1597

مشخصات کتاب

اصول عقايد اهل سنت
در پرتو کتاب و سنت




تأليف:

دکتر صالح بن سعد سحيمی،
دکتر عبدالرزاق بن ‏عبدالمحسن عباد
و دکتر ابراهيم بن عامر رحيلی


ويرايش و بازنگری:

دکتر علی‌بن‌محمد ناصر سقيهی
و دکتر احمد‏بن‌عطيه غامدی


مترجم:

عبدالمتين ابراهيمی

پیشگفتار:

الحمد لله الذي أكمل لنا الدين وأتمَّ علينا النعمة، وجعل أمَّتنا -أمَّة الإسلام- خيرَ أمَّة، وبعث فينا رسولًا منَّا يتلو علينا آياته ويزكينا، ويعلِّمنا الكتاب والحكمة، والصلاة والسلام علي مَن أرسله الله للعالمين رحمة، نبيِّنا محمد وعلي آله وصحبه. أما بعد:

حکمت خداوند متعال از خلقت جن و انس، عبادت کردن او به تنهایی است همانگونه که می‌فرماید: ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ ٥٦[الذاریات: 56]. «و جن و انسان را جز براي عبادت خود خلقت نكردم». و برای همین امر، توحید و عقیده صحیح باید از منبع اصلی آن که کتاب و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم است گرفته شود تا به آن عبادت که مقصود و مورد نظر است، دست یافت. و این اساس و پایه آبادانی این جهان است که فقدان آن باعث فساد، خرابی و اخلال در آن می‌شود همانگونه که الله تعالی می‌فرماید: ﴿لَوۡ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا ٱللَّهُ لَفَسَدَتَاۚ فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ رَبِّ ٱلۡعَرۡشِ عَمَّا يَصِفُونَ ٢٢[الأنبیاء: 22]. «اگر در آن دو (آسمان‌ها و زمين) جز الله خداياني وجود داشت آن دو را به فساد مي‌كشاندند. پاك و منزه است پروردگار عرش از آنچه وصف مي‌كنند» و می‌فرماید: ﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ وَمِنَ ٱلۡأَرۡضِ مِثۡلَهُنَّۖ يَتَنَزَّلُ ٱلۡأَمۡرُ بَيۡنَهُنَّ لِتَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ وَأَنَّ ٱللَّهَ قَدۡ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عِلۡمَۢا ١٢[الطلاق: 12]. «الله كسي است كه هفت آسمان و مانند آن هفت زمين را آفريد امر بينشان فرود مي‌آيد تا بدانيد كه الله بر همه چيز قادر است و علمش بر همه چيز احاطه دارد». و آیات دیگر که در این باره آمده است.

چون برای عقل‌ها شناخت جزئیات آن بصورت مستقل غیر ممکن بود خداوند پیامبران و کتاب‌ها را برای توضیح، بیان و تفسیر آن برای مردم فرستاد تا بر اساس علم و بصیرت و پایه و اساسی واضح و آشکار به عبادت الله بپردازند. پس پی در پی و پشت سر هم پیامبران را برای تبلیغ آن و توضیح و بیانش روانه نمود همانگونه که می‌فرماید: ﴿وَإِن مِّنۡ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٞ ٢٤[فاطر: 24]. «هيچ امتي نبوده مگر اينكه در آن هشدار دهنده‌اي گذشته است.» و می‌فرماید: ﴿ثُمَّ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا تَتۡرَاۖ[المؤمنون: 44]. «سپس پيامبرانمان را پياپي روانه كرديم». یعنی اینکه بعضی‌ها را پشت سر بعضی دیگر فرستادیم تا اینکه به سید، افضل و امامشان پیامبرما محمد ج ختم شد. که رسالتش را ابلاغ و امانتش را ادا و مانند پیامبران اولوالعزم صبر نمود و از دعوت به دین خدا و هدایت به سوی صراط مستقیمش دست برنداشت تا آنجا که خداوند به وسیله او دین را بر سایر ادیان پیروز و نعمت را تمام گرداند و مردم به سبب دعوت او دسته دسته به دین خدا داخل شدند و پیامبر فوت ننمودند تا اینکه خداوند به وسیله او دین را تکمیل کرد و نعمت به تمامی داده شد. و خداوند در باره آن این آیه را نازل فرمودند: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ[المائدة: 3]. «امروز دينتان را براي شما كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و راضي شدم كه اسلام دينتان باشد».

پیامبر ج تمام اصول و فروع دینش را بیان فرمود همانگونه که امام دارالهجره مالک بن انس رضی الله عنه می‌فرماید: «مُحال أن يُظنَّ بالنبي صلی الله علیه وسلم أنه علَّم أمته الاستنجاء ولم يعلمهم التوحيد»«محال است که گمان شوند پیامبر صلی الله علیه وسلم به امتش آداب دستشویی را یاد داده اما توحید را به آن‌ها نیاموخته باشد».

در حالیکه رسول الله صلی الله علیه وسلم دعوت کننده به سوی توحید و خالص گردانیدن دین برای خدا و دوری از تمام شرک اعم از کبیره و صغیره بود همانطور که شأن و منزلت همه فرستادگان همین است. چیزی که تمام پیامبران بر آن متفق هستند. و در دعوت به سوی آن همیار و کمک هم بودند بلکه آن منطق دعوت ایشان و آغاز رسالت و اساس بعثتشان بود. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ فَمِنۡهُم مَّنۡ هَدَى ٱللَّهُ وَمِنۡهُم مَّنۡ حَقَّتۡ عَلَيۡهِ ٱلضَّلَٰلَةُۚ فَسِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَٱنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُكَذِّبِينَ ٣٦[النحل: 36]. «در ميان هر امتي فرستاده اي را مبعوث كرديم كه خدا را بپرستند و از طاغوت دوري جويند از آن‌ها كساني را خداوند هدايت كرده و كساني هم گمراهي سزاوارشان است. پس در زمين بنگر و عاقبت كار تكذيب كنندگان را نظاره كن» و می‌فرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ ٢٥[الأنبیاء: 25]. «و ما قبل از تو هيچ رسولي را نفرستاديم مگر اينكه به او وحي كرديم كه هيچ معبود برحقي جز من نيست پس مرا بپرستيد» و می‌فرماید: ﴿وَسۡ‍َٔلۡ مَنۡ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رُّسُلِنَآ أَجَعَلۡنَا مِن دُونِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ءَالِهَةٗ يُعۡبَدُونَ ٤٥[الزخرف: 45]. «و از رسولان ما كه پيش از تو فرستاديم جويا شو آيا ما غير از رحمن خدايان ديگري كه مورد پرستش قرار گيرند مقرر داشته‌ايم؟» و می‌فرماید: ﴿۞شَرَعَ لَكُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِۦ نُوحٗا وَٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ وَمَا وَصَّيۡنَا بِهِۦٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰٓۖ أَنۡ أَقِيمُواْ ٱلدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِيهِۚ[الشوری: 13]. «از دين، آنچه را كه به نوح در باره آن سفارش كرد براي شما تشريع كرد و آنچه را به تو وحي كرديم و آنچه را كه در باره آن به ابراهيم و موسي و عيسي سفارش نموديم كه دين را برپا داريد و در آن متفرق نشويد».

و در صحیحین از ابوهریره رضی الله عنه ثابت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «الانْبِيَاءُ إِخْوَةٌ لِعَلاَّتٍ، أُمَّهَاتُهُمْ شَتَّي وَدِينُهُمْ وَاحِدٌ» [1]. «پیامبران، برادرانی هستند که از یک پدر بدنیا آمده‌اند و مادران مختلفی دارند و دین آن‌ها یکی است». پس دین و عقیده آن‌ها یکی و تنوع بین آن‌ها در شریعت‌هایشان است همانگونه که الله تعالی می‌فرماید: ﴿لِكُلّٖ جَعَلۡنَا مِنكُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗا[المائدة: 48]. «براي هر يك از شما شريعت و راه روشني قرار داديم».

لذا شایسته است که برای هر مسلمانی بیان و برای هر مؤمنی توضیح داده شود که عقیده مجالی برای اظهار نظر کردن نیست و بر هر مسلمانی در مشرق و مغرب واجب است تنها به عقیده انبیاء و فرستادگان معتقد و به اصولی که به آن ایمان دارند مؤمن باشد و به سوی آن بدون هیچگونه شک و تردیدی دعوت کند ﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ كُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦۚ وَقَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ غُفۡرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيۡكَ ٱلۡمَصِيرُ ٢٨٥[البقرة: 285]. «پيامبر و مؤمنان به آنچه به سوي او از جانب پروردگار نازل شده ايمان دارند و همگي به الله، ملائكه، كتاب‌ها و پيامبران ايمان دارند. بين هيچكدام از پيامبران فرقي نمي‌نهند و مي‌گويند شنيديم و اطاعت كرديم پروردگارا ما را ببخش و بازگشت ما به سوي توست».

این جایگاه و منزلت مؤمنین است و ایمان، تسلیم، اعتراف و قبول، راهشان است. و زمانی که مؤمن می‌شود سلامت و آرامش او را همراهی می‌کند و برای او امنیت و امان متحقق می‌گردد و وجودش پاکیزه می‌گردد و قلبش مطمئن می‌شود و از تمام بندگی‌هایی که در آن مردم گمراه به سبب عقائد باطلشان در آن واقع شده‌اند از تناقض، اضطراب، شک و تردید، اوهام، سرگردانی و دودلی دور می‌شود.

عقیده صحیح اسلامی اصولش ثابت، بنیاد آن سلیم و قواعد آن محکم است و سعادت مردم را به خاطر واضح بودن آثار آن، و صحت دلایل و بی‌عیب بودن برهان و حجت‌های آن و بخاطر موافق بودن آن با فطرت سلیم و پاک و عقل‌های صحیح و قلب‌های سالم متحقق و برای آن‌ها در دنیا و آخرت سرفرازی و رستگاری به همراه دارد.

تمام دنیای اسلام نیاز شدید به شناخت این عقیده صاف و با ارزش دارند. در نتیجه آن، سعادت و نجاتی مستقر می‌شود که سرگردانی به دنبال ندارد.

و در این باره نویسنده بصورت مختصر و مفید، اصول عقیده مسلمان و اهمیت اساس و بنیاد آن، ابراز کردن اصول و آثار آن از آنچه برای مسلمان از آن بی‌نیازی وجود ندارد را آماده نموده و همه آن‌ها با دلیل و شواهد محکم آماده شده‌اند.آن کتابی است مشتمل بر اصول ایمان در پرتوی کتاب و سنت و آن اصول بزرگ و عظیمی هستند که از پیامبران به ارث برده شده است. برای تمام سنین از کوچک و بزرگ بسیار آشکار و واضح است و در کمترین زمان و کمترین مدت می‌توانند آن را درک کنند و بفهمند. توفیق به دست الله است. و به این مناسبت تشکر خود را از دکتر صالح بن سعد سحیمی، دکتر عبد الرزاق بن عبد المحسن عباد و دکتر إبراهیم بن عامر رحیلی که در آماده کردن این کتاب سهیم بوده‌اند را تقدیم می‌داریم و همچنین از دکتر علی بن محمد ناصر فقیهی و دکتر أحمد بن عطیۀ غامدی که در ویرایش و بازنگری آن دست داشتند تشکر می‌کنیم و از خداوند سبحان خواهانیم که به وسیله آن به تمام مسلمانان نفع برساند.

وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين.

الأمانة العامة

لمجمع الملك فهد لطباعة المصحف الشريف

[1] صحیح البخاری (3443)، وصحیح مسلم (2365).

مقدمه:

بر هیچ مسلمانی اهمیت ایمان، بزرگی منزلت و جایگاه آن، و بسیاری فوائد آن در دنیا و آخرت پنهان نیست بلکه تمام نیکی‌ها در دنیا و آخرت بر تحقق ایمان صحیح متوقف است. آن سرآغاز مطالب و با اهمیت‌ترین هدف‌هاست که به وسیله آن بنده به زندگی پاک و خوشبختی می‌رسد و از سختی‌ها، بدی‌ها و گرفتاری‌ها نجات می‌یابد و به ثواب و پاداش آخرت و نعمت‌های ماندگار و خیر و نیکی‌هایی مستمر و دنباله داری که از دست نمی‌رود و زوال نمی‌پذیرد، می‌رسد.

الله تعالی می‌فرماید: ﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَنُحۡيِيَنَّهُۥ حَيَوٰةٗ طَيِّبَةٗۖ وَلَنَجۡزِيَنَّهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ٩٧[النحل: 97]. «هركس از زن و مرد عمل صالحي انجام دهد در حاليكه مؤمن باشد قطعاً او را با زندگي پاكيزه‌اي حيات بخشيم و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مي‌دادند پاداش خواهيم داد» و می‌فرماید: ﴿وَمَنۡ أَرَادَ ٱلۡأٓخِرَةَ وَسَعَىٰ لَهَا سَعۡيَهَا وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِكَ كَانَ سَعۡيُهُم مَّشۡكُورٗا ١٩[الإسراء: 19]. «و هركس آخرت را مي‌خواهد و نهايت كوشش را براي آن به خرج مي‌دهد در حاليكه مؤمن است آنان هستند كه تلاششان مورد حق شناسي واقع خواهند شد» و می‌فرماید: ﴿وَمَن يَأۡتِهِۦ مُؤۡمِنٗا قَدۡ عَمِلَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلدَّرَجَٰتُ ٱلۡعُلَىٰ ٧٥[طه: 75]. «و هركس مؤمن به نزد او رود در حاليكه اعمال صالح داشته باشد براي آنان درجات والا خواهد بود» و می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ كَانَتۡ لَهُمۡ جَنَّٰتُ ٱلۡفِرۡدَوۡسِ نُزُلًا ١٠٧ خَٰلِدِينَ فِيهَا لَا يَبۡغُونَ عَنۡهَا حِوَلٗا ١٠٨[الکهف: 107-108]. «كساني كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده‌اند باغ‌هاي فردوس جايگاه پذيرايي آنان است جاودانه در آن خواهند بود و از آنجا منتقل نمي‌شوند» و آیات در این باره در قرآن فراوان است.

نصوص کتاب و سنت بر اینکه ایمان بر پایه شش اصل: ایمان به الله، ملائکه، کتاب‌های آسمانی، پیامبران، روز آخرت و قدر چه خیر باشد یا شر دلالت دارد. این اصول در قرآن کریم و سنت پیامبر در جاهای متعددی ذکر شده است از جمله:

1- الله تعالی می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ مِن قَبۡلُۚ وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا ١٣٦[النساء: 136]. «اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ايمان بياوريد به الله و رسولش و به كتابي كه بر پيامبرش نازل كرده و بر كتابي كه از قبل نازل نموده است و هركس به الله، ملائكه، كتاب‌ها، پيامبران و روز آخرت كافر شود در گمراهي بسيار دوري افتاده است

2- و می‌فرماید: ﴿۞لَّيۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلۡكِتَٰبِ وَٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ[البقرة: 177]. «نيكي اين نيست كه روي خود را به سوي مشرق و مغرب كنيد بلكه نيكي اين است كه به الله، روز آخرت، ملائكه، كتاب‌ها و پيامبران ايمان داشته باشيد

3- و می‌فرماید: ﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ كُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦۚ وَقَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ غُفۡرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيۡكَ ٱلۡمَصِيرُ ٢٨٥[البقرة: 285]. «پيامبر و مؤمنان به آنچه به سوي او از جانب پروردگار نازل شده ايمان دارند و همگي به الله، ملائكه، كتاب‌ها و پيامبران ايمان دارند. بين هيچكدام از پيامبران فرقي نمي‌نهند و مي‌گويند شنيديم و اطاعت كرديم پروردگارا ما را ببخش و بازگشت ما به سوي توست».

4- و می‌فرماید: ﴿إِنَّا كُلَّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ ٤٩[القمر: 49]. «ما هر چيز را به اندازه خلق كرديم».

5- و در صحیح مسلم از زبان عمر بن خطابتکه به حدیث جبریل مشهور است ثابت است که: جبریل از پیامبر جدر باره ایمان سؤال نمود. پیامبر جدر جواب فرمودند: «أَنْ تُؤْمِنَ بِاللهِ، وَمَلاَئِكَتِهِ، وَكُتُبِهِ، وَرُسُلِهِ، وَالْيَوْمِ الآخِرِ، وَتُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ خَيْرِهِ وَشَرِّهِ» [2]«به الله، ملائکه، کتاب‌های آسمانی، پیامبران، روز قیامت ایمان داشته باشید و به قدر چه خیر باشد یا شر مؤمن باشید.» ایمان بر این شش اصول عظیم و بزرگ پایه گذاری می‌شود بلکه هیچکس ایمان ندارد مگر اینکه به آن مؤمن باشد و این اصول به هم مرتبط و وابسته‌اند و از همدیگر قابل تفکیک نیستند پس ایمان به بعضی از آن مستلزم ایمان به بقیه آن‌هاست و کفر به بعضی از آن کفر به باقیمانده آن محسوب می‌شود.

در حق هر مسلمانی تأکید می‌شود که نهایت عنایت و توجه و اهتمام خود را در آگاهی، یادگیری و تحقیق در باره آن بکار گیرد.

آنچه در زیر بیان می‌شود متعلق به اصل اول از این اصول است و آن ایمان به الله می‌باشد.

[2] صحیح مسلم برقم (1).

فصل اول: توحید

توحيد ربوبيت

مبحث اول: معنای آن و دلایل آن از کتاب و سنت و عقل و فطرت

ابتدا: تعريف آن

أ‌. از نظر لغت: الربوبية مصدر فعل ربب است و الرب از آن است پس ربوبیت صفت الله است و از اسم الرب گرفته شده و رب در کلام عرب بر معناهایی اطلاق می‌شود: از آن جمله به معنی مالک و سرور اطاعت شده و اصلاح گر می‌باشد.

ب‌. اما در اصطلاح توحید ربوبیت یعنی یکی دانستن الله در افعالش می‌باشد. که از آن جمله خلق کردن، روزی دادن، فرمانروایی کردن، انعام دادن، مالک بودن، به تصویر کشیدن، بخشیدن و منع کردن، نفع و ضرر رساندن، زنده گردانیدن و میراندن، و تدبیر محکم و تغییر ناپذیر، قضا و قدر و چیزهای دیگر از افعالش که در آن برای او شریکی نیست، می‌باشد. از این رو بر بنده واجب است که به تمام آن‌ها ایمان داشته باشد.

ثانياً: دلايل آن:

أ. از کتاب: الله تعالی می‌فرماید: ﴿خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ بِغَيۡرِ عَمَدٖ تَرَوۡنَهَاۖ وَأَلۡقَىٰ فِي ٱلۡأَرۡضِ رَوَٰسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمۡ وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَآبَّةٖۚ وَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَنۢبَتۡنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوۡجٖ كَرِيمٍ ١٠ هَٰذَا خَلۡقُ ٱللَّهِ فَأَرُونِي مَاذَا خَلَقَ ٱلَّذِينَ مِن دُونِهِۦۚ بَلِ ٱلظَّٰلِمُونَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ ١١[لقمان: 10-11]. «آسمان‌ها را بدون هيچ ستوني كه آن را ببينيد خلق كرد و در زمين كوه‌هاي استوار بيفكند تا [مبادا زمين] شما را بجنباند و در آن از هرگونه جنبنده‌اي پراكنده گردانيد، و از آسمان آبي فرو فرستاديم و از هر نوع نيكو در آن رويانديم. اين خلق خداوند است. به من نشان دهيد كساني كه غير از اويند چه آفريده‌اند؟ بلكه ستمگران در گمراهي آشكاري هستند» و می‌فرماید: ﴿أَمۡ خُلِقُواْ مِنۡ غَيۡرِ شَيۡءٍ أَمۡ هُمُ ٱلۡخَٰلِقُونَ ٣٥[الطور: 35]. «آيا از هيچ خلق شدند يا خودشان، خالق خود هستند».

ب. از سنت: امام احمد و ابوداود از حدیث عبدالله بن شخیرتبصورت مرفوع روایت می‌کنند که «السيد الله تبارك وتعالي..»«مالک، الله تبارک و تعالی است…»و از ترمذی و دیگران از پیامبر جثابت است که در وصیتش به ابن عباسبمی‌فرماید: «وَاعْلَمْ أَنَّ الأُمَّةَ لَو اجْتَمَعَتْ عَلَى أَنْ يَنْفَعُوكَ بِشَيْءٍ لَمْ يَنْفَعُوكَ إِلاَّ بِشَيْءٍ قَدْ كَتَبَهُ اللهُ لَكَ، وَإِنْ اجْتَمَعُوا عَلَى أَنْ يَضُرُّوكَ بِشَيْءٍ لَمْ يَضُرُّوكَ إِلاَّ بِشَيْءٍ قَدْ كَتَبَهُ اللهُ عَلَيْكَ، رُفِعَتِ الأَقْلاَمُ وَجَفَّتِ الصُّحُفُ» [3]«بدان اگر تمام مردم جمع شوند تا به وسیله چیزی به تو نفعی برسانند نمی‌توانند مگر اینکه خداوند برای تو نوشته باشد، و اگر جمع شوند تا به وسیله چیزی به تو ضرر برسانند نمی‌توانند مگر اینکه خداوند بر تو آن را نوشته باشد. قلم‌ها برداشته شده و مصحف‌ها خشک شده‌اند».

ج. دلیل عقلی: عقل به وسیله دوراندیشی و تفکر در آیات و نشانه‌های پروردگار بر وجود الله تعالی و تنها بودن او در ربوبیت و کمال قدرتش بر مخلوقات و مسلط شدن بر آن‌ها دست می‌یابد. دوراندیشی در آیات و نشانه‌های متنوع، منجر به قبول ربوبیت پروردگار می‌شود که مشهورترین آن‌ها دو راه است:

راه اول: دوراندیشی در آیات و نشانه‌های پروردگار در خلقت وجود انسان که با نام دلایل انفس شناخته می‌شود. وجود انسان نشانه‌ای از نشانه‌های عظیم پروردگار است که بر تنها بودن الله تعالی در ربوبیت که شریکی برای او نیست دلالت دارد همانگونه که الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَفِيٓ أَنفُسِكُمۡۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ ٢١[الذاریات: 21]. «و در نفس‌هاي شما[نشانه است] آيا نمي‌نگريد؟» و می‌فرماید: ﴿وَنَفۡسٖ وَمَا سَوَّىٰهَا ٧[الشمس: 7]. «و سوگند به نفس و آنكه آن را درست كرد». و برای این اگر انسان درست در وجود خود و آنچه در آن از چیزهای شگفت انگیز که خداوند درست کرده است، بنگرد، به این نتیجه می‌رسد که برای او پروردگاری که خالق، حکیم و خبیر است، وجود دارد. وقتی انسان نمی‌تواند نطفه را خلق کند آیا می‌تواند آن را به خون بسته یا خون بسته را به گوشت یا گوشت را به استخوان تبدیل کند یا بر روی استخوان پوست بیاندازد؟

راه دوم: دوراندیشی در نشانه‌های خداوند در خلقت جهان هستی که به دلایل آفاق شناخته می‌شود. و این همچنین نشانه‌ای از نشانه‌های عظیم پروردگار است که بر ربوبیتش تأکید دارد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿سَنُرِيهِمۡ ءَايَٰتِنَا فِي ٱلۡأٓفَاقِ وَفِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّۗ أَوَ لَمۡ يَكۡفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُۥ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ ٥٣[فصلت: 53]. «به زودي نشانه‌هاي خود را در جهان هستي و وجودشان به آن‌ها مي‌نمايانيم تا برايشان روشن گردد كه او خود حق است. آيا كافي نيست كه پروردگار تو بر هرچيزي شاهد است؟»

با تأمل و اندیشه کردن در جهان هستی و آنچه در این جهان از آنچه بر آسمان از ستارگان، خورشید و ماه و بر زمین از کوه‌ها، درختان، دریاها و رودها است و آنچه از شب و روز که آن را در برمی گیرد و اینکه تمام این جهان با این نظام دقیق در حرکت است دلالت دارد بر اینکه این جهان خالقی دارد؛ بوجود آورنده‌ای تدبیر کننده کار و بار آن است. هر زمان که انسان عاقل در این مخلوقات می‌اندیشد و بصورت عمقی در شگفتی‌های آفرینش به تفکر می‌پردازد برایش روشن می‌شود که آن برای حق و به حق خلق شده است و این‌ها صفحاتی از آیات پروردگارند. و برهان و دلایل بر تمام آنچه به وسیله آن خداوند از خودش خبر داده بر وحدانیت او دلالت دارد.

در آثار آمده که دسته‌ای خواستند با امام ابوحنیفه در مورد بیان توحید ربوبیت بحث کنند. امام ابوحنیفه/به آن‌ها فرمود: «أخبروني قبل أن نتكلم في هذه المسألة عن سفينة في دجلة تذهب فتمتلئ من الطعام وغيره بنفسها وتعود بنفسها، فترسو بنفسها وترجع، كل ذلك من غير أن يديرها أحد؟» فقالوا: «هذا محال لا يمكن أبدا. فقال لهم: إذا كان هذا محالا في سفينة فكيف في هذا العالم كله علوه وسفله؟»«قبل از اینکه در باره این مسئله صحبت کنیم از کشتی که در دجله روان است و خود به خود پر از طعام و چیزهای دیگر می‌شود و خود به خود خالی می‌گردد. خود به خود لنگر می‌اندازد و دوباره آن را جمع می‌کند و تمام آن بدون اینکه کسی در آن دخالت داشته باشد روی می‌دهد، خبر دهید؟ گفتند: این محال است و هرگز ممکن نیست. پس به ایشان گفت: هنگامی که این در مورد کشتی ای محال باشد پس چگونه در مورد این جهان هستی با این آسمان و زمین درست می‌باشد؟» پس آنان را آگاه گردانید که این نظم عالم و دقت و توجه در درست کردن و بدون عیب و نقص خلقتش دلیلی بر وحدانیت خالق آن است.

[3] سنن الترمذی (2516)، ومسند أحمد (1 / 307)، وقد حسن الحدیث الترمذی وصححه، وصححه الحاکم.

مبحث دوم: بیان اینکه اقرار کردن به توحید ربوبیت به تنهایی باعث نجات از عذاب نمی‌شود

یکی از مراتب توحید سه گانه، توحید ربوبیت است. ایمان فرد صحیح و توحید در او تحقق پیدا نمی‌کند مگر اینکه خداوند را در ربوبیتش به تنهایی بپذیرد ولی باید دانست که هدف از فرستادن پیامبران علیهم السلام این نوع از توحید نبوده است و به تنهایی ایمان به این نوع توحید باعث نجات کسی از عذاب خداوند نمی‌شود مگر اینکه همراه آن بنده توحید الوهیت را نیز بجای آورد.

برای همین الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَمَا يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ ١٠٦[یوسف: 106]. یعنی اینکه: بیشترشان به خداوند به عنوان رب، خالق، روزی دهنده، تدبیر کننده و تمام آنچه مربوط به توحید ربوبیت است اقرار دارند اما در عین حال همراه خداوند در عبادتش غیر او از بت‌ها که هیچ نفع و ضرری ندارند و نمی‌توانند چیزی ببخشند یا از چیزی ممانعت به عمل آورند شریک قرار می‌دهند. و مفسران از صحابه و تابعین این آیه را بدینگونه تفسیر کرده‌اند.

ابن عباسبدر تفسیر این آیه می‌فرماید: «من إيمانهم إذا قيل لهم من خلق السماء، ومن خلق الأرض ومن خلق الجبال؟ قالوا: الله وهم مشركون»«از جملۀ ایمانشان این بود هنگامی که به ایشان گفته شود چه کسی آسمان، زمین و کوه‌ها را خلق کرده است؟ می‌گفتند: الله و در عین حال برای او شریک قرار می‌دادند».

عکرمه می‌گوید: «تسألهم من خلقهم ومن خلق السماوات والأرض فيقولون الله فذلك إيمانهم بالله، وهم يعبدون غيره»«اگر از ایشان سؤال کنید چه کسی خود آن‌ها، آسمان‌ها و زمین را خلق کرده است؟ جواب می‌دهند: الله. با اینکه به الله ایمان داشتند همراه او چیزهای دیگری را هم عبادت می‌کردند.»

مجاهد می‌گوید: «إيمانهم قولهم: الله خالقنا ويرزقنا ويميتنا فهذا إيمان مع شرك عبادتهم غيره»«ایمانشان این بود که می‌گفتند: خداوند خالق، روزی دهنده ماست و مْردن ما به دست اوست. به این ایمان داشتند همراه با اینکه در عبادتشان غیر او را شریک می‌کردند».

عبدالرحمن بن زید بن اسلم بن زید می‌گوید: «ليس أحد يعبد مع الله غيره إلا وهو مؤمن بالله ويعرف أن الله ربُّه، وأنَّ الله خالقُه ورازقُه، وهو يشرك به، ألا تري كيف قال إبراهيم: ﴿قَالَ أَفَرَءَيۡتُم مَّا كُنتُمۡ تَعۡبُدُونَ ٧٥ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُمُ ٱلۡأَقۡدَمُونَ ٧٦ فَإِنَّهُمۡ عَدُوّٞ لِّيٓ إِلَّا رَبَّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٧٧[الشعراء: 75-77]» [4]«هيچ كس نيست كه همراه خداوند غير او را عبادت كنند مگر اينكه او به خداوند ايمان دارد و مي‌داند كه خداوند، پروردگار، خالق و روزي دهنده اوست در همان حال براي او شريك قرار مي‌دهد. آيا نمي‌بيني ابراهيم به آن‌ها چه گفت: گفت: آيا در آنچه مي‌پرستيد نمي‌انديشيد؟ شما و پدرانتان؟همه آن‌ها جز پروردگار جهانيان دشمن من هستند

نصوص وارده از سلف در این باره بسیار است. مشرکان زمان پیامبر جبه خداوند به عنوان، رب، خالق، روزی دهنده و تدبیر کننده اقرار می‌کردند اما شرکشان از جهت عبادت بود از آنجا که همتا و شریکانی برای او برمی گرفتند؛ به وسیله آن‌ها برای رفع نیاز و خواسته‌هایشان طلب درخواست و فریادرسی می‌نمودند.

قرآن در جاهای متعددی بر اقرار مشرکین به ربوبیت خداوند همراه با شریک قراردادنش برای او در عبادت دلالت دارد. که از آن جمله الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۖ فَأَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ ٦١[العنکبوت: 61]. «اگر از آن‌ها بپرسي كه چه كسي آسمان‌ها و زمين را خلق كرده و خورشيد و ماه را مسخر كرده است؟ زودا خواهند گفت: الله. پس چگونه بازگردانيده مي‌شوند؟» و می‌فرماید: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَحۡيَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ مِنۢ بَعۡدِ مَوۡتِهَا لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ قُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ ٦٣[العنکبوت: 63]. «و اگر از آن‌ها بپرسي چه كسي از آسمان آبي فرو مي‌فرستد و به وسيله آن زمين را بعد از مرگش زنده گردانيده است؟ زودا خواهند گفت: الله. بگو حمد و ستايش براي الله است بلكه بيشترشان نمي‌انديشند؟» و می‌فرماید: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَهُمۡ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۖ فَأَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ ٨٧[الزخرف: 87]. «و اگر از ايشان سؤال كني چه كسي آن‌ها را خلق كرده است؟ زودا خواهند گفت: الله. پس چگونه بازگردانيده مي‌شوند؟» و می‌فرماید: ﴿قُل لِّمَنِ ٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِيهَآ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٨٤ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ ٨٥ قُلۡ مَن رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ ٱلسَّبۡعِ وَرَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِيمِ ٨٦ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَتَّقُونَ ٨٧ قُلۡ مَنۢ بِيَدِهِۦ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيۡءٖ وَهُوَ يُجِيرُ وَلَا يُجَارُ عَلَيۡهِ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٨٨ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ فَأَنَّىٰ تُسۡحَرُونَ ٨٩[المؤمنون: 84-89]. «بگو زمين و آنچه در آن است متعلق به كيست اگر مي‌دانيد؟ خواهند گفت: به خداوند تعلق دارد. بگو آيا متذكر نمي‌گرديد؟ بگو پروردگار آسمان‌هاي هفتگانه و پروردگار عرش عظيم كيست؟ خواهند گفت: خداوند است. بگو آيا پرهيزگاري نمي‌كنيد؟ بگو فرمانروايي هرچيزي به دست كيست؟ در حاليكه او پناه مي‌دهد و در پناه كسي نمي‌رود اگر مي‌دانيد؟ خواهند گفت: الله. بگو پس چگونه دستخوش افسون شده‌ايد؟»

مشرکین به این اعتقاد نداشتند که بت‌ها باران می‌بارانند، روزی دنیا به دست بت‌هاست و کار و بار آن‌ها را تدبیر می‌کنند بلکه معتقد بودند آن از خصوصیات خداوند پاک و منزه است و اقرار می‌کردند که بت‌هایی که غیر از الله از آن‌ها درخواست می‌کنند مخلوقی هستند که مالک خود نیستند و نمی‌توانند بطور مستقل ضرری را دفع یا نفعی را برسانند و نمی‌توانند کسی را بمیرانند، زنده کنند و برانگیزند و نمی‌شنوند و نمی‌بینند و معتقد بودند که خداوند در این چیزها شریکی ندارد و خداوند خالق است و جز او همگی مخلوقند و او رب و غیر او همه بنده هستند جز اینکه از مخلوقات شرکاء و اسبابی قرار می‌دادند تا به گمان خود برای آن‌ها نزد خداوند شفاعت کنند و آن‌ها را به خداوند نزدیک گرداند. و برای همین است که الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ[الزمر: 3]. یعنی: برای آن‌ها نزد خداوند در پیروزی، روزی دادن و آنچه مربوط به امور دنیاست، شفاعت کنند.

با این اقرار تمامی مشرکین برای خداوند ربوبیت را قائل بودند اما این اعتقاد آن‌ها را داخل در اسلام نکرد بلکه خداوند در موردشان حکم به مشرک بودن، کافر بودن کرد و به ایشان وعده آتش و ماندگار بودن در آن را داد و رسول الله صلی الله علیه وسلم خون و مالشان را مباح کرد زیرا لازمه توحید ربوبیت که توحید الله در عبادت بود را محقق نکرده بودند.

با این توضیح روشن و آشکار گردید که اقرار به توحید ربوبیت به تنهایی بدون ملازمت با توحید الوهیت کافی نیست و شخص را از عذاب خداوند نمی‌رهاند، بلکه آن حجتی آشکار بر انسان است که دین را برای خداوند خالص گرداند و برای او شریکی قرار ندهد و آن مستلزم تنها ساختن خداوند در عبادت است. پس هنگامی که آن را بجا نیاورد او کافر است و خون و مالش حلال می‌باشد.

[4] انظر : تفسیر ابن جریر (7 / 312- 313).

مبحث سوم: مظاهر انحراف در توحید ربوبیت

به رغم اینکه توحید ربوبیت امری ثابت شده در فطرت است، و سرشت آدمی بر آن تأکید و دلایل فراوانی بر آن وجود دارد اما گاه در انسان انحراف از آن ایجاد می‌شود که در ذیل خلاصه‌ای از مظاهر انحراف از توحید ربوبیت را بیان می‌داریم:

1- بی‌اعتقاد بودن نسبت به ربوبیت خداوند و انکار وجود او همانگونه که ملحدان، کسانی که به وجود آمدن این مخلوقات را به طبیعت یا به دگردگونی شب و روز یا مانند این‌ها نسبت می‌دهند. خداوند از زبان آن‌ها می‌فرماید: ﴿وَقَالُواْ مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنۡيَا نَمُوتُ وَنَحۡيَا وَمَا يُهۡلِكُنَآ إِلَّا ٱلدَّهۡرُ[الجاثیة: 24]. «و گفتند جز زندگي دنيا زندگي ديگري نيست مي‌ميريم و زنده مي‌شويم و ما را جز طبيعت هلاك نمي‌كند».

2- انکار بعضی از خصوصیات و ویژگی‌های پروردگار سبحان و انکار بعضی از معانی ربوبیتش مانند اینکه قدرت و توانایی خداوند را بر مردن و زنده گردانیدن بعد از مرگ یا نفع رسانی و دفع ضرر و زیان یا مانند این‌ها را از او نفی می‌کنند.

3- چیزی از خصوصیات و ویژگی‌های پروردگار را به غیر او می‌دهند. هرکس معتقد به وجود تصرف همراه خداوند عزوجل در چیزی از تدابیر جهان، از به وجود آوردن، نابود کردن، زنده گردانیدن، میراندن، جلب خیر و نیکی یا دفع شر و بدی یا چیزهای دیگر از معانی ربوبیت کند او به خداوند عظیم و بزرگ مشرک شده است.

توحيد الوهيت

مبحث اول: دلایل و بیان اهمیت آن

مطلب اول: دلايل آن:

نصوص و دلایل بر وحدانیت پروردگار در الوهیت دلالت دارند و دلایل بر آن بسیار زیاد است:

1- گاهی به آن امر می‌کند همانگونه که الله تعالی می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱعۡبُدُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ وَٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ ٢١[البقرة: 21]. «اي مردم پروردگارتان كه شما و كساني كه پيش از شما بودند را خلق كرده است بپرستيد باشد كه تقوا پيشه كنيد» و می‌فرماید: ﴿۞وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡ‍ٔٗاۖ[النساء: 36]. «الله را بپرستيد و همراه او هيچ چيز را شريك قرار ندهيد» و می‌فرماید: ﴿۞وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ[الإسراء: 23]. «و پروردگارت حكم نمود كه جز او را نپرستيد.» و آیات دیگر که در این باره آمده است.

2- گاهی بیان می‌دارد که توحید الوهیت اساس بوجود آوردن مخلوقات و جن و انس می‌باشد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ ٥٦[الذاریات: 56]. «جن و انس را جز برای عبادت خود خلق نکردم».

3- گاهی بیان می‌دارد که هدف از بعثت و فرستادن پیامبران توحید الوهیت بوده است کما اینکه می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ[النحل: 36]. «در ميان هر امتي پيامبري فرستاديم كه خداوند را عبادت كنند و از طاغوت دوري گزينند» و می‌فرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ ٢٥[الأنبیاء: 25]. «قبل از تو هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر اينكه به او وحي كرديم كه هيچ الهي جز من نيست پس مرا بپرستيد».

4- گاهی نیز بیان می‌دارد که هدف از نازل کردن کتاب‌های آسمانی همین توحید الوهیت است: ﴿يُنَزِّلُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ بِٱلرُّوحِ مِنۡ أَمۡرِهِۦ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦٓ أَنۡ أَنذِرُوٓاْ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱتَّقُونِ ٢[النحل: 2]. «ملائكه را به همراه وحي به فرمان خود بر هركس از بندگانش كه بخواهد نازل مي‌كند كه بترساند از اينكه هيچ معبود بر حقي جز من نيست پس تقوا پيشه كنند».

5- گاهی به بیان پاداش بزرگ برای اهل آن و آنچه برای آن‌ها از مزد بزرگ و نعمت‌های کریم در دنیا و آخرت آماده شده می‌پردازد. همچنانکه الله تعالی می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَ ٨٢[الأنعام: 82]. «كساني كه ايمان آوردند و آن را با شرك نياميختند براي آن‌ها امنيت است و آن‌ها هدايت شدگانند».

6- گاهی به برحذر داشتن از ضد آن و به بیان خطر مخالفت کردن با آن می‌پردازد و آنچه که خداوند سبحان از عذاب دردناک برای کسی که آن را ترک کند آماده کرده را، بیان می‌دارد. مانند این سخن الله تعالی: ﴿إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ ٧٢[المائدة: 72]. «هركس براي خداوند شريك قرار دهد خداوند بهشت را بر او حرام كرده و جايگاهش آتش است و براي ظالمان و مشركان ياري دهنده‌اي نيست» و می‌فرماید: ﴿وَلَا تَجۡعَلۡ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَتُلۡقَىٰ فِي جَهَنَّمَ مَلُومٗا مَّدۡحُورًا ٣٩[الإسراء: 39]. «و همراه الله معبودي ديگر قرار مده مگرنه حسرت زده و مطرود در جهنم افكنده خواهي شد».

و انواع دلایل دیگر که بر بیان توحید و دعوت به سوی آن و یادآوری فضل و بیان ثواب اهل آن و بزرگی خطر مخالفت با آن می‌پردازد.

و سنت نبوی نیز پر از دلایلی است که بر توحید و اهمیت آن می‌پردازد از جمله:

1- بخاری در صحیحش از معاذ بن جبلتروایت می‌کند که پیامبر جفرمودند: «يَا مُعَاذُ أَتَدْرِي مَا حَقُّ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ قَالَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ أَنْ يَعْبُدُوهُ وَلَا يُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا أَتَدْرِي مَا حَقُّهُمْ عَلَيْهِ قَالَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ أَنْ لَا يُعَذِّبَهُمْ» [5]«ای معاذ آیا می‌دانی حق خدا بر بندگانش چیست؟ گفت: خدا و رسولش عالمترند. فرمود: او را بپرستید و هیچ چیز را همراه او شریک نسازید. آیا می‌دانید حق بندگانش بر او چیست؟ گفت: خدا و رسولش عالمترند. فرمود: آن‌ها را عذاب ندهد».

2- از ابن عباسبروایت است که گفت: هنگامی که پیامبر جمعاذ را به یمن فرستاد به او فرمود: «إِنَّكَ تَقْدَمُ عَلَى قَوْمٍ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ فَلْيَكُنْ أَوَّلَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَى أَنْ يُوَحِّدُوا اللَّهَ تَعَالَى فَإِذَا عَرَفُوا ذَلِكَ فَأَخْبِرْهُمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ فَرَضَ عَلَيْهِمْ خَمْسَ صَلَوَاتٍ....» [6]«تو به سوی قومی از اهل کتاب می‌روی اولین چیزی که آن‌ها را به سویش دعوت می‌کنی این است که الله تعالی را به تنهایی بپرستند هنگامی که آن را شناختند، به آنان بگو: خداوند در شبانه روز، پنج نماز، بر آن‌ها فرض گردانیده است…».

3- از ابن مسعودتروایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:«مَنْ مَاتَ وَهْوَ يَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ نِدًّا دَخَلَ النَّارَ» [7]«هرکس بمیرد درحالیکه همراه خداوند شریک و انبازی گرفته باشد داخل آتش می‌شود».

4- از جابر بن عبداللهتروایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «مَنْ لَقِيَ اللَّهَ لَا يُشْرِكُ بِهِ شَيْئًا دَخَلَ الْجَنَّةَ وَمَنْ لَقِيَهُ يُشْرِكُ بِهِ دَخَلَ النَّارَ» [8]«هرکس خداوند را در حالی ملاقات کند که هیچ چیز را با او شریک قرار نداده است داخل بهشت می‌شود و هرکس او را در حالی ملاقات کند که چیزی را با شریک قرار داده است داخل آتش می‌گردد.»

و احادیث در این باره بسیار است.

[5] صحیح البخاری (7373). [6] صحیح البخاری (7372) [7] صحیح البخاری (4497). [8] صحیح مسلم (93).

مطلب دوم: بيان اهميت آن و اينكه اساس دعوت پيامبران همين بوده است

شکی نیست که توحید الوهیت بطور مطلق از بزرگترین اصول و کاملترین و افضل آن‌هاست و برای اصلاح انسان لازم است. و توحید الوهیت آن چیزی است که خداوند جن و انس را بخاطر آن خلق کرد و خلقت مخلوقات و تشریع شریعت‌ها بخاطر برپا داشتن آن بوده است. با وجود آن صلاح بوجود می‌آید و با نبود آن شر و فساد ایجاد می‌گردد و برای این است که این توحید، سرآغاز دعوت پیامبران و هدف رسالت آن‌ها و اساس دعوتشان بوده است. الله تبارک و تعالی می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ[النحل: 36]. «در ميان هر امتي پيامبري فرستاديم كه خداوند را عبادت كنند و از طاغوت دوري گزينند» و می‌فرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ ٢٥[الأنبیاء: 25]. «و ما قبل از تو هيچ رسولي را نفرستاديم مگر اينكه به او وحي كرديم كه هيچ معبود برحقي جز من نيست پس مرا بپرستيد».

قرآن کریم در جاهای متعددی دلالت دارد بر اینکه توحید الوهیت آغاز دعوت پیامبران بوده است و اینکه هر پیامبری که خداوند مبعوث می‌کرد اول چیزی که قومش را به آن دعوت می‌نمود توحید الله و اخلاص در عبادت برای او بود. خداوند می‌فرماید: ﴿۞وَإِلَىٰ عَادٍ أَخَاهُمۡ هُودٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓۚ[الأعراف: 65]. «و به سوي قوم عاد برادرشان هود را روانه كرديم. هود گفت: اي قوم من خداوند را بپرستيد كه براي شما جز او معبودي نيست» و می‌فرماید: ﴿وَإِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمۡ صَٰلِحٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥۖ[الأعراف: 73]. «و به سوي قوم ثمود برادرشان صالح را روانه كرديم. به ايشان گفت: اي قوم من خداوند را بپرستيد كه براي شما جز او معبودي نيست» و می‌فرماید: ﴿وَإِلَىٰ مَدۡيَنَ أَخَاهُمۡ شُعَيۡبٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥۖ[الأعراف: 85]. «و به سوي مدين برادرشان شعيب را فرستاديم. گفت: اي قوم من خداوند را بپرستيد كه براي شما جز او معبودي نيست».

مطلب سوم: بيان اينكه محور خصومت و دشمني بين پيامبران و امت‌هايشان توحيد الوهيت بوده است

قبلاً گفتیم که سرآغاز دعوت تمام پیامبران توحید عبادت بوده است. هیچ پیامبری را خداوند مبعوث نکرد مگر اینکه اولین چیزی که قومش را به سوی آن دعوت می‌کرد توحید الله تعالی بود برای این است که دشمنی بین پیامبران و قومشان در باره این مسئله بود. پیامبران آن‌ها را به سوی توحید الله تعالی و خالص گردانیدن عبادت برای او دعوت می‌کردند و اقوامشان بر باقی ماندن بر شک و عبادت بتها مگر کسانی از آن‌ها که خداوند هدایتشان داد، اصرار می‌ورزیدند.

الله تعالی از زبان قوم نوح÷می‌فرماید: ﴿وَقَالُواْ لَا تَذَرُنَّ ءَالِهَتَكُمۡ وَلَا تَذَرُنَّ وَدّٗا وَلَا سُوَاعٗا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسۡرٗا ٢٣ وَقَدۡ أَضَلُّواْ كَثِيرٗاۖ وَلَا تَزِدِ ٱلظَّٰلِمِينَ إِلَّا ضَلَٰلٗا ٢٤[النوح: 23-24]. «و گفتند: خدايان خود را رها نكنيد و ود، سواع، يغوث، يعوق و نسر را وا نگذاريد و بسياري را گمراه كردند.[بار خدايا] جز بر گمراهي ظالمان ميفزاي» و از زبان قوم هود÷می‌فرماید: ﴿قَالُوٓاْ أَجِئۡتَنَا لِتَأۡفِكَنَا عَنۡ ءَالِهَتِنَا فَأۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ ٢٢[الأحقاف: 22]. «گفتند: آمده‌اي كه ما را از خدايانمان برگرداني؟ اگر راست مي‌گويي آنچه به ما وعده مي‌دهي بياور» ﴿قَالُواْ يَٰهُودُ مَا جِئۡتَنَا بِبَيِّنَةٖ وَمَا نَحۡنُ بِتَارِكِيٓ ءَالِهَتِنَا عَن قَوۡلِكَ وَمَا نَحۡنُ لَكَ بِمُؤۡمِنِينَ ٥٣[هود: 53]. «گفتند: اي هود براي ما دليل روشني نياوردي و ما بخاطر سخن تو دست از معبودهايمان برنمي داريم و ما به تو ايمان نداريم» و از زبان قوم صالح می‌فرماید: ﴿قَالُواْ يَٰصَٰلِحُ قَدۡ كُنتَ فِينَا مَرۡجُوّٗا قَبۡلَ هَٰذَآۖ أَتَنۡهَىٰنَآ أَن نَّعۡبُدَ مَا يَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَا وَإِنَّنَا لَفِي شَكّٖ مِّمَّا تَدۡعُونَآ إِلَيۡهِ مُرِيبٖ ٦٢[هود: 62]. «گفتند اي صالح تو پيش از اين در ميان ما مايه اميد بودي. آيا ما را از پرستش آنچه پدرانمان مي‌پرستيدند بازمي داري؟ بي‌گمان ما از آنچه تو ما را به آن مي‌خواني سخت در شك هستيم» و از زبان قوم شعیب÷می‌فرماید: ﴿قَالُواْ يَٰشُعَيۡبُ أَصَلَوٰتُكَ تَأۡمُرُكَ أَن نَّتۡرُكَ مَا يَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَآ أَوۡ أَن نَّفۡعَلَ فِيٓ أَمۡوَٰلِنَا مَا نَشَٰٓؤُاْۖ إِنَّكَ لَأَنتَ ٱلۡحَلِيمُ ٱلرَّشِيدُ ٨٧[هود: 87]. «گفتند: اي شعيب آيا نمازت به تو دستور مي‌دهد كه آنچه را پدرانمان مي‌پرستيدند رها كنيم يا در اموال خود به ميل خود تصرف نكنيم؟ براستي كه تو بردبار فرزانه‌اي» و در مورد کافران قریش می‌فرماید: ﴿وَعَجِبُوٓاْ أَن جَآءَهُم مُّنذِرٞ مِّنۡهُمۡۖ وَقَالَ ٱلۡكَٰفِرُونَ هَٰذَا سَٰحِرٞ كَذَّابٌ ٤ أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ ٥ وَٱنطَلَقَ ٱلۡمَلَأُ مِنۡهُمۡ أَنِ ٱمۡشُواْ وَٱصۡبِرُواْ عَلَىٰٓ ءَالِهَتِكُمۡۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٞ يُرَادُ ٦ مَا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِي ٱلۡمِلَّةِ ٱلۡأٓخِرَةِ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا ٱخۡتِلَٰقٌ ٧[ص: 4-7]. «از اينكه ترساننده‌اي از خودشان برايشان آمده درشگفتند. و كافران مي‌گويند: اين ساحري بسيار دروغگوست. آيا معبودهايمان را معبود واحدي قرار داده است. اين چيز عجيبي است و بزرگانشان روان شدند و گفتند برويد و بر معبودهاي خود ايستادگي نماييد كه اين امر قطعاً هدف است. اين را در آيين قبلي نشنيده‌ايم اين جز دروغ بافي نيست» و گفتند: ﴿وَإِذَا رَأَوۡكَ إِن يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُوًا أَهَٰذَا ٱلَّذِي بَعَثَ ٱللَّهُ رَسُولًا ٤١ إِن كَادَ لَيُضِلُّنَا عَنۡ ءَالِهَتِنَا لَوۡلَآ أَن صَبَرۡنَا عَلَيۡهَاۚ وَسَوۡفَ يَعۡلَمُونَ حِينَ يَرَوۡنَ ٱلۡعَذَابَ مَنۡ أَضَلُّ سَبِيلًا ٤٢ أَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيۡهِ وَكِيلًا ٤٣ أَمۡ تَحۡسَبُ أَنَّ أَكۡثَرَهُمۡ يَسۡمَعُونَ أَوۡ يَعۡقِلُونَۚ إِنۡ هُمۡ إِلَّا كَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّ سَبِيلًا ٤٤[الفرقان: 41-44]. «و چون تو را ببينند به حالت ريشخند مي‌گويند: آيا اين همان كسي است كه خدا او را به رسالت فرستاده است؟ چيزي نمانده بود كه ما را از معبودهايمان اگر بر آن ايستادگي نمي‌كرديم منحرف كند. و هنگامي كه عذاب را ببينند به زودي خواهند دانست چه كسي گمراه تر است. آيا آن كس كه هواي خود را معبود خويش گرفته است ديدي؟ آيا تو مي‌شود ضامن او باشي؟آيا گمان مي‌كني كه بيشترشان مي‌شنوند و تعقل مي‌كنند؟ آنان جز مانند چهارپايان نيستند بلكه گمراه‌ترند».

این نصوص و آنچه در معنای آن آمده واضح‌ترین دلیل است بر اینکه خصومت و دشمنی بین انبیاء و اقوامشان حول محور توحید عبادت و دعوت کردن به سوی خالص گردانیدن دین برای خداوند بوده است.

در صحیح از پیامبر جثابت است که فرمودند: «امِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّي يَشْهَدُوا أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَيُقِيمُوا الصَّلاةَ، وَيُوُتُوا الزَّكَاةَ، فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ عَصَمُوا مِنِّي دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلا بِحَقِّ الإِسْلامِ، وَحِسَابُهُمْ عَلَي اللَّهِ» [9]«از جانب خدا به من امر شده است تا زمانی که مردم به یگانگی الله و به حقانیت رسالت محمد جشهادت ندهند و نماز را اقامه نکنند و زکات ندهند، با آنان جهاد کنم. ولی هنگامی که این کارها را انجام دادند، مال و جانشان در برابر هرگونه تعرضی محفوظ خواهد ماند مگر در حقی که اسلام تعیین کرده است. و سرانجام کار آنان با خداست» و در صحیح همچنین از پیامبر صلی الله عليه وسلم ثابت است که فرمود: «مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَكَفَرَ بِمَا يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَرُمَ مَالُهُ وَدَمُهُ وَحِسَابُهُ عَلَى اللَّهِ» [10]«هرکس لا اله الا الله بگوید و به آنچه غیر از الله می‌پرستید کافر شود مال و خونش حرام است و حسابش با خداست».

[9] صحیح البخاری برقم (25)، وصحیح مسلم برقم (22). [10] صحیح مسلم برقم (23).

مبحث دوم: تنها ساختن الله تعالی در عبادت واجب است

مطلب اول: معني عبادت و اصولي كه بر آن بنا شده است

عبادت در لغت به معنی خوار و ذلیل و تسلیم بودن است. گفته می‌شود: بعير معبد، أي: مذلل شتر سر بزیر و طريق معبد یعنی بر اثر گام برداشتن بسیار راه هموار و صافی شده است.

و از لحاظ شرعی اسم جامعی است که برای تمام آنچه از سخنان و اعمال ظاهری و باطنی که خداوند آن را دوست دارد و به آن راضی است گفته می‌شود.

و توضیح بیشتر آن هنگام بیان کردن انواع عبادت خواهد آمد.

عبادت بر سه رکن بنا می‌شود:

رکن اول: کمال محبت برای پروردگار سبحان است کما اینکه می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ[البقرة: 165]. «و كساني كه ايمان دارند بيشترين حب و دوست داشتنشان براي الله است

رکن دوم: کمال امید است همانگونه که خداوند می‌فرماید: ﴿وَيَرۡجُونَ رَحۡمَتَهُۥ[الإسراء: 57]. «و به رحمتش اميدوارند

رکن سوم: کمال خوف و ترس از الله سبحانه و تعالی است همانطور که می‌فرماید: ﴿وَيَخَافُونَ عَذَابَهُۥٓۚ[الإسراء: 57]. «و از عذابش مي‌ترسند».

الله سبحانه و تعالی این سه رکن عظیم و والا را در سوره فاتحه جمع نموده است: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٣﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤آیه اول در آن محبت است. خداوند نعمت دهنده است و نعمت گیرنده برابر با نعمتی که به او داده او را دوست دارد. آیه دوم در آن امید است. الله تعالی خود را به صفت رحمت متصف کرده که امید به رحمت او دارد و آیه سوم در آن خوف و ترس است او مالک حساب و کتاب است و فرد از عذابش می‌ترسد.

و برای همین است که الله تعالی بعد از آن می‌فرماید: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُیعنی پروردگارا تنها تو را با محبت که ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢بر آن و با امیدت که ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٣ بر آن دلالت دارد و با خوف و ترست که ﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤را شامل می‌شود، می‌پرستم.

و عبادت جز با این دو شرط مقبول نمی‌گردد:

1- اخلاص داشتن براي پروردگار: الله تعالی هیچ عملی را مگر اینکه خالص برای او انجام شده باشد قبول نمی‌کند. می‌فرماید: ﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ[البینة: 5]. «و دستور داده نشدند مگر اينكه خداوند را بپرستند و دين را براي او خالص گردانند» و می‌فرماید: ﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّينُ ٱلۡخَالِصُۚ[الزمر: 3]. «آگاه باشيد كه دين خالص براي خداست» و می‌فرماید: ﴿ قُلِ ٱللَّهَ أَعۡبُدُ مُخۡلِصٗا لَّهُۥ دِينِي ١٤[الزمر: 14]. «بگو خدا را مي‌پرستم و دينم را براي او خالص مي‌گردانم».

2- پيروي از رسول الله ج:خداوند هیچ عملی را قبول نمی‌کند مگر اینکه موافقت هدایت رسول الله صلی الله علیه وسلم باشد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ[الحشر: 7]. «آنچه رسول‌الله به شما داد بگيريد و از آنچه شما را نهي نمود دوري گزينيد» و می‌فرماید: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا ٦٥[النساء: 65]. «قسم به پروردگارت ايمان ندارند تا اينكه در مشاجرات بين خودشان تو را حاكم نگردانند سپس در وجودشان به آنچه حكم نموده اي ناراحت نگردند و بطور كامل تسليم تو باشند» و رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: «مَنْ أَحْدَثَ فِي أَمْرِنَا هَذَا مَا لَيْسَ مِنْهُ فَهُوَ رَدٌّ» [11]«هرکس در دین ما چیزی را بیاورد که در آن نیست آن مردود است».

عملی که خالص برای خداوند و بر اساس سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم نباشد، اعتبار ندارد. فضیل بن عیاض/در باره این سخن الله تعالی ﴿لِيَبۡلُوَكُمۡ أَيُّكُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗاۗ[هود: 7]. «تا شما را بيازمايد كه كداميك از شما نيكوكارتريد» می‌گوید: باید آن عمل خالص و صواب باشد. گفته شد: ای ابوعلی خالص و صواب چیست؟ گفت: اگر عملی خالص باشد اما صواب نباشد قبول نمی‌گردد و هنگامی که آن صواب باشد اما خالص نباشد قبول نمی‌شود تا اینکه خالص و صواب می‌شود. خالص یعنی اینکه برای خدا و صواب یعنی بر اساس سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم باشد. [12]

و از آیاتی که هر دو شرط را داشته باشد این سخن الله تعالی در آخر سوره کهف می‌باشد که می‌فرماید: ﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُوحَىٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا ١١٠[الکهف: 110]. «بگو من بشري مانند شما هستم به من وحي مي‌شود كه معبود شما معبودي يگانه است پس هركس به لقاي پروردگارش اميد دارد بايد عمل صالح انجام دهد و در عبادتش براي خداوند احدي را شريك نگرداند».

[11] صحیح البخاری برقم (2697). [12] حلیۀ الأولیاء : (8 / 95).

مطلب دوم: بيان بعضي از انواع عبادت

انواع عبادت بسیار است. هر عمل صالحی که به وسیله سخنان یا اعمال ظاهری و باطنی انجام شود و خداوند آن را دوست می‌دارد و به آن راضی است نوعی از انواع عبادت‌ها می‌باشد در زیر بعضی از نمونه‌های آن ذکر می‌شود:

1- دعا:

شامل دعای درخواست و دعای عبادت می‌باشد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿فَٱدۡعُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ[المؤمن: 14]. «خداوند را در حالي بخوانيد كه دين را برايش خالص كرده‌ايد» و می‌فرماید: ﴿وَأَنَّ ٱلۡمَسَٰجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا ١٨[الجن: 18]. «مساجد از آن خداست با خداوند كسي ديگر را نخوانيد» و می‌فرماید: ﴿وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّن يَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَن لَّا يَسۡتَجِيبُ لَهُۥٓ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَهُمۡ عَن دُعَآئِهِمۡ غَٰفِلُونَ ٥ وَإِذَا حُشِرَ ٱلنَّاسُ كَانُواْ لَهُمۡ أَعۡدَآءٗ وَكَانُواْ بِعِبَادَتِهِمۡ كَٰفِرِينَ ٦[الأحقاف: 5-6]. «و كيست گمراهتر از آن كسي كه به جاي خداوند كسي را مي‌خواند كه تا روز قيامت به او پاسخ نمي‌دهد و آن‌ها از دعايشان بي‌خبرند. و هنگامي كه مردم محشور گردند دشمنان آن‌ها باشند و به عبادت آن‌ها كافرند».

پس کسی که از غیر خداوند به چیزی که جز خداوند بر آن قادر نیست، درخواست کند او مشرک و کافر است و فرقی نمی‌کند که درخواست شده زنده یا مرده باشد. و هرکس از زنده ای بر آنچه بر انجام آن قادر است درخواست نماید مثلاً می‌گوید: ای فلانی به من غذا بده یا ای فلانی مرا سیراب کن و مانند این‌ها، مشکلی بر آن مترتب نمی‌گردد. و هرکس از مرده یا غائبی درخواست نماید، او مشرک است زیرا مرده و غایب نمی‌توانند به مانند این کار را انجام دهند.

دعا دو نوع است دعای درخواست و دعای عبادت.

دعای درخواست این است که از نیکی‌های دنیا و آخرت از خداوند درخواست نماید و در دعای عبادت تمام چیزهای ظاهری و باطنی که باعث نزدیکی به خدا می‌گردد در آن داخل می‌شود. زیرا عبادت کننده برای الله با زبان قال و حال از پروردگارش قبولی آن عبادت، و پاداش آن را درخواست می‌کند.

و تمام آنچه در قرآن از امر و نهی کردن دعا از غیر خداوند وارد است بر ثنا و ستایش دعاکنندگان که شامل دعای درخواست و دعای عبادت می‌شود، می‌باشد.

4،3،2- محبت، ترس و اميد:

قبلاً در مورد آن صحبت شد و بیان گردید که آن ارکان عبادت هستند.

5- توكل: و آن اعتماد كردن بر چيزي است.

توکل بر خدا یعنی اختیار کامل امر را به خداوند متعال واگذار و بر او اعتماد و اطمینان کردن همراه با بکار بردن اسباب مباح برای بدست آوردن منافع و دور کردن ضرر و زیان‌ها. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَتَوَكَّلُوٓاْ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ٢٣[المائدة: 23]. «اگر مؤمن هستيد به خداوند توكل كنيد» و می‌فرماید: ﴿وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ[الطلاق:3]. «هركس به خداوند توكل كند او را كفايت است».

8،7،6- رغبت، رهبت و خشوع:

رغبت یعنی دوست داشتن رسیدن به آنچه محبوب می‌پسندد.

رهبت یعنی نتیجه ترسی که فرار از امر ترسناک است.

خشوع: یعنی خضوع برای عظمت خداوند به گونه‌ای که تسلیم اوامر کونی و شرعی می‌باشد. الله تعالی در بیان این سه نوع از عبادت می‌فرماید: ﴿إِنَّهُمۡ كَانُواْ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِ وَيَدۡعُونَنَا رَغَبٗا وَرَهَبٗاۖ وَكَانُواْ لَنَا خَٰشِعِينَ ٩٠[الأنبیاء: 90]. «آن‌ها در كارهاي نيك شتاب مي‌نمودند و ما را از روي رغبت و بيم مي‌خواندند و در برابر ما خاشع بودند».

9- خشيت:

ترسی است مبنی بر علم به عظمت و کمال قدرت کسی که از او می‌ترسد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَٱخۡشَوۡنِي[البقرة: 150]. «از آن‌ها نترسيد و از من بترسيد» ﴿فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَٱخۡشَوۡنِۚ[المائدة: 3]. «از آن‌ها نترسيد و از من بترسيد».

10- توبه:

بازگشت به سوی الله تعالی با انجام دادن اوامر خداوند و دوری از معصیت‌ها. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَأَنِيبُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّكُمۡ وَأَسۡلِمُواْ لَهُۥ[الزمر: 54]. «به سوي پروردگارتان برگرديد و تسليم او شويد».

11- استعانه:

یعنی طلب کمک از الله تعالی برای تحقق امور دین و دنیا. الله تعالی می‌فرماید: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥«تنها تو را مي‌پرستيم و تنها از تو ياري مي‌خواهيم» و رسول الله صلی الله علیه وسلم در وصیتش به ابن عباسبمی‌فرماید: «إِذَا اسْتَعَنْتَ فَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ» [13]«هنگامی که یاری خواستی از الله بخواه».

[13] سنن الترمذی (2516)، ومسند أحمد (1 / 307)، وقد حسن الحدیث الترمذی وصححه الحاکم.

12- استعاذه:

درخواست پناه دادن و حمایت کردن او در برابر کارهای ناپسند است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ ١ مِن شَرِّ مَا خَلَقَ ٢«بگو پناه مي‌برم به پروردگار سپيده دم از شر و بدي آنچه خلق كرد» و می‌فرماید: ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ ١ مَلِكِ ٱلنَّاسِ ٢ إِلَٰهِ ٱلنَّاسِ ٣ مِن شَرِّ ٱلۡوَسۡوَاسِ ٱلۡخَنَّاسِ ٤ «بگو پناه مي‌برم به پروردگار مردم، پادشاه مردم، معبود مردم از شر و بدي وسوسه كننده نهاني

13- استغاثه:

طلب فریاد رسی فوری است و آن نجات دهنده از سختی و هلاکت است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿إِذۡ تَسۡتَغِيثُونَ رَبَّكُمۡ فَٱسۡتَجَابَ لَكُمۡ[الأنفال: 9]. «زماني كه پروردگارتان را به فرياد مي‌طلبيديد دعاي شما را اجابت كرد».

14- ذبح و قرباني:

گرفتن جان با ریختن خون به شیوه مخصوص که تقرب به سوی خداست. الله تعالی می‌فرماید: ﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٦٢[الأنعام: 162]. «بگو نماز، قرباني، زندگي و مرگم براي الله پروردگار عالميان است» و می‌فرماید: ﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ ٢[الکوثر: 2]. «براي پروردگارت نماز بخوان و قرباني كن».

15- نذر:

شخص خودش را به چیزی یا طاعتی برای خدا که واجب نیست ملزم می‌کند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿يُوفُونَ بِٱلنَّذۡرِ وَيَخَافُونَ يَوۡمٗا كَانَ شَرُّهُۥ مُسۡتَطِيرٗا ٧[الإنسان: 7]. «به نذر وفا مي‌كردند و از روزي كه شر آن فراگير است مي‌ترسند».

این‌ها نمونه‌ای از انواع عبادت هستند و تمام آن‌ها تنها حق الله تعالی می‌باشد و جایز نیست چیزی از آن را برای غیر خداوند بکار برد.

عبادت بر حسب انجام آن به وسیله اعضا به سه دسته تقسیم می‌شوند:

دسته اول: عبادت‌های قلب مانند: محبت، خوف، امید، توبه، خشیت، ترس، توکل و مانند آن.

دسته دوم: عبادت‌های زبان مانند حمد، لا اله الا الله، تسبیح، استغفار، تلاوت قرآن، دعا و مانند آن.

دسته سوم: عبادت‌هایی که به وسیله اعضا مانند نماز، روزه، زکات، حج، صدقه، جهاد و مانند آن انجام می‌گیرد.

مبحث سوم: حمایت رسول الله صلی الله علیه وسلم از توحید

رسول الله صلی الله علیه وسلم بر هدایت امتش بسیار حریص بود و برای برپا داشتن توحید الله عزوجل دچار سختی و نارحتی شد و تمام وسایل و اسباب را برای مقابله آنچه ضد آن و نقض کننده آن است بکار گرفت. الله تعالی می‌فرماید: ﴿لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِيصٌ عَلَيۡكُم بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ١٢٨[التوبة: 128]. «براي شما رسولي از خودتان آمد كه بر او دشوار است شما در زنج افتيد به هدايت شما حريص و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است».

و بیشترین نهی رسول الله صلی الله علیه وسلم از شرک و برحذر داشتن و ترساندن از آن بود؛ با نهی کردن از آن شروع نمود و مرتب در مورد آن گوشزد می‌کرد و بصورت خصوصی و عمومی از آن صحبت می‌نمود. تمام این کارها در حمایت از ملت ابراهیم حنیف است که به خاطر ‌آن فرستاده شد تا آنچه از سخنان و اعمال که با آن درهم آمیخته شده و همراه آن توحید را نابود می‌کند یا باعث نقصان در آن می‌شود، از بین ببرد. و این مورد بسیار در سنت پیامبر جثابت است پس اقامه حجت شده و شبهه زایل گشته و معذرت برطرف شده و راه آشکار و پیدا شده است.

در مطالب بعدی به بیان حمایت پیامبر جاز توحید و سد کردن تمام راه‌هایی که منجر به شرک و باطل می‌گردد عرضه می‌شود.

مطلب اول: رقي

أ. تعريف رقي: رقی جمع رقیه است و آن خواندن اوراد و دمیدن در آن بمنظور شفا یافتن و سلامتی کسب کردن است. فرقی نمی‌کند از قرآن کریم یا از دعاهای مأثور پیامبر جباشد.

ب: حكم آن: جایز است. از عوف بن مالکتروایت است که گفت: «كُنَّا نَرْقِي فِي الْجَاهِلِيَّةِ فَقُلْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ كَيْفَ تَرَى فِي ذَلِكَ فَقَالَ اعْرِضُوا عَلَيَّ رُقَاكُمْ لَا بَأْسَ بِالرُّقَى مَا لَمْ يَكُنْ فِيهِ شِرْكٌ» [14]«ما در زمان جاهلیت رقیه می‌کردیم. گفتیم: ای رسول خدا آن را چگونه می‌بینی؟ فرمود: رقیه‌هایتان را برایم وصف کنید اگر در آن شرک نباشد اشکالی ندارد» و از انس بن مالکتروایت است که گفت: «رَخَّصَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله عليه وسلم فِي الرُّقْيَةِ مِنْ الْعَيْنِ وَالْحُمَةِ وَالنَّمْلَةِ» [15]«رسول الله صلی الله علیه وسلم اجازه رقیه را برای عین [16]، حمه [17]و نمله [18]داده است». و از جابر بن عبداللهتروایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:«مَنْ اسْتَطَاعَ أَنْ يَنْفَعَ أَخَاهُ فَلْيَفْعَلْ» [19]«هرکس می‌تواند که به برادرش نفع برساند پس این کار را انجام دهد». و از عائشهكروایت است: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِذَا اشْتَكَى مِنَّا إِنْسَانٌ مَسَحَهُ بِيَمِينِهِ ثُمَّ قَالَ أَذْهِبْ الْبَاسَ رَبَّ النَّاسِ وَاشْفِ أَنْتَ الشَّافِي لَا شِفَاءَ إِلَّا شِفَاؤُكَ شِفَاءً لَا يُغَادِرُ سَقَمًا» [20]«هنگامی که یکی از ما از دردش به رسول الله صلی الله علیه وسلم شکایت می‌کرد با دست راستش آن را مسح می‌نمود سپس می‌فرمود: ای پروردگار مردم! بیماری‌اش را برطرف ساز و چنان شفایی عنایت کن که هیچگونه بیماری ای باقی نماند. چرا که تو شفا دهنده هستی و هیچ شفایی، بجز شفای تو وجود ندارد».

ج: شرط‌هاي آن: برای جایز بودن و درستی آن سه شرط لازم است:

اول اينكه: معتقد نباشد که آن چیز به ذات خود بدون اذن خداوند به او نفع می‌رساند. اگر معتقد باشد که آن بدون اذن خداوند و به ذات خودش به او نفع می‌رساند آن حرام است بلکه آن شرک است. باید معتقد باشد که آن سبب بدون اذن خداوند به او نفعی نمی‌رساند.

دوم اينكه: به چیزی نباشد که مخالف شریعت خداوند باشد مانند اینکه محتوی دعا نباید درخواست از غیر خداوند یا استغاثه از جن و آن چیزی‌هایی که شبیه آن است باشد که اگر اینگونه باشد حرام است بلکه شرک می‌باشد.

سوم اينكه: دارای مفهوم و معنی معلومی باشد اگر از نوع طلسم یا سحر باشد در این صورت جایز نیست. از امام مالک/سؤال شد: آیا مرد می‌تواند رقیه کند و از او درخواست رقیه نمود؟ امام فرمود: اگر با کلام پاک باشد اشکالی ندارد.

د: رقيه ممنوع: تمام رقیه‌هایی که در آن شرط‌های گفته شده وجود نداشته باشد مانند اینکه رقیه کننده یا کسی که برایش رقیه می‌شود معتقد باشد که آن به ذات خود به او نفع می‌رساند و تأثیر دارد؛ یا اینکه مشتمل بر کلمات شرکی و توسل‌های کفری و کلمات بدعی و مانند این‌ها باشد یا با کلمات نامفهوم مانند طلسم و چیزهایی مانند این‌ها باشد حرام و ممنوع می‌باشند.

[14] صحیح مسلم برقم (2200). [15] صحیح مسلم برقم (2196). [16] «العین». یعنی کسی که به اذن خداوند با چشمش به دیگری ضرر می‌رساند. [17] «الحمة» همان سم است در تمام چیزهایی که سم وجود دارند مانند نیش مار، عقرب یا مانند این‌ها اجازه رقیه داده شده است. [18] «النملة».جراحتی که از پهلو خارج می‌شود [19] صحیح مسلم برقم (2199). [20] صحیح البخاری برقم (5743)، وصحیح مسلم برقم (2191).

مطلب دوم: تمائم

أ‌. تعريف آن: تمائم جمع تمیمه می‌باشد و آن چیزی است که بر گردن می‌آویزند و چیزهای دیگر از قبیل تعویذ، مهره، استخوان یا مانند این‌ها که برای بدست آوردن منفعت و دفع نمودن ضرر و زیان به گردن می‌بندند و عرب در زمان جاهلیت بر گردن اولادهایشان می‌بستند تا به وسیله آن به گمان باطل خود از چشم زخم آن‌ها را مصون دارند.

ب‌. حكم آن: حرام است. بلکه آن نوعی از انواع شرک است هنگامی که چیزهایی را به غیر خداوند معلق می‌گردانند که جز خداوند نمی‌تواند آن را دفع کند و درخواست دفع اذیت و آزار آن جز به وسیله خداوند و نام‌ها و صفاتش نمی‌شود. از ابن مسعودتروایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «إِنَّ الرُّقَى وَالتَّمَائِمَ وَالتِّوَلَةَ شِرْكٌ» [21]«رقی، تمیمه و توله [22]شرک است» و از عبدالله بن عکیم ت بصورت مرفوع آمده که: «مَنْ تَعَلَّقَ شَيْئًا وُكِلَ إِلَيْهِ» [23]«کسی که چیزی را آویزان کند خداوند او را به همان چیز می‌سپارد» و عقبه بن عامرتاز رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت می‌کند که فرمودند: «مَنْ عَلَّقَ تَمِيمَةً فَقَدْ أَشْرَكَ» [24]«هرکس تمیمه را به گردن خود آویزد دچار شرک شده است». این نصوص و آنچه در این معنا آمده در برحذر داشتن شخص از رقیه شرکی که بیشتر رقیه عرب از این نوع بوده است هنگامی که در آن شرک و تعلق داشتن به غیر خداوند باشد از آن نهی شده است.

ت. اگر آنچه که به گردان آویخته می‌شود از قرآن باشد در آن بین اهل علم اختلاف است بعضی از آن‌ها به جواز آن رأی داده و بعضی دیگر از آن منع نموده و گفته‌اند که جایز نیست از قرآن برای درخواست شفا به گردان آویخته شود و این به چهار دلیل ذیل صواب و درست می‌باشد:

1- نهی از به گردن آویختن تمیمه بصورت عموم می‌باشد و تخصیص نشده است.

2- برای سد ذریعه است آن مانع به گردن آویختن چیزهایی که غیر از قرآن می‌باشند می‌شود.

3- هنگامی که آن را به گردن اندازد به ناچار با خودش در حال قضای حاجت و دستشویی رفتن و مکان‌هایی مانند این‌ها می‌برد و با این حملش به آن توهین کرده است.

4- شفا به وسیله قرآن بر صفتی مشخص و معین وارد شده است و آن قرآن خواندن بر مریض است پس از آن تجاوز ننمایید.

[21] سنن أبی داود برقم (3883)، ومستدرک (4 / 241) وصححه الحاکم ووافقه الذهبی. [22] توله به تعویذی گفته می‌شود که گمان می‌کنند با آن محبت زن نسبت به مرد و مرد نسبت به زن زیاد می‌شود. [23] مسند أحمد (4 / 310)، وسنن الترمذی برقم (2072)، ومستدرک الحاکم (4 / 241) وصححه الحاکم. [24] مسند أحمد (4 / 156)، وصححه الحاکم (4 / 244) وقال عبد الرحمن بن حسن ورواته ثقات.

مطلب سوم: استفاده از حلقه، نخ و مانند اين‌ها

حلقه تکیه ای دایره مانند از آهن، طلا، نقره، مس و مانند این‌ها است و نخ بستن معروف می‌باشد که از پشم و کتان و مانند این‌ها درست می‌شود و عرب در زمان جاهلیت این و مانند این را برای دفع ضرر و زیان یا بدست آوردن منفعت یا دوری از چشم زخم می‌بستند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿قُلۡ أَفَرَءَيۡتُم مَّا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ إِنۡ أَرَادَنِيَ ٱللَّهُ بِضُرٍّ هَلۡ هُنَّ كَٰشِفَٰتُ ضُرِّهِۦٓ أَوۡ أَرَادَنِي بِرَحۡمَةٍ هَلۡ هُنَّ مُمۡسِكَٰتُ رَحۡمَتِهِۦۚ قُلۡ حَسۡبِيَ ٱللَّهُۖ عَلَيۡهِ يَتَوَكَّلُ ٱلۡمُتَوَكِّلُونَ ٣٨[الزمر: 38]. «بگو نظر شما چيست آيا كساني را كه جز الله مي‌خوانيد اگر خداوند بخواهد به من آسيبي برساند آن‌ها خواهند توانست آن را رفع كنند يا اينكه خداوند مرا در رحمت خود درآورد آن‌ها مي‌توانند جلوي رحمت خدا را بگيرند؟! بگو الله مرا كفايت است و توكل كنندگان بايد بر او توكل كنند» و می‌فرماید: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِهِۦ فَلَا يَمۡلِكُونَ كَشۡفَ ٱلضُّرِّ عَنكُمۡ وَلَا تَحۡوِيلًا ٥٦[الإسراء: 56]. «بگو كساني را كه به جاي او پنداشتند بخوانيد. اختياري ندارند كه از شما دفع زيان كنند و نه اينكه آن را دگرگون نمايند».

از عمران بن حصینتروایت است که «أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ رَأَى رَجُلًا فِي يَدِهِ حَلْقَةٌ مِنْ صُفْرٍ فَقَالَ مَا هَذِهِ الْحَلْقَةُ قَالَ هَذِهِ مِنْ الْوَاهِنَةِ قَالَ انْزِعْهَا فَإِنَّهَا لَا تَزِيدُكَ إِلَّا وَهْنًا انْبِذْهَا عَنْكَ فَإِنَّكَ لَوْ مِتَّ وَهِيَ عَلَيْكَ مَا أَفْلَحْتَ أَبَدًا» [25]«رسول الله صلی الله علیه وسلم حلقه ای در دست مردی دید. پرسیدند: این چیست؟ گفت: این برای واهنه (بیماری ناتوانی جسمی) است. پیامبر جفرمودند: آن را بیانداز زیرا جز اینکه ناتوانی تو را افزایش دهد فایده ای ندارد و اگر بمیری در حالیکه آن را به دست داری هرگز نجات پیدا نمی‌کنی». و روایت است که حذیفه بن یمانتمتوجه مردی گردید که نخی را به عنوان تب بر بدستش بسته است. حذیفهتآن را برید و این آیه را تلاوت فرمودند: ﴿وَمَا يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ ١٠٦[یوسف: 106]. «بيشترشان به خداوند ايمان ندارند مگر اينكه شرك می‌ورزند» [26].

[25] المسند (4 / 445)، وقال البوصیری إسناده حسن وقال الهیثمی رجاله ثقات. [26] تفسیر ابن أبی حاتم (7 / 2207).

ب: حكم حلقه و نخ و مانند اين‌ها:

حرام است. اگر کسی که آن را بسته معتقد باشد آن به ذات خود بدون خداوند تأثیر دارد او مشرک است و دچار شرک اکبر در توحید ربوبیت شده است. زیرا معتقد به وجود خالق و مدبر همراه الله تعالی می‌شود. و اگر معتقد باشد امر تنها برای خداوند است و آن فقط سبب می‌باشد ولی به ذات خود مؤثر نیست او مشرک است و دچار شرک اصغر شده است زیرا چیزی را که سبب نیست، سبب قرار داده و انجام این وسیله‌ای است برای منتقل شدن به شرک اکبر هنگامی که قلبش به آن متعلق گردد و به کسب نعمت و به دفع شر و بدی امیدوار باشد.

مطلب چهارم: تبرك جستن به درختان، سنگ‌ها و مانند اين‌ها

تبرک همان درخواست برکت است و آن از دو امر خارج نیست: 1. تبرک جستن به امور شرعی مشخص و معلوم مانند قرآن. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَهَٰذَا كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ مُبَارَكٞ[الأنعام: 92]. «و اين كتابي است كه ما آن را با بركت نازل كرديم» که برکت آن، هدایت برای قلب‌ها و شفا است برای سینه‌ها و اصلاحگری برای نفس‌ها و آموزش دهنده‌ای برای اخلاق و چیزهای بسیار دیگر که از برکات آن می‌باشد. 2. تبرک جستن به امور نامشروع مانند تبرک به درختان، سنگ‌ها، قبرها، گنبدها، بقاع (مکان‌هایی که با برکت هستند) و چیزهایی شبیه این که همه این‌ها شرک است. از ابو واقد لیثی روایت است که: «خرجنا مع رسول الله صلی الله عليه وسلم إلي حنين ونحن حدثاء عهد بكفر، وللمشركين سدرة [27] يعكفون عندها وينوطون بها أسلحتهم، يُقَالُ لَهَا ذَاتُ أَنْوَاطٍ، فمررنا بسدرة، فقلنا: يَا رَسُولَ اللَّهِ اجْعَلْ لَنَا ذَاتَ أَنْوَاطٍ كَمَا لَهُمْ ذَاتُ أَنْوَاطٍ فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الله أكبر، آن‌ها السنن، قلتم والذي نفسي بيده كما قالت بنو إسرائيل لمُوسَى﴿ٱجۡعَل لَّنَآ إِلَٰهٗا كَمَا لَهُمۡ ءَالِهَةٞۚ قَالَ إِنَّكُمۡ قَوۡمٞ تَجۡهَلُونَ ١٣٨[الأعراف: 138] لَتَرْكَبُنَّ سنن مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ» [28]«ما در حالیکه تازه مسلمان شده بودیم همراه رسول الله صلی الله علیه وسلم به سوی حنین بیرون رفتیم، مشرکین در آن دیار سدری داشتند که در زیر سایه آن می‌نشستند و سلاح‌های خود را به منظور تبرک به آن آویزان می‌نمودند. آن درخت، معروف به ذات انواط بود. از کنار یکی از آن درخت‌ها گذشتیم. ما به رسول الله صلی الله علیه وسلم گفتیم: برای ما نیز ذات انواطی مقرر کنید. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: الله اکبر! اینگونه خواسته‌ها، روش پیشینیان است و شما به خدا قسم همان سخنی را گفتید که بنی اسرائیل به موسی گفتند. آن‌ها به موسی گفتند: برای ما نیز، معبودی مقرر کن همانطور که آن‌ها (مشرکین) معبود دارند. موسی گفت: شما قومی نادان هستید. آنگاه رسول الله صلی الله علیه وسلم افزودند: شما نیز از روش‌های آنان پیروی خواهید کرد».

این حدیث دلالت دارد بر اینکه هر کس آنچه را که در درختان، قبرها، سنگ‌ها و مانند این‌ها به وسیله تبرک جستن، نزدشان اعتکاف کردن، برایشان ذبح و قربانی نمودن، اعتقاد دارد و آن را انجام دهد، دچار شرک شده است. برای همین در حدیث خبر می‌دهد که درخواست آنان مانند درخواست بنی اسرائیل است هنگامی که به موسی گفتند: برای ما الهی قرار بده همانگونه که آن‌ها الهی دارند. آن‌ها نیز درخواست سدر کردند تا به مانند مشرکین به آن تبرک جویند، و آن‌ها درخواست الهی کردند همانند آن‌ها که الهی دارند. هر دو طلب و درخواست منافات توحید بودند زیرا تبرک جستن به درخت نوعی از شرک است و برگرفتن معبودی غیر از الله تعالی شرکی واضح و آشکار است.

و در این سخن رسول الله صلی الله علیه وسلم که می‌فرماید: «لتركبن سنن من كان قبلكم»«شما نیز از روش‌های پیشینیان پیروی خواهید کرد» اشاره دارد بر اینکه چیزی از آن در امت او واقع می‌شود و برای این آن را گفت تا نهی کننده و ترساننده از آن باشد.

[27] السدرة : درختی است که گمان می‌کردند شوکت می‌آورد [28] سنن الترمذی برقم (2180 ).

مطلب پنجم: نهي از اعمالي كه متعلق به قبرها است

در ابتدای اسلام مسلمانان به خاطر اینکه زمانشان به زمان جاهلیت نزدیک بود به منظور حمایت و حفاظت از توحید از زیارت قبور منع شدند. هنگامی که ایمانشان زیبا گشت و بزرگی آن در مردم آشکار گردید و در قلب‌هایشان رسوخ نمود و دلایل توحید برایشان توضیح داده شد و شبهه شرک برایشان کشف و آشکار گردید مشروعیت زیارت قبور داده شد زیرا هدف‌ها ثابت و مقاصد آشکار گردید.

از بریده بن حصیبتروایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «نَهَيْتُكُمْ عَنْ زِيَارَةِ الْقُبُورِ فَزُورُوهَا» [29]«شما را از زیارت قبرها نهی کردم پس حالا به زیارت آن‌ها بروید» و از ابوهریرهتروایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «زُورُوا الْقُبُورَ فَإِنَّهَا تُذَكِّرُ الْمَوْتَ» [30]«به زیارت قبور بروید که آن باعث یادآوری مرگ می‌شود» و از ابوسعید خدریتروایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «إِنِّي نَهَيْتُكُمْ عَنْ زِيَارَةِ الْقُبُورِ فَزُورُوهَا فَإِنَّ فِيهَا عِبْرَةً» [31]«من شما را از زیارت قبرها نهی کردم پس حالا به زیارت آن‌ها بروید که در زیارت آن‌ها عبرت و پند است» و از انس بن مالکتروایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «كُنْتُ نَهَيْتُكُمْ عَنْ زِيَارَةِ الْقُبُورِ ألا فزوروها فإنَّهَا تُرِقُّ الْقَلْبَ وَتُدْمِعُ الْعَيْنَ وَتُذَكِّرُ الْآخِرَةَ وَلَا تَقُولُوا هُجْرًا» [32]«من شما را از زیارت قبرها نهی کرده بودم حالا به زیارت آن‌ها بروید که در زیارت آن‌ها نرمی قلب، اشک چشمان و تذکر آخرت وجود دارد و چیزهایی که شرع ممنوع کرده نگویید» و از بریدهتروایت است که گفت: «كَانَ رسول الله صلی الله عليه وسلم يُعَلِّمُهُمْ إِذَا خَرَجُوا إِلَى الْمَقَابِرِ فَكَانَ قَائِلُهُمْ يَقُولُ: السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الدِّيَارِ مِنْ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُسْلِمِينَ وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ بكم لَلَاحِقُونَ أَسْأَلُ اللَّهَ لَنَا وَلَكُمْ الْعَافِيَةَ» [33]«رسول الله صلی الله علیه وسلم به آن‌ها یاد می‌داد هنگامی که به سوی قبرها خارج می‌شوند و پیش آن‌ها ایستادند بگویند: سلام بر شما ای اهالی مؤمن و مسلمان این دیار. ان شاء الله ما نیز به شما ملحق می‌شویم. از خدا برای خود و شما طلب عافیت و سلامتی می‌کنیم».

این احادیث و آنچه در معنای آن آمده دلالت بر مشروعیت زیارت قبور بعد از منع از آن دارد هنگامی که دو هدف بزرگ و دو سرانجام بزرگوار بوجود می‌آورد:

اول اینکه: با یادآوری آخرت و مرگ و سختی، دنیا در نظر کوچک و بی‌ارزش می‌شود و با عبرت گرفتن از اهل قبور از آنچه که در آن باعث افزایش ایمان شخص شده و یقینش را افزایش می‌دهد و به خاطر خداوند سختی‌های بزرگ را تحمل می‌کند و از اعراض و غفلت دوری می‌گزیند.

دوم اینکه: به وسیله دعا کردن به مردگان احسان می‌کند و بر آن‌ها ترحم می‌کند و برایشان طلب مغفرت می‌نماید و عافیت و سلامتی آن‌ها را از خداوند می‌خواهد.

این چیزی است که دلیل بر آن دلالت دارد و کسی که مدعی چیزی غیر از آن است با حجت و برهان ارائه دهد.

سپس اهل سنت با نهی کردن از امور عدیده و مشخصی که متعلق به قبور و زیارت آن‌ها می‌شود به صیانت و حفاظت و حمایت از توحید می‌پردازد. بر هر مسلمانی واجب است که آن را یاد بگیرد تا از باطل محفوظ و از گمراهی و ضلالت در امان باشد که از آن جمله:

[29] صحیح مسلم برقم (977). [30] صحیح مسلم برقم (975). [31] مسند أحمد (3 / 38)، ومستدرک الحاکم (1 / 531). [32] مستدرک الحاکم (1 / 532). [33] صحیح مسلم برقم (975).

1- دوري كردن از سخن هجر نزد قبرها:

در حدیثی که رسول الله جفرمودند: «وَلَا تَقُولُوا هُجْرًا»مراد از هجر تمام اموری است که شرع از آن نهی کرده است. و در مقدمه شرک به خداوند به وسیله اهل قبور و درخواست کردن از غیر خداوند و استغاثه به آن‌ها و طلب یاری و سلامتی از آن‌ها می‌آید و تمام آن‌ها از شرک و کفر بواح و آشکار است. از پیامبر جاحادیث متعدد و صریحی در منع و نهی از آن و لعنت کردن انجام دهنده آن وارد شده است. در صحیح مسلم از جندب بن عبداللهتروایت است که گفت: از رسول الله ج قبل از فوتش پنج چیز شنیدم که فرمودند: «أَلَا وَإِنَّ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ كَانُوا يَتَّخِذُونَ قُبُورَ أَنْبِيَائِهِمْ وَصَالِحِيهِمْ مَسَاجِدَ أَلَا فَلَا تَتَّخِذُوا الْقُبُورَ مَسَاجِدَ إِنِّي أَنْهَاكُمْ عَنْ ذَلِكَ» [34]«آگاه باشید کسانی قبل از شما قبر پیامبران و صالحان را می‌پرستیدند آگاه باشید که قبرها را مسجد قرار ندهید من شما را از آن نهی کردم». پس دعا کردن از مردگان و درخواست نیاز از آن‌ها و چیزی از عبادت را به آن‌ها اختصاص دادن شرک اکبر است. اما نشستن به دور قبرها و درنگ کردن و ماندن در آنجا به منظور اجابت دعا و مانند آن نماز خواندن در مساجدی که در آن قبر وجود دارد بدعتی منکر است. در صحیحین از عائشهلروایت است که رسول الله ج در زمان مریضی‌اش این را می‌فرمود و مرتب تکرار می‌کردند: «لَعَنَ اللَّهُ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِيَائِهِمْ مَسَاجِدَ» [35]«لعنت خدا بر یهود و نصاری باد که قبر پیامبرانشان را مسجد کردند».

[34] صحیح مسلم برقم (532). [35] صحیح البخاری برقم (1330)، وصحیح مسلم برقم (531).

