احادیث قدسی
مشتمل بر احادیث قدسی موجود در کتاب حدیثی زیر:
صحیح بخاری، صحیح مسلم، جامع ترمذی، سنن ابوداود،
سنن نسایی، سنن ابن ماجه، موطأ امام مالک
گردآورنده:
دکتر درویش جویدی
مترجم:
جهانگیر ولدبیگی
﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ﴾[الأحزاب: ۲۱]. «به راستی برای شما در رسول خدا الگوی نیکی وجود دارد».
«... أَنَّ رَسُولَ اللهِ جقَالَ: تَرَكْتُ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا مَا تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا: كِتَابَ اللهِ وَسُنَّةَ نَبِيِّهِ». [موطأ امام مالک/].
«پیامبر خدا جفرمودند: در میان شما دو چیز را برجای گذاشتهام که اگر به آنها چنگ زنید، هرگز گمراه نخواهید شد: (۱) کتاب خدا (قرآن) و (۲) سنت پیامبرش».
شریعت اسلامی یعنی آخرین برنامهی هدایت آسمانی برای بشریت، براساس دو منبع اساسی پایهریزی شده است، یکی کتاب خدا و دیگری سنت پیامبر خدا ج.
منظور از کتاب خدا، همان قرآن است که خداوند به واسطهی جبرئیل امین بر قلب نورانی پیامبر عزیز نازل کرد و منظور از سنت پیامبر خدا جمجموعه تبیینات قولی، فعلی و تقریری [۱]آنحضرت جاست که در طول چندین سالِ پیامبریش صورت گرفته است.
سنت خود نیز دو شعبه دارد که اصطلاحاً به آنها سیره و حدیث گفته میشود.
سیره عبارت است از: کردار و اعمال حضرت جکه در مواقع مختلف انجام میگرفت و منبعی جز کتاب خدا و وحی نداشت، سخن حضرت عایشهلآنگاه که در بارهی اخلاق پیامبر جاز او سئوال میشود، مبین این مطلب است، ایشان در جواب میفرمایند: «كَانَ خُلُقُهُ الْقُرْآنَ» یعنی: اخلاق پیامبر جو کردار ایشان همان قرآن بود و به عبارت دیگر، اخلاق پیامبر جترجمهی عملی قرآن بود.
حدیث، نیز که بخش دیگری از سنت میباشد، عبارت است از مجموعهی اقوال اخلاقی، تربیتی، علمی و... پیامبر جو قوانین و احکام شرع و اعمال دینی که در بین کتاب خدا و در خلال تبلیغ آن انجام میگرفت.
پس به طور خلاصه میتوان گفت: سنت دو قسم است، یکی سنت کرداری یعنی همان سیره و دیگری سنت گفتاری یعنی همان حدیث.
در این که چرا این قسمت یعنی سنت گفتاری را حدیث میگویند، نظرات مختلفی ارائه شده است، برخی معتقدند به سخنان پیامبر جدر مقابل قرآن که قدیم است حدیث اطلاق میشود، و برخی نیز گفتهاند: خود پیامبر جاین اصطلاح را به کار برده است، همچنان که در صحیح مسلم آمده است که فرمودند: «وَحَدِّثُوا عَنِّي، وَلَا حَرَجَ».
البته برخی معتقدند که حدیث و سنت هرچند از لحاظ ریشه باهم تفاوتهایی دارند، اما از حیث مصداق یکی میباشند و هردو به معنی مجموعه اقوال و افعال و تاییدات منسوب به پیامبر جهستند. اما تقسیمبندی مذکور مناسبتر به نظر میرسد.
مواعظ و نصایح و گفتارهایی که پیامبر جبرای اصحاب، در مسایل مختلف ایراد میفرمود، گاهی هم لفظ و هم معنی آن را به نقل از خداوند بیان میفرمود: که به این قسم از گفتارها، کلام خدا یا همان قرآن گفته میشد که دارای خصوصیات منحصر به فرد میباشد که از هیچ جهتی با کلام بشری قابل مقایسه نیست، این همان کلامی است که خداوند بشریت را به آوردن کلامی همانند با آن دعوت میکند و در این راه استعانت از جنیان را هم از او (انسان) میخواهد و سرانجام میفرماید: ﴿فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ وَلَن تَفۡعَلُواْ فَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِي وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُۖ أُعِدَّتۡ لِلۡكَٰفِرِينَ ٢٤﴾[لبقرة: ۲۴]. «اگر نمیتوانید چنین کاری انجام دهید که هرگز هم نخواهید توانست، پس از آتشی حذر کنید که هیزمش مردم و سنگها هستند، و برای کافران آماده شده است».
گاهی هم پیامبر جدر تبیین مسایلی و یا در پاسخ به سؤالاتی که از ایشان میشد سخن میگفتند و به ارائهی طریق میپرداختند و یاران بزرگوارش نیز آن را با جان و دل دریافت میکردند و به کار میگرفتند، این قسم از گفتار پیامبر جرا که هم لفظ و هم معنی آن از خود پیامبر جاست، «حدیث نبوی» میگویند.
اما گاهی پیامبر جمعنایی را به نقل از خداوند متعال ولی در قالبِ لفظ و کلام خویش ارائه میدادند که به این قسم از حدیث، «حدیث قدسی» گفته میشود. این گفتارهای پیامبر جنه چنان بود که لفظ و معنی آن باهم وحی منزل باشد تا آن را قرآن بنامند و نه چنان بود که لفظ و معنی آن هردو از خود حضرت جباشد تا آن را حدیث نبوی بگویند، بلکه در اینجا لفظ پیامبر جتنها نقش یک واسطه را برای انتقال یک معنی از جانب خداوند داشت.
در بارهی دلیل تسمیهی این قسمت از حدیث به «حدیث قدسی» گفتهاند: «چون نفحهای از عالم قدس و نوری از عالم غیب و از جانب خداوند متعال است، بر آن اصطلاح قدسی اطلاق شده است تا از حدیث نبوی که از آنِ خود پیامبر جاست، تمییز داده شود».
[۱] منظور از تقریر، سکوت حضرت جدر برابر اعمال و یا گفتارهایی است که در حضور و زمان وی انجام میگرفت و یا بیان میشد که این سکوت نشانهی تأیید آنها از جانب حضرت جمیباشد.
برای تمییز حدیث قدسی از قرآن، محدثین برای هرکدام ویژگیهایی ذکر کردهاند که آنها را از هم جدا میکند که به طور خلاصه به برخی از مهمترین آنها اشاره میکنیم:
۱- بیشتر علما معتقدند که در «حدیث قدسی» لفظ از جانب پیامبر جو معنی از جانب خداست، برخلاف «قرآن» که هم لفظ و هم معنی از جانب خداست [۲].
[۲] برخی نیز معتقدند که هم لفظ و هم معنا در حدیث قدسی از جانب خداست اما جزو قرآن قرار نگرفته است و از طریق الهام و خواب بر پیامبر جنازل شده است برخلاف قرآن که به شکل وحی نازل شده است.
- تلاوت قرآن عبادت است و خواندن آن در نماز واجب، اما خواندن احادیث قدسی و نبوی عبادتی خاص به حساب نمیآید و اگر در نماز خوانده شوند نماز باطل میشود.
- قرآن معجزهای رسول الله جاست، و خداوندﻷافراد بشر را به تحدی و هماوردی فرا خوانده که مثل آن را بیاورند، اما در مورد احادیث قدسی و نبوی چنین چیزی وجود ندارد.
در نبوت قرآن روایت آن به شکل متواتر شرط است، اما احادیث قدسی و نبوی به شکل آحاد پذیرفته میشود.
قرآن، نصش کلام خدای عزوجل است، ولی احادیث قدسی و نبوی چنین نیست.
حدیث قدسی مستقیماً به خدایﻷنسبت داده میشود و به هیچ وجه جزو اجتهادات رسولالله جنیست. اما احادیث نبوی امکان دارد از طرف خدایﻷباشد و میتواند از اجتهادات خود رسولالله جباشد [۳].
۲- «قرآن» معجزه است، منکرش کافر شمرده میشود، از طریق وحی نازل شده، در نماز خوانده میشود، اما «حدیث قدسی» برخلاف آن میباشد و به قول صبحی صالح در ایصال آن کیفیت خاصی ملحوظ نیست.
در کمیت «احادیث قدسی» بین علما اختلاف است، اما آنچه مورد اتفاق میباشد، کمبودن تعداد این نوع حدیث نسبت به حدیث نبوی است، برخی تعداد آنها را بیشتر از صد ندانستهاند، اما برخی تعداد آنها را به چهار صد نیز رساندهاند.
در تشخیص «احادیث قدسی» از «احادیث نبوی» در الفاظ حدیث نه در معانی، وجود الفاظی از جمله: «قال الله تعالى» و «قال رسول الله فيما يروي عن ربه» در اول آن بیشتر از سایر موارد نمایانگر است.
[۳] علوم قرآن، نوشته عبدالکریم احمد محمدی.
کتابی که در دست دارید، مجموعهی چهارصد حدیث قدسی است که دکتر درویش جویدی از منابع مشهور حدیث گردآوری و منتشر کرده است و با توجه به اهمیت احادیث و به ویژه این نوع حدیث از یک طرف و نبود کتابی مستقل و ترجمهشده از طرف دیگر، این حقیر برآن شدم تا گزیدهای از احادیث قدسی در زمینههای مختلف فراهم بیاورم و چهل حدیث را با تأسی از چهل حدیث نبوی «اربعین نووی» گرد آورم و به منظور فهم بیشتر احادیث نکاتی را به آنها اضافه کنم و با عنوان «اربعین احادیث قدسی» عرضه کنم که نهایتاً بعد از تمام کار و تحویل آن به انتشارات کردستان، انتشارات پیشنهاد ترجمهی کل احادیث کتاب را دادند که با توفیقات الهی پس از مدت بسیار اندکی، ترجمهی آن به پایان رسید و اکنون تقدیم خوانندگان و علاقهمندان محترم میگردد.
در مورد کتاب، تذکر چند نکته لازم و ضروری است:
۱- تمامی احادیث مذکور، احادیث قدسی نمیباشند، بلکه برخی از احادیث تنها به منظور تتمهی احادیث قدسی در زمینههای مورد نظر ذکر شدهاند.
۲- چون هدف جمعآوری احادیث قدسی از کتب حدیث بوده است، برخی از احادیث تکراری هستند، اما تکرار احادیث گاهی به خاطر یکینبودن سند و گاهی به خاطر تفاوت الفاظ حدیث باهم بوده است، هرچند این تفاوت تنها در یک لفظ بوده باشد – و به همین سبب است که در برخی موارد به خاطر مترادفبودن الفاظ باهم در ترجمه هیچ تفاوتی مشاهده نمیشود – و گاهی هم به خاطر طول یا کوتاهی یک حدیث نسبت به احادیث مشابه بوده است، اما از تکرار احادیثی که کاملاً مشابه هستند، خودداری شده است.
۳- چنین به نظر میرسد که مصدر استخراج احادیث نیز، همچون شرح آنها، حاشیهی شرح امام قسطلانی بر صحیح بخاری و نیز شرح امام نووی بر صحیح مسلم بوده است. بنابراین، آدرس بسیاری از احادیث مطابق کتابهای حدیثی نیست.
۴- در مورد سند احادیث هم تنها به ذکر نام صحابهشاکتفا شده، مگر مواردی که ذکر افراد دیگر سند لازم بوده باشد.
۵- همانطور که گفته شد، شرح احادیث در متن کتاب اصلی برگرفته از دو کتاب مشهور: شرح امام قسطلانی بر صحیح بخاری و شرح امام نووی بر صحیح مسلم است، در ترجمهی شرح احادیث، سعی شده آنچه به فهم بیشتر احادیث کمک کند، ترجمه و از تکرار مکررات خودداری شود، به همین جهت گاهی این قسمت را به اختصار ترجمه کردهایم. نکتهی دیگر، در این خصوص این که برای فهم بیشتر معانی احادیث از کلمات و نیز جملاتی استفاده شده که معادلشان در متن عربی نیست، این کلمات و جملات را بین دو کروشه [ ] قرار دادهایم تا با این کار، هم حدیث بهتر فهم شود و هم رعایت امانت نیز در ترجمهی احادیث شده باشد، زیرا احادیث برخلاف متنهای دیگر قداست خاصی دارند و ترجمهی آنها نیز از حساسیت خاصی برخوردار است. در ترجمهی راوی حدیث نیز از عبارتهای متعددی استفاده شده که هدف تنوع ترجمه و نیز عدم تکرار عبارتهای اوایل احادیث میباشد، مثلاً: گاهی گفتهایم: «از ابوهریره روایت شده است که...»، گاهی نیز گفتهایم: «از ابوهریره از پیامبر:...»، البته سعی شده است با الفاظ متن عربی برابری نماید.
۶- مطلب دیگر این که در برخی از روایتها، چون شک راوی مطرح است و راوی با کلمهی «أو» به این مطلب (شک) اشاره کرده است، ما نیز در ترجمه بعد از کلمهی «یا» که ترجمهی «أو» میباشد در داخل دو پرانتز نوشتهایم شک راوی.
۷- با توجه به این که ترجمهی کتاب خدا و احادیث پیامبرش جمشکلترین کار در ترجمه است، در جایی که راه صواب طی کردهام خدا را سپاس میگویم و در جایی که دچار اشتباه شدهام، از خداوند بخشش و از پیامبر جپوزش و از برادران و خواهران عزیز راهنماییهای دلسوزانه میطلبم. البته قبل از ترجمهی هرپنج حدیث چند رکعت نماز میخواندم و مقداری از کلام الله مجید را تلاوت میکردم و دست به دعا، توفیق ترجمهای را از خداوند میطلبیدم که اولاً صحیح یا نزدیک به صحیح و ثانیاً قابل فهم خوانندگان محترم باشد و این مرا بسیار کمک کرد.
او ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بخاری است که در روز جمعه ۱۳ شوال سال ۱۹۴ هجری در بخارا به دنیا آمد. از دهسالگی مشغول فراگیری علوم دینی شد و در بیستسالگی جهت تکمیل معلومات خود به مراکز علمی آن زمان از جمله خراسان و عراق و شام و مصر و... مسافرت کرد و با مشایخ بزرگی همچون ابن معین و امام احمد و اسحاق بن راهویه ملاقات کرد و در محضر آنها تلمذ کرد. او دارای حافظهی بسیار قوی در حفظ احادیث در طول دوران تحصیلش بود، به طوری که از سوی محدثان ملقب به امیرالمؤمنین در حدیث گردید. ایشان دارای تألیفات متعددی در حوزهی حدیث و رجال میباشد که مهمترین آنها همان کتاب مشهورش یعنی صحیح بخاری است. این دانشمند نامدار در سال ۲۵۶ هجری در خرتنگ که یکی از نواحی سمرقند میباشد، دار فانی را وداع گفت.
هرچند در مورد تعداد احادیث گرد آمده در صحیح بخاری اختلاف است، اما ابن حجر عسقلانی میگوید: «با در نظرگرفتن احادیث تکراری، تعداد احادیث به ۷۳۹۷ حدیث میرسد و بدون تکرار تعداد احادیث ۲۶۰۲ حدیث میباشد». اما ابن خلدون میگوید: «با تکرار، ۹۰۰۰ حدیث و بدون تکرار، ۲۷۶۲ حدیث میباشد». اما محمد فؤاد عبدالباقی محقق معاصر معتقد است تعداد احادیث صحیح بخاری با تکرار، ۷۵۶۳ و بدون تکرار، ۲۶۰۷ حدیث است.
این کتاب مشتمل بر احادیث اعتقادی، تاریخی، اخلاقی، فقهی و... میباشد.
شرحهایی بر این کتاب نوشته شده است که میتوان به مشهورترین آنها اشاره کرد:
۱- الکواکب الدراری، تألیف: شمس الدین محمد بن یوسف کرمانی، متوفای ۷۸۶ هجری.
۲- فتح الباری، تألیف: ابن حجر عسقلانی، متوفای ۸۵۲ هجری.
۳- ارشاد الساری، تألیف: احمد بن محمد الشافعی القسطلانی، متوفای ۹۲۳ هجری.
او ابوالحسین بن حجاج قشیری نیشابوری است که در سال ۲۰۴ هجری در نیشابور به دنیا آمد. او در ابتدای کودکی به فراگیری حدیث پرداخت و بعداً جهت تکمیل اطلاعات خود به مراکز علمی آن زمان، از جمله: عراق و شام و حجاز و... سفر کرد و با بزرگانی چون: امام احمد و ابن راهویه و بخاری دیدار و در محضر آنها تلمذ کرد.
امام مسلم آثار فراوانی در حدیث و علم رجال به رشتهی تحریر درآورده که «صحیح» او مهمترین آنهاست.
کتاب صحیح مسلم انتخابی است بین سیصد هزار حدیث که از اساتید مختلف سماع کرده است و به قول یکی از شاگردانش تألیف این کتاب ۱۵ سال طول کشیده است.
در تعداد احادیث این کتاب اختلاف نظر است. امام نووی یکی از شارحان این کتاب معتقد است، صحیح مسلم مشتمل بر ۷۲۷۵ حدیث میباشد که با حذف مکررات تعداد احادیث به ۴۰۰۰ حدیث میرسد. اما محمد فؤاد عبدالباقی محقق معاصر میگوید: «بدون در نظرگرفتن احادیث تکراری، تعداد احادیث ۳۰۱۸ حدیث میباشند».
این امام بزرگوار در سال ۲۶۱ هجری در نیشابور دار فانی را وداع گفت.
شرحها و تعلیقاتی بر صحیح مسلم نوشته شده است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
۱- الإکمال في شرح مسلم الحجاج، تألیف: قاضی عیاض، متوفای ۵۴۴ هجری.
۲- الـمنهاج فی شرح صحیح مسلم بن حجاج، تألیف: یحیی بن شرف الدین نووی ملقب به محیی الدین، متوفای ۶۷۶ هجری.
۳- الدیباج علی صحیح مسلم بن الحجاج، تألیف: جلال الدین سیوطی، متوفای ۹۱۱ هجری.
به عقیدهی برخی، شرح امام نووی بر صحیح مسلم، از جهت ایجاز و احاطه مهمترین و بهترین شرح میباشد.
او سلیمان بن اشعث معروف به ابوداود سجستانی میباشد که در سال ۲۰۲ هجری متولد شد و از محدثان قرن سوم به شمار میآید. او یکی از برجستهترین شاگردان امام احمد بوده است.
کتاب حدیثی ایشان که به «سنن» مشهور است مشتمل بر ۴۸۰۰ حدیث میباشد. به گفتهی ایشان تمامی احادیث ذکر شده صحیح میباشند و از افراد ضعیف حدیثی ذکر نکردهاند و اگر حدیثی مشکل به نظر برسد آن را توضیح داده است و همین امر باعث شده که کتاب او در میان کتابهای حدیث از موقعیت بالایی برخوردار باشد. بر این کتاب شرحهاییی نوشته شده است که مشهورترین آنها «معالم السنن» ابوسلیمان خطابی متوفای سال ۳۸۸ هجری میباشد.
این محدث جلیل القدر در سال ۲۷۵ هجری دار فانی را وداع گفت.
محمد بن عیسی ترمذی یکی دیگر از محدثان ششگانه میباشد که در سال ۲۰۰ هجری به دنیا آمد و در سال ۲۷۹ هجری وفات یافت. کتاب حدیثی او «الجامع الصحیح» و مشتمل بر احادیث فقهی و اعتقادی و تاریخی و... میباشد و از این جهت به دو کتاب بخاری و مسلم شباهت دارد.
نکتهی دیگر در مورد کتاب امام ترمذی این است که این بزرگوار بعد از ذکر هر حدیث به بیان نوع آن و صحت و ضعف آن پرداخته است. او نخستین کسی است که اصطلاح «حسن» را به اصطلاحات حدیثی افزود.
او یکی از شاگردان امام بخاری بوده است و بیشتر علما کتاب حدیثی او را «سنن» نامیدهاند و برخی نیز آن را «صحیح ترمذی» گفتهاند.
سنن ترمذی مشتمل بر حدود ۵۰۰۰ حدیث است.
او ابو عبدالرحمن احمد بن شعیب نسائی نام دارد که در سال ۲۱۵ هجری متولد و در سال ۳۰۳ هجری وفات فرمودند.
نسائی نخست کتاب مفصلی از احادیث پیامبر جرا نوشت و آن را «السنن الکبری» نامید. در این کتاب هرگونه حدیثی اعم از صحیح و ضعیف را بیان کرد. اما بعداً به پیشنهاد امیر رمله احادیث صحیح را از آن استخراج کرد و آن را «الـمجتبی من السنن» نامید که بعدها به «سنن نسائی» مشهور گردید که مشتمل بر ۵۷۶۱ حدیث میباشد.
برخی از محققان چنین معتقدند که نسائی در انتخاب احادیث صحیح از بخاری و مسلم سختگیرتر بوده است، از این رو از روایاتی که به اتفاق علمای رجال تضعیف شدهاند، حدیثی را ذکر نکرده است. «سنن» نسائی از نظر برخی از علمای حدیث در ردیف صحاح قرار دارد و برخی نیز معتقدند این کتاب از نظر صحت روایات و تنظیم ابواب فقهی همتای سنن ابوداود و در مرتبهی بعد از آن قرار دارد.
سنن نسائی در میان کتابهای حدیثی ششگانه به کثرت تکرار معروف است، به طوری که حدیث نیت «إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ...» در آن شانزده بار تکرار شده است.
او ابوعبدالله مالک بن انس، مشهور به امام مدینه میباشد. در سال ۹۵ هجری در مدینه متولد شد و در سال ۱۷۹ هجری در همان شهر وفات یافت.
او امام حجاز بلکه امام تمامی مردم در فقه و حدیث میباشد و امام شافعی یکی از شاگردان او بوده است.
ایشان شاگردان ابن شهاب زهری و یحیی بن سعید انصاری و نافع غلام آزادشدهی ابن عمرببوده است و بزرگانی چون شافعی و ابن ابی حازم و ابن دینار و مشایخ بخاری و مسلم و ابوداود و ترمذی و امام احمد و... شاگرد او بوده و در محضر پرخیر و برکت ایشان تلمذ کردهاند.
کتاب حدیثی این عالم بزرگوار «الـموطأ» نام دارد که نخست مشتمل بر ده هزار حدیث بوده که سال به سال آن را بر کتاب خدا و سنت پیامبر جعرضه میکرد و هر بار تعدادی از آنها را حذف میکرد که سرانجام تعداد احادیث این کتاب به پانصد حدیث تقلیل یافت.
شرحهایی بر این کتاب نوشته شده که مشهورترین آنها «شرح زرقانی مصرفی متوفای ۱۱۲۲» میباشد.
او ابوعبدالله محمد بن یزید بن ماجه قزوینی است. در سال ۲۰۷ یا ۲۰۹ هجری در قزوین به دنیا آمد و در سال ۲۷۳ درگذشت.
این محدث بزرگ برای کسب علم به مراکز علمی مشهور آن زمان، از جمله: عراق و بصره و کوفه و... سفر کرده و در محضر استادان بزرگ آن مراکز علمی تلمذ کرده است.
گرچه در میان محدثین و علما اعتبار احادیث ذکر شده در سنن ابن ماجه مورد اختلاف است، اما حسن ترتیب آن نسبت به سایر کتابهای حدیثی مشهور است.
برخی از بزرگان بر این باورند که «الـموطأ» امام مالک/بر «سنن» ابن ماجه/مقدم است و برخی دیگر قایل به مقدمبودن «سنن» دارمی بر «سنن» ابن ماجه شدهاند.
«سنن» ابن ماجه، در بین کتب ششگانهی حدیثی اهل سنت از پایینترین میزان اعتبار برخوردار است و به گفتهی سیوطی این کتاب مشتمل بر احادیثی است که افراد متهم به کذب و سرقت (کذب و سرقت در حدیث) آنها را نقل کردهاند و برخی از این احادیث به گونهای است که جز از ناحیهی همین عده شناخته شده نیست، گرچه این موضوع، در بارهی کل سنن ابن ماجه نیست و از ارزش آن نمیکاهد.
بر «سنن» ابن ماجه شرحهایی نوشته شده است که میتوان به «مصباح الزجاجة علی سنن ابن ماجه» جلال الدین سیوطی اشاره کرد [۴].
امید است در آینده بر کتابهای حدیثی شرحهایی انجام گیرد و کارهایی صورت گیرد تا مسلمانان بیشتر از گذشته به سنت پاک پیامبر جدسترسی داشته باشند.
در خاتمه امید که این اثر مورد استفادهی خوانندگان واقع شود و ما را از دعای خیر بیبهره ننمایند.
خدایا! اگر با نگارش این کتاب سود و نفعی محقق میشود از فضل و کرم توست که بر من ارزانی داشتهای و گرنه نیتم برایم نزدت کفایت میکند:
﴿إِنۡ أُرِيدُ إِلَّا ٱلۡإِصۡلَٰحَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُۚ وَمَا تَوۡفِيقِيٓ إِلَّا بِٱللَّهِۚ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ﴾[هود: ۸۸]. «تا آنجا که بتوانم قصدی جز اصلاح ندارم. و توفیقم تنها به یاری پروردگار است. بر او توکل نمودم و بهسوی او بازمیگردم».
جهانگیر ولدبیگی
پاوه
[۴] منابع شرح محدثان: علوم حدیث صبحی صالح، مقدمهی خود کتاب الأحادیث القدسیة، تاریخ عمومی حدیث دکتر معارف.
۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إِنَّ لِلَّهِ مَلاَئِكَةً، يَطُوفُونَ فِي الطُّرُقِ، يَلْتَمِسُونَ أَهْلَ الذِّكْرِ، فَإِذَا وَجَدُوا قَوْمًا يَذْكُرُونَ اللَّهَ تَنَادَوْا: هَلُمُّوا إِلَى حَاجَتِكُمْ، قَالَ: فَيَحُفُّونَهُمْ بِأَجْنِحَتِهِمْ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا، قَالَ: فَيَسْأَلُهُمْ رَبُّهُمْ – وَهُوَ أَعْلَمُ بِهِمْ – مَا يَقُولُ عِبَادِي؟ قَالَ: يَقُولُونَ يُسَبِّحُونَكَ وَيُكَبِّرُونَكَ وَيَحْمَدُونَكَ وَيُمَجِّدُونَكَ، فَيَقُولُ: هَلْ رَأَوْنِي؟ قَالَ: فَيَقُولُونَ: لاَ، وَاللَّهِ مَا رَأَوْكَ، "قَالَ: فَيَقُولُ: وَكَيْفَ لَوْ رَأَوْنِي؟ قَالَ: يَقُولُونَ: لَوْ رَأَوْكَ كَانُوا أَشَدَّ لَكَ عِبَادَةً، وَأَشَدَّ لَكَ تَمْجِيدًا وَتَحْمِيدًا، وَأَكْثَرَ لَكَ تَسْبِيحًا، قَالَ: فَيَقُولُ: فَمَا يَسْأَلُونَني؟ قَالَ: يَسْأَلُونَكَ الجَنَّةَ، قَالَ: يَقُولُ: وَهَلْ رَأَوْهَا؟ قَالَ: يَقُولُونَ: لاَ، وَاللَّهِ يَا رَبِّ مَا رَأَوْهَا، قَالَ: فَكَيْفَ لَوْ أَنَّهُمْ رَأَوْهَا؟ قَالَ: يَقُولُونَ: لَوْ أَنَّهُمْ رَأَوْهَا كَانُوا أَشَدَّ عَلَيْهَا حِرْصًا، وَأَشَدَّ لَهَا طَلَبًا، وَأَعْظَمَ فِيهَا رَغْبَةً، قَالَ: فَمِمَّ يَتَعَوَّذُونَ؟ " قَالَ: يَقُولُونَ: مِنَ النَّارِ، قَالَ: يَقُولُ: وَهَلْ رَأَوْهَا؟ قَالَ: يَقُولُونَ: لاَ، وَاللَّهِ يَا رَبِّ مَا رَأَوْهَا، قَالَ: يَقُولُ: فَكَيْفَ لَوْ رَأَوْهَا، قَالَ: يَقُولُونَ: لَوْ رَأَوْهَا كَانُوا أَشَدَّ مِنْهَا فِرَارًا، وَأَشَدَّ لَهَا مَخَافَةً، قَالَ: فَيَقُولُ: فَأُشْهِدُكُمْ أَنِّي قَدْ غَفَرْتُ لَهُمْ، قَالَ: يَقُولُ مَلَكٌ مِنَ المَلاَئِكَةِ: فِيهِمْ فُلاَنٌ، لَيْسَ مِنْهُمْ، إِنَّمَا جَاءَ لِحَاجَةٍ. قَالَ: هُمُ الجُلَسَاءُ، لاَ يَشْقَى بِهِمْ جَلِيسُهُمْ».
۱. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: خداوند فرشتههایی (مأمورانی) دارد که در راهها [ی زمین] میگردند و اهل ذکر را جستجو میکنند. پس هرگاه گروهی را دیدند که خدا را یاد میکنند، یکدیگر را صدا میزنند و میگویند: بیایید آنچه خواستید (مجلس ذکر) اینجاست. پیامبر جفرمودند: فرشتگان اطراف آنها را میگیرند و با بالهایشان آنها را تا آسمان دنیا میپوشانند (محافظت میکنند). پیامبر جفرمودند: سپس پروردگارشان در حالی که به [وضع و احوال] بندگانش از هرکس دیگری داناتر است، از فرشتهها میپرسد: بندگانم چه میگویند؟ فرشتگان جواب میدهند. خدایا! تو را تسبیح و تکبیر و تمجید میگویند و سپاس و ستایش تو را به جای میآورند. خداوند میفرماید: آیا مرا دیدهاند؟ فرشتگان میگویند: خیر، تو را ندیدهاند. خداوند میفرماید: اگر مرا میدیدند، چه (حال و وضعشان چگونه بود)؟ فرشتگان میگویند: اگر تو را میدیدند، بیشتر از این تو را عبادت میکردند و بیشتر از این تو را تسبیح میگفتند و تو را سپاس و ستایش میکردند. خداوند میفرماید: از من چه میخواهند؟ فرشتگان میگویند: از تو بهشت میخواهند. خداوند میفرماید: اگر بهشت را میدیدند، (حال و وضعشان چگونه بود)؟ فرشتگان میگویند: اگر آن را میدیدند، حرصشان برای آن بیشتر بود و بیشتر از این آن را طلب میکردند و بیشتر از این بدان میل میکردند. خداوند میفرماید: از چه چیزی به من پناه میبرند؟ فرشتگان میگویند: از آتش جهنم. خداوند میفرماید: آیا آن را دیدهاند؟ فرشتگان میگویند: خیر، آن را ندیدهاند. خداوند میفرماید: اگر آن را میدیدند، (حال و وضعشان چگونه میبود)؟ فرشتگان میگویند: اگر آن را میدیدند، بیشتر از این از آن فرار میکردند و بیشتر از این از آن میترسیدند. پس خداوند میفرماید: ای فرشتگان! شما را گواه میگیرم که آنها را بخشیدهام. پیامبر جفرمودند: یکی از فرشتگان عرض میکند: [خدایا!] در میانشان کسی است که جزو آنها نیست (با هدف ذکر در میان آنها ننشسته است) بلکه برای کاری غیر از ذکر به میانشان آمده است. خداوند میفرماید: آنها باهم نشستهاند و در یک جمع میباشند و کسی که همنشین آنان شود اهل شقاوت نخواهد بود. (همنشین اهل ذکر -گرچه نیت ذکر هم نداشته باشد- بهرهمند میگردد)» [۵].
[۵] در روایت مسلم به جای عبارت «يَطُوفُونَ فِي الطُّرُقِ، يَلْتَمِسُونَ أَهْلَ الذِّكْرِ» عبارت «سياحين في الأرض يبتغون مجالس الذكر» آمده است و مجالس ذکر، مکانها و جاهایی است که در آنجا یاد خدا صورت میگیرد. «فَيَحُفُّونَهُمْ بِأَجْنِحَتِهِمْ...» یعنی با بالهایشان اطراف ذاکرین را میگیرند و همهی فضاهای بالاسر آنان را تا آسمان دینا، پر میکنند. در عبارت «وَهُوَ أَعْلَمُ بِهِمْ»، «بهم» به معنی «منهم» است؛ یعنی خداوند نسبت به اوضاع و احوال بندگانش، داناتر از آن جمع است. این جمله، جملهی معترضه میباشد و منظور از ذکر آن دفع ایهام از این است که سؤالکننده (خدا) نسبت به موضوع مورد سؤال -معاذ الله- غافل و بیخبر باشد و حکمت خدا از پرسیدن چنین سؤالی از فرشتگان، با وجود این که بهتر از هرکس دیگری به احوال بندگانش آگاه است، بیان فضیلت بنی آدم برای فرشتگان میباشد، فرشتههایی که از بدو خلقت آدم به خداوند گفتند: ﴿أَتَجۡعَلُ فِيهَا مَن يُفۡسِدُ فِيهَا وَيَسۡفِكُ ٱلدِّمَآءَ وَنَحۡنُ نُسَبِّحُ بِحَمۡدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ﴾[البقرة: ۳۰]. «آیا در زمین کسی را به وجود میآوری که فساد میکند و تباهی راه میاندازد و خونها خواهد ریخت و حال آن که ما (پیوسته) به حمد و تسبیح تو مشغولیم». اما اکنون برای فرزندان آدم شهادت میدهند که خدا را تسبیح میگویند و او را به بزرگی یاد میکنند، در حالی که او را ندیدهاند و از طرف دیگر نیروهای شهوانی، آنها (انسانها) را به سوی انحراف سوق میدهد اما آنها (فرشتهها) این نیروها و موانع را ندارند، پس جوابهایی که میدهند اعتراف به برتری بنی آدم نسبت به خود آنهاست. «هُمُ الجُلَسَاءُ، لاَ يَشْقَى بِهِمْ جَلِيسُهُمْ» اشاره به این نکته دارد که خداوند کسی را که در چنین مجلسی (مجل ذکر خدا) بنشیند، اگرچه نیاز دیگری هم داشته باشد (با هدفی غیر از ذکر خدا در آن مجلس آمده باشد) خواهد بخشید، زیرا حضور در مجلس ذکر خدا، دلهای مرده را زنده میکند، پس قلب چنین کسی نیز زنده خواهد شد، اگرچه هدف از حضورش چیز دیگری غیر از ذکر خدا باشد و فضل و کرم خدا بسی بزرگ است و این اعلام فضیلت مجالس ذکر خدا و اهمیت حضور در چنین مجالسی است. ذکر خدا تمامی عبادات را در بر میگیرد. مجالس تدریس علم و قرائت قرآن و تهلیل و تسبیح، همه مجالس نور و هدایت هستند و همه باعث احیای دلهای مرده میشوند - والله أعلم. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری].
۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَتَعَالَى مَلَائِكَةً، سَيَّارَةً فُضُلًا، يَتَتَبَّعُونَ مَجَالِسَ الذِّكْرِ، فَإِذَا وَجَدُوا مَجْلِسًا فِيهِ ذِكْرٌ، قَعَدُوا مَعَهُمْ، وَحَفَّ بَعْضُهُمْ بَعْضًا بِأَجْنِحَتِهِمْ، حَتَّى يَمْلَئُوا مَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ السَّمَاءِ الدُّنْيَا، فَإِذَا انْصَرَفُوا عَرَجُوا وَصَعِدُوا إِلَى السَّمَاءِ، قَالَ: فَيَسْأَلُهُمُ اللهُﻷ- وَهُوَ أَعْلَمُ بِهِمْ - : مِنْ أَيْنَ جِئْتُمْ؟ فَيَقُولُونَ: جِئْنَا مِنْ عِنْدِ عِبَادٍ لَكَ فِي الْأَرْضِ، يُسَبِّحُونَكَ وَيُكَبِّرُونَكَ وَيُهَلِّلُونَكَ وَيَحْمَدُونَكَ وَيَسْأَلُونَكَ، قَالَ: وَمَا يَسْأَلُونِي؟ قَالُوا: يَسْأَلُونَكَ جَنَّتَكَ، قَالَ: وَهَلْ رَأَوْا جَنَّتِي؟ قَالُوا: لَا، أَيْ رَبِّ قَالَ: فَكَيْفَ لَوْ رَأَوْا جَنَّتِي؟ قَالُوا: وَيَسْتَجِيرُونَكَ، قَالَ: وَمِمَّ يَسْتَجِيرُوني؟ قَالُوا: مِنْ نَارِكَ يَا رَبِّ، قَالَ: وَهَلْ رَأَوْا نَارِي؟ قَالُوا: لَا، قَالَ: فَكَيْفَ لَوْ رَأَوْا نَارِي؟ قَالُوا: وَيَسْتَغْفِرُونَكَ، قَالَ: فَيَقُولُ: قَدْ غَفَرْتُ لَهُمْ، وَأَعْطَيْتُهُمْ مَا سَأَلُوا، وَأَجَرْتُهُمْ مِمَّا اسْتَجَارُوا، قَالَ: فَيَقُولُونَ: رَبِّ فِيهِمْ فُلَانٌ، عَبْدٌ خَطَّاءٌ، إِنَّمَا مَرَّ فَجَلَسَ مَعَهُمْ، قَالَ: فَيَقُولُ: وَلَهُ غَفَرْتُ، هُمُ الْقَوْمُ، لَا يَشْقَى بِهِمْ جَلِيسُهُمْ».
۲. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: خداوند تبارک و تعالی فرشتههایی (مأمورانی غیر از دیگر فرشتگان دارد که در زمین گردش میکنند و مجالس ذکر را میجویند. پس هرگاه مجلسی یافتند که در آن ذکر و یاد خدا انجام میگیرد، با اهل آن مجلس مینشینند و با بالهایشان همدیگر [و آنها] را تا آسمان دنیا میپوشانند (از آنها حفاظت میکنند). پس هرگاه [مجلس به پایان میرسد و] اهل مجلس پراکنده میشوند، فرشتگان به سوی آسمان میروند. پیامبر جفرمودند: خداوند متعال در حالی که بهتر از فرشتگان به احوال و اوضاع بندگانش آگاه است، از آنها میپرسد: از کجا میآیید؟ جواب میدهند: از سوی گروهی از بندگانت در زمین میآییم که تو را تسبیح و تکبیر و تهلیل میگویند و سپاس و ستایش تو را به جای میآورند و از تو طلب [و خواستههایی دارند، خداوند میفرماید: از من چه میخواهند؟ فرشتگان میگویند: از تو بهشت را میخواهند، خداوند میفرماید: آیا بهشتم را دیدهاند؟ فرشتگان میگویند: نه، پروردگارا! خداوند میفرماید: اگر بهشتم را میدیدند [حال و وضعشان] چگونه میبود؟ [دیگر از من چه میخواهند؟] فرشتگان میگویند: از تو پناه میخواهند، خداوند میفرماید: از چه چیزی از من پناه میخواهند؟ فرشتگان میگویند: خدایا! از آتشت، خداوند میفرماید: آیا آتشم را دیدهاند؟ فرشتگان میگویند: خیر، خداوند میفرماید: اگر آتشم را میدیدند [حال و وضعشان] چگونه میبود؟ [دیگر از من چه میخواهند؟] میگویند: از تو طلب بخشش دارند، پیامبر جفرمودند: خداوند میفرماید: آنها را بخشیدم و آنچه که از من خواستند، به آنان دادم و از آنچه به من از آن پناه بردند، پناهشان دادم. پیامبر جفرمودند: فرشتگان میگویند: خدایا! در میان آنها فلان بندهی بسیار عاصی و گناهکار وجود دارد، او [از کنار مجلس آنها] عبور کرد و با آنها نشست، پیامبر جفرمودند: خداوند میفرماید: او را نیز بخشیدم. آنها باهم هستند و هرکسی که با آنها بنشیند، ضرر نمیکند و شقی و بدبخت نمیشود».
۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ أَوْ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّبقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إِنَّ لِلَّهِ مَلَائِكَةً سَيَّاحِينَ فِي الأَرْضِ، فُضُلًا عَنْ كُتَّابِ النَّاسِ، فَإِذَا وَجَدُوا أَقْوَامًا يَذْكُرُونَ اللَّهَ، تَنَادَوْا: هَلُمُّوا إِلَى بُغْيَتِكُمْ، فَيَجِيئُونَ فَيَحُفُّونَ بِهِمْ إِلَى سَمَاءِ الدُّنْيَا، فَيَقُولُ اللَّهُ: عَلَى أَيَّ شَيْءٍ تَرَكْتُمْ عِبَادِي يَصْنَعُونَ؟ فَيَقُولُونَ: تَرَكْنَاهُمْ يَحْمَدُونَكَ وَيُمَجِّدُونَكَ وَيَذْكُرُونَكَ، قَالَ: فَيَقُولُ: فَهَلْ رَأَوْنِي؟ فَيَقُولُونَ: لَا، قَالَ: فَكَيْفَ لَوْ رَأَوْنِي؟ قَالَ: فَيَقُولُونَ: لَوْ رَأَوْكَ لَكَانُوا أَشَدَّ لَكَ تَحْمِيدًا، وَأَشَدَّ تَمْجِيدًا، وَأَشَدَّ لَكَ ذِكْرًا، قَالَ: فَيَقُولُ: وَأَيُّ شَيْءٍ يَطْلُبُونَ؟ قَالَ: فَيَقُولُونَ: يَطْلُبُونَ الجَنَّةَ، قَالَ: فَيَقُولُ: وَهَلْ رَأَوْهَا؟ قَالَ: فَيَقُولُونَ: لَا، قَالَ: فَيَقُولُ: فَكَيْفَ لَوْ رَأَوْهَا؟ قَالَ: فَيَقُولُونَ: لَوْ رَأَوْهَا لَكَانُوا أَشَدَّ لَهَا طَلَبًا، وَأَشَدَّ عَلَيْهَا حِرْصًا، قَالَ: فَيَقُولُ: مِنْ أَيِّ شَيْءٍ يَتَعَوَّذُونَ؟ قَالُوا: يَتَعَوَّذُونَ مِنَ النَّارِ، قَالَ: فَيَقُولُ: وَهَلْ رَأَوْهَا؟ فَيَقُولُونَ: لَا، فَيَقُولُ: فَكَيْفَ لَوْ رَأَوْهَا؟ فَيَقُولُونَ: لَوْ رَأَوْهَا كَانُوا مِنْهَا هَرَبًا، وَأَشَدَّ مِنْهَا خَوْفًا، وَأَشَدَّ مِنْهَا تَعَوُّذًا، قَالَ: فَيَقُولُ: فَإِنِّي أُشْهِدُكُمْ أَنِّي قَدْ غَفَرْتُ لَهُمْ، فَيَقُولُونَ: إِنَّ فِيهِمْ فُلَانًا الخَطَّاءَ لَمْ يُرِدْهُمْ، إِنَّمَا جَاءَهُمْ لِحَاجَةٍ، فَيَقُولُ: هُمُ القَوْمُ لَا يَشْقَى لَهُمْ جَلِيسٌ».
۳. «از ابوهریره و ابوسعید خدریبروایت شده است که گفتند: پیامبر جفرمودند: خداوند علاوه بر فرشتگانی که نامهی اعمال انسان را مینویسند، فرشتههایی دارد که در زمین سیر میکنند، پس هرگاه گروههایی را بیابند که خداوند را یاد میکنند، یکدیگر را صدا میزنند [و میگویند:] بیایید به سوی آنچه که میخواهید و به دنبال آن هستید، پس [همه] میآیند و اطراف آن جمع را تا آسمان دنیا میگیرند. [پس از آن، فرشتگان به آسمان میروند]، خداوند [خطاب به آنها] میفرماید: در چه حالتی بندگانم را ترک کردید، چه میکردند؟ میگویند: آنها را در حالی ترک کردیم که تو را میستودند و ذکر میکردند و به بزرگی یادت میکردند، خداوند میفرماید: آیا مرا دیدهاند؟ میگویند: خیر، خداوند میفرماید: اگر مرا میدیدند چه [حالتی داشتند]؟ فرشتگان میگویند: اگر تو را میدیدند بیشتر از این، تو را تسبیح و سپاس و ستایش میکردند و بیشتر از این تو را یاد مینمودند، خداوند میفرماید: چه چیزی میخواهند؟ فرشتگان میگویند: بهشت را میخواهند، خداوند میفرماید: آیا آن را دیدهاند؟ میگویند: خیر، خداوند میفرماید: اگر آن را ببینند، [حالشان] چگونه خواهد بود؟ فرشتگان میگویند: اگر آن را میدیدند، بیشتر از این آن را طلب میکردند و حرصشان بر آن بیشتر از این بود، خداوند میفرماید: از چه چیزی پناه میخواهند؟ فرشتگان میگویند: از آتش [جهنم] پناه میخواستند، خداوند میفرماید: آیا آن را دیدهاند؟ میگویند: خیر، خداوند میفرماید: اگر آن را ببینند [حالشان] چگونه خواهد بود؟ فرشتگان میگویند: اگر آن را میدیدند، بیشتر از این، از آن فرار میکردند و بیشتر از این از آن میترسیدند و بیشتر از این از آن [به تو] پناه میبردند، پیامبر جفرمودند: خداوند میفرماید: پس، من شما را شاهد میگیرم که آنها را بخشیدهام، پس میگویند: در میان آنها فلان بندهی بسیار عاصی و گناهکار وجود دارد که جزو آنها نیست، او برای نیاز دیگری آمده است، خداوند میفرماید: آنها باهم هستند و همنشینان متضرر نمیشود».
ترمذی میگوید: این حدیث، حسن صحیح است [۶].
[۶] در مورد این اصطلاح که از این به بعد در بیشتر احادیثی که امام ترمذی/روایت کرده است، به آن برخورد میکنیم، باید گفت: قبل از امام ترمذی درجهی احادیث در میان محدثان عبارت بودند از: صحیح و ضعیف، اما امام ترمذی اصطلاح دیگری به نام «حسن» به دو اصطلاح قبلی افزودند و آن عبارت بود از احادیثی که در سندش یک راوی عادل اما دارای ضبط کم (قدرتش در حفظ احادیث کم باشد) وجود داشته باشد، برخلاف صحیح که راوی علاوه بر عادلبودن از قدرت ضبط بالایی برخوردار است. امام ترمذی بعداً اصطلاحات دیگری در «جامع» خود برای برخی از احادیث به کار برد، برخی از این اصطلاحات عبارتند از: «حسن صحیح» و «حسن صحیح غریب» و «حسن غریب»؛ اصطلاح اول یعنی این که این حدیث از یک طریق (طبق یک سند) شرایط حسن ر دارد و طبق سند دیگر شرایط صحیح را دارد، پس درجهی چنین حدیثی از حدیث صحیح پایینتر و از حدیث حسن بالاتر است. اصطلاح دوم یعنی این که چنین حدیثی از طریقی (طبق یک سند) غریب است (حدیث غریب به حدیثی گفته میشود که در یکی از طبقات سند آن حدیث، تنها یک نفر آن را روایت کرده باشد) و طبق سند دیگر، صحیح و طبق سند دیگر، حسن است، پس بهتر است چنین حدیثی را حسن صحیح غریب بدانیم تا درجهی حدیث بهتر روشن شود و اصطلاح سوم نیز به این معنی است که این حدیث طبق یک سند حسن و طبق سند دیگر غریب میباشد – مترجم.
۴- «عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ عَنِ الْأَغَرِّ أَبِي مُسْلِمٍ، أَنَّهُ شَهِدَ عَلَى أَبِي هُرَيْرَةَ وَأَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيَّبأَنَّهُمَا شَهِدَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ جقَالَ: إِذَا قَالَ الْعَبْدُ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَاللَّهُ أَكْبَرُ، قَالَ يَقُولُ اللَّهُﻷ: صَدَقَ عَبْدِي، لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا، وَأَنَا اللّه أَكْبَرُ، وَإِذَا قَالَ الْعَبْدُ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ، قَالَ: صَدَقَ عَبْدِي، لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا وَحْدِي، وَإِذَا قَالَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ، قَالَ: صَدَقَ عَبْدِي، لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا وَلَا شَرِيكَ لِي، وَإِذَا قَالَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ لَهُ الْمُلْكُ، وَلَهُ الْحَمْدُ، قَالَ: صَدَقَ عَبْدِي، لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا، لِي الْمُلْكُ، وَلِيَ الْحَمْدُ، وَإِذَا قَالَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ، قَالَ: صَدَقَ عَبْدِي، لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا، وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِي.
قَالَ أَبُو إِسْحَاقَ: ثُمَّ قَالَ الْأَغَرُّ شَيْئًا لَمْ أَفْهَمْهُ، قَالَ: فَقُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ: مَا قَالَ؟ فَقَالَ: مَنْ رُزِقَهُنَّ عِنْدَ مَوْتِهِ لَمْ تَمَسَّهُ النَّارُ».
۴. «از ابواسحاق از اغرّ ابومسلم روایت شده است که او (اغر ابومسلم) شهادت داد که ابوهریره و ابی سعید خدریبشهادت دادند که پیامبر جفرمودند: هرگاه یکی از بندگان [خدا] بگوید: «لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاللَّهُ أَكْبَرُ»، خداوند متعال میفرماید: بندهام راست گفت، هیچ خدایی جز من نیست و منم خدای بزرگ و بلندمرتبه و هرگاه بنده بگوید: «لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ»، [خداوند] میفرماید: بندهام راست گفت، هیچ معبودی جز من نیست و من تنهایم و هرگاه [بنده] بگوید: «لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ»، [خداوند] میفرماید: بندهام راست گفت، هیچ معبودی جز من نیست و شریکی ندارم و هرگاه [بنده] بگوید: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ»، [خداوند] میفرماید: بندهام راست گفت، هیچ معبودی جز من نیست، ملک و فرمانروایی متعلق به من است و سپاس و ستایش شایستهی من است و هرگاه [بنده] بگوید: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»، [خداوند] میفرماید: بندهام راست گفت، هیچ معبودی جز من نیست و هیچ اراده و قدرتی جز به خواست و قدرت من وجود ندارد».
ابواسحاق میگوید: «بعد از این حدیث، اغرّ چیزی گفت که نفهمیدم، به ابوجعفر گفتم: اغرّ چه گفت؟ [در جواب گفت: اغرّ گفت:] «گفتن این کلمات در زمان مرگ نصیب هرکس بشود، آتش جهنم به او نخواهد رسید» [۷].
[۷] این که آن دو صحابی بزرگوار شهادت دادهاند که از پیامبر جشنیدهاند و از زبان ایشان نقل میکنند، در حالی است که آنها به آنچه شنیدهاند، یقین دارند و این یک شهادت حق و بدون شک و گمان است و آن دو میدانند که اگر این نقل، خلاف واقع باشد، آنان عواقب و بار گناه و دروغ خود را به دوش خواهند کشید و این قید در واقع برای تأکید حدیث است. معنی حدیث به این امر اشاره دارد که خداوند از انواع اذکاری که در حدیث ذکر شدهاند و بندهاش به زبان میآودر، راضی است و آنها را تصدیق میکند. منظور از جملهی «مَنْ رُزِقَهُنَّ عِنْدَ مَوْتِهِ لَمْ تَمَسَّهُ النَّارُ» این است که اگر بنده همواره به آنچه از این ذکر میگوید، معتقد باشد تا جایی که آن ذکر در زمان مرگش از جهت قول و اعتقاد نصیب او شود، به این سبب خداوند او را از آتش جهنم نجات خواهد داد؛ زیرا پیامبر جآن را فراوان تکرار میکردند و تکرار فراوان آن لازم است.
۵- «عَنْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَبأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جحَدَّثَهُمْ أَنَّ عَبْدًا مِنْ عِبَادِ اللَّهِ قَالَ: يَا رَبِّ! لَكَ الْحَمْدُ، كَمَا يَنْبَغِي لِجَلَالِ وَجْهِكَ وَلِعَظِيمِ سُلْطَانِكَ، فَعَضَّلَتْ بِالْمَلَكَيْنِ، فَلَمْ يَدْرِيَا كَيْفَ يَكْتُبَانِهَا، فَصَعِدَا إِلَى السَّمَاءِ، وَقَالَا: يَا رَبَّنَا! إِنَّ عَبْدَكَ قَالَ مَقَالَةً، لَا نَدْرِي كَيْفَ نَكْتُبُهَا، قَالَ اللَّهُﻷ- وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَا قَالَ عَبْدُهُ - مَاذَا قَالَ عَبْدِي؟ قَالَا: يَا رَبِّ! إِنَّهُ قَالَ: يَا رَبِّ! لَكَ الْحَمْدُ، كَمَا يَنْبَغِي لِجَلَالِ وَجْهِكَ وَعَظِيمِ سُلْطَانِكَ، فَقَالَ اللَّهُﻷلَهُمَا: اكْتُبَاهَا كَمَا قَالَ عَبْدِي، حَتَّى يَلْقَانِي فَأَجْزِيَهُ بِهَا».
۵. «از ابن عمربروایت شده است که پیامبر جبه آنها فرمود: که یکی از بندگان خدا [در مناجات با خدا] گفت: خدایا! تو را سپاس آنچنانکه شایستهی مقام و عظمت پادشاهی و بزرگی و جلال توست، نوشتن [اندازهی جزا و پاداش] این ذکر بر دو فرشتهی [مأمور]، سنگین آمد و نمیدانستند که چگونه [مقداری جزای] آن را بنویسند، پس به آسمان رفته عرض کردند: خدایا! فلان بندهات سخنی را گفت که نمیدانیم چگونه [جزای] آن را بنویسیم؟ خداوند متعال – در حالی که خود از هرکس دیگری به آنچه بندهاش گفته، داناتر است – فرمود: بندهام چه گفت: عرض کردند: خدایا! او گفت: خدایا! تو را سپاس آنچنانکه شایستهی مقام و عظمت پادشاهی و بزرگی و جلال توست، خداوند بزرگ به آن دو فرشته فرمود: آنچنانکه بندهام گفته است، سخن او را بنویسید تا زمانی که مرا ملاقات میکند، آن وقت خودم پاداش آن را به او خواهم داد».
۶- «عَنْ عَائِشَةَلقَالَتْ: كَانَ رَسُولُ اللهِ جيُكْثِرُ مِنْ قَوْلِ: «سُبْحَانَ اللهِ وَبِحَمْدِهِ أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَأَتُوبُ إِلَيْهِ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ، أَرَاكَ تُكْثِرُ مِنْ قَوْلِ سُبْحَانَ اللهِ وَبِحَمْدِهِ أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَأَتُوبُ إِلَيْهِ، فَقَالَ: خَبَّرَنِي رَبِّيﻷأَنِّي سَأَرَى عَلَامَةً فِي أُمَّتِي، فَإِذَا رَأَيْتُهَا أَكْثَرْتُ مِنْ قَوْلِ: سُبْحَانَ اللهِ وَبِحَمْدِهِ أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَأَتُوبُ إِلَيْهِ، فَقَدْ رَأَيْتُهَا﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١ وَرَأَيۡتَ ٱلنَّاسَ يَدۡخُلُونَ فِي دِينِ ٱللَّهِ أَفۡوَاجٗا ٢ فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ كَانَ تَوَّابَۢا ٣﴾[الفتح: ۱-۳]».
۶. «از حضرت عایشهلروایت شده است که گفت: پیامبر جاین اذکار را بسیار تکرار میکرد: «سُبْحَانَ اللهِ وَبِحَمْدِهِ أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَأَتُوبُ إِلَيْهِ». «خداوند را به پاکی یاد میکنم و به سپاس و ستایش او مشغولم و از او طلب آمرزش و به درگاه او توبه میکنم». عرض کردم: ای پیامبر خدا! میبینم که بسیار میفرمایید: «سُبْحَانَ اللهِ وَبِحَمْدِهِ أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَأَتُوبُ إِلَيْهِ»، پیامبر جدر جواب فرمودند: پروردگار بلندمرتبه به من خبر داده است که من نشانهای را در امتم خواهم دید، پس هرگاه آن را دیدم، بسیار بگویم: «سُبْحَانَ اللهِ وَبِحَمْدِهِ أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَأَتُوبُ إِلَيْهِ»، اکنون این نشانه را دیدهام چنانکه در قرآن آمده: ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١ وَرَأَيۡتَ ٱلنَّاسَ يَدۡخُلُونَ فِي دِينِ ٱللَّهِ أَفۡوَاجٗا ٢ فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ كَانَ تَوَّابَۢا ٣﴾[الفتح: ۱-۳]. «هرگاه نصرت و فتح خدا فرا رسید (فتح مکه) و مردم را دیدی که گروه گروه به دین خدا داخل میشوند، آنگاه (به شکرانهی این نعمت بزرگ)، به تسبیح و ستایش خدای خود بپرداز و از او آمرزش بخواه که او بسیار توبهپذیر است»».
در رایت دیگری از امام مسلم این جمله نیز در حدیث آمده است: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي»: «خدایا مرا ببخش» و بدین صورت به قرآن عمل میکردند [۸].
[۸] امام نووی/میفرمایند: «يَتَأَوَّلُ القُرْآنَ»، یعنی این که پیامبر جبه آنچه که خداوند او را در آیهی: ﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ...﴾امر میکند، عمل میکرد. این اذکار بدیع پیامبر جبسیار خلاصه و در بردارندهی امری است که خداوند در آیات سورهی نصر او را به آن دستور میدهد؛ حضرت جاین اذکار را در رکوع و سجود میخواند؛ زیرا حالت و شیوهی نماز در رکوع و سجود برتر است و پیامبر جاین دو حالت را برای ادای واجبی که به او امر شده بود، انتخاب کرد تا خضوع و خشوع نسبت به خداوند در بهترین و کاملترین شکل ظاهر شود. «سبحان الله»، برای دانستن و تنزیه خداوند است از هرگونه نقص و هر صفتی که پدیده و مخلوق دارد و «بحمده»، یعنی با توفیق و هدایت و فضل توست که تسبیحت میکنم، نه با نیرو و توانایی خود و این سپاس و اعترافی است بر نعمتهای خداوند استغفار پیامبر جدر حالی که مورد غفران الهی قرار گرفته، از باب عبودیت و نیاز او به معبودش میباشد.
۷- «عَنْ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَمْرِو بْنِ العَاصِبقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إِنَّ اللَّهَ سَيُخَلِّصُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِي عَلَى رُءُوسِ الخَلَائِقِ يَوْمَ القِيَامَةِ، فَيَنْشُرُ عَلَيْهِ تِسْعَةً وَتِسْعِينَ سِجِلًّا، كُلُّ سِجِلٍّ مِثْلُ مَدِّ البَصَرِ، ثُمَّ يَقُولُ: أَتُنْكِرُ مِنْ هَذَا شَيْئًا؟ أَظَلَمَكَ كَتَبَتِي الحَافِظُونَ؟ فَيَقُولُ: لَا يَا رَبِّ، فَيَقُولُ: أَفَلَكَ عُذْرٌ؟ فَيَقُولُ: لَا يَا رَبِّ، فَيَقُولُ: بَلَى، إِنَّ لَكَ حَسَنَةً، فَإِنَّهُ لَا ظُلْمَ عَلَيْكَ اليَوْمَ فَتَخْرُجُ بِطَاقَةٌ، فِيهَا: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، فَيَقُولُ: احْضُرْ وَزْنَكَ، فَيَقُولُ: يَا رَبِّ، مَا هَذِهِ البِطَاقَةُ مَعَ هَذِهِ السِّجِلَّاتِ؟ فَقَالَ: إِنَّكَ لَا تُظْلَمُ، قَالَ: فَتُوضَعُ السِّجِلَّاتُ فِي كَفَّةٍ، وَالبِطَاقَةُ فِي كَفَّةٍ، فَطَاشَتِ السِّجِلَّاتُ، وَثَقُلَتِ البِطَاقَةُ، فَلَا يَثْقُلُ مَعَ اسْمِ اللَّهِ أَحَدٌ».
۷. «از عبدالله بن عمرو بن عاصبروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: روز قیامت خداوند در برابر دیدگان همهی مردم، فردی از امتم را انتخاب میکند و نود و نُه طومار از طومارهایش را (کتابهایی که در آنها اعمالش ثبت شدهاند) میگشاید که بزرگی (اندازهی) هریک از آنها به فاصلهی دید دو چشم انسان است، سپس خطاب به او میفرماید: آیا چیزی از این نوشتهها را انکار میکنی؟ آیا مأموران من که نگهبان و نویسندهی اعمال [تو] بودند، به تو ظلمی کردهاند؟ بنده جواب میدهد: خدایا! خیر [هیچ اعتراضی ندارم و هیچ ظلمی به من نشده است]، خداوند میفرماید: پس آیا عذری [یا چیزی برای گفتن و دفاع از خود] نداری؟ جواب میدهد: خدایا! خیر، خداوند میفرماید: چرا، تو کار نیکی انجام دادهای و امروز به تو کوچکترین ظلمی نخواهد شد، پس برگهای بیرون آورده میشود که در آن آمده است [که این بنده روزی گفته است]: شهادت میدهم که هیچ خدایی جز الله نیست و شهادت میدهم که محمد بنده و فرستادهی خداست، خداوند میفرماید: به وزنکردن اعمال خود نگاه کن، بنده عرض میکند: خدایا! این برگه در مقابل این کتابها چه ارزشی دارد؟ خداوند میفرماید: به تو ظلمی نمیشود، پیامبر جفرمودند: تمامی کتابها در کفهای و آن برگه در کفهی دیگر گذاشته میشوند و [کفهی] کتابها از سبکی بالا میرود و [کفهی] برگه سنگینتر است، زیرا هیچکسی یا چیزی به سنگینی نام خدا نیست (هیچ چیزی با نام خدا برابری نمیکند)» [۹].
ترمذی میگوید: این حدیث حسن غریب است.
[۹] چنانکه خود پیامبر جهم فرموده است، این شخص، فردی «با ایمان» و از «امت پیامبر ج» است، ولی هنگام گناهکار و عاصی است و عمل نیکی ندارد، یعنی مؤمنِ گناهکارِ بیعمل است و حدیث، به اهمیت و عظمت ایمان اشاره دارد که خداوند با وجود آن -اگر بخواهد- همهی گناهان جز حق الناس را میبخشد و به این معنی نیست که ایمان صرف و بدون عمل برای نجات شخص مسلمان کافی است - مترجم.
۸- همین حدیث (حدیث شمارهی ۷) را ابن ماجه نیز در سنن خود در باب «مَا يُرْجَى مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» آورده است، با این تفاوت که در روایت، ابن ماجه، این الفاظ [علاوه بر الفاظ ترمذی] نیز وجود دارند: «أَلَكَ عَنْ ذَلِكَ حَسَنَةٌ؟ فَيُهَابُ الرَّجُلُ، فَيَقُولُ: لاَ، فَيَقُولُ: بَلَى، إِنَّ لَكَ حَسَنَاتٍ وَإِنَّهُ لاَ ظُلْمَ عَلَيْكَ الْيَوْمَ...». «آیا در مقابل آن، کار نیکی داری که [انجام داده باشی] و در نامهی اعمالت ثبت شده باشد؟ آن مرد میترسد و میگوید: خیر، خداوند میفرماید: چرا، تو کارهای نیک و پسندیدهای داری و امروز بر تو ظلمی نمیشود...».
۹- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: مَا مِنْ حَافِظَيْنِ رَفَعَا إِلَى اللَّهِ مَا حَفِظَا مِنْ لَيْلٍ أَوْ نَهَارٍ، فَيَجِدُ اللَّهُ فِي أَوَّلِ الصَّحِيفَةِ وَفِي آخِرِ الصَّحِيفَةِ خَيْرًا، إِلَّا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: أُشْهِدُكُمْ أَنِّي قَدْ غَفَرْتُ لِعَبْدِي مَا بَيْنَ طَرَفَيِ الصَّحِيفَةِ».
۹. «از انس بن مالکسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: هرگاه دو فرشتهی مأمور نوشتن اعمال انسان که نامهی اعمال او در شب یا روز را نزد خدا میبرند و خداوند در اول و آخر نامهی اعمال بنده، کار نیکی را مییابد که انجام داده است، میفرماید: شما را شاهد و گواه میگیرم [ای فرشتگان مأمور] که این گناهان وسط نامهی اعمال بندهام را [به خاطر کار نیکی که در اول و آخر نامهی اعمالش انجام داده و ثبت شده است]، بر او بخشیدم».
۱۰- «عَنْ أَنَسٍسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: يَقُولُ اللَّهُ: أَخْرِجُوا مِنَ النَّارِ مَنْ ذَكَرَنِي يَوْمًا، أَوْ خَافَنِي مَقَاماً».
۱۰. «از انس روایت شده است که پیامبر جفرمودند: خداوند میفرماید: «[ای فرشتگان!] هر بندهای را که روزی مرا یاد کرده است و یا در جایی از من ترسیده است، از آتش جهنم بیرون بیاورید».
ترمذی میگوید: این حدیث حسن غریب است.
۱۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ ج، قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ: يَا ابْنَ آدَمَ تَفَرَّغْ لِعِبَادَتِي، أَمْلَأْ صَدْرَكَ غِنًى، وَأَسُدَّ فَقْرَكَ، وَإِلَّا تَفْعَلْ مَلَأْتُ يَدَيْكَ شُغْلًا، وَلَمْ أَسُدَّ فَقْرَكَ».
۱۱. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: خداوند متعال میفرماید: «ای فرزند آدم (ای انسان)! خودت را برای عبادت من فارغ گردان، درونت را پر از بینیازی میگردانم و جلوی فقرت را میگیرم و اگر این کار را نکنی، تو را سخت به کار مشغول میدارم، اما جلوی فقرت را نمیگیرم (با وجود دارابودن شغل، همچنان فقیر و نیازمند هستی)».
ترمذی میگوید: این حدیث حسن غریب است.
۱۲- «عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍسقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيَقُولُ: يَعْجَبُ رَبُّكَ مِنْ رَاعِي غَنَمٍ، فِي رَأْسِ شَظِيَّةِ الْجَبَلِ، يُؤَذِّنُ بِالصَّلَاةِ وَيُصَلِّي، فَيَقُولُ اللَّهُﻷ: انْظُرُوا إِلَى عَبْدِي هَذَا، يُؤَذِّنُ وَيُقِيمُ الصَّلَاةَ، يَخَافُ مِنِّي، قَدْ غَفَرْتُ لِعَبْدِي، وَأَدْخَلْتُهُ الْجَنَّةَ».
۱۲. «عقبه بن عامرسمیگوید: از پیامبر جشنیدم که میفرمود: پروردگارت خوشحال میشود از [کار] چوپانی که در قلهی کوه، برای ادای نماز اذان میگوید و نماز میخواند، خداوند متعال [خطاب به فرشتگان] میفرماید: به این بندهام بنگرید [و ببینید که چگونه] اذان میگوید و نماز میخواند، او از من میترسد، پس به پاس این بندگی او را بخشیدم و وارد بهشت کردم».
۱۳- «عَنْ عِيَاضِ بْنِ حِمَارٍ الْمُجَاشِعِيِّسأَنَّ رَسُولَ اللهِ جقَالَ ذَاتَ يَوْمٍ فِي خُطْبَتِهِ: أَلَا إِنَّ رَبِّي أَمَرَنِي أَنْ أُعَلِّمَكُمْ مَا جَهِلْتُمْ مِمَّا عَلَّمَنِي يَوْمِي هَذَا: كُلُّ مَالٍ نَحَلْتُهُ عَبْدًا حَلَالٌ، وَإِنِّي خَلَقْتُ عِبَادِي حُنَفَاءَ كُلَّهُمْ، وَإِنَّهُمْ أَتَتْهُمُ الشَّيَاطِينُ، فَاجْتَالَتْهُمْ عَنْ دِينِهِمْ، وَحَرَّمَتْ عَلَيْهِمْ مَا أَحْلَلْتُ لَهُمْ، وَأَمَرَتْهُمْ أَنْ يُشْرِكُوا بِي مَا لَمْ أُنْزِلْ بِهِ سُلْطَانًا، وَإِنَّ اللهَ نَظَرَ إِلَى أَهْلِ الْأَرْضِ، فَمَقَتَهُمْ: عَرَبَهُمْ وَعَجَمَهُمْ، إِلَّا بَقَايَا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ، وَقَالَ: إِنَّمَا بَعَثْتُكَ لِأَبْتَلِيَكَ وَأَبْتَلِيَ بِكَ، وَأَنْزَلْتُ عَلَيْكَ كِتَابًا لَا يَغْسِلُهُ الْمَاءُ، تَقْرَؤُهُ نَائِمًا وَيَقْظَانَ، وَإِنَّ اللهَ أَمَرَنِي أَنْ أُحَرِّقَ قُرَيْشًا، فَقُلْتُ: رَبِّ إِذًا يَثْلَغُوا رَأْسِي فَيَدَعُوهُ خُبْزَةً، قَالَ: اسْتَخْرِجْهُمْ كَمَا اسْتَخْرَجُوكَ، وَاغْزُهُمْ نُغْزِكَ، وَأَنْفِقْ فَسَنُنْفِقَ عَلَيْكَ، وَابْعَثْ جَيْشًا نَبْعَثْ خَمْسَةً مِثْلَهُ، وَقَاتِلْ بِمَنْ أَطَاعَكَ مَنْ عَصَاكَ، قَالَ: وَأَهْلُ الْجَنَّةِ ثَلَاثَةٌ: ذُو سُلْطَانٍ مُقْسِطٌ، مُتَصَدِّقٌ، مُوَفَّقٌ، وَرَجُلٌ رَحِيمٌ، رَقِيقُ الْقَلْبِ لِكُلِّ ذِي قُرْبَى وَمُسْلِمٍ، وَعَفِيفٌ مُتَعَفِّفٌ ذُو عِيَالٍ، قَالَ: وَأَهْلُ النَّارِ خَمْسَةٌ: الضَّعِيفُ الَّذِي لَا زَبْرَ لَهُ، الَّذِينَ هُمْ فِيكُمْ تَبَعًا، لَا يَبْتَغُونَ أَهْلًا وَلَا مَالًا، وَالْخَائِنُ الَّذِي لَا يَخْفَى لَهُ طَمَعٌ وَإِنْ دَقَّ إِلَّا خَانَهُ، وَرَجُلٌ لَا يُصْبِحُ وَلَا يُمْسِي، إِلَّا وَهُوَ يُخَادِعُكَ عَنْ أَهْلِكَ وَمَالِكَ وَذَكَرَ الْبُخْلَ، أَوِ الْكَذِبَ، وَالشِّنْظِيرُ الْفَحَّاشُ.
