب (۵): آزاد کردن مشرک، بردۀ خود را

۱۱۳۲- «عَنْ حَكِيم بْنَ حِزَامٍ س: أَنَّهُ أَعْتَقَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ مِائَةَ رَقَبَةٍ وَحَمَلَ عَلَى مِائَةِ بَعِيرٍ، فَلَمَّا أَسْلَمَ حَمَلَ عَلَى مِائَةِ بَعِيرٍ وَأَعْتَقَ مِائَةَ رَقَبَةٍ، قَالَ: فَسَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَرَأَيْتَ أَشْيَاءَ كُنْتُ أَصْنَعُهَا فِي الْجَاهِلِيَّةِ، كُنْتُ أَتَحَنَّثُ بِهَا، يَعْنِي أَتَبَرَّرُ بِهَا قَالَ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَسْلَمْتَ عَلَى مَا سَلَفَ لَكَ مِنْ خَيْرٍ»».(بخارى: ۲۵۳۸)

ترجمه: «از حكیم بن حزام سروایت است كه: وی قبل از اسلام، صد غلام آزاد كرد و صد شتر در میان مردم پیاده، توزیع كرد. و بعد از اینكه مسلمان شد، باز هم صد غلام، آزاد نمود و صد نفر شتر، در میان مردم پیاده، توزیع كرد. راوی می‌گوید: از رسول خدا جپرسیدم و گفتم: ای رسول خدا! نظر شما در مورد آ‌نچه قبل از اسلام، برای تقرب به خدا و به نیت خیر، انجام می‌دادم، چیست؟ فرمود: «همان اعمال خیر گذشته ات، باعث شد كه مسلمان شوی»».

باب (۶): کسی که مالک بردۀ عربی بشود

۱۱۳۳- «عن عَبْداللَّهِ بْنُ عُمَرَ ب إِنَّ النَّبِيَّ ج أَغَارَ عَلَى بَنِي الْمُصْطَلِقِ وَهُمْ غَارُّونَ وَأَنْعَامُهُمْ تُسْقَى عَلَى الْمَاءِ، فَقَتَلَ مُقَاتِلَتَهُمْ وَسَبَى ذَرَارِيَّهُمْ وَأَصَابَ يَوْمَئِذٍ جُوَيْرِيَةَ».(بخارى: ۲۵۴۱)

ترجمه: «از عبدالله بن عمر بروایت است كه نبی اكرم جبنی مصطلق را غافلگیر نمود و در حالی كه گوسفندانشان بر سر آبی برای نوشیدن آب، گردآورده شده بودند، بر آنها حمله كرد. آنحضرت ججنگجویان آنها را به قتل رسانید و فرزندانشان را اسیر گرفت. و در همین روز، جویریه بدست پیامبر جافتاد».

۱۱۳۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: مَا زِلْتُ أُحِبُّ بَنِي تَمِيمٍ مُنْذُ ثَلاثٍ سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج يَقُولُ فِيهِمْ، سَمِعْتُهُ يَقُولُ: «هُمْ أَشَدُّ أُمَّتِي عَلَى الدَّجَّالِ» قَالَ: وَجَاءَتْ صَدَقَاتُهُمْ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «هَذِهِ صَدَقَاتُ قَوْمِنَا» وَكَانَتْ سَبِيَّةٌ مِنْهُمْ عِنْدَ عَائِشَةَ فَقَالَ: «أَعْتِقِيهَا فَإِنَّهَا مِنْ وَلَدِ إِسْمَاعِيلَ»».(بخارى:۲۵۴۳)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: از زمانی كه از رسول ‏الله جسه مطلب را درباره بنی تمیم شنیدم، همواره آنان را دوست میدارم. رسول ‏الله جدرباره آنان فرمود: «بنی تمیم، سخت‏ترین افراد امتیان من، بر دجال خواهند بود». همچنین، (هنگامی كه) صدقات بنی تمیم آمد، رسول ‏الله جفرمود: «این، صدقات قوم ما است». و (زمانی كه) یكی از زنان بنی تمیم نزد عایشه لاسیر بود، رسول ‏الله جفرمود: «آزادش كن. چون او از فرزندان اسماعیل ÷است»».

باب (۷): کراهیت بد زبانی با بردگان

۱۱۳۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج أَنَّهُ قَالَ: «لا يَقُلْ أَحَدُكُمْ: أَطْعِمْ رَبَّكَ، وَضِّئْ رَبَّكَ، اسْقِ رَبَّكَ، وَلْيَقُلْ: سَيِّدِي، مَوْلايَ، وَلا يَقُلْ أَحَدُكُمْ: عَبْدِي، أَمَتِي، وَلْيَقُلْ: فَتَايَ، وَفَتَاتِي، وَغُلامِي»». (بخارى: ۲۵۵۲)

ترجمه: «ابو هریره سروایت می‌كند كه نبی اكرم جفرمود: «هیچ یک از شما به غلامش نگوید: به مالک و رب خود، غذا بده، برای رب خود، آب وضو بیاور، یا به رب خود، آب بده. بلكه بگوید: آقا و مولای. همچنین شما، خطاب به آنها نگویید: بنده من! كنیز من! بلكه بگویید: پسرم! دخترم! جوان من!»».

باب (۸): وقتی که خادم شما برایتان غذا آورد

۱۱۳۶- «عن أَبَي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج: «إِذَا أَتَى أَحَدَكُمْ خَادِمُهُ بِطَعَامِهِ فَإِنْ لَمْ يُجْلِسْهُ مَعَهُ فَليُنَاوِلْهُ لُقْمَةً أَوْ لُقْمَتَيْنِ، أَوْ أُكْلَةً أَوْ أُكْلَتَيْنِ، فَإِنَّهُ وَلِيَ عِلاجَهُ»».(بخارى: ۲۵۵۷)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی ‏اكرم جفرمود: «هرگاه، مستخدم برای شما غذا میآورد، اگر او را همراه خود شریک نمی‏كنید، حداقل یک یا دولقمه برایش بدهید. زیرا او برای شما زحمت پخت و پز آن را متحمل شده است»».

باب (۹): اگر کسی خواست غلامش را تنبیه کند از زدن به چهره‌اش خودداری نماید

۱۱۳۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِذَا قَاتَلَ أَحَدُكُمْ فَلْيَجْتَنِبِ الْوَجْهَ»».

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه نبی ‏اكرم جفرمود: «هرگاه، یكی از شما دعوا كرد، از زدن به چهره، اجتناب كند»».

باب (۱۰): شروط جایز برای مکاتب

۱۱۳۸- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ بَرِيرَةَ جَاءَتْ تَسْتَعِينُهَا فِي كِتَابَتِهَا وَلَمْ تَكُنْ قَضَتْ مِنْ كِتَابَتِهَا شَيْئًا، قَالَتْ لَهَا عَائِشَةُ: ارْجِعِي إِلَى أَهْلِكِ فَإِنْ أَحَبُّوا أَنْ أَقْضِيَ عَنْكِ كِتَابَتَكِ وَيَكُونَ وَلاؤُكِ لِي فَعَلْتُ، فَذَكَرَتْ ذَلِكَ بَرِيرَةُ لأَهْلِهَا فَأَبَوْا، وَقَالُوا: إِنْ شَاءَتْ أَنْ تَحْتَسِبَ عَلَيْكِ فَلْتَفْعَلْ وَيَكُونَ وَلاؤُكِ لَنَا، فَذَكَرَتْ ذَلِكَ لِرَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ج: «ابْتَاعِي فَأَعْتِقِي، فَإِنَّمَا الْوَلاءُ لِمَنْ أَعْتَقَ». قَالَ: ثُمَّ قَامَ رَسُولُ اللَّهِ ج فَقَالَ: «مَا بَالُ أُنَاسٍ يَشْتَرِطُونَ شُرُوطًا لَيْسَتْ فِي كِتَابِ اللَّهِ، مَنِ اشْتَرَطَ شَرْطًا لَيْسَ فِي كِتَابِ اللَّهِ فَلَيْسَ لَهُ وَإِنْ شَرَطَ مِائَةَ مَرَّةٍ، شَرْطُ اللَّهِ أَحَقُّ وَأَوْثَقُ»». (بخارى: ۲۵۶۱)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه: بریره لنزد وی آمد و در مورد كتابت خود (پرداخت مال برای آزادی خویش) كمک خواست. و هنوز چیزی از مال كتابت را پرداخت نكرده بود. عایشه لبه وی گفت: نزد مالک خود برگرد و بگو اگر موافق هستند. من (عایشه) پول كتابت را پرداخت می‌كنم مشروط به اینكه ولای تو از آنِ من باشد. بریره به مالكش این پیشنهاد را ارائه داد. اما آنها نپذیرفتند وگفتند: اگر عایشه لدر حق تو چنین احسانی می‌كند، بكند. ولی ولای تو از آنِ ما است. عایشه لاین مطلب را برای رسول اكرم جبازگو نمود. رسول الله جفرمود: «بریره را بخر و آزاد كن. همانا حق ولاء از آنِ كسی است كه او را آزاد می‌كند». روای می‌گوید: بعد از آن، رسول الله جبرخاست و فرمود: «چرا بعضی از مردم، شرطهایی می‌گذارند كه در كتاب خدا نیست؟ هركس، شرطی بگذارد كه در كتاب خدا وجود ندارد، آن شرط، باطل است. اگر چه، صد بار هم شرط بگذارد. (باید دانست كه) شرط خداوند سزاوارتر و محكم‌تر است»». (كه انجام گیرد).

۴۹- کتاب هبه و فضیلت آن و تشویق به آن

باب (۱): فضیلت بخشش

۱۱۳۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «يَا نِسَاءَ الْمُسْلِمَاتِ لا تَحْقِرَنَّ جَارَةٌ لِجَارَتِهَا وَلَوْ فِرْسِنَ شَاةٍ»».(بخارى: ۲۵۶۶)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی ‏اكرم جفرمود: «هیچ زنی، هدیه به همسایه (یا هدیه همسایه) را حقیر و كوچک نشمارد، اگر چه سُم گوسفندی باشد»».

۱۱۴۰- «عَنْ عَائِشَةَ ل أَنَّهَا قَالَتْ لِعُرْوَةَ: يا ابْنَ أُخْتِي إِنْ كُنَّا لَنَنْظُرُ إِلَى الْهِلالِ ثُمَّ الْهِلالِ ثَلاثَةَ أَهِلَّةٍ فِي شَهْرَيْنِ وَمَا أُوقِدَتْ فِي أَبْيَاتِ رَسُولِ اللَّهِ ج نَارٌ فَقُلْتُ: يَا خَالَةُ مَا كَانَ يُعِيشُكُمْ؟ قَالَتِ: الأَسْوَدَانِ: التَّمْرُ وَالْمَاءُ، إِلاَّ أَنَّهُ قَدْ كَانَ لِرَسُولِ اللَّهِ ج جِيرَانٌ مِنَ الأَنْصَارِ كَانَتْ لَهُمْ مَنَائِحُ وَكَانُوا يَمْنَحُونَ رَسُولَ اللَّهِ ج مِنْ أَلْبَانِهِمْ فَيَسْقِينَا».(بخارى: ۲۵۶۷)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه به عروه گفت: ای خواهرزاده ام! گاهی، سه هلال ماه نو را در مدت دو ماه (شصت روز) مشاهده می‌كردیم ولی در خانه‌های رسول ‏الله جآتشی (برای پخت وپز) افروخته نمی‌شد. عروه پرسید: خاله جان! در آنصورت، شما چگونه زنده می‏ماندید؟ فرمود: فقط بر دو چیز سیاه یعنی خرما و آب، قناعت می‏كردیم. البته رسول ‏الله جهمسایگانی از انصار داشت كه دارای شتر و گوسفند بودند و آنان برای آنحضرت جشیر می‏فرستادند و رسول ‏الله جاز آن شیرها به ما می‏داد كه بنوشیم».

۱۱۴۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لَوْ دُعِيتُ إِلَى ذِرَاعٍ أَوْ كُرَاعٍ، لأَجَبْتُ، وَلَوْ أُهْدِيَ إِلَيَّ ذِرَاعٌ أَوْ كُرَاعٌ لَقَبِلْتُ»».(بخارى:۲۵۶۸)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی ‏اكرم جفرمود: «اگر مرا برای صرف ساعد یا پاچه (گوسفندی) دعوت كنند، خواهم پذیرفت. همچنین، اگر به من، ساعد یا پاچه‌ای هدیه داده شود، خواهم پذیرفت»».

باب (۲): پذیرفتن شکار هدیه

۱۱۴۲- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: أَنْفَجْنَا أَرْنَبًا بِمَرِّ الظَّهْرَانِ فَسَعَى الْقَوْمُ فَلَغَبُوا فَأَدْرَكْتُهَا فَأَخَذْتُهَا فَأَتَيْتُ بِهَا أَبَا طَلْحَةَ فَذَبَحَهَا وَبَعَثَ بِهَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج بِوَرِكِهَا أَوْ فَخِذَيْهَا فَقَبِلَهُ قُلْتُ ـ وفي رواية: وَأَكَلَ مِنْهُ».(بخارى: ۲۵۷۲)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: در مرالظهران، خرگوشی را دنبال كردیم. مردم بدنبال آن دویدند اما درماندند. ولی من خودم را به آن رساندم و آن را گرفتم. سپس، آنرا نزد ابوطلحه سآوردم. او آن را ذبح كرد و یک ران یا هر دو رانش را برای رسول ‏الله جفرستاد. ایشان آن را پذیرفت. و در روایتی آمده است كه: از آن، تناول فرمود».

باب (۳): پذیرفتن هدیه

۱۱۴۳- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: أَهْدَتْ أُمُّ حُفَيْدٍ خَالَةُ ابْنِ عَبَّاسٍ إِلَى النَّبِيِّ ج أَقِطًا وَسَمْنًا وَأَضُبًّا فَأَكَلَ النَّبِيُّ ج مِنَ الأَقِطِ وَالسَّمْنِ، وَتَرَكَ الضَّبَّ تَقَذُّرًا، قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: فَأُكِلَ عَلَى مَائِدَةِ رَسُولِ اللَّهِ ج وَلَوْ كَانَ حَرَامًا مَا أُكِلَ عَلَى مَائِدَةِ رَسُولِ اللَّهِ ج».(بخارى: ۲۵۷۵)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: خاله ابن عباس ؛ام حفید؛ مقداری كشک، روغن و چند عدد ضب (نوعی سوسمار) به رسول ‏الله جهدیه كرد. رسول ‏الله جاز كشک و روغن تناول فرمود. اما از ضب، اظهار كراهیت نمود و آن را نخورد. ابن عباس بمی‌گوید: ضب بر سفره رسول ‏الله جخورده شد. (یعنی دیگران آنرا خوردند). اگر چنانچه حرام می‏بود، بر سفره رسول ‏الله جخورده نمی‏شد».

۱۱۴۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج إِذَا أُتِيَ بِطَعَامٍ سَأَلَ عَنْهُ: أَهَدِيَّةٌ أَمْ صَدَقَةٌ فَإِنْ قِيلَ: صَدَقَةٌ قَالَ لأَصْحَابِهِ: «كُلُوا» وَلَمْ يَأْكُلْ، وَإِنْ قِيلَ: هَدِيَّةٌ ضَرَبَ بِيَدِهِ ج فَأَكَلَ مَعَهُمْ».

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: هرگاه، غذایی نزد رسول ‏الله جآورده می‌شد، ایشان می‌پرسید: «صدقه است یا هدیه»؟ اگر می‌گفتند: صدقه است، به یارانش می‌گفت: «بخورید». و خود از آن تناول نمی‏فرمود. و اگر ‏گفته می‌شد: هدیه است، دست فرو برده و همراه آنان، می‌خورد».

۱۱۴۵- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: أُتِيَ النَّبِيُّ ج بِلَحْمٍ فَقِيلَ: تُصُدِّقَ عَلَى بَرِيرَةَ قَالَ: «هُوَ لَهَا صَدَقَةٌ وَلَنَا هَدِيَّةٌ»».(بخارى: ۲۵۷۷)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: مقداری گوشت، نزد نبی اكرم جآوردند و گفتند: این صدقه‌ای است كه به بریده داده شده است. رسول‏ الله جفرمود: «برای بریره، صدقه بوده و برای ما، هدیه است»».

باب (۴): کسی که به دوستش چیزی ببخشد، وقتی که او نزد بعضی از همسرانش باشد

۱۱۴۶- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ نِسَاءَ رَسُولِ اللَّهِ ج كُنَّ حِزْبَيْنِ، فَحِزْبٌ فِيهِ عَائِشَةُ وَحَفْصَةُ وَصَفِيَّةُ وَسَوْدَةُ، وَالْحِزْبُ الآخَرُ أُمُّ سَلَمَةَ وَسَائِرُ نِسَاءِ رَسُولِ اللَّهِ ج، وَكَانَ الْمُسْلِمُونَ قَدْ عَلِمُوا حُبَّ رَسُولِ اللَّهِ ج عَائِشَةَ فَإِذَا كَانَتْ عِنْدَ أَحَدِهِمْ هَدِيَّةٌ يُرِيدُ أَنْ يُهْدِيَهَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج أَخَّرَهَا حَتَّى إِذَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج فِي بَيْتِ عَائِشَةَ بَعَثَ صَاحِبُ الْهَدِيَّةِ بِهَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فِي بَيْتِ عَائِشَةَ، فَكَلَّمَ حِزْبُ أُمِّ سَلَمَةَ فَقُلْنَ لَهَا: كَلِّمِي رَسُولَ اللَّهِ ج يُكَلِّمُ النَّاسَ فَيَقُولُ: مَنْ أَرَادَ أَنْ يُهْدِيَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج هَدِيَّةً فَلْيُهْدِهِ إِلَيْهِ حَيْثُ كَانَ مِنْ بُيُوتِ نِسَائِهِ، فَكَلَّمَتْهُ أُمُّ سَلَمَةَ بِمَا قُلْنَ، فَلَمْ يَقُلْ لَهَا شَيْئًا، فَسَأَلْنَهَا فَقَالَتْ: مَا قَالَ لِي شَيْئًا، فَقُلْنَ لَهَا: فَكَلِّمِيهِ، قَالَتْ: فَكَلَّمَتْهُ حِينَ دَارَ إِلَيْهَا أَيْضًا، فَلَمْ يَقُلْ لَهَا شَيْئًا، فَسَأَلْنَهَا فَقَالَتْ: مَا قَالَ لِي شَيْئًا، فَقُلْنَ لَهَا: كَلِّمِيهِ حَتَّى يُكَلِّمَكِ، فَدَارَ إِلَيْهَا فَكَلَّمَتْهُ فَقَالَ لَهَا: «لا تُؤْذِينِي فِي عَائِشَةَ، فَإِنَّ الْوَحْيَ لَمْ يَأْتِنِي وَأَنَا فِي ثَوْبِ امْرَأَةٍ إِلاَّ عَائِشَةَ» قَالَتْ: فَقَالَتْ: أَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مِنْ أَذَاكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، ثُمَّ إِنَّهُنَّ دَعَوْنَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ ج، فَأَرْسَلَتْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج تَقُولُ: إِنَّ نِسَاءَكَ يَنْشُدْنَكَ اللَّهَ الْعَدْلَ فِي بِنْتِ أَبِي بَكْرٍ، فَكَلَّمَتْهُ، فَقَالَ: «يَا بُنَيَّةُ أَلا تُحِبِّينَ مَا أُحِبُّ؟» قَالَتْ: بَلَى، فَرَجَعَتْ إِلَيْهِنَّ فَأَخْبَرَتْهُنَّ فَقُلْنَ: ارْجِعِي إِلَيْهِ، فَأَبَتْ أَنْ تَرْجِعَ، فَأَرْسَلْنَ زَيْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ فَأَتَتْهُ، فَأَغْلَظَتْ وَقَالَتْ: إِنَّ نِسَاءَكَ يَنْشُدْنَكَ اللَّهَ الْعَدْلَ فِي بِنْتِ ابْنِ أَبِي قُحَافَةَ، فَرَفَعَتْ صَوْتَهَا حَتَّى تَنَاوَلَتْ عَائِشَةَ، وَهِيَ قَاعِدَةٌ فَسَبَّتْهَا حَتَّى إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج لَيَنْظُرُ إِلَى عَائِشَةَ هَلْ تَكَلَّمُ قَالَ: فَتَكَلَّمَتْ عَائِشَةُ تَرُدُّ عَلَى زَيْنَبَ حَتَّى أَسْكَتَتْهَا قَالَتْ: فَنَظَرَ النَّبِيُّ ج إِلَى عَائِشَةَ، وَقَالَ: «إِنَّهَا بِنْتُ أَبِي بَكْرٍ»». (بخارى:۲۵۸۱)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه: همسران رسول ‏الله جدو گروه بودند. عایشه، حفصه، صفیه و سوده رضی ‏الله ‏عنهن جزو یک گروه، و ام سلمه لو سایر همسران رسول خدا ججزو گروه دوم بودند. و صحابه رضوان الله علیهم اجمعین محبت رسول‏الله جرا نسبت به عایشه لخوب می‏دانستند. بنابر این، اگر كسی می‏خواست به رسول ‏الله جهدیه‌ای بدهد، هدیه‏اش را به تأخیر می‌انداخت تا روزی كه نوبت عایشه لفرا رسد. و آن روز كه رسول ‏الله جبه خانه عایشه لمی‏رفت، هدایا فرستاده می‏شدند. گروه ‏ام ‏سلمه لبعد از گفتگو، به ام سلمه لگفتند: شما به رسول ‏الله جبگویید با مردم صحبت كند و به آنها بگویدكه هر كس خواست به رسول خدا جهدیه‌ای بدهد، در خانه هر یک از ازواج بود، هدیه خود را بدهند. ام سلمه لسخنان آنان را برای آنحضرت جمطرح ساخت. رسول ‏الله جبه ام سلمه لپاسخی نداد. گروه ام سلمه لنتیجه مذاكرات را از ام سلمه جویا شدند. او گفت: رسول خدا جچیزی نگفته است. آنها به ام سلمه گفتند: دوباره با رسول خدا جدر این مورد، صحبت كن. ایشان دوباره هنگامی كه آنحضرت جبه خانه‌اش آمد، صحبت كرد، ولی رسول خدا جپاسخی نداد. آنها بار دیگر از ام سلمه لنتیجه را جویا شدند. او گفت: رسول اكرم جبه من پاسخی نداد. آنها گفتند: باز هم با ایشان صحبت كن تا جواب تو را بدهد. ام سلمه لبار سوم، هنگامی كه آنحضرت جبه خانه‌اش آمد، این مطلب را با پیامبر اكرم جدرمیان گذاشت. این بار، آنحضرتجفرمودند: «در باره عایشه مرا اذیت نكنید زیرا هرگز وحی، در بستر هیچكدام از همسرانم بر من نازل نشده است مگر در بستر عایشه». ام سلمه لپس از شنیدن این پاسخ، گفت: ای رسول خدا! به خدا پناه می‌برم از اینكه موجب ناراحتی شما شوم.

آنگاه، همسران رسول خدا جاز فاطمه لدرخواست نمودند (تا نزد رسول خدا جبرود و در این مورد با ایشان صحبت نماید). فاطمه لشخصی را نزد آنحضرت جفرستاد و گفت: همسرانت تو را سوگند می‌دهند كه در مورد دختر ابوبكرس، عدالت را رعایت كنی. ایشان فرمود: «دخترم! مگر كسی را كه من دوست دارم تو دوست نداری»؟ فاطمه لجواب داد: بلی. سپس، نزد آنها برگشت و پاسخ پیامبر جرا به اطلاع آنها رساند. آنها از او خواستند كه دو باره برود، ولی او نپذیرفت. سپس، زینب بنت جحش لرا فرستادند. او نزد رسول ‏الله جآمد و با لهجه تند با آنحضرت جصحبت كرد و گفت: همسران شما در مورد دختر ابو‏بكر، شما را به خدا سوگند می‌دهند و از شما تقاضای عدل و انصاف دارند. آنگاه، زینب صدایش را بلند كرد تا جایی كه عایشه را نكوهش كرد. عایشه نیز حضور داشت. و رسول‏الله جچشم به عایشه دوخته بود كه ببیند، جواب زینب را می‌دهد یا خیر؟ راوی می‌گوید: عایشه جواب او را داد و او را ساكت نمود. رسول خدا جفرمود: «این دختر ابوبكر است»».

باب (۵): هدیه ای که مسترد نمی‌شود

۱۱۴۷- «عن أَنَسس: أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ لا يَرُدُّ الطِّيبَ». (بخارى: ۲۵۸۲)

ترجمه: «از انس سروایت است كه: نبی اكرم جمواد خوشبو را بر نمی‌گردانید».

باب (۶): پاداش دادن در مقابل هدیه

۱۱۴۸- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَقْبَلُ الْهَدِيَّةَ وَيُثِيبُ عَلَيْهَا».(بخارى: ۲۵۸۵)

ترجمه: «عایشه لمی‏فرماید: رسول ‏الله جهدیه را می‏پذیرفت و در عوض آن، به هدیه كننده، پاداش می‏داد».

باب (۷): گواه گرفتن بر بخشش

۱۱۴۹- «عَنْ النُّعْمَان بْنَ بَشِيرٍ ب قال: أَعْطَانِي أَبِي عَطِيَّةً، فَقَالَتْ عَمْرَةُ بِنْتُ رَوَاحَةَ: لا أَرْضَى حَتَّى تُشْهِدَ رَسُولَ اللَّهِ ج، فَأَتَى رَسُولَ اللَّهِ ج فَقَالَ: إِنِّي أَعْطَيْتُ ابْنِي مِنْ عَمْرَةَ بِنْتِ رَوَاحَةَ عَطِيَّةً، فَأَمَرَتْنِي أَنْ أُشْهِدَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: «أَعْطَيْتَ سَائِرَ وَلَدِكَ مِثْلَ هَذَا»؟ قَالَ: لا قَالَ: «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْدِلُوا بَيْنَ أَوْلادِكُمْ» قَالَ: فَرَجَعَ فَرَدَّ عَطِيَّتَهُ».(بخارى: ۲۵۸۷)

ترجمه: «نعمان بن بشیر بمی‌گوید: پدرم چیزی را به من هدیه كرد. عَمره بنت رواحه (مادرم) گفت: تا رسول ‏الله جرا گواه نگیری، من راضی نخوام شد. پدرم نزد رسول خدا جآمد و گفت: به پسرم كه از عَمره بنت رواحه است، چیزی اهدا كرده‌ام، ولی مادرش می‏گوید كه شما را باید گواه بگیرم.

رسول ‏الله جفرمود: «آیا سایر فرزندانت را هم، چنین هدیه‌ای داده‏ای»؟ گفت: خیر. رسول‏الله جفرمود: «از خدا بترسید. و میان فرزندانتان، با عدالت رفتار كنید». نعمان می‌گوید: آنگاه، پدرم برگشت و بخشش خود را پس گرفت».

باب (۸): پس گرفتن بخشش

۱۱۵۰- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «الْعَائِدُ فِي هِبَتِهِ كَالْكَلْبِ يَقِيءُ ثُمَّ يَعُودُ فِي قَيْئِهِ»».(بخارى: ۲۵۸۹)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «كسی كه هبه‌اش را پس می‏گیرد، مانند سگی است كه استفراغ می‌كند، سپس دوباره استفراغش را می‌خورد»».

باب (۹): بخشش زن به کسی غیر از شوهر و آزاد کردن برده بدون اجازۀ او

۱۱۵۱- «عَنْ مَيْمُونَةَ بِنْتَ الْحَارِثِ ل أَنَّهَا أَعْتَقَتْ وَلِيدَةً وَلَمْ تَسْتَأْذِنِ النَّبِيَّ ج، فَلَمَّا كَانَ يَوْمُهَا الَّذِي يَدُورُ عَلَيْهَا فِيهِ، قَالَتْ: أَشَعَرْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنِّي أَعْتَقْتُ وَلِيدَتِي، قَالَ: «أَوَفَعَلْتِ؟» قَالَتْ: نَعَمْ. قَالَ: «أَمَا إِنَّكِ لَوْ أَعْطَيْتِهَا أَخْوَالَكِ كَانَ أَعْظَمَ لأَجْرِكِ»».

ترجمه: «از ام المومنین؛ میمونه دختر حارث؛ لروایت است كه ایشان، كنیزی را بدون اینكه از نبی اكرم جاجازه بگیرد، آزاد نمود. و هنگامی كه نوبت او فرا رسید و رسول ‏الله جتشریف آورد، میمونه لعرض كرد: ای رسول خدا! خبرداری كه من كنیز خود را آزاد كرده‌‌ام. رسول ‏الله جپرسید: «واقعاً چنین كرده‌ای»؟ گفت: بلی. رسول ‏الله جفرمود: «اگر او را به دایی‌هایت می‏دادی، از اجر بیشتری، بهره مند می‌شدی»».

۱۱۵۲- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج إِذَا أَرَادَ سَفَرًا أَقْرَعَ بَيْنَ نِسَائِهِ فَأَيَّتُهُنَّ خَرَجَ سَهْمُهَا خَرَجَ بِهَا مَعَهُ، وَكَانَ يَقْسِمُ لِكُلِّ امْرَأَةٍ مِنْهُنَّ يَوْمَهَا وَلَيْلَتَهَا غَيْرَ أَنَّ سَوْدَةَ بِنْتَ زَمْعَةَ وَهَبَتْ يَوْمَهَا وَلَيْلَتَهَا لِعَائِشَةَ زَوْجِ النَّبِيِّ ج تَبْتَغِي بِذَلِكَ رِضَا رَسُولِ اللَّهِ ج».

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه: هرگاه، رسول ‏الله جمی‌خواست به سفر برود، میان همسران خود، قرعه كشی می‏كرد. و قرعه به نام هر كس می‌افتاد، او را همراه خود می‏برد. و (قابل یاد آوری است كه) آنحضرت جنزد هر یک از همسران خود، یک شبانه روز می‏ماند. اما سوده لنوبت خود را برای خوشنودی رسول ‏الله جبه عایشه بخشید».

باب (۱۰): غلام و متاع بخشیده شده، چگونه وصول می‌شود

۱۱۵۳- «عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ ب قَالَ: قَسَمَ رَسُولُ اللَّهِ ج أَقْبِيَةً وَلَمْ يُعْطِ مَخْرَمَةَ مِنْهَا شَيْئًا، فَقَالَ مَخْرَمَةُ: يَا بُنَيِّ انْطَلِقْ بِنَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَانْطَلَقْتُ مَعَهُ، فَقَالَ: ادْخُلْ فَادْعُهُ لِي، قَالَ: فَدَعَوْتُهُ لَهُ فَخَرَجَ إِلَيْهِ وَعَلَيْهِ قَبَاءٌ مِنْهَا، فَقَالَ: «خَبَأْنَا هَذَا لَكَ». قَالَ: فَنَظَرَ إِلَيْهِ فَقَالَ: «رَضِيَ مَخْرَمَةُ»». (بخارى: ۲۵۹۹)

ترجمه: «مِسور بن مخرمه سمی‌گوید: رسول ‏الله جتعدادی قباء تقسیم نمود. اما به مخرمه، چیزی از آنها نرسید. مخرمه به من گفت: پسرم! مرا نزد رسول ‏الله جببر. مِسور می‌گوید: با پدرم براه افتادم. (وقتی به منزل رسول ‏الله جرسیدیم)، پدرم گفت: برو داخل و رسول ‏الله جرا بگو نزد من بیاید. من نیز رفتم و رسول الله جرا صدا كردم. آنحضرت جدر حالی كه یكی از همان قباها را پوشیده بود، بیرون تشریف آورد و به پدرم گفت: «این را برای شما گذاشته بودم». مخرمه به آن، نگاه كرد. رسول الله جفرمود: «مخرمه، راضی شد»».

باب (۱۱): بخشیدن چیزی که پوشیدن آن، مکروه است

۱۱۵۴- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: أَتَى النَّبِيُّ ج بَيْتَ فَاطِمَةَ فَلَمْ يَدْخُلْ عَلَيْهَا وَجَاءَ عَلِيٌّ فَذَكَرَتْ لَهُ ذَلِكَ، فَذَكَرَهُ لِلنَّبِيِّ ج قَالَ: «إِنِّي رَأَيْتُ عَلَى بَابِهَا سِتْرًا مَوْشِيًّا». فَقَالَ: «مَا لِي وَلِلدُّنْيَا» فَأَتَاهَا عَلِيٌّ فَذَكَرَ ذَلِكَ لَهَا، فَقَالَتْ: لِيَأْمُرْنِي فِيهِ بِمَا شَاءَ، قَالَ: «تُرْسِلُ بِهِ إِلَى فُلانٍ أَهْلِ بَيْتٍ بِهِمْ حَاجَةٌ»».(بخارى:۲۶۱۳)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: (روزی،) نبی اكرم جبه منزل فاطمه لتشریف برد ولی به داخل خانه نرفت. (و برگشت). پس از آنكه علی سآمد، فاطمه لاو را در جریان امر، قرار داد. علی ساز رسول ‏الله جعلت را جویا شد. رسول ‏الله جفرمود: «بر درب خانه فاطمه، پرده‌ای آراسته و نقاشی شده دیدم» و افزود: «مرا با دنیا چه كار»؟ علی سنزد فاطمه لآمد و جریان را گفت. فاطمه لگفت: رسول ‏الله جدرباره آن، هر حكمی، صادر كند، (من حاضرم). رسول ‏الله جفرمود: «آن را برای فلان خانواده كه به آن نیاز دارند، بفرست»».

۱۱۵۵- «عَنْ عَلِيٍّ س قَالَ: أَهْدَى إِلَيَّ النَّبِيُّ ج حُلَّةَ سِيَرَاءَ، فَلَبِسْتُهَا فَرَأَيْتُ الْغَضَبَ فِي وَجْهِهِ فَشَقَقْتُهَا بَيْنَ نِسَائِي».(بخارى: ۲۶۱۴)

ترجمه: «علی سمی‌گوید: نبی اكرم جلباسی ابریشمی به من هدیه نمود. من آن را پوشیدم. از این كار، آثار خشم و غضب را در چهره رسول ‏الله جمشاهده نمودم. آنگاه، من آنرا قطعه قطعه كردم و بین زنان (خانواده ام) تقسیم نمودم».

باب (۱۲): پذیرفتن هدیه از مشرکان

۱۱۵۶- «عَنْ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ ب قَالَ: كُنَّا مَعَ النَّبِيِّ ج ثَلاثِينَ وَمِائَةً فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «هَلْ مَعَ أَحَدٍ مِنْكُمْ طَعَامٌ»؟ فَإِذَا مَعَ رَجُلٍ صَاعٌ مِنْ طَعَامٍ، أَوْ نَحْوُهُ فَعُجِنَ ثُمَّ جَاءَ رَجُلٌ مُشْرِكٌ مُشْعَانٌّ طَوِيلٌ بِغَنَمٍ يَسُوقُهَا، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «بَيْعًا أَمْ عَطِيَّةً؟» أَوْ قَالَ: «أَمْ هِبَةً» قَالَ: لا بَلْ بَيْعٌ، فَاشْتَرَى مِنْهُ شَاةً فَصُنِعَتْ، وَأَمَرَ النَّبِيُّ ج بِسَوَادِ الْبَطْنِ أَنْ يُشْوَى وَايْمُ اللَّهِ مَا فِي الثَّلاثِينَ وَالْمِائَةِ إِلاَّ قَدْ حَزَّ النَّبِيُّ ج لَهُ حُزَّةً مِنْ سَوَادِ بَطْنِهَا، إِنْ كَانَ شَاهِدًا أَعْطَاهَا إِيَّاهُ وَإِنْ كَانَ غَائِبًا خَبَأَ لَهُ، فَجَعَلَ مِنْهَا قَصْعَتَيْنِ فَأَكَلُوا أَجْمَعُونَ وَشَبِعْنَا، فَفَضَلَتِ الْقَصْعَتَانِ فَحَمَلْنَاهُ عَلَى الْبَعِيرِ أَوْ كَمَا قَالَ».(بخارى: ۲۶۱۸)

ترجمه: «عبدالرحمن بن ابی‏بكر بمی‌گوید: (در یكی از سفرها)، یكصد و سی نفر با رسول ‏الله جهمراه بودیم. نبی اكرم جپرسید: «آیا كسی از شما، غذایی همراه دارد»؟ متوجه شدیم كه یک صاع (دو كیلو) آرد، نزد یكی از همراهان است. آن آرد، خمیر كرده شد. سپس، یكی از كفار كه موهای ژولیده وقامتی بلند داشت با گلّه‌ای گوسفند، نزد ما آمد. رسول‏الله جاز او پرسید: «آیا این گوسفندان برای فروش است یا برای هدیه»؟ گفت: خیر. برای فروش است. رسول ‏الله جیک گوسفند از او خرید (و ذبح كرد) و دستور داد تا دل و جگرش، كباب شود (و بقیه گوسفند در دیگ) درست شود. راوی می‌گوید: به خدا سوگند، از میان یكصد و سی نفر، كسی باقی نماند، مگر اینكه رسول خدا جقطعه‏ای از دل و جگر آن را به او داد. كسی كه حاضر بود، به او می‌داد و كسی كه غایب بود، سهم او را می‌گذاشت. سپس، گوشت آن گوسفند، در دو ظرف بزرگ، گذاشته شد و همه تا سیر، خوردند. و از هر دو ظرف، مقداری باقی ماند (كه هنگام حركت) آن را بر شتر حمل كرده (با خود بردیم)».

باب (۱۳): هدیه دادن به مشرک

۱۱۵۷- «عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ أَبِي بَكْرٍ ب قَالَتْ: قَدِمَتْ عَلَيَّ أُمِّي وَهِيَ مُشْرِكَةٌ فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج فَاسْتَفْتَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج قُلْتُ وَهِيَ رَاغِبَةٌ أَفَأَصِلُ أُمِّي قَالَ: «نَعَمْ صِلِي أُمَّكِ»».(بخارى:۲۶۲۰)

ترجمه: «اسماء دختر ابو‏بكر بمی‌گوید: در زمان حیات رسول ‏الله جمادرم كه مشرک بود، نزد من آمد. از رسول ‏الله جپرسیدم و گفتم: مادرم به خانه من آمده است و از من انتظار (نیكی و هدیه) دارد. آیا با او صله رحمی كنم؟ رسول ‏الله جفرمود: «بلی، با مادرت صله رحمی كن»». (حق خویشاوندی را رعایت كن).

باب (۱۴)

۱۱۵۸- «عن ابْن عُمَرَ ب: أَنَّهُ شَهِدَ عِنْدَ مَرْوَانُ لبَنِي صُهَيْبٍ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج أَعْطَىصُهَيْبًا بَيْتَيْنِ وَحُجْرَةً، فَقَضَى مَرْوَانُ بِشَهَادَتِهِ لَهُمْ».(بخارى: ۲۶۲۴)

ترجمه: «از عبد الله بن عمر بروایت است كه وی نزد مروان، به نفع فرزندان صهیب، گواهی داد كه رسول ‏الله جبه صهیب، دو منزل و یک حجره داده است. مروان بر اساس شهادت عبد الله بن عمر ببه نفع فرزندان صهیب، قضاوت كرد».

باب (۱۵): هبه کردن عمری

۱۱۵۹- «عَنْ جَابِرٍ س قَالَ: قَضَى النَّبِيُّ ج بِالْعُمْرَى أَنَّهَا لِمَنْ وُهِبَتْ لَهُ».(بخارى: ۲۶۲۵)

ترجمه: «جابر سمی‌گوید: رسول ‏الله جقضاوت كرد كه هبه عمری، از آنِ موهوب له می‌باشد. یعنی اگر كسی به كسی گفت: تا زنده هستی، این چیز از آنِ تو باشد، آن چیز، برای همیشه از آنِ موهوب له خواهد بود».

باب (۱۶): عاریت گرفتن وسایل برای عروس، هنگام عروسی

۱۱۶۰- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّهُ دَخَلْ عَلَيْهَا أَيْمَنُ وَعَلَيْهَا دِرْعُ قِطْرٍ ثَمَنُ خَمْسَةِ دَرَاهِمَ، فَقَالَتِ: ارْفَعْ بَصَرَكَ إِلَى جَارِيَتِي انْظُرْ إِلَيْهَا فَإِنَّهَا تُزْهَى أَنْ تَلْبَسَهُ فِي الْبَيْتِ وَقَدْ كَانَ لِي مِنْهُنَّ دِرْعٌ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج فَمَا كَانَتِ امْرَأَةٌ تُقَيَّنُ بِالْمَدِينَةِ إِلاَّ أَرْسَلَتْ إِلَيَّ تَسْتَعِيرُهُ».(بخارى:۲۶۲۸)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه ایمن نزد او رفت در حالی كه او جامه‌ای پنبه‌ای كه قیمت آن حدود پنج درهم بود، به تن داشت. عایشه لگفت: به این كنیزم نگاه كن كه از روی تكبر، نمی‏خواهد این جامه را در خانه بپوشد، حال آنكه در زمان رسول ‏الله جمن چنین جامه‏ای داشتم كه برای آراستن عروس‏های مدینه، مردم آن را از من به عاریت می‏بردند».

باب (۱۷): فضیلت بخشش

۱۱۶۱- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: لَمَّا قَدِمَ الْمُهَاجِرُونَ الْمَدِينَةَ مِنْ مَكَّةَ وَلَيْسَ بِأَيْدِيهِمْ يَعْنِي شَيْئًا وَكَانَتِ الأَنْصَارُ أَهْلَ الأَرْضِ وَالْعَقَارِ فَقَاسَمَهُمُ الأَنْصَارُ عَلَى أَنْ يُعْطُوهُمْ ثِمَارَ أَمْوَالِهِمْ كُلَّ عَامٍ وَيَكْفُوهُمُ الْعَمَلَ وَالْمَئُونَةَ وَكَانَتْ أُمُّهُ أُمُّ أَنَسٍ أُمُّ سُلَيْمٍ كَانَتْ أُمَّ عَبْدِاللَّهِ بْنِ أَبِي طَلْحَةَ، فَكَانَتْ أَعْطَتْ أُمُّ أَنَسٍ رَسُولَ اللَّهِ ج عِذَاقًا فَأَعْطَاهُنَّ النَّبِيُّ ج أُمَّ أَيْمَنَ مَوْلاتَهُ أُمَّ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ قَالَ أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ: لَمَّا فَرَغَ النَّبِيَّ ج مِنْ قَتْلِ أَهْلِ خَيْبَرَ فَانْصَرَفَ إِلَى الْمَدِينَةِ رَدَّ الْمُهَاجِرُونَ إِلَى الأَنْصَارِ مَنَائِحَهُمِ الَّتِي كَانُوا مَنَحُوهُمْ مِنْ ثِمَارِهِمْ فَرَدَّ النَّبِيُّ ج إِلَى أُمِّهِ عِذَاقَهَا وَأَعْطَى رَسُولُ اللَّه ج أُمَّ أَيْمَنَ مَكَانَهُنَّ مِنْ حَائِطِهِ».(بخارى: ۲۶۳۰)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: هنگامی كه مهاجرین از مكه به مدینه هجرت كردند، چیزی همراه نداشتند. و انصار، دارای مِلک و زمین بودند. انصار زمین‏های خود را به مهاجرین دادند تا آنها كارهای كشاورزی را انجام دهند و در محصول، شریک باشند. ام سلیم ل؛ مادر انس س؛ چند درخت خرما به رسول ‏الله جداده بود. رسول ‏الله جآن درخت‏ها را به كنیز آزاد شده‏اش، ام ایمن؛ مادر اسامه ابن زید داد.

انس سمی‌گوید: وقتی كه رسول ‏الله جاز غزوه خیبر برگشت، مهاجرین زمین‏های كشاورزی انصار را پس دادند. و رسول ‏الله جنیز درخت‏های خرما را به مادر انس برگرداند. و به ام ایمن؛ مادر اسامه بن زید؛ در عوض درخت‏های پس گرفته شده، چند درخت از باغ خود، عطا فرمود».

۱۱۶۲- «عَنْ عَبْداللَّهِ بْنَ عَمْرٍو ب يَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَرْبَعُونَ خَصْلَةً أَعْلاهُنَّ مَنِيحَةُ الْعَنْزِ، مَا مِنْ عَامِلٍ يَعْمَلُ بِخَصْلَةٍ مِنْهَا رَجَاءَ ثَوَابِهَا وَتَصْدِيقَ مَوْعُودِهَا إِلاَّ أَدْخَلَهُ اللَّهُ بِهَا الْجَنَّةَ»». (بخارى:۲۶۳۱)

ترجمه: «عبد الله بن عمرو بمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «چهل خصلت (نیكو) وجود دارد كه اعلاترین آنها، عاریت دادن بز شیر دِه است. هر كس، یكی از این خصلت‏ها را بقصد ثواب و رسیدن به پاداش موعود، انجام دهد، خداوند او را وارد بهشت خواهد كرد».

تَمَّ الْجُزْءُ الأَوَّلُ بِعُوْنِ اللهِ تَعَالَي

۵۰- کتاب الشهادات

باب (۱): اگر کسی بر ظلم و ستم، گواه گرفته شد، گواهی ندهد

۱۱۶۳- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بنِ مَسْعُودٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «خَيْرُ النَّاسِ قَرْنِي، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ، ثُمَّ يَجِيءُ أَقْوَامٌ تَسْبِقُ شَهَادَةُ أَحَدِهِمْ يَمِينَهُ وَيَمِينُهُ شَهَادَتَهُ»».(بخارى: ۲۶۵۲)

ترجمه: «از عبدالله بن مسعود سروایت است كه رسول اكرم جفرمود: «بهترین مردم، كسانی هستند كه در عهد و زمان من بسر می‌برند (صحابه). وبعد، كسانی كه بعد از آنها می‌آیند (تابعین). و سپس كسانی كه پس از آنها می‌آیند (تبع تابعین). و بعد از آنان، كسانی می‌آیند كه گاهی قبل از سوگند خوردن، گواهی می‌دهند و گاهی قبل از گواهی دادن، سوگند می‌خورند». یعنی تقوا ندارند و براحتی گواهی می‌دهند و سوگند می‌خورند».

باب (۲): شهادت دروغ

۱۱۶۴- «عَنْ أَبِي بَكْرَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «أَلا أُنَبِّئُكُمْ بِأَكْبَرِ الْكَبَائِرِ»؟ ثَلاثًا. قَالُوا: بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «الإِشْرَاكُ بِاللَّهِ، وَعُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ» وَجَلَسَ وَكَانَ مُتَّكِئًا فَقَالَ: «أَلا وَقَوْلُ الزُّورِ» قَالَ: فَمَا زَالَ يُكَرِّرُهَا حَتَّى قُلْنَا: لَيْتَهُ سَكَتَ».(بخارى: ۲۶۵۴)

ترجمه: «ابوبكره سمی‌گوید: نبی اكرم جسه بارفرمود: «آیا شما را از بزرگترین گناهان كبیره با خبر نسازم»؟ صحابه شعرض كردند: بلی ای رسول خدا. رسول اكرم جفرمود: «شرک ورزیدن به خداوند و نافرمانی پدر ومادر». آنگاه بعد از اینكه تكیه داده بود، نشست و فرمود: «آگاه باشید كه شهادت ناحق نیز از گناهان كبیره است». و آنقدر این جمله را تكرار كرد كه ما (با خود) گفتیم: ای كاش! ساكت می‌شد».

باب (۳): گواهی فرد نابینا و سایر کارها و معاملاتش

۱۱۶۵- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: سَمِعَ النَّبِيُّ ج رَجُلا يَقْرَأُ فِي الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: «/، لَقَدْ أَذْكَرَنِي كَذَا وَكَذَا آيَةً أَسْقَطْتُهُنَّ مِنْ سُورَةِ كَذَا وَكَذَا»».(بخارى: ۲۶۵۵)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: نبی اكرم جصدای مردی را كه در مسجد، قرآن می‌خواند، شنید. فرمود: «خداوند، بر این شخص، رحم كند. زیرا او فلان و فلان آیه از فلان و فلان سوره را كه من فراموش كرده بودم، بیادم آورد»».

۱۱۶۶- «وَعَنْهَا ل فِي رِوَايَةٍ: قَالََتْ: تَهَجَّدَ النَّبِيُّ ج فِي بَيْتِي، فَسَمِعَ صَوْتَ عَبَّادٍ يُصَلِّي فِي الْمَسْجِدِ فَقَالَ: «يَا عَائِشَةُ أَصَوْتُ عَبَّادٍ هَذَا»؟ قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ: «اللَّهُمَّ ارْحَمْ عَبَّادًا»».(بخاری: ۲۶۵۵)

ترجمه: «و در روایتی دیگر از عایشه لآمده است كه فرمود: رسول خدا جدر خانه من نماز تهجّد خواند. و در این میان، صدای عباد را كه در مسجد، نماز می‌خواند، شنید. پرسید: « ای عایشه! آیا این صدای عباد است»؟ گفتم: بلی. رسول الله جفرمود: «بار الها! بر عباد رحم كن»».

باب (۴): زنان می‌توانند یکدیگر را تأیید نمایند

۱۱۶۷- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج إِذَا أَرَادَ أَنْ يَخْرُجَ سَفَرًا أَقْرَعَ بَيْنَ أَزْوَاجِهِ، فَأَيَّتُهُنَّ خَرَجَ سَهْمُهَا خَرَجَ بِهَا مَعَهُ، فَأَقْرَعَ بَيْنَنَا فِي غَزَاةٍ غَزَاهَا، فَخَرَجَ سَهْمِي، فَخَرَجْتُ مَعَهُ بَعْدَ مَا أُنْزِلَ الْحِجَابُ، فَأَنَا أُحْمَلُ فِي هَوْدَجٍ وَأُنْزَلُ فِيهِ، فَسِرْنَا حَتَّى إِذَا فَرَغَ رَسُولُ اللَّهِ ج مِنْ غَزْوَتِهِ تِلْكَ وَقَفَلَ وَدَنَوْنَا مِنَ الْمَدِينَةِ آذَنَ لَيْلَةً بِالرَّحِيلِ. فَقُمْتُ حِينَ آذَنُوا بِالرَّحِيلِ فَمَشَيْتُ حَتَّى جَاوَزْتُ الْجَيْش،َ فَلَمَّا قَضَيْتُ شَأْنِي أَقْبَلْتُ إِلَى الرَّحْلِ فَلَمَسْتُ صَدْرِي فَإِذَا عِقْدٌ لِي مِنْ جَزْعِ أَظْفَارٍ قَدِ انْقَطَعَ، فَرَجَعْتُ فَالْتَمَسْتُ عِقْدِي فَحَبَسَنِي ابْتِغَاؤُهُ، فَأَقْبَلَ الَّذِينَ يَرْحَلُونَ لِي فَاحْتَمَلُوا هَوْدَجِي فَرَحَلُوهُ عَلَى بَعِيرِي الَّذِي كُنْتُ أَرْكَبُ وَهُمْ يَحْسِبُونَ أَنِّي فِيهِ وَكَانَ النِّسَاءُ إِذْ ذَاكَ خِفَافًا لَمْ يَثْقُلْنَ وَلَمْ يَغْشَهُنَّ اللَّحْمُ وَإِنَّمَا يَأْكُلْنَ الْعُلْقَةَ مِنَ الطَّعَامِ فَلَمْ يَسْتَنْكِرِ الْقَوْمُ حِينَ رَفَعُوهُ ثِقَلَ الْهَوْدَجِ فَاحْتَمَلُوهُ وَكُنْتُ جَارِيَةً حَدِيثَةَ السِّنِّ فَبَعَثُوا الْجَمَلَ وَسَارُوا. فَوَجَدْتُ عِقْدِي بَعْدَ مَا اسْتَمَرَّ الْجَيْشُ، فَجِئْتُ مَنْزِلَهُمْ وَلَيْسَ فِيهِ أَحَدٌ، فَأَمَمْتُ مَنْزِلِي الَّذِي كُنْتُ بِهِ، فَظَنَنْتُ أَنَّهُمْ سَيَفْقِدُونَنِي فَيَرْجِعُونَ إِلَيَّ. فَبَيْنَا أَنَا جَالِسَةٌ غَلَبَتْنِي عَيْنَايَ فَنِمْتُ وَكَانَ صَفْوَانُ بْنُ الْمُعَطَّلِ السُّلَمِيُّ ثُمَّ الذَّكْوَانِيُّ مِنْ وَرَاءِ الْجَيْشِ فَأَصْبَحَ عِنْدَ مَنْزِلِي فَرَأَى سَوَادَ إِنْسَانٍ نَائِمٍ، فَأَتَانِي وَكَانَ يَرَانِي قَبْلَ الْحِجَابِ، فَاسْتَيْقَظْتُ بِاسْتِرْجَاعِهِ حِينَ أَنَاخَ رَاحِلَتَهُ فَوَطِئَ يَدَهَا فَرَك ِبْتُهَا، فَانْطَلَقَ يَقُودُ بِي الرَّاحِلَةَ حَتَّى أَتَيْنَا الْجَيْشَ بَعْدَ مَا نَزَلُوا مُعَرِّسِينَ فِي نَحْرِ الظَّهِيرَةِ. فَهَلَكَ مَنْ هَلَكَ وَكَانَ الَّذِي تَوَلَّى الإِفْكَ عَبْدُاللَّهِ بْنُ أُبَيٍّ ابْنُ سَلُولَ، فَقَدِمْنَا الْمَدِينَةَ فَاشْتَكَيْتُ بِهَا شَهْرًا وَالنَّاسُ يُفِيضُونَ مِنْ قَوْلِ أَصْحَابِ الإِفْكِ وَيَرِيبُنِي فِي وَجَعِي أَنِّي لا أَرَى مِنَ النَّبِيِّ ج اللُّطْفَ الَّذِي كُنْتُ أَرَى مِنْهُ حِينَ أَمْرَضُ، إِنَّمَا يَدْخُلُ فَيُسَلِّمُ ثُمَّ يَقُولُ: «كَيْفَ تِيكُمْ»؟ لا أَشْعُرُ بِشَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ حَتَّى نَقَهْتُ، فَخَرَجْتُ أَنَا وَأُمُّ مِسْطَحٍ قِبَلَ الْمَنَاصِعِ مُتَبَرَّزُنَا لا نَخْرُجُ إِلاَّ لَيْلاً إِلَى لَيْلٍ، وَذَلِكَ قَبْلَ أَنْ نَتَّخِذَ الْكُنُفَ قَرِيبًا مِنْ بُيُوتِنَا وَأَمْرُنَا أَمْرُ الْعَرَبِ الأُوَلِ فِي الْبَرِّيَّةِ أَوْ فِي التَّنَزُّهِ. فَأَقْبَلْتُ أَنَا وَأُمُّ مِسْطَحٍ بِنْتُ أَبِي رُهْمٍ نَمْشِي، فَعَثَرَتْ فِي مِرْطِهَا فَقَالَتْ: تَعِسَ مِسْطَحٌ، فَقُلْتُ لَهَا: بِئْسَ مَا قُلْتِ، أَتَسُبِّينَ رَجُلاُ شَهِدَ بَدْرًا؟ فَقَالَتْ: يَا هَنْتَاهْ، أَلَمْ تَسْمَعِي مَا قَالُوا؟ فَأَخْبَرَتْنِي بِقَوْلِ أَهْلِ الإِفْكِ، فَازْدَدْتُ مَرَضًا عَلَى مَرَضِي، فَلَمَّا رَجَعْتُ إِلَى بَيْتِي دَخَلَ عَلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ ج فَسَلَّمَ، فَقَالَ: «كَيْفَ تِيكُمْ»؟ فَقُلْتُ: ائْذَنْ لِي إِلَى أَبَوَيَّ، قَالَتْ: وَأَنَا حِينَئِذٍ أُرِيدُ أَنْ أَسْتَيْقِنَ الْخَبَرَ مِنْ قِبَلِهِمَا، فَأَذِنَ لِي رَسُولُ اللَّهِ ج، فَأَتَيْتُ أَبَوَيَّ فَقُلْتُ لأُمِّي مَا يَتَحَدَّثُ بِهِ النَّاسُ. فَقَالَتْ: يَا بُنَيَّةُ هَوِّنِي عَلَى نَفْسِكِ الشَّأْنَ فَوَاللَّهِ لَقَلَّمَا كَانَتِ امْرَأَةٌ قَطُّ وَضِيئَةٌ عِنْدَ رَجُلٍ يُحِبُّهَا وَلَهَا ضَرَائِرُ إِلاَّ أَكْثَرْنَ عَلَيْهَا، فَقُلْتُ: سُبْحَانَ اللَّهِ وَلَقَدْ يَتَحَدَّثُ النَّاسُ بِهَذَا. قَالَتْ: فَبِتُّ تِلْكَ اللَّيْلَةَ حَتَّى أَصْبَحْتُ لا يَرْقَأُ لِي دَمْعٌ، وَلا أَكْتَحِلُ بِنَوْمٍ، ثُمَّ أَصْبَحْتُ، فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ ج عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ، وَأُسَامَةَ بْنَ زَيْدٍ، حِينَ اسْتَلْبَثَ الْوَحْيُ يَسْتَشِيرُهُمَا فِي فِرَاقِ أَهْلِهِ، فَأَمَّا أُسَامَةُ فَأَشَارَ عَلَيْهِ بِالَّذِي يَعْلَمُ فِي نَفْسِهِ مِنَ الْوُدِّ لَهُمْ، فَقَالَ أُسَامَةُ: أَهْلُكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَلا نَعْلَمُ وَاللَّهِ إِلاَّ خَيْرًا، وَأَمَّا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، لَمْ يُضَيِّقِ اللَّهُ عَلَيْكَ، وَالنِّسَاءُ سِوَاهَا كَثِيرٌ، وَسَلِ الْجَارِيَةَ تَصْدُقْكَ. فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ ج بَرِيرَةَ فَقَالَ: «يَا بَرِيرَةُ هَلْ رَأَيْتِ فِيهَا شَيْئًا يَرِيبُكِ»؟ فَقَالَتْ بَرِيرَةُ: لا وَالَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ، إِنْ رَأَيْتُ مِنْهَا أَمْرًا أَغْمِصُهُ عَلَيْهَا قَطُّ، أَكْثَرَ مِنْ أَنَّهَا جَارِيَةٌ حَدِيثَةُ السِّنِّ تَنَامُ عَنِ الْعَجِينِ، فَتَأْتِي الدَّاجِنُ فَتَأْكُلُهُ. فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ ج مِنْ يَوْمِهِ فَاسْتَعْذَرَ مِنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ أُبَيٍّ ابْنِ سَلُولَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ يَعْذُرُنِي مِنْ رَجُلٍ بَلَغَنِي أَذَاهُ فِي أَهْلِي، فَوَاللَّهِ مَا عَلِمْتُ عَلَى أَهْلِي إِلاَّ خَيْرًا، وَقَدْ ذَكَرُوا رَجُلاً مَا عَلِمْتُ عَلَيْهِ إِلاَّ خَيْرًا، وَمَا كَانَ يَدْخُلُ عَلَى أَهْلِي إِلاَّ مَعِي». فَقَامَ سَعْدُ بْنُ مُعَاذٍ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنَا وَاللَّهِ أَعْذُرُكَ مِنْهُ، إِنْ كَانَ مِنَ الأَوْسِ ضَرَبْنَا عُنُقَهُ، وَإِنْ كَانَ مِنْ إِخْوَانِنَا مِنَ الْخَزْرَجِ، أَمَرْتَنَا فَفَعَلْنَا فِيهِ أَمْرَكَ، فَقَامَ سَعْدُ بْنُ عُبَادَةَ وَهُوَ سَيِّدُ الْخَزْرَجِ وَكَانَ قَبْلَ ذَلِكَ رَجُلاً صَالِحًا وَلَكِنِ احْتَمَلَتْهُ الْحَمِيَّةُ فَقَالَ: كَذَبْتَ لَعَمْرُ اللَّهِ لا تَقْتُلُهُ وَلا تَقْدِرُ عَلَى ذَلِكَ. فَقَامَ أُسَيْدُ بْنُ حُضَيْرٍ فَقَالَ: كَذَبْتَ لَعَمْرُ اللَّهِ، وَاللَّهِ لَنَقْتُلَنَّهُ، فَإِنَّكَ مُنَافِقٌ تُجَادِلُ عَنِ الْمُنَافِقِينَ، فَثَارَ الْحَيَّانِ الأَوْسُ وَالْخَزْرَجُ، حَتَّى هَمُّوا وَرَسُولُ اللَّهِ ج عَلَى الْمِنْبَرِ، فَنَزَلَ فَخَفَّضَهُمْ، حَتَّى سَكَتُوا، وَسَكَتَ، وَبَكَيْتُ يَوْمِي لا يَرْقَأُ لِي دَمْعٌ وَلا أَكْتَحِلُ بِنَوْمٍ، فَأَصْبَحَ عِنْدِي أَبَوَايَ، وَقَدْ بَكَيْتُ لَيْلَتَيْنِ وَيَوْمًا، حَتَّى أَظُنُّ أَنَّ الْبُكَاءَ فَالِقٌ كَبِدِي. قَالَتْ: فَبَيْنَا هُمَا جَالِسَانِ عِنْدِي وَأَنَا أَبْكِي، إِذِ اسْتَأْذَنَتِ امْرَأَةٌ مِنَ الأَنْصَارِ فَأَذِنْتُ لَهَا، فَجَلَسَتْ تَبْكِي مَعِي، فَبَيْنَا نَحْنُ كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج فَجَلَسَ وَلَمْ يَجْلِسْ عِنْدِي مِنْ يَوْمِ قِيلَ فِيَّ مَا قِيلَ قَبْلَهَا، وَقَدْ مَكَثَ شَهْرًا لا يُوحَى إِلَيْهِ فِي شَأْنِي شَيْءٌ، قَالَتْ: فَتَشَهَّدَ ثُمَّ، قَالَ: «يَا عَائِشَةُ، فَإِنَّهُ بَلَغَنِي عَنْكِ كَذَا وَكَذَا، فَإِنْ كُنْتِ بَرِيئَةً فَسَيُبَرِّئُكِ اللَّهُ، وَإِنْ كُنْتِ أَلْمَمْتِ بِذَنْبٍ، فَاسْتَغْفِرِي اللَّهَ، وَتُوبِي إِلَيْهِ، فَإِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اعْتَرَفَ بِذَنْبِهِ ثُمَّ تَابَ، تَابَ اللَّهُ عَلَيْهِ». فَلَمَّا قَضَى رَسُولُ اللَّهِ ج مَقَالَتَهُ قَلَصَ دَمْعِي حَتَّى مَا أُحِسُّ مِنْهُ قَطْرَةً، وَقُلْتُ لأَبِي: أَجِبْ عَنِّي رَسُولَ اللَّهِ ج. قَالَ: وَاللَّهِ مَا أَدْرِي مَا أَقُولُ لِرَسُولِ اللَّهِ ج، فَقُلْتُ لأُمِّي: أَجِيبِي عَنِّي رَسُولَ اللَّهِ ج فِيمَا قَالَ. قَالَتْ: وَاللَّهِ مَا أَدْرِي مَا أَقُولُ لِرَسُولِ اللَّهِ ج، قَالَتْ: وَأَنَا جَارِيَةٌ حَدِيثَةُ السِّنِّ لا أَقْرَأُ كَثِيرًا مِنَ الْقُرْآنِ، فَقُلْتُ: إِنِّي وَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُ أَنَّكُمْ سَمِعْتُمْ مَا يَتَحَدَّثُ بِهِ النَّاسُ، وَوَقَرَ فِي أَنْفُسِكُمْ وَصَدَّقْتُمْ بِهِ، وَلَئِنْ قُلْتُ لَكُمْ إِنِّي بَرِيئَةٌ، وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنِّي لَبَرِيئَةٌ، لا تُصَدِّقُونِي بِذَلِكَ، وَلَئِنِ اعْتَرَفْتُ لَكُمْ بِأَمْرٍ وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَنِّي بَرِيئَةٌ لَتُصَدِّقُنِّي، وَاللَّهِ مَا أَجِدُ لِي وَلَكُمْ مَثَلاً إِلاَّ أَبَا يُوسُفَ إِذْ قَال:َ ﴿فَصَبۡرٞ جَمِيلٞۖ وَٱللَّهُ ٱلۡمُسۡتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ[يوسف: ۱۸] . ثُمَّ تَحَوَّلْتُ عَلَى فِرَاشِي، وَأَنَا أَرْجُو أَنْ يُبَرِّئَنِي اللَّهُ، وَلَكِنْ وَاللَّهِ مَا ظَنَنْتُ أَنْ يُنْزِلَ فِي شَأْنِي وَحْيًا وَلأَنَا أَحْقَرُ فِي نَفْسِي مِنْ أَنْ يُتَكَلَّمَ بِالْقُرْآنِ فِي أَمْرِي، وَلَكِنِّي كُنْتُ أَرْجُو أَنْ يَرَى رَسُولُ اللَّهِ ج فِي النَّوْمِ رُؤْيَا يُبَرِّئُنِي اللَّهُ، فَوَاللَّهِ مَا رَامَ مَجْلِسَهُ وَلا خَرَجَ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ الْبَيْتِ حَتَّى أُنْزِلَ عَلَيْهِ الْوَحْيُ، فَأَخَذَهُ مَا كَانَ يَأْخُذُهُ مِنَ الْبُرَحَاءِ، حَتَّى إِنَّهُ لَيَتَحَدَّرُ مِنْهُ مِثْلُ الْجُمَانِ مِنَ الْعَرَقِ فِي يَوْمٍ شَاتٍ، فَلَمَّا سُرِّيَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج وَهُوَ يَضْحَكُ، فَكَانَ أَوَّلَ كَلِمَةٍ تَكَلَّمَ بِهَا أَنْ قَالَ لِي: «يَا عَائِشَةُ، احْمَدِي اللَّهَ، فَقَدْ بَرَّأَكِ اللَّهُ». فَقَالَتْ لِي أُمِّي: «قُومِي إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج. فَقُلْتُ: لا وَاللَّهِ لا أَقُومُ إِلَيْهِ، وَلا أَحْمَدُ إِلاَّ اللَّهَ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ جَآءُو بِٱلۡإِفۡكِ عُصۡبَةٞ مِّنكُمۡ[النور: ۱۱] . فَلَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ هَذَا فِي بَرَاءَتِي قَالَ أَبُو بَكْرٍ الصِّدِّيقُ س وَكَانَ يُنْفِقُ عَلَى مِسْطَحِ بْنِ أُثَاثَةَ لِقَرَابَتِهِ مِنْهُ: وَاللَّهِ لا أُنْفِقُ عَلَى مِسْطَحٍ شَيْئًا أَبَدًا بَعْدَ مَا قَالَ لِعَائِشَةَ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿وَلَا يَأۡتَلِ أُوْلُواْ ٱلۡفَضۡلِ مِنكُمۡ وَٱلسَّعَةِ أَن يُؤۡتُوٓاْ أُوْلِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينَ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ وَلۡيَعۡفُواْ وَلۡيَصۡفَحُوٓاْۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٌ ٢[النور: ۲۲] . فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: بَلَى وَاللَّهِ إِنِّي لأُحِبُّ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لِي، فَرَجَعَ إِلَى مِسْطَحٍ الَّذِي كَانَ يُجْرِي عَلَيْهِ، وَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَسْأَلُ زَيْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ عَنْ أَمْرِي فَقَالَ: «يَا زَيْنَبُ، مَا عَلِمْتِ مَا رَأَيْتِ»؟ فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَحْمِي سَمْعِي وَبَصَرِي، وَاللَّهِ مَا عَلِمْتُ عَلَيْهَا إِلاَّ خَيْرًا، قَالَتْ: وَهِيَ الَّتِي كَانَتْ تُسَامِينِي، فَعَصَمَهَا اللَّهُ بِالْوَرَعِ».(بخاری: ۲۶۶۱)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: هرگاه رسول الله جمی‌خواست سفر نماید، میان همسرانش قرعه كشی می‌كرد. به نام هر كس كه قرعه می‌افتاد، او را با خود می‌برد. در یكی از غزوات، میان ما قرعه كشی نمود و قرعه بنام من افتاد. در نتیجه، من او را همراهی نمودم و چون حكم حجاب، نازل شده بود مرا كه در كجاوه بودم، بر پشت سواری‌‌ام می‌نهادند و با همان كجاوه، پایین می‌آوردند. راهمان را ادامه دادیم تا اینكه غزوه رسول خدا جبه پایان رسید و بسوی مدینه برگشت. شبی، نزدیک مدینه (بعد از توقف) اعلام نمود تا لشكر كوچ كند. پس از اعلام كوچ، من برای قضای حاجت از لشكر فاصله گرفتم. و بعد از قضای حاجت، بسوی سواری‌‌ام بر گشتم. در آنجا دست به سینه‌‌ام بردم و ناگهان متوجه شدم كه گردن بندم كه از مهره‌های یمنی شهر ظفار ساخته شده بود، از جایش جدا شده و افتاده است. برای پیدا كردن آن، دوباره برگشتم. جستجوی گردن بند، مانع رفتنم شد و كسانی كه مسئول حمل كجاوه بودند، به این گمان كه من در كجاوه هستم، آن را برداشتند و روی شترم گذاشتند. قابل ذكر است كه زنان در آن زمان، گوشت و وزن زیادی نداشتند. زیرا غذای اندكی به اندازه سد رمق، میل می‌كردند. علاوه بر آن، من زن كم سن و سالی بودم. در نتیجه، آنها بدون اینكه متوجه وزن كجاوه شوند، آنرا برداشتند و بر شتر گذاشتند و شتر را بلند كردند و رفتند. بعد از اینكه سپاه، حركت كرد و رفت، من گردنبندم را پیدا كردم. و هنگامی كه به منزلگاه خود رسیدم، كسی آنجا نبود. به گمان این كه آنها بزودی متوجه گم شدن من می‌شوند و بر می‌گردند، به منزلگاه خود، بازگشتم. آنجا نشسته بودم كه خواب بر من غلبه نمود و خواب رفتم. صفوان بن معطل سلمی ذكوانی كه مسئول بررسی منزل سپاه بود، هنگام صبح به جایگاه من رسید و سیاهی انسان خوابیده‌ای را مشاهده نمود. وی قبل از نازل شدن حكم حجاب، مرا دیده بود. با استرجاع (إنا لله وإنا إلیه راجعون) گفتنش از خواب بیدار شدم. او شترش را خواباند و پایش را بر زانوی شتر گذاشت و من سوار شدم. آنگاه مهار شتر را گرفت و براه افتاد تا اینكه به لشكر كه هنگام ظهر برای استراحت، توقف كرده بود، رسیدیم.

هلاک شوندگان، هلاک شدند. عبدالله بن ابی بن سلول (رئیس منافقین) رهبری این تهمت را بعهده داشت. خلاصه ما به مدینه آمدیم و من یک ماه بیمار شدم. در این میان، مردم سرگرم صحبت در مورد صاحبان افک یعنی تهمت زنندگان بودند.

آنچه مرا به شک وا می‌داشت، این بود كه من آن توجه و مهربانی‌ای را كه در سایر بیماریها از رسول خدا جمشاهده می‌كردم، در این بیماری نمی‌دیدم. رسول خدا جنزد ما می‌آمد، و سلام می‌كرد و می‌گفت: «بیمار شما چطور است»؟

من از این شایعات، هیچ اطلاعی نداشتم تا اینكه در دوران نقاهت، من و امّ مسطح برای قضای حاجت، به مناصع (محل قضای حاجت) بیرون رفتیم. گفتنی است كه ما فقط شبها برای قضای حاجت، بیرون می‌رفتیم. و این زمانی بود كه هنوز در نزدیكی خانه‌هایمان توالت نساخته بودیم و برای قضای حاجت، مانند عربهای نخستین، از خانه‌ها دور می‌شدیم و فاصله می‌گرفتیم. من و امّ مسطح می‌رفتیم كه چادر امّ مسطح زیر پایش گیر كرد و به زمین افتاد.

در این هنگام، گفت: مسطح، هلاک شود. من به او گفتم: چه سخن بدی بزبان آوردی. آیا به مردی كه در غزوه بدر حضور داشته است، ناسزا می‌گویی؟ امّ مسطح گفت: ای فلانی! مگر سخنانشان را نشنیده ای؟ و اینجا بود كه مرا از سخنان اهل افک، مطلع ساخت.

با شنیدن این سخن، بیماری‌‌ام افزایش یافت. هنگامی كه به خانه برگشتم، رسول خدا جنزد من آمد و سلام كرد و گفت: «بیمار شما چطور است»؟ گفتم: به من اجازه دهید تا نزد والدینم بروم. هدفم این بود كه از پدر و مادرم اصل ماجرا را جویا شوم و نسبت به آن، یقین پیدا كنم. پیامبر اكرم جهم به من اجازه داد. پس نزد والدینم رفتم و سخنان مردم را برای مادرم بازگو نمودم. مادرم گفت: ای دخترم! این امر را بر خودت آسان بگیر. زیرا زنی زیبا كه در خانه مردی باشد و هوو‌هایی داشته باشد و آن مرد هم او را دوست داشته باشد، هووها علیه او سخنان زیادی می‌گویند. گفتم: سبحان الله! مردم هم این سخنان را به زبان می‌آورند!!

بهرحال، آن شب را به صبح رساندم بدون اینكه اشكهایم قطع شود و لحظه‌ای چشمانم را با خواب، سرمه نمایم. و چون مدتی، وحی نازل نشد، رسول خدا جعلی بن ابی طالب و اسامه بن زید را خواست و با آنها در مورد جدایی از خانواده‌اش مشوره نمود. از آنجایی كه اسامه، محبت قلبی رسول اكرم جرا نسبت به همسرانش می‌دانست، گفت: ای رسول خدا! او همسر شماست و ما چیزی بجز خیر و نیكی از او سراغ نداریم. اما علی بن ابی طالب س‌گفت: ای رسول خدا! خداوند شما را مجبور نكرده است و زنان زیادی بجز او وجود دارند. و اگر از كنیز (عایشه) بپرسی او حقیقت را برایت خواهد گفت.

رسول خدا جبریره (كنیز مرا) را صدا كرد و گفت: «ای بریره! آیا از عایشه مورد مشكوكی مشاهده نموده‌ای»؟ بریره گفت: نه، سوگند به ذاتی كه تو را به حق، مبعوث نموده است، من هرگز عیبی در او مشاهده نكرده‌‌ام مگر اینكه بعلت كم سن و سال بودن، خواب می‌رود. پس گوسفند می‌آید و خمیرش را می‌خورد.

رسول خدا جهمان روز، برخاست و از عبد الله بن ابی بن سلول شكایت كرد و فرمود: «چه كسی در مورد مردی كه با تهمت زدن به خانواده‌‌ام باعث اذیت و آزارم شده است، مرا معذور می‌داند؟ (اگر او را مجازات نمایم، مرا سرزنش نمی‌نماید). سوگند به خدا كه من از خانواده‌‌ام بجز خیر و نیكی، چیز دیگری سراغ ندارم و همچنین در مورد مردی (صفوان بن معطل) كه از او سخن می‌گویند نیز بجز خیر و نیكی، چیز دیگری نمی‌دانم و فقط همراه من به خانه‌‌ام می‌آمد». با شنیدن این سخنان، سعد بن معاذ برخاست و گفت: من تو را در مورد او معذور می‌دانم. اگر آنمرد، از قبیله اوس است، ما گردنش را می‌زنیم و اگر از برادارن خزرجی ماست، شما دستور دهید تا ما دستور شما را اجرا نماییم. بعد از این گفت و شنود، سردار خزرج، سعد بن عباده كه قبل از این، مردی نیكوكار بود اما در این لحظه، تعصب قومی‌اش گل كرد، برخاست و گفت: دروغ می‌گویی. سوگند به خدا، نه او را به قتل می‌رسانی و نه توانایی كشتن‌اش را داری. در این هنگام، اسید بن حضیر برخاست و گفت: والله، دروغ میگویی. سوگند به خدا كه او را می‌كشیم. تو منافقی كه از منافقان، دفاع می‌كنی. اینجا بود كه قبیله اوس و خزرج بر آشفتند و در حالی كه رسول خدا جبالای منبر بود، خواستند با یكدیگر درگیر شوند. با مشاهده این وضع، رسول خدا جاز منبر پایین آمد و آنها را به آرامش دعوت كرد. تا اینكه خاموش شدند و رسول خدا جنیز سكوت كرد. من این روز را هم با گریه، سپری كردم. برای یک لحظه هم اشكهایم قطع نشد و لحظه‌ای خوابم نبرد. بدین ترتیب، دو شب و یک روز را در كنار پدر و مادرم با گریه گذراندم تا جایی كه گمان كردم شدت گریه، جگرم را تكه پاره می‌كند.

عایشه لمی‌گوید: در حالی كه پدر و مادرم كنارم نشسته بودند و من گریه می‌كردم، یک زن انصاری، اجازه ورود خواست. به او اجازه دادم. بعد از اینكه وارد خانه شد، نشست و با من شروع به گریه كرد. ما در حال گریستن بودیم كه ناگهان رسول خدا جوارد شد و (‌كنار من)‌ نشست در حالی كه از تاریخ شروع این سخنان، كنارم ننشسته بود و یک ماه هم چیزی در مورد من به وی وحی نشده بود. رسول خدا جبعد از نشستن، شهادتین خواند. سپس فرمود: «ای عایشه! در مورد تو به من چنین سخنانی رسیده است. اگر تو پاک و بی‌گناهی، بزودی خداوند پاكی و بی‌گناهی ات را اعلام خواهد كرد. و اگر مرتكب گناهی شده‌ای، از خداوند طلب مغفرت كن و بسوی او رجوع نما. زیرا اگر بنده، به گناهش اعتراف نماید و توبه كند، خداوند توبه‌اش را می‌پذیرد». هنگامی كه رسول خدا جسخنانش را به پایان رسانید، اشک در چشمانم خشكید طوریكه قطره‌ای هم یافت نمی‌شد.

به پدرم گفتم: از طرف من جواب رسول الله جرا بده. گفت: سوگند به خدا، نمیدانم به رسول خدا جچه بگویم.

به مادرم گفتم: شما از طرف من به رسول الله جپاسخ دهید. گفت: سوگند به خدا كه من هم نمی‌دانم به رسول خدا جچه بگویم.

من كه دختركم سن و سالی بودم و (تا آن زمان) قرآن زیادی نمی‌دانستم، گفتم: به خدا سوگند، می‌دانم كه شما سخنان مردم را شنیده‌اید و در قلبتان جای گرفته‌اند و آنها را باور كرده‌اید. در نتیجه، اگر به شما بگویم: من بی‌گناه و پاک‌‌ام و خدا می‌داند كه من بی‌گناه‌ام، سخن مرا باور نمی‌كنید. و اگر به گناهی اعتراف نمایم ـ و خدا می‌داند كه من بی‌گناه‌‌ام ـ شما مرا تصدیق می‌نمایید. بخدا سوگند، مثال من و شما مانند پدر یوسف است كه فرمود: ﴿فَصَبۡرٞ جَمِيلٞۖ وَٱللَّهُ ٱلۡمُسۡتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ[يوسف: ۱۸] .

پس از گفتن این كلمات، به امید اینكه خداوند، برائت و پاكی‌‌ام را آشكار سازد، به رختخواب رفتم. اما بخدا سوگند، گمان نمی‌كردم خداوند درباره من وحی نازل نماید. زیرا خودم را كوچكتر از آن می‌دانستم كه قرآن در مورد من به سخن آید. ولی امیدوار بودم كه رسول خدا جخوابی ببیند و خداوند، در آن خواب، پاكی‌‌ام را آشكار نماید. بخدا سوگند! قبل از اینكه رسول خدا جاز جایش بلند شود و كسی از اهل خانه از خانه، بیرون رود، بر آنحضرت جوحی نازل گردید و همان سختی و دشواری حالت وحی، وی را فرا گرفت طوریكه در روز سرد زمستانی، قطرات عرق مانند دانه‌های مروارید از بدن مباركش سرازیر گشت.

نخستین كلماتی را كه رسول خدا جبعد از برطرف شدن حالت وحی با تبسم به زبان آورد، این بود كه به من گفت: «ای عایشه! خدا را سپاس بگوی زیرا خداوند، برائت و پاكی ات را اعلام نمود».

مادرم به من گفت: بلند شو و از رسول خدا جتشكر كن. گفتم: بخدا سوگند، بلند نمی‌شوم و بجز خدا، از كسی دیگر، تشكر نمی‌كنم.

خداوند این آیات را نازل فرمود: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ جَآءُو بِٱلۡإِفۡكِ عُصۡبَةٞ مِّنكُمۡ...[النور: ۱۱] . یعنی كسانی كه تهمت زدند، گروهی از شما بودند...تا آخر. هنگامی كه این آیات، درباره برائت و پاكی‌‌ام نازل گردید، ابوبكر صدیق سكه همواره به مسطح بن اثاثه به سبب قرابت و خویشاوندی انفاق می‌كرد، گفت: بخدا سوگند كه بعد از این، هرگز به او بخاطر سخنانی كه در مورد عایشه به زبان آورده است، انفاق نخواهم كرد. آنگاه خداوند این آیات را نازل فرمود: (صاحبان ثروت و فضل شما، نباید سوگند یاد كنند كه به خویشاوندان، مساكین و مهاجرین در راه خدا، انفاق نكنند. بهتر است كه عفو كنند و گذشت نمایند. آیا مایل نیستید كه خداوند از شما بگذرد؟ و خداند متعال بخشنده و مهربان است).

آنگاه ابوبكرسفرمود: بلی، به خدا سوگند، دوست دارم كه خداوند مرا بیامرزد و همچنان به انفاق كردن بر مسطح، ادامه داد.

قابل یادآوری است كه رسول الله جدرباره من از زینب دختر جحش نیز می‌پرسید و می‌گفت: ای زینب! چه می‌دانی و چه دیده ای؟ زینب لهم در پاسخ می‌گفت: من چشم و گوشم را حفاظت می‌كنم. بخدا سوگند، من چیزی بجز خیر و نیكی، از او نمی‌دانم.

بلی، زینب لهمان كسی بود كه (در جاه و منزلت، نزد رسول خدا ج) با من رقابت می‌كرد. اما (در این جریان) خداوند او را با تقوایی كه داشت، نجات داد. (درمورد من گمان بد نكرد)».

باب (۵): تایید یک نفر برای شخص، کافی است

۱۱۶۸- «عَنْ أَبِي بَكْرَةَ س قَالَ: أَثْنَى رَجُلٌ عَلَى رَجُلٍ عِنْدَ النَّبِيِّ ج، فَقَالَ: «وَيْلَكَ قَطَعْتَ عُنُقَ صَاحِبِكَ، قَطَعْتَ عُنُقَ صَاحِبِكَ» مِرَارًا ثُمَّ قَالَ: «مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَادِحًا أَخَاهُ لا مَحَالَةَ فَلْيَقُلْ: أَحْسِبُ فُلانًا وَاللَّهُ حَسِيبُهُ، وَلا أُزَكِّي عَلَى اللَّهِ أَحَدًا، أَحْسِبُهُ كَذَا وَكَذَا إِنْ كَانَ يَعْلَمُ ذَلِكَ مِنْهُ»».(بخارى: ۲۶۶۲)

ترجمه: «ابوبكره سمی‌گوید: شخصی، یكی از دوستانش را نزد رسول خدا جتعریف و تمجید نمود. رسول الله جچندین بار فرمود: «وای برتو، گردن دوستت را شكستی. گردن دوستت را شكستی». بعد از آن فرمود: «اگر قرار است حتماً كسی را تعریف و تمجید كنید، چنین بگویید: گمان من درباره فلانی، چنین است و خداوند، حالش را بهتر می‌داند و من كسی را تزكیه نمی‌كنم. البته در صورتی می‌تواند اوصاف فرد را بیان نماید كه آن اوصاف، در او وجود داشته باشند»».

باب (۶): بالغ شدن اطفال و گواهی دادن آنها

۱۱۶۹- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج عَرَضَهُ يَوْمَ أُحُدٍ وَهُوَ ابْنُ أَرْبَعَ عَشْرَةَ سَنَةً فَلَمْ يُجِزْنِي، ثُمَّ عَرَضَنِي يَوْمَ الْخَنْدَقِ وَأَنَا ابْنُ خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً فَأَجَازَنِي».(بخارى: ۲۶۶۴)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: مرا در چهارده سالگی، نزد رسول خدا جبردند تا در غزوه احد، شركت نمایم. اما رسول خدا جبه من اجازه شركت نداد. بعد از آن، در پانزده سالگی مرا نزد پیامبر اكرم جبردند تا در غزوه خندق، شركت كنم. این بار، رسول اكرم جبه من اجازه داد. (تا در غزوه شركت نمایم)».

باب (۷): وقتی که مردم برای سوگند خوردن از یکدیگر، سبقت بگیرند

۱۱۷۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج عَرَضَ عَلَى قَوْمٍ الْيَمِينَ فَأَسْرَعُوا، فَأَمَرَ أَنْ يُسْهَمَ بَيْنَهُمْ فِي الْيَمِينِ أَيُّهُمْ يَحْلِفُ».(بخارى: ۲۶۷۴).

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه نبی اكرم جاز گروهی خواست تا سوگند یاد كنند. هریک از آنان می‌خواست جلوتر از دیگران، سوگند یاد كند. آنگاه رسول الله جبرای اینكه چه كسی جلوتر سوگند یاد كند، میان آنان، قرعه‌كشی كرد».

باب (۸): چگونگی سوگند خوردن

۱۱۷۱- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بنِ عُمَرَ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «مَنْ كَانَ حَالِفًا فَلْيَحْلِفْ بِاللَّهِ أَوْ لِيَصْمُتْ»».(بخارى: ۲۶۷۹)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «كسی كه می‌خواهد سوگند یاد كند، به نام الله سوگند بخورد یا سكوت نماید»».

باب (۹): کسی که میان مردم، آشتی بر قرار می‌کند، دروغگو نیست

۱۱۷۲- «عَنْ أُمِّ كُلْثُومٍ بِنْتِ عُقْبَةَ ل: أَنَّهَا سَمِعَتْ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «لَيْسَ الْكَذَّابُ الَّذِي يُصْلِحُ بَيْنَ النَّاسِ فَيَنْمِي خَيْرًا أَوْ يَقُولُ خَيْرًا» (بخاری: ۲۶۹۲)

ترجمه: «ام كلثوم؛ دختر عقبه لمی‌گوید: شنیدم كه رسول الله جفرمود: «كسی كه برای ایجاد صلح و آشتی میان مردم، سخن مصلحت آمیزی را به مردم برساند یا سخن مصلحت آمیزی بر زبان آورد، دروغگو شمرده نمی‌شود»».

باب (۱۰): رفتن امام همراه پیروانش برای صلح

۱۱۷۳- «عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ س: أَنَّ أَهْلَ قُبَاءٍ اقْتَتَلُوا حَتَّى تَرَامَوْا بِالْحِجَارَةِ، فَأُخْبِرَ رَسُولُ اللَّهِ ج بِذَلِكَ، فَقَالَ: «اذْهَبُوا بِنَا نُصْلِحُ بَيْنَهُمْ»».(بخارى:۲۶۹۳)

ترجمه: «سهل بن سعد سمی‌گوید: ساكنان قبا باهم درگیر شدند طوریكه به سوی یكدیگر، سنگ پرتاب كردند. هنگامی كه رسول الله جمطلع گردید، فرمود: «برویم تا میان آنان، صلح و آشتی بر قرار نماییم»».

باب (۱۱): چگونه نوشته می‌شود؟ این سند صلح وآشتی فلان بن فلان و فلان بن فلان است بدون ذکر قبیله و نسب

۱۱۷۴- «عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ س قَالَ: اعْتَمَرَ النَّبِيُّ ج فِي ذِي الْقَعْدَةِ، فَأَبَى أَهْلُ مَكَّةَ أَنْ يَدَعُوهُ يَدْخُلُ مَكَّةَ حَتَّى قَاضَاهُمْ عَلَى أَنْ يُقِيمَ بِهَا ثَلاثَةَ أَيَّامٍ، فَلَمَّا كَتَبُوا الْكِتَابَ كَتَبُوا: هَذَا مَا قَاضَى عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، فَقَالُوا: لا نُقِرُّ بِهَا فَلَوْ نَعْلَمُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ مَا مَنَعْنَاكَ، لَكِنْ أَنْتَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ، قَالَ: «أَنَا رَسُولُ اللَّهِ، وَأَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ». ثُمَّ قَالَ لِعَلِيٍّ: «امْحُ: رَسُولُ اللَّهِ» قَالَ: لا وَاللَّهِ، لا أَمْحُوكَ أَبَدًا. فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ ج الْكِتَابَ، فَكَتَبَ: «هَذَا مَا قَاضَى عَلَيْهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ لا يَدْخُلُ مَكَّةَ سِلاحٌ إِلاَّ فِي الْقِرَابِ، وَأَنْ لا يَخْرُجَ مِنْ أَهْلِهَا بِأَحَدٍ، إِنْ أَرَادَ أَنْ يَتَّبِعَهُ، وَأَنْ لا يَمْنَعَ أَحَدًا مِنْ أَصْحَابِهِ أَرَادَ أَنْ يُقِيمَ بِهَا». فَلَمَّا دَخَلَهَا وَمَضَى الأَجَلُ أَتَوْا عَلِيًّا فَقَالُوا: قُلْ لِصَاحِبِكَ اخْرُجْ عَنَّا فَقَدْ مَضَى الأَجَلُ، فَخَرَجَ النَّبِيُّ ج فَتَبِعَتْهُمُ ابْنَةُ حَمْزَةَ: يَا عَمِّ يَا عَمِّ، فَتَنَاوَلَهَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ س فَأَخَذَ بِيَدِهَا وَقَالَ لِفَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلام: دُونَكِ ابْنَةَ عَمِّكِ، حَمَلَتْهَا فَاخْتَصَمَ فِيهَا عَلِيٌّ وَزَيْدٌ وَجَعْفَرٌ، فَقَالَ عَلِيٌّ: أَنَا أَحَقُّ بِهَا وَهِيَ ابْنَةُ عَمِّي، وَقَالَ جَعْفَرٌ: ابْنَةُ عَمِّي وَخَالَتُهَا تَحْتِي، وَقَالَ زَيْدٌ: ابْنَةُ أَخِي، فَقَضَى بِهَا النَّبِيُّ ج لِخَالَتِهَا وَقَالَ: «الْخَالَةُ بِمَنْزِلَةِ الأُمِّ» وَقَالَ لِعَلِيٍّ: «أَنْتَ مِنِّي وَأَنَا مِنْكَ» وَقَالَ لِجَعْفَرٍ: «أَشْبَهْتَ خَلْقِي وَخُلُقِي» وَقَالَ لِزَيْدٍ: «أَنْتَ أَخُونَا وَمَوْلانَا»».(بخارى: ۲۷۰۰)

ترجمه: «براء بن عازب سمی‌گوید: رسول خدا جدر ماه ذی قعده قصد عمره نمود. اما ساكنان مكه از ورودش به مكه، جلوگیری كردند. تا اینكه رسول خدا جبا آنها قرار دادی امضا نمود كه طبق آن قرار داد (مسلمانان، امسال برگردند و سال آینده برای ادای عمره) فقط سه روز می‌توانند در مكه بمانند.

هنگام نوشتن قرار داد، چنین نوشتند: این، قرار داد محمد، رسول خدا است. مشركین گفتند: رسول خدا بودن تو را نمی‌پذیریم. زیرا اگر ما می‌دانستیم كه تو رسول خدا هستی، از ورودت به مكه، جلوگیری نمی‌كردیم. بلكه تو محمد بن عبد الله هستی. رسول الله جفرمود: «من هم رسول خدا و هم محمد بن عبدالله هستم». سپس خطاب به علی سفرمود: «لفظ رسول خدا را پاک كن». علی سگفت: بخدا سوگند، هرگز آنرا پاک نمیكنم. رسول خدا جقرار داد را گرفت و دستور داد تا چنین بنویسد: «این، قرار داد محمد بن عبد الله است. به مكه هیچ سلاحی وارد نشود مگر اینكه در غلاف باشد. و اگر كسی از اهل مكه، خواست از محمد پیروی نماید، او را با خود نبرد. و اگر كسی از یارانش (یاران محمد) خواست در مكه بماند، مانع‌اش نشود». و هنگامی كه رسول خدا ج(سال بعد) وارد مكه شد و سه روز به پایان رسید، مشركین نزد علی سآمدند و گفتند: به دوست ات بگو تا مكه را ترک كند. زیرا وقت‌اش تمام شده است.

نبی اكرم جاز مكه بیرون رفت در حالی كه دخترخردسال حمزه سعمو عمو كنان پشت سر آنها براه افتاد. علی بن ابی طالب سدستش را گرفت و به فاطمه لگفت: دختر عمویت را تحویل بگیر. فاطمه لاو را در بغل گرفت. علی و زید و جعفر درباره او با یكدیگر اختلاف نمودند. علی سگفت: من برای حضانت او مستحق ترام زیرا دختر عموی من است. جعفر سگفت: من مستحق ترام. زیرا علاوه بر اینكه دختر عموی من است، خاله‌اش نیز همسر من می‌باشد. زید گفت: او برادرزاده من است. نبی اكرم جاو را به خاله‌اش سپرد و فرمود: «خاله به منزله مادر است». و به علی سگفت: «من از تو و تو از من هستی». و به جعفر سگفت: «تو در سیرت و صورت با من شباهت داری». و به زید گفت: «تو برادر و دوست ما هستی»».

باب (۱۲): این گفتۀ پیامبر اکرم ج که در مورد حسن بن علی ب فرمود: «این فرزند من، سردار است»

۱۱۷۵- «عَن أَبِي بَكْرَةَ س قَالَ: رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج عَلَى الْمِنْبَرِ وَالْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ إِلَى جَنْبِهِ وَهُوَ يُقْبِلُ عَلَى النَّاسِ مَرَّةً وَعَلَيْهِ أُخْرَى وَيَقُولُ: «إِنَّ ابْنِي هَذَا سَيِّدٌ وَلَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يُصْلِحَ بِهِ بَيْنَ فِئَتَيْنِ عَظِيمَتَيْنِ مِنَ الْمُسْلِمِينَ»».(بخارى: ۲۷۰۴)

ترجمه: «ابوبكره سمی‌گوید: رسول خدا جرا بالای منبردیدم در حالی كه حسن بن علی بدر كنارش قرار داشت. آنحضرت جگاهی به سوی مردم و گاهی بسوی او نگاه می‌كرد و می‌فرمود: «این فرزند من، سردار است و شاید خداوند بوسیله او میان دو گروه بزرگ از مسلمانان، صلح و آشتی بر قرار نماید»».

باب (۱۳): آیا امام می‌تواند در مورد صلح، نظر بدهد

۱۱۷۶- «عَنْ عَائِشَةَ ل تَقُولُ: سَمِعَ رَسُولُ اللَّهِ ج صَوْتَ خُصُومٍ بِالْبَابِ عَالِيَةٍ أَصْوَاتُهُمَا، وَإِذَا أَحَدُهُمَا يَسْتَوْضِعُ الآخَرَ، وَيَسْتَرْفِقُهُ فِي شَيْءٍ وَهُوَ يَقُولُ: وَاللَّهِ لا أَفْعَلُ، فَخَرَجَ عَلَيْهِمَا رَسُولُ اللَّهِ ج فَقَالَ: أَيْنَ الْمُتَأَلِّي عَلَى اللَّهِ لا يَفْعَلُ الْمَعْرُوفَ»؟ فَقَالَ: أَنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَلَهُ أَيُّ ذَلِكَ أَحَبَّ».(بخارى: ۲۷۰۵)

ترجمه: «عایشه لمی‌فرماید: رسول خدا جصدای بلند افرادی را نزدیک درِ خانه شنید كه با یكدیگر اختلاف داشتند. یكی از آنها از دیگری تقاضای تخفیف (دَین) می‌نمود و او را به لطف و مهربانی دعوت می‌كرد ولی دیگری می‌گفت: بخدا سوگند، تخفیف نمی‌دهم. رسول خدا جبیرون رفت و فرمود: «كجاست كسی كه سوگند می‌خورد كه كار نیک انجام ندهد و در آن، افراط می‌كند»؟ شخصی گفت: ای رسول خدا! من هستم. اما اكنون، هر طوركه دوست دارد با او رفتار خواهم كرد».

۵۱- کتاب الشروط

باب (۱): شروط مهر، هنگام عقد نکاح

۱۱۷۷- «عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَحَقُّ الشُّرُوطِ أَنْ تُوفُوا بِهِ مَا اسْتَحْلَلْتُمْ بِهِ الْفُرُوجَ»».(بخارى: ۲۷۲۱)

ترجمه: «عقبه بن عامرسمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «شروطی كه عمل كردن به آنها از همه شروط، لازم‌تر است، شروطی می‌باشد كه بوسیله آنها شرمگاهها را حلال قرار میدهید» (شروط نكاح)».

باب (۲): شروطی که در حدود، صحیح نیست

۱۱۷۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ وَزَيْدِ بْنِ خَالِدٍ الْجُهَنِيِّ ب أَنَّهُمَا قَالا: إِنَّ رَجُلاً مِنَ الأَعْرَابِ أَتَى رَسُولَ اللَّهِ ج فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنْشُدُكَ اللَّهَ إِلاَّ قَضَيْتَ لِي بِكِتَابِ اللَّهِ، فَقَالَ الْخَصْمُ الآخَرُ ـ وَهُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ ـ: نَعَمْ فَاقْضِ بَيْنَنَا بِكِتَابِ اللَّهِ، وَأْذَنْ لِي، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «قُلْ». قَالَ: إِنَّ ابْنِي كَانَ عَسِيفًا عَلَى هَذَا، فَزَنَى بِامْرَأَتِهِ، وَإِنِّي أُخْبِرْتُ أَنَّ عَلَى ابْنِي الرَّجْمَ، فَافْتَدَيْتُ مِنْهُ بِمِائَةِ شَاةٍ وَوَلِيدَةٍ، فَسَأَلْتُ أَهْلَ الْعِلْمِ فَأَخْبَرُونِي أَنَّمَا عَلَى ابْنِي جَلْدُ مِائَةٍ وَتَغْرِيبُ عَامٍ، وَأَنَّ عَلَى امْرَأَةِ هَذَا الرَّجْمَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لأَقْضِيَنَّ بَيْنَكُمَا بِكِتَابِ اللَّهِ، الْوَلِيدَةُ وَالْغَنَمُ رَدٌّ، وَعَلَى ابْنِكَ جَلْدُ مِائَةٍ وَتَغْرِيبُ عَامٍ، اغْدُ يَا أُنَيْسُ إِلَى امْرَأَةِ هَذَا، فَإِنِ اعْتَرَفَتْ فَارْجُمْهَا». قَالَ: فَغَدَا عَلَيْهَا، فَاعْتَرَفَتْ، فَأَمَرَ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ ج فَرُجِمَتْ».(بخارى: ۲۷۲۵)

ترجمه: «ابوهریره و زید بن خالد جهنی بمی‌گویند: مردی بادیه نشین نزد رسول خدا جآمد و گفت: ای رسول خدا! تو را بخدا سوگند می‌دهم كه در مورد من، بر اساس كتاب خدا قضاوت نمایی. طرف دیگر كه مردی داناتر بود، گفت: بلی، میان ما بر اساس كتاب خدا قضاوت كن. و اجازه بده تا من سخن بگویم. رسول خدا جفرمود: «صحبت كن». او گفت: پسرم نزد این (بادیه نشین) كار می‌كرد و با همسرش، مرتكب زنا گردید. به من گفتند: پسرت باید رجم شود. من بجای رجم، صد گوسفند و یک كنیز به او فدیه دادم. سپس مسأله را از علما پرسیدم. گفتند: پسرت باید صد ضربه شلاق، زده شود و یک سال، تبعید گردد. رسول خدا جفرمود: «سوگند به ذاتی كه جانم در دست اوست، میان شما، طبق كتاب خدا قضاوت می‌نمایم. گوسفندان و كنیزت، به تو برگردانده می‌شوند و پسرت باید صد ضربه شلاق، زده شود و یک سال، تبعید گردد». و با اشاره به سوی بادیه نشین، فرمود: «ای انیس! فردا صبح نزد همسر این مرد برو. اگر اعتراف كردكه مرتكب عمل زنا شده است، او را رجم كن».

راوی می‌گوید: انیس، نزد آن زن رفت و او نیز اعتراف كرد. آنگاه، رسول خدا جدستور رجم داد و حكم، اجرا شد».

باب (۳): شرط گذاشتن در معاملات کشاورزی

۱۱۷۹- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: لَمَّا فَدَعَ أَهْلُ خَيْبَرَ عَبْدَاللَّهِ بْنَ عُمَرَ، قَامَ عُمَرُ خَطِيبًا فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ عَامَلَ يَهُودَ خَيْبَرَ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَقَالَ: «نُقِرُّكُمْ مَا أَقَرَّكُمُ اللَّهُ» وَإِنَّ عَبْدَاللَّهِ بْنَ عُمَرَ خَرَجَ إِلَى مَالِهِ هُنَاكَ فَعُدِيَ عَلَيْهِ مِنَ اللَّيْلِ، فَفُدِعَتْ يَدَاهُ وَرِجْلاهُ، وَلَيْسَ لَنَا هُنَاكَ عَدُوٌّ غَيْرَهُمْ، هُمْ عَدُوُّنَا وَتُهْمَتُنَا وَقَدْ رَأَيْتُ إِجْلاءَهُمْ، فَلَمَّا أَجْمَعَ عُمَرُ عَلَى ذَلِكَ أَتَاهُ أَحَدُ بَنِي أَبِي الْحُقَيْقِ، فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، أَتُخْرِجُنَا وَقَدْ أَقَرَّنَا مُحَمَّدٌ ج وَعَامَلَنَا عَلَى الأَمْوَالِ وَشَرَطَ ذَلِكَ لَنَا؟ فَقَالَ عُمَرُ: أَظَنَنْتَ أَنِّي نَسِيتُ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ ج: «كَيْفَ بِكَ إِذَا أُخْرِجْتَ مِنْ خَيْبَرَ تَعْدُو بِكَ قَلُوصُكَ لَيْلَةً بَعْدَ لَيْلَةٍ»؟ فَقَالَ: كَانَتْ هَذِهِ هُزَيْلَةً مِنْ أَبِي الْقَاسِمِ، قَالَ: كَذَبْتَ يَا عَدُوَّ اللَّهِ، فَأَجْلاهُمْ عُمَرُ وَأَعْطَاهُمْ قِيمَةَ مَا كَانَ لَهُمْ مِنَ الثَّمَرِ مَالاً وَإِبِلاً وَعُرُوضًا مِنْ أَقْتَابٍ وَحِبَالٍ وَغَيْرِ ذَلِكَ».(بخارى:۲۷۳۰)

ترجمه: «از عبد الله بن عمر بروایت است كه هنگامی كه یهود خیبر، او را زدند و دست و پایش را زخمی كردند، عمر بن خطاب سبرخاست و سخنرانی كرد و گفت: همانا رسول خدا جدرباره اموال یهود خیبر، با آنها قرارداد منعقد ساخت و فرمود: «تا وقتی كه خدا بخواهد، شما را در خیبر، خواهیم گذاشت».

عبد الله بن عمر برای سركشی اموالش به خیبر رفته است. شب هنگام در آنجا به وی حمله شده و دست و پایش مجروح گردیده است. ما در آنجا، دشمنی بجز یهود نداریم. آنان دشمن ما هستند و در این جریان، ما آنها را متهم می‌دانیم. لذا به نظر می‌رسد كه باید از خیبر، جلای وطن شوند.

عبد الله بن عمر بمی‌گوید: هنگامی كه عمر بن خطاب سعزمش را جزم نمود تا آنها را بیرون كند، شخصی یهودی از قبیله ابو الحقیق نزد او آمد و گفت: ای امیرالمؤمنین! آیا ما را از خیبر، بیرون می‌كنی در حالی كه محمد ما را بیرون نكرد بلكه درباره اموال آن، طبق شرایطی با ما قرار داد بست؟ عمر سگفت: گمان می‌كنی سخن رسول خدا‌جرا فرموش كرده‌‌ام كه خطاب به تو فرمود: «هنگامی كه از خیبر، بیرون رانده شوی و هر شب، شترت تو را بجایی ببرد، حالت چگونه خواهد بود»؟

آن مرد گفت: این، یک شوخی از ابو القاسم بود. عمر سفرمود: دروغ می‌گویی ای دشمن خدا!

سرانجام عمرسآنها را از خیبر، بیرون راند و در عوض میوه‌هایشان، به آنها شتر و كالاهای دیگر از قبیل پالان شتر، ریسمان و چیز‌های دیگر داد».

باب (۴): شروط در جهاد و صلح با دشمن ونوشتن شروط

۱۱۸۰- «عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ وَمَرْوَانَ يُصَدِّقُ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا حَدِيثَ صَاحِبِهِ قَالا: خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ج زَمَنَ الْحُدَيْبِيَةِ، حَتَّى إِذَا كَانُوا بِبَعْضِ الطَّرِيقِ قَالَ النَّبِيُّ ج: «إِنَّ خَالِدَ بْنَ الْوَلِيدِ بِالْغَمِيمِ فِي خَيْلٍ لِقُرَيْشٍ طَلِيعَةٌ، فَخُذُوا ذَاتَ الْيَمِينِ». فَوَاللَّهِ مَا شَعَرَ بِهِمْ خَالِدٌ حَتَّى إِذَا هُمْ بِقَتَرَةِ الْجَيْشِ، فَانْطَلَقَ يَرْكُضُ نَذِيرًا لِقُرَيْشٍ، وَسَارَ النَّبِيُّ ج حَتَّى إِذَا كَانَ بِالثَّنِيَّةِ الَّتِي يُهْبَطُ عَلَيْهِمْ مِنْهَا بَرَكَتْ بِهِ رَاحِلَتُهُ، فَقَالَ النَّاسُ: حَلْ، حَلْ، فَأَلَحَّتْ، فَقَالُوا: خَلأَتِ الْقَصْوَاءُ، خَلأَتِ الْقَصْوَاءُ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «مَا خَلأَتِ الْقَصْوَاءُ، وَمَا ذَاكَ لَهَا بِخُلُقٍ، وَلَكِنْ حَبَسَهَا حَابِسُ الْفِيلِ». ثُمَّ قَالَ: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لا يَسْأَلُونِي خُطَّةً يُعَظِّمُونَ فِيهَا حُرُمَاتِ اللَّهِ إِلاَّ أَعْطَيْتُهُمْ إِيَّاهَا». ثُمَّ زَجَرَهَا فَوَثَبَتْ، قَالَ: فَعَدَلَ عَنْهُمْ حَتَّى نَزَلَ بِأَقْصَى الْحُدَيْبِيَةِ عَلَى ثَمَدٍ قَلِيلِ الْمَاءِ يَتَبَرَّضُهُ النَّاسُ تَبَرُّضًا، فَلَمْ يُلَبِّثْهُ النَّاسُ حَتَّى نَزَحُوهُ، وَشُكِيَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج الْعَطَشُ، فَانْتَزَعَ سَهْمًا مِنْ كِنَانَتِهِ ثُمَّ أَمَرَهُمْ أَنْ يَجْعَلُوهُ فِيهِ، فَوَاللَّهِ مَا زَالَ يَجِيشُ لَهُمْ بِالرِّيِّ حَتَّى صَدَرُوا عَنْهُ، فَبَيْنَمَا هُمْ كَذَلِكَ إِذْ جَاءَ بُدَيْلُ بْنُ وَرْقَاءَ الْخُزَاعِيُّ فِي نَفَرٍ مِنْ قَوْمِهِ مِنْ خُزَاعَةَ، وَكَانُوا عَيْبَةَ نُصْحِ رَسُولِ اللَّهِ ج مِنْ أَهْلِ تِهَامَةَ، فَقَالَ: إِنِّي تَرَكْتُ كَعْبَ بْنَ لُؤَيٍّ وَعَامِرَ بْنَ لُؤَيٍّ نَزَلُوا أَعْدَادَ مِيَاهِ الْحُدَيْبِيَةِ وَمَعَهُمُ الْعُوذُ الْمَطَافِيلُ، وَهُمْ مُقَاتِلُوكَ، وَصَادُّوكَ عَنِ الْبَيْتِ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّا لَمْ نَجِئْ لِقِتَالِ أَحَدٍ، وَلَكِنَّا جِئْنَا مُعْتَمِرِينَ، وَإِنَّ قُرَيْشًا قَدْ نَهِكَتْهُمُ الْحَرْبُ، وَأَضَرَّتْ بِهِمْ، فَإِنْ شَاءُوا مَادَدْتُهُمْ مُدَّةً وَيُخَلُّوا بَيْنِي وَبَيْنَ النَّاسِ، فَإِنْ أَظْهَرْ فَإِنْ شَاءُوا أَنْ يَدْخُلُوا فِيمَا دَخَلَ فِيهِ النَّاسُ فَعَلُوا، وَإِلاَّ فَقَدْ جَمُّوا، وَإِنْ هُمْ أَبَوْا فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لأُقَاتِلَنَّهُمْ عَلَى أَمْرِي هَذَا، حَتَّى تَنْفَرِدَ سَالِفَتِي، وَلَيُنْفِذَنَّ اللَّهُ أَمْرَهُ». فَقَالَ بُدَيْلٌ: سَأُبَلِّغُهُمْ مَا تَقُولُ. قَالَ: فَانْطَلَقَ حَتَّى أَتَى قُرَيْشًا قَالَ: إِنَّا قَدْ جِئْنَاكُمْ مِنْ هَذَا الرَّجُلِ وَسَمِعْنَاهُ يَقُولُ قَوْلاً فَإِنْ شِئْتُمْ أَنْ نَعْرِضَهُ عَلَيْكُمْ فَعَلْنَا، فَقَالَ سُفَهَاؤُهُمْ: لا حَاجَةَ لَنَا أَنْ تُخْبِرَنَا عَنْهُ بِشَيْءٍ، وَقَالَ ذَوُو الرَّأْيِ مِنْهُمْ: هَاتِ مَا سَمِعْتَهُ. يَقُولُ: قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ كَذَا وَكَذَا، فَحَدَّثَهُمْ بِمَا قَالَ النَّبِيُّ ج. فَقَامَ عُرْوَةُ بْنُ مَسْعُودٍ فَقَالَ: أَيْ قَوْمِ، أَلَسْتُمْ بِالْوَالِدِ؟ قَالُوا: بَلَى، قَالَ: أَوَلَسْتُ بِالْوَلَدِ؟ قَالُوا: بَلَى، قَالَ: فَهَلْ تَتَّهِمُونِي؟ قَالُوا: لا، قَالَ: أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنِّي اسْتَنْفَرْتُ أَهْلَ عُكَاظَ فَلَمَّا بَلَّحُوا عَلَيَّ جِئْتُكُمْ بِأَهْلِي وَوَلَدِي وَمَنْ أَطَاعَنِي؟ قَالُوا: بَلَى، قَالَ: فَإِنَّ هَذَا قَدْ عَرَضَ لَكُمْ خُطَّةَ رُشْدٍ اقْبَلُوهَا وَدَعُونِي آتِيهِ، قَالُوا: ائْتِهِ، فَأَتَاهُ فَجَعَلَ يُكَلِّمُ النَّبِيَّ ج، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: نَحْوًا مِنْ قَوْلِهِ لِبُدَيْلٍ، فَقَالَ عُرْوَةُ عِنْدَ ذَلِكَ: أَيْ مُحَمَّدُ أَرَأَيْتَ إِنِ اسْتَأْصَلْتَ أَمْرَ قَوْمِكَ، هَلْ سَمِعْتَ بِأَحَدٍ مِنَ الْعَرَبِ اجْتَاحَ أَهْلَهُ قَبْلَكَ؟ وَإِنْ تَكُنِ الأُخْرَى، فَإِنِّي وَاللَّهِ لأَرَى وُجُوهًا، وَإِنِّي لأَرَى أَوْشَابًا مِنَ النَّاسِ خَلِيقًا أَنْ يَفِرُّوا وَيَدَعُوك، فَقَالَ لَهُ أَبُو بَكْرٍ الصِّدِّيقُ: امْصُصْ بِبَظْرِ اللاَّتِ، أَنَحْنُ نَفِرُّ عَنْهُ وَنَدَعُهُ؟ فَقَالَ: مَنْ ذَا؟ قَالُوا: أَبُو بَكْرٍ، قَالَ: أَمَا وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْلا يَدٌ كَانَتْ لَكَ عِنْدِي لَمْ أَجْزِكَ بِهَا لأَجَبْتُكَ، قَالَ: وَجَعَلَ يُكَلِّمُ النَّبِيَّ ج، فَكُلَّمَا تَكَلَّمَ أَخَذَ بِلِحْيَتِهِ، وَالْمُغِيرَةُ بْنُ شُعْبَةَ قَائِمٌ عَلَى رَأْسِ النَّبِيِّ ج وَمَعَهُ السَّيْفُ وَعَلَيْهِ الْمِغْفَرُ، فَكُلَّمَا أَهْوَى عُرْوَةُ بِيَدِهِ إِلَى لِحْيَةِ النَّبِيِّ ج ضَرَبَ يَدَهُ بِنَعْلِ السَّيْفِ، وَقَالَ لَهُ: أَخِّرْ يَدَكَ عَنْ لِحْيَةِ رَسُولِ اللَّهِ ج، فَرَفَعَ عُرْوَةُ رَأْسَهُ فَقَالَ: مَنْ هَذَا؟ قَالُوا: الْمُغِيرَةُ بْنُ شُعْبَة،َ فَقَالَ: أَيْ غُدَرُ، أَلَسْتُ أَسْعَى فِي غَدْرَتِكَ؟ وَكَانَ الْمُغِيرَةُ صَحِبَ قَوْمًا فِي الْجَاهِلِيَّةِ فَقَتَلَهُمْ وَأَخَذَ أَمْوَالَهُمْ، ثُمَّ جَاءَ فَأَسْلَمَ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «أَمَّا الإِسْلامَ فَأَقْبَلُ، وَأَمَّا الْمَالَ فَلَسْتُ مِنْهُ فِي شَيْءٍ». ثُمَّ إِنَّ عُرْوَةَ جَعَلَ يَرْمُقُ أَصْحَابَ النَّبِيِّ ج بِعَيْنَيْهِ قَالَ: فَوَاللَّهِ مَا تَنَخَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ج نُخَامَةً إِلاَّ وَقَعَتْ فِي كَفِّ رَجُلٍ مِنْهُمْ فَدَلَكَ بِهَا وَجْهَهُ وَجِلْدَهُ، وَإِذَا أَمَرَهُمُ ابْتَدَرُوا أَمْرَهُ، وَإِذَا تَوَضَّأَ كَادُوا يَقْتَتِلُونَ عَلَى وَضُوئِهِ، وَإِذَا تَكَلَّمُوا خَفَضُوا أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَهُ، وَمَا يُحِدُّونَ إِلَيْهِ النَّظَرَ تَعْظِيمًا لَهُ، فَرَجَعَ عُرْوَةُ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ: أَيْ قَوْمِ وَاللَّهِ لَقَدْ وَفَدْتُ عَلَى الْمُلُوكِ، وَوَفَدْتُ عَلَى قَيْصَرَ وَكِسْرَى وَالنَّجَاشِيِّ، وَاللَّهِ إِنْ رَأَيْتُ مَلِكًا قَطُّ يُعَظِّمُهُ أَصْحَابُهُ مَا يُعَظِّمُ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ ج مُحَمَّدًا، وَاللَّهِ إِنْ تَنَخَّمَ نُخَامَةً إِلاَّ وَقَعَتْ فِي كَفِّ رَجُلٍ مِنْهُمْ فَدَلَكَ بِهَا وَجْهَهُ وَجِلْدَهُ، وَإِذَا أَمَرَهُمُ ابْتَدَرُوا أَمْرَهُ، وَإِذَا تَوَضَّأَ كَادُوا يَقْتَتِلُونَ عَلَى وَضُوئِهِ، وَإِذَا تَكَلَّمُوا خَفَضُوا أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَهُ، وَمَا يُحِدُّونَ إِلَيْهِ النَّظَرَ تَعْظِيمًا لَهُ، وَإِنَّهُ قَدْ عَرَضَ عَلَيْكُمْ خُطَّةَ رُشْدٍ فَاقْبَلُوهَا، فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ بَنِي كِنَانَةَ: دَعُونِي آتِيهِ. فَقَالُوا: ائْتِهِ، فَلَمَّا أَشْرَفَ عَلَى النَّبِيِّ ج وَأَصْحَابِهِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «هَذَا فُلانٌ وَهُوَ مِنْ قَوْمٍ يُعَظِّمُونَ الْبُدْنَ فَابْعَثُوهَا لَهُ»، فَبُعِثَتْ لَهُ، وَاسْتَقْبَلَهُ النَّاسُ يُلَبُّونَ، فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ قَالَ: سُبْحَانَ اللَّهِ مَا يَنْبَغِي لِهَؤُلاءِ أَنْ يُصَدُّوا عَنِ الْبَيْتِ، فَلَمَّا رَجَعَ إِلَى أَصْحَابِهِ قَالَ: رَأَيْتُ الْبُدْنَ قَدْ قُلِّدَتْ وَأُشْعِرَتْ، فَمَا أَرَى أَنْ يُصَدُّوا عَنِ الْبَيْتِ، فَقَامَ رَجُلٌ مِنْهُمْ ـ يُقَالُ لَهُ: مِكْرَزُ بْنُ حَفْصٍ ـ فَقَالَ: دَعُونِي آتِيهِ، فَقَالُوا: ائْتِهِ، فَلَمَّا أَشْرَفَ عَلَيْهِمْ قَالَ النَّبِيُّ ج: «هَذَا مِكْرَزٌ وَهُوَ رَجُلٌ فَاجِرٌ». فَجَعَلَ يُكَلِّمُ النَّبِيَّ ج فَبَيْنَمَا هُوَ يُكَلِّمُهُ إِذْ جَاءَ سُهَيْلُ بْنُ عَمْرٍو قَالَ النَّبِيُّ ج: «لَقَدْ سَهُلَ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ». قَالَ سُهَيْلُ بْنُ عَمْرٍو: هَاتِ اكْتُبْ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ كِتَابًا، فَدَعَا النَّبِيُّ ج الْكَاتِبَ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «أُكتُب‏‏‎‏ بِسْم اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ». قَالَ سُهَيْلٌ: أَمَّا الرَّحْمَنُ فَوَاللَّهِ مَا أَدْرِي مَا هُوَ؟ وَلَكِنِ اكْتُبْ: بِاسْمِكَ اللَّهُمَّ، كَمَا كُنْتَ تَكْتُبُ، فَقَالَ الْمُسْلِمُونَ: وَاللَّهِ لا نَكْتُبُهَا إِلاَّ: بِسْم اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «اكْتُبْ بِاسْمِكَ اللَّهُمَّ». ثُمَّ قَالَ: «هَذَا مَا قَاضَى عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» فَقَالَ سُهَيْلٌ: وَاللَّهِ لَوْ كُنَّا نَعْلَمُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ مَا صَدَدْنَاكَ عَنِ الْبَيْتِ، وَلا قَاتَلْنَاكَ، وَلَكِنِ اكْتُبْ: مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «وَاللَّهِ إِنِّي لَرَسُولُ اللَّهِ، وَإِنْ كَذَّبْتُمُونِي، اكْتُبْ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ» قَالَ الراوي: وَذَلِكَ لِقَوْلِهِ: «لا يَسْأَلُونِي خُطَّةً يُعَظِّمُونَ فِيهَا حُرُمَاتِ اللَّهِ إِلاَّ أَعْطَيْتُهُمْ إِيَّاهَا». فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ج: «عَلَى أَنْ تُخَلُّوا بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْبَيْتِ فَنَطُوفَ بِهِ». فَقَالَ سُهَيْلٌ: وَاللَّهِ لا تَتَحَدَّثُ الْعَرَبُ أَنَّا أُخِذْنَا ضُغْطَةً، وَلَكِنْ ذَلِكَ مِنَ الْعَامِ الْمُقْبِلِ، فَكَتَبَ، فَقَالَ سُهَيْلٌ: وَعَلَى أَنَّهُ لا يَأْتِيكَ مِنَّا رَجُلٌ وَإِنْ كَانَ عَلَى دِينِكَ إِلاَّ رَدَدْتَهُ إِلَيْنَا، قَالَ الْمُسْلِمُونَ: سُبْحَانَ اللَّهِ كَيْفَ يُرَدُّ إِلَى الْمُشْرِكِينَ وَقَدْ جَاءَ مُسْلِمًا؟ فَبَيْنَمَا هُمْ كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ أَبُو جَنْدَلِ بْنُ سُهَيْلِ بْنِ عَمْرٍو يَرْسُفُ فِي قُيُودِهِ، وَقَدْ خَرَجَ مِنْ أَسْفَلِ مَكَّةَ حَتَّى رَمَى بِنَفْسِهِ بَيْنَ أَظْهُرِ الْمُسْلِمِينَ، فَقَالَ سُهَيْلٌ: هَذَا يَا مُحَمَّدُ أَوَّلُ مَا أُقَاضِيكَ عَلَيْهِ أَنْ تَرُدَّهُ إِلَيَّ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «إِنَّا لَمْ نَقْضِ الْكِتَابَ بَعْدُ». قَالَ: فَوَاللَّهِ إِذًا لَمْ أُصَالِحْكَ عَلَى شَيْءٍ أَبَدًا، قَالَ النَّبِيُّ ج: «فَأَجِزْهُ لِي». قَالَ: مَا أَنَا بِمُجِيزِهِ لَكَ، قَالَ: «بَلَى فَافْعَلْ». قَالَ: مَا أَنَا بِفَاعِلٍ، قَالَ مِكْرَزٌ: بَلْ قَدْ أَجَزْنَاهُ لَكَ، قَالَ أَبُو جَنْدَلٍ: أَيْ مَعْشَرَ الْمُسْلِمِينَ؟ أُرَدُّ إِلَى الْمُشْرِكِينَ وَقَدْ جِئْتُ مُسْلِمًا!؟ أَلا تَرَوْنَ مَا قَدْ لَقِيتُ؟ وَكَانَ قَدْ عُذِّبَ عَذَابًا شَدِيدًا فِي اللَّهِ، قَالَ: فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: فَأَتَيْتُ نَبِيَّ اللَّهِ ج فَقُلْتُ: أَلَسْتَ نَبِيَّ اللَّهِ حَقًّا؟ قَالَ: «بَلَى». قُلْتُ: أَلَسْنَا عَلَى الْحَقِّ وَعَدُوُّنَا عَلَى الْبَاطِلِ؟ قَالَ: «بَلَى» قُلْتُ: فَلِمَ نُعْطِي الدَّنِيَّةَ فِي دِينِنَا إِذًا؟ قَالَ: «إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ، وَلَسْتُ أَعْصِيهِ وَهُوَ نَاصِرِي». قُلْتُ: أَوَلَيْسَ كُنْتَ تُحَدِّثُنَا أَنَّا سَنَأْتِي الْبَيْتَ فَنَطُوفُ بِهِ؟ قَالَ: «بَلَى، فَأَخْبَرْتُكَ أَنَّا نَأْتِيهِ الْعَامَ»؟ قَالَ: قُلْتُ: لا، قَالَ: «فَإِنَّكَ آتِيهِ وَمُطَّوِّفٌ بِهِ». قَالَ: فَأَتَيْتُ أَبَا بَكْرٍ، فَقُلْتُ: يَا أَبَا بَكْرٍ أَلَيْسَ هَذَا نَبِيَّ اللَّهِ حَقًّا؟ قَالَ: بَلَى، قُلْتُ: أَلَسْنَا عَلَى الْحَقِّ وَعَدُوُّنَا عَلَى الْبَاطِلِ؟ قَالَ: بَلَى، قُلْتُ: فَلِمَ نُعْطِي الدَّنِيَّةَ فِي دِينِنَا إِذًا؟ قَالَ: أَيُّهَا الرَّجُلُ، إِنَّهُ لَرَسُولُ اللَّهِ ج وَلَيْسَ يَعْصِي رَبَّهُ، وَهُوَ نَاصِرُهُ، فَاسْتَمْسِكْ بِغَرْزِهِ، فَوَاللَّهِ إِنَّهُ عَلَى الْحَقِّ، قُلْتُ: أَلَيْسَ كَانَ يُحَدِّثُنَا أَنَّا سَنَأْتِي الْبَيْتَ وَنَطُوفُ بِهِ؟ قَالَ: بَلَى، أَفَأَخْبَرَكَ أَنَّكَ تَأْتِيهِ الْعَامَ؟ قُلْتُ: لا قَالَ: فَإِنَّكَ آتِيهِ وَمُطَّوِّفٌ بِهِ، قَالَ عُمَرُ: فَعَمِلْتُ لِذَلِكَ أَعْمَالاً، قَالَ: فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ قَضِيَّةِ الْكِتَابِ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج لأَصْحَابِهِ: «قُومُوا فَانْحَرُوا، ثُمَّ احْلِقُوا». قَالَ: فَوَاللَّهِ مَا قَامَ مِنْهُمْ رَجُلٌ، حَتَّى قَالَ ذَلِكَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ، فَلَمَّا لَمْ يَقُمْ مِنْهُمْ أَحَدٌ دَخَلَ عَلَى أُمِّ سَلَمَةَ، فَذَكَرَ لَهَا مَا لَقِيَ مِنَ النَّاسِ، فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ أَتُحِبُّ ذَلِكَ، اخْرُجْ ثُمَّ لا تُكَلِّمْ أَحَدًا مِنْهُمْ كَلِمَةً حَتَّى تَنْحَرَ بُدْنَكَ، وَتَدْعُوَ حَالِقَكَ فَيَحْلِقَكَ، فَخَرَجَ فَلَمْ يُكَلِّمْ أَحَدًا مِنْهُمْ حَتَّى فَعَلَ ذَلِكَ نَحَرَ بُدْنَهُ، وَدَعَا حَالِقَهُ فَحَلَقَهُ، فَلَمَّا رَأَوْا ذَلِكَ قَامُوا فَنَحَرُوا وَجَعَلَ بَعْضُهُمْ يَحْلِقُ بَعْضًا، حَتَّى كَادَ بَعْضُهُمْ يَقْتُلُ بَعْضًا غَمًّا، ثُمَّ جَاءَهُ نِسْوَةٌ مُؤْمِنَاتٌ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا جَآءَكُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ مُهَٰجِرَٰتٖ فَٱمۡتَحِنُوهُنَّۖ[الممتحنة: ۱۰] . حَتَّى بَلَغَ ﴿بِعِصَمِ ٱلۡكَوَافِرِ فَطَلَّقَ عُمَرُ يَوْمَئِذٍ امْرَأَتَيْنِ كَانَتَا لَهُ فِي الشِّرْكِ، فَتَزَوَّجَ إِحْدَاهُمَا مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ وَالأُخْرَى صَفْوَانُ بْنُ أُمَيَّةَ، ثُمَّ رَجَعَ النَّبِيُّ ج إِلَى الْمَدِينَةِ، فَجَاءَهُ أَبُو بَصِيرٍ رَجُلٌ مِنْ قُرَيْشٍ وَهُوَ مُسْلِمٌ، فَأَرْسَلُوا فِي طَلَبِهِ رَجُلَيْنِ فَقَالُوا: الْعَهْدَ الَّذِي جَعَلْتَ لَنَا، فَدَفَعَهُ إِلَى الرَّجُلَيْنِ، فَخَرَجَا بِهِ حَتَّى بَلَغَا ذَا الْحُلَيْفَةِ، فَنَزَلُوا يَأْكُلُونَ مِنْ تَمْرٍ لَهُمْ، فَقَالَ أَبُو بَصِيرٍ لأَحَدِ الرَّجُلَيْنِ: وَاللَّهِ إِنِّي لأَرَى سَيْفَكَ هَذَا يَا فُلانُ جَيِّدًا، فَاسْتَلَّهُ الآخَرُ، فَقَالَ: أَجَلْ وَاللَّهِ إِنَّهُ لَجَيِّدٌ، لَقَدْ جَرَّبْتُ بِهِ ثُمَّ جَرَّبْتُ، فَقَالَ أَبُو بَصِيرٍ: أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْهِ، فَأَمْكَنَهُ مِنْهُ فَضَرَبَهُ، حَتَّى بَرَدَ وَفَرَّ الآخَرُ، حَتَّى أَتَى الْمَدِينَةَ فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ يَعْدُو، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج حِينَ رَآهُ: «لَقَدْ رَأَى هَذَا ذُعْرًا». فَلَمَّا انْتَهَى إِلَى النَّبِيِّ ج قَالَ: قُتِلَ وَاللَّهِ صَاحِبِي، وَإِنِّي لَمَقْتُولٌ، فَجَاءَ أَبُو بَصِيرٍ فَقَالَ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ، قَدْ وَاللَّهِ أَوْفَى اللَّهُ ذِمَّتَكَ قَدْ رَدَدْتَنِي إِلَيْهِمْ، ثُمَّ أَنْجَانِي اللَّهُ مِنْهُمْ، قَالَ النَّبِيُّ ج: «وَيْلُ أُمِّهِ مِسْعَرَ حَرْبٍ، لَوْ كَانَ لَهُ أَحَدٌ». فَلَمَّا سَمِعَ ذَلِكَ عَرَفَ أَنَّهُ سَيَرُدُّهُ إِلَيْهِمْ، فَخَرَجَ حَتَّى أَتَى سِيفَ الْبَحْرِ قَالَ: وَيَنْفَلِتُ مِنْهُمْ أَبُو جَنْدَلِ بْنُ سُهَيْلٍ، فَلَحِقَ بِأَبِي بَصِيرٍ، فَجَعَلَ لا يَخْرُجُ مِنْ قُرَيْشٍ رَجُلٌ قَدْ أَسْلَمَ إِلاَّ لَحِقَ بِأَبِي بَصِيرٍ، حَتَّى اجْتَمَعَتْ مِنْهُمْ عِصَابَةٌ، فَوَاللَّهِ مَا يَسْمَعُونَ بِعِيرٍ خَرَجَتْ لِقُرَيْشٍ إِلَى الشَّأْمِ إِلاَّ اعْتَرَضُوا لَهَا فَقَتَلُوهُمْ، وَأَخَذُوا أَمْوَالَهُمْ، فَأَرْسَلَتْ قُرَيْشٌ إِلَى النَّبِيِّ ج تُنَاشِدُهُ بِاللَّهِ وَالرَّحِمِ لَمَّا أَرْسَلَ فَمَنْ أَتَاهُ فَهُوَ آمِنٌ، فَأَرْسَلَ النَّبِيُّ ج إِلَيْهِمْ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى ﴿وَهُوَ ٱلَّذِي كَفَّ أَيۡدِيَهُمۡ عَنكُمۡ وَأَيۡدِيَكُمۡ عَنۡهُم بِبَطۡنِ مَكَّةَ مِنۢ بَعۡدِ أَنۡ أَظۡفَرَكُمۡ عَلَيۡهِمۡۚ[الفتح: ۲۴] . حَتَّى بَلَغَ ﴿ٱلۡحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ[الفتح: ۲۶] . وَكَانَتْ حَمِيَّتُهُمْ أَنَّهُمْ لَمْ يُقِرُّوا أَنَّهُ نَبِيُّ اللَّهِ وَلَمْ يُقِرُّوا بِ بِسْم اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، وَحَالُوا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْبَيْتِ».(بخارى: ۲۷۳۱-۲۷۳۲)

ترجمه: «مسور بن مخرمه و مروان ـ در حالی كه هر كدام از آنها، دیگری را تصدیق می‌نماید ـ می‌گویند: در زمان صلح حدیبیه، رسول خدا جاز مدینه حركت كرد. و بعد از طی مسافتی، فرمود: «خالد بن ولید با جمعی از سواران قریش كه طلیعه دار لشكر آنها محسوب می‌شوند، در غمیمه بسر می‌برند. پس شما مسیرتان را به سمت راست، ادامه دهید».

بخدا سوگند، خالد متوجه لشكر اسلام نشد مگر زمانیكه گرد و خاک لشكر را مشاهده نمود. در این هنگام، با سرعت، شروع به دویدن كرد تا قریش را مطلع سازد. رسول خدا جهم مسیرش را ادامه داد تا اینكه به گردنه‌ای رسید كه از آنجا بسوی لشكر قریش سرازیر می‌شد. در آن مكان، شتر رسول خدا جزانو زد و به زمین نشست. مردم، تلاش نمودند تا شتر را حركت دهند، اما شتر، لجاجت كرد و از جایش بلند نشد. مردم گفتند: قصواء (نام شتر پیامبر ج) سركشی می‌كند. نبی اكرم جفرمود: «قصواء سركشی نمی‌كند و چنین عادتی ندارد ولی همان ذاتی كه مانع حركت فیل‌ها (اشاره به داستان اصحاب فیل) شد قصواء را ازحركت، باز می‌دارد». سپس فرمود: «سوگند به ذاتی كه جانم در دست اوست، ‌هر كاری كه باعث حفظ ارزش‌های الهی گردد و آنها آن را درخواست نمایند، با آن، موافقت خواهم كرد». آنگاه بر شترش فریاد زد و آنرا راند. شتر نیز از جایش برخاست.

راوی می‌گوید: بعد از آن، رسول اكرم جراهش را كج نمود و در انتهای حدیبیه، كنار گودالی كه فقط اندكی، آب داشت، منزل گرفت. مردم، اندک اندک، شروع به برداشتن آب، نمودند. اما دیری نگذشت كه آب، تمام شد. از تشنگی‌ نزد رسول خدا جشكایت بردند. پیامبر اكرم جتیری از جعبه‌اش بیرون آورد و دستور داد تا آنرا داخل گودال، بگذارند. بخدا سوگند، آب چنان فوران كرد كه همه سیراب شدند و بی‌نیاز گشتند.

درآن اثنا، بُدیل بن ورقاء خزاعی با جمعی از افراد قبیله‌اش كه در میان اهل تهامه از خیرخواهان و رازداران رسول خدا جشمرده می‌شد، آمد و گفت: من هم اكنون، از نزد كعب بن لوی و عامر بن لوی كه با شتران شیر دِه و زنان و فرزندان خود، در كنار چشمه‌های حدیبیه، منزل گرفته‌اند، می‌آیم. آنها می‌خواهند با شما بجنگند و از رفتن شما به بیت الله، جلوگیری نمایند.

رسول خدا جفرمود: «ما برای جنگ با كسی نیامده‌ایم بلكه برای ادای عمره آمده‌ایم. جنگ، قریش را خسته و ضعیف كرده و خسارات و تلفات زیادی به آنها وارد ساخته است. اگر تمایل دارند تا مدتی با آنها، پیمان آتش بس امضا می‌كنم. من و سایر كفار را به حال خود بگذارند. (‌اگر كفار بر من پیروز شدند، خیال آنها راحت می‌شود) و اگر من بر آنها پیروز شدم، همانطور كه سایر مردم، مسلمان می‌شوند آنها نیز اگر خواستند، مسلمان شوند. و اگر اسلام را نپذیرفتند، (بعد از گذشت این مدت كه من با سایر كفار، درگیر هستم) به اندازه كافی استراحت كرده و تقویت شده‌اند. ولی سوگند به ذاتی كه جانم در دست اوست، اگر آنها اسلام را نپذیرفتند، تا آخرین رمق با آنها خواهم جنگید. من مطمئنم كه خداوند كارش را خواهد كرد» (دینش را نصرت و یاری خواهد نمود).

بدیل گفت: پیام‌ات را به آنها خواهم رساند. آنگاه، از آنجا حركت كرد و نزد قریش آمد و به آنها گفت: ما از نزد این مرد (محمد) می‌آییم. او پیشنهاداتی داشت. اگر تمایل دارید، آنها را به شما عرضه می‌كنم. افراد سفیه و نادان قریش گفتند: ما نیازی به پیغام او نداریم. اما خردمندانشان گفتند: آنچه را كه شنیده‌ای، بگو. بدیل گفت: او چنین و چنان گفت و همه آنچه را كه از نبی اكرم جشنیده بود، برای آنها بازگوكرد.

عروه بن مسعود گفت: آیا شما بمنزله پدرم نیستید و من بمنزله فرزند شما نیستم؟ (چون مادرم از قبیله شماست). گفتند: بلی. پرسید: آیا من، نزد شما متهم هستم؟ گفتند: نه. گفت: آیا اهل عكاظ را به بسیج عمومی دعوت نكردم و هنگامی كه امتناع ورزیدند، با زن و فرزندم و همه كسانی كه از من پیروی كردند، به كمک شما نیامدم؟

گفتند: بلی. عروه گفت: این شخص، پیشنهاد خوبی ارائه داده‌است. پیشنهادش را بپذیرید و بگذارید تا من نزد او بروم. آنها اجازه دادند. او نزد نبی اكرم جرفت و با ایشان به گفتگو پرداخت. رسول اكرم جهمان سخنانی را كه به بدیل گفته بود، برای عروه نیز بازگوكرد. در این هنگام، عروه گفت: ای محمد! اگر قومت را ریشه كن نمایی، چه سودی به تو می‌رسد؟ آیا شنیده‌ای كه تا كنون، كسی از عرب، قومش را هلاک و نابود كرده باشد؟

و اگر عكس آن، اتفاق افتد (قریش پیروز شوند) بخدا سوگند، من چهره‌های پراكنده‌ای را می‌بینم كه فرار را بر قرار، ترجیح می‌دهند و تو را تنها می‌گذارند. ابوبكر سگفت: (برو) فرج (بت خود) لات را ِبمَک.

آیا ما رسول خدا جرا تنها می‌گذاریم و فرار می‌كنیم؟ عروه پرسید: این كیست؟ گفتند: ابوبكر است. گفت: سوگند به ذاتی كه جانم در دست اوست، اگر احسان تو بر من نمی‌بود، كه آنهم تاكنون بی‌جواب مانده است، پاسخ ات را می‌دادم.

راوی می‌گوید: عروه همچنان با نبی اكرم جسخن می‌گفت (تا رضایتش را جلب كند) و هنگام سخن گفتن، ریش مبارک آنحضرت جرا می‌گرفت و مغیره بن شعبه كه بالای سر رسول اكرم جایستاده بود و كلاه خودی بر سر و شمشیری در دست داشت، هر بار كه عروه دستش را بسوی ریش مبارک آنحضرت جمی‌برد، مغیره با نیام شمشیر، به دستش می‌زد و می‌گفت: دستت را از ریش مبارک رسول الله جدور كن.

عروه سرش را بلند كرد و گفت: این كیست؟ گفتند: مغیره بن شعبه است. عروه گفت: ای غدار! مگر من تاوان خیانت تو را نپرداختم؟ شایان ذكر است كه مغیره در دوران جاهلیت، عده‌ای را كشته و اموالشان را بسرقت برده بود. آنگاه، نزد رسول اكرم جآمد و مسلمان شد رسول اكرم جفرمود: «اسلامت را می‌پذیرم ولی با اموال، كاری ندارم».

راوی می‌گوید: عروه، همچنان دو چشمی به اصحاب رسول خدا جنظر دوخته بود. بخدا سوگند، هر بار كه رسول خد جآب دهان می‌انداخت، یكی از یارانش، آنرا با كف دست می‌گرفت و به صورت و بدن خود می‌مالید. و هرگاه، به آنها دستوری می‌داد، بی‌درنگ، اطاعت می‌كردند و هر وقت، وضو می‌گرفت، بخاطر آب وضویش، نزدیک بود با یكدیگر درگیر شوند. و هنگام سخن گفتن، صدایشان را پایین می‌آوردند. و بخاطر تعظیم آنحضرت ج، هنگام نگاه كردن، به او خیره نمی‌شدند.

زمانی كه عروه نزد دوستانش برگشت، گفت: ای مردم! سوگند به خدا، من نزد پادشاهان مختلف، قیصر، كسری و نجاشی رفته‌‌ام. ولی هرگز ندیده‌‌ام كه یارانشان به آنها احترامی بگذارند كه یاران محمد جبه او می‌گذارند. بخدا سوگند كه هر گاه، آب دهان می‌انداخت، یكی از یارانش آنرا با كف دست می‌گرفت و به صورت و بدن خود، می‌مالید. و هر وقت، به آنها دستوری می‌داد، بلا فاصله اطاعت می‌كردند. و هر گاه، وضو می‌گرفت، برای دست یابی به آب وضویش، نزدیک بود با یكدیگر درگیر شوند و هنگامی كه در حضور ایشان سخن می‌گفتند، صدایشان را پایین می‌آوردند. و بخاطر تعظیم وی، هنگام نگاه كردن، به او خیره نمی‌شدند. پیشنهاد خوبی به شما ارائه داده است. آنرا بپذیرید.

مردی از بنی كنانه گفت: اجازه دهید كه من نزد او بروم. گفتند: برو. هنگامی كه به نبی اكرم جویارانش، نزدیک شد، رسول خدا جفرمود: «این، فلانی است و از قبیله‌ای است كه برای شتران هدی (شكرانه) احترام خاصی قائل‌اند. بنابراین، شتران هدی را به استقبالش ببرید». دستور آنحضرت جاطاعت شد و مردم، لبیک گویان به استقبال او رفتند. آن مرد، با دیدن این صحنه، گفت: سبحان الله، شایسته نیست كه این گروه، از (زیارت) بیت الله، جلوگیری شوند. و هنگامی كه نزد یارانش برگشت، گفت: شتران را دیدم كه قلاده به گردن داشتند و علامت‌گذاری شده بودند. به نظرم نباید از (زیارت) خانه كعبه، جلوگیری شوند.

مردی از میان آنان بنام مِكرز بن حفص برخاست و گفت: اجازه دهید تا من نزد او بروم. گفتند: برو. هنگامی كه به نبی اكرم جنزدیک شد، آنحضرت جفرمود: «این شخص، مِكرز است كه فردی فاسق می‌باشد». او آمد و سر گرم سخن گفتن با نبی اكرم جشد. در این اثنا، سهیل بن عمرو از راه رسید. رسول اكرم جفرمود: «كار شما آسان شد». سهیل بن عمرو گفت: چیزی بیاورید تا بین ما و شما عهد نامه‌ای بنویسم. رسول اكرم جكاتبی (علی س) را خواست و گفت: «بنویس بِسْم اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم». سهیل گفت: بخدا سوگند، نمی‌دانم كه رحمان چیست؟ بنویس: «باسمك اللّهم» همانطور كه در گذشته می‌نوشتی. مسلمانان گفتند: سوگند به خدا كه چیزی جز «بِسْم اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم»، نمی‌نویسیم. نبی اكرم جفرمود: «بنویس: باسمك اللّهم». سپس افزود: «این، پیمانی است كه محمد، رسول خدا بسته است» سهیل گفت: سوگند به خدا، اگر می‌دانستیم كه تو رسول خدا هستی، تو را از زیارت خانه خدا منع نمی‌كردیم و با تو نمی‌جنگیدیم. لكن بنویس: محمد بن عبد الله. نبی اكرم جفرمود: «بخدا سوگند كه من، پیامبر خدا هستم اگر چه شما مرا تكذیب می‌كنید. بنویس: محمد بن عبد الله». راوی می‌گوید: رسول اكرم جبدین جهت، جمله فوق را به زبان آورد كه قبلاً فرموده بود: «‌بخدا سوگند، هر كاری كه باعث حفظ ارزش‌های الهی گردد و آنها آنرا از من درخواست كنند، با آن، موافقت خواهم كرد».

رسول اكرم جافزود: «بشرط اینكه راه را برای ما باز بگذارید تا خانه خدا را طواف كنیم». سهیل گفت: بخدا سوگند، نخواهیم گذاشت كه عرب بگوید ما تسلیم زور شدیم. ولی می‌توانید سال آینده برای طواف بیایید. و كاتب هم، چنین نوشت. سهیل گفت: شرط دیگر این است كه اگر شخصی از ما نزد تو آمد، اگر چه بر دین تو باشد، او را به ما بر گردانی. مسلمانان گفتند: سبحان الله، چگونه شخصی را كه مسلمانان است و نزد ما آمده است، به مشركین، باز گردانیم؟!.

در این میان، ‌ابوجندل فرزند سُهیل بن عمرو كه از بخش سفلای مكه خارج شده بود و درمیان غُل و زنجیر، دست و پا می‌زد، خود را به مسلمانان رسانید. سهیل با دیدن او گفت: این، اولین شرطی است كه باید به آن، عمل كنی و او را به من باز گردانی. نبی اكرم جفرمود: «هنوز عهد و پیمان، بسته نشده است». سهیل گفت: بخدا سوگند، در این صورت، هرگز در هیچ زمینه‌ای با تو صلح نخواهم كرد. پیامبر اكرم جگفت: «از این یک نفر، بخاطر من بگذر». گفت: هرگز از او نمی‌گذرم. آنحضرت جفرمود: «بلی، چنین كن». ولی سهیل گفت: چنین نخواهم كرد.

مكرز گفت: از او بخاطر تو گذشتیم. ابوجندل گفت: ای مسلمانان! چگونه مرا به مشركین باز می‌گردانید در حالی كه من مسلمانم و نزد شما آمده‌ام؟!.

و او كه بشدت بخاطر خدا شكنجه شده بود، افزود: مگر وضعیت مرا نمی‌بینید؟

عمر بن خطاب سمی‌گوید: نزد رسول خدا جرفتم و عرض كردم: مگر تو نبی بر حق خدا نیستی؟ فرمود: «بلی». گفتم: مگر نه این است كه ما حقیم و دشمن، باطل؟ فرمود: «بلی». گفتم: پس چرا در این صورت، ذلت در دین را بپذیریم؟ آنحضرت جفرمود: «من، رسول خدا هستم. از او (خدا) نافرمانی نخواهم كرد و او مرا یاری خواهد نمود». گفتم: مگر به ما نفرموده بودی كه به كعبه می‌رویم و آنرا طواف می‌كنیم؟ فرمود: «بلی، ولی آیا گفته بودم كه امسال می‌رویم»؟ گفتم: خیر. فرمود: «تو به كعبه خواهی رفت و آنرا طواف خواهی كرد».

عمرسمی‌گوید: نزد ابوبكر سرفتم و گفتم: مگر او (محمد) رسول بر حق خدا نیست؟ ابوبكر گفت: بلی.گفتم: مگر نه اینكه ما برحق و دشمن، بر باطل است؟ گفت: بلی. گفتم: پس چرا در این صورت، ذلت در دین را بپذیریم؟ ابوبكر گفت: ای مرد! او، پیامبر خداست و از دستورات خدا، سر پیچی نمی‌كند وخدا او را یاری خواهد كرد. ركاب او را محكم بگیر. سوگند به خدا كه او برحق است. گفتم: مگر به ما نگفته بود كه به خانه كعبه می‌رویم و آنرا طواف می‌كنیم؟

گفت: بلی. ولی آیا به تو گفته بود كه امسال به كعبه می‌روی؟ گفتم: خیر. گفت: تو به كعبه خواهی رفت و آنرا طواف خواهی كرد.

عمر سمی‌گوید: برای جبران این سخنانم، اعمال زیادی (از قبیل صدقه، دادن روزه گرفتن، نماز خواندن و آزاد ساختن برده، چنانكه ابن اسحاق و واقدی بدان تصریح نموده‌اند) انجام دادم.

راوی می‌گوید: پس از نوشتن صلح نامه، رسول الله جبه یارانش فرمود: «برخیزید، شتران را نحر (ذبح) كنید و سرهایتان را بتراشید».

راوی می‌گوید: بخدا سوگند، هیچ‌كس از میان آنان، برنخاست. طوریكه رسول اكرم جسه بار، سخنش را تكرار نمود. و چون هیچ كس برنخاست، نزد ام سلمه رفت و شیوه برخورد مردم را با خود، بیان نمود. ام سلمه گفت: ای رسول خدا! اگر می‌خواهی به خواسته‌ات، عمل شود، بیرون برو و بدون اینكه با كسی، سخن بگویی، شترت را نحر (ذبح) كن و از آرایشگر بخواه تا سرت را بتراشد. آنحضرت جهم بدون اینكه با كسی، سخن بگوید، بیرون رفت، شترش را نحر كرد و آرایشگر را به حضور طلبید و سرش را تراشید. صحابه نیز با مشاهده رفتار رسول اكرم جبرخاستتند و شتران خود را نحر كردند و شروع به تراشیدن سرهای یكدیگر نمودند طوریكه از شدت ناراحتی، نزدیک بود یكدیگر را بكشند.

سپس، زنان مؤمنی (هجرت كردند و) نزد رسول اكرم جآمدند. آنگاه خداوند، این آیات را نازل فرمود: (ای مؤمنان! اگر زنان مؤمنی بعنوان مهاجر، نزد شما آمدند، آنان را بیازمایید ... تا آنجا كه خداوند می‌فرماید: زنان كافر را در نكاح خود، نگاه ندارید).

با نزول این آیات، عمر دو تن از زنان مشركش را طلاق داد كه یكی از آنان را معاویه بن ابی سفیان و دیگری را صفوان بن امیه به عقد خود در‌آورد.

سپس نبی اكرم جبه مدینه باز گشت. در آنجا، ابوبصیر كه مردی مسلمان و از قریش بود، نزد آنحضرت جآمد. از طرف دیگر، قریش، دو نفر را در طلب او فرستادند و گفتند: به عهدی كه با ما بسته ‌ی، وفا كن. پیامبر نیز او را به آن دو مرد، سپرد. آنان او را با خود بردند تا اینكه به ذوالحلیفه رسیدند. در آنجا استراحت كردند و مشغول خوردن خرما شدند. ابوبصیر به یكی از آن دو مرد گفت: فلانی! سوگند به خدا كه شمشیر خوبی داری. او نیز شمشیرش را از نیام، بیرون آورد و گفت: بلی، بخدا سوگند، شمشیر بسیار خوبی است. من بارها آنرا آزموده‌‌ام. ابوبصیر گفت: آنرا به من بده تا نگاه كنم. آن مرد هم شمشیرش را به او داد. ابوبصیر او را به قتل رساند و دیگری فرار كرد و خود را به مدینه رساند و دوان دوان، وارد مسجد نبوی شد. هنگامی كه رسول خدا جاو را دید، فرمود: «این شخص، دچار وحشت شده است». وقتی كه آن مرد به نبی اكرم جرسید، گفت: بخدا سوگند، دوستم كشته شد و (اگر او را باز ندارید) من هم كشته می‌شوم. در آن اثنا، ابوبصیر آمد و گفت: ای رسول خدا! تو به عهدت وفا كردی و مرا به آنان، باز گردانیدی. ولی خداوند، مرا از دستشان، نجات داد.

نبی اكرم جفرمود: «وای بر مادرش، عجب جنگ افروزی است اگر كسی را داشته باشد». ابوبصیر با شنیدن این سخنان، دانست كه رسول خدا جاو را تحویل قریش خواهد داد. لذا شهر را ترک كرد و به ساحل دریا رفت.

روای می‌گوید: ابوجندل هم كه قبلاً مسلمان شده بود، از دست كفار قریش، فرار كرد و به ابوبصیر ملحق شد. بعد از آن، هر كس كه از كفار قریش، مسلمان می‌شد. به آنها می‌پیوست و اینگونه گروه بزرگی تشكیل شد كه هر چند وقت یک بار به كاروان‌های قریش كه به شام می‌رفتند، یورش می‌بردند، افرادشان را می‌كشتند و اموالشان را به غنیمت می‌گرفتند. سرانجام، قریش پیكی نزد رسول خدا جفرستاد و آنحضرت جرا به خدا و حق خویشاوندی سوگند داد (كه جلوی آنها را بگیرد) و هر كس از قریش كه نزد ایشان (محمد) بیاید و مسلمان شود، از سوی ما آزاد است.

سپس رسول خدا جنیز پیكی را نزد ابوبصیر و همراهانش فرستاد تا آنها را باز گرداند. آنگاه، خداوند متعال این آیه را نازل فرمود: (خداوند، ‌همان ذاتی است كه دسته‌ای كفار را از تعرض به شما و دست‌های شما را از تعرض به كفار، در وادی مكه بعد از اینكه شما را برآنان، پیروز گرداند، باز داشت... تا آنجا كه می‌فرماید: خداوند، مانع غرور و عصبیت جاهلی آنان گردید)».

باب (۵): شروط و استثناهای جائز در اقرار

۱۱۸۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ لِلَّهِ تِسْعَةً وَتِسْعِينَ اسْمًا مِائَةً إِلاَّ وَاحِدًا، مَنْ أَحْصَاهَا دَخَلَ الْجَنَّةَ»».(بخارى:۲۷۳۶).

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «خداوند نود و نه اسم دارد. یعنی یكی كمتر از صد. هر كس كه آنها را حفظ نماید، به بهشت می‌رود»».

۵۲ - کتاب وصیت‌ها

باب (۱): وصیت‌ها

۱۱۸۲- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَا حَقُّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ لَهُ شَيْءٌ يُوصِي فِيهِ يَبِيتُ لَيْلَتَيْنِ إِلاَّ وَوَصِيَّتُهُ مَكْتُوبَةٌ عِنْدَهُ»».(بخارى:۲۷۳۸)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بروایت می‌كند كه رسول الله جفرمود: «برای مسلمانی كه مالی دارد و باید درباره آن، وصیت كند، جایز نیست كه دو شب بر او بگذرد بدون اینكه وصیت‌اش را نوشته باشد»».

۱۱۸۳- «عَنْ عَمْرِو بْنِ الْحَارِثِ خَتَنِ رَسُولِ اللَّهِ ج أَخِي جُوَيْرِيَةَ بِنْتِ الْحَارِثِ ل قَالَ: مَا تَرَكَ رَسُولُ اللَّهِ ج عِنْدَ مَوْتِهِ دِرْهَمًا وَلا دِينَارًا وَلا عَبْدًا وَلا أَمَةً وَلا شَيْئًا إِلاَّ بَغْلَتَهُ الْبَيْضَاءَ وَسِلاحَهُ وَأَرْضًا جَعَلَهَا صَدَقَةً»».(بخارى:۲۷۳۹)

ترجمه: «عمرو بن حارث؛ برادر همسر پیامبر اكرم ججویریه، می‌گوید: رسول الله جهنگام وفاتش، نه درهم و دیناری، نه غلام و كنیزی و نه چیز دیگری، از خود بجا گذاشت. فقط قاطر سفید و اسلحه‌اش و زمینی كه آنرا هم صدقه كرده بود، از وی باقی ماند».

۱۱۸۴- «عنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ أَبِي أَوْفَى ب أنَّهُ سُئِلَ: هَلْ كَانَ النَّبِيُّ ج أَوْصَى؟ فَقَالَ: لا. فَقِيْلَ لَهُ: كَيْفَ كُتِبَ عَلَى النَّاسِ الْوَصِيَّةُ أَوْ أُمِرُوا بِالْوَصِيَّةِ؟ قَالَ: أَوْصَى بِكِتَابِ اللَّهِ».(بخارى:۲۷۴۰)

ترجمه: «از عبد الله بن ابی اوفی سپرسیدند: آیا رسول الله جوصیتی كرده بود؟ گفت: خیر. به او گفتند: چرا بر مردم، وصیت كردن، لازم شده است یا چرا مردم به آن، امر شده‌اند؟ گفت: رسول الله جبرای عمل به كتاب خدا، و صیت كرده بود».

باب (۲): صدقه و خیرات، هنگام مرگ

۱۱۸۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَجُلٌ لِلنَّبِيِّ ج: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَيُّ الصَّدَقَةِ أَفْضَلُ؟ قَالَ: «أَنْ تَصَدَّقَ وَأَنْتَ صَحِيحٌ حَرِيصٌ تَأْمُلُ الْغِنَى وَتَخْشَى الْفَقْرَ، وَلا تُمْهِلْ حَتَّى إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ، قُلْتَ لِفُلانٍ كَذَا وَلِفُلانٍ كَذَا وَقَدْ كَانَ لِفُلانٍ»». (بخارى:۲۷۴۸)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه مردی خطاب به نبی اكرم جگفت: ای رسول خدا! كدام صدقه، بهتر است؟ فرمود: «صدقه‌ای كه هنگام تندرستی، حرص جمع آوری مال، امید به ثروتمند شدن و ترس از فقر، داده شود. پس در صدقه دادن، تأخیر نكن تا اینكه روح به حلقوم برسد. آنگاه، می‌گویی كه به فلانی، اینقدر بدهید و به فلان نفر دیگر، اینقدر بدهید. در صورتیكه آن زمان (‌هنگام سكرات) ‌این مال از آن فلان (وارث) است»».

باب (۳): آیا زنان وفرزندان، جزو خویشاوندان هستند

۱۱۸۶ - «عَنْ أبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَامَ رَسُولُ اللَّهِ ج حِينَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ ٢١٤[الشعراء: ۲۱۴] . قَالَ: «يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ ـ أَوْ كَلِمَةً نَحْوَهَا ـ اشْتَرُوا أَنْفُسَكُمْ لا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا، يَا بَنِي عَبْدِمَنَافٍ، لا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا، يَا عَبَّاسُ بْنَ عَبْدِالْمُطَّلِبِ لا أُغْنِي عَنْكَ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا، وَيَا صَفِيَّةُ عَمَّةَ رَسُولِ اللَّهِ لا أُغْنِي عَنْكِ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا، وَيَا فَاطِمَةُ بِنْتَ مُحَمَّدٍ سَلِينِي مَا شِئْتِ مِنْ مَالِي لا أُغْنِي عَنْكِ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا»».(بخارى: ۲۷۵۳)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: هنگامی كه آیه ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ ٢١٤[الشعراء: ۲۱۴] . یعنی خویشاوندان نزدیک ات را بترسان، نازل شد، رسول خدا جبرخاست و فرمود: «ای قریش! ـ یا خطابی مانند این ـ خود را از عذاب الهی، نجات دهید. زیرا من نمی‌توانم شما را از عذاب خدا، نجات دهم. ای فرزندان عبد مناف! من نمی‌توانم برای شما نزد خدا، كاری بكنم. ای عباس بن عبد المطلب! من نمی‌توانم برای تو نزد خدا، كاری انجام دهم. ای صفیه؛ عمه رسول خدا! من نمی‌توانم برای تو، نزد خدا، كاری انجام دهم. و ای فاطمه دختر محمد! از مالم هر چه می‌خواهی، طلب كن. ولی من نمی‌توانم برای تو نزد خدا، كاری انجام دهم»».

باب (۴): حکم خداوند دربارۀ اموال ایتام

۱۱۸۷- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ عُمَرَ تَصَدَّقَ بِمَالٍ لَهُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج وَكَانَ يُقَالُ لَهُ: ثَمْغٌ وَكَانَ نَخْلاً، فَقَالَ عُمَرُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنِّي اسْتَفَدْتُ مَالاً وَهُوَ عِنْدِي نَفِيسٌ، فَأَرَدْتُ أَنْ أَتَصَدَّقَ بِهِ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «تَصَدَّقْ بِأَصْلِهِ لا يُبَاعُ وَلا يُوهَبُ وَلا يُورَثُ، وَلَكِنْ يُنْفَقُ ثَمَرُهُ». فَتَصَدَّقَ بِهِ عُمَرُ، فَصَدَقَتُهُ تِلْكَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَفِي الرِّقَابِ وَالْمَسَاكِينِ وَالضَّيْفِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَلِذِي الْقُرْبَى، وَلا جُنَاحَ عَلَى مَنْ وَلِيَهُ أَنْ يَأْكُلَ مِنْهُ بِالْمَعْرُوفِ أَوْ يُوكِلَ صَدِيقَهُ غَيْرَ مُتَمَوِّلٍ بِهِ».(بخارى: ۲۷۶۴)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: پدرم در زمان رسول الله جباغ نخلی را كه ثمغ نام داشت صدقه نمود و گفت: ای رسول خدا! من مالی دارم كه نزد من از ارزش بالایی برخوردار است و می‌خواهم آنرا صدقه بدهم. نبی اكرم جفرمود: «اصل آنرا صدقه كن تا فروخته، هبه و به ارث برده نشود و فقط میوه آن مورد استفاده قرار گیرد». عمر سآنرا صدقه كرد. و این صدقه او در راه خدا، آزاد ساختن بردگان، كمک به مساكین، پذیرایی مهمان و رهگذر و مساعدت خویشاوندان، صرف می‌شد. و ایرادی ندارد كه سرپرست آن، به اندازه متعارف، از آن، بخورد یا به دوستش بخوراند ولی مجاز نیست كه (از میوه آن) برای جمع آوری ثروت، استفاه كند».

باب (۵) خداوند می‌فرماید: «کسانی که اموال یتیمان را می‌خورند در حقیقت، آتش، وارد شکمهایشان می‌کنند و به دوزخ، واصل می‌شوند»

۱۱۸۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «اجْتَنِبُوا السَّبْعَ الْمُوبِقَاتِ». قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَمَا هُنَّ؟ قَالَ: «الشِّرْكُ بِاللَّهِ، وَالسِّحْرُ، وَقَتْلُ النَّفْسِ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ، وَأَكْلُ الرِّبَا، وَأَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ، وَالتَّوَلِّي يَوْمَ الزَّحْفِ، وَقَذْفُ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ الْغَافِلاتِ»».(بخارى: ۲۷۶۷)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه نبی اكرم جفرمود: «از هفت گناه نابود كننده اجتناب كنید». گفتند: ای رسول خدا! آنها كدامند؟ فرمود: «شرک به خدا، سحر، كشتن انسان بی‌گناه، خوردن ربا، خوردن مال یتیم، فرار از جهاد و تهمت زنا به زنان پاكدامن و بی‌خبر از فساد»».

باب (۶): نفقۀ سرپرست وقف

۱۱۸۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لا يَقْتَسِمُ وَرَثَتِي دِينَارًا وَلا دِرْهَمًا، مَا تَرَكْتُ بَعْدَ نَفَقَةِ نِسَائِي وَمَئُونَةِ عَامِلِي فَهُوَ صَدَقَةٌ». (بخارى:۲۷۷۶)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «وارثان (باز ماندگان) من، دینار و درهمی تقسیم نمی‌كنند. آنچه من از خود، بجای گذاشتم، بعد از نفقه همسرانم و پرداخت مزد كارگرانم، صدقه بشمار می‌رود».

باب (۷): کسی که زمین یا چاهی، وقف کند و بگوید: حصه‌‌ام (در وقف) باندازۀ دیگر مسلمانان است

۱۱۹۰- «عَنْ عُثْمَانَ س قَالَ حِيْنَ حُوصِرَ: أَنْشُدُكُمُ اللَّهَ وَلا أَنْشُدُ إِلاَّ أَصْحَابَ النَّبِيِّ ج أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ حَفَرَ رُومَةَ فَلَهُ الْجَنَّةُ»، فَحَفَرْتُهَا؟ أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّهُ قَالَ: «مَنْ جَهَّزَ جَيْشَ الْعُسْرَةِ فَلَهُ الْجَنَّةُ» فَجَهَّزْتُهُمْ؟ فَصَدَّقُوهُ بِمَا قَالَ».

ترجمه: «هنگامی كه عثمان سدر خانه‌اش، محاصره بود، فرمود: «شما را بخدا سوگند می‌دهم. البته از میان شما فقط اصحاب رسول خدا جرا سوگند می‌دهم آیا شما نمی‌دانید كه رسول الله جفرمود: «هركس، چاه رومه را حفر كند (و در روایتی: بخرد) وارد بهشت می‌شود» و من آنرا حفر كردم؟ و همچنین آیا شما نمی‌دانید كه آنحضرت جفرمود: «هر كس، سپاه عسره (تبوک) را مجهز به ساز و برگ جنگی كند، وارد بهشت می‌شود» و من آنرا مجهز كردم؟ صحابه، سخنانش را تصدیق نمودند».

باب (۸): وصیت باید در حضور دو گواه، انجام گیرد

۱۱۹۱- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَنِي سَهْمٍ مَعَ تَمِيمٍ الدَّارِيِّ وَعَدِيِّ بْنِ بَدَّاءٍ، فَمَاتَ السَّهْمِيُّ بِأَرْضٍ لَيْسَ بِهَا مُسْلِمٌ، فَلَمَّا قَدِمَا بِتَرِكَتِهِ فَقَدُوا جَامًا مِنْ فِضَّةٍ مُخَوَّصًا مِنْ ذَهَبٍ فَأَحْلَفَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ ج، ثُمَّ وُجِدَ الْجَامُ بِمَكَّةَ فَقَالُوا: ابْتَعْنَاهُ مِنْ تَمِيمٍ وَعَدِيٍّ فَقَامَ رَجُلانِ مِنْ أَوْلِيَائِهِ فَحَلَفَا لَشَهَادَتُنَا أَحَقُّ مِنْ شَهَادَتِهِمَا وَإِنَّ الْجَامَ لِصَاحِبِهِمْ قَالَ: وَفِيهِمْ نَزَلَتْ هَذِهِ الآيَةُ: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ شَهَٰدَةُ بَيۡنِكُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ[المائدة: ۱۰۶] ».(بخارى:۲۷۸۰)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: مردی از قبیله بنی سهم با دو نفر به نامهای تمیم داری وعدی بن بدّاء، همسفر بود و در سرزمینی كه هیچ مسلمانی وجود نداشت، فوت كرد. هنگامی كه تركه‌اش را آوردند، یک جام نقره‌ای كه به شكل برگ درخت خرما، طلا كاری شده بود، در میان آنها وجود نداشت. رسول خدا جآن دو نفر را (درباره جام) سوگند داد. پس از مدتی،‌آن جام، در مكه پیدا شد. آنها گفتند: ما آنرا از تمیم داری و عدی خریده‌ایم. آنگاه، دو نفر از اولیای او (میت) برخاستند و سوگند یاد كردند كه گواهی ما درست‌تر از گواهی آن دو نفر است و این جام به میت خویشاوند ما تعلق دارد.

روای می‌گوید: در این خصوص، آیه زیر نازل شد: (ای مؤمنان! هنگامی كه مرگتان فرا رسید، گواه بگیرید)».

۵۳- کتاب جهاد

باب (۱): فضیلت جهاد و پیروی از سیرت پیامبر اکرم ج

۱۱۹۲- «عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَ س قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَ: دُلَّنِي عَلَى عَمَلٍ يَعْدِلُ الْجِهَادَ قَالَ: «لا أَجِدُهُ». قَالَ: «هَلْ تَسْتَطِيعُ إِذَا خَرَجَ الْمُجَاهِدُ أَنْ تَدْخُلَ مَسْجِدَكَ فَتَقُومَ وَلا تَفْتُرَ وَتَصُومَ وَلا تُفْطِرَ»؟ قَالَ: وَمَنْ يَسْتَطِيعُ ذَلِكَ؟»(بخارى: ۲۷۸۵)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: مردی نزد رسول الله جآمد و گفت: عملی به من معرفی كن كه با جهاد، برابر باشد. رسول خدا جفرمود: «چنین عملی، سراغ ندارم». و افزود: «آیا تو می‌توانی از زمانی كه مجاهد (برای جهاد) بیرون می‌رود، به مسجدت بروی و بدون احساس خستگی به نماز بایستی و بدون افطار، روزه بگیری (تا زمانی كه مجاهد برگردد)»؟ آن مرد، گفت: چه كسی توانایی چنین كاری را دارد؟».

باب (۲): بهترین مردم، مؤمنی است که با مال وجان خود، در راه خدا جهاد کند

۱۱۹۳- «عَنْ أبي سَعِيدٍ الْخُدْرِيَّ س قَالَ: قِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَيُّ النَّاسِ أَفْضَلُ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مُؤْمِنٌ يُجَاهِدُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِنَفْسِهِ وَمَالِهِ». قَالُوا: ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ: «مُؤْمِنٌ فِي شِعْبٍ مِنَ الشِّعَابِ يَتَّقِي اللَّهَ وَيَدَعُ النَّاسَ مِنْ شَرِّهِ»».(بخارى:۲۷۸۶)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: پرسیدند: ای رسول خدا! بهترین مردم، چه كسی است؟ رسول الله جفرمود: «مؤمنی كه با جان و مالش، در راه خدا، جهاد كند». پرسیدند: بعد از او، چه كسی، بهتر است؟ فرمود: «مؤمنی كه راه تقوای خدا را در پیش می‌گیرد و در یكی از دره‌ها، زندگی می‌كند و به مردم، آسیبی نمی‌رساند»».

۱۱۹۴- «عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «مَثَلُ الْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَنْ يُجَاهِدُ فِي سَبِيلِهِ كَمَثَلِ الصَّائِمِ الْقَائِمِ. وَتَوَكَّلَ اللَّهُ لِلْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِهِ بِأَنْ يَتَوَفَّاهُ أَنْ يُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ أَوْ يَرْجِعَهُ سَالِمًا مَعَ أَجْرٍ أَوْ غَنِيمَةٍ»». (بخارى:۲۷۸۷)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: شنیدم كه رسول الله جفرمود: «مثال مجاهد در راه خدا ـ و خدا بهتر می‌داند كه چه كسی در راه او جهاد می‌كند ـ مانند كسی است كه همیشه در حال روزه و نماز بسر می‌برد. و خداوند، تعهد نموده است كه اگر مجاهدِ راهش را بمیراند، او را وارد بهشت سازد و (اگر زنده نگه دارد) سالم و تندرست، همراه پاداش یا غنیمت (به خانه) برگرداند»».

باب (۳): درجات رفیع مجاهدین فی سبیل الله

۱۱۹۵- «وَعَنْهُ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَبِرَسُولِهِ، وَأَقَامَ الصَّلاةَ، وَصَامَ رَمَضَانَ، كَانَ حَقًّا عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ، جَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، أَوْ جَلَسَ فِي أَرْضِهِ الَّتِي وُلِدَ فِيهَا». فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَفَلا نُبَشِّرُ النَّاسَ؟ قَالَ: «إِنَّ فِي الْجَنَّةِ مِائَةَ دَرَجَةٍ أَعَدَّهَا اللَّهُ لِلْمُجَاهِدِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، مَا بَيْنَ الدَّرَجَتَيْنِ كَمَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ، فَإِذَا سَأَلْتُمُ اللَّهَ فَاسْأَلُوهُ الْفِرْدَوْسَ، فَإِنَّهُ أَوْسَطُ الْجَنَّةِ، وَأَعْلَى الْجَنَّةِ، أُرَاهُ فَوْقَهُ عَرْشُ الرَّحْمَنِ، وَمِنْهُ تَفَجَّرُ أَنْهَارُ الْجَنَّةِ»».(بخارى:۲۷۹۰)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كند كه رسول الله جفرمود: «كسی كه به خدا و رسولش، ایمان بیاورد، نماز بخواند و ماه رمضان را روزه بگیرد، خدا تعهد نموده است كه او را وارد بهشت سازد چه در راه خدا جهاد كند و یا در سرزمینی كه متولد شده است، بنشیند». صحابه عرض كردند: یا رسول الله! آیا به مردم، مژده ندهیم؟ فرمود: «در بهشت، صد درجه وجود دارد كه خداوند آنها را برای مجاهدین راه خود، مهیا ساخته است و فاصله هر درجه با درجه دیگر، به اندازه فاصله بین زمین و آسمان می‌باشد. پس هر گاه، چیزی از خدا خواستید، بهشت فردوس را طلب كنید. زیرا كه آن، بهترین و بالاترین، بهشت است». یكی از راویان می‌گوید: فكر می‌كنم كه رسول خدا جفرمود: «عرش خدا بر روی آن، قرار دارد و نهرهای بهشت، از آن سر چشمه می‌گیرند»».

باب (۴): صبح و شامی در راه خدا رفتن، از دنیا و ما فیها بهتر است

۱۱۹۶- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لَغَدْوَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوْ رَوْحَةٌ خَيْرٌ مِنَ الدُّنْيَا وَمَا فِيهَا»».(بخاری: ۲۷۹۲)

ترجمه: «انس بن مالک سروایت می‌كندكه نبی اكرم جفرمود: «صبح و شامی در راه خدا رفتن (جهاد كردن) از دنیا و آنچه در آن وجود دارد، بهتر است»».

۱۱۹۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لَقَابُ قَوْسٍ فِي الْجَنَّةِ خَيْرٌ مِمَّا تَطْلُعُ عَلَيْهِ الشَّمْسُ وَتَغْرُبُ». وَقَالَ: «لَغَدْوَةٌ أَوْ رَوْحَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ خَيْرٌ مِمَّا تَطْلُعُ عَلَيْهِ الشَّمْسُ وَتَغْرُبُ»».(بخارى: ۲۷۹۳)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «جایی به اندازه یک كمان، در بهشت، از آنچه خورشید بر آن طلوع و غروب می‌كند، ‌بهتر است». و افزود: «صبح و شامی در راه خدا رفتن (جهاد كردن) از تمام چیز‌هایی كه خورشید بر آنها طلوع و غروب می‌كند، بهتر است»».

باب (۵): حوران بهشتی

۱۱۹۸- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج: «لَوْ أَنَّ امْرَأَةً مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ اطَّلَعَتْ إِلَى أَهْلِ الأَرْضِ لأَضَاءَتْ مَا بَيْنَهُمَا وَلَمَلأَتْهُ رِيحًا وَلَنَصِيفُهَا عَلَى رَأْسِهَا خَيْرٌ مِنَ الدُّنْيَا وَمَا فِيهَا»».(بخارى: ۲۷۹۶)

ترجمه: «انس بن مالک سروایت می‌كند كه نبی اكرم جفرمود: «اگر یكی از زنان بهشتی بر اهل زمین، جلوه نماید، فضای میان زمین و آسمان را روشن و مالامال از بوی عطر می‌نماید. و روسری‌ای كه بر سر دارد، از دنیا و آنچه در آن، وجود دارد، بهتر است»».

باب (۶): کسی که در راه خدا زخمی شود

۱۱۹۹- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: بَعَثَ النَّبِيُّ ج أَقْوَامًا مِنْ بَنِي سُلَيْمٍ إِلَى بَنِي عَامِرٍ فِي سَبْعِينَ، فَلَمَّا قَدِمُوا قَالَ لَهُمْ خَالِي: أَتَقَدَّمُكُمْ فَإِنْ أَمَّنُونِي حَتَّى أُبَلِّغَهُمْ عَنْ رَسُولِ اللَّه ج وَإِلاَّ كُنْتُمْ مِنِّي قَرِيبًا، فَتَقَدَّمَ فَأَمَّنُوهُ فَبَيْنَمَا يُحَدِّثُهُمْ عَنِ النَّبِيِّ ج إِذْ أَوْمَئُوا إِلَى رَجُلٍ مِنْهُمْ فَطَعَنَهُ فَأَنْفَذَهُ، فَقَالَ: اللَّهُ أَكْبَرُ فُزْتُ وَرَبِّ الْكَعْبَةِ، ثُمَّ مَالُوا عَلَى بَقِيَّةِ أَصْحَابِهِ فَقَتَلُوهُمْ إِلاَّ رَجُلاً أَعْرَجَ صَعِدَ الْجَبَلَ، فَأَخْبَرَ جِبْرِيلُ ÷ النَّبِيَّ ج أَنَّهُمْ قَدْ لَقُوا رَبَّهُمْ فَرَضِيَ عَنْهُمْ وَأَرْضَاهُمْ، فَكُنَّا نَقْرَأُ أَنْ بَلِّغُوا قَوْمَنَا أَنْ قَدْ لَقِينَا رَبَّنَا فَرَضِيَ عَنَّا وَأَرْضَانَا، ثُمَّ نُسِخَ بَعْدُ، فَدَعَا عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ صَبَاحًا عَلَى رِعْلٍ وَذَكْوَانَ وَبَنِي لَحْيَانَ وَبَنِي عُصَيَّةَ الَّذِينَ عَصَوُا اللَّهَ وَرَسُولَهُ ج».(بخارى: ۲۸۰۱)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: نبی اكرم جعده‌ای از قبیله بنی سلیم را همراه هفتاد نفر دیگر، بسوی بنی عامر فرستاد. وقتی به آنجا رسیدند، دایی ام؛ حرام بن ملحان؛ گفت: من جلوتر از شما می‌روم. اگر به من اجازه دادند تا پیام رسول الله جرا به آنان برسانم (‌كه خوب است) وگر نه، شما به من نزدیک هستید (و می‌توانید از من دفاع كنید). او رفت و آنها (بنی عامر) هم به او اجازه دادند. اما در حالی كه داشت پیام رسول خدا جرا به آنان می‌رساند، بسوی یكی از مردان خود، اشاره كردند. او هم نیزه‌ای در بدنش فرو برد. حرام گفت: الله اكبر، سوگند به پرودگار كعبه كه رستگار شدم. سپس، بسوی سایر همراهان‌اش حمله ور شدند و بجز یک نفر لنگ كه بالای كوه رفت، همگی را به قتل رساندند. جبریل امین، نبی اكرم جرا مطلع ساخت كه آنان به لقای پروردگارشان نایل آمدند. خداوند از آنان خشنود شد و آنان را نیز خشنود ساخت.

راوی می‌گوید: ما این جملات را تلاوت می‌كردیم «أن قد لقینا ربنا فرضی عنا وارضانا» یعنی به قوم ما بگویید: ما به لقای پرودگارمان، نایل آمدیم. خداوند از ما خشنود شد و ما را نیز خشنود گردانید.

بعدها، این آیات، منسوخ شد. و رسول اكرم جتا چهل روز (در قنوت نماز صبح) قبایل رِعل، ذكوان، بنی لحیان و بنی عصیه را كه از خدا و رسولش، نافرمانی كردند، نفرین كرد».

۱۲۰۰- «عَنْ جُنْدَبِ بْنِ سُفْيَانَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ فِي بَعْضِ الْمَشَاهِدِ وَقَدْ دَمِيَتْ إِصْبَعُهُ فَقَالَ: «هَلْ أَنْتِ إِلاَّ إِصْبَعٌ دَمِيتِ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ مَا لَقِيتِ»».(بخارى:۲۸۰۲)

ترجمه: «جندب بن سفیان سمی‌گوید: انگشت مبارک رسول اكرم جدر یكی از غزوات، زخمی شد. آنحضرت جفرمود: «تو انگشتی بیش نیستی كه زخمی شده‌ای و آنچه به تو وارد شده است، در راه خدا می‌باشد»».

باب (۷): زخمی شدن در راه الله

۱۲۰۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لا يُكْلَمُ أَحَدٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَنْ يُكْلَمُ فِي سَبِيلِهِ إِلاَّ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَاللَّوْنُ لَوْنُ الدَّمِ وَالرِّيحُ رِيحُ الْمِسْكِ»». (بخارى: ۲۸۰۳)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كند كه رسول الله جفرمود: «سوگند به ذاتی كه جانم در دست اوست، هركس، در در راه خدا زخمی شود ـ وخدا بهتر می‌داند چه كسی در راه او زخمی می‌شود ـ روز قیامت، در حالی حشر می‌شود، كه رنگ زخمش، رنگ خون، و بوی آن، بوی مشک خواهد بود»».

باب (۸): این سخن خداوند متعال که می‌فرماید: «از میان مؤمنان، کسانی هستند که به عهدی که با خدا بسته‌اند وفا کرده‌اند، بعضی در گذشته‌اند و..»

۱۲۰۲- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: غَابَ عَمِّي أَنَسُ بْنُ النَّضْرِ س عَنْ قِتَالِ بَدْرٍ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، غِبْتُ عَنْ أَوَّلِ قِتَالٍ قَاتَلْتَ الْمُشْرِكِينَ، لَئِنِ اللَّهُ أَشْهَدَنِي قِتَالَ الْمُشْرِكِينَ، لَيَرَيَنَّ اللَّهُ مَا أَصْنَعُ، فَلَمَّا كَانَ يَوْمُ أُحُدٍ وَانْكَشَفَ الْمُسْلِمُونَ، قَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّي أَعْتَذِرُ إِلَيْكَ مِمَّا صَنَعَ هَؤُلاءِ ـ يَعْنِي أَصْحَابَهُ ـ وَأَبْرَأُ إِلَيْكَ مِمَّا صَنَعَ هَؤُلاءِ ـ يَعْنِي الْمُشْرِكِينَ ـ ثُمَّ تَقَدَّمَ فَاسْتَقْبَلَهُ سَعْدُ بْنُ مُعَاذٍ فَقَالَ: يَا سَعْدُ بْنَ مُعَاذٍ الْجَنَّةَ وَرَبِّ النَّضْرِ إِنِّي أَجِدُ رِيحَهَا مِنْ دُونِ أُحُدٍ، قَالَ سَعْدٌ: فَمَا اسْتَطَعْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا صَنَعَ، قَالَ أَنَسٌ: فَوَجَدْنَا بِهِ بِضْعًا وَثَمَانِينَ ضَرْبَةً بِالسَّيْفِ أَوْ طَعْنَةً بِرُمْحٍ أَوْ رَمْيَةً بِسَهْمٍ وَوَجَدْنَاهُ قَدْ قُتِلَ، وَقَدْ مَثَّلَ بِهِ الْمُشْرِكُونَ، فَمَا عَرَفَهُ أَحَدٌ إِلاَّ أُخْتُهُ بِبَنَانِهِ، قَالَ أَنَسٌ: كُنَّا نُرَى أَوْ نَظُنُّ أَنَّ هَذِهِ الآيَةَ نَزَلَتْ فِيهِ وَفِي أَشْبَاهِهِ ﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَيۡهِۖ[الأحزاب: ۲۳] . إِلَى آخِرِ الآيَةِ وَقَالَ: إِنَّ أُخْتَهُ وَهِيَ تُسَمَّى الرُّبَيِّعَ كَسَرَتْ ثَنِيَّةَ امْرَأَةٍ، فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ج بِالْقِصَاصِ، فَقَالَ أَنَسٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَالَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ لا تُكْسَرُ ثَنِيَّتُهَا فَرَضُوا بِالأَرْشِ، وَتَرَكُوا الْقِصَاصَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ مَنْ لَوْ أَقْسَمَ عَلَى اللَّهِ لأَبَرَّهُ»».(بخارى: ۲۸۰۶)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: «عمویم؛ انس بن نضر؛ كه در جنگ بدر حضور نداشت، از رسو ل خدا جپرسید: یا رسول الله! در نخستین غزوه‌ای كه با مشركین جنگیدی، من شركت نداشتم. اگر خدا به من توفیق جنگیدن با مشركین را بدهد، خواهد دید كه چه خواهم كرد.

و هنگامی كه جنگ احد، روی داد و مسلمانان، پراكنده شدند، انس بن نضر گفت: پرودگارا! من از كاری كه اینها یعنی مسلمانان، كردند، عذر خواهی می‌كنم و از كاری كه اینها یعنی مشركین كردند، بیزاری می‌جویم. سپس جلو رفت و پیش روی خود، سعد بن معاذ را دید و گفت: ای سعد بن معاذ! بهشت را می‌خواهم. و سو گند به پرودگار نضر كه من بوی بهشت را از سوی احد، استشمام می‌كنم.

سعد می‌گوید: ای رسو ل خدا! آنچه او انجام داد، از توان من خارج است. انس بن مالک سمی‌گوید: او كه توسط مشركین، كشته و مثله شده بود، هشتاد و اندی زخم شمشیر، ضربه نیزه و اثر تیر در بدنش، وجود داشت. هیچ كس، او را نتوانست بشناسد جز خواهرش كه از انگشتانش او را شناخت. به نظر ما این آیه ﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَيۡهِ...در مورد او و امثال او نازل شده است.

راوی می‌گوید: خواهر انس بن نضر كه ربیع نام داشت، دندانهای پیشین زنی را شكست. رسول خدا جحكم قصاص، صادر فرمود. انس بن نضر گفت: ای رسو ل خدا! سوگند به ذاتی كه تو را به حق مبعوث كرده است، دندانهای خواهرم شكسته نخواهد شد. سر انجام، اولیای آن زن، به دریافت دیه راضی شدند و از اجرای قصاص، صرف نظر كردند. رسول خدا جفرمود: «همانا در میان بندگان خدا، كسانی هستند كه اگر به خدا سوگند یاد كنند، خداوند، سوگندشان را راست می‌گرداند». (و این، یكی دیگر از فضایل انس بن نضر بشمار می‌رود)».

۱۲۰۳- «عَنِ زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ س قَالَ: نَسَخْتُ الصُّحُفَ فِي الْمَصَاحِفِ فَفَقَدْتُ آيَةً مِنْ سُورَةِ الأَحْزَابِ كُنْتُ أَسْمَعُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقْرَأُ بِهَا فَلَمْ أَجِدْهَا إِلاَّ مَعَ خُزَيْمَةَ بْنِ ثَابِتٍ الأَنْصَارِيِّ الَّذِي جَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج شَهَادَتَهُ شَهَادَةَ رَجُلَيْنِ وَهُوَ قَوْلُهُ ﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَيۡهِ».(بخارى:۲۸۰۷)

ترجمه: «زید بن ثابت سمی‌گوید: (زمانی كه) صحیفه‌های (متفرق) قرآن را در یک مصحف می‌نوشتم، یک آیه از سوره احزاب را كه از رسو ل خدا جتلاوت آنرا شنیده بودم، نیافتم. و سرانجام، آنرا فقط نزد خزیمه بن ثابت انصاری كه رسول الله جگواهی او را بجای گواهی دو نفر بحساب آورده بود، پیدا كردم. و آن آیه، اینست: ﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَيۡهِیعنی در میان مؤمنین، كسانی وجود دارند كه به عهدهای خود با خدا، وفا كردند».

باب (۹): ایمان وعمل صالح، قبل از جهاد

۱۲۰۴- «عَنِ الْبَرَاءِ س قال: أَتَى النَّبِيَّ ج رَجُلٌ مُقَنَّعٌ بِالْحَدِيدِ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أُقَاتِلُ أَوْ أُسْلِمُ؟ قَالَ: «أَسْلِمْ ثُمَّ قَاتِلْ». فَأَسْلَمَ ثُمَّ قَاتَلَ فَقُتِلَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «عَمِلَ قَلِيلاً وَأُجِرَ كَثِيرًا»».(بخارى: ۲۸۰۸)

ترجمه: «براء سمی‌گوید: مردی زره پوش نزد نبی اكرم جآمد و گفت: یا رسول الله! به جهاد بروم یا مسلمان شوم؟ آنحضرت جفرمود: مسلمان شو. آنگاه جهاد كن». لذا، آن مرد، مسلمان شد. سپس جهاد كرد و كشته شد. رسول خدا جفرمود: «عملی اندک انجام داد ولی پاداشی بزرگ، دریافت كرد»».

باب (۱۰): کسی که بر اثر تیر فرد ناشناسی، کشته شود

۱۲۰۵- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س أَنَّ أُمَّ الرُّبَيِّعِ بِنْتَ الْبَرَاءِ وَهِيَ أُمُّ حَارِثَةَ بْنِ سُرَاقَةَ أَتَتِ النَّبِيَّ ج فَقَالَتْ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ أَلا تُحَدِّثُنِي عَنْ حَارِثَةَ؟ وَكَانَ قُتِلَ يَوْمَ بَدْرٍ أَصَابَهُ سَهْمٌ غَرْبٌ فَإِنْ كَانَ فِي الْجَنَّةِ صَبَرْتُ، وَإِنْ كَانَ غَيْرَ ذَلِكَ اجْتَهَدْتُ عَلَيْهِ فِي الْبُكَاءِ، قَالَ: «يَا أُمَّ حَارِثَةَ، إِنَّهَا جِنَانٌ فِي الْجَنَّةِ وَإِنَّ ابْنَكِ أَصَابَ الْفِرْدَوْسَ الأَعْلَى»».(بخارى: ۲۸۰۹)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: ام ربیع، دختر براء؛ كه مادر سراقه بن حارثه بود، نزد رسول اكرم جآمد و گفت: ای رسول خدا! مرا از وضع حارثه با خبر كن ـ گفتنی است كه حارثه در روز بدر بوسیله تیر فرد ناشناسی كشته شده بود ـ اگر در بهشت است، صبر می‌كنم و گر نه، برایش بسیار گریه می‌كنم. آنحضرت جفرمود: « ای ام حارثه! بهشت، درجات مختلف دارد و یقیناً فرزند تو در فردوس برین، جای دارد»».

باب (۱۱): مجاهد فی سبیل الله چه کسی است؟

۱۲۰۶- «عَنْ أَبِي مُوسَى س قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ ج فَقَالَ: الرَّجُلُ يُقَاتِلُ لِلْمَغْنَمِ وَالرَّجُلُ يُقَاتِلُ لِلذِّكْرِ وَالرَّجُلُ يُقَاتِلُ لِيُرَى مَكَانُهُ فَمَنْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ؟ قَالَ: «مَنْ قَاتَلَ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا فَهُوَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»». (بخارى:۲۸۱۰)

ترجمه: «ابوموسی سمی‌گوید: مردی نزد نبی اكرم جآمد و گفت: یكی بخاطر غنیمت، دیگری بخاطر نام و نشان و فردی بخاطر ریا می‌جنگد. كدام یک، مجاهد راه خدا، بشمار
می رود؟ رسول الله جفرمود: «كسی كه برای اعلای كلمه الله بجنگد، او مجاهد راه خدا است»».

باب (۱۲): غسل نمودن بعد از جهاد و غبار جنگ

۱۲۰۷- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج لَمَّا رَجَعَ يَوْمَ الْخَنْدَقِ وَوَضَعَ السِّلاحَ وَاغْتَسَلَ، فَأَتَاهُ جِبْرِيلُ وَقَدْ عَصَبَ رَأْسَهُ الْغُبَارُ فَقَالَ: وَضَعْتَ السِّلاحَ فَوَاللَّهِ مَا وَضَعْتُهُ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «فَأَيْنَ»؟ قَال:َ هَا هُنَا وَأَوْمَأَ إِلَى بَنِي قُرَيْظَةَ» قَالَتْ: فَخَرَجَ إِلَيْهِمْ رَسُولُ اللَّهِ ج».(بخارى: ۲۸۱۳)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: هنگامی كه رسول الله جاز غزوه خندق برگشت و سلاحش را بر زمین نهاد و غسل كرد، جبرئیل در حالی كه سرش پوشیده از غبار بود، آمد و گفت: سلاحت را بر زمین نهاده ای؟ بخدا سوگند كه من هنوز، سلاحم را بر زمین ننهاده‌‌ام. رسول الله جگفت: «كجا جهاد كنیم»؟ جبرئیل بسوی بنی قریظه اشاره كرد و گفت: اینجا (با بنی قریظه). آنگاه، رسول خدا جبسوی آنان رفت».

باب (۱۳): کافری که مسلمانی را کشته، سپس ایمان می‌آورد و بر دین، استقامت می‌کند و کشته می‌شود

۱۲۰۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «يَضْحَكُ اللَّهُ إِلَى رَجُلَيْنِ يَقْتُلُ أَحَدُهُمَا الآخَرَ يَدْخُلانِ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُ هَذَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلُ ثُمَّ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَى الْقَاتِلِ فَيُسْتَشْهَدُ»».(بخارى: ۲۸۲۶)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كند كه رسول الله جفرمود: «خداوند به دو نفری كه یكی دیگری را به قتل می‌رساند و هر دو وارد بهشت می‌شوند، می‌خندد. بدین معنی كه یكی در راه خدا می‌جنگد و (بوسیله دیگری) كشته می‌شود. سپس، خداوند، توبه قاتل را می‌پذیرد و او نیز به شهادت می‌رسد» (در نتیجه، هر دو وارد بهشت می‌شوند)».

۱۲۰۹- «وَعَنْهُ س قَالَ: أَتَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج وَهُوَ بِخَيْبَرَ بَعْدَ مَا افْتَتَحُوهَا، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَسْهِمْ لِي، فَقَالَ بَعْضُ بَنِي سَعِيدِ بْنِ الْعَاصِ: لا تُسْهِمْ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ. فَقَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ: هَذَا قَاتِلُ ابْنِ قَوْقَلٍ، فَقَالَ ابْنُ سَعِيدِ بْنِ الْعَاصِ: وَاعَجَبًا لِوَبْرٍ تَدَلَّى عَلَيْنَا مِنْ قَدُومِ ضَأْنٍ يَنْعَى عَلَيَّ قَتْلَ رَجُلٍ مُسْلِمٍ أَكْرَمَهُ اللَّهُ عَلَى يَدَيَّ وَلَمْ يُهِنِّي عَلَى يَدَيْهِ».(بخارى:۲۸۲۷)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: پس از فتح خیبر، نزد رسول خدا جكه آنجا بود، رفتم و گفتم: یا رسول الله! به من سهمی از غنیمت، بده. یكی از فرزندان سعید بن العاص گفت: یا رسول الله! به اوسهمی مده. گفتم: این شخص، قاتل ابن قوقل است. فرزند سعید بن العاص گفت: در شگفتم از این گربه وحشی كه از كوه ضأن پایین آمده است و كشته شدن مرد مسلمانی را كه خداوند او را با دستان من اكرام نمود (به شهادت رساند) و مرا با دستان او خوار نساخت (در حالت كفر به هلاكت نرساند) بر من عیب می‌گیرد».

باب (۱۴): ترجیح دادن جهاد بر روزه

۱۲۱۰- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: كَانَ أَبُو طَلْحَةَ لا يَصُومُ عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ ج مِنْ أَجْلِ الْغَزْوِ، فَلَمَّا قُبِضَ النَّبِيُّ ج لَمْ أَرَهُ مُفْطِرًا إِلاَّ يَوْمَ فِطْرٍ أَوْ أَضْحَى».(بخارى: ۲۸۲۸)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: ابوطلحه سدر زمان رسول خدا جبرای اینكه بتواند جهاد كند، روزه (نفلی) نمی‌گرفت. ولی پس از درگذشت رسول اكرم ججز روزهای عید فطر و قربان، هیچ روزی او را بدون روزه، ندیدم».

باب (۱۵): بجز کشته شدن، هفت نوع شهادت، وجود دارد

۱۲۱۱- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «الطَّاعُونُ شَهَادَةٌ لِكُلِّ مُسْلِمٍ»». (بخارى: ۲۸۳۰)

ترجمه: «انس بن مالک سروایت می‌كند كه نبی اكرم جفرمود: «هر مسلمانی كه در اثر بیماری طاعون بمیرد، شهید است»».

(در حدیثی كه مؤطا از جابر بن عیتک سروایت نموده است، رسول اكرم جفرمود: «بجز كشته شدن، هفت نوع شهادت وجود دارد: كسی كه بر اثر بیماری طاعون بمیرد، شهید است. فردی كه غرق شود، شهید است . كسی كه بر اثر بیماری ذات الریه بمیرد، شهید است. آنكس كه بر اثر اسهال بمیرد، شهید است. فردی كه در اثر آتش سوزی بمیرد، شهید است. كسی كه زیر آوار بمیرد، شهید است و زنی كه در ایام نفاس بمیرد، شهید است).

باب (۱۶): شأن نزول ﴿لَّا یَسۡتَوِی ٱلۡقَٰعِدُونَ...[النساء: ۹۵] .

۱۲۱۲- «عَنْ زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ س قال: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج أَمْلَى عَلَيْهِ ﴿لَّا يَسۡتَوِي ٱلۡقَٰعِدُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ قَالَ: فَجَاءَهُ ابْنُ أُمِّ مَكْتُومٍ وَهُوَ يُمِلُّهَا عَلَيَّ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ لَوْ أَسْتَطِيعُ الْجِهَادَ لَجَاهَدْتُ وَكَانَ رَجُلاً أَعْمَى، فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى عَلَى رَسُولِهِ ج وَفَخِذُهُ عَلَى فَخِذِي فَثَقُلَتْ عَلَيَّ حَتَّى خِفْتُ أَنَّ تَرُضَّ فَخِذِي ثُمَّ سُرِّيَ عَنْهُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ ﴿غَيۡرُ أُوْلِي ٱلضَّرَرِ». (بخارى:۲۸۳۲)

ترجمه: «زید بن ثابت سروایت می‌كند كه رسول الله جآیه ﴿لَّا يَسۡتَوِي ٱلۡقَٰعِدُونَ .... فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ(یعنی مؤمنانی كه نشسته‌اند با كسانی كه در راه خدا جهاد می‌كنند، برابر نیستند) را بر من املاء می‌نمود. در آن اثنا، عبد الله بن ام مكتوم كه مردی نابینا بود، آمد و گفت: یا رسول الله! اگر توانایی جهاد می‌داشتم، به جهاد می‌رفتم. آنگاه، در حالی كه ران رسول خدا جبر ران من گذاشته شده بود، خداوند وحی فرستاد. در اثر آن، آنقدر ران آنحضرت جبر من سنگینی كرد كه ترسیدم رانم خرد شود. پس از بر طرف شدن حالت وحی، پیامبر اكرم جگفت: خداوند عزوجل (در تكمیل آیه فوق) این جمله را نازل فرمود: ﴿غَيۡرُ أُوْلِي ٱلضَّرَرِیعنی مؤمنانی كه نشسته‌اند با كسانی كه در راه خدا جهاد می‌كنند، برابر نیستند مگر كسانی كه عذری داشته باشند)».

باب (۱۷): تشویق برای جهاد

۱۲۱۳- «عَنْ أَنَسٍ س قال: خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ج إِلَى الْخَنْدَقِ فَإِذَا الْمُهَاجِرُونَ وَالأَنْصَارُ يَحْفِرُونَ فِي غَدَاةٍ بَارِدَةٍ، فَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ عَبِيدٌ يَعْمَلُونَ ذَلِكَ لَهُمْ، فَلَمَّا رَأَى مَا بِهِمْ مِنَ النَّصَبِ وَالْجُوعِ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنَّ الْعَيْشَ عَيْشُ الآخِرَهْ
ج فَاغْفِرْ لِلأَنْصَارِ وَالْمُهَاجِرَهْ
ج فَقَالُوا مُجِيبِينَ لَهُ: نَحْنُ الَّذِينَ بَايَعُوا مُحَمَّدَا
ج عَلَى الْجِهَادِ مَا بَقِينَا أَبَدَا».
ج (بخارى: ۲۸۳۴)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: رسول الله جبسوی خندق رفت و مهاجرین و انصار را دید كه در صبحگاه سردی، مشغول حفر خندق هستند. آنان برده و خدمتكاری نداشتند كه برایشان این كار را انجام دهند.

هنگامی كه رسول خدا جخستگی و گرسنگی آنان را مشاهده كرد، فرمود: «پروردگارا! همانا زندگی، زندگی آخرت است. پس مهاجرین و انصار را ببخشای».

آنان در پاسخ آنحضرت جگفتند: ما كسانی هستیم كه برای همیشه و تا زنده‌ایم با محمد جبر جهاد، بیعت كرده‌ایم».

باب (۱۸): کندن خندق

۱۲۱۴- «وَعَنْهُ س فِيْ رِوَايَةٍ أَنَّهُمْ كَانُوْا يَقُولُونَ: نَحْنُ الَّذِينَ بَايَعُوا مُحَمَّدَا
ج عَلَى الإِسْلامِ مَا بَقِينَا أَبَدَا
ج وَالنَّبِيُّ ج يُجِيبُهُمْ وَيَقُولُ: اللَّهُمَّ إِنَّه لا خَيْرَ إِلاَّ خَيْرُ الآخِرَهْ
ج فَبَارِكْ فِي الأَنْصَارِ وَالْمُهَاجِرَهْ».
ج (بخارى:۲۸۳۵)

ترجمه: «و در روایتی، انس سمی‌گوید: آنها می‌گفتند: ما كسانی هسیتم كه برای همیشه و تا زنده‌ایم با محمد جبر اسلام، بیعت كرده‌ایم. و نبی اكرم جدر جواب آنان، می‌فرمود: «خدایا! همانا هیچ خیری جز خیر آخرت، وجود ندارد. پس به مهاجرین و انصار، بركت عنایت فرما»».

۱۲۱۵- «عَنِ الْبَرَاءِ س قَالَ: رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَوْمَ الأَحْزَابِ يَنْقُلُ التُّرَابَ وَقَدْ وَارَى التُّرَابُ بَيَاضَ بَطْنِهِ وَهُوَ يَقُولُ: لَوْلا أَنْتَ مَــا اهْتَــدَيْنَا
ج وَلا تَصَــدَّقْنَا وَلا صَـلَّيْــنَا
ج فَأَنْزِلَنْ سَكِــينَةً عَلَيْــنَا
وَثَبِّـتِ الأَقْــدَامَ إِنْ لاقَــيْنَا
إِنَّ الأُلَى قَدْ بَغَـوْا عَلَيْــنَا
إِذَا أَرَادُوا فِتْــــنَةً أَبَيْــنَا».
(بخاری: ۲۸۳۷)

ترجمه: «براء سمی‌گوید: روز جنگ احزاب، رسول خدا جرا در حالی دیدم كه خاک، سفیدی شكمش را پوشانیده بود و می‌گفت:«پروردگارا! اگر تو نبودی، ما هدایت نمی‌شدیم، نماز نمی‌خواندیم و صدقه نمی‌دادیم. پس بر ما آرامش نازل كن و هنگام رویارویی با دشمن، ما را ثابت قدم بگردان. آنان بر ما ستم كردند و دشمنی ورزیدند. هرگاه، اراده فتنه و فساد كنند، جلوی آنان را خواهیم گرفت»».

باب (۱۹): ترک جهاد به خاطر عذر

۱۲۱۶- «عَنْ أَنَسٍ س أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ فِي غَزَاةٍ فَقَالَ: «إِنَّ أَقْوَامًا بِالْمَدِينَةِ خَلْفَنَا مَا سَلَكْنَا شِعْبًا وَلا وَادِيًا إِلاَّ وَهُمْ مَعَنَا فِيهِ حَبَسَهُمُ الْعُذْرُ»».(بخارى: ۲۸۳۹)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: نبی اكرم جدر یكی از غزوات (تبوک) فرمود: «گروهی از مسلمانان، پشت سر ما در مدینه، مانده‌اند (‌و نتوانسته‌اند در این غزوه، شركت كنند). ولی هر دره و رودخانه‌ای را كه ما طی می‌كنیم، آنان همراه ما هستند (در اجر و ثواب با ما شریكند) زیرا عذر، مانع آمدن آنها با ما شد»».

باب (۲۰): فضیلت روزه در راه الله

۱۲۱۷- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «مَنْ صَامَ يَوْمًا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بَعَّدَ اللَّهُ وَجْهَهُ عَنِ النَّارِ سَبْعِينَ خَرِيفًا»». (بخارى:۲۸۴۰)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: شنیدم كه نبی اكرم جفرمود: «هر كس كه یک روز در راه خدا (در جهاد) روزه بگیرد، خداوند، چهره‌اش را به اندازه مسافت هفتاد سال، از دوزخ، دور می‌كند»».

باب (۲۱): فضیلت مجهز کردن مجاهد و یا سرپرستی خانوده‌اش بطور شایسته

۱۲۱۸- «عَنْ زَيْدِ بْنِ خَالِدٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ جَهَّزَ غَازِيًا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَقَدْ غَزَا، وَمَنْ خَلَفَ غَازِيًا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِخَيْرٍ فَقَدْ غَزَا»».(بخارى: ۲۸۴۳)

ترجمه: «زید بن خالد سروایت می‌كند كه رسول الله جفرمود: «هركس كه مجاهدی را در راه خدا، مجهز كند (ساز و برگ نظامی‌اش را فراهم سازد) همانا جهاد كرده است. و هر كس كه خانواده مجاهدی را بنحو شایسته، سرپرستی نماید، او نیز جهاد كرده است»».

۱۲۱۹- «عَنْ أَنَسٍ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج لَمْ يَكُنْ يَدْخُلُ بَيْتًا بِالْمَدِينَةِ غَيْرَ بَيْتِ أُمِّ سُلَيْمٍ إِلاَّ عَلَى أَزْوَاجِهِ، فَقِيلَ لَهُ، فَقَالَ: «إِنِّي أَرْحَمُهَا قُتِلَ أَخُوهَا مَعِي»».(بخارى: ۲۸۴۴)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: نبی اكرم جدر مدینه غیر از خانه‌های همسرانش، به هیچ خانه‌ای جز خانه ام سُلیم (كه خاله رضاعی‌اش بود) وارد نمی‌شد. در این باره از رسول خدا جپرسیدند. فرمود: «من به او محبت می‌كنم زیرا برادرش كه همراه من بود، كشته شد»».

باب (۲۲): آمادگی برای مرگ، هنگام رفتن به جهاد

۱۲۲۰- «وَعَنْهُ س أنَّهُ أَتَى يَوْمَ الْيَمَامَةِ إلى ثَابِتِ بْنِ قَيْسٍ وَقَدْ حَسَرَ عَنْ فَخِذَيْهِ وَهُوَ يَتَحَنَّطُ فَقَالَ: يَا عَمِّ، مَا يَحْبِسُكَ أَنْ لا تَجِيءَ؟ قَالَ: الآنَ يَا ابْنَ أَخِي، وَجَعَلَ يَتَحَنَّطُ يَعْنِي مِنَ الْحَنُوطِ، ثُمَّ جَاءَ فَجَلَسَ فَذَكَرَ فِي الْحَدِيثِ انْكِشَافًا مِنَ النَّاسِ فَقَالَ: هَكَذَا عَنْ وُجُوهِنَا حَتَّى نُضَارِبَ الْقَوْمَ، مَا هَكَذَا كُنَّا نَفْعَلُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج بِئْسَ مَا عَوَّدْتُمْ أَقْرَانَكُمْ».(بخارى: ۲۸۴۵)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: روز جنگ یمامه، نزد ثابت بن قیس كه رانهایش را برهنه كرده بود و مواد خوشبویی را كه به میت می‌مالند، به بدنش می‌مالید، رفتم و گفتم: ای عمویم! چه چیز تو را از آمدن به جهاد، باز می‌دارد؟ گفت: ای برادر زاده! هم اكنون، می‌روم و همچنان مواد خوشبو را به بدنش می‌مالید. سپس آمد و نشست و در مورد فرار مردم از جنگ، سخن به میان آورد و گفت: راه را باز كنید تا با كفار بجنگیم. ما در زمان رسول خدا جاز جنگ فرار نمی‌كردیم. ولی شما حریفتان را بد بار آورده‌اید. (با فرارتان آنها را دلیر نموده اید)».

باب (۲۳): فضیلت پیشگام شدن و جمع‌آوری اطلاعات از دشمن

۱۲۲۱- «عَنْ جَابِرٍ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «مَنْ يَأْتِينِي بِخَبَرِ الْقَوْمِ»؟ يَوْمَ الأَحْزَابِ قَالَ الزُّبَيْرُ: أَنَا، ثُمَّ قَالَ: «مَنْ يَأْتِينِي بِخَبَرِ الْقَوْمِ»؟ قَالَ الزُّبَيْرُ: أَنَا، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «إِنَّ لِكُلِّ نَبِيٍّ حَوَارِيًّا وَحَوَارِيَّ الزُّبَيْرُ»».(بخارى: ۲۸۴۶)

ترجمه: «جابر سمی‌گوید: نبی اكرم جروز جنگ احزاب فرمود: «چه كسی می‌تواند اخبار دشمن را برای من بیاورد»؟ زبیر گفت: من. دوباره آنحضرت جفرمود: «چه كسی می‌تواند اخبار دشمن را برایم بیاورد»؟ زبیر گفت: من. نبی اكرم جفرمود: «هر پیامبری، حواری ای (دوست مخلصی) دارد. و حواری من، زبیر است»».

باب (۲۴): جهاد، در معیت انسان نیکوکار و بدکار، ادامه دارد

۱۲۲۲- «عَنْ عُرْوَةَ الْبَارِقِيِّ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «الْخَيْلُ مَعْقُودٌ فِي نَوَاصِيهَا الْخَيْرُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ الأَجْرُ وَالْمَغْنَمُ»».(بخارى: ۲۸۵۲)

ترجمه: «عروه بارقی سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «در پیشانی اسبها، تا روز قیامت، خیر و بركت كه همان پاداش و غنیمت باشد، گره زده شده است». یعنی صاحب اسب، جهاد می‌كند و پاداش و غنیمت بدست می‌آورد».

۱۲۲۳- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج «الْبَرَكَةُ فِي نَوَاصِي الْخَيْلِ»».(بخارى:۲۸۵۱)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «خیر و بركت در پیشانی اسبها نهفته است»».

باب (۲۵): ثواب پرورش اسب برای جهاد

۱۲۲۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «مَنِ احْتَبَسَ فَرَسًا فِي سَبِيلِ اللَّهِ إِيمَانًا بِاللَّهِ وَتَصْدِيقًا بِوَعْدِهِ فَإِنَّ شِبَعَهُ وَرِيَّهُ وَرَوْثَهُ وَبَوْلَهُ فِي مِيزَانِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»».(بخاری: ۲۸۵۳)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كند كه نبی اكرم جفرمود: «هركس كه اسبی را در راه خدا (برای جهاد) با ایمان به خدا و تصدیق وعده‌هایش، نگهداری كند، روز قیامت، خوردن و‌ نوشیدن و ادرار و مدفوع آن اسب، در تراوزی اعمالش قرار خواهد گرفت»».

باب (۲۶): نام گذاری اسب و الاغ

۱۲۲۵- «عَنْ سَهْلٍ س قَالَ: كَانَ لِلنَّبِيِّ ج فِي حَائِطِنَا فَرَسٌ يُقَالُ: لَهُ اللُّحَيْفُ أو اللُّخَيْفُ».(بخارى: ۲۸۵۵)

ترجمه: «سهل سمی‌گوید: نبی اكرم جدر باغ ما اسبی داشت كه آنرا، لُحَیف یا لُخَیف می‌گفتند».

۱۲۲۶- «عَنْ مُعَاذٍ س قَالَ: كُنْتُ رِدْفَ النَّبِيِّ ج عَلَى حِمَارٍ يُقَالُ لَهُ: عُفَيْرٌ فَقَالَ: «يَا مُعَاذُ، هَلْ تَدْرِي حَقَّ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ»؟ وَسَرَدَ الْحَدِيْثَ وَقَدْ تَقَدَّمَ». (بخارى: ۲۸۵۶)

ترجمه: «معاذ سمی‌گوید: پشت سر نبی اكرم جبر الاغی كه عُفیر نام داشت، سوار بودم. آنحضرت جفرمود: «ای معاذ! آیا حق خدا را بر بندگانش می‌دانی»؟ آنگاه، بقیه حدیث را كه شرح آن گذشت، بیان كرد».

۱۲۲۷- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: كَانَ فَزَعٌ بِالْمَدِينَةِ فَاسْتَعَارَ النَّبِيُّ ج فَرَسًا لَنَا يُقَالُ لَهُ: مَنْدُوبٌ، فَقَالَ: مَا رَأَيْنَا مِنْ فَزَعٍ وَإِنْ وَجَدْنَاهُ لَبَحْرًا».(بخارى: ۲۸۵۷)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: مردم مدینه (از ترس دشمن) دچار وحشت شدند. نبی اكرم جاسب ما را كه مندوب نام داشت، به عاریت گرفت. (‌تا از جریان، آگاه شود). انس می‌گوید: ما هیچگونه وحشتی ندیدیم مگر اینكه این اسب، مانند دریا ‌می‌خروشید».

باب (۲۷): آنچه دربارۀ بدیُمنی اسب آمده است

۱۲۲۸- «عَنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «إِنَّمَا الشُّؤْمُ فِي ثَلاثَةٍ فِي الْفَرَسِ وَالْمَرْأَةِ وَالدَّارِ»».(بخارى:۲۸۵۸)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: شنیدم كه نبی اكرم جفرمود: «بدیمنی در سه چیز وجود دارد: اسب و زن و خانه»».

باب (۲۸): سهم اسب از مال غنیمت

۱۲۲۹- «وَعَنْهُ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج جَعَلَ لِلْفَرَسِ سَهْمَيْنِ وَلِصَاحِبِهِ سَهْمًا».(بخارى: ۲۸۶۳)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: رسول الله جبرای اسب، دو سهم و برای صاحبش، یک سهم از مال غنیمت، تعیین فرمود».

۱۲۳۰- «عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ س أنَّهُ قَالَ لَهُ رَجُلٌ: أَفَرَرْتُمْ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج يَوْمَ حُنَيْنٍ؟ قَالَ: لَكِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج لَمْ يَفِرَّ، إِنَّ هَوَازِنَ كَانُوا قَوْمًا رُمَاةً، وَإِنَّا لَمَّا لَقِينَاهُمْ حَمَلْنَا عَلَيْهِمْ، فَانْهَزَمُوا فَأَقْبَلَ الْمُسْلِمُونَ عَلَى الْغَنَائِمِ وَاسْتَقْبَلُونَا بِالسِّهَامِ، فَأَمَّا رَسُولُ اللَّهِ ج فَلَمْ يَفِرَّ فَلَقَدْ رَأَيْتُهُ وَإِنَّهُ لَعَلَى بَغْلَتِهِ الْبَيْضَاءِ، وَإِنَّ أَبَا سُفْيَانَ آخِذٌ بِلِجَامِهَا وَالنَّبِيُّ ج يَقُولُ: أَنَا النَّبِــيُّ لا كَذِبْ
أَنَا ابْنُ عَبْدِالْمُطَّــلِبْ».
(بخارى:۲۸۶۴)

ترجمه: «براء بن عازب سروایت می‌كند كه مردی از وی پرسید: آیا روز جنگ حنین، از كنار رسول الله فرار كردید؟ براء گفت: اما رسول خدا جفرار نكرد. همانا هوازن، قومی تیرانداز بود. هنگامی كه با آنها مواجه شدیم، به آنان یورش بردیم. آنها شكست خوردند. مسلمانان بسوی غنایم شتافتند. و هوازن با تیر‌اندازی به استقبال ما آمدند. رسول خدا جفرار نكرد. من ایشان را دیدم كه بر قاطر سفیدش سوار است و در حالی كه ابوسفیان، افسارش را در دست دارد، می‌فرماید: من، نبی خدا هستم و این، (ادعا) دروغ نیست. من فرزند عبد المطلب هستم».