2- قرباني كردن و سربريدن نزد قبرها:

اگر آن برای تقرب جستن به صاحبان قبرها به منظور برآورده شدن نیاز شخص باشد آن شخص دچار شرک اکبر شده و اگر غیر از آن باشد دچار بدعت خطرناکی گشته که از بزرگترین وسائل شرک می‌باشد. رسول الله ج می‌فرماید: «لَا عَقْرَ فِي الْإِسْلَامِ قَالَ عَبْدُ الرَّزَّاقِ كَانُوا يَعْقِرُونَ عِنْدَ الْقَبْرِ بَقَرَةً أَوْ شَاةً» [36]«سربریدن نزد قبرها در اسلام نیست. عبدالرزاق می‌گوید: آن‌ها نزد قبرها گاو یا گوسفند سرمی بریدند».

[36] سنن أبی داود لرقم (3222).

3،4،5،6،7- نهي از بلند كردن بر خاك كه خارج از آن است، نهي از گچ‌كاري، نوشتن، تعمير و نشستن بر روي آن:

تمام آن‌ها از جمله چیزهایی است که یهود و نصاری به وسیله آن گمراه شدند و از بزرگترین اسباب شرک هستند. از جابرتروایت است که: «نَهَى رسول الله جأَنْ يُجَصَّصَ الْقَبْرُ وَأَنْ يُقْعَدَ عَلَيْهِ وَأَنْ يُبْنَى عَلَيْهِ وَأَنْ يُزَادَ عَلَيْهِ أَوْ يُكْتَبَ عَلَيْهِ» [37]«رسول الله جاز گچکاری قبر، نشستن بر روی آن، تعمیر، بلند کردن یا نوشتن بر روی آن نهی فرمودند».

[37] صحیح مسلم برقم (970)، وسنن أبی داود برقم (3225)، ورقم (3226)، ومستدرک الحاکم (1 / 525).

8- نماز خواندن به سوي قبر و نزد آن‌ها:

از ابو مرثد غنوی روایت است که گفت: «سَمِعْتُ رسول الله صلی الله عليه وسلم يَقُولُ لَا تُصَلُّوا إِلَى الْقُبُورِ وَلَا تَجْلِسُوا عَلَيْهَا» [38]«از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که فرمود: به سوی قبرها نماز نخوانید و بر روی آن‌ها ننشینید» و از ابوسعید خدریتروایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «الْأَرْضُ كُلُّهَا مَسْجِدٌ إِلَّا الْمَقْبَرَةَ وَالْحَمَّامَ» [39]«تمام زمین جز مقبره و حمام مسجد است».

[38] صحیح مسلم برقم (972). [39] سنن أبی داود برقم (492)، وسنن الترمذی برقم (317)، وصححه الحاکم ووافقه الذهبی.

9- بنا كردن مسجد بر آن:

و این بدعت از گمراهی‌های یهود و نصاری است. در حدیث عائشهلکه پیشتر آورده شد، پیامبرجمی‌فرمایند: «لَعَنَ اللَّهُ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِيَائِهِمْ مَسَاجِدَ» [40]«لعنت خدا بر یهود و نصاری باد که قبر پیامبرانشان را مسجد کردند».

[40] صحیح البخاری برقم (1330)، وصحیح مسلم برقم (531).

10- آن را تبديل به محل رفت و آمد كردن:

و این از جمله بدعت‌هایی است که به خاطر ضرر و زیان آن نهی صریح بر آن شده است. از ابوهریرهتروایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «لَا تَتَّخِذُوا قَبْرِي عِيدًا [41]وَلَا تَجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قُبُورًا وَحَيْثُمَا كُنْتُمْ فَصَلُّوا عَلَيَّ فَإِنَّ صَلَاتَكُمْ تَبْلُغُنِي» [42]«قبر مرا محل رفت و آمد قرار مدهید و منازلتان را تبدیل به قبر نکنید هرکجا باشید بر من درود بفرستید که درود و سلام شما به من می‌رسد».

[41] العید چیزی است مانند عید فطر و عید قربان که مرتب تکرار می‌شود انسان که مرتب هر روز به خاطر سلام کردن، به زیارت قبر رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌رود مانند این است که آن را عید کرده باشد، پس رسول الله صلی الله علیه وسلم از آن نهی کردند، به مسلمانان امر نمودند در هر کجا که باشند بر او سلام و درود بفرستند زیرا خداوند ملائکه‌هایی را می‌فرستد تا سلام را به پیامبر برسانند و این از آسانی دین است چون هر مسلمانی استطاعت و توانایی آن را ندارد که به مدینه برود. [42] سنن أبی داود برقم (2042)، ومسند أحمد (2 / 367).

11- سفر كردن به سوي آن:

و آن کاری است که از آن نهی شده است. زیرا از وسائل شرک می‌باشد. از ابوهریرهتروایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «لا تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلاَّ إِلَي ثَلاثَةِ مَسَاجِدَ: الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ، وَمَسْجِدِ الرَّسُولِ ج، وَمَسْجِدِ الأَقْصَي» [43]«بار سفر را جز برای زیارت سه مسجد: 1- مسجد الحرام 2- مسجد النبی ج3- مسجد الاقصی نبندید».

[43] صحیح البخاری برقم (1189)، وصحیح مسلم (1397).

مطلب ششم: توسل

الف: تعريف آن:

توسل در لغت از وسیله گرفته شده است. وسیله و وصیله دارای معنای نزدیک به هم هستند. پس توسل یعنی رسیدن به مراد و آرزو و تلاش در تحقق پیدا کردن آن.

و در شرع منظور رسیدن به رضایت خداوند و بهشت است با انجام دادن آنچه تشریع و ترک آنچه از آن نهی شده است.

ب: معني وسيله در قرآن كريم

لفظ «الوسيلة » در دو آیه از قرآن کریم آمده است:

1- الله تعالی می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱبۡتَغُوٓاْ إِلَيۡهِ ٱلۡوَسِيلَةَ وَجَٰهِدُواْ فِي سَبِيلِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ٣٥[المائدة: 35]. «اي كساني كه ايمان آورده ايد تقواي خدا داشته باشيد و به سوي او وسيله جوييد و در راه او جهاد نماييد تا رستگار شويد».

2- می‌فرماید: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ يَبۡتَغُونَ إِلَىٰ رَبِّهِمُ ٱلۡوَسِيلَةَ أَيُّهُمۡ أَقۡرَبُ وَيَرۡجُونَ رَحۡمَتَهُۥ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُۥٓۚ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحۡذُورٗا ٥٧[الإسراء: 57]. «آن كساني كه آن‌ها مي‌خوانند خود به سوي پروردگار وسيله مي‌جويند. كداميك از آن‌ها مقربترند؟ به رحمتش اميدوار و از عذابش مي‌ترسند. همانا عذاب پروردگارت در خور پرهيز است».

مراد از وسیله در این دو آیه، تقرب به خداوند به وسیله عمل کردن به آنچه او به آن راضی می‌شود. حافظ ابن کثیر/در تفسیر آیه اولی از ابن عباسكنقل می‌کند که معنی وسیله در آن تقرب است. و مانند آن را از مجاهد، ابو وائل، حسن بصری، عبدالله بن کثیر، سدی، ابن زید و دیگران نقل می‌کنند [44].

اما در مورد آیه دوم: صحابی جلیل القدر عبدالله بن مسعودتسبب نزول آن را اینگونه توضیح می‌دهد: «نزلت في نفر من العرب كانوا يعبدون نفرا من الجن، فأسلم الجنيون، والإنس الذين يعبدونهم لا يشعرون» [45]«تعدادی از انسان‌ها تعدادی از جن‌ها را می‌پرستیدند. جنیان مسلمان شدند و انسان‌هایی که آن‌ها را می‌پرستیدند آن را درک نمی‌کردند».

و این توضیح صریح و مشخص است که مراد از وسیله آن چیزی است که به وسیله آن از اعمال صالح و عبادات با ارزش و گرانقیمت به سوی الله تعالی تقرب جسته می‌شود همچنانکه می‌فرماید: ﴿يَبۡتَغُونَ إِلَىٰ رَبِّهِمُ ٱلۡوَسِيلَةَیعنی چیزی که به خداوند تقرب جویند را درخواست می‌کنند و رضایت او را از اعمال صالح که به منظور تقرب انجام داده‌اند بدست آورند.

[44] تفسیر ابن کثیر (2 / 50). [45] صحیح مسلم برقم (3030). وصحیح البخاری رقم (4714).

ج: انواع توسل

توسل به دو قسم قابل تقسیم است: توسل مشروع و توسل ممنوع

1- توسل مشروع:

آن توسل جستن به خداوند با وسایل صحیح و مورد قبول شریعت است. راه صحیح و درست برای شناخت آن مراجعه به کتاب و سنت و شناخت آنچه در مورد آن وارد شده است، می‌باشد. پس آنچه را که کتاب و سنت بر آن دلالت دارد آن وسیله مشروع و از جمله توسل مشروع به حساب می‌آید و سوای آن هرچه که باشد توسل ممنوع است.

توسل مشروع تحت سه نوع طبقه بندی می‌شود:

اول اينكه: توسل به الله تعالی به وسیله اسمی از اسم‌های نیکو یا صفتی از صفت‌های عظیم و بزرگش. مانند اینکه مسلمان در دعایش می‌گوید: خداوندا من به اینکه تو رحمان و رحیم هستی از تو عافیت و سلامتی را می‌خواهم. یا می‌گوید: خداوندا به خاطر رحمت تو که همه چیز را در بر گرفته می‌خواهم که مرا ببخشی و به من رحم کنی و دعاهایی از این قبیل.

دلیل بر مشروعیت این نوع توسل این سخن الله تعالی است که می‌فرماید: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَاۖ[الأعراف: 180]. «و براي خداوند نام‌هاي نيكوست پس به وسيله آن‌ها او را بخوانيد».

دوم اينكه: توسل جستن به الله تعالی به وسیله عمل صالحی که بنده انجام داده است. مانند اینکه بگوید: خداوندا بخاطر ایمانی که به تو دارم، محبتی که به تو دارم، به خاطر تبعیت از پیامبرت مرا ببخش یا اینکه بگوید: پروردگارا به خاطر محبتی که نسبت به پیامبرت محمد جدارم از تو می‌خواهم که در کارم فرج و گشایشی بفرمایی یا ادعا کننده عمل صالحی را ذکر کند که صاحب حال با توسل به آن به سوی پروردگارش درخواست می‌کند مانند داستان سه نفر داخل غار که ذکر آن خواهد آمد.

و دلیل بر مشروعیت آن این سخن الله تعالی است که می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَآ إِنَّنَآ ءَامَنَّا فَٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ ١٦[آل عمران: 16]. «كساني كه مي‌گويند پروردگارا ما ايمان آورديم پس گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش دور بگردان» و می‌فرماید: ﴿رَبَّنَآ ءَامَنَّا بِمَآ أَنزَلۡتَ وَٱتَّبَعۡنَا ٱلرَّسُولَ فَٱكۡتُبۡنَا مَعَ ٱلشَّٰهِدِينَ ٥٣[آل‌عمران:53]. «پروردگارا ما به آنچه نازل كردي ايمان آورديم و از فرستاده‌ات تبعيت نموديم پس ما را از شهادت دهندگان بنويس».

و از جمله آن داستان آن سه نفر داخل غار است که عبدالله بن عمركروایت می‌کند که گفت: از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که فرمود: «بَيْنَمَا ثَلَاثَةُ نَفَرٍ مِمَّنْ كَانَ قَبْلَكُمْ يَمْشُونَ إِذْ أَصَابَهُمْ مَطَرٌ فَأَوَوْا إِلَى غَارٍ فَانْطَبَقَ عَلَيْهِمْ فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ إِنَّهُ وَاللَّهِ يَا هَؤُلَاءِ لَا يُنْجِيكُمْ إِلَّا الصِّدْقُ فَليَدْعُ كُلُّ رَجُلٍ مِنْكُمْ بِمَا يَعْلَمُ أَنَّهُ قَدْ صَدَقَ فِيهِ فَقَالَ وَاحِدٌ مِنْهُمْ اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ كَانَ لِي أَجِيرٌ عَمِلَ لِي عَلَى فَرَقٍ مِنْ أَرُزٍّ فَذَهَبَ وَتَرَكَهُ وَأَنِّي عَمَدْتُ إِلَى ذَلِكَ الْفَرَقِ فَزَرَعْتُهُ فَصَارَ مِنْ أَمْرِهِ أَنِّي اشْتَرَيْتُ مِنْهُ بَقَرًا وَأَنَّهُ أَتَانِي يَطْلُبُ أَجْرَهُ فَقُلْتُ لَهُ اعْمِدْ إِلَى تِلْكَ الْبَقَرِ فَسُقْهَا فَقَالَ لِي إِنَّمَا لِي عِنْدَكَ فَرَقٌ مِنْ أَرُزٍّ فَقُلْتُ لَهُ اعْمِدْ إِلَى تِلْكَ الْبَقَرِ فَإِنَّهَا مِنْ ذَلِكَ الْفَرَقِ فَسَاقَهَا فَإِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنِّي فَعَلْتُ ذَلِكَ مِنْ خَشْيَتِكَ فَفَرِّجْ عَنَّا فَانْسَاحَتْ [46]عَنْهُمْ الصَّخْرَةُ فَقَالَ الْآخَرُ اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ كَانَ لِي أَبَوَانِ شَيْخَانِ كَبِيرَانِ فَكُنْتُ آتِيهِمَا كُلَّ لَيْلَةٍ بِلَبَنِ غَنَمٍ لِي فَأَبْطَأْتُ عَلَيْهِمَا لَيْلَةً فَجِئْتُ وَقَدْ رَقَدَا وَأَهْلِي وَعِيَالِي يَتَضَاغَوْنَ مِنْ الْجُوعِ فَكُنْتُ لَا أَسْقِيهِمْ حَتَّى يَشْرَبَ أَبَوَايَ فَكَرِهْتُ أَنْ أُوقِظَهُمَا وَكَرِهْتُ أَنْ أَدَعَهُمَا فَيَسْتَكِنَّا لِشَرْبَتِهِمَا فَلَمْ أَزَلْ أَنْتَظِرُ حَتَّى طَلَعَ الْفَجْرُ فَإِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنِّي فَعَلْتُ ذَلِكَ مِنْ خَشْيَتِكَ فَفَرِّجْ عَنَّا فَانْسَاحَتْ عَنْهُمْ الصَّخْرَةُ حَتَّى نَظَرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ الْآخَرُ اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ كَانَ لِي ابْنَةُ عَمٍّ مِنْ أَحَبِّ النَّاسِ إِلَيَّ وَأَنِّي رَاوَدْتُهَا عَنْ نَفْسِهَا فَأَبَتْ إِلَّا أَنْ آتِيَهَا بِمِائَةِ دِينَارٍ فَطَلَبْتُهَا حَتَّى قَدَرْتُ فَأَتَيْتُهَا بِهَا فَدَفَعْتُهَا إِلَيْهَا فَأَمْكَنَتْنِي مِنْ نَفْسِهَا فَلَمَّا قَعَدْتُ بَيْنَ رِجْلَيْهَا فَقَالَتْ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تَفُضَّ الْخَاتَمَ إِلَّا بِحَقِّهِ فَقُمْتُ وَتَرَكْتُ الْمِائَةَ دِينَارٍ فَإِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنِّي فَعَلْتُ ذَلِكَ مِنْ خَشْيَتِكَ فَفَرِّجْ عَنَّا فَفَرَّجَ اللَّهُ عَنْهُمْ فَخَرَجُوا» [47]«سه نفر از امت‌های گذشته، براه افتادند در حالیکه باران می‌بارید به غاری رفتند. ناگهان، سنگ بزرگی از قلۀ کوه، سرازیر شد و دهانۀ غار را کاملاً مسدود نمود. به یکدیگر گفتند: به خدا سوگند راه نجاتی از این سنگ، وجود ندارد مگر اینکه به اعمال نیک خود، متوسل شده و از خدا بخواهیم (تا ما را نجات دهد). یکی از آنان، دست به دعا برداشت و گفت: پروردگارا! می‌دانی که من کارگری داشتم که بر پیمانه‌ای از برنج کار می‌کرد و بدون دریافت مزد رفت. من پیمانه برنج را برایش کاشتم و از ثمره آن گاوی برایش خریدم پس از مدتی، آن کارگر نزد من آمد و مزدش را خواست. گفتم: به سوی آن گاو برو از آنِ توست. گفت: من فقط پیمانه‌ای برنج از تو طلب دارم. به او گفتم: برای تو از آن پیمانه آن گاو را خریدم. او آن را با خود برد. پروردگارا! اگر این کار را بخاطر ترس از تو انجام داده‌ام، ما را از این گرفتاری نجات بده. آنگاه، سنگ، از دهانۀ غار، کمی کنار رفت اما نمی‌توانستند بیرون بروند. دیگری گفت: خداوندا می‌دانی که پدر و مادرم سالخورده بودند و من هر شب به آن‌ها شیر می‌دادم. شبی، بخاطر کاری، دیر به خانه برگشتم و قبل از اینکه خدمت والدینم برسم، آن‌ها خواب رفته بودند. و اهل و عیالم از گرسنگی به خود می‌پیچیدند و به اهل خانه‏ام چیزی ندادم تا اینکه پدر و مادرم از آن خوردند. ناپسند دانستم که آن‌ها گرسنه باشند و ناپسند دانستم که آن‌ها (پدر و مادر) را از خواب بیدار نمایم برای نوشیدن آن‌ها منتظر شدم تا هنگام صبح که آن‌ها بیدار شدند، آن شیر را به آنان، دادم. پروردگارا! اگر این عمل را بخاطر ترس از تو انجام داده‌ام، ما را از این مصیبتی که گرفتار آن شده‌ایم، نجات ده. آنگاه، سنگ، اندکی تکان خورد اما نه در حدی که آنان بتوانند از غار، بیرون بیایند. دیگری گفت: پروردگارا! خودت می‌دانی که من دختر عمویی داشتم که او را از همه بیشتر دوست داشتم. خواستم با او زنا کنم ولی امتناع ورزید. تا اینکه نیاز به صد دینار پیدا کرد و نزد من آمد. پس آن کار را از او خواستم تا آنجا که بر او تسلط پیدا کردم. پول را به او دادم و او را به آن کار وادار کردم پس بر او مسلط شدم بطوری که بین دو پایش قرار گرفتم و برای انجام آن عمل، آماده شدم، گفت: از خدا بترس شکستن این گوهر عفت، بر تو حرام است. من از انجام آن عمل، منصرف شدم. و صد دینار را به او بخشیدم و از او جدا شدم. پروردگارا! اگر این کار، بخاطر ترس از تو بوده است، ما را از این گرفتاری، نجات بده. آنگاه، سنگ، از دهانۀ غار، کنار رفت و آن‌ها بیرون رفتند».

سوم اينكه: توسل جستن به خداوند به وسیله دعای مرد صالح که امید به اجابت دعای او می‌رود مانند اینکه مسلمانی پیش مردی می‌رود که در او نیکوکاری، تقوا و محافظت و ماندگار در طاعت و عبادت پروردگار را می‌بیند از او می‌خواهد که به سوی پروردگارش دعا نماید که خداوند در سختی‌اش گشایشی قرار دهد و کارش را آسان نماید.

دلیل بر مشروعیت این نوع، این است که صحابهشاز پیامبر جدرخواست می‌کردند که برایشان بطور عموم و خصوص دعا کند.

در صحیحین از انس بن مالکتروایت است که: «أَنَّ رَجُلًا دَخَلَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ مِنْ بَابٍ كَانَ وِجَاهَ الْمِنْبَرِ وَرسول الله صلی الله عليه وسلم قَائِمٌ يَخْطُبُ فَاسْتَقْبَلَ رسول الله صلی الله عليه وسلم قَائِمًا فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَكَتْ الْمَوَاشِي وَانْقَطَعَتْ السُّبُلُ فَادْعُ اللَّهَ يُغِيثُنَا قَالَ فَرَفَعَ رسول الله صلی الله عليه وسلم يَدَيْهِ فَقَالَ اللَّهُمَّ اسْقِنَا اللَّهُمَّ اسْقِنَا اللَّهُمَّ اسْقِنَا قَالَ أَنَسُ وَلَا وَاللَّهِ مَا نَرَى فِي السَّمَاءِ مِنْ سَحَابٍ وَلَا قَزَعَةً وَلَا شَيْئًا وَمَا بَيْنَنَا وَبَيْنَ سَلْعٍ مِنْ بَيْتٍ وَلَا دَارٍ قَالَ فَطَلَعَتْ مِنْ وَرَائِهِ سَحَابَةٌ مِثْلُ التُّرْسِ فَلَمَّا تَوَسَّطَتْ السَّمَاءَ انْتَشَرَتْ ثُمَّ أَمْطَرَتْ قَالَ وَاللَّهِ مَا رَأَيْنَا الشَّمْسَ سِتًّا ثُمَّ دَخَلَ رَجُلٌ مِنْ ذَلِكَ الْبَابِ فِي الْجُمُعَةِ الْمُقْبِلَةِ وَرسول الله صلی الله عليه وسلم قَائِمٌ يَخْطُبُ فَاسْتَقْبَلَهُ قَائِمًا فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَكَتْ الْأَمْوَالُ وَانْقَطَعَتْ السُّبُلُ فَادْعُ اللَّهَ يُمْسِكْهَا قَالَ فَرَفَعَ رسول الله صلی الله عليه وسلم يَدَيْهِ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ حَوَالَيْنَا وَلَا عَلَيْنَا اللَّهُمَّ عَلَى الْآكَامِ وَالْجِبَالِ وَالْآجَامِ وَالظِّرَابِ وَالْأَوْدِيَةِ وَمَنَابِتِ الشَّجَرِ قَالَ فَانْقَطَعَتْ وَخَرَجْنَا نَمْشِي فِي الشَّمْسِ قَالَ شَرِيكٌ فَسَأَلْتُ أَنَسَ بْنَ مَالِكٍ أَهُوَ الرَّجُلُ الْأَوَّلُ قَالَ لَا أَدْرِي» [48]«مردی روز جمعه در حالیکه پیامبر جمشغول خطبه بود وارد مسجد شد و مقابل رسول الله صلی الله علیه وسلم ایستاد و گفت: ای رسول خدا دامهایمان به هلاکت رسیدند و راه‌ها از بین رفتند از خداوند در خواست کن بر ما باران بباراند. پیامبر دستش را بلند کرد و فرمود: خداوندا بر ما باران بباران، پروردگارا بر ما باران بباران، پروردگارا بر ما باران بباران. انس می‌گوید: به خدا سوگند نه در فاصله بین ما و نه در فاصله ما تا شکاف در و در هیچ جایی از آسمان ابری و حتی هیچی نبود. ناگهان از پشت آن ابری به مانند سپر آشکار شد وقتی به وسط آسمان رسید منتشر و پخش گردید سپس باران بارید. می‌گوید: به خدا سوگند شش روز، آفتاب را ندیدیم. (یعنی باران می‌بارید). سپس، در جمعه بعد، مردی از همان دروازه، وارد مسجد شد و مقابل رسول الله صلی الله علیه وسلم که مشغول خطبه بود، ایستاد و گفت: دام‌ها هلاک شدند و راه‌ها از بین رفتند. از خدا بخواه که باران را متوقف سازد. رسول خدا جدست به دعا برداشت و فرمود: «خدایا! باران را از روی ما به اطراف، پراکنده ساز و آن را بر تپه‏ها، کوه‌ها، دره‌ها و محل روئیدن درختان، هدایت فرما. راوی می‌گوید: بی‌درنگ، باران متوقف شد و ابرها پراکنده گشتند بطوریکه هنگام بیرون آمدن از مسجد، در هوای آفتابی، به خانه‌هایمان برگشتیم. شریک می‌گوید: از انس پرسیدم: آیا او همان مرد اولی بود؟ جواب داد: نمی‌دانم».

و در صحیحین از پیامبر جروایت است که ذکر نمود که در امت او هفتاد هزار نفر بدون حساب و عذاب داخل بهشت می‌شوند. و فرمود: «هُمْ الَّذِينَ لَا يَسْتَرْقُونَ وَلَا يَتَطَيَّرُونَ وَلَا يَكْتَوُونَ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ فَقَامَ عُكَّاشَةُ بْنُ مِحْصَنٍ فَقَالَ ادْعُ اللَّهَ أَنْ يَجْعَلَنِي مِنْهُمْ فَقَالَ أَنْتَ مِنْهُمْ» [49]«ایشان کسانی هستند که درخواست رقیه نمی‌کنند [50]، فال بد نمی‌زنند، از داغ کردن پرهیز می‌نمایند [51]و تنها بر خدا توکل می‌کنند. عکاشه بن محصن بلند شد و گفت: ای رسول خدا از خدا بخواه که مرا از آن‌ها قرار دهد. پیامبر جفرمودند: تو از جمله آن‌ها هستی». و از آن جمله سخن پیامبر جدر مورد ویس قرنی است که در آن می‌فرماید: «فاسألوه أن يستغفر لكم»«از او بخواهید که برایتان طلب استغفار نماید».

و این نوع از توسل در زمان حیات از او درخواست دعا کرده می‌شود اما بعد از مرگش جایز نیست زیرا جزو عمل برای او به حساب نمی‌آید.

[46] فانفرجت شيئا لا يستطيعون الخروج منه، كما في حديث سالم. [47] صحیح البخاری برقم (3465). [48] صحیح البخاری برقم (1013)، وصحیح مسلم رقم (897). [49] صحیح البخاری برقم (5705)، وصحیح مسلم برقم (218). [50] دعا خواندن برای بهبودی را رقیه می‌گویند. مترجم [51] نوعی طبابت است.مترجم

2- توسل ممنوع:

آن متوسل شدن به چیزی که در شریعت به عنوان وسیله قرار داده نشده است و آن انواع مختلفی دارد که خطر بعضی از آن‌ها از دیگری بیشتر است. که از آن جمله:

1- توسل نمودن به الله تعالی به وسیله دعای شخص مرده و غایب و درخواست فریادرسی، رفع نیاز، گشایش سختی و نارحتی و مانند این‌ها از آن‌ها. این نوع از شرک اکبر می‌باشد و شخص را از امت اسلام خارج می‌کند.

2- توسل نمودن به سوی خدا به وسیله انجام عبادات نزد قبور و ضریحه با درخواست کردن از خدا نزد آن‌ها و تعمیر کردن و قراردادن چراغ‌ها و پرده‌ها و مانند آن بر آن‌ها. و این نوع از شرک اصغر است که منافی کمال توحید می‌باشد و آن گشایشی به سوی شرک اکبر است.

3- توسل به خداوند به وسیله جاه و مقام انبیاء و صالحان و نزد خداوند این حرام است بلکه آن از جمله بدعت‌های ایجاد شده است. زیرا توسلی است که خداوند آن را تشریع نکرده و به آن اجازه نداده است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿ءَآللَّهُ أَذِنَ لَكُمۡۖ[یونس: 59]. «آيا خداوند به شما اجازه داد». همچنین جاه و منزلت صالحین نزد خداوند برای خود آن‌ها نافع است کما اینکه الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَأَن لَّيۡسَ لِلۡإِنسَٰنِ إِلَّا مَا سَعَىٰ ٣٩[النجم: 39]. «و براي انسان جز آنچه سعي و تلاش نموده است نمي‌باشد». این نوع توسل در زمان پیامبر جو صحابه معروف نبوده است. نص بر منع و تحریم آن از اهل علم وجود دارد.

ابوحنیفه/می‌فرماید: «يكره أن يقول الداعي: أسألك بحق فلان أو بحق أوليائك ورسلك أو بحق البيت الحرام والمشعر الحرام»«ناپسند می‌دانم از اینکه دعا کننده بگوید: خداوندا از تو به حق فلان یا بحق دوستانت و پیامبرانت یا به حق بیت الله الحرام و مشعر الحرام از تو درخواست می‌کنم».

د: شبهات و رد آن در باب توسل

مخالفان اهل سنت و جماعت بعضی شبهات و اعتراضات در باب توسل وارد کرده‌اند تا با وصل شدن به آن به بیانات باطل خود استناد کنند و عوام مسلمانان را به درستی آنچه به سوی آن رهنمون می‌شوند به شک و گمان اندازند و شبهات آن‌ها از این دو امر خارج نیست:

اول اينكه: به احادیث ضعیف یا موضوع استناد می‌کند و پرداختن به شناخت آن‌ها عدم صحت و ثبوت آن را روشن می‌کند که از آن جمله:

1- حدیث «توسلوا بجاهي فإن جاهي عند الله عظيم»، أو «إذا سألتم الله فاسألوه بجاهي فإن جاهي عند الله عظيم»«به جاه من توسل جویید که جاه و منزلت من نزد خداوند بزرگ است» یا «اگر از خداوند درخواست نمودید پس به وسیله جاه من درخواست نمایید زیرا جاه من نزد خداوند بزرگ است». این حدیث باطل است و هیچ یک از اهل علم آن را روایت نکرده‌اند و در کتاب‌های حدیث وجود ندارد.

2- حدیث «إذا أعيتكم الأمور فعليكم بأهل القبور»، أو «فاستغيثوا بأهل القبور»«هرگاه کارها بر شما سخت و دشوار گردیدند از اهل قبور کمک بگیرید» یا «به اهل قبور استغاثه و فریادرسی نمایید». و این حدیث به اتفاق علما دروغ و افترایی است که بر پیامبر جبسته شده است.

3- حدیث «لو أحسن أحدكم ظنه بحجر لنفعه»«اگر گمان شما نسبت به سنگی خوب باشد آن به شما نفع می‌رساند» و این حدیث باطل است و نقض کننده دین اسلام است که بعضی از مشرکین وضع کرده‌اند.

4- حدیث «لما اقترف آدم الخطيئة قال: يا رب أسألك بحق محمد لما غفرت لي، فقال: يا آدم وكيف عرفت محمدا ولم أخلقه؟ قال: يا رب لما خلقتني بيدك ونفخت في من روحك رفعت رأسي فرأيت علي قوائم العرش مكتوبا: لا إله إلا الله محمد رسول الله، فعلمت أنك لم تضف إلي اسمك إلا أحب الخلق إليك، فقال: غفرت لك ولولا محمد ما خلقتك» [52]«هنگامی که آدم گناه کرد گفت: یا رب به حق محمد از تو می‌خواهم که مرا ببخشی. خداوند گفت: ای آدم محمد را از کجا می‌شناسی در حالیکه من او را خلق نکرده‌ام؟ گفت: یا رب هنگامی که با دست خودت مرا خلق کردی و در من از روح خودت دمیدی سرم را بلند کردم دیدم بر چهار طرف عرش نوشته شده: لا إله إلا الله محمد رسول اللهدانستم که هیچ چیزی به اسم تو اضافه نمی‌شود مگر اینکه محبوبترین خلق به سوی تو باشد. خداوند گفت: تو را بخشیدم. اگر محمد نبود تو را خلق نمی‌کردم.» این حدیث باطل است و اصلی ندارد و مانند این حدیث است: «لولاك ما خلقت الأفلاك»«اگر ای محمد تو نبودی کائنات را خلق نمی‌کردم».

مانند این احادیث دروغ و روایات مختلف آراسته شده به دروغ برای مسلمان جایز نیست که به آن‌ها التفات نماید چه برسد به اینکه آن‌ها را حجت و دلیل بیاورد و در دینش به آن‌ها اعتماد نماید.

دوم اينكه: احادیث صحیح و ثابت از پیامبر جهستند اما از آن‌ها بد فهم کردند و آن را از مراد و مدلولش منحرف کرده‌اند. از آن جمله:

1- در صحیح ثابت است که: «أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِتكَانَ إِذَا قَحَطُوا اسْتَسْقَى بِالْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنَّا كُنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّنَا فَتَسْقِينَا وَإِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِعَمِّ نَبِيِّنَا فَاسْقِنَا قَالَ فَيُسْقَوْنَ» [53]«وقتی قحط سالی ‏شد عمر بن خطابتبوسیله دعای عباستطلب باران کرد و گفت: پروردگارا! ما قبلاً به وسیله پیامبرت جطلب باران می‏کردیم و شما آب نازل می‌فرمودید، اکنون بوسیله عموی پیامبرمان از شما طلب باران می‏کنیم. پس بر ما باران بباران. گفت: پس باران بارید.»

از این حدیث اینگونه فهم کردند که عمرتبه وسیله جاه و منزلت عباستنزد خداوند درخواست نموده است و مراد به این سخن این است که «كنا نتوسل إليك بنبينا[أي بجاهه] فتسقينا، وإنا نتوسل إليك بعم نبينا»[أي بجاهه]«ما به وسیله جاه پیابرمان به تو توسل می‌کردیم پس بر ما باران می‌فرستادی و ما به جاه عموی پیامبرمان توسل می‌کنیم».

بدون شک این فهم و درک خطاست و تأویل آن بسیار دور است و سیاق نص به هیچ صورتی بر آن دلالت ندارد. توسل نمودن به خداوند به وسیله ذات یا جاه و منزلت پیامبر جنزد صحابه کرام معروف نبوده است و آن‌ها به وسیله دعای او در حال حیاتش به خداوند متوسل می‌شدند کما اینکه پیشتر نمونه‌هایی در این معنی را آوردیم. و مراد عمرتاز این سخن این نبوده که ما به جاه و مقام عموی پیامبر توسل می‌جوییم بلکه از او می‌خواهد که دعا کند و اگر توسل به جاه و منزلت نزد آن‌ها معروف و شناخته شده بود عمر از توسل به جاه پیامبر به توسل به جاه عباس عدول نمی‌نمود. و صحابه به او می‌گفتند که چگونه به شخصی مانند عباس توسل کنیم و از توسل به پیامبرمان که افضل مخلوقات است دست برداریم. درحالیکه چنین چیزی از آن‌ها نقل نشده است. و دانسته می‌شود که آن‌ها در زمان حیاتشان به دعای او توسل می‌جستند و بعد از فوت ایشان به دعای غیر او توسل می‌کردند. دانسته شد که آنچه نزد آن‌ها مشروع است توسل به دعای او بوده نه توسل به ذات او.

و با این توضیح مشخص گردید که در حدیثی که آن‌ها به آن تمسک می‌جویند جوازی برای توسل به ذات یا جاه وجود ندارد.

2- حدیث عثمان بن حنیف: «أَنَّ رَجُلًا ضَرِيرَ الْبَصَرِ أَتَى النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ ادْعُ اللَّهَ أَنْ يُعَافِيَنِي قَالَ إِنْ شِئْتَ دَعَوْتُ وَإِنْ شِئْتَ صَبَرْتَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكَ قَالَ فَادْعُهْ قَالَ فَأَمَرَهُ أَنْ يَتَوَضَّأَ فَيُحْسِنَ وُضُوءَهُ وَيَدْعُوَ بِهَذَا الدُّعَاءِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ إِنِّي تَوَجَّهْتُ بِكَ إِلَى رَبِّي فِي حَاجَتِي هَذِهِ لِتُقْضَى لِيَ اللَّهُمَّ فَشَفِّعْهُ فِيَّ» [54]«نابینایی به نزد پیامبر جآمد و گفت: ای رسول الله صلی الله علیه وسلم از خداوند بخواه که بینایی را به من برگرداند. رسول الله صلی الله علیه وسلم به او فرمود: اگر بخواهی برایت دعا می‌کنم و اگر بخواهی صبر کن که این برای تو بهتر است. گفت: ای رسول خدا برایم دعا کن. رسول الله صلی الله علیه وسلم به او فرمود: برو و به بهترین شکل وضو بگیر سپس بگو: پروردگارا من از تو می‌خواهم و به وسیله پیامبرت محمد جکه پیامبر رحمت است به تو توجه می‌کنم، من به وسیله تو به پروردگارم روی می‌آورم تا این احتیاجم را برطرف سازی، بار الها او را در مورد من شفیع گردان».

اینگونه فهم کردند که این حدیث دلالت بر جواز توسل به جاه پیامبر جیا غیر او از صالحین است در حالیکه حدیث بر آن شاهد نیست. نابینا از پیامبر می‌خواهد برایش دعا کند که خداوند بینایش را به او برگرداند. پیامبر به او گفت: اگر خواهی بر این وضعیت صبر کن و اگر خواهی برایت دعا می‌کنم. نابینا گفت: برایم دعا کن و سایر الفاظی که در حدیث به آن تصریح شده است که توسل به دعای پیامبر بوده است و توسل به ذات و جاه او نبوده است. لذا اهل علم این حدیث را از معجزات پیامبر جو اجابت دعای او ذکر کرده‌اند و آن نابینا به برکت دعای پیامبر جکه خداوند او را نابینا کرده بود بینا گرداند. برای همین بیهقی آن را در کتاب دلائل النبوةآورده است [55].

اما در حال حاضر و بعد از فوت پیامبر جمانند این مورد ممکن نیست زیرا دعای پیامبر جبعد از مرگش قطع شده است. همانگونه که پیامبر جمی‌فرماید: «إِذَا مَاتَ الْإِنْسَانُ انْقَطَعَ عَمَلُهُ إِلَّا مِنْ ثَلَاثٍ صَدَقَةٌ جَارِيَةٌ وَعِلْمٌ يُنْتَفَعُ بِهِ وَوَلَدٌ صَالِحٌ يَدْعُو لَهُ» [56]«هرگاه انسان بمیرد اعمالش جز از سه طریق قطع می‌گردد که عبارتند از: صدقه جاریه، علمی که مورد استفاده قرار می‌گیرد و فرزند صالحی که برایش دعا می‌کند» و دعا از اعمال صالحی است که بعد از مرگ قطع می‌شود.

در هر حال تمام آنچه که به آن متعلق می‌باشد حجت و دلیلی برای آن‌ها نیست. یا آنچه آن‌ها استناد می‌کنند صحیح نیست و یا استنباطی که آن‌ها دارند غلط است.

[52] سلسلة الأحادیث الضعیفة والموضوعة للألبانی ج 1 / 88 ح 25. [53] صحیح البخاری برقم (1010). [54] سنن الترمذی برقم (3578)، ومسند أحمد (4 / 138). قال البیهقی إسناده صحیح [55] دلائل النبوة للبیهقی (6 / 167). [56] صحیح مسلم برقم (1631).

مطلب هفتم: غلو و زياده روي

أ. تعريف آن: غلو به معنی زیاده روی در مدح یا ذم چیزی که مستحق آن نیست، می‌باشد. و درشرع منظور تجاوز از حدودی است که شریعت برای بندگانش در عقیده یا عبادت قرار داده است.

ب: حكم آن: حرام است. نصوص بر نهی و برحذر بودن از آن آمده است و بیان می‌دارد که سرانجام بد برای اهل آن در حال و آینده می‌باشد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ وَلَا تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّۚ[النساء: 171]. «اي اهل كتاب در دينتان غلو نكنيد و بر خداوند جز حق نگوييد» و می‌فرماید: ﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ غَيۡرَ ٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوٓاْ أَهۡوَآءَ قَوۡمٖ قَدۡ ضَلُّواْ مِن قَبۡلُ وَأَضَلُّواْ كَثِيرٗا وَضَلُّواْ عَن سَوَآءِ ٱلسَّبِيلِ ٧٧[المائدة: 77]. «بگو اي اهل كتاب در دينتان به ناحق غلو و زياده روي نكنيد و به دنبال هوا و آرزوي دسته‌اي كه پيش از اين گمراه شدند و بسياري را گمراه كردند و از راه راست منحرف شدند نرويد

از ابن عباسبروایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «إِيَّاكُمْ وَالْغُلُوَّ فِي الدِّينِ فَإِنَّمَا أَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ الْغُلُوُّ فِي الدِّينِ» [57]«از زیاده روی و تجاوز از حد پرهیز نمایید زیرا کسانی که قبل از شما بودند به وسیله زیاده روی در دین نابود شدند».

از ابن مسعودتروایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «هَلَكَ الْمُتَنَطِّعُونَ قَالَهَا ثَلَاثًا» [58]«سه بار فرمودند: متجاوزین از حد نابود شوند».

از عمر بن خطابتروایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «لَا تُطْرُونِي كَمَا أَطْرَتْ النَّصَارَى ابْنَ مَرْيَمَ فَإِنَّمَا أَنَاعَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ» [59]«در حق من آنگونه که نصاری در حق عیسی بن مریم افراط کردند، افراط ننمایید. جز این نیست که من بنده و رسول خداوند هستم».

مراد از این حدیث این است که در مدح من همانگونه که نصاری در مدح عیسی که او را تا حد ربوبیت و الوهیت بالا بردند زیاده روی نکنید و من تنها بنده خدا هستم پس مرا به آنچه پروردگارم مرا به آن وصف نموده، توصیف کنید و بگویید: بنده و رسول خدا.

پس گمراه از مخالفت امر او و مرتکب شدن در آنچه از آن نهی نموده پرهیز نمی‌کند و آن را با بزرگترین نقض کننده، نقض می‌نمایند که آن غلو کردن در تمجید و تمدیح اوست و برای او آنچه را که نصاری در حق عیسی یا نزدیک به آن ادعا کردند، ادعا نمودند. از او درخواست بخشش گناهان و گشایش در سختی، شفای مریضی‌ها و چیزهای دیگر که تنها مختص به الله تعالی است و شریکی برای او نیست نمودند و همه این‌ها به خاطر غلو و زیاده روی در دین است.

[57] المسند (1 / 347)، والمستدرک (1 / 638). وصححه ووافقه الذهبی [58] صحیح مسلم برقم (2670) [59] صحیح البخاری برقم (3445).

مبحث چهارم: انواع شرک و کفر و مطالب مربوط به آن‌ها

هیچ شکی نیست که در شناخت شرک و کفر، اسباب، وسایل و انواع آن برای مسلمان فایده‌های بزرگی نهفته است. هنگامی که آن را شناخت به معرفتی دست می‌یابد که از وراء آن سلامتی از این بدی‌ها و نجات از آن آفات را به دنبال دارد. و الله سبحانه و تعالی دوست دارد که راه حق شناخته شود تا آن دوست داشته شده و وارد آن شوند. و دوست دارد که راه‌های باطل شناخته شوند تا از آن دوری گزینند و از آن متنفر باشند. و مسلمان همانگونه که طالب شناخت راه خیر و نیکی است تا خود را با آن تطبیق دهد طالب شناخت راه‌های بدی است تا از آن‌ها حذر نماید. و برای همین در صحیحین از حذیفه بن یمان مثابت است که گفت: «كَانَ النَّاسُ يَسْأَلُونَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَنْ الْخَيْرِ وَكُنْتُ أَسْأَلُهُ عَنْ الشَّرِّ مَخَافَةَ أَنْ يُدْرِكَنِي» [60]«مردم از رسول خداصدربارۀ امور خیر می‌پرسیدند و من از بدی‌ها می‌پرسیدم که مبادا گرفتار آن‌ها شوم» و عمر بن خطابسمی‌فرماید: «إنما تنقض عرى الإسلام عروة عروة إذا نشأ في الإسلام من لا يعرف الجاهلية»«هنگامی که در اسلام مردمانی پیدا شوند که جاهلیت را نشناسند ریسمان محکم اسلام رشته‌هایش یکی یکی از بین می‌رود». و قرآن کریم پر از آیاتی است که روشن کننده شرک و کفر و ترساندن از در افتادن به آن دو می‌باشد که نشان دهنده سرانجام بد آن دو در دنیا و آخرت است. بلکه آن یکی از اهداف بزرگ قرآن کریم و سنت مطهر می‌باشد. همانطور که الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَكَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ وَلِتَسۡتَبِينَ سَبِيلُ ٱلۡمُجۡرِمِينَ ٥٥[الأنعام: 55]. «و بدينگونه آيات را به روشني بيان مي‌داريم تا راه مجرمان و گنهكاران روشن شود». و در ذیل به ذکر بعضی مطالب مهم که متعلق به این مبحث می‌باشد را بیان می‌کنیم:

[60] صحیح البخاری برقم (7084)، وصحیح مسلم برقم (1847).

مطلب اول: شرك

أ. تعريف شرك:

شرک در لغت بر مساوی بودن بین دو چیز اطلاق می‌شود.

و در شریعت برای آن دو معنی موجود است: عام و خاص.

1. معني عام: مساوی قرار دادن غیر خداوند با او در آنچه که مربوط به ویژگی‌های خداوند سبحان می‌باشد و تحت سه نوع درجه بندی می‌شود:

اول: شرک در ربوبیت است و آن مساوی و برابر قرار دادن غیر خداوند با او در چیزی که جزو ویژگی‌های ربوبیت اوست یا نسبت دادن چیزی از ربوبیت او برای غیر او مانند خلق کردن، روزی دادن، به وجود آوردن، میراندن، تدبیر کردن امور دنیا و چیزهایی مانند آن.

الله تعالی می‌فرماید: ﴿هَلۡ مِنۡ خَٰلِقٍ غَيۡرُ ٱللَّهِ يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۚ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ فَأَنَّىٰ تُؤۡفَكُونَ ٣[فاطر: 3]. «آيا خلق كننده‌اي جز خداوند در آسمان و زمين هست كه شما را روزي دهد؟ هيچ معبود به حقي جز او نيست پس چگونه روي مي‌گردانيد؟».

دوم: شرک در اسم‌ها و صفات خداوند است و آن مساوی قرار دادن غیر خداوند با او در چیزی از این اسماء و صفات می‌باشد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ ١١[الشوری: 11]. «هيچ چيز همانند او نيست درحاليكه او شنوا و بيناست».

سوم: شرک در الوهیت خداوند است. و آن مساوی قرار دادن غیر خداوند با او در چیزی از خصوصیات و ویژگی‌های الوهیت؛ مانند نماز، روزه، دعا، استغاثه (درخواست کمک فوری)، ذبح (قربانی)، نذر و چیزهای مانند آن. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا يُحِبُّونَهُمۡ كَحُبِّ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ[البقرة: 165]. «و از مردم كساني هستند كه غير از خداوند شريكاني براي او برمي‌گزينند كه به اندازه الله آن‌ها را دوست دارند

2.معني خاص: و آن شریک قرار دادن برای خداوند است. از او به مانند خداوند درخواست می‌کنند و به مانند خداوند از او شفاعت را می‌خواهند و به مانند خداوند به او امید دارند و او را دوست می‌دارند و این معنی کلمه شرک است که در قرآن و سنت اطلاق می‌گردد.

ب. دلايل بر نكوهش شرك و بيان خطر آن

دلایل نصوص بر ذم و نکوهش شرک و برحذر داشتن از آن و بیان خطر و سرانجام بد برای مشرکین در دنیا و آخرت بسیار است.

1- الله تعالی خبر می‌دهد که آن گناهی است که جز به وسیله توبه قبل از مردن بخشیده نمی‌شود. می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ[النساء: 48]. «خداوند از اينكه براي او شريك قرار داده مي‌شود را نمي‌بخشد و جز آن براي هركس كه بخواهد مي‌بخشد».

2- آن را به بزرگترین ظلم وصف می‌کند: ﴿إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ ١٣[لقمان: 13]. «همانا شرك ورزيدن به خداوند گناه بزرگي است».

3- خبر می‌دهد که آن نابود کننده اعمال است. می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ أُوحِيَ إِلَيۡكَ وَإِلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكَ لَئِنۡ أَشۡرَكۡتَ لَيَحۡبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٦٥[الزمر: 65]. «و به تو و كساني كه قبل از تو آمدند وحي كرديم كه اگر به خداوند شرك ورزيد عملت نابود مي‌شود و در آخرت از زيانمندان قرار مي‌گيري».

4- آن نقص قائل شدن برای رب العالمین و مساوی قرار دادن با غیر اوست. الله تعالی می‌فرماید: ﴿قَالُواْ وَهُمۡ فِيهَا يَخۡتَصِمُونَ ٩٦ تَٱللَّهِ إِن كُنَّا لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ ٩٧ إِذۡ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٩٨[الشعراء: 96-98]. «آن‌ها با يكديگر ستيز مي‌كنند و گويند: سوگند به خدا كه ما در گمراهي آشكاري بوديم آنگاه كه شما را با پروردگار عالميان برابر مي‌كرديم».

5- خبر می‌دهد که هرکس بر شرک بمیرد برای همیشه در آتش جهنم جاودانه خواهد ماند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ ٧٢[المائدة: 72]. «هركس براي خداوند شريك قرار دهد خداوند بهشت را بر او حرام كرده و جايگاهش آتش است و براي ظالمان و مشركان ياري دهنده‌اي نيست»و سایر دلایلی غیر از این‌ها که در قرآن کریم بسیار است.

ج. سبب و علت داخل شدن در شرك

همانا اصل و اساس شرک و سبب واقع شدن بنی آدم در آن افراط و زیاده روی در مورد انسان‌های صالح بزرگوار است. و در تعریف، مدح و ثنای آن‌ها از حد خود تجاوز نمودند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَقَالُواْ لَا تَذَرُنَّ ءَالِهَتَكُمۡ وَلَا تَذَرُنَّ وَدّٗا وَلَا سُوَاعٗا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسۡرٗا ٢٣ وَقَدۡ أَضَلُّواْ كَثِيرٗاۖ وَلَا تَزِدِ ٱلظَّٰلِمِينَ إِلَّا ضَلَٰلٗا ٢٤[النوح: 23-24]. «و گفتند: معبودان خود را رها نكنيد و ود، سواع، يغوث، يعوق و نسر را وا نگذاريد و بسياري را گمراه كردند.[بار خدايا] جز بر گمراهي ظالمان ميفزاي».

این نام‌های مردان صالح از قوم نوح هستند، هنگامی که مردند بر شکل‌ها و صورت‌های آنان بت‌هایی قرار دادند و بر آن بت‌ها اسم آن‌ها را گذاشتند که هدفشان از اینکار بزرگداشت و زنده نگه داشتن یاد و فضیلت آن‌ها بود تا با دیدن شکل و تصاویر آن‌ها مانند آنان به عبادت بپردازند.

و دلیل بر آن آنچه است که از ابن عباس مروایت است که گفت: «صَارَتْ الْأَوْثَانُ الَّتِي كَانَتْ فِي قَوْمِ نُوحٍ فِي الْعَرَبِ بَعْدُ أَمَّا وَدٌّ كَانَتْ لِكَلْبٍ بِدَوْمَةِ الْجَنْدَلِ وَأَمَّا سُوَاعٌ كَانَتْ لِهُذَيْلٍ وَأَمَّا يَغُوثُ فَكَانَتْ لِمُرَادٍ ثُمَّ لِبَنِي غُطَيْفٍ بِالْجَوْفِ عِنْدَ سَبَإٍ وَأَمَّا يَعُوقُ فَكَانَتْ لِهَمْدَانَ وَأَمَّا نَسْرٌ فَكَانَتْ لِحِمْيَرَ لِآلِ ذِي الْكَلَاعِ أَسْمَاءُ رِجَالٍ صَالِحِينَ مِنْ قَوْمِ نُوحٍ فَلَمَّا هَلَكُوا أَوْحَى الشَّيْطَانُ إِلَى قَوْمِهِمْ أَنْ انْصِبُوا إِلَى مَجَالِسِهِمْ الَّتِي كَانُوا يَجْلِسُونَ أَنْصَابًا وَسَمُّوهَا بِأَسْمَائِهِمْ فَفَعَلُوا فَلَمْ تُعْبَدْ حَتَّى إِذَا هَلَكَ أُولَئِكَ وَتَنَسَّخَ الْعِلْمُ عُبِدَتْ» [61]«بت‌هایی که در قوم نوح بودند بعداً معبودان قوم عرب شدند. چنانکه ود برای قبیله کلب در شهر دومة الجندل، سواع برای قبیله هذیل، یغوث برای قبیله مراد سپس برای قبیله بنی غطیف در شهر جوف کنار سرزمین سبأ، یعوق برای قبیله همدان، نسر در حمیر برای طایفه ذی کلاع بود. نام‌های مردان صالح از قوم نوح بودند هنگامی که مردند شیطان به قومشان وحی کرد که در محل جاهایی که آن‌ها می‌نشستند مجسمه‌هایی نصب کنند و آن را با نام‌های آنان بنامند پس آن کار را کردند ولی آن‌ها را عبادت نمی‌کردند تا اینکه نسل‌های اولین از بین رفتند و جهل فراگیر شد و نسل‌های بعدی به عبادت آن مجسمه‌ها روی آوردند».

ابن جریر طبری از محمد بن قیس در باره این فرموده خداوند: ﴿وَقَالُواْ لَا تَذَرُنَّ ءَالِهَتَكُمۡ«گفتند معبودان خود را رها نكنيد» روايت مي‌كند كه گفت: «كانوا قوما صالحين من بني آدم، وكان لهم أتباع يقتدون هم، فلما ماتوا قال أصحابهم الذين كانوا يقتدون بهم: لو صورناهم كان أشوق لنا إلى العبادة إذا ذكرناهم، فصوروهم، فلما ماتوا وجاء آخرون دب إليهم إبليس فقال: إنما كانوا يعبدونهم وبهم يسقون المطر، فعبدوهم» [62]«قوم صالحی از بنی آدم بودند و برای خود پیروانی داشتند که به آن‌ها اقتدا می‌نمودند ولی هنگامی که مْردند مردمانی که به آن‌ها اقتدا می‌کردند گفتند: اگر تصویر آن‌ها را بنگاریم وقتی آن‌ها را بیاد آوریم به عبادت مشتاق تر می‌شویم پس تصویر آن‌ها را کشیدند و هنگامی که مردند و نسل بعدی آمد ابلیس به آن‌ها وسوسه کرد و گفت: اجداد شما آن‌ها را عبادت می‌کردند و به وسیله آن‌ها درخواست باران می‌کردند پس آن‌ها را عبادت کردند». پس بین دو گمراهی بزرگ واقع شدند: اول: اعتکاف کردن نزد قبرهای آنان. دوم: به تصویر کشیدن آن‌ها و نصب کردن در مجالسشان و نشستن به سوی آن‌ها.

اینگونه بود که برای اولین بار در تاریخ بشریت شرک واقع گردید که آن دو مورد از بزرگترین وسایل شرک در تمام زمان و مکان گردید.

[61] صحیح البخاری برقم (4920). [62] تفسیر الطبری (12 / 254).

د. انواع شرك:

شرک به دو بخش تقسیم می‌گردد: شرك اكبر، شرك اصغر.

1. شرک اکبر:

گرفتن شریک و همتا همراه خداوند به گونه‌ای که همراه خداوند عبادت می‌شود. و اینکار مسلمان را از اسلام خارج می‌گرداند و تمام اعمالش را نابود و باطل می‌گرداند و کسی که با این حالت بمیرد برای همیشه در آتش جهنم می‌ماند و پایان نمی‌پذیرد و از عذابش کاسته نمی‌شود.

انواع شرك اكبر:

شرک اکبر به چهار قسمت تقسیم می‌گردد.

1- شرك درخواست و طلب كردن:

یعنی دعا و آن از بزرگترین انواع عبادت می‌باشد بلکه هسته عبادت همان دعاست همانگونه که پیامبرصمی‌فرماید: «الدعاء هو العبادة» [63]«دعا همان عبادت است» و الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَقَالَ رَبُّكُمُ ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَسۡتَكۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِي سَيَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ ٦٠[المؤمن: 60]. «پروردگارتان مي‌فرمايد مرا بخوانيد تا برايتان اجابت نمايم. كساني كه از عبادت من استكبار مي‌ورزند بزودي ذليلانه داخل جهنم مي‌گردند».

و هنگامی که ثابت گردید که دعا عبادت است پس بکاربردن آن برای غیر خداوند شرک است. در نتیجه هرکس پیامبر، ملائکه، ولی، قبر، سنگ یا غیر این‌ها از مخلوقات را بخواند او کافر مشرک است کما اینکه خداوند می‌فرماید: ﴿وَمَن يَدۡعُ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ لَا بُرۡهَٰنَ لَهُۥ بِهِۦ فَإِنَّمَا حِسَابُهُۥ عِندَ رَبِّهِۦٓۚ إِنَّهُۥ لَا يُفۡلِحُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ١١٧[المؤمنون: 117]. «و هركس به همراه خداوند معبود ديگر را بخواند براي اين عملش هيچ برهاني وجود ندارد و حساب او نزد پروردگارش است و خداوند كافران را رستگار نمي‌سازد».

و از دلایلی که بر عبادت بودن دعا دلالت دارد و بکار بردن آن برای غیر خداوند شرک است این فرموده خداوند متعال است: ﴿فَإِذَا رَكِبُواْ فِي ٱلۡفُلۡكِ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ فَلَمَّا نَجَّىٰهُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ إِذَا هُمۡ يُشۡرِكُونَ ٦٥[العنکبوت: 65]. «هنگامي كه سوار كشتي مي‌شوند خداوند را خالصانه مي‌خوانند اما هنگامي كه خداوند آن‌ها را به خشكي رساند دوباره مشرك مي‌شوند». خداوند از حال مشرکانی خبر می‌دهد که در حالت آسایش و راحتی به خدا شرک می‌ورزیدند اما در تنگنا و سختی خداوند را خالصانه می‌پرستیدند. پس حال کسانی که پناه بر خدا به الله در آسایش و سختی شرک می‌ورزند چگونه است؟!

[63] مسند أحمد (4 / 267)، وسنن الترمذی برقم (2969).

2- شرك نيت، اراده و قصد:

و آن اینکه فرد در انجام اعمالش به مانند اهل نفاق تنها رسیدن به دنیا، ریا و مشهور شدن را مد نظر داشته باشد و آخرت و وجه الله را در نظر نگیرد او مشرک است و دچار شرک اکبر شده است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِيهَا وَهُمۡ فِيهَا لَا يُبۡخَسُونَ ١٥ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَيۡسَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا ٱلنَّارُۖ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِيهَا وَبَٰطِلٞ مَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٦[هود: 15-16]. «هركس به زندگي دنيا و زيبايي‌هاي آن راضي باشد تلاششان را براي رسيدن به آن كامل و تمام مي‌دهيم و در رسيدن به آن در مورد آن‌ها هيچ كاستي صورت نمي‌گيرد. آن‌ها كساني هستند كه در قيامت نصيب و بهره‌اي جز آتش ندارند و آنچه در آنجا كرده‌اند به هدر رفته و آنچه انجام مي‌داده‌اند باطل گرديده است». و این نوع از شرک امری ریز و پوشیده ولی خطر آن فراوان است.

3- شرك در طاعت و فرمانبرداري:

یعنی کسی که از مخلوقات در حلال کردن آنچه خداوند حرام نموده یا در حرام کردن آنچه خداوند حلال نموده اطاعت نماید و قلباً به آن معتقد باشد و حلال و حرام کردن را برای آن‌ها و اطاعت کردن از خدا و آن‌ها را جایز بداند و آگاهی داشته باشد که آن مخالف دین اسلام است در این صورت خدایانی از غیر خداوند برگرفته است نسبت به خداوند دچار شرک اکبر شده است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٣١[التوبة: 31]. «عالمان و زاهدان خويش را تبديل به رب كردند و همچنين مسيح پسر مريم را، در حاليكه جز پرستش معبود واحدي كه جز او معبود به حقي نيست به آن‌ها دستور داده نشده بودند، پاك و منزه است از آنچه برايش شريك قرار مي‌دهند.» در تفسیر این آیه هیچ اختلافی وجود ندارد: یعنی اینکه از علما و عابدان در معصیت (تبدیل و تغییر دادن حکم خداوند) اطاعت می‌کردند و تنها مقصودشان درخواست کردن و دعا نمودن از آن‌ها نمی‌باشد همانگونه که پیامبرصبرای عدی بن حاتم هنگامی که از او سؤال نمود اینگونه تفسیر کرد. عدی گفت: ما آن‌ها را عبادت نمی‌کردیم؟ ایشان فرمودند: عبادت کردن آن‌ها همان اطاعت کردنشان در معصیت خداوند است (یعنی در تغییر و تبدیل حکم خداوند). پس فرمود: «أليس يحرمون ما أحل الله فتحرمونه ويحلون ما حرم الله فتحلونه»، قال: بلى. قال: «فتلك عبادتهم» [64]«آیا حلال خداوند را برایتان حرام و حرام خداوند را برایتان حلال ننمودند؟ گفت: بلی. فرمود: این همان عبادت کردن آن‌هاست».

[64] سنن الترمذی برقم (3095)، والمعجم الکبیر للطبرانی (17 / 92).

4- شرك محبت:

منظور محبت بندگی و عبودیت است که مستلزم جلال، بزرگی، تواضع و خضوعی است که جز برای خداوند تنها و بی‌شریک شایسته نیست. و هر وقت بنده این محبت را برای غیر خداوند بکار برد دچار شرک اکبر شده است. دلیل برای آن این فرموده الله تعالی می‌باشد: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا يُحِبُّونَهُمۡ كَحُبِّ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ[البقرة: 165]. «و از مردم كساني هستند كه غير از خداوند شريكاني براي او برمي گزينند كه به اندازه الله آن‌ها را دوست دارند و كساني كه ايمان دارند بيشترين حب و دوست داشتنشان براي الله است.».

2. نوع دوم از شرک، شرک اصغر می‌باشد و آن هر آنچه که به سوی شرک اکبر و وسیله‌ای برای افتادن در آن باشد را شامل می‌گردد یا آنچه را در نصوص به شرک نامگذاری شده اما به حد شرک اکبر نمی‌رسد و در قالب عمل و گفتار واقع می‌شود. و حکم آن به مانند حکم کسی که مرتکب گناه کبیره می‌شود در مشیت و اراده خداوند است. و مثال برای آن عبارتند از:

أ. رياي اندك: و دلیل برای آن روایت امام احمد و دیگران از پیامبرصاست که می‌فرماید: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ الشِّرْكُ الْأَصْغَرُ قَالُوا وَمَا الشِّرْكُ الْأَصْغَرُ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الرِّيَاءُ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِذَا جُزِيَ النَّاسُ بِأَعْمَالِهِمْ اذْهَبُوا إِلَى الَّذِينَ كُنْتُمْ تُرَاءُونَ فِي الدُّنْيَا فَانْظُرُوا هَلْ تَجِدُونَ عِنْدَهُمْ جَزَاءً» [65]«بیشترین چیزی که بر شما از آن می‌ترسم شرک اصغر است. گفتند: ای رسول خدا شرک اصغر چیست؟ فرمودند: ریا. الله تعالی روز قیامت هنگامی که مردم را با اعمالشان پاداش می‌دهد می‌گوید: بروید به سوی کسانی که در دنیا برای آن‌ها ریا کرده‌اید بنگرید آیا نزد آن‌ها پاداش و جزایی می‌بینید؟»

ب. این سخن که آنچه خدا و تو بخواهید. ابوداود در سننش از پیامبرصروایت می‌کند که فرمود: «لَا تَقُولُوا مَا شَاءَ اللَّهُ وَشَاءَ فُلَانٌ وَلَكِنْ قُولُوا مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ شَاءَ فُلَانٌ» [66]«نگویید آنچه خداوند و فلانی بخواهد بلکه بگویید آنچه خداوند بخواهد سپس فلانی بخواهد».

ج. این سخن که «لولا الله وفلان»«اگر خداوند و فلانی نبودند». یا این سخن «لولا البط لأتانا اللصوص»«اگر مرغابی نبود دزدها می‌آمدند» و نمونه‌هایی مانند آن. ابن ابی حاتم در تفسیر آن از ابن عباسمدر مورد معنی این فرموده خداوند ﴿فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٢٢روایت می‌کند که گفت: «الأنداد هو الشرك أخفى من دبيب النمل على صفاة سوداء في ظلمة الليل، وهو أن تقول: والله وحياتك يا فلانة وحياتي، وتقول: لولا كليبة هذا لأتانا اللصوص، ولولا البط في الدار لأتى اللصوص، وقول الرجل لأصحابه: ما شاء الله وشئت، وقول الرجل: لولا الله وفلان، لا تجعل فيها فلانا، هذا كله به شرك» [67]«انداد یعنی شرک. و انداد گرفتن از راه رفتن مورچه‌ای در شب تاریکی بر روی سنگ صاف و سیاهی مخفی‌تر است. مثل اینکه بگویی: قسم به خدا و حیات تو یا قسم به خدا و فلانی و یا قسم به حیاتم. و بگویی: اگر این سگ نبود یا اینکه اگر مرغابی داخل خانه نبود دزدها می‌آمدند یا مثل اینکه بگوید: هرچه خدا و تو بخواهید و یا اینکه اگر خدا و فلانی نبود چنین و چنان می‌شد اسم فلانی را همراه اسم خداوند بکار نگیر چون همه این‌ها شرک به الله تعالی می‌باشند».

[65] مسند أحمد (5 / 428)، قال المنذری إسناده جید، الترغیب والترهیب (1 / 48)، وقال الهیثمی رجاله رجال الصحیح، مجمع (1 / 102). [66] سنن أبی داود برقم (4980)، قال الذهبی فی مختصر البیهقی (1 / 140 / 2) إسناده صالح. [67] تفسیر ابن أبی حاتم (1 / 62).

فرق بين شرك اكبر و اصغر

فرق‌های زیادی دارند مهمترین آن‌ها عبارتند از:

1- شرک اکبر را خداوند برای انجام دهنده آن جز به وسیله توبه نمی‌بخشد اما شرک اصغر تحت مشیت و خواست خداوند است (خواست می‌بخشد یا مجازات می‌نماید).

2- شرک اکبر باطل کننده و نابود کننده تمام اعمال انسان است در حالیکه شرک اصغر تنها عملی را که با ریا انجام می‌گیرد را ضایع می‌گرداند.

3- شرک اکبر شخص را از اسلام خارج می‌گرداند اما شرک اصغر چنین نیست.

4- شرک اکبر شخص را برای همیشه در آتش جهنم نگه می‌دارد و بهشت را بر او حرام می‌کند اما شرک اصغر همانند بقیه گناهان حساب می‌شود.

مطلب دوم: كفر

أ. تعریف کفر:

کفر در لغت به معنای پوشاندن و مخفی کردن است. و از دیدگاه شریعت کفر ضد ایمان است و آن یعنی نداشتن ایمان به خداوند و رسولش. فرقی نمی‌کند همراه تکذیب، شک و ریب، اعراض به خاطر داشتن حسد و تکبر ورزیدن یا پیروی کردن از بعضی هواهای نفسانی که مانع تبعیت از رسالت شود، باشد.

ب. انواع كفر

کفر دو نوع است: كفر اكبر و كفر اصغر

کفر اکبر باعث ماندگاری ابدی در آتش می‌گردد و کفر اصغر موجب استحقاق وعید بدون جاودانگی است.

ابتدا: کفر اکبر و آن پنج نوع است:

1- كفر تكذيب:

تکذیب پیامبران علیهم السلام است. کسی که آن‌ها را در آنچه در ظاهر و باطن به خاطر آن آمده‌اند تکذیب نماید، کافر شده است. و دلیل بر آن این سخن الله تعالی است که می‌فرماید: ﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا أَوۡ كَذَّبَ بِٱلۡحَقِّ لَمَّا جَآءَهُۥٓۚ أَلَيۡسَ فِي جَهَنَّمَ مَثۡوٗى لِّلۡكَٰفِرِينَ ٦٨[العنکبوت: 68]. «و چه كسي ظالمتر از آن كسي است كه به خداوند دروغ بندد يا اينكه حق را تكذيب نمايد زماني كه حق نزدش بيايد آيا جهنم جايگاه كافران نيست؟

2- كفر ابا و تكبر ورزيدن:

و آن این است که شخص به صداقت رسول آگاه است و می‌داند که او از نزد خداوند به حق آمده است ولی از روی تکبر و عناد و سرکشی تسلیم حکم و امر خداوند نمی‌گردد و دلیل این فرموده خداوند است که می‌فرماید: ﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِيسَ أَبَىٰ وَٱسۡتَكۡبَرَ وَكَانَ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٣٤[البقرة: 34]. «و هنگامي كه به ملائكه امر كرديم كه براي آدم سجده كنيد جز ابليس كه ابا ورزيد و تكبر كرد و از كافران گشت همه سجده كردند».

3- كفر شك و ترديد:

و آن نداشتن یقین و اطمینان به صادق بودن پیامبران است. به آن کفر ظن هم گفته می‌شود و آن عکس و ضد اطمینان و یقین است. دلیل برای آن فرموده خداوند متعال است که می‌فرماید: ﴿وَدَخَلَ جَنَّتَهُۥ وَهُوَ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ قَالَ مَآ أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هَٰذِهِۦٓ أَبَدٗا ٣٥ وَمَآ أَظُنُّ ٱلسَّاعَةَ قَآئِمَةٗ وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَىٰ رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيۡرٗا مِّنۡهَا مُنقَلَبٗا ٣٦ قَالَ لَهُۥ صَاحِبُهُۥ وَهُوَ يُحَاوِرُهُۥٓ أَكَفَرۡتَ بِٱلَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ ثُمَّ سَوَّىٰكَ رَجُلٗا ٣٧ لَّٰكِنَّا۠ هُوَ ٱللَّهُ رَبِّي وَلَآ أُشۡرِكُ بِرَبِّيٓ أَحَدٗا ٣٨[الکهف: 35-38]. «در حاليكه بر خويشتن ستمگر بود وارد باغش شد و گفت: گمان نمي‌كنم كه اين باغ تا ابد از بين رود و گمان نمي‌كنم كه قيامت برپا شود و اگر به سوي پروردگارم برگردم بهتر از اين باغ را خواهم داشت. در حاليكه دوست ايماندارش با او صحبت مي‌كرد به او گفت: آيا تو به پروردگاري كافر مي‌شوي كه تو را از خاك سپس از نطفه اي خلق كرده سپس تو را به مردي تبديل كرده اما من كسي هستم كه خدا پروردگارم است و هيچ كسي را شريك پروردگارم قرار نمي‌دهم».

4- كفر اعراض و روي گرداني:

و آن اعراض کلی از دین است که با گوش، قلب و عملش به آنچه رسول اللهصبخاطر آن آمده روی می‌گرداند. خداوند می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ عَمَّآ أُنذِرُواْ مُعۡرِضُونَ ٣[الأحقاف: 3]. «و كساني كه كفر ورزيده ند از آنچه بيم داده شده‌اند روي گردانند».

5- كفر نفاق:

و مراد نفاق اعتقادی است که در ظاهر، ایماندار و در باطن کافر باشد [68]و دلیل این فرموده خداوند است: ﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ فَطُبِعَ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَهُمۡ لَا يَفۡقَهُونَ ٣[المنافقون: 3]. «اين بدان سبب است كه آنان ايمان آوردند سپس كافر شدند و به قلب‌هايشان مهر زده شد و آنان نمي‌فهمند و درك نمي‌كنند».

[68] مدارج السالکین (1 / 346).

نفاق بر دو نوع است:

1- نفاق اعتقادی که کفر اکبر می‌باشد و شخص را از اسلام خارج می‌گرداند و آن شش نوع است: تکذیب پیامبر، تکذیب بعضی از آنچه پیامبرصآورده، دشمنی، تنفر و کینه با پیامبرص، بغض و کینه به بعضی از آنچه که پیامبرصآورده است، خوشحال شدن از شکست دین پیامبرصو نارحت گشتن به خاطر پیروزی و سرفرازی دین پیامبرص.

2- نفاق عملی که آن کفر اصغر است و شخص را از اسلام خارج نمی‌کند جز اینکه آن جنایتی بزرگ و گناهی عظیم است که از آن جمله آنچه است که پیامبرصدر حدیث ذکر می‌کند. می‌فرماید: «أَرْبَعٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ كَانَ مُنَافِقًا خَالِصًا وَمَنْ كَانَتْ فِيهِ خَصْلَةٌ مِنْهُنَّ كَانَتْ فِيهِ خَصْلَةٌ مِنْ النِّفَاقِ حَتَّى يَدَعَهَا إِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ وَإِذَا حَدَّثَ كَذَبَ وَإِذَا عَاهَدَ غَدَرَ وَإِذَا خَاصَمَ فَجَرَ» [69]«هر کس این چهار خصلت در او دیده شود، منافق خالص است. و هر کس، در او یکی از آن‌ها دیده شود، یک خصلت از نفاق دارد مگر زمانی که آن را ترک کند. آن چهار خصلت عبارتند از: 1.هرگاه، امانتی به او سپرده شود، خیانت می‌کند.2. هنگام صحبت کردن، دروغ می‌گوید.3. اگر عهد وپیمانی ببندد، پیمانش را می‌شکند.4. هنگام دعوا، دشنام میدهد و ناسزا می‌گوید». همچنین می‌فرماید: «آيَةُ الْمُنَافِقِ ثَلَاثٌ إِذَا حَدَّثَ كَذَبَ وَإِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ وَإِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ» [70]«نشانۀ منافق، سه چیز است: اول اینکه در صحبت‌های خود، دروغ می‌گوید. دوم اینکه خلاف وعده، عمل می‌کند. سوم اینکه در امانت، خیانت می‌کند».

[69] صحیح البخاری برقم (34)، وصحیح مسلم برقم (58). [70] صحیح البخاری برقم (33).

ثانياً: كفر اصغر

آن صاحبش را از اسلام خارج نمی‌کند و باعث ماندگاری ابدی در آتش نمی‌شود ولی شامل وعید شدید می‌گردد که شامل کفران نعمت و تمام آنچه در نصوص در باره کفر وارد شده ولی به حد کفر اکبر نرسیده می‌شود. و مثال برای آن عبارت است از:

آنچه در این سخن الله تعالی وارد است: ﴿وَضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا قَرۡيَةٗ كَانَتۡ ءَامِنَةٗ مُّطۡمَئِنَّةٗ يَأۡتِيهَا رِزۡقُهَا رَغَدٗا مِّن كُلِّ مَكَانٖ فَكَفَرَتۡ بِأَنۡعُمِ ٱللَّهِ فَأَذَٰقَهَا ٱللَّهُ لِبَاسَ ٱلۡجُوعِ وَٱلۡخَوۡفِ بِمَا كَانُواْ يَصۡنَعُونَ ١١٢[النحل: 112]. «خداوند مثال آبادي اي را آورد كه در امن و امان بودند و از هر طرف روزي به آن‌ها مي‌رسيد و اهل آن به نعمت خداوند كافر شدند پس خداوند لباس ترس و گرسنگي را بخاطر اعمالي كه انجام مي‌دادند بر آن‌ها پوشانيد». و رسول اللهصمی‌فرماید: «اثْنَتَانِ فِي النَّاسِ هُمَا بِهِمْ كُفْرٌ الطَّعْنُ فِي النَّسَبِ وَالنِّيَاحَةُ عَلَى الْمَيِّتِ» [71]«دو کار در بین مردم وجود دارد که کفر می‌باشند طعنه زدن در نسب و نوحه کردن بر مرده». و می‌فرماید: «لَا تَرْجِعُوا بَعْدِي كُفَّارًا يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ» [72]«بعد از من کافر نشوید تا با جنگ وخونریزی یکدیگر را نابود سازید». این مثال و مثال‌هایی مانند این کفر دون کفر است و شخص را از اسلام خارج نمی‌کند.

الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِي تَبۡغِي حَتَّىٰ تَفِيٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ فَإِن فَآءَتۡ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَا بِٱلۡعَدۡلِ وَأَقۡسِطُوٓاْۖ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ ٩ إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَ أَخَوَيۡكُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ ١٠[الحجرات: 9-10]. «هرگاه دو طائفه از مسلمانان با هم جنگيدند در ميان آن‌ها صلح برقرار سازيد. اگر يكي از دو گروه در حق ديگري ستم روا داشت با آن دسته‌اي كه ستم مي‌كند بجنگيد تا زماني كه به سوي فرمان خدا برمي گردد و حكمش را مي‌پذيرد، هرگاه بازگشت و فرمان الله را پذيرا شد، در ميانشان دادگرانه صلح برقرار سازيد چرا كه خداوند عادلان را دوست دارد. مؤمنان برادر يكديگرند، پس ميان برادران صلح و آشتي برپا داريد تقواي خداوند را داشته باشيد تا مورد رحم قرار گيريد» خداوند آن‌ها را با اینکه با هم جنگ می‌کنند مؤمن می‌نامد.

و این سخن الله تعالی: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱفۡتَرَىٰٓ إِثۡمًا عَظِيمًا ٤٨[النساء: 48]. «خداوند شريك قرار دادن براي خود را نمي‌بخشد و هر گناهي غير از شرك را براي هركس كه بخواهد مي‌بخشد و هركس به خداوند مشرك شود گناه بزرگي بربافته است». آیه کریمه دلالت دارد بر اینکه تمام گناهان جز شرک تحت مشیت خداوند است اگر بخواهد به اندازه گناهش او را عذاب می‌دهد و اگر بخواهد او را بدون عذاب می‌بخشد اما شرک را خداوند نمی‌بخشد همانگونه که بصراحت می‌فرماید: ﴿إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ ٧٢[المائدة: 72]. «هركس براي خداوند شريك قرار دهد خداوند بهشت را بر او حرام كرده و جايگاهش آتش است و براي ظالمان و مشركان ياري دهنده‌اي نيست».

[71] صحیح مسلم برقم (67). [72] صحیح البخاری برقم (121)، وصحیح مسلم برقم (65).

مبحث پنجم: ادعای علم غیب و آنچه مربوط به آن است

غیب تمام چیزهایی را که از عقل و نظرها در حال، گذشته و آینده غایب است را در برمی گیرد. و الله عزوجل علم آن را برای خود قرار داده و به خودش مختص گردانیده است.

الله تعالی می‌فرماید: ﴿قُل لَّا يَعۡلَمُ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَيۡبَ إِلَّا ٱللَّهُۚ[النمل:65]. «بگو در آسمان‌ها و زمين جز خداوند كسي غيب نمي‌داند» و می‌فرماید: ﴿لَهُۥ غَيۡبُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ[الکهف: 26]. «غيب آسمان‌ها و زمين نزد خداوند است» و می‌فرماید: ﴿عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ ٱلۡكَبِيرُ ٱلۡمُتَعَالِ ٩[الرعد: 9]. «عالم و داناي عالم نهان و ظاهر خداوند بزرگ و متعال است».

جز خداوند هیچ کس، نه ملائکه مقرب، نه پیامبر فرستاده شده چه برسد به کسی که در مقام پایین تر از آن دو باشد، غیب نمی‌داند.

الله تعالی از زبان نوح؛می‌فرماید: ﴿وَلَآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ[هود: 31]. «به شما نمي‌گويم كه گنجينه‌هاي خداوند نزد من است و نمي‌گويم كه علم غيب مي‌دانم» و از زبان هود؛می‌فرماید: ﴿قَالَ إِنَّمَا ٱلۡعِلۡمُ عِندَ ٱللَّهِ وَأُبَلِّغُكُم مَّآ أُرۡسِلۡتُ بِهِۦ[الأحقاف: 23]. «گفت جز اين نيست كه علم نزد خداست و آنچه بخاطر آن ارسال شده ام به شما ابلاغ مي‌كنم» و به پیامبرصمی‌فرماید که بگوید: ﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ[الأنعام: 50]. «بگو به شما نمي‌گويم كه گنجينه‌هاي خداوند نزد من است و نمي‌گويم كه غيب مي‌دانم» و می‌فرماید: ﴿وَعَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمۡ عَلَى ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ فَقَالَ أَنۢبِ‍ُٔونِي بِأَسۡمَآءِ هَٰٓؤُلَآءِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٣١ قَالُواْ سُبۡحَٰنَكَ لَا عِلۡمَ لَنَآ إِلَّا مَا عَلَّمۡتَنَآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡحَكِيمُ ٣٢[البقرة: 31-32]. «خداوند تمام نام‌ها را به آدم ياد داد سپس آن‌ها را بر ملائكه عرضه داشت و فرمود: به آن اسمها مرا خبر دهيد اگر مي‌دانيد؟ گفتند: خداوندا تو پاك و منزهي ما جز آنچه به ما آموخته اي نمي‌دانيم همانا تو عليم و حكيم هستي».

الله سبحانه و تعالی بعضی از بندگانش را بر بعضی از امور غیبی از طریق وحی مطلع کرده است همانگونه که می‌فرماید: ﴿عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ فَلَا يُظۡهِرُ عَلَىٰ غَيۡبِهِۦٓ أَحَدًا ٢٦ إِلَّا مَنِ ٱرۡتَضَىٰ مِن رَّسُولٖ فَإِنَّهُۥ يَسۡلُكُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦ رَصَدٗا ٢٧ لِّيَعۡلَمَ أَن قَدۡ أَبۡلَغُواْ رِسَٰلَٰتِ رَبِّهِمۡ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيۡهِمۡ وَأَحۡصَىٰ كُلَّ شَيۡءٍ عَدَدَۢا ٢٨[الجن: 26-28]. «داناي نهان هيچكس را بر غيب مطلع نمي‌گرداند مگر در مورد رسولي كه انتخاب كرده باشد پس همانا نگهباناني را در پيش و پس او برخواهد گماشت تا معلوم بدارد كه پيامهاي پروردگار خود را رسانيده‌اند و خداوند بدان چه نزد ايشان است احاطه دارد و هر چيزي را به عدد شماره كرده است». و اين از غيب نسبي مي‌باشد كه علم آن بر بعضي مخلوقات پنهان است اما غيب مطلق را كسي جز الله سبحانه و تعالي نمي‌داند و كيست كه ادعاي علم غيب كند و خداوند به او بخشيده باشد؟».

به خاطر همین بر هر مسلمانی واجب است که از شیادان و دروغگویان که ادعای علم غیب دارند و بر خداوند دروغ می‌بندند دوری جویند کسانی چون ساحران، دروغگویان و ستاره شناسان و غیر آن‌ها که خود و بسیاری دیگر را گمراه نموده و از راه راست منحرف شده‌اند.

و در ذیل خلاصه‌ای از اعمال کسانی که به وسیله آن ادعای علم غیب می‌کنند و به وسیله آن عوام و جاهلان مسلمان را گمراه می‌کنند و عقیده و ایمان آن‌ها را به فساد می‌کشانند، بیان می‌گردد:

1- سحر:

آن در لغت عبارت است از آنچه که مخفی شده و سبب آن نامعلوم باشد. و در اصطلاح آن عبارت است از افسون‌ها، رقیه و گره‌هایی که در قلب‌ها و جسم‌ها تأثیر می‌گذارد. پس موجب مریضی و مرگ می‌شود، رابطه زن و مرد را خراب می‌کند و موجب از هم پاشیدن زندگی شان می‌شود که تمام این‌ها به اذن و اراده خداوند صورت می‌گیرد و آن کفر است و ساحر به خداوند عظیم کافر است و برای او در آخرت نصیب و بهره ای نیست. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَٱتَّبَعُواْ مَا تَتۡلُواْ ٱلشَّيَٰطِينُ عَلَىٰ مُلۡكِ سُلَيۡمَٰنَۖ وَمَا كَفَرَ سُلَيۡمَٰنُ وَلَٰكِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ ٱلنَّاسَ ٱلسِّحۡرَ وَمَآ أُنزِلَ عَلَى ٱلۡمَلَكَيۡنِ بِبَابِلَ هَٰرُوتَ وَمَٰرُوتَۚ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنۡ أَحَدٍ حَتَّىٰ يَقُولَآ إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَكۡفُرۡۖ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنۡهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِۦ بَيۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَزَوۡجِهِۦۚ وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِۦ مِنۡ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡۚ وَلَقَدۡ عَلِمُواْ لَمَنِ ٱشۡتَرَىٰهُ مَا لَهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖۚ وَلَبِئۡسَ مَا شَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ ١٠٢[البقرة: 102]. «و آنچه را كه شياطين در سلطنت سليمان خوانده بودند، پيروي كردند. و سليمان كفر نورزيد، ليكن آن شياطين كه كافر شدند به مردم سحر آموختند. و نيز از آنچه بر آن دو ملك هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود با اينكه آن دو هيچكس را تعليم نمي‌كردند مگر آنكه مي‌گفتند ما آزمايشي هستيم پس زنهار كافر نشوي. آن‌ها از آن دو چيزهايي مي‌آموختند كه به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدايي بيفكند. هرچند بدون فرمان خداوند نمي‌توانستند به وسيله آن به احدي زيان برسانند. و چيزي مي‌آموختند كه برايشان زيان داشت، و سودي بديشان نمي‌رسانيد. و قطعاً دريافته بودند كه هركس خريدار اين باشد در آخرت بهره اي ندارد. چه بد بود آنچه به جان خريدند اگر مي‌دانستند».

و از موارد سحر دمیدن همراه با تف در گره است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ ١ مِن شَرِّ مَا خَلَقَ ٢ وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ ٣ وَمِن شَرِّ ٱلنَّفَّٰثَٰتِ فِي ٱلۡعُقَدِ ٤ وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ ٥[الفلق]. «بگو پناه مي‌برم به پروردگار سپيده دم، از شر آنچه خلق نموده و از شر تاريكي چون فراگير شود و از شر دمندگان افسون در گره‌ها و از شر حسود آنگاه كه حسد ورزد».

2- ستاره شناسي [73]:

و آن یعنی اینکه از روی وضع ستارگان استدلال شود برای حوادثی که روی زمین قرار است اتفاق بیفتد. از ابن عباسمروایت است که رسول اللهصفرمودند: «مَنْ اقْتَبَسَ عِلْمًا مِنْ النُّجُومِ اقْتَبَسَ شُعْبَةً مِنْ السِّحْرِ زَادَ مَا زَادَ» [74]«هرکس بخشی از علم نجوم را فرا گیرد درواقع بخشی از سحر و جادو را فرا گرفته است و هرچند اضافه فرا بگیرد به همان مقدار سحر و جادو را فرا گرفته است».

[73] منظور از ستاره شناسی کارهایی چون نسبت دادن سرنوشت انسانها به حرکت ستارگان، باران باریدن و سایر حوادث و اتفاقات زمین است و اعتقاد به اینکه با این ستارگان می‌توان بر غیب اطلاع یافت و آن را نباید به علم نجوم امروزی که هدف این کارها نیست نسبت داد(مترجم) [74] سنن أبی داود برقم (3905).

3- به پرواز در آوردن پرندگان و خط كشيدن بر روي زمين:

از قطن بن قبیصه او نیز از پدرش روایت می‌کند که گفت: از رسول اللهصشندیم که فرمود: «الْعِيَافَةُ وَالطِّيَرَةُ وَالطَّرْقُ مِنْ الْجِبْتِ» [75]«فال از پرواز درآمدن پرندگان [76]، خط کشیدن بر روی زمین و فال بد سحر و جادو به شمار می‌رود». العيافة یعنی فال از پرواز درآمدن پرندگان و فال خوب و بد زدن به اسم‌ها و صداهای آن و رفت و آمدنشان را گویند. و الطرق یعنی اینکه خط‌هایی در زمین می‌کشیدند یا با پرت کردن سنگ ریزه ادعای علم غیب می‌کردند.

[75] سنن أبی داود برقم (3907)، ومسند أحمد (3 / 477). [76] عوف می‌گوید: عافیه یعنی پرنده ای را به پرواز در می‌آورد تا ببیند به کدام سو می‌رود.(به نقل از کتاب غایة المرید)مترجم

4- كهانت و فالگيري:

آن ادعای علم غیب است. و اصل در آن استراق سمع شیاطین از کلام ملائکه است که در گوش کاهن القا می‌کنند.

از ابوهریرهسروایت است که پیامبرصفرمودند: «مَنْ أَتَى كَاهِنًا فَصَدَّقَهُ بِمَا يَقُولُ فَقَدْ كَفَرَ بِمَا أُنْزِلَ عَلَى مُحَمَّدٍ» [77]«هرکس پیش کاهنی برود و آنچه را می‌گوید تصدیق کند به آنچه بر محمدصنازل شده کفر ورزیده است».

[77] سنن أبی داود (3904)، ومسند أحمد (2 / 429)، المستدرک (1 / 50) قال الحاکم صحیح على شرط الشیخین ووافقه الذهبی

5- نوشتن حروف ابجد:

و آن یعنی اینکه برای هر حرفی از آن اندازه مشخصی از اعداد قرار داده و برآن نام‌های آدمیان و فصل‌ها و مکان‌هایی را جاری می‌کند سپس بر آن به خوشبختی یا بدبختی و مانند آن حکم می‌کند.

ابن عباسمدر باره قومی که حروف ابجد می‌نویسند و در ستارگان نگاه می‌کنند می‌گوید: «ما أرى من فعل ذلك له عند الله من خلاق» [78]«کسی که آن را انجام دهد نزد خداوند بهره‌ای برای او نمی‌بینم».

[78] المصنف (11 / 26). رواه عبد الرزاق فی المصنف

6- خواندن در كف دست و فنجان

و مانند آنچه که ادعا می‌کند به وسیله آن بعضی از اتفاقات آینده از قبیل مرگ، زندگی، فقر، ثروتمندی، سلامتی،مریضی و مانند این‌ها را می‌دانند.

7- احضار ارواح:

انجام دهنده‌های آن می‌پندارند که ارواح مردگان را احضار نمایند و از آن‌ها در مورد اخبار مرگ از نعمت‌ها و عذاب‌ها و چیزهای دیگر سؤال می‌نمایند درحالیکه آن نوعی از فریب و جادوی شیطانی است و هدفشان به فساد کشاندن عقائد و اخلاق است و جاهلان را فریب می‌دهند و مالشان را به ناحق می‌خورند و با متوسل شدن به اینکه علم غیب می‌دانند، اینکار را انجام می‌دهند.

8- فال بد زدن:

و آن فال بد و نیک زدن به پرندگان و آهو و غیره است. و این بابی از شرک است که از القاهای شیطان می‌باشد و ترسی از سوی اوست.

از عمران بن حصین به صورت مرفوع روایت است که: «ليس منا من تطير أو تطير له، أو تكهن أو تكهن له، أو سحر أو سحر له، ومن أتى كاهنا فصدقه بما يقول فقد كفر بما أنزل على محمد صلى الله عليه وسلم» [79]«کسی که فال بگیرد یا برایش فال گرفته شود یا کهانت نماید یا برای او کهانت شود یا جادو کند یا بخاطر او جادو شود از ما نیست و هرکس نزد کاهنی برود و او را در گفته‌هایش تصدیق کند با اینکار به آنچه بر محمدصنازل شده کفر ورزیده است.» و خداوند اصلاح احوال مسلمانان، فهم در دین و نجات از حیله و مکر جنایتکاران و فریب دوستان شیطان را بر عهده گرفته است.

[79] مسند البزار (9 / 52) (3578)، وقال الهیثمی فی مجمع الزوائد (5 / 117) رجاله رجال الصحیح.

توحيد اسماء و صفات

مبحث اول: توحید اسماء و صفات و دلایل آن

اول: تعريف آن

توحید اسماء و صفات اثبات کردن آن چیزی است که خداوند برای خودش و رسول اللهصبرای او ثابت نموده و نفی چیزی است که خداوند از خودش و رسول اللهصاز او نفی نموده است. و معانی صحیح آن را برای خداوند و آنچه را که اسماء و صفات بر آن دلالت و آثار ناشی از آن و آنچه که اسماء و صفات در مورد مخلوقات مقتضی آن است را برای خداوند متعال اقرار و اعتراف می‌کند.

ثانياً: منهج در اثبات آن

منهج حق در باب اسماء و صفات بر ایمان کامل و تصدیق قطعی به آنچه خداوند به وسیله آن خودش را وصف نموده و رسول‌اللهصالله را به وسیله آن وصف نموده بدون تحریف، تعطیل، تکییف و تمثیل دلالت دارد.

تحريف

به معنی تغییر و انحراف از صورت اصلی‌اش است و آن به دو صورت می‌باشد:

1- تحریف لفظی: که با زیاد یا کم کردن در کلمه یا تغییر حرکه در کلمه ایجاد می‌شود مانند تحریف کلمه استوی در این سخن الله تعالی: {الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى} [80]«خداوند بر عرش استقرار یافت» که به استولی تبدیل شود. صاحب نونیه می‌گوید:

نون اليهود ولام جهمي هما
في وحي رب العرش زائدتان

نون یهود و لام جهمی هر دو در وحی پروردگار عرش زائد هستند. [81]

2- تحریف معنوی: و آن تفسیر کردن لفظ بر غیر آنچه که منظور خداوند و رسولش می‌باشد مانند اینکه دست برای خداوند متعال به قدرت یا نعمت تفسیر شود. این تفسیر باطل است زیرا که دلیلی از شریعت و لغت عربی برآن نیست.

[80] طه 5 [81] بنی اسرائیل حطۀ را حنطه و جهمیه‌ها استوی را استولی کردند(مترجم)

تعطيل

به معنی نفی کردن صفات الله تعالی است مانند کسی که گمان کند الله تعالی با صفات وصف نمی‌شود.