وَلَمْ يَذْكُرْ أَبُو غَسَّانَ فِي حَدِيثِهِ: وَأَنْفِقْ فَسَنُنْفِقَ عَلَيْكَ».
۱۳. «عیاض بن خمّار مُجاشعیسمیگوید: روزی پیامبر جدر یکی از خطبههایش [که ایراد میکرد] فرمودند: هان! [آگاه باشید و بدانید که] پروردگارم مرا دستور داده است که از آنچه او امروز به من یاد داده و شما نمیدانید، به شما یاد دهم، [خداوند فرمودند:] هر مالی که به بندهای [از بندگانم] بخشیدهام، [بر او] حلال است. من همهی بندگانم را بر سرشت و فطرتی پاک آفریدم و شیاطین به سوی آنها آمدند و آنها را از دینشان منحرف کردند و بر آنان آنچه را حلال کردهام، حرام کردند و آنها را امر کردند که چیزی را شریک من قرار دهند که بر آن هیچ دلیلی نازل نکردهام و خداوند به سوی زمینیان نگریست و بر همهی آنان از عرب و غیر عرب -جز گروههای باقیماندهای از اهل کتاب [که بر آیین آسمانی خود ماندهاند]- خشم گرفت و [خطاب به من] میفرماید: [ای محمد!] من تو را مبعوث کردم تا تو را آزمایش کنم و دیگران را نیز به وسیلهی تو بیازمایم و بر تو کتابی نازل کردم که از بین نمیرود و تو آن را در خواب و بیداری میخوانی و خداوند به من دستور داد که قریش را بسوزانم (چون که دعوت مرا رد کردند). گفتم: خدایا! اگر این کار را بکنم، سرم را میشکنند و آن را همچون تکه نانی رها میکنند (یعنی با من مبارزه میکنند)، خداوند فرمود: [پس] تو هم آنها را بیرون کن، چنانکه آنان تو را بیرون کردند و با آنان جنگ کن، تو را برای آنان آماده و تقویت میکنیم و [در این راه از مالت] خرج کن، هم به زودی برای تو خرج میکنیم و به تو خواهیم بخشید، و لشکری را [برای جنگ با آنان] آماده کن و بفرست، در برابر آن، ما پنج لشکر همچون آن را به یاری تو خواهیم فرستاد و به وسیلهی پیروانت با دشمنانت جنگ کن. سپس پیامبر جفرمودند: اهل بهشت سه گروهند: قدرتمند دادگری که اهل صدقه و خیرات و ایجادکنندهی صلح و آرامش است و دیگری فرد مهربانی است که نسبت به هر قوم و خویش خود و هر مسلمانی رقیق القلب است و سومی فرد پاکدامن خویشتندار عیالوار است و نیز فرمودند: اهل آتش پنج گروهند: انسان ضعیفی که هیچ عقل و اندیشهای برای خود ندارد و سربار دیگران است و [به سبب تنبلی و بیغیرتی] هیچ تلاشی در کسب مال و تشکیل خانواده نمیکند و دیگری فرد خائنی است که هیچ سبب و انگیزه و حرصی برایش آشکار نمیشود، هرچند خیلی کم و ریز هم باشد، مگر این که در آن خیانت روا میدارد و سومی فردی است که صبح و شام با تو در خانواده و مال تو مکر و حیله میکند (در فکر ضربهزدن به دیگران است) و پیامبر جبخل یا دروغ را (شک راوی) [چهارمین صفت اهل آتش] ذکر کرد و [نیز] فرمودند: [پنجمین فردی که اهل آتش است]، انسان بداخلاقِ بد دهن است» [۱۰].
ابوغسان [آخرین فرد سند این حدیث] در روایتش این جمله را ذکر نکرده است: «و ببخش که به تو بخشیده خواهد شد».
۱۴- این حدیث (حدیث شمارهی ۱۳) با سند دیگری از محمد بن مثنی از محمد بن ابی عدی از سعید بن ابی عروه از قتاده بن دعامه با همان سند روایت شده است، با این تفاوت که در آن، این جمله ذکر نشده است: «كُلُّ مَالٍ نَحَلْتُهُ عَبْدًا حَلَالٌ» «هر مالی که به بندهای از بندگانم بخشیدهام، بر او حلال است».
امام مسلم این حدیث را با روایت دیگری نیز آورده است، با این تفاوت که در این روایت به جای «ذَاتَ يَوْمٍ فِي خُطْبَتِهِ» عبارت «خَطَبَ ذَاتَ يَوْمٍ» را ذکر کرده است و بعد حدیث را ادامه میدهند.
۱۵- امام مسلم حدیث مذکور (حدیث شمارهی ۱۳) را با سند دیگری از حسین بن حریث از فضل بن موسی از حسین بن واقد از مُطرِّف بن طهمان از قتاده روایت کرده است که عیاض بن خمار گفت: روزی پیامبر جدر میان ما برای خطبهگفتن بلند شد و فرمودند: «إِنَّ رَبِّي أَمَرَنِي»عیاض حدیث را همچون روایت هشام از قتاده ادامه داد و بعد از پایان حدیث، این را بر روایت هشام از قتاده افزود: «وَأَنَّ اللهَ أَوْحَى إِلَيَّ أَنْ تَوَاضَعُوا حَتَّى لَا يَفْخَرَ أَحَدٌ عَلَى أَحَدٍ، وَلَا يَبْغِي أَحَدٌ عَلَى أَحَدٍ» «و همانا خداوند به من وحی فرمود که نسبت به همدیگر متواضع باشید تا کسی بر دیگری فخرفروشی و ستم و تجاوز [و بیعدالتی] نکند» و در [ادامهی] حدیثش گفت: [که پیامبر جفرمودند:] «وَهُمْ فِيكُمْ تَبَعًا لَا يَبْغُونَ أَهْلًا وَلَا مَالًا» آنان در میان شما صاحب رأی و نظر نیستند [بلکه پیرو و سربار میباشند و] نه به دنبال [تشکیل] خانوادهای هستند و نه مالی میجویند، گفتم: ای ابا عبدالله! آیا چنان چیزی امکان دارد؟ فرمود: بله، به خدا سوگند من خودم آن نوع آدمها را در زمان جاهلیت دیدم [۱۱]و وضعشان به گونهای بود که مرد [ی از آنها] بر اطراف محلهی قومی میگذشت و [پیش میآمد که] جز یک دختربچه کسی در آنجا نبود و مرد به او تجاوز میکرد.
[۱۰] امام نووی/در شرح این حدیث چنین فرمودهاند: «نحلته» یعنی هر مالی که به یکی از بندگانم بخشیدهام حلال است و منظور از این جمله که فرمودند: «كُلُّ مَالٍ نَحَلْتُهُ عَبْدًا حَلَالٌ» رد اعتقاد مشرکین مبنی بر حرامکردن حیواناتی از مال خود بر خود میباشد و این که آن حیوانات، به سبب تحریم آنها حرام نمیشود و هرکس هرچه داشته باشد، برایش حلال است، مگر آن که حقی بدان تعلق بگیرد. این که خداوند میفرماید: «وَإِنِّي خَلَقْتُ عِبَادِي حُنَفَاءَ»، یعنی همهی بندگانم را مسلِم آفریدهام؛ البته گفته شده منظور از «حنفاء» یعنی پاک و بری از گناه و نیز گفته شده: منظور از «حنفاء»، این است استوار و مایل و دارای گرایش به قبول و هدایت هستند. در مورد این فرموده: «وَإِنَّهُمْ أَتَتْهُمُ الشَّيَاطِينُ فَاجْتَالَتْهُمْ عَنْ دِينِهِمْ» باید گفت: در نسخههایی که در سرزمین ما [امام نووی] وجود دارد، کلمهی «فاجتالتهم» آمده است و قاضی نیز از بسیاری از راویان اینگونه نقل کرده است. اما در روایت حافظ ابی علی غسانی کلمهی «فاختالتهم» آمده است، اما گفته است «فاجتالتهم» صحیحتر است. هروی و دیگران گفتهاند: «فاجتالتهم» یعنی شیاطین، بندگان خدا را سرمست و مشغول کردند و پس از این استخفاف، آنها را نابود کردند و از عقیده و فکری که بر آن بودند، دور کردند و گمراهانه با آنها به سر بردند قاضی میگوید: براساس روایت دیگر که در آن «فاختالوهم» آمده، به این معنی است که شیاطین، بندگان خدا را از تمسک بر دینشان منع کردند و آنها را بازداشتند. «المقت» در: «إِنَّ اللهَ نَظَرَ إِلَى أَهْلِ الْأَرْضِ، فَمَقَتَهُمْ عَرَبَهُمْ وَعَجَمَهُمْ، إِلَّا بَقَايَا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ» یعنی نهایت خشم و غضب، و منظور از این خشم، وجود آن است با توجه به وضع آنها و دینی که قبل از بعثت پیامبر جبر آن بودند. منظور از بقایای اهل کتاب، کسانی از اهل کتاب هستند که بر دین حق خود ثابت قدم ماندهاند و هیچ تغییر و تبدیلی در عقیدهی آنها به وجود نیامده است. این که خداوند میفرماید: «إِنَّمَا بَعَثْتُكَ لِأَبْتَلِيَكَ وَأَبْتَلِيَ بِكَ» یعنی بعثت تو به خاطر این است که تو را در آن چیزی که از تو به ظهور میرسد، آزمایش کنم و آن چیز عبارت از اقدام تو به آنچه تو را بدان امر کردهام؛ از جمله: تبلیغ رسالت و جهاد و صبر در راه خدا و... و نیز دیگرانی را که تو را به سوی آنها فرستادهام، به وسیلهی تو آزمایش کنم، زیرا کسی از آنها هست که ایمانش را آشکار میکند و در عبادتش اخلاص دارد و کسی هست که تخلف میکند و نسبت به دین من دشمنی و کفر میورزد و کسی هست که راه نفاق را انتخاب میکند و خلاصه هدف این است که خداوند آنها را امتحان میکند تا این واقعیت واقع و آشکارا شود، زیرا خداوند بندگان را براساس آنچه خود قبل از انجام آن توسط بندگان میداند، مجازات نمیکند، بلکه براساس آنچه عمل میکنند، محاکمه میکند. «لَا يَغْسِلُهُ الْمَاءُ» در «وَأَنْزَلْتُ عَلَيْكَ كِتَابًا» یعنی بر تو کتابی را نازل کردم که در سینهها محفوظ است و از بین نخواهد رفت و به مرور زمان، آیندگان آن را از گذشتگان نقل خواهند کرد. در مورد «تَقْرَؤُهُ نَائِمًا وَيَقْظَانَ» علما گفتهاند: یعنی این کتاب در هردو حالت خواب و بیداری در حفظ و حافظهی تو خواهد بود و نیز گفتهاند: یعنی به آسانی آن را خواهی خواند. «الضَّعِيفُ الَّذِي لَا زَبْرَ لَهُ» به چند نوع معنی شده است: ۱- انسان ضعیفی که عقلی ندارد که او را از آنچه نارواست بازدارد. ۲- منظور انسانی است که از لحاظ مالی ضعیف میباشد. ۳- منظور انسانی است که چیزی ندارد که بر آن اعتماد کند. «لَا يَبْتَغُونَ أَهْلًا وَلَا مَالًا» یعنی کسانی هستند که تنبل هستند و هیچ فعالیتی در کسب مال و... نمیکنند. «وَهُمْ فِيكُمْ تَبَعًا» یعنی پیرو بزرگان خود هستند و هیچ رأی و نظری در دین و غیر آن ندارند. [شرح امام نووی /بر صحیح مسلم]. [۱۱] امام نووی/میگوید: شاید منظورش اواخر زمان آنها باشد، در حالی که آثار جاهلیت در بعضی از آنها مانده بود و گرنه «مطرف» در زمان جاهلیت بچه بوده است.
۱۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَس، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: قَالَ اللَّهُﻷ: يُؤْذِينِي ابْنُ آدَمَ يَسُبُّ الدَّهْرَ وَأَنَا الدَّهْرُ، بِيَدِي الأَمْرُ أُقَلِّبُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ».
۱۶. از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: خداوند متعال میفرماید: «فرزند آدم (انسان) [وقتی که) به زمانه دشنام میدهد مرا اذیت میکند و این در حالی است که من زمانه هستم، [یعنی همهی] کارها در دست و تحت فرمان و دستور من است. شب و روز را من به گردش درمیآورم (حوادث و اوضاع زمانه را من میآفرینم)» [۱۲].
[۱۲] «یؤذینی...» یعنی انسان مرا با کلماتی مورد خطاب قرار میدهد که مخاطب شنوندهی آن از شنیدنش ناراحت میشود. منظور این است که گویندهی این سخن (دشنامدهنده به زمان) خود را در معرض خشم خدا قرار میدهد، زیرا خداوند از این که از طرف کسی یا چیزی مورد اذیت و آزار قرار گیرد، منزه است. دشنامدادن به زمان اینگونه است که وقتی کسی دچار مشکلی میشود، میگوید: نابود باد زمانه [و یا تعابیر دیگری در این راستا به کار میبرد]. «وأنا الدهر» یعنی من خالق و آفرینندهی زمان و حوادثی هستم که در آن به وقوع میپیوندد و به همین سبب فرمود: «بیدي الأمر» یعنی کارهای و حوادثی را که به زمان منسوب میکنند و در نتیجه به آن دشنام میدهند، من هستم که به قدرت خود به وجود میآورم و زمان هرگز هیچ تأثیری در هیچ چیزی ندارد. «أقلب اللیل والنهار» یعنی من به وجودآورندهی تمامی حوادثی هستم که در شب و روز اتفاق میافتد؛ هرگاه انسان به زمان دشنام دهد به این دلیل که زمان خالق این بدیهاست، در حقیقت به فاعل آن دشنام داده است، در نتیجه این دشنام و ناسزا به خداوند برمیگردد؛ چرا که فاعل حقیقی خداست و زمان ظرفی است برای این حوادث و نهی از آن به همین منظور است. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری].
ابوداود، باب: [الأدب]
نسائی، باب: [التفسیر]
۱۷- «عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللّهِ ج: قَالَ اللّهُ: يَسُبُّ بَنُو آدَمَ الدَّهْرَ، وَأَنَا الدَّهْرُ، بِيَدِي اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ».
۱۷. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: خداوند میفرماید: بنی آدم (انسان) زمانه را دشنام میدهد، در حالی که من زمانه هستم، [حرکت و تغییر و دگرگونی] شب و روز در دست من است».
مسلم نیز در ابتدا چنین آورده است:
۱۸- «يُؤْذِينِي ابْنُ آدَمَ يَقُولُ: يَا خَيْبَةَ الدَّهْرِ، فَإِنِّي أَنَا الدَّهْرُ، أُقَلِّبُ لَيْلَهُ وَنَهَارَهُ».
۱۸. «ابن آدم اذیت میکند، [وقتی که] میگوید: نابود باد زمانه! (یا چه زمانهی نحسی!). [پس بداند که] من زمانه هستم، شب و روزش را من تغییر میدهم [و در دست قدرت من است]».
و بقیهی روایتهای مسلم در این حدیث همانند روایت بخاری است که نیازی به ذکر آن نیست.
۱۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَس، عَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: قَالَ اللَّهُ: كَذَّبَنِي ابْنُ آدَمَ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ ذَلِكَ، وَشَتَمَنِي وَلَمْ يَكُنْ لَهُ ذَلِكَ، فَأَمَّا تَكْذِيبُهُ إِيَّايَ فَقَوْلُهُ: لَنْ يُعِيدَنِي، كَمَا بَدَأَنِي، وَلَيْسَ أَوَّلُ الخَلْقِ بِأَهْوَنَ عَلَيَّ مِنْ إِعَادَتِهِ، وَأَمَّا شَتْمُهُ إِيَّايَ فَقَوْلُهُ: اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا وَأَنَا الأَحَدُ الصَّمَدُ، لَمْ أَلِدْ وَلَمْ أُولَدْ، وَلَمْ يَكُنْ لِي كُفْئًا أَحَدٌ».
۱۹- «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: خداوند متعال فرمود: فرزند آدم (انسان) مرا تکذیب کرد و دشنام داد، در حالی که حق نداشت چنین کند، اما تکذیب او نسبت به من این سخن اوست [که میگوید]: [خدا] مرا زنده نمیکند (نمیتواند و قدرت آن را ندارد)، آنگونه که نخست مرا آفرید، در حالی که چنین نیست که آفرینش نخست برای من از آفرینش دوباره آسانتر باشد (هردو برایم یکسانند). اما دشنام او نسبت به من این سخن اوست [که میگوید]: خداوند فرزند دارد، در حالی که من خدای یگانهای هستم که از هرچیزی بینیازم، نه فرزند کسی هستم و نه کسی فرزند من و هرگز کسی همتا و همسنگ من نیست (من از این تهمتها پاک و منزه هستم)» [۱۳].
۲۰- «وَفِيْ رِوَايَةٍ عَنْهُ: أَمَّا تَكْذِيبُهُ إِيَّايَ أَنْ يَقُولَ: إِنِّي لَنْ أُعِيدَهُ كَمَا بَدَأْتُهُ، وَأَمَّا شَتْمُهُ إِيَّايَ، أَنْ يَقُولَ: اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا، وَأَنَا الصَّمَدُ، لَمْ أَلِدْ وَلَمْ أُولَدْ، وَلَمْ يَكُنْ لِي كُفُؤًا أَحَدٌ».
۲۰. در روایت دیگری از بخاری چنین آمده است: «اما تکذیب او نسبت به من این است که میگوید: من او را دوباره زنده نمیکنم، آنگونه که در آغاز او را آفریدم و دشنامش نسبت به من این است که میگوید: خداوند فرزندی برای خود اختیار کرده است، در حالی که من صمد (بینیاز و برآورندهی امیدها و برطرفکنندهی نیازهای دیگران) هستم، نه فرزندی زادهام و نه از کسی زادهشدهام و نه برای من همتا و همگونی وجود دارد.
[۱۳] «کذبنی ابن آدم»اشاره به برخی از انسانها دارد که منکر قیامت و زندهشدن دوباره میباشند. «لیس أول الخلق...» یعنی این که خلق دوباره طبیعتاً از خلق نخست آسانتر است، اگرچه هردو برای خدا یکی است و با گفتن کلمهی «باش»، شدنی میشود. «إتخذ الله ولداً» این گفته دشنامدادن به خداست، زیرا در آن واردکردن نقص به خداست؛ چرا که داشتن فرزند مستلزم چندین امر است، یکی نکاح و انگیزهی نکاح و حمل و وضع و... در حالی که خداوند از این صفات منزه میباشد. در معنی «الصمد» گفتهاند: عرب بزرگانشان را «صَمَد» مینامیدند؛ ابن عباس نیز گفته است: «الصمد» کسی است که برای برطرفکردن نیازها و برآوردهکردن خواستهها، محل توجه دیگران باشد و خدا کسی است که بینیاز مطلق است و همه کس در تمام زمینهها به او نیازمند است. امام غزالی/در «فتوح الغیب» فرمودهاند: «أحد» ذات پاک و منزه خدا را اثبات میکند و «الصمد» نفی نیاز خدا به غیر و اثبات نیاز دیگران به او را میرساند. «لم یلد و...» از خدا نفی صفاتی را میکند که دیگران بدان متصفند و هیچ راهی برای شناخت خدا روشنتر از سلب صفاتی از خداوند که مخلوقات بدان متصفند، نیست – والله أعلم. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری].
۲۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنْ رَسُولِ اللَّهِ جقَالَ: قال اللَّهُﻷ: كَذَّبَنِي ابْنُ آدَمَ، وَلَمْ يَكُنْ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يُكَذِّبَنِي، وَشَتَمَنِي ابْنُ آدَمَ، وَلَمْ يَكُنْ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَشْتُمَنِي، أَمَّا تَكْذِيبُهُ إِيَّايَ، فَقَوْلُهُ: إِنِّي لَا أُعِيدُهُ كَمَا بَدَأْتُهُ، وَلَيْسَ آخِرُ الْخَلْقِ بِأَعَزَّ عَلَيَّ مِنْ أَوَّلِهِ، وَأَمَّا شَتْمُهُ إِيَّايَ، فَقَوْلُهُ: اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا وَأَنَا اللَّهُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ، لَمْ أَلِدْ وَلَمْ أُولَدْ، وَلَمْ يَكُنْ لِي كُفُوًا أَحَدٌ».
۲۱. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: خداوند متعال میفرماید: ابن آدم (انسان) مرا تکذیب کرد و دشنام داد، در حالی که حق او نبود که مرا تکذیب کند و دشنام دهد، اما تکذیبش نسبت به من این سخن اوست [که میگوید]: من نمیتوانم او را همچون آفرینش نخست دوباره بیافرینم، در حالی که خلق و آفرینش دوباره برای من از آفرینش نخست سختتر نیست، اما دشنام او نسبت به من این سخن اوست [که میگوید]: خداوند فرزندی برای خود اختیار کرده است، در حالی که من خدای یکتا و صمد (بینیاز مطلق) هستم، نه فرزندی زادهام و نه از کسی زاده شدهام و نه برای من همتا و همگونی وجود دارد».
۲۲- «عَنْ زَيْدِ بْنِ خَالِدٍ الجُهَنِيِّسقَالَ: صَلَّى لَنَا رَسُولُ اللَّهِ جصَلاَةَ الصُّبْحِ بِالحُدَيْبِيَةِ، عَلَى إِثْرِ سَمَاءٍ كَانَتْ مِنَ اللَّيْلَةِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ النبي جأَقْبَلَ عَلَى النَّاسِ، فَقَالَ لَهُمْ: هَلْ تَدْرُونَ مَاذَا قَالَ رَبُّكُمْ؟ قَالُوا: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، قَالَ: أَصْبَحَ مِنْ عِبَادِي مُؤْمِنٌ بِي وَكَافِرٌ، فَأَمَّا مَنْ قَالَ: مُطِرْنَا بِفَضْلِ اللَّهِ وَرَحْمَتِهِ، فَذَلِكَ مُؤْمِنٌ بِي، وَكَافِرٌ بِالكَوْكَبِ، وَأَمَّا مَنْ قَالَ: مُطِرْنَا بِنَوْءِ كَذَا وَكَذَا، فَذَلِكَ كَافِرٌ بِي، وَمُؤْمِنٌ بِالكَوْكَبِ».
۲۲. «زید بن خالد جهنیسمیگوید: پیامبر جدر صبحگاه یک شب بارانی در حدیبیه، بعد از اقامهی نماز صبح به جمع حاضر رو کرد و خطاب به آنها فرمودند: آیا میدانید پروردگارتان چه فرمود؟ یاران گفتند: خدا و فرستادهاش داناترند، فرمودند: خداوند میفرماید: «برخی از بندگانم وقتی صبح کردند، نسبت به من مؤمن و گروه دیگر کافر شدند، اما کسی که گفت: باران به فضل و رحمت خدا بر ما بارید، نسبت به من مؤمن و نسبت به ستارگان کافر شد. اما کسی که گفت: بارانی که بر ما بارید به سبب تقابل طلوع و غروب فلان ستاره و فلان ستاره بوده است، او نسبت به من کافر و نسبت به ستارگان مؤمن شد» [۱۴].
[۱۴] در روایتی که از نسائی وارد شده است، به جای «هَلْ تَدْرُونَ مَاذَا قَالَ رَبُّكُمْ؟» عبارت «أَلَمْ تَسْمَعُوا مَا قَالَ رَبُّكُمُ اللَّيْلَةَ؟» آمده است. این که فرموده است: «أَصْبَحَ مِنْ عِبَادِي مُؤْمِنٌ بِي وَكَافِرٌ»، منظور از «کافر» یا کفران نعمت است و یا دچار شرک شدن نسبت به خدا؛ زیرا برخی از مشرکان چنین معتقد بودند که بارش باران یا عدم آن در اثر طلوع و یا غروب برخی ستارگان است. ابن العربی میگوید: امام مالک/این حدیث را در باب الإستسقاء (طلب باران) به دو دلیل آورده است، یکی این که عادت عرب این بود که به ستارگان نگاه میکردند و منتظر بارش باران به سبب غروب بعضی از آنها بودند، پس پیامبر جاین ارتباط بین دلها و ستارگان را قطع کرد؛ وجه دوم این که در زمان حضرت عمرسمردم دچار قحطی شدند. امیرالمؤمنینسبه عباس فرمودند: چند روز به غروب ستارگان ثریا -که زمان باریدن باران است- مانده است؟ عباس جواب داد: ای امیرالمؤمنین! مردم چنین گمان میکنند که ستارگان ثریا که هفت روز در افق آسمان میمانند و این هفت روز تمام نمیشود که باران میبارد (تجربه نشان داده است که ظاهرشدن آنها در آسمان برابر با زمان بارش است)، به حضرت عمر و عباس بنگرید که از ستارگان بحث میکنند و منتظر فرارسیدن آنها در زمانشان هستند. سپس ابن عربی میگوید: هرکس چنین معتقد باشد که ستارگان عامل اصلی بارش باران هستند و در نتیجه منتظر بارش باران به آنها باشد، نسبت به خدا دچار کفر شده است و هرکس همچنین معتقد باشد که به سبب چیزی که خداوند در آنها قرار داده است، ستارگان عامل بارش باران هستند، بازهم دچار کفر شده است، زیرا خلق و امر تنها در دست قدرت خداست، همچنانکه خود به آن اشاره فرموده است: ﴿أَلَا لَهُ ٱلۡخَلۡقُ وَٱلۡأَمۡرُ﴾اما اگر کسی منتظر تقابل غروب و طلوع ستارگانی باشد و چنین معتقد باشد که این عادتی است که خداوند جاری کرده است، (یعنی از راه تجربه برایش ثابت شده باشد، پس منتظر ظهورشان باشد)، هیچ مشکلی متوجه او نمیشود. ظاهر عبارت در روایت نسائی که میفرماید: «مَا أَنْعَمْتُ عَلَى عِبَادِي مِنْ نِعْمَةٍ إِلَّا أَصْبَحَ طَائِفَةٌ مِنْ عِبَادِي بِهَا كَافِرِينَ» تمامی نعمتهایی را که خداوند به بندگانش بخشیده است، در برمیگیرد، خواه این نعمت باران باشد یا غیر باران، اما چون مهمترین و اساسیترین نعمتها، آب است، پس کفران چنین نعمتی که اساس نعمتهاست، کفران تمامی نعمتها محسوب میشود، به همین خاطر است که مخصوصاً از باران ذکر میشود و به این نعمت (آب) اشاره میکند و گرنه هر نعمتی کافر زیاد و شاکر کم دارد. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری].
۲۳- «عَنْ زَيْدِ بْنِ خَالِدٍ الْجُهَنِيِّسقَالَ: مُطِرَ النَّبِيُّ جفَقَالَ: قَالَ اللَّهُ: أَصْبَحَ مِنْ عِبَادِي كَافِرٌ بِي، وَمُؤْمِنٌ بِي».
۲۳. «زید بن خالد جهنیسمیگوید: بر پیامبر جباران نازل شد، پس فرمودند: خداوند میفرماید: «بعضی از بندگانم مؤمن به من و بعضی کافر به من صبح کردند».
۲۴- حدیث مذکور (حدیث شمارهی ۲۲) را امام مالک در «الـموطأ» باب [الإستسقاء]، از زید بن خالد الجهنی با الفاظی همچون الفاظ روایت «بخاری» ذکر کرده است.
نسائی با دو روایت، یکی از ابوهریره و دیگری از زید بن خالد جهنی حدیث مذکور (حدیث شمارهی ۲۲) را روایت کردهاند که روایت ابوهریره مختصرتر است و عبارت است از:
۲۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: قَالَ اللَّهُﻷ: مَا أَنْعَمْتُ عَلَى عِبَادِي مِنْ نِعْمَةٍ إِلَّا أَصْبَحَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ بِهَا كَافِرِينَ، يَقُولُونَ الْكَوْكَبُ وَبِالْكَوْكَبِ».
۲۵. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: خداوند متعال میفرماید: «هیچ نعمتی بر بندگانم نبخشیدم، مگر این که گروهی از آنان نسبت به آن کافر و ناسپاس شدند، [مثلاً بعد از بارش باران که یکی از نعمتها میباشد] میگویند: سبب اصلی بارش باران، ستاره بود».
اما روایت زید بن خالد الجهنی عبارت است از:
۲۶- «عَنْ زَيْدِ بْنِ خَالِدٍ الْجُهَنِيِّسقَالَ: مُطِرَ النَّبِيِّ جفَقَالَ: أَلَمْ تَسْمَعُوا مَاذَا قَالَ رَبُّكُمُ اللَّيْلَةَ؟ قَالَ: مَا أَنْعَمْتُ عَلَى عِبَادِي مِنْ نِعْمَةٍ، إِلَّا أَصْبَحَ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ بِهَا كَافِرِينَ، يَقُولُونَ: مُطِرْنَا بِنَوْءِ كَذَا وَكَذَا، فَأَمَّا مَنْ آمَنَ بِي، وَحَمِدَنِي عَلَى سُقْيَايَ، فَذَاكَ الَّذِي آمَنَ بِي، وَكَفَرَ بِالْكَوْكَبِ، وَمَنْ قَالَ: مُطِرْنَا بِنَوْءِ كَذَا وَكَذَا، فَذَاكَ الَّذِي كَفَرَ بِي، وَآمَنَ بِالْكَوْكَبِ».
۲۶. «زید بن خالد جهنی میگوید: باران بر پیامبر جبارید، پس فرمودند: آیا نشنیدهاید که پروردگارتان امشب چه فرموده است؟ فرمودند: «هیچ نعمتی بر بندگانم نمیبخشم، مگر این که گروهی از آنان نسبت به آن کافر و ناسپاس میشوند، [مثلاً بعد از بارش باران که یکی از نعمتها میباشد] میگویند: فلان ستاره و فلان ستاره باعث شد بر ما بارن ببارد، اما کسی که به من ایمان داشته باشد و مرا به سبب بارانی که بر او ارزانی داشتهام، سپاس بگوید، او کسی است که به من ایمان آورده است و نسبت به ستارهها [که اسباب یا نشانهی بارش باران یا... میباشند] کافر شده است و کسی که بگوید: فلان ستاره و فلان ستاره عامل اصلی بارش باران بر ما بوده است، او کسی است که [نسبت] به من کافر شده و به ستاره ایمان آورده است».
۲۷- «عَنْ أَبِي زُرْعَةَ، سَمِعَ أَبَا هُرَيْرَةَس، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ جيَقُولُ: قَالَ اللَّهُﻷ: وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذَهَبَ يَخْلُقُ كَخَلْقِي، فَلْيَخْلُقُوا ذَرَّةً أَوْ لِيَخْلُقُوا حَبَّةً أَوْ شَعِيرَةً».
۲۷. «ابوزرعه از ابوهریرهسشنید که گفت: از پیامبر جشنیدم که میفرمود: خداوند متعال میفرماید: «چه کسی ستمکارتر از کسی است که میرود و مخلوقی همچون مخلوقات من میآفریند؟ [اگر در ادعای خود راست میگویند]، پس بیایند ذرهی یا دانهای همچون گندم و یا جو بیافرینند» [۱۵].
[۱۵] این که فرمود: «ومن أظلم...» یعنی هیچکسی ظالمتر از کسی نیست که قصد ساختن مخلوقی همچون مخلوقات خداوند میکند؛ البته چنین تشبیهی یک تشبیه عام نیست و به این معنی نیست که کسی قصد ساختن مخلوقی از مخلوقات خدا را از تمام وجوه بکند، بلکه حدیث اشاره به نقاشیکردن یکی از مخلوقات دارد. این که تعبیر «أظلم» را به کار میبرد، در حالی که انسان کافر ظالمتر از انسانی است که اقدام به کشیدن تصویری میکند، در توجیه آن باید گفت: وقتی کسی [مثلاً:] بتی را برای عبادت به تصویر میکشد، با انجام این عمل دچار کفر شده است و عذابش به خاطر قباحت کفرش از سایر کافران زیادتر خواهد بود.
۲۸- «حَدَّثَنَا أَبُو زُرْعَةَ، قَالَ: دَخَلْتُ مَعَ أَبِي هُرَيْرَةَ دَارًا بِالْمَدِينَةِ، فَرَأَى فِيْ أَعْلاَهَا مُصَوِّرًا يُصَوِّرُ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيَقُولُ: (أَيْ: قَالَ اللّهُ تَعَالَى): وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذَهَبَ يَخْلُقُ كَخَلْقِي، فَلْيَخْلُقُوا حَبَّةً، وَلْيَخْلُقُوا ذَرَّةً».
ثُمَّ دَعَا بِتَوْرٍ مِنْ مَاءٍ، فَغَسَلَ يَدَيْهِ حَتَّى بَلَغَ إِبْطَهُ، فَقُلْتُ: يَا أَبَا هُرَيْرَةَ! أَشَيْءٌ سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج؟ قَالَ: مُنْتَهَى الحِلْيَةِ».
۲۸. «ابوزرعه میگوید: با ابوهریرهسوارد منزلی در مدینه شدیم و او در بالاخانه فردی را دید که در حال کشیدن تصویری بود، گفت: از پیامبر جشنیدم که فرمودند: خداوند متعال میفرماید: «چه کسی ستمکارتر از کسی است که میرود و مخلوقی همچون مخلوقات من میآفریند؟ پس [اگر راست میگویند، بیایند] دانهای همچون گندم بیافرینند. و [یا بیایند] ذرهای بیافرینند».
سپس ظرف آبی خواست و دستانش را تا زیر بغلش شست، عرض کردم: ای ابوهریره! آیا در این خصوص (شستن دستها تا زیر بغل) از پیامبر جچیزی شنیدهای؟ جواب داد: «این [در وضوگرفتن] نهایت زیبایی [در بهشت] است».
۲۹- «وأخرجه مسلم في صحيحه بلفظ: دَخَلْتُ مَعَ أَبِى هُرَيْرَةَ فِى دَارِ مَرْوَانَ فَرَأَى فِيهَا تَصَاوِيرَ فَقَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيَقُولُ: قَالَ اللَّهُﻷوَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذَهَبَ يَخْلُقُ خَلْقًا كَخَلْقِى فَلْيَخْلُقُوا ذَرَّةً أَوْ لِيَخْلُقُوا حَبَّةً أَوْ لِيَخْلُقُوا شَعِيرَةً».
۲۹. مسلم در صحیحش حدیث مذکور را از ابوزرعه به ابن لفظ روایت کرده است:
«ابوزرعه میگوید: با ابوهریرهسوارد منزل مروان [بن حکم] شدیم، ابوهریره در آنجا تصاویری دید، پس گفت: از پیامبر جشنیدم که میفرمود: خداوند میفرماید: چه کسی ستمکارتر از کسی است که میرود و مخلوقی همچون مخلوقات من میآفریند؟ [پس اگر راست میگویند]، مورچهای یا ذرهای غبار یا یک دانه جو بیافرینند» [۱۶]- [۱۷].
[۱۶] «حبة» یعنی دانهای مفید همچون گندم و این که بعد از آن میفرماید: «أو شعیرة» یا از باب عطف خاص بر عام است، یا به شک راوی برمیگردد. منظور از بیان چنین مطلبی ناتوانساختن آنها و تعذیبشان است؛ یک بار با طلب خلق موجود زندهای از آنها و بار دیگر با طلب آفرینش یک موجود بیجان. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری]. [۱۷] نگاهی به بعضی از «احادیث متعلق به تصویر» امام بخاری و امام مسلم در صحیح خود احادیث زیادی را در خصوص ساخت یا به کارگیری تصویر ذکر کردهاند، هرچند که برخی از این احادیث قدسی نیستند، اما برای تکمیل بحث به برخی از آنها اشاره خواهیم کرد. أ- از ابن عباس از ابوطلحه روایت شده است که پیامبر جفرمودند: «فرشتگان به منزلی وارد نمیشوند که در آن سگ و تصویر باشد». ب- مسلم همدانی میگوید: با مسروق در منزل یسار بن نمیر بودیم؛ ایشان در سکوی منزل بسیار تمثالهایی را دید و گفت: از عبدالله شنیدم که پیامبر جفرمودند: «نقاشان در روز قیامت نزد خدا شدیدترین عذاب را خواهند داشت». ج- نافع از عبدالله بن عمر ب روایت میکند که گفت: پیامبر جفرمودند: «کسانی که این تصویرها را میسازند، روز قیامت عذاب داده خواهند شد و به آنان گفته میشود: بیایید آنچه را که آفریدهاید زنده کنید». د- از حضرت عایشهلروایت شده است که فرمودند: پیامبر جاز یک سفر برگشت. پردهای قرمزرنگ را که بر روی آن شکلهایی بود، بر طاقچهی منزلم آویزان کرده بودم، وقتی که پیامبرجآن را دید، پایین کشید و پاره کرد و فرمود: «در روز قیامت شدیدترین عذاب را کسانی خواهند داشت که چیزهایی شبیه مخلوقات خداوند میسازند». پس از پارچهی پارهشده یک یا دو بالش درست کردم... ه- از ابن عباس روایت شده است که پیامبر جفرمودند: «هرکس در دنیا صورتی را (چهرهی موجود زندهای را) نقاشی کند، روز قیامت مکلف میشود که در آن روح بدمد، اما هرگز نمیتواند چنین کاری بکند». امام مسلم نیز چنین احادیثی را با کمی اختلاف در برخی از آنها بیان فرمودهاند، اما آنچه در مورد این احادیث باید بدان اشاره کرد، این است که: در احادیثی که میفرماید: فرشتگان وارد منزلی نمیشوند که در آن سگ یا تصویر باشد، منظور فرشتگان رحمت و فرشتگانی است که برای بندگان از خداوند طلب استغفار میکنند، نه فرشتگان مأمور نوشتن اعمال انسان که در هیچ حالی از انسانها جدا نمیشوند؛ ضمن این که به هرجایی که انسان در آنجا مستقر باشد، منزل گفته میشود، حال این مکان چادر باشد یا خانهای با چهارچوب مشخص و یا... خطابی و دیگران، سگهایی را که شرع اجازهی نگهداری آنها را با هدف شکار و پاسبانی و سگهایی را که در کارهای کشاورزی و دامداری و... مورد استفاده قرار میگیرند، مستثنی دانستهاند. برخی گفتهاند: «تصاویر حرام، تصاویری هستند که به موجودات زنده شبیه باشند، به این شرط که سر و گردن نیز داشته و یا تصاویر مورد حقیر و بیارزش نباشند»؛ اما برخی، برخلاف این معتقدند تصاویر مذکور در احادیث عام است و هر تصویری را در برمیگیرد و سبب تحریم آن و دستور به خودداری از آن، همانند سازی مخلوقات خداوند و گناهی آشکار و در برخی موارد، قرارگرفتن بعضی از آنها در صورت چیزهایی است که غیر از خدا پرستش میشوند. امام نووی/میگوید: «علما گفتهاند: کشیدن تصویر موجود زنده به شدت حرام است و انجام آن جزو کبایر میباشد، اما تصویر غیر حیوان (غیر موجود زنده) حرام نیست». قسطلانی/میگوید: «حاصل و نتیجهی آنچه بیان شد، کراهت تصویر بر سقف و... میباشد، اما نقاشی بر جاهای زیرپا و مورد تحقیر همچون فرش و... جایز است چون که تصویر نصبشده در جای بلند شبیه بت است و همچنین نقاشی موجودات، بدون سر و گردن بدون اشکال است». این که فرمودند: «او را مکلف میکنند که در آن روح بدمد، اما نمیتواند»؛ در مورد کسی است که چیزهایی را برای عبادت نقاشی میکند، اما اگر کسی این کار را حلال نداند و با هدفی غیر از عبادت و پرستش، تصویری را بکشد، تنها فرد گناهکاری به حساب خواهد آمد – والله اعلم. «سخنی در مورد تصویر و احکام مربوط به آن» با استعانت از خداوند متعال در این خصوص میگوییم: احادیثی به صورت عام از کشیدن تصویر، نهی میکنند؛ احادیثی نیز وجود نقش و نگار بر لباس را مستثنی دانستهاند؛ برخی نیز نقاشی را در صورتی که مورد تحقیر و در زیر دست و پا باشد جایز دانستهاند و احادیثی نیز به این دلیل از آن نهی میکنند که مانع خشوع در عبادات میشوند و احادیثی نیز بر این امر دلالت دارند که اگر تصویر با هدف شناسایی فرد باشد، بدون اشکال است و این حدیث را دلیل چنین حکمی میدانند که جبرئیل صورت حضرت عایشه را در خواب به پیامبر جعرضه کرد و هدف از این کار این بود که پیامبر جشخصیتی را بشناسد که خداوند برای همسری او اختیار کرده است. در یک جمعبندی میتوان گفت: تحریم شدید در این زمینه نسبت به کسی است که با هدف همانند سازیِ مخلوقات خدا و یا با هدف عبادت و تعظیم کسی یا چیزی دست به تصویر آن میزند و این فرمودهی پیامبر جبه این امر اشاره دارد: «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذَهَبَ يَخْلُقُ كَخَلْقِي» و نیز این فرمایش که فرمودهاند: «الـمصورن الذين يضاهون خلق الله» پس چنین عملی ذاتاً حرام است، زیرا یا منجر به شرک میشود یا نزدیک به آن است. اما تصویر صالحین و بزرگان، با هدف اقتدا به آنها و اعمالشان، ذاتاً کار نیک و پسندیدهای است، اما جایی که خوف تعظیم و عبادت آنها برود، آنگونه که در مورد بزرگان گذشته اتفاق افتاد و تبدیل به بتهایی شدند که مورد پرستش قرار گرفتند و به ویژه اگر این تصاویر در مکانهای مقدسی همچون مسجد قرار داده شوند و این امر بعید نیست، زیرا گاهی با گذشت زمان جهل زیاد میشود و شیطان به وسیلهی آنها باب شرّ را بر روی مردم میگشاید، در این صورت چنین تصاویری نیز حرام خواهند بود؛ پیامبر جدر این زمینه فرمودهاند: «کارهای گذشتگان را وجب به وجب و ذراع به ذراع دنبال میکنید و کارتان به جایی میرسد که اگر به سوراخ سوسماری رفته باشند، شما هم به آنجا خواهید رفت و آنها را دنبال میکنید»، [حدیث به این اشاره دارد که پیروی از سنت گذشتگان به تدریج صورت میگیرد، پس مواظب خود باشید و چیزهای کوچک را بیاهمیت قلمداد نکنید]، حال اگر تغییراتی در نقاشی صورت گیرد، مثلاً نقاشی موجود زنده فاقد سر و گردن باشد و یا اگر بر روی لباس و مانند آن به حالت معمولی (برای زیبایی و نقش و نگار) نقاشی شده باشند، اشکالی نخواهند داشت، البته مشروط بر این که حالت تحقیرآمیز داشته باشند، اما اگر همین نقاشیها به حالت تعظیم نقاشی شوند، مکروه خواهند بود اگر این احترام و تعظیم به حد عبادت و پرستش نرسیده باشد و گرنه حرام هستند. اما تصاویری که با هدف شناسایی فرد گرفته شوند؛ همچون: عکسهایی که افراد بر شناسنامهی خود یا کارت شناسایی الصاق میکنند و یا عکس افراد مشکوک و جاسوسانِ دشمنان با هدف شناسایی آنها و محفوظ ماندن از شرّشان و یا عکس حیوانات مضر و نافع با هدف شناسایی و منتفعشدن از منافع و برحذربودن از ضررشان، گرفته میشوند، اینها نه تنها امری حرام نیست، بلکه چون مورد نیاز است، مطلوب نیز میباشد و حتی گاهی اوقات نیز ضروری و لازم و وسیلهای برای کسب علم میباشند و بدانها حکم وجوب یا استحباب داده میشود و نیز عکس و تصویر اجداد با هدف حفظ چهرهی آنها و نشاندادن به فرزندان و نوهها و... به شرط این که پدران و بزرگترها به قصد تعظیم به فرزندانشان عرضه نکنند، بلکه فقط برای شناسایی آنها باشد، امری حرام نیست. از این که پیامبر جبه حضرت عایشه /فرمودند: «آن پارچه را از من دور کن، زیرا تصاویر آن مدام در نماز به جلوی چشمم میآیند، برداشت میشود که تصاویر اگر منجر به کار یا امر حرامی شود، مانند تصاویر برهنه که نگاه به آنها موجب تحریک شهوت به ویژه در جوانان میشوند؛ حرام هستند، زیرا موجب ترویج بداخلاقی و ایجاد فساد میشوند و حکم فیلمهای تلویزیونی و... هم همچون حکم تصاویر است، در صورتی که قصد آموزش و پرورش و کسب علم در آن باشد، امری مطلوب به شمار خواهد آمد، اما فیلمهایی که در آنها آموزش ناهنجاریهای اجتماعی از جمله سرقت و جنایت و خیانت و انجام اعمال شنیعی از جمله زنا صورت میگیرد، حرام میباشند، زیرا باعث تباهی اخلاق و تحریک به بدی و فساد هستند. البته علما تصاویری را که اسباب بازی بچهها هستند، به این دلیل که از اهداف بدِ ذکر شده به دور میباشند، از این حکم مستثنی دانستهاند – والله أعلم.
۳۰- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍسعَنْ رَسُولِ اللهِ جقَالَ: قَالَ اللهُﻷ: إِنَّ أُمَّتَكَ لَا يَزَالُونَ يَقُولُونَ: مَا كَذَا؟ مَا كَذَا؟ حَتَّى يَقُولُوا: هَذَا اللهُ، خَلَقَ الْخَلْقَ، فَمَنْ خَلَقَ اللهَ؟».
۳۰. «از انس بن مالکساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: خداوند متعال میفرماید: «(ای محمد!) در میان امتت گروهی هستند [که شیطان آنها را وسوسه میکند به طوری که]ه همیشه میگویند: چه کسی این و آن را آفریده است و چه طور چنین و چنان شد؟ [و این را ادامه میدهند] تا [جایی که] میگویند: این خداست که همهی مخلوقات را آفریده است، پس چه کسی خدا را آفریده است؟» [۱۸].
۳۱- حدیث قبلی (حدیث شمارهی ۳۰] را مسلم به طریق دیگری از اسحاق بن ابراهیم از جریر از ابوبکر بن ابی شیبه از حسین بن علی از زائده و هردوی آنها از مختار از انس ساز پیامبر جروایت کردهاند، با این تفاوت که در این حدیث با این سند، اسحاق نگفته است: «قَالَ: قَالَ اللّهُﻷ: إِنَّ أُمَّتَكَ».
۳۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: لَا يَزَالُ النَّاسُ يَتَسَاءَلُونَ، حَتَّى يُقَالَ: هَذَا، خَلَقَ اللهُ الْخَلْقَ، فَمَنْ خَلَقَ اللهَ؟ فَمَنْ وَجَدَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئًا، فَلْيَقُلْ: آمَنْتُ بِاللهِ».
۳۲. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: «مردم همچنان [در مورد آفرینش و خالق هستی] از هم میپرسند تا [به جایی میرسد که] گفته میشود: این [درست که] خدا مخلوقات را آفریده، پس خدا را چه کسی آفریده؟ هرکس چنین وسوسهای به دلش راه یافت، بگوید: به خدا ایمان آوردم [و به وجود او باور دارم]».
۳۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: يَأْتِي الشَّيْطَانُ أَحَدَكُمْ، فَيَقُولَ: مَنْ خَلَقَ كَذَا وَكَذَا؟ حَتَّى يَقُولَ لَهُ: مَنْ خَلَقَ رَبَّكَ؟ فَإِذَا بَلَغَ ذَلِكَ فَلْيَسْتَعِذْ بِاللهِ وَلْيَنْتَهِ».
۳۳. از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: شیطان به سراغ یکی از شما میآید و [او را وسوسه میکند و] میگوید: چه کسی فلان چیز و فلان چیز را آفرید؟ [و این را آنقدر ادامه میدهد] تا این که به او میگوید: چه کسی پروردگارت را آفریده است؟ پس هرگاه [بنده] به چنین حدی رسید، به خدا پناه ببرد و از آن دست بردارد (در بارهی آن فکر نکند)».
مسلم از ابوهریرهسدر چنین مسألهای، روایات دیگری دارد، با این تفاوت که در آنها لفظ «قال الله» نیامده است.
[۱۸] از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: «گروهی نزد پیامبر جآمدند و عرض کردند: ای پیامبر خدا! به دلمان چیزهایی خطور میکند و ما را وسوسه میکند که برای هرکدام از ما سخت است که آن را به زبان بیاورد؛ پیامبر جفرمودند: آن را در درون داشته باشید، ولی به زبان نیاورید؟ جواب دادند: بله؛ فرمودند: این نشانهی کمال ایمان است». در روایات دیگری چنین آمده است: از پیامبر جدر بارهی این وسوسه (فکرکردن در بارهی ذات خدا) سؤال شد و پیامبر جفرمودند: «اگر کسی در دلش در این زمینه وسوسه ایجاد شد، به خدا پناه ببرد و بگوید: «آمنت بالله» و در روایتی دیگر آمده است که بگوید: «آمنت بالله ورسوله»، در روایت دیگر فرمودند: «به خدا پناه ببرد و از آن دست بردارد». امام نووی/میفرماید: «احادیث واردشدده در این زمینه به این اشاره دارند که ترس از مطرحکردن و به زبانآوردن سخن در بارهی ذات خدا جدا از اعتقاد به آن، نشانهی کمال ایمان است». گفتهاند: شیطان از وسوسه به عنوان وسیلهای برای منحرفکردن کسانی استفاده میکند که از گمراهکردنشان با وسایل دیگر مأیوس شده باشد. او با کافر هرگونه که بخواهد برخورد و بازی میکند و نیازی به وسوسهی او ندارد. بنابراین، به قول قاضی عیاض ایجاد وسوسه به خلوص ایمان مرتبط است یا به عبارت دیگر: وسوسه، علامت ایمان محض است. امام مازری میگوید: ظاهر حدیث به این اشاره دارد که انسان مؤمن باید به محض ایجاد وسوسه، بدون هیچ استدلالی از فکرکردن به آن و ابطال آن خودداری کند. چیز دیگری که در این باره میشود گفت این است که اندیشهها و خیالات انسان دو نوع هستند: ثابت و غیر ثابت؛ آن نوع که غیر ثابت است و از شبههی به وجودآمدهای نشأت نگرفته است، وسوسه نامیده میشود و با رویگردانی از آن برطرف میگردد و چون گذراست، نیاز به استدلال ندارد؛ اما آن نوع از اندیشه و خیالاتی که ثابت و نشأت گرفته از شبهه است، جز با استدلال و تفکر برای ابطال آن، برطرف نمیشود. [شرح امام نووی بر صحیح مسلم].
۳۴- «عَنْ جُنْدَبٍسأَنَّ رَسُولَ اللهِ جحَدَّثَ أَنَّ رَجُلًا قَالَ: وَاللهِ لَا يَغْفِرُ اللهُ لِفُلَانٍ، وَإِنَّ اللهَ تَعَالَى قَالَ: مَنْ ذَا الَّذِي يَتَأَلَّى عَلَيَّ أَنْ لَا أَغْفِرَ لِفُلَانٍ، فَإِنِّي قَدْ غَفَرْتُ لِفُلَانٍ، وَأَحْبَطْتُ عَمَلَكَ أَوْ كَمَا قَالَ».
۳۴. «از جندبسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: مردی گفت: به خدا سوگند خداوند فلان شخص را نمیبخشد و خداوند متعال میفرماید: «این چه کسی است که به ذات من سوگند میخورد که من فلان شخص را نمیبخشم، [ای کسی که چنین سوگندی میخوری!] این را بدان که من فلان شخص را بخشیدم و اعمال تو را نابود کردم»، یا (شک راوی) چیزی اینچنین فرمودند» [۱۹].
[۱۹] امام نووی/میفرماید: دلالتی در این حدیث بر عقاید اهل سنت و جماعت هست که معتقدند خداوند اگر بخواهد بدون توبه گناهان بندهاش را میبخشد، اما در مقابل معتزله معتقدند که گناهان کبیره سبب از بینرفتن اعمال صالح انسان به طور کامل میشوند، اما اهل سنت و جماعت معتقدند تنها کفر است که اعمال صالح انسان را به طور کامل از بین میبرد. [شرح امام نووی بر صحیح مسلم].
۳۵- «قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَسسَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيَقُولُ: كَانَ رَجُلَانِ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ مُتَوَاخِيَيْنِ، فَكَانَ أَحَدُهُمَا يُذْنِبُ، وَالْآخَرُ مُجْتَهِدٌ فِي الْعِبَادَةِ، فَكَانَ لَا يَزَالُ الْمُجْتَهِدُ يَرَى الْآخَرَ عَلَى الذَّنْبِ، فَيَقُولُ لَهُ: أَقْصِرْ، فَقَالَ: خَلِّنِي وَرَبِّي، أَبُعِثْتَ عَلَيَّ رَقِيبًا؟ فَقَالَ: وَاللَّهِ لَا يَغْفِرُ اللَّهُ لَكَ، أَوْ لَا يُدْخِلُكَ اللَّهُ الْجَنَّةَ، فَقَبَضَ أَرْوَاحَهُمَا، فَاجْتَمَعَا عِنْدَ رَبِّ الْعَالَمِينَ، فَقَالَ (أَيْ: اللّهُ) لِهَذَا الْمُجْتَهِدِ: أَكُنْتَ عَالِمًا بِي، أَوْ كُنْتَ عَلَى مَا فِي يَدِي قَادِرًا؟ وَقَالَ لِلْمُذْنِبِ: اذْهَبْ فَادْخُلِ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِي، وَقَالَ لِلْآخَرِ: اذْهَبُوا بِهِ إِلَى النَّارِ.
قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَس: وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَتَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ أَوْبَقَتْ دُنْيَاهُ وَآخِرَتَهُ».
۳۵. «ابوهریرهسمیگوید: شنیدم که پیامبر جمیفرمود: در میان بنی اسرائیل دو مرد بودند که پیمانبرادری بسته بودند، یکی از آنها [مرتب] مرتکب گناه میشد (اهل گناه بود) و دیگری کوشا در عبادت. مرد عابد همیشه دوستش را در گناه میدید و همیشه به او میگفت: کوتاه بیا و دست از گناه بردار [و توبه کن، او هم در جواب] میگفت: مرا با خدایم تنها بگذار، مگر تو نگهبان من قرار داده شدهای؟ [شخص عابد در جواب] گفت: به خدا سوگند! خدا تو را نمیبخشد. یا (شک راوی) خدا تو را وارد بهشت نمیکند، سپس خداوند جان آنها را گرفت (فوت کردند) و نزد خداوند جهانیان گرد آمدند، خداوند به فرد عابد گفت: آیا تو نسبت به [اراده و مشیت من] آگاه بودی؟ یا بر آنچه در دست من است، توانا بودی؟ و به فرد گناهکار فرمود: برو به واسطهی رحمتم وارد بهشت شو و نسبت به دیگری فرمود: او را به آتش ببرید» [۲۰].
ابوهریرهسگفت: سوگند به کسی که جانم در دست قدرت اوست، چنین فردی (فرد عابدی که در حدیث، ذکر شده است) چیزی گفت که آن کلمه، دنیا و آخرتش را از بین برد.
[۲۰] حدیث به این نکته اشاره دارد که انسان با انجام گناهی که مرتکب میشود، نا امید نگردد و نسبت به خدا حسن ظن داشته باشد و معتقد باشد که اگر توبه کند و از کاری که کرده است، پشیمان شود و از خداوند طلب بخشش نماید، خداوند او را میبخشد. [نکتهی دیگر این که انسان عابد هرگز به عباداتی که انجام میدهد، مغرور نشود و تنها آنها را وسیلهی نجات خود از عذاب خدا نداند]. «خلني وربي» که در حدیث از زبان فرد عاصی گفته شده، به این معنی است که من به بخشش و مغفرت خداوند بسیار امیدوارم. عذاب و عتاب فرد عابد به خاطر حکمی است که نسبت به برادر گناهکارش صادر میکند و در حالی که خداوند میفرماید: «آیا شما تقسیمکنندهی رحمت خداوند میباشید»؟!. نکتهی دیگر این که بخشش و عذاب خدا در مشیت خداوند است و به هرکس که او بخواهد، تعلق میگیرد و کسی حق ندارد آن را به طور جزم و قطع برای خودش یا کسی دیگر حاصل و فراهم بداند. با توجه به آنچه در حدیث آمده است، انسان گناهکاری که به بخشش خدا امیدوار بود، داخل بهشت شد و فرد عابدی که نسبت به خدا عقیدهای غیر صحیح داشت، به جهنم رفت. امام نووی/در مورد این جمله که فرمودند: «اذهبوا به إلى النار» میفرماید: «جهنم رفتن آن فرد ممکن است برای ابد باشد یا ممکن است منظور از آن، به آتش رفتن برای تطهیر و بعد بیرون آمدن از آن باشد». [شرح امام نووی بر صحیح مسلم].
۳۶- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍبعَنِ النَّبِيِّ جفِيمَا يَرْوِي عَنْ رَبِّهِﻷقَالَ: قَالَ: إِنَّ اللَّهَ كَتَبَ الحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ، ثُمَّ بَيَّنَ ذَلِكَ، فَمَنْ هَمَّ بِحَسَنَةٍ فَلَمْ يَعْمَلْهَا كَتَبَهَا اللَّهُ لَهُ عِنْدَهُ حَسَنَةً كَامِلَةً، فَإِنْ هُوَ هَمَّ بِهَا فَعَمِلَهَا، كَتَبَهَا اللَّهُ لَهُ عِنْدَهُ عَشْرَ حَسَنَاتٍ، إِلَى سَبْعِ مِائَةِ ضِعْفٍ إِلَى أَضْعَافٍ كَثِيرَةٍ، وَمَنْ هَمَّ بِسَيِّئَةٍ فَلَمْ يَعْمَلْهَا، كَتَبَهَا اللَّهُ لَهُ عِنْدَهُ حَسَنَةً كَامِلَةً، فَإِنْ هُوَ هَمَّ بِهَا فَعَمِلَهَا، كَتَبَهَا اللَّهُ لَهُ سَيِّئَةً وَاحِدَةً».
۳۶. «از ابن عباسباز پیامبر جدر بارهی آنچه از پروردگارش روایت میکند، چنین آورده شده است که گفت: فرمودند: «خداوند خوبیها و بدیها را نوشته و سپس معلوم کرده است، پس هرکس قصد انجام کار نیکی کند، ولی آن را انجام ندهد، خداوند برای او نزد خود [جزای] کار نیکی را به صورت کامل مینویسد، اما اگر قصد انجام کار نیکی بکند و آن را انجام بدهد، خداوند نزد خود آن را برای او ده عمل نیک و تا هفتصد برابر و بیشتر از آن مینویسد، اما اگر کسی قصد انجام کار بدی بکند ولی آن را انجام ندهد، خداوند نزد خود برای او آن را یک کار نیک کامل مینویسد، اما اگر قصد انجام کار بدی بکند و آن را انجام دهد، خداوند آن را تنها یک کار بد مینویسد».
۳۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: يَقُولُ اللَّهُ: إِذَا أَرَادَ عَبْدِي أَنْ يَعْمَلَ سَيِّئَةً، فَلاَ تَكْتُبُوهَا عَلَيْهِ حَتَّى يَعْمَلَهَا، فَإِنْ عَمِلَهَا فَاكْتُبُوهَا بِمِثْلِهَا، وَإِنْ تَرَكَهَا مِنْ أَجْلِي فَاكْتُبُوهَا لَهُ حَسَنَةً، وَإِذَا أَرَادَ أَنْ يَعْمَلَ حَسَنَةً فَلَمْ يَعْمَلْهَا فَاكْتُبُوهَا لَهُ حَسَنَةً، فَإِنْ عَمِلَهَا فَاكْتُبُوهَا لَهُ بِعَشْرِ أَمْثَالِهَا، إِلَى سَبْعِ مِائَةِ ضِعْفٍ».
وَزَادَ فِيْ بَعْضِ الرِّوَايَاتِ: «إِلَى أَضْعَافٍ كَثِيْرَةٍ».
۳۷. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: خداوند [خطاب به مأمورانی که اعمال انسان را مینویسند] میفرماید: «هرگاه بندهام تصمیم گرفت کار بدی انجام دهد، آن را برایش ننویسید تا انجامش دهد، پس اگر آن را انجام داد، دقیقاً همان را بنویسید و اگر به خاطر من آن را ترک کرد (از انجامش منصرف شد) آن را کار نیکی برایش بنویسید و اگر بندهام تصمیم به انجام کار نیکی گرفت و آن را انجام نداد، آن را کار نیکی برایش بنویسید و اگر آن را انجام داد آن را ده برابر عمل تا هفتصد برابر برایش بنویسید».
در برخی روایات، اضافه بر آنچه در حدیث بالا آمده، این جمله نیز آمده است: «تا چند برابر بیشتر از آن (یعنی بیشتر از هفتصد برابر) [برایش بنویسید]».
۳۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: قَالَ اللهُﻷ: إِذَا هَمَّ عَبْدِي بِسَيِّئَةٍ فَلَا تَكْتُبُوهَا عَلَيْهِ، فَإِنْ عَمِلَهَا فَاكْتُبُوهَا سَيِّئَةً، وَإِذَا هَمَّ بِحَسَنَةٍ فَلَمْ يَعْمَلْهَا، فَاكْتُبُوهَا حَسَنَةً، فَإِنْ عَمِلَهَا فَاكْتُبُوهَا عَشْرًا».
۳۸. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: خداوند متعال [خطاب به مأمورانی که اعمال انسان را مینویسند] فرمود: «هرگاه بندهام قصد انجام کار بدی کرد، آن را برایش ننویسید. پس اگر آن را انجام داد، تنها یک کار بد برایش بنویسید و هرگاه قصد کار نیکی انجام دهد و آن را انجام نداد، برایش کار نیکی بنویسید. [اما] اگر آن را انجام داد، آن را ده [برابر برایش] بنویسید».
۳۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنْ رَسُولِ اللهِ جقَالَ: قَالَ اللهُﻷ: إِذَا هَمَّ عَبْدِي بِحَسَنَةٍ وَلَمْ يَعْمَلْهَا، كَتَبْتُهَا لَهُ حَسَنَةً، فَإِنْ عَمِلَهَا كَتَبْتُهَا عَشْرَ حَسَنَاتٍ إِلَى سَبْعِ مِائَةِ ضِعْفٍ، وَإِذَا هَمَّ بِسَيِّئَةٍ وَلَمْ يَعْمَلْهَا، لَمْ أَكْتُبْهَا عَلَيْهِ، فَإِنْ عَمِلَهَا كَتَبْتُهَا سَيِّئَةً وَاحِدَةً».
۳۹. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: خداوند متعال میفرماید: «هرگاه بندهام تصمیم به انجام کار نیکی گرفت، ولی آن را انجام نداد، برایش کار نیکی (حسنه) مینویسم (جزای یک کار نیک)، اگر آن را انجام داد، آن را ده کار نیک(حسنه) تا هفتصد برابر برایش مینویسم و اگر تصمیم به انجام کار بدی گرفت، ولی آن را انجام نداد، آن را برایش نمینویسم، پس اگر آن را انجام داد، تنها یک کار بد برایش مینویسم (جزای یک کار بد)».
مسلم در همین زمینه در روایات دیگری از ابوهریرهسچنین آورده است:
۴۰- «قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: قَالَ اللهُﻷ: إِذَا تَحَدَّثَ عَبْدِي بِأَنْ يَعْمَلَ حَسَنَةً، فَأَنَا أَكْتُبُهَا لَهُ حَسَنَةً، مَا لَمْ يَعْمَلْ، فَإِذَا عَمِلَهَا فَأَنَا أَكْتُبُهَا بِعَشْرِ أَمْثَالِهَا، وَإِذَا تَحَدَّثَ بِأَنْ يَعْمَلَ سَيِّئَةً، فَأَنَا أَغْفِرُهَا لَهُ مَا لَمْ يَعْمَلْهَا، فَإِذَا عَمِلَهَا فَأَنَا أَكْتُبُهَا لَهُ بِمِثْلِهَا، وَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: قَالَتِ الْملَائِكَةُ: رَبِّ، ذَاكَ عَبْدُكَ يُرِيدُ أَنْ يَعْمَلَ سَيِّئَةً – وَهُوَ أَبْصَرُ بِهِ – فَقَالَ: ارْقُبُوهُ، فَإِنْ عَمِلَهَا فَاكْتُبُوهَا لَهُ بِمِثْلِهَا، وَإِنْ تَرَكَهَا فَاكْتُبُوهَا لَهُ حَسَنَةً، إِنَّمَا تَرَكَهَا مِنْ جَرَّايَ».
۴۰. «پیامبر جفرمودند: خداوند میفرماید: «هرگاه بندهام [با خود] بگوید فلان کار نیک را انجام میدهد، من [جزای] یک کار نیک را برایش مینویسم، تا زمانی که آن را انجام ندهد، پس اگر آن را انجام داد، من [جزای] آن را ده برابر برایش مینویسم و هرگاه بندهام [با خود] بگوید: فلان کار بد را انجام میدهم، من آن [قصد] را خواهم بخشید، اگر آن را انجام ندهد و هرگاه آن را انجام داد، تنها همان یک کار بد را برایش مینویسم. پیامبر جفرمودند: فرشتگان میگویند: خدایا! آن (فلان) بندهات میخواهد کار بدی انجام دهد - در حالی که خداوند بر بندهاش آگاهتر [از هرکس دیگری] است - خداوند میفرماید: او را دنبال کنید، اگر آن را انجام داد، تنها مانند آن را برایش بنویسید و اگر آن را ترک کرد، [جزای] یک کار نیک برایش بنویسید، زیرا آن را تنها به خاطر من ترک کرده است».
۴۱- «وَقَالَ رسولُ اللهِ ج: إِذَا أَحْسَنَ أَحَدُكُمْ إِسْلَامَهُ، فَكُلُّ حَسَنَةٍ يَعْمَلُهَا تُكْتَبُ بِعَشْرِ أَمْثَالِهَا، إِلَى سَبْعِ مِائَةِ ضِعْفٍ، وَكُلُّ سَيِّئَةٍ يَعْمَلُهَا تُكْتَبُ بِمِثْلِهَا حَتَّى يَلْقَى اللهَ تَعَالَى».
۴۱. «پیامبر جفرمودند: هرگاه یکی از شما اسلامش را نیکو و استوار گرداند (اسلامش اسلامی واقعی و به دور از هر تزلزل و شائبهای باشد) در آن صورت، هر کار نیکی که انجام میدهد، ده برابر تا هفتصد برابر [جزا و پاداش] برایش نوشته میشود و هر گناهی که انجام میدهد، تنها یک گناه برایش نوشته میشود، تا [زمانی که] خدا را ملاقات کند».
۴۲- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍبعَنْ رَسُولِ اللهِ جفِيمَا يَرْوِي عَنْ رَبِّهِﻷقَالَ: إِنَّ اللهَ كَتَبَ الْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ، ثُمَّ بَيَّنَ ذَلِكَ، فَمَنْ هَمَّ بِحَسَنَةٍ فَلَمْ يَعْمَلْهَا، كَتَبَهَا اللهُ عِنْدَهُ حَسَنَةً كَامِلَةً، فَإِنْ هَمَّ فَعَمِلَهَا، كَتَبَهَا اللهُ عِنْدَهُ عَشْرَ حَسَنَاتٍ، إِلَى سَبْعِ مِائَةِ ضِعْفٍ، إِلَى أَضْعَافٍ كَثِيرَةٍ، وَإِنْ هَمَّ بِسَيِّئَةٍ فَلَمْ يَعْمَلْهَا، كَتَبَهَا اللهُ عِنْدَهُ حَسَنَةً كَامِلَةً، فَإِنْ هَمَّ بِهَا فَعَمِلَهَا، كَتَبَهَا اللهُ سَيِّئَةً وَاحِدَةً».
«وزاد في رواية أخُرى: أو محاها الله، ولا يهلك على الله إلا هالك».
۴۲. «از ابن عباسباز پیامبر جدر بارهی آنچه از پروردگارش روایت میکند، چنین آورده شده است که گفت: فرمودند: خداوند خوبیها و بدیها را نوشته و سپس معلوم کرده است، پس هرکس قصد انجام کار نیکی کند، ولی آن را انجام ندهد، خداوند برای او نزد خود [جزای] کار نیکی را به صورت کامل مینویسد، اما اگر قصد انجام کار نیکی بکند و آن را انجام بدهد، خداوند نزد خود آن را برای او ده عمل نیک و تا هفتصد برابر و بیشتر از آن مینویسد، اما اگر کسی قصد انجام کار بدی بکند، ولی آن را انجام ندهد، خداوند نزد خود برای او آن را یک(حسنه) کار نیک کامل مینویسد، اما اگر قصد انجام کار بدی بکند و آن را انجام دهد، خداوند آن را تنها یک کار بد مینویسد».
در روایت دیگری اضافه بر آنچه در حدیث بالا آمده، این جمله نیز بیان شده است: «یا خداوند آن (گناه) را پاک میکند و هیچکسی در انجام گناه، بر خدا جرأت پیدا نمیکند، مگر انسان بدبخت و سرگردان و گمراه».