باب (۲۹): شتر پیامبر اکرم ج

۱۲۳۱- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: كَانَ لِلنَّبِيِّ ج نَاقَةٌ تُسَمَّى الْعَضْبَاءَ لا تُسْبَقُ، فَجَاءَ أَعْرَابِيٌّ عَلَى قَعُودٍ فَسَبَقَهَا فَشَقَّ ذَلِكَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ حَتَّى عَرَفَهُ فَقَالَ: «حَقٌّ عَلَى اللَّهِ أَنْ لا يَرْتَفِعَ شَيْءٌ مِنَ الدُّنْيَا إِلاَّ وَضَعَهُ»».(بخارى: ۲۸۷۲)

ترجمه: «انس سروایت می‌كند كه نبی اكرم جشتری بنام عضباء داشت كه هیچ شتری از آن، سبقت نمی‌گرفت. مردی بادیه نشین كه سوار بر شترش بود، آمد و از عضباء سبقت گرفت. این امر بر مسلمانان، دشوار آمد تا اینكه رسول خدا جمتوجه شد. آنگاه فرمود: «سنت خدا این است كه هیچ چیزی در دنیا صعود نمی‌كند مگر اینكه خداوند آنرا پایین ‌می‌آورد»».

باب (۳۰): مشارکت زنان در جنگ با حمل آب برای مردم

۱۲۳۲- «عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س أَنَّهُ قَسَمَ مُرُوطًا بَيْنَ نِسَاءٍ مِنْ نِسَاءِ الْمَدِينَةِ فَبَقِيَ مِرْطٌ جَيِّدٌ، فَقَالَ لَهُ بَعْضُ مَنْ عِنْدَهُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، أَعْطِ هَذَا ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ ج الَّتِي عِنْدَكَ يُرِيدُونَ أُمَّ كُلْثُومٍ بِنْتَ عَلِيٍّ، فَقَالَ عُمَرُ: أُمُّ سَلِيطٍ أَحَقُّ. وَأُمُّ سَلِيطٍ مِنْ نِسَاءِ الأَنْصَارِ مِمَّنْ بَايَعَ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ عُمَرُ: فَإِنَّهَا كَانَتْ تَزْفِرُ لَنَا الْقِرَبَ يَوْمَ أُحُدٍ».(بخارى: ۲۸۸۱)

ترجمه: «از عمر بن خطاب سروایت است كه او، پارچه‌هایی را میان تعدادی از زنان مدینه، تقسیم كرد و یک قطعه پارچه خوب، باقی ماند. یک نفر كه آنجا بود، گفت: ای امیر المؤمنین! این را به همسرت؛ دختر رسول خدا ج؛ بده. و منظورش ام كلثوم دختر علی بن ابی‌طالب س(نوه رسول خدا ج) بود. عمر گفت: ام سلیط مستحق تر است. چرا كه روز احد برای ما مشک‌های پر از آب می‌آورد. گفتنی است كه ام سلیط، یكی از زنان انصار بود كه با رسول الله جبیعت كرده بود».

باب (۳۱): مداوای مجروحان جنگ، توسط زنان

۱۲۳۳- «عَنِ الرُّبَيِّعِ بِنْتِ مُعَوِّذٍ ل قَالَتْ: كُنَّا نَغْزو مَعَ النَّبِيِّ ج نَسْقِي وَنُدَاوِي الْجَرْحَى وَنَرُدُّ الْقَتْلَى إِلَى الْمَدِينَةِ».(بخارى: ۲۸۸۳)

ترجمه: «ربیع دختر معوَّذ لمی‌گوید: در غزوات، همراه نبی اكرم جشركت می‌كردیم، به مجاهدین، آب می‌دادیم، زخمی‌هایشان را مداوا می‌كردیم و ‌كشته‌هایشان را به مدینه، انتقال می‌دادیم».

باب (۳۲): نگهبانی در میادین جهاد

۱۲۳۴- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتُ: كَانَ النَّبِيُّ ج سَهِرَ فَلَمَّا قَدِمَ الْمَدِينَةَ قَالَ لَيْتَ رَجُلاً مِنْ أَصْحَابِي صَالِحًا يَحْرُسُنِي اللَّيْلَةَ إِذْ سَمِعْنَا صَوْتَ سِلاحٍ فَقَالَ: «مَنْ هَذَا»؟ فَقَالَ: أَنَا سَعْدُ بْنُ أَبِي وَقَّاصٍ جِئْتُ لأَحْرُسَكَ وَنَامَ النَّبِيُّ ج».(بخارى: ۲۸۸۵)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: نبی اكرم جكه از مسافرتی، به مدینه باز گشته بود و خوابش نمی‌برد، گفت: «ای كاش! امشب، مردی صالح از یارانم، برای من نگهبانی می‌داد». ناگهان‌ صدای اسلحه‌ای به گوشمان رسید. رسول اكرم جپرسید: «این كیست»؟ گفت: من، سعد بن ابی وقاص هستم. آمده‌‌ام تا از شما حراست كنم. آنگاه، رسول خدا جخوابید».

۱۲۳۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «تَعِسَ عَبْدُ الدِّينَارِ وَعَبْدُ الدِّرْهَمِ وَعَبْدُ الْخَمِيصَةِ إِنْ أُعْطِيَ رَضِيَ وَإِنْ لَمْ يُعْطَ سَخِطَ تَعِسَ وَانْتَكَسَ وَإِذَا شِيكَ فَلا انْتَقَشَ. طُوبَى لِعَبْدٍ آخِذٍ بِعِنَانِ فَرَسِهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَشْعَثَ رَأْسُهُ مُغْبَرَّةٍ قَدَمَاهُ إِنْ كَانَ فِي الْحِرَاسَةِ كَانَ فِي الْحِرَاسَةِ وَإِنْ كَانَ فِي السَّاقَةِ كَانَ فِي السَّاقَةِ إِنِ اسْتَأْذَنَ لَمْ يُؤْذَنْ لَهُ وَإِنْ شَفَعَ لَمْ يُشَفَّع»».(بخاری: ۲۸۸۷)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كند كه نبی اكرم جفرمود: «بنده دینار و درهم و پارچه نفیس، نابود باد. زیرا اگر به او عطا شود، خرسند می‌گردد و اگر عطا نشود، خشمگین و ناراحت می‌شود. (چنین شخصی) هلاک و سر نگون باد (‌تا جایی كه) اگر خاری به پایش خلد، كسی پیدا نشود كه آنرا در آورد. خوشا به حال بنده‌ای كه با سری ژولیده و پاهایی غبار آلود، عنان اسبش را در راه خدا بدست گیرد. اگر در خط مقدم جبهه، مأمور حراست شود، حراست دهد و اگر مأموریتش، پشت جبهه باشد، ‌آنجا نیز به وظیفه‌اش عمل نماید. (این شخص، نزد مردم، هیچگونه جایگاهی ندارد طوریكه) اگر اجازه بخواهد، به او اجازه نمی‌دهند و اگر شفاعتی كند، كسی شفاعتش را نمی‌پذیرد»».

باب (۳۳): فضیلت خدمت در جهاد

۱۲۳۶- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قال: خَرَجْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج إِلَى خَيْبَرَ أَخْدُمُهُ فَلَمَّا قَدِمَ النَّبِيُّ ج رَاجِعًا وَبَدَا لَهُ أُحُدٌ قَالَ: «هَذَا جَبَلٌ يُحِبُّنَا وَنُحِبُّهُ»».(بخارى: ۲۸۸۹)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: همراه رسول الله جبه خیبر رفتم تا در خدمت ایشان باشم. هنگامی كه نبی اكرم جاز خیبر برگشت و كوه احد، برایش آشكار شد، فرمود: «این، كوهی است كه ما را دوست دارد و ما نیز آن را دوست داریم»».

۱۲۳۷- «وَعَنْهُ س قَالَ: كُنَّا مَعَ النَّبِيِّ ج أَكْثَرُنَا ظِلاًّ الَّذِي يَسْتَظِلُّ بِكِسَائِهِ وَأَمَّا الَّذِينَ صَامُوا فَلَمْ يَعْمَلُوا شَيْئًا وَأَمَّا الَّذِينَ أَفْطَرُوا فَبَعَثُوا الرِّكَابَ وَامْتَهَنُوا وَعَالَجُوا، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «ذَهَبَ الْمُفْطِرُونَ الْيَوْمَ بِالأَجْرِ»».(بخارى: ۲۸۹۰)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: (در یكی از سفرها) همراه نبی اكرم جبودیم. كسانی از بیشترین سایه بر خوردار بودند كه از چادرشان بعنوان سایبان استفاده می‌كردند. (برخی از ما روزه داشتند و برخی، بدون روزه بودند) كسانی كه روزه بودند، نمی‌توانستند كاری انجام دهند و كسانی كه روزه نداشتند، شتران را آب و علوفه دادند، خدمت كردند و آب و غذا تهیه نمودند. نبی اكرم جفرمود: «امروز، تمام اجر را كسانی بردند كه روزه نداشتند»».

باب (۳۴): فضیلت یک روز نگهبانی در راه خدا

۱۲۳۸- «عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ السَّاعِدِيِّ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «رِبَاطُ يَوْمٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ الدُّنْيَا وَمَا عَلَيْهَا، وَمَوْضِعُ سَوْطِ أَحَدِكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ خَيْرٌ مِنَ الدُّنْيَا وَمَا عَلَيْهَا، وَالرَّوْحَةُ يَرُوحُهَا الْعَبْدُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ الْغَدْوَةُ خَيْرٌ مِنَ الدُّنْيَا وَمَا عَلَيْهَا»». (بخارى: ۲۸۹۲)

ترجمه: «سهل بن سعد ساعدی ‌سروایت می‌كند كه رسول الله ‌جفرمود: «یک روز نگهبانی در راه خدا از دنیا و مافیها بهتر است. و به اندازه جای شلاق شما در بهشت، از دنیا و مافیها بهتر است. و گامی كه بنده، شام یا صبحی در راه خدا بر می‌دارد، از دنیا و مافیها بهتر است»».

باب (۳۵): کمک گرفتن از ضعفاء و نیکوکاران، در جنگ

۱۲۳۹- «عَنْ سَعْدٍ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «هَلْ تُنْصَرُونَ وَتُرْزَقُونَ إِلاَّ بِضُعَفَائِكُمْ»».(بخارى: ۲۸۹۶)

ترجمه: «سعد بن ابی وقاص سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «مگر غیر از این است كه شما بخاطر ضعفاء و مساكین‌تان، یاری می‌شوید و روزی می‌خورید»». (یعنی دعا و عبادت آنان، باعث پیروزی شما و خیر و بركت در روزی‌تان می‌شود . لذا به دیده تحقیر به آنان نگاه نكنید).

۱۲۴۰- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «يَأْتِي زَمَانٌ يَغْزُو فِئَامٌ مِنَ النَّاسِ، فَيُقَالُ: فِيكُمْ مَنْ صَحِبَ النَّبِيَّ ج؟ فَيُقَالُ: نَعَمْ، فَيُفْتَحُ عَلَيْهِ، ثُمَّ يَأْتِي زَمَانٌ فَيُقَالُ: فِيكُمْ مَنْ صَحِبَ أَصْحَابَ النَّبِيِّ ج؟ فَيُقَالُ: نَعَمْ، فَيُفْتَحُ ثُمَّ يَأْتِي زَمَانٌ فَيُقَالُ: فِيكُمْ مَنْ صَحِبَ صَاحِبَ أَصْحَابِ النَّبِيِّ ج؟ فَيُقَالُ: نَعَمْ، فَيُفْتَحُ»».(بخارى: ۲۸۹۷)

ترجمه: «ابو سعید خدری سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «زمانی فرا خواهد رسید كه گروهی از مردم به جهاد می‌روند. و (از یكدیگر) می‌پرسند: آیا در میان شما كسی هست كه همراه پیامبر خدا جبوده است (صحابی)؟ می‌گویند: بلی. و پیروز می‌شوند. سپس،‌ زمانی فرا می‌رسد كه می‌پرسند: آیا درمیان شما كسی هست كه همراه صحابه پیامبر خدا جبوده است(تابعی)؟ می‌گویند: بلی. و پیروز می‌شوند. سپس زمانی فرا می‌رسد كه می‌پرسند: آیا در میان شما كسی هست كه با تابعین همراهی كرده باشد؟ یعنی تبع تابعی باشد. می‌گویند: بلی. و فتح پیروزی نصیب‌شان می‌گردد». (حدیث فوق در مورد فضیلت صحابه، تابعین و تبع تابعین می‌باشد).

باب (۳۶): تشویق به تیاندازی

۱۲۴۱- «عَنْ أَبِي أُسَيْدٍ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج يَوْمَ بَدْرٍ حِينَ صَفَفَنَا لِقُرَيْشٍ وَصَفُّوا لَنَا: «إِذَا أَكْثَبُوكُمْ فَعَلَيْكُمْ بِالنَّبْلِ»».(بخارى:۲۹۰۰)

ترجمه: «ابواُسَید سروایت می‌كند كه نبی اكرم جروز جنگ بدر كه ما در برابر قریش، و آنان در برابر ما صف آرایی كرده بودند، فرمود: «هنگامی كه به شما نزدیک شدند، تیر‌اندازی كنید»».

باب (۳۷): پناه بردن به سپر دیگران

۱۲۴۲- «عَنْ عُمَرَ س قَالَ: كَانَتْ أَمْوَالُ بَنِي النَّضِيرِ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ ج مِمَّا لَمْ يُوجِفِ الْمُسْلِمُونَ عَلَيْهِ بِخَيْلٍ وَلا رِكَابٍ، فَكَانَتْ لِرَسُولِ اللَّهِ ج خَاصَّةً وَكَانَ يُنْفِقُ عَلَى أَهْلِهِ نَفَقَةَ سَنَتِهِ ثُمَّ يَجْعَلُ مَا بَقِيَ فِي السِّلاحِ وَالْكُرَاعِ عُدَّةً فِي سَبِيلِ اللَّهِ». (بخارى: ۲۹۰۴)

ترجمه: «عمر سمی‌گوید: خداوند، اموال بنی نضیر را بدون اینكه مسلمانان، اسب و شتری بدوانند (جهاد كنند) به رسول اكرم جعنایت فرمود. در نتیجه، آن اموال به رسول خدا جاختصاص یافت. و آنحضرت جنفقه یک سال خانواده‌اش را می‌داد و بقیه را صرف تهیه سلاح، اسب و آمادگی جهاد در را خدا می‌نمود».

۱۲۴۳- «عَنْ عَلِيٍّ س قَالَ: مَا رَأَيْتُ النَّبِيَّ ج يُفَدِّي رَجُلاً بَعْدَ سَعْدٍ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: «ارْمِ فِدَاكَ أَبِي وَأُمِّي»».(بخارى: ۲۹۰۵)

ترجمه: «علی سمی‌گوید: ندیدم كه نبی اكرم جبعد از سعد، برای كسی دیگر، قربان و صدقه شود و شنیدم كه آنحضرت جبه سعد می‌گفت: «تیر‌اندازی كن، پدر و مادرم، فدایت شود»».

باب (۳۸): آنچه دربارۀ آراستن شمشیر آمده است

۱۲۴۴- «عَنْ أَبِيْ أُمَامَةَ س قَالَ: لَقَدْ فَتَحَ الْفُتُوحَ قَوْمٌ مَا كَانَتْ حِلْيَةُ سُيُوفِهِمُ الذَّهَبَ وَلا الْفِضَّةَ إِنَّمَا كَانَتْ حِلْيَتُهُمُ الْعَلابِيَّ وَالآنُكَ وَالْحَدِيدَ». (بخارى: ۲۹۰۹)

ترجمه: «ابوامامه سمی‌گوید: كسانی این پیروزیها را بدست آوردند كه شمشیرهایشان نه با طلا و نقره بلكه با پوست و آهن و سرب، آراسته شده بود».

باب (۳۹): آنچه دربارۀ زره و لباس جنگی پیامبر اکرم ج آمده است

۱۲۴۵- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج وَهُوَ فِي قُبَّةٍ: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَنْشُدُكَ عَهْدَكَ وَوَعْدَكَ، اللَّهُمَّ إِنْ شِئْتَ لَمْ تُعْبَدْ بَعْدَ الْيَوْمِ». فَأَخَذَ أَبُو بَكْرٍ بِيَدِهِ فَقَالَ: حَسْبُكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَقَدْ أَلْحَحْتَ عَلَى رَبِّكَ، وَهُوَ فِي الدِّرْعِ، فَخَرَجَ وَهُوَ يَقُولُ: ﴿سَيُهۡزَمُ ٱلۡجَمۡعُ وَيُوَلُّونَ ٱلدُّبُرَ ٤٥ بَلِ ٱلسَّاعَةُ مَوۡعِدُهُمۡ وَٱلسَّاعَةُ أَدۡهَىٰ وَأَمَرُّ ٤٦[القمر: ۴۵-۴۶] ».(بخارى: ۲۹۱۵)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: (روز بدر) نبی اكرم جكه زیر سایبانی قرار داشت، فرمود: «خدایا! از تو می‌خواهم كه به عهد و پیمانت، وفا كنی. خدایا! اگر می‌خواهی كه از امروز به بعد، عبادت نشوی...» در اینجا، ابوبكر دستش را گرفت و گفت: ای رسول خدا! نزد پرودگارت بسیار اصرار نمودی، بس است. آنحضرت جكه زره بر تن داشت، بیرون آمد درحالی كه می‌گفت: ﴿سَيُهۡزَمُ ٱلۡجَمۡعُ وَيُوَلُّونَ ٱلدُّبُرَ ٤٥ بَلِ ٱلسَّاعَةُ مَوۡعِدُهُمۡ وَٱلسَّاعَةُ أَدۡهَىٰ وَأَمَرُّ ٤٦[القمر: ۴۵-۴۶] یعنی جمعیت ایشان بزودی شكست می‌خورد و پشت می‌كنند و می‌گریزند. بلكه موعدشان، قیامت است و قیامت، مصیبتی عظیم‌تر و تلخ‌تر است».

باب (۴۰): استفاده از پارچۀ ابریشمی در جنگ

۱۲۴۶- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: رَخَّصَ النَّبِيُّ ج لِعَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ وَالزُّبَيْرِ بْنِ الْعَوَّامِ فِي حَرِيرٍ لِحِكَّةٍ بِهِمَا».(بخارى: ۲۹۲۲)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: نبی اكرم جبه عبدالرحمن بن عوف و زبیر بكه بدنشان دچار خارش شده بود، اجازه داد تا پارچه ابریشمی بپوشند».

باب (۴۱): آنچه که دربارۀ جنگ با رومیان، گفته شده است

۱۲۴۷- «عَنْ أُمِّ حَرَامٍ ل: أَنَّهَا سَمِعَتِ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «أَوَّلُ جَيْشٍ مِنْ أُمَّتِي يَغْزُونَ الْبَحْرَ قَدْ أَوْجَبُوا». قَالَتْ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنَا فِيهِمْ؟ قَالَ: «أَنْتِ فِيهِمْ». ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ ج: «أَوَّلُ جَيْشٍ مِنْ أُمَّتِي يَغْزُونَ مَدِينَةَ قَيْصَرَ مَغْفُورٌ لَهُمْ». فَقُلْتُ: أَنَا فِيهِمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «لا»». (بخارى: ۲۹۲۴)

ترجمه: «ام حرام لمی‌گوید: شنیدم كه نبی اكرم جفرمود: «اولین لشكر امت من كه در دریا با دشمن، می‌جنگد، بهشت برایش واجب می‌شود». پرسیدم: آیا من هم درمیان آنان خواهم بود؟ فرمود: «تو نیز درمیان آنان، خواهی بود». سپس، نبی اكرم جفرمود: «اولین لشكر امت من كه به شهر (قسطنطنیه) حمله می‌كند، بخشیده می‌شود». گفتم: یا رسول الله! من نیز در میان آنان خواهم بود؟ فرمود: «خیر»».

باب (۴۲): جهاد با یهود

۱۲۴۸- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «تُقَاتِلُونَ الْيَهُودَ حَتَّى يَخْتَبِيَ أَحَدُهُمْ وَرَاءَ الْحَجَرِ فَيَقُولُ: يَا عَبْدَ اللَّهِ، هَذَا يَهُودِيٌّ وَرَائِي فَاقْتُلْهُ»».(بخارى: ۲۹۲۵)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بروایت می‌كند كه رسول الله جفرمود: «زمانی فرا می‌رسد كه شما با یهود، می‌جنگید تا جایی كه یكی از آنان، پشت سنگی، پنهان می‌شود و آن سنگ، می‌گوید: ای بنده خدا! این، یهودی‌ای است كه پشت من، پنهان شده است. او را به قتل برسان»».

۱۲۴۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: «لا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى تُقَاتِلُوا الْيَهُودَ حَتَّى يَقُولَ الْحَجَرُ وَرَاءَهُ الْيَهُودِيُّ يَا مُسْلِمُ هَذَا يَهُودِيٌّ وَرَائِي فَاقْتُلْهُ»».(بخارى: ۲۹۲۶)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كند كه رسول الله جفرمود: «قیامت برپا نمی‌شود مگر این كه شما با یهود بجنگید تا آنجا كه سنگی كه یهودی پشت آن، پنهان شده است، بگوید: ای مسلمان! این، یک نفر یهودی است كه پشت من پنهان شده، او را بقتل برسان»».

باب (۴۳): جنگ با ترکها

۱۲۵۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى تُقَاتِلُوا التُّرْكَ صِغَارَ الأَعْيُنِ حُمْرَ الْوُجُوهِ ذُلْفَ الأُنُوفِ كَأَنَّ وُجُوهَهُمُ الْمَجَانُّ الْمُطْرَقَةُ، وَلا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى تُقَاتِلُوا قَوْمًا نِعَالُهُمُ الشَّعَرُ»».(بخارى: ۲۹۲۸)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه رسول الله جفرمود: «قیامت برپا نخواهد شد تا زمانیكه شما با تر‌ک‌هایی كه دارای چشمان كوچک، چهره‌هایی قرمز با بینی‌هایی پهن و صورت‌هایی مانند سپر هستند، نجنگید .همچنین قیامت برپا نخواهد شد تا زمانیكه شما با قومی كه كفش‌هایشان از مو ساخته شده است، نجنگید»».

باب (۴۴): نفرین مشرکین

۱۲۵۱- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي أَوْفَى ب قَالَ: دَعَا رَسُولُ اللَّهِ ج يَوْمَ الأَحْزَابِ عَلَى الْمُشْرِكِينَ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ مُنْزِلَ الْكِتَابِ، سَرِيعَ الْحِسَابِ، اللَّهُمَّ اهْزِمِ الأَحْزَابَ، اللَّهُمَّ اهْزِمْهُمْ وَزَلْزِلْهُمْ»». (بخارى: ۲۹۳۳)

ترجمه: «از عبد الله بن ابی اوفی بروایت است كه رسول الله جروز جنگ احزاب، مشركین را چنین نفرین كرد: «الهی، ای نازل كننده كتاب و ای سریع الحساب! بار الها! احزاب را شكست بده. خدایا! آنان را شكست بده و متزلزل بگردان»».

۱۲۵۲- «عَنْ عَائِشَةَ ل، قَالَتْ: دَخَل الْيَهُودُ عَلَى النَّبِيِّ ج فَقَالُوا: السَّامُ عَلَيْكَ. فَلَعَنْتُهُمْ، فَقَالَ: «مَا لَكِ»؟ قُلْتُ: أَوَلَمْ تَسْمَعْ مَا قَالُوا؟ قَالَ: «فَلَمْ تَسْمَعِي مَا قُلْتُ: وَعَلَيْكُمْ»». (بخارى: ۲۹۳۵)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: (روزی) چند نفر یهودی، نزد نبی اكرم جآمدند و گفتند: سام علیک (مرگ بر تو). من آنان را لعنت كردم. آنحضرت جپرسید: «تو را چه شده است»؟ گفتم: مگر نشنیدی كه چه گفتند؟ فرمود: «مگر نشنیدی كه من به آنان گفتم: و علیكم» یعنی مرگ بر شما باد. (پس نیازی نیست كه آنان را لعنت كنی)».

باب (۴۵): دعا برای هدایت مشرکین به قصد دلجویی از آنان

۱۲۵۳- «عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَدِمَ طُفَيْلُ بْنُ عَمْرٍو الدَّوْسِيُّ وَأَصْحَابُهُ عَلَى النَّبِيِّ ج فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ! إِنَّ دَوْسًا عَصَتْ وَأَبَتْ فَادْعُ اللَّهَ عَلَيْهَا، فَقِيلَ: هَلَكَتْ دَوْسٌ، قَالَ: «اللَّهُمَّ اهْدِ دَوْسًا وَأْتِ بِهِمْ»».(بخارى: ۲۹۳۷)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: طفیل بن عمرو دوسی و یارانش نزد نبی اكرم جآمدند و گفتند: یا رسول الله! همانا طایفه دوس، عصیان كرده و كفر ورزیدند. آنان را نفرین كن. مردم گمان كردند كه (با نفرین رسول خدا ج) دوس، نابود خواهد شد. رسول الله ج(‌خلاف انتظار آنها) دعای خیر كرد و فرمود: «خدایا! دوس را هدایت كن و مشرف به اسلام گردان»».

(۴۶): دعوت مردم، توسط پیامبر اکرم ج به سوی اسلام و نبوت

۱۲۵۴- «عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ س: أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِيَّ ج يَقُولُ يَوْمَ خَيْبَرَ: «لأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ رَجُلاً يَفْتَحُ اللَّهُ عَلَى يَدَيْهِ». فَقَامُوا يَرْجُونَ لِذَلِكَ أَيُّهُمْ يُعْطَى، فَغَدَوْا وَكُلُّهُمْ يَرْجُو أَنْ يُعْطَى، فَقَالَ: «أَيْنَ عَلِيٌّ»؟ فَقِيلَ: يَشْتَكِي عَيْنَيْهِ، فَأَمَرَ فَدُعِيَ لَهُ، فَبَصَقَ فِي عَيْنَيْهِ، فَبَرَأَ مَكَانَهُ حَتَّى كَأَنَّه لَمْ يَكُنْ بِهِ شَيْءٌ، فَقَالَ: نُقَاتِلُهُمْ حَتَّى يَكُونُوا مِثْلَنَا؟ فَقَالَ: «عَلَى رِسْلِكَ حَتَّى تَنْزِلَ بِسَاحَتِهِمْ، ثُمَّ ادْعُهُمْ إِلَى الإِسْلامِ وَأَخْبِرْهُمْ بِمَا يَجِبُ عَلَيْهِمْ فَوَاللَّهِ لأَنْ يُهْدَى بِكَ رَجُلٌ وَاحِدٌ خَيْرٌ لَكَ مِنْ حُمْرِ النَّعَمِ»».(بخارى: ۲۹۴۲)

ترجمه: «سهل‏ بن سعد سمی‌گوید: شنیدم كه نبی اكرم جروز خیبر، چنین فرمود: «پرچم اسلام را بدست مردی می‌سپارم كه خداوند بوسله او خیبر را فتح خواهد كرد». صحابه برخاستند و هر یک امیدوار بود كه پرچم به او سپرده می‌شود و شب را به همین امید، به صبح رساندند. آنگاه، رسول خدا جپرسید: «علی كجاست»؟ گفتند: چشم درد دارد. دستور داد كه او را صدا بزنند. علی آمد و آنحضرت جبر چشمانش، آب دهان مالید. بلافاصله بهبود یافت طوریكه گویا هرگز بیمار نبوده است. آنگاه از رسول خدا جپرسید: با آنان بجنگم تا مسلمان شوند؟ آنحضرت جفرمود: «با تأنی، نزد آنان برو تا بدانجا برسی. سپس، آنها را به اسلام،‌دعوت كن و از دستورات خدا با خبر ساز. سوگند به خدا، اگر یكی از آنان بوسیله تو هدایت شود، برایت از شتران سرخ رنگ، بهتر است». (یاد آوری می‌شود كه شتران سرخ رنگ، در آن زمان، نزد اعراب، از ارزش بسیار بالایی بر خوردار بودند)».

باب (۴۷): پنهان نمودن نیت جنگ از دیگران وترجیح سفر در روز پنجشنبه

۱۲۵۵- «عَنْ كَعْبِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: لَقَلَّمَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَخْرُجُ إِذَا خَرَجَ فِي سَفَرٍ إِلا يَوْمَ الْخَمِيسِ».(بخارى: ۲۹۴۹)

ترجمه: «كعب‏ بن مالک سمی‌گوید: كمتر اتفاق می‌افتاد كه رسول الله جغیر از پنج شنبه، در روز‌های دیگر، به سفر برود».

باب (۴۸): وداع کردن

۱۲۵۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّهُ قَالَ: بَعَثَنَا رَسُولُ اللَّهِ ج فِي بَعْثٍ وَقَالَ لَنَا: «إِنْ لَقِيتُمْ فُلانًا وَفُلانًا- «لِرَجُلَيْنِ مِنْ قُرَيْشٍ سَمَّاهُمَا ـ فَحَرِّقُوهُمَا بِالنَّارِ». قَالَ: ثُمَّ أَتَيْنَاهُ نُوَدِّعُهُ حِينَ أَرَدْنَا الْخُرُوجَ، فَقَالَ: «إِنِّي كُنْتُ أَمَرْتُكُمْ أَنْ تُحَرِّقُوا فُلانًا وَفُلانًا بِالنَّارِ وَإِنَّ النَّارَ لا يُعَذِّبُ بِهَا إِلَّا اللَّهُ، فَإِنْ أَخَذْتُمُوهُمَا فَاقْتُلُوهُمَا»».(بخارى: ۲۹۵۴)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جكه ما را به یک سریه، اعزام می‌كرد، فرمود: «اگر فلانی و فلانی را دیدید ـ دو نفر از قریش را نام برد ـ آنها را بسوازانید».

راوی می‌گوید: سپس، هنگام حركت، نزد آنحضرت جرفتیم تا ایشان را وداع كنیم. رسول اكرم جفرمود: «من به شما دستور دادم كه فلان و فلان شخص را در آتش، بسوزانید. ولی باید بدانید كه عذاب دادن با آتش، كار خداست. پس اگر آنان را دستگیر نمودید، به قتل برسانید»».

باب (۴۹): اطاعت از پیشوا و رهبر

۱۲۵۷- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «السَّمْعُ وَالطَّاعَةُ حَقٌّ مَا لَمْ يُؤْمَرْ بِالْمَعْصِيَةِ، فَإِذَا أُمِرَ بِمَعْصِيَةٍ فَلا سَمْعَ وَلا طَاعَةَ»».(بخارى: ۲۹۵۵)

ترجمه: «عبد الله ‏بن عمر بروایت می‌كند كه نبی ‏اكرم جفرمود: «شنیدن سخنان رهبر و اطاعت از دستورات او مادام كه امر به معصیتی نكرده باشد، لازم است. پس هر گاه، امر به معصیتی كرد، نباید سخنانش را شنید و از دستوراتش، اطاعت كرد»».

باب (۵۰): دفاع از رهبر و پناه بردن به اندیشه‌اش

۱۲۵۸- «عَنْ أَبَي هُرَيْرَةَ س: أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «نَحْنُ الآخِرُونَ السَّابِقُونَ». ويقول: «مَنْ أَطَاعَنِي فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ عَصَانِي فَقَدْ عَصَى اللَّهَ، وَمَنْ يُطِعِ الأَمِيرَ فَقَدْ أَطَاعَنِي وَمَنْ يَعْصِ الأَمِيرَ فَقَدْ عَصَانِي، وَإِنَّمَا الإِمَامُ جُنَّةٌ يُقَاتَلُ مِنْ وَرَائِهِ وَيُتَّقَى بِهِ، فَإِنْ أَمَرَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَعَدَلَ فَإِنَّ لَهُ بِذَلِكَ أَجْرًا، وَإِنْ قَالَ بِغَيْرِهِ فَإِنَّ عَلَيْهِ مِنْهُ»».(بخارى: ۲۹۵۶-۲۹۵۷)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: شنیدم كه رسول الله جفرمود: «امت من (از نظر زمان) آخرین امت، (‌و از نظر مقام و رتبه) از همه جلوتر است». و افزود: «هركس، از من اطاعت كند، همانا از خدا اطاعت كرده است. و هركس از من نافرمانی كند، همانا از خدا نافرمانی كرده است. و هركس از امیرش، اطاعت كند، یقیناً از من اطاعت كرده است. و هركس كه از او نافرمانی كند، یقیناً از من نافرمانی كرده است. همانا امام، سپر است. از او دفاع می‌كنند و به او پناه می‌برند. پس اگر به خدا ترسی و عدالت، امر نماید، مستوجب پاداش می‌شود. و اگر خلاف آن، امر كند، گناهكار می‌گردد»».

باب (۵۱): بیعت بر عدم فرار از میدان جنگ

۱۲۵۹- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: رَجَعْنَا مِنَ الْعَامِ الْمُقْبِلِ، فَمَا اجْتَمَعَ مِنَّا اثْنَانِ عَلَى الشَّجَرَةِ الَّتِي بَايَعْنَا تَحْتَهَا، كَانَتْ رَحْمَةً مِنَ اللَّهِ. فَقِيلَ لَهُ: عَلَى أَيِّ شَيْءٍ بَايَعَهُمْ؟ عَلَى الْمَوْتِ؟ قَالَ: لا، بَلْ بَايَعَهُمْ عَلَى الصَّبْرِ».(بخارى: ۲۹۵۸)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: یک سال پس از بیعت رضوان، هنگامی كه به آنجا بر گشتیم، هیچ دو نفری از ما در مورد درختی كه زیر آن بیعت كرده بودیم، اتفاق نظر نداشت. آن درخت، محل نزول رحمت الهی بود. (یا اینكه گم شدن آن، رحمت خدا بود).

از نافع كه راوی حدیث از ابن عمر است، پرسیدند: رسول الله جبر چه چیزی با آنها بیعت كرد؟ بر مرگ؟ گفت: خیر، بلكه با آنها بیعت كرد كه از میدان جنگ، فرار نكنند».

۱۲۶۰- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَيْدٍ س قَالَ: لَمَّا كَانَ زَمَنُ الْحَرَّةِ أَتَاهُ آتٍ فَقَالَ لَهُ: إِنَّ ابْنَ حَنْظَلَةَ يُبَايِعُ النَّاسَ عَلَى الْمَوْتِ، فَقَالَ: لا أُبَايِعُ عَلَى هَذَا أَحَدًا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ج».(بخارى: ۲۹۵۹)

ترجمه: «عبد الله بن زید سمی‌گوید: مردی در زمان جنگ حره (كه در زمان یزید بن معاویه در سال ۶۵ هـ .ق در مدینه منوره علیه عبد الله بن زبیر و یارانش بوقوع پیوست) نزد من آمد و گفت: عبد الله بن حنظله از مردم، بر مرگ، بیعت می‌گیرد. گفتم: پس از رسول الله جبا هیچ كسی، چنین بیعتی نمی‌كنم».

۱۲۶۱- «عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الأَكْوَعِ س قَالَ: بَايَعْتُ النَّبِيَّ ج ثُمَّ عَدَلْتُ إِلَى ظِلِّ الشَّجَرَةِ، فَلَمَّا خَفَّ النَّاسُ قَالَ: «يَا ابْنَ الأَكْوَعِ، أَلا تُبَايِعُ»؟ قَالَ: قُلْتُ: قَدْ بَايَعْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «وَأَيْضًا». فَبَايَعْتُهُ الثَّانِيَةَ، فقيل لَهُ: عَلَى أَيِّ شَيْءٍ كُنْتُمْ تُبَايِعُونَ يَوْمَئِذٍ؟ قَالَ: عَلَى الْمَوْتِ».(بخارى: ۲۹۶۰).

ترجمه: «سلمه‏ بن اكوع سمی‌گوید: با نبی اكرم جبیعت كردم. سپس به زیر سایه همان درخت، برگشتم. هنگامی كه جمعیت، كم شد، رسول الله جفرمود: «ای ابن اكوع! بیعت نمی‌كنی»؟ گفتم: ای رسول خدا! همانا، بیعت كردم. فرمود: «دوباره بیعت كن». پس برای بار دوم، بیعت كردم. از او پرسیدند: آنروز، بر چه چیزی، بیعت می‌كردید؟ گفت: «بر مرگ»».

باب (۵۲): امام و رهبر، پیروانش را به کاری امر نمایدکه توانایی آنرا داشته باشند

۱۲۶۲- «عَنْ مُجَاشِعٍ س قَالَ: أَتَيْتُ النَّبِيَّ ج أَنَا وَأَخِي، فَقُلْتُ: بَايِعْنَا عَلَى الْهِجْرَةِ، فَقَالَ: «مَضَتِ الْهِجْرَةُ لأَهْلِهَا». فَقُلْتُ: عَلامَ تُبَايِعُنَا؟ قَالَ: «عَلَى الإِسْلامِ وَالْجِهَادِ»».(بخارى: ۲۹۶۳)

ترجمه: «مجاشع سمی‌گوید: من همراه برادرم نزد نبی اكرم جرفتم و گفتم: با ما بر هجرت، بیعت كن. فرمود: «دوران هجرت به پایان رسید». گفتم: اكنون با ما بر چه چیزی بیعت می‌كنی؟ فرمود: «بر اسلام و جهاد»». (شایان ذكر است كه این گفتگو بعد از فتح مكه بود و پیامبر خدا جفرموده است: پس از فتح مكه، هجرتی نیست).

۱۲۶۳- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ س قَالَ: لَقَدْ أَتَانِي الْيَوْمَ رَجُلٌ فَسَأَلَنِي عَنْ أَمْرٍ مَا دَرَيْتُ مَا أَرُدُّ عَلَيْهِ، فَقَالَ: أَرَأَيْتَ رَجُلاً مُؤْدِيًا نَشِيطًا يَخْرُجُ مَعَ أُمَرَائِنَا فِي الْمَغَازِي فَيَعْزِمُ عَلَيْنَا فِي أَشْيَاءَ لا نُحْصِيهَا؟ فَقُلْتُ لَهُ: وَاللَّهِ مَا أَدْرِي مَا أَقُولُ لَكَ إِلا أَنَّا كُنَّا مَعَ النَّبِيِّ ج فَعَسَى أَنْ لا يَعْزِمَ عَلَيْنَا فِي أَمْرٍ إِلا مَرَّةً حَتَّى نَفْعَلَهُ، وَإِنَّ أَحَدَكُمْ لَنْ يَزَالَ بِخَيْرٍ مَا اتَّقَى اللَّهَ وَإِذَا شَكَّ فِي نَفْسِهِ شَيْءٌ سَأَلَ رَجُلاً فَشَفَاهُ مِنْهُ، وَأَوْشَكَ أَنْ لا تَجِدُوهُ، وَالَّذِي لا إِلَهَ إِلا هُوَ، مَا أَذْكُرُ مَا غَبَرَ مِنَ الدُّنْيَا إِلا كَالثَّغْبِ شُرِبَ صَفْوُهُ وَبَقِيَ كَدَرُهُ».(بخارى: ۲۹۶۴)

ترجمه: «عبد الله‏ بن مسعود سمی‌گوید: امروز، مردی نزد من آمد و از من مسئله‌ای پرسید كه ندانستم. پس گفت: نظر شما درباره مردی كه سراپا مسلح و بسیار با نشاط است و با امیران ما در جنگها شركت می‌كند. و امیر، ما را وادار به انجام كارهایی می‌كند كه نمی‌توانیم آنها را انجام دهیم، چیست؟ گفتم: به خدا سوگند، نمی‌دانم چه پاسخی به تو بدهم. فقط می‌توانم بگویم هنگامی كه ما همراه نبی اكرم جبودیم، آنحضرت جبرای انجام كارها، فقط یک بار به ما دستور می‌داد و ما آن را انجام می‌دادیم. همانا هر یک از شما تا زمانی در خیر و عافیت بسر می‌برد كه از خدا بترسد. و هرگاه در مورد امری، دچار شک و تردید شد، از كسی بپرسد تا تردیدش، بر طرف گردد. شاید چنین شخصی (كه به سؤال شما پاسخ بدهد) پیدا نشود. سوگند به ذاتی كه هیچ معبودی جز او وجود ندارد، در مورد دنیا می‌توانم بگویم كه مثال آن، مانند بركه‌ای است كه آب زلال آن نوشیده شده و آب آلوده‌اش، باقی مانده است».

باب (۵۳): پیامبر اکرم ج اگر در آغاز روز نمی‌جنگید، پس از زوال آفتاب، به جنگ می‌پرداخت

۱۲۶۴- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي أَوْفَى ب: أنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج فِي بَعْضِ أَيَّامِهِ الَّتِي لَقِيَ فِيهَا انْتَظَرَ حَتَّى مَالَتِ الشَّمْسُ، ثُمَّ قَامَ فِي النَّاسِ خَطِيبًا قَالَ: «أَيُّهَا النَّاسُ، لا تَتَمَنَّوْا لِقَاءَ الْعَدُوِّ، وَسَلُوا اللَّهَ الْعَافِيَةَ، فَإِذَا لَقِيتُمُوهُمْ فَاصْبِرُوا وَاعْلَمُوا أَنَّ الْجَنَّةَ تَحْتَ ظِلالِ السُّيُوفِ». ثُمَّ قَالَ: «اللَّهُمَّ مُنْزِلَ الْكِتَابِ» وَقَد‎ْ تَقَدَّمّ بَاقِيَ الدُّعَاءِ».(بخارى: ۲۹۶۶)

ترجمه: «عبد الله بن‏ ابی اوفی بمی‌گوید: در یكی از روزها (روز جنگ احزاب) كه رسول الله جبا دشمن، مواجه شد، منتظر ماند تا آفتاب، زوال كند. سپس برخاست و میان مردم، سخنرانی كرد و فرمود: «ای مردم! رویارویی با دشمن را آرزو نكنید و از خداوند، عافیت بخواهید. ولی اگر با دشمن، مواجه شدید، ‌صبر كنید و بدانید كه بهشت زیر سایه شمشیرهاست». سپس چنین دعا كرد: «الهی! ای نازل كننده كتاب ...» و بقیه دعا كه شرح آن گذشت».

باب (۵۴): شخص مزدبگیر

۱۲۶۵- «عَنْ يَعْلَى بْنِ أُُمَيَّةَ س قَالَ: اسْتَأْجَرْتُ أَجِيرًا فَقَاتَلَ رَجُلاً، فَعَضَّ أَحَدُهُمَا الآخَرَ، فَانْتَزَعَ يَدَهُ مِنْ فِيهِ وَنَزَعَ ثَنِيَّتَهُ، فَأَتَى النَّبِيَّ ج، فَأَهْدَرَهَا، فَقَالَ: «أَيَدْفَعُ يَدَهُ إِلَيْكَ فَتَقْضَمُهَا كَمَا يَقْضَمُ الْفَحْلُ»».(بخارى: ۲۹۷۳)

ترجمه: «یعلی بن امیه سمی‌گوید: شخصی را به اجرت گرفته بودم. او با كسی دیگر، درگیر شد. آن شخص، دست او را گزید. كارگر من، دست‌اش را از دهان او بیرون كشید و دندانهای جلویی آن مرد را هم بیرون آورد. او نزد نبی اكرم جآمد (و شكایت كرد). آنحضرت جشكسته شدن دندانهایش را مباح قرار داد و فرمود: «آیا می‌خواهی دستش را در اختیارت قرار دهد و تو آن را مانند شتر مست، بجوی»».

باب (۵۵): آنچه دربارۀ پرچم رسول الله ج آمده است

۱۲۶۶- «عَنِ الْعَبَّاسِ س: أَنَّهُ قَالَ لِلْزُّبَيْرِ س: هَا هُنَا أَمَرَكَ النَّبِيُّ ج أَنْ تَرْكُزَ الرَّايَةَ».(بخارى: ۲۹۷۶)

ترجمه: «از عباس سروایت است كه به زبیر سگفت: نبی اكرم جبه تو دستور داد كه پرچم را در اینجا (این نقطه) نصب كنی».

باب (۵۶): پیامبر اکرم ج فرمود: از مسافت یک ماه راه، دشمنانم دچار وحشت می‌شوند

۱۲۶۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «بُعِثْتُ بِجَوَامِعِ الْكَلِمِ، وَنُصِرْتُ بِالرُّعْبِ، فَبَيْنَا أَنَا نَائِمٌ أُتِيتُ بِمَفَاتِيحِ خَزَائِنِ الأَرْضِ فَوُضِعَتْ فِي يَدِيْ». قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ س: وَقَدْ ذَهَبَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَأَنْتُمْ تَنْتَثِلُونَهَا».(بخارى: ۲۹۷۷)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كند كه رسول الله جفرمود: «با كلمات جامع (مختصر از نظر لفظ، و پر بار از نظر معنا) مبعوث شدم و با رعب (‌ترسیدن دشمنان) یاری شده‌‌ام. و خواب بودم كه كلید گنجهای زمین، در دستم نهاده شد». ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جرفت و شما آن گنجها را استخراج می‌كنید».

باب (۵۷): برداشتن زاد و توشۀ جنگ (یا سفر)

۱۲۶۸- «عَنْ أَسْمَاءَ ل قَالَتْ: صَنَعْتُ سُفْرَةَ رَسُولِ اللَّهِ فِي بَيْتِ أَبِي بَكْرٍ حِينَ أَرَادَ أَنْ يُهَاجِرَ إِلَى الْمَدِينَةِ، قَالَتْ: فَلَمْ نَجِدْ لِسُفْرَتِهِ وَلا لِسِقَائِهِ مَا نَرْبِطُهُمَا بِهِ، فَقُلْتُ لِأَبِي بَكْرٍ: وَاللَّهِ مَا أَجِدُ شَيْئًا أَرْبِطُ بِهِ إِلا نِطَاقِي، قَالَ: فَشُقِّيهِ بِاثْنَيْنِ، فَارْبِطِيهِ بِوَاحِدٍ السِّقَاءَ وَبِالآخَرِ السُّفْرَةَ، فَفَعَلْتُ، فَلِذَلِكَ سُمِّيَتُ ذَاتَ النِّطَاقَيْنِ». (بخارى: ۲۹۷۹)

ترجمه: «اسماء لمی‌گوید: هنگامی كه رسول خدا جمی‌خواست به مدینه، هجرت نماید، توشه سفر آنحضرت جرا در خانه ابوبكر، آماده كردم. اما چیزی كه كیسه توشه و دهانه مشک آب را ببندیم پیدا نكردیم. به پدرم، ابوبكر، گفتم: به خدا سوگند كه من برای بستن زاد سفر، چیزی جز كمربند خود، پیدا نكردم. پدر گفت: آنرا دو قسمت كن. با یكی دهانه كیسه و با دیگری، دهانه مشک را ببند. پس من هم چنین كردم. بدین جهت، ذات النطاقین (صاحب دو كمر بند) نامیده شدم. (گفتنی است كه رسول الله جایشان را ذات النطاقین نامید)».

باب (۵۸): پشت سر کسی بر الاغ، سوار شدن

۱۲۶۹- «عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج رَكِبَ عَلَى حِمَارٍ عَلَى إِكَافٍ عَلَيْهِ قَطِيفَةٌ وَأَرْدَفَ أُسَامَةَ وَرَاءَهُ».(بخاری: ۲۹۸۷)

ترجمه: «از اسامه بن زید سروایت است كه رسول الله جبر الاغی كه پالان داشت و روی آن، پارچه‌ای مخملی انداخته شده بود، سوار شد و اسامه را پشت سرش، سوار كرد».

۱۲۷۰- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج أَقْبَلَ يَوْمَ الْفَتْحِ مِنْ أَعْلَى مَكَّةَ عَلَى رَاحِلَتِهِ مُرْدِفًا أُسَامَةَ بْنَ زَيْدٍ وَمَعَهُ بِلالٌ وَمَعَهُ عُثْمَانُ بْنُ طَلْحَةَ مِنَ الْحَجَبَةِ حَتَّى أَنَاخَ فِي الْمَسْجِدِ، فَأَمَرَهُ أَنْ يَأْتِيَ بِمِفْتَاحِ الْبَيْتِ، فَفَتَحَ، وَدَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَبَاقِيَ الْحَدِيْثِ قَدْ تَقَدَّمَ».(بخارى: ۲۹۸۸)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بروایت می‌كند كه رسول خدا جروز فتح مكه، سوار بر شترش، از قسمت بالای شهر مكه در حالی كه اسامه بن زید نیز پشت سرش سوار بود و بلال و عثمان بن طلحه شكه یكی از كلید داران كعبه بود، ایشان را همراهی می‌كردند، وارد شد و شترش را در مسجد، خوابانید و به عثمان بن طلحه سدستور داد تا كلید كعبه را بیاورد. او (‌كلید را آورد و) در را باز كرد. و رسول خدا جوارد كعبه شد. شرح مفصل آن در جلد اول، حدیث شماره ۲۹۲ بیان شد».

باب (۵۹): کراهیت بردن قرآن به سرزمین دشمن

۱۲۷۱- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج نَهَى أَنْ يُسَافَرَ بِالْقُرْآنِ إِلَى أَرْضِ الْعَدُوِّ».(بخارى:۲۹۹۰)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: رسول خدا جاز بردن قرآن به سرزمین دشمن، نهی فرمود».

باب (۶۰): کراهیت تکبیر گفتن با صدای بلند

۱۲۷۲- «عَنْ أَبِي مُوسَى الْأَشْعَرِيِّ س قَالَ: كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج فَكُنَّا إِذَا أَشْرَفْنَا عَلَى وَادٍ هَلَّلْنَا وَكَبَّرْنَا ارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُنَا: فَقَالَ النَّبِيُّ ج:: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ، ارْبَعُوا عَلَى أَنْفُسِكُمْ فَإِنَّكُمْ لا تَدْعُونَ أَصَمَّ وَلا غَائِبًا إِنَّهُ مَعَكُمْ إِنَّهُ سَمِيعٌ قَرِيبٌ تَبَارَكَ اسْمُهُ وَتَعَالَى جَدُّهُ»».(بخاری: ۲۹۹۲)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: در معیت رسول خدا ج: بودیم. هر وقت به جای بلندی می‌رسیدیم، تهلیل (لا اله الا الله) و تكبیر (الله اكبر) می‌گفتیم و صدایمان بلند می‌شد. نبی اكرم جفرمود: «بر خود رحم كنید زیرا شما فرد كر و غایبی را صدا نمی‌زنید. او با شماست، به شما نزدیک است و سخنانتان را می‌شنود. اسمش با بركت و مقامش بالاست»».

باب (۶۱): تسبیح گفتن هنگام بالا رفتن و پایین آمدن از بلندیها

۱۲۷۳- «عَنْ جَابِرٍس قَالَ:كُنَّا إِذَا صَعِدْنَا كَبَّرْنَا وَإِذَا تَصَوَّبْنَا سَبَّحْنَا». (بخارى:۲۹۹۴)

ترجمه: «جابر بن عبد الله انصاری سمی‌گوید: هرگاه، به جای بلندی می‌رفتیم، الله ‏اكبر و هرگاه از آن پایین می‌آمدیم، سبحان‏ الله می‌گفتیم».

باب (۶۲): به مسافر، ثواب عبادات دوران اقامت، خواهد رسید

۱۲۷۴- «عَنْ أَبِيْ مُوسَى س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِذَا مَرِضَ الْعَبْدُ أَوْ سَافَرَ كُتِبَ لَهُ مِثْلُ مَا كَانَ يَعْمَلُ مُقِيمًا صَحِيحًا»». (بخارى: ۲۹۹۶)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هرگاه، بنده‌ای، مریض یا مسافر باشد (و نتواند اعمال دوران صحت و اقامت‌اش را انجام دهد) پاداش اعمالی را كه در زمان صحت و اقامت، انجام می‌داده است، به او می‌رسد»».

باب (۶۳): تنها رفتن به مسافرت

۱۲۷۵- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِي الْوَحْدَةِ مَا أَعْلَمُ مَا سَارَ رَاكِبٌ بِلَيْلٍ وَحْدَهُ»».(بخارى: ۲۹۹۸)

ترجمه: «ابن عمر بروایت می‌كند كه نبی اكرم جفرمود: «اگر مردم، خطرات تنها به مسافرت رفتن را آنطور كه من می‌دانم، می‌دانستند، هیچ كس، به تنهایی در شب، به مسافرت نمی‌رفت»».

باب (۶۴): جهاد، با اجازۀ والدین

۱۲۷۶- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب قال: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ ج فَاسْتَأْذَنَهُ فِي الْجِهَادِ، فَقَالَ: «أَحَيٌّ وَالِدَاكَ»؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: «فَفِيهِمَا فَجَاهِدْ»». (بخارى: ۳۰۰۴)

ترجمه: «عبد الله‏ بن عمرو بمی‌گوید: مردی نزد نبی اكرم جآمد و از او اجازه خواست تا به جهاد برود. آنحضرت جپرسید: «آیا پدر و مادرت، زنده‌اند»؟ گفت: بلی. رسول خدا جفرمود: «جهاد تو، خدمت به آنهاست»».

باب (۶۵): بستن زنگوله و مشابه آن، به گردن شتر

۱۲۷۷- «عَنْ أَبِي بَشِيرٍ الأَنْصَارِيِّ س: أَنَّهُ كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج فِي بَعْضِ أَسْفَارِهِ وَالنَّاسُ فِي مَبِيتِهِمْ، فَأَرْسَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج رَسُولاً أَنْ لا يَبْقَيَنَّ فِي رَقَبَةِ بَعِيرٍ قِلادَةٌ مِنْ وَتَرٍ أَوْ قِلادَةٌ إِلا قُطِعَتْ». (بخاری: ۳۰۰۵)

ترجمه: «از ابوبشیر انصاری سروایت است كه ایشان در یكی از سفرها، همراه رسول خدا جبود و هنگام شب كه مردم در حال استراحت بودند، رسول الله جشخصی را فرستاد تا اعلام كند كه هیچ قلاده‌ای در گردن شتری باقی نماند مگر اینكه قطع شود».

باب (۶۶) مسافرت زن، بدون محرم

۱۲۷۸- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «لا يَخْلُوَنَّ رَجُلٌ بِامْرَأَةٍ وَلا تُسَافِرَنَّ امْرَأَةٌ إِلا وَمَعَهَا مَحْرَمٌ». فَقَامَ رَجُلٌ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، اكْتُتِبْتُ فِي غَزْوَةِ كَذَا وَكَذَا وَخَرَجَتِ امْرَأَتِي حَاجَّةً؟ قَالَ: «اذْهَبْ فَحُجَّ مَعَ امْرَأَتِكَ»».(بخارى: ۳۰۰۶)

ترجمه: «ابن‏عباس بمی‌گوید: شنیدم كه نبی اكرم جفرمود: «هیچ مردی با زنی (بیگانه) خلوت نكند. و هیچ زنی بدون محرم، به مسافرت نرود. مردی برخاست و گفت: ای رسول خدا! من برای فلان غزوه، ثبت نام شده‌ام و همسرم می‌خواهد به حج برود؟ پیامبر اكرم جفرمود: «همراه همسرت، به حج برو»».

باب (۶۷): به زنجیر بستن اسیران

۱۲۷۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «عَجِبَ اللَّهُ مِنْ قَوْمٍ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ فِي السَّلاسِلِ»».(بخارى: ۳۰۱۰)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كند كه نبی اكرم جفرمود: «خداوند، از قومی كه به زنجیر كشیده شده‌اند و وارد بهشت می‌شوند، تعجب می‌كند»».

باب (۶۸): شبیخون زدن

۱۲۸۰- «عَنِ الصَّعْبِ بْنِ جَثَّامَةَ س قَالَ: مَرَّ بِيَ النَّبِيُّ ج بِالأَبْوَاءِ أَوْ بِوَدَّانَ وَسُئِلَ عَنْ أَهْلِ الدَّارِ يُبَيَّتُونَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ فَيُصَابُ مِنْ نِسَائِهِمْ وَذَرَارِيِّهِمْ؟ قَالَ: «هُمْ مِنْهُمْ»».(بخارى:۳۰۱۲)

ترجمه: «صعب‏بن جثّامه می‌گوید: نبی ‏اكرم جدر محل ابواء یا ودان نزد من آمد. از آنحضرت جدرباره مشركین كه بر آنان، شبیخون زده می‌شود و زنان و فرزندانشان نیز كشته می‌شوند، پرسیدند. رسول خدا جفرمود: «زنان و كودكانشان نیز جزو آنان هستند»».

باب (۶۹): کشتن زنان و کودکان، در جنگ

۱۲۸۱- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ س: أَنَّ امْرَأَةً وُجِدَتْ فِي بَعْضِ مَغَازِي النَّبِيِّ ج مَقْتُولَةً، فَأَنْكَرَ رَسُولُ اللَّهِ ج قَتْلَ النِّسَاءِ وَالصِّبْيَانِ».(بخارى:۳۰۱۴)

ترجمه: «عبد الله‏ بن عمر بروایت می‌كند كه در یكی از غزواتِ نبی اكرم ججنازه زنی، پیدا شد. رسول الله جكشتن زنان و كودكان را امری ناپسند دانست».

باب (۷۰): مردم را با عذاب خدا یعنی آتش، نسوزانید

۱۲۸۲- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّهُ بَلَغَه أَنَّ عَلِيًّا س حَرَّقَ قَوْمًا، فَقَالَ: لَوْ كُنْتُ أَنَا لَمْ أُحَرِّقْهُمْ، لأَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «لا تُعَذِّبُوا بِعَذَابِ اللَّهِ». وَلَقَتَلْتُهُمْ كَمَا قَالَ النَّبِيُّ ج: «مَنْ بَدَّلَ دِينَهُ فَاقْتُلُوهُ»».(بخارى: ۳۰۱۷)

ترجمه: «از ابن ‏عباس بروایت است كه به ایشان، اطلاع دادند كه علی بن ابی طالب سعده‌ای (از مرتدین) را سوزانده است. ابن عباس بگفت: اگر من (بجای او) می‌بودم، آنها را نمی‌سوزاندم. زیرا نبی اكرم جفرمود: «مردم را با عذاب خدا (آتش) عذاب ندهید». بلكه آنها را می‌كشتم همانطور كه رسول اكرم جفرمود: «هركس، دینش را تغییر داد، او را بكشید»».

باب (۷۱)

۱۲۸۳- «عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «قَرَصَتْ نَمْلَةٌ نَبِيًّا مِنَ الْأَنْبِيَاءِ فَأَمَرَ بِقَرْيَةِ النَّمْلِ فَأُحْرِقَتْ، فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ: أَنْ قَرَصَتْكَ نَمْلَةٌ أَحْرَقْتَ أُمَّةً مِنَ الأُمَمِ تُسَبِّحُ»».(بخارى: ۳۰۱۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: شنیدم كه رسول الله جفرمود: «یكی از پیامبران را مورچه‌ای گزید. به دستور او، لانه مورچه‌ها را سوختند. خداوند، به او وحی فرستاد كه تو را مورچه‌ای گزید و تو یكی از امت‌ها را كه تسبیح می‌گفتند، به آتش كشیدی»».

باب (۷۲): سوزاندن خانه‌ها و نخلستانها

۱۲۸۴- «عَنْ جَرِيرٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَلا تُرِيحُنِي مِنْ ذِي الْخَلَصَةِ»؟ وَكَانَ بَيْتًا فِي خَثْعَمَ يُسَمَّى: كَعْبَةَ الْيَمَانِيَةِ. قَالَ: فَانْطَلَقْتُ فِي خَمْسِينَ وَمِائَةِ فَارِسٍ مِنْ أَحْمَسَ وَكَانُوا أَصْحَابَ خَيْلٍ، قَالَ: وَكُنْتُ لا أَثْبُتُ عَلَى الْخَيْلِ فَضَرَبَ فِي صَدْرِي حَتَّى رَأَيْتُ أَثَرَ أَصَابِعِهِ فِي صَدْرِي وَقَالَ: «اللَّهُمَّ ثَبِّتْهُ وَاجْعَلْهُ هَادِيًا مَهْدِيًّا». فَانْطَلَقَ إِلَيْهَا فَكَسَرَهَا وَحَرَّقَهَا، ثُمَّ بَعَثَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج يُخْبِرُهُ، فَقَالَ رَسُولُ جَرِيرٍ: وَالَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ مَا جِئْتُكَ حَتَّى تَرَكْتُهَا كَأَنَّهَا جَمَلٌ أَجْوَفُ أَوْ أَجْرَبُ، قَالَ: فَبَارَكَ فِي خَيْلِ أَحْمَسَ وَرِجَالِهَا خَمْسَ مَرَّاتٍ».(بخارى:۳۰۲۰)

ترجمه: «جریر سمی‌گوید: رسول الله جخطاب به من فرمود: «آیا مرا از شر ذوالخلصه، راحت نمی‌كنی»؟ قابل ذكر است كه ذو الخلصه، خانه‌ای در قبیله خثعم بود كه به آن، كعبه یمانی می‌گفتند. جریر می‌گوید: من همراه صد و پنجاه تن از سواران ماهر قبیله أحمس، براه افتادم. البته در آن هنگام، نمی‌توانستم خود را بر پشت اسب، نگه دارم. رسول خدا جبه سینه‌‌ام زد طوریكه آثار انگشتانش را بر سینه‌‌ام مشاهده كردم و چنین دعا كرد: «خدایا! او را ثابت قدم بدار، هدایتش كن و باعث هدایت دیگران، بگردان».

آنگاه، بدانجا رفتم، آنرا شكستم و به آتش كشیدم. سپس پیكی نزد رسول الله جفرستادم تا او را از ماجرا با خبر سازد. او به رسول خدا جگفت: سوگند به ذاتی كه تو را به حق، مبعوث كرده است، در حالی نزد تو آمده‌‌ام كه ذوالخلصه را مانند شتری تو خالی یا گر، پشت سر گذاشته‌‌ام (بر اثر سوختن، پایه‌هایش فرو ریخته و رنگش سیاه شده است). آنگاه رسول خدا جپنج بار برای مردان و اسبهای بنی أحمس، دعای خیر و بركت نمود».

باب (۷۳): جنگ، فریبکاری است

۱۲۸۵- «عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «هَلَكَ كِسْرَى ثُمَّ لا يَكُونُ كِسْرَى بَعْدَهُ، وَقَيْصَرٌ لَيَهْلِكَنَّ ثُمَّ لا يَكُونُ قَيْصَرٌ بَعْدَهُ، وَلَتُقْسَمَنَّ كُنُوزُهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ». وَسَمَّى الْحَرْبَ خُدْعَةً». (بخارى: ۳۰۲۷-۳۰۲۸)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «كسرا، هلاک شد و بعد از او، كسرایی نخواهد آمد. قیصر، هلاک خواهد شد و بعد از او قیصری نخواهد آمد و گنج‌های آنها در راه خدا تقسیم خواهد شد». همچنین آنحضرت ججنگ را فریبكاری خواند».

باب(۷۴): کراهیت تنازع و اختلاف در جنگ

۱۲۸۶- «عَنِ الْبَرَاءِ بْنَ عَازِبٍ س قَالَ: جَعَلَ النَّبِيُّ ج عَلَى الرَّجَّالَةِ يَوْمَ أُحُدٍ وَكَانُوا خَمْسِينَ رَجُلا عَبْدَ اللَّهِ بْنَ جُبَيْرٍ، فَقَالَ: «إِنْ رَأَيْتُمُونَا تَخْطَفُنَا الطَّيْرُ فَلا تَبْرَحُوا مَكَانَكُمْ هَذَا حَتَّى أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ، وَإِنْ رَأَيْتُمُونَا هَزَمْنَا الْقَوْمَ وَأَوْطَأْنَاهُمْ فَلا تَبْرَحُوا حَتَّى أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ». فَهَزَمُوهُمْ. قَالَ: فَأَنَا وَاللَّهِ رَأَيْتُ النِّسَاءَ يَشْتَدِدْنَ قَدْ بَدَتْ خَلاخِلُهُنَّ وَأَسْوُقُهُنَّ رَافِعَاتٍ ثِيَابَهُنَّ، فَقَالَ أَصْحَابُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُبَيْرٍ: الْغَنِيمَةَ أَيْ قَوْمِ، الْغَنِيمَةَ ظَهَرَ أَصْحَابُكُمْ فَمَا تَنْتَظِرُونَ؟ فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جُبَيْرٍ: أَنَسِيتُمْ مَا قَالَ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ ج؟ قَالُوا: وَاللَّهِ لَنَأْتِيَنَّ النَّاسَ فَلَنُصِيبَنَّ مِنَ الْغَنِيمَةِ، فَلَمَّا أَتَوْهُمْ صُرِفَتْ وُجُوهُهُمْ فَأَقْبَلُوا مُنْهَزِمِينَ».

فَذَاكَ إِذْ يَدْعُوهُمُ الرَّسُولُ فِي أُخْرَاهُمْ، فَلَمْ يَبْقَ مَعَ النَّبِيِّ ج غَيْرُ اثْنَيْ عَشَرَ رَجُلا، فَأَصَابُوا مِنَّا سَبْعِينَ، وَكَانَ النَّبِيُّ ج وَأَصْحَابُهُ أَصَابُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ يَوْمَ بَدْرٍ أَرْبَعِينَ وَمِائَةً، سَبْعِينَ أَسِيرًا وَسَبْعِينَ قَتِيلاً، فَقَالَ أَبُو سُفْيَانَ: أَفِي الْقَوْمِ مُحَمَّدٌ؟ ثَلاثَ مَرَّاتٍ، فَنَهَاهُمُ النَّبِيُّ ج أَنْ يُجِيبُوهُ، ثُمَّ قَالَ: أَفِي الْقَوْمِ ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ؟ ثَلاثَ مَرَّاتٍ، ثُمَّ قَالَ: أَفِي الْقَوْمِ ابْنُ الْخَطَّابِ؟ ثَلاثَ مَرَّاتٍ، ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ: أَمَّا هَؤُلاءِ فَقَدْ قُتِلُوا، فَمَا مَلَكَ عُمَرُ نَفْسَهُ فَقَالَ: كَذَبْتَ وَاللَّهِ يَا عَدُوَّ اللَّهِ، إِنَّ الَّذِينَ عَدَدْتَ لَأَحْيَاءٌ كُلُّهُمْ وَقَدْ بَقِيَ لَكَ مَا يَسُوءُكَ، قَالَ: يَوْمٌ بِيَوْمِ بَدْرٍ وَالْحَرْبُ سِجَالٌ، إِنَّكُمْ سَتَجِدُونَ فِي الْقَوْمِ مُثْلَةً لَمْ آمُرْ بِهَا وَلَمْ تَسُؤْنِي، ثُمَّ أَخَذَ يَرْتَجِزُ: أُعْلُ هُبَلْ أُعْلُ هُبَلْ، قَالَ النَّبِيُّ ج: «أَلا تُجِيبُوا لَهُ»؟ قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا نَقُولُ؟ قَالَ: «قُولُوا: اللَّهُ أَعْلَى وَأَجَلُّ». قَالَ: إِنَّ لَنَا الْعُزَّى وَلا عُزَّى لَكُمْ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «ألا تُجِيبُوا لَهُ»؟ قَالَ: قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا نَقُولُ؟ قَالَ: «قُولُوا: اللَّهُ مَوْلانَا وَلا مَوْلَى لَكُمْ»».(بخارى: ۳۰۳۹)

ترجمه: «براء بن عازب سمی‌گوید: نبی اكرم جروز جنگ احد، عبد الله بن جبیر را فرمانده پیاده نظامهای تیر‌انداز كه تعدادشان پنجاه نفر بود، تعیین كرد و فرمود: «اگر دیدید كه پرندگان بر سر لاشه ما آمده‌اند، تا زمانی كه كسی را نزد شما نفرستاده‌ام، جایتان را ترک نكنید. و اگر دیدید كه ما كفار را شكست دادیم و روی جنازه‌هایشان، راه می‌رویم، بازهم تا شخصی نزد شما نفرستاده‌ام، جایتان را ترک نكنید».

راوی می‌گوید: مسلمانان، كفار را شكست دادند و سوگند به خدا كه من زنانشان را دیدم كه لباس‌هایشان را بالا زده بودند و در حالی كه ساقها و پای برنجن‌های آنان آشكار بود، فرار می‌كردند.

در این هنگام، یاران عبد الله بن جبیر صدا زدند: غنیمت، ای مردم! غنیمت. یاران شما پیروز شدند. چرا منتظرید؟ عبد الله بن جبیر گفت: آیا فراموش كردید كه رسول الله جبه شما چه گفت؟

گفتند: به خدا سوگند، نزد مردم می‌رویم و سهم خود را از غنیمت، برمی‌داریم. هنگامی كه آنجا رفتند، حیران شدند و ندانستند به كجا بروند. (زیرا كفار از این فرصت، استفاده كرده و از پشت به آنان، حمله كردند). در نتیجه، مسلمانان، شكست خورده، برگشتند.

اینجا بود كه رسول الله جدرمیان بقایای آخرین گروه، آنان را صدا می‌زد. در كنار نبی اكرم جفقط دوازده نفر باقی مانده بود. كفار، هفتاد نفر از ما را كشتند. قابل ذكر است كه پیامبر و یارانش، در جنگ بدر یكصد و چهل نفر را كشته و اسیر كردند كه از آن میان، هفتاد كشته و هفتاد نفر دیگر، اسیر بودند.

در آن اثنا، ابوسفیان، سه بار، فریاد زد: آیا محمد درمیان شماست؟ نبی اكرم جاجازه نداد كسی جواب او را بدهد. دوباره، ابوسفیان سه بار، فریاد زد: آیا فرزند ابوقحافه (ابوبكر) درمیان شماست؟ همچنین سه بار دیگر، فریاد زد: آیا فرزند خطاب (عمر) درمیان شماست؟ و سرانجام، رو به یارانش كرد و گفت: این سه نفر، كشته شده‌اند.

اینجا بود كه عمر، كنترلش را از دست داد و گفت: سوگند به خدا كه دروغ می‌گویی، ای دشمن خدا! كسانی را كه تو نام بردی و باعث خشم و ناراحتی‌ات می‌شوند، همگی ‌زنده‌اند.

ابو‌سفیان گفت: این روز، پاسخ روز بدر است. و جنگ، شكست و پیروزی دارد. افرادی را در میان كشته شدگان می‌یابید كه مثله شده‌اند. من چنین دستوری نداده‌‌ام. ولی از این كار، ناراحت نیستم. سپس شروع به رجز خوانی كرد و گفت: هبل، سر بلند باد، هبل، سر بلند باد.

رسول اكرم جفرمود: «آیا جوابش را نمی‌دهید»؟ صحابه گفتند: ای رسول خدا! چه بگوییم؟ فرمود: «بگویید: الله، بالاتر و بزرگ‌تر است». ابوسفیان گفت: ما عزّی داریم و شما عزّی ندارید. دوباره نبی اكرم جفرمود: آیا جوابش را نمی‌دهید»؟ صحابه گفتند: ای رسول خدا! چه بگوییم؟ فرمود: «بگویید: الله، مولای ماست و شما مولایی ندارید». (مولا بمعنی یار و یاور است)».

باب (۷۵): کمک خواستن از مردم، هنگام دیدن دشمن

۱۲۸۷- «عَنْ سَلَمَةَ س قَالَ: خَرَجْتُ مِنَ الْمَدِينَةِ ذَاهِبًا نَحْوَ الْغَابَةِ حَتَّى إِذَا كُنْتُ بِثَنِيَّةِ الْغَابَةِ لَقِيَنِي غُلامٌ لِعَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ، قُلْتُ: وَيْحَكَ، مَا بِكَ؟ قَالَ: أُخِذَتْ لِقَاحُ النَّبِيِّ ج، قُلْتُ: مَنْ أَخَذَهَا؟ قَالَ: غَطَفَانُ وَفَزَارَةُ، فَصَرَخْتُ ثَلاثَ صَرَخَاتٍ أَسْمَعْتُ مَا بَيْنَ لابَتَيْهَا: يَا صَبَاحَاهْ يَا صَبَاحَاهْ، ثُمَّ انْدَفَعْتُ حَتَّى أَلْقَاهُمْ وَقَدْ أَخَذُوهَا فَجَعَلْتُ أَرْمِيهِمْ وَأَقُولُ: أَنَاابْنُ الْأَكْوَعِ
وَالْيَوْمُ يَوْمُ الرُّضَّعْ
فَاسْتَنْقَذْتُهَا مِنْهُمْ قَبْلَ أَنْ يَشْرَبُوا، فَأَقْبَلْتُ بِهَا أَسُوقُهَا، فَلَقِيَنِي النَّبِيُّ ج، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ الْقَوْمَ عِطَاشٌ وَإِنِّي أَعْجَلْتُهُمْ أَنْ يَشْرَبُوا سِقْيَهُمْ فَابْعَثْ فِي إِثْرِهِمْ، فَقَالَ: «يَا ابْنَ الْأَكْوَعِ مَلَكْتَ فَأَسْجِحْ إِنَّ الْقَوْمَ يُقْرَوْنَ فِي قَوْمِهِمْ»».(بخارى: ۳۰۴۱)

ترجمه: «سلمه‏ بن اكوع سمی‌گوید: از مدینه بیرون رفتم و راه جنگل را در پیش گرفتم تا اینكه به گردنه جنگل رسیدم. در آنجا، ‌برده عبد الرحمن بن عوف را دیدم. به او گفتم: وای برتو، اینجا چكار می‌كنی؟ گفت: شتران شیردِه نبی اكرم جرا به سرقت بردند. پرسیدم: چه كسی آنها را به سرقت برد؟ گفت: افراد طایفه غطفان و فزاره. آنگاه، سه بار با صدای بلند، فریاد زدم: یا صباحاه (كلمه‌ای كه هنگام خطر بكار می‌بردند) طوریكه صدایم را به گوش آنچه میان دو سنگلاخ مدینه وجود داشت، رساندم. سپس، با شتاب، حركت كردم تا اینكه به آنها كه داشتند شتران را می‌بردند، رسیدم. شروع به تیر‌اندازی كردم و می‌گفتم: من، فرزند اكوع هستم و امروز، روز نابودی پست فطرتان است.

و اینگونه، شتران را قبل از اینكه شیرشان را بنوشند، نجات دادم و آنها را بسوی مدینه منوره می‌بردم كه نبی اكرم جمرا دید. گفتم: ای رسول خدا! آنان، تشنه هستند زیرا من نگذاشتم كه سهمیه شیرشان را بنوشند. لذا عده‌ای را به تعقیب آنها بفرست. رسول اكرم جفرمود: «ای فرزند اكوع! تو بر آنان، غالب آمدی. پس عفو و گذشت كن. هم اكنون، آنها درمیان قومشان پذیرائی می‌شوند». (از دسترسی ما خارج‌اند)».

باب(۷۶): آزاد کردن اسیران جنگی

۱۲۸۸- «عَنْ أَبِي مُوسَى س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «فُكُّوا الْعَانِيَ يَعْنِي الأَسِيرَ وَأَطْعِمُوا الْجَائِعَ وَعُودُوا الْمَرِيضَ»».(بخارى: ۳۰۴۶)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «اسیران را آزاد كنید، گرسنگان را طعام دهید و بیماران را عیادت كنید»».

۱۲۸۹- «عَنْ أَبِي جُحَيْفَةَ س قَالَ: قُلْتُ لِعَلِيٍّ س: هَلْ عِنْدَكُمْ شَيْءٌ مِنَ الْوَحْيِ إِلا مَا فِي كِتَابِ اللَّهِ؟ قَالَ: «لا وَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ مَا أَعْلَمُهُ إِلا فَهْمًا يُعْطِيهِ اللَّهُ رَجُلا فِي الْقُرْآنِ وَمَا فِي هَذِهِ الصَّحِيفَةِ». قُلْتُ: وَمَا فِي الصَّحِيفَةِ؟ قَالَ: الْعَقْلُ وَفَكَاكُ الأَسِيرِ وَأَنْ لا يُقْتَلَ مُسْلِمٌ بِكَافِرٍ».(بخارى:۳ ۰۴۷)

ترجمه: «ابوجحیفه سمی‌گوید: به علی گفتم: آیا غیر از آنچه در كتاب الله هست، چیزی از وحی، نزد شما وجود دارد؟ گفت: نه، سوگند به ذاتی كه دانه را شكافت و انسان را آفرید، بجز فهمی كه خداوند به انسان، در شناخت قرآن، عنایت می‌كند و آنچه در این صحیفه هست، چیز دیگری، وجود ندارد. پرسیدم: در این صحیفه، چیست؟ گفت: احكام دیه، آزادی اسیر و این كه مسلمان نباید در قبال كافر، كشته شود».

باب(۷۷): فدیه گرفتن از مشرکین

۱۲۹۰- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أَنَّ رِجَالاً مِنَ الأَنْصَارِ اسْتَأْذَنُوا رَسُولَ اللَّهِ ج فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، ائْذَنْ فَلْنَتْرُكْ لِابْنِ أُخْتِنَا عَبَّاسٍ فِدَاءَهُ، فَقَالَ: «لا تَدَعُونَ مِنْهَا دِرْهَمًا»».(بخارى: ۳۰۴۸)

ترجمه: «انس بن مالک سروایت می‌كند كه چند مرد انصاری از رسول الله جاجازه خواستند و گفتند: ای رسول خدا! اجازه بده تا فدیه خواهر زاده‌مان عباس را به او ببخشیم. آنحضرت جفرمود: «یک درهم از آنرا هم نبخشید». (این ماجرا مربوط به زمانی است كه عباس؛ عموی پیامبر؛ هنوز مسلمان نشده بود و در جنگ بدر، اسیر شد. انصار كه در این حدیث، به او خواهر زاده می‌گفتند بخاطر اینست كه مادر عبد المطلب از انصار بود)».

باب(۷۸): اگر کافر حربی بدون امان خواستن، وارد سرزمین مسلمانان شود

۱۲۹۱- «عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْأَكْوَعِ س قَالَ: أَتَى النَّبِيَّ ج عَيْنٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَهُوَ فِي سَفَرٍ، فَجَلَسَ عِنْدَ أَصْحَابِهِ يَتَحَدَّثُ، ثُمَّ انْفَتَلَ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «اطْلُبُوهُ وَاقْتُلُوهُ». فَقَتَلَهُ فَنَفَّلَهُ سَلَبَهُ». (بخارى: ۳۰۵۱)

ترجمه: «سلمه ‏بن اكوع سمی‌گوید: رسول خدا جدر سفر بود كه جاسوسی از طرف مشركین آمد و با صحابه نشست و صحبت كرد. سپس، برگشت. نبی اكرم جفرمود: «او را پیدا كنید و بكشید». سلمه او را كشت و رسول خدا جاموال آن شخص را به او (سلمه) داد».

باب(۷۹): جایزه دادن به سفیر و نماینده

باب(۸۰) آیا میتوان برای اهل ذمه، شفاعت نمود؟ و چگونگی رفتار با آنان

۱۲۹۲- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّهُ قَالَ: يَوْمُ الْخَمِيسِ وَمَا يَوْمُ الْخَمِيسِ؟ ثُمَّ بَكَى حَتَّى خَضَبَ دَمْعُهُ الْحَصْبَاءَ، فَقَالَ: اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ ج وَجَعُهُ يَوْمَ الْخَمِيسِ فَقَالَ: «ائْتُونِي بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا». فَتَنَازَعُوا وَلا يَنْبَغِي عِنْدَ نَبِيٍّ تَنَازُعٌ، فَقَالُوا: هَجَرَ رَسُولُ اللَّهِ ج، قَالَ: «دَعُونِي فَالَّذِي أَنَا فِيهِ خَيْرٌ مِمَّا تَدْعُونِي إِلَيْهِ». وَأَوْصَى عِنْدَ مَوْتِهِ بِثَلاثٍ: «أَخْرِجُوا الْمُشْرِكِينَ مِنْ جَزِيرَةِ الْعَرَبِ وَأَجِيزُوا الْوَفْدَ بِنَحْوِ مَا كُنْتُ أُجِيزُهُمْ». وَنَسِيتُ الثَّالِثَةَ».(بخارى: ۳۰۵۳)

ترجمه: «از ابن‏ عباس بروایت است كه گفت: روز پنج شنبه و روز پنج شنبه، چه روزی است؟ آنگاه، آنقدر گریه كرد كه اشك‌هایش، سنگریزه‌ها را تَر كرد. سپس گفت: بیماری رسول خدا جدر روز پنج شنبه، شدت یافت و آنحضرت جفرمود: «دفتری بیاورید تا برای شما مطالبی بنویسم كه بعد از آن، هرگز گمراه نشوید». مردم، دچار اختلاف شدند حالانكه در حضور هیچ پیامبری، اختلاف، شایسته نیست. بعضی گفتند: مگر رسول خدا جهذیان می‌گوید؟! (هرگز هذیان نمی‌گوید. دستورش را اطاعت كنید). رسول خدا جفرمود: «مرا به حال خود، رها كنید زیرا آنچه را كه من می‌خواهم از آنچه كه شما می‌خواهید، بهتر است». و آنحضرت جهنگام رحلت، به سه چیز وصیت كرد: مشركین را از جزیرة العرب، بیرون كنید، به پیک‌ها و قاصدان، جایزه دهید، همانگونه كه من جایزه می‌دادم». راوی می‌گوید: وصیت سوم را فراموش كردم».

باب(۸۱): چگونه اسلام بر کودک، عرضه شود؟

۱۲۹۳- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَامَ النَّبِيُّ ج فِي النَّاسِ، فَأَثْنَى عَلَى اللَّهِ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ، ثُمَّ ذَكَرَ الدَّجَّالَ فَقَالَ: «إِنِّي أُنْذِرُكُمُوهُ وَمَا مِنْ نَبِيٍّ إِلا قَدْ أَنْذَرَهُ قَوْمَهُ، لَقَدْ أَنْذَرَهُ نُوحٌ قَوْمَهُ وَلَكِنْ سَأَقُولُ لَكُمْ فِيهِ قَوْلاً لَمْ يَقُلْهُ نَبِيٌّ لِقَوْمِهِ: تَعْلَمُونَ أَنَّهُ أَعْوَرُ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِأَعْوَرَ»».(بخارى: ۳۰۵۷)

ترجمه: «ابن‏ عمر بمی‌گوید: نبی اكرم جدرمیان مردم، برخاست و آنطور كه شایسته خدا است، او را حمد و ثنا گفت. سپس، سخن از دجال به میان آورد و فرمود: «من شما را از او بر حذر می‌دارم. و هیچ پیامبری نیامده مگر اینكه قوم‌اش را از او برحذر داشته است. از آن جمله، نوح نیز قوم‌اش را برحذر داشته است. اما من درباره او سخنی می‌گویم كه هیچ پیامبری برای قوم‌اش نگفته است. دجال، یک چشم و احول است. ولی خداوند، چنین نیست». (زمانی كه دجال می‌آید، ادعای خدایی می‌كند)».

باب (۸۲): شمارش مردم، توسط امام

۱۲۹۴- «عَنْ حُذَيْفَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «اكْتُبُوا لِي مَنْ تَلَفَّظَ بِالْإِسْلَامِ مِنَ النَّاسِ». فَكَتَبْنَا لَهُ أَلْفًا وَخَمْسَ مِائَةِ رَجُلٍ، فَقُلْنَا: نَخَافُ وَنَحْنُ أَلْفٌ وَخَمْسُ مِائَةٍ؟ فَلَقَدْ رَأَيْتُنَا ابْتُلِينَا حَتَّى إِنَّ الرَّجُلَ لَيُصَلِّي وَحْدَهُ وَهُوَ خَائِفٌ».(بخارى:۳۰۶۰)

ترجمه: «حذیفه سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «فهرستی از كسانی كه اسلام آورده‌اند، برایم بنویسید». ما اسامی هزار و پانصد مرد مسلمان را برایش نوشتیم. و به یكدیگر گفتیم: آیا ما هزار و پانصد نفر هستیم و باز هم می‌ترسیم؟ راوی می‌گوید: پس از آن، مورد آزمایش قرار گرفتیم تا جایی كه از ترس، به تنهایی نماز می‌خواندیم. (شاید این مطلب، اشاره به فتنه‌هایی باشد كه بعد از رحلت رسول خدا جبوقوع پیوست). نووی».

باب (۸۳): سه شب توقف در میدان جنگ پس از پیروزی بر دشمن

۱۲۹۵- «عَنْ أَبِي طَلْحَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج: أَنَّهُ كَانَ إِذَا ظَهَرَ عَلَى قَوْمٍ أَقَامَ بِالْعَرْصَةِ ثلاثَ لَيَالٍ».(بخارى: ۳۰۶۵)

ترجمه: «ابوطلحه سمی‌گوید: هرگاه، نبی اكرم جبر گروهی پیروز می‌شد، سه شب در میدان جنگ، توقف می‌كرد».

باب (۸۴): اگر اموال مسلمانان، بعد از غلبۀ دشمن، دوباره به دست مسلمانان افتد؟

۱۲۹۶- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: ذَهَبَ فَرَسٌ لَهُ فَأَخَذَهُ الْعَدُوُّ، فَظَهَرَ عَلَيْهِ الْمُسْلِمُونَ فَرُدَّ عَلَيْهِ فِي زَمَنِ رَسُولِ اللَّهِ ج، وَأَبَقَ عَبْدٌ لَهُ فَلَحِقَ بِالرُّومِ فَظَهَرَ عَلَيْهِمُ الْمُسْلِمُونَ فَرَدَّهُ عَلَيْهِ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ بَعْدَ النَّبِيِّ ج».(بخاری: ۳۰۶۷)

ترجمه: «از ابن عمر بروایت است كه اسبش رفت و بدست دشمن افتاد. سپس، مسلمانان در زمان رسول خدا جبه آن دست یافتند و آن را به ابن عمر بر گرداندند. همچنین برده‌ای از ابن عمر فرار كرد و به رومیان پیوست. هنگامی كه مسلمانان پس از رحلت رسول اكرم جبر رومیان پیروز شدند، خالد بن ولید آن برده را به او باز گردانید».

باب(۸۵): کسی که به زبان فارسی و غیر عربی، سخن بگوید

۱۲۹۷- «عن جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، ذَبَحْنَا بُهَيْمَةً لَنَا وَطَحَنْتُ صَاعًا مِنْ شَعِيرٍ فَتَعَالَ أَنْتَ وَنَفَرٌ، فَصَاحَ النَّبِيُّ ج فَقَالَ: «يَا أَهْلَ الْخَنْدَقِ، إِنَّ جَابِرًا قَدْ صَنَعَ سُؤْرًا فَحَيَّ هَلا بِكُمْ»».(بخارى:۳۰۷۰)

ترجمه: «جابر بن عبدالله بمی‌گوید: عرض كردم: ای رسول خدا! بزغاله كوچكی ذبح كرده و یک صاع جو، آرد نموده‌‌ام. شما و چند نفر دیگر، تشریف بیاورید. نبی اكرم جصدا زد و گفت: ای اهل خندق! جابر، غذا تهیه كرده است. پس بیایید و بسیار خوش آمدید»».

۱۲۹۸- «عَنْ أُمِّ خَالِدٍ بِنْتِ خَالِدِ بْنِ سَعِيدٍ س قَالَتْ: أَتَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج مَعَ أَبِي وَعَلَيَّ قَمِيصٌ أَصْفَرُ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «سَنَهْ سَنَهْ» وَهِيَ بِالْحَبَشِيَّةِ حَسَنَةٌ. قَالَتْ: فَذَهَبْتُ أَلْعَبُ بِخَاتَمِ النُّبُوَّةِ، فَزَبَرَنِي أَبِي، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «دَعْهَا». ثمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَبْلِي وَأَخْلِفِي ثمَّ أَبْلِي وَأَخْلِفِي ثمَّ أَبْلِي وَأَخْلِفِي»».(بخارى: ۳۰۷۱)

ترجمه: «ام خالد دختر خالد بن سعید سمی‌گوید: من كه جامه‌ای زرد رنگ به تن داشتم، همراه پدرم، نزد رسول الله جرفتم. رسول اكرم جگفت: «سَنَه سَنَه» و این كلمه به زبان حبشی یعنی زیباست، زیباست. ام خالد می‌گوید: آنگاه، رفتم و سرگرم بازی با مُهر نبوت شدم. پدرم با عصبانیت مرا از آن بازداشت. رسول الله جفرمود: «او را بگذار». سپس، فرمود: «چندین جامه مانند این را بپوشی و كهنه كنی، چندین جامه مانند این را بپوشی و كهنه كنی، چندین جامه مانند این را بپوشی و كهنه كنی»».

باب (۸۶): خیانت در مال غنیمت

۱۲۹۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَامَ فِينَا النَّبِيُّ ج فَذَكَرَ الْغُلُولَ فَعَظَّمَهُ وَعَظَّمَ أَمْرَهُ، قَالَ: «لا أُلْفِيَنَّ أَحَدَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى رَقَبَتِهِ شَاةٌ لَهَا ثَغَاءٌ، عَلَى رَقَبَتِهِ فَرَسٌ لَهُ حَمْحَمَةٌ، يَقُولُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَغِثنِي، فَأَقُولُ: لَا أَمْلِكُ لَكَ شَيْئًا قَدْ أَبْلَغْتُكَ، وَعَلَى رَقَبَتِهِ بَعِيرٌ لَهُ رُغَاءٌ، يَقُولُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَغِثنِي، فَأَقُولُ: لَا أَمْلِكُ لَكَ شَيْئًا قَدْ أَبْلَغْتُكَ، وَعَلَى رَقَبَتِهِ صَامِتٌ فَيَقُولُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَغِثنِي، فَأَقُولُ: لَا أَمْلِكُ لَكَ شَيْئًا قَدْ أَبْلَغْتُكَ، أَوْ عَلَى رَقَبَتِهِ رِقَاعٌ تَخْفِقُ، فَيَقُولُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَغِثنِي، فَأَقُولُ: لَا أَمْلِكُ لَكَ شَيْئًا قَدْ أَبْلَغْتُكَ»».(بخارى: ۳۰۷۳)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جمیان ما برخاست و از خیانت در غنیمت، سخن گفت و آنرا گناه بزرگی برشمرد و بزرگ دانست و فرمود: «نبینم یكی از شما را در روز قیامت كه گوسفندی، بر دوش دارد و آن گوسفند، بع بع می‌كند، یا اسبی بر دوش دارد و آن اسب، شیهه می‌كشد و آن شخص، می‌گوید: ای رسول خدا! به دادم برس. من می‌گویم: نمی‌توانم كاری برایت انجام دهم. به تو ابلاغ نمودم.

و نبینم كه یكی از شما شتری بر دوش دارد و آن شتر، صدا می‌دهد. و آن شخص، می گوید: ای رسول خدا! به دادم برس. من می‌گویم: نمی‌توانم كاری برایت انجام دهم. به تو ابلاغ نمودم.

و نبینم یكی از شما را كه طلا و نقره بر دوش دارد و می‌گوید: ای رسول خدا! به دادم برس. من می‌گویم: نمی‌توانم كاری برایت انجام دهم. به تو ابلاغ نمودم. و یا نبینم یكی از شما را كه قطعه پارچه‌ای بر دوش دارد و آن پارچه، به اهتزاز در می‌آید و آن شخص، می‌گوید: ای رسول خدا! به دادم برس. من می‌گویم: نمی‌توانم كاری برایت انجام دهم. به تو ابلاغ نمودم»».

باب(۸۷): خیانت اندک در امانت

۱۳۰۰- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب قَالَ: كَانَ عَلَى ثُقَلِ النَّبِيِّ‌ج رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ كِرْكِرَةُ، فَمَاتَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «هُوَ فِي النَّارِ». فَذَهَبُوا يَنْظُرُونَ إِلَيْهِ، فَوَجَدُوا عَبَاءَةً قَدْ غَلَّهَا».(بخارى: ۳۰۷۴)

ترجمه: «عبد الله‏ بن عمرو بمی‌گوید: مردی بنام كركره كه امین اموال رسول خدا جبود، فوت كرد. رسول خدا جفرمود: «او در دوزخ است». مردم رفتند و تحقیق كردند. سپس دریافتند كه او عبایی از مال غنیمت، دزدیده است».

باب(۸۸): استقبال از مجاهدین

۱۳۰۱- «عَنِ ابْنِ أَبِي مُلَيكَةَ قَالَ: قَالَ ابْنُ الزُّبَيْرِس لِابْنِ جَعْفَرٍس: أَتَذْكُرُ إِذْ تَلَقَّيْنَا رَسُولَ اللَّهِ ج أَنَا وَأَنْتَ وَابْنُ عَبَّاسٍ؟ قَالَ: نَعَمْ فَحَمَلَنَا وَتَرَكَكَ».(بخارى: ۳۰۸۲)

ترجمه: «ابن ابی ملكیه می‌گوید: فرزند زبیر به فرزند جعفر گفت: آیا به خاطر داری كه من، تو و ابن عباس به استقبال رسول خدا جرفتیم؟ گفت: بلی، ما را در آغوش گرفت و تو را رها كرد».

۱۳۰۲- «عَنِ السَّائِبِ بْنِ يَزِيدَ س: ذَهَبْنَا نَتَلَقَّى رَسُولَ اللَّهِ ج مَعَ الصِّبْيَانِ إِلَى ثنِيَّةِ الْوَدَاعِ».(بخارى: ۳۰۸۳)

ترجمه: «سائب‏ بن یزید سمی‌گوید: ما برای استقبال رسول‏ خدا جهمراه كودكان به ثنیة الوداع رفتیم».

باب(۸۹): دعای برگشتن از جهاد

۱۳۰۳- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: كُنَّا مَعَ النَّبِيِّ ج مَقْفَلَهُ مِنْ عُسْفَانَ وَرَسُولُ اللَّهِ ج عَلَى رَاحِلَتِهِ وَقَدْ أَرْدَفَ صَفِيَّةَ بِنْتَ حُيَيٍّ، فَعَثرَتْ نَاقَتُهُ، فَصُرِعَا جَمِيعًا، فَاقْتَحَمَ أَبُو طَلْحَةَ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، جَعَلَنِي اللَّهُ فِدَاءَكَ، قَالَ: «عَلَيْكَ الْمَرْأَةَ». فَقَلَبَ ثَوْبًا عَلَى وَجْهِهِ وَأَتَاهَا فَأَلْقَاهُ عَلَيْهَا وَأَصْلَحَ لَهُمَا مَرْكَبَهُمَا، فَرَكِبَا وَاكْتَنَفْنَا رَسُولَ اللَّهِ ج فَلَمَّا أَشْرَفْنَا عَلَى الْمَدِينَةِ قَالَ: «آيِبُونَ تَائِبُونَ عَابِدُونَ لِرَبِّنَا حَامِدُونَ». فَلَمْ يَزَلْ يَقُولُ ذَلِكَ حَتَّى دَخَلَ الْمَدِينَةَ».(بخارى: ۳۰۸۵)

ترجمه: «انس‏ بن مالک سمی‌گوید: همراه نبی اكرم جاز عسفان برمی گشتیم. آنحضرت جسوار بر شترش بود و صفیه دختر حی (همسرش) را پشت سر خود، سوار كرده بود. شتر لغزید و هر دوی آنها به زمین افتادند.

ابوطلحه جلو پرید و گفت: ای رسول الله! خداوند مرا فدایت گرداند. پیامبر اكرم جفرمود: «مواظب صفیه باش». ابوطلحه چادری بر چهره‌اش گذاشت و بسوی صفیه رفت و آن چادر را روی او انداخت. سپس، مركب‌شان را سر و سامان داد. و آندو سوار شدند.

راوی می‌گوید: ما آنحضرت جرا احاطه كردیم و براه افتادیم. و هنگامی كه به مدینه نزدیک شدیم، رسول خدا جاین دعا را می‌خواند «آیبون تائِبُونَ عَابِدُونَ لربّنا حَامِدُونَ» یعنی توبه كنان و عبادت كنان در حالی كه پرودگارمان را حمد و ثنا می‌گوییم، بازمی گردیم. و همچنان، رسول خدا جاین كلمات را تكرار می‌كرد تا اینكه وارد مدینه شد».

باب(۹۰): نماز خواندن، هنگام بازگشت از سفر

۱۳۰۴- «عَنْ كَعْبٍ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ إِذَا قَدِمَ مِنْ سَفَرٍ ضُحًى دَخَلَ الْمَسْجِدَ فَصَلَّى رَكْعَتَيْنِ قَبْلَ أَنْ يَجْلِسَ».(بخارى: ۳۰۸۸)

ترجمه: «كعب سمی‌گوید: هرگاه، نبی اكرم جهنگام چاشت از سفر بر می‌گشت، وارد مسجد می‌شد و قبل از اینكه بنشیند، دو ركعت نماز می‌خواند».

باب(۹۱) :فرض ادای خُمس

۱۳۰۵- «عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س قَالَ: قال رَسُولُ اللَّهِ ج: «لا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ». وكَانَ يُنْفِقُ مِنْ مَالِ الْفَيءِ الَّذِيْ أَفَاءَ الله ُعَلَيْهِ عَلَى أَهْلِهِ نَفَقَةَ سَنَتِهِمْ، ثُمَّ يَأْخُذُ مَا بَقِيَ فَيَجْعَلُهُ مَجْعَلَ مَالِ اللَّهِ، ثُمَّ قَالَ لِمَنْ حَضَرَهُ مِنَ‏الصَّحَابَةِ: أَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ الَّذِي بِإِذْنِهِ تَقُومُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ، هَلْ تَعْلَمُونَ ذلك؟ قالوا: نعم. وَكَانَ فِي الْمَجْلِسِ عُثْمَانُ وَعَبْدُالرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ وَالزُّبَيْرُ وَسَعْدُ بْنُ أَبِي وَقَّاصٍ. وَذَكَرَ حَدِيْثَ عَلِيٍّ وَعَبَّاسٍ وَ مُنَازَعَتَهُمَا وَ لَيْسَ الإتْيَانُ بِهِِ فِي شَرْطِنَا».(بخارى: ۳۰۹۴)

ترجمه: «عمر بن خطاب سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «از ما ارث برده نمی‌شود. آنچه ما باقی می‌گذاریم، صدقه است». و آنحضرت جاز مال فئ (مالی كه بدون جنگ از كفار بدست می‌آید) كه خداوند به ایشان عنایت كرده بود، نفقه یک سال خانواده‌اش را جدا می‌كرد و باقیمانده آنرا در بیت المال می‌گذاشت. سپس عمر بن خطاب سبه صحابه‌ای كه در آنجا حضور داشتند، گفت: شما را به خدایی كه آسمان و زمین به اجازه او استوارند، سوگند می‌دهم آیا این مطلب را می‌دانید؟ گفتند: بلی.

قابل ذكر است كه در آن مجلس، عثمان، ‌عبد الرحمن بن عوف، زبیر و سعد بن ‌ابی وقاص، حضور داشتند.

سپس راوی اختلاف میان علی و عباس برا در مورد فئ ذكر كرد كه آوردن آن در اینجا ضرورتی ندارد».

باب(۹۲): آنچه دربارۀ آثار باقیمانده از رسول خدا ج و تبرک جستن به آنها آمده است

۱۳۰۶- «عَنْ أَنَسٍ س: أَنَّهُ أَخْرَجَ إِلى أَصْحَابِهِ نَعْلَيْنِ جَرْدَاوَيْنِ لَهُمَا قِبَالانِ، فَتَحَدَّثَ أَنَّهُمَا نَعْلا النَّبِيِّ ج».(بخارى:۳۱۰۷)

ترجمه: «از انس سروایت است كه ایشان یک جفت كفش رنگ و رو رفته را كه دارای بندهای لای انگشتی بودند، به یارانش نشان داد و گفت: اینها كفشه‌ای نبی اكرم جهستند».

۱۳۰۷- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّهَا أَخْرَجَتْ كِسَاءً مُلَبَّدًا وَقَالَتْ: فِي هَذَا نُزِعَ رُوحُ النَّبِيِّ ج. وَفِي رِوَايَةٍ: أَنَّهَا أَخْرَجَتْ إِلَيْنَا عَائِشَةُ إِزَارًا غَلِيظًا مِمَّا يُصْنَعُ بِالْيَمَنِ وَكِسَاءً مِنْ هَذِهِ الَّتِي يَدْعُونَهَا الْمُلَبَّدَةَ».(بخارى:۳۱۰۸)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه ایشان چادر كلفتی را بیرون آورد و گفت: روح نبی اكرم جدر این چادر، از او جدا شد. و در روایتی دیگر، چنین آمده است كه عایشه لازار كلفتی را كه در یمن ساخته می‌شود و چادری را كه مردم به آن «ملبَّد» می‌گویند، بیرون آورد. (و گفت: روح رسول خدا جدر این‌ها از او جدا شد)».

۱۳۰۸- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أَنَّ قَدَحَ النَّبِيِّ ج انْكَسَرَ، فَاتَّخَذَ مَكَانَ الشَّعْبِ سِلْسِلَةً مِنْ فِضَّةٍ».(بخارى: ۳۱۰۹)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: كاسه نبی اكرم جشكست. پس شكاف آنرا با سیمی از نقره بست».

باب(۹۳): خدا می‌دهد و من، خازن و قاسم (نگهدارنده و تقسیم کننده) هستم

۱۳۰۹- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ الأَنْصَارِيِّ س قَالَ: وُلِدَ لِرَجُلٍ مِنَّا غُلامٌ، فَسَمَّاهُ الْقَاسِمَ، فَقَالَتِ الأَنْصَارُ: لا نَكْنِيكَ أَبَا الْقَاسِمِ وَلا نُنْعِمُكَ عَيْنًا. فَأَتَى النَّبِيَّ ج فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وُلِدَ لِي غُلامٌ فَسَمَّيْتُهُ الْقَاسِمَ فَقَالَتِ الأَنْصَارُ: لاَنَكْنِيكَ أَبَا الْقَاسِمِ وَلا نُنْعِمُكَ عَيْنًا، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «أَحْسَنَتِ الأَنْصَارُ، سَمُّوا بِاسْمِي وَلا تَكَنَّوْا بِكُنْيَتِي، فَإِنَّمَا أَنَا قَاسِمٌ»».(بخارى: ۳۱۱۵)

ترجمه: «جابر بن عبد الله انصاری سمی‌گوید: مردی از ما (انصار) صاحب فرزندی شد و او را قاسم، نام نهاد. انصار به آن مرد گفتند: كنیه تو را ابو القاسم نمی‌گذاریم و بدینوسیله تو را شاد نمی‌گردانیم. آن مرد، نزد نبی اكرم جآمد و گفت: ای رسول خدا! صاحب فرزندی شده‌‌ام و او را قاسم، نام نهاده‌‌ام. انصار می‌گویند: كنیه تو را ابو القاسم نمی‌گذاریم و بدینوسیله تو را شاد نمی‌گردانیم. نبی اكرم جفرمود: «انصار، كار خوبی كرده‌اند. نام مرا بر خود، بگذارید ولی كنیه مرا برای خود، انتخاب نكنید. نام من، قاسم است».

۱۳۱۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَا أُعْطِيكُمْ وَلا أَمْنَعُكُمْ إِنَّمَا أَنَا قَاسِمٌ أَضَعُ حَيْثُ أُمِرْتُ»». (بخارى:۳۱۱۷)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «من عطا كننده چیزی به شما و بازدارنده آن از شما نیستم. بلكه من، قاسم هستم و آنچه را كه به آن، امر شده‌ام، تقسیم می‌نمایم»».

۱۳۱۱- «عَنْ خَوْلَةَ الأَنْصَارِيَّةِ ل قَالَتْ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «إِنَّ رِجَالا يَتَخَوَّضُونَ فِي مَالِ اللَّهِ بِغَيْرِ حَقٍّ، فَلَهُمُ النَّارُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»».(بخارى: ۳۱۱۸)

ترجمه: «خوله انصاری لمی‌گوید: شنیدم كه نبی اكرم جفرمود: «بعضی از مردم، به ناحق در اموال مسلمانان، دخل و تصرف می‌كنند. بدین جهت، روز قیامت،‌آتش، نصیب‌شان می‌شود»».

باب(۹۴): مال غنیمت برای شما حلال شده است

۱۳۱۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «غَزَا نَبِيٌّ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ، فَقَالَ لِقَوْمِهِ: لا يَتْبَعْنِي رَجُلٌ مَلَكَ بُضْعَ امْرَأَةٍ وَهُوَ يُرِيدُ أَنْ يَبْنِيَ بِهَا وَلَمَّا يَبْنِ بِهَا، وَلا أَحَدٌ بَنَى بُيُوتًا وَلَمْ يَرْفَعْ سُقُوفَهَا وَلا أَحَدٌ اشْتَرَى غَنَمًا أَوْ خَلِفَاتٍ وَهُوَ يَنْتَظِرُ وِلادَهَا، فَغَزَا فَدَنَا مِنَ الْقَرْيَةِ صَلاةَ الْعَصْرِ أَوْ قَرِيبًا مِنْ ذَلِكَ، فَقَالَ لِلشَّمْسِ: إِنَّكِ مَأْمُورَةٌ وَأَنَا مَأْمُورٌ، اللَّهُمَّ احْبِسْهَا عَلَيْنَا، فَحُبِسَتْ حَتَّى فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِ، فَجَمَعَ الْغَنَائِمَ، فَجَاءَتْ يَعْنِي النَّارَ لِتَأْكُلَهَا فَلَمْ تَطْعَمْهَا، فَقَالَ: إِنَّ فِيكُمْ غُلُولًا فَلْيُبَايِعْنِي مِنْ كُلِّ قَبِيلَةٍ رَجُلٌ، فَلَزِقَتْ يَدُ رَجُلٍ بِيَدِهِ، فَقَالَ: فِيكُمُ الْغُلُولُ، فَلْيُبَايِعْنِي قَبِيلَتُكَ، فَلَزِقَتْ يَدُ رَجُلَيْنِ أَوْ ثَلَاثَةٍ بِيَدِهِ، فَقَالَ: فِيكُمُ الْغُلُولُ، فَجَاءُوا بِرَأْسٍ مِثْلِ رَأْسِ بَقَرَةٍ مِنَ الذَّهَبِ فَوَضَعُوهَا، فَجَاءَتِ النَّارُ فَأَكَلَتْهَا، ثُمَّ أَحَلَّ اللَّهُ لَنَا الْغَنَائِمَ، رَأَى ضَعْفَنَا وَعَجْزَنَا فَأَحَلَّهَا لَنَا»».(بخارى: ۳۱۲۴)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «یكی از پیامبران (یوشع بن نون) می‌خواست به جنگی برود. به قومش گفت: كسی كه زنی را نكاح كرده ولی هنوز او را به خانه‌اش نیاورده است و می‌خواهد او را به خانه بیاورد. و نیز كسی كه خانه‌ای ساخته و سقفش را نزده است. همچنین، كسی كه گوسفند و شتری خریده است و منتظر زاییدن آنها می‌باشد، مرا همراهی نكند.

سپس براه افتاد. هنگام نماز عصر یا حول و حوش آن وقت، به روستای مورد نظر (اریحا) نزدیک شد. پس خطاب به خورشید گفت: تو مأموری و من نیز مأمورم. خدایا! آن را برای ما ثابت نگهدار. خورشید، ثابت نگه داشته شد تا زمانی كه خداوند، او را پیروز گردانید و غنایم را جمع آوری نمود. آنگاه آتشی آمد تا آن اموال را بخورد و نابود كند. ولی به آنها نزدیک نشد.

آن پیامبر گفت: همانا در میان شما، سرقتی از مال غنیمت، صورت گرفته است. از هر قبیله، یک نفر با من، بیعت كند. (هنگام بیعت) دست یک نفر از آنان به دست او چسبید. گفت: سرقت توسط قبیله شما انجام گرفته است. قبیله ات باید با من بیعت كند. سرانجام، دست دو یا سه نفر از افراد آن قبیله، به دست او چسبید. گفت: شما سرقت كرده‌اید. آنگاه، آنان، چیزی مانند سر گاو را كه از طلا ساخته شده بود، آوردند و آنجا گذاشتند. سپس آتش آمد و همه آن اموال را خورد و نابود ساخت. آنگاه، خداوند كه ضعف و ناتوانی ما را دید، غنایم را برای ما حلال ساخت»».

۱۳۱۳- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج بَعَثَ سَرِيَّةً وَهُوَ فِيهَا قِبَلَ نَجْدٍ، فَغَنِمُوا إِبِلًا كَثِيرَةً، فَكَانَتْ سِهَامُهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ بَعِيرًا أَوْ أَحَدَ عَشَرَ بَعِيرًا وَنُفِّلُوا بَعِيرًا بَعِيرًا».(بخارى: ۳۱۳۴)

ترجمه: «از ابن عمر بروایت است كه رسول خدا جگروهی را بسوی نجد برای جهاد، فرستاد كه او نیز همراه آنان بود. آنها شتران زیادی به غنیمت گرفتند كه سهم هر كدام، یازده یا دوازده شتر شد. علاوه بر آن، به هر یک از آنها، یک شتر دیگر نیز جایزه داده شد.

۱۳۱۴- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: بَيْنَمَا رَسُولُ اللَّهِ ج يَقْسِمُ غَنِيمَةً بِالْجِعْرَانَةِ إِذْ قَالَ لَهُ رَجُلٌ: اعْدِلْ. فَقَالَ لَهُ: «لَقَدْ شَقِيتُ إِنْ لَمْ أَعْدِلْ»».(بخارى: ۳۱۳۸)

ترجمه: «جابر بن عبد الله بمی‌گوید: روزی، رسول خدا جمال غنیمتی را در محلی بنام جعرانه، تقسیم می‌كرد كه مردی به او گفت: عدالت كن. رسول اكرم جفرمود: «اگر عدالت نكنم، بدبخت می‌شوم»».

۱۳۱۵- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ عُمَرَس أَصَابَ جَارِيَتَيْنِ مِنْ سَبْيِ حُنَيْنٍ فَوَضَعَهُمَا فِي بَعْضِ بُيُوتِ مَكَّةَ، قَالَ: فَمَنَّ رَسُولُ اللَّهِ ج عَلَى سَبْيِ حُنَيْنٍ فَجَعَلُوا يَسْعَوْنَ فِي السِّكَكِ، فَقَالَ عُمَرُ: يَا عَبْدَ اللَّهِ، انْظُرْ مَا هَذَا؟ فَقَالَ: مَنَّ رَسُولُ اللَّهِ ج عَلَى السَّبْي،ِ قَالَ: اذْهَبْ فَأَرْسِلِ الْجَارِيَتَيْنِ».(بخارى:۳۱۴۴)

ترجمه: «از ابن عمر بروایت است كه از اسیران غزوه حنین، دو كنیز به عمر بن خطاب ستعلق گرفت. وی آنها را در یكی از خانه‌های مكه، نگهداری می‌كرد. راوی می‌گوید: رسول خدا جبر اسرای غزوه حنین، منت گذاشت (آنها را آزاد كرد) آنان در كوچه‌ها، شروع به دویدن كردند. عمر گفت: ای عبد الله! ببین چه خبر است؟ عبد الله گفت: رسول خدا جبر اسیران، منت نهاده است (آنها را آزاد كرده است). عمر گفت: برو و آن دو كنیز را هم آزاد كن».

۱۳۱۶- «عَنْ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ س قَالَ: بَيْنَا أَنَا وَاقِفٌ فِي الصَّفِّ يَوْمَ بَدْرٍ، فَنَظَرْتُ عَنْ يَمِينِي وَعَنْ شِمَالِي، فَإِذَا أَنَا بِغُلامَيْنِ مِنَ الأَنْصَارِ حَدِيثَةٍ أَسْنَانُهُمَا، تَمَنَّيْتُ أَنْ أَكُونَ بَيْنَ أَضْلَعَ مِنْهُمَا، فَغَمَزَنِي أَحَدُهُمَا، فَقَالَ: يَا عَمِّ، هَلْ تَعْرِفُ أَبَا جَهْلٍ؟ قُلْتُ: نَعَمْ مَا حَاجَتُكَ إِلَيْهِ يَا ابْنَ أَخِي؟ قَالَ: أُخْبِرْتُ أَنَّهُ يَسُبُّ رَسُولَ اللَّهِ ج وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَئِنْ رَأَيْتُهُ لا يُفَارِقُ سَوَادِي سَوَادَهُ حَتَّى يَمُوتَ الأَعْجَلُ مِنَّا، فَتَعَجَّبْتُ لِذَلِكَ، فَغَمَزَنِي الآخَرُ فَقَالَ لِي مِثْلَهَا، فَلَمْ أَنْشَبْ أَنْ نَظَرْتُ إِلَى أَبِي جَهْلٍ يَجُولُ فِي النَّاسِ، قُلْتُ: أَلا إِنَّ هَذَا صَاحِبُكُمَا الَّذِي سَأَلْتُمَانِي، فَابْتَدَرَاهُ بِسَيْفَيْهِمَا فَضَرَبَاهُ حَتَّى قَتَلاهُ، ثُمَّ انْصَرَفَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَأَخْبَرَاهُ، فَقَالَ: «أَيُّكُمَا قَتَلَهُ»؟ قَالَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا: أَنَا قَتَلْتُهُ، فَقَالَ: «هَلْ مَسَحْتُمَا سَيْفَيْكُمَا»؟ قَالا: لا. فَنَظَرَ فِي السَّيْفَيْنِ، فَقَالَ: «كِلاكُمَا قَتَلَهُ، سَلَبُهُ لِمُعَاذِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْجَمُوحِ». وَكَانَا مُعَاذَ بْنَ عَفْرَاءَ وَمُعَاذَ بْنَ عَمْرِو بْنِ الجَمُوحِ».(بخارى: ۳۱۴۱)

ترجمه: «عبد الرحمن بن عوف سمی‌گوید: روز بدر كه در صف جنگ ایستاده بودم به سمت راست و چپ خود، نگاه كردم. ناگهان دیدم كه دو نوجوان انصاری در اطرافم قرار دارند. آرزو كردم كه ای كاش در میان افراد قوی‌تری قرار می‌گرفتم. یكی از آنها به پهلویم زد و گفت: عموجان! ابوجهل را می‌شناسی؟ گفتم: بلی. ای برادرزاده! با او چه كار داری؟ گفت: به من گفته‌اند كه رسول خدا جرا دشنام می‌دهد. سوگند به ذاتی كه جانم در دست اوست، اگر او را ببینم، از او جدا نخواهم شد تا اجل هر یک از ما كه نزدیک‌تر است، فرا رسد. از شنیدن این سخن، تعجب كردم. سپس، نوجوان دیگر، به پهلویم زد و همان سخنان نوجوان اول را به زبان آورد. بی‌درنگ، نگاهم به ابوجهل افتاد كه در میان مردم، گشت می‌زد. گفتم: او همان كسی است كه سراغش را از من گرفتید. آندو بلافاصله با شمشیرهایشان به وی حمله كردند و با ضربات شمشیر، او را از پای در آوردند. سپس، نزد رسول خدا جبرگشتند و آنحضرت جرا از ماجرا آگاه ساختند. رسول خدا جپرسید: «كدام یک از شما، او را به قتل رساند»؟ هر یک از آنها گفت: من او را كشتم. رسول اكرم جفرمود: «آیا شمشیرهایتان را پاک كرده‌اید»؟ گفتند: خیر. آنحضرت جبه شمشیرهایشان نگاه كرد و فرمود: «هر دوی شما او را كشته‌اید. ولی ساز و برگ جنگی او به معاذ بن عمرو بن جموح، تعلق می‌گیرد». قابل ذكر است كه یكی از آن دو نوجوان، معاذ بن عفراء و دیگری، معاذ بن عمرو بن جموح بود».

۱۳۱۷- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «إِنِّي أُعْطِي قُرَيْشًا أَتَأَلَّفُهُمْ لِأَنَّهُمْ حَدِيثُ عَهْدٍ بِجَاهِلِيَّةٍ»». (بخارى: ۳۱۴۶)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «من به قریش، بذل و بخشش می‌كنم تا دلشان را بدست آورم. زیرا آنان به دوران جاهلیت نزدیک‌اند». (تازه مسلمان‌اند)

۱۳۱۸- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أَنَّ نَاسًا مِنَ الأَنْصَارِ قَالُوا لِرَسُولِ اللَّهِ ج حِينَ أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ ج مِنْ أَمْوَالِ هَوَازِنَ مَا أَفَاءَ فَطَفِقَ يُعْطِي رِجَالاً مِنْ قُرَيْشٍ الْمِائَةَ مِنَ الْإِبِلِ فَقَالُوا: يَغْفِرُ اللَّهُ لِرَسُولِ اللَّهِ ج يُعْطِي قُرَيْشًا وَيَدَعُنَا وَسُيُوفُنَا تَقْطُرُ مِنْ دِمَائِهِمْ. قَالَ أَنَسٌ: فَحُدِّثَ رَسُولُ اللَّهِ ج بِمَقَالَتِهِمْ، فَأَرْسَلَ إِلَى الأَنْصَارِ فَجَمَعَهُمْ فِي قُبَّةٍ مِنْ أَدَمٍ وَلَمْ يَدْعُ مَعَهُمْ أَحَدًا غَيْرَهُمْ فَلَمَّا اجْتَمَعُوا جَاءَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ج فَقَالَ: «مَا كَانَ حَدِيثٌ بَلَغَنِي عَنْكُمْ»؟ قَالَ لَهُ فُقَهَاؤُهُمْ أَمَّا ذَوُو آرَائِنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ فَلَمْ يَقُولُوا شَيْئًا».(بخارى: ۳۱۴۷)

ترجمه: «انس ‏بن مالک سمی‌گوید: هنگامی كه خداوند، اموال هوازن را به صورت فئ (بدون جنگ) در اختیار رسول خدا جقرار داد و آنحضرت جشروع به تقسیم آنها نمود طوری كه به برخی از مردان قریش، صد شتر می‌داد، گروهی از انصار گفتند: خداوند، رسول الله جرا ببخشد. به قریش، بذل و بخشش می‌كند و ما را كه خون آنها از شمشیرهایمان می‌چكد، رها می‌سازد.

انس سمی‌گوید: هنگامی كه این سخن به سمع رسول خدا جرسید، كسی را نزد انصار فرستاد. او آنها را در خیمه‌ای چرمین، جمع نمود و احدی غیر از آنها را بدانجا دعوت نكرد. هنگامی كه همه جمع شدند، رسول خدا جنزد آنان آمد و فرمود: «این چه سخنی است كه از شما به من رسیده است»؟! خردمندان انصار گفتند: ای رسول خدا! عاقلان ما چیزی نگفته‌اند»». (برای دانستن بقیه ماجرا، به حدیث شماره ۴۳۳۴ صحیح بخاری مراجعه نمایید).

۱۳۱۹- «عَنِ جُبَيْرِ بْنِ مُطْعِمٍ س: أَنَّهُ بَيْنَا هُوَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج وَمَعَهُ النَّاسُ مُقْبِلاً مِنْ حُنَيْنٍ عَلِقَتْ رَسُولَ اللَّهِ ج الأَعْرَابُ يَسْأَلُونَهُ حَتَّى اضْطَرُّوهُ إِلَى سَمُرَةٍ فَخَطِفَتْ رِدَاءَهُ، فَوَقَفَ رَسُولُ اللَّهِ ج فَقَالَ: «أَعْطُونِي رِدَائِي فَلَوْ كَانَ عَدَدُ هَذِهِ الْعِضَاهِ نَعَمًا لَقَسَمْتُهُ بَيْنَكُمْ ثُمَّ لا تَجِدُونِي بَخِيلًا وَلَا كَذُوبًا وَلا جَبَانًا»».(بخارى: ۳۱۴۸)

ترجمه: «از جبیر بن مطعم سروایت است: هنگامی كه ایشان همراه رسول خدا جو گروهی از مردم از غزوه حنین، برمی گشت، اعراب بادیه نشین به آنحضرت جهجوم آوردند و از او درخواست مال كردند تا جایی كه او را مجبور ساختند تا زیر درختی بنام ام غیلان (درختی تنومند و خاردار) برود.

ردای رسول خدا جبه آن درخت، بند آمد. پیامبر خدا جتوقف كرد و فرمود: «ردایم را به من بدهید. اگر به اندازه این درختان، گوسفند وجود می‌داشت، بین شما تقسیم می‌كردم. آنگاه، می‌دانستید كه من، بخیل و دروغگو و بزدل نیستم».

۱۳۲۰- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: كُنْتُ أَمْشِي مَعَ النَّبِيِّ ج وَعَلَيْهِ بُرْدٌ نَجْرَانِيٌّ غَلِيظُ الْحَاشِيَةِ، فَأَدْرَكَهُ أَعْرَابِيٌّ، فَجَذَبَهُ جَذْبَةً شَدِيدَةً حَتَّى نَظَرْتُ إِلَى صَفْحَةِ عَاتِقِ النَّبِيِّ ج قَدْ أَثَّرَتْ بِهِ حَاشِيَةُ الرِّدَاءِ مِنْ شِدَّةِ جَذْبَتِهِ، ثُمَّ قَالَ: مُرْ لِي مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي عِنْدَكَ، فَالْتَفَتَ إِلَيْهِ فَضَحِكَ، ثُمَّ أَمَرَ لَهُ بِعَطَاءٍ». (بخارى: ۳۱۴۹)

ترجمه: «انس‏ بن مالک سمی‌گوید: با نبی اكرم جقدم می‌زدم. ایشان چادری نجرانی كه دارای حاشیه‌ای ضخیم بود، به تن داشت. مردی بادیه نشین به آنحضرت جرسید و چادرش را به سختی كشید طوریكه من به گردن نبی اكرم جنگاه كردم و اثر حاشیه چادر را كه بشدت كشیده شده بود، دیدم. سپس آن مرد، گفت: دستور بده تا از مال خدا كه در اختیار توست، به من هم چیزی بدهند. رسول خدا جبه او نگاه كرد و تبسم نمود و دستور داد تا به او هم چیزی بدهند».

۱۳۲۱- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ س قَالَ: لَمَّا كَانَ يَوْمُ حُنَيْنٍ آثَرَ النَّبِيُّ ج أُنَاسًا فِي الْقِسْمَةِ فَأَعْطَى الأَقْرَعَ بْنَ حَابِسٍ مِائَةً مِنَ الإِبِلِ وَأَعْطَى عُيَيْنَةَ مِثْلَ ذَلِكَ وَأَعْطَى أُنَاسًا مِنْ أَشْرَافِ الْعَرَبِ فَآثَرَهُمْ يَوْمَئِذٍ فِي الْقِسْمَةِ، قَالَ رَجُلٌ: وَاللَّهِ إِنَّ هَذِهِ الْقِسْمَةَ مَا عُدِلَ فِيهَا وَمَا أُرِيدَ بِهَا وَجْهُ اللَّهِ، فَقُلْتُ: وَاللَّهِ لَأُخْبِرَنَّ النَّبِيَّ ج فَأَتَيْتُهُ فَأَخْبَرْتُهُ، فَقَالَ: «فَمَنْ يَعْدِلُ إِذَا لَمْ يَعْدِلِ اللَّهُ وَرَسُولُهُ رَحِمَ اللَّهُ مُوسَى قَدْ أُوذِيَ بِأَكْثَرَ مِنْ هَذَا فَصَبَرَ‌»».(بخارى: ۳۱۵۰)

ترجمه: «عبد الله سمی‌گوید: نبی اكرم جروز غزوه حنین، تعدادی از مردم را در تقسیم اموال، ترجیح داد. بعنوان نمونه، به هر یک از اقرع بن حابس و عینیه، صد شتر داد. و به تعدادی از اشراف عرب نیز چنین بذل و بخششی نمود و آنها را نیز در تقسیم، ترجیح داد. یكی گفت: بخدا سوگند، در این تقسیم، عدالت رعایت نشده و خشنودی خدا مدنظر نبوده است. گفتم: بخدا سوگند، نبی اكرم جرا با خبر خواهم ساخت. سپس، نزد آنحضرت جرفتم و ایشان را مطلع ساختم.

رسول اكرم جفرمود: «اگر خدا و رسولش، عدالت را رعایت نكنند، پس چه كسی عدالت را رعایت می‌كند. رحمت خدا بر موسی ÷باد كه بیشتر از این، مورد اذیت و آزار قرار گرفت ولی صبر كرد»».

باب(۹۵): خوردنی‌هایی که در جنگ بدست می‌آید

۱۳۲۲- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: كُنَّا نُصِيبُ فِي مَغَازِينَا الْعَسَلَ وَالْعِنَبَ فَنَأْكُلُهُ وَلا نَرْفَعُهُ».(بخارى: ۳۱۵۴)

ترجمه: «عبد الله‏ بن عمر بمی‌گوید: در غزواتی كه شركت می‌كردیم، عسل و انگور بدست می‌آوردیم و آنها را می‌خوردیم و جمع آوری نمی‌كردیم».

باب(۹۶): صلح با ذمی‌ها و حربی‌ها و گرفتن جزیه از آنان

۱۳۲۳- «عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س: أَنَّهُ كَتَبَ إِلَى أَهْلِ الْبَصْرَةِ قَبْلَ مَوْتِهِ بِسَنَةٍ: فَرِّقُوا بَيْنَ كُلِّ ذِي مَحْرَمٍ مِنَ الْمَجُوسِ. وَلَمْ يَكُنْ عُمَرُ أَخَذَ الْجِزْيَةَ مِنَ الْمَجُوسِ حَتَّى شَهِدَ عَبْدُالرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج أَخَذَهَا مِنْ مَجُوسِ هَجَرَ».(بخارى: ۳۱۵۶،۳۱۵۷)

ترجمه: «از عمر بن خطاب سروایت است كه او یک سال قبل از شهادتش به مردم بصره، چنین نوشت: مجوسیهایی را كه با محارم خود، ازدواج كرده‌اند، از یكدیگر جدا كنید. باید گفت: كه عمرساز مجوس، جزیه نمی‌گرفت تا زمانی كه عبد الرحمن بن عوف سگواهی داد كه رسول الله جاز مجوس هجر، جزیه گرفت. (آنگاه عمر سدستور داد تا از آنها جزیه بگیرند)».

۱۳۲۴- «عَنْ عَمْرِو بْنِ عَوْفٍ الأَنْصَارِيِّ س وَهُوَ حَلِيفٌ لِبَنِي عَامِرِ بْنِ لُؤَيٍّ وَكَانَ شَهِدَ بَدْرًا: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج بَعَثَ أَبَا عُبَيْدَةَ بْنَ الْجَرَّاحِ إِلَى الْبَحْرَيْنِ يَأْتِي بِجِزْيَتِهَا وَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج هُوَ صَالَحَ أَهْلَ الْبَحْرَيْنِ وَأَمَّرَ عَلَيْهِمُ الْعَلاءَ بْنَ الْحَضْرَمِيِّ، فَقَدِمَ أَبُو عُبَيْدَةَ بِمَالٍ مِنَ الْبَحْرَيْنِ فَسَمِعَتِ الأَنْصَارُ بِقُدُومِ أَبِي عُبَيْدَةَ، فَوَافَتْ صَلاةَ الصُّبْحِ مَعَ النَّبِيِّ ج، فَلَمَّا صَلَّى بِهِمُ الْفَجْرَ انْصَرَفَ، فَتَعَرَّضُوا لَهُ، فَتَبَسَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ج حِينَ رَآهُمْ وَقَالَ: «أَظُنُّكُمْ قَدْ سَمِعْتُمْ أَنَّ أَبَا عُبَيْدَةَ قَدْ جَاءَ بِشَيْءٍ». قَالُوا: أَجَلْ يَا رَسُولَ اللَّه،ِ قَالَ: «فَأَبْشِرُوا وَأَمِّلُوا مَا يَسُرُّكُمْ فَوَاللَّهِ لَا الْفَقْرَ أَخْشَى عَلَيْكُمْ وَلَكِنْ أَخَشَى عَلَيْكُمْ أَنْ تُبْسَطَ عَلَيْكُمُ الدُّنْيَا كَمَا بُسِطَتْ عَلَى مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ فَتَنَافَسُوهَا كَمَا تَنَافَسُوهَا وَتُهْلِكَكُمْ كَمَا أَهْلَكَتْهُمْ»».(بخارى: ۳۱۵۸)

ترجمه: «عمرو بن عوف انصاری سكه هم پیمان بنی عامر بن لوی و از بدری‌ها است، می‌گوید: رسول خدا جابوعبیده بن جراح را به بحرین فرستاد تا مالیات آنجا را بیاورد. گفتنی است كه آنحضرت جبا مردم بحرین، صلح كرده و علاء بن حضرمی را به عنوان امیرشان، تعیین فرموده بود. ابوعبیده با مالی كه از بحرین آورده بود، رسید. انصار از آمدن او با خبر شدند.پس از اینكه نماز صبح را به امامت رسول خدا جخواندند و آنحضرت جرویش را بسوی مردم بر گردانید،آنها با اشاره، در خواست مال كردند. پیامبر اكرم جكه آنها را دید، تبسم نمود و فرمود: «گمان می‌كنم شما شنیده‌اید كه ابوعبیده، چیزی آورده است».

گفتند: بلی، ای رسول خدا. پیامبر اكرم جفرمود: «مژده باد شما را و به چیزی امیدوار باشید كه شما را خوشحال خواهد ساخت. بخدا سوگند، من از فقر شما نمی‌ترسم بلكه از آن بیم دارم كه دروازه‌های دنیا به روی شما باز شود همانطور كه بر پیشینیان باز شد و شما بر سر متاع دنیا با یكدیگر، رقابت كنید آنگونه كه آنها با یكدیگر رقابت كردند و دنیا شما را هلاک كند همانطور كه آنان را هلاک كرد»».

۱۳۲۵- «عَنْ عُمَرَ س: أَنَّهُ بَعَثَ النَّاسَ فِي أَفْنَاءِ الأَمْصَارِ يُقَاتِلُونَ الْمُشْرِكِينَ، فَأَسْلَمَ الْهُرْمُزَانُ، فَقَالَ: إِنِّي مُسْتَشِيرُكَ فِي مَغَازِيَّ هَذِهِ، قَالَ: نَعَمْ، مَثَلُهَا وَمَثَلُ مَنْ فِيهَا مِنَ النَّاسِ مِنْ عَدُوِّ الْمُسْلِمِينَ مَثَلُ طَائِرٍ لَهُ رَأْسٌ وَلَهُ جَنَاحَانِ وَلَهُ رِجْلَانِ، فَإِنْ كُسِرَ أَحَدُ الْجَنَاحَيْنِ نَهَضَتِ الرِّجْلَانِ بِجَنَاحٍ وَالرَّأْسُ، فَإِنْ كُسِرَ الْجَنَاحُ الْآخَرُ نَهَضَتِ الرِّجْلَانِ وَالرَّأْسُ، وَإِنْ شُدِخَ الرَّأْسُ ذَهَبَتِ الرِّجْلَانِ وَالْجَنَاحَانِ وَالرَّأْسُ، فَالرَّأْسُ كِسْرَى وَالْجَنَاحُ قَيْصَرُ وَالْجَنَاحُ الْآخَرُ فَارِسُ، فَمُرِ الْمُسْلِمِينَ فَلْيَنْفِرُوا إِلَى كِسْرَى. وَقَالَ بَكْرٌ وَزِيَادٌ جَمِيعًا عَنْ جُبَيْرِ بْنِ حَيَّةَ قَالَ: فَنَدَبَنَا عُمَرُ وَاسْتَعْمَلَ عَلَيْنَا النُّعْمَانَ بْنَ مُقَرِّنٍ حَتَّى إِذَا كُنَّا بِأَرْضِ الْعَدُوِّ وَخَرَجَ عَلَيْنَا عَامِلُ كِسْرَى فِي أَرْبَعِينَ أَلْفًا، فَقَامَ تَرْجُمَانٌ فَقَالَ: لِيُكَلِّمْنِي رَجُلٌ مِنْكُمْ، فَقَالَ الْمُغِيرَةُ: سَلْ عَمَّا شِئْتَ، قَالَ: مَا أَنْتُمْ؟ قَالَ: نَحْنُ أُنَاسٌ مِنَ الْعَرَبِ كُنَّا فِي شَقَاءٍ شَدِيدٍ وَبَلَاءٍ شَدِيدٍ نَمَصُّ الْجِلْدَ وَالنَّوَى مِنَ الْجُوعِ وَنَلْبَسُ الْوَبَرَ وَالشَّعَرَ وَنَعْبُدُ الشَّجَرَ وَالْحَجَرَ، فَبَيْنَا نَحْنُ كَذَلِكَ إِذْ بَعَثَ رَبُّ السَّمَوَاتِ وَرَبُّ الأَرَضِينَ تَعَالَى ذِكْرُهُ وَجَلَّتْ عَظَمَتُهُ إِلَيْنَا نَبِيًّا مِنْ أَنْفُسِنَا نَعْرِفُ أَبَاهُ وَأُمَّهُ، فَأَمَرَنَا نَبِيُّنَا رَسُولُ رَبِّنَا ج أَنْ نُقَاتِلَكُمْ حَتَّى تَعْبُدُوا اللَّهَ وَحْدَهُ أَوْ تُؤَدُّوا الْجِزْيَةَ وَأَخْبَرَنَا نَبِيُّنَا ج عَنْ رِسَالَةِ رَبِّنَا أَنَّهُ مَنْ قُتِلَ مِنَّا صَارَ إِلَى الْجَنَّةِ فِي نَعِيمٍ لَمْ يَرَ مِثْلَهَا قَطُّ وَمَنْ بَقِيَ مِنَّا مَلَكَ رِقَابَكُمْ. فَقَالَ النُّعْمَانُ: رُبَّمَا أَشْهَدَكَ اللَّهُ مِثْلَهَا مَعَ النَّبِيِّ ج فَلَمْ يُنَدِّمْكَ وَلَمْ يُخْزِكَ وَلَكِنِّي شَهِدْتُ الْقِتَالَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج كَانَ إِذَا لَمْ يُقَاتِلْ فِي أَوَّلِ النَّهَارِ انْتَظَرَ حَتَّى تَهُبَّ الأَرْوَاحُ وَتَحْضُرَ الصَّلَوَاتُ».(بخارى:۳۱۶۰،۳۱۵۹)

ترجمه: «از عمر سروایت است كه ایشان، مردم را برای جهاد با مشركین به شهرهای بزرگ، فرستاد. هرمزان، مسلمان شد. عمر گفت: در مورد این جنگهایم از تو نظر خواهی می‌كنم. هرمزان گفت: بلی، مثال جنگ و مثال كسانی كه دشمن مسلمانان هستند، مانند پرنده‌ای است كه سر و دو بال و دو پا دارد. پس اگر یكی از بالهایش بشكند، با دو پا و یک بال و سر، بلند می‌شود. و اگر بال دیگرش هم بشكند، با دو پا و سر، بلند می‌شود. اما اگر سرش بشكند، پاها، بالها و سرش، همه از بین می‌روند. پس كسری، سر، و قیصر، یک بال، و فارس، بال دیگر آن است. به مسلمانان، دستور دهید تا بسوی كسری بروند.

دو تن از راویان، بنام بكر و زیاد می‌گویند: جبیر بن حیه گفت: آنگاه، عمر با جدیت هر چه تمام‌تر، ما را فرا خواند و نعمان بن مقرّن را بعنوان فرمانده ما تعیین نمود. سپس براه افتادیم تا اینكه به سرزمین دشمن رسیدیم. آنجا با فرماندار كسری كه همراه چهل هزار تن بیرون آمده بود، مواجه شدیم. مترجمی برخاست و گفت: یكی را بفرستید تا با او سخن بگویم. مغیره گفت: هر چه می‌خواهی، بپرس. گفت: شما كه هستید؟ مغیره گفت: ما گروهی از عرب‌ایم كه بشدت گرفتار شقاوت و بدبختی بودیم، از شدت گرسنگی، پوست حیوانات و هسته خرما را می‌مكیدیم و لباسهای مویی و پشمی، می‌پوشیدیم و سنگها و درختان را عبادت می‌كردیم. در این حالت، بسر می‌بردیم كه پرودگار آسمانها و زمین‌ها ـ تعالی ذكره و جلّت عظمته ـ پیامبری را كه پدر و مادرش را می‌شناسیم، از میان ما بسوی ما فرستاد. آنگاه، پیامبر ما كه فرستاده پرودگار ماست به ما دستور داد كه با شما بجنگیم تا تنها خدا را عبادت كنید یا جزیه بدهید. پیامبر ما پیام پرودگارمان را به ما رسانید كه هر یک از ما كشته شود، به بهشتی می‌رود كه هرگز نعمتهایی مانند آنرا كسی ندیده است. و هركس از ما كه زنده بماند، بر شما حكومت خواهد كرد.

نعمان (به مغیره كه خواهان آغاز فوری جنگ بود) گفت: چه بسا در چنین غزواتی همراه رسول خدا جبوده‌ای و هرگز پشیمان نشده و هیچگونه سستی، بخود راه نداده‌ای. من هم كه در جنگها همراه رسول خدا جبودم، اگر آنحضرت جدر اول روز نمی‌جنگید، صبر می‌كرد تا بادها بوزد و وقت نماز فرا رسد. (هوا، مناسب شود. آنگاه، جنگ را آغاز می‌نمود)».

باب(۹۷): اگر امام با پادشاهی صلح کند، آیا صلح با رعیتش نیز بحساب می‌آید؟

۱۳۲۶- «عَنْ أَبِي حُمَيْدٍ السَّاعِدِيِّ س قَالَ: غَزَوْنَا مَعَ النَّبِيِّ ج تَبُوكَ وَأَهْدَى مَلِكُ أَيْلَةَ لِلنَّبِيِّ ج بَغْلَةً بَيْضَاءَ وَكَسَاهُ بُرْدًا وَكَتَبَ لَهُ بِبَحْرِهِمْ».(بخارى: ۳۱۶۱)

ترجمه: «ابوحُمید ساعدی سمی‌گوید: در جنگ تبوک، همراه نبی اكرم جبودیم. پادشاه ایله، یک اسب سفید و یک چادر به پیغمبر خدا جهدیه داد. آنحضرت جنیز برای مملكتش، امان نامه نوشت».

باب(۹۸): گناه کسی که فرد معاهدی را به ناحق بکشد

۱۳۲۷- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَنْ قَتَلَ مُعَاهَدًا لَمْ يَرِحْ رَائِحَةَ الْجَنَّةِ وَإِنَّ رِيحَهَا تُوجَدُ مِنْ مَسِيرَةِ أَرْبَعِينَ عَامًا»».(بخارى: ۳۱۶۶)

ترجمه: «عبد الله‏ بن عمرو بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «هركس، فرد معاهدی (كافری كه با مسلمانان، عهد و پیمان بسته است) را بكشد، بوی بهشت به مشامش نمیرسد. گفتنی است كه بوی بهشت از مسافت چهل سال راه، به مشام می‌رسد»».

باب(۹۹): آیا مشرکانی که در حق مسلمانان، خیانت کنند، بخشوده می‌شوند؟

۱۳۲۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: لَمَّا فُتِحَتْ خَيْبَرُ أُهْدِيَتْ لِلنَّبِيِّ ج شَاةٌ فِيهَا سُمٌّ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «اجْمَعُوا إِلَيَّ مَنْ كَانَ هَا هُنَا مِنْ يَهُودَ». فَجُمِعُوا لَهُ، فَقَالَ: «إِنِّي سَائِلُكُمْ عَنْ شَيْءٍ فَهَلْ أَنْتُمْ صَادِقِيَّ عَنْهُ»؟ فَقَالُوا: نَعَمْ. قَالَ لَهُمُ النَّبِيُّ ج: «مَنْ أَبُوكُمْ»؟ قَالُوا: فُلَانٌ. فَقَالَ: «كَذَبْتُمْ بَلْ أَبُوكُمْ فُلَانٌ». قَالُوا: صَدَقْتَ، قَالَ: «فَهَلْ أَنْتُمْ صَادِقِيَّ عَنْ شَيْءٍ إِنْ سَأَلْتُ عَنْهُ»؟ فَقَالُوا: نَعَمْ، يَا أَبَا الْقَاسِمِ وَإِنْ كَذَبْنَا عَرَفْتَ كَذِبَنَا كَمَا عَرَفْتَهُ فِي أَبِينَا، فَقَالَ لَهُمْ: «مَنْ أَهْلُ النَّارِ»؟ قَالُوا: نَكُونُ فِيهَا يَسِيرًا ثُمَّ تَخْلُفُونَا فِيهَا، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «اخْسَئُوا فِيهَا وَاللَّهِ لَا نَخْلُفُكُمْ فِيهَا أَبَدًا»، ثُمَّ قَالَ: «هَلْ أَنْتُمْ صَادِقِيَّ عَنْ شَيْءٍ إِنْ سَأَلْتُكُمْ عَنْهُ»؟ فَقَالُوا: نَعَمْ يَا أَبَا الْقَاسِمِ، قَالَ: «هَلْ جَعَلْتُمْ فِي هَذِهِ الشَّاةِ سُمًّا»؟ قَالُوا: نَعَمْ، قَالَ: «مَا حَمَلَكُمْ عَلَى ذَلِكَ»؟ قَالُوا: أَرَدْنَا إِنْ كُنْتَ كَاذِبًا نَسْتَرِيحُ وَإِنْ كُنْتَ نَبِيًّا لَمْ يَضُرَّكَ».(بخارى: ۳۱۶۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: هنگام فتح خیبر، به نبی اكرم ج(گوشت) گوسفندی را كه زهر آلود شده بود، هدیه دادند. نبی اكرم جفرمود: «یهودیانی را كه اینجا هستند، جمع كنید». هنگامی كه جمع شدند، رسول اكرم جفرمود: «من در مورد چیزی از شما می‌پرسم آیا در این باره، راست می‌گویید»؟ گفتند: بلی. نبی اكرم جپرسید: «پدر شما كیست»؟ گفتند: فلانی است. آنحضرت جفرمود: «دروغ می‌گویید بلكه پدر شما فلانی است». گفتند: راست می‌گویی. رسول خدا جدوباره پرسید: «اگر در مورد چیزی از شما بپرسم، راست می‌گویید»؟ گفتند: بلی، ای ابو القاسم. و اگر دروغ بگوییم، شما می‌دانید همانطور كه در مورد پدرمان، دانستید. رسول اكرم جفرمود: «چه كسانی، اهل دوزخ‌اند»؟ گفتند: ما زمانی كوتاه در دوزخ بسر می‌بریم. سپس شما در آنجا جانشین ما می‌شوید. نبی اكرم جفرمود: «در آن، خوار و ذلیل شوید. بخدا سوگند، هرگز ما در آنجا جانشین شما نخواهیم شد». سپس پرسید: «اگر از شما در مورد چیزی بپرسم، آیا در این باره، راست می‌گویید»؟ گفتند: بلی، ای ابو القاسم. رسول خدا جپرسید: «آیا این (گوشت) گوسفند را زهر آلود كرده‌اید»؟ گفتند: بلی. آنحضرت جپرسید: «انگیزه شما از این كار چه بود»؟ گفتند: قصد ما این بود كه اگر دروغگو باشی، از دست تو نجات پیدا می‌كنیم. و اگر پیامبر خدا باشی، ضرری به تو نمی‌رسد».

باب(۱۰۰): صلح با مشرکین در مقابل مال و چیزهای دیگر و گناه کسی که به پیمانش، پایبند نباشد

۱۳۲۹- «عَنْ سَهْلِ بْنِ أَبِي حَثْمَةَ س قَالَ: انْطَلَقَ عَبْدُاللَّهِ بْنُ سَهْلٍ وَمُحَيِّصَةُ بْنُ مَسْعُودِ بْنِ زَيْدٍ إِلَى خَيْبَرَ وَهِيَ يَوْمَئِذٍ صُلْحٌ، فَتَفَرَّقَا، فَأَتَى مُحَيِّصَةُ إِلَى عَبْدِاللَّهِ بْنِ سَهْلٍ وَهُوَ يَتَشَمَّطُ فِي دَمِهِ قَتِيلاً، فَدَفَنَهُ، ثُمَّ قَدِمَ الْمَدِينَةَ فَانْطَلَقَ عَبْدُالرَّحْمَنِ بْنُ سَهْلٍ وَمُحَيِّصَةُ وَحُوَيِّصَةُ ابْنَا مَسْعُودٍ إِلَى النَّبِيِّ ج، فَذَهَبَ عَبْدُالرَّحْمَنِ يَتَكَلَّمُ، فَقَالَ: «كَبِّرْ كَبِّرْ» وَهُوَ أَحْدَثُ الْقَوْمِ فَسَكَتَ، فَتَكَلَّمَا، فَقَالَ: «تَحْلِفُونَ وَتَسْتَحِقُّونَ قَاتِلَكُمْ أَوْ صَاحِبَكُمْ»؟ قَالُوا: وَكَيْفَ نَحْلِفُ وَلَمْ نَشْهَدْ وَلَمْ نَرَ؟ قَالَ: «فَتُبْرِيكُمْ يَهُودُ بِخَمْسِينَ». فَقَالُوا: كَيْفَ نَأْخُذُ أَيْمَانَ قَوْمٍ كُفَّارٍ؟ فَعَقَلَهُ النَّبِيُّ ج مِنْ عِنْدِهِ». (بخاری: ۳۱۷۳)

ترجمه: «سهل‏ بن ابی حثمه سمی‌گوید: زمانی كه اهل خیبر با مسلمانان در صلح بسر می‌بردند، عبد الله بن سهل و محیصّه بن مسعود بن زید به خیبر رفتند. در آنجا از یكدیگر جدا شدند. بعد از آن، محیصه نزد عبد الله بن سهل آمد و دید كه او در خونش، غلتیده و كشته شده است. پس او را دفن كرد و به مدینه بازگشت. سپس، عبد الرحمن بن سهل و دو فرزند مسعود بنام‌های محیصّه و حویصه نزد نبی اكرم جرفتند. و عبد الرحمن كه از همه كوچكتر بود، شروع به سخن گفتن كرد. رسول خدا جفرمود: «بگذار تا بزرگتر از تو سخن بگوید، بگذار تا بزرگتر از تو سخن بگوید». او سكوت كرد. پس آندو (كه بزرگتر بودند) سخن گفتند. رسول اكرم جفرمود: «آیا سوگند یاد می‌كنید كه قاتل را می‌شناسید»؟ گفتند: چگونه سوگند یاد كنیم در حالی كه شاهد قتل نبوده و آن را ندیده ایم؟!.

پیامبر خدا جفرمود: «در این صورت، پنجاه نفر از یهود، سوگند یاد می‌كنند و دست شما را كوتاه می‌سازند». گفتند: چگونه سوگند قومی را كه كافرند، قبول كنیم؟ سرانجام، رسول خدا جاز اموال خود (یا اموالی كه نزدش وجود داشت) خونبهایش را پرداخت».

باب (۱۰۱): آیا ذمّی ای که جادو کند، معاف‏ می‌شود؟

۱۳۳۰- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ النَّبِيَّ ج سُحِرَ حَتَّى كَانَ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ أَنَّهُ صَنَعَ شَيْئًا وَلَمْ يَصْنَعْهُ». (بخارى: ۳۱۷۵)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: نبی اكرم جرا سحر كردند طوری كه خیال می‌كرد كاری را انجام داده است در حالی كه انجام نداده بود».

باب(۱۰۲): ترس از خیانت

۱۳۳۱- «عن عَوْفِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: أَتَيْتُ النَّبِيَّ ج فِي غَزْوَةِ تَبُوكَ وَهُوَ فِي قُبَّةٍ مِنْ أَدَمٍ فَقَالَ: «اعْدُدْ سِتًّا بَيْنَ يَدَيِ السَّاعَةِ: مَوْتِي، ثُمَّ فَتْحُ بَيْتِ الْمَقْدِسِ، ثُمَّ مُوْتَانٌ يَأْخُذُ فِيكُمْ كَقُعَاصِ الْغَنَمِ، ثُمَّ اسْتِفَاضَةُ الْمَالِ حَتَّى يُعْطَى الرَّجُلُ مِائَةَ دِينَارٍ فَيَظَلُّ سَاخِطًا، ثُمَّ فِتْنَةٌ لا يَبْقَى بَيْتٌ مِنَ الْعَرَبِ إِلا دَخَلَتْهُ، ثُمَّ هُدْنَةٌ تَكُونُ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ بَنِي الأَصْفَرِ فَيَغْدِرُونَ فَيَأْتُونَكُمْ تَحْتَ ثَمَانِينَ غَايَةً تَحْتَ كُلِّ غَايَةٍ اثْنَا عَشَرَ أَلْفًا»».(بخارى: ۳۱۷۶)

ترجمه: «عوف‏ بن مالک سمی‌گوید: در غزوه تبوک نزد نبی اكرم جكه در خیمه چرمینی نشسته بود، رفتم. آنحضرت جفرمود: «شش چیز را قبل از فرا رسیدن قیامت، بخاطر داشته باش: ۱ـ مرگ من ۲ـ فتح بیت المقدس ۳ـ مرگ و میر بسیار زیاد شما مانند وبایی كه در گوسفندان بیفتد. ۴ـ كثرت مال تا جاییكه به یک شخص، صد دینار می‌دهند باز هم ناراحت است. ۵ـ فتنه‌ای كه وارد همه خانه‌های عرب می‌شود. ۶ـ صلح میان شما و رومی‌ها. سپس، آنان خیانت می‌كنند و با هشتاد پرچم كه زیر هر كدام، دوازده هزار نفر وجود دارد، به شما حمله می‌كنند»».

باب(۱۰۳): گناه کسی که عهد ببندد و سپس، خیانت کند

۱۳۳۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا لَمْ تَجْتَبُوا دِينَارًا وَلا دِرْهَمًا؟ فَقِيلَ لَهُ: وَكَيْفَ تَرَى ذَلِكَ كَائِنًا يَا أَبَا هُرَيْرَةَ؟ قَالَ: إِي وَالَّذِي نَفْسُ أَبِي هُرَيْرَةَ بِيَدِهِ عَنْ قَوْلِ الصَّادِقِ الْمَصْدُوقِ. قَالُوا: عَمَّ ذَاكَ؟ قَالَ: تُنْتَهَكُ ذِمَّةُ اللَّهِ وَذِمَّةُ رَسُولِهِ ج فَيَشُدُّ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ قُلُوبَ أَهْلِ الذِّمَّةِ فَيَمْنَعُونَ مَا فِي أَيْدِيهِمْ».(بخارى: ۳۱۸۰)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه ایشان (خطاب به مردم) گفت: زمانی كه شما هیچ دینار و درهمی بعنوان جزیه دریافت نكنید، چه حالی خواهید داشت؟ گفتند: ای ابوهریره! چگونه فكر می‌كنی كه چنین اتفاقی بیفتد؟ گفت: بلی، سوگند به ذاتی كه جان ابوهریره در دست اوست، این، سخن صادق مصدوق (رسول خدا ج) است. پرسیدند: چرا چنین می‌شود؟ گفت: به عهد و پیمان خدا و رسولش، هتک حرمت می‌شود (مردم، ظلم و ستم می‌كنند) آنگاه، خداوند دلهای كافران ذمی را سخت می‌گرداند و آنان از پرداخت آنچه در اختیار دارند (جزیه) سر باز می‌زنند».

باب(۱۰۴): گناه کسی که به نیک و بد، خیانت می‌کند

۱۳۳۳- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ وَعَنْ ثَابِتٍ عَنْ أَنَسٍ ش عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لِكُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ». قَالَ أَحَدُهُمَا: «يُنْصَبُ» وَقَالَ الآخَرُ: «يُرَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُعْرَفُ بِهِ»».(بخارى: ۳۱۸۷)

ترجمه: «عبد الله و ثابت، هر دو از انس سروایت می‌كنند كه نبی اكرم جفرمود: «روز قیامت، هر فرد پیمان شكن، پرچمی دارد» و به قول یكی از راویان، آنحضرت جفرمود: «به اهتزاز در می‌آید». و به قول راوی دیگر، پیامبر اكرم جفرمود: «روز قیامت بوسیله آن، شناخته می‌شود»».

۵۴- کتاب آغاز آفرینش

باب(۱): خداوند متعال می‌فرماید: اوست که آفرینش را آغاز کرده است و سپس، باز می‌گرداند

۱۳۳۴- «عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَيْنٍ ب قَالَ: جَاءَ نَفَرٌ مِنْ بَنِي تَمِيمٍ إِلَى النَّبِيِّ ج فَقَالَ: «يَا بَنِي تَمِيمٍ، أَبْشِرُوا». قَالُوا: بَشَّرْتَنَا فَأَعْطِنَا، فَتَغَيَّرَ وَجْهُهُ، فَجَاءهُ أَهْلُ الْيَمَنِ، فَقَالَ: «يَا أَهْلَ الْيَمَنِ، اقْبَلُوا الْبُشْرَى إِذْ لَمْ يَقْبَلْهَا بَنُو تَمِيمٍ». قَالُوا: قَبِلْنَا. فَأَخَذَ النَّبِيُّ ج يُحَدِّثُ بَدْءَ الْخَلْقِ وَالْعَرْشِ، فَجَاءَ رَجُلٌ فَقَالَ: يَا عِمْرَانُ، رَاحِلَتُكَ تَفَلَّتَتْ. لَيْتَنِي لَمْ أَقُمْ».(بخارى: ۳۱۹۰)

ترجمه: «عمران‏ بن حصین بمی‌گوید: گروهی از بنی تمیم نزد نبی اكرم جآمدند. آنحضرت جفرمود: «بشارت باد شما را ای بنی تمیم». آنان گفتند: (ای رسول خدا!) ما را بشارت دادی. پس چیزی به ما عطا كن. از شنیدن این سخن، چهره پیامبر اكرم جدگرگون شد. سپس، اهل یمن نزد پیامبر خدا جآمدند. آنحضرت جفرمود: «ای اهل یمن! بشارت را بپذیرید زیرا كه بنی تمیم آنرا نپذیرفتند». آنها گفتند: پذیرفتیم. آنگاه، نبی اكرم جشروع به سخن گفتن از آغاز آفرینش و عرش خدا كرد. در آن اثنا، مردی آمد و گفت: ای عمران! شترت فرار كرد. عمران می‌گوید: ای كاش! برنمی خاستم».

۱۳۳۵- «وَفِيْ رِوَايَةٍ عَنْهُ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «كَانَ اللَّهُ وَلَمْ يَكُنْ شَيْءٌ غَيْرُهُ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ وَكَتَبَ فِي الذِّكْرِ كُلَّ شَيْءٍ وَخَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضَ». فَنَادَى مُنَادٍ: ذَهَبَتْ نَاقَتُكَ يَا ابْنَ الْحُصَيْنِ، فَانْطَلَقْتُ فَإِذَا هِيَ يَقْطَعُ دُونَهَا السَّرَابُ، فَوَاللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنِّي كُنْتُ تَرَكْتُهَا».(بخارى: ۳۱۹۱)

ترجمه: «عمران‏ سدر روایتی دیگر، می‌گوید: رسول الله جفرمود: «خداوند، وجود داشت و چیزی غیر از او، وجود نداشت و عرش خدا روی آب، قرار داشت. او تقدیر همه كائنات را در لوح محفوظ نوشت. و آسمانها و زمین را آفرید»».

عمران بن حصین می‌گوید: در این اثنا، كسی صدا زد كه ای فرزند حصین! شترت، رفت. من، براه افتادم و دیدم كه سراب میان من و شترم، فاصله انداخته است. (شتر از من دور شده است). بخدا سوگند، دوست دارم كه شتر را رها می‌كردم (و از مجلس رسول خدا جبر نمی‌خاستم).

۱۳۳۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: يَشْتِمُنِي ابْنُ آدَمَ وَمَا يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَشْتِمَنِي وَيُكَذِّبُنِي وَمَا يَنْبَغِي لَهُ، أَمَّا شَتْمُهُ فَقَوْلُهُ: إِنَّ لِي وَلَدًا وَأَمَّا تَكْذِيبُهُ فَقَوْلُهُ: لَيْسَ يُعِيدُنِي كَمَا بَدَأَنِي»».(بخارى: ۳۱۹۳)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه نبی‏اكرم جفرمود: «خداوند متعال می‌فرماید: آدمی زاد، مرا دشنام می‌دهد. حال آنكه شایسته او نیست كه مرا دشنام دهد. همچنین آدمی زاد، مرا تكذیب می‌كند حال آنكه شایسته او نیست. اما دشنامش، این است كه می‌گوید: خدا فرزند دارد. و تكذیب‌اش، این است كه می‌گوید: خداوند مرا مانند آفرینش اول، دوباره زنده نمی‌كند»».

۱۳۳۷- «وَعَنْهُ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَمَّا قَضَى اللَّهُ الْخَلْقَ كَتَبَ فِي كِتَابِهِ فَهُوَ عِنْدَهُ فَوْقَ الْعَرْشِ: إِنَّ رَحْمَتِي غَلَبَتْ غَضَبِي»». (بخارى: ۳۱۹۴)

ترجمه: «همچنین از ابوهریره سروایت است كه رسول الله جفرمود: «هنگامی كه خداوند مخلوقات را آفرید، در كتابش (لوح محفوظ) كه نزد او و بالای عرش، قرار دارد، نوشت: همانا رحمتم بر خشمم، غلبه دارد»».

باب(۲): آنچه دربارۀ هفت زمین آمده است

۱۳۳۸- «عَنْ أَبِي بَكْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «الزَّمَانُ قَدِ اسْتَدَارَ كَهَيْئَتِهِ يَوْمَ خَلَقَ اللَّهُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضَ، السَّنَةُ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ثَلاثَةٌ مُتَوَالِيَاتٌ ذُو الْقَعْدَةِ وَذُو الْحِجَّةِ وَالْمُحَرَّمُ وَرَجَبُ مُضَرَ الَّذِي بَيْنَ جُمَادَى وَشَعْبَانَ»». (بخارى: ۳۱۹۷)

ترجمه: «ابوبكره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «زمان به وضع اولش كه خداوند، آسمانها و زمین (هفت آسمان و هفت زمین) را آفرید، بر گشته است. سال، دوازده ماه است كه چهار ماه از آنها، ماههای حرام هستند. سه ماه ذوالعقده، ذوالحجه و محرم، پشت سر هم قرار دارند. و ماه رجب (قبیله) مضر كه میان جمادی الثانی و شعبان، قرار دارد»».

باب(۳): گردش ماه و خورشید بر اساس نظم است

۱۳۳۹- «عَنْ أَبِي ذَرٍّ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج لأَبِي ذَرٍّ حِينَ غَرَبَتِ الشَّمْسُ: «أَتَدْرِي أَيْنَ تَذْهَبُ»؟ قُلْتُ: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، قَالَ: «فَإِنَّهَا تَذْهَبُ حَتَّى تَسْجُدَ تَحْتَ الْعَرْشِ فَتَسْتَأْذِنَ فَيُؤْذَنُ لَهَا وَيُوشِكُ أَنْ تَسْجُدَ فَلا يُقْبَلَ مِنْهَا وَتَسْتَأْذِنَ فَلا يُؤْذَنَ لَهَا يُقَالُ لَهَا: ارْجِعِي مِنْ حَيْثُ جِئْتِ فَتَطْلُعُ مِنْ مَغْرِبِهَا فَذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى: ﴿وَٱلشَّمۡسُ تَجۡرِي لِمُسۡتَقَرّٖ لَّهَاۚ ذَٰلِكَ تَقۡدِيرُ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡعَلِيمِ ٣٨[یس: ۳۸] »». (بخارى:۳۱۹۹)

ترجمه: «ابوذرسمی‌گوید: نبی اكرم جهنگام غروب آفتاب، به من گفت: «آیا می‌دانی كه خورشید به كجا می‌رود»؟ گفتم: خدا و رسولش، بهتر می‌دانند. فرمود: «می رود تا زیر عرش، سجده كند. پس اجازه می‌خواهد. و به او اجازه می‌دهند. بزودی زمانی فرا می‌رسد كه می‌خواهد سجده كند ولی از او پذیرفته نمی‌شود و اجازه می‌خواهد ولی به او اجازه نمی‌دهند و می‌گویند: از همان جایی كه آمده‌ای، برگرد. در نتیجه، خورشید از مغرب، طلوع می‌كند. همانطور كه خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَٱلشَّمۡسُ تَجۡرِي لِمُسۡتَقَرّٖ لَّهَاۚ ذَٰلِكَ تَقۡدِيرُ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡعَلِيمِ ٣٨[یس: ۳۸] یعنی خورشید بسوی قرار گاه خود در حركت است. این، تقدیر خداوند غالب و داناست»».

۱۳۴۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ مُكَوَّرَانِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»».(بخارى: ۳۲۰۰)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «روز قیامت، خورشید و ماه به هم پیچیده می‌شوند و نورشان از بین می‌رود»».

باب(۴): این سخن خداوند متعال که می‌فرماید: او ذاتی است که ابرها را برای مژده دادن، پیشاپیش رحمت خود می‌فرستد (اعراف:۵۷)

۱۳۴۱- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَ النَّبِيُّ ج إِذَا رَأَى مَخِيلَةً فِي السَّمَاءِ أَقْبَلَ وَأَدْبَرَ وَدَخَلَ وَخَرَجَ وَتَغَيَّرَ وَجْهُهُ، فَإِذَا أَمْطَرَتِ السَّمَاءُ سُرِّيَ عَنْهُ، فَعَرَّفَتْهُ ذَلِكَ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «مَا أَدْرِي لَعَلَّهُ كَمَا قَالَ قَوْمٌ ﴿فَلَمَّا رَأَوۡهُ عَارِضٗا مُّسۡتَقۡبِلَ أَوۡدِيَتِهِمۡ...[الأحقاف: ۲۴] »».(بخارى: ۳۲۰۶)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه هرگاه، نبی اكرم جپاره ابری را در آسمان می‌دید، به جلو و عقب می‌رفت. از خانه بیرون می‌شد و دوباره بر می‌گشت و چهره‌اش، دگرگون می‌شد. و همین كه باران از آسمان می‌بارید، این حالت‌اش، بر طرف می‌گردید. عایشه لعلتش را جویا شد. رسول اكرم جفرمود: «نمی دانم شاید این، مانند همان ابری باشد كه چون قوم عاد آنرا دیدند، گفتند: این، ابری است كه اكنون بر ما می‌بارد. (هود گفت): بلكه این، همان چیزی است كه شما برای آن، عجله داشتید. بادی است كه در آن، عذاب شدیدی نهفته است» (از این جهت می‌ترسم)».

باب(۵): یادی از فرشتگان

۱۳۴۲- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُوْدٍ س قَالَ: حَدَّثَنَا رَسُولُ اللَّهِ ج وَهُوَ الصَّادِقُ الْمَصْدُوقُ قَالَ: «إِنَّ أَحَدَكُمْ يُجْمَعُ خَلْقُهُ فِي بَطْنِ أُمِّهِ أَرْبَعِينَ يَوْمًا، ثُمَّ يَكُونُ عَلَقَةً مِثْلَ ذَلِكَ، ثُمَّ يَكُونُ مُضْغَةً مِثْلَ ذَلِكَ، ثُمَّ يَبْعَثُ اللَّهُ مَلَكًا فَيُؤْمَرُ بِأَرْبَعِ كَلِمَاتٍ وَيُقَالُ لَهُ اكْتُبْ عَمَلَهُ وَرِزْقَهُ وَأَجَلَهُ وَشَقِيٌّ أَوْ سَعِيدٌ، ثُمَّ يُنْفَخُ فِيهِ الرُّوحُ، فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ لَيَعْمَلُ حَتَّى مَا يَكُونُ بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجَنَّةِ إِلا ذِرَاعٌ فَيَسْبِقُ عَلَيْهِ كِتَابُهُ فَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ، وَيَعْمَلُ حَتَّى مَا يَكُونُ بَيْنَهُ وَبَيْنَ النَّارِ إِلا ذِرَاعٌ فَيَسْبِقُ عَلَيْهِ الْكِتَابُ فَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ»».(بخارى: ۳۲۰۸)

ترجمه: «عبد الله بن مسعود سمی‌گوید: رسول الله جكه صادق مصدوق است، فرمود: نطفه هر یک از شما مدت چهل روز در رحم مادر، جمع می‌شود. سپس تا چهل روز دیگر، به شكل خون بسته در می‌آید. و بعد از چهل روز دیگر، به پاره گوشتی، تبدیل میشود. آنگاه، خداوند، فرشته‌ای را می‌فرستد و او را به نوشتن چهار چیز، مأمور می‌كند. و می‌گوید: عمل، رزق، أجل و شقاوت یا سعادتش را بنویس. آنگاه در او، روح دمیده می‌شود. اینجاست كه مردی از شما اعمالی انجام می‌دهد كه بین او و بهشت، فقط یک ذراع، ‌باقی می‌ماند. ولی تقدیرش، بر او پیشی می‌گیرد و اعمال دوزخیان را انجام می‌دهد. (در نتیجه، به دوزخ می‌رود) و شخص دیگری از شما عملی انجام می‌دهد كه بین او و جهنم، فقط یک ذراع، باقی می‌ماند. ولی تقدیر بر او پیشی می‌گیرد و اعمال بهشتیان را انجام می‌دهد»» (در نتیجه، به بهشت می‌رود).

۱۳۴۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ الْعَبْدَ نَادَى جِبْرِيلَ: إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ فُلَانًا فَأَحْبِبْهُ فَيُحِبُّهُ جِبْرِيلُ، فَيُنَادِي جِبْرِيلُ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ: إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ فُلانًا فَأَحِبُّوهُ فَيُحِبُّهُ أَهْلُ السَّمَاءِ، ثُمَّ يُوضَعُ لَهُ الْقَبُولُ فِي الأَرْضِ»».(بخارى:۳۲۰۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «هرگاه، خداوند، بنده‌ای را دوست داشته باشد، به جبرئیل، ندا می‌دهد كه خداوند، فلانی را دوست دارد. تو نیز او را دوست بدار. پس جبرییل، او را دوست می‌دارد و به اهل آسمان، ندا می‌دهد كه خدا، فلانی را دوست دارد، شما نیز او را دوست بدارید. پس اهل آسمان هم او را دوست می‌دارند. سپس به همین ترتیب، مقبول اهل زمین نیز می‌گردد».

۱۳۴۴- «عَنْ عَائِشَةَ ل زَوْجِ النَّبِيِّ ج: أَنَّهَا سَمِعَتْ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «إِنَّ الْمَلائِكَةَ تَنْزِلُ فِي الْعَنَانِ وَهُوَ السَّحَابُ فَتَذْكُرُ الأَمْرَ قُضِيَ فِي السَّمَاءِ فَتَسْتَرِقُ الشَّيَاطِينُ السَّمْعَ فَتَسْمَعُهُ فَتُوحِيهِ إِلَى الْكُهَّانِ فَيَكْذِبُونَ مَعَهَا مِائَةَ كَذْبَةٍ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ»».(بخارى: ۳۲۱۰)

ترجمه: «عایشه ل، همسر گرامی نبی اكرم ج، می‌گوید: شنیدم كه رسول الله جفرمود: «فرشتگان در ابرها فرود می‌آیند و آنچه را كه در آسمانها فیصله شده است، یاد آوری می‌نمایند. شیاطین، استراق سمع می‌كنند و سخنانشان را می‌شنوند و آنها را به كاهنان می‌رسانند. كاهنان، از سوی خود، صد دروغ به آنها می‌افزایند و به مردم می‌گویند»».

۱۳۴۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْجُمُعَةِ كَانَ عَلَى كُلِّ بَابٍ مِنْ أَبْوَابِ الْمَسْجِدِ الْمَلَائِكَةُ يَكْتُبُونَ الْأَوَّلَ فَالْأَوَّلَ، فَإِذَا جَلَسَ الْإِمَامُ طَوَوُا الصُّحُفَ وَجَاءُوا يَسْتَمِعُونَ الذِّكْرَ»».(بخارى: ۳۲۱۱)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «هنگامی كه روز جمعه فرا می‌رسد، فرشتگان به هر دری از دروازه‌های مسجد، مستقر می‌شوند. و به ترتیب، ‌اسامی كسانی را كه وارد مسجد می‌شوند، می‌نویسند. و هنگامی كه امام برای خواندن خطبه می‌نشیند، آنها دفترهایشان را جمع می‌كنند و می‌آیند و به خطبه، گوش می‌دهند»». (شرح كامل حدیث، در شماره ۴۸۷ جلد اول، آمده است).

۱۳۴۶- «عَنِ الْبَرَاءِ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج لِحَسَّانَ: «اهْجُهُمْ أَوْ هَاجِهِمْ وَجِبْرِيلُ مَعَكَ»».(بخارى: ۳۲۱۳)

ترجمه: «براء سمی‌گوید: نبی اكرم جبه حسان گفت: «مشركین را هجو كن و جبریل هم تو را كمک می‌كند»».

۱۳۴۷- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ لَهَا: «يَا عَائِشَةُ! هَذَا جِبْرِيلُ يَقْرَأُ عَلَيْكِ السَّلامَ». فَقَالَتْ: وَعَلَيْهِ السَّلامُ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ تَرَى مَا لا أَرَى، تُرِيدُ النَّبِيَّ ج».(بخارى: ۳۲۱۷)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه نبی اكرم جبه او گفت: ای عایشه! این، جبریل است و به تو سلام می‌دهد». عایشه گفت: سلام و رحمت و بركات خداوند بر او باد. تو (ای پیامبر) می‌بینی آنچه راكه من نمی‌بینم».

۱۳۴۸- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج لِجِبْرِيلَ: «أَلا تَزُورُنَا أَكْثَرَ مِمَّا تَزُورُنَا»؟ قَالَ فَنَزَلَتْ: ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمۡرِ رَبِّكَۖ لَهُۥ مَا بَيۡنَ أَيۡدِينَا وَمَا خَلۡفَنَا[مریم: ۶۴] ».(بخارى: ۳۲۱۸)

ترجمه: «ابن‏ عباس بمی‌گوید: رسول الله جبه جبریل گفت: «آیا بیشتر از این، به دیدن ما نمی‌آیی»؟ ابن عباس بمی‌گوید: آنگاه، این آیه، نازل شد: ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمۡرِ رَبِّكَۖ لَهُۥ مَا بَيۡنَ أَيۡدِينَا وَمَا خَلۡفَنَا[مریم: ۶۴] یعنی ما فقط به فرمان پرودگارت، فرود می‌آییم. آنچه پیش رو و پشت سر ماست از آنِ او می‌باشد»».

۱۳۴۹- «وَعَنْهُ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «أَقْرَأَنِي جِبْرِيلُ عَلَى حَرْفٍ فَلَمْ أَزَلْ أَسْتَزِيدُهُ حَتَّى انْتَهَى إِلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ»».(بخارى: ۳۲۱۹)

ترجمه: «همچنین از ابن‏عباس بروایت است كه رسول الله جفرمود: «جبریل (نخست) یک نوع قرائت قرآن را به من آموخت. من همواره از او خواستم كه قرائت‌های بیشتری، به من بیاموزد تا اینكه به هفت قرائت رسید»».

۱۳۵۰- «عَنْ يَعْلَى س قَالَ سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقْرَأُ عَلَى الْمِنْبَرِ: ﴿وَنَادَوۡاْ يَٰمَٰلِ».(بخارى:۳۲۳۰)

ترجمه: «یعلی سمی‌گوید: شنیدم كه نبی اكرم جبالای منبر، این آیه را چنین خواند:
﴿وَنَادَوۡاْ يَٰمَٰلِبجای ﴿يَٰمَٰلِكُیعنی دوزخیان، ندا می‌دهند و می‌گویند: ای مالک (نام فرشته نگهبان دوزخ است)».

۱۳۵۱- «عَنْ عَائِشَةَ ل، زَوْجَ النَّبِيِّ ج، حَدَّثَتْهُ أَنَّهَا قَالَتْ لِلنَّبِيِّ ‌ج: هَلْ أَتَى عَلَيْكَ يَوْمٌ كَانَ أَشَدَّ مِنْ يَوْمِ أُحُدٍ؟ قَالَ: «لَقَدْ لَقِيتُ مِنْ قَوْمِكِ مَا لَقِيتُ وَكَانَ أَشَدَّ مَا لَقِيتُ مِنْهُمْ يَوْمَ الْعَقَبَةِ إِذْ عَرَضْتُ نَفْسِي عَلَى ابْنِ عَبْدِيَالِيلَ بْنِ عَبْدِكُلالٍ فَلَمْ يُجِبْنِي إِلَى مَا أَرَدْتُ فَانْطَلَقْتُ وَأَنَا مَهْمُومٌ عَلَى وَجْهِي فَلَمْ أَسْتَفِقْ إِلا وَأَنَا بِقَرْنِ الثَّعَالِبِ فَرَفَعْتُ رَأْسِي فَإِذَا أَنَا بِسَحَابَةٍ قَدْ أَظَلَّتْنِي فَنَظَرْتُ فَإِذَا فِيهَا جِبْرِيلُ فَنَادَانِي فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ قَدْ سَمِعَ قَوْلَ قَوْمِكَ لَكَ وَمَا رَدُّوا عَلَيْكَ وَقَدْ بَعَثَ إِلَيْكَ مَلَكَ الْجِبَالِ لِتَأْمُرَهُ بِمَا شِئْتَ فِيهِمْ، فَنَادَانِي مَلَكُ الْجِبَالِ فَسَلَّمَ عَلَيَّ ثُمَّ قَالَ: يَا مُحَمَّدُ، فَقَالَ ذَلِكَ فِيمَا شِئْتَ إِنْ شِئْتَ أَنْ أُطْبِقَ عَلَيْهِمُ الأَخْشَبَيْنِ فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «بَلْ أَرْجُو أَنْ يُخْرِجَ اللَّهُ مِنْ أَصْلابِهِمْ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ وَحْدَهُ لا يُشْرِكُ بِهِ شَيْئًا»».(بخارى: ۳۲۳۱)

ترجمه: «از عایشه ل؛ همسر گرامی نبی اكرم ج، روایت است كه ایشان از پیامبر خدا جپرسید: آیا روزی، سخت‌تر از روز احد بر سر شما آمده است؟ آنحضرت جفرمود: «از سوی قومت، سختیهای زیادی را متحمل شده‌‌ام. اما شدیدترین مشكلی كه از سوی آنها با آن، مواجه شدم، روز عقبه بود. یعنی هنگامی كه خود را به ابن عبدلیل بن عبدكلال، عرضه كردم (وخواسته‌‌ام را به او گفتم). آنرا نپذیرفت. غمگین شدم و ناخود آگاه، به سویی كه چهره‌‌ام به آن طرف بود، براه افتادم. هنگامی كه بخود آمدم، دیدم كه در قرن الثعالب هستم. سرم را بلند كردم. ناگهان چشمم به ابری افتاد كه بر سرم سایه انداخته است. به آن ابر نگاه كردم. جبریل را در میان آن دیدم. مرا صدا زد و گفت: همانا خداوند، سخنان قوم ات و پاسخشان را شنید. هم اكنون، فرشته كوهها را بسوی تو فرستاده است تا هر چه را كه دوست داری، در مورد آنها به او دستور دهی. سپس فرشته كوهها مرا صدا زد و سلام داد و گفت: ای محمد! هر چه می‌خواهی،‌ انجام می‌دهم. اگر می‌خواهی، دو كوه سخت مكه را بر آنان، فرود می‌آورم. نبی اكرم جفرمود: «بلكه من امیدوارم كه خداوند از نسلهای آنان، كسانی را بوجود آورد كه فقط خدا را عبادت كنند و چیزی را با او شریک نسازند»».

۱۳۵۲- «عَنْ ابْنِ مَسْعُودٍ س في قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: ﴿فَكَانَ قَابَ قَوۡسَيۡنِ أَوۡ أَدۡنَىٰ ٩ فَأَوۡحَىٰٓ إِلَىٰ عَبۡدِهِۦ مَآ أَوۡحَىٰ ١٠[النجم: ۹-۱۰] . قَالَ: رَأَى جِبْرِيلَ لَهُ سِتُّ مِائَةِ جَنَاحٍ. (بخارى: ۳۲۳۲)

ترجمه: «ابن مسعود سدرباره این سخن خداوند متعال كه فرمود: «فاصله او با محمد به اندازه دو كمان یا كمتر از آن، گردید. پس خداوند، وحی كرد به بنده‌اش آنچه‌ می‌خواست وحی كند» می‌گوید: (منظور جبریل است) رسول اكرم ججبریل را دید كه ششصد بال دارد».

۱۳۵۳- «وَعَنْهُ س فِيْ قَوْلِهِ تَعَالَي: ﴿لَقَدۡ رَأَىٰ مِنۡ ءَايَٰتِ رَبِّهِ ٱلۡكُبۡرَىٰٓ ١٨[النجم: ۱۸] . قَالَ: رَأَى رَفْرَفًا أَخْضَرَ سَدَّ أُفُقَ السَّمَاءِ».(بخارى:۳۲۳۳)

ترجمه: «ابن ‏مسعود سدرباره این سخن خداوند متعال كه فرمود: ﴿لَقَدۡ رَأَىٰ مِنۡ ءَايَٰتِ رَبِّهِ ٱلۡكُبۡرَىٰٓ ١٨[النجم: ۱۸] . یعنی رسول اكرم جنشانه‌های بزرگ پرودگارش را دید، می‌گوید: رسول اكرم جپارچه سبز رنگی دید كه افق آسمان را پوشانیده بود.» (احتمالاً اشاره به بال‌های جبریل است).

۱۳۵۴- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: مَنْ زَعَمَ أَنَّ مُحَمَّدًا رَأَى رَبَّهُ فَقَدْ أَعْظَمَ وَلَكِنْ قَدْ رَأَى جِبْرِيلَ فِي صُورَتِهِ وَخَلْقُهُ سَادٌّ مَا بَيْنَ الْأُفُقِ». (بخارى: ۳۲۳۴)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: هركس، گمان كند كه محمد جپروردگارش را دیده است، سخن بزرگی گفته است. ولی رسول خدا ججبریل را به شكل اصلی‌اش دید كه سراسر افق را پوشانیده بود».

۱۳۵۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِذَا دَعَا الرَّجُلُ امْرَأَتَهُ إِلَى فِرَاشِهِ فَأَبَتْ فَبَاتَ غَضْبَانَ عَلَيْهَا لَعَنَتْهَا الْمَلائِكَةُ حَتَّى تُصْبِحَ»». (بخارى: ۳۲۳)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هرگاه، مرد، همسرش را به رختخواب فرا خواند و زن، اجابت نكند و شوهرش، شب را با خشم بر او، سپری نماید، فرشتگان تا صبح، او را لعنت می‌كنند»».

۱۳۵۶- «عَنْ ابْن عَبَّاسٍ ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «رَأَيْتُ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي مُوسَى رَجُلاً آدَمَ طُوَالًا جَعْدًا كَأَنَّهُ مِنْ رِجَالِ شَنُوءَةَ، وَرَأَيْتُ عِيسَى رَجُلاً مَرْبُوعًا مَرْبُوعَ الْخَلْقِ إِلَى الْحُمْرَةِ وَالْبَيَاضِ، سَبِطَ الرَّأْسِ،وَرَأَيْتُ مَالِكًا خَازِنَ النَّارِ، وَالدَّجَّالَ فِي آيَاتٍ أَرَاهُنَّ اللَّهُ إِيَّاهُ: ﴿فَلَا تَكُن فِي مِرۡيَةٖ مِّن لِّقَآئِهِۦ[السجدة: ۲۴] ».(بخارى: ۳۲۳۹)

ترجمه: «ابن‏عباس بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «شب اسراء موسی ÷را دیدم. او مردی گندم گون، بلند قامت و دارای موهای مجعّد بود گویا یكی از مردان قبیله شنوءه است. و عیسی ÷را دیدم كه دارای قامتی متوسط و چهارشانه بود و رنگش، متمایل به سرخ و سفید می‌نمود. و موهایی فرو هشته‌ای داشت. همچنین، مالک، نگهبان دوزخ؛ و دجال را دیدم. و آیات دیگری كه خداوند به من نشان داد. در همین مورد است كه خداوند می‌فرماید: درباره ملاقات محمد جبا موسی ÷شک و تردید، نداشته باش».

باب(۶): وصف بهشت و اینکه هم اکنون وجود دارد

۱۳۵۷- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِذَا مَاتَ أَحَدُكُمْ فَإِنَّهُ يُعْرَضُ عَلَيْهِ مَقْعَدُهُ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ فَإِنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَمِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَإِنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ فَمِنْ أَهْلِ النَّارِ»».(بخارى: ۳۲۴۰)

ترجمه: «عبد الله‏ بن عمر بمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هرگاه، یكی از شما بمیرد، صبح و شام، جایگاهش، به او عرضه می‌گردد. اگر بهشتی باشد، جایگاهش در بهشت، و اگر دوزخی باشد، جایگاهش در دوزخ، به او نشان داده می‌شود»».

۱۳۵۸- «عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَيْنٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «اطَّلَعْتُ فِي الْجَنَّةِ فَرَأَيْتُ أَكْثَرَ أَهْلِهَا الْفُقَرَاءَ وَاطَّلَعْتُ فِي النَّارِ فَرَأَيْتُ أَكْثَرَ أَهْلِهَا النِّسَاءَ»».(بخارى: ۳۲۴۱)

ترجمه: «عمران‏ بن حصین سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «به بهشت، سر زدم و دیدم كه اكثر بهشتیان از فقرا هستند. و به دوزخ، نظر انداختم و دیدم كه اكثریت دوزخیان را زنان تشكیل می‌دهند»».

۱۳۵۹- «عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَ س قَالَ: بَيْنَا نَحْنُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ج إِذْ قَالَ: «بَيْنَا أَنَا نَائِمٌ رَأَيْتُنِي فِي الْجَنَّةِ، فَإِذَا امْرَأَةٌ تَتَوَضَّأُ إِلَى جَانِبِ قَصْرٍ، فَقُلْتُ: لِمَنْ هَذَا الْقَصْرُ؟ فَقَالُوا: لِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ. فَذَكَرْتُ غَيْرَتَهُ فَوَلَّيْتُ مُدْبِرًا». فَبَكَى عُمَرُ وَقَالَ: أَعَلَيْكَ أَغَارُ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟».(بخارى: ۳۲۴۲)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: روزی، نزد رسول الله جنشسته بودیم كه فرمود: «خواب دیدم كه در بهشت هستم. در آنجا چشمم به زنی افتاد كه كنار قصری، وضو می‌گرفت. پرسیدم: این قصر، مال چه كسی است؟ (فرشتگان) گفتند: از آنِ عمر بن خطاب است. بیاد غیرت عمر افتادم. پس پشت كردم و رفتم». عمر با شنیدن این سخنان، به گریه افتاد و گفت: ای رسول خدا! آیا در مورد تو هم به غیرت می‌آیم؟!».

۱۳۶۰- «وَعَنْهُ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَوَّلُ زُمْرَةٍ تَلِجُ الْجَنَّةَ صُورَتُهُمْ عَلَى صُورَةِ الْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ لا يَبْصُقُونَ فِيهَا وَلا يَمْتَخِطُونَ وَلا يَتَغَوَّطُونَ، آنِيَتُهُمْ فِيهَا الذَّهَبُ، أَمْشَاطُهُمْ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ، وَمَجَامِرُهُمُ الأَلُوَّةُ، وَرَشْحُهُمُ الْمِسْكُ، وَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ زَوْجَتَانِ يُرَى مُخُّ سُوقِهِمَا مِنْ وَرَاءِ اللَّحْمِ مِنَ الْحُسْنِ، لا اخْتِلاَفَ بَيْنَهُمْ وَلا تَبَاغُضَ، قُلُوبُهُمْ قَلْبٌ وَاحِدٌ يُسَبِّحُونَ اللَّهَ بُكْرَةً وَعَشِيًّا»».(بخارى: ۳۲۴۵)

‌ ترجمه: «همچنین از ابو هریره سروایت است كه رسول الله جفرمود: «اولین گروهی كه وارد بهشت می‌شوند، چهره‌هایشان مانند ماه شب چهارده است. در آنجا، آب دهان و بینی نمی‌اندازند و ادرار و مدفوعی نیز وجود ندارد. ظروفشان از طلا، شانه موهایشان از طلا و نقره، و آتشدانهایشان از عود، ساخته شده است. عرقشان،‌ مشک است. هر یک از آنان، دو همسر دارد كه از شدت زیبایی، مغز ساقهایشان از ورای گوشت، دیده می‌شود. آنان، هیچگونه اختلاف و بغض و كینه‌ای به یكدیگر ندارند. قلوبشان، قلبی واحد است و صبح و شام، خدا را تسبیح می‌گویند»».

۱۳۶۱- «وَفِيْ رِوَايةٍ عَنْهُ س قَالَ: «وَالَّذِينَ عَلَى إِثْرِهِمْ كَأَشَدِّ كَوْكَبٍ إِضَاءَةً، قُلُوبُهُمْ عَلَى قَلْبِ رَجُلٍ وَاحِدٍ لا اخْتِلَافَ بَيْنَهُمْ وَلا تَبَاغُضَ، لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ زَوْجَتَانِ، كُلُّ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا يُرَى مُخُّ سَاقِهَا مِنْ وَرَاءِ لَحْمِهَا مِنْ الْحُسْنِ، يُسَبِّحُونَ اللَّهَ بُكْرَةً وَعَشِيًّا لا يَسْقَمُونَ وَلا يَمْتَخِطُونَ». وَذَكَرَ بَاقِيَ الْحَدِيْثِ».(بخاري: ۳۲۴۶)

ترجمه: «و در روایتی دیگر از ابوهریره آمده است كه رسول الله جفرمود: «وكسانی كه بعد از آنان (بعد از گروه اول) وارد بهشت می‌شوند، چهره‌هایشان مانند درخشانترین ستاره است. قلوبشان، قلبی واحد است. هیچگونه اختلاف و دشمنی با یكدیگر ندارند. هر یک از آنان، دو همسر دارد كه از شدت زیبایی، مغز ساقهایشان از ورای گوشت، دیده می‌شود. صبح و شام، خدا را تسبیح می‌گویند. آنان در بهشت، مریض نمی‌شوند و آب بینی ندارند». سپس بقیه حدیث را ذكر كرد كه شرح آن در حدیث قبلی گذشت».

۱۳۶۲- «عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لَيَدْخُلَنَّ مِنْ أُمَّتِي سَبْعُونَ أَلْفًا أَوْ سَبْعُ مِائَةِ أَلْفٍ لا يَدْخُلُ أَوَّلُهُمْ حَتَّى يَدْخُلَ آخِرُهُمْ، وُجُوهُهُمْ عَلَى صُورَةِ الْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ»».(بخارى: ۳۲۴۷)

ترجمه: «سهل‏ بن سعد سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «هفتاد هزار یا هفت صد هزار نفر از امتیان من كه چهره‌هایشان مانند ماه شب چهارده است، وارد بهشت می‌شوند. اولین آنها وارد نمی‌شود تا زمانی كه آخرین آنها وارد نشود»». (همه با هم وارد می‌شوند).

۱۳۶۳- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: أُهْدِيَ لِلنَّبِيِّ ج جُبَّةُ سُنْدُسٍ وَكَانَ يَنْهَى عَنِ الْحَرِيرِ، فَعَجِبَ النَّاسُ مِنْهَا، فَقَالَ: «وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لَمَنَادِيلُ سَعْدِ بْنِ مُعَاذٍ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْ هَذَا»».(بخارى: ۳۲۴۸)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: عبایی ابریشمی به نبی اكرم جهدیه دادند حال آنكه رسول خدا جاز پوشیدن لباسهای ابریشمی، منع می‌فرمود. آن عبا مورد پسند مردم، قرار گرفت: آنحضرت جفرمود: «سوگند به ذاتی كه جان محمد در دست اوست، دستمالهای سعد بن معاذ در بهشت، زیباتر از این است»».

۱۳۶۴- «وَعَنْهُ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِنَّ فِي الْجَنَّةِ لَشَجَرَةً يَسِيرُ الرَّاكِبُ فِي ظِلِّهَا مِائَةَ عَامٍ لا يَقْطَعُهَا»».(بخارى: ۳۲۵۱)

ترجمه: «همچنین از انس سروایت است كه نبی اكرم جفرمود: «در بهشت، درختی وجود دارد كه فرد سواره، صد سال در زیر سایه آن، حركت می‌كند اما نمی‌تواند آنرا بپیماید»».

۱۳۶۵- «وَفِيْ رِوَايَةٍ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س مِثْلُ ذَلِكَ وَقَالَ: «اقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ ﴿وَظِلّٖ مَّمۡدُودٖ٣٠[الواقعة: ۳۰] »».(بخارى: ۳۲۵۳)

ترجمه: «ودر روایتی دیگر از ابوهریره سآمده است كه رسول اكرم جپس از حدیث فوق، فرمود: «اگر می‌خواهید، این آیه قرآن كریم را بخوانید: ﴿وَظِلّٖ مَّمۡدُودٖ٣٠[الواقعة: ۳۰] یعنی سایه‌ای طولانی (كه در بهشت وجود دارد)»».

۱۳۶۶- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِنَّ أَهْلَ الْجَنَّةِ يَتَرَاءَوْنَ أَهْلَ الْغُرَفِ مِنْ فَوْقِهِمْ كَمَا يَتَرَاءَوْنَ الْكَوْكَبَ الدُّرِّيَّ الْغَابِرَ فِي الأُفُقِ مِنَ الْمَشْرِقِ أَوِ الْمَغْرِبِ لِتَفَاضُلِ مَا بَيْنَهُمْ». قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ تِلْكَ مَنَازِلُ الْأَنْبِيَاءِ لا يَبْلُغُهَا غَيْرُهُمْ؟ قَالَ: «بَلَى وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ رِجَالٌ آمَنُوا بِاللَّهِ وَصَدَّقُوا الْمُرْسَلِينَ»».(بخارى: ۳۲۵۶)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «همانا بهشتیان، صاحبان غرفه‌هایی را كه بالاتر از آنان، قرار دارند، مانند ستاره درخشان ودوری می‌بینند كه در گوشه‌ای از شرق یا غرب آسمان، به چشم می‌خورد. و این، بخاطر تفاضلی است كه میان آنان، وجود دارد». صحابه شگفتند: ای رسول خدا! اینها منازل انبیاست كه دیگران به آن، دست نخواهند یافت؟ پیامبر اكرم جفرمود: «بلی، اما سوگند به ذاتی كه جانم در دست اوست، كسانی كه به خدا ایمان بیاورند و پیامبران را تصدیق كنند»» (به این منازل، دست خواهند یافت).

باب(۷): وصف دوزخ و اینکه هم اکنون وجود دارد

۱۳۶۷- «عَنْ عَائِشَةَ ل عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «الْحُمَّي مِنْ فَيْحِ جَهَنَّمَ فابْرِدُوها بِالْمَاءِ»».(بخارى: ۳۲۶۳)

ترجمه: «عایشه لروایت می‌كند كه نبی اكرم جفرمود: «گرمای تب، برگرفته از گرمای جهنم است. پس بوسیله آب، آنرا سرد كنید»».

۱۳۶۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «نَارُكُمْ جُزْءٌ مِنْ سَبْعِينَ جُزْءًا مِنْ نَارِ جَهَنَّمَ». قِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنْ كَانَتْ لَكَافِيَةً؟ قَالَ: «فُضِّلَتْ عَلَيْهِنَّ بِتِسْعَةٍ وَسِتِّينَ جُزْءًا كُلُّهُنَّ مِثْلُ حَرِّهَا»».(بخارى: ۳۲۶۵)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «آتش دنیا، یک هفتادم آتش دوزخ است». گفتند: یا رسول الله! مگر آتش دنیا، كافی نیست؟ فرمود: «آتش دوزخ، شصت و نه مرتبه، سوزنده‌تر از آتش دنیا است. و هر مرتبه آن، به اندازه آتش دنیا، سوزندگی دارد»».

۱۳۶۹- «عَنْ أُسَامَةَ س قال: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «يُجَاءُ بِالرَّجُلِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَيُلْقَى فِي النَّارِ، فَتَنْدَلِقُ أَقْتَابُهُ فِي النَّارِ، فَيَدُورُ كَمَا يَدُورُ الْحِمَارُ بِرَحَاهُ، فَيَجْتَمِعُ أَهْلُ النَّارِ عَلَيْهِ فَيَقُولُونَ: أَيْ فُلانُ، مَا شَأْنُكَ أَلَيْسَ كُنْتَ تَأْمُرُنَا بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَانَا عَنِ الْمُنْكَرِ؟ قَالَ: كُنْتُ آمُرُكُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَلا آتِيهِ وَأَنْهَاكُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَآتِيهِ»».(بخارى: ۳۲۶۷)

ترجمه: «اسامه سمی‌گوید: شنیدم كه رسول الله جفرمود: «روز قیامت، مردی را
می آورند و در دوزخ می‌اندازند. روده‌هایش بسرعت، در آتش، بیرون می‌ریزد. و او همانند الاغی كه آسیا را می‌چرخاند، دور خود، می‌گردد. دوزخیان، اطراف او جمع می‌شوند و می‌گویند: فلانی! تو را چه شده است مگر تو ما را امر به معروف و نهی از منكر نمی‌كردی؟ می‌گوید: (بلی) شما را امر به معروف می‌كردم ولی خودم آنرا انجام نمی‌دادم و شما را از منكر باز می‌داشتم اما خودم آنرا انجام می‌دادم»».

باب(۸): وصف شیطان و لشکریانش

۱۳۷۰- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: سُحِرَ النَّبِيُّ ج حَتَّى كَانَ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ أَنَّهُ يَفْعَلُ الشَّيْءَ وَمَا يَفْعَلُهُ حَتَّى كَانَ ذَاتَ يَوْمٍ دَعَا وَدَعَا ثُمَّ قَالَ: أَشَعَرْتِ أَنَّ اللَّهَ أَفْتَانِي فِيمَا فِيهِ شِفَائِي، أَتَانِي رَجُلانِ فَقَعَدَ أَحَدُهُمَا عِنْدَ رَأْسِي وَالآخَرُ عِنْدَ رِجْلَيَّ، فَقَالَ أَحَدُهُمَا لِلآخَرِ: مَا وَجَعُ الرَّجُلِ؟ قَالَ: مَطْبُوبٌ. قَالَ: وَمَنْ طَبَّهُ؟ قَالَ: لَبِيدُ بْنُ الأَعْصَمِ. قَالَ: فِيمَا ذَا؟ قَالَ: فِي مُشُطٍ وَمُشَاقَةٍ وَجُفِّ طَلْعَةٍ ذَكَرٍ. قَالَ: فَأَيْنَ هُوَ؟ قَالَ: فِي بِئْرِ ذَرْوَانَ. فَخَرَجَ إِلَيْهَا النَّبِيُّ ج، ثُمَّ رَجَعَ فَقَالَ لِعَائِشَةَ حِينَ رَجَعَ: «نَخْلُهَا كَأَنَّهُ رُءُوسُ الشَّيَاطِينِ». فَقُلْتُ: اسْتَخْرَجْتَهُ؟ فَقَالَ: «لا أَمَّا أَنَا فَقَدْ شَفَانِي اللَّهُ وَخَشِيتُ أَنْ يُثِيرَ ذَلِكَ عَلَى النَّاسِ شَرًّا». ثُمَّ دُفِنَتِ الْبِئْرُ».(بخارى: ۳۲۶۸)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: نبی اكرم جرا سحر كردند طوریكه كاری را كه انجام نداده بود، خیال می‌كرد انجام داده است. تا اینكه روزی بسیار دعا كرد و سپس، فرمود: «آیا می‌دانی كه خداوند، راه علاج مرا به من نشان داد؟ دو مرد، نزد من آمدند. یكی از آنان بر بالینم ودیگری، كنار پاهایم نشست. پس، یكی از آنها به دیگری گفت: درد این مرد چیست؟ دومی گفت: سحر شده است. پرسید: چه كسی او را سحر كرده است؟ گفت: لبید بن اعصم. پرسید: بوسیله چه چیزی سحر شده است؟ گفت: بوسیله شانه، پس مانده الیاف كتان و پوست شكوفه خرمای نر. پرسید: كجا هستند؟ گفت: در چاه ذروان».

راوی می‌گوید: آنگاه، نبی اكرم جبسوی آن (چاه) بیرون رفت. سپس برگشت و به عایشه گفت: «نخل‌های آنجا مانند سرهای شیطان بود». عایشه پرسید: آنها را از چاه بیرون آوردی؟ گفت: «خیر». مرا كه خداوند، شفا داد ولی بیم آن دارم كه باعث ضرر و زیان مردم شود». سپس آن چاه را با خاک، پر كردند».

۱۳۷۱- «عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «يَأْتِي الشَّيْطَانُ أَحَدَكُمْ فَيَقُولُ: مَنْ خَلَقَ كَذَا؟ مَنْ خَلَقَ كَذَا؟ حَتَّى يَقُولَ: مَنْ خَلَقَ رَبَّكَ؟ فَإِذَا بَلَغَهُ فَلْيَسْتَعِذْ بِاللَّهِ وَلْيَنْتَهِ»».(بخارى: ۳۲۷۶)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «شیطان نزد یكی از شما می‌آید و می‌گوید: فلان چیز را چه كسی آفریده است؟ فلان چیز را چه كسی آفریده است؟ تا جایی كه می‌گوید: پروردگارت را چه كسی آفریده است؟ هر گاه، به اینجا رسید، (از شر او) به خدا پناه ببرد و باز آید»».

۱۳۷۲- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يُشِيرُ إِلَى الْمَشْرِقِ فَقَالَ: «هَا إِنَّ الْفِتْنَةَ هَا هُنَا إِنَّ الْفِتْنَةَ هَا هُنَا مِنْ حَيْثُ يَطْلُعُ قَرْنُ الشَّيْطَانِ»».(بخارى: ۳۲۷۹)

ترجمه: «عبد الله‏ بن عمر بمی‌گوید: دیدم كه رسول الله جبه سمت شرق، اشاره می‌كند، و می‌گوید: «آگاه باشید، فتنه از اینجاست. فتنه از اینجاست. از آنجا كه شاخ شیطان، بیرون می‌آید»».

۱۳۷۳- «عَنْ جَابِرٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِذَا اسْتَجْنَحَ اللَّيْلُ ـ أَوْ قَالَ: جُنْحُ اللَّيْلِ ـ فَكُفُّوا صِبْيَانَكُمْ، فَإِنَّ الشَّيَاطِينَ تَنْتَشِرُ حِينَئِذٍ، فَإِذَا ذَهَبَ سَاعَةٌ مِنَ الْعِشَاءِ فَخَلُّوهُمْ، وَأَغْلِقْ بَابَكَ وَاذْكُرِ اسْمَ اللَّهِ، وَأَطْفِئْ مِصْبَاحَكَ وَاذْكُرِ اسْمَ اللَّهِ، وَأَوْكِ سِقَاءَكَ وَاذْكُرِ اسْمَ اللَّهِ، وَخَمِّرْ إِنَاءَكَ وَاذْكُرِ اسْمَ اللَّهِ وَلَوْ تَعْرُضُ عَلَيْهِ شَيْئًا»».(بخارى: ۳۲۸۰)

ترجمه: «جابر سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «هنگامی كه هوا، تاریک شد، كودكانتان را نگذارید (كه از خانه، بیرون بروند) زیرا در این وقت، شیاطین، پراكنده می‌شوند. ولی همینكه ساعتی از شب گذشت، آنها را آزاد بگذارید. سپس درِ خانه ات را ببند و بسم الله بگو. چراغت را خاموش كن و بسم الله بگو. دهانه مشک ات را ببند و بسم الله بگو. ظرف ات را بپوشان و بسم الله بگو اگر چه قطعه چوبی باشد كه فقط بخشی از آن را بپوشاند»».

۱۳۷۴- «عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ صُرَدٍ س قَالَ: كُنْتُ جَالِسًا مَعَ النَّبِيِّ ج وَرَجُلانِ يَسْتَبَّانِ، فَأَحَدُهُمَا احْمَرَّ وَجْهُهُ وَانْتَفَخَتْ أَوْدَاجُهُ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «إِنِّي لأَعْلَمُ كَلِمَةً لَوْ قَالَهَا ذَهَبَ عَنْهُ مَا يَجِدُ، لَوْ قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ ذَهَبَ عَنْهُ مَا يَجِدُ، فَقَالُوا لَهُ: إِنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «تَعَوَّذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ» فَقَالَ: وَهَلْ بِي جُنُونٌ».(بخارى: ۳۲۸۲)

ترجمه: «سلیمان بن صُرَد سمی‌گوید: با نبی اكرم جنشسته بودم. دو نفر به یكدیگر، دشنام می‌دادند. چهره یكی از آنها، قرمز شده و رگهای گردنش، بیرون آمده بود. نبی اكرم جفرمود: من كلمه‌ای می‌دانم كه اگر او آنرا به زبان آورد، خشم‌اش فرو می‌نشیند. اگر اعوذ بالله من الشیطان بگوید، خشم‌اش فرو می‌نشیند». به او گفتند: رسول اكرمجمی‌فرماید: «اعوذ بالله من الشیطان بگو». گفت: مگر دیوانه‌‌ام (كه چنین كلمه‌ای بگویم)».

۱۳۷۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «التَّثَاؤُبُ مِنَ الشَّيْطَانِ، فَإِذَا تَثَاءَبَ أَحَدُكُمْ فَلْيَرُدَّهُ مَا اسْتَطَاعَ، فَإِنَّ أَحَدَكُمْ إِذَا قَالَ هَا ضَحِكَ الشَّيْطَانُ»».(بخارى:۳۲۸۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «خمیازه، از شیطان است. پس هر گاه، خمیازه به سراغ یكی از شما آمد تا می‌تواند جلویش را بگیرد. زیرا هنگامی كه یكی از شما (دهان، باز می‌كند و)‌ها می‌گوید، شیطان می‌خندد»».

۱۳۷۶- «عَنْ أَبِي قَتَادَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «الرُّؤْيَا الصَّالِحَةُ مِنَ اللَّهِ وَالْحُلُمُ مِنَ الشَّيْطَانِ، فَإِذَا حَلَمَ أَحَدُكُمْ حُلُمًا يَخَافُهُ فَلْيَبْصُقْ عَنْ يَسَارِهِ وَلْيَتَعَوَّذْ بِاللَّهِ مِنْ شَرِّهَا فَإِنَّهَا لا تَضُرُّهُ»». (بخارى:۳۲۹۲)

ترجمه: «ابوقتاده سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «خواب نیک از جانب خدا و خوابهای پریشان از جانب شیطان است. پس هرگاه، یكی از شما خواب پریشانی دید و ترسید، سمت چپ خود، تف كند و از شر آن به خدا، پناه ببرد. آنگاه، ضرری به او نمی‌رساند»».

۱۳۷۷- «عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِذَا اسْتَيْقَظَ أُرَاهُ أَحَدُكُمْ مِنْ مَنَامِهِ فَتَوَضَّأَ فَلْيَسْتَنْثِرْ ثَلاثًا فَإِنَّ الشَّيْطَانَ يَبِيتُ عَلَى خَيْشُومِهِ»».(بخارى: ۳۲۹۵)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «هنگامی كه یكی از شما از خواب بیدار شد و وضو ساخت، سه بار آب در بینی كند و آنرا بشوید زیرا كه شیطان، شب را در خیشوم (آخر بینی) او می‌گذراند»».

باب(۹): این سخن خداوند متعال که می‌فرماید: و انواع جنبندگان را روی زمین پراکنده ساخت

۱۳۷۸- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب أَنَّه سَمِعَ النَّبِيَّ ج يَخْطُبُ عَلَى الْمِنْبَرِ يَقُولُ: «اقْتُلُوا الْحَيَّاتِ، وَاقْتُلُوا ذَا الطُّفْيَتَيْنِ، وَالأَبْتَرَ فَإِنَّهُمَا يَطْمِسَانِ الْبَصَرَ، وَيَسْتَسْقِطَانِ الْحَبَلَ» قَالَ عَبْدُاللَّهِ: فَبَيْنَا أَنَا أُطَارِدُ حَيَّةً لأَقْتُلَهَا فَنَادَانِي أَبُو لُبَابَةَ: لا تَقْتُلْهَا فَقُلْتُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَدْ أَمَرَ بِقَتْلِ الْحَيَّاتِ قَالَ: إِنَّهُ نَهَى بَعْدَ ذَلِكَ عَنْ ذَوَاتِ الْبُيُوتِ وَهِيَ الْعَوَامِرُ».(بخارى: ۳۲۹۷، ۳۲۹۸)

ترجمه: «از ا‏بن عمر بروایت است كه ایشان از نبی اكرم جشنید كه هنگام ایراد خطبه بر منبر، فرمود: «مارها را بكشید. بویژه آنهایی را كه بر پشت خود، دو خط سفید دارند و آنهایی كه دم كوتاه دارند. زیرا این دو نوع، چشمها را كور می‌كنند و باعث سقط جنین می‌شوند»».

باب(۱۰): بهترین مال مسلمان، گوسفند است که آنها را بر فراز کوهها به چرا می‌برد

۱۳۷۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «رَأْسُ الْكُفْرِ نَحْوَ الْمَشْرِقِ وَالْفَخْرُ وَالْخُيَلاءُ فِي أَهْلِ الْخَيْلِ وَالإِبِلِ وَالْفَدَّادِينَ أَهْلِ الْوَبَرِ وَالسَّكِينَةُ فِي أَهْلِ الْغَنَمِ»».(بخارى: ۳۳۰۱)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «رأس كفر، سمت شرق است. و غرور و تكبر در میان صاحبان اسب و شتر و كشاورزی و بادیه‌نشینان است و سكون و تواضع در میان صاحبان گوسفند است»».

۱۳۸۰- «عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَمْرٍو أَبِي مَسْعُودٍ س قَالَ: أَشَارَ رَسُولُ اللَّهِ ج بِيَدِهِ نَحْوَ الْيَمَنِ فَقَالَ: «الإِيمَانُ يَمَانٍ هَا هُنَا، أَلا إِنَّ الْقَسْوَةَ وَغِلَظَ الْقُلُوبِ فِي الْفَدَّادِينَ عِنْدَ أُصُولِ أَذْنَابِ الإِبِلِ حَيْثُ يَطْلُعُ قَرْنَا الشَّيْطَانِ فِي رَبِيعَةَ وَمُضَرَ»».(بخارى:۳۳۰۲)

ترجمه: «از ابومسعود؛ عقبه بن عمرو؛ سروایت است كه رسول الله جبا دستش بسوی یمن، اشاره كرد و فرمود: «ایمان از اینجا، از یمن است. آگاه باشید كه قساوت و سخت دلی در میان كشاورزان است كه به دنبال شترانند. و شاخ‌های شیطان از میان قبایل ربیعه و مضر، بیرون می‌آید»». (از سمت مشرق كه این دو قبیله در آن طرف، سكونت داشتند)

۱۳۸۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «إِذَا سَمِعْتُمْ صِيَاحَ الدِّيَكَةِ فَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنَّهَا رَأَتْ مَلَكًا، وَإِذَا سَمِعْتُمْ نَهِيقَ الْحِمَارِ فَتَعَوَّذُوا بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ، فَإِنَّهُ رَأَى شَيْطَانًا»». (بخارى: ۳۳۰۳)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «هرگاه، بانگ خروس را شنیدید، فضل و كرم خدا را مسئلت نمایید. زیرا او در آن هنگام، فرشته‌ای را دیده است. و هرگاه، عرعر الاغ را شنیدید، از شیطان، به خدا، پناه ببرید. زیرا او شیطانی را دیده است»».

۱۳۸۲- «عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «فُقِدَتْ أُمَّةٌ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ لا يُدْرَى مَا فَعَلَتْ وَإِنِّي لا أُرَاهَا إِلا الْفَارَ، إِذَا وُضِعَ لَهَا أَلْبَانُ الإِبِلِ لَمْ تَشْرَبْ وَإِذَا وُضِعَ لَهَا أَلْبَانُ الشَّاءِ شَرِبَتْ». فَحَدَّثْتُ كَعْبًا، فَقَالَ: أَنْتَ سَمِعْتَ النَّبِيَّ ج يَقُولُهُ؟ قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ لِي مِرَارًا. فَقُلْتُ: أَفَأَقْرَأُ التَّوْرَاةَ».(بخارى: ۳۳۰۵)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «گروهی از بنی اسرائیل، مفقود شدند و مردم ندانستند كه چه بر سرشان آمد. ولی من فكر می‌كنم كه همین موشها باشند. (یعنی مسخ شده و تبدیل به موش شده‌اند). بخاطر اینكه اگر برای آنان، شیر شتر گذاشته شود، نمی‌نوشند. واگر شیر گوسفند، گذاشته شود، می‌نوشند»».

ابوهریره سمی‌گوید: این حدیث را برای كعب (كه یهودی الاصل بود) بیان كردم. گفت: تو شنیدی كه رسول خدا جچنین فرمود؟ گفتم: بلی. او چند بار این سؤال را تكرار كرد. آنگاه به او گفتم: مگر من تورات را می‌خوانم؟! (كه بدانم در آنجا هم، چنین مطلبی آمده است)

باب(۱۱): اگر مگسی در ظرف آب شما افتاد، آنرا غوطه دهید زیرا در یکی از بالهایش، مرض ودر بال دیگرش، شفا وجود دارد

۱۳۸۳- «وَعَنْهُ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «إِذَا وَقَعَ الذُّبَابُ فِي شَرَابِ أَحَدِكُمْ فَلْيَغْمِسْهُ ثُمَّ لِيَنْزِعْهُ فَإِنَّ فِي إِحْدَى جَنَاحَيْهِ دَاءً وَالْأُخْرَى شِفَاءً»». (بخاري:۳۳۲۰)

ترجمه: «همچنین از ابوهریره سروایت است كه نبی اكرم جفرمود: «هرگاه مگسی، در ظرف آب یكی از شما افتاد، آنرا در آب، غوطه دهد. سپس بیرون بیندازد. زیرا در یكی از بالهایش، مرض، و در بال دیگرش، شفا وجود دارد»».

۱۳۸۴- «وَعَنْهُ س، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ جقَالَ: «غُفِرَ لِامْرَأَةٍ مُومِسَةٍ مَرَّتْ بِكَلْبٍ عَلَى رَأْسِ رَكِيٍّ يَلْهَثُ، كَادَ يَقْتُلُهُ الْعَطَشُ، فَنَزَعَتْ خُفَّهَا، فَأَوْثَقَتْهُ بِخِمَارِهَا، فَنَزَعَتْ لَهُ مِنَ الْمَاءِ، فَغُفِرَ لَهَا بِذَلِكَ»». (بخاری: ۳۳۲۱)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه رسول الله جفرمود: «زن فاحشه‌ای بخشیده شد. آن زن، سگی را دید كه كنار چاه آبی، قرار دارد و زبانش از شدت تشنگی، بیرون آمده و میخواهد بمیرد. او كفش‌اش را در آورد و به چادرش بست و اینگونه از چاه، آب كشید. (و آن سگ را نجات داد). بخاطر این كار، مورد مغفرت قرار گرفت»».

۵۵- کتاب حکایات انبیاء

باب (۱): آفرینش آدم و فرزندانش

۱۳۸۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ وَطُولُهُ سِتُّونَ ذِرَاعًا، ثُمَّ قَالَ: اذْهَبْ فَسَلِّمْ عَلَى أُولَئكَ مِنَ الْمَلائكَةِ فَاسْتَمِعْ مَا يُحَيُّونَكَ، تَحِيَّتُكَ وَتَحِيَّةُ ذُرِّيَّتِكَ، فَقَالَ: السَّلامُ عَلَيْكُمْ، فَقَالُوا: السَّلامُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ، فَزَادُوهُ: وَرَحْمَةُ اللَّهِ، فَكُلُّ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ عَلَى صُورَةِ آدَمَ، فَلَمْ يَزَلِ الْخَلْقُ يَنْقُصُ حَتَّى الانَ»». (بخاری: ۳۳۲۶)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «خداوند، آدم را آفرید كه قامتش، شصت ذراع بود. سپس به او گفت: برو و به آن جمع از فرشتگان، سلام بده و بشنو كه چه جوابی به تو می‌دهند. این، سلام تو و سلام فرزندان تو خواهد بود. آدم (نزد آنها رفت و) گفت: السلام علیكم. فرشتگان گفتند: السلام علیک و رحمة الله. و جمله «و رحمة الله» را به آن، افزودند. پس تمام كسانی كه وارد بهشت می‌شوند، به شكل آدم خواهند بود. (خصوصیات آدم را خواهند داشت) و مردم از آن زمان تا كنون، در حال كوتاه شدن هستند»».