فرق بین تحریف و تعطیل در این است که در تحریف معنی صحیح که نصوص بر آن دلالت دارند نفی می‌شود و آن را به معنی دیگر که صحیح نیست تبدیل می‌کنند اما در تعطیل معنی صحیح را بدون اینکه به معنی دیگری تبدیل کنند، نفی می‌نمایند.

تكييف

یعنی مشخص کردن کیفیت صفت و شکلی که بر آن است مانند کارهایی که بعضی گمراهان در این باب انجام می‌دهند که برای صفات خداوند تعیین کیفیت می‌کنند مثلاً می‌گویند کیفیت دست او چنین و چنان است کیفیت قرار گرفتن بر عرش خداوند بدینگونه می‌باشد. که این باطل است چون کیفیت صفات خداوند را جز او کسی نمی‌داند و مخلوقات او به آن جاهل هستند و از درک آن عاجزند.

تمثيل

یعنی تشبیه کردن مانند کسانی که می‌گویند خداوند می‌شنود همانگونه که ما می‌شنویم و صورت او مانند صورت ماست الله تعالی برتر از آن است که بدینگونه وصف شود.

منهج حق در باب اسماء و صفات در سه اصل از تأکید کردن آن منظم و مرتب شده است. هرکس این سه اصل را متحقق سازد از انحرافات در این باب سالم می‌ماند و آن عبارتند از:

اصل اول: منزه کردن الله جل و علا از تشبیه کردن چیزی از صفاتش به صفات مخلوقات.

اصل دوم: ایمان به آنچه خداوند خود را به آن نامیده و وصف نموده و به آنچه رسول اللهصخداوند را به آن نامیده و وصف نموده بر وجهی که لایق به جلال و عظمت خداوند است.

اصل سوم: قطع امید کردن از درک حقیقت کیفیت صفات الله تعالی؛ زیرا ادراک و فهم مخلوقات برای دسترسی به آن محال و امکان ناپذیر است.

هرکس این سه اصل را متحقق سازد به تحقیق ایمان واجب در باب اسماء و صفات را همانگونه که امامان اهل تحقیق در این باب اثبات کرده‌اند، محقق نموده است.

ثالثاً: دلايل اين منهج

دلایل از کتاب الله تعالی بر بیان این منهج دلالت دارد

دليل بر اصل اول: و آن منزه کردن پروردگار از تشبیه کردن به مخلوقات است. الله تبارک و تعالی می‌فرماید: ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ ١١[الشوری: 11]. «هيچ چيز همانند او نيست درحاليكه او شنوا و بيناست» آیه بر نفی همانندی و شباهت بین خالق و مخلوق از هر جهت دلالت دارد همراه با اینکه شنیدن و دیدن را برای الله عزوجل ثابت می‌کند و در این آیه اشاره به این دارد که اثبات شنیدن و دیدن برای الله تعالی مانند این دو صفت برای مخلوقات نیست همراه با اینکه بیشتر مخلوقات با این دو صفت متصف هستند.و آنچه در شنیدن و دیدن گفته شده در غیر این دو صفت هم از صفات گفته می‌شود. این سخن الله تعالی را قرائت نما: ﴿قَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّتِي تُجَٰدِلُكَ فِي زَوۡجِهَا وَتَشۡتَكِيٓ إِلَى ٱللَّهِ وَٱللَّهُ يَسۡمَعُ تَحَاوُرَكُمَآۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعُۢ بَصِيرٌ ١«خداوند سخن كسي كه با تو در باره همسرش مجادله مي‌كرد و به سوي خداوند شكايت نمود، شنيد و خداوند گفتگوي شما را مي‌شنود و همانا خداوند شنواي بيناست». ابن کثیر در تفسیر این آیه آنچه بخاری در توحید (13 / 372) و امام احمد در مسند (6 / 46) از عائشهكنقل می‌کند که گفت: «الحمد لله الذي وسع سمعه الأصوات لقد جاءت المجادلة إلى النبي صلى الله عليه وسلم تكلمه وأنا في ناحية البيت ما أسمع فأنزل الله عز وجل ﴿قَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّتِي تُجَٰدِلُكَ فِي زَوۡجِهَا... إلى آخر الآية» [82]«حمد و ثنا برای خدایی که شنوایی‌اش را برای همه صداها وسعت داد هنگامی که زنی بخاطر مجادله پیش پیامبرصآمد و با او صحبت کرد و من در بخشی از خانه بودم که چیزی نشنیدم پس الله عزوجل این آیه را نازل فرمود: ﴿قَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّتِي تُجَٰدِلُكَ فِي زَوۡجِهَاتا آخر آیه.» را روایت می‌کند.

و از جمله دلایل این سخن الله تعالی است: ﴿فَلَا تَضۡرِبُواْ لِلَّهِ ٱلۡأَمۡثَالَۚ[النحل: 74]. «و براي خداوند مثال نياوريد». طبری در تفسیر این آیه می‌گوید: «فلا تمثلوا لله الأمثال ولا تشبهوا له الأشباه فإنه لا مثل له ولا شبه» [83]«برای خداوند مثال نیاورید وچیزی را به او شبیه ننمایید زیرا او مثل و مانندی ندارد».

و الله تعالی می‌فرماید: ﴿هَلۡ تَعۡلَمُ لَهُۥ سَمِيّٗا ٦٥[مریم: 65]. «آيا براي او همتايي مي‌شناسي؟» ابن عباسمدر تفسیر این آیه می‌گوید: «هل تعلم للرب مثلًا أو شبيهًا»«آیا برای پروردگار مثل یا شبیهی می‌شناسی؟» و از دلیل برای این اصل این سخن الله تعالی است: ﴿وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ ٤[الأحد: 4]. «و براي او همتايي نيست». طبری می‌گوید: «ولم يكن له شبيه ولا عدل وليس كمثله شيء»«برای او شبیه و همتایی نیست و هیچ چیز به مانند او نیست».

دليل بر اصل دوم و آن ایمان به آنچه است که در کتاب و سنت از اسماء و صفات الله تعالی آمده است. الله عزوجل می‌فرماید: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُۚ لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞۚ لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡۖ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَۚ وَسِعَ كُرۡسِيُّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۖ وَلَا يَ‍ُٔودُهُۥ حِفۡظُهُمَاۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡعَظِيمُ ٢٥٥[البقرة: 255]. «خداوند ذاتي (است كه) معبودي راستين جز او نيست. زنده اي پابرجاست و از كمال حيات خداوند اين است كه نه مي‌خوابد و نه چرت مي‌زند آنچه در آسمان‌ها و زمين است از آن اوست كيست كه نزد او جز به اذن او شفاعت كند آنچه روي داده و آنچه روي خواهد داد، مي‌داند و كسي به علم او مگر به آنچه او بخواهد احاطه ندارد. كرسي او آسمان‌ها و زمين را وسعت داده است و حفظ آن دو بر او سخت نيست و او بلند مرتبه و عظيم است». و می‌فرماید: ﴿هُوَ ٱلۡأَوَّلُ وَٱلۡأٓخِرُ وَٱلظَّٰهِرُ وَٱلۡبَاطِنُۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٌ ٣[الحدید: 3]. «او اول، آخر، ظاهر و باطن است و او بر همه چيز آگاه است». و می‌فرماید: ﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِۖ هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ ٢٢ هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡمَلِكُ ٱلۡقُدُّوسُ ٱلسَّلَٰمُ ٱلۡمُؤۡمِنُ ٱلۡمُهَيۡمِنُ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡجَبَّارُ ٱلۡمُتَكَبِّرُۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٢٣ هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡخَٰلِقُ ٱلۡبَارِئُ ٱلۡمُصَوِّرُۖ لَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ يُسَبِّحُ لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ٢٤[الحشر: 22-24]. «الله كسي است كه هيچ معبود بحقي جز او نيست و او بر آشكار و نهان عالم است و او بخشنده و مهربان است. خدا كسي است كه جز او معبودي نيست. او فرمانروا، منزه، بي‌عيب و نقص، امان دهنده و امنيت بخشنده، محافظ و مراقب، قدرتمند چيره، بزرگوار و شكوهمند، والامقام و فرازمند است. خداوند از آنچه براي او شرك مي‌ورزند پاك و منزه است. الله خالق، آفريننده و صورتگر است براي او اسم‌هاي زيباست آنچه در آسمان‌ها و زمين است تسبيح او مي‌كنند و او شكست ناپذير حكيم است».

و از سنت حدیث ابوهریرهسمی‌باشد که مسلم در صحیحش آورده است می‌گوید: «كان رسول الله صلى الله عليه وسلم يأمرنا إذا أخذنا مضجعنا أن نقول: «اللَّهُمَّ رَبَّ السَّمَاوَاتِ وَرَبَّ الْأَرْضِ وَرَبَّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ رَبَّنَا وَرَبَّ كُلِّ شَيْءٍ فَالِقَ الْحَبِّ وَالنَّوَى وَمُنْزِلَ التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْفُرْقَانِ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ كُلِّ شَيْءٍ أَنْتَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهِ اللَّهُمَّ أَنْتَ الْأَوَّلُ فَلَيْسَ قَبْلَكَ شَيْءٌ وَأَنْتَ الْآخِرُ فَلَيْسَ بَعْدَكَ شَيْءٌ وَأَنْتَ الظَّاهِرُ فَلَيْسَ فَوْقَكَ شَيْءٌ وَأَنْتَ الْبَاطِنُ فَلَيْسَ دُونَكَ شَيْءٌ اقْضِ عَنَّا الدَّيْنَ وَأَغْنِنَا مِنْ الْفَقْرِ» [84]«رسول اللهصبه ما امر می‌کردند هنگامی که به رختخواب رفتیم بگوییم: خداوندا ای پروردگار آسمان‌ها و زمین ای پروردگار عرش عظیم ای پروردگار ما و پروردگار همه چیز ای شکافنده دانه و هسته، ای نازل کننده تورات و انجیل و فرقان؛ به تو پناه می‌گیرم از شر تمام موجودات که پیشانیشان در دست توست. خداوندا تو اول هستی و قبل از تو چیزی نبوده و تو آخر هستی و بعد از تو چیزی وجود ندارد و تو ظاهر هستی و بالای تو چیزی نیست و تو باطن هستی و چیزی از تو مخفی نیست از من قرضم را برطرف کن و از فقر بی‌نیازم گردان». نصوص در بیان این باب بسیار است که به شماره نمی‌آید.

و اما اصل سوم و آن قطع امید از درک کیفیت صفات الله تبارک و تعالی است و دلیل بر آن این سخن الله تعالی می‌باشد: ﴿يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ وَلَا يُحِيطُونَ بِهِۦ عِلۡمٗا ١١٠[طه: 110]. «آنچه را كه آنان در پيش دارند و آنچه را كه پشت سر گذاشته‌اند مي‌داند و حال آنكه ايشان بدان دانشي ندارند.» بعضی از علما در معنی آیه گفته‌اند: «لا إحاطة للعلم البشري برب السماوات والأرض فينفي جنس أنواع الإحاطة عن كيفيتها»«علم بشری بر پروردگار آسمان‌ها و زمین احاطه پیدا نمی‌کند پس انواع احاطه از کیفیت او را نفی می‌کند».

و دلیل برای این اصل همچنین این سخن الله تعالی می‌باشد که می‌فرماید: ﴿لَّا تُدۡرِكُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَهُوَ يُدۡرِكُ ٱلۡأَبۡصَٰرَۖ[الأنعام: 103]. «چشم‌ها او را در نمي‌يابند و اوست كه ديدگان را درمي يابد» بعضی از علما در باره این آیه می‌گویند: «وهذا يدل على كمال عظمته وأنه أكبر من كل شيء، وأنه لكمال عظمته لا يدرك بحيث يحاط به فإن الإدراك وهو الإحاطة بالشيء قدر زائد على الرؤية فالرب يرى في الآخرة ولا يدرك كما يعلم ولا يحاط بعلمه»«و این آیه دلالت بر کمال عظمت پروردگار و اینکه او از همه چیز بزرگتر است، دارد و از کمال بزرگی او است که درک نمی‌شود بگونه ای که بر او احاطه یابند. زیرا ادارک احاطه یافتن به چیزی به اندازه بیشتر از دیدن است. پروردگار در آخرت دیده می‌شود و درک نمی‌گردد همانگونه که می‌دانیم و به علم او احاطه نمی‌شود». برای انسان عاقل شایسته است بداند که برای عقل حد مشخصی است که به آن می‌رسد و نمی‌تواند از آن تجاوز کند همانگونه که برای او شنیدن و دیدنی است که حدی دارد و به آن منتهی می‌گردد. پس کسی که به آنچه ممکن نیست با عقل مانند تفکر در کیفیت صفات خداوند، درک شود، بپردازد او مانند کسی است که می‌خواهد ببنید آنچه پشت دیوار است یا بشنود صداهایی که در مکان‌هایی که بسیار از او دور هستند و این غیر ممکن است.

[82] ابن کثیر (8 / 60). [83] الطبری (7 / 621). [84] صحیح مسلم برقم (2713).

مبحث دوم: مثال‌های تطبیقی برای اثبات اسماء و صفات خداوند در پرتو قرآن و سنت

قرآن و سنت بر اثبات اسماء و صفات برای پروردگار در جاهای بسیار در صورت‌های متعدد و در آیات متنوع، دلالت دارند.

حقیقتاً اسماء و صفات ثابت شده به وسیله کتاب و سنت بسیار است و در این باره کتاب‌ها و تألیفاتی تدوین شده است و اهل علم بسیاری از آن را ذکر کرده‌اند. تعدادی از آن‌ها را به عنوان مثال نه برای حصر کردن ذکر می‌کنیم. از جمله اسماء الله تعالی عبارتند از:

الحي والقيوم:

کتاب و سنت بر این دو اسم دلالت دارند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُۚ[البقرة: 255]. «هيچ معبود بحقي جز الله نيست كه زنده ابدي و پابرجاي هميشگي است» و دلیل از سنت، حدیث انس بن مالکساست که گفت: با پیامبرصبصورت حلقه نشسته بودیم و مردی در حال نماز خواندن بود هنگامی که رکوع، سجده، تشهد و دعا را خواند در دعا گفت: اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِأَنَّ لَكَ الْحَمْدَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ بَدِيعَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ يَا ذَا الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ«خداوندا من از تو درخواست می‌کنم به اینکه هر حمد و ستایشی برای توست هیچ معبود بحقی جز تو وجود ندارد، ای به وجود آورنده آسمان‌ها و زمین، ای صاحب جلال و اکرام ای همیشه زنده و پابرجا». پیامبرصفرمودند: «لَقَدْ دَعَا بِاسْمِهِ الله الْأَعْظَمِ الَّذِي إِذَا دُعِيَ بِهِ أَجَابَ وَإِذَا سُئِلَ بِهِ أَعْطَى» [85]«با نام اعظم خداوند درخواست نمود نامی که اگر به وسیله آن درخواست شود جواب داده می‌شود و اگر طلب چیزی کند به او بخشیده می‌شود».

[85] رواه الحاکم برقم (1856) وقال : صحیح على شرط مسلم ووفقه الذهبی.

الحميد:

الله عزوجل می‌فرماید: ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ ٢٦٧[البقرة: 267]. «بدانيد كه خداوند بي‌نياز ستوده است» و از سنت حدیث کعب بن عجرهسدر تشهد است که پیامبرصبه آن‌ها یاد داد که بگویند: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ» [86]«خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست همانگونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم درود فرستادی همانا تو ستوده و بزرگواری».

[86] صحیح البخاری برقم (3370)، ومسلم برقم (406).

الرحمن والرحيم:

الله تعالی می‌فرماید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٣[الفاتحة: 2-3]. «حمد و ثنا برای پروردگار عالمیان که بخشنده و مهربان است» و در سنت ثابت است که پیامبرصروز حدیبیه هنگام نوشتن صلح با مشرکین به نویسنده آن امر نمود که بنویسد: (بسم الله الرحمن الرحيم) [87]«بنام خداوند بخشنده مهربان».

[87] صحیح البخاری برقم (2731).

الحليم:

خداوند می‌فرماید: ﴿إِنَّهُۥ كَانَ حَلِيمًا غَفُورٗا ٤١[فاطر: 41]. و در سنت حدیث ابن عباسماست که پیامبرصهنگام سختی و نارحتی می‌فرمود: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْعَظِيمُ الْحَلِيمُ» [88].

و از جمله صفات خداوند عبارتند از:

[88] رواه البخاری برقم (6345)، ومسلم برقم (2730).

القدرة:

و این صفت ذاتی برای الله تعالی است که به وسیله کتاب و سنت ثابت می‌باشد. معنی ذاتی این است که ملازم و همراه برای ذات الله است و از او جدا نمی‌شود. الله تعالی می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ٢٠[البقرة: 20]. «همانا خداوند بر هر كاري تواناست» و از سنت حدیث عثمان بن ابی عاص است که او به سوی پیامبرصاز دردی که در بدن او از زمان مسلمان شدنش بوجود آمده بود، شکایت نمود. رسول اللهصبه او فرمود: «ضَعْ يَدَكَ عَلَى الَّذِي تَأَلَّمَ مِنْ جَسَدِكَ وَقُلْ بِاسْمِ اللَّهِ ثَلَاثًا وَقُلْ سَبْعَ مَرَّاتٍ أَعُوذُ بعزة اللَّهِ وَقُدْرَتِهِ مِنْ شَرِّ مَا أَجِدُ وَأُحَاذِرُ» [89]«دستت را بر جایی از بدنت که درد می‌کند قرار بده و سه بار بسم الله بگو و هفت بار بگو: أَعُوذُ بعزة بِاللَّهِ وَقُدْرَتِهِ مِنْ شَرِّ مَا أَجِدُ وَأُحَاذِرُ».

[89] رواه مسلم برقم (2202).

الحياة:

و این صفتی از صفات ذاتیه الله تعالی است. و از اسم او که حی است مشتق شده است و که بیان دلایل آن قبلاً گذشت.

العلم:

صفت ذاتیه برای الله تعالی است که به وسیله کتاب و سنت ثابت است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ[البقرة: 255]. «و به هيچ چيز از علم او احاطه ندارند». و از سنت حدیث جابر بن عبدالله است که پیامبرصدر هنگام استخاره به آن‌ها یاد داد که بگویند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَخِيرُكَ بِعِلْمِكَ وَأَسْتَقْدِرُكَ بِقُدْرَتِكَ» [90]«خداوندا من به واسطه علمت از تو طلب خیر و به واسطه قدرتت از تو طلب قدرت می‌کنم».

[90] رواه البخاری برقم (6382).

الإرادة:

و این از صفات فعلیه است که به وسیله کتاب و سنت ثابت می‌باشد. صفات فعلیه متعلق به اراده و قدرت الله تعالی هستند اگر بخواهد آن را انجام می‌دهد و اگر بخواهد آن را انجام نمی‌دهد. می‌فرماید: ﴿فَمَن يُرِدِ ٱللَّهُ أَن يَهۡدِيَهُۥ يَشۡرَحۡ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِۖ وَمَن يُرِدۡ أَن يُضِلَّهُۥ يَجۡعَلۡ صَدۡرَهُۥ ضَيِّقًا حَرَجٗا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي ٱلسَّمَآءِۚ[الأنعام: 125]. «هركس خداوند بخواهد هدايت كند سينه‌اش را براي پذيرش اسلام باز مي‌كند و هركس بخواهد گمراه كند سينه‌اش را تنگ مي‌گرداند مثل اين است كه در آسمان بالا مي‌رود». و دلیل از سنت حدیث عبدالله بن عمرماست که گفت: از رسول اللهصشنیدم که می‌فرمود: «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ عَذَابًا أَصَابَ الْعَذَابُ مَنْ كَانَ فِيهِمْ ثُمَّ بُعِثُوا عَلَى أَعْمَالِهِمْ» [91]«اگر خداوند بخواهد گروهی را عذاب دهد تمام کسانی که در میان آن‌ها هستند را عذاب می‌دهد سپس بر اساس اعمالشان آن‌ها را برمی انگیزد».

[91] رواه مسلم

العلو:

و این از صفات ذاتی است که به وسیله کتاب و سنت ثابت می‌باشد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ ٱلۡأَعۡلَى ١[الأعلی: 1]. «تسبيح گوي نام پروردگارت را كه بالاتر از همه چيز است» و می‌فرماید: ﴿يَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوۡقِهِمۡ[النحل: 50]. «از پروردگارشان كه بالاي آن‌هاست مي‌ترسند» و از سنت حدیث ابوهریرهسکه در مبحث اول در بیان ذکر هنگام خواب گذشت و در آن می‌فرماید: (... «اللَّهُمَّ أَنْتَ الْأَوَّلُ فَلَيْسَ قَبْلَكَ شَيْءٌ وَأَنْتَ الْآخِرُ فَلَيْسَ بَعْدَكَ شَيْءٌ وَأَنْتَ الظَّاهِرُ فَلَيْسَ فَوْقَكَ شَيْءٌ وَأَنْتَ الْبَاطِنُ فَلَيْسَ دُونَكَ شَيْءٌ »...) [92]«خداوندا تو اول هستی و قبل از تو چیزی نبوده و تو آخر هستی و بعد از تو چیزی نبوده و تو ظاهر هستی و بالای تو چیزی وجود ندارد و تو باطن هستی و چیزی از تو مخفی نیست».

[92] رواه مسلم برقم (2713).

الاستواء:

و این از صفات فعلی خداوند است که به وسیله کتاب و سنت ثابت است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ ٥[طه: 5]. «خداوند بر عرش استقرار يافت» و از قتاده بن نعمانسثابت است که گفت: از رسول اللهصشنیدم که می‌فرمود: «لما فرغ الله من خلقه استوى على عرشه» [93]«و هنگامی که خداوند از خلقش فارغ شد بر عرشش قرار گرفت». استواء در لغت عرب به معنی بلندی و ارتفاع است و نحوه استقرار یافتن، بالا رفتن و قرار گرفتن الله تعالی بر عرش لایق به جلالش می‌باشد.

[93] رواه الذهبی فی العلو برقم (119) وقال : رواته ثقات، رواه الخلال فی کتاب السنة.

الكلام:

و این به اعتبار نوع جزو صفات ذاتی و به اعتبار یگانه ساختن کلام جزو صفات فعلی خداوند پاک و منزه است که هر وقت بخواهد و هرگونه بخواهد با کلام رسا صحبت می‌نماید. و دلیل بر صفت کلام از کتاب و سنت وجود دارد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَكَلَّمَ ٱللَّهُ مُوسَىٰ تَكۡلِيمٗا ١٦٤[النساء: 164]. «و خداوند با موسي صحبت كرد» و می‌فرماید: ﴿وَلَمَّا جَآءَ مُوسَىٰ لِمِيقَٰتِنَا وَكَلَّمَهُۥ رَبُّهُۥ قَالَ رَبِّ أَرِنِيٓ أَنظُرۡ إِلَيۡكَۚ[الأعراف: 143]. «و هنگامي كه موسي به وعده گاه آمد و خداوند با او حرف زد گفت: پروردگارا خود را به من بنماي تا به تو بنگرم». و از سنت حدیث ابوهریرهساست که در آن رسول اللهصمی‌فرماید: «احْتَجَّ آدَمُ وَمُوسَى عَلَيْهِمَا السَّلَام فَقَالَ لَهُ مُوسَى يَا آدَمُ أَنْتَ أَبُونَا خَيَّبْتَنَا وَأَخْرَجْتَنَا مِنْ الْجَنَّةِ. قَالَ لَهُ آدَمُ يَا مُوسَى اصْطَفَاكَ اللَّهُ بِكَلَامِهِ وَخَطَّ لَكَ التَّوْرَاةَ بِيَدِهِ» [94]«آدم و موسی با هم بحث و مناظره می‌کنند. موسی به آدم می‌گوید: ای آدم تو پدر ما هستی و ما را دچار زیان و خسارت نمودی و ما را از بهشت بیرون کردی. آدم به او گفت: ای موسی خداوند تو را با کلامش برگزید و تورات را با دست خود برایت نوشت».

[94] صحیح البخاری برقم (6614)، ومسلم برقم (2652)، وفی إحداها : « وکتب لک التوراة بیده ».

الوجه:

و این جزو صفات ذاتی خبری است که برای خداوند به وسیله کتاب و سنت ثابت است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَمَا تُنفِقُونَ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ ٱللَّهِۚ[البقرة: 272]. «جز به خاطر وجه پروردگار انفاق نمي‌كنند» و می‌فرماید: ﴿وَيَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّكَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ ٢٧[الرحمن: 27]. «و وجه پروردگار كه صاحب جلال و اكرام است باقي مي‌ماند». و دلیل از سنت حدیث جابر بن عبدالله است که می‌گوید: (لما نزلت: هذه الآية﴿قُلۡ هُوَ ٱلۡقَادِرُ عَلَىٰٓ أَن يَبۡعَثَ عَلَيۡكُمۡ عَذَابٗا مِّن فَوۡقِكُمۡ قال النبيص: «أعوذ بوجهك». فقال: {أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ} فقال النبيص: «أعوذ بوجهك». قال {أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا} [95]فقال النبيص: «هذا أيسر» [96]«هنگامی که این آیه نازل شد «بگو او قادر است بر اینکه بر شما عذابی از بالای شما بفرستد» پیامبرصفرمود: به وجه تو پنام می‌برم. در ادامه آیه فرمود: «یا از زیر پاهایتان بفرستم» پیامبرصفرمود: به وجه تو پناه می‌برم» و در ادامه آیه فرمود: «یا شما را گروه گروه به هم اندازد». پس پیامبرصفرمود این آسانتر است.

[95] انعام 65 [96] رواه البخاری برقم (7406).

اليدان:

و این صفت ذاتی خبری برای الله تعالی است که به وسیله کتاب و سنت ثابت می‌باشد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿بَلۡ يَدَاهُ مَبۡسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيۡفَ يَشَآءُۚ[المائدة: 64]. «بلكه دو دست خداوند گشاده است و هرگونه كه بخواهد مي‌بخشد» و می‌فرماید: ﴿قَالَ يَٰٓإِبۡلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسۡجُدَ لِمَا خَلَقۡتُ بِيَدَيَّۖ[ص: 75]. «گفت اي ابليس چه چيز مانع تو شد كه براي آنچه با دو دست خود خلق كردم سجده نكني؟» و از سنت حدیث ابوموسی اشعریساست که مسلم از پیامبرصروایت می‌کند که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ يَبْسُطُ يَدَهُ بِاللَّيْلِ لِيَتُوبَ مُسِيءُ النَّهَارِ وَيَبْسُطُ يَدَهُ بِالنَّهَارِ لِيَتُوبَ مُسِيءُ اللَّيْلِ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا» [97]«خداوند دست خویش را در شب می‌گستراند تا توبه کسی که در روز گناه نموده را قبول نماید و دست خود را در روز می‌گستراند تا توبه گنهکار شب را بپذیرد تا اینکه آفتاب از مغرب طلوع کند».

[97] رواه مسلم برقم (2759).

العينان:

و این صفت ذاتی خبری برای الله عزوجل می‌باشد که با کتاب و سنت ثابت است. خداوند در کتابش می‌فرماید: ﴿وَلِتُصۡنَعَ عَلَىٰ عَيۡنِيٓ ٣٩[طه: 39]. «و جلوي چشمم آن را بساز» و می‌فرماید: ﴿وَٱصۡنَعِ ٱلۡفُلۡكَ بِأَعۡيُنِنَا[هود: 37]. «و در برابر چشم ما كشتي را بساز» و از سنت حدیث عبدالله بن عمرمدر صحیحین است که پیامبرصمی‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا يَخْفَى عَلَيْكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِأَعْوَرَ وَأَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى عَيْنِهِ وَإِنَّ الْمَسِيحَ الدَّجَّالَ أَعْوَرُ الْعَيْنِ الْيُمْنَى كَأَنَّ عَيْنَهُ عِنَبَةٌ طَافِيَةٌ» [98]«خداوند بر شما پوشیده نیست. خداوند متعال کور نمی‌باشد و با دستش به دو چشمش اشاره نمود و فرمود: بلکه مسیح دجال چشم راستش کور و مانند دانه انگور برجسته و از حدقه جدا شده است».

[98] رواه البخاری برقم (7407)، ومسلم برقم (2933).

القدم:

و این از صفت ذاتی برای پروردگار عزوجل است که با احادیث صحیح ثابت می‌باشد. و از آن جمله حدیث ابوهریرهسدر مناظره بین بهشت و جهنم است که در آن: (... «فَأَمَّا النَّارُ فَلَا تَمْتَلِئُ حَتَّى يَضَعَ رِجْلَهُ فَتَقُولُ قَطْ قَطْ فَهُنَالِكَ تَمْتَلِئُ وَيُزْوَى بَعْضُهَا إِلَى بَعْضٍ»...) [99]«ولی دوزخ پر نمی‌شود تا زمانیکه خداوند پایش را (در آن) بگذارد. آنگاه دوزخ می‌گوید: بس است؛ بس است؛ بس است. آنگاه پر می‌شود و بعضی از آن در بعضی دیگر پیچیده می‌شوند» و در بعضی روایات در صحیحین این عبارت آمده: «فيضع قدمه عليها» [100]«پایش را بر آن قرار می‌دهد».

اسماء و صفات وارده در کتاب و سنت به قدری زیاد است که به حساب نمی‌آید و این تنها نمونه‌هایی بودند که بر مسلمان واجب است آن را برای الله تبارک و تعالی آن طور که لایق به جلال و کمالش می‌باشد اثبات نماید همانگونه که خداوند در کتابش برای خود آن را اثبات کرده است. و خداوند نسبت به خود از مخلوقاتش آگاهتر است. و آن را رسول اللهصبرایش در سنتش اثبات کرده است و او عالمترین مخلوقات نسبت به پروردگارش می‌باشد و پند و اندرز را به طور کامل برای آن‌ها و با فصیحترین و بلیغترین بیانها روشن نموده است و بیشتر از همه آن‌ها نسبت به خداوند تقوا دارد و می‌ترسد. و از تعطیل کردن صفات خداوند یا تشبیه کردن آن به صفات مخلوقات حذر کنید زیرا خداوند می‌فرماید: ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ ١١[الشوری: 11]. «هيچ چيز همانند او نيست درحاليكه او شنوا و بيناست».

[99] رواه البخاری برقم (4850) ومسلم برقم (2846). [100] رواه البخاری برقم (4848، 4849) ومسلم برقم (2848).

مبحث سوم: قواعدی در باب اسماء و صفات

قاعده اول: سخن در باره صفات همانند سخن در باره ذات است

هیچ کس و هیچ چیز در ذات، صفات و افعال مانند و شبیه الله تعالی نیست. خداوند دارای یک ذات حقیقی است که بدون اختلاف مثال و مانندی ندارد. دارای صفاتی است که در کتاب و سنت ثابت می‌باشند؛ صفات حقیقی که مانند و شبیهی ندارند. پس سخن در ذات و صفات در یک مرتبه قرار دارد.

و این قاعده بزرگی است که به وسیله آن با منکرین صفات که اثبات کننده ذات هستند، بحث می‌شود. همانا اثبات ذات پروردگار عزوجل محل اجماع امت است.

هنگامی که گوینده می‌گوید: صفات ثابت نمی‌شوند زیرا در اثبات آن خداوند به مخلوقاتش تشبیه شده است.

به او گفته می‌شود: تو برای خداوند ذاتی حقیقی را ثابت می‌کنی و برای مخلوقات نیز ذاتی را ثابت می‌کنی آیا تشبیه کردن در سخن تو وجود ندارد؟!! اگر گفت: همانا ذاتی برای خداوند ثابت می‌کنم که شبیه ذات‌های دیگر نیست و غیر از این در باره او گفته نمی‌شود. به او گفته می‌شود: این امر تو را در باب صفات نیز ملزم می‌گرداند زیرا هنگامی که ذات او مانند و شبیه ذاتهای دیگر نیست حق آن است که صفات ذات الهی نیز شبیه صفات دیگر نباشد. اگر گفت: چگونه صفت را اثبات می‌کنی در حالیکه کیفیت آن را نمی‌دانی؟ می‌گوییم: همچنانکه برای او ذات را ثابت می‌کنی درحالیکه کیفیت آن را نمی‌دانی.

قاعده دوم: سخن گفتن در بعضي از صفات مانند سخن گفتن در صفات ديگر است

توضیح آن اینکه: سخن گفتن در بعضی از صفات از لحاظ اثبات و نفی مانند سخن گفتن در صفات دیگر است و این قاعده آن کسی را که بعضی از صفات را اثبات و بعضی دیگر را انکار می‌کند مورد خطاب قرار می‌دهد. هنگامی که مردی بعضی از صفات مانند حیات، علم، قدرت، شنیدن، دیدن و جز این‌ها را ثابت می‌کند و تمام آن‌ها را حقیقی قرار می‌دهد سپس در صفت محبت، رضا، غضب و چیزهای دیگر نزاع می‌کند و آن‌ها را مجازی قرار می‌دهد به او گفته می‌شود: فرقی بین آنچه که اثبات می‌کنی و آنچه که نفی می‌نمایی وجود ندارد سخن گفتن در مورد یکی از آن‌ها مانند سخن گفتن در مورد دیگری است. هنگامی که برای او حیات، علم، قدرت، شنیدن، دیدن را بدون تشبیه کردن به صفات مخلوقین ثابت می‌کنی تو را ملزم می‌کند که برای او محبت، رضا، غضب را هم ثابت کنی چنانکه خداوند از نفس خود بدون شبیه ساختن به مخلوقات خبر داده است اگر این را نپذیرد در تناقض و تضاد واقع می‌شود.

قاعده سوم: اسماء و صفات توقيفي هستند

اسماء و صفات الله تعالی توقیفی هستند و برای عقل در آن مجالی نیست بر این اساس واجب است که در آن بر همان چیزی که در کتاب و سنت بیان شده اکتفا نمود که در آن زیاد و کم کردن راه ندارد زیرا آنچه را که لایق به الله تعالی در اسماء و صفات است عقل قادر به درک آن نیست پس واجب است بر نص توقف نمود. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَٰٓئِكَ كَانَ عَنۡهُ مَسۡ‍ُٔولٗا ٣٦[الإسراء: 36]. «در آنچه بر آن علم نداري توقف كن زيرا گوش، چشم و دل همه مورد سؤال واقع خواهند شد.» و امامان اسلام بر این منهج قرار داشته‌اند. امام احمد:می‌فرماید: (لا يوصف الله إلا بما وصف به نفسه أو وصفه به رسوله لا يتجاوز القرآن والحديث)«الله تعالی جز به آنچه خود را به آن وصف نموده یا پیامبر او را به آن وصف کرده که قرآن و حدیث است وصف نمی‌شود». تعدادی از علما بیان می‌کنند که توصیف یک چیز برای فهم آن از سه طریق امکان پذیر است: یا به وسیله دیدن آن، یا دیدن مانند آن یا وصف آن از کسی که آن را می‌شناسد. و علم و شناخت ما نسبت به پروردگارمان و اسماء و صفاتش در طریق سوم خلاصه شده است و آن وصف او از طریق کسی است که او را می‌شناسد و کسی از خداوند نسبت به خودش عالمتر نیست سپس پیامبران که به آن‌ها وحی می‌شود. پس ضرورت طریق وحی برای فهم در اسماء و صفات لازم است بنابراین ما پروردگارمان را در دنیا نمی‌بینیم و او را به آنچه وصف می‌شود بدون شبیه کردن به مخلوقات وصف می‌نماییم. پروردگار ما بلند مرتبه و پاک است.

قاعده چهارم: نام‌هاي خداوند همه نيكو هستند

نام‌های خداوند همه نیکو هستند یعنی همه در نهایت زیبایی قرار دارند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ[الأعراف: 180]. «و خداوند داراي نام‌هاي نيكوست» که بر زیباترین نام‌ها و اشرفترین مدلول که وجود الله تعالی است، دلالت می‌کنند. که متضمن صفات کاملی است که به هیچ وجه احتمال نقصان در آن وجود ندارد و ممکن هم نیست.

مثال برای آن: (الحي) نامی از نام‌های خداوند متعال است که متضمن حیات کامل که عدم بر او سبقت نگرفته و زوال برآن نیاید. حیات مستلزم کمال صفات از نظر علم، قدرت، شنیدن، دیدن و جز این‌ها می‌باشد.

مثال دیگر: (العليم) نامی از نام‌های الله تعالی است که متضمن علم کامل است که جهل بر آن پیشی نگرفته و به فراموشی منتهی نمی‌گردد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَٰبٖۖ لَّا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسَى ٥٢[طه: 52]. «علم آن در كتابي نزد پروردگارم است نه خطا مي‌كند و نه فراموش مي‌نمايد». علم او به صورت اجمالی و تفصیلی همه چیز را در بر گرفته است فرق نمی‌کند متعلق به افعال او یا افعال مخلوقاتش باشد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿يَعۡلَمُ خَآئِنَةَ ٱلۡأَعۡيُنِ وَمَا تُخۡفِي ٱلصُّدُورُ ١٩[المؤمن: 19]. «چشم‌هاي خائن و آنچه را سينه‌ها پنهان مي‌دارند، مي‌داند».

زیبایی در نام‌های خداوند به اعتبار هر نام به تنهایی و به اعتبار جمع شدن با دیگری است پس همراه شدن اسمی از اسماء پروردگار با اسم دیگر کمال اندر کمال است.

مثال دیگر: (العزيز الحكيم) الله تعالی در بسیاری از جاهای قرآن بین آن‌ها را جمع نموده است هر یک از آن‌ها دلالت بر کمال خاص دارد که مقتضی آن است و آن عزت در عزیز و داوری و حکمت در حکیم است. جمع بین این دو دلالت بر کمال دیگری دارد و آن اینکه عزت برای الله تعالی به حکمت است پس عزت او مقتضی ظلم و ستم نیست کما اینکه بعضی از مخلوقات قدرتمند اینگونه می‌باشند بعضی از آن‌ها قدرت را با گناه بدست می‌آورد پس ظلم و ستم می‌کند. همچنین داوری خداوند و حکمت او مقرون به عزت کامل است بر خلاف داوری مخلوق و حکمت او گاهی ذلت و خواری بر آن‌ها عارض می‌شود. و الله اعلم.

و در خاتمه این باب بصورت خلاصه اشاره‌ای به فایده و ثمرات ایمان به الله تعالی که شریکی و همتایی برای او در ربوبیت، الوهیت و اسماء و صفات نیست می‌نماییم: که از آن جمله عبارتند از:

1- بنده به وسیله آن سعادت دنیا و آخرت را بدست می‌آورد بلکه سعادت هر دو دنیا بر ایمان به الله متوقف است پس بنده بر حسب محافظتش از ایمان به ربوبیت، الوهیت و اسماء و صفات پروردگار متعال به خوشبختی و سعادت می‌رسد.

2- ایمان بنده به ربوبیت و اسماء و صفات پروردگار بزرگترین سبب ترس و خشیت از اوست و تحقق بخش طاعت و عبادتش می‌باشد پس هنگامی که بنده پروردگارش را شناخت به او نزدیک می‌شود و از او می‌ترسد و برای عبادت او درخواست و طلب می‌کند و از معصیت و مخالفت او دوری می‌جوید.

3- بنده به وسیله آن به اطمینان قلب می‌رسد و وجودش آرامش می‌یابد و فکرش آرام می‌شود و در دنیا و آخرت به امنیت و هدایت می‌رسد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَتَطۡمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكۡرِ ٱللَّهِۗ أَلَا بِذِكۡرِ ٱللَّهِ تَطۡمَئِنُّ ٱلۡقُلُوبُ ٢٨[الرعد: 28]. «كساني كه ايمان آوردند و قلبشان به ذكر و ياد خداوند آرام است. آگاه باشيد كه تنها با ياد خداوند ده‌ها مطمئن مي‌شوند».

4- رسیدن به پاداش آخرت متوقف بر ایمان به خداوند و درستی آن است. پس با آماده کردن و تحقق بخشیدن به لوازم آن بنده به ثواب و پاداش آخرت می‌رسد و داخل بهشتی می‌شود که پهنای آن به اندازه آسمان و زمین است و در آن نعمت‌هایی است که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه به قلب کسی خطور کرده است و از آتش و عذاب شدید آن نجات می‌یابد. و بزرگتر از همه این‌ها به رضایت پروردگار سبحان می‌رسد چنانکه هرگز بر او خشمگین نمی‌شود و در روز قیامت با نگاه کردن به صورت خداوند کریم متلذذ می‌گردند و از فلاکت و بدبختی و فتنه گمراه کنندگان می‌رهد.

5- ایمان به الله تعالی باعث اصلاح اعمال و قبول شدن آن می‌گردد. چیزی که نبودش اعمال را به صاحبش برمی گرداند هرچند زیاد و متنوع باشد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلۡإِيمَٰنِ فَقَدۡ حَبِطَ عَمَلُهُۥ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٥[المائدة: 5]. «هركس به ايمان كافر شود اعمالش نابود مي‌شوند و در آخرت از زيانمندان است» و می‌فرماید: ﴿وَمَنۡ أَرَادَ ٱلۡأٓخِرَةَ وَسَعَىٰ لَهَا سَعۡيَهَا وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِكَ كَانَ سَعۡيُهُم مَّشۡكُورٗا ١٩[الإسراء: 19]. «هركس آخرت را مي‌خواهد و براي آن سعي و تلاش مي‌نمايد درصورت داشتن ايمان سعي و تلاششان مورد حق شناسي واقع مي‌شود».

6- ایمان صحیح به خداوند صاحبش را بر ملتزم بودن به حق و تبعیت از علم و عمل می‌کشاند و بنده آمادگی کامل بدست می‌آورد تا پند و اندرزهای سودمند و عبرتهای مؤثر فرا گیرد و باعث سلامت فطرت، هدف نیکو، مبادرت به کارهای خیر و دوری از محرمات و منکرات و رسیدن به اخلاق پسندیده و خصلت‌های کریمانه و آداب و روش‌های سودمند گردد.

7- ایمان به خداوند پناهگاه مؤمنان در تمام آنچه برای آن‌ها از بدی و نارحتی، امنیت و ترس، اطاعت و معصیت و غیر آن از اموری که به ناچار برای هرکسی از آنان پیش می‌آید، می‌باشد. پس در هنگام خوشحالی و سرور به سوی ایمان به الله پناه می‌برد و خداوند را حمد می‌کند و بر آن شکر می‌گوید و نعمت او را در آنچه دوست دارد بکار می‌برد. در هنگام نارحتی و سختی به سوی ایمان به الله پناهنده می‌شود و با ایمانشان به او متوسل می‌شوند و آنچه از ثواب و پاداش است بر او مترتب می‌گردد. و در هنگام ترس و نارحتی به سوی ایمان به الله می‌روند قلبشان مطمئن می‌شود و ایمانشان زیاد می‌گردد و بر تعظیم پروردگارشان مطمئن هستند و در هنگام طاعت و توفیق انجام اعمال صالح به سوی ایمان به الله می‌روند و به نعمت‌های او بر ایشان اعتراف می‌نمایند و بر تکمیل کردن آن حریص هستند و از خداوند ثبات بر آن و توفیق قبولی آن را مسئلت می‌نمایند. و در هنگام افتادن در گناه و معاصی به سوی ایمان به الله پناه می‌برند و به توبه کردن از آن مبادرت می‌نمایند و از شر و ضررهایش رهایی می‌یابند. پس مؤمنان در تمام تغییرات و تصرفاتشان به سوی ایمان به خداوند یکتا پناهنده می‌شوند.

8- شناخت خداوند به وسیله نام‌ها و صفاتش موجب محبت خداوند در قلب‌ها می‌گردد زیرا نام‌ها و صفات خداوند از هر جهت کامل می‌باشند و نفس‌های بشری بر دوست داشتن فضیلت و کمال سرشته شده‌اند. لذا هنگامی که محبت خداوند در قلب‌ها تحقق یافت جوارح و اعضا به انجام عمل کشیده می‌شوند و حکمتی که خداوند بندگان را به خاطر آن که عبادت است، خلق نمود تحقق می‌یابد.

9- علم به نام‌ها و صفات خداوند باعث یقین پیدا کردن به اینکه خداوند به تنهایی در نیازهای بندگان تصرف دارد و اینکه برای او شریکی نیست، می‌شود و این باعث محقق شدن صدق و راستی و توکل بر خداوند در به دست آوردن مصالح و منافع دینی و دنیوی می‌گردد که در آن رستگاری و کامیابی بنده را به دنبال دارد. هرکس بر خداوند توکل کند خداوند به تنهایی برای او کافی است.

10- اساس داشتن هر معلومی شمردن نام‌های نیکوی پروردگار و شناختن آن است چون تمامی معلومات غیر از خداوند متعال، یا مخلوق یا امر او هستند که آن یا علم به بودنها یا اطلاع از شریعت اوست و نام‌های نیکو مصدر خلق و امرند دو چیزی که بهم مرتبط می‌باشند لذا هرکس نام‌های پروردگار را همانگونه که شایسته یک مخلوق است شمارش نماید همه علوم را برشمرده است.

فصل دوم: بقیه ارکان ایمان

ايمان به ملائكه

مبحث اول: تعریف ملائکه و اینکه خلقتشان از چیست و دارای چه صفات و خصوصیاتی می‌باشند.

تعريف ملائكه

ملائکه جمع ملک است و از (الأَلُوكِ) گرفته شده و به معنی پیغام و رسالت است.

آن‌ها مخلوقی از مخلوقات خداوند هستند، دارای اجسامی نورانی و لطیف می‌باشند که قادرند خود را به شکل‌ها و صورت‌های پاک درآورند. بسیار قوی و نیرومند هستند و می‌توانند سریع جابه جا شوند. تعدادشان بسیار زیاد است و جز خداوند تعدادشان را کسی نمی‌داند. خداوند آن‌ها را برای عبادت خود و اجرای اوامرش انتخاب کرد و برگزید. آن‌ها در هیچ کاری نافرمانی خداوند نمی‌کنند و آنچه را که به آن‌ها امر شده، انجام می‌دهند.

نحوه خلقتشان:

خداوند ملائکه را از نور خلق نمود. از عائشهكروایت است که گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «خُلِقَتْ الْمَلَائِكَةُ مِنْ نُورٍ وَخُلِقَ الْجَانُّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ وَخُلِقَ آدَمُ مِمَّا وُصِفَ لَكُمْ» [101]«خداوند ملائکه را از نور، اجنه را از آتش و آدم را از آنچه برایتان وصف نموده خلق کرد».

[101] صحیح مسلم برقم (2996).

صفاتشان:

در کتاب و سنت صحیح صفات و حقیقت آن‌ها بیان شده است که از آن جمله:

آن‌ها به قدرت و شدت وصف شده‌اند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ وَأَهۡلِيكُمۡ نَارٗا وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُ عَلَيۡهَا مَلَٰٓئِكَةٌ غِلَاظٞ شِدَادٞ[التحریم: 6]. «اي كساني كه ايمان آورده ايد خود و خانواده خود را از آتشي كه هيزم آن انسان و سنگ است، نجات دهيد و بر آن ملائكه‌هايي سخت و شديد گماشته شده‌اند» خداوند در وصف جبریل÷می‌فرماید: ﴿عَلَّمَهُۥ شَدِيدُ ٱلۡقُوَىٰ ٥[النجم: 5]. «صاحب قدرت بسيار علم را به او آموخت» و در وصف او همچنین می‌فرماید: ﴿ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي ٱلۡعَرۡشِ مَكِينٖ ٢٠[التکویر: 20]. «ملائكه‌اي صاحب قوت و قدرتست، و نزد صاحب عرش داراي جاه و منـزلت مي‌باشد».

آن‌ها از بزرگترین مخلوقات و دارای اجسامی بزرگ هستند. در صحیح مسلم از عائشهكروایت است که گفت: از پیامبرصدر مورد معنی این سخن الله تعالی ﴿وَلَقَدۡ رَءَاهُ بِٱلۡأُفُقِ ٱلۡمُبِينِ ٢٣[التکویر: 23]. «به يقين محمدص جبريل را به صورتي آشكار در بالاترين افق ديد» پرسیدم، فرمودند: «إِنَّمَا هُوَ جِبْرِيلُ لَمْ أَرَهُ عَلَى صُورَتِهِ الَّتِي خُلِقَ عَلَيْهَا غَيْرَ هَاتَيْنِ الْمَرَّتَيْنِ رَأَيْتُهُ مُنْهَبِطًا مِنْ السَّمَاءِ سَادًّا عِظَمُ خَلْقِهِ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ» [102]«او جبریل است و من جز دو بار او را بر صورتی که خلق شده، ندیدم. او را دیدم که از آسمان فرود آمد که بزرگی خلقتش بین آسمان و زمین را پر کرده بود» و امام احمد از عبدالله بن مسعودتروایت می‌کند که گفت: «رَأَى رَسُولُ اللَّهِص جِبْرِيلَ فِي صُورَتِهِ وَلَهُ سِتُّ مِائَةِ جَنَاحٍ كُلُّ جَنَاحٍ مِنْهَا قَدْ سَدَّ الْأُفُقَ يَسْقُطُ مِنْ جَنَاحِهِ مِنْ التَّهَاوِيلِ وَالدُّرِّ وَالْيَاقُوتِ مَا اللَّهُ بِهِ عَلِيمٌ» [103]«رسول اللهصجبریل را در صورت حقیقی خودش دید که ششصد بال داشت و هر بال او افق را پوشانیده بود و از بال‌هایش رنگ‌های گوناگون، مروارید و یاقوت آنچه که خداوند به آن علیم است فرو می‌افتاد».

و ابوداود از جابر بن عبداللهبروایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «أُذِنَ لِي أَنْ أُحَدِّثَ عَنْ مَلَكٍ مِنْ مَلَائِكَةِ اللَّهِ مِنْ حَمَلَةِ الْعَرْشِ إِنَّ مَا بَيْنَ شَحْمَةِ أُذُنِهِ إِلَي عَاتِقِهِ مَسِيرَةُ سَبْعِ مِائَةِ عَامٍ» [104]«به من اجازه داده شد تا در مورد ملائکه‌ای از ملائکه‌های حامل عرش صحبت کنم که فاصله بین نرمه گوش تا شانه‌اش مسیر هفتصد سال است».

از جمله صفات دیگر آن‌ها این است که آن‌ها از نظر خلقت و اندازه متفاوتند و بر یک درجه واحد نیستند. بعضی از آن‌ها دو بال، سه بال، چهار بال و بعضی دیگر از آن‌ها ششصد بال دارند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ جَاعِلِ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ رُسُلًا أُوْلِيٓ أَجۡنِحَةٖ مَّثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَۚ يَزِيدُ فِي ٱلۡخَلۡقِ مَا يَشَآءُۚ[فاطر: 1]. «حمد و ستايش از آن خدايي است كه آفريدگار آسمان‌ها و زمين است و ملائكه را پيام رسان فرستادگان بسوي انبياء گردانيده است ملائكه‌هايي كه داراي بالهاي دوگانه و سه گانه و چهارگانه‌اند. در آفريدن هرچه بخواهد مي‌افزايد».

از جمله صفات آن‌ها زیبایی و جمال آن‌ها در بالاترین حد خود است. الله تعالی در حق جبریل÷می‌فرماید: ﴿عَلَّمَهُۥ شَدِيدُ ٱلۡقُوَىٰ ٥ ذُو مِرَّةٖ فَٱسۡتَوَىٰ ٦[النجم: 5-6]. «آن ملائكه بسيار نيرومند او را تعليم داد. داراي عقل فراوان، و رأي صحيح و رسا، و منظري خـوب كه بخلقت كامل (به همان صورتي كه خدا او را بر آن آفريده بود) بر رسول جلوه كرد». ابن عباس می‌فرماید: (ذو مرة: ذو منظر حسن)«ذو مرة یعنی صاحب شکل و صورت زیبا» و قتاده می‌گوید: (ذو خلق طويل حسن)«صاحب خلقتی که زیبایی‌اش بسیار زیاد است».

و الله تعالی از زنانی هنگام رؤیت یوسف÷خبر می‌دهد: ﴿فَلَمَّا رَأَيۡنَهُۥٓ أَكۡبَرۡنَهُۥ وَقَطَّعۡنَ أَيۡدِيَهُنَّ وَقُلۡنَ حَٰشَ لِلَّهِ مَا هَٰذَا بَشَرًا إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا مَلَكٞ كَرِيمٞ ٣١[یوسف: 31]. «هنگامي كه او را ديدند وي را بس شگرف يافتند و دستهاي خود را بريدند و گفتند: منزه است خداوند. اين بشر نيست اين جز ملائكه‌اي بزرگوار چيز ديگري نيست». و آن‌ها این را گفتند زیرا نزد مردم ملائکه با جمال زیبا و خیره کننده وصف شده‌اند.

و از صفات دیگر آن‌ها این است که آن‌ها بزرگوار و والا مقام هستند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿بِأَيۡدِي سَفَرَةٖ ١٥ كِرَامِۢ بَرَرَةٖ ١٦[عبس: 15-16]. «به دست ملائكه‌هايي بزرگوار و نيكوكار و والا مقام» و می‌فرماید: ﴿وَإِنَّ عَلَيۡكُمۡ لَحَٰفِظِينَ ١٠ كِرَامٗا كَٰتِبِينَ ١١[الإنفطار: 10-11]. «البته و يقيناً نگهبان‌هايي براي مراقبت احوال و اعمال شما مأمورند، ملائكه‌هايي كه بزرگوارند و اعمال بندگان را مي‌نويسند».

از جمله صفات آن‌ها حیا می‌باشد. پیامبر جدر حق عثمانتمی‌فرماید: «أَلَا أَسْتَحِي مِنْ رَجُلٍ تَسْتَحِي مِنْهُ الْمَلَائِكَةُ» [105]«آیا از مردی که ملائکه از او شرم می‌کنند، شرم نکنم».

از جمله صفات دیگر آن‌ها علم است. خداوند در خطابش به ملائکه می‌فرماید: ﴿قَالَ إِنِّيٓ أَعۡلَمُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٣٠[البقرة: 30]. «من چيزي مي‌دانم كه شما نمي‌دانيد». الله عزوجل برای ملائکه علم را ثابت می‌کند و برای خودش علمی را ثابت می‌کند که آن‌ها نمی‌دانند. و خداوند در حق جبریل÷می‌فرماید: ﴿عَلَّمَهُۥ شَدِيدُ ٱلۡقُوَىٰ ٥[النجم: 5]. «صاحب قدرت بسيار او را تعليم داد» طبری می‌فرماید: (علم محمدًا صلی الله عليه وسلم هذا القرآن جبريل عليه السلام)«جبریل÷این قرآن را به محمدصیاد داد». و این متضمن وصف جبریل به علم و تعلیم دادن آن است.

و چیزهای دیگری در کتاب و سنت از صفات بزرگ و اخلاق کریمه آن‌ها ثابت است که بر بلندی شأن و منزلت آن‌ها دلالت دارد.

[102] صحیح مسلم برقم (177). [103] مسند الإمام أحمد : (1 / 395)، (6 / 294). قال الحافظ ابن کثیر: إسناده جید [104] سنن أبی داود : (5 / 96)، برقم (4727). قال الهیثمی فی المجمع : رجاله رجال الصحیح. [105] صحیح مسلم برقم (2401).

خصوصيات و ويژگي‌هاي آن‌ها

برای ملائکه ویژگی‌ها و صفاتی است که خداوند به آن‌ها اختصاص داده و بدان وسیله آن‌ها را از جن و انس و سایر مخلوقات متمایز گردانیده است که از آن جمله:

جایگاه آن‌ها در آسمان است و برای اجرای اوامر خداوند در حق مخلوقات به زمین فرود می‌آیند و این حکایت از بلندی جایگاه و مقام آن‌ها دارد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿يُنَزِّلُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ بِٱلرُّوحِ مِنۡ أَمۡرِهِۦ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦٓ[النحل: 2]. «خدا ملائكه را با روح به فرمان خود بر هر كس از بندگانش كه بخواهد فرود مي‌فرستد» و می‌فرماید: ﴿وَتَرَى ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ حَآفِّينَ مِنۡ حَوۡلِ ٱلۡعَرۡشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡۚ[الزمر: 75]. «و ملائكه را مي‌بيني كه پيرامون عرش به ستايش پروردگار به تسبيح مشغولند».

از ابوهریرهتروایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «يَتَعَاقَبُونَ فِيكُمْ مَلائِكَةٌ بِاللَّيْلِ وَمَلائِكَةٌ بِالنَّهَارِ، وَيَجْتَمِعُونَ فِي صَلاةِ الْفَجْرِ وَصَلاةِ الْعَصْرِ، ثمَّ يَعْرُجُ الَّذِينَ بَاتُوا فِيكُمْ، فَيَسْأَلُهُمْ وَهُوَ أَعْلَمُ بِهِمْ: كَيْفَ تَرَكْتُمْ عِبَادِي؟ فَيَقُولُونَ: تَرَكْنَاهُمْ وَهُمْ يُصَلُّونَ، وَأَتَيْنَاهُمْ وَهُمْ يُصَلُّونَ» [106]«ملائکه‌هایی در شب و ملائکه‌هایی دیگر در روز به دنبال هم بر شما وارد می‌شوند. و در هنگام نماز صبح و عصر، با هم جمع می‏شوند. سپس، دسته‌ای که شب را نزد شما سپری کرده‌اند، بسوی عرش الهی می‏روند. خداوند متعال با وجودی که حال بندگانش را بهتر می‏داند، از آنان می‌پرسد: بندگان مرا در چه حالی رها کردید؟ در جواب می‏گویند: پروردگارا! هنگامی که نزد آنان رفتیم و زمانی که از آن‌ها جدا شدیم، مشغول نماز خواندن و عبادت بودند». نصوص در این باره بسیار است و گنجاندن همه آن‌ها در اینجا مشکل است.

از جمله ویژگی‌های آنان این است که به مؤنث وصف نمی‌شوند. خداوند آن را بر کافران انکار می‌کند: ﴿وَجَعَلُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ ٱلَّذِينَ هُمۡ عِبَٰدُ ٱلرَّحۡمَٰنِ إِنَٰثًاۚ أَشَهِدُواْ خَلۡقَهُمۡۚ سَتُكۡتَبُ شَهَٰدَتُهُمۡ وَيُسۡ‍َٔلُونَ ١٩[الزخرف: 19]. «و ملائكه را كه بندگان رحمان هستند مؤنث قرار مي‌دهند. آيا در خلقت آن‌ها حضور داشتند؟ گواهي آن‌ها بزودي نوشته مي‌شود و از ايشان پرسيده مي‌شود» و می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ لَيُسَمُّونَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ تَسۡمِيَةَ ٱلۡأُنثَىٰ ٢٧[النجم: 27]. «كساني كه به روز آخرت ايمان ندارند ملائكه را در نامگذاري مؤنث نام مي‌نهند».

از جمله ویژگی‌های آنان این است که در هیچ کاری نافرمانی خداوند نمی‌کنند. و هیچ گناهی به دلشان خطور نمی‌کند بلکه خداوند آن‌ها را بر طاعت خود و اجرای اوامرش آفرید کما اینکه الله تعالی می‌فرماید: ﴿لَّا يَعۡصُونَ ٱللَّهَ مَآ أَمَرَهُمۡ وَيَفۡعَلُونَ مَا يُؤۡمَرُونَ ٦[التحریم: 6]. «آنان از دستورات خداوند سرپيچي نمي‌كنند و به دستورات او عمل مي‌كنند» و همچنین می‌فرماید: ﴿لَا يَسۡبِقُونَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ وَهُم بِأَمۡرِهِۦ يَعۡمَلُونَ ٢٧[الأنبیاء: 27]. «هميشه گفتار ايشان بعد از گفتار خداست، هميشه مطيع فرمان خداي خود هستند».

از جمله ویژگی‌های دیگر آن‌ها این است که از عبادت خداوند سست و خسته نمی‌شوند. خداوند می‌فرماید: ﴿وَمَنۡ عِندَهُۥ لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِهِۦ وَلَا يَسۡتَحۡسِرُونَ ١٩ يُسَبِّحُونَ ٱلَّيۡلَ وَٱلنَّهَارَ لَا يَفۡتُرُونَ ٢٠[الأنبیاء: 19-20]. «و كساني كه نزد اويند از عبادت تكبر نمي‌ورزند شبانه روز بي‌آنكه سستي ورزند تسبيح خداوند مي‌كنند» و در آیه دیگری می‌فرماید: ﴿فَإِنِ ٱسۡتَكۡبَرُواْ فَٱلَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ يُسَبِّحُونَ لَهُۥ بِٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَهُمۡ لَا يَسۡ‍َٔمُونَ۩ ٣٨[فصلت: 38]. «اگر آن‌ها تكبر ورزيدند كساني كه در پيشگاه پروردگار تو هستند شبانه روز او را تسبيح مي‌گويند و خسته نمي‌شوند».

این‌ها بعضی از خصوصیات ملائکه بود که خداوند تنها به آن‌ها اختصاص داده است. و در یک جمله اینکه ملائکه از جنس دیگری هستند. اصل خلقت و بوجود آمدنشان با جن و انس فرق می‌کند. کما اینکه هر یک از انسان‌ها و اجنه خصوصیات مخصوص به خود دارند که هرکدام از آن‌ها به وسیله آن از دیگری تمییز داده می‌شود و الله اعلم.

[106] صحیح البخاری برقم (555) وصحیح مسلم برقم (632).

مبحث دوم: جایگاه ایمان به ملائکه، کیفیت و دلایل آن

منزلت ايمان به آن‌ها:

ایمان به ملائکه یکی از ارکان ایمان در دین اسلام می‌باشد. و ایمان جز به وسیله آن متحقق نمی‌گردد و خداوند در کتابش بر آن تصریح کرده و پیامبر جدر سنتش از آن خبر داده است.

الله تعالی می‌فرماید: ﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ كُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ[البقرة: 285]. «پيامبر و مؤمنان به آنچه به سوي او از جانب پروردگار نازل شده ايمان دارند و همگي به الله، ملائكه، كتاب‌ها و پيامبران ايمان دارند». خداوند خبر داده که ایمان به ملائکه همراه با بقیه ارکان ایمان که بر پیامبرش نازل کرده بر او و امتش واجب می‌باشد و آن‌ها باید فرمانبردار باشند.

و در آیه دیگری می‌فرماید: ﴿۞لَّيۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلۡكِتَٰبِ وَٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ[البقرة: 177]. «نيكي اين نيست كه روي خود را به سوي مشرق و مغرب كنيد بلكه نيكي اين است كه به الله، روز آخرت، ملائكه، كتاب‌ها و پيامبران ايمان داشته باشيد.» ایمان به این خصائل را نیکی نام نهاده است و - نیکی اسمی است که برای تمام خیرها بکار می‌رود- و این چیزهای ذکر شده اصول و شالوده اعمال صالح و ارکان ایمان هستند که از آن سایر شعب جدا می‌شود.

همچنانکه الله عزوجل خبر داده هرکس به آن ارکان کافر شود به خداوند کفر ورزیده است. می‌فرماید: ﴿وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا ١٣٦[النساء: 136]. «و هركس به الله، ملائكه، كتاب‌ها، پيامبران و روز آخرت كافر شود در گمراهي بسيار دوري افتاده است.» کفر را بر کسی که این ارکان را انکار کند اطلاق می‌کند و آن‌ها را به گمراهی بسیار دوری وصف می‌نماید. این دلیل است بر اینکه ایمان به ملائکه رکن عظیمی از ارکان ایمان می‌باشد و هرکس آن را ترک کند از امت اسلام خارج می‌گردد.

سنت نیز بر آن دلالت دارد. در حدیثی که امام مسلم در صحیحش از عمر بن خطابتکه مشهور به حدیث جبریل است، آمده که رسول اللهصمی‌فرماید: «بَيْنَمَا نَحْنُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ذَاتَ يَوْمٍ إِذْ طَلَعَ عَلَيْنَا رَجُلٌ شَدِيدُ بَيَاضِ الثِّيَابِ شَدِيدُ سَوَادِ الشَّعَرِ لَا يُرَى عَلَيْهِ أَثَرُ السَّفَرِ وَلَا يَعْرِفُهُ مِنَّا أَحَدٌ حَتَّى جَلَسَ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَأَسْنَدَ رُكْبَتَيْهِ إِلَى رُكْبَتَيْهِ وَوَضَعَ كَفَّيْهِ عَلَى فَخِذَيْهِ وَقَالَ يَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْنِي عَنْ الْإِسْلَامِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْإِسْلَامُ أَنْ تَشْهَدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَتُقِيمَ الصَّلَاةَ وَتُؤْتِيَ الزَّكَاةَ وَتَصُومَ رَمَضَانَ وَتَحُجَّ الْبَيْتَ إِنْ اسْتَطَعْتَ إِلَيْهِ سَبِيلًا قَالَ صَدَقْتَ قَالَ فَعَجِبْنَا لَهُ يَسْأَلُهُ وَيُصَدِّقُهُ قَالَ فَأَخْبِرْنِي عَنْ الْإِيمَانِ قَالَ أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَتُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ خَيْرِهِ وَشَرِّهِ قَالَ صَدَقْتَ قَالَ فَأَخْبِرْنِي عَنْ الْإِحْسَانِ قَالَ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ قَالَ فَأَخْبِرْنِي عَنْ السَّاعَةِ قَالَ مَا الْمَسْئُولُ عَنْهَا بِأَعْلَمَ مِنْ السَّائِلِ قَالَ فَأَخْبِرْنِي عَنْ أَمَارَتِهَا قَالَ أَنْ تَلِدَ الْأَمَةُ رَبَّتَهَا وَأَنْ تَرَى الْحُفَاةَ الْعُرَاةَ الْعَالَةَ رِعَاءَ الشَّاءِ يَتَطَاوَلُونَ فِي الْبُنْيَانِ قَالَ ثُمَّ انْطَلَقَ فَلَبِثْتُ مَلِيًّا ثُمَّ قَالَ لِي يَا عُمَرُ أَتَدْرِي مَنْ السَّائِلُ قُلْتُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ فَإِنَّهُ جِبْرِيلُ أَتَاكُمْ يُعَلِّمُكُمْ دِينَكُمْ» [107]«روزی ما نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم نشسته بودیم، مردی بر ما وارد شد که جامه بسیار سفیدی بر تن داشت، و موهای سرش بسیار سیاه، و کسی از ما او را نمی‌شناخت، و هیچ اثر سفر بر او نبود که بگوییم از جایی دور آمده است، تا این که نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم نشست، و دو زانوی خود را به دو زانوی پیامبر صلی الله علیه وسلم چسباند، و دو دستش را بر دو ران او صلی الله علیه وسلم نهاد، وگفت: ای محمد! مرا از اسلام خبر ده.

پیامبر صلی الله علیه وسلم در پاسخ فرمود: اسلام عبارت است از این که گواهی دهی و یقین داشته باشی، معبودی به حق جز خدای یکتا نیست، و آن که محمد فرستاده خداست، و نماز برپا داری، و زکات بدهی، و روزه[ماه مبارک] رمضان را بگیری، و اگر توانایی بدنی و مالی و توشه راه و وسیله‌ای برای سفر داشته باشی حج خانه خـدا کنی.آن مرد گفت: راست گفتی.

ما به شگفت آمدیم که از رسول اکرم صلی الله علیه وسلم سؤال می‌کند (در حالی که سؤال، علامت ندانستن است) و تصدیق می‌نماید (در حالی که تصدیق نشانه دانستن است). گفت: پس مرا از ایمان خبر ده، ایشان فرمودند: ایمان عبارت است از این که ایمان بیاوری به یگانگی خدا، و ایمان بیاوری به ملائکه خدا، و ایمان بیاوری به پیامـبران خـدا، و ایمان بیاوری به روز قیامت، و ایمان بیاوری به سرنوشت؛ (یعنی تقدیر)، و ایمان بیاوری به خیر و شر آن.آن مرد گفت: راست گفتی.

گفت: مرا از احسان و نیکوکاری خبر ده، فرمود: نیکوکاریی عبارتست از اینکه چنان خدا را بندگی کنی گویا او را می‌بینی، و اگر تو او را نمی‌بینی، یقین بدار که او تو را می‌بیند. گفت مرا از روز قیامت خبر ده، فرمود: پرسیده شده (در این مسأله) داناتر از سؤال کننده نیست، آن مرد گفت: پس مرا از نشانه‌های قیامت باخبر ساز، فرمود: آنکه کنیز آقایش را بزاید، (یعنی مادران را خوار و حقیر شمارنـد و خود را آقای مادر بدانند). و آنکه پا و تن برهنگان بینوا، و چوپان گوسفندان را ببینی که به برافراشتن کاخ (و زیاده روی در ساختمان) بپردازند. پس آن مرد رفت، و من چندی نشستم، و رسول اللهصفرمودند: ای عمر! میدانی که سؤال کننده چه کسی بود؟ گفتم: خدا و رسول خدا بهتر می‌دانند، فرمود: او جبریل بود، که آمده بود (تا با پرسش و پاسخ کردنش) دینتان را به شما بیاموزد».

این حدیث بزرگ مشتمل بر اصول دین و تمام درجات آن بود و آن تنها منهجی است که در تعلیم این دین بر اساس پرسش و پاسخ بین فرستاده ملکی و افضل ملائکه‌ها، جبریل÷، و بین رسول بشر، افضل انسان‌ها و آن محمد صلی الله علیه وسلم است. بر مسلمانان شایسته است که این حدیث عظیم را محافظت نمایند و منهجشان را در یادگیری و تعلیم دادن از آن فرا بگیرند همانگونه که سلفشبر آن بودند. و در حدیث، ایمان به ملائکه به عنوان رکنی از ارکان ایمان می‌باشد که مقصود و هدف ما در اینجا همین است… والله اعلم.

[107] صحیح مسلم برقم (8).

كيفيت و چگونگي ايمان به ملائكه

ایمان به ملائکه متضمن کارهایی است که بنده باید آن‌ها را درک کند و بفهمد تا ایمان به ملائکه در او تحقق پیدا کند و آن عبارتند از:

1- اعتراف و تصدیق به وجود آن‌ها کما اینکه نصوصی که پیشتر آورده شد دلالت دارد بر اینکه ایمان به آن‌ها رکنی از ارکان ایمان است که ایمان جز با آن تحقق پیدا نمی‌کند.

2- ایمان به اینکه تعداد آن‌ها زیاد است و جز خداوند کسی تعداد آن‌ها را نمی‌داد. همانگونه که نصوص بر آن دلالت دارند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَمَا يَعۡلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَۚ[المدثر: 31]. یعنی اینکه به خاطر زیاد بودنشان، تعداد سربازان پروردگارت را جز خود او کسی نمی‌داند. تعدادی از سلف آن را گفته‌اند.

و در حدیث طولانی اسراء که شیخین از حدیث مالک بن صعصعهتروایت کرده‌اند که پیامبر جفرمودند: (... «ثُمَّ رُفِعَ لِي الْبَيْتُ الْمَعْمُورُ فَقُلْتُ يَا جِبْرِيلُ مَا هَذَا قَالَ هَذَا الْبَيْتُ الْمَعْمُورُ يَدْخُلُهُ كُلَّ يَوْمٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ إِذَا خَرَجُوا مِنْهُ لَمْ يَعُودُوا فِيهِ آخِرُ مَا عَلَيْهِمْ» [108]«سپس بیت المعمور را به من نشان دادند گفتم: ای جبریل این چیست؟ گفت: این بیت المعمور است. هر روز هفتاد هزار ملائکه داخل آن می‌شوند و هنگامی که از آن خارج می‌شوند دیگر برای بار دیگر در آن باز نمی‌گردند».

و در صحیح مسلم از عبدالله بن مسعودتروایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «يُؤْتَى بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لَهَا سَبْعُونَ أَلْفَ زِمَامٍ مَعَ كُلِّ زِمَامٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ يَجُرُّونَهَا» [109]«در آن روز جهنم را در حاليكه داراي هفتاد هزار افسار است مي‌آورند و هر افسار را هفتاد هزار ملائكه مي‌كشند.» این دو حدیث دلالت دارد بر اینکه تعداد ملائکه زیاد است. هنگامی که هر روز هفتاد هزار ملائکه داخل بیت المعمور می‌شوند سپس دیگر به آن برنمی گردند و ملائکه‌های دیگر غیر از آن‌ها می‌آیند (بر زیاد بودن آن‌ها دلالت دارد زیرا تعدادشان آن قدر زیاد است که دیگر نوبت آن‌ها نمی‌شود که برگردند). و جهنم در روز قیامت به وسیله این تعداد از ملائکه آورده می‌شود. پس حال ملائکه‌های دیگر باید چگونه باشد که به کارهای دیگر مشغول هستند و تعداد آن‌ها را جز خالقشان تبارک و تعالی کسی نمی‌داند.

3- اعتراف به مقام و منزلت و کرامت و شرافت آن‌ها نزد خداوند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَلَدٗاۗ سُبۡحَٰنَهُۥۚ بَلۡ عِبَادٞ مُّكۡرَمُونَ ٢٦ لَا يَسۡبِقُونَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ وَهُم بِأَمۡرِهِۦ يَعۡمَلُونَ ٢٧[الأنبیاء: 26-27]. «و گفتند خداوند فرزندي اتخاذ نموده، خداوند از اين گفته پاك و منزه است، بلكه آنان همه بندگان گرامي خدا هستند، در گفتار بر خداوند پيشي نمي‌گيرند و دستورش را انجام مي‌دهند» و می‌فرماید: ﴿بِأَيۡدِي سَفَرَةٖ ١٥ كِرَامِۢ بَرَرَةٖ ١٦[عبس: 15-16]. «به دست ملائكه‌هايي بزرگوار و نيكوكار و والا مقام» آن‌ها را به اینکه نزد خداوند گرامی و والا مقام هستند وصف می‌کند. و الله تعالی در حقشان می‌فرماید: ﴿فَٱلَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ يُسَبِّحُونَ لَهُۥ بِٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَهُمۡ لَا يَسۡ‍َٔمُونَ۩ ٣٨[فصلت: 38]. «كساني كه در پيشگاه پروردگارت هستند شبانه روز او را تسبيح مي‌گويند و خسته نمي‌شوند». خداوند آن‌ها را اینگونه وصف می‌کند که بخاطر شرافت و بزرگیشان است که نزد او هستند. همراه با مقام بندگی برای او بدون هیچگونه خستگی و سستی‌ای. همانگونه که خداوند به آن‌ها در جاهای متعددی از کتابش سوگند می‌خورد و این به خاطر شرافتشان نزد اوست. خداوند می‌فرماید: ﴿وَٱلصَّٰٓفَّٰتِ صَفّٗا ١ فَٱلزَّٰجِرَٰتِ زَجۡرٗا ٢ فَٱلتَّٰلِيَٰتِ ذِكۡرًا ٣[الصافات: 1-3]. «سوگند به صف بستگان كه صف بسته‌اند؛ به زجر كنندگان كه به سختي زجر مي‌دهند؛ و به تلاوت كنندگان آيات خداوند». و می‌فرماید: ﴿فَٱلۡفَٰرِقَٰتِ فَرۡقٗا ٤ فَٱلۡمُلۡقِيَٰتِ ذِكۡرًا ٥ عُذۡرًا أَوۡ نُذۡرًا ٦[المرسلات: 4-6]. «سوگند به آن‌ها كه جدا كننده و القا كننده وحي هستند». و شواهد بر اکرام ملائکه و تنوع اسلوب‌ها و شیوه‌ها از کتاب خداوند بسیار است که بر صاحبان تحقیق از آنچه بیان آن در شرع خداوند قطعی شده است، پوشیده نیست. والله اعلم.

4- باید به فضل و منزلت بعضی از آن‌ها بر بعضی دیگر که نصوص بر آن دلالت دارد، اعتقاد داشت: ﴿ٱللَّهُ يَصۡطَفِي مِنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ رُسُلٗا وَمِنَ ٱلنَّاسِۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعُۢ بَصِيرٞ ٧٥[الحج: 75]. «خداوند از ملائكه و انسان‌ها رسولاني را برمي گزيد. همانا خداوند شنواي بيناست» و می‌فرماید: ﴿لَّن يَسۡتَنكِفَ ٱلۡمَسِيحُ أَن يَكُونَ عَبۡدٗا لِّلَّهِ وَلَا ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ ٱلۡمُقَرَّبُونَۚ[النساء: 172]. «مسيح و ملائكه مقرب از اينكه بنده‌اي براي خدا باشند ابا ندارند». این آیات ما را آگاه می‌کنند به اینکه کسانی از آن‌ها به رسالت برگزیده شده و مقرب می‌باشند که همین بر فضیلت آن‌ها بر دیگران دلالت می‌نماید. برترین ملائکه: مقربان همراه حاملان عرش هستند. افضل مقربین، سه ملائکه هستند که ذکر آن‌ها در دعای پیامبر صلی الله علیه وسلم که به وسیله آن نماز شب را شروع می‌کرد موجود است. می‌فرمود: «اللهم رب جبريل وميكائيل وإسرافيل فاطر السماوات والأرض عالم الغيب والشهادة»..) [110]«ای پروردگار جبریل، میکائیل و اسرافیل ای برپا دارنده آسمان‌ها و زمین، ای کسی که بر نهان و آشکار خبر داری…».

و افضل این سه نفر جبریل÷می‌باشد که او مسئول وحی است و شرف و بزرگی او به خاطر بزرگی و شرافت وظیفه‌اش می‌باشد. خداوند در کتابش به آنچه که دیگر ملائکه را با آن ذکر ننموده از او یاد کرده است و با اشرفترین نام‌ها او را نام می‌برد و به زیباترین صفات او را وصف می‌نماید. از اسم‌های او روح است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿نَزَلَ بِهِ ٱلرُّوحُ ٱلۡأَمِينُ ١٩٣[الشعراء: 193]. «قرآن را خداي يكتا بوسيله جبريل، الروح الأمين نازل فرمود» و می‌فرماید: ﴿تَنَزَّلُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَٱلرُّوحُ فِيهَا[القدر: 4]. «در آن (شب قدر) ملائكه و روح فرود مي‌آيند». این اسم (روح) به صورت اضافه تشریفی به الله تعالی مضاف شده است. می‌فرماید: ﴿فَأَرۡسَلۡنَآ إِلَيۡهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرٗا سَوِيّٗا ١٧[مریم: 17]. «روح خود را به سوي او فرستاديم تا به شكل بشري خوش اندام بر او نمايان شد». و آن به قدس اضافه شده ﴿قُلۡ نَزَّلَهُۥ رُوحُ ٱلۡقُدُسِ مِن رَّبِّكَ[النحل: 102]. است: «بگو آن را روح القدس از نزد پروردگارت به حق فرود آورده است». قول صحیح در میان مفسرین این است که القدس، خداوند است. و از آنچه که در وصف او (جبریل) آمده است این آیات می‌باشد: ﴿إِنَّهُۥ لَقَوۡلُ رَسُولٖ كَرِيمٖ ١٩ ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي ٱلۡعَرۡشِ مَكِينٖ ٢٠ مُّطَاعٖ ثَمَّ أَمِينٖ ٢١[التکویر: 19-21]. «همانا قرآن كلام رسول گرامي است كه نزد صاحب عرش با قدرت است، و فرمانده ملائكه و امين وحي خداست» و می‌فرماید: ﴿عَلَّمَهُۥ شَدِيدُ ٱلۡقُوَىٰ ٥ ذُو مِرَّةٖ فَٱسۡتَوَىٰ ٦[النجم: 5-6]. «صاحب قدرت بسيار علم را به او آموخت. داراي توان و نيرو در مقابلش ايستاد». الله تعالی او را به فرستاده و رسول و اینکه نزد او کریم و بزرگوار است وصف نموده و صاحب قدرت و مقام نزد پروردگار سبحان و فرمانده در آسمان‌ها و امین وحی و مظهر زیبایی است.

5- دوست داشتن ملائکه و دوری از دشمنی کردن با آن‌ها. به خاطر این سخن الله تعالی که می‌فرماید: ﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ[التوبة: 71]. «مردان و زنان مؤمن دوستدار يكديگرند». این آیه شامل ملائکه هم می‌گردد زیرا آن‌ها دائماً به طاعت و عبادت پروردگارشان مشغولند همانگونه که خداوند از حال آن‌ها خب ﴿لَّا يَعۡصُونَ ٱللَّهَ مَآ أَمَرَهُمۡ وَيَفۡعَلُونَ مَا يُؤۡمَرُونَ ٦[التحریم: 6].ر می‌دهد: «آنان از دستورات خدا سرپيچي نمي‌كنند و به دستورات او عمل مي‌نمايند» و الله جل جلاله از دوست داشتن ملائکه برای پیامبرش و مؤمنان خبر می‌دهد: ﴿وَإِن تَظَٰهَرَا عَلَيۡهِ فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ مَوۡلَىٰهُ وَجِبۡرِيلُ وَصَٰلِحُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ[التحریم: 4]. «اگر بر عليه او به يكديگر كمك كنيد در حقيقت خداوند خود مولاي اوست و جبريل و صالح مؤمنان ياور او هستند.» و می‌فرماید: ﴿هُوَ ٱلَّذِي يُصَلِّي عَلَيۡكُمۡ وَمَلَٰٓئِكَتُهُۥ لِيُخۡرِجَكُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۚ[الأحزاب: 43]. «او كسي است كه بر شما درود مي‌فرستد و ملائكه نيز بر شما درود مي‌فرستند تا شما را از تاريكي‌ها به سوي روشنايي برآورد» و می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ[فصلت: 30]. «كساني كه گفتند پروردگار ما الله است سپس بر آن استقامت نمودند بر آن‌ها ملائكه فرود مي‌آيند و مي‌گويند نترسيد و غمگين مباشيد». پس بر مؤمنان واجب است که ملائکه را دوست داشته باشند برای اینکه آن‌ها دوستدار، نصرت دهنده، تأیید کننده و استغفار کننده برایشان می‌باشند. و خداوند از دشمنی ملائکه ما را بر حذر می‌دارد؛ می‌فرمایند: ﴿مَن كَانَ عَدُوّٗا لِّلَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَجِبۡرِيلَ وَمِيكَىٰلَ فَإِنَّ ٱللَّهَ عَدُوّٞ لِّلۡكَٰفِرِينَ ٩٨[البقرة: 98]. «هر كس با خدا، ملائكه، پيامبران او، جبريل و ميكائيل دشمني كند و دشمن باشد (محققاً چنين كسي كافر خواهد بود) و خداوند هم دشمن كافران است». پس خداوند ما را باخبر می‌گرداند که دشمنی با ملائکه موجب دشمنی و عداوت الله تعالی و خشم و غضب اوست. زیرا آن‌ها (ملائکه) اوامر و احکام پروردگار را صادر می‌کنند پس کسی که دشمن آن‌ها باشد دشمن پروردگارش است.

6- اعتقاد به اینکه ملائکه مخلوقی از مخلوقات خداوند هستند و حق تصرف در خلق کردن، تدبیر و امور در شأن آن‌ها نیست بلکه آن‌ها سربازی از سربازان الله تعالی هستند که هرآنچه را خداوند به آن‌ها امر کند انجام می‌دهند و همه امور بدست الله است و او شریکی ندارد.

جایز نیست چیزی از انواع عبادت را برای آن‌ها اختصاص داد بلکه واجب است برای خالقشان و خالق تمام مخلوقات در عبادت اخلاص داشت؛ خالقی که در ربوبیت و الوهیت شریکی ندارد و برای او در اسماء و صفاتش مثل و مانندی نیست. و الله تعالی از زبان گوینده آن می‌فرماید: ﴿وَلَا يَأۡمُرَكُمۡ أَن تَتَّخِذُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ وَٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ أَرۡبَابًاۗ أَيَأۡمُرُكُم بِٱلۡكُفۡرِ بَعۡدَ إِذۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ ٨٠[آل عمران: 80]. «به شما امر نمي‌شود كه ملائكه و پيامبران را به خدايي بگيريد آيا بعد از اينكه شما مسلمان شديد شما را به كفر دستور مي‌دهد؟» و می‌فرماید: ﴿وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَلَدٗاۗ سُبۡحَٰنَهُۥۚ بَلۡ عِبَادٞ مُّكۡرَمُونَ ٢٦ لَا يَسۡبِقُونَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ وَهُم بِأَمۡرِهِۦ يَعۡمَلُونَ ٢٧ يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ وَلَا يَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ وَهُم مِّنۡ خَشۡيَتِهِۦ مُشۡفِقُونَ ٢٨ ۞وَمَن يَقُلۡ مِنۡهُمۡ إِنِّيٓ إِلَٰهٞ مِّن دُونِهِۦ فَذَٰلِكَ نَجۡزِيهِ جَهَنَّمَۚ كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلظَّٰلِمِينَ ٢٩[الأنبیاء: 26-29]. «و گفتند خداوند فرزندي اتخاذ نموده، خداوند از اين گفته پاك و منزه است، بلكه آنان همه بندگان گرامي خدا هستند در گفتار بر او پيشي نمي‌گيرند و دستورش را انجام مي‌دهند، گذشته و آينده آن‌ها را مي‌داند جز براي كسي كه خداوند انتخاب نموده شفاعت نمي‌كنند، و آن‌ها از طرف خداوند بيمناكند و هركس از آنان بگويد من نيز جز او معبودي هستم او را به دوزخ كيفر مي‌دهيم. سزاي كافران را اينگونه مي‌دهيم». خداوند خبر می‌دهد که به عبادت آن‌ها امر نشده و چگونه به عبادت آن‌ها امر می‌شود در حالیکه آن، کفر به الله تعالی است سپس خداوند ادعای کسانی که به گمان خود ملائکه را دختران خداوند می‌دانند باطل نموده و خودش را از آن منزه می‌گرداند و بیان می‌کند که آن‌ها بندگانی صاحب کرامت هستند که دستورات خداوند را بدون کم و کاست انجام می‌دهند و از ترس او بیمناکند و آن‌ها مالک شفاعت برای کسی نیستند و برای کسی شفاعت نمی‌کنند مگر برای کسانی از اهل توحید که خداوند به آن راضی باشد سپس آیه را با بیان اینکه سزای هرکس از آن‌ها که ادعای الوهیت کند جهنم می‌باشد به پایان می‌رساند. آنگاه آشکار نموده که آن‌ها بندگانی بلند همتند که قادر به تغییر و تبدیل یا قدرتی برای آن‌ها جز به وسیله پروردگار و خالقشان نیست.

7- ایمان به ملائکه‌هایی که نامشان در کتاب و سنت آمده است مانند جبریل، میکائیل، اسرافیل، مالک، هاروت و ماروت، رضوان، منکر و نکیر، و کسانی که در اسامی آن‌ها در نصوص بیان شده واجب است. و همچنین ایمان به آنچه نصوص از آن با وصف خبر داده است: مانند رقیب و عتید (مراقب و نگهبان)، یا به وسیله وظیفه آن‌ها مانند ملک الموت (ملائکه مرگ) و ملک الجبال (ملائکه کوه‌ها) یا آنچه را که نصوص به ذکر وظایفشان بصورت مجمل می‌پردازد مانند: حملة العرش (حمل کنندگان عرش) و الکرام الکاتبین (نویسندگان بزرگوار) و الموکلین بحفظ الخلق (مسئول حفظ خلق)، الموكلين بحفظ الاجنة و الارحام (مسئول حفظ بچه‌های داخل رحم)، طواف البیت المعمور (ملائکه مسئول طواف بیت المعمور)، ملائكة السياحين (ملائکه‌هایی که در زمین می‌گردند) و ملائکه‌های دیگری که الله و رسولش جاز آن خبر داده‌اند.

پس واجب است که به صورت مفصل به تمام آن‌هایی که ذکرشان با نام و صفت و وظایف در اخبار آمده ایمان داشته باشیم و تمام آنچه را که بیانش در ادامه بحث ان شاء الله خواهد آمد، تصدیق کنیم.

در یک جمله باید گفت باید معتقد به تمام چیزهایی باشیم که نصوص شرعی در مورد ملائکه کرام بدان ناطق است. والله تعالی اعلم.

[108] صحیح البخاری برقم (3207)، ومسلم برقم (164)، واللفظ لمسلم. [109] صحیح مسلم برقم (2842). [110] رواه الإمام أحمد فی المسند : 6 / 156، والنسائی فی السنن : 3 / 173، برقم (1625)، ونحوهما مسلم فی الصحیح، برقم (770)، وابن ماجه، برقم (1357).

مبحث سوم: وظایف ملائکه

ملائکه لشکری از لشکریان الله تعالی هستند و خداوند بسیاری از اعمال بزرگ را به آن‌ها سپرده است. وظایف آن‌ها بزرگ است و بخشیدن قدرت به آن‌ها بر تأیید آن صحه می‌گذارد. و بر اساس شأن و مقامشان کارهایی به آن‌ها واگذار کرده است: از آن‌ها جبریل مسئول وحی از طرف الله تعالی به سوی پیامبران عليهم الصلاة و السلام می‌باشد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿نَزَلَ بِهِ ٱلرُّوحُ ٱلۡأَمِينُ ١٩٣ عَلَىٰ قَلۡبِكَ لِتَكُونَ مِنَ ٱلۡمُنذِرِينَ ١٩٤ بِلِسَانٍ عَرَبِيّٖ مُّبِينٖ ١٩٥[الشعراء: 193-195]. «خداوند يكتا قرآن را بوسيله الروح الأمين بر دل تو فرود آورد و به زبان تو كه زبان عربي فصيح و آشكار است قرار داد تا قوم خود را بوسيله قرآن از عذاب خدا بترساني و به راه ايمان و تقوا برساني». قبلاً اشاره گردید که او افضل ملائکه و گرامی‌ترین آن‌ها نزد خداوند است و خداوند او را با دو صفت قوت و ادای امانت مهم (وحی الهی به پیامبران) وصف کرده است.

و پیامبرصجز دو بار او را بر صورتی که خلق شده ندیده است و بقیه اوقات بر صورت مردی می‌آمد. یک بار او را در افق از ناحیه شرق دید و در این باره الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ رَءَاهُ بِٱلۡأُفُقِ ٱلۡمُبِينِ ٢٣[التکویر: 23]. «به يقين محمدص جبريل را به صورتي آشكار در بالاترين افق ديد» و بار دوم، شب اسرا در آسمان دید و الله تعالی اینگونه از آن خبر داده است: ﴿وَلَقَدۡ رَءَاهُ نَزۡلَةً أُخۡرَىٰ ١٣ عِندَ سِدۡرَةِ ٱلۡمُنتَهَىٰ ١٤ عِندَهَا جَنَّةُ ٱلۡمَأۡوَىٰٓ ١٥[النجم: 13-15]. «و يك بار ديگر هم او را مشاهده كرد، و در نزد درخت سدرة كه بهشت پروردگار همانجاست».

و در صحیح مسلم از عائشهكروایت است که او از رسول اللهصدر تفسیر دو آیه‌ای که آورده شد سؤال نمود و ایشان فرمودند: «إِنَّمَا هُوَ جِبْرِيلُ لَمْ أَرَهُ عَلَى صُورَتِهِ الَّتِي خُلِقَ عَلَيْهَا غَيْرَ هَاتَيْنِ الْمَرَّتَيْنِ رَأَيْتُهُ مُنْهَبِطًا مِنْ السَّمَاءِ سَادًّا عِظَمُ خَلْقِهِ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ» [111]«او جبریل است که او را به صورت اصلی خودش جز دو بار ندیدم. او را دیدم که از آسمان فرود آمد که بزرگی خلقتش بین آسمان و زمین را پر کرده بود».

و از ملائکه میکائیل÷مسئول باران و نباتات است و ذکر او در قران آمده است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿مَن كَانَ عَدُوّٗا لِّلَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَجِبۡرِيلَ وَمِيكَىٰلَ فَإِنَّ ٱللَّهَ عَدُوّٞ لِّلۡكَٰفِرِينَ ٩٨[البقرة: 98]. «هر كس با خدا، ملائكه، پيامبران او، جبريل و ميكائيل دشمني كند و دشمن باشد (محققاً چنين كسي كافر خواهد بود) و خداوند هم دشمن كافران است» و او صاحب مقام و منزلت بزرگی نزد پروردگار است برای همین خداوند اینجا او را با جبریل بصورت خاص آورده و بر ملائکه عطف نموده است با اینکه از جنس آن‌ها هستند بخاطر شرف و بزرگی شان اینچنین شده است. و از قبیل عطف خاص بر عموم است. همچنین در سنت نیز همانگونه که جلوتر گفته شد در دعای پیامبرصدر نماز شب آمده که می‌فرمود: «اللهم رب جبريل وميكائيل وإسرافيل»..) [112]«ای پروردگار جبریل، میکائیل و اسرافیل …». به خاطر همین علما این سه ملائکه را افضل تمام ملائکه‌ها می‌دانند.