۴۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: قَالَ اللَّهُﻷوَقَوْلُهُ الحَقُّ: إِذَا هَمَّ عَبْدِي بِحَسَنَةٍ، فَاكْتُبُوهَا لَهُ حَسَنَةً، فَإِنْ عَمِلَهَا فَاكْتُبُوهَا لَهُ بِعَشْرِ أَمْثَالِهَا، وَإِذَا هَمَّ بِسَيِّئَةٍ فَلَا تَكْتُبُوهَا، فَإِنْ عَمِلَهَا فَاكْتُبُوهَا بِمِثْلِهَا، فَإِنْ تَرَكَهَا - وَرُبَّمَا قَالَ: فَإِنْ لَمْ يَعْمَلْ بِهَا - فَاكْتُبُوهَا لَهُ حَسَنَةً ثُمَّ قَرَأَ:﴿وَمَن جَآءَ بِٱلسَّيِّئَةِ فَلَا يُجۡزَىٰٓ إِلَّا مِثۡلَهَا﴾[الأنعام: ۱۶۰]». «هرکس کار نیکی انجام دهد، پاداش ده برابر آن را دارد».
۴۳. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: خداوند متعال میفرماید و گفتهی او حق است: «هرگاه بندهام قصد انجام کار نیکی کرد [جزای] یک کار نیک برایش بنویسید، پس اگر آن را انجام داد، [جزای آن را] ده برابر برایش بنویسید و هرگاه تصمیم بر انجام کار بدی گرفت، آن را برایش ننویسید، پس اگر آن را انجام داد، تنها یک کار بد مانند آن برایش بنویسید و اگر آن را ترک کرد -و چه بسا فرمودند: آن را انجام نداد- [جزای] یک کار نیک را برایش بنویسید»، سپس پیامبر جاین آیه را قرائت کرد: ﴿وَمَن جَآءَ بِٱلسَّيِّئَةِ فَلَا يُجۡزَىٰٓ إِلَّا مِثۡلَهَا وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ﴾[الأنعام: ۱۶۰]. «هرکس کار نیکی انجام دهد، پاداش ده برابر آن را دارد»».
ترمذی میگوید: این حدیث حسن صحیح است.
ابن ماجه، از ابوذرس آورده است:
۴۴- «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَأَزِيدُ وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ مِثْلُهَا أَوْ أَغْفِرُ وَمَنْ تَقَرَّبَ مِنِّى شِبْرًا تَقَرَّبْتُ مِنْهُ ذِرَاعًا وَمَنْ تَقَرَّبَ مِنِّى ذِرَاعًا تَقَرَّبْتُ مِنْهُ بَاعًا وَمَنْ أَتَانِى يَمْشِى أَتَيْتُهُ هَرْوَلَةً وَمَنْ لَقِيَنِى بِقِرَابِ الأَرْضِ خَطِيئَةً ثُمَّ لاَ يُشْرِكُ بِى شَيْئًا لَقِيتُهُ بِمِثْلِهَا مَغْفِرَةً».
۴۴. «پیامبر جفرمودند: خداوند متعال میفرماید: «هرکس کار نیکی انجام دهد، پاداش ده برابر آن را دارد یا بیشتر از آن، به آن اضافه میکنم و هرکس کار بدی انجام دهد، جزا و پاداش هر کار بدی، کار بدی همانند آن است، یا [آن را] میبخشم و هرکس یک وجب به من نزدیک شود، یک ذراع [۲۱]به او نزدیک میشوم و هرکس یک ذراع به من نزدیک شود، یک باع [۲۲]به او نزدیک میشوم و هرکس با راهرفتن (آهسته) به سوی من بیاید با دویدن (سرعت) به سوی او میروم و هرکس مرا در حالی ملاقات کند که به اندازهی زمین گناه داشته باشد، اما نسبت به من چیزی را شریک قرار نداده باشد (دچار شرک نشده باشد)، به اندازهی گناهانش با مغفرت خود با او روبهرو میشوم» [۲۳].
[۲۱] ذراع به اندازهی آرنج تا سر انگشتان مرد میباشد - مترجم. [۲۲] باع به اندازهی فاصلهی دو دست هنگام بازشدن میباشد - مترجم. [۲۳] امام نووی/در شرح این احادیث چنین آورده است: المازری میگوید: «مذهب قاضی ابوبکر بن طیب این است که هرکس عزم بر انجام معصیتی کند و در آن جدی باشد، در تصمیم و عقیدهاش دچار معصیت شده است؛ اما اگر انجام گناه بدون عزم و قصد باشد، بلکه به صورت لحظهای و موقت انجام گیرد و در دل جای نگیرد، این «هم» است و بین «همّ و عزم» فرق وجود دارد و در احادیث نیز منظور از قصد انجام گناه قصدی است که انسان به صورت «همّ» مرتکب آن شود، نه با «عزم» آن را انجام دهد». اما بسیاری از فقها و محدثین مخالف چنین نظری میباشند و به ظاهر حدیث استدلال میکنند. قاضی عیاض میگوید: «عامهی سلف و فقها و محدثین به سبب دلالت احادیث مذکور بر مؤاخذهی اعمال قلب، بر عقیدهی قاضی ابوبکر هستند، اما آنها میگویند: این تصمیم قطعی، گناه نوشته میشود و این آن گناهی نیست که قصد انجام آن را کرده، چون که آن را انجام نداده و عاملی غیر از ترس از خدا و بازگشت به سوی خدا وی را از انجام آن بازداشته است، اما خود اصرار و تصمیم قطعی، گناه است و یک گناه نوشته میشود، اگر آن را انجام دهد، معصیت دیگری برایش نوشته میشود و اگر آن را از ترس خدا ترک کرد، حسنهای -آنگونه که در حدیث آمده است- برایش منظور میگردد. اما قصدی که گناه نوشته نمیشود، خیالات و اندیشههای زودگذری است که انسان بر انجام آن راسخ و جدی نیست و قصد و تصمیم جدی به همراه ندارد. آنچه مورد اختلاف متکلمین میباشد این است که اگر فردی انجام گناهی را نه به خاطر خدا، بلکه به خاطر ترس از مردم ترک کند، آیا حسنهای برایش منظور خواهد شد یا خیر؟ بعضی از متکلمان میگویند: «خیر، زیرا تنها حیا و شرم باعث عدم انجام گناه شده است»؛ قاضی عیاض میگوید: این نظر ضعیفی است و دلیلی ندارد. امام نووی/میفرماید: «نصوص شرعی بر این مطلب تأکید دارند که عزم و تصمیم جدی بر انجام کاری، مورد مؤاخذه واقع خواهد شد»، خداوند میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ ٱلۡفَٰحِشَةُ فِي ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ﴾[النور:۱۹] «بیگمان کسانی که دوست دارند گناهان بزرگ در میان مؤمنان شایع گردد، ایشان در دنیا و آخرت شکنجه و عذاب دردناکی دارند». و در جای دیگری میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱجۡتَنِبُواْ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلظَّنِّ إِنَّ بَعۡضَ ٱلظَّنِّ إِثۡمٞ﴾[الحجرات: ۱۲] «از بسیاری از گمانها بپرهیزید، زیرا برخی از گمانها گناه است». از طرف دیگر، اجماع امت اسلامی و نصوص شرعی بر تحریم حسد و تحقیر مسلمین و ارادهی بدی نسبت به آنها و اعمال دیگری از این قبیل -که اعمال قلب میباشند- صورت گرفته است، [شرح امام نووی بر صحیح مسلم]. خلاصهی مطلب: عزم (تصمیم و نیت قاطع) بر انجام معصیت، معصیت نوشته میشود و انجام آن، نوشتنش را در پی خواهد داشت و ترک آن حسنهای برایش منظور خواهد کرد، به شرط این که عامل ترکش ترس از خدا باشد، اما قصد انجام گناه نه به صورت عزم که به آن «همّ» میگویند، تا زمانی که بدان عمل نشود، گناه برای فرد محسوب نخواهد شد و اگر آن را انجام داد، برایش گناهی نوشته خواهد شد، اما قصد انجام کار نیکی نه به صورت عزم، موجب نوشتن حسنهای خواهد شد و در صورت انجامش، اجر و پاداشش تا هفتصد برابر یا بیشتر برایش نوشته خواهد شد - مترجم. امام ابوجعفر طحاوی/میگوید: در این احادیث دلالتی هست بر این که فرشتگانِ مأمورِ نوشتنِ اعمال، کارهای قلب و درون و تصمیم قاطع آن راهم مینویسند، برخلاف گفتهای کسانی که میگویند: آن فرشتگان، جز اعمال ظاهری را نمینویسند. منظور از «محاها الله» (در حدیث شمارهی ۴۲) این است که خداوند با فضل خود گناه فرد را محو میکند یا با توبه و استغفار و یا با انجام اعمال نیکی که کفارهی بدی است، آن را از بین خواهد برد، زیرا خداوند در قرآن میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّئَِّاتِ﴾[هود: ۱۱۴]. «همانا نیکیها موجب از بینرفتن بدیها میشوند»، یا در جای دیگر میفرماید: ﴿إِن تَجۡتَنِبُواْ كَبَآئِرَ مَا تُنۡهَوۡنَ عَنۡهُ نُكَفِّرۡ عَنكُمۡ سَئَِّاتِكُمۡ وَنُدۡخِلۡكُم مُّدۡخَلٗا كَرِيمٗا ٣١﴾[النساء: ۳۱] «اگر از گناهان کبیرهای بپرهیزید که از آن نهی شدهاید، گناهان صغیرهی شما را از شما میزداییم و شما را به جایگاه ارزشمندی وارد میگردانیم». [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری].
۴۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِي بِي، وَأَنَا مَعَهُ إِذَا ذَكَرَنِي، فَإِنْ ذَكَرَنِي فِي نَفْسِهِ، ذَكَرْتُهُ فِي نَفْسِي، وَإِنْ ذَكَرَنِي فِي مَلَإٍ، ذَكَرْتُهُ فِي مَلَإٍ خَيْرٍ مِنْهُمْ، وَإِنْ تَقَرَّبَ إِلَيَّ بِشِبْرٍ تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ ذِرَاعًا، وَإِنْ تَقَرَّبَ إِلَيَّ ذِرَاعًا تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ بَاعًا، وَإِنْ أَتَانِي يَمْشِي، أَتَيْتُهُ هَرْوَلَةً».
۴۵. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: خداوند متعال میفرماید: «من برای بندهام آنگونه هستم که او نسبت به من گمان میبرد و من با او هستم، آنگاه که مرا یاد میکند، اگر مرا در درون خود یاد کند، او را در درون خود یاد میکنم و اگر مرا در میان جمعی یاد کند، او را در میان جمعی بهتر از جمع آنها یاد میکنم و اگر یک وجب به من نزدیک شود، یک ذراع به او نزدیک میشوم و اگر یک ذراع به من نزدیک شود، یک باع به او نزدیک میشوم و اگر با راهرفتن (آهسته) به سوی من بیاید، من با دویدن (سرعت) به سوی او میروم».
امام مسلم به سه طریق از ابوهریرهساین حدیث را روایت کرده است.
۴۶- الفاظ روایت نخست به الفاظ ذکرشده از بخاری (حدیث شمارهی ۵۴) نزدیکتر است، با این تفاوت که در آن به جای «وَأَنَا مَعَهُ إِذَا ذَكَرَنِي، فَإِنْ ذَكَرَنِي فِي نَفْسِهِ، ذَكَرْتُهُ فِي نَفْسِي، وَإِنْ ذَكَرَنِي فِي مَلَإٍ، ذَكَرْتُهُ فِي مَلَإٍ خَيْرٍ مِنْهُمْ» چنین آمده است: «وَأَنَا مَعَهُ حِينَ يَذْكُرُنِي، إِنْ ذَكَرَنِي فِي نَفْسِهِ، ذَكَرْتُهُ فِي نَفْسِي، وَإِنْ ذَكَرَنِي فِي مَلَإٍ، ذَكَرْتُهُ فِي مَلَإٍ هُمْ خَيْرٌ مِنْهُمْ» «من با او هستم وقتی که مرا یاد میکند، اگر مرا در دل خود یاد کرد، او را در درون خود یاد میکنم. و اگر مرا در میان جمعی یاد کند، او را در میان جمعی بهتر از جمع آنها یاد میکنم».
۴۷- در روایت دوم، این عبارت که در روایت بخاری آمده، ذکر نشده است: «وَإِنْ تَقَرَّبَ إِلَيَّ ذِرَاعًا، تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ بَاعًا» «و اگر یک ذراع به من نزدیک شود، من یک باع به او نزدیک میشوم».
۴۸- «قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: إِنَّ اللهَ قَالَ: إِذَا تَلَقَّانِي عَبْدِي بِشِبْرٍ تَلَقَّيْتُهُ بِذِرَاعٍ، وَإِذَا تَلَقَّانِي بِذِرَاعٍ تَلَقَّيْتُهُ بِبَاعٍ، وَإِذَا تَلَقَّانِي بِبَاعٍ جِئْتُهُ بِأَسْرَعَ مِنْهُ».
۴۸. «پیامبر جفرمودند: خداوند میفرماید: «هرگاه بندهام یک وجب رو به من بیاید، من یک ذراع به سوی او میروم و هرگاه یک ذراع رو به من بیاید، یک باع به طرف او میروم و هرگاه یک باع رو به من بیاید، سریعتر (یا بیشتر) از وی به سوی او میروم».
۴۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِي بِي وَأَنَا مَعَهُ إِذَا دَعَانِي».
۴۹. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: خداوند میفرماید: «من برای عبدم آنگونه هستم که او نسبت به من گمان میبرد و با او هستم، آنگاه که مرا بخواند».
ترمذی میگوید: این حدیث حسن صحیح است.
۵۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: يَقُولُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ: أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِي بِي، وَأَنَا مَعَهُ حِينَ يَذْكُرُنِي، فَإِنْ ذَكَرَنِي فِي نَفْسِهِ، ذَكَرْتُهُ فِي نَفْسِي، وَإِنْ ذَكَرَنِي فِي مَلَأٍ، ذَكَرْتُهُ فِي مَلَأٍ خَيْرٍ مِنْهُمْ، وَإِنْ اقْتَرَبَ إِلَيَّ شِبْرًا اقْتَرَبْتُ مِنْهُ ذِرَاعًا، وَإِنْ اقْتَرَبَ إِلَيَّ ذِرَاعًا اقْتَرَبْتُ إِلَيْهِ بَاعًا، وَإِنْ أَتَانِي يَمْشِي، أَتَيْتُهُ هَرْوَلَةً».
۵۰. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: خداوند پاک و منزه میفرماید: «من برای بندهام آنگونه هستم که او نسبت به من گمان میبرد و من با او هستم، آنگاه که مرا یاد میکند، اگر مرا در درون خود یاد کند، او را در درون خود یاد میکنم و اگر مرا در میان جمعی یاد کند، او را در میان جمعی بهتر از جمع آنها یاد میکنم و اگر یک وجب به من نزدیک شود، یک ذراع به او نزدیک میشوم و اگر یک ذراع به من نزدیک شود، یک باع به او نزدیک میشوم و اگر با راهرفتن (آهسته) به سوی من بیاید، من با دویدن (سرعت) به سوی او میروم».
۵۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: إِنَّ اللَّهَﻷيَقُولُ: أَنَا مَعَ عَبْدِي إِذَا هُوَ ذَكَرَنِي وَتَحَرَّكَتْ بِي شَفَتَاهُ».
۵۱. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: خداوند متعال میفرماید: من با بندهام هستم، آنگاه که مرا یاد کند و لبهایش با یاد و ذکر من حرکت کنند».
۵۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: يَقُولُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ: أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِي بِي، وَأَنَا مَعَهُ حِينَ يَذْكُرُنِي، فَإِنْ ذَكَرَنِي فِي نَفْسِهِ، ذَكَرْتُهُ فِي نَفْسِي، وَإِنْ ذَكَرَنِي فِي مَلَإٍ، ذَكَرْتُهُ فِي مَلَإٍ خَيْرٍ مِنْهُمْ، وَإِنِ اقْتَرَبَ إِلَيَّ شِبْرًا، اقْتَرَبْتُ إِلَيْهِ ذِرَاعًا، وَإِنْ أَتَانِي يَمْشِي، أَتَيْتُهُ هَرْوَلَةً».
۵۲. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: خداوند پاک و منزه میفرماید: «من برای بندهام آنگونه هستم که او نسبت به من گمان میبرد و من با او هستم، آنگاه که مرا یاد میکند، اگر مرا در درون خود یاد کند، او را در درون خود یاد میکنم و اگر مرا در میان جمعی یاد کند، او را در میان جمعی بهتر از آن یاد میکنم و اگر یک وجب به من نزدیک شود، یک ذراع به او نزدیک میشوم و اگر یک ذراع به من نزدیک شود، یک باع به او نزدیک میشوم و اگر باه راهرفتن (آهسته) به سوی من بیاید، من با دویدن (سرعت) به سوی او میروم» [۲۴].
[۲۴] «أنا عند ظن عبدي بي» یعنی اگر بنده چنین تصوری و عقیدهای نسبت به من داشته باشد که من اعمال صالح او را خواهم پذیرفت و جزا و پاداش او را بر آن خواهم داد و اگر مرتکب گناه شود و توبه کند، او را خواهم بخشید، پس من هم آنگونه خواهم کرد که او بدان معتقد است، در غیر این صورت من هم آنگونه عمل خواهم کرد که او تصور میکند و بدان معتقد است. در این حدیث اشارهای به ترجیح جانب امید به خدا بر جانب خوف از او هست. پارهای از محققان موضوع ترجیح را برای فردی دانستهاند که در حال مرگ است؛ اما راجع به امید و خوف در دیگر احوال انسان اقوال مختلفی وارد شده که صحیحترین آنها این است که هیچیک از جانب امید و خوف بر دیگری ترجیح نداشته باشد (یعنی انسان به هر میزانی که امید به خدا دارد، به همان میزان هم از عذاب وی خوف داشته باشد). شایسته است هر انسانی بر انجام وظایفی که بدان مکلف است، اقدام کند و یقین داشته باشد که خداوند عبادت و اعمال صالح او را میپذیرد و گناهان و خطاهایش را خواهد بخشید، زیرا این وعدهی خداوند است و خداوند هرگز خلاف وعده نمیکند و اگر کسی برخلاف این گمان کند، مأیوس و نا امید از رحمت خداست و یأس و نا امیدی از رحمت خدا جزو گناهان کبیره است و اگر با این ظن و فکر بمیرد، او را به فکرش واگذار خواهند کرد؛ اما اگر کسی نسبت به مغفرت خدا چنین گمان کند که با اصرار بر انجام معاصی، بازهم مشمول آن خواهد شد، این جهل و فریب محض است. در مورد این قسمت که فرمودند: «وأنا معه إذا ذکرني» باید گفت: معیت ذکر شده در این جا، معیت خصوصی میباشد، یعنی خداوند با رحمت و هدایت و توفیق و توجه و حفظ خود با بنده خواهد بود. پس این معیت غیر از معیتی است که میفرماید: «او با شماست هرجا که باشید، زیرا این معیت، معیت و همراهی با علم و تسلط خداوند است. «فإن ذکرنی...» یعنی اگر در درون خود مرا با تنزیه و تقدیس یاد کند، «ذکرته في نفسي» یعنی جزا و پاداش او را به گونهای خواهم داد که تنها خودم بدان آگاهم. منظور از جماعت در این که فرمودند: «في ملأ خیر منهم»، باید گفت: لازم نیست که جماعت و گروهی که خداوند بندهی ذاکرش را در میان آنان یاد میکند، تنها در جماعت فرشتگان خلاصه شود، بلکه ممکن است این جماعت، جماعت انبیاء و شهداء باشند. تقرب به خدا با انجام اعمال صالح صورت میگیرد و تقرب خدا به بنده نیز با اعطای جزا و پاداش به او صورت خواهد گرفت. منظور از تقرب خدا به بنده که در احادیث به صورتهای مختلف بیان شده، از باب مشاکله یا استعاره و یا منظور و قصد ارادهی خیر به بنده است، زیرا اطلاق این توصیفات به خداوند جایز نیست و در حق وی محال است. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری]. امام نووی/میفرماید: قاضی عیاض گفته است: در بارهی این جمله که میفرماید: «أنا عند ظن عبدی بي» گفته شده: یعنی همراه با گمان او هستم، زمانی که استغفار میکند و گمان دارد که او را میبخشم و توبه میکند و گمان میبرد که قبول میکنم و دعا میکند که میپذیرم و درخواست رهایی میکند و گمان دارد که او را رهایی بخشم. و نیز گفته شده منظور، رجا و امید به عفو و بخشش خداوند میباشد و این صحیحتر است. منظور از «في نفسي» غیب است، یعنی در مقابل ذکر پنهانی بنده، او را در عالم غیب پاداشی میدهم که کسی جز خودم بدان آگاه نیست. این که خداوند میفرماید: «بندهام را در میان جمعی بهتر از آن جمعی که او در میانشان مرا یاد کرده است، یاد میکنم»، در صورتی است که در جمعی که آن بنده، خدا را یاد کرده، پیامبری نبوده باشد؛ چرا که در این صورت نمیتوان حکم کرد که آن گروه از فرشتگان که خداوند در میانشان بنده ی ذاکرش را یاد میکند از جمعی که پیامبری در میانشان است، بهترند؛ چون انبیاء از فرشتگان بزرگترند. خداوند در قرآن میفرماید: ﴿وَفَضَّلۡنَٰهُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾[الجاثية: ۱۶] «ما آنان را بر جهانیان برتری دادیم» و کمتر اتفاق میافتد که در میان ذاکران، پیامبری وجود داشته باشد، در حدیث این منظور رعایت شده است. منظور از «ملأ خیر منهم» مجلس انبیاء میباشد، زیرا انبیاء از فرشتگان برترند و خداوند خود فرموده است: «وفضلناهم علی العالـمین». منظور از تقرب بنده به خدا و خدا به بنده این است که اگر بنده با عبادات و اطاعت از اوامر خدا به او نزدیک شود، خداوند با رحمت و یاری و توفیقش به او نزدیک خواهد شد و هرچه این تقرب بنده بیشتر باشد، تقرب خداوند نیز بیشتر خواهد بود. [شرح امام نووی بر صحیح مسلم].
۵۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: قَالَ اللَّهُ أَعْدَدْتُ لِعِبَادِي الصَّالِحِينَ مَا لاَ عَيْنٌ رَأَتْ، وَلاَ أُذُنٌ سَمِعَتْ، وَلاَ خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ، فَاقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ﴾[السجدة: ۱۷]».
۵۳. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: خداوند میفرماید: برای بندگان نیکوکارم چیزهایی آماده کردهام که هیچ چشمی [آنها را] ندیده است و هیچ گوشی [در بارهی آنها چیزی] نشنیده است و به قلب هیچکسی خطور نکرده است، پس اگر خواستید [در بارهی آنها یقین پیدا کنید، این آیه را] قرائت کنید: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ﴾[السجدة: ۱۷]. و هیچکس نمیداند که برای آنان (مؤمنان) از آنچه مایهی نور چشم است (به پاداش کارهای نیکی که میکردند) چه چیزهایی آماده شده است».
۵۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: عَنْ رَسُولِ اللَّهِ جقال: قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى: أَعْدَدْتُ لِعِبَادِيَ الصَّالِحِينَ، مَا لَا عَيْنٌ رَأَتْ، وَلَا أُذُنٌ سَمِعَتْ، وَلَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ. قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ: فَاقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ﴾[السجدة: ۱۷]».
۵۴. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: خداوند متعال میفرماید: «برای بندگان نیکوکارم چیزهایی آماده کردهام که هیچ چشمی [آنها را] ندیده است و هیچ گوشی [در بارهی آنها] چیزی نشنیده است و به قلب هیچکسی خطور نکرده است». ابوهریرهسمیگوید: پس اگر میخواهید [در بارهی آنها یقین پیدا کنید این آیه را] قرائت کنید: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ﴾[السجدة: ۱۷]. و هیچکس نمیداند که برای آنان (مؤمنان) از آنچه مایهی نور چشم است (به پاداش کارهای نیکی که میکردند) چه چیزهایی آماده شده است».
۵۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: أَعْدَدْتُ لِعِبَادِي الصَّالِحِينَ، مَا لاَ عَيْنٌ رَأَتْ، وَلاَ أُذُنٌ سَمِعَتْ، وَلاَ خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ، ذُخْرًا، بَلْهَ مَا أُطْلِعْتُمْ عَلَيْهِ، ثُمَّ قَرَأَ: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٧﴾[السجدة: ۱۷]».
۵۵. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: خداوند متعال میفرماید: «برای بندگان نیکوکارم چیزهایی به عنوان ذخیره آماده کردهام که هیچ چشمی [آنها را] ندیده است و هیچ گوشی [در بارهی آنها چیزی] نشنیده است و به قلب هیچکسی خطور نکرده است، این نعمتها غیر از آن نعمتهایی است که خداوند شما را در مورد آنها آگاه کرده است (علاوه بر آنچه به شما گفته شد، نعمتهای دیگری وجود دارند که هیچ نفسی در مورد کیفیت آنها چیزی نمیداند)، سپس این آیه را قرائت کرد: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٧﴾[السجدة: ۱۷]. و هیچکسی نمیداند که برای آنان (مؤمنان) از آنچه مایهی نور چشم است، به پاداش آنچه انجام میدادند، چه چیزهایی آماده شده است».
۵۶- و در روایت دیگری از بخاری به جای «ذُخْرًا، بَلْهَ مَا أُطْلِعْتُمْ عَلَيْهِ» چنین آمده است: «مِنْ بَلْهِ مَا أَطْلَعْتُهُمْ عَلَيْهِ» «این نعمتها غیر از آن نعمتهایی است که شما در مورد آنها آگاه شدهاید».
بخاری در [کتاب التوحید] همانند روایت قبلی (حدیث شمارهی ۵۴) آن را نیز آورده است.
۵۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: قَالَ اللهُﻷ: أَعْدَدْتُ لِعِبَادِيَ الصَّالِحِينَ، مَا لَا عَيْنٌ رَأَتْ، وَلَا أُذُنٌ سَمِعَتْ، وَلَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ، مِصْدَاقُ ذَلِكَ فِي كِتَابِ اللهِ: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٧﴾[السجدة: ۱۷]».
۵۷. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: خداوند متعال میفرماید: «برای بندگان نیکوکارم چیزهایی آماده کردهام که هیچ چشمی [آنها را] ندیده است و هیچ گوشی [در بارهی آنها] چیزی نشنیده است و به قلب هیچکسی خطور نکرده است»، مصداق این فرموده در کتاب خدا هست [آنجا که میفرماید]: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٧﴾[السجدة: ۱۷]. و هیچکس نمیداند که برای آنان (مؤمنان) از آنچه مایهی نور چشم است، به پاداش آنچه انجام میدادند، چه چیزهایی آماده شده است».
۵۸- مسلم در روایتی دیگر بعد از عبارت: «وَلَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ» عبارت زیر را ذکر کرده است: «ذُخْرًا، بَلْهَ مَا أَطْلَعَكُمُ اللهُ عَلَيْهِ» [این نعمتها چیزهایی است که برای بندگانم] اندوخته و ذخیره کردهام و غیر از آن نعمتهایی است که خداوند شما را در مورد آنها آگاه کرده است (علاوه بر آنچه به شما گفته شده، نعمتهایی دیگری وجود دارند که هیچ نفسی در مورد کیفیت آنها چیزی نمیداند).
۵۹- مسلم در روایت سوم، این جمله را نیز بیان کرده است: «ذُخْرًا، بَلْهَ مَا أَطْلَعَكُمُ اللهُ عَلَيْهِ ثُمَّ قَرَأَ: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ﴾[السجدة: ۱۷]».
۵۹. «[این نعمتها چیزهایی است که برای بندگانم] اندوخته و ذخیره کردهام، این علاوه بر آن نعمتهایی است که خداوند شما را از آنها آگاه کرده است»، سپس این آیه را قرائت کرد: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ﴾[السجدة: ۱۷]. و هیچکس نمیداند که برای آنان (مؤمنان) از آنچه مایهی نور چشم است (به پاداش کارهای نیکی که میکردند) چه چیزهایی آماده شده است».
در روایت چهارم نیز چنین آمده است:
۶۰- «... ثَمَّ اقْتَرَأَ هَذِهِ الآيَةَ: ﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ يَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ ١٦ فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖجَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٧﴾[السجدة: ۱۶-۱۷]».
۶۰. «... سپس این آیه را خواند: (یکی از صفات مؤمنان این است که شب) پهلوهایشان از بسترها (ی خواب) دور میشود (و به عبادت پروردگار میپردازند) و پروردگار خود را با بیم و امید میخوانند و از چیزهایی که به ایشان دادهایم، میبخشند * و هیچکس نمیداند که برای آنان (مؤمنان) از آنچه مایهی نور چشم است، به پاداش کارهای نیکی که میکردند، چه چیزهایی آماده شده است».
۶۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: يَقُولُ اللَّهُ: أَعْدَدْتُ لِعِبَادِيَ الصَّالِحِينَ مَا لَا عَيْنٌ رَأَتْ، وَلَا أُذُنٌ سَمِعَتْ، وَلَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ، وَاقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٧﴾[السجدة: ۱۷]. وَفِي الجَنَّةِ شَجَرَةٌ يَسِيرُ الرَّاكِبُ فِي ظِلِّهَا مِائَةَ عَامٍ لَا يَقْطَعُهَا وَاقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ: ﴿وَظِلّٖ مَّمۡدُودٖ ٣٠﴾[الواقعة: ۳۰]. وَمَوْضِعُ سَوْطٍ فِي الجَنَّةِ خَيْرٌ مِنَ الدُّنْيَا وَمَا فِيهَا، وَاقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ: ﴿فَمَن زُحۡزِحَ عَنِ ٱلنَّارِ وَأُدۡخِلَ ٱلۡجَنَّةَ فَقَدۡ فَازَۗ وَمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ﴾[آلعمران: ۱۸۵]».
۶۱. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: خداوند میفرماید: «برای بندگان نیکوکارم چیزهایی آماده کردهام که هیچ چشمی [آنها را] ندیده است و هیچ گوشی [در باره آنها چیزی] نشنیده است و به قلب هیچکسی خطور نکرده است و اگر میخواهید [در بارهی آنها یقین پیدا کنید، این آیه را] بخوانید: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٧﴾[السجدة: ۱۷]. «و هیچکس نمیداند که برای آنان (مؤمنان) از آنچه مایهی نور چشم است (به پاداش کارهای نیکی که میکردند، چه چیزهایی آماده شده است» و در بهشت درختی وجود دارد که سواره در زیر سایهاش صد سال راه میرود، اما آن را تمام نمیکند (بازهم سایهاش تمام نمیشود) و اگر میخواهید [در بارهی آن یقین پیدا کنید، این آیه را] بخوانید: ﴿وَظِلّٖ مَّمۡدُودٖ ٣٠﴾[الواقعة: ۳۰]. «و در میان سایههای فراوان و گسترده و کشیده [خوش و آسودهاند]». به اندازهی طول یک تازیانه (مکان بسیار کمی) در بهشت بهتر است از دنیا و آنچه در آن است، اگر میخواهید [به این یقین پیدا کنید این آیه را] بخوانید: ﴿فَمَن زُحۡزِحَ عَنِ ٱلنَّارِ وَأُدۡخِلَ ٱلۡجَنَّةَ فَقَدۡ فَازَۗ وَمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ﴾[آلعمران: ۱۸۵]. «و هرکس که از آتش دوزخ دور گردانیده و به بهشت برده شود، واقعاً سعادت را به دست آورده است و نجات پیدا کرده است و زندگی دنیا جز متاعی فریب (دهنده) چیزی نیست»».
ترمذی میگوید: این حدیث حسن صحیح است.
۶۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: يَقُولُ اللَّهُﻷ: أَعْدَدْتُ لِعِبَادِيَ الصَّالِحِينَ، مَا لَا عَيْنٌ رَأَتْ، وَلَا أُذُنٌ سَمِعَتْ، وَلَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ، قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ: (وَمِنْ بَلْهَ مَا قَدْ أَطْلَعَكُمُ اللَّهُ عَلَيْهِ)، اقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٧﴾[السجدة: ۱۷]».
۶۲. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: خداوند متعال میفرماید: «برای بندگان نیکوکارم چیزهایی آماده کردهام که هیچ چشمی [آنها را] ندیده است و هیچ گوشی [در بارهی آنها چیزی] نشنیده است و به قلب هیچکسی خطور نکرده است»، ابوهریرهسمیگوید: و این جدای از آن چیزی است که خداوند شما را بر آن آگاه کرده است، اگر میخواهید [در این باره یقین پیدا کنید، این آیه را] بخوانید: ﴿ فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٧﴾[السجدة: ۱۷]. «و هیچکس نمیداند که برای آنان (مؤمنان) از آنچه مایهی نور چشم است، به پاداش آنچه انجام میدادند، چه چیزهایی آماده شده است»».
۶۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَس: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: يَتَنَزَّلُ رَبُّنَا تَبَارَكَ وَتَعَالَى كُلَّ لَيْلَةٍ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا، حِينَ يَبْقَى ثُلُثُ اللَّيْلِ الآخِرُ، فَيَقُولُ: مَنْ يَدْعُونِي فَأَسْتَجِيبَ لَهُ؟ مَنْ يَسْأَلُنِي فَأُعْطِيَهُ؟ مَنْ يَسْتَغْفِرُنِي فَأَغْفِرَ لَهُ؟».
۶۳. از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: «پروردگار متعال ما ثلث آخر هر شب به آسمان دنیا میآید [و بندگانش را ندا میزند] و میفرماید: چه کسی مرا میخواند تا جوابش دهم؟ چه کسی از من طلبی دارد تا به او ببخشم [هر آنچه که میطلبد]؟ چه کسی از من بخشش [گناهان و خطاهایش را] میخواهد تا او را ببخشم»؟
۶۴- بخاری در کتاب «الصلاة» در قسمت آخر و نیز در کتاب «التوحید» باب [﴿يُرِيدُونَ أَن يُبَدِّلُواْ كَلَٰمَ ٱللَّهِ﴾[الفتح: ۱۵]] «آنان میخواهند وعدهی پروردگار را تغییر دهند». احادیثی با الفاظی نزدیک به حدیث قبل (شمارهی ۶۲) ذکر کرده است و امام مالک نیز در «الـموطأ» حدیثی به لفظ بخاری ذکر کرده است.
مسلم: با روایت متعدد، حدیث مذکور (شمارهی ۶۲) را ذکر کرده است:
روایت نخست:
۶۵- با همان لفظ بخاری (حدیث شمارهی ۶۲) این روایت را ذکر کرده است با این تفاوت که به جای «يَتَنَزَّلُ رَبُّنَا» لفظ «يَنْزِلُ رَبُّنَا» آورده است.
روایت دوم:
۶۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنْ رَسُولِ اللهِ ج، قَالَ: يَنْزِلُ اللهُ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا كُلَّ لَيْلَةٍ، حِينَ يَمْضِي ثُلُثُ اللَّيْلِ الْأَوَّلُ، فَيَقُولُ: أَنَا الْمَلِكُ، أَنَا الْمَلِكُ، مَنْ ذَا الَّذِي يَدْعُونِي فَأَسْتَجِيبَ لَهُ؟ مَنْ ذَا الَّذِي يَسْأَلُنِي فَأُعْطِيَهُ؟ مَنْ ذَا الَّذِي يَسْتَغْفِرُنِي فَأَغْفِرَ لَهُ؟ فَلَا يَزَالُ كَذَلِكَ حَتَّى يُضِيءَ الْفَجْرُ».
۶۶. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: خداوند هر شب وقتی که یک سوم اول شب سپری میشود، به آسمان دنیا میآید و میفرماید: من فرمانروا و صاحب قدرت هستم. من فرمانروا و صاحب قدرت هستم. چه کسی مرا میخواند تا به او پاسخ گویم و دعایش را استجابت کنم؟ چه کسی از من چیزی (طلب و خواستهای) میخواهد تا [هر آنچه را که طلب میکند] به او عطا کنم؟ چه کسی از من طلب بخشش میکند تا او را ببخشم؟ و این جریان همچنان ادامه دارد تا زمانی که فجر طلوع میکند».
روایت سوم:
۶۷- «إِذَا مَضَى شَطْرُ اللَّيْلِ، أَوْ ثُلُثَاهُ يَنْزِلُ اللهُ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا، فَيَقُولُ: هَلْ مِنْ سَائِلٍ يُعْطَى؟ هَلْ مِنْ دَاعٍ يُسْتَجَابُ لَهُ؟ هَلْ مِنْ مُسْتَغْفِرٍ يُغْفَرُ لَهُ؟ حَتَّى يَنْفَجِرَ الصُّبْحُ».
۶۷. «وقتی که قسمتی از شب یا یک سوم آن سپری میشود، خداوند به آسمان دنیا میآید و آنگاه میفرماید: آیا کسی هست که چیزی بخواهد تا به او داده شود؟ آیا کسی هست که دعایی داشته باشد تا مستجاب شود؟ آیا کسی هست که طلب بخشش گناهانش را بکند تا بخشیده شود؟ تا وقتی که هوا روشن میشود [این جریان ادامه دارد]».
روایت چهارم:
۶۸- «يَنْزِلُ اللهُ تَعَالَى فِي السَّمَاءِ الدُّنْيَا فَيَقُولُ: مَنْ يَدْعُونِي فَأَسْتَجِيبَ لَهُ؟ أَوْ يَسْأَلُنِي فَأُعْطِيَهُ؟ ثُمَّ يَقُولُ: مَنْ يُقْرِضُ غَيْرَ عَدِيمٍ وَلَا ظَلُومٍ؟».
۶۸. «خداوند متعال به آسمان دنیا میآید، آنگاه میفرماید: چه کسی مرا میخواند تا به او پاسخ گویم و دعایش را استجابت کنم؟ یا چه کسی از من خواستهای دارد تا [هر آنچه که میخواهد] به او عطا کنم؟ سپس میفرماید: چه کسی [میتواند از اموال و دارایی که به او داده شده] به کسی که نه فقیر است و نه ستمگر، قرض دهد»؟
روایت پنجم:
۶۹- در این روایت، این جمله به روایت قبل (حدیث شمارهی ۶۷) اضافه شده است: «ثُمَّ يَبْسُطُ يَدَيْهِ - تَبَارَكَ وَتَعَالَى - يَقُولُ: مَنْ يُقْرِضُ غَيْرَ عَدُومٍ، وَلَا ظَلُومٍ» «سپس خداوند متعال دستانش را دراز میکند (درهای رحمتش را میگشاید) و میفرماید: چه کسی میتواند [از اموال و دارایی که به او داده شد] به کسی (در راه کسی) که نه فقیر است و نه ستمگر قرض نیکویی دهد؟» [۲۵].
روایت ششم:
۷۰- «إِنَّ اللهَ يُمْهِلُ حَتَّى إِذَا ذَهَبَ ثُلُثُ اللَّيْلِ الْأَوَّلُ، نَزَلَ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا فَيَقُولُ: هَلْ مِنْ مُسْتَغْفِرٍ؟ هَلْ مِنْ تَائِبٍ؟ هَلْ مِنْ سَائِلٍ؟ هَلْ مِنْ دَاعٍ؟ حَتَّى يَنْفَجِرَ الْفَجْرُ».
۷۰. «خدا صبر میکند تا زمانی که یک سوم اول شب سپری میشود، سپس به آسمان دنیا میآید، آنگاه میفرماید: آیا کسی هست که طلب بخشش کند؟ آیا کسی هست که توبه کند [و به سوی من بازگردد]؟ آیا کسی هست که سوال کند؟ آیا کسی هست که دعا کند (از من چیزی بخواهد)؟ این کار ادامه دارد تا زمانی که فجر طلوع میکند».
[۲۵] منظور از قرضدادن به خدا که (در حدیث شمارهی ۶۸ و ۶۹) مطرح شده است، انجام اعمال به طور عام است، حال این عمل نماز باشد یا روزه یا ذکر و یا صدقهدادن و یا هر عمل دیگری از این قبیل، و بیان انجام چنین اعمالی به عنوان قرضدادن به خدا، بیانگر لطف خدا به بندگان و تشویق آنها بر انجامدادن عباداتشان میباشد. منظور از «یبسط یدیه» (در حدیث ۶۹) نشر رحمت و کثرت بخشش و اجابت خواستهی بندگان از طرف خدای سبحان است. [شرح امام نووی بر صحیح مسلم].
۷۱- ابوداود در باب [أَيِّ اللَّيْلِ أَفْضَلُ] با الفاظی همانند الفاظ بخاری (حدیث شمارهی ۶۳) این حدیث را ذکر کرده است و نیز در باب [الرؤیه] نیز آن را آورده است.
ترمذی نیز در باب [نزول الرّبّﻷإلى السماء كل ليلة] این حدیث را ذکر کرده است.
۷۲- «يَنْزِلُ اللَّهُ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا، حِينَ يَمْضِي ثُلُثُ اللَّيْلِ الأَوَّلُ، فَيَقُولُ: أَنَا المَلِكُ، مَنْ ذَا الَّذِي يَدْعُونِي فَأَسْتَجِيبَ لَهُ؟ مَنْ ذَا الَّذِي يَسْأَلُنِي فَأُعْطِيَهُ؟ مَنْ ذَا الَّذِي يَسْتَغْفِرُنِي فَأَغْفِرَ لَهُ؟ فَلَا يَزَالُ كَذَلِكَ حَتَّى يُضِيءَ الفَجْرُ».
۷۲. «زمانی که یک سوم اول شب سپری میشود، خداوند به آسمان دنیا میآید و میفرماید: «من فرمانروا و صاحب قدرت هستم. چه کسی مرا میخواند تا دعایش را استجابت کنم؟ چه کسی از من طلب و خواستهای دارد تا [هر آنچه را که طلب میکند] به او عطا کنم؟ چه کسی از من طلب بخشش میکند تا او را ببخشم؟ و این جریان همچنان ادامه دارد تا زمانی که فجر طلوع میکند».
ترمذی میگوید: این حدیث حسن صحیح است.
۷۳- «عَنْ أَنَسٍ بْنُ مَالِكٍسقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيَقُولُ: قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى: يَا ابْنَ آدَمَ إِنَّكَ مَا دَعَوْتَنِي وَرَجَوْتَنِي، غَفَرْتُ لَكَ عَلَى مَا كَانَ مِنْكَ وَلَا أُبَالِي، يَا ابْنَ آدَمَ لَوْ بَلَغَتْ ذُنُوبُكَ عَنَانَ السَّمَاءِ، ثُمَّ اسْتَغْفَرْتَنِي، غَفَرْتُ لَكَ وَلَا أُبَالِي، يَا ابْنَ آدَمَ إِنَّكَ لَوْ أَتَيْتَنِي بِقُرَابِ الأَرْضِ خَطَايَا، ثُمَّ لَقِيتَنِي لَا تُشْرِكُ بِي شَيْئًا، لَأَتَيْتُكَ بِقُرَابِهَا مَغْفِرَةً».
۷۳. «از انسسروایت شده است که گفت: از پیامبر جشنیدم که میفرمود: «خداوند متعال میفرماید: ای فرزند آدم! تا وقتی که مرا بخوانی و به من امیدوار باشی، بر هر حالتی (از گناه و نافرمانی) که در تو بوده است باشی، تو را میبخشم و مبالاتی نمیکنم، ای فرزند آدم! اگر گناهان تو از کثرت و بزرگی به اطراف آسمان برسد و سپس از من آمرزش بخواهی، تو را میآمرزم، و (به چگونگی گناه) اهمیتی نمیدهم، ای فرزند آدم! اگر به اندازهی گنجایش زمین، گناه به سوی من بیاوری و سپس در حالی به من برسی که چیزی را شریک من قرار نمیدهی، با مغفرت و آمرزشی به اندازهی گنجایش زمین، به استقبال تو میآیم» [۲۶].
ترمذی میگوید: این حدیث حسن غریب است.
[۲۶] خداوند متعال در این حدیث و احادیث مشابه، انسانها را تشویق میکند به این که هرگز از رحمت خدا نا امید نشوند و هرگز جانب یأس را در دل و فکرشان تقویت نکنند و نسبت به خدا در تمامی امور حسن ظن داشته باشند و هرگز توبه و استغفار و انابه و برگشت به سوی خدا را در هیچیک از مراحل زندگی فراموش نکنند و این را بدانند که خداوند هرچه بخواهد، انجام میدهد و کسی نمیتواند مانع او شود و او غفّار ذنوب بندگان است و برای مؤمن بهتر آن است که در زمان جوانی و سلامت و توانایی، جانب خوف از خدا را بر جانب رجا تقویت کند و در زمان پیری و بیماری و ناتوانی، جانب رجا را بر جانب خوف تقویت کند. [شرح امام نووی بر صحیح مسلم].
۷۴- «عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إِذَا كَانَ لَيْلَةُ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ، فَقُومُوا لَيْلَهَا، وَصُومُوا نَهَارَهَا، فَإِنَّ اللَّهَ يَنْزِلُ فِيهَا لِغُرُوبِ الشَّمْسِ إِلَى سَمَاءِ الدُّنْيَا، فَيَقُولُ: أَلَا مِنْ مُسْتَغْفِرٍ لِي فَأَغْفِرَ لَهُ، أَلَا مُسْتَرْزِقٌ فَأَرْزُقَهُ، أَلَا مُبْتَلًى فَأُعَافِيَهُ، أَلَا كَذَا؟ أَلَا كَذَا؟ حَتَّى يَطْلُعَ الْفَجْرُ».
۷۴. «از حضرت علیسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: آنگاه که شب نیمهی شعبان فرا رسد، شب آن را قیام کنید و روزش را روزه بگیرید، [زیرا] خداوند در آن شب با غروب خورشید به آسمان دنیا میآید و میفرماید: «آیا کسی هست که استغفار کند تا او را ببخشم؟ آیا کسی هست که طلب رزق کند تا او را روزی دهم؟ آیا دردمندی هست تا او را التیام بخشم؟ آیا کسی هست که...؟ آیا کسی هست که...؟ [این جریان ادامه دارد] تا زمانی که فجر طلوع میکند».
نکته: در کتاب «الزوائد» آمده است که این حدیث ضعیف است، زیرا یکی از راویان آن یعنی «ابن ابی بسره» که همان «ابوبکر بن عبدالله بن محمد ابی بسره» میباشد، ضعیف است. امام احمد بن حنبل و ابن معین در بارهی ابی بسره میگویند که وی حدیث وضع میکند [۲۷].
[۲۷] [و شیخ آلبانی میگوید: علما بر ضعیف بودن سند این حدیث اجماع نمودهاند، و نزد من موضوع و ساختگی است. (مصحح)].
۷۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ ج، قَالَ: إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ العَبْدَ، نَادَى جِبْرِيلَ: إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ فُلاَنًا فَأَحْبِبْهُ، فَيُحِبُّهُ جِبْرِيلُ، فَيُنَادِي جِبْرِيلُ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ: إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ فُلاَنًا فَأَحِبُّوهُ، فَيُحِبُّهُ أَهْلُ السَّمَاءِ، ثُمَّ يُوضَعُ لَهُ القَبُولُ فِي الأَرْضِ».
۷۵. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: هرگاه خداوند بندهای را دوست داشته باشد، جبرئیل را ندا میزند [و به او میگوید]: خداوند فلان بنده را دوست دارد، پس تو نیز او را دوست داشته باش، پس جبرئیل او را دوست خواهد داشت و در میان اهل آسمان ندا میزند: همانا خداوند فلان بنده را دوست دارد، پس شما نیز او را دوست بدارید، پس اهل آسمان او را دوست خواهند داشت. سپس برای او در زمین قبول و رضایت قرار داده خواهد شد (مقبول زمینیان میگردد».
۷۶- بخاری این حدیث را با الفاظی نزدیک به الفاظ حدیث قبل (حدیث شمارهی ۷۵) بیان میکند با این تفاوت که در آخر آن به جای «فِي الأَرْضِ»، «فِي أَهْلِ الأَرْضِ» آمده است.
۷۷- بخاری این حدیث را با الفاظی نزدیک به الفاظ حدیث قبل (حدیث شمارهی ۷۵) بیان میکند با این تفاوت که در آخر حدیث به جای «ثُمَّ يُوضَعُ»، «وَيُوضَعُ» آمده است.
۷۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: إِنَّ اللهَ إِذَا أَحَبَّ عَبْدًا، دَعَا جِبْرِيلَ÷، فَقَالَ: إِنِّي أُحِبُّ فُلَانًا فَأَحِبَّهُ، قَالَ: فَيُحِبُّهُ جِبْرِيلُ، ثُمَّ يُنَادِي فِي السَّمَاءِ فَيَقُولُ: إِنَّ اللهَ يُحِبُّ فُلَانًا فَأَحِبُّوهُ، فَيُحِبُّهُ أَهْلُ السَّمَاءِ، قَالَ: ثُمَّ يُوضَعُ لَهُ الْقَبُولُ فِي الْأَرْضِ، وَإِذَا أَبْغَضَ اللّهُ عَبْدًا، دَعَا جِبْرِيلَ، فَيَقُولُ: إِنِّي أُبْغِضُ فُلَانًا فَأَبْغِضْهُ، فَيُبْغِضُهُ جِبْرِيلُ، ثُمَّ يُنَادِي فِي أَهْلِ السَّمَاءِ: إِنَّ اللهَ يُبْغِضُ فُلَانًا فَأَبْغِضُوهُ، قَالَ: فَيُبْغِضُونَهُ، ثُمَّ تُوضَعُ لَهُ الْبَغْضَاءُ فِي الْأَرْضِ».
۷۸. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: «هرگاه خداوند بندهای را دوست داشته باشد، جبرئیل را میخواند و میفرماید: من فلان بنده را دوست دارم، پس تو نیز او را دوست داشته باش، پیامبر جفرمودند: پس جبرئیل نیز او را دوست خواهد داشت، سپس در آسمان ندا میزند و میگوید: خداوند فلان بنده را دوست دارد، پس [ای اهل آسمان] شما نیز او را دوست داشته باشید. پس اهل آسمان [نیز] او را دوست خواهند داشت، پیامبر جفرمودند: سپس قبول و رضایت در زمین (اهل زمین) نسبت به او قرار داده خواهد شد. و هرگاه خداوند بندهای را دشمن بدارد، جبرئیل را ندا میزند و میفرماید: من از فلان بنده متنفرم، پس تو نیز او را دشمن بدار، پس جبرئیل نیز او را دشمن میدارد، سپس در میان اهل آسمان ندا میزند: خداوند از فلان بنده متنفر است، پس شما نیز او را دشمن بدارید، پیامبر جفرمودند: پس اهل آسمان نیز او را دشمن میدانند. و سپس کینه و نفرت در زمین (اهل زمین) نسبت به او قرار داده خواهد شد».
۷۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ الْعَبْدَ، قَالَ لِجِبْرِيلَ: قَدْ أَحْبَبْتُ فُلَانًا فَأَحِبَّهُ، فَيُحِبُّهُ جِبْرِيلُ، ثُمَّ يُنَادِي فِي أَهْلِ السَّمَاءِ: إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَبَّ فُلَانًا فَأَحِبُّوهُ، فَيُحِبُّهُ أَهْلُ السَّمَاءِ، ثُمَّ يُوضَعُ لَهُ الْقَبُولُ فِي الْأَرْضِ، وَإِذَا أَبْغَضَ اللَّهُ الْعَبْدَ، - قَالَ مَالِكٌ - : لَا أَحْسِبُهُ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ فِي الْبُغْضِ مِثْلَ ذَلِكَ».
۷۹. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: هرگاه خداوند کسی (بندهای از بندگان) را دوست داشته باشد، به جبرئیل میگوید: من فلان بنده را دوست دارم، پس تو نیز او را دوست داشته باش، پس جبرئیل او را دوست خواهد داشت، سپس در میان اهل آسمان ندا میزند، همانا خداوند فلان بنده را دوست دارد، پس شما نیز او را دوست بدارید. پس اهل آسمان او را دوست خواهند داشت. سپس قبول و رضایت در زمین (اهل زمین) نسبت به او قرار داده خواهد شد و هرگاه خداوند بندهای را دشمن بدارد - مالک (آخرین راوی حدیث میگوید:) ابوهریره به نقل از پیامبر جهمین را در مورد این که خداوند کسی را دشمن بدارد نیز بیان کرد».
۸۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْدًا، نَادَى جِبْرِيلَ: إِنِّي قَدْ أَحْبَبْتُ فُلَانًا فَأَحِبَّهُ، قَالَ: فَيُنَادِي فِي السَّمَاءِ ثُمَّ تَنْزِلُ لَهُ المَحَبَّةُ فِي أَهْلِ الأَرْضِ، فَذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ سَيَجۡعَلُ لَهُمُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وُدّٗا ٩٦﴾[مریم: ۹۶] وَإِذَا أَبْغَضَ اللَّهُ عَبْدًا، نَادَى جِبْرِيلَ: إِنِّي قَدْ أَبْغَضْتُ فُلَانًا، فَيُنَادِي فِي السَّمَاءِ ثُمَّ تَنْزِلُ لَهُ البَغْضَاءُ فِي الأَرْضِ».
۸۰. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: هرگاه خداوند بندهای را دوست داشته باشد، جبرئیل را ندا میزند [و میفرماید]: من فلان بنده را دوست دارم، پس تو نیز او را دوست داشته باش، پیامبر جفرمودند: پس جرئیل در آسمان ندا میزند، سپس محبت نسبت به او به میان اهل زمین [از آسمان] نازل میشود و این همان فرمودهی خداوند است که میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ سَيَجۡعَلُ لَهُمُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وُدّٗا ٩٦﴾[مریم: ۹۶]. «بیگمان کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته انجام میدهند، خداوند مهربان آنها را دوست میدارد و محبت ایشان را به دلها خواهد افکند» و هرگاه خداوند بندهای را دشمن بدارد، جبرئیل را میخواند [و میفرماید]: من فلان بنده را دشمن میدارم، پس جبرئیل در آسمان ندا میزند، سپس خشم و دشمنی نسبت به او به میان اهل زمین [از آسمان] نازل میشود» [۲۸].
ترمذی میگوید: این حدیث حسن صحیح است.
[۲۸] محبت خداوند نسبت به بندهاش عبارت است از ارادهی خیر نسبت به او و هدایت او، معنای محبت جبرئیل و سایر فرشتگان نسبت به بندهی خدا، احتمال دو وجه را دارد: ۱. استغفار و دعا برای او، ۲. همان محبت متعارف که عبارت است از دوستداشتن او و اشتیاق به دیدار و ملاقاتش. [شرح امام نووی بر صحیح مسلم].
۸۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إِنَّ اللَّهَﻷقَالَ: مَنْ عَادَى لِي وَلِيًّا، فَقَدْ آذَنْتُهُ بِالحَرْبِ، وَمَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدِي بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ، وَمَا يَزَالُ عَبْدِي يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوَافِلِ حَتَّى أُحِبَّهُ، فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ، كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ، وَبَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ، وَيَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا، وَرِجْلَهُ الَّتِي يَمْشِي بِهَا، وَإِنْ سَأَلَنِي لَأُعْطِيَنَّهُ، وَلَئِنِ اسْتَعَاذَنِي لَأُعِيذَنَّهُ، وَمَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ تَرَدُّدِي عَنْ نَفْسِ عَبْدي المُؤْمِنِ، يَكْرَهُ المَوْتَ، وَأَنَا أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ».
۸۱. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: خداوند متعال میفرماید: «هرکس با یک ولی و دوست من (بندهی مؤمنم) دشمنی کند و او را بیازارد، قطعاً [بداند] من با او اعلان جنگ میکنم، و محبوبترین چیز نزد من که عبدم به وسیلهی آن به من نزدیک میشود، اعمالی است که بر او فرض کردهام و بندهی من همیشه با انجامدادن سنتها به من نزدیک میشود، تا آن که او را دوست میدارم و چون او را دوست داشتم، گوش او خواهم شد که با آن میشنود و چشم او میشوم که با آن میبیند و دست او خواهم شد که با آن حمله و دفاع میکند و پای او میشوم که با آن راه میرود و اگر از من چیزی بخواهد، قطعاً به او عطا میکنم، و اگر از شرّ چیزی به من پناه جوید، قطعاً او را پناه میدهم و در هیچ کاری که انجام میدهم، به اندازهی قبض روح بندهی مؤمنم که مرگ را نمیپسندد و من نیز آزار و اذیت او را نمیپسندم، متردد نمیشوم» [۲۹].
[۲۹] «ولی» بر وزن «فعیل» به معنی «مفعول» میباشد و او کسی است که کاروبارش را خداوند سرپرستی و نگاهبانی میکند و لحظهای او را به نفسش واگذار نکند. یا بر وزن «فعیل» به معنای «فاعل» میباشد که در این صورت به کسی «ولی» گفته میشود که در انجام عبادت و فرمان خداوند کوتاهی نمیکند و همیشه و در همه حال بر آن مواظبت دارد، بدون آن که سرپیچی و عصیانی در عبادت وی خلل وارد کند و از شرایط «ولی» این است که محفوظ باشد، یعنی خداوند او را از مداومت در لغزش و دچار گناه و معصیت شدن؛ محفوظ دارد، همچنان که شرط نبی معصومبودن است؛ حال اگرولی دچارمعصیتی نیز گردید، خداوند تو به را به او الهام کند و او توبه میکند و این به ولایت لطمهای وارد نمیکند. «فقد آذنته بالحرب» یعنی با او اعلان جنگ میدهم و با او طوری برخورد میکنم که دشمن با دشمن برخورد میکند و این تهدیدی شدید است؛ زیرا هرکس با خداوند درافتد، قطعاً هلاک خواهد شد. منظور از «ممّا افترضت علیه»واجبات به طور عام میباشد، چه واجبات کفایی و چه واجبات عینی. در روایاتی که امام احمد و بیهقی از حضرت عایشه ل روایت کردهاند، این جمله در آن آمده است که پیامبر جفرمودند: «وَفُؤادَهُ الَّذِي يَعْقِلُ بِهِ وَلِسَانَهُ الَّذِي يَتَكَلَّمُ بِهِ» یعنی من دل یا عقل و زبانش خواهم شد، دل و زبانی که با آن تعقل میکند و سخن میگوید». و گفتهاند: «منظور از سمع و بصر و.. شدن خدا، کنایه از نصرت بنده و تأیید او میباشد». فاکهانی گفته است: منظور این است که او چیزی جز ذکر من نمیشنود و از چیزی جز تلاوت آیات کتابم لذت نمیبرد و از چیزی جز مناجاتم خوشش نمیآید و در چیزی جز عجایب مخلوقاتم تأمل و تفکر نمیکند و دستان و پاهایش را جز در راه من به کار نمیگیرد. «وما ترددت عن شیء أنا فاعله ترددی...» یعنی این که خداوند قبض روح را که کار ملک الموت است، به خود نسبت داده است و به این خاطر است که تمامی امور هستی در دست قدرت و ارادهی اوست و منظور از تردید، تردید ملک الموت است و ناخوشایند داشتن قبض روح مؤمن از جانب خداوند، به خاطر درد و ناراحتی موجود در قبض روح اوست، نه بدان معنا که خداوند مرگ را برای فرد مؤمن ناخوشایند بدارد، چرا که مرگ پلی است که بندهی مؤمن را به رحمت و مغفرت بیکران خداوند میرساند. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری]. [این که فرمودند: «... کنت سمعه الذي یسمع به و...» به این معنی است که بندهام به درجهای از ایمان خواهد رسید که گوشش، چیزهایی را خواهد شنید که مورد رضایت من باشد و او را بیشتر به من نزدیک کند و چشمش، چیزهایی را خواهد دید که مورد رضایت من باشد. و دست و پاهایش، کارهایی را انجام خواهند داد و به جاهایی قدم خواهند گذاشت که مورد رضایت من باشد و بندهام را بیشتر به من نزدیک کنند... والله أعلم – مترجم].
۸۲- «قَالَ عُقْبَةُ بْنُ عَمْرٍو لِحُذَيْفَةَ: أَلاَ تُحَدِّثُنَا مَا سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج؟ قَالَ: إِنِّي سَمِعْتُهُ يَقُولُ: إِنَّ مَعَ الدَّجَّالِ إِذَا خَرَجَ مَاءً وَنَارًا، فَأَمَّا الَّذِي يَرَى النَّاسُ أَنَّهَا النَّارُ، فَمَاءٌ بَارِدٌ، وَأَمَّا الَّذِي يَرَى النَّاسُ أَنَّهُ مَاءٌ بَارِدٌ، فَنَارٌ تُحْرِقُ، فَمَنْ أَدْرَكَ مِنْكُمْ فَلْيَقَعْ فِي الَّذِي يَرَى أَنَّهَا نَارٌ، فَإِنَّهُ عَذْبٌ بَارِدٌ، قَالَ حُذَيْفَةُ: وَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: إِنَّ رَجُلًا كَانَ فِيمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ، أَتَاهُ المَلَكُ لِيَقْبِضَ رُوحَهُ، فَقِيلَ لَهُ: هَلْ عَمِلْتَ مِنْ خَيْرٍ؟ قَالَ: مَا أَعْلَمُ، قِيلَ لَهُ: انْظُرْ، قَالَ: مَا أَعْلَمُ شَيْئًا، غَيْرَ أَنِّي كُنْتُ أُبَايِعُ النَّاسَ فِي الدُّنْيَا، وَأُجَازِيهِمْ فَأُنْظِرُ المُوسِرَ، وَأَتَجَاوَزُ عَنِ المُعْسِرِ، فَأَدْخَلَهُ اللَّهُ الجَنَّةَ. قَالَ: وَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: إِنَّ رَجُلًا حَضَرَهُ المَوْتُ، فَلَمَّا يَئِسَ مِنَ الحَيَاةِ، أَوْصَى أَهْلَهُ إِذَا أَنَا مُتُّ، فَاجْمَعُوا لِي حَطَبًا كَثِيرًا، وَأَوْقِدُوا فِيهِ نَارًا، حَتَّى إِذَا أَكَلَتْ لَحْمِي، وَخَلَصَتْ إِلَى عَظْمِي، فَامْتُحِشَتْ، فَخُذُوهَا، فَاطْحَنُوهَا، ثُمَّ انْظُرُوا يَوْمًا رَاحًا، فَاذْرُوهُ فِي اليَمِّ، فَفَعَلُوا، فَجَمَعَهُ اللَّهُ، فَقَالَ لَهُ: لِمَ فَعَلْتَ ذَلِكَ؟ قَالَ: مِنْ خَشْيَتِكَ، فَغَفَرَ اللَّهُ لَهُ. قَالَ عُقْبَةُ بْنُ عَمْرٍو: وَأَنَا سَمِعْتُهُ يَقُولُ ذَاكَ وَكَانَ نَبَّاشًا».
۸۲. «عقبه بن عمرو به حذیفهسگفت: آیا چیزی از آنچه از پیامبر جشنیدهای برایمان نمیگویی؟ حذیفهسگفت: از پیامبر جشنیدم که میفرمود: «وقتی که دجال میآید، با او آبی و آتشی خواهد بود، آنچه مردم آن را آتش میبینند [در حقیقت]، آب سرد و خنک است و آنچه مردم آن را آب سرد و خنک میبینند، آتشی است که میسوزاند (آتش سوزاننده است)، پس هرکس از شما آن را درک کرد (دجال را درک کرد)، در میان چیزی قرار گیرد که فکر میکند آتش است، زیرا آن [آتش نیست بلکه] آب گوارا و خنک است». حذیفه گفت: و شنیدم که پیامبر جمیفرمود: «قبل از شما (در میان گذشتگان) مردی بود، ملک الموت آمد که جانش را بگیرد، آنگاه به او گفته شد: آیا کار خیری انجام دادهای؟ گفت: نمیدانم (گمان نمیکنم)، به او گفته شد: بنگر (فکر کن)، گفت: چیزی به یاد ندارم ]که انجام داده باشم] غیر از این که در دنیا با مردم معامله میکردم و به آنها فرصت میدادم و به کسی که میتوانست و دارا بود، فرصت میدادم و از کسی که تنگدست بود، میگذشتم، پس خداوند او را به بهشت وارد کرد. حذیفه گفت: و نیز شنیدم که میفرمود: مردی مرگش فرا رسید، وقتی که از دنیا نا امید شد، به خانوادهاش سفارش کرد که وقتی مُردم، مقدار زیادی چوب برایم جمع کنید و آتشی روشن کنید تا گوشتم (جسدم) را از بین ببرد و به استخوانهایم برسد و سوزانده شود (خاکستر شود) پس آن را (جسم و خاکسترم) را بردارید و آن را خُرد کنید، سپس منتظر روزی باشید که باد بیاید، پس آن را (جسم سوختهام) در دریا بیندازید، خانوادهاش این کار را کردند، آنگاه خداوند او را گرد آورد و به او فرمود: چرا چنین کردی (به خانوادهات چنین سفارش کردی)؟ گفت: از ترس تو. پس خداوند او را بخشید». عقبه بن عمرو گفت: من شنیدم که حذیفه گفت: آن مرد نباش بود و کفن مردگان را میدزدید» [۳۰].
[۳۰] در مورد فتنهی دجال، احادیث زیادی وارد شدهاند که از گرفتارشدن در آن فتنه به خدا پناه میبریم. اما آنچه در این خصوص میتوان گفت این است که منظور این حدیث و احادیثی که در این زمینه وارد شدهاند -والله ورسوله أعلم- این است که زمانی خواهد آمد که معیارها عوض میشوند به طوری که پوششی خشن بر حقایق و واقعیتها پوشانیده میشود و پوششی لطیف و زیبا و فریبنده بر فواحش و باطل؛ مردمان ظاهربین نیز که اکثریت جامعه را تشکیل میدهند، طبیعتاً به دنبال لباس لطیف و زیبا که در حقیقت باطل است، گرایش پیدا میکنند و از نزدیکشدن به حقایق که پوششی خشن بر آن پوشیده شده، دوری میکنند و اینجاست که کار دعوتگران راه خدا، سخت و مشکلتر از گذشته خواهد بود - مترجم.
۸۳- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ – هُوَ الْخُدْرِيُّ –سعَنِ النَّبِيِّ ج: أَنَّ رَجُلًا كَانَ قَبْلَكُمْ رَغَسَهُ اللَّهُ مَالًا، فَقَالَ لِبَنِيهِ لَمَّا حُضِرَ: أَيَّ أَبٍ كُنْتُ لَكُمْ؟ قَالُوا: خَيْرَ أَبٍ، قَالَ: فَإِنِّي لَمْ أَعْمَلْ خَيْرًا قَطُّ، فَإِذَا مُتُّ فَأَحْرِقُونِي، ثُمَّ اسْحَقُونِي، ثُمَّ ذَرُّونِي فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ، فَفَعَلُوا، فَجَمَعَهُ اللَّهُﻷفَقَالَ: مَا حَمَلَكَ؟ قَالَ: مَخَافَتُكَ، فَتَلَقَّاهُ بِرَحْمَتِهِ».
۸۳. «از ابوسعید خدریساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: مردی قبل از شما بود (زندگی میکرد) که خداوند مال زیادی به وی بخشیده بود، آن مرد هنگام احتضارش به فرزندانش گفت: برایتان چگونه پدری بودم؟ آنها جواب دادند: بهترین پدر، گفت: اما هرگز [برای خود] کار خوبی انجام ندادم، پس هرگاه مُردم، مرا بسوزانید، سپس خُردم کنید (باقیمانده و سوخهی جسدم را)، سپس در روزی که باد شدیدی میوزد، مرا (باقیماندهی جسدم را) پخش کنید. فرزندان [سفارش پدر را] انجام دادند. پس خداوند متعال جسم او را گرد آورد و فرمود: چه چیزی تو را وادار کرد که چنان سفارش کنی؟ جواب داد: ترس از تو، پس خداوند با رحمت خود با او برخورد کرد (او را مشمول رحمت خود کرد)».
۸۴- «قَالَ عُقْبَةُ -هُوَ ابْنُ عَمْروٍ الأَنْصَارِيُّ- لِحُذَيْفَةَ: أَلاَ تُحَدِّثُنَا مَا سَمِعْتَ مِنَ النَّبِيِّج؟ قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ: إِنَّ رَجُلًا حَضَرَهُ المَوْتُ، لَمَّا أَيِسَ مِنَ الحَيَاةِ، أَوْصَى أَهْلَهُ: إِذَا مُتُّ، فَاجْمَعُوا لِي حَطَبًا كَثِيرًا، ثُمَّ أَوْرُوا نَارًا، حَتَّى إِذَا أَكَلَتْ لَحْمِي، وَخَلَصَتْ إِلَى عَظْمِي، فَخُذُوهَا، فَاطْحَنُوهَا، فَذَرُّونِي فِي اليَمِّ، فِي يَوْمٍ حَارٍّ -أَوْ رَاحٍ- فَجَمَعَهُ اللَّهُ، فَقَالَ لَهُ: لِمَ فَعَلْتَ؟ قَالَ: خَشْيَتَكَ، فَغَفَرَ لَهُ».
۸۴. «عقبه بن عمرو انصاری به حذیفهسگفت: آیا از آنچه از پیامبر جشنیدهای برایمان نمیگویی؟ حذیفه گفت: از پیامبر جشنیدم که میفرمود: مردی در آستانهی مرگ (حالت احتضار) قرار گرفت و وقتی از برگشت به زندگی (دنیا) مأیوس شد (یقین پیدا کرد که میمیرد)، خانوادهاش را وصیت کرد [و گفت]: وقتی مُردم، چوب بسیاری برایم گرد آورید، سپس آتشی روشن کنید [و مرا در آن بیندازید] تا گوشتم را از بین ببرد و به استخوانهایم برسد، پس جسدم (آنچه از جسدم مانده است، یعنی سوخته و خاکستر) را بردارید و آن را خُرد کنید و در روزی بسیار گرم یا روزی که باد بوزد، در دریا بیندازید (پخش کنید) [خانوادهاش سفارش او را به جا آوردند] و خداوند جسمش را جمع کرد و به او فرمود: چرا چنین کردی؟ گفت: به خاطر ترس از تو، پس خداوند او را بخشید».