۱۳۸۶- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: بَلَغَ عَبْدَاللَّهِ بْنَ سَلامٍ مَقْدَمُ رسول الله ج الْمَدِينَةَ فَأَتَاهُ، فَقَالَ: إِنِّي سَائلُكَ عَنْ ثَلاثٍ لا يَعْلَمُهُنَّ إِلا نَبِيٌّ، قَالَ: مَا أَوَّلُ أَشْرَاطِ السَّاعَةِ؟ وَمَا أَوَّلُ طَعَامٍ يَأْكُلُهُ أَهْلُ الْجَنَّةِ؟ وَمِنْ أَيِّ شَيْءٍ يَنْزِعُ الْوَلَدُ إِلَى أَبِيهِ؟ وَمِنْ أَيِّ شَيْءٍ يَنْزِعُ إِلَى أَخْوَالِهِ؟ فَقَالَ رسول الله ج: «خَبَّرنِي بِهِنَّ آنِفًا جِبْرِيلُ». قَالَ: فَقَالَ عَبْدُاللَّهِ: ذَاكَ عَدُوُّ الْيَهُودِ مِنَ الْمَلائكَةِ. فَقَالَ رسول الله ج: «أَمَّا أَوَّلُ أَشْرَاطِ السَّاعَةِ: فَنَارٌ تَحْشُرُ النَّاسَ مِنَ الْمَشْرِقِ إِلَى الْمَغْرِبِ، وَأَمَّا أَوَّلُ طَعَامٍ يَأْكُلُهُ أَهْلُ الْجَنَّةِ: فَزِيَادَةُ كَبِدِ حُوتٍ، وَأَمَّا الشَّبَهُ فِي الْوَلَدِ: فَإِنَّ الرَّجُلَ إِذَا غَشِيَ الْمَرْأَةَ فَسَبَقَهَا مَاؤُهُ؛ كَانَ الشَّبَهُ لَهُ، وَإِذَا سَبَقَ مَاؤُهَا؛كَانَ الشَّبَهُ لَهَا». قَالَ: أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُوْلُ الله، ثُمَّ قَالَ: يَا رَسُوْلَ الله، إِنَّ الْيَهُودَ قَوْمٌ بُهُتٌ؛ إِنْ عَلِمُوا بِإِسْلامِي قَبْلَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ بَهَتُونِي عِنْدَكَ، فَجَاءَتِ الْيَهُودُ، وَدَخَلَ عَبْدُاللَّهِ الْبَيْتَ، فَقَالَ رسول الله ج: «أَيُّ رَجُلٍ فِيكُمْ عَبْدُاللَّهِ بْنُ سَلامٍ»؟ قَالُوا: أَعْلَمُنَا وَابْنُ أَعْلَمِنَا، وَأَخْيَرُنَا وَابْنُ أَخْيَرِنَا، فَقَالَ رسول الله ج: «أَفَرَأَيْتُمْ إِنْ أَسْلَمَ عَبْدُاللَّهِ»؟ قَالُوا: أَعَاذَهُ اللَّهُ مِنْ ذَلِكَ، فَخَرَجَ عَبْدُاللَّهِ إِلَيْهِمْ؛ فَقَالَ: أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُوْلُ الله، فَقَالُوا: شَرُّنَا وَابْنُ شَرِّنَا، وَوَقَعُوا فِيهِ».(بخاري:۳۳۲۹)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: خبر تشریف فرمایی رسول الله جبه مدینه به عبد الله بن سلام رسید. او نزد آنحضرت جرفت و گفت: سه چیز از شما می‌پرسم كه غیر از پیامبران، كسی دیگر آنها را نمی‌داند: ۱ـ نخستین علامت قیامت چیست؟ ۲ ـ نخستین غذایی كه بهشتیان می‌خورند، چیست؟ ۳ـ به چه دلیل، فرزند به پدرش، شباهت دارد و چرا به دایی‌هایش، شباهت دارد؟ رسول خدا جفرمود: «هم اكنون، جبریل مرا از این امور، با خبر ساخت». عبد الله گفت: از میان فرشتگان، او دشمن یهود است. رسول الله جفرمود: «نخستین علامت قیامت، آتشی است كه مردم را از مشرق بسوی مغرب، سوق می‌دهد. و نخستین غذایی كه بهشتیان می‌خورند، زایده جگر ماهی است. اما در مورد شباهت فرزند، اگر هنگام همبستری، مرد زودتر انزال شود، فرزند، شبیه او خواهد شد و اگر زن، زودتر انزال شود، فرزند شبیه او خواهد شد». عبد الله گفت: گواهی می‌دهم كه تو پیامرخدا هستی. سپس افزود: ای رسول خدا! همانا یهود قومی بسیار دروغگو و تهمت زننده است. اگر قبل از اینكه از آنان سؤال كنی، بدانند كه من مسلمان شده‌ام، نزد شما مرا متهم می‌سازند. آنگاه، یهودیان آمدند و عبد الله در خانه، پنهان شد. رسول اكرم جپرسید: «عبدالله بن سلام در میان شما چگونه شخصی است»؟ گفتند: او داناترین ما و فرزند داناترین ما، و بهترین ما و فرزند بهترین ما است. رسول الله جفرمود: «اگر عبدالله، مسلمان شود، چه می‌گویید»؟ گفتند: خدا او را از آن، پناه دهد.

در این هنگام، عبد الله، بیرون آمد و گفت: گواهی می‌دهم كه معبودی بجز الله، وجود ندارد و گواهی می‌دهم كه محمد، فرستاده خدا است. آنگاه، یهودیان گفتند: او بدترین ما و فرزند بدترین ما است. و به او بد و بیراه گفتند».

۱۳۸۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لَوْلا بَنُو إِسْرَائيلَ لَمْ يَخْنَزِ اللَّحْمُ، وَلَوْلا حَوَّاءُ لَمْ تَخُنَّ أُنْثَى زَوْجَهَا»». (بخارى:۳۳۳۰)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «اگر بنی اسرائیل نمی‌بود، گوشت، فاسد نمی‌شد. و اگر حوا نمی‌بود، هیچ زنی به شوهرش، خیانت نمی‌كرد»». (مقصود از خیانت در اینجا اینست كه شیطان، درخت را برای حوا، خوب جلوه داد و او نیز به نوبه خود، آنرا به آدم، خوب نشان داد. و زنان نیز كه مادرشان حوا است به او شباهت دارند).

۱۳۸۸- «عَنْ أَنَسٍ س يَرْفَعُهُ: «إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ لاهْوَنِ أَهْلِ النَّارِ عَذَابًا: لَوْ أَنَّ لَكَ مَا فِي الارْضِ مِنْ شَيْءٍ كُنْتَ تَفْتَدِي بِهِ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: فَقَدْ سَأَلْتُكَ مَا هُوَ أَهْوَنُ مِنْ هَذَا وَأَنْتَ فِي صُلْبِ آدَمَ؛ أَنْ لا تُشْرِكَ بِي فَأَبَيْتَ إِلا الشِّرْكَ»».(بخارى: ۳۳۳۴)

ترجمه: «انس سروایت می‌كند كه رسول خدا جفرمود: «همانا خداوند از میان دوزخیان، به كسی كه كمترین عذاب، نصیبش می‌شود، می‌گوید: اگر تمام آنچه كه روی زمین است، از آنِ تو می‌بود، برای نجات خود می‌دادی؟ می‌گوید: بلی. خداوند می‌فرماید: هنگامی كه تو در صلب آدم بودی، من كمتر از این را از تو خواستم كه با من كسی را شریک نسازی. ولی تو نپذیرفتی و شرک ورزیدی»».

۱۳۸۹- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ س قَالَ: قَالَ رَسُوْلُ الله ج: «لا تُقْتَلُ نَفْسٌ ظُلْمًا إِلا كَانَ عَلَى ابْنِ آدَمَ الاوَّلِ كِفْلٌ مِنْ دَمِهَا، لانَّهُ أَوَّلُ مَنْ سَنَّ الْقَتْلَ»».(بخاری: ۳۳۳۵)

ترجمه: «عبد الله بن مسعود سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هر انسانی كه به ناحق، كشته شود، نخستین فرزند آدم (قابیل) با گناهش، شریک است. زیرا او اولین كسی است كه سنت قتل را بنا نهاد»».

باب (۲): این سخن خداوند متعال که می‌فرماید: «از تو دربارۀ ذو القرنین‌ می‌پرسند. بگو: گوشه‌ای از سرگذشت او را برایتان بازگو خواهم کرد. ما به او در زمین، قدرت وحکومت دادیم و وسایل هر چیزی را دراختیارش گذاشتیم»

۱۳۹۰- «عَنْ زَيْنَبَ بِنْتِ جَحْشٍ ل: أَنَّ النَّبِيَّ ج دَخَلَ عَلَيْهَا فَزِعًا يَقُولُ: «لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ، وَيْلٌ لِلْعَرَبِ مِنْ شَرٍّ قَدِ اقْتَرَبَ، فُتِحَ الْيَوْمَ مِنْ رَدْمِ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مِثْلُ هَذِهِ». وَحَلَّقَ بِإِصْبَعِهِ الابْهَامِ وَالَّتِي تَلِيهَا، قَالَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ جَحْشٍ: فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ الله، أَنَهْلِكُ وَفِينَا الصَّالِحُونَ؟ قَالَ: «نَعَمْ إِذَا كَثُرَ الْخَبَثُ»».(بخارى: ۳۳۴۶)

ترجمه: «زینب دختر حجش ل(همسر رسول خدا ج) می‌گوید: نبی اكرم جوحشت زده، وارد خانه شد و می‌گفت: «لا إله إلا الله، وای بر عرب از شری كه به آنان، نزدیک شده است». و در حالی كه انگشت شست و سبابه‌اش را بصورت حلقه در آورده بود، افزود: «امروز، این اندازه از سد یأجوج و مأجوج، باز شده است».

زینب لمی‌گوید: گفتم: ای رسول خدا! آیا ما نابود می‌شویم در حالی كه افراد نیكوكار در میان ما وجود دارند؟ فرمود: «بلی، هنگامی كه فسق و فجور زیاد شود»».

۱۳۹۱- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: يَا آدَمُ، فَيَقُولُ: لَبَّيْكَ وَسَعْدَيْكَ، وَالْخَيْرُ فِي يَدَيْكَ، فَيَقُولُ: أَخْرِجْ بَعْثَ النَّارِ، قَالَ: وَمَا بَعْثُ النَّارِ؟ قَالَ: مِنْ كُلِّ أَلْفٍ تِسْعَ مِائةٍ وَتِسْعَةً وَتِسْعِينَ، فَعِنْدَهُ يَشِيبُ الصَّغِيرُ ﴿وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمۡلٍ حَمۡلَهَا وَتَرَى ٱلنَّاسَ سُكَٰرَىٰ وَمَا هُم بِسُكَٰرَىٰ وَلَٰكِنَّ عَذَابَ ٱللَّهِ شَدِيدٞ[الحج: ۲] » قَالُوا: يَا رسول الله، وَأَيُّنَا ذَلِكَ الْوَاحِدُ؟ قَالَ: «أَبْشِرُوا، فَإِنَّ مِنْكُمْ رَجُلا، وَمِنْ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ أَلْفًا». ثُمَّ قَالَ: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، إِنِّي أَرْجُو أَنْ تَكُونُوا رُبُعَ أَهْلِ الْجَنَّةِ». فَكَبَّرْنَا، فَقَالَ: «أَرْجُو أَنْ تَكُونُوا ثُلُثَ أَهْلِ الْجَنَّةِ». فَكَبَّرْنَا، فَقَالَ: «أَرْجُو أَنْ تَكُونُوا نِصْفَ أَهْلِ الْجَنَّةِ». فَكَبَّرْنَا، فَقَالَ: «مَا أَنْتُمْ فِي النَّاسِ إِلا كَالشَّعَرَةِ السَّوْدَاءِ فِي جِلْدِ ثَوْرٍ، أَبْيَضَ، أَوْ كَشَعَرَةٍ بَيْضَاءَ فِي جِلْدِ ثَوْرٍ أَسْوَدَ»».(بخاری: ۳۳۴۸)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «خداوند متعال می‌فرماید: ای آدم. آدم در جواب می‌گوید: آماده و گوش به فرمان توام و خیر فقط در دست توست. خداوند خطاب به او می‌فرماید: جهنمیان را جدا كن. می‌گوید: جهنمیان چقدر هستند؟ می‌فرماید: از هر هزار نفر، نه صد و نود و نه نفر. با شنیدن این سخن، كودک، پیر می‌شود «و همه زنان باردار، سقط جنین می‌كنند و مردمان را مست می‌بینی ولی مست نیسند بلكه عذاب خدا، شدید است» صحابه پرسیدند: آن یک نفر، از میان ما چه كسی است؟ فرمود: «خوشحال باشید. زیرا یک نفر از شما و هزار نفر از یأجوج و مأجوج به دوزخ می‌رود». سپس افزود: سوگند به ذاتی كه جانم در دست اوست، امیدوارم كه یک چهارم بهشتیان، شما باشید». ما تكبیر گفتیم. سپس فرمود: «امیدوارم یک سوم بهشتیان، شما باشید». ما تكبیر گفتیم. سپس فرمود: «امیدوارم نصف اهل بهشت، شما باشید». باز هم ما تكبیر گفتیم. بعد از آن، فرمود: «شما در میان مردم، مانند موی سیاهی هستید كه بر پوست گاو سفیدی باشد و یا مانند موی سفیدی هستید كه بر پوست گاو سیاهی باشد»».

باب (۳): این سخن حق تعالی که می‌فرماید: خداوند ابراهیم را بعنوان دوست، انتخاب کرد

۱۳۹۲- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِنَّكُمْ مَحْشُورُونَ حُفَاةً عُرَاةً غُرْلا». ثُمَّ قَرَأَ «﴿كَمَا بَدَأۡنَآ أَوَّلَ خَلۡقٖ نُّعِيدُهُۥۚ وَعۡدًا عَلَيۡنَآۚ إِنَّا كُنَّا فَٰعِلِينَ[الأنبیاء: ۱۰۴] . وَأَوَّلُ مَنْ يُكْسَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِبْرَاهِيمُ، وَإِنَّ أُنَاسًا مِنْ أَصْحَابِي يُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الشِّمَالِ، فَأَقُولُ: أَصْحَابِي أَصْحَابِي، فَيَقُولُ: إِنَّهُمْ لَمْ يَزَالُوا مُرْتَدِّينَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ مُنْذُ فَارَقْتَهُمْ، فَأَقُولُ كَمَا قَالَ الْعَبْدُ الصَّالِحُ: ﴿وَكُنتُ عَلَيۡهِمۡ شَهِيدٗا مَّا دُمۡتُ فِيهِمۡۖ فَلَمَّا تَوَفَّيۡتَنِي[المائدة: ۱۱۷] . إِلَى قَوْلِهِ: ﴿ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ»». (بخاری: ۳۳۴۹)

ترجمه: «ابن ‏عباس بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «شما پا برهنه، عریان و ختنه نشده، حشر خواهید شد». سپس، این آیه را تلاوت كرد: ﴿كَمَا بَدَأۡنَآ أَوَّلَ خَلۡقٖ نُّعِيدُهُۥۚ وَعۡدًا عَلَيۡنَآۚ إِنَّا كُنَّا فَٰعِلِينَ[الأنبیاء: ۱۰۴] . یعنی همانگونه كه در بدو آفرینش شما را خلق كردیم، بار دیگر شما را زنده خواهیم كرد. این وعده‌ای است كه ما می‌دهیم. قطعاً ما این وعده را عملی خواهیم ساخت.

و اولین كسی كه روز قیامت، لباس پوشانیده می‌شود، ابراهیم است. گروهی از یاران من بسوی چپ، برده می‌شوند. می‌گویم: اینها اصحاب من هستند، اصحاب من هستند.

می گویند: اینها بعد از تو، مرتد شدند. پس من همان سخن بنده صالح خدا ؛عیسی ÷؛ را می‌گویم كه فرمود: ﴿وَكُنتُ عَلَيۡهِمۡ شَهِيدٗا مَّا دُمۡتُ فِيهِمۡۖ فَلَمَّا تَوَفَّيۡتَنِي كُنتَ أَنتَ ٱلرَّقِيبَ عَلَيۡهِمۡۚ وَأَنتَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ ١١٧ إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُكَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ١١٨[المائدة: ۱۱۷-۱۱۸] . یعنیمن تا آن زمان كه در میان آنان بودم از كارهایشان، اطلاع داشتم. و هنگامی كه مرا میراندی، تنها تو مراقب آنان بودی و تو بر هر چیز، گواه هستی. اگر آنان را مجازات كنی، بندگان تو هستند و اگر آنان را مورد مغفرت قرار دهی، تو غالب و با حكمتی».

۱۳۹۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «يَلْقَى إِبْرَاهِيمُ أَبَاهُ آزَرَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَعَلَى وَجْهِ آزَرَ قَتَرَةٌ وَغَبَرَةٌ، فَيَقُولُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ: أَلَمْ أَقُلْ لَكَ: لا تَعْصِنِي؟ فَيَقُولُ أَبُوهُ: فَالْيَوْمَ لا أَعْصِيكَ، فَيَقُولُ إِبْرَاهِيمُ: يَا رَبِّ إِنَّكَ وَعَدْتَنِي: أَنْ لا تُخْزِيَنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ، فَأَيُّ خِزْيٍ أَخْزَى مِنْ أَبِي الابْعَدِ، فَيَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: إِنِّي حَرَّمْتُ الْجَنَّةَ عَلَى الْكَافِرِينَ، ثُمَّ يُقَالُ: يَا إِبْرَاهِيمُ، مَا تَحْتَ رِجْلَيْكَ؟ فَيَنْظُرُ فَإِذَا هُوَ بِذِيخٍ مُلْتَطِخٍ فَيُؤْخَذُ بِقَوَائمِهِ فَيُلْقَى فِي النَّارِ»».(بخاری: ۳۳۵۰)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «روز قیامت، ابراهیم ÷پدرش؛ آزر؛ را ملاقات می‌كند در حالی كه چهره آزر، از شدت غم و اندوه، تیره و تار و غبار آلود است. ابراهیم ÷به او می‌گوید: به تو نگفتم كه از من، نافرمانی نكن؟ پدرش می‌گوید: امروز، از تو نافرمانی نمی‌كنم. ابراهیم ÷می‌گوید: پرودگارا! تو به من وعده دادی كه مرا خوار نسازی. پس چه خواری‌ای بدتر از اینست كه پدرم از رحمت تو محروم شود و هلاک گردد. خداوند متعال می‌فرماید: من بهشت را برای كافران، حرام ساخته‌‌ام. سپس گفته می‌شود: ای ابراهیم! زیر پاهایت چیست؟ او بدانجا نگاه می‌كند، ناگهان، چشمش به كفتار نر پر مو و كثیفی می‌افتد. سپس، دست و پای او را می‌گیرند و در دوزخ می‌اندازند»».

۱۳۹۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قِيلَ: يَا رَسُوْلَ الله، مَنْ أَكْرَمُ النَّاسِ؟ قَالَ: «أَتْقَاهُمْ». فَقَالُوا: لَيْسَ عَنْ هَذَا نَسْأَلُكَ، قَالَ: «فَيُوسُفُ نَبِيُّ اللَّهِ، ابْنُ نَبِيِّ اللَّهِ، ابْنِ نَبِيِّ اللَّهِ، ابْنِ خَلِيلِ اللَّهِ». قَالُوا: لَيْسَ عَنْ هَذَا نَسْأَلُكَ، قَالَ: «فَعَنْ مَعَادِنِ الْعَرَبِ تَسْأَلُونِ؟ خِيَارُهُمْ فِي الْجَاهِلِيَّةِ خِيَارُهُمْ فِي الاسْلامِ إِذَا فَقُهُوا»».(بخاری: ۳۳۵۳)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: پرسیدند: ای رسول خدا! گرامی‌ترین مردم، چه كسی است؟ رسول الله جفرمود: «كسی كه تقوایش، بیشتر باشد». گفتند: سؤال ما، این نیست. پیامبر اكرم جفرمود: «پس یوسف، نبی خدا فرزند نبی خدا فرزند نبی خدا فرزند خلیل خدا است». گفتند: سؤال ما، این نیست. فرمود: «پس از اصل و نسب عرب می‌پرسید. آنان كه در جاهلیت، بهترین مردم بودند، در اسلام نیز بهترین مردم هستند البته اگر شناخت دینی داشته باشند»».

۱۳۹۵- «عَنْ سَمُرَةَ س قَالَ: قَالَ رسول الله ج: «أَتَانِي اللَّيْلَةَ آتِيَانِ، فَأَتَيْنَا عَلَى رَجُلٍ طَوِيلٍ لا أَكَادُ أَرَى رَأْسَهُ طُولا وَإِنَّهُ إِبْرَاهِيمُ ÷»».(بخاری: ۳۳۵۴)

ترجمه: «سمره بن جندب سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «دیشب، دو نفر نزد من آمدند. ما با هم نزد مرد بسیار بلند قامتی رفتیم كه من به سختی، سرش را می‌دیدم و او، ابراهیم ÷بود»».

۱۳۹۶- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رسول الله ج: «أَمَّا إِبْرَاهِيمُ فَانْظُرُوا إِلَى صَاحِبِكُمْ، وَأَمَّا مُوسَى فَجَعْدٌ آدَمُ، عَلَى جَمَلٍ أَحْمَرَ مَخْطُومٍ بِخُلْبَةٍ، كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِ انْحَدَرَ فِي الْوَادِي»».(بخارى: ۳۳۵۵)

ترجمه: «ابن‏ عباس بمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «اگر می‌خواهید شمایل ابراهیم ÷را بدانید، به من نگاه كنید. اما موسی ÷، مردی چهار شانه و گندم گون بود و سوار بر شتری سرخ بود كه مهارش از لیف درخت خرما ساخته شده بود گویا اكنون او را می‌بینم كه بسوی رودخانه سرازیر است»».

۱۳۹۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «اخْتَتَنَ إِبْرَاهِيمُ ÷ وَهُوَ ابْنُ ثَمَانِينَ سَنَةً»». (بخارى: ۳۳۵۶)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «ابراهیم ÷در سن هشتاد سالگی، ختنه كرد»».

۱۳۹۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «لَمْ يَكْذِبْ إِبْرَاهِيمُ ÷ إِلاّ ثَلاثَ كَذَبَاتٍ: ثِنْتَيْنِ مِنْهُنَّ فِي ذَاتِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ: قَوْلُهُ ﴿إِنِّي سَقِيمٞ[الصافات: ۸۹] . وَقَوْلُهُ ﴿بَلۡ فَعَلَهُۥ كَبِيرُهُمۡ هَٰذَا[الأنبیاء: ۶۳] . وَقَالَ: بَيْنَا هُوَ ذَاتَ يَوْمٍ وَسَارَةُ؛ إِذْ أَتَى عَلَى جَبَّارٍ مِنَ الْجَبَابِرَةِ، فَقِيلَ لَهُ: إِنَّ هَا هُنَا رَجُلاً مَعَهُ امْرَأَةٌ مِنْ أَحْسَنِ النَّاسِ، فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ، فَسَأَلَهُ عَنْهَا، فَقَالَ: مَنْ هَذِهِ؟ قَالَ: أُخْتِي. فَأَتَى سَارَةَ...وَذَكَرَ بَاقِيَ الْحَدِيْثِ».(بخاری: ۳۳۵۸، وَانْظُرْ حَدِيْث رَقَم:۲۲۱۷)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «ابراهیم ÷فقط سه بار، دروغ گفت. دو بار بخاطر خدا. آن جایی كه فرمود: ﴿إِنِّي سَقِيمٞ[الصافات: ۸۹] . یعنی من مریض هستم. و دیگر آنجا كه گفت: ﴿بَلۡ فَعَلَهُۥ كَبِيرُهُمۡ هَٰذَا[الأنبیاء: ۶۳] . یعنی این بت بزرگ آنها، این كار را كرده است. و سوم اینكه روزی، او و ساره از سرزمین یكی از پادشاهان جبار و ستمگر می‌گذشتند. مردم به آن پادشاه گفتند: مردی وارد سرزمین ما شده است كه زیباترین زن، همراه اوست. پادشاه پیكی به سوی او فرستاد و از او درباره آن زن پرسید و گفت: این كیست؟ ابراهیم ÷گفت: خواهر من است. سپس، نزد ساره آمد. و شرح بقیه حدیث در جلد اول حدیث شماره (۱۰۳۵) گذشت».

توضیح: اگر چه در حدیث، لفظ دروغ بكار رفته است اما این سه مورد، توریه هستند. یعنی اینكه متكلم، سخنی بگوید كه دو معنی داشته باشد. مخاطب آنرا بر معنی نزدیک، حمل كند و متكلم معنی دور را مد نظر داشته باشد. و توریه یكی از نكات مهم بلاغت بشمار می‌رود.

قابل یادآوری است كه فقهاء گفته‌اند: در بعضی موارد، دروغ گفتن نه تنها جایز است بلكه واجب می‌باشد. (عمدة القاری)

۱۳۹۹- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: أَوَّلَ مَا اتَّخَذَ النِّسَاءُ الْمِنْطَقَ مِنْ قِبَلِ أُمِّ إِسْمَاعِيلَ، اتَّخَذَتْ مِنْطَقًا لَتُعَفِّيَ أَثَرَهَا عَلَى سَارَةَ، ثُمَّ جَاءَ بِهَا إِبْرَاهِيمُ وَبِابْنِهَا إِسْمَاعِيلَ وَهِيَ تُرْضِعُهُ، حَتَّى وَضَعَهُمَا عِنْدَ الْبَيْتِ عِنْدَ دَوْحَةٍ فَوْقَ زَمْزَمَ فِي أَعْلَى الْمَسْجِدِ، وَلَيْسَ بِمَكَّةَ يَوْمَئذٍ أَحَدٌ، وَلَيْسَ بِهَا مَاءٌ، فَوَضَعَهُمَا هُنَالِكَ، وَوَضَعَ عِنْدَهُمَا جِرَابًا فِيهِ تَمْرٌ وَسِقَاءً فِيهِ مَاءٌ، ثُمَّ قَفَّى إِبْرَاهِيمُ مُنْطَلِقًا، فَتَبِعَتْهُ أُمُّ إِسْمَاعِيلَ، فَقَالَتْ: يَا إِبْرَاهِيمُ أَيْنَ تَذْهَبُ وَتَتْرُكُنَا بِهَذَا الْوَادِي، الَّذِي لَيْسَ فِيهِ إِنْسٌ وَلا شَيْءٌ، فَقَالَتْ لَهُ ذَلِكَ مِرَارًا وَجَعَلَ لا يَلْتَفِتُ إِلَيْهَا، فَقَالَتْ لَهُ: أَاللَّهُ الَّذِي أَمَرَكَ بِهَذَا؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَتْ: إِذَنْ لا يُضَيِّعُنَا، ثُمَّ رَجَعَتْ. فَانْطَلَقَ إِبْرَاهِيمُ، حَتَّى إِذَا كَانَ عِنْدَ الثَّنِيَّةِ حَيْثُ لا يَرَوْنَهُ اسْتَقْبَلَ بِوَجْهِهِ الْبَيْتَ، ثُمَّ دَعَا بِهَؤُلاءِ الْكَلِمَاتِ وَرَفَعَ يَدَيْهِ، فَقَالَ: رَبِّ ﴿إِنِّيٓ أَسۡكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيۡرِ ذِي زَرۡعٍ عِندَ بَيۡتِكَ ٱلۡمُحَرَّمِ[ابراهیم: ۳۷] . حَتَّى بَلَغَ ﴿يَشۡكُرُونَوَجَعَلَتْ أُمُّ إِسْمَاعِيلَ تُرْضِعُ إِسْمَاعِيلَ، وَتَشْرَبُ مِنْ ذَلِكَ الْمَاءِ، حَتَّى إِذَا نَفِدَ مَا فِي السِّقَاءِ، عَطِشَتْ وَعَطِشَ ابْنُهَا، وَجَعَلَتْ تَنْظُرُ إِلَيْهِ يَتَلَوَّى ـ أَوْ قَالَ: يَتَلَبَّطُ ـ فَانْطَلَقَتْ كَرَاهِيَةَ أَنْ تَنْظُرَ إِلَيْهِ، فَوَجَدَتِ الصَّفَا أَقْرَبَ جَبَلٍ فِي الارْضِ يَلِيهَا، فَقَامَتْ عَلَيْهِ، ثُمَّ اسْتَقْبَلَتِ الْوَادِيَ تَنْظُرُ هَلْ تَرَى أَحَدًا؟ فَلَمْ تَرَ أَحَدًا، فَهَبَطَتْ مِنَ الصَّفَا حَتَّى إِذَا بَلَغَتِ الْوَادِيَ رَفَعَتْ طَرَفَ دِرْعِهَا ثُمَّ سَعَتْ سَعْيَ الانْسَانِ الْمَجْهُودِ، حَتَّى جَاوَزَتِ الْوَادِيَ، ثُمَّ أَتَتِ الْمَرْوَةَ فَقَامَتْ عَلَيْهَا، وَنَظَرَتْ هَلْ تَرَى أَحَدًا؟ فَلَمْ تَرَ أَحَدًا، فَفَعَلَتْ ذَلِكَ سَبْعَ مَرَّاتٍ».

قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «فَذَلِكَ سَعْيُ النَّاسِ بَيْنَهُمَا». فَلَمَّا أَشْرَفَتْ عَلَى الْمَرْوَةِ سَمِعَتْ صَوْتًا فَقَالَتْ صَهٍ تُرِيدُ نَفْسَهَا ثُمَّ تَسَمَّعَتْ فَسَمِعَتْ أَيْضًا فَقَالَتْ: قَدْ أَسْمَعْتَ إِنْ كَانَ عِنْدَكَ غِوَاثٌ، فَإِذَا هِيَ بِالْمَلَكِ عِنْدَ مَوْضِعِ زَمْزَمَ فَبَحَثَ بِعَقِبِهِ ـ أَوْ قَالَ: بِجَنَاحِهِ ـ حَتَّى ظَهَرَ الْمَاءُ، فَجَعَلَتْ تُحَوِّضُهُ، وَتَقُولُ بِيَدِهَا هَكَذَا، وَجَعَلَتْ تَغْرِفُ مِنَ الْمَاءِ فِي سِقَائهَا، وَهُوَ يَفُورُ بَعْدَ مَا تَغْرِفُ، قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «يَرْحَمُ اللَّهُ أُمَّ إِسْمَاعِيلَ، لَوْ تَرَكَتْ زَمْزَمَ ـ أَوْ قَالَ: لَوْ لَمْ تَغْرِفْ مِنَ الْمَاءِ ـ لَكَانَتْ زَمْزَمُ عَيْنًا مَعِينًا، قَالَ: فَشَرِبَتْ، وَأَرْضَعَتْ وَلَدَهَا، فَقَالَ لَهَا الْمَلَكُ: لا تَخَافُوا الضَّيْعَةَ، فَإِنَّ هَا هُنَا بَيْتَ اللَّهِ، يَبْنِي هَذَا الْغُلامُ وَأَبُوهُ، وَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَهْلَهُ، وَكَانَ الْبَيْتُ مُرْتَفِعًا مِنَ الارْضِ كَالرَّابِيَةِ تَأْتِيهِ السُّيُولُ فَتَأْخُذُ عَنْ يَمِينِهِ وَشِمَالِهِ، فَكَانَتْ كَذَلِكَ حَتَّى مَرَّتْ بِهِمْ رُفْقَةٌ مِنْ جُرْهُمَ، أَوْ أَهْلُ بَيْتٍ مِنْ جُرْهُمَ مُقْبِلِينَ مِنْ طَرِيقِ كَدَاءٍ، فَنَزَلُوا فِي أَسْفَلِ مَكَّةَ، فَرَأَوْا طَائرًا عَائفًا فَقَالُوا: إِنَّ هَذَا الطَّائرَ لَيَدُورُ عَلَى مَاءٍ، لَعَهْدُنَا بِهَذَا الْوَادِي وَمَا فِيهِ مَاءٌ، فَأَرْسَلُوا جَرِيًّا أَوْ جَرِيَّيْنِ، فَإِذَا هُمْ بِالْمَاءِ، فَرَجَعُوا، فَأَخْبَرُوهُمْ بِالْمَاءِ، فَأَقْبَلُوا، قَالَ: وَأُمُّ إِسْمَاعِيلَ عِنْدَ الْمَاءِ، فَقَالُوا: أَتَأْذَنِينَ لَنَا أَنْ نَنْزِلَ عِنْدَكِ؟ فَقَالَتْ: نَعَمْ، وَلَكِنْ لا حَقَّ لَكُمْ فِي الْمَاءِ، قَالُوا: نَعَمْ.

قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «فَأَلْفَى ذَلِكَ أُمَّ إِسْمَاعِيلَ وَهِيَ تُحِبُّ الانْسَ‌»، فَنَزَلُوا، وَأَرْسَلُوا إِلَى أَهْلِيهِمْ، فَنَزَلُوا مَعَهُمْ، حَتَّى إِذَا كَانَ بِهَا أَهْلُ أَبْيَاتٍ مِنْهُمْ، وَشَبَّ الْغُلامُ، وَتَعَلَّمَ الْعَرَبِيَّةَ مِنْهُمْ، وَأَنْفَسَهُمْ وَأَعْجَبَهُمْ حِينَ شَبَّ، فَلَمَّا أَدْرَكَ، زَوَّجُوهُ امْرَأَةً مِنْهُمْ، وَمَاتَتْ أُمُّ إِسْمَاعِيلَ، فَجَاءَ إِبْرَاهِيمُ بَعْدَمَا تَزَوَّجَ إِسْمَاعِيلُ يُطَالِعُ تَرِكَتَهُ، فَلَمْ يَجِدْ إِسْمَاعِيلَ، فَسَأَلَ امْرَأَتَهُ عَنْهُ، فَقَالَتْ: خَرَجَ يَبْتَغِي لَنَا، ثُمَّ سَأَلَهَا عَنْ عَيْشِهِمْ وَهَيْئتِهِمْ، فَقَالَتْ: نَحْنُ بِشَرٍّ، نَحْنُ فِي ضِيقٍ وَشِدَّةٍ، فَشَكَتْ إِلَيْهِ، قَالَ: فَإِذَا جَاءَ زَوْجُكِ، فَاقْرَئي عَلَيْهِ السَّلامَ، وَقُولِي لَهُ: يُغَيِّرْ عَتَبَةَ بَابِهِ، فَلَمَّا جَاءَ إِسْمَاعِيلُ كَأَنَّهُ آنَسَ شَيْئا، فَقَالَ: هَلْ جَاءَكُمْ مِنْ أَحَدٍ؟ قَالَتْ: نَعَمْ، جَاءَنَا شَيْخٌ كَذَا وَكَذَا، فَسَأَلَنَا عَنْكَ، فَأَخْبَرْتُهُ، وَسَأَلَنِي كَيْفَ عَيْشُنَا، فَأَخْبَرْتُهُ أَنَّا فِي جَهْدٍ وَشِدَّةٍ، قَالَ: فَهَلْ أَوْصَاكِ بِشَيْءٍ؟ قَالَتْ: نَعَمْ، أَمَرَنِي أَنْ أَقْرَأَ عَلَيْكَ السَّلامَ، وَيَقُولُ غَيِّرْ عَتَبَةَ بَابِكَ، قَالَ: ذَاكِ أَبِي، وَقَدْ أَمَرَنِي أَنْ أُفَارِقَكِ، الْحَقِي بِأَهْلِكِ، فَطَلَّقَهَا وَتَزَوَّجَ مِنْهُمْ أُخْرَى، فَلَبِثَ عَنْهُمْ إِبْرَاهِيمُ مَا شَاءَ اللَّهُ، ثُمَّ أَتَاهُمْ بَعْدُ، فَلَمْ يَجِدْهُ، فَدَخَلَ عَلَى امْرَأَتِهِ، فَسَأَلَهَا عَنْهُ، فَقَالَتْ: خَرَجَ يَبْتَغِي لَنَا، قَالَ: كَيْفَ أَنْتُمْ؟ وَسَأَلَهَا عَنْ عَيْشِهِمْ وَهَيْئتِهِمْ، فَقَالَتْ: نَحْنُ بِخَيْرٍ وَسَعَةٍ، وَأَثْنَتْ عَلَى اللَّهِ، فَقَالَ: مَا طَعَامُكُمْ؟ قَالَتِ: اللَّحْمُ، قَالَ: فَمَا شَرَابُكُمْ؟ قَالَتِ: الْمَاءُ، قَالَ: اللَّهُمَّ بَارِكْ لَهُمْ فِي اللَّحْمِ وَالْمَاءِ، قَالَ النَّبِيُّ ج: «وَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ يَوْمَئذٍ حَبٌّ، وَلَوْ كَانَ لَهُمْ دَعَا لَهُمْ فِيهِ». قَالَ: «فَهُمَا لا يَخْلُو عَلَيْهِمَا أَحَدٌ بِغَيْرِ مَكَّةَ إِلا لَمْ يُوَافِقَاهُ». قَالَ: فَإِذَا جَاءَ زَوْجُكِ، فَاقْرَئي عَلَيْهِ السَّلامَ، وَمُرِيهِ يُثْبِتُ عَتَبَةَ بَابِهِ، فَلَمَّا جَاءَ إِسْمَاعِيلُ، قَالَ: هَلْ أَتَاكُمْ مِنْ أَحَدٍ؟ قَالَتْ: نَعَمْ، أَتَانَا شَيْخٌ حَسَنُ الْهَيْئةِ، وَأَثْنَتْ عَلَيْهِ، فَسَأَلَنِي عَنْكَ، فَأَخْبَرْتُهُ، فَسَأَلَنِي: كَيْفَ عَيْشُنَا؟ فَأَخْبَرْتُهُ: أَنَّا بِخَيْرٍ، قَالَ: فَأَوْصَاكِ بِشَيْءٍ؟ قَالَتْ: نَعَمْ، هُوَ يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلامَ، وَيَأْمُرُكَ أَنْ تُثْبِتَ عَتَبَةَ بَابِكَ، قَالَ: ذَاكَ أَبِي، وَأَنْتِ الْعَتَبَةُ، أَمَرَنِي أَنْ أُمْسِكَكِ، ثُمَّ لَبِثَ عَنْهُمْ مَا شَاءَ اللَّهُ، ثُمَّ جَاءَ بَعْدَ ذَلِكَ وَإِسْمَاعِيلُ يَبْرِي نَبْلاً لَهُ تَحْتَ دَوْحَةٍ، قَرِيبًا مِنْ زَمْزَمَ، فَلَمَّا رَآهُ قَامَ إِلَيْهِ فَصَنَعَا كَمَا يَصْنَعُ الْوَالِدُ بِالْوَلَدِ، وَالْوَلَدُ بِالْوَالِدِ، ثُمَّ قَالَ: يَا إِسْمَاعِيلُ، إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي بِأَمْرٍ، قَالَ: فَاصْنَعْ مَا أَمَرَكَ رَبُّكَ، قَالَ: وَتُعِينُنِي؟ قَالَ: وَأُعِينُكَ، قَالَ: فَإِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أَبْنِيَ هَا هُنَا بَيْتًا، وَأَشَارَ إِلَى أَكَمَةٍ مُرْتَفِعَةٍ عَلَى مَا حَوْلَهَا، قَالَ: فَعِنْدَ ذَلِكَ رَفَعَا الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ، فَجَعَلَ إِسْمَاعِيلُ يَأْتِي بِالْحِجَارَةِ، وَإِبْرَاهِيمُ يَبْنِي، حَتَّى إِذَا ارْتَفَعَ الْبِنَاءُ، جَاءَ بِهَذَا الْحَجَرِ، فَوَضَعَهُ لَهُ، فَقَامَ عَلَيْهِ، وَهُوَ يَبْنِي وَإِسْمَاعِيلُ يُنَاوِلُهُ الْحِجَارَةَ، وَهُمَا يَقُولانِ: ﴿رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ[البقرة: ۱۲۷] ».(بخاری: ۳۳۶۴)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: اولین بار كه زنان از شال كمر استفاده كردند به تقلید از مادر اسماعیل (هاجر) بود. وی شال كمر، استفاده كرد تا رد پایش را از بین ببرد و ساره آنرا نبیند. سپس، ابراهیم ÷هاجر و فرزندش، اسماعیل را كه شیرخواره بود، برد و در نزدیكی بیت الله زیر درخت بزرگی كه بالاتر از زمزم در قسمت علیای مسجد، قرار داشت، گذاشت. در آن زمان، در مكه، احدی وجود نداشت و آب نبود. ابراهیم ÷آنها را با یک مشک خرما و یک مشک آب، همانجا رها كرد. سپس، به آنها پشت كرد و براه افتاد. مادر اسماعیل، بدنبال او براه افتاد و گفت: ای ابراهیم! ما را در این بیابانی كه هیچ كس و هیچ چیزی وجود ندارد، رها می‌كنی و كجا می‌روی؟ و چندین بار، این جمله را تكرار كرد. اما ابراهیم ÷به او توجه نمی‌كرد. آنگاه، هاجر گفت: آیا خداوند به تو چنین دستوری داده است؟ ابراهیم گفت: بلی. هاجر گفت: در این صورت، خداوند ما را ضایع نخواهد كرد. سپس برگشت. ابراهیم ÷به راهش ادامه داد تا اینكه به گردنه كوه، جایی كه دیگر آنها او را نمی‌دیدند، رسید. آنجا رو بسوی كعبه كرد و دستهایش را بلند نمود و چنین دعا كرد: پرودگارا! من زن و فرزندم را در سرزمین بدون كشت و زرعی در كنار خانه تو كه (تجاوز به) آنرا حرام ساخته‌ای، ساكن كرده‌‌ام تا نماز را بر پای دارند. پس تو دلهای گروهی از مردم را بسوی آنان متمایل كن و آنها را از میوه‌ها، روزی عطا فرما. باشد كه سپاسگزاری كنند.

و هاجر نیز اسماعیل را شیر می‌داد و از آن آب، می‌نوشید تا اینكه آب مشک‌اش، تمام شد. آنگاه، او و فرزندش، تشنه شدند. او فرزندش را می‌دید كه از (شدت تشنگی) به خود می‌پیچد و یا پاهایش را به زمین می‌زند.

هاجر كه نمی‌توانست شاهد دیدن این صحنه باشد، براه افتاد و بالای كوه صفا كه آنرا نزدیكتر یافت، رفت و در آنجا ایستاد و بسوی رودخانه نگاه كرد كه آیا كسی را می‌بیند؟ ولی كسی را ندید. سپس، از كوه صفا پایین آمد تا به رودخانه رسید. آنگاه، گوشه پیراهنش را بالا كشید و مانند كسی كه دچار مشكل شده باشد، دوید تا اینكه از رودخانه گذشت. سپس، بالای كوه مروه رفت و آنجا ایستاد و نگاه كرد كه آیا كسی را می‌بیند؟ و لی كسی را ندید. و هفت بار، این عمل را تكرار نمود.

ابن عباس بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «پس به همین خاطر است كه مردم بین صفا و مروه، سعی می‌كنند».

سرانجام هنگامی كه مُشرِف بر كوه مروه شد، صدایی شنید. به خود گفت: ساكت باش. آنگاه خوب، گوش فرا داد. دوباره همان صدا را شنید. سپس گفت: صدایت را به گوشم رسانیدی. اگر می‌توانی به من، كمک كن. ناگهان، فرشته‌ای را كنار جایگاه زمزم دید كه با پایش و یا بالش به زمین می‌زند تا اینكه آب، بیرون آمد. سپس هاجر، آب را جمع كرد و با دستش، جلوی آن را گرفت. و از آن آب، بر می‌داشت و در مشک می‌ریخت. و پس از هر بار برداشتن، ‌آب همچنان فوران می‌كرد. ابن عباس بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «خداوند، مادر اسماعیل را رحمت كند. اگر او زمزم را رها می‌كرد» یا اینكه فرمود: «اگر او از آن آب برنمی داشت، زمزم، چشمه‌ای جاری و روان می‌شد».

راوی می‌گوید: او آب نوشید و فرزندش را شیر داد. فرشته به او گفت: از هلاک شدن، نترسید. زیرا اینجا خانه خداست كه این پسر و پدر، آنرا خواهند ساخت. و خداوند، دوستانش را ضایع نمی‌گرداند. گفتنی است كه جای خانه كعبه، زمینی مرتفع و تپه مانندی بود كه سیل، از چپ و راست آن، می‌گذشت.

هاجر این گونه، زندگی می‌كرد تا اینكه عده‌ای از قبیله جرهم كه از راه كداء می‌آمدند، در قسمت پایین مكه، توقف كردند. و پرنده‌ای را كه غالباً دور آب می‌گردد، در آنجا دیدند و گفتند: این پرنده، اطراف آب، دور می‌زند. و از زمانی كه ما این رودخانه را می‌شناسیم، آبی در آن، وجود نداشته است. سپس، یک یا دو نفر را فرستادند. ناگهان، آنان آب دیدند و برگشتند و خبر آب را برایشان آوردند. آنان بسوی آب رفتند و در كنار آب، مادر اسماعیل را دیدند. به او گفتند: آیا به ما اجازه می‌دهی كه نزد تو بمانیم؟ گفت: بلی. ولی شما هیچگونه حقی از آب ندارید. گفتند: باشد.

ابن عباس بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «مادر اسماعیل كه انس گرفتن با مردم را دوست داشت، پیشنهاد آنان را پذیرفت. آنها هم در آنجا توقف كردند و كسانی را برای آوردن خانواده‌هایشان فرستادند. آنان نیز آمدند و در آنجا سكونت گزیدند طوریكه چند خانواده از قبیله جرهم در آنجا جمع شدند.

اسماعیل ÷رشد كرد و نوجوان گردید و عربی را از آنان، فرا گرفت. در این هنگام، مورد پسند آنان واقع شد و آنها او را انسانی با ارزش می‌دانستند. لذا هنگامی كه به سن بلوغ رسید، یكی از دخترانشان را به نكاح او در آوردند. و پس از مدتی، مادر اسماعیل، فوت كرد.

سر انجام، بعد از ازدواج اسماعیل، ابراهیم ÷آمد تا خانواده‌اش را كه بخاطر خدا، رها كرده بود، سر بزند. پس به خانه اسماعیل آمد ولی او آنجا نبود. از همسرش درباره او پرسید. همسرش گفت: برای كسب رزق ما، بیرون رفته است. سپس، ابراهیم ÷جویای وضع معیشتی و زندگی آنان شد. گفت: وضع ما خیلی بد است. در تنگنا و سختی بسر می‌بریم. و خلاصه اینكه زبان شكوه گشود. ابراهیم ÷گفت: هنگامی كه همسرت آمد، به او سلام برسان و بگو تا آستانه دروازه خانه‌اش را تغییر دهد. هنگامی كه اسماعیل آمد، بوی آشنایی، احساس كرد. لذا پرسید: آیا كسی نزد شما آمده است؟ گفت: بلی. پیرمردی چنین و چنان، نزد ما آمد و سراغ تو را گرفت. به او گفتم كه تو كجا رفته‌ای. و همچنین از وضع زندگی ما پرسید. به او گفتم كه در سختی و مشقت بسر می‌بریم. اسماعیل گفت: آیا به تو سفارشی كرد؟ گفت: بلی، به من دستور داد كه به تو سلام برسانم و گفت: آستانه درب خانه ات را عوض كن. اسماعیل گفت: او پدر من است و دستور داده است تا از تو جدا شوم. پس نزد خانواده ات برو. اینگونه او را طلاق داد و با زنی دیگر از آن قبیله، ازدواج كرد. ابراهیم ÷برای مدتی كه خدا می‌خواست، نزد آنان نیامد. سپس آمد و بار دیگر، اسماعیل را نیافت. نزد همسرش رفت و سراغ اسماعیل را گرفت. گفت: به طلب روزی، بیرون رفته است. پرسید: حال شما چطور است؟ و جویای وضع معیشتی و زندگی آنان شد. گفت: ما در رفاه و آسایش بسر می‌بریم و خدا را ستایش نمود. ابراهیم پرسید: غذای شما چیست؟ گفت: گوشت. پرسید: آشامیدنی شما چیست؟ گفت: آب. ابراهیم ÷دعا كرد و گفت: خدایا! در گوشت و آب و نان، بركت عنایت فرما.

رسول خدا جفرمود: «آن زمان، در مكه، حبوباتی وجود نداشت وگر نه برای آنها نیز دعای بركت می‌نمود. بدینجهت هركس، بیرون از مكه، تنها به خوردن گوشت و آب اكتفا كند، برایش ناسازگار خواهد شد».

ابراهیم ÷گفت: هنگامی كه همسرت آمد، به او سلام برسان و بگو: آستانه درِ خانه ات را محكم نگه دار. وقتی كه اسماعیل آمد، پرسید: آیا كسی نزد شما آمده است؟ گفت: بلی، پیرمردی خوش قیافه نزد ما آمد كه دارای چنین صفات خوبی بود. آنگاه، سراغ تو را گرفت. به او گفتم كه تو كجا رفته‌ای. سپس از وضع زندگی ما پرسید. به او گفتم كه ما در آسایش بسرمی بریم. اسماعیل پرسید: آیا به تو وصیتی كرد؟ گفت: بلی، به تو سلام رساند و دستور داد تا آستانه درب خانه ات را محكم نگه داری. گفت: او پدر من بوده است و منظور از آستانه در، تویی. به من دستور داده است تا با تو زندگی كنم.

سپس، ابراهیم ÷برای مدتی كه خدا می‌خواست نزد آنان نیامد. بعد از آن، زمانی آمد كه اسماعیل، نزدیک زمزم و زیر درخت بزرگ، مشغول تراشیدن و ساختن تیری بود. هنگامی كه پدرش را دید، برخاست و بسوی او رفت. و رفتاری را كه شایسته پدر نسبت به فرزند، و فرزند، نسبت به پدر بود، انجام دادند. سپس، ابراهیم ÷گفت: ای اسماعیل! خداوند مرا به انجام كاری، امر كرده است. اسماعیل گفت: آنچه را كه پرودگارت به تو دستور داده است، انجام بده. گفت: آیا تو به من كمک می‌كنی؟ گفت: كمک ات می‌كنم. گفت: همانا خداوند به من دستور داده است تا اینجا خانه‌ای بسازم. و با دستش به سوی تپه‌های مرتفع اطرافش، اشاره كرد. راوی می‌گوید: اینجا بود كه پایه‌های خانه خدا را بنا نهادند. اسماعیل ÷سنگ می‌آورد و ابراهیم ÷بنّایی می‌كرد. و هنگامی كه دیوارهای آن، بالا می‌آمد، اسماعیل این سنگ (كه به مقام ابراهیم ÷معروف است) را آورد و ابراهیم ÷بر آن، ایستاد و بنّایی می‌كرد و اسماعیل به او سنگ می‌داد. و هر دو چنین دعا می‌كردند ﴿رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُیعنی پرودگارا! از ما بپذیر. همانا تو شنوا و دانایی».

۱۴۰۰- «عَنْ أَبِي ذَرٍّ س قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ الله، أَيُّ مَسْجِدٍ وُضِعَ فِي الارْضِ أَوَّلَ؟ قَالَ:«الْمَسْجِدُ الْحَرَامُ». قَالَ: قُلْتُ: ثُمَّ أَيٌّ؟ قَالَ: «الْمَسْجِدُ الاقْصَى». قُلْتُ: كَمْ كَانَ بَيْنَهُمَا؟ قَالَ: «أَرْبَعُونَ سَنَةً، ثُمَّ أَيْنَمَا أَدْرَكَتْكَ الصَّلاةُ بَعْدُ فَصَلِّهْ، فَإِنَّ الْفَضْلَ فِيهِ»».(بخاری: ۳۳۶۶)

ترجمه: «ابوذرسمی‌گوید: پرسیدم: ای رسول خدا! نخستین مسجدی كه روی زمین، ساخته شد، كدام است؟ رسول اكرم جفرمود: «مسجد الحرام». پرسیدم: سپس،‌كدام مسجد ساخته شد؟ فرمود: «مسجد الاقصی». گفتم: بین ساختن آنها، چند، سال فاصله افتاد؟ فرمود: «چهل سال» و افزود: «هر جا وقت نماز فرا رسید، همانجا نماز بخوان زیرا فضیلت، در همین است»».

۱۴۰۱- «عَنْ أَبِي حُمَيْدٍ السَّاعِدِيِّ س: أَنَّهُمْ قَالُوا: يَا رَسُولَ الله، كَيْفَ نُصَلِّي عَلَيْكَ؟ فَقَالَ رَسُولُ الله ج: «قُولُوا: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَأَزْوَاجِهِ وَذُرِّيَّتِهِ كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ، وَبَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَأَزْوَاجِهِ وَذُرِّيَّتِهِ كَمَا بَارَكْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ، إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ»».(بخارى: ۳۳۶۹)

ترجمه: «ابو‏حمید ساعدی سمی‌گوید: صحابه عرض كردند: ای رسول خدا! چگونه برای تو درود بفرستیم؟ رسول الله جفرمود: «بگویید: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَأَزْوَاجِهِ وَذُرِّيَّتِهِ كَمَا صَلَّيْتَ عَلَي آلِ إِبْرَاهِيمَ، وَبَارِكْ عَلَي مُحَمَّدٍ وَأَزْوَاجِهِ وَذُرِّيَّتِهِ كَمَا بَارَكْتَ عَلَي آلِ إِبْرَاهِيمَ، إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ».

یعنی خدایا! بر محمد و همسران و فرزندانش، درود بفرست همانگونه كه بر آل ابراهیم ÷درود فرستادی. و به محمد و همسران و فرزندانش، بركت عنایت كن همانطور كه به آل ابراهیم، بركت عنایت فرمودی. همانا تو ستوده و بزرگواری».

۱۴۰۲- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج يُعَوِّذُ الْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ وَيَقُولُ: «إِنَّ أَبَاكُمَا كَانَ يُعَوِّذُ بِهَا إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ: أَعُوذُ بِكَلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّةِ مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ وَهَامَّةٍ، وَمِنْ كُلِّ عَيْنٍ لامَّةٍ»».(بخارى: ۳۳۷۱)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: نبی اكرم جبرای حفظ حسن و حسین چنین دعا می‌كرد: «أَعُوذُ بِكَلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّةِ مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ وَهَامَّةٍ، وَمِنْ كُلِّ عَيْنٍ لامَّةٍ» و می‌فرمود: «پدر شما (ابراهیم ÷) برای حفظ اسماعیل و اسحاق، همین دعا را می‌خواند».

ترجمه دعا: از هر شیطان، حشره گزنده و چشم شور به سخنان كامل خدا، پناه می‌برم».

‏‎‏‏‎‎باب (۴): این گفتۀ خداوند متعال که می‌فرماید: از مهمانان ابراهیم برای آنان بگو

۱۴۰۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «نَحْنُ أَحَقُّ بِالشَّكِّ مِنْ إِبْرَاهِيمَ إِذْ قَالَ: ﴿رَبِّ أَرِنِي كَيۡفَ تُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ قَالَ أَوَ لَمۡ تُؤۡمِنۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰكِن لِّيَطۡمَئِنَّ قَلۡبِي[البقرة: ۲۶۰] . وَيَرْحَمُ اللَّهُ لُوطًا لَقَدْ كَانَ يَأْوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ، وَلَوْ لَبِثْتُ فِي السِّجْنِ طُولَ مَا لَبِثَ يُوسُفُ لاجَبْتُ الدَّاعِيَ»». (بخارى: ۳۳۷۲)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «ما از ابراهیم ÷به شک كردن و طرح این سؤال سزاورتریم كه گفت: پرودگارا! به من نشان بده كه چگونه مردگان را زنده می‌كنی؟ خداوند فرمود: مگر (به این چیز) ایمان نداری؟ ابراهیم گفت: بلی، ولی ‌می‌خواهم قلبم، مطمئن گردد».

همچنین رسول خدا جفرمود: «خداوند لوط را رحمت كند كه به تكیه گاه محكمی (الله) پناه می‌برد. و اگر من به اندازه یوسف ÷در زندان می‌ماندم، دعوت را اجابت می‌كردم». (یعنی اگر از من خواسته می‌شد تا از زندان بیرون شوم، بلافاصله خارج می‌شدم ولی یوسف این كار را نكرد و قاصد را نزد عزیز برگرداند)».

باب (۵): این گفتۀ خداوند متعال که می‌فرماید: و در کتاب (قرآن) از اسماعیل یاد کن. آن کسی که در وعده‌هایش، صادق بود

۱۴۰۴- «عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الاكْوَعِ س قَالَ: مَرَّ النَّبِيُّ ج عَلَى نَفَرٍ مِنْ أَسْلَمَ يَنْتَضِلُونَ، فَقَالَ رَسُولُ الله ج: «ارْمُوا بَنِي إِسْمَاعِيلَ، فَإِنَّ أَبَاكُمْ كَانَ رَامِيًا، ارْمُوا وَأَنَا مَعَ بَنِي فُلانٍ». قَالَ: فَأَمْسَكَ أَحَدُ الْفَرِيقَيْنِ بِأَيْدِيهِمْ. فَقَالَ رَسُولُ الله ج: «مَا لَكُمْ لا تَرْمُونَ»؟ فَقَالُوا: يَا رَسُولُ الله، نَرْمِي وَأَنْتَ مَعَهُمْ؟ قَالَ: «ارْمُوا وَأَنَا مَعَكُمْ كُلِّكُمْ‌«».(بخاری: ۳۳۷۳)

ترجمه: «سلمه‏ بن اكوع سمی‌گوید: نبی اكرم جاز كنار چند تن از قبیله اسلم گذشت كه تیر اندازی می‌كردند. رسول خدا جفرمود:: «ای فرزندان اسماعیل! تیر‌اندازی كنید زیرا پدر شما (اسماعیل) تیر‌انداز بود. تیر‌اندازی كنید و من نیز با فرزندان فلانی هستم». راوی می‌گوید: با شنیدن این سخن، یكی از آن دو گروه، از تیر‌اندازی خوداری كرد. رسول خدا جفرمود: «چرا تیر‌اندازی نمی‌كنید»؟ گفتند: ای رسول خدا! چگونه تیر‌اندازی كنیم در حالی كه شما با آنان هستید؟ پیامبر اكرم جفرمود: «تیر‌اندازی كنید و من با همه شما هستم»».

باب (۶): این گفتۀ خداوند متعال که می‌فرماید: و به سوی قوم ثمود، برادرشان صالح را فرستادیم

۱۴۰۵- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ الله ج لَمَّا نَزَلَ الْحِجْرَ فِي غَزْوَةِ تَبُوكَ أَمَرَهُمْ أَنْ لا يَشْرَبُوا مِنْ بِئرِهَا وَلا يَسْتَقُوا مِنْهَا، فَقَالُوا: قَدْ عَجَنَّا مِنْهَا وَاسْتَقَيْنَا، فَأَمَرَهُمْ أَنْ يَطْرَحُوا ذَلِكَ الْعَجِينَ وَيُهَرِيقُوا ذَلِكَ الْمَاءَ».(بخارى: ۳۳۷۸)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: هنگامی كه رسول خدا جدر غزوه تبوک در محل حِجر (منازل ثمود) توقف كرد، دستور داد تا نه از آب آن چاه بنوشند و نه از آن بردارند. صحابه گفتند: ما از آب چاه، آرد، خمیر كرده‌ایم و آب برداشته‌ایم! رسول خدا جدستور داد تا آن خمیر را بیندازند و آن آب را بریزند».

باب (۷): این گفتۀ خداوند متعال که می‌فرماید: آیا هنگامی که وفات یعقوب فرا رسید، شما حاضر بودید آنگاه که به فرزندانش گفت: ...آیه

۱۴۰۶- «وَعَنْهُ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «الْكَرِيمُ ابْنُ الْكَرِيمِ ابْنِ الْكَرِيمِ ابْنِ الْكَرِيمِ يُوسُفُ بْنُ يَعْقُوبَ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِمْ السَّلام»».(بخارى: ۳۳۸۲)

ترجمه: «همچنین ابن ‏عمر بروایت می‌كند كه نبی اكرم جفرمود: «بزرگوار فرزند بزرگوار فرزند بزرگوار، یوسف بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم است»».

باب (۸): داستان خضر با موسی علیهما السلام

۱۴۰۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِنَّمَا سُمِّيَ الْخَضِرُ أَنَّهُ جَلَسَ عَلَى فَرْوَةٍ بَيْضَاءَ فَإِذَا هِيَ تَهْتَزُّ مِنْ خَلْفِهِ خَضْرَاءَ»».(بخاری: ۳۴۰۲)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «وجه تسمیه خضر بدین جهت است كه او بر هر قطعه زمین خشكی كه می‌نشست، اطرافش، سبزه می‌رویید». (قابل یادآوری است كه كلمه خضر بمعنی سبزه می‌باشد)».

باب (۹)

۱۴۰۸- «عَنْ جَابِرِ بْنَ عَبْدِاللَّهِ س قَالَ: كُنَّا مَعَ رسول الله ج نَجْنِي الْكَبَاثَ وَإِنَّ رسول الله ج قَالَ: «عَلَيْكُمْ بِالاسْوَدِ مِنْهُ فَإِنَّهُ أَطْيَبُهُ». قَالُوا: أَكُنْتَ تَرْعَى الْغَنَمَ؟ قَالَ: «وَهَلْ مِنْ نَبِيٍّ إِلا وَقَدْ رَعَاهَا»؟ (بخارى: ۳۴۰۶)

ترجمه: «جابر بن عبد الله بمی‌گوید: با رسول الله جاز یک درخت بیابانی بنام اراک،‌ میوه می‌چیدیدم. آنحضرت جفرمود: «میوه‌های سیاه را بچینید زیرا آنها خوشمزه‌ترند». صحابه گفتند: آیا شما گوسفند می‌چرانیدید؟ فرمود: «مگر پیامبری هست كه گوسفند نچرانیده باشد»»؟

باب (۱۰): این گفتۀ خداوند که می‌فرماید: و خداوند از مؤمنان، همسر فرعون را مثال زده است ... و او از زمرۀ فرمانبرداران بود

۱۴۰۹- «عَنْ أَبِي مُوسَى س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «كَمَلَ مِنَ الرِّجَالِ كَثِيرٌ وَلَمْ يَكْمُلْ مِنَ النِّسَاءِ إِلاَّ آسِيَةُ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ، وَمَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ، وَإِنَّ فَضْلَ عَائشَةَ عَلَى النِّسَاءِ كَفَضْلِ الثَّرِيدِ عَلَى سَائرِ الطَّعَامِ»».(بخارى: ۳۴۱۱)

ترجمه: «ابوموسی سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «مردان زیادی به كمال رسیده‌اند اما از زنان، فقط آسیه همسر فرعون و مریم دختر عمران به كمال رسیده‌اند. و همانا برتری عایشه بر سایر زنان مانند برتری ترید (نانی كه در آبگوشت، خرد شده باشد) بر سایر غذاها ست»».

باب (۱۱): این سخن خداوند متعال که می‌فرماید: و یونس از پیامبران بود

۱۴۱۰- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَا يَنْبَغِي لِعَبْدٍ أَنْ يَقُولَ إِنِّي خَيْرٌ مِنْ يُونُسَ بْنِ مَتَّى». وَنَسَبَهُ إِلَى أَبِيهِ».(بخارى: ۳۴۱۳)

ترجمه: «ابن‏ عباس بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «برای هیچ بنده‌ای، شایسته نیست كه بگوید: من از یونس بن متّی بهترم». و رسول خدا جیونس را به پدرش نسبت داد. (برخی گفته‌اند: نام مادرش متّی بوده است)».

باب (۱۲): این سخن خداوند متعال که فرماید: و به داود، زبور را عنایت کردیم

۱۴۱۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «خُفِّفَ عَلَى دَاوُد الْقُرْآنُ فَكَانَ يَأْمُرُ بِدَوَابِّهِ فَتُسْرَجُ فَيَقْرَأُ الْقُرْآنَ قَبْلَ أَنْ تُسْرَجَ دَوَابُّهُ وَلا يَأْكُلُ إِلا مِنْ عَمَلِ يَدِهِ»».(بخارى: ۳۴۱۷)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «برای داوود، خواندن زبور (یا تورات) آسان شده بود طوریكه او دستور می‌داد تا حیواناتش، زین شوند و قبل از اینكه آنها زین گردند، زبور را ختم می‌كرد. و فقط از دسترنج خود، امرار معاش می‌نمود»».

باب (۱۳): این سخن خداوند متعال که می‌فرماید: ما سلیمان را به داوود، عطا کردیم. او بندۀ بسیار خوبی بود زیرا زیاد توبه می‌کرد

۱۴۱۲- «وَعَنْهُ س: أَنَّهُ سَمِعَ رَسُوْلَ اللهِ ج يَقُولُ: «مَثَلِي وَمَثَلُ النَّاسِ كَمَثَلِ رَجُلٍ اسْتَوْقَدَ نَارًا، فَجَعَلَ الْفَرَاشُ وَهَذِهِ الدَّوَابُّ تَقَعُ فِي النَّارِ». وَقَالَ: «كَانَتِ امْرَأَتَانِ مَعَهُمَا ابْنَاهُمَا جَاءَ الذِّئبُ فَذَهَبَ بِابْنِ إِحْدَاهُمَا، فَقَالَتْ صَاحِبَتُهَا: إِنَّمَا ذَهَبَ بِابْنِكِ، وَقَالَتِ الاخْرَى: إِنَّمَا ذَهَبَ بِابْنِكِ، فَتَحَاكَمَتَا إِلَى دَاوُدَ، فَقَضَى بِهِ لِلْكُبْرَى، فَخَرَجَتَا عَلَى سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ، فَأَخْبَرَتَاهُ، فَقَالَ: ائتُونِي بِالسِّكِّينِ أَشُقُّهُ بَيْنَهُمَا، فَقَالَتِ الصُّغْرَى: لاَ تَفْعَلْ يَرْحَمُكَ اللَّهُ، هُوَ ابْنُهَا، فَقَضَى بِهِ لِلصُّغْرَى»».(بخارى: ۳۴۲۷)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: از رسول الله جشنیدم كه فرمود: «مثال من و مردم، مانند مردی است كه آتش بر افروخته است. پس پروانه‌ها و این حشرات در آتش می‌افتند». (و من مانع افتادن آنها در آتش می‌شوم).

و افزود: «دو زن همراه دو فرزند خود بودند كه گرگ آمد و فرزند یكی از آنها را برد. دیگری گفت: گرگ، فرزند تو را برده است. و‌آن یكی گفت: فرزند تو را برده است. سپس برای داوری نزد داود ÷رفتند. او به نفع زن بزرگتر قضاوت كرد. (در حالی كه حق با دیگری بود). آنگاه، نزد سلیمان ÷فرزند داوود رفتند و ماجرا را برایش بازگو نمودند. سلیمان گفت: كاردی بیاورید تا این فرزند را دو نیم كنم و بین آنها تقسیم نمایم. زن كوچكتر گفت: خدا بر تو رحم كند. این كار را نكن. این، فرزند اوست. در نتیجه، سلیمان به نفع زن كوچكتر قضاوت كرد و كودک را به او داد»».

باب (۱۴): این گفتۀ خداوند که می‌فرماید: وقتیکه فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند ترا بر گزیده است ... چه کسی سرپرستی مریم را بعهده بگیرد؟

۱۴۱۳- «عَنْ عَلِيٍّ س قال: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «خَيْرُ نِسَائهَا مَرْيَمُ ابْنَةُ عِمْرَانَ، وَخَيْرُ نِسَائهَا خَدِيجَةُ»». (بخارى:۳۴۳۲)

ترجمه: «علی بن ابی طالب سمی‌گوید: شنیدم كه نبی اكرم جفرمود: «بهترین زن
امت‌های گذشته، مریم دختر عمران، و بهترین زن امت من، خدیجه است»».

۱۴۱۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ رسول الله ج يَقُولُ: «نِسَاءُ قُرَيْشٍ خَيْرُ نِسَاءٍ رَكِبْنَ الابِلَ، أَحْنَاهُ عَلَى طِفْلٍ، وَأَرْعَاهُ عَلَى زَوْجٍ فِي ذَاتِ يَدِهِ»». (بخارى: ۳۴۳۴)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: شنیدم كه رسول الله جفرمود: «زنان قریش، بهترین زنان شتر سوار عرب‌اند. آنان از همه زنان، به فرزندان خود، مهربان‌ترند. و بهتر از همه، اموال همسرانشان را حفاظت می‌كنند»».

باب (۱۵): این سخن خداوند متعال که می‌فرماید: ای اهل کتاب! در دین خود، غُلوّ نکنید

۱۴۱۵- «عَنْ عُبَادَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَنْ شَهِدَ أَنْ لاَّ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَأَنَّ عِيسَى عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ، وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ، وَرُوحٌ مِنْهُ، وَالْجَنَّةُ حَقٌّ، وَالنَّارُ حَقٌّ أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ عَلَى مَا كَانَ مِنَ الْعَمَلِ»».(بخاري: ۳۴۳۵)

ترجمه: «عباده سروایت می‌كند كه نبی اكرم جفرمود: «هركس، گواهی دهد كه هیچ معبودی بجز اللهِ یگانه و بی‌همتا وجود ندارد و محمد، بنده و فرستاده اوست و عیسی، بنده، فرستاده، كلمه و روح خدا است كه به مریم سپرده شده است و بهشت و دوزخ، حق‌اند، عملش هر چه باشد، خداوند او را وارد بهشت خواهد كرد»».

باب (۱۶): این سخن خداوند متعال که می‌فرماید: در کتاب (قرآن) از مریم یاد کن، آنگاه که از خانواده‌اش، کناره گرفت

۱۴۱۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لَمْ يَتَكَلَّمْ فِي الْمَهْدِ إِلا ثَلاثَةٌ: عِيسَى، وَكَانَ فِي بَنِي إِسْرَائيلَ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ: جُرَيْجٌ، كَانَ يُصَلِّي جَاءَتْهُ أُمُّهُ فَدَعَتْهُ: فَقَالَ: أُجِيبُهَا أَوْ أُصَلِّي، فَقَالَتِ: اللَّهُمَّ لا تُمِتْهُ حَتَّى تُرِيَهُ وُجُوهَ الْمُومِسَاتِ، وَكَانَ جُرَيْجٌ فِي صَوْمَعَتِهِ، فَتَعَرَّضَتْ لَهُ امْرَأَةٌ، وَكَلَّمَتْهُ، فَأَبَى، فَأَتَتْ رَاعِيًا، فَأَمْكَنَتْهُ مِنْ نَفْسِهَا، فَوَلَدَتْ غُلامًا، فَقَالَتْ: مِنْ جُرَيْجٍ، فَأَتَوْهُ، فَكَسَرُوا صَوْمَعَتَهُ، وَأَنْزَلُوهُ، وَسَبُّوهُ، فَتَوَضَّأَ وَصَلَّى، ثُمَّ أَتَى الْغُلامَ، فَقَالَ: مَنْ أَبُوكَ يَا غُلامُ؟ قَالَ: الرَّاعِي، قَالُوا: نَبْنِي صَوْمَعَتَكَ مِنْ ذَهَبٍ، قَالَ: لاَ، إِلاَّ مِنْ طِينٍ، وَكَانَتِ امْرَأَةٌ تُرْضِعُ ابْنًا لَهَا مِنْ بَنِي إِسْرَائيلَ، فَمَرَّ بِهَا رَجُلٌ رَاكِبٌ ذُو شَارَةٍ، فَقَالَتِ: اللَّهُمَّ اجْعَلِ ابْنِي مِثْلَهُ: فَتَرَكَ ثَدْيَهَا، وَأَقْبَلَ عَلَى الرَّاكِبِ، فَقَالَ: اللَّهُمَّ لا تَجْعَلْنِي مِثْلَهُ، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى ثَدْيِهَا يَمَصُّهُ». قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ: كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى النَّبِيِّ ج يَمَصُّ إِصْبَعَهُ، «ثُمَّ مُرَّ بِأَمَةٍ، فَقَالَتِ: اللَّهُمَّ لا تَجْعَلِ ابْنِي مِثْلَ هَذِهِ، فَتَرَكَ ثَدْيَهَا، فَقَالَ: اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِثْلَهَا، فَقَالَتْ: لِمَ ذَاكَ؟ فَقَالَ: الرَّاكِبُ جَبَّارٌ مِنَ الْجَبَابِرَةِ، وَهَذِهِ الامَةُ يَقُولُونَ: سَرَقْتِ، زَنَيْتِ، وَلَمْ تَفْعَلْ»».(بخاری: ۳۴۳۶)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «فقط سه نفر در گهواره، سخن‌ گفته‌اند: ۱ـ عیسی بن مریم ۲ـ مردی از بنی اسرائیل كه جریج نام داشت. او مشغول خواندن نماز بود كه مادرش آمد و او را صدا زد. با خود گفت: جواب مادر را بدهم یا نمازم را ادامه دهم؟ مادرش او را نفرین كرد و گفت: بار الها! تا زمانیكه چشمش به چهره زنان بدكار نیفتاده، او را نمیران. جریج در صومعه‌اش بود كه زنی آمد و با او سخن گفت و خودش را بر او عرضه كرد. ولی جریج، نپذیرفت. آنگاه، زن نزد چوپانی رفت و خودش را در اختیار او قرار داد. در نتیجه، پسری بدنیا آورد و گفت: این، فرزند جریج است. مردم، هجوم آوردند و صومعه‌اش را شكستند و او را از آن پایین آوردند و بد و بیراه گفتند. جریج، وضو گرفت و نماز خواند و نزد آن پسر رفت و گفت: ای پسر! پدرت كیست؟ پسر گفت: فلان چوپان.

مردم گفتند: حال كه چنین است، صومعه ات را از طلا می‌سازیم. جریج گفت: خیر، فقط آنرا، از گِل بسازید.

۳- زنی از بنی اسرائیل، ‌مشغول شیر دادن بچه‌اش بود كه سواری زیباروی از آنجا گذشت. زن گفت: خدایا! فرزندم را مانند او بگردان. كودک، پستانش را رها كرد و رو به آن مرد نمود و گفت: خدایا! مرا مانند او مگردان. و دوباره به پستانش روی آورد و شروع به مكیدن آن كرد».

ابوهریره سمی‌گوید: گویا هم اكنون می‌بینم كه نبی اكرم ج(برای نشان دادن عمل آن كودک) انگشت مبارک‌اش را می‌مكد.

«سپس، گذر آنان به كنیزی افتاد. مادر گفت: بار الها! فرزند مرا مانند این، مگردان. كودک، پستان مادرش را رها كرد و گفت: بار الها! مرا مانند او بگردان. مادر گفت: چرا چنین دعا كردی؟ كودک گفت: آن مرد سوار، یكی از جباران و ستمگران بود. اما درباره این كنیز می‌گویند: دزدی و زنا كرده است در حالی كه او چنین كاری انجام نداده است»».

۱۴۱۷- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «رَأَيْتُ عِيسَى ومُوسَى وَإِبْرَاهِيمَ، فَأَمَّا عِيسَى فَأَحْمَرُ جَعْدٌ عَرِيضُ الصَّدْرِ، وَأَمَّا مُوسَى فَآدَمُ جَسِيمٌ سَبْطٌ، كَأَنَّهُ مِنْ رِجَالِ الزُّطِّ»».(بخارى: ۳۴۳۸)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: عیسی،‌ موسی و ابراهیم را دیدم. عیسی مردی قرمز رنگ بود كه موهای مجعد و سینه فراخی داشت. و موسی، مردی گندمگون و تنومند بود كه موهای صاف و فرو هشته‌ای داشت. گویا یكی از مردان قبیله زُطّ است»».

۱۴۱۸- «وَعَنْهُ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «أَرَانِي اللَّيْلَةَ عِنْدَ الْكَعْبَةِ فِي الْمَنَامِ فَإِذَا رَجُلٌ آدَمُ كَأَحْسَنِ مَا يُرَى مِنْ أُدْمِ الرِّجَالِ تَضْرِبُ لِمَّتُهُ بَيْنَ مَنْكِبَيْهِ، رَجِلُ الشَّعَرِ، يَقْطُرُ رَأْسُهُ مَاءً، وَاضِعًا يَدَيْهِ عَلَى مَنْكِبَيْ رَجُلَيْنِ وَهُوَ يَطُوفُ بِالْبَيْتِ، فَقُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ فَقَالُوا: هَذَا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ. ثُمَّ رَأَيْتُ رَجُلاً وَرَاءَهُ جَعْدًا قَطِطًا أَعْوَرَ الْعَيْنِ الْيُمْنَى، كَأَشْبَهِ مَنْ رَأَيْتُ بِابْنِ قَطَنٍ، وَاضِعًا يَدَيْهِ عَلَى مَنْكِبَيْ رَجُلٍ يَطُوفُ بِالْبَيْتِ. فَقُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالُوا: الْمَسِيحُ الدَّجَّالُ»». (بخارى: ۳۴۴۰)

ترجمه: «عبد الله‏ بن عمر بمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «دیشب، خواب دیدم كه در كعبه هستم. ناگهان در آنجا مردی گندم گون مانند زیباترین مردهای گندم گونی كه تاكنون مشاهده شده‌اند، دیدم. موهای شانه شده‌اش میان شانه‌هایش افتاده بود، از سرش، آب می‌چكید و دستهایش را روی شانه دو مرد دیگر گذاشته بود و خانه خدا را طواف می‌كرد. پرسیدم: این، كیست؟ گفتند: عیسی بن مریم است. سپس، پشت سر او، مردی را دیدم كه موهای بسیار مجعّدی داشت و چشم راستش،‌كور بود. از میان كسانی كه دیده‌ام، بییشتر به ابن قطن، شباهت داشت. او نیز دستهایش را بر شانه‌های مردی دیگر گذاشته بود و خانه خدا را طواف می‌كرد. پرسیدم: این، كیست؟ گفتند: مسیحِ دجال است»».

۱۴۱۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ الله ج يَقُولُ: «أَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِابْنِ مَرْيَمَ، وَالانْبِيَاءُ أَوْلادُ عَلاَّتٍ، لَيْسَ بَيْنِي وَبَيْنَهُ نَبِيٌّ»».(بخارى: ۳۴۴۲)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: شنیدم كه رسول الله جفرمود: «من از همه مردم به عیسی بن مریم، نزدیكترم. و انبیا، فرزندان یک پدرند كه از چند مادر متولد شده‌اند (در اصول با یكدیگر مشترک‌اند و در فروع، متفاوت). میان من و عیسی، پیامبر دیگری وجود ندارد»».

۱۴۲۰- «وَعَنْهُ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «أَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ فِي الدُّنْيَا وَالاخِرَةِ، وَالانْبِيَاءُ إِخْوَةٌ لِعَلاَّتٍ، أُمَّهَاتُهُمْ شَتَّى وَدِينُهُمْ وَاحِدٌ»».(بخارى: ۳۴۴۳)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «من از همه مردم، در دنیا و آخرت، به عیسی بن مریم نزدیک‌ترم. و پیامبران، برادرانی هستند كه از یک پدر بدنیا آمده‌اند و مادران مختلفی دارند و دین آنها یكی است»».

۱۴۲۱- «وَعَنْهُ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «رَأَى عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَجُلاً يَسْرِقُ، فَقَالَ لَهُ: أَسَرَقْتَ؟ قَالَ: كَلاَّ، وَاللَّهِ الَّذِي لا إِلَهَ إِلا هُوَ. فَقَالَ عِيسَى: آمَنْتُ بِاللَّهِ، وَكَذَّبْتُ عَيْنِي»».(بخارى: ۳۴۴۴)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كند كه نبی اكرم جفرمود: «عیسی بن مریم، مردی را دید كه سرقت می‌كرد. به او گفت: دزدی كردی؟ گفت: سوگند به خدایی كه معبودی بجز او وجود ندارد، هرگز دزدی نكرده‌‌ام. عیسی گفت: به خدا، ایمان دارم و چشمم را تكذیب می‌كنم»».

۱۴۲۲- «عَنْ عُمَرَس يَقُولُ عَلَى الْمِنْبَرِ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «لاَ تُطْرُونِي كَمَا أَطْرَتِ النَّصَارَى ابْنَ مَرْيَمَ، فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدُهُ فَقُولُوا: عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ»».(بخارى: ۳۴۴۵)

ترجمه: «از عمر سروایت است كه بالای منبر می‌گفت: شنیدم كه نبی اكرم جفرمود: «در مدح و ستایش من، افراط نكنید آنطور كه نصاری درباره عیسی بن مریم، افراط كردند. همانا من، بنده خدا هستم. پس بگویید: بنده خدا و فرستاده او»».

باب(۱۷): نزول عیسی بن مریم علیهما السلام

۱۴۲۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا نَزَلَ ابْنُ مَرْيَمَ فِيكُمْ وَإِمَامُكُمْ مِنْكُمْ»». (بخارى : ۳۴۴۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «حالتان چگونه خواهد بود زمانی كه عیسی بن مریم ÷در میان شما نزول كند و امامتان از شما باشد»».

باب (۱۸): آنچه که دربارۀ بنی اسرائیل آمده است

۱۴۲۴- «عَنْ حُذَيْفَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ الله ج يَقُولُ: «إِنَّ مَعَ الدَّجَّالِ إِذَا خَرَجَ مَاءً وَنَارًا، فَأَمَّا الَّذِي يَرَى النَّاسُ أَنَّهَا النَّارُ فَمَاءٌ بَارِدٌ، وَأَمَّا الَّذِي يَرَى النَّاسُ أَنَّهُ مَاءٌ بَارِدٌ فَنَارٌ تُحْرِقُ، فَمَنْ أَدْرَكَ مِنْكُمْ فَلْيَقَعْ فِي الَّذِي يَرَى أَنَّهَا نَارٌ فَإِنَّهُ عَذْبٌ بَارِدٌ»».(بخارى: ۳۴۵۰)

ترجمه: «خدیفه سمی‌گوید: شنیدم كه رسول الله جفرمود: «هنگامی كه دجال، ظهور می‌كند، آب و آتش، ‌همراه خود دارد. ولی آنچه را كه مردم، آتش می‌پندارند، در حقیقت، آبی خنک است. و آنچه را كه مردم، آنرا آب خنک می‌پندارند، در حقیقت،‌آتشی سوزان است. پس اگر كسی از شما آن زمان را دریافت، به سراغ همان چیزی برود كه آنرا آتش‌ می‌پندارد زیرا در واقع، آب سرد و گوارایی است»».

۱۴۲۵- «وَعَنْهُ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُوْلَ اللهِ ج يَقُولُ: «إِنَّ رَجُلاً حَضَرَهُ الْمَوْتُ، فَلَمَّا يَئسَ مِنَ الْحَيَاةِ أَوْصَى أَهْلَهُ: إِذَا أَنَا مُتُّ فَاجْمَعُوا لِي حَطَبًا كَثِيرًا، وَأَوْقِدُوا فِيهِ نَارًا، حَتَّى إِذَا أَكَلَتْ لَحْمِي، وَخَلَصَتْ إِلَى عَظْمِي فَامْتُحِشَتْ، فَخُذُوهَا، فَاطْحَنُوهَا، ثُمَّ انْظُرُوا يَوْمًا رَاحًا فَاذْرُوهُ فِي الْيَمِّ، فَفَعَلُوا، فَجَمَعَهُ اللَّهُ، فَقَالَ لَهُ: لِمَ فَعَلْتَ ذَلِكَ؟ قَالَ: مِنْ خَشْيَتِكَ، فَغَفَرَ اللَّهُ لَهُ»».(بخارى: ۳۴۵۲)

ترجمه: «حذیفه سمی‌گوید: از رسول الله جشنیدم كه فرمود: «مردی در حالت احتضار بسر می‌برد. پس هنگامی كه از زندگی نا امید شد، به خانواده‌اش چنین وصیت كرد: زمانی كه من فوت كردم، هیزم زیادی برایم جمع كنید و مرا در آنها آتش بزنید طوریكه آتش، گوشتم را نابود كند و به استخوانهایم برسد و مرا به طور كامل، بسوزاند. آنگاه، استخوانهایم را بردارید و آسیا كنید و منتظر روزی بمانید كه طوفان شود. سپس، آنها را در دریا بریزید. آنها نیز چنین كردند. خداوند او را جمع كرد و فرمود: چرا چنین كردی؟ گفت: از ترس تو. در نتیجه، خداوند او را بخشید»».

۱۴۲۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «كَانَتْ بَنُو إِسْرَائيلَ تَسُوسُهُمُ الانْبِيَاءُ، كُلَّمَا هَلَكَ نَبِيٌّ خَلَفَهُ نَبِيٌّ، وَإِنَّهُ لا نَبِيَّ بَعْدِي، وَسَيَكُونُ خُلَفَاءُ فَيَكْثُرُونَ». قَالُوا: فَمَا تَأْمُرُنَا؟ قَالَ: «فُوا بِبَيْعَةِ الاوَّلِ فَالاوَّلِ، أَعْطُوهُمْ حَقَّهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ سَائلُهُمْ عَمَّا اسْتَرْعَاهُمْ»».(بخارى: ۳۴۵۵)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «بنی اسرائیل را پیامبران، رهبری‌ می‌كردند. هر گاه، پیامبری فوت می‌كرد، پیامبری دیگر، جانشین او می‌شد. ولی بعد از من، پیامبری نخواهد آمد. البته جانشینانی می‌آیند كه كارهای زیادی (كه از اسلام نیستند) انجام می‌دهند». صحابه گفتند: پس دستور شما به ما چیست؟ فرمود: «شما به ترتیب، با هركس كه بیعت كردید، به عهد خود، وفا كنید و حقوق آنها را ادا نمایید. زیرا خداوند در مورد حقوق زیر دستان، آنها را باز خواست خواهد كرد»».

۱۴۲۷- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «لَتَتَّبِعُنَّ سَنَنَ مَنْ قَبْلَكُمْ شِبْرًا بِشِبْرٍ، وَذِرَاعًا بِذِرَاعٍ، حَتَّى لَوْ سَلَكُوا جُحْرَ ضَبٍّ لَسَلَكْتُمُوهُ». قُلْنَا: يَا رسول الله، الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى. قَالَ: «فَمَنْ»؟(بخارى: ۳۴۵۶)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: رسول اكرم جفرمود: «شما وجب به وجب و ذراع به ذراع از روش پیشینیان، پیروی خواهید كرد. حتی اگر آنان وارد سوراخ سوسماری شده باشند شما نیز وارد آن خواهید شد».

راوی می‌گوید: گفتیم: ای رسول خدا! منظور از گذشتگان، یهود و نصارا است؟ فرمود: «پس چه كسی است»»؟!.

۱۴۲۸- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «بَلِّغُوا عَنِّي وَلَوْ آيَةً، وَحَدِّثُوا عَنْ بَنِي إِسْرَائيلَ وَلا حَرَجَ، وَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّدًا فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ»».(بخارى: ۳۴۶۱)

ترجمه: «عبد الله‏ بن عمرو بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «از طرف من به مردم ابلاغ كنید، اگر چه یک آیه باشد. و روایت احادیث بنی اسرائیل، اشكالی ندارد. (البته در صورتی كه با احكام دین، تضادی نداشته باشد). و هركس كه عمداً سخن دروغی را به من نسبت دهد، جایگاهش را در دوزخ، آماده كند»».

۱۴۲۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: إِنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «إِنَّ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى لا يَصْبُغُونَ فَخَالِفُوهُمْ»». (بخارى: ۳۴۶۲)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «همانا یهود و نصاری (محاسن و موهایشان را) رنگ نمی‌زنند. پس شما خلاف آنان، عمل كنید»».

۱۴۳۰- «عَنْ جُنْدَبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «كَانَ فِيمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ رَجُلٌ بِهِ جُرْحٌ، فَجَزِعَ فَأَخَذَ سِكِّينًا فَحَزَّ بِهَا يَدَهُ، فَمَا رَقَأَ الدَّمُ حَتَّى مَاتَ. قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: بَادَرَنِي عَبْدِي بِنَفْسِهِ حَرَّمْتُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ». (بخارى: ۳۴۶۳)

ترجمه: «جندب‏ بن عبدالله سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «مردی از گذشتگان، زخمی شد. چون نتوانست شكیبایی كند، چاقویی برداشت و دستش را قطع كرد. پس خونش، بند نیامد تا اینكه فوت نمود. خداوند متعال فرمود: بنده‌‌ام بر من پیشی گرفت. پس بهشت را برایش حرام ساختم»».

۱۴۳۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيَّ ج: «إِنَّ ثَلاثَةً فِي بَنِي إِسْرَائيلَ، أَبْرَصَ، وَأَقْرَعَ، وَأَعْمَى، بَدَا لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ يَبْتَلِيَهُمْ، فَبَعَثَ إِلَيْهِمْ مَلَكًا، فَأَتَى الابْرَصَ، فَقَالَ: أَيُّ شَيْءٍ أَحَبُّ إِلَيْكَ؟ قَالَ: لَوْنٌ حَسَنٌ، وَجِلْدٌ حَسَنٌ قَدْ قَذِرَنِي النَّاسُ، قَالَ: فَمَسَحَهُ، فَذَهَبَ عَنْهُ، فَأُعْطِيَ لَوْنًا حَسَنًا، وَجِلْدًا حَسَنًا، فَقَالَ: أَيُّ الْمَالِ أَحَبُّ إِلَيْكَ؟ قَالَ: الابِلُ، فَأُعْطِيَ نَاقَةً عُشَرَاءَ، فَقَالَ: يُبَارَكُ لَكَ فِيهَا. وَأَتَى الاقْرَعَ: فَقَالَ: أَيُّ شَيْءٍ أَحَبُّ إِلَيْكَ؟ قَالَ: شَعَرٌ حَسَنٌ، وَيَذْهَبُ عَنِّي هَذَا قَدْ قَذِرَنِي النَّاسُ، قَالَ: فَمَسَحَهُ، فَذَهَبَ، وَأُعْطِيَ شَعَرًا حَسَنًا، قَالَ: فَأَيُّ الْمَالِ أَحَبُّ إِلَيْكَ؟ قَالَ: الْبَقَرُ، قَالَ: فَأَعْطَاهُ بَقَرَةً حَامِلاً، وَقَالَ: يُبَارَكُ لَكَ فِيهَا. وَأَتَى الاعْمَى، فَقَالَ: أَيُّ شَيْءٍ أَحَبُّ إِلَيْكَ؟ قَالَ: يَرُدُّ اللَّهُ إِلَيَّ بَصَرِي، فَأُبْصِرُ بِهِ النَّاسَ، قَالَ: فَمَسَحَهُ، فَرَدَّ اللَّهُ إِلَيْهِ بَصَرَهُ، قَالَ: فَأَيُّ الْمَالِ أَحَبُّ إِلَيْكَ؟ قَالَ: الْغَنَمُ، فَأَعْطَاهُ شَاةً وَالِدًا، فَأُنْتِجَ هَذَانِ، وَوَلَّدَ هَذَا، فَكَانَ لِهَذَا وَادٍ مِنْ إِبِلٍ، وَلِهَذَا وَادٍ مِنْ بَقَرٍ، وَلِهَذَا وَادٍ مِنْ غَنَمٍ. ثُمَّ إِنَّهُ أَتَى الابْرَصَ فِي صُورَتِهِ وَهَيْئتِهِ، فَقَالَ: رَجُلٌ مِسْكِينٌ، تَقَطَّعَتْ بِيَ الْحِبَالُ فِي سَفَرِي، فَلا بَلاغَ الْيَوْمَ إِلا بِاللَّهِ ثُمَّ بِكَ، أَسْأَلُكَ بِالَّذِي أَعْطَاكَ اللَّوْنَ الْحَسَنَ وَالْجِلْدَ الْحَسَنَ وَالْمَالَ بَعِيرًا أَتَبَلَّغُ عَلَيْهِ فِي سَفَرِي، فَقَالَ لَهُ: إِنَّ الْحُقُوقَ كَثِيرَةٌ، فَقَالَ لَهُ: كَأَنِّي أَعْرِفُكَ، أَلَمْ تَكُنْ أَبْرَصَ يَقْذَرُكَ النَّاسُ، فَقِيرًا فَأَعْطَاكَ اللَّهُ، فَقَالَ: لَقَدْ وَرِثْتُ لِكَابِرٍ عَنْ كَابِرٍ، فَقَالَ: إِنْ كُنْتَ كَاذِبًا فَصَيَّرَكَ اللَّهُ إِلَى مَا كُنْتَ. وَأَتَى الاقْرَعَ فِي صُورَتِهِ وَهَيْئتِهِ، فَقَالَ لَهُ مِثْلَ مَا قَالَ لِهَذَا، فَرَدَّ عَلَيْهِ مِثْلَ مَا رَدَّ عَلَيْهِ هَذَا، فَقَالَ: إِنْ كُنْتَ كَاذِبًا فَصَيَّرَكَ اللَّهُ إِلَى مَا كُنْتَ. وَأَتَى الاعْمَى فِي صُورَتِهِ، فَقَالَ: رَجُلٌ مِسْكِينٌ وَابْنُ سَبِيلٍ، وَتَقَطَّعَتْ بِيَ الْحِبَالُ فِي سَفَرِي، فَلا بَلاغَ الْيَوْمَ إِلا بِاللَّهِ ثُمَّ بِكَ، أَسْأَلُكَ بِالَّذِي رَدَّ عَلَيْكَ بَصَرَكَ شَاةً أَتَبَلَّغُ بِهَا فِي سَفَرِي، فَقَالَ: قَدْ كُنْتُ أَعْمَى فَرَدَّ اللَّهُ بَصَرِي، وَفَقِيرًا فَقَدْ أَغْنَانِي، فَخُذْ مَا شِئتَ، فَوَاللَّهِ لا أَجْهَدُكَ الْيَوْمَ بِشَيْءٍ أَخَذْتَهُ لِلَّهِ، فَقَالَ: أَمْسِكْ مَالَكَ، فَإِنَّمَا ابْتُلِيتُمْ، فَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنْكَ، وَسَخِطَ عَلَى صَاحِبَيْكَ»». (بخارى: ۳۴۶۴)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «خداوند متعال خواست سه نفر از بنی اسرائیل را كه یكی، بیماری پیس داشت و دیگری، كچَل بود و سومی نابینا، مورد آزمایش، قرار دهد. پس فرشته‌ای را بسوی آنان فرستاد. فرشته نزد فرد پیس آمد و گفت: محبوبترین چیز، نزد تو چیست؟ گفت: رنگ زیبا و پوست زیبا، چرا كه مردم از من، نفرت دارند. فرشته، دستی بر او كشید و بیماری‌اش برطرف شد و رنگ و پوستی زیبایی به او عطا گردید. سپس، فرشته پرسید: محبوبترین مال نزد تو چیست؟ گفت: شتر. پس به او شتری آبستن، عنایت كرد و گفت: خداوند آنرا برایت مبارک می‌گرداند».

سپس، فرشته نزد مرد كَل آمد و گفت: محبوبترین چیز، نزد تو چیست؟ گفت: موی زیبا تا این حالتم بر طرف شود چرا كه مردم از من، نفرت دارند. فرشته، دستی به سرش كشید. در نتیجه، آن حالت، بر طرف شد و مویی زیبا به او عطا گردید. آنگاه، فرشته پرسید: كدام مال نزد تو محبوبتر است؟ گفت: گاو. پس گاوی آبستن به او عطا كرد و گفت: خداوند آنرا برایت مبارک می‌گرداند.

سرانجام، نزد فرد نابینا آمد و گفت: محبوترین چیز نزد تو چیست؟ گفت: اینكه خداوند، روشنایی چشمانم را به من باز گرداند تا مردم را ببینم. فرشته، دستی بر چشمانش كشید و خداوند، بینای‌اش را به او باز گردانید. آنگاه، فرشته پرسید: محبوبترین مال نزد تو چیست؟ گفت: گوسفند. پس گوسفندی آبستن به او عطا كرد.

آنگاه آن شتر وگاو وگوسفند، زاد و ولد كردند طوریكه نفر اول، صاحب یک دره پر از شتر، و دومی، یک دره پر از گاو، و سومی، یک دره پر از گوسفند، شد.

سپس، فرشته به شكل همان مرد پیس، نزد او رفت و گفت: مردی مسكین و مسافرم. تمام ریسمانها قطع شده است و هیچ امیدی ندارم. امروز، بعد از خدا، فقط با كمک تو می‌توانم به مقصد برسم. بخاطر همان خدایی كه به تو رنگ و پوست زیبا و مال، عنایت كرده است به من شتری بده تا بوسیله آن به مقصد برسم. آن مرد، گفت: من تعهدات زیادی دارم. فرشته گفت: گویا تو را می‌شناسم. آیا تو همان فرد پیس و فقیر نیستی كه مردم از تو متنفر بودند پس خداوند همه چیز به تو عنایت كرد؟ گفت: این اموال را از نیاكانم به ارث برده‌‌ام. فرشته گفت: اگر دروغ می‌گویی، خداوند تو را به همان حال اول بر گرداند.

آنگاه، فرشته به شكل همان فرد كَل، نزد او رفت و سخنانی را كه به فرد اول گفته بود، به او نیز گفت. او هم مانند همان شخص اول، به او جواب داد. فرشته گفت: اگر دروغ می‌گویی، خداوند تو را به حال اول بر گرداند.

سر انجام، فرشته به شكل همان مرد نابینا نزد او رفت و گفت: مردی مسكین و مسافرم و تمام ریسمانها قطع شده است (هیچ امیدی ندارم). امروز بعد از خدا، فقط با كمک تو می‌توانم به مقصد برسم. بخاطر همان خدایی كه چشمانت را به تو برگرداند، گوسفندی به من بده تا با آن به مقصد برسم. آن مرد گفت: من نابینا بودم. خداوند، بینایی‌‌ام را به من باز گردانید و فقیر بودم. خداوند مرا غنی ساخت. هر چقدر می‌خواهی، بردار. سوگند به خدا كه امروز، هر چه بخاطر رضای خدا برداری، از تو دریغ نخواهم كرد. فرشته گفت: مالت را نگهدار. شما مورد آزمایش، قرار گرفتید. خداوند از تو خشنود و از دوستانت، ناراض شد»».

۱۴۳۲- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائيلَ رَجُلٌ قَتَلَ تِسْعَةً وَتِسْعِينَ إِنْسَانًا، ثُمَّ خَرَجَ يَسْأَلُ، فَأَتَى رَاهِبًا فَسَأَلَهُ، فَقَالَ لَهُ: هَلْ مِنْ تَوْبَةٍ؟ قَالَ: لاَ، فَقَتَلَهُ، فَجَعَلَ يَسْأَلُ، فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: ائتِ قَرْيَةَ كَذَا وَكَذَا، فَأَدْرَكَهُ الْمَوْتُ، فَنَاءَ بِصَدْرِهِ نَحْوَهَا، فَاخْتَصَمَتْ فِيهِ مَلائكَةُ الرَّحْمَةِ وَمَلائكَةُ الْعَذَابِ، فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى هَذِهِ أَنْ تَقَرَّبِي، وَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى هَذِهِ أَنْ تَبَاعَدِي، وَقَالَ: قِيسُوا مَا بَيْنَهُمَا، فَوُجِدَ إِلَى هَذِهِ أَقْرَبَ بِشِبْرٍ فَغُفِرَ لَهُ»».(بخارى: ۳۴۷۰)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «مردی در بنی اسرائیل وجود داشت كه نود و نه نفر را كُشت. سپس برای یافتن راه حلی، بیرون رفت. به راهبی رسید. از او پرسید: آیا راه توبه‌ای وجود دارد؟ گفت: خیر. پس او را هم كشت. و همچنان به جستجو، ادامه داد. مردی به او گفت: به فلان روستا برو (زیرا در آنجا انسانهای عابدی زندگی می‌كنند) در میان راه، مرگ به سراغش آمد و او سینه‌اش را متمایل به آن روستا ساخت. بین فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب در مورد او اختلاف نظر پیش آمد. پس خداوند به روستای مقصد (كه می‌خواست بدانجا برود) وحی كرد (دستور داد) كه نزدیک شود و به روستای مبدأ (كه از آنجا می‌آمد) وحی كرد (دستور داد) كه دور شود و فرمود: فاصله این شخص را با هر یک از دو روستا، اندازه بگیرید. آنگاه، فرشتگان او را به روستای مقصد، یک وجب، نزدیک‌تر یافتند. در نتیجه، مورد مغفرت قرار گرفت»».

۱۴۳۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «اشْتَرَى رَجُلٌ مِنْ رَجُلٍ عَقَارًا لَهُ، فَوَجَدَ الرَّجُلُ الَّذِي اشْتَرَى الْعَقَارَ فِي عَقَارِهِ جَرَّةً فِيهَا ذَهَبٌ، فَقَالَ لَهُ الَّذِي اشْتَرَى الْعَقَارَ: خُذْ ذَهَبَكَ مِنِّي، إِنَّمَا اشْتَرَيْتُ مِنْكَ الارْضَ، وَلَمْ أَبْتَعْ مِنْكَ الذَّهَبَ، وَقَالَ الَّذِي لَهُ الارْضُ: إِنَّمَا بِعْتُكَ الارْضَ وَمَا فِيهَا، فَتَحَاكَمَا إِلَى رَجُلٍ، فَقَالَ الَّذِي تَحَاكَمَا إِلَيْهِ: أَلَكُمَا وَلَدٌ؟ قَالَ أَحَدُهُمَا: لِي غُلامٌ، وَقَالَ الآخَرُ: لِي جَارِيَةٌ، قَالَ: أَنْكِحُوا الْغُلامَ الْجَارِيَةَ، وَأَنْفِقُوا عَلَى أَنْفُسِهِمَا مِنْهُ وَتَصَدَّقَا»».(بخارى: ۳۴۷۲)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كند كه نبی اكرم جفرمود: «مردی از مردی دیگر، زمینی خرید. مرد خریدار در آن زمین، كوزه‌ای پر از طلا یافت. به فروشنده گفت: طلاهایت را از من تحویل بگیر. زیرا من از تو فقط زمین را خریده‌‌ام نه طلای آنرا. صاحب زمین گفت: من زمین و آنچه را كه در آن است، به تو فروخته‌‌ام. سرانجام، برای داوری نزد مردی دیگر رفتند. آن مرد، گفت: آیا شما فرزند دارید؟ یكی از آنها گفت: من یک پسر دارم. و دیگری گفت: من یک دختر دارم. آن مرد گفت: این پسر و دختر را به نكاح یكدیگر در آورید و از این طلاها به آنها انفاق كنید و صدقه دهید»».

۱۴۳۴- «عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ ب أَنَّهُ قِيْلَ لَهُ: مَاذَا سَمِعْتَ مِنْ رسول الله ج فِي الطَّاعُونِ؟ فَقَالَ أُسَامَةُ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «الطَّاعُونُ رِجْسٌ أُرْسِلَ عَلَى طَائفَةٍ مِنْ بَنِي إِسْرَائيلَ، أَوْ عَلَى مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ، فَإِذَا سَمِعْتُمْ بِهِ بِأَرْضٍ فَلا تَقْدَمُوا عَلَيْهِ، وَإِذَا وَقَعَ بِأَرْضٍ وَأَنْتُمْ بِهَا فَلاَ تَخْرُجُوا فِرَارًا مِنْهُ»».(بخارى: ۳۴۷۳)

ترجمه: «از اسامه‏ بن زید بروایت است كه از او پرسیدند: درباره طاعون از رسول خدا جچه شنیده ای؟ گفت: رسول الله جفرمود: «طاعون، عذابی است كه بر گروهی از بنی اسرائیل یا امت‌های گذشته، فرستاده شده است. پس هرگاه، شنیدید كه در سرزمینی، طاعون وجود دارد، بدانجا نروید. و اگر در سرزمینی كه شما در آنجا بسر می‌برید، طاعون، شیوع پیدا كرد، از ترس آن، فرار نكنید»».

۱۴۳۵- «عَنْ عَائشَةَ ل ؛زَوْجِ النَّبِيِّ ج؛ قَالَتْ: سَأَلْتُ رَسُولَ الله ج عَنِ الطَّاعُونِ، فَأَخْبَرَنِي: «أَنَّهُ عَذَابٌ يَبْعَثُهُ اللَّهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ، وَأَنَّ اللَّهَ جَعَلَهُ رَحْمَةً لِلْمُؤْمِنِينَ، لَيْسَ مِنْ أَحَدٍ يَقَعُ الطَّاعُونُ فَيَمْكُثُ فِي بَلَدِهِ صَابِرًا مُحْتَسِبًا يَعْلَمُ أَنَّهُ لا يُصِيبُهُ إِلا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ إِلاَّ كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ شَهِيدٍ»».(بخارى: ۳۴۷۴)

ترجمه: «عایشه ل؛ همسر گرامی نبی اكرم ج؛ می‌گوید: از رسول الله جدرباره طاعون پرسیدم. فرمود: «همانا طاعون، عذابی است كه خداوند بر هركس كه بخواهد، ‌می‌فرستد. و باید دانست كه خداوند آنرا برای مؤمنین، رحمت قرار داده است. بنابر این، هنگام شیوع طاعون، هر كس كه با شكیبایی و نیت ثواب و این اعتقاد كه هیچ ضرری بدون تقدیر خداوند به او نمی‌رسد، در شهر خود بماند، اجری همانند اجر شهید،‌ به او عنایت می‌شود»».

۱۴۳۶- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى النَّبِيِّ ج يَحْكِي نَبِيًّا مِنَ الأنْبِيَاءِ ضَرَبَهُ قَوْمُهُ فَأَدْمَوْهُ، وَهُوَ يَمْسَحُ الدَّمَ عَنْ وَجْهِهِ، وَيَقُولُ: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِي فَإِنَّهُمْ لا يَعْلَمُونَ»».(بخارى: ۳۴۷۷)

ترجمه: «عبد الله بن مسعود سمی‌گوید: گویا هم اكنون، نبی اكرم جرا می‌بینم كه از پیامبری حكایت می‌كند كه قومش او را زده و خون آلود كرده‌اند و او در حالی كه خون را از چهره‌اش پاک می‌كند، می‌گوید: خدایا! قومم را ببخشای چرا كه آنان نمی‌دانند»».

۱۴۳۷- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «بَيْنَمَا رَجُلٌ يَجُرُّ إِزَارَهُ مِنَ الْخُيَلاءِ خُسِفَ بِهِ فَهُوَ يَتَجَلْجَلُ فِي الارْضِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»».(بخارى: ۳۴۸۵)

ترجمه: «عبدالله‏ بن عمر بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «مردی كه متكبرانه، ازارش را روی زمین می‌كشید، در زمین، فرو رفت. و تا روز قیامت، در زمین، فرو خواهد رفت»».

باب (۱۹): فضایل

۱۴۳۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنْ رَسُولِ الله ج قَالَ: «تَجِدُونَ النَّاسَ مَعَادِنَ، خِيَارُهُمْ فِي الْجَاهِلِيَّةِ خِيَارُهُمْ فِي الاسْلامِ إِذَا فَقِهُوا، وَتَجِدُونَ خَيْرَ النَّاسِ فِي هَذَا الشَّأْنِ أَشَدَّهُمْ لَهُ كَرَاهِيَةً، وَتَجِدُونَ شَرَّ النَّاسِ ذَا الْوَجْهَيْنِ، الَّذِي يَأْتِي هَؤُلاءِ بِوَجْهٍ وَيَأْتِي هَؤُلاءِ بِوَجْهٍ»».(بخارى: ۳۴۹۳-۳۴۹۴)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كند كه رسول الله جفرمود: «مردم، مانند معادن‌اند. آنان كه در جاهلیت، بهترین مردم بودند، در اسلام نیز بهترین مردم هستند. البته اگر شناخت دینی داشته باشند. و بهترین مردم در این باره، كسانی هستند كه (در دوران جاهلیت) كراهیت بیشتری نسبت به اسلام داشتند. و بدترین مردم، انسان دو چهره‌ای است كه با یک چهره، نزد یک گروه، و با چهره دیگر، نزد گروه دیگر می‌رود»».

۱۴۳۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «النَّاسُ تَبَعٌ لِقُرَيْشٍ فِي هَذَا الشَّأْنِ، مُسْلِمُهُمْ تَبَعٌ لِمُسْلِمِهِمْ وَكَافِرُهُمْ تَبَعٌ لِكَافِرِهِمْ، وَالنَّاسُ مَعَادِنُ، خِيَارُهُمْ فِي الْجَاهِلِيَّةِ خِيَارُهُمْ فِي الإسْلامِ إِذَا فَقِهُوا، تَجِدُونَ مِنْ خَيْرِ النَّاسِ أَشَدَّ النَّاسِ كَرَاهِيَةً لِهَذَا الشَّأْنِ حَتَّى يَقَعَ فِيهِ»». (بخارى:۳۴۹۵- ۳۴۹۶)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «مردم در این زمینه (امارت) تابع قریش‌اند. مسلمانان، تابع مسلمانان قریش، و كافران، تابع كفار قریش هستند. و مردم مانند معادن‌اند. آنان كه در جاهلیت، بهترین مردم بودند، در اسلام نیز بهترین مردم هستند البته اگر شناخت دینی داشته باشند. و بهترین مردم در این مورد (امارت) كسانی هستند كه نسبت به آن (امارات) كراهیت بیشتری داشته باشند تا زمانیكه به آن، دست یابند» (آنگاه، این كراهیت، بر طرف می‌شود)».

باب (۲۰): مناقب قریش

۱۴۴۰- «عَنْ مُعَاوِيَةَ س وَقَدْ بَلَغَه أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ ب يُحَدِّثُ: أَنَّهُ سَيَكُونُ مَلِكٌ مِنْ قَحْطَانَ، فَغَضِبَ مُعَاوِيَةُ فَقَامَ فَأَثْنَى عَلَى اللَّهِ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ بَلَغَنِي أَنَّ رِجَالاً مِنْكُمْ يَتَحَدَّثُونَ أَحَادِيثَ لَيْسَتْ فِي كِتَابِ اللَّهِ وَلا تُؤْثَرُ عَنْ رَسُولِ الله ج فَأُولَئكَ جُهَّالُكُمْ، فَإِيَّاكُمْ وَالامَانِيَّ الَّتِي تُضِلُّ أَهْلَهَا فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ الله ج يَقُولُ: «إِنَّ هَذَا الامْرَ فِي قُرَيْشٍ لا يُعَادِيهِمْ أَحَدٌ إِلاَّ كَبَّهُ اللَّهُ عَلَى وَجْهِهِ مَا أَقَامُوا الدِّينَ»».(بخارى: ۳۵۰۰)

ترجمه: «به معاویه سخبر رسید كه عبد الله بن عمرو بن عاص بحدیثی بیان می‌كند كه بزودی فردی از قحطانی‌ها به پادشاهی می‌رسد. معاویه از شنیدن این سخن، به خشم آمد و برخاست و آنطور كه شایسته خداست، او را مدح و ثنا كرد و گفت: اما بعد: به من خبر رسیده است كه افرادی از میان شما، سخنانی به زبان می‌آورند كه نه در قرآن آمده و نه از رسول خدا جنقل شده است. اینها، افراد نادان شما هستند. از این آرزوهای گمراه كننده برحذر باشید. زیرا شنیدم كه رسول الله جمی‌فرمود: «همانا امارت در میان قریش تا زمانی كه پایبند دین باشند، باقی می‌ماند. (و تا آن زمان) هر كس، با قریش، دشمنی كند، خداوند، او را سرنگون می‌كند»».

۱۴۴۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «قُرَيْشٌ وَالأنْصَارُ وَجُهَيْنَةُ، وَمُزَيْنَةُ، وَأَسْلَمُ وَأَشْجَعُ، وَغِفَارُ، مَوَالِيَّ، لَيْسَ لَهُمْ مَوْلًى دُونَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ»» (بخارى: ۳۵۰۴)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «(قبایل) قریش، انصار، جهینه،‌ مزینه، اسلم، ‌اشجع و غفار، دوستان صمیمی من‌اند. و بجز خدا و رسولش، دوست دیگری ندارند»».

۱۴۴۲- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لا يَزَالُ هَذَا الامْرُ فِي قُرَيْشٍ مَا بَقِيَ مِنْهُمُ اثْنَانِ»».(بخارى: ۳۵۰۱)

ترجمه: «ابن عمر بروایت می‌كند كه نبی اكرم جفرمود: «تا زمانیكه دو نفر از قریش، باقی بماند، همچنان امر خلافت در میان آنان خواهد ماند»». (البته تا زمانی كه پایبند دین باشند همانطور كه شرح آن گذشت).

۱۴۴۳- «عَنْ جُبَيْرِ بْنِ مُطْعِمٍ س قَالَ: مَشَيْتُ أَنَا وَعُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ س إِلَي رَسُولِ الله ج فَقَالَ: يَا رَسُولَ الله، أَعْطَيْتَ بَنِي الْمُطَّلِبِ وَتَرَكْتَنَا وَإِنَّمَا نَحْنُ وَهُمْ مِنْكَ بِمَنْزِلَةٍ وَاحِدَةٍ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «إِنَّمَا بَنُو هَاشِمٍ وَبَنُو الْمُطَّلِبِ شَيْءٌ وَاحِدٌ»». (بخارى: ۳۵۰۲)

ترجمه: «جبیر بن مطعم سمی‌گوید: من و عثمان‏ بن عفان سنزد رسول خدا جرفتیم. عثمان گفت: ای رسول خدا! به فرزندان مطّلب، مال عطا كردی و ما را رها ساختی درحالی كه ما و آنان، با شما نسبت یكسانی داریم. نبی اكرم جفرمود: «بنی‌هاشم و بنی مطلب، یكی هستند». (یعنی همیشه با هم بوده‌اند ولی شما اینگونه نبوده‌اید)».

باب (۲۱)

۱۴۴۴- «عَنْ أَبِي ذَرٍّ س: أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «لَيْسَ مِنْ رَجُلٍ ادَّعَى لِغَيْرِ أَبِيهِ وَهُوَ يَعْلَمُهُ إِلاَّ كَفَرَ، وَمَنِ ادَّعَى قَوْمًا لَيْسَ لَهُ فِيهِمْ نَسَبٌ، فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ»».(بخارى: ۳۵۰۸)

ترجمه: «ابوذر سمی‌گوید: شنیدم كه نبی اكرم جمی‌فرمود: «هر مردی كه آگاهانه، خود را به غیر از پدرش، نسبت دهد، كفر ورزیده است. و هركس، خود را به قومی نسبت دهد كه از آنها نباشد، جایگاهش را در آتش، آماده سازد»».

۱۴۴۵- «عَنْ وَاثِلَةَ بْنِ الأسْقَعِ س يَقُولُ: قَالَ رسول الله ج: «إِنَّ مِنْ أَعْظَمِ الْفِرَى، أَنْ يَدَّعِيَ الرَّجُلُ إِلَى غَيْرِ أَبِيهِ، أَوْ يُرِيَ عَيْنَهُ مَا لَمْ تَرَ، أَوْ يَقُولُ عَلَى رسول الله ج مَا لَمْ يَقُلْ»».(بخارى: ۳۵۰۹)

ترجمه: «وائله‏ بن اسقع سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «همانا یكی از بزرگترین تهمت‌ها این است كه شخص، خود را به غیر پدرش، نسبت دهد یا خوابی را كه ندیده است، بگوید: دیده‌‌ام و یا سخنی را به رسول خدا جنسبت دهد كه او نگفته است»».

باب (۲۲): ذکر قبایل اسلم، غِفار، مزینه، جهینه و اشجع

۱۴۴۶- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: عَلَى الْمِنْبَرِ: «غِفَارُ غَفَرَ اللَّهُ لَهَا، وَأَسْلَمُ سَالَمَهَا اللَّهُ، وَعُصَيَّةُ عَصَتِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ»».(بخارى: ۳۵۱۳)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: رسول الله جبر منبر فرمود: «خداوند، قبیله غفار را مغفرت كند و قبیله اسلم را سالم نگه دارد. اما قبیله عُصَیه، از خدا و رسولش، نافرمانی كردند»».

۱۴۴۷- «عَنْ أَبِي بَكْرَةَ س: أَنَّ الأقْرَعَ بْنَ حَابِسٍ قَالَ لِلنَّبِيِّ ج: إِنَّمَا بَايَعَكَ سُرَّاقُ الْحَجِيجِ مِنْ أَسْلَمَ وَغِفَارَ وَمُزَيْنَةَ ـ وَأَحْسِبُهُ ـ وَجُهَيْنَةَ. قَالَ النَّبِيّ ج: «أَرَأَيْتَ إِنْ كَانَ أَسْلَمُ وَغِفَارُ وَمُزَيْنَةُ وَأَحْسِبُهُ وَجُهَيْنَةُ خَيْرًا مِنْ بَنِي تَمِيمٍ وَبَنِي عَامِرٍ وَأَسَدٍ وَغَطَفَانَ، خَابُوا وَخَسِرُوا»؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ إِنَّهُمْ لَخَيْرٌ مِنْهُمْ»». (بخارى: ۳۵۱۶)

ترجمه: «ابوبكره سمی‌گوید: اقرع بن حابس به نبی اكرم جگفت: سارقین حجاج كه عبارت از قبایل اسلم، غفار و مزینه هستند، با تو بیعت كردند. راوی می‌گوید: فكر می‌كنم كه قبیله جهینه را هم نام برد.

نبی اكرم جفرمود: «به من بگو: اگر قبایل اسلم و غفار و مزینه و جهینه از قبایل تمیم و بنی عامر و اسد و غطفان، بهتر باشند، آیا اینها (گروه دوم) زیانكار و ناكام نیستند»؟ اقرع گفت: بلی. رسول اكرم جفرمود: «سوگند به ذاتی كه جانم در دست اوست، آنها (گروه اول) از اینها (گروه دوم) بهتراند»».

۱۴۴۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «أَسْلَمُ وَغِفَارُ وَشَيْءٌ مِنْ مُزَيْنَةَ وَجُهَيْنَةَ أَوْ قَالَ شَيْءٌ مِنْ جُهَيْنَةَ أَوْ مُزَيْنَةَ خَيْرٌ عِنْدَ اللَّهِ أَوْ قَالَ: يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنْ أَسَدٍ وَتَمِيمٍ وَهَوَازِنَ وَغَطَفَانَ»».(بخارى: ۳۵۱۷)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «روز قیامت، نزد خداوند، قبایل اسلم و غفار و تعدادی از افراد قبایل مزینه و جهینه از قبایل اسلم و تمیم و هوازن و غطفان، بهتر‌اند» یا اینكه فرمود: «تعدادی از جهینه یا مزینه بهتراند»».

باب (۲۳): ذکر قبیلۀ قحطان

۱۴۴۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يَخْرُجَ رَجُلٌ مِنْ قَحْطَانَ يَسُوقُ النَّاسَ بِعَصَاهُ»».(بخارى:۳۵۲۰)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «تا زمانی كه مردی از قبیله قحطان، ظهور نكند و مردم را با عصایش، جلو نگیرد (به پادشاهی نرسد) قیامت برپا نخواهد شد»».

باب (۲۴): نهی از افکار و عادات جاهلی

۱۴۵۰- «عَنْ جَابِرٍس قَالَ: غَزَوْنَا مَعَ النَّبِيِّ ج وَقَدْ ثَابَ مَعَهُ نَاسٌ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ، حَتَّى كَثُرُوا وَكَانَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ رَجُلٌ لَعَّابٌ، فَكَسَعَ أَنْصَارِيًّا، فَغَضِبَ الأنْصَارِيُّ غَضَبًا شَدِيدًا حَتَّى تَدَاعَوْا، وَقَالَ الأنْصَارِيُّ: يَا لَلأنْصَارِ، وَقَالَ الْمُهَاجِرِيُّ: يَا لَلْمُهَاجِرِينَ، فَخَرَجَ النَّبِيُّ ج فَقَالَ: «مَا بَالُ دَعْوَى أَهْلِ الْجَاهِلِيَّةِ»؟ ثُمَّ قَالَ: «مَا شَأْنُهُمْ»؟ فَأُخْبِرَ بِكَسْعَةِ الْمُهَاجِرِيِّ الأنْصَارِيَّ، قَالَ: فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «دَعُوهَا، فَإِنَّهَا خَبِيثَةٌ». وَقَالَ عَبْدُاللَّهِ بْنُ أُبَيٍّ ابْنُ سَلُولَ: أَقَدْ تَدَاعَوْا عَلَيْنَا؟ لَئنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الاعَزُّ مِنْهَا الاذَلَّ. فَقَالَ عُمَرُ: أَلاَ نَقْتُلُ يَا رسول الله هَذَا الْخَبِيثَ؟ لِعَبْدِاللَّهِ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «لا، يَتَحَدَّثُ النَّاسُ أَنَّهُ كَانَ يَقْتُلُ أَصْحَابَهُ»».(بخارى: ۳۵۲۱)

ترجمه: «جابرسمی‌گوید: در یكی از غزوات، همراه رسول خدا جبودیم كه تعداد زیادی از مهاجرین نیز ایشان را همراهی می‌كردند. در میان مهاجرین، مردی شوخ طبع وجود داشت. او به شوخی، با دست یا پا به ما تحت انصاری زد. مرد انصاری بشدت خشمگین شد تا جایی كه هر یک از آن دو، قبایل خود را به كمک طلبیدند. مرد انصاری گفت: ای انصار! به فریاد من برسید. و مهاجر، گفت: ای مهاجرین! به داد من برسید. رسول خدا جبیرون آمد و فرمود: «چرا دعوت جاهلیت، سر داده‌اید»؟ سپس پرسید: «ماجرای آنها چیست»؟ آنگاه، آنحضرت جرا از كاری كه فرد مهاجر با انصاری كرده بود، باخبر ساختند. نبی اكرم جفرمود: «این سخنان جاهلیت را رها كند زیرا زشت و ناپسندند». عبد الله بن ابی بن سلول (رئیس منافقین) گفت: آیا یكدیگر را علیه ما فرا خواندند؟ اگر به مدینه برگشتیم، افراد با قدرت و ارزشمند، اشخاص خوار و ذلیل را بیرون خواهند كرد. عمر با اشاره بسوی عبد الله بن ابی گفت: ای رسول خدا! آیا این خبیث را به قتل نرسانیم؟ نبی اكرم جفرمود: «خیر، در این صورت، مردم می‌گویند: محمد یارانش را به قتل می‌رساند»».

باب (۲۵): داستان خزاعه

۱۴۵۱- «عَنْ أَبِي‌هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رسول الله ج قَالَ: «عَمْرُو بْنُ لُحَيِّ بْنِ قَمَعَةَ بْنِ خِنْدِفَ أَبُو خُزَاعَةَ»». (بخارى: ۳۵۲۰)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: «رسول الله جفرمود: «عمرو بن لُحَی بن قمعه بن خندف، (پایه گذار بت پرستی) جد قبیله خزاعه است»».

۱۴۵۲- «وَعَنْهُ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «رَأَيْتُ عَمْرَو بْنَ عَامِرِ بْنِ لُحَيٍّ الْخُزَاعِيَّ يَجُرُّ قُصْبَهُ فِي النَّارِ وَكَانَ أَوَّلَ مَنْ سَيَّبَ السَّوَائبَ»». (بخارى:۳۵۲۴)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كند كه نبی اكرم جفرمود: «عمرو بن عامر بن لُحَی خزاعی را دیدم كه روده‌هایش را در آتش، بدنبال خود می‌كشید. زیرا او اولین كسی بود كه سایبه را رواج داد». (سایبه به حیوانی می‌گویند كه كفار آنرا بنام بت‌ها، رها می‌كردند)».

باب (۲۶): داستان اسلام آوردن ابو‏ذرس

۱۴۵۳- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ أَبُو ذَرٍّ: كُنْتُ رَجُلاً مِنْ غِفَارٍ، فَبَلَغَنَا أَنَّ رَجُلاً قَدْ خَرَجَ بِمَكَّةَ يَزْعُمُ أَنَّهُ نَبِيٌّ، فَقُلْتُ لأخِي: انْطَلِقْ إِلَى هَذَا الرَّجُلِ كَلِّمْهُ، وَأْتِنِي بِخَبَرِهِ، فَانْطَلَقَ فَلَقِيَهُ، ثُمَّ رَجَعَ، فَقُلْتُ: مَا عِنْدَكَ؟ فَقَالَ: وَاللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُ رَجُلاً يَأْمُرُ بِالْخَيْرِ، وَيَنْهَى عَنِ الشَّرِّ، فَقُلْتُ لَهُ: لَمْ تَشْفِنِي مِنَ الْخَبَرِ، فَأَخَذْتُ جِرَابًا وَعَصًا، ثُمَّ أَقْبَلْتُ إِلَى مَكَّةَ، فَجَعَلْتُ لا‌أَعْرِفُهُ، وَأَكْرَهُ أَنْ أَسْأَلَ عَنْهُ، وَأَشْرَبُ مِنْ مَاءِ زَمْزَمَ، وَأَكُونُ فِي الْمَسْجِدِ، قَالَ: فَمَرَّ بِي عَلِيٌّ: فَقَالَ: كَأَنَّ الرَّجُلَ غَرِيبٌ؟ قَالَ: قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ: فَانْطَلِقْ إِلَى الْمَنْزِلِ، قَالَ: فَانْطَلَقْتُ مَعَهُ لا يَسْأَلُنِي عَنْ شَيْءٍ، وَلا أُخْبِرُهُ، فَلَمَّا أَصْبَحْتُ غَدَوْتُ إِلَى الْمَسْجِدِ لأسْأَلَ عَنْهُ، وَلَيْسَ أَحَدٌ يُخْبِرُنِي عَنْهُ بِشَيْءٍ، قَالَ: فَمَرَّ بِي عَلِيٌّ،‌فَقَالَ: أَمَا نَالَ لِلرَّجُلِ يَعْرِفُ مَنْزِلَهُ بَعْدُ؟ قَالَ: قُلْتُ: لاَ، قَالَ: انْطَلِقْ مَعِي، قَالَ: فَقَالَ: مَا أَمْرُكَ، وَمَا أَقْدَمَكَ هَذِهِ الْبَلْدَةَ؟ قَالَ: قُلْتُ لَهُ: إِنْ كَتَمْتَ عَلَيَّ أَخْبَرْتُكَ، قَالَ: فَإِنِّي أَفْعَلُ، قَالَ: قُلْتُ لَهُ: بَلَغَنَا أَنَّهُ قَدْ خَرَجَ هَا هُنَا رَجُلٌ يَزْعُمُ أَنَّهُ نَبِيٌّ، فَأَرْسَلْتُ أَخِي لِيُكَلِّمَهُ فَرَجَعَ وَلَمْ يَشْفِنِي مِنَ الْخَبَرِ، فَأَرَدْتُ أَنْ أَلْقَاهُ، فَقَالَ لَهُ: أَمَا إِنَّكَ قَدْ رَشَدْتَ، هَذَا وَجْهِي إِلَيْهِ، فَاتَّبِعْنِي ادْخُلْ حَيْثُ أَدْخُلُ، فَإِنِّي إِنْ رَأَيْتُ أَحَدًا أَخَافُهُ عَلَيْكَ قُمْتُ إِلَى الْحَائطِ، كَأَنِّي أُصْلِحُ نَعْلِي، وَامْضِ أَنْتَ، فَمَضَى وَمَضَيْتُ مَعَهُ، حَتَّى دَخَلَ وَدَخَلْتُ مَعَهُ عَلَى النَّبِيِّ ج، فَقُلْتُ لَهُ: اعْرِضْ عَلَيَّ الإسْلامَ، فَعَرَضَهُ، فَأَسْلَمْتُ مَكَانِي، فَقَالَ لِي: «يَا أَبَا ذَرٍّ! اكْتُمْ هَذَا الامْرَ، وَارْجِعْ إِلَى بَلَدِكَ، فَإِذَا بَلَغَكَ ظُهُورُنَا فَأَقْبِلْ». فَقُلْتُ: وَالَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ لأصْرُخَنَّ بِهَا بَيْنَ أَظْهُرِهِمْ، فَجَاءَ إِلَى الْمَسْجِدِ وَقُرَيْشٌ فِيهِ، فَقَالَ: يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ! إِنِّي أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، فَقَالُوا: قُومُوا إِلَى هَذَا الصَّابِئ، فَقَامُوا، فَضُرِبْتُ لأمُوتَ، فَأَدْرَكَنِي الْعَبَّاسُ فَأَكَبَّ عَلَيَّ، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيْهِمْ، فَقَالَ: وَيْلَكُمْ تَقْتُلُونَ رَجُلاً مِنْ غِفَارَ، وَمَتْجَرُكُمْ وَمَمَرُّكُمْ عَلَى غِفَارَ، فَأَقْلَعُوا عَنِّي، فَلَمَّا أَنْ أَصْبَحْتُ الْغَدَ، رَجَعْتُ، فَقُلْتُ مِثْلَ مَا قُلْتُ بِالأمْسِ، فَقَالُوا: قُومُوا إِلَى هَذَا الصَّابِئ، فَصُنِعَ بِي مِثْلَ مَا صُنِعَ بِالأمْسِ، وَأَدْرَكَنِي الْعَبَّاسُ فَأَكَبَّ عَلَيَّ، وَقَالَ مِثْلَ مَقَالَتِهِ بِالأمْسِ، قَالَ: فَكَانَ هَذَا أَوَّلَ إِسْلامِ أَبِي ذَرٍّ /». (بخارى: ۳۵۲۲)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: ابوذر سگفت: من مردی از قبیله غفار بودم. به ما خبر رسید كه مردی در مكه، ظهور كرده و ادعای پیامبری می‌كند. به برادرم گفتم: نزد این مرد برو و با او صحبت كن و خبرش را برای من بیاور. برادرم نزد او رفت، با او ملاقات كرد و برگشت. از او پرسیدم: چه خبر داری؟ گفت: سوگند به خدا، مردی را دیدم كه امر به نیكی می‌كرد و از كار بد، بازمی‌داشت. به او گفتم: این خبر تو مرا قانع نكرد. پس مشک آب و عصایی برداشتم و به مكه رفتم. رسول خدا جرا نمی‌شناختم و دوست نداشتم درباره او از كسی بپرسم. لذا از آب زمزم می‌نوشیدم و در مسجد می‌ماندم. روزی، علی ساز كنارم گذشت و گفت: گویا شما در اینجا غریب هستید؟ گفتم: بلی. گفت: به خانه من بیا. با او براه افتادم. ایشان از من چیزی نمی‌پرسید و من هم به او چیزی نمی‌گفتم. صبح روز بعد، به مسجد رفتم تا درباره پیامبر بپرسم. هیچ كس پیدا نشد كه درباره او به من چیزی بگوید. بار دیگر، علیساز كنارم گذشت و گفت: آیا هنوز، منزل مورد نظرت را پیدا نكرده ای؟ گفتم: خیر. گفت: با من بیا. و پرسید: كارت چیست و چرا به این شهرآمده ای؟ گفتم: اگر رازم را فاش نمی‌كنی، با تو می‌گویم. گفت: رازت را فاش نمی‌كنم. گفتم: به ما خبر رسیده است كه در اینجا مردی ظهور كرده و ادعای پیامبری می‌كند. من برادرم را فرستادم تا با او صحبت كند. او برگشت ولی سخنانش مرا قانع نكرد. پس تصمیم گرفتم كه با او ملاقات كنم. علی گفت: راه درستی، در پیش گرفته‌ای. هم اكنون، من بسوی او می‌روم. دنبال من بیا. هر جا كه من وارد شدم، تو نیز وارد شو. و اگر كسی را دیدم و ترسیدم كه به تو ضرری برساند، رو به دیوار می‌ایستم گویا كفشم را سامان می‌دهم. و تو به راهت، ادامه بده.

آنگاه، من و او براه افتادیم تا اینكه بر رسول خدا جوارد شد. من نیز وارد شدم و به آنحضرت جگفتم: اسلام را به من عرضه كن.

رسول خدا جهم اسلام را عرضه كرد و من همانجا مسلمان شدم. سپس، خطاب به من فرمود: «ای ابوذر! مسلمان شدنت را پنهان كن و به شهرت برگرد و هر گاه، خبر پیروزی ما به تو رسید، بیا». گفتم: سوگند به ذاتی كه تو را به حق، مبعوث كرده است، فریاد خواهم كشید و كلمه توحید را میان آنان، اعلام خواهم كرد.

راوی می‌گوید: سپس، قریش در مسجد بودند كه ابوذر به آنجا رفت و خطاب به آنان گفت: ای قریشیان! من گواهی می‌دهم كه هیچ معبودی بجز الله، وجود ندارد و گواهی می‌دهم كه محمد، بنده و فرستاده خداست. قریش گفتند: برخیزید و به حساب این بی‌دین برسید. آنها نیز برخاستند و مرا تا سر حد مرگ، كتک زدند.

عباس به داد من رسید و خودش را روی من انداخت. سپس رو به سوی آنان كرد و گفت: وای بر شما، مردی از قبیله غفار را می‌كشید در حالی كه تجارت و عبور شما از میان آنان است. با شیندن این سخنان، از من دست كشیدند. صبح روز بعد، برگشتم و همان سخنان دیروز را تكرار كردم. آنان دوباره گفتند: برخیزید و به حساب این بی‌دین برسید. آنگاه، مرا مانند روز گذشته، كتک زدند. بار دیگر، عباس به دادم رسید و خود را روی من انداخت و سخنان روز گذشته‌اش را تكرار كرد. ابن عباس بمی‌گوید: این آغاز اسلام آوردن ابوذر /بود».

باب (۲۷): کسی که در اسلام و جاهلیت به نیاکانش نسبت داده شده است

۱۴۵۴- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ ٢١٤[الشعراء: ۲۱۴] . جَعَلَ النَّبِيُّ ج يُنَادِي: «يَا بَنِي فِهْرٍ، يَا بَنِي عَدِيٍّ بِبُطُونِ قُرَيْشٍ»».(بخارى: ۳۵۳۱)

ترجمه: «ابن‏ عباس بمی‌گوید: هنگامی كه آیه: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ ٢١٤[الشعراء: ۲۱۴] . یعنی خویشاوندان نزدیک ات را از عذاب خدا بترسان، نازل شد، رسول اكرم جچنین ندا می‌داد: «ای بنی فهر! ای بنی عدی!» یعنی تیره‌های قبیله قریش را نام می‌برد».

باب (۲۸): کسی که دوست ندارد به اصل و نسبش، دشنام دهند

۱۴۵۵- «عَنْ عَائشَةَ ل قَالَتْ: اسْتَأْذَنَ حَسَّانُ النَّبِيَّ ج فِي هِجَاءِ الْمُشْرِكِينَ قَالَ: «كَيْفَ بِنَسَبِي»؟ فَقَالَ: حَسَّانُ لأسُلَّنَّكَ مِنْهُمْ كَمَا تُسَلُّ الشَّعَرَةُ مِنَ الْعَجِينِ».(بخارى: ۳۵۳۱)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: حسان بن ثابت س(شاعر نبی اكرم ج) از آنحضرت جاجازه خواست كه مشركین را هجو كند. رسول خدا جفرمود: «نسب مرا چكار می‌كنی»؟ حسان گفت: تو را از آنها طوری جدا می‌كنم كه مو را از خمیر جدا می‌كنند».

باب (۲۹): ذکر نامهای رسول اکرم ج

۱۴۵۶- «عَنْ جُبَيْرِ بْنِ مُطْعِمٍ س قَالَ: قَالَ رسول الله ج: «لِي خَمْسَةُ أَسْمَاءٍ: أَنَا مُحَمَّدٌ، وَأَحْمَدُ، وَأَنَا الْمَاحِي الَّذِي يَمْحُو اللَّهُ بِي الْكُفْرَ، وَأَنَا الْحَاشِرُ الَّذِي يُحْشَرُ النَّاسُ عَلَى قَدَمِي، وَأَنَا الْعَاقِبُ»».(بخارى: ۳۵۳۲)

ترجمه: «جبیر بن مطعم سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «من پنج نام دارم: محمد، احمد، ماحی یعنی كسی كه خداوند بوسیله او كفر را از بین می‌برد و حاشر یعنی كسی كه مردم بعد از او حشر می‌شوند و عاقب (خاتم پیامبران)»».

۱۴۵۷ـ‌عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «أَلا تَعْجَبُونَ كَيْفَ يَصْرِفُ اللَّهُ عَنِّي شَتْمَ قُرَيْشٍ وَلَعْنَهُمْ؟ يَشْتِمُونَ مُذَمَّمًا، وَيَلْعَنُونَ مُذَمَّمًا، وَأَنَا مُحَمَّدٌ»». (بخارى: ۳۵۳۴)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «تعجب نمی‌كنید كه چگونه خداوند دشنام و نفرین قریش را از من دور می‌سازد؟ آنان فرد مذمومی را دشنام می‌دهند و نفرین می‌كنند در حالی كه من محمد (ستوده) هستم»».

باب (۳۰): خاتم پیامبران ‏

۱۴۵۸- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «مَثَلِي وَمَثَلُ الأنْبِيَاءِ كَرَجُلٍ بَنَى دَارًا فَأَكْمَلَهَا وَأَحْسَنَهَا، إِلاَّ مَوْضِعَ لَبِنَةٍ، فَجَعَلَ النَّاسُ يَدْخُلُونَهَا وَيَتَعَجَّبُونَ وَيَقُولُونَ: لَوْلا مَوْضِعُ اللَّبِنَةِ»».(بخارى: ۳۵۳۴)

ترجمه: «جابر بن عبد الله بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «مثال من و سایر پیامبران، مانند مردی است كه ساختمانی را به بهترین شكل، بسازد و كامل كند مگر جای یک خشت كه آنرا خالی بگذارد. مردم وارد آن ساختمان می‌شوند و تعجب می‌كنند و می‌گویند: ای كاش! جای این یک خشت،‌ خالی نمی‌بود»».

۱۴۵۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رسول الله ج قَالَ: «إِنَّ مَثَلِي وَمَثَلَ الأَنْبِيَاءِ مِنْ قَبْلِي كَمَثَلِ رَجُلٍ بَنَى بَيْتًا فَأَحْسَنَهُ وَأَجْمَلَهُ، إِلاَّ مَوْضِعَ لَبِنَةٍ مِنْ زَاوِيَةٍ، فَجَعَلَ النَّاسُ يَطُوفُونَ بِهِ وَيَعْجَبُونَ لَهُ وَيَقُولُونَ: هَلاَّ وُضِعَتْ هَذِهِ اللَّبِنَةُ»؟ قَالَ: «فَأَنَا اللَّبِنَةُ وَأَنَا خَاتِمُ النَّبِيِّينَ»».(بخارى: ۳۵۳۵)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «مثال من و سایر پیامبران قبل از من،‌ مانند مردی است كه خانه‌ای زیبا و كامل بسازد مگر اینكه در گوشه‌ای، جای یک خشت را خالی بگذارد. مردم، اطراف آن دور می‌زنند و با تعجب می‌گویند: آیا این یک خشت، گذاشته نمی‌شود»؟ نبی اكرم جفرمود: «من همان یک خشت و خاتم پیامبران هستم»».

باب (۳۱): وفات رسول الله ج

۱۴۶۰- «عَنْ عَائشَةَ ل: أَنَّ النَّبِيَّ ج تُوُفِّيَ وَهُوَ ابْنُ ثَلاثٍ وَسِتِّينَ».(بخاري:۳۵۳۶)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: نبی‌اكرم ج‌در سن شصت و سه‌سالگی، رحلت كرد».

باب (۳۲)

۱۴۶۱- «عَنِ السَّائبَ بْنَ يَزِيدَ س قال ـ وهو ابْنَ أَرْبَعٍ وَتِسْعِينَ جَلْدًا مُعْتَدِلاً ـ: قَدْ عَلِمْتُ مَا مُتِّعْتُ بِهِ سَمْعِي وَبَصَرِي إِلا بِدُعَاءِ رسول الله ج، إِنَّ خَالَتِي ذَهَبَتْ بِي إِلَيْهِ، فَقَالَتْ: يَا رسول الله، إِنَّ ابْنَ أُخْتِي شَاكٍ فَادْعُ اللَّهَ لَهُ، قَالَ: فَدَعَا لِي».(بخارى: ۳۵۴۰)

ترجمه: «رسائب‏ بن یزید سكه نود وچهار سال سن داشت و همچنان سالم و تندرست بود، گفت: می‌دانم كه برخورداری من از نعمت چشم و گوش، صرفاً مدیون دعای رسول خدا جمی‌باشد. خاله‌‌ام مرا نزد آنحضرت جبرد و گفت: ای رسول خدا! این خواهر زاده من بیمار است. برایش نزد خدا دعا كن. رسول خدا جهم برایم دعا كرد».

باب (۳۳): توصیف رسول خدا ج

۱۴۶۲- «عَنْ عُقْبَةَ بْنِ الْحَارِثِ س قَالَ: صَلَّى أَبُو بَكْرٍ س الْعَصْرَ، ثُمَّ خَرَجَ يَمْشِي، فَرَأَى الْحَسَنَ يَلْعَبُ مَعَ الصِّبْيَانِ، فَحَمَلَهُ عَلَى عَاتِقِهِ، وَقَالَ: بِأَبِي، شَبِيهٌ بِالنَّبِيِّ لا شَبِيهٌ بِعَلِيٍّ، وَعَلِيٌّ يَضْحَكُ».(بخارى: ۳۵۴۲)

ترجمه: «عقبه‏ بن حارث سمی‌گوید: ابوبكرسنماز عصر را خواند و از مسجد بیرون رفت. در آنجا حسن سرا دید كه مشغول بازی با كودكان است. او را بر دوش نهاد و گفت: پدرم فدایش باد. او شبیه پیامبر است نه شبیه علی. علی ساز شنیدن این سخن، خندید».

۱۴۶۳- «عَنْ أَبِي جُحَيْفَةَ س قَالَ: رَأَيْتُ النَّبِيَّ ج وَكَانَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِمَا السَّلام يُشْبِهُهُ، قُلْتُ لأبِي جُحَيْفَةَ: صِفْهُ لِي، قَالَ: كَانَ أَبْيَضَ قَدْ شَمِطَ، وَأَمَرَ لَنَا النَّبِيُّ ج بِثَلاث عَشْرَةَ قَلُوصًا، قَالَ: فَقُبِضَ النَّبِيُّ ج قَبْلَ أَنْ نَقْبِضَهَا». (بخارى: ۳۵۴۴)

ترجمه: «ابو‏جحیفه سمی‌گوید: نبی اكرم جرا دیدم و حسن بن علی بشبیه او بود. راوی از ابوجحیفه می‌گوید: به ابوجحیفه گفتم: رسول خدا جرا برایم توصیف كن. گفت: رنگش، سفید و موهایش، ‌جو گندمی بود. و دستور داد كه سیزده شتر ماده به ما بدهند. اما قبل از اینكه آنها را تحویل بگیریم، درگذشت».

۱۴۶۴- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُسْرٍ س صَاحِبَ النَّبِيِّ ج قَالَ: أَرَأَيْتَ النَّبِيَّ؟ ج كَانَ شَيْخًا؟ قَالَ: كَانَ فِي عَنْفَقَتِهِ شَعَرَاتٌ بِيضٌ».(بخاری: ۳۵۴۶)

ترجمه: «از عبدالله‏ بن بُسر سصحابی رسول خدا جروایت است كه گفت: آیا نبی اكرم جرا دیدی، مگر پیر شده بود؟! فقط چند عدد موی سفید در قسمت پایین لب زیرین آنحضرت جوجود داشت».

۱۴۶۵- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج رَبْعَةً مِنَ الْقَوْمِ، لَيْسَ بِالطَّوِيلِ وَلا بِالْقَصِيرِ، أَزْهَرَ اللَّوْنِ لَيْسَ بِأَبْيَضَ أَمْهَقَ وَلا آدَمَ، لَيْسَ بِجَعْدٍ قَطَطٍ وَلا سَبْطٍ رَجِلٍ، أُنْزِلَ عَلَيْهِ وَهُوَ ابْنُ أَرْبَعِينَ، فَلَبِثَ بِمَكَّةَ عَشْرَ سِنِينَ يُنْزَلُ عَلَيْهِ، وَبِالْمَدِينَةِ عَشْرَ سِنِينَ وَقُبِضَ وَلَيْسَ فِي رَأْسِهِ وَلِحْيَتِهِ عِشْرُونَ شَعَرَةً بَيْضَاءَ».(بخارى: ۳۵۴۷)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: نبی اكرم جنه قد بلند بود و نه كوتاه. بلكه قامتی متوسط داشت. رنگش، زیبا و درخشان بود. سفید به نظر می‌رسید اما نه زیاد. گندم گون هم نبود. موهایش نه خیلی مجعّد بود و نه بسیار صاف و فرو هشته. هنگام نزول وحی، چهل سال داشت. پس از آن، ده سال در مكه ماند و بر او وحی نازل می‌شد و ده سال در مدینه بسر برد. و هنگام وفات، بیست تار موی سفید در سر و ریش مباركش، وجود نداشت».

۱۴۶۶- «وَفِي رِوَايَةٍعَنْهُ س يَقُولُ: رَسُولُ الله ج لَيْسَ بِالطَّوِيلِ الْبَائنِ، وَلا بِالْقَصِيرِ، وَلا بِالأبْيَضِ الأمْهَقِ، وَلَيْسَ بِالأدَمِ، وَلَيْسَ بِالْجَعْدِ الْقَطَطِ، وَلا بِالسَّبْطِ، بَعَثَهُ اللَّهُ عَلَى رَأْسِ أَرْبَعِينَ سَنَةً، وَذَكَرَ الْحَدِيْثَ». (بخارى: ۳۵۴۸)

ترجمه: «انس سدر روایتی دیگر، می‌گوید: قامت رسول خدا جنه بسیار بلند و نه بسیار كوتاه بود. رنگی، بسیار سفید نداشت و گندم گون هم نبود. موهایش نه بسیار مجعد بود و نه بسیار صاف و فروهشته. خداوند او را در سن چهل سالگی، مبعوث كرد. آنگاه، بقیه حدیث را كه شرح آن گذشت، ‌بیان كرد».

۱۴۶۷- «عَنِ الْبَرَاءِ س قَالَ: كَانَ رَسُولُ الله ج أَحْسَنَ النَّاسِ وَجْهًا،‌ وَ أَحْسَنَهُ خَلْقًا، لَيْسَ بِالطَّوِيلِ الْبَائنِ وَلا بِالْقَصِيرِ».(بخارى: ۳۵۴۹)

ترجمه: «براء سمی‌گوید: رسول الله جاز نظر چهره و خلقت از همه مردم، زیباتر بود. و قامتش نه زیاد بلند بود و نه كوتاه».

۱۴۶۸- «عَنْ أَنَسٍ س: أَنَّه‎ُ سُئِلَ: هَلْ خَضَبَ النَّبِيُّ ج؟ قَالَ: لاَ، إِنَّمَا كَانَ شَيْءٌ فِي صُدْغَيْهِ». (بخارى: ۳۵۵۰)

ترجمه: «از انس سپرسیدند: آیا نبی اكرم جموهایش را رنگ می‌كرد؟ گفت: خیر. فقط چند تار سفید در شقیقه‌اش وجود داشت».

۱۴۶۹- «عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ ب قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج مَرْبُوعًا بَعِيدَ مَا بَيْنَ الْمَنْكِبَيْنِ، لَهُ شَعَرٌ يَبْلُغُ شَحْمَةَ أُذُنِهِ رَأَيْتُهُ فِي حُلَّةٍ حَمْرَاءَ لَمْ أَرَ شَيْئا قَطُّ أَحْسَنَ مِنْهُ». (بخارى:۳۵۵۱)

ترجمه: «براء بن عازب بمی‌گوید: نبی اكرم جدارای قامتی متوسط بود. و شانه‌هایش با یكدیگر فاصله داشت. موهایش به نرمه گوشهایش می‌رسید. او را در پارچه یمنی سرخ رنگی دیدم كه هرگز چیزی زیباتر از او ندیده‌‌ام».

۱۴۷۰- «وَفِي‎ْ رِوَايَةٍ عَنْهُ س قِيْلَ لَهُ: أَكَانَ وَجْهُ النَّبِيِّ ج مِثْلَ السَّيْفِ؟ قَالَ: لاَ، بَلْ مِثْلَ الْقَمَرِ».(بخارى: ۳۵۵۲)

ترجمه: «در روایتی دیگر از براءبن عازب بپرسیدند: آیا چهره نبی اكرم جمانند شمشیر، می‌درخشید؟ گفت: خیر، بلكه مانند ماه بود».

۱۴۷۱- «عَنْ أَبِي جُحَيْفَةَ س: أَنَّهُ رَأَى النَّبِيَّ ج يُصَلِّيْ بِالْبَطْحَاءِ وَبَيْنَ يَدَيْهِ عَنَزَةٌ- «قَدْ تَقَدَّمَ الْحَدِيْثُ ـ وَفِيْ هَذِهِ الرِّوَايَةِ قَالَ: فَجَعَل النَّاسُ يَأْخُذُونَ يَدَيْهِ فَيَمْسَحُونَ بِهَما وُجُوهَهُمْ، قَالَ: فَأَخَذْتُ بِيَدِهِ فَوَضَعْتُهَا عَلَى وَجْهِي، فَإِذَا هِيَ أَبْرَدُ مِنَ الثَّلْجِ وَأَطْيَبُ رَائحَةً مِنَ الْمِسْكِ».(بخارى: ۳۵۵۳)

ترجمه: «از ابوجُحَیفه سروایت است كه ایشان، نبی اكرم جرا دیدند كه در بطحاء نماز
می خواند و یک چوبدستی، در جلویش، نصب شده است.

شرح این حدیث، قبلاً گذشت. در این روایت، علاو بر آن می‌گوید: مردم دستهای مبارک آنحضرت جرا می‌گرفتند و بر صورت خود، می‌كشیدند. من نیز دست مبارک‌اش را گرفتم و به صورت خود، كشیدم. دست ایشان از برف، سردتر و از مُشک، خوشبوتر بود».

۱۴۷۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «بُعِثْتُ مِنْ خَيْرِ قُرُونِ بَنِي‌آدَمَ، قَرْنًا فَقَرْنًا، حَتَّى كُنْتُ مِنَ الْقَرْنِ الَّذِي كُنْتُ فِيهِ»». (بخارى: ۳۵۵۷)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «من در بهترین قرون بشریت، مبعوث شدم. قرنی پس از قرنی دیگر گذشت تا اینكه من در قرنی كه زندگی می‌كنم، مبعوث شدم»».

۱۴۷۳- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ رَسُولَ الله ج كَانَ يَسْدِلُ شَعَرَهُ وَكَانَ الْمُشْرِكُونَ يَفْرُقُونَ رُءُوسَهُمْ، فَكَانَ أَهْلُ الْكِتَابِ يَسْدِلُونَ رُءُوسَهُمْ، وَكَانَ رَسُولُ الله ج يُحِبُّ مُوَافَقَةَ أَهْلِ الْكِتَابِ فِيمَا لَمْ يُؤْمَرْ فِيهِ بِشَيْءٍ، ثُمَّ فَرَقَ رَسُولُ الله ج رَأْسَهُ».(بخارى: ۳۵۵۸)

ترجمه: «ابن‏ عباس بمی‌گوید: رسول الله جموهایش را بر پیشانی، رها‌ می‌كرد و مشركین، فرق باز می‌كردند. گفتنی است كه اهل كتاب نیز موهایشان را رها ‌می‌كردند و رسول خدا جدر امری كه دستوری برای آن نیامده بود، دوست داشت موافق اهل كتاب، عمل كند. سر انجام، آنحضرت جنیز فرق باز كرد».

۱۴۷۴- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب قَالَ: لَمْ يَكُنِ النَّبِيُّ ج فَاحِشًا، وَلا مُتَفَحِّشًا، وَكَانَ يَقُولُ: «إِنَّ مِنْ خِيَارِكُمْ أَحْسَنَكُمْ أَخْلاقًا»».(بخارى: ۳۵۵۹)

ترجمه: «عبد الله‏ بن عمرو بمی‌گوید: نبی اكرم جنه اخلاق ناسزاگویی داشت و نه ناسزا می‌گفت. و می‌فرمود: «بهترین شما كسانی هستند كه از اخلاق بهتری برخوردار باشند»».

۱۴۷۵- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّهَا قَالَتْ: مَا خُيِّرَ رسول الله ج بَيْنَ أَمْرَيْنِ إِلا أَخَذَ أَيْسَرَهُمَا مَا لَمْ يَكُنْ إِثْمًا، فَإِنْ كَانَ إِثْمًا كَانَ أَبْعَدَ النَّاسِ مِنْهُ، وَمَا انْتَقَمَ رسول الله ج لِنَفْسِهِ إِلا أَنْ تُنْتَهَكَ حُرْمَةُ اللَّهِ فَيَنْتَقِمَ لِلَّهِ بِهَا».(بخارى: ۳۵۶۰)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: هرگاه، به رسول خدا جاختیار داده می‌شد كه از میان دو كار، یكی را انتخاب كند، آسانترین آنها را انتخاب می‌كرد. البته اگر گناه نمی‌بود. ولی اگر گناه بود، بیشتر از همه مردم از آن، فاصله می‌گرفت. و رسول الله جبخاطر خودش، انتقام نمی‌گرفت مگر اینكه به دین خدا، بی‌حرمتی می‌شد. آنگاه، بخاطر آن، انتقام می‌گرفت».

۱۴۷۶- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: مَا مَسِسْتُ حَرِيرًا وَلاَ دِيبَاجًا أَلْيَنَ مِنْ كَفِّ النَّبِيِّ ج، وَلا شَمِمْتُ رِيحًا قَطُّ أَوْ عَرْفًا قَطُّ أَطْيَبَ مِنْ رِيحِ أَوْ عَرْفِ النَّبِيِّج».(بخارى: ۳۵۶۱)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: هیچ پارچه حریر و دیبایی را دست نزدم كه به لطافت كف دست رسول خدا جباشد. و هرگز هیچ بویی، خوش بوتر از بوی نبی اكرم جاستشمام نكردم».

۱۴۷۷- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج أَشَدَّ حَيَاءً مِنَ الْعَذْرَاءِ فِي خِدْرِهَا». (بخارى: ۳۵۶۲)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: نبی اكرم جاز دوشیزه‌ای كه در پرده بسر می‌بَرَد، حیای بیشتری داشت».

۱۴۷۸- «وَفِي رِوَايَةٍ: وَإِذَا كَرِهَ شَيْئا عُرِفَ فِي وَجْهِهِ».(بخارى:۳۵۶۲)

ترجمه: «ودر روایتی دیگر، ابو سعید می‌گوید: هرگاه، كاری را ناپسند می‌دانست، از چهره‌اش، دانسته می‌شد».

۱۴۷۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: مَا عَابَ النَّبِيُّ ج طَعَامًا قَطُّ، إِنِ اشْتَهَاهُ أَكَلَهُ وَإِلا تَرَكَهُ».

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول خدا جهرگز از غذایی، ایراد نگرفت. اگر آنرا دوست داشت، می‌خورد وگر نه، از خوردن آن، خود داری می‌كرد».

۱۴۸۰ - «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ يُحَدِّثُ حَدِيثًا، لَوْ عَدَّهُ الْعَادُّ لأحْصَاهُ».(بخارى:۳۵۶۷)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: نبی اكرم جطوری سخن می‌گفت كه اگر كسی می‌خواست، می‌توانست كلماتش را بشمارد».

۱۴۸۱- «وَعَنْهَا ل قَالَتْ: إِنَّ رَسُولَ الله ج لَمْ يَكُنْ يَسْرُدُ الْحَدِيثَ كَسَرْدِكُمْ».(بخاری: ۳۵۶۸)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: رسول الله جمانند شما پی در پی و با عجله، سخن نمی‌گفت».

باب (۳۴): چشم پیامبر اکرم ج می‌خوابید ولی قلبش بیدار بود

۱۴۸۲- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س يُحَدِّثُ عَنْ لَيْلَةِ أُسْرِيَ بِالنَّبِيِّ ج مِنْ مَسْجِدِ الْكَعْبَةِ، قَالَ: جَاءَهُ ثَلاثَةُ نَفَرٍ قَبْلَ أَنْ يُوحَى إِلَيْهِ وَهُوَ نَائمٌ فِي مَسْجِدِ الْحَرَامِ، فَقَالَ أَوَّلُهُمْ: أَيُّهُمْ هُوَ؟ فَقَالَ أَوْسَطُهُمْ: هُوَ خَيْرُهُمْ، وَقَالَ آخِرُهُمْ: خُذُوا خَيْرَهُمْ، فَكَانَتْ تِلْكَ، فَلَمْ يَرَهُمْ حَتَّى جَاءُوا لَيْلَةً أُخْرَى، فِيمَا يَرَى قَلْبُهُ، وَالنَّبِيُّ ج نَائمَةٌ عَيْنَاهُ، وَلا يَنَامُ قَلْبُهُ، وَكَذَلِكَ الأنْبِيَاءُ تَنَامُ أَعْيُنُهُمْ، وَلا تَنَامُ قُلُوبُهُمْ، فَتَوَلاَّهُ جِبْرِيلُ، ثُمَّ عَرَجَ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ».(بخارى: ۳۵۷۰)

ترجمه: «انس بن مالک سكه از شب اسرای نبی اكرم جاز مسجد الحرام تعریف می‌كرد، می‌گوید: قبل از اینكه وحی بر آنحضرت جنازل شود، در مسجد الحرام خوابیده بود كه سه نفر نزد او آمدند. اولی گفت: او كدام یک است؟ دومی گفت: او بهترین آنهاست. و افزود: بهترین آنها را بگیرید (وبه معراج ببرید). پس ماجرای آن شب، همین اندازه بود. بعد از آن، آنها را ندید تا اینكه شبی دیگر آمدند و چشمان رسول خدا جخواب ولی قلبش بیدار بود و آنها را می‌دید و پیامبران، چنین‌اند. یعنی چشمانشان می‌خوابد و لی قلبهایشان بیدار است. سرانجام، جبریل مسؤلیت او را به عهده گرفت و او را به آسمان برد».

باب (۳۵): علامات نبوت، در اسلام

۱۴۸۳- «وَعَنْهُ س قَالَ: أُتِيَ النَّبِيُّ ج بِإِنَاءٍ وَهُوَ بِالزَّوْرَاءِ، فَوَضَعَ يَدَهُ فِي الإنَاءِ، فَجَعَلَ الْمَاءُ يَنْبُعُ مِنْ بَيْنِ أَصَابِعِهِ، فَتَوَضَّأَ الْقَوْمُ، قيل لأنَسٍ: كَمْ كُنْتُمْ؟ قَالَ: ثَلاثَ مِائةٍ، أَوْ زُهَاءَ ثَلاثِ مِائةٍ».(بخارى: ۳۵۷۲)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: نبی اكرم جدر زوراء بود كه ظرفی نزد ایشان آوردند. آنحضرت جدستش را در آن ظرف گذاشت و آب از میان انگشتانش، شروع به فوران كرد. پس مردم، وضو گرفتند. از انس سپرسیدند: شما چند نفر بودید؟ گفت: سیصد نفر یا چیزی حدود آن».

۱۴۸۴- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ س قَالَ: كُنَّا نَعُدُّ الآيَاتِ بَرَكَةً وَأَنْتُمْ تَعُدُّونَهَا تَخْوِيفًا، كُنَّا مَعَ رسول الله ج فِي سَفَرٍ، فَقَلَّ الْمَاءُ، فَقَالَ: «اطْلُبُوا فَضْلَةً مِنْ مَاءٍ». فَجَاءُوا بِإِنَاءٍ فِيهِ مَاءٌ قَلِيلٌ فَأَدْخَلَ يَدَهُ فِي الإنَاءِ، ثُمَّ قَالَ:«حَيَّ عَلَى الطَّهُورِ الْمُبَارَكِ وَالْبَرَكَةُ مِنَ اللَّهِ». فَلَقَدْ رَأَيْتُ الْمَاءَ يَنْبُعُ مِنْ بَيْنِ أَصَابِعِ رسول الله ج وَلَقَدْ كُنَّا نَسْمَعُ تَسْبِيحَ الطَّعَامِ وَهُوَ يُؤْكَلُ».(بخارى: ۳۵۷۹)

ترجمه: «عبدالله بن مسعود سمی‌گوید: ما امور خارق العاده را باعث خیر و بركت می‌دانستیم ولی شما آنها را وسیله ترسانیدن می‌دانید. در سفری، همراه رسول الله جبودیم. آب، كم بود. رسول خدا جفرمود: «باقیمانده آب را بیاورید». ظرفی آوردند كه كمی آب در آن وجود داشت. آنحضرت جدستش را در آن ظرف نهاد و گفت: «بسوی آب مبارک بشتابید و بركت آن از جانب خداست». راوی می‌گوید: همانا دیدم كه آب از میان انگشتان رسول خدا جفواره می‌زند. همچین ما صدای تسبیح گفتن غذایی را كه خورده می‌شد، می‌شنیدیم».

۱۴۸۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى تُقَاتِلُوا قَوْمًا نِعَالُهُمُ الشَّعَرُ». وَقَدْ تَقَدَّمَ الْحَدِيْثُ بِطُوْلِهِ وَقَالَ فِي آخِرِ هَذِهِ الرِّوَايَةِ: «وَلَيَأْتِيَنَّ عَلَى أَحَدِكُمْ زَمَانٌ لأنْ يَرَانِي أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنْ أَنْ يَكُونَ لَهُ مِثْلُ أَهْلِهِ وَمَالِهِ»».(بخارى:۳۵۸۷-۳۵۸۹ وانظر حديث رقم: ۲۹۲۸)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «تا زمانی كه شما با قومی كه كفشهای ساخته شده از مو دارند، نجنگید، قیامت بر پا نخواهد شد». این حدیث بطور مفصل، قبلاً بیان شد. در پایان این روایت، آمده است كه رسول الله جفرمود: زمانی بر یكی ازشما خواهد آمد كه دیدن من برایش، از اهل و مالش، محبوب‌تر است»».

۱۴۸۶- «وَعَنْهُ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «لا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى تُقَاتِلُوا خُوزًا وَكَرْمَانَ مِنَ الأعَاجِمِ، حُمْرَ الْوُجُوهِ، فُطْسَ الأنُوفِ، صِغَارَ الأعْيُنِ، وُجُوهُهُمُ الْمَجَانُّ الْمُطْرَقَةُ، نِعَالُهُمُ الشَّعَرُ»». (بخاری: ۳۵۹۰)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه رسول الله جفرمود: «تا زمانی كه شما با مردم خوزستان و كرمان كه عجم‌اند و چهره‌هایی قرمز، بینی‌هایی فرو رفته، چشم‌هایی كوچک دارند و صورتهایشان مانند سپرهای ضخیم و كفشهایشان از مو ساخته شده است، نجنگید، قیامت برپا نخواهد شد»».

۱۴۸۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «يُهْلِكُ النَّاسَ هَذَا الْحَيُّ مِنْ قُرَيْشٍ». قَالُوا: فَمَا تَأْمُرُنَا؟ قَالَ: «لَوْ أَنَّ النَّاسَ اعْتَزَلُوهُمْ»». (بخارى: ۳۶۰۴)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «این گروه از قریش، مردم را هلاک می‌كنند». صحابه گفتند: پس چه دستوری می‌دهید؟ فرمود: «ای كاش! مردم از آنها كناره گیری می‌كردند»».

۱۴۸۸- «وَعَنْهُ س قَالَ: سَمِعْتُ الصَّادِقَ الْمَصْدُوقُ يَقُولُ: «هَلاكُ أُمَّتِي عَلَى يَدَيْ غِلْمَةٍ مِنْ قُرَيْشٍ». قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ: إِنْ شِئتَ أَنْ أُسَمِّيَهُمْ: بَنِي فُلانٍ وَبَنِي فُلانٍ».(بخارى: ۳۶۰۵)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: از صادق مصدوق (رسول خدا ج) شنیدم كه فرمود: «هلاک امت من بدست نوجوانانی از قریش خواهد بود». ابوهریره سگفت: اگر می‌خواهید آنها را برای شما نام می‌برم. بنی فلان و بنی فلان هستند».

۱۴۸۹- «عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ الْيَمَانِ س قَالَ: كَانَ النَّاسُ يَسْأَلُونَ رَسُولَ الله‌ج عَنِ الْخَيْرِ وَكُنْتُ أَسْأَلُهُ عَنِ الشَّرِّ مَخَافَةَ أَنْ يُدْرِكَنِي، فَقُلْتُ: يَا رسول الله، إِنَّا كُنَّا فِي جَاهِلِيَّةٍ وَشَرٍّ فَجَاءَنَا اللَّهُ بِهَذَا الْخَيْرِ، فَهَلْ بَعْدَ هَذَا الْخَيْرِ مِنْ شَرٍّ؟ قَالَ: «نَعَمْ». قُلْتُ: وَهَلْ بَعْدَ ذَلِكَ الشَّرِّ مِنْ خَيْرٍ؟ قَالَ: «نَعَمْ وَفِيهِ دَخَنٌ». قُلْتُ؟ وَمَا دَخَنُهُ؟ قَالَ: «قَوْمٌ يَهْدُونَ بِغَيْرِ هَدْيِي، تَعْرِفُ مِنْهُمْ وَتُنْكِرُ». قُلْتُ: فَهَلْ بَعْدَ ذَلِكَ الْخَيْرِ مِنْ شَرٍّ؟ قَالَ: «نَعَمْ دُعَاةٌ إِلَى أَبْوَابِ جَهَنَّمَ مَنْ أَجَابَهُمْ إِلَيْهَا قَذَفُوهُ فِيهَا». قُلْتُ: يَا رَسُولَ الله، صِفْهُمْ لَنَا،‌ فَقَالَ: «هُمْ مِنْ جِلْدَتِنَا، وَيَتَكَلَّمُونَ بِأَلْسِنَتِنَا». قُلْتُ: فَمَا تَأْمُرُنِي إِنْ أَدْرَكَنِي ذَلِكَ؟ قَالَ: «تَلْزَمُ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِينَ وَإِمَامَهُمْ». قُلْتُ: فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ جَمَاعَةٌ وَلا إِمَامٌ؟ قَالَ: «فَاعْتَزِلْ تِلْكَ الْفِرَقَ كُلَّهَا، وَلَوْ أَنْ تَعَضَّ بِأَصْلِ شَجَرَةٍ، حَتَّى يُدْرِكَكَ الْمَوْتُ وَأَنْتَ عَلَى ذَلِكَ»».(بخارى: ۳۶۰۶)

ترجمه: «حذیفه بن یمان سمی‌گوید: مردم از رسول خدا جدرباره امور خیر می‌پرسیدند و من از بدیها می‌پرسیدم كه مبادا گرفتار آنها شوم. بدینجهت، گفتم: ای رسول خدا‌! ما در جاهلیت و بدی بسر می‌بردیم. پس خداوند این خیر (اسلام) را به ما عطا كرد. آیا بعد از این خیر، شّری هم وجود دارد؟ فرمود: «بلی، اما در آن، فساد خواهد بود». پرسیدم: فساد آن چیست؟ فرمود: گروهی، راهی غیر از راه من در پیش می‌گیرند. و در كارهایشان، امور خوب و بدی می‌بینی». گفتم: آیا بعد از آن خیر، شرّی خواهد آمد؟ فرمود: «بلی، داعیانی مردم را بسوی دروازه‌های جهنم، فرا می‌خوانند. كسی كه آنان را اجابت كند، او را در آتش می‌اندازند». گفتم: ای رسول خدا! آنان را برای ما توصیف كن. فرمود: «آنان از ما هستند و به زبان ما سخن می‌گویند». گفتم: اگر آن زمان را دریافتم، دستور شما چیست؟ فرمود: «با مسلمانان و پیشوای آنها باش». پرسیدم: اگر مسلمانان، جماعت و رهبری نداشتند، چه كار كنم؟ فرمود: «در آن صورت، از همه آن گروهها، دوری كن. اگر چه خود را ملزم بدانی كه زیر یک درخت بمانی و در همان حال، مرگ به سراغت بیاید»».

۱۴۹۰- «عَنْ عَلِيٍّ س: إِذَا حَدَّثْتُكُمْ عَنْ رسول الله ج، فَلأنْ أَخِرَّ مِنَ السَّمَاءِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَكْذِبَ عَلَيْهِ، وَإِذَا حَدَّثْتُكُمْ فِيمَا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ، فَإِنَّ الْحَرْبَ خَدْعَةٌ، سَمِعْتُ رسول الله ج يَقُولُ: «يَأْتِي فِي آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ حُدَثَاءُ الأسْنَانِ، سُفَهَاءُ الأحْلامِ، يَقُولُونَ مِنْ خَيْرِ قَوْلِ الْبَرِيَّةِ، يَمْرُقُونَ مِنَ الإسْلامِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ، لا يُجَاوِزُ إِيمَانُهُمْ حَنَاجِرَهُمْ، فَأَيْنَمَا لَقِيتُمُوهُمْ فَاقْتُلُوهُمْ، فَإِنَّ قَتْلَهُمْ أَجْرٌ لِمَنْ قَتَلَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»».(بخارى: ۳۶۱۱)

ترجمه: «از علی بن ابی طالب سروایت است كه فرمود: «هرگاه، برای شما حدیثی از رسول الله جبیان می‌كنم، ترجیح می‌دهم كه از آسمان به زمین بیفتم ولی سخنی دروغ به رسول خدا جنسبت ندهم. اما هرگاه از سوی خود با شما سخن می‌گویم پس همانا جنگ، فریب است. شنیدم كه رسول الله جمی‌فرمود: «در آخر زمان، گروهی كم سن و سال و نادان می‌آیند كه سخنان خوبی از قرآن به زبان می‌آورند ولی از اسلام، خارج می‌شوند همانطور كه تیر از كمان، خارج می‌شود و ایمان آنان از حنجره‌هایشان فراتر نمی‌رود. پس هر جا كه آنان را دیدید، آنها را بكشید. زیرا هركس، آنها را بكشد، روز قیامت، پاداش دریافت خواهد كرد»».

۱۴۹۱- «عَنْ خَبَّابِ بْنِ الأرَتِّ س قَالَ: شَكَوْنَا إِلَى رَسُولِ الله ج وَهُوَ مُتَوَسِّدٌ بُرْدَةً لَهُ فِي ظِلِّ الْكَعْبَةِ، قُلْنَا لَهُ: أَلا تَسْتَنْصِرُ لَنَا؟ أَلا تَدْعُو اللَّهَ لَنَا؟ قَالَ: «كَانَ الرَّجُلُ فِيمَنْ قَبْلَكُمْ، يُحْفَرُ لَهُ فِي الأرْضِ فَيُجْعَلُ فِيهِ، فَيُجَاءُ بِالْمِنْشَارِ فَيُوضَعُ عَلَى رَأْسِهِ فَيُشَقُّ بِاثْنَتَيْنِ، وَمَا يَصُدُّهُ ذَلِكَ عَنْ دِينِهِ، وَيُمْشَطُ بِأَمْشَاطِ الْحَدِيدِ مَا دُونَ لَحْمِهِ مِنْ عَظْمٍ أَوْ عَصَبٍ، وَمَا يَصُدُّهُ ذَلِكَ عَنْ دِينِهِ، وَاللَّهِ لَيُتِمَّنَّ هَذَا الأمْرَ حَتَّى يَسِيرَ الرَّاكِبُ مِنْ صَنْعَاءَ إِلَى حَضْرَمَوْتَ، لا يَخَافُ إِلا اللَّهَ أَوِ الذِّئبَ عَلَى غَنَمِهِ، وَلَكِنَّكُمْ تَسْتَعْجِلُونَ»»ز (بخارى: ۳۶۱۲)

ترجمه: «خباب بن ارت سمی‌گوید: نزد رسول خدا جكه چادرش را در سایه كعبه، بالش قرار داده بود (و تكیه زده بود) شكایت بردیم و گفتیم: آیا برای ما طلب پیروزی نمی‌كنی؟ آیا نزد خداوند برای ما دعا نمی‌كنی؟ فرمود: «برای افرادی از امت‌های گذشته، چاله‌ای در زمین، حفر می‌كردند و او را در آن قرار می‌دادند. سپس اره‌ای می‌آوردند و بر سرش می‌نهادند و او را از وسط،‌ دو نیم می‌كردند. ولی این كار او را از دینش باز نمی‌داشت. و شانه‌های آهنی را در گوشت آنان فرو می‌بردند تا جایی كه به استخوان و عصب آنها می‌رسید و این كار هم آنان را از دینشان با ز نمی‌داشت. سوگند به خدا كه این دین، كامل خواهد شد تا جایی كه سواری از صنعاء تا حضرموت برود و جز خدا و یا گرگ بر گوسفندانش، از چیزی دیگر، نترسد. اما شما عجله دارید»».

۱۴۹۲- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج افْتَقَدَ ثَابِتَ بْنَ قَيْسٍ، فَقَالَ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ الله، أَنَا أَعْلَمُ لَكَ عِلْمَهُ، فَأَتَاهُ فَوَجَدَهُ جَالِسًا فِي بَيْتِهِ مُنَكِّسًا رَأْسَهُ، فَقَالَ: مَا شَأْنُكَ؟ فَقَالَ: شَرٌّ كَانَ يَرْفَعُ صَوْتَهُ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ ج فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ، وَهُوَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ، فَأَتَى الرَّجُلُ فَأَخْبَرَهُ أَنَّهُ قَالَ كَذَا وَكَذَا، فَرَجَعَ الْمَرَّةَ الآخِرَةَ بِبِشَارَةٍ عَظِيمَةٍ، فَقَالَ: «اذْهَبْ إِلَيْهِ، فَقُلْ لَهُ: إِنَّكَ لَسْتَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ، وَلَكِنْ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ»».(بخارى: ۳۶۱۳)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: نبی اكرم ججویای حال ثابت بن قیس شد. مردی گفت: ای رسول خدا! من خبرش را برای شما می‌آورم. آنگاه، نزد او رفت و او را كه در خانه‌اش نشسته و سرش را پایین انداخته بود، دید. به او گفت: تو را چه شده است؟ ثابت بن قیس گفت: كار بدی كرده‌‌ام. صدایم را از صدای نبی اكرم جبلندتر نمودم. در نتیجه، اعمالم به هدر رفته‌اند و از دوزخیان شده‌‌ام. سپس آن مرد، نزد رسول خدا جآمد و گفت: ثابت، چنین و چنان می‌گوید. پیامبر اكرم جفرمود: «نزد او برو و به او بگو: تو از دوزخیان نیستی بلكه اهل بهشتی». راوی می‌گوید: آن مرد، بار دیگر، با بشارتی بزرگ، نزد ثابت برگشت.

۱۴۹۳- «عَنْ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ ب: أَنَّهُ قَرَأَ رَجُلٌ الْكَهْفَ وَفِي الدَّارِ الدَّابَّةُ، فَجَعَلَتْ تَنْفِرُ، فَسَلَّمَ، فَإِذَا ضَبَابَةٌ أَوْسَحَابَةٌ غَشِيَتْهُ، فَذَكَرَهُ لِلنَّبِيِّ ج فَقَالَ:«اقْرَأْ فُلانُ فَإِنَّهَا السَّكِينَةُ نَزَلَتْ لِلْقُرْآنِ أَوْ تَنَزَّلَتْ لِلْقُرْآنِ»». (بخارى: ۳۶۱۴)

ترجمه: «از براء بن عازب سروایت است كه مردی سوره كهف را در خانه‌ای كه چار‌‌پایی (اسبی) در آن وجود داشت، تلاوت می‌نمود. اسب، شروع به دست و پا زدن كرد. او برایش دعای سلامت نمود. ناگهان، دید كه مِه یا ابری او را فرا گرفته است. سپس، این ماجرا را به اطلاع رسول خدا جرسانید. آنحضرت جفرمود: «ای فلانی! به تلاوت خود ادامه بده. زیرا آن، رحمتی است كه بخاطر قرآن نازل شده است»».

۱۴۹۴- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج دَخَلَ عَلَى أَعْرَابِيٍّ يَعُودُهُ، قَالَ: وَكَانَ النَّبِيُّ ج إِذَا دَخَلَ عَلَى مَرِيضٍ يَعُودُهُ، قَالَ: «لا بَأْسَ طَهُورٌ إِنْ شَاءَ اللَّهُ». فَقَالَ لَهُ: «لا بَأْسَ طَهُورٌ إِنْ شَاءَ اللَّهُ». قَالَ: قُلْتَ: طَهُورٌ؟ كَلاَّ، بَلْ هِيَ حُمَّى تَفُورُ، أَوْ تَثُورُ، عَلَى شَيْخٍ كَبِيرٍ، تُزِيرُهُ الْقُبُورَ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «فَنَعَمْ إِذًا»». (بخارى:۳۶۱۶)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: نبی اكرم جبه عیادت مردی بادیه نشین رفت و عادتش این بود كه هنگام عیادت مریض، می‌گفت: «نگران نباش. اگر خدا بخواهد، این بیماری، باعث پاک شدن گناهانت خواهد شد». پس به او نیز فرمود: «نگران نباش، اگر خدا بخواهد، این بیماری، باعث پاک شدن گناهانت خواهد شد». بادیه نشین گفت: فرمودی كه باعث پاكی گناهان می‌شود؟ هرگز، (چنین نخواهد شد) بلكه تبی است كه در جسم پیرمردی كهنسال، شعله می‌زند و او را به قبرستان می‌برد. نبی اكرم جفرمود: «پس بلی، در این صورت، چنین است»».

۱۴۹۵- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: كَانَ رَجُلٌ نَصْرَانِيًّا فَأَسْلَمَ، وَقَرَأَ الْبَقَرَةَ وَآلَ عِمْرَانَ، فَكَانَ يَكْتُبُ لِلنَّبِيِّ ج، فَعَادَ نَصْرَانِيًّا، فَكَانَ يَقُولُ: مَا يَدْرِي مُحَمَّدٌ إِلاَّ مَا كَتَبْتُ لَهُ، فَأَمَاتَهُ اللَّهُ فَدَفَنُوهُ، فَأَصْبَحَ وَقَدْ لَفَظَتْهُ الأرْضُ، فَقَالُوا: هَذَا فِعْلُ مُحَمَّدٍ وَأَصْحَابِهِ، لَمَّا هَرَبَ مِنْهُمْ نَبَشُوا عَنْ صَاحِبِنَا، فَأَلْقَوْهُ، فَحَفَرُوا لَهُ فَأَعْمَقُوا، فَأَصْبَحَ وَقَدْ لَفَظَتْهُ الأرْضُ، فَقَالُوا: هَذَا فِعْلُ مُحَمَّدٍ وَأَصْحَابِهِ، نَبَشُوا عَنْ صَاحِبِنَا لَمَّا هَرَبَ مِنْهُمْ، فَأَلْقَوْهُ خَارِجَ الْقَبْرِ، فَحَفَرُوا لَهُ وَأَعْمَقُوا لَهُ فِي الأرْضِ مَا اسْتَطَاعُوا، فَأَصْبَحَ وَقَدْ لَفَظَتْهُ الأرْضُ، فَعَلِمُوا أَنَّهُ لَيْسَ مِنَ النَّاسِ، فَأَلْقَوْهُ». (بخارى: ۳۶۱۷)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: مردی نصرانی، مسلمان شد و سوره بقره و ‌آل‌عمران را خواند و برای رسول خدا جچیزهایی می‌نوشت. سپس، دوباره، نصرانی شد و‌ می‌گفت: محمد، چیزی جز آنچه كه من برایش نوشته‌ام، نمی‌داند. سر انجام، مُرد و او را دفن كردند. صبح روز بعد، زمین او را بیرون انداخته بود. نصرانی‌ها گفتند: این، كار محمد و یاران او است. چون این رفیق ما از دین آنها برگشته بود، او را نبش قبر كرده، بیرون انداخته‌اند. آنگاه، قبر عمیق‌تری برایش كندند (و او را دفن كردند). اما باز هم، صبح روز بعد، زمین او را بیرون انداخته بود. دوباره گفتند: «این، كار محمد و یاران اوست. چون رفیق ما از دین آنها برگشته بود، او را نبش قبر كرده و بیرون انداخته‌اند. سرانجام، تا جایی كه می‌توانستند قبرش را عمیق كردند. باز هم صبح روز بعد، زمین او را بیرون انداخته بود. در پایان، متوجه شدند كه این، كار مردم نیست. لذا او را به حال خود، ‌رها ساختند».

۱۴۹۶- «عَنْ جَابِرٍ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «هَلْ لَكُمْ مِنْ أَنْمَاطٍ»؟ قُلْتُ: وَأَنَّى يَكُونُ لَنَا الأنْمَاطُ؟ قَالَ: «أَمَا إِنَّهُ سَيَكُونُ لَكُمُ الأنْمَاطُ». فَأَنَا أَقُولُ لَهَا ـ يَعْنِي امْرَأَتَهُ ـ: أَخِّرِي عَنِّي أَنْمَاطَكِ، فَتَقُولُ أَلَمْ يَقُلِ النَّبِيُّ ج: «إِنَّهَا سَتَكُونُ لَكُمُ الأنْمَاطُ» فَأَدَعُهَا».(بخارى: ۳۶۳۱)

ترجمه: «جابرسمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «آیا شما نَمَد دارید»؟ گفتم: چگونه‌ می‌توانیم دارای نمد باشیم؟ فرمود: «بزودی صاحب نمد خواهید شد».

جابرسمی‌گوید: هم اكنون، من به همسرم می‌گویم: نمدهایت را از كنار من دور كن. و او می‌گوید: آیا نبی اكرم جنفرمود: «شما بزودی صاحب نمد خواهید شد»؟ پس آنها را می‌گذارم».

۱۴۹۷- «عَنْ سَعْدِ بن مُعَاذٍ س: أنَّهُ قَالَ لأمَيَّةَ بْنِ خَلَفٍ: إِنِّي سَمِعْتُ مُحَمَّدًا ج يَزْعُمُ أَنَّهُ قَاتِلُكَ، قَالَ: إِيَّايَ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: وَاللَّهِ مَا يَكْذِبُ مُحَمَّدٌ إِذَا حَدَّثَ، فَقَتَلَهُ اللَّهُ بِبَدْرٍ. وَفِي الْحَدِيْثِ قِصَّةٌ هَذَا مَضْمُونُ الْحَدِيْثِ مِنْهَا».(بخارى: ۳۶۳۲)

ترجمه: «سعد بن معاذ سمی‌گوید: به امیه بن خلف گفتم: از رسول اكرم جشنیدم كه خودش را قاتل تو می‌دانست. امیه گفت: قاتل من خواهد بود؟ گفتم: بلی. گفت: سوگند به خدا كه محمد، سخن دروغ نمی‌گوید:. سرانجام، خداوند او را در روز بدر (توسط محمد) به قتل رسانید. و این حدیث، داستانی دارد كه خلاصه آن، همین است».

۱۴۹۸- «عن أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ س أَنَّ جِبْرِيلَ ÷ أَتَى النَّبِيَّ ج ـ وَعِنْدَهُ أُمُّ سَلَمَةَ ـ فَجَعَلَ يُحَدِّثُ، ثُمَّ قَامَ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج لأمِّ سَلَمَةَ: «مَنْ هَذَا»؟ أَوْ كَمَا قَالَ، قَالَ: قَالَتْ: هَذَا دِحْيَةُ، قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ: ايْمُ اللَّهِ، مَا حَسِبْتُهُ إِلا إِيَّاهُ، حَتَّى سَمِعْتُ خُطْبَةَ نَبِيِّ اللَّهِ ج يُخْبِرُ جِبْرِيلَ أَوْ كَمَا قَالَ».(بخارى: ۳۶۳۴)

ترجمه: «اسامه بن زید سمی‌گوید: ام سلمه لنزد نبی اكرم جنشسته بود كه جبریل آمد و سخن گفت و برخاست. پیامبر اكرم جبه ام سلمه گفت: «این كیست»؟ یا چیزی شبیه این، پرسید. ام سلمه گفت: این، دحیه است. (همان شخصی كه گاهی جبریل به شكل او می‌آمد). ام سلمه لمی‌گوید: سوگند به خدا كه در آن لحظه، او را جز دحیه، كسی دیگر نمی‌پنداشتم. تا اینكه خطبه نبی اكرم جرا شیندم كه از جبریل، سخن می‌گوید و یا سخنی مانند این».

۱۴۹۹- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «رَأَيْتُ النَّاسَ مُجْتَمِعِينَ فِي صَعِيدٍ، فَقَامَ أَبُو بَكْرٍ فَنَزَعَ ذَنُوبًا أَوْ ذَنُوبَيْنِ، وَفِي بَعْضِ نَزْعِهِ ضَعْفٌ وَاللَّهُ يَغْفِرُ لَهُ، ثُمَّ أَخَذَهَا عُمَرُ، فَاسْتَحَالَتْ بِيَدِهِ غَرْبًا، فَلَمْ أَرَ عَبْقَرِيًّا فِي النَّاسِ يَفْرِي فَرِيَّهُ حَتَّى ضَرَبَ النَّاسُ بِعَطَنٍ»». (بخارى: ۳۶۳۳)

ترجمه: «عبد الله بن عمر بمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «خواب دیدم كه مردم در میدانی، جمع شده‌اند. آنگاه، ابوبكر برخاست و یک یا دو دلو، آب كشید و در آب كشیدنش، ضعف داشت ولی خداوند او را مغفرت می‌كند. سپس، عمر آنرا گرفت و آن دلو در دست او، به دلو بسیار بزرگی، تبدیل شد و هیچ نابغه‌ای در میان مردم ندیده‌‌ام كه مانند او شگفتی بیافریند تا جاییكه مردم سیراب شدند و به استراحت پرداختند»».

باب (۳۶): این سخن خداوند متعال که می‌فرماید: او را آنگونه می‌شناسند که فرزندان خود را می‌شناسند

۱۵۰۰- «وَعَنْهُ س: أَنَّ الْيَهُودَ جَاءُوا إِلَى رسول الله ج فَذَكَرُوا لَهُ: أَنَّ رَجُلاً مِنْهُمْ وَامْرَأَةً زَنَيَا، فَقَالَ لَهُمْ رسول الله ج: «مَا تَجِدُونَ فِي التَّوْرَاةِ فِي شَأْنِ الرَّجْمِ»؟ فَقَالُوا: نَفْضَحُهُمْ، وَيُجْلَدُونَ، فَقَالَ عَبْدُاللَّهِ بْنُ سَلامٍ: كَذَبْتُمْ، إِنَّ فِيهَا الرَّجْمَ، فَأَتَوْا بِالتَّوْرَاةِ، فَنَشَرُوهَا، فَوَضَعَ أَحَدُهُمْ يَدَهُ عَلَى آيَةِ الرَّجْمِ، فَقَرَأَ مَا قَبْلَهَا وَمَا بَعْدَهَا، فَقَالَ لَهُ عَبْدُاللَّهِ بْنُ سَلامٍ، ارْفَعْ يَدَكَ، فَرَفَعَ يَدَهُ، فَإِذَا فِيهَا آيَةُ الرَّجْمِ، فَقَالُوا: صَدَقَ يَا مُحَمَّدُ فِيهَا آيَةُ الرَّجْمِ، فَأَمَرَ بِهِمَا رسول الله ج فَرُجِمَا».(بخارى: ۳۶۳۵)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: تعدادی از یهودیان نزد رسول الله جآمدند و به او گفتند كه مرد و زنی از آنها مرتكب زنا شده‌اند. رسول خدا جبه آنان گفت: «در این باره در تورات چه حكمی آمده است»؟ گفتند: آنان را رسوا می‌كنیم و شلاق می‌زنیم. عبدالله بن سلام سگفت: دروغ می‌گویید. در این باره در تورات، حكم رجم آمده است. آنگاه، تورات را آوردند و باز كردند. سپس یكی از آنان، دستش را بر آیه رجم گذاشت و آیات ما قبل و مابعد آنرا خواند. عبد الله بن سلام سبه او گفت:دستت را بردار. او دستش را برداشت. آنگاه آیه رجم را دیدند و گفتند: ای محمد! او راست می‌گوید: در تورات، آیه رجم، وجود دارد. سرانجام، رسول خدا جدستور داد و آن دو نفر، ‌رجم شدند».

باب (۳۷): در خواست مشرکین از پیامبر اکرم ج تا به آنها معجزه ای نشان دهد، و آنحضرت ج شق القمر را به آنان نشان داد

۱۵۰۱- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: انْشَقَّ الْقَمَرُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ الله ج شِقَّتَيْنِ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «اشْهَدُوا»».(بخارى: ۳۶۳۶)

ترجمه: «عبدالله بن مسعود سمی‌گوید: در زمان رسول خدا جماه به دو نیم، تقسیم شد. نبی اكرم جفرمود: «شما گواه باشید»».

۱۵۰۲- «عَنْ عُرْوَةَ الْبَارِقِيِّ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج أَعْطَاهُ دِينَارًا يَشْتَرِي لَهُ بِهِ شَاةً، فَاشْتَرَى لَهُ بِهِ شَاتَيْنِ، فَبَاعَ إِحْدَاهُمَا بِدِينَارٍ، وَجَاءَهُ بِدِينَارٍ وَشَاةٍ، فَدَعَا لَهُ بِالْبَرَكَةِ فِي بَيْعِهِ، وَكَانَ لَوِ اشْتَرَى التُّرَابَ لَرَبِحَ فِيهِ».(بخارى: ۳۶۴۲)

ترجمه: «از عروه بارقی سروایت است كه نبی اكرم جبه او یک دینار داد تا برایش گوسفندی بخرد. او با یک دینار، دو گوسفند خرید. سپس یكی از آن دو را به یک دینار فروخت. و یک دینار و یک گوسفند، برای رسول خدا جآورد. آنحضرت جبرای معاملاتش، دعای بركت نمود. به همین خاطر، عروه اگر خاک هم می‌خرید، سود می‌برد».

کتاب (۵۶) فضایل صحابه رضوان الله علیهم اجمعین

(صحابه، كسانی هستند كه پیامبر جرا دیدند یا با او مصاحبت داشتند و به او ایمان آوردند و با ایمان از دنیا رفتند)

باب (۱) این سخن رسول اکرم ج که فرمود: اگر کسی را به عنوان دوست صمیمی انتخاب می‌کردم، ابوبکر را بر می‌گزیدم

۱۵۰۳- «عَنْ جُبَيْرِ بْنِ مُطْعِمٍ س قَالَ: أَتَتِ امْرَأَةٌ النَّبِيَّ ج، فَأَمَرَهَا أَنْ تَرْجِعَ إِلَيْهِ، قَالَتْ: أَرَأَيْتَ إِنْ جِئْتُ وَلَمْ أَجِدْكَ؟ كَأَنَّهَا تَقُولُ الْمَوْتَ قَالَ ج: «إِنْ لَمْ تَجِدِينِي فَأْتِي أَبَا بَكْرٍ»».(بخارى: ۳۶۵۹)

ترجمه: «جبیر بن مطعم سمی‌گوید: زنی نزد نبی اكرم جآمد. آنحضرت جبه او دستور داد تا دوباره نزد او بیاید. آن زن گفت: اگر آمدم و تو را نیافتم، چه كار كنم؟ منظورش این بود كه اگر شما فوت نموده بودید، به چه كسی مراجعه كنم؟ رسول خدا جفرمود: «اگر مرا نیافتی، نزد ابوبكر بیا»».

۱۵۰۴- «عَنْ عَمَّارٍ س قَالَ: رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج وَمَا مَعَهُ إِلاَّ خَمْسَةُ أَعْبُدٍ وَامْرَأَتَانِ وَأَبُو بَكْرٍ».(بخارى: ۳۶۶۰)

ترجمه: «عمار سمی‌گوید: رسول خدا جرا دیدم كه بجز پنچ برده و دو زن و ابوبكر، كسی دیگر با وی نبود».

۱۵۰۵- «عَنْ أَبِي الدَّرْدَاءِ س قَالَ: كُنْتُ جَالِسًا عِنْدَ النَّبِيِّ ج إِذْ أَقْبَلَ أَبُو بَكْرٍ آخِذًا بِطَرَفِ ثَوْبِهِ حَتَّى أَبْدَى عَنْ رُكْبَتِهِ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «أَمَّا صَاحِبُكُمْ فَقَدْ غَامَرَ». فَسَلَّمَ وَقَالَ: إِنِّي كَانَ بَيْنِي وَبَيْنَ ابْنِ الْخَطَّابِ شَيْءٌ فَأَسْرَعْتُ إِلَيْهِ، ثُمَّ نَدِمْتُ فَسَأَلْتُهُ أَنْ يَغْفِرَ لِي فَأَبَى عَلَيَّ، فَأَقْبَلْتُ إِلَيْكَ، فَقَالَ: «يَغْفِرُ اللَّهُ لَكَ يَا أَبَا بَكْرٍ» ثَلاثًا. ثُمَّ إِنَّ عُمَرَ نَدِمَ فَأَتَى مَنْزِلَ أَبِي بَكْرٍ، فَسَأَلَ: أَثَّمَ أَبُو بَكْرٍ؟ فَقَالُوا: لا. فَأَتَى إِلَى النَّبِيِّ ج فَسَلَّمَ فَجَعَلَ وَجْهُ النَّبِيِّ ج يَتَمَعَّرُ حَتَّى أَشْفَقَ أَبُو بَكْرٍ، فَجَثَا عَلَى رُكْبَتَيْهِ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَاللَّهِ أَنَا كُنْتُ أَظْلَمَ مَرَّتَيْنِ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «إِنَّ اللَّهَ بَعَثَنِي إِلَيْكُمْ فَقُلْتُمْ كَذَبْتَ وَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: صَدَقَ، وَوَاسَانِي بِنَفْسِهِ وَمَالِهِ، فَهَلْ أَنْتُمْ تَارِكُوا لِي صَاحِبِي»؟ مَرَّتَيْنِ، فَمَا أُوذِيَ بَعْدَهَا».(بخارى: ۳۶۶۱)

ترجمه: «ابو درداء سمی‌گوید: نزد نبی اكرم جنشسته بودم كه ابوبكر سآمد در حالی كه گوشه لباسش را گرفته و به اندازه‌ای بالا زده بود كه زانویش، دیده می‌شد. نبی اكرم جفرمود: «دوست شما، خود را دچار مشكلی كرده است». ابوبكر سلام كرد و گفت: بین من و پسر خطاب بگو مگو پیش آمد. او را خشمگین كردم. سپس پشیمان شدم و از او خواستم تا مرا ببخشد. ولی او نبخشید. بدینجهت، خدمت شما رسیدم. رسول خدا جفرمود: «ای ابوبكر! خداوند تو را ببخشد». و این جمله را سه بار تكرار كرد. سر انجام، عمر نیز پشیمان شد و به خانه ابوبكر رفت و پرسید: ابوبكر اینجاست؟ گفتند: خیر. آنگاه، نزد نبی اكرم جآمد و سلام كرد. با دیدن او، چهره پیامبر خدا جداشت دگرگون می‌شد. ابوبكر ترسید (كه مبادا رسول خدا جبه او چیزی بگوید) لذا دو زانو نشست و گفت: یا رسول الله! سوگند به خدا كه من كوتاهی ‌كرده‌ام. و این جمله را دو بار، تكرار كرد. نبی اكرم جفرمود: «همانا خداوند مرا به سوی شما مبعوث كرد. شما مرا تكذیب كردید و ابوبكر مرا تصدیق كرد و با جان ومالش، مرا همراهی نمود. آیا دوستم را برایم می‌گذارید»؟ و این جمله را دو بار تكرار نمود. بعد از آن، هیچ كس ابوبكر را اذیت نكرد».

۱۵۰۶- «عَنْ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج بَعَثَهُ عَلَى جَيْشِ ذَاتِ السُّلاسِلِ، فَأَتَيْتُهُ فَقُلْتُ: أَيُّ النَّاسِ أَحَبُّ إِلَيْكَ؟ قَالَ: «عَائِشَةُ». فَقُلْتُ: مِنَ الرِّجَالِ فَقَالَ: «أَبُوهَا». قُلْتُ: ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ: «ثُمَّ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ». فَعَدَّ رِجَالاً». (بخاری: ۳۶۶۲)

ترجمه: «عمرو بن عاص سمی‌گوید: رسول الله جمرا به عنوان فرمانده لشكر ذات‌السلاسل، تعیین نمود. نزد آنحضرت جرفتم و پرسیدم: محبوبترین انسان، نزد تو كیست؟ فرمود: «عایشه». گفتم: از مردان چه كسی محبوبتر است؟ فرمود: «پدرش». گفتم: بعد از او؟ فرمود: «عمر بن خطاب». و چند نفر دیگر را بر شمرد».

۱۵۰۷- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ جَرَّ ثَوْبَهُ خُيَلاءَ لَمْ يَنْظُرِ اللَّهُ إِلَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ». فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: إِنَّ أَحَدَ شِقَّيْ ثَوْبِي يَسْتَرْخِي إِلاَّ أَنْ أَتَعَاهَدَ ذَلِكَ مِنْهُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّكَ لَسْتَ تَصْنَعُ ذَلِكَ خُيَلاءَ»».(بخارى: ۳۶۶۵)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هركس، از روی تكبر، لباسش را بر زمین بكشاند، خداوند، روز قیامت به او نگاه نخواهد كرد». ابوبكر گفت: یک طرف لباسم پایین می‌افتد مگر اینكه مواظب آن باشم. رسول الله جفرمود: «تو این كار را از روی تكبر، انجام نمی‌دهی»».

۱۵۰۸- «عَنْ أَبِي مُوسَى الأَشْعَرِيِّ س: أَنَّهُ تَوَضَّأَ فِي بَيْتِهِ، ثُمَّ خَرَجَ، فَقُلْتُ: لأَلْزَمَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج وَلأَكُونَنَّ مَعَهُ يَوْمِي هَذَا، قَالَ: فَجَاءَ الْمَسْجِدَ فَسَأَلَ عَنِ النَّبِيِّ ج فَقَالُوا: خَرَجَ وَوَجَّهَ هَا هُنَا فَخَرَجْتُ عَلَى إِثْرِهِ أَسْأَلُ عَنْهُ حَتَّى دَخَلَ بِئْرَ أَرِيسٍ، فَجَلَسْتُ عِنْدَ الْبَابِ وَبَابُهَا مِنْ جَرِيدٍ، حَتَّى قَضَى رَسُولُ اللَّهِ ج حَاجَتَهُ فَتَوَضَّأَ، فَقُمْتُ إِلَيْهِ فَإِذَا هُوَ جَالِسٌ عَلَى بِئْرِ أَرِيسٍ وَتَوَسَّطَ قُفَّهَا وَكَشَفَ عَنْ سَاقَيْهِ وَدَلاَّهُمَا فِي الْبِئْرِ، فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ، ثُمَّ انْصَرَفْتُ فَجَلَسْتُ عِنْدَ الْبَابِ، فَقُلْتُ: لأَكُونَنَّ بَوَّابَ رَسُولِ اللَّهِ ج الْيَوْمَ، فَجَاءَ أَبُو بَكْرٍ فَدَفَعَ الْبَابَ، فَقُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ فَقَالَ: أَبُو بَكْرٍ، فَقُلْتُ: عَلَى رِسْلِكَ ثُمَّ ذَهَبْتُ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! هَذَا أَبُو بَكْرٍ يَسْتَأْذِنُ، فَقَالَ: «ائْذَنْ لَهُ وَبَشِّرْهُ بِالْجَنَّةِ». فَأَقْبَلْتُ حَتَّى قُلْتُ لأَبِي بَكْرٍ: ادْخُلْ وَرَسُولُ اللَّهِ ج يُبَشِّرُكَ بِالْجَنَّةِ، فَدَخَلَ أَبُو بَكْرٍ فَجَلَسَ عَنْ يَمِينِ رَسُولِ اللَّهِ ج مَعَهُ فِي الْقُفِّ، وَدَلَّى رِجْلَيْهِ فِي الْبِئْرِ، كَمَا صَنَعَ النَّبِيُّ ج، وَكَشَفَ عَنْ سَاقَيْهِ، ثُمَّ رَجَعْتُ فَجَلَسْتُ، وَقَدْ تَرَكْتُ أَخِي يَتَوَضَّأُ، وَيَلْحَقُنِي، فَقُلْتُ: إِنْ يُرِدِ اللَّهُ بِفُلانٍ خَيْرًا ـ يُرِيدُ أَخَاهُ ـ يَأْتِ بِهِ، فَإِذَا إِنْسَانٌ يُحَرِّكُ الْبَابَ، فَقُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ فَقَالَ: عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، فَقُلْتُ: عَلَى رِسْلِكَ، ثُمَّ جِئْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ، فَقُلْتُ: هَذَا عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ يَسْتَأْذِنُ، فَقَالَ: «ائْذَنْ لَهُ وَبَشِّرْهُ بِالْجَنَّةِ». فَجِئْتُ، فَقُلْتُ: ادْخُلْ وَبَشَّرَكَ رَسُولُ اللَّهِ ج بِالْجَنَّةِ، فَدَخَلَ فَجَلَسَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج فِي الْقُفِّ عَنْ يَسَارِهِ، وَدَلَّى رِجْلَيْهِ فِي الْبِئْرِ، ثُمَّ رَجَعْتُ فَجَلَسْتُ، فَقُلْتُ: إِنْ يُرِدِ اللَّهُ بِفُلانٍ خَيْرًا يَأْتِ بِهِ، فَجَاءَ إِنْسَانٌ يُحَرِّكُ الْبَابَ، فَقُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ فَقَالَ: عُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ، فَقُلْتُ: عَلَى رِسْلِكَ، فَجِئْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَأَخْبَرْتُهُ، فَقَالَ: «ائْذَنْ لَهُ وَبَشِّرْهُ بِالْجَنَّةِ عَلَى بَلْوَى تُصِيبُهُ». فَجِئْتُهُ، فَقُلْتُ لَهُ: ادْخُلْ، وَبَشَّرَكَ رَسُولُ اللَّهِ ج بِالْجَنَّةِ عَلَى بَلْوَى تُصِيبُكَ، فَدَخَلَ فَوَجَدَ الْقُفَّ قَدْ مُلِئَ، فَجَلَسَ وِجَاهَهُ مِنَ الشَّقِّ الآخَرِ».(بخاری: ۳۶۷۴)

ترجمه: «از ابوموسی اشعری سروایت است كه او در خانه‌اش وضو گرفت. سپس بیرون رفت و با خود گفت: رسول خدا جرا ترک نمی‌كنم و امروز را با او خواهم بود. آنگاه به مسجد رفت و جویای پیامبر اكرم جشد. به او گفتند: بیرون شد و به این طرف رفت. ابوموسی می‌گوید: دنبال‌اش به راه افتادم و به جستجوی او پرداختم تا اینكه وارد باغ اریس شد. من كنار دروازه آن كه از شاخه‌های درخت خرما ساخته شده بود، نشستم تا وقتیكه رسول خدا جقضای حاجت كرد و وضو گرفت. آنگاه برخاستم و بسوی او رفتم و دیدم بر لبه چاه اریس نشسته و ساق‌هایش را برهنه نموده و داخل چاه، آویزان كرده است. به ایشان، سلام دادم و برگشتم و كنار دروازه نشستم و با خود گفتم: امروز دربان پیامبر خدا جمی‌شوم. سپس، ابوبكر آمد و در را فشار داد. گفتم: كیستی؟ گفت: ابوبكر. گفتم: صبر كن. آنگاه، نزد رسول خدا جرفتم و گفتم: ای رسول خدا! او ابوبكر است و اجازه ورود می‌خواهد. فرمود: «بگو وارد شود و به او بشارت بهشت بده». پس به سوی ابوبكر رفتم و به او گفتم: وارد شو و رسول الله جتو را به بهشت، بشارت داد. ابوبكر وارد شد و بر لبه چاه، سمت راست رسول خدا جنشست و مانند آنحضرت جپاهایش را در چاه، آویزان كرد و ساقهایش را برهنه ساخت. سپس بر گشتم وسرجایم نشستم. و چون برادرم را گذاشته بودم كه وضو بگیرد و به من ملحق شود، با خود گفتم: اگر خداوند به او (یعنی برادرم) اراده خیر داشته باشد، او را می‌آورد. ناگهان، دیدم كه شخصی دروازه را تكان می‌دهد. پرسیدم: كیستی؟ گفت: عمر بن خطاب. گفتم: صبر كن. آنگاه نزد رسول خدا جرفتم و به ایشان سلام دادم و گفتم: عمر بن خطاب است و اجازه ورود می‌خواهد. فرمود: «بگو وارد شود و به او بشارت بهشت بده». پس آمدم و گفتم: وارد شو و رسول خدا جبه تو بشارت بهشت داد». او هم وارد شد و بر لبه چاه، سمت چپ پیامبر اكرم جنشست و پاهایش را در چاه، آویزان كرد. من بر گشتم و سر جایم نشستم و دوباره با خود گفتم: اگر خداوند به فلانی اراده خیر داشته باشد، او را می‌آورد. فردی دیگر آمد و دروازه را تكان داد. گفتم: كیستی؟ گفت: عثمان بن عفان. گفتم: صبر كن. پس نزد رسول خدا جآمدم و او را با خبر ساختم. فرمود: «بگو وارد شود و به او به خاطر مصیبتی كه گرفتارش می‌شود، بشارت بهشت بده». نزدش آمدم و به او گفتم: وارد شو و رسول الله جتو را به خاطر مصیبتی كه به آن گرفتار می‌شوی، بشارت بهشت داد. او نیز وارد شد و دید كه لبه چاه، پر شده است. لذا آن طرف چاه و روبری رسول خدا جنشست».

۱۵۰۹- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «لا تَسُبُّوا أَصْحَابِي، فَلَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ أَنْفَقَ مِثْلَ أُحُدٍ ذَهَبًا مَا بَلَغَ مُدَّ أَحَدِهِمْ وَلا نَصِيفَهُ»».(بخارى: ۳۶۷۳)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «اصحاب مرا دشنام ندهید. زیرا اگر یكی از شما به اندازه كوه احد، طلا انفاق كند، با یک یا نصف مدّی كه اصحاب من انفاق می‌كنند، برابری نمی‌كند»». (مدّ، پیمانه‌ای است كه برخی آنرا به اندازه پُری دوكفِ دست دانسته‌اند).

۱۵۱۰- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج صَعِدَ أُحُدًا وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ وَعُثْمَانُ، فَرَجَفَ بِهِمْ، فَقَالَ: «اثْبُتْ أُحُدُ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ نَبِيٌّ وَصِدِّيقٌ وَشَهِيدَانِ»».(بخارى: ۳۶۷۵)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: نبی اكرم ج، ابوبكر، عمر و عثمان شبالای كوه احد رفتند. كوه احد آنان را لرزاند. رسول اكرم جفرمود: «ای احد! آرام باش چرا كه صرفا روی تو یک نبی، یک صدیق و دو شهید، قرار دارد»».

۱۵۱۱ - «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: إِنِّي لَوَاقِفٌ فِي قَوْمٍ، فَدَعَوُا اللَّهَ لِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، وَقَدْ وُضِعَ عَلَى سَرِيرِهِ، إِذَا رَجُلٌ مِنْ خَلْفِي قَدْ وَضَعَ مِرْفَقَهُ عَلَى مَنْكِبِي، يَقُولُ: رَحِمَكَ اللَّهُ، إِنْ كُنْتُ لأَرْجُو أَنْ يَجْعَلَكَ اللَّهُ مَعَ صَاحِبَيْكَ، لأَنِّي كَثِيرًا مَا كُنْتُ أَسْمَعُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: كُنْتُ وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ، وَفَعَلْتُ وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ، وَانْطَلَقْتُ وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ، فَإِنْ كُنْتُ لأَرْجُو أَنْ يَجْعَلَكَ اللَّهُ مَعَهُمَا، فَالْتَفَتُّ فَإِذَا هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ».(بخارى: ۳۶۷۷)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: در میان گروهی ایستاده بودم كه برای عمر بن خطاب سدعا می‌كردند در حالی كه جنازه او بر تخت‌اش گذاشته شده بود. ناگهان، مردی از پشت سر، ‌آرنجش را بر شانه‌‌ام گذاشت و می‌گفت: خداوند، تو (عمر) را رحمت كند. آرزو می‌كردم كه خدا تو را در كنار دو دوست ات، قرار دهد. زیرا بسیار می‌شنیدم كه رسول الله جمی‌فرمود: «با ابوبكر و عمر بودم. من و ابوبكر و عمر، فلان كار را انجام دادیم. من و ابوبكر و عمر رفتیم». لذا آرزو می‌كردم كه خداوند تو را در كنار آنها قرار دهد.

ابن عباس بمی‌گوید: چهره‌‌ام را بر گرداندم. دیدم كه او علی بن ابی طالب‌ساست».

باب (۲): مناقب عمر بن خطابس

۱۵۱۲- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «رَأَيْتُنِي دَخَلْتُ الْجَنَّةَ فَإِذَا أَنَا بِالرُّمَيْصَاءِ امْرَأَةِ أَبِي طَلْحَةَ، وَسَمِعْتُ خَشَفَةً، فَقُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ فَقَالَ: هَذَا بِلالٌ وَرَأَيْتُ قَصْرًا بِفِنَائِهِ جَارِيَةٌ، فَقُلْتُ: لِمَنْ هَذَا؟ فَقَالَ: لِعُمَرَ، فَأَرَدْتُ أَنْ أَدْخُلَهُ فَأَنْظُرَ إِلَيْهِ فَذَكَرْتُ غَيْرَتَكَ». فَقَالَ عُمَرُ: بِأَبِي وَأُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ أَعَلَيْكَ أَغَارُ»؟! (بخارى: ۳۶۷۹)

ترجمه: «جابر بن عبدالله بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «خواب دیدم كه وارد بهشت شدم و در آنجا، رُمیصاء همسر ابو طلحه را دیدم و صدای پایی شنیدم. پرسیدم: این كیست؟ (فرشته) گفت: این، بلال است. و قصری دیدم كه در حیاط آن، دوشیزه‌ای نشسته بود. پرسیدم: این قصر، مالِ كیست؟ گفت: از آنِ عمر است. خواستم وارد شوم و آنرا ببینم اما به یاد غیرت تو افتادم». عمر گفت: یا رسول الله! پدر و مادرم فدای تو باد. آیا برای تو هم به غیرت می‌آیم»؟!.

۱۵۱۳- «عَنْ أَنَسٍ س: أَنَّ رَجُلاً سَأَلَ النَّبِيَّ ج عَنِ السَّاعَةِ، فَقَالَ: مَتَى السَّاعَةُ؟قَالَ: «وَمَاذَا أَعْدَدْتَ لَهَا»؟ قَالَ: لا شَيْءَ إِلاَّ أَنِّي أُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ. فَقَالَ: «أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ». قَالَ أَنَسٌ: فَمَا فَرِحْنَا بِشَيْءٍ فَرَحَنَا بِقَوْلِ النَّبِيِّ ج: «أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ». قَالَ أَنَسٌ: فَأَنَا أُحِبُّ النَّبِيَّ ج وَأَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ وَأَرْجُو أَنْ أَكُونَ مَعَهُمْ بِحُبِّي إِيَّاهُمْ وَإِنْ لَمْ أَعْمَلْ بِمِثْلِ أَعْمَالِهِمْ».(بخارى: ۳۶۸۸)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: مردی از نبی اكرم جدر مورد قیامت، پرسید و گفت: قیامت كی بر پا می‌شود؟ رسول اكرم جفرمود: «برای آن، چه تدارک دیده‌ای»؟ گفت: چیزی آماده نكرده‌‌ام جز اینكه خدا و رسولش را دوست دارم. آنحضرت جفرمود: «تو روز قیامت با كسی همراه خواهی بود كه او را دوست داری».

انس سمی‌گوید: هیچ چیزی ما را به اندازه این سخن نبی اكرم جخوشحال نكرد كه فرمود: «تو با كسی همراه خواهی بود كه او را دوست داری». انس سادامه داد: من نبی اكرم‌ج، ‌ابوبكر و عمر برا دوست دارم و بخاطر همین دوستی، امیدوارم كه روز قیامت،‌ همراه آنان باشم اگر چه اعمالم مانند اعمال آنها نیست».

۱۵۱۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «لَقَدْ كَانَ فِيمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ رِجَالٌ يُكَلَّمُونَ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا أَنْبِيَاءَ، فَإِنْ يَكُنْ مِنْ أُمَّتِي مِنْهُمْ أَحَدٌ فَعُمَرُ»».(بخارى:۳۶۸۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «در میان بنی اسرائیل كه قبل از شما می‌زیسته‌اند، مردانی وجود داشت كه پیامبر نبودند ولی به آنها الهام می‌شد. اگر در میان امت من، یكی از آنها وجود داشته باشد، آن شخص، عمر خواهد بود».

باب (۳): مناقب عثمان بن عفانس

۱۵۱۵- «عن عَبْدِاللَّهِ بْنُ عُمَرَ ب: أنَّه جَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ مِصْرَ فقَالَ لَهُ: هَلْ تَعْلَمُ أَنَّ عُثْمَانَ فَرَّ يَوْمَ أُحُدٍ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: تَعْلَمُ أَنَّهُ تَغَيَّبَ عَنْ بَدْرٍ وَلَمْ يَشْهَدْ. قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: تَعْلَمُ أَنَّهُ تَغَيَّبَ عَنْ بَيْعَةِ الرِّضْوَانِ فَلَمْ يَشْهَدْهَا؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: اللَّهُ أَكْبَرُ. قَالَ ابْنُ عُمَرَ: تَعَالَ أُبَيِّنْ لَكَ،أَمَّا فِرَارُهُ يَوْمَ أُحُدٍ فَأَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ عَفَا عَنْهُ وَغَفَرَ لَهُ، وَأَمَّا تَغَيُّبُهُ عَنْ بَدْرٍ فَإِنَّهُ كَانَتْ تَحْتَهُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ ج وَكَانَتْ مَرِيضَةً، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ لَكَ أَجْرَ رَجُلٍ مِمَّنْ شَهِدَ بَدْرًا وَسَهْمَهُ». وَأَمَّا تَغَيُّبُهُ عَنْ بَيْعَةِ الرِّضْوَانِ فَلَوْ كَانَ أَحَدٌ أَعَزَّ بِبَطْنِ مَكَّةَ مِنْ عُثْمَانَ لَبَعَثَهُ مَكَانَهُ، فَبَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ ج عُثْمَانَ وَكَانَتْ بَيْعَةُ الرِّضْوَانِ بَعْدَ مَا ذَهَبَ عُثْمَانُ، إِلَى مَكَّةَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج بِيَدِهِ الْيُمْنَى هَذِهِ: «يَدُ عُثْمَانَ». فَضَرَبَ بِهَا عَلَى يَدِهِ، فَقَالَ: «هَذِهِ لِعُثْمَانَ». فَقَالَ لَهُ ابْنُ عُمَرَ: اذْهَبْ بِهَا الآنَ مَعَكَ». (بخارى:۳۶۹۸)

ترجمه: «از عبدالله بن عمر بروایت است كه مردی از اهالی مصر، ‌نزد او آمد و گفت: آیا می‌دانی كه عثمان روز جنگ احد، فرار كرد؟ گفت: بلی. پرسید: آیا می‌دانی كه او در جنگ بدر، حاضر نشد و غیبت كرد؟ گفت: بلی. پرسید: آیا می‌دانی كه او در بیعت رضوان هم حضور نداشت و غیبت كرد؟ گفت: بلی. آن مرد، فریاد كشید وتكبیر گفت. ابن عمر بگفت: بیا تا برایت توضیح دهم. اما در مورد فرار روز احد، من گواهی می‌دهم كه خداوند، او را عفو كرده و بخشیده است. و در مورد غیبت روز بدر باید بگویم: دختر رسول خدا جیعنی همسرش، بیمار بود. لذا رسول خدا جبه او گفت: «پاداش و سهم غنیمت یک نفر از كسانی كه در جنگ بدر شركت كرده‌اند، به تو نیز می‌رسد». اما اینكه در بیعت رضوان، حضور نداشت، دلیلش این بود كه اگر در وادی مكه، كسی عزیزتر از عثمان وجود می‌داشت، او را به جایش می‌فرستاد. ولی به همین خاطر، رسول خدا جعثمان را فرستاد. و بیعت رضوان بعد از رفتن او به مكه، صورت گرفت. در نتیجه، رسول الله جدست راستش را بجای دست عثمان قرار داد و فرمود: «این، دست عثمان است». آنگاه آنرا روی دست چپش نهاد و فرمود: «این، بیعت عثمان است». در پایان، ‌ابن عمر به آن مرد گفت: هم اكنون، ‌این جوابها را نیز با خود بیر».