و از ایشان اسرافیل÷مسئول صور است و او سومین ملائکه افضل است که ذکر آن پیشتر آمد. او یکی از حاملان عرش است. صور به معنی شیپور بزرگ است که در آن می‌دمند. امام احمد در مسندش از عبدالله بن عمرو بن عاصبروایت می‌کند که: «جَاءَ أَعْرَابِيٌّ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ مَا الصُّورُ قَالَ قَرْنٌ يُنْفَخُ فِيهِ» [113]«اعرابی پیش پیامبر صلی الله علیه وسلم آمد و گف: صور چیست؟ ایشان فرمودند: شاخی است که در آن می‌دمند».

و امام احمد و ترمذی از ابوسعید خدریتروایت می‌کنند که پیامبر جفرمودند: «كَيْفَ أَنْعَمُ وَقَدْ الْتَقَمَ صَاحِبُ الْقَرْنِ الْقَرْنَ وَحَنَى جَبْهَتَهُ وَأَصْغَى سَمْعَهُ يَنْظُرُ مَتَى يُؤْمَرُ قَالَ الْمُسْلِمُونَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا نَقُولُ قَالَ قُولُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنَا» [114]«چگونه شما شاد و خوشحالید در حالیکه صاحب شاخ آن را به دهان گرفته و گوش فرا داده و منتظر است که چه وقت خداوند به او دستور می‌دهد در آن بدمد؟ مسلمانان گفتند: ای رسول خدا ما چه بگوییم؟ فرمود: بگویید حسبنا الله ونعم الوكيل على الله توكلنا».

اسرافیل سه بار در صور می‌دمد: نفخه هراس، نفخه مرگ و نفخه زنده شدن. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَيَوۡمَ يُنفَخُ فِي ٱلصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا مَن شَآءَ ٱللَّهُۚ[النمل: 87]. «و روزي كه در صور دميده مي‌شود پس هركس كه در آسمان‌ها و زمين است به هراس افتد مگر آن كس كه خدا بخواهد» و این نفخه هراس بود و دلیل بر دو نفخه دیگر الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَنُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا مَن شَآءَ ٱللَّهُۖ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخۡرَىٰ فَإِذَا هُمۡ قِيَامٞ يَنظُرُونَ ٦٨[الزمر: 68]. «و در صور دميده شود و همه كسانيكه در آسمان‌ها و زمين بودند مردند، مگر كسانيكه خدا آنان را جدا كرد و بقاي آنان را خواست سپس بار ديگر مي‌دمد ناگهان همه زنده شده مي‌ايستند و نگاه مي‌كنند».

و از ایشان، ملک الموت÷مسئول گرفتن ارواح است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿۞قُلۡ يَتَوَفَّىٰكُم مَّلَكُ ٱلۡمَوۡتِ ٱلَّذِي وُكِّلَ بِكُمۡ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّكُمۡ تُرۡجَعُونَ ١١[السجدة: 11]. «اي رسول ما بگو: ملك الموت كه بر شما گمارده شده جان شما را مي‌گيرد سپس به سوي پروردگارتان بازگردانيده مي‌شويد». ملائکه‌هایی به ملک الموت کمک می‌کنند. بنده را بر حسب عملش، اگر محسن و نیکوکار باشد در بهترین شکل و اگر گنهکار باشد در بدترین شکل جان او را می‌گیرند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ تَوَفَّتۡهُ رُسُلُنَا وَهُمۡ لَا يُفَرِّطُونَ ٦١[الأنعام: 61]. «تا آنگاه كه هنگام مرگ يكي از شما فرا رسد ملائكه‌هاي ما جان او را بستانند و ايشان در آنچه به آن مأمور مي‌شوند هيچ كوتاهي نمي‌كنند».

و از ایشان، ملائکه کوه‌ها است و ذکر آن در حدیثی که پیامبر جدر ابتدای بعثت به سوی اهالی طائف رفت و آن‌ها را به اسلام دعوت نمود و آن‌ها استجابت ننمودند موجود است و در آن پیامبرصمی‌فرماید: «فَإِذَا أَنَا بِسَحَابَةٍ قَدْ أَظَلَّتْنِي فَنَظَرْتُ فَإِذَا فِيهَا جِبْرِيلُ فَنَادَانِي فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ قَدْ سَمِعَ قَوْلَ قَوْمِكَ لَكَ وَمَا رَدُّوا عَلَيْكَ وَقَدْ بَعَثَ إِلَيْكَ مَلَكَ الْجِبَالِ لِتَأْمُرَهُ بِمَا شِئْتَ فِيهِمْ، فَنَادَانِي مَلَكُ الْجِبَالِ فَسَلَّمَ عَلَيَّ ثُمَّ قَالَ: يَا مُحَمَّدُ، فَقَالَ ذَلِكَ فِيمَا شِئْتَ إِنْ شِئْتَ أَنْ أُطْبِقَ عَلَيْهِمُ الأَخْشَبَيْنِ فَقَالَ النَّبِيُّ ص: «بَلْ أَرْجُو أَنْ يُخْرِجَ اللَّهُ مِنْ أَصْلابِهِمْ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ وَحْدَهُ لا يُشْرِكُ بِهِ شَيْئًا» [115]«ناگهان چشمم به ابری افتاد که بر سرم سایه انداخته است. به آن ابر نگاه کردم. جبریل را در میان آن دیدم. مرا صدا زد و گفت: همانا خداوند، سخنان قومت و پاسخشان را شنید. هم اکنون، ملائکه کوه‌ها را بسوی تو فرستاده است تا هر چه را که دوست داری، در مورد آن‌ها به او دستور دهی. سپس ملائکه کوه‌ها مرا صدا زد و سلام داد و گفت: ای محمد! هر چه می‌خواهی،‌ انجام می‌دهم. اگر می‌خواهی، دو کوه اطراف را بر آنان، فرود می‌آورم. نبی اکرم جفرمود: بلکه من امیدوارم که خداوند از نسل‌های آنان، کسانی را بوجود آورد که فقط خدا را عبادت کنند و چیزی را با او شریک نسازند».

و از ایشان ملائکه رحِم است کما اینکه انس بن مالکتاز پیامبر جروایت می‌کند که فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ وَكَّلَ مَلَكًا يَقُولُ يَا رَبِّ نُطْفَةٌ يَا رَبِّ عَلَقَةٌ يَا رَبِّ مُضْغَةٌ فَإِذَا أَرَادَ أَنْ يَقْضِيَ خَلْقَهُ قَالَ أَذَكَرٌ أَمْ أُنْثَى شَقِيٌّ أَمْ سَعِيدٌ فَمَا الرِّزْقُ وَالْأَجَلُ فَيُكْتَبُ فِي بَطْنِ أُمِّهِ» [116]«الله عزوجل ملائکه‌ای را مقرر کرده است که می‌گوید: یا رب: نطفه. یا رب: خون بسته. یا رب: گوشت. هنگامی که خداوند خواست او را خلق کند. ملائکه می‌گوید: او مذکر یا مؤنث است؟ بدبخت یا سعادتمند است؟ روزی او چیست و اجل و زمان مرگش کی می‌رسد؟ پس در شکم مادرش آن‌ها را می‌نویسد.»

و از آن‌ها ملائکه‌هایی هستند که حامل عرش می‌باشند: ﴿ٱلَّذِينَ يَحۡمِلُونَ ٱلۡعَرۡشَ وَمَنۡ حَوۡلَهُۥ يُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَيُؤۡمِنُونَ بِهِۦ وَيَسۡتَغۡفِرُونَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْۖ[المؤمن: 7]. «كساني كه عرش با عظمت الهي را حمل مي‌كنند، و آن‌هايي كه پيرامون عرش به تسبيح و ستايش پروردگارشان مشغولند، هم خود به خدا ايمان دارند و هم براي اهل ايمان از خدا آمرزش و مغفرت مي‌طلبند» و می‌فرماید: ﴿وَيَحۡمِلُ عَرۡشَ رَبِّكَ فَوۡقَهُمۡ يَوۡمَئِذٖ ثَمَٰنِيَةٞ ١٧[الحاقة: 17]. «عرش پروردگارت را در آن روز (يعني قيامت) هشت ملائكه حمل مي‌كنند». دسته‌اي از علما مي‌گويند: كساني كه اطراف عرش هستند ملائكه‌هاي مقرب هستند و ايشان با آنکه حامل عرش هستند اشرفترین ملائکه می‌باشند [117].

و از جمله آن‌ها نگهبان بهشت است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَسِيقَ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ رَبَّهُمۡ إِلَى ٱلۡجَنَّةِ زُمَرًاۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُوهَا وَفُتِحَتۡ أَبۡوَٰبُهَا وَقَالَ لَهُمۡ خَزَنَتُهَا سَلَٰمٌ عَلَيۡكُمۡ طِبۡتُمۡ فَٱدۡخُلُوهَا خَٰلِدِينَ ٧٣[الزمر: 73]. «و كساني كه از پروردگارشان پروا داشتند گروه گروه به سوي بهشت سوق داده شوند تا هنگامي كه به آنجا رسيدند درهاي آن گشوده شود و نگهبانان آن به آن‌ها گويند: سلام بر شما خوش آمديد در آن جاودانه داخل شويد» و می‌فرماید: ﴿جَنَّٰتُ عَدۡنٖ يَدۡخُلُونَهَا وَمَن صَلَحَ مِنۡ ءَابَآئِهِمۡ وَأَزۡوَٰجِهِمۡ وَذُرِّيَّٰتِهِمۡۖ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَدۡخُلُونَ عَلَيۡهِم مِّن كُلِّ بَابٖ ٢٣[الرعد: 23]. «بهشت‌هاي عدني كه آنان با پدران، همسران و فرزندانشان كه درستكارند در آن داخل شوند و ملائكه از هر دري بر آن‌ها درآيند».

و از جمله آن ملائکه‌ها، نگهبان جهنم است. از او به خدا پناه می‌بریم و ایشان ملائکه قهر و غضب هستند که رأس آن‌ها 19 نفر می‌باشند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ فِي ٱلنَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ٱدۡعُواْ رَبَّكُمۡ يُخَفِّفۡ عَنَّا يَوۡمٗا مِّنَ ٱلۡعَذَابِ ٤٩[المؤمن: 49]. «و كساني كه در آتش هستند به نگهبانان جهنم مي‌گويند پروردگارتان را بخوانيد تا يك روز از اين عذاب را به ما تخفيف دهد» و می‌فرماید: ﴿فَلۡيَدۡعُ نَادِيَهُۥ ١٧ سَنَدۡعُ ٱلزَّبَانِيَةَ ١٨[العلق: 17-18]. «تا گروه خود را بخوانند بزودي آتشبانان را فرا خوانيم.» و می‌فرماید: ﴿عَلَيۡهَا تِسۡعَةَ عَشَرَ ٣٠ وَمَا جَعَلۡنَآ أَصۡحَٰبَ ٱلنَّارِ إِلَّا مَلَٰٓئِكَةٗۖ وَمَا جَعَلۡنَا عِدَّتَهُمۡ إِلَّا فِتۡنَةٗ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ[المدثر: 30-31]. «براي آن نوزده نگهبان است و ما نگهبانان دوزخ را جز ملائكه قرار نداديم، و تعداد ايشان را مگر آزمايشي براي مردمي كه كافر شدند نگردانيديم» و می‌فرماید: ﴿وَنَادَوۡاْ يَٰمَٰلِكُ لِيَقۡضِ عَلَيۡنَا رَبُّكَۖ قَالَ إِنَّكُم مَّٰكِثُونَ ٧٧[الزخرف: 77]. «آن دوزخيان مالك، نگهبان جهنم را ندا كرده و مي‌گويند: اي مالك، از پروردگارت بخواه تا ما را مرگ دهد، بميريم و راحت شويم. در جواب مي‌گويد: شما در اينجا ماندگاريد». در سنت ذکر شده که مالک نگهبان جهنم است و پیامبر جاو را دیده است. در صحیح بخاری از سمره بن جندبتروایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «رَأَيْتُ اللَّيْلَةَ رَجُلَيْنِ أَتَيَانِي قَالَا الَّذِي يُوقِدُ النَّارَ مَالِكٌ خَازِنُ النَّارِ وَأَنَا جِبْرِيلُ وَهَذَا مِيكَائِيلُ» [118]«شب (اسرا) دو مرد را دیدم که پیشم آمدند. گفتند: او مالک، نگهبان آتش و برافروزنده آن است و من جبریل و این میکائیل است».

و از جمله آن‌ها، زائران بیت المعمور است. در هر روز هفتاد هزار ملائکه داخل آن می‌شوند و بار دیگر (به خاطر کثرت ملائکه) دیگر به آنجا برنمی گردند. مالک بن صعصعهتاز پیامبر جروایت می‌کند که فرمود: (... «ثُمَّ رُفِعَ لِي الْبَيْتُ الْمَعْمُورُ فَقُلْتُ يَا جِبْرِيلُ مَا هَذَا قَالَ هَذَا الْبَيْتُ الْمَعْمُورُ يَدْخُلُهُ كُلَّ يَوْمٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ إِذَا خَرَجُوا مِنْهُ لَمْ يَعُودُوا فِيهِ آخِرُ مَا عَلَيْهِمْ» [119]«…سپس بیت المعمور را به من نشان دادند گفتم: ای جبریل این چیست؟ گفت: این بیت المعمور است. هر روز هفتاد هزار ملائکه داخل آن می‌شوند و هنگامی که از آن خارج می‌شوند دیگر برای بار دیگر در آن باز نمی‌گردند».

و از آن جمله ملائکه‌هایی هستند که می‌گردند و بر مجالس ذکر سایه می‌افکنند. شیخین از ابوهریرهتروایت می‌کنند که پیامبر جفرمودند: «إنَّ لِلَّهِ مَلائكَةً يَطُوفُونَ فِي الطُّرُقِ، يَلْتَمِسُونَ أَهْلَ الذِّكْرِ، فَإِذَا وَجَدُوا قَوْمًا يَذْكُرُونَ اللَّهَ، تَنَادَوْا: هَلُمُّوا إِلَى حَاجَتِكُمْ، قَالَ: فَيَحُفُّونَهُمْ بِأَجْنِحَتِهِمْ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا»...) [120]«خداوند، ملائکه‌هایی دارد که در راه‌ها مشغول گشت زنی هستند و بدنبال ذاکران می‌گردند. هرگاه، گروهی را ببینند که به یاد خدا مشغول‌اند، یکدیگر را صدا می‌زنند و می‌گویند: به هدف خود رسیدیم. آنگاه، ذاکران را تا آسمان دنیا زیر بال‌هایشان می‌گیرند». علما می‌گویند: «وهؤلاء الملائكة زائدون عن الحفظة وغيرهم من المرتبين مع الخلائق»«آن‌ها ملائکه‌هایی غیر از ملائکه‌های حافظ انسان هستند».

همچنین ثابت است که آن‌ها سلام امت پیامبر جرا به او میرسانند. امام احمد و نسائی با سند صحیح از عبدالله بن مسعودتروایت می‌کنند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «إِنَّ لِلَّهِ مَلَائِكَةً سَيَّاحِينَ فِي الْأَرْضِ يُبَلِّغُونِي مِنْ أُمَّتِي السَّلَامَ» [121]«برای الله عزوجل ملائکه‌هایی هستند که در زمین می‌گردند و سلام امتم را به من می‌رسانند».

و از آن‌ها کسانی هستند که نویسندگانی گرامی‌اند و کارشان نوشتن اعمال خلق است و بر آن‌ها نگهداری می‌کنند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَإِنَّ عَلَيۡكُمۡ لَحَٰفِظِينَ ١٠ كِرَامٗا كَٰتِبِينَ ١١ يَعۡلَمُونَ مَا تَفۡعَلُونَ ١٢[الإنفطار: 10-12]. «البته و يقيناً نگهبان‌ها براي مراقبت احوال و اعمال شما مأمورند، ملائكه‌هايي بزرگوارند كه اعمال بندگان را مي‌نويسند، شما هر چه كنيد همه را مي‌دانند» و می‌فرماید: ﴿إِذۡ يَتَلَقَّى ٱلۡمُتَلَقِّيَانِ عَنِ ٱلۡيَمِينِ وَعَنِ ٱلشِّمَالِ قَعِيدٞ ١٧ مَّا يَلۡفِظُ مِن قَوۡلٍ إِلَّا لَدَيۡهِ رَقِيبٌ عَتِيدٞ ١٨[ق: 17-18]. «دو ملائكه گفتار و كردار شخص را دريافت مي‌دارند و آن را ثبت مي‌كنند، يكي از دسـت راست و ديگري از دست چپ نشسته و همنشين او هستند، هر كلمه‌اي كه بر زبان براند (از خير و شر) آن را مي‌نويسند و مراقب و حاضر حال اويند». مجاهد در تفسیر این آیه می‌فرماید: ملائکه‌ای در راست و ملائکه‌ای در چپ قرار دارد اما آنکه در راست است خیر و دیگری که در چپ قرار دارد شر و بدی را می‌نویسد.

و از ایشان منکر و نکیر مسئول عذاب قبر و سؤال از بندگان در قبرهایشان هستند که احادیث صحیح بر آن دلالت دارند. شیخین از انس بن مالکتروایت می‌کند که پیامبرجفرمودند: «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا وُضِعَ فِي قَبْرِهِ وَتَوَلَّى عَنْهُ أَصْحَابُهُ وَإِنَّهُ لَيَسْمَعُ قَرْعَ نِعَالِهِمْ أَتَاهُ مَلَكَانِ فَيُقْعِدَانِهِ فَيَقُولَانِ مَا كُنْتَ تَقُولُ فِي هَذَا الرَّجُلِ لِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَأَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيَقُولُ أَشْهَدُ أَنَّهُ عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ فَيُقَالُ لَهُ انْظُرْ إِلَى مَقْعَدِكَ مِنْ النَّارِ قَدْ أَبْدَلَكَ اللَّهُ بِهِ مَقْعَدًا مِنْ الْجَنَّةِ فَيَرَاهُمَا جَمِيعًا» [122]«هنگامی که فردی دفن می‌شود و دوستانش او را رها می‌کنند، او صدای پاهای تشییع کنندگان را می‌شنود؛ آنگاه دو ملائکه پیش او می‌آیند و او را نشانده و به او می‌گویند: در مورد این مرد (به محمد جاشاره دارند) چه می‌گویی؟ اگر اهل ایمان باشد می‌گوید: شهادت میدهم که او بنده و رسول خداست. به او گفته می‌شود: به جایگاهت در دوزخ بنگر که خداوند آن را برایت به جایگاهی در بهشت تبدیل نمود. پس هردو جایگاه را با هم می‌بیند.»

ترمذی و ابن حبان از ابوهریرهتروایت می‌کنند که رسول‌اللهصمی‌فرماید: «إِذَا قُبِرَ الْمَيِّتُ أَوْ قَالَ أَحَدُكُمْ أَتَاهُ مَلَكَانِ أَسْوَدَانِ أَزْرَقَانِ يُقَالُ لِأَحَدِهِمَا الْمُنْكَرُ وَالْآخَرُ النَّكِيرُ فَيَقُولَانِ مَا كُنْتَ تَقُولُ فِي هَذَا الرَّجُلِ»...) [123]«هنگامی که میت دفن می‌شود یا گفت هنگامی که یکی از شما دفن می‌شود: دو ملائکه سیاه که چشمانی آبی دارند به یکی از آن‌ها منکر و به دیگری نکیر گفته می‌شود. می‌گویند: در باره این مرد چه می‌گویی؟…»

این‌ها مشهورترین ملائکه هستند که نصوص به وسیله ذکر وظایف و اسم‌هایشان آمده است، بر بنده ایمان به آن‌ها به صورت معین و تصدیق کردن آنچه که نصوص در حق آن‌ها بر آن دلالت دارد واجب است. و الله تعالی اعلم.

[111] صحیح مسلم برقم (177). [112] رواه الإمام أحمد فی المسند : 6 / 156، والنسائی فی السنن : 3 / 213، برقم (1625)، ونحوهما مسلم فی الصحیح، برقم (770)، وابن ماجه، برقم (1357). [113] المسند:2/ 162، 192 المستدرک : 2 / 506، 4 / 589، واللفظ للحاکم. ووافقه الذهبی [114] المسند:3 / 7، وسنن الترمذی 4 / 620، برقم (2431)،5 / 372- 373، برقم(3243) قال الترمذی حدیث حسن وصححه غیره من أهل العلم. [115] صحیح البخاری، برقم (3231)، ومسلم برقم (1795). [116] صحیح البخاری برقم (318)، ومسلم برقم (2646). [117] تفسیر ابن کثیر (7 / 120). [118] صحیح البخاری برقم (3236). [119] صحیح البخاری برقم (3207)، ومسلم برقم (164) واللفظ لمسلم. [120] صحیح البخاری برقم (6408)، ومسلم برقم (2689) واللفظ للبخاری. [121] المسند : 1 / 452، وسنن الترمذی : 3 / 43، برقم (1282)، واللفظ لأحمد. [122] صحیح البخاری برقم (1374)، ومسلم برقم (2870)، واللفظ للبخاری. [123] سنن الترمذی : 3 / 385، برقم (1073)، والإحسان فی تقریب صحیح ابن حبان : 7 / 386، برقم (3117)، واللفظ للترمذی.

ثمرات ايمان به ملائكه

ایمان به ملائکه ثمرات عظیم و با ارزشی برای مؤمن بهمراه دارد که از آن جمله:

1- به عظمت خالق و کمال قدرت و توانایی او علم پیدا می‌کنند.

2- شکر و سپاسگزاری از الله تعالی به خاطر لطف و عنایت او نسبت به بندگانش که از ملائکه کسانی هستند که آن‌ها را حفظ می‌کنند و اعمالشان را می‌نویسند و چیزهای دیگر از آنچه که به وسیله آن مصلحت دنیا و آخرت تحقق پیدا می‌کند.

3- محبت داشتن نسبت به ملائکه به خاطر اینکه خداوند آن‌ها را برای عبادت کردن آفریده و بصورت کامل آن‌ها را هدایت نموده است و به خاطر اینکه آن‌ها یاور مؤمنان هستند و برایشان درخواست بخشش می‌کنند.

ايمان به كتاب‌هاي نازل شده

مقدمه:

تعريف لغوي وحي: اعلام كردن سريع و مخفيانه است

وحی بر اشاره، نوشتن، پیام و الهام اطلاق می‌شود. و تمام آنچه که تو بر غیر خود القا می‌کنی تا آن را بفهمد صرف نظر از اینکه کیفیت القا چگونه باشد به آن وحی گفته می‌شود و آن به انبیاء اختصاص ندارد و تنها از نزد الله تعالی نمی‌آید.

وحی در معنای لغوی شامل موارد زیر است:

1- الهام فطری به انسان مانند وحی به مادر موسی. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰٓ أُمِّ مُوسَىٰٓ أَنۡ أَرۡضِعِيهِۖ[القصص: 7]. «به مادر موسي وحي كرديم كه به او شير ده».

2- الهام غریزی برای حیوان. مانند وحی به زنبور. خداوند می‌فرماید: ﴿وَأَوۡحَىٰ رَبُّكَ إِلَى ٱلنَّحۡلِ أَنِ ٱتَّخِذِي مِنَ ٱلۡجِبَالِ بُيُوتٗا[النحل: 68]. «و پروردگارت به زنبور عسل وحي كرد كه از كوه‌ها براي خود خانه اي برگيرد».

3- اشاره کردن سریع از طریق ایما و اشاره. مانند اشاره زکریا به قومش. خداوند می‌فرماید: ﴿فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦ مِنَ ٱلۡمِحۡرَابِ فَأَوۡحَىٰٓ إِلَيۡهِمۡ أَن سَبِّحُواْ بُكۡرَةٗ وَعَشِيّٗا ١١[مریم: 11]. «از محراب بر قوم خويش بيرون آمد و با اشاره آن‌ها را آگاه گرداند كه روز و شب به تسبيح خداوند بپردازند».

4- وسوسه شیطان و زینت دادن بدی در نفسهای دوستانش. خداوند می‌فرماید: ﴿وَإِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ لَيُوحُونَ إِلَىٰٓ أَوۡلِيَآئِهِمۡ لِيُجَٰدِلُوكُمۡۖ[الأنعام: 121]. «و شياطين به دوستان خود وسوسه مي‌كنند تا با شما مجادله نمايند».

5- اموری را که الله تعالی جهت انجام آن به ملائکه القام می‌کند چنانکه می‌فرماید: ﴿إِذۡ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ أَنِّي مَعَكُمۡ فَثَبِّتُواْ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْۚ[الأنفال: 12]. «هنگامي كه پروردگارت به ملائكه وحي كرد كه من با شما هستم پس كساني را كه ايمان آورده‌اند، ثابت قدم داريد».

تعريف وحي از ديدگاه شريعت

شرع یا کتابی را که الله تعالی با واسطه یا بدون واسطه به پیامبرانش می‌رساند، وحی گویند.

انواع وحي:

وحی از جانب الله تعالی از چندین راه حاصل می‌شود که خداوند در سوره شوری آن را بیان می‌نماید: ﴿۞وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ ٱللَّهُ إِلَّا وَحۡيًا أَوۡ مِن وَرَآيِٕ حِجَابٍ أَوۡ يُرۡسِلَ رَسُولٗا فَيُوحِيَ بِإِذۡنِهِۦ مَا يَشَآءُۚ إِنَّهُۥ عَلِيٌّ حَكِيمٞ ٥١[الشوری: 51]. «هيچ بشري را سزاوار نيست كه با خداوند سخن بگويد مگر از طريق وحي يا از پشت حجاب يا رسولي را بفرستد و به اذن او هرچه بخواهد وحي نمايد. همانا او بلند مرتبه و حكيم است». خداوند خبر می‌دهد که سخن گفتن و وحی او به انسان از سه طریق انجام می‌گیرد:

حالت اول: وحی تنها و آن چیزی است که خداوند بخواهد در قلب کسی که به او وحی می‌شود، قرار دهد بگونه ای که شکی نداشته باشد که آن از جانب الله است. و دلیل آن این سخن الله تعالی است: ﴿إِلَّا وَحۡيًا«مگر از طريق وحي». و مثال آن همان است که عبدالله بن مسعودتاز پیامبر جروایت می‌کند که فرمود: «إن روح القدس نفث في روعي لن تموت نفس حتى تستكمل رزقها فاتقوا الله وأجملوا في الطلب» [124]«همانا روح القدس در دلم انداخت که: هرگز کسی نمی‌میرد تا زمانیکه روزی‌اش را به تمام و کمال دریافت دارد پس از خدا بترسید و در درخواستتان عجله نکنید». دسته‌ای از اهل علم رؤیای پیامبران را از این نوع وحی می‌دانند. مانند رؤیای ابراهیم÷چنانکه الله تعالی از آن خبر داده است: ﴿قَالَ يَٰبُنَيَّ إِنِّيٓ أَرَىٰ فِي ٱلۡمَنَامِ أَنِّيٓ أَذۡبَحُكَ[الصافات: 102]. «گفت اي فرزندم در خواب ديدم كه تو را ذبح مي‌كنم». و مانند رؤیای پیامبر جدر ابتدای بعثت که شیخین از عائشهكروایت می‌کنند که گفت: «اوَّلُ مَا بُدِئَ بِهِ جمِنَ الْوَحْيِ الرُّؤْيَا الصَّالِحَةُ فِي النَّوْمِ، فَكَانَ لا يَرَى رُؤْيَا إِلا جَاءَتْ مِثْلَ فَلَقِ الصُّبْحِ» [125]«آغاز وحی بر رسول الله صلی الله علیه وسلم به وسیلۀ خواب‌ها و رؤیاهای راستین، شروع شد. و آنچه را که رسول الله صلی الله علیه وسلم در عالم رؤیا می‌دید، مانند روشنی صبح، تحقق پیدا می‌کرد.»

حالت دوم: صحبت کردن از پشت حجاب و بدون واسطه چنانکه برای تعدادی از رسولان و انبیاء ثابت شده است مانند صحبت کردن خداوند با موسی که الله تعالی در چندین آیه از کتابش در مورد آن خبر داده است. چنانکه می‌فرماید: ﴿وَكَلَّمَ ٱللَّهُ مُوسَىٰ تَكۡلِيمٗا ١٦٤[النساء: 164]. «و خداوند با موسي سخن گفت» و می‌فرماید: ﴿وَلَمَّا جَآءَ مُوسَىٰ لِمِيقَٰتِنَا وَكَلَّمَهُۥ رَبُّهُۥ[الأعراف: 143]. «و هنگامي كه موسي به وعده گاه آمد پروردگارش با او سخن گفت». و مانند سخن گفتن الله تعالی با آدم. می‌فرماید: ﴿فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ كَلِمَٰتٖ[البقرة: 37]. «آدم از پروردگارش كلماتي را دريافت نمود». مانند سخن گفتن الله تعالی با پیامبر ما، محمد جشب اسراء چنانکه در سنت ثابت است. و دلیل برای این نوع وحی آیه: ﴿أَوۡ مِن وَرَآيِٕ حِجَابٍمی‌باشد.

حالت سوم: وحی به وسیله ملائکه صورت می‌گیرد. و دلیل برای آن این سخن الله تعالی است: ﴿أَوۡ يُرۡسِلَ رَسُولٗا فَيُوحِيَ بِإِذۡنِهِۦ مَا يَشَآءُۚ«يا رسولي را بفرستد و به اذن او هرچه بخواهد وحي نمايد». و این مورد مانند نازل شدن جبریل÷به وسیله وحی از جانب خداوند بر انبیاء و رسولان است.

تمام قرآن بدینصورت نازل شده است که الله تعالی تکلم نموده و جبریل÷از الله عزوجل آن را شنیده و به محمد جابلاغ نموده است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَإِنَّهُۥ لَتَنزِيلُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٩٢ نَزَلَ بِهِ ٱلرُّوحُ ٱلۡأَمِينُ ١٩٣ عَلَىٰ قَلۡبِكَ لِتَكُونَ مِنَ ٱلۡمُنذِرِينَ ١٩٤[الشعراء: 192-194]. «و قرآن از جانب پروردگار عالميان نازل شده است روح الامين آن را فرو آورده است، بر دل تو نازل كرده تا از جمله اندرز دهندگان باشي» و می‌فرماید: ﴿قُلۡ نَزَّلَهُۥ رُوحُ ٱلۡقُدُسِ مِن رَّبِّكَ[النحل: 102]. «بگو آن را روح القدس از نزد پروردگارت فرود آورده است».

وحی جبریل÷به پیامبر ما جبه سه صورت روی داده است:

1- رسول الله صلی الله علیه وسلم او را بر شکلی که خلق شده دیده است و این امر تنها دو بار اتفاق افتاد که بیان آن قبلاً گذشت.

2- او وحی را به مانند صدای زنگ می‌آورد هنگامی که رسول الله صلی الله علیه وسلم آن را کاملاً فرا می‌گرفت این کیفیت خاتمه می‌یافت.

3- جبریل در شکل مردی پیش او می‌آمد او را مورد خطاب قرار داد چنانکه در حدیث جبریل که قبلاً بحث شد از رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد مراتب دین سؤال نمود.

پیامبر جدو حالت اخیر را در جواب سؤال حارث بن هشام که از او در آن مورد پرسید، خبر داده است. رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: «فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَحْيَانًا يَأْتِينِي مِثْلَ صَلْصَلَةِ الْجَرَسِ وَهُوَ أَشَدُّهُ عَلَيَّ فَيُفْصَمُ عَنِّي وَقَدْ وَعَيْتُ عَنْهُ مَا قَالَ وَأَحْيَانًا يَتَمَثَّلُ لِي الْمَلَكُ رَجُلًا فَيُكَلِّمُنِي فَأَعِي مَا يَقُولُ» [126]«رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «گاهی به من وحی می‌شود مثل اینکه زنگی را به صدا در آورده اند؛ این حالت سخت‌ترین نوع وحی بر من است. آنگاه از من جدا می‌شود درحالیکه آنچه گفته فرا گرفته‌ام. گاهی هم ملائکه وحی، بصورت انسانی می‏آید و با من سخن می‌گوید و من گفته‌هایش را حفظ می‌کنم».

[124] موارد الظمآن (1084، 1085)، والمستدرک (2 / 4)، وسنن ابن ماجه (2144)، وابن أبی الدنیا فی القناعة، والبیهقی فی شعب الإیمان (المغنی عن حمل الأسفار : 419، 895) والبغوی ج14 / 304 برقم (4112). [125] صحیح البخاری برقم (3)، وبنحوه فی صحیح مسلم برقم (160). [126] صحیح البخاری برقم (2)، ومسلم برقم (2333).

مبحث اول: حکم ایمان به کتاب‌ها و دلیل برای آن

تعريف كتب:

کتب جمع کتاب است و کتاب مصدر كتب يكتب كتابا می‌باشد. سپس به آن مکتوب (نوشته شده) گفتند. و کتاب در اصل اسم برای صحیفه ای که در آن نوشته شده است، می‌باشد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿يَسۡ‍َٔلُكَ أَهۡلُ ٱلۡكِتَٰبِ أَن تُنَزِّلَ عَلَيۡهِمۡ كِتَٰبٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِۚ[النساء: 153]. «اهل كتاب از تو مي‌خواهند كه از آسمان كتابي بر آنان فرود آوري» و مراد از کتاب‌ها اینجا: کتاب‌ها و مصحف‌هایی است که محتوی کلام الله تعالی می‌باشند که به رسولان علیهم السلام وحی کرده است. چه به صورت مکتوب و نوشته شده باشد مانند تورات یا از طریق ملائکه بصورت شفاهی نازل شده و بعد از آن مانند سایر کتاب‌ها نوشته شده باشد.

حكم ايمان به كتاب‌های آسمانی

ایمان به کتاب‌هایی که خداوند بر تمام رسولان نازل نموده رکن بزرگی از ارکان ایمان و اصل بزرگی از اصول دین می‌باشد و ایمان جز به وسیله آن تحقق پیدا نمی‌کند. کتاب و سنت بر آن دلیل می‌باشند.

دلیل بر آن از کتاب الله تعالی این سخن می‌باشد: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ مِن قَبۡلُۚ وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا ١٣٦[النساء: 136]. «اي كساني كه ايمان آورده ايد به كتابي كه بر پيامبرش نازل كرده و بر كتابي كه از قبل نازل نموده است ايمان بياوريد و هركس به الله، ملائكه، كتاب‌ها، پيامبران و روز آخرت كافر شود در گمراهي بسيار دوري افتاده است». الله تعالی بندگان مؤمنش را در این آیه به داخل شدن در تمام شعائر، شعب و ارکان ایمان امر می‌کند. ایشان را امر می‌کند که به الله و پیامبرش، محمد جو کتابی که بر او نازل نموده که قرآن می‌باشد و کتابی که از پیش نازل نموده که شامل تمام کتاب‌های پیشینیان مانند تورات، انجیل و زبور می‌باشد، ایمان بیاورند. سپس در آخر آیه بیان می‌کند که هرکس به چیزی از ارکان ایمان کافر شود در گمراهی بسیار دوری افتاده و از مسیر درست خارج گشته است. و از جمله ارکان ایمان که ذکر شد ایمان به کتاب‌های الله تعالی می‌باشد.

الله تعالی می‌فرماید: ﴿۞لَّيۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلۡكِتَٰبِ وَٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ[البقرة: 177]. «نيكي اين نيست كه روي خود را به سوي مشرق و مغرب كنيد بلكه نيكي اين است كه به الله، روز آخرت، ملائكه، كتاب‌ها و پيامبران ايمان داشته باشيد.» الله تعالی از حقیقت نیکی خبر می‌دهد که آن ایمان آوردن به چیزهایی است که در ارکان ایمان ذکر شد. و عمل نمودن به کارهای نیک وارد شده در آیه بعد از این عمل آمده است. و از جمله ارکان ایمان، ایمان به کتاب می‌باشد. ابن کثیر می‌گوید: «هو اسم جنس يشمل الكتب المنزلة من السماء على الأنبياء. حتى ختمت بأشرفها، وهو القرآن المهيمن على ما قبله من الكتب» [127]«آن اسم جنس است و شامل کتاب‌هایی که از آسمان بر انبیاء نازل شده می‌گردد تا اینکه به اشرفترین و بزرگترین آن‌ها که قرآن است و نگهبان و شاهد بر کتاب‌های پیشین است ختم گردید».

و در بیان ایمان به تمام کتاب‌ها الله تعالی به بندگان مؤمنش امر می‌کند که اهل کتاب را با این سخن مورد خطاب قرار دهند: ﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡنَا وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَمَآ أُوتِيَ ٱلنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ ١٣٦[البقرة: 136]. «بگوييد به خدا و آنچه كه بر ما فرو فرستاده شده و آنچه كه به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و نوادگان يعقوب فرو فرستاده شده و آنچه كه به موسي و عيسي داده شده و (نيز) آنچه كه به (ديگر) پيامبران از سوي پروردگارشان داده شده است، ايمان آورده‌ايم. و در ايمان آوردن به پيامبران بين هيچكدام از آنان تفاوتي نمي‌گذاريم. و فرمانبردارِ او (خداوند) هستيم».

آیه در برگیرنده ایمان مؤمنان به آنچه خداوند بر آن‌ها به واسطه رسولش جنازل نموده و آنچه بر پیامبران که در آیه ذکر شده و آنچه بر بقیه انبیاء نازل شده است، می‌باشد و آن‌ها در ایمان به پیامبران بین هیچکدام فرقی نمی‌گذارند و به تمام پیامبران و تمام کتاب‌هایی که خداوند به ترتیب نازل نموده است، باور دارند.

و آیات در بیان این موضوع از کتاب خداوند بسیار است.

سنت نیز همچنین بر واجب بودن ایمان به کتاب‌های آسمانی دلالت دارد. و ایمان به آن رکنی از ارکان ایمان محسوب می‌شود. و دلیل بر آن حدیث جبریل و سؤال او از پیامبر جدر مورد ارکان ایمان می‌باشد که پیامبر جدر جوابش ایمان به کتاب‌های آسمانی را همراه بقیه ارکان ایمان ذکر نمود. حدیث در فصل گذشته آورده شد و نیازی نیست که اینجا دوباره تکرار شود.

پس با این نصوص ثابت شد که ایمان به کتاب‌ها و تصدیق تمامی آن‌ها و اعتقاد به اینکه تمام آن از جانب الله بر رسولانش به حق و باعث هدایت نور و روشنایی می‌شوند، واجب است و هرکس آن را دروغ بداند یا چیزی از آن را انکار نماید او به خداوند کافر و از دین خارج گشته است.

[127] تفسیر ابن کثیر 1 / 297.

ثمرات ايمان به كتاب‌هاي آسماني

ایمان به کتاب‌های آسمانی آثار عظیم و بزرگی بر مؤمن به همراه دارد که از آنجمله:

1- شکر نمودن الله تعالی بخاطر لطف و عنایتش نسبت به بندگان که کتاب‌هایی که متضمن ارشاد و هدایت ایشان است و در آن خیر و صلاح دنیا و آخرتشان موجود است را نازل فرموده است.

2- آشکار گشتن حکمت الله تعالی از آن جهت که این کتاب‌ها را برای هر امتی مناسب حالشان تشریع نموده و ختم کننده تمام کتاب‌ها، قرآن عظیم را مناسب حال تمام مخلوقات در عصرها و شهرها تا برپایی قیامت مقرر کرده است.

3- اثبات صفت کلام برای الله تعالی و اینکه کلام او شبیه کلام مخلوقات نیست و مخلوقات از آوردن کلامی به مانند آن عاجزند.

مبحث دوم: چگونگی ایمان به کتاب‌های آسمانی

ایمان به کتاب‌های الله تعالی مشتمل بر تعدادی جوانب است که نصوص بر واجب بودن، و معتقد بودن و بیان آن دلالت دارد تا این رکن بزرگ از ارکان ایمان تحقق یابد و آن عبارتند از:

1- تصدیق قاطع به اینکه تمام آن‌ها از جانب الله عزوجل نازل شده و کلام الله تعالی می‌باشند و الله تعالی به حقیقت آنگونه که لایق به خود اوست و بر وجهی که اراده کرده، به آن تکلم نموده است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُ ٢ نَزَّلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ وَأَنزَلَ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ ٣ مِن قَبۡلُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَأَنزَلَ ٱلۡفُرۡقَانَۗ إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِيدٞۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٞ ذُو ٱنتِقَامٍ ٤[آل عمران: 2-4]. «الله است كه هيچ معبود بحقي جز او نيست هميشه زنده و پابرجا است. اين كتاب را در حاليكه مؤيد آنچه پيش از خود مي‌باشد به حق بر تو نازل كرد و تورات و انجيل را پيش از آن براي هدايت مردم فرستاد و فرقان را نازل كرد كساني كه به آيات خداوند كفر ورزيدند بي‌ترديد عذابي سخت خواهند داشت و خداوند شكست ناپذير و صاحب انتقام است». الله عزوجل خبر می‌دهد که این کتاب‌ها: تورات، انجیل و قرآن از نزد او هستند و این دلالت دارد بر اینکه به آن‌ها تکلم نموده و آن‌ها از او آغاز شده‌اند و مربوط به غیر او نیستند و برای همین در آخر آیه وعده می‌دهد که هرکس به آیات خداوند کفر ورزد دچار عذاب شدیدی خواهد شد.

و از تورات خبر داده است: ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَا ٱلتَّوۡرَىٰةَ فِيهَا هُدٗى وَنُورٞۚ[المائدة: 44]. «ما تورات را نازل كرديم كه در آن هدايت و نور است». الله تعالی بیان می‌کند که او کسی است که تورات را نازل نموده و آنچه در آن است هدایت و نور از جانب اوست و الله تعالی در آخر آیه روشن می‌کند که تورات کلام اوست و در مورد یهود اینگونه خبر می‌دهد: ﴿ ۞أَفَتَطۡمَعُونَ أَن يُؤۡمِنُواْ لَكُمۡ وَقَدۡ كَانَ فَرِيقٞ مِّنۡهُمۡ يَسۡمَعُونَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُۥ مِنۢ بَعۡدِ مَا عَقَلُوهُ[البقرة: 75]. «آيا اميد داريد كه به شما ايمان بياورند در حاليكه دسته از آن‌ها كلام خدا را شنيدند سپس بعد از اينكه آن را فهميدند تحريف نمودند». کلام خدا را شنیدند سپس آن را تحریف کردند که آن تورات می‌باشد. سدی و ابو زید و جمعی از مفسرین این را گفته‌اند.

خداوند در مورد انجیل می‌فرماید: ﴿وَلۡيَحۡكُمۡ أَهۡلُ ٱلۡإِنجِيلِ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فِيهِۚ[المائدة: 47]. «اهل انجيل بايد به آنچه خداوند در آن نازل كرده حكم نمايند» یعنی به اوامر و نواهی که از کلام خداوند است.

و در مورد قرآن کریم می‌فرماید: ﴿الٓرۚ كِتَٰبٌ أُحۡكِمَتۡ ءَايَٰتُهُۥ ثُمَّ فُصِّلَتۡ مِن لَّدُنۡ حَكِيمٍ خَبِيرٍ ١[هود: 1]. «الر. كتابي است كه آيات آن استحكام يافته سپس از جانب حكيمي آگاه به روشني بيان شده است». و الله تعالی رسولش جرا مورد خطاب قرار می‌دهد: ﴿وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى ٱلۡقُرۡءَانَ مِن لَّدُنۡ حَكِيمٍ عَلِيمٍ ٦[النمل: 6]. «تو قرآن را از نزد حكيمي دانا دريافت مي‌داري» و می‌فرماید: ﴿قُلۡ نَزَّلَهُۥ رُوحُ ٱلۡقُدُسِ مِن رَّبِّكَ[النحل: 102]. «بگو آن را روح القدس از نزد پروردگارت به حق فرود آورده است» و می‌فرماید: ﴿وَإِنۡ أَحَدٞ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٱسۡتَجَارَكَ فَأَجِرۡهُ حَتَّىٰ يَسۡمَعَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ[التوبة: 6]. «و اگر كسي از مشركان از تو امان خواست به او امان ده تا كلام خدا را بشنود» امر می‌کند که قرآن را بشنود که بر رسولش جنازل کرده و آن به حقیقت کلام الله تعالی است.

2- ایمان به اینکه تمام آن‌ها به سوی عبادت کردن الله تعالی به تنهایی و آنچه خیر، هدایت، نور و روشنایی آمده است، دعوت می‌کنند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤۡتِيَهُ ٱللَّهُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحُكۡمَ وَٱلنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُواْ عِبَادٗا لِّي مِن دُونِ ٱللَّهِ[آل عمران: 79]. «هيچ بشري را نسزد كه خداوند به او كتاب و حكم و پيامبري را بدهد سپس او به مردم بگويد به جاي خدا مرا بپرستيد». خداوند بیان می‌کند که برای هیچ بشری شایسته نیست که خداوند به او کتاب و حکم و نبوت را بدهد و او به مردم امر کند که او را به جای معبود به خدایی برگیرند. همانا کتاب‌های خداوند آمده‌اند تا عبادت برای الله تعالی خالص شود. و خداوند روشن می‌کند که کتاب‌های او به حق و هدایت آمده‌اند: ﴿نَزَّلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ وَأَنزَلَ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ ٣ مِن قَبۡلُ هُدٗى لِّلنَّاسِ[آل عمران: 3-4]. «اين كتاب را در حاليكه مؤيد آنچه پيش از خود مي‌باشد به حق بر تو نازل كرد و تورات و انجيل را پيش از آن براي هدايت مردم فرستاد» و می‌فرماید: ﴿كَانَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ[البقرة:213]. «مردم يك امت بودند، آنگاه خدا پيامبران را بشارت دهنده و بيم دهنده بر انگيخت و با آنان كتاب (آسماني) را به راستي فرو فرستاد» و می‌فرماید: ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَا ٱلتَّوۡرَىٰةَ فِيهَا هُدٗى وَنُورٞۚ[المائدة: 44]. «ما تورات را نازل كرديم كه در آن هدايت و نور است» و می‌فرماید: ﴿وَءَاتَيۡنَٰهُ ٱلۡإِنجِيلَ فِيهِ هُدٗى وَنُورٞ[المائدة: 46]. «و ما انجيل را كه در آن هدايت و نور است فرو فرستاديم» و می‌فرماید: ﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ فِيهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِۚ[البقرة: 185]. «ماه رمضان كه در آن قرآن فرو فرستاده شده است كه براي مردم هدايت است و دلايل آشكار هدايت و تشخيص حق از باطل مي‌باشد». و آیات دیگری در این باره وجود دارد که متضمن این است کتاب‌های الله تعالی با هدایت و نور از جانب او آمده‌اند.

3- ایمان به اینکه کتاب‌های الله تعالی تصدیق کننده همدیگرند و بین آن‌ها تناقض و تعارضی نیست همانگونه که الله تعالی در قرآن می‌فرماید: ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَمُهَيۡمِنًا عَلَيۡهِۖ[المائدة: 48]. «و (این) کتاب را به راستی تصدیق کنندۀ کتابی که پیش از آن است و بر آن حاکم و شاهد است بر تو نازل کردیم»و در مورد انجیل می‌فرماید: ﴿وَقَفَّيۡنَا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم بِعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِۖ[المائدة: 46]. «و ما انجيل را كه در آن هدايت و نور است و تصديق كننده تورات است فرو فرستاديم». ایمان به این‌ها واجب است و اینکه کتاب‌های خداوند از تمام تناقضات و تعارضات بدور هستند و این از بزرگترین ویژگی کتاب‌های خداوند نسبت به کتاب‌های مخلوقات و کلام خدا نسبت به کلام خلق می‌باشد. زیرا در کتاب‌های مردم نقص، خلل و تعارض وجود دارد. همانگونه که خداوند در وصف قرآن می‌فرماید: ﴿وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا ٨٢[النساء: 82]. «اگر آن از جانب غير خداوند بود در آن اختلاف بسياري را مي‌يافتند».

4- ایمان به آنچه الله عزوجل در کتابش بر وجه خصوص نام برده است و تصدیق آن و آنچه الله و رسولش از آن خبر داده‌اند، واجب است و این کتاب‌ها عبارتند از:

أ. تورات:

و این کتاب خداست که بر موسی÷فرو فرستاد. می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ مِنۢ بَعۡدِ مَآ أَهۡلَكۡنَا ٱلۡقُرُونَ ٱلۡأُولَىٰ بَصَآئِرَ لِلنَّاسِ[القصص: 43]. «و به راستي پس از آنكه نسل‌هاي نخستين را هلاك كرديم به موسي كتاب داديم كه رهنمود و رحمتي براي مردم بود» و در حدیث طولانی شفاعت که شیخین از انس بن مالکتبصورت مرفوع روایت می‌کند آمده: «فَيَأْتُونَ إِبْرَاهِيمَ فَيَقُولُ لَسْتُ هُنَاكُمْ وَيَذْكُرُ خطيئته الَّتِي أَصَابَهَا وَلَكِنْ ائْتُوا مُوسَى عَبْدًا آتَاهُ اللَّهُ التَّوْرَاةَ وَكَلَّمَهُ تَكْلِيمًا» [128]«پیش ابراهیم می‌روند. می‌گوید: کار من نیست و خطایش را بازگو می‌نماید که مرتکب آن شده است می‌گوید پیش موسی بروید بنده‌ای است که خداوند تورات را به او داده و با او سخن گفته است». خداوند تورات را به صورت لوحهای نوشته شده به موسی داد و در مورد آن می‌فرماید: ﴿وَكَتَبۡنَا لَهُۥ فِي ٱلۡأَلۡوَاحِ مِن كُلِّ شَيۡءٖ مَّوۡعِظَةٗ وَتَفۡصِيلٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ[الأعراف: 145]. «و در تورات براي او در هر موردي پندي، و براي هر چيزي تفصيلي نگاشتيم». ابن عباس می‌گوید: «يريد ألواح التوراة»«لوح‌های تورات منظور است». و در حدیثی که ابوهریرهتروایت می‌کند آدم به وسیله آن به موسی استدلال می‌کند. پیامبر جمی‌فرماید: «قَالَ لَهُ آدَمُ يَا مُوسَى اصْطَفَاكَ اللَّهُ بِكَلَامِهِ وَخَطَّ لَكَ التَّوْرَاةَ بِيَدِهِ» [129]«آدم به او گفت: ای موسی خداوند تو را با کلامش برگزید و تورات را با دست خود برایت نوشت». و تورات بزرگترینِ کتاب‌های بنی اسرائیل است که در آن شریعت و احکامشان که خداوند بر موسی نازل کرده به تفصیل آمده است و انبیاء بنی اسرائیل که بعد از موسی آمدند به آن عمل می‌کردند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَا ٱلتَّوۡرَىٰةَ فِيهَا هُدٗى وَنُورٞۚ يَحۡكُمُ بِهَا ٱلنَّبِيُّونَ ٱلَّذِينَ أَسۡلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَٱلرَّبَّٰنِيُّونَ وَٱلۡأَحۡبَارُ بِمَا ٱسۡتُحۡفِظُواْ مِن كِتَٰبِ ٱللَّهِ وَكَانُواْ عَلَيۡهِ شُهَدَآءَۚ[المائدة: 44]. «ما تورات را كه هدايت و نور در خود دارد، نازل كرديم. پيامبراني كه (در برابر احكام الهي) تسليمند، براي يهود و (همچنين) عالمان رباني و احبار به آنچه ازكتاب خدا حافظ گردانده شده‌اند و بر آن گواه بودند، به آن حكم مي‌كنند» و خداوند در کتابش از تحریف و تبدیل تورات توسط یهود خبر داده که توضیح این موضوع ان شاء الله خواهد آمد.

[128] صحیح البخاری برقم (7410)، ومسلم برقم (193). [129] صحیح البخاری برقم (6614)، ومسلم برقم (2652)، وفی إحداها : « وکتب لک التوراة بیده ».

ب. انجيل:

آن کتاب خداوند است که بر عیسی بن مریم علیهما السلام نازل فرمود. می‌فرماید: ﴿وَقَفَّيۡنَا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم بِعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِۖ وَءَاتَيۡنَٰهُ ٱلۡإِنجِيلَ فِيهِ هُدٗى وَنُورٞ وَمُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَهُدٗى وَمَوۡعِظَةٗ لِّلۡمُتَّقِينَ ٤٦[المائدة: 46]. «و در پي آن عيسي فرزند مريم را، تصديق كنندة آنچه پيش از او بود ـ كه تورات است ـ فرستاديم و به او انجيل را كه هدايت و نور در خود داشت وتصديق كنندة آنچه پيش از آن بود كه تورات است و هدايت و پند براي پرهيزگاران، به او داديم». خداوند انجیل را برای تصدیق و تأیید تورات نازل فرمودند کما اینکه در آیه گذشته تقدیم گردید.

دسته ای از علما می‌گویند [130]:انجیل با تورات جز در احکام کمی مخالفت نداشت همانگونه که خداوند از زبان مسیح خبر می‌دهد که به بنی اسرائیل گفت: ﴿وَلِأُحِلَّ لَكُم بَعۡضَ ٱلَّذِي حُرِّمَ عَلَيۡكُمۡۚ[آل عمران: 50]. «پاره اي از آنچه را كه بر شما حرام گرديده حلال كنم». الله تعالی در کتابش خبر داده که تورات و انجیل بر بشارت پیامبر ما، محمد جگواه هستند. می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِيَّ ٱلۡأُمِّيَّ ٱلَّذِي يَجِدُونَهُۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ[الأعراف: 157]. «كساني كه از رسولي پيروي مي‌كنند كه پيامبر درس ناخوانده اي است كه او را نزد خويش در تورات و انجيل نوشته مي‌يابند» و از تحریفات انجیل به مانند تورات به امید خداوند سخن به میان خواهیم آورد.

[130] تفسیر ابن کثیر (2 / 36).

ج: زبور:

آن کتاب خداوند است که بر داود÷نازل نمود. خداوند می‌فرماید: ﴿وَءَاتَيۡنَا دَاوُۥدَ زَبُورٗا ١٦٣[النساء: 163]. «و به داود زبور داديم» قتاده در تفسیر این آیه می‌گوید: «كنا نحدث أنه دعاء علمه الله داود وتحميد وتمجيد لله عز وجل ليس فيه حلال ولا حرام ولا فرائض ولا حدود»«ما می‌دانیم که آن دعاهایی بود که خداوند به داود آموخت و شامل حمد و ستایش برای الله عزوجل بود و در آن از حلال و حرام و فرائض و حدود بحثی نبود».

د. صحف ابراهيم و موسي:

ذکر آن در دو سوره از کتاب خدا آمده است. ابتدا در سوره نجم، الله تعالی می‌فرماید: ﴿أَمۡ لَمۡ يُنَبَّأۡ بِمَا فِي صُحُفِ مُوسَىٰ ٣٦ وَإِبۡرَٰهِيمَ ٱلَّذِي وَفَّىٰٓ ٣٧ أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ ٣٨ وَأَن لَّيۡسَ لِلۡإِنسَٰنِ إِلَّا مَا سَعَىٰ ٣٩[النجم: 36-39]. «آيا به آنچه كه در صحيفه‌هاي موسي بود، خبر داده نشد‍‌‍؟ (يا از آنچه در صحف ابراهيم بوده است، با خبرش نكردنده‌اند؟) ابراهيمي كه (وظيفة خود را) به بهترين وجه ادا كرده است. (در صحف ايشان آمده است) كه هيچكس بار گناهان ديگري را بر دوش نميكشد. واينكه براي انسان پاداش و بهره اي نيست جز آنچه خود كرده و براي آن تلاش نموده است» سپس در سوره اعلی، می‌فرماید: ﴿قَدۡ أَفۡلَحَ مَن تَزَكَّىٰ ١٤ وَذَكَرَ ٱسۡمَ رَبِّهِۦ فَصَلَّىٰ ١٥ بَلۡ تُؤۡثِرُونَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا ١٦ وَٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ وَأَبۡقَىٰٓ ١٧ إِنَّ هَٰذَا لَفِي ٱلصُّحُفِ ٱلۡأُولَىٰ ١٨ صُحُفِ إِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ ١٩[الأعلی: 14-19]. «به راستي هر كه پاك گشت، رستگار شد و نام پروردگارش را ياد كرد، و نماز گزارد. حق اين است كه زندگي دنيا را بر مي‌گزينيد و آخرت بهتر و ماندگارتر است. بي‌گمان اين (گفته) در صحيفه‌هاي نخستين (هم) بود. صحيفه‌هاي ابراهيم و موسي». خداوند از قسمتی که در این صحف از وحی آمده و بر ابراهیم و موسی علیهما السلام نازل شده خبر می‌دهد. و علم آن نزد خداوند است.

هـ. قرآن عظيم:

آن کتاب خداست که بر پیامبر ما، محمد جکه تصدیق کننده کتاب‌های پیشین و شاهد و حاکم بر آن‌هاست نازل فرمود و آن آخرین، اشرفترین و کاملترین کتابی است که خداوند نازل نموده و نسخ کننده کتاب‌های قبل از خود می‌باشد و دعوت او شامل تمام انس و جن می‌گردد. خداوند می‌فرماید: ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَمُهَيۡمِنًا عَلَيۡهِۖ[المائدة: 48]. «و (اين) كتاب را به راستي تصديق كنندة كتابي كه پيش از آن است و بر آن شاهد و حاكم است بر تو نازل كرديم» و می‌فرماید: ﴿قُلۡ أَيُّ شَيۡءٍ أَكۡبَرُ شَهَٰدَةٗۖ قُلِ ٱللَّهُۖ شَهِيدُۢ بَيۡنِي وَبَيۡنَكُمۡۚ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ لِأُنذِرَكُم بِهِۦ وَمَنۢ بَلَغَۚ[الأنعام: 19]. «بگو شهادت چه كسي از همه بهتر است؟ بگو خدا ميان من و شما شاهد است و اين قرآن به من وحي شده تا به وسيله آن شما و هركس را كه پيام به او مي‌رسد بترسانم» و می‌فرماید: ﴿تَبَارَكَ ٱلَّذِي نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦ لِيَكُونَ لِلۡعَٰلَمِينَ نَذِيرًا ١[الفرقان: 1]. «با بركت است كسي كه فرقان را بر بنده‌اش نازل فرمود تا براي تمام دنيا ترساننده باشد» قرآن اسم‌های زیادی دارد که مشهورترین آن‌ها: قرآن، فرقان، کتاب، تنزیل و ذکر است.

ایمان به این کتاب‌ها بر آنچه در نصوص آمده از ذکر نام‌ها و آنچه در آن نازل شده و هر آنچه الله و رسولش جاز آن خبر داده‌اند و آنچه از سرگذشت آن‌ها برای ما بازگو شده است، واجب است.

5- اعتقاد راسخ به اینکه تمام کتاب‌ها و صحفی که خداوند بر رسولان نازل کرده به وسیله قرآن کریم نسخ شده‌اند و برای هیچکس از جن یا انس و پیروان کتاب‌های سابق و نه غیر آن‌ها روا نیست که بعد از آمدن قرآن، خداوند را جز با آن عبادت کنند یا اینکه به غیر آن حکم نمایند. و دلیل بر این مورد در کتاب و سنت فراوان است.

الله تعالی می‌فرماید: ﴿تَبَارَكَ ٱلَّذِي نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦ لِيَكُونَ لِلۡعَٰلَمِينَ نَذِيرًا ١[الفرقان: 1]. «با بركت است كسي كه فرقان را بر بنده‌اش نازل فرمود تا براي تمام دنيا ترساننده باشد» و می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ قَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمۡ كَثِيرٗا مِّمَّا كُنتُمۡ تُخۡفُونَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَيَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖۚ قَدۡ جَآءَكُم مِّنَ ٱللَّهِ نُورٞ وَكِتَٰبٞ مُّبِينٞ ١٥ يَهۡدِي بِهِ ٱللَّهُ مَنِ ٱتَّبَعَ رِضۡوَٰنَهُۥ سُبُلَ ٱلسَّلَٰمِ وَيُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ بِإِذۡنِهِۦ وَيَهۡدِيهِمۡ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ١٦[المائدة: 15-16]. «اي اهل كتاب پيامبر ما به سوي شما آمده است كه بسياري از كتاب كه پوشيده مي‌داشتيد براي شما بيان مي‌كند و از بسياري درميگذرد. قطعاً براي شما از جانب خداوند روشنايي و كتابي روشنگر آمده است. خداوند هركه از خشنودي او پيروي كند به وسيله آن به راه‌هاي سلامت رهنمون مي‌شود و به توفيق خويش آنان را از تاريكي‌ها به سوي روشنايي بيرون مي‌برد و به راهي راست هدايتشان مي‌كند». خداوند به پیامبرش جامر می‌کند که بین اهل کتاب به قرآن حکم نماید: ﴿فَٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُۖ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ عَمَّا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡحَقِّۚ[المائدة: 48]. «بين آن‌ها به آنچه خداوند نازل نموده حكم نما و از هوا و آرزوي آن‌ها بعد از آنكه حق آمد تبعيت نكن» و همچنین می‌فرماید: ﴿وَأَنِ ٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ وَٱحۡذَرۡهُمۡ أَن يَفۡتِنُوكَ عَنۢ بَعۡضِ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَيۡكَۖ[المائدة: 49]. «و ميان آن‌ها به آنچه خداوند نازل نموده داوري كن و از هواهايشان پيروي مكن و از آنان برحذر باش مبادا تو را در بخشي از آنچه خداوند بر تو نازل كرده به فتنه دراندازد».

و ازسنت حدیث جابربن‌عبداللهتاست‌که عمربن خطابتبا کتابی که از اهل کتاب بود پیش پیامبر جآمد و آن را بر پیامبر جخواند پیامبر جعصبانی شد و فرمود: «أَمُتَهَوِّكُونَ فِيهَا يَا ابْنَ الْخَطَّابِ وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَقَدْ جِئْتُكُمْ بِهَا بَيْضَاءَ نَقِيَّةً لَا تَسْأَلُوهُمْ عَنْ شَيْءٍ فَيُخْبِرُوكُمْ بِحَقٍّ فَتُكَذِّبُوا بِهِ أَوْ بِبَاطِلٍ فَتُصَدِّقُوا بِهِ وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ أَنَّ مُوسَى صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ حَيًّا مَا وَسِعَهُ إِلَّا أَنْ يَتَّبِعَنِي» [131]«ای پسر خطاب آیا در آن در تعجب هستی؟! قسم به کسی که نفس من به دست اوست برای شما آن روشن کننده پاک را آوردم. شما چیزی از آن‌ها نمی‌پرسید پس به حق به شما خبر می‌دهند پس به وسیله آن آن‌ها را تکذیب می‌کنید یا به باطل خبر می‌دهند شما به وسیله آن آن‌ها را تصدیق می‌کنید قسم به کسی که نفس من به دست اوست اگر موسی زنده بود چاره ای جز پیروی از من نداشت». این بحث مختصری از کتاب‌های الله تعالی می‌باشد که واجب است به آن و آنچه در قرآن بر وجه خصوص آمده معتقد باشیم. ان شاء الله در یک مبحث مستقل خواهد آمد.

[131] مسند الإمام أحمد : 3 / 387، وکشف الأستار : 134، وشعب الإیمان للبیهقی : (177). وغیرهم وهو حدیث حسن بمجموع طرقه

مبحث سوم: توضیحی بر تورات و انجیل و کتاب‌های دیگری که نازل شده و دچار تحریف شده‌اند و اینکه قرآن از آن تحریف مصون مانده است.

تحريف كلام خدا توسط اهل كتاب

خداوند عزوجل در قرآن کریم از تحریف، تغییر و تبدیل توسط اهل کتاب بر کتاب‌های الله تعالی که بر آن‌ها نازل شده خبر می‌دهد.

الله تعالی در حق یهود می‌فرماید: ﴿۞أَفَتَطۡمَعُونَ أَن يُؤۡمِنُواْ لَكُمۡ وَقَدۡ كَانَ فَرِيقٞ مِّنۡهُمۡ يَسۡمَعُونَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُۥ مِنۢ بَعۡدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ ٧٥[البقرة: 75]. «آيا اميد داريد كه به شما ايمان بياورند در حاليكه دسته از آن‌ها كلام خدا را مي‌شنوند سپس بعد از اينكه آن را مي‌فهمند و در حاليكه مي‌دانستند آن را تحريف مي‌نمودند»و می‌فرماید: ﴿مِّنَ ٱلَّذِينَ هَادُواْ يُحَرِّفُونَ ٱلۡكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِۦ[النساء: 46]. «و كساني از اهل يهود كلام را از جايگاه خود تحريف مي‌كنند».

الله تعالی از نصاری خبر می‌دهد می‌فرماید: ﴿وَمِنَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّا نَصَٰرَىٰٓ أَخَذۡنَا مِيثَٰقَهُمۡ فَنَسُواْ حَظّٗا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِۦ فَأَغۡرَيۡنَا بَيۡنَهُمُ ٱلۡعَدَاوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ وَسَوۡفَ يُنَبِّئُهُمُ ٱللَّهُ بِمَا كَانُواْ يَصۡنَعُونَ ١٤ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ قَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمۡ كَثِيرٗا مِّمَّا كُنتُمۡ تُخۡفُونَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَيَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖۚ[المائدة: 14-15]. «و كساني كه گفتند ما نصاري هستيم پيمان گرفتيم و بخشي از آنچه به آن اندرز داده شده بودند فراموش كردند و ما تا روز قيامت ميانشان دشمني و كينه افكنديم و به زودي خدا آنان را از آنچه مي‌كردند باخبر مي‌سازد. اي اهل كتاب پيامبر ما به سوي شما آمده است كه بسياري از كتاب كه پوشيده مي‌داشتيد براي شما بيان مي‌كند و از بسياري درمي گذرد».

آیات دلالت دارند بر اینکه یهود و نصاری کتاب‌های نازل شده بر خودشان را تحریف نموده‌اند. و این تحریف گاهی با زیاد کردن و گاهی با کم کردن بوده است.

دلیل بر زیاد کردن آن این سخن الله تعالی می‌باشد: ﴿فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ يَكۡتُبُونَ ٱلۡكِتَٰبَ بِأَيۡدِيهِمۡ ثُمَّ يَقُولُونَ هَٰذَا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ لِيَشۡتَرُواْ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِيلٗاۖ فَوَيۡلٞ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتۡ أَيۡدِيهِمۡ وَوَيۡلٞ لَّهُم مِّمَّا يَكۡسِبُونَ ٧٩[البقرة: 79]. «ويل به حال كساني كه كتاب را با دستانشان نوشتند سپس مي‌گويند اين از جانب خداست تا با بهايي بي‌ارزش بفروشند پس ويل به حال آن‌ها از آنچه با دستهايشان نوشتند و ويل به حال كساني كه آن را بدست آوردند».

و دلیل بر نقصان آن این فرموده الله تعالی است: ﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ قَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمۡ كَثِيرٗا مِّمَّا كُنتُمۡ تُخۡفُونَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ[المائدة: 15]. «اي اهل كتاب پيامبر ما به سوي شما آمده است كه بسياري از كتاب كه پوشيده مي‌داشتيد براي شما بيان مي‌كند» و می‌فرماید: ﴿قُلۡ مَنۡ أَنزَلَ ٱلۡكِتَٰبَ ٱلَّذِي جَآءَ بِهِۦ مُوسَىٰ نُورٗا وَهُدٗى لِّلنَّاسِۖ تَجۡعَلُونَهُۥ قَرَاطِيسَ تُبۡدُونَهَا وَتُخۡفُونَ كَثِيرٗاۖ[الأنعام: 91]. «بگو چه كسي آن كتابي را كه موسي آورده نازل كرده كه براي مردم روشنايي و هدايت است آن را بصورت ورقه‌هايي در مي‌آوريد از آن آشكار و بسياري را پنهان مي‌كنيد».

تحريف تورات و انجيل و دليل بر آن

این خلاصه‌ای از تحریف کلام خداوند و کتاب‌های او توسط اهل کتاب بود. اما در مورد تورات و انجیل دلایلی که گذشت و دلایلی دیگر نیز بر وجود داشتن تحریف در آن دو حکایت دارد.

از دلایل تحریف تورات این فرموده الله تعالی است: ﴿قُلۡ مَنۡ أَنزَلَ ٱلۡكِتَٰبَ ٱلَّذِي جَآءَ بِهِۦ مُوسَىٰ نُورٗا وَهُدٗى لِّلنَّاسِۖ تَجۡعَلُونَهُۥ قَرَاطِيسَ تُبۡدُونَهَا وَتُخۡفُونَ كَثِيرٗاۖ وَعُلِّمۡتُم مَّا لَمۡ تَعۡلَمُوٓاْ أَنتُمۡ وَلَآ ءَابَآؤُكُمۡۖ قُلِ ٱللَّهُۖ ثُمَّ ذَرۡهُمۡ فِي خَوۡضِهِمۡ يَلۡعَبُونَ ٩١[الأنعام: 91]. «بگو چه كسي آن كتابي را كه موسي آورده نازل كرده كه براي مردم روشنايي و هدايت است آن را بصورت ورقه‌هايي در مي‌آوريد از آن آشكار و بسياري را پنهان مي‌كنيد در صورتيكه چيزي كه نه شما و نه پدرانتان نمي‌دانستيد به شما آموخته شد. بگو: خدا. سپس بگذار تا در ژرفاي خود به بازي مشغول شوند». در تفسیر این آیه آمده است: (أي تجعلون الكتاب الذي جاء به موسى في قراطيس تضعونه فيها ليتم لكم ما تريدونه من التحريف والتبديل وكتم صفة النبي صلى الله عليه وسلم المذكورة فيه)«یعنی کتابی که موسی آورده بود آن‌ها آن را در ورقه‌هایی قرار دادند تا بدین وسیله تبدیل را به اتمام برسانند و صفت پیامبر جکه در آن ذکر شده است، را پنهان داشتند».

و می‌فرماید: ﴿۞أَفَتَطۡمَعُونَ أَن يُؤۡمِنُواْ لَكُمۡ وَقَدۡ كَانَ فَرِيقٞ مِّنۡهُمۡ يَسۡمَعُونَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُۥ مِنۢ بَعۡدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ ٧٥[البقرة: 75]. «آيا اميد داريد كه به شما ايمان بياورند در حاليكه دسته از آن‌ها كلام خدا را مي‌شنوند سپس بعد از اينكه آن را مي‌فهمند تحريف مي‌نمايند». سدی در تفسیر این آیه می‌گوید: (هي التوراة حرفوها)«آن تورات است که تحریف کردند»و ابن زید می‌گوید: (التوراة التي أنزلها عليهم يحرفونها يجعلون الحلال فيها حراما والحرام فيها حلالا والحق فيها باطلا والباطل فيها حقا)«توراتی که بر آن‌ها نازل شد را تحریف کردند و حلال آن را حرام و حرام آن را حلال و حق آن را باطل و باطل آن را حق قرار دادند».

و دلیل تحریف انجیل این سخن الله تعالی است: ﴿وَمِنَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّا نَصَٰرَىٰٓ أَخَذۡنَا مِيثَٰقَهُمۡ فَنَسُواْ حَظّٗا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِۦ فَأَغۡرَيۡنَا بَيۡنَهُمُ ٱلۡعَدَاوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ وَسَوۡفَ يُنَبِّئُهُمُ ٱللَّهُ بِمَا كَانُواْ يَصۡنَعُونَ ١٤ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ قَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمۡ كَثِيرٗا[المائدة: 14-15]. «و كساني كه گفتند ما نصاري هستيم پيمان گرفتيم و بخشي از آنچه به آن اندرز داده شده بود را فراموش كردند و ما تا روز قيامت ميانشان دشمني و كينه افكنديم و به زودي خدا آنان را از آنچه مي‌كردند باخبر مي‌سازد. اي اهل كتاب پيامبر ما به سوي شما آمده است كه بسياري از كتاب كه پوشيده مي‌داشتيد براي شما بيان مي‌كند و از بسياري درمي گذرد». بعضی از امامان تفسیر در تفسیر آیه اخیر می‌گویند: (أي يبين ما بدلوه وحرفوه وأولوه وافتروا على اللهّ فيه ويسكت عن كثير مما غيروه ولا فائدة في بيانه) [132]«یعنی آنچه را که تبدیل، تحریف، تأویل کردند و آنچه را که در آن بر خداوند دروغ بستند، بیان می‌کند و از بسیاری که تغییر دادند و فائده ای در بیان کردن آن نیست سکوت می‌نماید».

این آیات بر وقوع تحریف و تبدیل در تورات و انجیل حکایت دارد. و برای همین است که علمای مسلمین اتفاق نظر دارند بر اینکه تورات و انجیل دچار تحریف و تغییر شده‌اند.

[132] تفسیر ابن کثیر 3 / 63.

محفوظ ماندن قرآن از تحريف و حفظ نمودن آن توسط خداوند و دليل بر آن

اما قرآن عظیم از آنچه بر کتاب‌های گذشته از تحریف و تبدیل روی داده، سالم مانده است و خداوند آن را حفظ نموده و از آن صیانت می‌نماید همانگونه که خود از آن خبر می‌دهد: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩[الحجر: 9]. «بي‌گمان ما قرآن را فرو فرستاده‌ايم و به راستي ما نگهبان آن هستيم». طبری در تفسیر این آیه می‌گوید: «قال وإنا للقرآن لحافظون من أن يزاد فيه باطل ما ليس منه، أو ينقص منه ما هو منه من أحكامه وحدوده وفرائضه» [133]«ما محافظ قرآن هستیم و نمی‌گذاریم در آن باطل وارد یا چیزی از احکام، حدود و فرائض کم شود». همانگونه که خداوند در آیات دیگری از تمام و کامل بودن احکامش در قرآن و تفصیل و تنزیه آن از هرچه باطل است خبر داده است. می‌فرماید: ﴿لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ ٤٢[فصلت: 42]. «باطل به هيچ صورتي در آن راه نمي‌يابد از طرف حكيم ستوده صفات نازل شده است» و می‌فرماید: ﴿الٓرۚ كِتَٰبٌ أُحۡكِمَتۡ ءَايَٰتُهُۥ ثُمَّ فُصِّلَتۡ مِن لَّدُنۡ حَكِيمٍ خَبِيرٍ ١[هود: 1]. «الر. كتابي است كه آيات آن استحكام يافته سپس از جانب حكيمي آگاه به روشني بيان شده است» و می‌فرماید: ﴿لَا تُحَرِّكۡ بِهِۦ لِسَانَكَ لِتَعۡجَلَ بِهِۦٓ ١٦ إِنَّ عَلَيۡنَا جَمۡعَهُۥ وَقُرۡءَانَهُۥ ١٧[القیامة: 16-17]. «زبانت را زود به حركت در نياور تا در خواندن قرآن شتابزدگي به خرج دهي. جمع كردن و خواندن آن بر عهده ماست».

این آیات بر اینکه خداوند قرآن را بصورت لفظی و معنایی از ابتدای نزول آن تا زمانیکه خداوند آن را به سوی خود بالا می‌برد از هرگونه تغییر یا تبدیل به طور کامل حفظ نموده است، دلالت دارند. از این رو تعلیم آن را به پیامبرش جسپرده سپس در سینه‌اش جمع نموده و برایش بیان کرده و آن را در سنت مطهرش تفسیر نموده است. سپس خداوند برای جلوگیری از تجاوز، به وسیله مردانی آن را در سینه‌هایشان و در اوراقی نسل به نسل و قرن به قرن حفظ نمودند. پس از هرگونه باطل سالم ماند؛ کوچک و بزرگ در زمان‌ها و شهرهای مختلف آن را می‌خوانند تازه و شاداب همانگونه که از جانب خداوند بر رسولش جنازل شده است.

علما در این مقام و جایگاه به نکته ظریفی هشدار داده‌اند که مربوط به جواز تحریف بر تورات و عدم جواز آن بر قرآن است بر آنچه ابو عمرو دانی از ابی حسن منتاب روایت می‌کند که گفت: (كنت يوما عند القاضي أبي إسحاق إسماعيل بن إسحاق فقيل له: لم جاز التبديل على أهل التوراة ولم يجز على أهل القرآن؟ فقال القاضي: قال الله عز وجل في أهل التوراة ﴿بِمَا ٱسۡتُحۡفِظُواْ مِن كِتَٰبِ ٱللَّهِ[المائدة: 44] فوكل الحفظ إليهم فجاز التبديل عليهم. وقال في القرآن﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩[الحجر: 9] فلم يجز التبديل عليهم. قال: فمضيت إلى أبي عبد الله المحاملي فذكرت له الحكاية فقال: «ما سمعت كلاما أحسن من هذا»«روزی نزد قاضی ابو اسحاق اسماعیل بن اسحاق بودم. به او گفته شد: چرا اجازه تبدیل در حق اهل تورات داده شده اما به اهل قرآن داده نشده است؟ قاضی گفت: خداوند در مورد اهل تورات می‌فرماید: «به آنچه از کتاب خدا حافظ گردانده شده‌اند» پس حفظ آن به آن‌ها سپرده شد پس اجازه تبدیل در آن داده شده است. و در قرآن می‌فرماید: «بی‌گمان ما قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به راستی ما نگهبان آن هستیم» پس اجازه تبدیل در آن داده نشده است. گفت: پس به سوی ابو عبدالله محاملی رفتم و داستان را برایش تعریف نمودم. گفت: کلامی زیباتر از این نشنیدم».

[133] تفسیر ابن جریر 14 / 7.

مبحث چهارم: ایمان به قرآن و ویژگی‌های آن

تعريف قرآن، حديث قدسي و حديث نبوي و فرق بين آن‌ها

قرآن كريم: «هو كلام الله منه بدا بلا كيفية قولا، وأنزله على رسوله وحيا، وصدقه المؤمنون على ذلك حقا، وأيقنوا أنه كلام الله حقيقة، سمعه جبريل عليه السلام من الله عز وجل، ونزل به على خاتم رسله محمد صلى الله عليه وسلم بلفظه ومعناه المنقول بالتواتر المفيد للقطع واليقين المكتوب في المصاحف المحفوظ من التغيير والتبديل» [134]«کلام خداوند سخنی است که بدون بیان چگونگی کیفیت آن، از جانب خداوند می‌باشد و بر رسولش بصورت وحی نازل گشته است و مؤمنان، بر حق بودن آن را تصدیق می‌کنند و یقین دارند که آن به حقیقت کلام خداوند است که جبریل÷از الله عزوجل با لفظ و معنا آن را شنید و بر خاتم پیامبران، محمد جنازل نمود که آن با تواتر مفید نقل شده و به منظور قطعیت و یقین در مصحفها نوشته شده و از هرگونه تغییر و تبدیل محفوظ مانده است».

حديث قدسي: «هو ما رواه النبي صلى الله عليه وسلم عن ربه باللفظ والمعنى ونقل إلينا آحادا أو متواترا ولم يبلغ تواتر القرآن» [135]«حدیث قدسی آنچه است که پیامبر جاز پروردگارش با لفظ و معنا روایت نموده و به ما بصورت آحاد و متواتر نقل شده و به تواتر قرآن نرسیده است». مثال برآن حدیث ابوذر غفاری از پیامبر جاست در آنچه از پروردگارش روایت می‌کند که می‌فرماید: «يَا عِبَادِي إِنِّي حَرَّمْتُ الظُّلْمَ عَلَى نَفْسِي وَجَعَلْتُهُ بَيْنَكُمْ مُحَرَّمًا فَلَا تَظَالَمُوا» [136]«ای بندگانم من ظلم را بر خود حرام کردم و بین شما نیز آن را حرام قرار دادم پس به همدیگر ظلم نکنید».

حديث نبوي: «ما أضيف إلى النبي صلى الله عليه وسلم من قول أو فعل أو تقرير أو وصف» [137]«عبارت است از آنچه که به پیامبر جاز سخنان، اعمال، تقریرات یا صفات نسبت داده می‌شود».

[134] الطحاویة 1 / 172. مباحث فی علوم القرآن لمناع القطان، ص21، وقواعد التحدیث لجمال الدین القاسمی ص65. [135] انظر قواعد التحدیث لجمال الدین القاسمی ص65. [136] رواه مسلم برقم (2577). [137] مصطلح الحدیث لابن عثیمین ص7، وقواعد التحدیث للقاسمی ص61-62.

فرق بين قرآن و حديث قدسي و حديث نبوي:

قرآن، تلاوتش عبادت است، معجزه است که دیگران را به مبارزه می‌طلبد. لمس آن برای کسی که وضو ندارد و تلاوتش برای کسی که غسل بر او واجب است و روایت کردن آن بدون لفظ حرام است. خواندن آن در نماز مشخص شده و خواننده‌اش به سبب خواندن هر حرف آن، یک نیکی و پاداش هر نیکی ده برابر است بر خلاف حدیث قدسی و نبوی که واجد این ویژگی‌ها نمی‌باشند.

حدیث قدسی از نظر لفظ و معنا کلام خداست برخلاف حدیث نبوی که هم لفظ و هم معنای آن از کلام پیامبر جمی‌باشد و فضیلت حدیث قدسی از حدیث نبوی بیشتر است و آن به خاطر فضیلت و بزرگی کلام خدا بر کلام مخلوقاتش است [138].

[138] انظر قواعد التحدیث للقاسمی ص65- 66.

ويژگيهاي و خصوصيا ت ايمان به قرآن كريم:

ایمان به کتاب‌های الله تعالی رکن بزرگی از ارکان ایمان است همانگونه که توضیح آن گذشت. و قرآن عظیم الشأن نسخ کننده کتاب‌های سابق و حاکم و شاهد بر آن‌هاست و بعد از بعثت پیامبر ما، محمد جتمام انسان‌ها و جن‌ها به وسیله این کتاب که بر او نازل شده باید به عبادت پروردگار بپردازند. ایمان به آن با خصوصیات و ویژگی‌هایی همراه است که باید بعد از درک و فهم آن خصوصیات به علاوه آنچه که بیان آن از مسائل در درک ایمان به کتاب بصورت اجمالی گذشت به آن مختص شود. و این خصوصیات عبارتند از:

1- اعتقاد به اینکه دعوت آن عمومی است و شریعتش برای تمام انسان‌ها و جن‌ها آمده است و سعی و تلاش کسی به جز به وسیله ایمان به آن به نتیجه نمی‌رسد و خداوند جز به آنچه در آن تشریع شده است عبادت نمی‌شود. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ لِأُنذِرَكُم بِهِۦ وَمَنۢ بَلَغَۚ[الأنعام: 19]. «و اين قرآن به من وحي شده تا به وسيله آن شما و هركس را كه پيام به او مي‌رسد بترسانم» و خداوند از جن اینگونه خبر می‌دهد: ﴿إِنَّا سَمِعۡنَا قُرۡءَانًا عَجَبٗا ١ يَهۡدِيٓ إِلَى ٱلرُّشۡدِ فَ‍َٔامَنَّا بِهِۦۖ وَلَن نُّشۡرِكَ بِرَبِّنَآ أَحَدٗا ٢[الجن: 1-2]. «ما قرآني شگفت آوري شنيديم كه به راه راست هدايت مي‌كرد ما فوراً به آن ايمان آورديم».

2- اعتقاد به اینکه آن نسخ کننده تمام کتاب‌های قبلی است و برای اهل کتاب و دیگران جایز نیست که بعد از نزول قرآن جز به وسیله آن، خداوند را عبادت کنند. دین حق جز آنچه در آن آمده وجود ندارد و خداوند جز به آنچه در آن تشریع نموده عبادت نمی‌شود و چیزی که در آن حلال نباشد، حلال نیست و چیزی که در آن حرام نباشد حرام نمی‌باشد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ[آل عمران: 85]. «و هركس غير از اسلام ديني برگزيند هرگز از او پذيرفته نمي‌شود» و می‌فرماید: ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِتَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ بِمَآ أَرَىٰكَ ٱللَّهُۚ[النساء: 105]. «ما قرآن را به حق بر تو نازل كرديم تا بين مردم به آنچه خدا مي‌خواهد حكم نمايي». در حدیث جابر بن عبدالله که گذشت پیامبر جاز خواندن کتاب‌های اهل کتاب نهی نمودند و فرمودند: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ أَنَّ مُوسَى صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ حَيًّا مَا وَسِعَهُ إِلَّا أَنْ يَتَّبِعَنِي» [139]«قسم به کسی که نفسم در دست اوست اگر موسی زنده بود چاره ای جز پیروی از من نداشت».

3- گذشت و بزرگواری شریعت که قرآن بخاطر آن آمد و آن را آسان نمود بر خلاف شریعت‌ها در کتاب‌های قبلی که شامل بسیاری از سختی‌ها که بر یاران آن فرض شده بود. الله تعالی می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِيَّ ٱلۡأُمِّيَّ ٱلَّذِي يَجِدُونَهُۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ يَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ وَيَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِي كَانَتۡ عَلَيۡهِمۡۚ[الأعراف: 157]. «كساني كه از رسولي پيروي مي‌كنند كه پيامبر درس ناخوانده‌اي است كه او را نزد خويش در تورات و انجيل نوشته مي‌يابند. آنان را به (كارهاي) پسنديده فرمان مي‌دهد و آنان را از (كارهاي) ناپسند باز مي‌دارد، و پاكيزه‌ها را براي آنان حلال مي‌گرداند و نا پاكيزه‌ها را براي آنان حرام مي‌شمارد و بار گرانشان و قيد (وبند)‌هايي را كه بر آنان بود، از (دوش) شان برمي دارد».

4- قرآن در بین کتاب‌های آسمانی تنها کتابی است که خداوند حفظ آن را از نظر لفظ و معنا از تحریف لفظی و معنوی بر عهده گرفته است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩[الحجر: 9]. «بي‌گمان ما قرآن را فرو فرستاده‌ايم و به راستي ما نگهبان آن هستيم» و می‌فرماید: ﴿لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ ٤٢[فصلت: 42]. «باطل به هيچ صورتي در آن راه نمي‌يابد از طرف حكيم ستوده صفات نازل شده است». الله عزوجل به روشنی با تفسیر و توضیح آن بر آنچه می‌خواهد و تشریع نموده، آن را حفظ نموده است: ﴿إِنَّ عَلَيۡنَا جَمۡعَهُۥ وَقُرۡءَانَهُۥ ١٧ فَإِذَا قَرَأۡنَٰهُ فَٱتَّبِعۡ قُرۡءَانَهُۥ ١٨ ثُمَّ إِنَّ عَلَيۡنَا بَيَانَهُۥ ١٩[القیامة: 17-19]. «جمع كردن و خواندن آن بر عهده ماست پس چون آن را برخوانديم خواندن آن را دنبال كن سپس توضيح آن برعهده ماست». ابن کثیر در تفسیر این آیه آخیر می‌گوید: «أي بعد حفظه وتلاوته نبينه لك ونوضحه، ونلهمك معناه على ما أردنا وشرعنا»«یعنی بعد از اینکه حفظ و تلاوت آن را برای تو بیان کردیم و برایت توضیح دادیم، معنای آن را بر آنچه بخواهیم و تشریع نماییم به تو الهام می‌کنیم». الله تعالی برای حفظ کتابش از علمای دانا از زمان پیامبرصگرفته تا زمان ما کسانی را که به بهترین شیوه برای آن به پا می‌خیزند آماده کرده است. پس لفظش را حفظ نمودند و معنایش را فهم کردند و در عمل به آن استقامت ورزیدند و در میدان خدمت به قرآن و حفظ آن تألیفات فراوانی را نگاشتند که از آن جمله تألیف در باب تفسیر، به تصویر کشیدن و قرائت قرآن، آیات محکم و متشابه، مکی و مدنی بودن آن، استنباط احکام از آن، تألیف در باب ناسخ و منسوخ، اسباب نزول، مثال‌های آن، اعجاز آن و چیزهای شگفت انگیز در آن، اعراب قرآن و چیزهایی دیگر که از خلال آن مجسم می‌شود که خداوند برای حفظ کردن کتابش آن علما را برای خدمت به کتاب و علومش آماده کرده تا قرائت و تفسیر آن تازه و شاداب همانگونه که نازل شده باقی بماند.

5- قرآن کریم مشتمل بر اعجازهای بسیاری غیر از آنچه در کتاب‌های نازل شده مشترک هستند، می‌باشد و آن معجزه ای بزرگ و حجت و برهان کامل و ماندگار خداوند است که به وسیله آن پیامبرشصو یارانش را تا روز قیامت تأیید می‌نماید بر آنچه شیخین از ابوهریرهساز پیامبرصروایت می‌کنند که فرمودند: «مَا مِنْ الْأَنْبِيَاءِ نَبِيٌّ إِلَّا أُعْطِيَ مَا مِثْلهُ آمَنَ عَلَيْهِ الْبَشَرُ وَإِنَّمَا كَانَ الَّذِي أُوتِيتُ وَحْيًا أَوْحَاهُ اللَّهُ إِلَيَّ فَأَرْجُو أَنْ أَكُونَ أَكْثَرَهُمْ تَابِعًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ» [140]«به هر یک از پیامبران، معجزه‌ای عطا شده است که مردم به آن، ایمان بیاورند. و آنچه به من عنایت شده، وحی است که خداوند بسوی من فرستاده است. پس امیدوارم که روز قیامت،‌ از سایر پیامبران، پیروان بیشتری داشته باشم». از جمله صورت‌های اعجاز قرآن حْسن تألیف و فصاحت و بلاغت اعلای آن است که خداوند به وسیله آن انسان‌ها و اجنه را به مبارزه می‌طلبد بر اینکه مانند آن یا قسمتی از آن را در سه حالتی که ذکر می‌نماید، بیاورند. خداوند آن‌ها را به مبارزه فرا می‌خواند که اگر می‌توانند مانند آن را بیاورند، پس درمانده شدند و نتوانستند. می‌فرماید: ﴿أَمۡ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُۥۚ بَل لَّا يُؤۡمِنُونَ ٣٣ فَلۡيَأۡتُواْ بِحَدِيثٖ مِّثۡلِهِۦٓ إِن كَانُواْ صَٰدِقِينَ ٣٤[الطور: 33-34]. «يا مي‌گويند آن را از خود در آورده، بلكه باور ندارند. پس اگر راست مي‌گويند سخني مانند آن را بياورند». و خداوند عزوجل ناتوانی و عجز آن‌ها را از آن بیان می‌کند: ﴿قُل لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن يَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لَا يَأۡتُونَ بِمِثۡلِهِۦ وَلَوۡ كَانَ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٖ ظَهِيرٗا ٨٨[الإسراء: 88]. «بگو اگر انس و جن گرد آيند بر آنكه مثل اين قرآن آورند، هرگز نمي‌توانند مثلش را بياورند و اگر همديگر را ياري دهند». سپس آن‌ها را به مبارزه می‌خواند که اگر می‌توانند ده سوره مانند آن را بیاورند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿أَمۡ يَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۖ قُلۡ فَأۡتُواْ بِعَشۡرِ سُوَرٖ مِّثۡلِهِۦ مُفۡتَرَيَٰتٖ وَٱدۡعُواْ مَنِ ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ١٣[هود: 13]. «يا مي‌گويند اين قرآن را به دروغ ساخته است بگو اگر راست مي‌گوييد ده سوره ساخته شده مانند آن را بياوريد و غير از خداوند هركه را مي‌توانيد فرا خوانيد». سپس بار سوم آن‌ها را به آوردن سوره ای مانند آن اگر می‌توانند فرا می‌خواند: ﴿أَمۡ يَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۖ قُلۡ فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ مَنِ ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٣٨[یونس: 38]. «يا مي‌گويند اين قرآن را به دروغ ساخته است بگو اگر راست مي‌گوييد يك سوره مانند آن را بياوريد و غير از خداوند هركه را مي‌توانيد فرا خوانيد». هنگامی که مخلوقات از معارضه کردن با آن با پایین‌ترین مراتب تحدی و مباره که عبارت است از آوردن سوره ای مانند آن در حالیکه کوتاهترین سوره در قرآن سه آیه دارد عاجزند ثابت می‌کند که قرآن کریم معجزه پروردگار است.