۸۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ ج، قَالَ: كَانَ رَجُلٌ يُسْرِفُ عَلَى نَفْسِهِ، فَلَمَّا حَضَرَهُ المَوْتُ، قَالَ لِبَنِيهِ: إِذَا أَنَا مُتُّ فَأَحْرِقُونِي، ثُمَّ اطْحَنُونِي، ثُمَّ ذَرُّونِي فِي الرِّيحِ، فَوَاللَّهِ لَئِنْ قَدَرَ عَلَيَّ رَبِّي لَيُعَذِّبَنِّي عَذَابًا مَا عَذَّبَهُ أَحَدًا، فَلَمَّا مَاتَ فُعِلَ بِهِ ذَلِكَ، فَأَمَرَ اللَّهُ تَعَالَى الأَرْضَ فَقَالَ: اجْمَعِي مَا فِيكِ مِنْهُ فَفَعَلَتْ، فَإِذَا هُوَ قَائِمٌ فَقَالَ: مَا حَمَلَكَ عَلَى مَا صَنَعْتَ؟ قَالَ: يَا رَبِّ! خَشْيَتُكَ حَمَلَتْني، فَغَفَرَ لَهُ».
وَقَالَ غَيْرُهُ – أَيْ: غَيْرُ أَبِي هُرَيْرَة – «مَخَافَتُكَ يَا رَبِّ».
۸۵. «ابوهریرهساز پیامبر جروایت میکند که فرمودند: «مردی بود که در انجام معاصی بسیار زیادهروی میکرد (بسیار اهل گناه بود)، وقتی به حالت احتضار و مرگ افتاد، به فرزندانش گفت (سفارش کرد): هرگاه مُردم، مرا بسوزانید، سپس مرا آسیاب کنید (جسدم را خُرد کنید)، سپس مرا در باد رها کنید، به خدا سوگند! اگر پروردگارم بر من سخت گیرد، مرا عذابی خواهد داد که کسی را با آن عذاب نداده باشد، وقتی آن مرد جان داد، آنچه سفارش کرده بود، نسبت به او انجام داده شد، پس خداوند متعال به زمین دستور داد و فرمود: هر آنچه از آن مرد در توست، گرد آور، پس زمین دستور را اجرا کرد و مرد حاضر ایستاد، خداوند فرمود: چه چیزی تو را بر انجام چنان کاری واداشت؟ در جواب گفت: خدایا! ترس از تو مرا [بر دادن چنان سفارشی] واداشت، آنگاه خداوند او را بخشید».
غیر از ابوهریره، راویان دیگر به جای «يَا رَبِّ! خَشْيَتُكَ» عبارت «مَخَافَتُكَ يَا رَبِّ» ذکر کردهاند.
۸۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: قَالَ رَجُلٌ لَمْ يَعْمَلْ خَيْرًا قَطُّ: إِذَا مَاتَ فَحَرِّقُوهُ، وَاذْرُوا نِصْفَهُ فِي البَرِّ، وَنِصْفَهُ فِي البَحْرِ، فَوَاللَّهِ لَئِنْ قَدَرَ اللَّهُ عَلَيْهِ لَيُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا لاَ يُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ العَالَمِينَ، فَأَمَرَ اللَّهُ البَحْرَ فَجَمَعَ مَا فِيهِ، وَأَمَرَ البَرَّ فَجَمَعَ مَا فِيهِ، ثُمَّ قَالَ: لِمَ فَعَلْتَ؟ قَالَ: مِنْ خَشْيَتِكَ وَأَنْتَ أَعْلَمُ، فَغَفَرَ لَهُ».
۸۶. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: مردی که هرگز در زندگیش کار شایستهای انجام نداده بود [به خانوادهاش] سفارش کرد که هرگاه مُرد، او را بسوزانند و قسمتی از جسد سوختهاش را در خشکی و قسمت دیگر را در دریا رها و پخش کنند [و گفت:] به خدا سوگند اگر خدا بر من سخت گیرد، من را عذابی خواهد داد که هیچکسی از جهانیان را آنچنان عذاب نمیدهد، پس خداوند به دریا و خشکی دستور داد [ر آنچه از جسم] آن مرد در آنهاست، گرد آورند، سپس خطاب به او فرمود: چرا چنان [سفارشی] کردی؟ در جواب عرض کرد: تو خود داناتری به این که من از ترس تو چنان کردم. پس خداوند او را بخشید».
۸۷- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍسعَنِ النَّبِيِّ ج: أَنَّهُ ذَكَرَ رَجُلًا فِيمَنْ سَلَفَ - أَوْ فِيمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ - قَالَ: كَلِمَةً يَعْنِي أَعْطَاهُ اللَّهُ مَالًا وَوَلَدًا، فَلَمَّا حَضَرَتِ الوَفَاةُ، قَالَ لِبَنِيهِ: أَيَّ أَبٍ كُنْتُ لَكُمْ؟ قَالُوا: خَيْرَ أَبٍ، قَالَ: فَإِنَّهُ لَمْ يَبْتَئِرْ - أَوْ لَمْ يَبْتَئِزْ - عِنْدَ اللَّهِ خَيْرًا، وَإِنْ يَقْدِرِ اللَّهُ عَلَيْهِ يُعَذِّبْهُ، فَانْظُرُوا إِذَا مُتُّ فَأَحْرِقُونِي، حَتَّى إِذَا صِرْتُ فَحْمًا فَاسْحَقُونِي، أَوْ قَالَ: فَاسْحَكُونِي، فَإِذَا كَانَ يَوْمُ رِيحٍ عَاصِفٍ، فَأَذْرُونِي فِيهَا - فَقَالَ نَبِيُّ اللَّهِ ج: فَأَخَذَ مَوَاثِيقَهُمْ عَلَى ذَلِكَ وَرَبِّي، فَفَعَلُوا ثُمَّ أَذْرَوْهُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ، فَقَالَ اللَّهُﻷ: كُنْ فَإِذَا هُوَ رَجُلٌ قَائِمٌ، قَالَ اللَّهُ: أَيْ عَبْدِي، مَا حَمَلَكَ عَلَى أَنْ فَعَلْتَ مَا فَعَلْتَ؟ قَالَ: مَخَافَتُكَ، أَوْ فَرَقٌ مِنْكَ، قَالَ: فَمَا تَلاَفَاهُ أَنْ رَحِمَهُ عِنْدَهَا، وَقَالَ مَرَّةً: فَمَا تَلاَفَاهُ غَيْرُهَا».
۸۷. «از ابوسعید خدریساز پیامبر جروایت شده است که ایشان در بارهی یکی از پیشینیان -یا مردی که قبل از شما بود- سخن گفتند و فرمودند: [مردی بود که] خداوند به او مال و فرزند داده بود، وقتی مرگش فرا رسید (به حالت احتضار افتاد)، به فرزندانش گفت: برایتان چگونه پدری بودم؟ گفتند: بهترین پدر، گفت: اما این پدر [شما] نزد خدا هیچ خیری [برای خود] ذخیره نکرده است و اگر خداوند بر او سخت گیرد، او را عذاب میدهد، [پس به فرزندانش گفت:] منتظر باشید، هرگاه مُردم، مرا بسوزانید تا زمانی که زغال میشوم، پس مرا بکوبید -یا (شک راوی) گفت: مرا خُرد کنید- و در روزی که باد شدیدی میوزد، مرا در آن رها کنید، پیامبر جفرمودند: به پروردگارم سوگند! برای انجام آن وصیت از آنان پیمان سخت گرفت و آن را انجام دادند، سپس در روزی که باد شدیدی میوزید [سوخته و خاکستر] او را پخش کردند، خداوند متعال فرمود: باش (یعنی زنده شو) و آن مرد همچون انسان حاضر ایستاد، خداوند فرمود: ای بندهام! چه چیزی تو را واداشت که چنان کنی که کردی؟ گفت: ترس از تو -یا (شک راوی) ترس شدید از تو- پیامبر جفرمودند: آنچه به او رسید، رحمت و مغفرت خداوند بود. و بار دیگر فرمودند: جز رحمت و مغفرت به او نرسید (یعنی مشمول رحمت خداوند شد)» [۳۱].
مسلم:
۸۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ ج، قَالَ: أَسْرَفَ رَجُلٌ عَلَى نَفْسِهِ، فَلَمَّا حَضَرَهُ الْمَوْتُ، أَوْصَى بَنِيهِ، فَقَالَ: إِذَا مُتُّ فَأَحْرِقُونِي، ثُمَّ اسْحَقُونِي، ثُمَّ أذْرُونِي فِي الْبَحْرِ، فَوَاللَّهِ لَئِنْ قَدَرَ عَلَيَّ رَبِّي لَيُعَذِّبُنِي عَذَابًا مَا عَذَّبَهُ أَحَدًا فَفَعَلُوا ذَلِكَ بِهِ، فَقَالَ لِلْأَرْضِ: أَدِّي مَا أَخَذْتِ، فَإِذَا هُوَ قَائِمٌ، فَقَالَ لَهُ: مَا حَمَلَكَ عَلَى مَا صَنَعْتَ؟ قَالَ: خَشْيَتُكَ يَا رَبِّ! أَوْ مَخَافَتُكَ - فَغَفَرَ لَهُ بِذَلِكَ».
۸۸. «ابوهریرهساز پیامبر جروایت میکند که فرمودند: «مردی در انجام معاصی بسیار زیادهروی میکرد (بسیار اهل گناه بود). وقتی مرگ به بالینش آمد (به حالت احتضار افتاد)، به فرزندانش وصیت کرد و گفت: هرگاه مُردم، مرا بسوزانید، سپس مرا آسیاب کنید (جسدم را خُرد کنید) و در دریا پخش کنید. به خدا سوگند اگر پروردگارم بر من سخت گیرد، مرا عذابی خواهد داد که کسی را همچون آن عذاب نداده باشد، پس فرزندان به جسد مُردهاش آنچه وصیت کرده بود، انجام دادند. خداوند به زمین فرمود (امر کرد): هر آنچه [از آن مرد] گرفتهای، برگردان. پس آنگاه مرد [در برابر خدا] ایستاد، خداوند به او فرمود: چه چیزی تو را واداشت که چنان کنی؟ گفت: خدایا! ترس از تو -یا (شک راوی) خوف از تو- پس خداوند به خاطر آن او را بخشید» [۳۲].
نسائی با دو روایت این حدیث را نقل کرده است:
روایت نخست:
۸۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيَقُولُ: أَسْرَفَ عَبْدٌ عَلَى نَفْسِهِ حَتَّى حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ، قَالَ لِأَهْلِهِ: إِذَا أَنَا مُتُّ فَأَحْرِقُونِي، ثُمَّ اذْرُونِي فِي الرِّيحِ فِي الْبَحْرِ، فَوَاللَّهِ لَئِنْ قَدَرَ اللَّهُ عَلَيَّ لَيُعَذِّبَنِّي عَذَابًا لَا يُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنْ خَلْقِهِ، قَالَ: فَفَعَلَ أَهْلُهُ ذَلِكَ، قَالَ اللَّهُﻷلِكُلِّ شَيْءٍ أَخَذَ مِنْهُ شَيْئًا: أَدِّ مَا أَخَذْتَ، فَإِذَا هُوَ قَائِمٌ، قَالَ اللَّهُﻷ: مَا حَمَلَكَ عَلَى مَا صَنَعْتَ؟ قَالَ: خَشْيَتُكَ، فَغَفَرَ اللَّهُ لَهُ».
۸۹. از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: از پیامبر جشنیدم که میفرمود: «مردی [بود که] در انجام معاصی بسیار زیادهروی کرد (بسیار اهل گناه بود)، تا این که مرگش نزدیک شد. به خانوادهاش گفت: هرگاه مُردم مرا بسوزانید سپس [خاکستر] مرا بر باد دهید و در دریا پخش کنید، به خدا سوگند اگر پروردگارم بخواهد بر من سخت گیرد، مرا عذابی خواهد داد که هیچیک از مخلوقاتش را آنچنان عذاب نداده باشد. پیامبر جفرمودند: پس خانوادهاش آن (وصیت او) را انجام دادند، خداوند متعال به هر آنچه چیزی از جسم او گرفته بود، فرمود: آنچه گرفتهای، پس بده و مرد نزد خدا حاضر ایستاد، خداوند متعال فرمود: چه چیزی تو را بر آن داشت که چنان سفارش کنی؟ گفت: ترس از تو، پس خداوند او را بخشید».
روایت دوم:
۹۰- «عَنْ حُذَيْفَةَ – أَيْ: ابن اليمانسعَنْ رَسُولِ اللَّهِ جقَالَ: كَانَ رَجُلٌ مِمَّنْ كَانَ قَبْلَكُمْ يُسِيءُ الظَّنَّ بِعَمَلِهِ، فَلَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ قَالَ لِأَهْلِهِ: إِذَا أَنَا مُتُّ فَأَحْرِقُونِي، ثُمَّ اطْحَنُونِي، ثُمَّ اذْرُونِي فِي الْبَحْرِ، فَإِنَّ اللَّهَ إِنْ يَقْدِرْ عَلَيَّ لَمْ يَغْفِرْ لِي، قَالَ: فَأَمَرَ اللَّهُﻷالْمَلَائِكَةَ فَتَلَقَّتْ رُوحَهُ، قَالَ لَهُ: مَا حَمَلَكَ عَلَى مَا فَعَلْتَ؟ قَالَ: يَا رَبِّ! مَا فَعَلْتُ إِلَّا مِنْ مَخَافَتِكَ، فَغَفَرَ اللَّهُ لَهُ».
۹۰. «از حذیفه بن یمانساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: قبل از شما مردی بود که نسبت به کارهایش سوء ظن داشت (مطمئن نبود که کار خوبی انجام داده باشد، یا این که به کارهایی که انجام داده بود، چندان امیدوار نبود)، پس وقتی که مرگش نزدیک شد [و به حالت احتضار درآمده، به خانوادهاش گفت: هرگاه مُردم مرا بسوزانید سپس جسدم را آسیاب کنید، سپس مرا در دریا پخش کنید که اگر خداوند بخواهد بر من سخت بگیرد و مرا عذاب دهد، مرا نمیبخشد. پیامبر جفرمودند: خداوند متعال به فرشتگان دستور داد [روحش را بگیرند]، پس فرشتگان روحش را گرفتند. خداوند به او فرمود: چه چیزی تو را بر آن داشت که چنان کنی؟ گفت: خدایا! این کار را نکردم، مگر به خاطر ترس از تو، پس خداوند او را بخشید».
ابن ماجه:
۹۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنْ رَسُولِ اللَّهِ جقَالَ: أَسْرَفَ رَجُلٌ عَلَى نَفْسِهِ، فَلَمَّا حَضَرَهُ الْمَوْتُ أَوْصَى بِبَنِيهِ، فَقَالَ: إِذَا أَنَا مِتُّ فَأَحْرِقُونِي، ثُمَّ اسْحَقُونِي، ثُمَّ ذَرُّونِي فِي الرِّيحِ فِي الْبَحْرِ، فَوَاللَّهِ لَئِنْ قَدَرَ عَلَيَّ رَبِّي لَيُعَذِّبُنِي عَذَابًا مَا عَذَّبَهُ أَحَدًا قَالَ: فَفَعَلُوا بِهِ ذَلِكَ، فَقَالَ لِلْأَرْضِ: أَدِّي مَا أَخَذْتِ، فَإِذَا هُوَ قَائِمٌ، فَقَالَ لَهُ: مَا حَمَلَكَ عَلَى مَا صَنَعْتَ؟ قَالَ: خَشْيَتُكَ - أَوْ مَخَافَتُكَ - يَا رَبِّ! فَغَفَرَ لَهُ لِذَلِكَ».
۹۱. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: «مردی [بود که] در انجام معاصی بسیار زیادهروی میکرد (بسیار اهل گناه بود)، وقتی که مرگش نزدیک شد (به حالت احتضار افتاد)، به فرزندانش وصیت کرد و گفت: هرگاه مُردم مرا بسوزانید، سپس مرا آسیاب کنید (جسدم را خُرد کنید) و بر باد دهید و در دریا پخش کنید. به خدا سوگند اگر پروردگارم بخواهد بر من سخت گیرد، مرا عذابی خواهد داد که کسی را همچون آن عذاب نداده باشد، پیامبر جفرمودند: پس فرزندان به جسد مُردهاش، آنچه وصیت کرده بود، انجام دادند، خداوند به زمین امر کرد، هر آنچه [از آن مرد] گرفتهای، برگردان و مرد [در برابر خدا] حاضر ایستاد، خداوند به او فرمود: چه چیزی تو را واداشت که چنان کنی؟ گفت: خدایا! ترس از تو -یا (شک راوی) خوف از تو- پس خداوند به خاطر آن، او را بخشید».
[۳۱] بخاری در صحیح خود در کتاب «التوحید» در «یبتئر یا یبتئز» بودن این کلمه شک کرده است و در برخی از روایتها «یأتیر» آمده است، یعنی: خیری برای خود پیش نفرستاده است. منظور از خیر این نیست که این فرد هیچ کار نیکی انجام نداده باشد، بلکه یعنی غیر از ایمان به خدا و توحید، کار نیک دیگری انجام نداده باشد، زیرا کسی که به خدا مؤمن نباشد، هرگز بخشیده نخواهد شد و عقاب و عذابش حتمی خواهد بود. در حدیث (شمارهی ۸۵) و احادیث بعد از آن، این که فرمودند: «وإن یقدر الله علی» بدان معنی که «اگر خداوند بخواهد مرا عذاب دهد و اگر بر من سخت گیرد...»، زیرا «قدر علیه» به معنی «ضیق علیه» آمده است، همانطور که در آیات مختلف قرآن نیز به این معنی آمده است، آنجا که میفرماید: ﴿وَمَن قُدِرَ عَلَيۡهِ رِزۡقُهُۥ﴾[الطلاق: ۷] یا ﴿فَظَنَّ أَن لَّن نَّقۡدِرَ عَلَيۡهِ﴾[الأنبیاء: ۸۷] که در داستان حضرت یونس است، زیرا اگر فرد مذکور در حدیث چنین معتقد میبود که خداوند قادر و توانا بر زندهکردن او نیست، کافر بود و هرگز مشمول رحمت خداوند نمیشد. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری]. [۳۲] امام نووی/میفرماید: در تأویل این حدیث در میان علما اختلاف است؛ گروهی میگویند: درست نیست حدیث را اینگونه معنی کنیم که آن مرد منکر قدرت خدا بود و نسبت به آن شک داشت، زیرا کسی که در قدرت خدا شک کند، کافر است و این با آخرحدیث که میگوید: آن سفارش را از ترس تو کردم، مخالف میباشد، زیرا کافر از خدا نمیترسد و خداوند او را نخواهد بخشید. این گروه معتقدند: در معنی این جمله که گفت: «لئن قدر الله علی...» دو تأویل میتواند مطرح باشد: ۱- این که معنی آن این است: اگر خداوند بخواهد مرا عذاب دهد. ۲- این که اگر خداوند بخواهد بر من سخت گیرد و مرا تنبیه کند و این همان معنی «قدر» در آیات متعددی است که در قرآن آمده است از جمله: ﴿فَقَدَرَ عَلَيۡهِ رِزۡقَهُۥ﴾[الفجر: ۱۶] یا ﴿فَظَنَّ أَن لَّن نَّقۡدِرَ عَلَيۡهِ﴾[الأنبیاء: ۸۷]. گروه دیگر معتقدند که الفاظ این کلام حمل بر ظاهرشان میشوند و معنی آن، این است که «اگر خدا بر من دست یابد و بتواند مرا زنده کند...» اما آن مرد این را از شدت ترس از عذاب خدا و در حالتی بیان کرده است که در حالت عادی نبوده است، نه این که به عدم قدرت خدا بر زندهکردنش معتقد باشد، در نتیجه به خاطر آن مؤاخذه نخواهد شد و این مانند همان گفتار فلان بنده است که در اوج شادی خطاب به خدا گفت: «خدایا! تو بندهی من و من پروردگار تو هستم». گروه دیگری از علما میگویند: این گفتار از خصوصیات کلام عرب است که شک و یقین را باهم درمیآمیزند، همانند این کلام قرآن که فرمودند: ﴿وَإِنَّآ أَوۡ إِيَّاكُمۡ لَعَلَىٰ هُدًى أَوۡ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ﴾[سبأ: ۲۴] «و قطعاً یا ما مؤمنان یا شما مشرکان بر هدایت یا ضلالت آشکاری هستیم» که در اینجا یک امر یقینی را در قالبی از شک بیان میکند و منظور همان امر یقینی است. گروهی هم معتقدند فرد مذکور در حدیث نسبت به یکی از صفات خداوند که زندهکردن مردگان و قدرت بر این امر باشد، جاهل بوده است و علما در این اختلاف دارند که آیا کسی که نسبت به یکی از صفات خدا جاهل باشد، کافر است یا خیر؛ گروهی چون طبری و اشعری البته در اوایل حیات علمی خود گفتهاند: وی کافر است و گروه دیگری از جمله اشعری که بعدها از نظریهی نخست خود پشیمان میشود و حکم به عدم کفر فردی که جاهل به یکی از صفات خدا باشد، صادر میکند، چنین اعتقادی ندارند. گروهی هم میگویند: این فرد در زمانی زندگی میکرد که تنها مکلف به توحید خدا بود، نه چیز دیگری و تکلیف قبل از ورود شریعت وجود ندارد. گروهی هم میگویند: شاید این فرد در زمانی زندگی میکرده که عفو کافر در آن زمان و مطابق شریعتی که بود،ه جایز بوده است. و نیز گفته شده است: او به خاطر گناهان بسیاری که داشت و برای تحقیر نفس خود، آن را انجام داد، به این امید که خداوند او را ببخشد، البته باید دانست که این امر در شریعت اسلام جایز نیست. [شرح امام نووی بر صحیح مسلم].
۹۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ، وَطُولُهُ سِتُّونَ ذِرَاعًا، ثُمَّ قَالَ: اذْهَبْ، فَسَلِّمْ عَلَى أُولَئِكَ مِنَ المَلاَئِكَةِ، فَاسْتَمِعْ مَا يُحَيُّونَكَ تَحِيَّتُكَ، وَتَحِيَّةُ ذُرِّيَّتِكَ، فَقَالَ: السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ، فَقَالُوا: السَّلاَمُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ، - فَزَادُوهُ (وَرَحْمَةُ اللَّهِ) - فَكُلُّ مَنْ يَدْخُلُ الجَنَّةَ عَلَى صُورَةِ آدَمَ، فَلَمْ يَزَلِ الخَلْقُ يَنْقُصُ حَتَّى الآنَ».
۹۲. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: «خداوند آدم را آفرید، در حالی که طولش (قدش) شصت ذراع بود، سپس فرمودند: برو و بر آن گروه از فرشتگان سلام کن و گوش بده و ببین با چه الفاظی بر تو درود میفرستند (جوابت را میدهند)، پس آن درود و سلام، درود و سلام تو و فرزندانت [بین یکدیگر] خواهد بود، [پس آدم رفت و] گفت: السلام علیکم (سلام بر شما)، گفتند: السلام علیکم ورحمة الله (سلام و رحمت خدا بر تو باد)، [در جواب بعد از سلام] -این را اضافه کردند: و رحمت خدا بر تو- و هر انسانی که به بهشت درمیآید (وارد میشود) به شکل و صوت آدم خواهد بود و آفرینش (مخلوقات) با گذشت زمان تا امروز همچنان رو به کاستی میرود».
۹۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ عَلَى صُورَتِهِ، طُولُهُ سِتُّونَ ذِرَاعًا، فَلَمَّا خَلَقَهُ قَالَ: اذْهَبْ، فَسَلِّمْ عَلَى أُولَئِكَ النَّفَرِ مِنَ المَلاَئِكَةِ، جُلُوسٌ، فَاسْتَمِعْ مَا يُحَيُّونَكَ فَإِنَّهَا تَحِيَّتُكَ وَتَحِيَّةُ ذُرِّيَّتِكَ، فَقَالَ: السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ، فَقَالُوا: السَّلاَمُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ - فَزَادُوهُ (وَرَحْمَةُ اللَّهِ) - فَكُلُّ مَنْ يَدْخُلُ الجَنَّةَ عَلَى صُورَةِ آدَمَ، فَلَمْ يَزَلِ الخَلْقُ يَنْقُصُ حَتَّى الآنَ».
۹۳. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: خداوند آدم را به شکل خود (آدم) آفرید (یعنی به همان شکلی که باید آفریده شود و در تقدیر او بود). و طول آدم شصت ذراع بود. وقتی که [خداوند] او را آفرید، فرمود: برو و بر آن گروه از فرشتگان که نشستهاند، سلام کن و گوش بده که چگونه بر تو درود میفرستند، پس آن درود، درود تو و فرزندانت [بین یکدیگر] خواهد بود، پس آدم [به مجلس آن گروه از فرشتگان رفت و] گفت: السلام علیکم (سلام بر شما)، گفتند: السلام علیکم ورحمة الله (سلام و رحمت خدا بر تو باد)، [در جواب بعد از سلام] -این را اضافه کردند: و رحمت خدا بر تو باد- [پیامبر جفرمودند:] هر انسانی که وارد بهشت میشود، به شکل و شمایل آدم خواهد بود و مخلوقات با گذشت زمان تا امروز همچنان رو به کاستی میروند».
۹۴- «عَنْ هَمَّامِ بْنِ مُنَبِّهٍ، قَالَ: هَذَا مَا حَدَّثَنَا أَبُو هُرَيْرَةَسعَنْ رَسُولِ اللهِ جفَذَكَرَ أَحَادِيثَ مِنْهَا، وَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: خَلَقَ اللهُﻷآدَمَ عَلَى صُورَتِهِ، طُولُهُ سِتُّونَ ذِرَاعًا، فَلَمَّا خَلَقَهُ قَالَ: اذْهَبْ فَسَلِّمْ عَلَى أُولَئِكَ النَّفَرِ، وَهُمْ نَفَرٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ جُلُوسٌ، فَاسْتَمِعْ مَا يُحَيّونَكَ بِهِ، فَإِنَّهَا تَحِيَّتُكَ وَتَحِيَّةُ ذُرِّيَّتِكَ، قَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكُمْ، فَقَالُوا: السَّلَامُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللهِ، فَزَادُوهُ (وَرَحْمَةُ اللهِ)، قَالَ: فَكُلُّ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ عَلَى صُورَةِ آدَمَ، وَطُولُهُ سِتُّونَ ذِرَاعًا، فَلَمْ يَزَلِ الْخَلْقُ يَنْقُصُ بَعْدَهُ حَتَّى الْآنَ».
۹۴. «همام بن منبه میگوید: این چیزی است که ابوهریرهساز پیامبر جبرایمان نقل کرده است: و احادیثی ذکر کرد که یکی از آنها این است که پیامبر جفرمودند: خداوند متعال آدم را به شکل خود آفرید (یعنی به همان شکلی که باید آفریده میشد)، طول آدم شصت ذراع بود و وقتی او را آفرید، فرمود: برو و بر آن گروه سلام کن و آنها گروهی از فرشتگان بودند که نشسته بودند. پس گوش بده که با چه درودی بر تو درود میفرستند که آن درود، درود تو و فرزندانت [بین یکدیگر] خواهد بود، [پس آدم به مجلس آن گروه از فرشتگان رفت و] گفت: السلام علیکم (سلام بر شما،) گفتند: السلام علیکم ورحمة الله (سلام و رحمت خدا بر تو باد)، [در جواب و بعد از سلام] این را اضافه کردند: و رحمت خدا بر تو باد، پیامبر جفرمودند: و هر انسانی که وارد بهشت میشود، به شکل و شمایل آدم خواهد بود و طولش شصت ذراع خواهد بود و مخلوقات با گذشت زمان بعد از آدم تا امروز همچنان رو به کاستی میروند» [۳۳].
[۳۳] این که فرمود: «خلق الله آدم علی صورته» یعنی خداوند آدم را به همان شکل و شمایلی که قرار بود، بیافریند، به صورت کامل آفرید. در حدیث دیگر چنین آمده است: «علی صورة الرحمن» اضافهشدن «صورة» به «الرحمن» از باب تشریف و تکریم انسان است، زیرا که خداوند انسان را به گونهای آفرید که در زیبایی و کمال چیزی همانند او نیست. این که فرمود: «فلم یزل الخلق ینقص» به این نکته اشاره دارد که کمشدن و رو به کاستیرفتن ذریّهی آدم، هم در جمال است و هم در قد و اندازه. و این کاستی تا به امروز و تا آخر دنیا نیز ادامه دارد، اما وقتی به بهشت میروند، به همان شکل نخست برمیگردند و به شکل حال نیستند. وقتی که خداوند اراده کرد آدم را بیافریند، او را در چند مرحله آفرید: مرحله نخست خاک بود، سپس گل چسبندهی ناچیز، سپس گل تیرهشدی گندیده، سپس گل خشکیده، آنگاه دادن صورت انسانی و سپس دمیدن روح در کالبد او بود. قسطلانی میگوید: خداوند به جز آدم و حوا و حضرت عیسی، تمامی انسانها را در شش مرحله آفرید که عبارتند از: نطفه، علقه، مضغه، استخوانها، سپس پوشاندن گوشت بر استخوان سپس دمیدن روح در او. سپس او را بر سایر مخلوقات برتری داد و به او صفات حیوانی که شهوت و صفات فرشتگان که علم و عقل و عبادت است، بخشید. در مورد این که آیا مرجع ضمیر در ترکیب «وصورته» چه کسی است، اختلاف وجود دارد؛ برخی معتقدند مرجع ضمیر خود انسان است، یعنی خداوند انسان و شکل و شمایل او را آنگونه که هست و او (خدا) خواسته است، آفرید و برخی میگویند با توجه به حدیث دیگری داریم و میفرماید: «خلقه علی صورة الرحمن»، مرجع ضمیر خداست، یعنی خداوند انسان را با صفاتی همچون علم و حیات و سمع و بصر که صفات ذاتش است، آفرید هرچند که صفات خدا غیر قابل تشبیه هستند. برخی در این موضوع (اضافهشدن صورة به الرحمن) چیزی نگفتهاند و علم آن را به خدا حواله کردهاند و برخی میگویند: از باب تکریم و تشریف انسان است - والله أعلم. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری].
۹۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ، مَسَحَ ظَهْرَهُ، فَسَقَطَ مِنْ ظَهْرِهِ كُلُّ نَسَمَةٍ، هُوَ خَالِقُهَا إِلَى يَوْمِ القِيَامَةِ، وَجَعَلَ بَيْنَ عَيْنَيْ كُلِّ إِنْسَانٍ مِنْهُمْ وَميضاً مِنْ نُورٍ، ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى آدَمَ، فَقَالَ: أَيْ رَبِّ، مَنْ هَؤُلَاءِ؟ قَالَ: هَؤُلَاءِ ذُرِّيَّتُكَ، فَرَأَى رَجُلًا مِنْهُمْ فَأَعْجَبَهُ وَبِيصُ مَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ، فَقَالَ: أَيْ رَبِّ، مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا رَجُلٌ مِنْ آخِرِ الأُمَمِ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ، يُقَالُ لَهُ دَاوُدُ، فَقَالَ: رَبِّ، كَمْ جَعَلْتَ عُمْرَهُ؟ قَالَ: سِتِّينَ سَنَةً، قَالَ: أَيْ رَبِّ، زِدْهُ مِنْ عُمْرِي أَرْبَعِينَ سَنَةً، فَلَمَّا قُضِيَ عُمْرُ آدَمَ، جَاءَهُ مَلَكُ المَوْتِ، فَقَالَ: أَوَلَمْ يَبْقَ مِنْ عُمْرِي أَرْبَعُونَ سَنَةً؟ قَالَ: أَوَلَمْ تُعْطيهَا ابْنَكَ دَاوُدَ؟ قَالَ: فَجَحَدَ آدَمُ، فَجَحَدَتْ ذُرِّيَّتُهُ، وَنُسِّيَ فَنُسِّيَتْ ذُرِّيَّتُهُ، وَخَطِئَ آدَمُ فَخَطِئَتْ ذُرِّيَّتُهُ».
۹۵. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: وقتی که خداوند آدم را آفرید، پشتش را مسح کرد، پس از پشتش همهی انسانهایی که او آفرینندهی آنهاست تا روز قیامت، بیرون آمدند و خدا بین دو چشم هریک از آنها برقی (روشنایی) از نور قرار داد و سپس آنها را بر آدم عرضه کرد (به آدم نشان داد)، آدم گفت: خدایا! اینها چه کسانی هستند؟ خداوند فرمود: اینها فرزندان تو هستند، آنگاه آدم در میان آنها مردی را دید که روشنایی مابین چشمانش او را به تعجب واداشت و بسیار زیبا بود. گفت: خدایا! این کیست؟ فرمود: این مردی از آخرین امتها از فرزندان توست، به او گفته میشود داود، آدم عرض کرد: خدایا! عمرش را چه قدر قرار دادهای؟ فرمود: شصت سال، گفت: خدایا! چهل سال از عمر مرا به او ببخش (از عمر من کم کن). وقتی که عمر آدم به پایان رسید، ملک الموت نزدش آمد [تا جانش را بگیرد]، آدم گفت: آیا مگر چهل سال از عمرم باقی نمانده است؟ گفت: مگر آن را به فرزندت داود نبخشیدی؟ پیامبر جفرمودند: آدم انکار کرد، پس فرزندانش هم انکار کردند، آدم فراموش کرد، پس فرزندانش هم فراموش کردند، آدم دچار خطا شد، پس فرزندانش هم دچار خطا شدند (یعنی فرزندان آدم نیز همچون پدرشان در زندگی برخی از مسایل را انکار میکنند و برخی را فراموش میکنند و نیز دچار خطا میشوند)».
ترمذی میگوید: این حدیث حسن صحیح است.
۹۶- ترمذی در روایت دیگری در پایان حدیث قبل (شمارهی ۹۵) چنین آورده است: «ثُمَّ أَكْمَلَ اللّهُ تَعَالَى لِآدَمَ أَلْفَ سَنَةٍ وَأَكْمَلَ لِدَاوُدَ مِائَةً» «سپس خداوند متعال برای آدم هزار سال و برای داود صدسال را تکمیل فرمود».
۹۷- «عَنْ مُسْلِمِ بْنِ يَسَارٍ الْجُهَنِيِّ، أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِسسُئِلَ عَنْ هَذِهِ الْآيَةِ: ﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِيٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّيَّتَهُمۡ وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ شَهِدۡنَآۚ أَن تَقُولُواْ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ إِنَّا كُنَّا عَنۡ هَٰذَا غَٰفِلِينَ ١٧٢﴾[الأعراف: ۱۷۲]. قَالَ عُمَرُ بنُ الْخَطَّابِس: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيُسْأَلُ عَنْهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ، ثُمَّ مَسَحَ ظَهْرَهُ بِيَمِينِهِ، فَاسْتَخْرَجَ مِنْهُ ذُرِّيَّةً، فَقَالَ: خَلَقْتُ هَؤُلَاءِ لِلْجَنَّةِ، وَبِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ يَعْمَلُونَ، ثُمَّ مَسَحَ ظَهْرَهُ فَاسْتَخْرَجَ مِنْهُ ذُرِّيَّةً، فَقَالَ: هَؤُلَاءِ خَلَقْتُ لِلنَّارِ، وَبِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ يَعْمَلُونَ. فَقَالَ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! فَفِيمَ الْعَمَلُ؟ قَالَ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إِنَّ اللَّهَ إِذَا خَلَقَ الْعَبْدَ لِلْجَنَّةِ، اسْتَعْمَلَهُ بِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، حَتَّى يَمُوتَ عَلَى عَمَلٍ مِنْ أَعْمَالِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، فَيُدْخِلَهُ بِهِ الْجَنَّةَ، وَإِذَا خَلَقَ الْعَبْدَ لِلنَّارِ، اسْتَعْمَلَهُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ، حَتَّى يَمُوتَ عَلَى عَمَلٍ مِنْ أَعْمَالِ أَهْلِ النَّارِ، فَيُدْخِلَهُ اللّهُ النَّارَ».
۹۷. «از مسلم ین یسار جُهنی روایت شده است که از حضرت عمرسدر بارهی مفهوم و معنی این آیه پرسیده شد: ﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِيٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّيَّتَهُمۡ وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ شَهِدۡنَآۚ أَن تَقُولُواْ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ إِنَّا كُنَّا عَنۡ هَٰذَا غَٰفِلِينَ ١٧٢﴾[الأعراف: ۱۷۲]. «هنگامی که پروردگارت فرزندان آدم را از پشت آدمیزادگان پدیدار کرد و ایشان را بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنان گفتند: آری گواهی میدهیم، تا روز قیامت نگویید ما از این غافل و بیخبر بودهایم»، حضرت عمرسفرمود: شنیدم که از پیامبر جدر بارهی این آیه سئوال میشد، فرمودند: خداوند آدم را آفرید، سپس با دست راستش پشت او را مسح کرد و از آن گروهی از فرزندان [اش] را بیرون آورد و فرمود: این گروه را برای بهشت آفریدهام و به عمل اهل بهشت عمل خواهند کرد (اعمال اهل بهشت را انجام خواهند داد و به بهشت خواهند رفت)، سپس با دستش پشت آدم را مسح کرد و گروه دیگری از فرزندان [اش] را بیرون آورد و فرمود: این گروه را برای جهنم آفریدهام و به اعمال اهل آتش عمل خواهند کرد (اعمال اهل آتش را انجام خواهند داد و به آتش خواهند رفت)، آنگاه مردی گفت: ای پیامبر خدا! دیگر عمل برای چیست؟ حضرت عمرسفرمود: پیامبر جفرمودند: خداوند وقتی کسی را برای بهشت بیافریند، او را به انجام اعمال بهشتیان به کار میگیرد، تا زمانی که در حال انجام عملی از اعمال اهل بهشت میمیرد (زمانی میمیرد که در حال انجام اعمال اهل بهشت است)، پس خداوند او را وارد بهشت میکند و وقتی کسی را برای آتش بیافریند، او را به انجام اعمال اهل آتش به کار میگیرد، تا زمانی که در حال انجام کاری از کارهای اهل آتش میمیرد، پس خداوند او را به آتش میاندازد» [۳۴].
نکته: ترمذی میگوید: این حدیث حسن است، اما مسلم بن یسار آن را از حضرت عمر نشنیده است و برخی میگویند: بین مسلم بن یسار و حضرت عمرسفرد مجهولی وجود دارد، پس شاید از طریق روایت دیگر حسن لغیره باشد - والله أعلم.
[۳۴] در این حدیث، بحث از این نیست که خداوند خود به اجبار کسی را وادار به عمل اهل بهشت یا اهل جهنم کند، بلکه چنانکه پیامبر جدر جواب آن مرد صحابی فرموده است، شخص از روی عملی که در دنیا میکند، بهشتی یا جهنمیبودن او معلوم است و البته سرنوشت آدمها راحتی قبل از خلقت آنها، خداوند میداند ولی این دانستن او دلیل جبر و اجبار نیست، چرا که اولاً، بنده چنین جریانی را نمیداند و خود باور دارد که این کار را با اختیار و تصمیم خود گرفته است و ثانیاً اگر بنا را بر جبر بگذاریم، آن وقت همهی نظام اعتقادی فرو میریزد، بدان سبب که دیگر برنامهی جزا و پاداش و عذاب و ارسال پیامبران، همه بیهوده و بیمعنی و ظالمانه جلوه میکند؛ وقتی که خداوند اختیار تغییر در باور و عمل خود را به بنده نداده باشد، چرا پیامبری میفرستد تا او را بیدار و آگاه کند و چرا اگر اطاعت نکرد، عذابش میدهد؟ این از کار حکیم، دور است.
این درست است که بسیاری از جوانب وجود ما جبری و خارج از اختیار ماست، همچون: خلقت و جنسیت و عمر و وطن و غیر آن، اما هیچکدام از اینها مورد سؤال نیستند و سبب پاداش یا عذابی نمیشوند و آن قسمت از وجود آدمی که مورد خطاب و سؤال و عذاب قرار میگیرد، اندیشه و باور اوست که عمل هم از آن سرچشمه میگیرد به قول مولانا جلال الدین بلخی در مثنوی:
بل، قضا حق است و جهد بنده حق
هین! مباش اَعوَر چو ابلیس خَلَق
در تردد ماندهایم اندر دو کار
این تردد، کی بود بیاختیار؟!
ج
این که گویی: این کنم، یا آن کنم
خود دلیل اختیار است، ای صنم!
و این که خداوند فرموده است: «این گروه را برای آتش و آن گروه را برای بهشت آفریدهام»، مطابق پاسخ پیامبر جبه آن اعرابی، چنین مقید میشود: «این گروه وقتی به دنیا میروند، اعمال اهل آتش را انجام میدهند و در نتیجه پس از مرگ به دوزخ میروند، پس گویی از هم اکنون آنها را برای آتش آفریدهام و گروه بهشتی نیز به همین صورت» - ویراستار].
۹۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ، وَنَفَخَ فِيهِ الرُّوحَ، عَطَسَ، فَقَالَ: الحَمْدُ لِلَّهِ، فَحَمِدَ اللَّهَ بِإِذْنِهِ، فَقَالَ لَهُ رَبُّهُ: رَحِمَكَ اللَّهُ يَا آدَمُ، اذْهَبْ إِلَى هَؤُلاءِ المَلَائِكَةِ إِلَى مَلَإٍ مِنْهُمْ جُلُوسٍ، فَقُلْ: السَّلَامُ عَلَيْكُمْ، قَالُوا: وَعَلَيْكَ السَّلَامُ وَرَحْمَةُ اللَّهِ، ثُمَّ رَجَعَ إِلَى رَبِّهِ فَقَالَ: إِنَّ هَذِهِ تَحِيَّتُكَ وَتَحِيَّةُ بَنِيكَ بَيْنَهُمْ، فَقَالَ اللَّهُ لَهُ - وَيَدَاهُ مَقْبُوضَتَانِ -: اخْتَرْ أَيَّهُمَا شِئْتَ؟ قَالَ: اخْتَرْتُ يَمِينَ رَبِّي، - وَكِلْتَا يَدَيْ رَبِّي يَمِينٌ مُبَارَكَةٌ - ثُمَّ بَسَطَهَا فَإِذَا فِيهَا آدَمُ وَذُرِّيَّتُهُ، فَقَالَ: أَيْ رَبِّ، مَا هَؤُلَاءِ؟ فَقَالَ: هَؤُلَاءِ ذُرِّيَّتُكَ، فَإِذَا كُلُّ إِنْسَانٍ مَكْتُوبٌ عُمْرُهُ بَيْنَ عَيْنَيْهِ، فَإِذَا فِيهِمْ رَجُلٌ أَضْوَؤُهُمْ - أَوْ مِنْ أَضْوَئِهِمْ - قَالَ: يَا رَبِّ! مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا ابْنُكَ دَاوُدُ، قَدْ كَتَبْتُ لَهُ عُمْرَ أَرْبَعِينَ سَنَةً. قَالَ: يَا رَبِّ! زِدْهُ فِي عُمْرِهِ. قَالَ: ذَاكَ الَّذِي كَتَبْتُ لَهُ. قَالَ: أَيْ رَبِّ، فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُ لَهُ مِنْ عُمْرِي سِتِّينَ سَنَةً. قَالَ: أَنْتَ وَذَاكَ. قَالَ: ثُمَّ أُسْكِنَ الجَنَّةَ مَا شَاءَ اللَّهُ، ثُمَّ أُهْبِطَ مِنْهَا، فَكَانَ آدَمُ يَعُدُّ لِنَفْسِهِ، قَالَ: فَأَتَاهُ مَلَكُ المَوْتِ، فَقَالَ لَهُ آدَمُ: قَدْ عَجَّلْتَ، قَدْ كُتِبَ لِي أَلْفُ سَنَةٍ. قَالَ: بَلَى وَلَكِنَّكَ جَعَلْتَ لِابْنِكِ دَاوُدَ سِتِّينَ سَنَةً، فَجَحَدَ، فَجَحَدَتْ ذُرِّيَّتُهُ، وَنَسِيَ فَنَسِيَتْ ذُرِّيَّتُهُ. قَالَ: فَمِنْ يَوْمِئِذٍ أُمِرَ بِالكِتَابِ وَالشُّهُودِ».
۹۸. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: وقتی که خداوند آدم را آفرید و روح در او دمید، عطسه کرد و سپس گفت: الحمد لله و به اذن خدا، خدا را سپاس گفت، آنگاه خداوند به او فرمود: «ای آدم! خدا تو را رحمت کند. نزد آن گروه از فرشتگان برو، پیش آن گروه از ایشان که نشستهاند برو و بگو: السلام علیکم (سلام بر شما، [آدم رفت و بر فرشتگان سلام کرد، فرشتگان] گفتند: وعلیک السلام ورحمة الله (سلام و رحمت خداوند بر تو باد)، سپس نزد خداوند برگشت، خداوند فرمود: این سلام تو و سلام و درود فرزندانت [در بین یکدیگر] است، سپس خداوند در حالی که دستانش بسته بود، به او فرمود: هرکدام را که میخواهی انتخاب کن؟ گفت: دست راست پروردگارم را انتخاب کردم و حال آن که هردو دست پروردگارم راست و مبارکند، سپس خداوند دستش را باز کرد و آدم و فرزندانش در آن بودند، پس گفت: خدایا! اینها چه کسانی هستند؟ خداوند فرمود: اینها فرزندان تو هستند و آدم دید که هر انسانی عمرش مابین دو چشمش نوشته شده است، ناگاه در میان آنها فردی را دید که از همه نورانیتر بود -یا (شک راوی) یکی از نورانیترین آنها بود- آدم گفت: خدایا! این کیست؟ خداوند فرمود: این فرزندت، داود است، چهل سال عمر برایش نوشتهام (عمرش را چهل سال قرار دادهام)، آدم گفت: خدایا! پس من شصت سال از عمرم را به او بخشیدم، خداوند فرمود: اختیار دست خودت است. سپس او را در بهشت تا مدتی که خدا خواست، ساکن کرد، سپس پایین فرستاده شد و آدم عمر خود را میشمرد [تا ببیند کی تمام میشود]، پیامبر جفرمودند: ملک الموت نزدش آمد، آدم به او گفت: تعجیل کردی، هزار سال برایم عمر نوشته شده است، ملک الموت گفت: بله، اما شصت سال آن را به فرزندت داود بخشیدی و آدم آن را انکار کرد، پس [با انکار آدم] فرزندانش هم انکار کردند و فراموش کرد، پس فرزندانش هم فراموش کردند. پیامبر جفرمودند: از آن روز به بعد امر به کتاب و شهود [برای نوشتن اعمال انسان و شهادت بر آن] مقرر گردید».
ترمذی میگوید: این حدیث حسن غریب است.
۹۹- «عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ زَيْدِ بْنِ الْخَطَّابِ سُئِلَ عُمَرُ عَنْ هَذِهِ الْآيَةِ: ﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِيٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّيَّتَهُمۡ وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ شَهِدۡنَآۚ أَن تَقُولُواْ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ إِنَّا كُنَّا عَنۡ هَٰذَا غَٰفِلِينَ ١٧٢﴾[الأعراف: ۱۷۲]. فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيُسْأَلُ عَنْهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى خَلَقَ آدَمَ، ثُمَّ مَسَحَ ظَهْرَهُ بِيَمِينِهِ، حَتَّى فَاسْتَخْرَجَ مِنْهُ ذُرِّيَّةً، فَقَالَ: خَلَقْتُ هَؤُلَاءِ لِلْجَنَّةِ، وَبِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ يَعْمَلُونَ، ثُمَّ مَسَحَ ظَهْرَهُ فَاسْتَخْرَجَ مِنْهُ ذُرِّيَّةً، فَقَالَ: خَلَقْتُ هَؤُلَاءِ لِلنَّارِ، وَبِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ يَعْمَلُونَ، فَقَالَ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! فَفِيمَ الْعَمَلُ؟ قَالَ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إِنَّ اللَّهَ إِذَا خَلَقَ الْعَبْدَ لِلْجَنَّةِ، اسْتَعْمَلَهُ بِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ حَتَّى يَمُوتَ عَلَى عَمَلٍ مِنْ أَعْمَالِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، فَيُدْخِلُهُ بِهِ الْجَنَّةَ، وَإِذَا خَلَقَ الْعَبْدَ لِلنَّارِ، اسْتَعْمَلَهُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ، حَتَّى يَمُوتَ عَلَى عَمَلٍ مِنْ أَعْمَالِ أَهْلِ النَّارِ، فَيُدْخِلُهُ بِهِ النَّارَ».
۹۹. «از زید بن خطابسروایت شده است که در بارهی این آیه: ﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِيٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّيَّتَهُمۡ وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ شَهِدۡنَآۚ أَن تَقُولُواْ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ إِنَّا كُنَّا عَنۡ هَٰذَا غَٰفِلِينَ ١٧٢﴾[الأعراف: ۱۷۲]. «هنگامی که پروردگارت فرزندان آدم را از پشت آدمیزادگان پدیدار کرد و ایشان را بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنان گفتند: آری گواهی میدهیم، تا روز قیامت نگویید ما از این غافل و بیخبر بودهایم»، از حضرت عمر سسؤال شد. حضرت عمرسفرمود: شنیدم که از پیامبر جدر بارهی این آیه سؤال میشد، فرمودند: «خداوند آدم را آفرید، سپس با دست راستش بر پشت او مسح کشید و از آن گروهی از فرزندان [ـش] را بیرون آورد و فرمود: این گروه را برای بهشت آفریدهام و به عمل اهل بهشت عمل خواهند کرد (اعمال اهل بهشت را انجام خواهند داد و به بهشت خواهند رفت)، سپس با دستش بر پشت آدم مسح کشید و گروه دیگری از فرزندان [ـش] را بیرون آورد و فرمود: این گروه را برای جهنم آفریدهام و به اعمال اهل آتش عمل خواهند کرد (اعمال اهل آتش را انجام خواهند داد و به آتش خواهند رفت)، آنگاه مردی گفت: ای پیامبر خدا! دیگر عمل برای چیست؟ حضرت عمرسفرمود: پیامبر جفرمودند: خداوند وقتی کسی را برای بهشت بیافریند، او را به انجام اعمال بهشتیان به کار میگیرد، تا زمانی که در حال انجام عملی از اعمال اهل بهشت میمیرد (زمانی میمیرد که در حال انجام اعمال اهل بهشت است)، پس خداوند او را وارد بهشت میکند و وقتی کسی را برای آتش بیافریند، او را به انجام اعمال اهل آتش به کار میگیرد، تا زمانی که در حال انجام کاری از کارهای اهل آتش میمیرد، پس خداوند او را به سبب آن به آتش میاندازد».
[۳۵] در مورد احادیث این بخش به پاورقی حدیث شمارهی ۹۷ مراجعه شود.
الفاظ حدیث زیر از روایت بخاری در کتاب «التوحید» گرفته شده است:
۱۰۰- «عَنْ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ مَسْعُودٍسقَالَ: حَدَّثَنَا رَسُولُ اللَّهِ ج- وَهُوَ الصَّادِقُ المَصْدُوقُ -: أَنَّ خَلْقَ أَحَدِكُمْ يُجْمَعُ فِي بَطْنِ أُمِّهِ أَرْبَعِينَ يَوْمًا - أَوْ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً - ثُمَّ يَكُونُ عَلَقَةً مِثْلَهُ، ثُمَّ يَكُونُ مُضْغَةً مِثْلَهُ، ثُمَّ يُبْعَثُ إِلَيْهِ المَلَكُ، فَيُؤْذَنُ بِأَرْبَعِ كَلِمَاتٍ: فَيَكْتُبُ رِزْقَهُ وَأَجَلَهُ وَعَمَلَهُ وَشَقِيٌّ أَوْ سَعِيدٌ، ثُمَّ يَنْفُخُ فِيهِ الرُّوحَ، فَإِنَّ أَحَدَكُمْ لَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ الجَنَّةِ، حَتَّى لاَ يَكُونُ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ إِلَّا ذِرَاعٌ، فَيَسْبِقُ عَلَيْهِ الكِتَابُ، فَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ فَيَدْخُلُ النَّارَ، وَإِنَّ أَحَدَكُمْ لَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ، حَتَّى مَا يَكُونُ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ إِلَّا ذِرَاعٌ، فَيَسْبِقُ عَلَيْهِ الكِتَابُ، فَيَعْمَلُ عَمَلَ أَهْلِ الجَنَّةِ فَيَدْخُلُهَا».
۱۰۰. «از عبدالله بن مسعودسروایت شده است که گفت: پیامبر صادق و مصدوق [۳۶]برایمان سخن گفت و فرمودند: «آفرینش هرکدام از شما اینگونه است که چهل روز و چهل شب در شکم مادرش گرد آورده میشود -و یا (شک راوی) چهل شب (به صورت نطفه خواهد بود)- سپس به همان مدت به صورت علقه (خون بسته) درمیآید، سپس به همان مدت به مضغه (گوشت پاره) تبدیل میشود، سپس خداوند فرشته [ی مأموری] را به سویش میفرستد و به نوشتن چهار چیز دستور داده میشود: روزیِ او و اجل و عملش و این که سرانجام بدبخت یا خوشبخت خواهد بود، سپس در او روح میدمد و همانا یکی از شما عمل اهل بهشت را انجام میدهد، تا جایی که میان او و بهشت جز ذراعی فاصله نمیماند، ولی این نوشته بر او سبقت میگیرد، پس کار اهل آتش را انجام میدهد و داخل آتش میگردد و همانا یکی از شما عمل اهل آتش (جهنم) را انجام میدهد، تا جایی که میان او و جهنم جز ذراعی فاصله نمیماند، ولی این نوشته بر او سبقت میگیرد، پس کار اهل بهشت را انجام میدهد و داخل آن میگردد».
۱۰۱- در برخی از روایت عبارت: «فَوَ اللّهِ إِنَّ أَحَدَكُمْ – أَوِ الرَّجُلُ» و در برخی دیگر عبارت: «غَيْرَ ذِرَاعٍ أَوْ ذِرَاعَيْنِ» و در برخی دیگر عبارت «إِلَّا بَاعٌ» و در برخی دیگر تقدیم «الجنة» بر «النار» آمده است.
۱۰۲- «قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍس: حَدَّثَنَا رَسُولُ اللَّهِ جوَهُوَ الصَّادِقُ الْمَصْدُوقُ: أَنَّهُ يُجْمَعُ خَلْقُ أَحَدِكُمْ فِي بَطْنِ أُمِّهِ أَرْبَعِينَ يَوْمًا، ثُمَّ يَكُونُ عَلَقَةً مِثْلَ ذَلِكَ، ثُمَّ يَكُونُ مُضْغَةً مِثْلَ ذَلِكَ، ثُمَّ يَبْعَثُ اللَّهُ إِلَيْهِ الْمَلَكَ، فَيُؤْمَرُ بِأَرْبَعِ كَلِمَاتٍ، فَيَقُولُ: اكْتُبْ عَمَلَهُ، وَأَجَلَهُ، وَرِزْقَهُ، وَشَقِيٌّ أَوْ سَعِيدٌ، فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، إِنَّ أَحَدَكُمْ لَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، حَتَّى مَا يَكُونُ بَيْنَهُ وَبَيْنَهَا إِلَّا ذِرَاعٌ، فَيَسْبِقُ عَلَيْهِ الْكِتَابُ، فَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ فَيَدْخُلُهَا، وَإِنَّ أَحَدَكُمْ لَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ، حَتَّى مَا يَكُونُ بَيْنَهُ وَبَيْنَهَا إِلَّا ذِرَاعٌ، فَيَسْبِقُ عَلَيْهِ الْكِتَابُ، فَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَيَدْخُلُهَا».
۱۰۲. «عبدالله بن مسعودسمیگوید: پیامبرِ صادق و مصدوق برایمان سخن گفتند و فرمودند: «آفرینش هرکدام از شما اینگونه است که چهل روز در شکم مادرش (به صورت نطفه) جمع میگردد. سپس به همان مدت به صورت علقه (خون بسته) درمیآید، سپس به همان مدت به مضغه (گوشت پاره) تبدیل میشود، سپس خداوند فرشته [ی مأموری] را به سویش میفرستد و به چهار کلمه دستور داده میشود و خدا به فرشته میگوید: عمل و أجل و روزیش را و این که بدبخت یا خوشبخت است، بنویس، سوگند به خدایی که جانم در دست قدرت اوست، همانا یکی از شما عمل اهل بهشت را انجام میدهد، تا جایی که میان او و بهشت جز ذراعی فاصله نمیماند، ولی این نوشته بر او سبقت میگیرد، پس کار اهل آتش را انجام میدهد و داخل آن میگردد و همانا یکی از شما عمل اهل آتش (جهنم) را انجام میدهد، تا جایی که میان او و جهنم جز ذراعی فاصله نمیماند، ولی این نوشته بر او سبقت میگیرد، پس کار اهل بهشت را انجام میدهد و داخل آن میگردد».
[۳۶] صادق یعنی راستگو و مصدوق یعنی در آنچه خداوند به او وعده داده است، راستگو میباشد و یا به معنی در آنچه بیان میکند، مورد تأیید پروردگار میباشد - مترجم.
۱۰۳- «عَنْ عَبْدِ اللهِ (أَيْ: اِبْنِ مَسْعُودٍ) سقَالَ: حَدَّثَنَا رَسُولُ اللهِ جوَهُوَ الصَّادِقُ الْمَصْدُوقُ: إِنَّ أَحَدَكُمْ يُجْمَعُ خَلْقُهُ فِي بَطْنِ أُمِّهِ أَرْبَعِينَ يَوْمًا، ثُمَّ يَكُونُ فِي ذَلِكَ عَلَقَةً مِثْلَ ذَلِكَ، ثُمَّ يَكُونُ فِي ذَلِكَ مُضْغَةً مِثْلَ ذَلِكَ، ثُمَّ يُرْسَلُ اللّهُ تَعَالَى الْمَلَكُ، فَيَنْفُخُ فِيهِ الرُّوحَ، وَيُؤْمَرُ بِأَرْبَعِ كَلِمَاتٍ: بِكَتْبِ رِزْقِهِ، وَأَجَلِهِ، وَعَمَلِهِ، وَشَقِيٌّ أَوْ سَعِيدٌ، فَوَالَّذِي لَا إِلَهَ غَيْرُهُ، إِنَّ أَحَدَكُمْ لَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، حَتَّى مَا يَكُونُ بَيْنَهُ وَبَيْنَهَا إِلَّا ذِرَاعٌ، فَيَسْبِقُ عَلَيْهِ الْكِتَابُ، فَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ فَيَدْخُلُهَا، وَإِنَّ أَحَدَكُمْ لَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ، حَتَّى مَا يَكُونُ بَيْنَهُ وَبَيْنَهَا إِلَّا ذِرَاعٌ، فَيَسْبِقُ عَلَيْهِ الْكِتَابُ، فَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَيَدْخُلُهَا».
۱۰۳. «از ابن مسعودسروایت شده است که فرمودند: پیامبرِ صادق و مصدوق جبرایمان سخن گفتند و فرمودند: «آفرینش هرکدام از شما اینگونه است که چهل روز در شکم مادرش (به صورت نطفه) خواهد بود، سپس در همان جا به همان مدت به صورت علقه (خون بسته) درمیآید، سپس در همان جا به همان مدت به مضغه (گوشت پاره) تبدیل میشود، سپس خداوند متعال فرشته [ی مأموری] را به سویش میفرستد، سپس در او روح میدمد و به چهار چیز دستور داده میشود: نوشتن روزی، اجلش، عملش و این که سرانجام بدبخت یا خوشبخت خواهد بود، سوگند به خدایی که جز او خدایی نیست، همانا یکی از شما عمل اهل بهشت را انجام میدهد، تا جایی که میان او و بهشت جز ذراعی فاصله نمیماند، ولی این نوشته بر او سبقت میگیرد، پس کار اهل آتش را انجام میدهد و داخل آن میگردد و همانا یکی از شما عمل آهل آتش (جهنم) را انجام میدهد، تا جایی که میان او و جهنم جز ذراعی فاصله نمیماند، ولی این نوشته بر او سبقت میگیرد، پس کار اهل بهشت را انجام میدهد و داخل آن میگردد».
۱۰۴- در حدیثی که از وکیع روایت شده است، عبارت «أَرْبَعِيْنَ لَيْلَةً» آمده و در روایت جریر و عیسی عبارت «أَرْبَعِيْنَ يَوْماً» آمده است.
۱۰۵- در حدیث معاذ از شعبه به جای عبارت «أَرْبَعِيْنَ يَوْماً» عبارت «أَرْبَعِيْنَ لَيْلَةً» آمده است.
۱۰۶- «عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ أَسِيدٍ -أَيْ: اَلْغِفَارِيِّ- يَبْلُغُ بِهِ النَّبِيَّ جقَالَ: يَدْخُلُ الْمَلَكُ عَلَى النُّطْفَةِ بَعْدَ مَا تَسْتَقِرُّ فِي الرَّحِمِ بِأَرْبَعِينَ أَوْ خَمْسَةٍ وَأَرْبَعِينَ لَيْلَةً، فَيَقُولُ: يَا رَبِّ! أَشَقِيٌّ أَوْ سَعِيدٌ؟ فَيُكْتَبَانِ، فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّ! أَذَكَرٌ أَوْ أُنْثَى؟ وَيُكْتَبُ عَمَلُهُ، وَأَثَرُهُ، وَأَجَلُهُ، وَرِزْقُهُ، ثُمَّ تُطْوَى الصُّحُفُ، فَلَا يُزَادُ فِيهَا وَلَا يُنْقَصُ».
۱۰۶. «از حذیفه بن ابی اسید غفاریسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: «چهل یا چهل و پنج شب بعد از استقرار نطفه در رحم مادر، فرشته مأمور بر او (نطفه) وارد میشود و میگوید: خدایا! آیا [این] بدبخت است یا خوشبخت؟ پس [خوشبختی و بدبختی او] نوشته میشوند، سپس میگوید: خدایا! [آیا] مرد است یا زن؟ سپس عمل و گفتار و اجل و روزیش نوشته میشود، سپس پرونده (کتابی که روزی و عمل و... او در آن نوشته شده است) بسته میشود. [و از آن بعد آنچنان که در مورد او نوشته شده است، پیش میآید] و نه چیزی به آن اضافه میشود و نه چیزی کم میشود (کوچکترین تغییری در آن و آنچه در آن نوشته شده، داده نخواهد شد)».
۱۰۷- «عَنْ أَبِي الزُّبَيْرِ الْمَكِّيِّ أَنَّ عَامِرَ بْنَ وَاثِلَةَ حَدَّثَهُ أَنَّهُ سَمِعَ عَبْدَ اللهِ بْنَ مَسْعُودٍسيَقُولُ: الشَّقِيُّ مَنْ شَقِيَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ، وَالسَّعِيدُ مَنْ وُعِظَ بِغَيْرِهِ، فَأَتَى هُوَ (أَيْ عَامِرُ) رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللهِ جيُقَالُ لَهُ: حُذَيْفَةُ بْنُ أَسِيدٍ الْغِفَارِيُّ، فَحَدَّثَهُ بِذَلِكَ مِنْ قَوْلِ ابْنِ مَسْعُودٍ، فَقَالَ: وَكَيْفَ يَشْقَى رَجُلٌ بِغَيْرِ عَمَلٍ؟ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ: أَتَعْجَبُ مِنْ ذَلِكَ؟ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ جيَقُولُ: إِذَا مَرَّ بِالنُّطْفَةِ اثْنَتَانِ وَأَرْبَعُونَ لَيْلَةً، بَعَثَ اللهُ إِلَيْهَا مَلَكًا فَصَوَّرَهَا، وَخَلَقَ سَمْعَهَا وَبَصَرَهَا وَجِلْدَهَا، وَلَحْمَهَا وَعِظَامَهَا، ثُمَّ قَالَ: يَا رَبِّ! أَذَكَرٌ أَمْ أُنْثَى؟ فَيَقْضِي رَبُّكَ مَا شَاءَ، وَيَكْتُبُ الْمَلَكُ، ثُمَّ يَقُولُ: يَا رَبِّ! أَجَلُهُ؟ فَيَقُولُ رَبُّكَ مَا شَاءَ، وَيَكْتُبُ الْمَلَكُ، ثُمَّ يَخْرُجُ الْمَلَكُ بِالصَّحِيفَةِ فِي يَدِهِ، فَلَا يَزِيدُ عَلَى مَا أُمِرَ وَلَا يَنْقُصُ».
۱۰۷. «عامر بن واثله از ابن مسعودسشنید که میفرماید: بدبخت کسی است که در شکم مادرش بدبخت باشد (برایش نوشته شده باشد) و خوشبخت کسی است که از غیر خودش پند بگیرد، آنگاه عامر به نزد مردی از یاران پیامبر جکه حذیفه بن اسید غفاری نام داشت، آمد و آن را از قول ابن مسعود برای حذیفه بیان کرد و گفت: چگونه انسان بدون عمل بدبخت میشود؟ حذیفه به او گفت: آیا از این تعجب میکنی؟ من از پیامبر جشنیدم که فرمودند: «هرگاه چهل و دو شب بر نطفهای [که در شکم مادر منعقد شده است] بگذرد، خداوند فرشته [ی مأموری] را به سویش میفرستد، پس مأمور آن نطفه را شکل میدهد و شنوایی و بینایی و پوست و گوشت و استخوانش را میآفریند و سپس میگوید: خدایا! آیا [این] مرد است یا زن؟ خداوند آنچه بخواهد برایش مقدر میکند (مردبودن یا زنبودن) و فرشته آن را مینویسد و سپس میگوید: خدایا! اجلش [کی باشد]؟ خداوند آنچه بخواهد میگوید و فرشته آن را مینویسد و سپس فرشته، در حالی [از نزد آن نطفه] خارج میشود که در دستش صحیفهای است [که آنچه دستور داده شده در مورد وی در آن بنویسد، نوشته شده است] و هرگز نه چیزی به آن [دستورها] اضافه میکند و نه چیزی از آن کم میکند».
۱۰۸- «أَنَّ عِكْرِمَةَ بْنَ خَالِدٍ حَدَّثَهُ أَنَّ أَبَا الطُّفَيْلِ حَدَّثَهُ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي سَرِيحَةَ - حُذَيْفَةَ بْنِ أَسِيدٍ الْغِفَارِيِّ - فَقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ جبِأُذُنَيَّ هَاتَيْنِ يَقُولُ: إِنَّ النُّطْفَةَ تَقَعُ فِي الرَّحِمِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً، ثُمَّ يَتَصَوَّرُ عَلَيْهَا الْمَلَكُ - قَالَ زُهَيْرٌ: حَسِبْتُهُ قَالَ: الَّذِي يَخْلُقُهَا - فَيَقُولُ: يَا رَبِّ! أَذَكَرٌ أَوْ أُنْثَى؟ فَيَجْعَلُهُ اللهُ ذَكَرًا أَوْ أُنْثَى، ثُمَّ يَقُولُ: يَا رَبِّ! أَسَوِيٌّ أَمْ غَيْرُ سَوِيٍّ؟ فَيَجْعَلُهُ اللهُ سَوِيًّا أَوْ غَيْرَ سَوِيٍّ، ثُمَّ يَقُولُ: يَا رَبِّ! مَا رِزْقُهُ؟ مَا أَجَلُهُ؟ مَا خُلُقُهُ؟ ثُمَّ يَجْعَلُهُ اللهُ شَقِيًّا أَوْ سَعِيدًا».
۱۰۸. «ابوطفیل برای عکرمه بن خالد بیان کرد که من به نزد حذیفه بن اسید غفاریسرفتم و او گفت: با این دو گوشم از پیامبر جشنیدم که میفرمود: «نطفه در رحم چهل شب قرار میگیرد (به شکل نطفه)، سپس فرشته [ی مأموری] به آن شکل میدهد (شکل انسان) -زهیر (یکی از راویان حدیث) میگوید: به نظرم [حذیفه] گفت: فرشتهای که او را هموار و استوار میکند به آن شکل میدهد- پس میگوید: خدایا! آیا مرد است یا زن؟ پس خداوند او را مرد یا زن قرار میدهد، سپس میگوید: خدایا! آیا سالم باشد یا غیر سالم؟ پس خداوند او را سالم یا غیر سالم قرار میدهد، سپس میگوید: خدایا! رزق و اجل و اخلاق و رفتارش چگونه باشد؟ سپس خداوند او را بدبخت یا خوشبخت قرار خواهد داد».
۱۰۹- «وَفِيْ رِوَايَةٍ عَنْ حُذَيْفَةَ: إِنَّ مَلَكًا مُوَكَّلًا بِالرَّحِمِ، إِذَا أَرَادَ اللهُ أَنْ يَخْلُقَ شَيْئًا بِإِذْنِ اللهِ لِبِضْعٍ وَأَرْبَعِينَ لَيْلَةً»، ثُمَّ ذَكَرَ نَحْوَ حَدِيثِهِمْ.
۱۰۹. «در روایت دیگری از حذیفه چنین آمده است: «هرگاه خداوند اراده کند کسی را بیافریند، یک فرشته به اجازهی خدا چهل و چند شب مأمور رحم است» سپس حدیث راویان دیگر را تا آخر ادامه داد».
۱۱۰- «وَفِيْ رِوَايَةٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍسوَرَفَعَ الْحَدِيثَ، أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ اللهَ قَدْ وَكَّلَ بِالرَّحِمِ مَلَكًا، فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّ! نُطْفَةٌ، أَيْ رَبِّ! عَلَقَةٌ، أَيْ رَبِّ! مُضْغَةٌ، فَإِذَا أَرَادَ اللهُ أَنْ يَقْضِيَ خَلْقًا، قَالَ: قَالَ الْمَلَكُ: أَيْ رَبِّ! ذَكَرٌ أَوْ أُنْثَى؟ شَقِيٌّ أَوْ سَعِيدٌ؟ فَمَا الرِّزْقُ؟ فَمَا الْأَجَلُ؟ فَيُكْتَبُ كَذَلِكَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ».