باب (۴): مناقب علی بن ابی طالبس

۱۵۱۶- «عَنْ عَلِيٍّ: أَنَّ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلام شَكَتْ مَا تَلْقَى مِنْ أَثَرِ الرَّحَا، فَأَتَى النَّبِيَّ ج سَبْيٌ، فَانْطَلَقَتْ، فَلَمْ تَجِدْهُ، فَوَجَدَتْ عَائِشَةَ فَأَخْبَرَتْهَا، فَلَمَّا جَاءَ النَّبِيُّ ج أَخْبَرَتْهُ عَائِشَةُ بِمَجِيءِ فَاطِمَةَ، فَجَاءَ النَّبِيُّ ج إِلَيْنَا وَقَدْ أَخَذْنَا مَضَاجِعَنَا، فَذَهَبْتُ لأَقُومَ فَقَالَ: «عَلَى مَكَانِكُمَا». فَقَعَدَ بَيْنَنَا حَتَّى وَجَدْتُ بَرْدَ قَدَمَيْهِ عَلَى صَدْرِي وَقَالَ: «أَلا أُعَلِّمُكُمَا خَيْرًا مِمَّا سَأَلْتُمَانِي؟ إِذَا أَخَذْتُمَا مَضَاجِعَكُمَا تُكَبِّرَا أَرْبَعًا وَثَلاثِينَ وَتُسَبِّحَا ثَلاثًا وَثَلاثِينَ وَتَحْمَدَا ثَلاثًا وَثَلاثِينَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمَا مِنْ خَادِمٍ»». (بخارى: ۳۷۰۵)

ترجمه: «علی بن ابی طالب سمی‌گوید: فاطمه لاز سختی كار با آسیا، شكایت داشت. بدین جهت، پس از اینكه چند اسیر نزد نبی اكرم جآوردند، خدمت آنحضرتجرفت ولی او را نیافت. بلكه عایشه لرا دید و در این مورد، با وی سخن گفت. هنگامی كه نبی اكرم جآمد، عایشه لاو را از آمدن فاطمه لباخبر ساخت. رسول اكرم جنزد ما آمد در حالی كه ما به رختخواب رفته بودیم. خواستم بلند شوم كه فرمود: «بلند نشوید». آنگاه بین ما نشست تا جایی كه سردی قدمهایش را بر سینه‌‌ام احساس كردم و فرمود: «آیا به شما چیزی بهتر از خواسته تان نیاموزم؟ هرگاه به رختخواب رفتید، سی و چهار بار الله اكبر، سی و سه بار سبحان الله و سی و سه بار، الحمد الله بگویید. اینها برای شما از خدمتكار، بهتراند»».

باب (۵): مناقب خویشاوندان پیامبر اکرم ج

۱۵۱۷- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ الزُّبَيْرِ ب قَالَ: كُنْتُ يَوْمَ الأَحْزَابِ جُعِلْتُ أَنَا وَعُمَرُ بْنُ أَبِي سَلَمَةَ فِي النِّسَاءِ فَنَظَرْتُ فَإِذَا أَنَا بِالزُّبَيْرِ عَلَى فَرَسِهِ، يَخْتَلِفُ إِلَى بَنِي قُرَيْظَةَ مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلاثًا، فَلَمَّا رَجَعْتُ، قُلْتُ: يَا أَبَتِ رَأَيْتُكَ تَخْتَلِفُ، قَالَ: أَوَهَلْ رَأَيْتَنِي يَا بُنَيَّ؟ قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج، قَالَ: «مَنْ يَأْتِ بَنِي قُرَيْظَةَ فَيَأْتِينِي بِخَبَرِهِمْ»؟ فَانْطَلَقْتُ، فَلَمَّا رَجَعْتُ جَمَعَ لِي رَسُولُ اللَّهِ ج أَبَوَيْهِ فَقَالَ: «فِدَاكَ أَبِي وَأُمِّي»».(بخارى: ۳۷۲۰)

ترجمه: «عبدالله بن زبیر سمی‌گوید: روز جنگ احزاب من و عمر بن ابی سلمه در میان زنان بودیم. در آن هنگام، زبیر را دیدم كه بر اسبش سوار است و دو یا سه بار، نزد نبی قریظه، رفت و آمد می‌كند. پس از باز گشت، گفتم: ای پدر! تو را دیدم كه رفت و آمد می‌كردی. گفت: پسرم! مرا دیدی؟ گفتم: بلی. گفت: رسول الله جفرمود: «چه كسی نزد بنی قریظه می‌رود و اخبار آنها را برایم می‌آورد»؟ پس من رفتم. هنگام بازگشت، رسول خدا جپدر و مادرش را با هم ذكر كرد و فرمود: «پدر و مادرم فدایت باد»».

باب (۶): ذکر طلحه بن عبید اللهس

۱۵۱۸- «عَنْ طَلْحَةَ س قَالَ: لَمْ يَبْقَ مَعَ النَّبِيِّ ج فِي بَعْضِ تِلْكَ الأَيَّامِ الَّتِي قَاتَلَ فِيهِنَّ رَسُولُ اللَّهِ ج غَيْرِيْ وَ غَيْرَ سَعْدٍ».(بخارى: ۳۷۲۳)

ترجمه: «طلحه بن عبیدالله سمی‌گوید: در یكی از روزهایی كه نبی اكرم جبا دشمنان جنگید (روز احد) كسی غیر از من و سعد، همراه رسول خدا جنماند».

۱۵۱۹- «وَعَنْهُ س: أنَّهُ وَقَى النَّبِيَّ ج بِيَدِهِ وَضُرِبَ فِيْهَا حَتَّي شَلَّتْ».(بخارى: ۳۷۲۴)

ترجمه: «همچنین از طلحه سروایت است كه او در روز احد، با دستش،‌آنقدر از‌ رسول‌خدا‌جمحافظت نمود كه بعلت ضربات زیاد، دستش فلج شد».

باب (۷): مناقب سعد بن ابی وقاصس

۱۵۲۰- «عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِيْ وَقَّاصٍ س قَالَ: جَمَعَ لِيَ النَّبِيُّ ج أَبَوَيْهِ يَوْمَ أُحُدٍ».(بخارى: ۳۷۲۵)

ترجمه: «سعد بن ابی وقاص سمی‌گوید: نبی اكرم جروز جنگ احد، والدینش را برایم جمع كرد. (یعنی فرمود: «پدر و مادرم فدایت باد»)».

باب (۸): ذکر دامادهای پیامبر خدا ج

۱۵۲۱- «عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ س: أنَّ عَلِيًّا خَطَبَ بِنْتَ أَبِي جَهْلٍ، فَسَمِعَتْ بِذَلِكَ فَاطِمَةُ، فَأَتَتْ رَسُولَ اللَّهِ ج فَقَالَتْ: يَزْعُمُ قَوْمُكَ أَنَّكَ لا تَغْضَبُ لِبَنَاتِكَ، وَهَذَا عَلِيٌّ نَاكِحٌ بِنْتَ أَبِي جَهْلٍ. فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ ج فَسَمِعْتُهُ حِينَ تَشَهَّدَ يَقُولُ: «أَمَّا بَعْدُ أَنْكَحْتُ أَبَا الْعَاصِ بْنَ الرَّبِيعِ فَحَدَّثَنِي وَصَدَقَنِي، وَإِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي، وَإِنِّي أَكْرَهُ أَنْ يَسُوءَهَا وَاللَّهِ لا تَجْتَمِعُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ ج وَبِنْتُ عَدُوِّ اللَّهِ عِنْدَ رَجُلٍ وَاحِدٍ». فَتَرَكَ عَلِيٌّ الْخِطْبَة».(بخارى: ۳۷۲۹)

ترجمه: «مسور بن مخرمه سمی‌گوید: علی بن ابی طالب ساز دختر ابوجهل، خواستگاری كرد. هنگامی كه خبر به گوش فاطمه سرسید، نزد رسول الله جآمد و گفت: قوم‌ات خیال می‌كند كه تو بخاطر دخترانت، خشمگین نمی‌شوی و هم اكنون،‌ علی می‌خواهد با دختر ابوجهل، ازدواج كند. بعد از شنیدن این سخن، رسول خدا جبرخاست و شنیدم كه پس از خواندن شهادتین، فرمود: «اما بعد، من ابو العاص بن ربیع را داماد كردم. او در سخنانش با من، صادق بود. و فاطمه پاره تن من است و من دوست ندارم كه برایش بد بگذرد. به خدا سوگند، دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا، در خانه یک شوهر، جمع نمی‌شوند». آنگاه علی ساز خواستگاری‌اش، صرف نظر كرد».

۱۵۲۲- «وَعَنْهُ س قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج وَذَكَرَ صِهْرًا لَهُ مِنْ بَنِي عَبْدِشَمْسٍ، فَأَثْنَى عَلَيْهِ فِي مُصَاهَرَتِهِ إِيَّاهُ، فَأَحْسَنَ، قَالَ: «حَدَّثَنِي فَصَدَقَنِي، وَوَعَدَنِي فَوَفَى لِي»».(بخاری: ۳۷۲۹)

ترجمه: «و در روایتی دیگر، مسور بن مخزمه می‌گوید: شنیدم كه نبی اكرم جذكر دامادش (ابوالعاص) را كه از بنی عبد شمس بود، به میان آورد و پیوند با ایشان را بسیار ستود و فرمود: «او در سخنانش با من صادق بود و به وعده‌هایی كه به من داد، وفا كرد»».

باب (۹): مناقب زید بن حارثهس

۱۵۲۳- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: بَعَثَ النَّبِيُّ ج بَعْثًا، وَأَمَّرَ عَلَيْهِمْ أُسَامَةَ بْنَ زَيْدٍ، فَطَعَنَ بَعْضُ النَّاسِ فِي إِمَارَتِهِ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «إنْ تَطْعُنُوا فِي إِمَارَتِهِ، فَقَدْ كُنْتُمْ تَطْعُنُونَ فِي إِمَارَةِ أَبِيهِ مِنْ قَبْلُ، وَايْمُ اللَّهِ إِنْ كَانَ لَخَلِيقًا لِلإِمَارَةِ، وَإِنْ كَانَ لَمِنْ أَحَبِّ النَّاسِ إِلَيَّ، وَإِنَّ هَذَا لَمِنْ أَحَبِّ النَّاسِ إِلَيَّ بَعْدَهُ»».(بخارى:۳۷۳۰)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: نبی اكرم جگروهی را به جهاد، اعزام كرد و اسامه بن زید برا به عنوان امیر آنان، تعیین فرمود. برخی از مردم به فرماندهی‌اش اعتراض كردند. نبی اكرم جفرمود: «شما كه هم اكنون به فرماندهی او، اعتراض دارید، قبلاً به فرماندهی پدرش نیز اعتراض داشتید.سوگند به خدا كه او (پدرش) شایسته فرماندهی و محبوبترین مردم نزد من بود. و بعد از او،‌ این، (اسامه) نیز محبوبترین مردم، نزد من است»».

۱۵۲۴- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: دَخَلَ عَلَيَّ قَائِفٌ وَالنَّبِيُّ ج شَاهِدٌ وَأُسَامَةُ بْنُ زَيْدٍ وَزَيْدُ بْنُ حَارِثَةَ مُضْطَجِعَانِ، فَقَالَ: إِنَّ هَذِهِ الأَقْدَامَ بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ، قَالَ: فَسُرَّ بِذَلِكَ النَّبِيُّ ج وَأَعْجَبَهُ، فَأَخْبَرَ بِهِ عَائِشَةَ».(بخارى: ۳۷۳۱)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: نبی اكرم جحضور داشت و اسامه بن زید و زید بن حارثه، خواب بودند كه قیافه شناسی وارد شد و گفت: یكی از این قدمها از دیگری، بوجود آمده است. راوی می‌گوید: نبی اكرم جاز شنیدن این سخن، خوشحال شد و آنرا پسندید و به اطلاع عایشه لرساند».

باب (۱۰): ذکر اسامه بن زید ب

۱۵۲۵- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ امْرَأَةً مِنْ بَنِي مَخْزُومٍ سَرَقَتْ، فَقَالُوا: مَنْ يُكَلِّمُ فِيهَا النَّبِيَّ ج؟ فَلَمْ يَجْتَرِئْ أَحَدٌ أَنْ يُكَلِّمَهُ، فَكَلَّمَهُ أُسَامَةُ بْنُ زَيْدٍ فَقَالَ: «إِنَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَانَ إِذَا سَرَقَ فِيهِمُ الشَّرِيفُ تَرَكُوهُ وَإِذَا سَرَقَ فِيهِمُ الضَّعِيفُ قَطَعُوهُ، لَوْ كَانَتْ فَاطِمَةُ لَقَطَعْتُ يَدَهَا»».(بخارى: ۳۷۳۳)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: زنی از بنی مخزوم، ‌مرتكب سرقت شد. مردم گفتند: چه كسی درباره او با نبی اكرم جسخن می‌گوید؟ كسی جرأت نكرد كه با اوسخن بگوید. سر انجام، اسامه بن زید ببا رسول خدا جسخن گفت: آنحضرت جفرمود: «اگر در میان بنی اسرائیل، فرد مشهوری، مرتكب دزدی می‌شد، او را رها می‌كردند. و اگر فرد ضعیفی، مرتكب دزدی می‌شد، دستش را قطع می‌كردند. اگر (بجای آن زن) فاطمه هم می‌بود، دستش را قطع می‌كردم»».

۱۵۲۶- «عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ يَأْخُذُهُ وَالْحَسَنَ فَيَقُولُ: «اللَّهُمَّ أَحِبَّهُمَا، فَإِنِّي أُحِبُّهُمَا»».(بخارى: ۳۷۳۵)

ترجمه: «اسامه بن زید بمی‌گوید: نبی اكرم جمن و حسن را در بغل گرفت و فرمود: «پروردگارا! اینها را دوست داشته باش چرا كه من اینها را دوست دارم»».

باب (۱۱): مناقب عبدالله بن عمر ب

۱۵۲۷- «عَنْ حَفْصَةَ ل: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ لَهَا: «إِنَّ عَبْدَاللَّهِ رَجُلٌ صَالِحٌ»».(بخارى: ۳۷۴۱)

ترجمه: «از حفصه لروایت است كه نبی اكرم جبه او گفت: «همانا عبد الله، مرد نیكوكاری است»».

باب (۱۲): مناقب عمار و حذیفه ب

۱۵۲۸- «عَنْ أَبِي الدَّرْدَاءِ س أنَّهُ جَلَسَ إلى جَنْبِهِ غُلامٌ في مَسْجِدٍ بِالْشَامِ، وَكَانَ قَد قَالَ: اللَّهٌمَّ يَسِّرْ لي جَليساً صالحاً. فَقَالَ أَبُو الدَّرْدَاءِ: مِمَّنْ أَنْتَ؟ قَالَ: مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ. قَالَ: أَلَيْسَ فِيكُمْ أَوْ مِنْكُمْ صَاحِبُ السِّرِّ الَّذِي لا يَعْلَمُهُ غَيْرُهُ؟ يَعْنِي حُذَيْفَةَ، قَالَ: قُلْتُ: بَلَى، قَالَ: أَلَيْسَ فِيكُمْ أَوْ مِنْكُمِ الَّذِي أَجَارَهُ اللَّهُ عَلَى لِسَانِ نَبِيِّهِ ج؟ ـ يَعْنِي: مِنَ الشَّيْطَانِ، يَعْنِي: عَمَّارًا ـ قُلْتُ: بَلَى. قَالَ: أَلَيْسَ فِيكُمْ أَوْ مِنْكُمْ صَاحِبُ السِّوَاكِ وَالْوِسَادِ أَوِ السِّرَارِ؟ قَالَ: بَلَى. قَالَ: كَيْفَ كَانَ عَبْدُاللَّهِ يَقْرَأُ ﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا يَغۡشَىٰ ١ وَٱلنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّىٰ ٢[اللیل: ۱-۲] . قُلْتُ: ﴿ٱلذَّكَرَ وَٱلۡأُنثَىٰقَالَ: مَا زَالَ بِي هَؤُلاءِ حَتَّى كَادُوا يَسْتَنْزِلُونِي عَنْ شَيْءٍ سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج». (بخارى: ۳۷۴۳)

ترجمه: «از ابودرداء سروایت است كه نوجوانی در یكی از مساجد شام، كنار او نشست و قبلاً چنین دعا كرده بود كه: بار الها! دوست خوبی نصیبم كن. ابودرداء پرسید: اهل كجایی؟ گفت: از اهالی كوفه هستم و پرسید: آیا صاحب سرّی كه فقط او اسرار را می‌داند (حذیفه) در میان شما نیست؟ گفتم: بلی. پرسید: آیا كسی كه خداوند او را به زبان پیامبرش از شیطان، پناه داد (عمار) در میان شما نیست؟ گفتم: بلی. پرسید: آیا كسی كه سایه به سایه، رسول خدا جرا همراهی می‌كرد و مسواک‌اش را بر می‌داشت، در میان شما نیست؟ گفتم: بلی. پرسید: عبد‌الله بن مسعود آیه ﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا يَغۡشَىٰ ١ وَٱلنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّىٰ٢[اللیل: ۱-۲] . را چگونه قرائت می‌كرد. گفتم: بعد از آن، ﴿ٱلذَّكَرَ وَٱلۡأُنثَىٰمی‌خواند.

ابودرداء می‌گوید: مردم شام، آنقدر در مورد این آیه از من سؤال كردند كه نزدیک بود مرا از آنچه كه از رسول خدا جشنیده بودم، منصرف سازند».

باب (۱۳): مناقب ابو عبیده بن جراحس

۱۵۲۹- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَمِينًا وَإِنَّ أَمِينَنَا أَيَّتُهَا الأُمَّةُ، أَبُو عُبَيْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ»».(بخارى: ۳۷۴۴)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هر امتی، امینی دارد. ای امت! امین ما، ابو عبیده بن جراح است»».

باب (۱۴): مناقب حسن وحسین ب

۱۵۳۰- «عَنِ الْبَرَاءِ س قَالَ: رَأَيْتُ النَّبِيَّ ج وَالْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَى عَاتِقِهِ يَقُولُ: «اللَّهُمَّ إِنِّي أُحِبُّهُ فَأَحِبَّهُ»». (بخارى: ۳۷۴۹)

ترجمه: «براء بن عازب سمی‌گوید: نبی اكرم جرا دیدم كه حسن بن علی ببر شانه‌اش قرار داشت و می‌فرمود: «خدایا! من او را دوست دارم. پس تو نیز او را دوست داشته باش»».

۱۵۳۱- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ أَشْبَهَ بِالنَّبِيِّ ج مِنَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ س».(بخارى: ۳۷۵۲).

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: هیچ كس مانند حسن بن علی بشبیه نبی اكرم جنبود».

۱۵۳۲- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنَ عُمَرَ س وَسَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ الْمُحْرِمِ يَقْتُلُ الذُّبَابَ، فَقَالَ: أَهْلُ الْعِرَاقِ يَسْأَلُونَ عَنِ الذُّبَابِ، وَقَدْ قَتَلُوا ابْنَ ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ ج، وَقَالَ النَّبِيُّ ج: «هُمَا رَيْحَانَتَايَ مِنَ الدُّنْيَا»».(بخارى: ۳۷۵۳).

ترجمه: «از عبدالله بن عمر بروایت است كه شخصی از او پرسید: اگر كسی در حالت احرام، مگسی را بكشد، حكم‌اش چیست؟ گفت: مردم عراق از كشته شدن مگس می‌پرسند در حالی كه فرزند دختر رسول خدا جرا كشتند! حال آنكه نبی اكرم جفرمود: «حسن و حسین، گلهای خوشبوی من در دنیا هستند»».

باب (۱۵): مناقب عبد الله بن عباس ب

۱۵۳۳- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ س قَالَ: ضَمَّنِي النَّبِيُّ ج إِلَى صَدْرِهِ، وَقَالَ: «اللَّهُمَّ عَلِّمْهُ الْحِكْمَةَ». وَفِي رِوَايَةٍ: «اللَّهُمَّ عَلِّمْهُ الْكِتَابَ»». (بخارى:۳۷۵۶).

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: نبی اكرم جمرا در آغوش گرفت و فرمود: «خدایا! به او حكمت بیاموز» و در روایتی دیگر، آمده است كه فرمود: «بار الها! به او كتاب (قرآن) بیاموز».

باب (۱۶): مناقب خالد بن ولیدس

۱۵۳۴- «عَنْ أَنَسٍ س أَنَّ النَّبِيَّ ج نَعَى زَيْدًا وَجَعْفَرًا وَابْنَ رَوَاحَةَ وَذَكَرَ بَاقِيَ الْحَدِيْثِ ثُمَّ قَالَ: «فأَخَذَها ـ يعني: الرَّايَةَ ـ سَيْفٌ مِنْ سُيُوفِ اللَّهِ، حَتَّى فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ»».(بخارى: ۳۷۵۷)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: نبی اكرم جخبر شهادت زید، جعفر، و ابن رواحه را اعلام كرد ... شرح بقیه حدیث قبلا بیان شد. و علاوه بر آن، فرمود: «سرانجام، پرچم را شمشیری از شمشیر‌های خدا (خالد) بدست گرفت و خداوند بوسیله او فتح و پیروزی، نصیبشان ساخت»».

باب (۱۷): مناقب سالم؛ غلام آزاد شدۀ ابوحذیفهس

۱۵۳۵- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرٍو س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «اسْتَقْرِئُوا الْقُرْآنَ مِنْ أَرْبَعَةٍ: مِنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ ـ فَبَدَأَ بِهِ ـ وَسَالِمٍ مَوْلَى أَبِي حُذَيْفَةَ، وَأُبَيِّ بْنِ كَعْبٍ، وَمُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ»».(بخارى: ۳۷۵۸)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: شنیدم كه رسول الله جمی‌فرمود: «قرائت قرآن را از چهار نفر بیاموزید: ۱ـ عبدالله بن مسعود ـ و نخست، از او نام برد. ۲ـ سالم؛ غلام آزاد شده ابو حذیفه؛ ۳ـ ابی بن كعب. ۴ـ معاذ بن جبل»».

باب (۱۸): مناقب عایشهل

۱۵۳۶- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّهَا اسْتَعَارَتْ مِنْ أَسْمَاءَ قِلادَةً فَهَلَكَتْ، فَأَرْسَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج نَاسًا مِنْ أَصْحَابِهِ فِي طَلَبِهَا، فَأَدْرَكَتْهُمُ الصَّلاةُ فَصَلُّوْا بِغَيْرِ وُضُوءٍ، فَلَمَّا أَتَوُا النَّبِيَّ ج شَكَوْا ذَلِكَ إِلَيْهِ، فَنَزَلَتْ آيَةُ التَّيَمُّمِ، ثُمَّ ذَكَرَتْ بَاقِيَ الْحَدِيْثِ وَقَدْ تَقَدَّمَ فِيْ كِتَابِ التَّيَمُّمِ».(بخارى: ۳۷۷۳)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: گلوبندی را كه از (خواهرم) اسماء به عاریت گرفته بودم، گم شد. رسول الله جچند تن از یارانش را به جستجوی آن فرستاد. در اثنای جستجو، وقت نماز فرا رسید. آنان بدون وضو، نماز خواندند. وقتی نزد نبی اكرم جآمدند و از اینكه بدون وضو، نماز خوانده بودند، شكایت كردند. در نتیجه،‌آیه تیمم نازل شد. شرح بقیه حدیث در كتاب تیمم‌، بیان گردید.

باب (۱۹): مناقب انصار رضوان الله علیهم اجمعین

۱۵۳۷- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ:كَانَ يَوْمُ بُعَاثَ يَوْمًا قَدَّمَهُ اللَّهُ لِرَسُولِهِ ج، فَقَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَقَدِ افْتَرَقَ مَلَؤُهُمْ وَقُتِلَتْ سَرَوَاتُهُمْ وَجُرِّحُوا، فَقَدَّمَهُ اللَّهُ لِرَسُولِهِ ج فِي دُخُولِهِمْ فِي الإِسْلامِ». (بخارى: ۳۷۷۷)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: روز (جنگ) بعاث، روزی است كه خداوند آنرا به رسولش هدیه نمود. رسول خدا جدر حالی وارد مدینه شد كه آنان، متفرق، سرانشان كشته و در تنگنا قرار گرفته بودند. پس خداوند، روز بعاث (جنگ) را به پیامبرش هدیه نمود و آنرا باعث اسلام آوردن مردم مدینه ساخت».

باب (۲۰): این سخن پیامبر اکرم ج که فرمود: اگر هجرت نمی‌بود، من یکی از انصار بودم

۱۵۳۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لَوْلا الْهِجْرَةُ لَكُنْتُ امْرَأً مِنَ الأَنْصَارِ»».(بخارى: ۳۷۷۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «اگر هجرت نمی‌بود، من یكی از انصار بودم»».

باب (۲۱): دوستی انصار، از ایمان است

۱۵۳۹- «عن الْبَرَاءِ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «الأَنْصَارُ لا يُحِبُّهُمْ إِلاَّ مُؤْمِنٌ، وَلا يُبْغِضُهُمْ إِلاَّ مُنَافِقٌ، فَمَنْ أَحَبَّهُمْ أَحَبَّهُ اللَّهُ، وَمَنْ أَبْغَضَهُمْ أَبْغَضَهُ اللَّهُ»».(بخارى: ۳۷۸۳)

ترجمه: «براء بن عازب سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «انصار را دوست ندارد مگر مؤمن. و با آنان،‌ دشمنی نمی‌كند مگر منافق. پس هر كس، آنها را دوست داشته باشد، خداوند او را دوست می‌دارد و هركس، آنها را دشمن بدارد، خداوند، او را دشمن می‌دارد»».

باب (۲۲): این سخن پیامبر اکرم ج که خطاب به انصار فرمود: «شما محبوبترین مردم، نزد من هستید»

۱۵۴۰- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: رَأَى النَّبِيُّ ج النِّسَاءَ وَالصِّبْيَانَ مُقْبِلِينَ مِنْ عُرُسٍ، فَقَامَ النَّبِيُّ ج مُمَثِّلاً فَقَالَ: «اللَّهُمَّ أَنْتُمْ مِنْ أَحَبِّ النَّاسِ إِلَيَّ» قَالَهَا ثَلاثَ مِرَارٍ».(بخارى: ۳۷۸۵)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: نبی اكرم جزنان و كودكان انصار را دید كه از یک عروسی می‌آیند. پس برخاست و راست ایستاد و فرمود: «خدا گواه است كه شما محبوبترین مردم، نزد من هستید». و این جمله را سه بار تكرار كرد».

۱۵۴۱- «وَعَنْهُ س فِيْ رِوَايَةٍ: قَالَ: جَاءَتِ امْرَأَةٌ مِنَ الأَنْصَارِ إِلَى‌ رَسُولِ اللَّهِ ‌ج وَمَعَهَا صَبِيٌّ لَهَا، فَكَلَّمَهَا رَسُولُ اللَّهِ ج فَقَالَ: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ إِنَّكُمْ أَحَبُّ النَّاسِ إِلَيَّ»، مَرَّتَيْنِ».(بخارى: ۳۷۸۶)

ترجمه: «و در روایتی دیگر، انس سمی‌گوید: یكی از زنان انصار كه كودكی به همراه داشت، نزد رسول خدا جآمد. آنحضرت جبا او صحبت كرد و فرمود: «سوگند به ذاتی كه جانم در دست اوست، شما (انصار) محبوبترین مردم، نزد من هستید». و این جمله را دو بار، تكرار كرد».

۱۵۴۲- «عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ س قَالَتِ الأَنْصَارُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، لِكُلِّ نَبِيٍّ أَتْبَاعٌ وَإِنَّا قَدِ اتَّبَعْنَاكَ فَادْعُ اللَّهَ أَنْ يَجْعَلَ أَتْبَاعَنَا مِنَّا فَدَعَا بِهِ».(بخارى: ۳۷۸۷)

ترجمه: «از زید بن ارقم سروایت است كه انصار گفتند: ای رسول خدا! هر پیامبری، پیروانی دارد و همانا ما از تو پیروی كرده‌ایم. پس از خداوند بخواه كه هم پیمانان ما را جزو ما قرار دهد. رسول خدا جنیز چنین دعا كرد».

باب (۲۳): فضیلت تیره‌های انصار

۱۵۴۳- «عَنْ أَبِي حُمَيْدٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِنَّ خَيْرَ دُورِ الأَنْصَارِ دَارُ بَنِي النَّجَّارِ، ثُمَّ دَارُ بَنِي عَبْدِالأَشْهَلِ، ثُمَّ دَارُ بَنِي الْحَارِثِ بْنِ الْخَزْرَجِ، ثُمَّ بَنِي سَاعِدَةَ، وَفِي كُلِّ دُورِ الأَنْصَارِ خَيْرٌ». فَذَكَرَ الْحَدِيْثَ وَقَدْ تَقَدَّمَ، ثُمَّ قَالَ: قَالَ سَعْدُ بْنُ عُبَادَةَ لِلنَّبِيَّ ج: يَا رَسُولَ اللَّهِ، خُيِّرَ دُورُ الأَنْصَارِ فَجُعِلْنَا آخِرًا فَقَالَ: «أَوَلَيْسَ بِحَسْبِكُمْ أَنْ تَكُونُوا مِنَ الْخِيَارِ»».(بخارى: ۳۷۹۱)

ترجمه: «ابوحمید سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «بهترین تیره‌های انصار به ترتیب، تیره بنی نجار، عبد الاشهل، بنی حارث و بنی ساعده هستند. و همه آنها خوب‌اند». شرح این حدیث قبلاً بیان شد. و در پایان این روایت آمده است كه سعد بن عباده به نبی اكرم جگفت: ای رسول خدا! تیره‌های خوب انصار، نام برده شدند و ما در آخر، قرار گرفتیم. رسول اكرم جفرمود: «آیا برای شما كافی نیست كه جزو خوبان باشید»»؟

باب (۲۴): این سخن پیامبر اکرم ج که خطاب به انصار فرمود: «صبر کنید تا با من در کنار حوض (کوثر) ملاقات نمایید»

۱۵۴۴- «عَنْ أُسَيْدِ بْنِ حُضَيْرٍ س: أَنَّ رَجُلاً مِنَ الأَنْصَارِ قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَلا تَسْتَعْمِلُنِي كَمَا اسْتَعْمَلْتَ فُلانًا؟ قَالَ: «سَتَلْقَوْنَ بَعْدِي أُثْرَةً، فَاصْبِرُوا حَتَّى تَلْقَوْنِي عَلَى الْحَوْضِ»».(بخارى: ۳۷۹۲)

ترجمه: «اُسید بن حضیر سمی‌گوید: مردی از انصار گفت: یا رسول الله! آیا همانطور كه به فلانی، مسئولیتی واگذار كرده‌ای، به من واگذار نمی‌كنی؟ رسول خدا جفرمود: «بعد از من، تبعیض‌های نادرستی خواهید دید. پس صبر كنید تا با من در كنار حوض (كوثر) ملاقات نمایید»».

۱۵۴۵- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س فِيْ رِوَايَةٍ: «وَمَوْعِدُكُمُ الْحَوْضُ»».(بخارى: ۳۷۹۳)

ترجمه: «و در روایتی دیگر، انس سمی‌گوید: رسول خدا جفرمود: «وعده شما با من، كنار حوض است»».

باب (۲۵): این سخن خداوند متعال که می‌فرماید: با آنکه خودشان به آن چیز، نیازمندند ولی دیگران را بر خود، ترجیح می‌دهند

۱۵۴۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَجُلاً أَتَى النَّبِيَّ ج، فَبَعَثَ إِلَى نِسَائِهِ؟ فَقُلْنَ: مَا مَعَنَا إِلاَّ الْمَاءُ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ يَضُمُّ أَوْ يُضِيفُ هَذَا»؟ فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الأَنْصَارِ: أَنَا، فَانْطَلَقَ بِهِ إِلَى امْرَأَتِهِ، فَقَالَ أَكْرِمِي ضَيْفَ رَسُولِ اللَّهِ ج: فَقَالَتْ: مَا عِنْدَنَا إِلاَّ قُوتُ صِبْيَانِي، فَقَالَ: هَيِّئِي طَعَامَكِ، وَأَصْبِحِي سِرَاجَكِ، وَنَوِّمِي صِبْيَانَكِ إِذَا أَرَادُوا عَشَاءً، فَهَيَّأَتْ طَعَامَهَا، وَأَصْبَحَتْ سِرَاجَهَا، وَنَوَّمَتْ صِبْيَانَهَا، ثُمَّ قَامَتْ كَأَنَّهَا تُصْلِحُ سِرَاجَهَا فَأَطْفَأَتْهُ، فَجَعَلا يُرِيَانِهِ أَنَّهُمَا يَأْكُلانِ، فَبَاتَا طَاوِيَيْنِ، فَلَمَّا أَصْبَحَ غَدَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَ: «ضَحِكَ اللَّهُ اللَّيْلَةَ ـ أَوْ عَجِبَ ـ مِنْ فَعَالِكُمَا». فَأَنْزَلَ اللَّهُ: ﴿وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ[الحشر: ۹] ».(بخارى:۳۷۹۸)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: مردی نزد نبی اكرم جآمد. رسول خدا جكسی را نزد همسرانش فرستاد تا آنها را مطلع سازد. گفتند: نزد ما چیزی جز آب، وجود ندارد. رسول اكرم جخطاب به حاضرین گفت: «چه كسی این شخص را مهمان می‌كند»؟ مردی انصاری گفت: من. آنگاه، او را به خانه‌اش برد و به همسرش گفت: مهمان رسول خدا جرا گرامی بدار. همسرش گفت: نزد ما چیزی جز خوراک بچه‌ها، وجود ندارد. گفت: غذایت را آماده كن، چراغت را روشن كن و هر گاه، كودكان ات شام خواستند، آنها را بخوابان. آن زن هم غذایش را آماده كرد، چراغش را روشن ساخت و كودكانش را خوابانید. سپس، برخاست و چنین وانمود كرد كه می‌خواهد چراغش را سر و سامان دهد ولی آنرا خاموش كرد. همچنین آن دو به مهمانشان چنین وانمود كردند كه غذا می‌خورند (تا اینكه مهمان غذا را خورد) و آنها شب را گرسنه خوابیدند. صبح روز بعد كه آن انصاری نزد رسول خدا جرفت، آنحضرت جفرمود: «دیشب، ‌خداوند از كار شما خندید و یا تعجب كرد». آنگاه خداوند این آیه را نازل فرمود: ﴿وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ[الحشر: ۹] (با آنكه خودشان به آن چیز، بشدت نیاز دارند،, دیگران را بر خود، ترجیح می‌دهند. و كسانی كه از بخل نفس خویش، محفوظ بمانند، آنان، قطعاً رستگارند)».

باب (۲۶): این سخن پیامبر اکرم ج که فرمود: «از نیکانشان بپذیرید و از بدانشان، گذشت کنید»

۱۵۴۷- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س يَقُولُ: مَرَّ أَبُو بَكْرٍ وَالْعَبَّاسُ ب بِمَجْلِسٍ مِنْ مَجَالِسِ الأَنْصَارِ وَهُمْ يَبْكُونَ، فَقَالَ: مَا يُبْكِيكُمْ؟ قَالُوا: ذَكَرْنَا مَجْلِسَ النَّبِيِّ ج مِنَّا، فَدَخَلَ عَلَى النَّبِيِّ ج فَأَخْبَرَهُ بِذَلِكَ، قَالَ: فَخَرَجَ النَّبِيُّ ج، وَقَدْ عَصَبَ عَلَى رَأْسِهِ حَاشِيَةَ بُرْدٍ، قَالَ: فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ وَلَمْ يَصْعَدْهُ بَعْدَ ذَلِكَ الْيَوْمِ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: «أُوصِيكُمْ بِالأَنْصَارِ، فَإِنَّهُمْ كَرِشِي وَعَيْبَتِي، وَقَدْ قَضَوْا الَّذِي عَلَيْهِمْ، وَبَقِيَ الَّذِي لَهُمْ، فَاقْبَلُوا مِنْ مُحْسِنِهِمْ، وَتَجَاوَزُوا عَنْ مُسِيئِهِمْ»».(بخارى: ۳۷۹۹)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: ابوبكر و عباس باز كنار یكی از مجالس انصار گذشتند و دیدند كه آنها گریه می‌كنند. عباس سپرسید: چرا گریه می‌كنید؟ گفتند: به یاد مجالسی كه نبی اكرم جبا ما داشت، افتادیم. سپس، عباس سنزد رسول خدا جرفت و او را با خبر ساخت. راوی می‌گوید: آنگاه نبی اكرم جدر حالی كه پارچه‌ای به سرش بسته بود، بیرون آمد و برای آخرین بار، به منبر رفت. و پس از حمد و ثنای خداوند، فرمود: «شما را در مورد انصار، سفارش می‌كنم. آنان، راز دار و امانت دار من هستند. و به وظایف خود، عمل كرده‌اند ولی حق آنان بر ما باقی است. پس، از نیكانشان بپذیرید و از بدانشان، گذشت نمایید»».

۱۵۴۸- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب يَقُولُ: خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَعَلَيْهِ مِلْحَفَةٌ مُتَعَطِّفًا بِهَا عَلَى مَنْكِبَيْهِ وَعَلَيْهِ عِصَابَةٌ دَسْمَاءُ، حَتَّى جَلَسَ عَلَى الْمِنْبَرِ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: «أَمَّا بَعْدُ أَيُّهَا النَّاسُ، فَإِنَّ النَّاسَ يَكْثُرُونَ، وَتَقِلُّ الأَنْصَارُ، حَتَّى يَكُونُوا كَالْمِلْحِ فِي الطَّعَامِ، فَمَنْ وَلِيَ مِنْكُمْ أَمْرًا يَضُرُّ فِيهِ أَحَدًا أَوْ يَنْفَعُهُ، فَلْيَقْبَلْ مِنْ مُحْسِنِهِمْ وَيَتَجَاوَزْ عَنْ مُسِيئِهِمْ»».(بخارى: ۳۸۰۰)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: رسول الله جدر حالی كه ملافه‌ای پوشیده و بالای شانه‌هایش انداخته و پارچه‌ای سیاه به سرش بسته بود، بیرون آمد و بر منبر نشست. و پس از حمد و ثنای خداوند، فرمود: «اما بعد، ای مردم! تعداد مردم، رو به افزایش است. ولی تعداد انصار تا جایی كاهش می‌یابد كه مثل نمک در طعام می‌مانند. پس هركس از شما به پست و مقامی رسید كه می‌تواند نفع یا ضرری به دیگران برساند، از نیكوكاران آنان (انصار) بپذیرد و از بدانشان،‌گذشت نماید»».

باب (۲۷): مناقب سعد بن معاذس

۱۵۴۹- «عَنْ جَابِرٍس قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «اهْتَزَّ عَرْشُ الرَّحْمَنِ لِمَوْتِ سَعْدِ بْنِ مُعَاذٍ»».(بخارى: ۳۸۰۳).

ترجمه: «جابر سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «عرش خدا به خاطر مرگ سعد بن معاذ به لرزه در آمد»».

باب (۲۸): مناقب اُبَی بن کعبس

۱۵۵۰- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ النَّبِيُّ جلأُبَيٍّ: «إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أَقْرَأَ عَلَيْكَ ﴿لَمۡ يَكُنِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ». قَالَ: وَسَمَّانِي؟ قَالَ: «نَعَمْ». فَبَكَى».(بخارى: ۳۸۰۹)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: نبی اكرم جخطاب به اُبَی بن كعب فرمود: «خداوند به من دستور داده است تا سوره ﴿لَمۡ يَكُنِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِرا برایت بخوانم». اُبی گفت: خداوند اسم مرا گرفت؟ آنحضرت جفرمود: «بلی». اُبَی با شنیدن این سخن، به گریه افتاد.

باب (۲۹): مناقب زید بن ثابتس

۱۵۵۱- «عَنْ أَنَسٍ س: جَمَعَ الْقُرْآنَ عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ ج أَرْبَعَةٌ كُلُّهُمْ مِنَ الأَنْصَارِ: أُبَيٌّ، وَمُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ، وَأَبُو زَيْدٍ، وَزَيْدُ بْنُ ثَابِتٍ. قُلْتُ لأَنَسٍ: مَنْ أَبُو زَيْدٍ؟ قَالَ: أَحَدُ عُمُومَتِي».(بخارى: ۳۸۱۰)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: در زمان نبی اكرم جچهار نفر كه همگی از انصار بودند، قرآن را جمع آوری كردند: اُبَی بن كعب، معاذ بن جبل، ابو زید و زید بن ثابت. یكی از راویان می‌گوید: از انس پرسیدم: ابو زید كیست؟ گفت: یكی از عموهای من است».

باب (۳۰) مناقب ابوطلحهس

۱۵۵۲- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: لَمَّا كَانَ يَوْمُ أُحُدٍ انْهَزَمَ النَّاسُ عَنِ النَّبِيِّ ج، وَأَبُو طَلْحَةَ س بَيْنَ يَدَيِ النَّبِيِّ ج مُجَوِّبٌ بِهِ عَلَيْهِ بِحَجَفَةٍ لَهُ، وَكَانَ أَبُو طَلْحَةَ رَجُلاً رَامِيًا شَدِيدَ الْقِدِّ يَكْسِرُ يَوْمَئِذٍ قَوْسَيْنِ أَوْ ثَلاثًا، وَكَانَ الرَّجُلُ يَمُرُّ مَعَهُ الْجَعْبَةُ مِنَ النَّبْلِ فَيَقُولُ: «انْشُرْهَا لأَبِي طَلْحَةَ». فَأَشْرَفَ النَّبِيُّ ج يَنْظُرُ إِلَى الْقَوْمِ، فَيَقُولُ أَبُو طَلْحَةَ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ، بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي، لا تُشْرِفْ يُصِيبُكَ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ الْقَوْمِ، نَحْرِي دُونَ نَحْرِكَ، وَلَقَدْ رَأَيْتُ عَائِشَةَ بِنْتَ أَبِي بَكْرٍ وَأُمَّ سُلَيْمٍ، وَإِنَّهُمَا لَمُشَمِّرَتَانِ، أَرَى خَدَمَ سُوقِهِمَا تُنْقِزَانِ الْقِرَبَ عَلَى مُتُونِهِمَا، تُفْرِغَانِهِ فِي أَفْوَاهِ الْقَوْمِ ثُمَّ تَرْجِعَانِ، فَتَمْلآَنِهَا ثُمَّ تَجِيئَانِ فَتُفْرِغَانِهِ فِي أَفْوَاهِ الْقَوْمِ، وَلَقَدْ وَقَعَ السَّيْفُ مِنْ يَدَيْ أَبِي طَلْحَةَ، إِمَّا مَرَّتَيْنِ وَإِمَّا ثَلاثًا».(بخارى: ۳۸۱۱)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: هنگامی كه مردم در روز احد از اطراف نبی اكرم جپراكنده شدند، ابو طلحه پیشاپیش آنحضرت جقرار داشت و با سپرش از ایشان، محافظت می‌كرد. او كه تیر‌انداز ماهری بود، در آنروز،‌ دو یا سه كمان، در دستش شكست. و هر شخصی كه با جعبه تیر می‌گذشت، نبی اكرم جمی‌فرمود: «آنرا برای ابو طلحه بگذار». و هرگاه، نبی اكرم جسرش را بلند می‌كرد تا بسوی دشمن، نگاه كند، ابو طلحه می‌گفت: ای پیامبر خدا! پدر و مادرم فدایت. سرت را بالا مگیر. مبادا تیری از تیرهای دشمن به تو اصابت كند. سینه‌‌ام جلوی سینه ات قرار دارد. (سینه‌‌ام را برایت، سپر كرده ام).

راوی می‌گوید: عایشه دختر ابوبكر و ام سُلیم برا دیدم كه لباسهایشان را بالا زده بودند طوریكه خلخالهای ساق پایشان را مشاهده می‌كردم. (این حادثه قبل از نزول آیه حجاب بود). آنان مشک‌های آب را بر دوش خود حمل می‌كردند و به مردم، آب می‌دادند و بر می‌گشتند. باز آنها را پر از آب كرده، دوباره می‌آمدند و به مردم، آب می‌دادند. و در آنروز، دو یا سه بار، شمشیر از دست ابو طلحه به زمین افتاد».

باب (۳۱): مناقب عبدالله بن سلامس

۱۵۵۳- «عَنْ سَعْدِ ابْنِ أَبِي وَقَّاصٍ س قَالَ: مَا سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ لأَحَدٍ يَمْشِي عَلَى الأَرْضِ، إِنَّهُ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ إِلاَّ لِعَبْدِاللَّهِ بْنِ سَلامٍ. قَالَ: وَفِيهِ نَزَلَتْ هَذِهِ الآيَةُ: ﴿وَشَهِدَ شَاهِدٞ مِّنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ عَلَىٰ مِثۡلِهِۦ[الأحقاف: ۱۰] ». (بخارى: ۳۸۱۲)

ترجمه: «سعد بن ابی وقاص سمی‌گوید: نشنیدم كه نبی اكرم ججز عبد الله بن سلام به احدی دیگر از كسانی كه بر روی زمین راه می‌روند، بگوید او اهل بهشت است.

و در مورد ایشان، این آیه نازل شد: ﴿وَشَهِدَ شَاهِدٞ مِّنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ عَلَىٰ مِثۡلِهِۦیعنی و كسانی از بنی اسرائیل بر همچون كتابی (قرآن) گواهی می‌دهند.

۱۵۵۴- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ سَلامٍ س قال: رَأَيْتُ رُؤْيَا عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ ج فَقَصَصْتُهَا عَلَيْهِ وَرَأَيْتُ كَأَنِّي فِي رَوْضَةٍ ـ ذَكَرَ مِنْ سَعَتِهَا وَخُضْرَتِهَا ـ وَسْطَهَا عَمُودٌ مِنْ حَدِيدٍ، أَسْفَلُهُ فِي الأَرْضِ، وَأَعْلاهُ فِي السَّمَاءِ، فِي أَعْلاهُ عُرْوَةٌ، فَقِيلَ لِي: ارْقَ، قُلْتُ: لا أَسْتَطِيعُ، فَأَتَانِي مِنْصَفٌ، فَرَفَعَ ثِيَابِي مِنْ خَلْفِي، فَرَقِيتُ حَتَّى كُنْتُ فِي أَعْلاهَا، فَأَخَذْتُ بِالْعُرْوَةِ، فَقِيلَ لَهُ: اسْتَمْسِكْ فَاسْتَيْقَظْتُ وَإِنَّهَا لَفِي يَدِي، فَقَصَصْتُهَا عَلَى النَّبِيِّ ج قَالَ: «تِلْكَ الرَّوْضَةُ: الإِسْلامُ، وَذَلِكَ الْعَمُودُ: عَمُودُ الإِسْلامِ، وَتِلْكَ الْعُرْوَةُ: عُرْوَةُ الْوُثْقَى، فَأَنْتَ عَلَى الإِسْلامِ حَتَّى تَمُوتَ»».(بخارى: ۳۸۱۳)

ترجمه: «عبدالله بن سلام سمی‌گوید: در زمان نبی اكرم جخوابی دیدم وآنرا برای
رسول الله جتعریف كردم. دیدم كه گویا در باغی هستم ـ وسعت و سر سبزی آنرا نیز ذكر كرد ـ و در میان آن، ستونی آهنی قرار داشت كه قسمت پایین آن، در زمین و قسمت بالای آن، در آسمان بود. و در رأس آن، حلقه‌ای وجود داشت. به من گفتند: بالا برو. گفتم: نمی‌توانم. خادمی آمد و لباسهایم را از پشت سر، بالا زد. پس بالا رفتم تا به قسمت فوقانی آن رسیدم و حلقه را گرفتم. به من گفتند: آن را محكم بگیر. آنگاه، بیدار شدم در حالی كه آن حلقه در دستم بود. سپس، خوابم را برای رسول خدا جتعریف كردم. فرمود: «آن باغ، اسلام، و آن ستون، ستون اسلام، و آن حلقه، ‌عروه الوثقی است. پس تو تا زنده هستی،‌ بر اسلام، ثابت قدم خواهی ماند»».

باب (۳۲): ازدواج نبی اکرم ج با خدیجه و فضیلت خدیجهل

۱۵۵۵- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: مَا غِرْتُ عَلَى أَحَدٍ مِنْ نِسَاءِ النَّبِيِّ ج مَا غِرْتُ عَلَى خَدِيجَةَ، وَمَا رَأَيْتُهَا، وَلَكِنْ كَانَ النَّبِيُّ ج يُكْثِرُ ذِكْرَهَا، وَرُبَّمَا ذَبَحَ الشَّاةَ، ثُمَّ يُقَطِّعُهَا أَعْضَاءً، ثُمَّ يَبْعَثُهَا فِي صَدَائِقِ خَدِيجَةَ، فَرُبَّمَا قُلْتُ لَهُ: كَأَنَّهُ لَمْ يَكُنْ فِي الدُّنْيَا امْرَأَةٌ إِلا خَدِيجَةُ، فَيَقُولُ: «إِنَّهَا كَانَتْ وَكَانَتْ، وَكَانَ لِي مِنْهَا وَلَدٌ»».(بخارى: ۳۸۱۸)

ترجمه: «عایشه رضی‏الله‏عنها می‌گوید: بر هیچ یک از همسران نبی اكرم جبه اندازه خدیجه، رشک نبردم. او را ندیده بودم ولی رسول اكرم جبه كثرت از او یاد می‌كرد و چه بسا كه گوسفندی را ذبح می‌نمود، آنرا قطعه قطعه می‌كرد و برای دوستان خدیجه می‌فرستاد. گاهی به آنحضرت جمی‌گفتم: گویا در دنیا زنی بجز خدیجه، وجود نداشته است. رسول خدا جمی‌فرمود: «فضایل زیادی داشت و من از او، ‌فرزند دارم».

۱۵۵۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: أَتَى جِبْرِيلُ النَّبِيَّ ج، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! هَذِهِ خَدِيجَةُ قَدْ أَتَتْ، مَعَهَا إِنَاءٌ فِيهِ إِدَامٌ أَوْ طَعَامٌ أَوْ شَرَابٌ، فَإِذَا هِيَ أَتَتْكَ فَاقْرَأْ عَلَيْهَا السَّلامَ مِنْ رَبِّهَا وَمِنِّي، وَبَشِّرْهَا بِبَيْتٍ فِي الْجَنَّةِ مِنْ قَصَبٍ لا صَخَبَ فِيهِ وَلا نَصَبَ».(بخارى: ۳۸۲۰)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: جبریل نزد نبی اكرم جآمد و گفت: او خدیجه است كه با ظرفی از خورش یا غذا و یا آب می‌آید. پس هنگامی كه نزد تو آمد، از طرف پرودگارش و از طرف من به او سلام برسان و او را به خانه‌ای در بهشت بشارت بده كه از مروارید میان تهی، ساخته شده است و هیچگونه خستگی و سر و صدایی در آن، وجود ندارد».

۱۵۵۷- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: اسْتَأْذَنَتْ هَالَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ ـ أُخْتُ خَدِيجَةَ ـ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَعَرَفَ اسْتِئْذَانَ خَدِيجَةَ، فَارْتَاعَ لِذَلِكَ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ هَالَةَ». قَالَتْ: فَغِرْتُ، فَقُلْتُ: مَا تَذْكُرُ مِنْ عَجُوزٍ مِنْ عَجَائِزِ قُرَيْشٍ حَمْرَاءِ الشِّدْقَيْنِ، هَلَكَتْ فِي الدَّهْرِ، قَدْ أَبْدَلَكَ اللَّهُ خَيْرًا مِنْهَا».(بخاری: ۳۸۲۱)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: هاله دختر خویلد؛ خواهر خدیجه ل؛ از رسول الله جاجازه ورود خواست. آنحضرت جچون از شنیدن صدای او به یاد اجازه خواستن خدیجه لافتاد، ‌تكان خورد و فرمود: «بار الها! هاله است». عایشه می‌گوید: از شنیدن این جمله، رشک بردم و گفتم: چرا از پیر زنی قریشی كه سرخی لثه‌هایش آشكار بود (دندان نداشت) و مدتها است كه از دنیا رفته است این همه یاد می‌كنی در حالی كه خداوند، زنان بهتری از او به شما عنایت فرموده است».

باب (۳۳): ذکر هند دختر عتبه

۱۵۵۸- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: جَاءَتْ هِنْدٌ بِنْتُ عُتْبَةَ، قَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا كَانَ عَلَى ظَهْرِ الأَرْضِ مِنْ أَهْلِ خِبَاءٍ أَحَبُّ إِلَيَّ أَنْ يَذِلُّوا مِنْ أَهْلِ خِبَائِكَ، ثُمَّ مَا أَصْبَحَ الْيَوْمَ عَلَى ظَهْرِ الأَرْضِ أَهْلُ خِبَاءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ أَنْ يَعِزُّوا مِنْ أَهْلِ خِبَائِكَ. قَالَ: «وَأَيْضاً وَالَّذِيْ نَفْسِيْ بِيَدِهِ». وَبَاقِيُ الْحَدِيْثِ قَدْ تَقَدَّمَ».(بخارى: ۳۸۲۵)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: هند دختر عتبه آمد و گفت: ای رسول خدا! در روی زمین، هیچ خانواده‌ای وجود نداشت كه ذلت را برای آنان، بیشتر از ذلت برای خانواده تو دوست داشته باشم. اما امروز، هیچ خانواده‌ای در روی زمین وجود ندارد كه عزت را برای آنان، بیشتر از عزت برای خانواده تو دوست داشته باشم. رسول خدا جفرمود: «سوگند به ذاتی كه جانم در دست اوست، همینگونه است». شرح بقیه آن، در حدیث شماره (۱۰۳۳) بیان شد».

باب (۳۴): سخن از زید بن عمرو بن نفیل

۱۵۵۹- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج لَقِيَ زَيْدَ بْنَ عَمْرِو بْنِ نُفَيْلٍ بِأَسْفَلِ بَلْدَحٍ قَبْلَ أَنْ يَنْزِلَ عَلَى النَّبِيِّ ج الْوَحْيُ، فَقُدِّمَتْ إِلَى النَّبِيِّ ج سُفْرَةٌ، فَأَبَى أَنْ يَأْكُلَ مِنْهَا، ثُمَّ قَالَ زَيْدٌ: إِنِّي لَسْتُ آكُلُ مِمَّا تَذْبَحُونَ عَلَى أَنْصَابِكُمْ، وَلا آكُلُ إِلاَّ مَا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ، وَأَنَّ زَيْدَ بْنَ عَمْرٍو كَانَ يَعِيبُ عَلَى قُرَيْشٍ ذَبَائِحَهُمْ، وَيَقُولُ: الشَّاةُ خَلَقَهَا اللَّهُ، وَأَنْزَلَ لَهَا مِنَ السَّمَاءِ الْمَاءَ، وَأَنْبَتَ لَهَا مِنَ الأَرْضِ، ثُمَّ تَذْبَحُونَهَا عَلَى غَيْرِ اسْمِ اللَّهِ، إِنْكَارًا لِذَلِكَ، وَإِعْظَامًا لَهُ».(بخارى: ۳۸۲۶)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: قبل از اینكه بر نبی اكرم جوحی نازل شود، با زید بن عمرو بن نفیل در قسمت پایین «بلاح» ملاقات كرد. سپس، سفره غذایی برای رسول خدا جآوردند. آنحضرت جاز خوردن آن، امتناع ورزید. زید گفت: من هم از آنچه شما برای بت‌هایتان ذبح می‌كنید، نمی‌خورم و فقط گوشتی را می‌خورم كه نام خدا بر آن، گرفته شده باشد. راوی می‌گوید: زید بن عمرو بر ذبیحه‌های قریش، عیب می‌گرفت، كار آنان را زشت و گناهی بزرگ می‌دانست و می‌گفت: گوسفند را خدا آفریده است و از آسمان، برایش آب نازل كرده است و از زمین برایش، گیاه رویانیده است. آنگاه، شما آنرا بنام غیر خدا، ذبح می‌كنید».

باب (۳۵): دوران جاهلیت

۱۵۶۰- «وَعَنْهُ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «أَلا مَنْ كَانَ حَالِفًا فَلا يَحْلِفْ إِلاَّ بِاللَّهِ». فَكَانَتْ قُرَيْشٌ تَحْلِفُ بِآبَائِهَا، فَقَالَ:«لاَ تَحْلِفُوا بِآبَائِكُمْ»».(بخارى: ۳۸۳۶)

ترجمه: «همچنین عبدالله بن عمر بروایت می‌كند كه نبی اكرم جفرمود: «آگاه باشید، هركس كه میخواهد سوگند یاد كند، فقط به نام خدا، سوگند یاد كند». راوی می‌گوید: قریش بنام پدران خود، سوگند می‌خوردند. رسول خدا جفرمود: ‌«به نام پدرانتان، سوگند نخورید»».

۱۵۶۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: أَصْدَقُ كَلِمَةٍ قَالَهَا الشَّاعِرُ كَلِمَةُ لَبِيدٍ: أَلا كُلُّ شَيْءٍ مَا خَلا اللَّهَ بَاطِلٌ
ج وَكَادَ أُمَيَّةُ بْنُ أَبِي الصَّلْتِ أَنْ يُسْلِمَ».
(بخارى:۳۸۴۱)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «بهترین سخنی كه شاعر به زبان آورده است، سخن لبید است كه می‌گوید: بدانید كه هر چیزی غیر از خدا، رفتنی است. و نزدیک بود كه امیه بن ابی صلت، مسلمان شود»».

باب (۳۶): بعثت رسول اکرم ج

۱۵۶۱-«مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِالمُطَّلِبِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِمَنَافِ بْنِ قُصَيِّ بْنِ كِلابِ بْنِ مُرَّةَ بْنِ كَعبِ بْنِ لؤَيِّ بْنِ غالِبِ بْنِ فِهْرِ بْنِ مَالِكِ بْنِ النَّضْرِ بْنِ كِنَانَةَ بْنِ خُزَيْمَةَ بْنِ مُدْرِكَةَ بْنِ إِلْيَاسَ بْنِ مُضَرَ بْنِ نِزَارِ بْنِ مَعَدِّ بْنِ عَدْنَانَ.

۱۵۶۲- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: أُنْزِلَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج، وَهُوَ ابْنُ أَرْبَعِينَ، فَمَكَثَ بِمَكَّةَ ثَلاثَ عَشْرَةَ سَنَةً، ثُمَّ أُمِرَ بِالْهِجْرَةِ فَهَاجَرَ إِلَى الْمَدِينَةِ، فَمَكَثَ بِهَا عَشْرَ سِنِينَ، ثُمَّ تُوُفِّيَ ج».(بخارى: ۳۸۵۱)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: در سن چهل سالگی، به نبی اكرم جوحی نازل شد. پس سیزده سال در مكه ماند. سپس دستور داده شد تا هجرت نماید. آنگاه به مدینه، هجرت نمود و ده سال نیز در آنجا ماند و بعد از آن، فوت كرد».

باب (۳۷): مشکلاتی که پیامبر اکرم ج و یارانش، از مشرکین مکه، متحمل شدند

۱۵۶۳- «عَنِ ابْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ ب: أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ أَشَدِّ شَيْءٍ صَنَعَهُ الْمُشْرِكُونَ بِالنَّبِيِّ ج قَالَ: بَيْنَا النَّبِيُّ ج يُصَلِّي فِي حِجْرِ الْكَعْبَةِ، إِذْ أَقْبَلَ عُقْبَةُ بْنُ أَبِي مُعَيْطٍ، فَوَضَعَ ثَوْبَهُ فِي عُنُقِهِ، فَخَنَقَهُ خَنْقًا شَدِيدًا، فَأَقْبَلَ أَبُو بَكْرٍ حَتَّى أَخَذَ بِمَنْكِبِهِ، وَدَفَعَهُ عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: ﴿أَتَقۡتُلُونَ رَجُلًا أَن يَقُولَ رَبِّيَ ٱللَّهُ[غافر: ۲۸] ».(بخارى:۳۸۵۶)

ترجمه: «از عبد الله بن عمرو بن العاص بدرباره بدترین برخوردی كه مشركین با نبی اكرم جداشتند، پرسیدند. گفت: روزی، پیامبر خدا جدر حِجر كعبه (حطیم) نماز می‌خواند كه عقبه بن ابی معیط آمد و چادرش را به گردن او انداخت و بشدت گلویش را فشرد و می‌خواست او را خفه كند. در آن هنگام، ابوبكرسآمد و شانه عقبه را گرفت و او را از رسول خدا جدور ساخت و گفت: آیا مردی را كه می‌گوید: پرودگار من، الله است، به قتل می‌رسانید»؟!

باب (۳۸): ذکر جن

۱۵۶۴- «عَنْ عبدِاللهِ بْنِ مَسْعُوْدٍ س وَقَدْ سُئل: مَنْ آذَنَ النَّبِيَّ ج بِالْجِنِّ لَيْلَةَ اسْتَمَعُوا الْقُرْآنَ؟ فَقَالَ: إنَّهُ آذَنَتْ بِهِمْ شَجَرَةٌ».(بخارى: ۳۸۵۹)

ترجمه: «از عبدالله بن مسعود سپرسیدند: شبی كه جن‌ها به قرآن، گوش فرا می‌دادند، چه كسی نبی اكرم جرا از وجود آنان، با خبر ساخت؟ گفت: درختی».

۱۵۶۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّهُ كَانَ يَحْمِلُ مَعَ النَّبِيِّ ج إِدَاوَةً لِوَضُوئِهِ وَحَاجَتِهِ...قَدْ تَقَدَّمَ وَزَادَ فِيْ هَذِهِ الرِّوَايَةِ قَوْلَهُ ج: «إِنَّهُ أَتَانِي وَفْدُ جِنِّ نَصِيبِينَ، وَنِعْمَ الْجِنُّ، فَسَأَلُونِي الزَّادَ، فَدَعَوْتُ اللَّهَ لَهُمْ أَنْ لا يَمُرُّوا بِعَظْمٍ وَلا بِرَوْثَةٍ إِلا وَجَدُوا عَلَيْهَا طَعَامًا»».(بخارى:۳۸۶۰)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه او با نبی اكرم جبود و ظرف آبی را برای وضو و نیازهای دیگر آنحضرت جهمراه داشت... این حدیث، قبلاً بیان شد و در اینجا علاوه بر آن، آمده است كه رسول خدا جفرمود: «گروهی از جنهای شهر نصیبین نزد من آمدند و چه جن‌های خوبی بودند. آنان از من طلب غذا كردند. من نیز از خدا خواستم كه آنها بر هر استخوان و یا سِرگینی كه بگذرند، بر آن، غذایی بیابند»».

باب (۳۹): هجرت به حبشه

۱۵۶۶- «عَنْ أُمِّ خَالِدٍ بِنْتِ خَالِدٍ ل قَالَتْ: قَدِمْتُ مِنْ أَرْضِ الْحَبَشَةِ وَأَنَا جُوَيْرِيَةٌ، فَكَسَانِي رَسُولُ اللَّهِ ج خَمِيصَةً لَهَا أَعْلامٌ، فَجَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَمْسَحُ الأَعْلامَ بِيَدِهِ، وَيَقُولُ: «سَنَاهْ سَنَاهْ»».(بخارى: ۳۸۷۴)

ترجمه: «ام خالد، دختر خالد ل، می‌گوید: من كه دختر خردسالی بودم از سرزمین حبشه آمدم. رسول الله جلباس نقش داری به من پوشانید. و بر آن نقشها، دست می‌كشید و می‌فرمود:‍‍ «زیباست، زیباست»».

باب (۴۰): حکایت ابو طالب

۱۵۶۷- «عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِالْمُطَّلِبِ س: أَنَّهُ قَالَ لِلنَّبِيِّ ج: مَا أَغْنَيْتَ عَنْ عَمِّكَ؟ فَإِنَّهُ كَانَ يَحُوطُكَ وَيَغْضَبُ لَكَ، قَالَ: «هُوَ فِي ضَحْضَاحٍ مِنْ نَارٍ، وَلَوْلا أَنَا لَكَانَ فِي الدَّرَكِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ»».(بخارى: ۳۸۸۳)

ترجمه: «عباس بن عبدالمطلب سمی‌گوید: به نبی اكرم جگفتم: چه كاری برای عمویت انجام دادی؟ زیرا از توحمایت می‌كرد و به خاطر توخشمگین می‌شد. فرمود: «او در عمقِ كمِ جهنم به سر می‌برد. و اگر من نبودم، در درک اسفل آتش، قرار می‌گرفت»».

۱۵۶۸- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س: أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِيَّ ج وَذُكِرَ عِنْدَهُ عَمُّهُ فَقَالَ: «لَعَلَّهُ تَنْفَعُهُ شَفَاعَتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ، فَيُجْعَلُ فِي ضَحْضَاحٍ مِنَ النَّارِ، يَبْلُغُ كَعْبَيْهِ، يَغْلِي مِنْهُ دِمَاغُهُ»».(بخارى: ۳۸۸۵)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: هنگامی كه از عموی رسول خدا جذكری به میان آمد، شنیدم كه فرمود: «امیدوارم كه شفاعت من روز قیامت، برایش مفید باشد و در عمقِ كمِ جهنم، قرار گیرد طوریكه آتش تا قوزک پایش برسد. ولی (باز هم) مغزش از آن، بجوش می‌آید»».

باب (۴۱): حدیث اسراء

۱۵۶۹- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب: أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «لَمَّا كَذَّبَتْنِي قُرَيْشٌ، قُمْتُ فِي الْحِجْرِ، فَجَلا اللَّهُ لِي بَيْتَ الْمَقْدِسِ، فَطَفِقْتُ أُخْبِرُهُمْ عَنْ آيَاتِهِ وَأَنَا أَنْظُرُ إِلَيْهِ»».(بخارى: ۳۸۸۶)

ترجمه: «جابر بن عبدالله سمی‌گوید: شنیدم كه رسول الله جفرمود: «هنگامی كه قریش (اسراء و معراج رفتن) مرا تكذیب كردند، در حِجر اسماعیل (همان دیوار كوچک ملحق به كعبه) ایستادم. خداوند بیت المقدس را برایم نمایان ساخت. و من در حالی كه بسوی آن نگاه می‌كردم، نشانه‌های آنرا برای قریش می‌گفتم»».

باب (۴۲): معراج

۱۵۷۰- «عَنْ مَالِكِ بْنِ صَعْصَعَةَ س: أَنَّ نَبِيَّ اللَّهِ ج حَدَّثَهُمْ عَنْ لَيْلَةِ أُسْرِيَ بِهِ: «بَيْنَمَا أَنَا فِي الْحَطِيمِ، وَرُبَّمَا قَالَ فِي الْحِجْرِ مُضْطَجِعًا، إِذْ أَتَانِي آتٍ فَقَدَّ، قَالَ: وَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: فَشَقَّ مَا بَيْنَ هَذِهِ إِلَى هَذِهِ، قَالَ الرَّاوِي: مِنْ ثُغْرَةِ نَحْرِهِ إِلَى شِعْرَتِهِ، فَاسْتَخْرَجَ قَلْبِي، ثُمَّ أُتِيتُ بِطَسْتٍ مِنْ ذَهَبٍ مَمْلُوءَةٍ إِيمَانًا، فَغُسِلَ قَلْبِي، ثُمَّ حُشِيَ، ثُمَّ أُعِيدَ، ثُمَّ أُتِيتُ بِدَابَّةٍ دُونَ الْبَغْلِ وَفَوْقَ الْحِمَارِ أَبْيَضَ، قَالَ الرَّاوِي: هُوَ ـ يَضَعُ خَطْوَهُ عِنْدَ أَقْصَى طَرْفِهِ، فَحُمِلْتُ عَلَيْهِ فَانْطَلَقَ بِي جِبْرِيلُ حَتَّى أَتَى السَّمَاءَ الدُّنْيَا، فَاسْتَفْتَحَ فَقِيلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: جِبْرِيلُ، قِيلَ: وَمَنْ مَعَكَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ، قِيلَ: وَقَدْ أُرْسِلَ إِلَيْهِ؟ قَالَ: نَعَمْ، قِيلَ: مَرْحَبًا بِهِ فَنِعْمَ الْمَجِيءُ جَاءَ، فَفَتَحَ، فَلَمَّا خَلَصْتُ فَإِذَا فِيهَا آدَمُ، فَقَالَ: هَذَا أَبُوكَ آدَمُ فَسَلِّمْ عَلَيْهِ، فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ، فَرَدَّ السَّلامَ، ثُمَّ قَالَ: مَرْحَبًا بِالإِبنِ الصَّالِحِ وَالنَّبِيِّ الصَّالِحِ، ثُمَّ صَعِدَ بِي حَتَّى أَتَى السَّمَاءَ الثَّانِيَةَ فَاسْتَفْتَحَ، قِيلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: جِبْرِيلُ، قِيلَ: وَمَنْ مَعَكَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ، قِيلَ: وَقَدْ أُرْسِلَ إِلَيْهِ؟ قَالَ: نَعَمْ، قِيلَ: مَرْحَبًا بِهِ فَنِعْمَ الْمَجِيءُ جَاءَ، فَفَتَحَ، فَلَمَّا خَلَصْتُ إِذَا يَحْيَى وَعِيسَى وَهُمَا ابْنَا الْخَالَةِ، قَالَ: هَذَا يَحْيَى وَعِيسَى، فَسَلِّمْ عَلَيْهِمَا، فَسَلَّمْتُ فَرَدَّا، ثُمَّ قَالاَ: مَرْحَبًا بِالأَخِ الصَّالِحِ، وَالنَّبِيِّ الصَّالِحِ، ثُمَّ صَعِدَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الثَّالِثَةِ، فَاسْتَفْتَحَ، قِيلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: جِبْرِيلُ، قِيلَ: وَمَنْ مَعَكَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ، قِيلَ: وَقَدْ أُرْسِلَ إِلَيْهِ؟ قَالَ: نَعَمْ، قِيلَ: مَرْحَبًا بِهِ، فَنِعْمَ الْمَجِيءُ جَاءَ، فَفُتِحَ، فَلَمَّا خَلَصْتُ، إِذَا يُوسُفُ، قَالَ: هَذَا يُوسُفُ، فَسَلِّمْ عَلَيْهِ، فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ، فَرَدَّ، ثُمَّ قَالَ: مَرْحَبًا بِالأَخِ الصَّالِحِ، وَالنَّبِيِّ الصَّالِحِ، ثُمَّ صَعِدَ بِي، حَتَّى أَتَى السَّمَاءَ الرَّابِعَةَ، فَاسْتَفْتَحَ، قِيلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: جِبْرِيلُ، قِيلَ: وَمَنْ مَعَكَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ، قِيلَ: أَوَقَدْ أُرْسِلَ إِلَيْهِ؟ قَالَ: نَعَمْ، قِيلَ: مَرْحَبًا بِهِ فَنِعْمَ الْمَجِيءُ جَاءَ، فَفُتِحَ، فَلَمَّا خَلَصْتُ إِلَى إِدْرِيسَ، قَالَ: هَذَا إِدْرِيسُ، فَسَلِّمْ عَلَيْهِ، فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ، فَرَدَّ، ثُمَّ قَالَ: مَرْحَبًا بِالأَخِ الصَّالِحِ، وَالنَّبِيِّ الصَّالِحِ، ثُمَّ صَعِدَ بِي، حَتَّى أَتَى السَّمَاءَ الْخَامِسَةَ، فَاسْتَفْتَحَ، قِيلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: جِبْرِيلُ، قِيلَ: وَمَنْ مَعَكَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ، قِيلَ: وَقَدْ أُرْسِلَ إِلَيْهِ؟ قَالَ: نَعَمْ، قِيلَ: مَرْحَبًا بِهِ فَنِعْمَ الْمَجِيءُ جَاءَ، فَلَمَّا خَلَصْتُ، فَإِذَا هَارُونُ، قَالَ: هَذَا هَارُونُ، فَسَلِّمْ عَلَيْهِ، فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ، فَرَدَّ، ثُمَّ قَالَ: مَرْحَبًا بِالأَخِ الصَّالِحِ، وَالنَّبِيِّ الصَّالِحِ، ثُمَّ صَعِدَ بِي، حَتَّى أَتَى السَّمَاءَ السَّادِسَةَ، فَاسْتَفْتَحَ، قِيلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: جِبْرِيلُ، قِيلَ: مَنْ مَعَكَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ، قِيلَ: وَقَدْ أُرْسِلَ إِلَيْهِ؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: مَرْحَبًا بِهِ فَنِعْمَ الْمَجِيءُ جَاءَ، فَلَمَّا خَلَصْتُ، فَإِذَا مُوسَى، قَالَ: هَذَا مُوسَى، فَسَلِّمْ عَلَيْهِ، فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ، فَرَدَّ، ثُمَّ قَالَ: مَرْحَبًا بِالأَخِ الصَّالِحِ، وَالنَّبِيِّ الصَّالِحِ فَلَمَّا تَجَاوَزْتُ، بَكَى، قِيلَ لَهُ: مَا يُبْكِيكَ؟ قَالَ: أَبْكِي لأَنَّ غُلامًا بُعِثَ بَعْدِي، يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مِنْ أُمَّتِهِ أَكْثَرُ مِمَّنْ يَدْخُلُهَا مِنْ أُمَّتِي، ثُمَّ صَعِدَ بِي إِلَى السَّمَاءِ السَّابِعَةِ، فَاسْتَفْتَحَ جِبْرِيلُ، قِيلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: جِبْرِيلُ، قِيلَ: وَمَنْ مَعَكَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ، قِيلَ: وَقَدْ بُعِثَ إِلَيْهِ؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: مَرْحَبًا بِهِ، فَنِعْمَ الْمَجِيءُ جَاءَ، فَلَمَّا خَلَصْتُ، فَإِذَا إِبْرَاهِيمُ، قَالَ: هَذَا أَبُوكَ، فَسَلِّمْ عَلَيْهِ، قَالَ: فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ، فَرَدَّ السَّلامَ، قَالَ: مَرْحَبًا بِالإِبْنِ الصَّالِحِ، وَالنَّبِيِّ الصَّالِحِ، ثُمَّ رُفِعَتْ إِلَيَّ سِدْرَةُ الْمُنْتَهَى، فَإِذَا نَبْقُهَا مِثْلُ قِلالِ هَجَرَ، وَإِذَا وَرَقُهَا مِثْلُ آذَانِ الْفِيَلَةِ، قَالَ: هَذِهِ سِدْرَةُ الْمُنْتَهَى، وَإِذَا أَرْبَعَةُ أَنْهَارٍ: نَهْرَانِ بَاطِنَانِ، وَنَهْرَانِ ظَاهِرَانِ، فَقُلْتُ: مَا هَذَانِ يَا جِبْرِيلُ؟ قَالَ: أَمَّا الْبَاطِنَانِ فَنَهْرَانِ فِي الْجَنَّةِ، وَأَمَّا الظَّاهِرَانِ فَالنِّيلُ وَالْفُرَاتُ، ثُمَّ رُفِعَ لِيَ الْبَيْتُ الْمَعْمُورُ، ثُمَّ أُتِيتُ بِإِنَاءٍ مِنْ خَمْرٍ، وَإِنَاءٍ مِنْ لَبَنٍ، وَإِنَاءٍ مِنْ عَسَلٍ، فَأَخَذْتُ اللَّبَنَ، فَقَالَ: هِيَ الْفِطْرَةُ الَّتِي أَنْتَ عَلَيْهَا وَأُمَّتُكَ، ثُمَّ فُرِضَتْ عَلَيَّ الصَّلَوَاتُ خَمْسِينَ صَلاةً كُلَّ يَوْمٍ، فَرَجَعْتُ، فَمَرَرْتُ عَلَى مُوسَى، فَقَالَ: بِمَا أُمِرْتَ؟ قَالَ: أُمِرْتُ بِخَمْسِينَ صَلاةً كُلَّ يَوْمٍ، قَالَ: إِنَّ أُمَّتَكَ لا تَسْتَطِيعُ خَمْسِينَ صَلاةً كُلَّ يَوْمٍ، وَإِنِّي وَاللَّهِ قَدْ جَرَّبْتُ النَّاسَ قَبْلَكَ، وَعَالَجْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَشَدَّ الْمُعَالَجَةِ، فَارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ التَّخْفِيفَ لأُمَّتِكَ، فَرَجَعْتُ فَوَضَعَ عَنِّي عَشْرًا، فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى، فَقَالَ: مِثْلَهُ فَرَجَعْتُ فَوَضَعَ عَنِّي عَشْرًا، فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى، فَقََالَ مِثْلَهُ، فَرَجَعْتُ فَوَضَعَ عَنِّي عَشْرًا، فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى، فَقَالَ مِثْلَهُ، فَرَجَعْتُ، فَأُمِرْتُ بِعَشْرِ صَلَوَاتٍ كُلَّ يَوْمٍ، فَرَجَعْتُ، فَقَالَ مِثْلَهُ، فَرَجَعْتُ، فَأُمِرْتُ بِخَمْسِ صَلَوَاتٍ كُلَّ يَوْمٍ، فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى، فَقَالَ: بِمَ أُمِرْتَ؟ قُلْتُ أُمِرْتُ بِخَمْسِ صَلَوَاتٍ كُلَّ يَوْمٍ، قَالَ: إِنَّ أُمَّتَكَ لا تَسْتَطِيعُ خَمْسَ صَلَوَاتٍ كُلَّ يَوْمٍ، وَإِنِّي قَدْ جَرَّبْتُ النَّاسَ قَبْلَكَ، وَعَالَجْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَشَدَّ الْمُعَالَجَةِ، فَارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ التَّخْفِيفَ لأُمَّتِكَ، قَالَ: سَأَلْتُ رَبِّي حَتَّى اسْتَحْيَيْتُ، وَلَكِنِّي أَرْضَى وَأُسَلِّمُ، قَالَ: فَلَمَّا جَاوَزْتُ، نَادَى مُنَادٍ: أَمْضَيْتُ فَرِيضَتِي، وَخَفَّفْتُ عَنْ عِبَادِي. قَدْ تَقَدَّمَ حَدِيْثُ الإِْسْرَاءِ عَنْ أَنَسٍ فِي أَوَّلِ كِتَابِ الصَّلاَةِ، وَفِي كُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهَا مَا لَيْسَ فِي الآْخِرِ».(بخارى: ۳۸۸۷)

ترجمه: «مالک بن صعصعه سمی‌گوید: رسول خدا جاز شب اسراء برای ما سخن گفت و فرمود: «هنگامی كه در حطیم یا حجر اسماعیل به پهلو خوابیده بودم، ناگهان، شخصی آمد و سینه‌‌ام را تا زیر ناف، ‌شكافت. قلبم را بیرون آورد. سپس، طشتی را كه مملو از ایمان بود، آوردند و قلبم را در آن، شستشو دادند و آنرا پر از ایمان كردند و سرجایش گذاشتند. آنگاه، چارپای سفیدی آوردند كه از قاطر، كوچكتر و از الاغ، بزرگتر بود. و هر گام‌اش را به اندازه دیدش بر می‌داشت. مرا بر آن سوار كردند. جبریل مرا برد تا به آسمان دنیا رسید و گفت: در را باز كنید. گفتند: تو كیستی؟ گفت: جبریل. گفتند: كسی همراه توست؟ گفت: محمد، همراه من است. گفتند: آیا دعوت شده است؟ گفت: بلی. گفتند: به او خیر مقدم، عرض می‌كنیم. چه وفت خوبی آمده است. آنگاه، در را باز كردند. هنگامی كه وارد آسمان اول شدم، آدم ÷را دیدم. جبریل گفت: این، پدرت، آدم است به او سلام بده. من هم به او سلام دادم و او جواب سلام مرا داد و گفت: خوش آمدی ای فرزند صالح و پیامبر نیكوكار. سپس جبریل مرا بالا برد تا به آسمان دوم رسید و گفت: در را باز كنید. گفتند: تو كیستی؟ گفت: جبریل. گفتند: كسی همراه توست؟ گفت: محمد، همراه من است. پرسیدند: آیا دعوت شده است؟ گفت: بلی. گفتند: به او خیر مقدم، عرض می‌كنیم چه وقت خوبی آمده است. هنگامی كه وارد آسمان دوم شدم، پسر خاله‌هایم؛ یحیی و عیسی؛ را دیدم. جبریل گفت: اینها، یحیی و عیسی هستند به آنها سلام بده. به آنان نیز سلام دادم. آنها جواب دادند و گفتند: خوش آمدی ای برادر صالح و پیامبر نیكوكار. سپس جبریل مرا به آسمان سوم برد و خواست تا در را باز كنند. پرسیدند: تو كیستی؟ گفت: جبریل. گفتند: كسی همراه توست؟ گفت: محمد، همرا من است. پرسیدند: آیا او دعوت شده است؟ گفت: بلی. گفتند: به او خوش آمد می‌گوییم چه وقت خوبی آمده است. آنگاه در را باز كردند. هنگامی كه وارد شدم، یوسف را دیدم. جبریل گفت: این، یوسف است به او سلام بده. به او هم سلام دادم او نیز جواب سلام مرا داد و گفت: خوش آمدی ای برادر صالح و پیامبر نیكوكار. سپس، جبریل مرا به آسمان چهارم برد و خواست تا در را باز كنند. گفتند: تو كیستی؟ گفت: جبریل. گفتند: كسی همراه توست؟ گفت: محمد، همراه من است. پرسیدند: آیا دعوت شده است؟ گفت: بلی. گفتند: به او خوش آمد می‌گوییم چه وقت خوبی آمده است. آنگاه، در را باز كردند. هنگامی كه وارد شدم و به ادریس رسیدم، جبریل گفت: این، ادریس است به او سلام بده. به او نیز سلام دادم. او هم جواب سلام مرا داد و گفت: خوش آمدی ای برادر صالح و پیامبر نیكوكار. سپس جبریل مرا به آسمان پنجم برد وخواست تا در را باز كنند. گفتند: تو كیستی؟ گفت: جبریل. پرسیدند: كسی همراه توست؟ گفت: محمد، همراه من است. پرسیدند: آیا او دعوت شده است؟ گفت: بلی. گفتند: به او خوش آمد ‌می‌گوییم چه وقت خوبی آمده است. هنگامی كه وارد شدم، هارون را دیدم. جبریل گفت: این، هارون است. به او سلام بده. پس به او هم سلام دادم. او نیز جواب سلام مرا داد و گفت: خوش آمدی ای برادر صالح و پیامبر نیكوكار.

سپس جبریل مرا به آسمان ششم برد و خواست تا در را باز كنند. گفتند: تو كیستی؟ گفت: جبریل. پرسیدند: كسی همراه توست؟ گفت: محمد، همراه من است. گفتند: آیا او دعوت شده است؟ گفت: بلی. گفتند: به او خوش آمد می‌گوییم چه وقت خوبی آمده است. هنگامی كه وارد شدم، موسی را دیدم. جبریل گفت: این، موسی است. به او سلام بده. پس به او هم سلام دادم. او نیز جواب سلام مرا داد و گفت: خوش آمدی ای برادر صالح و پیامبر نیكوكار. اما هنگامی كه از او گذشتم، شروع به گریستن كرد. پرسیدند: چرا گریه می‌كنی؟ گفت: بخاطر اینكه بعد از من، نوجوانی مبعوث شده است كه امتیانش بیشتر از امت من به بهشت می‌روند.

سپس جبریل مرا به آسمان هفتم برد و خواست تا در را باز كنند. پرسیدند: تو كیستی؟ گفت: جبریل. گفتند: آیا كسی همراه توست؟ گفت: محمد، همراه من است. پرسیدند: آیا او دعوت شده است؟ گفت: بلی. نگهبان آسمان گفت: به او خوش آمد می‌گوییم. چه وقت خوبی آمده است. هنگامی كه وارد شدم، ابراهیم را دیدم. جبریل گفت: این، پدر توست. به او سلام بده. به او نیز سلام دادم. او هم جواب سلام مرا داد و گفت: خوش آمدی ای فرزند صالح و پیامبر نیكوكار. سپس بالا برده شدم تا به سدرة المنتهی رسیدم. ناگهان، دیدم كه میوه‌هایش به اندازه كوزه‌های شهر «هجر» و برگهای آن به اندازه گوش فیل است. جبریل گفت: این،‌ سدرة النمنتهی است. و در آنجا، نگاهم به چهار نهر افتاد كه دو تا پنهان و دو تای دیگر، آشكار بودند. پرسیدم: ای جبریل! اینها چیست؟ گفت: دو نهر پنهان، نهرهای بهشت اند. و دو نهر آشكار، نیل و فرات می‌باشند. سپس بیت المعمور را به من نشان دادند. آنگاه، برایم یک ظرف شراب، یک ظرف شیر و یک ظرف عسل آوردند. من شیر را برداشتم. جبریل گفت: این، فطرتی است كه تو و امت ات بر آن هستید.

آنگاه، روزانه، پنجاه نماز برایم فرض قرار دادند. پس بر گشتم. همینكه به موسی رسیدم، گفت: چه دستوری به تو دادند؟ گفتم: دستور دادند تا روزانه، پنجاه نماز بخوانم. موسی گفت: امت تو نمی‌تواند روزانه، پنجاه نماز بخواند. سوگند به خدا كه من مردم را قبل از تو آزمایش كردم و از بنی اسراییل، مشكلات زیادی را متحمل شدم. پس نزد پروردگارت برگرد و از او بخواه تا برای امت ات، تخفیف دهد. برگشتم. پس خداوند ده نماز، برایم كم كرد. دوباره نزد موسی آمدم. موسی همان سخنان گذشته‌اش را تكرار كرد. دوباره برگشتم و خداوند ده نماز دیگر را كم كرد. بار دیگر، نزد موسی آمدم. او همان سخنان قبلی‌اش را تكرار كرد. پس برگشتم و خداوند، ده نماز دیگر نیز كم كرد. بسوی موسی آمدم. دوباره همان سخنان را تكرار كرد. پس برگشتم و خداوند دستور داد تا روزانه، ده نماز بخوانم. پس نزد موسی آمدم و او همان سخنانش را تكرار كرد. دوباره نزد خدا برگشتم و این بار به من دستور داده شد تا روزانه، پنج نماز بخوانم.

برای آخرین بار، نزد موسی آمدم. پرسید: چه دستوری به تو دادند؟ گفتم: به من دستور دادند كه روزانه، پنج نماز بخوانم. موسی گفت: امت تو نمی‌تواند روزانه، پنج نماز بخواند. و من قبل از تو، مردم را آزمایش كرده‌‌ام و از بنی اسراییل، سختی‌های زیادی، متحمل شده‌‌ام. نزد پروردگارت برگرد و از او بخواه تا برای امت ات تخفیف بدهد. گفتم: آنقدر از پروردگارم خواستم كه شرمنده شدم. هم اكنون، خشنود و تسلیم هستم.

هنگامی كه از آنجا گذشتم، هاتفی ندا داد: فریضه‌‌ام را قطعی نمودم و به بندگانم تخفیف دادم».

قابل یاد آوری است كه حدیث اسراء به روایت انس سدر آغاز «كتاب الصلاة» بیان گردید و هر یک از این دو حدیث، حاوی مطالبی است كه دیگری فاقد آن می‌باشد».

۱۵۷۱- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿وَمَا جَعَلۡنَا ٱلرُّءۡيَا ٱلَّتِيٓ أَرَيۡنَٰكَ إِلَّا فِتۡنَةٗ لِّلنَّاسِ[الإسراء: ۶۰] . قَالَ: هِيَ رُؤْيَا عَيْنٍ أُرِيَهَا رَسُولُ اللَّهِ ج لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِهِ إِلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ، قَالَ: ﴿وَٱلشَّجَرَةَ ٱلۡمَلۡعُونَةَ فِي ٱلۡقُرۡءَانِ[الإسراء: ۶۰] . قَالَ: هِيَ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ». (بخارى: ۳۸۸۸)

ترجمه: «ابن عباس بدرباره این آیه: ﴿وَمَا جَعَلۡنَا ٱلرُّءۡيَا ٱلَّتِيٓ أَرَيۡنَٰكَ إِلَّا فِتۡنَةٗ لِّلنَّاسِ[الإسراء: ۶۰] . یعنی دیداری را كه ما (در شب معراج) برای تو میسر ساختیم، در واقع آنرا وسیله آزمایش مردم، قرار دادیم، می‌گوید: این دیدار، با چشم (در حالت بیداری) در شبی كه رسول الله جبه بیت المقدس برده شد، صورت گرفت.

همچنین ابن عباس بدرباره آیه: ﴿وَٱلشَّجَرَةَ ٱلۡمَلۡعُونَةَ فِي ٱلۡقُرۡءَانِ[الإسراء: ۶۰] . یعنی درخت لعنت شده در قرآن، می‌فرماید: منظور از آن، درخت زَقوم است».

باب (۴۳): نکاح نبی اکرم ج با عایشه ل وآمدن عایشه به مدینه وعروسی آنحضرت ج با وی

۱۵۷۲- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: تَزَوَّجَنِي النَّبِيُّ ج وَأَنَا بِنْتُ سِتِّ سِنِينَ، فَقَدِمْنَا الْمَدِينَةَ، فَنَزَلْنَا فِي بَنِي الْحَارِثِ بْنِ خَزْرَجٍ، فَوُعِكْتُ فَتَمَرَّقَ شَعَرِي فَوَفَى جُمَيْمَةً، فَأَتَتْنِي أُمِّي أُمُّ رُومَانَ، وَإِنِّي لَفِي أُرْجُوحَةٍ وَمَعِي صَوَاحِبُ لِي، فَصَرَخَتْ بِي فَأَتَيْتُهَا لا أَدْرِي مَا تُرِيدُ بِي، فَأَخَذَتْ بِيَدِي حَتَّى أَوْقَفَتْنِي عَلَى بَابِ الدَّارِ، وَإِنِّي لأُنْهِجُ حَتَّى سَكَنَ بَعْضُ نَفَسِي، ثُمَّ أَخَذَتْ شَيْئًا مِنْ مَاءٍ فَمَسَحَتْ بِهِ وَجْهِي وَرَأْسِي، ثُمَّ أَدْخَلَتْنِي الدَّارَ فَإِذَا نِسْوَةٌ مِنَ الأَنْصَارِ فِي الْبَيْتِ، فَقُلْنَ عَلَى الْخَيْرِ وَالْبَرَكَةِ وَعَلَى خَيْرِ طَائِرٍ، فَأَسْلَمَتْنِي إِلَيْهِنَّ فَأَصْلَحْنَ مِنْ شَأْنِي، فَلَمْ يَرُعْنِي إِلاَّ رَسُولُ اللَّهِ ج ضُحًى فَأَسْلَمَتْنِي إِلَيْهِ، وَأَنَا يَوْمَئِذٍ بِنْتُ تِسْعِ سِنِينَ».(بخارى: ۳۸۹۴)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: دختری شش ساله بودم كه نبی اكرم جمرا به نكاح خود در آورد. سپس به مدینه، هجرت كردیم و در محله بنی حارث بن خزرج، منزل گرفتیم. در آنجا تب شدم كه به علت آن، موهای سرم ریخت. پس از مدتی، دوباره رویید تا اینكه به شانه‌هایم رسید. سرانجام، روزی، با دوستانم مشغول تاب بازی بودم كه مادرم؛ ام رومان؛ آمد و مرا صدا زد. نزد او رفتم ولی نمی‌دانستم از من چه می‌خواهد. او دستم را گرفت و مرا كه نفس نفس می‌زدم، كنار دروازه خانه نگهداشت. اندكی، آرام گرفتم ونفس زدنم، بر طرف گردید. آنگاه، كمی آب برداشت و به سر و صورتم زد و دستی بر آنها كشید. سپس مرا به داخل خانه برد. چند زن انصاری در آنجا نشسته بودند. آنان به من تبریک و خوش آمد، گفتند. مادرم مرا به آنها سپرد. آنان مرا آراستند و هیچ چیزی مرا نترساند مگر دیدن رسول خدا جكه هنگام ظهر آمد و مرا به او سپردند. در آن هنگام، من دختر نه ساله‌ای بودم».

۱۵۷۳- «وَعَنْهَا ل: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ لَهَا: «أُرِيتُكِ فِي الْمَنَامِ مَرَّتَيْنِ، أَرَى أَنَّكِ فِي سَرَقَةٍ مِنْ حَرِيرٍ، وَيَقُولُ: هَذِهِ امْرَأَتُكَ فَاكْشِفْ عَنْهَا، فَإِذَا هِيَ أَنْتِ، فَأَقُولُ: إِنْ يَكُ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ يُمْضِهِ»».(بخارى: ۳۸۹۵)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه نبی اكرم جخطاب به او فرمود: «دوبار تو را در لباس ابریشمی، خواب دیدم. و شخصی می‌گفت: این، همسر توست. چادرش را كنار بزن. ناگهان، می‌دیدم كه تو هستی. با خود می‌گفتم: اگر خواب از جانب خدا باشد،. به آن، جامه عمل می‎پوشاند»».

باب (۴۴): هجرت پیامبر اکرم ج و یارانش به مدینه

۱۵۷۴- «عَنْ عَائِشَةَ ل، زَوْجَ النَّبِيِّ ج؛ قَالَتْ: لَمْ أَعْقِلْ أَبَوَيَّ قَطُّ إِلا وَهُمَا يَدِينَانِ الدِّينَ، وَلَمْ يَمُرَّ عَلَيْنَا يَوْمٌ إِلاَّ يَأْتِينَا فِيهِ رَسُولُ اللَّهِج طَرَفَيِ النَّهَارِ بُكْرَةً وَعَشِيَّةً، فَلَمَّا ابْتُلِيَ الْمُسْلِمُونَ خَرَجَ أَبُو بَكْرٍ مُهَاجِرًا نَحْوَ أَرْضِ الْحَبَشَةِ، حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَرْكَ الْغِمَادِ لَقِيَهُ ابْنُ الدَّغِنَةِ وَهُوَ سَيِّدُ الْقَارَةِ، فَقَالَ: أَيْنَ تُرِيدُ يَا‌ أَبَا بَكْرٍ؟ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: أَخْرَجَنِي قَوْمِي، فَأُرِيدُ أَنْ أَسِيحَ فِي الأَرْضِ وَأَعْبُدَ رَبِّي، قَالَ ابْنُ الدَّغِنَةِ: فَإِنَّ مِثْلَكَ يَا أَبَا بَكْرٍ لا يَخْرُجُ وَلا يُخْرَجُ، إِنَّكَ تَكْسِبُ الْمَعْدُومَ، وَتَصِلُ الرَّحِمَ، وَتَحْمِلُ الْكَلَّ، وَتَقْرِي الضَّيْفَ، وَتُعِينُ عَلَى نَوَائِبِ الْحَقِّ، فَأَنَا لَكَ جَارٌ، ارْجِعْ وَاعْبُدْ رَبَّكَ بِبَلَدِكَ، فَرَجَعَ وَارْتَحَلَ مَعَهُ ابْنُ الدَّغِنَةِ، فَطَافَ ابْنُ الدَّغِنَةِ عَشِيَّةً فِي أَشْرَافِ قُرَيْشٍ، فَقَالَ لَهُمْ: إِنَّ أَبَا بَكْرٍ لا يَخْرُجُ مِثْلُهُ وَلا يُخْرَجُ، أَتُخْرِجُونَ رَجُلاً يَكْسِبُ الْمَعْدُومَ، وَيَصِلُ الرَّحِمَ، وَيَحْمِلُ الْكَلَّ، وَيَقْرِي الضَّيْفَ، وَيُعِينُ عَلَى نَوَائِبِ الْحَقِّ؟ فَلَمْ تُكَذِّبْ قُرَيْشٌ بِجِوَارِ ابْنِ الدَّغِنَةِ، وَقَالُوا لابْنِ الدَّغِنَةِ: مُرْ أَبَا بَكْرٍ فَلْيَعْبُدْ رَبَّهُ فِي دَارِهِ، فَلْيُصَلِّ فِيهَا، وَلْيَقْرَأْ مَا شَاءَ، وَلا يُؤْذِينَا بِذَلِكَ، وَلا يَسْتَعْلِنْ بِهِ، فَإِنَّا نَخْشَى أَنْ يَفْتِنَ نِسَاءَنَا وَأَبْنَاءَنَا، فَقَالَ ذَلِكَ ابْنُ الدَّغِنَةِ لأَبِي بَكْرٍ، فَلَبِثَ أَبُو بَكْرٍ بِذَلِكَ يَعْبُدُ رَبَّهُ فِي دَارِهِ، وَلا يَسْتَعْلِنُ بِصَلاتِهِ، وَلا يَقْرَأُ فِي غَيْرِ دَارِهِ، ثُمَّ بَدَا لأَبِي بَكْرٍ فَابْتَنَى مَسْجِدًا بِفِنَاءِ دَارِهِ، وَكَانَ يُصَلِّي فِيهِ وَيَقْرَأُ الْقُرْآنَ، فَيَنْقَذِفُ عَلَيْهِ نِسَاءُ الْمُشْرِكِينَ وَأَبْنَاؤُهُمْ، وَهُمْ يَعْجَبُونَ مِنْهُ وَيَنْظُرُونَ إِلَيْهِ، وَكَانَ أَبُو بَكْرٍ رَجُلاً بَكَّاءً لا يَمْلِكُ عَيْنَيْهِ إِذَا قَرَأَ الْقُرْآنَ، وَأَفْزَعَ ذَلِكَ أَشْرَافَ قُرَيْشٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ، فَأَرْسَلُوا إِلَى ابْنِ الدَّغِنَةِ فَقَدِمَ عَلَيْهِمْ، فَقَالُوا: إِنَّا كُنَّا أَجَرْنَا أَبَا بَكْرٍ بِجِوَارِكَ، عَلَى أَنْ يَعْبُدَ رَبَّهُ فِي دَارِهِ، فَقَدْ جَاوَزَ ذَلِكَ فَابْتَنَى مَسْجِدًا بِفِنَاءِ دَارِهِ، فَأَعْلَنَ بِالصَّلاةِ وَالْقِرَاءَةِ فِيهِ، وَإِنَّا قَدْ خَشِينَا أَنْ يَفْتِنَ نِسَاءَنَا وَأَبْنَاءَنَا فَانْهَهُ، فَإِنْ أَحَبَّ أَنْ يَقْتَصِرَ عَلَى أَنْ يَعْبُدَ رَبَّهُ فِي دَارِهِ، فَعَلَ، وَإِنْ أَبَى إِلاَّ أَنْ يُعْلِنَ بِذَلِكَ، فَسَلْهُ أَنْ يَرُدَّ إِلَيْكَ ذِمَّتَكَ، فَإِنَّا قَدْ كَرِهْنَا أَنْ نُخْفِرَكَ، وَلَسْنَا مُقِرِّينَ لأَبِي بَكْرٍ الاسْتِعْلانَ، قَالَتْ عَائِشَةُ: فَأَتَى ابْنُ الدَّغِنَةِ إِلَى أَبِي بَكْرٍ فَقَالَ: قَدْ عَلِمْتَ الَّذِي عَاقَدْتُ لَكَ عَلَيْهِ، فَإِمَّا أَنْ تَقْتَصِرَ عَلَى ذَلِكَ، وَإِمَّا أَنْ تَرْجِعَ إِلَيَّ ذِمَّتِي، فَإِنِّي لا أُحِبُّ أَنْ تَسْمَعَ الْعَرَبُ أَنِّي أُخْفِرْتُ فِي رَجُلٍ عَقَدْتُ لَهُ، فَقَالَ أَبُوبَكْرٍ: فَإِنِّي أَرُدُّ إِلَيْكَ جِوَارَكَ، وَأَرْضَى بِجِوَارِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَالنَّبِيُّ ج يَوْمَئِذٍ بِمَكَّةَ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج لِلْمُسْلِمِينَ: «إِنِّي أُرِيتُ دَارَ هِجْرَتِكُمْ، ذَاتَ نَخْلٍ بَيْنَ لابَتَيْنِ، وَهُمَا الْحَرَّتَانِ» فَهَاجَرَ مَنْ هَاجَرَ قِبَلَ الْمَدِينَةِ، وَرَجَعَ عَامَّةُ مَنْ كَانَ هَاجَرَ بِأَرْضِ الْحَبَشَةِ إِلَى الْمَدِينَةِ، وَتَجَهَّزَ أَبُو بَكْرٍ قِبَلَ الْمَدِينَةِ، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج: «عَلَى رِسْلِكَ فَإِنِّي أَرْجُو أَنْ يُؤْذَنَ لِي». فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: وَهَلْ تَرْجُو ذَلِكَ بِأَبِي أَنْتَ؟ قَالَ: «نَعَمْ». فَحَبَسَ أَبُو بَكْرٍ نَفْسَهُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج لِيَصْحَبَهُ، وَعَلَفَ رَاحِلَتَيْنِ كَانَتَا عِنْدَهُ وَرَقَ السَّمُرِ، وَهُوَ الْخَبَطُ، أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ، قَالَتْ عَائِشَةُ: فَبَيْنَمَا نَحْنُ يَوْمًا جُلُوسٌ فِي بَيْتِ أَبِي بَكْرٍ فِي نَحْرِ الظَّهِيرَةِ قَالَ قَائِلٌ لأَبِي بَكْرٍ: هَذَا رَسُولُ اللَّهِج مُتَقَنِّعًا فِي سَاعَةٍ لَمْ يَكُنْ يَأْتِينَا فِيهَا، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: فِدَاءٌ لَهُ أَبِي وَأُمِّي، وَاللَّهِ مَا جَاءَ بِهِ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ إِلاَّ أَمْرٌ، قَالَتْ: فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ ج فَاسْتَأْذَنَ، فَأُذِنَ لَهُ، فَدَخَلَ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج لأَبِي بَكْرٍ: «أَخْرِجْ مَنْ عِنْدَكَ». فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: إِنَّمَا هُمْ أَهْلُكَ بِأَبِي أَنْتَ، يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «فَإِنِّي قَدْ أُذِنَ لِي فِي الْخُرُوجِ». فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: الصَّحَابَةُ، بِأَبِي أَنْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «نَعَمْ». قَالَ أَبُو بَكْرٍ: فَخُذْ بِأَبِي أَنْتَ، يَا رَسُولَ اللَّهِ إِحْدَى رَاحِلَتَيَّ هَاتَيْنِ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «بِالثَّمَنِ». قَالَتْ عَائِشَةُ: فَجَهَّزْنَاهُمَا أَحَثَّ الْجِهَازِ، وَصَنَعْنَا لَهُمَا سُفْرَةً فِي جِرَابٍ، فَقَطَعَتْ أَسْمَاءُ بِنْتُ أَبِي بَكْرٍ قِطْعَةً مِنْ نِطَاقِهَا فَرَبَطَتْ بِهِ عَلَى فَمِ الْجِرَابِ، فَبِذَلِكَ سُمِّيَتْ: ذَاتَ النِّطَاقَيْنِ، قَالَتْ: ثُمَّ لَحِقَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَأَبُو بَكْرٍ بِغَارٍ فِي جَبَلِ ثَوْرٍ، فَكَمَنَا فِيهِ ثَلاثَ لَيَالٍ، يَبِيتُ عِنْدَهُمَا عَبْدُاللَّهِ بْنُ أَبِي بَكْرٍ، وَهُوَ غُلامٌ شَابٌّ ثَقِفٌ لَقِنٌ، فَيُدْلِجُ مِنْ عِنْدِهِمَا بِسَحَرٍ، فَيُصْبِحُ مَعَ قُرَيْشٍ بِمَكَّةَ كَبَائِتٍ، فَلا يَسْمَعُ أَمْرًا يُكْتَادَانِ بِهِ إِلاَّ وَعَاهُ، حَتَّى يَأْتِيَهُمَا بِخَبَرِ ذَلِكَ حِينَ يَخْتَلِطُ الظَّلامُ، وَيَرْعَى عَلَيْهِمَا عَامِرُ بْنُ فُهَيْرَةَ مَوْلَى أَبِي بَكْرٍ مِنْحَةً مِنْ غَنَمٍ، فَيُرِيحُهَا عَلَيْهِمَا حِينَ تَذْهَبُ سَاعَةٌ مِنَ الْعِشَاءِ، فَيَبِيتَانِ فِي رِسْلٍ وَهُوَ لَبَنُ مِنْحَتِهِمَا وَرَضِيفِهِمَا، حَتَّى يَنْعِقَ بِهَا عَامِرُ بْنُ فُهَيْرَةَ بِغَلَسٍ، يَفْعَلُ ذَلِكَ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ مِنْ تِلْكَ اللَّيَالِي الثَّلاثِ، وَاسْتَأْجَرَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَأَبُو بَكْرٍ رَجُلاً مِنْ بَنِي الدِّيلِ، وَهُوَ مِنْ بَنِي عَبْدِ بْنِ عَدِيٍّ، هَادِيَا خِرِّيتًا، وَالْخِرِّيتُ الْمَاهِرُ بِالْهِدَايَةِ، قَدْ غَمَسَ حِلْفًا فِي آلِ الْعَاصِ بْنِ وَائِلٍ السَّهْمِيِّ، وَهُوَ عَلَى دِينِ كُفَّارِ قُرَيْشٍ، فَأَمِنَاهُ فَدَفَعَا إِلَيْهِ رَاحِلَتَيْهِمَا، وَوَاعَدَاهُ غَارَ ثَوْرٍ بَعْدَ ثَلاثِ لَيَالٍ، بِرَاحِلَتَيْهِمَا صُبْحَ ثَلاثٍ، وَانْطَلَقَ مَعَهُمَا عَامِرُ بْنُ فُهَيْرَةَ وَالدَّلِيلُ، فَأَخَذَ بِهِمْ طَرِيقَ السَّوَاحِلِ، قَالَ سُرَاقَةُ بْنَ جُعْشُمٍ الْمُدْلَجِيُّ س: يَقُولُ: جَاءَنَا رُسُلُ كُفَّارِ قُرَيْشٍ، يَجْعَلُونَ فِي رَسُولِ اللَّهِ ج وَأَبِي بَكْرٍ، دِيَةَ كُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مَنْ قَتَلَهُ أَوْ أَسَرَهُ، فَبَيْنَمَا أَنَا جَالِسٌ فِي مَجْلِسٍ مِنْ مَجَالِسِ قَوْمِي بَنِي مُدْلِجٍ، أَقْبَلَ رَجُلٌ مِنْهُمْ، حَتَّى قَامَ عَلَيْنَا وَنَحْنُ جُلُوسٌ، فَقَالَ: يَا سُرَاقَةُ! إِنِّي قَدْ رَأَيْتُ آنِفًا أَسْوِدَةً بِالسَّاحِلِ، أُرَاهَا مُحَمَّدًا وَأَصْحَابَهُ، قَالَ سُرَاقَةُ: فَعَرَفْتُ أَنَّهُمْ هُمْ، فَقُلْتُ لَهُ: إِنَّهُمْ لَيْسُوا بِهِمْ، وَلَكِنَّكَ رَأَيْتَ فُلانًا وَفُلانًا انْطَلَقُوا بِأَعْيُنِنَا، ثُمَّ لَبِثْتُ فِي الْمَجْلِسِ سَاعَةً، ثُمَّ قُمْتُ فَدَخَلْتُ، فَأَمَرْتُ جَارِيَتِي أَنْ تَخْرُجَ بِفَرَسِي وَهِيَ مِنْ وَرَاءِ أَكَمَةٍ، فَتَحْبِسَهَا عَلَيَّ، وَأَخَذْتُ رُمْحِي فَخَرَجْتُ بِهِ مِنْ ظَهْرِ الْبَيْتِ، فَحَطَطْتُ بِزُجِّهِ الأَرْضَ، وَخَفَضْتُ عَالِيَهُ، حَتَّى أَتَيْتُ فَرَسِي فَرَكِبْتُهَا، فَرَفَعْتُهَا تُقَرِّبُ بِي، حَتَّى دَنَوْتُ مِنْهُمْ فَعَثَرَتْ بِي فَرَسِي، فَخَرَرْتُ عَنْهَا، فَقُمْتُ فَأَهْوَيْتُ يَدِي إِلَى كِنَانَتِي، فَاسْتَخْرَجْتُ مِنْهَا الأَزْلامَ فَاسْتَقْسَمْتُ بِهَا: أَضُرُّهُمْ أَمْ لا، فَخَرَجَ الَّذِي أَكْرَهُ، فَرَكِبْتُ فَرَسِي، وَعَصَيْتُ الأَزْلامَ تُقَرِّبُ بِي، حَتَّى إِذَا سَمِعْتُ قِرَاءَةَ رَسُولِ اللَّهِج وَهُوَ لا يَلْتَفِتُ، وَأَبُو بَكْرٍ يُكْثِرُ الالْتِفَاتَ، سَاخَتْ يَدَا فَرَسِي فِي الأَرْضِ، حَتَّى بَلَغَتَا الرُّكْبَتَيْنِ، فَخَرَرْتُ عَنْهَا، ثُمَّ زَجَرْتُهَا فَنَهَضَتْ، فَلَمْ تَكَدْ تُخْرِجُ يَدَيْهَا، فَلَمَّا اسْتَوَتْ قَائِمَةً إِذَا لأَثَرِ يَدَيْهَا عُثَانٌ سَاطِعٌ فِي السَّمَاءِ مِثْلُ الدُّخَانِ، فَاسْتَقْسَمْتُ بِالأَزْلامِ فَخَرَجَ الَّذِي أَكْرَهُ، فَنَادَيْتُهُمْ بِالأَمَانِ، فَوَقَفُوا فَرَكِبْتُ فَرَسِي، حَتَّى جِئْتُهُمْ، وَوَقَعَ فِي نَفْسِي حِينَ لَقِيتُ مَا لَقِيتُ مِنَ الْحَبْسِ عَنْهُمْ، أَنْ سَيَظْهَرُ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ ج فَقُلْتُ لَهُ: إِنَّ قَوْمَكَ قَدْ جَعَلُوا فِيكَ الدِّيَةَ، وَأَخْبَرْتُهُمْ أَخْبَارَ مَا يُرِيدُ النَّاسُ بِهِمْ، وَعَرَضْتُ عَلَيْهِمُ الزَّادَ وَالْمَتَاعَ، فَلَمْ يَرْزَآنِي، وَلَمْ يَسْأَلانِي، إِلاَّ أَنْ قَالَ: «أَخْفِ عَنَّا». فَسَأَلْتُهُ أَنْ يَكْتُبَ لِي كِتَابَ أَمْنٍ، فَأَمَرَ عَامِرَ بْنَ فُهَيْرَةَ فَكَتَبَ فِي رُقْعَةٍ مِنْ أَدِيمٍ، ثُمَّ مَضَى رَسُولُ اللَّهِ ج فلَقِيَ الزُّبَيْرَ فِي رَكْبٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ، كَانُوا تِجَارًا قَافِلِينَ مِنَ الشَّأْمِ، فَكَسَا الزُّبَيْرُ رَسُولَ اللَّهِ ج وَأَبَا بَكْرٍ ثِيَابَ بَيَاضٍ، وَسَمِعَ الْمُسْلِمُونَ بِالْمَدِينَةِ مَخْرَجَ رَسُولِ اللَّهِ ‌ج مِنْ مَكَّةَ، فَكَانُوا يَغْدُونَ كُلَّ غَدَاةٍ إِلَى الْحَرَّةِ، فَيَنْتَظِرُونَهُ حَتَّى يَرُدَّهُمْ حَرُّ الظَّهِيرَةِ، فَانْقَلَبُوا يَوْمًا بَعْدَ مَا أَطَالُوا انْتِظَارَهُمْ، فَلَمَّا أَوَوْا إِلَى بُيُوتِهِمْ أَوْفَى رَجُلٌ مِنْ يَهُودَ عَلَى أُطُمٍ مِنْ آطَامِهِمْ لأَمْرٍ يَنْظُرُ إِلَيْهِ، فَبَصُرَ بِرَسُولِ اللَّهِ ج وَأَصْحَابِهِ مُبَيَّضِينَ، يَزُولُ بِهِمُ السَّرَابُ، فَلَمْ يَمْلِكِ الْيَهُودِيُّ أَنْ قَالَ بِأَعْلَى صَوْتِهِ: يَا مَعَاشِرَ الْعَرَبِ! هَذَا جَدُّكُمِ الَّذِي تَنْتَظِرُونَ، فَثَارَ الْمُسْلِمُونَ إِلَى السِّلاحِ، فَتَلَقَّوْا رَسُولَ اللَّهِ ج بِظَهْرِ الْحَرَّةِ، فَعَدَلَ بِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ، حَتَّى نَزَلَ بِهِمْ فِي بَنِي عَمْرِو بْنِ عَوْفٍ، وَذَلِكَ يَوْمَ الاثْنَيْنِ مِنْ شَهْرِ رَبِيعٍ الأَوَّلِ، فَقَامَ أَبُو بَكْرٍ لِلنَّاسِ، وَجَلَسَ رَسُولُ اللَّهِ ج صَامِتًا، فَطَفِقَ مَنْ جَاءَ مِنَ الأَنْصَارِ ـ مِمَّنْ لَمْ يَرَ رَسُولَ اللَّهِ ج ـ يُحَيِّي أَبَا بَكْرٍ، حَتَّى أَصَابَتِ الشَّمْسُ رَسُولَ اللَّهِ ج، فَأَقْبَلَ أَبُو بَكْرٍ حَتَّى ظَلَّلَ عَلَيْهِ بِرِدَائِهِ، فَعَرَفَ النَّاسُ رَسُولَ اللَّهِ ج عِنْدَ ذَلِكَ، فَلَبِثَ رَسُولُ اللَّهِ ج فِي بَنِي عَمْرِو بْنِ عَوْفٍ بِضْعَ عَشْرَةَ لَيْلَةً، وَأُسِّسَ الْمَسْجِدُ الَّذِي أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى، وَصَلَّى فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ ج، ثُمَّ رَكِبَ رَاحِلَتَهُ، فَسَارَ يَمْشِي مَعَهُ النَّاسُ، حَتَّى بَرَكَتْ عِنْدَ مَسْجِدِ الرَّسُولِج بِالْمَدِينَةِ، وَهُوَ يُصَلِّي فِيهِ يَوْمَئِذٍ رِجَالٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ، وَكَانَ مِرْبَدًا لِلتَّمْرِ لِسُهَيْلٍ وَسَهْلٍ ـ غُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي حَجْرِ أَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ ـ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج حِينَ بَرَكَتْ بِهِ رَاحِلَتُهُ: «هَذَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ الْمَنْزِلُ». ثُمَّ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ ج الْغُلامَيْنِ، فَسَاوَمَهُمَا بِالْمِرْبَدِ لِيَتَّخِذَهُ مَسْجِدًا، فَقَالا: لا بَلْ نَهَبُهُ لَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَأَبَى رَسُولُ اللَّهِ أَنْ يَقْبَلَهُ مِنْهُمَا هِبَةً حَتَّى ابْتَاعَهُ مِنْهُمَا، ثُمَّ بَنَاهُ مَسْجِدًا، وَطَفِقَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَنْقُلُ مَعَهُمُ اللَّبِنَ فِي بُنْيَانِهِ: وَيَقُولُ وَهُوَ يَنْقُلُ اللَّبِنَ: «هَذَا الْحِمَالُ لا حِمَالَ خَيْبَرْ، هَذَا أَبَرُّ رَبَّنَا وَأَطْهَرْ». وَيَقُولُ: «اللَّهُمَّ إِنَّ الأَجْرَ أَجْرُ الآخِرَهْ، فَارْحَمِ الأَنْصَارَ وَالْمُهَاجِرَهْ»». (بخارى: ۳۹۰۵-۳۹۰۶)

ترجمه: «عایشه ل؛ همسر نبی اكرم ج؛ می‌گوید: از زمانی كه به خاطر دارم، پدر و مادرم، مسلمان بودند. و هر روز، صبح و شب، رسول الله جنزد ما می‌آمد. هنگامی كه مسلمانان، مورد آزمایش قرار گرفتند، ابوبكر به قصد هجرت به حبشه، بیرون رفت تا به منطقه «برک الغماد» رسید. در آنجا با ابن دغنه كه سردار قبیله «قاره» بود، ملاقات كرد. او گفت: ای ابوبكر! كجا می‌روی؟ گفت: قوم ام مرا بیرون كرده است. می‌خواهم روی زمین، سیاحت كنم و پروردگارم را عبادت نمایم. ابن دغنه گفت: ای ابوبكر! افرادی مانند تو نه بیرون می‌روند و نه كسی آنها را بیرون می‌كند. زیرا تو به داد نیازمندان می‌رسی، با خویشاوندانت، صله رحم داری، مسئولیت می‌پذیری، مهمان نوازی می‌كنی و در مشكلات، به مردم، یاری می‌رسانی. من تو را پناه می‌دهم. برگرد و پرودگارات را در شهر خود، عبادت كن. اینجا بود كه ابوبكر برگشت و ابن دغنه نیز او را همراهی كرد. شب هنگام، ابن دغنه به اشراف قریش سر زد وبه آنان گفت: افرادی مانند ابوبكر، نه بیرون می‌روند ونه كسی آنان را بیرون می‌كند. آیا مردی را كه به فقرا كمک می‌نماید، صله رحم دارد،‌ مسئولیت پذیر است، مهمان نواز است و در مشكلات، به داد مردم می‌رسد، بیرون می‌كنید؟ قریش، پناه دادن ابن دغنه را پذیرفتند و به او گفتند: به ابوبكر بگو تا پرودگارش را در خانه خود، عبادت كند، همانجا نماز بخواند و هر چه می‌خواهد، آنجا تلاوت كند. و این كارهایش را علنی، انجام ندهد و به ما اذیت و آزار نرساند. زیرا می‌ترسیم كه زنان و كودكان ما را به فتنه اندازد. ابن دغنه این سخنان را به اطلاع ابوبكر رساند. ابوبكر نیز مدتی را اینگونه در خانه خود به عبادت پرودگارش گذراند. او علنی نماز نمی‌خواند و فقط در خانه‌اش، قرآن، تلاوت می‌كرد. پس از مدتی، تصمیم گرفت و در حیات خانه‌اش، مسجدی ساخت. در همان مسجد، نماز می‌خواند و قران، تلاوت می‌كرد. درنتیجه، ‌زنان و فرزندان مشركین به آنجا هجوم می‌آوردند.

و چون ابوبكر، بسیار گریه می‌كرد و هنگام تلاوت قرآن، نمی‌توانست خود را كنترل كند و اشک‌اش جاری می‌شد، آنان از دیدن او تعجب می‌كردند و به او می‌نگریستند. این كار، باعث وحشت سران مشرک قریش شد. كسی را بسوی ابن دغنه فرستادند. او آمد. آنها گفتند: ما ابوبكر را بخاطر تو پناه دادیم تا پرودگار خود را در خانه‌اش عبادت كند. او از این حد، تجاوز كرد و در حیات خانه‌اش، مسجدی ساخت و نماز و تلاوت‌اش را علنی كرد. می‌ترسیم كه زنان و فرزندان ما را به فتنه اندازد. او را از این كار، باز بدار. اگر دوست دارد كه به عبادت پرودگار خود در خانه‌اش اكتفا كند، می‌تواند. ولی اگر می‌خواهد علنی، عبادت كند، از او بخواه تا از پناهندگی ات بیرون آید. زیرا ما دوست نداریم كه با تو پیمان شكنی كنیم. و از سوی دیگر، كارهای علنی ابوبكر را نیز تحمل نمی‌كنیم.

عایشه بمی‌گوید: ابن دغنه نزد ابوبكر آمد و گفت: تو می‌دانی كه من با تو چه پیمانی بسته‌‌ام. یا به همان پیمانت، اكتفا كن و یا از پناهندگی‌ام، بیرون بیا. زیرا دوست ندارم این سخن به گوش عرب برسد كه من در مورد مردی، پیمان بستم و آنرا شكستند. ابوبكرسگفت: از پناهندگی ات بیرون می‌آیم و راضی به پناه خدا می‌شوم.

گفتنی است كه در آن هنگام، نبی اكرم جدر مكه بود و خطاب به مسلمانان فرمود: «سرزمین هجرت شما را كه دارای نخل می‌باشد و میان دو سنگلاخ، واقع شده است، به من نشان دادند». آنگاه، تعدادی از مسلمانان بسوی مدینه هجرت كردند و بیشتر كسانی كه به سرزمین حبشه، هجرت كرده بودند، به مدینه رفتند. ابوبكر نیز خود را برای هجرت به مدینه، آماده ساخت. رسول الله جبه او گفت: «كمی صبر كن. امیدوارم به من نیز اجازه هجرت بدهند». ابوبكر گفت: پدرم فدایت باد. آیا چنین امیدی وجود دارد؟ فرمود: «بلی». پس ابوبكر سبخاطر اینكه رسول خدا جرا همراهی كند، از هجرت خودداری نمود. و دو شتر را بمدت چهار ماه با برگ درخت مغیلان، ‌تغذیه كرد.

روزی، هنگام ظهر در خانه پدرم؛ ابوبكر، نشسته بودیم كه شخصی به او گفت: این، رسول خدا جاست كه سر و رویش را پوشانده است و بر خلاف عادت گذشته، در این ساعت، آمده است. ابوبكر گفت: پدر و مادرم، فدایش باد. سوگند به خدا، كار مهمی او را در این ساعت به اینجا آورده است.

بهرحال، رسول الله جآمد و اجازه ورود خواست. به او اجازه دادند. وارد خانه شد و به ابوبكر گفت: «اطرافیانت را بیرون كن». ابوبكر گفت: ای رسول خدا! پدرم فدایت باد. اینها، اهل تو هستند. آنحضرت جفرمود: «به من اجازه خروج (هجرت) رسیده است». گفت: ای رسول خدا! پدرم فدایت باد. آیا می‌توانم همراه تو باشم؟ آنحضرت جفرمود: «بلی». گفت: ای رسول خدا! پدرم فدایت باد. یكی از این دو شتر را بردار. رسول اكرم جفرمود: «فقط آنرا در قبال پول، برمی دارم».

ما آن دو شتر را به سرعت، آماده كردیم و برای آنان، غذایی در یک سفره چرمی، تدارک دیدیم. آنگاه، اسماء دختر ابوبكر، از كمر بندش، قطعه‌ای پاره كرد و دهانه سفره را با آن بست. بدین جهت، او را ذات النطاقین می‌گویند.

آنگاه، رسول الله جو ابوبكر به غاری كه در كوه ثور، قرار دارد، رفتند و سه شب در آنجا مخفی شدند. و عبد الله بن ابی بكر بنیز كه جوانی هوشیار و زیرک بود، شبها را با آنان می‌گذارند. و هنگام سحر از آنجا حركت می‌كرد و طوری صبح زود، به مكه نزد قریش می‌آمد كه گویا شب را آنجا بوده است.

او تمامی توطئه‌های قریش را بخاطر می‌سپرد و در تاریكی شب، نزد آنان باز می‌گشت و آنها را با خبر می‌ساخت.

از طرفی دیگر، عامر بن فهیره؛ غلام آزاد شده ابوبكر ب؛ گوسفندان شیردِه را در آن حوالی می‌چرانید. و هنگامی كه پاسی از شب می‌گذشت، آنها را نزد آنان می‌برد و اینگونه آنان شب را با نوشیدن شیر تازه و داغ، سپری می‌كردند. سپس در تاریكی، بانگ می‌زد و گوسفندان را از آنجا می‌راند. و هر سه شب، چنین كرد.

همچنین رسول خدا جو ابوبكر سمردی از قبیله بنی دیل را كه از تیره بنی عبد بن عدی و راهنمایی ماهر بود، اجیر كردند. او هم پیمان آل عاص بن وائل سهمی و بر دین كفار قریش بود. آنان او را امین دانستند و شترانشان را به او سپردند و با او وعده گذاشتند كه بعد از سه شب، یعنی صبح روز سوم، شترانشان را به غار ثور بیاورد. اینگونه آنها با عامر بن فهیره و راهنمای خود، براه افتادند. آن شخص (راهنما) آنها را از طریق ساحل برد.

سراقه بن جعشم مدلجی می‌گوید: فرستادگان كفار قریش، نزد ما آمدند وبرای دستگیری یا كشتن هر یک از رسول خدا جو ابوبكر، جایزه‌ای به اندازه خونبها (صد شتر) تعیین كردند. در آن اثنا، من در یكی از مجالس قوم ام؛ بنی مدلج؛ نشسته بودم كه مردی از راه رسید و كنار ما ایستاد و گفت: ای سراقه! هم اكنون افرادی را در ساحل دیدم. گمان می‌كنم كه محمد و یارانش باشند. سراقه می‌گوید: یقین كردم كه آنها هستند. گفتم: كسانی را كه تو دیده‌ای، آنها (محمد و ابوبكر) نیستند. بلكه فلانی و فلانی را دیده‌ای كه چند لحظه قبل، از اینجا رفتند.

سپس، ساعتی در آن مجلس، نشستم. آنگاه برخاستم و به خانه رفتم و به كنیزم، دستور دادم تا اسبم را از خانه بیرون كند و به پشت تپه‌ها ببرد و آنجا منتظر من بماند. من هم نیزه‌‌ام را برداشتم و از پشت خانه بیرون رفتم. سرِ نیزه را بسوی زمین گرفتم و قسمت دیگر آنرا پایین آوردم تا اینكه به اسبم رسیدم و بر آن سوار شدم و به سرعت آن را دوانیدم تا اینكه به آنها نزدیک شدم. در آن هنگام، اسبم لرزید و من به زمین افتادم. پس برخاستم و دستم را به جعبه تیر بردم و تیرهای قمارم را از آن، بیرون آوردم و با آنها فال گرفتم. نتیجه فال، خلاف آنچه دوست داشتم، در آمد. بدون توجه به آن (فال) بر اسبم سوار شدم و آنرا بسوی آنان دوانیدم تا جایی كه قرائت رسول خدا جرا شنیدم. آنحضرت جبسوی من نگاه نمی‌كرد اما ابوبكر بسیار نگاه می‌كرد. این بار، دستهای اسبم تا زانو در زمین فرو رفت و من به زمین افتادم. سپس فریاد زدم و اسب، به سختی برخاست. هنگامی كه راست ایستاد، غباری مانند دود از اثر دستهایش به آسمان برخاست. بار دیگر، فال گرفتم و نتیجه فال، خلاف آنچه دوست داشتم، در آمد. پس صدا زدم و از آنها، امان خواستم. آنان ایستادند. من بر اسبم سوار شدم و نزد آنان رفتم. البته هنگامی كه دیدم نمی‌توانم به آنها برسم، چنین به ذهنم رسید كه دین رسول خدا جبزودی غلبه خواهد كرد. به او گفتم: همانا قوم ات برای دستگیری یا كشتن ات، جایزه‌ای به اندازه دیه، تعیین كرده است و آنها را از قصد مردم، با خبر ساختم و به آنان، غذا و كالا، پیشنهاد دادم. ولی نپذیرفتند. و از من چیزی نخواستند جز اینكه رسول خدا جفرمود: «راز ما را پوشیده نگه دار». سپس خواستم تا امان نامه‌ای برایم بنویسد. رسول اكرم جبه عامر بن فهیره دستور داد. او نیز آن را بر پوستی كه دباغی شده بود، نوشت.

آنگاه رسول خدا جبه راهش ادامه داد و با زبیر و گروهی از تاجران مسلمان كه از شام برمی گشتند، ملاقات نمود. زبیر به رسول خدا جو ابوبكر، لباس سفید، هدیه كرد.

از سوی دیگر، مسلمانان مدینه هم با خبر شدند كه رسول خدا جاز مكه، خارج شده است. لذا آنان، هر روز صبح، به سنگلاخ خارج مدینه می‌رفتند و منتظر او می‌ماندند تا اینكه گرمای ظهر،‌آنان را به خانه بر می‌گردانید.

روزی، پس از یک انتظار طولانی، به خانه‌هایشان برگشتند. هنگامی كه به خانه‌هایشان رفتند، مردی یهودی كه برای كاری، بالای یكی از قلعه‌هایشان رفته بود، رسول خدا جو یارانش را در لباس سفید دید. اما سراب نمی‌گذاشت كه بخوبی دیده شوند. او كنترلش را از دست داد و با صدای بلند، فریاد زد: ای گروه عرب! این، صاحب دولتی است كه شما منتظر او بودید. مسلمانان بسوی اسلحه‌هایشان شتافتند و در همان سنگلاخ، با رسول خدا جملاقات كردند. آنحضرت جراه آنان را بسوی راست، كج كرد تا اینكه در محله بنی عمرو بن عوف، منزل گرفت. و آن روز، دوشنبه ماه ربیع الاول بود. ابوبكر سبرای استقبال مردم، ایستاده بود و رسول خدا جساكت، نشسته بود. انصاری كه رسول اكرم جرا ندیده بودند، هنگام آمدن، به ابوبكر خوش آمد می‌گفتند تا اینكه آفتاب به آنحضرت جرسید. آنگاه، ابوبكر برخاست و با ردایش او را در سایه گرفت. اینجا بود كه مردم، رسول خدا جرا شناختند.

آنحضرت جده شب و اندی در میان بنی عمرو بن عوف ماند و مسجدی را كه (به گفته قرآن) بر اساس تقوا پایه گذاری شده است، بنا كرد (مسجد قباء) و در آن، نماز خواند.

سپس بر شترش، سوار شد و مردم نیز با او براه افتادند تا اینكه شترش در محل مسجد النبی زانو به زمین زد و نشست. در آن هنگام، تعدای از مسلمانان در آنجا نماز می‌خواندند. علاوه بر آن، محل خشک كردن خرماهای سهل و سیهل ؛دو كودک یتیمی كه تحت سر پرستی اسعد بن زراه قرار داشتند؛ بود.

هنگامی كه شتر رسول خدا جبه زمین نشست، فرمود: «اگر خدا بخواهد، اینجا منزل خواهم گرفت». سپس پیامبر اكرم جآن دو كودک را خواست و در مورد قیمت زمین، با آنان سخن گفت تا در آنجا مسجدی بسازد. گفتند: ای رسول خدا! زمین را نمی‌فروشیم بلكه آنرا به شما هدیه می‌دهیم. رسول خدا جآنرا بعنوان هبه از آنان، نپذیرفت بلكه آنرا خرید و در آنجا مسجدی بنا كرد. و خودش نیز همراه صحابه برای ساختن آن، خشت می‌آورد و می‌فرمود: «این باری كه ما حمل می‌كنیم، مانند بارهای خیبر (میوه‌ها و محصولات كشاورزی) نیست بلكه این، بار ما نزد خداوند، پاک‌تر و ثواب بیشتری دارد». همچنین می‌فرمود: «خداوندا! پاداش، همان پاداش آخرت است. پس مهاجرین و انصار را بخششای».

۱۵۷۵- «عَنْ أَسْمَاءَ ل: أَنَّهَا حَمَلَتْ بِعَبْدِاللَّهِ بْنِ الزُّبَيْرِ، قَالَتْ: فَخَرَجْتُ وَأَنَا مُتِمٌّ، فَأَتَيْتُ الْمَدِينَةَ، فَنَزَلْتُ بِقُبَاءٍ، فَوَلَدْتُهُ بِقُبَاءٍ، ثُمَّ أَتَيْتُ بِهِ النَّبِيَّ ج، فَوَضَعْتُهُ فِي حَجْرِهِ، ثُمَّ دَعَا بِتَمْرَةٍ، فَمَضَغَهَا، ثُمَّ تَفَلَ فِي فِيهِ، فَكَانَ أَوَّلَ شَيْءٍ دَخَلَ جَوْفَهُ رِيقُ رَسُولِ اللَّهِ ج، ثُمَّ حَنَّكَهُ بِتَمْرَةٍ، ثُمَّ دَعَا لَهُ وَبَرَّكَ عَلَيْهِ، وَكَانَ أَوَّلَ مَوْلُودٍ وُلِدَ فِي الإِسْلامِ».(بخارى: ۳۹۰۹)

ترجمه: «اسماء لمی‌گوید: باردار بودم و عبدالله بن زبیر برا در شكم داشتم. دوران حاملگی‌‌ام به پایان رسیده بود كه از مكه به مدینه، هجرت نمودم و در قباء، منزل گرفتم و در آنجا، وضع حمل نمودم. سپس فرزندم را نزد نبی اكرم جبردم و در آغوش‌اش گذاشتم. رسول خدا جخرمایی خواست، آنرا جوید و در دهانش، آب دهان انداخت. پس اولین چیزی كه وارد شكم‌اش شد، آب دهان رسول خدا جبود. آنگاه، او را با خرمایی دیگر، تخنیک نمود (خرما را جوید و به كام‌اش مالید). سپس، برایش دعا و طلب بركت نمود. و او اولین كودک مسلمانی بود (كه پس از هجرت به مدینه) بدنیا آمد».

۱۵۷۶- «عَنْ أَبِي بَكْرٍ س قَالَ: كُنْتُ مَعَ النَّبِيِّ ج فِي الْغَارِ، فَرَفَعْتُ رَأْسِي، فَإِذَا أَنَا بِأَقْدَامِ الْقَوْمِ، فَقُلْتُ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ، لَوْ أَنَّ بَعْضَهُمْ طَأْطَأَ بَصَرَهُ رَآنَا. قَالَ: «اسْكُتْ يَا أَبَا بَكْرٍ اثْنَانِ اللَّهُ ثَالِثُهُمَا»».(بخارى: ۳۹۲۲)

ترجمه: «ابوبكر سمی‌گوید: با نبی اكرم جدر غار بودم. سرم را بلند كردم، ناگهان چشم‌‌ام به پاهای دشمن افتاد. گفتم: ای رسول خدا! اگر یكی از آنان به پایین، نگاه كند، ما را می‌بیند. پیامبر اكرم جفرمود: «ای ابوبكر، ساكت باش. ما دو نفری هستیم كه سومین ما، خداست»».

باب (۴۵): ورود پیامبر اکرم ج و یارانش به مدینه

۱۵۷۷- «عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ ب قَالَ: أَوَّلُ مَنْ قَدِمَ عَلَيْنَا مُصْعَبُ بْنُ عُمَيْرٍ وَابْنُ أُمِّ مَكْتُومٍ، وَكَانَا يُقْرِئَانِ النَّاسَ، فَقَدِمَ بِلالٌ وَسَعْدٌ وَعَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ، ثُمَّ قَدِمَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فِي عِشْرِينَ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ ج، ثُمَّ قَدِمَ النَّبِيُّ ج، فَمَا رَأَيْتُ أَهْلَ الْمَدِينَةِ فَرِحُوا بِشَيْءٍ فَرَحَهُمْ بِرَسُولِ اللَّهِ ج حَتَّى جَعَلَ الإِمَاءُ يَقُلْنَ: قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ ج، فَمَا قَدِمَ حَتَّى قَرَأْتُ سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الأَعْلَى فِي سُوَرٍ مِنَ الْمُفَصَّلِ».(بخارى: ۳۹۲۵)

ترجمه: «براء بن عازب بمی‌گوید: مصعب بن عمیر و عبد الله بن ام مكتوم، اولین كسانی بودند كه نزد ما (در مدینه) آمدند و به مردم، قرآن می‌آموختند. بعد از آنها, بلال، سعد و عمار بن یاسر آمدند و سپس، عمر بن خطاب سبا بیست نفر از یاران رسول خدا جآمد. سر انجام، نبی اكرم جتشریف آورد. پس من ندیدم كه اهل مدینه برای چیزی به اندازه آمدن رسول الله جخوشحال شوند تا جایی كه كنیزان هم (خوشحال بودند) و می‌گفتند: رسول خدا جآمده است. و هنگامی كه رسول خدا جبه مدینه آمد من ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ ٱلۡأَعۡلَىو چند سوره مفصل را حفظ كرده بودم. (از سوره ق تا آخر قران را سوره‌های مفصل می‌نامند)».

باب (۴۶): ماندن مهاجر، در مکه پس از ادای مناسک حج

۱۵۷۸- «عَنِ الْعَلاءِ بْنِ الْحَضْرَمِيِّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «ثَلاثٌ لِلْمُهَاجِرِ بَعْدَ الصَّدَرِ»».(بخارى: ۳۹۳۳)

ترجمه: «علاء بن حضرمی می‌گوید: رسول الله جفرمود: «مهاجر می‌تواند پس از طواف زیارت، سه روز در مكه بماند»».

باب (۴۷): آمدن یهود نزد پیامبر اکرم ج پس از هجرت به مدینه

۱۵۷۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لَوْ آمَنَ بِي عَشَرَةٌ مِنَ الْيَهُودِ لآمَنَ بِي الْيَهُودُ»».(بخارى: ۳۹۴۱)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «اگر ده نفر از یهود به من ایمان می‌آورد (افراد برجسته و خاصی بودند كه در بعضی از روایات از آنها نام برده شده است) همه یهودیان به من ایمان می‌آوردند».

کتاب (۵۷) غروات پیامبر اکرم ج

باب (۱): غزوۀ عُشَیره

۱۵۸۰- «عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ س قِيلَ لَهُ: كَمْ غَزَا النَّبِيُّ ج مِنْ غَزْوَةٍ؟ قَالَ: تِسْعَ عَشْرَةَ. قِيلَ: كَمْ غَزَوْتَ أَنْتَ مَعَهُ؟ قَالَ: سَبْعَ عَشْرَةَ. قُلْتُ: فَأَيُّهُمْ كَانَتْ أَوَّلَ؟ قَالَ: الْعُسَيْرَةُ، أَوِ الْعُشَيْرُ، فَذَكَرْتُ لِقَتَادَةَ، فَقَالَ: الْعُشَيْرُ».(بخارى: ۳۹۴۹)

ترجمه: «از زید بن ارقم سروایت است كه از ایشان پرسیدند: نبی اكرم جچند غزوه داشته است؟ گفت: نوزده غزوه. پرسیدند: تو در چند غزوه، همراه او بودی؟ گفت: در هفده غزوه.

یكی از راویان می‌گوید: پرسیدم: اولین غزوه، كدام بود؟ گفت: عُسیره یا عُشیر. این مطلب را با قتاده در میان گذاشتم. گفت: غزوه عُشیر».

باب (۲): این گفتۀ خداوند متعال که می‌فرماید: آنگاه که از پروردگارتان طلب کمک می‌کردید...

۱۵۸۱- «عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: شَهِدْتُ مِنَ الْمِقْدَادِ بْنِ الأَسْوَدِ مَشْهَدًا، لأَنْ أَكُونَ صَاحِبَهُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا عُدِلَ بِهِ. أَتَى النَّبِيَّ ج وَهُوَ يَدْعُو عَلَى الْمُشْرِكِينَ، فَقَالَ: لا نَقُولُ كَمَا قَالَ قَوْمُ مُوسَى: ﴿ٱذۡهَبۡ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَٰتِلَآ[المائدة: ۲۴] . وَلَكِنَّا نُقَاتِلُ عَنْ يَمِينِكَ وَعَنْ شِمَالِكَ، وَبَيْنَ يَدَيْكَ وَخَلْفَكَ، فَرَأَيْتُ النَّبِيَّ ج أَشْرَقَ وَجْهُهُ وَسَرَّهُ».(بخارى: ۳۹۵۲)

ترجمه: «عبد الله بن مسعود سمی‌گوید: از مقداد بن اسود، عملی مشاهده كردم كه اگر از من سر می‌زد، آنرا با هیچ چیز دیگر، برابر نمی‌دانستم. در حالی كه رسول الله جعلیه مشركین دعا می‌كرد، مقداد آمد و گفت: ای رسول خدا! ما مانند قوم موسی نمی‌گوییم: برو، تو و پرودگارت بجنگید. بلكه از راست و چپ و پیش رویت و پشت سرت می‌جنگیم.

ابن مسعود سمی‌گوید: در آن هنگام دیدم كه چهره رسول خدا جاز شدت خوشحالی، درخشید».

باب (۳): تعداد اصحاب بدر

۱۵۸۲- «عَنِ الْبَرَاءِ س قَالَ: حَدَّثَنِي أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ ج مِمَّنْ شَهِدَ بَدْرًا، أَنَّهُمْ كَانُوا عِدَّةَ أَصْحَابِ طَالُوتَ الَّذِينَ جَازُوا مَعَهُ النَّهَرَ، بِضْعَةَ عَشَرَ وَثَلاثَ مِائَةٍ». (بخارى: ۳۹۵۷)

ترجمه: «براء سمی‌گوید: جمعی از یاران محمد جكه در غزوه بدر، شركت كرده بودند، می‌گفتند: تعداد ما برابر با اصحاب طالوت بود كه با او از نهر، عبور‌كردند.‌یعنی‌سیصد و اندی نفر».

باب (۴): کشته شدن ابو جهل

۱۵۸۳- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «مَنْ يَنْظُرُ مَا صَنَعَ ‌أَبُو‌جَهْلٍ»؟ فَانْطَلَقَ ابْنُ مَسْعُودٍ، فَوَجَدَهُ قَدْ ضَرَبَهُ ابْنَا عَفْرَاءَ، حَتَّى بَرَدَ، قَالَ: أَأَنْتَ أَبُو جَهْلٍ؟ قَالَ: فَأَخَذَ بِلِحْيَتِهِ، قَالَ: وَهَلْ فَوْقَ رَجُلٍ قَتَلْتُمُوهُ، أَوْ رَجُلٍ قَتَلَهُ قَوْمُهُ».(بخارى: ۳۹۶۳)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «چه كسی از ابوجهل برایم خبری می‌آورد»؟ ابن مسعود سرفت و دید كه فرزندان عفراء او را زده و از پای در آورده‌اند. پس ریش‌اش را گرفت و به او گفت: تو ابوجهل هستی؟ ابوجهل گفت: آیا بیش از این است كه شما یک مرد را كشته‌اید یا مردی را قوم‌اش كشته است».

۱۵۸۴- «عَنْ أَبِي طَلْحَةَ س أَنَّ نَبِيَّ اللَّهِ ج أَمَرَ يَوْمَ بَدْرٍ بِأَرْبَعَةٍ وَعِشْرِينَ رَجُلاً مِنْ صَنَادِيدِ قُرَيْشٍ، فَقُذِفُوا فِي طَوِيٍّ مِنْ أَطْوَاءِ بَدْرٍ، خَبِيثٍ مُخْبِثٍ، وَكَانَ إِذَا ظَهَرَ عَلَى قَوْمٍ أَقَامَ بِالْعَرْصَةِ ثَلاثَ لَيَالٍ، فَلَمَّا كَانَ بِبَدْرٍ الْيَوْمَ الثَّالِثَ، أَمَرَ بِرَاحِلَتِهِ فَشُدَّ عَلَيْهَا رَحْلُهَا، ثُمَّ مَشَى وَاتَّبَعَهُ أَصْحَابُهُ وَقَالُوا: مَا نُرَى يَنْطَلِقُ إِلاَّ لِبَعْضِ حَاجَتِهِ، حَتَّى قَامَ عَلَى شَفَةِ الرَّكِيِّ، فَجَعَلَ يُنَادِيهِمْ بِأَسْمَائِهِمْ، وَأَسْمَاءِ آبَائِهِمْ: «يَا فُلانُ بْنَ فُلانٍ وَيَا فُلانُ بْنَ فُلانٍ، أَيَسُرُّكُمْ أَنَّكُمْ أَطَعْتُمُ اللَّهَ وَرَسُولَهُ، فَإِنَّا قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا، فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا»؟ قَالَ: فَقَالَ عُمَرُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا تُكَلِّمُ مِنْ أَجْسَادٍ لا أَرْوَاحَ لَهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ، مَا أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ لِمَا أَقُولُ مِنْهُمْ»». (بخارى: ۳۹۷۶)

ترجمه: «ابوطلحه سمی‌گوید: نبی اكرم جروز بدر، دستور داد تا (جسد) بیست و چهار نفر را از سران قریش را در یكی از چاه‌های كثیف و متعفن بدر بیندازند. و عادت رسول خدا جاین بود كه هر گاه بر قومی پیروز می‌شد، سه شب در میدان جنگ می‌ماند.

بدین جهت، روز سوم جنگ بدر، دستور داد تا شترش را جهاز كنند. سپس براه افتاد وصحابه نیز بدنبالش براه افتادند. آنها می‌گویند: ما فكر می‌كردیم كه برای انجام كاری می‌رود. ولی آنحضرت جبه مسیرش ادامه داد تا اینكه كنار آن چاه ایستاد و هر یک از كشته شدگان را با نام و نام پدرش صدا می‌زد و می‌فرمود: «ای فلان بن فلان! و ای فلان بن فلان! آیا بهتر نبود كه از خدا و رسولش، اطاعت می‌كردید؟ همانا ما به آنچه كه پروردگارمان وعده داده بود، رسیدیم. آیا شما هم به آنچه پرودگارتان وعده داده بود، رسیدید»؟

راوی می‌گوید: عمر گفت: ای رسول خدا! با اجسادی كه روح ندارند، سخن می‌گویی؟ رسول الله جفرمود: «سوگند به ذاتی كه جان محمد در دست اوست، شما سخنان مرا بهتر از آنان نمی‌شنوید»».

باب (۵): حضور فرشتگان در غزوۀ بدر

۱۵۸۵- «عَنْ رِفَاعَةَ بْنِ رَافِعٍ الزُّرَقِيِّ س وَكَانَ مِنْ أَهْلِ بَدْرٍ، قَالَ: جَاءَ جِبْرِيلُ إِلَى النَّبِيِّ ج فَقَالَ: مَا تَعُدُّونَ أَهْلَ بَدْرٍ فِيكُمْ؟ قَالَ: «مِنْ أَفْضَلِ الْمُسْلِمِينَ» أَوْ كَلِمَةً نَحْوَهَا. قَالَ: وَكَذَلِكَ مَنْ شَهِدَ بَدْرًا مِنَ الْمَلائِكَةِ».(بخارى: ۳۹۹۲)

ترجمه: «رفاعه بن رافع زُرقی كه در جنگ بدر، شركت داشت، می‌گوید: جبریل نزد نبی اكرم جآمد و پرسید: اهل بدر را در میان خود، چگونه ارزیابی می‌كنید؟ آنحضرت جفرمود: «آنان را از بهترین مسلمانان می‌دانیم» و یا جمله‌ای مانند این. جبریل گفت: همچنین ما فرشتگانی را كه در بدر حضور داشته‌اند، بهترین فرشتگان می‌دانیم».

۱۵۸۶- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ يَوْمَ بَدْرٍ: «هَذَا جِبْرِيلُ آخِذٌ بِرَأْسِ فَرَسِهِ عَلَيْهِ أَدَاةُ الْحَرْبِ»».(بخارى: ۳۹۹۵)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: نبی اكرم جروز بدر فرمود: «این، جبریل است كه افسار اسب‌اش را گرفته است و ساز وبرگ نظامی دارد»».

باب (۶)

۱۵۸۷- «عَنِ الزُّبَيْرِس أَنَّهُ قَالَ: لَقِيتُ يَوْمَ بَدْرٍ عُبَيْدَةَ ابْنَ سَعِيدِ بْنِ الْعَاصِ وَهُوَ مُدَجَّجٌ لا يُرَى مِنْهُ إِلاَّ عَيْنَاهُ وَهُوَ يُكْنَى أَبُو ذَاتِ الْكَرِشِ، فَقَالَ: أَنَا أَبُو ذَاتِ الْكَرِشِ. فَحَمَلْتُ عَلَيْهِ بِالْعَنَزَةِ فَطَعَنْتُهُ فِي عَيْنِهِ فَمَاتَ. قَالَ: لَقَدْ وَضَعْتُ رِجْلِي عَلَيْهِ ثُمَّ تَمَطَّأْتُ، فَكَانَ الْجَهْدَ أَنْ نَزَعْتُهَا وَقَدِ انْثَنَى طَرَفَاهَا،قَالَ عُرْوَةُ: فَسَأَلَهُ إِيَّاهَا رَسُولُ اللَّهِ ج فَأَعْطَاهُ، فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ج أَخَذَهَا، ثُمَّ طَلَبَهَا أَبُو بَكْرٍ فَأَعْطَاهُ، فَلَمَّا قُبِضَ أَبُو بَكْرٍ سَأَلَهَا إِيَّاهُ عُمَرُ، فَأَعْطَاهُ إِيَّاهَا، فَلَمَّا قُبِضَ عُمَرُ أَخَذَهَا، ثُمَّ طَلَبَهَا عُثْمَانُ مِنْهُ، فَأَعْطَاهُ إِيَّاهَا، فَلَمَّا قُتِلَ عُثْمَانُ وَقَعَتْ عِنْدَ آلِ عَلِيٍّ، فَطَلَبَهَا عَبْدُاللَّهِ بْنُ الزُّبَيْرِ، فَكَانَتْ عِنْدَهُ حَتَّى قُتِلَ».(بخارى: ۳۹۹۸)

ترجمه: «زبیر سمی‌گوید: روز جنگ بدر، عبیده بن سعید بن عاص را دیدم كه سراپا مسلح بود و فقط چشمهایش دیده می‌شد. او كه ابوذات الكرش نامیده می‌شد، فریاد زد: من ابوذات الكرش هستم. من با نیزه به او حمله كردم و آنرا در چشم‌اش فرو بردم و او را كشتم. سپس پایم را رویش گذاشتم و نیزه را كشیدم و به سختی آنرا بیرون آوردم و دیدم كه دو طرف‌اش كج شده است.

عروه كه یكی از راویان است، می‌گوید: رسول خدا جآن نیزه را از زبیر خواست. او نیز آنرا تقدیم كرد. پس از درگذشت رسول اكرم جآنرا پس گرفت. سپس ابوبكر آنرا از او طلب كرد. او آنرا به ابوبكر داد. پس از درگذشت ابوبكر، آنرا پس گرفت. آنگاه عمر آنرا از او خواست. پس آنرا به عمر داد. و بعد از درگذشت عمر، آنرا پس گرفت. سپس عثمان آنرا خواست. پس آنرا به عثمان داد. بعد از كشته شدن عثمان، بدست آل علی افتاد. سرانجام، عبد الله بن زیبر آنرا طلب كرد. و تا هنگامی كه كشته شد، آن نیزه، نزد او بود».

۱۵۸۸- «عَنِ الرُّبَيِّعِ بِنْتِ مُعَوِّذٍ ل قَالَتْ: دَخَلَ عَلَيَّ النَّبِيُّ ج غَدَاةَ بُنِيَ عَلَيَّ، فَجَلَسَ عَلَى فِرَاشِي كَمَجْلِسِكَ مِنِّي، وَجُوَيْرِيَاتٌ يَضْرِبْنَ بِالدُّفِّ، يَنْدُبْنَ مَنْ قُتِلَ مِنْ آبَائِهِنَّ يَوْمَ بَدْرٍ، حَتَّى قَالَتْ جَارِيَةٌ: وَفِينَا نَبِيٌّ يَعْلَمُ مَا فِي غَدٍ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «لا تَقُولِي هَكَذَا، وَقُولِي مَا كُنْتِ تَقُولِينَ»».(بخارى: ۴۰۰۱)

ترجمه: «از رُبَیع دختر معوذ لروایت است كه می‌گوید: نبی اكرم جصبح شب عروسی‌‌ام نزد من آمد و همین طور كه تو نشسته‌ای، بر فرش نشست در حالی كه چند كنیز مشغول دف زدن بودند و برای پدرانشان كه در جنگ بدر كشته شده بودند، مرثیه می‌خواندند. در آن اثنا، یكی از كنیزان گفت: در میان ما پیامبری وجود دارد كه می‌داند فردا چه پیش خواهد آمد. نبی اكرم جفرمود: «چنین نگو. بلكه همان سرود گذشته ات را بخوان»».

۱۵۸۹- «عَنْ أَبِي طَلْحَةَ س صَاحِبِ رَسُولِ اللَّهِ ج وَكَانَ قَدْ شَهِدَ بَدْرًا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج، أَنَّهُ قَالَ: «لا تَدْخُلُ الْمَلائِكَةُ بَيْتًا فِيهِ كَلْبٌ وَلا صُورَةٌ»».(بخارى: ۴۰۰۲)

ترجمه: «ابوطلحه سصحابی بزرگوار رسول الله جكه در غزوه بدر نیز همراه او بود،
می گوید: رسول خدا جفرمود: «فرشتگان، به خانه‌ای كه در آن سگ و یا تصویر باشد، وارد نمی‌شوند»».

۱۵۹۰- «عَنِ عَبْدِاللَّهِ بْنَ عُمَرَ ب قَالَ: حِينَ تَأَيَّمَتْ حَفْصَةُ بِنْتُ عُمَرَ مِنْ خُنَيْسِ بْنِ حُذَافَةَ السَّهْمِيِّ، وَكَانَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ج قَدْ شَهِدَ بَدْرًا تُوُفِّيَ بِالْمَدِينَةِ، قَالَ عُمَرُ: فَلَقِيتُ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ، فَعَرَضْتُ عَلَيْهِ حَفْصَةَ، فَقُلْتُ: إِنْ شِئْتَ أَنْكَحْتُكَ حَفْصَةَ بِنْتَ عُمَرَ، قَالَ: سَأَنْظُرُ فِي أَمْرِي، فَلَبِثْتُ لَيَالِيَ، فَقَالَ: قَدْ بَدَا لِي أَنْ لا أَتَزَوَّجَ يَوْمِي هَذَا، قَالَ عُمَرُ: فَلَقِيتُ أَبَا بَكْرٍ، فَقُلْتُ: إِنْ شِئْتَ أَنْكَحْتُكَ حَفْصَةَ بِنْتَ عُمَرَ، فَصَمَتَ أَبُو بَكْرٍ فَلَمْ يَرْجِعْ إِلَيَّ شَيْئًا، فَكُنْتُ عَلَيْهِ أَوْجَدَ مِنِّي عَلَى عُثْمَانَ، فَلَبِثْتُ لَيَالِيَ، ثُمَّ خَطَبَهَا رَسُولُ اللَّهِ ج فَأَنْكَحْتُهَا إِيَّاهُ، فَلَقِيَنِي أَبُو بَكْرٍ، فَقَالَ: لَعَلَّكَ وَجَدْتَ عَلَيَّ حِينَ عَرَضْتَ عَلَيَّ حَفْصَةَ، فَلَمْ أَرْجِعْ إِلَيْكَ؟ قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ: فَإِنَّهُ لَمْ يَمْنَعْنِي أَنْ أَرْجِعَ إِلَيْكَ فِيمَا عَرَضْتَ إِلاَّ أَنِّي قَدْ عَلِمْتُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَدْ ذَكَرَهَا، فَلَمْ أَكُنْ لأُفْشِيَ سِرَّ رَسُولِ اللَّهِ ج وَلَوْ تَرَكَهَا لَقَبِلْتُهَا».(بخارى: ۴۰۰۵)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: هنگامی كه خُنیس بن خدافه سهمی كه از اصحاب رسول خدا جبود و در جنگ بدر شركت داشت، در مدینه فوت كرد و حفصه دختر عمر، بیوه شد، عمر گفت: عثمان بن عفان را دیدم و حفصه را به او پیشنهاد كردم و گفتم: اگر دوست داری، حفصه دختر عمر را به نكاح تو در می‌آورم. عثمان گفت: در این باره فكر می‌كنم. من چند شب، صبر كردم. سرانجام، گفت: تصمیم گرفتم كه اكنون،‌ ازدواج نكنم. عمر می‌گوید: سپس ابوبكر را دیدم و به او گفتم: اگر دوست داری، حفصه دختر عمر را به نكاح تو در می‌آورم. ابوبكر نیز سكوت كرد و جوابی به من نداد. من در مقایسه با عثمان از ابوبكر، بیشتر ناراحت شدم.

آنگاه، چند شب صبر كردم. سر انجام، رسول خدا جاز حفصه، خواستگاری نمود. و او را به نكاح‌اش در آوردم. سپس، ابوبكر مرا دید و گفت: شاید از اینكه حفصه را به من پیشنهاد كردی و من به تو جوابی ندادم، ناراحت شدی. گفتم: بلی. ابوبكر گفت: چون می‌دانستم كه رسول خدا جاز او سخن به میان آورده است، به تو جوابی ندادم. و از طرف دیگر، نمی‌خواستم راز رسول خدا جرا فاش سازم. اگر آنحضرت جبا او ازدواج نمی‌كرد، من او را می‌پذیرفتم».

۱۵۹۱- «عَنْ أَبِي مَسْعُودٍ الْبَدْرِيِّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «الآيَتَانِ مِنْ آخِرِ سُورَةِ الْبَقَرَةِ مَنْ قَرَأَهُمَا فِي لَيْلَةٍ كَفَتَاهُ»».(بخارى: ۴۰۰۸)

ترجمه: «ابومسعود بدری سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هركس، دو آیه آخر سوره بقره را در شب بخواند، او را كفایت می‌كنند»».

۱۵۹۲- «عَنِ الْمِقْدَادِ بْنِ الأَسْوَدِ الْكِندِيِّ س حَلِيف بَنِي زُهْرَةَ وَكَانَ مِمَّنْ شَهِدَ بَدْرًا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج، أَخْبَرَهُ أَنَّهُ قَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ ج: أَرَأَيْتَ إِنْ لَقِيتُ رَجُلاً مِنَ الْكُفَّارِ فَاقْتَتَلْنَا، فَضَرَبَ إِحْدَى يَدَيَّ بِالسَّيْفِ فَقَطَعَهَا، ثُمَّ لاذَ مِنِّي بِشَجَرَةٍ، فَقَالَ: أَسْلَمْتُ لِلَّهِ أَأَقْتُلُهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ بَعْدَ أَنْ قَالَهَا؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لا تَقْتُلْهُ». فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّهُ قَطَعَ إِحْدَى يَدَيَّ، ثُمَّ قَالَ ذَلِكَ بَعْدَ مَا قَطَعَهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لا تَقْتُلْهُ، فَإِنْ قَتَلْتَهُ فَإِنَّهُ بِمَنْزِلَتِكَ قَبْلَ أَنْ تَقْتُلَهُ، وَإِنَّكَ بِمَنْزِلَتِهِ قَبْلَ أَنْ يَقُولَ كَلِمَتَهُ الَّتِي قَالَ»».(بخارى: ۴۰۱۹)

ترجمه: «از مقداد بن اسود كندی سكه هم پیمان بنی زهره و از كسانی است كه در جنگ بدر، همراه رسول خدا جبود، روایت است كه به رسول الله جگفت: اگر با یكی از كفار، مواجه شدم و با یكدیگر جنگیدیم. و او با ضربه شمشیر، یكی از دستهایم را قطع كرد. سپس به درختی پناه برد و گفت: مسلمان شدم. ای رسول خدا! آیا بعد از گفتن این سخن،‌ می‌توانم او را بكشم؟ رسول الله جفرمود: «او را نكش». گفت: یا رسول الله! او یكی از دستهایم را قطع نموده و بعد از آن، این سخن را بزبان آورده است. آنحضرت جفرمود: «او را نكش، زیرا قبل از اینكه او را بكشی، مانند تو (مسلمان شده) است. و اگر او را به قتل برسانی، تو همان وضعی را پیدا می‌كنی كه او قبل از به زبان آوردن این كلمه داشت»». (یعنی مهدور الدم می‌شوی همانطور كه او مهدور الدم بود).

۱۵۹۳- «عَنْ جُبَيْرِ بْنِ مُطْعِمٍ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ فِي أُسَارَى بَدْرٍ: «لَوْ كَانَ الْمُطْعِمُ بْنُ عَدِيٍّ حَيًّا ثُمَّ كَلَّمَنِي فِي هَؤُلاءِ النَّتْنَى، لَتَرَكْتُهُمْ لَهُ»».(بخارى: ۴۰۲۴)

ترجمه: «جبیر بن مطعم سمی‌گوید: نبی اكرم جدرباره اسرای بدر فرمود: «اگر مطعم بن عدی زنده می‌بود و درباره این افراد پلید، شفاعت می‌كرد، آنها را بخاطر او آزاد می‌كردم»».

باب (۷): داستان بنی نضیر و خیانت‌شان به پیامبر اکرم ج

۱۵۹۴- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: حَارَبَتِ النَّضِيرُ وَقُرَيْظَةُ، فَأَجْلَى بَنِي النَّضِيرِ وَأَقَرَّ قُرَيْظَةَ وَمَنَّ عَلَيْهِمْ، حَتَّى حَارَبَتْ قُرَيْظَةُ فَقَتَلَ رِجَالَهُمْ وَقَسَمَ نِسَاءَهُمْ وَأَوْلادَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ، إِلاَّ بَعْضَهُمْ لَحِقُوا بِالنَّبِيِّ ج فَآمَنَهُمْ وَأَسْلَمُوا، وَأَجْلَى يَهُودَ الْمَدِينَةِ كُلَّهُمْ بَنِي قَيْنُقَاعَ وَهُمْ رَهْطُ عَبْدِاللَّهِ بْنِ سَلامٍ، وَيَهُودَ بَنِي حَارِثَةَ وَكُلَّ يَهُودِ الْمَدِينَةِ».(بخارى: ۴۰۲۸)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: بنی نضیر و بنی قریظه علیه مسلمانان، جنگیدند. رسول اكرم جبنی نضیر را از مدینه، بیرون كرد و بر بنی قریظه‌ منت نهاد و اجازه سكونت داد. تا اینكه بار دیگر،‌ بنی قریظه با مسلمانان وارد جنگ شدند. آنگاه، رسول خدا جمردانشان را كشت و زنان و كودكان و اموالشان را بین مسلمانان، تقسیم كرد. مگر كسانی را كه به رسول اكرم جملحق شدند و آنحضرت جآنان را امان داد و ایمان آوردند».

همچنین رسول خدا جتمام یهودیان مدینه از جمله بنی حارثه و بنی قینقاع را كه از وابستگان عبد الله بن سلام بودند، از مدینه اخراج كرد.

۱۵۹۵- «وَعَنْهُ ب قَالَ: حَرَّقَ رَسُولُ اللَّهِ ج نَخْلَ بَنِي النَّضِيرِ وَقَطَعَ، وَهِيَ الْبُوَيْرَةُ، فَنَزَلَتْ ﴿مَا قَطَعۡتُم مِّن لِّينَةٍ أَوۡ تَرَكۡتُمُوهَا قَآئِمَةً عَلَىٰٓ أُصُولِهَا فَبِإِذۡنِ ٱللَّهِ[الحشر: ۵] ».(بخارى: ۴۰۳۱)

ترجمه: «همچنین از ابن عمر بروایت است كه رسول الله جنخلستان بنی‌نضیر را كه در بویره بود، به آتش كشید و درختانشان را قطع كرد. آنگاه، این آیه نازل شد: ﴿مَا قَطَعۡتُم مِّن لِّينَةٍ أَوۡ تَرَكۡتُمُوهَا قَآئِمَةً عَلَىٰٓ أُصُولِهَا فَبِإِذۡنِ ٱللَّهِ[الحشر: ۵] یعنی هردرخت خرمایی را كه قطع كردید یا بر پایه‌های خود باقی گذاشتید، به فرمان و اجازه خدا بود».

۱۵۹۶- «عَنْ‌عَائِشَةَ ل قَالَت: أَرْسَلَ أَزْوَاجُ النَّبِيِّ ج عُثْمَانَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ يَسْأَلْنَهُ ثُمُنَهُنَّ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ ج فَكُنْتُ أَنَا أَرُدُّهُنَّ، فَقُلْتُ لَهُنَّ: أَلا تَتَّقِينَ اللَّهَ؟ أَلَمْ تَعْلَمْنَ أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ يَقُولُ: «لا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ـ يُرِيدُ بِذَلِكَ نَفْسَهُ ـ إِنَّمَا يَأْكُلُ آلُ مُحَمَّدٍ ج فِي هَذَا الْمَالِ». فَانْتَهَى أَزْوَاجُ النَّبِيِّ ج إِلَى مَا أَخْبَرَتْهُنَّ».(بخارى: ۴۰۳۴)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: همسران نبی اكرم جعثمان را نزد ابوبكر فرستادند و یک هشتم سهم خود را از اموال فئ، مطالبه نمودند. من آنان را از این كار بازمی داشتم و می‌گفتم: آیا از خدا نمی‌ترسید؟ مگر نمی‌دانید كه نبی اكرم جمی‌فرمود: «از ما (پیامبران) ارث برده نمی‌شود. آنچه باقی می‌گذاریم، صدقه است. آل محمد، فقط می‌توانند از این اموال،‌ استفاده كنند». پس از شیندن این سخن، ‌همسران نبی اكرم جمنصرف شدند».

باب (۸): قتل کعب بن اشرف

۱۵۹۷- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب يَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ لِكَعْبِ بْنِ الأَشْرَفِ؟ فَإِنَّهُ قَدْ آذَى اللَّهَ وَرَسُولَهُ». فَقَامَ مُحَمَّدُ بْنُ مَسْلَمَةَ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِّ أَتُحِبُّ أَنْ أَقْتُلَهُ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: فَأْذَنْ لِي أَنْ أَقُولَ شَيْئًا، قَالَ: «قُلْ». فَأَتَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ مَسْلَمَةَ، فَقَالَ: إِنَّ هَذَا الرَّجُلَ قَدْ سَأَلَنَا صَدَقَةً وَإِنَّهُ قَدْ عَنَّانَا، وَإِنِّي قَدْ أَتَيْتُكَ أَسْتَسْلِفُكَ. قَالَ: وَأَيْضًا وَاللَّهِ لَتَمَلُّنَّهُ. قَالَ: إِنَّا قَدِ اتَّبَعْنَاهُ فَلا نُحِبُّ أَنْ نَدَعَهُ حَتَّى نَنْظُرَ إِلَى أَيِّ شَيْءٍ يَصِيرُ شَأْنُهُ، وَقَدْ أَرَدْنَا أَنْ تُسْلِفَنَا وَسْقًا أَوْ وَسْقَيْنِ. فَقَالَ: نَعَمِ ارْهَنُونِي، قَالُوا: أَيَّ شَيْءٍ تُرِيدُ؟ قَالَ: ارْهَنُونِي نِسَاءَكُمْ. قَالُوا: كَيْفَ نَرْهَنُكَ نِسَاءَنَا وَأَنْتَ أَجْمَلُ الْعَرَبِ؟ قَالَ: فَارْهَنُونِي أَبْنَاءَكُمْ. قَالُوا: كَيْفَ نَرْهَنُكَ أَبْنَاءَنَا فَيُسَبُّ أَحَدُهُمْ فَيُقَالُ: رُهِنَ بِوَسْقٍ أَوْ وَسْقَيْنِ؟ هَذَا عَارٌ عَلَيْنَا، وَلَكِنَّا نَرْهَنُكَ اللأْمَةَ فَوَاعَدَهُ أَنْ يَأْتِيَهُ، فَجَاءَهُ لَيْلاً وَمَعَهُ أَبُو نَائِلَةَ، وَهُوَ أَخُو كَعْبٍ مِنَ الرَّضَاعَةِ، فَدَعَاهُمْ إِلَى الْحِصْنِ، فَنَزَلَ إِلَيْهِمْ، فَقَالَتْ لَهُ امْرَأَتُهُ: أَيْنَ تَخْرُجُ هَذِهِ السَّاعَةَ؟ فَقَالَ: إِنَّمَا هُوَ مُحَمَّدُ بْنُ مَسْلَمَةَ وَأَخِي أَبُو نَائِلَةَ. قَالَتْ: أَسْمَعُ صَوْتًا كَأَنَّهُ يَقْطُرُ مِنْهُ الدَّمُ. قَالَ: إِنَّمَا هُوَ أَخِي مُحَمَّدُ بْنُ مَسْلَمَةَ، وَرَضِيعِي أَبُو نَائِلَةَ، إِنَّ الْكَرِيمَ لَوْ دُعِيَ إِلَى طَعْنَةٍ بِلَيْلٍ لأَجَابَ، قَالَ: وَيُدْخِلُ مُحَمَّدُ بْنُ مَسْلَمَةَ مَعَهُ رَجُلَيْنِ، وَفِيْ رِوَايَةٍ: أَبُو عَبْسِ بْنُ جَبْرٍ، وَالْحَارِثُ بْنُ أَوْسٍ، وَعَبَّادُ بْنُ بِشْرٍ، فَقَالَ: إِذَا مَا جَاءَ فَإِنِّي قَائِلٌ بِشَعَرِهِ فَأَشَمُّهُ، فَإِذَا رَأَيْتُمُونِي اسْتَمْكَنْتُ مِنْ رَأْسِهِ فَدُونَكُمْ فَاضْرِبُوهُ، وَقَالَ مَرَّةً: ثُمَّ أُشِمُّكُمْ، فَنَزَلَ إِلَيْهِمْ مُتَوَشِّحًا وَهُوَ يَنْفَحُ مِنْهُ رِيحُ الطِّيبِ فَقَالَ: مَا رَأَيْتُ كَالْيَوْمِ رِيحًا، أَيْ: أَطْيَبَ، قَالَ: عِنْدِي أَعْطَرُ نِسَاءِ الْعَرَبِ، وَأَكْمَلُ الْعَرَبِ، فَقَالَ: أَتَأْذَنُ لِي أَنْ أَشُمَّ رَأْسَكَ، قَالَ: نَعَمْ، فَشَمَّهُ، ثُمَّ أَشَمَّ أَصْحَابَهُ، ثُمَّ قَالَ: أَتَأْذَنُ لِي، قَالَ: نَعَمْ، فَلَمَّا اسْتَمْكَنَ مِنْهُ، قَالَ: دُونَكُمْ، فَقَتَلُوهُ، ثُمَّ أَتَوُا النَّبِيَّ ج فَأَخْبَرُوهُ».(بخارى: ۴۰۳۷)

ترجمه: «جابر بن عبدالله بمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «چه كسی به حساب كعب بن اشرف می‌رسد؟ زیرا او خدا و رسولش را بسیار اذیت و آزار رسانده است». محمد بن مسلمه برخاست و گفت: ای رسول خدا! آیا دوست داری او را به قتل برسانم؟ رسول اكرم جفرمود: «بلی». گفت: پس به من اجازه بده تا چیزی (دروغی) بگویم. فرمود: «بگو». آنگاه، محمد بن مسلمه نزد كعب رفت و گفت: این مرد (محمد) از ما صدقه می‌خواهد و ما را خسته كرده است و من نیز نزد تو آمده‌‌ام تا قرض بگیرم. كعب گفت: سوگند به خدا كه بیش از این، خسته خواهی شد. محمد بن مسلمه گفت: ما از او پیروی كردیم و نمی‌خواهیم او را رها كنیم تا ببینیم كه كارش به كجا می‌كشد. و هم اكنون می‌خواهیم كه یک یا دو وسق(پیمانه) مواد غذایی به ما قرض بدهی. گفت: به شرطی قرض می‌دهم كه نزد من (چیزی) رهن بگذارید. گفتند: چه می‌خواهی؟ گفت: زنانتان را نزد من، رهن بگذارید. گفتند: چگونه زنانمان را نزد تو رهن بگذاریم در حالی كه تو زیباترین مرد عرب هستی؟ گفت: پس فرزندان خود را نزد من، رهن بگذارید. گفتند: چگونه فرزندانمان را رهن بگذاریم تا مردم به آنان طعنه بزنند و بگویند: در مقابل یک یا دو وسق، به رهن گذاشته شد؟ و این كار برای ما ننگ است. ولی سلاحمان را نزد تو، رهن می‌گذاریم. سرانجام، با آنها وعده كرد تا فرصتی دیگر، نزد او بیایند. آنگاه، شبانه محمد بن مسلمه با ابونائله كه برادر رضاعی كعب بود، نزدش رفتند. او آنها را به قلعه فرا خواند و خودش هم پایین آمد. همسر كعب به او گفت: این وقت شب، كجا می‌روی؟ گفت: محمد بن مسلمه و برادرم؛ ابو نائله؛ آمده‌اند. همسرش گفت: صدایی مانند صدای چكیدن خون می‌شنوم. كعب گفت: یكی از آنان برادرم ؛محمد بن مسلمه؛ و دیگری، بردار رضاعی ام؛ ابونائله؛ است. و اگر فرد بزرگواری را شبانه، برای نیزه خوردن دعوت كنند، می‌پذیرد.

راوی می‌گوید: محمد بن مسلمه، دو نفر دیگر را نیز با خود برد. و به روایتی، ابو عبس بن جبر، حارث بن اوس و عباد بن بشر، همراه او بودند. به آنان گفت: هنگامی كه كعب آمد، من موهایش را می‌گیرم و می‌بویم. وقتی دیدید كه سرش را محكم گرفتم، شما حمله كنید و بزنید. و در روایتی، آمده است كه به آنان گفت: هنگامی كه موهایش را گرفتم و بوییدم از شما نیز می‌خواهم كه موهایش را ببویید.

سر انجام، كعب كه مسلح بود و بوی خوشی از او به مشام می‌رسید، از قلعه پایین آمد. محمد بن مسلمه گفت: تا امروز چنین بوی خوشی به مشام ام نرسیده است. كعب گفت: خوشبو‌ترین و كامل‌ترین زنان عرب، در اختیار من هستند. محمد بن مسلمه گفت: اجازه می‌دهی كه سرت را ببویم. گفت: بلی. او سرش را بویید. سپس از دوستانش خواست تا آنرا ببویند. دوباره گفت: اجازه می‌دهی كه بار دیگر، سرت را ببویم. گفت: بلی. پس هنگامی كه بر سرش مسلط شد، به دوستانش گفت: او را بگیرید (و بكشید). پس او را كشتند. سپس نزد نبی اكرم جآمدند و ایشان را از ماجرا باخبر ساختند.

باب (۹): ماجرای قتل ابورافع عبد الله بن ابی الحقیق

۱۵۹۸- «عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ س قَالَ: بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ ج إِلَى أَبِي رَافِعٍ الْيَهُودِيِّ رِجَالاً مِنَ الأَنْصَارِ، فَأَمَّرَ عَلَيْهِمْ عَبْدَاللَّهِ بْنَ عَتِيكٍ، وَكَانَ أَبُو رَافِعٍ يُؤْذِي رَسُولَ اللَّهِ ج وَيُعِينُ عَلَيْهِ، وَكَانَ فِي حِصْنٍ لَهُ بِأَرْضِ الْحِجَازِ، فَلَمَّا دَنَوْا مِنْهُ، وَقَدْ غَرَبَتِ الشَّمْسُ، وَرَاحَ النَّاسُ بِسَرْحِهِمْ، فَقَالَ عَبْدُاللَّهِ لأَصْحَابِهِ: اجْلِسُوا مَكَانَكُمْ، فَإِنِّي مُنْطَلِقٌ وَمُتَلَطِّفٌ لِلْبَوَّابِ، لَعَلِّي أَنْ أَدْخُلَ، فَأَقْبَلَ حَتَّى دَنَا مِنَ الْبَابِ، ثُمَّ تَقَنَّعَ بِثَوْبِهِ كَأَنَّهُ يَقْضِي حَاجَةً، وَقَدْ دَخَلَ النَّاسُ، فَهَتَفَ بِهِ الْبَوَّابُ: يَا عَبْدَاللَّهِ! إِنْ كُنْتَ تُرِيدُ أَنْ تَدْخُلَ، فَادْخُلْ، فَإِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُغْلِقَ الْبَابَ، فَدَخَلْتُ، فَكَمَنْتُ، فَلَمَّا دَخَلَ النَّاسُ، أَغْلَقَ الْبَابَ، ثُمَّ عَلَّقَ الأَغَالِيقَ عَلَى وَتَدٍ، قَالَ: فَقُمْتُ إِلَى الأَقَالِيدِ، فَأَخَذْتُهَا، فَفَتَحْتُ الْبَابَ، وَكَانَ أَبُو رَافِعٍ يُسْمَرُ عِنْدَهُ، وَكَانَ فِي عَلالِيَّ لَهُ، فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْهُ أَهْلُ سَمَرِهِ، صَعِدْتُ إِلَيْهِ، فَجَعَلْتُ كُلَّمَا فَتَحْتُ بَابًا، أَغْلَقْتُ عَلَيَّ مِنْ دَاخِلٍ، قُلْتُ: إِنِ الْقَوْمُ نَذِرُوا بِي، لَمْ يَخْلُصُـوا إِلَيَّ حَتَّي أَقْتُلَهُ، فَانْتَهَيْتُ إِلَيْهِ، فَإِذَا هُوَ فِي بَيْتٍ مُظْلِمٍ وَسْطَ عِيَالِهِ، لا أَدْرِي أَيْنَ هُوَ مِنَ الْبَيْتِ، فَقُلْتُ: يَا أَبَا رَافِعٍ، قَالَ: مَنْ هَذَا؟ فَأَهْوَيْتُ نَحْوَ الصَّوْتِ فَأَضْرِبُهُ ضَرْبَةً بِالسَّيْفِ وَأَنَا دَهِشٌ، فَمَا أَغْنَيْتُ شَيْئًا وَصَاحَ فَخَرَجْتُ مِنَ الْبَيْتِ فَأَمْكُثُ غَيْرَ بَعِيدٍ ثُمَّ دَخَلْتُ إِلَيْهِ، فَقُلْتُ: مَا هَذَا الصَّوْتُ يَا أَبَا رَافِعٍ؟ فَقَالَ: لأمِّكَ الْوَيْلُ، إِنَّ رَجُلاً فِي الْبَيْتِ ضَرَبَنِي قَبْلُ بِالسَّيْفِ، قَالَ: فَأَضْرِبُهُ ضَرْبَةً أَثْخَنَتْهُ وَلَمْ أَقْتُلْهُ، ثُمَّ وَضَعْتُ ظِبَةَ السَّيْفِ فِي بَطْنِهِ حَتَّى أَخَذَ فِي ظَهْرِهِ، فَعَرَفْتُ أَنِّي قَتَلْتُهُ، فَجَعَلْتُ أَفْتَحُ الأبْوَابَ بَابًا بَابًا، حَتَّى انْتَهَيْتُ إِلَى دَرَجَةٍ لَهُ فَوَضَعْتُ رِجْلِي، وَأَنَا أُرَى أَنِّي قَدِ انْتَهَيْتُ إِلَى الأرْضِ، فَوَقَعْتُ فِي لَيْلَةٍ مُقْمِرَةٍ فَانْكَسَرَتْ سَاقِي، فَعَصَبْتُهَا بِعِمَامَةٍ ثُمَّ انْطَلَقْتُ حَتَّى جَلَسْتُ عَلَى الْبَابِ، فَقُلْتُ: لا أَخْرُجُ اللَّيْلَةَ حَتَّى أَعْلَمَ أَقَتَلْتُهُ؟ فَلَمَّا صَاحَ الدِّيكُ قَامَ النَّاعِي عَلَى السُّورِ فَقَالَ: أَنْعَى أَبَا رَافِعٍ تَاجِرَ أَهْلِ الْحِجَازِ، فَانْطَلَقْتُ إِلَى أَصْحَابِي فَقُلْتُ: النَّجَاءَ، فَقَدْ قَتَلَ اللَّهُ أَبَا رَافِعٍ، فَانْتَهَيْتُ إِلَى النَّبِيِّ ج، فَحَدَّثْتُهُ، فَقَالَ: «ابْسُطْ رِجْلَكَ». فَبَسَطْتُ رِجْلِي فَمَسَحَهَا فَكَأَنَّهَا لَمْ أَشْتَكِهَا قَطُّ».(بخارى: ۴۰۳۹)

ترجمه: «براء بن عازب سمی‌گوید: رسول الله جمردانی از انصار را به فرماندهی عبد‌الله بن عتیک بسوی ابورافعِ یهودی فرستاد. گفتنی است كه ابو رافع در قلعه‌اش كه در سرزمین حجاز بود، زندگی می‌كرد و رسول خدا جرا آزار می‌رساند و به دشمنانش كمک می‌كرد.

آنان، هنگامی كه بدانجا نزدیک شدند، خورشید غروب كرده بود و مردم چارپایانشان را از چرا آورده بودند. عبدالله به یارانش گفت: شما سرجایتان بنشینید. من می‌روم و با دربان با ملایمت، صحبت می‌كنم. شاید بتوانم وارد شوم. هنگامی كه نزدیک دروازه رسید، صورتش را پوشانید و چنین وانمود كرد كه می‌خواهد قضای حاجت كند. و این، زمانی بود كه همه مردم، وارد شده بودند. دربان، صدا زد و گفت: ای بنده خدا! اگر می‌خواهی وارد شوی، وارد شو. زیرا می‌خواهم در را ببندم. عبد الله می‌گوید: پس من وارد شدم و در گوشه‌ای، كمین كردم. هنگامی كه مردم، وارد شدند و دربان در را بست، كلید را بر میخی، آویزان كرد. پس از مدتی، برخاستم و كلیدها را برداشتم و در را باز كردم. در آن هنگام، ابورافع در اتاق‌اش نشسته بود و تعدادی با او شب‌نشینی داشتند. زمانی كه دوستانش رفتند، بسوی اتاق‌اش بالا رفتم. و هر دری را كه باز می‌كردم، از داخل، قفل می‌نمودم. و با خود گفتم: اگر مردم از آمدنم مطلع شوند، قبل از اینكه به من برسند، او را می‌كشم.

پس به او رسیدم و متوجه شدم كه در خانه تاریكی، میان فرزندانش قرار دارد. اما ندانستم كه در كدام قسمت خانه است. گفتم: ای ابورافع! گفت: تو كیستی؟ من كه متحیر بودم، بسوی صدا رفتم و ضربه‌ای با شمشیر زدم. اما كاری از پیش نبردم. او فریاد كشید و من از خانه، بیرون رفتم. و درهمان نزدیكی، چند لحظه، مكث كردم و دوباره، وارد شدم و گفتم: ای ابورافع! این چه صدایی بود؟ گفت: مادرت به عزایت بنشیند. مردی در خانه است و چند لحظه قبل با شمشیر به من حمله كرد.

عبدالله می‌گوید: ضربه‌ای دیگر به او زدم و او را زخمی كردم ولی كشته نشد. سپس لبه تیز شمشیر را در شكم‌اش فرو بردم تا جایی كه از پشت‌اش درآمد و مطمئن شدم كه او را به قتل رسانیده‌ام. آنگاه، درها را یكی پس از دیگری باز می‌كردم تا اینكه به راه پله رسیدم. به محض اینكه پایم را بر آن گذاشتم، خود را در یک شب مهتابی، روی زمین دیدم و ساق پایم شكست. پس آنرا با پارچه‌ای بستم. آنگاه، رفتم و كنار دروازه نشستم و با خود گفتم: امشب از اینجا بیرون نمی‌روم مگر اینكه مطمئن شوم كه او را كشته‌ام. هنگامی كه خروس، بانگ داد، ناعی (فردی كه خبر مرگ دیگران را اعلام می‌كند) بالای دیوار رفت و ندا داد كه ابورافع؛ تاجر سرزمین حجاز؛ كشته شد. پس من نزد دوستانم رفتم و به آنان گفتم: عجله كنید. خداوند ابورافع را به قتل رساند. آنگاه، نزد نبی اكرم جرفتم و ماجرا را برایش بازگو كردم. فرمود: «پایت را دراز كن». من نیز پایم را دراز كردم. رسول خدا جبر آن دست كشید. پایم طوری سالم شد كه گویا هرگز نشكسته بود».

باب (۱۰): غزوۀ احد

۱۵۹۹- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: قَالَ رَجُلٌ لِلنَّبِيِّ ج يَوْمَ أُحُدٍ: أَرَأَيْتَ إِنْ قُتِلْتُ فَأَيْنَ أَنَا؟ قَالَ: «فِي الْجَنَّةِ». فَأَلْقَى تَمَرَاتٍ فِي يَدِهِ ثُمَّ قَاتَلَ حَتَّى قُتِلَ».(بخارى:۴ ۰۴۶)

ترجمه: «جابر بن عبدالله بمی‌گوید: روز جنگ احد، مردی از نبی اكرم ‌جپرسید: اگر من كشته شوم، جایم كجاست؟ فرمود: «در بهشت». پس خرما‌هایی را كه در دست داشت (و می‌خورد) انداخت و آنقدر جنگید تا به شهادت رسید».

باب (۱۱): این گفتۀ خداوند متعال که می‌فرماید: بیاد آور زمانی را که دو گروه از شما تصمیم گرفتند دست از نبرد بکشند، ولی خداوند یار آنان بود

۱۶۰۰- «عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ س قَالَ: رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَوْمَ أُحُدٍ وَمَعَهُ رَجُلانِ يُقَاتِلانِ عَنْهُ، عَلَيْهِمَا ثِيَابٌ بِيضٌ، كَأَشَدِّ الْقِتَالِ مَا رَأَيْتُهُمَا قَبْلُ وَلا بَعْدُ».(بخارى: ۴۰۵۴)

ترجمه: «سعد بن ابی وقاص سمی‌گوید: روز غزوه احد، رسول الله جرا دیدم كه دو مرد سفید پوش، همراه اوست و بشدت از او دفاع می‌كنند. گفتنی است كه آن دو نفر را قبل از آنروز، ندیده بودم و بعد از آن هم ندیدم».

۱۶۰۱- «وَعَنْهُ س قَالَ: نَثَلَ لِيَ النَّبِيُّ ج كِنَانَتَهُ يَوْمَ أُحُدٍ فَقَالَ: «ارْمِ فِدَاكَ أَبِي وَأُمِّي»».(بخارى: ۴۰۵۵)

ترجمه: «سعد بن ابی وقاص سمی‌گوید: نبی اكرم جروز جنگ احد، جعبه تیرش را برایم باز كرد و فرمود: «پدر و مادرم فدایت باد. تیراندازی كن»».

باب (۱۲): این گفتۀ خداوند متعال که می‌فرماید: چیزی از کار (بندگان) در دست تو نیست. خداوند یا توبۀ آنها را می‌پذیرد و یا آنان را عذاب می‌دهد چراکه آنان، ستمگرند

۱۶۰۲- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: شُجَّ النَّبِيُّ ج يَوْمَ أُحُدٍ فَقَالَ: «كَيْفَ يُفْلِحُ قَوْمٌ شَجُّوا نَبِيَّهُمْ». فَنَزَلَتْ: ﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ[آل‌عمران: ۱۲۸] ». (بخارى: ۴۰۶۹)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: روز غزوه احد، سر مبارک نبی اكرم جزخمی شد. آنحضرت جفرمود: «چگونه رستگار می‌شود قومی كه سر پیامبرش را زخمی كند»؟ آنگاه، این آیه نازل شد: ﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ[آل‌عمران: ۱۲۸] یعنی ای پیامبر! چیزی از كار بندگان در دست تو نیست».

۱۶۰۳- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ج إِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ الرُّكُوعِ مِنَ الرَّكْعَةِ الآخِرَةِ مِنَ الْفَجْرِ يَقُولُ: «اللَّهُمَّ الْعَنْ فُلانًا وَفُلانًا وَفُلانًا» بَعْدَ مَا يَقُولُ: «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، رَبَّنَا وَلَكَ الْحَمْدُ». فَأَنْزَلَ اللَّهُ: ﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ أَوۡ يَتُوبَ عَلَيۡهِمۡ أَوۡ يُعَذِّبَهُمۡ فَإِنَّهُمۡ ظَٰلِمُونَ ١٢٨[آل‌عمران: ۱۲۸] ». (بخارى: ۴۰۷۰)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: شنیدم كه رسول الله جهنگام بلند كردن سرش از ركوع ركعت دوم نماز فجر، بعد از گفتن سمع الله لمن حمده، ربنا لک الحمد، می‌فرمود: «خدایا! فلانی، فلانی و فلانی را لعنت كن». آنگاه، خداوند این آیه را نازل فرمود: : ﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ أَوۡ يَتُوبَ عَلَيۡهِمۡ أَوۡ يُعَذِّبَهُمۡ فَإِنَّهُمۡ ظَٰلِمُونَ ١٢٨[آل‌عمران: ۱۲۸] یعنی ای پیامبر! چیزی از كار (بندگان) در دست تو نیست. خداوند یا توبه آنان را می‌پذیرد و یا آنها را عذاب می‌دهد چرا كه آنان ستمگرند».

باب (۱۳): به شهادت رسیدن حمزه بن عبدالمطلبس

۱۶۰۴- «عَنْ عُبَيْدِاللَّهِ بْنِ عَدِيِّ ابْنِ الْخِيَارِ: أنَّهُ قَالَ لِوَحشِيٍّ: أَلا تُخْبِرُنَا بِقَتْلِ حَمْزَةَ؟ قَالَ: نَعَمْ، إِنَّ حَمْزَةَ قَتَلَ طُعَيْمَةَ بْنَ عَدِيِّ بْنِ الْخِيَارِ بِبَدْرٍ، فَقَالَ لِي مَوْلايَ جُبَيْرُ بْنُ مُطْعِمٍ: إِنْ قَتَلْتَ حَمْزَةَ بِعَمِّي فَأَنْتَ حُرٌّ، قَالَ: فَلَمَّا أَنْ خَرَجَ النَّاسُ عَامَ عَيْنَيْنِ، وَعَيْنَيْنِ جَبَلٌ بِحِيَالِ أُحُدٍ بَيْنَهُ وَبَيْنَهُ وَادٍ، خَرَجْتُ مَعَ النَّاسِ إِلَى الْقِتَالِ، فَلَمَّا أَنِ اصْطَفُّوا لِلْقِتَالِ، خَرَجَ سِبَاعٌ فَقَالَ: هَلْ مِنْ مُبَارِزٍ؟ قَالَ: فَخَرَجَ إِلَيْهِ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِالْمُطَّلِبِ، فَقَالَ: يَا سِبَاعُ يَا ابْنَ أُمِّ أَنْمَارٍ مُقَطِّعَةِ الْبُظُورِ، أَتُحَادُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ؟ قَالَ: ثُمَّ شَدَّ عَلَيْهِ، فَكَانَ كَأَمْسِ الذَّاهِبِ، قَالَ: وَكَمَنْتُ لِحَمْزَةَ تَحْتَ صَخْرَةٍ، فَلَمَّا دَنَا مِنِّي رَمَيْتُهُ بِحَرْبَتِي، فَأَضَعُهَا فِي ثُنَّتِهِ حَتَّى خَرَجَتْ مِنْ بَيْنِ وَرِكَيْهِ، قَالَ: فَكَانَ ذَاكَ الْعَهْدَ بِهِ، فَلَمَّا رَجَعَ النَّاسُ رَجَعْتُ مَعَهُمْ، فَأَقَمْتُ بِمَكَّةَ حَتَّى فَشَا فِيهَا الإسْلامُ، ثُمَّ خَرَجْتُ إِلَى الطَّائِفِ، فَأَرْسَلُوا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج رَسُولاً، فَقِيلَ لِي: إِنَّهُ لا يَهِيجُ الرُّسُلَ، قَالَ: فَخَرَجْتُ مَعَهُمْ حَتَّى قَدِمْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج، فَلَمَّا رَآنِي قَالَ: «آنْتَ وَحْشِيٌّ»؟ قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ: «أَنْتَ قَتَلْتَ حَمْزَةَ»؟ قُلْتُ: قَدْ كَانَ مِنَ الامْرِ مَا بَلَغَكَ. قَالَ: «فَهَلْ تَسْتَطِيعُ أَنْ تُغَيِّبَ وَجْهَكَ عَنِّي»؟ قَالَ: فَخَرَجْتُ، فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ج، فَخَرَجَ مُسَيْلِمَةُ الْكَذَّابُ، قُلْتُ: لأخْرُجَنَّ إِلَى مُسَيْلِمَةَ، لَعَلِّي أَقْتُلُهُ فَأُكَافِئَ بِهِ حَمْزَةَ، قَالَ: فَخَرَجْتُ مَعَ النَّاسِ، فَكَانَ مِنْ أَمْرِهِ مَا كَانَ، قَالَ: فَإِذَا رَجُلٌ قَائِمٌ فِي ثَلْمَةِ جِدَارٍ، كَأَنَّهُ جَمَلٌ أَوْرَقُ، ثَائِرُ الرَّأْسِ، قَالَ: فَرَمَيْتُهُ بِحَرْبَتِي، فَأَضَعُهَا بَيْنَ ثَدْيَيْهِ حَتَّى خَرَجَتْ مِنْ بَيْنِ كَتِفَيْهِ، قَالَ: وَوَثَبَ إِلَيْهِ رَجُلٌ مِنَ الأنْصَارِ فَضَرَبَهُ بِالسَّيْفِ عَلَى هَامَتِهِ».(بخارى: ۴۰۷۲)

ترجمه: «از عبیدالله بن عدی بن خیار روایت است كه به وحشی گفت: چگونگی به شهادت رسیدن حمزه را برای ما بیان نمی‌كنی؟ گفت: بلی. حمزه در جنگ بدر، طعیمه بن عدی بن خیار را به قتل رساند. مولایم؛ جبیر بن مطعم؛ به من گفت: اگر حمزه را به انتقام عمویم به قتل برسانی، آزادی. پس هنگامی كه مردم بسوی عینین ـ و آن كوهی است مقابل احد كه در میان آندو، یک وادی قرار دارد ـ رفتند، من هم همراه آنان، به جنگ رفتم. وقتی كه برای جنگ، صف آرایی كردند، سباع از صف، خارج شد و گفت: آیا كسی هست كه با من مبارزه كند؟ حمزه بن عبد المطلب بسوی او رفت و گفت: ای سباع! ای فرزند‌‌ام انماری كه زنان را ختنه می‌كند! آیا با خدا و رسولش، دشمنی می‌كنی؟ آنگاه حمله كرد و او را نابود ساخت.

من پشت تخته سنگی كمین كردم. هنگامی كه او به من نزدیک شد، نیزه كوتاهم را بسویش پرتاپ كردم. نیزه به ناف‌اش اصابت كرد طوریكه از میان دو سرین‌اش بیرون آمد و اینگونه حمزه، به شهادت رسید. هنگامی كه مردم برگشتند، من هم با آنان برگشتم و در مكه ماندم تا اینكه اسلام در آنجا، گسترش پیدا كرد. آنگاه، به طائف رفتم. اهل طائف نیز هیأتی نزد رسول اللهجفرستادند و به من گفتند: رسول خدا جبه هیأت‌ها آزار نمی‌رساند. لذا من نیز همراه آنها براه افتادم تا اینكه نزد پیامبر اكرم جرفتم. هنگامی كه آنحضرت جمرا دید، پرسید: «تو وحشی هستی»؟ گفتم: بلی. فرمود: «تو حمزه را به قتل رساندی»؟ گفتم: مطلب همانطور است كه به اطلاع شما رسیده است. فرمود: «آیا می‌توانی چهره ات را از من پنهان كنی»؟

با شنیدن این سخنان، یرون رفتم. و پس از در گذشت رسول الله جهنگامی كه مسیلمه كذاب ظهوركرد، با خود، گفتم: بسوی مسیلمه می‌روم. شاید بتوانم او را به قتل برسانم و اینگونه، قتل حمزه را جبران كنم. لذا همراه مردم بیرون رفتم. و ماجرایش آنگونه شد كه می‌دانید. (جنگی در گرفت و تعداد زیادی از صحابه به شهادت رسیدند). ناگهان، در آن گیر و دار، چشم‌‌ام به مردی افتاد كه در شكاف دیواری ایستاده بود و موهای ژولیده‌ای داشت تا جایی كه گویا شتری خاكستری رنگ است. پس نیزه كوتاهم را بسوی او پرتاب كردم. نیزه به سینه‌اش اصابت كرد طوریكه از میان شانه‌هایش، بیرون آمد. آنگاه، مردی از انصار نیز بسوی او حمله كرد و با شمشیر بر فَرق سرش زد.

باب (۱۴): مجروح شدن پیامبر اکرم ج در جنگ احد

۱۶۰۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى قَوْمٍ فَعَلُوا بِنَبِيِّهِ ـ يُشِيرُ إِلَى رَبَاعِيَتِهِ ـ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى رَجُلٍ يَقْتُلُهُ رَسُولُ اللَّهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»».(بخارى: ۴۰۷۳)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جبا اشاره به دندان پیشین‌اش (كه در جنگ احد شكسته شده بود) فرمود: «خداوند، بر قومی كه با پیامبرش چنین رفتار كنند، بشدت خشمگین می‌شود. همچنین، خداوند بر كسی كه توسط پیامبرش كه در راه او می‌جنگد، كشته شود، بشدت خشمگین می‌گردد»».

باب (۱۵): آنان که ندای خدا و رسولش را لبیک گفتند

۱۶۰۶- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: لَمَّا أَصَابَ رَسُولَ اللَّهِ ج مَا أَصَابَ يَوْمَ أُحُدٍ وَانْصَرَفَ عَنْهُ الْمُشْرِكُونَ، خَافَ أَنْ يَرْجِعُوا، قَالَ: «مَنْ يَذْهَبُ فِي إِثْرِهِمْ»؟ فَانْتَدَبَ مِنْهُمْ سَبْعُونَ رَجُلاً، قَالَ: كَانَ فِيهِمْ أَبُو بَكْرٍ وَالزُّبَيْرُ ب».(بخارى: ۴۰۷۷)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: هنگامی كه رسول الله جدر جنگ احد، زخمی شد و مشركین رفتند. اما بیم آن می‌رفت كه دوباره برگردند، آنحضرت جفرمود: «چه كسی به تعقیب آنان می‌رود»؟ پس هفتاد تن از صحابه به ندای او لبیک گفتند كه ابوبكر و زبیر بنیز از جمله آنان بودند».

باب (۱۶): غزوۀ خندق یا احزاب

۱۶۰۷- «عَنْ جَابِرٍس قَالَ: إِنَّا يَوْمَ الْخَنْدَقِ نَحْفِرُ، فَعَرَضَتْ كُدْيَةٌ شَدِيدَةٌ، فَجَاءُوا النَّبِيَّ ج فَقَالُوا: هَذِهِ كُدْيَةٌ عَرَضَتْ فِي الْخَنْدَقِ، فَقَالَ: «أَنَا نَازِلٌ». ثُمَّ قَامَ وَبَطْنُهُ مَعْصُوبٌ بِحَجَرٍ وَلَبِثْنَا ثَلاثَةَ أَيَّامٍ لا نَذُوقُ ذَوَاقًا، فَأَخَذَ النَّبِيُّ ج الْمِعْوَلَ فَضَرَبَ الكُدْيةَ، فَعَادَ كَثِيبًا أَهْيَلَ».(بخارى:۴۱۰۱)

ترجمه: «جابر سمی‌گوید: روز جنگ احزاب كه خندق را حفر می‌كردیم با لایه بسیار سختی مواجه شدیم. صحابه نزد رسول اكرم جرفتند و گفتند: لایه بسیار سختی جلوی حفر خندق را گرفته است. نبی اكرم جفرمود: «من پایین می‌روم». سپس برخاست در حالی كه بر شكم مبارک‌اش سنگ بسته بود. شایان ذكر است كه سه روز گذشته بود و ما چیزی نخورده بودیم. آنگاه، نبی اكرم جكلنگ را گرفت و بر آن لایه زد.‌و آن لایه، مانند‌ریگ از‌هم پاشید».

۱۶۰۸- «عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ صُرَدٍ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج يَوْمَ الأحْزَابِ: «نَغْزُوهُمْ وَلا يَغْزُونَنَا»».(بخارى: ۴۱۰۹)

ترجمه: «سلیمان بن صرد سمی‌گوید: نبی اكرم جروز جنگ احزاب (پس از شكست دشمن) فرمود: «از این به بعد، ما به جنگ آنان می‌رویم و آنان به جنگ ما نخواهند آمد»».

۱۶۰۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ يَقُولُ: «لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ، وَحْدَهُ، أَعَزَّ جُنْدَهُ، وَنَصَرَ عَبْدَهُ، وَغَلَبَ الأحْزَابَ وَحْدَهُ، فَلا شَيْءَ بَعْدَهُ»».(بخارى:۴۱۱۴)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جمی‌گفت: «هیچ معبودی بجز الله وجود ندارد، او یكتاست، لشكرش را عزت بخشید، بنده‌اش را یاری كرد و احزاب را به تنهایی، شكست داد. پس بعد از او، هیچ چیزی وجود ندارد». (بجز الله، همه چیز از بین می‌رود)».

باب (۱۷): بازگشت پیامبر اکرم ج از خندق و رفتن به سوی بنی‌قریظه

۱۶۱۰- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س يَقُولُ: نَزَلَ أَهْلُ قُرَيْظَةَ عَلَى حُكْمِ سَعْدِ بْنِ مُعَاذٍ، فَأَرْسَلَ النَّبِيُّ ج إِلَى سَعْدٍ فَأَتَى عَلَى حِمَارٍ، فَلَمَّا دَنَا مِنَ الْمَسْجِدِ قَالَ لِلأنْصَارِ: «قُومُوا إِلَى سَيِّدِكُمْ أَوْ خَيْرِكُمْ». فَقَالَ: «هَؤُلاءِ نَزَلُوا عَلَى حُكْمِكَ». فَقَالَ: تَقْتُلُ مُقَاتِلَتَهُمْ، وَتَسْبِي ذَرَارِيَّهُمْ. قَالَ: «قَضَيْتَ بِحُكْمِ اللَّهِ». وَرُبَّمَا قَالَ: «بِحُكْمِ الْمَلِكِ»».(بخارى:۴۱۲۱)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: هنگامی كه یهود بنی قریظه به داوری سعد بن معاذ، راضی شدند، نبی اكرم جكسی را نزد او فرستاد. سعد، سوار بر الاغی آمد. هنگامی كه به مسجد نزدیک شد، رسول خدا جبه انصار فرمود: «به احترام سرورتان، بلند شوید». یا فرمود: «به سوی آقایتان یا بهترین تان، بلند شوید».آنگاه، افزود: «اینها به داوری تو راضی شده‌اند». سعد گفت: جنگجویانشان را بكشید و زنان و فرزندانشان را اسیر كنید. رسول خدا جفرمود: «مطابق حكم خدا، داوری كردی». یا اینكه فرمود: مطابق حكم پادشاه (خدا) داوری كردی»».

باب (۱۸):غزوۀ ذات الرقاع

۱۶۱۱- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج صَلَّى بِأَصْحَابِهِ فِي الْخَوْفِ فِي غَزْوَةِ السَّابِعَةِ، غَزْوَةِ ذَاتِ الرِّقَاعِ».(بخارى: ۴۱۲۷)

ترجمه: «از جابر بن عبدالله بروایت است كه نبی اكرم جدر هفتمین غزوه كه همان ذات الرقاع است، با یارانش، نماز خوف خواند».

۱۶۱۲- «عَنْ أَبِي مُوسَى س قَالَ: خَرَجْنَا مَعَ النَّبِيِّ ج فِي غَزْوَةٍ وَنَحْنُ سِتَّةُ نَفَرٍ بَيْنَنَا بَعِيرٌ نَعْتَقِبُهُ، فَنَقِبَتْ أَقْدَامُنَا، وَنَقِبَتْ قَدَمَايَ، وَسَقَطَتْ أَظْفَارِي، وَكُنَّا نَلُفُّ عَلَى أَرْجُلِنَا الْخِرَقَ، فَسُمِّيَتْ: غَزْوَةَ ذَاتِ الرِّقَاعِ، لِمَا كُنَّا نَعْصِبُ مِنَ الْخِرَقِ عَلَى أَرْجُلِنَا». (بخارى: ۴۱۲۸)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: همراه نبی اكرم جبه غزوه‌ای رفتیم. ما اشعریها، شش نفر بودیم و تنها یک شتر داشتیم كه به نوبت، بر آن سوار می‌شدیم. بدینجهت، پاهای ما فرسوده و زخمی شد. گفتنی است كه پاهای من نیز زخمی شد و ناخن‌هایم افتاد. پاهایمان را با تكه پارچه‌های كهنه، می‌بستیم. به همین خاطر، این غزوه را ذات الرقاع نامیدند».

۱۶۱۳- «عَنْ سَهْلِ بْنِ أَبِي حَثْمَةَ س وَكَانَ مِمَّنْ شَهِدَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج يَوْمَ ذَاتِ الرِّقَاعِ، صَلَّى صَلاةَ الْخَوْفِ: أَنَّ طَائِفَةً صَفَّتْ مَعَهُ، وَطَائِفَةٌ وِجَاهَ الْعَدُوِّ، فَصَلَّى بِالَّتِي مَعَهُ رَكْعَةً، ثُمَّ ثَبَتَ قَائِمًا، وَأَتَمُّوا لأِنْفُسِهِمْ، ثُمَّ انْصَرَفُوا، فَصَفُّوا وِجَاهَ الْعَدُوِّ، وَجَاءَتِ الطَّائِفَةُ الأخْرَى، فَصَلَّى بِهِمُ الرَّكْعَةَ الَّتِي بَقِيَتْ مِنْ صَلاتِهِ، ثُمَّ ثَبَتَ جَالِسًا، وَأَتَمُّوا لأِنْفُسِهِمْ، ثُمَّ سَلَّمَ بِهِمْ ».(بخارى: ۴۱۳۰)

ترجمه: «سهل بن أبی حثمه سكه در غزوه ذات الرقاع همراه رسول اكرمجنماز خوف خواند، می‌گوید: عده‌ای با رسول خدا جصف بستند. و گروهی، در مقابل دشمن ایستادند. آنگاه پیامبر اكرم جبا كسانی كه همراه او بودند، یک ركعت، نماز خواند و همچنان سرجایش ایستاد تا همراهانش، نمازشان را به تنهایی كامل كردند و رفتند و در مقابل دشمن، صف بستند. آنگاه گروه دیگر آمد و رسول اكرم جیک ركعت از نمازش را كه باقی مانده بود، با آنان خواند. سپس سرجایش نشست و آن گروه نیز نماز خود را به تنهایی، كامل كردند. بعد از ان، با هم سلام دادند».

۱۶۱۴- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب: أَنَّهُ غَزَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِج قِبَلَ نَجْدٍ، فَلَمَّا قَفَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج قَفَلَ مَعَهُ فَأَدْرَكَتْهُمُ الْقَائِلَةُ فِي وَادٍ كَثِيرِ الْعِضَاهِ، فَنَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَتَفَرَّقَ النَّاسُ فِي الْعِضَاهِ يَسْتَظِلُّونَ بِالشَّجَرِ، وَنَزَلَ رَسُولُ اللَّهِج تَحْتَ سَمُرَةٍ فَعَلَّقَ بِهَا سَيْفَهُ، قَالَ جَابِرٌ: فَنِمْنَا نَوْمَةً ثُمَّ إِذَا رَسُولُ اللَّهِج يَدْعُونَا، فَجِئْنَاهُ فَإِذَا عِنْدَهُ أَعْرَابِيٌّ جَالِسٌ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ هَذَا اخْتَرَطَ سَيْفِي وَأَنَا نَائِمٌ، فَاسْتَيْقَظْتُ وَهُوَ فِي يَدِهِ صَلْتًا، فَقَالَ لِي: مَنْ يَمْنَعُكَ مِنِّي؟ قُلْتُ: اللَّهُ، فَهَا هُوَ ذَا جَالِسٌ». ثُمَّ لَمْ يُعَاقِبْهُ رَسُولُ اللَّهِ ج».(بخارى: ۴۱۳۵)

ترجمه: «از جابر بن عبدالله بروایت است كه او همراه رسول الله جبرای غزوه‌ای (ذات الرقاع) بسوی نجد رفت. و در بازگشت نیز همراه پیامبر اكرم جبود. پس گرمای ظهر آنان را در دشتی كه درختان خار دار زیادی داشت، فرا گرفت. رسول الله جفرود آمد و مردم نیز زیر سایه درختان خاردار، پراكنده شدند. آنحضرت جنیز زیر سایه یک درخت مغیلان، به استراحت پرداخت و شمشیرش را بر آن، آویزان كرد.

جابر سمی‌گوید: پس از خواب كوتاهی، ناگهان متوجه شدیم كه رسول الله جما را صدا می‌زند. نزد ایشان رفتیم و دیدیم كه مردی صحرا نشین نزد او نشسته است. رسول خدا جفرمود: «من خوابیده بودم كه این مرد، شمشیرم را از نیام بیرون كشید. پس بیدار شدم و دیدم كه با شمشیر برهنه، بالای سرم ایستاده است. آنگاه، به من گفت: چه كسی مرا از كشتن تو باز می‌دارد؟ گفتم: الله. و این مردی را كه می‌ببینید، اوست كه اینجا نشسته است». راوی می‌گوید: سپس رسول خدا جاو را مجازات نكرد».

باب (۱۹): غزوۀ بنی المصطلق که همان غزوۀ مریسیع می‌باشد

۱۶۱۵- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س قَالَ: خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج فِي غَزْوَةِ بَنِي الْمُصْطَلِقِ، فَأَصَبْنَا سَبْيًا مِنْ سَبْيِ الْعَرَبِ، فَاشْتَهَيْنَا النِّسَاءَ وَاشْتَدَّتْ عَلَيْنَا الْعُزْبَةُ وَأَحْبَبْنَا الْعَزْلَ، فَأَرَدْنَا أَنْ نَعْزِلَ وَقُلْنَا نَعْزِلُ وَرَسُولُ اللَّهِ ج بَيْنَ أَظْهُرِنَا قَبْلَ أَنْ نَسْأَلَهُ، فَسَأَلْنَاهُ عَنْ ذَلِكَ، فَقَالَ: «مَا عَلَيْكُمْ أَنْ لا تَفْعَلُوا مَا مِنْ نَسَمَةٍ كَائِنَةٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ إِلاَّ وَهِيَ كَائِنَةٌ»».(بخارى: ۴۱۳۸)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: همراه رسول خدا جبرای غزوه بنی المصطلق بیرون رفتیم و تعدادی از كنیزان عرب را به اسارت گرفتیم. و چون به همسرانمان اشتیاق زیادی پیدا كرده بودیم و دوران مجردی بر ما سخت می‌گذشت، خواستیم كه با آن كنیزان، همبستر شویم و در عین حال، بطور طبیعی، جلوگیری كنیم. با خود گفتیم: در حالی كه رسول الله جدر میان ماست، چگونه قبل از اینكه از ایشان اجازه بگیریم، اقدام به چنین كاری بكینم. لذا از آنحضرت جپرسیدیم. فرمود: «اشكالی ندارد، می‌توانید چنین كنید. اما هر موجود زنده‌‌ای كه آفرینش آن تا روز قیامت، مقرر شده است، بوجود می‌آید»».

باب (۲۰): غزوۀ انمار

۱۶۱۶- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ الانْصَارِيِّ ب قَالَ: رَأَيْتُ النَّبِيَّ ج فِي غَزْوَةِ أَنْمَارٍ يُصَلِّي عَلَى رَاحِلَتِهِ مُتَوَجِّهًا قِبَلَ الْمَشْرِقِ مُتَطَوِّعًا».(بخارى: ۴۱۴۰)

ترجمه: «جابر بن عبدالله انصاری بمی‌گوید: نبی اكرم جرا در غزوه انمار دیدم كه سوار بر مركبش بود و بسوی مشرق (غیر قبله) نماز نفل می‌خواند».

باب (۲۱): غزوۀ حدیبیه و این که خداوند متعال می‌فرماید: بدرستیکه خداوند از مؤمنان، خشنود گردید، آنگاه که در زیر درخت با تو بیعت کردند

۱۶۱۷- «عَنِ الْبَرَاءِ س قَالَ: تَعُدُّونَ أَنْتُمُ الْفَتْحَ فَتْحَ مَكَّةَ، وَقَدْ كَانَ فَتْحُ مَكَّةَ فَتْحًا، وَنَحْنُ نَعُدُّ الْفَتْحَ بَيْعَةَ الرِّضْوَانِ يَوْمَ الْحُدَيْبِيَةِ، كُنَّا مَعَ النَّبِيِّ ج أَرْبَعَ عَشْرَةَ مِائَةً، وَالْحُدَيْبِيَةُ بِئْرٌ، فَنَزَحْنَاهَا فَلَمْ نَتْرُكْ فِيهَا قَطْرَةً، فَبَلَغَ ذَلِكَ النَّبِيَّ ج فَأَتَاهَا، فَجَلَسَ عَلَى شَفِيرِهَا، ثُمَّ دَعَا بِإِنَاءٍ مِنْ مَاءٍ، فَتَوَضَّأَ ثُمَّ مَضْمَضَ وَدَعَا، ثُمَّ صَبَّهُ فِيهَا، فَتَرَكْنَاهَا غَيْرَ بَعِيدٍ، ثُمَّ إِنَّهَا أَصْدَرَتْنَا مَا شِئْنَا نَحْنُ وَرِكَابَنَا».(بخارى: ۴۱۵۰)

ترجمه: «براء بن عازب سمی‌گوید: شما فتح مكه را فتح می‌دانید. البته فتح مكه، فتح بود. ولی ما بیعت رضوان را كه در روز حدیبیه، انجام گرفت، فتح می‌دانیم. آنروز ما هزار و چهارصد نفر، همراه رسول خدا جبودیم. گفتنی است حدیبیه، ‌چاهی بود كه همه آب آنرا كشیدیم و قطره‌ای در آن، باقی نماند. پس از آنكه رسول خدا جاز ماجرا مطلع شد، آمد و بر لبه چاه نشست. سپس ظرف آبی خواست و وضو گرفت و مقداری آب در دهان كرد و دعا نمود و سپس آن آبها را در چاه ریخت. آنگاه، چاه را برای مدت كوتاهی، رها كردیم. سپس، آب مورد نیاز ما و مركب‌هایمان را تأمین كرد».