6- الله تعالی در قرآن کریم تمام آنچه را که انسان در امر دین، دنیا، زندگی و معادش لازم دارد بیان کرده است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَنَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُسۡلِمِينَ ٨٩[النحل: 89]. «و اين كتاب كه روشنگر هر چيزي است و براي مسلمان هدايت، رحمت و بشارت است بر تو نازل كرديم» و می‌فرماید: ﴿مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡءٖۚ[الأنعام: 38]. «ما هيچ چيز را در كتاب فروگذار نكرده‌ايم». ابن مسعودسمی‌گوید: «أنزل في هذا القرآن كل علم، وكل شيء قد بين لنا في القرآن»«تمام علوم در این قرآن نازل شده و تمام چیزها برای ما در قرآن بیان شده است».

7- الله تعالی قرآن را به منظور تذکر و تدبر نمودن آسان کرده است و این از بزرگترین خصوصیات آن است. می‌فرماید: ﴿ وَلَقَدۡ يَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّكۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّكِرٖ ١٧[القمر: 17]. «قرآن را براي پند آموزي آسان نموديم آيا پند گيرنده‌اي هست؟» و می‌فرماید: ﴿كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَيۡكَ مُبَٰرَكٞ لِّيَدَّبَّرُوٓاْ ءَايَٰتِهِۦ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٢٩[ص: 29]. «كتابي مبارك به سوي تو نازل كرديم تا در آيات آن تدبر كنيد و خردمندان متذكر شوند» مجاهد در تفسیر آیه اولی می‌گوید: «يعني هونَّا قراءته»«یعنی قرائت و خواندن آن را آسان نمودیم» و سدی می‌گوید: «يسرنا تلاوته على الألسن»«یعنی تلاوت آن را بر زبان آسان نمودیم» و ابن عباس می‌گوید: «لولا أن الله يسره على لسان الآدميين ما استطاع أحد من الخلق أن يتكلم بكلام الله» [141]«یعنی اگر الله تعالی آن را بر زبان بنی آدم آسان نمی‌کرد هیچیک از مخلوقات خداوند نمی‌توانستند با کلام خداوند تکلم نمایند». طبری و دیگران از ائمه تفسیر ذکر نموده‌اند که آسان نمودن قرآن شامل تلفظ آسان برای تلاوت و معانی آسان برای تفکر و تدبر و پند پذیرفتن است [142]. و آن همانگونه است که ملاحظه و مشاهده می‌کنید.

8- قرآن متضمن خلاصه‌ای از کتاب‌های سابق و اصول شریعت پیامبران است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَمُهَيۡمِنًا عَلَيۡهِۖ[المائدة: 48]. «و (اين) كتاب را به راستي (و) تصديق كنندة كتابي كه پيش از آن است و بر آن حاكم و شاهد است به تو نازل كرديم» و می‌فرماید: ﴿۞شَرَعَ لَكُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِۦ نُوحٗا وَٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ وَمَا وَصَّيۡنَا بِهِۦٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰٓۖ أَنۡ أَقِيمُواْ ٱلدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِيهِۚ[الشوری: 13]. «از دين، آنچه را كه به نوح در باره آن سفارش كرد براي شما تشريع نمود و آنچه را به تو وحي كرديم و آنچه را كه در باره آن به ابراهيم و موسي و عيسي سفارش نموديم كه دين را برپا داريد و در آن متفرق نشويد».

9- قرآن شامل اخبار پیامبران و امت‌های گذشته است و شرح آن بگونه ای است که در کتاب‌های قبلی سابقه ندارد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَكُلّٗا نَّقُصُّ عَلَيۡكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِۦ فُؤَادَكَۚ[هود: 120]. «و هريك از سرگذشت‌هاي پيامبران را كه بر تو حكايت مي‌كنيم چيزي است كه دلت را بدان استوار مي‌گردانيم» و می‌فرماید: ﴿ذَٰلِكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡقُرَىٰ نَقُصُّهُۥ عَلَيۡكَۖ مِنۡهَا قَآئِمٞ وَحَصِيدٞ ١٠٠[هود: 100]. «اين از خبرهاي آن شهرهاست كه آن را بر تو حكايت مي‌كنيم بعضي از آن سرپا هستند و بعضي برباد رفته‌اند» و می‌فرماید: ﴿كَذَٰلِكَ نَقُصُّ عَلَيۡكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ مَا قَدۡ سَبَقَۚ وَقَدۡ ءَاتَيۡنَٰكَ مِن لَّدُنَّا ذِكۡرٗا ٩٩[طه: 99]. «اينگونه از اخبار پيشينيان بر تو حكايت مي‌كنيم و مسلماً به تو از جانب خود ذكري داده‌ايم».

10- قرآن آخرینِ کتاب‌های الله تعالی است که نازل نموده و خاتمه دهنده و شاهد بر آن است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿نَزَّلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ وَأَنزَلَ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ ٣ مِن قَبۡلُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَأَنزَلَ ٱلۡفُرۡقَانَۗ[آل عمران: 3-4]. «اين كتاب را در حاليكه مؤيد آنچه پيش از خود مي‌باشد به حق بر تو نازل كرد و تورات و انجيل را پيش از آن براي هدايت مردم فرستاد و فرقان را نازل كرد» و می‌فرماید: ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَمُهَيۡمِنًا عَلَيۡهِۖ[المائدة: 48]. «و (اين) كتاب را به راستي (و) تصديق كنندة كتابي كه پيش از آن است و بر آن حاكم و شاهد است به تو نازل كرديم».

این بعضی از ویژگی‌ها و خصوصیات قرآن بر سایر کتاب‌های دیگر بود از آنچه که ایمان به آن جز با اعتقاد داشتن به آن و تأیید آن بصورت علمی و عملی متحقق نمی‌گردد.

[139] رواه الإمام أحمد فی المسند : 3 / 387، وغیره. [140] صحیح البخاری برقم (4981)، ومسلم برقم (152). [141] تفسیر ابن کثیر 8 / 453. [142] تفسیر ابن جریر 27 / 96.

ايمان به پيامبران

مبحث اول: ایمان به پیامبران و دلایل آن

ایمان به پیامبران خدا واجبی از واجبات دین و رکن بزرگی از ارکان ایمان به حساب می‌آید که کتاب و سنت بر آن دلالت دارند.

الله تعالی می‌فرماید: ﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ كُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦۚ وَقَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ[البقرة: 285]. «پيامبر و مؤمنان به آنچه به سوي او از جانب پروردگار نازل شده ايمان دارند و همگي به الله، ملائكه، كتاب‌ها و پيامبران ايمان دارند. بين هيچكدام از پيامبران فرقي نمي‌نهند و مي‌گويند شنيديم و اطاعت كرديم». الله تعالی ایمان به پیامبران را در جمله‌ای که در آن می‌فرماید پیامبر و مؤمنان به آن ایمان دارند، از ارکان ایمان ذکر نموده است و بیان فرموده که آن‌ها در ایمانشان به پیامبران بین هیچکدام از آن‌ها تفاوتی قائل نیستند به گونه‌ای که به بعضی ایمان بیاورند و به بعضی کافر شوند، بلکه تمام آن‌ها را تصدیق می‌کنند.

و خداوند در کتابش حکم کسی که ایمان به پیامبران را ترک کند، بیان نموده است؛ می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُواْ بَيۡنَ ٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَيَقُولُونَ نُؤۡمِنُ بِبَعۡضٖ وَنَكۡفُرُ بِبَعۡضٖ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَيۡنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا ١٥٠ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ حَقّٗاۚ[النساء: 150-151]. «به راستي آنان به خدا و فرستادگانش كفر مي‌ورزند و مي‌خواهند در ميان خدا و فرستادگانش جدائي بيندازند و مي‌گويند به برخي ايمان مي‌آوريم و برخي (ديگر) را انكار مي‌كنيم و مي‌خواهند بين اين (و آن) راهي برگزينند اين گروه در حقيقت كافرند». خداوند لفظ کفر را بر کسانی که پیامبران را تکذیب می‌کنند، یا بین آن‌ها فرق می‌گذارند و به بعضی ایمان می‌آورند و بعضی را قبول ندارند، بکار برده است. سپس بیان می‌کند که آن‌ها به حقیقت کافر هستند یعنی کسانی که کفرشان تحقق پیدا کرده و به صراحت آن را بیان کرده‌اند. همانگونه که خداوند در مقابل آن، آنچه که اهل ایمان بر آن هستند را بیان کرده است. می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَلَمۡ يُفَرِّقُواْ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ أُوْلَٰٓئِكَ سَوۡفَ يُؤۡتِيهِمۡ أُجُورَهُمۡۚ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا ١٥٢[النساء: 152]. «كساني كه به خداوند و رسولانش ايمان دارند و بين آن‌ها فرقي نمي‌گذارند آن‌ها بزودي پاداششان را خواهيم داد و خداوند آمرزنده اي مهربان است» آن‌ها وصف شده‌اند به اینکه به خدا و پیامبرانش بدون اینکه بین آن‌ها تفاوتی قائل شوند، ایمان دارند و معتقدند که همه آن‌ها فرستادگانی از جانب الله تعالی می‌باشند.

سنت نیز به مانند قرآن، ایمان به پیامبران را رکنی از ارکان ایمان می‌داند که دلیل بر آن حدیث جبریل می‌باشد که قبلاً متن آن در مبحث ایمان به ملائکه آورده شده است که در آن پیامبرصدر جواب سؤال جبریل؛در مورد ایمان فرمود: «أن تؤمن بالله وملائكته وكتبه ورسله واليوم الآخر…»«به الله، ملائکه، کتاب‌های آسمانی، پیامبران و روز قیامت ایمان داشته باشی... ایمان به پیامبران را همراه با بقیه ارکان ایمان که بر مسلمان پذیرش و معتقد بودن به آن واجب است را ذکر نموده است.

پیامبرصهنگام دعا در نماز تهجد می‌فرمود: «اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ أَنْتَ نُورُ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَكَ الْحَمْدُ أَنْتَ قَيِّمُ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَكَ الْحَمْدُ أَنْتَ رَبُّ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَنْ فِيهِنَّ أَنْتَ الْحَقُّ وَوَعْدُكَ الْحَقُّ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ وَلِقَاؤُكَ الْحَقُّ وَالْجَنَّةُ حَقٌّ وَالنَّارُ حَقٌّ وَالنَّبِيُّونَ حَقٌّ وَالسَّاعَةُ حَقٌّ»...) [143]«پروردگارا حمد و ثنا برای تو که نور آسمان‌ها و زمین هستی. حمد و ثنا برای تو که برپا دارنده آسمان‌ها و زمینی. حمد و ثنا برای تو که پروردگار آسمان‌ها و زمین و آنچه در آن است، هستی. تو حق هستی و وعده‌ات حق است، سخنت حق است، دیدار تو حق است. بهشت و جهنم تو حق هستند و پیامبران تو حق هستند و قیامت حق است…».

شهادت دادن پیامبرصبه اینکه پیامبران حق هستند ضمن اینکه آنچه از اصول بزرگ ایمان مانند ایمان به خداوند و به وجود بهشت و جهنم و برپایی قیامت را ذکر نموده، پیش انداختن آن قبل از دعایش دلیل بر اهمیت ایمان به پیامبران و جایگاه آن در دین می‌باشد.

اقرار به واجب بودن ایمان به پیامبران و اینکه آن از بزرگترین تکیه گاه‌های دین و از بزرگترین خصلتهای ایمان می‌باشد، و هرکس پیامبران یا یکی از آن‌ها را تکذیب نماید او با انکار این رکن عظیم از ارکان ایمان نسبت به خداوند بلند مرتبه دچار کفر صریح شده است.

[143] صحیح البخاری برقم (7499).

ثمرات ايمان به پيامبران

هنگامی که ایمان به پیامبران تحقق یابد آثار آن بر اهل ایمان مفید و نتایج آن سودمند خواهد شد که عبارتند از:

1- علم پیدا نمودن به رحمت الله تعالی و توجه او به مخلوقاتش از آنجا که پیامبران گرامی را برای هدایت و راهنمایی آن‌ها ارسال نموده است.

2- شکر نمودن الله تعالی به خاطر بخشیدن این نعمت بزرگ.

3- محبت داشتن نسبت به پیامبران و گرامی داشتن و تعظیم آن‌ها بر آنچه لایق به آن‌هاست زیرا آن‌ها فرستادگان الله تعالی و برگزیده بندگان هستند و آن‌ها رسالت الله تعالی را برای مخلوقاتش تبلیغ نمودند و نهایت پند و اندرز را برای اقوامشان بکار بردند و بر اذیت‌های آنان صبر نمودند.

مبحث دوم: تعریف نبی و رسول و تفاوت بین این دو

نبی از نظر لغت از نبأ مشتق شده و به معنی خبری است که دارای فایده بزرگی باشد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿عَمَّ يَتَسَآءَلُونَ ١ عَنِ ٱلنَّبَإِ ٱلۡعَظِيمِ ٢[النبأ: 1-2]. «از چه سؤال مي‌كنند؟ از آن خبر بزرگ». بدین خاطر نبی نامیده شده چون خبر دهنده از طرف خداست و از جانب خدا خبر می‌دهد پس نبی هم خبر داده شده و هم خبر دهنده است.

و گفته شده النبی از النباوة مشتق شده است و آن یعنی چیز بلند.

اگر نبی بر این معنا باشد: بخاطر بلندی جایگاه او بر سایر مردم است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَرَفَعۡنَٰهُ مَكَانًا عَلِيًّا ٥٧[مریم: 57]. «و او را بر مكاني بلند مرتفع گردانديم».

رسول در لغت از ارسال مشتق شده و به معنی راهنمایی کردن است. الله تعالی از ملکه سبأ اینگونه خبر می‌دهد: ﴿وَإِنِّي مُرۡسِلَةٌ إِلَيۡهِم بِهَدِيَّةٖ فَنَاظِرَةُۢ بِمَ يَرۡجِعُ ٱلۡمُرۡسَلُونَ ٣٥[النمل: 35]. «همانا من هديه اي توسط فرستادگان به سوي ايشان فرستاده ام پس منتظرم ببينم كه فرستادگان به همراه چه چيزي برمي گردند».

علما در تعریف کلی از نبی و رسول در شرع اختلاف دارند که ترجیح آن این است:

نبی کسی است که خداوند به او وحی نموده به آنچه او انجام و به وسیله آن به مؤمنان دستور می‌دهد.

رسول کسی است که خداوند به او وحی نموده و او را به سوی کسانی که مخالف امر خداوند هستند، فرستاده تا رسالت خداوند را ابلاغ نماید.

فرق بين اين دو (نبی و رسول)

نبی کسی است که خداوند به وسیله امر و نهی‌اش به او خبر می‌دهد تا مؤمنان را مورد خطاب قرار دهد و آن‌ها را به آن امر نماید و او کافران را مورد خطاب قرار نمی‌دهد و به سوی آن‌ها فرستاده نمی‌شود.

اما رسول کسی است که به سوی کافران و مؤمنان فرستاده شده تا رسالت خداوند را به آن‌ها برساند و به عبادت خداوند آن‌ها را دعوت نماید.

و شرط رسول بودن این نیست که با شریعت جدید بیاید مانند یوسف که بر دین ابراهیم، داود و سلیمان بر شریعت تورات قرار داشتند و همه آن‌ها رسول بودند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ جَآءَكُمۡ يُوسُفُ مِن قَبۡلُ بِٱلۡبَيِّنَٰتِ فَمَا زِلۡتُمۡ فِي شَكّٖ مِّمَّا جَآءَكُم بِهِۦۖ حَتَّىٰٓ إِذَا هَلَكَ قُلۡتُمۡ لَن يَبۡعَثَ ٱللَّهُ مِنۢ بَعۡدِهِۦ رَسُولٗاۚ[المؤمن: 34]. «يوسف از قبل با دلايل روشن به سوي شما آمد ولي شما پيوسته به آنچه به سوي شما مي‌آمد در شك بوديد تا وقتي كه از دنيا رفت گفتيد خداوند بعد از او هرگز فرستاده اي را برنخواهد انگيخت» و می‌فرماید: ﴿۞إِنَّآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ كَمَآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ نُوحٖ وَٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ مِنۢ بَعۡدِهِۦۚ وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَعِيسَىٰ وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَٰرُونَ وَسُلَيۡمَٰنَۚ وَءَاتَيۡنَا دَاوُۥدَ زَبُورٗا ١٦٣ وَرُسُلٗا قَدۡ قَصَصۡنَٰهُمۡ عَلَيۡكَ مِن قَبۡلُ وَرُسُلٗا لَّمۡ نَقۡصُصۡهُمۡ عَلَيۡكَۚ وَكَلَّمَ ٱللَّهُ مُوسَىٰ تَكۡلِيمٗا ١٦٤[النساء: 163-164]. «ما به تو وحي كرديم همانگونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحي نموديم و همچنين به ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، يعقوب، اسباط، عيسي، ايوب، يونس، هارون و سليمان وحي كرديم و به داود زبور را عطا نموديم. همچنين به پيامبران قبل از تو كه قصه ايشان را بازگو كرده‌ايم و پيامبراني كه داستان آن‌ها را برايت بازگو ننموده‌ايم وحي كرديم و خداوند با موسي سخن گفت».

بر نبی، رسول نیز بکار رفته است همانگونه که الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٖ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّآ إِذَا تَمَنَّىٰٓ أَلۡقَى ٱلشَّيۡطَٰنُ فِيٓ أُمۡنِيَّتِهِۦ فَيَنسَخُ ٱللَّهُ مَا يُلۡقِي ٱلشَّيۡطَٰنُ ثُمَّ يُحۡكِمُ ٱللَّهُ ءَايَٰتِهِۦۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ ٥٢[الحج: 52]. «پيش از تو هيچ رسول و نبي اي نفرستاديم مگر اينكه هرگاه چيزي تلاوت مي‌نمود شيطان در تلاوتش القا مي‌كرد پس خداوند آنچه را كه شيطان القا مي‌كرد محو و نابود مي‌گردانيد سپس خداوند آيات خود را استوار مي‌ساخت و خداوند داناي حكيم است». الله تعالی ذکر می‌کند که نبی و رسول را فرستاده است. و بیان آن بدین شیوه است که الله تعالی هنگامی که به نبی برای دعوت مؤمنان امر می‌نماید پس او فرستاده شده از جانب الله به سوی آن‌هاست ولی این ارسال تنها خاص ایمانداران است. اما ارسال مطلق، فرستادن رسولان برای کافران و مؤمنان می‌باشد.

مبحث سوم: کیفیت ایمان به پیامبران

ایمان به پیامبران اعتقاد داشتن به آن چیزی است که خداوند در کتابش و پیامبرصدر سنتش بصورت اجمالی و تفصیلی خبر داده‌اند.

ایمان مجمل یعنی اعتقاد قطعی به اینکه الله تعالی در میان هر امتی رسولی را برای دعوت کردن به پرستش خداوند به تنهایی که شریکی برای او نیست و کافر شدن به آنچه جز خداوند عبادت می‌شود، فرستاده است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ[النحل: 36]. «و به یقین در (میان) هر امتی رسولی را برانگیختیم که خداوند را بندگی کنید و از طاغوت بپرهیزید». و اعتقاد به اینکه همه آن‌ها صادق، خیرخواه، هدایت کننده، بزگوارانی نیکوکار، اهل تقوا، امین و هدایتگرانی هدایت شده هستند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿هَٰذَا مَا وَعَدَ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَصَدَقَ ٱلۡمُرۡسَلُونَ ٥٢[یس: 52]. «اين همان وعده خداي رحمن است و پيامبران راست مي‌گفتند». خداوند بعد از بیان دسته بزرگی از انبیاء و پیامبران می‌فرماید: ﴿وَمِنۡ ءَابَآئِهِمۡ وَذُرِّيَّٰتِهِمۡ وَإِخۡوَٰنِهِمۡۖ وَٱجۡتَبَيۡنَٰهُمۡ وَهَدَيۡنَٰهُمۡ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ٨٧ ذَٰلِكَ هُدَى ٱللَّهِ يَهۡدِي بِهِۦ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۚ[الأنعام: 87-88]. «و برخي از پدران و فرزندان و برادرانشان (را هدايت كرديم) و آنان را برگزيديم و آنان به راه راست هدايت كرديم. اين هدايت پروردگار است هركس از بندگانش را كه بخواهد هدايت مي‌كند». و اینکه تمام آنها (پیامبران) بر راه حق روشن هستند. و با هدایت آشکار همراه با دلایل روشن از جانب پروردگارشان به سوی قوم‌های خود آمدند. الله تعالی داستانی از اهل بهشت را برایمان اینگونه بازگو می‌فرماید: ﴿لَقَدۡ جَآءَتۡ رُسُلُ رَبِّنَا بِٱلۡحَقِّۖ[الأعراف: 43]. «پيامبران پروردگار ما به وسيله حق آمدند» و می‌فرماید: ﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَأَنزَلۡنَا مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡمِيزَانَ لِيَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِۖ[الحدید: 25]. «پيامبرانمان را با دلايل روشن فرستاديم و همراه آن‌ها كتاب و ميزان را نازل كرديم تا بين مردم عدالت را برپا دارند».

اصل و اساس دعوت همه پیامبران یکی بوده و آن دعوت نمودن به سوی توحید الله تعالی است اما شریعت‌هایشان با هم فرق میکرد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ ٢٥[الأنبیاء: 25]. «و ما قبل از تو هيچ رسولي را نفرستاديم مگر اينكه به او وحي كرديم كه هيچ معبود برحقي جز من نيست پس مرا بپرستيد» و می‌فرماید: ﴿لِكُلّٖ جَعَلۡنَا مِنكُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗاۚ[المائدة: 48]. «براي هر يك از شما شريعت و راه روشني قرار داديم».

پیامبران تمام آنچه را که از طرف خداوند بر آن‌ها فرستاده شده بود را با پیامی روشن ابلاغ نمودند و به وسیله آن بر مردم اتمام حجت کردند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿لِّيَعۡلَمَ أَن قَدۡ أَبۡلَغُواْ رِسَٰلَٰتِ رَبِّهِمۡ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيۡهِمۡ وَأَحۡصَىٰ كُلَّ شَيۡءٍ عَدَدَۢا ٢٨[الجن: 28]. «تا معلوم بدارد كه رسالت‌هاي پروردگارشان را به انجام رسانده‌اند. و (خداوند) به آنچه كه در نزد آنان است احاطه دارد و همه چيز را بر شمرده است» و می‌فرماید: ﴿رُّسُلٗا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِۚ[النساء: 165]. «رسولاني مژده آور و بيم دهنده (فرستاديم) تا براي مردم پس از (ارسال) رسولان بر خداوند حجتي باقي نماند».

و واجب است ایمان داشته باشیم به اینکه پیامبران، بشر و مخلوق خدایند و آن‌ها چیزی از خصوصیت و ویژگی ربوبیت را ندارند. آن‌ها بندگانی هستند که خداوند آن‌ها را به وسیله رسالت گرامی داشته است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿قَالَتۡ لَهُمۡ رُسُلُهُمۡ إِن نَّحۡنُ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَمُنُّ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ[إبراهیم: 11]. «پيامبران به آن‌ها گفتند كه ما جز بشري مانند شما نيستيم ولي خداوند بر هريك از بندگانش كه بخواهد منت مي‌نهد». الله تعالی از زبان نوح؛می‌فرماید: ﴿وَلَآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ وَلَآ أَقُولُ إِنِّي مَلَكٞ[هود: 31]. «به شما نمي‌گويم كه گنجينه‌هاي خداوند نزد من است و نمي‌گويم كه علم غيب مي‌دانم و نمي‌گويم كه ملائكه هستم» الله عزوجل به پیامبر ما محمدصامر می‌کند که به قومش بگوید: ﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ وَلَآ أَقُولُ لَكُمۡ إِنِّي مَلَكٌۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّۚ[الأنعام: 50]. «بگو نمي‌گويم كه گنجينه‌هاي خداوند نزد من است و من علم غيب نمي‌دانم و نمي‌گويم كه ملائكه هستم جز آنچه به سوي من وحي مي‌شود پيروي نمي‌كنم».

همچنین از جمله چیزهایی که واجب است در حق پیامبران به آن معتقد باشیم این است که آن‌ها از جانب خداوند یاری و تأیید شده‌اند و سرانجام رستگاری و خوشبختی برای آن‌ها و پیروانشان است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَيَوۡمَ يَقُومُ ٱلۡأَشۡهَٰدُ ٥١[المؤمن: 51]. «ما پيامبران و كساني كه در زندگي دنيا به آن‌ها ايمان آوردند و روزي كه شاهدان به پا مي‌خيزند، را نصرت و ياري مي‌دهيم» همچنین واجب است به برتری پیامبران بر آنچه الله عزوجل خبر داده معتقد باشیم. الله تعالی می‌فرماید: ﴿۞تِلۡكَ ٱلرُّسُلُ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۘ مِّنۡهُم مَّن كَلَّمَ ٱللَّهُۖ[البقرة: 253]. «ما بعضي از پيامبران را بر بعضي ديگر فضيلت و برتري داديم و از آن‌ها كساني هستند كه خداوند با او سخن گفته است».

پس ایمان به همه این‌ها و تمام آنچه در کتاب و سنت در باره پیامبران بر وجه عموم بصورت مجمل آمده، واجب است.

اما ایمان مفصل و شرح داده شده این است که به آنچه الله تعالی در کتابش و پیامبرصدر سنتش ایمان نامیده، مؤمن باشیم. ایمان مفصل، به مانند آنچه است که نصوص (قرآن و سنت) از ذکر نام‌ها، اخبار، فضیلت‌ها و ویژگی‌هایشان آورده است.

در قرآن از بیست و پنج نبی و رسول نام برده شده است. ذکر هیجده نفر آن‌ها در این سخن الله تعالی است: ﴿وَتِلۡكَ حُجَّتُنَآ ءَاتَيۡنَٰهَآ إِبۡرَٰهِيمَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦۚ نَرۡفَعُ دَرَجَٰتٖ مَّن نَّشَآءُۗ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٞ ٨٣ وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَۚ كُلًّا هَدَيۡنَاۚ وَنُوحًا هَدَيۡنَا مِن قَبۡلُۖ وَمِن ذُرِّيَّتِهِۦ دَاوُۥدَ وَسُلَيۡمَٰنَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَىٰ وَهَٰرُونَۚ وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ ٨٤ وَزَكَرِيَّا وَيَحۡيَىٰ وَعِيسَىٰ وَإِلۡيَاسَۖ كُلّٞ مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ ٨٥ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَٱلۡيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطٗاۚ وَكُلّٗا فَضَّلۡنَا عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ ٨٦[الأنعام: 83-86]. «و اين حجتِ ماست. آن را به ابراهيم بر (ضدِ) قومش داديم. هركس را بخواهيم در مراتب (و منزلت) فرا مي‌بريم، بي‌گمان پروردگارت كاردانِ داناست. و اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم، هر يك (از آنان) را هدايت كرديم و به نوح (نيز) پيش از اين راه نموديم. و از فرزندان او (ابراهيم) داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسي و هارون (را نيز هدايت كرديم). و بدينسان به نيكوكاران پاداش مي‌دهيم. و (نيز) زكريا و يحيي و عيسي و الياس (را هدايت كرديم) هر يك (از آنان) از صالحان بودند. و (نيز) اسماعيل و يسع و يونس و لوط (را هدايت كرديم) و هر يك (از آنان) را برجهانيانِ (روزگارشان) برتري داديم» و ذکر بقیه آن‌ها در جاهای دیگر از قرآن آمده است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿۞وَإِلَىٰ عَادٍ أَخَاهُمۡ هُودٗاۚ[الأعراف: 65]. «و به سوي عاد برادرشان هود را فرستاديم» و می‌فرماید: ﴿وَإِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمۡ صَٰلِحٗاۚ[الأعراف: 73]. «و به سوي ثمود برادرشان صالح را فرستاديم» و می‌فرماید: ﴿وَإِلَىٰ مَدۡيَنَ أَخَاهُمۡ شُعَيۡبٗاۚ[الأعراف: 85]. «و به سوي مدين برادرشان شعيب را فرستاديم» و می‌فرماید: ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰٓ ءَادَمَ وَنُوحٗا[آل‌عمران: 33]. «خداوند آدم و نوح را برگزيد» و می‌فرماید: ﴿وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِدۡرِيسَ وَذَا ٱلۡكِفۡلِۖ كُلّٞ مِّنَ ٱلصَّٰبِرِينَ ٨٥[الأنبیاء: 85]. «و اسماعيل، ادريس و ذوالكفل همه از صبر كنندگان بودند» و می‌فرماید: ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ[الفتح: 29]. «محمد، رسول خداست و كساني كه با او هستند بر كافران سختگير و با همديگر مهربانند». ایمان به این انبیاء و فرستادگان بصورت تفصیلی واجب است. و اقرار کردن به اینکه هریک از آن‌ها بر اساس آنچه خداوند و رسولشصاز آن‌ها خبر داده‌اند صاحب نبوت یا رسالت می‌باشند.

همچنین واجب است به درستی آنچه نصوص از ذکر فضیلت‌ها، ویژگی‌ها و خبرهایشان آمده، معتقد باشیم مانند اینکه خداوند ابراهیم و محمد را به عنوان خلیل برگزیده است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَٱتَّخَذَ ٱللَّهُ إِبۡرَٰهِيمَ خَلِيلٗا ١٢٥[النساء: 125]. «و خداوند ابراهيم را به عنوان خليل برگزيد» و پیامبرصمی‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ اتَّخَذَنِي خَلِيلًا كَمَا اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا» [144]«خداوند همانگونه كه ابراهيم را به عنوان خليل برگزيد مرا نيز برگزيده است». مانند سخن گفتن الله تعالی با موسی. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَكَلَّمَ ٱللَّهُ مُوسَىٰ تَكۡلِيمٗا ١٦٤[النساء: 164]. «و خداوند با موسي سخن گفت». همچنین مسخر کردن کوه‌ها و پرندگان برای داود که همراه تسبیح داود، آن‌ها نیز تسبیح می‌کردند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَسَخَّرۡنَا مَعَ دَاوُۥدَ ٱلۡجِبَالَ يُسَبِّحۡنَ وَٱلطَّيۡرَۚ وَكُنَّا فَٰعِلِينَ ٧٩[الأنبیاء: 79]. «و همراه داود كوه‌ها و پرندگان را مسخر نموديم كه تسبيح گويند و ما انجام دهنده آن بوديم» و نرم کردن آهن برای داود همانگونه که الله تعالی می‌فرماید: ﴿۞وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا دَاوُۥدَ مِنَّا فَضۡلٗاۖ يَٰجِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُۥ وَٱلطَّيۡرَۖ وَأَلَنَّا لَهُ ٱلۡحَدِيدَ ١٠[سبأ: 10]. «به داود از جانب خود فضيلتي داديم. اي كوه‌ها و پرندگان با او تسبيح گوييد و آهن را براي او نرم كرديم» و مسخر کردن باد برای سلیمان که به امر او حرکت کند. و مسخر کردن جن برای او که به هر شیوه که او می‌خواهد عمل نمایند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَلِسُلَيۡمَٰنَ ٱلرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهۡرٞ وَرَوَاحُهَا شَهۡرٞۖ وَأَسَلۡنَا لَهُۥ عَيۡنَ ٱلۡقِطۡرِۖ وَمِنَ ٱلۡجِنِّ مَن يَعۡمَلُ بَيۡنَ يَدَيۡهِ بِإِذۡنِ رَبِّهِۦۖ[سبأ: 12]. «و براي سليمان باد را مسخر كرديم كه رفتن آن، بامداد، يك ماه و شبانگاه يك ماه بود و براي او معدن مس را ذوب نموديم و از جنيان كساني به فرمان پروردگار پيش او كار مي‌كردند». و سخن گفتن سلیمان با پرندگان. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَوَرِثَ سُلَيۡمَٰنُ دَاوُۥدَۖ وَقَالَ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ عُلِّمۡنَا مَنطِقَ ٱلطَّيۡرِ وَأُوتِينَا مِن كُلِّ شَيۡءٍۖ[النمل: 16]. «و سليمان از داود ارث برد و گفت اي مردم ما زبان پرندگان را تعليم يافته‌ايم و از هر چيزي به ما داده شده است».

همچنین واجب است بصورت تفصیلی به آنچه خداوند در کتابش برای ما بازگو نموده از اخبار پیامبران با قومشان و از خصومت و دشمنی که بینشان روی داده و خداوند پیامبران و یارانشان را نصرت و یاری داده، ایمان داشته باشیم. مانند داستان موسی با فرعون، ابراهیم با قومش، داستان نوح، هود، صالح، شعیب و لوط با قومشان. و آنچه خداوند بر ما در شأن و منزلت یوسف با برادرانش و اهل مصر، داستان یونس با قوش و … که در کتاب خداوند از اخبار انبیاء و رسولان آمده ایمان داشته باشیم و همچنین آنچه در سنت آمده واجب است به آن بصورت تفصیلی به اندازه آنچه در نصوص آمده ایمان داشته باشیم.

ایمان به پیامبران به دو بخش مجمل و مفصل تحقق پیدا می‌کند. و الله تعالی اعلم.

[144] صحیح مسلم برقم (532).

مبحث چهارم: آنچه بر ما در مورد پیامبران واجب است رعایت شود

بر امت در برابر پیامبران حقوق بزرگی مترتب می‌گردد بر حُسب آنچه خداوند ایشان را به آن مقام و منزلت بلند در دین نازل کرده و به مراتب و درجات بلند و والا نزدش بالا برده است و به وسیله آنچه از کارهای بزرگ که به آن‌ها شرافت و بزرگی بخشیده و آن‌ها را به وسیله آنچه از تبلیغ وحی و شریعتش بر تمام مردم برگزیده است. از جمله این حقوق عبارتند از:

1- تصدیق و تأیید تمام پیامبران برای آنچه به خاطر آن آمده‌اند و از طرف پروردگارشان فرستاده شده و وظیفه تبلیغ آنچه را که به خاطر آن فرستاده شده‌اند، بر عهده دارند و در این کار بین آن‌ها جدایی نمی‌اندازیم. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ[النساء: 64]. «و ما هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر اينكه به اذن الله از او اطاعت كنند» و می‌فرماید: ﴿وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَٱحۡذَرُواْۚ فَإِن تَوَلَّيۡتُمۡ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا عَلَىٰ رَسُولِنَا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ ٩٢[المائدة: 92]. «از الله و رسولش اطاعت كنيد و بترسيد اگر روي بگردانيد بدانيد كه بر رسول ما جز رساندن پيام آشكار چيزي نيست» و می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُواْ بَيۡنَ ٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَيَقُولُونَ نُؤۡمِنُ بِبَعۡضٖ وَنَكۡفُرُ بِبَعۡضٖ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَيۡنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا ١٥٠ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ حَقّٗاۚ[النساء: 150-151]. «به راستي آنان به خدا و فرستادگانش كفر مي‌ورزند و ميخواهند در ميان خدا و فرستادگانش جدائي بيندازند و مي‌گويند به برخي ايمان مي‌آوريم و برخي (ديگر) را انكار مي‌كنيم و مي‌خواهند بين اين (و آن) راهي برگزينند اين گروه در حقيقت كافرند». پس واجب است که پیامبران را به خاطر آنچه از پیام‌ها آمده‌اند تصدیق و تأیید نماییم که این کار مقتضی ایمان به آن‌ها است.

و از جمله چیزهایی که واجب است بشناسیم این است که برای هیچ یک از جن و انس تبعیت از یکی از پیامبران سابق بعد از بعثت محمدصکه برای تمام مردم فرستاده شده، جایز نیست زیرا شریعت و برنامه او نسخ کننده تمام شریعت پیامبران قبل از خود است پس دینی جز آنچه خداوند او را بدان فرستاده و متابعت و پیروی جز برای این پیامبر گرامی وجود ندارد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٨٥[آل عمران: 85]. «هركس غير از اسلام ديني برگزيند هرگز از او پذيرفته نمي‌شود و در آخرت از زيانمندان است» و می‌فرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا كَآفَّةٗ لِّلنَّاسِ بَشِيرٗا وَنَذِيرٗا وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ ٢٨[سبأ: 28]. «و ما تو را جز براي تمام مردم كه مژده دهنده و ترساننده آن‌ها باشي نفرستاديم ولي بيشتر مردم نمي‌دانند» و می‌فرماید: ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُمۡ جَمِيعًا[الأعراف: 158]. «بگو اي مردم من رسول خدا به سوي همه شما هستم».

2- دوستی و محبت نسبت به تمام پیامبران و دوری نمودن از نفرت و دشمنی با آن‌ها. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَمَن يَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ ٥٦[المائدة: 56]. «هركس خدا، رسول و كساني را كه ايمان آورده‌اند، دوست خود بداند همانا حزب خدا همان پيروزمندان هستند» و می‌فرماید: ﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ[التوبة: 71]. «مردان و زنان مؤمن دوستدار ديگرند». آیه به وصف ومؤمنان می‌پردازد که دوستدار یکدیگر هستند که در آن پیامبران خدا که کاملترین مؤمنان از لحاظ ایمان می‌باشند نیز داخل می‌گردد زیرا دوستی و محبت آن‌ها در قلب‌های اهل ایمان بخاطر جایگاهشان در دین و بلندی درجاتشان در ایمان، بزرگتر از دوستی غیر آن‌ها از مخلوقات می‌باشد. به همین خاطر خداوند از دشمنی پیامبران بر حذر داشته و آن را عطف بر دشمنی خدا و ملائکه گردانیده و در مجازات و مکافات میان آن‌ها پیوستگی ایجاد کرده است. خداوند می‌فرماید: ﴿مَن كَانَ عَدُوّٗا لِّلَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَجِبۡرِيلَ وَمِيكَىٰلَ فَإِنَّ ٱللَّهَ عَدُوّٞ لِّلۡكَٰفِرِينَ ٩٨[البقرة: 98]. «هركس دشمن خدا، ملائكه، پيامبران، جبريل و ميكائيل باشد همانا خداوند دشمن كافران است».

3- اعتقاد داشتن به اینکه آن‌ها بر تمام مردم فضیلت و برتری دارند. و شایسته و سزاوار نیست که جایگاه و منزلت آن‌ها را برای احدی غیر از آن‌ها که اهل صلاح و تقوا هستند قرار داد از این رو مقام پیامبری، برگزیده شدن از جانب خداست که خداوند هرکس از بندگانش را که بخواهد خاص می‌گرداند و با اجتهاد و انجام عمل بدست نمی‌آید. خداوند می‌فرماید: ﴿ٱللَّهُ يَصۡطَفِي مِنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ رُسُلٗا وَمِنَ ٱلنَّاسِۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعُۢ بَصِيرٞ ٧٥[الحج: 75]. «خداوند از ميان ملائكه و مردم رسولاني را برمي گزيند. همانا خداوند شنواي بيناست» و می‌فرماید: ﴿وَتِلۡكَ حُجَّتُنَآ ءَاتَيۡنَٰهَآ إِبۡرَٰهِيمَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦۚ نَرۡفَعُ دَرَجَٰتٖ مَّن نَّشَآءُۗ[الأنعام: 83]. «و اين حجتِ ماست. آن را به ابراهيم بر (ضدِ) قومش داديم. هركس را بخواهيم در مراتب (و منزلت) فرا مي‌بريم» تا آنجا که در بیان دسته بزرگی از انبیاء و رسولان می‌فرماید: ﴿وَكُلّٗا فَضَّلۡنَا عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ ٨٦[الأنعام: 86]. «و هر يك (از آنان) را برجهانيانِ (روزگارشان) برتري داديم» که پیشتر بیان این آیه در مبحث اول از این فصل تقدیم گردید.

همچین سنت نیز بر جایگاه پیامبران که شایسته هیچ کس دیگر نیست دلالت دارد. شیخین از ابوهریرهسروایت می‌کند که پیامبرصمی‌فرماید: «لَا يَنْبَغِي لِعَبْدٍ أَنْ يَقُولَ أَنَا خَيْرٌ مِنْ يُونُسَ بْنِ مَتَّى» [145]«شایسته و سزاوار کسی نیست که بگوید من از یونس بن متی بهترم» و در روایت بخاری آمده: «مَنْ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْ يُونُسَ بْنِ مَتَّى فَقَدْ كَذَبَ» [146]«هرکس بگوید من از یونس بن متی بهترم دروغ گفته است». دسته‌ای از شرح دهندگان حدیث گفته‌اند: «إنه صلی الله عليه وسلم قال هذا زجرًا أن يتخيل أحد من الجاهلين شيئًا من حط مرتبة يونس صلی الله عليه وسلم من أجل ما في القرآن العزيز من قصته»«پیامبرصاین را در سرزنش یکی از جاهلان که به گمان خود منزلت یونسصرا به خاطر داستان آن در قرآن عزیز آمده است، پایین آورده بود، فرمود». و علما بیان می‌دارند که: «أن ما جرى ليونس صلی الله عليه وسلم لم يحطه من النبوة مثقال ذرة وخص يونس بالذكر لما ذكر الله من قصته في القرآن الكريم كقوله تعالى: ﴿وَذَا ٱلنُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَٰضِبٗا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقۡدِرَ عَلَيۡهِ فَنَادَىٰ فِي ٱلظُّلُمَٰتِ أَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٨٧ فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ وَنَجَّيۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡغَمِّۚ وَكَذَٰلِكَ نُ‍ۨجِي ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٨٨[الأنبیاء: 87-88]. وقوله تعالى: ﴿وَإِنَّ يُونُسَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ ١٣٩...[الصافات: 139-148] » «آنچه برای یونسصاتفاق افتاد ذره ای از مقام و منزلت پیامبری او نمی‌کاهد و یونس با ذکر و یاد آن را خاص گردانید هنگامی که خداوند داستان او را در قرآن کریم ذکر می‌کند مانند این فرموده الله تعالی: ﴿وَذَا ٱلنُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَٰضِبٗا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقۡدِرَ عَلَيۡهِ فَنَادَىٰ فِي ٱلظُّلُمَٰتِ أَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٨٧ فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ وَنَجَّيۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡغَمِّۚ وَكَذَٰلِكَ نُ‍ۨجِي ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٨٨[الأنبیاء: 87-88]. «و ذوالنون آنگاه كه خشمگين رفت و پنداشت كه ما هرگز بر او قدرتي نداريم تا اينكه در تاريكي‌ها ندا در داد كه معبود بر حقي جز تو نيست تو پاك و منزهي و من از ستمكاران بودم. پس دعاي او را برآورده كرديم و او را از اندوه رهانيديم و مؤمنان را چنين نجات مي‌دهيم» و می‌فرماید: ﴿وَإِنَّ يُونُسَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ ١٣٩«همانا يونس از فرستادگان بود».

4- اعتقاد به اینکه در میان آن‌ها بعضی بر بعضی دیگر برتری دارند و در یک درجه و مرتبه واحد نیستند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿۞تِلۡكَ ٱلرُّسُلُ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۘ مِّنۡهُم مَّن كَلَّمَ ٱللَّهُۖ وَرَفَعَ بَعۡضَهُمۡ دَرَجَٰتٖۚ[البقرة: 253]. «در ميان پيامبران بعضي را بر بعضي ديگر برتري داديم كساني كه خداوند با آن‌ها سخن گفت و درجات بعضي از آن‌ها را بلند گردانيد» طبری در تفسیر این آیه می‌گوید: «يقول تعالى ذكره: هؤلاء رسلي فضلت بعضهم على بعض، فكلمت بعضهم كموسى صلی الله عليه وسلم ورفعت بعضهم درجات على بعض بالكرامة ورفعة المنزلة»«خداوند در مورد ذکر پیامبران می‌گوید: آن‌ها پیامبران من هستند که بعضی را بر بعضی دیگر فضیلت بخشیدم با بعضی از آن‌ها مانند موسیصسخن گفتم و مرتبه بعضی از آن‌ها را بر بعضی دیگر در بزرگی و منزلت بلند گردانیدم». هریک از آن‌ها جایگاه و منزلتش در فضل و بزرگی (معلوم و مشخص است که) بر حسب دلایلی که نصوص بر آن وجود دارند رعایت آن از جمله حقوق آن‌ها بر امت می‌باشد.

5- خداوند به مردم امر می‌کند که بر آن‌ها درود و سلام بفرستند. خداوند به نیکی یاد کردن از پیامبرانش خبر داده است و اینکه امت‌ها که بعد از آن‌ها می‌آیند بر آن‌ها سلام بفرستند. خداوند در باره نوح؛می‌فرماید: ﴿وَتَرَكۡنَا عَلَيۡهِ فِي ٱلۡأٓخِرِينَ ٧٨ سَلَٰمٌ عَلَىٰ نُوحٖ فِي ٱلۡعَٰلَمِينَ ٧٩[الصافات: 78-79]. «و در ميان آيندگان آوازه نيك او را برجاي گذاشتيم. سلام بر نوح در ميان جهانيان باد» و در باره ابراهیم؛می‌فرماید: ﴿وَتَرَكۡنَا عَلَيۡهِ فِي ٱلۡأٓخِرِينَ ١٠٨ سَلَٰمٌ عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ ١٠٩[الصافات:108-109]. «و در ميان آيندگان آوازه نيك او را برجاي گذاشتيم. سلام بر ابراهيم باد» و در باره موسی و هارون علیهما السلام می‌فرماید: ﴿وَتَرَكۡنَا عَلَيۡهِمَا فِي ٱلۡأٓخِرِينَ ١١٩ سَلَٰمٌ عَلَىٰ مُوسَىٰ وَهَٰرُونَ ١٢٠[الصافات: 119-120]. «و در ميان آيندگان آوازه نيك آن‌ها را برجاي گذاشتيم. سلام بر موسي و هارون باد» و الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَسَلَٰمٌ عَلَى ٱلۡمُرۡسَلِينَ ١٨١[لصافات: 181]. «و سلام بر فرستادگان باد». ابن کثیر می‌گوید: «قوله تعالى ﴿سَلَٰمٌ عَلَىٰ نُوحٖ فِي ٱلۡعَٰلَمِينَ ٧٩[الصافات: 79] مفسرًا لما أبقى عليه من الذكر الجميل والثناء الحسن أنه يسلم عليه جميع الطوائف»«الله تعالی که می‌فرماید: ﴿سَلَٰمٌ عَلَىٰ نُوحٖ فِي ٱلۡعَٰلَمِينَ ٧٩«سلام بر نوح در جهانيان باد» تفسيري است براي آنچه بر او از ذكر و ياد نيك و ستايش زيبا باقي مي‌ماند كه بر او در ميان همه گروه‌ها سلام مي‌فرستند» و از امام نووی اجماع علما را بر جایز و مستحب بودن درود و سلام فرستادن بر سایر پیامبران نقل کرده است. می‌فرماید: «أجمعوا على الصلاة على نبينا محمد ص. وكذلك أجمع من يعتد به على جوازها على سائر الأنبياء والملائكة استقلالا وأما غير الأنبياء فالجمهور على أنه لا يصلى عليهم ابتداء»«علما بر درود و سلام فرستادن بر پیامبرمان محمدصاجماع دارند و همچنین اجماع دارند بر اینکه کسی به وسیله آن بر سایر انبیاء و ملائکه بصورت مستقل درود بفرستد اما برای غیر از پیامبران جمهور بر این هستند که در ابتدا بر او درود و سلام نمی‌شود».

و این پاره‌ای از حقوقی بود که برای پیامبران بر این امت واجب است و نصوص بر آن دلالت دارند و اهل علم به آن اقرار کرده‌اند. و الله تعالی اعلم.

[145] صحیح البخاری برقم (3416)، ومسلم برقم (2376)، واللفظ للبخاری. [146] صحیح البخاری برقم (4604).

مبحث پنجم: پیامبران اولوالعزم

پیامبران اولوالعزم کسانی هستند که صاحب بردباری و صبر بسیار بوده‌اند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿فَٱصۡبِرۡ كَمَا صَبَرَ أُوْلُواْ ٱلۡعَزۡمِ مِنَ ٱلرُّسُلِ[الأحقاف: 35]. «پس چنانكه پيامبران اولوالعزم شكيبائي ورزيدند، شكيبا باش». علما در مورد اولوالعزم اختلاف دارند. گفته شده مراد از اولوالعزم تمام پیامبران است. حرف ﴿مِنَدر سخن ﴿مِنَ ٱلرُّسُلِبرای بیان جنس است و برای برتری بعضی از پیامبران نمی‌باشد. ابن زید می‌گوید: «كل الرسل. كانوا أولي عزم لم يبعث الله نبيًّا إلا كان ذا عزم وحزم ورأي وكمال عقل»«اولوالعزم منظور همه پیامبران است. خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرده مگر اینکه صاحب اراده، بردباری، رأی و کمال عقل بوده است». و گفته شده آن‌ها پنج نفر هستند: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد صلی الله علیهم وسلم. ابن عباس می‌گوید: «أولو العزم من الرسل النبي صلی الله عليه وسلم ونوح وإبراهيم وموسى وعيسى»«اولوالعزم از پیامبران، پیامبرص، نوح، ابراهیم، موسی و عیسی است» و این قول مجاهد، عطاء خرسانی و بسیاری از متأخرین اهل علم است. خداوند این پنج نفر را با هم در دو جا از کتابش ذکر نموده و این سخن به آن استدلال اشاره دارد. مکان اول در سوره احزاب می‌باشد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِنَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ مِيثَٰقَهُمۡ وَمِنكَ وَمِن نُّوحٖ وَإِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَۖ وَأَخَذۡنَا مِنۡهُم مِّيثَٰقًا غَلِيظٗا ٧[الأحزاب: 7]. «و چنين بود كه از پيامبران عهدشان را گرفتيم و (نيز) از تو و از نوح و ابراهيم و موسي و عيسي بن مريم (عهدتان را) و از آنان پيماني استوار گرفتيم». مکان دوم در سوره شوری می‌باشد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿۞شَرَعَ لَكُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِۦ نُوحٗا وَٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ وَمَا وَصَّيۡنَا بِهِۦٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰٓۖ أَنۡ أَقِيمُواْ ٱلدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِيهِۚ[الشوری: 13]. «از دين، آنچه را كه به نوح در باره آن سفارش كرد براي شما تشريع كرد و آنچه را به تو وحي كرديم و آنچه را كه در باره آن به ابراهيم و موسي و عيسي سفارش نموديم كه دين را برپا داريد و در آن متفرق نشويد». تعدادی از مفسرین گفته‌اند: «ووجه تخصيصهم بالذكر الإعلام بأن لهم مزيد شرف وفضل لكونهم من أصحاب الشرائع المشهورة ومن أولي العزم من الرسل»«وجه تخصیص آن‌ها با ذکر نامشان به خاطر این است که بزرگی و شرف آن‌ها از صاحبان شریعت‌های مشهور بیشتر است و آن‌ها پیامبران اولوالعزم می‌باشند».

این پنج نفر برترین پیامبران و بهترین فرزندان آدم می‌باشند. از ابوهریرهسروایت است که پیامبرصفرمودند: (خيار ولد آدم خمسة نوح وإبراهيم وعيسى وموسى ومحمد صلی الله عليه وسلم وخيرهم محمد صلى الله عليه وسلم وصلى الله وسلم عليهم أجمعين) [147]«بهترین فرزندان آدم پنج تن هستند: نوح، ابراهیم، عیسی، موسی و محمدصو بهترین آن‌ها محمدصاست که سلام و درود خدا بر همه آن‌ها باد».

و برترین آن‌ها محمدصاست به دلیل آنچه که بخاری از ابوهریرهسروایت می‌کند که پیامبرصمی‌فرماید: «أَنَا سَيِّدُ وَلَدِ آدَمَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَأَوَّلُ مَنْ يَنْشَقُّ عَنْهُ الْقَبْرُ وَأَوَّلُ شَافِعٍ وَأَوَّلُ مُشَفَّعٍ» [148]«من روز قیامت سرور فرزندان آدم و اولین کسی هستم که قبرش شکافته می‌شود و اولین شفاعت کننده و اولین کسی هستم که شفاعتش پذیرفته می‌شود».

[147] أخرجه البزار انظر کشف الأستار (3 / 114)، والهیثمی فی المجمع (8 / 255) وقال:« رجاله رجال الصحیح »، والحاکم وقال صحیح الإسناد ووافقه الذهبی، المستدرک للحاکم : 2 / 546. [148] أخرجه مسلم برقم (2278)، وأبو داود : 5 / 38، برقم (4673).

مبحث ششم: ویژگی‌های پیامبر ما، محمدصو حق او بر امتش همراه با بیان اینکه دیدن پیامبرصدر خواب، حق است.

ابتدا خصوصيات و ويژگي‌هاي پيامبرص:

الله تبارک و تعالی پیامبر ما، محمدصرا با بسیاری از ویژگی‌ها و صفات بلند مرتبه که او را به وسیله آن بر غیر خود از پیامبران برتری داده و او را از سایر عالمیان جدا کرده، خاص نموده است. که از جمله این ویژگی‌ها عبارتند از:

1- رسالت پیامبرصبرای تمام جن و انس است و جز کسانی که از او پیروی نموده و به رسالت او ایمان آورده‌اند ایمان از کسی دیگر پذیرفته نمی‌شود. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا كَآفَّةٗ لِّلنَّاسِ بَشِيرٗا وَنَذِيرٗا[سبأ: 28]. «و ما تو را جز براي تمام مردم كه مژده دهنده و ترساننده آن‌ها باشي نفرستاديم» و می‌فرماید: ﴿تَبَارَكَ ٱلَّذِي نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦ لِيَكُونَ لِلۡعَٰلَمِينَ نَذِيرًا ١[الفرقان: 1]. «با بركت است كسي كه فرقان را بر بنده‌اش نازل فرمود تا براي تمام دنيا ترساننده باشد» ابن عباس ممی‌گوید: «العالمين: الجن والإنس»«منظور از عالمين، اجنه و انسان است». و از ابوهریرهسروایت است که پیامبرصفرمودند: «فُضِّلْتُ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ بِسِتٍّ أُعْطِيتُ جَوَامِعَ الْكَلِمِ وَنُصِرْتُ بِالرُّعْبِ وَأُحِلَّتْ لِيَ الْغَنَائِمُ وَجُعِلَتْ لِيَ الْأَرْضُ طَهُورًا وَمَسْجِدًا وَأُرْسِلْتُ إِلَى الْخَلْقِ كَافَّةً وَخُتِمَ بي‌النَّبِيُّونَ» [149]«به وسيله شش چيز بر انبياء فضيلت يافتم: كاملترين كلامها به من داده شد، به وسيله ترس ياري داده شدم، غنيمت‌ها براي من حلال شد، زمين براي من پاك و مسجد قرار داده شد، به سوي تمام مخلوقات فرستاده شدم و به وسيله من نبوت پايان يافت». امام مسلم در صحیحش از ابوهریرهسروایت می‌کند که پیامبرصفرمودند: «وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لَا يَسْمَعُ بي‌أَحَدٌ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ يَهُودِيٌّ وَلَا نَصْرَانِيٌّ ثُمَّ يَمُوتُ وَلَمْ يُؤْمِنْ بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَّا كَانَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ» [150]«قسم به كسي كه نفس محمد در دست اوست هيچ فردي از اين مجتمع، يهودي يا نصراني باشد ممكن نيست دعوت من به آن‌ها برسد، آن را بشنود، سپس بميرد و به آن ايمان نياورد مگر اينكه از ياران آتش مي‌باشد».

2- او همانگونه که نصوص بر آن دلالت دارد خاتم انبیاء و رسولان است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِكُمۡ وَلَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَۗ[الأحزاب: 40]. «محمد پدر هيچ يك از مردان شما نيست بلكه او رسول خدا و خاتم پيامبران است». شیخین از ابوهریرهسروایت می‌کنند که پیامبرصمی‌فرماید: «إِنَّ مَثَلِي وَمَثَلَ الْأَنْبِيَاءِ مِنْ قَبْلِي كَمَثَلِ رَجُلٍ بَنَى بَيْتًا فَأَحْسَنَهُ وَأَجْمَلَهُ إِلَّا مَوْضِعَ لَبِنَةٍ مِنْ زَاوِيَةٍ فَجَعَلَ النَّاسُ يَطُوفُونَ بِهِ وَيَعْجَبُونَ لَهُ وَيَقُولُونَ هَلَّا وُضِعَتْ هَذِهِ اللَّبِنَةُ قَالَ فَأَنَا اللَّبِنَةُ وَأَنَا خَاتِمُ النَّبِيِّينَ» [151]«مثال من و ساير پيامبران قبل از من،‌ مانند مردي است كه خانه‌اي زيبا و كامل بسازد مگر اينكه در گوش‌هاي، جاي يك خشت را خالي بگذارد. مردم، اطراف آن دور مي‌زنند و با تعجب مي‌گويند: آيا اين يك خشت، گذاشته نمي‌شود؟ نبي اكرم صلی الله عليه وسلم فرمود: من همان يك خشت و خاتم پيامبران هستم». بر اساس این نصوص امت گذشته و آینده بر این عقیده اجماع دارند همانگونه که بر تکفیر کسی که ادعای پیامبری بعد از اوصرا بنماید، و بر کشتن کسی که ادعای آن را دارد و بر آن اصرار می‌ورزد، اجماع دارند. آلوسی می‌گوید: «وكونه صلی الله عليه وسلم خاتم النبيين مما نطق به الكتاب، وصدعت به السنة، وأجمعت عليه الأمة، فيكفر مدعي خلافه ويقتل إن أصر»«بر اینکه اوصخاتم پیامبران است، کتاب به آن ناطق، سنت به آن حاکم و امت بر آن اجماع دارند و کسی که بعد از او مدعی نبوت است را تکفیر می‌کنند و اگر بر ادعای خود اصرار ورزد، کشته می‌شود».

3- خداوند او را با بزرگترین معجزه و آشکارترین نشانه که قرآن عظیم است تأیید کرده است. کلام خدا از هرگونه تغییر و تبدیلی مصون است و در میان امت تا زمانیکه خداوند بر بلند کردن آن به سوی خود اجازه می‌دهد، باقی می‌ماند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿قُل لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن يَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لَا يَأۡتُونَ بِمِثۡلِهِۦ وَلَوۡ كَانَ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٖ ظَهِيرٗا ٨٨[الإسراء: 88]. «بگو اگر انس و جن گرد آيند بر آنكه مثل اين قرآن آورند، هرگز نمي‌توانند مثلش را بياورند و اگر چه ياور يكديگر باشند» و می‌فرماید: ﴿أَوَ لَمۡ يَكۡفِهِمۡ أَنَّآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ يُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَرَحۡمَةٗ وَذِكۡرَىٰ لِقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ ٥١[العنکبوت: 51]. «آيا براي آن‌ها بس نيست كه اين كتاب را كه بر آنان خوانده مي‌شود بر تو فرستاده‌ايم؟ در حقيقت در اين براي مردمي كه ايمان دارند رحمت و يادآوري است». و در صحیحین از ابوهریرهسروایت می‌کنند که پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: «مَا مِنْ الْأَنْبِيَاءِ نَبِيٌّ إِلَّا أُعْطِيَ مَا مِثْلهُ آمَنَ عَلَيْهِ الْبَشَرُ وَإِنَّمَا كَانَ الَّذِي أُوتِيتُ وَحْيًا أَوْحَاهُ اللَّهُ إِلَيَّ فَأَرْجُو أَنْ أَكُونَ أَكْثَرَهُمْ تَابِعًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ» [152]«به هر يك از پيامبران، معجزه‌اي عطا شده است كه مردم به آن، ايمان بياورند. و آنچه به من عنايت شده، وحي است كه خداوند بسوي من فرستاده است. پس اميدوارم كه روز قيامت،‌ از ساير پيامبران، پيروان بيشتري داشته باشم».

4- امت او بهترین امتها و بیشترین افراد اهل بهشت هستند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ[آل عمران: 110]. «شما بهترين امتي هستيد كه براي مردم پديد آورده شده است به معروف امر مي‌كنيد و از منكر و ناپسند نهي مي‌نماييد و به خداوند ايمان داريد». از معاویه بن حیده قشیریسروایت است که از پیامبر صلی الله علیه وسلم در مورد این آیه ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِشنیده که فرمودند: «إِنَّكُمْ تُتِمُّونَ سَبْعِينَ أُمَّةً أَنْتُمْ خَيْرُهَا وَأَكْرَمُهَا عَلَى اللَّهِ» [153]«شما تمام كننده هفتاد امت هستيد كه از همه آن‌ها بهتر، و گرامي‌ترين آن‌ها نزد خداوند مي‌باشيد». و در صحیحین از عبدالله بن مسعود روایت است که گفتند: «كُنَّا مَعَ النَّبِيِّ فِي قُبَّةٍ فَقَالَ أَتَرْضَوْنَ أَنْ تَكُونُوا رُبُعَ أَهْلِ الْجَنَّةِ قُلْنَا نَعَمْ قَالَ أَتَرْضَوْنَ أَنْ تَكُونُوا ثُلُثَ أَهْلِ الْجَنَّةِ قُلْنَا نَعَمْ قَالَ أَتَرْضَوْنَ أَنْ تَكُونُوا شَطْرَ أَهْلِ الْجَنَّةِ قُلْنَا نَعَمْ قَالَ وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ إِنِّي لَأَرْجُو أَنْ تَكُونُوا نِصْفَ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَذَلِكَ أَنَّ الْجَنَّةَ لَا يَدْخُلُهَا إِلَّا نَفْسٌ مُسْلِمَةٌ وَمَا أَنْتُمْ فِي أَهْلِ الشِّرْكِ إِلَّا كَالشَّعْرَةِ الْبَيْضَاءِ فِي جِلْدِ الثَّوْرِ الْأَسْوَدِ أَوْ كَالشَّعْرَةِ السَّوْدَاءِ فِي جِلْدِ الثَّوْرِ الْأَحْمَرِ» [154]«با پیامبر صلی الله علیه وسلم در خانه‌ای نشسته بودیم. فرمود: آیا راضی هستید که یک چهارم اهل بهشت از شما باشد؟ گفتیم: بلی. سپس پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: آیا راضی هستید که یک سوم اهل بهشت شما باشید؟ گفتیم: بلی. فرمود:راضی هستید که نصف اهل بهشت شما باشید؟ گفتیم: بلی. فرمود: قسم به کسی که جان محمد در دست اوست امیدوارم که نصف اهل بهشت از شما باشد چون جز افرادی که ایمان دارند کسی وارد بهشت نمی‌شود و شما در میان مشرکان مانند موی سفیدی در پوست یک گاو سیاه یا مانند یک موی سیاه در پوست یک گاو قرمز هستید.»

5- او سرور فرزندان آدم روز قیامت است. از ابوهریرهسروایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «أَنَا سَيِّدُ وَلَدِ آدَمَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَأَوَّلُ مَنْ يَنْشَقُّ عَنْهُ الْقَبْرُ وَأَوَّلُ شَافِعٍ وَأَوَّلُ مُشَفَّعٍ» [155]«من روز قیامت سرور فرزندان آدم و اولین کسی هستم که قبرش شکافته می‌شود و اولین شفاعت کننده و اولین کسی هستم که شفاعتش پذیرفته می‌شود».

6- پیامبر صلی الله علیه وسلم صاحب شفاعت عظمی است و آن شفاعت در حق اهل موقف (صحرای محشر) می‌باشد تا خداوند بین آن‌ها بعد از آنکه آن سختی را به وسیله برترین پیامبران از آن‌ها دور نمود، داوری و قضاوت نماید و آن مقام محمود ذکر شده در این سخن الله تعالی است: ﴿عَسَىٰٓ أَن يَبۡعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا ٧٩[الإسراء: 79]. «اميد است كه خداوند تو را به مقام محمود برساند». جمعی از صحابه و تابعین از جمله حذیفه، سلمان، انس، ابوهریره، ابن مسعود، جابر بن عبدالله، ابن عباس، مجاهد، قتاده و دیگران از مقام محمود به شفاعت تفسیر کرده‌اند. قتاده می‌گوید: «كان أهل العلم يرون المقام المحمود هو شفاعته يوم القيامة»«اهل علم بر این رأی هستند که مقام محمود همان شفاعت او در روز قیامت است». سنت نیز همچنین بر شفاعت پیامبر صلی الله علیه وسلم در آن موقف دلالت دارد همچنانکه آن در حدیث طولانی شفاعت که شیخین از ابوهریرهسروایت می‌کنند که پیامبر صلی الله علیه وسلم عذرآوردن آدم، سپس نوح، بعد از او ابراهیم سپس موسی و در آخر عیسی از قبول کردن شفاعت ذکر نمود و همه آن‌ها می‌گویند: (لست هناك)«ما در جایی نیستیم که شفاعت کنیم» تا آنجا که فرمود: «فيأتونني فأنطلق، فأستأذن على ربي فيؤذن لي عليه، فإذا رأيت ربي وقعت له ساجدا فيدعني ما شاء الله أن يدعني، ثم يقال لي: ارفع محمد، قل يسمع، وسل تعطه، واشفع تشفع فأحمد ربي بمحامد علمنيها ثم أشفع»..) [156]«پس نزد من می‌آیند و من می‌روم تا از پروردگارم اجازه بگیرم پس به من اجازه داده می‌شود هنگامی که پروردگارم را می‌بینم به سجده می‌افتم آن مقدار که خداوند بخواهد در همان حالت سجده باقی می‌مانم. سپس به من گفته می‌شود: ای محمد سرت را بلند کن، بگو گفته‌هایت شنیده می‌شود، و درخواست کن که به تو بخشیده می‌شود، و شفاعت کن که شفاعتت پذیرفته می‌شود پس خداوند را با سپاس و ثنایی که خود یاد داده است سپاس و ستایش می‌گویم و سپس درخواست شفاعت می‌کنم».

7- پیامبر صلی الله علیه وسلم صاحب پرچم حمد می‌باشد و آن پرچمی است که حقیقت دارد و حمل کردن آن در روز قیامت به او اختصاص دارد. و مردم تابع او می‌شوند و در زیر پرچم او قرار می‌گیرند و آن پرچم مخصوص اوست زیرا پیامبر صلی الله علیه وسلم خداوند را به چیزهایی ستایش نموده که جز او کسی دیگر خداوند را با آن ستایش ننموده است. تعدادی از اهل علم این را ذکر کرده‌اند. و سنت بر اختصاص داشتن آن پرچم با فضیلت عظیم به پیامبر صلی الله علیه وسلم دلالت دارد. از ابوسعید خدری روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «أَنَا سَيِّدُ وَلَدِ آدَمَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا فَخْرَ وَبِيَدِي لِوَاءُ الْحَمْدِ وَلَا فَخْرَ وَمَا مِنْ نَبِيٍّ يَوْمَئِذٍ آدَمُ فَمَنْ سِوَاهُ إِلَّا تَحْتَ لِوَائِي وَأَنَا أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُّ عَنْهُ الْأَرْضُ وَلَا فَخْرَ» [157]«من سرور فرزندان آدم روز قیامت هستم و پرچم حمد و ثنا به دست من است و فخری نیست و هیچ پیامبری در آن روز نیست مگر اینکه زیر پرچم من است و من اول کسی هستم که قبرم شکافته می‌شود و من فخر نمی‌فروشم».

8- پیامبر صلی الله علیه وسلم صاحب وسیله است و آن مرتبه بلندی در بهشت است و آن جز نصیب یک نفر نمی‌شود و بلندترین درجه بهشت می‌باشد. از عبدالله بن عمرو بن عاص مروایت است که گفت از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که فرمودند: «إِذَا سَمِعْتُمْ الْمُؤَذِّنَ فَقُولُوا مِثْلَ مَا يَقُولُ ثُمَّ صَلُّوا عَلَيَّ فَإِنَّهُ مَنْ صَلَّى عَلَيَّ صَلَاةً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ بِهَا عَشْرًا ثُمَّ سَلُوا اللَّهَ لِي الْوَسِيلَةَ فَإِنَّهَا مَنْزِلَةٌ فِي الْجَنَّةِ لَا تَنْبَغِي إِلَّا لِعَبْدٍ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ وَأَرْجُو أَنْ أَكُونَ أَنَا هُوَ فَمَنْ سَأَلَ لِي الْوَسِيلَةَ حَلَّتْ لَهُ الشَّفَاعَةُ» [158]«هنگامی که صدای مؤذن را شنیدید مانند آنچه که می‌گوید، تکرار نمایید سپس بعد از اتمام اذان بر من صلوات بفرستید هرکس بر من صلوات بفرستد خداوند ده برابر بر او صلوات می‌فرستد سپس از خداوند برای من وسیله را بخواهید. آن جایگاهی در بهشت است که شایسته جز بنده‌ای از بندگان خدا نیست و امیدوارم که آن شخص من باشم پس هرکس برای من وسیله را درخواست نماید شفاعت من برایش ممکن می‌گردد».

و سایر خصوصیات و صفات عالی پیامبر صلی الله علیه وسلم که دلالت بر بلندی جایگاه او نزد الله تعالی دارد و جایگاه او را در دنیا و آخرت بلند می‌گرداند و این خصوصیات بسیار زیاد هستند.

[149] أخرجه مسلم برقم (523). [150] أخرجه مسلم برقم (153). [151] صحیح البخاری برقم (3535)، ومسلم برقم (2286)، واللفظ للبخاری. [152] صحیح البخاری برقم (4981)، ومسلم برقم (152). [153] أخرجه أحمد فی المسند : 4 / 447، والترمذی وقال حدیث حسن، والترمذی : 5 / 226، برقم (3001)، والحاکم وصححه ووافقه الذهبی. [154] صحیح البخاری برقم (6528)، ومسلم برقم (221). [155] أخرجه مسلم برقم (2278)، وأبو داود : 5 / 38، برقم (4673). [156] صحیح البخاری برقم (3340)، ومسلم برقم (193). [157] أخرجه الترمذی وقال : هذا حدیث حسن صحیح، سنن الترمذی 5 / 587، برقم (3615)، وبنحوه الإمام أحمد فی المسند:3 / 2. [158] رواه مسلم برقم (384).

دوم: حقوق پيامبرصنسبت به امتش:

حقوق پیامبر صلی الله علیه وسلم بر امتش بسیار است بیان تعدادی از آن‌ها که بر امت واجب است و از حقوق تمام پیامبران می‌باشد که جاه و منزلت آن‌هاست، قبلاً گذشت. و آنچه اینجا بیان می‌شود بعضی از حقوق خاص پیامبر صلی الله علیه وسلم بر امتش می‌باشد که عبارتند از:

1- ایمان تفصیل و مبسوط به نبوت و رسالت او و اعتقاد به اینکه رسالت او نسخ کننده تمام رسالتهای گذشته است. و مقتضای آن تصدیق کردن در آنچه خبر داده و اطاعت کردن در آنچه به آن امر نموده و دوری کردن از آنچه نهی نموده، می‌باشد و الله تعالی را جز به آنچه تشریع نموده عبادت نکنیم که کتاب و سنت بر آن شاهد است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلنُّورِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلۡنَاۚ[التغابن: 8]. «به خدا و رسولش و نوري كه نازل كرديم، ايمان بياوريد» و می‌فرماید: ﴿فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ ٱلنَّبِيِّ ٱلۡأُمِّيِّ ٱلَّذِي يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَكَلِمَٰتِهِۦ وَٱتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ ١٥٨[الأعراف: 158]. «ايمان بياوريد به رسولي كه پيامبري درس نخوانده است و به خداوند و كلماتش ايمان دارد، ايمان بياوريد و از او پيروي كنيد تا هدايت يابيد». و می‌فرماید: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ[الحشر: 7]. «وآنچه رسول (خدا) به شما مي‌دهد، برگيريد. و از آنچه كه شما را از آن باز دارد اجتناب كنيد» و از ابن عمر مروایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرمایند: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ عَصَمُوا مِنِّي دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلَّا بِحَقِّ الْإِسْلَامِ وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ» [159]«از طرف خدا به من امر شده است تا زماني كه مردم به يگانگي الله و به حقانيت رسالت محمد صلی الله عليه وسلم شهادت ندهند و نماز را اقامه نكنند و زكات ندهند، با آنان جهاد كنم. ولي هنگامي كه اين كارها را انجام دادند، مال و جان آن‌ها در برابر هرگونه تعرضي محفوظ خواهد ماند مگر در حقي كه اسلام تعيين كرده است. و حساب آنان با خداست».

2- ایمان داشتن به اینکه رسول الله صلی الله علیه وسلم رسالتش و امانتش را به طور کامل ادا نموده و امت را پند و اندرز داده است. هیچ خیر و نیکی نیست مگر اینکه امت را از آن باخبر کرده و به انجام آن تشویق نموده است و هیچ شر و بدی نیست مگر اینکه امت را از آن نهی نموده و برحذر داشته است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ[المائدة: 3]. «امروز دينتان را براي شما كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و راضي شدم كه اسلام دينتان باشد». و از ابودرداء روایت است که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: (.. «وَايْمُ اللَّهِ لَقَدْ تَرَكْتُكُمْ عَلَى مِثْلِ الْبَيْضَاءِ لَيْلُهَا وَنَهَارُهَا سَوَاءٌ» [160]. وقد شهد للنبي بالبلاغ أصحابه في أكبر مجمع لهم يوم أن خطبهم في حجة الوداع خطبته البليغة فبين لهم ما أوجب الله عليهم وما حرم عليهم وأوصاهم بكتاب الله إلى أن قال لهم: «وأنتم تسألون عني فما أنتم قائلون». قالوا: نشهد أنك قد بلغت وأديت ونصحت. فقال بإصبعه السبابة يرفعها إلى السماء وينكتها إلى الناس: «اللهم اشهد اللهم اشهد ثلاث مرات» [161]. وقال أبوذرس: (لَقَدْ تَرَكَنَا مُحَمَّدٌصوَمَا يُحَرِّكُ طَائِرٌ جَنَاحَيْهِ فِي السَّمَاءِ إِلَّا أَذْكَرَنَا مِنْهُ عِلْمًا) [162]««قسم به خدا شما را در حالتی از روشنگری ترک کردم که شب و روز آن مثل هم است». صحابه در بزرگترین مجتمع در روزی که پیامبر در حجة الوداع آن خطبه شیوا را خواند برای آن‌ها آنچه را که خداوند بر آن‌ها واجب نموده و آنچه را که بر آن‌ها حرام کرده، بیان نمود، بر پیامبر صلی الله علیه وسلم شهادت دادند که آن را ابلاغ کرده است و پیامبر صلی الله علیه وسلم آن‌ها را به کتاب خدا توصیه نمود تا آنجا که به آن‌ها فرمود: «و از شما در باره من خواهند پرسید پس شما چه می‌گویید؟» گفتند: شهادت می‌دهیم که پیام حق را به ما رساندی و امانت الهی را ادا نمودی و خیرخواه ما بودی. پیامبر صلی الله علیه وسلم در حالیکه با انگشت سبابه به آسمان بلند می‌کرد و به مردم اشاره می‌نمود فرمود: «پروردگارا شاهد باش، پروردگارا شاهد باش، پروردگارا شاهد باش». ابوذرسگفت: «محمد صلی الله علیه وسلم در حالی ما را ترک نمود که هیچ پرنده‌ای با بال‌هایش در آسمان پرواز نمی‌کرد مگر اینکه ما را از آن آگاه کرد»». و آثار در این باره از سلف رحمهم الله بسیار است.

3- محبت داشتن نسبت به محمد صلی الله علیه وسلم و او را از خود و تمام مخلوقات بیشتر دوست بداریم. محبت داشتن نسبت به تمام انبیاء و رسولان واجب است و برای پیامبر ما صلی الله علیه وسلم باید بیشتر از همه باشد. برای همین، واجب است که محبت او را بر محبت تمام مردم از فرزندان، آباء و اجداد و سایر نزدیکان مقدم بداریم بلکه باید محبت او را بر خود نیز جلو اندازیم. الله تعالی می‌فرماید: ﴿قُلۡ إِن كَانَ ءَابَآؤُكُمۡ وَأَبۡنَآؤُكُمۡ وَإِخۡوَٰنُكُمۡ وَأَزۡوَٰجُكُمۡ وَعَشِيرَتُكُمۡ وَأَمۡوَٰلٌ ٱقۡتَرَفۡتُمُوهَا وَتِجَٰرَةٞ تَخۡشَوۡنَ كَسَادَهَا وَمَسَٰكِنُ تَرۡضَوۡنَهَآ أَحَبَّ إِلَيۡكُم مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَجِهَادٖ فِي سَبِيلِهِۦ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّىٰ يَأۡتِيَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ ٢٤[التوبة: 24]. «بگو اگر پدران، پسران، برادران و زنان و خاندان شما و اموالي كه گرد آورده ايد و تجارتي كه از كسادش بيمناكيد و سراهايي را كه خوش مي‌داريد نزد شما از خدا و پيامبرش و جهاد در راه او دوست داشتني تر است پس منتظر باشيد تا فرمان خداوند فرا مي‌رسد. و خداوند گروه فاسقان را هدايت نمي‌كند». خداوند محبت رسولش صلی الله علیه وسلم را قرین محبت خود کرده است و هرکس مال، خانواده و فرزندش را از خدا و رسولش بیشتر دوست داشته باشد آن‌ها را به این وعده می‌دهد: ﴿فَتَرَبَّصُواْ حَتَّىٰ يَأۡتِيَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ ٢٤«پس منتظر باشيد تا فرمان خداوند فرا مي‌رسد. و خداوند گروه فاسقان را هدايت نمي‌كند» و در صحیحین از انسسروایت است که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: «لَا يُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّى أَكُونَ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ وَالِدِهِ وَوَلَدِهِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ» [163]«كسي از شما، نمي‌تواند مؤمن (واقعي) باشد، تا اينكه من نزد او از پدر، فرزند و همة مردم، محبوبتر نباشم» و از عمرسروایت است که او به پیامبر صلی الله علیه وسلم گفت: «يَا رَسُولَ اللَّهِ لَأَنْتَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِلَّا مِنْ نَفْسِي فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَا وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ حَتَّى أَكُونَ أَحَبَّ إِلَيْكَ مِنْ نَفْسِكَ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ فَإِنَّهُ الْآنَ وَاللَّهِ لَأَنْتَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ نَفْسِي فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْآنَ يَا عُمَرُ» [164]«عمرسعرض کرد: ای رسول خدا! شما نزد من از هر چیز دیگری جز خودم، محبوبتر هستید. پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست باید مرا از خود نیز بیشتر دوست بداری» عمرسگفت: سوگند به خدا که تو هم اکنون برای من از خودم هم محبوبتری. نبی اکرم صلی الله علیه وسلم فرمود: اکنون ای عمر ایمانت کامل شد».

4- تعظیم، بزرگداشت و گرامی داشتن پیامبر صلی الله علیه وسلم. و این از حقوق پیامبر صلی الله علیه وسلم مي‌باشد که خداوند در کتابش واجب نموده است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿لِّتُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُۚ[الفتح: 9]. «تا به الله و رسولش ايمان آورند و او را ياري دهيد و ارج نهيد» و می‌فرماید: ﴿فَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِهِۦ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَٱتَّبَعُواْ ٱلنُّورَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ مَعَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٥٧[الأعراف: 157]. «كساني كه به او ايمان آوردند و بزرگش داشتند و ياري كردند و نوري را كه با او نازل شده است، پيروي نمودند آنان هستند كه رستگارند». ابن عباس می‌گوید: «تعزروه:تجلوه. وتوقروه:تعظموه»«تعزروه یعنی او را بزرگ داشتند وتوقروه یعنی او را تعظیم کردند». قتاده می‌گوید: «تعزروه:تنصروه. وتوقروه: أمر الله بتسويده»«تعزروه یعنی او را یاری دادند وتوقروه یعنی خداوند به بزرگ داشتن او امر نمود» و الله تعالی می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَيۡنَ يَدَيِ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ[الحجرات: 1]. «اي كساني كه ايمان آورده ايد در برابر خدا و رسولش پيشي مجوييد» و می‌فرماید: ﴿لَّا تَجۡعَلُواْ دُعَآءَ ٱلرَّسُولِ بَيۡنَكُمۡ كَدُعَآءِ بَعۡضِكُم بَعۡضٗاۚ[النور: 63]. «خطاب كردن پيامبر را در ميان خود مانند خطاب كردن بعضي از بعضي ديگر قرار ندهيد». مجاهد می‌گوید: «أمرهم أن يدعوه يا رسول الله في لين وتواضع ولا يقولوا يا محمد في تجهم»«به آن‌ها امر شد که او را با نرمی و تواضع و با کلمه یا رسول الله بخوانند و با حالت ترش رویی و گرفته نگویند ای محمد». و اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم را می‌توان به عنوان بهترین نمونه در تعظیم و بزرگداشت پیامبر صلی الله علیه وسلم مثال زد. اسامه بن شریک گوید: «أتيت النبي صلی الله عليه وسلم وأصحابه حوله كأنما على رؤوسهم الطير»«وقتی پیامبر صلی الله علیه وسلم مي‌آمد اصحاب او پیرامونش طوری بی‌حرکت بودند گویی اینکه بر سرشان پرنده‌ای است». تعظیم و بزرگداشت پیامبر صلی الله علیه وسلم بعد از وفاتش به مانند تعظیم و بزرگداشت او در حیاتش واجب است. قاضی عیاض می‌گوید: «واعلم أن حرمة النبي صلی الله عليه وسلم بعد موته، وتوقيره وتعظيمه، لازم كما كان حال حياته، وذلك عند ذكره صلی الله عليه وسلم، وذكر حديثه وسنته، وسماع اسمه وسيرته، ومعاملة آله وعترته، وتعظيم أهل بيته وصحابته»«بدان و آگاه باش که حرمت پیامبر صلی الله علیه وسلم، تعظیم و بزرگداشت او بعد از وفات به مانند زمان حیاتش واجب است و آن شامل هنگام یاد کردن از او، حدیث و سنتش، شنیدن نام و شرح زندگانی اش، معامله کردن با آل و خویشاوندانش، و احترام گذاشتن به اهل بیت و اصحابش می‌شود».

5- بسیار بر پیامبر صلی الله علیه وسلم درود و سلام فرستادن. همانگونه که الله به آن امر می‌کند: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَٰٓئِكَتَهُۥ يُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِيِّۚ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِيمًا ٥٦[الأحزاب: 56]. «خداوند و ملائكه او بر پيامبر درود مي‌فرستند اي كساني كه ايمان آورده ايد بر او درود و سلام بفرستيد». مبرد می‌گوید: «أصل الصلاة: الترحم. فهي من الله رحمة. ومن الملائكة رقة واستدعاء للرحمة من الله»«صلاة در اصل به معنی مهربانی است و این از جانب خداوند رحمت و از جانب ملائکه شفقت و مهربانی است و درخواست رحمت خداوند را می‌کنند». از عبدالله بن عمرو بن عاص مروایت است که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: «مَنْ صَلَّى عَلَيَّ صَلَاةً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ بِهَا عَشْرًا» [165]«هرکس بر من یک صلوات بفرستد خداوند بخاطر آن بر او ده صلوات می‌فرستد». و از علیسروایت است که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: «الْبَخِيلُ الَّذِي مَنْ ذُكِرْتُ عِنْدَهُ فَلَمْ يُصَلِّ عَلَيَّ» [166]«بخیل و خسیس کسی است هنگامی که اسم من برده می‌شود بر من صلوات نمی‌فرستد». درود و سلام فرستادن در حق تمام پیامبران مشروع است و در حق پیامبر ما صلی الله علیه وسلم واجب تر و از بزرگترین حقوق او بر امت می‌باشد و این بر آن‌ها واجب است. برای همین ما آن را در اینجا از جمله حقوق خاص او بر امتش بیان کردیم. علما بر واجب بودن درود بر پیامبر صلی الله علیه وسلم تصریح کرده و بعضی از آن‌ها اجماع را بر آن نقل نموده‌اند. قاضی عیاض می‌گوید: «اعلم أن الصلاة على النبي صلی الله عليه وسلم فرض على الجملة، غير محدد بوقت لأمر الله تعالى بالصلاة عليه، وحمله الأئمة والعلماء على الوجوب وأجمعوا عليه» «بدان که درود فرستادن بر پیامبر صلی الله علیه وسلم بر همه واجب است و زمان مشخصی برای آن تعیین نشده است بخاطر اینکه الله تعالی به صلوات فرستادن بر او امر می‌کند و امامان و علما آن را بر واجب بودن، حمل کرده‌اند و بر آن اجماع کرده‌اند».

6- اقرار کردن به آنچه برای او از صفات عالیه، ویژگی‌های منحصر به فرد، درجات عالی و رفیع ثابت است که تعدادی از آن‌ها را در اول این مبحث بیان کردیم و صفات دیگر از آنچه نصوص بر آن دلالت دارند. و تصدیق نمودن تمام آن‌ها و ثنا و ستایش نمودن بر او به وسیله آن و منتشر کردن آن در بین مردم، یاد دادن آن به کودکان و رشد و نما کردن آن‌ها بر محبت و بزرگداشت او و شناخت بزرگی و جلال او نزد پروردگار عزوجل (از وظایف هر مسلمان است).

7- دوری نمودن از افراط و زیاده روی در حق او و حذر کردن از آن زیرا در آن بزرگترین اذیت و ناراحتی برای پیامبرصوجود دارد. الله تعالی به پیامبرشصامر می‌کند که امت را با این سخن مورد خطاب قرار دهد: ﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُوحَىٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا ١١٠[الکهف: 110]. «بگو كه من انساني چون شما هستم، جز اينكه به من وحي مي‌شود و همانا معبود به حق شما، معبود يگانه است هركس اميد به لقاي پروردگارش داشته باشد، بايستي عمل صالح انجام دهد و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نگرداند» و می‌فرماید: ﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ وَلَآ أَقُولُ لَكُمۡ إِنِّي مَلَكٌۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّۚ[الأنعام: 50]. «بگو نمي‌گويم كه گنجينه‌هاي خداوند نزد من است و من علم غيب نمي‌دانم و نمي‌گويم كه ملائكه هستم جز آنچه به سوي من وحي مي‌شود پيروي نمي‌كنم».

خداوند به پیامبرشصامر می‌کند که برای امتش بیان دارد که او فرستاده ای از جانب اوست و چیزی از مقام ربوبیت به او تعلق ندارد و او ملائکه نیست جز اینکه او از دستور و وحی پروردگارش تبعیت می‌نماید.

همانگونه که پیامبرصامتش را از افراط در مورد او و تجاوز نمودن در مدح و ثنای او برحذر می‌دارد. در صحیح بخاری از عمر بن خطابسروایت است که پیامبرصفرمودند: «لَا تُطْرُونِي كَمَا أَطْرَتْ النَّصَارَى ابْنَ مَرْيَمَ فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدُهُ فَقُولُوا عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ» [167]«در مدح و ثنای من به مانند نصاری در باره عیسی بن مریم از حد تجاوز نکنید بلکه من بنده او هستم بگویید: عبدالله و رسول او». از ابن عباس مروایت است که: (جاء رجل إلى النبي صلی الله عليه وسلم فراجعه في بعض الكلام فقال: ما شاء الله وشئت! فقال رسول الله صلی الله عليه وسلم: «أجعلتني لله ندًّا بل ما شاء الله وحده» [168]) «مردی پیش پیامبرصآمد و بعضی از سخنانش را برای او بازگو نمود. پس گفت: هرچه خدا و شما بخواهید! رسول اللهصبه او فرمود: آیا مرا با خداوند شریک قرار می‌دهی بلکه بگو آنچه خداوند به تنهایی بخواهد». پیامبرصاز افراط کردن در حق او و بالاتر بردن از مقامی که لایق به خودش نیست از آنچه خاص پروردگار عزوجل می‌باشد، برحذر داشته است. و در این نوعی اخطار و آگاهی نسبت به سایر انواع غلو و افراط است. غلو و افراط در حق پیامبرصدر تمام صورت‌ها و اشکالش حرام است. و از صورت‌های غلو در حق پیامبرصکه منجر به شرک می‌شود این است که شخص در دعایش به او توجه نماید و بگوید: (يا رسول الله افعل لي كذا وكذا)«ای رسول خدا این و آن را برای من انجام بده».

این نوع دعا و دعای عبادت صحیح نیست که آن‌ها را برای غیر خداوند بکار برد. و از صورت‌های غلو و افراط در حق پیامبرصقربانی کردن، نذر نمودن، طواف بدور قبرش نمودن، وقبله قرار دادن قبرش در نماز می‌باشد که همه این‌ها حرام است زیرا عبادت هستند و خداوند نهی نموده که چیزی از انواع عبادت را برای احدی از مخلوقاتش قرار دهند. الله عزوجل می‌فرماید: ﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ ١٦٣[الأنعام: 162-163]. «بگو نماز، قرباني، زندگي و مرگم براي الله پرورگار عالميان است براي او شريكي نيست و به آن امر شده ام و من نخستين مسلمانم».

8- و از جمله حقوق پیامبرصمحبت داشتن نسبت به اصحاب، اهل بیت و همسران او و دوست داشتن همه آن‌هاست و ما را از بد گفتن نسبت به آن‌ها، دشنام دادن یا طعنه زدن به آن‌ها به وسیله چیزی برحذر داشته است. خداوند بر این امت دوستی اصحاب پیامبرش را واجب کرده و کسانی که بعد از آن‌ها می‌آیند برای آن‌ها طلب استغفار می‌کنند و از خداوند می‌خواهند که در دلهایشان نسبت به آن‌ها کینه و بغض قرار ندهد. خداوند بعد از ذکر مهاجرین و انصار می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ ١٠[الشحر: 10]. «و كساني كه بعد از آن‌ها آمدند و مي‌گويند: پروردگارا بر ما و بر برادران ما كه در ايمان بر ما پيشي گرفتند ببخش و درگذر و در دلهايمان نسبت به كساني كه ايمان آورده‌اند كينه اي مگذار پروردگارا همانا تو رئوفي مهرباني» و الله تعالی در حق خویشاوندان رسول و اهل بیتشصمی‌فرماید: ﴿قُل لَّآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِي ٱلۡقُرۡبَىٰۗ[الشوری: 23]. «بگو من بخاطر آن بر شما اجر و پاداشي نمي‌خواهم مگر دوستي در باره خويشاوندانم». در تفسیر آیه آمده: «قل لمن اتبعك من المؤمنين لا أسألكم على ما جئتكم به أجرًا إلا أن تودوا قرابتي»«به کسانی از مؤمنان که از تو تبعیت می‌کنند بگو که من بر آنچه برای شما آورده ام اجر و پاداشی نمی‌خواهم جز اینکه حق خویشاوندان مرا ادا کنید». مسلم در صحیحش از زید بن ارقمسروایت نموده که رسول اللهصبلند شد و برای مردم خطبه خواند و فرمود: «أَمَّا بَعْدُ أَلَا أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِيَ رَسُولُ رَبِّي فَأُجِيبَ وَأَنَا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ فِيهِ الْهُدَى وَالنُّورُ فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَاسْتَمْسِكُوا بِهِ فَحَثَّ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَرَغَّبَ فِيهِ ثُمَّ قَالَ وَأَهْلُ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي» [169]«اي مردم آگاه باشيد كه همانا من بشري هستم نزديك است كه فرستاده خداوند به سراغم آيد و او را اجابت كنم و من دو چيز گرانبها را در ميان شما به يادگار مي‌گذارم: اولين آن‌ها كتاب خدا كه در آن هدايت و نور است پس به كتاب خدا عمل نموده و به آن چنگ زنيد بعد از تشويق و ترغيب به كتاب خداوند فرمود: در باره اهل بيتم خدا را به ياد داشته باشيد، در باره اهل بيتم خدا را به ياد داشته باشيد، در باره اهل بيتم خدا را به ياد داشته باشيد». پیامبرصبه نیکی کردن در حق اهل بیتش امر فرموده و اینکه شأن و منزلت آن‌ها را به خاطر خویشاوندی و بزرگی آن‌ها با او، رعایت کنیم. همانگونه که پیامبرصدر مورد نیکی کردن به اصحابش امر فرموده است. او از دشنام دادن و از عیبجویی کردن از آن‌ها نهی کرده است. از ابوسعید خدریسروایت است که پیامبرصفرمودند: «لَا تَسُبُّوا أَصْحَابِي فَلَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ أَنْفَقَ مِثْلَ أُحُدٍ ذَهَبًا مَا بَلَغَ مُدَّ أَحَدِهِمْ وَلَا نَصِيفَهُ» [170]«اصحاب مرا دشنام ندهید. زیرا اگر یکی از شما به اندازۀ کوه احد، طلا انفاق کند، به اندازه یک یا نصف مشت صدقه آن‌ها نمی‌رسد». از بزرگترین اصول اهل سنت که بر آن اتفاق دارند محبت اصحاب رسول اللهص، خویشاوندان و همسران او می‌باشد و هیچ کس بر آن‌ها طعن و ایراد وارد نمی‌کند مگر اینکه آن نشانه میل به باطل و گمراهی است.