۱۱۰. «در روایتی از انس بن مالکسبه صورت مرفوع (سند این حدیث را تا پیامبر بیان میکند)، آمده است که پیامبر جفرمودند: «خداوند فرشتهای را مأمور رَحِم کرده است و فرشته میگوید: خدایا! [این زمان، زمان] نطفه است، [بعد از مدتی فرشتهی مأمور میگوید:] خدایا! [این زمان، زمان] علقه است، [پس نطفه به اذن خدا به علقه تبدیل میشود]، [بعد از مدتی فرشتهی مأمور میگوید:] خدایا! [این زمان، زمان] مضغه است، [پس علقه به اذن خدا به مضغه تبدیل میشود]، پس وقتی که خداوند اراده کرد، آفرینش را به تمام برساند، پیامبر جفرمودند: فرشته میگوید: خدایا! این انسان مرد باشد یا زن؟ بدبخت باشد یا خوشبخت؟ روزی و اجلش چگونه باشد؟ پس در شکم مادرش آنگونه [برایش] نوشته میشود» [۳۷].
[۳۷] در کتاب «اربعین احادیث قدسی» که اینجانب آن را انتخاب و ترجمه کردهام، زیرا این حدیث شرحی بر آن آمده است که خوانندگان محترم را به آنجا و نیز پاورقی حدیث شمارهی ۹۷ ارجاع میدهم - مترجم.
۱۱۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: خَلَقَ اللَّهُ الخَلْقَ، فَلَمَّا فَرَغَ مِنْهُ قَامَتِ الرَّحِمُ، فَأَخَذَتْ بِحَقْوِ الرَّحْمَنِ، فَقَالَ لَهُ: مَهْ؟ قَالَتْ: هَذَا مَقَامُ العَائِذِ بِكَ مِنَ القَطِيعَةِ، قَالَ: أَلاَ تَرْضَيْنَ أَنْ أَصِلَ مَنْ وَصَلَكِ، وَأَقْطَعَ مَنْ قَطَعَكِ؟ قَالَتْ: بَلَى يَا رَبِّ، قَالَ: «فَذَاكِ لَكَ»، قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ: اقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ: ﴿فَهَلۡ عَسَيۡتُمۡ إِن تَوَلَّيۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَكُمۡ٢٢﴾[محمد: ۲۲]».
۱۱۱. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: «خداوند موجودات را آفرید، هنگامی که از آفرینش آنها فراغت یافت، رحم (خویشاوندی) برخاست و کمر خداوند مهربان را گرفت (به او پناه برد). خداوند به او فرمود: چه میخواهی؟ گفت: [من، اینک یک پناهآورنده به تو هستم و] این [ایستادن من]، همان ایستادن پناهجو به تو، از قطع پیوند خویشاوندی است (به تو پناه میبرم و از تو میخواهم مرا از قطع خویشاوندی پناه دهی)، خداوند میفرماید: آیا راضی میشوی که هرکس صلهی تو را به جای آورد، من با او پیوند کنم و هرکس تو را قطع کند، من با او قطع پیوند کنم (از خود دور کنم)؟ گفت: خدایا! بله. خداوند فرمود: پس آن حق برای تو باد (چنین خواهم کرد)، ابوهریرهسمیگوید: اگر خواستید [به این مطلب یقین پیدا کنید] این آیه را تلاوت کنید: ﴿فَهَلۡ عَسَيۡتُمۡ إِن تَوَلَّيۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَكُمۡ ٢٢﴾[محمد: ۲۲]. «آیا اگر (از قرآن و برنامهی اسلام) رویگردان شوید جز این انتظار دارید که در زمین فساد کنید و پیوند خویشاوندی میان خود را قطع کنید»» [۳۸].
۱۱۲- در روایت دیگری در این باب، از ابوهریرهسبعد از بیان حدیث قبل (شمارهی ۱۱۱) و در آخر آن چنین آمده است: «ثُمَّ قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَسقَالَ: رَسُولُ اللهِج: اقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ: ﴿ فَهَلۡ عَسَيۡتُمۡ...﴾» «سپس ابوهریرهسگفت: پیامبر جفرمودند: اگر میخواهید این آیه را بخوانید: آیا اگر رویگردان شوید جز...».
این حدیث را بخاری در کتاب التوحید و کتاب الأدب و نیز مسلم در کتاب الأدب و نسائی در کتاب التفسیر، روایت کردهاند.
ترمذی:
۱۱۳- «عَنْ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍسقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيَقُولُ: قَالَ اللَّهُ: أَنَا اللَّهُ، وَأَنَا الرَّحْمَنُ، خَلَقْتُ الرَّحِمَ، وَشَقَقْتُ لَهَا مِنْ اسْمِي، فَمَنْ وَصَلَهَا وَصَلْتُهُ، وَمَنْ قَطَعَهَا قَطَعْتُهُ».
۱۱۳. «از عبدالرحمن بن عوفسروایت شده است که گفت: از پیامبر جشنیدم که میفرمود: خداوند میفرماید: من خداوند هستم و من رحمان (خدای مهربان) هستم، رحم (رابطهی خویشاوندی) را آفریدم و آن را از اسم خود (یعنی رحیم و رحمان) مشتق کردم، پس هرکس آن را نگه دارد، به او میپیوندم و هرکس آن را قطع کند، ارتباطم را با او قطع خواهم کرد».
[۳۸] در توجیه پناه بردن رحم (خویشاوندی) به خداوند، بیضاوی میگوید: عادت بر این است که مستجیر (پناه برنده) هنگام پناه بردن به مستجار (کسی که به او پناه برده میشود)، دست به دامن او شده، به اندازهی اهمیت موضوع و خواستهاش به او بچسبد. طیبی میگوید: این گفتهی پیامبر جاز باب استعارهی تمثیلی است، به این صورت که حال رحم (خویشاوندی) و نیاز آن به ارتباط و حمایت از او و مراقبت از این که قطع نشود، به حال پناه برندهی نیازمندی (مستجیر) تشبیه شده که به قدرتی (مستجار) پناه میبرد که از او دفاع کند یا میتواند «استعارهی مکنیه» باشد به این صورت که رحم (خویشاوندی) را به انسانی تشبیه کرده است که به کسی پناه میبرد و حمایت و مراقبت او را میطلبد. در اهمیت صلهی رحم، احادیث زیادی وارد شدهاند که توجه به آیهی مذکور در متن حدیث (محمد: ۲۲) در این زمینه کفایت میکند. منظور اصلی احادیثی که در این خصوص وارد شدهاند، اهمیتدادن به مقام و ارزش صلهی رحم میباشد. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری]. امام نووی/میگوید: بدون شک انجام صلهی رحم بر هر انسانی واجب است و انجامندادنش یعنی قطع آن معصیت و گناه به شمار میآید، البته صلهی رحم درجاتی دارد که برخی بر برخی دیگر برتری دارند.
۱۱۴- «عَنْ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍسقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيَقُولُ: قَالَ اللَّهُ: أَنَا الرَّحْمَنُ، وَهِيَ الرَّحِمُ، وَشَقَقْتُ لَهَا اسْماً مِنْ اسْمِي، فَمَنْ وَصَلَهَا وَصَلْتُهُ، وَمَنْ قَطَعَهَا بَتَتُّهُ».
۱۱۴. «از عبدالرحمن بن عوفسروایت شده است که گفت: از پیامبر جشنیدم که میفرمود: خداوند میفرماید: من رحمان (خدای مهربان) هستم و این رابطهی خویشاوندی است که از اسمم [یعنی رحمان] اسمی برایش مشتق کردم (آن را از رحمان که یکی از صفات من است، مشتق کردهام)، هرکس آن را نگه دارد، به او میپیوندم و هرکس آن را قطع کند، با او قطع رابطه میکنم».
۱۱۵- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍسقَالَ: كَانَ أَبُو ذَرٍّسيُحَدِّثُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: فُرِجَ عَنْ سَقْفِ بَيْتِي، وَأَنَا بِمَكَّةَ، فَنَزَلَ جِبْرِيلُ÷فَفَرَجَ صَدْرِي، ثُمَّ غَسَلَهُ بِمَاءِ زَمْزَمَ، ثُمَّ جَاءَ بِطَسْتٍ مِنْ ذَهَبٍ، مُمْتَلِئٍ حِكْمَةً وَإِيمَانًا فَأَفْرَغَهُ فِي صَدْرِي، ثُمَّ أَطْبَقَهُ، ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِي، فَعَرَجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا، فَلَمَّا جِئْتُ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا، قَالَ جِبْرِيلُ لِخَازِنِ السَّمَاءِ: افْتَحْ، قَالَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ جِبْرِيلُ، قَالَ: هَلْ مَعَكَ أَحَدٌ؟ قَالَ: نَعَمْ، مَعِي مُحَمَّدٌ ج، فَقَالَ: أُرْسِلَ إِلَيْهِ؟ قَالَ: نَعَمْ، فَلَمَّا فَتَحَ عَلَوْنَا إِلَى السَّمَاءَ الدُّنْيَا، فَإِذَا رَجُلٌ قَاعِدٌ عَلَى يَمِينِهِ أَسْوِدَةٌ، وَعَلَى يَسَارِهِ أَسْوِدَةٌ، إِذَا نَظَرَ قِبَلَ يَمِينِهِ ضَحِكَ، وَإِذَا نَظَرَ قِبَلَ شِمَالِهِ بَكَى، فَقَالَ: مَرْحَبًا بِالنَّبِيِّ الصَّالِحِ، وَالِابْنِ الصَّالِحِ، قُلْتُ لِجِبْرِيلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا آدَمُ÷، وَهَذِهِ الأَسْوِدَةُ الَّتِي عَنْ يَمِينِهِ وَشِمَالِهِ نَسَمُ بَنِيهِ، فَأَهْلُ اليَمِينِ مِنْهُمْ أَهْلُ الجَنَّةِ، وَالأَسْوِدَةُ الَّتِي عَنْ شِمَالِهِ أَهْلُ النَّارِ، فَإِذَا نَظَرَ عَنْ يَمِينِهِ ضَحِكَ، وَإِذَا نَظَرَ قِبَلَ شِمَالِهِ بَكَى، حَتَّى عَرَجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الثَّانِيَةِ، فَقَالَ لِخَازِنِهَا: افْتَحْ، فَقَالَ لَهُ خَازِنِهَا مِثْلَ مَا قَالَ الأَوَّلُ: فَفَتَحَ، قَالَ أَنَسٌ: فَذَكَرَ أَنَّهُ وَجَدَ فِي السَّمَوَاتِ آدَمَ، وَإِدْرِيسَ، وَمُوسَى، وَعِيسَى، وَإِبْرَاهِيمَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ، وَلَمْ يُثْبِتْ كَيْفَ مَنَازِلُهُمْ، غَيْرَ أَنَّهُ ذَكَرَ أَنَّهُ وَجَدَ آدَمَ فِي السَّمَاءِ الدُّنْيَا، وَإِبْرَاهِيمَ فِي السَّمَاءِ السَّادِسَةِ، قَالَ أَنَسٌ: فَلَمَّا مَرَّ جِبْرِيلُ بِالنَّبِيِّ جبِإِدْرِيسَ، قَالَ: مَرْحَبًا بِالنَّبِيِّ الصَّالِحِ، وَالأَخِ الصَّالِحِ، فَقُلْتُ مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا إِدْرِيسُ، ثُمَّ مَرَرْتُ بِمُوسَى÷فَقَالَ: مَرْحَبًا بِالنَّبِيِّ الصَّالِحِ، وَالأَخِ الصَّالِحِ، قُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا مُوسَى، ثُمَّ مَرَرْتُ بِعِيسَى÷فَقَالَ: مَرْحَبًا بِالأَخِ الصَّالِحِ، وَالنَّبِيِّ الصَّالِحِ، قُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا عِيسَى، ثُمَّ مَرَرْتُ بِإِبْرَاهِيمَ÷، فَقَالَ: مَرْحَبًا بِالنَّبِيِّ الصَّالِحِ، وَالِابْنِ الصَّالِحِ، قُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا إِبْرَاهِيمُ÷. قَالَ ابْنُ شِهَابٍ: فَأَخْبَرَنِي ابْنُ حَزْمٍ أَنَّ ابْنَ عَبَّاسٍ وَأَبَا حَيَّةَ الأَنْصَارِيَّ كَانَا يَقُولاَنِ: قَالَ النَّبِيُّ ج: ثُمَّ عُرِجَ بِي حَتَّى ظَهَرْتُ لِمُسْتَوَى أَسْمَعُ فِيهِ صَرِيفَ الأَقْلاَمِ، قَالَ ابْنُ حَزْمٍ وَأَنَسُ بْنُ مَالِكٍ: قَالَ النَّبِيُّ ج: فَفَرَضَ اللَّهُﻷعَلَى أُمَّتِي خَمْسِينَ صَلاَةً، فَرَجَعْتُ بِذَلِكَ، حَتَّى مَرَرْتُ عَلَى مُوسَى÷فَقَالَ: مَا فَرَضَ اللَّهُ لَكَ عَلَى أُمَّتِكَ؟ قُلْتُ: خَمْسِينَ صَلاَةً، قَالَ: فَارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ، فَإِنَّ أُمَّتَكَ لاَ تُطِيقُ ذَلِكَ، فَرَاجَعْتُ، فَوَضَعَ عَنّي شَطْرَهَا، فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى، قُلْتُ: وَضَعَ عَنّي شَطْرَهَا، فَقَالَ: رَاجِعْ رَبَّكَ، فَإِنَّ أُمَّتَكَ لاَ تُطِيقُ، فَرَاجَعْتُ، فَوَضَعَ شَطْرَهَا، فَرَجَعْتُ إِلَيْهِ، فَقَالَ: ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ، فَإِنَّ أُمَّتَكَ لاَ تُطِيقُ ذَلِكَ، فَرَاجَعْتُهُ، فَقَالَ: هِيَ خَمْسٌ، وَهِيَ خَمْسُونَ، لاَ يُبَدَّلُ القَوْلُ لَدَيَّ، فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى، فَقَالَ: رَاجِعْ رَبَّكَ، فَقُلْتُ: اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَبِّي، ثُمَّ انْطَلَقَ بِي، حَتَّى انْتَهَى بِي إِلَى سِدْرَةِ المُنْتَهَى، وَغَشِيَهَا أَلْوَانٌ لاَ أَدْرِي مَا هِيَ؟ ثُمَّ أُدْخِلْتُ الجَنَّةَ، فَإِذَا فِيهَا حَبَايِلُ اللُّؤْلُؤِ، وَإِذَا تُرَابُهَا المِسْكُ».
۱۱۵. «از انس بن مالکسروایت شده است که گفت: ابوذر، برایمان سخن میگفت که پیامبر جفرمودند: «وقتی در مکه بودم، سقف منزلم شکافته شد، پس جبرئیل÷پایین آمد و سینهام را شکافت و آن را با آب زمزم شستوشو داد، سپس ظرفی از طلا آورد که پر از حکمت و ایمان بود و در سینهام ریخت و آن را به حالت اول برگرداند، پس دستم را گرفت و مرا به آسمان دنیا بالا برد، وقتی که به آسمان دنیا رسیدیم، جبرئیل به دربان آسمان گفت: دَر را باز کن، دربان گفت: کیستی؟ جبرئیل گفت: جبرئیل هستم، گفت: آیا کسی همراهت است؟ گفت: بله، محمد جبا من است، گفت: آیا دعوت شده است؟ گفت: بله، پس وقتی که دَر را باز کرد، به سمت بالا حرکت کردیم، مردی آنجا نشسته بود و در سمت راست و چپش اشخاصی بودند و وقتی به سمت راستش نگاه میکرد، میخندید و وقتی به سمت چپش نگاه میکرد گریه میکرد، وقتی مرا دید گفت: خوش آمدی ای پیامبر صالح و ای فرزند صالح، به جبرئیل گفتم: او کیست؟ گفت: او آدم÷است و این افرادی که در سمت راست و چپش قرار دارند، جانهای فرزندانش هستند، کسانی که در سمت راست هستند، اهل بهشت و کسانی که در سمت چپ هستند، اهل آتش میباشند، پس وقتی به سمت راستش نگاه میکند، میخندد و وقتی به سمت چپش مینگرد، گریه میکند، رفتیم تا این که مرا به آسمان دوم برد (به آسمان دوم رسیدیم)، به دربانش گفت: در را باز کن، دربان همان چیزهایی که دربان آسمان نخست گفته بود، تکرار کرد و در را باز کرد»، انس میگوید: پیامبر جفرمودند که در آسمان، آدم و ادریس و موسی و عیسی و ابراهیم‡را دیده است، اما مکان آنها را نگفت، جز این که فرمودند: آدم را در آسمان دنیا و ابراهیم را در آسمان ششم دیده است. انس میگوید: وقتی جبرئیل، پیامبر جرا از کنار ادریس عبور داد، ادریس خطاب به پیامبر گفت: «خوش آمدی ای پیامبر صالح و برادر صالح، گفتم: او کیست؟ جبرئیل گفت: او ادریس است، سپس از کنار موسی÷گذشتم و او نیز گفت: مرحبا به پیامبر صالح و برادر صالح، گفتم: او کیست؟ گفت: او موسی است، سپس از کنار عیسی÷گذشتم، او نیز گفت: مرحبا به پیامبر صالح و برادر صالح، گفتم: او کیست؟ گفت: او عیسی است، سپس از کنار ابراهیم÷گذشتم و او نیز گفت: مرحبا به پیامبر صالح و فرزند صالح، گفتم: او کیست؟ گفت: او ابراهیم است». ابن شهاب میگوید: ابن حزم مرا خبر داد که ابن عباس و ابوحیهی انصاری میگفتند: پیامبر جفرمودند: «سپس به سمت بالا برده شدم تا این که به جای بلندی رسیدم که صدای قلمها را میشنیدم». ابن حزم و انس ابن مالک میگویند: پیامبر جفرمودند: «در آنجا خداوند متعال بر امتم پنجاه [نوبت] نماز را در شبانه روز واجب کرد. پس برگشتم تا از کنار موسی÷گذشتم، او پرسید: خداوند چه چیزی را بر امتت واجب کرد؟ گفتم: پنجاه [نوبت] نماز؟ گفت: نزد پروردگارت برگرد [و تخفیف بخواه]، زیرا امتت توانایی انجام آن را ندارد، نزد خداوند برگشتم و از او تخیف خواستم، پس نصفی از آن را برایم تخفیف داد، نزد موسی برگشتم، گفتم: قسمتی از آن را برایم تخفیف داد، موسی گفت: نزد پروردگارت برگرد [و دوباره تخفیف بخواه]، زیرا امتت توانایی انجام آن را ندارد، پس برگشتم و نصف دیگری از آن را تخفیف داد، نزد موسی برگشتم، گفت: نزد پروردگارت برگرد [و دوباره تخفیف بخواه، زیرا امتت توانایی انجام آن را ندارد، پس برگشتم و تخفیف خواستم، خداوند فرمود: این پنج [نوبت] و این پنجاه [اجر و پاداش] (یعنی با انجام هر واجب، ده برابر اجر و پاداش برای انجامدهندهاش محسوب میشود) و دیگر هیچ تغییر و تبدیلی در گفتار من نخواهد بود، نزد موسی برگشتم، گفت: نزد پروردگارت برگرد، گفتم: از پروردگارم شرم میکنم. سپس جبرئیل مرا برد تا این که به سدرة المنتهی رساند که رنگهای گوناگون آنجا را پوشانده بودند و کیفیت آن را نمیدانستم، سپس مرا داخل بهشت بردند و در آنجا بندها و زنجیرهایی از لؤلؤ بودند و خاکش مشک بود (بوی مشک میداد)».
۱۱۶- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍسأَنَّ رَسُولَ اللهِ جقَالَ: أُتِيتُ بِالْبُرَاقِ وَهُوَ دَابَّةٌ أَبْيَضُ طَوِيلٌ، فَوْقَ الْحِمَارِ، وَدُونَ الْبَغْلِ، يَضَعُ حَافِرَهُ عِنْدَ مُنْتَهَى طَرْفِهِ، قَالَ: فَرَكِبْتُهُ حَتَّى أَتَيْتُ بَيْتَ الْمَقْدِسِ، قَالَ: فَرَبَطْتُهُ بِالْحَلْقَةِ الَّتِي يَرْبِطُ بِهِ الْأَنْبِيَاءُ، قَالَ: ثُمَّ دَخَلْتُ الْمَسْجِدَ، فَصَلَّيْتُ فِيهِ رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ خَرَجْتُ، فَجَاءَ جِبْرِيلُ÷بِإِنَاءٍ مِنْ خَمْرٍ، وَإِنَاءٍ مِنْ لَبَنٍ، فَاخْتَرْتُ اللَّبَنَ، فَقَالَ جِبْرِيلُ÷: اخْتَرْتَ الْفِطْرَةَ، ثُمَّ عُرِجَ بِنَا إِلَى السَّمَاءِ، فَاسْتَفْتَحَ جِبْرِيلُ÷، فَقِيلَ: مَنَ أَنْتَ؟ قَالَ: جِبْرِيلُ، قِيلَ: وَمَنْ مَعَكَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ ج، قِيلَ: وَقَدْ بُعِثَ إِلَيْهِ؟ قَالَ: لَقَدْ بُعِثَ إِلَيْهِ، فَفُتِحَ لَنَا، فَإِذَا أَنَا بِآدَمَ÷، فَرَحَّبَ بِي، وَدَعَا لِي بِخَيْرٍ، ثُمَّ عَرَجَ بِنَا إِلَى السَّمَاءِ الثَّانِيَةِ، فَاسْتَفْتَحَ جِبْرِيلُ÷، فَقِيلَ: مَنَ أَنْتَ؟ قَالَ: جِبْرِيلُ، قِيلَ: وَمَنْ مَعَكَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ، قِيلَ: وَقَدْ بُعِثَ إِلَيْهِ؟ قَالَ: قَدْ بُعِثَ إِلَيْهِ، فَفَتَحَ لَنَا، فَإِذَا أَنَا بِابْنَيْ الْخَالَةِ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ، وَيَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّاءَ، فَرَحَّبَا بِي، وَدَعَوَا لِي بِخَيْرٍ، ثُمَّ عَرَجَ بِنَا إِلَى السَّمَاءِ الثَّالِثَةِ، فَاسْتَفْتَحَ جِبْرِيلُ، فَقِيلَ: مَنَ أَنْتَ؟ قَالَ: جِبْرِيلُ، قِيلَ: وَمَنْ مَعَكَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ ج، قِيلَ: وَقَدْ بُعِثَ إِلَيْهِ؟ قَالَ: قَدْ بُعِثَ إِلَيْهِ، فَفَتَحَ لَنَا، فَإِذَا أَنَا بِيُوسُفَ، إِذَا هُوَ قَدِ اُعْطِيَ شَطْرَ الْحُسْنِ، قَالَ: فَرَحَّبَ وَدَعَا لِي بِخَيْرٍ، ثُمَّ عَرَجَ بِنَا إِلَى السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ، فَاسْتَفْتَحَ جِبْرِيلُ، فَقِيلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: جِبْرِيلُ، قِيلَ: وَمَنْ مَعَكَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ ج، قِيْلَ: وَقَدْ بُعِثَ إِلَيْهِ؟ قَالَ: قَدْ بُعِثَ إِلَيْهِ، فَفُتِحَ لَنَا فَإِذَا أَنَا بِإِدْرِيسَ، فَرَحَّبَ بِيْ وَدَعَا لِي بِخَيْرٍ، قَالَ اللهُﻷ: ﴿وَرَفَعۡنَٰهُ مَكَانًا عَلِيًّا ٥٧﴾، ثُمَّ عُرِجَ بِنَا إِلَى السَّمَاءِ الْخَامِسَةِ، فَاسْتَفْتَحَ جِبْرِيلُ، قِيلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: جِبْرِيلُ، قِيلَ: وَمَنْ مَعَكَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ ج، قِيلَ: وَقَدْ بُعِثَ إِلَيْهِ؟ قَالَ: قَدْ بُعِثَ إِلَيْهِ، فَفَتَحَ لَنَا، فَإِذَا أَنَا بِهَارُونَ، فَرَحَّبَ بِيْ وَدَعَا لِي بِخَيْرٍ، ثُمَّ عُرِجَ بِنَا إِلَى السَّمَاءِ السَّادِسَةِ، فَاسْتَفْتَحَ جِبْرِيلُ، قِيلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: جِبْرِيلُ، قِيلَ: وَمَنْ مَعَكَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ ج، قِيلَ: وَقَدْ بُعِثَ إِلَيْهِ؟ قَالَ: قَدْ بُعِثَ إِلَيْهِ، فَفَتَحَ لَنَا، فَإِذَا أَنَا بِمُوسَى، فَرَحَّبَ بِيْ وَدَعَا لِي بِخَيْرٍ، ثُمَّ عُرِجَ بِنَا إِلَى السَّمَاءِ السَّابِعَةِ، فَاسْتَفْتَحَ جِبْرِيلُ، فَقِيلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: جِبْرِيلُ، قِيلَ: وَمَنْ مَعَكَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ ج، قِيلَ: وَقَدْ بُعِثَ إِلَيْهِ؟ قَالَ: قَدْ بُعِثَ إِلَيْهِ، فَفُتِحَ لَنَا، فَإِذَا أَنَا بِإِبْرَاهِيمَ مُسْنِدًا ظَهْرَهُ إِلَى الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ، وَإِذَا هُوَ يَدْخُلُهُ كُلَّ يَوْمٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ لَا يَعُودُونَ إِلَيْهِ، ثُمَّ ذَهَبَ بِي إِلَى السِّدْرَةِ الْمُنْتَهَى، وَإِذَا وَرَقُهَا كَآذَانِ الْفِيَلَةِ، وَإِذَا ثَمَرُهَا كَالْقِلَالِ، قَالَ: فَلَمَّا غَشِيَهَا مِنْ أَمْرِ اللهِ مَا غَشِيَ، تَغَيَّرَتْ، فَمَا أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللهِ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَنْعَتَهَا مِنْ حُسْنِهَا، فَأَوْحَى اللهُ إِلَيَّ مَا أَوْحَى، فَفَرَضَ عَلَيَّ خَمْسِينَ صَلَاةً، فِي كُلِّ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ، فَنَزَلْتُ إِلَى مُوسَى، فَقَالَ: مَا فَرَضَ رَبُّكَ عَلَى أُمَّتِكَ؟ قُلْتُ: خَمْسِينَ صَلَاةً، قَالَ: ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ، فَاسْأَلْهُ التَّخْفِيفَ، فَإِنَّ أُمَّتَكَ لَا يُطِيقُونَ ذَلِكَ، فَإِنِّي قَدْ بَلَوْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَخَبَرْتُهُمْ، قَالَ: فَرَجَعْتُ إِلَى رَبِّي، فَقُلْتُ: يَا رَبِّ! خَفِّفْ عَلَى أُمَّتِي، فَحَطَّ عَنِّي خَمْسًا، فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى، فَقُلْتُ: حَطَّ عَنِّي خَمْسًا، قَالَ: إِنَّ أُمَّتَكَ لَا يُطِيقُونَ ذَلِكَ، فَارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ، فَاسْأَلْهُ التَّخْفِيفَ، قَالَ: فَلَمْ أَزَلْ أَرْجِعُ بَيْنَ رَبِّي - تَبَارَكَ وَتَعَالَى - وَبَيْنَ مُوسَى÷، حَتَّى قَالَ: يَا مُحَمَّدُ، إِنَّهُنَّ خَمْسُ صَلَوَاتٍ، كُلَّ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ، لِكُلِّ صَلَاةٍ عَشْرٌ، فَذَلِكَ خَمْسُونَ صَلَاةً، وَمَنْ هَمَّ بِحَسَنَةٍ فَلَمْ يَعْمَلْهَا، كُتِبَتْ لَهُ حَسَنَةً، فَإِنْ عَمِلَهَا كُتِبَتْ لَهُ عَشْرًا، وَمَنْ هَمَّ بِسَيِّئَةٍ فَلَمْ يَعْمَلْهَا، لَمْ تُكْتَبْ شَيْئًا، فَإِنْ عَمِلَهَا كُتِبَتْ سَيِّئَةً وَاحِدَةً، قَالَ: فَنَزَلْتُ حَتَّى انْتَهَيْتُ إِلَى مُوسَى÷، فَأَخْبَرْتُهُ، فَقَالَ: ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ، فَاسْأَلْهُ التَّخْفِيفَ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: فَقُلْتُ: قَدْ رَجَعْتُ إِلَى رَبِّي، حَتَّى اسْتَحْيَيْتُ مِنْهُ».
۱۱۶. «از انس بن مالکسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: براق را برایم آوردند که حیوانی سفید و دراز و بزرگتر از الاغ و کوچکتر از قاطر بود و سُمهایش را در منتهای دید چشمانش میگذاشت، پیامبر جفرمودند: بر آن سوار شدم تا این که به بیت المقدس رسیدم، فرمودند: پس آن را به حلقهای بستم که پیامبران بدان میبستند و داخل مسجد شدم و در آنجا دو رکعت نماز خواندم، سپس از آنجا بیرون آمدم، آنگاه جبرئیل÷آمد و ظرفی از شراب و ظرفی از شیر آورد (و تعارف کرد)، من شیر را انتخاب کردم، جبرئیل گفت: فطرت را انتخاب کردی و شیر علامت آن است، سپس ما را به آسمان بالا برد، جبرئیل [از دربان] خواست که دَر را باز کند، گفته شد: تو کیستی؟ گفت: جبرئیل، گفته شد: چه کسی با توست؟ گفت: محمد ج، گفته شد: دعوت شده است؟ گفت: بله، دعوت شده است. پس در را برای ما باز کرد، در این هنگام با آدم÷روبهرو شدم، به من خوشآمد گفت و برایم دعای خیر کرد، سپس ما را به آسمان دوم بالا برد، جبرئیل خواست در را باز کنند، گفته شد: تو کیستی؟ گفت: جبرئیل، گفته شد: چه کسی با توست؟ گفت: محمد ج، گفته شد: دعوت شده است؟ گفت: بله، دعوت شده است، پس در را برای ما باز کردند، در این اثنا با پسر خالهها عیسی پسر مریم و یحیی پسر زکریاإروبهرو شدم، آنها به من خوشآمد گفتند و برایم دعای خیر کردند، سپس ما را به آسمان سوم بالا برد، جبرئیل خواست در را باز کنند، گفته شد: تو کیستی؟ گفت: جبرئیل، گفته شد: چه کسی با توست؟ گفت: محمد ج، گفته شد: دعوت شده است؟ گفت: بله، دعوت شده است، پس در را برای ما باز کردند، در این هنگام با یوسف÷روبهرو شدم و دیدم که نصفی از زیبایی و جمال به او بخشیده شده بود، به من خوشآمد گفت و برایم دعای خیر کرد، سپس ما را به آسمان چهارم بالا برد، جبرئیل خواست در را باز کنند، گفته شد: تو کیستی؟ گفت: جبرئیل، گفته شد: چه کسی با توست؟ گفت: محمد ج، گفته شد: دعوت شده است؟ گفت: بله، دعوت شده است، پس در را برای ما باز کردند، در این موقع با ادریس÷روبهرو شدم، به من خوشآمد گفت و برایم دعای خیر کرد، [ادریس همان پیامبری که] خداوند در بارهی او میفرماید: ﴿وَرَفَعۡنَٰهُ مَكَانًا عَلِيًّا ٥٧﴾«ما او را به منزلت و مکان والایی رساندیم»، سپس ما را به آسمان پنجم بالا برد، جبرئیل خواست در را باز کنند، گفته شد: تو کیستی؟ گفت: جبرئیل، گفته شد: چه کسی با توست؟ گفت: محمد ج، گفته شد: دعوت شده است؟ گفت: بله، دعوت شده است، پس در را برای ما باز کردند، در این اثنا با هارون÷روبهرو شدم، به من خوشآمد گفت و برایم دعای خیر کرد، سپس ما را به آسمان ششم بالا برد، جبرئیل خواست در را باز کنند، گفته شد: تو کیستی؟ گفت: جبرئیل، گفته شد: چه کسی با توست؟ گفت: محمد ج، گفته شد: دعوت شده است؟ گفت: بله، دعوت شده است، پس در را برای ما باز کردند، در این هنگام با موسی÷روبهرو شدم، به من خوشآمد گفت و برایم دعای خیر کرد، سپس ما را به آسمان هفتم (بالا) برد، رفتیم. جبرئیل خواست در را باز کنند، گفته شد: تو کیستی؟ گفت: جبرئیل، گفته شد: چه کسی با توست؟ گفت: محمد ج، گفته شد: دعوت شده است، گفت: بله، دعوت شده است، پس در را برای ما باز کردند در این موقع با ابراهیم÷روبهرو شدم، در حالی که پشتش را به سمت بیت المعمور تکیه داده بود و دریافتم که هر روز هفتاد هزار فرشته وارد آن میشوند و وقتی از آن خارج شدند، دیگر به آنجا برنمیگردند، سپس [جبرئیل] مرا به سدرة المنتهی برد که دیدم برگهایش [در پهنی] همچون گوشهای فیل و میوههایش همچون کوزههای بزرگ میباشند، پیامبر جفرمودند: وقتی آن را به امر خدا چیزی فرا میگیرد، دگرگون میشود و از زیبایی آن، هیچیک از آفریدگان خدا نمیتواند آن را توصیف کند. پس به من وحی کرد آنچه [باید] وحی میکرد و بر من پنجاه [نوبت] نماز در شبانه روز را واجب کرد، آنگاه به سمت پایین به طرف موسی÷برگشتم، گفت: پروردگارت چه چیزی را بر امتت واجب کرد؟ گفتم: پنجاه [نوبت] نماز، گفت: به سوی پروردگارت برگرد و از او تخفیف بخواه، زیرا امتت نمیتواند آن را انجام دهد که من بنی اسرائیل را آزمایش کردهام. پیامبر جفرمودند: نزد پروردگارم برگشتم و گفتم: خدایا! بر امتم تخفیف بده، پس پنج نوبت از آن را برایم برداشت (تخفیف داد)، نزد موسی برگشتم و گفتم: پنج فرض را برایم تخفیف داد، گفت: امتت نمیتواند آن را انجام دهد، نزد پروردگارت برگرد و از او تخفیف بخواه، پیامبر جفرمودند: همچنان بین پروردگار متعال و موسی÷در حالت رفت و آمد بودم تا این که خداوند فرمود: ای محمد! در هر شبانه روز پنج نوبت نمازند [که بر امتت واجب کردم] و برای هر فرض نماز ده اجر قرار دادم، پس پنجاه فرض نماز میشود و هرکس قصد انجام کار نیکی کند، اما آن را انجام ندهد، برایش کار نیکی نوشته میشود و اگر آن را انجام دهد، برایش ده کار نیک (ده برابر) نوشته میشود و هرکس قصد انجام گناهی کند، اما آن را انجام ندهد، چیزی برایش نوشته نمیشود، اما اگر آن را انجام دهد، تنها یک گناه برایش نوشته میشود. پیامبر جفرمودند: سپس پایین آمدم تا به موسی÷رسیدم و به او خبر دادم، موسی گفت: نزد پروردگارت برگرد و از او تخفیف بخواه، پیامبر جفرمودند: گفتم: آنقدر نزد پروردگارم برگشتم تا این که از او شرم کردم که دوباره نزدش برگردم [و تخفیف بخواهم]».
۱۱۷- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، عَنْ مَالِكِ بْنِ صَعْصَعَةَبأَنَّ النَّبِيَّ جقَالَ: بَيْنَا أَنَا عِنْدَ الْبَيْتِ بَيْنَ النَّائِمِ وَالْيَقْظَانِ، إِذْ أَقْبَلَ أَحَدُ الثَّلَاثَةِ بَيْنَ الرَّجُلَيْنِ، فَأُتِيتُ بِطَسْتٍ مِنْ ذَهَبٍ، مَلْآنَ حِكْمَةً وَإِيمَانًا، فَشَقَّ مِنِ النَّحْرِ إِلَى مَرَاقِّ الْبَطْنِ، فَغَسَلَ الْقَلْبَ بِمَاءِ زَمْزَمَ، ثُمَّ مُلِئَ حِكْمَةً وَإِيمَانًا، ثُمَّ أُتِيتُ بِدَابَّةٍ دُونَ الْبَغْلِ وَفَوْقَ الْحِمَارِ، ثُمَّ انْطَلَقْتُ مَعَ جِبْرِيلَ÷فَأَتَيْنَا السَّمَاءَ الدُّنْيَا، فَقِيلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: جِبْرِيلُ، قِيلَ: وَمَنْ مَعَكَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ. قِيلَ: وَقَدْ أُرْسِلَ إِلَيْهِ؟ مَرْحَبًا بِهِ، وَنِعْمَ الْمَجِيءُ جَاءَ، فَأَتَيْتُ عَلَى آدَمَ÷فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ، قَالَ: مَرْحَبًا بِكَ مِنَ ابْنٍ وَنَبِيٍّ. ثُمَّ أَتَيْنَا السَّمَاءَ الثَّانِيَةَ، قِيلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: جِبْرِيلُ. قِيلَ: وَمَنْ مَعَكَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ، فَمِثْلُ ذَلَكَ، فَأَتَيْتُ عَلَى يَحْيَى وَعِيسَى÷، فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِمَا، فَقَالَا: مَرْحَبًا بِكَ مِنْ أَخٍ وَنَبِيٍّ. ثُمَّ أَتَيْنَا السَّمَاءَ الثَّالِثَةَ, قِيلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: جِبْرِيلُ. قِيلَ: وَمَنْ مَعَكَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ، فَمِثْلُ ذَلِكَ، فَأَتَيْتُ عَلَى يُوسُفَ÷, فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ قَالَ: مَرْحَبًا بِكَ مِنْ أَخٍ وَنَبِيٍّ. ثُمَّ أَتَيْنَا السَّمَاءَ الرَّابِعَةَ، فَمِثْلُ ذَلِكَ، فَأَتَيْتُ عَلَى إِدْرِيسَ÷فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَقَالَ: مَرْحَبًا بِكَ مِنْ أَخٍ وَنَبِيٍّ. ثُمَّ أَتَيْنَا السَّمَاءَ الْخَامِسَةَ، فَمِثْلُ ذَلِكَ، فَأَتَيْتُ عَلَى هَارُونَ÷فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ قَالَ: مَرْحَبًا بِكَ مِنْ أَخٍ وَنَبِيٍّ. ثُمَّ أَتَيْنَا السَّمَاءَ السَّادِسَةَ، فَمِثْلُ ذَلِكَ، ثُمَّ أَتَيْتُ عَلَى مُوسَى÷فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَقَالَ: مَرْحَبًا بِكَ مِنْ أَخٍ وَنَبِيٍّ, فَلَمَّا جَاوَزْتُهُ بَكَى, قِيلَ: مَا يُبْكِيكَ؟ قَالَ: يَا رَبِّ! هَذَا الْغُلَامُ الَّذِي بَعَثْتَهُ بَعْدِي يَدْخُلُ مِنْ أُمَّتِهِ الْجَنَّةَ أَكْثَرُ وَأَفْضَلُ مِنْ أُمَّتِي، ثُمَّ أَتَيْتُ السَّمَاءَ السَّابِعَةَ، فَمِثْلُ ذَلِكَ، فَأَتَيْتُ عَلَى إِبْرَاهِيمَ÷فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَقَالَ: مَرْحَبًا بِكَ مِنِ ابْنٍ وَنَبِيٍّ, ثُمَّ رُفِعَ لِيَ الْبَيْتُ الْمَعْمُورُ, يُصَلِّي فِيهِ كُلَّ يَوْمٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ، فَإِذَا خَرَجُوا مِنْهُ لَمْ يَعُودُوا آخِرَ مَا عَلَيْهِمْ، ثُمَّ رُفِعَتْ لِي سِدْرَةُ الْمُنْتَهَى، فَإِذَا نَبْقُهَا مِثْلُ قِلَالِ هَجَرَ، وَإِذَا وَرَقُهَا مِثْلُ آذَانِ الْفِيَلَةِ، وَإِذَا فِي أَصْلِهَا أَرْبَعَةُ أَنْهَارٍ: نَهْرَانِ بَاطِنَانِ، وَنَهْرَانِ ظَاهِرَانِ، أَمَّا الْبَاطِنَانِ فَفِي الْجَنَّةِ، وَأَمَّا الظَّاهِرَانِ فَالْفُرَاتُ وَالنِّيلُ. ثُمَّ فُرِضَتْ عَلَيَّ خَمْسُونَ صَلَاةً, فَأَتَيْتُ عَلَى مُوسَى، فَقَالَ: مَا صَنَعْتَ؟ قُلْتُ: فُرِضَتْ عَلَيَّ خَمْسُونَ صَلَاةً. قَالَ: إِنِّي أَعْلَمُ بِالنَّاسِ مِنْكَ، إِنِّي عَالَجْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَشَدَّ الْمُعَالَجَةِ، وَإِنَّ أُمَّتَكَ لَنْ يُطِيقُوا ذَلِكَ، فَارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ, فَاسْأَلْهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكَ، فَرَجَعْتُ إِلَى رَبِّي, فَسَأَلْتُهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنِّي, فَجَعَلَهَا أَرْبَعِينَ، ثُمَّ رَجَعْتُ إِلَى مُوسَى÷, فَقَالَ: مَا صَنَعْتَ؟ قُلْتُ: جَعَلَهَا أَرْبَعِينَ, فَقَالَ لِي مِثْلَ مَقَالَتِهِ الْأُولَى، فَرَجَعْتُ إِلَى رَبِّيﻷ، فَجَعَلَهَا ثَلَاثِينَ، فَأَتَيْتُ عَلَى مُوسَى÷فَأَخْبَرْتُهُ, فَقَالَ لِي مِثْلَ مَقَالَتِهِ الْأُولَى، فَرَجَعْتُ إِلَى رَبِّي, فَجَعَلَهَا عِشْرِينَ, ثُمَّ عَشَرَةً, ثُمَّ خَمْسَةً، فَأَتَيْتُ عَلَى مُوسَى÷, فَقَالَ لِي مِثْلَ مَقَالَتِهِ الْأُولَى, فقلتُ: إِنِّي أَسْتَحِي مِنْ رَبِّيﻷأَنْ أَرْجِعَ إِلَيْهِ، فَنُودِيَ أَنْ قَدْ أَمْضَيْتُ فَرِيضَتِي, وَخَفَّفْتُ عَنْ عِبَادِي, وَأَجْزِي بِالْحَسَنَةِ عَشْرَ أَمْثَالِهَا».
۱۱۷. «از انس بن مالک از مالک بن صعصعهباز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: «زمانی که در کنار بیت (کعبه) در حالتی بین خواب و بیداری بودم، یکی از آن سه نفر [که به طرف من میآمدند]، از میان دو مرد دیگر جلو آمد و ظرفی از طلا نزدم آورده شد که پر از حکمت و ایمان بود، آنگاه [آن فرشته] از بالای سینه تا نرمی شکم [من] را شکافت و قلبم را با آب زمزم شست و آنگاه [قلبم] از حکمت و ایمان پُر شد. سپس حیوانی برایم آورده شد که کوچکتر از قاطر و بزرگتر از الاغ بود. سپس با جبرئیل÷رفتم و به آسمان دنیا رسیدیم، گفته شد: کیست؟ گفت: جبرئیل، گفته شد: چه کسی با توست؟ گفت: محمد ج، گفته شد: دعوت شده است؟ [گفته: بله، گفته شد]: درود بر او و فرخنده و خوش آمد، آنگاه به آدم÷رسیدم و به او سلام کردم، آدم گفت: خوش آمدی ای فرزندم و ای پیامبر خدا! سپس به آسمان دوم رفتیم، گفته شد: کیست؟ گفت: جبرئیل، گفته شد: چه کسی با توست؟ گفت: محمد و مانند آنچه در آسمان اول گفته شد، تکرار شد، سپس به یحیی و عیسی علیهما السلام رسیدم، بر آنها سلام کردم، آنها گفتند: خوش آمدی ای برادر و ای پیامبر خدا! سپس به آسمان سوم رفتیم، گفته شد: کیست؟ گفت: جبرئیل، گفته شد: چه کسی با توست؟ گفت: محمد جو مانند آنچه در آسمان اول گفته شد، تکرار شد، سپس به یوسف÷رسیدم و بر او سلام کردم، گفت: خوش آمدی ای برادر و ای پیامبر خدا! سپس به آسمان چهارم رفتیم و آنچه در آسمانهای قبل اتفاق افتاده بود، در اینجا نیز اتفاق افتاد، پس به ادریس÷رسیدم و بر او سلام کردم، [او نیز] گفت: خوش آمدی ای برادر و ای پیامبر خدا! سپس به آسمان پنجم رفتیم و آنچه در آسمانهای قبل اتفاق افتاده بود، در اینجا نیز اتفاق افتاد، پس به هارون÷رسیدم و بر او سلام کردم، [او نیز] گفت: خوش آمدی ای برادر و ای پیامبر خدا! سپس به آسمان ششم رفتیم و آنچه در آسمانهای قبل اتفاق افتاده بود، در اینجا نیز اتفاق افتاد، پس به موسی÷رسیدم و بر او سلام کردم، [او نیز] گفت: خوش آمدی ای برادر و ای پیامبر خدا! وقتی او را ترک کردم، گریه کرد، گفته شد: چه چیزی تو را به گریه واداشت؟ گفت: خدایا! این مرد جوانی که بعد از من مبعوث کردهای، از امتش افراد بیشتر و برتری از امت من وارد بهشت میشود، سپس به آسمان هفتم رفتیم و آنچه در آسمانهای قبل اتفاق افتاده بود، در اینجا نیز اتفاق افتاد. پس به ابراهیم÷رسیدم و بر او سلام کردم، او گفت: خوش آمدی ای فرزندم و ای پیامبر خدا! سپس بیت المعمور بر من ظاهر شد، جایی که هر روز هفتاد هزار فرشته در آنجا نماز میخوانند و وقتی از آنجا خارج شدند، به آنجا برنمیگردند (یعنی هر گروه که وارد و خارج میشوند، دیگر به آنجا برنمیگردد و روز بعد گروه دیگری وارد میشود)، سپس سدرة المنتهی بر من ظاهر شد و دیدم که میوههایش مانند کوزههای بزرگ شهر هَجَر و برگهایش همچون گوشهای فیل هستند و دریافتم که چهار رود در ریشههای آنجاست، دو رود مخفی و دو رود نمایان، دو رود مخفی، در بهشت قرار دارند و دو رود نمایان، رودهای فرات و نیل میباشند، سپس پنجاه نماز بر من واجب گردید، آنگاه نزد موسی÷برگشتم، گفت: چه کار کردی؟ گفتم: پنجاه نماز بر من واجب شد، گفت: من بیشتر از تو مردم را میشناسم، من با بنی اسرائیل به سختی تلاش کردم، امت تو نمیتوانند آن را انجام دهند، پس نزد پرورگارت برگرد و از او بخواه که برایت تخفیف دهد، من هم نزد پروردگارم برگشتم و از او خواستم که برایم تخفیف دهد، پس آن را چهل نماز قرار داد، سپس نزد موسی÷برگشتم، گفت: چه کار کردی؟ گفتم: آن را چهل نماز قرار داد، پس مانند آنچه را که قبلاً گفته بود، به من گفت و من نزد پروردگارم برگشتم، خداوند آن را به سی نماز تخفیف داد، نزد موسی÷آمدم و به او خبر دادم، او نیز مانند آنچه را که قبلاً گفته بود، به من گفت و من نزد پروردگارم برگشتم [و از او تخفیف خواستم]، پس خداوند نمازها را به بیست نماز تخفیف داد، سپس به ده نماز، سپس به پنج نماز، پس نزد موسی÷آمدم [و به او خبر دادم] و او آنچه را که قبلاً به من گفته بود، به من گفت، گفتم: من شرم میکنم که نزد پروردگارم برگردم، آنگاه [از جانب خدا] ندا زده شد که واجبم را تأیید و اجرا کردم و بر بندگانم تخفیف دادم و در برابر هر کار نیک ده برابر آن را اجر و پاداش میدهم» [۳۹].
۱۱۸- «عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، قَالَ أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ، وَابْنُ حَزْمٍبقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: فَرَضَ اللَّهُﻷعَلَى أُمَّتِي خَمْسِينَ صَلَاةً، فَرَجَعْتُ بِذَلِكَ حَتَّى أَمُرَّ بِمُوسَى÷فَقَالَ: مَا فَرَضَ رَبُّكَ عَلَى أُمَّتِكَ؟ قُلْتُ: فَرَضَ عَلَيْهِمْ خَمْسِينَ صَلَاةً. قَالَ لِي مُوسَى: فَرَاجِعْ رَبَّكَﻷفَإِنَّ أُمَّتَكَ لَا تُطِيقُ ذَلِكَ. فَرَاجَعْتُ رَبِّي، فَوَضَعَ عَني شَطْرَهَا، فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى، فَأَخْبَرْتُهُ، فَقَالَ: رَاجِعْ رَبَّكَ، فَإِنَّ أُمَّتَكَ لَا تُطِيقُ ذَلِكَ. فَرَجَعْتُ رَبِّيﻷ، فَقَالَ: هِيَ خَمْسٌ، وَهِيَ خَمْسُونَ، لَا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ. فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى، فَقَالَ: رَاجِعْ رَبَّكَ. فَقُلْتُ: قَدِ اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَبِّيﻷ».
۱۱۸. «از ابن شهاب از انس بن مالک و ابن حزمبروایت شده است که آن دو گفتند: پیامبر جفرمودند: «خداوند متعال پنجاه نماز را بر امتم واجب کرد و من با آن دستور برگشتم تا این که از کنار موسی÷گذشتم، موسی گفت: پروردگارت چه چیزی را بر امتت واجب کرد؟ گفتم: بر آنها پنجاه نماز واجب کرده است، موسی به من گفت: نزد پروردگارت برگرد [و از او تخفیف بخواه]، زیرا امتت نمیتواند آن را انجام دهد و من نزد پروردگارم برگشتم، پس قسمتی از آن را از دوشم برداشت (تخفیف داد) و نزد موسی برگشتم و به او خبر دادم، گفت: نزد پروردگارت برگرد [و از او تخفیف بخواه]، زیرا امتت نمیتواند آن را انجام دهد، پس نزد پروردگارم برگشتم، فرمود آن، پنج نماز است [که بر امتت واجب کردم] و این، پنجاه اجر و پاداش است [که برایش مقرر کردم]، سخن من تغییری نمیکند، پس نزد موسی برگشتم، گفت: نزد پروردگارت برگرد، گفتم: از پروردگارم شرم میکنم».
۱۱۹- «عَنْ يَزِيْدَ بْنِ أَبِيْ مَالِكٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَنَسُ بْنُ مَالِكٍسأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: أُتِيتُ بِدَابَّةٍ فَوْقَ الْحِمَارِ وَدُونَ الْبَغْلِ، خَطْوُهَا عِنْدَ مُنْتَهَى طَرْفِهَا، فَرَكِبْتُ وَمَعِي جِبْرِيلُ÷، فَسِرْتُ فَقَالَ: انْزِلْ فَصَلِّ، فَفَعَلْتُ. فَقَالَ: أَتَدْرِي أَيْنَ صَلَّيْتَ؟ صَلَّيْتَ بِطَيْبَةَ، وَإِلَيْهَا الْمُهَاجَرُ، ثُمَّ قَالَ: انْزِلْ فَصَلِّ، فَصَلَّيْتُ، فَقَالَ: أَتَدْرِي أَيْنَ صَلَّيْتَ؟ صَلَّيْتَ بِطُورِ سَيْنَاءَ، حَيْثُ كَلَّمَ اللَّهُﻷمُوسَى÷، ثُمَّ قَالَ: انْزِلْ فَصَلِّ، فَنَزَلْتُ فَصَلَّيْتُ. فَقَالَ: أَتَدْرِي أَيْنَ صَلَّيْتَ؟ صَلَّيْتَ بِبَيْتِ لَحْمٍ، حَيْثُ وُلِدَ عِيسَى÷. ثُمَّ دَخَلْتُ بَيْتَ الْمَقْدِسِ، فَجُمِعَ لِيَ الْأَنْبِيَاءُ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ, فَقَدَّمَنِي جِبْرِيلُ حَتَّى أَمَمْتُهُمْ، ثُمَّ صُعِدَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا, فَإِذَا فِيهَا آدَمُ÷، ثُمَّ صُعِدَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الثَّانِيَةِ, فَإِذَا فِيهَا ابْنَا الْخَالَةِ عِيسَى وَيَحْيَى عَلَيْهِمَا السَّلَامُ، ثُمَّ صُعِدَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الثَّالِثَةِ، فَإِذَا فِيهَا يُوسُفُ÷، ثُمَّ صُعِدَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ فَإِذَا فِيهَا هَارُونُ÷ثُمَّ صُعِدَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الْخَامِسَةِ، فَإِذَا فِيهَا إِدْرِيسُ÷، ثُمَّ صُعِدَ بِي إِلَى السَّمَاءِ السَّادِسَةِ، فَإِذَا فِيهَا مُوسَى÷، ثُمَّ صُعِدَ بِي إِلَى السَّمَاءِ السَّابِعَةِ, فَإِذَا فِيهَا إِبْرَاهِيمُ÷. ثُمَّ صُعِدَ بِي فَوْقَ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ، فَأَتَيْنَا سِدْرَةَ الْمُنْتَهَى، فَغَشِيَتْنِي ضبَابُةٌ, فَخَرَرْتُ سَاجِدًا, فَقِيلَ لِي: إِنِّي يَوْمَ خَلَقْتُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ، فَرَضْتُ عَلَيْكَ وَعَلَى أُمَّتِكَ خَمْسِينَ صَلَاةً، فَقُمْ بِهَا أَنْتَ وَأُمَّتُكَ، فَرَجَعْتُ إِلَى إِبْرَاهِيمَ، فَلَمْ يَسْأَلْنِي عَنْ شَيْءٍ، ثُمَّ أَتَيْتُ عَلَى مُوسَى، فَقَالَ: كَمْ فَرَضَ رَبُّكَ عَلَيْكَ وَعَلَى أُمَّتِكَ؟ قُلْتُ: خَمْسِينَ صَلَاةً, قَالَ: فَإِنَّكَ لَا تَسْتَطِيعُ أَنْ تَقُومَ بِهَا أَنْتَ وَلَا أُمَّتُكَ, فَارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ، فَاسْأَلْهُ التَّخْفِيفَ، فَرَجَعْتُ إِلَى رَبِّي، فَخَفَّفَ عَنِّي عَشْرًا، ثُمَّ أَتَيْتُ مُوسَى، فَأَمَرَنِي بِالرُّجُوعِ، فَرَجَعْتُ، فَخَفَّفَ عَنِّي عَشْرًا، ثُمَّ رُدَّتْ إِلَى خَمْسِ صَلَوَاتٍ. ثُمَّ أَتَيْتُ مُوسى، قَالَ: فَارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ, فَاسْأَلْهُ التَّخْفِيفَ، فَإِنَّهُ فَرَضَ عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ صَلَاتَيْنِ, فَمَا قَامُوا بِهِمَا. فَرَجَعْتُ إِلَى رَبِّي فَسَأَلْتُهُ التَّخْفِيفَ, فَقَالَ: إِنِّي يَوْمَ خَلَقْتُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ، فَرَضْتُ عَلَيْكَ وَعَلَى أُمَّتِكَ خَمْسِينَ صَلَاةً، فَخَمْسٌ بِخَمْسِينَ، فَقُمْ بِهَا أَنْتَ وَأُمَّتُكَ. فَعَرَفْتُ أَنَّهَا مِنَ اللَّهِ - تَبَارَكَ وَتَعَالَى - صِرَّى فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى÷فَقَالَ: ارْجِعْ، فَعَرَفْتُ أَنَّهَا مِنَ اللَّهِ صِرَّى فَلَمْ أَرْجِعْ».
۱۱۹. «از یزید بن مالکسروایت شده است که گفت: انس بن مالک برایمان گفت که پیامبر جفرمودند: حیوانی که بزرگتر از خر و کوچکتر از قاطر بود و گامهایش را در منتهای دید چشمانش میگذاشت، برایم آورده شد، با جبرئیل÷بر آن سوار شدم و رفتم، جبرئیل گفت: فرود بیا و نماز بخوان. پس آن را انجام دادم، گفت: آیا میدانی که کجا نماز خواندی؟ در شهر طیبه (مدینه) نماز خواندی، منطقهای که مهاجرت تو و یارانت به آنجا خواهد بود (به سوی آن مهاجرت میکنی)، [رفتیم تا به جایی دیگر رسیدیم]، جبرئیل گفت: فرود بیا و نماز بخوان، پس نماز خواندم، گفت: آیا میدانی کجا نماز خواندی؟ در کوه طور سینا نماز خواندی، جایی که خدا با موسی÷سخن گفت، [رفتیم تا به جایی دیگر رسیدیم]، جبرئیل گفت: فرود بیا و نماز بخوان، پس فرود آمدم و نماز خواندم، گفت: آیا میدانی کجا نماز خواندی؟ در بیت لحم نماز خواندی، جایی که عیسی÷متولد شد، سپس داخل بیت المقدس شدم، آنگاه همهی پیامبران‡را برای من گرد آوردند، سپس جبرئیل مرا جلو فرستاد و من برایشان به امامت نماز خواندم، سپس به آسمان دنیا برده شدم، در آنجا آدم÷بود، سپس به آسمان دوم برده شدم، در آنجا فرزندان خاله عیسی و یحییإبودند، سپس به آسمان سوم برده شدم، در آنجا یوسف÷بود، سپس به آسمان چهارم برده شدم، در آنجا هارون÷بود، سپس به آسمان پنجم برده شدم، در آنجا ادریس÷بود، سپس به آسمان ششم برده شدم، در آنجا موسی÷بود، سپس به آسمان هفتم برده شدم. در آنجا ابراهیم÷بود، سپس به بالای هفت آسمان برده شدم و به سدرة المنتهی رفتیم (همراه با جبرئیل)، ابری مرا پوشاند و من سجدهکنان به زمین افتادم و سپس به من گفته شد: من روزی که آسمانها و زمین را آفریدم، بر تو و امت تو پنجاه [نوبت] نماز واجب کردم، پس تو و امتت بر انجام آنها اقدام کنید، سپس نزد ابراهیم برگشتم، او از من در بارهی چیزی نپرسید، سپس به موسی رسیدم، موسی گفت: خداوند بر تو امتت چه مقدار [عبادت] واجب کرد؟ گفتم: پنجاه [نوبت] نماز، گفت: تو و امتت نمیتوانید آن را انجام دهید، نزد پروردگارت برگرد و از او تخفیف بخواه و من نزد پروردگارم برگشتم، ده نوبت را برایم تخفیف داد، سپس نزد موسی آمدم، او مرا به برگشتن نزد پروردگارم سفارش کرد، پس برگشتم و ده نوبت دیگر را برایم تخفیف داد، سپس برگشتم تا این که نمازها به پنج نوبت رسید، سپس نزد موسی آمدم، گفت: نزد پروردگارت برگرد و از او تخفیف بخواه، زیرا او بر بنی اسرائیل دو نوبت نماز واجب کرد، اما آن را به درستی انجام ندادند و من نزد پروردگارم برگشتم و از او تخفیف خواستم، فرمود: من روزی که آسمانها و زمین را آفریدم، بر تو و امت تو پنجاه [نوبت] نماز واجب کردم، پس اکنون پنج [نوبت نماز] در مقابل پنجاه [اجر و پاداش]، پس تو و امتت بر انجام آنها اقدام کنید، آنگاه من دانستم که این از جانب پروردگارم قطعی و ثابت میباشد. نزد موسی÷برگشتم، گفت: برگرد، اما من دانستم آن مقدار از جانب پروردگارم قطعی و ثابت میباشد و غیر قابل تغییر است، پس دیگر برنگشتم».
[۳۹] در این که فرمودند: «نهران باطنان ونهران ظاهران» باید گفت: ما به آنچه که به طور قطع از زبان پیامبر جصادر شده است، ایمان کامل داریم و علم بر حقیقت آن را به خدای متعال واگذار میکنیم و علاوه بر این میگوییم: آب، رحمت خداست که از آسمان بر بندگان نازل میشود و بهشت نیز محل رحمت اوست و شاید حدیث نیز به این مطلب اشاره کند که به واسطهی ساکنان اطراف این دو نهر ظاهری، اسلام در جاهای دیگر منتشر شود - والله أعلم. «سدرة المنتهی» یعنی مکانی که علم فرشتگان به آنجا منتهی میشود و کسی جز پیامبر اسلام جاز آنجا به بالاتر نگذشته است و به قول ابن مسعودسعلت تسمیهی آن مکان به این نام به این خاطر است که اوامر خدا از بالا و پایین آن به آنجا منتهی میشود. [شرح امام نووی بر صحیح مسلم].
۱۲۰- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: فَرَضَ اللَّهُﻷعَلَى أُمَّتِي خَمْسِينَ صَلَاةً، فَرَجَعْتُ بِذَلِكَ حَتَّى آتِيَ عَلَى مُوسَى، فَقَالَ: مَاذَا افْتَرَضَ رَبُّكَ عَلَى أُمَّتِكَ؟ قُلْتُ: فَرَضَ عَلَيَّ خَمْسِينَ صَلَاةً، قَالَ: فَارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ، فَإِنَّ أُمَّتَكَ لَا تُطِيقُ ذَلِكَ، فَرَاجَعْتُ رَبِّي، فَوَضَعَ عَنِّي شَطْرَهَا، فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى، فَأَخْبَرْتُهُ، فَقَالَ: ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ، فَإِنَّ أُمَّتَكَ لَا تُطِيقُ ذَلِكَ، فَرَاجَعْتُ رَبِّي، فَقَالَ: هِيَ خَمْسٌ وَهِيَ خَمْسُونَ، لَا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ، فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى، فَقَالَ: ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ، فَقُلْتُ: قَدِ اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَبِّي».
۱۲۰ «از انس بن مالکسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: خداوند بر امتم پنجاه [نوبت] نماز واجب کرد، با این دستور برگشتم تا این که به موسی رسیدم، موسی÷گفت: پروردگارت چه چیزی بر امتت واجب کرد؟ گفتم: پنجاه [نوبت] نماز بر من واجب کرد، گفت: نزد پروردگارت برگرد، زیرا امتت نمیتوانند آن را انجام دهند، پس نزد پروردگارم برگشتم، [پروردگارم] قسمتی از آن را برایم تخفیف داد و نزد موسی برگشتم و به او خبر دادم، گفت: نزد پروردگارت برگرد، زیرا امتت نمیتوانند آن را انجام دهند، پس نزد پروردگارم برگشتم، خداوند فرمود: نمازها پنج [نوبت] باشند و [اجر و پاداش آنها] پنجاه باشد، هیچ تغییر و تبدیلی در گفتار من نیست، پس نزد موسی÷برگشتم، گفت: نزد پروردگارت برگرد، گفتم: از پروردگارم شرم دارم [که دوباره نزدش برگردم و تخفیف بخواهم]».
ابن ماجه:
۱۲۱- «عَنْ أَبي قَتَادَةَ بْنَ رِبْعِيٍّسأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: قَالَ اللَّهُﻷ: افْتَرَضْتُ عَلَى أُمَّتِكَ خَمْسَ صَلَوَاتٍ، وَعَهِدْتُ عَنّي عَهْدًا أَنَّهُ: مَنْ حَافَظَ عَلَيْهِنَّ لِوَقْتِهِنَّ، أَدْخَلْتُهُ الْجَنَّةَ، وَمَنْ لَمْ يُحَافِظْ عَلَيْهِنَّ، فَلَا عَهْدَ لَهُ عِنْدِي».
۱۲۱. «از ابوقتاده بن ربعیسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: خداوند متعال فرمود: [ای محمد!] بر امتت، [ادای] پنج فرض نماز [را در هر شبانه روز] واجب کردم و با خود عهد بستم که هرکس بر انجام آنها در وقت خودشان محافظت کند، او را به بهشت داخل گردانم و هرکس بر آنها محافظت نکند، برایش نزد من عهدی [بر داخلشدن در بهشت و نجات از آتش جهنم] نیست».
۱۲۲- «عَنْ أَبِي قَتَادَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: إِنِّي فَرَضْتُ عَلَى أُمَّتِكَ خَمْسَ صَلَوَاتٍ، وَعَهِدْتُ عِنْدِي عَهْدًا أَنَّهُ: مَنْ جَاءَ يُحَافِظُ عَلَيْهِنَّ لِوَقْتِهِنَّ، أَدْخَلْتُهُ الْجَنَّةَ، وَمَنْ لَمْ يُحَافِظْ عَلَيْهِنَّ، فَلَا عَهْدَ لَهُ عِنْدِي».
۱۲۲. «از ابوقتادهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: خداوند متعال فرمود: [ای محمد!] من بر امتت [انجام] پنج فرض نماز را واجب کردم و با خود عهد بستم که هرکس بر انجام آنها در وقت خودشان محافظت کند، او را به بهشت داخل کنم و هرکس بر آنها محافظت نکند، برایش نزد من عهدی [مبنی بر داخلشدن در بهشت و نجات از آتش جهنم] نیست».
[۴۰] منظور از دو قسمتکردن نماز بین خدا و بنده، این است که نماز رابطهی بین خدا و بندهی اوست و قسمتی از آن به ویژه در سورهی حمد (فاتحه) شامل سپاس و ستایش و شکر و بزرگداشت خداست و نصفی دیگر، درخواست و اظهار نیاز و بندگی بنده است و خداوند آن را اجابت میکند -والله أعلم- مترجم.
۱۲۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: مَنْ صَلَّى صَلَاةً لَمْ يَقْرَأْ فِيهَا بِأُمِّ الْقُرْآنِ فَهِيَ خِدَاجٌ، ثَلَاثًا، غَيْرُ تَمَامٍ. فَقِيلَ لِأَبِي هُرَيْرَةَ: إِنَّا نَكُونُ وَرَاءَ الْإِمَامِ، فَقَالَ: اقْرَأْ بِهَا فِي نَفْسِكَ، فإنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ جيَقُولُ: قَالَ اللهُﻷ: قَسَمْتُ الصَّلَاةَ بَيْنِي وَبَيْنَ عَبْدِي نِصْفَيْنِ، وَلِعَبْدِي مَا سَأَلَ، فَإِذَا قَالَ الْعَبْدُ: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢﴾، قَالَ اللهُﻷحَمِدَنِي عَبْدِي، وَإِذَا قَالَ: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٣﴾، قَالَ اللهُﻷ: أَثْنَى عَلَيَّ عَبْدِي، وَإِذَا قَالَ: ﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤﴾، قَالَ اللّهُ: مَجَّدَنِي عَبْدِي وَقَالَ مَرَّةً فَوَّضَ إِلَيَّ عَبْدِي، فَإِذَا قَالَ: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥﴾ قَالَ: هَذَا بَيْنِي وَبَيْنَ عَبْدِي، وَلِعَبْدِي مَا سَأَلَ، فَإِذَا قَالَ: ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ ٧﴾ قَالَ: هَذَا لِعَبْدِي وَلِعَبْدِي مَا سَأَلَ».
۱۲۳. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: «هرکس نماز بخواند و در آن سورهی «أم القرآن» (سورهی فاتحه یا حمد) را نخواند، نمازش کامل نیست، سه بار فرمودند: نمازش ناقص است (یعنی کامل نیست»، به ابوهریرهسگفته شد: اگر ما مأموم باشیم وعقب امام بگذاریم چه؟ [در جواب] گفت: پیش خود (با صدای آرام) آن را بخوان، زیرا من از پیامبر جشنیدم که میفرمود: خداوند متعال میفرماید: «نماز را بین خود و بندهام به دو قسمت تقسیم کردم و برای بندهام هرآنچه طلب کند (بخواهد)، هست [و برآورده میکنم]. وقتی بنده میگوید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢﴾«سپاس و ستایش شایستهی پروردگار جهانیان است»، خداوند متعال میفرماید: بندهام مرا سپاس و ستایش گفت و آنگاه که میگوید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٣﴾«خداوند بخشندهی مهربان است»، خداوند متعال میفرماید: بندهام مرا ستود. و وقتی که میگوید: ﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤﴾«خداوند، صاحب روز سزا و جزاست»، خداوند میفرماید: بندهام مرا به بزرگی یاد کرد (مرا تمجید کرد) - و یک بار هم فرمودند: بندهام کار را به من واگذار کرد و وقتی که میگوید: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥﴾«تنها تو را عبادت میکنیم و تنها از تو کمک و یاری میخواهیم»، خداوند میفرماید: این بین من و بندهام است، و برای بندهام است هرآنچه میطلبد و وقتی که میگوید: ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ ٧﴾«ما را به راه راست هدایت کن، راه کسانی که به آنان نعمت دادی، نه راه کسانی مورد خشم قرار گرفتند و نه راه گمراهان»، خداوند میفرماید: این برای بندهام است و برای اوست آنچه طلب میکند».