۱۶۱۸- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: قَالَ لَنَا رَسُولُ اللَّهِ ج يَوْمَ الْحُدَيْبِيَةِ: «أَنْتُمْ خَيْرُ أَهْلِ الأرْضِ». وَكُنَّا أَلْفًا وَأَرْبَعَ مِائَةٍ، وَلَوْ كُنْتُ أُبْصِرُ الْيَوْمَ لأرَيْتُكُمْ مَكَانَ الشَّجَرَةِ».(بخارى: ۴۱۵۵)

ترجمه: «جابر بن عبد الله بمی‌گوید: رسول الله جروز حدیبیه، خطاب به ما كه هزار و چهار صد نفر بودیم، فرمود: «شما، بهترین مردم روی زمین هستید». جابر می‌گوید: اگر امروز می‌دیدم (نابینا نبودم) جای آن درخت را به شما نشان می‌دادم».

۱۶۱۹- «عَنْ سُوَيْدِ بْنِ النُّعْمَانِ ـ وَكَانَ مِنْ أَصْحَابِ الشَّجَرَةِ ـ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَأَصْحَابُهُ أُتُوا بِسَوِيقٍ فَلاكُوهُ».(بخارى: ۴۱۷۵)

ترجمه: «سوید بن نعمان سكه از اصحاب بیعت رضوان است،‌ می‌گوید: برای رسول الله جو اصحابش، قدری سویق (آرد گندم وجوی بریان شده) ‌آوردند. آنان نیز آنها را جویدند و خوردند».

۱۶۲۰- «عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س: أَنَّه كَانَ يَسِيرُ مَعَ النبي ج لَيْلاً، فَسَأَلَهُ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ عَنْ شَيْءٍ، فَلَمْ يُجِبْهُ رَسُولُ اللَّهِ ج، ثُمَّ سَأَلَهُ، فَلَمْ يُجِبْهُ، ثُمَّ سَأَلَهُ، فَلَمْ يُجِبْهُ، وَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ يَا عُمَرُ، نَزَرْتَ رَسُولَ اللَّهِ ج ثَلاثَ مَرَّاتٍ، كُلُّ ذَلِكَ لا يُجِيبُكَ، قَالَ عُمَرُ: فَحَرَّكْتُ بَعِيرِي، ثُمَّ تَقَدَّمْتُ أَمَامَ الْمُسْلِمِينَ، وَخَشِيتُ أَنْ يَنْزِلَ فِيَّ قُرْآنٌ، فَمَا نَشِبْتُ أَنْ سَمِعْتُ صَارِخًا يَصْرُخُ بِي، قَالَ: فَقُلْتُ: لَقَدْ خَشِيتُ أَنْ يَكُونَ نَزَلَ فِيَّ قُرْآنٌ، وَجِئْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج، فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ، فَقَالَ: «لَقَدْ أُنْزِلَتْ عَلَيَّ اللَّيْلَةَ سُورَةٌ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ». ثُمَّ قَرَأَ: ﴿إِنَّا فَتَحۡنَا لَكَ فَتۡحٗا مُّبِينٗا ١[الفتح: ۱] ».(بخارى:۴۱۷۷)

ترجمه: «از عمر بن خطاب سروایت است كه شبی، در ركاب رسول خدا جبود و از آنحضرت جچیزی پرسید. ولی پیامبر اكرم جبه او جوابی نداد. برای بار دوم پرسید. باز هم جوابی نداد. برای بار سوم پرسید، باز هم آنحضرت ججوابی نداد. عمر بن خطاب با خود، گفت: ای عمر! مادرت به عزایت بنشیند. سه بار سماجت كردی و رسول خدا جرا به زحمت انداختی ولی هیچ جوابی به تو نداد.

عمر می‌گوید: سپس از بیم آنكه مبادا در مورد من آیه‌ای نازل شود، شترم را تیز راندم و از سایر مسلمانان، جلو افتادم. دیری نگذشت كه شنیدم شخصی مرا صدا می‌زند. ترسیدم كه مبادا در مورد من آیه‌ای نازل شده باشد. بدینجهت، نزد رسول الله جرفتم وبه او سلام دادم. آنحضرت جفرمود: «امشب، سوره‌ای بر من نازل شده است كه نزد من از آنچه كه خورشید بر آنها می‌تابد (از همه دنیا) محبوبتر است». سپس ﴿إِنَّا فَتَحۡنَا لَكَ فَتۡحٗا مُّبِينٗا ١[الفتح: ۱] را تلاوت فرمود».

۱۶۲۱- «عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ قَالَ: خَرَجَ النَّبِيُّ ج عَامَ الْحُدَيْبِيَةِ فِي بِضْعَ عَشْرَةَ مِائَةً مِنْ أَصْحَابِهِ، فَلَمَّا أَتَى ذَا الْحُلَيْفَةِ، قَلَّدَ الْهَدْيَ وَأَشْعَرَهُ وَأَحْرَمَ مِنْهَا بِعُمْرَةٍ، وَبَعَثَ عَيْنًا لَهُ مِنْ خُزَاعَةَ، وَسَارَ النَّبِيُّ ج حَتَّى كَانَ بِغَدِيرِ الأشْطَاطِ أَتَاهُ عَيْنُهُ قَالَ: إِنَّ قُرَيْشًا جَمَعُوا لَكَ جُمُوعًا، وَقَدْ جَمَعُوا لَكَ الأحَابِيشَ وَهُمْ مُقَاتِلُوكَ، وَصَادُّوكَ عَنِ الْبَيْتِ وَمَانِعُوكَ، فَقَالَ: «أَشِيرُوا أَيُّهَا النَّاسُ عَلَيَّ، أَتَرَوْنَ أَنْ أَمِيلَ إِلَى عِيَالِهِمْ وَذَرَارِيِّ هَؤُلاءِ الَّذِينَ يُرِيدُونَ أَنْ يَصُدُّونَا عَنِ الْبَيْتِ فَإِنْ يَأْتُونَا كَانَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ قَدْ قَطَعَ عَيْنًا مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَإِلاَّ تَرَكْنَاهُمْ مَحْرُوبِينَ». قَالَ أَبُو بَكْرٍ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، خَرَجْتَ عَامِدًا لِهَذَا الْبَيْتِ لا تُرِيدُ قَتْلَ أَحَدٍ وَلا حَرْبَ أَحَدٍ، فَتَوَجَّهْ لَهُ، فَمَنْ صَدَّنَا عَنْهُ قَاتَلْنَاهُ، قَالَ: «امْضُوا عَلَى اسْمِ اللَّهِ»».(بخارى: ۴۱۷۹)

ترجمه: «مسور بن مخرمه سمی‌گوید: نبی اكرم جسال حدیبیه با هزار و اندی از یارانش براه افتاد و هنگامی كه به ذوالحلیفه رسید، شتران هدی (شكرانه حج) را قلاده انداخت و كوهان‌های آنها را علامت گذاری كرد و از آنجا برای عمره، احرام بست. و جاسوسی از قبیله خزاعه، فرستاد و به راهش ادامه داد تا اینكه به غدیر اشطاط رسید. در آنجا، جاسوس‌اش آمد و گفت: قریش، جمعیت كثیری، از جمله حبشی‌ها را گِرد آورده است. آنها بطور قطع با تو خواهند جنگید و تو را از زیارت كعبه، باز خواهند داشت. رسول خدا جفرمود «ای مردم! نظر شما چیست؟ آیا دوست دارید به زن و فرزندان كسانی كه ما را از زیارت كعبه باز می‌دارند، حمله كنیم؟ اگر آنها آمدند (با ما مواجه شدند) گویا شر جاسوس از سرشان كوتاه شده است. (جاسوسی نفرستاده ایم). در غیر این صورت، آنها را در حالی كه غارت شده‌اند، ترک می‌كنیم».

ابوبكرسگفت: ای رسول خدا! شما به قصد زیارت كعبه، بیرون آمده‌اید نه اینكه كسی را به قتل برسانی و یا با كسی، بجنگی. پس بسوی كعبه، حركت كن. هر كس، مانع ما شد، با او می‌جنگیم. رسول اكرم جفرمود: «با نام خدا، حركت كنید»».

۱۶۲۲- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ أَبَاهُ أَرْسَلَه يَوْمَ الْحُدَيْبِيَةِ يَأْتِيْهِ بفَرَسٍ كَانَ عِنْدَ رَجُلٍ مِنَ الأنْصَارِ، فَوَجَدَ رَسُولُ اللَّهِ ج يُبَايِعُ عِنْدَ الشَّجَرَةِ وَعُمَرُ لا يَدْرِي بِذَلِكَ، فَبَايَعَهُ عَبْدُاللَّهِ، ثُمَّ ذَهَبَ إِلَى الْفَرَسِ فَجَاءَ بِهِ إِلَى عُمَرَ، وَعُمَرُ يَسْتَلْئِمُ لِلْقِتَالِ، فَأَخْبَرَهُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج يُبَايِعُ تَحْتَ الشَّجَرَةِ، قَالَ فَانْطَلَقَ فَذَهَبَ مَعَهُ حَتَّى بَايَعَ رَسُولَ اللَّهِ ج، فَهِيَ الَّتِي يَتَحَدَّثُ النَّاسُ، أَنَّ ابْنَ عُمَرَ أَسْلَمَ قَبْلَ أبيه».(بخارى: ۴۱۸۶)

ترجمه: «از ابن عمر بروایت است كه پدرش، روز حدیبیه او را فرستاد تا اسبی را كه نزد یكی از انصار بود، برایش بیاورد. او رفت و دید كه رسول الله جزیر درخت، بیعت می‌گیرد و عمر از آن، اطلاعی نداشت. عبد الله سبا رسول خدا جبیعت كرد. سپس رفت و اسب را نزد عمر برد در حالی كه او مشغول پوشیدن زره بود. آنگاه، عبدالله او را از بیعت گرفتن رسول خدا جدر زیر درخت، مطلع ساخت. آنگاه عمر همراه او رفت و با رسول اكرم جبیعت كرد. همین ماجرا است كه مردم می‌گویند: عبد الله قبل از پدرش،‌ مسلمان شده است».

۱۶۲۳- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ أَبِي أَوْفَى ب قَالَ: كُنَّا مَعَ النَّبِيِّ ج حِينَ اعْتَمَرَ، فَطَافَ، فَطُفْنَا مَعَهُ وَصَلَّى وَصَلَّيْنَا مَعَهُ، وَسَعَى بَيْنَ الصَّفَا وَالْمَرْوَةِ، فَكُنَّا نَسْتُرُهُ مِنْ أَهْلِ مَكَّةَ لا يُصِيبُهُ أَحَدٌ بِشَيْءٍ».(بخارى:۴۱۸۸)

ترجمه: «عبدالله بن ابی اوفی سمی‌گوید: هنگامی كه نبی اكرم جعمره انجام داد، ما با ایشان بودیم. آنحضرت جطواف كرد و ما هم همراه ایشان، طواف كردیم. او نماز خواند و ما هم با ایشان، نماز خواندیم. و میان صفا و مروه، سعی كرد. و ما او را از اهل مكه، محافظت می‌كردیم تا كسی، آزاری به او نرساند».

باب (۲۲): غزوۀ ذی قرد

۱۶۲۴- «عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الأكْوَعِ س قَالَ: خَرَجْتُ قَبْلَ أَنْ يُؤَذَّنَ بِالأُولَى وَكَانَتْ لِقَاحُ رَسُولِ اللَّهِ ج تَرْعَى بِذِي قَرَدَ، قَالَ: فَلَقِيَنِي غُلامٌ لِعَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ، فَقَالَ: أُخِذَتْ لِقَاحُ رَسُولِ اللَّهِ ج... فَذَكََرَ الْحَدِيْثَ بِطُوْلِهِ وَقَدْ تَقَدَّمَ، وَقَالَ هُنَا فِيْ آخِرِهِ قَالَ: ثُمَّ رَجَعْنَا وَيُرْدِفُنِي رَسُولُ اللَّهِ ج عَلَى نَاقَتِهِ حَتَّى دَخَلْنَا الْمَدِينَةَ».(بخارى: ۴۱۹۴)

ترجمه: «سلمه بن اكوع سمی‌گوید: قبل از اذان نماز صبح، بیرون رفتم در حالی كه شتران شیردِه رسول الله جدر ذی قرد، مشغول چرا بودند. پس غلام عبد الرحمن بن عوف مرا دید و گفت: شتران شردِه رسول خدا جرا بردند.

این روایت، قبلاً در حدیث شماره (۱۲۸۱) بطور كامل، بیان شد. در پایان این روایت، سلمه بن اكوع می‌گوید: رسول الله جهنگام باز گشت، مرا پشت سر خود، بر ناقه‌اش سوار نمود تا اینكه وارد مدینه شدیم».

باب (۲۳): غزوۀ خیبر

۱۶۲۵- «عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الأكْوَعِ س قَالَ: خَرَجْنَا مَعَ النَّبِيِّ ج إِلَى خَيْبَرَ فَسِرْنَا لَيْلاً فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ لِعَامِرٍ: يَا عَامِرُ أَلا تُسْمِعُنَا مِنْ هُنَيْهَاتِكَ، وَكَانَ عَامِرٌ رَجُلاً شَاعِرًا فَنَزَلَ يَحْدُو بِالْقَوْمِ يَقُولُ: اللَّهُمَّ لَوْلا أَنْتَ مـَا اهْتَدَيْنَا
ج وَلا تَصَدَّقْنَـا وَلا صَلَّيْـنَا
ج فَاغْفـِرْ فِدَاءً لَكَ مَا أَبْقَيْنَا
وَثَبِّتِ الأقْدَامَ إِنْ لاقَيْـنَا
وَأَلْقِيَـنْ سَكِـينَةً عَلَـيْنَا
إِنَّا إِذَا صِيـحَ بِنَا أَتَيْـنَا
وَبِالصِّيَاحِ عَوَّلُوا عَلَيْـنَا
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ هَذَا السَّائِقُ»؟ قَالُوا: عَامِرُ بْنُ الاكْوَعِ، قَالَ: «يَرْحَمُهُ اللَّهُ». قَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ: وَجَبَتْ يَا نَبِيَّ اللَّهِ، لَوْلا أَمْتَعْتَنَا بِهِ؟ فَأَتَيْنَا خَيْبَرَ فَحَاصَرْنَاهُمْ حَتَّى أَصَابَتْنَا مَخْمَصَةٌ شَدِيدَةٌ، ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَتَحَهَا عَلَيْهِمْ، فَلَمَّا أَمْسَى النَّاسُ مَسَاءَ الْيَوْمِ الَّذِي فُتِحَتْ عَلَيْهِمْ، أَوْقَدُوا نِيرَانًا كَثِيرَةً فَقََالَالنَّبِيُّج: «مَا هَذِهِ النِّيرَانُ عَلَى أَيِّ شَيْءٍ تُوقِدُونَ»؟ قَالُوا: عَلَى لَحْمٍ، قَالَ: «عَلَى أَيِّ لَحْمٍ»؟ قَالُوا: لَحْمِ حُمُرِ ا‎‎‎لإِنْسِيَّةِ، قَالَ النَّبِيُّج: «أَهْرِيقُوهَا وَاكْسِرُوهَا». فَقَالَ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَوْ نُهَرِيقُهَا وَنَغْسِلُهَا؟ قَالَ: «أَوْ ذَاكَ». فَلَمَّا تَصَافَّ الْقَوْمُ كَانَ سَيْفُ عَامِرٍ قَصِيرًا، فَتَنَاوَلَ بِهِ سَاقَ يَهُودِيٍّ لِيَضْرِبَهُ وَيَرْجِعُ ذُبَابُ سَيْفِهِ فَأَصَابَ عَيْنَ رُكْبَةِ عَامِرٍ فَمَاتَ مِنْهُ، قَالَ: فَلَمَّا قَفَلُوا، قَالَ سَلَمَةُ: رَآنِي رَسُولُ اللَّهِج وَهُوَ آخِذٌ بِيَدِي قَالَ: «مَا لَكَ»؟ قُلْتُ لَهُ: فَدَاكَ أَبِي وَأُمِّي زَعَمُوا أَنَّ عَامِرًا حَبِطَ عَمَلُهُ. قَالَ النَّبِيُّج: «كَذَبَ مَنْ قَالَهُ، إِنَّ لَهُ لأجْرَيْنِ ـ وَجَمَعَ بَيْنَ إِصْبَعَيْهِ ـ إِنَّهُ لَجَاهِدٌ مُجَاهِدٌ قَلَّ عَرَبِيٌّ مَشَى بِهَا مِثْلَهُ». وفي رواية: «نَشَأَ بِهَا»».(بخارى: ۴۱۹۶)

ترجمه: «سلمه بن اكوع سمی‌گوید: شبانه، همراه نبی اكرم جبه سوی خیبر، بیرون رفتیم. مردی از میان ما به عامر گفت: ای عامر! آیا چیزی برای ما نمی‌خوانی؟ گفتنی است كه عامر، مردی شاعر بود. و با شنیدن این سخن، از مركبش پایین آمد و برای آنها چنین سرود: خدایا! اگر تو نمی‌بودی ما هدایت نمی‌شدیم و صدقه نمی‌دادیم و نماز نمی‌خوانیم.

بار الها! فدایت شویم، گناهان ما را ببخش. و اگر با دشمن، روبرو شدیم، ما را ثابت قدم نگهدار. و بر ما آرامش، نازل فرما. هنگامی كه به جهاد، دعوت شویم، می‌آییم. چرا كه مردم با صدای بلند از ما كمک می‌طلبند.

رسول الله جفرمود: «این سراینده كه شتران را سوق می‌دهد، كیست»؟ گفتند: عامر بن اكوع. آنحضرت جفرمود: «خداوند او را ببخشاید». مردی از آن میان گفت: «ای پیامبر خدا! بهشت برایش واجب شد (به شهادت می‌رسد). ای كاش! می‌گذاشتی از او بهره بیشتری ببریم.

آنگاه به خیبر، رفتیم و دشمن را محاصره كردیم تا اینكه به شدت، گرسنه شدیم. سرانجام، خداوند متعال ما را بر آنان، پیروز گردانید. آنگاه مردم، شب آنروزی كه فتح نصیبشان گردید، آتش زیادی بر افروختند. نبی اكرم جفرمود: «این آتش‌ها چیست و برای چه روشن شده است»؟ گفتند: برای پختن گوشت. فرمود: «برای كدام گوشت»؟ گفتند: گوشت الاغ‌های اهلی. نبی اكرم جفرمود: «گوشت‌ها را بریزید و ظرفها را بشكنید». مردی گفت: ای رسول خدا! اگر گوشت‌ها را بریزیم و ظرفها را بشوییم؟ فرمود: «یا چنین كنید».

پس هنگامی كه مردم در برابر دشمن، قرار گرفتند: و عامر كه شمشیر كوتاهی داشت، خواست آنرا به ساق پای فردی بزند، لبه شمشیر بسوی خودش برگشت و به زانویش اصابت كرد و در اثر آن، به شهادت رسید.

سلمه می‌گوید: وقتی كه مردم بر گشتند، رسول خدا جمرا دید و دستم را گرفت و فرمود: «تو را چه شده است»؟ گفتم: پدر و مادرم فدایت باد. مردم می‌گویند: اعمال عامر، نابود شده است. (چون خود كشی كرده است). آنحضرت جفرمود: «هركس، چنین سخنی بگوید، دروغ گفته است». و با نشان دادن دو انگشت فرمود: «او دارای دو اجر است. و مجاهدی است كه كمتر كسی در دنیا از میان اعراب، مانند او می‌باشد». و در روایتی، فرمود: «كمتر كسی در دنیا مانند او رشد كرده است»».

۱۶۲۶- «عَنْ أَنَسٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج أَتَى خَيْبَرَ لَيْلاً... تَقَدَّمَ فِي الصَّلاَةِ وَزَادَ هُنَا: فَقَتَلَ النَّبِيُّ ج الْمُقَاتِلَةَ وَسَبَى الذُّرِّيَّةَ». (بخارى: ۴۱۹۷)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: رسول خدا جشبانه به خیبر آمد ... شرح این حدیث قبلاً در باب نماز حدیث شماره (۲۴۰) گذشت و در این روایت، انس می‌افزاید: نبی اكرم ججنگجویانشان را كشت و زنان و كودكانشان را به اسارت گرفت».

۱۶۲۷- «عَنْ أَبِي مُوسَى الأشْعَرِيِّ س قَالَ: لَمَّا غَزَا رَسُولُ اللَّهِ ج خَيْبَرَ أَشْرَفَ النَّاسُ عَلَى وَادٍ، فَرَفَعُوا أَصْوَاتَهُمْ بِالتَّكْبِيرِ: اللَّهُ أَكْبَرُ، اللَّهُ أَكْبَرُ، لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «ارْبَعُوا عَلَى أَنْفُسِكُمْ، إِنَّكُمْ لا تَدْعُونَ أَصَمَّ وَلا غَائِبًا، إِنَّكُمْ تَدْعُونَ سَمِيعًا قَرِيبًا وَهُوَ مَعَكُمْ» وَأَنَا خَلْفَ دَابَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ج، فَسَمِعَنِي وَأَنَا أَقُولُ: لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ، فَقَالَ لِي: «يَا عَبْدَاللَّهِ بْنَ قَيْسٍ»، قُلْتُ: لَبَّيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «أَلا أَدُلُّكَ عَلَى كَلِمَةٍ مِنْ كَنْزٍ مِنْ كُنُوزِ الْجَنَّةِ»؟ قُلْتُ: بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَدَاكَ أَبِي وَأُمِّي. قَالَ: «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ»».(بخارى: ۴۲۰۵)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: هنگامی كه رسول الله جبه جنگ خیبر رفت، مردم به رودخانه‌ای رسیدند و با صدای بلند، شروع به تكبیر گفتن كردند: الله اكبر، الله اكبر، لا إله إلا الله. رسول خدا جفرمود: «برخود، رحم كنید. شما كر و غائبی را صدا نمی‌زنید بلكه كسی را صدا می‌زنید كه شنوا، نزدیک و با شما است».

ابوموسی اشعری سمی‌گوید: من كه پشت مركب رسول خدا جقرار داشتم و لا حول و لا قوة إلا با لله می‌گفتم، آنحضرت جسخن مرا شنید و خطاب به من فرمود: «ای عبد الله بن قیس»! گفتم: لبیک ای رسول خدا! فرمود: «آیا به تو كلمه‌ای را كه گنجی از گنج‌های بهشت است، نیاموزم»؟ گفتم: بلی، یا رسول الله! پدر و مادرم فدایت باد. فرمود: «لا حول و لا قوة إلا باالله»».

۱۶۲۸- «عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ س قَالَ: الْتَقَى النَّبِيُّ ج وَالْمُشْرِكُونَ فِي بَعْضِ مَغَازِيهِ فَاقْتَتَلُوا، فَمَالَ كُلُّ قَوْمٍ إِلَى عَسْكَرِهِمْ وَفِي الْمُسْلِمِينَ رَجُلٌ لا يَدَعُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ شَاذَّةً وَلا فَاذَّةً إِلاَّ اتَّبَعَهَا فَضَرَبَهَا بِسَيْفِهِ، فَقِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا أَجْزَأَ أَحَدٌ مَا أَجْزَأَ فُلانٌ؟ فَقَالَ: «إِنَّهُ مِنْ أَهْلِ النَّارِ». فَقَالُوا: أَيُّنَا مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ إِنْ كَانَ هَذَا مِنْ أَهْلِ النَّارِ؟ فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ: لأتَّبِعَنَّهُ، فَإِذَا أَسْرَعَ وَأَبْطَأَ كُنْتُ مَعَهُ حَتَّى جُرِحَ، فَاسْتَعْجَلَ الْمَوْتَ، فَوَضَعَ نِصَابَ سَيْفِهِ بِالارْضِ وَذُبَابَهُ بَيْنَ ثَدْيَيْهِ، ثُمَّ تَحَامَلَ عَلَيْهِ فَقَتَلَ نَفْسَهُ، فَجَاءَ الرَّجُلُ إِلَى النَّبِيِّ ج فَقَالَ: أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ، فَقَالَ: «وَمَا ذَاكَ»؟ فَأَخْبَرَهُ، فَقَالَ: «إِنَّ الرَّجُلَ لَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، فِيمَا يَبْدُو لِلنَّاسِ، وَإِنَّهُ لَمِنْ أَهْلِ النَّارِ، وَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ، فِيمَا يَبْدُو لِلنَّاسِ وَهُوَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ»».(بخارى: ۴۲۰۷)

ترجمه: «سهل بن سعد ساعدی سمی‌گوید: نبی اكرم جو مشركین در یكی از غزوات در برابر هم قرار گرفتند و با هم جنگیدند. سپس، هر یک از آنها به پایگاههایشان برگشتند. در میان مسلمانان، مردی وجود داشت كه هر مشركی را كه یكه و تنها می‌یافت، دنبال می‌كرد و با شمشیر می‌زد. مردم گفتند: یا رسول الله! هیچ كس به اندازه فلانی نجنگیده است؟ آنحضرت جفرمود: «او از دوزخیان است». گفتند: اگر این شخص، دوزخی است پس چه كسی از ما اهل بهشت است؟ مردی از آن میان، گفت: من به تعقیب او می‌پردازم. پس در تند رفتن و كند رفتن (بهرحال) همراه او بود تا اینكه آن شخص، زخمی شد و برای مُردن، عجله نمود (درد را تحمل نكرد). پس دسته شمشیرش را بر زمین نهاد و لبه تیزش را وسط سینه‌اش قرار داد و بر آن فشار وارد كرد و اینگونه خود را كشت. آن مرد، نزد نبی اكرم جآمد و گفت: گواهی می‌دهم كه تو رسول خدا هستی.

آنحضرت جفرمود: «چه اتفاقی افتاده است»؟ آن مرد، او را از ماجرا باخبر ساخت. رسول خدا جفرمود: «بعضی از مردم، ظاهراً اعمال بهشتی انجام می‌دهند ولی در واقع، دوزخی هستند. و گروهی از مردم، ظاهراً رفتار دوزخی دارند ولی حقیقتاً اهل بهشت‌اند»».

۱۶۲۹- «وَفِي رِوَايَةٍ قَالَ النَّبِيُّ ج: «لا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلا مُؤْمِنٌ، إِنَّ اللَّهَ يُؤَيِّدُ الدِّينَ بِالرَّجُلِ الْفَاجِرِ»».(بخارى: ۴۲۰۳)

ترجمه: «و در روایتی دیگر، نبی اكرم جفرمود: «غیر از مؤمن، كسی دیگر به بهشت نمی‌رود و همانا خداوند دینش را با شخص فاجر، یاری می‌رساند»».

۱۶۳۰- «عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الأَكْوَعِ س قَالَ: ضُرِبْتُ ضَرْبَةٌ في سَاقِي يَوْمَ خَيْبَرَ، فَأَتَيْتُ النَّبِيَّ ج فَنَفَثَ فِيهِ ثَلاثَ نَفَثَاتٍ، فَمَا اشْتَكَيْتُهَا حَتَّى السَّاعَةِ».(بخارى: ۴۲۰۶)

ترجمه: «سلمه بن اكوع سمی‌گوید: روز جنگ خیبر، ضربه‌ای به ساق پایم وارد كردند. نزد نبی اكرم جرفتم و آنحضرت جسه بار با اندكی آب دهان بر آن، فوت كرد. پس از آن، تا این لحظه، احساس درد نكردم».

۱۶۳۱- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: أَقَامَ النَّبِيُّ ج بَيْنَ خَيْبَرَ وَالْمَدِينَةِ ثَلاثَ لَيَالٍ يُبْنَى عَلَيْهِ بِصَفِيَّةَ، فَدَعَوْتُ الْمُسْلِمِينَ إِلَى وَلِيمَتِهِ، وَمَا كَانَ فِيهَا مِنْ خُبْزٍ وَلا لَحْمٍ، وَمَا كَانَ فِيهَا إِلا أَنْ أَمَرَ بِلالاً بِالأنْطَاعِ فَبُسِطَتْ، فَأَلْقَى عَلَيْهَا التَّمْرَ وَالأقِطَ وَالسَّمْنَ، فَقََالَالْمُسْلِمُونَ: إِحْدَى أُمَّهَاتِ الْمُؤْمِنِينَ أَوْ مَا مَلَكَتْ يَمِينُهُ؟ قَالُوا: إِنْ حَجَبَهَا فَهِيَ إِحْدَى أُمَّهَاتِ الْمُؤْمِنِينَ، وَإِنْ لَمْ يَحْجُبْهَا فَهِيَ مِمَّا مَلَكَتْ يَمِينُهُ. فَلَمَّا ارْتَحَلَ وَطَّأَ لَهَا خَلْفَهُ وَمَدَّ الْحِجَابَ». (بخارى: ۴۲۱۳)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: نبی اكرم جسه شب، میان خیبر و مدینه توقف كرد و با صفیه ازدواج نمود. من، مسلمانان را به ولیمه‌اش دعوت كردم. در آن ولیمه، نان و گوشتی، وجود نداشت. بلكه به بلال سدستور داد تا سفره‌های چرمین را پهن كند. آنگاه، رسول خدا جبر آنها خرما، كشک و روغن گذاشت. مسلمانان گفتند: آیا صفیه یكی از مادران مؤمنان و یا كنیز اوست؟ با خود گفتند: اگر او را حجاب كند، پس یكی از مادران مؤمنان است وگرنه، كنیزش بشمار خواهد رفت.

سر‌انجام، هنگام سفر، رسول خدا جپشت سر خود، برایش، جایی مهیا ساخت و بر او پرده انداخت».

۱۶۳۲- «عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج نَهَى عَنْ مُتْعَةِ النِّسَاءِ يَوْمَ خَيْبَرَ وَعَنْ أَكْلِ لُحُومِ الْحُمُرِ الإنْسِيَّةِ».(بخارى: ۴۲۱۶)

ترجمه: «از علی بن ابی طالب سروایت است كه رسول الله جروز خیبر، از متعه زنان (صیغه كردن) و خوردن گوشت الاغ‌های اهلی، نهی فرمود».

۱۶۳۳- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَسَمَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَوْمَ خَيْبَرَ: لِلْفَرَسِ سَهْمَيْنِ، وَلِلرَّاجِلِ سَهْمًا».(بخارى: ۴۲۲۸)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: رسول خدا جروز خیبر، به اسب، دو سهم و به فرد پیاده، یک سهم داد».

۱۶۳۴- «عَنْ أَبِيْ مُوسَى س قَالَ: بَلَغَنَا مَخْرَجُ النَّبِيِّ ج وَنَحْنُ بِالْيَمَنِ، فَخَرَجْنَا مُهَاجِرِينَ إِلَيْهِ أَنَا وَأَخَوَانِ لِي أَنَا أَصْغَرُهُمْ، أَحَدُهُمَا أَبُو بُرْدَةَ وَالآخَرُ أَبُو رُهْمٍ، فِي ثَلاثَةٍ وَخَمْسِينَ رَجُلاً مِنْ قَوْمِي، فَرَكِبْنَا سَفِينَةً، فَأَلْقَتْنَا سَفِينَتُنَا إِلَى النَّجَاشِيِّ بِالْحَبَشَةِ، فَوَافَقْنَا جَعْفَرَ بْنَ أَبِي طَالِبٍ، فَأَقَمْنَا مَعَهُ حَتَّى قَدِمْنَا جَمِيعًا، فَوَافَقْنَا النَّبِيَّ ج حِينَ افْتَتَحَ خَيْبَرَ، وَكَانَ أُنَاسٌ مِنَ النَّاسِ يَقُولُونَ لَنَا ـ يَعْنِي لأهْلِ السَّفِينَةِ ـ: سَبَقْنَاكُمْ بِالْهِجْرَةِ. وَدَخَلَتْ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَيْسٍ ـ وَهِيَ مِمَّنْ قَدِمَ مَعَنَا ـ عَلَى حَفْصَةَ زَوْجِ النَّبِيِّ ج زَائِرَةً، وَقَدْ كَانَتْ هَاجَرَتْ إِلَى النَّجَاشِيِّ فِيمَنْ هَاجَرَ، فَدَخَلَ عُمَرُ عَلَى حَفْصَةَ وَأَسْمَاءُ عِنْدَهَا، فَقَالَ عُمَرُ حِينَ رَأَى أَسْمَاءَ: مَنْ هَذِهِ؟ قَالَتْ: أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَيْسٍ، قَالَ عُمَرُ: الْحَبَشِيَّةُ هَذِهِ، الْبَحْرِيَّةُ هَذِهِ؟ قَالَتْ أَسْمَاءُ: نَعَمْ. قَالَ: سَبَقْنَاكُمْ بِالْهِجْرَةِ، فَنَحْنُ أَحَقُّ بِرَسُولِ اللَّهِ ج مِنْكُمْ. فَغَضِبَتْ وَقَالَتْ كَلاَّ وَاللَّهِ، كُنْتُمْ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج يُطْعِمُ جَائِعَكُمْ، وَيَعِظُ جَاهِلَكُمْ، وَكُنَّا فِي دَارِ ـ أَوْ فِي أَرْضِ ـ الْبُعَدَاءِ الْبُغَضَاءِ بِالْحَبَشَةِ، وَذَلِكَ فِي اللَّهِ وَفِي رَسُولِهِ ج، وَايْمُ اللَّهِ! لا أَطْعَمُ طَعَامًا، وَلا أَشْرَبُ شَرَابًا، حَتَّى أَذْكُرَ مَا قُلْتَ لِرَسُولِ اللَّهِ ج وَنَحْنُ كُنَّا نُؤْذَى وَنُخَافُ، وَسَأَذْكُرُ ذَلِكَ لِلنَّبِيِّ ج وَأَسْأَلُهُ، وَاللَّهِ لا أَكْذِبُ وَلا أَزِيغُ وَلا أَزِيدُ عَلَيْهِ، فَلَمَّا جَاءَ النَّبِيُّ ج قَالَتْ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ! إِنَّ عُمَرَ قَالَ كَذَا وَكَذَا، قَالَ: «فَمَا قُلْتِ لَهُ»؟ قَالَتْ: قُلْتُ لَهُ: كَذَا وَكَذَا، قَالَ: «لَيْسَ بِأَحَقَّ بِي مِنْكُمْ، وَلَهُ وَلأصْحَابِهِ هِجْرَةٌ وَاحِدَةٌ، وَلَكُمْ أَنْتُمْ أَهْلَ السَّفِينَةِ هِجْرَتَانِ»».(بخارى: ۴۲۳۰، ۴۲۳۱)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: در یمن بودیم كه خبر ظهور نبی اكرم جبه ما رسید. پس من و دو برادرم كه یكی ابوبرده و دیگری ابورهم نام داشت و من از آنها كوچكتر بودم، همراه پنجاه و سه تن از افراد قبیله‌‌ام به قصد هجرت بسوی پیامبر اكرم جبراه افتادیم. پس سوار كشتی شدیم. اما كشتی ما را نزد نجاشی در حبشه برد. همزمان با ما جعفر بن ابی طالب نیز بدانجا آمد. ما نزد او ماندیم تا زمانیكه همه به مدینه رفتیم. و رفتن ما مصادف با فتح خیبر بود. تعدادی از مردم به ما كه اهل كشتی بودیم، می‌گفتند: ما در هجرت از شما پیشی گرفته‌ایم. روزی، اسماء دختر عمیس لكه قبلاً به حبشه هجرت كرده بود و همراه ما از حبشه آمد، به دیدار حفصه ل؛ همسر نبی اكرم ج؛ رفت. در آن اثنا، عمر نزد حفصه آمد و هنگامی كه اسماء را دید، پرسید: این كیست؟ حفصه گفت: اسماء دختر عمیس است. عمر گفت: همین حبشی است كه از راه دریا آمده است؟ اسماء گفت: بلی. عمر گفت: ما در هجرت، از شما پیشی گرفته‌ایم. بدینجهت، ما از شما نسبت به رسول الله جاستحقاق بیشتری داریم. اسماء خشمگین شد و گفت: سوگند به خدا، هرگز چنین نیست. شما همراه رسول الله جبودید، گرسنگان شما را غذا می‌داد و نادانان شما را نصیحت می‌كرد. ولی ما بخاطر خدا و رسولش در سرزمینی دور و دشمن، در حبشه با بیم و هراس و اذیت و آزار، بسر می‌بردیم. بخدا سوگند تا سخنانت را به اطلاع رسول خدا جنرسانم، هیچ آب و غذایی نمی‌خورم. سخنانت را برای نبی اكرم جبازگو خواهم كرد. سوگند به خدا كه نه دروغ بگویم. نه تحریف كنم و نه چیزی بر آنها بیفزایم. پس هنگامی كه نبی اكرم جآمد، اسماء گفت: ای رسول خدا! عمر چنین و چنان گفت: آنحضرت جفرمود: «شما به او چه جوابی دادید»؟ گفت: به او چنین و چنان گفتم. رسول خدا جفرمود: «آنها از شما نسبت به من استحقاق بیشتری ندارند. او و همراهانش، یک هجرت دارند وشما ؛اهل كشتی؛ دو هجرت دارید»».

۱۶۳۵- «وَعَنْهُ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «إِنِّي لأعْرِفُ أَصْوَاتَ رُفْقَةِ الأشْعَرِيِّينَ بِالْقُرْآنِ، حِينَ يَدْخُلُونَ بِاللَّيْلِ، وَأَعْرِفُ مَنَازِلَهُمْ مِنْ أَصْوَاتِهِمْ بِالْقُرْآنِ بِاللَّيْلِ، وَإِنْ كُنْتُ لَمْ أَرَ مَنَازِلَهُمْ حِينَ نَزَلُوا بِالنَّهَارِ، وَمِنْهُمْ حَكِيمٌ إِذَا لَقِيَ الْخَيْلَ، أَوْ قَالَ: الْعَدُوَّ، قَالَ لَهُمْ: إِنَّ أَصْحَابِي يَأْمُرُونَكُمْ أَنْ تَنْظُرُوهُمْ»».(بخارى: ۴۲۳۲)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «هنگامی كه گروه اشعریها در شب، وارد خانه‌هایشان می‌شوند، من از قرآن خواندن آنان، صدایشان را می‌شناسم و از قرآنی كه در شب می‌خوانند، خانه‌هایشان را تشخیص می‌دهم اگر چه در روز، منازلشان را ندیده باشم. و در میان آنان، شخصی بنام حكیم، وجود دارد كه هنگام ملاقات سواران یا دشمن به آنها می‌گوید: دوستان من به شما می‌گویند كه منتظر ما باشید»».

۱۶۳۶- «وَعَنْهُ س قَالَ: قَدِمْنَا عَلَى النَّبِيِّ ج بَعْدَ أَنِ افْتَتَحَ خَيْبَرَ، فَقَسَمَ لَنَا وَلَمْ يَقْسِمْ لأحَدٍ لَمْ يَشْهَدِ الْفَتْحَ غَيْرَنَا».(بخارى: ۴۲۳۳)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: بعد از فتح خیبر (از حبشه) نزد نبی اكرم جآمدیم. پس سهمی از اموال غنیمت به ما عنایت فرمود. و غیر از ما به احدی از كسانی كه در فتح خیبر شركت نداشتند، سهمی از اموال غنیمت نداد».

باب (۲۴): عمرۀ القضاء

۱۶۳۷- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: تَزَوَّجَ النَّبِيُّ ج مَيْمُونَةَ وَهُوَ مُحْرِمٌ، وَبَنَى بِهَا وَهُوَ حَلالٌ، وَمَاتَتْ بِسَرِفَ».(بخارى: ۴۲۵۸)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: نبی اكرم جدر حالت احرام، میمونه را نكاح كرد و زمانی كه از احرام بیرون آمده بود (در سَرِف) با وی ازدواج نمود. و سرانجام، میمونه در همان سَرِف، فوت كرد».

باب (۲۵): غزوۀ موته در سرزمین شام

۱۶۳۸- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: أَمَّرَ رَسُولُ اللَّهِج فِي غَزْوَةِ مُؤْتَةَ، زَيْدَ بْنَ حَارِثَةَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنْ قُتِلَ زَيْدٌ فَجَعْفَرٌ، وَإِنْ قُتِلَ جَعْفَرٌ، فَعَبْدُاللَّهِ بْنُ رَوَاحَةَ». قَالَ عَبْدُاللَّهِ: كُنْتُ فِيهِمْ فِي تِلْكَ الْغَزْوَةِ، فَالْتَمَسْنَا جَعْفَرَ بْنَ أَبِي طَالِبٍ، فَوَجَدْنَاهُ فِي الْقَتْلَى وَوَجَدْنَا مَا فِي جَسَدِهِ بِضْعًا وَتِسْعِينَ مِنْ طَعْنَةٍ وَرَمْيَةٍ».(بخارى: ۴۲۶۱)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: رسول الله جزید بن حارثه را بعنوان فرمانده جنگ موته، تعیین كرد و فرمود: «اگر زید به شهادت رسید، جعفر، و اگر جعفر به شهادت رسید، عبد الله بن رواحه، فرماندهی را بعهده گیرد».

ابن عمر بمی‌گوید: در آن غزوه، من همراه آنها بودم. در آن اثناء، به جستجوی جعفر بن ابی طالب پرداختیم، سرانجام او را در میان كشته شدگان یافتیم كه نود و اندی اثر نیزه و تیر بر پیكرش، وجود داشت».

باب (۲۶): فرستادن اسامه بن زید به سوی تیرۀ حُرَقات از قبیلۀ جُهَینه

۱۶۳۹- «عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ ب يَقُولُ: بَعَثَنَا رَسُولُ اللَّهِ ج إِلَى الْحُرَقَةِ، فَصَبَّحْنَا الْقَوْمَ فَهَزَمْنَاهُمْ، وَلَحِقْتُ أَنَا وَرَجُلٌ مِنَ الأنْصَارِ رَجُلاً مِنْهُمْ، فَلَمَّا غَشِينَاهُ، قَالَ: لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ، فَكَفَّ الأنْصَارِيُّ فَطَعَنْتُهُ بِرُمْحِي حَتَّى قَتَلْتُهُ، فَلَمَّا قَدِمْنَا بَلَغَ النَّبِيَّ ج فَقَالَ: «يَا أُسَامَةُ أَقَتَلْتَهُ بَعْدَ مَا قَالَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ»؟ قُلْتُ: كَانَ مُتَعَوِّذًا، فَمَا زَالَ يُكَرِّرُهَا حَتَّى تَمَنَّيْتُ أَنِّي لَمْ أَكُنْ أَسْلَمْتُ قَبْلَ ذَلِكَ الْيَوْمِ».(بخارى: ۴۲۶۹)

ترجمه: «اسامه بن زید بمی‌گوید: رسول الله جما را بسوی قبیله حُرقات فرستاد. صبح زود بر آنان یورش بردیم و آنها را شكست دادیم. من و یک انصاری به مردی از آنان رسیدیم. هنگامی كه بر او مسلط شدیم، لا إله إلا الله گفت. پس مرد انصاری، دست نگهداشت ولی من آنقدر به او نیزه زدم كه به كشته شد. هنگامی كه به مدینه آمدیم و خبر به نبی اكرم جرسید، فرمود: «ای اسامه! بعد از اینكه لا إله إلا الله گفت، او را كشتی»؟ گفتم: او برای نجات‌اش، شهادت آورد. سپس رسول خدا جآنقدر این جمله را تكرار كرد كه من آرزو كردم ای كاش! قبل از آن روز، مسلمان نشده بودم».

۱۶۴۰- «عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الأكْوَعِ س قَالَ: غَزَوْتُ مَعَ النَّبِيِّ ج سَبْعَ غَزَوَاتٍ، وَخَرَجْتُ فِيمَا يَبْعَثُ مِنَ الْبُعُوثِ تِسْعَ غَزَوَاتٍ، مَرَّةً عَلَيْنَا أَبُو بَكْرٍ، وَمَرَّةً عَلَيْنَا أُسَامَةُ».(بخارى: ۴۲۷۱)

ترجمه: «سلمه بن اكوع سمی‌گوید: در هفت غزوه، همراه نبی اكرم جبودم و در نه دسته نظامی كه پیامبر اكرم جاعزام كرد و گاهی، ابوبكر و گاهی، اسامه، فرماندهی آنها را بعهده داشتند، شركت داشتم».

باب (۲۷): غزوۀ فتح مکه در ماه مبارک رمضان

۱۶۴۱- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج خَرَجَ فِي رَمَضَانَ مِنَ الْمَدِينَةِ وَمَعَهُ عَشَرَةُ آلافٍ، وَذَلِكَ عَلَى رَأْسِ ثَمَانِ سِنِينَ وَنِصْفٍ مِنْ مَقْدَمِهِ الْمَدِينَةَ، فَسَارَ هُوَ وَمَنْ مَعَهُ مِنَ الْمُسْلِمِينَ إِلَى مَكَّةَ يَصُومُ وَيَصُومُونَ، حَتَّى بَلَغَ الْكَدِيدَ، وَهُوَ مَاءٌ بَيْنَ عُسْفَانَ وَقُدَيْدٍ أَفْطَرَ وَأَفْطَرُوا».(بخارى: ۴۲۷۶)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: نبی اكرم جهنگامی كه هشت و نیم سال كامل از هجرت‌اش به مدینه گذشته بود، در ماه مبارک رمضان با ده هزار نفر از مدینه براه افتاد. و مسلمانانی كه همراه او بودند، بسوی مكه، حركت كردند در حالی كه همگی روزه داشتند تا اینكه به چشمه آبی كه در میان عُسفان و قُدَید واقع شده است و كدِید نام دارد، رسیدند. در آنجا رسول اكرم جروزه‌اش را خورد و مسلمانان نیز خوردند».

۱۶۴۲- «وَعَنْهُ س قَالَ: خَرَجَ النَّبِيُّ ج فِي رَمَضَانَ إِلَى حُنَيْنٍ وَالنَّاسُ مُخْتَلِفُونَ، فَصَائِمٌ وَمُفْطِرٌ، فَلَمَّا اسْتَوَى عَلَى رَاحِلَتِهِ دَعَا بِإِنَاءٍ مِنْ لَبَنٍ أَوْ مَاءٍ، فَوَضَعَهُ عَلَى رَاحَتِهِ أَوْ عَلَى رَاحِلَتِهِ، ثُمَّ نَظَرَ إِلَى النَّاسِ فَقَالَ الْمُفْطِرُونَ لِلصُّوَّامِ: أَفْطِرُوا ».(بخارى: ۴۲۷۷)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: نبی اكرم جدر ماه مبارک رمضان بسوی حنین، بیرون رفت در حالی كه مردم با یكدیگر اختلاف داشتند. یعنی عده‌ای روزه داشتند و عده‌ای روزه نداشتند. هنگامی كه رسول الله جبر مركب‌اش سوار شد، ظرف شیر یا آبی خواست و آنرا بر كف دست یا روی سواری‌اش گذاشت و آنگاه بسوی مردم نگاه كرد. در نتیجه، كسانی كه روزه نداشتند به روزه داران گفتند: روزه تان را بخورید».

باب (۲۸): نبی اکرم ج روز فتح مکه، پرچم اسلام را کجا نصب کرد؟

۱۶۴۳- «عَنْ عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَيْرِ قَالَ: لَمَّا سَارَ رَسُولُ اللَّهِ ج عَامَ الْفَتْحِ، فَبَلَغَ ذَلِكَ قُرَيْشًا خَرَجَ أَبُو سُفْيَانَ بْنُ حَرْبٍ وَحَكِيمُ بْنُ حِزَامٍ وَبُدَيْلُ بْنُ وَرْقَاءَ يَلْتَمِسُونَ الْخَبَرَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج، فَأَقْبَلُوا يَسِيرُونَ حَتَّى أَتَوْا مَرَّ الظَّهْرَانِ، فَإِذَا هُمْ بِنِيرَانٍ كَأَنَّهَا نِيرَانُ عَرَفَةَ، فَقَالَ أَبُو سُفْيَانَ: مَا هَذِهِ لَكَأَنَّهَا نِيرَانُ عَرَفَةَ؟ فَقَالَ بُدَيْلُ بْنُ وَرْقَاءَ: نِيرَانُ بَنِي عَمْرٍو. فَقَالَ أَبُو سُفْيَانَ: عَمْرٌو أَقَلُّ مِنْ ذَلِكَ، فَرَآهُمْ نَاسٌ مِنْ حَرَسِ رَسُولِ اللَّهِ ج فَأَدْرَكُوهُمْ فَأَخَذُوهُمْ، فَأَتَوْا بِهِمْ رَسُولَ اللَّهِ ج، فَأَسْلَمَ أَبُو سُفْيَانَ، فَلَمَّا سَارَ قَالَ لِلْعَبَّاسِ: «احْبِسْ أَبَا سُفْيَانَ عِنْدَ حَطْمِ الْجَبَلِ حَتَّى يَنْظُرَ إِلَى الْمُسْلِمِينَ». فَحَبَسَهُ الْعَبَّاسُ، فَجَعَلَتِ الْقَبَائِلُ تَمُرُّ مَعَ النَّبِيِّ ج تَمُرُّ كَتِيبَةً كَتِيبَةً عَلَى أَبِي سُفْيَانَ، فَمَرَّتْ كَتِيبَةٌ قَالَ: يَا عَبَّاسُ مَنْ هَذِهِ؟ قَالَ: هَذِهِ غِفَارُ. قَالَ: مَا لِي وَلِغِفَارَ، ثُمَّ مَرَّتْ جُهَيْنَةُ، قَالَ مِثْلَ ذَلِكَ، ثُمَّ مَرَّتْ سَعْدُ بْنُ هُذَيْمٍ، فَقَالَ مِثْلَ ذَلِكَ، وَمَرَّتْ سُلَيْمُ، فَقَالَ مِثْلَ ذَلِكَ، حَتَّى أَقْبَلَتْ كَتِيبَةٌ لَمْ يَرَ مِثْلَهَا، قَالَ: مَنْ هَذِهِ؟ قَالَ: هَؤُلاءِ الأنْصَارُ عَلَيْهِمْ سَعْدُ بْنُ عُبَادَةَ مَعَهُ الرَّايَةُ، فَقَالَ سَعْدُ بْنُ عُبَادَةَ: يَا أَبَا سُفْيَانَ! الْيَوْمَ يَوْمُ الْمَلْحَمَةِ، الْيَوْمَ تُسْتَحَلُّ الْكَعْبَةُ، فَقَالَ أَبُو سُفْيَانَ: يَا عَبَّاسُ حَبَّذَا يَوْمُ الذِّمَارِ، ثُمَّ جَاءَتْ كَتِيبَةٌ وَهِيَ أَقَلُّ الْكَتَائِبِ فِيهِمْ رَسُولُ اللَّهِ ج وَأَصْحَابُهُ، وَرَايَةُ النَّبِيِّ ج مَعَ الزُّبَيْرِ بْنِ الْعَوَّامِ، فَلَمَّا مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ ج بِأَبِي سُفْيَانَ، قَالَ: أَلَمْ تَعْلَمْ مَا قَالَ سَعْدُ بْنُ عُبَادَةَ؟ قَالَ: «مَا قَالَ»؟ قَالَ: كَذَا وَكَذَا. فَقَالَ: «كَذَبَ سَعْدٌ، وَلَكِنْ هَذَا يَوْمٌ يُعَظِّمُ اللَّهُ فِيهِ الْكَعْبَةَ، وَيَوْمٌ تُكْسَى فِيهِ الْكَعْبَةُ». قَالَ: وَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ج أَنْ تُرْكَزَ رَايَتُهُ بِالْحَجُونِ، فَقَالَ الْعَبَّاسَ لِلزُّبَيْرِ بْنِ الْعَوَّامِ: يَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ! هَا هُنَا أَمَرَكَ رَسُولُ اللَّهِ ج أَنْ تَرْكُزَ الرَّايَةَ، قَالَ: وَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَوْمَئِذٍ خَالِدَ بْنَ الْوَلِيدِ أَنْ يَدْخُلَ مِنْ أَعْلَى مَكَّةَ مِنْ كَدَاءٍ، وَدَخَلَ النَّبِيُّ ج مِنْ كُدَا، فَقُتِلَ مِنْ خَيْلِ خَالِدِ بْنِ الْوَلِيدِ س يَوْمَئِذٍ رَجُلانِ: حُبَيْشُ بْنُ الأشْعَرِ، وَكُرْزُ بْنُ جابِرٍ الْفِهْرِيُّ».(بخارى: ۴۲۸۰)

ترجمه: «عروه بن زبیر سمی‌گوید: هنگامی كه رسول الله جبرای فتح مكه، حركت كرد و این خبر به قریش رسید، ابوسفیان بن حرب، حكیم بن حزام و بدیل بن ورقاء برای بدست آوردن اخبار رسول خدا جبیرون رفتند و به راهشان ادامه دادند تا به منطقه مرّالظهران رسیدند. ناگهان، چشم‌شان به آتش‌هایی مانند آتش‌های شب عرفات افتاد. ابوسفیان گفت: اینها چیست كه مانند آتش‌های شب عرفات است؟ بدیل بن ورقاء گفت: آتش‌های بنی عمرو است. ابوسفیان گفت: بنی عمرو كمتر از این هستند. سپس، تعدادی از نگهبانان رسول الله جآنها را دیدند و خود را بدانجا رساندند و آنان را دستگیر كردند و نزد رسول خدا جآوردند. ابوسفیان، مسلمان شد. هنگامی كه پیامبر اكرم جحركت كرد، خطاب به عباس فرمود: «ابوسفیان را در گردنه كوه نگهدار تا مسلمانان را ببیند». عباس نیز او را آنجا نگهداشت. پس قبایل مختلف همراه رسول خدا جبصورت گردانهای منظم، یكی پس از دیگری از مقابل ابوسفیان، عبور می‌كردند. ابو سفیان پس از عبور یک گردان، پرسید: ای عباس! اینها كیستند؟ گفت: این، طایفه غفار است. ابوسفیان گفت: مرا با غفار، كاری نیست. سپس، قبیله جهینه گذشت و ابو سفیان نیز همان سخنانش را تكرار كرد. آنگاه، قبیله سعد بن هُذیم گذشت و ابوسفیان بار دیگر نیز همان سخنانش را تكرار كرد. سپس قبیله سُلیم گذشت و همان سخنان، تكرار شدند. تا اینكه گرُدانی آمد كه ابوسفیان مانند آنرا ندیده بود. پرسید: اینها چه كسانی هستند؟ عباس گفت: اینها انصاراند كه سعد بن عباده فرمانده و پرچمدار آنها است. سعد بن عباده گفت: ای ابوسفیان! امروز، روز جنگ و كشتار است. امروز، كعبه، مباح می‌گردد. ابوسفیان گفت: ای عباس! كاش امروز می‌توانستم كاری انجام دهم.

سرانجام، گردانی آمد كه تعدادشان از همه كمتر و رسول الله جو یارانش در میان آنان بودند و پرچم نبی اكرم جرا زبیر بن عوام بدست داشت. هنگامی كه رسول الله جاز كنار ابوسفیان گذشت، ابوسفیان گفت: آیا می‌دانی سعد بن عباده چه گفت؟ رسول خدا جپرسید: «چه گفت»؟ گفت: چنین و چنان. رسول اكرم جفرمود: «سعد، دروغ گفته است. امروز، روزی است كه خداوند كعبه را به عظمت می‌رساند و روزی است كه كعبه پوشانیده می‌شود».

راوی می‌گوید: رسول الله جدستور داد تا پرچم‌اش در حجون (نام مكانی در مكه) به اهتزاز در آید.

عباس به زبیر بن عوام گفت: ای ابا عبد الله! رسول خدا جبه تو دستور داده است كه پرچم را در این مكان، نصب كنی.

همچنین رسول خدا جدر آن روز، به خالد بن ولید سدستور داد تا از قسمت علیای مكه یعنی منطقه كداء وارد شود. و خود پیامبر اكرم جهم از كداء وارد شد. و در آنروز دو نفر از اسب سواران خالد بن ولید به نام‌های حُبیش بن أشعر و كُرز بن جابر فهری به شهادت رسیدند».

۱۶۴۴- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنَ مُغَفَّلٍ س يَقُولُ: رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَوْمَ فَتْحِ مَكَّةَ عَلَى نَاقَتِهِ، وَهُوَ يَقْرَأُ سُورَةَ الْفَتْحِ يُرَجِّعُ، وَقَالَ: لَوْلا أَنْ يَجْتَمِعَ النَّاسُ حَوْلِي لَرَجَّعْتُ كَمَا رَجَّعَ».(بخارى: ۴۲۸۱)

ترجمه: «عبدالله بن مغفل سمی‌گوید: رسول الله جرا روز فتح مكه دیدم كه بر شترش، سوار است و سوره فتح را با آواز، می‌خواند. و اگر مردم، اطراف من جمع نمی‌شدند آنرا همانگونه كه رسول خدا جبا آواز می‌خواند، من نیز می‌خواندم».

۱۶۴۵- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ س قَالَ: دَخَلَ النَّبِيُّ ج مَكَّةَ يَوْمَ الْفَتْحِ، وَحَوْلَ الْبَيْتِ سِتُّونَ وَثَلاثُ مِائَةِ نُصُبٍ، فَجَعَلَ يَطْعُنُهَا بِعُودٍ فِي يَدِهِ وَيَقُولُ: ﴿جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَزَهَقَ ٱلۡبَٰطِلُ[الإسراء: ۸۱] . ﴿جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَمَا يُبۡدِئُ ٱلۡبَٰطِلُ وَمَا يُعِيدُ[سبأ: ۴۹] ».(بخارى: ۴۲۸۷)

ترجمه: «عبدالله بن مسعود سمی‌گوید: نبی اكرم جروز فتح مكه، وارد مكه شد در حالی كه اطراف كعبه، سیصد و شصت بت، وجود داشت. پیامبر خدا جبا چوبی كه در دست داشت، بر پهلوی بت‌ها می‌زد و می‌فرمود: «حق آمد و باطل رفت. حق آمد و باطل، كار جدیدی نمی‌تواند انجام دهد و كار گذاشته‌ای را هم نمی‌تواند باز گرداند. (هیچ كاری از باطل، ساخته نیست)».

باب (۲۹)

۱۶۴۶- «عَنْ عَمْرِو بْنِ سَلَمَةَ س قَالَ: كُنَّا بِمَاءٍ مَمَرِّ النَّاسِ، وَكَانَ يَمُرُّ بِنَا الرُّكْبَانُ فَنَسْأَلُهُمْ: مَا لِلنَّاسِ مَا لِلنَّاسِ؟ مَا هَذَا الرَّجُلُ؟ فَيَقُولُونَ: يَزْعُمُ أَنَّ اللَّهَ أَرْسَلَهُ أَوْحَى إِلَيْهِ ـ أَوْ أَوْحَى اللَّهُ بِكَذَا ـ فَكُنْتُ أَحْفَظُ ذَلِكَ الْكَلامَ، وَكَأَنَّمَا يُقَرُّ فِي صَدْرِي، وَكَانَتِ الْعَرَبُ تَلَوَّمُ بِإِسْلامِهِمُ الْفَتْحَ، فَيَقُولُونَ: اتْرُكُوهُ وَقَوْمَهُ، فَإِنَّهُ إِنْ ظَهَرَ عَلَيْهِمْ فَهُوَ نَبِيٌّ صَادِقٌ، فَلَمَّا كَانَتْ وَقْعَةُ أَهْلِ الْفَتْحِ، بَادَرَ كُلُّ قَوْمٍ بِإِسْلامِهِمْ، وَبَدَرَ أَبِي قَوْمِي بِإِسْلامِهِمْ، فَلَمَّا قَدِمَ، قَالَ: جِئْتُكُمْ وَاللَّهِ مِنْ عِنْدِ النَّبِيِّ ج حَقًّا، فَقَالَ: صَلُّوا صَلاةَ كَذَا فِي حِينِ كَذَا، وَصَلُّوا صَلاةَ كَذَا فِي حِينِ كَذَا، فَإِذَا حَضَرَتِ الصَّلاةُ فَلْيُؤَذِّنْ أَحَدُكُمْ، وَلْيَؤُمَّكُمْ أَكْثَرُكُمْ قُرْآنًا، فَنَظَرُوا فَلَمْ يَكُنْ أَحَدٌ أَكْثَرَ قُرْآنًا مِنِّي، لِمَا كُنْتُ أَتَلَقَّى مِنَ الرُّكْبَانِ، فَقَدَّمُونِي بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَأَنَا ابْنُ سِتٍّ أَوْ سَبْعِ سِنِينَ، وَكَانَتْ عَلَيَّ بُرْدَةٌ كُنْتُ إِذَا سَجَدْتُ تَقَلَّصَتْ عَنِّي، فَقَالَتِ امْرَأَةٌ مِنَ الْحَيِّ: أَلا تُغَطُّوا عَنَّا اسْتَ قَارِئِكُمْ، فَاشْتَرَوْا فَقَطَعُوا لِي قَمِيصًا، فَمَا فَرِحْتُ بِشَيْءٍ فَرَحِي بِذَلِكَ الْقَمِيصِ».(بخارى: ۴۳۰۲)

ترجمه: «عمرو بن سلمه سمی‌گوید: ما كنار آبی، زندگی می‏كردیم كه محل عبور مردم بود. اسب سواران از آنجا عبور می‌كردند و ما از آنها می‌پرسیدیم: مردم را چه شده است؟ ‌مردم را چه شده است؟ این مرد كیست؟ می‌گفتند: این مرد، گمان می‌كند كه خداوند بعنوان پیامبر، بسویش وحی می‌فرستد ـ ویا فلان چیز را به او وحی می‌كند ـ و من سخنان را به خاطر می‌سپردم و گویا در دلم جای می‌گرفت. و اعراب منتظر فتح مكه بودند تا مسلمان شوند و می‌گفتند: او و قوم‌اش را به حال خود بگذارید. اگر بر آنها پیروز شد، پیامبری راستگو است. پس هنگام فتح مكه، همه طوایف در اسلام آوردن از یكدیگر سبقت ‌می‌گرفتند. و پدرم قبل از قوم‌اش مسلمان شد. و هنگامی كه نزد ما آمد، گفت: بخدا سوگند كه من از نزد پیامبر برحقی پیش شما آمده‌ام كه می‌فرماید: «فلان نماز را در فلان وقت بخوانید و فلان نماز را در فلان وقت بخوانید. پس هرگاه، وقت نماز فرا رسید، یكی از شما اذان بگوید و كسی كه بیشتر قرآن می‌داند، امامت كند».

راوی می‌گوید: آنگاه دیدند كه كسی بیشتر از من قرآن نمی‌داند زیرا من قرآن را از سوارانی كه نزد ما می‌آمدند، ‌فرا گرفته بودم. پس مرا كه كودكی شش یا هفت ساله بودم، امام، قرار دادند. و من چادری به تن داشتم كه هنگام سجده، جمع می‌شد. به همین خاطر، یكی از زنان محله گفت: آیا شرمگاه قاری تان را از ما نمی‌پوشانید؟! آنگاه، پارچه‌ای خریدند و برایم پیراهنی دوختند. هیچ چیز مرا به اندازه آن پیراهن، خوشحال نكرد».

باب (۳۰): این گفتۀ خداوند متعال که می‌فرماید: و روز حنین هنگامی که کثرت شما، شما را مغرور ساخت... و خداوند آمرزنده و مهربان است

۱۶۴۷- «عَنْ عَبْدِ اللهِ ابْنِ أَبِي أَوْفَى: أَنَّهُ كَانّ بِيَدِهِ ضَرْبَةً، قَالَ: ضُرِبْتُهَا مَعَ النَّبِيِّ ج يَوْمَ حُنَيْنٍ».(بخارى:۴۳۱۴)

ترجمه: «عبدالله بن ابی اوفی سكه اثر ضربه‌ای در دستش وجود داشت، می‌گوید: در روز حنین كه همراه نبی اكرم جبودم، این ضربه به من وارد شد».

باب (۳۱): غزوۀ اوطاس

۱۶۴۸- «عَنْ أَبِي مُوسَى س قَالَ: لَمَّا فَرَغَ النَّبِيُّ ج مِنْ حُنَيْنٍ، بَعَثَ أَبَا عَامِرٍ عَلَى جَيْشٍ إِلَى أَوْطَاسٍ، فَلَقِيَ دُرَيْدَ بْنَ الصِّمَّةِ، فَقُتِلَ دُرَيْدٌ وَهَزَمَ اللَّهُ أَصْحَابَهُ، قَالَ أَبُو مُوسَى: وَبَعَثَنِي مَعَ أَبِي عَامِرٍ، فَرُمِيَ أَبُو عَامِرٍ فِي رُكْبَتِهِ، رَمَاهُ جُشَمِيٌّ بِسَهْمٍ فَأَثْبَتَهُ فِي رُكْبَتِهِ، فَانْتَهَيْتُ إِلَيْهِ، فَقُلْتُ: يَا عَمِّ مَنْ رَمَاكَ؟ فَأَشَارَ إِلَى أَبِي مُوسَى، فَقَالَ: ذَاكَ قَاتِلِي الَّذِي رَمَانِي، فَقَصَدْتُ لَهُ فَلَحِقْتُهُ، فَلَمَّا رَآنِي وَلَّى، فَاتَّبَعْتُهُ، وَجَعَلْتُ أَقُولُ لَهُ: أَلا تَسْتَحْيِي؟ أَلا تَثْبُتُ؟، فَكَفَّ فَاخْتَلَفْنَا ضَرْبَتَيْنِ بِالسَّيْفِ فَقَتَلْتُهُ، ثُمَّ قُلْتُ لأبِي عَامِرٍ: قَتَلَ اللَّهُ صَاحِبَكَ، قَالَ: فَانْزِعْ هَذَا السَّهْمَ، فَنَزَعْتُهُ فَنَزَا مِنْهُ الْمَاءُ، قَالَ: يَا ابْنَ أَخِي، أَقْرِئِ النَّبِيَّ ج السَّلامَ، وَقُلْ لَهُ: اسْتَغْفِرْ لِي، وَاسْتَخْلَفَنِي أَبُو عَامِرٍ عَلَى النَّاسِ، فَمَكُثَ يَسِيرًا ثُمَّ مَاتَ، فَرَجَعْتُ، فَدَخَلْتُ عَلَى النَّبِيِّ ج فِي بَيْتِهِ عَلَى سَرِيرٍ مُرْمَلٍ، وَعَلَيْهِ فِرَاشٌ قَدْ أَثَّرَ رِمَالُ السَّرِيرِ بِظَهْرِهِ وَجَنْبَيْهِ، فَأَخْبَرْتُهُ بِخَبَرِنَا وَخَبَرِ أَبِي عَامِرٍ، وَ قَالَ: قُلْ لَهُ: اسْتَغْفِرْ لِي، فَدَعَا بِمَاءٍ فَتَوَضَّأَ، ثُمَّ رَفَعَ يَدَيْهِ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِعُبَيْدٍ أَبِي عَامِرٍ». وَرَأَيْتُ بَيَاضَ إِبْطَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: «اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَوْقَ كَثِيرٍ مِنْ خَلْقِكَ مِنَ النَّاسِ». فَقُلْتُ: وَلِي فَاسْتَغْفِرْ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِعَبْدِاللَّهِ بْنِ قَيْسٍ ذَنْبَهُ، وَأَدْخِلْهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مُدْخَلاً كَرِيمًا»». (بخارى: ۴۳۲۳)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: هنگامی كه نبی اكرم جاز غزوه حنین، فراغت یافت، لشكری به فرماندهی ابوعامر بسوی اوطاس فرستاد. او در آنجا با دُرید بن صَمّه روبرو شد. دُرید كشته شد و خداوند، یارانش را شكست داد.

ابوموسی می‌گوید: مرا هم رسول خدا جبا ابوعامر فرستاد. ابوعامر زخمی شد. یعنی مردی از قبیله بنی جُشم، تیری بسوی او پرتاپ كرد كه به زانویش اصابت نمود. خود را به او رساندم و گفتم: عمو جان! چه كسی بسویت تیر‌اندازی كرد؟ او با اشاره، به من گفت: آن شخص، قاتل من است و بسوی من تیر‌اندازی كرد. پس قصد او كردم و خود را به او رساندم. با دیدن من، فرار كرد. او را تعقیب كردم و به او گفتم: خجالت نمی‌كشی، فرار می‌كنی، ‌توقف كن. آنگاه، ایستاد و پس از رد و بدل كردن ضربات شمشیر، او را به قتل رساندم. سپس به ابوعامر گفتم: خداوند، او را به قتل رساند. ابوعامر گفت: این تیر را بیرون بیاور. من آنرا بیرون آوردم. از آنجا، آب جاری شد. ابوعامر گفت: ای برادر زاده! سلام مرا به نبی اكرم جبرسان و به ایشان بگو تا برای من طلب مغفرت كند. و مرا به عنوان جانشین خود، تعیین نمود و پس از چند لحظه، فوت كرد.

من برگشتم و نزد نبی اكرم جرفتم. آنحضرت جدر خانه‌اش روی تختی ساخته شده از حصیر،‌ خوابیده بود. و اثر بافت‌های تخت بر پشت رسول خدا جدیده می‌شد. پس او را از وضع خود و ابوعامر باخبر ساختم و گفتم: ابو عامر از شما خواست كه برایش طلب مغفرت كنید. آنگاه رسول خدا جآب خواست و وضو گرفت و سپس، دست به دعا برداشت و فرمود: «خدایا! بنده ات ابو عامر را ببخشای».

راوی می‌گوید: من سفیدی زیر بغل‌های رسول خدا جرا دیدم. سپس آنحضرت جافزود: «خدایا! روز قیامت، مرتبه‌اش را از بسیاری ا ز مردم، بالاتر قرار بده». گفتم: برای من نیز طلب مغفرت كن. فرمود: «خدایا! گناهان عبد الله بن قیس را ببخش و روز قیامت، جایگاه خوبی نصیب‌اش بگردان»».

باب (۳۲): غزوۀ طایف در شوال سال هشتم هجری

۱۶۴۹- «عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ ل قَالَتْ: دَخَلَ عَلَيَّ النَّبِيُّ ج وَعِنْدِي مُخَنَّثٌ: فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ لِعَبْدِاللَّهِ بْنِ أَبِي أُمَيَّةَ: يَا عَبْدَاللَّهِ! أَرَأَيْتَ إِنْ فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ الطَّائِفَ غَدًا؟ فَعَلَيْكَ بِابْنَةِ غَيْلانَ، فَإِنَّهَا تُقْبِلُ بِأَرْبَعٍ وَتُدْبِرُ بِثَمَانٍ، وَقَالَ النَّبِيُّ ج: «لا يَدْخُلَنَّ هَؤُلاءِ عَلَيْكُنَّ»».(بخارى: ۴۳۲۴)

ترجمه: «ام سلمه لمی‌گوید: نبی اكرم جبه خانه من آمد در حالی كه فرد مخنّثی، آنجا نشسته بود. پس شنیدم كه آن مخنث، به عبد الله بن امیه می‌گوید: ای عبد الله! اگر خداوند، فردا طائف را برای شما فتح كرد، نظرت چیست؟ تو دختر غیلان را انتخاب كن. زیرا اگر از جلو به او بنگری، چهار چین خوردگی، و اگر از پشت سر، به او نگاه كنی، هشت چین خوردگی می‌بینی. نبی اكرم جخطاب به همسرانش فرمود: «چنین كسانی را نزد خود راه ندهید»».

۱۶۵۰- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: لَمَّا حَاصَرَ‌ رَسُولُ اللَّهِ ج الطَّائِفَ فَلَمْ يَنَلْ مِنْهُمْ شَيْئًا، قَالَ: «إِنَّا قَافِلُونَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ». فَثَقُلَ عَلَيْهِمْ، وَقَالُوا: نَذْهَبُ وَلا نَفْتَحُهُ، وَقَالَ مَرَّةً: «نَقْفُلُ». فَقَالَ: «اغْدُوا عَلَى الْقِتَالِ». فَغَدَوْا فَأَصَابَهُمْ جِرَاحٌ، فَقَالَ: «إِنَّا قَافِلُونَ غَدًا إِنْ شَاءَ اللَّهُ». فَأَعْجَبَهُمْ، فَضَحِكَ النَّبِيُّ ج».(بخارى: ۴۳۲۵)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: هنگامی كه رسول الله جطایف را محاصره كرد و نتوانست كاری از پیش ببرد، فرمود: «اگر خدا بخواهد، بر می‌گردیم». این سخن، بر صحابه، دشوار آمد و گفتند: بدون فتح، بر می‌گردیم!؟ آنحضرت جبار دیگر فرمود: «بر می‌گردیم». سرانجام فرمود: فردا صبح به جنگ بروید». پس صبح روز بعد، به جنگ رفتند و بسیاری از آنها زخمی شدند. رسول اكرم جفرمود: «اگر خدا بخواهد، فردا برمی‌گردیم». این سخن پیامبر‌اكرم جمورد پسند آنان قرار گرفت. آنگاه رسول‌خدا جخندید».

۱۶۵۱- «عَنْ سَعْدٍ وَأَبَي بَكْرَةَ ب قَالاَ: سَمِعْنَا النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «مَنِ ادَّعَى إِلَى غَيْرِ أَبِيهِ وَهُوَ يَعْلَمُ فَالْجَنَّةُ عَلَيْهِ حَرَامٌ»». (بخارى: ۴۳۲۷)

ترجمه: «سعد و ابو بكره بمی‌گویند: شنیدیم كه نبی اكرم جفرمود: «هر كس كه آگاهانه، خود را به كسی غیر از پدرش، نسبت دهد، بهشت برایش حرام می‌گردد»».

۱۶۵۲- «عَنْ أَبِي مُوسَى س قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ النَّبِيِّ ج وَهُوَ نَازِلٌ بِالْجِعْرَانَةِ بَيْنَ مَكَّةَ وَالْمَدِينَةِ وَمَعَهُ بِلالٌ، فَأَتَى النَّبِيَّ ج أَعْرَابِيٌّ، فَقَالَ: أَلا تُنْجِزُ لِي مَا وَعَدْتَنِي؟ فَقَالَ لَهُ: «أَبْشِرْ». فَقَالَ: قَدْ أَكْثَرْتَ عَلَيَّ مِنْ أَبْشِرْ، فَأَقْبَلَ عَلَى أَبِي مُوسَى وَبِلالٍ كَهَيْئَةِ الْغَضْبَانِ، فَقَالَ: «رَدَّ الْبُشْرَى فَاقْبَلا أَنْتُمَا». قَالاَ: قَبِلْنَا. ثُمَّ دَعَا بِقَدَحٍ فِيهِ مَاءٌ، فَغَسَلَ يَدَيْهِ وَوَجْهَهُ فِيهِ، وَمَجَّ فِيهِ، ثُمَّ قَالَ: «اشْرَبَا مِنْهُ، وَأَفْرِغَا عَلَى وُجُوهِكُمَا وَنُحُورِكُمَا، وَأَبْشِرَا». فَأَخَذَا الْقَدَحَ فَفَعَلا، فَنَادَتْ أُمُّ سَلَمَةَ مِنْ وَرَاءِ السِّتْرِ: أَنْ أَفْضِلا لأمِّكُمَا. فَأَفْضَلا لَهَا مِنْهُ طَائِفَةً».(بخارى: ۴۳۲۸)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: نزد نبی اكرم جبودم كه آنحضرت جهمراه بلال، در جعرانه، میان مكه و مدینه، منزل گرفته بود. در آنجا عربی بادیه نشین نزد رسول خدا جآمد و گفت: آیا به وعده‌ای كه به من داده‌ای، وفا نمی‌كنی؟ پیامبر اكرم جخطاب به او فرمود: «به تو مژده می‌دهم». آن مرد، گفت: زیاد از این مژده‌ها به من داده‌ای. رسول الله جبا حالتی خشمگین، رو به ابوموسی و بلال كرد وفرمود: «مژده‌‌ام را نپذیرفت. شما آنرا بپذیرید». آنان گفتند: ما پذیرفتیم. سپس، ظرف آبی خواست و دستها و صورت‌اش را در آن شست و آب دهان انداخت و فرمود: «از این بنوشید و بر چهره و سینه‌هایتان بریزید و شما را بشارت می‌دهم». آنان نیز ظرف آب را گرفتند و چنین كردند. آنگاه، ام سلمه از پشت پرده صدا زد و گفت: از باقیمانده آن برای مادرتان بگذارید. آنها نیز قدری از آن آب، برایش گذاشتند».

۱۶۵۳- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: جَمَعَ النَّبِيُّ ج نَاسًا مِنَ الأنْصَارِ، فَََقَالَ: «إِنَّ قُرَيْشًا حَدِيثُ عَهْدٍ بِجَاهِلِيَّةٍ وَمُصِيبَةٍ، وَإِنِّي أَرَدْتُ أَنْ أَجْبُرَهُمْ وَأَتَأَلَّفَهُمْ، أَمَا تَرْضَوْنَ أَنْ يَرْجِعَ النَّاسُ بِالدُّنْيَا وَتَرْجِعُونَ بِرَسُولِ اللَّهِ ج إِلَى بُيُوتِكُمْ»؟ قَالُوا: بَلَى، قَالَ: «لَوْ سَلَكَ النَّاسُ وَادِيًا وَسَلَكَتِ الأنْصَارُ شِعْبًا، لَسَلَكْتُ وَادِيَ الأنْصَارِ أَوْ شِعْبَ الأنْصَارِ»».(بخارى: ۴۳۳۴)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: نبی اكرم جگروهی از انصار را جمع كرد و فرمود: «همانا قریش، تازه مسلمان و مصیبت دیده‌اند. خواستم ضرر و زیان آنها را جبران كنم و از ایشان، دلجویی نمایم. آیا شما راضی نیستید كه مردم با دنیا برگردند و شما با رسول خدا به خانه‌هایتان برگردید»؟ گفتند: بلی. آنحضرت جفرمود: «اگر همه مردم به یک وادی، و انصار به وادی دیگر بروند، من به وادی انصار خواهم رفت»».

باب (۳۳): اعزام خالد بن ولید س توسط رسول خدا ج بسوی بنی جَذِیمه

۱۶۵۴- «عَنْ عَبْدِالله بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: بَعَثَ النَّبِيُّ ج خَالِدَ بْنَ الْوَلِيدِ إِلَى بَنِي جَذِيمَةَ، فَدَعَاهُمْ إِلَى الإسْلامِ، فَلَمْ يُحْسِنُوا أَنْ يَقُولُوا: أَسْلَمْنَا، فَجَعَلُوا يَقُولُونَ: صَبَأْنَا صَبَأْنَا، فَجَعَلَ خَالِدٌ يَقْتُلُ مِنْهُمْ، وَيَأْسِرُ، وَدَفَعَ إِلَى كُلِّ رَجُلٍ مِنَّا أَسِيرَهُ، حَتَّى قَدِمْنَا عَلَى النَّبِيِّ ج، فَذَكَرْنَاهُ، فَرَفَعَ النَّبِيُّ ج يَدَهُ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِمَّا صَنَعَ خَالِدٌ» مَرَّتَيْنِ».(بخارى:۴۳۳۹)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: نبی اكرم جخالد بن ولید را بسوی بنی جَذِیمه فرستاد و آنها را به اسلام، فرا خواند. ولی آنان نتوانستند كه بخوبی بگویند: اسلمنا (ما مسلمان شدیم). بلكه گفتند: صبأنا (یعنی از دینی وارد دینی دیگر شدیم). لذا خالد بن ولید، همچنان آنها را می‌كشت و به اسارت می‌گرفت. و به هر یک از ما اسیرش را تحویل داد تا اینكه نزد نبی اكرم جآمدیم و ماجرا را برایش بازگو كردیم. رسول خدا جدستش را بلند كرد و دوبار، فرمود: «خدایا! من از كار خالد، نزد تو اعلام برائت می‌كنم»».

باب (۳۴): سَریۀ عبدالله بن حذافۀ سهمی و علقمه بن مُجَزَّر مدلجی که به آن سریۀ انصاری نیز می‌گویند

۱۶۵۵- «عَنْ عَلِيٍّ س قَالَ: بَعَثَ النَّبِيُّ ج سَرِيَّةً فَاسْتَعْمَلَ رَجُلاً مِنَ الأنْصَارِ وَأَمَرَهُمْ أَنْ يُطِيعُوهُ، فَغَضِبَ، فَقَالَ: أَلَيْسَ أَمَرَكُمُ النَّبِيُّ ج أَنْ تُطِيعُونِي؟ قَالُوا: بَلَى، قَالَ: فَاجْمَعُوا لِي حَطَبًا، فَجَمَعُوا، فَقَالَ: أَوْقِدُوا نَارًا، فَأَوْقَدُوهَا، فَقَالَ: ادْخُلُوهَا، فَهَمُّوا، وَجَعَلَ بَعْضُهُمْ يُمْسِكُ بَعْضًا، وَيَقُولُونَ: فَرَرْنَا إِلَى النَّبِيِّ ج مِنَ النَّارِ، فَمَا زَالُوا حَتَّى خَمَدَتِ النَّارُ، فَسَكَنَ غَضَبُهُ، فَبَلَغَ النَّبِيَّ ج، فَقَالَ: «لَوْ دَخَلُوهَا مَا خَرَجُوا مِنْهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، الطَّاعَةُ فِي الْمَعْرُوفِ»».(بخارى: ۴۳۴۰)

ترجمه: «علی بن ابی طالب سمی‌گوید: نبی اكرم جسریه‌ای (یک دسته نظامی) را برای انجام مأموریتی فرستاد و یكی از انصار را بعنوان امیر، تعیین فرمود و به آنان دستور داد كه از او اطاعت كنند. روزی، آن مرد انصاری (كه امیر بود) خشمگین شد و گفت: مگر رسول اكرم جبه شما دستور نداد كه از من اطاعت كنید؟ گفتند: بلی. گفت: برایم هیزم جمع كنید. آنها نیز جمع كردند. سپس گفت: آتش، روشن كنید. آنها نیز روشن كردند. آنگاه گفت: وارد آتش شوید. آنان خواستند وارد آتش شوند. ولی بعضی، مانع بعضی دیگر می‌شدند و می‌گفتند: بسوی نبی اكرم جرفتیم (مسلمان شدیم) تا از آتش، نجات یابیم. و در این كشمكش بسر بردند تا اینكه آتش خاموش شد و خشم او نیز فرو نشست. خبر به رسول خدا جرسید. فرمود: «اگر وارد آتش می‌شدند، تا روز قیامت از آن، بیرون نمی‌آمدند. زیرا اطاعت، فقط در انجام كارهای خوب است»».

باب (۳۵): فرستادن ابو موسی و معاذ به یمن، قبل از حجۀ الوداع

۱۶۵۶- «عَنْ أَبِي مُوسَى س أَنَّ النَّبِيَّ ج بَعَثَه وَمُعَاذَ بْنَ جَبَلٍ إِلَى الْيَمَنِ، قَالَ: وَبَعَثَ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا عَلَى مِخْلافٍ، قَالَ: وَالْيَمَنُ مِخْلافَانِ، ثُمَّ قَالَ: «يَسِّرَا وَلا تُعَسِّرَا، وَبَشِّرَا وَلا تُنَفِّرَا». فَانْطَلَقَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا إِلَى عَمَلِهِ، قال: وَكَانَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا إِذَا سَارَ فِي أَرْضِهِ كَانَ قَرِيبًا مِنْ صَاحِبِهِ أَحْدَثَ بِهِ عَهْدًا فَسَلَّمَ عَلَيْهِ، فَسَارَ مُعَاذٌ فِي أَرْضِهِ قَرِيبًا مِنْ صَاحِبِهِ أَبِي مُوسَى، فَجَاءَ يَسِيرُ عَلَى بَغْلَتِهِ حَتَّى انْتَهَى إِلَيْهِ، وَإِذَا هُوَ جَالِسٌ، وَقَدِ اجْتَمَعَ إِلَيْهِ النَّاسُ، وَإِذَا رَجُلٌ عِنْدَهُ قَدْ جُمِعَتْ يَدَاهُ إِلَى عُنُقِهِ، فَقَالَ لَهُ مُعَاذٌ: يَا عَبْدَاللَّهِ بْنَ قَيْسٍ أَيُّمَ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا رَجُلٌ كَفَرَ بَعْدَ إِسْلامِهِ، قَالَ: لاَ أَنْزِلُ حَتَّى يُقْتَلَ، قَالَ: إِنَّمَا جِيءَ بِهِ لِذَلِكَ فَانْزِلْ، قَالَ: مَا أَنْزِلُ حَتَّى يُقْتَلَ، فَأَمَرَ بِهِ فَقُتِلَ، ثُمَّ نَزَلَ، فَقَالَ: يَا عَبْدَاللَّهِ كَيْفَ تَقْرَأُ الْقُرْآنَ؟ قَالَ: أَتَفَوَّقُهُ تَفَوُّقًا، قَالَ: فَكَيْفَ تَقْرَأُ أَنْتَ يَا مُعَاذُ؟ قَالَ: أَنَامُ أَوَّلَ اللَّيْلِ، فَأَقُومُ وَقَدْ قَضَيْتُ جُزْئِي مِنَ النَّوْمِ، فَأَقْرَأُ مَا كَتَبَ اللَّهُ لِي، فَأَحْتَسِبُ نَوْمَتِي، كَمَا أَحْتَسِبُ قَوْمَتِي». (بخارى: ۴۳۴۲)

ترجمه: «از ابوموسی اشعری سروایت است كه نبی اكرم جاو و معاذ بن جبل را به یمن فرستاد. گفتنی است كه یمن، شامل دو بخش بود كه هر یک از آنها را به بخشی، فرستاد. آنگاه فرمود: «آسان بگیرید وسخت نگیرید. بشارت دهید و تنفر ایجاد نكنید». سپس هر یک از آنها به محل كارش رفت. و هر گاه،‌ یكی از آنها به قلمرو و دیگری نزدیک می‌شد، می‌رفت و جویای حالش می‌شد. روزی، معاذ در قلمرو مأموریتش آنقدر پیش رفت تا به ابوموسی نزدیک شد. آنگاه سوار بر قاطرش شد و نزد او رفت. در آنجا دید كه او نشسته است و مردم، اطراف‌اش جمع شده‌اند. همچنین نزد او مردی را دید كه دستهایش به گردن‌اش بسته شده بود. معاذ گفت: ای عبد الله بن قیس! این چیست؟ ابوموسی گفت: این مردی است كه پس از اسلام آوردن، كافر شده است. معاذ گفت: تا كشته نشود، از مركب‌‌ام پایین نمی‌آیم. ابوموسی گفت: به همین خاطر، آورده شده است. پایین بیا. دوباره گفت: تا كشته نشود، پایین نمی‌آیم. آنگاه ابوموسی دستور داد و او كشته شد. سپس، معاذ پایین آمد و گفت: ای عبد الله! (ابو موسی) چگونه قرآن، تلاوت می‌كنی؟ گفت: من در شبانه روز، كم كم قرآن می‌خوانم. ای معاذ! تو چگونه قرآن می‌خوانی؟ گفت: اول شب می‌خوابم و پس از اینكه بخش خوابم را كامل كردم، برمی خیزم و هر اندازه كه خداوند برایم مقدر كرده باشد، قرآن می‌خوانم و همانطور كه از بیداری‌ام، امید اجر و ثواب دارم، از خوابم نیز امید اجر و ثواب دارم».

۱۶۵۷- «عَنْ أَبِي مُوسَى الأشْعَرِيِّ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج بَعَثَهُ إِلَى الْيَمَنِ، فَسَأَلَهُ عَنْ أَشْرِبَةٍ تُصْنَعُ بِهَا، فَقَالَ: «وَمَا هِيَ»؟ قَالَ: الْبِتْعُ وَالْمِزْرُ، فَقَالَ: «كُلُّ مُسْكِرٍ حَرَامٌ»».(بخارى:۴۳۴۳)

ترجمه: «از ابوموسی اشعری سروایت است كه نبی اكرم جاو را بسوی یمن فرستاد. ایشان از آنحضرت جدرباره شراب‌هایی كه در آنجا ساخته می‌شود، سؤال كرد. رسول خدا جپرسید: «آنها از چه ساخته می‌شوند»؟ گفت: شراب عسل و جو هستند. آنحضرت جفرمود: «هر چیز مست كننده، حرام است»».

باب (۳۶): فرستادن علی و خالد بن ولید ب به یمن

۱۶۵۸- «عَنِ الْبَرَاءِ س قَالَ: بَعَثَنَا رَسُولُ اللَّهِ ج مَعَ خَالِدِ بْنِ الْوَلِيدِ إِلَى الْيَمَنِ، قَالَ: ثُمَّ بَعَثَ عَلِيًّا بَعْدَ ذَلِكَ مَكَانَهُ، فَقَالَ: «مُرْ أَصْحَابَ خَالِدٍ مَنْ شَاءَ مِنْهُمْ أَنْ يُعَقِّبَ مَعَكَ فَلْيُعَقِّبْ، وَمَنْ شَاءَ فَلْيُقْبِلْ». فَكُنْتُ فِيمَنْ عَقَّبَ مَعَهُ، قَالَ: فَغَنِمْتُ أَوَاقٍ ذَوَاتِ عَدَدٍ».(بخارى: ۴۳۴۹)

ترجمه: «براء بن عازب سمی‌گوید: رسول اكرم جما را همراه خالد بن ولید به یمن اعزام كرد. پس از مدتی، علی را بجای او فرستاد و فرمود: «به یاران خالد بگو كه هر كس دوست دارد، با تو بماند. و هركس، دوست ندارد، بیاید». راوی می‌گوید: من از كسانی بودم كه با علی ماندم و چندین اوقیه طلا به غنیمت گرفتم».

۱۶۵۹- «عَنْ بُرَيْدَةَ س قَالَ: بَعَثَ النَّبِيُّ ج عَلِيًّا إِلَى خَالِدٍ لِيَقْبِضَ الْخُمُسَ، وَكُنْتُ أُبْغِضُ عَلِيًّا، وَقَدِ اغْتَسَلَ، فَقُلْتُ لِخَالِدٍ: أَلا تَرَى إِلَى هَذَا؟! فَلَمَّا قَدِمْنَا عَلَى النَّبِيِّ ج ذَكَرْتُ ذَلِكَ لَهُ، فَقَالَ: «يَا بُرَيْدَةُ أَتُبْغِضُ عَلِيًّا»؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: «لا تُبْغِضْهُ، فَإِنَّ لَهُ فِي الْخُمُسِ أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ»».(بخارى: ۴۳۵۰)

ترجمه: «بریده سمی‌گوید: نبی اكرم جعلی را بسوی خالد فرستاد تا خُمس اموال غنیمت را تحویل بگیرد. علی (با كنیزی كه از اموال خُمس بشمار می‌رفت؛ همبستر شد و) غسل كرد. من كه از این كار علی،‌ ناراحت شدم، به خالد گفتم: این را نمی‌بینی كه چكار كرده است؟!.

هنگامی كه نزد نبی اكرم جآمدیم، این ماجرا را برایش بازگو نمودم. آنحضرت جفرمود: «ای بریده! آیا كینه علی را در دل داری»؟ گفتم: بلی. فرمود: «با او دشمنی مكن زیرا سهمیه او از خُمس، بیشتر از این است»».

۱۶۶۰- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س قَالَ: بَعَثَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ س إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج مِنَ الْيَمَنِ بِذُهَيْبَةٍ فِي أَدِيمٍ مَقْرُوظٍ، لَمْ تُحَصَّلْ مِنْ تُرَابِهَا، قَالَ: فَقَسَمَهَا بَيْنَ أَرْبَعَةِ نَفَرٍ بَيْنَ عُيَيْنَةَ بْنِ بَدْرٍ، وَأَقْرَعَ بْنِ حابِسٍ، وَزَيْدِ الْخَيْلِ، وَالرَّابِعُ: إِمَّا عَلْقَمَةُ، وَإِمَّا عَامِرُ بْنُ الطُّفَيْلِ، فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ: كُنَّا نَحْنُ أَحَقَّ بِهَذَا مِنْ هَؤُلاءِ، قَالَ: فَبَلَغَ ذَلِكَ النَّبِيَّ ج فَقَالَ: «أَلا تَأْمَنُونِي وَأَنَا أَمِينُ مَنْ فِي السَّمَاءِ، يَأْتِينِي خَبَرُ السَّمَاءِ صَبَاحًا وَمَسَاءً». قَالَ: فَقَامَ رَجُلٌ غَائِرُ الْعَيْنَيْنِ، مُشْرِفُ الْوَجْنَتَيْنِ، نَاشِزُ الْجَبْهَةِ، كَثُّ اللِّحْيَةِ، مَحْلُوقُ الرَّأْسِ، مُشَمَّرُ الأزَارِ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، اتَّقِ اللَّهَ، قَالَ: «وَيْلَكَ أَوَلَسْتُ أَحَقَّ أَهْلِ الأرْضِ أَنْ يَتَّقِيَ اللَّهَ»؟ قَالَ: ثُمَّ وَلَّى الرَّجُلُ، قَالَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَلاَ أَضْرِبُ عُنُقَهُ؟ قَالَ: «لاَ، لَعَلَّهُ أَنْ يَكُونَ يُصَلِّي». فَقَالَ خَالِدٌ: وَكَمْ مِنْ مُصَلٍّ يَقُولُ بِلِسَانِهِ مَا لَيْسَ فِي قَلْبِهِ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنِّي لَمْ أُومَرْ أَنْ أَنْقُبَ عَنْ قُلُوبِ النَّاسِ وَلا أَشُقَّ بُطُونَهُمْ». قَالَ: ثُمَّ نَظَرَ إِلَيْهِ وَهُوَ مُقَفٍّ، فَقَالَ: «إِنَّهُ يَخْرُجُ مِنْ ضِئْضِئِ هَذَا قَوْمٌ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ رَطْبًا لا يُجَاوِزُ حَنَاجِرَهُمْ، يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ». وَأَظُنُّهُ قَالَ: «لَئِنْ أَدْرَكْتُهُمْ لأقْتُلَنَّهُمْ قَتْلَ ثَمُودَ»».(بخارى: ۴۳۵۱)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: علی بن ابی طالب ساز یمن، یک قطعه طلای ناخالص را در چرمی دباغی شده برای رسول خدا جفرستاد. آنحضرت جآنرا میان چهار نفر یعنی عیینه بن بدر، اقرع بن حابس، زید الخیل و علقمه یا عامر بن طفیل تقسیم نمود. مردی از یارانش گفت: ما نسبت به این طلا از اینها استحقاق بیشتری داریم. این خبر به رسول خدا جرسید. فرمود: «آیا شما مرا امین نمی‌دانید در حالی كه من امین اهل آسمان هستم و صبح و شب، اخبار آسمان به من می‌رسد»؟ آنگاه، مردی كه چشم‌هایش گود رفته بود و گونه‌ها و پیشانی بر آمده‌ای داشت و ریش‌اش پر پشت و سرش تراشیده و ازارش بالا زده بود، برخاست و گفت: ای رسول خدا! از خدا بترس. آنحضرت جفرمود: «وای بر تو، آیا من مستحق‌ترین فرد روی زمین نیستم كه از خدا بترسم»؟

راوی می‌گوید: سپس، آن مرد، پشت كرد و رفت. خالد بن ولید گفت: ای رسول خدا! آیا گردنش را نزنم؟ فرمود: «خیر، شاید او نماز می‌خواند». خالد گفت: بسیارند نماز گزارانی كه به زبان، چیزی می‌گویند كه در دلشان نیست. رسول الله جفرمود: «من دستور ندارم كه دل و درون مردم را بشكافم».

سپس رسول اكرم جبسوی او كه پشت كرده بود و می‌رفت، نگاه كرد و فرمود: «از نسل این مرد، كسانی بوجود می‌آیند كه كتاب خدا را بسیار خوب تلاوت می‌كنند ولی (تأثیر آن) از حنجره‌هایشان نمی‌گذرد و از دین، خارج می‌شوند آنگونه كه تیر از هدف (شكار) خارج می‌شود».

راوی می‌گوید: گمان می‌كنم كه فرمود: «اگر آنها را دریابم، مانند قوم ثمود به قتل می‌رسانم»».

باب (۳۷): غزوۀ ذو الخلصه

۱۶۶۱- «تَقَدَّمَ حَدِيْثُ جَرِيْرٍ س فِي ذَلِكَ وَقَوْلُ النَّبِيِّ ج: «أَلا تُرِيحُنِي مِنْ ذِي الْخَلَصَةِ»؟ وَفِي هَذِهِ الرِّوَايَةِ قَالَ جَرِيرٌ: وَكَانَ ذُو الْخَلَصَةِ بَيْتًا بِالْيَمَنِ لِخَثْعَمَ وَبَجِيلَةَ، فِيهِ نُصُبٌ تُعْبَدُ يُقَالُ لَهُ الْكَعْبَةُ، قَالَ: فَأَتَاهَا فَحَرَّقَهَا بِالنَّارِ، وَكَسَرَهَا، قَالَ: وَلَمَّا قَدِمَ جَرِيرٌ الْيَمَنَ، كَانَ بِهَا رَجُلٌ يَسْتَقْسِمُ بِالأزْلامِ، فَقِيلَ لَهُ: إِنَّ رَسُولَ رَسُولِ اللَّهِ ج هَا هُنَا، فَإِنْ قَدَرَ عَلَيْكَ ضَرَبَ عُنُقَكَ، قَالَ: فَبَيْنَمَا هُوَ يَضْرِبُ بِهَا إِذْ وَقَفَ عَلَيْهِ جَرِيرٌ: فَقَالَ: لَتَكْسِرَنَّهَا، وَلَتَشْهَدَنَّ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ، أَوْ لأضْرِبَنَّ عُنُقَكَ، قَالَ: فَكَسَرَهَا، وَشَهِدَ». (بخارى: ۴۳۵۷)

ترجمه: «حدیث جریر سكه در آن نبی اكرم جفرمود: «آیا مرا از ذو الخلصه راحت نمی‌كنی»، قبلاً بیان شد. در این روایت، جریر می‌گوید: ذوالخلصه، خانه‌ای در یمن بود كه آنرا كعبه می‌نامیدند و بتهایی در آن، عبادت می‌شد و به قبایل خثعم و بجیله، ‌تعلق داشت.

یكی از راویان می‌گوید: جریر رفت و آن بتها را شكست و به آتش كشید. و هنگامی كه جریر به یمن رفت، مردی در آنجا بود كه با تیرها، فال می‌گرفت. به او گفتند: همانا فرستاده رسول خدا جاینجاست. اگر به تو دست یابد، گردن ات را می‌زند.

راوی می‌گوید: در آن اثنا كه او مشغول فال گرفتن بود، ناگهان، جریر، كنارش ایستاد و گفت: یا تیرها را می‌شكنی و گواهی می‌دهی كه هیچ معبودی بجز الله، وجود ندارد و یا گردن ات را می‌زنم. با شنیدن این سخن، آن مرد، تیرها را شكست و شهادت آورد».

باب (۳۸): رفتن جریر به یمن

۱۶۶۲- «وَعَنْهُ س قَالَ: كُنْتُ بِالْيَمَنِ، فَلَقِيتُ رَجُلَيْنِ مِنْ أَهْلِ الْيَمَنِ ذَا كَلاعٍ وَذَا عَمْرٍو، فَجَعَلْتُ أُحَدِّثُهُمْ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج، فَقَالَ لَهُ ذُو عَمْرٍو: لَئِنْ كَانَ الَّذِي تَذْكُرُ مِنْ أَمْرِ صَاحِبِكَ، لَقَدْ مَرَّ عَلَى أَجَلِهِ مُنْذُ ثَلاثٍ، وَأَقْبَلا مَعِي حَتَّى إِذَا كُنَّا فِي بَعْضِ الطَّرِيقِ، رُفِعَ لَنَا رَكْبٌ مِنْ قِبَلِ الْمَدِينَةِ، فَسَأَلْنَاهُمْ، فَقَالُوا: قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَاسْتُخْلِفَ أَبُو بَكْرٍ، وَالنَّاسُ صَالِحُونَ، فَقَالاَ: أَخْبِرْ صَاحِبَكَ أَنَّا قَدْ جِئْنَا، وَلَعَلَّنَا سَنَعُودُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ، وَرَجَعَا إِلَى الْيَمَنِ».(بخارى: ۴۳۵۹)

ترجمه: «جریرسمی‌گوید: در یمن بودم كه با دو نفر از اهالی آنجا به نام‌های ذوكلاع و ذوعمرو، ملاقات كردم و درباره رسول خدا جبا آنان سخن گفتم. ذوعمرو به من گفت: اگر آنچه را كه درباره ‌دوست‌ات می‌گویی، حقیقت داشته باشد، سه روز از فوت او می‌گذرد. سپس آندو با من به راه افتادند. و پس از پیمودن بخشی از راه، با كاروانی برخورد كردیم كه از سوی مدینه می‌آمد. در این باره از آنها پرسیدیم. گفتند: رسول الله جوفات یافت و ابوبكر، جانشین او شد و حال مردم، خوب است. آنگاه، آن دو نفر گفتند: به دوست‌ات (ابوبكر) بگو: ما قصد داشتیم كه بیاییم و اگر خدا بخواهد، بزودی خواهیم آمد و به یمن برگشتند».

باب (۳۹): غزوۀ سیف البحر

۱۶۶۳- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب أَنَّهُ قَالَ: بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ ج بَعْثًا قِبَلَ السَّاحِلِ، وَأَمَّرَ عَلَيْهِمْ أَبَا عُبَيْدَةَ بْنَ الْجَرَّاحِ، وَهُمْ ثَلاثُ مِائَةٍ، فَخَرَجْنَا وَكُنَّا بِبَعْضِ الطَّرِيقِ فَنِيَ الزَّادُ، فَأَمَرَ أَبُو عُبَيْدَةَ بِأَزْوَادِ الْجَيْشِ فَجُمِعَ، فَكَانَ مِزْوَدَيْ تَمْرٍ، فَكَانَ يَقُوتُنَا كُلَّ يَوْمٍ قَلِيلٌ قَلِيلٌ حَتَّى فَنِيَ، فَلَمْ يَكُنْ يُصِيبُنَا إِلا تَمْرَةٌ تَمْرَةٌ، فَقُلْتُ: مَا تُغْنِي عَنْكُمْ تَمْرَةٌ؟ فَقَالَ: لَقَدْ وَجَدْنَا فَقْدَهَا حِينَ فَنِيَتْ، ثُمَّ انْتَهَيْنَا إِلَى الْبَحْرِ، فَإِذَا حُوتٌ مِثْلُ الظَّرِبِ، فَأَكَلَ مِنْهَا الْقَوْمُ ثَمَانِيَ عَشْرَةَ لَيْلَةً، ثُمَّ أَمَرَ أَبُو عُبَيْدَةَ بِضِلَعَيْنِ مِنْ أَضْلاعِهِ فَنُصِبَا، ثُمَّ أَمَرَ بِرَاحِلَةٍ فَرُحِلَتْ ثُمَّ مَرَّتْ تَحْتَهُمَا فَلَمْ تُصِبْهُمَا».(بخارى: ۴۳۶۰)

ترجمه: «جابر بن عبدالله بمی‌گوید: رسول الله جگروهی را كه سیصد نفر بودند به فرماندهی ابوعبیده بن جراح بسوی ساحل فرستاد. ما براه افتادیم و در مسیر راه، توشه، تمام كردیم. آنگاه، ابوعبیده دستور داد كه همه توشه‌های لشكر را جمع كنند. آنها دو كیسه خرما شد. او روزانه، قوت اندكی به ما می‌داد تا اینكه اینها نیز تمام شد. پس از آن، به هر یک از ما فقط یک دانه خرما می‌داد.

یكی از راویان (وهب بن كیسان) می‌گوید: پرسیدم: آن یک دانه خرما چه می‌توانست برای شما بكند؟ گفت: هنگامی كه آن یک دانه خرما را از دست دادیم، نبودش را احساس كردیم.

سرانجام، به دریا رسیدیم و نهنگی دیدیم كه مانند كوه بود. مردم، هیجده شب از آن خوردند. سپس ابوعبیده دستور داد تا دو دنده از دنده‌هایش نصب گردد و شتری جهاز شود. آنگاه، شتر از زیر آن دنده‌ها گذشت بدون اینكه با آنها، برخورد كند».

۱۶۶۴- «وَعَنْهُ س فِيْ رِوَايَةٍ أَنَّهُ قَالَ: فَأَلْقَى لَنَا الْبَحْرُ دَابَّةً، يُقَالُ لَهَا: الْعَنْبَرُ، فَأَكَلْنَا مِنْهُ نِصْفَ شَهْرٍ، وَادَّهَنَّا مِنْ وَدَكِهِ حَتَّى ثَابَتْ إِلَيْنَا أَجْسَامُنَا.

وَفِي رِوَايَةٍ أُخْرَى: فَقَالَ أَبُوعُبَيْدَةَ: كُلُوا. فَلَمَّا قَدِمْنَا الْمَدِينَةَ ذَكَرْنَا ذَلِكَ لِلنَّبِيِّ ج فَقَالَ: «كُلُوا رِزْقًا أَخْرَجَهُ اللَّهُ، أَطْعِمُونَا إِنْ كَانَ مَعَكُمْ». فَأَتَاهُ بَعْضُهُمْ فَأَكَلَهُ». (بخارى: ۴۳۶۱)

ترجمه: «در روایتی دیگر، جابر بن عبدالله سمی‌گوید: دریا برای ما حیوانی بیرون انداخت كه به آن، عنبر (نوعی ماهی) می‌گویند. ما پانزده روز از آن خوردیم و از چربی‌اش به بدن‌مان مالیدیم تا اینكه بدن‌هایمان به وضعیت قبلی‌، بازگشت.

و در روایتی دیگر، آمده است كه ابوعبیده گفت: از این ماهی، بخورید و هنگامی كه به مدینه برگشتیم، ماجرا را برای رسول خدا جبازگو كردیم. آنحضرت جفرمود: «رزقی را كه خداوند برای شما بیرون آورده است، بخورید. و اگر چیزی از آن، همراه شماست به ما نیز بدهید». آنگاه، یكی از آنان، قدری از گوشت آن ماهی را آورد و رسول خدا جنیز از آن، میل فرمود».

باب (۴۰): غزوۀ عُیَینَه بن حصن

۱۶۶۵- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ الزُّبَيْرِ س قَالَ: قَدِمَ رَكْبٌ مِنْ بَنِي تَمِيمٍ عَلَى النَّبِيِّ ج فَقَالَ أَبُوبَكْرٍ: أَمِّرِ الْقَعْقَاعَ بْنَ مَعْبَدِ بْنِ زُرَارَةَ، قَالَ عُمَرُ: بَلْ أَمِّرِ الأقْرَعَ بْنَ حَابِسٍ، قَالَ أَبُوبَكْرٍ: مَا أَرَدْتَ إِلاَّ خِلافِي، قَالَ عُمَرُ: مَا أَرَدْتُ خِلافَكَ، فَتَمَارَيَا حَتَّى ارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُهُمَا، فَنَزَلَ فِي ذَلِكَ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ[الحجرات: ۱] حَتَّى انْقَضَتْ».(بخارى: ۴۳۶۷)

ترجمه: «عبدالله بن زبیر بمی‌گوید: كاروانی از بنی تمیم نزد نبی اكرم جآمد. ابوبكر گفت: قعقاع بن معبد بن زراره را امیر آنان، تعیین كن. عمر گفت: بلكه اقرع بن حابس را بعنوان امیر آنان، تعیین كن. ابوبكر گفت: منظورت فقط مخالفت با من است. عمر گفت: اراده مخالفت با تو را نداشتم. پس آنقدر مجادله كردند كه صدایشان بالا رفت. آنگاه در این باره آیه زیر نازل شد: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ[الحجرات: ۱] . یعنی ای كسانی كه ایمان آورده‌اید، از خدا و رسولش، پیشی نگیرید».

باب (۴۱): وفد بنی حنیفه و حکایت ثمامه بن اُثال

۱۶۶۶- «عن أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: بَعَثَ النَّبِيُّ ج خَيْلاً قِبَلَ نَجْدٍ، فَجَاءَتْ بِرَجُلٍ مِنْ بَنِي حَنِيفَةَ يُقَالُ لَهُ: ثُمَامَةُ بْنُ أُثَالٍ، فَرَبَطُوهُ بِسَارِيَةٍ مِنْ سَوَارِي الْمَسْجِدِ، فَخَرَجَ إِلَيْهِ النَّبِيُّ ج فَقَالَ: «مَا عِنْدَكَ يَا ثُمَامَةُ»؟ فَقَالَ: عِنْدِي خَيْرٌ يَا مُحَمَّدُ، إِنْ تَقْتُلْنِي تَقْتُلْ ذَا دَمٍ، وَإِنْ تُنْعِمْ تُنْعِمْ عَلَى شَاكِرٍ، وَإِنْ كُنْتَ تُرِيدُ الْمَالَ، فَسَلْ مِنْهُ مَا شِئْتَ، فَتُرِكَ حَتَّى كَانَ الْغَدُ، ثُمَّ قَالَ لَهُ: «مَا عِنْدَكَ يَا ثُمَامَةُ»؟ قَالَ: مَا قُلْتُ لَكَ: إِنْ تُنْعِمْ تُنْعِمْ عَلَى شَاكِرٍ، فَتَرَكَهُ حَتَّى كَانَ بَعْدَ الْغَدِ، فَقَالَ: «مَا عِنْدَكَ يَا ثُمَامَةُ»؟ فَقَالَ: عِنْدِي مَا قُلْتُ لَكَ، فَقَالَ: «أَطْلِقُوا ثُمَامَةَ». فَانْطَلَقَ إِلَى نَخْلٍ قَرِيبٍ مِنَ الْمَسْجِدِ، فَاغْتَسَلَ، ثُمَّ دَخَلَ الْمَسْجِدَ فَقَالَ: أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، يَا مُحَمَّدُ وَاللَّهِ مَا كَانَ عَلَى الأرْضِ وَجْهٌ أَبْغَضَ إِلَيَّ مِنْ وَجْهِكَ، فَقَدْ أَصْبَحَ وَجْهُكَ أَحَبَّ الْوُجُوهِ إِلَيَّ، وَاللَّهِ مَا كَانَ مِنْ دِينٍ أَبْغَضَ إِلَيَّ مِنْ دِينِكَ، فَأَصْبَحَ دِينُكَ، أَحَبَّ الدِّينِ إِلَيَّ، وَاللَّهِ مَا كَانَ مِنْ بَلَدٍ أَبْغَضُ إِلَيَّ مِنْ بَلَدِكَ، فَأَصْبَحَ بَلَدُكَ أَحَبَّ الْبِلادِ إِلَيَّ، وَإِنَّ خَيْلَكَ أَخَذَتْنِي وَأَنَا أُرِيدُ الْعُمْرَةَ فَمَاذَا تَرَى؟ فَبَشَّرَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج وَأَمَرَهُ أَنْ يَعْتَمِرَ، فَلَمَّا قَدِمَ مَكَّةَ قَالَ لَهُ قَائِلٌ: صَبَوْتَ؟ قَالَ: لا وَلَكِنْ أَسْلَمْتُ مَعَ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ ج وَلا وَاللَّهِ، لا يَأْتِيكُمْ مِنَ الْيَمَامَةِ حَبَّةُ حِنْطَةٍ حَتَّى يَأْذَنَ فِيهَا النَّبِيُّ ج».(بخارى: ۴۳۷۲)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جسوارانی را بسوی نجد فرستاد. آنان مردی را از طایفه بنوحنیفه كه ثمامه بن اثال، نام داشت، آوردند و به یكی از ستونهای مسجد، بستند. سپس نبی اكرم جبسویش رفت و فرمود: « ای ثمامه! چه چیزی همراه خود داری»؟ (فكر می‌كنی با تو چگونه رفتار خواهم كرد؟) گفت: ای محمد! نزد من، خیر است. اگر مرا به قتل برسانی، كسی را كشته‌ای كه مستحق قتل است. و اگر منت بگذاری (و مرا آزاد كنی) بر انسان سپاسگذاری منت گذاشته‌ای. و اگر مال می‌خواهی، هر چه می‌خواهی، طلب كن. سپس، او را تا فردا به حال خود، رها ساختند. آنگاه به او فرمود: «فكر می‌كنی با تو چگونه رفتار خواهم كرد»؟ گفت: همان كه به تو گفتم. اگر منت بگذاری، بر انسان سپاسگذاری منت گذاشته‌ای. سپس او را تا پس فردا به حال خود، رها ساختند. آنگاه، به او فرمود: «فكر می‌كنی با تو چگونه رفتار خواهم كرد»؟ گفت: همان چیزی كه به تو گفتم. رسول خدا جفرمود: «ثمامه را آزاد كنید». آنگاه، او به نخلستانی كه نزدیک مسجد بود، رفت و غسل كرد. سپس وارد مسجد شد و گفت: گواهی می‌دهم كه هیچ معبودی بجز الله، وجود ندارد و گواهی می‌دهم كه محمد، فرستاده خداست. ای محمد! سوگند به خدا كه چهره‌ای منفورتر از چهره‌ی شما برای من در روی زمین، وجود نداشت. ولی امروز، چهره‌ای محبوب‌تر از چهره تو نزد من وجود ندارد. سوگند به خدا كه دینی منفورتر از دین تو نزد من وجود نداشت و هم‌اكنون، دین تو پسندیده‌ترین دین نزد من است. سوگند به خدا كه شهری مبغوض‌تر از شهر تو نزد من وجود نداشت ولی امروز، شهر تو محبوب‌ترین شهرها نزد من است. سواران ‌ات مرا در حالی دستگیر كردند كه قصد عمره داشتم، نظر شما چیست؟ رسول الله جبه او بشارت داد و امر كرد تا عمره، بجای آورد. پس هنگامی كه به مكه رفت، شخصی به او گفت: بی‌دین شده‌ای؟ گفت: خیر، بلكه توسط رسول خدا؛ محمد ج؛ مسلمان شده‌ام و سوگند به خدا، تا زمانی كه رسول خدا جاجازه ندهد، دانه‌ای گندم از یمامه، برای شما نخواهد آمد».

۱۶۶۷- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَدِمَ مُسَيْلِمَةُ الْكَذَّابُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج فَجَعَلَ يَقُولُ: إِنْ جَعَلَ لِي مُحَمَّدٌ الأمْرَ مِنْ بَعْدِهِ تَبِعْتُهُ، وَقَدِمَهَا فِي بَشَرٍ كَثِيرٍ مِنْ قَوْمِهِ، فَأَقْبَلَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ ج وَمَعَهُ ثَابِتُ بْنُ قَيْسِ بْنِ شَمَّاسٍ وَفِي يَدِ رَسُولِ اللَّهِ ج قِطْعَةُ جَرِيدٍ، حَتَّى وَقَفَ عَلَى مُسَيْلِمَةَ فِي أَصْحَابِهِ فَقَالَ: «لَوْ سَأَلْتَنِي هَذِهِ الْقِطْعَةَ مَا أَعْطَيْتُكَهَا، وَلَنْ تَعْدُوَ أَمْرَ اللَّهِ فِيكَ، وَلَئِنْ أَدْبَرْتَ لَيَعْقِرَنَّكَ اللَّهُ، وَإِنِّي لأرَاكَ الَّذِي أُرِيتُ فِيهِ مَا رَأَيْتُ، وَهَذَا ثَابِتٌ يُجِيبُكَ عَنِّي». ثُمَّ انْصَرَفَ عَنْهُ، قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: فَسَأَلْتُ عَنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِج: «إِنَّكَ أَرَى الَّذِي أُرِيتُ فِيهِ مَا أَرَيْتُ». فَأَخْبَرَنِي أَبُو هُرَيْرَةَ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «بَيْنَا أَنَا نَائِمٌ، رَأَيْتُ فِي يَدَيَّ سِوَارَيْنِ مِنْ ذَهَبٍ، فَأَهَمَّنِي شَأْنُهُمَا، فَأُوحِيَ إِلَيَّ فِي الْمَنَامِ أَنِ انْفُخْهُمَا، فَنَفَخْتُهُمَا، فَطَارَا، فَأَوَّلْتُهُمَا: كَذَّابَيْنِ يَخْرُجَانِ بَعْدِي، أَحَدُهُمَا: الْعَنْسِيُّ، وَالآخَرُ مُسَيْلِمَةُ»».(بخارى: ۴۳۷۳،۴۳۷۴)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: مسیلمه كذاب در زمان رسول الله جآمد و می‌گفت: اگر محمد بعد از خودش، كارها را به من بسپارد، از او پیروی می‌كنم. بدین جهت، با جمعیت زیادی از قوم‌اش به مدینه آمد. رسول الله جكه شاخه درخت خرمایی در دست داشت، همراه ثابت بن قیس بن شماس بسوی او رفت تا اینكه به مسیلمه كه در میان یارانش بود، رسید. آنحضرت جفرمود: «اگر این شاخه درخت را از من بخواهی، آنرا به تو نخواهم داد و تو از حكم خدا درباره خود، نمی‌توانی تجاوز كنی. اگر پشت كنی، خداوند تو را هلاک خواهد كرد. فكر می‌كنم تو همان كسی هستی كه در مورد او چیزهایی خواب دیدم و این ثابت، به نیابت از من، جواب تو را می‌دهد». سپس برگشت.

ابن عباس بمی‌گوید: در مورد این سخن رسول خدا جكه فرمود: «تو همان كسی هستی كه در مورد او چیزهایی خواب دیدم»، پرسیدم. ابوهریره سبه من گفت: همانا رسول خدا جفرمود: «خواب دیدم كه دو دستبند طلا در دستهایم دارم. داشتن آنها مرا اندوهگین ساخت. پس در همان حالت خواب، به من وحی شد كه در آنها، فوت كنم. من نیز در آنها دمیدم و آنها به هوا رفتند. من آنها را به دو فرد دروغگو كه بعد از من ظهور می‌كنند، تعبیر كردم كه یكی از آنها عَنَسی و دیگری، مسیلمه خواهد بود»».

۱۶۶۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «بَيْنَا أَنَا نَائِمٌ أُتِيتُ بِخَزَائِنِ الأرْضِ، فَوُضِعَ فِي كَفِّي سِوَارَانِ مِنْ ذَهَبٍ، فَكَبُرَا عَلَيَّ، فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيَّ أَنِ انْفُخْهُمَا، فَنَفَخْتُهُمَا فَذَهَبَا، فَأَوَّلْتُهُمَا الْكَذَّابَيْنِ اللَّذَيْنِ أَنَا بَيْنَهُمَا، صَاحِبَ صَنْعَاءَ وَصَاحِبَ الْيَمَامَةِ»».(بخارى:۴۳۷۵)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «در خواب، خزانه‌های زمین به من عرضه گردید و دو النگوی طلا در كف دستم نهادند. این چیز، برایم گران تمام شد. پس خداوند به من وحی كرد كه در آنها فوت كنم. من نیز در آنها فوت كردم. و آنها رفتند. آنگاه آنها را به دو كذاب كه یكی از صنعاء (اسود عنسی) و دیگری از یمامه (مسیلمه كذاب) خواهد بود، تعبیر كردم»».

باب (۴۲): داستان اهل نجران

۱۶۶۹- «عَنْ حُذَيْفَةَ س قَالَ: جَاءَ الْعَاقِبُ وَالسَّيِّدُ صَاحِبَا نَجْرَانَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج يُرِيدَانِ أَنْ يُلاعِنَاهُ، قَالَ: فَقَالَ أَحَدُهُمَا لِصَاحِبِهِ: لا تَفْعَلْ، فَوَاللَّهِ لَئِنْ كَانَ نَبِيًّا فَلاعَنَّا لا نُفْلِحُ نَحْنُ وَلا عَقِبُنَا مِنْ بَعْدِنَا، قَالا: إِنَّا نُعْطِيكَ مَا سَأَلْتَنَا، وَابْعَثْ مَعَنَا رَجُلاً أَمِينًا، وَلا تَبْعَثْ مَعَنَا إِلاَّ أَمِينًا، فَقَالَ: «لأَبْعَثَنَّ مَعَكُمْ رَجُلاً أَمِينًا، حَقَّ أَمِينٍ». فَاسْتَشْرَفَ لَهُ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ج، فَقَالَ: «قُمْ يَا أَبَا عُبَيْدَةَ بْنَ الْجَرَّاحِ». فَلَمَّا قَامَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «هَذَا أَمِينُ هَذِهِ الأُمَّةِ»». (بخارى: ۴۳۸۰)

ترجمه: «حذیفه سمی‌گوید: دو نفر از فرمانروایان نجران به نام‌های عاقب و سید، نزد رسول الله جآمدند و خواستند تا با ایشان مباهله كنند. یكی از آنها به دیگری گفت: این كار را نكن. بخدا سوگند، ‌اگر او، پیامبر (برحقی) باشد و ما با او مباهله كنیم، نه ما رستگار می‌شویم و نه نسل‌های آینده ما. سرانجام، گفتند: (بجای مباهله) هر چه از ما بخواهی،‌ به تو عطا می‌كنیم. مرد امینی را همراه ما بفرست و نباید جز امین، فردی دیگر باشد. رسول اكرم جفرمود: «مرد امینی را كه واقعاً ‌امین باشد، همراه شما خواهم فرستاد». هر یک از یاران رسول خدا جآرزو می‌كرد كه فرد امین، او باشد. آنحضرت جفرمود: «ای ابوعبیده بن جراح! بلند شو». هنگامی كه او برخاست، رسول خدا جفرمود: «این مرد، امین این امت است»».

۱۶۷۰- «وَفِي رِوَايَةٍ عَنْ أَنَسٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لِكُلِّ أُمَّةٍ أَمِينٌ، وَأَمِينُ هَذِهِ الأُمَّةِ: أَبُو عُبَيْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ»».(بخارى: ۴۳۸۲)

ترجمه: «و در روایتی دیگر، از انس سآمده است كه نبی اكرم جفرمود: «هر امتی، امینی دارد و امین این امت، ابوعبیده بن جراح است»».

باب (۴۳): آمدن اشعریها و اهالی یمن

۱۶۷۱- «عَنْ أَبِي مُوسَىس قَالَ: أَتَيْنَا النَّبِيَّ ج نَفَرٌ مِنَ الأشْعَرِيِّينَ فَاسْتَحْمَلْنَاهُ، فَأَبَى أَنْ يَحْمِلَنَا، فَاسْتَحْمَلْنَاهُ فَحَلَفَ أَنْ لا يَحْمِلَنَا، ثُمَّ لَمْ يَلْبَثِ النَّبِيُّج أَنْ أُتِيَ بِنَهْبِ إِبِلٍ، فَأَمَرَ لَنَا بِخَمْسِ ذَوْدٍ، فَلَمَّا قَبَضْنَاهَا قُلْنَا: تَغَفَّلْنَا النَّبِيَّج يَمِينَهُ، لا نُفْلِحُ بَعْدَهَا أَبَدًا، فَأَتَيْتُهُ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! إِنَّكَ حَلَفْتَ أَنْ لا تَحْمِلَنَا، وَقَدْ حَمَلْتَنَا، قَالَ: «أَجَلْ وَلَكِنْ لا أَحْلِفُ عَلَى يَمِينٍ فَأَرَى غَيْرَهَا خَيْرًا مِنْهَا إِلا أَتَيْتُ الَّذِي هُوَ خَيْرٌ مِنْهَا وَتَحَلَّلْتُهَا»». (بخارى: ۴۳۸۵)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: گروهی از ما اشعریها نزد نبی اكرم جآمدیم و خواستار مركب شدیم (تا در جنگ تبوک شركت كنیم). آنحضرت جاز دادن مركب به ما خودداری كرد. دوباره خواستار مركب شدیم. این بار، سوگند یاد كرد كه به ما مركب ندهد. سپس دیری نگذشت كه چند نفر از شترانی راكه به غنیمت گرفته بودند، آوردند. آنگاه آنحضرت جدستور داد تا پنج شتر به ما بدهند. هنگامی كه شتران را تحویل گرفتیم، با خود گفتیم: كاری كردیم كه رسول خدا جسوگندش را فراموش كند. بعد از این، هرگز رستگار نخواهیم شد. بدین جهت، نزد ایشان رفتم وگفتم: ای رسول خدا! شما سوگند یاد كردید كه به ما مركب ندهید حال آنكه به ما مركب عنایت فرمودید. رسول خدا جفرمود: «بلی، ولی من هر سوگندی كه یاد كنم و خلاف آنرا بهتر بدانم، آنرا انجام می‌دهم و كفاره قسم را ادا می‌كنم»».

۱۶۷۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «أَتَاكُمْ أَهْلُ الْيَمَنِ هُمْ أَرَقُّ أَفْئِدَةً وَأَلْيَنُ قُلُوبًا، الإيمَانُ يَمَانٍ، وَالْحِكْمَةُ يَمَانِيَةٌ، وَالْفَخْرُ وَالْخُيَلاءُ فِي أَصْحَابِ الابِلِ، وَالسَّكِينَةُ وَالْوَقَارُ فِي أَهْلِ الْغَنَمِ»».(بخارى: ۴۳۸۸)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «اهل یمن نزد شما آمدند. باید بگویم قبلهایشان از همه رقیق‌تر و نرم‌تر است. ایمان از یمن است. دانش از یمن است. و غرور و تكبر در میان صاحبان شتر می‌باشد و آرامش و وقار در میان صاحبان گوسفند است»».

باب (۴۴): حجۀ الوداع

۱۶۷۳- «حَدِيْثُ ابْنِ عُمَرَ ب عَنْ صَلاَةِ النَّبِيِّ ج فِي الْكَعْبَةِ قَدْ تَقَدَّمَ وَذَكَرَ فِي هَذِهَ الرِّوَايَةِ قَالَ: وَعِنْدَ الْمَكَانِ الَّذِي صَلَّى فِيهِ، مَرْمَرَةٌ حَمْرَاءُ».

ترجمه: «حدیث ابن عمر بدرباره نماز خواندن نبی اكرم جداخل خانه كعبه، قبلاً بیان گردید. در این روایت، ابن عمر بمی‌افزاید: جایی كه رسول الله جنماز خواند، سنگ مرمر قرمزی، وجود داشت».

۱۶۷۴- «عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج غَزَا تِسْعَ عَشْرَةَ غَزْوَةً، وَأَنَّهُ حَجَّ بَعْدَ مَا هَاجَرَ حَجَّةً وَاحِدَةً، لَمْ يَحُجَّ بَعْدَهَا: حَجَّةَ الْوَدَاعِ». (بخارى:۴۴۰۴)

ترجمه: «زید بن ارقم سمی‌گوید: نبی اكرم جدر نوزده غزوه، شركت داشت. و پس از هجرت، فقط یک حج انجام داد كه به آن حجة الوداع می‌گویند. و بعد از آن، حج دیگری، انجام نداد».

۱۶۷۵- «عَنْ أَبِي بَكْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «الزَّمَانُ قَدِ اسْتَدَارَ كَهَيْئَةِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالأرْضَ، السَّنَةُ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا، مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ، ثَلاثَةٌ مُتَوَالِيَاتٌ: ذُو الْقَعْدَةِ وَذُو الْحِجَّةِ وَالْمُحَرَّمُ، وَرَجَبُ مُضَرَ الَّذِي بَيْنَ جُمَادَى وَشَعْبَانَ، أَيُّ شَهْرٍ هَذَا»؟ قُلْنَا: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، فَسَكَتَ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُسَمِّيهِ بِغَيْرِ اسْمِهِ، قَالَ: «أَلَيْسَ ذُو الْحِجَّةِ»؟ قُلْنَا: بَلَى، قَالَ: «فَأَيُّ بَلَدٍ هَذَا»؟ قُلْنَا: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، فَسَكَتَ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُسَمِّيهِ بِغَيْرِ اسْمِهِ، قَالَ: «أَلَيْسَ الْبَلْدَةَ»؟ قُلْنَا: بَلَى، قَالَ: «فَأَيُّ يَوْمٍ هَذَا»؟ قُلْنَا: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، فَسَكَتَ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُسَمِّيهِ بِغَيْرِ اسْمِهِ، قَالَ: «أَلَيْسَ يَوْمَ النَّحْرِ»؟ قُلْنَا: بَلَى، قَالَ: «فَإِنَّ دِمَاءَكُمْ وَأَمْوَالَكُمْ وَأَعْرَاضَكُمْ عَلَيْكُمْ حَرَامٌ، كَحُرْمَةِ يَوْمِكُمْ هَذَا، فِي بَلَدِكُمْ هَذَا، فِي شَهْرِكُمْ هَذَا، وَسَتَلْقَوْنَ رَبَّكُمْ، فَسَيَسْأَلُكُمْ عَنْ أَعْمَالِكُمْ، أَلاَ فَلاَ تَرْجِعُوا بَعْدِي ضُلاَّلاً يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ، أَلاَ لِيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ، فَلَعَلَّ بَعْضَ مَنْ يُبَلَّغُهُ أَنْ يَكُونَ أَوْعَى لَهُ مِنْ بَعْضِ مَنْ سَمِعَهُ، أَلا هَلْ بَلَّغْتُ»؟ مَرَّتَيْنِ».(بخارى: ۴۴۰۶)

ترجمه: «ابوبكره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «زمان به صورت اصلی‌اش مانند روزی كه خداوند آسمانها و زمین را خلق كرد، برگشت. سال، دوازده ماه است كه چهار ماه آن، از ماههای حرام‌اند و عبارت‌اند از ذوالقعده، ذوالحجه و مُحرَّم كه پشت سر هم قرار دارند. و دیگری، ماه رجب قبیله مُضَراست كه بین جمادی (الثانی) و شعبان، می‌باشد. (و پرسید:) این، چه ماهی است»؟ گفتیم: خدا و رسولش بهتر می‌دانند. پس سكوت نمود تا جایی كه ما گمان كردیم نام دیگری برایش می‌گذارد. آنگاه فرمود: «آیا این ماه ذوالحجه نیست»؟ گفتیم: بلی. فرمود: «این، كدام شهر است؟» گفتیم: خدا و رسولش بهتر می‌دانند. پس سكوت كرد تا جایی كه گمان كردیم نام دیگری برایش بیان می‌كند. آنگاه فرمود: «مگر این شهر (مكه) نیست»؟ گفتیم: بلی. سپس پرسید: «امروز، چه روزی است»؟ گفتیم: خدا و رسولش بهتر می‌دانند. پس سكوت نمود تا جایی كه گمان كردیم نام دیگری برایش می‌گذارد. سپس فرمود: «آیا روز قربانی نیست»؟ گفتیم: بلی. آنحضرت جفرمود: «همانا جان و مال و آبرویتان بر شما مانند این روز و این شهر و این ماه، حرام است. و بزودی پروردگارتان را ملاقات می‌كنید و شما را از اعمالتان، خواهد پرسید. آگاه باشید كه بعد از من، گمراه نشوید طوریكه بعضی از شما گردن بعضی دیگر را بزند. بدانید كه فردِ حاضر باید به كسی كه غائب است، برساند. شاید بعضی از كسانی كه این سخنان به آنها می‌رسند از برخی كه آنها را شنیده‌اند، بهتر دریابند. گواه باشید. آیا تبلیغ كردم»؟ و دو بار این جمله را تكرار كرد».

۱۶۷۶- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج حَلَقَ فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ وَأُنَاسٌ مِنْ أَصْحَابِهِ وَقَصَّرَ بَعْضُهُمْ». (بخارى: ۴۴۱۱)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: نبی اكرم جو تعدادی از یارانش، سرهای خود را در حجة الوداع تراشیدند و بعضی دیگر، كوتاه كردند».

باب (۴۵): غزوۀ تبوک یا غزوۀ پر مشقت

۱۶۷۷- «عَنْ أَبِي مُوسَى س قَالَ: أَرْسَلَنِي أَصْحَابِي إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج أَسْأَلُهُ الْحُمْلانَ لَهُمْ، إِذْ هُمْ مَعَهُ فِي جَيْشِ الْعُسْرَةِ وَهِيَ غَزْوَةُ تَبُوكَ، فَقُلْتُ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ! إِنَّ أَصْحَابِي أَرْسَلُونِي إِلَيْكَ لِتَحْمِلَهُمْ، فَقَالَ: «وَاللَّهِ لا أَحْمِلُكُمْ عَلَى شَيْءٍ». وَوَافَقْتُهُ وَهُوَ غَضْبَانُ وَلا أَشْعُرُ، وَرَجَعْتُ حَزِينًا مِنْ مَنْعِ النَّبِيِّ ج وَمِنْ مَخَافَةِ أَنْ يَكُونَ النَّبِيُّ ج وَجَدَ فِي نَفْسِهِ عَلَيَّ، فَرَجَعْتُ إِلَى أَصْحَابِي، فَأَخْبَرْتُهُمِ الَّذِي قَالَ النَّبِيُّ ج، فَلَمْ أَلْبَثْ إِلا سُوَيْعَةً إِذْ سَمِعْتُ بِلالاً يُنَادِي: أَيْ عَبْدَاللَّهِ بْنَ قَيْسٍ، فَأَجَبْتُهُ، فَقَالَ: أَجِبْ رَسُولَ اللَّهِ ج يَدْعُوكَ، فَلَمَّا أَتَيْتُهُ قَالَ: «خُذْ هَذَيْنِ الْقَرِينَيْنِ، وَهَذَيْنِ الْقَرِينَيْنِ لِسِتَّةِ أَبْعِرَةٍ ابْتَاعَهُنَّ حِينَئِذٍ مِنْ سَعْدٍ، فَانْطَلِقْ بِهِنَّ إِلَى أَصْحَابِكَ، فَقُلْ: إِنَّ اللَّهَ ـ أَوْ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج ـ يَحْمِلُكُمْ عَلَى هَؤُلاءِ فَارْكَبُوهُنَّ». فَانْطَلَقْتُ إِلَيْهِمْ بِهِنَّ، فَقُلْتُ: إِنَّ النَّبِيَّ ج يَحْمِلُكُمْ عَلَى هَؤُلاءِ، وَلَكِنِّي وَاللَّهِ لا أَدَعُكُمْ حَتَّى يَنْطَلِقَ مَعِي بَعْضُكُمْ إِلَى مَنْ سَمِعَ مَقَالَةَ رَسُولِ اللَّهِ ج، لا تَظُنُّوا أَنِّي حَدَّثْتُكُمْ شَيْئًا لَمْ يَقُلْهُ رَسُولُ اللَّهِ ج، فَقَالُوا لِي: وَاللَّهِ إِنَّكَ عِنْدَنَا لَمُصَدَّقٌ، وَلَنَفْعَلَنَّ مَا أَحْبَبْتَ، فَانْطَلَقَ أَبُو مُوسَى بِنَفَرٍ مِنْهُمْ حَتَّى أَتَوْا الَّذِينَ سَمِعُوا قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ ج مَنْعَهُ إِيَّاهُمْ، ثُمَّ إِعْطَاءَهُمْ بَعْدُ، فَحَدَّثُوهُمْ بِمِثْلِ مَا حَدَّثَهُمْ بِهِ أَبُو مُوسَى».(بخارى: ۴۴۱۵)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: زمانی كه دوستانم همراه رسول الله جدر سپاه عسره بودند كه همان غزوه تبوک است، مرا نزد آنحضرت جفرستادند تا برای آنان، درخواست مركب كنم. پس گفتم: ای پیامبر خدا! دوستانم مرا نزد تو فرستاده‌اند تا برایشان مركب فراهم سازی. رسول اكرم جفرمود: «سوگند به خدا كه به شما مركب نخواهم داد».

شایان ذكر است كه من زمانی نزد پیامبر اكرم جرفتم كه او خشمگین بود ولی من نمی‌دانستم. و از اینكه نبی اكرم جچیزی به من نداد و از ترس اینكه مبادا از من در دل‌اش ناراحت شده باشد، غمگین، برگشتم و نزد دوستانم رفتم و سخنان رسول اكرم جرا به اطلاع‌شان رساندم. اما ساعتی نگذشته بود كه شنیدم بلال ندا می‌دهد: ای عبدالله بن قیس!‌ گفتم: بلی. گفت: رسول الله جتو را صدا می‌زند. او را اجابت كن. هنگامی كه نزد آنحضرت جآمدم، با اشاره به شش شتر كه در همان لحظه از سعد خریده بود، فرمود: «این شترانی را كه با هم بسته شده‌اند و آن شترانی را كه با هم بسته‌شده‌اند، بردار و نزد دوستانت ببر و به آنان بگو: خدا یا رسول خدا این مركب‌ها را برای شما تدارک دیده‌اند. پس بر آنها سوار شوید». من آنها را نزد آنان بردم و گفتم: همانا نبی اكرم جاینها را بعنوان مركب، برای شما فرستاده است. ولی سوگند به خدا كه شما را رها نمی‌كنم مگر اینكه بعضی از شما را نزد كسانی ببرم كه سخن رسول الله جرا شنیده‌اند تا گمان نكنید كه من سخنی به شما گفته‌ام كه آنحضرت جنگفته است. دوستانم به من گفتند: سوگند به خدا كه ما سخن‌ات را تصدیق كرده‌ایم با وجود این، به خواسته‌ات عمل می‌كنیم. سپس ابوموسی چند تن از آنها را نزد كسانی برد كه نخست، امتناع رسول خدا جو سپس عطا كردن شتران را به آنها شنیده بودند. آنان نیز همان سخنانی را كه ابوموسی گفته بود، به آنها گفتند».

۱۶۷۸- «عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج خَرَجَ إِلَى تَبُوكَ، وَاسْتَخْلَفَ عَلِيًّا، فَقَالَ: أَتُخَلِّفُنِي فِي الصِّبْيَانِ وَالنِّسَاءِ؟ قَالَ: «أَلا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلا أَنَّهُ لَيْسَ نَبِيٌّ بَعْدِي»».(بخارى: ۴۴۱۶)

ترجمه: «سعد بن ابی وقاص سمی‌گوید: رسول الله جبسوی تبوک، بیرون رفت و علی بن ابی‌طالب را بعنوان جانشین خود، تعیین فرمود. علی سگفت: مرا میان زنان و كودكان می‌گذاری؟ رسول اكرم جفرمود:‌ «آیا دوست نداری كه تو برای من بمنزله هارون برای موسی باشی؟ البته بعد از من، پیامبری نخواهد آمد»».

باب (۴۶): حدیث کعب بن مالک س و این سخن خداوند متعال که می‌فرماید: و بر آن سه نفری که به تأخیر انداخته شدند

۱۶۷۹- «عَنْ كَعْبِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: لَمْ أَتَخَلَّفْ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج فِي غَزْوَةٍ غَزَاهَا إِلا فِي غَزْوَةِ تَبُوكَ، غَيْرَ أَنِّي كُنْتُ تَخَلَّفْتُ فِي غَزْوَةِ بَدْرٍ، وَلَمْ يُعَاتِبْ أَحَدًا تَخَلَّفَ عَنْهَا، إِنَّمَا خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ج يُرِيدُ عِيرَ قُرَيْشٍ، حَتَّى جَمَعَ اللَّهُ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ عَدُوِّهِمْ عَلَى غَيْرِ مِيعَادٍ، وَلَقَدْ شَهِدْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج لَيْلَةَ الْعَقَبَةِ، حِينَ تَوَاثَقْنَا عَلَى الإسْلامِ، وَمَا أُحِبُّ أَنَّ لِي بِهَا مَشْهَدَ بَدْرٍ، وَإِنْ كَانَتْ بَدْرٌ أَذْكَرَ فِي النَّاسِ مِنْهَا، كَانَ مِنْ خَبَرِي أَنِّي لَمْ أَكُنْ قَطُّ أَقْوَى وَلا أَيْسَرَ حِينَ تَخَلَّفْتُ عَنْهُ فِي تِلْكَ الْغَزَاةِ، وَاللَّهِ مَا اجْتَمَعَتْ عِنْدِي قَبْلَهُ رَاحِلَتَانِ قَطُّ حَتَّى جَمَعْتُهُمَا فِي تِلْكَ الْغَزْوَةِ، وَلَمْ يَكُنْ رَسُولُ اللَّهِ ج يُرِيدُ غَزْوَةً إِلا وَرَّى بِغَيْرِهَا، حَتَّى كَانَتْ تِلْكَ الْغَزْوَةُ غَزَاهَا رَسُولُ اللَّهِ ج فِي حَرٍّ شَدِيدٍ، وَاسْتَقْبَلَ سَفَرًا بَعِيدًا وَمَفَازًا وَعَدُوًّا كَثِيرًا، فَجَلَّى لِلْمُسْلِمِينَ أَمْرَهُمْ لِيَتَأَهَّبُوا أُهْبَةَ غَزْوِهِمْ، فَأَخْبَرَهُمْ بِوَجْهِهِ الَّذِي يُرِيدُ وَالْمُسْلِمُونَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج كَثِيرٌ، وَلا يَجْمَعُهُمْ كِتَابٌ حَافِظٌ، قَالَ كَعْبٌ: فَمَا رَجُلٌ يُرِيدُ أَنْ يَتَغَيَّبَ إِلا ظَنَّ أَنْ سَيَخْفَى لَهُ، مَا لَمْ يَنْزِلْ فِيهِ وَحْيُ اللَّهِ، وَغَزَا رَسُولُ اللَّهِ ج تِلْكَ الْغَزْوَةَ حِينَ طَابَتِ الثِّمَارُ وَالظِّلالُ، وَتَجَهَّزَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَالْمُسْلِمُونَ مَعَهُ، فَطَفِقْتُ أَغْدُو لِكَيْ أَتَجَهَّزَ مَعَهُمْ، فَأَرْجِعُ وَلَمْ أَقْضِ شَيْئًا، فَأَقُولُ فِي نَفْسِي: أَنَا قَادِرٌ عَلَيْهِ، فَلَمْ يَزَلْ يَتَمَادَى بِي حَتَّى اشْتَدَّ بِالنَّاسِ الْجِدُّ، فَأَصْبَحَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَالْمُسْلِمُونَ مَعَهُ، وَلَمْ أَقْضِ مِنْ جَهَازِي شَيْئًا، فَقُلْتُ: أَتَجَهَّزُ بَعْدَهُ بِيَوْمٍ أَوْ يَوْمَيْنِ ثُمَّ أَلْحَقُهُمْ، فَغَدَوْتُ بَعْدَ أَنْ فَصَلُوا لأتَجَهَّزَ، فَرَجَعْتُ وَلَمْ أَقْضِ شَيْئًا، ثُمَّ غَدَوْتُ ثُمَّ رَجَعْتُ وَلَمْ أَقْضِ شَيْئًا، فَلَمْ يَزَلْ بِي حَتَّى أَسْرَعُوا، وَتَفَارَطَ الْغَزْوُ وَهَمَمْتُ أَنْ أَرْتَحِلَ فَأُدْرِكَهُمْ وَلَيْتَنِي فَعَلْتُ، فَلَمْ يُقَدَّرْ لِي ذَلِكَ، فَكُنْتُ إِذَا خَرَجْتُ فِي النَّاسِ بَعْدَ خُرُوجِ رَسُولِ اللَّهِ ج فَطُفْتُ فِيهِمْ، أَحْزَنَنِي أَنِّي لاَ أَرَى إِلا رَجُلاً مَغْمُوصًا عَلَيْهِ النِّفَاقُ، أَوْ رَجُلاً مِمَّنْ عَذَرَ اللَّهُ مِنَ الضُّعَفَاءِ، وَلَمْ يَذْكُرْنِي رَسُولُ اللَّهِ ج حَتَّى بَلَغَ تَبُوكَ، فَقَالَ وَهُوَ جَالِسٌ فِي الْقَوْمِ بِتَبُوكَ: «مَا فَعَلَ كَعْبٌ»؟ فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ بَنِي سَلِمَةَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! حَبَسَهُ بُرْدَاهُ، وَنَظَرُهُ فِي عِطْفِهِ، فَقَالَ مُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ: بِئْسَ مَا قُلْتَ، وَاللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ إِلا خَيْرًا، فَسَكَتَ رَسُولُ اللَّهِ ج، قَالَ كَعْبُ بْنُ مَالِكٍ: فَلَمَّا بَلَغَنِي أَنَّهُ تَوَجَّهَ قَافِلاً حَضَرَنِي هَمِّي، وَطَفِقْتُ أَتَذَكَّرُ الْكَذِبَ، وَأَقُولُ: بِمَاذَا أَخْرُجُ مِنْ سَخَطِهِ غَدًا؟ وَاسْتَعَنْتُ عَلَى ذَلِكَ بِكُلِّ ذِي رَأْيٍ مِنْ أَهْلِي، فَلَمَّا قِيلَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَدْ أَظَلَّ قَادِمًا زَاحَ عَنِّي الْبَاطِلُ، وَعَرَفْتُ أَنِّي لَنْ أَخْرُجَ مِنْهُ أَبَدًا بِشَيْءٍ فِيهِ كَذِبٌ، فَأَجْمَعْتُ صِدْقَهُ، وَأَصْبَحَ رَسُولُ اللَّهِ ج قَادِمًا، وَكَانَ إِذَا قَدِمَ مِنْ سَفَرٍ بَدَأَ بِالْمَسْجِدِ، فَيَرْكَعُ فِيهِ رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ جَلَسَ لِلنَّاسِ، فَلَمَّا فَعَلَ ذَلِكَ جَاءَهُ الْمُخَلَّفُونَ، فَطَفِقُوا يَعْتَذِرُونَ إِلَيْهِ وَيَحْلِفُونَ لَهُ، وَكَانُوا بِضْعَةً وَثَمَانِينَ رَجُلاً، فَقَبِلَ مِنْهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ج عَلانِيَتَهُمْ، وَبَايَعَهُمْ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمْ، وَوَكَلَ سَرَائِرَهُمْ إِلَى اللَّهِ، فَجِئْتُهُ، فَلَمَّا سَلَّمْتُ عَلَيْهِ، تَبَسَّمَ تَبَسُّمَ الْمُغْضَبِ، ثُمَّ قَالَ: «تَعَالَ» فَجِئْتُ أَمْشِي حَتَّى جَلَسْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ، فَقَالَ لِي: «مَا خَلَّفَكَ؟ أَلَمْ تَكُنْ قَدِ ابْتَعْتَ ظَهْرَكَ»؟ فَقُلْتُ: بَلَى، إِنِّي وَاللَّهِ لَوْ جَلَسْتُ عِنْدَ غَيْرِكَ مِنْ أَهْلِ الدُّنْيَا، لَرَأَيْتُ أَنْ سَأَخْرُجُ مِنْ سَخَطِهِ بِعُذْرٍ، وَلَقَدْ أُعْطِيتُ جَدَلاً، وَلَكِنِّي وَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُ لَئِنْ حَدَّثْتُكَ الْيَوْمَ حَدِيثَ كَذِبٍ تَرْضَى بِهِ عَنِّي، لَيُوشِكَنَّ اللَّهُ أَنْ يُسْخِطَكَ عَلَيَّ، وَلَئِنْ حَدَّثْتُكَ حَدِيثَ صِدْقٍ تَجِدُ عَلَيَّ فِيهِ، إِنِّي لأرْجُو فِيهِ عَفْوَ اللَّهِ، لا وَاللَّهِ مَا كَانَ لِي مِنْ عُذْرٍ، وَاللَّهِ مَا كُنْتُ قَطُّ أَقْوَى وَلا أَيْسَرَ مِنِّي حِينَ تَخَلَّفْتُ عَنْكَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَمَّا هَذَا فَقَدْ صَدَقَ، فَقُمْ حَتَّى يَقْضِيَ اللَّهُ فِيكَ». فَقُمْتُ وَثَارَ رِجَالٌ مِنْ بَنِي سَلِمَةَ فَاتَّبَعُونِي، فَقَالُوا لِي: وَاللَّهِ مَا عَلِمْنَاكَ كُنْتَ أَذْنَبْتَ ذَنْبًا قَبْلَ هَذَا، وَلَقَدْ عَجَزْتَ أَنْ لا تَكُونَ اعْتَذَرْتَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج بِمَا اعْتَذَرَ إِلَيْهِ الْمُتَخَلِّفُونَ، قَدْ كَانَ كَافِيَكَ ذَنْبَكَ اسْتِغْفَارُ رَسُولِ اللَّهِ ج لَكَ، فَوَاللَّهِ مَا زَالُوا يُؤَنِّبُونِي حَتَّى أَرَدْتُ أَنْ أَرْجِعَ فَأُكَذِّبَ نَفْسِي، ثُمَّ قُلْتُ لَهُمْ: هَلْ لَقِيَ هَذَا مَعِي أَحَدٌ؟ قَالُوا: نَعَمْ، رَجُلانِ قَالاَ مِثْلَ مَا قُلْتَ، فَقِيلَ لَهُمَا مِثْلُ مَا قِيلَ لَكَ، فَقُلْتُ: مَنْ هُمَا؟ قَالُوا: مُرَارَةُ بْنُ الرَّبِيعِ الْعَمْرِيُّ، وَهِلالُ بْنُ أُمَيَّةَ الْوَاقِفِيُّ، فَذَكَرُوا لِي رَجُلَيْنِ صَالِحَيْنِ قَدْ شَهِدَا بَدْرًا فِيهِمَا أُسْوَةٌ، فَمَضَيْتُ حِينَ ذَكَرُوهُمَا لِي، وَنَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج الْمُسْلِمِينَ عَنْ كَلامِنَا أَيُّهَا الثَّلاثَةُ مِنْ بَيْنِ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ، فَاجْتَنَبَنَا النَّاسُ وَتَغَيَّرُوا لَنَا، حَتَّى تَنَكَّرَتْ فِي نَفْسِي الأرْضُ، فَمَا هِيَ الَّتِي أَعْرِفُ، فَلَبِثْنَا عَلَى ذَلِكَ خَمْسِينَ لَيْلَةً، فَأَمَّا صَاحِبَايَ فَاسْتَكَانَا وَقَعَدَا فِي بُيُوتِهِمَا يَبْكِيَانِ، وَأَمَّا أَنَا فَكُنْتُ أَشَبَّ الْقَوْمِ وَأَجْلَدَهُمْ، فَكُنْتُ أَخْرُجُ فَأَشْهَدُ الصَّلاةَ مَعَ الْمُسْلِمِينَ، وَأَطُوفُ فِي الأسْوَاقِ وَلا يُكَلِّمُنِي أَحَدٌ، وَآتِي رَسُولَ اللَّهِ ج فَأُسَلِّمُ عَلَيْهِ وَهُوَ فِي مَجْلِسِهِ بَعْدَ الصَّلاةِ فَأَقُولُ فِي نَفْسِي: هَلْ حَرَّكَ شَفَتَيْهِ بِرَدِّ السَّلامِ عَلَيَّ أَمْ لاَ؟ ثُمَّ أُصَلِّي قَرِيبًا مِنْهُ، فَأُسَارِقُهُ النَّظَرَ، فَإِذَا أَقْبَلْتُ عَلَى صَلاتِي أَقْبَلَ إِلَيَّ، وَإِذَا الْتَفَتُّ نَحْوَهُ أَعْرَضَ عَنِّي، حَتَّى إِذَا طَالَ عَلَيَّ ذَلِكَ مِنْ جَفْوَةِ النَّاسِ مَشَيْتُ حَتَّى تَسَوَّرْتُ جِدَارَ حَائِطِ أَبِي قَتَادَةَ، وَهُوَ ابْنُ عَمِّي وَأَحَبُّ النَّاسِ إِلَيَّ، فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ، فَوَاللَّهِ مَا رَدَّ عَلَيَّ السَّلامَ، فَقُلْتُ: يَا أَبَا قَتَادَةَ! أَنْشُدُكَ بِاللَّهِ هَلْ تَعْلَمُنِي أُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ؟ فَسَكَتَ، فَعُدْتُ لَهُ فَنَشَدْتُهُ، فَسَكَتَ، فَعُدْتُ لَهُ فَنَشَدْتُهُ، فَقَالَ: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، فَفَاضَتْ عَيْنَايَ وَتَوَلَّيْتُ حَتَّى تَسَوَّرْتُ الْجِدَارَ، قَالَ: فَبَيْنَا أَنَا أَمْشِي بِسُوقِ الْمَدِينَةِ إِذَا نَبَطِيٌّ مِنْ أَنْبَاطِ أَهْلِ الشَّأْمِ مِمَّنْ قَدِمَ بِالطَّعَامِ يَبِيعُهُ بِالْمَدِينَةِ يَقُولُ: مَنْ يَدُلُّ عَلَى كَعْبِ بْنِ مَالِكٍ؟ فَطَفِقَ النَّاسُ يُشِيرُونَ لَهُ حَتَّى إِذَا جَاءَنِي، دَفَعَ إِلَيَّ كِتَابًا مِنْ مَلِكِ غَسَّانَ، فَإِذَا فِيهِ: أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّهُ قَدْ بَلَغَنِي أَنَّ صَاحِبَكَ قَدْ جَفَاكَ، وَلَمْ يَجْعَلْكَ اللَّهُ بِدَارِ هَوَانٍ وَلا مَضْيَعَةٍ، فَالْحَقْ بِنَا نُوَاسِكَ، فَقُلْتُ لَمَّا قَرَأْتُهَا: وَهَذَا أَيْضًا مِنَ الْبَلاءِ، فَتَيَمَّمْتُ بِهَا التَّنُّورَ فَسَجَرْتُهُ بِهَا، حَتَّى إِذَا مَضَتْ أَرْبَعُونَ لَيْلَةً مِنَ الْخَمْسِينَ، إِذَا رَسُولُ رَسُولِ اللَّهِ ج يَأْتِينِي، فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج يَأْمُرُكَ أَنْ تَعْتَزِلَ امْرَأَتَكَ، فَقُلْتُ: أُطَلِّقُهَا أَمْ مَاذَا أَفْعَلُ؟ قَالَ: لا بَلِ اعْتَزِلْهَا، وَلا تَقْرَبْهَا، وَأَرْسَلَ إِلَى صَاحِبَيَّ مِثْلَ ذَلِكَ، فَقُلْتُ لامْرَأَتِي: الْحَقِي بِأَهْلِكِ فَتَكُونِي عِنْدَهُمْ حَتَّى يَقْضِيَ اللَّهُ فِي هَذَا الأمْرِ، قَالَ كَعْبٌ: فَجَاءَتِ امْرَأَةُ هِلالِ بْنِ أُمَيَّةَ رَسُولَ اللَّهِ ج، فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ هِلالَ بْنَ أُمَيَّةَ شَيْخٌ ضَائِعٌ لَيْسَ لَهُ خَادِمٌ، فَهَلْ تَكْرَهُ أَنْ أَخْدُمَهُ؟ قَالَ: «لا، وَلَكِنْ لا يَقْرَبْكِ». قَالَتْ: إِنَّهُ وَاللَّهِ مَا بِهِ حَرَكَةٌ إِلَى شَيْءٍ، وَاللَّهِ مَا زَالَ يَبْكِي مُنْذُ كَانَ مِنْ أَمْرِهِ مَا كَانَ إِلَى يَوْمِهِ هَذَا، فَقَالَ لِي بَعْضُ أَهْلِي: لَوِ اسْتَأْذَنْتَ رَسُولَ اللَّهِ ج فِي امْرَأَتِكَ كَمَا أَذِنَ لامْرَأَةِ هِلالِ بْنِ أُمَيَّةَ أَنْ تَخْدُمَهُ، فَقُلْتُ: وَاللَّهِ لا أَسْتَأْذِنُ فِيهَا رَسُولَ اللَّهِ ج، وَمَا يُدْرِينِي مَا يَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ ج إِذَا اسْتَأْذَنْتُهُ فِيهَا، وَأَنَا رَجُلٌ شَابٌّ، فَلَبِثْتُ بَعْدَ ذَلِكَ عَشْرَ لَيَالٍ حَتَّى كَمَلَتْ لَنَا خَمْسُونَ لَيْلَةً مِنْ حِينَ نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج عَنْ كَلامِنَا، فَلَمَّا صَلَّيْتُ صَلاةَ الْفَجْرِ صُبْحَ خَمْسِينَ لَيْلَةً وَأَنَا عَلَى ظَهْرِ بَيْتٍ مِنْ بُيُوتِنَا، فَبَيْنَا أَنَا جَالِسٌ عَلَى الْحَالِ الَّتِي ذَكَرَ اللَّهُ قَدْ ضَاقَتْ عَلَيَّ نَفْسِي، وَضَاقَتْ عَلَيَّ الأرْضُ بِمَا رَحُبَتْ، سَمِعْتُ صَوْتَ صَارِخٍ، أَوْفَى عَلَى جَبَلِ سَلْعٍ بِأَعْلَى صَوْتِهِ: يَا كَعْبُ بْنَ مَالِكٍ! أَبْشِرْ، قَالَ: فَخَرَرْتُ سَاجِدًا، وَعَرَفْتُ أَنْ قَدْ جَاءَ فَرَجٌ، وَآذَنَ رَسُولُ اللَّهِ ج بِتَوْبَةِ اللَّهِ عَلَيْنَا حِينَ صَلَّى صَلاةَ الْفَجْرِ، فَذَهَبَ النَّاسُ يُبَشِّرُونَنَا، وَذَهَبَ قِبَلَ صَاحِبَيَّ مُبَشِّرُونَ، وَرَكَضَ إِلَيَّ رَجُلٌ فَرَسًا، وَسَعَى سَاعٍ مِنْ أَسْلَمَ، فَأَوْفَى عَلَى الْجَبَلِ وَكَانَ الصَّوْتُ أَسْرَعَ مِنَ الْفَرَسِ، فَلَمَّا جَاءَنِي الَّذِي سَمِعْتُ صَوْتَهُ يُبَشِّرُنِي، نَزَعْتُ لَهُ ثَوْبَيَّ، فَكَسَوْتُهُ إِيَّاهُمَا بِبُشْرَاهُ، وَاللَّهِ مَا أَمْلِكُ غَيْرَهُمَا يَوْمَئِذٍ، وَاسْتَعَرْتُ ثَوْبَيْنِ فَلَبِسْتُهُمَا، وَانْطَلَقْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج، فَيَتَلَقَّانِي النَّاسُ فَوْجًا فَوْجًا يُهَنُّونِي بِالتَّوْبَةِ، يَقُولُونَ: لِتَهْنِكَ تَوْبَةُ اللَّهِ عَلَيْكَ، قَالَ كَعْبٌ: حَتَّى دَخَلْتُ الْمَسْجِدَ فَإِذَا رَسُولُ اللَّهِ ج جَالِسٌ حَوْلَهُ النَّاسُ، فَقَامَ إِلَيَّ طَلْحَةُ بْنُ عُبَيْدِاللَّهِ يُهَرْوِلُ حَتَّى صَافَحَنِي وَهَنَّانِي، وَاللَّهِ مَا قَامَ إِلَيَّ رَجُلٌ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ غَيْرَهُ، وَلا أَنْسَاهَا لِطَلْحَةَ، قَالَ كَعْبٌ: فَلَمَّا سَلَّمْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَهُوَ يَبْرُقُ وَجْهُهُ مِنَ السُّرُورِ: «أَبْشِرْ بِخَيْرِ يَوْمٍ مَرَّ عَلَيْكَ مُنْذُ وَلَدَتْكَ أُمُّكَ». قَالَ: قُلْتُ: أَمِنْ عِنْدِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ؟ قَالَ: «لا بَلْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ». وَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج إِذَا سُرَّ اسْتَنَارَ وَجْهُهُ حَتَّى كَأَنَّهُ قِطْعَةُ قَمَرٍ، وَكُنَّا نَعْرِفُ ذَلِكَ مِنْهُ، فَلَمَّا جَلَسْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ مِنْ تَوْبَتِي أَنْ أَنْخَلِعَ مِنْ مَالِي صَدَقَةً إِلَى اللَّهِ وَإِلَى رَسُولِ اللَّهِ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَمْسِكْ عَلَيْكَ بَعْضَ مَالِكَ، فَهُوَ خَيْرٌ لَكَ». قُلْتُ: فَإِنِّي أُمْسِكُ سَهْمِي الَّذِي بِخَيْبَرَ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ إِنَّمَا نَجَّانِي بِالصِّدْقِ، وَإِنَّ مِنْ تَوْبَتِي أَنْ لا أُحَدِّثَ إِلا صِدْقًا مَا بَقِيتُ، فَوَاللَّهِ مَا أَعْلَمُ أَحَدًا مِنَ الْمُسْلِمِينَ أَبْلاهُ اللَّهُ فِي صِدْقِ الْحَدِيثِ مُنْذُ ذَكَرْتُ ذَلِكَ لِرَسُولِ اللَّهِ ج أَحْسَنَ مِمَّا أَبْلانِي، مَا تَعَمَّدْتُ مُنْذُ ذَكَرْتُ ذَلِكَ لِرَسُولِ اللَّهِ ج إِلَى يَوْمِي هَذَا كَذِبًا، وَإِنِّي لأرْجُو أَنْ يَحْفَظَنِي اللَّهُ فِيمَا بَقِيتُ، وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ ج: ﴿لَّقَد تَّابَ ٱللَّهُ عَلَى ٱلنَّبِيِّ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ[التوبة: ۱۱۷] . إِلَى قَوْلِهِ ﴿وَكُونُواْ مَعَ ٱلصَّٰدِقِينَفَوَاللَّهِ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيَّ مِنْ نِعْمَةٍ قَطُّ بَعْدَ أَنْ هَدَانِي لِلإسْلامِ، أَعْظَمَ فِي نَفْسِي مِنْ صِدْقِي لِرَسُولِ اللَّهِ ج أَنْ لاَ أَكُونَ كَذَبْتُهُ، فَأَهْلِكَ كَمَا هَلَكَ الَّذِينَ كَذَبُوا، فَإِنَّ اللَّهَ قَالَ لِلَّذِينَ كَذَبُوا حِينَ أَنْزَلَ الْوَحْيَ شَرَّ مَا قَالَ لأحَدٍ، فَقَالَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى: ﴿سَيَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ لَكُمۡ إِذَا ٱنقَلَبۡتُمۡ[التوبة: ۹۵] . إِلَى قَوْلِهِ: ﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا يَرۡضَىٰ عَنِ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡفَٰسِقِينَقَالَ كَعْبٌ: وَكُنَّا تَخَلَّفْنَا أَيُّهَا الثَّلاثَةُ عَنْ أَمْرِ أُولَئِكَ الَّذِينَ قَبِلَ مِنْهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ج حِينَ حَلَفُوا لَهُ، فَبَايَعَهُمْ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمْ، وَأَرْجَأَ رَسُولُ اللَّهِ ج أَمْرَنَا حَتَّى قَضَى اللَّهُ فِيهِ، فَبِذَلِكَ قَالَ اللَّهُ: ﴿وَعَلَى ٱلثَّلَٰثَةِ ٱلَّذِينَ خُلِّفُواْ[التوبة: ۱۱۸] . وَلَيْسَ الَّذِي ذَكَرَ اللَّهُ مِمَّا خُلِّفْنَا عَنِ الْغَزْوِ، إِنَّمَا هُوَ تَخْلِيفُهُ إِيَّانَا وَإِرْجَاؤُهُ أَمْرَنَا، عَمَّنْ حَلَفَ لَهُ وَاعْتَذَرَ إِلَيْهِ، فَقَبِلَ مِنْهُ».(بخارى: ۴۴۱۸)

ترجمه: «كعب بن مالک سمی‌گوید: من از هیچ یک از غزوات رسول الله ججز غزوه تبوک، باز نماندم. البته از غزوه بدر نیز باز ماندم اما بخاطر تخلف از آن، كسی مورد سرزنش قرار نگرفت. در این غزوه (بدر) رسول خدا جبه قصد كاروان قریش، بیرون رفت تا اینكه خداوند، او و دشمنانش را بدون اینكه با یكدیگر وعده‌ای كرده باشند، در برابر هم قرار داد. گفتنی است كه من در شب (بیعت) عقبه، هنگامی كه با رسول خدا جبر اسلام، پیمان بستیم، حضور داشتم. و دوست ندارم كه بجای بیعت عقبه، در بدر می‌بودم اگرچه بدر از بیعت عقبه در میان مردم، شهرت بیشتری دارد.

داستان از این قرار بود كه من هنگام تخلف از این غزوه (تبوک)، از هر زمان دیگر، قوی‌تر و سرمایه‌دارتر بودم. سوگند به خدا كه قبل از آن، هرگز دو شتر نداشتم. اما برای این غزوه، دو شتر فراهم ساختم. و هرگاه رسول خدا‌ جمی‌خواست به غزوه‌ای برود، توریه می‌كرد. (اگر می‌گفت بسوی شمال می‌رویم، به جنوب می‌رفت). تا اینكه نوبت این غزوه، فرا رسید.‌ رسول خدا جدرگرمای شدید به این غزوه رفت و سفری طولانی، بیابانی بی‌آب و علف و دشمنی بزرگ، پیش رو داشت. بدین جهت، اهمیت موضوع را برای مسلمانان، روشن ساخت تا خود را برای آن، آماده سازند. لذا آنان را از جهتی كه می‌خواست برود، آگاه ساخت. قابل ذكر است كه تعداد مسلمانان همراه رسول خدا جزیاد بودند طوریكه اسامی آنان در دفتری بزرگ، نمی‌گنجید.

كعب می‌گوید: هركس می‌خواست غایب شود، چنین تصور می‌كرد كه تا زمانی كه از جانب خدا، وحی نازل نشود، امرش پوشیده خواهد ماند. بلی، زمانی رسول خدا جبه این غزوه رفت كه میوه‌ها رسیده و نشستن زیر سایه‌ها لذت بخش بود. بهرحال، پیامبر اكرم جو مسلمانان همراهش، آماده شدند. من هم هر روز صبح، تصمیم می‌گرفتم تا همراه آنان، خود را آماده سازم ولی بدون اینكه كاری انجام دهم، بر می‌گشتم و با خود می‌گفتم: برای رفتن، توانایی دارم. روزها بدین منوال، گذشت تا اینكه مردم بطور كامل، آماده شدند و رسول خدا جو مسلمانان همراهش، صبح زود، براه افتادند در حالی كه من به هیچ وجه خود را آماده نكرده بودم. با خود گفتم: یكی دو روز دیگر، ‌خود را آماده می‌سازم و به آنها ملحق می‌شوم. فردای آن روز، تصمیم گرفتم تا خود را آماده كنم اما بدون اینكه كاری انجام دهم، برگشتم. سپس فردای روز بعد نیز تصمیم گرفتم و برگشتم و كاری انجام ندادم. روزها اینگونه سپری شد تا اینكه آنها به سرعت رفتند و من از غزوه، باز ماندم. باز هم تصمیم گرفتم كه بروم و خود را به آنان برسانم و كاش! چنین می‌كردم. ولی این كار، برایم مقدر نشده بود. پس از خروج رسول خدا ج، هنگامی كه به میان مردم می‌رفتم، آنچه مرا غمگین می‌ساخت، این بود كه بجز منافقین و افراد ضعیفی كه خداوند آنها را معذور شمرده است، كسی دیگر را نمی‌دیدم.

از طرفی دیگر، رسول خدا جبه یاد من نیفتاد تا اینكه به تبوک رسید. آنجا در حالی كه میان مردم، نشسته بود، فرمود: «كعب چه كار كرد»؟ مردی از بنی سلمه گفت: ای رسول خدا! او را لباسهای زیبا و نگریستن به آنها از آمدن، بازداشت. معاذ بن جبل گفت: سخن بدی گفتی. بخدا سوگند، ای رسول خدا! ما بجز خیر، چیز دیگری از او نمی‌دانیم. و آنحضرت جسكوت كرد.

نگرانی من زمانی شروع شد كه خبر بازگشت رسول خدا جبه من رسید. اینجا بود كه دروغ‌های مختلفی را به خاطر آوردم و با خود می‌گفتم: چگونه فردا از ناخشنودی رسول خدا جخود را نجات دهم و برای این كار از تمام افراد صاحب ‌نظر خانواده‌ام، كمک گرفتم. ولی هنگامی كه به من گفتند: رسول خدا جبه مدینه رسیده است، افكار باطل از سرم بیرون رفت. و دانستم كه با سخن دروغ، نمی‌توانم خود را از ناخشنودی آنحضرت جنجات دهم. لذا تصمیم گرفتم كه راست بگویم. صبح آنروز، رسول خدا جآمد. عادت پیامبر اكرم جاین بود كه هرگاه از سفری می‌آمد، نخست، به مسجد می‌رفت و دو ركعت نماز می‌خواند و با مردم می‌نشست. در این سفر، پس از این كارها، بازماندگانِ جهاد كه تعدادشان هشتاد و اندی نفر بود، یكی یكی نزد او می‌آمدند و عذرهایشان را بیان می‌كردند و سوگند می‌خوردند. رسول خدا جنیز آنچه را كه در ظاهر به زبان می‌آوردند، از آنان پذیرفت و با آنها بیعت كرد و برایشان طلب مغفرت نمود و باطنشان را به خدا واگذار كرد.

من نیز نزد ایشان رفتم. هنگامی كه به او سلام دادم، تبسم كرد البته تبسمی كه همراه خشم و غضب بود. سپس فرمود: «بیا». من هم رفتم و روبرویش نشستم. گفت: «علت نیامدنت چه بود؟ مگر مركب نخریده بودی»؟ گفتم: بلی. بخدا سوگند، اگر غیر از تو، نزد كسی از صاحبان دنیا نشسته بودم، فكر می‌كنم با آوردن عذری می‌توانستم خود را از ناخشنودی او نجات دهم. چرا كه من از فصاحت كلام برخوردارم. ولی بخدا سوگند، یقین دارم كه اگر امروز با سخن دروغی تو را خشنود، سازم، بزودی خداوند تو را از من ناخشنود خواهد ساخت. و اگر به تو راست بگویم، از من می‌رنجی. ولی من راست می‌گویم و امیدوارم كه خداوند مرا ببخشد. خیر، بخدا سوگند كه هیچ عذری نداشتم. بخدا سوگند، هنگامی كه از جهاد بازماندم، از هر زمان دیگر، قوی‌تر و سرمایه‌دارتر بودم. رسول الله جفرمود: «این شخص، راست گفت. پس برخیز تا خداوند در مورد تو قضاوت كند».

من برخاستم. تعدادی از مردان بنی سلمه، بدنبال من آمدند و به من گفتند: به خدا سوگند، ما سراغ نداریم كه قبل از این، تو مرتكب گناهی شده باشی. تو نتوانستی مانند سایر بازماندگانِ جهاد، عذری برای رسول خدا جبیاوری و استغفار آنحضرت جبرای گناهت، كافی بود.

پس به خدا سوگند، آنقدر مرا سرزنش كردند كه خواستم برگردم و سخنان قبلی‌ام را تكذیب كنم. سرانجام، از آنها پرسیدم: آیا این رفتار، با كسی دیگر هم شده است؟ گفتند: بلی. دو مرد، مانند تو سخن گفتند و به آنان نیز آنچه را كه به تو گفته بود، گفت. پرسیدم: آنها كیستند؟ گفتند: مراره بن ربیع العمری و هلال بن امیه واقفی. آنان از دو مرد نیكوكاری كه در بدر حضور داشته و می‌توانستند الگو و نمونه باشند، سخن به میان آوردند. بدین جهت، به راه خود، ادامه دادم. همچنین رسول خدا جمسلمانان را از سخن گفتن با ما سه نفری كه از غزوه باز مانده بودیم، نهی فرمود. لذا مردم، رفتارشان را با ما تغییر دادند و از ما كناره‌گیری نمودند تا جایی كه زمین هم با من بیگانه شد و گویا آن زمینی نبود كه من می‌شناختم. پنجاه شب، اینگونه بسر بردیم. اما دوستان من درمانده شده، درخانه‌هایشان نشستند و گریه می‌كردند. و من كه جوان‌ترین و قوی‌ترین آنان بودم از خانه بیرون می‌شدم و در نماز جماعت با مسلمانان شركت می‌كردم و در بازارها می‌گشتم. اما كسی با من، سخن نمی‌گفت. نزد رسول خدا جكه پس از نماز، می‌نشست، می‌رفتم و به او سلام می‌دادم. و با خود می‌گفتم: آیا لبهایش را برای جواب سلام من حركت می‌دهد یا خیر؟ آنگاه نزدیک او نماز می‌خواندم و دزدكی به او نگاه می‌كردم. هنگامی كه نماز می‌خواندم، به من نگاه می‌كرد ولی وقتی كه به او نگاه می‌كردم، صورت‌اش را از من برمی‌گردانید.

زمانی كه جفای مردم، طولانی شد، از دیوار باغ ابوقتاده كه پسرعمویم و محبوب‌ترین مردم نزد من بود، بالا رفتم و به او سلام دادم. بخدا سوگند كه جواب سلام مرا نداد. به او گفتم:‌ ای ابوقتاده! تو را بخدا سوگند، آیا می‌دانی كه من خدا و رسولش را دوست دارم؟ او سكوت كرد. دوباره او را سوگند دادم. باز هم سكوت كرد. بار دیگر او را سوگند دادم. این بار، گفت: خدا و رسولش بهتر می‌دانند. اینجا بود كه اشک از چشمانم، جاری شد و برگشتم و از دیوار بالا رفتم (و بیرون شدم).

در یكی از روزها كه در بازار مدینه می‌گشتم، ناگهان چشم‌ام به یكی از كشاورزان اهل شام (كه نصرانی بود) افتاد كه برای فروختن مواد غذایی به مدینه آمده بود و می‌گفت: چه كسی كعب بن مالک را به من نشان می‌دهد؟ مردم بسوی من اشاره كردند تا نزد من آمد و نامه‌ای از پادشاه غسان به من داد. در آن نامه، چنین نوشته شده بود: اما بعد، به من خبر رسیده است كه دوست‌ات (محمد) به تو ستم كرده است. خداوند تو را خوار نساخته و حق‌ات را ضایع نگردانیده است. نزد ما بیا تا از تو قدردانی كنیم. پس از خواندن نامه، با خود گفتم: این نیز بخشی از آزمایش است. پس آنرا در تنور انداختم و سوختم.

پس از اینكه چهل شب از پنجاه شب، گذشت، فرستاده رسول خدا جنزد من آمد و گفت: رسول الله جبه تو دستور می‌دهد كه از همسرت، كناره‌گیری كنی. پرسیدم: چه كار كنم؟ او را طلاق بدهم؟ گفت: نه، بلكه از او كناره‌گیری كن و به او نزدیک مشو. و همین پیام را نیز برای دوستانم فرستاد. به همسرم گفتم: نزد خانواده‌ات برو و آنجا باش تا اینكه خداوند در این باره، قضاوت كند.

كعب می‌گوید: همسر هلال بن امیه نزد رسول الله جآمد و گفت: ای رسول خدا! هلال بن امیه، پیرمرد افتاده‌ای است كه خادمی ندارد. اگر به او خدمت كنم، آزرده خاطر خواهی شد؟ فرمود: «خیر، ولی به تو نزدیک نشود». همسرش گفت: سوگند به خدا كه او هیچگونه حركتی ندارد. سوگند به خدا، از زمانی كه این مسئله برایش پیش آمده است تا امروز، همچنان گریه می‌كند.

كعب می‌گوید: یكی از اعضای خانواده‌ام پس از شنیدن این سخن، به من گفت: چقدر خوب بود كه از رسول خدا جاجازه می‌گرفتی تا همانطور كه همسر هلال بن امیه را اجازه داد به همسرت نیز اجازه می‌داد تا به تو خدمت كند. گفتم: به خدا سوگند، در این مورد از رسول خدا جاجازه نمی‌گیرم. زیرا جواب آنحضرت جرا در این باره نمی‌دانم. چرا كه من مردی جوان هستم. بعد از آن، ده شب دیگر نیز صبر كردم تا پنجاه شب كامل از زمانی كه رسول خدا جمردم را از سخن گفتن با ما بازداشته بود، گذشت. پس هنگامی كه نماز صبح پنجاهمین شب را خوانده و بر بام یكی از خانه‌هایم به همان حالتی كه خداوند ذكر نموده است یعنی زمین با تمام وسعت‌اش بر من تنگ آمده بود، نشسته بودم، ناگهان صدای ندا دهنده‌ای را شنیدم كه بالای كوه سلع رفته بود و با صدای بلند می‌گفت: ای كعب بن مالک! تو را بشارت باد. از شنیدن این سخن، به سجده افتادم و دانستم كه گشایشی حاصل شده و رسول الله جپذیرفته شدن توبه ما را از جانب خدا بعد از خواندن نماز صبح، اعلام نموده است. بدین جهت، مردم براه افتاده‌اند و ما را بشارت می‌دهند.

بهرحال، تعدادی بسوی دوستانم (آن دو نفر) براه افتادند تا آنها را بشارت دهند. مردی اسبش را بسوی من تاخت و دیگری از طایفه اسلم، پیاده دوید و صدایش زودتر از اسب به من رسید. هنگامی كه آن شخصی كه صدایش را شنیده بودم، برای عرض تبریک نزد من آمد، لباسهایم را بیرون آوردم و بخاطر بشارتی كه به من داده بود به او عطا كردم. سوگند بخدا كه در آن وقت، لباس دیگری نداشتم، بدین جهت، دو لباس (ازار و ردایی) به عاریت گرفتم و پوشیدم و بسوی رسول خدا جبراه افتادم. مردم، گروه گروه به استقبال من می‌آمدند و بخاطر پذیرفته شدن توبه‌ام به من، تبریک عرض می‌كردند و می‌گفتند: پذیرش توبه‌ات از جانب خداوند، مبارک باد. تا اینكه وارد مسجد شدم. دیدم كه رسول الله جنشسته و مردم، اطرافش را گرفته‌اند. طلحه بن عبیدالله بلند شد و بسوی من دوید و با من مصافحه كرد و به من تبریک گفت. بخدا سوگند، بجز او كسی دیگر از مهاجرین، بلند نشد. و من این برخورد طلحه را فراموش نمی‌كنم. پس هنگامی كه به رسول الله جسلام دادم، در حالی كه چهره‌اش از خوشحالی می‌درخشید، فرمود: «تو را به بهترین روزی كه از مادر متولد شده‌ای و تاكنون بر تو نگذشته است، بشارت می‌دهم». پرسیدم: ای رسول خدا!‌آیا این بشارت از جانب شماست و یا از سوی خدا می‌باشد؟ فرمود: «خیر، بلكه از جانب خداست». قابل یاد آوری است كه هنگام خوشحال شدن، چهره مبارک‌اش جمانند قرص ماه، می‌درخشید و ما این حالت ایشان را می‌دانستیم. هنگامی كه روبرویش نشستم، گفتم: یا رسول الله! یكی از شرایط توبه‌ام اینست كه اموالم را در راه خدا و رسولش، صدقه دهم. رسول الله جفرمود: «بعضی از اموالت را برای خود، نگه‌دار. این، برایت بهتر است». گفتم: پس سهمیه‌ای را كه از خیبر، نصیب‌ام شده است، نگه می‌دارم. سپس گفتم: یا رسول الله! همانا خداوند مرا بخاطر راستگویی، نجات داد. یكی دیگر از شرایط توبه‌ام این است كه تا زمانی كه زنده‌ام هرگز دروغ نگویم. بخدا سوگند،‌ از زمانی كه این سخنان را به رسول خدا جگفتم، كسی را در میان مسلمانان، سراغ ندارم كه در راستگویی بهتر از من مورد آزمایش خداوند، قرار گیرد. و از آن هنگام تاكنون، هیچگاه قصد دروغ گفتن نكرده‌ام و امیدوارم كه خداوند در باقیمانده عمرم نیز مرا حفاظت كند.

خداوند بر رسولش این آیات را نازل فرمود:

﴿لَّقَد تَّابَ ٱللَّهُ عَلَى ٱلنَّبِيِّ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ ٱلۡعُسۡرَةِ مِنۢ بَعۡدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٖ مِّنۡهُمۡ ثُمَّ تَابَ عَلَيۡهِمۡۚ إِنَّهُۥ بِهِمۡ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ١١٧ وَعَلَى ٱلثَّلَٰثَةِ ٱلَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّىٰٓ إِذَا ضَاقَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ وَضَاقَتۡ عَلَيۡهِمۡ أَنفُسُهُمۡ وَظَنُّوٓاْ أَن لَّا مَلۡجَأَ مِنَ ٱللَّهِ إِلَّآ إِلَيۡهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيۡهِمۡ لِيَتُوبُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ ١١٨ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ ٱلصَّٰدِقِينَ ١١٩[التوبة: ۱۱۷-۱۱۹] .

ترجمه: «خداوند، توبه پیامبر و مهاجرین و انصار را پذیرفت. آن كسانی كه از پیامبر خدا جدر لحظه دشوار، پیروی كردند بعد از آنكه دلهای گروهی از آنان، نزدیک بود، منحرف شود. باز هم خداوند توبه آنان را پذیرفت. چرا كه خداوند، رؤوف و مهربان است. همچنین خداوند توبه آن سه نفری را پذیرفت كه پذیرش توبه آنان به تأخیر افتاد و زمین با همه وسعت‌اش بر آنان، تنگ شد و از خودشان نیز به تنگ آمدند. (و سرانجام) دانستند كه هیچ پناهگاهی از خدا جز بازگشت بسوی او ندارند. پس خداوند به آنان توفیق توبه داد تا توبه كنند. همانا خداوند، بسیار توبه‌پذیر و مهربان است. ای مؤمنان! از خدا بترسید و با راستگویان باشید».

كعب می‌گوید: بخدا سوگند، خداوند پس از اینكه مرا به اسلام، هدایت كرد، هیچ نعمتی بزرگتر از صداقت با رسول خدا جبه من عطا نفرمود. چرا كه اگر دروغ می‌گفتم، مانند كسانی كه دروغ گفتند، هلاک می‌شدم. زیرا خداوند، هنگام نزول وحی، بدترین سخنانی را كه به كسی می‌گوید، نثار دروغگویان كرد. چنانكه فرمود:

﴿سَيَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ لَكُمۡ إِذَا ٱنقَلَبۡتُمۡ إِلَيۡهِمۡ لِتُعۡرِضُواْ عَنۡهُمۡۖ فَأَعۡرِضُواْ عَنۡهُمۡۖ إِنَّهُمۡ رِجۡسٞۖ وَمَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ ٩٥ يَحۡلِفُونَ لَكُمۡ لِتَرۡضَوۡاْ عَنۡهُمۡۖ فَإِن تَرۡضَوۡاْ عَنۡهُمۡ فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا يَرۡضَىٰ عَنِ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡفَٰسِقِينَ ٩٦[التوبة: ۹۵-۹۶] .

ترجمه: «ـ ای پیامبر ـ شما و مسلمانان هنگامی كه بسوی آنان بازگردید، برای شما به نام خدا سوگند یاد می‌كنند تا از آنان، صرف نظر كنید. پس شما از آنان، روی بگردانید زیرا آنها پلیدند و به خاطر كارهایی كه انجام می‌دهند، جایگاهشان، دوزخ است. برای شما سوگند یاد می‌كنند تا از آنان، خشنود شوید. اگر شما از آنان، خوشنود شوید پس همانا خداوند از گروه فاسقان، خشنود نخواهد شد».

كعب می‌گوید: ما (ظاهراً) از آن گروه كه نزد رسول خدا جآمدند و سوگند یاد كردند،‌ و آنحضرت جاز آنها پذیرفت و با آنان بیعت كرد و برایشان طلب استغفار نمود،‌ عقب افتادیم و رسول الله جمسئله ما را تا هنگام داوری خداوند، به تأخیر انداخت. بدینجهت فرمود: ﴿وَعَلَى ٱلثَّلَٰثَةِ ٱلَّذِينَ خُلِّفُواْ[التوبة: ۱۱۸] . یعنی و همچنین توبه سه نفری را قبول كرد كه مسئله آنان به تأخیر انداخته شد.

كعب می‌گوید: آنچه خداوند در آیه فوق، ذكر كرده است، بازماندن ما از جهاد نیست. بلكه بازماندن و به تأخیر انداختن مسئله ما از كسانی است كه برای رسول خدا جعذر آوردند و سوگند یاد كردند و آنحضرت جنیز از آنان پذیرفت».

باب (۴۷): نامه‌های نبی اکرم ج به کِسری و قیصر

۱۶۸۰- «عَنْ أَبِي بَكْرَةَ س قَالَ: لَقَدْ نَفَعَنِي اللَّهُ بِكَلِمَةٍ سَمِعْتُهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِج أَيَّامَ الْجَمَلِ، بَعْدَ مَا كِدْتُ أَنْ أَلْحَقَ بِأَصْحَابِ الْجَمَلِ فَأُقَاتِلَ مَعَهُمْ، قَالَ: لَمَّا بَلَغَ رَسُولَ اللَّهِ ج أَنَّ أَهْلَ فَارِسَ قَدْ مَلَّكُوا عَلَيْهِمْ بِنْتَ كِسْرَى، قَالَ: «لَنْ يُفْلِحَ قَوْمٌ وَلَّوْا أَمْرَهُمُ امْرَأَةً»».(بخارى: ۴۴۲۵)

ترجمه: «ابوبكره سمی‌گوید: خداوند، سخنی را كه از رسول الله جشنیده بودم بعد از اینكه می‌خواستم به اصحاب جمل، ملحق شوم و در كنار آنان، بجنگم، برایم مفید گردانید. هنگامی كه به رسول الله جخبر رسید كه مردم فارس، دختر كسری را به عنوان پادشاه خود، تعیین كرده‌اند، فرمود: «قومی كه زمام امورش را به دست زنی بسپارد، هرگز رستگار نخواهد شد»».

باب (۴۸): بیماری و وفات رسول ‏اکرم ج

۱۶۸۱- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: دَعَا النَّبِيُّ ج فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلام فِي شَكْوَاهُ الَّذِي قُبِضَ فِيهِ، فَسَارَّهَا بِشَيْءٍ فَبَكَتْ، ثمَّ دَعَاهَا فَسَارَّهَا بِشَيْءٍ فَضَحِكَتْ، فَسَأَلْنَا عَنْ ذَلِكَ، فَقَالَتْ: سَارَّنِي النَّبِيُّ ج أَنَّهُ يُقْبَضُ فِي وَجَعِهِ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ، فَبَكَيْتُ، ثمَّ سَارَّنِي فَأَخْبَرَنِي أَنِّي أَوَّلُ أَهْلِهِ يَتْبَعُهُ، فَضَحِكْتُ». (بخارى: ۴۴۳۴)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: نبی اكرم جفاطمه لرا در بیماری وفاتش، فرا خواند و آهسته در گوش‌اش، سخنی گفت كه از شنیدن آن، گریه كرد. پس دوباره او را فراخواند، و آهسته در گوش‌اش، چیزی گفت كه از شنیدن آن، خندید.

راوی می‌گوید: از او علت‌اش را جویا شدیم. گفت: نخست، ‌نبی اكرم جآهسته در گوش‌ام گفت كه در این بیماری، وفات می‌یابد. پس من، گریه كردم. سپس، آهسته در گوش‌ام گفت: نخستین كسی كه از اهل بیت‌ ام به من ملحق می‌شود، تو هستی. لذا خندیدم».

۱۶۸۲- «وَعَنْهَا ل قَالَتْ: كُنْتُ أَسْمَعُ أَنَّهُ لا يَمُوتُ نَبِيٌّ حَتَّى يُخَيَّرَ بَيْنَ الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ، فَسَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ فِي مَرَضِهِ الَّذِي مَاتَ فِيهِ وَأَخَذَتْهُ بُحَّةٌ يَقُولُ: ﴿مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم[النساء: ۶۹] . فَظَنَنْتُ أَنَّهُ خُيِّرَ».(بخارى: ۴۴۳۵)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: شنیده بودم كه هیچ پیامبری وفات نخواهد كرد تا زمانی كه به او اختیار داده نشود كه از میان دنیا و آخرت، یكی را انتخاب كند. پس شنیدم كه نبی اكرم جدر بیماری وفات‌اش در حالی كه صدایش گرفته بود، می‌فرمود: ﴿مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم[النساء: ۶۹] . یعنی همراه كسانی كه خداوند به آنان، نعمت عنایت كرده است. آنگاه، دانستم كه به ایشان، حق انتخاب داده شده است».

۱۶۸۳- «وَعَنْهَا ل قَالَتْ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَهُوَ صَحِيحٌ يَقُولُ: «إِنَّهُ لَمْ يُقْبَضْ نَبِيٌّ قَطُّ حَتَّى يَرَى مَقْعَدَهُ مِنَ الْجَنَّةِ، ثمَّ يُحَيَّا أَوْ يُخَيَّرَ». فَلَمَّا اشْتَكَى وَحَضَرَهُ الْقَبْضُ وَرَأْسُهُ عَلَى فَخِذِ عَائِشَةَ غُشِيَ عَلَيْهِ، فَلَمَّا أَفَاقَ شَخَصَ بَصَرُهُ نَحْوَ سَقْفِ الْبَيْتِ، ثمَّ قَالَ: «اللَّهُمَّ فِي الرَّفِيقِ الأَعْلَى». فَقُلْتُ: إِذًا لا يُجَاوِرُنَا، فَعَرَفْتُ أَنَّهُ حَدِيثُهُ الَّذِي كَانَ يُحَدِّثنَا وَهُوَ صَحِيحٌ».(بخارى: ۴۴۳۷)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه رسول الله جدر حال صحت، می‌فرمود: «هیچ پیامبری از دنیا نمی‌رود تا زمانی كه جایگاهش را در بهشت نبیند. سپس به او اختیار داده می‌شود». پس هنگامی كه بیمار شد و نزدیک بود قبض روح شود، در حالی كه سرش بر زانوی عایشه گذاشته شده بود، بیهوش شد. و هنگامی كه به هوش آمد، چشمانش به سقف خانه، دوخته شد و فرمود: «اللهم فی الرفیق الاعلی» یعنی خدایا! بسوی رفیق اعلی.

عایشه لمی‌گوید: گفتم: دیگر نزد ما باقی نمی‌ماند و دانستم كه این،‌تحقق همان سخنی است كه در زمان صحت‌اش به ما می‌گفت».

۱۶۸۴- «وَعَنْهَا ل: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ إِذَا اشْتَكَى نَفَثَ عَلَى نَفْسِهِ بِالْمُعَوِّذَاتِ، وَمَسَحَ عَنْهُ بِيَدِهِ فَلَمَّا اشْتَكَى وَجَعَهُ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ، طَفِقْتُ أَنْفِث عَلَى نَفْسِهِ بِالْمُعَوِّذَاتِ الَّتِي كَانَ يَنْفِث، وَأَمْسَحُ بِيَدِ النَّبِيِّ ج عَنْهُ».(بخارى: ۴۴۳۹)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: هنگامی كه رسول الله جبیمار می‌شد، معوذات (سوره ناس، فلق و اخلاص) را می‌خواند و بر خود می‌دمید و با دست خود، بر بدن‌اش می‌مالید. پس هنگامی كه در بیماری وفاتش بسر می‌برد، من نیز همان معوذات را كه او می‌خواند و بر خود می‌دمید، می‌خواندم و دست نبی اكرم جرا بر بدنش می‌كشیدم».

۱۶۸۵- «وَعَنْهَا: أَنَّهَا أَصْغَتْ إِلَى النَّبِيِّ ج قَبْلَ أَنْ يَمُوتَ وَهُوَ مُسْنِدٌ إِلَيَّ ظَهْرَهُ يَقُولُ: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي وَارْحَمْنِي وَأَلْحِقْنِي بِالرَّفِيقِ»».(بخارى:۴۴۴۰)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: قبل از اینكه نبی اكرم جفوت كند در حالی كه پشت‌اش را به من تكیه داده بود، كاملاً گوش فرا دادم كه می‌فرمود: «خدایا!‌ مرا ببخش و بر من رحم كن و مرا به دوستانم (انبیاء)، ملحق بگردان»».

۱۶۸۶- «وَعَنْهَا ل فِي رِوَايِةٍ: قَالَتْ: مَاتَ النَّبِيُّج وَإِنَّهُ لَبَيْنَ حَاقِنَتِي وَذَاقِنَتِي، فَلا أَكْرَهُ شِدَّةَ الْمَوْتِ لأَحَدٍ أَبَدًا بَعْدَ النَّبِيِّ ج».(بخارى: ۴۴۴۶)

ترجمه: «و در روایت دیگری آمده است كه عایشه لفرمود: نبی اكرم جدر حالی فوت كرد كه سر مباركش، حد فاصل سینه و چانه‌ام قرار داشت. بدین جهت، هزگر پس از وفات نبی اكرم جبخاطر سختی مرگ كسی، ناراحت نمی‌شوم».

۱۶۸۷- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ س خَرَجَ مِنْ عِنْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج فِي وَجَعِهِ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ، فَقَالَ النَّاسُ: يَا أَبَا حَسَنٍ، كَيْفَ أَصْبَحَ رَسُولُ اللَّهِ ج؟ فَقَالَ: أَصْبَحَ بِحَمْدِ اللَّهِ بَارِئًا، فَأَخَذَ بِيَدِهِ عَبَّاسُ بْنُ عَبْدِالْمُطَّلِبِ فَقَالَ لَهُ: أَنْتَ وَاللَّهِ بَعْدَ ثَلاَثٍ عَبْدُ الْعَصَا، وَإِنِّي وَاللَّهِ لأَرَى رَسُولَ اللَّهِج سَوْفَ يُتَوَفَّى مِنْ وَجَعِهِ هَذَا، إِنِّي لأَعْرِفُ وُجُوهَ بَنِي عَبْدِالْمُطَّلِبِ عِنْدَ الْمَوْتِ، اذْهَبْ بِنَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَلْنَسْأَلْهُ فِيمَنْ هَذَا الأَمْرُ، إِنْ كَانَ فِينَا عَلِمْنَا ذَلِكَ، وَإِنْ كَانَ فِي غَيْرِنَا عَلِمْنَاهُ، فَأَوْصَى بِنَا، فَقَالَ عَلِيٌّ: إِنَّا وَاللَّهِ لَئِنْ سَأَلْنَاهَا رَسُولَ اللَّهِج فَمَنَعَنَاهَا، لا يُعْطِينَاهَا النَّاسُ بَعْدَهُ، وَإِنِّي وَاللَّهِ لا أَسْأَلُهَا رَسُولَ اللَّهِج». (بخارى: ۴۴۴۷)

ترجمه: «عبدالله بن عباس بمی‌گوید: علی بن ابی‌طالب سدر بیماری وفات رسول خدا جاز خانه آنحضرت جبیرون آمد. مردم پرسیدند: ای ابوالحسن! حال رسول خدا جچطور است؟ گفت: خدا را شكر، خوب شده است. سپس عباس بن عبدالمطلب سدستش را گرفت و به او گفت: بخدا سوگند، پس از سه روز، تو بنده عصا خواهی شد. (یعنی رسول خدا جفوت می‌كند و تو زیردست دیگران خواهی شد.) بخدا سوگند، ‌من می‌دانم كه رسول الله جدر این بیماری، فوت خواهد كرد. چرا كه من چهره‌های بنی عبدالمطلب را هنگام مرگ می‌شناسم. ما را نزد رسول خدا جببر تا از او بپرسیم كه خلافت به چه كسی می‌رسد؟ اگر به ما می‌رسد، بدانیم و اگر به غیر ما هم می‌رسد، بدانیم كه در این صورت، برای ما وصیت نماید. علی گفت: بخدا سوگند، ‌اگر چنین درخواستی از رسول الله جبكنیم و ما را از آن بازدارد، بعد از او، هرگز مردم، خلافت را به ما واگذار نخواهند كرد. بخدا سوگند كه من چنین سؤالی از رسول خدا جنخواهم كرد».

۱۶۸۸- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّهَا كَانَتْ تَقُولُ: إِنَّ مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عَلَيَّ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج تُوُفِّيَ فِي بَيْتِي، وَفِي يَوْمِي، وَبَيْنَ سَحْرِي وَنَحْرِي، وَأَنَّ اللَّهَ جَمَعَ بَيْنَ رِيقِي وَرِيقِهِ عِنْدَ مَوْتِهِ، دَخَلَ عَلَيَّ عَبْدُالرَّحْمَنِ وَبِيَدِهِ السِّوَاكُ، وَأَنَا مُسْنِدَةٌ رَسُولَ اللَّهِج، فَرَأَيْتُهُ يَنْظُرُ إِلَيْهِ وَعَرَفْتُ أَنَّهُ يُحِبُّ السِّوَاكَ، فَقُلْتُ: آخُذُهُ لَكَ؟ فَأَشَارَ بِرَأْسِهِ أَنْ نَعَمْ، فَتَنَاوَلْتُهُ فَاشْتَدَّ عَلَيْهِ وَقُلْتُ: أُلَيِّنُهُ لَكَ؟ فَأَشَارَ بِرَأْسِهِ أَنْ نَعَمْ، فَلَيَّنْتُهُ، فَأَمَرَّهُ وَبَيْنَ يَدَيْهِ رَكْوَةٌ أَوْ عُلْبَةٌ، يَشُكُّ عُمَرُ، فِيهَا مَاءٌ، فَجَعَلَ يُدْخِلُ يَدَيْهِ فِي الْمَاءِ، فَيَمْسَحُ بِهِمَا وَجْهَهُ، يَقُولُ: «لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، إِنَّ لِلْمَوْتِ سَكَرَاتٍ». ثمَّ نَصَبَ يَدَهُ، فَجَعَلَ يَقُولُ: «فِي الرَّفِيقِ الأَعْلَى» حَتَّى قُبِضَ، وَمَالَتْ يَدُهُ».(بخاری: ۴۴۴۹)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه می‌گفت: یكی از نعمت‌هایی كه خداوند به من ارزانی داشت، این است كه رسول الله جدر خانه من، روزِ نوبت من و میان سینه و گلویم، فوت نمود. و همچنین خداوند، آب دهان من و او را هنگام درگذشت‌اش با هم درآمیخت. بدین صورت كه رسول الله جبه من تكیه داده بود كه عبدالرحمن بن ابی‌بكر در حالی كه مسواكی در دست داشت، وارد شد. و دیدم كه نبی اكرم جبسوی آن، نگاه می‌كند. دانستم كه ایشان، مسواک را دوست دارد. لذا پرسیدم: آیا آنرا برایت بگیرم؟ با اشاره سر فرمود: بلی. پس آنرا گرفتم. و چون مسواک برایش سفت بود، پرسیدم: آیا آنرا برای شما نرم كنم؟ با اشاره سر فرمود: بلی. آنگاه آنرا جویدم و برایش نرم كردم. آنحضرت جدر حالی كه ظرف آبی، پیش رو داشت و دست‌هایش را وارد آن ظرف می‌كرد و به صورتش می‌كشید، مسواک زد. و در آن حال می‌گفت: «لا اله الا الله،‌ همانا مرگ، سختیها دارد». سپس دستش را بلند كرد و می‌گفت: «در رفیق اعلی» تا اینكه فوت كرد و دستش، پایین آمد».

۱۶۸۹- «وَعَنْهَا ل قَالَتْ: لَدَدْنَاهُ فِي مَرَضِهِ، فَجَعَلَ يُشِيرُ إِلَيْنَا أَنْ لا تَلُدُّونِي، فَقُلْنَا كَرَاهِيَةُ الْمَرِيضِ لِلدَّوَاءِ، فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ: «أَلَمْ أَنْهَكُمْ أَنْ تَلُدُّونِي»؟ قُلْنَا: كَرَاهِيَةَ الْمَرِيضِ لِلدَّوَاءِ، فَقَالَ: «لا يَبْقَى أَحَدٌ فِي الْبَيْتِ إِلاَّ لُدَّ وَأَنَا أَنْظُرُ إِلاَّ الْعَبَّاسَ فَإِنَّهُ لَمْ يَشْهَدْكُمْ»».(بخارى: ۴۴۵۸)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: در بیماری رسول خدا جبه او دارو خورانیدیم. آنحضرت جبا اشاره گفت كه به من دارو ندهید. خیال كردیم كه این همان كراهیتی است كه مریض نسبت به دارو دارد. هنگامی كه به هوش آمد، فرمود: «آیا شما را از خورانیدن دارو باز نداشتم»؟ گفتیم: ما فكر كردیم كه شاید این سخن شما بر اساس كراهیت بیمار از دارو باشد. آنحضرت جفرمود: «باید به تمام كسانی كه در خانه هستند، در حضور من، دارو بخورانید مگر به عباس كه در خورانیدن دارو به من، با شما شركت نداشت»».

۱۶۹۰- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: لَمَّا ثقُلَ النَّبِيُّ ج جَعَلَ يَتَغَشَّاهُ، فَقَالَتْ فَاطِمَةُ عَلَيْهَا السَّلام: وَاكَرْبَ أَبَاهُ، فَقَالَ لَهَا: «لَيْسَ عَلَى أَبِيكِ كَرْبٌ بَعْدَ الْيَوْمِ»».(بخارى: ۴۴۶۲)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: هنگامی كه بیماری نبی اكرم جشدت گرفت و درد بر او غلبه كرد، فاطمه علیها السلام گفت: آه، پدرم چقدر درد می‌كشد. رسول الله جخطاب به او فرمود: «پدرت از امروز به بعد، دردی نخواهد داشت»».

باب (۴۹): وفات نبی اکرم ج

۱۶۹۱- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج تُوُفِّيَ وَهُوَ ابْنُ ثلاث وَسِتِّينَ».(بخارى: ۴۴۶۶)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: رسول الله جدر سن شصت و سه سالگی،وفات یافت».

۵۸- کتاب تفســـیر

سورۀ فاتحه

باب (۱): آنچه درباره فاتحه الکتاب آمده است

۱۶۹۲- «عَنْ أَبِي سَعِيدِ بنِ الْمُعَلَّىس قَالَ: كُنْتُ أُصَلِّي فِي الْمَسْجِدِ فَدَعَانِي رَسُولُ اللَّهِ ج فَلَمْ أُجِبْهُ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! إِنِّي كُنْتُ أُصَلِّي، فَقَالَ: «أَلَمْ يَقُلِ اللَّهُ ﴿ٱسۡتَجِيبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمۡ لِمَا يُحۡيِيكُمۡ[الأنفال: ۲۴] »؟ ثمَّ قَالَ لِي: «لأُعَلِّمَنَّكَ سُورَةً هِيَ أَعْظَمُ السُّوَرِ فِي الْقُرْآنِ قَبْلَ أَنْ تَخْرُجَ مِنَ الْمَسْجِدِ». ثمَّ أَخَذَ بِيَدِي، فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ يَخْرُجَ قُلْتُ لَهُ: أَلَمْ تَقُلْ لأُعَلِّمَنَّكَ سُورَةً هِيَ أَعْظَمُ سُورَةٍ فِي الْقُرْآنِ؟ قَالَ: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ هِيَ: السَّبْعُ الْمَثانِي وَالْقُرْآنُ الْعَظِيمُ الَّذِي أُوتِيتُهُ»».(بخارى: ۴۴۷۴)

ترجمه: ««ابو سعید بن معلَّی سمی‌گوید: در مسجد نبوی، نماز می‌خواندم كه رسول الله جمرا صدا زد. جواب ندادم. سپس گفتم: ای رسول خدا! من مشغول نماز خواندن بودم. آنحضرت جگفت: مگر خداوند نفرموده است: ﴿ٱسۡتَجِيبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمۡ لِمَا يُحۡيِيكُمۡ[الأنفال: ۲۴] »؟ یعنی فرمان خدا را بپذیرید و رسولش را اجابت كنید هنگامی كه شما را برای امری حیاتی، فرا خواند. آنگاه به من فرمود: «قبل از اینكه از مسجد خارج شوی، سوره‌ای را كه بزرگترین سوره قرآن است، به تو می‌آموزم». سپس دستم را گرفت و هنگامی كه خواست از مسجد، بیرون برود، به او گفتم: مگر به من نگفتی كه سوره‌ای را كه بزرگ‌ترین سوره قرآن است، به تو می‌آموزم؟ فرمود: «آن، سوره حمد است كه دارای هفت آیه می‌باشد و در هر ركعت نماز، تكرار می‌شود وآن، همان قرآن بزرگی است كه به من عنایت شده است»».

سورۀ بقره

باب (۲): این گفتۀ خداوند متعال که می‌فرماید: «آگاهانه، با خداوند، شریک و همتایی قرار ندهید» [بقره:۲۲]

۱۶۹۳- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ س قَالَ: سَأَلْتُ النَّبِيَّ ج: أَيُّ الذَّنْبِ أَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ؟ قَالَ: «أَنْ تَجْعَلَ لِلَّهِ نِدًّا وَهُوَ خَلَقَكَ». قُلْتُ: إِنَّ ذَلِكَ لَعَظِيمٌ، قُلْتُ: ثمَّ أَيُّ؟ قَالَ: «وَأَنْ تَقْتُلَ وَلَدَكَ تَخَافُ أَنْ يَطْعَمَ مَعَكَ». قُلْتُ: ثمَّ أَيُّ؟ قَالَ: «أَنْ تُزَانِيَ حَلِيلَةَ جَارِكَ»».(بخارى: ۴۴۷۷)

ترجمه: «عبدالله بن مسعود سمی‌گوید: از نبی اكرم جپرسیدم: بزرگترین گناه نزد خداوند چیست؟ فرمود: «شریک قرار دادن با خدا، در حالی كه تو را آفریده است». گفتم: این،‌گناه بزرگی است. بعد از آن، چیست؟ فرمود: «كشتن فرزندات از ترس فقر و گرسنگی». پرسیدم: بعد از آن؟ فرمود: «زنا با زن همسایه»».

باب (۳): این گفتۀخداوند متعال که می‌فرماید: «ابر را بر شما سایه قرار دادیم و برای شما منّ و سلوی، فرستادیم» [بقره: ۵۷]

۱۶۹۴- «عَنْ سَعِيدِ بْنِ زَيْدٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «الْكَمْأَةُ مِنَ الْمَنِّ وَمَاؤُهَا شِفَاءٌ لِلْعَيْنِ»». (بخارى: ۴۴۷۸)

ترجمه: «سعید بن زید سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «قارچ از منّ است و آب آن، برای چشم، شفا است»».

باب (۴): این گفتۀ خداوند متعال که می‌فرماید: «و هنگامی که گفتیم: به این قریه، وارد شوید» [بقره: ۵۸]

۱۶۹۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «قِيلَ لِبَنِي إِسْرَائِيلَ: ﴿ٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا وَقُولُواْ حِطَّةٞ[البقرة: ۵۸] . فَدَخَلُوا يَزْحَفُونَ عَلَى أَسْتَاهِهِمْ، فَبَدَّلُوا، وَقَالُوا: حِطَّةٌ حَبَّةٌ فِي شَعَرَةٍ»».(بخارى: ۴۴۷۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «به بنی اسرائیل گفته شد: ﴿ٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا وَقُولُواْ حِطَّةٞ[البقرة: ۵۸] . یعنی با فروتنی از دروازه (آن شهر) وارد شوید و بگویید: خدایا! گناهان ما را ببخش. اما آنان با نشیمنگاههایشان خزیده و عقب عقب، وارد شدند و بجای حطه كه به معنی گناهان ما را ببخش، است، گفتند: حطه حبه فی شعره یعنی دانه‌ای در جو».

باب (۵): این گفتۀ خداوند که فرمود: «هیچ آیه ای را نسخ نکرده و فراموش نمی‌سازیم، مگر آنکه چیز بهتری یا همانند آن، جایگزینش می‌کنیم» [بقره: ۱۰۸]

۱۶۹۶- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ عُمَرُس: أَقْرَؤُنَا أُبَيٌّ، وَأَقْضَانَا عَلِيٌّ، وَإِنَّا لَنَدَعُ مِنْ قَوْلِ أُبَيٍّ، وَذَاكَ أَنَّ أُبَيًّا يَقُولُ: لا أَدَعُ شَيْئًا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج وَقَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَايَةٍ أَوۡ نُنسِهَا نَأۡتِ بِخَيۡرٖ مِّنۡهَآ أَوۡ مِثۡلِهَآ[البقرة: ۱۰۶] ».(بخارى: ۴۴۸۱)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: عمر گفت: بهترین قاری ما، اُبی، ‌و بهترین قاضی ما، علی بن ابی‌طالب است. اما گاهی قول ابی را ترک می‌كنیم. چرا كه اُبی می‌گوید: آنچه از رسول خدا جشنیده‌ام، آنرا رها نمی‌كنم در حالی كه خداوند متعال فرموده است: ﴿مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَايَةٍ أَوۡ نُنسِهَا نَأۡتِ بِخَيۡرٖ مِّنۡهَآ أَوۡ مِثۡلِهَآ[البقرة: ۱۰۶] یعنی هیچ آیه‌ای را نسخ نكرده و فراموش نمی‌سازیم مگر آنكه چیز بهتری یا همانند آن، جایگزین‌اش می‌كنیم».

باب (۶): این گفتۀ خدای عز وجل که می‌فرماید: «وگفتند: خداوند، فرزندی برای خود، برگزیده است، حال آنکه او پاک است» [بقره: ۱۱۶]

۱۶۹۷- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «قَالَ اللَّهُ: كَذَّبَنِي ابْنُ آدَمَ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ ذَلِكَ، وَشَتَمَنِي وَلَمْ يَكُنْ لَهُ ذَلِكَ، فَأَمَّا تَكْذِيبُهُ إِيَّايَ فَزَعَمَ أَنِّي لا أَقْدِرُ أَنْ أُعِيدَهُ كَمَا كَانَ، وَأَمَّا شَتْمُهُ إِيَّايَ فَقَوْلُهُ لِي وَلَدٌ، فَسُبْحَانِي أَنْ أَتَّخِذَ صَاحِبَةً أَوْ وَلَدًا»».(بخارى: ۴۴۸۲)

ترجمه: «از ابن عباس بروایت است كه نبی اكرم جگفت: خداوند فرمود: «فرزند آدم مرا تكذیب كرد و این كار، شایسته او نبود. و فرزند آدم مرا دشنام داد حال آنكه این كار، شایسته او نبود. اما تكذیب، این است كه می‌گوید:‌ من نمی‌توانم دوباره او را زنده كنم. و دشنام‌اش این است كه می‌گوید: من، فرزند دارم در حالی كه من از داشتن زن و فرزند،‌ پاک و منزه هستم»».

باب (۷): این گفتۀ خداوند عز وجل که می‌فرماید: «از مقام ابراهیم برای خود، جای نماز، برگیرید» [بقره: ۱۲۵]

۱۶۹۸- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ عُمَرُس: وَافَقْتُ اللَّهَ فِي ثَلاَثٍ، أَوْ وَافَقَنِي رَبِّي فِي ثَلاَثٍ، قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ لَوِ اتَّخَذْتَ مَقَامَ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى، وَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ يَدْخُلُ عَلَيْكَ الْبَرُّ وَالْفَاجِرُ، فَلَوْ أَمَرْتَ أُمَّهَاتِ الْمُؤْمِنِينَ بِالْحِجَابِ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ آيَةَ الْحِجَابِ، قَالَ: وَبَلَغَنِي مُعَاتَبَةُ النَّبِيِّ ج بَعْضَ نِسَائِهِ، فَدَخَلْتُ عَلَيْهِنَّ، قُلْتُ: إِنِ انْتَهَيْتُنَّ أَوْ لَيُبَدِّلَنَّ اللَّهُ رَسُولَهُ ج خَيْرًا مِنْكُنَّ، حَتَّى أَتَيْتُ إِحْدَى نِسَائِهِ، قَالَتْ: يَا عُمَرُ أَمَا فِي رَسُولِ اللَّهِ ج مَا يَعِظُ نِسَاءَهُ حَتَّى تَعِظَهُنَّ أَنْتَ؟ فَأَنْزَلَ اللَّهُ: ﴿عَسَىٰ رَبُّهُۥٓ إِن طَلَّقَكُنَّ أَن يُبۡدِلَهُۥٓ أَزۡوَٰجًا خَيۡرٗا مِّنكُنَّ[التحریم: ۵] ».(بخارى: ۴۴۸۳)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: عمر بن خطاب سگفت: در سه مورد، نظر من با وحی خدا موافق گردید یا خداوند در سه مورد با نظرم، موافقت كرد: ۱- گفتم: ای رسول خدا!‌ چقدر خوب است كه در مقام ابراهیم، نماز بخوانی. ۲- گفتم: یا رسول الله!‌افراد خوب و بد به خانه شما می‌آیند چقدر خوب است اگر دستور دهی تا مادران مؤمنان، حجاب كنند. آنگاه خداوند، آیه حجاب را نازل فرمود. ۳- وقتی به من خبر رسید كه نبی اكرم جبعضی از همسرانش را سرزنش نموده است، نزد آنان رفتم و گفتم: یا از این كارتان بازآیید یا خداوند، زنانی بهتر از شما برای رسولش، جایگزین خواهد ساخت. تا اینكه یكی از همسرانش (ام سلمه) كه نزد او رفته بودم، گفت: ای عمر!‌ مگر رسول خدا جنمی‌تواند همسرانش را نصیحت كند كه تو آنها را نصیحت می‌كنی؟ آنگاه خداوند این آیه را نازل فرمود: ﴿عَسَىٰ رَبُّهُۥٓ إِن طَلَّقَكُنَّ أَن يُبۡدِلَهُۥٓ أَزۡوَٰجًا خَيۡرٗا مِّنكُنَّ[التحریم: ۵] یعنی اگر پیامبر، شما را طلاق دهد، چه بسا خداوند بجای شما، همسران بهتری را نصیب او گرداند».

باب (۸): این گفتۀ خداوند متعال که می‌فرماید: «بگویید: به خداوند و آنچه که به سوی ما نازل شده است، ایمان داریم» [بقره: ۱۳۶]

۱۶۹۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: كَانَ أَهْلُ الْكِتَابِ يَقْرَءُونَ التَّوْرَاةَ بِالْعِبْرَانِيَّةِ، وَيُفَسِّرُونَهَا بِالْعَرَبِيَّةِ لأَهْلِ الإِسْلامِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: لا تُصَدِّقُوا أَهْلَ الْكِتَابِ، وَلا تُكَذِّبُوهُمْ وَقُولُوا: ﴿ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡنَا[البقرة: ۱۳۶] ». (بخارى: ۴۴۸۵)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: اهل كتاب، تورات را به زبان عبری می‌خواندند و آنرا به زبان عربی برای مسلمانان، تفسیر می‌كردند. رسول الله سفرمود: «اهل كتاب را نه تصدیق كنید و نه تكذیب. بلكه به آنها بگویید: ﴿ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡنَا[البقرة: ۱۳۶] یعنی ما به خداوند و آنچه كه بسوی ما نازل كرده است، ایمان داریم»».