ابوزرعه می‌گوید: «إذا رأيت الرجل ينتقص أحدًا من أصحاب رسول الله فاعلم أنه زنديق»«اگر دیدی که مردی بر یکی از اصحاب رسول اللهصعیبجویی می‌کند بدان که او زندیق است» و امام احمد می‌گوید: «إذا رأيت رجلًا يذكر أحدًا من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم (أي بسوء) فاتهمه على الإسلام»«اگر مردی را دیدی که از یکی از اصحاب رسول اللهصبه بدی یاد می‌کند بر اسلام او شک کنید».

این بعضی از حقوق پیامبرصبر امتش بصورت خلاصه بود و الله تعالی هدایت کننده ما و برادران ما بر ادا کردن آن و عمل نمودن به آن است.

[159] صحیح البخاری برقم (25)، ومسلم برقم (22). [160] سنن ابن ماجه (المقدمة) : 1 / 4، برقم (5). [161] أخرجه مسلم من حدیث جابر عبد الله فی حجة النبی صلى الله علیه وسلم، برقم (1218). [162] أخرجه أحمد فی المسند : 5 / 153. [163] صحیح البخاری برقم (15)، ومسلم برقم (44). [164] رواه البخاری من حدیث عبد الله بن هشام برقم (6632). [165] رواه مسلم برقم (384). [166] رواه الترمذی 5 / 551 رقم (3546) وقال حدیث حسن صحیح وأحمد فی المسند : 1 / 201. [167] صحیح البخاری برقم (3445)، وبنحوه الإمام أحمد فی المسند : 1 / 23. [168] رواه الإمام أحمد فی المسند : 1 / 214، وبنحوه ابن ماجه فی السنن برقم (2117). [169] صحیح مسلم برقم (2408). [170] صحیح البخاری برقم (3673)، ومسلم برقم (2541)، واللفظ للبخاری.

سوم: بيان نمودن اينكه ديدن پيامبرصدر خواب، حق است

سنت بر ممکن بودن دیدن پیامبرصدر خواب دلالت دارد و اینکه هرکس او را در خواب ببیند به تحقیق دیده است.

از ابوهریرهسروایت است که پیامبرصفرمودند: «مَنْ رَآنِي فِي الْمَنَامِ فَقَدْ رَآنِي فَإِنَّ الشَّيْطَانَ لَا يَتَمَثَّلُ بِي» [171]«هرکس مرا در خواب ببیند به تحقیق دیده است زیرا شیطان نمی‌تواند خود را به شکل من درآورد». و در لفظ دیگر که شیخین از ابوهریرهسروایت می‌کنند که پیامبرصفرمودند: «مَنْ رَآنِي فِي الْمَنَامِ فَسَيَرَانِي فِي الْيَقَظَةِ وَلَا يَتَمَثَّلُ الشَّيْطَانُ بِي» [172]«هرکس، مرا در خواب ببیند، در بیداری هم خواهد دید. شیطان نمی‌تواند خود را به شکل و صورت من درآورد». بخاری از ابن سیرین روایت می‌کند که گفت: «إِذَا رَآهُ فِي صُورَتِهِ»«هنگامی که او را در شکل و شمایل خود پیامبرصببیند (رؤیایش صحیح است)». از جابر بن عبدالله روایت است که پیامبرصفرمودند: «مَنْ رَآنِي فِي النَّوْمِ فَقَدْ رَآنِي إِنَّهُ لَا يَنْبَغِي لِلشَّيْطَانِ أَنْ يَتَشَبَّهَ بِي» [173]«هرکس مرا در خواب ببیند به حقیقت مرا دیده است زیرا شیطان نمی‌تواند که خود را به من شبیه کند».

احادیث بر درستی دیدن پیامبرصدر خواب دلالت دارند هرکس او را ببیند پس رؤیایش درست است زیرا شیطان نمی‌تواند خود را به شکل رسول اللهصدر آورد در ضمن باید هوشیار باشیم که دیدن صحیح رسول اللهصزمانی است که او را بر صورت حقیقتی او که صفات آن مشخص است دیده باشد وگرنه دیدن او صحیح نیست و برای این است که ابن سیرین می‌گوید: «إذا رآه في صورته»«هنگامی که او را در شکل و شمایل خود پیامبرصببیند (رؤیایش صحیح است)». همچنانکه نقل آن از بخاری گذشت.

بخاری برای این قول ابن سیرین را بعد از ذکر حدیث آورده تا تفسیری برای رؤیت و دیدن او در حدیث باشد. و شاهد بر آن آنچه است که حاکم از طریق عاصم بن کلیب که او نیز از پدرش روایت کرده که گفت: (قلت لابن عباس رأيت النبي صلى الله عليه وسلم في المنام. قال: صفه لي. قال: ذكرت الحسن بن علي فشبهته به. قال: إنه كان يشبهه [174]) «به ابن عباس گفتم: پیامبر را در خواب دیدم. فرمود: او را برایم وصف کن. گفت: حسن بن علی را به یاد آوردم پس پیامبر را به او تشبیه نمودم. گفت: او شبیه حسن بن علی بود».

از ایوب روایت است که گفت: «كان محمد - يعني ابن سيرين - إذا قص عليه رجل أنه رأى النبي صلى الله عليه وسلم قال: صف لي الذي رأيته. فإن وصف له صفة لا يعرفها قال: لم تره» [175]«محمد یعنی ابن سیرین هنگامی که مردی بر او بازگو نمود که پیامبرصرا دیده است گفت: کسی را که دیده ای برایم توصیف کن؟ چون او را وصف نمود آن صفات پیامبرصنبود. به او گفت: پیامبرصرا ندیده‌ای».

اما این سخن پیامبرص«مَنْ رَآنِي فِي الْمَنَامِ فَسَيَرَانِي فِي الْيَقَظَةِ»«هرکس، مرا در خواب ببیند، در بیداری هم خواهد دید». علما در تفسیر دیدن او در بیداری اقوال بسیار دارند که مشهورترین آن‌ها این سه قول است:

اول اینکه: منظور از آن، مشابهت و مثال آوردن است و دلیل بر این گفته آنچه است که در روایت مسلم از حدیث ابوهریره آمده که در آن می‌فرماید: «فكأنما رآني في اليقظة»«مانند این است که مرا در بیدرای دیده باشد».

دوم اینکه: آن مخصوص اهل زمان خودش بوده از کسانی که به او ایمان آورده‌اند قبل از اینکه او را ببینند.

سوم اینکه: منظور از آن روز قیامت است. پس اینگونه می‌شود کسی که او در خواب ببیند بر کسی که او را در خواب ندیده مزیت بیشتری دارد. و الله تعالی اعلم.

[171] صحیح مسلم برقم (2266). [172] صحیح البخاری برقم (6993)، ومسلم برقم (2266). [173] رواه مسلم برقم (2268) [174] المستدرک : 4 / 393، وصححه ووافقه الذهبی. قال ابن حجر سنده جید [175] نقله ابن حجر فی الفتح وقال : سنده صحیح

مبحث هفتم: پایان رسالت و بیان اینکه بعد از او پیامبری نمی‌آید

سخن در این باره همراه با ذکر دلایل بهمراه سخن گفتن در مورد ویژگی‌های پیامبرصو اینکه او خاتم پیامبران است، گذشت و سخن در باره پایان رسالت از جهت دیگر تأثیر این عقیده (ختم نبوت) بر دین مسلمانان و ثمره اثبات آن بر آن‌هاست. از ثمره و نتایج این عقیده:

1- پابرجا شدن شریعت و کامل شدن دین نزد امت که اثر و نشانه بزرگ در زندگی امت دارد به اندازه‌ای است که الله تعالی با ذکر این آیه بر امت نعمت داده است که می‌فرماید: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ[المائدة: 3]. «امروز دينتان را براي شما كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و راضي شدم كه اسلام دينتان باشد».

این آیه بر پیامبرصدر حجة الوداع چند ماه قبل از وفاتشان و بعد از اینکه خداوند دین را برایش کامل نمود، نازل شد. برای همین یهود بر مسلمانان بخاطر این آیه غبطه می‌خوردند. شیخین روایت می‌کنند که مردی از یهود پیش عمرسآمد و گفت: (آيَةٌ فِي كِتَابِكُمْ تَقْرَءُونَهَا لَوْ عَلَيْنَا مَعْشَرَ الْيَهُودِ نَزَلَتْ لَاتَّخَذْنَا ذَلِكَ الْيَوْمَ عِيدًا قَالَ أَيُّ آيَةٍ قَالَ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ…) [176]«آیه‌ای در کتاب شماست که آن را می‌خوانید اگر آن بر ما یهودیان نازل می‌شد آن روز را عید می‌گرفتیم. گفت: کدام آیه است؟ مرد یهودی گفت: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ...«امروز دينتان را براي شما كامل كردم». پیامبرصحقیقت آن را بصورت محسوس و قابل فهم ابراز کرده و رسالت‌های قبل از خود را به ساختمانی زیبا و کامل که تنها جای یک خشت آن باقیمانده تشبیه کرده است. پس بعثت او جای همان خشتی بود که ساختمان به وسیله او تکمیل شد. و در بیان روشن آن مجالی برای زیاد کردن در دین بصورت ویژه و در تمام رسالت‌ها به صورت عام باقی نمی‌ماند همچنانکه زیاد کردن در آن ساختمان بعد از تکمیل آن ممکن نیست. سخن در این باره همراه با نص آن در مبحث خصوصیات و ویژگی‌های پیامبرصتقدیم شد که می‌توانید به آن مراجعه نمایید.

2- امت اطمینان می‌یابد که این دین و شریعت محمدصبا بعثت پیامبر دیگری نسخ نمی‌پذیرد. «ومعنى ختم النبوة بنبوته عليه الصلاة والسلام أنه لا تبتدأ نبوة ولا تشرع شريعة بعد نبوته وشرعته، وأما نزول عيسى عليه السلام وكونه متصفا بنبوته السابقة فلا ينافي ذلك، على أن عيسى عليه السلام إذا نزل إنما يتعبد بشريعة نبينا صلى الله عليه وسلم دون شريعته المتقدمة لأنها منسوخة فلا يتعبد إلا بهذه الشريعة أصولا وفروعا»«معنی اینکه پیامبری با مبعوث شدن او ختم شده این است که بعد از نبوت و شریعت او دیگر پیامبر و شریعتی جدید نخواهد آمد. اما نزول عیسی؛اینکه قبلاً او متصف به صفت نبوت شده است، منافاتی با آن ندارد. زیرا عیسی؛هنگامی که نازل می‌شود به شریعت پیامبر ماصبدون شریعت سابق به عبادت می‌پردازد زیرا آن (شریعت خودش) منسوخ شده است پس عبادت جز با اصول و فروع این شریعت انجام نمی‌گیرد».

3- بطور قطع و یقین هرکس بعد از پیامبرصمدعی نبوت باشد بدون هیچگونه دوراندیشی و تأملی او دروغ می‌گوید و این از بارزترین ثمرات ایمان به عقیده پایان یافتن نبوت است که به وسیله آن برای امت از تبعیت کنندگان کسانی که مدعی نبوت هستند از دجال‌های دروغگو مصونیت حاصل می‌شود. از این رو آگاه ساختن بر این امر عظیم از بزرگترین اهداف پیامبرصدر بیان اعتقاد به اینکه نبوت به وسیله او پایان یافته و خبر دادن از سی دجال دروغگو در این امت که همگی ادعای نبوت می‌کنند سپس بیان اینکه پیامبری بعد از او نمی‌آید هشداری برای امت از تصدیق کردن و تبعیت کردن از آن‌هاست. همچنانکه این در حدیث ثوبان در مورد فتنه بصورت مرفوع از پیامبرصروایت است که در آن می‌فرماید: (... «وَإِنَّهُ سَيَكُونُ فِي أُمَّتِي ثَلَاثُونَ كَذَّابُونَ كُلُّهُمْ يَزْعُمُ أَنَّهُ نَبِيٌّ وَأَنَا خَاتَمُ النَّبِيِّينَ لَا نَبِيَّ بَعْدِي» [177]«در امت من سی نفر دروغگو که همه آن‌ها گمان می‌کنند پیامبر هستند می‌آیند در حالیکه من خاتم پیامبران هستم و بعد از من پیامبری نمی‌آید».

4- ظاهر شدن فضل و بزرگی امیران و علمای این امت در قرار دادن مصلحت دین و دنیای این امت بر خلاف بنی اسرائیل که پیامبران وظیفه اداره آن را بر عهده داشتند. از ابوهریرهسروایت است که پیامبرصفرمودند: «(كَانَتْ بَنُو إِسْرَائِيلَ تَسُوسُهُمْ الْأَنْبِيَاءُ كُلَّمَا هَلَكَ نَبِيٌّ خَلَفَهُ نَبِيٌّ وَإِنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي وَسَتَكُونُ خُلَفَاءُ تَكْثُرُ قَالُوا فَمَا تَأْمُرُنَا قَالَ فُوا بِبَيْعَةِ الْأَوَّلِ فَالْأَوَّلِ وَأَعْطُوهُمْ حَقَّهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ سَائِلُهُمْ عَمَّا اسْتَرْعَاهُمْ)» [178]«قبلاً پیامبران اداره امور ملت بنی اسرائیل را به عهده داشتند هر وقت پیامبری فوت می‌کرد پیامبری دیگر به جای او می‌نشست و زمام امور را به دست می‌گرفت. اما بعد از من پیامبری نخواهد آمد و زمام امور در دست جانشینان و خلفاء خواهد بود. ایشان هم تعدادشان فراوان خواهد بود. اصحاب گفتند: به ما چه دستور می‌دهید؟ فرمود: به ترتیب تقدم بیعت آن‌ها را رعایت کنید و حق آنان را ادا کنید و خداوند از آن‌ها در مورد زیردستانشان مورد بازخواست قرار می‌دهد». پس مقام خلفا در این امت، مقام انبیاء در بنی اسرائیل در امور دنیوی مردم و رهبری آن‌هاست. در حدیث دیگری از ابوهریرهسآمده که پیامبرصفرمودند: «إِنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ عَلَى رَأْسِ كُلِّ مِائَةِ سَنَةٍ مَنْ يُجَدِّدُ لَهَا دِينَهَا» [179]«خداوند برای این امت هر صد سال کسی را می‌فرستد که دینشان را برایشان تجدید می‌نماید». و واقعیت امت به آن شهادت می‌دهد پس امر دین و دنیا به وسیله خلفا، امیران و علما، کسانی که به وسیله شریعت زمام امور مردم را به دست می‌گیرند، از بین نمی‌رود و الله تعالی با تجدید ساختن آن برای امت نمی‌گذارد از آنچه از نشانه‌های دین که با گذشت زمانها ناپدید می‌شوند، از بین روند. به وسیله امامان مجدد تحریفات بدخواهان، پذیرش دروغگویان و تفسیر جاهلان از کتاب خدا را نفی می‌کند. پس دین خدا به وسیله آن‌ها پابرجا شاداب و باطراوت بر همان ایستادگی و طراوتی که در عهد بعثت و زمان رسالت بود، برمی گردد. و آن، فضل و بزرگی خداوند در حق این امت بصورت عام و شرف و بزرگی او با این مقام و منزلت بصورت خاص است.

به هر حال عقیده به ختم نبوت و آثار آن در دین از بارزترین و مشخص‌ترین ویژگی‌های این امت است که آن را با قدرت ایمان به دینشان و ایمان یقین به آن و با پایداری در ثبات و استقامت بر آن می‌گیرند. تا اینکه امر خداوند بیاید.

[176] صحیح البخاری برقم (45)، ومسلم برقم (3017). [177] سنن الترمذی 4 / 499 وقال حدیث حسن صحیح، وبنحوه أبو داود عن أبی هریرة سنن أبی داود 4 / 329 برقم (4333- 4334). [178] صحیح البخاری برقم (3455)، وصحیح مسلم برقم (1842)، واللفظ له. [179] رواه أبو داود4/313برقم(4291)،والحاکم وصححه ووافقه الذهبی، المستدرک4 / 522.

مبحث هشتم: اسراء پیامبرصحقیقت و دلایل آن

تعريف اسراء از نظر لغت و شريعت:

اسراء در لغت از السری گرفته شده و آن به معنی سیر شبانه یا حرکت در آن است و گفته شده تمام شب سیر نمودن است.

و گفته‌اند به معنی شب روی نمودن و پیش کسی رفتن است. و از آن‌ها این سخن نیکوتر است که:

أسرت إليك ولم تكن تسري...شبانه به سوی تو آمدم و شب روی نکردم.

اسراء هنگامی که در شرع به کار می‌رود مراد از آن: سیر نمودن رسول اللهصاز مسجدالحرام در مکه به سوی بیت المقدس در ایلیا و بازگشت او در آن شب است.

حقيقت اسراء و دلايل آن

اسراء نشانه بزرگی است که خداوند به وسیله آن پیامبرصرا قبل از هجرت تأیید و تقویت نمود به گونه‌ای که شبی از مسجد الحرام به سوی مسجد الاقصی سوار بر براق با هم صحبتی جبریل؛سیر داده شد تا به بیت المقدس رسید. براق را به حلقه درِ مسجد بست سپس داخل مسجد شد و با پیامبران در حالیکه امام آن‌ها بود، نماز خواند. سپس جبریل؛با ظرفی از شراب و ظرفی از شیر پیش او آمد و پیامبر شیر را بر شراب اختیار نمود. جبریل؛به او فرمود: هدایت را برای فطرت برگزیدی. و دلیل بر اسراء، کتاب و سنت می‌باشند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِيٓ أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ لَيۡلٗا مِّنَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ إِلَى ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡأَقۡصَا ٱلَّذِي بَٰرَكۡنَا حَوۡلَهُۥ لِنُرِيَهُۥ مِنۡ ءَايَٰتِنَآۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ ١[الإسراء: 1]. «پاك و منزه است خدايي كه بنده‌اش را شبي از مسجد الحرام به سوي مسجد الاقصي كه اطراف آن را بركت داده‌ايم، سير داد تا از نشانه‌هاي خود بر ما بنماياند كه همانا او شنواي بيناست».

و از سنت حدیث انس بن مالک است که مسلم در صحیحش از طریق ثابت بنانی او نیز از پیامبرصروایت می‌کند که فرمود: «أُتِيتُ بِالْبُرَاقِ وَهُوَ دَابَّةٌ أَبْيَضُ طَوِيلٌ فَوْقَ الْحِمَارِ وَدُونَ الْبَغْلِ يَضَعُ حَافِرَهُ عِنْدَ مُنْتَهَى طَرْفِهِ قَالَ فَرَكِبْتُهُ حَتَّى أَتَيْتُ بَيْتَ الْمَقْدِسِ قَالَ فَرَبَطْتُهُ بِالْحَلْقَةِ الَّتِي يَرْبِطُ بِهِ الْأَنْبِيَاءُ قَالَ ثُمَّ دَخَلْتُ الْمَسْجِدَ فَصَلَّيْتُ فِيهِ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ خَرَجْتُ فَجَاءَنِي جِبْرِيلُ عَلَيْهِ السَّلَام بِإِنَاءٍ مِنْ خَمْرٍ وَإِنَاءٍ مِنْ لَبَنٍ فَاخْتَرْتُ اللَّبَنَ فَقَالَ جِبْرِيلُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ اخْتَرْتَ الْفِطْرَةَ» [180]««براق را برایم آوردند» که حیوانی سفید و دراز و بزرگتر از الاغ و کوچکتر از قاطر بود و سمش را در انتهای دید چشمش می‌گذاشت. «بر او سوار شدم تا به بیت المقدس رسیدیم. او را به حلقه دری که انبیاء به آن می‌بستند، بستم. سپس داخل مسجد شدم و در آن دو رکعت نماز خواندم سپس خارج شدم و جبریل؛با ظرفی از شراب و ظرفی از شیر پیش من آمد و من شیر را انتخاب کردم. جبریل؛گفت: فطرت را انتخاب کردی». سپس بقیه حدیث را ذکر نمود و اینکه پیامبرصچگونه به آسمان بالا رفته است.

دلیل بر اسراء رسول اللهصتعداد احادیثی است که در صیحیحین، سنن و غیره آمده و اصحابی که از رسول اللهصروایت نموده‌اند تعدادشان به حدود سی نفر می‌رسد سپس آن را کسانی که تعدادشان را جز خدا نمی‌داند از راویان سنت و امامان دین روایت نموده‌اند.

علمای سلف و خلف مسلمانان اتفاق نظر دارند و بر صحت و درستی اسراء رسول اللهصاجماع دارند که آن حق است. گفتن اجماع بر آن از قاضی عیاض در (الشفاء) و سفارینی در (لوامع الانوار) نقل شده است. اسراء پیامبرصبا روح و جسم و در بیداری بوده است و این چیزی است که نصوص صحیح، تمام صحابه، امامان اهل سنت و محققان اهل علم بر آن دلالت دارند.

ابن ابی عز حنفی می‌گوید: (وكان من حديث الإسراء: أنه أسري بجسده في اليقظة على الصحيح من المسجد الحرام إلى المسجد الأقصى..)«و از حدیث اسراء اینگونه برمی آید که او با جسمش در بیداری از مسجد الحرام به سوی مسجد الاقصی شب روی نمود». و قاضی عیاض تأکید می‌کند که آن همان چیزی است که همه اهل علم از صحابه و کسانی که بعد از آن‌ها آمده‌اند، بر آن هستند: (وذهب معظم السلف والمسلمين إلى أنه إسراء بالجسد وفي اليقظة، وهذا هو الحق، وهو قول ابن عباس وجابر، وأنس، وحذيفة، وعمر، وأبي هريرة، ومالك بن صعصعة، وأبي حبة البدري، وابن مسعود، والضحاك، وسعيد بن جبير، وقتادة، وابن المسيب، وابن شهاب، وابن زيد، والحسن، وإبراهيم، ومسروق، ومجاهد، وعكرمة، وابن جريج، وهو دليل قول عائشة، وهو قول الطبري وابن حنبل وجماعة عظيمة من المسلمين، وقول أكثر المتأخرين من الفقهاء والمحدثين والمتكلمين والمفسرين)«بزرگان سلف و مسلمانان بر این عقیده هستند که اسراء با جسم و در بیداری صورت گرفته است و این حق می‌باشد. و این قول ابن عباس، جابر، انس، حذیفه، عمر، ابوهریره، مالک بن صعصعه، ابوحبه بدری، ابن مسعود، ضحاک، سعید بن جبیر، قتاده، ابن مسیب، ابن شهاب، ابن زید، حسن و ابراهیم، مسروق، مجاهد، عکرمه، ابن جریج، و قول عائشه، طبری، ابن حنبل، دسته بزرگی از مسلمانان و سخن بیشتر متأخرین از فقهاء و محدثین، متکلمین و مفسران است».

تنها یکی از محققین در نقدش بر کسی که گمان می‌کند اسراء دو بار روی داده می‌گوید: (والصواب الذي عليه أئمة النقل أن الإسراء كان مرة واحدة بمكة بعد البعثة. ويا عجبا لهؤلاء الذين زعموا أنه مرارا كيف ساغ لهم أن يظنوا أنه في كل مرة تفرض عليه الصلاة خمسين ثم يتردد بين ربه وبين موسى حتى تصير خمسا ثم يقول: (أمضيت فريضتي وخففت عن عبادي) ثم يعيدها في المرة الثانية إلى خمسين، ثم يحطها عشرا عشرا)«و درست این است که محدثان بر آن هستند که اسراء یک بار در مکه بعد از بعثت بوده است. و جای تعجب است برای کسانی که گمان می‌کنند که آن بارها تکرار شده است چگونه برای آن‌ها رواست که همچون گمانی ببرند که در هر بار پنجاه نمار بر او فرض شده است سپس او در بین خدا و موسی در رفت و آمد بوده تا اینکه به پنج نماز انجامید. سپس می‌گوید: «واجبم را تأیید کردم و آن را بر بندگانم تخفیف دادم»سپس در مرتبه دوم به پنجاه برگردانده و ده ده از آن کم نموده است».

[180] صحیح مسلم برقم (162).

معراج و حقيقت آن

حدیث معراج همراه حدیث اسراء در نصوص و کلام اهل علم آمده و شایسته است که همراه آن آورده شود تا مکمل فایده باشد.

معراج بر وزن مفعال از باب عروج است. یعنی وسیله که در آن بالا می‌رود. و آن به منزله نردبانی است که کیفیت آن را نمی‌دانیم. منظور از معراج که در شرع بکار می‌رود، بالا رفتن پیامبرصهمراه با جبریل؛از بیت المقدس به آسمان دنیا سپس سایر آسمان‌ها تا آسمان هفتم و دیدن پیامبران در آسمان‌ها بر منازلشان و سلام نمودن بر آن‌ها و خوش آمد گفتن آن‌ها به او سپس بالا رفتن او به سوی سدرة المنتهی و دیدن جبریل؛بر صورتی که خداوند او را بر آن خلق کرده است سپس خداوند در آن شب پنج نماز را بر او فرض نمود و خداوند به خاطر آن با او سخن گفت سپس به سوی زمین برگشت. و معراج در شب اسراء بوده است.

کتاب و سنت بر معراج شاهدند. در قرآن ذکر بعضی از نشانه‌ها و آیات بزرگ که برای پیامبرصدر شب معراج حاصل گشته، آمده است مانند این سخن الله تعالی که می‌فرماید: ﴿أَفَتُمَٰرُونَهُۥ عَلَىٰ مَا يَرَىٰ ١٢ وَلَقَدۡ رَءَاهُ نَزۡلَةً أُخۡرَىٰ ١٣ عِندَ سِدۡرَةِ ٱلۡمُنتَهَىٰ ١٤ عِندَهَا جَنَّةُ ٱلۡمَأۡوَىٰٓ ١٥ إِذۡ يَغۡشَى ٱلسِّدۡرَةَ مَا يَغۡشَىٰ ١٦ مَا زَاغَ ٱلۡبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ ١٧ لَقَدۡ رَأَىٰ مِنۡ ءَايَٰتِ رَبِّهِ ٱلۡكُبۡرَىٰٓ ١٨[النجم: 12-18]. «آيا در آنچه ديده است با او جدل مي‌كنيد؟ قطعاً بار ديگر او را ديده است، نزديك سدرة المنتهي در همانجا كه جنة المأوي است آنگاه كه درخت سدر، آنچه را كه پوشيده بود، مي‌پوشاند ديده منحرف نشد و درنگذشت براستي كه برخي از آيات بزرگ پروردگار خود را ديد». الله تعالی در این آیه نشانه‌ها و آیات بزرگ که به وسیله آن رسولشصرا در شب معراج اکرام نمود مانند دیدن جبریل؛کنار سدرة المنتهی و دیدن سدرة المنتهی و آنچه از امر خداوند بود و آن را پوشانده بود. ابن عباس و مسروق می‌گویند: «غشيها فراش من ذهب»«با فرش‌هایی از طلا آن را پوشانده بود».

و در سنت خبر معراج در بیشتر آن‌ها به تفصیل آمده است که از آن جمله حدیث انس است که در داستان اسراء آنچه مربوط به اسراء بود گفته شد سپس پیامبرصمی‌فرماید: «ثُمَّ عَرَجَ بِنَا إِلَى السَّمَاءِ فَاسْتَفْتَحَ جِبْرِيلُ فَقِيلَ مَنْ أَنْتَ قَالَ جِبْرِيلُ قِيلَ وَمَنْ مَعَكَ قَالَ مُحَمَّدٌ قِيلَ وَقَدْ بُعِثَ إِلَيْهِ قَالَ قَدْ بُعِثَ إِلَيْهِ فَفُتِحَ لَنَا فَإِذَا أَنَا بِآدَمَ فَرَحَّبَ بي‌وَدَعَا لِي بِخَيْرٍ (ثم ذكر عروجه إلى السماوات وملاقاته الأنبياء إلى أن قال) ثُمَّ ذَهَبَ بي‌إِلَى السِّدْرَةِ الْمُنْتَهَى وَإِذَا وَرَقُهَا كَآذَانِ الْفِيَلَةِ وَإِذَا ثَمَرُهَا كَالْقِلَالِ قَالَ فَلَمَّا غَشِيَهَا مِنْ أَمْرِ اللَّهِ مَا غَشِيَ تَغَيَّرَتْ فَمَا أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَنْعَتَهَا مِنْ حُسْنِهَا فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيَّ مَا أَوْحَى فَفَرَضَ عَلَيَّ خَمْسِينَ صَلَاةً فِي كُلِّ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ فَنَزَلْتُ إِلَى مُوسَى صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ مَا فَرَضَ رَبُّكَ عَلَى أُمَّتِكَ قُلْتُ خَمْسِينَ صَلَاةً قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ التَّخْفِيفَ فَإِنَّ أُمَّتَكَ لَا يُطِيقُونَ ذَلِكَ فَإِنِّي قَدْ بَلَوْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَخَبَرْتُهُمْ قَالَ فَرَجَعْتُ إِلَى رَبِّي فَقُلْتُ يَا رَبِّ خَفِّفْ عَلَى أُمَّتِي فَحَطَّ عَنِّي خَمْسًا فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى فَقُلْتُ حَطَّ عَنِّي خَمْسًا قَالَ إِنَّ أُمَّتَكَ لَا يُطِيقُونَ ذَلِكَ فَارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ التَّخْفِيفَ قَالَ فَلَمْ أَزَلْ أَرْجِعُ بَيْنَ رَبِّي تَبَارَكَ وَتَعَالَى وَبَيْنَ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلَام حَتَّى قَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّهُنَّ خَمْسُ صَلَوَاتٍ كُلَّ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ لِكُلِّ صَلَاةٍ عَشْرٌ فَذَلِكَ خَمْسُونَ صَلَاةً»..) [181]«سپس ما را به آسمان بالا برد جبریل از (دربان) خواست که در را باز کند. گفته شد: تو کیستی؟ گفت: جبریل. گفته شد: چه کسی با توست؟ گفت: محمدص. گفته شد: دعوت شده است؟ گفت: بله، دعوت شده است. پس در را برایمان باز کرد در این هنگام با آدم؛روبه رو شدم به من خوش آمد گفت و برایم دعای خیر کرد. (سپس بالا رفتن او به آسمان‌ها و ملاقاتش با انبیاء را ذکر می‌کند تا آنجا که فرمود): سپس مرا به سدرة المنتهی برد که دیدم برگ‌هایش همچون گوش‌های فیل و میوه‌هایش همچون کوزه‌های بزرگ می‌باشند. پیامبرصفرمودند: وقتی آن به امر خداوند چیزی را فرا می‌گیرد دگرگون می‌شود و از زیبایی آن، هیچیک از آفریدگان خداوند نمی‌تواند توصیف کند. پس به من وحی کرد آنچه وحی می‌کرد و بر من پنجاه نماز در شبانه روز واجب کرد آنگاه به سمت پایین به طرف موسی؛برگشتم. گفت: پروردگارت چه چیزی را بر امتت واجب کرد؟ گفتم: پنجاه نماز. گفت: بسوی پروردگارت برگرد و از او تخفیف بخواه، زیرا امتت نمی‌تواند آن را انجام دهد که من بنی اسرائیل را آزمایش کرده‌ام. پیامبرصفرمودند: نزد پروردگارم برگشتم و گفتم: خدایا بر امتم تخفیف بده، پس پنج نوبت از آن را برایم تخفیف داد. نزد موسی برگشتم و گفتم: پنج فرض را برایم تخفیف داد. گفت: امتت نمی‌تواند آن را انجام دهد، نزد پروردگارت برگرد و از او تخفیف بخواه. پیامبرصفرمودند: همچنان بین پروردگار متعال و موسی؛در رفت و آمد بودم تا اینکه خداوند فرمود: ای محمد در هر شبانه روز پنج نوبت نمازند و برای هر فرض نماز ده اجر قرار دادم، پس پنجاه فرض نماز می‌شود…». مسلم خبر معراج را با الفاظ نزدیک از حدیث مالک بن صعصعه و ابوذر و ابن عباس در صحیحین و غیر این دو استخراج کرده است.

[181] صحیح مسلم برقم (162).

تذكر:

اسراء و معراج از نشانه‌های بزرگی هستند که خداوند به وسیله آن پیامبرشصرا تکریم نمود و بر مسلمانان واجب است که به درستی آن‌ها اعتقاد داشته باشند و اینکه آن دو صفات بزرگی هستند که خداوند در میان رسولان به پیامبر ماصاختصاص نموده است و جایز نیست برای یاد اسراء و معراج جشن برپا نمود همچنانکه جایز نیست برای آن دو نماز خاصی تشریع کرد بدینگونه که بعضی از مسلمانان عوام انجام می‌دهند بلکه تمام آن‌ها بدعت منکری هستند که پیامبرصتشریع ننموده و احدی از سلف آن را انجام نداده است و از احدی از اهل علم نقل نشده تا به آن اقتدا کنند.

علمای اهل سنت در بیان نماز شب بیست و هفتم از ماه رجب و مانند این‌ها می‌گویند: (من البدع التي أحدثت في دين الله، وأنه عمل غير مشروع باتفاق أئمة الإسلام ولا ينشئ مثل هذا إلا جاهل مبتدع)«از جمله بدعت‌هایی است که در دین خداوند به وجود آمده و به اتفاق امامان اسلام عملی غیر مشروع است و مانند این جز از انسان جاهل بدعتگذار بوجود نمی‌آید». رسول اللهصمی‌فرماید: «مَنْ أَحْدَثَ فِي أَمْرِنَا هَذَا مَا لَيْسَ فِيهِ فَهُوَ رَدٌّ» [182]«هرکس در دین ما چیزی را که جزء آن نیست ایجاد کند باطل و مردود است».

[182] صحیح البخاری برقم (2697)، وصحیح مسلم برقم (1718).

مبحث نهم: سخن در باره زندگی پیامبران علیهم السلام

در مورد مرگ پیامبران دلایل قطعی موجود است تنها در مورد عیسی؛یک استثناء وجود دارد و آن این است که الله تعالی او را به سوی خود بالا برده و هم اکنون زنده است چنانکه توضیح آن خواهد گذشت.

الله تعالی در باره مرگ انبیاء می‌فرماید: ﴿أَمۡ كُنتُمۡ شُهَدَآءَ إِذۡ حَضَرَ يَعۡقُوبَ ٱلۡمَوۡتُ[البقرة: 133]. «آيا وقتي كه يعقوب در حال احتضار بود شما آنجا حاضر بوديد؟» و می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ جَآءَكُمۡ يُوسُفُ مِن قَبۡلُ بِٱلۡبَيِّنَٰتِ فَمَا زِلۡتُمۡ فِي شَكّٖ مِّمَّا جَآءَكُم بِهِۦۖ حَتَّىٰٓ إِذَا هَلَكَ قُلۡتُمۡ لَن يَبۡعَثَ ٱللَّهُ مِنۢ بَعۡدِهِۦ رَسُولٗاۚ[المؤمن 34]. «يوسف از قبل با دلايل روشن به سوي شما آمد ولي شما پيوسته به آنچه به سوي شما مي‌آمد در شك بوديد تا وقتي كه از دنيا رفت گفتيد خداوند بعد از او هرگز فرستاده اي را برنخواهد انگيخت» الله تعالی در باره سلیمان؛می‌فرماید: ﴿فَلَمَّا قَضَيۡنَا عَلَيۡهِ ٱلۡمَوۡتَ مَا دَلَّهُمۡ عَلَىٰ مَوۡتِهِۦٓ إِلَّا دَآبَّةُ ٱلۡأَرۡضِ تَأۡكُلُ مِنسَأَتَهُۥۖ[سبأ: 14]. «چون مرگ را بر او مقرر داشتيم جز جنبنده اي خاكي كه عصاي او را مي‌خورد از مرگ او آگاه نگردانيديم» و الله تعالی خطاب به پیامبرصمی‌فرماید: ﴿إِنَّكَ مَيِّتٞ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ ٣٠[الزمر: 30]. «تو مي‌ميري و آن‌ها نيز خواهند مرد». بعضی از مفسران گفته‌اند این خبر به پیامبر و صحابه، اعلامی برای صحابه است که اوصمی‌میرد. و خداوند از مردن هر مخلوقی خبر می‌دهد: ﴿كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۗ[آل‌عمران: 185]. «هر نفسي طعم مرگ را خواهد چشيد».

این آیات بر فوت انبیاء و اینکه آن‌ها می‌میرند همچنانکه سایر انسان‌ها می‌میرند جز در مورد عیسی؛ که الله عزوجل خبر داده او را به سوی خود بالا برده است، دلالت دارند. می‌فرماید: ﴿إِذۡ قَالَ ٱللَّهُ يَٰعِيسَىٰٓ إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ[آل‌عمران: 55]. «آنگاه كه الله تعالي فرمود يا عيسي من تو را برگرفته و دريافت مي‌نمايم و به سوي خود بالا مي‌برم و از صحبت كردن با كساني كه كافر شدند تو را پاك مي‌كنم» این آیه بر بالا بردن عیسی؛به وسیله جسم و روحش توسط خداوند به سوی آسمان و اینکه او نمرده است، دلالت دارد. اما کلمه الوفاة در آیه که الله تعالی می‌فرماید: ﴿مُتَوَفِّيكَدر تفسیر آن آمده که او را بلند نموده و به سوی خود بالا برد. ابن جریر طبری آن را گفته و بیشتر مفسرین گفته‌اند که وفاة مذکور همان خواب است همانگونه که الله تعالی می‌فرماید: ﴿ٱللَّهُ يَتَوَفَّى ٱلۡأَنفُسَ حِينَ مَوۡتِهَا وَٱلَّتِي لَمۡ تَمُتۡ فِي مَنَامِهَاۖ[الزمر: 42]. «خداوند روح مردم را هنگام مرگشان به تمامي باز مي‌ستاند و روحي را كه در خوابش نمرده است».

این آیه بیان می‌دارد که عیسی؛زنده است و در حال حاضر در آسمان می‌باشد. و خداوند از مرگش قبل از برپایی قیامت خبر داده است: ﴿وَإِن مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ إِلَّا لَيُؤۡمِنَنَّ بِهِۦ قَبۡلَ مَوۡتِهِۦۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكُونُ عَلَيۡهِمۡ شَهِيدٗا ١٥٩[النساء: 159]. «و از اهل كتاب كسي نيست مگر اينكه پيش از مرگ حتماً به او ايمان خواهد آورد و در روز قيامت بر آنان شاهد خواهد بود». مرگ مذکور اینجا همان مرگ عیسی؛در آخر الزمان بعد از اینکه از آسمان پایین می‌آید و صلیب را می‌شکند و خوک را می‌کشد، و جزیه را برمی دارد، می‌باشد کما اینکه بر آن احادیث صحیح در نزول عیسی؛در آخر الزمان شاهد است که در صحیحین و غیر این دو آمده است.

و همچنین گفته شده که ادریس؛که از جمله پیامبران می‌باشد نیز نمرده است. بعضی از اهل علم ذکر نموده‌اند که او نمرده بلکه خداوند او را به مانند عیسی؛بالا برده است و به این سخن الله تعالی استدلال می‌نمایند: ﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ إِدۡرِيسَۚ إِنَّهُۥ كَانَ صِدِّيقٗا نَّبِيّٗا ٥٦ وَرَفَعۡنَٰهُ مَكَانًا عَلِيًّا ٥٧[مریم: 56-57]. «و در اين كتاب از ادريس ياد كن كه او پيامبري صديق بود و ما او را به مكاني بلند بالا برديم» مجاهد می‌گوید: (إدريس رفع فلم يمت كما رفع عيسى)«ادریس به مانند عیسی بالا رفته و نمرده است». ابن عباس می‌گوید: (رفع إلى السماء فمات بها)«به سوی آسمان بالا رفته و در آنجا مرده است» و دیگران گفته‌اند: (رفع إلى السماء الرابعة والعلم في ذلك عند الله تعالى)«به آسمان چهارم بالا برده و الله تعالی به آن عالم است» اختلاف بین اهل علم در مرگ ادریس از نبود آن است و این جزو مسلمات است که اگر نمرده باشد، بخاطر این سخن الله تعالی بلاخره خواهد مرد: ﴿كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۗ[آل عمران: 185]. «هر نفسي طعم مرگ را خواهد چشيد».

و جز در مورد عیسی و ادریس علیهما السلام از پیامبران کسی از اهل علم مورد اعتماد در امت نگفته که پیامبران زنده هستند همانگونه که از نصوص گذشت شواهدی بر مرگشان وجود دارد.

ولی در بعضی از نصوص اَشکالی وجود دارد که فهم آن بر بعضی در این باب سخت شده است مانند آنچه در احادیث معراج روایت شده که او بعضی از پیامبران را در آسمان دیده و با آن‌ها صحبت نموده است بر آنچه در حدیث انس آمده که شیخین روایت کرده‌اند. در آن آمده: «ثُمَّ عَرَجَ بِنَا إِلَى السَّمَاءِ فَاسْتَفْتَحَ جِبْرِيلُ فَقِيلَ مَنْ أَنْتَ قَالَ جِبْرِيلُ قِيلَ وَمَنْ مَعَكَ قَالَ مُحَمَّدٌ قِيلَ وَقَدْ بُعِثَ إِلَيْهِ قَالَ قَدْ بُعِثَ إِلَيْهِ فَفُتِحَ لَنَا فَإِذَا أَنَا بِآدَمَ فَرَحَّبَ بي‌وَدَعَا لِي بِخَيْرٍ ثُمَّ عَرَجَ بِنَا إِلَى السَّمَاءِ الثَّانِيَةِ فَاسْتَفْتَحَ جِبْرِيلُ عَلَيْهِ السَّلَام فَقِيلَ مَنْ أَنْتَ قَالَ جِبْرِيلُ قِيلَ وَمَنْ مَعَكَ قَالَ مُحَمَّدٌ قِيلَ وَقَدْ بُعِثَ إِلَيْهِ قَالَ قَدْ بُعِثَ إِلَيْهِ فَفُتِحَ لَنَا فَإِذَا أَنَا بِابْنَيْ الْخَالَةِ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَيَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّاءَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا فَرَحَّبَا وَدَعَوَا لِي بِخَيْرٍ» [183]«سپس ما را به آسمان بالا بردند جبریل از (دربان) خواست که در را باز کند. گفته شد: تو کیستی؟ گفت: جبریل. گفته شد چه کسی با توست؟ گفت: محمدص. گفته شد: دعوت شده است؟ گفت: بله، دعوت شده است. پس در را برایمان باز کرد در این هنگام با آدم؛روبه رو شدم به من خوش آمد گفت و برایم دعای خیر کرد. سپس ما را به آسمان دوم بالا بردند. جبریل (از دربان) خواست در را باز کند. گفته شد: تو کیستی؟ گفت: جبریل. گفته شد: چه کسی با توست؟ گفت: محمدص. گفته شد: دعوت شده است؟ گفت: بلی، دعوت شده است. پس در را برای ما باز کردند در این اثنا با پسر خاله‌ها عیسی بن مریم و یحیی پسر زکریا علیهما السلام رو به رو شدم آن‌ها به من خوش آمد گفتند و برایم دعای خیر نمودند» تا پایان حدیث که در آن صورت یوسف را در آسمان سوم دید که نصف زیبایی و جمال به او بخشیده شده بود. ادریس را در آسمان چهارم، هارون را در آسمان پنجم، موسی را در آسمان ششم و ابراهیم را در آسمان هفتم دید در حالیکه پشتش را به سمت بیت المعمور تکیه داده بود و همه آن‌ها به او خوش آمد گفتند و برای او دعای خیر نمودند.

و در حدیث ابن عباس مدر صحیحین آمده که پیامبرصفرمودند: («رَأَيْتُ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بي‌مُوسَى رَجُلًا آدَمَ طُوَالًا جَعْدًا كَأَنَّهُ مِنْ رِجَالِ شَنُوءَةَ وَرَأَيْتُ عِيسَى رَجُلًا مَرْبُوعًا مَرْبُوعَ الْخَلْقِ إِلَى الْحُمْرَةِ وَالْبَيَاضِ سَبِطَ الرَّأْسِ»...) [184]«شب اسراء موسی؛را دیدم. او مردی گندم گون، بلند قامت و دارای موهای مجعد بود گویا یکی از مردان قبیلۀ شنوءه است. و عیسی ؛را دیدم که دارای قامتی متوسط و چهارشانه بود و رنگش، متمایل به سرخ و سفید می‌نمود. و موهایی فروهشته‌ای داشت».

بعضی از مردم از این نصوص و غیر از آن اینگونه برداشت نموده‌اند که پیامبران فوت نکرده‌اند و به آن استدلال می‌کنند که پیامبران زنده هستند. حقیقت این است که آن‌ها جز آنچه در نصوص در حق عیسی؛و آنچه در حق ادریس؛که اختلاف است آمده بقیه مرده‌اند. و جز این دو، نصوص بر مردن بقیه بصورت قطعی و بدون هیچگونه شکی ثابت است. پیشتر دلایل آن آمد. اما آنچه در احادیث از اخبار پیامبرصدر شب معراج در باره رؤیت پیامبران آمده و آنچه در معنای آن در نصوص دیگری آمده حق است و تعارضی بین آن‌ها وجود ندارد. و آن این است که پیامبرصارواح پیامبران را در شکل بدنهایشان دیده است اما اجسادشان در زمین است مگر کسانی که نصوص به بلند شدن آن‌ها دلالت دارد و این چیزی است که امامان محقق از اهل سنت بر آن هستند.

یکی از امامان راسخ در تحقیق این مسئله می‌گوید: (وأما رؤيته غيره من الأنبياء ليلة المعراج في السماء لما رأى آدم في السماء الدنيا، ورأى يحيى وعيسى في السماء الثانية، ويوسف في الثالثة وإدريس في الرابعة، وهارون في الخامسة، وموسى في السادسة، وإبراهيم في السابعة، أو بالعكس، فهذا رأي أرواحهم مصورة في صور أبدانهم. قد قال بعض الناس: لعله رأى نفس الأجساد المدفونة في القبور، وهذا ليس بشيء. لكن عيسى صعد إلى السماء بروحه وجسده، وكذلك قيل في إدريس. وأما إبراهيم وموسى، وغيرهما فهم مدفونون في الأرض)«اما دیدن پیامبران در شب معراج در آسمان همانگونه که آدم را در آسمان دنیا، یحیی و عیسی را در آسمان دوم، یوسف در آسمان سوم، ادریس در آسمان چهارم، هارون در آسمان پنجم، موسی در آسمان ششم، و ابراهیم را در آسمان هفتم یا بلعکس، دیدن ارواحشان است که به شکل بدن‌هایشان بوده است. بعضی از مردم گفته‌اند: شاید او جسدهایی که در قبرها مدفونند را دیده باشد. و این فاقد مدرک است. ولی عیسی با روح و جسمش به آسمان بلند شده همچنانکه در مورد ادریس گفته شده است. اما ابراهیم و موسی و غیر این دو از پیامبران در زمین دفن شده‌اند».

بایستی اقرار نمود که الله تعالی همانگونه که شایسته پیامبران است را با بلند کردن ارواحشان به سوی آسمان اکرام نموده و خداوند هرکس که بخواهد نعمت می‌بخشد، و اجسادشان را در زمین حفظ نموده و خوردن آن را بر زمین حرام کرده است چنانکه از اوس بن اوسسثابت است که رسول اللهصفرمودند: «إِنَّ مِنْ أَفْضَلِ أَيَّامِكُمْ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فَأَكْثِرُوا عَلَيَّ مِنْ الصَّلَاةِ فِيهِ فَإِنَّ صَلَاتَكُمْ مَعْرُوضَةٌ عَلَيَّ قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَكَيْفَ تُعْرَضُ صَلَاتُنَا عَلَيْكَ وَقَدْ أَرِمْتَ قال يَقُولُ بَلِيتَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ حَرَّمَ عَلَى الْأَرْضِ أَجْسَادَ الْأَنْبِيَاءِ» [185]«از بهترین روزها، روز جمعه است. و در آن روز بسیار بر من صلوات بفرستید زیرا درود و سلام شما بر من عرضه می‌شود. گفتند: ای رسول خدا چگونه درود و سلام ما بر شما عرضه می‌گردد در حالیکه استخوان‌هایتان پوسیده است؟ فرمود: خداوند خوردن اجساد پیامبران را بر زمین حرام کرده است».

و بدین وسیله حق در این مسئله مهم روشن می‌گردد؛ بر مسلمان واجب است که به آن معتقد باشد والله تعالی اعلم.

[183] صحیح البخاری برقم (3570)، ومسلم برقم (162) [184] صحیح البخاری برقم (3239)، ومسلم برقم (165). [185] رواه أحمد فی المسند : 4 / 8 وأبو داود فی السنن 1 / 443 برقم (1047) والدارمی فی السنن 1 / 307 برقم (1580)، وقال الإمام النووی إسناده صحیح.

مبحث دهم: معجزات انبیاء و فرق بین آن با کرامات اولیاء

تعریف معجزه: معجزه از عجز گرفته شده و به معنی عدم توانایی است.

در قاموس آمده: معجزه پیامبرصچیزی است که دشمن از مبارزه کردن با آن عاجز می‌شود و «هـ» معجزه در اینجا برای مبالغه آمده است.

معجزه در اصطلاح: (أمر خارق للعادة يجري على أيديَ الأنبياء للدلالة على صدقهم مع سلامة المعارضة)«امر خارق العاده ای است که بر دست انبیاء برای صدق دعوتشان همراه با اینکه چیزی توانایی معارضه کردن با آن را ندارد، جاری می‌شود».

اینکه گفته می‌شود خارق للعادة: آنچه را که از افعال، و احوال طبیعی انبیاء روی می‌دهد از معجزه خارج می‌گردد.

و اینکه گفته می‌شود: يجري على أيديَ الأنبياء: امور خارق العاده که بر دست اولیاء انجام می‌شود را خارج می‌سازد و آن جزو معجزه به حساب نمی‌آید بلکه کرامات است که به خاطر پیروی کردن آن‌ها از پیامبران جاری می‌گردد. و به طریق اولی آنچه مربوط به ساحر و کاهن از سحر و جادو که جز از انسان شرور روی نمی‌دهد، خارج می‌گردد.

و این گفته للدلالة على صدقهم مع سلامة المعارضة: دروغگویانی که مدعی علم غیب هستند از امور خارق العاده و همچنین سحر را خارج می‌کند زیرا آن‌ها از معارضه سالم نیستند بلکه با مانند خود از سحر در معارضه می‌باشند زیرا آن از جمله سحر و جادو می‌باشد.

نمونه‌هايي از بعضي معجزات پيامبران

معجزات انبیاء بسیار است که از جمله این معجزات معجزه صالح؛می‌باشد هنگامی که قومش از او خواستند برای آن‌ها از صخره ای که آن را می‌دیدند شتر خارج کند سپس صفاتی را برای شتر مشخص نمودند. صالح؛آن را از پروردگارش درخواست نمود. خداوند به آن صخره امر نمود برای شتری عظیم بر وجهی که آن‌ها می‌خواستند شکافته شود. [186]الله تعالی در باره آن می‌گوید: ﴿وَإِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمۡ صَٰلِحٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥۖ قَدۡ جَآءَتۡكُم بَيِّنَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡۖ هَٰذِهِۦ نَاقَةُ ٱللَّهِ لَكُمۡ ءَايَةٗۖ فَذَرُوهَا تَأۡكُلۡ فِيٓ أَرۡضِ ٱللَّهِۖ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوٓءٖ فَيَأۡخُذَكُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ ٧٣[الأعراف: 73]. «و به سوي ثمود، برادرشان صالح را فرستاديم. كه به آن‌ها گفت: اي قوم من خدا را بپرستيد كه جز او معبود بحقي وجود ندارد در حقيقت از جانب خداوند براي شما دليلي آشكار آمده است. اين، شتر خدا براي شماست كه پديده اي شگرف است پس آن را بگذاريد تا در زمين خداوند بخورد و گزندي به او نرسانيد تا شما را عذابي دردناك در بر نگيرد».

و از معجزات ابراهیم؛خداوند آتش را که قومش برای عذاب و نابودی او روشن کرده بودند در آن امر نمود که بر ابراهیم؛سرد و سلامت شود. می‌فرماید: ﴿قَالُواْ حَرِّقُوهُ وَٱنصُرُوٓاْ ءَالِهَتَكُمۡ إِن كُنتُمۡ فَٰعِلِينَ ٦٨ قُلۡنَا يَٰنَارُ كُونِي بَرۡدٗا وَسَلَٰمًا عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ ٦٩ وَأَرَادُواْ بِهِۦ كَيۡدٗا فَجَعَلۡنَٰهُمُ ٱلۡأَخۡسَرِينَ ٧٠[الأنبیاء: 68-70]. «گفتند اگر كاري مي‌كنيد او را بسوزانيد و معبودهايتان را ياري دهيد. گفتيم: اي آتش براي ابراهيم سرد و سلامت باش و خواستند حيله كنند پس ما آنان را از زمره زيانمندان قرار داديم».

از معجزات موسی؛عصا می‌باشد هنگامی که آن را به زمین می‌افکند تبدیل به ماری عظیم و بزرگ می‌شد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَمَا تِلۡكَ بِيَمِينِكَ يَٰمُوسَىٰ ١٧ قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّؤُاْ عَلَيۡهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَىٰ غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَ‍َٔارِبُ أُخۡرَىٰ ١٨ قَالَ أَلۡقِهَا يَٰمُوسَىٰ ١٩ فَأَلۡقَىٰهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٞ تَسۡعَىٰ ٢٠ قَالَ خُذۡهَا وَلَا تَخَفۡۖ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا ٱلۡأُولَىٰ ٢١[طه: 17-21]. «اي موسي در دست راست تو چيست؟ گفت: اين عصاي من است بر آن تكيه مي‌دهم و با آن براي گوسفندانم برگ مي‌تكانم و كارهاي ديگري هم كه با آن انجام مي‌دهم. فرمود: اي موسي آن را بيانداز. پس آن را انداخت و ناگاه ماري شد كه به سرعت مي‌خزيد. فرمود: آن را بگير و مترس. بزودي آن را به حالت نخستين خود باز مي‌گردانيم». و همچنین از معجزات موسی این بود که وقتی دستش را داخل پهلویش می‌گذاشت و بیروان می‌آورد بدون اینکه دچار آفتی شده باشد از سفیدی به مانند ماه می‌درخشید. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَٱضۡمُمۡ يَدَكَ إِلَىٰ جَنَاحِكَ تَخۡرُجۡ بَيۡضَآءَ مِنۡ غَيۡرِ سُوٓءٍ ءَايَةً أُخۡرَىٰ ٢٢[طه: 22]. «دستت را بر پهلويت ببر سپيد بدون اينكه دچار عيب يا آفتي شده باشد برمي آيد اين معجزه‌اي ديگر است».

از معجزات عیسی؛این بود که او از گِل چیزی شبیه پرنده درست می‌کرد سپس در آن می‌دمید و به اذن خداوند تبدیل به پرنده می‌شد و بر کور مادر زاد و پیسی مسح می‌کشید به اذن الله شفا می‌یافتند. مردگان در قبرهایشان را صدا می‌زد پس به اذن خداوند جواب می‌دادند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَإِذۡ تَخۡلُقُ مِنَ ٱلطِّينِ كَهَيۡ‍َٔةِ ٱلطَّيۡرِ بِإِذۡنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيۡرَۢا بِإِذۡنِيۖ وَتُبۡرِئُ ٱلۡأَكۡمَهَ وَٱلۡأَبۡرَصَ بِإِذۡنِيۖ[المائدة: 110]. «به اذن و اجازه من از گِل به شكل پرنده مي‌ساختي و در آن مي‌دميدي و به اذن من پرنده مي‌شد و به اذن من كور مادرزاد و پيس را شفا مي‌دادي».

و از معجزات پیامبر ماصقرآن عظیم است که آن بزرگترین معجزه پیامبران به صورت مطلق می‌باشد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَإِن كُنتُمۡ فِي رَيۡبٖ مِّمَّا نَزَّلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّن مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ شُهَدَآءَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٢٣[البقرة: 23]. «و اگر در آنچه بر بنده خود نازل كردم شك داريد اگر راست مي‌گوييد سوره‌اي مانند آن را بياوريد و غير از خداوند هركه را مي‌خواهيد به ياري بخواهيد» و می‌فرماید: ﴿قُل لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن يَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لَا يَأۡتُونَ بِمِثۡلِهِۦ وَلَوۡ كَانَ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٖ ظَهِيرٗا ٨٨[الإسراء: 88]. «بگو اگر انس و جن گرد آيند بر آنكه مثل اين قرآن آورند، هرگز نمي‌توانند مثلش را بياورند و اگر چه ياور همديگر باشند» و از معجزات دیگر پیامبرصنصف شدن ماه است هنگامی که اهل مکه آن را از پیامبرصخواستند ماه دو نصف شد و مردم مکه و دیگران آن را دیدند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ ١ وَإِن يَرَوۡاْ ءَايَةٗ يُعۡرِضُواْ وَيَقُولُواْ سِحۡرٞ مُّسۡتَمِرّٞ ٢[القمر: 1-2]. «قيامت نزديك شد و ماه از هم شكافت و هرگاه نشانه‌اي ببينند روي بگردانند و گويند سحري دنباله دار است» و از جمله معجزات او اسراء و معراج است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِيٓ أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ لَيۡلٗا مِّنَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ إِلَى ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡأَقۡصَا[الإسراء: 1]. «پاك و منزه است خدايي كه بنده‌اش را شبي از مسجد الحرام به سوي مسجد الاقصي سير داد».

معجزات پیامبران بسیارند خصوصاً معجزات پیامبر ماصکه خداوند بر دست او بسیاری از آیات و دلایل که برای هیچ پیامبری قبل از او جمع ننموده را جمع کرده است و آنچه اینجا آورده شده تنها نمونه‌های از آن است.

[186] تفسیر ابن کثیر (3 / 436).

تعريف كرامت

(الكرامة: أمر خارق للعادة غير مقرون بدعوى النبوة ولا هو مقدمة لها تظهر على يد عبد ظاهر الصلاح مصحوب بصحيح الاعتقاد والعمل الصالح)«کرامت به کاری خارق العاده گفته می‌شود که انجام دهنده آن ادعای پیامبری نمی‌کند و حتی مقدمه‌ای برای ادعای آن نمی‌باشد و بر دست بنده‌ای صالحی که دارای عقیده ای صحیح و عمل صالح است ظاهر می‌شود».

وقتی گفته می‌شود أمر خارق للعادة: کارهایی که بر حسب عادت انجام می‌شوند را خارج می‌سازد.

وقتی گفته می‌شود غير مقرون بدعوى النبوة: معجزات انبیاء خارج می‌گردد.

و وقتی گفته می‌شود ولا هو مقدمة لها: همه امورات خارق العاده ای که قبل از پیامبری برایشان روی می‌دهد و مقدمه پیامبری آن‌هاست از آن خارج می‌گردد.

و اینکه گفته می‌شود ويظهر على يد عبد ظاهر الصلاح..: آنچه بر دست ساحر و کاهن که سحر و جادو می‌باشد خارج می‌شود.

کرامات اولیاء بسیارند از جمله آنچه در حق بعضی از صالحان امت‌های گذشته روی داده است. از آنجمله آنچه است که خداوند از مریمخبر داده است. می‌فرماید: ﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيۡهَا زَكَرِيَّا ٱلۡمِحۡرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزۡقٗاۖ قَالَ يَٰمَرۡيَمُ أَنَّىٰ لَكِ هَٰذَاۖ قَالَتۡ هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ[آل‌عمران: 37]. «زكريا هروقت كه در محراب بر او وارد مي‌شد نزد او روزي مي‌يافت. گفت اي مريم اين از كجا براي تو آمده است. گفت: اين از جانب خداست». و از آن جمله اصحاب کهف هستند که خداوند داستان آن‌ها را در کتابش بازگو نموده و از آن خبر داده است.

و از جمله کرامات اولیاء از این امت آنچه که در حق اسید بن حضیرسثابت است که او سوره کهف قرائت می‌کرد ملائکه به خاطر قرائت او به مانند سایبانی که در آن نور بود نازل می‌شدند. ملائکه بر عمران بن حصینسسلام کرده‌اند. سلمان و ابودرداء مدر کاسه بزرگی می‌خوردند، پس کاسه تسبیح می‌گفت یا آنچه در آن بود تسبیح می‌گفتند. خبیب بن عدیسدر دست مشرکان مکه اسیر بود؛ خداوند او را شرافت و بزرگی بخشید به او انگور داده بود و او می‌خورد درحالیکه در مکه انگور نیست.

علاء حضرمیسبا سپاهش بالای دریا بر اسب‌هایشان گذشتند در حالیکه زین اسب‌هایشان خیس نگردید. و آنچه برای ابومسلم خولانی:هنگامی که اسیر اسود عنسی که ادعای نبوت می‌کرد، روی داد. به او گفت: شهادت می‌دهی که من پیامبر خدا هستم؟ گفت: نمی‌شنوم. گفت: شهادت می‌دهی که محمدصرسول خداست؟ گفت: بله. دستور داد که او را در آتش اندازند. او را دیدند که در آن نماز می‌خواند و آن آتش سرد و سلامت شده است. چیزهای دیگر که بسیارند از جمله آنچه که در کتاب‌های سیره و تاریخ نقل شده‌اند.

فرق بين معجزه و كرامت

معجزه برای ادعای نبوت بکار می‌رود برخلاف کرامت که صاحب آن ادعای نبوت نمی‌کند و به خاطر تبعیت از پیامبر و استقامت بر شریعتش آن کرامت برایش حاصل شده است. معجزه خاص پیامبران و کرامت برای اولیاء است. در مجموع هر دو امری خارق العاده هستند. هر کرامت اولیایی نشانه‌ای از معجزات رسولش است که خداوند را با شریعتش عبادت می‌کند.

اطلاق معجزه بر کارهای خارق العاده انبیاء و کرامت بر کارهای خارق العاده اولیاء دو اصطلاح هستند که در کتاب و سنت موجود نمی‌باشند. و آن اصطلاحی است که علما بعداً بر آن دو بکار برده‌اند و برای فهم و معنای آن دو به آنچه در نصوص حق بیان شده، مراجعه کرده‌اند.

حكم ايمان به معجزات و كرامات

ایمان به معجزات انبیاء و کرامات اولیاء اصلی از اصول دین می‌باشد که نصوص کتاب و سنت بر آن شاهد است مسلمانی که رویدادی را مشاهده می‌کند (از کرامات اولیاء) واجب است که به صحت آن معتقد باشد و بداند که آن حق است. و گرنه تکذیب آن یا انکار چیزی از آن رد کردن نصوص و مخالفت کردن آنچه است که واقع شده و انحراف بزرگی است از آنچه امامان دین و علمای مسلمانان در این باب بر آن هستند. و الله تعالی اعلم.

مبحث یازدهم: دوستی و دوست داشتن در اسلام

ولایت ضد دشمنی است و در اصل ولایت به معنی محبت و نزدیکی است و اصل عداوت به معنی کینه و دوری است.

ولایت در اصطلاح نزدیک شدن به الله تعالی با انجام عبادات می‌باشد.

ولی در شریعت به کسی گفته می‌شود که دو صفت در او جمع شده باشد: ایمان و تقوا. الله تعالی می‌فرماید: ﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِيَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ٦٢ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ ٦٣[یونس: 62-63]. «آگاه باشيد كه دوستان خداوند نه ترسي بر آن‌هاست و نه نارحت مي‌شوند كساني كه ايمان آوردند و متقي بودند».

برتري يافتن اولياء بر يكديگر

هنگامی که اولیاء خداوند مؤمن متقی باشد بر حسب ایمان و تقوایش به الله تعالی نزدیک می‌شود کسی که ایمانش کامل‌تر و تقوایش بیشتر باشد کاملترین نزدیکی او به خداست. مردم در نزدیکی به خداوند بعضی بر بعضی دیگر به اندازه فضیلتشان در ایمان و تقوا فزونی می‌یابند.

برترین اولیاء خداوند، انبیاء او هستند و برترین پیامبرانش، رسولانش می‌باشند و برترین رسولان، پیامبران اولوالعزم نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمدصو برترین آن‌ها در بین پیامبران اولوالعزم محمدصاست کما اینکه آن در جای خودش بحث شد سپس ابراهیم؛می‌باشد. سپس مردم در فضیلت اینکه بین سه نفر باقیمانده کدام برتر است اختلاف دارند.

انواع اولياء الله

اولیاء خداوند دو دسته‌اند: دسته اول: سبقت گیرندگان مقرب و دسته دیگر: اصحاب یمین هستند که آن‌ها میانه روان می‌باشند.

الله تعالی در چندین جای کتابش آن‌ها را ذکر نموده است. می‌فرماید: ﴿إِذَا وَقَعَتِ ٱلۡوَاقِعَةُ ١ لَيۡسَ لِوَقۡعَتِهَا كَاذِبَةٌ ٢ خَافِضَةٞ رَّافِعَةٌ ٣ إِذَا رُجَّتِ ٱلۡأَرۡضُ رَجّٗا ٤ وَبُسَّتِ ٱلۡجِبَالُ بَسّٗا ٥ فَكَانَتۡ هَبَآءٗ مُّنۢبَثّٗا ٦ وَكُنتُمۡ أَزۡوَٰجٗا ثَلَٰثَةٗ ٧ فَأَصۡحَٰبُ ٱلۡمَيۡمَنَةِ مَآ أَصۡحَٰبُ ٱلۡمَيۡمَنَةِ ٨ وَأَصۡحَٰبُ ٱلۡمَشۡ‍َٔمَةِ مَآ أَصۡحَٰبُ ٱلۡمَشۡ‍َٔمَةِ ٩ وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلسَّٰبِقُونَ ١٠ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلۡمُقَرَّبُونَ ١١ فِي جَنَّٰتِ ٱلنَّعِيمِ ١٢[الواقعة: 1-12]. «آن واقعه چون وقوع يابد در وقوع آن دروغي نيست پست كننده و بالا برنده است. چون زمين با تكان لرزنده شود و كوه‌ها ريزه ريزه شوند و غباري پراكنده گردد و شما سه دسته شويد: اصحاب يمين كدامند اصحاب يمين؟ و ياران دست چپ كدامند ياران دست چپ؟ سبقت گيرندگان مقدمند آنان همان مقربانند در باغ‌هاي پر نعمت». سه دسته را نام می‌برد. دسته آتش و آن‌ها اصحاب چپ هستند و دو دسته از بهشت که به اصحاب یمین و سبقت گیرندگان مقرب تقسیم می‌شوند. آن‌ها را دوباره در آخر سوره ذکر می‌کند و می‌فرماید: ﴿فَأَمَّآ إِن كَانَ مِنَ ٱلۡمُقَرَّبِينَ ٨٨ فَرَوۡحٞ وَرَيۡحَانٞ وَجَنَّتُ نَعِيمٖ ٨٩ وَأَمَّآ إِن كَانَ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡيَمِينِ ٩٠ فَسَلَٰمٞ لَّكَ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡيَمِينِ ٩١[والقعة: 88-91]. «اما اگر از مقربان باشد در آسايش و راحت و بهشت پر نعمت و اگر از اصحاب يمين باشد از ياران راست بر تو سلام باد». پیامبرصعمل هر دو دسته را در حدیثی که مشهور به اولیاء است و حدیثی قدسی می‌باشد ذکر می‌کند پیامبرصآن را از پروردگارش روایت می‌کند و بخاری از ابوهریرهسروایت می‌کند که پیامبرصمی‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ قَالَ مَنْ عَادَى لِي وَلِيًّا فَقَدْ آذَنْتُهُ بِالْحَرْبِ وَمَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدِي بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَمَا يَزَالُ عَبْدِي يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوَافِلِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَيَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا وَرِجْلَهُ الَّتِي يَمْشِي بِهَا وَإِنْ سَأَلَنِي لَأُعْطِيَنَّهُ وَلَئِنْ اسْتَعَاذَنِي لَأُعِيذَنَّهُ» [187]«خداوند متعال می‌فرماید: هرکس، با دوستان من دشمنی کند، من با او اعلان جنگ می‌نمایم. و بنده ام با هیچ چیز محبوبی نزد من به اندازه‌ی انجام آنچه که بر او فرض قرار داده‌ام، به من نزدیک نمی‌شود. و همچنان با انجام نوافل به من تقرب می‌جوید تا اینکه محبوب من قرار می‌گیرد. پس هنگامی که مورد محبت من قرار گرفت، من گوش، چشم، دست و پایش می‌شوم که بوسیله‌ی آن‌ها می‌شنود و می‌بیند و می‌گیرد و راه می‌رود. و اگر از من طلب کند، به او عطا می‌کنم و اگر پناه بخواهد، او را پناه می‌دهم». نیکوکاران اصحاب یمین هستند که با انجام فرائض به خداوند تقرب می‌جویند و آنچه را که خداوند بر آن‌ها واجب نموده انجام می‌دهند و آنچه را بر آن‌ها حرام نموده ترک می‌گویند و نفسهایشان به انجام مستحبات مکلف نمی‌کنند و از مباحات دست برنمی دارند. اما سبقت گیرندگان مقرب به خداوند با انجام نوافل بعد از فرائض تقرب می‌جویند پس واجبات و مستحبات را انجام می‌دهند و محرمات و مکروهات را ترک می‌جویند پس به سوی الله تعالی با تمام آنچه بر انجام آن قادرند تقرب می‌جویند از آنچه باعث می‌شود آن‌ها محبوب خدا شوند، انجام می‌دهند. خداوند آن‌ها را بطور کامل دوست دارد، و آن‌ها را از گناهان دور می‌کند و دعاهایشان را می‌پذیرد همانگونه که می‌فرماید: «ولا يزال عبديَ يتقرب إلي بالنوافل حتى أحبه»..)«بنده‌ام با انجام نوافل به من تقرب می‌جوید تا اینکه محبوب من قرار می‌گیرد» تا آخر آنچه که در حدیث ذکر شده است.

[187] صحیح البخاری برقم (6502).

اولياء خداوند مخصوص هيچ لباس و هيئتي نيستند

اولیاء خداوند از غیر خودشان در میان مردم بر آنچه نزد اهل علم و تحقیق از اهل سنت بیان شده است به وسیله لباس و شکلشان تمییز داده نمی‌شوند.

بعضی از امامان صاحب کتاب در باره اولیاء گفته‌اند: (وليس لأولياء الله شيء يتميزون به عن الناس في الظاهر من الأمور المباحات، فلا يتميزون بلباس دون لباس إذا كان مباحا، ولا بحلق شعر أو تقصيره أو ضفره إذا كان مباحا. كما قيل كم من صديق في قباء، وكم من زنديق في عباء، بل يوجدون في جميع أصناف أمة محمد صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلِّم إذا لم يكونوا من أهل البدع الظاهرة والفجور، فيوجدون في أهل القرآن، وأهل العلم، يوجدون في أهل الجهاد والسيف، ويوجدون في التجارة والصناع والزراع)«برای اولیاء خداوند در ظاهر چیزی از کارهای مباح نیست که بتوان آن‌ها را از مردم تشخیص داد و به وسیله جامه و لباس هنگامی که مباح باشد، قابل تشخیص نمی‌باشد و به وسیله تراشیدن موی سر، کم کردن یا دراز کردن آن هنگامی که مباح باشد قابل تشخیص نیستند. همچنانکه گفته شده چه بسا کسی که قبایش پوشیده است، صدیق و کسی که عبایش کوتاه است، زندیق باشد بلکه آن در تمام صنف‌های امت محمدصوجود دارد هنگامی که اهل بدعت ظاهری و گناه نباشد پس در اهل قرآن، اهل علم در اهل جهاد و شمشیر و در اهل تجارت و صنعت و زراعت یافت می‌شود».

باطل بودن آنچه اهل غلو و افراط به آن معتقدند

اولیاء خداوند معصوم نیستند و غیب نمی‌دانند و و توانایی این را ندارد که در مخلوقات تصرف کنند و مردم را برای تعظیم خود دعوت نمی‌نمایند یا از مردم نمی‌خواهند که چیزی از اموال و بخشش‌هایشان را به آن‌ها بدهند و هرکس آن را انجام دهد او ولی خدا نیست بلکه کذابی بسیار گنهکار و دوست شیطان می‌باشد. و الله تعالی اعلم.

ايمان به روز آخرت

مبحث اول: نشانه‌های قیامت و انواع آن

اشراط جمع شرط است و به معنی نشانه می‌باشد و گفته شده أشراط الشيء یعنی اوائل آن.

و در زبان عرب به معنی نزدیکترین چیزهایی که می‌آیند، می‌باشد. زیرا نشانه هر چیزی اولین آن است.

و الساعة بخشی از اجزای زمان است و از آن به قیامت تعبیر می‌شود. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَعِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ[الزخرف: 85]. «و علم قيامت نزد اوست» و الساعة از مشهورترین نام‌های روز قیامت در نصوص شرعی و کلام مردم است و آن روز بخاطر این به این نام نامگذاری شده زیرا یک مرتبه و بی‌خبر می‌آید و مردم را در یک لحظه جمع می‌کند.

أشراط الساعة یعنی نشانه‌ها و علامت‌هایی که قبل از برپایی آن واقع می‌شوند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿فَهَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّا ٱلسَّاعَةَ أَن تَأۡتِيَهُم بَغۡتَةٗۖ فَقَدۡ جَآءَ أَشۡرَاطُهَاۚ[محمد: 18]. «آيا جز اين انتظار مي‌برند كه رستاخيز ناگهان بر آن‌ها فرا رسد و علامت‌هاي آن پديدار شود».

انواع نشانه‌هاي قيامت

نشانه‌های قیامت به سه دسته تقسم می‌شوند:

دسته اول:

نشانه‌های دور که آمده و پایان یافته‌اند. که از آن جمله بعثت پیامبرصمی‌باشد. بر اساس آنچه در صحیحین از حدیث انس بن مالکسکه از پیامبرصروایت می‌کند که فرمود: «بُعِثْتُ أَنَا وَالسَّاعَةَ كَهَاتَيْنِ. وضم السبابة والوسطي» [188]«بعثت من و قیامت مانند این دو انگشت است و دو انگشت سبابه و وسطی را به هم چسپاند» و از آن جمله نصف شدن ماه بر اساس آنچه خداوند در کتابش به آن خبر داده است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ ١[القمر: 1]. «قيامت نزديک و ماه دو نصف مي‌گردد» و از آن جمله خارج شدن آتش از سرزمین حجاز که بخاطر آن گردن شترها در بصری روشن می‌گردد. شیخین از ابوهریرهسروایت می‌کنند که رسول اللهصمی‌فرماید: «لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى تَخْرُجَ نَارٌ مِنْ أَرْضِ الْحِجَازِ تُضِيءُ أَعْنَاقَ الْإِبِلِ بِبُصْرَى [189]» [190]«قیامت برپا نمی‌شود تا آتشی در حجاز برافروخته شود و گردن شتران را در بصری روشن گرداند» و این آتش بر اساس آنچه پیامبرصخبر داده بود در جمادی الثانی سال654 ه‍ که خروج آن در قسمت شرقی مدینه بود، ظاهر شد و به سبب آن دره ای از آتش جاری شد و جماعتی از مردم آنجا و مردم شام نور آن را دیدند و مردم بصری گردن شتران در روشنایی آن همانگونه که پیامبرصخبر داده بود دیدند.

[188] صحیح البخاری برقم (6504)، وصحیح مسلم برقم (2951). [189] (بُصری)، شهری معروف در سوریه به آن حوران گفته می‌شود که تا دمشق سه مرحله فاصله دارد.«معجم البلدان»(1/441) و«شرح نووی بر صحیح مسلم»(18/30)و«فتح الباری» (13/80). [190] صحیح البخاری برقم (7118)، وصحیح مسلم برقم (2902).

دسته دوم:

نشانه‌های وسطی و آن عبارتند از نشانه‌هایی که ظاهر شده و پایان نیافته‌اند بلکه زیاد شده و به شدت منتشر شده‌اند. که از آن جمله جاریه آقای خود را به دنیا آورد و انسان‌های پا برهنه، لخت، نیازمند و چوپان را می‌بینی ساختمان‌های چند طبقه و بلند می‌سازند. بر اساس آنچه در حدیث جبریل مشهور است که مسلم آن را در فصل اول از این باب آورده که می‌فرماید: «قَالَ فَأَخْبِرْنِي عَنْ السَّاعَةِ قَالَ مَا الْمَسْئُولُ عَنْهَا بِأَعْلَمَ مِنْ السَّائِلِ قَالَ فَأَخْبِرْنِي عَنْ أَمَارَتِهَا قَالَ أَنْ تَلِدَ الْأَمَةُ رَبَّتَهَا وَأَنْ تَرَى الْحُفَاةَ الْعُرَاةَ الْعَالَةَ رِعَاءَ الشَّاءِ يَتَطَاوَلُونَ فِي الْبُنْيَانِ» [191]«گفت مرا از روز قیامت خبر ده، فرمود: پرسیده شده (در این مسأله) داناتر از سؤال کننده نیست، آن مرد گفت: پس مرا از نشانه‌های قیامت باخبر ساز، فرمود: آنکه کنیز آقایش را بزاید، و آنکه پا و تن برهنگان بینوا، و چوپان گوسفندان را ببینی که به برافراشتن کاخ (و زیاده روی در ساختمان) بپردازند.» و از آن جمله خارج شدن سی دجال که همگی ادعای نبوت می‌کنند همانگونه که در حدیث ابوهریرهسروایت است که رسول اللهصفرمودند: «لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يُبْعَثَ دَجَّالُونَ كَذَّابُونَ قَرِيبًا مِنْ ثَلَاثِينَ كُلُّهُمْ يَزْعُمُ أَنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ» [192]«قیامت بر پا نمی‌شود مگر اینکه دجالهای کذابی حدود سی نفر که همه آنان ادعای نبوت می‌کنند، ظاهر شوند» و در سنن ابوداود و ترمذی از ثوبان روایت است که پیامبرصفرمودند: «وَإِنَّهُ سَيَكُونُ فِي أُمَّتِي كَذَّابُونَ ثَلَاثُونَ كُلُّهُمْ يَزْعُمُ أَنَّهُ نَبِيٌّ وَأَنَا خَاتَمُ النَّبِيِّينَ لَا نَبِيَّ بَعْدِي» [193]«همانا در امت من سی نفر مدعی نبوت دروغین ظاهر می‌شوند و هر یک از آنان گمان می‌کند پیامبر خدا است در حالی که من خاتم انبیاء هستم و پیامبری بعد از من نخواهد آمد».

از آن جمله ظاهر شدن کوهی از طلا در فرات که مردم بخاطر آن با همدیگر می‌جنگند. ابوهریرهساز پیامبرصروایت می‌کند که فرمودند: «لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يَحْسِرَ الْفُرَاتُ عَنْ جَبَلٍ مِنْ ذَهَبٍ يَقْتَتِلُ النَّاسُ عَلَيْهِ فَيُقْتَلُ مِنْ كُلِّ مِائَةٍ تِسْعَةٌ وَتِسْعُونَ وَيَقُولُ كُلُّ رَجُلٍ مِنْهُمْ لَعَلِّي أَكُونُ أَنَا الَّذِي أَنْجُو» [194]«قیامت بر پا نمی‌شود تا اینکه رود فرات کوهی از طلا را کشف (ظاهر) کند. مردم بر سر آن بجنگند و نود و نه در صد آنان کشته می‌شوند و همه می‌گویند شاید من زنده بمانم» و این علامتی است که فاصله واقع شدن آن زیاد نیست.

[191] صحیح مسلم برقم (8). [192] رواه البخاری برقم (3609). [193] سنن أبی داود برقم (4252)، وسنن الترمذی برقم (2219، وقال الترمذی : « هذا حدیث حسن صحیح ». [194] رواه مسلم فی الصحیح برقم (2894)، وبنحوه البخاری برقم (7119) وأحمد فی المسند 2 / 261.

دسته سوم:

نشانه‌های بزرگ است و هنگامی که ظاهر شوند قیامت به دنبال آن می‌آید که ده علامت و نشانه می‌باشند که هیچکدام از آن‌ها ظاهر نشده‌اند. مسلم در صحیحش از حذیفه بن اسید روایت می‌کند که گفت: «اطَّلَعَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَيْنَا وَنَحْنُ نَتَذَاكَرُ فَقَالَ مَا تَذَاكَرُونَ قَالُوا نَذْكُرُ السَّاعَةَ قَالَ آن‌ها لَنْ تَقُومَ حَتَّى تَرَوْنَ قَبْلَهَا عَشْرَ آيَاتٍ فَذَكَرَ الدُّخَانَ وَالدَّجَّالَ وَالدَّابَّةَ وَطُلُوعَ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا وَنُزُولَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَيَأَجُوجَ وَمَأْجُوجَ وَثَلَاثَةَ خُسُوفٍ خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ وَخَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ وَخَسْفٌ بِجَزِيرَةِ الْعَرَبِ وَآخِرُ ذَلِكَ نَارٌ تَخْرُجُ مِنْ الْيَمَنِ تَطْرُدُ النَّاسَ إِلَى مَحْشَرِهِمْ» [195]«پیامبرصبر ما وارد شد در حالیکه ما مشغول گفتگو با هم بودیم. فرمود: درمورد چه چیز دارید صحبت می‌کنید؟ گفتند: در مورد قیامت. فرمود: قیامت برپا نمی‌گردد تا ده نشانه آن نیاید که عبارتند از:1.دخان2.دجال3.دابه4. طلوع نمودن خورشید از غرب5.نزول عیسی بن مریم ص 6.یأجوج و مأجوج7و8و9. روی دادن سه خسوف [196]که یکی در مشرق، یکی در مغرب و دیگری در جزیرة العرب روی می‌دهد10.آتشی که از یمن خارج می‌شود و مردم را به سوی مکان قیامت فراری می‌دهد.» و در بعضی احادیث دیگر مهدی، خراب شدن کعبه، بلند گردیدن قرآن از زمین ذکر گردیده که ذکر آن خواهد آمد.

و اکثر محققین اهل علم بر این باورند که علامت‌های بزرگ قیامت این ده تا می‌باشند و این سه و آنچه در حدیث حذیفه بن اسید ذکر شده جدا از روی دادن خسوف هستند و اینکه این‌ها از علامتهای قیامت هستند شکی نیست همانگونه که نص حدیث بر واقع شدن آن قبل از نشانه دهم دلالت دارد و این مقدمه ای برای آن است و برای این گفته در روایت دیگری، حدیث حذیفه بن اسید گواه است و مسلم همچنین آن را روایت کرده و در آن خسوف را در ذکر بر غیر آن از علامتها بیان داشته آنجا که پیامبر می‌فرماید: «إِنَّ السَّاعَةَ لَا تَكُونُ حَتَّى تَكُونَ عَشْرُ آيَاتٍ خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ وَخَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ وَخَسْفٌ فِي جَزِيرَةِ الْعَرَبِ وَالدُّخَانُ وَالدَّجَّالُ»..) [197]«قیامت برپا نمی‌شود تا ده نشانه می‌آید: خسوف در مشرق، خسوف در مغرب و خسوف در جزیرة العرب، دخان، دجال و …» سپس بقیه نشانه‌ها را ذکر کرده است. قرطبی می‌گوید: (فأول الآيات على ما في هذه الرواية الخسوفات الثلاثة وقد وقع بعضها في زمن النبي صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلِّم ذكره ابن وهب...)«از اولین نشانه‌ها در این روایت خسوف سه گانه است که بعضی از آن در زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم که ابن وهب ذکر کرده واقع شده است». و در زیر برای این ده علامت به تفصیل با دلایل تقدیم می‌گردد:

[195] صحیح مسلم برقم (2901). [196] فرورفتگی که در زمین به وجود می‌آید را خسف می‌گویند. [197] صحیح مسلم برقم (2901).

علامت اول: خروج مهدي

و او مردی از اهل بیت است و از فرزندان حسن بن علیممتولد می‌شود و در حالیکه زمین پر از ظلم و ستم است از عدل و داد پر می‌نماید. اسمش موافق اسم پیامبر صلی الله علیه وسلم و اسم پدرش موافق اسم پدر پیامبرصاست. ابوداود و ترمذی از عبدالله بن مسعودسروایت می‌کنند که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «لَا تَذْهَبُ الدُّنْيَا حَتَّى يَمْلِكَ الْعَرَبَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِي وَاسْمُ أَبِيهِ اسْمُ أَبِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطًا وَعَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْمًا وَجَوْرًا» [198]«دنیا به پایان نمی‌رسد تا اینکه مردی از اهل بیتم که هم اسم من و اسم پدرش هم اسم پدر من است حکومت عرب را بدست گیرد و زمین را همانگونه که پر از ظلم و ستم شده پر از عدل و داد می‌کند».

[198] سنن أبی داود 4 / 306 برقم (4282)، واللفظ له، وسنن الترمذی 4 / 505 برقم (2230)، وقال الترمذی حدیث حسن صحیح.

نشانه دوم: ظهور مسيح دجال

و او مردی از فرزندان آدم است که در آخرالزمان خارج می‌شود و به وسیله او بسیاری از مردم دچار فتنه می‌گردند. خداوند بر دست او بعضی از اعمال خارق العاده را جاری می‌سازد. ادعای خدایی می‌کند باطل او بر مؤمن اثر ندارد و داخل تمام شهرها جز مکه و مدینه می‌شود و با او آتش و بهشت است. آتش او بهشت، و بهشت او آتش است. احادیث صحیح بر خروج او دلالت دارند. از آن جمله حدیث عبدالله بن عمرو بن عاص است که مسلم در صحیحش از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت می‌کند که می‌فرماید: «يَخْرُجُ الدَّجَّالُ فِي أُمَّتِي فَيَمْكُثُ أَرْبَعِينَ لَا أَدْرِي أَرْبَعِينَ يَوْمًا أَوْ أَرْبَعِينَ شَهْرًا أَوْ أَرْبَعِينَ عَامًا فَيَبْعَثُ اللَّهُ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ كَأَنَّهُ عُرْوَةُ بْنُ مَسْعُودٍ فَيَطْلُبُهُ فَيُهْلِكُهُ» [199]«دجال در امت من خارج می‌شود و در زمین چهل می‌ماند نمی‌دانم چهل روز یا چهل ماه، یا چهل سال پس خداوند عیسی بن مریم را می‌فرستد که او مانند عروه بن مسعود است او را می‌خواند و به هلاکت می‌رساند». و در صحیحین از عبدالله بن عمر روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم در میان مردم بلند شد و خداوند را بر آنچه شایسته او بود حمد و ثنا گفت سپس دجال را ذکر نمود و فرمود: «إِنِّي أُنْذِرُكُمُوهُ وَمَا مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا قَدْ أَنْذَرَهُ قَوْمَهُ لَقَدْ أَنْذَرَهُ نُوحٌ قَوْمَهُ وَلَكِنْ سَأَقُولُ لَكُمْ فِيهِ قَوْلًا لَمْ يَقُلْهُ نَبِيٌّ لِقَوْمِهِ تَعْلَمُونَ أَنَّهُ أَعْوَرُ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِأَعْوَرَ» [200]«من شما را از او بر حذر می‌دارم. و هیچ پیامبری نیامده مگر اینکه قوم‌اش را از او برحذر داشته است. از آن جمله، نوح نیز قوم‌اش را برحذر داشته است. اما من دربارۀ او سخنی می‌گویم که هیچ پیامبری برای قومش نگفته است. دجال، یک چشم و احول است. ولی خداوند، چنین نیست».

[199] صحیح مسلم برقم (2940). [200] صحیح البخاری برقم (3057)، وصحیح مسلم برقم (169)، واللفظ للبخاری.

علامت سوم: نزول عيسي؛از آسمان به زمين

او در زمین به عدالت حکم می‌کند، صلیب را می‌شکند، خوک را می‌کشد و کار دجال را تمام می‌کند. همانگونه که نصوص از کتاب و سنت بر آن دلالت دارند. الله تعالی در کتابش می‌فرماید: ﴿وَإِنَّهُۥ لَعِلۡمٞ لِّلسَّاعَةِ[الزخرف: 61]. «و همانا آن، نشانه‌اي براي رستاخيز است». بیشتر مفسرین به این آیه بر نزول عیسی استدلال می‌کنند و این روایت از ابن عباس نقل شده است. امام احمد در مسندش از ابن عباسمدر تفسیر این آیه روایت می‌کند که می‌گوید: «هو خروج عيسى ابن مريم عليه السلام قبل يوم القيامة» [201]«آن خروج عیسی بن مریم؛قبل از روز قیامت است». همانگونه که احادیث صحیح بر نزول عیسی؛دلالت می‌کنند. در صحیحین از ابوهریرهسروایت است که پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَيُوشِكَنَّ أَنْ يَنْزِلَ فِيكُمْ ابْنُ مَرْيَمَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَكَمًا عَادِلًا فَيَكْسِرَ الصَّلِيبَ وَيَقْتُلَ الْخِنْزِيرَ وَيَضَعَ الْجِزْيَةَ وَيَفِيضُ الْمَالُ حَتَّى لَا يَقْبَلَهُ أَحَدٌ وَحَتَّى تَكُونَ السَّجْدَةُ الْوَاحِدَةُ خَيْرًا مِنْ الدُّنْيَا وَمَا فِيهَا» [202]«سوگند به ذاتی که جان من در دست اوست، بزودی عیسی ‏بن مریم نزول خواهد کرد. او حاکم عادلی خواهد بود، صلیب را خواهد شکست و خوک را از بین خواهد برد و جزیه را برمی دارد و (در زمان ایشان) ثروت و دارایی بحدی زیاد می‌شود که کسی حاضر به پذیرفتن مال، نخواهد شد».

[201] المسند : 1 / 318. [202] صحیح البخاری برقم (2222)، وصحیح مسلم برقم (155)، واللفظ لمسلم.

علامت و نشانه چهارم: خروج يأجوج و مأجوج

و آن‌ها مخلوقات بسیاری هستند کسی نمی‌تواند آن‌ها را بکشد. گفته شده آن‌ها از نوادگان یافث که از فرزندان نوح؛است، می‌باشند و کتاب و سنت بر خروج آن‌ها دلالت دارد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُتِحَتۡ يَأۡجُوجُ وَمَأۡجُوجُ وَهُم مِّن كُلِّ حَدَبٖ يَنسِلُونَ ٩٦ وَٱقۡتَرَبَ ٱلۡوَعۡدُ ٱلۡحَقُّ فَإِذَا هِيَ شَٰخِصَةٌ أَبۡصَٰرُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ[الأنبیاء: 96-97]. «تا زماني که ياجوج و مأجوج رها مي‌گردند و آنان از هر بلندي و ارتفاعي مي‌گذرند. (در اين هنگام) وعدة راستين (روز قيامت) نزديک است پس ناگهان چشمان کفار خيره مي‌شوند (و از حرکت باز مي‌ايستند)». شیخین از زینب بنت جحشكروایت می‌کنند که رسول الله صلی الله علیه وسلم روزی با حالت هراسان بر او داخل شد و فرمود: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَيْلٌ لِلْعَرَبِ مِنْ شَرٍّ قَدْ اقْتَرَبَ فُتِحَ الْيَوْمَ مِنْ رَدْمِ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مِثْلُ هَذِهِ وَحَلَّقَ بِإِصْبَعِهِ الْإِبْهَامِ وَالَّتِي تَلِيهَا»..) [203]«لا اله الا الله» وای بر عرب از شری که امروز نزدیک شد. امروز سد یاجوج و ماجوج اینطور (دو انگشت ابهام و مجاورش را حلقه کرد) باز شد».

[203] صحیح البخاری برقم (3346)، وصحیح مسلم برقم (2880).