۱۲۴- «عَنْ الْعَلَاءِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ يَعْقُوبَ، أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا السَّائِبِ مَوْلَى هِشَامِ بْنِ زُهْرَةَ، يَقُولُ: سَمِعْتُ أَبَا هُرَيْرَةَسيَقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيَقُولُ: مَنْ صَلَّى صَلَاةً لَمْ يَقْرَأْ فِيهَا بِأُمِّ الْقُرْآنِ، فَهِيَ خِدَاجٌ، هِيَ خِدَاجٌ، هِيَ خِدَاجٌ، غَيْرُ تَمَامٍ، قَالَ: فَقُلْتُ: يَا أَبَا هُرَيْرَةَ! إِنِّي أَحْيَانًا أَكُونُ وَرَاءَ الْإِمَامِ. قَالَ: فَغَمَزَ ذِرَاعِي، ثُمَّ قَالَ: اقْرَأْ بِهَا فِي نَفْسِكَ يَا فَارِسِيُّ، فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيَقُولُ: قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى: قَسَمْتُ الصَّلَاةَ بَيْنِي وَبَيْنَ عَبْدِي بِنِصْفَيْنِ، فَنِصْفُهَا لِي، وَنِصْفُهَا لِعَبْدِي، وَلِعَبْدِي مَا سَأَلَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: اقْرَءُوا يَقُولُ الْعَبْدُ: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢﴾، يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى: حَمِدَنِي عَبْدِي. وَيَقُولُ الْعَبْدُ:﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٣﴾. يَقُولُ اللَّهُ: أَثْنَى عَلَيَّ عَبْدِي، وَيَقُولُ الْعَبْدُ: ﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ٤﴾يَقُولُ اللَّهُ: مَجَّدَنِي عَبْدِي، يَقُولُ الْعَبْدُ: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥﴾، فَهَذِهِ الْآيَةُ بَيْنِي وَبَيْنَ عَبْدِي، وَلِعَبْدِي مَا سَأَلَ، يَقُولُ الْعَبْدُ: ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ ٧﴾ يَقُولُ اللّهُ: فَهَؤُلَاءِ لِعَبْدِي وَلِعَبْدِي مَا سَأَلَ».
۱۲۴. «از علاء بن عبدالرحمن بن یعقوب روایت شده است که او از اباسائب غلام آزادشدهی هشام بن زهره شنید که میگفت: از ابوهریرهسشنیدم که گفت: از پیامبرجشنیدم که میفرمود: «هرکس نمازی بخواند و در آن سورهی ام القرآن (سورهی فاتحه یا حمد) را نخواند، نمازش ناقص است، نمازش ناقص است. نمازش ناقص است. [و نمازش] ناتمام است»، (اباسائب) میگوید: گفتم: ای ابوهریره! شاید مأموم باشیم (بعضی وقتها مأموم هستیم)، (ابوهریره) دستم را فشار داد و گفت: پیش خود آن را بخوان، ای فارسی! (منظور از فارسی یعقوب بن سفیان فارسی است) [۴۱]زیرا من از پیامبر جشنیدم که میفرمود: «خداوند متعال میفرماید: نماز را بین خود و بندهام به دو قسمت تقسیم کردهام و قسمتی از آن برای من و قسمت دیگرش متعلق به بندهام است و برای بندهام هر آنچه طلب کند (بخواهد)، هست [و برآورده میکنم]»، پیامبر جفرمودند: [سورهی حمد را] بخوانید، [در این سوره وقتی که] بنده میگوید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢﴾«سپاس و ستایش شایستهی پروردگار جهانیان است»، خداوند متعال میفرماید: بندهام مرا سپاس و ستایش گفت و وقتی بنده میگوید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٣﴾«خداوند بخشندهی مهربان است»، خداوند متعال میفرماید: بندهام مرا ستود و وقتی بنده میگوید: ﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤﴾«خداوند، صاحب روز سزا و جزاست»، خداوند میفرماید: بندهام مرا به بزرگی یاد کرد (مرا تمجید کرد) و بنده میگوید: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥﴾«تنها تو را عبادت میکنیم و تنها از تو کمک و یاری میخواهیم»، این آیه، بین من و بین بندهام است و برای بندهام است هر آنچه میطلبد. و بنده میگوید: ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ ٧﴾«ما را به راه راست هدایت کن، راه کسانی که به آنان نعمت دادی، نه راه کسانی که مورد خشم قرار گرفتند و نه راه گمراهان»، خداوند میفرماید: اینها برای بندهام و برای اوست آنچه طلب میکند».
[۴۱] سند این حدیث در اصل اینگونه است که علاء از یعقوب و ابا السائب حدیث را شنید.
۱۲۵- «عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِيْهِ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسأَنَّ رَسُولَ اللّهِ جقَالَ: مَنْ صَلَّى صَلَاةً لَمْ يَقْرَأْ فِيهَا بِأُمِّ الْقُرْآنِ، فَهِيَ خِدَاجٌ، وَهِيَ خِدَاجٌ، غَيْرُ تَمَامٍ، قَالَ: قُلْتُ: يَا أَبَا هُرَيْرَةَ، إِنِّي أَحْيَانًا أَكُونُ وَرَاءَ الْإِمَامِ، قَالَ: يَا ابْنَ الْفَارِسِيِّ، اقْرَأُ بِهَا فِيْ نَفْسِكَ، فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيَقُولُ: قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: قَسَمْتُ الصَّلَاةَ بَيْنِي وَبَيْنَ عَبْدِي نِصْفَيْنِ، فَنِصْفُهَا لِي، وَنِصْفُهَا لِعَبْدِي، وَلِعَبْدِي مَا سَأَلَ، يَقْرَأُ الْعَبْدُ: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢﴾ فَيَقُولُ اللَّهُ: حَمِدَنِي عَبْدِي، فَيَقُولُ الْعَبْدُ: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٣﴾، فَيَقُولُ اللَّهُ: أَثْنَى عَلَيَّ عَبْدِي. فَيَقُولُ: ﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤﴾فَيَقُولُ اللّهُ: مَجَّدَنِي عَبْدِي، وَهَذَا لِعَبْدي، وَبَيْنِي وَبَيْنَ عَبْدِي: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥﴾ وَآخِرُ السُّورَةِ لِعَبْدِي مَا سَأَلَ، يَقُولُ: ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ ٧﴾».
۱۲۵. «از علاء بن عبدالرحمن از پدرش (یعقوب) از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: «هرکس نماز بخواند و در آن سورهی ام القرآن (سورهی فاتحه یا حمد) نخواند، نمازش ناقص است، نمازش ناقص است، [و نمازش] ناتمام است»، (یعقوب) گفت: گفتم: ای ابوهریره! شاید مأموم باشیم (بعضی وقتها مأموم هستیم)، (ابوهریره) گفت: ای فرزند فارسی! (منظور از فارسی، یعقوب پسر سفیان فارسی است) پیش خود آن را بخوان، زیرا من از پیامبر جشنیدم که میفرمود: خداوند متعال میفرماید: «نماز را بین خود و بندهام به دو قسمت تقسیم کردم، قسمتی از آن برای من و قسمت دیگرش متعلق به بندهام است و برای بندهام هر آنچه طلب میکند (میخواهد)، هست [و برآورده میکنم]، بنده [در این سوره] میگوید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢﴾«سپاس و ستایش شایستهی پروردگار جهانیان است»، خداوند متعال میفرماید: بندهام مرا سپاس و ستایش گفت، بنده میگوید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٣﴾«خداوند بخشندهی مهربان است»، خداوند متعال میفرماید: بندهام مرا ستود، بنده میگوید: ﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤﴾«خداوند صاحب روز سزا و جزاست»، خداوند میفرماید: بندهام مرا به بزرگی یاد کرد (مرا تمجید کرد). این قسمتِ بندهام و بین من و بندهام است که ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥﴾«تنها تو را عبادت میکنیم و تنها از تو کمک و یاری میخواهیم»، و آخر سوره برای بندهام است هر آنچه طلب میکند (میخواهد)، او میگوید: ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ ٧﴾«ما را به راه راست هدایت کن، راه کسانی که به آنان نعمت دادی، نه راه کسانی که مورد خشم قرار گرفتند و نه راه گمراهان»».
ترمذی میگوید: این حدیث حسن است.
۱۲۶- «عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ يَعْقُوبَ، أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا السَّائِبِ مَوْلَى هِشَامِ بْنِ زَهْرَةَ، يَقُولُ: سَمِعْتُ أَبَا هُرَيْرَةَسيَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: مَنْ صَلَّى صَلَاةً لَمْ يَقْرَأْ فِيهَا بِأُمِّ الْقُرْآنِ، فَهِيَ خِدَاجٌ، فَهِيَ خِدَاجٌ، فَهِيَ خِدَاجٌ، غَيْرُ تَمَامٍ، قَالَ: فَقُلْتُ يَا أَبَا هُرَيْرَةَ، إِنِّي أَحْيَانًا أَكُونُ وَرَاءَ الْإِمَامِ، قَالَ: فَغَمَزَ ذِرَاعِي، ثُمَّ قَالَ: اقْرَأْ بِهَا يَا فَارِسِيُّ فِي نَفْسِكَ، فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيَقُولُ: قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: قَسَمْتُ الصَّلَاةَ بَيْنِي وَبَيْنَ عَبْدِي نِصْفَيْنِ، فَنِصْفُهَا لِي، وَنِصْفُهَا لِعَبْدِي، وَلِعَبْدِي مَا سَأَلَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: اقْرَءُوا يَقُولُ الْعَبْدُ: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢﴾، يَقُولُ اللَّهُﻷ: حَمِدَنِي عَبْدِي، يَقُولُ: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٣﴾، يَقُولُ اللَّهُﻷ: أَثْنَى عَلَيَّ عَبْدِي، يَقُولُ الْعَبْدُ: ﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤﴾يَقُولُ اللَّهُﻷ: مَجَّدَنِي عَبْدِي، يَقُولُ الْعَبْدُ: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥﴾، يَقُولُ اللَّهُ: هَذِهِ بَيْنِي وَبَيْنَ عَبْدِي، وَلِعَبْدِي مَا سَأَلَ، يَقُولُ الْعَبْدُ: ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ ٧﴾يَقُولُ اللَّهُ: فَهَؤُلَاءِ لِعَبْدِي وَلِعَبْدِي مَا سَأَلَ».
۱۲۶. «از علاء بن عبدالرحمن بن یعقوب روایت شده است که او از اباسائب خدمتکار هشام بن زهره شنید که میگفت: از ابوهریرهسشنیدم که میگفت: پیامبرجفرمودند: «هرکس نمازی بخواند و در آن سورهی أم القرآن (سورهی فاتحه) را نخواند، نمازش ناقص است، نمازش ناقص است، نمازش ناقص است، [و نمازش] ناتمام است»، (اباسائب) گفت: گفتم: ای ابوهریره! شاید مأموم باشیم (بعضی وقتها مأموم هستیم)، (ابوهریره) دستم را فشار داد و گفت: پیش خود آن را بخوان ای فارسی! (منظور از فارسی، یعقوب بن سفیان فارسی است) زیرا من از پیامبر جشنیدم که میفرمود: خداوند متعال فرمود: «نماز را بین خود و بندهام به دو قسمت تقسیم کردهام و قسمتی از آن برای من و قسمت دیگرش متعلق به بندهام است و برای بندهام هر آنچه طلب کند (بخواهد، هست [و برآورده میکنم]، پیامبر جفرمودند: [سورهی حمد را] بخوانید [در این سوره وقتی که بنده میگوید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢﴾«سپاس و ستایش شایستهی پروردگار جهانیان است»، خداوند متعال میفرماید: بندهام مرا سپاس و ستایش گفت و بنده میگوید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٣﴾«خداوند بخشندهی مهربان است»، خداوند متعال میفرماید: بندهام مرا ستود و بنده میگوید: ﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤﴾«خداوند، صاحب روز سزا و جزاست»، خداوند میفرماید: بندهام مرا به بزرگی یاد کرد (مرا تمجید کرد) و بنده میگوید: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥﴾«تنها تو را عبادت میکنیم و تنها از تو کمک و یاری میخواهیم»، این آیه بین من و بین بندهام است و برای بندهام است هر آنچه که میطلبد و بنده میگوید: ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ ٧﴾«ما را به راه راست هدایت کن، راه کسانی که با آنان نعمت دادی، نه راه کسانی که مورد خشم قرار گرفتند و نه راه گمراهان»، خداوند میفرماید: اینها برای بندهام و برای اوست آنچه طلب میکند».
۱۲۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيَقُولُ: قَالَ اللَّهُﻷ: قَسَمْتُ الصَّلَاةَ بَيْنِي وَبَيْنَ عَبْدِي شَطْرَيْنِ، فَنِصْفُهَا لِي، وَنِصْفُهَا لِعَبْدِي، وَلِعَبْدِي مَا سَأَلَ، قَالَ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: اقْرَءُوا: يَقُولُ الْعَبْدُ: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢﴾، فَيَقُولُ اللَّهُﻷ: حَمِدَنِي عَبْدِي، وَلِعَبْدِي مَا سَأَلَ، فَيَقُولُ: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٣﴾ فَيَقُولُ: أَثْنَى عَلَيَّ عَبْدِي، وَلِعَبْدِي مَا سَأَلَ، يَقُولُ:﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤﴾، فَيَقُولُ اللَّهُ: مَجَّدَنِي عَبْدِي، فَهَذَا لِي، وَهَذِهِ الْآيَةُ بَيْنِي وَبَيْنَ عَبْدِي نِصْفَيْنِ يَقُولُ الْعَبْدُ: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥﴾ يَعْنِي: فَهَذِهِ بَيْنِي وَبَيْنَ عَبْدِي، وَلِعَبْدِي مَا سَأَلَ، وَآخِرُ السُّورَةِ لِعَبْدِي، يَقُولُ الْعَبْدُ: ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ ٧﴾فَهَذَا لِعَبْدِي، وَلِعَبْدِي مَا سَأَلَ».
۱۲۷. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: از پیامبر جشنیدم که میفرمود: خداوند متعال میفرماید: «نماز را بین خود و بندهام دو قسمت کردم، قسمتی از آن برای من و قسمت دیگرش متعلق به بندهام است و برای بندهام است هر آنچه [در این سوره] طلب میکند (میخواهد)»، ابوهریره میگوید: پیامبر جسپس فرمودند: [سورهی حمد را] بخوانید که در آنجا بنده میگوید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢﴾«سپاس و ستایش شایستهی پروردگار جهانیان است»، خداوند متعال میفرماید: بندهام مرا سپاس و ستایش گفت و برای اوست هر آنچه بخواهد، بنده میگوید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٣﴾«خداوند بخشندهی مهربان است»، خداوند متعال میفرماید: بندهام مرا ستود و برای اوست هر آنچه طلب کند، بنده میگوید: ﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ٤﴾«خداوند صاحب روز سزا و جزاست»، خداوند میفرماید: بندهام مرا به بزرگی یاد کرد (مرا تمجید کرد) و این برای من است (قسمت من است) و این آیه بین من و بندهام دو قسمت است که بنده میگوید: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥﴾«تنها تو را عبادت میکنیم و تنها از تو کمک و یاری میخواهیم»، یعنی این آیه بین من و بین بندهام تقسیم شده است و برای بندهام است هر آنچه که میخواهد و آخر سوره برای بندهام است که بنده میگوید: ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ ٧﴾«ما را به راه راست هدایت کن، راه کسانی که به آنان نعمت دادی، نه راه کسانی که مورد خشم قرار گرفتند و نه راه گمراهان»، این برای بندهام و برای اوست آنچه طلب میکند».
۱۲۸- «عَنِ السَّائِبِ مَوْلَى هِشَامِ بْنِ زُهْرَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا هُرَيْرَةَسيَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: مَنْ صَلَّى صَلَاةً لَمْ يَقْرَأْ فِيهَا بِأُمِّ الْقُرْآنِ، فَهِيَ خِدَاجٌ، هِيَ خِدَاجٌ، هِيَ خِدَاجٌ، غَيْرُ تَمَامٍ، فَقُلْتُ: يَا أَبَا هُرَيْرَةَ! إِنِّي أَحْيَانًا أَكُونُ وَرَاءَ الْإِمَامِ، قَالَ: فَغَمَزَ ذِرَاعِي، وَقَالَ: اقْرَأْ بِهَا يَا فَارِسِيُّ فِي نَفْسِكَ، فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيَقُولُ: يَقُولُ اللَّهُﻷ: قَسَمْتُ الصَّلَاةَ بَيْنِي وَبَيْنَ عَبْدِي نِصْفَيْنِ، فَنِصْفُهَا لِي، وَنِصْفُهَا لِعَبْدِي، وَلِعَبْدِي مَا سَأَلَ. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: اقْرَءُوا يَقُولُ الْعَبْدُ: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢﴾، يَقُولُ اللَّهُﻷ: حَمِدَنِي عَبْدِي. يَقُولُ الْعَبْدُ: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٣﴾، يَقُولُ اللَّهُﻷ: أَثْنَى عَلَيَّ عَبْدِي. يَقُولُ الْعَبْدُ: ﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤﴾، يَقُولُ اللَّهُﻷ: مَجَّدَنِي عَبْدِي. يَقُولُ الْعَبْدُ: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥﴾ فَهَذِهِ الْآيَةُ بَيْنِي وَبَيْنَ عَبْدِي، وَلِعَبْدِي مَا سَأَلَ. يَقُولُ الْعَبْدُ: ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ ٧﴾، فَهَؤُلَاءِ لِعَبْدِي وَلِعَبْدِي مَا سَأَلَ».
۱۲۸. «از سائب خدمتکار هشام بن زهره روایت شده است که گفت: از ابوهریرهسشنیدم که میگفت: پیامبر جفرمودند: «هرکس نمازی بخواند و در آن سورهی أم القرآن (سورهی فاتحه) را نخواند، نمازش ناقص است، نمازش ناقص است، نمازش ناقص است [و نمازش ناتمام است»، (سائب میگوید) گفتم: ای ابوهریره! شاید مأموم باشیم (بعضی وقتها مأموم هستیم)، (ابوهریره) دستم را فشار داد و گفت: پیش خود آن را بخوان ای اباسائب! زیرا من از پیامبر جشنیدم که میفرمود: خداوند متعال میفرماید: «نماز را بین خود و بندهام به دو قسمت تقسیم کردهام و قسمتی از آن برای من و قسمت دیگرش متعلق به بندهام است و برای بندهام است هر آنچه طلب کند (بخواهد) [برآورده میکنم]، پیامبر جفرمودند: [سورهی حمد را] بخوانید [زیرا وقتی که در این سوره] بنده میگوید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢﴾«سپاس و ستایش شایستهی پروردگار جهانیان است»، خداوند متعال میفرماید: بندهام مرا سپاس و ستایش گفت و بنده میگوید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٣﴾ «خداوند بخشندهی مهربان است»، خداوند متعال میفرماید: بندهام مرا ستود و بنده میگوید: ﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤﴾«خداوند صاحب روز سزا و جزاست»، خداوند میفرماید: بندهام مرا به بزرگی یاد کرد (مرا تمجید کرد) و بنده میگوید: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥﴾«تنها تو را عبادت میکنیم و تنها از تو کمک و یاری میخواهیم»، این آیه بین من و بین بندهام است و برای بندهام است هر آنچه که میطلبد و بنده میگوید: ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ ٧﴾«ما را به راه راست هدایت کن، راه کسانی که به آنان نعمت دادی، نه راه کسانی که مورد خشم قرار گرفتند و نه راه گمراهان»، اینها برای بندهام و برای اوست آنچه طلب میکند».
۱۲۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنْ أُبَيِّ بْنِ كَعْبٍسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: مَا أَنْزَلَ اللَّهُﻷفِي التَّوْرَاةِ، وَلَا فِي الْإِنْجِيلِ، مِثْلَ أُمِّ الْقُرْآنِ، وَهِيَ السَّبْعُ الْمَثَانِي، وَهِيَ مَقْسُومَةٌ بَيْنِي وَبَيْنَ عَبْدِي، وَلِعَبْدِي مَا سَأَلَ».
۱۲۹. «از ابوهریرهسو اُبی بن کعبسروایت شده است که گفتند: پیامبر جفرمودند: خداوند نه در تورات و نه در انجیل چیزی مانند «ام القرآن» نازل نکرده است و آن «سبع المثانی» است و فرموده است: «این سوره را بین خود و بندهام تقسیم کردم و برای بندهام، آنچه در آن میخواهد، هست و برآورده میشود».
۱۳۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: المَلاَئِكَةُ يَتَعَاقَبُونَ، مَلاَئِكَةٌ بِاللَّيْلِ، وَمَلاَئِكَةٌ بِالنَّهَارِ، وَيَجْتَمِعُونَ فِي صَلاَةِ الفَجْرِ، وَصَلاَةِ العَصْرِ، ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ الَّذِينَ بَاتُوا فِيكُمْ، فَيَسْأَلُهُمْ -وَهُوَ أَعْلَمُ- فَيَقُولُ: كَيْفَ تَرَكْتُمْ عِبَادِي؟ فَيَقُولُونَ: تَرَكْنَاهُمْ وَهُمْ يُصَلُّونَ، وَأَتَيْنَاهُمْ يُصَلُّونَ».
۱۳۰. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: فرشتگان گروه گروه و به دنبال هم [پیش شما] میآیند، گروهی شب و گروهی روز و [هردو گروه] در نماز صبح و عصر اجتماع میکنند، سپس گروهی که در میان شما بودهاند به آسمان میروند [و گروه دیگری میآیند]، پس خداوند در حالی که به حال بندگانش از همه داناتر است، از آنها میپرسد و میفرماید: بندگانم را چگونه ترک کردید (وقتی که آنها را ترک کردید در چه حالی بودند)؟ جواب میدهند: آنها را در حالی ترک کردیم که نماز میخواندند و در حالی نزدشان رفتیم که نماز میخواندند».
۱۳۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: يَتَعَاقَبُونَ فِيكُمْ مَلاَئِكَةٌ بِاللَّيْلِ وَمَلاَئِكَةٌ بِالنَّهَارِ، وَيَجْتَمِعُونَ فِي صَلاَةِ الفَجْرِ وَصَلاَةِ العَصْرِ، ثُمَّ يَعْرُجُ الَّذِينَ بَاتُوا فِيكُمْ، فَيَسْأَلُهُمْ -وَهُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ- فيقولُ: كَيْفَ تَرَكْتُمْ عِبَادِي؟ فَيَقُولُونَ: تَرَكْنَاهُمْ وَهُمْ يُصَلُّونَ، وَأَتَيْنَاهُمْ وَهُمْ يُصَلُّونَ».
۱۳۱. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: فرشتگان گروه گروه به دنبال هم [به میان شما] میآیند، گروهی از فرشتگان شب و گروه دیگر روز و در نماز عصر و نماز صبح گرد هم میآیند، سپس گروهی که در میان شما بودهاند، به آسمان میروند [و گروه دیگر میآیند]، پس خداوند در حالی که به احوال شما داناتر از هرکس دیگری است، از آنها میپرسد و میفرماید: بندگانم را در چه حالی ترک کردید؟ میگویند: آنها را در حالی ترک کردیم که نماز میخواندند و در حالی نزدشان رفتیم که نماز میخواندند».
۱۳۲- نسائی این حدیث را با همان الفاظی که بخاری در حدیث دوم (شمارهی ۱۳۱) روایت کردهاند، ذکر کرده با این تفاوت که به جای «وَهُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ» لفظ «وَهُوَ أَعْلَمُ بِهِمْ» آمده و نیز در آن «نماز صبح بر نماز عصر مقدم» است.
۱۳۳- امام مالک این حدیث را با همان الفاظی که بخاری در حدیث دوم (شمارهی ۱۳۱) روایت کرده است، ذکر کرده با این تفاوت که به جای «وَهُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ» لفظ «وَهُوَ أَعْلَمُ بِهِمْ» آمده و نیز به جای «نماز عصر و صبح»، «نماز عصر و مغرب» را آورده است.
۱۳۴- «عن أبي الدرداء وأبي ذربعن رسول الله جعن اللهﻷ: ابْنَ آدَمَ ارْكَعْ لِي مِنْ أَوَّلِ النَّهَارِ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ أَكْفِكَ آخِرَهُ».
۱۳۴. «از ابودرداء و ابوذرباز پیامبر جروایت شده است که خداوند متعال فرمود: ای فرزند آدم (ای انسان)! در اول روز، چهار رکعت نماز برایم (به خاطر من) ادا کن، آخر روز را برایت تضمین میکنم».
ترمذی میگوید: این حدیث حسن صحیح است.
۱۳۵- «عَنْ نُعَيْمِ بْنِ هَمَّارٍسقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيَقُولُ: يَقُولُ اللَّهُﻷ: يَا ابْنَ آدَمَ، لَا تُعْجِزْنِي مِنْ أَرْبَعِ رَكَعَاتٍ، فِي أَوَّلِ نَهَارِ، أَكْفِكَ آخِرَهُ».
۱۳۵. «از نعیم بن همازسروایت شده است که گفت: از پیامبر جشنیدم که میفرمود: خداوند متعال میفرماید: «ای فرزند آدم! (ای انسان)! نسبت به خواندن چهار رکعت نماز در اول روز برای من کوتاهی مکن (در انجام این کار تنبلی و کسالت به خرج مده)، سلامتی تو را [از دچارشدن به گناه و...] تا پایان روز، تضمین میکنم» [۴۲].
[۴۲] نزد امام شافعی/کمترین رکعات نماز ضحی دو رکعت و حد اکثر و برترین تعداد آن هشت رکعت میباشد.
۱۳۶- «عَنْ حُرَيْثِ بْنِ قَبِيصَةَ، قَالَ: قَدِمْتُ الْمَدِينَةَ، قَالَ: قُلْتُ: اللَّهُمَّ يَسِّرْ لِي جَلِيسًا صَالِحًا، فَجَلَسْتُ إِلَى أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: فَقُلْتُ: إِنِّي دَعَوْتُ اللَّهَﻷأَنْ يُيَسِّرَ لِي جَلِيسًا صَالِحًا، فَحَدِّثْنِي بِحَدِيثٍ سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ جلَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يَنْفَعَنِي بِهِ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيَقُولُ: إِنَّ أَوَّلَ مَا يُحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ بِصَلَاتِهِ، فَإِنْ صَلَحَتْ فَقَدْ أَفْلَحَ وَأَنْجَحَ، وَإِنْ فَسَدَتْ فَقَدْ خَابَ وَخَسِرَ، قَالَ هَمَّامٌ: لَا أَدْرِي هَذَا مِنْ كَلَامِ قَتَادَةَ، أَوْ مِنَ الرِّوَايَةِ: فَإِنِ انْتَقَصَ مِنْ فَرِيضَتِهِ شَيْءٌ، قَالَ: انْظُرُوا, هَلْ لِعَبْدِي مِنْ تَطَوُّعٍ؟ فَيُكَمَّلُ بِهِ مَا نَقَصَ مِنَ الْفَرِيضَةِ، ثُمَّ يَكُونُ سَائِرُ عَمَلِهِ عَلَى نَحْوِ ذَلِكَ».
۱۳۶. «از حریث بن قبیصهسروایت شده است که گفت: وارد مدینه شدم، (حریث) میگوید: گفتم: خدایا! بندهای نیکوکار را همنشین من گردان (همنشینی با بندهای نیکوکار را برایم آسان کن)، پس نزد ابوهریرهسرفتم (همنشین ابوهریره شدم)، (حریث) میگوید: عرض کردم: از خداوند متعال خواستم بندهای نیکوکار را همنشین من کند [حال که تو را همنشین من کرده است] پس حدیثی را که از پیامبرجشنیدهای، برایم بیان که، به این امید که خداوند مرا از آن سودی رساند، ابوهریرهسگفت: شنیدم که پیامبر جفرمودند: «اولین چیزی که [در روز قیامت] بنده بر آن محاسبه میشود، نمازش است، پس اگر [نمازش] بدون مشکل و شایسته بود، او رستگار شده و نجات یافته و اگر [نمازش] مشکل داشت او ناکام و زیانکار است»، همام (راوی نخست) میگوید: نمیدانم آیا این کلام قتاده (دومین راوی حدیث) است یا جزو روایت (حدیث) میباشد؟ پس اگر یکی از فرایضش ناقص بود، [خداوند] میفرماید: بنگرید [و ببینید] آیا بندهام عبادتی (نمازی) اضافی (سنّت) دارد؟ تا آنچه که از نمازهای فرض ناقص انجام داده، کامل کند، سپس سایر اعمالش نیز بر این منوال هستند (محاسبه میشوند)».
۱۳۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ أَيْضاً، أَنَّ النَّبِيَّ جقَالَ: إِنَّ أَوَّلَ مَا يُحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ صَلَاتُهُ، فَإِنْ وُجِدَتْ تَامَّةً، كُتِبَتْ تَامَّةً، وَإِنْ كَانَ انْتُقِصَ مِنْهَا شَيْءٌ قَالَ: انْظُرُوا، هَلْ تَجِدُونَ لَهُ مِنْ تَطَوُّعٍ؟ يُكَمِّلُ لَهُ مَا ضَيَّعَ مِنْ فَرِيضَةٍ مِنْ تَطَوُّعِهِ، ثُمَّ سَائِرُ الْأَعْمَالِ تَجْرِي عَلَى حَسَبِ ذَلِكَ».
۱۳۷. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: اولین چیزی که بنده روز قیامت به خاطر آن محاسبه میشود، نمازش است، اگر نمازش کامل یافته و معلوم شود، به صورت کامل نوشته میشود و اگر چیزی از آن ناقص باشد، [خداوند] میفرماید: بنگرید [و ببینید] آیا نوافلی (نماز سنت) برای بندهام مییابید؟ تا با آن سنتش، آنچه را که از نمازهای واجبش تباه و ناقص کرده، برایش تکمیل شود، سپس سایر اعمال نیز به همین صورت و ترتیب، محاسبه میشوند».
۱۳۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنْ رَسُولِ اللَّهِ جقَالَ: أَوَّلُ مَا يُحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ صَلَاتُهُ، فَإِنْ كَانَ أَكْمَلَهَا، وَإِلَّا قَالَ اللَّهُﻷ: انْظُرُوا لِعَبْدِي مِنْ تَطَوُّعٍ؟ فَإِنْ وُجِدَ لَهُ تَطَوُّعٌ، قَالَ: أَكْمِلُوا بِهِ الْفَرِيضَةَ».
۱۳۸. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: اولین چیزی که بنده به خاطر آن محاسبه میشود، نمازش است، پس اگر آن را به صورت کامل انجام داده باشد [مشکلی نخواهد داشت]، در غیر این صورت خداوند متعال میفرماید: بنگرید [و ببینید] آیا بندهام هیچ نوافلی (نمازهای سنت) دارد؟ پس اگر نماز سنتی برایش یافت شد، خداوند میفرماید: با آن نماز واجبش را کامل کنید».
۱۳۹- «عَنْ تَمِيمٍ الدَّارِيِّسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: أَوَّلُ مَا يُحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ صَلَاتُهُ، فَإِنْ أَكْمَلَهَا كُتِبَتْ لَهُ نَافِلَةً، فَإِنْ لَمْ يَكُنْ أَكْمَلَهَا، قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِمَلَائِكَتِهِ: انْظُرُوا، هَلْ تَجِدُونَ لِعَبْدِي مِنْ تَطَوُّعٍ؟ فَأَكْمِلُوا بِهَا مَا ضَيَّعَ مِنْ فَرِيضَتِهِ، ثُمَّ تُؤْخَذُ الْأَعْمَالُ عَلَى حَسَبِ ذَلِكَ».
۱۳۹. «از تمیم داریساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: اولین چیزی که بنده روز قیامت به خاطر آن محاسبه میشود، نمازش است، پس اگر آن را به صورت کامل انجام داده باشد، برایش کامل و به صورت نماز فرض نوشته میشود و اگر آن را به صورت کامل انجام نداده باشد، خداوند پاک و منزه به فرشتگانش میفرماید: بنگرید [و ببینید] آیا برای بندهام نماز سنتی [که انجام داده باشد] مییابید؟ پس [اگر داشت] به وسیلهی آن، نمازهای واجبی را که ضایع کرده است، تکمیل کنید، سپس محاسبهی سایر اعمال نیز به همین صورت آغاز میشود».
با دو روایت، این حدیث را در سنن خود آورده است،
روایت اول از ابوهریرهس:
۱۴۰- «... عَنْ أَنَسِ بْنِ حَكِيمٍ الضَّبِّيِّ - خَافَ مِنْ زِيَادٍ، أَوْ ابْنِ زِيَادٍ - فَأَتَى الْمَدِينَةَ، فَلَقِيَ أَبَا هُرَيْرَةَ، قَالَ: فَنَسَبَنِي، فَانْتَسَبْتُ لَهُ، فَقَالَ: يَا فَتَى، أَلَا أُحَدِّثُكَ حَدِيثًا؟ قُلْتُ: بَلَى، رَحِمَكَ اللَّهُ، قَالَ يُونُسُ: وَأَحْسَبُهُ ذَكَرَهُ عَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: إِنَّ أَوَّلَ مَا يُحَاسَبُ النَّاسُ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنْ أَعْمَالِهِمُ، الصَّلَاةُ، قَالَ: يَقُولُ رَبُّنَاﻷ- وَهُوَ أَعْلَمُ - : انْظُرُوا فِي صَلَاةِ عَبْدِي، أَتَمَّهَا أَمْ نَقَصَهَا؟ فَإِنْ كَانَتْ تَامَّةً كُتِبَتْ لَهُ تَامَّةً، وَإِنْ كَانَ انْتَقَصَ مِنْهَا شَيْئًا، قَالَ: انْظُرُوا، هَلْ لِعَبْدِي مِنْ تَطَوُّعٍ؟ فَإِنْ كَانَ لَهُ تَطَوُّعٌ، قَالَ: أَتِمُّوا لِعَبْدِي فَرِيضَتَهُ مِنْ تَطَوُّعِهِ، ثُمَّ تُؤْخَذُ الْأَعْمَالُ عَلَى ذَاكُمْ».
۱۴۰. «انس بن حکیم ضبی از ترس زیاد یا پسر زیاد به مدینه آمد، سپس به ابوهریرهسبرخورد کرد. او میگوید: ابوهریرهساز من خواست خودم را معرفی کنم، پس خودم را برایش معرفی کردم، گفت: ای جوان! آیا حدیثی را برایت روایت کنم؟ گفتم: بله، خدا تو را رحمت نماید! یونس (یکی از راویان حدیث) گفت: به نظرم (شک راوی) [ابوهریره] به نقل از پیامبر جگفت که فرمودند: نخستین عمل از اعمال مردم که روز قیامت از آن سؤال میشوند (به خاطر آن محاسبه میشوند)، نماز است. گفت: پروردگارمان، در حالی که از همه داناتر است، [به فرشتگان] میفرماید: در نماز بندهام بنگرید [و ببینید] آیا آن را کامل انجام داده است یا ناقص؟ آنگاه اگر آن را کامل انجام داده باشد، برایش کامل نوشته میشود و اگر چیزی از آن را ترک کرده و نماز را ناقص کرده باشد (در انجام آن کوتاهی کرده است)، [خداوند] میفرماید: بنگرید [و ببینید] آیا بندهام نماز مستحبی دارد؟ اگر نماز مستحبی داشته باشد، میفرماید: به وسیلهی نمازهای مستحبش نمازهای واجب بندهام را کامل کنید، سپس محاسبهی سایر اعمال نیز به این صورت آغاز میشوند».
روایت دوم از تمیم داری:
۱۴۱- تمیم داری روایت قبلی (حدیث شمارهی ۱۴۰) را به همین معنی ذکر کرده و در آخر، این عبارت را اضافه نموده است: «ثُمَّ الزَّكَاةُ مِثْلُ ذَلِكَ، ثُمَّ تُؤْخَذُ الْأَعْمَالُ عَلَى حَسَبِ ذَلِكَ» «سپس زکات نیز مانند نماز محاسبه میشود، سپس محاسبهی سایر اعمال نیز به این صورت آغاز میشود» [۴۳].
[۴۳] منظور حدیث انجام اعمالی است که بر هر مسلمان مکلفی واجب است، از جمله نماز. این اعمال ارکان دین را تشکیل میدهند، زیرا آنچه مشخص است، نخستین چیزی که انسان در قیامت از آن سؤال میشود، ایمان اوست، ایمان نیز یک امر درونی و قلبی است، پس اگر در ایمانش مشکلی نبود، محاسبهی سایر ارکان دین آغاز میشود که در میان آنها نماز، نخستین خواهد بود. حدیث به وجوب محافظت بر انجام واجبات و استحباب اهمیتدادن به انجام سنتها اشاره دارد.
۱۴۲- «عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍبقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: أَتَانِي رَبِّي فِي أَحْسَنِ صُورَةٍ – قَالَ: أَحْسَبُهُ فِي الْمَنَامِ - قَالَ: كَذَا فِيْ الْحَديثِ، فقال: يَا مُحَمَّدُ! هَلْ تَدْرِي فِيمَ يَخْتَصِمُ المَلَأُ الأَعْلَى؟ قَالَ: قُلْتُ: لَا، قَالَ: فَوَضَعَ يَدَهُ بَيْنَ كَتِفَيَّ، حَتَّى وَجَدْتُ بَرْدَهَا بَيْنَ ثَدْيَيَّ، أَوْ قَالَ: فِي نَحْرِي فَعَلِمْتُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ، قَالَ: يَا مُحَمَّدُ! هَلْ تَدْرِي فِيمَ يَخْتَصِمُ المَلَأُ الأَعْلَى؟ قُلْتُ: نَعَمْ، فِي الكَفَّارَاتِ، وَالكَفَّارَاتُ: المُكْثُ فِي المَسَاجِدِ بَعْدَ الصَّلَاةِ، وَالْمَشْيُ عَلَى الْأَقْدَامِ إِلَى الْجَمَاعَاتِ، وَإِسْبَاغُ الوُضُوءِ فِي المَكَارِهِ، وَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ عَاشَ بِخَيْرٍ، وَمَاتَ بِخَيْرٍ، وَكَانَ مِنْ خَطِيئَتِهِ كَيَوْمِ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ، وَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ، إِذَا صَلَّيْتَ فَقُلْ: اللَّهُمَّ أَسْأَلُكَ فِعْلَ الخَيْرَاتِ، وَتَرْكَ المُنْكَرَاتِ، وَحُبَّ المَسَاكِينِ، وَإِذَا أَرَدْتَ بِعِبَادِكَ فِتْنَةً، فَاقْبِضْنِي إِلَيْكَ غَيْرَ مَفْتُونٍ، قَالَ: وَالدَّرَجَاتُ إِفْشَاءُ السَّلَامِ، وَإِطْعَامُ الطَّعَامِ، وَالصَّلَاةُ بِاللَّيْلِ، وَالنَّاسُ نِيَامٌ».
۱۴۲. «از ابن عباسبروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: «پروردگارم در زیباترین صورت نزدم آمد (بر من ظاهر شد)»، ابن عباس میگوید: به نظرم (شک ابن عباس) [پیامبر جفرمودند:] پروردگارم در خواب [در زیباترین صورت] نزدم آمد و فرمود: «ای محمد! آیا میدانی [فرشتگان] در ملاء اعلی در چه چیزی باهم بحث میکنند و مسابقه میدهند؟» پیامبر جفرمودند: گفتم: نه، نمیدانم. پیامبر جفرمودند: خداوند متعال دستهایش را بین شانههایم قرار داد به گونهای که سردی آن را در وسط سینهام احساس کردم یا فرمود (شک راوی): دستهایش را به زیر گردنم قرار داد، پس آنچه را در آسمانها و زمین است، دانستم (علم آسمانها و زمین را فرا گرفتم)، خداوند میفرماید: ای محمد! آیا میدانی [فرشتگان] در ملاء اعلی در چه چیزی باهم بحث میکنند و مسابقه میدهند؟ گفتم: بله، فرمود: در کفارات باهم مسابقه میدهند و کفارات (کارهایی که سبب از بینرفتن گناهان میشوند) عبارتند از: ماندن در مسجد بعد از ادای [هر] نماز [و منتظر ادای نماز بعدیشدن] و رفتن با پا به سوی نمازهای جماعت و کاملکردن وضو (درست وضوساختن) در هنگام سختی و مشکلات (در هوای سرد) و هرکس آنها را انجام دهد، به خوبی زندگی میکند و به خوبی خواهد مُرد و همچون روزی که مادرش او را به دنیا آورده است، از گناهانش پاک میشود و نیز فرمود: ای محمد! هرگاه نماز خواندی، بگو: خدایا! انجام کارهای خیر و ترک کارهای ناشایست و دوستداشتن فقرا را از تو طلب میکنم، [خدایا!] هرگاه نسبت به بندگانت قصد بدی و فتنهای کردم، مرا نزد خود برگردان، بدون این که دچار گناه شده باشم و [نیز] فرمودند: [فرشتگان در درجات بحث میکنند و مسابقه میدهند] درجات (کارهایی که موجب بالارفتن مقام انسان نزد خدا میشوند) عبارتند از: افشای سلام، غذادادن [به مستمندان] و خواندن نماز شب در حالی که مردم خواب هستند».
۱۴۳- «وَفِيْ رِوَيَةٍ أُخْرَى عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍبعَنِ النَّبِيَّ جقَالَ: أَتَانِي رَبِّي فِي أَحْسَنِ صُورَةٍ، فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ! قُلْتُ: لَبَّيْكَ رَبِّي وَسَعْدَيْكَ، قَالَ: فِيمَ يَخْتَصِمُ المَلَأُ الأَعْلَى؟ قُلْتُ: رَبِّ لَا أَدْرِي، فَوَضَعَ يَدَهُ بَيْنَ كَتِفَيَّ، فَوَجَدْتُ بَرْدَهَا بَيْنَ ثَدْيَيَّ، فَعَلِمْتُ مَا بَيْنَ المَشْرِقِ وَالمَغْرِبِ، فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ! فَقُلْتُ: لَبَّيْكَ رَبّي وَسَعْدَيْكَ، قَالَ: فِيمَ يَخْتَصِمُ المَلَأُ الأَعْلَى؟ قُلْتُ: فِي الدَّرَجَاتِ، وَالكَفَّارَاتِ، وَفِي نَقْلِ الأَقْدَامِ إِلَى الجَمَاعَاتِ، وَإِسْبَاغِ الوُضُوءِ فِي المَكْرُوهَاتِ، وَانْتِظَارِ الصَّلَاةِ بَعْدَ الصَّلَاةِ، وَمَنْ يُحَافِظْ عَلَيْهِنَّ عَاشَ بِخَيْرٍ، وَمَاتَ بِخَيْرٍ، وَكَانَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَيَوْمِ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ».
۱۴۳. «در روایت دیگری از ابن عباسباز پیامبر جآمده است که فرمودند: پروردگارم در زیباترین صورت نزدم آمد و فرمود: ای محمد! گفتم: بله، ای پرورگار من! آمادهی شنیدن و اجرای دستورات هستم! فرمودند: [فرشتگان در] ملاء اعلی در چه چیزی باهم بحث میکنند و مسابقه میدهند؟ گفتم: خدایا! نمیدانم، پس خداوند دستانش را بین شانههایم گذاشت، به گونهای که سردی آن را در وسط سینهام احساس کردم، پس آنچه را بین مشرق و مغرب است، دانستم (علم مشرق و مغرب را فرا گرفتم)، فرمود: ای محمد! گفتم: بله، خدایا! آمادهی شنیدن و اجرای دستورات هستم! فرمود: [فرشتگان در] ملاء اعلی در چه چیزی باهم بحث میکنند و مسابقه میدهند؟ گفتم: در مورد درجات و کفارات و در گامبرداشتن به سوی نمازهای جماعت و کامل وضوگرفتن در هنگام سختی (روزهای سرد و سخت یا ...) و [نیز] انتظار فرارسیدن وقت نماز بعدی بعد از اتمام هر نماز و هرکس بر این کارها مداومت داشته باشد، به نیکی زندگی میکند و به نیکی خواهد مُرد و از گناهانش همچون روزی که مادرش او را به دنیا آورده است [پاک خواهد شد]».
ترمذی میگوید: این حدیث حسن غریب است.
ترمذی در روایت دیگری این حدیث را از معاذ بن جبلس روایت کرده است:
۱۴۴- «قَالَ: احْتُبِسَ عَنَّا رَسُولُ اللَّهِ جذَاتَ غَدَاةٍ مِنْ صَلَاةِ الصُّبْحِ، حَتَّى كِدْنَا نَتَرَايَا عَيْنَ الشَّمْسِ، فَخَرَجَ سَرِيعًا، فَثُوِّبَ بِالصَّلَاةِ، فَصَلَّى رَسُولُ اللَّهِ جوَتَجَوَّزَ فِي صَلَاتِهِ، فَلَمَّا سَلَّمَ، دَعَا بِصَوْتِهِ، فَقَالَ لَنَا: عَلَى مَصَافِّكُمْ كَمَا أَنْتُمْ، ثُمَّ انْفَتَلَ إِلَيْنَا، فَقَالَ: أَمَا إِنِّي سَأُحَدِّثُكُمْ مَا حَبَسَنِي عَنْكُمُ الغَدَاةَ، أَنِّي قُمْتُ مِنَ اللَّيْلِ فَتَوَضَّأْتُ، وَصَلَّيْتُ مَا قُدِّرَ لِي، فَنَعَسْتُ فِي صَلَاتِي اسْتَثْقَلْتُ، فَإِذَا أَنَا بِرَبِّي - تَبَارَكَ وَتَعَالَى - فِي أَحْسَنِ صُورَةٍ، فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ! قُلْتُ: لَبَّيْكَ رَبِّ، قَالَ: فِيمَ يَخْتَصِمُ المَلَأُ الأَعْلَى؟ قُلْتُ: لَا أَدْرِي، قَالَهَا ثَلَاثًا، قَالَ: فَرَأَيْتُهُ وَضَعَ كَفَّهُ بَيْنَ كَتِفَيَّ، حَتَّى وَجَدْتُ بَرْدَ أَنَامِلِهِ بَيْنَ ثَدْيَيَّ، فَتَجَلَّى لِي كُلُّ شَيْءٍ وَعَرَفْتُ، فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ! قُلْتُ: لَبَّيْكَ رَبِّ، قَالَ: فِيمَ يَخْتَصِمُ المَلَأُ الأَعْلَى؟ قُلْتُ: فِي الكَفَّارَاتِ، قَالَ: مَا هُنَّ؟ قُلْتُ: مَشْيُ الأَقْدَامِ إِلَى الْحَسَنَاتِ، وَالجُلُوسُ فِي المَسَاجِدِ بَعْدَ الصَّلَوَاتِ، وَإِسْبَاغُ الوُضُوءِ فِي الْكَريهَاتِ، قَالَ: فِيمَ؟ قُلْتُ: إِطْعَامُ الطَّعَامِ، وَلِينُ الكَلَامِ، وَالصَّلَاةُ بِاللَّيْلِ وَالنَّاسُ نِيَامٌ. قَالَ: سَلْ. قُلْتُ: اللَّهُمَّ أَسْأَلُكَ فِعْلَ الخَيْرَاتِ وَتَرْكَ المُنْكَرَاتِ، وَحُبَّ المَسَاكِينِ، وَأَنْ تَغْفِرَ لِي، وَتَرْحَمَنِي، وَإِذَا أَرَدْتَ فِتْنَةً فِي قَوْمٍ فَتَوَفَّنِي غَيْرَ مَفْتُونٍ، وَأَسْأَلُكَ حُبَّكَ، وَحُبَّ مَنْ يُحِبُّكَ، وَحُبَّ عَمَلٍ يُقَرِّبُ إِلَى حُبِّكَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إِنَّهَا حَقٌّ، فَادْرُسُوهَا، ثُمَّ تَعَلَّمُوهَا».
۱۴۴. «(معاذ بن جبلس) میگوید: یک روز صبح پیامبر جنماز را به تأخیر انداخت و برای ادای جماعت پیش ما نیامد تا این که نزدیک بود خورشید طلوع کند، [پس از مدتی] سریع آمد و نماز را شروع کرد و آن را مختصر خواند، وقتی که سلام داد، با صدای بلند ما را فرا خواندند و به ما فرمودند: صبر کنید و چنانکه نشستهاید، بمانید [و بلند نشوید]. سپس به ما رو کردند و فرمودند: در بارهی آنچه سبب دیرآمدنم برای نماز صبح شد برایتان میگویم، شب [برای نماز شب] بیدار شدم، سپس وضو گرفتم و تا جایی که برایم مقدر شده بود، نماز خواندم، آنگاه خوابی سبک مرا فرا گرفت، چنانکه بدنم سست و سنگین شد، ناگاه پروردگار متعال خود را در زیباترین صورت در برابر خویش یافتم و به من فرمود: ای محمد! گفتم: بله پروردگارا! فرمانبردارم! فرمود: [آیا میدانی فرشتگان در] ملاء اعلی در چه چیزی باهم بحث میکنند و مسابقه میدهند؟ گفتم: نمیدانم، [پروردگارم] این جمله را سه بار تکرار کرد، پیامبر جفرمودند: آنگاه دیدم که پروردگارم دستش را بین شانههایم قرار داد به طوری که سردی انگشتانش را در وسط سینهام احساس کردم، پس حقیقت همه چیز بر من آشکار شد و همه چیز را دانستم، خداوند فرمود: ای محمد! گفتم: بله، پروردگارا! فرمانبردارم! فرمود: [فرشتگان در] ملاء اعلی در چه چیزی باهم بحث میکنند و مسابقه میدهند؟ گفتم: در کفارات، فرمود: کفارت چه چیزهایی هستند؟ گفتم: قدمبرداشتن به سوی انجام کارهای نیک و نشستن در مساجد بعد از خواندن هر نماز [و منتظر نماز بعدیشدن] و کامل وضوساختن در حالتها و روزهای سخت، فرمود: در چه چیز دیگری بحث میکنند؟ گفتم: غذادادن [به مستمندان] و خوشسخنبودن با دیگران و خواندن نماز شب در حالی که مردم در خواب هستند، فرمود: بخواه [از من هرآنچه که میخواهی]، گفتم: خدایا! انجام کارهای نیک و ترک کارهای ناشایست و دوستداشتن فقرا را از تو میخواهم و از تو میخواهم که مرا ببخشی و به من رحم کنی و هرگاه نسبت به گروهی قصد بدی و فتنهای کردم، مرا نزد خود برگردانی، بدون این که دچار گناه شده باشم، [خدایا!] محبت خودت و محبت آنکس که تو را دوست دارد و دوستداشتن [انجام] کاری را که مرا به محبت تو نزدیک میکند، از تو میخواهم. پیامبر جفرمودند: این سخنان حق است، پس آنها را فرا گیرید و به دیگران تعلیم دهید» [۴۴].
[۴۴] نخستین چیزی که بندهی مؤمن باید بدان معتقد باشد، تنزیه خداوند از شباهتش با مخلوقات اوست، زیرا خود میفرماید: ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞ﴾[الشوری: ۱۱] «هیچ چیزی مثل و مانند او نیست» و نیز میفرماید: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ ٢﴾[الإخلاص: ۱–۲] و اعتقادی غیر از این مُخِلَّ ایمانش خواهد بود. تمامی ائمهی مسلمین بر این اعتقادند که آنچه در کتاب و سنت وارد شده است و موهم تشبیه خداوند با بعضی از مخلوقاتش میباشد، ایمان به آن واجب است و باید چنین معتقد بود که ظاهر این توصیفات منظور نیست و اصلاً درست نیست خداوند چنین وصف شود. علما در این خصوص دو گروه میباشند: گروه سلف و گروه خلف؛ سلف معتقدند: ظاهر این توصیفات منظور نیست و علم آنها را به خدا واگذار میکنیم و باور داریم که خداوند از شبیهبودن به آفریدگان خود منزه است و میگوییم: ﴿وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُ﴾[آلعمران: ۷] «و تأویل آن را نمیداند، مگر خداوند...». اما علمای خلف علاوه بر اعتقاد بر تنزیه خداوند از توصیفات مذکور، قایل به تأویل این الفاظ متشابه به معناهایی هستند که اطلاق آن بر خدا محال نیست، مثلاً در مورد حدیث مذکور و ظاهرشدن خدا در زیباترین صورت، آن را چنین تأویل میکنند که منظور از صورت، آن صفات جلال و کمالی است که شایستهی خداوند است و خداوند با آن صفات بر پیامبر جتجلی یافته است و منظور از قراردادن دستش بر شانههای پیامبر ججاریکردن و بخشیدن علم و معارف بر قلب پیامبر جمیباشد و منظور از این که فرمودند: سردی آن را در وسط سینهام احساس کردم، یعنی قلبم مملوّ از آن معارف شد و بدان مطمئن گشتم، زیرا یقین، سبب اطمینان قلب میشود و دلیل این امر نیز ادامهی حدیث است، آنجا که فرمودند: «فعلمت ما في السموات وما في الأرض». بحث و مسابقهی فرشتگان دو وجه دارد: ۱. مسابقهی آنها در نوشتن جزا و پاداش اعمالی است که در حدیث بیان شده است. ۲. ممکن است آنها آرزو کنند که همچون زمینیان میبودند تا در انجام اعمال مذکور باهم مسابقه دهند.
۱۴۵- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو أَيْ: اِبْنِ الْعَاصِبقَالَ: صَلَّيْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ جالْمَغْرِبَ، فَرَجَعَ مَنْ رَجَعَ، وَعَقَّبَ مَنْ عَقَّبَ، فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ جمُسْرِعًا، قَدْ حَفَزَهُ النَّفَسُ، وَقَدْ حَسَرَ عَنْ رُكْبَتَيْهِ، فَقَالَ: أَبْشِرُوا، هَذَا رَبُّكُمْ، قَدْ فَتَحَ بَابًا مِنْ أَبْوَابِ السَّمَاءِ، يُبَاهِي بِكُمُ الْمَلَائِكَةَ، يَقُولُ: انْظُرُوا إِلَى عِبَادِي قَدْ قَضَوْا فَرِيضَةً، وَهُمْ يَنْتَظِرُونَ أُخْرَى».
۱۴۵. «از عبدالله بن عمرو بن عاصبروایت شده است که گفت: با پیامبر جنماز مغرب را خواندیم، [بعد از نماز] هرکس که خواست [برود] رفت و هرکس که خواست [بماند] ماند، [بعد از مدت کمی] پیامبر جبا سرعت نفس زنان در حالی که لباسش را به گونهای بالا گرفته بود که زانوهایش دیده میشد (کنایه از سرعت در حرکت میباشد) آمدند و فرمودند: مژده! مژدگانی بدهید! این پروردگار شماست [که به شما مژده میدهد] او دری از درهای آسمان (درهای رحمت) را باز کرده است و به شما بر فرشتگان افتخار و مباهات میکند و به فرشتگان میفرماید: به بندگانم بنگرید [و ببینید] که چگونه نماز واجبی را انجام دادهاند و منتظر نماز دیگری هستند».
۱۴۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَس: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: قَالَ اللَّهُ: أَنْفِقْ يَا آدَمَ، أُنْفِقْ عَلَيْكَ».
۱۴۶. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: خداوند میفرماید: ای انسان! [در راه من] بخشش کن تا به تو بخشش کنم».
۱۴۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: قَالَ اللَّهُﻷ: أَنْفِقْ أُنْفِقْ عَلَيْكَ، وَقَالَ: يَدُ اللَّهِ مَلْأَى، لاَ تَغِيضُهَا نَفَقَةٌ، سَحَّاءُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ، وَقَالَ: أَرَأَيْتُمْ مَا أَنْفَقَ مُنْذُ خَلَقَ السَّمَاءَ وَالأَرْضَ، فَإِنَّهُ لَمْ يَغِضْ مَا فِي يَدِهِ، وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى المَاءِ، وَبِيَدِهِ المِيزَانُ».
۱۴۷. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: خداوند متعال میفرماید: «[در راه من] انفاق کن تا به تو انفاق کنم» و پیامبر جفرمودند: «دستان خدا (خزاین رحمت و نعمت او) پر است. هیچ بخشش و انفاقی آن را کم نخواهد کرد و (بخشش وی) شب و روز فرو میبارد» و نیز فرمودند: «مگر نمیبینید که از ابتدای آفرینش آسمانها و زمین، چه چیزهایی بخشیده است» هنوز آنچه در دستش است، کم نشده و عرش او بر آب قرار دارد و میزان به دست اوست (با عدالت با بندگانش برخورد میکند)».
۱۴۸- «حَدَّثَنَا أَبُو هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ ج، قَالَ: إِنَّ يَمِينَ اللَّهِ مَلْأَى، لاَ يَغِيضُهَا نَفَقَةٌ، أَرَأَيْتُمْ مَا أَنْفَقَ مُنْذُ خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضَ، فَإِنَّهُ لَمْ يَنْقُصْ مَا فِي يَمِينِهِ، وَعَرْشُهُ عَلَى المَاءِ، وَبِيَدِهِ الأُخْرَى الفَيْضُ، أَوِ القَبْضُ، يَرْفَعُ وَيَخْفِضُ».
۱۴۸. «ابوهریرهساز پیامبر جبرایمان سخن گفت که فرمودند: به راستی دستان خدا (خزاین رحمت و نعمت او) پر است، هیچ بخششی آن را کم نمیکند، مگر نمیبینید که از ابتدای آفرینش آسمانها و زمین چه چیزهایی انفاق کرده است؟! هنوز چیزی از آنچه در دست اوست، کم نشده است و تخت فرمانروایش بر آب قرار دارد و در دست دیگرش بخشش یا (شک راوی) گرفتن وجود دارد. هرکس را بخواهد، بالا میبرد (روزی میدهد یا...) و هرکس را بخواهد، پایین میآورد (فقیر میکند یا...)».
(این حدیث با این روایت، حدیث قدسی به شمار نمیآید و امام مسلم آن را در کتاب «الزکاة» باب: [الحث علی النفقة وتبشیر المنفق بالخلف] ذکر کرده است).
۱۴۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسيَبْلُغُ بِهِ النَّبِيَّ جقَالَ: قَالَ اللهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى: يَا ابْنَ آدَمَ، أَنْفِقْ أُنْفِقْ عَلَيْكَ، وَقَالَ: يَمِينُ اللهِ مَلْأَى سَحَّاءُ، لَا يَغِيضُهَا شَيْءٌ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ».
۱۴۹. «ابوهریرهساین حدیث را به پیامبر جمیرساند و از وی نقل میکند و میگوید: پیامبر جفرمودند: خداوند متعال میفرماید: ای فرزند آدم (ای انسان)! ببخش تا به تو ببخشم». و نیز فرمودند: دست خدا پر است و شب و روز از آن انفاق و بخشش فرو میبارد و هیچ چیز آن را کم و ناقص نمیکند».
مسلم از ابوهریرهس روایت میکند که وی از پیامبرجاحادیثی ذکر کرد، از جملهی آنهاست:
۱۵۰- «قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى قَالَ لِي: أَنْفِقْ أُنْفِقْ عَلَيْكَ، وَقَالَ رَسُولُ اللهِ جيَمِينُ اللهِ مَلْأَى، لَا يَغِيضُهَا شَيْءٌ سَحَّاءُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ، أَرَأَيْتُمْ مَا أَنْفَقَ مُذْ خَلَقَ السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ؟ فَإِنَّهُ لَمْ يَغِضْ مَا فِي يَمِينِهِ، قَالَ: وَعَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ، وَبِيَدِهِ الْأُخْرَى الْقَبْضَ، يَرْفَعُ وَيَخْفِضُ».
۱۵۰. «ابوهریرهسمیگوید: پیامبر جفرمودند: خداوند متعال به من فرمود: «[در راه من] بخشش کن تا به تو بخشش کنم» و پیامبر جفرمودند: دست خدا پُر و بسیار بخشنده است، هیچ چیز آن را کم نمیکند و شب و روز بخشش میکند. مگر ندیدهاید که از ابتدای آفرینشِ آسمانها و زمین چه چیزهایی بخشیده است، هنوز آنچه در دست اوست، کم و ناقص شده است؟ و فرمودند: تخت فرمانروایی او بر آب قرار دارد و در دست دیگرش گرفتن وجود دارد، [هرکسی را بخواهد] بالا میبرد (رفعت میبخشد) و [هرکسی را بخواهد] پایین میآورد (ذلیل میکند)» [۴۵].
[۴۵] این که فرمودند: «أنفق أنفق علیك»، از باب مشاکله میباشد، زیرا بخشش خداوند چیزی از خزاین رحمت و نعمتش کم نخواهد کرد. این که فرمودند: «ید الله ملأی» کنایه از خزاین رحمت و نعمت خداست که هرگز با بخشش پایان نمیپذیرد و «بیده الـمیزان» کنایه از عدالت خدا نسبت به مخلوقاتش میباشد. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری].
۱۵۱- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الأَرْضَ جَعَلَتْ تَمِيدُ، فَخَلَقَ الجِبَالَ، فَعَادَ بِهَا عَلَيْهَا فَاسْتَقَرَّتْ، فَعَجِبَتِ المَلَائِكَةُ مِنْ شِدَّةِ الجِبَالِ. قَالُوا: يَا رَبِّ، هَلْ مِنْ خَلْقِكَ شَيْءٌ أَشَدُّ مِنَ الجِبَالِ؟ قَالَ: نَعَمُ الحَدِيدُ. قَالُوا: يَا رَبِّ! فَهَلْ مِنْ خَلْقِكَ شَيْءٌ أَشَدُّ مِنَ الحَدِيدِ؟ قَالَ: نَعَمُ، النَّارُ. فَقَالُوا: يَا رَبِّ! فَهَلْ مِنْ خَلْقِكَ شَيْءٌ أَشَدُّ مِنَ النَّارِ؟ قَالَ: نَعَمُ، المَاءُ. قَالُوا: يَا رَبِّ! فَهَلْ مِنْ خَلْقِكَ شَيْءٌ أَشَدُّ مِنَ المَاءِ؟ قَالَ: نَعَمُ، الرِّيحُ. قَالُوا: يَا رَبِّ فَهَلْ مِنْ خَلْقِكَ شَيْءٌ أَشَدُّ مِنَ الرِّيحِ؟ قَالَ: نَعَمْ، ابْنُ آدَمَ، تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ بِيَمِينِهِ، يُخْفِيهَا مِنْ شِمَالِهِ».
۱۵۱. «از انس بن مالکساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: «وقتی که خداوند زمین را آفرید، زمین شروع به تکان و لرزش کرد، پس کوهها را خلق کرد و آنها را بر روی زمین قرار داد و زمین ثبات و استقراریافت، فرشتگان از استحکام کوهها تعجب و عرض کردند: خدایا! آیا در میان مخلوقاتت سختتر از کوهها وجود دارد؟ فرمود: بله، آهن، گفتند: خدایا! پس آیا در میان مخلوقاتت چیزی سختتر از آهن وجود دارد؟ فرمود: بله، آتش، گفتند: خدایا! پس آیا در میان مخلوقاتت سختتر از آتش وجود دارد؟ فرمود: بله، آب، گفتند: خدایا! پس آیا در میان مخلوقاتت سختتر از آب وجود دارد؟ فرمود: بله، انسانی که با دست راستش صدقهای میدهد به طوری که آن را از دست چپش مخفی نگه میدارد (دست چپش نمیفهمد)».
ترمذی میگوید: اسناد این حدیث حسن غریب است. [و آلبانی میگوید: ضعیف است].
۱۵۲- «عَنْ جَرِيرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: إِنَّ اللَّهَ أَوْحَى إِلَيَّ: أَيَّ هَؤُلَاءِ الثَّلَاثَةِ نَزَلْتَ، فَهِيَ دَارُ هِجْرَتِكَ: المَدِينَةَ، أَوِ البَحْرَيْنِ، أَوْ قِنَّسْرِينَ».
۱۵۲. «از جریر بن عبداللهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: خداوند به من وحی کرد که در هرکدام از این مکانها فرود آمدی، آنجا مکان هجرت توست، [این سه مکان] عبارتند از: مدینه، بحرین، قنسرین (شهری است در شام که آن را در سال ۱۷ هجری ابوعبیده جراح فتح کرد)».
ترمذی میگوید: این حدیث غریب است. [آلبانی میگوید: این حدیث موضوع و ساختگی است].
ابن ماجه:
۱۵۳- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: مَا مِنْ حَاكِمٍ يَحْكُمُ بَيْنَ النَّاسِ، إِلَّا جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَمَلَكٌ آخِذٌ بِقَفَاهُ، ثُمَّ يَرْفَعُ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ، فَإِنْ قَالَ: أَلْقِهِ، أَلْقَاهُ فِي مَهْوَاةٍ أَرْبَعِينَ خَرِيفًا».
۱۵۳. «از عبدالله بن مسعودسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: هیچ قضاوتکنندهای نیست که در بین مردم قضاوت کند، مگر این که روز قیامت در حالی میآید (در دادگاه خداوند حاضر میشود) که فرشتهای گردن او را گرفته است، سپس سرش را به سوی آسمان بالا میگیرد، پس اگر [خداوند] فرمود: او را بیندازید، او را چهل پاییز (چهل سال) در پرتگاهی [به سوی آتش] میاندازد».
ابن ماجه:
۱۵۴- «عَنْ بُسْرِ بْنِ جَحَّاشٍسقَالَ: بَزَقَ النَّبِيُّ جفِي كَفِّهِ، ثُمَّ وَضَعَ أُصْبُعَهُ السَّبَّابَةَ، وَقَالَ: يَقُولُ اللَّهُﻷ: أَنَّى تُعْجِزُنِي ابْنَ آدَمَ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِنْ مِثْلِ هَذِهِ؟! فَإِذَا بَلَغَتْ نَفْسُكَ هَذِهِ - وَأَشَارَ إِلَى حَلْقِهِ - قُلْتَ: أَتَصَدَّقُ، وَأَنَّى أَوَانُ الصَّدَقَةِ؟!».
۱۵۴. «بُسر بن جحاشسمیگوید: پیامبر جآب دهانش را در کف دستش انداخت، سپس انگشت سبابهاش را روی آن قرار دادند و فرمودند: خداوند متعال میفرماید: «ای انسان چگونه میتوانی مرا ناتوان و عاجز کنی، در حالی که من تو را از چیزی همچون این [آب دهان] خلق کردهام؟! آنگاه وقتی جانت به اینجا رسید -پیامبر جبه حلقش اشاره کرد- میگویی: در راه خدا صدقه میدهم، اما دیگر زمان صدقه تمام شده است [و چنین صدقهای سودی به تو نمیرساند]».
۱۵۵- «عَنِ ابْنِ عُمَرَبقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: قَالَ إِنَّ اللَّهَﻷ: يَا ابْنَ آدَمَ، اثْنَتَانِ لَمْ تَكُنْ لَكَ وَاحِدَةٌ مِنْهُمَا، جَعَلْتُ لَكَ نَصِيبًا مِنْ مَالِكَ حِينَ أَخَذْتُ بِكَظَمِكَ، لِأُطَهِّرَكَ بِهِ وَأُزَكِّيَكَ، وَصَلَاةُ عِبَادِي عَلَيْكَ بَعْدَ انْقِضَاءِ أَجَلِكَ».
۱۵۵. «ابن عمربمیگوید: پیامبر جفرمودند: خداوند میفرماید: ای انسان! دو چیز هستند که تو هیچکدام از آن دو را نداشتهای [و من از لطف خودم به تو بخشیدهام، اول]، اختیار مقداری (یک سوم) از مالت را در هنگامی که جانت را میگیرم به تو دادهام تا (به میل خود در راه صدقه و انفاق به کار گیری و) من به وسیلهی آن تو را پاک و پاکیزه میگردانم و [دوم]، دعا و نماز بندگانم بر توست پس از پایانیافتن اجل و آمدن مرگت».
۱۵۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: الصِّيَامُ جُنَّةٌ، فَلاَ يَرْفُثْ، وَلاَ يَجْهَلْ، وَإِنِ امْرُؤٌ قَاتَلَهُ، أَوْ شَاتَمَهُ، فَلْيَقُلْ: إِنِّي صَائِمٌ مَرَّتَيْنِ، وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَخُلُوفُ فَمِ الصَّائِمِ أَطْيَبُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ رِيحِ المِسْكِ، يَتْرُكُ طَعَامَهُ وَشَرَابَهُ وَشَهْوَتَهُ مِنْ أَجْلِي الصِّيَامُ لِي، وَأَنَا أَجْزِي بِهِ وَالحَسَنَةُ بِعَشْرِ أَمْثَالِهَا».
۱۵۶. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: روزه سپر است (سپری در برابر آتش جهنم یا سپری است در برابر مرتکبشدن انسان به گناه)، پس [روزهدار] نباید ناسزا بگوید و عمل جاهلانه انجام دهد و اگر کسی با او درگیر شد و یا به وی ناسزا گفت، در جوابش [باید] بگوید: من روزه هستم، من روزه هستم. پیامبر جدر ادامه فرمودند: و سوگند به کسی که جانم در دست [قدرت» اوست، بوی دهان روزهدار، نزد خدا، از بوی مُشک، خوشبوتر است. [خداوند میفرماید:] روزهدار، خوردن و آشامیدن و ارضای تمایلات جنسی خود را به خاطر من ترک میکند. روزه از آن من است (تنها به خاطر من و بدون ریا انجام گرفته است) و من پاداش آن را میدهم و هر نیکی نزد من ده برابر پاداش دارد».
۱۵۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: كُلُّ عَمَلِ ابْنِ آدَمَ لَهُ، إِلَّا الصَّوْمَ، فَإِنَّهُ لِي، وَأَنَا أَجْزِي بِهِ، وَلَخُلُوفُ فَمِ الصَّائِمِ أَطْيَبُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ رِيحِ المِسْكِ».
۱۵۷. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: خداوند متعال میفرماید: هر عملی که انسان انجام میدهد، برای خودش است، جز روزه که روزه برای من است و من جزا و پاداش آن را میدهم، [پیامبر جفرمودند:] و حقیقتاً بوی دهان روزهدار، نزد خدا، از بوی مُشک، خوشبوتر است».
۱۵۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ ج، قَالَ: يَقُولُ اللَّهُﻷ: الصَّوْمُ لِي وَأَنَا أَجْزِي بِهِ، يَدَعُ شَهْوَتَهُ وَأَكْلَهُ وَشُرْبَهُ مِنْ أَجْلِي، وَالصَّوْمُ جُنَّةٌ، وَلِلصَّائِمِ فَرْحَتَانِ: فَرْحَةٌ حِينَ يُفْطِرُ، وَفَرْحَةٌ حِينَ يَلْقَى رَبَّهُ، وَلَخُلُوفُ فَمِ الصَّائِمِ أَطْيَبُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ رِيحِ المِسْكِ».