باب (۹): این گفتۀ خداوند عز وجل که می‌فرماید: «شما را یک ملت میانه رو قرار دادیم تا روز قیامت بر مردم، گواه باشید» [بقره: ۱۴۳]

۱۷۰۰- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «يُدْعَى نُوحٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، فَيَقُولُ: لَبَّيْكَ وَسَعْدَيْكَ يَا رَبِّ، فَيَقُولُ: هَلْ بَلَّغْتَ؟ فَيَقُولُ: نَعَمْ، فَيُقَالُ لأُمَّتِهِ: هَلْ بَلَّغَكُمْ؟ فَيَقُولُونَ: مَا أَتَانَا مِنْ نَذِيرٍ، فَيَقُولُ: مَنْ يَشْهَدُ لَكَ؟ فَيَقُولُ: مُحَمَّدٌ وَأُمَّتُهُ، فَتَشْهَدُونَ أَنَّهُ قَدْ بَلَّغَ ﴿وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗاۗ[البقرة: ۱۴۳] . فَذَلِكَ قَوْلُهُ جَلَّ ذِكْرُهُ: ﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗا[البقرة: ۱۴۳] ». وَالْوَسَطُ: الْعَدْلُ».(بخارى:۴۴۸۷)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «روز قیامت، نوح فراخوانده می‌شود. می‌گوید: لبیک ای پروردگارم! آماده خدمتم. خداوند می‌فرماید: ایا (آنچه را كه به تو گفته بودم) ابلاغ كردی؟ می‌گوید: بلی. سپس از امتش می‌پرسند: آیا به شما ابلاغ كرد؟ می‌گویند:‌ هیچ ترساننده‌ای نزد ما نیامده است. خداوند به نوح می‌گوید: چه كسی گواه تو است؟ می‌گوید: محمد و امت‌اش. آنگاه شما گواهی می‌دهید كه او ابلاغ نموده است و پیامبر نیز گواه شما است. اینجاست كه خداوند بلند مرتبه می‌فرماید: ﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗا[البقرة: ۱۴۳] ». یعنی شما را یک ملت میانه رو قرار دادیم تا روز قیامت، بر مردم، گواه باشید. وپیامبر اكرم جبر شما گواه باشد».

باب (۱۰): این گفتۀ خداوند عز وجل که می‌فرماید: «سپس، از همانجاکه مردم روان می‌شوند، بروید» [بقره: ۱۹۹]

۱۷۰۱- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَتْ قُرَيْشٌ وَمَنْ دَانَ دِينَهَا يَقِفُونَ بِالْمُزْدَلِفَةِ، وَكَانُوا يُسَمَّوْنَ الْحُمْسَ، وَكَانَ سَائِرُ الْعَرَبِ يَقِفُونَ بِعَرَفَاتٍ، فَلَمَّا جَاءَ الإِسْلامُ أَمَرَ اللَّهُ نَبِيَّهُ ج أَنْ يَأْتِيَ عَرَفَاتٍ، ثمَّ يَقِفَ بِهَا، ثمَّ يُفِيضَ مِنْهَا».(بخارى: ۴۵۲۰)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: قریش و هم كیشانشان در مزدلفه، وقوف می‌كردند و به آنها حُمس (متعصب و تندرو) می‌گفتند. اما سایر اعراب در عرفات، وقوف می‌كردند. پس هنگامی كه اسلام آمد، خداوند به پیامبرش دستور داد تا به عرفات برود و در آنجا وقوف كند. سپس از آنجا روانه (مزدلفه) شود».

باب (۱۱): این گفتۀ خداوند متعال که می‌فرماید: «و برخی از آنان می‌گویند: پروردگارا! به ما در دنیا و آخرت، نیکی عطا فرما» [بقره: ۲۰۱]

۱۷۰۲- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج يَقُولُ: «اللَّهُمَّ ﴿رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِي ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٗ وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ حَسَنَةٗ وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ[البقرة: ۲۰۱] ».(بخارى: ۴۵۲۲)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: نبی اكرم جهمواره این دعا را می‌خواند: اللَّهُمَّ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ. یعنی بار الها! پروردگار ما! در دنیا به ما نیكی عطا كن و در آخرت نیز به ما نیكی عطا فرما. و ما را از عذاب دوزخ، نجات بده».

باب (۱۲): این گفتۀ خداوند متعال که می‌فرماید: «آنان با اصرار، ـ چیزی ـ از مردم نمی‌خواهند» [بقره: ۲۷۳]

۱۷۰۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «لَيْسَ الْمِسْكِينُ الَّذِي تَرُدُّهُ التَّمْرَةُ وَالتَّمْرَتَانِ، وَلا اللُّقْمَةُ وَلا اللُّقْمَتَانِ، إِنَّمَا الْمِسْكِينُ الَّذِي يَتَعَفَّفُ، وَاقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ يَعْنِي قَوْلَهُ ﴿لَا يَسۡ‍َٔلُونَ ٱلنَّاسَ إِلۡحَافٗا[البقرة: ۲۷۳] ».(بخارى: ۴۵۳۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «مسكین كسی نیست كه یک یا دو دانه خرما و یک یا دو لقمه، او را (از درخانه‌ها) باز می‌گرداند. بلكه مسكین حقیقی، كسی است كه از خواستن، خودداری می‌كند. اگر خواستید می‌توانید این آیه را بخوانید: ﴿لَا يَسۡ‍َٔلُونَ ٱلنَّاسَ إِلۡحَافٗا[البقرة: ۲۷۳] یعنی آنان با اصرار، (چیزی) از مردم نمی‌خواهند»».

سورۀ آل عمران

باب (۱۳): این گفتۀ خداوند عز وجل که می‌فرماید: «بعضی از آیات، آیات محکمات‌اند، که اساس قران هستند و برخی دیگر، آیات متشابهات‌اند» [آل عمران:۷]

۱۷۰۴- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: تَلاَ رَسُولُ اللَّهِ ج هَذِهِ الآيَةَ: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦۖ وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَاۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٧[آل‌عمران: ۷] . قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «فَإِذَا رَأَيْتِ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ فَأُولَئِكِ الَّذِينَ سَمَّى اللَّهُ فَاحْذَرُوهُمْ»».(بخارى:۴۵۴۷)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: رسول الله جاین آیه را تلاوت كرد: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦۖ وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَاۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٧[آل‌عمران: ۷] . (خداوند، همان ذاتی است كه قرآن را بر تو نازل كرد. برخی از آیات آن، آیات محكم‌اند كه آنها اساس قرآن هستند و برخی دیگر، آیات متشابهات‌اند. اما كسانی كه در دلهایشان، كجی وجود دارد، برای فتنه انگیزی و تأویل ـ نادرست ـ بدنبال متشابهات می‌روند در حالی كه تأویل ـ درست ـ آنها را جز خدا، كسی دیگر نمی‌داند. و ثابت قدمان در علم و دانش، می‌گویند: ما به آنها ایمان داریم. همه آنها از جانب پروردگار ماست. و پند نمی‌گیرند مگر صاحبان خرد).

آنگاه فرمود: «هرگاه، كسانی را دیدید كه به دنبال متشابهات می‌روند، بدانید كه آنها همان كسانی هستند كه خداوند از آنان، نام برده است پس از آنها دوری كنید»».

باب (۱۴): این گفتۀ خداوند عز وجل که می‌فرماید: «همانا کسانی که عهد و پیمان خود با خداوند و سوگند‌هایشان را به بهای اندکی می‌فروشند» [آل عمران:۷۷]

۱۷۰۵- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ل: أَنَّه اختصم إليه امْرَأَتَانِ كَانَتَا تَخْرِزَانِ فِي بَيْتٍ أَوْ فِي الْحُجْرَةِ، فَخَرَجَتْ إِحْدَاهُمَا وَقَدْ أُنْفِذَ بِإِشْفَى فِي كَفِّهَا، فَادَّعَتْ عَلَى الأُخْرَى، فَرُفِعَ إِلَى ابْنِ عَبَّاسٍ، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِج: «لَوْ يُعْطَى النَّاسُ بِدَعْوَاهُمْ، لذَهَبَ دِمَاءُ قَوْمٍ وَأَمْوَالُهُمْ» ذَكِّرُوهَا بِاللَّهِ، وَاقْرَءُوا عَلَيْهَا: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ[آل‌عمران: ۷۷] . فَذَكَّرُوهَا، فَاعْتَرَفَتْ، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «الْيَمِينُ عَلَى الْمُدَّعَى عَلَيْهِ»». (بخارى: ۴۵۵۲)

ترجمه: «از ابن عباس بروایت است: دو زن كه در خانه یا حجره‌ای، چرم دوزی می‌كردند،‌ دعوای خود را نزد ایشان بردند. یكی از آنها كه درفش در كف دستش فرو رفته بود، از خانه بیرون آمد و ادعا كرد كه دیگری این كار را كرده است. سپس دعوا را نزد ابن عباس بردند. او گفت: رسول الله جفرمود: «اگر به مردم به مجرد ادعا كردن، بدهند، خون و اموال مردم، به هدر می‌رود». پس او را به یاد خدا بیندازید و این آیه را برایش بخوانید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ[آل‌عمران: ۷۷] . یعنی همانا كسانی كه عهد و پیمان خود با خداوند و سوگندهایشان را به بهای اندكی می‌فروشند، هیچگونه سهمی در آخرت ندارند.

راوی می‌گوید: پس از اینكه او را به یاد خدا انداختند،‌اعتراف كرد. ابن عباس بگفت: نبی اكرم جفرمود: «سوگند بر مدعی علیه است»».

باب (۱۵): این گفتۀ خداوند عز و جل که می‌فرماید: «مردم، علیه شما جمع شده‌اند» [آل عمران:۱۷۳]

۱۷۰۶- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: ﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ[آل‌عمران: ۱۷۳] . قَالَهَا إِبْرَاهِيمُ ÷ حِينَ أُلْقِيَ فِي النَّارِ، وَقَالَهَا مُحَمَّدٌج حِينَ قَالُوا: ﴿إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَكُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِيمَٰنٗا وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ[آل‌عمران: ۱۷۳] ».(بخارى: ۴۵۶۳)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: هنگامی كه ابراهیم ÷را در آتش انداختند، حسبنا و نعم الوكیل گفت. و هنگامی كه به محمد ج(ویارانش) گفتند: مردم، علیه شما جمع شده‌اند از آنها بترسید، ایمانشان افزایش یافت و گفتند: حسبنا الله و نعم الوكیل . یعنی خداوند برای ما كافی است و او بهترین، كارساز است».

باب (۱۶): این گفتۀ خداوند متعال که می‌فرماید: «یقینا شما از اهل کتاب و مشرکین، اذیت وآزار زیادی خواهید دید» [آل عمران: ۱۸۶]

۱۷۰۷- «عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج رَكِبَ عَلَى حِمَارٍ، عَلَى قَطِيفَةٍ فَدَكِيَّةٍ، وَأَرْدَفَ أُسَامَةَ بْنَ زَيْدٍ وَرَاءَهُ يَعُودُ سَعْدَ بْنَ عُبَادَةَ فِي بَنِي الْحَارِث بْنِ الْخَزْرَجِ قَبْلَ وَقْعَةِ بَدْرٍ، حَتَّى مَرَّ بِمَجْلِسٍ فِيهِ عَبْدُاللَّهِ بْنُ أُبَيٍّ ابْنُ سَلُولَ، وَذَلِكَ قَبْلَ أَنْ يُسْلِمَ عَبْدُاللَّهِ بْنُ أُبَيٍّ، فَإِذَا فِي الْمَجْلِسِ أَخْلاطٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُشْرِكِينَ عَبَدَةِ الأَوْثانِ وَالْيَهُودِ وَالْمُسْلِمِين، وَفِي الْمَجْلِسِ عَبْدُاللَّهِ بْنُ رَوَاحَةَ، فَلَمَّا غَشِيَتِ الْمَجْلِسَ عَجَاجَةُ الدَّابَّةِ، خَمَّرَ عَبْدُاللَّهِ بْنُ أُبَيٍّ أَنْفَهُ بِرِدَائِهِ، ثمَّ قَالَ: لا تُغَبِّرُوا عَلَيْنَا، فَسَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ج عَلَيْهِمْ، ثمَّ وَقَفَ، فَنَزَلَ فَدَعَاهُمْ إِلَى اللَّهِ، وَقَرَأَ عَلَيْهِمُ الْقُرْآنَ، فَقَالَ عَبْدُاللَّهِ بْنُ أُبَيٍّ ابْنُ سَلُولَ: أَيُّهَا الْمَرْءُ، إِنَّهُ لا أَحْسَنَ مِمَّا تَقُولُ، إِنْ كَانَ حَقًّا فَلا تُؤْذِنَا بِهِ فِي مَجْلِسِنَا، ارْجِعْ إِلَى رَحْلِكَ، فَمَنْ جَاءَكَ فَاقْصُصْ عَلَيْهِ، فَقَالَ عَبْدُاللَّهِ بْنُ رَوَاحَةَ: بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ فَاغْشَنَا بِهِ فِي مَجَالِسِنَا، فَإِنَّا نُحِبُّ ذَلِكَ، فَاسْتَبَّ الْمُسْلِمُونَ وَالْمُشْرِكُونَ وَالْيَهُودُ، حَتَّى كَادُوا يَتَثاوَرُونَ، فَلَمْ يَزَلِ النَّبِيُّ ج يُخَفِّضُهُمْ حَتَّى سَكَنُوا، ثمَّ رَكِبَ النَّبِيُّ ج دَابَّتَهُ فَسَارَ حَتَّى دَخَلَ عَلَى سَعْدِ بْنِ عُبَادَةَ، فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ج: «يَا سَعْدُ أَلَمْ تَسْمَعْ مَا قَالَ أَبُو حُبَابٍ؟ ـ يُرِيدُ عَبْدَاللَّهِ بْنَ أُبَيٍّ ـ قَالَ: كَذَا وَكَذَا». قَالَ سَعْدُ ابْنُ عُبَادَةَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ اعْفُ عَنْهُ، وَاصْفَحْ عَنْهُ، فَوَالَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ، لَقَدْ جَاءَ اللَّهُ بِالْحَقِّ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ، لَقَدِ اصْطَلَحَ أَهْلُ هَذِهِ الْبُحَيْرَةِ عَلَى أَنْ يُتَوِّجُوهُ فَيُعَصِّبُوهُ بِالْعِصَابَةِ، فَلَمَّا أَبَى اللَّهُ ذَلِكَ بِالْحَقِّ الَّذِي أَعْطَاكَ اللَّهُ شَرِقَ بِذَلِكَ، فَذَلِكَ فَعَلَ بِهِ مَا رَأَيْتَ، فَعَفَا عَنْهُ رَسُولُ اللَّهِ ج، وَكَانَ النَّبِيُّ ج وَأَصْحَابُهُ يَعْفُونَ عَنِ الْمُشْرِكِينَ وَأَهْلِ الْكِتَابِ كَمَا أَمَرَهُمُ اللَّهُ، وَيَصْبِرُونَ عَلَى الأَذَى، قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿وَلَتَسۡمَعُنَّ مِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَمِنَ ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُوٓاْ أَذٗى كَثِيرٗاۚ[آل‌عمران: ۱۸۶] . وَقَالَ اللَّهُ: ﴿وَدَّكَثِيرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَوۡ يَرُدُّونَكُم مِّنۢ بَعۡدِ إِيمَٰنِكُمۡ كُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم[البقرة: ۱۰۹] . إِلَى آخِرِ الآيَةِ، وَكَانَ النَّبِيُّ ج يَتَأَوَّلُ الْعَفْوَ مَا أَمَرَهُ اللَّهُ بِهِ، حَتَّى أَذِنَ اللَّهُ فِيهِمْ، فَلَمَّا غَزَا رَسُولُ اللَّهِ ج بَدْرًا فَقَتَلَ اللَّهُ بِهِ صَنَادِيدَ كُفَّارِ قُرَيْشٍ، قَالَ ابْنُ أُبَيٍّ ابْنُ سَلُولَ وَمَنْ مَعَهُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَعَبَدَةِ الأَوْثانِ: هَذَا أَمْرٌ قَدْ تَوَجَّهَ فَبَايَعُوا الرَّسُولَ ج عَلَى الإِسْلامِ، فَأَسْلَمُوا».(بخارى: ۴۵۶۶)

ترجمه: «از اسامه بن زید بروایت است كه رسول الله جقبل از جنگ بدر بر الاغی كه پالانی ساخت فدک بر آن بود، سوار شد و او را نیز پشت سر خود، سوار كرد و به عیادت سعد بن عباده كه در محله بنی حارث بن خزرج بسر می‌برد، رفت. در مسیر راه از كنار مجلسی كه عبدالله بن ابی بن سلول در آنجا بود، گذشت. گفتنی است كه این ماجرا قبل از اظهار اسلام عبدالله بن ابی رخ داد و آن مجلس، تركیبی از مسلمانان، مشركین، بت‌پرستان و یهودیان بود. و عبدالله بن رواحه نیز در آن مجلس، حضور داشت. پس هنگامی كه گرد و غبار الاغ به مجلس رسید، عبدالله بن ابی بینی‌اش را با چادرش گرفت و گفت: ما را گرد و خاک ندهید. رسول الله جبه آنان سلام داد. سپس توقف كرد و از مركب، پایین آمد و آنها را به سوی خدا دعوت نمود و برای آنان، قرآن تلاوت كرد. عبدالله بن ابی بن سلول گفت: ای مرد! سخنانی بهتر از سخنان تو وجود ندارد. اگر آنها حق‌اند، پس به ما، در مجالس، اذیت و آزار مرسان. بلكه به خانه‌ات برگرد و هر كس كه نزد تو آمد، برایش داستان‌سرایی كن. عبدالله بن رواحه گفت: بلی، ای رسول خدا! سخنانت را در مجالس ما بگو. چرا كه ما آنها را دوست داریم. در نتیجه، مسلمانان، مشركین و یهود به یكدیگر ناسزا گفتند تا جاییكه نزدیک بود با یكدیگر درگیر شوند. و رسول خدا جهمچنان، آنان را به آرامش دعوت می‌كرد تا اینكه آرام گرفتند. سپس، سوار مركب‌ شد و به راهش ادامه داد تا به منزل سعد بن عباده رسید. آنگاه، نبی اكرم جفرمود: «ای سعد! آیا سخنان ابوحباب (عبدالله بن ابی) را شنیده‌ای؟ او چنین و چنان می‌گوید». سعد بن عباده گفت: ای رسول خدا! او را ببخش و از او درگذر. سوگند به ذاتی كه قرآن را بر تو نازل كرده است، در حالی كه مردم مدینه، اتفاق نظر كرده بودند تا بر سر او عمامه بنهند و تاج پادشاهی بگذارند، خداوند، حقی را كه بر تو نازل كرد،‌ آورد. پس هنگامی كه خداوند با این حقی كه بر تو نازل فرمود، نخواست این كار، عملی شود، لقمه برایش، گلوگیر شد. و برخوردی كه از او مشاهده كردی، بدین جهت بود. آنگاه، رسول خدا جاو را بخشید.

و عادت رسول خدا جو صحابه رضوان الله علیهم اجمعین نیز همین بود كه مشركین و اهل كتاب را طبق دستور خدا، می‌بخشیدند و بر اذیت و آزارشان، صبر می‌كردند. خداوند عزوجل می‌فرماید: ﴿وَلَتَسۡمَعُنَّ مِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَمِنَ ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُوٓاْ أَذٗى كَثِيرٗاۚ وَإِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَٰلِكَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ[آل‌عمران: ۱۸۶] . (قطعاً شما از كسانی كه قبل از شما به آنها كتاب داده شده است و از مشركین، اذیت و آزار فراوانی می‌بینید. و اگر صبر كنید و تقوا پیشه سازید، پس این، از اموری است كه نیاز به عزم راسخ دارد).

همچنین خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَدَّ كَثِيرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَوۡ يَرُدُّونَكُم مِّنۢ بَعۡدِ إِيمَٰنِكُمۡ كُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّۖ فَٱعۡفُواْ وَٱصۡفَحُواْ حَتَّىٰ يَأۡتِيَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦٓۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ١٠٩[البقرة: ۱۰۹] . (بسیاری از اهل كتاب بخاطر حسدی كه در وجودشان، ریشه دوانده است، دوست دارند شما را بعد از پذیرش ایمان و پس از آنكه حق برایشان روشن شده است، بازگردانند. پس گذشت كنید و چشم پوشی نمایید تا خداوند، فرمانی دهد. همانا خداوند بر هر چیزی، تواناست).

و رسول خدا جبه دستور خداوند كه عفو و گذشت بود، عمل می‌كرد تا اینكه خداوند به آنحضرت جاجازه جهاد داد. پس از جنگ بدر كه سران قریش، كشته شدند، عبدالله بن ابی بن سلول و مشركین و بت‌پرستان همراه او گفتند: دین محمد، پیروز شد. لذا با پیامبر اكرم جبر اسلام، بیعت كردند و (به ظاهر) مسلمان شدند».

باب (۱۷): این گفتۀ خداوند متعال که می‌فرماید: «گمان مبر آنان که از کارهایشان خوشحال می‌شوند...» [آل عمران: ۱۸۸]

۱۷۰۸- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س: أَنَّ رِجَالاً مِنَ الْمُنَافِقِينَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج كَانَ إِذَا خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ج إِلَى الْغَزْوِ تَخَلَّفُوا عَنْهُ، وَفَرِحُوا بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ ج فَإِذَا قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ ج اعْتَذَرُوا إِلَيْهِ وَحَلَفُوا، وَأَحَبُّوا أَنْ يُحْمَدُوا بِمَا لَمْ يَفْعَلُوا، فَنَزَلَتْ: ﴿لَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ يَفۡرَحُونَ بِمَآ أَتَواْ وَّيُحِبُّونَ أَن يُحۡمَدُواْ بِمَا لَمۡ يَفۡعَلُواْ[آل‌عمران: ۱۸۸] ».(بخارى: ۴۵۶۷)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: در زمان رسول الله جهنگامی كه آنحضرت جبه جهاد می‌رفت، عده‌ای از منافقین از آن، باز می‌ماندند (به جهاد نمی‌رفتند). و از این نشستن‌شان، خوشحال بودند. و هنگامی كه رسول الله جمی‌آمد، عذر می‌آوردند و سوگند می‌خورند. و دوست داشتند بخاطر كارهایی كه انجام نداده‌اند، مورد ستایش قرار گیرند. لذا این آیه نازل شد: ﴿لَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ يَفۡرَحُونَ بِمَآ أَتَواْ وَّيُحِبُّونَ أَن يُحۡمَدُواْ بِمَا لَمۡ يَفۡعَلُواْ فَلَا تَحۡسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٖ مِّنَ ٱلۡعَذَابِۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ ١٨٨[آل‌عمران: ۱۸۸] . یعنی گمان مبر آنان كه از كارهای ناشایستی كه انجام می‌دهند، خوشحال می‌شوند و دوست دارند كه بخاطر كارهای ـ نیكی ـ كه انجام نداده‌اند، ستایش شوند، از عذاب الهی، نجات یابند. بلكه برایشان، عذاب دردناكی است».

۱۷۰۹- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب وَقَدْ قِيْلَ لَهُ: لَئِنْ كَانَ كُلُّ امْرِئٍ فَرِحَ بِمَا أُوتِيَ وَأَحَبَّ أَنْ يُحْمَدَ بِمَا لَمْ يَفْعَلْ مُعَذَّبًا، لَنُعَذَّبَنَّ أَجْمَعُونَ، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: وَمَا لَكُمْ وَلِهَذِهِ، إِنَّمَا دَعَا النَّبِيُّ ج يَهُودَ، فَسَأَلَهُمْ عَنْ شَيْءٍ فَكَتَمُوهُ إِيَّاهُ، وَأَخْبَرُوهُ بِغَيْرِهِ، فَأَرَوْهُ أَنْ قَدِ اسْتَحْمَدُوا إِلَيْهِ بِمَا أَخْبَرُوهُ عَنْهُ فِيمَا سَأَلَهُمْ، وَفَرِحُوا بِمَا أُوتُوا مِنْ كِتْمَانِهِمْ ». (بخارى: ۴۵۶۸)

ترجمه: «از ابن عباس بروایت است كه از او پرسیدند: اگر تمام كسانی كه از كارهای خود، خوشحال می‌شوند و دوست دارند بخاطر كارهایی كه انجام نداده‌اند، مورد ستایش قرار گیرند، عذاب داده شوند، همه ما عذاب داده می‌شویم؟ ابن عباس بگفت: این آیه در مورد شما نیست. نبی اكرم جیهود را خواست و از آنان درمورد چیزی پرسید. آنها آن را كتمان كردند و چیز دیگری به او گفتند و چنین پنداشتند كه بخاطر پاسخی كه ارائه داده‌اند، نزد پیامبر، مورد ستایش قرار گرفته‌اند. و از اینكه بخاطر كارشان، ستایش شده‌اند، خوشحال شدند».

سورۀ نساء

باب (۱۸): این گفتۀ خداوند متعال که می‌فرماید: «و اگر ‏ترسیدید که در ازدواج با دختران یتیم، نمی‌توانید عدالت را رعایت کنید...» [نساء: ۳]

۱۷۱۰- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أنَّهَا سَأَلَهَا عُرْوَةُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: ﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تُقۡسِطُواْ فِي ٱلۡيَتَٰمَىٰ[النساء: ۳] . فَقَالَتْ: يَا ابْنَ أُخْتِي هَذِهِ الْيَتِيمَةُ تَكُونُ فِي حَجْرِ وَلِيِّهَا، تَشْرَكُهُ فِي مَالِهِ، وَيُعْجِبُهُ مَالُهَا وَجَمَالُهَا، فَيُرِيدُ وَلِيُّهَا أَنْ يَتَزَوَّجَهَا بِغَيْرِ أَنْ يُقْسِطَ فِي صَدَاقِهَا، فَيُعْطِيَهَا مِثلَ مَا يُعْطِيهَا غَيْرُهُ، فَنُهُوا عَنْ أَنْ يَنْكِحُوهُنَّ إِلاَّ أَنْ يُقْسِطُوا لَهُنَّ وَيَبْلُغُوا لَهُنَّ أَعْلَى سُنَّتِهِنَّ فِي الصَّدَاقِ، فَأُمِرُوا أَنْ يَنْكِحُوا مَا طَابَ لَهُمْ مِنَ النِّسَاءِ سِوَاهُنَّ، قَالَتْ عَائِشَةُ: وَإِنَّ النَّاسَ اسْتَفْتَوْا رَسُولَ اللَّهِ ج بَعْدَ هَذِهِ الآيَةِ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ ﴿وَيَسۡتَفۡتُونَكَ فِي ٱلنِّسَآءِ[النساء: ۱۲۷] . قَالَتْ عَائِشَةُ: وَقَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى فِي آيَةٍ أُخْرَى ﴿وَتَرۡغَبُونَ أَن تَنكِحُوهُنَّ[النساء: ۱۲۷] . رَغْبَةُ أَحَدِكُمْ عَنْ يَتِيمَتِهِ حِينَ تَكُونُ قَلِيلَةَ الْمَالِ وَالْجَمَالِ، قَالَتْ: فَنُهُوا أَنْ يَنْكِحُوا عَنْ مَنْ رَغِبُوا فِي مَالِهِ وَجَمَالِهِ فِي يَتَامَى النِّسَاءِ إِلاَّ بِالْقِسْطِ، مِنْ أَجْلِ رَغْبَتِهِمْ عَنْهُنَّ إِذَا كُنَّ قَلِيلاتِ الْمَالِ وَالْجَمَالِ».(بخارى: ۴۵۷۴)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه عروه از او درباره این سخن خداوند متعال كه می‌فرماید: ﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تُقۡسِطُواْ فِي ٱلۡيَتَٰمَىٰ[النساء: ۳] . پرسید. گفت: ای خواهر زاده! این آیه درباره دختر یتیمی است كه تحت سرپرستی ولی‌اش قرار دارد و آن دختر، شریک مال او است. و ولی‌اش مال و جمال‌اش را می‌پسندد و تصمیم می‌گیرد كه با او ازدواج كند، بدون اینكه عدالت را درباره‌ مهریه‌اش رعایت كند و به او همان مهریه‌ای را بدهد كه دیگران به او می‌دهند. چنین كسانی از ازدواج با دختران یتیم، نهی شدند و به آنان دستور داده شد كه با زنان دیگری كه مورد پسند‌شان می‌باشند، ازدواج كنند. مگر اینكه عدالت را در مورد آنان، رعایت كنند و بالاترین مهریه‌ای را كه در عرف آنان، رایج است، در نظر بگیرند. در غیر این‌صورت، به آنان دستور داده شده است كه با زنان دیگری كه دوست دارند، ازدواج كنند.

عایشه لمی‌گوید: پس از نزول این آیه، مردم از رسول خدا جفتوا خواستند. آنگاه خداوند، این آیه را نازل فرمود: ﴿وَيَسۡتَفۡتُونَكَ فِي ٱلنِّسَآءِ[النساء: ۱۲۷] . یعنی مردم از تو درباره زنان می‌پرسند.

عایشه می‌گوید: خداوند در ادامه آیه می‌فرماید: ﴿وَتَرۡغَبُونَ أَن تَنكِحُوهُنَّ[النساء: ۱۲۷] . یعنی می‌خواهید آنان را نكاح كنید. منظور آیه این است: كسانی كه می‌خواهند با یتیمانی كه از مال و جمال اندكی برخوردارند، ازدواج كنند با وجودی كه به آنان، علاقه‌ای ندارند، از این كار، منع شده‌اند مگر اینكه در مورد آنان، عدالت را رعایت كنند».

باب (۱۹): این گفتۀ خداوند متعال که می‌فرماید: «خداوند، شما را درباره فرزندان‏تان سفارش می‏کند» [نساء:۱۱]

۱۷۱۱- «عَنْ جَابِرٍ س قَالَ: عَادَنِي النَّبِيُّ ج وَأَبُو بَكْرٍ فِي بَنِي سَلِمَةَ مَاشِيَيْنِ، فَوَجَدَنِي النَّبِيُّ ج لا أَعْقِلُ شَيْئًا، فَدَعَا بِمَاءٍ فَتَوَضَّأَ مِنْهُ، ثمَّ رَشَّ عَلَيَّ فَأَفَقْتُ، فَقُلْتُ: مَا تَأْمُرُنِي أَنْ أَصْنَعَ فِي مَالِي يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَنَزَلَتْ: ﴿يُوصِيكُمُ ٱللَّهُ فِيٓ أَوۡلَٰدِكُمۡ[النساء: ۱۱] ».(بخارى: ۴۵۷۷)

ترجمه: «جابرسمی‌گوید: نبی اكرم جو ابوبكر سپیاده، برای عیادت من به محله بنی سلمه آمدند. رسول اكرم جمرا دید كه بیهوش شده‌ام. پس آب خواست و وضو گرفت و بر من، آب پاشید. آنگاه به هوش آمدم و گفتم: ای رسول خدا! در مورد اموالم به من چه دستوری می‌دهید؟ پس این آیه نازل شد: ﴿يُوصِيكُمُ ٱللَّهُ فِيٓ أَوۡلَٰدِكُمۡ[النساء: ۱۱] یعنی خداوند، شما را درباره فرزندانتان، سفارش می‌كند».

باب (۲۰): این سخن خداوند متعال که می‌فرماید: «خداوند به اندازۀ ذره ای هم ظلم نمی‌کند» [نساء:۴۰]

۱۷۱۲- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س: أَنَّ أُنَاسًا فِي زَمَنِ النَّبِيِّ ج قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ هَلْ نَرَى رَبَّنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ؟ فَذَكَرَ حَدِيثَ الرُّؤْيَةِ وَقَدْ تَقَدَّمَ بِكَامِلِهِ، ثُمَّ قَالَ: «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ: تَتْبَعُ كُلُّ أُمَّةٍ مَا كَانَتْ تَعْبُدُ، فَلاَ يَبْقَى مَنْ كَانَ يَعْبُدُ غَيْرَ اللَّهِ مِنَ الأَصْنَامِ وَالأَنْصَابِ إِلاَّ يَتَسَاقَطُونَ فِي النَّارِ. حَتَّى إِذَا لَمْ يَبْقَ إِلاَّ مَنْ كَانَ يَعْبُدُ اللَّهَ، بَرٌّ أَوْ فَاجِرٌ، وَغُبَّرَاتُ أَهْلِ الْكِتَابِ، فَيُدْعَى الْيَهُودُ، فَيُقَالُ لَهُمْ: مَنْ كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ؟ قَالُوا: كُنَّا نَعْبُدُ عُزَيْرَ ابْنَ اللَّهِ، فَيُقَالُ لَهُمْ: كَذَبْتُمْ مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ صَاحِبَةٍ وَلا وَلَدٍ، فَمَاذَا تَبْغُونَ؟ فَقَالُوا: عَطِشْنَا رَبَّنَا فَاسْقِنَا فَيُشَارُ: أَلاَ تَرِدُونَ؟ فَيُحْشَرُونَ إِلَى النَّارِ كَأَنَّهَا سَرَابٌ يَحْطِمُ بَعْضُهَا بَعْضًا، فَيَتَسَاقَطُونَ فِي النَّارِ، ثمَّ يُدْعَى النَّصَارَى، فَيُقَالُ لَهُمْ: مَنْ كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ؟ قَالُوا: كُنَّا نَعْبُدُ الْمَسِيحَ ابْنَ اللَّهِ، فَيُقَالُ لَهُمْ: كَذَبْتُمْ مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ صَاحِبَةٍ وَلا وَلَدٍ، فَيُقَالُ لَهُمْ: مَاذَا تَبْغُونَ؟ فَكَذَلِكَ مِثلَ الأَوَّلِ، حَتَّى إِذَا لَمْ يَبْقَ إِلاَّ مَنْ كَانَ يَعْبُدُ اللَّهَ مِنْ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ، أَتَاهُمْ رَبُّ الْعَالَمِينَ فِي أَدْنَى صُورَةٍ مِنِ الَّتِي رَأَوْهُ فِيهَا، فَيُقَالُ: مَاذَا تَنْتَظِرُونَ؟ تَتْبَعُ كُلُّ أُمَّةٍ مَا كَانَتْ تَعْبُدُ، قَالُوا: فَارَقْنَا النَّاسَ فِي الدُّنْيَا عَلَى أَفْقَرِ مَا كُنَّا إِلَيْهِمْ وَلَمْ نُصَاحِبْهُمْ، وَنَحْنُ نَنْتَظِرُ رَبَّنَا الَّذِي كُنَّا نَعْبُدُ، فَيَقُولُ: أَنَا رَبُّكُمْ، فَيَقُولُونَ: لا نُشْرِكُ بِاللَّهِ شَيْئًا مَرَّتَيْنِ أَوْ ثلاثاً»».(بخارى: ۴۵۸۱)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: افرادی در زمان نبی اكرم جگفتند: ای رسول خدا! آیا ما در روز قیامت، پروردگارمان را می‌بینیم؟ آنگاه راوی، حدیث رؤیت را بیان كرد كه شرح كامل آن، قبلاً‌ گذشت. در این روایت می‌گوید: رسول خدا جفرمود: «روز قیامت، ‌ندا دهنده‌ای ندا می‌دهد كه هر امتی، به دنبال كسی یا چیزی برود كه او را عبادت كرده است. پس تمام كسانی كه غیر از خدا، بت و یا چیز دیگری را عبادت می‌كرده‌اند، در آتش می‌افتند. تا جایی كه فقط خدا پرستان نیكوكار و بدكار و بقایای اهل كتاب، باقی می‌مانند. سپس یهودیان را صدا می‌زنند و به آنان می‌گویند: چه كسی را عبادت می‌كردید؟ می‌گویند: عزیر فرزند خدا را عبادت می‌كردیم. به آنها می‌گویند: ‌دروغ می‌گویید. خداوند زن و فرزند ندارد. اكنون چه می‌خواهید؟ می‌گویند: پروردگارا! تشنه هستیم. به ما آب بده. آنگاه با اشاره به آنان می‌گویند كه چرا وارد نمی‌شوید (و آب نمی‌نوشید)؟ سپس آنها بسوی جهنم كه مانند سراب است و بخشی از آن، بخشی دیگر را نابود می‌كند، سوق داده می‌شوند. پس در آتش می‌افتند. بعد از آن، نصاری را صدا می‌زنند و به آنان می‌گویند:‌ چه كسی را عبادت می‌كردید؟ می‌گویند: مسیح فرزند خدا را عبادت می‌كردیم. به آنها می‌گویند: دروغ می‌گویید. خداوند، زن و فرزندی ندارد. آنگاه به آنان می‌گویند: اكنون چه می‌خواهید؟ پس آنها نیز به سرنوشت گروه اول، دچار می‌شوند. تا اینكه فقط خداپرستان نیكوكار و بدكار، باقی می‌مانند. سپس پروردگار جهانیان با نزدیكترین چهره‌ای كه از او در ذهن دارند، نزد آنان می‌آید. آنگاه به آنها می‌گویند: منتظر چه هستید؟ هر امتی دنبال كسی یا چیزی برود كه او را عبادت كرده است. می‌گویند: ما در دنیا از مردم، فاصله گرفتیم و با آنان، دوست نشدیم با وجودیكه شدیداً به آنها نیازمند بودیم. وهم ‌اكنون، منتظر پروردگارمان هستیم كه او را عبادت كرده‌ایم. خداوند می‌گوید: من پروردگار شما هستم. آنها دو یا سه بار می‌گویند: ما چیزی را با خدا، شریک نمی‌سازیم».

باب (۲۱): این گفتۀ خداوند عز وجل که می‌فرماید: «چگونه خواهد بود آنگاه که از هر ملتی، گواهی بیاوریم...» [نساء:۴۱]

۱۷۱۳- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ س قَالَ: قَالَ لِي النَّبِيُّ ج: «اقْرَأْ عَلَيَّ». قُلْتُ: آقْرَأُ عَلَيْكَ وَعَلَيْكَ أُنْزِلَ؟ قَالَ: «فَإِنِّي أُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَهُ مِنْ غَيْرِي». فَقَرَأْتُ عَلَيْهِ سُورَةَ النِّسَاءِ حَتَّى بَلَغْتُ ﴿فَكَيۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن كُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِيدٖ وَجِئۡنَا بِكَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِيدٗا ٤١[النساء: ۴۱] . قَالَ: «أَمْسِكْ». فَإِذَا عَيْنَاهُ تَذْرِفَانِ».(بخارى: ۴۵۸۲)

ترجمه: «عبدالله بن مسعود سمی‌گوید: نبی اكرم جبه من فرمود: «برایم قرآن بخوان». گفتم: چگونه برایت قرآن بخوانم در حالی كه قرآن بر تو نازل شده است؟! فرمود: ‌«دوست دارم آنرا از دیگران بشنوم». پس سوره نساء را برایش تلاوت كردم تا به این آیه رسیدم كه: ﴿فَكَيۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن كُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِيدٖ وَجِئۡنَا بِكَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِيدٗا ٤١[النساء: ۴۱] . یعنی چگونه خواهد بود آنگاه كه از هر ملتی، گواهی بیاوریم و تو را بعنوان گواه اینان، بیاوریم.

رسول اكرم جفرمود: «بس كن». پس دیدم كه اشک از چشمان مباركش، سرازیر است».

باب (۲۲): این سخن خداوند متعال که می‌فرماید: «بی گمان کسانی را که فرشتگان، قبض روح می‌کنند در حالی که بر خود، ستم کرده اند...» [نساء۹۷]

۱۷۱۴- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ نَاسًا مِنَ الْمُسْلِمِينَ كَانُوا مَعَ الْمُشْرِكِينَ، يُكْثِرُونَ سَوَادَ الْمُشْرِكِينَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج يَأْتِي السَّهْمُ فَيُرْمَى بِهِ، فَيُصِيبُ أَحَدَهُمْ فَيَقْتُلُهُ، أَوْ يُضْرَبُ فَيُقْتَلُ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَوَفَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ ظَالِمِيٓ أَنفُسِهِمۡ[النساء: ۹۷] ».(بخارى: ۴۵۹۶)

ترجمه: «عبدالله بن عباس بمی‌گوید: در زمان رسول الله جعده‌ای از مسلمانان، با مشركین بودند و باعث سیاهی لشكر آنان می‌شدند. در نتیجه، تیری می‌آمد وبه آنان اصابت می‌كرد. یا زده و كشته می‌شدند. آنگاه، خداوند این آیه را نازل فرمود: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَوَفَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ ظَالِمِيٓ أَنفُسِهِمۡ[النساء: ۹۷] یعنی بی‌گمان، كسانی را كه فرشتگان، قبض روح می‌كنند در حالی كه بر خود، ستم كرده‌اند، بدانها گفته می‌شود:‌ چگونه بسر برده‌اید؟ می‌گویند: ما بیچارگانی در روی زمین بودیم. فرشتگان می‌گویند: مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن،‌ هجرت كنید. چنین كسانی، جایگاهشان، دوزخ است و دوزخ، بد جایگاهی است».

باب (۲۳): این گفتۀ خداوند متعال که می‌فرماید: «ما بر تو وحی فرستادیم همچنان که بر نوح، وحی فرستادیم...» [نساء: ۱۶۳]

۱۷۱۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَنْ قَالَ: أَنَا خَيْرٌ مِنْ يُونُسَ بْنِ مَتَّى، فَقَدْ كَذَبَ»».(بخارى: ۴۶۰۴)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «هركس، بگوید: من از یونس بن متی بهترم، دورغ گفته است»».

سورۀ مائده

باب (۲۴): این سخن خداوند عز وجل که می‌فرماید: «ای پیامبر! آنچه را که از سوی پروردگارت بر تو نازل شده، ابلاغ کن…» [مائده: ۶۷]

۱۷۱۶- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: مَنْ حَدَّثكَ أَنَّ مُحَمَّدًاج كَتَمَ شَيْئًا مِمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْهِ فَقَدْ كَذَبَ، وَاللَّهُ يَقُولُ: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ[المائدة: ۶۷] ».(بخارى: ۴۶۱۲)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: هركس به تو گفت كه محمد چیزی را از آنچه كه خداوند بر او نازل فرموده، پنهان ساخته است، ‌دروغ می‌گوید. زیرا خداوند می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ[المائدة: ۶۷] یعنی ای پیامبر! آنچه را كه از سوی پروردگارت به تو نازل شده، ابلاغ كن. اگر چنین نكردی، رسالت خدا را ابلاغ نكرده‌ای».

باب (۲۵): این گفتۀ خداوند که می‌فرماید: «ای مؤمنان! چیزهای پاکیزه ای را که خداوند برای شما حلال ساخته بر خود حرام مکنید» [مائده:۸۷]

۱۷۱۷- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ س قَالَ: كُنَّا نَغْزُو مَعَ النَّبِيِّ ج وَلَيْسَ مَعَنَا نِسَاءٌ، فَقُلْنَا: أَلا نَخْتَصِي؟ فَنَهَانَا عَنْ ذَلِكَ، فَرَخَّصَ لَنَا بَعْدَ ذَلِكَ أَنْ نَتَزَوَّجَ الْمَرْأَةَ بِالثوْبِ ثمَّ قَرَأَ: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُحَرِّمُواْ طَيِّبَٰتِ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكُمۡ[المائدة: ۸۷] ».(بخارى: ۴۶۱۵)

ترجمه: «عبدالله بن مسعود سمی‌گوید: با نبی اكرم جبه جهاد رفته بودیم وهمسرانمان، ‌همراه ما نبودند. گفتیم: آیا خود را اخته نكنیم؟ آنحضرت ما را از این كار، بازداشت. و بعد از آن، به ما اجازه داد تا در برابر یک قطعه پارچه هم كه شده است با زنان، ازدواج كنیم. آنگاه (ابن مسعود) این آیه را تلاوت كرد: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُحَرِّمُواْ طَيِّبَٰتِ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكُمۡ[المائدة: ۸۷] یعنی ای مؤمنان!‌ چیزهای پاكیزه‌ای را كه خداوند برای شما حلال ساخته بر خود حرام مكنید».

باب (۲۶): این گفتۀ خداوند عز وجل که می‌فرماید: «شراب، قمار، بتها و تیرهای فال، اعمال ناپاک شیطان هستند» [مائده:۹۰]

۱۷۱۸- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: مَا كَانَ لَنَا خَمْرٌ غَيْرُ فَضِيخِكُمْ هَذَا الَّذِي تُسَمُّونَهُ الْفَضِيخَ، فَإِنِّي لَقَائِمٌ أَسْقِي أَبَا طَلْحَةَ وَفُلانًا وَفُلانًا، إِذْ جَاءَ رَجُلٌ فَقَالَ: وَهَلْ بَلَغَكُمُ الْخَبَرُ؟ فَقَالُوا: وَمَا ذَاكَ؟ قَالَ: حُرِّمَتِ الْخَمْرُ، قَالُوا: أَهْرِقْ هَذِهِ الْقِلالَ يَا أَنَسُ، قَالَ: فَمَا سَأَلُوا عَنْهَا وَلا رَاجَعُوهَا بَعْدَ خَبَرِ الرَّجُلِ».(بخارى: ۴۶۱۷)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: شرابی بجز آنچه كه شما آنرا فضیخ (شراب خرما) می‌نامید، در اختیار نداشتیم. من ایستاده بودم و به ابوطلحه و فلانی و فلانی شراب می‌دادم كه مردی آمد و گفت: آیا این خبر به شما رسیده است؟ گفتند: چه خبری؟ گفت: شراب، حرام شده است. گفتند: ای انس! این كوزه‌ها را بر روی زمین، خالی كن.

انس سمی‌گوید: پس از شنیدن خبر این مرد، ‌نه در این باره تحقیق كردند و نه به كسی مراجعه نمودند».

باب (۲۷): این گفتۀ خداوند عز وجل که می‌فرماید: «از چیزهایی سؤال نکنید که اگر آشکار گردند، شما را ناراحت می‌کنند» [مائده: ۱۰۱]

۱۷۱۹- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: خَطَبَ رَسُولُ اللَّهِ ج خُطْبَةً مَا سَمِعْتُ مِثلَهَا قَطُّ، قَالَ: «لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ لَضَحِكْتُمْ قَلِيلاً، وَلَبَكَيْتُمْ كَثيرًا». قَالَ: فَغَطَّى أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ج وُجُوهَهُمْ لَهُمْ خَنِينٌ، فَقَالَ رَجُلٌ: مَنْ أَبِي؟ قَالَ: «فُلانٌ». فَنَزَلَتْ هَذِهِ الآيَةُ ﴿لَا تَسۡ‍َٔلُواْ عَنۡ أَشۡيَآءَ إِن تُبۡدَ لَكُمۡ تَسُؤۡكُمۡ[المائدة: ۱۰۱] ».(بخارى: ۴۶۲۱)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: روزی رسول ‏الله جخطبه‌ای ایراد فرمود كه هرگز مانند آن را نشنیده‌ام. فرمود:‌ «اگر آنچه را كه من می‌دانم، شما می‌دانستید، خنده‌هایتان كم و گریه‌هایتان زیاد می‌شد».

راوی می‌گوید: با شنیدن این سخن، یاران رسول الله جچهره‌هایشان را پوشاندند و صدای گریه‌شان بلند شد. در آن اثناء، مردی (كه مردم او را به غیر پدرش، نسبت می‌دادند) پرسید: پدرم كیست؟ رسول خدا جفرمود: «فلانی است». آنگاه این آیه نازل شد: ﴿لَا تَسۡ‍َٔلُواْ عَنۡ أَشۡيَآءَ إِن تُبۡدَ لَكُمۡ تَسُؤۡكُمۡ[المائدة: ۱۰۱] یعنی از چیزهایی كه اگر آشكار گردند، شما را ناراحت می‌كنند، سؤال نكنید».

۱۷۲۰- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: كَانَ قَوْمٌ يَسْأَلُونَ رَسُولَ اللَّهِ ج اسْتِهْزَاءً، فَيَقُولُ الرَّجُلُ: مَنْ أَبِي؟ وَيَقُولُ الرَّجُلُ تَضِلُّ نَاقَتُهُ: أَيْنَ نَاقَتِي؟ فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِمْ هَذِهِ الآيَةَ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَسۡ‍َٔلُواْ عَنۡ أَشۡيَآءَ إِن تُبۡدَ لَكُمۡ تَسُؤۡكُمۡ[المائدة: ۱۰۱] . حَتَّى فَرَغَ مِنَ الآيَةِ كُلِّهَا».(بخارى: ۴۶۲۲)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: گروهی به صورت تمسخر، سؤالاتی از رسول الله جمی‌پرسیدند. یكی می‌گفت: پدرم كیست؟ و دیگری كه شترش گم شده بود، می‌پرسید: شترم كجاست؟ آنگاه، خداوند این آیه را در مورد آنان، نازل فرمود: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَسۡ‍َٔلُواْ عَنۡ أَشۡيَآءَ إِن تُبۡدَ لَكُمۡ تَسُؤۡكُمۡ[المائدة: ۱۰۱] . یعنی ای مؤمنان! از چیزهایی كه اگر برایتان، روشن شوند، باعث ناراحتی شما می‌شوند، سؤال نكنید».

سورۀ انعام

باب (۲۸): این سخن خداوند عز و جل که می‌فرماید: «ای پیامبر! بگو: الله قادر است که از بالای سر شما عذاب بفرستد» [انعام: ۶۵]

۱۷۲۱- «عَنْ جَابِرٍ س قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الآيَةُ: ﴿قُلۡ هُوَ ٱلۡقَادِرُ عَلَىٰٓ أَن يَبۡعَثَ عَلَيۡكُمۡ عَذَابٗا مِّن فَوۡقِكُمۡ[الأنعام: ۶۵] . قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَعُوذُ بِوَجْهِكَ» قَالَ: ﴿أَوۡ مِن تَحۡتِ أَرۡجُلِكُمۡ[الأنعام: ۶۵] . قَالَ: «أَعُوذُ بِوَجْهِكَ» ﴿أَوۡ يَلۡبِسَكُمۡ شِيَعٗا وَيُذِيقَ بَعۡضَكُم بَأۡسَ بَعۡضٍ[الأنعام: ۶۵] . قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «هَذَا أَهْوَنُ أَوْ هَذَا أَيْسَرُ»».(بخارى: ۴۶۲۸)

ترجمه: «جابرسمی‌گوید: هنگامی كه این آیه نازل شد: ﴿قُلۡ هُوَ ٱلۡقَادِرُ عَلَىٰٓ أَن يَبۡعَثَ عَلَيۡكُمۡ عَذَابٗا مِّن فَوۡقِكُمۡ[الأنعام: ۶۵] . یعنی ای پیامبر! بگو: خداوند، قادر است كه عذابی از بالای سرتان بر شما بفرستد، رسول الله جفرمود: «أَعُوذُ بِوَجْهِك». یعنی خدایا! به تو پناه می‌برم. و هنگامی كه به این كلمات رسید: ﴿أَوۡ مِن تَحۡتِ أَرۡجُلِكُمۡ[الأنعام: ۶۵] . یعنی یا از زیر پایتان بر شما عذاب بفرستد، رسول خدا جفرمود: «أَعُوذُ بِوَجْهِک». و زمانی كه به این كلمات رسید: ﴿أَوۡ يَلۡبِسَكُمۡ شِيَعٗا وَيُذِيقَ بَعۡضَكُم بَأۡسَ بَعۡضٍ[الأنعام: ۶۵] . یعنی یا اینكه شما را دسته دسته ساخته و به عذاب یكدیگر، گرفتار سازد، آنحضرت جفرمود: «این، آسانتر یا این، ساده‌تر است»».

باب (۲۹): این قول خداوند عز وجل که می‌فرماید: «اینها کسانی‌اند که خداوند آنهارا هدایت نموده، پس، از هدایت ایشان پیروی کن» [انعام: ۹۰]

۱۷۲۲- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أنَّهُ سُئلَ: أَفِي "ص" سَجْدَةٌ؟ فَقَالَ: نَعَمْ، ثمَّ تَلاَ ﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ إِلَى قَوْلِهِ ﴿فَبِهُدَىٰهُمُ ٱقۡتَدِهۡ ثمَّ قَالَ: نَبِيُّكُمْ ج مِمَّنْ أُمِرَ أَنْ يَقْتَدِيَ بِهِمْ».(بخارى: ۴۶۳۲)

ترجمه: «از ابن عباس بروایت است كه از او پرسیدند: آیا در سوره «ص» سجده (تلاوت) وجود دارد؟ گفت: بلی. سپس از ﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَتا ﴿فَبِهُدَىٰهُمُ ٱقۡتَدِهۡتلاوت كرد و گفت: پیامبر شما از كسانی است كه به او دستور داده شده است تا به آنان (اسحاق و یعقوب) اقتدا كند».

باب (۳۰): این گفتۀ خداوند عز وجل که می‌فرماید: «به کارهای بد، خواه آشکار باشد خواه پنهان، نزدیک نشوید» [انعام: ۱۵۱]

۱۷۲۳- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بنِ مَسْعودٍ س وَرَفَعَهُ قَالَ: «لا أَحَدَ أَغْيَرُ مِنَ اللَّهِ فَلِذَلِكَ حَرَّمَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ، وَلا أَحَدَ أَحَبُّ إِلَيْهِ الْمِدْحَةُ مِنَ اللَّهِ، فَلِذَلِكَ مَدَحَ نَفْسَهُ»». (بخارى: ۴۶۳۴)

ترجمه: «عبدالله بن مسعود سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هیچ كس بیشتر از خدا، غیرت ندارد. بدینجهت، كارهای زشت را خواه آشكار باشند یا پنهان، حرام ساخته است. و هیچ كس نیست كه حمد و ثنا را به اندازه خدا دوست داشته باشد. از این رو، خود را ستوده است»».

سورۀ اعراف

باب (۳۱): این گفتۀ خداوند متعال که می‌فرماید: «عفو را پیشه ساز و به کار نیک، امر کن» [اعراف: ۱۹۹]

۱۷۲۴- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ الزُّبَيْرِ ب قَالَ: أَمَرَ اللَّهُ نَبِيَّهُ ج أَنْ يَأْخُذَ الْعَفْوَ مِنْ أَخْلاقِ النَّاسِ». (بخارى: ۴۶۴۴)

ترجمه: «عبدالله بن زبیر سمی‌گوید: خداوند به پیامبرش دستور داد تا از میان اخلاق مردم، عفو را برگزیند».

سورۀ انفال

باب (۳۲): این گفتۀ خداوند متعال که می‌فرماید: «با آنان بجنگید تا فتنه ای باقی نماند و همۀ دین از آنِ خدا شود» [انفال:۳۹]

۱۷۲۵- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّهُ قِيْلَ لَهُ: كَيْفَ تَرَى فِي قِتَالِ الْفِتْنَةِ؟ فَقَالَ: وَهَلْ تَدْرِي مَا الْفِتْنَةُ؟ كَانَ مُحَمَّدٌ ج يُقَاتِلُ الْمُشْرِكِينَ، وَكَانَ الدُّخُولُ عَلَيْهِمْ فِتْنَةً، وَلَيْسَ كَقِتَالِكُمْ عَلَى الْمُلْكِ».(بخارى: ۴۶۵۱)

ترجمه: «از ابن عمر بروایت است كه از او پرسیدند: نظر شما درباره جنگ دوران فتنه چیست؟ گفت: آیا می‌دانی كه فتنه چیست؟ محمد جبا مشركین می‌جنگید و رفتن مسلمانان نزد آنان، فتنه محسوب می‌شد. و جنگ آنها مانند جنگ شما بخاطر پادشاهی نبود».

سورۀ براءت (توبه)

باب (۳۳): این گفتۀ خداوند عز وجل که می‌فرماید: «وآن گروه دیگر به گناهان خود اعتراف کردند» [توبه:۱۰۲]

۱۷۲۶- «عَنْ سَمُرَةَ بْنِ جُنْدَبٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج لَنَا: «أَتَانِي اللَّيْلَةَ آتِيَانِ فَابْتَعَثانِي فَانْتَهَيْنَا إِلَى مَدِينَةٍ مَبْنِيَّةٍ بِلَبِنِ ذَهَبٍ، وَلَبِنِ فِضَّةٍ، فَتَلَقَّانَا رِجَالٌ شَطْرٌ مِنْ خَلْقِهِمْ، كَأَحْسَنِ مَا أَنْتَ رَاءٍ، وَشَطْرٌ كَأَقْبَحِ مَا أَنْتَ رَاءٍ، قَالاَ لَهُمُ: اذْهَبُوا فَقَعُوا فِي ذَلِكَ النَّهْرِ، فَوَقَعُوا فِيهِ، ثمَّ رَجَعُوا إِلَيْنَا، قَدْ ذَهَبَ ذَلِكَ السُّوءُ عَنْهُمْ، فَصَارُوا فِي أَحْسَنِ صُورَةٍ، قَالاَ لِي: هَذِهِ جَنَّةُ عَدْنٍ، وَهَذَاكَ مَنْزِلُكَ، قَالاَ: أَمَّا الْقَوْمُ الَّذِينَ كَانُوا شَطْرٌ مِنْهُمْ حَسَنٌ، وَشَطْرٌ مِنْهُمْ قَبِيحٌ، فَإِنَّهُمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا تَجَاوَزَ اللَّهُ عَنْهُمْ»».(بخارى: ۴۶۷۴)

ترجمه: «سمره بن جندب سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «دیشب، دو نفر نزد من آمدند و مرا با خود به شهری بردند كه یک خشت آن از طلا و خشت دیگرش از نقره ساخته شده بود. در آنجا مردانی به استقبال ما آمدند كه نیمی از بدنشان، زیباترین شكلی داشت كه تاكنون دیده‌اید و نیم دیگر بدنشان، زشت‌ترین شكلی داشت كه تاكنون دیده‌اید. آن دو نفر به آنان گفتند: بروید و خود را در این رودخانه بیندازید. آنان نیز خود را در آن انداختند. سپس به سوی ما بازگشتند در حالی كه آن زشتی‌شان، برطرف شده و به زیباترین شكل، تبدیل شده بود. آن دو نفر به من گفتند: این، بهشت عدن است. و این، جایگاه توست. اما كسانی كه نیمی از بدنشان، زیبا و نیمی دیگر زشت بود، افرادی هستند كه دارای اعمال نیک و بد، بودند و خداوند از آنان گذشت نمود»».

سورۀ هود

باب (۳۴): این گفتۀ خداوند عز وجل که می‌فرماید: «عرش او (خداوند) روی آب، قرار داشت» [هود:۷]

۱۷۲۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: أَنْفِقْ أُنْفِقْ عَلَيْكَ». وقَالَ: «يَدُ اللَّهِ مَلأَى لا تَغِيضُهَا نَفَقَةٌ، سَحَّاءُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ». وَقَالَ: «أَرَأَيْتُمْ مَا أَنْفَقَ مُنْذُ خَلَقَ السَّمَاءَ وَالأَرْضَ؟ فَإِنَّهُ لَمْ يَغِضْ مَا فِي يَدِهِ، وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ، وَبِيَدِهِ الْمِيزَانُ يَخْفِضُ وَيَرْفَعُ»». (بخارى: ۴۶۸۴)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جگفت: «خداوند عزوجل فرمود: «انفاق كن تا من به تو انفاق كنم». همچنین آنحضرت جفرمود: «دست خدا، پُر است و انفاق، چیزی از آن، كم نمی‌كند. او شب و روز می‌بخشد. آیا نمی‌بینید كه از بدو آفرینش آسمانها و زمین، چقدر انفاق كرده ولی چیزی از آنچه در دست دارد، كم نشده است. و عرش خدا بر روی آب، قرار دارد. ترازو در دست اوست، (رزق را) كم و زیاد می‌كند»».

باب (۳۵): این گفتۀ خداوند عز وجل که می‌فرماید: «مؤاخذۀ پروردگارت چنین است هرگاه بخواهد آبادیهایی را مؤاخذه کند...» [هود:۱۰۲]

۱۷۲۸- «عَنْ أَبِي مُوسَى س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ اللَّهَ لَيُمْلِي لِلظَّالِمِ حَتَّى إِذَا أَخَذَهُ لَمْ يُفْلِتْهُ» قَالَ: ثمَّ قَرَأَ: ﴿وَكَذَٰلِكَ أَخۡذُ رَبِّكَ إِذَآ أَخَذَ ٱلۡقُرَىٰ وَهِيَ ظَٰلِمَةٌۚ إِنَّ أَخۡذَهُۥٓ أَلِيمٞ شَدِيدٌ ١٠٢[هود: ۱۰۲] ». (بخارى:۴۶۸۶)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: رسول ‏اكرم جفرمود: «همانا خداوند به فرد ستمگر، مهلت می‌دهد ولی هنگامی كه او را مؤاخذه كند، رهایش نمی‌سازد». سپس رسول الله جاین آیه را تلاوت كرد: ﴿وَكَذَٰلِكَ أَخۡذُ رَبِّكَ إِذَآ أَخَذَ ٱلۡقُرَىٰ وَهِيَ ظَٰلِمَةٌۚ إِنَّ أَخۡذَهُۥٓ أَلِيمٞ شَدِيدٌ ١٠٢[هود: ۱۰۲] یعنی مؤاخذه پروردگارت چنین است هر گاه بخواهد آبادیهایی را مؤاخذه كند كه ستم كرده‌اند. همانا عقاب خدا دردناک و سخت خواهد بود».

سورۀ حِجر

باب (۳۶): این سخن خداوند عز وجل که می‌فرماید: «...مگر آنهائىکه استراق سمع می‌کنند» [حجر :۱۸]

۱۷۲۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س يَبْلُغُ بِهِ النَّبِيَّ ج قَالَ: «إِذَا قَضَى اللَّهُ الأَمْرَ فِي السَّمَاءِ، ضَرَبَتِ الْمَلائِكَةُ بِأَجْنِحَتِهَا خُضْعَانًا لِقَوْلِهِ كَالسِّلْسِلَةِ عَلَى صَفْوَانٍ فَإِذَا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قَالُوا: مَاذَا قَالَ رَبُّكُمْ؟ قَالُوا: لِلَّذِي قَالَ: الْحَقَّ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ فَيَسْمَعُهَا مُسْتَرِقُو السَّمْعِ، وَمُسْتَرِقُو السَّمْعِ هَكَذَا وَاحِدٌ فَوْقَ آخَرَ، فَرُبَّمَا أَدْرَكَ الشِّهَابُ الْمُسْتَمِعَ قَبْلَ أَنْ يَرْمِيَ بِهَا إِلَى صَاحِبِهِ فَيُحْرِقَهُ، وَرُبَّمَا لَمْ يُدْرِكْهُ حَتَّى يَرْمِيَ بِهَا إِلَى الَّذِي يَلِيهِ إِلَى الَّذِي هُوَ أَسْفَلَ مِنْهُ، حَتَّى يُلْقُوهَا إِلَى الأَرْضِ، فَتُلْقَى عَلَى فَمِ السَّاحِرِ، فَيَكْذِبُ مَعَهَا مِائَةَ كَذْبَةٍ، فَيُصَدَّقُ، فَيَقُولُونَ: أَلَمْ يُخْبِرْنَا يَوْمَ كَذَا وَكَذَا، يَكُونُ كَذَا وَكَذَا، فَوَجَدْنَاهُ حَقًّا؟ لِلْكَلِمَةِ الَّتِي سُمِعَتْ مِنَ السَّمَاءِ»».(بخارى: ۴۷۰۱)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «هر گاه، خداوند مسئله‌ای را در آسمان، فیصله نماید. فرشتگان به نشانه اطاعت از دستور او، بالهایشان را بهم می‌زنند طوریكه صدای آنها مانند صدای زنجیری است كه بر سنگی بیفتد. و پس از آنكه اضطراب دلهایشان برطرف گردد، می‌پرسند: پروردگارتان چه فرمود؟ (فرشتگان مقرب) می‌گویند: خداوند، حق گفته و او بلند مرتبه و بزرگ است. پس كسانی كه استراق سمع می‌كنند (شیاطین) و هر یک از آنها روی دیگری قرار دارد، این سخن را می‌شنوند. چه بسا شنونده را شهاب در می‌یابد و قبل از آنكه آن را به دوست‌اش برساند، می‌سوزاند. و گاهی هم شهاب او را در نمی‌یابد و او آن سخن را به شخص بعدی منتقل می‌كند. و او به نوبه خود آن را به كسی كه پایین‌تر از او قرار دارد، منتقل می‌كند تا اینكه آنرا به زمین می‌رسانند. آنگاه، بر زبان ساحر، انداخته می‌شود. سپس ساحر، صد دروغ به آن می‌افزاید و مورد تأیید مردم قرار می‌گیرد و آنها می‌گویند: مگر فلان و فلان روز به ما نگفت كه چنین و چنان می‌شود و سخن‌اش، درست بود؟ این، در واقع، همان سخنی است كه از آسمان، شنیده شده است»».

سورۀ نحل

باب (۳۷): این گفتۀ خداوند عز وجل که می‌فرماید: «و بعضی از شما به پست‌ترین مراحل عمر می‌رسند» [نحل:۷۰]

۱۷۳۰- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ يَدْعُو: «أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْبُخْلِ، وَالْكَسَلِ، وَأَرْذَلِ الْعُمُرِ، وَعَذَابِ الْقَبْرِ، وَفِتْنَةِ الدَّجَّالِ، وَفِتْنَةِ الْمَحْيَا وَالْمَمَاتِ»».(بخارى: ۴۷۰۷)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: رسول الله جهمواره چنین دعا می‌كرد: «أَعُوذُ بِك مِنَ الْبُخْلِ، وَالْكَسَلِ، وَأَرْذَلِ الْعُمُرِ، وَعَذَابِ الْقَبْرِ، وَفِتْنَةِ الدَّجَّالِ، وَفِتْنَةِ الْمَحْیا وَالْمَمَاتِ». یعنی خدایا! از بخل، تنبلی، پست‌ترین مرحله عمر (پیر و خرفت شدن)، عذاب قبر، فتنه دجال و فتنه‌های زندگی و مرگ، به تو پناه می‌برم».

سورۀ اسراء

باب (۳۸): این گفتۀ خداوند عز وجل که می‌فرماید: «ای فرزندان کسانی که آنها را با نوح، سوار کردیم! او بندۀ بسیار سپاسگزاری بود» [اسراء: ۳]

۱۷۳۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج أُتِيَ بِلَحْمٍ، فَرُفِعَ إِلَيْهِ الذِّرَاعُ وَكَانَتْ تُعْجِبُهُ، فَنَهَشَ مِنْهَا نَهْشَةً، ثمَّ قَالَ: «أَنَا سَيِّدُ النَّاسِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَهَلْ تَدْرُونَ مِمَّ ذَلِكَ؟ يَجْمَعُ اللَّهُ النَّاسَ الأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ، يُسْمِعُهُمُ الدَّاعِي وَيَنْفُذُهُمُ الْبَصَرُ، وَتَدْنُو الشَّمْسُ، فَيَبْلُغُ النَّاسَ مِنَ الْغَمِّ وَالْكَرْبِ مَا لا يُطِيقُونَ وَلا يَحْتَمِلُونَ، فَيَقُولُ النَّاسُ: أَلاَ تَرَوْنَ مَا قَدْ بَلَغَكُمْ، أَلاَ تَنْظُرُونَ مَنْ يَشْفَعُ لَكُمْ إِلَى رَبِّكُمْ؟ فَيَقُولُ بَعْضُ النَّاسِ لِبَعْضٍ: عَلَيْكُمْ بِآدَمَ فَيَأْتُونَ آدَمَ ÷ فَيَقُولُونَ لَهُ: أَنْتَ أَبُو الْبَشَرِ، خَلَقَكَ اللَّهُ بِيَدِهِ وَنَفَخَ فِيكَ مِنْ رُوحِهِ، وَأَمَرَ الْمَلائِكَةَ فَسَجَدُوا لَكَ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ، أَلاَ تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِيهِ؟ أَلا تَرَى إِلَى مَا قَدْ بَلَغَنَا؟ فَيَقُولُ آدَمُ: إِنَّ رَبِّي قَدْ غَضِبَ الْيَوْمَ غَضَبًا لَمْ يَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثلَهُ وَلَنْ يَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثلَهُ، وَإِنَّهُ قَدْ نَهَانِي عَنِ الشَّجَرَةِ فَعَصَيْتُهُ، نَفْسِي نَفْسِي نَفْسِي، اذْهَبُوا إِلَى غَيْرِي، اذْهَبُوا إِلَى نُوحٍ، فَيَأْتُونَ نُوحًا، فَيَقُولُونَ: يَا نُوحُ، إِنَّكَ أَنْتَ أَوَّلُ الرُّسُلِ إِلَى أَهْلِ الأَرْضِ، وَقَدْ سَمَّاكَ اللَّه:ُ عَبْدًا شَكُورًا، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ، أَلا تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِيه؟ِ فَيَقُولُ: إِنَّ رَبِّي عَزَّ وَجَلَّ قَدْ غَضِبَ الْيَوْمَ غَضَبًا لَمْ يَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثلَهُ وَلَنْ يَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثلَهُ، وَإِنَّهُ قَدْ كَانَتْ لِي دَعْوَةٌ دَعَوْتُهَا عَلَى قَوْمِي، نَفْسِي نَفْسِي نَفْسِي، اذْهَبُوا إِلَى غَيْرِي، اذْهَبُوا إِلَى إِبْرَاهِيمَ، فَيَأْتُونَ إِبْرَاهِيمَ، فَيَقُولُونَ: يَا إِبْرَاهِيمُ أَنْتَ نَبِيُّ اللَّهِ وَخَلِيلُهُ مِنْ أَهْلِ الأَرْضِ: اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ، أَلاَ تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِيهِ؟ فَيَقُولُ لَهُمْ: إِنَّ رَبِّي قَدْ غَضِبَ الْيَوْمَ غَضَبًا لَمْ يَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثلَهُ وَلَنْ يَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثلَهُ، وَإِنِّي قَدْ كُنْتُ كَذَبْتُ ثَلاَثَ كَذِبَاتٍ، نَفْسِي نَفْسِي نَفْسِي، اذْهَبُوا إِلَى غَيْرِي، اذْهَبُوا إِلَى مُوسَى، فَيَأْتُونَ مُوسَى، فَيَقُولُونَ: يَا مُوسَى، أَنْتَ رَسُولُ اللَّهِ، فَضَّلَكَ اللَّهُ بِرِسَالَتِهِ وَبِكَلامِهِ عَلَى النَّاسِ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ، أَلاَ تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِيهِ؟ فَيَقُولُ: إِنَّ رَبِّي قَدْ غَضِبَ الْيَوْمَ غَضَبًا لَمْ يَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثلَهُ وَلَنْ يَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثلَهُ؟ وَإِنِّي قَدْ قَتَلْتُ نَفْسًا لَمْ أُومَرْ بِقَتْلِهَا، نَفْسِي نَفْسِي نَفْسِي، اذْهَبُوا إِلَى غَيْرِي، اذْهَبُوا إِلَى عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ، فَيَأْتُونَ عِيسَى، فَيَقُولُونَ: يَا عِيسَى، أَنْتَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ، وَكَلَّمْتَ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ، أَلاَ تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِيهِ؟ فَيَقُولُ عِيسَى: إِنَّ رَبِّي قَدْ غَضِبَ الْيَوْمَ غَضَبًا لَمْ يَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثلَهُ قَطُّ وَلَنْ يَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثلَهُ، وَلَمْ يَذْكُرْ ذَنْبًا، نَفْسِي نَفْسِي نَفْسِي، اذْهَبُوا إِلَى غَيْرِي، اذْهَبُوا إِلَى مُحَمَّدٍ، فَيَأْتُونَ مُحَمَّدًا، فَيَقُولُونَ: يَا مُحَمَّدُ، أَنْتَ رَسُولُ اللَّهِ، وَخَاتِمُ الأَنْبِيَاءِ، وَقَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ، أَلاَ تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِيهِ؟ فَأَنْطَلِقُ، فَآتِي تَحْتَ الْعَرْشِ، فَأَقَعُ سَاجِدًا لِرَبِّي عَزَّ وَجَلَّ، ثمَّ يَفْتَحُ اللَّهُ عَلَيَّ مِنْ مَحَامِدِهِ وَحُسْنِ الثنَاءِ عَلَيْهِ شَيْئًا لَمْ يَفْتَحْهُ عَلَى أَحَدٍ قَبْلِي، ثمَّ يُقَالُ: يَا مُحَمَّدُ، ارْفَعْ رَأْسَكَ، سَلْ تُعْطَهْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأَرْفَعُ رَأْسِي، فَأَقُولُ: أُمَّتِي يَا رَبّ، أُمَّتِي يَا رَبِّ، أُمَّتِي يَا رَبِّ، فَيُقَالُ: يَا مُحَمَّدُ، أَدْخِلْ مِنْ أُمَّتِكَ مَنْ لا حِسَابَ عَلَيْهِمْ مِنَ الْبَابِ الأَيْمَنِ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ، وَهُمْ شُرَكَاءُ النَّاسِ فِيمَا سِوَى ذَلِكَ مِنَ الأَبْوَابِ، ثمَّ قَالَ: وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ إِنَّ مَا بَيْنَ الْمِصْرَاعَيْنِ مِنْ مَصَارِيعِ الْجَنَّةِ كَمَا بَيْنَ مَكَّةَ وَحِمْيَرَ أَوْ كَمَا بَيْنَ مَكَّةَ وَبُصْرَى»». (بخارى: ۴۷۱۲)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: برای رسول الله جمقداری گوشت آوردند و دست گوسفند را كه دوست داشت، به او دادند. آنحضرت جبه آن، گازی زد و فرمود: «روز قیامت، من سرور مردم خواهم بود. آیا علت‌اش را می‌دانید؟ خداوند، اولین و آخرینِ انسانها را در یک میدان، جمع می‌كند طوریكه صدا به همه آنها می‌رسد و چشم، همه آنها را می‌بیند و خورشید، نزدیک می‌شود. مردم به قدری ناراحت و غمگین می‌شوند كه تاب و تحمل خود را از دست می‌دهند و می‌گویند: نمی‌بینید كه به چه مشقتی گرفتار شده‌اید؟ آیا كسی را پیدا نمی‌كنید كه نزد پروردگارتان برای شما شفاعت كند؟ آنگاه، بعضی از آنها به بعضی دیگر می‌گویند: نزد آدم بروید. پس نزد آدم می‌روند و به او می‌گویند: تو ابوالبشر هستی. خداوند با دست‌اش تو را آفرید و از روح‌ خودش در تو دمید و به فرشتگان دستور داد كه تو را سجده كنند. برای ما نزد پروردگارت شفاعت كن. آیا نمی‌بینی كه چه حالی داریم و به چه مشقتی، گرفتار آمده‌ایم؟ آدم می‌گوید: امروز، پروردگارم چنان خشمگین است كه قبل از این، هرگز چنین خشمی نكرده است و بعد از این هم، هرگز چنین خشمی نخواهد كرد. همانا او مرا از خوردن درخت، بازداشته بود ولی نافرمانی كردم. من به حال خود گرفتارم، من به حال خود گرفتارم، من بحال خود گرفتارم. نزد كسی دیگر بروید. نزد نوح بروید. پس آنها نزد نوح می‌روند و می‌گویند: ای نوح! تو اولین پیامبر مردم، بر روی زمین هستی و خداوند تو را بنده سپاسگزار، نامیده است. نزد پروردگارت برای ما شفاعت كن. ایا نمی‌بینی كه ما چه حالی داریم؟ نوح می‌گوید: امروز، پروردگارم چنان خشمگین است كه قبل از این، چنین خشمی نكرده است و بعد از این هم، هرگز چنین خشمی نخواهد كرد. همانا من یک دعا (مستجاب) داشتم كه آنرا علیه قوم‌ام بكار بردم. اكنون به حال خود گرفتارم، به حال خود گرفتارم، به حال خود گرفتارم. نزد كسی دیگر بروید. نزد ابراهیم بروید. پس آنها نزد ابراهیم می‌روند و می‌گویند:‌ ای ابراهیم! تو نبی خدا و دوست‌اش در میان اهل زمین هستی. نزد پروردگارت برای ما شفاعت كن. آیا نمی‌بینی كه ما چه حالی داریم؟ ابراهیم به آنها می‌گوید: امروز، پروردگارم چنان خشمگین است كه قبل از این چنین خشمی نكرده است و بعد از این هم، هرگز چنین خشمی نخواهد كرد. من سه دروغ، گفته‌‌ام. من به حال خود گرفتارم، من به حال خود گرفتارم، من به حال خود گرفتارم. نزد كسی دیگر بروید. نزد موسی بروید. پس آنها نزد موسی می‌روند و می‌گویند: ای موسی! تو رسول خدا هستی. خداوند تو را با رسالت و كلا‌م‌اش بر سایر مردم، برتری داده است. نزد پروردگارت برای ما شفاعت كن. آیا نمی‌بینی كه ما چه حالی داریم؟ موسی می‌گوید:‌ همانا امروز، پروردگارم چنان خشمگین است كه قبل از این، چنین خشمی نكرده است و بعد از این هم، هرگز چنین خشمی نخواهد كرد. من انسانی را كشتم كه دستور آنرا نداشتم. من به حال خود گرفتارم، من به حال خود گرفتارم، من به حال خود گرفتارم. نزد كسی دیگر بروید. نزد عیسی بن مریم بروید. پس آنها نزد عیسی می‌روند و می‌گویند: یا عیسی! تو رسول خدا و كلمه‌اش هستی كه به مریم القا كرد و روح او (خدا) هستی و هنگام كودكی كه در گهواره بودی، با مردم، سخن گفتی. نزد پروردگارت برای ما شفاعت كن. آیا نمی‌بینی كه ما چه حالی داریم؟ عیسی می‌گوید: همانا امروز، پروردگارم چنان خشمگین است كه قبل از این، چنین خشمی نكرده است و بعد از این هم، چنین خشمی نخواهد كرد. و اگر چه گناهی ذكر نمی‌كند اما می‌گوید: من به حال خود گرفتارم، من به حال خود گرفتارم، من به حال خود گرفتارم. نزد كسی دیگر بروید. نزد محمد بروید. پس مردم نزد محمد می‌روند و می‌گویند: ای محمد! تو پیامبر خدا و خاتم انبیا هستی. خداوند، گناهان اول و آخرت را بخشیده است. نزد پروردگارت برای ما شفاعت كن. آیا نمی‌بینی كه ما چه حالی داریم؟ آنگاه، من براه می‌افتم و زیرعرش می‌روم و برای پروردگار بلند مرتبه‌ام به سجده می‌افتم. سپس خداوند دروازه‌های حمد و ثنایش را به روی من باز می‌كند طوریكه برای احدی قبل از این، باز نكرده است. آنگاه می‌گویند: ای محمد! سرت را بردار. بخواه، اجابت می‌شود. شفاعت كن، پذیرفته می‌شود. پس من سرم را بلند می‌كنم و می‌گویم: پروردگارا! امتم. پروردگارا!‌ امتم. پروردگارا! امتم. پس می‌گویند: ای محمد!‌آن گروه از امت‌ات را كه حساب و كتابی ندارند از دروازه سمت راست درهای بهشت، وارد كن. و همچنین آنها می‌توانند از سایر دروازه‌های بهشت، وارد شوند». سپس افزود: «سوگند به ذاتی كه جانم در دست اوست، فاصله دو مصراع درهای بهشت به اندازه فاصله میان مكه و حمیر یا مكه و بصره است»».

باب (۳۹): این گفتۀ خداوند عز وجل که می‌فرماید: «باشد که خداوند تو را به مقام محمود برساند» [اسراء: ۷۹]

۱۷۳۲- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب يَقُولُ: إِنَّ النَّاسَ يَصِيرُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ جُثا كُلُّ أُمَّةٍ تَتْبَعُ نَبِيَّهَا، يَقُولُونَ: يَا فُلانُ اشْفَعْ، يَا فُلانُ اشْفَعْ، حَتَّى تَنْتَهِيَ الشَّفَاعَةُ إِلَى النَّبِيِّ ج فَذَلِكَ يَوْمَ يَبْعَثهُ اللَّهُ الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ».(بخارى: ۴۷۱۸)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: روز قیامت، مردم، گروه گروه می‌شوند. هر امتی، بدنبال پیامبرش می‌رود و می‌گوید: ای فلانی! شفاعت كن. ای فلانی! شفاعت كن. تا آنكه حق شفاعت به نبی اكرم جعنایت می‌شود. پس این، همان روزی است كه خداوند او را به مقام محمود می‌رساند».

باب (۴۰): این گفتۀ خداوند عز وجل که می‌فرماید: «نمازت را نه باصدای بلند و نه با صدای آهسته، بخوان» [اسراء:۱۱۰]

۱۷۳۳- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿وَلَا تَجۡهَرۡ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتۡ بِهَا[الإسراء: ۱۱۰] . قَالَ: نَزَلَتْ وَرَسُولُ اللَّهِ ج مُخْتَفٍ بِمَكَّةَ، كَانَ إِذَا صَلَّى بِأَصْحَابِهِ رَفَعَ صَوْتَهُ بِالْقُرْآنِ، فَإِذَا سَمِعَهُ الْمُشْرِكُونَ سَبُّوا الْقُرْآنَ، وَمَنْ أَنْزَلَهُ، وَمَنْ جَاءَ بِهِ، فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى لِنَبِيِّهِ ج: ﴿وَلَا تَجۡهَرۡ بِصَلَاتِكَأَيْ: بِقِرَاءَتِكَ فَيَسْمَعَ الْمُشْرِكُونَ فَيَسُبُّوا الْقُرْآنَ ﴿وَلَا تُخَافِتۡ بِهَا[الإسراء: ۱۱۰] . عَنْ أَصْحَابِكَ فَلاَ تُسْمِعُهُمْ ﴿وَٱبۡتَغِ بَيۡنَ ذَٰلِكَ سَبِيلٗا[الإسراء: ۱۱۰] ». (بخارى:۴۷۲۲)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: آیه: ﴿وَلَا تَجۡهَرۡ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتۡ بِهَا[الإسراء: ۱۱۰] . یعنی نمازت را نه با صدای بلند و نه با صدای آهسته، بخوان، زمانی نازل شد كه رسول اللهجدر مكه پنهان بود و هنگامی كه با یارانش، نماز می‌خواند، قرآن را با صدای بلند، تلاوت می‌كرد و مشركین با شنیدن صدایش، قرآن، ‌نازل كننده و آورنده‌اش را بد و بیراه می‌گفتند. پس خداوند متعال به رسولش فرمود: ﴿وَلَا تَجۡهَرۡ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتۡ بِهَا وَٱبۡتَغِ بَيۡنَ ذَٰلِكَ سَبِيلٗایعنی با صدای بلند، تلاوت مكن. زیرا مشركین آنرا می‌شنوند و به قرآن بد و بیراه می‌گویند. همچنین آنقدر آهسته نخوان كه به گوش یارانت نرسد. بلكه راه میانه را انتخاب كن».

سورۀ کهف

باب (۴۱): این گفتۀ خداوند عز وجل که می‌فرماید: «اینها کسانی هستند که آیات خدا و ملاقات پروردگارشان را انکار کردند» [کهف: ۱۰۵]

۱۷۳۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّهُ لَيَأْتِي الرَّجُلُ الْعَظِيمُ السَّمِينُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لا يَزِنُ عِنْدَ اللَّهِ جَنَاحَ بَعُوضَةٍ». وَقَالَ: اقْرَءُوا﴿فَلَا نُقِيمُ لَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَزۡنٗا[الکهف: ۱۰۵] ». (بخارى:۴۷۲۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «روز قیامت، مردی عظیم الجثه و چاق می‌آید كه نزد خداوند به اندازه یک بال پشه، ارزش ندارد». و گفت: این آیه را بخوانید: ﴿فَلَا نُقِيمُ لَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَزۡنٗا[الکهف: ۱۰۵] یعنی روز قیامت، ارزشی برای آنان، قائل نمی‌شویم.

سورۀ مریم

باب (۴۲): این گفتۀ خداوند عز وجل که می‌فرماید: «آنان را از روز حسرت، بترسان» [مریم:۳۹]

۱۷۳۵- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «يُؤْتَى بِالْمَوْتِ كَهَيْئَةِ كَبْشٍ أَمْلَحَ، فَيُنَادِي مُنَادٍ: يَا أَهْلَ الْجَنَّةِ! فَيَشْرَئِبُّونَ وَيَنْظُرُونَ، فَيَقُولُ: هَلْ تَعْرِفُونَ هَذَا؟ فَيَقُولُونَ: نَعَمْ، هَذَا الْمَوْتُ، وَكُلُّهُمْ قَدْ رَآهُ، ثمَّ يُنَادِي: يَا أَهْلَ النَّارِ! فَيَشْرَئِبُّونَ وَيَنْظُرُونَ، فَيَقُولُ: هَلْ تَعْرِفُونَ هَذَا؟ فَيَقُولُونَ: نَعَمْ، هَذَا الْمَوْتُ، وَكُلُّهُمْ قَدْ رَآهُ، فَيُذْبَحُ، ثمَّ يَقُولُ: يَا أَهْلَ الْجَنَّةِ خُلُودٌ فَلاَ مَوْتَ، وَيَا أَهْلَ النَّارِ خُلُودٌ فَلاَ مَوْتَ، ثمَّ قَرَأَ ﴿وَأَنذِرۡهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡحَسۡرَةِ إِذۡ قُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ وَهُمۡ فِي غَفۡلَةٖ[مریم: ۳۹] . وَهَؤُلاءِ فِي غَفْلَةٍ أَهْلُ الدُّنْيَا ﴿وَهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ»».(بخارى:۴۷۳۰)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «مرگ را به شكل قوچ سفیدی می‌آورند. سپس ندا دهنده‌ای ندا می‌دهد: ای اهل بهشت! آنها سرهایشان را بلند كرده و نگاه می‌كنند. ندا دهنده می‌گوید: آیا این را می‌شناسید؟ آنها كه مرگ را دیده‌اند، می‌گویند: بلی، این، مرگ است. سپس منادی می‌گوید: ای دوزخیان! آنها نیز سرهایشان را بلند كرده و نگاه می‌كنند. پس می‌گوید: آیا این را می‌شناسید؟ آنان كه همه مرگ را دیده‌اند، می‌گویند: بلی، این، مرگ است. سرانجام آنرا ذبح می‌كنند. سپس منادی می‌گوید: ای بهشتیان! زندگی جاودانی خواهید داشت كه مرگی بدنبال ندارد. و ای دوزخیان! زندگی جاودانی خواهید داشت كه مرگی بدنبال ندارد. سپس این آیه را تلاوت فرمود: ﴿وَأَنذِرۡهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡحَسۡرَةِ إِذۡ قُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ وَهُمۡ فِي غَفۡلَةٖ[مریم: ۳۹] . یعنی آنان را از روز حسرت، بترسان. آن هنگامی كه كار از كار می‌گذرد و آنان (اهل دنیا) در غفلت بسر برده‌اند. ﴿وَهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَو ایمان نیاورده‌اند».

سورۀ نور

باب (۴۳): این گفتۀ خداوند عز وجل که می‌فرماید: «آنانی که همسران خود را متهم (به زنا) می‏کنند و بجز خود، گواهی ندارند» [نور:۶]

۱۷۳۶- «عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ س: أَنَّ عُوَيْمِرًا أَتَى عَاصِمَ بْنَ عَدِيٍّ ـ وَكَانَ سَيِّدَ بَنِي عَجْلانَ ـ فَقَالَ: كَيْفَ تَقُولُونَ فِي رَجُلٍ وَجَدَ مَعَ امْرَأَتِهِ رَجُلاً، أَيَقْتُلُهُ؟ فَتَقْتُلُونَهُ أَمْ كَيْفَ يَصْنَعُ؟ سَلْ لِي رَسُولَ اللَّهِ ج عَنْ ذَلِكَ، فَأَتَى عَاصِمٌ النَّبِيَّ ج فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَكَرِهَ رَسُولُ اللَّهِ ج الْمَسَائِلَ، فَسَأَلَهُ عُوَيْمِرٌ فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَرِهَ الْمَسَائِلَ وَعَابَهَا، قَالَ عُوَيْمِرٌ: وَاللَّهِ لا أَنْتَهِي حَتَّى أَسْأَلَ رَسُولَ اللَّهِ ج عَنْ ذَلِكَ، فَجَاءَ عُوَيْمِرٌ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ رَجُلٌ وَجَدَ مَعَ امْرَأَتِهِ رَجُلاً أَيَقْتُلُهُ؟ فَتَقْتُلُونَهُ أَمْ كَيْفَ يَصْنَعُ؟فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ الْقُرْآنَ فِيكَ وَفِي صَاحِبَتِكَ». فَأَمَرَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ ج بِالْمُلاعَنَةِ بِمَا سَمَّى اللَّهُ فِي كِتَابِهِ، فَلاعَنَهَا، ثمَّ قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنْ حَبَسْتُهَا فَقَدْ ظَلَمْتُهَا، فَطَلَّقَهَا، فَكَانَتْ سُنَّةً لِمَنْ كَانَ بَعْدَهُمَا فِي الْمُتَلاعِنَيْنِ، ثمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «انْظُرُوا فَإِنْ جَاءَتْ بِهِ أَسْحَمَ، أَدْعَجَ الْعَيْنَيْنِ، عَظِيمَ الأَلْيَتَيْنِ، خَدَلَّجَ السَّاقَيْنِ، فَلا أَحْسِبُ عُوَيْمِرًا إِلاَّ قَدْ صَدَقَ عَلَيْهَا، وَإِنْ جَاءَتْ بِهِ أُحَيْمِرَ كَأَنَّهُ وَحَرَةٌ، فَلا أَحْسِبُ عُوَيْمِرًا إِلاَّ قَدْ كَذَبَ عَلَيْهَا». فَجَاءَتْ بِهِ عَلَى النَّعْتِ الَّذِي نَعَتَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ج مِنْ تَصْدِيقِ عُوَيْمِرٍ، فَكَانَ بَعْدُ يُنْسَبُ إِلَى أُمِّهِ». (بخارى: ۴۷۴۵)

ترجمه: «سهل بن سعد سمی‌گوید: عویمر نزد عاصم بن عدی كه سردار بنی عجلان بود، آمد و گفت: نظر شما در مورد مردی كه زنش را با مردی دیگر بیابد، چیست؟ آیا آن مرد را بكشد؟ كه در این صورت، شما او را خواهید كشت. پس چه كار كند؟ از رسول خدا جدر این مورد برایم بپرس. عاصم نزد نبی اكرم جآمد و گفت: ای رسول خدا!.... آنحضرت جسؤال او را ناپسند دانست. عویمر جویای پاسخ شد. عاصم گفت: همانا رسول الله جاین سؤال را ناپسند و عیب دانست. عویمر گفت: بخدا سوگند، تا در این باره از رسول خدا جنپرسم، از پای نمی‌نشینم. آنگاه، آمد و گفت: ای رسول خدا!‌ مردی با زنش، مرد دیگری را دید. آیا آن مرد را بكشد؟ در این صورت، شما او را می‌كشید. پس چه كار كند؟ رسول الله جفرمود: «خداوند در مورد تو و همسرت، وحی نازل كرد». آنگاه پیامبر اكرم جهمانطور كه در قرآن آمده است به آنان، دستور ملاعنه[۷] داد. عویمر نیز با همسرش، ملاعنه نمود و گفت: ای رسول خدا! اگر او را نگه دارم، ستم كرده‌ام. پس او را طلاق داد. و این روش، سنتی شد برای كسانی كه بعد از آن، ملاعنه نمایند. آنگاه رسول الله جفرمود: «نگاه كنید اگر این زن، كودكی سیاه پوست، دارای چشمانی سیاه و سرینی فربه و ساقهای بزرگ بدنیا آورد، فكر می‌كنم كه در این صورت، عویمر در مورد همسرش، راست گفته است. و اگر كودكی سرخ رنگ شبیه چلپاسه بدنیا آورد، فكر می‌كنم در مورد او دروغ گفته است. سرانجام، فرزندی كه بدنیا آمد، دارای همان خصوصیاتی بود كه رسول الله جدر مورد تصدیق عویمر گفته بود. لذا بعد از آن، فرزند به مادرش نسبت داده می‌شد».

[۷] یعنی یكدیگر را لعنت كردن كه تفصیل آن در حدیث بعدی خواهد آمد.

باب (۴۴): این گفتۀ خداوند عز وجل که می‌فرماید: «اگر زن، چهار بار خدا را گواه بگیرد که شوهرش دروغگواست...» [نور: ۸]

۱۷۳۷- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ هِلالَ بْنَ أُمَيَّةَ قَذَفَ امْرَأَتَهُ عِنْدَ النَّبِيِّ ج بِشَرِيكِ ابْنِ سَحْمَاءَ. فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «الْبَيِّنَةَ أَوْ حَدٌّ فِي ظَهْرِكَ». فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِذَا رَأَى أَحَدُنَا عَلَى امْرَأَتِهِ رَجُلاً يَنْطَلِقُ يَلْتَمِسُ الْبَيِّنَةَ؟ فَجَعَلَ النَّبِيُّ ج يَقُولُ: «الْبَيِّنَةَ وَإِلاَّ حَدٌّ فِي ظَهْرِكَ». فَقَالَ هِلالٌ: وَالَّذِي بَعَثكَ بِالْحَقِّ إِنِّي لَصَادِقٌ، فَلَيُنْزِلَنَّ اللَّهُ مَا يُبَرِّئُ ظَهْرِي مِنَ الْحَدِّ، فَنَزَلَ جِبْرِيلُ وَأَنْزَلَ عَلَيْهِ: ﴿وَٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ أَزۡوَٰجَهُمۡ[النور: ۶] . فَقَرَأَ حَتَّى بَلَغَ ﴿إِن كَانَ مِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ[النور: ۷] . فَانْصَرَفَ النَّبِيُّ ج فَأَرْسَلَ إِلَيْهَا، فَجَاءَ هِلالٌ فَشَهِدَ، وَالنَّبِيُّ ج يَقُولُ: «إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ أَنَّ أَحَدَكُمَا كَاذِبٌ، فَهَلْ مِنْكُمَا تَائِبٌ»؟ ثمَّ قَامَتْ فَشَهِدَتْ، فَلَمَّا كَانَتْ عِنْدَ الْخَامِسَةِ، وَقَّفُوهَا، وَقَالُوا: إِنَّهَا مُوجِبَةٌ، قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: فَتَلَكَّأَتْ وَنَكَصَتْ، حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهَا تَرْجِعُ، ثمَّ قَالَتْ: لا أَفْضَحُ قَوْمِي سَائِرَ الْيَوْمِ، فَمَضَتْ فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «أَبْصِرُوهَا فَإِنْ جَاءَتْ بِهِ أَكْحَلَ الْعَيْنَيْنِ، سَابِغَ الأَلْيَتَيْنِ، خَدَلَّجَ السَّاقَيْنِ، فَهُوَ لِشَرِيكِ ابْنِ سَحْمَاءَ». فَجَاءَتْ بِهِ كَذَلِكَ فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «لَوْلا مَا مَضَى مِنْ كِتَابِ اللَّهِ لَكَانَ لِي وَلَهَا شَأْنٌ»».(بخارى: ۴۷۴۷)

ترجمه: «عبدالله بن عباس بمی‌گوید: هلال بن امیه همسرش را نزد نبی اكرم جمتهم نمود كه با شریک بن سحماء زنا كرده است. رسول اكرم جفرمود: «گواه بیاور وگرنه، بر پشت‌ات شلاق خواهی خورد». هلال گفت: ای رسول خدا!‌ اگر یكی از ما مردی را روی همسرش دید، برود و گواه پیدا كند؟! رسول خدا جهمچنان فرمود: «گواه بیاور وگرنه، بر پشت‌ات شلاق خواهی خورد». هلال گفت: سوگند به ذاتی كه تو را به حق، فرستاده است، راست می‌گویم. خداوند حكمی را نازل خواهد فرمود كه پشت‌ام را از شلاق، نجات دهد. سپس جبرئیل آمد و این آیه را برای رسول خدا جآورد: ﴿وَٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ أَزۡوَٰجَهُمۡ[النور: ۶] . تا ﴿إِن كَانَ مِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ[النور: ۷] . یعنی كسانی كه همسران خود را متهم به زنا می‌كنند و جز خود، گواهی دیگر ندارند، هر یک از آنان، چهار مرتبه، خدا را گواه بگیرد كه راست می‌گوید. و پنجمین بار بگوید: نفرین خدا بر من باد اگر دروغ می‌گویم. زن نیز عذاب (رجم) را از خود،‌ دفع نماید بدینصورت كه چهار مرتبه خدا را گواه بگیرد كه شوهرش، دروغ می‌گوید و بار پنجم بگوید: نفرین خدا بر من باد اگر شوهرم، راست می‌گوید.

آنگاه، نبی اكرم جبرگشت و فردی را به دنبال آن زن فرستاد. سپس هلال آمد و گواهی داد در حالی كه نبی اكرم جمی‌فرمود: «همانا خداوند می‌داند كه یكی از شما دروغ می‌گوید. پس آیا یكی از شما توبه می‌كند»؟

سپس آن زن، برخاست و گواهی داد و هنگامی كه به مرتبه پنجم رسید، ‌او را متوقف كردند و گفتند: (اگر دروغ می‌گویی) عذاب نازل می‌شود. ابن عباس می‌گوید: آن زن، خودداری كرد و درنگ نمود تا جایی كه فكر كردیم از قول خود، رجوع می‌كند. سپس گفت: قوم‌ام را برای همیشه، رسوا نمی‌كنم و به سوگندش، ادامه داد. نبی اكرم جفرمود: «ببینید اگر این زن، فرزندی دارای چشمان سیاه، سرینی فربه و ساق‌های درشت بدنیا آورد، پس از آنِ شریک بن سمحاء است»».

سرانجام، فرزندی با همین مشخصات، بدنیا آورد. نبی اكرم جفرمود: «اگر حكم خدا قبلاً در این زمینه، بیان نمی‌شد، به حساب او می‌رسیدم».

سورۀ فرقان

باب (۴۵): این گفتۀ خداوند عز وجل که می‌فرماید: «کسانی که بر چهره‏هایشان به سوی دوزخ برده می‌شوند» [فرقان:۳۴]

۱۷۳۸- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أَنَّ رَجُلاً قَالَ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ، كَيْفَ يُحْشَرُ الْكَافِرُ عَلَى وَجْهِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؟ قَالَ: «أَلَيْسَ الَّذِي أَمْشَاهُ عَلَى الرِّجْلَيْنِ فِي الدُّنْيَا قَادِرًا عَلَى أَنْ يُمْشِيَهُ عَلَى وَجْهِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»؟ (بخارى: ۴۷۶۰)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: مردی گفت: ای نبی خدا! چگونه كافر، روز قیامت بر چهره‌اش حشر می‌گردد؟ رسول خدا جفرمود: «آیا خداوندی كه در دنیا او را بوسیله پاهایش به حركت در می‌آورد، قادر نیست كه روز قیامت، او را بر چهره‌اش به حركت در آورد»؟

سورۀ روم

باب (۴۶): این گفتۀ خداوند عز وجل که می‌فرماید: «الم، روم، مغلوب گردید» [روم:۱]

۱۷۳۹- «عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ س وَقَدْ بَلَغَهُ أَنَّ رَجُلاً يُحَدِّث فِي كِنْدَةَ فَقَالَ: يَجِيءُ دُخَانٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَيَأْخُذُ بِأَسْمَاعِ الْمُنَافِقِينَ وَأَبْصَارِهِمْ، ويَأْخُذُ الْمُؤْمِنَ كَهَيْئَةِ الزُّكَامِ، وَكَانَ ابْنُ مَسْعُودٍ مُتَّكِئًا فَغَضِبَ فَجَلَسَ، فَقَالَ: مَنْ عَلِمَ فَلْيَقُلْ، وَمَنْ لَمْ يَعْلَمْ فَلْيَقُلْ اللَّهُ أَعْلَمُ، فَإِنَّ مِنَ الْعِلْمِ أَنْ يَقُولَ لِمَا لا يَعْلَمُ: لا أَعْلَمُ، فَإِنَّ اللَّهَ قَالَ لِنَبِيِّهِ ج: ﴿قُلۡ مَآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَكَلِّفِينَ ٨٦[ص: ۸۶] . وَإِنَّ قُرَيْشًا أَبْطَئُوا عَنِ الإِسْلامِ فَدَعَا عَلَيْهِمُ النَّبِيُّ ج فَقَالَ: «اللَّهُمَّ أَعِنِّي عَلَيْهِمْ بِسَبْعٍ كَسَبْعِ يُوسُفَ». فَأَخَذَتْهُمْ سَنَةٌ حَتَّى هَلَكُوا فِيهَا، وَأَكَلُوا الْمَيْتَةَ وَالْعِظَامَ، وَيَرَى الرَّجُلُ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ كَهَيْئَةِ الدُّخَانِ، فَجَاءَهُ أَبُو سُفْيَانَ فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ، جِئْتَ تَأْمُرُنَا بِصِلَةِ الرَّحِمِ، وَإِنَّ قَوْمَكَ قَدْ هَلَكُوا، فَادْعُ اللَّهَ، فَقَرَأَ: ﴿فَٱرۡتَقِبۡ يَوۡمَ تَأۡتِي ٱلسَّمَآءُ بِدُخَانٖ مُّبِينٖ ١٠[الدخان: ۱۰] . إِلَى قَوْلِهِ ﴿عَآئِدُونَ ١٥أَفَيُكْشَفُ عَنْهُمْ عَذَابُ الآخِرَةِ إِذَا جَاءَ ثمَّ عَادُوا إِلَى كُفْرِهِمْ، فَذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى: ﴿يَوۡمَ نَبۡطِشُ ٱلۡبَطۡشَةَ ٱلۡكُبۡرَىٰٓ[الدخان: ۱۶] . يَوْمَ بَدْرٍ وَ ﴿لِزَامَۢايَوْمَ بَدْرٍ ﴿الٓمٓ ١ غُلِبَتِ ٱلرُّومُ٢[الروم: ۱-۲] . إِلَى ﴿سَيَغۡلِبُونَ ٣وَالرُّومُ قَدْ مَضَى».(بخارى: ۴۷۷۴)

ترجمه: «به ابن مسعود سخبر رسید كه مردی در كنده، حدیث بیان می‌كند و می‌گوید: روز قیامت، دودی می‌آید و چشم و گوش منافقان را كور و كر می‌كند و مؤمنان را دچار حالتی مانند سرماخوردگی می‌سازد. ابن مسعود كه تكیه داده بود، عصبانی شد و نشست و گفت: كسی كه می‌داند، سخن بگوید. و كسی كه نمی‌داند، بگوید: خداوند بهتر می‌داند. زیرا یكی از نشانه‌های علم، آنست كه انسان، چیزی را كه نمی‌داند، بگوید: نمی‌دانم. همانا خداوند به پیامبرش فرمود: ﴿قُلۡ مَآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَكَلِّفِينَ ٨٦[ص: ۸۶] . یعنی ای پیامبر! من از شما در مقابل رساندن دین خدا، هیچ پاداشی طلب نمی‌كنم و از زمره مدعیان دروغین نیستم.

و هنگامی كه قریش در پذیرفتن اسلام، تأخیر كردند، نبی اكرم جعلیه آنان چنین دعا كرد: «مرا علیه آنان با هفت سال مانند هفت سال دوران یوسف، كمک كن». پس دچار قحط‌سالی مهلكی شدند تا جایی كه گوشت و استخوان حیوانات مرده را می‌خوردند و میان آسمان و زمین را مانند دود، تیره و تار می‌دیدند. ابوسفیان نزد رسول خدا جآمد و گفت: ای محمد! آمدی و به ما دستور صله رحم دادی و اكنون، قوم‌ات دارد هلاک می‌شود. نزد خداوند، ‌دعا كن. آنگاه پیامبر اكرم جاین آیه را تلاوت فرمود: ﴿فَٱرۡتَقِبۡ يَوۡمَ تَأۡتِي ٱلسَّمَآءُ بِدُخَانٖ مُّبِينٖ ١٠[الدخان: ۱۰] . تا ﴿عَآئِدُونَ ١٥یعنی منتظر روزی باش كه آسمان و زمین، دود آشكاری پدیدار می‌كنند. دودی كه همه مردم را فرا می‌گیرد. این، عذاب دردناكی است. (مردم می‌گویند:) پروردگارا! عذاب را از ما برطرف گردان، ایمان آورده‌ایم. چگونه این یادآوری برای آنان فایده‌ای دارد در حالی كه قبلاً پیامبری با رسالتی روشن، نزد آنان آمده بود. سپس از او روی گردان شدند و گفتند:‌ او دیوانه‌ای است كه آموزش داده شده است. اگر زمان كوتاهی، عذاب را از شما برداریم، قطعاً شما به كفر بر می‌گردید. آیا در صورتیكه به كفرشان برگردند، عذاب آخرت نیز از آنان، برداشته می‌شود؟ و این معنی سخن خداوند متعال است كه می‌فرماید: «روزی كه آنان را به سختی مؤاخذه می‌كنیم» كه منظور، همان روز بدر است و «لزاماً» نیز كه به معنی الزام عذاب می‌باشد، همان روز بدر است. ﴿الٓمٓ ١ غُلِبَتِ ٱلرُّومُ ٢ فِيٓ أَدۡنَى ٱلۡأَرۡضِ وَهُم مِّنۢ بَعۡدِ غَلَبِهِمۡ سَيَغۡلِبُونَ ٣[الروم: ۱-۳] . یعنی روم، مغلوب می‌شوند و بعد از آن، بزودی پیروز می‌گردند. (این پیش بینی قرآن، تحقق یافت) و زمان روم هم گذشت».

سورۀ سجده

باب (۴۷): این گفتۀ خداوند عز وجل که می‌فرماید: «هیچ کس نمی‏داند که چه نعمت‌های شادی بخشی برایش نهفته است» [سجده:۱۷]

۱۷۴۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج: «يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: أَعْدَدْتُ لِعِبَادِي الصَّالِحِينَ مَا لا عَيْنٌ رَأَتْ، وَلا أُذُنٌ سَمِعَتْ، وَلا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ، ذُخْرًا بَلْهَ مَا أُطْلِعْتُمْ عَلَيْهِ» ثمَّ قَرَأَ ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٧».(بخارى:۴۷۸۰)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «خداوند متعال می‌فرماید: برای بندگان نیكوكارم، نعمت‌هایی فراهم و ذخیره كرده‌ام كه هیچ چشمی آنها را ندیده و هیچ گوشی آنها را نشنیده و به قلب هیچ انسانی خطور نكرده است. و این نعمت‌ها غیر از آن نعمت‌هایی است كه شما از آنها اطلاع دارید». سپس رسول خدا جاین آیه را تلاوت كرد: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٧[السجدة: ۱۷] . یعنی هیچ كس نمی‌داند در برابر كارهایی كه انجام می‌دهد، چه نعمت‌های مسرت بخشی برایش، نهفته است».

سورۀ احزاب

باب (۴۸): این گفتۀ خداوند عز وجل که می‌فرماید: «هر کدام را که خواستی، از او دوری کن و هر کدام را که خواستی، نزد خود، جای بده» [احزاب:۵۱]

۱۷۴۱- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كُنْتُ أَغَارُ عَلَى اللاَّتِي وَهَبْنَ أَنْفُسَهُنَّ لِرَسُولِ اللَّهِ ج وَأَقُولُ: أَتَهَبُ الْمَرْأَةُ نَفْسَهَا؟ فَلَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿تُرۡجِي مَن تَشَآءُ مِنۡهُنَّ وَتُ‍ٔۡوِيٓ إِلَيۡكَ مَن تَشَآءُۖ وَمَنِ ٱبۡتَغَيۡتَ مِمَّنۡ عَزَلۡتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكَ[الأحزاب: ۵۱] . قُلْتُ: مَا أُرَى رَبَّكَ إِلاَّ يُسَارِعُ فِي هَوَاكَ».(بخارى: ۴۷۸۸)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: من نسبت به زنانی كه خود را به رسول خدا جهبه می‌كردند، حسادت می‌ورزیدم و می‌گفتم: چگونه یک زن، خودش را هبه می‌كند؟ پس هنگامی كه خداوند متعال این آیه را نازل فرمود: ﴿تُرۡجِي مَن تَشَآءُ مِنۡهُنَّ وَتُ‍ٔۡوِيٓ إِلَيۡكَ مَن تَشَآءُۖ وَمَنِ ٱبۡتَغَيۡتَ مِمَّنۡ عَزَلۡتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكَ[الأحزاب: ۵۱] . یعنی هر كدام را كه خواستی، از او دوری كن. و هر كدام را كه خواستی، نزد خود، جای بده. و اگر یكی از آنها را كه از او دوری كرده‌ای، انتخاب نمایی، گناهی بر تو نیست.

گفتم: می‌بینم كه پروردگارت برای برآورده ساختن خواسته‌هایت می‌شتابد».

۱۷۴۲- «وَعَنْهَا ل: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ يَسْتَأْذِنُ فِي يَوْمِ الْمَرْأَةِ مِنَّا، بَعْدَ أَنْ أُنْزِلَتْ هَذِهِ الآيَةُ ﴿تُرۡجِي مَن تَشَآءُ مِنۡهُنَّ وَتُ‍ٔۡوِيٓ إِلَيۡكَ مَن تَشَآءُۖ وَمَنِ ٱبۡتَغَيۡتَ مِمَّنۡ عَزَلۡتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكَ[الأحزاب: ۵۱] . فَكُنْتُ أَقُولُ لَهُ: إِنْ كَانَ ذَاكَ إِلَيَّ فَإِنِّي لا أُرِيدُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنْ أُوثرَ عَلَيْكَ أَحَدًا».(بخارى: ۴۷۸۹)

ترجمه: «عایشه می‌فرماید: پس از نزول آیه ﴿تُرۡجِي مَن تَشَآءُ مِنۡهُنَّ وَتُ‍ٔۡوِيٓ إِلَيۡكَ مَن تَشَآءُۖ وَمَنِ ٱبۡتَغَيۡتَ مِمَّنۡ عَزَلۡتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكَ[الأحزاب: ۵۱] . رسول الله جدر مورد نوبت، از ما اجازه می‌گرفت. به او گفتم: ای رسول خدا! اگر اجازه دادن به من سپرده شده است، دوست ندارم تو را بر هیچ كس دیگری، ترجیح ‌دهم».

باب (۴۹): این گفتۀ خداوند عز وجل که می‌فرماید: «بدون اجازه، وارد خانۀ پیامبر نشوید» [احزاب:۵۳]

۱۷۴۳- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: خَرَجَتْ سَوْدَةُ بَعْدَمَا ضُرِبَ الْحِجَابُ لِحَاجَتِهَا، وَكَانَتِ امْرَأَةً جَسِيمَةً، لا تَخْفَى عَلَى مَنْ يَعْرِفُهَا، فَرَآهَا عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ: يَا سَوْدَةُ! أَمَا وَاللَّهِ مَا تَخْفَيْنَ عَلَيْنَا، فَانْظُرِي كَيْفَ تَخْرُجِينَ، قَالَتْ: فَانْكَفَأَتْ رَاجِعَةً وَرَسُولُ اللَّهِ ج فِي بَيْتِي، وَإِنَّهُ لَيَتَعَشَّى وَفِي يَدِهِ عَرْقٌ، فَدَخَلَتْ، فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنِّي خَرَجْتُ لِبَعْضِ حَاجَتِي، فَقَالَ لِي عُمَرُ كَذَا وَكَذَا، قَالَتْ: فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ، ثمَّ رُفِعَ عَنْهُ، وَإِنَّ الْعَرْقَ فِي يَدِهِ مَا وَضَعَهُ، فَقَالَ: «إِنَّهُ قَدْ أُذِنَ لَكُنَّ أَنْ تَخْرُجْنَ لِحَاجَتِكُنَّ»». (بخارى: ۴۷۹۵)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: پس از نزول حكم حجاب، سوده لكه زنی تنومند بود و برای كسی كه او را می‌شناخت، پنهان نمی‌ماند، برای قضای حاجت از خانه بیرون رفت. پس عمر بن خطاب او را دید و گفت: ای سوده! بخدا سوگند، برای ما پنهان نمی‌مانی. پس طوری بیرون برو كه كسی تو را نشناسد.

عایشه می‌گوید: پس از شنیدن این سخن، سوده برگشت در حالی كه رسول خدا جدر خانه من بود و قطعه گوشتی در دست داشت و مشغول شام خوردن بود. در آن اثنا، سوده وارد شد و گفت: ای رسول الله! من برای كاری بیرون رفتم، عمر به من چنین و چنان گفت. آنگاه خداوند، ‌وحی نازل كرد. پس از برطرف شدن حالت وحی، در حالی كه آن قطعه گوشت، همچنان در دستش قرار داشت و آنرا نگذاشته بود، فرمود: «همانا به شما اجازه داده شده است كه برای نیازهای خود، بیرون بروید»».

باب (۵۰): این گفتۀ خداوند عز وجل که می‌فرماید: «اگر شما چیزی را پنهان یا ظاهر کنید، خداوند آن را می‏داند» [احزاب: ۵۴]

۱۷۴۴- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: اسْتَأْذَنَ عَلَيَّ أَفْلَحُ أَخُو أَبِي الْقُعَيْسِ، بَعْدَمَا أُنْزِلَ الْحِجَابُ، فَقُلْتُ: لا آذَنُ لَهُ حَتَّى أَسْتَأْذِنَ فِيهِ النَّبِيَّ ج، فَإِنَّ أَخَاهُ أَبَا الْقُعَيْسِ لَيْسَ هُوَ أَرْضَعَنِي، وَلَكِنْ أَرْضَعَتْنِي امْرَأَةُ أَبِي الْقُعَيْسِ، فَدَخَلَ عَلَيَّ النَّبِيُّ ج، فَقُلْتُ لَهُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ أَفْلَحَ أَخَا أَبِي الْقُعَيْسِ اسْتَأْذَنَ فَأَبَيْتُ أَنْ آذَنَ لَهُ حَتَّى أَسْتَأْذِنَكَ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «وَمَا مَنَعَكِ أَنْ تَأْذَنِي عَمَّكِ»؟ قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ الرَّجُلَ لَيْسَ هُوَ أَرْضَعَنِي، وَلَكِنْ أَرْضَعَتْنِي امْرَأَةُ أَبِي الْقُعَيْسِ، فَقَالَ: «ائْذَنِي لَهُ، فَإِنَّهُ عَمُّكِ تَرِبَتْ يَمِينُكِ»».(بخارى: ۴۷۹۶)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: پس از نازل شدن حكم حجاب، افلح برادر ابوقُعَیس اجازه خواست تا نزد من بیاید. گفتم: تا درباره او از نبی اكرم جاجازه نگیرم به او اجازه نمی‌دهم. زیرا برادرش ابوقعیس كه به من شیر نداده است بلكه همسر ابوقعیس به من شیر داده است. لذا پس از آنكه نبی اكرم جنزد من آمد، به او گفتم: ای رسول خدا! ‌افلح برادر ابوقعیس، اجازه ورود خواست. من به او اجازه ندادم تا اینكه از شما اجازه بگیرم. نبی اكرم جفرمود: «چه چیزی تو را از اجازه دادن به عمویت، بازداشت»؟ گفتم: یا رسول الله! همانا مرد (كه ابوقعیس باشد) مرا شیر نداده است بلكه همسر ابوقعیس به من شیر داده است. رسول اكرم جفرمود: «خیر ببینی، به او اجازه بده، زیرا عمویت می‌باشد»».

باب (۵۱): این گفتۀ خداوند عز وجل که می‌فرماید: «خدا و فرشتگانش بر پیامبر، درود میفرستند...» [احزاب:۵۶]

۱۷۴۵- «عَنْ كَعْبِ بْنِ عُجْرَةَ س قِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَمَّا السَّلامُ عَلَيْكَ فَقَدْ عَرَفْنَاهُ، فَكَيْفَ الصَّلاةُ عَلَيْكَ؟ قَالَ: «قُولُوا: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ، إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ، اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، كَمَا بَارَكْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ، إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ»». (بخارى: ۴۷۹۷)

ترجمه: «از كعب بن عجره سروایت است كه شخصی گفت: یا رسول الله! سلام دادن به شما را می‌دانیم، ولی چگونه برایت، درود بفرستیم؟ فرمود: «بگویید: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ، إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ، اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، كَمَا بَارَكْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ، إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ»».

۱۷۴۶- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س قَالَ: قُلْنَا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، هَذَا التَّسْلِيمُ، فَكَيْفَ نُصَلِّي عَلَيْكَ؟ قَالَ: «قُولُوا: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ، كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ، وَبَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ»».(بخارى: ۴۷۹۸)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: گفتیم: ای رسول خدا!‌ این سلام دادن به شما است (كه آن را می‌دانیم) ولی چگونه برایت، درود بفرستیم؟ فرمود: «چنین بگویید: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ، كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ، وَبَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ»».

باب (۵۲): این گفتۀ خداوند عز وجل که می‌فرماید: «مانند کسانی نباشید که موسی را اذیت کردند.پس خداوند او را تبرئه نمود» [احزاب:۶۹]

۱۷۴۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ مُوسَى كَانَ رَجُلاً حَيِيًّا وَذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ ءَاذَوۡاْ مُوسَىٰ فَبَرَّأَهُ ٱللَّهُ مِمَّا قَالُواْۚ وَكَانَ عِندَ ٱللَّهِ وَجِيهٗا ٦٩[الأحزاب: ۶۹] ».(بخارى: ۴۷۹۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «همانا موسی ÷مرد بسیار با حیایی بود. بدین جهت، خداوند متعال می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ ءَاذَوۡاْ مُوسَىٰ فَبَرَّأَهُ ٱللَّهُ مِمَّا قَالُواْۚ وَكَانَ عِندَ ٱللَّهِ وَجِيهٗا ٦٩[الأحزاب: ۶۹] یعنی ای مؤمنان! مانند كسانی نباشید كه موسی را اذیت كردند. پس خداوند او را از آنچه كه به او می‌گفتند (سخنان ناروا) تبرئه نمود. و او نزد خدا، منزلت والایی داشت».

سورۀ سبأ

باب (۵۳): این گفتۀ خداوند عز وجل که می‌فرماید: «او بیم دهندۀ شما از عذاب سختی است که در پیش است» [سبأ: ۴۶]

۱۷۴۸- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: صَعِدَ النَّبِيُّ ج الصَّفَا ذَاتَ يَوْمٍ، فَقَالَ: «يَا صَبَاحَاهْ». فَاجْتَمَعَتْ إِلَيْهِ قُرَيْشٌ، قَالُوا: مَا لَكَ؟ قَالَ: «أَرَأَيْتُمْ لَوْ أَخْبَرْتُكُمْ أَنَّ الْعَدُوَّ يُصَبِّحُكُمْ أَوْ يُمَسِّيكُمْ، أَمَا كُنْتُمْ تُصَدِّقُونِي»؟ قَالُوا: بَلَى، قَالَ: «فَإِنِّي نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ». فَقَالَ أَبُو لَهَبٍ: تَبًّا لَكَ! أَلِهَذَا جَمَعْتَنَا؟ فَأَنْزَلَ اللَّهُ ﴿تَبَّتۡ يَدَآ أَبِي لَهَبٖ وَتَبَّ». (بخارى: ۴۸۰۱)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: روزی نبی اكرم جبالای كوه صفا رفت و صدا زد: یا صباحاه[۸] . آنگاه، قریش نزد او جمع شدند و گفتند: تو را چه شده است؟ فرمود: «اگر به شما بگویم كه دشمن، صبح یا شب به شما حمله می‌كند، آیا سخن مرا باور می‌كنید»؟ گفتند: بلی. فرمود: «همانا من شما را از عذابی كه در پیش رو است، می‌ترسانم». ابولهب گفت: نابود شوی. به همین خاطر ما را جمع كرده‌ای. سپس خداوند متعال این آیه را نازل فرمود: ﴿تَبَّتۡ يَدَآ أَبِي لَهَبٖ وَتَبَّیعنی نابود باد دستهای ابولهب. (منظور نابودی خود ابولهب است)».

[۸] كلمه ‌ای بود كه برای اعلام خطر و به كمک طلبیدن دیگران، به كار می‌رفت.

سورۀ زمر

باب (۵۴): این سخن خداوند عز وجل که می‌فرماید: «ای بندگانم! ای کسانی که در حق خود، زیاده روی (ظلم) کرده اید» [زمر:۵۳]

۱۷۴۹- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ نَاسًا مِنْ أَهْلِ الشِّرْكِ، كَانُوا قَدْ قَتَلُوا وَأَكْثرُوا، وَزَنَوْا وَأَكْثرُوا فَأَتَوْا مُحَمَّدًا ج فَقَالُوا: إِنَّ الَّذِي تَقُولُ وَتَدْعُو إِلَيْهِ لَحَسَنٌ، لَوْ تُخْبِرُنَا أَنَّ لِمَا عَمِلْنَا كَفَّارَةً، فَنَزَلَ ﴿وَٱلَّذِينَ لَا يَدۡعُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ وَلَا يَقۡتُلُونَ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِي حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَا يَزۡنُونَ[الفرقان: ۶۸] . وَنَزَلَتْ ﴿قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِ[الزمر: ۵۳] ».(بخارى:۴۸۱۰)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: تعدادی از مشركین كه قتل و زنای زیادی مرتكب شده بودند، نزد محمد جآمدند و گفتند: آنچه می‌گویی و بسوی آن فرا می‌خوانی،‌ امری پسندیده است. البته اگر به ما بگویی كه گناهان شما كفاره دارند. پس این آیه نازل شد: ﴿وَٱلَّذِينَ لَا يَدۡعُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ وَلَا يَقۡتُلُونَ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِي حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَا يَزۡنُونَ[الفرقان: ۶۸] . یعنی و كسانی كه با الله، معبودی دیگر فرا نمی‌خوانند و انسانی را كه خداوند خونش را حرام كرده است، به قتل نمی‌رسانند مگر به حق. و زنا نمی‌كنند.

و این آیه نیز نازل شد: ﴿قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِ[الزمر: ۵۳] یعنی بگو: ای بندگانم!‌ ای كسانی كه در حق خود، زیاده روی كرده‌اید! از رحمت خدا، ناامید نشوید».

باب (۵۵): این سخن خداوند عز وجل که می‌فرماید: «آنان آنطور که شایسته است خدا را نشناختند» [زمر:۶۷]

۱۷۵۰- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ س قَالَ: جَاءَ حَبْرٌ مِنَ الأَحْبَارِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ، إِنَّا نَجِدُ أَنَّ اللَّهَ يَجْعَلُ السَّمَوَاتِ عَلَى إِصْبَعٍ، وَالأَرَضِينَ عَلَى إِصْبَعٍ، وَالشَّجَرَ عَلَى إِصْبَعٍ، وَالْمَاءَ وَالثرَى عَلَى إِصْبَعٍ، وَسَائِرَ الْخَلائِقِ عَلَى إِصْبَعٍ، فَيَقُولُ: أَنَا الْمَلِكُ، فَضَحِكَ النَّبِيُّ ج حَتَّى بَدَتْ نَوَاجِذُهُ تَصْدِيقًا لِقَوْلِ الْحَبْرِ ثمَّ قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ ج ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعٗا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّٰتُۢ بِيَمِينِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٦٧[الزمر: ۶۷] ».(بخارى: ۴۸۱۱)

ترجمه: «عبدالله بن مسعود سمی‌گوید: یكی از علمای یهود، نزد رسول الله جآمد و گفت: ای محمد!‌ ما (در تورات) دیده‌ایم كه خداوند آسمانها را بر یک انشگت و زمین را بر یک انگشت و درختان را بر یک انگشت و آب و خاک را بر یک انگشت و سایر خلایق را بر یک انگشت، قرار می‌دهد و می‌گوید: من پادشاه هستم. نبی اكرم جبرای تصدیق سخن‌اش خندید طوری كه دندانهای پیشین‌اش، آشكار شد. سپس این آیه را تلاوت كرد: ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعٗا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّٰتُۢ بِيَمِينِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٦٧[الزمر: ۶۷] یعنی آنان، آنطور كه شایسته است خدا را نشناختند در حالی كه روز قیامت، تمام زمین در مشت اوست و آسمانها در دست راست‌اش پیچیده می‌شود. و خداوند،‌ از آنچه به او شریک می‌گیرند، پاک و منزه است».

باب (۵۶): این سخن خداوند عز وجل که می‌فرماید: «روز قیامت، تمام زمین در مُشت خدا خواهد بود» [زمر:۶۷]

۱۷۵۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «يَقْبِضُ اللَّهُ الأَرْضَ، وَيَطْوِي السَّمَوَاتِ بِيَمِينِهِ، ثمَّ يَقُولُ: أَنَا الْمَلِكُ، أَيْنَ مُلُوكُ الأَرْضِ؟»».(بخارى: ۴۸۱۲)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: شنیدم كه رسول الله جمی‌فرمود: «(روز قیامت) خداوند، زمین را در مشت‌اش می‌گیرد. سپس می‌فرماید: من پادشاه هستم. پادشاهان زمین كجایند»؟

باب (۵۷): این سخن خداوند عز وجل که می‌فرماید: «و در صور، دمیده خواهد شد پس تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند می‌میرند» [زمر:۶۸]

۱۷۵۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «بَيْنَ النَّفْخَتَيْنِ أَرْبَعُونَ». قَالُوا: يَا أَبَا هُرَيْرَةَ أَرْبَعُونَ يَوْمًا؟ قَالَ: أَبَيْتُ، قَالَ: أَرْبَعُونَ سَنَةً؟ قَالَ: أَبَيْتُ، قَالَ: أَرْبَعُونَ شَهْرًا؟ قَالَ: أَبَيْتُ، وَيَبْلَى كُلُّ شَيْءٍ مِنَ الإِنْسَانِ إِلاَّ عَجْبَ ذَنَبِهِ فِيهِ يُرَكَّبُ الْخَلْقُ».(بخارى:۴۸۱۴)

‌ ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه نبی اكرم جفرمود: «فاصله میان دو صور، چهل است». گفتند: ای ابوهریره! چهل روز است؟ گفت: در این مورد، چیزی نمی‌گویم. پرسیدند: چهل سال است؟ گفت: در این مورد، چیزی نمی‌گویم. پرسیدند: چهل ماه است؟ باز هم گفت: در این مورد، چیزی نمی‌گویم. (و در پایان گفت:) «تمام اعضای بدن انسان، از بین می‌رود مگر بیخ دُمش كه آفرینش، از آن شروع می‌شود»».

سورۀ شوری

باب (۵۸): این سخن خداوند عز وجل که می‌فرماید: «از شما چیزی جز محبت با خویشاوندان، نمی‌خواهم» [شوری: ۲۳]

۱۷۵۳- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: إِنَّ النَّبِيَّ ج لَمْ يَكُنْ بَطْنٌ مِنْ قُرَيْشٍ إِلاَّ كَانَ لَهُ فِيهِمْ قَرَابَةٌ، فَقَالَ: «إِلاَّ أَنْ تَصِلُوا مَا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ مِنَ الْقَرَابَةِ»». (بخارى: ۴۸۱۸)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: هیچ تیره‌ای از قریش نبود مگر اینكه با نبی اكرم جنسبت خویشاوندی داشت. لذا رسول خدا جفرمود: «از شما چیزی جز ادا كردن حق قرابتی كه میان من و شما است، نمی‌خواهم»».

سورۀ دخان

باب (۵۹): این سخن خداوند عز وجل که می‌فرماید: «پروردگارا! این عذاب را از ما بردار. ما ایمان می‌آوریم» [دخان: ۱۲]

۱۷۵۴- «فِيْهِ حَدِيْثٌ لاِبْنِ مَسْعُوْدٍ الْمُتَقَدَّمِ فِي سُوْرَةِ الرُّوْمِ، زَادَ فِي هَذِهِ الرِّوَايَةِ: قَالُوا: ﴿رَّبَّنَا ٱكۡشِفۡ عَنَّا ٱلۡعَذَابَ إِنَّا مُؤۡمِنُونَ ١٢[الدخان: ۱۲] . فَقِيلَ لَهُ: إِنْ كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَادُوا، فَدَعَا رَبَّهُ فَكَشَفَ عَنْهُمْ، فَعَادُوا فَانْتَقَمَ اللَّهُ مِنْهُمْ يَوْمَ بَدْرٍ».(بخارى: ۴۸۲۲)

ترجمه: «قبلاً حدیث ابن مسعود در تفسیر سوره روم، بیان شد. در اینجا علاوه بر آن، آمده است كه مشركین گفتند: پروردگارا! این عذاب را از ما بردار. ما ایمان می‌آوریم. به رسول الله جگفته شد: اگر عذاب از آنها برداشته شود،‌ دوباره به كفر بر می‌گردند. با وجود این، رسول خدا جنزد پروردگارش، دعا كرد و خداوند هم عذاب را از آنان، برداشت. ولی آنها بار دیگر به سوی كفر، بازگشتند. آنگاه، خداوند در روز بدر، از آنان، انتقام گرفت».

سورۀ جاثیه

باب (۶۰): این سخن خداوند عز وجل که می‌فرماید: «ما را از بین نمی‏برد مگر روزگار» [جاثیه: ۲۴]

۱۷۵۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «قَالَ اللَّهُ : يُؤْذِينِي ابْنُ آدَمَ، يَسُبُّ الدَّهْرَ، وَأَنَا الدَّهْرُ، بِيَدِي الأَمْرُ، أُقَلِّبُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ»». (بخارى: ۴۸۲۶)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه رسول الله جفرمود: «خداوند عزوجل می‌فرماید: فرزند آدم مرا ناراحت می‌كند. یعنی به روزگار دشنام می‌دهد. حال آنكه من روزگار هستم. كارها در دست من است. شب و روز را من به گردش در می‌آورم»».

سورۀ احقاف

باب (۶۱): این سخن خداوند عز وجل که می‌فرماید: «هنگامی که ابری را دیدند که در افق نمودار است و به سوی سرزمین‌هایشان می‌آید» [احقاف:۲۴]

۱۷۵۶- «عَنْ عَائِشَةَ ل زَوْجِ النَّبِيِّ ج قَالَتْ: مَا رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج ضَاحِكًا حَتَّى أَرَى مِنْهُ لَهَوَاتِهِ، إِنَّمَا كَانَ يَتَبَسَّمُ...وَذَكَرَتْ بَاقِيَ الْحَدِيْثِ وَقَدْ تَقَدَّمَ فِيْ بَدْءِ الْخَلْقِ».(بخارى: ۴۸۲۹)

ترجمه: «عایشه ل؛ همسر گرامی نبی اكرم جمی‌گوید: هرگز ندیدم رسول الله جچنان بخندد كه فضای داخل دهانش را ببینم. بلكه همیشه، تبسم می‌كرد.

سپس عایشه لبقیه حدیث را ذكر كرد كه شرح آن در كتاب «آغاز آفرینش» بیان شد».

سورۀ محمد

باب (۶۲): این سخن خداوند عز وجل که می‌فرماید: «...و پیوند خویشاوندی میان خویش را بگسلید» [محمد:۲۲]

۱۷۵۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «خَلَقَ اللَّهُ الْخَلْقَ، فَلَمَّا فَرَغَ مِنْهُ، قَامَتِ الرَّحِمُ فَأَخَذَتْ بِحَقْوِ الرَّحْمَنِ، فَقَالَ لَهُ: مَهْ، قَالَتْ: هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِكَ مِنَ الْقَطِيعَةِ، قَالَ: أَلا تَرْضَيْنَ أَنْ أَصِلَ مَنْ وَصَلَكِ، وَأَقْطَعَ مَنْ قَطَعَكِ؟ قَالَتْ: بَلَى، يَا رَبِّ، قَالَ: فَذَاكِ». قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ: اقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ: ﴿فَهَلۡ عَسَيۡتُمۡ إِن تَوَلَّيۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَكُمۡ ٢٢[محمد: ۱۲] ».(بخارى: ۴۸۳۰)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «خداوند، موجودات را آفرید. و هنگامی كه از آفرینش آنها فراغت یافت، خویشاوندی (صله رحم) برخاست و كمر یا ازار خداوند مهربان را گرفت. حق تعالی فرمود: چه می‌خواهی؟ گفت: این جایگاه پناه جویان به تو از قطع پیوند خویشاوندی است. خداوند فرمود: آیا راضی می‌شوی كه هر كس با تو وصل شود، من او را با خود، وصل كنم و هر كس تو را قطع ‌كند، من او را از خود، قطع كنم؟ گفت: بلی، ای پروردگارم. خداوند فرمود: پس چنین خواهم كرد»».

ابوهریره می‌گوید: اگر خواستید این آیه را تلاوت كنید: ﴿فَهَلۡ عَسَيۡتُمۡ إِن تَوَلَّيۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَكُمۡ ٢٢[محمد: ۱۲] یعنی آیا اگر روی گردان شوید، جز این انتظار دارید كه در زمین، فساد كنید و پیوند خویشاوندی میان خود را قطع كنید».

سورۀ ق

باب (۶۳): این سخن خداوند عز وجل که می‌فرماید: «دوزخ می‌گوید: آیا بیشتر از این هم هست؟» [ق:۳۰]

۱۷۵۸- «عَنْ أَنَسٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «يُلْقَى فِي النَّارِ ﴿وَتَقُولُ هَلۡ مِن مَّزِيدٖ[ق: ۳۰] . حَتَّى يَضَعَ قَدَمَهُ، فَتَقُولُ: قَطْ قَطْ»».(بخارى: ۴۸۴۸)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «دوزخیان در آتش انداخته می‌شوند و دوزخ می‌گوید: آیا بیشتر از این هم هست؟ تا جایی كه خداوند متعال قدم‌اش را در آن می‌گذارد. آنگاه، دوزخ می‌گوید: بس است. بس است»».

۱۷۵۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «تَحَاجَّتِ الْجَنَّةُ وَالنَّارُ، فَقَالَتِ النَّارُ: أُوثرْتُ بِالْمُتَكَبِّرِينَ وَالْمُتَجَبِّرِينَ، وَقَالَتِ الْجَنَّةُ: مَا لِي لا يَدْخُلُنِي إِلاَّ ضُعَفَاءُ النَّاسِ وَسَقَطُهُمْ. قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى لِلْجَنَّةِ: أَنْتِ رَحْمَتِي أَرْحَمُ بِكِ مَنْ أَشَاءُ مِنْ عِبَادِي، وَقَالَ لِلنَّارِ: إِنَّمَا أَنْتِ عَذَابِي أُعَذِّبُ بِكِ مَنْ أَشَاءُ مِنْ عِبَادِي، وَلِكُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا مِلْؤُهَا، فَأَمَّا النَّارُ فَلا تَمْتَلِئُ حَتَّى يَضَعَ رِجْلَهُ، فَتَقُولُ: قَطْ قَطْ، فَهُنَالِكَ تَمْتَلِئُ وَيُزْوَى بَعْضُهَا إِلَى بَعْضٍ، وَلا يَظْلِمُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ خَلْقِهِ أَحَدًا، وَأَمَّا الْجَنَّةُ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ يُنْشِئُ لَهَا خَلْقًا»».(بخارى: ۴۸۵۰)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «بهشت و دوزخ با یكدیگر مجادله كردند. دوزخ گفت: من به جباران و متكبرین، اختصاص داده شده‌ام. بهشت گفت: مرا چه شده است كه فقط افراد ضعیف و حقیر، وارد من می‌شوند. خداوند متعال به بهشت گفت: تو رحمت من هستی. بوسیله تو به هر یک از بندگانم كه بخواهم، رحم می‌كنم. و به دوزخ گفت: همانا تو عذاب من هستی. و بوسیله تو، هر یک از بندگانم را كه بخواهم، عذاب می‌دهم. و هر دو پُر خواهد شد».

ولی دوزخ پر نمی‌شود مگر اینكه خداوند پایش را (در آن) بگذارد. آنگاه دوزخ می‌گوید: بس است. بس است. در این هنگام، دوزخ پر می‌شود و برخی از قسمتهایش در هم پیچیده می‌شود. و خداوند عزوجل به احدی از مخلوقاتش، ظلم نمی‌كند. و برای بهشت، مخلوق دیگری می‌آفریند»».

سورۀ طور

باب (۶۴): این سخن خداوند عز وجل که می‌فرماید: «سوگند به طور و کتاب نوشته شده» [طور:۱و۲]

۱۷۶۰- «عَنْ جُبَيْرِ بْنِ مُطْعِمٍ س قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقْرَأُ فِي الْمَغْرِبِ بِالطُّورِ، فَلَمَّا بَلَغَ هَذِهِ الآيَةَ: ﴿أَمۡ خُلِقُواْ مِنۡ غَيۡرِ شَيۡءٍ أَمۡ هُمُ ٱلۡخَٰلِقُونَ ٣٥ أَمۡ خَلَقُواْ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۚ بَل لَّا يُوقِنُونَ ٣٦ أَمۡ عِندَهُمۡ خَزَآئِنُ رَبِّكَ أَمۡ هُمُ ٱلۡمُصَۜيۡطِرُونَ ٣٧[الطور: ۳۴-۳۶] . قَالَ: كَادَ قَلْبِي أَنْ يَطِيرَ».(بخارى: ۴۸۵۴)

ترجمه: «جبیر بن مطعم سمی‌گوید: شنیدم كه نبی ‏اكرم جدر نماز مغرب، سوره طور را می‌خواند و هنگامی كه به این آیه رسید كه خداوند می‌فرماید: «آیا ایشان، بدون هیچگونه خالقی آفریده شده‌اند و یا اینكه خودشان، آفریدگارند یا اینكه آنان، آسمانها و زمین را آفریده‌اند. بلكه اینان، باور ندارند. آیا گنجینه‌های پروردگارت با آنان است یا آنكه ایشان بر هستی، سیطره‌ای دارند»، نزدیک بود قلبم از جا كنده شود».

سورۀ نجم

باب (۶۵): این سخن خداوند متعال که می‌فرماید: «آیا لات و عزّی را دیده‏اید؟» [نجم:۱۹]

۱۷۶۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ حَلَفَ فَقَالَ فِي حَلِفِهِ: وَاللاَّتِ وَالْعُزَّى، فَلْيَقُلْ: لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، وَمَنْ قَالَ لِصَاحِبِهِ: تَعَالَ أُقَامِرْكَ، فَلْيَتَصَدَّقْ»».(بخارى: ۴۸۶۰)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هركس، به لات و عزی سوگند یاد كند، باید لا اله الا الله بگوید. و هر كس كه به دوستش بگوید: بیا تا قمار بازی كنیم، باید صدقه دهد».

سورۀ قمر

باب (۶۶): این سخن خداوند متعال که می‌فرماید: «بلکه میعادگاهشان قیامت است و مصیبت قیامت، عظیم‌تر وتلخ‌تراست» [قمر: ۴۶]

۱۷۶۲- «عن عَائِشَةَ أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ ل قَالَتْ: لَقَدْ أُنْزِلَ عَلَى مُحَمَّدٍ ج بِمَكَّةَ وَإِنِّي لَجَارِيَةٌ أَلْعَبُ ﴿بَلِ ٱلسَّاعَةُ مَوۡعِدُهُمۡ وَٱلسَّاعَةُ أَدۡهَىٰ وَأَمَرُّ ٤٦[القمر: ۴۶] ». (بخارى:۴۸۷۶)

ترجمه: «ام المؤمنین عایشه بمی‌گوید: من كودكی خردسال بودم و بازی می‌كردم كه این آیه در مكه بر محمد جنازل شد: ﴿بَلِ ٱلسَّاعَةُ مَوۡعِدُهُمۡ وَٱلسَّاعَةُ أَدۡهَىٰ وَأَمَرُّ ٤٦[القمر: ۴۶] یعنی بلكه میعادگاهشان، قیامت است و مصیبت قیامت، عظیم‌تر و تلخ‌تر است».

سورۀ رحمن

باب (۶۷): این سخن خداوند عز وجل که می‌فرماید: «غیر از این دو باغ، دو باغ دیگر وجود دارد» [رحمن:۶۲]

۱۷۶۳- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ قَيْسٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «جَنَّتَانِ مِنْ فِضَّةٍ آنِيَتُهُمَا وَمَا فِيهِمَا، وَجَنَّتَانِ مِنْ ذَهَبٍ آنِيَتُهُمَا وَمَا فِيهِمَا، وَمَا بَيْنَ الْقَوْمِ وَبَيْنَ أَنْ يَنْظُرُوا إِلَى رَبِّهِمْ إِلاَّ رِدَاءُ الْكِبْرِ عَلَى وَجْهِهِ فِي جَنَّةِ عَدْنٍ»».(بخارى: ۴۸۷۸)

ترجمه: «عبدالله بن قیس سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «دو باغ وجود دارد كه ظروف و هر چه در آنها است از نقره ساخته شده است. و دو باغ دیگر وجود دارد كه ظروف و هر چه در آنها است از طلا ساخته شده است. و در بهشت عدن بین مردم و نگاهشان به چهره پروردگار، فقط حجاب كبریایی وجود دارد»».

باب (۶۸): این سخن خداوند عز وجل که می‌فرماید: «حورهایی که همواره در خیمه‌ها هستند» [رحمن:۷۲]

۱۷۶۴- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ قَيْسٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ فِي الْجَنَّةِ خَيْمَةً مِنْ لُؤْلُؤَةٍ مُجَوَّفَةٍ، عَرْضُهَا سِتُّونَ مِيلاً فِي كُلِّ زَاوِيَةٍ مِنْهَا أَهْلٌ مَا يَرَوْنَ الآخَرِينَ، يَطُوفُ عَلَيْهِمُ الْمُؤْمِنُونَ». قَدْ تَقَدَّمَ الْحَدِيْثُ آنِفاً». (بخارى: ۴۸۸۰)

ترجمه: «عبدالله بن قیس سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «در بهشت، خیمه‌ای از مروارید میان تهی وجود دارد كه عرض آن، شصت میل است. و در هر زاویه آن، همسرانی (حورانی) وجود دارند كه ساكنان زوایای دیگر را نمی‌بینند. و مؤمنان، گِرد آنان می‌چرخند». شرح بقیه حدیث قبلا بیان شد».

سورۀ ممتحنه

باب (۶۹): این سخن خداوند متعال که می‌فرماید: «با دشمنان من و با دشمنان خود، دوستی نکنید» [ممتحنه: ۱]

۱۷۶۵- «عَنْ عَلِيٍّ س يَقُولُ: بَعَثنِي رَسُولُ اللَّهِ ج أَنَا وَالزُّبَيْرَ وَالْمِقْدَادَ، فَذَكَرَ حَدِيْثَ حَاطِبِ بْنِ أَبِيْ بَلْتَعَةَ وَقَالَ فِي آخِرِهِ: فنَزَلَتْ فِيهِ: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمۡ أَوۡلِيَآءَ [الممتحنة: ۱] ». (بخارى:۴۸۹۰)

ترجمه: «از علی سروایت است كه رسول الله جاو را با زبیر و مقداد فرستاد. آنگاه علی سماجرای حاطب بن ابی بلتعه را بیان كرد و در پایان، گفت: این آیه، در مورد او نازل شد: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمۡ أَوۡلِيَآءَ[الممتحنة: ۱] یعنی ای كسانی كه ایمان آورده‌اید! با دشمنان من ودشمنان خود، دوستی برقرار نكنید».

باب (۷۰): این سخن خداوند عز وجل که می‌فرماید: «هنگامی که زنان مؤمن، برای بیعت، نزد تو بیایند...» [ممتحنه:۱۲]

۱۷۶۶- «عَنْ أُمِّ عَطِيَّةَ ل قَالَتْ: بَايَعْنَا رَسُولَ اللَّهِ ج فَقَرَأَ عَلَيْنَا: ﴿أَن لَّا يُشۡرِكۡنَ بِٱللَّهِ شَيۡ‍ٔٗا[الممتحنة: ۱۲] . وَنَهَانَا عَنِ النِّيَاحَةِ، فَقَبَضَتِ امْرَأَةٌ يَدَهَا فَقَالَتْ: أَسْعَدَتْنِي فُلانَةُ أُرِيدُ أَنْ أَجْزِيَهَا. فَمَا قَالَ لَهَا النَّبِيُّ ج شَيْئًا، فَانْطَلَقَتْ وَرَجَعَتْ فَبَايَعَهَا».(بخارى: ۴۸۹۲)

ترجمه: «ام عطیه لمی‌گوید: رسول الله جبا ما بیعت كرد و این آیه را خواند كه: ﴿أَن لَّا يُشۡرِكۡنَ بِٱللَّهِ شَيۡ‍ٔٗا[الممتحنة: ۱۲] . یعنی با خداوند، چیزی را شریک نسازیم. و همچنین ما را از نوحه خوانی، نهی فرمود. آنگاه زنی دستش را جمع كرد و گفت: فلانی در غم من نوحه خوانده است، می‌خواهم پاداش‌اش را بدهم (در غم او نوحه بخوانم). نبی اكرم جبه او چیزی نگفت. پس آن زن رفت و دوباره برگشت و با آنحضرت جبیعت كرد».

سورۀ جمعه

باب (۷۱): این سخن خداوند متعال‌که می‌فرماید: «وگروهی دیگر که هنوز به اینها ملحق نشده‌اند» [جمعه:۳]

۱۷۶۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: كُنَّا جُلُوسًا عِنْدَ النَّبِيِّ ج فَأُنْزِلَتْ عَلَيْهِ سُورَةُ الْجُمُعَةِ: ﴿وَءَاخَرِينَ مِنۡهُمۡ لَمَّا يَلۡحَقُواْ بِهِمۡ[الجمعة: ۳] . قَالَ: قُلْتُ: مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَلَمْ يُرَاجِعْهُ حَتَّى سَأَلَ ثلاثا وَفِينَا سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ، وَضَعَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَدَهُ عَلَى سَلْمَانَ ثمَّ قَالَ: «لَوْ كَانَ الإِيمَانُ عِنْدَ الثرَيَّا لَنَالَهُ رِجَالٌ أَوْ رَجُلٌ مِنْ هَؤُلاءِ»».(بخارى: ۴۸۹۷)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نزد نبی اكرم جنشسته بودیم كه سوره جمعه بر ایشان نازل گردید. من در مورد: ﴿وَءَاخَرِينَ مِنۡهُمۡ لَمَّا يَلۡحَقُواْ بِهِمۡ[الجمعة: ۳] . یعنی گروهی دیگر كه هنوز به اینها ملحق نشده‌اند، پرسیدم و گفتم: ای رسول خدا! آنها چه كسانی هستند؟ آنحضرت جبه من جوابی نداد تا اینكه سؤالم را سه بار تكرار كردم. گفتنی است كه سلمان فارسی نیز آنجا بود. آنگاه، رسول الله جدست مبارك‌اش را بر سلمان نهاد و فرمود: «اگر ایمان در ثریا باشد، مردان یا مردی از اینها به آن، دست خواهد یافت»».

سورۀ منافقین

باب (۷۲): این سخن خداوند متعال که می‌فرماید: «هنگامی که منافقان نزد تو می‌آیند، ومیگویند:گواهی میدهیم که تو فرستادۀ خدا هستی» [منافقون:۱]

۱۷۶۸- «عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ س قَالَ: كُنْتُ فِي غَزَاةٍ فَسَمِعْتُ عَبْدَاللَّهِ ابْنَ أُبَيٍّ يَقُولُ: لا تُنْفِقُوا عَلَى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِهِ، وَلَئِنْ رَجَعْنَا مِنْ عِنْدِهِ لَيُخْرِجَنَّ الأَعَزُّ مِنْهَا الأَذَلَّ، فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لِعَمِّي أَوْ لِعُمَرَ، فَذَكَرَهُ لِلنَّبِيِّ ج فَدَعَانِي فَحَدَّثتُهُ، فَأَرْسَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج إِلَى عَبْدِاللَّهِ بْنِ أُبَيٍّ وَأَصْحَابِهِ، فَحَلَفُوا مَا قَالُوا. فَكَذَّبَنِي رَسُولُ اللَّهِ ج وَصَدَّقَهُ، فَأَصَابَنِي هَمٌّ لَمْ يُصِبْنِي مِثلُهُ قَطُّ، فَجَلَسْتُ فِي الْبَيْتِ فَقَالَ لِي عَمِّي: مَا أَرَدْتَ إِلَى أَنْ كَذَّبَكَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَمَقَتَكَ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُنَٰفِقُونَفَبَعَث إِلَيَّ النَّبِيُّ ج فَقَرَأَ فَقَالَ: «إِنَّ اللَّهَ قَدْ صَدَّقَكَ يَا زَيْدُ»».(بخارى: ۴۹۰۰)

ترجمه: «زید بن ارقم سمی‌گوید: در یكی از غزوات كه شركت داشتم، شنیدم كه عبدالله بن ابی می‌گوید: به اطرافیان رسول خدا انفاق نكنید تا از اطراف‌اش پراكنده شوند. و اگر به مدینه بازگشتیم، افراد بزرگوار، انسانهای پست و ذلیل را از آن، بیرون خواهند كرد. من سخنان‌اش را برای عمویم یا عمر، بازگو نمودم. و او آنها را به اطلاع نبی‌اكرم جرسانید. پس آنحضرت جمرا فرا خواند و من نیز ماجرا را برایش بازگو نمودم. آنگاه، رسول الله جشخصی را بدنبال عبدالله بن ابی و یارانش فرستاد. آنان سوگند یاد كردند كه چنین سخنانی نگفته‌اند. رسول خدا جمرا تكذیب كرد و او را تأیید نمود. در نتیجه، چنان اندوهی به من دست داد كه تا آن زمان، هرگز به من دست نداده بود. لذا خانه‌نشین شدم. روزی، عمویم به من گفت: چه چیزی تو را واداشت تا سخنی بگویی كه رسول الله جتو را تكذیب كند و از تو برنجد؟ پس خداوند متعال آیه‌ زیر را نازل فرمود: ﴿إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ. یعنی هنگامی كه منافقان نزد تو می‌آیند و می‌گویند ما شهادت می‌دهیم كه تو پیامبر خدا هستی. و خداوند می‌داند كه تو فرستاده او هستی. اما خدا گواهی می‌دهد كه منافقان، دروغ می‌گویند.

آنگاه نبی اكرم جبدنبال من فرستاد و این آیه را برایم خواند و فرمود: «ای زید!‌ خداوند، تو را تصدیق كرد»».

۱۷۶۹- «وَعَنْهُ فِي رِوَايَةٍ قَالَ: فَدَعَاهُمُ النَّبِيُّ ج لِيَسْتَغْفِرَ لَهُمْ فَلَوَّوْا رُءُوسَهُمْ». (بخارى: ۴۹۰۳)

ترجمه: «در روایتی دیگر، زید بن ارقم می‌گوید: سرانجام، ‌نبی اكرم جمنافقان را فراخواند تا برایشان، طلب مغفرت كند. ولی آنان، ‌متكبرانه، سرهایشان را تكان دادند».

۱۷۷۰- «وَعَنْهُ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلأَنْصَارِ، وَلأَبْنَاءِ الأَنْصَارِ» وَشَكَّ ابْنُ الْفَضْلِ فِي أَبْنَاءِ أَبْنَاءِ الأَنْصَارِ».(بخارى: ۴۹۰۶)

ترجمه: «همچنین زید بن ارقم سمی‌گوید: شنیدم كه رسول الله جمی‌فرمود: «خدایا! انصار و فرزندان انصار را مغفرت كن».

و ابن الفضل كه یكی از راویان است در مورد اینكه رسول خدا از نوه‌های انصار نیز نام برد، شک دارد».

سورۀ تحریم

باب (۷۳): این سخن خداوند متعال که می‌فرماید: «ای پیامبر! چرا آنچه را که خداوند برای تو حلال ساخته، بر خود حرام می‌گردانی» [تحریم:۱]

۱۷۷۱- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَشْرَبُ عَسَلاً عِنْدَ زَيْنَبَ بِنْتِ جَحْشٍ، وَيَمْكُث عِنْدَهَا، فَوَاطَيْتُ أَنَا وَحَفْصَةُ عَلَى أَيَّتُنَا دَخَلَ عَلَيْهَا فَلْتَقُلْ لَهُ: أَكَلْتَ مَغَافِيرَ؟ إِنِّي أَجِدُ مِنْكَ رِيحَ مَغَافِيرَ، قَالَ: «لا، وَلَكِنِّي كُنْتُ أَشْرَبُ عَسَلاً عِنْدَ زَيْنَبَ بِنْتِ جَحْشٍ، فَلَنْ أَعُودَ لَهُ، وَقَدْ حَلَفْتُ، لا تُخْبِرِي بِذَلِكَ أَحَدًا»».(بخارى: ۴۹۱۲)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: رسول الله جبرای خوردن عسل نزد زینب دختر جحش می‌رفت و آنجا می‌ماند. من و حفصه با یكدیگر، توافق كردیم كه هرگاه، رسول خدا جنزد هر یک از ما آمد، به او بگوید: آیا مغافیر (صمغی شیرین و بد بو) خورده‌ای؟ زیرا از تو بوی مغافیر به مشام می‌رسد. پیامبر اكرم جفرمود: «خیر، بلكه نزد زینب دختر جحش، عسل می‌خوردم ولی سوگند می‌خورم كه دیگر این كار را نخواهم كرد. و شما هم احدی را از این كار، باخبر نسازید»».

سورۀ قلم

باب (۷۴): این سخن خداوند متعال که می‌فرماید: «سرکش و علاوه بر آن، ام الفساد است» [قلم:۱۳]

۱۷۷۲- «عَنْ حَارِثَةَ بْنِ وَهْبٍ الْخُزَاعِيِّ س قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «أَلاَ أُخْبِرُكُمْ بِأَهْلِ الْجَنَّةِ: كُلُّ ضَعِيفٍ مُتَضَعِّفٍ، لَوْ أَقْسَمَ عَلَى اللَّهِ لأَبَرَّهُ، أَلاَ أُخْبِرُكُمْ بِأَهْلِ النَّارِ: كُلُّ عُتُلٍّ جَوَّاظٍ مُسْتَكْبِرٍ»».(بخارى: ۴۹۱۸)

ترجمه: «حارثه بن وهب خزاعی سمی‌گوید: شنیدم كه نبی اكرم جمی‌فرمود: «آیا بهشتیان را به شما معرفی نكنم؟‌ هر ضعیف و مستضعفی كه اگر به خدا سوگند یاد كند، حق تعالی سوگندش را راست می‌گرداند. و آیا دوزخیان را به شما معرفی نكنم؟ هر انسان سركش و عربده جو و متكبر است».

باب (۷۵): این سخن خداوند متعال که می‌فرماید: «روزی که ساق، آشکار گردد و مردم به سجده کردن فراخوانده شوند...» [قلم: ۴۲]

۱۷۷۳- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ س قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «يَكْشِفُ رَبُّنَا عَنْ سَاقِهِ، فَيَسْجُدُ لَهُ كُلُّ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ، فَيَبْقَى كُلُّ مَنْ كَانَ يَسْجُدُ فِي الدُّنْيَا رِيَاءً وَسُمْعَةً، فَيَذْهَبُ لِيَسْجُدَ فَيَعُودُ ظَهْرُهُ طَبَقًا وَاحِدًا»».(بخارى: ۴۹۱۹)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: شنیدم كه نبی اكرم جفرمود: «(روز قیامت) پروردگار ما ساق‌اش را برهنه می‌نماید و همه مردان و زنان مؤمن، برایش سجده می‌كنند. ولی كسانی كه در دنیا به قصد ریاء و شهرت، سجده می‌كردند، می‌خواهند سجده كنند اما پشت‌شان مانند یک سینی (سخت) می‌شود». (در نتیجه، نمی‌توانند سجده كنند)».

سورۀ نازعات

۱۷۷۴- «عن سَهْلِ بْنُ سَعْدٍ س قَالَ: رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ بِإِصْبَعَيْهِ هَكَذَا، بِالْوُسْطَى وَالَّتِي تَلِي الإِبْهَامَ:«بُعِثْتُ وَالسَّاعَةُ كَهَاتَيْنِ»».(بخارى:۴۹۳۶)

ترجمه: «سهل بن سعد سمی‌گوید: دیدم كه رسول الله جبا اشاره دو انگشت سبابه و وسطی فرمود: «بعثت من و قیامت مانند این دو انگشت، به یكدیگر، نزدیک‌اند»».

سورۀ عبس

۱۷۷۵- «عَنْ عَائِشَةَ ل عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَثَلُ الَّذِي يَقْرَأُ الْقُرْآنَ وَهُوَ حَافِظٌ لَهُ مَعَ السَّفَرَةِ الْكِرَامِ الْبَرَرَةِ، وَمَثَلُ الَّذِي يَقْرَأُ وَهُوَ يَتَعَاهَدُهُ وَهُوَ عَلَيْهِ شَدِيدٌ فَلَهُ أَجْرَانِ»».(بخارى: ۴۹۳۷)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «كسی كه قرآن می‌خواند و آنرا حفظ می‌كند، منزلتی مانند منزلت فرشتگان بزرگوار و نیكوكار خواهد داشت. وكسی كه قرآن، تلاوت كند و به شدت از آن، مواظبت نماید (نگذارد كه فراموش شود) دو پاداش دارد»».

سورۀ مطففین

باب (۷۶): این سخن خداوند عز وجل که می‌فرماید: «روزی که انسانها در پیشگاه پروردگار جهانیان، حاضر می‌شوند» (مطففین:۶)

۱۷۷۶- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «﴿يَوۡمَ يَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٦[المطففين: ۶] .حَتَّى يَغِيبَ أَحَدُهُمْ فِي رَشْحِهِ إِلَى أَنْصَافِ أُذُنَيْهِ»».(بخارى: ۴۹۳۸)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود:‌ «روزی كه انسانها در پیشگاه پروردگار جهانیان، حاضر می‌شوند، بعضی از مردم، تا بناگوش خود، غرق در عرق خواهند بود»».

سورۀ انشقاق

باب (۷۷): این سخن خداوند عز وجل که می‌فرماید: «بزودی و به آسانی، محاسبه می‌شود» (انشقاق: ۸)

۱۷۷۷- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَيْسَ أَحَدٌ يُحَاسَبُ إِلاَّ هَلَكَ». وباقي الحديث تقدم في كتاب العلم».(بخارى: ۴۹۳۹)

ترجمه: «عایشه بمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هركس كه محاسبه شود، هلاک می‌گردد». بقیه حدیث، قبلاً در كتاب علم حدیث شماره ۸۸ بیان شد».

باب (۷۸): این سخن خداوند عز وجل که می‌فرماید: «حالات مختلفی را طی خواهی کرد» (انشقاق: ۱۹)

۱۷۷۸- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: ﴿لَتَرۡكَبُنَّ طَبَقًا عَن طَبَقٖ ١٩[الانشقاق: ۱۹] . حَالاً بَعْدَ حَالٍ قَالَ: هَذَا نَبِيُّكُمْ ج».(بخارى:۴۹۴۰)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: ﴿لَتَرۡكَبُنَّ طَبَقًا عَن طَبَقٖ ١٩[الانشقاق: ۱۹] . یعنی حالات مختلفی را طی خواهی كرد. و این، خطاب به پیامبر شما است».

سورۀ شمس

باب (۷۹)

۱۷۷۹- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ زَمْعَةَ س: أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِيَّ ج يَخْطُبُ وَذَكَرَ النَّاقَةَ وَالَّذِي عَقَرَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «﴿إِذِ ٱنۢبَعَثَ أَشۡقَىٰهَا ١٢[الشمس: ۱۲] . انْبَعَثَ لَهَا رَجُلٌ عَزِيزٌ عَارِمٌ مَنِيعٌ فِي رَهْطِهِ مِثْلُ أَبِي زَمْعَةَ». وَذَكَرَ النِّسَاءَ فَقَالَ: «يَعْمِدُ أَحَدُكُمْ فَيَجْلِدُ امْرَأَتَهُ جَلْدَ الْعَبْدِ، فَلَعَلَّهُ يُضَاجِعُهَا مِنْ آخِرِ يَوْمِهِ». ثُمَّ وَعَظَهُمْ فِي ضَحِكِهِمْ مِنَ الضَّرْطَةِ وَقَالَ: «لِمَ يَضْحَكُ أَحَدُكُمْ مِمَّا يَفْعَلُ»؟ وفي رواية: «مِثْلُ أَبِي زَمْعَةَ عَمِّ الزُّبَيْرِ بْنِ الْعَوَّامِ».(بخارى: ۴۹۴۲)

ترجمه: «عبدالله بن زمعه سمی‌گوید: شنیدم كه نبی اكرم جدر سخنرانی خود، سخن از شتر صالح و كسی كه آنرا پی كرده بود، به میان آورد و فرمود: ﴿إِذِ ٱنۢبَعَثَ أَشۡقَىٰهَا ١٢[الشمس: ۱۲] . یعنی مردی كه مانند ابوزمعه در میان قوم‌اش بی‌نظیر، خشن، با شهامت و مقتدر بود، برخاست (و آنرا پی كرد).

سپس سخنی از زنان به میان آورد و فرمود: «بعضی از شما همسرانشان را مانند برده، كتک می‌زنند. و چه بسا كه در پایان همان روز، با او همبستر می‌شوند».

آنگاه، آنها را برای خندیدن‌شان بخاطر بادی كه از شكم، خارج می‌شود نصیحت كرد و فرمود: «چرا یكی از شما برای كاری كه از خودش، سر می‌زند، (به دیگران) می‌خندد»؟

و در روایتی، آمده است كه: «شخصی كه شتر صالح را پی كرد، مانند ابوزمعه ؛عموی زبیر بن عوام؛ بود»».

سورۀ علق

باب (۸۰): این سخن خداوند عز وجل که می‌فرماید: «هرگز چنین نیست، اگر او باز نیاید...» (علق: ۱۵)

۱۷۸۰- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ أَبُو جَهْلٍ: لَئِنْ رَأَيْتُ مُحَمَّدًا يُصَلِّي عِنْدَ الْكَعْبَةِ لأَطَأَنَّ عَلَى عُنُقِهِ. فَبَلَغَ النَّبِيَّ ج فَقَالَ: «لَوْ فَعَلَهُ لأَخَذَتْهُ الْمَلائِكَةُ»».(بخارى: ۴۹۵۸)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: ابوجهل گفت: اگر محمد را ببینم كه كنار كعبه نماز می‌خواند، گردنش را لگد خواهم كرد. این سخن به نبی اكرم جرسید. فرمود: «اگر چنین كند، فرشتگان جلوی او را خواهند گرفت»».

سورۀ کوثر

باب (۸۱)

۱۷۸۱- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: لَمَّا عُرِجَ بِالنَّبِيِّ ج إِلَى السَّمَاءِ قَالَ: «أَتَيْتُ عَلَى نَهَرٍ حَافَتَاهُ قِبَابُ اللُّؤْلُؤِ مُجَوَّفًا، فَقُلْتُ: مَا هَذَا يَا جِبْرِيلُ؟ قَالَ: هَذَا الْكَوْثَرُ»». (بخارى: ۴۹۶۴)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: بعد از اینكه نبی اكرم جبسوی آسمان به معراج برده شد، فرمود: «به نهری رسیدم كه دو طرف آن، خیمه‌های ساخته شده از مروارید تهی، وجود داشت. پرسیدم: ای جبریل! این چیست؟ گفت: این، كوثر است»».

۱۷۸۲- «عَنْ عَائِشَةَ ل وَقَدْ سُئلَتْ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿إِنَّآ أَعۡطَيۡنَٰكَ ٱلۡكَوۡثَرَقَالَتْ: نَهَرٌ أُعْطِيَهُ نَبِيُّكُمْ ج شَاطِئَاهُ عَلَيْهِ دُرٌّ مُجَوَّفٌ آنِيَتُهُ كَعَدَدِ النُّجُوم».(بخارى: ۴۹۶۵)

ترجمه: «از عایشه لدر مورد این سخن خداوند متعال كه می‌فرماید: ﴿إِنَّآ أَعۡطَيۡنَٰكَ ٱلۡكَوۡثَرَپرسیدند. گفت: نهری است كه به پیامبر شما عطا شده است. و در دو طرف آن، مرواریدهای میان تهی، وجود دارد و تعداد ظروف آن،‌ مانند تعداد ستارگان (زیاد) است»».

سورۀ فلق

۱۷۸۳- «عَنْ أُبَيِّ بْنِ كَعْبٍ س قَالَ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج عَنِ الْمُعَوِّذَتَينِ فَقََالَ: «قِيلَ لِي فَقُلْتُ». قَالَ: فَنَحْنُ نَقُولُ كَمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج».(بخارى: ۴۹۷۷)

ترجمه: «ابی بن كعب سمی‌گوید: از رسول الله جدرباره معوذتین پرسیدم. فرمود: «به من چنین گفتند من نیز (به شما) گفتم». (جبریل برای من خواند و من نیز برای شما خواندم). راوی می‌گوید: ما نیز همان چیزی را می‌گوییم كه رسول الله جگفته است».

۵۹- کتاب فضایل قرآن

باب (۱): چگونگی نزول وحی و اولین چیزی که نازل شد

۱۷۸۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «مَا مِنَ الأَنْبِيَاءِ نَبِيٌّ إِلاَّ أُعْطِيَ مَا مِثْلهُ آمَنَ عَلَيْهِ الْبَشَرُ، وَإِنَّمَا كَانَ الَّذِي أُوتِيتُ وَحْيًا أَوْحَاهُ اللَّهُ إِلَيَّ، فَأَرْجُو أَنْ أَكُونَ أَكْثَرَهُمْ تَابِعًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ»». (بخارى: ۴۹۸۱)

ترجمه: «ابوهریره می‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «به هر یک از پیامبران، معجزه‌ای عطا شده است كه مردم به آن، ایمان بیاورند. و آنچه به من عنایت شده است، وحیی است كه خداوند بسوی من فرستاده است. پس امیدوارم كه روز قیامت،‌ از سایر پیامبران، پیروان بیشتری داشته باشم»».

۱۷۸۵- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى تَابَعَ عَلَى رَسُولِهِ ج الْوَحْيَ قَبْلَ وَفَاتِهِ، حَتَّى تَوَفَّاهُ أَكْثَرَ مَا كَانَ الْوَحْيُ، ثُمَّ تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ ج بَعْدُ».(بخارى: ۴۹۸۲)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: خداوند متعال قبل از وفات پیامبرش، بیشتر از هر وقت دیگر، پی در پی بر او وحی نازل كرد. و بعد از آن، رسول الله جدرگذشت».

باب (۲): قرآن بر هفت وجه نازل شده است

۱۷۸۶- «عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س قَالَ: سَمِعْتُ هِشَامَ بْنَ حَكِيمِ بْنِ حِزَامٍ يَقْرَأُ سُورَةَ الْفُرْقَانِ فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ج، فَاسْتَمَعْتُ لِقِرَاءَتِهِ فَإِذَا هُوَ يَقْرَأُ عَلَى حُرُوفٍ كَثِيرَةٍ لَمْ يُقْرِئْنِيهَا رَسُولُ اللَّهِ ج، فَكِدْتُ أُسَاوِرُهُ فِي الصَّلاةِ، فَتَصَبَّرْتُ حَتَّى سَلَّمَ، فَلَبَّبْتُهُ بِرِدَائِهِ فَقُلْتُ: مَنْ أَقْرَأَكَ هَذِهِ السُّورَةَ الَّتِي سَمِعْتُكَ تَقْرَأُ؟ قَالَ أَقْرَأَنِيهَا رَسُولُ اللَّهِ ج، فَقُلْتُ: كَذَبْتَ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَدْ أَقْرَأَنِيهَا عَلَى غَيْرِ مَا قَرَأْتَ، فَانْطَلَقْتُ بِهِ أَقُودُهُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَقُلْتُ: إِنِّي سَمِعْتُ هَذَا يَقْرَأُ بِسُورَةِ الْفُرْقَانِ عَلَى حُرُوفٍ لَمْ تُقْرِئْنِيهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَرْسِلْهُ، اقْرَأْ يَا هِشَامُ». فَقَرَأَ عَلَيْهِ الْقِرَاءَةَ الَّتِي سَمِعْتُهُ يَقْرَأُ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «كَذَلِكَ أُنْزِلَتْ». ثُمَّ قَالَ: «اقْرَأْ يَا عُمَرُ». فَقَرَأْتُ الْقِرَاءَةَ الَّتِي أَقْرَأَنِي. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «كَذَلِكَ أُنْزِلَتْ، إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ أُنْزِلَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ، فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ»».(بخارى: ۴۹۹۲)

ترجمه: «عمر بن خطاب سمی‌گوید: در زمان حیات رسول الله جشنیدم كه هشام بن حكیم بن حزام سوره فرقان را می‌خواند. پس به قراءت‌اش گوش فرا دادم و متوجه شدم كه به صورت‌های مختلفی می‌خواند كه رسول خدا جبرای من چنین نخوانده است. نزدیک بود به او كه نماز می‌خواند، حمله‌ور شوم. اما شكیبایی كردم تا اینكه سلام داد. آنگاه گریبانش را گرفتم و گفتم: چه كسی قرائت این سوره را بگونه‌ای كه تو می‌خواندی و من شنیدم، به تو یاد داده است؟ گفت: رسول الله جبرای من اینگونه خوانده است. سپس او را نزد رسول خدا جبردم و گفتم: من از این فرد شنیدم كه سوره فرقان را به‌ گونه‌ای می‌خواند كه شما به من، یاد نداده‌اید. رسول الله جفرمود: «او را رها كن. ای هشام! بخوان». او نیز آنگونه كه من از او شنیده بودم، خواند. رسول الله جفرمود: «اینگونه نازل شده است». سپس فرمود: «ای عمر! تو بخوان». پس من همان قرائتی را خواندم كه به من آموزش داده بود. رسول الله جفرمود: «اینگونه نازل شده است. همانا این قرآن، بر هفت وجه، نازل شده است. پس با هر قرائتی كه برای شما آسانتر است، بخوانید»».

باب (۳): جبرئیل قرآن را به رسول‏اکرم ج عرضه می‏کرد

۱۷۸۷- «عَنْ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلام قَالَت‎ْ: أَسَرَّ إِلَيَّ النَّبِيُّ ج: «أَنَّ جِبْرِيلَ كَانَ يُعَارِضُنِي بِالْقُرْآنِ كُلَّ سَنَةٍ، وَإِنَّهُ عَارَضَنِي الْعَامَ مَرَّتَيْنِ، وَلا أُرَاهُ إِلاَّ حَضَرَ أَجَلِي»».(بخارى: ۳۶۲۳)

ترجمه: «فاطمه علیها السلام می‌گوید: نبی اكرم جپنهانی به من فرمود: «جبریل، سالی یک بار قرآن را برای من تكرار می‌كرد ولی امسال، دو بار آنرا برایم تكرار كرد. بدین جهت، مرگم را نزدیک می‌بینم»».

۱۷۸۸- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: وَاللَّهِ لَقَدْ أَخَذْتُ مِنْ فِي رَسُولِ اللَّهِ ج بِضْعًا وَسَبْعِينَ سُورَةً».(بخارى: ۵۰۰۰)

ترجمه: «عبدالله بن مسعود سمی‌گوید: بخدا سوگند كه هفتاد و اندی سوره را از زبان مبارک رسول الله جآموختم».

۱۷۸۹- «وَعَنْهُ س: أنَّهُ كَانَ بِحِمْصَ، فَقَرَأَ سُورَةَ يُوسُفَ، فَقَالَ رَجُلٌ: مَا هَكَذَا أُنْزِلَتْ. قَالَ: قَرَأْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّه ج فَقَالَ: «أَحْسَنْتَ». وَوَجَدَ مِنْهُ رِيحَ الْخَمْرِ، فَقَالَ: أَتَجْمَعُ أَنْ تُكَذِّبَ بِكِتَابِ اللَّهِ وَتَشْرَبَ الْخَمْرَ؟ فَضَرَبَهُ الْحَدَّ».(بخارى: ۵۰۰۱)

ترجمه: «همچنین از عبدالله بن مسعود سروایت است كه او سوره یوسف را در حمص، تلاوت كرد. مردی گفت: اینگونه نازل نشده است. ابن مسعود گفت: آنرا برای رسول الله جخواندم، فرمود: «احسنت». و چون از آن شخص، بوی شراب به مشام می‌رسید، ابن مسعود به او گفت: هم كتاب خدا را تكذیب می‌كنی و هم شراب می‌خوری؟ سپس حد شراب را بر او جاری ساخت».

باب (۴): فضیلت سورۀ اخلاص

۱۷۹۰- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س أَنَّ رَجُلاً سَمِعَ رَجُلاً يَقْرَأُ: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ يُرَدِّدُهَا. فَلَمَّا أَصْبَحَ جَاءَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَذَكَرَ ذَلِكَ لَهُ، وَكَأَنَّ الرَّجُلَ يَتَقَالُّهَا، فَقََالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ إِنَّهَا لَتَعْدِلُ ثُلُثَ الْقُرْآنِ»». (بخارى: ۵۰۱۴)

ترجمه: «ابو سعید خدری سمی‌گوید: مردی شنید كه شخصی، سوره اخلاص را می‌خواند و تكرار می‌كند. او كه گویا آن را كار كم اهمیتی می‌دانست، هنگام صبح، نزد رسول الله جآمد و آن را بازگو كرد. آنحضرت جفرمود: «سوگند به ذاتی كه جانم در دست اوست، همانا سوره‌ اخلاص، برابر با یک سوم قرآن است»».

۱۷۹۱- «وَعَنْهُ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج لأَصْحَابِهِ: «أَيَعْجِزُ أَحَدُكُمْ أَنْ يَقْرَأَ ثُلُثَ الْقُرْآنِ فِي لَيْلَةٍ»؟ فَشَقَّ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ، وَقَالُوا: أَيُّنَا يُطِيقُ ذَلِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَقَالَ: «اللَّهُ الْوَاحِدُ الصَّمَدُ ثُلُثُ الْقُرْآنِ»».(بخارى: ۵۰۱۵)

ترجمه: «همچنین ابوسعید خدری سمی‌گوید: نبی اكرم جبه یارانش فرمود: «آیا كسی از شما می‌تواند یک سوم قرآن را در یک شب، تلاوت كند»؟ این كار برای آنها دشوار به نظر رسید. لذا پرسیدند: ای رسول خدا! چه كسی از ما توانایی چنین كاری را دارد؟ فرمود: «سوره‌ اخلاص، برابر با یک سوم قرآن است»».

باب (۵): فضیلت معوِّذات

۱۷۹۲- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ إِذَا أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ كُلَّ لَيْلَةٍ، جَمَعَ كَفَّيْهِ ثُمَّ نَفَثَ فِيهِمَا، فَقَرَأَ فِيهِمَا: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌوَ ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِوَ ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِثُمَّ يَمْسَحُ بِهِمَا مَا اسْتَطَاعَ مِنْ جَسَدِهِ، يَبْدَأُ بِهِمَا عَلَى رَأْسِهِ وَوَجْهِهِ، وَمَا أَقْبَلَ مِنْ جَسَدِهِ، يَفْعَلُ ذَلِكَ ثَلاثَ مَرَّاتٍ».(بخارى: ۵۰۱۷)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: نبی اكرم جهر شب، هنگامی كه كه به رختخواب می‌رفت، كف دستهایش را به هم نزدیک می‌كرد و سوره‌های اخلاص و فلق و ناس را می‌خواند و در آنها می‌دمید. سپس از سر و صورت و قسمت جلوی بدنش شروع می‌نمود و تا جایی كه می‌توانست مسح می‌كرد و این كار را سه بار، تكرار می‌نمود».

باب (۶): تلاوت قرآن باعث آرامش و نزول فرشتگان می‌شود

۱۷۹۳- «عَنْ أُسَيْدِ بْنِ حُضَيْرٍ س قَالَ: بَيْنَمَا هُوَ يَقْرَأُ مِنَ اللَّيْلِ سُورَةَ الْبَقَرَةِ، وَفَرَسُهُ مَرْبُوطَةٌ عِنْدَهُ، إِذْ جَالَتِ الْفَرَسُ فَسَكَتَ فَسَكَتَتْ، فَقَرَأَ فَجَالَتِ الْفَرَسُ، فَسَكَتَ وَسَكَتَتِ الْفَرَسُ، ثُمَّ قَرَأَ فَجَالَتِ الْفَرَسُ، فَانْصَرَفَ، وَكَانَ ابْنُهُ يَحْيَى قَرِيبًا مِنْهَا، فَأَشْفَقَ أَنْ تُصِيبَهُ، فَلَمَّا اجْتَرَّهُ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ حَتَّى مَا يَرَاهَا، فَلَمَّا أَصْبَحَ حَدَّثَ النَّبِيَّ ج، فَقَالَ: «اقْرَأْ يَا ابْنَ حُضَيْرٍ، اقْرَأْ يَا ابْنَ حُضَيْرٍ». قَالَ: فَأَشْفَقْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنْ تَطَأَ يَحْيَى وَكَانَ مِنْهَا قَرِيبًا، فَرَفَعْتُ رَأْسِي فَانْصَرَفْتُ إِلَيْهِ، فَرَفَعْتُ رَأْسِي إِلَى السَّمَاءِ، فَإِذَا مِثْلُ الظُّلَّةِ فِيهَا أَمْثَالُ الْمَصَابِيحِ، فَخَرَجَتُ حَتَّى لا أَرَاهَا، قَالَ: «وَتَدْرِي مَا ذَاكَ»؟ قَالَ: لا، قَالَ: «تِلْكَ الْمَلائِكَةُ دَنَتْ لِصَوْتِكَ، وَلَوْ قَرَأْتَ لأَصْبَحَتْ يَنْظُرُ النَّاسُ إِلَيْهَا لا تَتَوَارَى مِنْهُمْ»».(بخارى: ۵۰۱۸)

ترجمه: «از اُسَید بن حُضَیر سروایت است كه او در یكی از شبها، در حالی كه اسب‌اش در نزدیكی او بسته شده بود، سوره بقره را تلاوت می‌كرد. ناگهان، اسب شروع به دست و پا زدن كرد. اسید، سكوت كرد. اسب نیز آرام گرفت. او دوباره، شروع به خواندن قرآن نمود. اسب نیز شروع به دست و پا زدن كرد. دوباره، اسید سكوت كرد و اسب نیز آرام گرفت. بار دیگر، شروع به خواندن قرآن كرد. باز هم اسب، شروع به دست و پا زدن كرد. سرانجام از خواندن قرآن، منصرف شد. زیرا فرزندش؛ یحیی؛ نزدیک اسب قرار داشت و او می‌ترسید كه اسب به فرزندش آسیبی برساند. پس هنگامی كه فرزندش را از آنجا دور ساخت، سرش را به سوی آسمان، بلند كرد تا اسب را نبیند.

صبح روز بعد، ماجرا را برای نبی اكرم جبازگو نمود. آنحضرت جفرمود: «ای فرزند حضیر! (چه خوب بود) به تلاوت ادامه می‌دادی. (چه خوب بود) به تلاوت‌ات ادامه می‌دادی». اسید گفت: ای رسول خدا! یحیی نزدیک آن بود. ترسیدم كه او را لگدمال كند. بدین جهت، سرم را بلند كردم و بسوی فرزندم رفتم. آنگاه بسوی آسمان نگاه كردم. چیزی شبیه سایبان دیدم كه اشیایی مانند چراغ در آن وجود داشت. پس بیرون رفتم تا آنها را نبینم. رسول الله جفرمود: «آیا می‌دانی كه آنها چه بودند»؟ گفت: خیر. آنحضرت جفرمود: «آنان، فرشتگان بودند كه بخاطر صدایت، نزدیک آمده بودند. و اگر به قرائت‌ات ادامه می‌دادی، آنها تا صبح، آنجا می‌ماندند بدون اینكه از نظر مردم، پنهان بمانند»».

باب (۷): غبطه خوردن به قاری قرآن

۱۷۹۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لا حَسَدَ إِلاَّ فِي اثْنَتَيْنِ: رَجُلٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ الْقُرْآنَ، فَهُوَ يَتْلُوهُ آنَاءَ اللَّيْلِ وَآنَاءَ النَّهَارِ، فَسَمِعَهُ جَارٌ لَهُ، فَقَالَ: لَيْتَنِي أُوتِيتُ مِثْلَ مَا أُوتِيَ فُلانٌ فَعَمِلْتُ مِثْلَ مَا يَعْمَلُ. وَرَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ مَالاً، فَهُوَ يُهْلِكُهُ فِي الْحَقِّ، فَقَالَ رَجُلٌ: لَيْتَنِي أُوتِيتُ مِثْلَ مَا أُوتِيَ فُلانٌ فَعَمِلْتُ مِثْلَ مَا يَعْمَلُ»».(بخارى: ۵۰۲۶)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «فقط در مورد دو نفر، می‌توان غبطه خورد: نخست، مردی كه خداوند به او قرآن، آموخته است و او آنرا شب و روز، تلاوت می‌كند. پس همسایه‌اش می‌شنود و می‌گوید: ای كاش! به من نعمتی مانند نعمتی كه به فلانی عطا شده است، ارزانی می‌شد. در آن صورت، من هم مانند او قرآن تلاوت می‌كردم.

و دیگر، مردی كه خداوند به او ثروت، عنایت كرده است و او آنرا در راه خدا انفاق می‌كند. پس شخص دیگری می‌گوید: ای كاش! به من هم نعمتی مانند نعمتی كه به فلانی عطا شده است، ارزانی می‌شد. در آن صورت، من هم مانند او انفاق می‌كردم»».

باب (۸): بهترین شما کسانی هستند که قرآن را یاد می‌گیرند و به دیگران می‏آموزند

۱۷۹۵- «عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «خَيْرُكُمْ مَنْ تَعَلَّمَ الْقُرْآنَ وَعَلَّمَهُ»».(بخارى: ۵۰۲۸)

ترجمه: «عثمان بن عفان سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «بهترین شما كسی است كه قرآن را یاد بگیرد و به دیگران، یاد بدهد»».

۱۷۹۶- «وَعَنْهُ س فِيْ رِوَايَةٍ قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «إِنَّ أَفْضَلَكُمْ مَنْ تَعَلَّمَ الْقُرْآنَ وَعَلَّمَهُ»».(بخارى: ۵۰۲۸)

ترجمه: «همچنین در روایتی دیگر، عثمان بن عفان سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «بهترین شما كسی است كه قرآن را یاد بگیرد و به دیگران، یاد بدهد»».

باب (۹): حفظ قرآن و نگهداری آن

۱۷۹۷- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّمَا مَثَلُ صَاحِبِ الْقُرْآنِ كَمَثَلِ صَاحِبِ الإِبِلِ الْمُعَقَّلَةِ، إِنْ عَاهَدَ عَلَيْهَا أَمْسَكَهَا، وَإِنْ أَطْلَقَهَا ذَهَبَتْ»».(بخارى: ۵۰۳۱)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «مثال قاری قرآن مانند صاحب شتری است كه زانوی آنرا بسته باشد. اگر از او نگهداری كند، نزدش می‌ماند و اگر او را رها سازد، می‌رود»».

۱۷۹۸- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «بِئْسَ مَا لأَحَدِهِمْ أَنْ يَقُولَ: نَسِيتُ آيَةَ كَيْتَ وَكَيْتَ، بَلْ نُسِّيَ، وَاسْتَذْكِرُوا الْقُرْآنَ، فَإِنَّهُ أَشَدُّ تَفَصِّيًا مِنْ صُدُورِ الرِّجَالِ مِنَ النَّعَمِ»».(بخارى:۵۰۳۲)

ترجمه: «عبدالله بن مسعود سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «چقدر بد است برای كسی كه می‌گوید: فلان و فلان آیه را فراموش كرده‌ام. بلكه فراموش گردانیده شده‌اند. قرآن را زیاد تلاوت كنید زیرا قرآن، سریعتر از فرار كردن شتر، از سینه مردم، می‌گریزد»».

۱۷۹۹- «عَنْ أَبِي مُوسَى س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «تَعَاهَدُوا الْقُرْآنَ، فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَهُوَ أَشَدُّ تَفَصِّيًا مِنَ الإِبِلِ فِي عُقُلِهَا»».(بخارى: ۵۰۳۳)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «از قرآن، مواظبت كنید (همواره آنرا تلاوت نمایید) سوگند به ذاتی كه جانم در دست اوست، قرآن سریعتر از شتری كه زانویش بسته باشد، می‌گریزد»».

باب (۱۰): کشیدن حرف هنگام تلاوت

۱۸۰۰- «عَنْ أَنَسٍ س أنَّهُ سُئِلَ: كَيْفَ كَانَتْ قِرَاءَةُ النَّبِيِّ ج فَقَالَ: كَانَتْ مَدًّا، ثُمَّ قَرَأَ: ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِيَمُدُّ بِبِسْمِ اللَّهِ وَيَمُدُّ بِالرَّحْمَنِ وَيَمُدُّ بِالرَّحِيمِ».(بخارى: ۵۰۴۶)

ترجمه: «از انس سپرسیدند: قراءت نبی اكرم جچگونه بود؟ گفت: حروف را كشیده می‌خواند. سپس، انس سبسم الله الرحمن الرحیم را خواند و هر یک از بسم الله و رحمن و رحیم را كشیده خواند».

باب (۱۱): تلاوت قران با صدای خوب

۱۸۰۱- «عَنْ أَبِي مُوسَى س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ لَهُ: «يَا أَبَا مُوسَى! لَقَدْ أُوتِيتَ مِزْمَارًا مِنْ مَزَامِيرِ آلِ دَاوُدَ»». (بخارى: ۵۰۴۸)

ترجمه: «از ابوموسی اشعری سروایت است كه نبی اكرم جبه او فرمود: «ای ابوموسی!‌ به تو صدای خوبی، مانند صدای خوب آل داوود، عنایت شده است»».

باب (۱۲): قرآن در چه مدتی خوانده شود؟ (ختم شود)

۱۸۰۲- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب قَالَ: أَنْكَحَنِي أَبِي امْرَأَةً ذَاتَ حَسَبٍ، فَكَانَ يَتَعَاهَدُ كَنَّتَهُ فَيَسْأَلُهَا عَنْ بَعْلِهَا، فَتَقُولُ: نِعْمَ الرَّجُلُ مِنْ رَجُلٍ، لَمْ يَطَأْ لَنَا فِرَاشًا، وَلَمْ يُفَتِّشْ لَنَا كَنَفًا مُنْذُ أَتَيْنَاهُ، فَلَمَّا طَالَ ذَلِكَ عَلَيْهِ ذَكَرَ لِلنَّبِيِّ ج فَقَالَ: «الْقَنِي بِهِ». فَلَقِيتُهُ بَعْدُ، فَقَالَ: «كَيْفَ تَصُومُ»؟ قَالَ: كُلَّ يَوْمٍ، قَالَ: «وَكَيْفَ تَخْتِمُ»؟ قَالَ: كُلَّ لَيْلَةٍ، قَالَ: «صُمْ فِي كُلِّ شَهْرٍ ثَلاثَةً، وَاقْرَإِ الْقُرْآنَ فِي كُلِّ شَهْرٍ». قَالَ: قُلْتُ: أُطِيقُ أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ، قَالَ: «صُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ فِي الْجُمُعَةِ». قُلْتُ: أُطِيقُ أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ، قَالَ: «أَفْطِرْ يَوْمَيْنِ، وَصُمْ يَوْمًا». قَالَ: قُلْتُ: أُطِيقُ أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ، قَالَ: «صُمْ أَفْضَلَ الصَّوْمِ صَوْمَ دَاوُدَ، صِيَامَ يَوْمٍ وَإِفْطَارَ يَوْمٍ، وَاقْرَأْ فِي كُلِّ سَبْعِ لَيَالٍ مَرَّةً». فَلَيْتَنِي قَبِلْتُ رُخْصَةَ رَسُولِ اللَّهِ ج، وَذَاكَ أَنِّي كَبِرْتُ وَضَعُفْتُ، فَكَانَ يَقْرَأُ عَلَى بَعْضِ أَهْلِهِ السُّبْعَ مِنَ الْقُرْآنِ بِالنَّهَارِ، وَالَّذِي يَقْرَؤُهُ يَعْرِضُهُ مِنَ النَّهَارِ، لِيَكُونَ أَخَفَّ عَلَيْهِ بِاللَّيْلِ، وَإِذَا أَرَادَ أَنْ يَتَقَوَّى أَفْطَرَ أَيَّامًا، وَأَحْصَى وَصَامَ مِثْلَهُنَّ، كَرَاهِيَةَ أَنْ يَتْرُكَ شَيْئًا فَارَقَ النَّبِيَّ ج عَلَيْهِ».(بخارى: ۵۰۵۲)

ترجمه: «عبدالله بن عمرو بمی‌گوید: پدرم،‌ دختری از خانواده‌ای اصیل، به نكاحم در آورد. و همیشه عروس‌اش را سر می‌زد و حال شوهرش را از او می‌پرسید. او گفت:‌ مرد بسیار خوبی است. ولی از زمانی كه نزد او آمده‌ام به رختخواب نیامده و با من همبستر نشده است. پس هنگامی كه این ماجرا برای پدرم، طولانی شد، آنرا برای نبی اكرم جبازگو كرد. پیامبر خدا جفرمود: «او را نزد من بفرست». سپس هنگامی كه با رسول خدا جملاقات كردم، فرمود: «چگونه روزه می‌گیری»؟ گفتم: هر روز. فرمود: «چگونه قرآن را ختم می‌كنی»؟ گفتم: هر شب. فرمود: «هر ماه، سه روز، روزه بگیر و یک بار قرآن را ختم كن». گفتم: بیشتر از این، توانایی دارم. فرمود: هفته‌ای سه روز، روزه بگیر». گفتم: بیشتر از این، توانایی دارم. فرمود: «دو روز، بخور و یک روز، روزه بگیر»[۹] . گفتم: بیشتر از این، توانایی دارم. فرمود: «بهترین روزه، روزه داوود است كه یک روز، روزه می‌گرفت و روز دیگر، می‌خورد. و هر هفت شب، یک بار، قرآن را ختم كن».

ای كاش! رخصت رسول الله جرا می‌پذیرفتم زیرا كه هم اكنون پیر و ضعیف شده‌ام.

راوی می‌گوید: پس از آن، ابن عمرو بروزانه، یک هفتم قرآن را نزد یكی از افراد خانواده‌اش تلاوت می‌كرد. و آنچه را كه می‌خواست در شب، تلاوت نماید، در روز، تكرار می‌كرد تا تلاوت شب، برایش آسانتر شود. و هنگامی كه می‌خواست تقویت شود، چند روز، می‌خورد و آنها را می‌شمرد.سپس به تعداد آن روزها، روزه می‌گرفت و دوست نداشت آنچه را كه در زمان رسول خدا جانجام می‌داد،‌ اكنون ترک كند».

[۹] ابن حجر به نقل از داودی می‌گوید: در اینجا راوی دچار اشتباه شده است چرا كه روزه گرفتن سه روز در هفته، بیشتر از دو روز، خوردن و یک روز، روزه گرفتن می‌باشد.

باب (۱۳): گناه کسی که بخاطر ریا یا مال، قرآن بخواند

۱۸۰۳- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س: أَنَّهُ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «يَخْرُجُ فِيكُمْ قَوْمٌ تَحْقِرُونَ صَلاتَكُمْ مَعَ صَلاتِهِمْ، وَصِيَامَكُمْ مَعَ صِيَامِهِمْ، وَعَمَلَكُمْ مَعَ عَمَلِهِمْ، وَيَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لا يُجَاوِزُ حَنَاجِرَهُمْ، يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ، يَنْظُرُ فِي النَّصْلِ فَلا يَرَى شَيْئًا، وَيَنْظُرُ فِي الْقِدْحِ فَلا يَرَى شَيْئًا، وَيَنْظُرُ فِي الرِّيشِ فَلا يَرَى شَيْئًا، وَيَتَمَارَى فِي الْفُوقِ»». (بخارى: ۵۰۵۸)

ترجمه: «ابو سعید خدری سمی‌گوید: شنیدم كه رسول الله جمی‌فرماید: «گروهی در میان شما ظهور خواهند كرد كه نمازتان را در برابر نماز آنها، روزه‌تان را در برابر روزه آنان و اعمال‌تان را در برابر اعمال آنان، حقیر می‌شمارید. آنها قرآن، تلاوت می‌كنند ولی قرآن ازحنجره‌هایشان پایین‌تر نمی‌رود و از دین خارج می‌شوند همانطور كه تیر از هدف (شكار) خارج می‌شود. تیرانداز به پیكان تیر، نگاه می‌كند و چیزی نمی‌بیند. به انتهای تیر نگاه می‌كند و چیزی نمی‌بیند. به پرهای تیر، نگاه می‌كند و چیزی نمی‌بیند. و در شكاف سر تیر، شک می‌كند» (كه‌ آیا اثری از شكار در آن وجود دارد یا خیر)».

۱۸۰۴- «عَنْ أَبِي مُوسَى س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «الْمُؤْمِنُ الَّذِي يَقْرَأُ الْقُرْآنَ وَيَعْمَلُ بِهِ كَالأُتْرُجَّةِ، طَعْمُهَا طَيِّبٌ، وَرِيحُهَا طَيِّبٌ، وَالْمُؤْمِنُ الَّذِي لا يَقْرَأُ الْقُرْآنَ وَيَعْمَلُ بِهِ، كَالتَّمْرَةِ طَعْمُهَا طَيِّبٌ وَلا رِيحَ لَهَا، وَمَثَلُ الْمُنَافِقِ الَّذِي يَقْرَأُ الْقُرْآنَ، كَالرَّيْحَانَةِ رِيحُهَا طَيِّبٌ وَطَعْمُهَا مُرٌّ، وَمَثَلُ الْمُنَافِقِ الَّذِي لا يَقْرَأُ الْقُرْآنَ، كَالْحَنْظَلَةِ طَعْمُهَا مُرٌّ أَوْ خَبِيثٌ، وَرِيحُهَا مُرٌّ»».(بخارى: ۵۰۵۹)

ترجمه: «ابو موسی اشعری سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «مؤمنی كه قرآن می‌خواند و به آن عمل می‌كند مانند ترنجی است كه هم طعم خوبی دارد و هم از بوی خوشی برخوردار است. و مؤمنی كه قرآن نمی‌خواند ولی به آن، عمل می‌كند مانند خرمایی است كه طعم‌اش شیرین است ولی بویی ندارد. و مثال منافقی كه قرآن می‌خواند، مانند ریحانی است كه بویش خوب ولی طعم‌اش، تلخ است. و مثال منافقی كه قرآن نمی‌خواند، مانند حنظله (هندوانه ابوجهل) است كه هم طعم‌اش،‌تلخ یا ناپاک است و هم بوی تلخی دارد»».

۱۸۰۵- «عَنْ جُنْدَبِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «اقْرَءُوا الْقُرْآنَ مَا ائْتَلَفَتْ قُلُوبُكُمْ، فَإِذَا اخْتَلَفْتُمْ فَقُومُوا عَنْهُ»».(بخارى:۵۰۶۰)

ترجمه: «جندب بن عبدالله سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «تا زمانی كه با نشاط هستید و حضور قلب دارید، قرآن تلاوت كنید. و هنگامی كه نشاط و علاقه ندارید، آنرا ترک كنید»».

۶۰- کتاب نکاح

باب (۱): تشویق به ازدواج

۱۸۰۶- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: جَاءَ ثَلاثَةُ رَهْطٍ إِلَى بُيُوتِ أَزْوَاجِ النَّبِيِّ ج يَسْأَلُونَ عَنْ عِبَادَةِ النَّبِيِّ ج، فَلَمَّا أُخْبِرُوا كَأَنَّهُمْ تَقَالُّوهَا، فَقَالُوا: وَأَيْنَ نَحْنُ مِنَ النَّبِيِّ ج؟ قَدْ غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَمَا تَأَخَّرَ، قَالَ أَحَدُهُمْ: أَمَّا أَنَا فَإِنِّي أُصَلِّي اللَّيْلَ أَبَدًا، وَقَالَ آخَرُ: أَنَا أَصُومُ الدَّهْرَ وَلا أُفْطِرُ، وَقَالَ آخَرُ: أَنَا أَعْتَزِلُ النِّسَاءَ فَلا أَتَزَوَّجُ أَبَدًا. فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ ج إِلَيْهِمْ فَقَالَ: «أَنْتُمُ الَّذِينَ قُلْتُمْ كَذَا وَكَذَا؟ أَمَا وَاللَّهِ إِنِّي لأَخْشَاكُمْ لِلَّهِ، وَأَتْقَاكُمْ لَهُ، لَكِنِّي أَصُومُ وَأُفْطِرُ، وَأُصَلِّي وَأَرْقُدُ، وَأَتَزَوَّجُ النِّسَاءَ، فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِي فَلَيْسَ مِنِّي»».(بخارى: ۵۰۶۳)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: سه نفر به خانه همسران نبی اكرم جآمدند و از شیوه عبادت آنحضرت جپرسیدند. هنگامی كه از چگونگی آن، باخبر شدند، گویا عبادت‌اش را كم شمردند و با خود گفتند: ما كجا و رسول خدا جكجا؟ خداوند گناهان اول و آخرش را بخشیده است. آنگاه، یكی از آنان گفت: من تمام شب را برای همیشه، نماز می‌خوانم. دیگری گفت: من تمام عمر، روزه می‌گیرم و یک روز آنرا هم نمی‌خورم. سومی گفت: من از زنان كناره‌گیری می‌نمایم و هرگز ازدواج نمی‌كنم. رسول الله جنزد آنان رفت و فرمود: «شما كسانی هستید كه چنین و چنان گفته‌اید؟ سوگند به خدا كه من بیشتر از همه شما از خدا می‌ترسم و بیشتر از شما تقوا دارم. در عین حال، هم روزه می‌گیرم و هم می‌خورم. و هم نماز می‌خوانم و هم می‌خوابم و با زنان نیز ازدواج می‌كنم. پس هر كس از سنت من روی بگرداند، از من نیست»».

باب (۲): کراهیت زن نگرفتن و اخته کردن

۱۸۰۷- «عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ س قَالَ: لَقَدْ رَدَّ النَّبِيُّ ج عَلَى عُثْمَانَ بْنِ مَظْعُونٍ التَّبَتُّلَ، وَلَوْ أَجَازَ لَهُ التَّبَتُّلَ لاخْتَصَيْنَا».(بخارى: ۵۰۷۴)

ترجمه: «سعد بن ابی وقاص سمی‌گوید: نبی اكرم جازدواج نكردن عثمان بن مظعون را بخاطر اینكه خدا را عبادت كند، نپذیرفت. و اگر به اوچنین اجازه‌ای می‌داد، ما خود را اخته می‌كردیم».

۱۸۰۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنِّي رَجُلٌ شَابٌّ، وَأَنَا أَخَافُ عَلَى نَفْسِي الْعَنَتَ، وَلا أَجِدُ مَا أَتَزَوَّجُ بِهِ النِّسَاءَ، فَسَكَتَ عَنِّي، ثُمَّ قُلْتُ مِثْلَ ذَلِكَ، فَسَكَتَ عَنِّي، ثُمَّ قُلْتُ مِثْلَ ذَلِكَ، فَسَكَتَ عَنِّي، ثُمَّ قُلْتُ مِثْلَ ذَلِكَ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «يَا أَبَا هُرَيْرَةَ، جَفَّ الْقَلَمُ بِمَا أَنْتَ لاقٍ فَاخْتَصِ عَلَى ذَلِكَ أَوْ ذَرْ»».(بخارى: ۵۰۷۶)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: گفتم: ای رسول خدا! من مردی جوان هستم و می‌ترسم كه مرتكب گناه شوم و سرمایه‌ای هم ندارم كه ازدواج كنم؟ آنحضرت جسكوت كرد و به من جوابی نداد. دوباره، سخنانم را تكرار كردم. باز هم رسول خدا جسكوت كرد و جوابی نداد. بار دیگر سخنانم را تكرار كردم. باز هم پیامبر اكرم جسكوت نمود و به من جوابی نداد. برای چهارمین بار، سخنانم را تكرار كردم. آنگاه نبی اكرم جفرمود: «ای ابوهریره! سرنوشت‌ات قلم خورده و دواتش، خشک شده است خواه اخته كنی یا نكنی»».

(این جمله در واقع تهدیدی است برای ابوهریره. و اخته كردن چنانكه شرح آن گذشت، ممنوع است).

باب (۳): ازدواج با دوشیزه‌ها

۱۸۰۹- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَرَأَيْتَ لَوْ نَزَلْتَ وَادِيًا وَفِيهِ شَجَرَةٌ قَدْ أُكِلَ مِنْهَا، وَوَجَدْتَ شَجَرًا لَمْ يُؤْكَلْ مِنْهَا، فِي أَيِّهَا كُنْتَ تُرْتِعُ بَعِيرَكَ؟ قَالَ: «فِي الَّذِي لَمْ يُرْتَعْ مِنْهَا». تَعْنِي أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج لَمْ يَتَزَوَّجْ بِكْرًا غَيْرَهَا».(بخارى: ۵۰۷۷)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: گفتم: ای رسول خدا!‌ اگر وارد دره‌ای شدی كه بعضی از درختان آن را (حیوانات) خورده‌اند و بعضی دیگر را نخورده‌اند، در كدام یک از آنها شترانت را به چرا می‌بری؟ فرمود: «به سوی درختانی می‌برم كه چرانیده نشده‌اند». هدف عایشه لاین بود كه رسول الله جبا دوشیزه‌ای غیر از او ازدواج نكرده بود».

باب (۴): نکاح دادن خردسالان به بزرگسالان

۱۸۱۰- «وَعَنْهَا ل: أَنَّ النَّبِيَّ ج خَطَبَها إِلَى أَبِي بَكْرٍ س فَقَالَ لَهُ أَبُو بَكْرٍ: إِنَّمَا أَنَا أَخُوكَ. فَقَالَ: «أَنْتَ أَخِي فِي دِينِ اللَّهِ وَكِتَابِهِ، وَهِيَ لِي حَلالٌ»».(بخارى: ۵۰۸۱)

ترجمه: «همچنین از عایشه لروایت است كه نبی اكرم جاو را از ابوبكر، خواستگاری نمود. ابوبكر به او گفت: همانا من برادر تو هستم. رسول خدا جفرمود: «تو از دیدگاه دین و كتاب خدا برادر من هستی. و او (عایشه) برایم حلال است»».

باب (۵): برابری، در دین است

۱۸۱۱- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ أَبَا حُذَيْفَةَ بْنَ عُتْبَةَ بْنِ رَبِيعَةَ بْنِ عَبْدِشَمْسٍ س وَكَانَ مِمَّنْ شَهِدَ بَدْرًا مَعَ النَّبِيِّ ج تَبَنَّى سَالِمًا، وَأَنْكَحَهُ بِنْتَ أَخِيهِ هِنْدَ بِنْتَ الْوَلِيدِ بْنِ عُتْبَةَ بْنِ رَبِيعَةَ، وَهُوَ مَوْلًى لامْرَأَةٍ مِنَ الأَنْصَارِ، كَمَا تَبَنَّى النَّبِيُّ ج زَيْدًا، وَكَانَ مَنْ تَبَنَّى رَجُلاً فِي الْجَاهِلِيَّةِ دَعَاهُ النَّاسُ إِلَيْهِ، وَوَرِثَ مِنْ مِيرَاثِهِ، حَتَّى أَنْزَلَ اللَّهُ ﴿ٱدۡعُوهُمۡ لِأٓبَآئِهِمۡ[الأحزاب: ۵] . إِلَى قَوْلِهِ ﴿وَمَوَٰلِيكُمۡ فَرُدُّوا إِلَى آبَائِهِمْ، فَمَنْ لَمْ يُعْلَمْ لَهُ أَبٌ، كَانَ مَوْلًى وَأَخًا فِي الدِّينِ، فَجَاءَتْ سَهْلَةُ بِنْتُ سُهَيْلِ ابْنِ عَمْرٍو الْقُرَشِيِّ ثُمَّ العَامِرِيِّ، وَهِيَ امْرَأَةُ أَبِي حُذَيْفَةَ بْنِ عُتْبَةَ النَّبِيَّ ج فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّا كُنَّا نَرَى سَالِمًا وَلَدًا، وَقَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ مَا قَدْ عَلِمْتَ فَذَكَرَ الْحَدِيثَ».(بخارى: ۵۰۸۸)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: ابوحذیفه بن عتبه بن ربیعه بن عبدشمس كه از همراهان نبی اكرم جدر جنگ بدر بود، سالم را كه غلام آزاد شده یک زن انصاری بود، به فرزندی قبول كرد همانطور كه نبی اكرم زید را به فرزندی قبول كرده بود. و برادر زاده‌اش؛ هند دختر ولید بن عتبه بن ربیعه؛ را به نكاح او در آورد. شایان ذكر است كه اگر كسی در زمان جاهلیت، فردی را به فرزندی قبول می‌كرد، او را به وی نسبت می‌دادند و از او ارث می‌برد تا اینكه خداوند متعال این آیه را نازل فرمود: ﴿ٱدۡعُوهُمۡ لِأٓبَآئِهِمۡ[الأحزاب: ۵] . تا ﴿وَمَوَٰلِيكُمۡیعنی آنها را به پدرانشان نسبت دهید.... بعد از آن، فرزند خوانده‌ها به پدران (حقیقی) خود نسبت داده می‌شدند. و اگر پدر كسی شناخته نمی‌شد، مولا و برادر دینی‌اش بشمار می‌رفت. آنگاه، سهله دختر سهیل بن عمرو قریشی عامری كه همسر ابوحذیفه بن عتبه بود، نزد نبی اكرم جآمد و گفت: ای رسول خدا! ما سالم را فرزند خود می‌دانستیم و هم اكنون شما می‌دانید كه خداوند در این باره چه نازل فرمود... آنگاه بقیه حدیث را بیان كرد».

۱۸۱۲- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج عَلَى ضُبَاعَةَ بِنْتِ الزُّبَيْرِ. فَقَالَ لَهَا: لَعَلَّكِ أَرَدْتِ الْحَجَّ، قَالَتْ: وَاللَّهِ لا أَجِدُنِي إِلاَّ وَجِعَةً، فَقَالَ لَهَا: «حُجِّي وَاشْتَرِطِي، وَقُولِي: اللَّهُمَّ مَحِلِّي حَيْثُ حَبَسْتَنِي». وَكَانَتْ تَحْتَ الْمِقْدَادِ بْنِ الأَسْوَدِ».(بخارى: ۵۰۸۹)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: رسول الله جنزد ضباعه دختر زبیر برفت و به او فرمود: «شاید می‌خواهی به حج بروی»؟ ضباعه گفت: سوگند به خدا كه من بیمار هستم. رسول خدا جبه او فرمود: «به حج برو و چنین شرط كن و بگو: بار الها! بیرون شدنم از احرام، همان جایی است كه تو مرا جلوگیری نمایی». قابل یادآوری است كه ضباعه، همسر مقداد بن اسود بود».

۱۸۱۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «تُنْكَحُ الْمَرْأَةُ لأَرْبَعٍ: لِمَالِهَا، وَلِحَسَبِهَا، وَجَمَالِهَا، وَلِدِينِهَا، فَاظْفَرْ بِذَاتِ الدِّينِ تَرِبَتْ يَدَاكَ»».(بخارى:۵۰۹۰)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «زن بخاطر چهار چیز، نكاح می‌شود: بخاطر مالش، نسب‌اش، زیبائی‌اش، و دینش. پس دستهایت، خاک آلود گردد. زن دیندار، انتخاب كن».

۱۸۱۴- «عَنْ سَهْلٍ س قَالَ: مَرَّ رَجُلٌ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَ: «مَا تَقُولُونَ فِي هَذَا»؟ قَالُوا: حَرِيٌّ إِنْ خَطَبَ أَنْ يُنْكَحَ، وَإِنْ شَفَعَ أَنْ يُشَفَّعَ، وَإِنْ قَالَ أَنْ يُسْتَمَعَ، قَالَ: ثُمَّ سَكَتَ، فَمَرَّ رَجُلٌ مِنْ فُقَرَاءِ الْمُسْلِمِينَ، فَقَالَ: «مَا تَقُولُونَ فِي هَذَا»؟ قَالُوا: حَرِيٌّ إِنْ خَطَبَ أَنْ لا يُنْكَحَ، وَإِنْ شَفَعَ أَنْ لا يُشَفَّعَ، وَإِنْ قَالَ أَنْ لا يُسْتَمَعَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «هَذَا خَيْرٌ مِنْ مِلْءِ الأَرْضِ مِثْلَ هَذَا»».(بخارى: ۵۰۹۱)

ترجمه: «سهل سمی‌گوید: مردی از كنار رسول الله جگذشت. نبی اكرم جفرمود: «درباره این شخص، چه می‌گویید»؟ گفتند: شایستگی آن را دارد كه اگر خواستگاری كند، جواب مثبت،‌ بگیرد و اگر شفاعت نماید، شفاعت‌اش پذیرفته شود و اگر سخنی بگوید، سخنش شنیده شود.

راوی می‌گوید: آنگاه رسول خدا جسكوت كرد. سپس مسلمانی فقیر از آنجا گذشت. آنحضرت جفرمود: «درباره این شخص، چه می‌گویید»؟ گفتند: اینقدر شایستگی دارد كه اگر خواستگاری كند، جواب منفی بگیرد و اگر شفاعت نماید، شفاعت‌اش پذیرفته نشود و اگر سخن بگوید، ‌سخنش شنیده نشود. رسول الله جفرمود: «اگر زمین از افرادی مانند این شخص (غنی) پُر شود باز هم این (فقیر) از آنان، بهتر است»».

باب (۶): پرهیز نمودن از شومی زنان، و این گفتۀ خداوند متعال که می‌فرماید: «همانا برخی از همسران و فرزندانتان، دشمنان شما هستند»

۱۸۱۵- «عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَا تَرَكْتُ بَعْدِي فِتْنَةً أَضَرَّ عَلَى الرِّجَالِ مِنَ النِّسَاءِ»». (بخارى:۵۰۹۶)

ترجمه: «اسامه بن زید بروایت می‌كند كه نبی اكرم جفرمود: «بعد از خودم، هیچ فتنه‌ای برای مردان، زیانبارتر از فتنه زنان، بجای نگذاشتم»».

باب (۷): «و مادرهایتان که به شما شیر داده‌اند» و آنچه از نسب، حرام می‌شود، از رضاعت (شیرخوردن) نیز حرام می‌شود

۱۸۱۶- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قِيلَ لِلنَّبِيِّ ج: أَلا تَتَزَوَّجُ ابْنَةَ حَمْزَةَ؟! قَالَ: «إِنَّهَا ابْنَةُ أَخِي مِنَ الرَّضَاعَةِ»».(بخارى: ۵۱۰۰)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: از نبی اكرم جپرسیدند: آیا با دختر حمزه ازدواج نمی‌كنی؟ فرمود: «او برادر زاده رضاعی من است»».

۱۸۱۷- «عَنْ عَائِشَةَ ل زَوْجَ النَّبِيِّ ج: أَنَّهَا سَمِعَتْ صَوْتَ رَجُلٍ يَسْتَأْذِنُ فِي بَيْتِ حَفْصَةَ، قَالَتْ: فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، هَذَا رَجُلٌ يَسْتَأْذِنُ فِي بَيْتِكَ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «أُرَاهُ فُلانًا» ـ لِعَمِّ حَفْصَةَ مِنَ الرَّضَاعَةِ ـ قَالَتْ عَائِشَةُ: لَوْ كَانَ فُلانٌ حَيًّا ـ لِعَمِّهَا مِنَ الرَّضَاعَةِ ـ دَخَلَ عَلَيَّ؟ فَقَالَ: «نَعَمْ، الرَّضَاعَةُ تُحَرِّمُ مَا تُحَرِّمُ الْوِلادَةُ»». (بخارى: ۵۰۹۹)

ترجمه: «عایشه ل؛‌ همسر گرامی نبی اكرمج؛ می‌گوید: صدای مردی را شنیدم كه اجازه می‌خواست تا وارد خانه حفصه شود. گفتم: ای رسول خدا! این مرد، اجازه می‌خواهد تا وارد خانه شما شود. نبی اكرم جفرمود: «فكر می‌كنم فلانی ـ نام عموی رضاعی حفصه را برد ـ است».

عایشه پرسید: اگر فلانی ـ نام عموی‌رضاعی‌اش را گرفت ـ زنده می‌بود، می‌توانست به خانه‌ام بیاید؟ فرمود: «بلی، آنچه را كه خویشاوندی نسبی، حرام می‌كند، رضاعت نیز حرام می‌گرداند»».

۱۸۱۸- «عَنْ أُمِّ حَبِيبَةَ بِنْتِ أَبِي سُفْيَانَ ب قَالَتْ: قلت: يَا رَسُولَ اللَّهِ، انْكِحْ أُخْتِي بِنْتَ أَبِي سُفْيَانَ، فَقَالَ: «أَوَتُحِبِّينَ ذَلِكِ»؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ، لَسْتُ لَكَ بِمُخْلِيَةٍ، وَأَحَبُّ مَنْ شَارَكَنِي فِي خَيْرٍ أُخْتِي، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «إِنَّ ذَلِكِ لا يَحِلُّ لِي». قُلْتُ: فَإِنَّا نُحَدَّثُ أَنَّكَ تُرِيدُ أَنْ تَنْكِحَ بِنْتَ أَبِي سَلَمَةَ، قَالَ: «بِنْتَ أُمِّ سَلَمَةَ»؟ قُلْتُ: نَعَمْ، فَقَالَ: «لَوْ أَنَّهَا لَمْ تَكُنْ رَبِيبَتِي فِي حَجْرِي، مَا حَلَّتْ لِي، إِنَّهَا لابْنَةُ أَخِي مِنَ الرَّضَاعَةِ، أَرْضَعَتْنِي وَأَبَا سَلَمَةَ ثُوَيْبَةُ، فَلا تَعْرِضْنَ عَلَيَّ بَنَاتِكُنَّ وَلا أَخَوَاتِكُنَّ»». (بخارى: ۵۱۰۱)

ترجمه: «ام حبیبه دختر ابوسفیان بمی‌گوید: گفتم: ای رسول خدا! با خواهرم ؛دختر ابوسفیان؛ ازدواج كن. فرمود: «آیا تو این كار را دوست داری»؟ ‌گفتم: بلی، چرا كه من تنها و بدون هوو نیستم و محبوب‌ترین كسی كه دوست دارم در خیری با من شریک شود، خواهرم می‌باشد. نبی اكرم جفرمود: «این كار، برایم حلال نیست». گفتم: مردم می‌گویند: شما می‌خواهید با دختر ام سلمه ازدواج كنید. فرمود: «دختر ام سلمه»؟! گفتم: بلی. فرمود: «اگر او دختر همسرم نبود و تحت سرپرستی‌ام قرار نداشت، باز هم برایم حلال نبود چرا كه برادر زاده رضاعی‌ام می‌باشد. من و ابوسلمه را ثویبه شیر داده است. پس دختران و خواهرانتان را به من پیشنهاد نكنید»».