علامت و نشانه پنجم: انهدام كعبه و ربودن زيور آلات آن

مردی دارای ساق پاهای کوچک و دراز از حبشه کعبه را ویران و زیور آلات آن را می‌برد همانگونه که سنت بر آن شاهد است. شیخین از ابوهریره سروایت می‌کنند که پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: «يُخَرِّبُ الْكَعْبَةَ ذُو السُّوَيْقَتَيْنِ مِنْ الْحَبَشَةِ» [204]«مردی دارای ساق پای کوچک و باریک از حبشه کعبه را خراب می‌کند» و امام احمد با سند صحیح از عبدالله بن عمرو روایت می‌کند که او از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنید که فرمود: «يُخَرِّبُ الْكَعْبَةَ ذُو السُّوَيْقَتَيْنِ مِنْ الْحَبَشَةِ وَيَسْلُبُهَا حِلْيَتَهَا وَيُجَرِّدُهَا مِنْ كِسْوَتِهَا وَلَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِ أُصَيْلِعَ أُفَيْدِعَ يَضْرِبُ عَلَيْهَا بِمِسْحَاتِهِ وَمِعْوَلِهِ» [205]«مردی دارای ساق پای باریک و کوچک از حبشه کعبه را خراب می‌کند و کسوت و زینت آلات را از آن جدا می‌سازد مثل اینکه اکنون من او را می‌بینم با سری طاس و مفاصل کج با بیل و کلنگش به کعبه می‌کوبد».

[204] صحیح البخاری برقم (1591)، وصحیح مسلم برقم (2909). [205] المسند : 2 / 220.

علامت ششم: دخان

و آن دود بزرگی است که از آسمان جاری می‌شود و مردم را می‌پوشاند و آن‌ها را در برمی گیرید که قرآن و سنت بر آن شاهدند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿فَٱرۡتَقِبۡ يَوۡمَ تَأۡتِي ٱلسَّمَآءُ بِدُخَانٖ مُّبِينٖ ١٠ يَغۡشَى ٱلنَّاسَۖ هَٰذَا عَذَابٌ أَلِيمٞ ١١[الدخان: 10-11]. «منتظر باش تا روزي آسمان دودي واضح و آشکار ظاهر کند و همه مردم را در بر گيرد اين عذاب دردناکي است» و از سنت حدیث حذیفه بن اسید ساست همانگونه که گذشت از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت می‌کند که فرمود: «إِنَّهَا لَنْ تَقُومَ حَتَّى تَرَوْنَ قَبْلَهَا عَشْرَ آيَاتٍ فَذَكَرَ الدُّخَانَ وَالدَّجَّالَ وَالدَّابَّةَ» [206]«قیامت برپا نمی‌گردد تا ده نشانه آن نیاید که دخان، دجال و دابه را ذکر نمود».

[206] صحیح مسلم برقم (2901).

نشانه هفتم: بلند شدن قرآن از زمين به سوي آسمان

از آن آیه‌ای بصورت نوشته یا در قلب باقی نمی‌ماند. و دلیل بر آن حدیث حذیفه است که از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت می‌کند که فرمود: «يَدْرُسُ الْإِسْلَامُ كَمَا يَدْرُسُ وَشْيُ الثَّوْبِ حَتَّى لَا يُدْرَى مَا صِيَامٌ وَلَا صَلَاةٌ وَلَا نُسُكٌ وَلَا صَدَقَةٌ وَلَيُسْرَى عَلَى كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِي لَيْلَةٍ فَلَا يَبْقَى فِي الْأَرْضِ مِنْهُ آيَةٌ»...) [207]«اسلام همانند نقش و نگار لباس پاک می‌شود تا آنجا که کسی روزه، نماز، قربانی و زکات را نمی‌داد. و بر کتاب خداوند عزوجل در شبی می‌گذرد در حالیکه در زمین از آن آیه‌ای باقی نمانده است».

[207] سنن ابن ماجه 2 / 1344، برقم (4049)، والمستدرک للحاکم 4 / 473 وقال : صحیح على شرط مسلم ووافقه الذهبی.

نشانه هشتم: طلوع نمودن خورشيد از مغرب

قرآن و سنت بر این نشانه دلیل هستند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿يَوۡمَ يَأۡتِي بَعۡضُ ءَايَٰتِ رَبِّكَ لَا يَنفَعُ نَفۡسًا إِيمَٰنُهَا لَمۡ تَكُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ أَوۡ كَسَبَتۡ فِيٓ إِيمَٰنِهَا خَيۡرٗاۗ[الأنعام: 158]. «روزي كه بعضي از آيات پروردگارت بيايند كسي كه قبلاً ايمان نياورده يا در ايمان خويش عمل خيري را كسب نكرده ايمان آوردنش براي او هيچ نفعي ندارد» تعدادی از مفسرین بر این رأی هستند که منظور از بعضی آیات پروردگار، طلوع نمودن خورشید از مغرب آن است. طبری بعد از ذکر سخنان مفسرین در باره این آیه می‌گوید: (وأولى الأقوال بالصواب في ذلك ما تظاهرت به الأخبار عن رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلِّم أنه قال ذلك حين تطلع الشمس من مغربها) [208]«اولی‌ترین سخنان به صواب و درستی در این باره اخباری است که از رسول الله صلی الله علیه وسلم در باره طلوع نمودن خورشید از مغرب می‌باشد». شیخین از ابوهریره سروایت می‌کنند که رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: «لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا فَإِذَا طَلَعَتْ فَرَآهَا النَّاسُ آمَنُوا أَجْمَعُونَ فَذَلِكَ حِينَ لَا يَنْفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرًا» [209]«قیامت برپا نمی‌گردد تا اینکه خورشید از مغرب طلوع می‌کند پس هنگامی که مردم آن را دیدند همگی ایمان می‌آورند در آن هنگام کسی که قبلاً ایمان نیاورده یا در ایمان خویش عمل نیکویی را کسب ننموده ایمانش برای او سودمند نمی‌باشد.»

[208] تفسیر ابن جریر ج8 / 97. [209] صحیح البخاری برقم (4636)، وصحیح مسلم برقم (157).

نشانه نهم: خروج دابه

و آن مخلوق بزرگی است. گفته شده طول آن شصت ذراع است و دارای دست و پا و پشمالو می‌باشد و گفته شده خلقت او شبیه تعدادی از حیوانات است. قرآن و سنت بر خروج آن قبل از برپایی قیامت دلالت دارند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿۞وَإِذَا وَقَعَ ٱلۡقَوۡلُ عَلَيۡهِمۡ أَخۡرَجۡنَا لَهُمۡ دَآبَّةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ تُكَلِّمُهُمۡ أَنَّ ٱلنَّاسَ كَانُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا لَا يُوقِنُونَ ٨٢[النمل: 82]. «هنگامي که فرمان وقوع قيامت فرا مي‌رسد. دابه را از زمين براي مردم بيرون مي‌آوريم که با ايشان سخن مي‌گويد. براستي مردم به آيات ما ايمان نمي‌آوردند». ابوهریره ساز پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت می‌کند که فرمودند: (ثَلَاثٌ إِذَا خَرَجْنَ لَا يَنْفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرًا طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا وَالدَّجَّالُ وَدَابَّةُ الْأَرْضِ) [210]«هنگام وقوع سه حادثه، انسانی که قبلاً ایمان نداشته یا از ایمان خود خیری کسب نکرده است اگر ایمان بیاورد برای او سودی نخواهد داشت:1. طلوع نمودن خورشید از مغرب2. ظهور دجال 3. خروج دابة الارض». امام احمد از ابو امامه سروایت می‌کند که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: «تَخْرُجُ الدَّابَّةُ فَتَسِمُ النَّاسَ عَلَى خَرَاطِيمِهِمْ ثُمَّ يَغْمُرُونَ فِيكُمْ حَتَّى يَشْتَرِيَ الرَّجُلُ الْبَعِيرَ فَيَقُولُ مِمَّنْ اشْتَرَيْتَهُ فَيَقُولُ اشْتَرَيْتُهُ مِنْ أَحَدِ الْمُخَطَّمِينَ» [211]«دابة الارض خارج می‌شود و بر بینی مردم نشانه می‌گذارد تا اینکه آنقدر تعدادشان زیاد می‌شود. که یک نفر شتری را می‌خرد به او می‌گویند این شتر را از چه کسی خریده‌ای او در جواب می‌گوید: از یکی از نشانه‌دارها (کسانی که دابة الارض روی بینی آن‌ها نشانه گذاشته است)».

[210] صحیح مسلم برقم (158). [211] المسند : 5 / 268. وقد صحح سند الحدیث الهیثمی وغیره من المحدثین

نشانه دهم: خارج شدن آتش بزرگ

این آتش از عدن [212]خارج می‌شود و مردم را به سوی محل تجمعشان می‌راند. و این آخرین نشانه بزرگ قیامت است. و دلیل بر این نشانه حدیث حذیفه بن اسید ساست که قبلاً گذشت و مسلم آن را بیان کرده که در آن پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: «وَآخِرُ ذَلِكَ نَارٌ تَخْرُجُ مِنْ الْيَمَنِ تَطْرُدُ النَّاسَ إِلَى مَحْشَرِهِمْ» [213]«و آخر آن آتشی است که از یمن خارج می‌شود و مردم را به سوی مکان قیامت فراری می‌دهد» و در روایتی از حدیث حذیفه آمده: «وَنَارٌ تَخْرُجُ مِنْ قُعْرَةِ عَدَنٍ تَرْحَلُ النَّاسَ»«و آتشی از عمق عدن خارج می‌شود که مردم را کوچ می‌دهد».

این نشانه‌ها بزرگترین نشانه‌های قیامت بودند که قبل از برپایی آن واقع می‌گردند هنگامی که این نشانه‌ها آمدند قیامت به اذن الله تعالی برپا می‌گردد و روایت شده که این نشانه‌ها به دنبال هم همانند مهره‌های ستون فقرات پشت سرهم می‌آیند هنگامی که یکی از آن‌ها آشکار شود به دنبال آن دیگری می‌آید. طبرانی در اوسط از ابوهریرهساز پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت می‌کند که فرمودند: «خروج الآيات بعضها على إثر بعض، يتتابعن كما تتابع الخرز في النظام» [214]«نشانه‌ها بعضی‌ها به دنبال بعضی دیگر می‌آیند همانگونه که ستون فقرات به دنبال هم می‌آیند».

[212] بندری در یمن است [213] صحیح مسلم برقم (2901). [214] المعجم الوسیط : 5 / 148، برقم (4283).

مبحث دوم: نعمت‌ها و عذاب‌های قبر

بحث این موضوع به وسیله سه مطلب تمام می‌شود.

مطلب اول: ايمان به نعمت‌ها و ناخوشي‌هاي قبر و دليل بر آن

ایمان به نعمت‌های قبر برای اهل طاعت و ایمان به عذاب قبر برای کسی که مستحق آن است از اهل معصیت و گناه، از اصول ایمان می‌باشد که نصوص کتاب و سنت بر آن دلالت دارند.

دلیل کتاب بر نعمت و خوشی‌های قبر این سخن الله تعالی می‌باشد: ﴿يُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِۖ[إبراهیم: 27]. «خدا مي‌فرمايد مردمي را كه ايمان آوردند، آنان را با كلمه حق در دنيا وآخرت ثابت قدم و پايدار مي‌گرداند». آیه بر ثابت قدم کردن مؤمنان در جواب دادن به سؤال در قبر و آنچه به دنبال آن از نعمت‌ها می‌آید، دلالت دارد.

از براء بن عازب مثابت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرمایند: «إِذَا أُقْعِدَ الْمُؤْمِنُ فِي قَبْرِهِ أُتِيَ ثُمَّ شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ فَذَلِكَ قَوْلُهُ: ﴿يُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ» [215]«هنگامی که مؤمن در قبرش نشانیده شود، (دو ملائکه نزد وی) می‌آیند. و او (مؤمن) گواهی می‌دهد که هیچ معبودی، بجز الله نیست و محمد صلی الله علیه وسلم فرستاده الله است. و این، همان مصداق سخن خداوند است که می‌فرماید: ﴿يُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ(خداوند مؤمنان را بر قول حق، ثابت قدم نگه می‌دارد)».

و دلیل بر عذاب قبر از قرآن این سخن الله تعالی می‌باشد: ﴿وَحَاقَ بِ‍َٔالِ فِرۡعَوۡنَ سُوٓءُ ٱلۡعَذَابِ ٤٥ ٱلنَّارُ يُعۡرَضُونَ عَلَيۡهَا غُدُوّٗا وَعَشِيّٗاۚ وَيَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ ٤٦[المؤمن: 45-46]. «و فرعونيان را عذاب سخت فرا گرفت. اينك آتش دوزخ را صبح و شام بر آن‌ها عرضه ميدارند، و چون روز قيامت شود خطاب آيد كه: فرعونيان را به سخترين عذاب جهنم وارد كنيد». قرطبی می‌گوید: (الجمهور على أن هذا العرض يكون في البرزخ وهو حجة في تثبيت عذاب القبر)«جمهور بر این رأی می‌باشند که این حال و وضع آن‌ها در برزخ دلیل بر ثابت بودن عذاب قبر است» و ابن کثیر می‌گوید: (وهذه الآية أصل كبير في استدلال أهل السنة على عذاب البرزخ في القبور) [216]«و این آیه اصل بزرگی است در استدلال کردن اهل سنت بر اینکه عذاب قبر در برزخ وجود دارد». همچنین دلیل بر عذاب قبر در قرآن این فرموده الله تعالی می‌باشد: ﴿سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيۡنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَىٰ عَذَابٍ عَظِيمٖ ١٠١[التوبة: 101]. «دو بار آن‌ها را عذاب مي‌دهيم سپس آن‌ها به عذابي بزرگ بازگردانيده مي‌شوند». بسیاری از اهل سلف از این آیه بر عذاب قبر استدلال نموده‌اند. مجاهد در تفسیر این آیه می‌گوید: (بالجوع وعذاب القبر، قال: «ثم يردون إلى عذاب عظيم» يوم القيامة)«منظور از دو بار عذاب دادن، گرسنگی و عذاب قبر است و منظور از اینکه سپس به عذابی بزرگ باز گردانیده می‌شوند، قیامت است». قتاده می‌گوید: (عذاب الدنيا وعذاب القبر ثم يردون إلى عذاب عظيم)«منظور از دو عذاب، عذاب دنیا و عذاب قبر است سپس به سوی عذابی بزرگ برگردانیده می‌شوند». امام بخاری به وسیله این آیه و آیه قبلی بر عذاب قبر در تفسیر آن برای احادیث در مورد عذاب قبر استدلال کرده است [217].

اما دلیل بر نعمت و عذاب قبر در سنت بسیار است که از آن جمله در صحیحین از عبدالله بن عمر مروایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم میفرمایند: «إِنَّ أَحَدَكُمْ إِذَا مَاتَ عُرِضَ عَلَيْهِ مَقْعَدُهُ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ إِنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَمِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَإِنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ فَمِنْ أَهْلِ النَّارِ فَيُقَالُ هَذَا مَقْعَدُكَ حَتَّى يَبْعَثَكَ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» [218]«هر وقت، یکی از شما فوت کند، صبح و شام، جایگاهش به او عرضه می‌شود. اگر بهشتی باشد جایگاهش در بهشت و اگر دوزخی باشد، جایگاهش در دوزخ، به او نشان داده می‌شود. و به او گفته می‌شود: این، جای توست تا روز قیامت که خداوند تو را حشر می‌نماید». و در صحیح مسلم از انسسروایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرمایند: «لَوْلَا أَنْ لَا تَدَافَنُوا لَدَعَوْتُ اللَّهَ أَنْ يُسْمِعَكُمْ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ» [219]«اگر ترس از دفن نکردن مردهایتان نبود از خداوند می‌خواستم که عذاب قبر را بشنوید». و دلیل از کتاب و سنت بسیار است و آنچه ذکر شد به منظور استدلال کردن به آن در اثبات عذاب و نعمت‌های قبر بود و الله اعلم.

[215] صحیح البخاری برقم (1369). [216] تفسیر ابن کثیر ح7 / 136. [217] صحیح البخاری باب ما جاء فی عذاب القبر، فتح الباری (3 / 231). [218] صحیح البخاری برقم (1379)، وصحیح مسلم برقم (2866). [219] صحیح مسلم برقم (2868).

مطلب دوم: روي دادن نعمت و عذاب قبر بر روح و جسم با هم

نعمت‌ها و عذاب قبر برای جسم و روح با هم است. پس روح وقتی که متنعم یا معذب می‌شود به بدن متصل است پس نعمت و عذاب برای هر دوی آن‌هاست همانگونه که روح گاهگاهی که از بدن جدا می‌شود و متنعم یا معذب می‌گردد (شامل هر دو می‌گردد). پس نعمت و عذاب برای روح از بدن جدا نیست. و دلیل بر این گفته کتاب و سنت است و اهل سنت و جماعت بر آن اتفاق دارند بر خلاف کسانی که گمان می‌کنند نعمت و عذاب قبر در هر حال تنها برای روح است و به بدن تعلق ندارد.

دلیل بر آن حدیث انس بن مالکساست که در آن رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرمایند: «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا وُضِعَ فِي قَبْرِهِ وَتَوَلَّى عَنْهُ أَصْحَابُهُ وَإِنَّهُ لَيَسْمَعُ قَرْعَ نِعَالِهِمْ أَتَاهُ مَلَكَانِ فَيُقْعِدَانِهِ فَيَقُولَانِ مَا كُنْتَ تَقُولُ فِي هَذَا الرَّجُلِ لِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَأَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيَقُولُ أَشْهَدُ أَنَّهُ عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ فَيُقَالُ لَهُ انْظُرْ إِلَى مَقْعَدِكَ مِنْ النَّارِ قَدْ أَبْدَلَكَ اللَّهُ بِهِ مَقْعَدًا مِنْ الْجَنَّةِ فَيَرَاهُمَا جَمِيعًا وَأَمَّا الْمُنَافِقُ وَالْكَافِرُ فَيُقَالُ لَهُ مَا كُنْتَ تَقُولُ فِي هَذَا الرَّجُلِ فَيَقُولُ لَا أَدْرِي كُنْتُ أَقُولُ مَا يَقُولُ النَّاسُ فَيُقَالُ لَا دَرَيْتَ وَلَا تَلَيْتَ وَيُضْرَبُ بِمَطَارِقَ مِنْ حَدِيدٍ ضَرْبَةً فَيَصِيحُ صَيْحَةً يَسْمَعُهَا مَنْ يَلِيهِ غَيْرَ الثَّقَلَيْنِ» [220]«هنگامی که بنده‌ای را در قبرش می‌گذارند و دوستانش بر می‌گردند و می‌روند، میت صدای پاهایشان را می‌شنود. در این هنگام، دو ملائکه نزد او می‌آیند، او را می‌نشانند و از وی می‌پرسند: درباره این شخص، یعنی محمدصچه می‌گفتی؟ جواب می‌دهد: من گواهی می‌دهم که محمد صلی الله علیه وسلم بنده خدا و رسول اوست. ملائکه‌ها می‌گویند: به جایگاه خود در روزخ نگاه کن. خداوند آن را برای تو با جایی در بهشت، عوض کرده است». پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: پس هر دو جا (بهشت و دوزخ) را می‌بیند. اما اگر آن شخص، کافر یا منافق باشد، در جواب ملائکه‌ها، می‌گوید: من چیزی نمی‌دانم. هر چه مردم می‌گفتند، من نیز می‌گفتم. به او می‌گویند: تو ندانستی و نه سعی کردی که بدانی. سپس، با پتکی آهنی، ضربۀ محکمی بر فرق سرش، می‌کوبند. آنگاه، چنان فریادی سر می‌دهد که بجز انسان‌ها و جن‌ها، همۀ مخلوقات اطراف او، فریادش را می‌شنوند».

و در حدیث طولانی براء بن عازب که احمد، ابوداود، حاکم و دیگران بصورت مرفوع از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت کرده‌اند بعد از ذکر خروج روح و بالا رفتن روح مؤمن به آسمان می‌فرماید: «فَتُعَادُ رُوحُهُ فِي جَسَدِهِ فَيَأْتِيهِ مَلَكَانِ فَيُجْلِسَانِهِ فَيَقُولَانِ لَهُ مَنْ رَبُّكَ» [221]«روحش در جسمش برگردانیده می‌شود پس دو ملائکه می‌آیند و او را می‌نشانند. به او می‌گویند: پرورگارت کیست؟»

این دو حدیث بر واقع شدن عذاب و نعمت‌های قبر بر روح و جسم با هم دلالت دارند. در این سخن پیامبر ص«إن العبد إذا وضع في القبر»«بنده هنگامی که در قبر قرار گرفت» دلالت بر این دارد که لفظ عبد برای جسم و روح با هم بکار می‌رود و همچنین برگشت روح به جسم هنگام سؤال کردن همانگونه که در حدیث براء بن عازب آمده همراه با آنچه در دو حدیث که گذشت این از صفات جسم است مانند این سخن: «يسمع قرع نعالهم» (فيقعدانه) «صدای پاهایشان را می‌شوند که می‌روند» «پس او را می‌نشانند» و «ويضرب بمطارق من حديد» «فيصيح صيحة» «و با پتکی از آهن او را می‌زنند» «پس صیحه ای بسیار بلند سر می‌دهد». از همه این‌ها این نتیجه حاصل می‌شود که نعمت‌ها و عذاب قبر شامل جسم و روح با هم می‌گردد.

با این وصف در بعضی از نصوص آمده که نعمت‌ها و عذاب بر روح در بعضی حالات به تنهایی واقع می‌شوند که از آن جمله حدیث عبدالله بن عباس ماست که رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: «لَمَّا أُصِيبَ إِخْوَانُكُمْ بِأُحُدٍ جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ أَرْوَاحَهُمْ فِي أَجْوَافِ طَيْرٍ خُضْرٍ تَرِدُ أَنْهَارَ الْجَنَّةِ تَأْكُلُ مِنْ ثِمَارِهَا وَتَأْوِي إِلَى قَنَادِيلَ مِنْ ذَهَبٍ فِي ظِلِّ الْعَرْشِ» [222]«هنگامی که برادران شما در روز احد دچار مصیبت شدند خداوند ارواحشان را در داخل پرندگان سبز رنگ قرار داد که آن‌ها بر رودهای بهشت می‌گذرند و از میوه‌های آن می‌خورند و به آویزهایی از طلا در سایه عرش نزول می‌یابند».

این خلاصه‌ای از نعمت‌ها و عذاب بود که بر جسم و روح در قبر واقع می‌شوند و روح گاهی به تنهایی در آن واقع می‌شود. بعضی از امامان محقق در سنت در بیان این مسئله می‌گویند: (والعذاب والنعيم على النفس والبدن جميعا باتفاق أهل السنة والجماعة، تنعم النفس وتعذب منفردة عن البدن، وتعذب متصلة بالبدن والبدن متصل بها، فيكون النعيم والعذاب عليهما في هذه الحال مجتمعتين كما يكون للروح منفردة عن البدن)«به اتفاق اهل سنت و جماعت، نعمت و عذاب بر روح و جان توأم صورت می‌گیرد. روح جدا از بدن به تنهایی متنعم و معذب می‌شود و عذاب آن به بدن وصل و بدن به آن (نعمت یا عذاب) متصل می‌شود. پس نعمت و عذاب بر آن دو در این حال جمع می‌گردد همانگونه که برای روح جدا از بدن واقع می‌شود.»

[220] صحیح البخاری برقم (1338). [221] مسند الإمام أحمد4/287،وسنن أبی داود5/75برقم(4753)، والمستدرک : 1 / 37- 38. [222] أخرجه أحمد فی المسند 1 / 266، والحاکم فی المستدرک 2 / 88، 297، وصححه ووافقه الذهبی.

مطلب سوم: ايمان به دو ملائكه منكر و نكير

در مبحث ملائکه در مورد منکر و نکیر صحبت شد، آن‌ها دو ملائکه هستند که از جمله وظایف آن‌ها سؤال پرسیدن از میت در قبر است. و هدف اینجا، بیان ایمان به آن‌ها بصورت تفصیلی است و آنچه از فتنه این دو در قبر حاصل می‌شود. آنگاه بیان اینکه این مسئله اینجا فرعی از ایمان به نعمت‌های قبر و عذاب آن بطور خلاصه است.

احادیث صحیح بر وصف این دو ملائکه و سؤال آن‌ها از اهل قبور بعد از دفن کردن آن‌ها حکایت دارد همانگونه که در حدیث ابوهریرهسآمده که رسول اللهصمی‌فرماید: «إِذَا قُبِرَ الْمَيِّتُ أَوْ قَالَ أَحَدُكُمْ أَتَاهُ مَلَكَانِ أَسْوَدَانِ أَزْرَقَانِ يُقَالُ لِأَحَدِهِمَا الْمُنْكَرُ وَالْآخَرُ النَّكِيرُ فَيَقُولَانِ مَا كُنْتَ تَقُولُ فِي هَذَا الرَّجُلِ فَيَقُولُ مَا كَانَ يَقُولُ هُوَ عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ فَيَقُولَانِ قَدْ كُنَّا نَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُولُ هَذَا ثُمَّ يُفْسَحُ لَهُ فِي قَبْرِهِ سَبْعُونَ ذِرَاعًا فِي سَبْعِينَ… وَإِنْ كَانَ مُنَافِقًا قَالَ سَمِعْتُ النَّاسَ يَقُولُونَ فَقُلْتُ مِثْلَهُ لَا أَدْرِي فَيَقُولَانِ قَدْ كُنَّا نَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُولُ ذَلِكَ فَيُقَالُ لِلْأَرْضِ الْتَئِمِي عَلَيْهِ فَتَلْتَئِمُ عَلَيْهِ فَتَخْتَلِفُ فِيهَا أَضْلَاعُهُ فَلَا يَزَالُ فِيهَا مُعَذَّبًا حَتَّى يَبْعَثَهُ اللَّهُ مِنْ مَضْجَعِهِ ذَلِكَ» [223]«وقتی مرده یا فرمود یکی از شما دفن شد دو ملائکه سیاه رنگ که چشمانی آبی دارند، و یکی منکر و دیگری نکیر نام دارد به نزد میت می‌آیند، و به او می‌گویند: در مورد مردی که در بین شما مبعوث شد چه می‌گفتی؟ جواب می‌دهد: آنچه او می‌گفت: بنده خدا و فرستاده اوست، و گواهی می‌دهم که معبودی بحق جز خدای یکتا نیست، و گواهی می‌دهم که محمد بنده و فرستاده خداست، پس می‌گویند: ما می‌دانستیم که چنین خواهی گفت، سپس قبر او به طول هفتاد ذراع و عرض هفتاد ذراع وسعت پیدا می‌کند… و اگر منافق باشد می‌گوید: شنیدم مردم چیزی می‌گویند، من هم چنان گفتم، نمی‌دانم چه نام دارد، پس دو ملائکه میگویند: ما می‌دانستیم که چنین خواهی گفت، و به زمین گفته می‌شود: او را درهم بفشار، پس او را بهم می‌فشارد تا اینکه دنده‌های بدنش در هم شکسته شود، و همچنان عذاب می‌بیند تا اینکه باری تعالی او را روز قیامت حشر نماید». و دلیل بر سؤال ملائکه همچنین حدیث انس بود که در مطلب گذشته بیان آن گذشت.

واجب است که به آنچه احادیث از نام دو ملائکه، خصوصیات و سؤال آن‌ها از اهل قبور و چگونگی آن، ایمان داشته باشیم و به آنچه مؤمن و منافق جواب می‌دهند و آنچه از نعمت‌ها یا عذاب بر توضیحی که به وسیله آن احادیث آمده است مؤمن باشیم.

علما اختلاف دارند بر اینکه آیا سؤال در قبر مخصوص این امت است همانگونه که بعضی آن را گفته‌اند یا اینکه شامل تمام امتها می‌گردد کما اینکه این قول دسته دیگر از اهل علم می‌باشد. آنچه از نصوص آشکار می‌گردد عدم تخصیص این امت به آن است بلکه آن برای همه امتها است و اکثر اهل علم بر این رأی می‌باشند و الله اعلم.

[223] سنن الترمذی 3 / 383، برقم (1071)، وقال حدیث حسن غریب والإحسان فی تقریر ب صحیح ابن حبان : 7 / 386، برقم (3117).

مبحث سوم: ایمان به زنده شدن

ایمان به زنده شدن از بزرگترین اصول ایمان در دین است و آن مشتمل بر جوانب متعددی است از آنچه نصوص در این باب بر آن دلالت دارد و بحث آن اینجا در خلال تعدادی از مطالب خواهد آمد که حقیقت آن را روشن و اهمیت ایمان به آن را آشکار می‌نماید و آنچه بر مؤمن واجب است این است که به احوال و حوادث آن ایمان داشته باشد.

مطلب اول: معني بعث و حقيقت آن

بعث در کلام عرب بر دو وجه می‌آید:1. به معنی ارسال کردن است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿ثُمَّ بَعَثۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِم مُّوسَىٰ[الأعراف: 103]. «سپس بعد از آن‌ها موسي را فرستاديم». 2. به معنی تحریک و برانگیختگی است. گفته می‌شود شتر را تحریک کرد پس او شورید. و از آن جمله زنده شدن مرده است که به صورت زنده شدن آن‌ها و خارج شدنشان از قبرها می‌باشد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿ثُمَّ بَعَثۡنَٰكُم مِّنۢ بَعۡدِ مَوۡتِكُمۡ[البقرة: 56]. «سپس بعد از مردنتان شما را زنده مي‌كنيم».

بعث در شریعت بدین معنی است که خداوند مردگان را زنده می‌کند و از قبرهایشان خارج می‌گرداند.

و حقیقت زنده شدن این است که الله تعالی اجساد قبرها را که در آن حل شده‌اند، جمع می‌کند و به قدرت خود آن را برمی‌گرداند همانگونه که بود سپس به سوی آن ارواح را برمی‌گرداند و آن‌ها را به سوی مشحر برای حکم نهایی سوق می‌دهد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَضَرَبَ لَنَا مَثَلٗا وَنَسِيَ خَلۡقَهُۥۖ قَالَ مَن يُحۡيِ ٱلۡعِظَٰمَ وَهِيَ رَمِيمٞ ٧٨ قُلۡ يُحۡيِيهَا ٱلَّذِيٓ أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٖۖ وَهُوَ بِكُلِّ خَلۡقٍ عَلِيمٌ ٧٩[یس: 78-79]. «و براي ما مثل مي‌آورد و خلقت خود را فراموش كرده است گفت كيست كه اين استخوان‌ها را بعد از اينكه پوسيده است، زنده كند».

و از حذیفهسروایت است که رسول اللهصفرمودند: «إِنَّ رَجُلًا حَضَرَهُ الْمَوْتُ لَمَّا أَيِسَ مِنْ الْحَيَاةِ أَوْصَى أَهْلَهُ إِذَا مُتُّ فَاجْمَعُوا لِي حَطَبًا كَثِيرًا ثُمَّ أَوْرُوا نَارًا حَتَّى إِذَا أَكَلَتْ لَحْمِي وَخَلَصَتْ إِلَى عَظْمِي فَخُذُوهَا فَاطْحَنُوهَا فَذَرُّونِي فِي الْيَمِّ فِي يَوْمٍ حَارٍّ أَوْ رَاحٍ فَجَمَعَهُ اللَّهُ فَقَالَ لِمَ فَعَلْتَ قَالَ خَشْيَتَكَ فَغَفَرَ لَهُ» [224]«مردی در آستانه مرگ قرار گرفت و وقتی از برگشت به زندگی دنیا نا امید شد به خانواده‌اش وصیت کرده که: وقتی مْردم چوب بسیاری برایم گرد آورید سپس آتشی روشن کنید تا گوشتم را از بین ببرد و به استخوانهایم برسد، جسدم را بردارید و آن را خُرد کنید و در روزی بسیار گرم یا روزی که باد بوزد در دریا اندازید. خداوند جسمش را جمع کرد و به او فرمود: چرا چنین کردی؟ گفت: به خاطر ترس از تو. پس خداوند او را بخشید».

آیه و حدیث بر این امر دلالت دارند که الله تعالی اجساد را برمیگرداند و آنچه جدا شده و در زمین حل شده‌اند را جمع می‌کند تا آنجا که به حالت اول همانگونه که بود برمی گرداند پس ارواحشان را به آن برمی گرداند. پاک و منزه است الله تعالی از اینکه چیزی او را ناتوان کند و او بر هر چیزی تواناست.

در سنت کیفیت و چگونگی زنده شدن بیان شده است. خداوند بر زمین آب را نازل می‌کند پس به وسیله آن اهل قبور می‌رویند هماگونه که گیاهان می‌رویند. و دلیل بر آن حدیث ابوهریرهساست که شیخین روایت کرده‌اند. در آن رسول اللهصمی‌فرماید: «مَا بَيْنَ النَّفْخَتَيْنِ أَرْبَعُونَ قَالَ أَرْبَعُونَ يَوْمًا قَالَ أَبَيْتُ قَالَ أَرْبَعُونَ شَهْرًا قَالَ أَبَيْتُ قَالَ أَرْبَعُونَ سَنَةً قَالَ أَبَيْتُ قَالَ ثُمَّ يُنْزِلُ اللَّهُ مِنْ السَّمَاءِ مَاءً فَيَنْبُتُونَ كَمَا يَنْبُتُ الْبَقْلُ لَيْسَ مِنْ الْإِنْسَانِ شَيْءٌ إِلَّا يَبْلَى إِلَّا عَظْمًا وَاحِدًا وَهُوَ عَجْبُ الذَّنَبِ وَمِنْهُ يُرَكَّبُ الْخَلْقُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» [225]«فاصله بین دو نفخ صور چهل است. از ابوهریرهسپرسیدند:چهل روز است. گفت: نمی‌توانم چیزی را بگویم به آن علم ندارم. گفتند: چهل ماه است؟ گفت: نمی‌توانم چیزی بگویم به آن علم ندارم. گفتند: چهل سال است؟ گفت: نمی‌توانم چیزی بگویم به آن علم ندارم. پیامبر فرمود: سپس خداوند از آسمان بارانی نازل می‌کند پس مرده‌ها زنده می‌شوند همانطور که گیاهان سبز می‌شوند. تمام اعضای انسان پوسیده می‌شود مگر یک قطعه استخوانی که عجب الذنب نام دارد که سالم باقی می‌ماند و انسان‌ها در روز قیامت از این استخوان زنده و آفریده می‌شوند». این حدیث بر کیفیت زنده شدن دلالت دارد و اینکه اهل قبور در قبرهایشان چهل در فاصله بین دو نفخه می‌مانند که آن دو نفخ، نفخ مردن و زنده شدن می‌باشد و راوی منظور از چهل را مشخص نکرده که آن چهل روز، یا چهل ماه یا چهل سال است. آن در بعضی از روایات آمده که چهل سال است. سپس هنگامی که خداوند بخواهد مخلوقات را زنده کند بارانی از آسمان نازل می‌کند. در بعضی روایت آمده آن مانند منی مرد است پس اهل قبور از آن آب زنده می‌شوند همانگونه که گیاهان سبز می‌گردند بعد از اینکه تمام جسمشان جز استخوان عجب الذنب از بین رفت و این شامل انبیاء نمی‌گردد زیرا اجساد آن‌ها نمی‌پوسد همانگونه که بیان آن قبلاً گذشت. با این توضیحات حقیقت زنده شدن، و زمان و کیفیت آن روشن گردید و الله اعلم.

[224] صحیح البخاری برقم (3479). [225] صحیح البخاری برقم (4935)، وصحیح مسلم برقم (2955).

مطلب دوم: دليل زنده شدن از ديدگاه كتاب، سنت و نظر

کتاب و سنت بر زنده شدن مردگان توسط الله تعالی دلالت دارد و بیان آن در بسیاری از جاهای کتاب خداوند و سنت رسول اللهصآمده است.

خداوند در کتابش می‌فرماید: ﴿ثُمَّ بَعَثۡنَٰكُم مِّنۢ بَعۡدِ مَوۡتِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ ٥٦[البقرة: 56]. «سپس بعد از مردنتان شما را زنده مي‌گردانيم تا شكر گزار باشيد». و می‌فرماید: ﴿مَّا خَلۡقُكُمۡ وَلَا بَعۡثُكُمۡ إِلَّا كَنَفۡسٖ وَٰحِدَةٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعُۢ بَصِيرٌ ٢٨[لقمان: 28]. «خلقت و زنده شدن شما جز مانند آفريدن يك تن نيست. همانا خداوند شنواي بيناست» و می‌فرماید: ﴿زَعَمَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَن لَّن يُبۡعَثُواْۚ قُلۡ بَلَىٰ وَرَبِّي لَتُبۡعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلۡتُمۡۚ وَذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ ٧[التغابن: 7]. «كساني كه كافرند گمان مي‌كنند كه هرگز زنده نمي‌شوند. بگو بلكه حتماً زنده خواهند شد و به پروردگارم سوگند حتماً برانگيخته خواهيد شد سپس به آنچه انجام داده ايد آگاه خواهد گرداند و آن بر خداوند آسان است».

و از سنت حدیث ابوهریرهسمی‌باشد که پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: «لَا تُفَضِّلُوا بَيْنَ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ فَإِنَّهُ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَيَصْعَقُ مَنْ فِي السَّمَوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ يُنْفَخُ فِيهِ أُخْرَى فَأَكُونُ أَوَّلَ مَنْ بُعِثَ أو في أول من بعث فَإِذَا مُوسَى آخِذٌ بِالْعَرْشِ» [226]«بین پیامبران خدا بعضی را بر بعض دیگر برتری ندهید. او در صور می‌دمد پس هر آنچه در آسمان‌ها و زمین هستند می‌میرند مگر آنکه خدا بخواهد. پیامبر فرمود: سپس بار دیگر در آن می‌دمد پس من اولین کس یا جزو اولین کسانی هستم که خداوند زنده می‌گرداند در آن هنگام موسی به [پایه ای از پایه های] عرش چسبیده است». و در حدیث ابوسعید خدریسدر صحیحین آمده: «فَأَكُونُ أَوَّلَ مَنْ تَنْشَقُّ عَنْهُ الْأَرْضُ» [227]«من اولین کسی هستم که قبرش شکافته می‌شود». این دو حدیث بر زنده شدن مردگان از قبرهایشان در روز قیامت و رفتن به سرزمین محشر دلالت دارد و در این دو فضیلتی برای پیامبر صلی الله علیه وسلم وجود دارد که اول از همه زنده می‌شود.

کما اینکه رأی صحیح بر بیان زنده شدن دلالت می‌نماید و زنده شدن تکرار برای خلق کردن است و برای هر عاقلی معلوم است که تکرار برای چیزی آسانتر از خلقت ابتدایی آن است و برای این است که الله تعالی در کتابش هنگامی که از زنده شدن و وقوع آن بحث می‌نماید به خلقت انسان و به وجود آوردن اولی می‌پردازد زیرا کسی که قادر است برای اولین بار به وجود آورد به اولی می‌تواند دوباره او را بوجود آورد. کسی که معترض به زنده شدن بود همانگونه که خداوند بیان می‌کند: ﴿مَن يُحۡيِ ٱلۡعِظَٰمَ وَهِيَ رَمِيمٞ ٧٨[یس: 78]. «کیست که این استخوان‌های پوسیده را دوباره زنده کند» الله تعالی در جواب می‌فرماید: ﴿قُلۡ يُحۡيِيهَا ٱلَّذِيٓ أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٖۖ[یس: 79]. «بگو كسي كه اولين بار او را خلق كرد و به وجود آورد». الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥ وَهُوَ أَهۡوَنُ عَلَيۡهِۚ[الروم: 27]. «او كسي است كه آفرينش را آغاز كرد سپس دوباره آن را برمي گرداند و آن را تجديد مي‌نمايد و اين كار بر او آسان است». این دلیل شرعی عقلی از کتاب خدا برای رد بر تمام انکار کنندگان دروغگو در مورد زنده شدن است و دلیلی است که نمی‌توان آن را رد نمود.

[226] صحیح البخاری برقم (3414)، وصحیح مسلم برقم (2373)، وغیرهما. [227] صحیح البخاری برقم (2412)، وصحیح مسلم برقم (2278).

مطلب سوم: حشر

نصوص بر جمع گردیدن بندگان بعد از زنده شدنشان به سوی سرزمین محشر به حالت کاملاً پابرهنه، عریان و ختنه نشده دلالت دارد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَحَشَرۡنَٰهُمۡ فَلَمۡ نُغَادِرۡ مِنۡهُمۡ أَحَدٗا ٤٧[الکهف: 47]. «و آنان را برانگيزيم و كسي از آنان را ترك نكرديم» و می‌فرماید: ﴿يَوۡمَ تُبَدَّلُ ٱلۡأَرۡضُ غَيۡرَ ٱلۡأَرۡضِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُۖ وَبَرَزُواْ لِلَّهِ ٱلۡوَٰحِدِ ٱلۡقَهَّارِ ٤٨[إبراهیم: 48]. «روزي كه زمين به غير زمين و آسمان‌ها به غير آن‌ها تبديل شوند و در برابر خداوند يگانه قهار نمايان شوند».

از عائشهكروایت است که از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که می‌فرمود: «يُحْشَرُ النَّاسُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حُفَاةً عُرَاةً غُرْلًا قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ النِّسَاءُ وَالرِّجَالُ جَمِيعًا يَنْظُرُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَا عَائِشَةُ الْأَمْرُ أَشَدُّ مِنْ أَنْ يَنْظُرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ» [228]«پا برهنه، عریان و بدون ختنه، حشر خواهید شد. عایشه كمی‌گوید: گفتم: «ای رسول خدا! مردان و زنان، با هم حشر میشوند و به یگدیگر، نگاه می‌کنند؟! فرمود: مسئله دشوارتر از آن است که کسی در این فکر باشد (به دیگری نگاه کند)». و این حشر تمام مخلوقات را در برمی گیرد. نصوص بر حشر دیگری هم بی‌شک آنجا در بهشت و جهنم دلالت دارد. مؤمنان دسته دسته در حالیکه آن‌ها ایستاده‌اند به سوی بهشت حشر می‌شوند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿يَوۡمَ نَحۡشُرُ ٱلۡمُتَّقِينَ إِلَى ٱلرَّحۡمَٰنِ وَفۡدٗا ٨٥[مریم: 85]. «روزي كه متقين را دسته دسته به سوي رحمن محشور مي‌كنيم». طبری از علیسدر تفسیر این قول الله تعالی می‌فرماید: (أما والله ما يحشر الوفد على أرجلهم، ولا يساقون سوقا ولكنهم يؤتون بنوق لم ير الخلائق مثلها، عليها رحال الذهب، وأزمتها الزبرجد فيركبون عليها حتى يضربوا أبواب الجنة) [229]«به خدا قسم دسته دسته بر پاها و ساقهایشان محشور نمی‌شوند بلکه آن‌ها به وسیله شترانی می‌آیند که هیچ کس مثل آن‌ها را ندیده است بر آن زینی از طلا است و دهنه آن از زبرجد است بر آن سوار می‌شوند تا اینکه درهای بهشت را می‌زنند». اما کافران به سوی آتش بر صورت‌هایشان با حالت کور و کر و لال حشر می‌شوند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِينَ يُحۡشَرُونَ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ إِلَىٰ جَهَنَّمَ أُوْلَٰٓئِكَ شَرّٞ مَّكَانٗا وَأَضَلُّ سَبِيلٗا ٣٤[الفرقان: 34]. «كساني كه بر صورت‌هايشان به سوي جهنم رانده مي‌شوند آنان بدترين جا و بدترين و گم‌ترين راه را دارند» و می‌فرماید: ﴿وَمَن يَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِۖ وَمَن يُضۡلِلۡ فَلَن تَجِدَ لَهُمۡ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِهِۦۖ وَنَحۡشُرُهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ عُمۡيٗا وَبُكۡمٗا وَصُمّٗاۖ[الإسراء: 97]. «و روز قيامت بر صورت‌هايشان در حاليكه كور و كر و لالند رانده مي‌شوند».

[228] متفق علیه : صحیح البخاری برقم (6527)، وصحیح مسلم برقم (2859). [229] تفسیر الطبری (8 / 380).

مطلب چهارم: حوض، صفت و دلايل آن

حوض، عطای بزرگی است که خداوند به پیامبر ما صلی الله علیه وسلم در قیامت بخشیده است که او و امتش بر آن وارد می‌شوند. وصف آن در نصوص اینگونه آمده که از شیر سفیدتر، از برف سردتر و از عسل شیرین تر است و از مسک و عطر، خوش بوتر است و آن در نهایت گشایش و وسعت می‌باشد. طول و عرض آن برابر است هر گوشه از گوشه‌های آن مسیر یک ماه است. آب آن از بهشت می‌آید. آبراه و ناودان آن از بهشت کشیده شده یکی از آن‌ها از طلا و دیگری از نقره است و ‌ظرف‌های آن که تعداد آن به اندازه ستارگان آسمان است.

و بر اثبات حوض که آن حق است احادیث صحیح بسیار است بعضی از محققین آن را در حد متواتر دانسته‌اند و از پیامبر صلی الله علیه وسلم سی و چند صحابی آن را روایت کرده‌اند. که از آن جمله حدیث انس بن مالک است که در آن رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: «إِنَّ قَدْرَ حَوْضِي كَمَا بَيْنَ أَيْلَةَ وَصَنْعَاءَ مِنْ الْيَمَنِ وَإِنَّ فِيهِ مِنْ الْأَبَارِيقِ كَعَدَدِ نُجُومِ السَّمَاءِ» [230]«بزرگی حوض من به اندازۀ مسافت میان أیله و صنعای یمن، و تعداد پارچ‌های آن، به اندازۀ ستارگان آسمان است». و از عبدالله بن عمرو بن عاص روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرمایند: «حَوْضِي مَسِيرَةُ شَهْرٍ وَزَوَايَاهُ سَوَاءٌ وَمَاؤُهُ أَبْيَضُ مِنْ اللبن وَرِيحُهُ أَطْيَبُ مِنْ الْمِسْكِ وَكِيزَانُهُ كَنُجُومِ السَّمَاءِ مَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَا يَظْمَأُ بَعْدَهُ أَبَدًا» [231]«حوض من به اندازه مسیر یک ماه و گوشه‌های آن برابر است. آب آن از شیر، سفیدتر و بوی آن از بوی مشک خوشتر است. آبریز‌های آن در زیبایی و فراوانی مانند ستارگان آسمان هستند کسی که از آن بنوشد هرگز تشنه نمی‌شود».

و حوض در سرزمین محشر می‌باشد که آب آن از کوثر امتداد یافته و آن نهری دیگر است که خداوند به پیامبر ما صلی الله علیه وسلم در بهشت بخشیده است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿إِنَّآ أَعۡطَيۡنَٰكَ ٱلۡكَوۡثَرَ ١[الکوثر: 1] «ما كوثر را به تو عطا كرديم». اهل علم در مورد میزان و حوض اختلاف دارند که کدامیک جلوتر است. گفته شده میزان قبل از حوض است و بعضی گفته‌اند حوض جلوتر است. و صحیح این است که حوض قبل از میزان است. قرطبی می‌گوید: «والمعنى يقتضيه فإن الناس يخرجون عطاشا من قبورهم»«و این معنی از آن برداشت می‌شود زیرا مردم هنگامی که از قبرهایشان خارج می‌شوند تشنه هستند».

[230] متفق علیه، صحیح البخاری برقم (6580)، وصحیح مسلم برقم (2303). [231] متفق علیه، صحیح البخاری برقم (6579)، وصحیح مسلم برقم (2292).

مطلب پنجم: ميزان، صفت و دلايل آن

از جمله چیزهایی که واجب است به آن ایمان داشته باشیم در مورد حوادث آخرت، میزان است. و میزان حقیقت دارد و دارای زبان و دو کفه است. در آن اعمال بندگان وزن می‌شود و کوچکترین ذره از نیک و بدی را وزن می‌نماید. و دلایل کتاب و سنت بر اثبات میزان وجود دارند.

الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَنَضَعُ ٱلۡمَوَٰزِينَ ٱلۡقِسۡطَ لِيَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ فَلَا تُظۡلَمُ نَفۡسٞ شَيۡ‍ٔٗاۖ[الأنبیاء: 47]. «و در روز قيامت ترازوهاي درست را در ميان نهيم و هيچ كس ستم نمي‌بيند» و می‌فرماید: ﴿فَأَمَّا مَن ثَقُلَتۡ مَوَٰزِينُهُۥ ٦ فَهُوَ فِي عِيشَةٖ رَّاضِيَةٖ ٧ وَأَمَّا مَنۡ خَفَّتۡ مَوَٰزِينُهُۥ ٨ فَأُمُّهُۥ هَاوِيَةٞ ٩[القارعة: 6-9]. «اما كسي كه ترازويش سنگين باشد او در زندگي راحت و آسوده اي است و اما هركس ترازويش سبك باشد جايگاه او هاويه است». شیخین از ابوهریرهسروایت می‌کنند که پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌فرمایند: «كَلِمَتَانِ حَبِيبَتَانِ إِلَى الرَّحْمَنِ خَفِيفَتَانِ عَلَى اللِّسَانِ ثَقِيلَتَانِ فِي الْمِيزَانِ سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِيمِ» [232]«دو کلمه وجود دارد که نزد خداوند محبوب و بر زبان، سبک، و در ترازوی اعمال، سنگین هستند: سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ، سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِيمِ». و امام احمد، حاکم و دیگران از ابن مسعودسروایت می‌کنند که «أَنَّهُ تسلق أراكة وَكَانَ دَقِيقَ السَّاقَيْنِ فَجَعَلَتْ الرِّيحُ تَكْفَؤُهُ (أي تحركه) فَضَحِكَ الْقَوْمُ مِنْهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِمَّ تَضْحَكُونَ قَالُوا يَا نَبِيَّ اللَّهِ مِنْ دِقَّةِ سَاقَيْهِ فَقَالَ وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَهُمَا أَثْقَلُ فِي الْمِيزَانِ مِنْ أُحُدٍ» [233]«درختی بلند شده و دو ساقه ریز داشت که باد آن را تکان می‌داد. گروهی خندیدند. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: به چه می‌خندید؟ گفتند: ای پیامبر خدا از ریزی ساقه آن. فرمود: قسم به کسی که نفس من به دست اوست دو تا از آن ساقه از یکی در میزان سنگین تر است».

آنچه در میزان وزن می‌شوند سه دسته‌اند که نصوص بر آن دلالت دارند:

1- اعمال: ثابت است که آن مجسم می‌شود و در میزان وزن میگردد و دلیل بر آن حدیث سابق از ابوهریره است (كلمتان حبيبتان إلى الرحمن...).

2- نامه اعمال: دلیل بر آن حدیث عبدالله بن عمرو بن عاص است که رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ سَيُخَلِّصُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِي عَلَى رُءُوسِ الْخَلَائِقِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَيَنْشُرُ عَلَيْهِ تِسْعَةً وَتِسْعِينَ سِجِلًّا كُلُّ سِجِلٍّ مِثْلُ مَدِّ الْبَصَرِ ثُمَّ يَقُولُ أَتُنْكِرُ مِنْ هَذَا شَيْئًا أَظَلَمَكَ كَتَبَتِي الْحَافِظُونَ فَيَقُولُ لَا يَا رَبِّ فَيَقُولُ: ألك عذر أو حسنة؟ فيبهت الرجل فَيَقُولُ لَا يَا رَبِّ فَيَقُولُ بَلَى إِنَّ لَكَ عِنْدَنَا حَسَنَةً واحدة لَا ظُلْم عَلَيْكَ الْيَوْمَ فَتَخْرُجُ له بِطَاقَةٌ فِيهَا أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول الله فيقول:فَتُوضَعُ السِّجِلَّاتُ فِي كَفَّةٍ وَالْبِطَاقَةُ فِي كَفَّةٍ قال:فَطَاشَتْ السِّجِلَّاتُ وَثَقُلَتْ الْبِطَاقَةُ فَلَا يَثْقُلُ شيء بسم الله الرحمن الرحيم» [234]«در روز قیامت خداوند در برابر دیدگان همه مردم فردی از امتم را برمی گزیند و نودو نه نامه از نامه‌هایش را می‌گشاید که بزرگی هرکی از آن‌ها به اندازه فاصله دید چشم انسان است سپس خداوند به او می‌گوید: آیا چیزی از این را انکار می‌کنی؟ آیا مأموران من در نوشتن آن ظلمی به تو کرده‌اند؟ می‌گوید: نه ای پروردگار. خداوند می‌گوید: آیا عذری یا حسنه و نیکی ای داری؟ مرد بهت زده می‌گوید: خیر ای پروردگار. خداوند می‌گوید: بله برای تو حسنه و نیکی ای است و امروز بر تو کوچکترین ظلمی نمی‌شود پس برگه ای بیرون آورده می‌شود که در آن آمده: شهادت می‌دهم که هیچ معبود برحقی جز الله نیست و محمد بنده و فرستاده الله است. پس می‌گوید: تمامی نامه‌ها در یک کفه و آن برگه در کفه دیگر گذاشته می‌شود. فرمود: نامه‌ها از سبکی بالا می‌رود و برگه سنگین تر است و چیزی سنگین تر از بسم الله الرحمن الرحیم وجود ندارد».

3- خود عمل کننده آن: دلیل بر وزن آن این سخن الله تعالی است: ﴿فَلَا نُقِيمُ لَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَزۡنٗا ١٠٥[الکهف: 105]. «و روز قيامت براي آن‌ها ارزشي نخواهيم نهاد». و همچنین حدیث سابق عبدالله بن مسعود است که پیامبر فرمود دو ساقه آن در میزان از یکی سنگین تر است.

[232] صحیح البخاری برقم (7563)، وصحیح مسلم برقم (2694). [233] مسند الإمام أحمد 1 / 420- 421، والمستدرک 3 / 317 و صححه الحاکم ووافقه الذهبی [234] أخرجه أحمد فی المسند 2 / 213 وقوله (بسم الله) أی مع اسم الله، والترمذی فی السنن 5 / 24-25، برقم (2639) والحاکم فی المستدرک 1 / 6، 529 وصححه ووافقه الذهبی.

مطلب ششم: تعريف شفاعت و انواع آن و دليل بر وجود آن

شفاعت در لغت به معنی وسیله و طلب است و در عرف درخواست خوبی برای دیگری است.

و شفاعت نزد خداوند: درخواست از خداوند برای گذشت از گناهان و لغزشها برای دیگری است.

و حقیقت آن این است که خداوند به لطف و کرم خود روز قیامت به بعضی از صالحین از ملائکه، پیامبران و مؤمنان اجازه می‌دهد که نزد او در حق بعضی از گنهکاران اهل توحید شفاعت کنند تا کرامت و بزرگی شفاعت کنندگان نزد او و رحمت و بخشش او در حق شفاعت شدگان آشکار شود.

و شفاعت کردن نزد خداوند جز با دو شرط صحیح نمی‌باشد:

یکی اینکه: باید الله تعالی به شفاعت کننده اجازه شفاعت بدهد. دلیل بر این شرط این سخن الله تعالی است: ﴿مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ[البقرة: 255]. «كسيت كه نزد او جز به اجازه او شفاعت كند؟» و می‌فرماید: ﴿وَلَا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ عِندَهُۥٓ إِلَّا لِمَنۡ أَذِنَ لَهُۥۚ[سبأ: 23]. «و شفاعت نزد او جز براي كسي كه به او اجازه دهد سودمند نيست».

دوم اینکه: خداوند از کسی که برای او شفاعت می‌شود راضی باشد. دلیل بر این شرط این سخن الله تعالی می‌باشد: ﴿وَلَا يَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ[الأنبیاء: 28]. «و جز براي كسي كه خداوند از او راضي باشد شفاعت نمي‌كنند». و نصوص بر این امر دلالت دارند که خداوند جز برای اهل توحید راضی به شفاعت نیست. در صحیح مسلم از ابوهریرهسروایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: «لِكُلِّ نَبِيٍّ دَعْوَةٌ مُسْتَجَابَةٌ فَتَعَجَّلَ كُلُّ نَبِيٍّ دَعْوَتَهُ وَإِنِّي اخْتَبَأْتُ دَعْوَتِي شَفَاعَةً لِأُمَّتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَهِيَ نَائِلَةٌ إِنْ شَاءَ اللَّهُ مَنْ مَاتَ مِنْ أُمَّتِي لَا يُشْرِكُ بِاللَّهِ شَيْئًا» [235]«براي هر پيامبري دعاي مستجابي وجود دارد كه همه پيامبران درخواست خود را كرده‌اند و من آن را براي درخواست شفاعت امتم در روز قيامت نگه داشته ام آن ان شاء الله به هركس از امت من كه چيزي با خداوند شريك قرار نداده باشد عطا مي‌شود». و الله تعالی در حق کافران می‌فرماید: ﴿فَمَا تَنفَعُهُمۡ شَفَٰعَةُ ٱلشَّٰفِعِينَ ٤٨[المدثر:48] «شفاعت شفاعت كنندگان نفعي به حالشان ندارد».

کتاب و سنت بر اثبات شفاعت نزد خداوند در روز قیامت دلالت دارند. تعدادی از آن‌ها که در کتاب بود را ذکر کردیم اما در سنت احادیثی که در اثبات شفاعت باشد بسیار است از جمله حدیث ابوسعید خدریساست که در آن رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: «فَيَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ شَفَعَتْ الْمَلَائِكَةُ وَشَفَعَ النَّبِيُّونَ وَشَفَعَ الْمُؤْمِنُونَ وَلَمْ يَبْقَ إِلَّا أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ فَيَقْبِضُ قَبْضَةً مِنْ النَّارِ فَيُخْرِجُ مِنْهَا قَوْمًا لَمْ يَعْمَلُوا خَيْرًا قَطُّ» [236]«خداوند می‌فرماید ملائکه، پیامبران و مؤمنان شفاعت کنند و جز ارحم الراحمین باقی نمی‌ماند. خداوند با فضل و کرم خود گروهی را از آتش بیرون می‌آورد که هرگز در دنیا کار نیکی انجام نداده‌اند».

احادیث در اثبات شفاعت بسیارند و امامان محقق به تواتر و مشهور بودن آن در کتاب‌های صحاح و مسانید تصریح کرده‌اند. در صحیحین آمده: «يُخرج من النار من كان في قلبه حبة من خردل من إيمان» [237]«هرکس در قلبش به اندازه دانه خردلی ایمان وجود داشته باشد از آتش خارج می‌شود».

[235] صحیح مسلم برقم (199). [236] رواه الإمام أحمد فی المسند 3 / 94، وعبد الرزاق فی المصنف 11 / 410 برقم (20857). [237] صحیح البخاری برقم (7439)، فی حدیث طویل، وصحیح مسلم برقم (184).

انواع شفاعت:

شفاعت از لحاظ قبول شدن و نپذیرفتن به دو نوع تقسیم می‌شود: 1. مردود و آن این است که یکی از شرط‌های شفاعت که قبلاً بحث شد را نداشته باشد. 2. قبول شده و آن این است که در آن شرط‌های شفاعت تحقق یافته باشد. از پیامبر ما صلی الله علیه وسلم هشت نوع شفاعت ثابت است که عبارتند از:

1- شفاعت عظمی است و آن شفاعت او صلی الله علیه وسلم در حق اهل موقف است تا خداوند بین آن‌ها داوری و قضاوت نماید و آن مقام محمود است و این شفاعت از میان پیامبران صلوات الله علیهم اجمعین تنها به پیامبر ما صلی الله علیه وسلم اختصاص دارد.

2- شفاعت رسول الله صلی الله علیه وسلم در حق گروهی که حسنات و بدی‌هایشان با هم برابر است پس برایشان شفات می‌کند که داخل بهشت شوند.

3- شفاعت او صلی الله علیه وسلم در حق کسانی که مستحق آتش هستند و داخل آن نمی‌شوند.

4- شفاعت او صلی الله علیه وسلم برای اهل بهشت تا درجاتشان در بهشت بالاتر رود.

5- شفاعت او صلی الله علیه وسلم در مورد کسانی که بدون حساب و کتاب داخل بهشت شوند.

6- شفاعت او صلی الله علیه وسلم در حق تخفیف عذاب برای کسانی که مستحق آن هستند مانند شفاعت او صلی الله علیه وسلم در حق عمویش ابوطالب.

7- شفاعت او صلی الله علیه وسلم در حق اهل بهشت که به ایشان اجازه داده شود داخل آن شوند.

8- شفاعت او صلی الله علیه وسلم در حق اهل کبائر [238]از امتش از کسانی که داخل جهنم شده‌اند، تا از آن خارج گردند.

نصوص صحیح بر تمام انواع آن دلالت دارد و بسط آن در کتاب‌های سنت و اعتقاد آمده است. از این شفاعت‌ها بعضی خاص پیامبر صلی الله علیه وسلم هستند مانند شفاعت عظمی و شفاعت او در حق عمویش ابوطالب و شفاعت او در حق اهل بهشت که داخل آن شوند. و بعضی از آن‌ها در میان سایر انبیاء و صالحین مشترک است مانند شفاعت برای اهل گناهان کبیره و چیزهای دیگر از انواع دیگر شفاعت که بین اهل علم در اختصاص دادن آن به بعضی و اختصاص ندادن آن به بعضی دیگر اختلاف وجود دارد. والله اعلم.

[238] کسانی که مرتکب گناهان کبیره شده‌اند و توبه ننموده‌اند. (مترجم)

مطلب هفتم: صراط، صفت و دلايل وجود آن

در شریعت صراط به معنی پلی است که بر جهنم نصب شده است که همه از آن می‌گذرند و آن راه اهل محشر برای داخل شدن در بهشت است. کتاب و سنت بر اثبات صراط دلالت دارند.

الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَإِن مِّنكُمۡ إِلَّا وَارِدُهَاۚ كَانَ عَلَىٰ رَبِّكَ حَتۡمٗا مَّقۡضِيّٗا ٧١ ثُمَّ نُنَجِّي ٱلَّذِينَ ٱتَّقَواْ وَّنَذَرُ ٱلظَّٰلِمِينَ فِيهَا جِثِيّٗا ٧٢[مریم: 71-72]. «وكسي از شما نيست مگر آنكه بر آن وارد شود اين (وعده) بر پروردگارت حتمي است. سپس پرهيزگاران را رهايي مي‌بخشيم و ستمگاران را ـ از پاي درآمده ـ در آنجا وا گذاريم». اکثر مفسرین منظور از وارد شدن به آتش را در اینجا به معنی گذر بر صراط دانسته‌اند و آن از ابن عباس، ابن مسعود، کعب الاحبار و دیگران نقل شده است.

در صحیحین از ابوسعید خدریسدر حدیثی طولانی در باره دیدن پروردگار و شفاعت آمده که رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: «ثُمَّ يُؤْتَى بِالْجَسْرِ فَيُجْعَلُ بَيْنَ ظَهْرَيْ جَهَنَّمَ قُلْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَا الْجَسْرُ قَالَ مَدْحَضَةٌ مَزِلَّةٌ عَلَيْهِ خَطَاطِيفُ وَكَلَالِيبُ وَحَسَكَةٌ مُفَلْطَحَةٌ لَهَا شَوْكَةٌ عُقَيْفَاءُ تَكُونُ بِنَجْدٍ يُقَالُ لَهَا السَّعْدَانُ الْمُؤْمِنُ عَلَيْهَا كَالطَّرْفِ وَكَالْبَرْقِ وَكَالرِّيحِ وَكَأَجَاوِيدِ الْخَيْلِ وَالرِّكَابِ فَنَاجٍ مُسَلَّمٌ وَنَاجٍ مَخْدُوشٌ وَمَكْدُوسٌ فِي نَارِ جَهَنَّمَ حَتَّى يَمُرَّ آخِرُهُمْ يُسْحَبُ سَحْبًا» [239]«سپس پلی را می‌آورند و وسط جهنم قرار می‌دهند. گفتیم ای رسول خدا این پل چیست؟ فرمود: جایی است خطرناک و لغزنده که بر آن قلابهای تیز و خارهایی وجود دارد که دارای نوک تیز و تنه ضخیم می‌باشد و این خارها قلابهایی دارند که مانند خارهایی است که در نجد وجود دارند و به آن‌ها السعدان می‌گویند و ایماندار بر آن مانند یک چشم برهم زدن و مانند برق، مانند باد، مانند اسب‌های تیزرو و یا شتر (بر حسب ایمانشان) از روی پل می‌گذرند بعضی از آن‌ها به سلامت عبور می‌کنند و بعضی دیگر با بدن زخمی به آخر پل می‌رسند و عده ای به دوزخ می‌افتند تا اینکه آخرین نفر را به روی این خارها می‌کشانند».

وصف صراط در نصوص بسیار است و خلاصه‌ای از آنچه در باره آن آمده این است که از مو باریکتر و از شمشیر برنده‌تر است، جایی بسیار لغزنده و خطرناک می‌باشد جز کسی که خدا او را ثابت قدم بدارد کسی نمی‌تواند خودش را حفظ کند. و صراط بر تاریکی نصب می‌شود (جای تاریکی است)؛ به مردم به قدر ایمانشان نورهایی عطا می‌شود و بر اساس آنچه در حدیث سابق گذشت بر بالای آن هرکس به اندازه ایمانش از آن میگذرد.

[239] صحیح البخاری برقم (7439)، وصحیح مسلم برقم (183)، واللفظ للبخاری.

مطلب هشتم: بهشت و جهنم، صفت آن‌ها و كيفيت ايمان و دليل بر وجود آن دو

از جمله چیزهایی که واجب است به آن معتقد بود و ایمان داشت، بهشت و جهنم است.

بهشت محل پاداش گرفتن است برای کسی که خداوند را فرمانبری کرده است و جایگاه آن در آسمان هفتم کنار سدرة المنتهی است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ رَءَاهُ نَزۡلَةً أُخۡرَىٰ ١٣ عِندَ سِدۡرَةِ ٱلۡمُنتَهَىٰ ١٤ عِندَهَا جَنَّةُ ٱلۡمَأۡوَىٰٓ ١٥[النجم: 13-15]. «قطعاً بار ديگر او را نزد سدرة المنتهي ديده است همانجا كه جنة المأوي است». بهشت صد درجه دارد و فاصله بین هر درجه با دیگری به اندازه فاصله بین زمین و آسمان است همانگونه که در صحیح بخاری از ابوهریرهسروایت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: «إِنَّ فِي الْجَنَّةِ مِائَةَ دَرَجَةٍ أَعَدَّهَا اللَّهُ لِلْمُجَاهِدِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ مَا بَيْنَ الدَّرَجَتَيْنِ كَمَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ» [240]«بهشت صد درجه دارد که خداوند آن را برای مجاهدین در راهش آماده کرده است. بین هر دو درجه از آن به اندازه فاصله بین آسمان و زمین است». بالاترین قسمت بهشت، فردوس است که بر بالای آن عرش قرار دارد و از آن رودهای بهشت جاری می‌شوند کما اینکه در حدیث سابق از ابوهریره اینگونه آمده که پیامبر فرمود: «فَإِذَا سَأَلْتُمُ اللَّهَ فَاسْأَلُوهُ الْفِرْدَوْسَ فَإِنَّهُ أَوْسَطُ الْجَنَّةِ وَأَعْلَى الْجَنَّةِ فَوْقَهُ عَرْشُ الرَّحْمَنِ وَمِنْهُ تَفَجَّرُ أَنْهَارُ الْجَنَّةِ»«هرگاه شما چیزی از خداوند خواستید فردوس را از او بخواهید که آن بهترین جای بهشت و بالاترین آن است و بالای آن عرش رحمان قرار دارد که از آن رودهایی جاری می‌شوند». بهشت همانگونه که در حدیث سهل بن سعد سکه در صحیح بخاری آمده، هشت دروازه دارد. در آن رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: «فِي الْجَنَّةِ ثَمَانِيَةُ أَبْوَابٍ فِيهَا بَابٌ يُسَمَّى الرَّيَّانَ لَا يَدْخُلُهُ إِلَّا الصَّائِمُونَ» [241]«بهشت هشت دروازه دارد. در آن دری وجود دارد که الریان نامیده می‌شود و جز روزه داران از آن داخل نمی‌گردند» و خداوند برای اهل بهشت در آن نعمت‌هایی آماده کرده که نه چشمی دیده، نه گوشی شنیده و نه به قلب کسی خطور کرده است.

اما جهنم محل مجازات ابدی برای کافران و مشرکان و منافقانی که دارای نفاق اعتقادی هستند، می‌باشد و محل کسانی از گنهکاران موحد که خداوند بخواهد به اندازه گناهانشان آن‌ها را مجازات کند سپس سرانجام به سوی بهشت بفرستد، می‌باشد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ[النساء: 48]. «خداوند از اينكه براي او شريك قرار داده مي‌شود را نمي‌بخشد و جز آن براي هركس كه بخواهد مي‌بخشد» و جایگاه آن در زمین می‌باشد که هفت دروازه است همانگونه که از ابن عباسمنقل شده است. جهنم منازلی دارد که بعضی از بعضی دیگر پست تر و پایین تر هستند. عبدالرحمن بن اسلم می‌گوید: (درجات الجنة تذهب علوا ودرجات النار تذهب سفولا، وأسفل الدركات هي دار المنافقين كما قال تعالى: ﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ فِي ٱلدَّرۡكِ ٱلۡأَسۡفَلِ مِنَ ٱلنَّارِ[النساء: 145]، وللنار سبعة أبواب، قال تعالى: ﴿لَهَا سَبۡعَةُ أَبۡوَٰبٖ لِّكُلِّ بَابٖ مِّنۡهُمۡ جُزۡءٞ مَّقۡسُومٌ ٤٤[الحجر: 44]، ونار الدنيا جزء من سبعين جزءا من نار جهنم على ما جاء في حديث أبي هريرة الذيَ أخرجه الشيخان عن النبي صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلِّم قال: «نَارُكُمْ جُزْءٌ مِنْ سَبْعِينَ جُزْءًا مِنْ نَارِ جَهَنَّمَ» [242]«درجات بهشت رو به بالا و درجات جهنم رو به پایین هستند. پایین‌ترین درجه محل منافقین است. همانگونه که الله تعالی می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ فِي ٱلدَّرۡكِ ٱلۡأَسۡفَلِ مِنَ ٱلنَّارِ«منافقین در پایین‌ترین درجه جهنم قرار دارند» برای جهنم هفت دروازه است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿لَهَا سَبۡعَةُ أَبۡوَٰبٖ لِّكُلِّ بَابٖ مِّنۡهُمۡ جُزۡءٞ مَّقۡسُومٌ ٤٤«براي آن هفت دروازه است كه براي هر در آن قسمت مشخص شده اي وارد مي‌شوند» وآتش دنیا یک‌هفتادم آتش جهنم است بر اساس آنچه ابوهریرهس از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت می‌کند: «نَارُكُمْ جُزْءٌ مِنْ سَبْعِينَ جُزْءًا مِنْ نَارِ جَهَنَّمَ»«آتش شما یک هفتادم آتش جهنم است».

[240] صحیح البخاری برقم (2790). [241] صحیح البخاری برقم (3257). [242] صحیح البخاری برقم (3265)، وصحیح مسلم برقم (871).

ايمان به بهشت و جهنم به وسيله سه چيز تحقق مي‌يابد:

اول اینکه: اعتقاد قطعی داشته باشیم که آن دو حق هستند و بهشت منزلگاه اهل تقوا و جهنم جایگاه کافران و منافقین است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا سَوۡفَ نُصۡلِيهِمۡ نَارٗا كُلَّمَا نَضِجَتۡ جُلُودُهُم بَدَّلۡنَٰهُمۡ جُلُودًا غَيۡرَهَا لِيَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمٗا ٥٦ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ سَنُدۡخِلُهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۖ[النساء: 56-57]. «بزودي كساني كه به آيات ما كفر ورزيده‌اند در آتش جهنم در آوريم كه هرچه پوستشان سوخته شود پوست‌هاي ديگري بر جايش قرار دهيم تا عذاب را بچشند. همانا خداوند شكست ناپذير حكيم است. و كساني كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده‌اند به زودي در بهشت‌هايي كه از زير آن نهرها جاري است براي هميشه داخل گردانيم».

دوم اینکه: اعتقاد داشته باشیم که در حال حاضر وجود دارند. الله تعالی در مورد بهشت می‌فرماید: ﴿أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ ١٣٣[آل عمران: 133]. «براي اهل تقوا آماده كرده‌ايم» و در باره جهنم می‌فرماید: ﴿أُعِدَّتۡ لِلۡكَٰفِرِينَ ٢٤[البقرة: 24]. «براي كافران آماده كرده‌ايم». در صحیحین از عمران بن حصینسروایت است که پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: «اطَّلَعْتُ فِي الْجَنَّةِ فَرَأَيْتُ أَكْثَرَ أَهْلِهَا الْفُقَرَاءَ وَاطَّلَعْتُ فِي النَّارِ فَرَأَيْتُ أَكْثَرَ أَهْلِهَا النِّسَاءَ» [243]«به بهشت، سر زدم و دیدم که اکثر بهشتیان از فقرا هستند. و به دوزخ، نظر انداختم و دیدم که اکثریت دوزخیان را زنان تشکیل می‌دهند».

سوم اینکه: اعتقاد داشته باشیم که آن‌ها دوام و بقا می‌یابند و فنا و نابودی بر سر آن‌ها نمی‌آید. الله تعالی در مورد بهشت می‌فرماید: ﴿خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ وَذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٣[النساء: 13]. «در آن جاودانند و اين رستگاري بزرگ است» و در مورد جهنم می‌فرماید: ﴿وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَإِنَّ لَهُۥ نَارَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًا ٢٣[الجن: 23]. «و هركس خداوند و فرستاده‌اش را نافرماني كند جزاي او آتش جهنم است و در آن براي هميشه جاودان مي‌ماند». منظور از معصیت و نافرمانی در این آیه، کفر است بخاطر تأکید بر جاودانه ماندن برای همیشه در آتش است. قرطبی می‌گوید لفظ (أبدا) دلیل بر این است که منظور آیه شرک است [244]. و شیخین از عبدالله بن عمر مروایت می‌کنند که رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: «يُدْخِلُ اللَّهُ أَهْلَ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ وَيُدْخِلُ أَهْلَ النَّارِ النَّارَ ثُمَّ يَقُومُ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ فَيَقُولُ يَا أَهْلَ الْجَنَّةِ لَا مَوْتَ وَيَا أَهْلَ النَّارِ لَا مَوْتَ كُلٌّ خَالِدٌ فِيمَا هُوَ فِيهِ» [245]«خداوند اهل بهشت را داخل بهشت و اهل جهنم را داخل جهنم می‌گرداند سپس منادی ای در فاصله بهشت و جهنم می‌ایستد و می‌گوید: ای اهل بهشت دیگر مرگی در کار نیست و ای اهل جهنم دیگر هرگز نمی‌میرید همه در آنچه در آن هستند برای همیشه می‌مانند».

[243] صحیح البخاری برقم (3241)، وصحیح مسلم برقم (2738) مختصرا بمعناه، واللفظ للبخاری. [244] القرطبی 19 / 27، وفتح القدیر 5 / 307. [245] صحیح البخاری برقم (6544)، وصحیح مسلم برقم (2850)، واللفظ لمسلم.

ثمرات ايمان به روز آخرت

ایمان به روز آخرت ثمرات و نتایج بزرگی بر زندگی ایماندار دارد که از مهمترین آن‌ها:

1- حریص بودن و شوق داشتن به اطاعت و فرمانبری خداوند به امید رسیدن به ثواب و دوری از معصیت او به خاطر ترس از مجازات آن روز.

2- تسلی یافتن مؤمن به خاطر آنچه از نعمت‌ها و کالای دنیا از دست داده است با امید به رسیدن نعمت‌ها و پاداش آخرت.

3- پی بردن به کمال عدل الله تعالی از آنجا که هرکس به عمل خود همراه با رحمت او در حق بندگانش جزا داده می‌شود.

ايمان به قضا و قدر

مبحث اول: تعریف قضا و قدر و دلایل ثابت بودن آن و تفاوت بین این دو

قضا در لغت به معنی حکم کردن و جدایی انداختن است.

و در شریعت اسلام به آنچه الله سبحانه و تعالی در خلقش از به وجود آوردن، نابود کردن یا تغییر دادن حکم می‌کند، قضا گفته می‌شود.

قدر در شریعت یعنی آنچه الله تعالی در ازل آن را اندازه کرده و خلقش را بر علمی که در ازل به آن داشته، بنا کرده است.

تفاوت بين قضا و قدر

علما در تفاوت بین قضا و قدر بیان داشته‌اند که قدر یعنی اندازه کردن برای چیزی قبل از واقع شدن آن و قضا یعنی دست کشیدن از چیزی است. و از دلایلی که ابوحاتم برای تفاوت بین قضا و قدر ذکر کرده این است که قدر به منزله مشخص کردن اندازه لباس توسط خیاط است و او قبل از بریدن اندازه آن مشخص می‌کند از آن کم و یا زیاد می‌کند. هنگامی که آن را برید آن را پایان داده و از آن فارغ شده و اندازه آن را تمام کرده است. بر این اساس قدر قبل از قضا است. ابن کثیر می‌گوید: (فالقضاء والقدر أمران متلازمان لا ينفك أحدهما عن الآخر لأن أحدهما بمنزلة الأساس وهو القدر، والآخر بمنزلة البناء وهو القضاء فمن رام الفصل بينهما فقد رام هدم البناء ونقضه)«قضا و قدر دو امر هستند که ملازم هم می‌باشند هیچکدام از دیگری جدا نمی‌شود یکی از آن‌ها که قدر باشد به منزله پایه و اساس و دیگری که قضا باشد به منزله بنای آن است کسی که بخواهد بین این دو جدایی اندازد بنا را نابود کرده و آن را از بین برده است».

قضا و قدر هنگامی که در بیان جمع شوند در معنی با هم تفاوت پیدا می‌کنند و برای هر کدام از آن‌ها معنی مخصوص به خود آشکار می‌شود و هنگامی که در بیان آن‌ها را از هم جدا کنیم یکی از آن‌ها در معنی دیگری داخل می‌شود. این را بعضی از اهل علم ذکر کرده‌اند.

دليل بر اثبات قدر:

ایمان به قدر رکنی از ارکان ایمان است و کتاب و سنت بر اثبات و بیان آن دلالت دارند. الله تعالی در کتابش می‌فرماید: ﴿إِنَّا كُلَّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ ٤٩[القمر: 49]. «بي‌گمان ما هر چيزي را به اندازه مقرر آفريده‌ايم» و می‌فرماید: ﴿وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قَدَرٗا مَّقۡدُورًا ٣٨[الأحزاب: 38]. «و امر و فرمان خدا همواره به اندازه مقرر است» و می‌فرماید: ﴿وَخَلَقَ كُلَّ شَيۡءٖ فَقَدَّرَهُۥ تَقۡدِيرٗا ٢[الفرقان: 2]. «و هرچيزي را آفريده و اندازه‌اي كه در خور آن بوده مقرر كرده است».

و اما سنت نیز همچنین بر اثبات قدر دلالت دارد در احادیث بسیاری از جمله حدیث جبریل و سؤال او از پیامبرصدر باره ارکان ایمان آمده که از جمله ارکان ایمان، ایمان به قدر چه خیر باشد یا شر ذکر شده است که حدیث همراه با نص آن در مبحث ملائکه تقدیم شده است.

مسلم در صحیحش از عبدالله بن عمرو بن عاصمروایت کرده که از رسول اللهصشنیده که فرمود: «كَتَبَ اللَّهُ مَقَادِيرَ الْخَلَائِقِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِخَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ قَالَ وَعَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ» [246]«خداوند اندازه مخلوقات را پنجاه هزار سال قبل از اینکه آسمان‌ها و زمین را خلق کند، نوشته است و فرمود: و عرش او بر آب قرار دارد».

ایمان به قدر محل اجماع امت از صحابه و کسانی که بعد از ایشان آمده‌اند، می‌باشد. مسلم در صحیحش از طاوس روایت می‌کند که او گفت: (أدركت ناسا من أصحاب رسول الله صلی الله عليه وسلم يقولون كل شيء بقدر)«جمعی از اصحاب رسول اللهصرا دریافتم که می‌گفتند همه چیز به قدر است». و گفت از عبدالله بن عمر شنیدم که گفت: رسول اللهصمی‌فرماید: «كُلُّ شَيْءٍ بِقَدَرٍ حَتَّى الْعَجْزِ وَالْكَيْسِ أَوْ الْكَيْسِ وَالْعَجْزِ» [247]«همه چیز حتی زیرکی و ناتوانی در تقدیر نوشته شده است». امام نووی می‌گوید: (تظاهرت الأدلة القطعية من الكتاب والسنة وإجماع الصحابة وأهل الحل والعقد من السلف والخلف على إثبات قدر الله سبحانه وتعالى)«دلایل قطعی از کتاب و سنت، اجماع صحابه و اهل رأی از سلف و خلف بر اثبات قدر الله تعالی همدیگر را کمک می‌کنند».

[246] صحیح مسلم برقم (2653). [247] صحیح مسلم برقم (2655).

مبحث دوم: مراتب قدر

قدر چهار مرحله دارد که نصوص بر آن دلالت دارند و اهل علم به آن تصریح کرده‌اند و آن عبارت است از:

مرتبه اول: خداوند به همه چیز از هستی‌ها، نیستی‌ها، چیزهای احتمالی، از چیزهای محال علم دارد و علم او همه چیز را در برگرفته است. آنچه هست، آنچه خواهد شد و آنچه نمی‌شود و آنچه می‌شود و چطور خواهد شد همه را با علم همیشگی و ابدی خود می‌داند. و دلیل بر آن این فرموده الله تعالی است: ﴿لِتَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ وَأَنَّ ٱللَّهَ قَدۡ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عِلۡمَۢا ١٢[الطلاق: 12] «تا بدانيد خداوند بر همه چيز تواناست و علم او همه چيز را در برگرفته است».

در صحیحین از ابن عباس مروایت است که گفت: «سُئِلَ عَنْ أَوْلَادِ الْمُشْرِكِينَ فَقَالَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا كَانُوا عَامِلِينَ» [248]«از رسول اللهصدربارۀ اولاد مشرکین (که مرده‌اند) سوال شد. فرمود: «خداوند بهتر می‌داند که (اگر زنده می‌ماندند) چه عملی انجام می‌دادند».

مرتبه دوم: الله تعالی آنچه را که تا روز قیامت خلق شدنی است نوشته است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ مَا فِي ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّ ذَٰلِكَ فِي كِتَٰبٍۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ ٧٠[الحج: 70]. «آيا نمي‌داني كه خداوند آنچه را كه در آسمان و زمين است ميداند؟ بي‌گمان (همة) اين در كتابي (نوشته) است. (بدانيد) كه اين بر خداوند آسان است». و می‌فرماید: ﴿وَكُلَّ شَيۡءٍ أَحۡصَيۡنَٰهُ فِيٓ إِمَامٖ مُّبِينٖ ١٢[یس: 12]. «و همه چیز را در کارنامه ای روشن حساب کرده‌ایم» و از سنت حدیث عبدالله بن عمرو بن عاص که پیشتر گذشت آمده بود که خداوند اندازه مخلوقات را پنجاه هزار سال قبل از اینکه آسمان‌ها و زمین را خلق کند، نوشته است.

مرتبه سوم: اراده و خواست خداوند است هرچه که بخواهد می‌شود و آنچه را که نخواهد نمی‌شود. الله تعالی می‌فرماید: ﴿إِنَّمَآ أَمۡرُهُۥٓ إِذَآ أَرَادَ شَيۡ‍ًٔا أَن يَقُولَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ ٨٢[یس: 82]. «چون امر او به چيزي اراده كند همين كه به او بگويد باش، به وجود مي‌آيد» و می‌فرماید: ﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢٩[التکویر: 29]. «و نمي‌توانيد چيزي بخواهيد مگر آنچه پروردگار جهانيان بخواهد». شیخین از ابوهریرهسروایت می‌کند که رسول اللهصمی‌فرماید: «لَا يَقُولَنَّ أَحَدُكُمْ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي إِنْ شِئْتَ اللَّهُمَّ ارْحَمْنِي إِنْ شِئْتَ لِيَعْزِمْ في الدعاء فإن الله صانع ما شاء لا مكره له» [249]«هیچ یک از شما نگوید: خدایا! اگر خواستی، مرا مغفرت کن. خدایا! اگر خواستی، برمن رحم فرما. بلکه بطور قطع و یقین، بخواهد. زیرا هیچ کس نمی‌تواند خدا را به کاری مجبور کند».

مرتبه چهارم: خداوند خالق و پدید آوردنده همه اشیاء و قدرت او بر آن تمام و کامل است. خداوند خالق هر عمل کننده و عملش، محرک و حرکتش، ساکن و سکونش می‌باشد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿ٱللَّهُ خَٰلِقُ كُلِّ شَيۡءٖۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ وَكِيلٞ ٦٢[الزمر:62]. «خداوند خالق همه چيز است و او بر همه چيز نگهبان مي‌باشد» و می‌فرماید: ﴿وَٱللَّهُ خَلَقَكُمۡ وَمَا تَعۡمَلُونَ ٩٦[الصافات: 96]. «حال آنكه شما و آنچه را كه انجام مي‌دهيد خداوند آفريده است». بخاری در صحیحش از عمران بن حصین روایت می‌کند که پیامبرصمی‌فرماید: «كَانَ اللَّهُ وَلَمْ يَكُنْ شَيْءٌ غَيْرُهُ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ وَكَتَبَ فِي الذِّكْرِ كُلَّ شَيْءٍ وَخَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضَ» [250]«خداوند، وجود داشت و چیزی غیر از او، وجود نداشت و عرش خدا روی آب، قرار داشت. او تقدیر همه کائنات را در لوح محفوظ نوشت. و آسمان‌ها و زمین را آفرید».

ایمان به این چهار مرحله برای درست شدن ایمان به قدر واجب است و هرکس چیزی از آن را انکار کند ایمان به قدر تحقق پیدا نمی‌کند. و الله تعالی اعلم.

[248] صحیح البخاری برقم (1384)، وصحیح مسلم برقم (2659) [249] صحیح البخاری برقم (6339)، وصحیح مسلم برقم (2679)، واللفظ لمسلم. [250] صحیح البخاری برقم (3191).

ثمرات ايمان به قدر:

تحقق پیدا کردن ایمان به قدر، نتایج و آثار سودمندی در زندگی انسان مؤمن دارد که از آن جمله:

1- بر خداوند اعتماد کردن هنگام انجام کاری. زیرا او اسباب و مسببات را مقدر کرده است.

2- بنده به آرامش و راحتی قلب می‌رسد هنگامی که بفهمد که هرچیزی در قضا و قدر الهی قرار دارد.

3- از بین رفتن خود پسندی و غرور هنگام رسیدن به خواسته و آرزو. زیرا رسیدن به آن را نعمتی از طرف خداوند به آنچه از اسباب خیر و رستگاری برای او مقدر کرده است می‌داند پس خداوند را شکر می‌کند و از غرور و خود پسندی دور می‌شود.

4- دوری از آشفتگی و ملالی هنگام از بین رفتن خواسته و آرزو یا به وجود آمدن نارحتی زیرا آن را از قضا و قدر الله تعالی می‌داند پس بر آن صبر می‌کند و مأجور گردد.

فصل سوم: مسائل متفرقه در عقیده

اسلام، ايمان و احسان

مبحث اول: اسلام

تعريف اسلام:

اسلام در لغت به معنی تسلیم، اطاعت و فرمانبری است.

و در شرع به معنی تسلیم الله شدن به تنهایی و اطاعت و فرمابرداری از او و خالی شدن از شرک و عدم دشمنی با اهل آن می‌باشد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ ١٦٣[الأنعام: 162-163]. «بگو نماز، قرباني، زندگي و مرگم براي الله پرورگار عالميان است براي او شريكي نيست و به آن امر شده ام و من نخستين مسلمانم» و می‌فرماید: ﴿وَزَكَرِيَّا وَيَحۡيَىٰ وَعِيسَىٰ وَإِلۡيَاسَۖ كُلّٞ مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ ٨٥[الأنعام: 85]. «هركس غير از اسلام ديني قبول كند از او هرگز پذيرفته نمي‌شود و در آخرت از زيانمندان است».

اركان اسلام

ارکان اسلام آنگونه که رسول اللهصبیان می‌کند پنج تا هستند. در حدیث عبدالله بن عمر مآمده که رسول اللهصمی‌فرماید: «بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ وَصَوْمِ رَمَضَانَ وَحَجِّ الْبَيْتِ» [251]«سلام بر پنج چیز بنا شده است: نخست، گواهی دادن براینکه خداوند، یکی است و جز او، معبود برحقی وجود ندارد و محمدصرسول خداست. دوم: اقامۀ نماز، سوم: دادن زکات، چهارم: روزه گرفتن ماه مبارک رمضان، پنجم: ادای حج». حدیث جبریل نیز که پیشتر گذشت بر آن دلالت دارد که در آن آمده: «يا محمد! أَخْبِرْنِي عَنْ الْإِسْلَامِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْإِسْلَامُ أَنْ تَشْهَدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَتُقِيمَ الصَّلَاةَ وَتُؤْتِيَ الزَّكَاةَ وَتَصُومَ رَمَضَانَ وَتَحُجَّ الْبَيْتَ إِنْ اسْتَطَعْتَ إِلَيْهِ سَبِيلًا.قال: صَدَقْتَ» [252]«ای محمد! مرا از اسلام خبر ده. پیامبر جدر پاسخ فرمود: اسلام عبارت است از این که گواهی دهی و یقین داشته باشی، معبودی به حق جز خدای یکتا نیست، و آن که محمد فرستاده خداست، و نماز برپا داری، و زکات بدهی، و روزه رمضان بگیری، و اگر توانایی بدنی و مالی و توشه راه و وسیله‌ای برای سفر داشته باشی حج خانه خـدا را انجام دهی. گفت: راست گفتی».

[251] صحیح البخاری، حدیث برقم (8)، وصحیح مسلم حدیث برقم (16). [252] تقدم متفق علیه : صحیح البخاری حدیث برقم (8)، وصحیح مسلم حدیث برقم (8).

معني شهادتين (أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أن محمدا رسول الله)

معنی شهادت ان لا اله الا الله یعنی هیچ معبود به حقی جز الله نیست و معنی شهادت ان محمدا رسول الله یعنی در آنچه امر کند، اطاعتش کنیم و در آنچه خبر می‌دهد، تصدیق نماییم و از آنچه نهی می‌کند، دوری گزینیم و خداوند را جز به آنچه شریعت امر کرده، عبادت نکنیم.

مبحث دوم: ایمان و ارکان آن و بیان حکم کسی که مرتکب گناهان کبیره می‌شود

تعريف ایمان:

ایمان در لغت به معنی تصدیق کردن و اقرار کردن است و در شرع به معنی اعتقاد داشتن با قلب و اقرار کردن با زبان و عمل نمودن با اعضا و جوارح می‌باشد.

اركان ايمان و دليل بر آن

ارکان ایمان شش تا هستند و دلیل بر آن این فرموده الله تعالی می‌باشد: ﴿۞لَّيۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلۡكِتَٰبِ وَٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ[البقرة: 177]. «نيكي اين نيست كه روي خود را به سوي مشرق و مغرب كنيد بلكه نيكي اين است كه به الله، روز آخرت، ملائكه، كتاب‌ها و پيامبران ايمان داشته باشيد». و از سنت حدیث جبریل است که از پیامبر جسؤال می‌کند و می‌گوید: «أخبرني عَنْ الْإِيمَانِ قَالَ أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَتُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ خَيْرِهِ وَشَرِّهِ قَالَ صَدَقْتَ.» [253]«مرا از ایمان خبر ده، ایشان فرمودند: ایمان عبارت است از این که ایمان بیاوری به یگانگی خدا، به ملائکه، به پیامـبران، به روز قیامت، به سرنوشت؛ (یعنی تقدیر)، و ایمان بیاوری به خیر و شر آن. گفت: راست گفتی».

[253] متفق علیه : صحیح البخاری حدیث برقم (50)، وصحیح مسلم حدیث برقم (8).

زياد شدن ايمان و كم شدن آن

کتاب و سنت بر اینکه ایمان با انجام طاعت و عبادت زیاد و با انجام معصیت و گناه کم می‌شود، دلالت دارند.