۱۵۸. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: خداوند متعال میفرماید: روزه از آن من است و من پاداش آن را میدهم، [روزهدار] ارضای تمایلات جنسی و خوردن و آشامیدنش را به خاطر من ترک میکند. روزه سپری در برابر آتش دوزخ است و روزهدار، در دو موقعیت شاد میشود: زمانی که افطار میکند و زمانی که پروردگارش را ملاقات میکند و همانا بوی دهان روزهدار، نزد خدا، از بوی مُشک، خوشبوتر است».
۱۵۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسأَنَّ رَسُولَ اللهِ جقَالَ: وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ. لَخُلُوفُ فَمِ الصَّائِمِ أَطْيَبُ عِنْدَ اللهِ مِنْ رِيحِ الْمِسْكِ».
۱۵۹. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: «سوگند به کسی که جانم در دست [قدرت] اوست، بوی دهان روزهدار، نزد خدا، از بوی مُشک، خوشبوتر است».
امام مالک در روایت دیگری آورده است که پیامبرجفرمودند:
۱۶۰- «يَقُوْلُ اللَّهُﻷ: إِنَّمَا يَذَرُ شَهْوَتَهُ، وَطَعَامَهُ، وَشَرَابَهُ مِنْ أَجْلِي، فَالصِّيَامُ لِي، وَأَنَا أَجْزِي بِهِ، وكُلُّ حَسَنَةٍ بِعَشْرِ أَمْثَالِهَا إِلَى سَبْعِ مِائَةِ ضِعْفٍ، إِلَّا الصِّيَامَ فَهُوَ لِي، وَأَنَا أَجْزِي بِهِ».
۱۶۰. «خداوند متعال میفرماید: «همانا [بندهی روزهدارم] شهوت و خوراک و نوشیدنیش را به خاطر من رها میکند، پس روزه از آن من است و من پاداش آن را میدهم، هر نیکی [نزد من] ده برابر تا هفتصد برابر جزا و پاداش دارد، جز روزه، زیرا روزه از آن من است و من پاداش آن را میدهم (جزایش خارج از این قاعده است)».
۱۶۱- «عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَسأَنَّهُ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ جيَقُولُ: قَالَ اللهُﻷ: كُلُّ عَمَلِ ابْنِ آدَمَ لَهُ، إِلَّا الصِّيَامَ، هُوَ لِي، وَأَنَا أَجْزِي بِهِ، فَوَالَّذِي نَفْسي بِيَدِهِ، لَخُلْفَةُ فَمِ الصَّائِمِ أَطْيَبُ عِنْدَ اللهِ مِنْ رِيحِ الْمِسْكِ».
۱۶۱. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: شنیدم که پیامبر جمیفرمود: خداوند متعال میفرماید: هر عملی که انسان انجام میدهد، برای خودش است، جز روزه که روزه برای من است و من جزا و پاداش آن را میدهم. [پیامبر جفرمودند:] به خدایی که جانم در دست [قدرت] اوست، بوی دهان روزهدار، نزد خدا، از بوی مُشک، خوشبوتر است».
و در روایت دیگری که امام مسلم آن را ذکر کرده است، چنین آمده است:
۱۶۲- «عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: قَالَ اللهُﻷ: كُلُّ عَمَلِ ابْنِ آدَمَ لَهُ إِلَّا الصِّيَامَ، فَإِنَّهُ لِي وَأَنَا أَجْزِي بِهِ، وَالصِّيَامُ جُنَّةٌ، فَإِذَا كَانَ يَوْمُ صَوْمِ أَحَدِكُمْ، فَلَا يَرْفُثْ يَوْمَئِذٍ وَلَا يَسْخَبْ، فَإِنْ سَابَّهُ أَحَدٌ أَوْ قَاتَلَهُ، فَلْيَقُلْ: إِنِّي صَائِمٌ، وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ، لَخُلُوفُ فَمِ الصَّائِمِ أَطْيَبُ عِنْدَ اللهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنْ رِيحِ الْمِسْكِ، وَلِلصَّائِمِ فَرْحَتَانِ يَفْرَحُهُمَا: إِذَا أَفْطَرَ فَرِحَ بِفِطْرِهِ، وَإِذَا لَقِيَ رَبَّهُ فَرِحَ بِصَوْمِهِ».
۱۶۲. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: خداوند متعال میفرماید: «هر عملی که انسان انجام میدهد، برای خودش است، جر روزه که روزه برای من است و من جزا و پاداش آن را میدهم. روزه سپر است (سپری در برابر آتش جهنم یا سپری است در برابر مرتکبشدن انسان به گناه)، پس هر روزی که یکی از شما روزه بود، در آن روز ناسزا نگوید و سر و صدا و جار و جنجال نکند و اگر کسی او را دشنام داد یا با او درگیر شد، [در جوابش] بگوید: من روزه هستم. به خدایی که جان محمد در دست [قدرت] اوست، بوی دهان روزهدار، نزد خدا در روز قیامت از بوی مُشک، خوشبوتر است. روزهدار در دو موقعیت شاد میشود که بدانها شادی میکند: زمانی که افطار میکند با آن شاد میشود و زمانی که پروردگارش را ملاقات میکند، به خاطر روزهای که گرفته است، شاد میشود».
۱۶۳- و در روایتی دیگری اینچنین آمده است: «قَالَ: إِذَا لَقِيَ اللهَ فَجَزَاهُ فَرِحَ» «فرمودند: آنگاه که خدا را ملاقات میکند و خداوند جزایش را میدهد، او [به خاطر جزا و پاداشی که خدا به او میبخشد]، شاد میشود».
۱۶۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إِنَّ رَبَّكُمْ يَقُولُ: كُلُّ حَسَنَةٍ بِعَشْرِ أَمْثَالِهَا، إِلَى سَبْعِ مِائَةِ ضِعْفٍ، وَالصَّوْمُ لِي، وَأَنَا أَجْزِي بِهِ، الصَّوْمُ جُنَّةٌ مِنَ النَّارِ، وَلَخُلُوفُ فَمِ الصَّائِمِ أَطْيَبُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ رِيحِ المِسْكِ، وَإِنْ جَهِلَ عَلَى أَحَدِكُمْ جَاهِلٌ وَهُوَ صَائِمٌ فَلْيَقُلْ إِنِّي صَائِمٌ».
۱۶۴. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: شنیدم که پیامبر جمیفرمود: پروردگارتان میفرماید: هر [گفتار و اعمال] نیکی [که انجام میدهید] ده برابر تا هفتصد برابر جزا و پاداش دارد. روزه برای من است و من جزا و پاداش آن را میدهم و روزه سپری است در برابر آتش جهنم و بوی دهان روزهدار، نزد خدا از بوی مشک خوشبوتر است. اگر فردی رفتار جاهلانهای نسبت به یکی از شما که روزه است، انجام داد، پس [در جوابش] بگوید: من روزه هستم [و مانند تو رفتار جاهلانهای انجام نخواهد داد]».
ترمذی میگوید: این حدیث حسن غریب است.
ترمذی در روایت دیگری چنین آورده است:
۱۶۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: قَالَ اللَّهُﻷ: إِنَّ أَحَبَّ عِبَادِي إِلَيَّ أَعْجَلُهُمْ فِطْرًا».
۱۶۵. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: خداوند متعال میفرماید: [در میان روزهداران] محبوبترینِ بندگانم نزد من کسانی هستند که در افطار تعجیل میکنند».
ترمذی میگوید: این حدیث حسن غریب است.
۱۶۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: كُلُّ عَمَلِ ابْنِ آدَمَ يُضَاعَفُ: الْحَسَنَةُ بِعَشْرِ أَمْثَالِهَا، إِلَى سَبْعِمِائَةِ ضِعْفٍ، إِلَى مَا شَاءَ اللَّهُ، يَقُولُ اللَّهُ: إِلَّا الصَّوْمَ فَإِنَّهُ لِي، وَأَنَا أَجْزِي بِهِ، يَدَعُ شَهْوَتَهُ وَطَعَامَهُ مِنْ أَجْلِي، لِلصَّائِمِ فَرْحَتَانِ: فَرْحَةٌ عِنْدَ فِطْرِهِ، وَفَرْحَةٌ عِنْدَ لِقَاءِ رَبِّهِ. وَلَخُلُوفُ فَمِ الصَّائِمِ أَطْيَبُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ رِيحِ الْمِسْكِ».
۱۶۶. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: «هر کار نیکی [که] انسان [انجام میدهد] چند برابر میشود (جزا و پاداش آن چند برابر میشود)، هر [گفتار و اعمال و] کار نیکی [که انجام میدهید]، ده برابر تا هفتصد برابر تا آنجا که خدا بخواهد (بیشتر از آن) [جزا و پاداش] دارد. خداوند میفرماید: جز روزه که از این قاعده جداست، زیرا روزه برای من است و من جزا و پاداش آن را میدهم، روزهدار ارضای تمایلات جنسی و خوردنش را به خاطر من ترک میکند. روزهدار در دو موقعیت شاد میشود: زمانی که افطار میکند و زمانی که پروردگارش را ملاقات میکند. همانا بوی دهان روزهدار، نزد خدا از بوی مُشک خوشبوتر است».
۱۶۷- ابن ماجه در روایت دیگری در باب [فضل العمل]، حدیث قبلی (حدیث شمارهی ۱۶۶) را به اختصار بیان میکند، با این تفاوت که در این روایت، جمله «يَدَعُ شَهْوَتَهُ وَطَعَامَهُ...» را نیاورده است.
۱۶۸- «عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍسعَنْ رَسُولِ اللَّهِ جقَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى يَقُولُ: الصَّوْمُ لِي وَأَنَا أَجْزِي بِهِ، وَلِلصَّائِمِ فَرْحَتَانِ حِينَ يُفْطِرُ، وَحِينَ يَلْقَى رَبَّهُ، وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ، لَخُلُوفُ فَمِ الصَّائِمِ أَطْيَبُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ رِيحِ الْمِسْكِ».
۱۶۸. «از علی بن ابی طالبساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: خداوند متعال میفرماید: «روزه برای من است و من جزا و پاداش آن را میدهم. روزهدار دو شادی دارد (در دو موقعیت شاد میشود): یکی زمانی است که افطار میکند و دیگری زمانی است که با پروردگارش ملاقات میکند»، سوگند به کسی که جان محمد در دست [قدرت] اوست، همانا بوی دهان روزهدار، نزد خدا از بوی مُشک خوشبوتر است».
۱۶۹- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الخدريسقَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى يَقُولُ: الصَّوْمُ لِي وَأَنَا أَجْزِي بِهِ. وَلِلصَّائِمِ فَرْحَتَانِ: إِذَا أَفْطَرَ فَرِحَ، وَإِذَا لَقِيَ رَبَّهُ فَجَزَاهُ فَرِحَ، وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لَخُلُوفُ فَمِ الصَّائِمِ أَطْيَبُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ رِيحِ الْمِسْكِ».
۱۶۹. «از ابوسعید خدریسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: «خداوند متعال میفرماید: «روزه برای من است و من جزا و پاداش آن را میدهم و روزهدار دو شادی دارد (در دو موقعیت شاد میشود): آنگاه که افطار میکند شاد میشود و آنگاه که پروردگارش را ملاقات میکند و جزایش را میدهد، شاد میشود»، سوگند به کسی که جان محمد در دست [قدرت] اوست، همانا بوی دهان روزهدار، نزد خدا از بوی مُشک خوشبوتر است».
۱۷۰- «عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: قَالَ اللَّهُﻷ: كُلُّ عَمَلِ ابْنِ آدَمَ لَهُ إِلَّا الصِّيَامَ هُوَ لِي وَأَنَا أَجْزِي بِهِ، الصِّيَامُ جُنَّةٌ، فَإِذَا كَانَ يَوْمُ صَوْمِ أَحَدِكُمْ فَلَا يَرْفُثْ، وَلَا يَصْخَبْ، فَإِنْ شَاتَمَهُ أَحَدٌ أَوْ قَاتَلَهُ، فَلْيَقُلْ: إِنِّي امْرُؤٌ صَائِمٌ. وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ، لَخُلُوفُ فَمِ الصَّائِمِ أَطْيَبُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ رِيحِ الْمِسْكِ».
۱۷۰. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: خداوند متعال میفرماید: هر عملی که انسان انجام میدهد، برای خودش است، جز روزه که روزه برای من است و من جزا و پاداش آن را میدهم. روزه سپر است (سپری در برابر آتش جهنم یا سپری است در برابر مرتکبشدن انسان به گناه)، پس هر روزی که یکی از شما روزه بود، در آن روز ناسزا نگوید و سر و صدا و جار و جنجال نکند و اگر کسی او را دشنام داد یا با او درگیر شد، [در جوابش] بگوید: من روزه هستم. به خدایی که جان محمد در دست [قدرت] اوست، بوی دهان روزهدار، نزد خدا از بوی مُشک خوشبوتر است» [۴۶].
در این مورد روایات بسیاری وجود دارند که ما در اینجا از ذکر آنها خودداری میکنیم، زیرا از هر لحاظ باهم تفاوت چندانی ندارند و نیازی به آوردن آنها نیست و دوستداران تحقیق بیشتر، به کتابهای صحیح و سنن معتبر مراجعه نمایند.
[۴۶] در این که فرمودند: «بوی دهان روزهدار نزد خدا از بوی مُشک خوشبوتر است»، آیا منظور در دنیاست یا در آخرت؟ بین ابن صلاح و ابن عبدالسلام اختلاف است؛ ابن عبدالسلام میگوید: منظور قیامت است با استدلال به حدیث مسلم و نسائی که آوردهاند: «أطيب عند الله يوم القيامة». ابن صلاح معتقد است در دنیا این بو از مشک خوشبوتر است؛ ایشان به حدیثی مرفوع که جابر از پیامبر جروایت کرده است، استدلال میکند، در این حدیث پیامبر جمیفرماید: «... فإن خلوف أفواههم حين يمسون أطيب عند الله من ريح الـمسك». و با توجه به این که خداوند از صفات حادثی همچون بوکردن و... منزه است، در اینجا از باب مجاز و استعماره به کار رفته است و البته گفتهاند: منظور از این جمله این است که خداوند در قیامت چنان روزهداران را پاداش میدهد که بوی بدن و دهان ایشان بهتر از بوی مُشک خواهد بود. قسطلانی میگوید: سؤالی که در اینجا مطرح است این است که چرا بوی دهان روزهدار از بوی مُشک بهتر است، در حالی که بوی خون شهید همچون بوی مشک است و این در حالی است که شهید جانش را در مخاطره انداخته است اما روزهدار این طور نیست؟ در جواب باید گفت: اثر روزه از اثر جهاد بهتر است، زیرا روزه یکی از ارکان دین میباشد که فرض عین به شمار میآید، در حالی که جهاد فرض کفایه است و بنابه قول امام شافعی/فرض عین بر فرض کفایه مقدم و برتر است و اگر به احادیثی برخورد میکنیم که جهاد را بهترین اعمال معرفی میکند، ممکن است این ا حادیث احادیثی باشند که قبل از واجبشدن روزه بیان شده باشند. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری]. این که فرمودند: «كل عمل ابن آدم له إلا الصيام هو لي و...» امام نووی/میفرماید: با وجود این که تمامی عبادات به خاطر خدا و در راه او انجام میگیرند، علما در معنی این که روزه تنها برای خداست و تنها او جزای آن را میدهد، اختلاف دارند و در این خصوص نظرات مختلفی ارائه شده است که به برخی از آنها اشاده میشود: ۱) در هیچ زمانی کسی به وسیلهی روزه هیچ معبودی جز خدا را عبادت نکرده است. ۲) برخلاف عباداتی چون نماز و زکات و... روزه به علت آن که امری درونی و پنهانی است، بدون ریا انجام میگیرد. ۳) برخلاف سایر عبادات، روزهدار از روزهای که میگیرد، چنان سودی نه به او و نه به جسمش نمیرسد. ۴) بینیازی به طعام و شراب یکی از صفات خداوند میباشد و روزهدار با انجام آن، خود را به خدا نزدیک میکند. ۵) این که فرمودند: «الصوم لي» یعنی تنها من مقدار و چگونگی جزا و پاداش آن را میدانم و میدهم. ۶) اضافهشدن روزه به خدا از باب تشریف و تکریم است و هدف، بیان اهمیت روزه و تشویق بر انجام آن میباشد. [شرح امام نووی بر صحیح مسلم].
۱۷۱- «عَنْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ كِنَانَةَ بْنِ عَبَّاسِ بْنِ مِرْدَاسٍ السُّلَمِيُّ، أَنَّ أَبَاهُ أَخْبَرَهُ عَنْ أَبِيهِ، أَنَّ النَّبِيَّ جدَعَا لِأُمَّتِهِ عَشِيَّةَ عَرَفَةَ، بِالْمَغْفِرَةِ، فَأُجِيبَ: إِنِّي قَدْ غَفَرْتُ لَهُمْ، مَا خَلَا الظَّالِمَ، فَإِنِّي آخُذُ لِلْمَظْلُومِ مِنْهُ، قَالَ: أَيْ رَبِّ! إِنْ شِئْتَ أَعْطَيْتَ الْمَظْلُومَ مِنَ الْجَنَّةِ، وَغَفَرْتَ لِلظَّالِمِ، فَلَمْ يُجَبْ عَشِيَّةً، فَلَمَّا أَصْبَحَ بِالْمُزْدَلِفَةِ، أَعَادَ الدُّعَاءَ، فَأُجِيبَ إِلَى مَا سَأَلَ، قَالَ: فَضَحِكَ رَسُولُ اللَّهِ ج- أَوْ قَالَ تَبَسَّمَ - فَقَالَ لَهُ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ: بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي، إِنَّ هَذِهِ لَسَاعَةٌ مَا كُنْتَ تَضْحَكُ فِيهَا، فَمَا الَّذِي أَضْحَكَكَ؟ - أَضْحَكَ اللَّهُ سِنَّكَ - قَالَ: إِنَّ عَدُوَّ اللَّهِ إِبْلِيسَ لَمَّا عَلِمَ أَنَّ اللَّهَﻷقَدِ اسْتَجَابَ دُعَائِي وَغَفَرَ لِأُمَّتِي، أَخَذَ التُّرَابَ، فَجَعَلَ يَحْثُوهُ عَلَى رَأْسِهِ، وَيَدْعُو بِالْوَيْلِ وَالثُّبُورِ، فَأَضْحَكَنِي مَا رَأَيْتُ مِنْ جَزَعِهِ».
۱۷۱. «از عبدالله بن کنانه روایت شده است که پدرش از پدربزرگش روایت کرده است که گفت: پیامبر جمغربِ روز عرفه برای امتش دعا کرد، پس جواب داده شد (خداوند به او جواب داد): من امت تو جز ظالم را بخشیدم که حق مظلوم را برایش از ظالم میگیرم»، پیامبر جفرمودند: خدایا! اگر بخواهی به مظلوم از بهشت عطا میکنی و ظالم را [نیز] میبخشی (خدایا! ظالم را ببخش و مظلوم را به بهشت داخل گردان)، اما مغرب جواب دعای پیامبر جداده نشد، صبح در مزدلفه، پیامبر جدعا را تکرار کرد، پس درخواستش پذیرفته شد. عباس بن مرداس (راوی) میگوید: پیامبر جخندید -یا (شک راوی) گفت: پیامبر جتبسم کرد- ابوبکر و عمربعرض کردند: پدر و مادرمان فدایت شود! عادت شما این نبوده که در چنین ساعتی بخندید، چه چیزی تو را به خنده واداشت؟ خدا کند همیشه خندان باشی (هرگز تو را غمگین نبینیم)! فرمودند: دشمنِ خدا، ابلیس وقتی که دانست خداوند متعال دعای مرا پذیرفته است و امتم را بخشیده است، خاک برداشت و آن را بر سرش میریخت و واویلا میگفت و نفرین میکرد، پس جزع و فزع ابلیس مرا به خنده واداشت» [۴۷].
[۴۷] در اینجا بحث از بخشش ظالمان و گناهکاران «اهل ایمان» است؛ برای توضیح بیشتر به پاورقی حدیث ۳۴۱ مراجعه شود.
۱۷۲- «عَنْ عَائِشَةَلأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: مَا مِنْ يَوْمٍ أَكْثَرَ مِنْ أَنْ يُعْتِقَ اللَّهُﻷفِيهِ عَبْدًا أَوْأَمَةً مِنَ النَّارِ مِنْ يَوْمِ عَرَفَةَ، وَإِنَّهُ لَيَدْنُو، ثُمَّ يُبَاهِي بِهِمُ الْمَلَائِكَةَ، وَيَقُولُ: مَا أَرَادَ هَؤُلَاءِ؟».
۱۷۲. «از حضرت عایشهلروایت شده است که پیامبر جفرمودند: هیچ روزی به اندازهی روز عرفه، خداوند متعال زنان و مردان را از آتش (عذاب خود) نجات نمیدهد و او [در آن روز با رحمتش بیشتر از روزهای دیگر به بندگانش] نزدیک میشود و به وسیله آنها بر فرشتگان مباهات میکند و میفرماید: این بندگان چه میخواهند [تا به آنها ببخشم]؟».
۱۷۳- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ جوَهُوَ عَلَى نَاقَتِهِ الْمُخَضْرَمَةِ بِعَرَفَاتٍ - فَقَالَ: أَتَدْرُونَ أَيُّ يَوْمٍ هَذَا؟ وَأَيُّ شَهْرٍ هَذَا؟ وَأَيُّ بَلَدٍ هَذَا؟ قَالُوا: هَذَا بَلَدٌ حَرَامٌ، وَشَهْرٌ حَرَامٌ، وَيَوْمٌ حَرَامٌ، قَالَ: أَلَا وَإِنَّ أَمْوَالَكُمْ وَدِمَاءَكُمْ عَلَيْكُمْ حَرَامٌ، كَحُرْمَةِ شَهْرِكُمْ هَذَا، فِي بَلَدِكُمْ هَذَا، فِي يَوْمِكُمْ هَذَا، أَلَا وَإِنِّي فَرَطُكُمْ عَلَى الْحَوْضِ، وَأُكَاثِرُ بِكُمُ الْأُمَمَ، فَلَا تُسَوِّدُوا وَجْهِي، أَلَا وَإِنِّي مُسْتَنْقِذٌ أُنَاسًا، وَمُسْتَنْقَذٌ مِنِّي أُنَاسٌ، فَأَقُولُ: يَا رَبِّ! أُصَيْحَابِي؟ فَيَقُولُ: إِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ».
۱۷۳. «از عبدالله بن مسعودسروایت شده است که گفت: پیامبر جدر عرفات در حالی که بر شترش سوار بود، شتری که طرف یک گوشش بریده شده بود، فرمودند: «آیا میدانید که امروز چه روزی است؟ آیا میدانید که این ماه چه ماهی است؟ آیا میدانید که این شهر، چه شهری است؟ اصحاب عرض کردند: این سرزمین، سرزمین حرام و این ماه، ماه حرام و این روز، روز حرام است، فرمودند: هان! آگاه باشید که اموال و خونهایتان بر شما حرام است، همچون حرمت این ماه و این سرزمین و این روزی که در آن قرار دارید، هان! آگاه باشید که من قبل از شما وارد حوض [۴۸]میشوم و به کثرت شما بر امتهای دیگر فخر میکنم، پس (با انجام گناه و فاصلهگرفتن از راه من) مرا شرمنده نکنید، هان! من [به وسیلهی شفاعتم] بسیاری از مردم را از آتش بیرون میآورم و بسیاری هم از من گرفته میشوند (شفاعت من شاملشان نمیشود، به خاطر گناهانی که مرتکب شدند و دورشدن از راه و سنت من)، پس میگویم: خدایا! یارانم (امتم)، خداوند میفرماید: تو نمیدانی که بعد از تو [دچار چه گناهانی شدند و] چه کارهایی کردند» [۴۹].
[۴۸] «حوض» جایی است در بهشت که پیامبر جدر احادیث متعددی آن را توصیف کردهاند و این احادیث، از جمله در کتاب «الفضایل» باب [إثبات حوض نبینا وصفاته]، آمده است و همان نهر «کوثر» است که در حدیث شمارهی (۲۸۵) هم به آن اشاره خواهد شد. [۴۹] برای توضیحی در مورد صحابهی مورد بحث در این حدیث، به پاورقی حدیث شمارهی ۳۸۴ مراجعه شود.
۱۷۴- «عَنْ أَبَيْ هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: انْتَدَبَ اللَّهُ لِمَنْ خَرَجَ فِي سَبِيلِهِ، لاَ يُخْرِجُهُ إِلَّا إِيمَانٌ بِي وَتَصْدِيقٌ بِرُسُلِي، أَنْ أُرْجِعَهُ بِمَا نَالَ مِنْ أَجْرٍ أَوْ غَنِيمَةٍ، أَوْ أُدْخِلَهُ الجَنَّةَ، وَلَوْلاَ أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمَّتِي مَا قَعَدْتُ خَلْفَ سَرِيَّةٍ، وَلَوَدِدْتُ أَنِّي أُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ أُحْيَا، ثُمَّ أُقْتَلُ ثُمَّ أُحْيَا، ثُمَّ أُقْتَلُ».
۱۷۴. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: «خداوند میفرماید: برای کسی که در راه او از منزل بیرون آید و سبب بیرونآمدنش جز ایمان به من و تصدیق فرستادگانم نباشد، ضمانت میکنم که او را با آنچه از پاداش یا غنیمت جنگی به دست آورده است، [به خانهاش] برگردانم، یا این که او را [با درجهی شهادت]، داخل بهشت کنم» و اگر بر امتم سخت و گران نمیبود، پشت هیچ سریهای نمینشستم (یعنی در هر سریهای شرکت میکردم، و این شرکت کردن من در هر سریهای دلالت بر فرض عین بودن آن میکرد که بر امتم مشقتآمیز بود) و آرزوی من این است و دوست دارم که در راه خدا جهاد کنم و کشته شوم، سپس زنده شوم، پس جهاد کنم و کشته شوم، سپس زنده شوم، پس جهاد کنم و کشته شوم».
۱۷۵- «عَنْ أَبَيْ هُرَيْرَةَسقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيَقُولُ: مَثَلُ المُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ - وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَنْ يُجَاهِدُ فِي سَبِيلِهِ - كَمَثَلِ الصَّائِمِ القَائِمِ، وَتَوَكَّلَ اللَّهُ لِلْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِهِ بِأَنْ يَتَوَفَّاهُ أَنْ يُدْخِلَهُ الجَنَّةَ، أَوْ يَرْجِعَهُ سَالِمًا مَعَ أَجْرٍ أَوْ غَنِيمَةٍ».
۱۷۵. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: شنیدم که پیامبر جمیفرمود: «مثال جهادکننده در راه خدا – و خداوند خود بهتر میداند که جهادکننده در راه او چه کسی است – همچون مثالی کسی است که در روز، روزه میگیرد و در شب، شب زندهداری میکند و خداوند مجاهد در راهش را ضمانت داده است که اگر جانش را بگیرد (در صورت مرگ) وی را داخل بهشت کند، یا این که او را سالم و با اجر و پاداش [معنوی] و غنیمت جنگی برگرداند».
۱۷۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَس: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: «تَكَفَّلَ اللَّهُ لِمَنْ جَاهَدَ فِي سَبِيلِهِ، لاَ يُخْرِجُهُ إِلَّا الجِهَادُ فِي سَبِيلِهِ، وَتَصْدِيقُ كَلِمَاتِهِ، بِأَنْ يُدْخِلَهُ الجَنَّةَ، أَوْ يَرْجِعَهُ إِلَى مَسْكَنِهِ الَّذِي خَرَجَ مِنْهُ، مَعَ أَجْرٍ أَوْ غَنِيمَةٍ».
۱۷۶. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: خداوند به کسی که در راهش جهاد میکند و جز برای جهاد در راه او و تأیید گفتههای او و باور به آنها و اجرای دستوراتش، از منزل خارج نشده است، ضمانت میدهد که او را [با درجه شهادت] وارد بهشت کند، یا او را با اجر و پاداش [معنویی که برایش در نظر گرفته است] و غنیمت جنگی، به همان منزلش که از آنجا بیرون آمده، برگرداند».
۱۷۷- «عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَسقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيَقُولُ: انْتَدَبَ اللَّهُ لِمَنْ يَخْرُجُ فِي سَبِيلِهِ لَا يُخْرِجُهُ إِلَّا الْإِيمَانُ بِي، وَالْجِهَادُ فِي سَبِيلِي، أَنَّهُ ضَامِنٌ حَتَّى أُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ بِأَيِّهِمَا كَانَ، إِمَّا بِقَتْلٍ، وَإِمَّا وَفَاةٍ، أَوْ أَرُدَّهُ إِلَى مَسْكَنِهِ الَّذِي خَرَجَ مِنْهُ، نَالَ مَا نَالَ، مِنْ أَجْرٍ أَوْ غَنِيمَةٍ».
۱۷۷. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: شنیدم که پیامبر جمیفرمود: «خداوند به کسی که در راه او از منزل بیرون آید و سبب بیرونآمدنش جز ایمان به من و جهاد در راه من، چیز دیگری نباشد، ضمانت میدهد و ضامن وی است که او را به هر صورت ممکن وارد بهشت کند، یا با شهادت و یا با مرگ عادی و یا او را با هر آنچه از اجر و پاداش یا غنیمت که کسب کرده است، به منزلش برگرداند».
۱۷۸- «وَفِيْ رِوَايَةٍ عَنْهُ - س- أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: تَكَفَّلَ اللَّهُﻷلِمَنْ جَاهَدَ فِي سَبِيلِهِ، لَا يُخْرِجُهُ إِلَّا الْجِهَادُ فِي سَبِيلِهِ، وَتَصْدِيقُ كَلِمَتِهِ، بِأَنْ يُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ، أَوْ يَرُدَّهُ إِلَى مَسْكَنِهِ الَّذِي خَرَجَ مِنْهُ، مَعَ مَا نَالَ مِنْ أَجْرٍ أَوْ غَنِيمَةٍ».
۱۷۸. «در روایت دیگری از ابوهریرهسآمده است که پیامبر جفرمودند: خداوند کسی را که در راهش جهاد میکند و جز برای جهاد در راه او و ایمان به فرمودهای او و تأیید آن و اجرای دستوراتش، خارج نشده است، ضمانت میدهد که او را وارد بهشت کند یا همراه با اجر و پاداش [معنوی] و غنیمتی که به دست آورده، [سالم] به منزلش برگرداند».
۱۷۹- «عَنْ ابْنِ عُمَرَبعَنِ النَّبِيِّ جفِيمَا يَحْكِيهِ عَنْ رَبِّهِﻷ: ضَمِنْتُ لَهُ أَنْ أَرْجِعَهُ إِنْ أَرْجَعْتُهُ، بِمَا أَصَابَ مِنْ أَجْرٍ أَوْ غَنِيمَةٍ، وَإِنْ قَبَضْتُهُ غَفَرْتُ لَهُ، وَرَحِمْتُهُ».
۱۷۹. «از ابن عمرباز پیامبر جدر بارهی آنچه از پروردگارش بازگو میفرماید، آمده است [که فرمودند: خداوند میفرماید]: «[بندهی مجاهد در راه خود را] ضمانت دادهام که او را اگر به منزلش برگردانم (تقدیر چنین باشد)، همراه با اجر و پاداش [معنوی] و غنیمت جنگیای باشد که به آن دست یافته است و اگر جانش را بگیرم (تقدیر چنین باشد)، او را ببخشم و به او رحم کنم (او را مشمول رحمت خود گردانم)».
۱۸۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ جقَالَ: تَكَفَّلَ اللَّهُ لِمَنْ جَاهَدَ فِي سَبِيلِهِ، لاَ يُخْرِجُهُ إِلَّا الجِهَادُ فِي سَبِيلِهِ وَتَصْدِيقُ بِكَلِمَتِهِ، بِأَنْ يُدْخِلَهُ الجَنَّةَ، أَوْ يَرْجِعَهُ إِلَى مَسْكَنِهِ مَعَ مَا نَالَ مِنْ أَجْرٍ أَوْ غَنِيمَةٍ».
۱۸۰. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: خداوند کسی را که در راهش جهاد میکند و جز برای جهاد در راه او و ایمان به فرمودهی او و تأیید آن و اجرای دستوراتش از منزلش خارج نشده است، ضمانت داده است که او را وارد بهشت کند، یا همراه با اجر و پاداش [معنوی] و غنیمتی که به آن دست یافته است، [سالم] به منزلش برگرداند».
۱۸۱- «وَعَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: تَضَمَّنَ اللهُ لِمَنْ خَرَجَ فِي سَبِيلِهِ، لَا يُخْرِجُهُ إِلَّا جِهَادٌ فِي سَبِيلِي، وَإِيْمَانٌ بِي، وَتَصْدِيقٌ بِرُسُلِي، فَهُوَ عَلَيَّ ضَامِنٌ أَنْ أُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ، أَوْ أَرْجِعَهُ إِلَى مَسْكَنِهِ الَّذِي خَرَجَ مِنْهُ، نَائِلًا مَا نَالَ مِنْ أَجْرٍ أَوْ غَنِيمَةٍ، وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ، مَا مِنْ كَلْمٍ يُكْلَمُ فِي سَبِيلِ اللهِ تَعَالَى، إِلَّا جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَهَيْئَتِهِ يَوْمَ كُلِمَ، لَوْنُهُ لَوْنُ دَمٍ، وَرِيحُهُ مِسْكٌ، وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ، لَوْلَا أَنْ يَشُقَّ عَلَى الْمُسْلِمِينَ، مَا قَعَدْتُ خِلَافَ سَرِيَّةٍ تَغْزُو أَبَدًا، وَلَكِنْ لَا أَجِدُ سَعَةً فَأَحْمِلَهُمْ، وَلَا يَجِدُونَ سَعَةً، فَيَشُقُّ عَلَيْهِمْ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنِّي، وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ، لَوَدِدْتُ أَنْ أَغْزُو فِي سَبِيلِ اللهِ، فَأُقْتَلُ ثُمَّ أَغْزُو فَأُقْتَلُ».
۱۸۱. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: خداوند ضمانت میدهد به کسی که در راه او از منزل و مکانش بیرون میرود و جز با هدفِ جهاد در راه من و [به خاطر] ایمان به من و تصدیق فرستادگانم، خارج نمیشود، پس من ضامن او هستم که او را وارد بهشت کنم، یا به منزلش که از آنجا بیرون آمده است، [سالم و] با هر آنچه از اجر و پاداش [معنوی] و غنیمت جنگی به دست آورده، برگردانم. سوگند به کسی که جان محمد در دست [قدرت] اوست، هیچ جراحتی نیست که در راه خداوند متعال به وجود آید، مگر این که روز قیامت به همان شکلی ظاهر خواهد شد که در روز جنگ بدان گرفتار شده است، رنگش رنگ خون و بویش بوی مُشک است و سوگند به کسی که جان محمد در دست [قدرت] اوست، اگر بر مسلمانان سخت نمیبود، هیچگاه بعد از حرکت دستهای از لشکر که [میفرستم و] در راه خدا جهاد میکنند، نمینشستم، اما آنقدر توان مالی ندارم که مسلمانان ناتوان را سوار و مجهز کنم و خود آنها نیز وسعت و قدرت چندانی ندارند و تخلف از من و جهادنکردن همراه با من نیز، برایشان گران میآید، سوگند به کسی که جان محمد در دست [قدرت] اوست، دوست دارم که در راه خدا جهاد کنم، سپس کشته شوم و مجدداً [زنده گردم و] جهاد کنم و کشته شوم و باز [زنده شوم و] جنگ کنم و کشته شوم».
۱۸۲- «...فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: يَا حَاطِبُ، مَا هَذَا؟ قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، لاَ تَعْجَلْ عَلَيَّ، إِنِّي كُنْتُ امْرَأً مُلْصَقًا، فِي قُرَيْشٍ - يَقُولُ: كُنْتُ حَلِيفًا، وَلَمْ أَكُنْ مِنْ أَنْفُسِهَا - وَكَانَ مَنْ مَعَكَ مِنَ المُهَاجِرِينَ مَنْ لَهُمْ قَرَابَاتٌ، يَحْمُونَ أَهْلِيهِمْ وَأَمْوَالَهُمْ، فَأَحْبَبْتُ إِذْ فَاتَنِي ذَلِكَ مِنَ النَّسَبِ فِيهِمْ، أَنْ أَتَّخِذَ عِنْدَهُمْ يَدًا، يَحْمُونَ قَرَابَتِي، وَلَمْ أَفْعَلْهُ ارْتِدَادًا عَنْ دِينِي، وَلاَ رِضًا بِالكُفْرِ بَعْدَ الإِسْلاَمِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَمَا إِنَّهُ قَدْ صَدَقَكُمْ»، فَقَالَ عُمَرُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، دَعْنِي أَضْرِبْ عُنُقَ هَذَا المُنَافِقِ، فَقَالَ: «إِنَّهُ قَدْ شَهِدَ بَدْرًا، وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ اللَّهَ اطَّلَعَ عَلَى مَنْ شَهِدَ بَدْرًا، فَقَالَ: اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ، فَقَدْ غَفَرْتُ لَكُمْ...» إِلَى آخِرِ الْحَدِيْثِ.
۱۸۲- «.... آنگاه پیامبر جفرمودند: ای حاطب! این چیست؟ (این چه کاری است که تو کردی)؟ حاطب گفت: ای پیامبر خدا! بر من تندی مکن (عصبانی مشو)، بگذار تا توضیح دهم. من یک شخص ملحقشده به قریش هستم -میگوید: من از آنها نیستم، بلکه همپیمان آنها هستم- اما کسانی که با تو مهاجرت کردهاند، در میان قریش نزدیکانی دارند که از اموال و خانوادهی آنها حمایت میکنند، من هم دوست داشتم، وقتی که با آنها نسبتی ندارم، بر آنها منتی بگذارم تا از نزدیکانم حمایت کنند و این کار را نه به دلیل برگشت از دینم و نه به خاطر راضیشدنم به کفر بعد از اسلام انجام دادهام، پیامبر جفرمودند: او با شما راست گفت، حضرت عمرسگفت: ای پیامبر خدا، اجازه بده گردن این منافق را بزنم. پیامبر خدا جفرمود: تو چه میدانی، حتماً خداوند بر اهل بدر اطلاع داشته که فرموده است: «هر کاری که دوست دارید، انجام دهید، زیرا شما را بخشیدهام...» تا آخر حدیث [۵۰].
[۵۰] با توجه به آنچه بخاری در صحیح خود آورده است «حاطب بن ابی بلتعه» قبل از غزوهی فتح مکه نامهای به اهل مکه مینویسد و آن را به زنی میدهد که به اهل مکه برساند و به او ده دینار میدهد؛ قبل از این که آن زن به مکه برسد، پیامبر جاز طریق وحی جریان را میداند و به علی و زبیر و مقداد دستور میدهند و میفرمایند: بروید تا به منطقهی «باغ خاخ» میرسید، «خاخ» منطقهای در دوازده میلی بین مکه و مدینه است، در آنجا زنی را میبینید که در هودج شتری قرار دارد و اسمش ساره است، او نامهای با خود دارد، نامه را از او بگیرید و برگردید. حضرت علیسمیگوید: رفتیم و به منطقه که رسیدیم آن زن را دیدیم و نامه را از او خواستیم، نخست انکار کرد، گفتیم: اگر نامه را ندهی، چادرت را برمیداریم و به زور آن را از تو میگیریم؛ نامه را داد و ما نزد پیامبر جبرگشتیم و آن را به پیامبر جدادیم. پیامبر جوقتی نامه را باز کرد، در آن نوشته شده بود: «از حاطب بن ابی بلتعه به مردانی از مشرکین. ای اهل قریش! پیامبر خدا قصد دارد با سپاهی عظیم به سوی شما بیاید، اگر به سوی شما بیاید، حتماً خدا او را یاری خواهد داد و وعدهاش را محقق خواهد کرد، پس به خود آیید. والسلام»، پیامبر جفرمودند: ای حاطب! این چه کاری است که کردی؟ حاطب گفت: ...» بعد از استدلال حاطب، پیامبر جعذر او را پذیرفت و فرمودند: حاطب راست میگوید. حاطب یکی از اصحاب غزوهی بدر بود؛ وقتی حضرت عمر سخواست او را به خاطر آن نامه بکُشد، پیامبر جاو را منع کردند و فرمودند: او از یاران بدر است و تو چه میدانی، حتماً خداوند بر اهل بدر اطلاع داشته که فرموده است: «إعملوا ما شئتم فقد غفرت لكم» حضرت عمر بعد از شنیدن این سخن، از خوشحالی گریه کرد. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری].
۱۸۳- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللّهِبقَالَ: لَقِيَنِي رَسُولُ اللَّهِ جفَقَالَ: يَا جَابِرُ! مَا لِي أَرَاكَ مُنْكَسِرًا؟ قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! اسْتُشْهِدَ أَبِي، قُتِلَ يَوْمَ أُحُد، وَتَرَكَ عِيَالًا وَدَيْنًا، قَالَ: أَفَلَا أُبَشِّرُكَ بِمَا لَقِيَ اللَّهُ بِهِ أَبَاكَ؟ قَالَ: بَلَى، يَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ: مَا كَلَّمَ اللَّهُ أَحَدًا قَطُّ، إِلَّا مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ، وَأَحْيَا أَبَاكَ، فَكَلَّمَهُ كِفَاحًا. فَقَالَ: يَا عَبْدِي، تَمَنَّ عَلَيَّ أُعْطِكَ. قَالَ: يَا رَبِّ! تُحْيِينِي، فَأُقْتَلَ فِيكَ ثَانِيَةً. قَالَ الرَّبُّﻷ: إِنَّهُ قَدْ سَبَقَ مِنِّي أَنَّهُمْ إِلَيْهَا لَا يُرْجَعُونَ، قَالَ: وَأُنْزِلَتْ هَذِهِ الآيَةُ: ﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢا...﴾[آلعمران: ۱۶۹] اَلآيَةُ».
۱۸۳. «از جابر بن عبداللهلروایت شده است که گفت: روزی پیامبر جمرا دیدند و فرمودند: ای جابر! تو را شکسته میبینم، چه شده ا ست؟ عرض کردم: ای پیامبر خدا! پدرم در جنگ اُحُد بود و شهید شد و عیال و فرزندان و بدهیهایی را به جای گذاشته است، فرمودند: آیا تو را مژده دهم به چگونگی روبهروشدن خداوند با پدرت؟ عرض کردم: بله، ای پیامبر خدا! فرمودند: خداوند با هیچکس سخن نگفته است، جز از پشت حجاب، اما پدرت را زنده کرد و با او مستقیم و بدون واسطه سخن گفت و [خطاب به او] فرمودند: ای بندهام! از من چیزی بخواه و آرزویی بکن تا به تو ببخشم، پدرت گفت: خدایا! مرا زنده کن (به دنیا برگردان) تا دوباره در راه تو جهاد کنم و کشته شوم. خداوند متعال فرمود: مردگان به دنیا برنمیگردند، این حکم ثابت و تغییرناپذیری است که قبلاً صادر کردهام. جابر میگوید: آنگاه این آیه نازل شد: ﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢا...﴾[آلعمران: ۱۶۹]. «و کسانی را که در راه خدا کشته میشوند، مرده نشمار، بلکه آنها زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند»». ترمذی میگوید: حدیث حسن غریب است. و حاکم و ذهبی میگوید: صحیح است.
۱۸۴- «عَنْ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِبيَقُولُ: لَمَّا قُتِلَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَمْرِو بْنِ حَرَامٍ يَوْمَ أُحُدٍ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: يَا جَابِرُ، أَلَا أُخْبِرُكَ مَا قَالَ اللَّهُﻷلِأَبِيكَ؟ قُلْتُ: بَلَى، قَالَ: مَا كَلَّمَ اللَّهُ أَحَدًا قَطُّ، إِلَّا مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ، وَكَلَّمَ أَبَاكَ كِفَاحًا، فَقَالَ: يَا عَبْدِي! تَمَنَّ عَلَيَّ أُعْطِكَ، قَالَ: تُحْيِينِي فَأُقْتَلُ فِيكَ ثَانِيَةً، قَالَ: إِنَّهُ سَبَقَ مِنِّي أَنَّهُمْ إِلَيْهَا لَا يُرْجَعُونَ، قَالَ: يَا رَبِّ! فَأَبْلِغْ مَنْ وَرَائِي فَأَنْزَلَ اللَّهُﻷهَذِهِ الْآيَةَ: ﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢا...﴾[آلعمران: ۱۶۹]. الْآيَةَ كُلَّهَا».
۱۸۴. «از جابر بن عبداللهبروایت شده است که گفت: وقتی که عبدالله بن عمرو بن حرام (یعنی پدرم) در جنگ احد کشته شد، پیامبر جفرمودند: ای جابر! آیا به تو بگویم که خداوند متعال به پدرت چه فرمود؟ عرض کردم: بله. فرمودند: خداوند با هیچ کسی سخن نگفته است، جز از پشت حجاب، اما با پدرت رو در رو و بدون واسطه سخن گفت و خطاب به او فرمود: ای بندهام! از من چیزی بخواه تا به تو ببخشم، پدرت گفت: مرا زنده کن (به دنیا برگردان) تا دوباره در راه تو جهاد کنم و کشته شوم. خداوند مفرمود: این حکم، ثابت و تغییرناپذیر است که قبلاً صادر کردهام و مردگان هرگز به دنیا برنمیگردند. جابر گفت: خدایا! پس حال و وضع مرا به آنهایی که هنوز نیامدهاند، برسان، پس خداوند این آیه را نازل فرمود: ﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢا...﴾[آلعمران: ۱۶۹]. «و کسانی را که در راه خدا کشته میشوند، مرده نشمار، بلکه آنها زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند. تا آخر آیه»».
۱۸۵- «عَنْ مَسْرُوقٍ قَالَ: سَأَلْنَا – أَوْ سَأَلْتُ - عَبْدَ اللهِ (أَيْ: اِبْنَ مَسْعُودٍ) عَنْ هَذِهِ الْآيَةِ: ﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ يُرۡزَقُونَ ١٦٩﴾[آلعمران: ۱۶۹]. قَالَ: أَمَا إِنَّا قَدْ سَأَلْنَا عَنْ ذَلِكَ، فَقَالَ: أَرْوَاحُهُمْ فِي جَوْفِ طَيْرٍ خُضْرٍ، لَهَا قَنَادِيلُ مُعَلَّقَةٌ بِالْعَرْشِ، تَسْرَحُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ شَاءَتْ، ثُمَّ تَأْوِي إِلَى تِلْكَ الْقَنَادِيلِ، فَاطَّلَعَ إِلَيْهِمْ رَبُّهُمُ اطِّلَاعَةً، فَقَالَ: هَلْ تَشْتَهُونَ شَيْئًا؟ قَالُوا: أَيَّ شَيْءٍ نَشْتَهِي وَنَحْنُ نَسْرَحُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ شِئْنَا؟ فَفَعَلَ ذَلِكَ بِهِمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ، فَلَمَّا رَأَوْا أَنَّهُمْ لَنْ يُتْرَكُوا مِنْ أَنْ يُسْأَلُوا، قَالُوا: يَا رَبِّ! نُرِيدُ أَنْ تَرُدَّ أَرْوَاحَنَا فِي أَجْسَادِنَا، حَتَّى نُقْتَلَ فِي سَبِيلِكَ مَرَّةً أُخْرَى، فَلَمَّا رَأَى أَنْ لَيْسَ لَهُمْ حَاجَةٌ تُرِكُوا».
۱۸۵. «از مسروق روایت شده است که گفت: از ابن مسعودسدر بارهی این آیه سؤال کردم یا (شک راوی) سؤال کردیم: ﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ يُرۡزَقُونَ ١٦٩﴾[آلعمران: ۱۶۹]. «و کسانی را که در راه خدا کشته میشوند، مرده نشمار. بلکه آنها زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند»، ایشان گفتند: ما همین سؤال را از پیامبر جپرسیدیم، ایشان فرمودند: ارواح شهدا در میان پرندگانی سبزرنگ قرار دارند و قندیلها (مکانها)یی دارند که به عرش معلق هستند، در بهشت هرجا که بخواهند به تندی میروند و سپس به جای نخستشان برمیگردند. خداوند به آنها نظر میکند (توجه میکند) و میفرماید: آیا چیزی میل دارید (تا برایتان فراهم شود)؟ عرض میکنند: چه چیزی را میل کنیم، در حالی که در بهشت هرجا بخواهیم میرویم؟ خداوند سه بار این سؤال را تکرار میکند، آن وقت آنها وقتی میبینند که مرتب از آنها سؤال میشود و رها نمیشوند، میگویند: خدایا! میخواهیم ارواحمان را به بدنهایمان برگردانی تا دوباره در راه تو جهاد کنیم و کشته شویم، اما وقتی که خداوند میبیند نیازی ندارند، آنها را به حال خودشان رها میکند».
۱۸۶- «عَنْ ابْنِ مَسْعُودٍسأَنَّهُ سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ يُرۡزَقُونَ ١٦٩﴾[آلعمران: ۱۶۹]. فَقَالَ: أَمَا إِنَّا قَدْ سَأَلْنَا عَنْ ذَلِكَ، فَأُخْبِرْنَا أَنَّ أَرْوَاحَهُمْ فِي طَيْرٍ خُضْرٍ، تَسْرَحُ فِي الجَنَّةِ حَيْثُ شَاءَتْ، وَتَأْوِي إِلَى قَنَادِيلَ مُعَلَّقَةٍ بِالعَرْشِ، فَاطَّلَعَ إِلَيْهِمْ رَبُّكَ اطِّلَاعَةً، فَقَالَ: هَلْ تَسْتَزِيدُونَ شَيْئًا فَأَزِيدُكُمْ؟ قَالُوا رَبَّنَا، وَمَا نَسْتَزِيدُ، وَنَحْنُ نَسْرَحُ فِي الجَنَّةِ حَيْثُ شِئْنَا؟ ثُمَّ اطَّلَعَ عَلَيْهِمُ الثَّانِيَةَ، فَقَالَ: هَلْ تَسْتَزِيدُونَ شَيْئًا فَأَزِيدُكُمْ؟ فَلَمَّا رَأَوْا أَنَّهُمْ لَمْ يُتْرَكُوا، قَالُوا تُعِيدُ أَرْوَاحَنَا، حَتَّى نَرْجِعَ إِلَى الدُّنْيَا، فَنُقْتَلَ فِي سَبِيلِكَ مَرَّةً أُخْرَى».
۱۸۶. «از ابن مسعودسدر بارهی معنی این آیه سؤال شد: ﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢا...﴾[آلعمران: ۱۶۹]. «و کسانی را که در راه خدا کشته میشوند، مرده نشمار، بلکه آنها زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند»، ایشان گفتند: ما همین سؤال را پرسیدیم، پس به ما جواب داده شد که ارواح شهدا در میان پرندهای سبزرنگ قرار دارند، آنها در بهشت هرجا بخواهند، به تندی میروند و به قندیلها (جاها)یی که به عرش آویزان است، برمیگردند، آنگاه خداوند به آنها نظری میکند (توجه میکند) و میفرماید: آیا بیش از این میخواهید تا به شما ببخشم؟ میگویند: خدایا! چه چیزی بیش از این بخواهیم، در حالی که در بهشت هرجا بخواهیم میرویم؟ سپس بار دوم خداوند به آنها نظری دیگر میکند و میفرماید: آیا بیش از این میخواهید تا به شما ببخشم؟ وقتی که میبینند، رها نمیشوند [و مرتب از آنها سؤال میشود]، میگویند: خدایا! ارواحمان را به جسدهایمان برگردان تا به دنیا برگردیم و دوباره در راه تو جهاد کنیم و کشته شویم».
۱۸۷- ابن ماجه این حدیث را با الفاظی نزدیک به الفاظ ترمذی (حدیث شمارهی ۱۸۶) آورده است، با این تفاوت که عبارت «سَلُونِي مَا شِئْتُمْ» «از من درخواست کنید آنچه میخواهید؟» یک بار آمده است و نیز در این روایت چنین آمده است: «وَمَاذَا نَسْأَلُكَ وَنَحْنُ نَسْرَحُ فِي الْجَنَّةِ فِي أَيِّهَا شِئْنَا؟» «چه چیزی از تو درخواست کنیم، در حالی که ما در بهشت به هرجای آن که بخواهیم میرویم؟» و نیز این جمله در این روایت بیشتراز روایت ترمذی است: «فَلَمَّا رَأَي أَنَّهُمْ لَمْ يَسْأَلُوا إِلاَّ ذَلِكَ تُرِكُوا» «وقتی که خداوند میبیند آنها درخواستی ندارند، جز برگرداندن ارواحشان به جسدهایشان، آنها را به حال خود رها میکند».
۱۸۸- «عَنْ أَنَسٍ بْنِ مَالِكٍسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: يُؤْتَى بِالرَّجُلِ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ، فَيَقُولُ اللَّهُﻷ: يَا ابْنَ آدَمَ! كَيْفَ وَجَدْتَ مَنْزِلَكَ؟ فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّ، خَيْرَ مَنْزِلٍ، فَيَقُولُ: سَلْ وَتَمَنَّ، فَيَقُولُ: أُسَائِلُ أَنْ تَرُدَّنِي إِلَى الدُّنْيَا، فَأُقْتَلَ فِي سَبِيلِكِ عَشْرَ مَرَّاتٍ، لِمَا يَرَى مِنْ فَضْلِ الشَّهَادَةِ».
۱۸۸. «از انس بن مالکسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: «یکی از بهشتیان [به حضور خدا] آورده میشود، خداوند متعال میفرماید: ای انسان! جا و منزلتت را [در بهشت] چگونه دیدی؟ عرض میکند: خدایا! بهترین جا و بهترین منزلت، خداوند میفرماید: [هر آنچه میخواهی و دوست داری؟] از من درخواست کن و آرزو کن، و او به خاطر اهمیت و ارزشی که شهادت [در راه تو] دارد، عرض میکند: میخواهم که مرا به دنیا بازگردانی، تا در راه تو ده بار (دهها بار) جهاد کنم و کشته شوم».
۱۸۹- «عَنْ الْعِرْبَاضِ بْنِ سَارِيَةَسأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: يَخْتَصِمُ الشُّهَدَاءُ وَالْمُتَوَفَّوْنَ عَلَى فُرُشِهِمْ إِلَى رَبِّنَا فِي الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنَ الطَّاعُونِ، فَيَقُولُ الشُّهَدَاءُ: إِخْوَانُنَا قُتِلُوا كَمَا قُتِلْنَا، وَيَقُولُ الْمُتَوَفَّوْنَ عَلَى فُرُشِهِمْ: إِخْوَانُنَا مَاتُوا كَمَا مُتْنَا، فَيَقُولُ رَبُّنَا: انْظُرُوا إِلَى جِرَاحِهِمْ، فَإِنْ أَشْبَهَ جِرَاحُهُمْ جِرَاحَ الْمَقْتُولِينَ، فَإِنَّهُمْ مِنْهُمْ وَمَعَهُمْ، فَإِذَا جِرَاحُهُمْ قَدْ أَشْبَهَتْ جِرَاحَهُمْ».
۱۸۹. «از عرباض بن ساریهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: شهداء و کسانی که بر بسترشان وفات کردهاند، دعوایشان را در مورد کسانی که در اثر طاعون وفات کردهاند، نزد پروردگارمان میبرند، سپس شهدا میگویند: برادرانمان همچون ما شهید شدهاند، اما آنهایی که فوت کردهاند (مرگ طبیعی دانستهاند) میگویند: برادرانمان همچون ما فوت کردهاند، پروردگارمان میفرماید: به زخم آنها بنگرید، اگر زخمشان همچون زخم شهداء بود، آنها شهید هستند و با شهدا میباشند، پس وقتی نگاه میکنند، میبینند زخمشان همچون زخم شهداست».
۱۹۰- «عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ بُرَيْدَةَ، عَنْ أَبِيهِ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: حُرْمَةُ نِسَاءِ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ كَحُرْمَةِ أُمَّهَاتِهِمْ، وَإِذَا خَلَفَهُ فِي أَهْلِهِ فَخَانَهُ، قِيلَ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ: هَذَا خَانَكَ فِي أَهْلِكَ فَخُذْ مِنْ حَسَنَاتِهِ مَا شِئْتَ، فَمَا ظَنُّكُمْ؟».
۱۹۰. «از سلیمان بن بریده از پدرش روایت میکند که پیامبر جفرمودند: جایگاه همسرِ مردان مجاهد نسبت به مردانی که به جهاد نرفتهاند، همچون جایگاه مادرانشان میباشند و هرگاه مجاهدی خانوادهاش را به دست کسی داد که به جهاد نرفته است و او به مجاهد خیانت کرد، روز قیامت به او (شهید) گفته میشود: این همان کسی است که به تو خیانت کرده است، پس از اعمال نیکش هرچه میخواهی برای خود بردار، (سپس پیامبر جفرمودند:) «در این مورد چه میگویید؟» (آیا دیگر هیچ عمل نیکی برای او باقی میماند؟!)».
۱۹۱- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: يَجِيءُ الرَّجُلُ آخِذًا بِيَدِ الرَّجُلِ، فَيَقُولُ: يَا رَبِّ! هَذَا قَتَلَنِي، فَيَقُولُ اللَّهُ لَهُ: لِمَ قَتَلْتَهُ؟ فَيَقُولُ: قَتَلْتُهُ لِتَكُونَ الْعِزَّةُ لَكَ، فَيَقُولُ: فَإِنَّهَا لِي. وَيَجِيءُ الرَّجُلُ آخِذًا بِيَدِ الرَّجُلِ، فَيَقُولُ: إِنَّ هَذَا قَتَلَنِي، فَيَقُولُ اللَّهُ لَهُ: لِمَ قَتَلْتَهُ؟ فَيَقُولُ: لِتَكُونَ الْعِزَّةُ لِفُلَانٍ، فَيَقُولُ إِنَّهَا لَيْسَتْ لِفُلَانٍ، فَيَبُوءُ بِإِثْمِهِ».
۱۹۱. «از عبدالله بن مسعودساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: مردی [به دادگاه خدا] در حالی که میآید که دست فرد دیگری را گرفته است، سپس میگوید: خدایا! این مرد مرا کشت، خداوند به او (قاتل) میگوید: چرا او را کشتی؟ میگوید: او را کشتم تا عزت، خاص تو باشد (تا دین تو استقرار یابد، یعنی در راه تو و به خاطر تو او را کشتم)، خداوند میفرماید: عزت تنها برای من است و مردی (مرد دیگری) [به دادگاه خدا] در حالی میآید که دست فرد دیگری را گرفته است، سپس میگوید: خدایا! این مرد مرا کشته است، خداوند خطاب به قاتل میگوید: چرا او را کشتی؟ میگوید: تا عزت و سربلندی نصیب فلان شخص شود (در راه فلان شخص و برای حفظ مقام و موقعیت فلان شخص، جنگ کردم و او را کشتم)، خداوند میفرماید: اما عزت و سربلندی مال فلان شخص نیست، [زیرا عزت و سربلندی تنها خاص خداوند است]، پس فرد قاتل با گناهی که مرتکب شده است، برمیگردد [و به جایی میرود که جایگاه او است و خداوند به بدترین شکل جزایش میدهد و از طرف دیگر مقام شهید را بالا میبرد]».
۱۹۲- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: عَجِبَ رَبُّنَاﻷغَزَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ، فَانْهَزَمَ، فَعَلِمَ مَا عَلَيْهِ فَرَجَعَ حَتَّى أُهَرِيقَ دَمُهُ، فَيَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى لِمَلَائِكَتِهِ: انْظُرُوا إِلَى عَبْدِي رَجَعَ رَغْبَةً فِيمَا عِنْدِي، وَشَفَقَةً مِمَّا عِنْدِي، حَتَّى أُهَرِيقَ دَمُهُ».
۱۹۲. «از عبدالله بن مسعودسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: پروردگارم راضی و خشنود میشود از کسی که در راه خدا جهاد میکند، پس در میدان جنگ شکست میخورد و فرار میکند، اما میداند که کار درستی نمیکند و وظیفه و حالت خود را به یاد میآورد، پس پشیمان میشود و برمیگردد و جهاد میکند تا این که خونش ریخته میشود، آنگاه خداوند متعال به فرشتگان میفرماید: به بندهام بنگرید که چگونه با عشق و علاقه نسبت به کسب آنچه نزد من است [و آن را به مجاهد واقعی وعده دادهام] و ترس از عذاب و وعدههایی که نسبت به فراریان در میدان جنگ دادهام، برگشت [و جهاد کرد] تا این که خونش ریخته شد (شهید شد)».
۱۹۳- «عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَسيَقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيَقُولُ: عَجِبَ رَبُّنَاﻷمِنْ قَوْمٍ يُقَادُونَ إِلَى الْجَنَّةِ فِي السَّلَاسِلِ».
۱۹۳. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: شنیدم که پیامبر جمیفرمود: «پروردگار متعال راضی و خشنود است از گروهی که دستبسته و زنجیرشده به سوی بهشت هدایت میشوند» [۵۱].
[۵۱] منظور از چنین گروهی که با زنجیر وارد بهشت میشوند، کسانی هستند که توسط مجاهدان در راه خدا در میدان جنگ اسیر شده و دست و پایشان زنجیر شده است، اما بعد از اسارتشان، خداوند آنها را هدایت میکند و آنان مسلمان شده، بعد از مرگشان وارد بهشت میشوند. پس ورودشان به بهشت به سبب زنجیرها و اسارتشان است، زیرا اگر اسیر نمیشدند، بر همان کفری که بودند، کشته میشدند و به دوزخ میرفتند - والله أعلم.
۱۹۴- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ بْنِ الخَطَّابِبأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: إِنَّمَا مَثَلُكُمْ وَاليَهُودُ وَالنَّصَارَى، كَرَجُلٍ اسْتَعْمَلَ عُمَّالًا، فَقَالَ: مَنْ يَعْمَلُ لِي إِلَى نِصْفِ النَّهَارِ عَلَى قِيرَاطٍ، قِيرَاطٍ، فَعَمِلَتِ اليَهُودُ عَلَى قِيرَاطٍ، ثُمَّ عَمِلَتِ النَّصَارَى عَلَى قِيرَاطٍ قِيرَاطٍ، ثُمَّ أَنْتُمُ الَّذِينَ تَعْمَلُونَ مِنْ صَلاَةِ العَصْرِ إِلَى مَغَارِبِ الشَّمْسِ عَلَى قِيرَاطَيْنِ قِيرَاطَيْنِ، فَغَضِبَتِ اليَهُودُ وَالنَّصَارَى، وَقَالُوا: نَحْنُ أَكْثَرُ عَمَلًا وَأَقَلُّ عَطَاءً، قَالَ: هَلْ ظَلَمْتُكُمْ مِنْ حَقِّكُمْ شَيْئًا؟ قَالُوا: لاَ، قَالَ: فَذَلِكَ فَضْلِي، أُوتِيهِ مَنْ أَشَاءُ».
۱۹۴. «از عبدالله بن عمر بن خطاببروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: «مَثَل شما و یهود و نصاری مانند مردی است که چند کارگر به کار گرفته است، پس [به آنها] میگوید: چه کسی تا بعد از ظهر برایم با یک قیراط کار میکند؟ یهودیان تا بعد از ظهر با یک قیراط کار کردهاند، سپس مسیحیان [از بعد از ظهر تا نزدیک عصر] با یک قیراط کار کردهاند، سپس شما کسانی هستید که از نماز عصر تا غروب خورشید در برابر دو قیراط کار میکنید و به شما دو برابر داده میشود، آنگاه یهودیان و مسیحیان عصبانی میشوند و میگویند: ما بیشتر از مسلمانان کار کردیم [اما] کمتر اجرت گرفتیم. [خداوند] میفرماید: آیا در مورد حقتان به شما کوچکترین ظلمی شده است؟ جواب میدهند: خیر، خداوند میفرماید: پس این فضل من است، به هرکس که بخواهم میدهم» [۵۲].
[۵۲] قیراط: واحدی است قدیمی. هر قیراط برابر یک بیست و چهارم دینار است.
۱۹۵- «عَنْ أَبِي مُوسَى الأَشْعَرِيِّسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: مَثَلُ المُسْلِمِينَ وَاليَهُودِ وَالنَّصَارَى، كَمَثَلِ رَجُلٍ اسْتَأْجَرَ قَوْمًا يَعْمَلُونَ لَهُ عَمَلًا يَوْمًا إِلَى اللَّيْلِ، عَلَى أَجْرٍ مَعْلُومٍ، فَعَمِلُوا لَهُ إِلَى نِصْفِ النَّهَارِ، فَقَالُوا: لاَ حَاجَةَ لَنَا إِلَى أَجْرِكَ الَّذِي شَرَطْتَ لَنَا، وَمَا عَمِلْنَا بَاطِلٌ، فَقَالَ لَهُمْ: لاَ تَفْعَلُوا أَكْمِلُوا بَقِيَّةَ عَمَلِكُمْ، وَخُذُوا أَجْرَكُمْ كَامِلًا، فَأَبَوْا وَتَرَكُوا، وَاسْتَأْجَرَ آخَرينَ بَعْدَهُمْ، فَقَالَ: أَكْمِلاَ بَقِيَّةَ يَوْمِكُمْ هَذَا، وَلَكُمْ مَا شَرَطْتُ لَهُمْ مِنَ الأَجْرِ، فَعَمِلُوا حَتَّى إِذَا كَانَ حِينُ العَصْرِ، قَالُوا: مَا عَمِلْنَا بَاطِلٌ، وَلَكَ الأَجْرُ الَّذِي جَعَلْتَ لَنَا فِيهِ، فَقَالَ لَهُمْ: أَكْمِلُوا بَقِيَّةَ عَمَلِكُمْ، فَإِنَّ مَا بَقِيَ مِنَ النَّهَارِ شَيْءٌ يَسِيرٌ، فَأَبَيَا، وَاسْتَأْجَرَ قَوْمًا أَنْ يَعْمَلُوا لَهُ بَقِيَّةَ يَوْمِهِمْ، فَعَمِلُوا بَقِيَّةَ يَوْمِهِمْ حَتَّى غَابَتِ الشَّمْسُ، وَاسْتَكْمَلُوا أَجْرَ الفَرِيقَيْنِ كِلَيْهِمَا، فَذَلِكَ مَثَلُهُمْ وَمَثَلُ مَا قَبِلُوا مِنْ هَذَا النُّورِ».
۱۹۵. «از ابوموسی اشعریسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: «مَثَل مسلمانان و یهود و نصاری همانند مَثَل مردی است که گروهی را به اُجرت گرفت تا برایش یک روز کامل با اُجرت مشخص کار کنند، پس آن گروه، تا بعد از ظهر [آن روز] برایش کار کردند و گفتند: نیازی به اُجرتی که با ما شرط کردی نداریم و بیهوده کار کردیم و در قبال آنچه تاکنون کار کردیم، چیزی نمیگیریم، [صاحب کار] به آنها گفت: دست نکشید، بقیهی کارتان را ادامه دهید و مزدتان را به طور کامل دریافت کنید، اما آنها خودداری کردند کارشان را رها کردند، [صاحب کار] پس از آنان گروه دیگری را به کار گرفت و به آنها گفت: بقیهی روز را کار کنید و آنچه به آنها شرط کردم، به شما میدهم، آنها (گروه دوم) تا عصر [آن روز] کار کردند و سپس گفتند: [ادامه نمیدهیم و] تاکنون هرچه کار کردیم، بیهوده بوده و مزدی نمیخواهیم و اُجرتی که برای ما قرار دادی، از آنِ خودت، به آنها گفت: [دست نکشید و] بقیهی کارتان را بکنید که چیزی به آخر روز نمانده است، [اما آنها ادامه نمیدهند و میروند] و [صاحب کار] گروه دیگری را به کار گرفت تا بقیهی روز برایش کار کنند، آنها بقیهی روز [یعنی از عصر] تا این که خورشید غروب کرد، کار کردند و مزد هردو گروه قبلی را هم گرفتند. این مثال، مثال یهود و نصاری [و شما مسلمانان] و مثالِ آن مقدار از این نور و هدایت است که پذیرفتهاند [و پذیرفتهاید]».
۱۹۶- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ العَاصِبأَنَّ هَذِهِ الآيَةَ الَّتِي فِي القُرْآنِ: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا ٤٥﴾[الأحزاب: ۴۵]. قَالَ فِي التَّوْرَاةِ: يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا ونَذيراً وَحِرْزًا لِلْأُمِّيِّينَ، أَنْتَ عَبْدِي وَرَسُولِي، سَمَّيْتُكَ المُتَوَكِّلَ، لَيْسَ بِفَظٍّ وَلاَ غَلِيظٍ، وَلاَ سَخَّابٍ بِالأَسْوَاقِ، وَلاَ يَدْفَعُ السَّيِّئَةَ بِالسَّيِّئَةِ، وَلَكِنْ يَعْفُو وَيَصْفَحُ، وَلَنْ يَقْبِضَهُ اللَّهُ حَتَّى يُقِيمَ بِهِ المِلَّةَ العَوْجَاءَ، بِأَنْ يَقُولُوا: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَيَفْتَحَ بِهَا أَعْيُنًا عُمْيًا، وَآذَانًا صُمًّا، وَقُلُوبًا غُلْفًا».