باب (۸): قول کسی که می‌گوید: رضاع بعد از دوسال، ثابت نمی‌شود

۱۸۱۹- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ النَّبِيَّ ج دَخَلَ عَلَيْهَا وَعِنْدَهَا رَجُلٌ، فَكَأَنَّهُ تَغَيَّرَ وَجْهُهُ، كَأَنَّهُ كَرِهَ ذَلِكَ، فَقَالَتْ: إِنَّهُ أَخِي، فَقَالَ: «انْظُرْنَ مَنْ إِخْوَانُكُنَّ، فَإِنَّمَا الرَّضَاعَةُ مِنَ الْمَجَاعَةِ»».(بخارى: ۵۱۰۲)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه نبی اكرم جوارد خانه‌اش شد و مردی را در آنجا دید. و آنرا به اندازه‌ای ناپسند دانست كه چهره‌اش تغییر كرد. عایشه لگفت: او برادر (رضاعی) من است. رسول خدا جفرمود: «خوب دقت كنید چه كسانی برادران شما هستند زیرا رضاعت، زمانی به ثبوت می‌رسد كه گرسنگی را برطرف نماید». یعنی در دوران شیر خوارگی باشد».

۱۸۲۰- «عَنْ جَابِرٍس قَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج أَنْ تُنْكَحَ الْمَرْأَةُ عَلَى عَمَّتِهَا أَوْ خَالَتِهَا».(بخارى: ۵۱۰۸)

ترجمه: «جابر سمی‌گوید: رسول الله جاز ازدواج با برادر زاده و خواهر زاده همسر، نهی فرمود».

باب (۹): نکاح شغار

۱۸۲۱- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج نَهَى عَنِ الشِّغَارِ».(بخارى: ۵۱۱۲)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: رسول الله جاز نكاح شغار، منع فرمود».

(نكاح شغار بدین صورت است كه مردی یكی از بستگان خود مانند خواهر یا دخترش را به ازدواج مرد دیگری در آورد بشرطی كه آن مرد نیز یكی از بستگانش را به ازدواج او در آورد. و مهریه هر یک از آنان، بُضع دیگری باشد).

باب (۱۰): سرانجام، پیامبر اکرم ج از نکاح متعه، منع فرمود

۱۸۲۲- «عَنْ عَلِيٍّ س أَنَّه قَالَ لابْنِ عَبَّاسٍ س: إِنَّ النَّبِيَّ ج نَهَى عَنِ الْمُتْعَةِ وَعَنْ لُحُومِ الْحُمُرِ الأَهْلِيَّةِ زَمَنَ خَيْبَرَ». (بخارى:۵۱۱۵)

ترجمه: «علی بن ابی‌طالب سبه ابن عباس بگفت: همانا رسول الله جهنگام غزوه خیبر، از ازدواج متعه و خوردن گوشت الاغ‌های اهلی، منع فرمود».

باب (۱۱): پیشنهاد ازدواج از طرف زن به مرد نیکوکار

۱۸۲۳- «عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ س: أَنَّ امْرَأَةً عَرَضَتْ نَفْسَهَا عَلَى النَّبِيِّ ج فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ زَوِّجْنِيهَا. فَقَالَ: «مَا عِنْدَكَ»؟ قَالَ: مَا عِنْدِي شَيْءٌ، قَالَ: «اذْهَبْ فَالْتَمِسْ وَلَوْ خَاتَمًا مِنْ حَدِيدٍ». فَذَهَبَ ثُمَّ رَجَعَ، فَقَالَ: لا وَاللَّهِ مَا وَجَدْتُ شَيْئًا، وَلا خَاتَمًا مِنْ حَدِيدٍ، وَلَكِنْ هَذَا إِزَارِي، وَلَهَا نِصْفُهُ، قَالَ سَهْلٌ: وَمَا لَهُ رِدَاءٌ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «وَمَا تَصْنَعُ بِإِزَارِكَ؟ إِنْ لَبِسْتَهُ لَمْ يَكُنْ عَلَيْهَا مِنْهُ شَيْءٌ، وَإِنْ لَبِسَتْهُ لَمْ يَكُنْ عَلَيْكَ مِنْهُ شَيْءٌ». فَجَلَسَ الرَّجُلُ حَتَّى إِذَا طَالَ مَجْلِسُهُ قَامَ. فَرَآهُ النَّبِيُّ ج فَدَعَاهُ، أَوْ دُعِيَ لَهُ. فَقَالَ لَهُ: «مَاذَا مَعَكَ مِنَ الْقُرْآنِ»؟ فَقَالَ: مَعِي سُورَةُ كَذَا وَسُورَةُ كَذَا، لِسُوَرٍ يُعَدِّدُهَا. فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «أَمْلَكْنَاكَهَا بِمَا مَعَكَ مِنَ الْقُرْآنِ»».(بخارى: ۵۱۲۱)

ترجمه: «سهل بن سعد سمی‌گوید: زنی، خودش را به نبی اكرم جعرضه كرد. مردی گفت: ای رسول خدا! او را به ازدواج من در بیاور. آنحضرت جفرمود: «چیزی هم داری»؟ گفت: هیچ چیز ندارم. فرمود: «برو چیزی پیدا كن اگر چه انگشتری آهنی باشد». آن مرد رفت و پس از بازگشت، گفت: نه، سوگند به خدا كه هیچ چیز حتی انگشتر آهنی هم پیدا نكردم، البته این ازارم، وجود دارد كه می‌توانم نصف‌اش را به او بدهم.

سهل می‌گوید: آن مرد، ردایی هم نداشت. لذا رسول الله جفرمود: «ازارت چه می‌شود؟ اگر تو آنرا بپوشی، چیزی برای او باقی نمی‌ماند و اگر او آنرا بپوشد، چیزی برای تو باقی نخواهد ماند». آنگاه مرد، همانجا نشست تا اینكه نشستن‌اش طولانی شد. و هنگام برخاستن، نبی اكرم جاو را دید. پس او را صدا زد و یا دستور داد تا صدایش بزنند و خطاب به او فرمود: «چقدر قرآن یاد داری»؟ گفت: فلان و فلان سوره را یاد دارم و چند سوره را برشمرد. نبی اكرم جفرمود: «او را در مقابل قرآنی كه یاد داری، به نكاح تو در آوردیم»».

باب (۱۲): نگاه کردن به زن قبل از ازدواج

۱۸۲۴- «وَفِي رِوَايَةٍ عَنْهُ س: أَنَّ امْرَأَةً جَاءَتْ رَسُولَ اللَّهِ ج فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، جِئْتُ لأَهَبَ لَكَ نَفْسِي، فَنَظَرَ إِلَيْهَا رَسُولُ اللَّهِ ج، فَصَعَّدَ النَّظَرَ إِلَيْهَا، وَصَوَّبَهُ، ثُمَّ طَأْطَأَ رَأْسَهُ. وَذَكَرَ الْحَدِيْثَ وَقَالَ فِيْ آخِرِهِ: «أَتَقْرَؤُهُنَّ عَنْ ظَهْرِ قَلْبِكَ»؟ قَالَ: نَعَمْ: قَالَ: «اذْهَبْ فَقَدْ مَلَّكْتُكَهَا بِمَا مَعَكَ مِنَ الْقُرْآنِ»».(بخارى: ۵۱۲۶)

ترجمه: «و در روایتی دیگر از سهل سچنین آمده است كه زنی نزد رسول الله جآمد و گفت: ای رسول خدا! آمده‌ام تا خود را به تو ببخشم. رسول الله جسرش را بلند كرد و سرتاپایش را خوب نگاه كرد. آنگاه، سرش را پایین انداخت.

سپس، راوی بقیه حدیث را ذكر نمود و در پایان، گفت: رسول اكرم جخطاب به آن مرد فرمود: «آیا این سوره‌ها را خوب حفظ داری»؟ گفت: بلی. فرمود: «برو، او را در مقابل قرآنی كه حفظ داری، به نكاح تو در آوردم»».

باب (۱۳): کسی که می‌گوید: نکاح، بدون حضور ولی، جایز نیست

۱۸۲۵- «عَنْ مَعْقِلِ بْنُ يَسَارٍ س قَالَ: زَوَّجْتُ أُخْتًا لِي مِنْ رَجُلٍ فَطَلَّقَهَا، حَتَّى إِذَا انْقَضَتْ عِدَّتُهَا جَاءَ يَخْطُبُهَا، فَقُلْتُ لَهُ: زَوَّجْتُكَ وَفَرَشْتُكَ وَأَكْرَمْتُكَ فَطَلَّقْتَهَا، ثُمَّ جِئْتَ تَخْطُبُهَا؟ لا وَاللَّهِ، لا تَعُودُ إِلَيْكَ أَبَدًا، وَكَانَ رَجُلاً لا بَأْسَ بِهِ، وَكَانَتِ الْمَرْأَةُ تُرِيدُ أَنْ تَرْجِعَ إِلَيْهِ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ هَذِهِ الآيَةَ ﴿فَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ[البقرة: ۲۳۲] . فَلا تَعْضُلُوهُنَّ فَقُلْتُ: الآنَ أَفْعَلُ يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: فَزَوَّجَهَا إِيَّاهُ». (بخارى:۵۱۳۰)

ترجمه: «معقل بن یسار سمی‌گوید: یكی از خواهرانم را به نكاح مردی در آوردم. آن مرد، او را طلاق (رجعی) داد و پس از سپری شدن عده‌اش، دوباره از او خواستگاری كرد. به او گفتم: به تو احترام گذاشتم و او را به نكاحت در آوردم و در اختیارت قرار دادم. ولی تو او را طلاق دادی و اینک دوباره آمده‌ای و از او خواستگاری می‌كنی؟! نه، سوگند به خدا كه او دوباره به تو بر نمی‌گردد. قابل یادآوری است كه او مردی شایسته بود و خواهرم هم دوست داشت كه نزد او برگردد. آنگاه، خداوند این آیه را نازل فرمود كه «مانع ازدواج آنان نشوید». بعد از نزول این آیه، گفتم: ای رسول خدا! هم اكنون این كار را خواهم كرد.

یكی از راویان می‌گوید: آنگاه معقل بن یسار خواهرش را (با عقدی جدید) به نكاح آن مرد، در آورد».

باب (۱۴): برای صحت نکاح، هم رضایت دختر و هم زن بیوه، ضروری است

۱۸۲۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «لا تُنْكَحُ الأَيِّمُ حَتَّى تُسْتَأْمَرَ، وَلا تُنْكَحُ الْبِكْرُ حَتَّى تُسْتَأْذَنَ». قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَكَيْفَ إِذْنُهَا؟ قَالَ: «أَنْ تَسْكُتَ»».(بخارى: ۵۱۳۶)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «زن بیوه بدون مشورت با او، و دختر باكره بدون اجازه‌اش، به نكاح داده نمی‌شوند». گفتند: ای رسول خدا! اجازه دختر باكره، چگونه است؟ فرمود: «اینكه سكوت نماید»».

۱۸۲۷- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّهَا قَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! إِنَّ الْبِكْرَ تَسْتَحِي، قَالَ: «رِضَاهَا صَمْتُهَا»».(بخارى: ۵۱۳۷)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه عرض كرد: ای رسول خدا! دختر باكره، خجالت می‌شود. فرمود: «سكوت‌اش، دلیل رضایت است»».

باب (۱۵): اگر شخصی، دخترش را بدون رضایت او نکاح دهد، نکاح‌اش مردود است

۱۸۲۸- «عَنْ خَنْسَاءَ بِنْتِ خِذَامٍ الأَنْصَارِيَّةِ ل: أَنَّ أَبَاهَا زَوَّجَهَا وَهْيَ ثَيِّبٌ، فَكَرِهَتْ ذَلِكَ فَأَتَتْ رَسُولَ اللَّهِ ج فَرَدَّ نِكَاحَهُ».(بخارى: ۵۱۳۹)

ترجمه: «از خنساء دختر خذام انصاری لكه زنی بیوه بود روایت است كه پدرش او را به نكاح شخصی در آورد. اما او این نكاح را نپسندید . پس نزد رسول الله جآمد و آنحضرت جنكاح پدرش را مردود دانست».

باب (۱۶): تا زمانی که خواستگار اول، ازدواج نکرده و یا از خواستگاریش، صرف نظر ننموده است نباید خواستگاری کرد

۱۸۲۹- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب كَانَ يَقُولُ: نَهَى النَّبِيُّ ج أَنْ يَبِيعَ بَعْضُكُمْ عَلَى بَيْعِ بَعْضٍ، وَلا يَخْطُبَ الرَّجُلُ عَلَى خِطْبَةِ أَخِيهِ حَتَّى يَتْرُكَ الْخَاطِبُ قَبْلَهُ أَوْ يَأْذَنَ لَهُ الْخَاطِبُ». (بخارى: ۵۱۴۲)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گفت: نبی اكرم جشما را از معامله بر معامله دیگران و خواستگاری بر خواستگاری دیگران، منع فرمود مگر اینكه خواستگار قبلی، از خواستگاریش، صرف نظر كند و یا (به خواستگار دوم) اجازه دهد».

باب (۱۷): شروط باطل نکاح

۱۸۳۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لا يَحِلُّ لامْرَأَةٍ تَسْأَلُ طَلاقَ أُخْتِهَا لِتَسْتَفْرِغَ صَحْفَتَهَا، فَإِنَّمَا لَهَا مَا قُدِّرَ لَهَا»».(بخارى: ۵۱۵۲)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «برای هیچ زنی، جایز نیست كه خواهان طلاق خواهرش شود تا كاسه‌اش را خالی كند (و سهمیه‌اش را به خود، اختصاص دهد) زیرا آنچه كه برایش مقدر شده است، به او خواهد رسید»».

باب (۱۸): زنانی که عروس را به شوهرش تحویل می‌دهند و دعای برکت می‌کنند

۱۸۳۱- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّهَا زَفَّتِ امْرَأَةً إِلَى رَجُلٍ مِنَ الأَنْصَارِ فَقَالَ نَبِيُّ اللَّهِ ج: «يَا عَائِشَةُ، مَا كَانَ مَعَكُمْ لَهْوٌ؟ فَإِنَّ الأَنْصَارَ يُعْجِبُهُمُ اللَّهْوُ»».(بخارى:۵۱۶۳)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه ایشان، عروسی را به خانه شوهرش كه یک مرد انصاری بود، برد. پیامبر خدا جفرمود: «ای عایشه! آیا همراه شما سرگرمی (دف و غیره) نبود؟ زیرا انصار، سرگرمی را دوست دارند»».

باب (۱۹): مرد، هنگام همبستری با همسرش، چه بگوید؟

۱۸۳۲- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «أَمَا لَوْ أَنَّ أَحَدَهُمْ يَقُولُ حِينَ يَأْتِي أَهْلَهُ: بِاسْمِ اللَّهِ، اللَّهُمَّ جَنِّبْنِي الشَّيْطَانَ، وَجَنِّبِ الشَّيْطَانَ مَا رَزَقْتَنَا، ثُمَّ قُدِّرَ بَيْنَهُمَا فِي ذَلِكَ أَوْ قُضِيَ وَلَدٌ، لَمْ يَضُرَّهُ شَيْطَانٌ أَبَدًا»».(بخارى: ۵۱۶۵)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «اگر شخص، هنگام همبستری با همسرش بگوید: بسم الله اللَّهُمَّ جَنِّبْنِي الشَّيْطَانَ، وَجَنِّبِ الشَّيْطَانَ مَا رَزَقْتَنَا، یعنی به نام خدا، الهی! شیطان را از ما و از آنچه به ما عنایت می‌كنی، ‌دور نگهدار. اگر از آن همبستری، فرزندی بوجود آید، هیچ شیطانی، هرگز به او ضرری نمی‌رساند».

باب (۲۰): جشن عروسی با یک گوسفند

۱۸۳۳- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: مَا أَوْلَمَ النَّبِيُّ ج عَلَى شَيْءٍ مِنْ نِسَائِهِ، مَا أَوْلَمَ عَلَى زَيْنَبَ، أَوْلَمَ بِشَاةٍ».(بخارى: ۵۱۶۸)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: نبی اكرم جبرای هیچ یک از همسرانش به اندازه زینب، ولیمه نداد. چنانكه برای جشن عروسی‌اش یک گوسفند، ذبح كرد».

باب (۲۱): برگزاری جشن عروسی با کمتر از یک گوسفند

۱۸۳۴- «عَنْ صَفِيَّةَ بِنْتِ شَيْبَةَ ل قَالَتْ: أَوْلَمَ النَّبِيُّ ج عَلَى بَعْضِ نِسَائِهِ بِمُدَّيْنِ مِنْ شَعِيرٍ».(بخارى: ۵۱۷۲)

ترجمه: «صفیه دختر شیبه لمی‌گوید: نبی اكرم جدر جشن عروسی یكی از همسرانش، دو مد[۱۰] جو، بعنوان ولیمه، انفاق كرد».

[۱۰] هر مد، یک چهارم صاع است.

باب (۲۲): دعوت عروسی و مهمانی، باید پذیرفته شود

۱۸۳۵- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِذَا دُعِيَ أَحَدُكُمْ إِلَى الْوَلِيمَةِ فَلْيَأْتِهَا»».(بخارى: ۵۱۷۳)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هرگاه، یكی از شما را به جشن عروسی، دعوت كردند، در آن، شركت كند»».

باب (۲۳): سفارش کردن دربارۀ زنان

۱۸۳۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلا يُؤْذِي جَارَهُ، وَاسْتَوْصُوا بِالنِّسَاءِ خَيْرًا، فَإِنَّهُنَّ خُلِقْنَ مِنْ ضِلَعٍ، وَإِنَّ أَعْوَجَ شَيْءٍ فِي الضِّلَعِ أَعْلاهُ، فَإِنْ ذَهَبْتَ تُقِيمُهُ كَسَرْتَهُ، وَإِنْ تَرَكْتَهُ لَمْ يَزَلْ أَعْوَجَ، فَاسْتَوْصُوا بِالنِّسَاءِ خَيْرًا»».(بخارى: ۵۱۸۶)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «هركس به خدا و روز قیامت، ایمان دارد، همسایه‌اش را آزار ندهد. و با زنان، بخوبی رفتار كنید و سفارش مرا در مورد آنان، بپذیرید. چرا كه آنها از پهلو (دنده) آفریده شده‌اند. و همانا كج‌ترین بخش دنده، قسمت بالای آن است. اگر بخواهی، آنرا راست كنی، می‌شكند. و اگر رهایش كنی، همچنان كج، باقی می‌ماند. پس با زنان بخوبی رفتار كنید و سفارش مرا در مورد آنان، مد نظر داشته باشید»».

باب (۲۴): خوش رفتاری با خانواده

۱۸۳۷- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: جَلَسَ إِحْدَى عَشْرَةَ امْرَأَةً، فَتَعَاهَدْنَ وَتَعَاقَدْنَ أَنْ لا يَكْتُمْنَ مِنْ أَخْبَارِ أَزْوَاجِهِنَّ شَيْئًا.

قَالَتِ الأُولَى: زَوْجِي لَحْمُ جَمَلٍ غَثٍّ، عَلَى رَأْسِ جَبَلٍ، لا سَهْلٍ فَيُرْتَقَى، وَلا سَمِينٍ فَيُنْتَقَلُ.

قَالَتِ الثَّانِيَةُ: زَوْجِي لا أَبُثُّ خَبَرَهُ، إِنِّي أَخَافُ أَنْ لا أَذَرَهُ، إِنْ أَذْكُرْهُ أَذْكُرْ عُجَرَهُ وَبُجَرَهُ.

قَالَتِ الثَّالِثَةُ: زَوْجِي الْعَشَنَّقُ، إِنْ أَنْطِقْ أُطَلَّقْ، وَإِنْ أَسْكُتْ أُعَلَّقْ.

قَالَتِ الرَّابِعَةُ: زَوْجِي كَلَيْلِ تِهَامَةَ، لا حَرٌّ وَلا قُرٌّ، وَلا مَخَافَةَ وَلا سَآمَةَ.

قَالَتِ الْخَامِسَةُ: زَوْجِي إِنْ دَخَلَ فَهِدَ، وَإِنْ خَرَجَ أَسِدَ، وَلا يَسْأَلُ عَمَّا عَهِدَ.

قَالَتِ السَّادِسَةُ: زَوْجِي إِنْ أَكَلَ لَفَّ، وَإِنْ شَرِبَ اشْتَفَّ، وَإِنِ اضْطَجَعَ الْتَفَّ، وَلا يُولِجُ الْكَفَّ، لِيَعْلَمَ الْبَثَّ.

قَالَتِ السَّابِعَةُ: زَوْجِي غَيَايَاءُ أَوْ عَيَايَاءُ، طَبَاقَاءُ، كُلُّ دَاءٍ لَهُ دَاءٌ، شَجَّكِ أَوْ فَلَّكِ، أَوْ جَمَعَ كُلاَّ لَكِ.

قَالَتِ الثَّامِنَةُ: زَوْجِي الْمَسُّ مَسُّ أَرْنَبٍ، وَالرِّيحُ رِيحُ زَرْنَبٍ.

قَالَتِ التَّاسِعَةُ: زَوْجِي رَفِيعُ الْعِمَادِ، طَوِيلُ النِّجَادِ، عَظِيمُ الرَّمَادِ، قَرِيبُ الْبَيْتِ مِنَ النَّادِ.

قَالَتِ الْعَاشِرَةُ: زَوْجِي مَالِكٌ، وَمَا مَالِكٌ، مَالِكٌ خَيْرٌ مِنْ ذَلِكِ، لَهُ إِبِلٌ كَثِيرَاتُ الْمَبَارِكِ، قَلِيلاتُ الْمَسَارِحِ، وَإِذَا سَمِعْنَ صَوْتَ الْمِزْهَرِ، أَيْقَنَّ أَنَّهُنَّ هَوَالِكُ.

قَالَتِ الْحَادِيَةَ عَشْرَةَ: زَوْجِي أَبُو زَرْعٍ، وَمَا أَبُو زَرْعٍ، أَنَاسَ مِنْ حُلِيٍّ أُذُنَيَّ، وَمَلأَ مِنْ شَحْمٍ عَضُدَيَّ، وَبَجَّحَنِي فَبَجِحَتْ إِلَيَّ نَفْسِي، وَجَدَنِي فِي أَهْلِ غُنَيْمَةٍ بِشِقٍّ، فَجَعَلَنِي فِي أَهْلِ صَهِيلٍ وَأَطِيطٍ وَدَائِسٍ وَمُنَقٍّ، فَعِنْدَهُ أَقُولُ فَلا أُقَبَّحُ، وَأَرْقُدُ فَأَتَصَبَّحُ، وَأَشْرَبُ فَأَتَقَنَّحُ، أُمُّ أَبِي زَرْعٍ، فَمَا أُمُّ أَبِي زَرْعٍ، عُكُومُهَا رَدَاحٌ، وَبَيْتُهَا فَسَاحٌ، ابْنُ أَبِي زَرْعٍ، فَمَا ابْنُ أَبِي زَرْعٍ، مَضْجَعُهُ كَمَسَلِّ شَطْبَةٍ، وَيُشْبِعُهُ ذِرَاعُ الْجَفْرَةِ، بِنْتُ أَبِي زَرْعٍ، فَمَا بِنْتُ أَبِي زَرْعٍ، طَوْعُ أَبِيهَا، وَطَوْعُ أُمِّهَا، وَمِلْءُ كِسَائِهَا، وَغَيْظُ جَارَتِهَا، جَارِيَةُ أَبِي زَرْعٍ، فَمَا جَارِيَةُ أَبِي زَرْعٍ، لا تَبُثُّ حَدِيثَنَا تَبْثِيثًا، وَلا تُنَقِّثُ مِيرَتَنَا تَنْقِيثًا، وَلا تَمْلَأُ بَيْتَنَا تَعْشِيشًا، قَالَتْ: خَرَجَ أَبُو زَرْعٍ وَالأَوْطَابُ تُمْخَضُ، فَلَقِيَ امْرَأَةً مَعَهَا وَلَدَانِ لَهَا كَالْفَهْدَيْنِ، يَلْعَبَانِ مِنْ تَحْتِ خَصْرِهَا بِرُمَّانَتَيْنِ، فَطَلَّقَنِي وَنَكَحَهَا، فَنَكَحْتُ بَعْدَهُ رَجُلاً سَرِيًّا، رَكِبَ شَرِيًّا، وَأَخَذَ خَطِّيًّا وَأَرَاحَ عَلَيَّ نَعَمًا ثَرِيًّا، وَأَعْطَانِي مِنْ كُلِّ رَائِحَةٍ زَوْجًا، وَقَالَ: كُلِي أُمَّ زَرْعٍ، وَمِيرِي أَهْلَكِ، قَالَتْ: فَلَوْ جَمَعْتُ كُلَّ شَيْءٍ أَعْطَانِيهِ، مَا بَلَغَ أَصْغَرَ آنِيَةِ أَبِي زَرْعٍ.

قَالَتْ عَائِشَةُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «كُنْتُ لَكِ كَأَبِي زَرْعٍ لأُمِّ زَرْعٍ»».(بخارى: ۵۱۸۹)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: یازده زن نشستند و با یكدیگر، عهد و پیمان بستند كه هیچ چیز از احوال شوهرانشان را كتمان نكنند.

اولی گفت: شوهرم مانند شتر لاغری است كه بالای كوهی قرار دارد. نه هموار است كه به آن صعود شود و نه گوشت‌ چاقی دارد كه به خانه‌ها برده شود. (یعنی بد اخلاق است و ویژگی مثبتی ندارد كه مردم به او مراجعه كنند).

دومی گفت: من اسرار شوهرم را فاش نمی‌كنم زیرا می‌ترسم كه به اتمام نرسد. و اگر از او سخن بگویم، همه عیوبش را ذكر می‌نمایم.

سومی گفت: شوهرم فرد قد بلندی است كه اگر حرف بزنم، طلاقم می‌دهد و اگر سكوت كنم، مرا معلق می‌گذارد (بجز بدی، هیچ حسنی ندارد).

چهارمی گفت: شوهرم مانند شب سرزمین تهامه، معتدل است نه بسیار سرد است و نه بسیارگرم. ترس و وحشتی از او ندارم (چون خوش اخلاق است) و همنشینی با وی، ملال آور نیست.

پنجمی گفت: شوهرم هنگامی كه وارد خانه می‌شود، مانند یوزپلنگ است (زیاد می‌خوابد). و هنگامی كه از خانه بیرون می‌رود، مانند شیر است (بسیار شجاع است). و از مال و اموالی كه در خانه وجود دارد، نمی‌پرسد.

ششمی گفت: شوهرم هنگام خوردن، همه چیز را می‌خورد و هیچ چیز باقی نمی‌گذارد و اگر آب بنوشد، تا تَه می‌نوشد و ظرف را خالی می‌كند. و هنگام خوابیدن، خود را یک گوشه می‌پیچد و می‌خوابد و دست‌اش را وارد لباسم نمی‌كند تا محبت مرا نسبت به خودش بداند.

هفتمی گفت: شوهرم، فرد كودنی است و یا اینكه توان نزدیكی با زنان را ندارد. احمق و نادان است. همه عیوب، در او جمع شده است. سرت را زخمی می‌كند و یا عضوی از اعضایت را می‌شكند و یا اینكه هم زخمی‌ می‌كند و هم می‌شكند.

هشتمی گفت: نوازش شوهرم مانند نوازش خرگوش است یعنی بسیار متواضع و خوش اخلاق می‌باشد. و بویی مانند بوی زرنب[۱۱] دارد.

نهمی گفت: شوهرم از نسب بالایی برخوردار است. قد بلندی دارد. خاكستر خانه‌اش بسیار زیاد است. یعنی فرد سخاوتمندی می‌باشد. همچنین خانه‌اش نزدیک محل تجمع مردم است.

دهمی گفت: شوهرم، مالک، نام دارد. مالک كیست؟ مالک بهتر از این حرفها است. او شتران زیادی دارد كه بیشتر اوقات، كنارخانه خوابیده‌اند و كمتر به چرا می‌روند. و هنگامی كه صدای موسیقی را بشنوند، می‌دانند كه هم‌اكنون ذبح خواهند شد. (یعنی فردی بسیار سخاوتمند است طوریكه شتران را بیشتر اوقات، كنار خانه نگه می‌دارد تا هنگام آمدن مهمان در دسترس باشند. و بمحض اینكه مهمان بیاید، مجلس موسیقی برپا می‌كند و شتری ذبح می‌نماید).

یازدهمی گفت: شوهرم ابوزرع است، می‌دانید ابوزرع چه كسی است؟ او گوشهایم را با زیورآلات آراسته و بازوهایم را چاق و فربه نموده و باعث خوشحالی من گردیده است. من هم خوشحال شده‌ام. او مرا در میان صاحبان گوسفند یافت كه به دشواری زندگی می‌كردم. پس مرا به میان اسب‌داران و شترداران و كشاورزان آورد. سخنانم را می‌پذیرد. صبحها می‌خوابم چرا كه به اندازه كافی، خدمتگزار دارد. نزد ما آب زیادی وجود دارد. اما مادر ابوزرع، آیا مادرش را می‌شناسید؟ او انبارهای بسیار وسیعی دارد كه مملو از غذا و سایر كالاها می‌باشد و دارای خانه بسیار بزرگی است.

اما فرزند ابوزرع، آیا فرزند ابوزرع را می‌شناسید؟ خوابیدنش به شمشیری شباهت دارد كه از نیام‌، بیرون آورده شده باشد. یعنی زیبا است. و با یک ران بزغاله، سیر می‌كند. یعنی كم خوراک است.

و دختر ابوزرع، آیا می‌دانید كه دختر ابوزرع چه كسی است؟ او دختری فرمانبردار است. از مادرش اطاعت می‌كند. چاق و چهارشانه است و به اندازه‌ای زیبا است كه باعث ناراحتی هوویش می‌شود. اما كنیز ابوزرع، آیا می‌دانید او كیست؟ او فرد رازداری است كه سخنان ما را به مردم نمی‌گوید و امانت داری است كه غذای ما را حیف و میل نمی‌كند. و نظافت كاری است كه اجازه نمی‌دهد خانه ما خس و خاشاک بگیرد.

روزی، ابوزرع از خانه بیرون رفت در حالی كه مشك‌ها پر از شیر بودند. او در مسیر راه با زنی برخورد كرد كه دو بچه مانند دو یوزپلنگ داشت. آن بچه‌ها، با پستانهای مادرشان كه به انار می‌ماند، بازی می‌كردند. ابوزرع مرا طلاق داد و با آن زن، ازدواج كرد.

من هم بعد از او با مردی شریف، و سرمایه‌دار، اسب سوار و نیزه به دست، ازدواج كردم كه شتران زیادی به من ارزانی داشت و از هرچیز، یک نوع برای من تدارک دید و به من گفت:‌ای ام زرع! بخور و به خانواده‌ات نیز بخوران. ولی در عین حال، اگر همه چیزهایی را كه او به من داده است، یک جا جمع كنم، به اندازه كوچک‌ترین ظرف ابوزرع نمی‌شود.

عایشه لمی‌گوید: رسول الله جبعد از شنیدن این سخنان فرمود: «من برای تو مانند ابوزرع برای ام زرع هستم»».

[۱۱] زرنب، گیاه خوشبویی است.

باب (۲۵): روزۀ نفلی زن، باید با اجازۀ شوهر باشد

۱۸۳۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لا يَحِلُّ لِلْمَرْأَةِ أَنْ تَصُومَ وَزَوْجُهَا شَاهِدٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ، وَلا تَأْذَنَ فِي بَيْتِهِ إِلاَّ بِإِذْنِهِ، وَمَا أَنْفَقَتْ مِنْ نَفَقَةٍ عَنْ غَيْرِ أَمْرِهِ فَإِنَّهُ يُؤَدَّى إِلَيْهِ شَطْرُهُ»».(بخارى: ۵۱۹۵)

ترجمه: «ابوهریره سمی گوید: رسول الله جفرمود: «برای زن، جایز نیست كه هنگام حضور شوهر، بدون اجازه‌اش روزه (نفلی) بگیرد. و همچنین نباید بدون اجازه شوهر كسی را به خانه‌اش راه دهد. و آنچه را كه بدون دستور شوهر، انفاق كند، نصف اجرش به شوهر می‌رسد»».

باب (۲۶)

۱۸۳۹- «عَنْ أُسَامَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: قُمْتُ عَلَى بَابِ الْجَنَّةِ فَكَانَ عَامَّةَ مَنْ دَخَلَهَا الْمَسَاكِينُ، وَأَصْحَابُ الْجَدِّ مَحْبُوسُونَ، غَيْرَ أَنَّ أَصْحَابَ النَّارِ قَدْ أُمِرَ بِهِمْ إِلَى النَّارِ، وَقُمْتُ عَلَى بَابِ النَّارِ فَإِذَا عَامَّةُ مَنْ دَخَلَهَا النِّسَاءُ»».(بخارى: ۵۱۹۶)

ترجمه: «اسامه سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «كنار دروازه بهشت ایستادم. بیشترین كسانی كه وارد بهشت می‌شدند، مساكین بودند. و سرمایه داران را (برای محاسبه) نگه داشته بودند مگر جهنمیانِ آنان كه دستور داده بودند آنها را به جهنم برند. همچنین كنار دروازه جهنم ایستادم و دیدم كه بیشترین كسانی كه وارد آن می‌شوند، زنان هستند»».

باب (۲۷): قرعه کشی میان همسران، هنگام سفر

۱۸۴۰- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ إِذَا خَرَجَ أَقْرَعَ بَيْنَ نِسَائِهِ، فَطَارَتِ الْقُرْعَةُ لِعَائِشَةَ وَحَفْصَةَ، وَكَانَ النَّبِيُّ ج إِذَا كَانَ بِاللَّيْلِ سَارَ مَعَ عَائِشَةَ يَتَحَدَّثُ، فَقَالَتْ حَفْصَةُ: أَلا تَرْكَبِينَ اللَّيْلَةَ بَعِيرِي وَأَرْكَبُ بَعِيرَكِ، تَنْظُرِينَ وَأَنْظُرُ، فَقَالَتْ: بَلَى، فَرَكِبَتْ. فَجَاءَ النَّبِيُّ ج إِلَى جَمَلِ عَائِشَةَ وَعَلَيْهِ حَفْصَةُ، فَسَلَّمَ عَلَيْهَا، ثُمَّ سَارَ حَتَّى نَزَلُوا، وَافْتَقَدَتْهُ عَائِشَةُ، فَلَمَّا نَزَلُوا جَعَلَتْ رِجْلَيْهَا بَيْنَ الإِذْخِرِ، وَتَقُولُ: يَا رَبِّ سَلِّطْ عَلَيَّ عَقْرَبًا أَوْ حَيَّةً تَلْدَغُنِي، وَلا أَسْتَطِيعُ أَنْ أَقُولَ لَهُ شَيْئًا».(بخارى: ۵۲۱۱)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه هرگاه، نبی اكرم جمی‌خواست به مسافرت برود، میان همسرانش، قرعه كشی می‌كرد . یک بار، قرعه به نام عایشه و حفصه افتاد. عادت آنحضرت جبر این بود كه شبها در مسیر راه، كنار عایشه لحركت می‌كرد و با او صحبت می‌نمود. حفصه به عایشه گفت:آیا امشب، تو بر شتر من سوار نمی‌شوی تا من شتر تو را سوار شوم و شتران یكدیگر را تجربه كنیم؟

عایشه گفت: بلی، و بر شتر حفصه، سوار شد . نبی اكرم جبسوی شتر عایشه آمد و به او سلام كرد در حالی كه حفصه بر آن سوار بود . سپس به مسیرش ادامه داد تا اینكه توقف كردند. و از آنجائی كه عائشه لهمراهی پیامبر را از دست داد، هنگام توقف، پاهایش را میان گیاهان اذخر گذاشت و گفت: پروردگارا! عقرب یا ماری بر من مسلط گردان تا مرا نیش زند.

عایشه می‌گوید: (چون خودم مقصر بودم) نمی‌توانستم به رسول الله جچیزی بگویم».

باب (۲۸): نکاح با دوشیزه پس از ازدواج با بیوه

۱۸۴۱- «عَنْ أَنَسٍ س أَنَّهُ قَالَ: السُّنَّةُ إِذَا تَزَوَّجَ الْبِكْرَ أَقَامَ عِنْدَهَا سَبْعًا وَإِذَا تَزَوَّجَ الثَّيِّبَ أَقَامَ عِنْدَهَا ثَلاثًا».(بخارى: ۵۲۱۳)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: اگر مردی با دختر باكره‌ای ازدواج نمود، سنت است كه یک هفته نزد او بماند (سپس نزد همسر دیگرش برود). و اگر با بیوه‌ای، ازدواج كرد، سه روز نزد او بماند (و بعد از آن، نزد همسر دیگرش برود)».

باب (۲۹): نهی از خود نمایی و فخر فروشی هووها به یکدیگر

۱۸۴۲- «عَنْ أَسْمَاءَ ل: أَنَّ امْرَأَةً قَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ لِي ضَرَّةً، فَهَلْ عَلَيَّ جُنَاحٌ إِنْ تَشَبَّعْتُ مِنْ زَوْجِي غَيْرَ الَّذِي يُعْطِينِي؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «الْمُتَشَبِّعُ بِمَا لَمْ يُعْطَ كَلابِسِ ثَوْبَيْ زُورٍ»».(بخارى: ۵۲۱۹)

ترجمه: «اسماء لمی‌گوید: زنی گفت: ای رسول خدا! من هوویی دارم. اگر نزد او چنین وانمود كنم كه شوهرم به من چیزهای بیشتری می‌دهد، آیا گناهكار می‌شوم؟ رسول الله جفرمود: «هركس، اینگونه وانمود كند كه به او چیزی داده شده است در حالی كه چنین نباشد، مانند كسی است كه پیراهن و شلوار دروغین، به تن كرده باشد»».

باب (۳۰): غیرت

۱۸۴۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج أَنَّهُ قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ يَغَارُ، وَغَيْرَةُ اللَّهِ أَنْ يَأْتِيَ الْمُؤْمِنُ مَا حَرَّمَ اللَّهُ»».(بخارى: ۵۲۲۳)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی ‏اكرم جفرمود: «خداوند به غیرت می‌آید و آن، زمانی است كه مؤمن، مرتكب كارهایی شود كه خداوند، حرام گردانیده است»».

۱۸۴۴- «عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ أَبِي بَكْرٍ ب قَالَتْ: تَزَوَّجَنِي الزُّبَيْرُ، وَمَا لَهُ فِي الأَرْضِ مِنْ مَالٍ وَلا مَمْلُوكٍ، وَلاَ شَيْءٍ غَيْرَ نَاضِحٍ وَغَيْرَ فَرَسِهِ. فَكُنْتُ أَعْلِفُ فَرَسَهُ، وَأَسْتَقِي الْمَاءَ، وَأَخْرِزُ غَرْبَهُ وَأَعْجِنُ، وَلَمْ أَكُنْ أُحْسِنُ أَخْبِزُ، وَكَانَ يَخْبِزُ جَارَاتٌ لِي مِنَ الأَنْصَارِ، وَكُنَّ نِسْوَةَ صِدْقٍ، وَكُنْتُ أَنْقُلُ النَّوَى مِنْ أَرْضِ الزُّبَيْرِ الَّتِي أَقْطَعَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج عَلَى رَأْسِي، وَهِيَ مِنِّي عَلَى ثُلُثَيْ فَرْسَخٍ، فَجِئْتُ يَوْمًا وَالنَّوَى عَلَى رَأْسِي، فَلَقِيتُ رَسُولَ اللَّهِ ج وَمَعَهُ نَفَرٌ مِنَ الأَنْصَارِ، فَدَعَانِي، ثُمَّ قَالَ: «إِخْ إِخْ» لِيَحْمِلَنِي خَلْفَهُ، فَاسْتَحْيَيْتُ أَنْ أَسِيرَ مَعَ الرِّجَالِ، وَذَكَرْتُ الزُّبَيْرَ وَغَيْرَتَهُ، وَكَانَ أَغْيَرَ النَّاسِ، فَعَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ ج أَنِّي قَدِ اسْتَحْيَيْتُ فَمَضَى، فَجِئْتُ الزُّبَيْرَ فَقُلْتُ: لَقِيَنِي رَسُولُ اللَّهِ ج وَعَلَى رَأْسِي النَّوَى، وَمَعَهُ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِهِ، فَأَنَاخَ لأَرْكَبَ فَاسْتَحْيَيْتُ مِنْهُ، وَعَرَفْتُ غَيْرَتَكَ، فَقَالَ: وَاللَّهِ لَحَمْلُكِ النَّوَى كَانَ أَشَدَّ عَلَيَّ مِنْ رُكُوبِكِ مَعَهُ، قَالَتْ: حَتَّى أَرْسَلَ إِلَيَّ أَبُو بَكْرٍ بَعْدَ ذَلِكَ بِخَادِمٍ تَكْفِينِي سِيَاسَةَ الْفَرَسِ، فَكَأَنَّمَا أَعْتَقَنِي».(بخارى: ۵۲۲۴)

ترجمه: «اسماء دختر ابوبكر بمی‌گوید: زبیر با من ازدواج كرد در حالی كه بجز اسب و شتری كه آب می‌كشید، هیچ نوع سرمایه‌ای اعم از برده یا چیز دیگری، در روی زمین نداشت. من اسب‌اش را علف می‌دادم،آب می‌كشیدم، دلوش را می‌دوختم و آرد، خمیر می‌كردم. اما نان پختن را خوب نمی‌دانستم. بدین جهت، تعدادی از همسایگان انصاری من كه زنان بسیار خوبی بودند، برایم نان می‌پختند. همچنین از زمین زبیر كه رسول الله جآنرا به او واگذار كرده بود (تا صرفاً ازآن استفاده كند و مالک آن نبود) و دو سوم فرسنگ با ما فاصله داشت، هسته می‌آوردم. یكی از روزها كه هسته‌ها بر سرم بود و داشتم می‌آمدم با رسول اللهجكه تعداد زیادی از انصار، همراهش بودند، برخورد نمودم. آنحضرتجمرا صدا زد و گفت: «إخ إخ» یعنی خواست شترش را بخواباند تا مرا پشت سرش سوار كند[۱۲] . اما من شرم كردم كه با مردان، همراه شوم. علاوه بر این، از آنجا كه زبیر با غیرت ترین مردم بشمار می‌رفت، بیاد او و غیرت‌اش افتادم. رسول خدا جهم دانست كه من خجالت می‌كشم. لذا به راهش ادامه داد. من نزد زبیر رفتم و گفتم: رسول خدا جكه چند نفر از یارانش نیز همراه او بودند، مرا دید كه هسته بر سرم دارم. شترش را خواباند تا بر آن سوار شوم. اما من خجالت كشیدم. علاوه بر آن، به یاد غیرت ات افتادم. زبیر گفت: سوگند به خدا كه حمل هسته‌ها بر سرت، از سوار شدن با رسول اكرم جبرایم دشوارتر بود.

اسماء می‌گوید: چنین وضعی داشتم تا اینكه سرانجام، پدرم ؛ابوبكرس؛ خدمتگزاری برایم فرستاد كه كارهای اسب را انجام می‌داد. او با این كار، گویا مرا آزاد ساخت».

[۱۲] اسماء لچنین پنداشت كه آنحضرت جمی خواهد او را پشت سرش، سوار كند. ولی شاید پیامبر اكرم ج می خواست او را بر شترش، سوار كند و هسته هایش را نیز بالای شتر بگذارد و خودش بر مركبی دیگر، سوار شود. (فتح الباری)

باب (۳۱): غیرت و خشم زنان

۱۸۴۵- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنِّي لأَعْلَمُ إِذَا كُنْتِ عَنِّي رَاضِيَةً، وَإِذَا كُنْتِ عَلَيَّ غَضْبَى». قَالَتْ: فَقُلْتُ: مِنْ أَيْنَ تَعْرِفُ ذَلِكَ؟ فَقَالَ: «أَمَّا إِذَا كُنْتِ عَنِّي رَاضِيَةً فَإِنَّكِ تَقُولِينَ: لا وَرَبِّ مُحَمَّدٍ، وَإِذَا كُنْتِ عَلَيَّ غَضْبَى قُلْتِ: لا وَرَبِّ إِبْرَاهِيمَ». قَالَتْ: قُلْتُ: أَجَلْ وَاللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا أَهْجُرُ إِلاَّ اسْمَكَ».(بخارى: ۵۲۲۸)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: رسول خداجبه من فرمود: «من می‌دانم كه تو چه وقت از من راضی هستی و چه وقت از من ناراحتی». پرسیدم: چگونه می‌دانی؟ فرمود: «هنگام رضایت، می‌گویی: نه و سوگند به پروردگار محمد. و هنگام ناراحتی، می‌گویی: نه و سوگند به پروردگار ابراهیم». گفتم: ای رسول خدا! بلی، همینطور است. سوگند به خدا كه (هنگام ناراحتی) فقط نام ات را بر زبان نمی‌آورم».

باب (۳۲): هیچ مردی نباید با زن نامحرمی، تنها بنشیند و یا نزد زنی که شوهرش در خانه نیست، برود

۱۸۴۶- «عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍس: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِيَّاكُمْ وَالدُّخُولَ عَلَى النِّسَاءِ». فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الأَنْصَارِ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَفَرَأَيْتَ الْحَمْوَ؟ قَالَ: «الْحَمْوُ الْمَوْتُ»».(بخارى: ۵۲۳۲)

ترجمه: «عقبه بن عامر سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «از رفتن نزد زنان (بیگانه) پرهیز كنید». مردی از انصار پرسید: ای رسول خدا! نظر شما در مورد خویشاوندان شوهر (مثل برادر، عمو، پسر عمو و خواهر زاده شوهر) چیست؟ فرمود: «هلاكت، در همین است»».

باب (۳۳): زن نباید نزد شوهرش، صفات زنان دیگر را بیان کند

۱۸۴۷- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «لا تُبَاشِرُ الْمَرْأَةُ الْمَرْأَةَ، فَتَنْعَتَهَا لِزَوْجِهَا كَأَنَّهُ يَنْظُرُ إِلَيْهَا»». (بخارى:۵۲۴۰)

ترجمه:عبدالله بن مسعود سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «هیچ زنی، نباید به بدن زن دیگری، نگاه كند و یا آنرا لمس نماید و سپس او را نزد شوهرش، چنان توصیف كند كه گویا او به آن زن، نگاه می‌كند»».

باب (۳۴): پس از غیبت طولانی، شب هنگام و بدون اطلاع، نباید وارد خانه شد

۱۸۴۸- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج يَكْرَهُ أَنْ يَأْتِيَ الرَّجُلُ أَهْلَهُ طُرُوقًا». (بخارى:۵۲۴۳)

ترجمه: «جابر بن عبدالله سمی‌گوید: نبی اكرم جناپسند می‌دانست كه شخص، شب هنگام و بدون اطلاع قبلی، نزد خانواده‌اش برود».

۱۸۴۹- «وَعَنْهُ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «إِذَا دَخَلْتَ لَيْلاً فَلاَ تَدْخُلْ عَلَى أَهْلِكَ حَتَّى تَسْتَحِدَّ الْمُغِيبَةُ، وَتَمْتَشِطَ الشَّعِثَةُ»».(بخارى: ۵۲۴۶)

ترجمه: «جابر بن عبدالله بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «اگر شب هنگام، وارد (شهر) شدی، نزد همسرت نرو تا موهای زائد بدن‌اش را بر طرف كند و موهای سرش را شانه زند و سر وسامان دهد»».

۶۱- کتاب طلاق

۱۸۵۰- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب: أَنَّهُ طَلَّقَ امْرَأَتَهُ وَهِيَ حَائِضٌ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج، فَسَأَلَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ رَسُولَ اللَّهِ ج عَنْ ذَلِكَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مُرْهُ فَلْيُرَاجِعْهَا، ثُمَّ لِيُمْسِكْهَا حَتَّى تَطْهُرَ، ثُمَّ تَحِيضَ، ثُمَّ تَطْهُرَ، ثُمَّ إِنْ شَاءَ أَمْسَكَ بَعْدُ، وَإِنْ شَاءَ طَلَّقَ، قَبْلَ أَنْ يَمَسَّ فَتِلْكَ الْعِدَّةُ الَّتِي أَمَرَ اللَّهُ أَنْ تُطَلَّقَ لَهَا النِّسَاءُ»». (بخارى: ۵۲۵۲)

ترجمه: «از عبدالله بن عمر بروایت است كه او در زمان حیات رسول الله جهمسرش را كه در دوران قاعدگی بسر می‌برد، طلاق داد. عمر بن خطاب ساز رسول خدا جدر این باره پرسید. آنحضرت جفرمود: «به او دستور بده تا به همسرش رجوع كند و او را نگه دارد تا پاک گردد و دوباره، دچار قاعدگی شود و سپس پاک گردد. بعد از آن، اگر خواست، می‌تواند او را نگه دارد. وگر نه، قبل از اینكه با او همبستر شود، طلاق‌اش دهد. این، همان عدتی است كه خداوند، دستور داده است تا زنان در آن، طلاق داده شوند»».

باب (۱): طلاق دوران قاعدگی، طلاق محسوب می‌گردد

۱۸۵۱- «وَعَنْهُ س قَالَ: حُسِبَتْ عَلَيَّ بِتَطْلِيقَةٍ». (بخارى: ۵۲۵۳)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: طلاقی كه در دوران قاعدگی به همسرم داده بودم، یک طلاق برایم محسوب گردید‏».

باب (۲): اگر کسی خواست همسرش را طلاق دهد، باید پیش رویش طلاق دهد؟

۱۸۵۲- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ ابْنَةَ الْجَوْنِ لَمَّا أُدْخِلَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج وَدَنَا مِنْهَا قَالَتْ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْكَ فَقَالَ لَهَا: «لَقَدْ عُذْتِ بِعَظِيمٍ الْحَقِي بِأَهْلِكِ»».(بخارى: ۵۲۵۴)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: هنگامی كه دختر جَون را نزد رسول الله جبردند و آنحضرتجخواست به او نزدیک شود، گفت: از تو به خدا، پناه می‌برم. رسول الله جبه او فرمود: «به ذات بزرگی، پناه بردی. به خانواده ات، ملحق شو»».

۱۸۵۳- «وَفِي رِوَايَةٍ عَنْ أَبِي أُسَيْدٍ س: أَنَّهَا أُدْخِلَتْ عَلَيْهِ ج وَمَعَهَا دَايَتُهَا حَاضِنَةٌ لَهَا، فَقَالَ رَسُوْلُ الله ج: «هَبِي نَفْسَكِ لِي». قَالَتْ: وَهَلْ تَهَبُ الْمَلِكَةُ نَفْسَهَا لِلسُّوقَةِ؟ قَالَ: فَأَهْوَى بِيَدِهِ يَضَعُ يَدَهُ عَلَيْهَا لِتَسْكُنَ. فَقَالَتْ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْكَ. فَقَالَ: «قَدْ عُذْتِ بِمَعَاذٍ». ثُمَّ خَرَجَ عَلَيْنَا، فَقَالَ: «يَا أَبَا أُسَيْدٍ اكْسُهَا رَازِقِيَّتَيْنِ، وَأَلْحِقْهَا بِأَهْلِهَا»»(بخارى: ۵۲۵۷)

ترجمه: «در روایتی دیگر، ابواسید سمی‌گوید: دختر جون را در حالی كه دایه‌اش او را همراهی می‌كرد، نزد رسول ‏اكرم جبردند. رسول ‏الله جفرمود: «خود را در اختیار من بگذار». دختر جَون گفت: آیا ملكه، خود را در اختیار یكی از رعیت‌اش می‌گذارد؟ آنگاه، رسول ‏اكرم جدست مبارک‌اش را بسوی او برد تا بر سرش بكشد و باعث آرامش وی گردد. دختر جون گفت: از تو به خدا پناه می‌برم. رسول ‏اكرم جفرمود: «به پناهگاه بزرگی، پناه بردی». سپس آنحضرت جنزد ما آمد و فرمود: «ای ابواسید! دو پارچه كتانی بلندِ سفید رنگ به او بده و او را به خانواده‌اش برسان»».

باب (۳): کسی که سه طلاق را جائز می‌داند

۱۸۵۴- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ امْرَأَةَ رِفَاعَةَ الْقُرَظِيِّ جَاءَتْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ رِفَاعَةَ طَلَّقَنِي فَبَتَّ طَلاقِي، وَإِنِّي نَكَحْتُ بَعْدَهُ عَبْدَالرَّحْمَنِ بْنَ الزُّبَيْرِ الْقُرَظِيَّ، وَإِنَّمَا مَعَهُ مِثْلُ الْهُدْبَةِ. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَعَلَّكِ تُرِيدِينَ أَنْ تَرْجِعِي إِلَى رِفَاعَةَ؟ لاَ حَتَّى يَذُوقَ عُسَيْلَتَكِ وَتَذُوقِي عُسَيْلَتَهُ»».(بخارى: ۵۲۶۰)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: همسر رفاعه قُرَظی نزد رسول الله جآمد و گفت: ای رسول خدا! رفاعه مرا طلاق قطعی داد (سه طلاق). من بعد از او با عبدالرحمن بن زبیر قُرَظی ازدواج كردم. اما وی، چیزی مانند ریشه لباس دارد (قدرت همبستری ندارد). رسول الله جفرمود: «شاید می‌خواهی نزد رفاعه برگردی؟ تا زمانی كه عبدالرحمن از تو لذت نبرده است و تو از او لذت نبرده‌ای (با یكدیگر همبستر نشده اید) این كار، ممكن نیست»».

باب (۴): «چرا آنچه را که خداوند برایت حلال ساخته است حرام می‌نمایی؟»

۱۸۵۵- «وَعَنْهَا ل قَالَتْ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يُحِبُّ الْعَسَلَ وَالْحَلْوَاءَ، وَكَانَ إِذَا انْصَرَفَ مِنْ الْعَصْرِ دَخَلَ عَلَى نِسَائِهِ فَيَدْنُو مِنْ إِحْدَاهُنَّ، فَدَخَلَ عَلَى حَفْصَةَ بِنْتِ عُمَرَ، فَاحْتَبَسَ أَكْثَرَ مَا كَانَ يَحْتَبِسُ. فَغِرْتُ فَسَأَلْتُ عَنْ ذَلِكَ، فَقِيلَ لِي: أَهْدَتْ لَهَا امْرَأَةٌ مِنْ قَوْمِهَا عُكَّةً مِنْ عَسَلٍ. فَسَقَتْ النَّبِيَّ ج مِنْهُ شَرْبَةً. فَقُلْتُ: أَمَا وَاللَّهِ لَنَحْتَالَنَّ لَهُ. فَقُلْتُ لِسَوْدَةَ بِنْتِ زَمْعَةَ: إِنَّهُ سَيَدْنُو مِنْكِ، فَإِذَا دَنَا مِنْكِ فَقُولِي: أَكَلْتَ مَغَافِيرَ، فَإِنَّهُ سَيَقُولُ لَكِ: لاَ. فَقُولِي لَهُ: مَا هَذِهِ الرِّيحُ الَّتِي أَجِدُ مِنْكَ؟ فَإِنَّهُ سَيَقُولُ لَكِ: سَقَتْنِي حَفْصَةُ شَرْبَةَ عَسَلٍ. فَقُولِي لَهُ: جَرَسَتْ نَحْلُهُ الْعُرْفُطَ. وَسَأَقُولُ ذَلِكِ. وَقُولِي أَنْتِ يَا صَفِيَّةُ ذَاكِ. قَالَتْ: تَقُولُ سَوْدَةُ: فَوَاللَّهِ مَا هُوَ إِلاَّ أَنْ قَامَ عَلَى الْبَابِ، فَأَرَدْتُ أَنْ أُبَادِيَهُ بِمَا أَمَرْتِنِي بِهِ فَرَقًا مِنْكِ. فَلَمَّا دَنَا مِنْهَا قَالَتْ لَهُ سَوْدَةُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَكَلْتَ مَغَافِيرَ؟ قَالَ: «لاَ». قَالَتْ: فَمَا هَذِهِ الرِّيحُ الَّتِي أَجِدُ مِنْكَ؟ قَالَ: «سَقَتْنِي حَفْصَةُ شَرْبَةَ عَسَلٍ». فَقَالَتْ: جَرَسَتْ نَحْلُهُ الْعُرْفُطَ. فَلَمَّا دَارَ إِلَيَّ قُلْتُ لَهُ نَحْوَ ذَلِكَ. فَلَمَّا دَارَ إِلَى صَفِيَّةَ قَالَتْ لَهُ مِثْلَ ذَلِكَ. فَلَمَّا دَارَ إِلَى حَفْصَةَ قَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَلاَ أَسْقِيكَ مِنْهُ؟ قَالَ: «لاَ حَاجَةَ لِي فِيهِ». قَالَتْ: تَقُولُ سَوْدَةُ: وَاللَّهِ لَقَدْ حَرَمْنَاهُ. قُلْتُ لَهَا: اسْكُتِي». (بخاری: ۵۲۶۸)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: رسول الله جعسل و شیرینی را دوست داشت. و هنگامی كه از نماز عصر برمی گشت، نزد همسرانش می‌رفت و با آنان، خوش و بِش می‌كرد. روزی، نزد حفصه دختر عمر رفت و بیش از حد معمول، نزد او ماند. پس غیرتم به جوش آمد و علت را جویا شدم. گفتند: زنی از خویشاوندان حفصه، یک مشک عسل به او اهداء نموده است. پس او قدری از آن عسل را به رسول خدا جداده است. با خود گفتم: سوگند به خدا كه حیله‌ای بكار خواهم برد. لذا به سوده دختر زمعه گفتم: هنگامی كه رسول خدا جنزد تو آمد، به او بگو: آیا مغافیر (صمغ گیاه بد بو) خورده ای؟ او به تو خواهد گفت: «خیر». پس به او بگو: این بویی كه از تو به مشام ام می‌رسد، چیست؟ او به تو خواهد گفت: «حفصه مقداری عسل به من داده است». پس به او بگو: زنبورهای آن، از گل درخت مغافیر، تغذیه نموده‌اند. من هم همین سخنان را به او خواهم گفت. تو هم ای صفیه! همین سخنان را به او بگو.

عایشه لمی‌گوید: سوده لگفت: بخدا سوگند، به محض اینكه رسول خدا جكنار دروازه ایستاد، از ترس تو، خواستم رشته كلام را بدست بگیرم و سخن بگویم.

بهر حال، هنگامی كه رسول خدا جبه او نزدیک شد، سوده گفت: ای رسول خدا! آیا مغافیر خورده ای؟ فرمود: «خیر». سوده گفت: پس این بویی كه از تو به مشام ام می‌رسد، چیست؟ فرمود: «حفصه، مقداری عسل به من داده است». سوده گفت: زنبورهای آن، از گل درخت مغافیر، تغذیه نموده‌اند. هنگامی كه نزد من آمد، من هم همین سخنان را به او گفتم. و هنگامی كه نزد صفیه رفت، او نیز به ایشان، همین سخنان را گفت. پس زمانی كه دوباره نزد حفصه رفت، حفصه گفت: ای رسول خدا! آیا برایت قدری عسل نیاورم؟ فرمود: «نیازی به آن ندارم».

عایشه می‌گوید: سوده گفت: سوگند به خدا كه ما پیامبر اكرم جرا از آن عسل، محروم ساختیم. گفتم: ساكت باش».

باب (۵): خُلع و چگونگی طلاق در آن، و این گفتۀ خداوند متعال که می‌فرماید: «جایز نیست آنچه را که به همسرانتان داده اید، پس بگیرید»

۱۸۵۶- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ امْرَأَةَ ثَابِتِ بْنِ قَيْسٍ أَتَتِ النَّبِيَّ ج فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، ثَابِتُ بْنُ قَيْسٍ مَا أَعْتِبُ عَلَيْهِ فِي خُلُقٍ وَلا دِينٍ، وَلَكِنِّي أَكْرَهُ الْكُفْرَ فِي الإِسْلامِ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَتَرُدِّينَ عَلَيْهِ حَدِيقَتَهُ»؟ قَالَتْ: نَعَمْ. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «اقْبَلِ الْحَدِيقَةَ، وَطَلِّقْهَا تَطْلِيقَةً»».(بخارى: ۵۲۷۳)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: همسر ثابت بن قیس نزد نبی اكرم جآمد و گفت: ای رسول خدا! از اخلاق و دیانت ثابت بن قیس گِلایه ندارم. ولی من مسلمانم و دوست ندارم كه ناسپاسی كنم. (نمی خواهم با او زندگی نمایم) رسول اللهجفرمود: «آیا باغ‌اش را به او بر می‌گردانی»؟ گفت: بلی. آنحضرت جخطاب به ثابت بن قیس فرمود: «باغ را قبول كن و او را یک طلاق بده»».

باب (۶): سفارش پیامبر اکرم ج دربارۀ شوهر بریره

۱۸۵۷- «وَعَنْهُ س: أَنَّ زَوْجَ بَرِيرَةَ كَانَ عَبْدًا يُقَالُ لَهُ: مُغِيثٌ، كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِ يَطُوفُ خَلْفَهَا يَبْكِي وَدُمُوعُهُ تَسِيلُ عَلَى لِحْيَتِهِ. فَقَالَ النَّبِيُّ ج لِعبَّاسٍ: «يَا عَبَّاسُ، أَلا تَعْجَبُ مِنْ حُبِّ مُغِيثٍ بَرِيرَةَ؟ وَمِنْ بُغْضِ بَرِيرَةَ مُغِيثًا»؟ فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «لَوْ رَاجَعْتِهِ». قَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، تَأْمُرُنِي؟ قَالَ: «إِنَّمَا أَنَا أَشْفَعُ». قَالَتْ: لا حَاجَةَ لِي فِيهِ».(بخارى: ۵۲۸۳)

ترجمه: «همچنین ابن عباس بمی‌گوید: گویا هم اكنون، شوهر بریره را كه برده‌ای بنام مغیث بود، می‌بینم كه به دنبال بریره می‌دود و گریه می‌كند و اشک‌هایش بر محاسن‌اش می‌غلطد. نبی اكرم جخطاب به عباس فرمود: «ای عباس! آیا از محبت مغیث به بریره و از تنفر بریره به مغیث، تعجب نمی‌كنی»؟ سرانجام، نبی اكرم جبه بریره فرمود: «چقدر خوب است اگر به زندگی با او ادامه دهی». بریره گفت: ای رسول خدا! به من دستور می‌دهی (تا با او زندگی كنم)؟ فرمود: «فقط، شفاعت می‌كنم». بریره گفت: نیازی به او ندارم».

باب (۷): لِعان

۱۸۵۸- «عَنْ سَهْلٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَنَا وَكَافِلُ الْيَتِيمِ فِي الْجَنَّةِ هَكَذَا» وَأَشَارَ بِالسَّبَّابَةِ وَالْوُسْطَى وَفَرَّجَ بَيْنَهُمَا شَيْئًا». (بخارى: ۵۳۰۴)

ترجمه: «سهل می‌گوید: رسول الله جبا اشاره دو انگشت سبابه و میانه كه قدری میان آنها فاصله انداخته بود، فرمود: «من و سرپرست یتیم در بهشت، اینگونه خواهیم بود»».

باب (۸): اگر کسی با کنایه، بگوید: این، فرزند من نیست

۱۸۵۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَجُلاً أَتَى النَّبِيَّ ج فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وُلِدَ لِي غُلامٌ أَسْوَدُ، فَقَالَ: «هَلْ لَكَ مِنْ إِبِلٍ»؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: «مَا أَلْوَانُهَا»؟ قَالَ: حُمْرٌ، قَالَ: «هَلْ فِيهَا مِنْ أَوْرَقَ»؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: «فَأَنَّى ذَلِكَ»؟ قَالَ: لَعَلَّهُ نَزَعَهُ عِرْقٌ، قَالَ: «فَلَعَلَّ ابْنَكَ هَذَا نَزَعَهُ»».(بخارى: ۵۳۰۵)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: مردی نزد نبی اكرم جآمد و گفت: ای رسول خدا! صاحب پسر بچه‌ای سیاه رنگ شده ام؟ آنحضرت جفرمود: «آیا شتر داری»؟ گفت: بلی. فرمود: «چه رنگی دارند»؟ گفت: قرمز هستند. فرمود: «آیا در میان آنها، شتر خاكستری هم وجود دارد»؟ گفت: بلی. فرمود: «این شتر خاكستری از كجا آمده است»؟ گفت: شاید به یكی از اجدادش، شباهت پیدا كرده است. آنحضرت جفرمود: شاید این فرزند هم به یكی از اجدادش، شباهت پیدا كرده است»».

باب (۹): توبه دادن کسانی که لِعان کرده‌اند

۱۸۶۰- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب فِيْ حَدِيثِ الْمُتَلاعِنَيْنِ قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج لِلْمُتَلاعِنَيْنِ: «حِسَابُكُمَا عَلَى اللَّهِ، أَحَدُكُمَا كَاذِبٌ، لاَ سَبِيلَ لَكَ عَلَيْهَا». قَالَ: مَالِي؟ قَالَ: «لا مَالَ لَكَ، إِنْ كُنْتَ صَدَقْتَ عَلَيْهَا فَهُوَ بِمَا اسْتَحْلَلْتَ مِنْ فَرْجِهَا، وَإِنْ كُنْتَ كَذَبْتَ عَلَيْهَا فَذَاكَ أَبْعَدُ لَكَ»».(بخارى: ۵۳۱۲)

ترجمه: «ابن عمر بدر ماجرای دو نفری كه با یكدیگر لعان كردند، می‌گوید: نبی اكرم جبه آنان فرمود: «حساب شما با خداست. حتما یكی از شما دروغ می‌گوید. تو (ای شوهر) پس از این، هیچ حقی بر این زن نداری». مرد گفت: تكلیف مالم (كه به عنوان مهریه پرداخت نموده ام) چه می‌شود؟ فرمود: «چیزی به تو نمی‌رسد. زیرا اگر تو در مورد او راست گفته‌ای، مالت در مقابل همبستر شدن، از آنِ اوست. و اگر دروغ گفته‌ای، به طریق اولی، چیزی به تو نمی‌رسد»».

باب (۱۰): استعمال سرمه برای زنی که به سوگ شوهر، نشسته است

۱۸۶۱- «عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ ل: أَنَّ امْرَأَةً تُوُفِّيَ زَوْجُهَا، فَخَشُوا عَلَى عَيْنَيْهَا، فَأَتَوْا رَسُولَ اللَّهِ ج، فَاسْتَأْذَنُوهُ فِي الْكُحْلِ. فَقَالَ: «لا تَكَحَّلْ، قَدْ كَانَتْ إِحْدَاكُنَّ تَمْكُثُ فِي شَرِّ أَحْلاسِهَا، أَوْ شَرِّ بَيْتِهَا، فَإِذَا كَانَ حَوْلٌ، فَمَرَّ كَلْبٌ رَمَتْ بِبَعَرَةٍ. فَلاَ حَتَّى تَمْضِيَ أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ وَعَشْرٌ»».(بخارى: ۵۳۳۹)

ترجمه: «ام سلمه لمی‌گوید: شوهر زنی فوت كرد و بیم آن می‌رفت كه چشمانش را از دست بدهد. خویشاوندانش نزد رسول الله جآمدند و از ایشان، اجازه خواستند تا آن زن، از سرمه استفاده كند. پیامبر اكرم جفرمود: «نباید سرمه استعمال كند. اگر در دوران جاهلیت، شوهر یكی از شما فوت می‌كرد، در بدترین لباسهایتان و یا در بدترین خانه‌هایتان بسرمی بردید و پس از گذشت یكسال و عبور سگی از آنجا، سرگینی پرتاب می‌كردید. و بعد از آن، غسل كرده و استفاده از زیورآلات برای شما حلال می‌شد. پس این زن، حق ندارد تا زمانی كه چهار ماه و ده روز، سپری نشده است از سرمه، استفاده كند»».

۶۲- کتاب انفاق و فضیلت انفاق بر خانواده

۱۸۶۲- «عَنْ أَبِي مَسْعُودٍ الأَنْصَارِيِّ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِذَا أَنْفَقَ الْمُسْلِمُ نَفَقَةً عَلَى أَهْلِهِ وَهُوَ يَحْتَسِبُهَا كَانَتْ لَهُ صَدَقَةً»».(بخارى: ۵۳۵۱)

ترجمه: «ابومسعود انصاری سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «اگر مسلمان، به نیت ثواب به خانواده‌اش، انفاق نماید، برایش صدقه، محسوب می‌شود»».

۱۸۶۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «السَّاعِي عَلَى الأَرْمَلَةِ وَالْمِسْكِينِ، كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، أَوِ الْقَائِمِ اللَّيْلَ الصَّائِمِ النَّهَارَ»».(بخارى: ۵۳۵۳)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «كسی كه در جهت تأمین نیازهای زنان بیوه و مساكین، تلاش می‌كند، مانند كسی است كه در راه خدا، جهاد می‌نماید و یا مانند كسی است كه شب‌ها را در عبادت بسر می‌برد و روزها را روزه می‌گیرد»».

باب (۱): ذخیره کردن قوت یک سال خانواده

۱۸۶۴- «عَنْ عُمَرَ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ يَبِيعُ نَخْلَ بَنِي النَّضِيرِ وَيَحْبِسُ لأَهْلِهِ قُوتَ سَنَتِهِمْ».(بخارى: ۵۳۵۷)

ترجمه: «عمرسمی‌گوید: نبی اكرم جخرماهای نخلستان بنی نظیر را می‌فروخت و توشه‌ی یک سال خانواده‌اش را ذخیره می‌كرد».

۶۳- کتاب آداب غذا خوردن

۱۸۶۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: أَصَابَنِي جَهْدٌ شَدِيدٌ. فَلَقِيتُ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ، فَاسْتَقْرَأْتُهُ آيَةً مِنْ كِتَابِ اللَّهِ، فَدَخَلَ دَارَهُ وَفَتَحَهَا عَلَيَّ. فَمَشَيْتُ غَيْرَ بَعِيدٍ فَخَرَرْتُ لِوَجْهِي مِنَ الْجَهْدِ وَالْجُوعِ. فَإِذَا رَسُولُ اللَّهِ ج قَائِمٌ عَلَى رَأْسِي، فَقَالَ: «يَا أَبَا هُرَيْرَةَ»! فَقُلْتُ: لَبَّيْكَ رَسُولَ اللَّهِ وَسَعْدَيْكَ. فَأَخَذَ بِيَدِي فَأَقَامَنِي وَعَرَفَ الَّذِي بِي. فَانْطَلَقَ بِي إِلَى رَحْلِهِ، فَأَمَرَ لِي بِعُسٍّ مِنْ لَبَنٍ، فَشَرِبْتُ مِنْهُ. ثُمَّ قَالَ: «عُدْ يَا أَبَا هِرٍّ». فَعُدْتُ فَشَرِبْتُ. ثُمَّ قَالَ: «عُدْ». فَعُدْتُ فَشَرِبْتُ حَتَّى اسْتَوَى بَطْنِي، فَصَارَ كَالْقِدْحِ. قَالَ: فَلَقِيتُ عُمَرَ وَذَكَرْتُ لَهُ الَّذِي كَانَ مِنْ أَمْرِي وَقُلْتُ لَهُ: فَوَلَّى اللَّهُ ذَلِكَ مَنْ كَانَ أَحَقَّ بِهِ مِنْكَ يَا عُمَرُ، وَاللَّهِ لَقَدِ اسْتَقْرَأْتُكَ الآيَةَ وَلأَنَا أَقْرَأُ لَهَا مِنْكَ. قَالَ عُمَرُ: وَاللَّهِ لأَنْ أَكُونَ أَدْخَلْتُكَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ يَكُونَ لِي مِثْلُ حُمْرِ النَّعَمِ».(بخارى: ۵۳۷۵)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: به شدت,گرسنه شدم. پس عمر بن خطاب سرا دیدم و از او خواستم كه یكی از آیات قران كریم را برایم بخواند. او آیه را برایم خواند و وارد منزل‌اش شد. اندكی، راه رفتم. اما از شدت گرسنگی، با چهره، به زمین افتادم. در آن حال، ناگهان رسول الله جرا دیدم كه بالای سرم ایستاده است. آنحضرت جفرمود: «ای ابوهریره»! گفتم: لبیک ای رسول خدا!آماده‌ی خدمتم. رسول خدا جدستم را گرفت و مرا بلند كرد و چون مشكل‌‌ام را دانست، مرا به خانه‌اش برد و دستور داد تا برایم كاسه‌ای شیر بیاورند. من از آن شیر نوشیدم. رسول خدا جفرمود: «ای اباهر‏‎‏‎! دوباره بنوش». باز هم نوشیدم. بار دیگر، فرمود: «بنوش». بار دیگر هم نوشیدم تا اینكه شكم‌‌ام مانند تیر، راست شد.

ابوهریره سمی‌گوید: آنگاه، عمر را دیدم و ماجرا را برایش باز گو نمودم وبه او گفتم: ای عمر! خداوند، این كار را به كسی سپرد كه از تو برای انجام آن، مستحق‌تر بود. به خدا سوگند، در حالی آن آیه را از تو پرسیدم كه بهتر از تو آنرا می‌دانستم. عمرسگفت: به خدا سوگند، اگر تورا به خانه می‌بردم, (وبه تو چیزی می‌دادم) برایم از شتران سرخ رنگ هم بهتر بود».

باب (۱): بسم الله گفتن و با دست راست، غذا خوردن

۱۸۶۶- «عَنْ عُمَرَ ابْنِ أَبِي سَلَمَةَ س قَالَ: كُنْتُ غُلامًا فِي حَجْرِ رَسُولِ اللَّهِ ج، وَكَانَتْ يَدِي تَطِيشُ فِي الصَّحْفَةِ، فَقَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ ج: «يَا غُلامُ، سَمِّ اللَّهَ، وَكُلْ بِيَمِينِكَ، وَكُلْ مِمَّا يَلِيكَ». فَمَا زَالَتْ تِلْكَ طِعْمَتِي بَعْدُ». (بخارى: ۵۳۷۶)

ترجمه: «عمر بن ابی سلمه سمی‌گوید: پسر بچه بودم و در آغوش رسول خدا جقرار داشتم و دستم داخل ظرف غذا، دور می‌زد. آن حضرت جفرمود: «ای پسر! بسم الله بگو و با دست راست و از جلوی خود، بخور»».

باب (۲): خوردن تا سیر شدن

۱۸۶۷- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: تُوُفِّيَ النَّبِيُّ ج حِينَ شَبِعْنَا مِنَ الأَسْوَدَيْنِ، التَّمْرِ وَالْمَاءِ».(بخارى: ۵۳۸۳)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: نبی اكرم جزمانی فوت كرد كه ما از دو چیز سیاه یعنی آب و خرما سیر می‌شدیم».

باب (۳): نان لواش و خوردن روی سفره

۱۸۶۸- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: مَا أَكَلَ النَّبِيُّ ج خُبْزًا مُرَقَّقًا، وَلاَ شَاةً مَسْمُوطَةً، حَتَّى لَقِيَ اللَّهَ».(بخارى: ۵۳۸۵)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: نبی اكرم جهرگز نان لواش و بزغاله تنورچه نخورد تا اینكه به دیدار خدا شتافت».

۱۸۶۹- «وَعَنْ أَنَسٍ س فِيْ رِوَايَةٍ قَالَ: مَا عَلِمْتُ النَّبِيَّ ج أَكَلَ عَلَى سُكْرُجَةٍ قَطُّ، وَلا خُبِزَ لَهُ مُرَقَّقٌ قَطُّ، وَلا أَكَلَ عَلَى خِوَانٍ قَطُّ. قِيلَ لِقَتَادَةَ: فَعَلامَ كَانُوا يَأْكُلُونَ؟ قَالَ: عَلَى السُّفَرِ».(بخارى: ۵۳۸۶)

ترجمه: «در روایتی دیگر, انس سمی‌گوید: سراغ ندارم كه نبی اكرم جدر ظرفهای كوچک و تشریفاتی، غذا بخورد و یا نان نازک (لواش) برایش پخته شود ویا اینكه روی میزهای نهارخوری، غذا بخورد».

مردم از قتاده كه یكی از راویان حدیث است, پرسیدند: پس روی چه چیزی غذا می‌خوردند؟ گفت: روی سفره.

باب (۴): غذای یک نفر برای دو نفر، کافی است

۱۸۷۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «طَعَامُ الاثْنَيْنِ كَافِي الثَّلاثَةِ، وَطَعَامُ الثَّلاثَةِ كَافِي الأَرْبَعَةِ»».(بخارى: ۵۳۹۲)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «غذای دو نفر برای سه نفر, و غذای سه نفر برای چهار نفر,كافی است»».

باب (۵): مؤمن در یک معده، غذا می‌خورد

۱۸۷۱- «عَنْ ابْنِ عُمَرَ ب أنَّهُ كَانَ لا يَأْكُلُ حَتَّى يُؤْتَى بِمِسْكِينٍ يَأْكُلُ مَعَهُ، فَأَدْخَلْتُ رَجُلاً يَأْكُلُ مَعَهُ فَأَكَلَ كَثِيرًا، فَقَالَ: يَا نَافِعُ، لا تُدْخِلْ هَذَا عَلَيَّ، سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «الْمُؤْمِنُ يَأْكُلُ فِي مِعًى وَاحِدٍ، وَالْكَافِرُ يَأْكُلُ فِي سَبْعَةِ أَمْعَاءٍ»».(بخارى: ۵۳۹۳)

ترجمه: «از ابن عمر بروایت است: تا وقتی كه مسكینی نمی‌آوردند كه با او غذا بخورد, غذا نمی‌خورد. نافع می‌گوید: مردی را آوردم تا با وی، غذا بخورد.آن مرد, بسیار غذا خورد. ابن عمر بگفت: ای نافع! دوباره او را نزد من نیاور. شنیدم كه نبی اكرم جمی‌فرمود: «مؤمن در یک معده, غذا می‌خورد وكافر در هفت معده»».

باب (۶): تکیه دادن و غذا خوردن

۱۸۷۲- «عَنْ أَبِي جُحَيْفَةَ س قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ النَّبِيِّ ج فَقَالَ لِرَجُلٍ عِنْدَهُ: «لا آكُلُ وَأَنَا مُتَّكِئٌ»».(بخارى: ۵۳۹۹)

ترجمه: «ابوجحیفه سمی‌گوید: نزد نبی اكرم جبودم. آنحضرت جبه مردی كه آنجا نشسته بود, فرمود: «من تكیه داده، غذا نمی‌خورم»».

باب (۷): پیامبر اکرم ج از هیچ غذایی، ایراد نگرفت

۱۸۷۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: مَا عَابَ النَّبِيُّ ج طَعَامًا قَطُّ، إِنِ اشْتَهَاهُ أَكَلَهُ وَإِنْ كَرِهَهُ تَرَكَهُ».(بخارى: ۵۴۰۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: هرگز نبی اكرمجاز غذایی, ایراد نگرفت. اگر مورد علاقه‌اش بود, می‌خورد وگر نه, آنرا ترک می‌كرد».

باب (۸): فُوت کردنِ جَو

۱۸۷۴- «عَنْ سَهْلٍ س: أَنَّهُ قِيْلَ لَهُ: هَلْ رَأَيْتُمْ فِي زَمَانِ النَّبِيِّ ج النَّقِيَّ؟ قَالَ: لاَ. فَقِيْلَ: فَهَلْ كُنْتُمْ تَنْخُلُونَ الشَّعِيرَ؟ قَالَ: لاَ. وَلَكِنْ كُنَّا نَنْفُخُهُ».(بخارى: ۵۴۱۰)

ترجمه: «از سهل سپرسیدند: آیا شما در زمان نبی اكرم جآرد سفید خالص دیدید؟ گفت: خیر. دوباره پرسیدند: آیا آرد جو را غِربال می‌كردید؟ گفت: خیر، بلكه آنرا فوت می‌كردیم».

باب (۹): آنچه که نبی اکرم ج و یارانش می‌خوردند

۱۸۷۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَسَمَ النَّبِيُّ ج يَوْمًا بَيْنَ أَصْحَابِهِ تَمْرًا، فَأَعْطَى كُلَّ إِنْسَانٍ سَبْعَ تَمَرَاتٍ، فَأَعْطَانِي سَبْعَ تَمَرَاتٍ، إِحْدَاهُنَّ حَشَفَةٌ، فَلَمْ يَكُنْ فِيهِنَّ تَمْرَةٌ أَعْجَبَ إِلَيَّ مِنْهَا، شَدَّتْ فِي مَضَاغِي».(بخارى: ۵۴۱۱)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: روزی، نبی اكرم جمیان یارانش، خرما تقسیم نمود و به هر نفر, هفت عدد خرما داد. به من نیز هفت خرما، عنایت فرمود كه یكی از آنها خشک و نامرغوب بود. من از سایر خرماها, آنرا بیشتر پسندیدم. زیرا جویدن آن، دشوار بود (و بیشتر در دهانم می‌ماند)».

۱۸۷۶- «وَعَنْهُ س: أَنَّهُ مَرَّ بِقَوْمٍ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ شَاةٌ مَصْلِيَّةٌ. فَدَعَوْهُ، فَأَبَى أَنْ يَأْكُلَ، وَقَالَ: خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ج مِنَ الدُّنْيَا وَلَمْ يَشْبَعْ مِنْ خُبْزِ الشَّعِيرِ».(بخارى: ۵۴۱۴)

ترجمه: «همچنین روایت است كه ابوهریره ساز كنار گروهی گذشت كه جلوی آنان، گوسفندی كباب شده گذاشته شده بود. آنها از او خواستند تا از آن بخورد. اما ابو هریرهسامتناع ورزید و گفت: رسول الله جدر حالی از دنیا رفت كه از نان جو, سیر نخورد».

۱۸۷۷- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: مَا شَبِعَ آلُ مُحَمَّدٍ ج مُنْذُ قَدِمَ الْمَدِينَةَ مِنْ طَعَامِ الْبُرِّ ثَلاثَ لَيَالٍ تِبَاعًا حَتَّى قُبِضَ».(بخارى: ۵۴۱۶)

ترجمه: «عایشه بمی‌گوید: اهل بیت محمد جاز زمانی كه ایشان به مدینه آمد تا هنگام وفات, سه شب پی در پی از نان گندم, سیر نخوردند».

باب (۱۰): تلبینه

۱۸۷۸- «وَعَنْهَا ب: أَنَّهَا كَانَتْ إِذَا مَاتَ الْمَيِّتُ مِنْ أَهْلِهَا، فَاجْتَمَعَ لِذَلِكَ النِّسَاءُ ثُمَّ تَفَرَّقْنَ إِلاَّ أَهْلَهَا وَخَاصَّتَهَا، أَمَرَتْ بِبُرْمَةٍ مِنْ تَلْبِينَةٍ فَطُبِخَتْ، ثُمَّ صُنِعَ ثَرِيدٌ، فَصُبَّتِ التَّلْبِينَةُ عَلَيْهَا، ثُمَّ قَالَتْ: كُلْنَ مِنْهَا فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «التَّلْبِينَةُ مُجِمَّةٌ لِفُؤَادِ الْمَرِيضِ، تَذْهَبُ بِبَعْضِ الْحُزْنِ»».(بخارى: ۵۴۱۷)

ترجمه: «همچنین از عایشه لروایت است كه هرگاه، یكی از بستگانش فوت می‌كرد و بهمین مناسبت, زنان جمع می‌شدند و سپس پراكنده می‌گشتند و فقط افراد بسیار نزدیک‌اش باقی می‌ماندند, دستور می‌داد تا یک قابلمه تلبینه (آش سبوس وشیر و عسل) پخته شود و نانِ‌ترید, فراهم گردد و از آن‌اش، روی آن بریزند. سپس می‌گفت: از آن بخورید. زیرا شنیدم كه رسول الله جفرمود: «تلبینه، باعث آ‎رامش و نشاط قلب، و از بین رفتن حزن و اندوه می‌گردد»».

باب (۱۱): غذا خوردن در ظروف نقره ای

۱۸۷۹- «عَنْ حُذَيْفَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «لا تَلْبَسُوا الْحَرِيرَ، وَلا الدِّيبَاجَ، وَلا تَشْرَبُوا فِي آنِيَةِ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ، وَلا تَأْكُلُوا فِي صِحَافِهَا، فَإِنَّهَا لَهُمْ فِي الدُّنْيَا وَلَنَا فِي الآخِرَةِ»».(بخارى: ۵۴۲۶)

ترجمه: «حذیفه سمی‌گوید: شنیدم كه نبی اكرم جمی‌فرمود: «لباس ابریشمی نپوشید و در ظرفها و كاسه‌های ساخته شده از طلا و نقره, غذا نخورید. زیرا این چیزها در دنیا، از آنِ كفار، و در آخرت، از آنِ ما خواهند بود»».

باب (۱۲): شخصی که برای برادرانش، غذا تهیه می‌کند

۱۸۸۰- «عَنْ أَبِي مَسْعُودٍ الأَنْصَارِيِّ س قَالَ: كَانَ مِنَ الأَنْصَارِ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ: أَبُو شُعَيْبٍ وَكَانَ لَهُ غُلامٌ لَحَّامٌ. فَقَالَ: اصْنَعْ لِي طَعَامًا أَدْعُو رَسُولَ اللَّهِ ج خَامِسَ خَمْسَةٍ. فَدَعَا رَسُولَ اللَّهِ ج خَامِسَ خَمْسَةٍ. فَتَبِعَهُمْ رَجُلٌ فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «إِنَّكَ دَعَوْتَنَا خَامِسَ خَمْسَةٍ، وَهَذَا رَجُلٌ قَدْ تَبِعَنَا، فَإِنْ شِئْتَ أَذِنْتَ لَهُ، وَإِنْ شِئْتَ تَرَكْتَهُ». قَالَ: بَلْ أَذِنْتُ لَهُ».(بخارى: ۵۴۳۴)

ترجمه: «ابومسعود انصاری سمی‌گوید: مردی از انصار به نام ابوشعیب، برده‌ای قصّاب داشت. روزی به برده‌اش گفت: غذایی تهیه كن. زیرا می‌خواهم رسول الله جرا با چهار نفر دیگر, دعوت نمایم. (او نیز غذایی تهیه كرد). آن مرد, پیامبر اكرم جرا با چهار نفر دیگر, دعوت نمود. اما شخص دیگری نیز با آنان آمد. نبی اكرم جبه ابوشعیب گفت: «شما پنج نفر را دعوت نمودید ولی این مرد نیز با ما آمد. پس می‌توانی به او اجازه بدهی و یا اجازه ندهی». ابو شعیب گفت: به او اجازه دادم».

باب (۱۳): خوردن خرمای تازه با خیار

۱۸۸۱- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ب قَالَ: رَأَيْتُ النَّبِيَّ ج يَأْكُلُ الرُّطَبَ بِالْقِثَّاءِ».(بخارى: ۵۴۴۰)

ترجمه: «عبدالله بن جعفر بن ابی طالب بمی‌گوید: نبی اكرم جرا دیدم كه خرمای تازه را همراه خیار، میل می‌فرمود».

باب (۱۴): خرمای تازه و خرمای خشک

۱۸۸۲- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب، قَالَ: كَانَ بِالْمَدِينَةِ يَهُودِيٌّ، وَكَانَ يُسْلِفُنِي فِي تَمْرِي إِلَى الْجِدَادِ، وَكَانَتْ لِجَابِرٍ الأَرْضُ الَّتِي بِطَرِيقِ رُومَةَ. فَجَلَسَتْ، فَخَلا عَامًا فَجَاءَنِي الْيَهُودِيُّ عِنْدَ الْجَدَادِ، وَلَمْ أَجُدَّ مِنْهَا شَيْئًا. فَجَعَلْتُ أَسْتَنْظِرُهُ إِلَى قَابِلٍ فَيَأْبَى. فَأُخْبِرَ بِذَلِكَ النَّبِيُّ ج. فَقَالَ لأَصْحَابِهِ: «امْشُوا نَسْتَنْظِرْ لِجَابِرٍ مِنَ الْيَهُودِيِّ». فَجَاءُونِي فِي نَخْلِي، فَجَعَلَ النَّبِيُّ ج يُكَلِّمُ الْيَهُودِيَّ. فَيَقُولُ: أَبَا الْقَاسِمِ! لا أُنْظِرُهُ. فَلَمَّا رَأَى النَّبِيُّ ج قَامَ فَطَافَ فِي النَّخْلِ، ثُمَّ جَاءَهُ فَكَلَّمَهُ، فَأَبَى. فَقُمْتُ فَجِئْتُ بِقَلِيلِ رُطَبٍ فَوَضَعْتُهُ بَيْنَ يَدَيِ النَّبِيِّ ج فَأَكَلَ. ثُمَّ قَالَ: «أَيْنَ عَرِيشُكَ يَا جَابِرُ»؟ فَأَخْبَرْتُهُ. فَقَالَ: «افْرُشْ لِي فِيهِ». فَفَرَشْتُه،ُ فَدَخَلَ فَرَقَدَ ثُمَّ اسْتَيْقَظَ. فَجِئْتُهُ بِقَبْضَةٍ أُخْرَى، فَأَكَلَ مِنْهَا. ثُمَّ قَامَ فَكَلَّمَ الْيَهُودِيَّ فَأَبَى عَلَيْهِ. فَقَامَ فِي الرِّطَابِ فِي النَّخْلِ الثَّانِيَةَ. ثُمَّ قَالَ: «يَا جَابِرُ! جُدَّ وَاقْضِ». فَوَقَفَ فِي الْجَدَادِ، فَجَدَدْتُ مِنْهَا مَا قَضَيْتُهُ، وَفَضَلَ مِنْهُ. فَخَرَجْتُ حَتَّى جِئْتُ النَّبِيَّ ج فَبَشَّرْتُهُ. فَقَالَ: «أَشْهَدُ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ»». (بخارى: ۵۴۴۳)

ترجمه: «جابر بن عبدالله بمی‌گوید: یک نفر از یهود مدینه تا فصل چیدن خرما به من خرما قرض می‌داد. گفتنی است كه باغ من در مسیر چاه رومه قرار داشت. در یكی از سالها, نخل‌هایم ثمر نداد. هنگام چیدن محصول, آن شخص یهودی نزد من آمد. حال آنكه در آن سال, من هیچ محصولی برداشت نكرده بودم. لذا از او تا سال آینده, مهلت می‌خواستم. اما او نمی‌پذیرفت. ماجرا به اطلاع نبی اكرمجرسید.آن حضرت جبه یارانش گفت: «برویم تا از آن شخص یهودی برای جابر, مهلت بگیریم». آنگاه آنها در نخلستانم نزد من آمدند و نبی اكرم جشروع به سخن گفتن با او نمود. و او همچنان می‌گفت: ای ابوالقاسم! به او مهلت نمی‌دهم. هنگامی كه نبی اكرم جاصرار او را دید, برخاست ودر میان نخل‌های خرما، گشتی زد و دوباره، نزدش آمد و با او صحبت كرد. اما باز هم نپذیرفت. سپس من برخاستم و اندكی خرما آوردم و جلوی نبی اكرم جگذاشتم.آن حضرت جاز آن خرما خورد. سپس فرمود: «ای جابر! سایبانت كجاست»؟ من آن را به نبی اكرمجنشان دادم. فرمود: «چیزی در آن، پهن كن». من نیز چیزی، پهن كردم. رسول خداجوارد آن شد و خوابید. سپس بیدار شد. من یک مشت، خرمای دیگر، برایش آوردم. آن حضرت جنیز قدری از آنها خورد و بار دیگر برخاست و با آن شخص یهودی، صحبت كرد. اما باز هم نپذیرفت. پیامبر اكرم جبرای بار دوم, در میان درختهای خرما, گشتی زد. آنگاه فرمود: «ای جابر! خرماها را بچین و قرض ات را ادا كن». و هنگام چیدن, خودش نیز آنجا ایستاد. من به اندازه‌ای از آن نخل‌ها, خرما چیدم كه قرض‌‌ام را ادا كردم ومقداری هم باقی ماند. سپس براه افتادم تا اینكه نزد نبی اكرم جآمدم و به او مژده دادم. رسول خدا جفرمود: «گواهی می‌دهم كه من، پیامبر خدا هستم»».

باب (۱۵): خرمای عجوه

۱۸۸۳- «عَنْ سَعْدٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ تَصَبَّحَ كُلَّ يَوْمٍ سَبْعَ تَمَرَاتٍ عَجْوَةً، لَمْ يَضُرُّهُ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ سُمٌّ وَلا سِحْرٌ»».(بخارى: ۵۴۴۵)

ترجمه: «سعد سمی‌گوید: رسول ‏الله جفرمود: «كسی كه هر روز صبح، هفت عدد خرمای عجوه (نوعی از خرماهای مدینه) بخورد، در آن روزها, زهر و جادو به او ضرری نمی‌رساند»».

باب (۱۶): لیسیدن انگشتان

۱۸۸۴- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «إِذَا أَكَلَ أَحَدُكُمْ فَلا يَمْسَحْ يَدَهُ حَتَّى يَلْعَقَهَا أَوْ يُلْعِقَهَا»». (بخارى: ۵۴۵۶)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «هنگامی كه یكی از شما غذا خورد, تا زمانی كه دست‌اش را نلیسیده و یا نلیسانده است، آنرا پاک نكند»».

باب (۱۷): دعای بعد از غذا

۱۸۸۵- «عَنْ أَبِي أُمَامَةَ س أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ إِذَا رَفَعَ مَائِدَتَهُ، قَالَ: «الْحَمْدُ لِلَّهِ كَثِيرًا طَيِّبًا مُبَارَكًا فِيهِ غَيْرَ مَكْفِيٍّ وَلا مُوَدَّعٍ وَلا مُسْتَغْنًى عَنْهُ رَبَّنَا»».(بخارى: ۵۴۵۸)

ترجمه: «ابو امامه سمی‌گوید: هنگامی كه نبی اكرمجسفره‌اش را جمع می‌كرد, می‌فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ كَثِيرًا طَيِّبًا مُبَارَكًا فِيهِ غَيْرَ مَكْفِيٍّ وَلا مُوَدَّعٍ وَلا مُسْتَغْنًى عَنْهُ رَبَّنَا». یعنی حمد و سپاس بسیار, مبارك, خالص و پاک از آنِ پروردگار ما؛ خدا؛ است كه نعمت‌هایش برگردانیده نمی‌شود و پایان ناپذیر است و انسان از او بی‌نیاز نمی‌باشد».

۱۸۸۶- «وَعَنْهُ س فِي رِوَايَةٍ: أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ إِذَا فَرَغَ مِنْ طَعَامِهِ قَالَ: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي كَفَانَا، وَأَرْوَانَا، غَيْرَ مَكْفِيٍّ، وَلا مَكْفُورٍ»».(بخارى: ۵۴۵۹)

ترجمه: «در روایتی دیگر, ابو امامه سمی‌گوید: نبی اكرم جبعد از غذا خوردن، می‌فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي كَفَانَا، وَأَرْوَانَا، غَيْرَ مَكْفِيٍّ، وَلا مَكْفُورٍ». یعنی حمد و ستایش از آنِ خدایی است كه ما را كفایت كرده و سیراب نموده است و نعمت‌هایش برگردانیده نمی‌شود ومورد ناسپاسی قرار نمی‌گیرد».

باب (۱۸): این گفتۀ خداوند متعال که می‌فرماید: «وقتی که غذا خوردید، پراکنده شوید»

۱۸۸۷- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: أَنَا أَعْلَمُ النَّاسِ بِالْحِجَابِ، كَانَ أُبَيُّ بْنُ كَعْبٍ يَسْأَلُنِي عَنْهُ، أَصْبَحَ رَسُولُ اللَّهِ ج عَرُوسًا بِزَيْنَبَ بِنْتِ جَحْشٍ، وَكَانَ تَزَوَّجَهَا بِالْمَدِينَةِ، فَدَعَا النَّاسَ لِلطَّعَامِ بَعْدَ ارْتِفَاعِ النَّهَارِ. فَجَلَسَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَجَلَسَ مَعَهُ رِجَالٌ بَعْدَ مَا قَامَ الْقَوْمُ حَتَّى قَامَ رَسُولُ اللَّهِ ج. فَمَشَى وَمَشَيْتُ مَعَهُ حَتَّى بَلَغَ بَابَ حُجْرَةِ عَائِشَةَ. ثُمَّ ظَنَّ أَنَّهُمْ خَرَجُوا. فَرَجَعْتُ مَعَهُ، فَإِذَا هُمْ جُلُوسٌ مَكَانَهُمْ. فَرَجَعَ وَرَجَعْتُ مَعَهُ الثَّانِيَةَ حَتَّى بَلَغَ بَابَ حُجْرَةِ عَائِشَةَ، فَرَجَعَ وَرَجَعْتُ مَعَهُ، فَإِذَا هُمْ قَدْ قَامُوا. فَضَرَبَ بَيْنِي وَبَيْنَهُ سِتْرًا وَأُنْزِلَ الْحِجَابُ».(بخارى: ۵۴۶۶)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: من از همه مردم (سبب نزول) حجاب را بهتر می‌دانم تا جایی كه ابی بن كعب ساز من درباره آن می‌پرسید. شایان ذكر است كه رسول خدا جدر مدینه منوره، با زینب دختر حجش سازدواج كرده بود وصبح روز عروسی, پس از بر آمدن آفتاب، مردم را به صرف غذا دعوت نمود. پس از اینكه مردم برخاستند, رسول خدا جنشست وعده‌ای از مردم نیز آنقدر همراه او نشستند كه آنحضرت جبرخاست و رفت. من نیز همراه ایشان رفتم تا اینكه به دروازه اتاق عایشه لرسید. آنگاه به این گمان كه آنها رفته‌اند, دوباره به خانه برگشت. من نیز همراه او برگشتم. اما آنها همچنان سر جایشان، نشسته بودند. رسول خدا جبرای بار دوم برگشت. من نیز همراه او برگشتم تا اینكه به دروازه خانه عایشه رسید. سپس برگشت و من نیز همراه او برگشتم. این بار، آنها برخاسته بودند. آنگاه رسول خدا جمیان من و خودش، پرده‌ای انداخت و حكم حجاب, نازل شد».

۶۴- کتاب آداب عقیقه

باب (۱): نام گذاری مولود

۱۸۸۸- «عَنْ أَبِي مُوسَى س قَالَ: وُلِدَ لِي غُلامٌ فَأَتَيْتُ بِهِ النَّبِيَّ ج فَسَمَّاهُ إِبْرَاهِيمَ، فَحَنَّكَهُ بِتَمْرَةٍ، وَدَعَا لَهُ بِالْبَرَكَةِ، وَدَفَعَهُ إِلَيَّ».(بخارى: ۵۴۶۷)

ترجمه: «ابوموسی سمی‌گوید: صاحب فرزند پسری شدم. او را نزد نبی اكرم جآوردم. آنحضرت جاو را ابراهیم نامید. سپس خرمایی جوید و به كام‌اش مالید و برایش دعای بركت نمود و او را به من تحویل داد».

۱۸۸۹- «عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ أَبِي بَكْرٍ ب: أَنَّهَا وَلَدَتْ عَبْدَاللَّهِ بْنِ الزُّبَيْرِ. تَقَدَّمَ فِي حَدِيثِ الهِجْرَةِ، وَزَادَ هُنَا: فَفَرِحُوا بِهِ فَرَحًا شَدِيدًا، لأَنَّهُمْ قِيلَ لَهُمْ: إِنَّ الْيَهُودَ قَدْ سَحَرَتْكُمْ، فَلا يُولَدُ لَكُمْ».(بخارى: ۵۴۶۹)

ترجمه: «اسماء دختر ابوبكر بمی‌گوید: هنگامی كه عبدالله بن زبیر ببدنیا آمد... حدیث در گذشته بیان شد (كه او را نزد رسول الله جآوردم. پیامبر اكرم جخرمایی جوید و آنرا در دهان كودک گذاشت و برایش دعای بركت نمود). اسماء در این حدیث می‌افراید: مسلمانان از متولد شدن عبدالله, بسیار خوشحال شدند زیرا به آنها گفته بودند كه یهودیها برای شما جادو كرده‌اند و شما صاحب فرزند, نخواهید شد».

باب (۲): نظافت کردن کودک، هنگام ذبح عقیقه

۱۸۹۰- «عَنْ سَلْمَانَ بْنِ عَامِرٍ الضَّبِّيِّ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «مَعَ الْغُلامِ عَقِيقَةٌ، فَأَهْرِيقُوا عَنْهُ دَمًا، وَأَمِيطُوا عَنْهُ الأَذَى»».(بخارى: ۵۴۷۱)

ترجمه: «سلمان بن عامر ضبی سمی‌گوید: شنیدم كه رسول الله جفرمود: «با متولد شدن هر پسری, عقیقه‌ای وجود دارد. پس برایش گوسفندی، ذبح كنید و او را تمیز نمایید». (غسل‌اش دهید و سرش را بتراشید)».

باب (۳): فَرَع

۱۸۹۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لا فَرَعَ، وَلا عَتِيرَةَ». وَالْفَرَعُ: أَوَّلُ النِّتَاجِ كَانُوا يَذْبَحُونَهُ لِطَوَاغِيتِهِمْ، وَالْعَتِيرَةُ فِي رَجَبٍ».(بخارى: ۵۴۷۳)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی ‏اكرم جفرمود: «فرع و عتیره‌ای، وجود ندارد‌». شایان ذكر است كه فرع، به اولین حمل حیوان می‌گفتند كه آنرا برای طاغوت‌هایشان (بتها) ذبح می‌كردند و عتیره, حیوانی بود كه آنرا در ماه رجب, ذبح می‌كردند».

۵۶- کتاب ذبح و شکار

باب (۱): گفتن بسم الله، هنگام شکار کردن

۱۸۹۲- «عَنْ عَدِيِّ بْنِ حَاتِمٍ س قَالَ: سَأَلْتُ النَّبِيَّ ج عَنْ صَيْدِ الْمِعْرَاضِ، قَالَ: «مَا أَصَابَ بِحَدِّهِ فَكُلْهُ، وَمَا أَصَابَ بِعَرْضِهِ فَهُوَ وَقِيذٌ». وَسَأَلْتُهُ عَنْ صَيْدِ الْكَلْبِ، فَقَالَ: «مَا أَمْسَكَ عَلَيْكَ فَكُلْ، فَإِنَّ أَخْذَ الْكَلْبِ ذَكَاةٌ، وَإِنْ وَجَدْتَ مَعَ كَلْبِكَ أَوْ كِلابِكَ كَلْبًا غَيْرَهُ، فَخَشِيتَ أَنْ يَكُونَ أَخَذَهُ مَعَهُ وَقَدْ قَتَلَهُ، فَلا تَأْكُلْ، فَإِنَّمَا ذَكَرْتَ اسْمَ اللَّهِ عَلَى كَلْبِكَ، وَلَمْ تَذْكُرْهُ عَلَى غَيْرِهِ»».(بخارى: ۵۴۷۵)

ترجمه: «عدی بن حاتم سمی‌گوید: از نبی اكرم جدر مورد شكاری كه با تیر بدون پَر, شكار شود، پرسیدم. فرمود: «اگر لبه تیزش به شكار, اصابت كرده بود, آنرا بخور. در غیر این صورت, آن شكار به گوسفندی می‌ماند كه با چوب، كشته شده باشد». (خوردن آن، جایز نیست).

همچنین از رسول الله جدرباره حكم شكار سگ، پرسیدم. فرمود: «شكاری را كه برایت نگه داشت, آنرا بخور. زیرا گرفتن سگ, مانند ذبح كردن است. ولی اگر با سگ یا سگهایت، سگ دیگری را دیدی و بیم آن می‌رفت كه آن سگ، شكار را گرفته و كشته باشد, آنرا نخور. زیرا تو هنگام فرستادن سگ خودت, بسم الله گفته‌ای نه سگ دیگر»».

باب (۲): شکار کردن به وسیلۀ تیر وکمان

۱۸۹۳- «عَنْ أَبِي ثَعْلَبَةَ الْخُشَنِيِّ س قَالَ: قُلْتُ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ، إِنَّا بِأَرْضِ قَوْمٍ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ، أَفَنَأْكُلُ فِي آنِيَتِهِمْ؟ وَبِأَرْضِ صَيْدٍ، أَصِيدُ بِقَوْسِي وَبِكَلْبِي الَّذِي لَيْسَ بِمُعَلَّمٍ وَبِكَلْبِي الْمُعَلَّمِ، فَمَا يَصْلُحُ لِي؟ قَالَ: «أَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ فَإِنْ وَجَدْتُمْ غَيْرَهَا فَلا تَأْكُلُوا فِيهَا، وَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَاغْسِلُوهَا وَكُلُوا فِيهَا، وَمَا صِدْتَ بِقَوْسِكَ فَذَكَرْتَ اسْمَ اللَّهِ فَكُلْ، وَمَا صِدْتَ بِكَلْبِكَ الْمُعَلَّمِ فَذَكَرْتَ اسْمَ اللَّهِ فَكُلْ، وَمَا صِدْتَ بِكَلْبِكَ غَيْرِ مُعَلَّمٍ فَأَدْرَكْتَ ذَكَاتَهُ فَكُلْ»».(بخارى: ۵۴۷۸)

ترجمه: «ابوثعلبه خُشنی سمی‌گوید: عرض كردم: ای پیامبر خدا! ما در سرزمین اهل كتاب (یهود ونصاری) زندگی می‌كنیم. آیا می‌توانیم در ظرفهایشان، غذا بخوریم؟ همچنین در سرزمین ما شكار، زیاد است و من با كمانم و سگ تربیت یافته‌ام وغیر تربیت یافته‌ام, شكار می‌كنم. خوردن كدامیک از این شكارها برایم مناسب است؟ فرمود: «در پاسخ سؤالی كه درباره اهل كتاب پرسیدی, باید بگویم كه اگر ظرفها‌ی دیگری وجود داشت, در ظرفهای آنان, غذا نخورید. در غیر این صورت, ظرفهای آنان را بشویید ودر آنها، غذا بخورید. وحیوانی را كه با كمان ات شكار می‌كنی و هنگام شكار كردن, بسم الله می‌گویی, بخور. همچنین حیوانی را كه با سگ تربیت یافته ات شكار می‌كنی، بخور»».

باب (۳): حکم شکار کردن با سنگ

۱۸۹۴- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ مُغَفَّلٍ س: أَنَّهُ رَأَى رَجُلاً يَخْذِفُ، فَقَالَ لَهُ: لا تَخْذِفْ، فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج نَهَى عَنِ الْخَذْفِ، أَوْ كَانَ يَكْرَهُ الْخَذْفَ، وَقَالَ: «إِنَّهُ لا يُصَادُ بِهِ صَيْدٌ، وَلا يُنْكَى بِهِ عَدُوٌّ، وَلَكِنَّهَا قَدْ تَكْسِرُ السِّنَّ، وَتَفْقَأُ الْعَيْنَ». ثُمَّ رَآهُ بَعْدَ ذَلِكَ يَخْذِفُ، فَقَالَ لَهُ: أُحَدِّثُكَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج أَنَّهُ نَهَى عَنِ الْخَذْفِ، أَوْ كَرِهَ الْخَذْفَ، وَأَنْتَ تَخْذِفُ؟ لا أُكَلِّمُكَ كَذَا وَكَذَا».(بخارى: ۵۴۷۹)

ترجمه: «از عبدالله بن مغفل سروایت است كه او مردی را دید كه سنگ ریزه پرتاب می‌كند. به او گفت: سنگ ریزه، پرتاب نكن. زیرا رسول الله جاز این كار, منع فرمود و یا این كار را ناپسند می‌دانست و فرمود: «با پرتاب سنگریزه, نه كسی می‌تواند، شكار كند و نه به دشمن، آسیبی برساند. ولی چه بسا كه باعث شكستن دندانی شود و چشمی را كور كند».

پس از مدتی، باز هم همان شخص را دید كه سنگریزه پرتاب می‌كند. به او گفت: به تو می‌گویم: رسول خدا جاز پرتاب سنگریزه, منع فرمود یا آنرا ناپسند می‌دانست. باز هم سنگریزه پرتاب می‌كنی؟! فلان مدت، با تو سخن نخواهم گفت».

باب (۴): حکم نگهداری سگ غیر شکاری و غیر گله

۱۸۹۵- «عن ابْنَ عُمَرَ ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَنِ اقْتَنَى كَلْبًا لَيْسَ بِكَلْبِ مَاشِيَةٍ، أَوْ ضَارِيَةٍ، نَقَصَ كُلَّ يَوْمٍ مِنْ عَمَلِهِ قِيرَاطَانِ»».(بخارى:۵۴۸۰)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «هركس، سگی بجز سگ گله و یا سگ شكاری, نگه داری كند, روزانه دو قیراط از پاداش اعمال‌اش، كاسته می‌شود»».

باب (۵): اگر شکار، دو یا سه روز از دید شکارچی، پنهان ماند

۱۸۹۶- «عَنْ عَدِيِّ بْنِ حَاتِمٍ س تَقَدَّمَ قَرِيباً وَزَادَ فِي هَذِهِ الرِّوَايَةِ: «وَإِنْ رَمَيْتَ الصَّيْدَ فَوَجَدْتَهُ بَعْدَ يَوْمٍ أَوْ يَوْمَيْنِ، لَيْسَ بِهِ إِلاَّ أَثَرُ سَهْمِكَ فَكُلْ، وَإِنْ وَقَعَ فِي الْمَاءِ فَلا تَأْكُلْ»».(بخارى: ۵۴۸۵)

ترجمه: «روایت عدی بن حاتمسچند حدیث قبل، بیان شد. در این روایت، می‌گوید: نبی اكرم جدر ادامه آن، فرمود: «اگر بسوی شكاری، تیر‌اندازی كردی و بعد از یک یا دو روز، آنرا یافتی و فقط اثر تیر تو بر آن وجود داشت, آنرا بخور. ولی اگر در آب، افتاده بود، آنرا نخور»».

باب (۶): خوردن ملخ

۱۸۹۷- «عَنِ ابْنِ أَبِي أَوْفَى ب قَالَ: غَزَوْنَا مَعَ النَّبِيِّ ج سَبْعَ غَزَوَاتٍ، أَوْ سِتًّا، كُنَّا نَأْكُلُ مَعَهُ الْجَرَادَ».(بخارى: ۵۴۹۵)

ترجمه: «عبدالله بن ابی اوفی بمی‌گوید: هفت یا شش غزوه، همراه نبی اكرم جبودیم و با ایشان, ملخ می‌خوردیم».

باب (۷): نحر کردن و ذبح نمودن

۱۸۹۸- «عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ أَبِي بَكْرٍ ب قَالَتْ: نَحَرْنَا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج فَرَسًا فَأَكَلْنَاهُ».(بخارى: ۵۵۱۲)

ترجمه: «اسماء دختر ابوبكر بمی‌گوید: در زمان رسول الله جاسبی را نحر كردیم[۱۳] و ‏خوردیم».

[۱۳] نحر كردن به معنای بریدن رگها و گلوی حیوان از كنار سینه ی آن است كه شتر معمولا اینگونه ذبح می شود.

باب (۸): مُثله کردن و هدف قرار دادن حیوان

۱۸۹۹- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أنَّهُ مَرّ بِنَفَرٍ نَصَبُوا دَجَاجَةً يَرْمُونَهَا. فَلَمَّا رَأَوْهُ تَفَرَّقُوا عَنْهَا، فَقَالَ ابْنُ عُمَرَ: مَنْ فَعَلَ هَذَا؟ إِنَّ النَّبِيَّ ج لَعَنَ مَنْ فَعَلَ هَذَا».(بخارى:۵۵۱۵)

ترجمه: «از ابن عمر بروایت است كه ایشان ازكنار تعدادی می‌گذشت كه مرغی را هدف قرار داده بودند و بسوی آن، تیر‌اندازی می‌كردند. هنگامی كه ابن عمر برا دیدند، پراكنده شدند. ابن عمر گفت: این كار را چه كسی انجام داده است؟ كسی را كه چنین كاری بكند، نبی اكرم جلعنت نموده است».

۱۹۰۰- «وَعَنْهُ ب فِيْ رِوَايَةٍ: لَعَنَ النَّبِيُّ ج مَنْ مَثَّلَ بِالْحَيَوَانِ».

ترجمه: «ابن عمر بدر روایتی دیگر، می‌گوید: نبی اكرم جكسی را كه حیوانات زنده را مُثله كند (اعضایش را قطع كند) لعنت نمود».

باب (۹): گوشت مرغ

۱۹۰۱- «عَنْ أَبِي مُوسَى س قَالَ: رَأَيْتُ النَّبِيَّ ج يَأْكُلُ دَجَاجًا». (بخارى: ۵۵۱۷)

ترجمه: «ابوموسی سمی‌گوید: نبی ‏اكرم جرا دیدم كه گوشت مرغ، میل می‌فرمود».

باب (۱۰): خوردن گوشت حیوانات درنده

۱۹۰۲- «عَنْ أَبِي ثَعْلَبَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج نَهَى عَنْ أَكْلِ كُلِّ ذِي نَابٍ مِنَ السِّبَاعِ».(بخارى: ۵۵۳۰)

ترجمه: «ابوثعلبه سمی‌گوید: رسول الله جاز خوردن گوشت حیوانات درنده، منع فرمود».

باب (۱۱): مُشک

۱۹۰۳- «عَنْ أَبِي مُوسَى س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَثَلُ الْجَلِيسِ الصَّالِحِ وَالسَّوْءِ، كَحَامِلِ الْمِسْكِ وَنَافِخِ الْكِيرِ، فَحَامِلُ الْمِسْكِ إِمَّا أَنْ يُحْذِيَكَ، وَإِمَّا أَنْ تَبْتَاعَ مِنْهُ، وَإِمَّا أَنْ تَجِدَ مِنْهُ رِيحًا طَيِّبَةً، وَنَافِخُ الْكِيرِ إِمَّا أَنْ يُحْرِقَ ثِيَابَكَ، وَإِمَّا أَنْ تَجِدَ رِيحًا خَبِيثَةً»».(بخارى: ۵۵۳۴)

ترجمه: «ابوموسی سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «مثال همنشین خوب و بد, مانند حامل مُشک و دمنده دَمِ آهنگر است. حامل مشک یا به تو مشک می‌دهد یا از او می‌خری و یا اینكه بوی خوش آن، به مشام ات می‌رسد. و دمنده‌ی دَم آهنگر یا لباسهایت را می‌سوزاند و یا بوی بد آن، به مشام ات می‌رسد»».

باب (۱۲): نشانه‌گذاری بر صورت

۱۹۰۴- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: نَهَى النَّبِيُّ ج أَنْ تُضْرَبَ الصُّورَةُ».(بخارى: ۵۵۴۱)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: نبی اكرم جاز زدن به صورت, منع فرمود. (بدین جهت، ابن عمربنشانه گذاری بر صورت را ناپسند می‌دانست)».

۶۶- کتاب آداب قربانی

باب (۱): خوردن و ذخیره کردن گوشت قربانی

۱۹۰۵- «عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الأَكْوَعِ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «مَنْ ضَحَّى مِنْكُمْ، فَلا يُصْبِحَنَّ بَعْدَ ثَالِثَةٍ وَبَقِيَ فِي بَيْتِهِ مِنْهُ شَيْءٌ». فَلَمَّا كَانَ الْعَامُ الْمُقْبِلُ قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، نَفْعَلُ كَمَا فَعَلْنَا عَامَ الْمَاضِي؟ قَالَ: «كُلُوا وَأَطْعِمُوا وَادَّخِرُوا، فَإِنَّ ذَلِكَ الْعَامَ كَانَ بِالنَّاسِ جَهْدٌ، فَأَرَدْتُ أَنْ تُعِينُوا فِيهَا»». (بخارى: ۵۵۶۹)

ترجمه: «سلمه بن اكوع سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «هركس از شما قربانی كرده است, نباید صبح روز سوم، چیزی از آن، در خانه‌اش، باقی بماند». سال بعد، مردم گفتند: ای رسول خدا! آیا مانند سال گذشته، عمل كنیم؟ فرمود: «بخورید و به دیگران نیز بخورانید و ذخیره كنید. سال گذشته، مردم دچار قحط سالی شده بودند لذا خواستم كه به آنها كمک كنید»».

۱۹۰۶- «عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س: أنَّهُ صَلَّى الْعِيْدَ يَوْمَ الأَضْحَى قَبْلَ الْخُطْبَةِ، ثُمَّ خَطَبَ النَّاسَ فَقَالَ: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَدْ نَهَاكُمْ عَنْ صِيَامِ هَذَيْنِ الْعِيدَيْنِ، أَمَّا أَحَدُهُمَا فَيَوْمُ فِطْرِكُمْ مِنْ صِيَامِكُمْ، وَأَمَّا الآخَرُ فَيَوْمٌ تَأْكُلُونَ مِنْ نُسُكِكُمْ»».(بخارى: ۵۵۷۳)

ترجمه: «از عمر بن خطاب سروایت است كه ایشان نماز عیدِ قربان را قبل از ایراد خطبه اقامه نمود. سپس برای مردم، به ایراد خطبه پرداخت و فرمود: ای مردم! همانا رسول خدا جشما را از روزه گرفتن این دو عید, منع فرمود. زیرا یكی از آندو، روز عید فطر است كه شما روزه‌هایتان را افطار می‌كنید. و دیگری، روزی است كه شما قربانی‌هایتان را می‌خورید».

۶۷- کتاب نوشیدنیها

۱۹۰۷- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ شَرِبَ الْخَمْرَ فِي الدُّنْيَا، ثُمَّ لَمْ يَتُبْ مِنْهَا، حُرِمَهَا فِي الآخِرَةِ»».(بخارى: ۵۵۷۵)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هركس, در دنیا شراب بنوشد و از آن، توبه نكند, از شراب آخرت، محروم خواهد شد»».

۱۹۰۸- «عَنِ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «لا يَزْنِي الزَّانِي حِينَ يَزْنِي وَهُوَ مُؤْمِنٌ، وَلا يَشْرَبُ الْخَمْرَ حِينَ يَشْرَبُهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ، وَلا يَسْرِقُ السَّارِقُ حِينَ يَسْرِقُ وَهُوَ مُؤْمِنٌ»».(بخارى: ۵۵۷۸)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی ‏اكرم جفرمود: «زناكار، هنگام ارتكاب عمل زنا, مؤمن نیست. شراب خوار، هنگام خوردن شراب, مؤمن نیست وسارق هم هنگام سرقت, مؤمن نیست»».

۱۹۰۹- «وَعَنْهُ س فِيْ رِوَايَةٍ أَيْضًا: «وَلا يَنْتَهِبُ نُهْبَةً ذَاتَ شَرَفٍ يَرْفَعُ النَّاسُ إِلَيْهِ أَبْصَارَهُمْ فِيهَا حِينَ يَنْتَهِبُهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ»».(بخاري: ۵۵۷۸)

ترجمه: «در روایتی دیگر از ابوهریره سآمده است كه رسول اكرم جفرمود: «و همچنین چپاولگری كه مال با ارزشی را غارت می‌كند كه مردم به آن، چشم دوخته‌اند, هنگام چپاول، مؤمن نیست»».

باب (۱): شرابی که از عسل ساخته می‌شود

۱۹۱۰- «عَنِ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ج عَنِ الْبِتْعِ وَهُوَ نَبِيذُ الْعَسَلِ، وَكَانَ أَهْلُ الْيَمَنِ يَشْرَبُونَهُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «كُلُّ شَرَابٍ أَسْكَرَ فَهُوَ حَرَامٌ»».(بخارى: ۵۵۸۶)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: از رسول‏ الله جدرباره شراب عسل كه مردم یمن از آن می‌نوشیدند, پرسیدند. رسول خدا جفرمود: «هر شرابی كه انسان را مست كند، حرام است»».

۱۹۱۱- «عن أَبُي عَامِرٍ الأَشْعَرِيُّ س: أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «لَيَكُونَنَّ مِنْ أُمَّتِي أَقْوَامٌ يَسْتَحِلُّونَ الْحِرَ، وَالْحَرِيرَ، وَالْخَمْرَ، وَالْمَعَازِفَ، وَلَيَنْزِلَنَّ أَقْوَامٌ إِلَى جَنْبِ عَلَمٍ، يَرُوحُ عَلَيْهِمْ بِسَارِحَةٍ لَهُمْ، يَأْتِيهِمْ لِحَاجَةٍ، فَيَقُولُونَ: ارْجِعْ إِلَيْنَا غَدًا، فَيُبَيِّتُهُمُ اللَّهُ وَيَضَعُ الْعَلَمَ، وَيَمْسَخُ آخَرِينَ قِرَدَةً وَخَنَازِيرَ، إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»». (بخارى: ۵۵۹۰)

ترجمه: «ابوعامر اشعری سمی‌گوید: شنیدم كه نبی ‏اكرم جفرمود: «در میان امت من افرادی پیدا خواهند شد كه زنا، ابریشم، شراب و آلات موسیقی را حلال می‏دانند. همچنین افرادی خواهند آمد كه در قله كوه‏ها زندگی می‌كنند و هنگام شام كه چوپان, گوسفندان آنها را به خانه می‏آورد، اگر مسكینی نزد آنان بیاید و از آنان، چیزی بخواهد, می‌گویند: فردا بیا. اما شب هنگام, خداوند آنها را هلاک می‌كند و كوه را بالای آنان، می‏اندازد. و گروهی دیگر را مسخ می‌كند و تا روز قیامت, به خوک و میمون، تبدیل می‌نماید»».

باب (۲): گرفتن شیرۀ خرما در ظرفهای عادی و سنگی

۱۹۱۲- «عَنْ أَبِي أُسَيْدٍ السَّاعِدِيِّ: أَنَّهُ دَعَا رَسُولَ اللَّهِ ج فِي عُرْسِهِ، فَكَانَتْ امْرَأَتُهُ خَادِمَهُمْ وَهِيَ الْعَرُوسُ، قَالَتْ: أَتَدْرُونَ مَا سَقَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج؟ أَنْقَعْتُ لَهُ تَمَرَاتٍ مِنْ اللَّيْلِ فِي تَوْرٍ». (بخارى: ۵۵۹۱)

ترجمه: «از ابواُسید ساعدی سروایت است كه او رسول خدا جرا به جشن عروسی‌اش دعوت نمود. و همسرش كه همان عروس بود، آنان را پذیرایی می‌كرد. (گفتنی است كه این ماجرا قبل از نزول حجاب بود). و (بعدها) می‌گفت: آیا می‌دانید كه با چه چیزی از رسول خدا جپذیرایی كردم؟ چند عدد خرما از شب گذشته، برایش در ظرفی كه از سنگ ساخته شده بود، داخل آب گذاشته بودم (و با آنها از ایشان، پذیرایی نمودم)».

باب(۳): اجازۀ استفاده از ظروفی که قبلا استفادۀ از آنها، منع شده بود

۱۹۱۳- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب قَالَ: لَمَّا نَهَى النَّبِيُّ ج عَنْ الأَسْقِيَةِ قِيلَ لِلنَّبِيِّ ج: لَيْسَ كُلُّ النَّاسِ يَجِدُ سِقَاءً. فَرَخَّصَ لَهُمْ فِي الْجَرِّ غَيْرِ الْمُزَفَّتِ».(بخارى: ۵۹۹۳)

ترجمه: «عبد الله بن عمرو بمی‌گوید: هنگامی كه نبی اكرم جاز نوشیدن در بعضی از ظرفها (كه در آنها شراب ساخته می‌شد) منع فرمود، به آنحضرت جگفتند: همه مردم به ظرفهای دیگر، دسترسی ندارند؟ آنگاه نبی اكرم جبه آنها اجازه داد تا از كوزه‌هایی كه قیر اندود نشده‌اند، استفاده كنند».

باب (۴): کسی که می‌گوید: نباید خرمای رسیده و نرسیده را در صورتی که مست کننده باشند، با هم مخلوط کرد و همچنین نباید دو خورش را با هم، مخلوط کرد

۱۹۱۴- «عَنْ أَبِي قَتَادَةَ س قَالَ: نَهَى النَّبِيُّ ج أَنْ يُجْمَعَ بَيْنَ التَّمْرِ وَالزَّهْوِ، وَالتَّمْرِ وَالزَّبِيبِ، وَلْيُنْبَذْ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا عَلَى حِدَةٍ».(بخارى: ۵۶۰۲)

ترجمه: «ابوقتاده سمی‌گوید: نبی اكرم جاز گرفتن شیره خرمای رسیده و نارس بایكدیگر و همچنین از گرفتن شیره خرما و كشمش با یكدیگر, منع فرمود. پس شیره‌ی هر یک از آنها باید بطور جداگانه، گرفته شود».

باب (۵): نوشیدن شیر

۱۹۱۵- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: جَاءَ أَبُو حُمَيْدٍ بِقَدَحٍ مِنْ لَبَنٍ مِنَ النَّقِيعِ، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَلاَّ خَمَّرْتَهُ، وَلَوْ أَنْ تَعْرُضَ عَلَيْهِ عُودًا»».(بخارى: ۵۶۰۶)

ترجمه: «جابر بن عبدالله بمی‌گوید: ابوحمید یک لیوان شیر از منطقه نقیع آورد. رسول ‏اكرم جخطاب به او فرمود: «آیا لیوان را نپوشانیدی؟ اگر چه یک قطعه چوب، روی آن می‏گذاشتی»».

۱۹۱۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «نِعْمَ الصَّدَقَةُ: اللِّقْحَةُ الصَّفِيُّ مِنْحَةً، وَالشَّاةُ الصَّفِيُّ مِنْحَةً، تَغْدُو بِإِنَاءٍ وَتَرُوحُ بِآخَرَ»».(بخارى: ۵۶۰۸)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «بهترین صدقه, بخشیدن شیرِ شترِ نو زا وگوسفند شیردِهی است كه هر صبح و شام, یک ظرف شیر می‌دهد»».

باب (۶): نوشیدن شیر با آب

۱۹۱۷- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج دَخَلَ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الأَنْصَارِ وَمَعَهُ صَاحِبٌ لَهُ، فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ج: «إِنْ كَانَ عِنْدَكَ مَاءٌ بَاتَ هَذِهِ اللَّيْلَةَ فِي شَنَّةٍ وَإِلاَّ كَرَعْنَا». قَالَ: وَالرَّجُلُ يُحَوِّلُ الْمَاءَ فِي حَائِطِهِ، قَالَ: فَقَالَ الرَّجُلُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، عِنْدِي مَاءٌ بَائِتٌ. فَانْطَلِقْ إِلَى الْعَرِيشِ، قَالَ: فَانْطَلَقَ بِهِمَا فَسَكَبَ فِي قَدَحٍ، ثُمَّ حَلَبَ عَلَيْهِ مِنْ دَاجِنٍ لَهُ، قَالَ: فَشَرِبَ رَسُولُ اللَّهِ ج، ثُمَّ شَرِبَ الرَّجُلُ الَّذِي جَاءَ مَعَهُ».(بخارى: ۵۶۱۳)

ترجمه: «جابر بن عبدالله بمی‌گوید: نبی اكرم جبا یكی از یارانش (ابوبكر) نزد یک مرد انصاری رفت و به او فرمود: «اگر نزد تو آبی وجود دارد كه دیشب در مشک بوده است, برایمان بیاور. در غیر این صورت, با دهانمان از حوض، آب می‌نوشیم». آن مرد در حالی كه باغ‌اش را آبیاری می‌كرد و آب را از جایی به جایی دیگر, منتقل می‌ساخت, گفت: ای رسول خدا! مشك, آب دارد. شما به سایبان بروید. سپس آنها را به سایبان برد و در كاسه‌ای، آب ریخت و گوسفندش را در آن دوشید. آنگاه، رسول الله جاز آن نوشید و در پایان, مردی كه همراه ایشان آمده بود نیز از آن نوشید».

باب (۷): ایستاده آب نوشیدن

۱۹۱۸- «عَنْ عَلِيٍّ س: أنَّهُ أَتَى عَلَى بَابِ الرَّحَبَةِ فَشَرِبَ قَائِمًا، فَقَالَ: إِنَّ نَاسًا يَكْرَهُ أَحَدُهُمْ أَنْ يَشْرَبَ وَهُوَ قَائِمٌ، وَإِنِّي رَأَيْتُ النَّبِيَّ ج فَعَلَ كَمَا رَأَيْتُمُونِي فَعَلْتُ».(بخارى: ۵۶۱۵)

ترجمه: «از علی ابن ابی طالب سروایت است كه ایشان به دروازه رحبه (در كوفه) آمد وایستاده, آب نوشید و گفت: بعضی از مردم, آب نوشیدن را در حالت ایستاده, ناپسند می‌دانند در حالی كه من نبی اكرم جرا دیدم كه ایستاده، آب نوشید همانگونه كه شما مرا دیدید كه ایستاده, آب نوشیدم».

۱۹۱۹- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: شَرِبَ النَّبِيُّ ج قَائِمًا مِنْ زَمْزَمَ».(بخارى: ۵۶۱۷)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: «نبی اكرم جاز آب زمزم، ایستاده نوشید»».

باب (۸): آب نوشیدن از دهانۀ مشک

۱۹۲۰- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س قَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج عَنِ اخْتِنَاثِ الأَسْقِيَةِ، يَعْنِي الشُّرْبُ مِنْ أَفْوَاهِهَا».(بخارى: ۵۶۲۵)

ترجمه: «ابو سعید خدری سمی‌گوید: «رسول الله جاز نوشیدن آب از دهانه مشك, منع فرمود»».

۱۹۲۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج عَنِ الشُّرْبِ مِنْ فَمِ الْقِرْبَةِ أَوِ السِّقَاءِ، وَأَنْ يَمْنَعَ جَارَهُ أَنْ يَغْرِزَ خَشَبَهُ فِي دَارِهِ».(بخارى: ۵۶۲۷)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه رسول الله جاز نوشیدن آب از دهانه مشک، منع فرمود. و همچنین از اینكه شخص نگذارد تا همسایه چوب‌اش را بر دیوارش بگذرد, منع كرد».

باب (۹): نهی کردن از تنفس در ظرف آب، و نوشیدن آب با دو یا سه نفس

۱۹۲۲- «عن أَنَسٍ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ يَتَنَفَّسُ ثَلاثًا». (بخارى: ۵۶۳۱)

ترجمه: «انسسمی‌گوید: نبی اكرم ج(هنگام نوشیدن آب) سه بار، تنفس می‌كرد».

باب (۱۰): ظرفهای نقره ای

۱۹۲۳- «عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ ل زَوْجِ النَّبِيِّ ج: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «الَّذِي يَشْرَبُ فِي إِنَاءِ الْفِضَّةِ، إِنَّمَا يُجَرْجِرُ فِي بَطْنِهِ نَارَ جَهَنَّمَ»».(بخارى: ۵۶۳۴)

ترجمه: «ام سلمه ل؛همسر گرامی نبی اكرم ج؛ می‌گوید: رسول الله جفرمود: «هر كس در ظرف نقره ای, آب بنوشد, در واقع، آتش دوزخ در شكمش می‌ریزد»».

باب (۱۱): آشامیدن در لیوان

۱۹۲۴- «عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ س قَالَ: أتى النَّبِيُّ ج سَقِيفَةَ بَنِي سَاعِدَةَ، فَقَالَ: «اسْقِنَا يَا سَهْلُ». فَسْقَيْتُهُمْ فِي قَدَحِ. قَالَ الرَّاوِي: فَأَخْرَجَ لَنَا سَهْلٌ ذَلِكَ الْقَدَحَ فَشَرِبْنَا مِنْهُ، ثُمَّ اسْتَوْهَبَهُ عُمَرُ بْنُ عَبْدِالْعَزِيزِ بَعْدَ ذَلِكَ، فَوَهَبَهُ لَهُ».(بخارى: ۵۶۳۷)

ترجمه: «سهل بن سعد سمی‌گوید: نبی اكرم جبه سقیفه بنی ساعده آمد و فرمود: «ای سهل! به ما آب بده». پس من در لیوانی، به ایشان، آب دادم.

راوی می‌گوید: سپس سهل آن لیوان را بیرون آورد و ما نیز در آن، آب نوشیدیم. سرانجام، عمر بن عبدالعزیز از او خواست تا آن لیوان را به او ببخشد. سهل هم آنرا به او بخشید».

۱۹۲۵- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أَنَّهُ كَانَ عِنْدَهُ قَدَحَ النَّبِيِّ ج. فَقَالَ أَنَسٌ س: لَقَدْ سَقَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج فِي هَذَا الْقَدَحِ أَكْثَرَ مِنْ كَذَا وَكَذَا، وكَانَ فِيهِ حَلْقَةٌ مِنْ حَدِيدٍ. فَأَرَادَ أَنَسٌ أَنْ يَجْعَلَ مَكَانَهَا حَلْقَةً مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ. فَقَالَ لَهُ أَبُو طَلْحَةَ س: لا تُغَيِّرَنَّ شَيْئًا صَنَعَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج فَتَرَكَهُ».(بخارى: ۵۶۳۸)

ترجمه: «از انس بن مالک سروایت است كه لیوان نبی اكرم جنزد او بود . پس ـ روزی ـ گفت: رسول الله جرا بیشتر از چند بار, در این لیوان, آب دادم.

راوی می‌گوید: در آن لیوان، یک حلقه آهنی وجود داشت و انس می‌خواست به جایش یک حلقه طلایی ویا نقره‌ای بگذارد. ابو طلحه به او گفت: چیزی راكه رسول الله جساخته است تغییر نده. لذا انس آنرا به همان حال، باقی گذاشت».

۶۸- کتاب مریض‌ها

باب (۱): آنچه دربارۀ کفارۀ گناهان بیمار، آمده است

۱۹۲۶- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ وَأَبِي هُرَيْرَةَ ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَا يُصِيبُ الْمُسْلِمَ مِنْ نَصَبٍ وَلا وَصَبٍ، وَلا هَمٍّ وَلا حُزْنٍ، وَلا أَذًى وَلا غَمٍّ، حَتَّى الشَّوْكَةِ يُشَاكُهَا، إِلاَّ كَفَّرَ اللَّهُ بِهَا مِنْ خَطَايَاهُ»».(بخارى: ۵۶۴۲)

ترجمه: «ابوسعید خدری و ابو هریره بمی‌گویند: نبی اكرم جفرمود: «مسلمان, دچار هیچگونه خستگی, بیماری، نگرانی، ناراحتی، گرفتاری و غمی نمی‌شود مگر اینكه خداوند به وسیله آنها، گناهانش را می‌بخشد. حتی خاری كه به پایش می‌خلد» (باعث كفاره گناهانش می‌شود)».

۱۹۲۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِ كَمَثَلِ الْخَامَةِ مِنَ الزَّرْعِ، مِنْ حَيْثُ أَتَتْهَا الرِّيحُ كَفَأَتْهَا، فَإِذَا اعْتَدَلَتْ، تَكَفَّأُ بِالْبَلاءِ، وَالْفَاجِرُ كَالأَرْزَةِ، صَمَّاءَ مُعْتَدِلَةً، حَتَّى يَقْصِمَهَا اللَّهُ إِذَا شَاءَ»». (بخارى: ۵۶۴۴)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «مثال مؤمن, مانند ساقه گیاهی است كه از هر طرف, بادی به سراغ‌اش می‌آید و او را كج می‌كند. و هنگامی كه باد، آرام می‌گیرد، راست می‌شود. (همیشه در بلا و مصیبت بسر می‌برد و این مصیبت‌ها باعث كفاره گناهان‌اش می‌گردند). اما فرد فاجر، مانند درخت كاج، سخت و استوار است تا اینكه مرگ‌اش فرا می‌رسد و خداوند او را نابود می‌گرداند». (یعنی كمتر دچار گرفتاری می‌شود)».

۱۹۲۸- «وَعَنْهُ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ يُرِدِ اللَّهُ بِهِ خَيْرًا، يُصِبْ مِنْهُ»».(بخارى: ۵۶۴۵)

ترجمه: «همچنین ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «به هركس كه خداوند اراده خیر داشته باشد, او را گرفتار بلا می‌سازد»».

باب (۲): شدت بیماری

۱۹۲۹- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: مَا رَأَيْتُ أَحَدًا أَشَدَّ عَلَيْهِ الْوَجَعُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج».(بخارى: ۵۶۴۶)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: «كسی را ندیدم كه بیماری‌اش از بیماری رسول الله جشدیدتر باشد»».

۱۹۳۰- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ س قَالَ: أَتَيْتُ النَّبِيَّ ج فِي مَرَضِهِ وَهُوَ يُوعَكُ وَعْكًا شَدِيدًا، وَقُلْتُ: إِنَّكَ لَتُوعَكُ وَعْكًا شَدِيدًا، قُلْتُ: إِنَّ ذَاكَ بِأَنَّ لَكَ أَجْرَيْنِ؟ قَالَ: «أَجَلْ، مَا مِنْ مُسْلِمٍ يُصِيبُهُ أَذًى إِلاَّ حَاتَّ اللَّهُ عَنْهُ خَطَايَاهُ، كَمَا تَحَاتُّ وَرَقُ الشَّجَرِ»».(بخارى: ۵۶۴۷)

ترجمه: «عبدالله بن مسعود سمی‌گوید: «در دوران بیماری نبی اكرم جدر حالی كه به شدت, تب بود، نزد ایشان رفتم و گفتم: شما به شدت، تب می‌شوید. شاید به این خاطر است كه به شما دو پاداش می‌رسد؟ فرمود: «بلی, هر مسلمانی كه به مصیبتی، گرفتار آید, خداوند گناهانش را می‌ریزد همانگونه كه برگ درختان، می‌ریزند»».

باب (۳): فضیلت کسی که بیهوش شود

۱۹۳۱- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّهُ قَالَ لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ: أَلاَ أُرِيكَ امْرَأَةً مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ؟ قُلْتُ: بَلَى، قَالَ: هَذِهِ الْمَرْأَةُ السَّوْدَاءُ، أَتَتِ النَّبِيَّ ج فَقَالَتْ: إِنِّي أُصْرَعُ، وَإِنِّي أَتَكَشَّفُ، فَادْعُ اللَّهَ لِي. قَالَ: «إِنْ شِئْتِ صَبَرْتِ وَلَكِ الْجَنَّةُ، وَإِنْ شِئْتِ دَعَوْتُ اللَّهَ أَنْ يُعَافِيَكِ». فَقَالَتْ: أَصْبِرُ، فَقَالَتْ: إِنِّي أَتَكَشَّفُ، فَادْعُ اللَّهَ لِي أَنْ لا أَتَكَشَّفَ، فَدَعَا لَهَا».(بخارى: ۵۶۵۲)

ترجمه: «از ابن عباس بروایت است كه به یكی از یارانش گفت: آیا زنی بهشتی به تو نشان ندهم؟ گفت: بلی. ابن عباس گفت: این زن سیاه، نزد نبی اكرم جآمد و گفت: من بی‌هوش می‌شوم و برهنه می‌گردم. لذا نزد خداوند برایم دعا كن ـ تا این مشكل‌‌ام بر طرف گرددـ . پیامبر خدا جفرمود: اگر می‌خواهی, صبر كن. و در عوض، به بهشت می‌روی. و گر نه از خداوند می‌خواهم تا تو را شفا دهد». گفت: صبر می‌كنم. اما من برهنه می‌شوم. نزد خداوند, دعا كن تا برهنه نشوم. پس رسول خدا جبرایش دعا كرد تا برهنه نشود».

باب (۴): فضیلت کسی که بینایی‌اش را از دست بدهد

۱۹۳۲- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «إِنَّ اللَّهَ قَالَ: إِذَا ابْتَلَيْتُ عَبْدِي بِحَبِيبَتَيْهِ، فَصَبَرَ، عَوَّضْتُهُ مِنْهُمَا الْجَنَّةَ». يُرِيدُ: عَيْنَيْهِ». (بخارى: ۵۶۵۳)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: شنیدم كه نبی اكرم جمی‌گفت: «خداوند متعال فرمود: هرگاه، بنده‌‌ام را با گرفتن چشم‌هایش، مورد آزمایش قرار دهم, در عوض آنها، به او بهشت عنایت می‌كنم»».

باب (۵): عیادت بیمار

۱۹۳۳- «عَنْ جَابِرٍ س قَالَ: جَاءَنِي النَّبِيُّ ج يَعُودُنِي لَيْسَ بِرَاكِبِ بَغْلٍ وَلا بِرْذَوْنٍ».(بخارى: ۵۶۶۴)

ترجمه: «جابر بن عبدالله سمی‌گوید: نبی اكرم جبدون اینكه بر اسب و یا قاطری، سوار باشد (پیاده) به عیادت من آمد».

باب (۶): آه و ناله ای که برای بیمار، جایز است

۱۹۳۴- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّهَا قَالَتْ: وَا رَأْسَاهْ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «ذَاكِ لَوْ كَانَ وَأَنَا حَيٌّ، فَأَسْتَغْفِرَ لَكِ، وَأَدْعُوَ لَكِ». فَقَالَتْ عَائِشَةُ: وَا ثُكْلِيَاهْ، وَاللَّهِ إِنِّي لأَظُنُّكَ تُحِبُّ مَوْتِي، وَلَوْ كَانَ ذَاكَ لَظَلِلْتَ آخِرَ يَوْمِكَ مُعَرِّسًا بِبَعْضِ أَزْوَاجِكَ. فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «بَلْ أَنَا، وَا رَأْسَاهْ، لَقَدْ هَمَمْتُ أَوْ أَرَدْتُ أَنْ أُرْسِلَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ وَابْنِهِ، وَأَعْهَدَ أَنْ يَقُولَ الْقَائِلُونَ، أَوْ يَتَمَنَّى الْمُتَمَنُّونَ، ثُمَّ قُلْتُ: يَأْبَى اللَّهُ، وَيَدْفَعُ الْمُؤْمِنُونَ أَوْ يَدْفَعُ اللَّهُ، وَيَأْبَى الْمُؤْمِنُونَ»».(بخارى: ۵۶۶۶)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه گفت: وای سرم. رسول الله جفرمود: «اگر اتفاقی برایت بیفتد و من زنده باشم, برایت طلب مغفرت و دعا می‌كنم». عایشه لگفت: ای وای, سوگند به خدا, گمان می‌كنم كه تو مرگ‌‌ام را دوست داری و اگر اتفاقی بیفتد، در پایان روز، نزد یكی از همسرانت می‌روی و با او همبستر می‌شوی. نبی اكرم جفرمود: «بلكه وای سرم. همانا تصمیم گرفتم شخصی را نزد ابوبكر و پسرش بفرستم و وصیت كنم تا مبادا كسی چیزی بگوید و یا آرزویی در سر بپروراند. سپس با خود گفتم: خداوند بجز این، چیز دیگری را نمی‌پذیرد. و مؤمنین هم بجز این، چیز دیگری را قبول نمی‌كنند»».

باب (۷): آیا بیمار می‏تواند آرزوی مرگ کند؟

۱۹۳۵- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «لاَ يَتَمَنَّيَنَّ أَحَدُكُمُ الْمَوْتَ مِنْ ضُرٍّ أَصَابَهُ، فَإِنْ كَانَ لا بُدَّ فَاعِلاً، فَلْيَقُلِ: اللَّهُمَّ أَحْيِنِي مَا كَانَتِ الْحَيَاةُ خَيْرًا لِي، وَتَوَفَّنِي إِذَا كَانَتِ الْوَفَاةُ خَيْرًا لِي»».(بخارى: ۵۶۷۱)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: نبی ‏اكرم جفرمود: «هیچ یک از شما به خاطر مصیبتی كه به آن گرفتار می‌شود, آرزوی مرگ نكند. اما اگر چاره‌ای جز این ندارد, بگوید: خدایا! تا زمانی كه زندگی به نفع من است, مرا زنده نگه دار و هنگامیكه مرگ به نفع من است مرا بمیران»».

۱۹۳۶- «عَنْ خَبَّابٍ س: أَنَّهُ اكْتَوَى سَبْعَ كَيَّاتٍ، فَقَالَ: إِنَّ أَصْحَابَنَا الَّذِينَ سَلَفُوا مَضَوْا، وَلَمْ تَنْقُصْهُمُ الدُّنْيَا، وَإِنَّا أَصَبْنَا مَا لا نَجِدُ لَهُ مَوْضِعًا إِلاَّ التُّرَابَ، وَلَوْلا أَنَّ النَّبِيَّ ج نَهَانَا أَنْ نَدْعُوَ بِالْمَوْتِ لَدَعَوْتُ بِهِ».(بخارى :۵۶۷۲)

ترجمه: «خباب سكه بدنش را هفت جا داغ كرده بود, می‌گوید: «یاران گذشته ما بدون اینكه دنیا از اجر و پاداش آنان بكاهد، رحلت كردند. اما ما به اندازه‌ای مال و دنیا به دست آورده‌ایم كه جایی بجز خاک برای آن نمی‌یابیم (فقط در ساختن ساختمان از آن، استفاده می‌كنیم). و اگر نبی اكرم جما را از تقاضای مرگ باز نمی‌داشت, دعای مرگ می‌كردم»».

۱۹۳۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «لَنْ يُدْخِلَ أَحَدًا عَمَلُهُ الْجَنَّةَ». قَالُوا: وَلا أَنْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «لاَ، وَلا أَنَا إِلاَّ أَنْ يَتَغَمَّدَنِي اللَّهُ بِفَضْلٍ وَرَحْمَةٍ، فَسَدِّدُوا وَقَارِبُوا، وَلا يَتَمَنَّيَنَّ أَحَدُكُمُ الْمَوْتَ، إِمَّا مُحْسِنًا فَلَعَلَّهُ أَنْ يَزْدَادَ خَيْرًا، وَإِمَّا مُسِيئًا فَلَعَلَّهُ أَنْ يَسْتَعْتِبَ»».(بخارى: ۵۶۷۳)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: شنیدم كه رسول الله جمی‌فرمود: «هیچ كس را عملش وارد بهشت نمی‌كند». صحابه گفتند: حتی شما را ای رسول خدا؟ فرمود: «نه, حتی مرا (هم وارد بهشت نمی‌كند) مگر اینكه فضل و رحمت الهی شامل حالم شود. پس راه راست را بدون افراط وتفریط, در پیش بگیرید و میانه روی كنید و هیچ یک از شما آرزوی مرگ نكند. زیرا اگر نیكوكار است شاید به نیكی‌هایش بیفزاید. و اگر بدكار است, شاید از كارهایش توبه كند»».

باب (۸): دعای عیادت بیمار

۱۹۳۸- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ إِذَا أَتَى مَرِيضًا أَوْ أُتِيَ بِهِ، قَالَ: «أَذْهِبِ الْبَاسَ رَبَّ النَّاسِ، اشْفِ وَأَنْتَ الشَّافِي، لا شِفَاءَ إِلاَّ شِفَاؤُكَ، شِفَاءً لا يُغَادِرُ سَقَمًا»».(بخارى: ۵۶۷۵)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: هرگاه، رسول خدا جنزد بیماری می‌رفت و یا بیماری را نزد او می‌آوردند, می‌فرمود: «أَذْهِبِ الْبَاسَ رَبَّ النَّاسِ، اشْفِ وَأَنْتَ الشَّافِي، لا شِفَاءَ إِلاَّ شِفَاؤُكَ، شِفَاءً لا يُغَادِرُ سَقَمًا». یعنی ای پروردگار مردم! بیماری‌اش را برطرف ساز و چنان شفایی عنایت كن كه هیچگونه بیماری‌ای باقی نماند. چرا كه تو شفا دهنده هستی و هیچ شفایی، بجز شفای تو وجود ندارد»».

۶۹- کتاب طب

باب (۱): خداوند برای هر مرضی، دارویی آفریده است

۱۹۳۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَا أَنْزَلَ اللَّهُ دَاءً إِلاَّ أَنْزَلَ لَهُ شِفَاءً»».(بخارى: ۵۶۷۸)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی ‏اكرم جفرمود: «خداوند هیچ بیماری‌ای را نیافریده مگر اینكه دوای آنرا نیز آفریده است».

باب (۲): شفا در سه چیز است

۱۹۴۰- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «الشِّفَاءُ فِي ثَلاثَةٍ: فِي شَرْطَةِ مِحْجَمٍ، أَوْ شَرْبَةِ عَسَلٍ، أَوْ كَيَّةٍ بِنَارٍ، وَأَنَا أَنْهَى أُمَّتِي عَنِ الْكَيِّ»».(بخارى: ۵۶۸۱)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «شفا در سه چیز است: در نشتر حجام, شربت عسل و داغ با آتش. ولی من امتم را از داغ كردن, منع می‌كنم»».

باب (۳): مداوا با عسل و این گفتۀ خداوند متعال که می‌فرماید: «در عسل برای مردم، شفا وجود دارد»

۱۹۴۱- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ س: أَنَّ رَجُلاً أَتَى النَّبِيَّ ج فَقَالَ: أَخِي يَشْتَكِي بَطْنَهُ، فَقَالَ: «اسْقِهِ عَسَلاً». ثُمَّ أَتَى الثَّانِيَةَ فَقَالَ: «اسْقِهِ عَسَلاً». ثُمَّ أَتَاهُ الثَّالِثَةَ فَقَالَ: «اسْقِهِ عَسَلاً». ثُمَّ أَتَاهُ فَقَالَ: قَدْ فَعَلْتُ. فَقَالَ: «صَدَقَ اللَّهُ، وَكَذَبَ بَطْنُ أَخِيكَ، اسْقِهِ عَسَلاً». فَسَقَاهُ فَبَرَأَ».(بخارى: ۵۶۸۴)

ترجمه: «ابوسعید سمی‌گوید: مردی نزد نبی ‏اكرم جآمد و گفت: برادرم, شكم درد و اسهال است. رسول خدا جفرمود: «به او عسل بده». دوباره آمد. باز هم آن حضرت جفرمود: «به او عسل بده». برای سومین بار آمد. باز هم رسول خدا جفرمود: «به او عسل بده». آن مرد، بار دیگر آمد و گفت: به او عسل دادم (ولی شفا نیافت). پیامبر اكرم جفرمود: «خداوند راست گفته وشكم برادرت، دروغ گفته است (صلاحیت خوب شدن ندارد). به او عسل بده». این بار، به او عسل داد و شفا یافت»».

باب (۴): سیاه‏ دانه (شونیز)

۱۹۴۲- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: سَمِعَتُِ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «إِنَّ هَذِهِ الْحَبَّةَ السَّوْدَاءَ شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ دَاءٍ إِلاَّ مِنَ السَّامِ». قُلْتُ: وَمَا السَّامُ؟ قَالَ: «الْمَوْتُ»».(بخارى:۵۶۸۷)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: شنیدم كه نبی ‏اكرم جفرمود: «این سیاه ‏دانه، علاج هر بیماری است بجز سام». پرسیدم: سام چیست؟ فرمود: «مرگ»».

باب (۵): قطرۀ بینی از عود هندی و عود دریایی

۱۹۴۳- «عَنْ أُمِّ قَيْسٍ بِنْتِ مِحْصَنٍ ل قَالَتْ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «عَلَيْكُمْ بِهَذَا الْعُودِ الْهِنْدِيِّ، فَإِنَّ فِيهِ سَبْعَةَ أَشْفِيَةٍ، يُسْتَعَطُ بِهِ مِنَ الْعُذْرَةِ، وَيُلَدُّ بِهِ مِنْ ذَاتِ الْجَنْبِ». وَبَاقِيُ الْحَدِيْثِ تَقَدَّمَ».(بخارى: ۵۶۹۳)

ترجمه: «ام قیس دختر مِحصن لمی‌گوید: شنیدم كه نبی اكرم جمی‌فرمود: «این عود هندی را لازم بگیرید زیرا برای هفت بیماری، خوب است: برای گلو درد بچه‌ها در بینی چكانده می‌شود و برای بیماری ذات الریه در حلق, ریخته می‌شود». و بقیه حدیث، قبلا بیان گردید».

باب (۶): حجامت از بیماری

۱۹۴۴- «عَنْ أَنَسٍ س: حَدِيْثُ احْتَجَمَ رَسُولُ اللَّهِ ج، حَجَمَهُ أَبُو طَيْبَةَ تَقَدَّمَ. قَالَ هُنَا فِي آخِرِهِ: أَنَّ رَسوْلَ الله ج قَالَ: «إِنَّ أَمْثَلَ مَا تَدَاوَيْتُمْ بِهِ الْحِجَامَةُ، وَالْقُسْطُ الْبَحْرِيُّ». وَقَالَ: «لاَ تُعَذِّبُوا صِبْيَانَكُمْ بِالْغَمْزِ مِنَ الْعُذْرَةِ، وَعَلَيْكُمْ بِالْقُسْطِ»».(بخارى: ۵۶۹۶)

ترجمه: «روایت انس سدرباره اینكه رسول الله جحجامت كرد و ابوطیبه از او خون گرفت, قبلا بیان گردید. او در پایان این روایت می‌گوید: رسول الله جفرمود: «بهترین دارو, حجامت و عود دریایی است». وهمچنین فرمود: «بخاطر درد گلو, انگشتانتان را در گلو‌ی كودكانتان فرو نبرید و آنان را شكنجه ندهید. بلكه از عود دریایی استفاده كنید»».

باب (۷): کسیکه از رقیه (تعویذ) استفاده نکرده است

۱۹۴۵- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «عُرِضَتْ عَلَيَّ الأُمَمُ، فَجَعَلَ النَّبِيُّ وَالنَّبِيَّانِ يَمُرُّونَ مَعَهُمُ الرَّهْطُ، وَالنَّبِيُّ لَيْسَ مَعَهُ أَحَدٌ، حَتَّى رُفِعَ لِي سَوَادٌ عَظِيمٌ، قُلْتُ: مَا هَذَا؟ أُمَّتِي هَذِهِ؟ قِيلَ: بَلْ هَذَا مُوسَى وَقَوْمُهُ. قِيلَ: انْظُرْ إِلَى الأُفُقِ، فَإِذَا سَوَادٌ يَمْلأُ الأُفُقَ، ثُمَّ قِيلَ لِي: انْظُرْ هَا هُنَا وَهَا هُنَا فِي آفَاقِ السَّمَاءِ، فَإِذَا سَوَادٌ قَدْ مَلأَ الأُفُقَ، قِيلَ: هَذِهِ أُمَّتُكَ، وَيَدْخُلُ الْجَنَّةَ مِنْ هَؤُلاءِ سَبْعُونَ أَلْفًا بِغَيْرِ حِسَابٍ». ثُمَّ دَخَلَ وَلَمْ يُبَيِّنْ لَهُمْ، فَأَفَاضَ الْقَوْمُ، وَقَالُوا: نَحْنُ الَّذِينَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاتَّبَعْنَا رَسُولَهُ، فَنَحْنُ هُمْ، أَوْ أَوْلادُنَا الَّذِينَ وُلِدُوا فِي الإِسْلامِ، فَإِنَّا وُلِدْنَا فِي الْجَاهِلِيَّةِ، فَبَلَغَ النَّبِيَّ ج فَخَرَجَ، فَقَالَ: «هُمُ الَّذِينَ لا يَسْتَرْقُونَ، وَلا يَتَطَيَّرُونَ، وَلا يَكْتَوُونَ، وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ». فَقَالَ عُكَاشَةُ بْنُ مِحْصَنٍ: أَمِنْهُمْ أَنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «نَعَمْ». فَقَامَ آخَرُ فَقَالَ: أَمِنْهُمْ أَنَا؟ قَالَ: «سَبَقَكَ بِهَا عُكَاشَةُ»».(بخارى: ۵۷۰۵)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «امت‌ها به من عرضه شدند. یک یا دو پیامبر گذشتند وگرو هی همراه هر كدام از آنها بود. و پیامبری از آنجا گذشت كه هیچكس همراهش نبود تا اینكه گروه بزرگی به من عرضه گردید. پرسیدم: اینها كیستند؟ امت من هستند؟ گفتند: اینها موسی و قومش هستند. به افق نگاه كن. ناگهان دیدم كه سیاهی بزرگی, افق را فرا گرفته است. سپس به كناره‌های آسمان اشاره كردند و به من گفتند: این طرف وآن طرف را نگاه كن. دیدم كه سیاهی بزرگی، سراسر افق را فرا گرفته است. گفتند: این, امت تو است كه هفتاد هزار نفر از آنان بدون محاسبه، وارد بهشت می‌شوند». سپس رسول اكرم جبه خانه‌اش رفت بدون اینكه در این مورد به آنها توضیحی بدهد. آنگاه مردم با یكدیگر به گفتگو پرداختند وگفتند: ما كسانی هستیم كه به خدا ایمان آوردیم و از پیامبرش اطاعت كردیم .پس ما بدون محاسبه وارد بهشت می‌شویم. یا اینكه آنها فرزندان ما هستند كه در دوران اسلام، متولد شده‌اند. زیرا ما در دوران جاهلیت بدنیا آمده‌ایم. سرانجام، بگو مگوی مردم در این زمینه، به اطلاع نبی اكرم جرسید. رسول خدا جبیرون آمد و فرمود: «آنها كسانی هستند كه تعویذ (دم) نمی‌خواهند, فال نمی‌گیرند, داغ نمی‌كنند و به پروردگارشان، توكل می‌نمایند». عكاشه بن مِحصن گفت: ای رسول خدا! آیا من از آنان خواهم بود؟ فرمود: «بلی». مردی دیگر برخاست و گفت:آیا من هم از آنها خواهم بود؟ فرمود: «در این باره، عكاشه از تو سبقت گرفت»».

باب (۸): جذام

۱۹۴۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لا عَدْوَى، وَلا طِيَرَةَ، وَلا هَامَةَ، وَلا صَفَرَ، وَفِرَّ مِنَ الْمَجْذُومِ كَمَا تَفِرُّ مِنَ الأَسَدِ»».(بخارى: ۵۷۰۷)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «سرایت بیماری, بدفالی, هامه و صفر, اصالتی ندارند. و از فردی كه مبتلا به جذام است بگریزید همانگونه كه از شیر می‌گریزید»».

توضیح: در دوران جاهلیت, مردم معتقد بودند كه بیماری، بدون مشیت الهی، سرایت می‌كند. در این حدیث, پیامبر اكرم جاین نظر را رد كرد و در عین حال، راهنمایی كرد كه از بیماریهای سرایت كننده مثل جذام، پرهیز كنید. زیرا اینگونه بیماریها به مشیت الهی و بر اساس سنت او, سرایت می‌كنند.

و اصالت نداشتن صفر, دو معنی دارد: یكی اینكه در دوران جاهلیت, حرمت ماه محرم را تا صفر به تأخیر می‌انداختند ودیگر اینكه مردم معتقد بودند كه در شكم,كرمی وجود دارد كه هنگام گرسنگی به حركت در می‌آید و چه بسا كه صاحب‌اش را می‌كشد و عربها آنرا از بیماری گری هم واگیر‌تر می‌دانستند. گفتنی است كه مفهوم صحیح مطلب فوق، همین است و ممكن است هر دو مفهوم، مورد نظر باشند یعنی هیچیک اصالتی ندارد.

مفهوم اصالت نداشتن هامه: عربها خفاش و یا جغد را پرنده‌ای شوم می‌دانستند و معتقد بودند كه اگر بالای خانه كسی بنشیند، باعث مرگ وی و یا یكی از بستگانش می‌شود. و مفهوم دوم آن اینست كه آنها معتقد بودند كه استخوانهای میت و یا روح‌اش به پرنده‌ای تبدیل می‌شود. رسول اكرم جاین اندیشه‌های باطل را رد كرد. (شرح امام نووی بر صحیح مسلم با اندكی تصرف).

باب (۹): صَفَر تاثیری ندارد

۱۹۴۷- «وَعَنْهُ س فِيْ رِوَايَةٍ: قَالَ أَعْرَابِيٌّ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَمَا بَالُ إِبِلِي تَكُونُ فِي الرَّمْلِ كَأَنَّهَا الظِّبَاءُ، فَيَأْتِي الْبَعِيرُ الأَجْرَبُ فَيَدْخُلُ بَيْنَهَا فَيُجْرِبُهَا، فَقَالَ: «فَمَنْ أَعْدَى الأَوَّلَ»».(بخارى: ۵۷۱۷)

ترجمه: «ابوهریره سدر روایتی دیگر, می‌گوید: هنگامی كه رسول الله جفرمود: «سرایت بیماری, اصالتی ندارد, یک فرد بادیه نشین گفت:ای رسول خدا! پس چرا شترانم كه در ریگستان بسر می‌برند و مانند آهو هستند, به محض اینكه نزد شتران گر می‌آیند و در میان آنان می‌روند, گر می‌شوند؟ رسول اكرم جفرمود: «پس چه كسی شتر اول را گر كرده است»»؟

باب (۱۰): بیماری سینه پهلو

۱۹۴۸- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: أَذِنَ رَسُولُ اللَّهِ ج لأَهْلِ بَيْتٍ مِنَ الأَنْصَارِ أَنْ يَرْقُوا مِنَ الْحُمَةِ وَالأُذُنِ. قَالَ أَنَسٌ: كُوِيتُ مِنْ ذَاتِ الْجَنْبِ وَرَسُولُ اللَّهِ ج حَيٌّ وَشَهِدَنِي أَبُو طَلْحَةَ وَأَنَسُ بْنُ النَّضْرِ وَزَيْدُ بْنُ ثَابِتٍ، وَأَبُو طَلْحَةَ كَوَانِي».(بخارى: ۵۷۲۱)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: رسول الله جبه یكی از خانواده‌های انصار, اجازه داد تا مار گزیدگی و عقرب زدگی و درد گوش را دم كنند. انس سمی‌گوید: من چون ذات الریه داشتم در زمان حیات رسول الله جداغ كردم. گفتنی است كه انس بن نضر و زید بن ثابت در آنجا حضور داشتند كه ابو طلحه مرا داغ كرد».

۱۹۴۹- «عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ أَبِي بَكْرٍ ب: أنَّهَا كَانَتْ إِذَا أُتِيَتْ بِالْمَرْأَةِ قَدْ حُمَّتْ تَدْعُو لَهَا، أَخَذَتِ الْمَاءَ فَصَبَّتْهُ بَيْنَهَا وَبَيْنَ جَيْبِهَا، قَالَتْ: وَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَأْمُرُنَا أَنْ نَبْرُدَهَا بِالْمَاءِ». (بخارى: ۵۷۲۴)

ترجمه: «روایت است كه هرگاه، زنی را كه تب داشت برای دعا نزد اسماء دختر ابوبكر بمی‌آوردند, او مقداری آب برمی داشت و بر گریبان بیمار می‌ریخت و می‌گفت: رسول الله جبه ما دستور می‌داد تا حرارت تب را با آب, پایین بیاوریم».

باب (۱۲): آنچه دربارۀ طاعون آمده است

۱۹۵۰- «عن أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «الطَّاعُونُ شَهَادَةٌ لِكُلِّ مُسْلِمٍ»».(بخارى:۵۷۳۲)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «طاعون برای هر مسلمان, شهادت بحساب می‌آید»».

باب (۱۳): دم کردن برای نجات از چشم زخم

۱۹۵۱- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: أَمَرَنِي رَسُولُ اللَّهِ ج أَوْ أَمَرَ أَنْ يُسْتَرْقَى مِنَ الْعَيْنِ».(بخارى: ۵۷۳۸)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: رسول الله جبه من دستور داد یا فرمود كه برای چشم زخم، دم كنند.

۱۹۵۲- «عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ ل: أَنَّ النَّبِيَّ ج رَأَى فِي بَيْتِهَا جَارِيَةً فِي وَجْهِهَا سَفْعَةٌ، فَقَالَ: «اسْتَرْقُوا لَهَا، فَإِنَّ بِهَا النَّظْرَةَ»». (بخارى: ۵۷۳۹)

ترجمه: «ام سلمه لمی‌گوید: نبی اكرم جدر خانه‌اش كنیزی را دید كه رنگ‌اش پریده بود. فرمود: «او را دم كنید. زیرا دچار چشم زخم شده است»».

باب (۱۴): دم کردن شخصی که مار یا عقرب او را گزیده است

۱۹۵۳- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: رَخَّصَ النَّبِيُّ ج الرُّقْيَةَ مِنْ كُلِّ ذِي حُمَةٍ».(بخارى: ۵۷۴۱)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: نبی اكرم جاجازه داد تا هر فردی را كه مار و یا عقرب، گزیده است، دم كنند».

باب (۱۵): پیامبر اکرم ج چگونه دم می‌کرد

۱۹۵۴- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: أن النَّبِيُّ ج كَانَ يَقُولُ فِي الرُّقْيَةِ: «تُرْبَةُ أَرْضِنَا، وَرِيقَةُ بَعْضِنَا، يُشْفَى سَقِيمُنَا بِإِذْنِ رَبِّنَا»».(بخارى: ۵۷۴۶)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: نبی اكرم جهنگام دم كردن می‌فرمود:«این خاک زمین ما و آب دهان یكی از ماست كه با اجازه پروردگارمان، باعث بهبودی بیمارمان می‌شود»».

باب (۱۶): فال گرفتن

۱۹۵۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «لا طِيَرَةَ، وَخَيْرُهَا الْفَأْلُ». قَالَ: وَمَا الْفَأْلُ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «الْكَلِمَةُ الصَّالِحَةُ يَسْمَعُهَا أَحَدُكُمْ»».(بخارى: ۵۷۵۵)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه نبی اكرم جفرمود: «شگون گرفتن هیچگونه اصالتی ندارد و بهترین آن, فال است». پرسیدم: ای رسول خدا! فال چیست؟ فرمود: «سخن خوبی است كه یكی از شما می‌شنود و آنرا به فال نیک می‌گیرد»».

باب (۱۷): پیشگویی

۱۹۵۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَضَى فِي امْرَأَتَيْنِ مِنْ هُذَيْلٍ اقْتَتَلَتَا، فَرَمَتْ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى بِحَجَرٍ فَأَصَابَ بَطْنَهَا وَهِيَ حَامِلٌ، فَقَتَلَتْ وَلَدَهَا الَّذِي فِي بَطْنِهَا، فَاخْتَصَمُوا إِلَى النَّبِيِّ ج فَقَضَى أَنَّ دِيَةَ مَا فِي بَطْنِهَا غُرَّةٌ عَبْدٌ أَوْ أَمَةٌ، فَقَالَ وَلِيُّ الْمَرْأَةِ الَّتِي غَرِمَتْ: كَيْفَ أَغْرَمُ يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَنْ لا شَرِبَ وَلا أَكَلَ وَلا نَطَقَ وَلا اسْتَهَلَّ؟ فَمِثْلُ ذَلِكَ يُطَلُّ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «إِنَّمَا هَذَا مِنْ إِخْوَانِ الْكُهَّانِ»». (بخارى: ۵۷۵۸)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جمیان دو زن از قبیله هذیل كه با یكدیگر درگیر شده بودند, فیصله نمود. یكی از آنها، سنگی بسوی دیگری كه حامله بود، پرتاب كرد ه و به شكم‌اش اصابت نموده و باعث مرگ جنین‌اش شده بود. پس شكایت نزد نبی اكرم جبردند. آن حضرت جنیز چنین داوری فرمود كه خون بهایش را كه یک دهم دیه است و برابر با ارزش یک برده و یا یک كنیز می‌باشد، به او پرداخت نماید. سپس ولی زنی كه جریمه شد، گفت: چگونه برای كسی كه نخورده و نیاشامیده و سخن نگفته و حیات نداشته است, جریمه پرداخت كنم؟ چنین كسی، خونبها ندارد. نبی اكرم جفرمود: «این شخص, برادر كاهنان است». (مثل آنها زبان آوری می‌كند)».

باب (۱۸): بعضی از سخنان، مانند سحر، تأثیر دارند

۱۹۵۷- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب: أَنَّهُ قَدِمَ رَجُلانِ مِنَ الْمَشْرِقِ، فَخَطَبَا، فَعَجِبَ النَّاسُ لِبَيَانِهِمَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ مِنَ الْبَيَانِ لَسِحْرًا، أَوْ إِنَّ بَعْضَ الْبَيَانِ لَسِحْرٌ»».(بخارى: ۵۷۶۷)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: دو نفر از طرف مشرق آمدند و سخنرانی كردند. مردم از سخنان آنان، بسیار متأثر شدند. رسول الله جفرمود: «همانا بعضی از سخنان, سحراند»».

باب (۱۹): واگیر بودن بیماری، اصالتی ندارد

۱۹۵۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لا يُورِدَنَّ مُمْرِضٌ عَلَى مُصِحٍّ»».(بخارى: ۵۷۷۱)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هیچ كس نباید شتران بیمارش را نزد كسی كه شترانش سالم‌اند, ببرد»».

باب (۲۰): نوشیدن زهر و مانند آن برای مداوا

۱۹۵۹- «وَعَنْهُ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَنْ تَرَدَّى مِنْ جَبَلٍ فَقَتَلَ نَفْسَهُ، فَهُوَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ يَتَرَدَّى فِيهِ خَالِدًا مُخَلَّدًا فِيهَا أَبَدًا، وَمَنْ تَحَسَّى سُمًّا فَقَتَلَ نَفْسَهُ، فَسُمُّهُ فِي يَدِهِ يَتَحَسَّاهُ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدًا مُخَلَّدًا فِيهَا أَبَدًا، وَمَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ بِحَدِيدَةٍ فَحَدِيدَتُهُ فِي يَدِهِ يَجَأُ بِهَا فِي بَطْنِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدًا مُخَلَّدًا فِيهَا أَبَدًا»». (بخارى: ۵۷۷۸)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه نبی اكرم جفرمود: «هركس، خودش را از بالای كوهی بیندازد و خودكشی كند، برای همیشه و بطور دائم در آتش جهنم، سقوط می‌كند. و هركس, با خوردن زهر, خود كشی كند, برای همیشه و بطور دائم آن زهر را در آتش جهنم در دست خواهد داشت و جرعه جرعه آن را خواهد نوشید. وهركس، با آهنی, خودكشی كند، برای همیشه و بطور دائم, آن آهن را در آتش جهنم بدست خواهد داشت و در شكم‌اش فرو خواهد برد»».

باب (۲۱): اگر مگسی، در ظرف بیفتد

۱۹۶۰- «وَعَنْهُ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِذَا وَقَعَ الذُّبَابُ فِي إِنَاءِ أَحَدِكُمْ، فَلْيَغْمِسْهُ كُلَّهُ، ثُمَّ لِيَطْرَحْهُ، فَإِنَّ فِي أَحَدِ جَنَاحَيْهِ شِفَاءً وَفِي الآخَرِ دَاءً»».(بخارى: ۵۷۸۲)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه رسول الله جفرمود: «اگر مگس در ظرف (آب) یكی از شما افتاد, آنرا بطور كامل در آن, غوطه دهد. سپس، بیرون بیندازد. زیرا در یكی از بالهایش, شفا و در دیگری، بیماری وجود دارد»».

۷۰- کتاب آداب لباس پوشیدن

باب (۱): لباسی که پایین‏تر از قوزکهای پا باشد، در دوزخ خواهد بود

۱۹۶۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَا أَسْفَلَ مِنَ الْكَعْبَيْنِ مِنَ الإِزَارِ فَفِي النَّارِ»».(بخارى: ۵۷۸۷)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «هر كس, ازارش پایین‌تر از شتالنگ‌هایش باشد, در جهنم است»». (البته این زمانی است كه بخاطر تكبر باشد. فتح الباری).

باب (۲): لباس گُلدار، نقش دار و عبا

۱۹۶۲- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: كَانَ أَحَبُّ الثِّيَابِ إِلَى النَّبِيِّ ج أَنْ يَلْبَسَهَا الْحِبَرَةَ».(بخارى: ۵۸۱۳)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: محبوب‌ترین پارچه نزد نبی اكرم جبرای پوشیدن، بُرد یمانی سبز رنگ بود».

۱۹۶۳- «عَنْ عَائِشَةَ ل زَوْجَ النَّبِيِّ ج: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج حِينَ تُوُفِّيَ سُجِّيَ بِبُرْدٍ حِبَرَةٍ».(بخارى: ۵۸۱۴)

ترجمه: «عایشه ل؛همسر گرامی نبی اكرم ج؛ می‌گوید: هنگامی كه رسول اللهجوفات یافت, با یک چادر سبز یمنی پوشانده شد».

باب (۳): لباس سفید

۱۹۶۴- «عَنْ أَبِي ذَرٍّ س قَالَ: أَتَيْتُ النَّبِيَّ ج وَعَلَيْهِ ثَوْبٌ أَبْيَضُ، وَهُوَ نَائِمٌ، ثُمَّ أَتَيْتُهُ وَقَدِ اسْتَيْقَظَ، فَقَالَ: «مَا مِنْ عَبْدٍ قَالَ: لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، ثُمَّ مَاتَ عَلَى ذَلِكَ، إِلاَّ دَخَلَ الْجَنَّةَ». قُلْتُ: وَإِنْ زَنَى، وَإِنْ سَرَقَ؟ قَالَ: «وَإِنْ زَنَى، وَإِنْ سَرَقَ». قُلْتُ: وَإِنْ زَنَى، وَإِنْ سَرَقَ؟ قَالَ: «وَإِنْ زَنَى، وَإِنْ سَرَقَ». قُلْتُ: وَإِنْ زَنَى، وَإِنْ سَرَقَ؟ قَالَ: « وَإِنْ زَنَى، وَإِنْ سَرَقَ، عَلَى رَغْمِ أَنْفِ أَبِي ذَرٍّ». وَكَانَ أَبُو ذَرٍّ إِذَا حَدَّثَ بِهَذَا، قَالَ: وَإِنْ رَغِمَ أَنْفُ أَبِي ذَرٍّ».(بخارى: ۵۸۲۷)

ترجمه: «ابوذر سمی‌گوید: نزد نبی اكرم جرفتم و دیدم كه پارچه‌ای سفید بر او كشیده شده و خوابیده است. بار دوم كه نزد ایشان رفتم, بیدار شده بود. پس فرمود: «هر بنده‌ای كه لا اله الا الله بگوید و بر آن بمیرد, وارد بهشت می‌شود». پرسیدم: اگر چه مرتكب زنا و سرقت شود؟ فرمود: «اگر چه مرتكب زنا و سرقت شود». دوباره پرسیدم: اگر چه مرتكب زنا و سرقت شود؟ فرمود: «اگر چه مرتكب زنا و سرقت شود». باز هم پرسیدم: اگر چه مرتكب زنا و سرقت شود؟ فرمود: «علی رغم خواست ابوذر, اگر چه زنا و دزدی كند».

راوی می‌گوید: هرگاه ابوذرساین حدیث را بیان می‌كرد, می‌گفت: علی رغم خواست ابوذر».

باب (۴): پوشیدن حریر و نشستن روی آن

۱۹۶۵- «عَنْ عُمَرَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج نَهَى عَنِ الْحَرِيرِ إِلاَّ هَكَذَا، وَأَشَارَ بِإِصْبَعَيْهِ اللَّتَيْنِ تَلِيَانِ الإِبْهَامَ، قَالَ: فِيمَا عَلِمْنَا أَنَّهُ يَعْنِي: الأَعْلامَ». (بخارى: ۵۸۲۸)

ترجمه: «عمرسبا اشاره دو انگشت كنار ابهام (سبابه و میانه) گفت: رسول الله جاز پوشیدن لباس ابریشمی مگر به این اندازه، منع فرمود».

ابو عثمان نهدی ـ كه یكی از راویان حدیث است ـ می‌گوید: به نظر ما هدفش، گلدوزی حاشیه‌های لباس بود.

باب (۵): نشستن روی ابریشم

۱۹۶۶- «عَنْ عُمَرَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «مَنْ لَبِسَ الْحَرِيرَ فِي الدُّنْيَا لَمْ يَلْبَسْهُ فِي الآخِرَةِ»».(بخارى: ۵۸۳۴)

ترجمه: «عمرسمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «هركس, در دنیا لباس ابریشمی بپوشد، در آخرت، آنرا نخواهد پوشید»».

۱۹۶۷- «عَنْ حُذَيْفَةَ س قَالَ: نَهَانَا النَّبِيُّ ج أَنْ نَشْرَبَ فِي آنِيَةِ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ، وَأَنْ نَأْكُلَ فِيهَا، وَعَنْ لُبْسِ الْحَرِيرِ وَالدِّيبَاجِ، وَأَنْ نَجْلِسَ عَلَيْهِ».(بخارى: ۵۸۳۷)

ترجمه: «حذیفه سمی‌گوید: نبی اكرم جاز خوردن و نوشیدن در ظرفهای طلایی و نقره‌ای و همچنین از پوشیدن پارچه‌های ابریشمی و نشستن برآنها، منع فرمود».

باب (۶): استعمال زعفران برای مردان، ممنوع می‌باشد

۱۹۶۸- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: نَهَى النَّبِيُّ ج أَنْ يَتَزَعْفَرَ الرَّجُلُ». (بخارى: ۵۸۴۶)

ترجمه: «انسسمی‌گوید: نبی اكرم جاز زعفران زدن مردان (بر بدن و لباس) منع فرمود».

باب (۷): کفش‌های چرمی و غیره

۱۹۶۹- «عَنْ أَنَسٍ س أنَّهُ سُئلَ: أَكَانَ النَّبِيُّ ج يُصَلِّي فِي نَعْلَيْهِ؟ قَالَ: نَعَمْ».(بخارى: ۵۸۵۰)

ترجمه: «از انس سپرسیدند: آیا نبی اكرم جبا كفش‌هایش، نماز می‌خواند؟ گفت: بلی».

۱۹۷۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لا يَمْشِي أَحَدُكُمْ فِي نَعْلٍ وَاحِدَةٍ، لِيُحْفِهِمَا جَمِيعًا، أَوْ لِيُنْعِلْهُمَا جَمِيعًا»». (بخارى: ۵۸۵۵)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه رسول الله جفرمود: «هیچ یک از شما با یک لنگ كفش، راه نرود. یا هر دو كفش‌اش را بپوشد و یا پابرهنه، راه برود»».

ملاحظه: حدیث دیگری در این باب آمده كه مؤلف، بخاطر طولانی و تكراری بودن مطالب، از آوردن آن خودداری كرده است. در آن حدیث، راوی می‌گوید: رسول اكرم جكفش چرمی پوشیده بود. (مترجم)

باب (۸): در آوردن کفش پای چپ

۱۹۷۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِذَا انْتَعَلَ أَحَدُكُمْ فَلْيَبْدَأْ بِالْيَمِينِ، وَإِذَا نَزَعَ فَلْيَبْدَأْ بِالشِّمَالِ، لِيَكُنِ الْيُمْنَى أَوَّلَهُمَا تُنْعَلُ، وَآخِرَهُمَا تُنْزَعُ»».(بخارى:۵۸۵۶)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسو ل الله جفرمود: «هرگاه یكی از شما خواست كفش بپوشد, از سمت راست, شروع كند. و هر گاه، خواست بیرون بیاورد, از سمت چپ، آغاز نماید. پای راست باید در پوشیدن، اول، و در بیرون آوردن, آخر باشد»».

باب (۹): هیچ کس نباید نقشی مانند نقش انگشتر پیامبر اکرم ج بسازد

۱۹۷۲- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج اتَّخَذَ خَاتَمًا مِنْ فِضَّةٍ، وَنَقَشَ فِيهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، وَقَالَ: «إِنِّي اتَّخَذْتُ خَاتَمًا مِنْ وَرِقٍ، وَنَقَشْتُ فِيهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، فَلا يَنْقُشَنَّ أَحَدٌ عَلَى نَقْشِهِ»».(بخارى: ۵۸۷۷)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: رسول الله جانگشتری نقره‌ای، ساخت و برآن لفظ «محمد رسو ل الله» را منقَّش نمود و فرمود: «من انگشتری نقره‌ای ساختم وبر آن، لفظ «محمد رسول الله» را منقّش نمودم. پس هیچ كس نباید نقشی مانند نقش انگشتر من بسازد»».

باب (۱۰): مردانی که خود را به صورت زنان در می‏آورند، باید از خانه‏ها بیرون رانده شوند

۱۹۷۳- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: لَعَنَ النَّبِيُّ ج الْمُخَنَّثِينَ مِنَ الرِّجَالِ، وَالْمُتَرَجِّلاتِ مِنَ النِّسَاءِ، وَقَالَ: «أَخْرِجُوهُمْ مِنْ بُيُوتِكُمْ». قَالَ فَأَخْرَجَ النَّبِيُّ ج فُلانًا، وَأَخْرَجَ عُمَرُ فُلانًا».(بخارى: ۵۸۸۶)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: نبی اكرم جمردانی را كه خود را به شكل زنان در می‌آورند و زنانی را كه خود را به شكل مردان در می‌آورند, لعنت كرد و فرمود: «آنان را از خانه‌هایتان بیرون كنید». راوی می‌گوید: آنگاه، نبی اكرم جفلانی، و عمر بن خطاب سهم فلانی را از خانه‌هایشان بیرون كردند».

باب (۱۱): گذاشتن ریش

۱۹۷۴- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «خَالِفُوا الْمُشْرِكِينَ وَفِّرُوا اللِّحَى وَأَحْفُوا الشَّوَارِبَ»». (بخارى: ۵۸۹۲)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «با مشركین, مخالفت كنید. ریشهایتان را بگذارید وسبیلهایتان راكوتاه كنید»».

باب (۱۲): رنگ کردن محاسن و موی سر

۱۹۷۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «إِنَّ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى لا يَصْبُغُونَ فَخَالِفُوهُمْ»».(بخارى: ۵۸۹۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «یهود و نصاری (سر و ریش‌هایشان را) رنگ نمی‌زنند. پس شما با آنان، مخالفت كنید»». (رنگ بزنید باستثنای رنگ سیاه)

باب (۱۳): موی مجعّد

۱۹۷۶- «عَنْ أَنَسِ بْنَ مَالِكٍ س قَالَ: كَانَ شَعَرُ رَسُولِ اللَّهِ ج رَجِلا لَيْسَ بِالسَّبِطِ، وَلا الْجَعْدِ، بَيْنَ أُذُنَيْهِ وَعَاتِقِهِ».(بخارى: ۵۹۰۵)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: موهای رسول الله جنه لَخت بود و نه مجعّد. بلكه حالت دار بود و تا میان شانه و گوشهایش می‌رسید».

۱۹۷۷- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج ضَخْمَ الْيَدَيْنِ وَالْقَدَمَيْنِ، حَسَنَ الْوَجْهِ، لَمْ أَرَ بَعْدَهُ، وَلا قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَكَانَ بَسِطَ الْكَفَّيْنِ».(بخارى: ۵۹۰۷)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: نبی اكرم جدستها و پاهای درشت, صورتی زیبا و پنجه‌هایی پهن داشت و من قبل و بعد از ایشان, فردی مانند او ندیدم».

باب (۱۴): تراشیدن بخشی از موی سر و ترک کردن بخشی دیگر

۱۹۷۸- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج نَهَى عَنِ الْقَزَعِ».(بخارى:۵۹۲۱)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: رسول الله جاز تراشیدن بخشی از موهای سر و ترک كردن بخشی دیگر, منع فرمود».

باب (۱۵): خو شبو زدن زن به شوهر

۱۹۷۹- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كُنْتُ أُطَيِّبُ النَّبِيَّ ج بِأَطْيَبِ مَا يَجِدُ، حَتَّى أَجِدَ وَبِيصَ الطِّيبِ فِي رَأْسِهِ وَلِحْيَتِهِ».(بخارى: ۵۹۲۳)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: نبی اكرم جرا با بهترین مواد خوشبویی كه در دسترس داشت، معطر می‌ساختم تا جایی كه درخشندگی مواد خوشبو را بر سر و ریش اش, مشاهده می‌نمودم».

باب (۱۶): رد نکردن عطر و مواد خوشبو

۱۹۸۰- «عَنْ أَنَسٍ س: أَنَّهُ كَانَ لا يَرُدُّ الطِّيبَ، وَزَعَمَ أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ لا يَرُدُّ الطِّيبَ».(بخارى: ۵۹۲۹)

ترجمه: «از انس سروایت است كه او مواد خوشبویی ـ را كه به ایشان هدیه میدادند ـ رد نمی‌كرد. و معتقد بود كه نبی اكرم جنیز آنرا رد نمی‌كرد».

باب (۱۷): عطر مخلوط

۱۹۸۱- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: طَيَّبْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج بِيَدَيَّ بِذَرِيرَةٍ فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ، لِلْحِلِّ وَالإِحْرَامِ ». (بخارى: ۵۹۳۰)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: با دستهای خود، به رسول خدا جدر حجة الوداع هنگامیكه می‌خواست احرام ببندد وهمچنین زمانی كه از احرام بیرون آمد, مواد خوشبوی مخلوطی زدم».

باب (۱۸): عذاب مجسمه سازان در روز قیامت

۱۹۸۲- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ الَّذِينَ يَصْنَعُونَ هَذِهِ الصُّوَرَ يُعَذَّبُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، يُقَالُ لَهُمْ: أَحْيُوا مَا خَلَقْتُمْ»».(بخارى: ۵۹۵۱)

ترجمه: «عبدالله ابن عمر بمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «همانا روز قیامت, كسانی را كه این مجسمه‌ها را می‌سازند, عذاب می‌دهند و به آنها می‌گویند: آنچه را كه خلق كرده‌اید، زنده كنید»».

باب (۱۹): از بین بردن تصاویر

۱۹۸۳- «عن أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «قَالَ اللهُ تَعَالى: وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذَهَبَ يَخْلُقُ كَخَلْقِي، فَلْيَخْلُقُوا حَبَّةً، وَلْيَخْلُقُوا ذَرَّةً». وَزَادَ فِيْ رِوَايَةٍ: «وَلْيَخْلُقُوْا شَعِيْرَةً»».(بخارى: ۵۹۵۳)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: شنیدم كه رسول الله جمی‌گفت: «خدا وند متعال می‌فرماید: چه كسی ستمكارتر از فردی است كه تلاش می‌كند تا مانند آ فرینش من بیافریند. پس دانه‌ای گندم و یا مورچه‌ای بیافریند». و در روایتی دیگر فرمود:«پس دانه‌ای جو بیافریند»».

۷۱- کتاب ادب

باب (۱): چه کسی برای حسن سلوک و برخورد خوب، از دیگران مستحق‌تراست؟

۱۹۸۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَنْ أَحَقُّ النَّاسِ بِحُسْنِ صَحَابَتِي؟ قَالَ: «أُمُّكَ». قَالَ: ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ: «ثُمَّ أُمُّكَ». قَالَ: ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ: «ثُمَّ أُمُّكَ». قَالَ: ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ: «ثُمَّ أَبُوكَ»».(بخارى: ۵۹۷۱)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: شخصی نزد رسول ‏الله جآمد و گفت: چه كسی برای خوش رفتاری من از دیگران، مستحق‌تر است؟ فرمود: «مادرت». گفت: سپس چه كسی؟ فرمود: «مادرت». گفت: بعد از او چه كسی؟ فرمود: «باز هم مادرت». پرسید: پس از او چه كسی؟ فرمود: «بعد از او پدرت»».

باب (۲): نباید کسی والدین‌اش را دشنام دهد

۱۹۸۵- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِج: «إِنَّ مِنْ أَكْبَرِ الْكَبَائِرِ: أَنْ يَلْعَنَ الرَّجُلُ وَالِدَيْهِ». قِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَكَيْفَ يَلْعَنُ الرَّجُلُ وَالِدَيْهِ؟ قَالَ: «يَسُبُّ الرَّجُلُ أَبَا الرَّجُلِ، فَيَسُبُّ أَبَاهُ وَيَسُبُّ أُمَّهُ»». (بخارى: ۵۹۷۳)

ترجمه: «عبدالله بن عمرو بمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «همانا یكی از بزرگترین گناهان كبیره، این است كه شخص, پدر ومادرش را لعنت كند. گفتند: ای رسول خدا! چگونه شخص, پدر ومادرش را لعنت می‌كند؟ فرمود: «شخصی، پدر دیگری را دشنام می‌دهد و او در پاسخ, به پدر ومادرش، دشنام می‌دهد»».

باب (۳): گناه قطع صلۀ رحم (پیوند خویشاوندی)

۱۹۸۶- «عَنْ جُبَيْرِ بْنِ مُطْعِمٍ س قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «لا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ قَاطِعٌ»».(بخارى: ۵۹۸۴)

ترجمه: «جبیر بن مطعم سمی‌گوید: شنیدم كه نبی اكرم جمی‌فرمود: «قاطع رحم (كسی كه با خویشاوندانش, قطع را بطه می‌كند) وارد بهشت نمی‌شود»».

باب (۴): کسی که پیوند خویشاوندی را حفظ کند، خداوند، رابطه‌اش را با او حفظ خواهد کرد

۱۹۸۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِنَّ الرَّحِمَ شَجْنَةٌ مِنَ الرَّحْمَنِ، فَقَالَ اللَّهُ: مَنْ وَصَلَكِ وَصَلْتُهُ، وَمَنْ قَطَعَكِ قَطَعْتُهُ»».(بخارى:۵۹۸۸)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «رَحِم از رحمن گرفته شده است. لذا خداوند متعال خطاب به رَحِم می‌فرماید: هر كس، تو را وصل كند (حق خویشاوندی را بجای آورد) او را به خود, وصل خواهم كرد. و هر كس، تو را قطع كند (حق خویشاوندی را بجای نیاورد) با او قطع رابطه خواهم نمود»».

باب (۵): حق خویشاوندی، رعایت گردد

۱۹۸۸- «عَنْ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ س قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج جِهَارًا غَيْرَ سِرٍّ يَقُولُ: «إِنَّ آلَ أَبِي بَيَاضٌ لَيْسُوا بِأَوْلِيَائِي، إِنَّمَا وَلِيِّيَ اللَّهُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ، وَلَكِنْ لَهُمْ رَحِمٌ أَبُلُّهَا بِبَلاهَا»».(بخارى: ۵۹۹۰)

ترجمه: «عمرو بن عاص سمی‌گوید: شنیدم كه نبی اكرم جبا صراحت تمام و صدای بلند می‌فرمود: «همانا فرزندان ابو فلان، دوستان من نیستند. بلكه خدا و مؤمنان نیكوكار, دوستان من هستند. البته من حق خویشاوندی آنان را آنطور كه شایسته است, ادا می‌نمایم»».

باب (۶): صلۀ رحم بخاطر جبران نیکی‌های دیگران نیست

۱۹۸۹- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لَيْسَ الْوَاصِلُ بِالْمُكَافِئِ، وَلَكِنِ الْوَاصِلُ الَّذِي إِذَا قُطِعَتْ رَحِمُهُ وَصَلَهَا»».(بخارى: ۵۹۹۱)

ترجمه: «عبدالله بن عمرو بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «وصل كننده واقعی پیوند خویشاوندی، كسی نیست كه بخاطر جبران رابطه‌ای كه خویشاوندانش با او دارند, صله رَحِمی كند. بلكه كسی است كه اگر دیگران با او قطع رابطه كنند, او رابطه برقرار نماید»».

باب (۷): دوست داشتن، بوسیدن و درآغوش گرفتن کودکان

۱۹۹۰- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: جَاءَ أَعْرَابِيٌّ إِلَى النَّبِيِّ ج فَقَالَ: تُقَبِّلُونَ الصِّبْيَانَ؟ فَمَا نُقَبِّلُهُمْ. فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «أَوَأَمْلِكُ لَكَ أَنْ نَزَعَ اللَّهُ مِنْ قَلْبِكَ الرَّحْمَةَ»».(بخارى: ۵۹۹۸)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: مردی بادیه نشین نزد نبی اكرم جآمد و گفت: ما كودكان را نمی‌بوسیم. آیا شما می‌بوسید؟. پیامبر خدا جفرمود: «اگر خداوند, رحمت را از قلب ات بیرون آورده است, من نمی‌توانم برایت كاری انجام دهم»».

۱۹۹۱- «عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س قَالَ: قَدِمَ عَلَى النَّبِيِّ ج سَبْيٌ، فَإِذَا امْرَأَةٌ مِنَ السَّبْيِ قَدْ تَحْلُبُ ثَدْيَهَا تَسْقِي، إِذَا وَجَدَتْ صَبِيًّا فِي السَّبْيِ أَخَذَتْهُ، فَأَلْصَقَتْهُ بِبَطْنِهَا، وَأَرْضَعَتْهُ، فَقَالَ لَنَا النَّبِيُّ ج: «أَتُرَوْنَ هَذِهِ طَارِحَةً وَلَدَهَا فِي النَّارِ»؟ قُلْنَا: لا، وَهِيَ تَقْدِرُ عَلَى أَنْ لا تَطْرَحَهُ. فَقَالَ: «لَلَّهُ أَرْحَمُ بِعِبَادِهِ مِنْ هَذِهِ بِوَلَدِهَا»». (بخارى: ۵۹۹۹)

ترجمه: «عمر بن خطاب سمی‌گوید: تعدادی اسیر جنگی نزد نبی اكرم جآوردند. در میان آنان, زنی وجود داشت كه از پستانهایش شیر می‌ریخت. ناگهان، در میان اسیران, چشم‌اش به كودكی افتاد. به محض اینكه او را دید, در آغوش گرفت و به سینه‌اش چسباند و شروع به شیر دادنش كرد. نبی اكرم جخطاب به ما فرمود: «آیا این مادر, فرزندش را در آتش می‌اندازد»؟! گفتیم: خیر, اگر توانایی داشته باشد (مجبور به انداختن نباشد) نمی‌اندازد. فرمود: «بدانید كه خداوند، بر بندگانش از این مادر هم نسبت به فرزندش، مهربانتر است»».

باب (۸): خداوند، رحمت را به صد قسمت، تقسیم نموده است

۱۹۹۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «جَعَلَ اللَّهُ الرَّحْمَةَ مِائَةَ جُزْءٍ، فَأَمْسَكَ عِنْدَهُ تِسْعَةً وَتِسْعِينَ جُزْءًا، وَأَنْزَلَ فِي الأَرْضِ جُزْءًا وَاحِدًا، فَمِنْ ذَلِكَ الْجُزْءِ يَتَرَاحَمُ الْخَلْقُ، حَتَّى تَرْفَعَ الْفَرَسُ حَافِرَهَا عَنْ وَلَدِهَا خَشْيَةَ أَنْ تُصِيبَهُ»». (بخارى: ۶۰۰۰)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: شنیدم كه رسول الله جمی‌فرمود: «خداوند, رحمت را به صد قسمت, تقسیم نموده است. نود و نه قسمت آنرا نزد خودش نگه داشته و یک قسمت‌اش را به زمین فرستاده است. و همین یک قسمت است كه باعث مهربانی مخلوقات با یكدیگر می‌شود تا جایی كه اسب, سم‌اش را بلند می‌كند كه مبادا به كره‌اش آسیبی برسد»».

باب (۹): گذاشتن کودک روی زانو

۱۹۹۳- «عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ ب قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَأْخُذُنِي فَيُقْعِدُنِي عَلَى فَخِذِهِ، وَيُقْعِدُ الْحَسَنَ عَلَى فَخِذِهِ الأُخْرَى، ثُمَّ يَضُمُّهُمَا، ثُمَّ يَقُولُ: «اللَّهُمَّ ارْحَمْهُمَا»».(بخارى: ۶۰۰۳)

ترجمه: «اسامه بن زید بمی‌گوید: رسول الله جمرا بر می‌داشت و بر روی زانویش می‌نشاند و حسن را روی زانوی دیگرش می‌نهاد. سپس ما را به یكدیگر می‌چسباند و می‌فرمود: «خدایا! بر اینها رحم كن»».

باب (۱۰): رحم کردن بر انسانها و چارپایان

۱۹۹۴- «عَنِ أَبَي هُرَيْرَةَ قَالَ: قَامَ رَسُولُ اللَّهِ ج فِي صَلاةٍ، وَقُمْنَا مَعَهُ، فَقَالَ أَعْرَابِيٌّ وَهُوَ فِي الصَّلاةِ: اللَّهُمَّ ارْحَمْنِي، وَمُحَمَّدًا، وَلا تَرْحَمْ مَعَنَا أَحَدًا. فَلَمَّا سَلَّمَ النَّبِيُّ ج قَالَ لِلأَعْرَابِيِّ: «لَقَدْ حَجَّرْتَ وَاسِعًا»».(بخارى: ۶۰۱۰)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جبرای ادای نمازی برخاست و ما نیز همراه ایشان بلند شدیم. در آن اثنا، مردی بادیه نشین كه مشغول نماز خواندن بود, گفت: خدایا! بر من و محمد رحم كن و بجز ما بركسی دیگر، رحم نكن. هنگامی كه نبی اكرم جسلام داد, به او فرمود: «چیز (رحمت) وسیعی را محدود ساختی»».

۱۹۹۵- «عَنِ النُّعْمَانِ بْنِ بَشِيرٍس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «تَرَى الْمُؤْمِنِينَ فِي تَرَاحُمِهِمْ، وَتَوَادِّهِمْ، وَتَعَاطُفِهِمْ، كَمَثَلِ الْجَسَدِ، إِذَا اشْتَكَى عُضْوٌ تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ جَسَدِهِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى»».(بخارى: ۶۰۱۱)

ترجمه: «نعمان بن بشیر سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «مؤمنان در شفقت, دوستی و مهربانی با یكدیگر مانند اعضای یک پیكراند كه اگر عضوی از آن بدرد آید، سایر اعضاء بی‌قرار می‌گردند و تب می‌شوند»».

۱۹۹۶- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَا مِنْ مُسْلِمٍ غَرَسَ غَرْسًا، فَأَكَلَ مِنْهُ إِنْسَانٌ أَوْ دَابَّةٌ، إِلاَّ كَانَ لَهُ بِهِ صَدَقَةٌ»».(بخارى: ۶۰۱۲)

ترجمه: «از انس بن مالک سروایت است كه نبی اكرم جفرمود: «هر مسلمانی كه نهالی غرس نماید و انسان یا حیوانی از آن بخورد، برایش صدقه بشمار می‌رود»».

۱۹۹۷- «عَنْ جَرِيرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَنْ لا يَرْحَمُ، لا يُرْحَمُ»».(بخارى: ۶۰۱۳)

ترجمه: «جریر بن عبدالله سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «هر كس, به دیگران، رحم نكند, خدا به او رحم نخواهد كرد»».

باب (۱۱): سفارش در مورد همسایه

۱۹۹۸- «عَنْ عَائِشَةَ ل عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَا زَالَ يُوصِينِي جِبْرِيلُ بِالْجَارِ حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ سَيُوَرِّثُهُ»».(بخارى: ۶۰۱۴)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «جبرئیل آنقدر مرا در مورد همسایه سفارش نمود كه خیال كردم او را شریک ارث، قرار می‌دهد»».

باب (۱۲): گناه کسی که همسایگانش از دست وی در امان نباشند

۱۹۹۹- «عَنْ أَبِي شُرَيْحٍ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «وَاللَّهِ لا يُؤْمِنُ، وَاللَّهِ لا يُؤْمِنُ، وَاللَّهِ لا يُؤْمِنُ» قِيلَ: وَمَنْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «الَّذِي لا يَأْمَنُ جَارُهُ بَوَايِقَهُ»». (بخارى: ۶۰۱۶)

ترجمه: «ابوشریح سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «بخدا سوگند, مؤمن نیست، بخدا سوگند, مؤمن نیست، بخدا سوگند, مؤمن نیست». پرسیدند: چه كسی ای رسول خدا؟ فرمود: «كسی كه همسایه، از شرش در امان نباشد»».

باب (۱۳): هرکس به خدا و روز قیامت، ایمان دارد، همسایه‌اش را اذیت و آزار نکند

۲۰۰۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلا يُؤْذِ جَارَهُ، وَمَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلْيُكْرِمْ ضَيْفَهُ، وَمَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلْيَقُلْ خَيْرًا أَوْ لِيَصْمُتْ»».(بخارى: ۶۰۱۸)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسو ل الله جفرمود: «هركس كه به خدا و روز قیامت، ایمان دارد، همسایه‌اش را از اذیت و آزار نكند. و هركس كه به خدا و روز قیامت, ایمان دارد، مهمان‌اش را گرامی بدارد. و هركس كه به خدا و روز قیامت, ایمان دارد، سخن خوب بگوید و یا سكوت نماید»».

باب (۱۴): هرکار نیک، صدقه بشمار می‌رود

۲۰۰۱- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «كُلُّ مَعْرُوفٍ صَدَقَةٌ»».(بخارى: ۶۰۲۱)

ترجمه: «جابر بن عبدالله بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «هر كار نیک، صدقه بشمار می‌رود»».

باب (۱۵): ملایمت در همۀ کارها

۲۰۰۲- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الرِّفْقَ فِي الأَمْرِ كُلِّهِ»».(بخارى: ۶۰۲۴)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «خداوند نرمی و ملایمت را در همه كارها دوست دارد»».

باب (۱۶): همکاری مؤمنان با یکدیگر

۲۰۰۳- «عَنْ أَبِي مُوسَى س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «الْمُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِ كَالْبُنْيَانِ يَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضًا» ثُمَّ شَبَّكَ بَيْنَ أَصَابِعِهِ، وَكَانَ النَّبِيُّ ج جَالِسًا، إِذْ جَاءَ رَجُلٌ يَسْأَلُ، أَوْ طَالِبُ حَاجَةٍ، أَقْبَلَ عَلَيْنَا بِوَجْهِهِ، فَقَالَ: «اشْفَعُوا فَلْتُؤْجَرُوا، وَلْيَقْضِ اللَّهُ عَلَى لِسَانِ نَبِيِّهِ مَا شَاءَ»».(بخارى: ۶۰۲۷)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «مؤمنان برای یكدیگر مانند اجزای یک ساختمان هستند كه باعث تقویت و استحكام یكدیگر می‌شوند». سپس رسول خدا جانگشتانش را داخل یكدیگر نمود. (با این كار، استحكام را به ما نشان داد)

وآنحضرت جنشسته بود كه سائل و یا نیازمندی نزدش آمد. پیامبر خدا جرو بسوی ما كرد و فرمود: «شفاعت كنید تا اجر و پاداش ببرید. البته خداوند هر چه بخواهد بر زبان پیامبرش جاری می‌سازد»».

باب (۱۷): رسول خدا ج سخن بد به زبان نمی‌آوَرْد و بد زبان هم نبود

۲۰۰۴- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: لَمْ يَكُنِ النَّبِيُّ ج سَبَّابًا، وَلا فَحَّاشًا، وَلا لَعَّانًا، كَانَ يَقُولُ لأَحَدِنَا عِنْدَ الْمَعْتِبَةِ: «مَا لَهُ تَرِبَ جَبِينُهُ»».(بخارى: ۶۰۳۱)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: نبی اكرم جفردی دشنام دهنده، بد و بیراه گوی و نفرین كننده نبود. بلكه هرگاه می‌خواست یكی از ما را سرزنش كند، می‌فرمود: « او را چه شده است؟ پیشانی‌اش به خاک مالیده شود»».

باب (۱۸): خوش اخلاقی و سخاوت، و کراهت بخل

۲۰۰۵- «عَنْ جَابِرٍ س يَقُولُ: مَا سُئِلَ النَّبِيُّ ج عَنْ شَيْءٍ قَطُّ فَقَالَ: لاَ». (بخارى: ۶۰۳۴)

ترجمه: «جابرسمی‌گوید: هرگاه از نبی اكرم جچیزی خواسته شد، هر گز نه نگفت».

۲۰۰۶- «عن أَنَسٍ س قَالَ: خَدَمْتُ النَّبِيَّ ج عَشْرَ سِنِينَ فَمَا قَالَ لِي أُفٍّ، وَلا لِمَ صَنَعْتَ؟، وَلاَ أَلاَّ صَنَعْتَ». (بخارى: ۶۰۳۸)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: ده سال در خدمت نبی اكرم جبودم. آنحضرت جهرگز به من، اف یا چرا چنین كردی و یا چرا چنان نكردی، نگفت».

باب (۱۹): نهی از نفرین و دشنام

۲۰۰۷- «عَنْ أَبِي ذَرٍّ س: أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «لا يَرْمِي رَجُلٌ رَجُلاً بِالْفُسُوقِ، وَلا يَرْمِيهِ بِالْكُفْرِ إِلاَّ ارْتَدَّتْ عَلَيْهِ، إِنْ لَمْ يَكُنْ صَاحِبُهُ كَذَلِكَ»». (بخارى: ۶۰۴۵)

ترجمه: «ابوذر سمی‌گوید: شنیدم كه نبی اكرم جفرمود: «هركس, فرد دیگری را متهم به فسق یا كفر كند و او اینگونه نباشد, فسق و كفر، به خودش بر می‌گردد»».

۲۰۰۸- «عَنْ ثَابِتِ بْنِ الضَّحَّاكِ س ـ وَكَانَ مِنْ أَصْحَابِ الشَّجَرَةِ ـ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ حَلَفَ عَلَى مِلَّةٍ غَيْرِ الإِسْلامِ؛ فَهُوَ كَمَا قَالَ. وَلَيْسَ عَلَى ابْنِ آدَمَ نَذْرٌ فِيمَا لا يَمْلِكُ. وَمَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ بِشَيْءٍ فِي الدُّنْيَا عُذِّبَ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ. وَمَنْ لَعَنَ مُؤْمِنًا فَهُوَ كَقَتْلِهِ. وَمَنْ قَذَفَ مُؤْمِنًا بِكُفْرٍ فَهُوَ كَقَتْلِهِ»».(بخارى: ۶۰۴۷)

ترجمه: «ثابت بن قیس سكه یكی از اصحاب شجره (بیت رضوان) است, می‌گوید: رسول الله جفرمود: «هركس, به دینی غیر از اسلام, سوگند یاد كند, همانگونه است كه می‌گوید. و هركس، چیزی را نذر كند كه مالک آن نیست, نذرش صحیح نمی‌باشد. و هركس، در دنیا با چیزی خودكشی كند, روز قیامت بوسیله همان چیز، عذاب داده خواهد شد. و هركس, مؤمنی را نفرین، و یا متهم به كفر كند, مانند این است كه او را به قتل رسانده است»».

باب (۲۰): سخن‏چینی

۲۰۰۹- «عَنْ حُذَيْفَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «لا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ قَتَّاتٌ»».(بخارى: ۶۰۵۶)

ترجمه: «حذیفه سمی‌گوید: شنیدم كه نبی اكرم جمی‌فرمود: «سخن چین، وارد بهشت نمی‌شود»».

باب (۲۱): کراهیت تعریف و تمجید

۲۰۱۰- «عَنْ أَبِي بَكْرَةَ س: أَنَّ رَجُلاً ذُكِرَ عِنْدَ النَّبِيِّ ج فَأَثْنَى عَلَيْهِ رَجُلٌ خَيْرًا. فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «وَيْحَكَ قَطَعْتَ عُنُقَ صَاحِبِكَ ـ يَقُولُهُ مِرَارًا ـ إِنْ كَانَ أَحَدُكُمْ مَادِحًا لا مَحَالَةَ فَلْيَقُلْ: أَحْسِبُ كَذَا وَكَذَا، إِنْ كَانَ يُرَى أَنَّهُ كَذَلِكَ وَحَسِيبُهُ اللَّهُ، وَلا يُزَكِّي عَلَى اللَّهِ أَحَدًا»».(بخارى: ۶۰۶۱)

ترجمه: «ابوبكره سمی‌گوید: نزد نبی اكرم جسخن از مردی، به میان آمد. شخص دیگری از او ستایش كرد. نبی اكرم جفرمود: «وای بر تو، گردن دوست ات را شكستی ـ و این جمله را چند بار تكرار كرد ـ اگر لازم است كه یكی از شما دیگری را تعریف كند, پس بگوید: گمان می‌كنم كه فلانی، چنین است و دارای چنین صفاتی است و حساب‌اش با خداست. آنهم در صورتی كه می‌داند كه در او چنین صفاتی وجود دارد. و كسی را نزد خداوند, پاک و منزه، معرفی نكند»».

باب (۲۲): نهی از حسادت و پشت کردن به یکدیگر

۲۰۱۱- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لا تَبَاغَضُوا، وَلا تَحَاسَدُوا، وَلا تَدَابَرُوا، وَكُونُوا عِبَادَ اللَّهِ إِخْوَانًا، وَلا يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ يَهْجُرَ أَخَاهُ فَوْقَ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ»».(بخارى: ۶۰۶۵)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «با یكدیگر, دشمنی نكنید، حسادت نورزید و به یكدیگر، پشت ننمایید. بلكه برادروار، خدا را عبادت كنید. و برای هیچ مسلمانی جایز نیست كه بیشتر از سه روز با برادر مسلمانش, قهر باشد»».

۲۰۱۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِيَّاكُمْ وَالظَّنَّ، فَإِنَّ الظَّنَّ أَكْذَبُ الْحَدِيثِ، وَلا تَحَسَّسُوا، وَلا تَجَسَّسُوا، وَلا تَنَاجَشُوا، وَلا تَحَاسَدُوا، وَلا تَبَاغَضُوا، وَلا تَدَابَرُوا، وَكُونُوا عِبَادَ اللَّهِ إِخْوَانًا»».(بخارى: ۶۰۶۶)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «از گمان بد، اجتناب كنید. زیرا گمان بد، بدترین نوع دروغ‏ است. و به دنبال عیوب دیگران نباشید، تجسس نكنید، قیمت كالاها را بدون اینكه نیت خرید داشته باشید، بالا نبرید و به یكدیگر, حسادت نورزید. با یكدیگر، دشمنی نكنید و پشت ننمایید و برادروار, خدا را عبادت كنید»».

باب (۲۳): ظن و گمان جایز

۲۰۱۳- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «مَا أَظُنُّ فُلانًا وَفُلانًا يَعْرِفَانِ مِنْ دِينِنَا شَيْئًا». وَفِي رِوَايَةٍ: «يَعْرِفَانِ دِينَنَا الَّذِي نَحْنُ عَلَيْهِ»».(بخارى: ۶۰۶۸)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «گمان نمی‌كنم كه فلانی و فلانی درباره دین ما چیزی بدانند». و در روایتی دیگر فرمود: «گمان نمی‌كنم كه فلانی و فلانی درباره دینی كه ما بر آن هستیم, چیزی بدانند»».

باب (۲۴): مؤمن، باید گناهان‌اش را پنهان نماید

۲۰۱۴- «عَنِ أَبَي هُرَيْرَةَ س يَقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «كُلُّ أُمَّتِي مُعَافًى إِلاَّ الْمُجَاهِرِينَ، وَإِنَّ مِنَ الْمُجَاهَرَةِ: أَنْ يَعْمَلَ الرَّجُلُ بِاللَّيْلِ عَمَلاً، ثُمَّ يُصْبِحَ وَقَدْ سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ، فَيَقُولَ: يَا فُلانُ! عَمِلْتُ الْبَارِحَةَ كَذَا وَكَذَا، وَقَدْ بَاتَ يَسْتُرُهُ رَبُّهُ، وَيُصْبِحُ يَكْشِفُ سِتْرَ اللَّهِ عَنْهُ»».(بخارى: ۶۰۶۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: شنیدم كه رسول الله جمی‌فرمود: «همه‌ی افراد امت من بخشیده خواهند شد مگر كسانی كه به طور علنی، مرتكب گناه شوند. و یكی از انواع گناهان علنی این است كه شخص, شب هنگام, مرتكب گناهی شود و در حالی صبح كند كه خدا وند، گناه‌اش را پوشانده است. اما او بگوید: ای فلانی! دیشب, فلان كار و فلان كار را انجام دادم. این در حالی است كه خدا وند, گناهش را پنها ن كرده بود ولی او پرده‌ی خدا را از روی خودش برداشت»».

باب (۲۵): قهر کردن

۲۰۱۵- «عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الأَنْصَارِيِّ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لا يَحِلُّ لِرَجُلٍ أَنْ يَهْجُرَ أَخَاهُ فَوْقَ ثَلاثِ لَيَالٍ، يَلْتَقِيَانِ فَيُعْرِضُ هَذَا، وَيُعْرِضُ هَذَا، وَخَيْرُهُمَا الَّذِي يَبْدَأُ بِالسَّلامِ»».(بخارى: ۶۰۷۷)

ترجمه: «ابوایوب انصاری سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «برای هیچ كس، جایز نیست كه بیشتر از سه شب، با برادر مسلمانش، قهر باشد طوریكه هنگام ملاقات، از یكدیگر، روی گردانی كنند. و بهترین آنها كسی است كه آغاز به سلام گفتن نماید»».

باب (۲۶): این گفتۀ خداوند متعال که می‌فرماید: ‍«ای مؤمنان! از خدا بترسید و با راستگویان باشید» و آنچه که در مورد نهی از دروغگویی آمده است

۲۰۱۶- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِنَّ الصِّدْقَ يَهْدِي إِلَى الْبِرِّ، وَإِنَّ الْبِرَّ يَهْدِي إِلَى الْجَنَّةِ، وَإِنَّ الرَّجُلَ لَيَصْدُقُ، حَتَّى يَكُونَ صِدِّيقًا، وَإِنَّ الْكَذِبَ يَهْدِي إِلَى الْفُجُورِ، وَإِنَّ الْفُجُورَ يَهْدِي إِلَى النَّارِ، وَإِنَّ الرَّجُلَ لَيَكْذِبُ حَتَّى يُكْتَبَ عِنْدَ اللَّهِ كَذَّابًا»».(بخارى: ۶۰۹۴)

ترجمه: «عبدالله بن مسعود سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «همانا راستگویی، انسان را بسوی نیكی، رهنمون می‌شود. و نیكی، انسان را به بهشت می‌رساند. و شخص، به اندازه‌ای راست می‌گوید كه در زمره‌ی صدیقین قرار می‌گیرد. و همانا دروغگویی, انسان را بسوی فسق و فجور سوق می‌دهد. و فسق و فجور, انسان را به جهنم می‌كشاند. و شخص، به اندا زه‌ای دروغ می‌گوید كه نزد خداوند، در زمره‌ی دروغگویان نوشته می‌شود»».