خداوند در کتابش می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ ٱهۡتَدَوۡاْ زَادَهُمۡ هُدٗى وَءَاتَىٰهُمۡ تَقۡوَىٰهُمۡ ١٧[محمد:17] «و كساني كه هدايت يافتند بر هدايتشان افزود و به آن‌ها تقوا و پرهيزگاري عطا نمود» و می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ ٢[الأنفال: 2]. «ايمانداران كساني هستند كه هنگامي ياد الله مي‌شود دلهايشان بترسد و هنگامي كه آيات خداوند بر آن‌ها تلاوت مي‌شود ايمانشان زياد مي‌گردد و بر پرورگارشات توكل مي‌نمايند» و از سنت این فرموده رسول الله صلی الله علیه وسلم است که می‌فرماید: «يخرج من النار من كان في قلبه مثقال ذرة من إيمان» [254]«هرکس در قلبش به اندازه سرسوزنی ایمان باشد از آتش خارج می‌شود» و همچنین می‌فرماید: «الْإِيمَانُ بِضْعٌ وَسَبْعُونَ شُعْبَةً أعلاها لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَدْنَاهَا إِمَاطَةُ الْأَذَى عَنْ الطَّرِيقِ وَالْحَيَاءُ شُعْبَةٌ مِنْ الْإِيمَانِ» [255]«ایمان هفتاد و چند شعبه دارد که بالاترین آن لا اله الا الله و کمترین آن از بین بردن اذیت از سر راه مردم است و حیا شعبه‌ای از ایمان است».

[254] صحیح البخاری حدیث برقم (7510)، صحیح مسلم حدیث برقم (193). [255] صحیح مسلم کتاب الإیمان حدیث رقم (57).

حكم كسي كه مرتكب گناه كبيره مي‌شود

گناهان کبیره دو نوع هستند: نوعی از آن باعث کافر شدن و نوعی دیگر شخص را از اسلام خارج نمی‌کند. اما آنکه باعث کافر شدن می‌شود، شریک قرار دادن با الله تعالی، زیرا آن از بزرگترین گناهان است که به وسیله آن خداوند نافرمانی می‌شود، نفاق اعتقادی، دشنام دادن به خداوند و رسولش و مانند این‌ها.

و نوع دوم گناهان کبیره ای که شخص مادامی که آن را حلال نداند از اسلام خارج نمی‌شود و فاسق و عاصی نامیده می‌شود. و حکم آن در آخرت تحت مشیت و اراده پروردگار است اگر خواست او را با رحمت خود می‌بخشد و اگر خواست او را با عدل خود عذاب می‌دهد همراه با این توضیح که برای همیشه در آتش نمی‌ماند بلکه عاقبت و سرانجام او بخاطر توحید و ایمانش بهشت است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا ١١٦[النساء: 116]. «خداوند از اينكه براي او شريك قرار داده مي‌شود را نمي‌بخشد و جز آن براي هركس كه بخواهد مي‌بخشد و هركس به خداوند مشرك شود در گمراهي بسيار دوري افتاده است». در صحیحین از انسسروایت است که پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: «يَخْرُجُ مِنْ النَّارِ مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَفِي قَلْبِهِ وَزْنُ شَعِيرَةٍ مِنْ خَيْرٍ وَيَخْرُجُ مِنْ النَّارِ مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَفِي قَلْبِهِ وَزْنُ بُرَّةٍ مِنْ خَيْرٍ وَيَخْرُجُ مِنْ النَّارِ مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَفِي قَلْبِهِ وَزْنُ ذَرَّةٍ مِنْ خَيْرٍ» [256]«هرکس که لا اله الا الله بگوید و به اندازۀ یک دانۀ جو ایمان در دل او باشد، از دوزخ بیرون آورده می‌شود. و هر کس که لا اله الا الله را بر زبان آورد و به اندازۀ یک دانۀ گندم ایمان در دل او باشد، از دوزخ بیرون آورده می‌شود. و هر کس که لا اله الا الله بگوید و به اندازۀ ذره ای ایمان در دل او باشد، از دوزخ بیرون آورده می‌شود».

و این چیزی است که نصوص بر آن دلالت دارد و سلف امت از صحابه، تابعین و تابع تابعین که بر خیر و هدایت بودند در حکم کسی که مرتکب گناه کبیره می‌شود بر آن هستند و این منهج وسط بین افراط و تفریط است. افراط مذهب خوارج در قدیم و جدید است آن‌ها کسانی هستند که مرتکبین گناهان کبیره را تکفیر می‌کنند و آن‌ها را از امت اسلام خارج می‌گردانند و خونشان را حلال می‌دانند و معتقدند که در روز قیامت برای همیشه در آتش ماندگارند و اهل تفریط و تقصیر کسانی که مرتکبین گناهان کبیره را صاحب ایمان کامل می‌دانند و بین کسی که مرتکب گناه کبیره می‌شود و مؤمن کاملی که به ادای طاعت و عبادت می‌پردازد و از حرامهای خداوند دوری می‌گزیند فرقی نمی‌نهند کما اینکه این مذهب غلاة مرجئه می‌باشد.

[256] صحیح البخاری برقم (44)، وصحیح مسلم برقم (192).

دليل بر اينكه مرتكب گناه كبيره كافر نيست

الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِي تَبۡغِي حَتَّىٰ تَفِيٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ فَإِن فَآءَتۡ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَا بِٱلۡعَدۡلِ وَأَقۡسِطُوٓاْۖ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ ٩ إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَ أَخَوَيۡكُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ ١٠[الحجرات: 9-10]. «هرگاه دو طائفه از مسلمانان با هم جنگيدند در ميان آن‌ها صلح برقرار سازيد. اگر يكي از دو گروه در حق ديگري ستم روا داشت با آن دسته‌اي كه ستم مي‌كند بجنگيد تا زماني كه به سوي فرمان خدا برمي گردد و حكمش را مي‌پذيرد، هرگاه بازگشت و فرمان الله را پذيرا شد، در ميانشان دادگرانه صلح برقرار سازيد چرا كه خداوند عادلان را دوست دارد. تنها مؤمنان برادر يكديگرند، پس ميان برادران صلح و آشتي برپا داريد تقواي خداوند را داشته باشيد تا مورد رحم قرار گيريد» در این دو آیه الله تعالی ایمان را برای کسانی که مرتکب جنگ با مؤمنان می‌شوند و دسته‌ای بر دسته دیگر طغیان می‌کنند ثابت می‌کند و این (گناه جنگ با اهل ایمان) از جمله گناهان کبیره است با این حال خداوند آن‌ها را برادر قرار می‌دهد و خداوند به اهل ایمان امر می‌کند که بین کسانی که در ایمان، برادر ایشان هستند صلح و آشتی برقرار سازند.

و از سنت آنچه است که مسلم از ابوسعید خدریسروایت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: «يُدْخِلُ اللَّهُ أَهْلَ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ يُدْخِلُ مَنْ يَشَاءُ بِرَحْمَتِهِ وَيُدْخِلُ أَهْلَ النَّارِ النَّارَ ثُمَّ يَقُولُ انْظُرُوا مَنْ وَجَدْتُمْ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ إِيمَانٍ فَأَخْرِجُوهُ» [257]«اهل بهشت داخل بهشت می‌شوند، هرکس را خداوند بخواهد به رحمت خود داخل می‌کند و اهل آتش داخل آتش می‌شوند. سپس الله تعالی می‌فرماید: بنگرید هرکس به اندازه دانه خردلی ایمان در قلبش وجود دارد از آن خارجش کنید». این حدیث بر همیشگی نبودن مرتکب گناه کبیره در آتش دلالت دارد آنجا که هرکس در قلبش کمترین چیزی از ایمان در قلبش باشد از آن خارج می‌شود همچنین حدیث بر تفاوت اهل ایمان بر حسب اعمالشان و اینکه آن زیاد و کم می‌شود به اندازه آنچه مؤمن از واجبات ترک می‌کند یا از حرامها مرتکب می‌شود دلالت می‌نماید.

[257] صحیح مسلم کتاب الإیمان باب الشفاعة وإخراج الموحدین من النار حدیث رقم 184.

مبحث سوم: احسان

تعريف احسان:

معنای احسان این است که خداوند را در آشکار و نهان، محبت و ترس، مراقب و نگهبان بدانیم و با محافظت کردن بر انجام فرائض و نوافل و دوری نمودن از محرمات و مکروهات خداوند به ثواب و پاداشش امیدوار و از مجازاتش بترسیم. و محسنین کسانی هستند که در انجام کارهای نیک گوی سبقت را ربوده‌اند و در انجام اعمال بیشتر با یکدیگر مسابقه می‌دهند.

دليل بر احسان:

الله تعالی در کتابش می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَواْ وَّٱلَّذِينَ هُم مُّحۡسِنُونَ ١٢٨[النحل: 128]. «خداوند همراه كساني است كه تقوا پيشه مي‌كنند و كساني كه محسن هستند» و در سنت آنچه در حدیث جبریل؛آمده که او از پیامبر صلی الله علیه وسلم سؤال نمود و فرمود: مرا از احسان خبر بده؟ فرمود: «أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ» [258]«احسان عبارتست از اینکه چنان خدا را بندگی کنی گویا او را می‌بینی، و اگر تو او را نمی‌بینی، یقین بدار که او تو را می‌بیند».

[258] تقدم تخریجه ص113.

مبحث چهارم: رابطه بین اسلام، ایمان و احسان

اسلام، ایمان و احسان در حدیث جبریل ذکر شده که او (جبریل) پیش پیامبر صلی الله علیه وسلم آمده و از این امور سؤال نموده است پس پیامبر اینگونه جواب داده: از اسلام به عنوان اعمال ظاهری که عبارتند از: اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله، برپا داشتن نماز، دادن زکات، حج خانه خدا، و روزه ماه رمضان و از ایمان به عنوان امور غیبی که عبارتند از ایمان به الله، ملائکه، کتاب‌های آسمانی، پیامبران، روز آخرت و قدر چه خیر باشد یا شر و از احسان به عنوان مراقب و نگهبان در نهانی و آشکار که فرمود: خداوند را آنگونه عبادت نما که تو او را می‌بینی و اگر تو او را نمی‌بینی او تو را می‌بیند، نام برده است.

هنگامی که این سه امور با هم جمع شوند برای هریک از آن‌ها معنی خاصی وجود دارد. منظور از اسلام، اعمال ظاهری و منظور از ایمان امورات غیبی است. منظور از احسان بالاترین مرتبه عبادت است. و هنگامی که اسلام به تنهایی ذکر شود در آن ایمان نیز داخل است و همچنین هنگامی که ایمان به تنهایی ذکر شود اسلام در آن داخل است و هرگاه احسان به تنهایی ذکر شود اسلام و ایمان در آن داخل هستند.

ولاء و براء (دوستي و دشمني)؛ معنا و چهار چوب آن

تعريف ولاء و براء:

ولاء از مصدر ولی به معنی به او نزدیک شدن است و مراد از ولاء اینجا نزدیکی به مسلمانان با دوست داشتن، کمک کردن و یاری رساندن آن‌ها بر دشمنانشان و با آن‌ها زندگی کردن است.

براء از مصدر بری به معنی قطع کردن است. بری القلم یعنی قلم را شکست. و مراد از براء اینجا قطع رابطه با کفار بگونه ای که آن‌ها را دوست نداشته و یاری ندهد و در سرزمین آن‌ها مگر بر حسب ضرورت زندگی ننماید.

ولاء و براء از حقوق توحید است

بر مسلمان واجب است که دوستی و دشمنی‌اش برای خدا باشد به خاطر خداوند دوست داشته و به خاطر او از کسی متنفر باشد. پس مسلمانان را دوست داشته باشد و آن‌ها را یاری کند و دشمن کافران باشد و از آن‌ها متنفر و بیزار باشد و از آن‌ها دوری کند. الله تعالی در واجب بودن دوستی مؤمنان می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ ٥٥ وَمَن يَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ ٥٦[المائدة: 55-56]. «ولي شما تنها خدا و رسول اوست و كسا‌نيكه ايمان آورده‌اند همان كساني كه نماز بپا مي‌دارند و در حال ركوع زكات مي‌دهند. و هركس خدا و پيامبر او و كساني را كه ايمان آورده‌اند را ولي خود بداند، پس بدانيد كه حزب خدا همان پيروزمندا‌نند» و می‌فرماید: ﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلنَّصَٰرَىٰٓ أَوۡلِيَآءَۘ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٥١[المائدة: 51] «اي كسانيكه ايمان آورده‌ايد، يهود و نصاري را دوستان ‹خود› مگيريد، آن‌ها دوستدار يكديگرند. هركس از شما آن‌ها را به دوستي گيرد، از آنان خواهد بود. آري خدا گروه ستمگران را راه نمي‌نمايد» و می‌فرماید: ﴿لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ يُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَوۡ كَانُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ أَوۡ أَبۡنَآءَهُمۡ أَوۡ إِخۡوَٰنَهُمۡ أَوۡ عَشِيرَتَهُمۡۚ[المجادلة: 22]. «قومي را نيابي كه به خدا و روز بازپسين ايمان داشته باشد، كساني را كه با خدا و رسولش مخالفت كرده‌اند هرچند پدرانشا‌ن يا پسرانشان يا برادرانشا‌ن يا عشيره آنا‌ن باشد، را دوست بدارند».

و این آیات کریم و بزرگوار واجب بودن دوستی مؤمنان را مشخص می‌کند و خیر و نیکی از آن حاصل می‌شود و دشمنی کردن کافران و دوری از دوستی با آن‌ها واجب است و آنچه از دوستی به سوی آن‌ها انجام می‌شود، شر و بدی است.

جایگاه ولاء و براء در دین

ولاء و براء در اسلام جایگاه بزرگی دارند آن محکم کننده دستگیره ایمان است. که معنای آن محبت و الفت بین مسلمانان و دوری از دشمنان اسلام است. ابن عباس مروایت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: «أوثق عرى الإيمان الموالاة في الله والمعاداة في الله والحب في الله والبغض في الله» [259]«محکم‌ترین دستگیره ایمان دوستی و دشمنی برای خدا و محبت و نفرت به خاطر اوست».

[259] رواه الطبرانی فی الکبیر(11 / 215)، والبغوی فی شرح السنة (3 / 429)، بسند حسن.

تفاوت بین مداهنه و مدارا کردن و اثر آن بر ولاء و براء

مداهنه یعنی ترک نمودن امر به معروف و نهی از منکر و نرمی و آسانی با کافران و گنهکاران به خاطر دنیا. با اینکار آنچه بر مسلمان از غیرت به خاطر دین واجب است زایل می‌شود. و مثال برای آن الفت و مهربانی با اهل گناه و کافران و رفت و آمد با آن‌ها در حالیکه آن‌ها بر گناه یا کفر هستند و با اینکه قدرت آن را دارد آن‌ها را انکار نمی‌نماید. الله تعالی می‌فرماید: ﴿لُعِنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُۥدَ وَعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَۚ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ ٧٨ كَانُواْ لَا يَتَنَاهَوۡنَ عَن مُّنكَرٖ فَعَلُوهُۚ لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ ٧٩ تَرَىٰ كَثِيرٗا مِّنۡهُمۡ يَتَوَلَّوۡنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ[المائدة: 78-80]. «از ميان بني اسرائيل آنان كه كفر ورزيدند بر زبان داود و عيسي بن مريم لعنت شدند اين بدان خاطر بود كه كفر ورزيدند و تجاوز نمودند. و از كار زشتي كه مرتكب مي‌شدند يكديگر را باز نمي‌داشتند. آنچه مي‌كردند كار بسيار بدي بود. بسياري از آنان را مي‌بيني كه با كساني كه كفر ورزيده‌اند دوستي مي‌كنند».

مدارا کردن یعنی دفع شر و بدی با سخن نرم و ترک کردن غلظت و شدت یا اعراض و دروی از صاحب بدی هنگامی که ترس شر او می‌رود یا بزرگتر از آن حاصل می‌شود. مانند نرمی با جاهل در یادگیری علم، با فاسق در نهی از انجام کارش و ترک نمودن غلظت و تندی بر او و با سخن و کار نرم و آسان بر او انکار کردن است خصوصاً هنگامی که نیاز به مدارا کردن با او باشد. در حدیث عائشه كآمده است که: «أَنَّ رَجُلًا اسْتَأْذَنَ عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَلَمَّا رَآهُ قَالَ بِئْسَ أَخُو الْعَشِيرَةِ وَبِئْسَ ابْنُ الْعَشِيرَةِ فَلَمَّا جَلَسَ تَطَلَّقَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي وَجْهِهِ وَانْبَسَطَ إِلَيْهِ فَلَمَّا انْطَلَقَ الرَّجُلُ قَالَتْ لَهُ عَائِشَةُ يَا رَسُولَ اللَّهِ حِينَ رَأَيْتَ الرَّجُلَ قُلْتَ لَهُ كَذَا وَكَذَا ثُمَّ تَطَلَّقْتَ فِي وَجْهِهِ وَانْبَسَطْتَ إِلَيْهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَا عَائِشَةُ مَتَى عَهِدْتِنِي فَحَّاشًا إِنَّ شَرَّ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ مَنْزِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَنْ تَرَكَهُ النَّاسُ اتِّقَاءَ شَرِّهِ)» [260]«یک نفر از پیامبر صلی الله علیه وسلم اجازه ورود خواست هنگامی که او را دید، فرمود: از بدترین مردان قبیله است هنگامی که داخل شد پیامبر صلی الله علیه وسلم با ملایمت با او صحبت کرد. وقتی که آن مرد رفت. عائشه گفت: ای رسول خدا آنگاه که آن مرد را دیدی گفتی چنین و چنان است ولی بعداً با ملایمت با او صحبت کردی؟ فرمود: ای عائشه چه وقت از من فحش و ناسزا دیده‌ای؟ همانا در روز قیامت بدترین مردم کسی است که مردم به خاطر محفوظ ماندن از شرش به او کاری نداشته باشند». پس پیامبر صلی الله علیه وسلم با این مرد هنگامی که بر او داخل شد، بخاطر مصلحت دین با او مدارا نمود با اینکه آن مرد شری بود. این حدیث دلالت دارد بر اینکه مدارا کردن تضادی با دوستی کردن ندارد هنگامی که مصلحت و منفعت آن بیشتر باشد برای محفوظ ماندن از شر او یا برای الفت یا کم کردن شر می‌باشد. و این از راه‌های دعوت به سوی الله تعالی است. و از آن جمله مدارا نمودن پیامبر صلی الله علیه وسلم نسبت به منافقین در مدینه از ترس شرشان و الفت با آن‌ها و غیر آن‌ها است.

و این بر خلاف مداهنه است و جایز نمی‌باشد زیرا هدف از نرمی کردن با اهل شر به خاطر مصلحت دینی نیست بلکه به خاطر دنیا می‌باشد.

[260] صحیح البخاری برقم (6032).

نمونه‌هایی از ولاء و براء

الله تعالی در داستان ابراهیم؛می‌فرماید: ﴿قَدۡ كَانَتۡ لَكُمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ فِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ إِذۡ قَالُواْ لِقَوۡمِهِمۡ إِنَّا بُرَءَٰٓؤُاْ مِنكُمۡ وَمِمَّا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ كَفَرۡنَا بِكُمۡ وَبَدَا بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمُ ٱلۡعَدَٰوَةُ وَٱلۡبَغۡضَآءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥٓ[الممتحنة: 4]. «قطعاً براي شما در ابراهيم و كسانيكه با او هستند سرمشقي نيكوست؛ آنگاه كه به قوم خود گفتند: ما از شما و آنچه به جاي خدا مي‌پرستيد بيزاريم. به شما كفر مي‌ورزيم و ميان ما و شما دشمني و كينه هميشگي پديدار شده تا وقتي كه فقط به خدا ايمان آوريد» و خداوند در دوستی انصار نسبت به مهاجرین می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٩[الحشر: 9]. «كساني كه قبل از مهاجرين در مدينه جاي گرفته و ايمان آورده‌اند هركس را كه به سوي آن‌ها آمده دوست دارند و نسبت به آنچه به آن‌ها داده شده است در دلهايشان حسدي نمي‌يابند و هرچند در خودشان احتياجي باشد آن‌ها را بر خودشان مقدم مي‌دارند. و هركس از بخيلي و حريصي نفس خود مصون ماند آن‌ها هستند كه رستگارند».

حکم دوستی با گنهکاران و بدعت گذاران

هنگامی که در شخصی نیکی و بدی، اطاعت و معصیت، سنت و بدعت جمع شده است به اندازه خیر و نیکی که در وجود اوست او را دوست داشته و به اندازه شر و بدی با او دشمن باشیم. در شخص موجبات اکرام و اهانت جمع می‌شود مانند دزد فقیری که به خاطر دزدی دستش قطع می‌شود و به خاطر احتیاج و نیازش برای رفع آن از بیت المال به او کمک می‌شود. این اصلی است که اهل سنت و جماعت بر آن اتفاق دارند.

آیا معامله با کافران در امور دنیا داخل در دوستی می‌شود؟

نصوص صحیح بر جواز تعامل و همکاری با کافران در معاملات دنیوی مانند مسائل مربوط به خرید و فروش، اجاره کردن و اجاره دادن، و کمک کردن به آن‌ها هنگام نیاز و ضرورت به شرطی که به اندازه رفع نیازشان باشد و به اسلام و مسلمانان ضرر نرساند، داده است. «فقد استأجر النبي صلى الله عليه وسلم عبد الله بن أرَيْقط هاديًا خِرِّيتًا» [261]«پیامبر صلی الله علیه وسلم عبدالله بن اریقط یهودی را به عنوان راهنمایی دانا اجاره نمود».

و پیامبرصزره‌اش را نزد یهودی در قبال پیمانه‌ای از جو به رهن گذاشت. و علیسخودش برای یهودی شانزده سطل آب کشید که در قبال هر سطل یک سطل خرما به او بدهد. و پیامبر صلی الله علیه وسلم از یهودیان در مدینه در جنگ با مشرکین کمک خواست. و از قبیله خزاعه که ضد کافران قریش بودند، درخواست کمک نمود. و تمام این‌ها اثری بر ولاء و براء در حق الله تعالی ندارد در صورتیکه کافرانی که در میان مسلمانان زندگی می‌کنند ملتزم به آداب معامله باشند و به سوی دینشان دعوت نکنند.

[261] صحیح البخاری حدیث رقم (2263).

حقوق صحابه و اهل بيت و آنچه در باره آن‌ها واجب است رعايت شود

مبحث اول: صحابه به چه کسی گفته می‌شود و اینکه محبت و دوست داشتن آن‌ها واجب است

تعريف صحابه:

صحابه به کسی گفته می‌شود که در حالت اسلام پیامبرصرا ملاقات نموده و مسلمان از دنیا رفته است.

واجب بودن محبت و دوست داشتن آن‌ها:

صحابه، بهترین قرنها و برگزیده و افضل این امت بعد از پیامبرصمی‌باشند بر ما واجب است که آن‌ها را دوست داشته باشیم و نسبت به آن‌ها با محبت باشیم و از آن‌ها راضی بوده و جایگاه آن‌ها را حفظ کنیم. محبت آن‌ها بر هر مسلمانی واجب است و محبت آن‌ها جزو دین و ایمان و باعث نزدیکی به پروردگار می‌شود و بغض و تنفر از آن‌ها کفر و نافرمانی است. آن‌ها حمل کننده این دین بوده اند؛ طعنه زدن بر آن‌ها، طعنه زدن بر دین است زیرا ما از طرف آن‌ها دین را دریافت نموده‌ایم بعد از اینکه آن را تازه و شاداب از زبان رسول اللهصدریافت کردند و آن را برای ما بطور کامل و خالص از هرگونه تغییر و دگرگونی بازگو نمودند و دین را در تمام دنیا در کمتر از بیست و پنج سال انتشار دادند و خداوند بر دست آن‌ها سرزمینهای دنیا را فتح گردانید و مردم دسته دسته داخل دین خدا شدند.

کتاب و سنت بر واجب بودن دوستی و محبت صحابه تأکید دارد زیرا آن، دلیل بر راستی ایمان شخص است. خداوند در کتابش می‌فرماید: ﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ[التوبة: 71]. «مردان و زنان مؤمن دوستدار يكديگرند» آن هنگاه اصحاب پیامبرصبا ایمانشان از دیگران جدا شدند بلکه آن‌ها برترین مؤمنان بخاطر تزکیه شدن آن‌ها توسط خدا و رسولش می‌باشند پس دوستی و محبت آن‌ها دلیل ایمان است کسی که این صفات در او باشد دلیل بر این است که آن شخص ایمان دارد.

و از سنت حدیث انس از پیامبرصمی‌باشد که می‌فرماید: «آيَةُ الْإِيمَانِ حُبُّ الْأَنْصَارِ وَآيَةُ النِّفَاقِ بُغْضُ الْأَنْصَارِ» [262]«نشانۀ ایمان، دوستی با انصار و نشانۀ نفاق، دشمنی با انصار است».

نصوص در این باره بسیار است، که این کتاب گنجایش ذکر آن را ندارد بر اینکه پیامبرصبه بهترین شیوه بر آنچه بر دوستی صحابهشاز آثار و نشانه‌های پاک در دنیا و آخرت مترتب میگردد، را روشن نموده و جای هیچگونه شک و شبهه باقی نمی‌گذارد.

از نشانه‌های خوب دوستی آن‌ها در دنیا رستگاری، پیروزی و نصرت و یاری است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَمَن يَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ ٥٦[المائدة: 56]. «هركس خدا، رسول و كساني را كه ايمان آورده‌اند، دوست خود بداند همانا حزب خدا همان پيروزمندان هستند» ابن کثیر می‌گوید: (كل من رضي بولاية الله ورسوله والمؤمنين فهو مفلح في الدنيا والآخرة ومنصور في الدنيا والآخرة)«هرکس به دوستی و ولایت الله، پیامبر و مؤمنان راضی باشد او در دنیا و آخرت رستگار و پیروز است».

و از نتایج محبت آن‌ها در آخرت حشر شدن با آن‌هاست همانگونه که پیامبرصدر حدیث عبدالله بن مسعودسمی‌فرماید: «جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ كَيْفَ تَقُولُ فِي رَجُلٍ أَحَبَّ قَوْمًا وَلَمْ يَلْحَقْ بِهِمْ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ» [263]«مردی پیش رسول اللهصآمد و گفت: ای رسول خدا چه می‌گویی در مورد مردی که دسته‌ای را دوست دارد اما به آن‌ها ملحق نشده است. رسول اللهصفرمودند: هرکس با کسی است که او را دوست دارد».

برای همین اصحاب رسول اللهصبه وسیله محبت نمودن به ابوبکر و عمر به خداوند تقرب می‌جستند و آن را از بهترین اعمال خود به حساب می‌آورند و به آن نزد خدا امیداور بودند (که با آن‌ها محشور گردند).

امام بخاری از انس بن مالکسروایت می‌کند که: «أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَنْ السَّاعَةِ فَقَالَ مَتَى السَّاعَةُ قَالَ وَمَاذَا أَعْدَدْتَ لَهَا قَالَ لَا شَيْءَ إِلَّا أَنِّي أُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ قَالَ أَنَسٌ فَمَا فَرِحْنَا بِشَيْءٍ فَرَحَنَا بِقَوْلِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ قَالَ أَنَسٌ فَأَنَا أُحِبُّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ وَأَرْجُو أَنْ أَكُونَ مَعَهُمْ بِحُبِّي إِيَّاهُمْ وَإِنْ لَمْ أَعْمَلْ بِمِثْلِ أَعْمَالِهِمْ» [264]«مردی از نبی اکرم صلی الله علیه وسلم در مورد قیامت، پرسید و گفت: قیامت کی بر پا می‌شود؟ رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرمود: «برای آن، چه تدارک دیده‌ای»؟ گفت: چیزی آماده نکرده ام جز اینکه خدا و رسولش را دوست دارم. پیامبرصفرمود: «تو روز قیامت با کسی همراه خواهی بود که او را دوست داری». انسسمی‌گوید: هیچ چیزی ما را به اندازۀ این سخن نبی اکرم صلی الله علیه وسلم خوشحال نکرد که فرمود: «تو با کسی همراه خواهی بود که او را دوست می‌داری». انسسادامه داد: من نبی اکرمص، ‌ابوبکر و عمر مرا دوست دارم و بخاطر همین دوستی، امیدوارم که روز قیامت،‌ همراه آنان باشم اگر چه اعمالم مانند اعمال آن‌ها نیست».

[262] صحیح البخاری برقم (17) [263] صحیح بخاری برقم (6168) [264] صحیح البخاری برقم (3688)

مبحث دوم: واجب بودن اعتقاد به فضیلت و عدالت آن‌ها و دست برداشتن از مشاجراتی که بین آن‌ها روی داده در پرتو دلایل شرعی

فضيلت آن‌ها:

الله تعالی صحابه را ثنا و ستایش می‌کند و از آن‌ها راضی و به آن‌ها وعده نیکو داده است همچنانکه می‌فرماید: ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٠٠[التوبة: 100]. «پيشي گيرندگان آغازين از مهاجر و انصار و كساني كه به نحو احسن از آن‌ها پيروي كردند خداوند از آن‌ها راضي و آن‌ها نيز از پروردگار خويش راضي هستند و براي آن‌ها باغ‌هايي است كه از زير آن نهرها جاري است در آن براي هميشه مي‌مانند و آن رستگاري بزرگ است» و می‌فرماید: ﴿۞لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ[الفتح: 18]. «به تحقیق خداوند از مؤمنانی که در زیر درخت با تو بیعت نمودند راضی شد» و می‌فرماید: ﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا وَيَنصُرُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ ٨ وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٩ وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ ١٠[الحشر: 8-10]. «اختصاص به فقيران مهاجري دارد كه از ديار و اموالشان رانده شدند فضل و خشنودي خدا را مي‌خواهند و خدا و پيامبرش را ياري مي‌دهند اين‌ها همان راستگويانند. و كساني كه قبل از آن‌ها در مدينه بودند و ايمان آوردند هركس را كه به سوي آن‌ها كوچ كرده دوست دارند و در دلهايشان نسبت به آنچه به آن‌ها داده شده حسدي نمي‌يابند هرچند خودشان محتاج و نيازمند هستند آن‌ها را بر خود مقدم مي‌دارند و هركس از بخيلي و حريصي نفس خود مصون ماند آن‌ها هستند كه رستگار مي‌شوند و كساني كه بعد از آن‌ها آمدند و مي‌گويند: پروردگارا بر ما و بر برادران ما كه در ايمان بر ما پيشي گرفتند ببخش و درگذر و در دلهايمان نسبت به كساني كه ايمان آورده‌اند كينه اي مگذار پروردگارا همانا تو رئوف و مهرباني».

این آیات بزرگوار بر فضل و بزرگی صحابه و ستایش مهاجرین و انصار، اهل بدر، اهل بیعت رضوان کسانی که زیر درخت با پیامبرصبیعت نمودند و هر آنچه از شرف و بزرگی صحابه بدست می‌آید، و وصف کسانی است که بعد از آن‌ها آمدند به اینکه برای گذشتگان از صحابه طلب استغفار می‌کنند و از الله تعالی می‌خواهند که در دلهایشان کینه ای نسبت به کسانی که ایمان آورده‌اند قرار ندهد، دلالت دارد.

همچنانکه این آیات و آیات دیگر که قابل شمارش نیستند بر راضی بودن از آن‌ها و بشارتشان به بهشت و رسیدن به رستگاری بزرگ و مدح و ستایش آن‌ها و ذکر بعضی از صفات آن‌ها از جمله، دوستی،ایثار، جوانمردی، بخشش، محبت برادران مسلمانشان، و نصرت دادن دین خدا و چیزهای دیگر از اوصاف بزرگ و ذکر زیبا از آنچه در وجود آن‌ها بود، دلالت می‌نماید.

پیامبرصدر احادیث بسیاری آن‌ها را ستایش می‌کند که از جمله مسلم از جابر بن عبداللهسروایت می‌کند که پیامبرصفرمودند: «لَا يَدْخُلُ النَّارَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنْ أَصْحَابِ الشَّجَرَةِ أَحَدٌ الَّذِينَ بَايَعُوا تَحْتَهَا» [265]«هیچیک از کسانی که زیر درخت بیعت نمودند ان شاء الله داخل آتش نمی‌شوند». بعضی از احادیث بصورت عام و در مورد فضل و بزرگی تمام صحابه و بعضی از آن‌ها در فضل اهل بدر و بعضی از آن‌ها بصورت خاص در مورد تک تک صحابه آمده است.

بر مسلمان واجب است که این نصوص را تطبیق دهد و تمام صحابه را دوست داشته باشد و نسبت به آن‌ها محبت داشته و از آن‌ها راضی باشد و از آن‌ها به نیکی یاد کند و به آن‌ها اقتدا نماید و بر راه و منهج آن‌ها گام بردارد.

[265] صحیح مسلم : حدیث برقم (2496)

واجب است از مشاجراتي كه بين صحابه روي داده دست برداريم و حكم كسي كه به آن‌ها دشنام دهد:

دانستیم که اصحاب پیامبرصبعد از او نمونه‌های برگزیده از این امت هستند؛ آن‌ها سبقت گیرندگان در اسلام و پرچم هدایت و چراغ تاریکی هستند و ایشان کسانی هستند که در راه خدا به بهترین شیوه جهاد نمودند و از آزمایش به بهترین شیوه در حمایت و پشتیبانی از کیان اسلام در آمدند تا آنجا که خداوند بر دست آن‌ها در زمین دین را ثابت و استوار گرداند. پس کسی که از مقام و منزلت آن‌ها بکاهد یا به آن‌ها دشنام دهد یا به یکی از آن‌ها دشنام دهد او از بدترین مخلوقات است زیرا عمل او تجاوز و دست درازی به تمام دین است. و هرکس آن‌ها را کافر یا معتقد به مرتد بودن آن‌ها باشد پس او اولی تر به کفر و رده است زیرا هرکس بعد از آن‌ها هر عملی انجام دهد هرگز به درجات پایین آن‌ها نیز نخواهد رسید. در صحیحین از ابوسعید خدریسثابت است که رسول اللهصفرمودند: «لَا تَسُبُّوا أَحَدًا مِنْ أَصْحَابِي فَإِنَّ أَحَدَكُمْ لَوْ أَنْفَقَ مِثْلَ أُحُدٍ ذَهَبًا مَا أَدْرَكَ مُدَّ أَحَدِهِمْ وَلَا نَصِيفَهُ» [266]«اصحاب مرا دشنام ندهید. زیرا اگر یکی از شما به اندازۀ کوه احد، طلا انفاق کند، با یک یا نصف مدی که اصحاب من انفاق می‌کنند، برابری نمی‌کند [267]». حدیث بر تحریم دشنام دادن اصحابندلالت دارد و تأکید دارد بر اینکه هیچکس به درجه آن‌ها نمی‌رسد گرچه هر عمل بزرگی را انجام دهد.

بر مسلمانان واجب است که به عدالت آن‌ها معتقد و از آن‌ها راضی باشند و از مشاجرات بین آن‌ها دست بردارند و در اختلافی که بین آن‌ها روی داده داخل نشوند نهانی‌های آن‌ها را به خداوند متعال بسپارند. عمر بن عبدالعزیز:می‌گوید: (أولئك قوم طهر الله أيدينا من دمائهم، فلنطهر ألسنتنا من أعراضهم)«آن‌ها دسته‌ای بودند که خداوند دست ما را از خونشان محفوظ نمود پس زبانمان را از ایراد گرفتن آن‌ها بپرهیزیم».

خلاصه سخن اینکه اهل سنت تمام اصحاب را دوست دارند و به منازل و جایگاهی که استحقاق آن را دارند از روی عدل و انصاف و نه از روی تعصب و آرزو می‌دهد. که تمام تعصب و آرزو از ظلمی است که از حد گذشته است.

[266] صحیح البخاری حدیث برقم(3673)، ومسلم کتاب الفضائل حدیث رقم (2540، 2541). [267] (مد، پیمانه ای است که برخی آن را به اندازۀ پُری دوکفِ دست دانسته‌اند)

مبحث سوم: اهل بیت پیامبرص

تعريف اهل بيت:

اهل بیت به خاندان پیامبرصگفته می‌شود که صدقه دادن بر آن‌ها حرام است. و عبارتند از: خاندان علی بن ابی طالب، خاندان جعفر، خاندان عباس، بنوحارت بن عبدالمطلب و همسران پیامبرص.

دلايل فضيلت اهل بيت:

الله تعالی می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا ٣٣[الأحزاب: 33]. «خداوند مي‌خواهد آلودگي را از شما اهل بيت دور كند و شما را پاك و پاكيزه گرداند» و پيامبرص مي‌فرمايد: «أذكّركم الله في أهل بيتي» [268]«در مورد اهل بيت من خدا را در نظر داشته باشيد».

[268] صحیح مسلم حدیث برقم (2408)

همسران پيامبرصجزو اهل بيت بحساب مي‌آيند

الله تعالی می‌فرماید: ﴿يَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِيِّ لَسۡتُنَّ كَأَحَدٖ مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِنِ ٱتَّقَيۡتُنَّۚ فَلَا تَخۡضَعۡنَ بِٱلۡقَوۡلِ فَيَطۡمَعَ ٱلَّذِي فِي قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ وَقُلۡنَ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا ٣٢ وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ وَأَقِمۡنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِينَ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِعۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا ٣٣ وَٱذۡكُرۡنَ مَا يُتۡلَىٰ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِكۡمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا ٣٤[الأحزاب: 32-34]. «اي همسران پيامبر شما مانند هيچ يك از زنان نيستيد اگر سر پروا داريد پس به ناز سخن نگوييد تا نكند آنكه در دلش مرضي است طمع ورزد، و گفتاري شايسته گوييد در خانه‌هايتان قرار گيريد و مانند روزگار جاهليت قديم زيورهاي خود را آشكار نكنيد و نماز بپا داريد و زكات بدهيد و خدا و رسولش را فرمانبرداري كنيد. خداوند مي‌خواهد آلودگي را از شما خاندان بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند و آنچه را كه از آيات خدا و حكمت آميز در خانه‌هاي شما خوانده مي‌شود ياد كنيد همانا خداوند دقيق و آگاه است». امام ابن کثیر:می‌فرماید: (ثم الذي لا يشك فيه من تدبر القرآن أن نساء النبي صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلِّم داخلات في قوله ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا ٣٣) «آنچه بدون شک با تدبر در قرآن فهمیده می‌شود این است که همسران پیامبرصداخل در این فرموده خداوند متعال هستند: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا ٣٣«خداوند مي‌خواهد آلودگي را از شما اهل بيت بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند»».

چون سیاق کلام خدا خطاب به آنان است و بعد از این آیه می‌فرماید: ﴿وَٱذۡكُرۡنَ مَا يُتۡلَىٰ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِكۡمَةِۚ«و آنچه را كه از آيات خدا و حكمت آميز در خانه‌هاي شما خوانده مي‌شود ياد كنيد»یعنی به آنچه الله تبارک و تعالی بر پیامبرشصدر خانه‌های شما از کتاب و سنت نازل می‌کند عمل کنید. قتاده و جمعی دیگر از علما گفته‌اند: (واذكرن هذه النعمة التي خصصتن بها من بين النساء) [269]«این نعمت را یاد کنید که خداوند در میان زنان، شما را به آن اختصاص داده است».

[269] تفسیر ابن کثیر 6 / 411

وصيت نمودن نسبت به اهل بيت:

پیشتر حدیث «أذكركم الله في أهل بيتي»«در مورد اهل بیتم خدا را در نظر داشته باشید» بیان شد. اهل سنت آن‌ها را دوست دارند و برایشان احترام قائلند و وصیت رسول اللهصدر مورد آن‌ها را رعایت می‌کنند زیرا محبت پیامبرصو احترام به او ایجاب می‌کند که این عقیده را در باره آن‌ها داشته باشیم و این محبت به کسانی از اهل بیت اختصاص دارد که پیرو سنت رسول اللهصو بر دین اسلام پایدار قرار دارند همانگونه که گذشتگان صالح آن‌ها، عباس و علی و پسرانشان بر آن بودند. اما کسی که مخالف سنت است و بر دین اسلام پایبند نباشد اگر از اهل بیت هم باشد نباید محبتش را در دل داشته باشیم.

دیدگاه اهل سنت و جماعت نسبت به اهل بیت دیدگاهی از روی اعتدال و انصاف است. که دینداران و ثابت قدمان اهل بیت را دوست دارند و از کسانی که مخالف سنت و از دین منحرف شده‌اند هر چند از اهل بیت باشند، اعلان بیزاری می‌کنند. زیرا صرف اهل بیت بودن و خویشاوندی با پیامبر تا زمانیکه بر دین الله تعالی ثابت قدم نباشد نفعی به حالش ندارد. ابوهریرهسمی‌گوید: رسول اللهصهنگامی که این آیه ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ ٢١٤[الشعراء: 214]. «و خويشاوندان نزديكت را انذار كن» بر او نازل شد، برخواست و فرمود: «يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ أَوْ كَلِمَةً نَحْوَهَا اشْتَرُوا أَنْفُسَكُمْ لَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنْ اللَّهِ شَيْئًا يَا بَنِي عَبْدِ مَنَافٍ لَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنْ اللَّهِ شَيْئًا يَا عَبَّاسُ بْنَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لَا أُغْنِي عَنْكَ مِنْ اللَّهِ شَيْئًا وَيَا صَفِيَّةُ عَمَّةَ رَسُولِ اللَّهِ لَا أُغْنِي عَنْكِ مِنْ اللَّهِ شَيْئًا وَيَا فَاطِمَةُ بِنْتَ مُحَمَّدٍ سَلِينِي مَا شِئْتِ مِنْ مَالِي لَا أُغْنِي عَنْكِ مِنْ اللَّهِ شَيْئًا» [270]«ای جماعت قریش! خودتان را نجات دهید که من در روز قیامت نمی‌توانم به شما نفعی برسانم.ای پسران عبد مناف نمی‌توانم در هیچ چیزی شما را از خداوند بی‌نیاز کنم. ای عباس بن عبدالمطلب! نمی‌توانم در هیچ چیزی تو را از خداوند بی‌نیاز کنم. ای صفیه عمه رسول خدا نمی‌توانم در هیچ چیزی تو را از خداوند بی‌نیاز کنم. ای فاطمه دختر محمد! از مالم هرچه می‌خواهی در اختیارت قرار می‌دهم اما نمی‌توانم در هیچ چیزی تو را از خداوند بی‌نیاز کنم » و در روایتی دیگر آمده: (من بطأ به عمله لم يسرع به نسبه) [271]«هرکس عملش او را عقب اندازد نسبش او را جلو نخواهد انداخت».

اهل سنت و جماعت از کسانی که در محبت بعضی از اهل بیت غلو و زیاده روی می‌کنند و بر این باورند که معصوم می‌باشند و نیز از نواصب که با اهل بیت واقعی دشمنی دارند و آنان را مورد طعن و سرزنش قرار می‌دهند، و از مبتدعین و اهل خرافات که به اهل بیت توسل می‌کنند و آنان را معبودانی غیر از خداوند می‌دانند، اعلام برائت و بیزاری می‌کنند.

اهل سنت در باره اهل بیت و دیگران روشی متعادل و میانه و راهی صحیح انتخاب کرده‌اند که از افراط و تفریط، ظلم و زیاده روی بدور است.

[270] صحیح البخاری برقم (4771)، ومسلم برقم (204). [271] رواه مسلم برقم (2699).

مبحث چهارم: خلفای راشدین

این خلفای هدایت کننده عبارتند از: ابوبکر صدیق، عمر بن خطاب (الفاروق)، ذوالنورین عثمان بن عفان، ابوسبطین علی بن ابی طالب رضی الله عنهم و ارضاهم.

جايگاه و منزلت خلفاي راشدين و واجب بودن تبعيت از آن‌ها

خلفای راشدین افضل صحابه هستند و این خلفای راهنما و هدایت کننده کسانی هستند که رسول اللهصبه تبعیت و پیروی از آن‌ها و متمسک شدن به هدایتشان امر نموده است. همانگونه که در حدیث عرباض بن ساریهسآمده که پیامبرصفرمودند: «أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَالسَّمْعِ وَالطَّاعَةِ وَإِنْ كَانَ عَبْدًا حَبَشِيًّا فَإِنَّهُ مَنْ يَعِشْ مِنْكُمْ بَعْدِي فَسَيَرَى اخْتِلَافًا كَثِيرًا فَعَلَيْكُمْ بِسُنَّتِي وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِينَ الْمَهْدِيِّينَ فَتَمَسَّكُوا بِهَا وَعَضُّوا عَلَيْهَا بِالنَّوَاجِذِ وَإِيَّاكُمْ وَمُحْدَثَاتِ الْأُمُورِ فَإِنَّ كُلَّ مُحْدَثَةٍ بِدْعَةٌ وَكُلَّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ» [272]«شما را به تقوای خداوند و اطاعت و فرمانبری سفارش می‌کنم هرچند بنده‌ای حبشی باشد. هرکس از شما بعد از من زنده باشد اختلافات بسیاری را مشاهده می‌کند پس به سنت من و جانشینان هدایت یافته بعد از من تمسک جویید و محکم آن را بگیرید و زنهار از امورات ایجاد شده در دین بپرهیزید چون هر نوآوری بدعت و هر بدعتی گمراهی است».

[272] رواه أحمد (4 / 129- 127)، والترمذی (7 / 438) بسند صحیح

فضيلت و بزرگي آن‌ها

اهل سنت و جماعت اجماع دارند بر اینکه فضیلت خلفا بر حسب ترتیب آن‌ها در خلافت است. ابتدا ابوبکر، سپس عمر، سپس عثمان و در آخر علی است. در فضل و بزرگی هریک از آن‌ها احادیث بسیاری وارد شده است که برای هر یک از آن‌ها حدیثی را روایت می‌کنیم: در مورد فضیلت ابوبکرسدر صحیحین ثابت است که پیامبرصبر بالای منبرش فرمود: «لَوْ كُنْتُ مُتَّخِذًا خَلِيلًا لَاتَّخَذْتُ أَبَا بَكْرٍ خَلِيلًا لَا تُبْقَيَنَّ فِي الْمَسْجِدِ خَوْخَةٌ إِلَّا خَوْخَةَ أَبِي بَكْرٍ» [273]«در صورتی که خلیلی برمی گرفتم ابوبکر را خلیل خویش قرار می‌دادم آگاه باشید همه درهای رو به مسجد جز دروازه ابوبکر بسته شود» در فضیلت عمرسدر صحیحین ثابت است که پیامبرصفرمودند: «قَدْ كَانَ يَكُونُ فِي الْأُمَمِ قَبْلَكُمْ مُحَدَّثُونَ فَإِنْ يَكُنْ فِي أُمَّتِي مِنْهُمْ أَحَدٌ فَإِنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ مِنْهُمْ» [274]«در امت‌های پیش از شما کسانی بودند که به آن‌ها الهام می‌شد اگر چنانچه در امت من کسی باشد آن عمر است» در فضیلت عثمانسدر حدیث عائشهكکه طولانی است آمده که گفت: «دخل أبو بكر ثم عمر ثم عثمان وعندما رآه الرسول جلس وسوى ثيابه فسألته عائشة فَقَالَ أَلَا أَسْتَحِي مِنْ رَجُلٍ تَسْتَحِي مِنْهُ الْمَلَائِكَةُ» [275]«ابوبکر داخل شد سپس عمر داخل گردید و بعد از او عثمان وارد شد در آن هنگام پیامبر که نشسته بود او را دید و لباسش را جمع نمود پس عائشه از او در این باره سؤال نمود. پیامبر فرمود: آیا از مردی که ملائکه از او حیا می‌کنند، حیا نکنم» و در فضیلت علیساز شیخین روایت است که سهل بن سعدساز پیامبرصروایت می‌کند که در مورد سپاه خیبر فرمود: «لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ الرَّايَةَ غَدًا رَجُلًا يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ويحبه الله ورسولُه يفتَح الله على يديه... فقال: ادعوا لي عليًّا... فدفع الراية إليه ففتح الله عليه» [276]«فردا پرچم را به دست مردی می‌دهم که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسولش او را دوست دارند و خداوند بر دست او پیروزی نصیب مسلمانان می‌گرداند… فرمود: علی را برایم صدا بزنید… پرچم را به او داد پس خداوند بر دست او پیروزی نصیب مسلمانان گرداند».

[273] صحیح البخاری برقم (3654) و مسلم [274] صحیح البخاری برقم (3689). ومسلم برقم (2398) [275] صحیح مسلم برقم (2401) [276] صحیح البخاری برقم (3702). ومسلم برقم (2405)

مبحث پنجم: ده نفری که به آن‌ها مژده بهشت داده شده است

قبلاً فضیلت صحابه را دانستیم و فهمیدیم که همه آن‌ها عادل هستند و در درجه صحابی بودن بعضی از آن‌ها بر بعضی دیگر فضیلت دارند. افضل صحابه سبقت گیرندگان اولین در اسلام ابتدا مهاجرین سپس انصار می‌باشند سپس اهل بدر، بعد از آن‌ها اهل احد، سپس اهل جنگ احزاب سپس اهل بیعت رضوان، سپس کسانی که قبل از فتح مکه هجرت و جهاد نمودند از درجه و منزلت کسانی که بعد از آن انفاق نمودند و جنگ کردند، بیشتر است. گرچه خداوند به همه آن‌ها وعده نیکو داده است.

افضل و برتر صحابه خلفای راشدین که عبارتند از: ابوبکر صدیق، عمر فاروق، عثمان ذو النورین و ابو السبطین علی بن ابو طالب، سپس عبدالرحمن بن عوف، زبیر بن عوام حواری پیامبرص، طلحه بن عبیدالله، سعد بن ابی وقاص، امین امت ابوعبیده بن جراح و سعید بن زید بن نفیل رضی الله عنهم اجمعین می‌باشند.

در فضیلت آن‌ها احادیثی بصورت عموم آمده و کسانی هستند که در مورد آن‌ها بصورت خصوص حدیث آمده است. از جمله احادیث کلی در فضیلت آن‌ها آنچه است که احمد و اصحاب سنن از عبدالرحمن بن اخنسسکه او نیز از سعید بن زیدسروایت می‌کند که گفت: بر رسول اللهصشهادت می‌دهم که از او شنیدم، فرمود: «عَشْرَةٌ فِي الْجَنَّةِ النَّبِيُّ فِي الْجَنَّةِ وَأَبُو بَكْرٍ فِي الْجَنَّةِ وَعُمَرُ فِي الْجَنَّةِ وَعُثْمَانُ فِي الْجَنَّةِ وَعَلِيٌّ فِي الْجَنَّةِ وَطَلْحَةُ فِي الْجَنَّةِ وَالزُّبَيْرُ بْنُ الْعَوَّامِ فِي الْجَنَّةِ وَسَعْدُ بْنُ مَالِكٍ فِي الْجَنَّةِ وَعَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ فِي الْجَنَّةِ وَلَوْ شِئْتُ لَسَمَّيْتُ الْعَاشِرَ قَالَ فَقَالُوا مَنْ هُوَ فَسَكَتَ قَالَ فَقَالُوا مَنْ هُوَ فَقَالَ هُوَ سَعِيدُ بْنُ زَيْدٍ» [277]«ده نفر بهشتی هستند. پیامبرصبهشتی است. ابوبکر، عمر، عثمان، علی، طلحه، زبیر بن عوام، سعد بن مالک، عبدالرحمن بن عوف بهشتی هستند. و اگر خدا بخواهد نفر دهم هم بهشتی است. گفتند: او کیست؟ سکوت نمود. دوباره از او پرسیدند: او کیست؟ گفت او سعید بن زیدساست».

پیامبرصکسانی دیگر غیر از عشره مبشره را به بهشت مژده داده است از جمله عبدالله بن مسعود، بلال بن رباح، عکاشه بن محصن، جعفر بن ابی طالب و کسانی دیگر که بسیارند. اهل سنت و جماعت بر آنچه نام او در نص آمده به خاطر شهادت رسول اللهصبر او، شهادت به بهشتی بودن او می‌دهند و کسانیکه اسمشان در نص نیامده است برای آن‌ها امید خیر دارند زیرا خداوند به همه آن‌ها وعده بهشت داده است. همانگونه که الله تعالی بعد از بیان صحابه و فضیلت بعضی از آن‌ها بر بعضی دیگر می‌فرماید: ﴿وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ[النساء: 95]. «خداوند به همه آن‌ها وعده بهشت مي‌دهد». مذهب اهل سنت در باره تمام مسلمانان این است که آن‌ها را بطور قطع و یقیین بهشتی یا جهنمی نمی‌داند برای نیکوکاران امید ثواب و بر گنهکاران از عذاب خدا می‌ترسند همراه با اینکه یقیین دارند کسی که بر توحید بمیرد در آتش برای همیشه نمی‌ماند. الله تعالی می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ[النساء: 116]. «خداوند از اينكه براي او شريك قرار داده مي‌شود را نمي‌بخشد و جز آن براي هركس كه بخواهد مي‌بخشد».

[277] رواه أحمد (1 / 188)، وأصحاب السنن بسند صحیح.

آنچه در مقابل امام مسلمانان و توده مردم لازم است رعايت ‏شود و لزوم حفظ جماعت آن‌ها

مسلم از ابی رقیه تمیم داریسروایت می‌کند که رسول اللهصفرمودند: «الدِّينُ النَّصِيحَةُ قُلْنَا لِمَنْ قَالَ لِلَّهِ وَلِكِتَابِهِ وَلِرَسُولِهِ وَلِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ وَعَامَّتِهِمْ» [278]«دین نصیحت است؛ گفته شد: برای چه کسی ای رسول خدا: فرمودند: برای خدا، کتاب و رسولش و برای ائمه مسلمانان و تمام مردم».

نصیحت برای خدا یعنی تنها ساختن الله تعالی در عبادت، تعظیم، ترس، امید، محبت و انجام دستورات و دوری نمودن از آنچه از آن نهی کرده است.

نصیحت برای رسولشصیعنی تصدیق نمودن او در آنچه به آن خبر داده و اطاعت کردن او در آنچه به آن امر نموده و تبعیت کردن از سنت او، به هدایت او راهنما و محبت او را داشته باشد و خداوند را جز به آنچه رسول اللهصبه آن آمده، عبادت ننماییم.

نصیحت برای امام مسلمانان یعنی دعا نمودن برای آن‌ها و محبت داشتن نسبت به آن‌ها و در احکام الهی از آن‌ها اطاعت کردن است.

نصیحت برای تمام مسلمانان یعنی آن‌ها را به معروف امر کردن و از منکر باز داشتن و دوست داشتن خیر و نیکی برای آن‌ها همانگونه که آن را برای خود دوست داریم و نیکی کردن و کمک کردن به آن‌ها به اندازه ای که در توان ماست.

[278] صحیح مسلم برقم (55)

آنچه در مقابل سرپرستان امور واجب است

کتاب و سنت و اجماع سلف امت اطاعت امام را اگر در انجام احکام الهی باشد و به معصیت و گناه امر نکند، واجب دانسته‌اند. اگر به معصیت و گناه امر کند پس در معصیت و نافرمانی خالق از مخلوق اطاعت نمی‌شود. نماز خواندن پشت سرش، حج و جهاد با او و اطاعت نمودن در مواردی که محل اجتهاد است، واجب می‌باشد. و در مواردی که محل اجتهاد است اطاعت از پیروانش (هر مذهب و عالمی) بر او واجب نیست بلکه بر آن‌ها است که در آن موارد از او (امام مسلمانان) اطاعت کنند و رأیشان را به خاطر رأی او ترک کنند زیرا مصلحت جماعت و اتحادشان و دوری از فساد تفرقه و اختلاف در آن است و آن بزرگتر از دستور مصلحت خاص است. همچنین واجب است که او را به وسیله راه‌های مشروع نصیحت کنند و از درگیری و خروج بر علیه او خودداری نمایند.

امام طحاوی:می‌گوید: (ولا نرى الخروج على أئمتنا وولاة أمورنا وإن جاروا، ولا ندعو عليهم، ولا ننزع يدًا من طاعتهم ونرى طاعتهم من طاعة الله عز وجل فريضة، ما لم يأمروا بمعصية، وندعو لهم بالصلاح والمعافاة)«بر رهبران و سرپرستان امورمان هرچند ستم کنند رأی ما خروج بر آن‌ها نمی‌باشد، و بر علیه آن‌ها دعا نمی‌کنیم و اطاعت و فرمانبری آن‌ها را ترک نمی‌نماییم و اطاعت از آن‌ها مادامی که امر به معصیت و گناه ننمایند، همانند اطاعت از الله تعالی واجب است و بر اصلاح و درستی برای آن‌ها دعا می‌کنیم».

دلیل بر آن از کتاب و سنت بسیار است الله تعالی در کتابش می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ[النساء: 59]. «اي كساني كه ايمان آورده‌ايد از خدا، رسول و سرپرستان امورتان اطاعت كنيد».

و از سنت حدیث ابوهریرهسمی‌باشد که پیامبرصمی‌فرماید: «مَنْ أَطَاعَنِي فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ عَصَانِي فَقَدْ عَصَى اللَّهَ وَمَنْ أَطَاعَ أَمِيرِي فَقَدْ أَطَاعَنِي وَمَنْ عَصَى أَمِيرِي فَقَدْ عَصَانِي» [279]«هرکس مرا اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده و هرکس مرا نافرمانی کند، خدا را نافرمانی کرده است. هرکس از امیر اطاعت کند مرا اطاعت نموده و هرکس از امیر نافرمانی کند مرا نافرمانی کرده است». و از ابن عمر مروایت است که رسول اللهصفرمودند: «السَّمْعُ وَالطَّاعَةُ عَلَى الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ فِيمَا أَحَبَّ وَكَرِهَ مَا لَمْ يُؤْمَرْ بِمَعْصِيَةٍ فَإِذَا أُمِرَ بِمَعْصِيَةٍ فَلَا سَمْعَ وَلَا طَاعَةَ» [280]«بر شخص مسلمان اطاعت و فرمانبری در آنچه امیر دوست دارد و ناپسند می‌دارد تا زمانیکه به معصیت امر نکند واجب است پس هنگامی که به گناه امر شد اطاعت و فرمانبری بر او نیست».

سنت نصیحت برای امام را بصورت پنهانی و بدور از تحریک نمودن و آشوب ترویج می‌کند که دلیل بر آن، آنچه است که ابن ابی عاصم و دیگران از عیاض بن غنمسروایت می‌کنند که رسول اللهصفرمود: «مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْصَحَ لذي سلطان فلا يبده علانية، وليأخذ بيده فإن سمع منه فذاك، وإلا أدى الذي عليه» [281]«هرکس خواست حاکمی را نصیحت کند بصورت آشکار اینکار را انجام ندهد و بصورت نهانی اینکار را بکند تا نصیحت را از او بگیرد اگر از او قبول نمود پس مقصود حاصل شده و گرنه آنچه بر او است ادا نموده است».

این نصوص از قرآن و سنت همگی به اطاعت از امامان و سرپرستان امور در غیر نافرمانی خداوند امر می‌کنند.

خلاصه آنچه گفته شد این می‌شود که:

1- اطاعت و فرمانبری در هر حال در غیر نافرمانی خداوند واجب است.

2- عدم خروج برسرپرستان امور هنگامی که نصیحت نمی‌پذیرند.

3- کسی که سرپرستان امور را نصیحت می‌کند و به طریق شرعی بر آن‌ها خرده می‌گیرد باید از گناه بری باشد.

4- دوری از آشوب و فتنه و اسباب بوجود آمدن فتنه.

5- بر فرمانروایان تا زمانی که از آن‌ها کفر بواح و روشنی ظاهر و آشکار نشود نباید قیام و خروج نمود یعنی کفر آشکاری که امکان تأویل نداشته باشد.

6- ضرورت حفظ جماعت مسلمانان واجب است که بر هدایت کتاب و سنت بصورت قولی، عملی و اعتقادی باشد و دوستی آن‌ها، تبعیت و پیروی از راهشان و حرص و آز بر جمع شدن آن‌ها بر حق و عدم تفرقه و جدایی بر آن‌ها باید باشد.

همانگونه که الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا ١١٥[النساء: 115] «و هركس بعد از روشن شدن حق و هدايت با رسول خدا مخالف نمود و راه غير مؤمنان را براي پيروي برگزيد او را در همان جهت انتخابي قرار داده و سرانجام وارد جهنمش خواهيم كرد كه سرانجام بدي است» و رسول اللهصمی‌فرماید: «عليكم بالجماعة فإن يَد اللَّه مَعَ الْجَمَاعَةِ وَمَنْ شَذَّ شَذَّ إِلَى النَّارِ» [282]«بر شما واجب است که با جماعت باشید زیرا دست خداوند با جماعت است و هرکس تنها شد سرانجامش آتش است» و از ابن عباس مروایت است که رسول اللهصمی‌فرماید: «مَنْ رَأَى مِنْ أَمِيرِهِ شَيْئًا فَكَرِهَهُ فَلْيَصْبِرْ فَإِنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ يُفَارِقُ الْجَمَاعَةَ شِبْرًا فَيَمُوتُ إِلَّا مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» [283]«هرکس معصیتی را از حاکم اسلامی مشاهده کرد پس آن را ناپسند بداند، بر آن صبر نماید زیرا هیچ احدی به اندازه یک وجب از جماعت مسلمانان جدا نمی‌گردد جز اینکه اگر بمیرد بر مرگ جاهلیت مرده است».

این نصوص بر ضرورت حفظ جماعت و عدم درگیری با اهلش دلالت دارد و وعید شدید برای کسی است که با آن مخالفت نماید. زیرا جماعت رحمت و تفرقه و جدایی عذاب است.

[279] صحیح البخاری برقم (7137). [280] صحیح البخاری برقم (7144) [281] رواه ابن أبی عاصم فی السنة (2 / 507) بسند صحیح [282] الترمذی برقم (2167)، السنة لابن أبی عاصم برقم (80). [283] صحیح البخاری برقم (7143)

تمسك به كتاب و سنت و دليل بر واجب بودن آن

مبحث اول: معنی تمسک به کتاب و سنت و دلیل بر واجب بودن آن

خداوند امت را به اجتماع و وحدت کلمه امر نموده است و اساس این اجتماع متمسک بودن به کتاب و سنت و دوری از تفرقه می‌باشد و خطرات آن بر امت در هر دو دنیا را بیان کرده است. و برای تحقق یافتن آن، خداوند به ما امر می‌کند که در اصول و فروع حکم را به کتاب خدا برگردانیم و ما را از هر آنچه باعث بوجود آمدن تفرقه و جدایی می‌شود نهی می‌کند.

راه درست به سوی نجات و رستگاری همان چنگ زدن به کتاب خدا و سنت رسولشصمی‌باشد که این دو دژی محکم و پناهگاهی بادوام برای کسی است که الله تعالی او را موفق بدارد.

الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْۚ وَٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ كُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِكُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم بِنِعۡمَتِهِۦٓ إِخۡوَٰنٗا وَكُنتُمۡ عَلَىٰ شَفَا حُفۡرَةٖ مِّنَ ٱلنَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنۡهَاۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ ١٠٣[آل عمران: 103]. «همگي به ريسمان خداوند چنگ زنيد و پراكنده نشويد و نعمت خدا را نسبت به خود بياد آوريد آن هنگام كه دشمن هم بوديد پس خداوند ميان دل‌هاي شما محبت و الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شديد و بر كنار پرتگاه آتش بوديد كه شما را از آن رهانيد اينگونه خداوند نشانه‌هاي خود را براي شما روشن مي‌كند تا هدايت يابيد». خداوند به چنگ زدن به ریسمان خود امر می‌کند و حبل الله همان عهد و پیمان خداست یا همان قرآن است همانگونه که مفسرین می‌گویند. از این رو عهدی که خداوند بر مسلمانان گرفته همان تمسک جستن به قرآن و سنت است. خداوند به اجتماع امر و از تفرقه و اختلاف نهی کرده است. می‌فرماید: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ[الحشر: 7]. «وآنچه رسول (خدا) به شما مي‌دهد، بگيريد. و از آنچه كه شما را از آن باز دارد اجتناب ورزيد» و این شامل اصول و فروع دین، آشکار و نهانش می‌گردد.

و آنچه را که پیامبر به خاطر آن آمد بر بندگان واجب است که آن را بگیرند و از او تبعیت نمایند و مخافت کردن با او جایز نیست. فرموده پیامبر بر چیزی مانند فرموده الله تعالی می‌باشد و کسی حق ندارد از آن شانه خالی کند و در ترک آن برای کسی عذری نیست و جایز نیست سخنی کسی را بر سخن پیامبرصجلو انداخت. الله تعالی می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَا تَوَلَّوۡاْ عَنۡهُ وَأَنتُمۡ تَسۡمَعُونَ ٢٠«اي كساني كه ايمان آورده ايد خدا و رسولش را اطاعت نمايد و از او روي برنتابيد درحاليكه مي‌شنويد». خداوند به بندگان مؤمنش امر می‌کند که از او و رسولش اطاعت کنند و آن‌ها را از مخالفت با پیامبر و تشبیه شدن به کافران در مخالفت با او سرزنش و توبیخ می‌نماید. و بخاطر این می‌فرماید: ﴿وَلَا تَوَلَّوۡاْ عَنۡهُیعنی اطاعت او، فرمانبری دستورات و ترک نمودن نهی‌های او را رها نکنید.

الله تعالی می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا ٥٩[النساء: 59]. «اي كساني كه ايمان آورده ايد خدا، رسول و صاحبان امر را اطاعت كنيد؛ اگر در چيزي دچار اختلاف و نزاع شديد آن را به خدا و رسول برگردانيد در صورتي كه به خداوند و روز آخرت ايمان داريد اين بهتر و سرانجام آن نيكوتر است» حافظ ابن کثیر می‌گوید: (أطيعوا الله، أي اتبعوا كتابه، وأطيعوا الرسول أي خذوا سنته، وأولي الأمر منكم أي فيما أمروكم به من طاعة الله لا في معصية الله، فإنه لا طاعة لمخلوق في معصية الله) «أطيعوا الله، یعنی از کتاب خدا پیروی کنید و أطيعوا الرسول یعنی سنت پیامبر را برگیرید و أولي الأمر منكم یعنی در آنچه از اطاعت پروردگار، شما را امر می‌کند و نه در معصیت پروردگار او را اطاعت کنید زیرا در نافرمانی پروردگار از مخلوق اطاعت نمی‌شود». و می‌فرماید: ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ«اگر در چيزي دچار اختلاف و نزاع شديد آن را به خدا و رسول برگردانيد» مجاهد می‌گوید: منظور کتاب خدا و سنت رسولش می‌باشد. و این امر از جانب الله تعالی است به اینکه مردم در هر چیزی از اصول و فروع دین دچار اختلاف شدند، اختلاف در آن مورد را به کتاب و سنت برگردانند همانگونه که الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَمَا ٱخۡتَلَفۡتُمۡ فِيهِ مِن شَيۡءٖ فَحُكۡمُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۚ[الشوری: 10]. «در باره هرچه اختلاف كرديد حكم آن را به سوي خدا برگردانيد» یعنی داوری در دشمنی‌ها و ندانسته‌ها را به کتاب و سنت برگردانید و کسی که آن را به سوی این دو برنگرداند به خدا و روز قیامت ایمان ندارد. و این سخن: ﴿ذَٰلِكَ خَيۡرٞیعنی حاکم گردانیدن کتاب خدا و سنت رسولش و مراجعه کردن به این دو در پایان دادن به اختلاف، بهتر است و ﴿وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًایعنی و عاقبت و سرانجام آن نیکوتر است همانگونه که سدی می‌گوید. مجاهد می‌گوید: (وأحسن جزاء وهو قريب) [284]«و بهترین پاداش برای آن‌هاست و این معنی نزدیکتر است». در کتاب خداوند آیات بسیاری وجود دارد که در واجب بودن تمسک به کتاب و سنت و مراجعه کردن به آن‌ها در همه کارها وارد شده است.

اما دلیل از سنت بر واجب بودن تمسک به کتاب و سنت از جمله آنچه است که امام مسلم از ابوهریرهسروایت می‌کند که رسول اللهصفرمودند: «إِنَّ اللَّهَ يَرْضَى لَكُمْ ثَلَاثًا وَيَسْخَطُ لَكُمْ ثَلَاثًا فَيَرْضَى لَكُمْ أَنْ تَعْبُدُوهُ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَأَنْ تَعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وأن تناصحوا من ولاه الله أمركم وَيَسْخَطُ لَكُمْ ثَلَاثًا قِيلَ وَقَالَ وَكَثْرَةَ السُّؤَالِ وَإِضَاعَةِ الْمَالِ» [285]«با انجام این سه مورد خداوند از شما راضی می‌شود:1.الله را عبادت نمایید و برایش شریک قرار ندهید2. به ریسمان خداوند چنگ زنید و متفرق نشوید3. برای آن کس که خداوند او را سرپرست شما قرار داده، خیرخواه باشید. و با انجام سه کار از شما خشمگین می‌گردد:1. از بگو و مگو 2. زیاد سؤال پرسیدن 3. ضایع کردن مال». و از جابرسوارد است که رسول اللهصفرمودند: «تَرَكْتُ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا مَا تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا كِتَابَ اللَّهِ وَسُنَّةَ نَبِيِّهِ» [286]«در میان شما دو چیز را به یادگار گذاشتم اگر به آن دو تمسک جویید هرگز گمراه نمی‌شوید: 1. کتاب خدا 2. سنت پیامبرش» و می‌فرماید: «قَدْ تَرَكْتُكُمْ عَلَى الْبَيْضَاءِ لَيْلُهَا كَنَهَارِهَا لَا يَزِيغُ عَنْهَا بَعْدِي إِلَّا هَالِكٌ» [287]«شما را در چنان حالتی از روشنگری ترک کرده‌ام که شب آن به مانند روز آن است و جز هلاک شده از آن روی برنمی تابد» و در حدیث عرباض بن ساریه آمده که پیامبرصفرمودند: «عَلَيْكُمْ بِسُنَّتِي وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِينَ الْمَهْدِيِّينَ من بعدي فَتَمَسَّكُوا بِهَا وَعَضُّوا عَلَيْهَا بِالنَّوَاجِذِ» [288]«به سنت من و جانشینان هدایت یافته بعد از من تمسک جویید و محکم آن را بگیرید».

پیامبرصبه کسانی از امتش که به سنت او متمسک هستند بزرگترین مژده و بهترین مقصد که هر مؤمنی آرزوی آن را دارد و برای رسیدن به آن تلاش می‌کند، می‌دهد و آن این است که هرکس در قلبش کمترین ذره ای ایمان باشد رستگار و داخل بهشت می‌شود. این مژده در حدیث ابوهریرهسآمده که رسول اللهصفرمودند: «كُلُّ أُمَّتِي يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ أَبَى قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَنْ يَأْبَى قَالَ مَنْ أَطَاعَنِي دَخَلَ الْجَنَّةَ وَمَنْ عَصَانِي فَقَدْ أَبَى» [289]«تمام امت من داخل بهشت می‌شوند مگر کسی که ابا کند. گفتند ای رسول خدا چه کسی امتناع می‌ورزد؟ فرمود: هرکس که از من اطاعت کند، وارد بهشت می‌شود و هر کس، از من نافرمانی کند، در حقیقت، امتناع ورزیده است.» و کدام ابا و ترک سنت بزرگتر از مخالفت کردن امر پیامبرصاست؟ و آن به وسیله نوآوریها و بدعت‌ها در دین به وجود می‌آید.

و معلوم و مشخص گردید که گروه نجات یافته کسانی هستند که بر راهی که پیامبر و اصحاب او قرار دارند، باشند و آن جماعت است. ابی بن کعبسمی‌گوید: «عليكم بالسبيل والسنة فإنه ليس من عبد على سبيل وسنة ذكر الرحمن ففاضت عيناه من خشية الله فتمسه النار أبدًا وإن اقتصادًا في سبيل وسنة خير من اجتهاد في خلاف سبيل وسنة»«بر شما واجب است که بر طریق قرآن و سنت باشید و هر بنده‌ای بر راه قرآن و سنت باشد خداوند را یاد می‌کند پس چشمانش از ترس خدا لبریز می‌شوند و او هرگز آتش را لمس نمی‌کند میانه روی در قرآن و سنت بهتر از سعی و تلاش در خلاف قرآن و سنت است».

[284] تفسیر ابن کثیر (2 / 304). [285] صحیح مسلم برقم (1715) و احمد [286] رواه مالک فی الموطأ (2 / 899). [287] سنن ابن ماجه (1 / 16) المقدمة. وصحیح ابن ماجه للألبانی (1 / 6). [288] سنن أبی داود(5/13)والترمذی مع تحفة الأحوذی(7/438) [289] صحیح البخاری برقم (7280).

مبحث دوم: دوری از بدعت

تعريف بدعت:

بدعت در لغت یعنی بوجود آوردن چیزی که قبلاً سابقه نداشته است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿بَدِيعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖیعنی پدید آورنده آسمان‌ها و زمین اوست.

و در شریعت بدعت یعنی آنچه مخالف کتاب، سنت یا اجماع سلف امت از اعتقادات و عبادت‌های بوجود آمده در دین باشد.

خطر بدعت:

بدعتها و نو آوری‌ها در دین دارای خطرات بزرگ و آثار بدی بر شخص و اجتماع دارد بلکه بر تمام اصول و فروع دین تأثیر می‌گذارد.

پس بدعت به معنی نوآوری در دین، گفتن چیزی بر خدا بدون علم و تشریع نمودن در دین به آنچه خداوند به آن اجازه نداده است، می‌باشد. و بدعت سبب پذیرفته نشدن علم و جدایی امت است. و شخص بدعت گذار گناه خود و کسانی که از او تبعیت کنند را بر دوش می‌کشد همچنین بدعت سبب محرومیت از نوشیدن از حوض پیامبرصمی‌شود. از سهل بن سعد انصاری و ابوسعید خدری مروایت است که رسول اللهصفرمودند: «أَنَا فَرَطُكُمْ عَلَى الْحَوْضِ مَنْ وَرَدَ شَرِبَ وَمَنْ شَرِبَ لَمْ يَظْمَأْ أَبَدًا وَلَيَرِدَنَّ عَلَيَّ أَقْوَامٌ أَعْرِفُهُمْ وَيَعْرِفُونِي ثُمَّ يُحَالُ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فأقول إِنَّهُمْ مِنِّي فَيُقَالُ إِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا أحدثوا بَعْدَكَ فَأَقُولُ سُحْقًا لِمَنْ بَدَّلَ بَعْدِي» [290]«من قبل از شما بر سر حوض می‌روم تا آنجا را برای شما آماده کنم هرکس از کنار من عبور کند از آن می‌نوشد و هرکس از آن بنوشد هرگز تشنه نمی‌شود گروههایی از کنار من می‌گذرند هم من آن‌ها را می‌شناسم و هم آن‌ها مرا می‌شناسند ولی بین من و آن‌ها فاصله می‌اندازند. می‌گویم: این‌ها از امت من هستند. گفته می‌شود: شما نمی‌دانید که بعد از شما چه بدعت‌ها و نوآوریهایی در دین ایجاد کردند. آنگاه می‌گویم: دور باد کسانی که بعد از من دین را تغییر دادند».

بدعت، زشت گردانیدن دین و تغییر دادن نشانه‌های آن است. خلاصه اینکه بدعت خطر بزرگی بر مسلمانان در کار دین و دنیایشان است.

[290] صحیح البخاری برقم (6583)، ورقم (6584)، وصحیح مسلم برقم (2290).

اسبابي كه موجب پيدايش بدعت مي‌شود

برای پیدایش بدعت اسباب بسیاری وجود دارد که مهمترین آن‌ها دوری از کتاب خدا و سنت رسولشصو منهج سلف صالح است. امری که منجر به جهل به مصادر شریعت می‌شود.

و از سببهای منتشر شدن بدعت، چسبیدن به شبهات و اعتماد نمودن تنها به عقل و شرکت در مجالس فساد، اعتماد نمودن به احادیث ضعیف و موضوع که بدعتگذاران بر بدعت‌هایشان به آن‌ها استدلال می‌کنند، شبیه شدن به کافران، تقلید نمودن از اهل گمراهی و چیزهایی مانند این که از اسباب خطرناک بدعت می‌باشند.

خطر بدعت:

کسی که در کتاب و سنت تأمل و تدبر نماید می‌یابد که بدعت در دین حرام و بر صاحبش برگردانده می‌شود و هیچ فرقی بین بدعت‌ها نیست و اگر درجات تحریم فرق می‌کند به اندازه نوع بدعت است.

معلوم و روشن است که نهی از بدعت به یک صورت در سخن پیامبرصآمده است: «إِيَّاكُمْ وَمُحْدَثَاتِ الْأُمُورِ فَإِنَّ كُلَّ مُحْدَثَةٍ بِدْعَةٌ وَكُلَّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ» [291]«از نوآوری در کارهای دین بپرهیزید که هر نوآوری بدعت و هر بدعتی گمراهی است» و می‌فرماید: «مَنْ أَحْدَثَ فِي أَمْرِنَا هَذَا مَا لَيْسَ مِنْهُ فَهُوَ رَدٌّ» [292]«هرکس در دین ما چیزی را که جزء آن نیست ایجاد کند باطل است». این دو حدیث دلالت دارند بر اینکه هر نوآوری در دین بدعت است و هر بدعتی مردود و غیر قابل قبول می‌باشد و معنی آن این است که بدعت در عبادت‌ها و اعتقادات حرام است ولی درجات تحریم آن بر حسب نوع بدعت فرق می‌کند بعضی از آن‌ها بدعت‌هایی هستند که کفر صریح می‌باشند مانند طواف نمودن به دور قبرها به منظور تقرب جستن به صاحبان آن و پیشکش کردن قربانی، نذر، درخواست مستقیم دعا از صاحبان آن، و طلب فریادرسی از آن‌ها و از آن جمله چیزهایی که جزو وسایل شرک می‌باشد: ساختن بارگاه بر قبرها و نمازخواندن و درخواست نمودن نزد آن‌ها است.

بعضی از بدعت‌ها گناه و معصیت هستند مانند برپا داشتن عیدهایی که در شریعت وارد نشده است، اذکار ساخته شده، گوشه نشینی، روزه داری که در آفتاب ایستاده است.

[291] رواه الإمام أحمد فی المسند (1 / 435)، والدارمی فی السنن (1 / 78)، والحاکم فی المستدرک (2 / 318) وقال صحیح الإسناد ووافقه الذهبی. [292] صحیح البخاری برقم (2697)، وصحیح مسلم برقم (1718).

مبحث سوم: نکوهش از تفرقه و اختلاف

خداوند تفرقه را نکوهش کرده و از راه‌ها و اسبابی که مؤید آن است برحذر داشته است. نصوص از کتاب و سنت بر پرهیز کردن از تفرقه و اختلاف دلالت دارند و سرانجام بد آن را روشن کرده‌اند و آن از بزرگترین اسباب خواری و پستی در دنیا و عذاب و رسوائی و سیه رویی در آخرت است. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ ١٠٥ يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞۚ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ٱسۡوَدَّتۡ وُجُوهُهُمۡ أَكَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡفُرُونَ ١٠٦ وَأَمَّا ٱلَّذِينَ ٱبۡيَضَّتۡ وُجُوهُهُمۡ فَفِي رَحۡمَةِ ٱللَّهِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ ١٠٧[آل عمران: 105-107]. «شما مانند كساني نباشيد كه پس از آنكه آيات روشن برايشان آمد راه تفرقه و اختلاف را پيمودند و برايشان عذابي بزرگ است روزي كه چهره‌هايي نوراني و چهره‌هايي سياه مي‌گردند. اما به كساني كه سياه روي شده‌اند مي‌گويند آيا بعد از ايمانتان كافر شديد؟ پس به خاطر آنچه كفر ورزيديد عذاب را بچشيد و اما كساني كه نوراني هستند همواره در رحمت خداوند جاويدانند». ابن عباس می‌گوید: (تبيض وجوه أهل السنة والجماعة وتسود وجوه أهل البدعة والفرقة)«اهل سنت و جماعت رخسارشان سفید و اهل بدعت و فرقه گرایی رخسارشان سیاه می‌گرد».

الله تعالی می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍۚ إِنَّمَآ أَمۡرُهُمۡ إِلَى ٱللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ ١٥٩[الأنعام: 159]. «آنانكه در دينشان تفرقه ايجاد كردند و به دسته‌ها، گروه‌ها و فرقه‌ها تبديل شدند تو در هيچ چيز با آن‌ها نيستي كار آن‌ها با خداست و سپس آن‌ها را به آنچه كرده‌اند آگاه مي‌كند».

این آیات بر ذم و نکوهش تفرقه و خطرات آن بر امت در دنیا و آخرت دلالت دارند و آن سبب هلاکت و نابودی اهل کتاب که یهودی و نصاری بودند، شد و آن سبب هر نوع انحرافی است که در انسان واقع می‌شود.

در سنت احادیث بسیاری در ذم و نکوهش تفرقه و اختلاف و تشویق بر جماعت و اتحاد وجود دارد که از آن جمله امام احمد و ابوداود از معاویهسروایت می‌کنند که او ایستاد و گفت: آگاه باشید که همانا رسول اللهصمیان ما ایستاد و فرمود: «أَلَا إِنَّ مَنْ قَبْلَكُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ افْتَرَقُوا عَلَى ثِنْتَيْنِ وَسَبْعِينَ مِلَّةً وَإِنَّ هَذِهِ الْمِلَّةَ سَتَفْتَرِقُ عَلَى ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ ثِنْتَانِ وَسَبْعُونَ فِي النَّارِ وَوَاحِدَةٌ فِي الْجَنَّةِ وَهِيَ الْجَمَاعَةُ» [293]«آگاه باشید که قبل از شما اهل کتاب به هفتاد و دو گروه تبدیل شدند و این امت نیز به هفتاد و سه گروه تبدیل می‌شود هفتاد و دو گروه از آن‌ها در آتش هستند و یک گروه در بهشت است و آن جماعت می‌باشد». پیامبرصخبر داده که امت او به هفتاد و سه گروه تقسیم می‌شوند و هفتاد و دو گروه در آتش هستند شکی نیست آن‌ها کسانی هستند که مانند گذشتگان در باطل فرو رفته‌اند سپس این اختلافی که پیامبرصبه آن خبر می‌دهد، یا فقط در دین یا در دین و دنیا روی می‌دهد سپس به دین برمی گردد. و می‌شود اختلاف تنها در دنیا باشد. به هر حال گروه گروه شدن و اختلاف ناگزیر در امت واقع شده‌اند و پیامبرصامتش را از آن برحذر داشته تا کسی را که خداوند بخواهد او را سلامت بدارد، نجات دهد.

[293] رواه أحمد (4 / 152). وأبو داود (5 / 5) وغیرهما بسند صحیح.

اختلاف و گروه گروه شدن سبب هلاكت و نابودي امت‌هاي گذشته شده است

اگر در قرآن و سنت بیندیشیم سببهای نابودی امت‌های گذشته پراکنده شدن و اختلاف بسیار، خصوصاً اختلاف در کتاب نازل شده بر آن‌ها، می‌یابیم.

حذیفهسبه عثمانسگفت: (أدرك هذه الأمة، لا تختلف في الكتاب كما اختلفت فيه الأمم قبلهم)«این امت را دریاب تا در کتاب همانگونه که امت‌های سابق در آن دچار اختلاف شدند، دچار اختلاف نگردند». هنگامی که دید اهل شام و عراق در حرفهای قرآن دچار اختلاف هستند اختلافی که رسول اللهصاز آن نهی کرده است. فایده آن دو چیز است:

اول اینکه: حرام بودن اختلاف در اینگونه مسائل.

دوم اینکه: توجه نمودن به کسانی که قبل از ما بوده‌اند و دوری نمودن از شباهت به آن‌ها. الله تعالی می‌فرماید: ﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ نَزَّلَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّۗ وَإِنَّ ٱلَّذِينَ ٱخۡتَلَفُواْ فِي ٱلۡكِتَٰبِ لَفِي شِقَاقِۢ بَعِيدٖ ١٧٦[البقرة: 176]. «اين به خاطراين است كه خداوند كتاب[تورات] را به حق نازل كرده و كساني كه در باره آن با يكديگر به اختلاف پرداختند در بدبختي دوري افتاده‌اند.» و می‌فرماید: ﴿وَمَا ٱخۡتَلَفَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡعِلۡمُ بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡۗ[آل عمران: 19]. «و كساني كه به آن‌ها كتاب آسماني داده شده بود با يكديگر به اختلاف نپرداختند مگر پس از آنكه علم پيدا كردند و به خاطر حسدي كه در ميانشان وجود داشت».

و دلیل از سنت آنچه است که ابوهریرهساز رسول اللهصروایت می‌کند که فرمود: «ذَرُونِي مَا تَرَكْتُكُمْ فَإِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِكَثْرَةِ سُؤَالِهِمْ وَاخْتِلَافِهِمْ عَلَى أَنْبِيَائِهِمْ فَإِذَا أَمَرْتُكُمْ بِشَيْءٍ فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَإِذَا نَهَيْتُكُمْ عَنْ شَيْءٍ فَدَعُوهُ» [294]«در مورد چیزهایی که از شما واگذاشته ام چیزی نپرسید. کسانی که پیش از شما بودند بخاطر زیاد سؤال کردن، و اختلاف بر سر پیامبرانشان، هلاک شدند هرگاه شما را به چیزی امر کردم آن را به اندازه توان و قدرتتان انجام دهید و اگر شما را از چیزی نهی کردم آن را رها کنید». در این حدیث پیامبرصبه آن‌ها امر می‌کند از سؤال نمودن به آنچه آن‌ها را امر ننموده، خودداری کنند زیرا چیزی که سبب هلاکت گذشتگان شد، زیاد سؤال کردن بود سپس با گناه کردن بر پیامبرانشان اختلاف کردند یعنی به آنچه پیامبرانشان به آن‌ها امر می‌کردند، مخالفت نمودند.

[294] صحیح البخاری برقم (7288)، وصحیح مسلم برقم (1337).

آيا اختلاف رحمت است؟!

بعضی از مردم با اعتماد بر حدیث موضوع (اختلاف أمتي رحمة)«اختلاف امت من رحمت است» ادعا می‌کنند که وجود اختلاف، رحمت و برکت است. و این سخن به وسیله کتاب، سنت و عقل مردود می‌باشد. بعضی از آیات و احادیث وارده در نکوهش اختلاف و گروه گروه شدن را ذکر کردیم. و آن برای کسی که اهل تدبر و تأمل باشد، کفایت می‌کند.

بلکه قرآن بر اینکه اختلاف با رحمت سازگاری ندارند و ضد هم هستند، دلالت دارد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَلَا يَزَالُونَ مُخۡتَلِفِينَ ١١٨ إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَۚ[هود: 118-119] «پيوسته در اختلافند مگر كسي كه پروردگار تو به او رحم كرده است».

و حدیثی که یاران این ادعا به آن استدلال می‌کنند باطل و صحیح نمی‌باشد و چیزی از آن در کتاب و سنت یافت نمی‌شود. و این برای باطل بودن این ادعا کافی است علاوه بر این چیز معقول و پسندیده ای نیست، انسان عاقل تصور نمی‌کند که اختلاف، رحمت باشد. پس از آنکه ما فساد و تباهی‌های خطرناک آن را دانستیم، نتیجه آن دشمنی، کینه و جدایی است بلکه چه بسا جنگ و خونریزی که بسیاری از آنچه بین مردم روی داده به بخاطر اختلاف بوده است و حتی در بعضی از مسائل فروع نیز رخ داده است.

راه رهايي و نجات از گروهها و اختلافات

معلوم و آشکار است که دسته رستگار و نجات یافته و یاری شده همان جماعت هستند. و جماعت به کسانی گفته می‌شود که بر مسیری که موافق منهج پیامبرصو اصحابش هستند، قرار داشته و از آن تجاوز ننمایند و از آن به هیچ طرفی منحرف نگردند.

شاطبی:در کتاب الاعتصام می‌گوید: (إن الجماعة ما كان عليه النبي وأصحابه والتابعون لهم بإحسان)«جماعت آنچه است که پیامبر، اصحاب و تبعیت کنندگان از آن‌ها به نیکی، برآن قرار دارند».

راه نجات و رستگاری همان تبعیت و پیروی از منهج اهل سنت و جماعت بصورت قولی، عملی و اعتقادی و عدم مخالفت یا جدا شدن از آن‌ها می‌باشد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا ١١٥[النساء: 115]. «و هركس بعد از روشن شدن حق و هدايت با رسول خدا مخالف نمود و راه غير مؤمنان را براي پيروي برگزيد او را در همان جهت انتخابي قرار داده و سرانجام وارد جهنمش خواهيم كرد كه سرانجام بدي است» و می‌فرماید: ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ ١٥٣[الأنعام: 153]. «اين راه راست من است از آن پيروي كنيد و از راه‌ها و مناهج بپرهيزيد كه باعث دچار تفرقه در راهش خواهيد شد اين‌ها چيزهايي است كه خداوند شما را به آن سفارش مي‌كند باشد كه تقوا پيش گيريد».

و از سنت، ترمذی و دیگران از عبدالله بن عمر مروایت می‌کنند که رسول اللهصمی‌فرماید: «لَا يَجْمَعُ أُمَّتِي أَوْ قَالَ أُمَّةَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَى ضَلَالَةٍ وَيَدُ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ» [295]«امت من بر گمراهی یا فرمودند امت محمد بر گمراهی جمع نمی‌شوند و دست خداوند با جماعت است».و با این عبارت به سخنمان پایان می‌دهیم که راه نجات و رسیدن به سعادت، تمسک و چنگ زدن به کتاب الله تعالی است کتاب شکست ناپذیری که به هیچ وجه باطل در آن راه نمی‌یابد، از جانب کسی که کارهایش از روی حکمت و بسیار ستوده صفات است، نازل گشته است. همچنین تمسک جستن و چنگ زدن به سنت ثابت شده پاک رسول اللهصکه از روی هوا و آرزو سخن نمی‌گوید و آنچه می‌گوید جز وحی نمی‌باشد. این دو یعنی کتاب و سنت تنها مراجع برای عقیده اسلام و شریعت می‌باشند. پس هر منهجی که از این راه اجتناب نماید آن منهج خسارتمند و زیانکار است. متمسک شدن به سنت همان راه مؤمنان و راه رسیدن به رضایت پروردگار عالمیان و سنگری محکم است و این همان منهجی است که خداوند به وسیله آن امت را از بدعت بدعتگذاران و پذیرش دروغگویان، تأویل و تفسیر جاهلان و تحریف غلوکنندگان حفظ می‌کند.

و این همان راهی است که به وسیله آن امت در صدر اسلام اصلاح شدند و رستگاری و نجاتی جز بازگشت به آن برایمان وجود ندارد. امام دارالهجره، امام مالک بن انس:می‌گوید: (لا يصلح آخر هذه الأمة إلا بما صلح به أولها)«آخر این امت جز به آنچه اول این امت اصلاح شد، اصلاح نمی‌گردد». و آنچه اول این امت به وسیله آن اصلاح گردید عمل به کتاب خدا و سنت رسولش صبود و آنچه بر مسلمان در این راه واجب است این است که به کتاب و سنت به فهم سلف صالح و منهج آن‌ها عمل نماید. بخاطر این سخن الله تعالی که می‌فرماید: ﴿وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا ١١٥[النساء: 115]. «و هركس بعد از روشن شدن حق و هدايت با رسول خدا مخالف نمود و راه غير مؤمنان را براي پيروي برگزيد او را در همان جهت انتخابي قرار داده و سرانجام وارد جهنمش خواهيم كرد كه سرانجام بدي است».

پس تبعیت و پیروی از راه مؤمنان که صحابه و پیروی کنندگان از آن‌ها به نیکی از امامان هدایت یافته قرار دارند، راه نجاتی است که از الله تعالی می‌خواهیم امت اسلامی را برای تمسک به کتاب پروردگارش و سنت پیامبرشصو تبعیت از راه مؤمنان موفق بدارد.

وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين وصلى الله على نبينا محمد وعلى آله وصحبه أجمعين.

[295] رواه الترمذی (4 / 466)، وغیره بسند صحیح