باب (۲۷): صبر در برابر ناسزاگویی‌ها

۲۰۱۷- «عَنْ أَبِي مُوسَى س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لَيْسَ أَحَدٌ أَوْ لَيْسَ شَيْءٌ أَصْبَرَ عَلَى أَذًى سَمِعَهُ مِنَ اللَّهِ، إِنَّهُمْ لَيَدْعُونَ لَهُ وَلَدًا، وَإِنَّهُ لَيُعَافِيهِمْ وَيَرْزُقُهُمْ»». (بخارى: ۶۰۹۹)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «هیچ كس، در برابر ناسزاگویی از خدا وند, بردبارتر نیست. مردم به او فرزند, نسبت می‌دهند با وجود این، خداوند به آنان، عافیت می‌بخشد و رزق, عنایت می‌كند»».

باب (۲۸): اجتناب از خشم

۲۰۱۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لَيْسَ الشَّدِيدُ بِالصُّرَعَةِ، إِنَّمَا الشَّدِيدُ الَّذِي يَمْلِكُ نَفْسَهُ عِنْدَ الْغَضَبِ»».(بخارى: ۶۱۱۴)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «قهرمان، كسی نیست كه هنگام كشتی گرفتن, افراد زیادی را به زمین بزند. بلكه قهرمان، كسی است كه هنگام خشم, خودش را كنترل نماید»».

۲۰۱۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَجُلاً قَالَ لِلنَّبِيِّ ج: أَوْصِنِي. قَالَ: «لا تَغْضَبْ». فَرَدَّدَ مِرَارًا. قَالَ: «لا تَغْضَبْ»».(بخارى: ۶۱۱۶)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: مردی به نبی اكرم جگفت: مرا نصیحت كن.آنحضرتجفرمود: «خشم نكن». آن مرد چند بار، تقاضایش را تكرار كرد و رسول اكرم جهمچنان می‌فرمود: «خشم نكن»».

باب (۲۹): شرم و حیا

۲۰۲۰- «عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَيْنٍ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «الْحَيَاءُ لا يَأْتِي إِلاَّ بِخَيْرٍ»».(بخارى: ۶۱۱۷)

ترجمه: «عمران بن حُصین سمی‌گوید: رسول‏ اكرم جفرمود: «حیا چیزی جز خوبی، به ارمغان نمی‌آورد»».

باب (۳۰): اگر حیا نداری، هر چه خواهی کن

۲۰۲۱- «عَنْ أَبِيْ مَسْعُودٍ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «إِنَّ مِمَّا أَدْرَكَ النَّاسُ مِنْ كَلامِ النُّبُوَّةِ الأُولَى: إِذَا لَمْ تَسْتَحْيِ فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ»».(بخارى:۶۱۲۰)

ترجمه: «عبدالله بن مسعود سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «یكی از سخنانی كه مردم از پیامبران گذشته دریافته‌اند این است كه: اگر حیا نداری, هرچه خواهی كن»».

باب (۳۱): خوش اخلاقی با مردم و شوخی با افراد خانواده

۲۰۲۲- «عَنْ أَنَسِ بْنَ مَالِكٍ س قَالَ: إِنْ كَانَ النَّبِيُّ ج لَيُخَالِطُنَا حَتَّى يَقُولَ لأَخٍ لِي صَغِيرٍ: «يَا أَبَا عُمَيْرٍ! مَا فَعَلَ النُّغَيْرُ»؟ (بخارى: ۶۱۲۹)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: نبی ‏اكرم جبه اندازه‌ای با ما نشست و برخاست داشت كه (شوخی می‌كرد و) به برادر كوچكم می‌فرمود: «ای ابوعمیر! حال نُغَیر چطور است»؟ (نُغیر، پرنده كوچكی بود كه ابوعمیر با آن بازی می‏كرد)».

باب (۳۲): مؤمن ازیک سوراخ، دو بار گزیده نمی‌شود

۲۰۲۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج أَنَّهُ قَالَ: «لا يُلْدَغُ الْمُؤْمِنُ مِنْ جُحْرٍ وَاحِدٍ، مَرَّتَيْنِ»». (بخارى: ۶۱۳۳)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی ‏اكرم جفرمود: «مؤمن از یک سوراخ، دو بار، گزیده نمی‏شود»».

باب (۳۳): اشعار و رجزخوانیهای جایز و مکروه

۲۰۲۴- «عَنْ أُبَيِّ بْنِ كَعْبٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ مِنَ الشِّعْرِ حِكْمَةً»».(بخارى: ۶۱۴۵)

ترجمه: «ابی بن كعب سروایت می‌كند كه رسول الله جفرمود: «همانا بعضی از اشعار, سخنان مفیدی هستند»».

باب (۳۴): کراهیت وقت گذراندن با شعر و ترک یاد خدا و تلاوت قرآن

۲۰۲۵- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لأَنْ يَمْتَلِئَ جَوْفُ أَحَدِكُمْ قَيْحًا، خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَمْتَلِئَ شِعْرًا»».(بخارى: ۶۱۵۴)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: نبی ‏اكرم جفرمود: «اگر شكم یكی از شما از چرک و زرداب پر شود، بهتر است از اینكه از شعر پر شود»».

باب (۳۵): اگر شخصی به کسی بگوید: وای بر تو

۲۰۲۶- «عَنْ أَنَسٍ: أَنَّ رَجُلاً مِنْ أَهْلِ الْبَادِيَةِ أَتَى النَّبِيَّ ج فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَتَى السَّاعَةُ قَائِمَةٌ؟ قَالَ: «وَيْلَكَ وَمَا أَعْدَدْتَ لَهَا»؟ قَالَ: مَا أَعْدَدْتُ لَهَا إِلا أَنِّي أُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ. قَالَ: «إِنَّكَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ». فَقُلْنَا؟ وَنَحْنُ كَذَلِكَ؟ قَالَ: «نَعَمْ»».(بخارى: ۶۱۶۷)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: مردی بادیه نشین نزد نبی ‏اكرم جآمد و گفت: ای رسول خدا! قیامت كَی بر پا خوا هد شد؟ رسول خدا جفرمود: «وای بر تو, چه چیز برای آن آماده كرده‌ای»؟ گفت: هیچگونه امادگی‌ای ندارم. فقط خدا و رسولش را دو ست دارم. فرمود: «تو با كسانی خوا هی بود كه آنها را دو ست داری». ما (صحابه) گفتیم: ما هم اینگونه خواهیم بود؟ فرمود: «بلی»».

باب (۳۶): انسانها به پدرانشان نسبت داده می‌شوند

۲۰۲۷- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِنَّ الْغَادِرَ يُرْفَعُ لَهُ لِوَاءٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، يُقَالُ: هَذِهِ غَدْرَةُ فُلانِ بْنِ فُلانٍ»». (بخارى: ۶۱۷۷)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «روز قیامت برای هر شخص خائن، پرچمی نصب می‌كنند و اعلام می‌نمایند كه این, خیانت فلانی فرزند فلانی است»».

باب (۳۷): «کَرْم، قلب مؤمن است»

۲۰۲۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «وَيَقُولُونَ الْكَرْمُ؟ إِنَّمَا الْكَرْمُ قَلْبُ الْمُؤْمِنِ»». (بخارى: ۶۱۸۳)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه رسول الله جفرمود: «مردم به انگور, كَرْم می‌گویند در حالیكه كرم, قلب مؤمن است»».

قابل یادآوری است كه اعراب به انگور, درخت انگور و شرابی كه از انگور، بدست می‌آمد, كرم می‌گفتند. زیرا كه شراب انگور باعث كرامت و بخشش می‌شد. شریعت، استفاده این لفظ را برای موارد فوق, ناپسند دانست زیرا چه بسا كه مردم این لفظ را می‌شنیدند و تحریک می‌شدند و به یاد شراب می‌افتادند. به همین خاطر, رسول اكرم جیادآوری نمود كه لفظ كرم، برای قلب مؤمن وخود مؤمن، شایسته است زیرا مؤمن, سرچشمه كرم و بخشش است. شرح امام نووی بر صحیح مسلم

باب (۳۸): تغییر دادن یک اسم به اسمی که بهتر از آن باشد

۲۰۲۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ زَيْنَبَ ل كَانَ اسْمُهَا: بَرَّةَ، فَقِيلَ: تُزَكِّي نَفْسَهَا، فَسَمَّاهَا رَسُولُ اللَّهِ ج زَيْنَبَ».(بخارى: ۶۱۹۲)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: اسم زینب لبرّه یعنی زن نیكوكار بود. مردم گفتند: او خودش را ستایش می‌كند. لذا رسول خدا جاو را زینب نامید».

باب (۳۹): کسی که شخصی را صدا بزند و یک حرف از اسمش، کم کند

۲۰۳۰- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: كَانَتْ أُمُّ سُلَيْمٍ ل فِي الثَّقَلِ، وَأَنْجَشَةُ غُلامُ النَّبِيِّ ج يَسُوقُ بِهِنَّ. فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «يَا أَنْجَشُ، رُوَيْدَكَ سَوْقَكَ بِالْقَوَارِيرِ»».(بخارى: ۶۲۰۲)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: ام سُلیم لدر میان زنان مسافر بود و انجشه ؛برده رسول ‏اكرمج؛ شتران آنان را سوق می‌داد. پیامبر خدا جفرمود: «ای انجش! شیشه‌ها را آهسته‏تر ببر»».

باب (۴۰): بدترین اسمها نزد خداوند متعال

۲۰۳۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَخْنَى الأَسْمَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عِنْدَ اللَّهِ: رَجُلٌ تَسَمَّى: مَلِكَ الأَمْلاكِ»».(بخارى: ۶۲۰۵)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «روز قیامت، بدترین اسم‌ها نزد خداوند، نام مردی است كه خود را شاهنشاه نامیده باشد»».

باب (۴۱): کسی که عطسه می‌زند، الحمد لله بگوید

۲۰۳۲- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: عَطَسَ رَجُلانِ عِنْدَ النَّبِيِّ ج، فَشَمَّتَ أَحَدَهُمَا وَلَمْ يُشَمِّتِ الآخَرَ. فَقِيلَ لَهُ. فَقَالَ: «هَذَا حَمِدَ اللَّهَ، وَهَذَا لَمْ يَحْمَدِ اللَّهَ»». (بخارى: ۶۲۲۱)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: دو نفر نزد نبی اكرم جعطسه زدند. رسول خدا جدر جواب یكی از آنها، یرحمک الله گفت و در جواب دیگری, نگفت. مردم علت را پرسیدند. فرمود: «این یكی، الحمدالله گفت و آن یكی، نگفت»».

باب (۴۲): عطسه زدن، خوب، و خمیازه کشیدن، بد است

۲۰۳۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْعُطَاسَ، وَيَكْرَهُ التَّثَاؤُبَ. فَإِذَا عَطَسَ فَحَمِدَ اللَّهَ؛ فَحَقٌّ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ سَمِعَهُ أَنْ يُشَمِّتَهُ، وَأَمَّا التَّثَاؤُبُ؛ فَإِنَّمَا هُوَ مِنَ الشَّيْطَانِ فَلْيَرُدَّهُ مَا اسْتَطَاعَ، فَإِذَا قَالَ: هَا ضَحِكَ مِنْهُ الشَّيْطَانُ»».(بخارى:۶۲۲۳)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «خداوند، عطسه را می‏پسندد ولی خمیازه را نمی‌پسندد. پس اگر مسلمانی, عطسه زد و الحمدلله گفت، بر هرمسلمانی كه آنرا می‌شنود, لازم است كه در جوابش، یرحمک الله بگوید. اما خمیازه ازطرف شیطان است و تا می‏توانید آن را دفع كنید. زیرا هنگامی كه شخص (دهانش را باز می‌كند و) ها می‌گوید، شیطان به او می‏خندد»».

۷۲- کتاب اجازه خواستن

باب (۱): سلام گفتن افراد کمتر به افراد بیشتر

۲۰۳۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «يُسَلِّمُ الصَّغِيرُ عَلَى الْكَبِيرِ، وَالْمَارُّ عَلَى الْقَاعِدِ، وَالْقَلِيلُ عَلَى الْكَثِيرِ»».(بخارى: ۶۲۳۱)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی ‏اكرم جفرمود: «كوچكتر به بزرگتر، شخص عابر به فرد نشسته، و جمعیت كم به جمعیت زیاد, سلام دهند»».

باب (۲): سلام دادن رهگذر به شخص نشسته

۲۰۳۵- «وَعَنْهُ س فِيْ رِوَايَةٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «يُسَلِّمُ الرَّاكِبُ عَلَى الْمَاشِي، وَالْمَاشِي عَلَى الْقَاعِدِ، وَالْقَلِيلُ عَلَى الْكَثِيرِ»».(بخارى: ۶۲۳۲)

ترجمه: «ابوهریره سدر روایتی دیگر می‌گوید: رسول الله جفرمود: «سوار به پیاده، كسی كه راه می‏رود به كسی كه نشسته است و آنانی كه كمتر هستند به آنانی كه بیشتراند، سلام دهند»».

باب (۳): سلام دادن به آشنا و بیگانه

۲۰۳۶- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب: أَنَّ رَجُلاً سَأَلَ النَّبِيَّج: أَيُّ الإِسْلامِ خَيْرٌ؟ قَالَ: «تُطْعِمُ الطَّعَامَ، وَتَقْرَأُ السَّلامَ عَلَى مَنْ عَرَفْتَ وَعَلَى مَنْ لَمْ تَعْرِفْ»».(بخارى: ۶۲۳۶)

ترجمه: «عبدالله بن عمرو بمی‌گوید: مردی از نبی ‏اكرم جپرسید: كدام خصلت اسلام, بهتر است؟ فرمود: «طعام دادن و سلام كردن به آشنا و بیگانه»».

باب (۴): اجازه خواستن بخاطر نگاه است

۲۰۳۷- «عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ س قَالَ: اطَّلَعَ رَجُلٌ مِنْ جُحْرٍ فِي حُجَرِ النَّبِيِّ ج، وَمَعَ النَّبِيِّ ج مِدْرًى يَحُكُّ بِهِ رَأْسَهُ. فَقَالَ: «لَوْ أَعْلَمُ أَنَّكَ تَنْظُرُ لَطَعَنْتُ بِهِ فِي عَيْنِكَ، إِنَّمَا جُعِلَ الاسْتِئْذَانُ مِنْ أَجْلِ الْبَصَرِ»».(بخارى: ۶۲۴۱)

ترجمه: «سهل بن سعد سمی‌گوید: مردی از سوراخی به داخل یكی از خانه‌های رسول ‏الله جنگاه كرد در حالی كه آنحضرت جچوب نوک تیزی در دست داشت و با آن، سرش را می‌خاراند. پیامبر خدا جفرمود: «اگر می‏دانستم كه تو نگاه می‏كنی، آنرا در چشم ات فرو می‌بردم. زیرا بخاطر نگاه است كه اجازه خواستن, لازم شده است»».

باب (۵): زنای اعضای بدن

۲۰۳۸- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: عَنِ النَّبِيِّ ج: «إِنَّ اللَّهَ كَتَبَ عَلَى ابْنِ آدَمَ حَظَّهُ مِنَ الزِّنَا، أَدْرَكَ ذَلِكَ لا مَحَالَةَ: فَزِنَا الْعَيْنِ النَّظَرُ، وَزِنَا اللِّسَانِ الْمَنْطِقُ، وَالنَّفْسُ تَمَنَّى وَتَشْتَهِي، وَالْفَرْجُ يُصَدِّقُ ذَلِكَ أَوْ يُكَذِّبُهُ»».(بخارى: ۶۲۴۳)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: نبی ‏اكرم جفرمود: «خداوند برای هر شخص، نصیبی از زنا تعیین كرده است. پس زنای چشم, نگاه كردن؛ زنای زبان, سخن گفتن؛ و زنای نفس, آرزو كردن و خواستن است. و این شرمگاه است كه آنرا تصدیق و یا تكذیب می‏كند»».

باب (۶): سلام کردن به بچه‏ها

۲۰۳۹- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أَنَّهُ مَرَّ عَلَى صِبْيَانٍ فَسَلَّمَ عَلَيْهِمْ، وَقَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج يَفْعَلُهُ».(بخارى: ۶۲۴۷)

ترجمه: «روایت است كه انس بن مالک ساز كنار جمعی از كودكان گذشت و به آنها سلام كرد و گفت: نبی ‏اكرم جچنین می‌كرد».

باب (۷): اگر کسی بگوید کیستی؟ و او در جواب بگوید: منم

۲۰۴۰- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: أَتَيْتُ النَّبِيَّ ج فِي دَيْنٍ كَانَ عَلَى أَبِي. فَدَقَقْتُ الْبَابَ، فَقَالَ: «مَنْ ذَا»؟ فَقُلْتُ: أَنَا، فَقَالَ: «أَنَا أَنَا» كَأَنَّهُ كَرِهَهَا».(بخارى:۶۲۵۰)

ترجمه: «جابر بن عبدالله بمی‌گوید: بخاطر بدهی‏های پدرم، نزد نبی ‏اكرم جرفتم و در زدم. آنحضرت جپرسید: «كیستی»؟ گفتم: منم. فرمود: «من هم منم». گویا این گونه جواب دادن را ناپسند دانست».

باب (۸): باز کردن جا در مجالس

۲۰۴۱- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لا يُقِيمُ الرَّجُلُ الرَّجُلَ مِنْ مَجْلِسِهِ وَيَجْلِسَ فِيهِ آخَرُ وَلَكِنْ تَفَسَّحُوا وَتَوَسَّعُوا»».(بخارى: ۶۲۷۰)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: نبی ‏اكرمجفرمود: «هیچ كسی, شخص دیگری را از جایش بلند نكند تا دیگری (و یا خود) در جایش بنشیند ولی برای دیگران، جا باز كنید»».

باب (۹): حلقه زدن دستها دَور زانوها هنگام نشستن

۲۰۴۲- «وَعَنْهُ س قَالَ: رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج بِفِنَاءِ الْكَعْبَةِ مُحْتَبِيًا بِيَدِهِ هَكَذَا».(بخارى: ۶۲۷۲)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: رسول ‏الله جرا دیدم كه در صحن خانه كعبه, دست‏هایش را دور زانوهایش حلقه زده و نشسته بود».

باب (۱۰): جواز درگوشی صحبت کردن در جمعی که بیش از سه نفر در آن باشد

۲۰۴۳- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «إِذَا كُنْتُمْ ثَلاثَةً فَلا يَتَنَاجَى رَجُلانِ دُونَ الآخَرِ، حَتَّى تَخْتَلِطُوا بِالنَّاسِ أَجْلَ أَنْ يُحْزِنَهُ»».(بخارى: ۶۲۹۰)

ترجمه: «عبدالله بن مسعود سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «اگر سه نفر بودید، دو نفر بدون مشاركت دیگری، با یكدیگر, درگوشی صحبت نكنید. زیرا این كار، باعث نگرانی آن شخص می‏شود. مگر اینكه در جمع مردم, قرار گرفتید»». (كه در این صورت می‌توانید درگوشی صحبت كنید).

باب (۱۱): هنگام خواب، نباید آتشی در خانه، روشن بماند

۲۰۴۴- «عَنْ أَبِي مُوسَى س قَالَ: احْتَرَقَ بَيْتٌ بِالْمَدِينَةِ عَلَى أَهْلِهِ مِنَ اللَّيْلِ، فَحُدِّثَ بِشَأْنِهِمُ النَّبِيُّ ج قَالَ: «إِنَّ هَذِهِ النَّارَ إِنَّمَا هِيَ عَدُوٌّ لَكُمْ، فَإِذَا نِمْتُمْ فَأَطْفِئوهَا عَنْكُمْ»».(بخارى: ۶۲۹۴)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: در یكی از شبها، خانه‌ای در مدینه با ساكنانش آتش گرفت. ماجرای آنان را با نبی اكرم جدرمیان گذاشتند. رسول خدا جفرمود: «آتش، دشمن شما است. پس هر گاه، خواستید بخوابید, آن را خاموش كنید»».

باب (۱۲): آنچه دربارۀ ساختن خانه‏ آمده است

۲۰۴۵- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: رَأَيْتُنِي مَعَ النَّبِيِّ ج بَنَيْتُ بِيَدِي بَيْتًا يُكِنُّنِي مِنَ الْمَطَرِ، وَيُظِلُّنِي مِنَ الشَّمْسِ، مَا أَعَانَنِي عَلَيْهِ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ».(بخارى: ۶۳۰۲)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: شما مرا در زمان نبی اكرم جمشاهده می‌كردید كه خانه‌ای را با دست خود, بدون اینكه كسی از خلق خدا، مرا یاری كند, ساختم تا مرا از باران و نور خورشید, حفاظت كند».

۷۳- کتاب دعا

باب (۱): هر پیامبری، دعای مستجابی دارد

۲۰۴۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لِكُلِّ نَبِيٍّ دَعْوَةٌ مُسْتَجَابَةٌ يَدْعُو بِهَا، وَأُرِيدُ أَنْ أَخْتَبِئ دَعْوَتِي شَفَاعَةً لأُمَّتِي فِي الآخِرَةِ»».(بخارى: ۶۳۰۴)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هر پیامبری، یک دعای مستجاب دارد كه از آن، استفاده می‌كند. من می‏خواهم دعایم را برای آخرت، ذخیره كنم تا برای امتم شفاعت نمایم»».

باب (۲): بهترین استغفار

۲۰۴۷- «عن شَدَّادِ بْنِ أَوْسٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «سَيِّدُ الاسْتِغْفَارِ أَنْ تَقُولَ: اللَّهُمَّ أَنْتَ رَبِّي لا إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، خَلَقْتَنِي وَأَنَا عَبْدُكَ، وَأَنَا عَلَى عَهْدِكَ وَوَعْدِكَ مَا اسْتَطَعْتُ، أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ مَا صَنَعْتُ، أَبُوءُ لَكَ بِنِعْمَتِكَ عَلَيَّ وَأَبُوءُ لَكَ بِذَنْبِي، فَاغْفِرْ لِي، فَإِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ أَنْتَ». قَالَ: «وَمَنْ قَالَهَا مِنَ النَّهَارِ مُوقِنًا بِهَا، فَمَاتَ مِنْ يَوْمِهِ قَبْلَ أَنْ يُمْسِيَ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَمَنْ قَالَهَا مِنَ اللَّيْلِ وَهُوَ مُوقِنٌ بِهَا، فَمَاتَ قَبْلَ أَنْ يُصْبِحَ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ»».(بخارى: ۶۳۰۶)

ترجمه: «شداد بن اوس سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «بهترین استغفار، این است كه بگویی: اللَّهُمَّ أَنْتَ رَبِّي لا إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، خَلَقْتَنِي وَأَنَا عَبْدُكَ، وَأَنَا عَلَى عَهْدِكَ وَوَعْدِكَ مَا اسْتَطَعْتُ، أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ مَا صَنَعْتُ، أَبُوءُ لَكَ بِنِعْمَتِكَ عَلَيَّ وَأَبُوءُ لَكَ بِذَنْبِي، فَاغْفِرْ لِي فَإِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ أَنْتَ.یعنی الهی! تو پروردگار منی، بجز تو معبودی وجود ندارد، تو مرا آفریده‌ای و من بنده تو هستم. بر پیمانی كه با تو بسته‌‌ام تا حد توان, استوارم و به وعده‌ای كه داده‌ای، یقین دارم. از بدی كارهایی كه انجام داده ام, به تو پناه می‌برم. و به نعمتهایی كه به من ارزانی داشته‌ای وگناهانی كه انجام داده ام, اعتراف می‏كنم. پس مرا مغفرت كن زیرا كسی بجز تو, گناهان را نمی‌بخشد».

هركس، در روز با یقین، این دعا را بخواند و در همان روز, قبل از اینكه شب شود, بمیرد, از بهشتیان بشمار می‌رود. همچنین هركس، در شب، با یقین, این دعا را بخواند و قبل از اینكه صبح شود, بمیرد, از بهشتیان بشمار می‌رود»».

باب (۳): استغفار پیامبر اکرم ج در روز و شب

۲۰۴۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «وَاللَّهِ إِنِّي لأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَأَتُوبُ إِلَيْهِ فِي الْيَوْمِ أَكْثَرَ مِنْ سَبْعِينَ مَرَّةً»». (بخارى: ۶۳۰۷)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: شنیدم كه رسول الله جفرمود: «به خدا سوگند كه من روزانه، بیش از هفتاد بار از خداوند، طلب آمرزش كرده و توبه می‌كنم»».

باب (۴): توبه

۲۰۴۹- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ س: أَنَّهُ حَدَّثَ حَدِيثَيْنِ: أَحَدُهُمَا عَنِ النَّبِيِّ ج، وَالآخَرُ عَنْ نَفْسِهِ، قَالَ: إِنَّ الْمُؤْمِنَ يَرَى ذُنُوبَهُ كَأَنَّهُ قَاعِدٌ تَحْتَ جَبَلٍ يَخَافُ أَنْ يَقَعَ عَلَيْهِ، وَإِنَّ الْفَاجِرَ يَرَى ذُنُوبَهُ كَذُبَابٍ مَرَّ عَلَى أَنْفِهِ، فَقَالَ بِهِ هَكَذَا، ثُمَّ قَالَ: «لَلَّهُ أَفْرَحُ بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ رَجُلٍ نَزَلَ مَنْزِلاً وَبِهِ مَهْلَكَةٌ، وَمَعَهُ رَاحِلَتُهُ عَلَيْهَا طَعَامُهُ وَشَرَابُهُ، فَوَضَعَ رَأْسَهُ فَنَامَ نَوْمَةً، فَاسْتَيْقَظَ وَقَدْ ذَهَبَتْ رَاحِلَتُهُ، حَتَّى إِذَا اشْتَدَّ عَلَيْهِ الْحَرُّ وَالْعَطَشُ أَوْ مَا شَاءَ اللَّهُ، قَالَ: أَرْجِعُ إِلَى مَكَانِي، فَرَجَعَ فَنَامَ نَوْمَةً، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَإِذَا رَاحِلَتُهُ عِنْدَهُ».(بخارى: ۶۳۰۸)

ترجمه: «از عبدالله بن مسعود سدو حدیث، روایت شده است كه یكی از نبی اكرم جو دیگری از خودش می‌باشد. او می‌گوید: مؤمن، گناهانش را مانند كوهی می‌بیند كه زیر آن نشسته است و می‌ترسد كه روی او بیفتد. ولی فرد فاسق، گناهانش را مانند مگسی می‌بیند كه از كنار بینی‌اش می‌گذرد و او با دست‌اش آنرا دفع می‌كند.

سپس گفت رسول خدا جفرمود: «خداوند از توبه‌ی بنده‌اش بیشتر از فردی خوشحال می‌شود كه در جای خطرناكی منزل گرفته و سواری و آب و غذا، همراهش باشد. آنگاه، سرش را بر زمین می‌گذارد و لحظاتی می‌خوابد و بیدار می‌شود.می بینید كه سواری‌اش رفته است. پس گرما و تشنگی بر وی غلبه می‌كند. در این وقت، با خود می‌گوید: بر می‌گردم و سرجایم می‌مانم. پس از برگشتن، باز هم لحظاتی به خواب می‌رود. سپس بیدار می‌شود و سرش را بلند می‌كند. ناگهان، سواری‌اش را در كنار خود می‌بیند». (یعنی خداوند از توبه‌ی بنده‌اش از این فرد هم بیشتر خوشحال می‌شود)».

باب (۵): دعای وقت خواب

۲۰۵۰- «عَنْ حُذَيْفَةَ س قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج إِذَا أَخَذَ مَضْجَعَهُ مِنَ اللَّيْلِ، وَضَعَ يَدَهُ تَحْتَ خَدِّهِ ثُمَّ يَقُولُ: «اللَّهُمَّ بِاسْمِكَ أَمُوتُ وَأَحْيَا». وَإِذَا اسْتَيْقَظَ قَالَ: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَحْيَانَا بَعْدَ مَا أَمَاتَنَا وَإِلَيْهِ النُّشُورُ»».(بخارى: ۶۳۱۴)

ترجمه: «حذیفه سمی‌گوید: شب هنگام، و قتی كه نبی اكرم جبه رختخواب می‌رفت، دست‌اش را زیر رخسارش می‌گذاشت و می‌فرمود:«اللَّهُمَّ بِاسْمِكَ أَمُوتُ وَأَحْيَا». یعنی خدایا! به نام تو می‌خوابم و بیدار می‌شوم».

و هنگامی كه بیدار می‌شد، می‌فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَحْيَانَا بَعْدَ مَا أَمَاتَنَا وَإِلَيْهِ النُّشُورُ». یعنی حمد و سپاس از آنِ خدایی است كه ما را از خواب، بیدار كرد و بسوی او حشر خواهیم شد»».

باب (۶): خوابیدن بر پهلوی راست

۲۰۵۱- «عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ س قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج إِذَا أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ نَامَ عَلَى شِقِّهِ الأَيْمَنِ، ثُمَّ قَالَ: «اللَّهُمَّ أَسْلَمْتُ نَفْسِي إِلَيْكَ، وَوَجَّهْتُ وَجْهِي إِلَيْكَ، وَفَوَّضْتُ أَمْرِي إِلَيْكَ، وَأَلْجَأْتُ ظَهْرِي إِلَيْكَ، رَغْبَةً وَرَهْبَةً إِلَيْكَ، لا مَلْجَأَ وَلا مَنْجَا مِنْكَ إِلاَّ إِلَيْكَ، آمَنْتُ بِكِتَابِكَ الَّذِي أَنْزَلْتَ، وَبِنَبِيِّكَ الَّذِي أَرْسَلْتَ»». (بخارى: ۶۳۱۵)

ترجمه: «براء بن عازب سمی‌گوید: هنگامی كه رسول الله جبه رختخواب می‌رفت، به پهلوی راست می‌خوابید و این دعا را می‌خواند: «اللَّهُمَّ أَسْلَمْتُ نَفْسِي إِلَيْكَ، وَوَجَّهْتُ وَجْهِي إِلَيْكَ، وَفَوَّضْتُ أَمْرِي إِلَيْكَ، وَأَلْجَأْتُ ظَهْرِي إِلَيْكَ، رَغْبَةً وَرَهْبَةً إِلَيْكَ، لا مَلْجَأَ وَلا مَنْجَا مِنْكَ إِلاَّ إِلَيْكَ، آمَنْتُ بِكِتَابِكَ الَّذِي أَنْزَلْتَ، وَبِنَبِيِّكَ الَّذِي أَرْسَلْتَ». یعنی خدایا! به امید اجر و ثواب و ترس از عقاب‌ات، خودم را تسلیم تو ساختم، به تو روی آوردم، كارهایم را به تو سپردم و به تو توكل كردم. هیچ پناهگاه و جای نجاتی از تو بجز تو وجود ندارد. به كتابی كه نازل فرمودی و پیامبری كه فرستادی، ایمان آوردم».

باب (۷): دعای بیدار شدن از خواب، در هنگام شب

۲۰۵۲- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: بِتُّ عِنْدَ مَيْمُونَةَ، وَذَكَرَ الْحَدِيْثَ، وَقَدْ تَقَدَّمَ، قَالَ: وَكَانَ يَقُولُ فِي دُعَائهِ: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ فِي قَلْبِي نُورًا، وَفِي بَصَرِي نُورًا، وَفِي سَمْعِي نُورًا، وَعَنْ يَمِينِي نُورًا، وَعَنْ يَسَارِي نُورًا، وَفَوْقِي نُورًا، وَتَحْتِي نُورًا، وَأَمَامِي نُورًا، وَخَلْفِي نُورًا، وَاجْعَلْ لِي نُورًا»».(بخارى: ۶۳۱۶)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: شبی نزد میمونه (در خانه پیامبر اكرم ج) ماندم. سپس وی حدیثی را كه قبلا بیان شد، ذكر كرد و گفت: رسول خدا جدر دعایش چنین می‌گفت: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ فِي قَلْبِي نُورًا، وَفِي بَصَرِي نُورًا، وَفِي سَمْعِي نُورًا، وَعَنْ يَمِينِي نُورًا، وَعَنْ يَسَارِي نُورًا، وَفَوْقِي نُورًا، وَتَحْتِي نُورًا، وَأَمَامِي نُورًا، وَخَلْفِي نُورًا، وَاجْعَلْ لِي نُورًا». یعنی خدایا! در دلم، چشم‌هایم، گوشهایم، سمت راستم، سمت چپم، بالای سرم، زیر پایم، پیش رویم و پشت سرم، نوری قرار بده».

باب (۸)

۲۰۵۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «إِذَا أَوَى أَحَدُكُمْ إِلَى فِرَاشِهِ، فَلْيَنْفُضْ فِرَاشَهُ بِدَاخِلَةِ إِزَارِهِ، فَإِنَّهُ لاَ يَدْرِي مَا خَلَفَهُ عَلَيْهِ، ثُمَّ يَقُولُ: بِاسْمِكَ رَبِّ وَضَعْتُ جَنْبِي، وَبِكَ أَرْفَعُهُ، إِنْ أَمْسَكْتَ نَفْسِي، فَارْحَمْهَا، وَإِنْ أَرْسَلْتَهَا فَاحْفَظْهَا بِمَا تَحْفَظُ بِهِ عِبَادَكَ الصَّالِحِينَ»».(بخارى:۶۳۲۰)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «هرگاه، یكی از شما به رختخواب رفت، آنرا با قسمت داخلی ازارش، تكان دهد. زیرا نمی‌داند كه بعد از او چه اتفاقی در آن، افتاده است. سپس این دعا را بخواند: «بِاسْمِكَ رَبِّ وَضَعْتُ جَنْبِي، وَبِكَ أَرْفَعُهُ، إِنْ أَمْسَكْتَ نَفْسِي، فَارْحَمْهَا، وَإِنْ أَرْسَلْتَهَا فَاحْفَظْهَا بِمَا تَحْفَظُ بِهِ عِبَادَكَ الصَّالِحِينَ». یعنی پروردگارا! به نام تو پهلویم را به زمین گذاشتم و به كمک تو آنرا بلند می‌كنم. اگر روح مرا قبض كردی، بر آن، رحم فرما. و اگر زنده گذاشتی، آنرا بوسیله همان چیزهایی كه بندگان نیكوكارت را حفاظت می‌نمایی، حفاظت كن»».

باب (۹): از خداوند بطور قطع و یقین بخواهید

۲۰۵۴- «وَعَنْهُ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لا يَقُولَنَّ أَحَدُكُمُ: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي إِنْ شِئتَ، اللَّهُمَّ ارْحَمْنِي إِنْ شِئتَ، لِيَعْزِمِ الْمَسْأَلَةَ، فَإِنَّهُ لا مُكْرِهَ لَهُ»».(بخارى:۶۳۳۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هیچ یک از شما نگوید: خدایا! اگر خواستی، مرا مغفرت كن. خدایا! اگر خواستی، برمن رحم فرما. بلكه بطور قطع و یقین، بخواهد. زیرا هیچ كس نمی‌تواند خدا را مجبور كند»».

باب (۱۰): بنده تا زمانی که عجله نکرده است، دعایش قبول می‌شود

۲۰۵۵- «وَعَنْهُ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «يُسْتَجَابُ لأَحَدِكُمْ مَا لَمْ يَعْجَلْ، يَقُولُ: دَعَوْتُ فَلَمْ يُسْتَجَبْ لِي»».(بخارى: ۶۳۴۰)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «دعاهای شما پذیرفته می‌شود تا زمانی كه عجله نكنید و نگویید: دعا كردم ولی پذیرفته نشد»».

باب (۱۱): دعای هنگام پریشانی

۲۰۵۶- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ يَقُولُ عِنْدَ الْكَرْبِ: «لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ الْعَظِيمُ الْحَلِيمُ، لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ، لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ رَبُّ السَّمَوَاتِ وَرَبُّ الأَرْضِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ»».(بخارى: ۶۳۴۶)

ترجمه:ابن عباس بمی‌گوید: رسول الله جهنگام اندوه و پریشانی می‌فرمود: «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ الْعَظِيمُ الْحَلِيمُ، لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ، لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ رَبُّ السَّمَوَاتِ وَرَبُّ الأَرْضِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ». یعنی هیچ معبودی بجز خدای بزرگ و بردبار، وجود ندارد. هیچ معبودی بجز الله كه پروردگار عرش بزرگ است، وجود ندارد. هیچ معبودی بجر الله كه پروردگار آسمانها و زمین و عرش گرانبها است، وجود ندارد»».

باب (۱۲): پناه جستن به خداوند از شر گرفتاریها

۲۰۵۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَتَعَوَّذُ مِنْ جَهْدِ الْبَلاءِ، وَدَرَكِ الشَّقَاءِ، وَسُوءِ الْقَضَاءِ، وَشَمَاتَةِ الأَعْدَاءِ، قَالَ سُفْيَانُ الراوي: الْحَدِيثُ ثَلاثٌ، زِدْتُ أَنَا وَاحِدَةً لا أَدْرِي أَيَّتُهُنَّ هِيَ». (بخارى: ۶۳۴۷)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جاز گرفتاری، نگون بختی، قضای بد و خوشحال شدن دشمنان، به خدا پناه می‌برد. سفیان كه یكی از راویان این حدیث است، می‌گوید: پیامبر اكرم جاز سه چیز پناه خواست. من هم یكی به آنها افزودم. ولی اكنون نمی‌دانم كه كدام مورد است».

باب (۱۳): این سخن رسول‏ الله ج که فرمود: پروردگارا! بنده ای را که من اذیت کردم، آنرا برایش باعث کفارۀ گناهان و نزول رحمت بگردان

۲۰۵۸- «وَعَنْهُ س: أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «اللَّهُمَّ فَأَيُّمَا مُؤْمِنٍ سَبَبْتُهُ، فَاجْعَلْ ذَلِكَ لَهُ قُرْبَةً إِلَيْكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»».(بخارى: ۶۳۶۱)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: شنیدم كه نبی اكرم جمی‌فرمود: «خدایا! مؤمنی را كه من ناسزا گفتم، روز قیامت آنرا برایش باعث قرب و نزدیكی خود، قرار بده»».

باب (۱۴): پناه خواستن از بُخل

۲۰۵۹- «عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِيْ وَقَّاصٍ س: أنَّ رَسُولَ اللهِ ج كان يَأْمُرُ بِخَمْسٍ: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْبُخْلِ، وَأَعُوذُ بِكَ مِنَ الْجُبْنِ، وَأَعُوذُ بِكَ أَنْ أُرَدَّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ فِتْنَةِ الدُّنْيَا ـ يَعْنِي فِتْنَةَ الدَّجَّالِ ـ وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ»».(بخارى: ۶۳۶۵)

ترجمه: «سعد بن ابی وقاص سمی‌گوید: رسول الله جبه پناه خواستن از پنج چیز، دستور می‌داد و می‌فرمود: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْبُخْلِ، وَأَعُوذُ بِكَ مِنَ الْجُبْنِ، وَأَعُوذُ بِكَ أَنْ أُرَدَّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ فِتْنَةِ الدُّنْيَا وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ». یعنی خدایا! از بخل، بزدلی، فرتوت شدنی كه باعث ذلت گردد، فتنه دنیا (دجال) و عذاب قبر، به تو پناه می‌برم»».

باب (۱۵): پناه خواستن از بدهکاری و گناه

۲۰۶۰- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَ النَّبِيُّ ج يَقُوْلُ: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَسَلِ وَالْهَرَمِ، وَالْمَأْثَمِ وَالْمَغْرَمِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْقَبْرِ، وَعَذَابِ الْقَبْرِ، وَمِنْ فِتْنَةِ النَّارِ، وَعَذَابِ النَّارِ، وَمِنْ شَرِّ فِتْنَةِ الْغِنَى، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ فِتْنَةِ الْفَقْرِ، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ فِتْنَةِ الْمَسِيحِ الدَّجَّالِ، اللَّهُمَّ اغْسِلْ عَنِّي خَطَايَايَ بِمَاءِ الثَّلْجِ وَالْبَرَدِ، وَنَقِّ قَلْبِي مِنَ الْخَطَايَا كَمَا نَقَّيْتَ الثَّوْبَ الأَبْيَضَ مِنَ الدَّنَسِ، وَبَاعِدْ بَيْنِي وَبَيْنَ خَطَايَايَ كَمَا بَاعَدْتَ بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ»».(بخارى: ۶۳۶۸)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: نبی اكرم جمی‌فرمود: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَسَلِ وَالْهَرَمِ، وَالْمَأْثَمِ وَالْمَغْرَمِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْقَبْرِ، وَعَذَابِ الْقَبْرِ، وَمِنْ فِتْنَةِ النَّارِ، وَعَذَابِ النَّارِ، وَمِنْ شَرِّ فِتْنَةِ الْغِنَى، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ فِتْنَةِ الْفَقْرِ، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ فِتْنَةِ الْمَسِيحِ الدَّجَّالِ، اللَّهُمَّ اغْسِلْ عَنِّي خَطَايَايَ بِمَاءِ الثَّلْجِ وَالْبَرَدِ، وَنَقِّ قَلْبِي مِنَ الْخَطَايَا كَمَا نَقَّيْتَ الثَّوْبَ الأَبْيَضَ مِنَ الدَّنَسِ، وَبَاعِدْ بَيْنِي وَبَيْنَ خَطَايَايَ كَمَا بَاعَدْتَ بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ». یعنی خدایا!‍ از تنبلی، پیر و فرتوت شدن، گناه، دَین، آزمایش قبر و عذاب آن، فتنه جهنم و عذاب آن، شرّ فتنه سرمایه داری، فتنه قبر و فتنه مسیح دجال، به تو پناه می‌برم. خدایا! گناهانم را با آب یخ و تگرگ، شستشو دِه و همانگونه كه لباس سفید را پاک و صاف می‌گردانی و چركهایش را بر طرف می‌كنی، قلبم را از گناهان، پاک وصا ف بگردان. و همچنان كه میان مشرق و مغرب، فاصله انداخته‌ای، میان من و گناهانم، فاصله بینداز»».

باب (۱۶): این گفتۀ پیامبر اکرم ج که می‌فرمود: رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَۀ

۲۰۶۱- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: كَانَ أَكْثَرُ دُعَاءِ النَّبِيِّ ج: «اللَّهُمَّ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً، وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»».(بخارى: ۶۳۸۹)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: بیشترین دعای نبی اكرم جاین بود كه می‌فرمود: «اللَّهُمَّ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً، وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ». یعنی خدایا! پروردگار ما! در دنیا و آخرت به ما نیكی عنایت فرما و ما را از آتش دوزخ، نجات بده».

باب (۱۷): این دعای پیامبر اکرم ج که می‌فرمود: «خدایا! گناهان گذشته وآینده‌‌ام را بیامرز»

۲۰۶۲- «عَنْ أَبِي مُوسَى الأَشْعَرِيِّ س عَنِ النَّبِيِّ ج: أَنَّهُ كَانَ يَدْعُو: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي خَطِيئتِي وَجَهْلِي، وَإِسْرَافِي فِي أَمْرِي، وَمَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي هَزْلِي وَجِدِّي، وَخَطَايَايَ وَعَمْدِي، وَكُلُّ ذَلِكَ عِنْدِي»». (بخارى: ۶۳۹۹)

ترجمه: «از ابوموسی اشعری سروایت است كه نبی اكرم جچنین دعا می‌فرمود: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي خَطِيئتِي وَجَهْلِي، وَإِسْرَافِي فِي أَمْرِي، وَمَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي هَزْلِي وَجِدِّي، وَخَطَايَايَ وَعَمْدِي، وَكُلُّ ذَلِكَ عِنْدِي». یعنی خدایا! گناهانم، نادانی‌هایم، زیاده روی‌هایم را در كارها، و چیزهایی را كه تو بهتر از من می‌دانی، مغفرت كن. خدایا! شوخی‌ها، جدّی‌ها و گناهان سهوی وعمدی مرا ببخشای. چرا كه همه این كارها را مرتكب شده‌‌ام».

باب (۱۸): فضیلت کلمۀ لا اله الا الله

۲۰۶۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ قَالَ: لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ، فِي يَوْمٍ مِائةَ مَرَّةٍ، كَانَتْ لَهُ عَدْلَ عَشْرِ رِقَابٍ، وَكُتِبَ لَهُ مِائةُ حَسَنَةٍ، وَمُحِيَتْ عَنْهُ مِائةُ سَيِّئةٍ، وَكَانَتْ لَهُ حِرْزًا مِنَ الشَّيْطَانِ يَوْمَهُ ذَلِكَ حَتَّى يُمْسِيَ، وَلَمْ يَأْتِ أَحَدٌ بِأَفْضَلَ مِمَّا جَاءَ إِلاَّ رَجُلٌ عَمِلَ أَكْثَرَ مِنْهُ»».(بخارى: ۶۴۰۳)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هركس، روزانه صد بار لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌبگوید، به او به اندازه آزاد ساختن ده برده، ثواب می‌رسد. و همچنین صد نیكی برایش نوشته می‌شود و صد گناه از گناهانش، پا ک می‌گردد و آنروز تا شب از شیطان، حفاظت می‌شود. و هیچ كس (در روز قیامت) عملی بهتر از آن نمی‌آ ورد مگر فردی كه عمل بیشتری انجام دهد». یعنی همین كلمه را بیشتر بگوید و یا به طور كلی، اعمال بیشتری انجام داده باشد».

۲۰۶۴- «وَعَنْ أَبِي أَيُّوبِ الأَنْصَارِيِّ وابْنِ مَسْعُودٍ ب قَالاَ فِي هَذَا الْحَدِثِ عَنِ النَّبِيِّ ج أّنَّهُ قَالَ:«مَنْ قَالَ عَشْرًا كَانَ كَمَنْ أَعْتَقَ رَقَبَةً مِنْ وَلَدِ إِسْمَاعِيلَ»».(بخارى: ۶۴۰۴)

ترجمه: «ابو ایوب انصاری و ابن مسعود بروایت می‌كنند كه نبی اكرم جدر حدیثی كه شرح آن گذشت، فرمود: «هركس، ده بار لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌبگوید، مانند كسی است كه ده برده از فرزندان اسماعیل را آزاد كرده است»».

باب (۱۹): فضیلت سبحان الله گفتن

۲۰۶۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ قَالَ: سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ فِي يَوْمٍ مِائةَ مَرَّةٍ، حُطَّتْ خَطَايَاهُ وَإِنْ كَانَتْ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْرِ»». (بخارى: ۶۴۰۵)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسو ل الله جفرمود: «هركس، روزانه صد بار سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِبگوید، گناهانش بخشیده می‌شوند اگر چه به اندازه كف دریا باشند»».

باب (۲۰): فضیلت یاد خداوند

۲۰۶۶- «عَنْ أَبِي مُوسَى س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «مَثَلُ الَّذِي يَذْكُرُ رَبَّهُ، وَالَّذِي لا يَذْكُرُ رَبَّهُ؛ مَثَلُ الْحَيِّ وَالْمَيِّتِ»». (بخارى: ۶۴۰۷)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «مثال كسی كه پروردگارش را ذكر می‌كند و كسی كه پروردگارش را ذكر نمی‌كند، مانند شخص زنده و مرده است»».

۲۰۶۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ لِلَّهِ مَلائكَةً يَطُوفُونَ فِي الطُّرُقِ، يَلْتَمِسُونَ أَهْلَ الذِّكْرِ، فَإِذَا وَجَدُوا قَوْمًا يَذْكُرُونَ اللَّهَ، تَنَادَوْا: هَلُمُّوا إِلَى حَاجَتِكُمْ، قَالَ: فَيَحُفُّونَهُمْ بِأَجْنِحَتِهِمْ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا، قَالَ: فَيَسْأَلُهُمْ رَبُّهُمْ ـ وَهُوَ أَعْلَمُ مِنْهُمْ ـ: مَا يَقُولُ عِبَادِي؟ قَالَ: يَقُولُونَ: يُسَبِّحُونَكَ، وَيُكَبِّرُونَكَ، وَيَحْمَدُونَكَ، وَيُمَجِّدُونَكَ، قَالَ: فَيَقُولُ: هَلْ رَأَوْنِي؟ قَالَ: فَيَقُولُونَ: لاَ، وَاللَّهِ مَا رَأَوْكَ. قَالَ: فَيَقُولُ: وَكَيْفَ لَوْ رَأَوْنِي؟ قَالَ: يَقُولُونَ: لَوْ رَأَوْكَ كَانُوا أَشَدَّ لَكَ عِبَادَةً، وَأَشَدَّ لَكَ تَمْجِيدًا وَتَحْمِيدًا، وَأَكْثَرَ لَكَ تَسْبِيحًا. قَالَ: يَقُولُ: فَمَا يَسْأَلُونِي؟ قَالَ: يَسْأَلُونَكَ الْجَنَّةَ، قَالَ: يَقُولُ: وَهَلْ رَأَوْهَا؟ قَالَ: يَقُولُونَ: لاَ، وَاللَّهِ يَا رَبِّ مَا رَأَوْهَا. قَالَ: يَقُولُ: فَكَيْفَ لَوْ أَنَّهُمْ رَأَوْهَا؟ قَالَ: يَقُولُونَ: لَوْ أَنَّهُمْ رَأَوْهَا، كَانُوا أَشَدَّ عَلَيْهَا حِرْصًا، وَأَشَدَّ لَهَا طَلَبًا، وَأَعْظَمَ فِيهَا رَغْبَةً. قَالَ: فَمِمَّ يَتَعَوَّذُونَ؟ قَالَ: يَقُولُونَ: مِنَ النَّارِ. قَالَ: يَقُولُ: وَهَلْ رَأَوْهَا؟ قَالَ: يَقُولُونَ: لاَ، وَاللَّهِ يَا رَبِّ مَا رَأَوْهَا. قَالَ: يَقُولُ: فَكَيْفَ لَوْ رَأَوْهَا؟ قَالَ: يَقُولُونَ: لَوْ رَأَوْهَا كَانُوا أَشَدَّ مِنْهَا فِرَارًا، وَأَشَدَّ لَهَا مَخَافَةً. قَالَ: فَيَقُولُ: فَأُشْهِدُكُمْ أَنِّي قَدْ غَفَرْتُ لَهُمْ. قَالَ: يَقُولُ مَلَكٌ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ: فِيهِمْ فُلانٌ لَيْسَ مِنْهُمْ، إِنَّمَا جَاءَ لِحَاجَةٍ. قَالَ: هُمُ الْجُلَسَاءُ لا يَشْقَى بِهِمْ جَلِيسُهُمْ»». (بخارى: ۶۴۰۸)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «خداوند، فرشتگانی دارد كه در راهها مشغول گشت زنی هستند و بدنبال ذاكران می‌گردند. هرگاه، گروهی را ببینند كه به یاد خدا مشغول‌اند، یكدیگر را صدا می‌زنند و می‌گویند: به هدف خود رسیدیم. آنگاه، ذاكران را تا آسمان دنیا زیر بالهایشان می‌گیرند. سپس خداوند كه حال بندگانش را بهتر می‌داند از فرشتگان می‌پرسد كه بندگانم چه می‌گویند؟ فرشتگان می‌گویند: پاكی و بزرگی تو را بیان می‌كنند و تو را تعریف و تمجید می‌نمایند. خداوند می‌فرماید: آیا مرا دیده‌اند؟ جواب می‌دهند: خیر، سو گند به خدا كه تو را ندیده‌اند. خداوند می‌فرماید: اگر مرا می‌دیدند، چكار می‌كردند؟ می‌گویند: اگر تو را می‌دیدند، بیشتر عبادت می‌كردند و بیشتر حمد و ثنا و پاكی ات را بیان می‌نمودند. آنگاه خداوند می‌فرماید: از من چه می‌خواهند؟ فرشتگان می‌گویند: از تو بهشت می‌طلبند. خداوند می‌فرماید: آیا آن را دیده‌اند؟ می‌گویند: ای پروردگار! نه، سو گند به خدا كه آن را ندیده‌اند. می‌فرماید: اگر آن را می‌دیدند، چكار می‌كردند؟ فرشتگان می‌گویند: اگر آن را می‌دیدند، بیشتر به آن علاقه مند می‌شدند، بیشتر به دنبال آن می‌رفتند و بیشتر به آن، تمایل نشان می‌دادند. خداوند می‌فرماید: از چه چیزی پناه می‌خواهند؟ می‌گویند: از جهنم. خداوند می‌فرماید: آیا آن را دیده‌اند؟ می‌گویند: ای پروردگار! نه، سوگند به خدا كه آن را ندیده‌اند. خداوند می‌فرماید: اگرآن را می‌دیدند، چكار می‌كردند؟ می‌گویند: اگر آن را می‌دیدند، بیشتر از آن، دوری می‌كردند و بیشتر می‌ترسیدند. سرانجام، خداوند می‌فرماید: شما گواه باشید كه من آنان را بخشیدم. یكی از فرشتگان می‌گوید: در میان آنان، فلانی وجود دارد كه جزو آنان نیست بلكه برای انجام كاری آمده است. خداوند می‌فرماید: آنها كسانی هستند كه همنشینشان هم بدبخت نمی‌شود»».

۷۴- کتاب آرامش خاطر و رقت قلب

باب (۱): صحت و فراغت

۲۰۶۸- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «نِعْمَتَانِ مَغْبُونٌ فِيهِمَا كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ: الصِّحَّةُ وَالْفَرَاغُ»». (بخارى: ۶۴۱۲)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «درباره دو نعمت، بسیاری از مردم، دچار ضرر و زیان می‌شوند (از آنها بهره برداری نمی‌كنند): یكی صحت و دیگری، فرا غت است»».

باب (۲): در دنیا باید مانند مسافر، زندگی کرد

۲۰۶۹- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ ج بِمَنْكِبِي، فَقَالَ: «كُنْ فِي الدُّنْيَا كَأَنَّكَ غَرِيبٌ أَوْ عَابِرُ سَبِيلٍ». وَكَانَ ابْنُ عُمَرَ يَقُولُ: إِذَا أَمْسَيْتَ فَلا تَنْتَظِرِ الصَّبَاحَ، وَإِذَا أَصْبَحْتَ فَلا تَنْتَظِرِ الْمَسَاءَ، وَخُذْ مِنْ صِحَّتِكَ لِمَرَضِكَ، وَمِنْ حَيَاتِكَ لِمَوْتِكَ».(بخارى: ۶۴۱۶)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: رسول الله جدستش را بر شا نه‌‌ام گذاشت و فرمود: «در دنیا مانند مسافر و یا رهگذر، زندگی كن».

راوی می‌گوید: ابن عمر بمی‌گفت: هنگامی كه شب شد، منتظر صبح نباش. و هنگامی كه صبح شد، منتظر شب نباش. و از وقت صحت، برای زمان بیماری، بهره برداری كن. همچنین در دوران زندگی، برای مرگ ات، آمادگی كن».

باب (۳): آرزوهای دور و دراز

۲۰۷۰- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ س قَالَ: خَطَّ النَّبِيُّ ج خَطًّا مُرَبَّعًا، وَخَطَّ خَطًّا فِي الْوَسَطِ خَارِجًا مِنْهُ، وَخَطَّ خُطَطًا صِغَارًا إِلَى هَذَا الَّذِي فِي الْوَسَطِ مِنْ جَانِبِهِ الَّذِي فِي الْوَسَطِ، وَقَالَ: «هَذَا الإِنْسَانُ، وَهَذَا أَجَلُهُ مُحِيطٌ بِهِ، أَوْ قَدْ أَحَاطَ بِهِ، وَهَذَا الَّذِي هُوَ خَارِجٌ: أَمَلُهُ، وَهَذِهِ الْخُطَطُ الصِّغَارُ: الأَعْرَاضُ، فَإِنْ أَخْطَأَهُ هَذَا، نَهَشَهُ هَذَا، وَإِنْ أَخْطَأَهُ هَذَا، نَهَشَهُ هَذَا»».(بخارى: ۶۴۱۷)

ترجمه: «عبدالله بن مسعود سمی‌گوید: نبی اكرم جمربعی رسم كرد و خطی هم از وسط آن، رسم نمود طوریكه از آن، خارج می‌شد. و پیرامون آن قسمت از این خط كه داخل مربع، قرار داشت، خطهای كوچكی رسم نمود كه به سوی آن، در حال حركت بودند و فرمود: «این خط كه داخل مربع قرار دارد، انسان است. و این مربع، اجل اوست كه وی را احاطه كرده است. این خط كه خارج از مربع، قرار دارد، آرزوهایش می‌باشند. و این خطهای كوچک، مسائل و مشكلات‌اش هستند. اگر انسان از یكی از اینها نجات پیدا كند، به دام دیگری می‌افتد. و اگر از دومی، نجات پیدا كند، به دام آن یكی دیگر، خواهد افتاد»».

باب (۴): هرکس به شصت سالگی برسد، حجت خداوند بر او تمام شده است

۲۰۷۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «أَعْذَرَ اللَّهُ إِلَى امْرِئٍ أَخَّرَ أَجَلَهُ حَتَّى بَلَّغَهُ سِتِّينَ سَنَةً»».(بخارى: ۶۴۱۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «خداوند برای فردی كه اجلش را به اندازه‌ای به تأخیر بیندازد كه به شصت سالگی برسد، هیچ عذری باقی نگذاشته است»».

۲۰۷۲- «وَعَنْهُ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «لا يَزَالُ قَلْبُ الْكَبِيرِ شَابًّا فِي اثْنَتَيْنِ: فِي حُبِّ الدُّنْيَا، وَطُولِ الأَمَلِ»».(بخارى: ۶۴۲۰)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: شنیدم که رسول الله جمی‌فرمود: «دل انسانهای کهنسال در دو چیز، همچنان جوان می‌ماند: دوستی دنیا و آرزوی طو لانی»».

باب (۵): کاری که برای رضای خدا باشد

۲۰۷۳- «عَنْ عُتْبَانَ بْنِ مَالِكٍ الأَنْصارِيِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَنْ يُوَافِيَ عَبْدٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَقُولُ: لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ يَبْتَغِي بِهِ وَجْهَ اللَّهِ إِلاَّ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ النَّارَ»».(بخارى: ۶۴۲۲)

ترجمه: «عتبان بن مالک انصاری می‌گوید: رسول الله جفرمود: «هر بند ه‌ای، روز قیامت در حالی بیاید که بخاطر رضای خدا، لا إاله الا الله گفته است، خداوند آتش را بر او حرام می‌گرداند»».

۲۰۷۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: مَا لِعَبْدِي الْمُؤْمِنِ عِنْدِي جَزَاءٌ إِذَا قَبَضْتُ صَفِيَّهُ مِنْ أَهْلِ الدُّنْيَا ثُمَّ احْتَسَبَهُ إِلاَّ الْجَنَّةُ»».(بخارى: ۶۴۲۴)

ترجمه: «ابو هریره سمی‌گوید: رسو ل الله جفرمود: «‌خداوند متعال می‌فرماید: هرگاه، یکی از عزیزان بنده مؤمنم را در دنیا قبض روح نمایم و او به نیت اجر و ثواب، صبر کند، نزد من پاداشی، جز بهشت ندارد»».

باب (۶): از بین رفتن صالحان و نیکوکاران

۲۰۷۵- «عَنْ مِرْدَاسٍ الأَسْلَمِيِّ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «يَذْهَبُ الصَّالِحُونَ الأَوَّلُ فَالأَوَّلُ، وَيَبْقَى حُفَالَةٌ كَحُفَالَةِ الشَّعِيرِ، أَوِ التَّمْرِ لا يُبَالِيهِمُ اللَّهُ بَالَةً»». (بخارى: ۶۴۳۴)

ترجمه: «مرداس اسلمی سمی‌گوید: نبی اکرم جفرمود: «‌انسانهای نیکوکار، یکی پس از دیگری می‌روند و تفاله‌هایی مانند تفاله جو یا خرما (افراد بی‌ارزش) باقی می‌مانند که خداوند به آنها هیچ توجهی نمی‌نماید»».

باب (۷): پرهیز از فتنۀ مال

۲۰۷۶- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب يَقُولُ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «لَوْ كَانَ لاِبْنِ آدَمَ وَادِيَانِ مِنْ مَالٍ، لابْتَغَى ثَالِثًا، وَلا يَمْلأُ جَوْفَ ابْنِ آدَمَ إِلاَّ التُّرَابُ، وَيَتُوبُ اللَّهُ عَلَى مَنْ تَابَ»».(بخارى: ۶۴۳۶)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: شنیدم که نبی اکرم جمی‌فرمود: «‌اگر فرزند آدم دو دره پر از مال و ثروت داشته باشد، به دنبال سومی خواهد رفت. و فقط خاک است که شکم او را پر می‌كند و هر کس توبه کند، خداوند توبه‌اش را می‌پذیرد»».

باب (۸): مال انسان همان است که جلوتر فرستاده است

۲۰۷۷- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «أَيُّكُمْ مَالُ وَارِثِهِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنْ مَالِهِ»؟ قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا مِنَّا أَحَدٌ إِلاَّ مَالُهُ أَحَبُّ إِلَيْهِ، قَالَ: «فَإِنَّ مَالَهُ مَا قَدَّمَ، وَمَالُ وَارِثِهِ مَا أَخَّرَ»».(بخارى: ۶۴۴۲)

ترجمه: «عبدالله بن مسعود سمی‌گوید: نبی اکرم جفرمود: «آیا در میان شما کسی هست که مال وارثش را بیشتر از مال خود، دوست داشته باشد»؟ صحابه گفتند: همه ما اموال خود را بیشتر دوست داریم. فرمود: «مال خود انسان، همان مالی است که در راه خدا، انفاق کرده است و آنچه را که باقی گذاشته است، مال وارث‌اش بشمار می‌رود»‌».

باب (۹): چگونگی زندگی پیامبر ج و یارانش و روگردانی آنها از دنیا

۲۰۷۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّهُ كَانَ يَقُولُ: أَاللَّهِ الَّذِي لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ، إِنْ كُنْتُ لأَعْتَمِدُ بِكَبِدِي عَلَى الأَرْضِ مِنَ الْجُوعِ، وَإِنْ كُنْتُ لأَشُدُّ الْحَجَرَ عَلَى بَطْنِي مِنَ الْجُوعِ، وَلَقَدْ قَعَدْتُ يَوْمًا عَلَى طَرِيقِهِمِ الَّذِي يَخْرُجُونَ مِنْهُ، فَمَرَّ أَبُو بَكْرٍ، فَسَأَلْتُهُ عَنْ آيَةٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ مَا سَأَلْتُهُ إِلاَّ لِيُشْبِعَنِي، فَمَرَّ وَلَمْ يَفْعَلْ، ثُمَّ مَرَّ بِي عُمَرُ، فَسَأَلْتُهُ عَنْ آيَةٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ مَا سَأَلْتُهُ إِلاَّ لِيُشْبِعَنِي، فَمَرَّ فَلَمْ يَفْعَلْ، ثُمَّ مَرَّ بِي أَبُو الْقَاسِمِ ج، فَتَبَسَّمَ حِينَ رَآنِي، وَعَرَفَ مَا فِي نَفْسِي، وَمَا فِي وَجْهِي، ثُمَّ قَالَ: «يَا أَبَا هِرٍّ»! قُلْتُ: لَبَّيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «الْحَقْ» وَمَضَى، فَتَبِعْتُهُ، فَدَخَلَ فَاسْتَأْذَنَ، فَأَذِنَ لِي، فَدَخَلَ، فَوَجَدَ لَبَنًا فِي قَدَحٍ، فَقَالَ: «مِنْ أَيْنَ هَذَا اللَّبَنُ»؟ قَالُوا: أَهْدَاهُ لَكَ فُلانٌ أَوْ فُلانَةُ، قَالَ: «أَبَا هِرٍّ»! قُلْتُ: لَبَّيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «الْحَقْ إِلَى أَهْلِ الصُّفَّةِ فَادْعُهُمْ لِي». قَالَ: وَأَهْلُ الصُّفَّةِ: أَضْيَافُ الإِسْلامِ، لا يَأْوُونَ إِلَى أَهْلٍ وَلا مَالٍ وَلا عَلَى أَحَدٍ، إِذَا أَتَتْهُ صَدَقَةٌ بَعَثَ بِهَا إِلَيْهِمْ، وَلَمْ يَتَنَاوَلْ مِنْهَا شَيْئًا، وَإِذَا أَتَتْهُ هَدِيَّةٌ أَرْسَلَ إِلَيْهِمْ وَأَصَابَ مِنْهَا وَأَشْرَكَهُمْ فِيهَا، فَسَاءَنِي ذَلِكَ، فَقُلْتُ: وَمَا هَذَا اللَّبَنُ فِي أَهْلِ الصُّفَّةِ؟ كُنْتُ أَحَقُّ أَنَا أَنْ أُصِيبَ مِنْ هَذَا اللَّبَنِ شَرْبَةً أَتَقَوَّى بِهَا، فَإِذَا جَاءَ أَمَرَنِي فَكُنْتُ أَنَا أُعْطِيهِمْ وَمَا عَسَى أَنْ يَبْلُغَنِي مِنْ هَذَا اللَّبَنِ، وَلَمْ يَكُنْ مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ وَطَاعَةِ رَسُولِهِ ج بُدٌّ، فَأَتَيْتُهُمْ فَدَعَوْتُهُمْ فَأَقْبَلُوا فَاسْتَأْذَنُوا، فَأَذِنَ لَهُمْ، وَأَخَذُوا مَجَالِسَهُمْ مِنَ الْبَيْتِ، قَالَ: «يَا أَبَا هِرٍّ»! قُلْتُ: لَبَّيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «خُذْ فَأَعْطِهِمْ». قَالَ: فَأَخَذْتُ الْقَدَحَ، فَجَعَلْتُ أُعْطِيهِ الرَّجُلَ، فَيَشْرَبُ حَتَّى يَرْوَى، ثُمَّ يَرُدُّ عَلَيَّ الْقَدَحَ، فَأُعْطِيهِ الرَّجُلَ فَيَشْرَبُ حَتَّى يَرْوَى، ثُمَّ يَرُدُّ عَلَيَّ الْقَدَحَ، فَيَشْرَبُ حَتَّى يَرْوَى، ثُمَّ يَرُدُّ عَلَيَّ الْقَدَحَ، حَتَّى انْتَهَيْتُ إِلَى النَّبِيِّ ج وَقَدْ رَوِيَ الْقَوْمُ كُلُّهُمْ، فَأَخَذَ الْقَدَحَ فَوَضَعَهُ عَلَى يَدِهِ، فَنَظَرَ إِلَيَّ فَتَبَسَّمَ، فَقَالَ: «أَبَا هِرٍّ»! قُلْتُ: لَبَّيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «بَقِيتُ أَنَا وَأَنْتَ» قُلْتُ: صَدَقْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «اقْعُدْ فَاشْرَبْ». فَقَعَدْتُ فَشَرِبْتُ، فَقَالَ: «اشْرَبْ». فَشَرِبْتُ، فَمَا زَالَ يَقُولُ: «اشْرَبْ»، حَتَّى قُلْتُ: لا وَالَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ، مَا أَجِدُ لَهُ مَسْلَكًا، قَالَ: «فَأَرِنِي». فَأَعْطَيْتُهُ الْقَدَحَ، فَحَمِدَ اللَّهَ، وَسَمَّى وَشَرِبَ الْفَضْلَةَ».(بخارى: ۶۴۵۲)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: سو گند به خدایی که هیچ معبودی بجز او وجود ندارد، گاهی از شدت گرسنگی، بر شکم‌‌ام روی زمین می‌خوابیدم. و گاهی هم از شدت گرسنگی، سنگ به شکم‌‌ام می‌بستم. روزی، كنار راهی که مردم از آنجا عبور می‌كنند، نشستم. نخست، ابوبکر از آنجا گذشت. من صرفاً بخاطر اینکه غذایی به من بدهد و گرسنگی‌‌ام را برطرف نماید، از ایشان در مورد یكی از آیات قران كریم پرسیدم. اما او به راهش ادامه داد بدون اینکه كاری برایم انجام دهد. سپس عمر از کنارم گذشت. باز هم من صرفا به خاطر ایکه غذایی به من بدهد و گرسنگی‌‌ام را برطرف نماید، از ایشان هم در مورد یكی از آیات قران كریم پرسیدم. او هم به راهش ادامه داد بدون اینکه كاری برایم انجام دهد. سرانجام، ابوالقاسم جاز کنارم گذشت. ایشان، هنگامی که مرا می‌دید، تبسم نمود و از چهره‌‌ام به آنچه که در درونم می‌گذشت، پی برد. سپس فرمود: «ای ابو هره»! گفتم: آماده‌ی خدمتم ای رسول خدا. فرمود: «‌با من بیا». و به راه افتاد. من هم به دنبالش براه افتادم تا اینکه وارد منزل‌اش شد و اجازه خواست. آنگاه به من نیز اجازه ورود داد. هنگامی که وارد خانه شد، لیوان شیری در آنجا دید. پرسید: «این شیر از کجاست»؟ گفتند: فلان مرد یا فلان زن، آن را به شما هدیه كرده است. فرمود: «ابوهریره»! گفتم: ای رسول خدا! آماده خدمت‌‌ام. فرمود: «خودت را به اهل صفه برسان و آنان را نیز نزد من بیاور».

قابل یاد آوری است که اهل صفه، میهمانان اسلام بودند. آنان خانواده و مالی نداشتند و نزد کسی هم نمی‌رفتند. هر گاه، زکاتی به نبی اكرم جمی‌دادند، آنرا برای آنان می‌فرستاد و خودش از آن، استفاده نمی‌كرد. و هرگاه، هدیه‌ای به ایشان می‌دادند، آنها را با آن، شریک می‌گرداند. یعنی خودش از آن استفاده می‌کرد و مقداری از آنرا هم برای آنها می‌فرستاد.

بهر حال، این سخن پیا مبر جمرا اندوهگین ساخت و با خود گفتم: مگر این شیر، چقدر است كه اهل صفه را هم بیاورم؟ باید این شیر را به من می‌دادند تا جرعه‌ای از آن بنوشم و تقویت شوم. اگر آنها بیایند حتماً رسول خدا جبه من دستور می‌دهد تا به آنان شیر بدهم و چه بسا که به من، چیزی نرسد.

اما چاره‌ای جز اطاعت از خدا و رسولش نداشتم. لذا نزد آنان رفتم و آنها را دعوت نمودم. آمدند و اجازه ورود خواستند. رسول خدا جبه آنان اجازه داد. و آنها هم وارد خانه شدند و نشستند. پیا مبر اکرم جفرمود: «ای ابا هِر»! گفتم: آ ماده خدمتم ای رسول خدا. فرمود: «شیرها را بردار و به آنها بده» . من لیوان را برداشتم و شروع به شیر دادن نمودم. هنگامی كه لیوان را به یکی از آنها می‌دادم، او آنقدر می‌نوشید كه سیراب می‌شد و لیوان را به من بر می‌گرداند. سپس به دیگری می‌دادم او نیز آنقدر می‌نوشید كه سیراب می‌شد و لیوان را به من بر می‌گرداند. من این کار را همچنان ادامه دادم تا اینكه در حالی به نبی اکرم ج‌ رسیدم که همه آنان، سیراب شده بودند. آنگاه، پیامبر اکرم جلیوا ن را از من گرفت و روی دستش گذاشت و با تبسم، به من نگاه کرد و فرمود: «ابا هِر»! گفتم: آماده خدمتم ای رسول خدا. فرمود: «فقط من و تو مانده‌ایم». گفتم: درست است ای رسول خدا. فرمود: «‌بنشین و بنوش». من هم نشستم و نوشیدم. دوباره فرمود: «بنوش». وآنقدر این كلمه را تكرار نمود که گفتم: نه، سوگند به ذاتی که تو را به حق، فرستاده است، جایی برای نوشیدن ندارم. فرمود: «پس لیوان را به من بده»‌. لیوان را به ایشان دادم. آنحضرت جبعد از حمد و ثنا و بسم الله گفتن، باقیمانده آن شیرها را نوشید».

۲۰۷۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ آلَ مُحَمَّدٍ قُوتًا»».(بخارى: ۶۴۶۰)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسو ل الله جفرمود: «‌خدایا! آل محمد را به اندازه سد رمق، روزی بده»‌».

باب (۱۰): مداومت و اعتدال در کارها

۲۰۸۰- «وَعَنْهُ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَنْ يُنَجِّيَ أَحَدًا مِنْكُمْ عَمَلُهُ». قَالُوا: وَلا أَنْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «وَلا أَنَا إِلاَّ أَنْ يَتَغَمَّدَنِي اللَّهُ بِرَحْمَةٍ. سَدِّدُوا وَقَارِبُوا، وَاغْدُوا وَرُوحُوا، وَشَيْءٌ مِنَ الدُّلْجَةِ، وَالْقَصْدَ الْقَصْدَ تَبْلُغُوا»».(بخارى: ۶۴۶۳)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است که رسول الله جفرمود: «هیچ یک از شما را اعمالش نجات نمی‌دهد». صحابه عرض كردند: حتی شما را ای رسول خدا؟! فرمود: «مرا هم اعمالم نجات نمی‌دهند مگر اینکه رحمت خداوند، شامل حالم شود. شما به نیت اجر و ثواب، عمل کنید و راه اعتدال را در پیش گیرید و صبح و شام و قسمتی از شب را در عبادت، بگذرانید و برای رسیدن به هدف، میانه روی را پیشه خود سازید»».

۲۰۸۱- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّهَا قَالَتْ: سُئِلَ النَّبِيُّ ج: أَيُّ الأَعْمَالِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ؟ قَالَ: «أَدْوَمُهَا وَإِنْ قَلَّ»».(بخارى: ۶۴۶۵)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: از نبی اکرم جپرسیدند: محبوبترین عمل، نزد خداوند چیست؟ فرمود: «عملی که دوام بیشتری داشته باشد اگر چه اندک باشد»‌».

باب (۱۱): امید توأم با ترس

۲۰۸۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «لَوْ يَعْلَمُ الْكَافِرُ بِكُلِّ الَّذِي عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الرَّحْمَةِ لَمْ يَيْئَسْ مِنَ الْجَنَّةِ وَلَوْ يَعْلَمُ الْمُؤْمِنُ بِكُلِّ الَّذِي عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْعَذَابِ لَمْ يَأْمَنْ مِنَ النَّارِ»».(بخارى: ۶۴۶۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: شنیدم که رسول خدا جمی‌فرمود: «اگر کافر، تمام رحمت‌های خدا را می‌دانست، از بهشت، ناامید نمی‌شد. و اگر مسلمان، تمام عذاب‌های الهی را می‌دانست، خود را از آتش، در امان نمی‌دانست»».

باب (۱۲): دربارۀ حفظ زبان و اینکه هرکس، به خدا و روز قیامت، ایمان دارد باید سخن شایسته بگوید یا سکوت نماید

۲۰۸۳- «عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ س عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ يَضْمَنْ لِي مَا بَيْنَ لَحْيَيْهِ وَمَا بَيْنَ رِجْلَيْهِ، أَضْمَنْ لَهُ الْجَنَّةَ»».(بخارى: ۶۴۷۴)

ترجمه: «از سهل بن سعد سروایت است که رسول الله جفرمود: «هرکس، به من ضمانت دهد كه دهان و شرمگاهش را حفظ كند، من هم بهشت را برایش ضمانت می‌كنم»‌.

۲۰۸۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِنَّ الْعَبْدَ لَيَتَكَلَّمُ بِالْكَلِمَةِ مِنْ رِضْوَانِ اللَّهِ، لا يُلْقِي لَهَا بَالاً، يَرْفَعُهُ اللَّهُ بِهَا دَرَجَاتٍ، وَإِنَّ الْعَبْدَ لَيَتَكَلَّمُ بِالْكَلِمَةِ مِنْ سَخَطِ اللَّهًِ، لا يُلْقِي لَهَا بَالاً، يَهْوِي بِهَا فِي جَهَنَّمَ»».(بخارى: ۶۴۷۸)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اکرم جفرمود: «بنده، سخنی در جهت رضای خدا به زبان می‌آورد بدون اینكه به آن، فكر كند. ولی خداوند به وسیله آن سخن، به درجاتش می‌افزاید. همچنین بنده، سخنی در جهت ناخشنودی خدا به زبان می‌آورد بدون اینکه به آن توجه کند. ولی به وسیله آن سخن، در جهنم، سقوط می‌کند»‌».

باب (۱۳): اجتناب از گناهان

۲۰۸۵- «عَنْ أَبِي مُوسَى س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَثَلِي وَمَثَلُ مَا بَعَثَنِي اللَّهُ، كَمَثَلِ رَجُلٍ أَتَى قَوْمًا، فَقَالَ: رَأَيْتُ الْجَيْشَ بِعَيْنَيَّ، وَإِنِّي أَنَا النَّذِيرُ الْعُرْيَانُ، فَالنَّجَا النَّجَاءَ، فَأَطَاعَتْهُ طَائِفَةٌ فَأَدْلَجُوا عَلَى مَهْلِهِمْ فَنَجَوْا، وَكَذَّبَتْهُ طَائِفَةٌ فَصَبَّحَهُمُ الْجَيْشُ فَاجْتَاحَهُمْ»».(بخارى: ۶۴۸۲)

ترجمه: «از ابوموسی اشعری سروایت است که رسول الله جفرمود: «مثال من و آنچه كه خداوند مرا بدان فرستاده است، مانند مردی است که نزد قومی می‌آید و می‌گوید: من با چشمان خودم، لشکر (دشمن) را دیدم و صراحتا خطر را به شما اعلام می‌کنم. بشتابید، بشتابید. پس تعدادی از آنها از او اطا عت کردند و شب هنگام بدون عجله، حرکت کردند. در نتیجه، نجات یافتند. اما گروهی دیگر او را تکذیب کردند. لذا لشکر، بطور ناگهانی به آنها یورش برد و آنان را نابود ساخت»».

باب (۱۴): دوزخ با هواهای نفسانی، احاطه شده است

۲۰۸۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «حُجِبَتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ، وَحُجِبَتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ»».(بخارى: ۶۴۸۷)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است که رسو ل الله جفرمود: «آتش، در حجاب هواهای نفسانی و بهشت، در حجاب دشواریها است». یعنی هرکس بدنبال هواهای نفسانی برود، به جهنم، و هرکس دشواریها را در راه دین، تحمل کند، به بهشت می‌رود».

باب (۱۵): بهشت و دوزخ از بند کفشهایتان به شما نزدیک‏تراند

۲۰۸۷- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «الْجَنَّةُ أَقْرَبُ إِلَى أَحَدِكُمْ مِنْ شِرَاكِ نَعْلِهِ، وَالنَّارُ مِثْلُ ذَلِكَ»».(بخارى: ۶۴۸۸)

ترجمه: «عبدالله بن مسعود سمی‌گوید: نبی اکرم جفرمود: «بهشت و دوزخ از بند کفشهایتان به شما نزدیکتراند»».

باب (۱۶): همیشه باید به اشخاص پایین‌تر از خود، نگاه کرد نه بالاتر از خود

۲۰۸۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: «إِذَا نَظَرَ أَحَدُكُمْ إِلَى مَنْ فُضِّلَ عَلَيْهِ فِي الْمَالِ وَالْخَلْقِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ أَسْفَلَ مِنْهُ»».(بخارى:۶۴۹۰)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است که رسول الله جفرمود: «هرگاه، یکی از شما فردی را دید که به او در مال و جمال، برتری عنایت شده است، به افرادی که از خودش، در سطح پایین‌تری قرار دارند، نگاه کند»».

باب (۱۷): ارادۀ کار نیک و بد

۲۰۸۹- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب عَنِ النَّبِيِّ ج فِيمَا يَرْوِي عَنْ رَبِّهِ عَزَّ وَجَلَّ قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ كَتَبَ الْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ، ثُمَّ بَيَّنَ ذَلِكَ. فَمَنْ هَمَّ بِحَسَنَةٍ فَلَمْ يَعْمَلْهَا، كَتَبَهَا اللَّهُ لَهُ عِنْدَهُ حَسَنَةً كَامِلَةً. فَإِنْ هُوَ هَمَّ بِهَا فَعَمِلَهَا، كَتَبَهَا اللَّهُ لَهُ عِنْدَهُ عَشْرَ حَسَنَاتٍ، إِلَى سَبْعِ مِائَةِ ضِعْفٍ إِلَى أَضْعَافٍ كَثِيرَةٍ. وَمَنْ هَمَّ بِسَيِّئَةٍ فَلَمْ يَعْمَلْهَا، كَتَبَهَا اللَّهُ لَهُ عِنْدَهُ حَسَنَةً كَامِلَةً. فَإِنْ هُوَ هَمَّ بِهَا فَعَمِلَهَا، كَتَبَهَا اللَّهُ لَهُ سَيِّئَةً وَاحِدَةً»».(بخارى: ۶۴۹۱)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: نبی اکرم جبه نقل از پروردگارش فرمود: «‌خداوند، نیکی‌ها و بدیها را مشخص نموده و آنها را بیان کرده است. پس هرکس، اراده نماید كه کار نیکی انجام دهد ولی آنرا عملی نکند، خداوند برای او نزد خودش، یک نیکی کامل، ثبت می‌نماید. و اگر قصد انجام عمل نیکی را بنماید و به آن، عمل كند، خداوند نزد خود، ده تا هفت صد نیكی و چندین برابر بیشتر از این، برایش ثبت می‌نماید. و هرکس، قصد انجام عمل بدی را بکند و آنرا عملی نسازد، خداوند، یک نیکی کامل، نزد خود، برایش ثبت می‌کند. و اگر قصد انجام عمل بدی را بنماید و مرتكب آن شود، خداوند برایش یک بدی، ثبت می‌نماید»».

باب (۱۸): از بین رفتن امانت داری

۲۰۹۰- «عَنْ حُذَيْفَةُ س قَالَ: حَدَّثَنَا رَسُولُ اللَّهِ ج حَدِيثَيْنِ، رَأَيْتُ أَحَدَهُمَا، وَأَنَا أَنْتَظِرُ الآخَرَ، حَدَّثَنَا: «أَنَّ الأَمَانَةَ نَزَلَتْ فِي جَذْرِ قُلُوبِ الرِّجَالِ، ثُمَّ عَلِمُوا مِنَ الْقُرْآنِ ثُمَّ عَلِمُوا مِنَ السُّنَّةِ». وَحَدَّثَنَا عَنْ رَفْعِهَا فَقَالَ: «يَنَامُ الرَّجُلُ النَّوْمَةَ، فَتُقْبَضُ الأَمَانَةُ مِنْ قَلْبِهِ، فَيَظَلُّ أَثَرُهَا مِثْلَ أَثَرِ الْوَكْتِ، ثُمَّ يَنَامُ النَّوْمَةَ، فَتُقْبَضُ فَيَبْقَى أَثَرُهَا مِثْلَ الْمَجْلِ، كَجَمْرٍ دَحْرَجْتَهُ عَلَى رِجْلِكَ فَنَفِطَ، فَتَرَاهُ مُنْتَبِرًا وَلَيْسَ فِيهِ شَيْءٌ، فَيُصْبِحُ النَّاسُ يَتَبَايَعُونَ، فَلا يَكَادُ أَحَدٌ يُؤَدِّي الأَمَانَةَ، فَيُقَالُ: إِنَّ فِي بَنِي فُلانٍ رَجُلاً أَمِينًا، وَيُقَالُ: لِلرَّجُلِ: مَا أَعْقَلَهُ وَمَا أَظْرَفَهُ وَمَا أَجْلَدَهُ، وَمَا فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةِ خَرْدَلٍ مِنْ إِيمَانٍ». وَلَقَدْ أَتَى عَلَيَّ زَمَانٌ وَمَا أُبَالِي أَيَّكُمْ بَايَعْتُ، لَئِنْ كَانَ مُسْلِمًا رَدَّهُ عَلَيَّ الإِسْلامُ، وَإِنْ كَانَ نَصْرَانِيًّا رَدَّهُ عَلَيَّ سَاعِيهِ، فَأَمَّا الْيَوْمَ فَمَا كُنْتُ أُبَايِعُ إِلاَّ فُلانًا وَفُلانًا»». (بخارى: ۶۴۹۷)

ترجمه: «حذیفه سمی‌گوید: رسول الله جدو حدیث برای ما بیان فرمود که یکی از آنها را مشاهده نموده‌‌ام و منتظر دیگری هستم. رسول خدا جفرمود: «همانا امانت داری در ریشه‌ی دلهای مردم، قرار داده شده است. سپس، این مطلب را از قر آن و سنت هم دانستند»‌. همچنین پیامبر خدا جدرباره از میان رفتن امانت داری سخن گفت و فرمود: «‌روزی خواهد آمد که فرد می‌خوابد و امانت داری از قلب‌اش برداشته می‌شود طوریکه اثر آن، مثل یک نقطه کم رنگ در قلب‌اش باقی می‌ماند. سپس بار دیگر که می‌خوابد، امانت داری بطور کلی از قلبش برداشته می‌شود و فقط اثر آن، مانند اثری که بر دست کارگر است، با قی می‌ماند. مانند اینکه شما اخگری را روی پایتان بغلطانید و پایتان، باد کند. شما آنرا برآمده می‌بینید اما درحقیقت، چیزی در آن وجود ندارد. مردم با یکدیگر، داد و ستد می‌کنند اما کسی پیدا نمی‌شود که امانت را برگرداند. تا جایی که مردم می‌گویند: در فلان قبیله، مردی بسیار امانت دار وجود دارد. و همچنین در باره‌ی یک شخص می‌گویند: چقدر عاقل، زیرک و زرنگ است در حالی که در قلب‌اش به اندازه‌ی یک دانه‌ی خردل، ایمان وجود ندارد» .

حذیفه سمی‌گوید: «زمانی بودکه از داد وستد با هر یک از شما هیچ پروایی نداشتم. زیرا اگر طرف معامله، مسلمان بود، اسلامش باعث می‌شد تا امانت را برگرداند. و اگر نصرانی بود، حاکم‌اش امانت را به من برمی گرداند. اما امروز، بجز فلانی و فلانی، با کسی دیگر، داد و ستد نمی‌کنم»».

۲۰۹۱- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ:«إِنَّمَا النَّاسُ كَالإِبِلِ الْمِائَةِ، لاتَكَادُ تَجِدُ فِيهَا رَاحِلَةً»».(بخارى: ۶۴۹۸)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: شنیدم که رسول الله جمی‌فرمود: «مردم مانند صد شتری هستند که یک سواری در میان آنها یا فت نمی‌شود». یعنی همانطور که در میان صد شتر، یک شتر خوب برای سواری پیدا نمی‌شود، در میان این همه انسان، یک نفر برای دوستی و رفاقت یا فت نمی‌شود».

باب (۱۹): ریاکاری و شهرت طلبی

۲۰۹۲- «عَنْ جُنْدَبٍ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «مَنْ سَمَّعَ سَمَّعَ اللَّهُ بِهِ، وَمَنْ يُرَائِي يُرَائِي اللَّهُ بِهِ»».(بخارى: ۶۴۹۹)

ترجمه: «جندب سمی‌گوید: «نبی اکرم جفرمود: «هرکس كه بدنبال شهرت باشد، خداوند دست‌اش را رو می‌نماید. و هرکس، ریاکاری كند، خداوند ریا کاری‌اش را آ شکار می‌سازد»».

باب (۲۰): تواضع و فروتنی

۲۰۹۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ اللَّهَ قَالَ: مَنْ عَادَى لِي وَلِيًّا فَقَدْ آذَنْتُهُ بِالْحَرْبِ، وَمَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدِي بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ، وَمَا يَزَالُ عَبْدِي يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوَافِلِ حَتَّى أُحِبَّهُ، فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ، وَبَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ، وَيَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا، وَرِجْلَهُ الَّتِي يَمْشِي بِهَا، وَإِنْ سَأَلَنِي لأُعْطِيَنَّهُ، وَلَئِنِ اسْتَعَاذَنِي لَأُعِيذَنَّهُ، وَمَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ تَرَدُّدِي عَنْ نَفْسِ الْمُؤْمِنِ، يَكْرَهُ الْمَوْتَ، وَأَنَا أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ»». (بخارى: ۶۵۰۲)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است که رسو ل الله جفرمود: «خداوند متعال می‌فرماید: هرکس، با دوستان من دشمنی کند، من با او اعلام جنگ می‌نمایم. و بنده‌‌ام با هیچ چیز محبوبی نزد من به اندازه‌ی انجام آنچه که بر او فرض قرار داده‌ام، به من نزدیک نمی‌شود. و همچنان با انجام نوافل به من تقرب می‌جوید تا اینکه محبوب من قرار می‌گیرد. پس هنگامی که مورد محبت‌‌ام قرار گرفت، من گوش، چشم، دست و پایش می‌شوم که بوسیله‌ی آنها می‌شنود و می‌بیند و می‌گیرد و راه می‌رود. و اگر از من طلب کند، به او عطا می‌کنم و اگر پناه بخواهد، او را پناه می‌دهم. و در هر کاری که می‌خواهم انجام دهم، به اندازه‌ی قبض روح مؤمنی كه مرگ را نمی‌پسندد و من هم آزارش را نمی‌پسندم، متردد نمی‌شوم»».

باب (۲۱): هرکس، آرزوی دیدار خدا را داشته باشد، خدا نیز مشتاق دیدارش خواهد بود

۲۰۹۴- «عَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ، أَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ، وَمَنْ كَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ، كَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ». قَالَتْ عَائِشَةُ ـ أَوْ بَعْضُ أَزْوَاجِهِ ـ: إِنَّا لَنَكْرَهُ الْمَوْتَ، قَالَ: «لَيْسَ ذَاكِ، وَلَكِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا حَضَرَهُ الْمَوْتُ بُشِّرَ بِرِضْوَانِ اللَّهِ وَكَرَامَتِهِ. فَلَيْسَ شَيْءٌ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِمَّا أَمَامَهُ، فَأَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ وَأَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ. وَإِنَّ الْكَافِرَ إِذَا حُضِرَ بُشِّرَ بِعَذَابِ اللَّهِ وَعُقُوبَتِهِ، فَلَيْسَ شَيْءٌ أَكْرَهَ إِلَيْهِ مِمَّا أَمَامَهُ. كَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ وَكَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ»».(بخارى: ۶۵۰۷)

ترجمه: «عباده بن صامت سمی‌گوید: نبی اکرم جفرمود: «‌هرکس، ملاقات خدا را دوست داشته باشد، خداوند هم ملاقات او را دوست دارد. و هرکس كه ملاقا ت خدا را دوست نداشته باشد، خداوند هم ملاقات او را دوست ندارد»‌.

عایشه لیا یکی دیگر از همسران نبی اکرم جگفت: ما مرگ را دوست نداریم. رسول خدا جفرمود: «هدف، این نیست. بلکه هنگامی که مرگ به سراغ مؤمن بیاید، او را به خشنودی و بخشش الهی، بشارت می‌دهند. در این هنگام، هیچ چیزی برایش از آنچه که در انتظارش هست، محبوبتر نیست. پس او ملاقات خدا را دوست دارد و خدا هم ملاقات او را دوست دارد. اما هنگامی که مرگ کافر فرا رسد، او را به عذاب الهی، بشارت می‌دهند. لذا هیچ چیزی برایش از آن چه که در انتظارش می‌باشد، ناگوارتر نیست. اینجاست که او ملاقات خدا را دوست ندارد و خدا هم ملاقات او را دوست ندارد»‌».

باب (۲۲): سکرات موت

۲۰۹۵- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَ رِجَالٌ مِنَ الأَعْرَابِ جُفَاةً يَأْتُونَ النَّبِيَّ ج فَيَسْأَلُونَهُ: مَتَى السَّاعَةُ؟ فَكَانَ يَنْظُرُ إِلَى أَصْغَرِهِمْ فَيَقُولُ: «إِنْ يَعِشْ هَذَا، لا يُدْرِكْهُ الْهَرَمُ حَتَّى تَقُومَ عَلَيْكُمْ سَاعَتُكُمْ»». (بخارى: ۶۵۱۱)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: افرادی خشن از بادیه نشینان نزد نبی اکرم جمی‌آمدند و می‌پرسیدند: قیا مت کی بر پا می‌شود؟ رسول خدا جبا نگاه کردن به کوچکترین آنها می‌فرمود: «اگر این شخص، زنده بماند، قبل از این که پیر شود، قیامت شما برایتان برپا خواهد شد»».

باب (۲۳): روز قیامت، خداوند زمین را در قبضۀ خود می‏گیرد

۲۰۹۶- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «تَكُونُ الأَرْضُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ خُبْزَةً وَاحِدَةً، يَتَكَفَّؤُهَا الْجَبَّارُ بِيَدِهِ كَمَا يَكْفَأُ أَحَدُكُمْ خُبْزَتَهُ فِي السَّفَرِ، نُزُلاً لأَهْلِ الْجَنَّةِ». فَأَتَى رَجُلٌ مِنَ الْيَهُودِ فَقَالَ: بَارَكَ الرَّحْمَنُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْقَاسِمِ، أَلا أُخْبِرُكَ بِنُزُلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؟ قَالَ: «بَلَى». قَالَ: تَكُونُ الأَرْضُ خُبْزَةً وَاحِدَةً، كَمَا قَالَ النَّبِيُّ ج. فَنَظَرَ النَّبِيُّ ج إِلَيْنَا، ثُمَّ ضَحِكَ حَتَّى بَدَتْ نَوَاجِذُهُ، ثُمَّ قَالَ: أَلا أُخْبِرُكَ بِإِدَامِهِمْ؟ قَالَ: إِدَامُهُمْ بَالامٌ وَنُونٌ، قَالُوا: وَمَا هَذَا؟ قَالَ: ثَوْرٌ وَنُونٌ يَأْكُلُ مِنْ زَائِدَةِ كَبِدِهِمَا سَبْعُونَ أَلْفًا». (بخارى: ۶۵۲۰)

ترجمه: «از ابوسعید خدری سروایت است که نبی اکرم جفرمود: «زمین در روز قیامت به یک قرص نان، تبدیل می‌شود و خداوند جبار آنرا با دست‌اش می‌گرداند و بعنوان مهمانی به اهل بهشت، تقدیم می‌نماید همانطورکه یكی از شما نانی را که در سفر می‌پزد، از این دست به آن دست می‌کند و جمع و جور می‌نماید». پس از آن، مردی از یهودیان آمد و گفت: ای ابو القاسم! خداوند تو را مبارک گرداند. آیا از مهمانی اهل بهشت در روز قیامت، تو را مطلع نسازم؟ فرمود: «بلی». آن مرد، همانگونه که نبی اکرمجفرموده بود، گفت: زمین به یک قرص نان، تبدیل می‌شود. نبی اکرم جبسوی ما نگاه کرد و خندید تا جایی که دندانهای مبارک‌اش، آشکار شد. آنگاه مرد یهودی گفت: آیا از خورش بهشتیان تو را باخبر نسازم؟ خورش آنها بالام و ماهی است. صحابه پرسیدند: آن، چیست؟ مرد گفت: ماهی وگاوی هستند که ازگوشه‌ی کبد آنها هفتاد هزار نفر می‌خورند».

۲۰۹۷- «عن سَهْلِ بْنَ سَعْدٍ س قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «يُحْشَرُ النَّاسُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى أَرْضٍ بَيْضَاءَ عَفْرَاءَ، كَقُرْصَةِ نَقِيٍّ». قَالَ سَهْلٌ أَوْ غَيْرُهُ: لَيْسَ فِيهَا مَعْلَمٌ لأَحَدٍ».(بخارى: ۶۵۲۱)

ترجمه: «سهل بن سعد سمی‌گوید: شنیدم که نبی اکرم جفرمود: «روز قیا مت، مردم روی زمینی کاملا سفیدکه مانند نان آردِ بدون سبوس است، حشرخواهند شد». سهل یا یکی دیگر از راویان می‌گوید: در آن زمین، هیچ کس، خط و نشانی ندارد».

باب (۲۴): روز محشر

۲۰۹۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «يُحْشَرُ النَّاسُ عَلَى ثَلاثِ طَرَائِقَ، رَاغِبِينَ رَاهِبِينَ، وَاثْنَانِ عَلَى بَعِيرٍ، وَثَلاثَةٌ عَلَى بَعِيرٍ، وَأَرْبَعَةٌ عَلَى بَعِيرٍ، وَعَشَرَةٌ عَلَى بَعِيرٍ، وَيَحْشُرُ بَقِيَّتَهُمُ النَّارُ، تَقِيلُ مَعَهُمْ حَيْثُ قَالُوا، وَتَبِيتُ مَعَهُمْ حَيْثُ بَاتُوا، وَتُصْبِحُ مَعَهُمْ حَيْثُ أَصْبَحُوا، وَتُمْسِي مَعَهُمْ حَيْثُ أَمْسَوْا»».(بخارى: ۶۵۲۲)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اکرم جفرمود: «مردم در سه گروه، حشر خواهند شد: گروهی در بیم و امید به سر می‌برند. و گروهی دیگر هستند که هر دو نفر، سه نفر، چهار نفر و ده نفر آنان بر یک شتر، سوار خواهند شد. و باقیمانده آنان را که گروه سوم هستند، آتش جمع می‌کند و هركجا هنگام ظهر یا شب بخوابند با آنها توقف می‌كند و صبح و شام با آنان خواهد بود»‌».

۲۰۹۹- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «تُحْشَرُونَ حُفَاةً عُرَاةً غُرْلاً». قَالَتْ عَائِشَةُ: فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، الرِّجَالُ وَالنِّسَاءُ، يَنْظُرُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ؟ فَقَالَ: «الأَمْرُ أَشَدُّ مِنْ أَنْ يُهِمَّهُمْ ذَاكِ»».(بخارى: ۶۵۲۷)

ترجمه: «از عایشه لروایت است که رسول الله جفرمود: «پا لخت، عریان و بدون ختنه، حشر خواهید شد»‌. عایشه لمی‌گوید: گفتم: «ای رسول خدا! مردان و زنان، باهم حشر می‌شوند و به یگدیگر، نگاه می‌کنند؟! فرمود: «مسئله دشوارتر از آن است که کسی در این فکر باشد». (به دیگری نگاه کند)».

باب (۲۵): این گفتۀ خداوند متعال که می‌فرماید: «آیا آنان فکر نمی‌کنند که در روز بزرگی برانگیخته می‌شوند، روزی که مردم در پیشگاه پروردگارشان حاضر می‌شوند»

۲۱۰۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولُ اللَّهِ قَالَ: يَرَقُ النَّاسُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَتَّى يَذْهَبَ عَرَقُهُمْ فِي الأَرْضِ سَبْعِينَ ذِرَاعًا، وَيُلْجِمُهُمْ حَتَّى يَبْلُغَ آذَانَهُمْ»».(بخارى:۶۵۳۲)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است که رسول الله ج‌ فرمود: «روز قیامت، مردم به اندازه‌ای عرق می‌کنند که عرق به گوشهایشان می‌رسد و هفتاد ذراع در زمین فرو می‌رود»».

باب (۲۶): قصاص در روز قیامت

۲۱۰۱- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ سقَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «أَوَّلُ مَا يُقْضَى بَيْنَ النَّاسِ بِالدِّمَاءِ»».(بخارى: ۶۵۳۳)

ترجمه: «عبدالله بن مسعود سمی‌گوید: نبی اکرم جفرمود: «نخستین، فیصله‌ای که در (روز قیامت) میان انسانها صورت می‌گیرد، در مورد خونها (قتلها) است»».

باب (۲۷): توصیف بهشتیان و دوزخیان

۲۱۰۲- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِذَا صَارَ أَهْلُ الْجَنَّةِ إِلَى الْجَنَّةِ، وَأَهْلُ النَّارِ إِلَى النَّارِ، جِيءَ بِالْمَوْتِ، حَتَّى يُجْعَلَ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ، ثُمَّ يُذْبَحُ، ثُمَّ يُنَادِي مُنَادٍ: يَا أَهْلَ الْجَنَّةِ، لا مَوْتَ، وَيَا أَهْلَ النَّارِ لا مَوْتَ، فَيَزْدَادُ أَهْلُ الْجَنَّةِ فَرَحًا إِلَى فَرَحِهِمْ، وَيَزْدَادُ أَهْلُ النَّارِ حُزْنًا إِلَى حُزْنِهِمْ»».(بخارى: ۶۵۴۸)

ترجمه: «از ابن عمر بروایت است که رسول الله جفرمود: «هنگامی که بهشتیان به بهشت، و جهنمیان به جهنم می‌روند، مرگ را می‌آورند و میان بهشت و دوزخ، ذبح می‌کنند و یک منادی، ندا می‌دهدکه: ای بهشتیان! بعد از این، مرگی وجود ندارد. و ای دوزخیان! بعد از این، مرگی وجود ندارد. در نتیجه، بهشتیان بیش از پیش، خوشحال، و دوزخیان بیش از پیش غمگین می‌شوند»».

۲۱۰۳- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى يَقُولُ لأَهْلِ الْجَنَّةِ: يَا أَهْلَ الْجَنَّةِ، فَيَقُولُونَ: لَبَّيْكَ رَبَّنَا وَسَعْدَيْكَ، فَيَقُولُ: هَلْ رَضِيتُمْ؟ فَيَقُولُونَ: وَمَا لَنَا لا نَرْضَى، وَقَدْ أَعْطَيْتَنَا مَا لَمْ تُعْطِ أَحَدًا مِنْ خَلْقِكَ، فَيَقُولُ: أَنَا أُعْطِيكُمْ أَفْضَلَ مِنْ ذَلِكَ، قَالُوا: يَا رَبِّ، وَأَيُّ شَيْءٍ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ؟ فَيَقُولُ: أُحِلُّ عَلَيْكُمْ رِضْوَانِي فَلا أَسْخَطُ عَلَيْكُمْ بَعْدَهُ أَبَدًا»».(بخارى: ۶۵۴۹)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «خداوند متعال خطاب به بهشتیان می‌فرماید: ای بهشتیان! آنان می‌گویند: لبیک ای پروردگار ما! آماده خدمتیم. می‌فرماید: آیا راضی و خشنود هستید؟ می‌گویند: چرا را ضی نباشیم؟ تو به ما نعمت‌هایی ارزانی داشته‌ای که به هیچ یک از مخلوقات ات عنایت نکرده‌ای. خداوند می‌فرماید: بهتر از این، به شما عنایت می‌کنم. آنان می‌گویند: پروردگارا! چه چیزی بهتر از این است؟ می‌فرماید: رضایت و خشنودی‌‌ام را شامل حال شما می‌گردانم و بعد از آن، هرگز از شما ناخشنود نمی‌شوم»».

۲۱۰۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ سعَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَا بَيْنَ مَنْكِبَيِ الْكَافِرِ مَسِيرَةُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ للرَّاكِبِ الْمُسْرِعِ»».(بخارى: ۶۵۵۳)

ترجمه: «از ابو هریره سروایت است که نبی اکرم جفرمود: «فاصله میان دو شانه کافر به اندازه مسافتی است که یک سوارِ با شتاب، در سه روز، طی می‌کند»».

۲۱۰۵- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ سعَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «يَخْرُجُ قَوْمٌ مِنَ النَّارِ بَعْدَ مَا مَسَّهُمْ مِنْهَا سَفْعٌ، فَيَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ، فَيُسَمِّيهِمْ أَهْلُ الْجَنَّةِ: الْجَهَنَّمِيِّينَ»».(بخارى: ۶۵۵۹)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: نبی اکرم جفرمود: «گروهی بعد از اینکه آتش آنها را سوخته و سیاه کرده است، از دوزخ بیرون می‌آیند و وارد بهشت می‌شوند. پس بهشتیان، آنان را جهنمیان می‌نامند»».

۲۱۰۶- «عَنِ النُّعْمَانِ بْنِ بَشِيرٍ سقَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «إِنَّ أَهْوَنَ أَهْلِ النَّارِ عَذَابًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ: رَجُلٌ عَلَى أَخْمَصِ قَدَمَيْهِ جَمْرَتَانِ يَغْلِي مِنْهُمَا دِمَاغُهُ، كَمَا يَغْلِي الْمِرْجَلُ وَالْقُمْقُمُ»».(بخارى: ۶۵۶۲)

ترجمه: «نعمان بن بشیر سمی‌گوید: شنیدم که نبی اکرم جفرمود: «آسان‌ترین عذاب جهنمیان در روز قیامت از آنِ شخصی است كه دو اخگر در گودی کف پاهایش گذاشته می‌شود كه بر اثر آن، مغز سرش بجوش می‌آید همانگونه که دیگ و ظرف عطار می‌جوشد»».

۲۱۰۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ سقَالَ: قَالَ: النَّبِيُّ ج: «لا يَدْخُلُ أَحَدٌ الْجَنَّةَ إِلاَّ أُرِيَ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ لَوْ أَسَاءَ، لِيَزْدَادَ شُكْرًا، وَلا يَدْخُلُ النَّارَ أَحَدٌ إِلاَّ أُرِيَ مَقْعَدَهُ مِنَ الْجَنَّةِ لَوْ أَحْسَنَ، لِيَكُونَ عَلَيْهِ حَسْرَةً»». (بخارى: ۶۵۶۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اکرم جفرمود: «هیچ کس وارد بهشت نمی‌شود مگر اینکه جایش در دوزخ در صورتیكه بد كردار می‌بود، به او نشان داده می‌شود تا بیشتر سپاسگزاری کند. و همچنین هیچ کس وارد دوزخ نمی‌شود مگر اینکه جایش در بهشت در صورتیكه نیک كردار می‌بود، به او نشان داده می‌شود تا باعث حسرت وی گردد»».

باب (۲۸): دربارۀ حوض (کوثر)

۲۱۰۸- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «حَوْضِي مَسِيرَةُ شَهْرٍ، مَاؤُهُ أَبْيَضُ مِنَ اللَّبَنِ، وَرِيحُهُ أَطْيَبُ مِنَ الْمِسْكِ، وَكِيزَانُهُ كَنُجُومِ السَّمَاءِ، مَنْ شَرِبَ مِنْهَا فَلا يَظْمَأُ أَبَدًا»». (بخارى: ۶۵۷۹)

ترجمه: «عبدالله بن عمرو بمی‌گوید: نبی اکرم جفرمود: «حوض من به اندازه مسافت یک ماه راه است. آبش، سفیدتر از شیر، و بویش، خوشبوتر از مشک و پارچ‌هایش به اندازه ستارگان آسمان است. هرکس از آن پارچ‌ها، آب بنوشد، هرگز تشنه نخواهد شد»».

۲۱۰۹- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «أَمَامَكُمْ حَوْضٌ كَمَا بَيْنَ جَرْبَاءَ وَأَذْرُحَ»».(بخارى: ۶۵۷۷)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: نبی اکرم جفرمود: «پیش روی شما حوضی وجود دارد که به اندازه مسافت میان دو روستای جَرباء و أذرُح است»». (برخی گفته‌اند: جرباء و أذرح دو روستا در شام‌اند که فاصله میان آنها سه شبانه روز، راه است).

۲۱۱۰- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ t: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ قَدْرَ حَوْضِي كَمَا بَيْنَ أَيْلَةَ وَصَنْعَاءَ مِنَ الْيَمَنِ، وَإِنَّ فِيهِ مِنَ الأَبَارِيقِ كَعَدَدِ نُجُومِ السَّمَاءِ»».(بخارى: ۶۵۸۰)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «بزرگی حوض من به اندازه مسافت میان أیله و صنعای یمن، و تعداد پارچ‌های آن، به اندازه ستارگان آسمان است»».

۲۱۱۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ سعَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «بَيْنَا أَنَا قَائمٌ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَبَيْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، فَقُلْتُ: أَيْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: وَمَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى، ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ، خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَبَيْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، قُلْتُ: أَيْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى، فَلا أُرَاهُ يَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلاَّ مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ»».(بخارى: ۶۵۸۷)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌کندکه نبی اکرم جفرمود: «در حالی که (کنار حوض) ایستاده‌ام، ناگهان چشم‌‌ام به گروهی می‌افتد و آنها را می‌شناسم. در این هنگام، مردی از میان من و آنان، بیرون می‌آید و (به آنان) می‌گوید: بیایید. من می‌گویم: کجا؟ می‌گوید: به خدا سوگند كه بسوی آتش. می‌گویم: آنان چكار كرده‌اند؟ می‌گوید: آنها بعد از تو به پشت سرشان برگشتند و مرتد شدند. سپس ناگهان، گرو هی دیگر، آشکار می‌شود و هنگامی که آنها را می‌شناسم، مردی از میان من و آنان بیرون می‌آید و (به آنان) می‌گوید: بیایید. می‌گویم: کجا؟ می‌گوید: سو گند به خدا که بسوی آتش. می‌گویم: چکار کرده‌اند؟ می‌گوید: آنان بعد از تو به پشت سرشان برگشتند و مرتد شدند. فکر نمی‌کنم که از میان آنان، جز افراد كمی که به اندازه تعداد شتران سرگردان هستند، کسی نجات پیدا کند»».

۲۱۱۲- «عَنْ حَارِثَةَ بْنِ وَهْبٍ سقَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج وَذَكَرَ الْحَوْضَ فَقَالَ: «كَمَا بَيْنَ الْمَدِينَةِ وَصَنْعَاءَ»».(بخارى: ۶۵۹۱)

ترجمه: «حارثه بن و هب سمی‌گوید: شنیدم که نبی اکرم جسخن از حوض به میان آورد و فرمود: «به اندازه مسافت میان مدینه و صنعاء است»».

۷۵- کتاب قضا و قدر

باب (۱): پس از نوشته شدن علم خداوند، قلم‌ها خشک شده‌اند

۲۱۱۳- «عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَيْنٍ سقَالَ: قَالَ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَيُعْرَفُ أَهْلُ الْجَنَّةِ مِنْ أَهْلِ النَّارِ؟ قَالَ: «نَعَمْ». قَالَ: فَلِمَ يَعْمَلُ الْعَامِلُونَ؟ قَالَ: «كُلٌّ يَعْمَلُ لِمَا خُلِقَ لَهُ أَوْ لِمَا يُسِّرَ لَهُ»».(بخارى: ۶۵۹۶)

ترجمه: «از عمران بن حُصین سروایت است که مردی گفت: ای رسول خدا! آیا بهشتیان و دوزخیان، مشخص شده‌اند؟ فرمود: «بلی». آن مرد گفت: پس چه نیازی به اعمال است؟ فرمود: «هرکس، عملی را انجام می‌دهد که برای آن، آفریده شده است. و یا هرکس، همان کاری را انجام می‌دهد که برایش میسر است»».

(همچنین هیچ کس بهشتی و یا دوزخی بودن خود را نمی‌داند. لذا همه‌ی افراد، مکلف‌اند كه عمل کنند).

باب (۲): امر خداوند، مقدّر و شدنی است

۲۱۱۴- «عَنْ حُذَيْفَةَ سقَالَ: لَقَدْ خَطَبَنَا النَّبِيُّ ج خُطْبَةً، مَا تَرَكَ فِيهَا شَيْئا إِلَى قِيَامِ السَّاعَةِ إِلاَّ ذَكَرَهُ، عَلِمَهُ مَنْ عَلِمَهُ، وَجَهِلَهُ مَنْ جَهِلَهُ، إِنْ كُنْتُ لأَرَى الشَّيْءَ قَدْ نَسِيتُ، فَأَعْرِفُ مَا يَعْرِفُ الرَّجُلُ إِذَا غَابَ عَنْهُ فَرَآهُ فَعَرَفَهُ».(بخارى: ۶۶۰۴)

ترجمه: «حذیفه سمی‌گوید: رسول الله جبرای ما خطبه‌ای ایراد کردند و در آن، تمام اموری (فتنه‌هایی) را که تا روز قیامت، اتفاق می‌افتد، بیان نمودند. بعضی، سخنان آنحضرت جرا فهمیدند و برخی دیگر نفهمیدند. من هرگاه، چیزی را ببینم كه فراموش کرده‌ام، بیاد می‌آورم. چنانكه اگر فردی چیزی را ببیند و با فاصله گرفتن از آن، آنرا فراموش کند، هنگامی كه آنرا می‌بیند، بیادش می‌آید».

باب (۳): نذر، بنده را بسوی قضا و قدر، سوق می‌دهد

۲۱۱۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ سعَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لا يَأْتِ ابْنَ آدَمَ النَّذْرُ بِشَيْءٍ لَمْ يَكُنْ قَدْ قَدَّرْتُهُ، وَلَكِنْ يُلْقِيهِ الْقَدَرُ وَقَدْ قَدَّرْتُهُ لَهُ، أَسْتَخْرِجُ بِهِ مِنَ الْبَخِيلِ»».(بخارى: ۶۶۰۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اکرم جفرمود: (خداوند متعال می‌فرماید): «نذر برای بنی آدم، چیزی را که مقدر کرده‌ام، تغییر نمی‌دهد. ولی تقدیر است که انسان را به سوی نذری سوق می‌دهد که من برایش مقدر نموده‌‌ام و بوسیله آن، چیزی از دست بخیل، بیرون می‌آورم»».

باب (۴): معصوم، کسی است که خداوند او را حفظ نماید

۲۱۱۶- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ سعَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَا اسْتُخْلِفَ خَلِيفَةٌ إِلاَّ لَهُ بِطَانَتَانِ: بِطَانَةٌ تَأْمُرُهُ بِالْخَيْرِ وَتَحُضُّهُ عَلَيْهِ. وَبِطَانَةٌ تَأْمُرُهُ بِالشَّرِّ وَتَحُضُّهُ عَلَيْهِ، وَالْمَعْصُومُ مَنْ عَصَمَ اللَّهُ»».(بخارى: ۶۶۱۱)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: نبی اکرم جفرمود: «هیچ خلیفه‌ای به خلافت نمی‌رسد مگر اینکه دو همنشین دارد که یکی از آنها او را وادار به نیکی می‌کند و به سوی آن فرا می‌خواند و دیگری او را وادار به بدی کرده و بسوی آن فرا می‌خواند. و معصوم، کسی است که خداوند او را حفظ نماید»».

باب (۵): خداوند، میان انسان و قلب‌اش (آرزوهایش) فاصله می‌اندازد

۲۱۱۷- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: كَثِيرًا مِمَّا كَانَ النَّبِيُّ ج يَحْلِف:ُ«لا وَمُقَلِّبِ الْقُلُوبِ»».(بخارى: ۶۶۱۷)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: بسیاری از سوگندهای نبی اکرم جچنین بودند که می‌فرمود: «نه، و سو گند به ذاتی که دلها را از یک حالت به حالتی دیگر، تغییر می‌دهد»».

۷۶- کتاب سوگندها و نذرها

باب (۱): دربارۀ این سخن خداوند متعال که می‌فرماید: «خداوند، شما را بخاطر سوگندهای غیر ارادی تان مؤاخذه نمی‌کند»

۲۱۱۸- «عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَمُرَةَ سقَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «يَا عَبْدَالرَّحْمَنِ بْنَ سَمُرَةَ، لا تَسْأَلِ الإِمَارَةَ، فَإِنَّكَ إِنْ أُوتِيتَهَا عَنْ مَسْأَلَةٍ وُكِلْتَ إِلَيْهَا، وَإِنْ أُوتِيتَهَا مِنْ غَيْرِ مَسْأَلَةٍ أُعِنْتَ عَلَيْهَا، وَإِذَا حَلَفْتَ عَلَى يَمِينٍ فَرَأَيْتَ غَيْرَهَا خَيْرًا مِنْهَا، فَكَفِّرْ عَنْ يَمِينِكَ وَأْتِ الَّذِي هُوَ خَيْرٌ»». (بخارى: ۶۶۲۲)

ترجمه: «عبدالرحمن بن سمره سمی‌گوید: نبی اکرم جفرمود: «ای عبدالرحمن بن سمره! درخواست امارت نکن. زیرا اگر بعد از درخواست، به امارت برسی، با آن، (امارت) تنها خواهی ماند. اما اگر بدون درخواست، به امارت برسی، خداوند تو را یاری خواهد کرد. و اگر برای انجام کاری، سوگند یاد کردی و خلاف آنرا بهتر دانستی، پس کفاره سوگندت را ادا كن و همان کار بهتر را انجام بده»».

۲۱۱۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ سعَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «نَحْنُ الآخِرُونَ السَّابِقُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ». وَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «وَاللَّهِ لأَنْ يَلِجَّ أَحَدُكُمْ بِيَمِينِهِ فِي أَهْلِهِ آثَمُ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ أَنْ يُعْطِيَ كَفَّارَتَهُ الَّتِي افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَيْهِ»».(بخارى: ۶۶۲۴- «۶۶۲۵)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اکرم جفرمود: «ما دیرتر از همه آمده‌ایم ولی روز قیامت، بر همه، پیشی خواهیم گرفت».

همچنین رسول الله جفرمود: «سو گند به خدا که گناه اصرار ورزیدن بر سوگندی که یکی از شما برای ضرر رساندن به خانواده‌اش یاد کرده است، نزد خداوند از گناه سوگند شكستن و پرداخت کفاره‌ای که خداوند بر او فرض قرار داده، بیشتر است»».

باب (۲): پیامبر خدا ج چگونه سوگند یاد می‌کرد؟

۲۱۲۰- «عن عَبْدِاللَّهِ بْنِ هِشَامٍ سقَالَ: كُنَّا مَعَ النَّبِيِّ ج وَهُوَ آخِذٌ بِيَدِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، فَقَالَ لَهُ عُمَرُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، لأَنْتَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِلاَّ مِنْ نَفْسِي، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «لا وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، حَتَّى أَكُونَ أَحَبَّ إِلَيْكَ مِنْ نَفْسِكَ». فَقَالَ لَهُ عُمَرُ: فَإِنَّهُ الآنَ وَاللَّهِ، لأَنْتَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ نَفْسِي، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «الآنَ يَا عُمَرُ»».(بخارى: ۶۶۳۲)

ترجمه: «عبدالله بن هشامt می‌گوید: ما همراه نبی اکرم جبودیم در حالی که ایشان دست عمر بن خطاب سرا گرفته بود. عمرt عرض کرد: ای رسول خدا! شما نزد من از هر چیز دیگری جز خودم، محبوبتری. نبی اکرم جفرمود: «نه، سو گند به ذاتی که جانم در دست اوست تا زمانی که من نزد تو از خودت هم محبوبتر نباشم» (به کمال نخواهی رسید). عمر سگفت: سوگند به خدا که تو هم اکنون برای من از خودم هم محبوبتری. نبی اکرم جفرمود: «اكنون ای عمر» (به کمال رسیدی)».

۲۱۲۱- «عَنْ أَبِي ذَرٍّ سقَالَ: انْتَهَيْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج وَهُوَ فِي ظِلِّ الْكَعْبَةِ يَقُولُ: «هُمُ الأَخْسَرُونَ وَرَبِّ الْكَعْبَةِ، هُمُ الأَخْسَرُونَ وَرَبِّ الْكَعْبَةِ». قُلْتُ: مَا شَأْنِي أَيُرَى فِيَّ شَيْءٌ مَا شَأْنِي؟ فَجَلَسْتُ إِلَيْهِ وَهُوَ يَقُولُ، فَمَا اسْتَطَعْتُ أَنْ أَسْكُتَ وَتَغَشَّانِي مَا شَاءَ اللَّهُ، فَقُلْتُ: مَنْ هُمْ؟ بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ: «الأَكْثَرُونَ أَمْوَالاً إِلاَّ مَنْ قَالَ هَكَذَا وَهَكَذَا وَهَكَذَا»».(بخارى: ۶۶۳۸)

ترجمه: «ابوذرt می‌گوید: نزد رسو ل الله جرفتم در حالی که ایشان در سایه‌ی کعبه نشسته بود و می‌فرمود: «سوگند به پروردگار کعبه که آنها در ضرر و زیان بسر می‌برند، سوگند به پروردگار کعبه که آنهادر ضرر و زیان بسر می‌برند».

با خود گفتم: مرا چه شده است؟ آیا رسول خدا جدر من چیزی دیده است؟ پس نزد آنحضرت جنشستم در حالی که ایشان همان جمله را تکرار می‌کرد. از آنجایی که غم و اندوه، سراسر وجودم را فرا گرفته بود، نتوانستم سکوت نمایم. لذا گفتم: ای رسول خدا! پدر و مادرم فدایت باد. آنان چه کسانی هستند؟ فرمود: «کسانی‌اند که مال و ثروت زیادی دارند مگر اینکه آنرا اینگونه و اینگونه (در راههای مختلف خیر) انفاق نمایند»».

باب (۳): این گفتۀ خداوند متعال که می‌فرماید: «مشرکین با همۀ توان خود و با تأکید هر چه بیشتر، سوگند می‌خوردند»

۲۱۲۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ t: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لا يَمُوتُ لأَحَدٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ ثَلاثَةٌ مِنَ الْوَلَدِ تَمَسُّهُ النَّارُ، إِلاَّ تَحِلَّةَ الْقَسَمِ»».(بخارى: ۶۶۵۶)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هر مسلمانی که سه فرزند، از دست بدهد، آتش به او نمی‌رسد مگر به اندازه‌ای که قسم خداوند، کفاره شود»». (چنانکه فرموده است: «إن منکم الا واردها»یعنی هر یک از شما وارد جهنم می‌شود به ین معنی که همه‌ی افراد بدون استثناء از بالای آن، عبور می‌کنند).

باب (۴): اگر کسی فراموش کند و سوگندش را بشکند

۲۱۲۳- «وَعَنْهُ t: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ تَجَاوَزَ لأُمَّتِي عَمَّا وَسْوَسَتْ أَوْ حَدَّثَتْ بِهِ أَنْفُسَهَا، مَا لَمْ تَعْمَلْ بِهِ أَوْ تَكَلَّمْ»». (بخارى: ۶۶۶۴)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است که نبی اکرم جفرمود: «خداوند از وسوسه‌های امتم و آنچه که در دلهایشان می‌گذرد تا زمانی که آنها را عملی نکرده‌اند و یا به زبان نیاورده‌اند، صرف نظر نموده است»».

باب (۵): نذر کردن برای اطاعت از خداوند است

۲۱۲۴- «عَنْ عَائشَةَ ل عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَنْ نَذَرَ أَنْ يُطِيعَ اللَّهَ فَلْيُطِعْهُ، وَمَنْ نَذَرَ أَنْ يَعْصِيَهُ فَلا يَعْصِهِ»».(بخارى: ۶۶۹۶)

ترجمه: «از عایشه لروایت است که نبی ا کرم جفرمود: «هرکس، نذر کرد كه از خدا اطا عت کند، پس از او اطا عت نماید. و هرکس، نذر کرد كه از او نافرمانی کند، پس نافرمانی نكند» (به این نذرش وفا ننماید)».

باب (۶): اگر کسی بمیرد و نذری بر ذمه‌اش باشد

۲۱۲۵- «عَنْ سَعْدِ بْنِ عُبَادَةَ الأَنْصَارِيِّ t: أَنَّهُ اسْتَفْتَى النَّبِيَّ ج فِي نَذْرٍ كَانَ عَلَى أُمِّهِ، فَتُوُفِّيَتْ قَبْلَ أَنْ تَقْضِيَهُ، فَأَفْتَاهُ أَنْ يَقْضِيَهُ عَنْهَا». (بخارى: ۶۶۹۸)

ترجمه: «از سعد بن عباده انصاری سروایت است که ایشان در باره‌ی نذری که بر ذمه‌ی مادرش بود و او قبل از ادای آن، فوت نمود، استفتاء كرد. رسول اکرم جبه او فتوا داد تا به نیابت از مادرش، آن نذر را ادا کند».

باب (۷): نذر کردن برای انجام گناه و چیزی که توان آنرا ندارد

۲۱۲۶- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: بَيْنَا النَّبِيُّ ج يَخْطُبُ إِذَا هُوَ بِرَجُلٍ قَائمٍ، فَسَأَلَ عَنْهُ فَقَالُوا: أَبُو إِسْرَائيلَ نَذَرَ أَنْ يَقُومَ وَلا يَقْعُدَ، وَلا يَسْتَظِلَّ، وَلا يَتَكَلَّمَ، وَيَصُومَ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «مُرْهُ فَلْيَتَكَلَّمْ، وَلْيَسْتَظِلَّ، وَلْيَقْعُدْ، وَلْيُتِمَّ صَوْمَهُ»».(بخارى: ۶۷۰۴)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: روزی نبی اکرم جدر حال سخنرانی، مردی را دید که ایستاده است. علت‌اش را پرسید. گفتند: او ابواسرائیل است. نذر کرده است که بایستد و ننشیند، زیر سایه نرود، حرف نزند و روزه بگیرد. نبی اکرم جفرمود: «به او بگویید تا حرف بزند، زیر سایه برود و بنشیند. ولی رو زه‌اش را کامل کند»».

۷۷- کتاب کفارة سوگند

باب (۱): صاع مدینه و مُدّ نبی اکرم ج

۲۱۲۷- «عَنِ السَّائبِ بْنِ يَزِيدَ سقَالَ: كَانَ الصَّاعُ عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ ج مُدًّا وَثُلُثًا بِمُدِّكُمُ الْيَوْمَ».(بخارى: ۶۷۱۲)

ترجمه: «صائب ابن یزید سمی‌گوید: صاع، در زمان رسو ل الله جبه اندازه‌ی یک و یک سوم مدِّ امروزی شما بود».

۲۱۲۸- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ t: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «اللَّهُمَّ بَارِكْ لَهُمْ فِي مِكْيَالِهِمْ، وَصَاعِهِمْ، وَمُدِّهِمْ»».(بخارى: ۶۷۱۴)

ترجمه: «انس ابن مالک سمی‌گوید: رسو ل الله جفرمود: «خدایا! در پیمانه، صاع و مُدّ آنها (اهل مدینه) برکت عنایت کن»».

۷۸- کتاب میراث

باب (۱): میراث فرزند از پدر و مادرش

۲۱۲۹- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «أَلْحِقُوا الْفَرَائضَ بِأَهْلِهَا، فَمَا بَقِيَ فَهُوَ لأَوْلَى رَجُلٍ ذَكَرٍ»». (بخارى:۶۷۳۲)

ترجمه: «از ابن عباس بروایت است که نبی اکرم جفرمود: «سهمیه‌های معین شده‌ی ارث را به صاحبان آنها بدهید. و باقیمانده آنرا به نزدیکترین خویشاوندِ مردِ میت بدهید»».

باب (۲): میراث دختر پسر با خواهر

۲۱۳۰- «عَنْ أَبِي مُوسَى t: أنَّهُ سُئلَ عَنْ بِنْتٍ وَابْنَةِ ابْنٍ وَأُخْتٍ، فَقَالَ: لِلْبِنْتِ النِّصْفُ، وَلِلأُخْتِ النِّصْفُ، وَأْتِ ابْنَ مَسْعُودٍ فَسَيُتَابِعُنِي، فَسُئلَ ابْنُ مَسْعُودٍ وَأُخْبِرَ بِقَوْلِ أَبِي مُوسَى، فَقَالَ: لَقَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ، أَقْضِي فِيهَا بِمَا قَضَى النَّبِيُّ ج لِلابْنَةِ النِّصْفُ وَلابْنَةِ ابْنٍ السُّدُسُ، تَكْمِلَةَ الثُّلُثَيْنِ، وَمَا بَقِيَ فَلِلأُخْتِ، فَأَتَيْنَا أَبَا مُوسَى، فَأَخْبَرْنَاهُ بِقَوْلِ ابْنِ مَسْعُودٍ، فَقَالَ: لا تَسْأَلُونِي مَا دَامَ هَذَا الْحَبْرُ فِيكُمْ».(بخارى: ۶۷۳۶)

ترجمه: «از ابو موسی اشعری سدرباره‌ی میراث دختر، دختر پسر و خواهر پرسیدند. گفت: نصف را به دختر و نصف دیگر را به خواهر بدهید. باز هم نزد ابن مسعود بروید. او نیز همین جواب مرا خواهد داد. آنان از ابن مسعودسپرسیدند و جواب ابوموسی سرا نیز برایش بازگو نمودند. ابن مسعود سگفت: اگر من هم مانند او قضاوت كنم، گمراه شده و از هدایت یافتگان نیستم. من آنگونه قضاوت می‌کنم که نبی اکرم جقضاوت نمود. نصف آنرا به دختر و برای کامل شدن دو سوم، یک ششم آنرا هم به دخترِ پسر و باقیمانده‌اش را به خواهر بدهید. راوی می‌گوید: سپس نزد ابوموسی آمدیم و او را از فتوای ابن مسعود سمطلع ساختیم. گفت: تا زمانی که این دانشمند در میان شماست از من نپرسید».

باب (۳): بردۀ آزاده شده هر قوم و فرزند دخترشان، جزو همان قوم بشمار می‌روند

۲۱۳۱- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ سعَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَوْلَى الْقَوْمِ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»».(بخارى:۶۷۶۱)

ترجمه: «از انس بن مالک سروایت است که نبی اکرم جفرمود: «برده‌ی آزاد شده‌ی هر قوم، جزو همان قوم بشمار می‌رود». یعنی به آنان نسبت داده می‌شود و آنان از او ارث می‌برند.

۲۱۳۲- «عَنْ أَنَسٍ سعَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «ابْنُ أُخْتِ الْقَوْمِ مِنْهُمْ، أَوْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»».(بخارى: ۶۷۶۲)

ترجمه: «از انس بن مالک سروایت است که نبی اکرم جفرمود: «پسرِ خواهر هر قوم، جزو همان قوم، بشمار می‌رود».

باب (۴): کسی که خود را به غیر پدرش، نسبت ‏دهد

۲۱۳۳- «عَنْ سَعْدٍ سقَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «مَنِ ادَّعَى إِلَى غَيْرِ أَبِيهِ وَهُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ غَيْرُ أَبِيهِ، فَالْجَنَّةُ عَلَيْهِ حَرَامٌ». فَذُكَرَ ذَلِكَ لأَبِي بَكْرَةَ، فَقَالَ: وَأَنَا سَمِعَتْهُ أُذُنَايَ وَوَعَاهُ قَلْبِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج».(بخارى: ۶۷۶۷)

ترجمه: «سعد بن ابی وقاص سمی‌گوید: شنیدم که نبی اکرم جفرمود: «هرکس كه دانسته، خود را به غیر پدرش، نسبت دهد، بهشت بر او حرام خواهد شد».

سپس این حدیث، برای ابوبکره سبازگوگردید. وی گفت: من هم با گوشهای خودم آنرا از رسول الله جشنیدم و بخوبی بخاطر دارم».

۲۱۳۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ سعَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لا تَرْغَبُوا عَنْ آبَائكُمْ، فَمَنْ رَغِبَ عَنْ أَبِيهِ فَهُوَ كُفْرٌ»».(بخارى: ۶۷۶۸)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است که نبی اکرم جفرمود: «از پدرانتان روی گردانی نکنید (خود را به دیگران نسبت ندهید). پس هرکس از پدرش روی گردانی کند، کفران نعمت كرده است»».

۷۹- کتاب حدود

باب (۱): زدن با شاخۀ درخت خرما وکفش

۲۱۳۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ سقَالَ: أُتِيَ النَّبِيُّ ج بِرَجُلٍ قَدْ شَرِبَ، قَالَ: «اضْرِبُوهُ». قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ: فَمِنَّا الضَّارِبُ بِيَدِهِ، وَالضَّارِبُ بِنَعْلِهِ، وَالضَّارِبُ بِثَوْبِهِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ، قَالَ بَعْضُ الْقَوْمِ: أَخْزَاكَ اللَّهُ، قَالَ: «لا تَقُولُوا هَكَذَا، لا تُعِينُوا عَلَيْهِ الشَّيْطَانَ»». (بخارى: ۶۷۷۷)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: مردی را نزد نبی اکرم جآوردند که شراب خورده بود. رسول الله جفرمود: «او را بزنید». ابوهریره سمی‌گوید: تعدادی از ما با دست، تعدادی با کفش و بعضی هم با پارچه، او را زدند. و هنگامی که برگشت و رفت، یکی از حاضران گفت: خدا تو را رسوا کند. رسول خدا جفرمود: «اینگونه نگویید و شیطان را علیه او کمک نکنید»».

۲۱۳۶- «عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ سقَالَ: مَا كُنْتُ لأُقِيمَ حَدًّا عَلَى أَحَدٍ فَيَمُوتَ، فَأَجِدَ فِي نَفْسِي إِلاَّ صَاحِبَ الْخَمْرِ، فَإِنَّهُ لَوْ مَاتَ وَدَيْتُهُ، وَذَلِكَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج لَمْ يَسُنَّهُ». (بخارى: ۶۷۷۸)

ترجمه: «علی بن ابی طالب سمی‌گوید: هرکس را كه حد بزنم و در اثر آن، بمیرد، ناراحت نمی‌شوم. جز شراب خوار که اگر در اثر حد زدن بمیرد، دیه‌اش را پرداخت می‌نمایم. زیرا رسول اللهجحدی را برایش معین نفرمود».

۲۱۳۷- «عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ t: أَنَّ رَجُلاً عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ ج كَانَ اسْمُهُ عَبْدَاللَّهِ، وَكَانَ يُلَقَّبُ حِمَارًا، وَكَانَ يُضْحِكُ رَسُولَ اللَّهِ ج، وَكَانَ النَّبِيُّ ج قَدْ جَلَدَهُ فِي الشَّرَابِ، فَأُتِيَ بِهِ يَوْمًا فَأَمَرَ بِهِ فَجُلِدَ، فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ: اللَّهُمَّ الْعَنْهُ مَا أَكْثَرَ مَا يُؤْتَى بِهِ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «لا تَلْعَنُوهُ، فَوَاللَّهِ مَا عَلِمْتُ إِنَّهُ يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ»». (بخارى: ۶۷۸۰)

ترجمه: «عمر بن خطاب سمی‌گوید: در زمان نبی اکرم جمردی بنام عبدالله كه ملقب به حمار (الاغ) بود، وجود داشت. او رسول الله جرا می‌خنداند. آنحضرت جاو را بخاطر شراب خواری، حد زده بود. روزی، همین شخص را (بخاطر شراب خواری) نزد رسول خدا جآوردند. پیامبراکرم جدستور داد تا او را حَد بزنند. یکی از حاضران گفت: خدایا! او را لعنت کن. چقدر شراب می‌خورد. نبی اکرم جفرمود: «او را لعنت نکنید. بخدا سو گند تا جاییکه من می‌دانم او خدا و رسولش را دوست دارد»».

باب (۲): لعنت کردن دزد

۲۱۳۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ t عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لَعَنَ اللَّهُ السَّارِقَ يَسْرِقُ الْبَيْضَةَ، فَتُقْطَعُ يَدُهُ، وَيَسْرِقُ الْحَبْلَ فَتُقْطَعُ يَدُهُ»».(بخارى: ۶۷۸۳)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است که نبی اکرم جفرمود: «خداوند، دزد را لعنت کند که با دزدیدن تخم مرغ و ریسمانی، باعث می‌شود تا دست‌اش قطع گردد»».

باب (۳): دست دزد، چه وقت بریده می‌شود؟

۲۱۳۹- «عَنْ عَائِشَةَ ل عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «تُقْطَعُ الْيَدُ فِي رُبُعِ دِينَارٍ فَصَاعِدًا»».(بخارى: ۶۷۸۹)

ترجمه: «از عایشه لروایت است که نبی اکرم جفرمود: «دست دزد به خاطر یک چهارم دینار و بیشتر از آن، بریده می‌شود»».

۲۱۴۰- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ يَدَ السَّارِقِ لَمْ تُقْطَعْ عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ ج إِلاَّ فِي ثَمَنِ مِجَنٍّ حَجَفَةٍ أَوْ تُرْسٍ».(بخارى: ۶۷۹۲)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: در زمان نبی اکرم سدست دزد فقط در مقابل دزدیدن چیزی که به اندازه‌ی یک سپر، قیمت داشت، قطع می‌شد».

۲۱۴۱- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَطَعَ فِي مِجَنٍّ ثَمَنُهُ ثَلاثَةُ دَرَاهِمَ».(بخارى: ۶۷۹۶)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: نبی اکرم جدست دزدی را بخاطر سپری که قیمت‌اش سه درهم بود، قطع کرد».

۸۰- کتاب کفار و مرتدین محارب

باب (۱): تعزیر و تنبیه چه اندازه است؟

۲۱۴۲- «عَنْ أَبِي بُرْدةَ سقَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج يَقُولُ: «لا يُجْلَدُ فَوْقَ عَشْرِ جَلَدَاتٍ، إِلاَّ فِي حَدٍّ مِنْ حُدُودِ اللَّهِ»».(بخارى: ۶۸۴۸)

ترجمه: «ابوبُرده سمی‌گوید: نبی اکرم جمی‌فرمود: «بجز حدودی که تعداد شلاقهایشان در قرآن و حدیث، معین شده است، به هیچ کسی دیگر نباید بیشتر از ده شلاق زد»».

باب (۲): متهم کردن بردگان به زنا

۲۱۴۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ سقَالَ: سَمِعْتُ أَبَا الْقَاسِمِ ج يَقُولُ: «مَنْ قَذَفَ مَمْلُوكَهُ وَهُوَ بَرِيءٌ مِمَّا قَالَ، جُلِدَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، إِلاَّ أَنْ يَكُونَ كَمَا قَالَ»».(بخارى: ۶۸۵۸)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: شنیدم که ابو القاسم جمی‌فرمود: «هرکس، برده‌اش را متهم به زنا کند در حالی که او چنین گناهی مرتکب نشده است، روز قیامت، شلاق زده خواهد شد مگر اینکه سخنش در مورد او درست باشد»».

۸۱- کتاب خون بها

۲۱۴۴- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَنْ يَزَالَ الْمُؤْمِنُ فِي فُسْحَةٍ مِنْ دِينِهِ مَا لَمْ يُصِبْ دَمًا حَرَامًا»».(بخارى: ۶۸۶۲)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «مؤمن تا زمانی که مرتکب خون ناحق نشده باشد در امان بسر می‌برد و احتمال می‌رود که توبه‌اش پذیرفته شود»».

۲۱۴۵- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج لِلْمِقْدَادِ: «إِذَا كَانَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ يُخْفِي إِيمَانَهُ مَعَ قَوْمٍ كُفَّارٍ فَأَظْهَرَ إِيمَانَهُ فَقَتَلْتَهُ؟ فَكَذَلِكَ كُنْتَ أَنْتَ تُخْفِي إِيمَانَكَ بِمَكَّةَ مِنْ قَبْلُ»». (بخارى: ۶۸۶۵)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: نبی اکرم جخطاب به مقداد فرمود: «اگر مرد مؤمنی، ایمان‌اش را از کفار، پنهان می‌کرد سپس آنرا آشکار ساخت و تو او را به قتل رساندی!! باید گفت که تو هم قبلا ایمانت را در مکه پنهان می‌کردی»».

باب(۱): «هرکس، سبب زنده ماندن انسانی شود، گویا همۀ انسانها را زنده نگه داشته است»

۲۱۴۶- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ حَمَلَ عَلَيْنَا السِّلاحَ فَلَيْسَ مِنَّا»».(بخارى: ۷۰۷۰)

ترجمه: «از عبد الله بن عمر بروایت است که رسول الله جفرمود: «هرکس، علیه ما اسلحه بردارد، از ما نیست»».

باب (۲): دربارۀ این گفتۀ خداوند متعال که می‌فرماید: «فرد در مقابل فرد، و چشم در برابر چشم، قصاص می‌شود»

۲۱۴۷- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لا يَحِلُّ دَمُ امْرِئ مُسْلِمٍ يَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنِّي رَسُولُ اللَّهِ، إِلاَّ بِإِحْدَى ثَلاثٍ: النَّفْسُ بِالنَّفْسِ، وَالثَّيِّبُ الزَّانِي، وَالْمَارِقُ مِنَ الدِّينِ التَّارِكُ لِلْجَمَاعَةِ»».(بخارى: ۶۸۷۸)

ترجمه: «عبد الله بن مسعود سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هر مسلمانی، گواهی دهدکه هیچ معبودی بجز الله، وجود ندارد و من فرستاده‌ی خدا هستم، ریختن خونش جایز نیست مگر بخاطر یکی از این سه مورد: اگر انسان دیگری را بکشد،کشته می‌شود. فردی که ازدواج کرده باشد و بعد از آن، مرتکب زنا شود و کسی که از دین خارج شود و جماعت مسلمانان را رها کند»».

باب (۳): کسی که به ناحق به دنبال ریختن خون دیگری باشد

۲۱۴۸- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «أَبْغَضُ النَّاسِ إِلَى اللَّهِ ثَلاثَةٌ: مُلْحِدٌ فِي الْحَرَمِ، وَمُبْتَغٍ فِي الإِسْلامِ سُنَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ، وَمُطَّلِبُ دَمِ امْرِئ بِغَيْرِ حَقٍّ لِيُهَرِيقَ دَمَهُ»».(بخارى: ۶۸۸۲)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: نبی اکرم جفرمود: «مبغوض‌ترین مردم نزد خداوند سه گروه‌اند: نخست، کسانی که در حرم، ستم و الحاد کنند. دوم: کسانی که در اسلام بدنبال احیاء ارزشهای دوران جاهلیت باشند. سوم: کسانی که به ناحق در صدد کشتن دیگران برآیند»».

باب (۴): کسی که حق خود را بدون اجازۀ حاکم از کسی بگیرد و یا قصاص نماید

۲۱۴۹- «عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَ سقَالَ: سَمِعْتُ رَسُوْلَ اللهِ ج يَقُوْلُ: «لَوِ اطَّلَعَ فِي بَيْتِكَ أَحَدٌ وَلَمْ تَأْذَنْ لَهُ فَخَذَفْتَهُ بِحَصَاةٍ فَفَقَأْتَ عَيْنَهُ مَا كَانَ عَلَيْكَ مِنْ جُنَاحٍ»».(بخارى: ۶۸۸۸)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: شنیدم که رسول الله جمی‌فرمود: «اگر کسی بدون اجازه، به داخل خانه ات نگاه کرد و تو با پرتاب سنگریزه؛ چشم‌اش را کور کردی، هیچ گناهی بر تو نیست»».

باب (۵): خونبهای انگشتان

۲۱۵۰- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «هَذِهِ وَهَذِهِ سَوَاءٌ». يَعْنِي الْخِنْصَرَ وَالإِبْهَامَ».(بخارى: ۶۸۹۶)

ترجمه: «از ابن عباس بروایت است که نبی اکرم جفرمود: «این و این با یکدیگر، برابرند». و هدف‌اش این بود كه انگشت کوچک و شست در خون بها، برابرند».

۸۲- کتاب درخواست توبه از مرتدین و معاندین و جنگیدن با آنها

باب (۱): گناه کسی که به خدا شرک ورزد

۲۱۵۱- «عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ سقَالَ: قَالَ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنُؤَاخَذُ بِمَا عَمِلْنَا فِي الْجَاهِلِيَّةِ؟ قَالَ: «مَنْ أَحْسَنَ فِي الإِسْلامِ لَمْ يُؤَاخَذْ بِمَا عَمِلَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ، وَمَنْ أَسَاءَ فِي الإِسْلامِ أُخِذَ بِالأَوَّلِ وَالآخِرِ»».(بخارى: ۶۹۲۱)

ترجمه: «ابن مسعود سمی‌گوید: مردی گفت: ای رسول خدا! آیا بخاطر اعمالی که در دوران جاهلیت، انجام داده‌ایم، مؤاخذه می‌شویم؟ پیامبر اکرم جفرمود: «هرکس در اسلام، خوبی کند (مسلمان واقعی باشد) بخاطر گناهانی که در دوران جاهلیت، انجام داده است، مؤاخذه نمی‌شود. و هرکس، در اسلام، بدی کند (فقط به ظاهر مسلمان باشد) به خاطر گناهان اول و آخرش مؤاخذه می‌گردد»».

۸۳- کتاب تعبیر خواب

باب (۱): رؤیای نیکوکاران

۲۱۵۲- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ t: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «الرُّؤْيَا الْحَسَنَةُ مِنَ الرَّجُلِ الصَّالِحِ جُزْءٌ مِنْ سِتَّةٍ وَأَرْبَعِينَ جُزْءًا مِنَ النُّبُوَّةِ»».(بخارى: ۶۹۸۳)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «خواب خوبی را که فرد نیکوکار می‌بیند، یک بخش از چهل و شش بخش نبوت بشمار می‌رود»».

باب (۲): خواب خوب از جانب الله است

۲۱۵۳- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ t: أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «إِذَا رَأَى أَحَدُكُمْ رُؤْيَا يُحِبُّهَا، فَإِنَّمَا هِيَ مِنَ اللَّهِ، فَلْيَحْمَدِ اللَّهَ عَلَيْهَا، وَلْيُحَدِّثْ بِهَا، وَإِذَا رَأَى غَيْرَ ذَلِكَ مِمَّا يَكْرَهُ، فَإِنَّمَا هِيَ مِنَ الشَّيْطَانِ، فَلْيَسْتَعِذْ مِنْ شَرِّهَا وَلا يَذْكُرْهَا لأَحَدٍ، فَإِنَّهَا لا تَضُرُّهُ»». (بخارى: ۶۹۸۵)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: شنیدم که نبی اکرم جفرمود: «هرگاه، یکی از شما خوابی دید که آنرا دوست دارد، پس بداند که آن خواب، از جانب الله است. لذا خدا را سپاس گوید و آنرا برای دیگران، تعریف کند. و اگر امر ناپسندی را خواب دید، پس بداند که از جانب شیطان است. لذا از شر آن به خدا پناه ببرد و آنرا برای کسی تعریف نکند. چرا که در این صورت، به او ضرری نخواهد رساند»».

باب (۳): بشارت دهندها

۲۱۵۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ سقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «لَمْ يَبْقَ مِنَ النُّبُوَّةِ إِلاَّ الْمُبَشِّرَاتُ» قَالُوا: وَمَا الْمُبَشِّرَاتُ؟ قَالَ: «الرُّؤْيَا الصَّالِحَةُ»».(بخارى: ۶۹۹۰)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: شنیدم که رسول الله جمی‌فرمود: «از نبوت، چیزی بجز بشارت‌ها، باقی نمانده است». صحابه پرسیدند: بشارتها چه هستند؟ فرمود: «خوابهای خوب»».

باب (۴): کسی که نبی اکرم ج را در خواب ببیند

۲۱۵۵- «عَنْ أَبَي هُرَيْرَةَ سقَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «مَنْ رَآنِي فِي الْمَنَامِ، فَسَيَرَانِي فِي الْيَقَظَةِ، وَلا يَتَمَثَّلُ الشَّيْطَانُ بِي»».(بخارى: ۶۹۹۳)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: شنیدم که نبی اکرم جمی‌فرمود: «هرکس، مرا در خواب ببیند، در بیداری هم (در آخرت) خواهد دید. شیطان نمی‌تواند خود را به شکل و صورت من درآورد»».

۲۱۵۶- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ t: أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «مَنْ رَآنِي فَقَدْ رَأَى الْحَقَّ، فَإِنَّ الشَّيْطَانَ لا يَتَكَوَّنُنِي»».(بخارى: ۶۹۹۷)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: شنیدم كه نبی اکرم جفرمود: «کسی که مرا در خواب ببیند، همانا خواب درستی دیده است. زیرا شیطان به شکل من در نمی‌آید»».

باب (۵): خواب دیدن در روز

۲۱۵۷- «عَنْ أَنَسِ بْنَ مَالِكٍ سيَقُولُ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَدْخُلُ عَلَى أُمِّ حَرَامٍ بِنْتِ مِلْحَانَ، وَكَانَتْ تَحْتَ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ، فَدَخَلَ عَلَيْهَا يَوْمًا، فَأَطْعَمَتْهُ، وَجَعَلَتْ تَفْلِي رَأْسَهُ، فَنَامَ رَسُولُ اللَّهِ ج، ثُمَّ اسْتَيْقَظَ، وَهُوَ يَضْحَكُ، قَالَتْ: فَقُلْتُ: مَا يُضْحِكُكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «نَاسٌ مِنْ أُمَّتِي، عُرِضُوا عَلَيَّ غُزَاةً فِي سَبِيلِ اللَّهِ، يَرْكَبُونَ ثَبَجَ هَذَا الْبَحْرِ مُلُوكًا عَلَى الأَسِرَّةِ ـ أَوْ مِثْلَ الْمُلُوكِ عَلَى الأَسِرَّةِ». قَالَتْ: فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، ادْعُ اللَّهَ أَنْ يَجْعَلَنِي مِنْهُمْ. فَدَعَا لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ج. ثُمَّ وَضَعَ رَأْسَهُ، ثُمَّ اسْتَيْقَظَ، وَهُوَ يَضْحَكُ. فَقُلْتُ: مَا يُضْحِكُكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «نَاسٌ مِنْ أُمَّتِي عُرِضُوا عَلَيَّ غُزَاةً فِي سَبِيلِ اللَّهِ» كَمَا قَالَ فِي الأُولَى. قَالَتْ: فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، ادْعُ اللَّهَ أَنْ يَجْعَلَنِي مِنْهُمْ. قَالَ: «أَنْتِ مِنَ الأَوَّلِينَ». فَرَكِبَتِ الْبَحْرَ فِي زَمَانِ مُعَاوِيَةَ بْنِ أَبِي سُفْيَانَ فَصُرِعَتْ عَنْ دَابَّتِهَا حِينَ خَرَجَتْ مِنَ الْبَحْرِ، فَهَلَكَتْ».(بخارى: ۷۰۰۲)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: گاهی رسول خدا جنزد‌‌ام حرام دختر ملحان که همسر عباده بن صامت بود، می‌رفت. روزی، رسول اکرم جبه خانه‌ی ایشان رفت و او بعد از پذیرایی، شرو ع به خاراندن سر مبارک رسول اکر م جنمود تا اینکه آنحضرت جخواب رفت. سپس بیدار شد در حالی که می‌خندید.

ام حرام می‌گوید: گفتم: ای رسول خدا! چرا می‌خندی؟ فرمود: «گروهی از امتیانم به من عرضه شدند که در راه خدا جهاد می‌کنند. آنان بر پشت این دریا سوار می‌شوند و مانند پادشاهانی هستند که بر تختها نشسته‌اند». ام حرام می‌گوید: گفتم: ای رسول خدا! از خداوند بخواه که مرا جزو آنان قرار دهد. پیا مبر اکرم جهم برایش دعا کرد.

دوباره آنحضرت جسرش را گذاشت (خوابید). و هنگامی که بیدار شد، می‌خندید. ام حرام می‌گوید: گفتم: ای رسول خدا! چرا می‌خندی؟ فرمود: «گروهی از امتیانم به من عرضه شدند که در راه خدا جهاد می‌کنند...» و همان سخنان اول را تکرار کرد. گفتم: ای رسول خدا! از خداوند بخواه که مرا نیز جزو آنان قرار دهد. فرمود: «تو از گروه نخست هستی».

راوی می‌گوید: آنگاه ام حرام در دوران معاویه بن ابی سفیان به دریا سفر کرد و هنگامی که از دریا بیرون آمد از سواری‌اش به زمین افتاد و فوت کرد».

باب (۶): کسی که در خواب ببیند که در بند است

۲۱۵۸- «عن أَبِي هُرَيْرَةَ سيَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِذَا اقْتَرَبَ الزَّمَانُ، لَمْ تَكَدْ تَكْذِبُ رُؤْيَا الْمُؤْمِنِ، وَرُؤْيَا الْمُؤْمِنِ جُزْءٌ مِنْ سِتَّةٍ وَأَرْبَعِينَ جُزْءًا مِنَ النُّبُوَّةِ، وَمَا كَانَ مِنَ النُّبُوَّةِ فَإِنَّهُ لا يَكْذِبُ»».(بخارى: ۷۰۱۷)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «نزدیک قیامت، کم اتفاق می‌افتد که خواب مؤمن، درو غ از آب در آید. چرا که خواب مؤمن، بخشی از چهل و شش بخش نبوت است. و آنچه که از نبوت باشد، دروغ از آب در نمی‌آید»».

باب (۷): جابجا کردن چیزی در عالم خواب

۲۱۵۹- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «رَأَيْتُ كَأَنَّ امْرَأَةً سَوْدَاءَ ثَائرَةَ الرَّأْسِ، خَرَجَتْ مِنَ الْمَدِينَةِ حَتَّى قَامَتْ بِمَهْيَعَةَ ـ وَهِيَ الْجُحْفَةُ ـ فَأَوَّلْتُ أَنَّ وَبَاءَ الْمَدِينَةِ نُقِلَ إِلَيْهَا»».(بخارى: ۷۰۳۸)

ترجمه: «از ابن عمر بروایت است که نبی اکرم جفرمود: «در خواب دیدم که زنی سیاه رنگ و ژو لیده مو از مدینه بیرون رفت و در مهیعه که همان جُحفه باشد، سکونت کرد. خوابم را چنین تعبیر کردم که وبای مدینه به جُحفه منتقل می‌شود»».

باب (۸): کسی که خواب دروغین، بیان کند

۲۱۶۰- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَنْ تَحَلَّمَ بِحُلْمٍ لَمْ يَرَهُ، كُلِّفَ أَنْ يَعْقِدَ بَيْنَ شَعِيرَتَيْنِ وَلَنْ يَفْعَلَ. وَمَنِ اسْتَمَعَ إِلَى حَدِيثِ قَوْمٍ وَهُمْ لَهُ كَارِهُونَ أَوْ يَفِرُّونَ مِنْهُ، صُبَّ فِي أُذُنِهِ الآنُكُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ. وَمَنْ صَوَّرَ صُورَةً عُذِّبَ وَكُلِّفَ أَنْ يَنْفُخَ فِيهَا وَلَيْسَ بِنَافِخٍ»».(بخارى: ۷۰۴۲)

ترجمه: «از ابن عباس بروایت است که نبی اکرم جفرمود: «هرکس، خوابی را که ندیده است، بیان کند (روز قیامت) به او دستور می‌دهند تا دو دانه‌ی جو را با هم گره بزند در حالی كه هرگز نمی‌تواند چنین کاری انجام دهد. و هرکس، به سخنان کسانی گوش فرا دهد که آنها دوست ندارند و یا نمی‌خواهند که او سخنانشان را بشنود، روز قیا مت در گوشهایش سرب ذوب شده می‌ریزند. و هرکس، تصویر و مجسمه‌ای بسازد، او را عذاب داده و به او دستور می‌دهند تا در آن، رو ح بدمد و لی او نمی‌تواند»».

۲۱۶۱- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ مِنْ أَفْرَى الْفِرَى أَنْ يُرِيَ عَيْنَيْهِ مَا لَمْ تَرَ»».(بخارى: ۷۰۴۳)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «یکی از بزرگترین دروغها، این است که چیزی را که انسان، خواب ندیده است، بگوید خواب دیده‌‌ام»».

باب (۹): اگر تعبیر کنندۀ اولی، خواب را خوب تعبیر نکند، از دیگری تعبیر آن را بخواهد

۲۱۶۲- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب كَانَ يُحَدِّثُ: أَنَّ رَجُلاً أَتَى رَسُولَ اللَّهِ ج فَقَالَ: إِنِّي رَأَيْتُ اللَّيْلَةَ فِي الْمَنَامِ ظُلَّةً تَنْطُفُ السَّمْنَ وَالْعَسَلَ، فَأَرَى النَّاسَ يَتَكَفَّفُونَ مِنْهَا، فَالْمُسْتَكْثِرُ وَالْمُسْتَقِلُّ. وَإِذَا سَبَبٌ وَاصِلٌ مِنَ الأَرْضِ إِلَى السَّمَاءِ، فَأَرَاكَ أَخَذْتَ بِهِ فَعَلَوْتَ، ثُمَّ أَخَذَ بِهِ رَجُلٌ آخَرُ فَعَلا بِهِ، ثُمَّ أَخَذَ بِهِ رَجُلٌ آخَرُ فَعَلا بِهِ، ثُمَّ أَخَذَ بِهِ رَجُلٌ آخَرُ فَانْقَطَعَ، ثُمَّ وُصِلَ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، بِأَبِي أَنْتَ، وَاللَّهِ لَتَدَعَنِّي فَأَعْبُرَهَا، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «اعْبُرْهَا». قَالَ: أَمَّا الظُّلَّةُ فَالإِسْلامُ، وَأَمَّا الَّذِي يَنْطُفُ مِنَ الْعَسَلِ وَالسَّمْنِ فَالْقُرْآنُ، حَلاوَتُهُ تَنْطُفُ، فَالْمُسْتَكْثِرُ مِنَ الْقُرْآنِ وَالْمُسْتَقِلُّ، وَأَمَّا السَّبَبُ الْوَاصِلُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الأَرْضِ، فَالْحَقُّ الَّذِي أَنْتَ عَلَيْهِ تَأْخُذُ بِهِ فَيُعْلِيكَ اللَّهُ، ثُمَّ يَأْخُذُ بِهِ رَجُلٌ مِنْ بَعْدِكَ فَيَعْلُو بِهِ، ثُمَّ يَأْخُذُ بِهِ رَجُلٌ آخَرُ فَيَعْلُو بِهِ، ثُمَّ يَأْخُذُهُ رَجُلٌ آخَرُ فَيَنْقَطِعُ بِهِ، ثُمَّ يُوَصَّلُ لَهُ فَيَعْلُو بِهِ، فَأَخْبِرْنِي يَا رَسُولَ اللَّهِ بِأَبِي أَنْتَ، أَصَبْتُ أَمْ أَخْطَأْتُ؟ قَالَ النَّبِيُّ ج: «أَصَبْتَ بَعْضًا، وَأَخْطَأْتَ بَعْضًا». قَالَ: فَوَاللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ، لَتُحَدِّثَنِّي بِالَّذِي أَخْطَأْتُ. قَالَ: «لاَ تُقْسِمْ»».(بخارى: ۷۰۴۶)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: مردی نزد رسول الله جآمد و گفت: دیشب، سایبانی را در خواب دیدم که از آن، روغن و عسل بر می‌دارند. بعضی بیشتر و بعضی کمتر برمی داشتند. همچنین ریسمانی را دیدم که از زمین به آسمان، وصل شده است. و تو را دیدم که آنرا گرفته و بالا رفتی. سپس فرد دیگری آنرا گرفت و بالا رفت.آنگاه، شخص دیگری آنرا گرفت و بالا رفت. سر انجام، فردی دیگر آنرا گرفت و ریسمان، قطع شد. اما دوباره، وصل گردید. ابو بکر سگفت: ای رسول خدا! پدرم فدایت باد، به من اجازه دهید تا آن را تعبیر کنم. نبی اکرم جفرمود: «تعبیر کن». ابو بکر گفت: سایبان، همان اسلام است و عسل و روغنی که از آن می‌چکد به معنی قرآن است که حلاوت‌اش می‌چکد. بعضی، قرآن بیشتری، و برخی، قرآن کمتری، یاد می‌گیرند. و ریسمانی که از آسمان به زمین، متصل است، حقی است که تو به آن چنگ می‌زنی و خداوند تو را بالا می‌برد. سپس بعد از تو، مردی دیگر آنرا می‌گیرد و با آن، صعود می‌کند. و پس از آن، مردی دیگر آنرا می‌گیرد و بوسیله آن، صعود می‌نماید. سرانجام، مردی دیگر آنرا می‌گیرد. اما ریسمان، کنده می‌شود و دوباره و صل می‌گردد و او هم به وسیله آن، صعود می‌کند. ای رسول خدا! پدرم فدایت باد، به من بگو که درست گفتم و یا اشتباه کردم؟ نبی اکرم جفرمود: «بعضی از آنها را درست گفتی و بعضی دیگر را اشتباه». ابوبکرسگفت: به خدا سوگند که اشتباهاتم را به من می‌گویی. پیا مبر اکرم جفرمود: «سوگند نخور»».

۸۴- کتاب فتنه‌ها

باب (۱): این سخن پیامبر اکرم ج که فرمود: «پس از من چیزهایی را می‌بینید که برایتان ناخوشایند است»

۲۱۶۳- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «مَنْ كَرِهَ مِنْ أَمِيرِهِ شَيْئا فَلْيَصْبِرْ، فَإِنَّهُ مَنْ خَرَجَ مِنَ السُّلْطَانِ شِبْرًا مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»». (بخارى: ۷۰۵۳)

ترجمه: «از ابن عباس بروایت است که نبی اکرم جفرمود: «هرکس، چیزی را از امیرش دید كه بر او ناپسند آمد، صبر کند. زیرا هرکس به اندازه یک وجب از (اطاعت) حاکم (مسلمان) فاصله بگیرد (و بمیرد) بر جاهلیت، مرده است»».

۲۱۶۴- «عَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ سقَالَ: دَعَانَا النَّبِيُّ ج فَبَايَعْنَاهُ، فَقَالَ فِيمَا أَخَذَ عَلَيْنَا: «أَنْ بَايَعَنَا عَلَى السَّمْعِ وَالطَّاعَةِ، فِي مَنْشَطِنَا وَمَكْرَهِنَا، وَعُسْرِنَا وَيُسْرِنَا، وَأَثَرَةً عَلَيْنَا، وَأَنْ لا نُنَازِعَ الأَمْرَ أَهْلَهُ، إِلاَّ أَنْ تَرَوْا كُفْرًا بَوَاحًا، عِنْدَكُمْ مِنَ اللَّهِ فِيهِ بُرْهَانٌ»».(بخارى: ۷۰۵۶)

ترجمه: «عباده بن صامت سمی‌گوید: نبی اکرم جما را طلب کرد و ما با ایشان بیعت کردیم. از جمله اموری كه در مورد آنها از ما بیعت گرفت این بود که فرمود: «در حالت خوشحالی و نگرانی، سختی و آسانی و تر جیح دیگران بر ما، از ایشان (رسول خداج) اطاعت کنیم. و همچنین نباید با والیان و حکام، بخاطر حکومت، درگیر شویم مگر زمانی که کفر آشکاری دیدید و برای آن از جانب خدا، دلیل و برهانی داشتید. (در این صورت می‌توانید مخالفت کنید)».

باب (۲): ظهور فتنه‌ها

۲۱۶۵- «عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ سقَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «مِنْ شِرَارِ النَّاسِ مَنْ تُدْرِكْهُمُ السَّاعَةُ وَهُمْ أَحْيَاءٌ»».(بخارى: ۷۰۶۷)

ترجمه: «ابن مسعود سمی‌گوید: شنیدم که نبی اکرم جمی‌فرمود: «کسانی که هنگام برپا شدن قیامت، زنده‌اند، از بدترین انسانها هستند»».

باب (۳): هر زمان از زمان قبلی، بدتر خواهد بود

۲۱۶۶- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ سوَقَدْ شُكِيَ إلَيْهِ مَا لَقِيَ النَّاسُ مِنَ الْحَجَّاجِ، فَقَالَ: اصْبِرُوا، فَإِنَّهُ لا يَأْتِي عَلَيْكُمْ زَمَانٌ إِلاَّ الَّذِي بَعْدَهُ شَرٌّ مِنْهُ حَتَّى تَلْقَوْا رَبَّكُمْ. سَمِعْتُهُ مِنْ نَبِيِّكُمْ ج». (بخارى: ۷۰۶۸)

ترجمه: «روایت است که مردم از رفتار حجاج، نزد انس بن مالک سشکایت بردند. گفت: صبر کنید. زیرا از هر زمانی که بر شما می‌آید، زمان بعدی بدتر خواهد بود. و این تا زمانی ادامه دارد که پروردگارتان را ملاقات کنید. من این مطلب را از پیامبر شما شنیدم».

باب (۴): این سخن پیامبر اکرم ج که فرمود: «هرکس، علیه ما اسلحه بردارد از ما نیست»

۲۱۶۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ سعَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لا يُشِيرُ أَحَدُكُمْ عَلَى أَخِيهِ بِالسِّلاحِ، فَإِنَّهُ لا يَدْرِي لَعَلَّ الشَّيْطَانَ يَنْزِعُ فِي يَدِهِ، فَيَقَعُ فِي حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ»».(بخارى: ۷۰۷۲)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اکرم جفرمود: «هیچ یک از شما با اسلحه بسوی برادر مسلمانش اشاره نکند. زیرا شما نمی‌دانید شاید شیطان، باعث شود تا به او ضربه‌ای وارد گردد. و در نتیجه، شما در چاله‌ای از جهنم بیفتید»».

باب (۵): فتنه‏‌هایی بروز خواهد کرد که هر کس از آنها بیشتر فاصله بگیرد، بهتر است

۲۱۶۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «سَتَكُونُ فِتَنٌ الْقَاعِدُ فِيهَا خَيْرٌ مِنَ الْقَائمِ، وَالْقَائمُ فِيهَا خَيْرٌ مِنَ الْمَاشِي، وَالْمَاشِي فِيهَا خَيْرٌ مِنَ السَّاعِي، مَنْ تَشَرَّفَ لَهَا تَسْتَشْرِفْهُ. فَمَنْ وَجَدَ مِنْهَا مَلْجَأً أَوْ مَعَاذًا فَلْيَعُذْ بِهِ»».(بخارى: ۷۰۸۱)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «بزودی فتنه‌هایی رخ خواهد داد که در آنها فرد نشسته از فرد ایستاده، بهتر است. و فرد ایستاده از کسی که راه می‌رود، بهتر است. و شخصی که راه می‌رود از کسی که می‌دود، بهتر است. (هرکس دخالت کمتری در فتنه‌ها داشته باشد، بهتر است). و هر کس که به سرا غ فتنه برود، او را هلاک خواهد کرد. لذا هرکس، پناهگاهی یافت، به آن پناه ببرد»».

باب (۶): زندگی با بادیه نشینان در دوران فتنه و فساد

۲۱۶۹- «عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الأَكْوَعِ t: أَنَّهُ دَخَلَ عَلَى الْحَجَّاجِ، فَقَالَ: يَا ابْنَ الأَكْوَعِ، ارْتَدَدْتَ عَلَى عَقِبَيْكَ، تَعَرَّبْتَ؟ قَالَ: لا، وَلَكِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج أَذِنَ لِي فِي الْبَدْوِ»».(بخارى: ۷۰۸۷)

ترجمه: «روایت است که سلمه بن اکوع سنزد حجاج رفت. حجاج گفت: ای فرزند اکوع! به عقب برگشتی و زند گی بادیه نشینی را انتخاب کردی؟ (در حالی که نبی اکرم جبعد از هجرت، از این کار، منع فرمود). سلمه بن اکوع سگفت: خیر، (من خلاف دستور پیامبر اکرم جعمل نکردم) بلکه آنحضرت جبه من اجازه داد تا در صحرا و بادیه، زندگی کنم».

باب (۷): هرگاه، خداوند بر ملتی عذاب نازل فرماید

۲۱۷۰- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب يَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِذَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِقَوْمٍ عَذَابًا أَصَابَ الْعَذَابُ مَنْ كَانَ فِيهِمْ ثُمَّ بُعِثُوا عَلَى أَعْمَالِهِمْ»».(بخارى: ۷۱۰۸)

ترجمه: «عبدالله ابن عمر بمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هرگاه، خداوند بر قومی، عذاب نازل كند، آن عذاب، شامل حال کسانی که در میان آنان زندگی می‌کنند نیز خواهد شد. آنگاه بر اساس اعمالشان، حشر می‌شوند»».

باب (۸): اگر کسی نزد عده ایی، سخنی بگوید و نزد دیگران، خلاف آنرا بگوید

۲۱۷۱- «عَنْ حُذَيْفَةَ سقَالَ: إِنَّمَا كَانَ النِّفَاقُ عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ ج، فَأَمَّا الْيَوْمَ فَإِنَّمَا هُوَ الْكُفْرُ بَعْدَ الإِيمَانِ».(بخارى: ۷۱۱۴)

ترجمه: «حذیفه سمی‌گوید: نفاق در دوران نبی اکرم جوجود داشت. اما نفاق امروزی، به معنی کافر شدن بعد از ایمان آوردن است».

باب (۹): بیرون آمدن آتش

۲۱۷۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ t: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى تَخْرُجَ نَارٌ مِنْ أَرْضِ الْحِجَازِ تُضِيءُ أَعْنَاقَ الإِبِلِ بِبُصْرَى»». (بخارى: ۷۱۱۸)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است که رسول الله جفرمود: «تا زمانی که آتشی از سرزمین حجاز پیدا نشود و روشنایی آن، گردن شترها را در بصری فرا نگیرد، قیا مت برپا نخواهد شد»».

۲۱۷۳- «وَعَنْهُ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «يُوشِكُ الْفُرَاتُ أَنْ يَحْسِرَ عَنْ كَنْزٍ مِنْ ذَهَبٍ، فَمَنْ حَضَرَهُ فَلا يَأْخُذْ مِنْهُ شَيْئا»».(بخارى: ۷۱۱۹)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «بزودی، فرات گنجی از طلا، آشکار خواهد ساخت. پس هرکس، آنجا حضور پیدا کرد، چیزی از آن برندارد»».

باب (۱۰)

۲۱۷۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ t: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى تَقْتَتِلَ فِئتَانِ عَظِيمَتَانِ يَكُونُ بَيْنَهُمَا مَقْتَلَةٌ عَظِيمَةٌ، دَعْوَتُهُمَا وَاحِدَةٌ. وَحَتَّى يُبْعَثَ دَجَّالُونَ كَذَّابُونَ قَرِيبٌ مِنْ ثَلاثِينَ، كُلُّهُمْ يَزْعُمُ أَنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ، وَحَتَّى يُقْبَضَ الْعِلْمُ، وَتَكْثُرَ الزَّلازِلُ وَيَتَقَارَبَ الزَّمَانُ، وَتَظْهَرَ الْفِتَنُ، وَيَكْثُرَ الْهَرْجُ ـ وَهُوَ الْقَتْلُ ـ وَحَتَّى يَكْثُرَ فِيكُمُ الْمَالُ فَيَفِيضَ، حَتَّى يُهِمَّ رَبَّ الْمَالِ مَنْ يَقْبَلُ صَدَقَتَهُ، وَحَتَّى يَعْرِضَهُ عَلَيْهِ، فَيَقُولَ الَّذِي يَعْرِضُهُ عَلَيْهِ: لا أَرَبَ لِي بِهِ، وَحَتَّى يَتَطَاوَلَ النَّاسُ فِي الْبُنْيَانِ، وَحَتَّى يَمُرَّ الرَّجُلُ بِقَبْرِ الرَّجُلِ فَيَقُولُ: يَا لَيْتَنِي مَكَانَهُ، وَحَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا، فَإِذَا طَلَعَتْ وَرَآهَا النَّاسُ، ـ يَعْنِي ـ آمَنُوا أَجْمَعُونَ، فَذَلِكَ حِينَ ﴿لَا يَنفَعُ نَفۡسًا إِيمَٰنُهَا لَمۡ تَكُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ أَوۡ كَسَبَتۡ فِيٓ إِيمَٰنِهَا خَيۡرٗا[الأنعام: ۱۵۸] . وَلَتَقُومَنَّ السَّاعَةُ وَقَدْ نَشَرَ الرَّجُلانِ ثَوْبَهُمَا بَيْنَهُمَا فَلاَ يَتَبَايَعَانِهِ، وَلا يَطْوِيَانِهِ، وَلَتَقُومَنَّ السَّاعَةُ وَقَدِ انْصَرَفَ الرَّجُلُ بِلَبَنِ لِقْحَتِهِ، فَلاَ يَطْعَمُهُ، وَلَتَقُومَنَّ السَّاعَةُ وَهُوَ يُلِيطُ حَوْضَهُ فَلا يَسْقِي فِيهِ، وَلَتَقُومَنَّ السَّاعَةُ وَقَدْ رَفَعَ أُكْلَتَهُ إِلَى فِيهِ فَلا يَطْعَمُهَا»».(بخارى: ۷۱۲۱)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است که رسول الله جفرمود: «تا زمانی که دو گروه بزرگ كه به سوی یک چیز دعوت می‌دهند، با یکدیگر به جنگ نپردازند و کشتار بزرگی میان آنان رخ ندهد و تا وقتی که نزدیک به سی دجال دروغگو، ‌ظهور نکند که همگی آنان ادعای نبوت می‌کنند، قیا مت برپا نخواهد شد. همچنین تا زمانی که علم و دانش از میان مردم برداشته نشده و زلزله‌ها زیاد نشوند و فاصله‌ها کم نشود و قتل و کشتار، زیاد نگردد و مال به اندازه‌ای زیاد نشود که به فردی که داده می‌شود، بگوید: من به آن نیازی ندارم و مردم در ساختمانها به یکدیگر، فخر نفروشند، قیامت برپا نخواهد شد. همچنین تا زمانی که یک فرد از کنار فرد دیگری عبور نکند و نگوید: ای کاش! من بجای او می‌بودم و خورشید از سمت مغرب، طلوع ننماید، قیامت برپا نخوهد شد. پس هنگامی که خورشید از سمت مغرب، طلوع کرد و مردم آنرا دیدند و همگی ایمان آوردند، در این هنگام، ایمان کسی که قبلاً ایمان نیاورده است و یا در همان دوران قبلی که ایمان داشته است، کار نیكی انجام نداده است، به او سودی نخواهد بخشید.

و قیامت، چنان ناگهانی فرا می‌رسد که دو نفر، پارچه‌هایشان را بین یگدیگر پهن می‌کنند ولی هنوز معامله‌ای انجام نداده‌اند و آنها را جمع نکرده‌اند که قیامت برپا می‌شود.

و چنان ناگهانی است که شخصی، شترش را می‌دوشد اما قبل از اینکه شیرش را بنوشد، قیامت برپا می‌شود. و چنان ناگهانی است که فرد، شکافهای حوض‌اش را می‌گیرد اما قبل از اینکه دام‌هایش را آب بدهد، قیامت برپا می‌شود.

و حتی به اندازه‌ای ناگهانی است که شخصی، لقمه‌اش را بسوی دهانش می‌برد اما موفق به خوردنش نمی‌شود»».

۸۵- کتاب احکام

باب (۱): اطاعت از امیر تا وقتی که دستورش، گناه و معصیت نباشد

۲۱۷۵- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «اسْمَعُوا وَأَطِيعُوا، وَإِنِ اسْتُعْمِلَ عَلَيْكُمْ عَبْدٌ حَبَشِيٌّ كَأَنَّ رَأْسَهُ زَبِيبَةٌ»».(بخارى: ۷۱۴۲)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: رسو ل الله جفرمود: «بشنوید و اطا عت کنید اگر چه فرمانروای شما برده‌ای حبشی تعیین گردد که سرش به اندازه‌ی یک دانه‌ی کشمش باشد»».

باب (۲): کراهیت تلاش برای رسیدن به امارت

۲۱۷۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ سعَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «إِنَّكُمْ سَتَحْرِصُونَ عَلَى الإِمَارَةِ، وَسَتَكُونُ نَدَامَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ، فَنِعْمَ الْمُرْضِعَةُ، وَبِئسَتِ الْفَاطِمَةُ»».(بخارى: ۷۱۴۸)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است که نبی اکرم جفرمود: «شما برای رسیدن به فرمانروایی و ریاست، تلاش می‌كنید ولی روز قیامت، باعث پشیمانی شما خواهد شد. ریاست، شیر دهنده‌ی خوبی است (لذات زیادی دارد) اما قطع شدن (مردن) بسیار بدی دارد». (البته این، برای کسانی است که به مسئولیت خویش، بخوبی عمل نکنند).»

باب (۳): کسی که مسئولیتی را به عهده بگیرد ولی حقش را ادا نکند

۲۱۷۷- «عَنْ مَعْقِلَ بْنَ يَسَارٍ سقَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «مَا مِنْ عَبْدٍ اسْتَرْعَاهُ اللَّهُ رَعِيَّةً فَلَمْ يَحُطْهَا بِنَصِيحَةٍ إِلاَّ لَمْ يَجِدْ رَائحَةَ الْجَنَّةِ»».(بخارى: ۷۱۵۰)

ترجمه: «معقل بن یسار سمی‌گوید: شنیدم که نبی اکرم جمی‌فرمود: «هر بنده‌ای که خداوند، مسئولیت رعیتی را به او عنایت فرماید و او در نصیحت و خیر خواهی آنان، کوتاهی كند، بوی بهشت به مشام‌اش نخواهد رسید»».

۲۱۷۸- «وَعَنْهُ سأَيْضاً عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج أَنَّهُ قَالَ: «مَا مِنْ وَالٍ يَلِي رَعِيَّةً مِنَ الْمُسْلِمِينَ فَيَمُوتُ وَهُوَ غَاشٌّ لَهُمْ إِلاَّ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ»». (بخارى: ۷۱۵۱)

ترجمه: «همچنین از معقل بن یسار سروایت است که رسول اللهجفرمود: «هر فرمانروایی که مسئو لیت گرو هی از مسلمانان را به عهده بگیرد و در حالی بمیرد که به آنان، خیانت کرده است، خداوند بهشت را بر او حرام می‌گرداند»».

باب (۴): کسی که سخت گیری کند، خداوند بر او سخت گیری خواهد کرد

۲۱۷۹- «عَنْ جُنْدَبٍ سقال: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «مَنْ سَمَّعَ سَمَّعَ اللَّهُ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، قَالَ: وَمَنْ يُشَاقِقْ يَشْقُقِ اللَّهُ عَلَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» فَقَالُوا: أَوْصِنَا، فَقَالَ: «إِنَّ أَوَّلَ مَا يُنْتِنُ مِنَ الإِنْسَانِ بَطْنُهُ، فَمَنِ اسْتَطَاعَ أَنْ لا يَأْكُلَ إِلاَّ طَيِّبًا فَلْيَفْعَلْ، وَمَنِ اسْتَطَاعَ أَنْ لا يُحَالَ بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجَنَّةِ بِمِلْءِ كَفِّهِ مِنْ دَمٍ أَهْرَاقَهُ فَلْيَفْعَلْ»». (بخارى: ۷۱۵۲)

ترجمه: «جندب سمی‌گوید: شنیدم که رسول الله جمی‌فرمود: «هرکس بدنبال شهرت باشد، روز قیا مت، خداوند نیت‌اش را آشکار خواهد ساخت. و هرکس، سخت بگیرد، روز قیامت، خداوند بر او سخت خواهد گرفت». صحابه گفتند: ما را نصیحت کن. رسول خدا جفرمود: «نخستین عضوی که از انسان، بدبو و متعفن می‌شود، شکم اوست. لذا تا می‌توانید فقط از مال حلال بخورید و همچنین تا می‌توانید یک کف خون ناحق نریزید تا مانع ورود شما به بهشت نگردد»».

باب (۵): قضاوت کردن و فتوی دادن در حالت خشم

۲۱۸۰- «عن أَبِي بَكْرَةَ سقَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «لاَ يَقْضِيَنَّ حَكَمٌ بَيْنَ اثْنَيْنِ وَهُوَ غَضْبَانُ»». (بخارى: ۷۱۵۸)

ترجمه: «ابوبکره سمی‌گوید: شنیدم که نبی اکرم جمی‌فرمود: «هیچ داوری نباید در حالت خشم، میان دو نفر، قضاوت کند»».

باب (۶): آنچه برای کاتب، مستحب است

۲۱۸۱- «حَدِيْثُ حُوَيِّصَةَ وَمُحَيِّصَةَ تَقَدَّمَ فِي الْجِهَادِ، وَزَادَ هَهُنَا: «إِمَّا أَنْ يَدُوا صَاحِبَكُمْ وَإِمَّا أَنْ يُؤْذِنُوا بِحَرْبٍ»». (بخارى: ۷۱۹۲)

ترجمه: «حدیث حویصه و محیصه در کتاب جهاد، بیان گردید. در این روایت، علاوه بر آن، آمده است که نبی اکرم جفرمود: «یهودیها باید خونبهای رفیق شما را پرداخت کنند و یا اعلام جنگ کنند»».

باب (۷) شیوۀ بیعت امام با مردم

۲۱۸۲- «عَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ سقَالَ: بَايَعْنَا رَسُولَ اللَّهِ ج عَلَى السَّمْعِ وَالطَّاعَةِ، تَقَدَّمَ وَزَادَ فِي هَذِهِ الرِّوَايَةِ: وَأَنْ نَقُومَ أَوْ نَقُولَ بِالْحَقِّ حَيْثُمَا كُنَّا، لا نَخَافُ فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لائمٍ».(بخارى:۷۱۹۹-۷۲۰۰)

ترجمه: «حدیث عباده بن صامت سدرباره‌ی اینکه با نبی اکرمجبر سمع و طا عت، بیعت کردند، بیان گردید. در این روایت، علاوه بر آن، آمده است که: همچنین با نبی اکرم جبیعت نمودیم تا هر کجا بودیم، با حق باشیم و یا حق را بگوییم. و در بیان احکام الهی از سرزنش هیچ سرزنش کننده‌ای نترسیم»».

۲۱۸۳- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: كُنَّا إِذَا بَايَعْنَا رَسُولَ اللَّهِ ج عَلَى السَّمْعِ وَالطَّاعَةِ يَقُولُ لَنَا: «فِيمَا اسْتَطَعْتُمْ»».(بخارى: ۷۲۰۲)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: هنگامی که با رسول الله جبر شنیدن و اطاعت کردن، بیعت می‌کردیم، به ما می‌فرمود: «در آنچه که توانایی آنرا دارید»».

باب (۸) تعیین جانشین

۲۱۸۴- «وَعَنْهُ سقَالَ: قِيلَ لِعُمَرَ: أَلا تَسْتَخْلِفُ؟ قَالَ: إِنْ أَسْتَخْلِفْ فَقَدِ اسْتَخْلَفَ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي أَبُو بَكْرٍ، وَإِنْ أَتْرُكْ فَقَدْ تَرَكَ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي رَسُولُ اللَّهِ ج». (بخارى: ۷۲۱۸)

ترجمه: «عبدالله بن عمر بمی‌گوید: به عمرt گفتند: آیا جانشینی برای خود، تعیین نمی‌کنی؟ گفت: اگر جانشین تعیین کنم، کسی که بهتر از من بود یعنی ابو بکر جانشین تعیین کرد. و اگر جانشین تعیین نکنم، کسی که بهتر از من بود یعنی رسول الله ججانشین تعیین نکرد».

باب (۹)

۲۱۸۵- «عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ سقَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «يَكُونُ اثْنَا عَشَرَ أَمِيرًا». فَقَالَ كَلِمَةً لَمْ أَسْمَعْهَا، فَقَالَ أَبِي: إِنَّهُ قَالَ: «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ»». (بخارى: ۷۲۲۲-۷۲۲۳)

ترجمه: «جابر بن سمره سمی‌گوید: شنیدم که نبی اکرم جمی‌فرمود: «دوازده نفر به امارت خواهند رسید». سپس چیزی گفتند که من آنرا نشنیدم. پدرم می‌گوید: رسول خدا جفرمود: «همگی آنان از قریش هستند»».

۸۶- کتاب آرزو کردن

باب (۱): آرزوهای ناپسند

۲۱۸۶- «عَنِ أَنَسٍ سقَالَ: لَوْلا أَنِّي سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «لا تَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ» لَتَمَنَّيْتُ».(بخارى: ۷۲۳۳)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: اگر نمی‌شنیدم که نبی اکرم جفرمود: «آرزوی مرگ نکنید»، آرزوی مرگ می‌کردم».

۲۱۸۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ t: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لا يَتَمَنَّى أَحَدُكُمُ الْمَوْتَ، إِمَّا مُحْسِنًا فَلَعَلَّهُ يَزْدَادُ، وَإِمَّا مُسِيئا فَلَعَلَّهُ يَسْتَعْتِبُ»».(بخارى: ۷۲۳۵)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «هیچ یک از شما آرزوی مرگ نکند. زیرا یا فرد نیکوکاری است که اگر زنده بماند، شاید به نیکی‌هایش بیفزاید. و یا شخص بد کاری است که اکر زنده بماند، شاید توبه کند»».

۸۷- کتاب تمسک جستن به قران و سنت

باب (۱): اقتدا به سنت‌های پیامبر اکرم ج

۲۱۸۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ t: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «كُلُّ أُمَّتِي يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ أَبَى». قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَمَنْ يَأْبَى؟ قَالَ: «مَنْ أَطَاعَنِي دَخَلَ الْجَنَّةَ، وَمَنْ عَصَانِي فَقَدْ أَبَى»».(بخارى: ۷۲۸۰)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است که رسول الله جفرمود: «همه امتیان من وارد بهشت خواهند شد مگر کسی که امتناع ورزد». صحابه عرض کردند: ای رسول خدا! چه کسی امتناع می‌ورزد؟ فرمود: «هرکس كه از من اطاعت كند، وارد بهشت می‌شود و هر کس، از من نافرمانی کند، در حقیقت، امتناع ورزید ه است»».

۲۱۸۹- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ سقَالَ: جَاءَتْ مَلائِكَةٌ إِلَى النَّبِيِّ ج وَهُوَ نَائِمٌ. فَقَالَ بَعْضُهُمْ: إِنَّهُ نَائِم،ٌ وَقَالَ بَعْضُهُمْ: إِنَّ الْعَيْنَ نَائِمَةٌ وَالْقَلْبَ يَقْظَانُ. فَقَالُوا: إِنَّ لِصَاحِبِكُمْ هَذَا مَثَلاً فَاضْرِبُوا لَهُ مَثَلاً، فَقَالَ بَعْضُهُمْ: إِنَّهُ نَائِمٌ. وَقَالَ بَعْضُهُمْ: إِنَّ الْعَيْنَ نَائِمَةٌ وَالْقَلْبَ يَقْظَانُ. فَقَالُوا: مَثَلُهُ كَمَثَلِ رَجُلٍ بَنَى دَارًا وَجَعَلَ فِيهَا مَأْدُبَةً وَبَعَثَ دَاعِيًا. فَمَنْ أَجَابَ الدَّاعِيَ دَخَلَ الدَّارَ وَأَكَلَ مِنْ الْمَأْدُبَةِ وَمَنْ لَمْ يُجِبْ الدَّاعِيَ لَمْ يَدْخُلْ الدَّارَ وَلَمْ يَأْكُلْ مِنْ الْمَأْدُبَةِ. فَقَالُوا: أَوِّلُوهَا لَهُ يَفْقَهْهَا. فَقَالَ بَعْضُهُمْ: إِنَّهُ نَائِمٌ. وَقَالَ بَعْضُهُمْ: إِنَّ الْعَيْنَ نَائِمَةٌ وَالْقَلْبَ يَقْظَانُ. فَقَالُوا: فَالدَّارُ الْجَنَّةُ، وَالدَّاعِي مُحَمَّدٌ ج. فَمَنْ أَطَاعَ مُحَمَّدًا ج فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ عَصَى مُحَمَّدًا ج فَقَدْ عَصَى اللَّهَ، وَمُحَمَّدٌ ج فَرْقٌ بَيْنَ النَّاسِ».(بخارى:۷۲۸۰)

ترجمه: «جابر بن عبدالله سمی‌گوید: نبی اکرم جخواب بود که چند نفر نزد ایشان آمدند. یکی از آنان گفت: او خواب است. دیگری گفت: چشم‌اش خواب است ولی قلب‌اش بیدار است. آنگاه به یکدیگر گفتند: این دوست شما مثالی دارد. مثال‌اش را بیان کنید».

دوباره یکی ازآنان گفت: او خواب است. دیگری گفت: چشم‌اش خواب است ولی قلبش بیدار است. سپس به یکدیگر گفتند: مثال او مانند شخصی است که خانه‌ای ساخته و سفره‌ای در آن، پهن کرده و دعوتگری فرستاده است. پس هرکس، دعوتگر را اجابت کند، وارد خانه می‌شود و از آن سفره می‌خورد. و هرکس، دعوتگر را اجابت نکند، وارد خانه نمی‌شود و از آن سفره نمی‌خورد. آنگاه به یکدیگر گفتند: آنرا توضیح دهید تا بفهمد. یکی ازآنان گفت: او خواب است. دیگری گفت: چشم‌اش خواب و قلبش، بیدار است. آنگاه گفتند: خانه، همان بهشت است و دعوتگر، محمد جاست. پس هر کس، از محمد جاطاعت کند، در حقیقت از خدا اطا عت کرده است و هرکس، از محمد جنافرمانی کند، ‌در حقیقت از خدا نافرمانی کرده است. و این محمد جاست که مسلمانان و کفار را از یکدیگر جدا ساخته است».

باب (۲): کراهیت کثرت سؤال و به زحمت انداختن خود در کارهای بیهوده

۲۱۹۰- «عن أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَنْ يَبْرَحَ النَّاسُ يَتَسَاءَلُونَ، حَتَّى يَقُولُوا: هَذَا اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ، فَمَنْ خَلَقَ اللَّهَ»».(بخارى: ۷۲۹۶)

ترجمه: «انس بن مالک سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «مردم به اندازه‌ای به سؤالات خود ادامه می‌دهند تا جایی که می‌گویند: این خدا است که همه چیز را آفریده است. پس چه کسی خدا را آفریده است»؟ (در این صورت، باید بگوید: به خدا و رسو لش ایمان دارم و به خدا پناه ببرد و جلوتر نرود»).

باب (۳): مذمّت حکم کردن به رأی و تکلف در قیاس

۲۱۹۱- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب قال: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «إِنَّ اللَّهَ لا يَنْزِعُ الْعِلْمَ بَعْدَ أَنْ أَعْطَاكُمُوهُ انْتِزَاعًا، وَلَكِنْ يَنْتَزِعُهُ مِنْهُمْ مَعَ قَبْضِ الْعُلَمَاءِ بِعِلْمِهِمْ، فَيَبْقَى نَاسٌ جُهَّالٌ، يُسْتَفْتَوْنَ فَيُفْتُونَ بِرَأْيِهِمْ، فَيُضِلُّونَ وَيَضِلُّونَ»».(بخارى: ۷۳۰۷)

ترجمه: «عبدالله بن عمرو بمی‌گوید: شنیدم که نبی اکرم جمی‌فرمود: «علمی را که خداوند به شما عنایت کرده است، از شما پس نخواهد گرفت. البته علم با قبض روح علماء از بین خواهد رفت. و در این صورت، مردمی نادان باقی خواهند ماند که دیگران از آنان استقتاء می‌کنند. و آنان هم بر اساس رأی خود، فتوا می‌دهند و مردم را گمراه می‌کنند و خودشان هم گمراه می‌شوند»».

باب (۴): تقلید از عادات امتهای گذشته

۲۱۹۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ سعَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى تَأْخُذَ أُمَّتِي بِأَخْذِ الْقُرُونِ قَبْلَهَا شِبْرًا بِشِبْرٍ، وَذِرَاعًا بِذِرَاعٍ». فَقِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، كَفَارِسَ وَالرُّومِ؟ فَقَالَ: «وَمَنِ النَّاسُ إِلاَّ أُولَئكَ»».(بخارى: ۷۳۱۹)

ترجمه: «از ابوهریره سروایت است که نبی اکرم جفرمود: «تا زمانی که امت من وجب به وجب و گام به گام از امت‌های گذشته، تقلید نکند، قیامت برپا نخواهد شد». صحابه عرض کردند: ای رسول خدا! منظور از امتهای گذشته، همان ایرانی‌ها و رومی‌ها هستند؟ فرمود: «مگر غیر از آنان، کسی دیگر هم هست»».

باب (۵): رجم زانی متأهل

۲۱۹۳- «عَنْ عُمَرَ سقَالَ: إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّدًا ج بِالْحَقِّ، وَأَنْزَلَ عَلَيْهِ الْكِتَابَ، فَكَانَ فِيمَا أُنْزِلَ آيَةُ الرَّجْمِ». (بخارى: ۷۳۲۳)

ترجمه: «عمرt می‌گوید: خداوند، محمد جرا با (دین) حق، مبعوث کرد و قرآن را بر او نازل فرمود. و یکی از آیاتی که بر او نازل شد، آیه رجم بود. (كه تلاوت‌اش، منسو خ گردید)».

باب (۶): پاداش حاکمی که اجتهاد نماید و دچار اشتباه شود و یا درست، قضاوت نماید

۲۱۹۴- «عَنْ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ t: أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: «إِذَا حَكَمَ الْحَاكِمُ فَاجْتَهَدَ ثُمَّ أَصَابَ فَلَهُ أَجْرَانِ، وَإِذَا حَكَمَ فَاجْتَهَدَ ثُمَّ أَخْطَأَ فَلَهُ أَجْرٌ»».(بخارى:۷۳۵۲)

ترجمه: «روایت است که عمرو بن عاص ساز نبی اکرم جشنید که می‌فرمود: «اگر حاکم، اجتهاد کند و حکمی را صادر نماید كه درست باشد، دو پاداش به او می‌رسد. و اگر اجتهاد کند و حکمی را صادر نماید ولی در آن، دچار اشتباه شود، یک پاداش به او می‌رسد»».

باب (۷): کسی که فقط سکوت پیامبر اکرم ج را حجت می‌داند نه سکوت دیگران را

۲۱۹۵- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ t: أَنَّهُ كَانَ يَحْلِفُ بِاللَّهِ: أَنَّ ابْنَ الصَّائدِ الدَّجَّالُ. قُلْتُ: تَحْلِفُ بِاللَّهِ؟ قَالَ: إِنِّي سَمِعْتُ عُمَرَ يَحْلِفُ عَلَى ذَلِكَ عِنْدَ النَّبِيِّ ج، فَلَمْ يُنْكِرْهُ النَّبِيُّ ج».(بخارى: ۷۳۵۵)

ترجمه: «روایت است که جابر بن عبدالله سبه نام خدا سوگند یاد می‌کرد که ابن صیاد، همان دجال است. راوی می‌گوید: گفتم: بخدا سوگند می‌خوری؟ گفت: شنیدم که عمر سدر این مورد نزد نبی اکرم جسو گند یاد می‌کرد و آنحضرت جهم او را منع نفرمود».

۸۸- کتاب توحید و رد جهمیه

باب (۱): دربارۀ دعوت پیامبر اکرم ج از امت، به سوی یکتاپرستی

۲۱۹۶- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ النَّبِيَّ ج بَعَثَ رَجُلاً عَلَى سَرِيَّةٍ، وَكَانَ يَقْرَأُ لأَصْحَابِهِ فِي صَلاتِهِمْ فَيَخْتِمُ بِـ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ فَلَمَّا رَجَعُوا ذَكَرُوا ذَلِكَ لِلنَّبِيِّ، ج فَقَالَ: «سَلُوهُ لأَيِّ شَيْءٍ يَصْنَعُ ذَلِكَ»؟ فَسَأَلُوهُ، فَقَالَ: لأَنَّهَا صِفَةُ الرَّحْمَنِ، وَأَنَا أُحِبُّ أَنْ أَقْرَأَ بِهَا. فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «أَخْبِرُوهُ أَنَّ اللَّهَ يُحِبُّهُ»».(بخارى: ۷۳۷۵)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: نبی اکرم جمردی را بعنوان فرمانده یک دسته‌ی نظامی، تعیین و اعزام کرد. او كه نماز را برای یارانش امامت می‌کرد، قرائت‌اش را با قل هو الله احد به پایان می‌رساند. آنان هنگام بازگشت، مسئله را برای نبی اکرم جبازگو کردند. پیامبر خدا جفرمود: «از او بپرسید که چرا چنین می‌کند». از وی پرسیدند. گفت: چون در این سوره، صفت خدای رحمان، بیان شده است لذا دوست دارم آنرا بخوانم. نبی اکرم جفرمود: «‌به او بگویید که خداوند هم او را دوست دارد»».

باب (۲): دربارۀ این سخن خداوند متعال که می‌فرماید: «بدرستیکه خداوند، رزاق و نیرومند و استوار است»

۲۱۹۷- «عَنْ أَبِي مُوسَى الأَشْعَرِيِّ سقَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «مَا أَحَدٌ أَصْبَرُ عَلَى أَذًى سَمِعَهُ مِنَ اللَّهِ، يَدَّعُونَ لَهُ الْوَلَدَ، ثُمَّ يُعَافِيهِمْ وَيَرْزُقُهُمْ»».(بخارى: ۷۳۷۸)

ترجمه: «ابو موسی اشعری سمی‌گوید: «هیچ کس در برابر بد و بیراه شنیدن، از خداوند صبر بیشتری ندارد. مردم ادعا می‌کنند که خدا، فرزند دارد ولی او به آنان تندرستی و رزق، عنایت می‌فرماید»».

باب (۳): در بارۀ این سخنان خداوند متعال که می‌فرماید: «و او عزیز و حکیم است» «و عزت از آنِ خدا و رسول خدا است»

۲۱۹۸- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ يَقُولُ: «أَعُوذُ بِعِزَّتِكَ، الَّذِي لا إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، الَّذِي لا يَمُوتُ، وَالْجِنُّ وَالإِنْسُ يَمُوتُونَ»».(بخارى: ۷۳۸۳)

ترجمه: «ابن عباس بمی‌گوید: نبی اکرم جمی‌فرمود: «أَعُوذُ بِعِزَّتِكَ، الَّذِي لا إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، الَّذِي لا يَمُوتُ، وَالْجِنُّ وَالإِنْسُ يَمُوتُونَ». یعنی پروردگارا! به عزت ات كه هیچ معبودی بجز تو وجود ندارد، پناه می‌برم. همان ذاتی که هرگز نمی‏میرد ولی جن و انسانها می‏میرند»».

باب (۴): در بارۀ این سخن خداوند متعال که می‌فرماید: «خداوند شما را از خویشتن برحذر می‌دارد»

۲۱۹۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ سعَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْخَلْقَ، كَتَبَ فِي كِتَابِهِ، وَهُوَ يَكْتُبُ عَلَى نَفْسِهِ، وَهُوَ وَضْعٌ عِنْدَهُ عَلَى الْعَرْشِ: إِنَّ رَحْمَتِي تَغْلِبُ غَضَبِي»».(بخارى: ۷۴۰۴)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اکرم جفرمود: «هنگامی که خداوند مخلوقات را آفرید، در كتابی که برای خودش می‌نویسد و نزد خودش بالای عرش، نگه می‌دارد، چنین نوشت: همانا رحمت من بر خشم‌ام، غلبه پیدا می‌کند»».

۲۲۰۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ سقَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِي بِي، وَأَنَا مَعَهُ إِذَا ذَكَرَنِي، فَإِنْ ذَكَرَنِي فِي نَفْسِهِ ذَكَرْتُهُ فِي نَفْسِي، وَإِنْ ذَكَرَنِي فِي مَلإٍ ذَكَرْتُهُ فِي مَلإٍ خَيْرٍ مِنْهُمْ، وَإِنْ تَقَرَّبَ إِلَيَّ بِشِبْرٍ تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ ذِرَاعًا، وَإِنْ تَقَرَّبَ إِلَيَّ ذِرَاعًا تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ بَاعًا، وَإِنْ أَتَانِي يَمْشِي أَتَيْتُهُ هَرْوَلَةً»».(بخارى: ۷۴۰۵)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اکرم جفرمود: «خداوند متعال می‌فرماید: من با بنده‌‌ام بر اساس گمانی که به من دارد، رفتار می‌نمایم. و هنگامی که مرا یاد می‌کند، من با او هستم. پس اگر در تنهایی مرا یاد کند، من هم او را در تنهایی، یاد خواهم کرد. و اگر مرا در میان جمع، یاد کند، من او را در میان جمع بهتری، یاد خواهم کرد. و اگر به اندازه یک وجب به من نزدیک شود، من به اندازه یک ذراع به او نزدیک می‌شوم. و اگر به اندازه یک ذراع به من نزدیک شود، من به اندازه یک با ع (فاصله باز کردن دو دوست) به او نزدیک می‌شوم. و اگر قدم زنان به سوی من بیاید، من دوان دوان به سوی او خواهم آمد»».

باب (۵): در بارۀ این سخنان خداوند متعال که می‌فرماید: «می خواهند کلام خدا را تغییر دهند»

۲۲۰۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ t: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «يَقُولُ اللَّهُ: إِذَا أَرَادَ عَبْدِي أَنْ يَعْمَلَ سَيِّئةً فَلا تَكْتُبُوهَا عَلَيْهِ حَتَّى يَعْمَلَهَا، فَإِنْ عَمِلَهَا فَاكْتُبُوهَا بِمِثْلِهَا، وَإِنْ تَرَكَهَا مِنْ أَجْلِي فَاكْتُبُوهَا لَهُ حَسَنَةً، وَإِذَا أَرَادَ أَنْ يَعْمَلَ حَسَنَةً فَلَمْ يَعْمَلْهَا، فَاكْتُبُوهَا لَهُ حَسَنَةً، فَإِنْ عَمِلَهَا فَاكْتُبُوهَا لَهُ بِعَشْرِ أَمْثَالِهَا، إِلَى سَبْعِ مِائةِ ضِعْفٍ»».(بخارى: ۷۵۰۱)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «خداوند عز وجل می‌فرماید: هرگاه، بنده‌‌ام نیت کرد که کار بدی انجام دهد تا زمانی که مرتكب آن نشده است، برایش ننویسید. و اگر مرتكب آن شد، فقط یک بدی برایش بنویسید. و اگر آنرا بخاطر من ترک کرد، برایش یک نیکی ثبت کنید. و اگر قصد انجام عمل نیکی را کرد ولی آنرا انجام نداد، برایش یک نیکی بنویسید. و اگر آنرا انجام داد، ده تا هفت صد برابر نیکی برایش بنویسد»».

۲۲۰۲- «وَعَنْهُ سقَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج قَالَ: «إِنَّ عَبْدًا أَصَابَ ذَنْبًا ـ وَرُبَّمَا قَالَ: أَذْنَبَ ذَنْبًا ـ فَقَالَ: رَبِّ، أَذْنَبْتُ ـ وَرُبَّمَا قَالَ: أَصَبْتُ ـ فَاغْفِرْ لِي. فَقَالَ رَبُّهُ: أَعَلِمَ عَبْدِي أَنَّ لَهُ رَبًّا يَغْفِرُ الذَّنْبَ وَيَأْخُذُ بِهِ؟ غَفَرْتُ لِعَبْدِي. ثُمَّ مَكَثَ مَا شَاءَ اللَّهُ. ثُمَّ أَصَابَ ذَنْبًا أَوْ أَذْنَبَ ذَنْبًا، فَقَالَ: رَبِّ، أَذْنَبْتُ، أَوْ أَصَبْتُ آخَرَ فَاغْفِرْهُ. فَقَالَ: أَعَلِمَ عَبْدِي أَنَّ لَهُ رَبًّا يَغْفِرُ الذَّنْبَ وَيَأْخُذُ بِهِ؟ غَفَرْتُ لِعَبْدِي. ثُمَّ مَكَثَ مَا شَاءَ اللَّهُ. ثُمَّ أَذْنَبَ ذَنْبًا ـ وَرُبَّمَا قَالَ: أَصَابَ ذَنْبًا ـ قَالَ: قَالَ: رَبِّ، أَصَبْتُ ـ أَوْ قَالَ: أَذْنَبْتُ ـ آخَرَ فَاغْفِرْهُ لِي. فَقَالَ: أَعَلِمَ عَبْدِي أَنَّ لَهُ رَبًّا يَغْفِرُ الذَّنْبَ وَيَأْخُذُ بِهِ؟ غَفَرْتُ لِعَبْدِي، ثَلاثًا. فَلْيَعْمَلْ مَا شَاءَ»».(بخارى: ۷۵۰۷)

ترجمه: «همچنین ابوهریره سمی‌گوید: شنیدم که نبی اکرم جفرمود: «یکی از بندگان، مرتکب گناهی شد و یا گناهی انجام داد و گفت: پروردگارا! مرتکب گناهی شدم. پس مرا مغفرت کن. پروردگارش می‌گوید: آیا بنده‌‌ام دانست که پرور دگاری دارد که گناهان را می‌بخشد و بخاطر آنها مجازات می‌کند؟ بنده‌‌ام را بخشیدم.

آنگاه پس از مدتی، مرتکب گناهی دیگر شد و دوباره گفت: پروردگارا! مرتکب گناهی دیگر شدم. پس آنرا مغفرت کن. خداوند می‌فرماید: آیا بنده‌‌ام دانست که پروردگاری دارد که گناهان را می‌بخشد و بخاطر آنها مجازات می‌کند؟ پس بنده‌‌ام را بخشیدم.

سپس بعد از مدتی، مرتکب گناهی دیگر شد و گفت: پروردگارا! مرتکب گناهی دیگر شدم. آنرا نیز ببخش. خداوند می‌فرماید: «آیا بنده‌‌ام دانست که پروردگاری دارد که گناهان را می‌بخشد و بخاطر آنها مجازات می‌کند؟ پس بنده‌‌ام را بخشیدم. و بعد از مرحله سوم می‌گوید: پس هر چه می‌خواهد، انجام دهد»».

باب (۶): سخن گفتن خداوند متعال در روز قیامت با پیامبران و دیگران

۲۲۰۳- «عَنْ أَنَسٍ سقَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ، شُفِّعْتُ، فَقُلْتُ: يَا رَبِّ أَدْخِلِ الْجَنَّةَ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ خَرْدَلَةٌ، فَيَدْخُلُونَ. ثُمَّ أَقُولُ أَدْخِلِ الْجَنَّةَ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ أَدْنَى شَيْءٍ». فَقَالَ أَنَسٌ: كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى أَصَابِعِ رَسُولِ اللَّهِ ج».(بخارى: ۷۵۰۹)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: شنیدم که نبی اکرم جمی‌فرمود: «روز قیامت، شفاعت من پذیرفته می‌شود. لذا من می‌گویم: پروردگارا! هرکس، در دل‌اش به اندازه یک دانه اسپند، ایمان وجود دارد، او را وارد بهشت گردان. پس آنان وارد بهشت می‌شوند. سپس می‌گویم: هركس كه در قلبش ذره‌ای ایمان وجود دارد، او را نیز وارد بهشت گردان». انس سمی‌گوید: گویا هم اكنون انگشتان رسول خدا جرا می‌بینم (که به آن ذره كوچک اشاره می‌نماید)».

۲۲۰۴- «وَعَنْهُ سذَكَرَ حَدِيثَ الشَّفَاعَةِ وَقَدْ تَقَدَّمَ مُطَوَّلاً مِنْ رِوَايَةِ أَبِيْ هُرَيْرَةَ س وَزَادَ هُنَا فِيْ آخِرِهِ: «فَيَأْتُونَ عِيسَى فَيَقُولُ: لَسْتُ لَهَا وَلَكِنْ عَلَيْكُمْ بِمُحَمَّدٍ ج فَيَأْتُونِي، فَأَقُولُ: أَنَا لَهَا، فَأَسْتَأْذِنُ عَلَى رَبِّي، فَيُؤْذَنُ لِي، وَيُلْهِمُنِي مَحَامِدَ أَحْمَدُهُ بِهَا لاَ تَحْضُرُنِي الآنَ، فَأَحْمَدُهُ بِتِلْكَ الْمَحَامِدِ، وَأَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا. فَيَقُولُ: يَا مُحَمَّدُ، ارْفَعْ رَأْسَكَ، وَقُلْ يُسْمَعْ لَكَ، وَسَلْ تُعْطَ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ. فَأَقُولُ: يَا رَبِّ، أُمَّتِي أُمَّتِي. فَيَقُولُ: انْطَلِقْ، فَأَخْرِجْ مِنْهَا مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ شَعِيرَةٍ مِنْ إِيمَانٍ. فَأَنْطَلِقُ، فَأَفْعَلُ، ثُمَّ أَعُودُ، فَأَحْمَدُهُ بِتِلْكَ الْمَحَامِدِ، ثُمَّ أَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا. فَيُقَالُ: يَا مُحَمَّدُ، ارْفَعْ رَأْسَكَ، وَقُلْ يُسْمَعْ لَكَ، وَسَلْ تُعْطَ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ. فَأَقُولُ: يَا رَبِّ، أُمَّتِي أُمَّتِي. فَيَقُولُ: انْطَلِقْ فَأَخْرِجْ مِنْهَا مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ أَوْ خَرْدَلَةٍ مِنْ إِيمَانٍ، فَأَخْرِجْهُ. فَأَنْطَلِقُ فَأَفْعَلُ. ثُمَّ أَعُودُ فَأَحْمَدُهُ بِتِلْكَ الْمَحَامِدِ. ثُمَّ أَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا. فَيَقُولُ: يَا مُحَمَّدُ، ارْفَعْ رَأْسَكَ، وَقُلْ يُسْمَعْ لَكَ، وَسَلْ تُعْطَ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ. فَأَقُولُ: يَا رَبِّ، أُمَّتِي أُمَّتِي. فَيَقُولُ: انْطَلِقْ فَأَخْرِجْ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ أَدْنَى أَدْنَى أَدْنَى مِثْقَالِ حَبَّةِ خَرْدَلٍ مِنْ إِيمَانٍ، فَأَخْرِجْهُ مِنَ النَّارِ. فَأَنْطَلِقُ فَأَفْعَلُ»».(بخارى: ۷۵۱۰)

‌ ترجمه: «انس سحدیث شفاعت را که به روایت ابوهریره سبطور مفصل در شماره (۱۷۲۵) بیان شد، ذکر کرد و در پایان آن، افزود: پیامبر خدا جفرمود: آنگاه مردم نزد عیسی ÷می‌روند. او می‌گوید: این، كار من نیست. شما نزد محمد جبروید. سپس مردم نزد من می‌آیند. من می‌گویم: این، کار من است. آنگاه از پروردگارم اجازه می‌خواهم. پس به من اجازه داده می‌شود و خداوند ثناهایی را که اكنون به خاطر ندارم، به من الهام می‌کند. من او را با همان ثناها مورد ستایش قرار می‌دهم و به سجده می‌افتم. آنگاه خداوند متعال می‌فرماید: ای محمد! سرت را بلند کن و بگو. زیرا سخن ات شنیده می‌شود. و بخواه كه به تو عنایت می‌شود. و شفاعت کن كه شفاعت ات پذیرفته می‌شود. من می‌گویم: پرور دگارم! امتم، امتم. خداوند می‌فرماید: برو و هر کس را که در قلب‌اش به اندازه یک دانه جو، ایمان وجود دارد، از آتش بیرون بیاور. من می‌روم و این کار را انجام می‌دهم. سپس بر می‌گردم و دوباره او را با همین ثناها مورد ستایش قرار می‌دهم و به سجده می‌افتم.آنگاه خداوند می‌فرماید: ای محمد! سرت را بلند کن و بگو. زیرا سخن ات شنیده می‌شود. و بخواه كه به تو عنایت می‌شود. و شفاعت کن كه شفاعت ات پذیرفته می‌شود. من دوباره می‌گویم: پرور دگارم! امتم، امتم. خداوند می‌فرماید: برو و هر کس را که در قلب‌اش به اندازه‌ی ذره‌ای یا دانه اسپندی، ایمان وجود دارد، از آتش بیرون بیاور. من می‌روم و این کار را انجام می‌دهم. سپس برای سومین بار بر می‌گردم و با همین ثناها او را مورد ستایش، قرار می‌دهم و به سجده می‌افتم. خداوند می‌فرماید: ای محمد! سرت را بلند کن و بگو. زیرا سخن ات شنیده می‌شود. و بخواه كه به تو عنایت می‌شود. و شفاعت کن كه شفاعت ات پذیرفته می‌شود. پس من می‌گویم: پروردگارا! امتم، امتم. خداوند می‌فرماید: برو و هرکس را که در قلبش به انداره کوچکترین ذره دانه اسپند، ایمان وجود دارد، از آتش بیرون بیاور. من می‌روم و این کار را انجام می‌دهم»».

۲۲۰۵- «وَفِيْ رِوَايَةٍ عَنْهُ: «ثُمَّ أَعُودُ الرَّابِعَةَ، فَأَحْمَدُهُ بِتِلْكَ الْمَحَامِدِ، ثُمَّ أَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا. فَيُقَالُ: يَا مُحَمَّدُ، ارْفَعْ رَأْسَكَ، وَقُلْ يُسْمَعْ، وَسَلْ تُعْطَهْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ. فَأَقُولُ: يَا رَبِّ، ائذَنْ لِي فِيمَنْ قَالَ: لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ. فَيَقُولُ: وَعِزَّتِي وَجَلالِي، وَكِبْرِيَائي وَعَظَمَتِي، لأُخْرِجَنَّ مِنْهَا مَنْ قَالَ: لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ»».

ترجمه: «و در روایتی دیگر از انس سآمده است که رسول الله جفرمود: «سپس برای چهارمین بار بر می‌گردم و خداوند را با همین ثناها مورد ستایش قرار می‌دهم و برایش به سجده می‌افتم. آنگاه به من گفته می‌شود: ای محمد! سرت را بلند کن. بگو، سخن ات شنیده می‌شود. سؤال کن. به تو عنایت می‌شود و شفاعت کن که شفاعت تو پذیرفته می‌شود. من می‌گویم: پروردگارم! درباره کسانی که لا اله الا الله گفته‌اند، به من اجازه‌ی شفا عت بده. می‌فرماید: به عزت و جلال و بزرگی و عظمت ام سو گند که هر کس، لا اله الا الله گفته است، او را از آتش بیرون خواهم كرد»».

باب (۷): ترازوی اعمال و اقوال در روز قیامت

۲۲۰۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «كَلِمَتَانِ خَفِيفَتَانِ عَلَى اللِّسَانِ، ثَقِيلَتَانِ فِي الْمِيزَانِ، حَبِيبَتَانِ إِلَى الرَّحْمَنِ: سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ، سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِيمِ»».(بخارى: ۷۵۶۳)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «دو کلمه وجود دارد که بر زبان، سبک، ولی در ترازوی اعمال، سنگین، و نزد خداوند، محبوب‌اند: سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ، سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِيمِ».

تَمَّ الْجُزْءُ الثَّانِي بِعَوْنِ اللهِ تَعَالَي