۱۹۶. «از عبدالله بن عمرو بن عاص بروایت شده است که گفت: این آیهای که در قرآن ذکر شده است و میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا ٤٥﴾[الأحزاب: ۴۵]. «ای پیامبر! ما تو را به عنوان گواه و مژدهرسان و بیمدهنده فرستادهایم»، در تورات (نیز چنین) گفته است: «ای پیامبر! ما تو را به عنوان گواه و مژدهرسان و بیمدهنده فرستادیم و تو را به عنوان پناهگاهی [برای مردم] امی قرار دادیم، تو بندهی من و فرستادهی من هستی. تو را [به خاطر قناعت و اعتمادت به خداوند] متوکل نامیدم، این پیامبر نه بداخلاق و تندخوست و نه قساوت قلب دارد، او فردی نیست که [به سبب تندخوییاش] در بازار [و میان جمع مردم] داد و فریاد راه بیندازد، او هرگز جواب بدی را با بدی نمیدهد، بلکه میبخشد و [نسبت به کسی که نسبت به او بدی انجام داده است] گذشت میکند و خداوند جان او را نمیگیرد، تا زمانی که ملت کجرو و گمراه را به وسیلهی او [به راه راست] هدایت دهد و راست کند به این که [بعد از گمراهیشان] بگویند: هیچ خدایی جز الله نیست، آن وقت با این جمله است که چشمهای کوری را بینا و گوشهای کری را شنوا و دلهای فروبستهای را باز میکند».
۱۹۷- «عَنْ عَطَاءِ بْنِ يَسَارٍ، قَالَ: لَقِيتُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَمْرِو بْنِ العَاصِبقُلْتُ لَهُ: أَخْبِرْنِي عَنْ صِفَةِ رَسُولِ اللَّهِ جفِي التَّوْرَاةِ؟ قَالَ: أَجَلْ، وَاللَّهِ إِنَّهُ لَمَوْصُوفٌ فِي التَّوْرَاةِ بِبَعْضِ صِفَتِهِ فِي القُرْآنِ: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا ٤٥﴾[الأحزاب: ۴۵]. إِلَى آخِرِ الْحَدِيْثِ».
۱۹۷. «عطاء بن یسار میگوید: به عبدالله بن عمرو بن عاصبرسیدم و به او عرض کردم: مرا از ویژگیها و صفات پیامبر جدر تورات آگاه کن؟ گفت: بله، به خدا سوگند پیامبر جدر تورات با برخی از ویژگیهایی که در قرآن برایش ذکر شده، توصیف شده است [، از جمله:] ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا ٤٥﴾[الأحزاب: ۴۵]. «ای پیامبر! ما تو را به عنوان گواه و مژدهدهنده و بیمدهنده فرستادهایم و...»، تا آخر حدیث قبلی (حدیث شمارهی ۱۹۶).
۱۹۸- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍس، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ جيَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَالَ: إِذَا ابْتَلَيْتُ عَبْدِي بِحَبِيبَتَيْهِ فَصَبَرَ، عَوَّضْتُهُ مِنْهُمَا الجَنَّةَ. يُرِيدُ: عَيْنَيْهِ».
۱۹۸. «از انس بن مالکسروایت شده است که گفت: از پیامبر جشنیدم که فرمودند: خداوند متعال میفرماید: «هرگاه بندهام را با دو محبوبش آزمایش و در آن مبتلا کردم و او [در این آزمایش] صبر کرد، در پاداش آن دو [و صبر بر از دستدادنشان]، بهشت را نصیبش میکنم»، منظور از دو محبوبش، دو چشمش میباشد».
۱۹۹- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: إِذَا أَخَذْتُ كَرِيمَتَيْ عَبْدِي فِي الدُّنْيَا، لَمْ يَكُنْ لَهُ جَزَاءٌ عِنْدِي إِلَّا الجَنَّةَ».
۱۹۹. «از انس بن مالکسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: خداوند میفرماید: «هرگاه در دنیا [بینایی] دو چشم بندهام را گرفتم [و او در مقابل، صبر کرد نزد من] پاداشی جز بهشت ندارد».
ترمذی میگوید: این حدیث حسن غریب است.
۲۰۰- «عن أبي هريرهسمرفوعا إلى النبي جقال: يقول اللهﻷ: من أذهبت حبيبتيه وصبر واحتسب، لم أرض له ثوابا إلا الجنة».
۲۰۰. «ابوهریرهسبه نقل از پیامبر جروایت میکند که فرمودند: خداوند متعال میفرماید: «هرکس را نابینا کردم و دو چشمش را گرفتم و او نیز با هدف کسب اجر و پاداش صبر کرد، جز به بهشت به عنوان اجر و پاداش برای او راضی نمیشوم».
۲۰۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: مَا لِعَبْدِي المُؤْمِنِ عِنْدِي جَزَاءٌ، إِذَا قَبَضْتُ صَفِيَّهُ مِنْ أَهْلِ الدُّنْيَا ثُمَّ احْتَسَبَهُ، إِلَّا الجَنَّةُ».
۲۰۱. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: خداوند متعال میفرماید: «بندهی مؤمنم نزد من جزایی جز بهشت ندارد، آنگاه که جان شخص برگزیده و محبوب او از میان اهل دنیا (مانند فرزند یا برادر یا پدر و مادر و یا...) را میگیرم و او با هدف کسب اجر و پاداش بر آن مصیبت صبر میکند (به خاطر من صبر میکند)».
۲۰۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: مَا مِنْ مُسْلِمَيْنِ يَمُوتُ بَيْنَهُمَا ثَلَاثَةُ أَوْلَادٍ، لَمْ يَبْلُغُوا الْحِنْثَ، إِلَّا أَدْخَلَهُمَا اللَّهُ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ إِيَّاهُمُ الْجَنَّةَ، قَالَ: يُقَالُ لَهُمْ: ادْخُلُوا الْجَنَّةَ، فَيَقُولُونَ: حَتَّى يَدْخُلَ آبَاؤُنَا فَيَقُولُ: ادْخُلُوا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ».
۲۰۲. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: «هیچ [پدر و مادر] مسلمانی نیستند که سه نفر از فرزندانشان بمیرند که آن سه به سن بلوغ نرسیده باشند، مگر این که خداوند با فضل و کرم خود نسبت به آن بچهها، والدین آنها را وارد بهشت میکند». پیامبر جفرمودند: «به فرزندان گفته میشود: وارد بهشت شوید، میگویند: [وارد نمیشویم] تا این که پدر و مادرمان وارد آن شوند (باهم وارد آن میشویم)، پس خداوند میفرماید: شما و والدینتان [باهم] وارد بهشت شوید».
۲۰۳- «عَنْ أَبِي أُمَامَةَسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: يَقُولُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ: ابْنَ آدَمَ! إِنْ صَبَرْتَ وَاحْتَسَبْتَ عِنْدَ الصَّدْمَةِ الْأُولَى، لَمْ أَرْضَ لَكَ ثَوَابًا إِلاَّ الْجَنَّةِ».
۲۰۳. «از ابی امامه ساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: خداوند پاک و منزه میفرماید: «ای بنی آدم (انسان)! اگر هنگام مصیبت [و در همان ابتدای آن]، با هدف کسب اجر و پاداش، صبر کنی، جز به بهشت به عنوان پاداش برای تو راضی نخواهم شد».
۲۰۴- «عَنْ عَلِيٍّسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إِنَّ السِّقْطَ لَيُرَاغِمُ (أَيْ يُغَاضِبُ وَيُجَادِلُ) رَبَّهُ إِذَا أَدْخَلَ أَبَوَيْهِ النَّارَ، فَيُقَالُ: أَيُّهَا السِّقْطُ الْمُرَاغِمُ (أَيِ الْمُغَاضِبُ الْمُجَادِلُ) رَبَّهُ، أَدْخِلْ أَبَوَيْكَ الْجَنَّةَ، فَيَجُرُّهُمَا بِسَرَرِهِ حَتَّى يُدْخِلَهُمَا الْجَنَّةَ».
۲۰۴. «از حضرت علیسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: «سِقط (بچهای که قبل از تولدش سقط شود)، [روز قیامت] وقتی که خداوند پدر و مادرش را به آتش میاندازد (اگر اهل آتش باشند)، با پروردگارش مجادله میکند و ناراحت است [و از او میخواهد که والدینش را به آتش نیندازد]، پس به او گفته میشود: ای سقطی که با پروردگارت مجادله میکنی و ناراحت و عصبانی هستی! والدینت را وارد بهشت کن، آنگاه سقط با بند نافش آنها را میکشد تا این که وارد بهشت میکند».
[نووی، و بوصیری و آلبانی میگویند: اسنادش ضعیف است].
۲۰۵- «عَنْ أَبِي مُوسَى الأَشْعَرِيِّسأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: إِذَا مَاتَ وَلَدُ العَبْدِ، قَالَ اللَّهُ لِمَلَائِكَتِهِ: قَبَضْتُمْ وَلَدَ عَبْدِي؟ فَيَقُولُونَ: نَعَمْ، فَيَقُولُ: قَبَضْتُمْ ثَمَرَةَ فُؤَادِهِ؟ فَيَقُولُونَ: نَعَمْ، فَيَقُولُ: مَاذَا قَالَ عَبْدِي؟ فَيَقُولُونَ: حَمِدَكَ وَاسْتَرْجَعَ، فَيَقُولُ اللَّهُ: ابْنُوا لِعَبْدِي بَيْتًا فِي الجَنَّةِ، وَسَمُّوهُ بَيْتَ الحَمْدِ».
۲۰۵. «از ابوموسی اشعریسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: «هرگاه فرزند بنده [ی مؤمن خدا] فوت کند، خداوند به فرشتگانش میگوید: جان فرزند بندهی من را گرفتید؟ میگویند، بله، میفرماید: آیا جگرگوشهاش (ثمرهی زندگیش) را گرفتید؟ میگویند: بله، میفرماید: بندهام چه گفت: میگویند: تو را سپاس و ستایش نمود و گفت: «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» سپس خداوند میفرماید: منزلی در بهشت برای بندهام بسازید و آن را «خانهی حمد» بنامید».
ترمذی میگوید: این حدیث حسن غریب است.
۲۰۶- «عَنْ عَطَاءِ بْنِ يَسَارٍ، قَالَ: إِذَا مَرِضَ الْعَبْدُ بَعَثَ اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ مَلَكَيْنِ، فَقَالَ: اُنْظُرُوا مَاذَا يَقُولُ لِعُوَّادِهِ؟ فَإِنْ هُوَ إِذَا جَاءُوهُ حَمِدَ اللَّهَ، وَأَثْنَى عَلَيْهِ، رَفَعَا ذَلِكَ إِلَى اللَّهِﻷ- وَهُوَ أَعْلَمُ - فَيَقُولُ: لِعَبْدِي عَلَيَّ إِنْ تَوَفَّيْتُهُ أَنْ أُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ، وَإِنْ أَنَا شَفَيْتُهُ، أَنْ أُبْدِلَ لَهُ لَحْمًا خَيْرًا مِنْ لَحْمِهِ، وَدَمًا خَيْرًا مِنْ دَمِهِ، وَأَنْ أُكَفِّرَ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ».
۲۰۶. «از عطاء بن یسار روایت شده است که گفت: هرگاه بنده [ی خدا] بیمار شود، خداوند دو فرشته را به سویش میفرستد [و به آنان] میفرماید: بنگرید [و ببینید] که به عیادتکنندگانش چه میگوید؟ پس [وقتی عیادتکنندگان پیش او میآیند]، خدا را حمد میگوید و او را سپاس و ستایش میکند، کلام بیمار را نزد خدای متعال میبرند و خدا -که از همه کس به احوال بندگانش آگاهتر است- میفرماید: برای بندهام بر عهدهی من باشد که اگر جان او را گرفتم، او را وارد بهشت کنم و اگر او را شفا دادم، گوشت و خونش را عوض کنم و بهتر از آن را به او ببخشم (جان دوباره به او ببخشم) و این که گناهانش را پاک کنم» [۵۳].
[۵۳] نکته: راوی حدیث، صحابه نیست و در حدیث اشاره نکرده است که پیامبر جفرمود ... اما آنچه از حدیث فهمیده میشود این است که حدیث سخن خود او نیست، زیرا در حدیث سخن خداوند آمده است؛ پس حتماً عطاء بن یسار حدیث را از یکی از یاران پیامبر جشنیده است، در غیر این صورت حدیث مقطوع خواهد بود.
۲۰۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ جأَنَّهُ عَادَ مَرِيضًا، وَمَعَهُ أَبُو هُرَيْرَةَ، مِنْ وَعْكٍ كَانَ بِهِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: أَبْشِرْ فَإِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: هِيَ نَارِي، أُسَلِّطُهَا عَلَى عَبْدِي الْمُؤْمِنِ فِي الدُّنْيَا، لِتَكُونَ حَظَّهُ مِنَ النَّارِ، فِي الْآخِرَةِ».
۲۰۷. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جبه عیادت بیماری که به شدت به تب مبتلا بود (تبش شدید بود) رفت و او همراه پیامبر جبود، پیامبر جفرمودند: تو را مژده باد که خداوند میفرماید: «تب، آتش من است. آن را در دنیا بر بندهی مؤمنم مسلط میکنم تا بهرهی آتشش در آخرت باشد (در آخرت از آتش دوزخ محفوظ بماند)».
۲۰۸- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: يُقَالُ لِصَاحِبِ الْقُرْآنِ إِذَا دَخَلَ الْجَنَّةَ: اقْرَأْ وَاصْعَدْ، فَيَقْرَأُ وَيَصْعَدُ بِكُلِّ آيَةٍ دَرَجَةً، حَتَّى يَقْرَأَ آخِرَ شَيْءٍ مَعَهُ».
۲۰۸. «از ابوسعید خدریسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: «به همراه و همنشین قرآن (کسی که همواره همراه با قرآن است)، وقتی که وارد بهشت میشود، گفته میشود: بخوان و صعود کن، پس او میخواند (قاری قرآن، قرآن میخواند) و با خواندن هر آیهای درجهای (مقامش) بالاتر میرود تا این که آخرین آیهای که میداند، میخواند».
۲۰۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ ج: الْقِنْطَارُ اثْنَا عَشَرَ أَلْفَ أُوقِيَّةٍ، كُلُّ أُوقِيَّةٍ خَيْرٌ مِمَّا بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ، وَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إِنَّ الرَّجُلَ لَتُرْفَعُ دَرَجَتُهُ فِي الْجَنَّةِ، فَيَقُولُ: أَنَّى هَذَا؟ فَيُقَالُ: بِاسْتِغْفَارِ وَلَدِكَ لَكَ».
۲۰۹. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: «هر قنطار دوازده هزار اوقیه است و هر اوقیه بهتر و باارزشتر است از آنچه مابین آسمانها و زمین است. پیامبر جفرمودند: انسان در بهشت، مقامش بالاتر برده میشود و او [با تعجب] میگوید: این [اجر و پاداش] از کجا آمده است؟ گفته میشود: این نتیجهی طلب آمرزش فرزندت برای توست» [۵۴].
[۵۴] اوقیه، واحد وزن و برابر با چهل درهم است.
۲۱۰- «عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَسقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج، يَقُولُ: قَرَصَتْ نَمْلَةٌ نَبِيًّا مِنَ الأَنْبِيَاءِ، فَأَمَرَ بِقَرْيَةِ النَّمْلِ فَأُحْرِقَتْ، فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ: أَنْ قَرَصَتْكَ نَمْلَةٌ، أَحْرَقْتَ أُمَّةً تُسَبِّحُ اللّهَ؟».
۲۱۰. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: از پیامبر جشنیدم که میفرمود: «مورچهای، یکی از پیامبران خدا را گزید. به دستور پیامبر خدا، لانهی مورچهها سوزانده شد، آنگاه خداوند به او وحی کرد: یک مورچه تو را گزید [اما تو در مقابل] امتی را سوزاندی که خدا را تسبیح میکنند» [۵۵].
[۵۵] به نقل از ترمذی، پیامبر مذکور در حدیث، پیامبر خدا، حضرت موسی÷بوده است و برخی نیز گفتهاند: پیامبر خدا، عزیر÷بوده است.
۲۱۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ ج، قَالَ: نَزَلَ نَبِيٌّ مِنَ الأَنْبِيَاءِ تَحْتَ شَجَرَةٍ، فَلَدَغَتْهُ نَمْلَةٌ، فَأَمَرَ بِجَهَازِهِ، فَأُخْرِجَ مِنْ تَحْتِهَا، ثُمَّ أَمَرَ بِبَيْتِهَا فَأُحْرِقَ بِالنَّارِ، فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ: فَهَلَّا نَمْلَةً وَاحِدَةً؟!».
۲۱۱. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: یکی از پیامبران خدا زیر درختی نشست [تا کمی استراحت کند]، سپس مورچهای او را گزید و پیامبر [ناراحت شد و] دستور داد که زیراندازش از زیر مورچه بیرون آورده و لانهی مورچه سوزانده شود، پس از آن خداوند به او وحی کرد [و فرمود]: پس چرا تنها مورچهای را نمیسوزانی [که تو را گزیده است، بقیه مورچهها کاری نکردهاند]».
۲۱۲- «عَنْ هَمَّامِ بْنِ مُنَبِّهٍ، قَالَ: هَذَا مَا حَدَّثَنَا أَبُو هُرَيْرَةَسفَذَكَرَ أَحَادِيثَ، وَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: نَزَلَ نَبِيٌّ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ عليهم السلام تَحْتَ شَجَرَةٍ، فَلَدَغَتْهُ نَمْلَةٌ، فَأَمَرَ بِجِهَازِهِ، فَأُخْرِجَ مِنْ تَحْتِهَا، وَأَمَرَ بِهَا فَأُحْرِقَتْ فِي النَّارِ، قَالَ فَأَوْحَى اللهُ إِلَيْهِ: فَهَلَّا نَمْلَةً وَاحِدَةً».
۲۱۲. «همان بن منبه میگوید: ابوهریرهساحادیثی را برایمان بیان کرد و گفت: پیامبر جفرمودند: «یکی از پیامبران خدا†زیر درختی نشست. مورچهای او را گزید. پیامبر [ناراحت شد و] دستور داد که زیراندازش از زیر مورچه بیرون آورده و لانهی مورچه سوزانده شود، پس از آن خداوند به او وحی کرد [و فرمود]: پس چرا تنها مورچهای را نمیسوزانی [که تو را گزیده است، بقیه مورچهها کاری نکردهاند]».
۲۱۳- در روایت دیگری از مسلم، همان روایت بخاری آمده است، با این تفاوت که در آخر روایت مسلم چنین آمده است: «أَفِي أَنْ قَرَصَتْكَ نَمْلَةٌ وَاحِدَةٌ، أَهْلَكْتَ أُمَّةً مِنَ الأُمَمِ تُسَبِّحُ» «آیا تنها به علت این که مورچهای تو را گزید، تو در مقابل آن امتی را از بین بردی که خدا را تسبیح میکنند؟!».
۲۱۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج: أَنَّ نَمْلَةً قَرَصَتْ نَبِيًّا مِنَ الْأَنْبِيَاءِ، فَأَمَرَ بِقَرْيَةِ النَّمْلِ فَأُحْرِقَتْ، فَأَوْحَى اللَّهُﻷإِلَيْهِ: أَنْ قَدْ قَرَصَتْكَ نَمْلَةٌ، أَهْلَكْتَ أُمَّةً مِنَ الْأُمَمِ تُسَبِّحُ».
۲۱۴. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: «مورچهای، یکی از پیامبران خدا را گزید، پس از آن، به دستور پیامبر خدا لانهی مورچهها سوزانده شد، سپس خداوند متعال به او وحی کرد [و فرمود]: به خاطر مورچهای که تو را گزید [و تو در مقابل آن] امتی [از مورچهها] را از بین بردی که خدا را تسبیح میکنند».
۲۱۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسأَنَّ النَّبِيَّ جقَالَ: نَزَلَ نَبِيٌّ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ تَحْتَ شَجَرَةٍ، فَلَدَغَتْهُ نَمْلَةٌ، فَأَمَرَ بِجِهَازِهِ، فَأُخْرِجَ مِنْ تَحْتِهَا، ثُمَّ أَمَرَ بِهَا فَأُحْرِقَتْ، فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ: فَهَلَّا نَمْلَةً وَاحِدَةً؟».
۲۱۵. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: «یکی از پیامبران خدا زیر درختی نشست [تا کمی استراحت کند]، سپس مورچهای او را گزید و پیامبر [ناراحت شد و] دستور داد که زیراندازش از زیر مورچه بیرون آورده و لانهی مورچه سوزانده شود، پس از آن خداوند به او وحی کرد [و فرمود]: پس چرا تنها مورچهای را نمیسوزانی [که تو را گزیده است، بقیه مورچهها کاری نکردهاند]».
۲۱۶- ابوداود با همان الفاظ نسائی (حدیث شمارهی ۲۱۴) حدیث دیگری را روایت میکند، با این تفاوت که در آخر حدیث به جای: «أَنْ قَرَصَتْكَ...»، «فِيْ أَنْ قَرَصَتْكَ...» آورده است.
۲۱۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنْ نَبِيِّ اللَّهِ جقَالَ: إِنَّ نَبِيًّا مِنَ الْأَنْبِيَاءِ قَرَصَتْهُ نَمْلَةٌ، فَأَمَرَ بِقَرْيَةِ النَّمْلِ فَأُحْرِقَتْ، فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ: فَهَلاَّ نَمْلَةً وَاحِدَةً».
۲۱۷. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: «مورچهای، یکی از پیامبران خدا را گزید و به دستور پیامبر خدا لانهی مورچهها سوزانده شد. پس از آن خداوند به او وحی کرد [و فرمود]: پس چرا تنها مورچهای را نمیسوزانی [که تو را گزیده است، بقیه مورچهها کاری نکردهاند]»؟».
۲۱۸- «عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِبأَنَّ النَّبِيَّ ج: تَلَا قَوْلَ اللهِ تَعَالَى فِي إِبْرَاهِيمَ÷: ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضۡلَلۡنَ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِۖ فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُۥ مِنِّي...﴾[إبراهیم: ۳۶]. الْآيَةَ، وَقَالَ عِيسَى÷: ﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُكَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ١١٨﴾[المائدة: ۱۱۸]. فَرَفَعَ يَدَيْهِ، وَقَالَ: اللهُمَّ أُمَّتِي... أُمَّتِي، وَبَكَى، فَقَالَ اللهُﻷ: يَا جِبْرِيلُ اذْهَبْ إِلَى مُحَمَّدٍ - وَرَبُّكَ أَعْلَمُ – فَسَلْهُ: مَا يُبْكِيكَ؟» فَأَتَاهُ جِبْرِيلُ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ فَسَأَلَهُ، فَأَخْبَرَهُ رَسُولُ اللهِ جبِمَا قَالَ: - وَهُوَ أَعْلَمُ - فَقَالَ اللهُ تَعَالَى: يَا جِبْرِيلُ، اذْهَبْ إِلَى مُحَمَّدٍ، فَقُلْ: إِنَّا سَنُرْضِيكَ فِي أُمَّتِكَ وَلَا نَسُوءُكَ».
۲۱۸. «از عبدالله بن عمرو بن عاصبروایت شده است که پیامبر جاین آیه را که قرآن از زبان حضرت ابراهیم÷بیان میکند، تلاوت فرمودند: ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضۡلَلۡنَ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِۖ فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُۥ مِنِّي...﴾[ابراهیم: ۳۶]. «خدایا! این بتها بسیاری از مردم را گمراه ساختهاند، پس هرکس از من پیروی کند، او از من است...» و نیز این آیه را که قرآن از زبان حضرت عیسی÷بیان میکند، تلاوت فرمودند: ﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُكَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ١١٨﴾[المائدة: ۱۱۸]. «اگر آنان را عذاب کنی بندگان تو هستند و اگر از ایشان گذشت کنی، تو خود دانا و توانایی، چرا که تو چیره و کار به جایی و باحکمتی» و سپس دستانش را بالا بردند و فرمودند: خدایا! امتم ... امتم و [سپس] گریه کردند. خداوند متعال در حالی که بهتر از هرکس به احوال بندهاش آگاهتر است، به جبرئیل÷فرمودند: ای جبرئیل! نزد محمد برو و از او بپرس چه چیزی تو را به گریه واداشته است؟ جبرئیل نزد پیامبر آمد و از او [علت گریهاش را] پرسید، پیامبر جعلت را به او خبر داد، جبرئیل سخنان پیامبر جرا برای خداوند -که از هرکس به حال بندهاش آگاهتر است- بیان کرد، خداوند متعال فرمود: ای جبرئیل! نزد محمد برو و بگو: من [با عفو و بخشش امتت] تو را در مورد آنها راضی خواهم کرد و تو را [نسبت به احوال آنها] نگران نخواهم کرد» [۵۶].
[۵۶] این حدیث موافق این قول خداوند خطاب به پیامبر جاست که فرمود: ﴿وَلَسَوۡفَ يُعۡطِيكَ رَبُّكَ فَتَرۡضَىٰٓ ٥﴾[الضحی: ۵] «و پروردگارت به تو (آنچه را که بخواهی) عطا خواهد کرد و تو خشنود خواهی شد».
۲۱۹- «عَنْ ثَوْبَانَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: إِنَّ اللهَ زَوَى لِي الْأَرْضَ، فَرَأَيْتُ مَشَارِقَهَا وَمَغَارِبَهَا، وَإِنَّ أُمَّتِي سَيَبْلُغُ مُلْكُهَا مَا زُوِيَ لِي مِنْهَا، وَأُعْطِيتُ الْكَنْزَيْنِ: الْأَحْمَرَ، وَالْأَبْيَضَ، وَإِنِّي سَأَلْتُ رَبِّي لِأُمَّتِي أَنْ لَا يُهْلِكَهَا بِسَنَةٍ عَامَّةٍ، وَأَنْ لَا يُسَلِّطَ عَلَيْهِمْ عَدُوًّا مِنْ سِوَى أَنْفُسِهِمْ، فَيَسْتَبِيحَ بَيْضَتَهُمْ، وَإِنَّ رَبِّي قَالَ: يَا مُحَمَّدُ! إِنِّي إِذَا قَضَيْتُ قَضَاءً، فَإِنَّهُ لَا يُرَدُّ، وَإِنِّي أَعْطَيْتُكَ لِأُمَّتِكَ أَنْ لَا أُهْلِكَهُمْ بِسَنَةٍ عَامَّةٍ، وَأَنْ لَا أُسَلِّطَ عَلَيْهِمْ عَدُوًّا مِنْ سِوَى أَنْفُسِهِمْ يَسْتَبِيحُ بَيْضَتَهُمْ، وَلَوِ اجْتَمَعَ عَلَيْهِمْ مَنْ أَقْطَارِهَا - أَوْ قَالَ: مَنْ بَيْنَ أَقْطَارِهَا - حَتَّى يَكُونَ بَعْضُهُمْ يُهْلِكُ بَعْضًا، وَيَسْبِي بَعْضُهُمْ بَعْضًا».
۲۱۹. «از ثوبانسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: خداوند، زمین را برایم جمع کرد (کوچک کرد)، پس مشارق و مغارب آن را دیدم و سلطه و نفوذ امتم تا آنجایی خواهد رفت که به من نشان داده شد و دو گنج به من بخشیده شد: یکی قرمز و دیگری سفید (طلا و نقره) و من از پروردگارم خواستم که امتم را با قحطی عمومی (خشکسالی به طوری که همه را در بر بگیرد) از بین نبرد و از او خواستم که دشمنی غیر از خودشان را بر آنها مسلط نکند، به گونهای که آنها و قدرتشان را ریشهکن کند، پرورگارم فرمود: ای محمد! من هرگاه حکمی صادر کنم، محقق خواهد شد (هیچ چیزی مانع تحقق آن نمیشود) و من آنچه را برای امتت خواستی به تو میدهم و امتت را با قحطی و گرسنگی به گونهای که همه را از بین ببرد، هلاک نمیکنم و دشمنی غیر از خودشان را بر آنها مسلط نمیکنم که آنها و قدرتشان را ریشهکن کند، هرچند که دشمنان مسلمانان از همهی جهات زمین -یا (شک راوی): از میان همهی جهات زمین- بر سر آنان گرد آیند، تا زمانی که خود مسلمانان باشند که یکدیگر را هلاک کنند و برخی، برخی از خود را به اسارت درآورند» [۵۷].
۲۲۰- «عَنْ ثَوْبَانَ، أَنَّ نَبِيَّ اللهِ ج: إِنَّ اللهَ زَوَى لِي الْأَرْضَ، مَشَارِقَهَا وَمَغَارِبَهَا، وَأَعْطَانِي الْكَنْزَيْنِ: الْأَحْمَرَ وَالْأَبْيَضَ، ثُمَّ ذَكَرَ نَحْوَ حَدِيْثِ أَيُّوبَ عَنْ أَبِيْ قَلاَبَةَ».
۲۲۰. «[در روایت دیگری] ثوبانسمیگوید: پیامبر جفرمودند: «خداوند، زمین اعم از مشارق و مغارب آن را برایم جمع کرد (کوچک کرد تا آن را ببینم) و دو گنج را به من بخشید: یکی قرمز و دیگری سفید (طلا و نقره) ...». سپس همان حدیث ایوب از قلابه را بیان کرد». (حدیث قبلی، شمارهی ۲۱۹).
۲۲۱- «عَنْ عَامِرُ بْنُ سَعْدٍ، عَنْ أَبِيهِ، أَنَّ رَسُولَ اللهِ جأَقْبَلَ ذَاتَ يَوْمٍ مِنَ الْعَالِيَةِ، حَتَّى إِذَا مَرَّ بِمَسْجِدِ بَنِي مُعَاوِيَةَ، دَخَلَ فَرَكَعَ فِيهِ رَكْعَتَيْنِ، وَصَلَّيْنَا مَعَهُ، وَدَعَا رَبَّهُ طَوِيلًا، ثُمَّ انْصَرَفَ إِلَيْنَا، فَقَالَ: سَأَلْتُ رَبِّي ثَلَاثًا، فَأَعْطَانِي اثْنَتَيْنِ وَمَنَعَنِي وَاحِدَةً، سَأَلْتُ رَبِّي أَنْ لَا يُهْلِكَ أُمَّتِي بِالسَّنَةِ، فَأَعْطَانِيهَا، وَسَأَلْتُهُ أَنْ لَا يُهْلِكَ أُمَّتِي بِالْغَرَقِ، فَأَعْطَانِيهَا، وَسَأَلْتُهُ أَنْ لَا يَجْعَلَ بَأْسَهُمْ بَيْنَهُمْ فَمَنَعَنِيهَا».
۲۲۱. «از عامر بن سعد از پدرش روایت میکند که پیامبر جیک روز از طرف عالیه [۵۸]برگشت و آمد تا این که به مسجد بنی معاویه رسید، پس داخل آن شد و دو رکعت نماز خواند، ما هم با او نماز خواندیم، پیامبر جبا پروردگارش بسیار مناجات کرد (مدت طولانی دعا کرد)، سپس به ما رو کردند و فرمودند: از پروردگارم سه درخواست کردم، دو درخواست را جواب داد و مرا از سومی منع کرد (به سومی جواب رد داد)، از او خواستم که امتم را با خشکسالی از بین نبرد که آن را پذیرفت و از او خواستم امتم را با غرقکردن همچون قوم نوح نابود نکند که آن را پذیرفت و از او خواستم که در میانشان فتنهای به وجود نیاورد که همدیگر را نابود کنند و نابودیشان به دست خودشان باشد، اما این درخواست را نپذیرفت».
[۵۷] علما گفتهاند: منظور از دو گنج طلا و نقره، گنجهای کسری و قیصر میباشند. این حدیث به انتشار دین اسلام از مشرق تا مغرب زمین اشاره دارد. [۵۸] «العالیه» با توجه به آنچه در دهخدا آمده است، سرزمینی است بالاتر از نجد تا تهامه و تا سرحد مکه و آن حجاز است و نیز گویند: مشتمل است بر همهی آن قسمتهایی از قریهها و آبادیهای مدینه که از طرف نجد تا تهامه یافت میشود. [مترجم]
۲۲۲- «عَنْ ثَوْبَانَ مَوْلَى رَسُولِ اللَّهِ جورضي الله عنه أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: زُوِيَتْ لِي الْأَرْضُ حَتَّى رَأَيْتُ مَشَارِقَهَا وَمَغَارِبَهَا، وَأُعْطِيتُ الْكَنْزَيْنِ: الْأَصْفَرَ - (أَوِ الْأَحْمَرَ)، وَالْأَبْيَضَ، (يَعْنِي الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ)، - وَقِيلَ لِي: إِنَّ مُلْكَكَ إِلَى حَيْثُ زُوِيَ لَكَ، وَإِنِّي سَأَلْتُ اللَّهَﻷثَلَاثًا: أَنْ لَا يُسَلِّطَ عَلَى أُمَّتِي جُوعًا فَيُهْلِكَهُمْ بِهِ عَامَّةً، وَأَنْ لَا يَلْبِسَهُمْ شِيَعًا، وَيُذِيقَ بَعْضَهُمْ بَأْسَ بَعْضٍ، وَإِنَّهُ قِيلَ لِي: إِذَا قَضَيْتُ قَضَاءً، فَلَا مَرَدَّ لَهُ، وَإِنِّي لَنْ أُسَلِّطَ عَلَى أُمَّتِكَ جُوعًا، فَيُهْلِكَهُمْ فِيهِ، وَلَنْ أَجْمَعَ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْنَ أَقْطَارِهَا، حَتَّى يُفْنِيَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا، وَيَقْتُلَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا، وَإِذَا وُضِعَ السَّيْفُ فِي أُمَّتِي، فَلَنْ يُرْفَعَ عَنْهُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَإِنَّ مِمَّا أَتَخَوَّفُ عَلَى أُمَّتِي أَئِمَّةً مُضِلِّينَ وَسَتَعْبُدُ قَبَائِلُ مِنْ أُمَّتِي الْأَوْثَانَ، وَسَتَلْحَقُ قَبَائِلُ مِنْ أُمَّتِي بِالْمُشْرِكِينَ، وَإِنَّ بَيْنَ يَدَيِ السَّاعَةِ دَجَّالِينَ، كَذَّابِينَ، قَرِيبًا مِنْ ثَلَاثِينَ، كُلُّهُمْ يَزْعُمُ أَنَّهُ نَبِيٌّ، وَلَنْ تَزَالَ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي عَلَى الْحَقِّ مَنْصُورِينَ، لَا يَضُرُّهُمْ مَنْ خَالَفَهُمْ حَتَّى يَأْتِيَ أَمْرُ اللَّهِ».
۲۲۲. از ثوبانسخدمتکار پیامبر ج- روایت شده است که پیامبر جفرمودند: زمین برایم جمع شد، به طوری که مشارق و مغارب آن را دیدم و دو گنج به من بخشیده شد: یکی زرد یا (شک راوی) قرمز و دیگری سفید (یعنی طلا و نقره) و به من گفته شد: ملک و حکومت تو (دین تو) تا جایی خواهد بود که برایت جمع شد و دیدی (امتت مشارق و مغارب زمین را فتح خواهد کرد، یعنی دین تو مشارق و مغارب را در بر خواهد گرفت) و من از خداوند متعال سه چیز درخواست کردم [که عبارتند از این که]: گرسنگی (خشکسالی) را بر امتم مسلط نکند که با آن همهی آنها را از بین ببرد و این که امتم را به جان هم نیندازد و گروه گروه نکند و آنها را گرفتار یکدیگر نکند، به طوری که در میانشان جنگ و درگیری به وجود آید و همدیگر را نابود کنند و به من گفته شد: هرگاه حکمی صادر کردم، برگشتی ندارد (هیچ چیزی در تحقق آن نمیتواند مانع شود و صد در صد محقق خواهد شد) و من (خدا) گرسنگی را بر امتت مسلط نمیکنم، به طوری که همهی آنها را با آن از بین ببرد و از اطراف و اکناف دشمنان را بر آنها گرد نمیآورم، تا آن که خود آنان یکدیگر را نابود کنند و بکشند، زیرا که هرگاه شمشیر [جنگ و درگیری و تفرقه] در میان امتم به کار گرفته شد، دیگر هرگز تا روز قیامت از میانشان برداشته نمیشود و یکی از چیزهایی که نسبت به امتم از آنها میترسم، رهبرانی [گمراهشده و] گمراهکننده هستند و گروههایی از امتم بتها را عبادت خواهند کرد و گروههایی دیگر از امتم به مشرکان خواهند پیوست و قبل از آمدن قیامت دجّالان دروغگویی که تعدادشان نزدیک به سی نفر است [به میان مردم] خواهند آمد که هریک از آنها ادعای نبوت میکند [اما] همچنان گروهی از امتم برحق هستند و یاری میشوند. اینان کسانی هستند که دشمنانشان نمیتوانند به آنان ضرری برسانند، تا این که فرمان خدا میرسد (تا این که قیامت میآید)».
۲۲۳- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ خَبَّابِ بْنِ الْأَرَتِّ، عَنْ أَبِيهِ ـ وَكَانَ قَدْ شَهِدَ بَدْرًا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ جـ أَنَّهُ رَاقَبَ رَسُولَ اللَّهِ جاللَّيْلَةَ كُلَّهَا، حَتَّى كَانَ مَعَ الْفَجْرِ، فَلَمَّا سَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ جمِنْ صَلَاتِهِ، جَاءَهُ خَبَّابٌ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! بَابُي أَنْتَ وَأُمِّي، لَقَدْ صَلَّيْتَ اللَّيْلَةَ صَلَاةً، مَا رَأَيْتُكَ صَلَّيْتَ نَحْوَهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: أَجَلْ، إِنَّهَا صَلَاةُ رَغَبٍ وَرَهَبٍ، سَأَلْتُ رَبِّيﻷفِيهَا ثَلَاثَ خِصَالٍ: فَأَعْطَانِي اثْنَتَيْنِ، وَمَنَعَنِي وَاحِدَةً، سَأَلْتُ رَبِّيﻷأَنْ لَا يُهْلِكَنَا بِمَا أَهْلَكَ بِهِ الْأُمَمَ قَبْلَنَا، فَأَعْطَانِيهَا، وَسَأَلْتُ رَبِّيﻷأَنْ لَا يُظْهِرَ عَلَيْنَا عَدُوًّا مِنْ غَيْرِنَا، فَأَعْطَانِيهَا، وَسَأَلْتُ رَبِّي أَنْ لَا يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا، فَمَنَعَنِيهَا».
۲۲۳. «عبدالله بن خباب بن ارت از پدرش (یعنی خباب) که در جنگ بدر حضور داشت و با پیامبر جهمراه بود، روایت میکند که او (پدرش) یک شب، همهی شب را مراقب پیامبر جبود که بداند ایشان چه اعمال و نمازهایی انجام میدهند، تا این که فجر طلوع کرد، وقتی که پیامبر جنمازش را به اتمام رساند، خباب نزد او آمد و عرض کرد: ای پیامبر خدا! پدر و مادرم فدایت شود، امشب نمازی خواندی که تاکنون مانند آن را از شما ندیدهام بخوانید. پیامبر جفرمودند: بله (راست میگویی)، نمازی که خواندم، نماز تضرع و زاری و امید و ترس بود، در آن از پروردگارم سه چیز خواستم، دو تا از آنها را به من بخشید و مرا از سومی منع کرد (سومی را نپذیرفت)، از پروردگارم خواستم ما را با چیزهایی که گذشتگان را با آنها نابود کرد، نابود نکند، پس آن را از من پذیرفت و از پروردگارم خواستم دشمنان بیگانه را بر ما مسلط نکند، پس آن را از من پذیرفت و از پروردگارم خواستم که شما را به گروههای متفرق تبدیل نکند، اما آن را از من نپذیرفت». [پناه بر خدا از اختلافی که منجر به تفرقه شود].
۲۲۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الخَلْقَ كَتَبَ فِي كِتَابِهِ، وَهُوَ يَكْتُبُ عَلَى نَفْسِهِ وَهُوَ وَضْعٌ عِنْدَهُ عَلَى العَرْشِ: إِنَّ رَحْمَتِي تَغْلِبُ غَضَبِي».
۲۲۴. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: وقتی که خداوند آفریدگان را آفرید، در کتابش که بر تخت فرمانروایی نزد او قرار داده شده، نوشت: او (خداوند)، بر خود واجب کرد: رحمتم بر خشمم غلبه میکند (غالب است)».
۲۲۵- «قَالَ: لَمَّا قَضَى اللَّهُ الخَلْقَ، كَتَبَ عِنْدَهُ فَوْقَ عَرْشِهِ: إِنَّ رَحْمَتِي سَبَقَتْ غَضَبِي».
۲۲۵. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که] فرمودند: وقتی خداوند آفرینش را به اتمام رساند، در نزد خود بالای عرش خویش نوشت (مقرر کرد): رحمتم بر خشمم پیشی گرفت».
۲۲۶- «وَهُوَ عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَ أَيْضاً، وَقَالَ فِيْهِ: «إِنَّ رَحْمَتي غَلَبَتْ غَضَبي» وَقَالَ فِيْهِ أَيْضاً: لَمَّا قَضَى اللّهُ الْخَلْقَ».
۲۲۶. «و نیز از ابوهریرهساز پیامبر جحدیثی روایت شده است که در آن، این دو جمله آمده است: «رحمتم بر خشمم غلبه کرد» و نیز در آن آمده است که فرمودند: وقتی که خداوند آفرینش را به اتمام رساند».
نسائی، باب: [النُّعُوتِ]
ترمذی، باب: [الدَّعَوَاتِ]
۲۲۷- «إِنَّ اللّهَ كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ: إِنَّ رَحْمَتِي تَغْلِبُ غَضَبِي».
۲۲۷. «خداوند بر خود واجب و مقرر کرد که رحمتم بر خشمم غلبه میکند (غالب است)».
ترمذی میگوید: این حدیث حسن صحیح غریب است.
۲۲۸- «كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ بِيَدِهِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ: رَحْمَتِي سَبَقَتْ غَضَبِي».
۲۲۸. «پروردگارتان قبل از این که آفریدگان را بیافریند، خودش بر خود واجب کرد که رحمتم بر خشمم پیشی گرفت».
نکته: احادیث ۲۲۷ و ۲۲۸ از ابوهریرهسروایت شدهاند.
۲۲۹- «عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَسقَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ جقَالَ: إِنَّ عَبْدًا أَصَابَ ذَنْبًا - وَرُبَّمَا قَالَ أَذْنَبَ ذَنْبًا - فَقَالَ: رَبِّ أَذْنَبْتُ ذَنْباً - وَرُبَّمَا قَالَ: أَصَبْتُ - فَاغْفِرْ لِي، فَقَالَ رَبُّهُ: أَعَلِمَ عَبْدِي أَنَّ لَهُ رَبًّا يَغْفِرُ الذَّنْبَ، وَيَأْخُذُ بِهِ؟ غَفَرْتُ لِعَبْدِي، ثُمَّ مَكَثَ مَا شَاءَ اللَّهُ، ثُمَّ أَصَابَ ذَنْبًا، - أَوْ قَالَ: أَذْنَبَ ذَنْبًا - فَقَالَ: رَبِّ أَذْنَبْتُ - أَوْ أَصَبْتُ آخَرَ – فَاغْفِرْهُ، فَقَالَ: أَعَلِمَ عَبْدِي أَنَّ لَهُ رَبًّا يَغْفِرُ الذَّنْبَ، وَيَأْخُذُ بِهِ؟ غَفَرْتُ لِعَبْدِي، ثُمَّ مَكَثَ مَا شَاءَ اللَّهُ، ثُمَّ أَذْنَبَ ذَنْبًا - وَرُبَّمَا قَالَ: أَصَابَ ذَنْبًا - قَالَ: قَالَ: رَبِّ، أَصَبْتُ - أَوْ قَالَ: أَذْنَبْتُ آخَرَ -، فَاغْفِرْهُ لِي، فَقَالَ: أَعَلِمَ عَبْدِي أَنَّ لَهُ رَبًّا يَغْفِرُ الذَّنْبَ، وَيَأْخُذُ بِهِ؟ غَفَرْتُ لِعَبْدِي ثَلاَثًا، فَلْيَعْمَلْ مَا شَاءَ».
۲۲۹. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: از پیامبر جشنیدم که فرمودند: «بندهای دچار گناه شد و چه بسا (شک راوی) فرمودند: گناهی را انجام داد، پس گفت: خدایا! گناهی را انجام دادم، چه بسا (شک راوی) گفت: مرتکب گناهی شدم، پس مرا ببخش، پروردگارش فرمود: آیا بندهام دانست که پروردگاری دارد که گناه را میبخشد و [به خاطر آن او را] معاقبه میکند؟ (استفهام تقریری است یعنی بندهام این را میداند)، [پس] بندهام را بخشیدم، سپس تا مدتی که خدا خواست گذشت، گناهی نکرد و بعد [دوباره] دچار گناه شد، یا (شک راوی) فرمودند: گناهی را انجام داد، پس گفت: خدایا! دوباره گناهی را انجام دادم، یا (شک راوی) دوباره دچار گناه شدم، پس آن را ببخش، خداوند میفرماید: آیا بندهام دانست که پروردگاری دارد که گناهش را میبخشد و [اگر بخواهد] او را بازخواست میکند؟ (یعنی بنده این را میداند، پس بندهام را بخشیدم، سپس مدتی که خدا خواست، گناهی نکرد و سپس دوباره گناهی را انجام داد و چه بسا (شک راوی) فرمودند: دچار گناه شد، پس گفت: خدایا! دچار [گناه] شدم، یا (شک راوی) گفت: گناه دیگری انجام دادم، پس گناهم را ببخش، خداوند میفرماید: آیا بندهام میدانست که پروردگاری دارد که گناهش را میبخشد و [اگر بخواهد] او را به خاطر آن معاقبه میکند؟ (یعنی بنده این را میداند)، [پس] هرسه گناهِ بندهام را بخشیدم، پس هرچه میخواهد انجام دهد» [۵۹].
[۵۹] حدیث به این اشاره دارد که انسان هرگز از رحم خدا و آمرزش او ناامید نشود و این را بداند که درِ توبه همیشه بر رویش باز است - مترجم.
۲۳۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ جفِيمَا يَحْكِي عَنْ رَبِّهِﻷ، قَالَ: أَذْنَبَ عَبْدٌ ذَنْبًا، فَقَالَ: اللهُمَّ اغْفِرْ لِي ذَنْبِي، فَقَالَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى: أَذْنَبَ عَبْدِي ذَنْبًا، فَعَلِمَ أَنَّ لَهُ رَبًّا يَغْفِرُ الذَّنْبَ، وَيَأْخُذُ بِهِ، ثُمَّ عَادَ فَأَذْنَبَ، فَقَالَ: أَيْ رَبِّ اغْفِرْ لِي ذَنْبِي، فَقَالَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى: أَذْنَبَ عَبْدِي ذَنْبًا، فَعَلِمَ أَنَّ لَهُ رَبًّا يَغْفِرُ الذَّنْبَ، وَيَأْخُذُ بِهِ، ثُمَّ عَادَ فَأَذْنَبَ، فَقَالَ: أَيْ رَبِّ اغْفِرْ لِي ذَنْبِي، فَقَالَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى: أَذْنَبَ عَبْدِي ذَنْبًا، فَعَلِمَ أَنَّ لَهُ رَبًّا يَغْفِرُ الذَّنْبَ، وَيَأْخُذُ بِالذَّنْبِ، اعْمَلْ مَا شِئْتَ، فَقَدْ غَفَرْتُ لَكَ».
۲۳۰. «از ابوهریرهساز جملهی آنچه پیامبر جاز پروردگارش روایت میکند، چنین آورده که پیامبر جفرمودند: خداوند متعال میفرماید: «بندهای گناهی انجام داد، پس گفت: خدایا! گناهم را ببخش، خداوند متعال فرمود: بندهام گناهی انجام داد و دانست که پروردگارش دارد و [اگر بخواهد] گناه را میبخشد و [اگر بخواهد، بنده را] بر سر آن مؤاخذه میکند. سپس دوباره این کار را تکرار کرد و مرتکب گناه شد و گفت: خدایا! گناهم را ببخش، خداوند متعال فرمود: بندهام گناهی را انجام داد و دانست که پروردگاری دارد که گناه را میبخشد [اگر بخواهد، و [اگر بخواهد، بنده را] بر سر آن مؤاخذه میکند، سپس دوباره تکرار کرد و مرتکب گناه شد و گفت: خدایا! گناهم را ببخش، خداوند متعال فرمود: بندهام گناهی را انجام داد و دانست که پروردگاری دارد که گناه را میبخشد و [اگر بخواهد، بنده را] بر سر آن مؤاخذه میکند، [ای بندهی من!] هرچه میخواهی انجام بده که همانا تو را بخشیدم».
۲۳۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنْ رَسُولِ اللهِ جأَنَّهُ قَالَ: قَالَ اللهُﻷ: أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِي بِي، وَأَنَا مَعَهُ حَيْثُ يَذْكُرُنِي، وَاللهِ، لَلَّهُ أَفْرَحُ بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ، مِنْ أَحَدِكُمْ يَجِدُ ضَالَّتَهُ بِالْفَلَاةِ، وَمَنْ تَقَرَّبَ إِلَيَّ شِبْرًا، تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ ذِرَاعًا، وَمَنْ تَقَرَّبَ إِلَيَّ ذِرَاعًا، تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ بَاعًا، وَإِذَا أَقْبَلَ إِلَيَّ يَمْشِي أَقْبَلْتُ إِلَيْهِ أُهَرْوِلُ...».
۲۳۱. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: خداوند متعال میفرماید: «من برای بندهام آنگونه هستم که او نسبت به من گمان میبرد و من با او هستم هرجا که مرا یاد میکند»، و به خدا سوگند! خداوند نسبت به توبهی بندهاش (هنگامی که توبه میکند) خوشحالتر از یکی از شماست که شترش را -که قبلاً در بیابان گم کرده است- ناگاه، بیابد. [خداوند میفرماید:] «هرکس یک وجب به من نزدیک شود، یک ذراع به او نزدیک میشوم و هرکس یک ذراع به من نزدیک شود، یک باع به او نزدیک میشوم. و هرکس با راهرفتن (آهسته) به سوی من بیاید، من با دویدن (سرعت) به سوی او میروم» [۶۰].
[۶۰] به پاورقی حدیث شمارهی ۵۲ مراجعه شود.
۲۳۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنْ رَسُولِ اللَّهِ جقَالَ: إِنَّ رَجُلَيْنِ مِمَّنْ دَخَلَ النَّارَ، اشْتَدَّ صِيَاحُهُمَا، فَقَالَ الرَّبُّﻷ: أَخْرِجُوهُمَا، فَلَمَّا أُخْرِجَا، قَالَ لَهُمَا: لِأَيِّ شَيْءٍ اشْتَدَّ صِيَاحُكُمَا؟ قَالَا: فَعَلْنَا ذَلِكَ لِتَرْحَمَنَا، قَالَ: إِنَّ رَحْمَتِي لَكُمَا أَنْ تَنْطَلِقَا فَتُلْقِيَا أَنْفُسَكُمَا حَيْثُ كُنْتُمَا مِنَ النَّارِ فَيَنْطَلِقَانِ، فَيُلْقِي أَحَدُهُمَا نَفْسَهُ، فَيَجْعَلُهَا عَلَيْهِ بَرْدًا وَسَلَامًا، وَيَقُومُ الآخَرُ فَلَا يُلْقِي نَفْسَهُ، فَيَقُولُ لَهُ الرَّبُّﻷ: مَا مَنَعَكَ أَنْ تُلْقِيَ نَفْسَكَ كَمَا أَلْقَى صَاحِبُكَ؟ فَيَقُولُ: يَا رَبِّ! إِنِّي لَأَرْجُو أَنْ لَا تُعِيدَنِي فِيهَا، بَعْدَ مَا أَخْرَجْتَنِي، فَيَقُولُ لَهُ الرَّبُّ: لَكَ رَجَاؤُكَ، فَيَدْخُلَانِ جَمِيعًا الجَنَّةَ بِرَحْمَةِ اللَّهِ».
۲۳۲. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: دو نفر از کسانی که وارد دوزخ شده بودند، ناله و فریادشان بالا گرفت، خداوند متعال فرمود: «آنها را بیرون بیاورید، وقتی که بیرون آورده شدند، خداوند به آنها فرمود: چرا ناله و فریادتان بالا گرفت؟ گفتند: آن را انجام دادیم تا به ما رحم کنی، فرمود: رحمتم شامل حالتان خواهد شد، به شرط این که بروید و خودتان را در همان جایی از آتش که بودید، در آتش بیندازید، سپس آن دو میروند و یکی از آنها خودش را در آتش میاندازد، پس خداوند آتش را بر او سرد و سالم میکند، اما دیگری خودش را در آتش نمیاندازد و خداوند متعال به او میفرماید: چه چیزی تو را منع کرد که خود را همچون دوستت در آتش نیندازی؟ جواب میدهد: خدایا! من امیدوارم که مرا بعد از این که از آتش بیرون آوردی، دوباره در آن نیندازی، خداوند به او میفرماید: آرزویت برآورده شد! پس هردو به لطف و رحمت خداوند وارد بهشت میشوند» [۶۱].
ترمذی میگوید: چون در سند این حدیث دو نفر به نامهای «رُشدین بن سعد» و «ابن ابی نُعم إفریقی» وجود دارند و رُشدین روایت را از ابی ابن نُعم گرفته است و نزد اهل حدیث ان دو نفر ضعیف هستند، پس سند این حدیث ضعیف است.
[۶۱] جدای از این که این حدیث چنانکه امام ترمذی آن را ضعیف میشمارد، اسنادش ضعیف است، باید گفت: آن دو مرد، حتماً موحد بودهاند، نه مشرک؛ زیرا خداوند مشرکین را هرگز از آتش بیرون نخواهد آورد: ﴿إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ...﴾[المائدة: ۷۲] «بیگمان هرکی شریکی برای خدا قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام کرده است و...» از طرف دیگر خداوند این دو نفر را بعد از این که آنها را امتحان میکند و در یکی سمع و اطاعت کامل و در دیگری امید و رجا به رحمت خدا را میبیند، از دوزخ بیرون میآورد، البته منظور حدیث این نیست که انسان چنان به رحمت خدا متکی باشد که او را انجام اعمال صالح منع کند، بلکه مقصود حدیث، بیان وسعت رحمت خدا و اختصاص آن به هرکس که او اراده کند، میباشد.
[۶۲] «نذر» در لغت به معنی «وعده به خیر یا شر» است، اما در اصطلاح شرع، تنها وعده به خیر، مدنظر است و در اصطلاح شرع، «نذر» یعنی این که فردی خود را ملزم به انجام کاری کند به شرط این که به مرادش برسد یا مرادش تحقق یابد.
۲۳۳- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَبقَالَ: نَهَى النَّبِيُّ جعَنِ النَّذْرِ، وَقَالَ: إِنَّهُ لاَ يَرُدُّ شَيْئًا، وَإِنَّمَا يُسْتَخْرَجُ بِهِ مِنَ البَخِيلِ».
۲۳۳. «از عبدالله بن عمربروایت شده است که گفت: پیامبر جاز نذر نهی کردند [۶۳]و فرمودند: نذر، جلو هیچ قضا و قدری را نمیگیرد (مانع تحقق تقدیرات الهی نمیشود) و فقط از [دست] شخص بخیل گرفته و بیرون کشیده میشود و [به واسطهی آن خیری از آن شخص صادر میشود]» [۶۴].
۲۳۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: «لاَ يَأْتِي ابْنَ آدَمَ النَّذْرُ بِشَيْءٍ، لَمْ يَكُنْ قُدِّرَ قَدَّرْتُهُ، وَلَكِنْ يُلْقِيهِ الْقَدَرُ، وَقَدْ قَدَّرْتُهُ لَهُ، أَسْتَخْرِجُ بِهِ، مِنَ البَخِيلِ».
۲۳۴. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: «نذر برای انسان چیزی را که مقدر نکردهام، به همراه ندارد، اما آن تقدیراتی که برای شخص [نذرکننده] تقدیر کردهام و مطابق قصد او درمیآید، نذر را پیش میآورند [و بدین وسیله]، از [دست] بخیل [مالی] بیرون میکشم و میگیرم [و به او و دیگران خیری میرسد]».
ابن ماجه:
۲۳۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: إِنَّ النَّذْرَ لَا يَأْتِي ابْنَ آدَمَ بِشَيْءٍ إِلَّا مَا قُدِّرَ لَهُ، وَلَكِنْ يَغْلِبُهُ الْقَدَرُ، مَا قُدِّرَ لَهُ، فَيُسْتَخْرَجُ بِهِ مِنَ الْبَخِيلِ، فَيُيَسَّرُ عَلَيْهِ مَا لَمْ يَكُنْ يُيَسَّرُ عَلَيْهِ مِنْ قَبْلِ ذَلِكَ، وَقَدْ قَالَ اللَّهُ: أَنْفِقْ، أُنْفِقْ عَلَيْكَ».
۲۳۵. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: «نذر برای انسان جز آنچه را که برایش مقدر شده، چیزی به همراه ندارد، اما آن تقدیری که برای انسان مقدر شده، بر او چیره میشود و نذر را از [دست] بخیل بیرون میکشد و میگیرد و آنگاه، چیزی که پیش از آن بر او آسان نشده بود، بر وی هموار و آسان میشود و خداوند فرموده است: [ای انسان!] در راه من انفاق کن (ببخش) تا به تو انفاق کنم (ببخشم)».
[۶۳] یعنی پیامبر جنهی کرد که انسان به ققصد تغییر تقدیرات خداوند و یا تحقق اموری که خداوند مقدر نکرده است، نذر کند، بلکه انسان مسلمان باید همیشه در جهت کسب رضایت خداوند گام بردارد و به تقدیرات او راضی باشد. [۶۴] دلالت بر وجوب وفای به نذر دارد و با انجام آن، خیری خواه برای خود شخص و یا برای افراد جامعه به دست میآید. وفای به نذر طبق آیهی: ﴿يُوفُونَ بِٱلنَّذۡرِ﴾[الإنسان: ۷] «و به نذر وفا میکنند» برای کسی که قصد آن را میکند و نذرش به وقوع میپیوندد، واجب است.
۲۳۶- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍبعَنِ النَّبِيِّ جفِيمَا يَرْوِيهِ عَنْ رَبِّهِ، قَالَ: لاَ يَنْبَغِي لِعَبْدٍ أَنْ يَقُولَ: إِنَّهُ خَيْرٌ مِنْ يُونُسَ بْنِ مَتَّى وَنَسَبَهُ إِلَى أَبِيهِ».
۲۳۶. «از ابن عباسباز جملهی آنچه پیامبر جاز پروردگارش روایت میکند، چنین آورده است که پیامبر جفرمودند: خداوند میفرماید: «شایسته نیست هیچ بندهای بگوید: او (خودش یا پیامبر ج) از یونس بن متی بهتر است و یونس را به پدرش نسبت داد (اسم پدرش را ذکر کرد)».
۲۳۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ جأَنَّهُ قَالَ: (يَعْنِي اللهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى): لَا يَنْبَغِي لِعَبْدٍ لِي – (وقَالَ ابْنُ الْمُثَنَّى: لِعَبْدٍ) - أَنْ يَقُولَ: أَنَا خَيْرٌ مِنْ يُونُسَ بْنِ مَتَّى÷».
۲۳۷. «ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: (یعنی خداوند متعال فرمود): «شایستهی هیچکدام از بندگانم نیست که بگوید: من از یونس بن متی÷بهترم». ابن مثنی (یکی از راویان این حدیث) میگوید: در این حدیث لفظ «لعبدٍ» تنها آمده و لفظ «لی» نیامده است».
۲۳۸- «عَنْ ابْنَ عَبَّاسٍبعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: مَا يَنْبَغِي لِعَبْدٍ أَنْ يَقُولَ: أَنَا خَيْرٌ مِنْ يُونُسَ بْنِ مَتَّى وَنَسَبَهُ إِلَى أَبِيهِ».
۲۳۸. «از ابن عباسباز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: «شایسته نیست برای هیچ بندهای که بگوید: من از یونس فرزند متی بهترم و یونس را به پدرش نسبت داد (اسم پدرش را ذکر کرد)» [۶۵].
[۶۵] احادیث مذکور دو معنی را در بر دارند: یکی این که شایسته نیست کسی بگوید: من از یونس بن متی بهترم و وجه دیگر این که شایسته نیست کسی بگوید: پیامبر خدا محمد جاز یونس بن متی بهتر است. این گفته از آنجا ناشی میشود که برخی با شنیدن داستان حضرت یونس÷و جریانِ افتادنِ آن بزرگوار در شکم ماهی و... چنین تصور میکردند که مقام و موقعیت حضرت یونس نزد خدا تنزل کرده است و در نتیجه، کسی که عبادت و علم بیشتری داشته باشد، از وی بهتر است، حال آن که این تفکر درست نیست و هرکس، هر مقدار هم فضایل داشته باشد، بازهم به فضیلت نبوت نمیرسد. اگر کلمهی «أنا» به پیامبر جبرگردد، دو وجه دارد: یکی این که گفتهی ایشان نشان از تواضع ایشان جاست یا این که این گفته، قبل از علم پیامبر جبه سیادت و آقایی ایشان بر جمیع پیامبران و مخلوقات بوده است، چرا که از ایشان جروایت شده است که فرمودند: «أَنَا سَيِّدُ وَلْدِ آدَمَ» و این دلالت بر سیادت آن بزرگوار بر جمیع مخلوقات دارد. میتوان حدیث را به طور عام نگاه کرد و آن این که کسی حق ندارد خود را از دیگری بهتر بداند، زیرا این تنها خداست که از اسرارِ درون و بیرون آدمیان باخبر است و تنها اوست که میداند متقی کیست: ﴿فَلَا تُزَكُّوٓاْ أَنفُسَكُمۡۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰٓ﴾[النجم: ۳۲] «پس از پاک و خوببودن خود سخن نگویید؛ زیرا او پرهیزگاران را بهتر میشناسد».
۲۳۹- «... أَنَّ حُذَيْفَةَسحَدَّثَهُمْ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: تَلَقَّتِ الْمَلَائِكَةُ رُوحَ رَجُلٍ مِمَّنْ كَانَ قَبْلَكُمْ، فَقَالُوا: أَعَمِلْتَ مِنَ الْخَيْرِ شَيْئًا؟ قَالَ: لَا، قَالُوا: تَذَكَّرْ، قَالَ: كُنْتُ أُدَايِنُ النَّاسَ فَآمُرُ فِتْيَانِي أَنْ يُنْظِرُوا الْمُعْسِرَ، وَيَتَجَوَّزُوا عَنِ الْمُوسِرِ، قَالَ: قَالَ اللهُﻷ: تَجَوَّزُوا عَنْهُ».
۲۳۹. «روایت شده است که حذیفهسبرای راویان صحبت کرد و گفت: پیامبر جفرمودند: «فرشتگان روح مردی را که قبل از شما میزیست، گرفتند و [به او] گفتند: آیا کاری نیکی انجام دادهای؟ جواب داد: خیر، گفتند: فکر کن، جواب داد: من به مردم وام (قرض) میدادم و به خدمتکارانم دستور میدادم به کسی که توانایی پرداخت آن را ندارد، فرصت دهند و بر کسی هم که توانایی پرداخت آن را دارد، آسان بگیرند (یا تخفیف بدهند یا گذشت کنند)، پیامبر جفرمودند: خداوند متعال فرمود: از او بگذرید (من او را بخشیدم)».
۲۴۰- «اجْتَمَعَ حُذَيْفَةُ وَأَبُو مَسْعُودٍ، فَقَالَ حُذَيْفَةُ: رَجُلٌ لَقِيَ رَبَّهُ، فَقَالَ: مَا عَمِلْتَ؟ قَالَ: مَا عَمِلْتُ مِنَ الْخَيْرِ إِلَّا أَنِّي كُنْتُ رَجُلًا ذَا مَالٍ، فَكُنْتُ أُطَالِبُ بِهِ النَّاسَ، فَكُنْتُ أَقْبَلُ الْمَيْسُورَ، وَأَتَجَاوَزُ عَنِ الْمَعْسُورِ، فَقَالَ: تَجَاوَزُوا عَنْ عَبْدِي، قَالَ أَبُو مَسْعُودٍ: هَكَذَا سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ جيَقُولُ».
۲۴۰. «ابومسعود و حذیفهبدر کنار هم نشسته بودند، حذیفه گفت که [پیامبرجفرمودند]: «مردی [فوت و سپس] خدایش را ملاقات کرد، خداوند به وی فرمود: چه کاری کردهای؟ جواب داد: هیچ کار نیکی انجام ندادهام، جز این که من مردی ثروتمند بودم و به مردم وام میدادم، [وقتی زمان باز پرداخت بدهیها میشد]، از کسی که توانایی بازپرداختش را داشت، هرچه میتوانست بدهد، میپذیرفتم و به وی مهلت دوباره میدادم و از کسی هم که تنگدست بود، گذشت میکردم (و بر او سخت نمیگرفتم). خداوند فرمود: از بندهام بگذرید».
ابومسعود (هم گفت) میگوید: من هم حدیث را اینچنین از پیامبر جشنیدم.
۲۴۱- «عَنْ حُذَيْفَةَسقَالَ: أُتِيَ اللهُ بِعَبْدٍ مِنْ عِبَادِهِ، آتَاهُ اللهُ مَالًا، فَقَالَ لَهُ: مَاذَا عَمِلْتَ فِي الدُّنْيَا؟ قَالَ: ﴿وَلَا يَكۡتُمُونَ ٱللَّهَ حَدِيثٗا﴾[النساء: ۴۲]. قَالَ: يَا رَبِّ! آتَيْتَنِي مَالَكَ، فَكُنْتُ أُبَايِعُ النَّاسَ، وَكَانَ مِنْ خُلُقِي الْجَوَازُ، فَكُنْتُ أَتَيَسَّرُ عَلَى الْمُوسِرِ، وَأُنْظِرُ الْمُعْسِرَ، فَقَالَ اللهُﻷ: تَجَاوَزُوا عَنْ عَبْدِي».
۲۴۱. «از حذیفهسروایت شده است که گفت: [پیامبر جفرمودند:] خداوند، یکی از بندگانش را که مال زیادی به او بخشیده بود [بعد از آن که فوت کرد]، حاضر کرد و به او فرمود: در دنیا چه کار کردی؟ [حذیفه] گفت: [چنانچه قرآن میفرماید]: ﴿وَلَا يَكۡتُمُونَ ٱللَّهَ حَدِيثٗا﴾[النساء: ۴۲]. «آنان هیچ سخنی را از خداوند پنهان نمیکنند»، آن مرد هم جواب داد: خدایا! مالت را به من دادی، من نیز با مردم داد و ستد میکردم و [در این داد و ستد به آنها وام میدادم و] گذشت، اخلاق من بود و بر کسی که میتوانست وام مرا بدهد، آسان میگرفتم و به کسی که نمیتوانست، فرصت میدادم، خداوند متعال فرمود: از بندهام بگذرید».
عُقبه بن عامر جُهنی و ابومسعود انصاری (از صحابه) هم گفتند: ما هم این حدیث را این چنین از پیامبر جشنیدیم.
۲۴۲- «عَنْ أَبِي مَسْعُودٍ الأَنْصَارِيِّسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: حُوسِبَ رَجُلٌ مِمَّنْ كَانَ قَبْلَكُمْ، فَلَمْ يُوجَدْ لَهُ مِنَ الْخَيْرِ شَيْءٌ، إِلَّا أَنَّهُ كَانَ يُخَالِطُ النَّاسَ، وَكَانَ مُوسِرًا، فَكَانَ يَأْمُرُ غِلْمَانَهُ أَنْ يَتَجَاوَزُوا عَنِ الْمُعْسِرِ، قَالَ: قَالَ اللهُ: نَحْنُ أَحَقُّ بِذَلِكَ مِنْهُ، تَجَاوَزُوا عَنْهُ».
۲۴۲. «از ابومسعود انصاریسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: مردی که قبل از شما زندگی میکرد [فوت کرد و] محاکمه شد، اما کار نیکی برایش یافت نشد (کار نیکی را انجام نداده بود) جز این که با مردم همنشینی میکرد و با آنها برخورد داشت و فرد دارایی(توانگری) بود، [و اگر به کسی وامی میداد] به خدمتکارانش دستور میداد که از کسی که تنگدست است، گذشت کنند (به او فرصت بدهند یا تخفیف بدهند و یا اصلاً بدهیش را از او نگیرند)، پیامبر جفرمودند: خداوند میفرماید: ما بیشتر از تو حق داریم که گذشت کنیم، پس از او بگذرید».
۲۴۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسأَنَّ رَسُولَ اللهِ جقَالَ: كَانَ رَجُلٌ يُدَايِنُ النَّاسَ، فَكَانَ يَقُولُ لِفَتَاهُ: إِذَا أَتَيْتَ مُعْسِرًا، فَتَجَاوَزْ عَنْهُ، لَعَلَّ اللهَ يَتَجَاوَزُ عَنَّا، فَلَقِيَ اللهَ تَعَالَى: فَتَجَاوَزَ عَنْهُ».
۲۴۳. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: «مردی به مردم وام میداد و به خدمتکارش میگفت: هرگاه تنگدستی [از من وام گرفت و برای پرداخت وامش] نزد وی رفتی، از او گذشت کن، امید است که خداوند از ما گذشت کند. پس [فوت کرد و] خداوند متعال را ملاقات کرد و خداوند از او گذشت کرد».
۲۴۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنْ رَسُولِ اللَّهِ جقَالَ: إِنَّ رَجُلًا لَمْ يَعْمَلْ خَيْرًا قَطُّ، وَكَانَ يُدَايِنُ النَّاسَ، فَيَقُولُ لِرَسُولِهِ: خُذْ مَا تَيَسَّرَ، وَاتْرُكْ مَا عَسُرَ، وَتَجَاوَزْ، لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يَتَجَاوَزَ عَنَّا، فَلَمَّا هَلَكَ، قَالَ اللَّهُﻷ: هَلْ عَمِلْتَ خَيْرًا قَطُّ؟ قَالَ: لَا. إِلَّا أَنَّهُ كَانَ لِي غُلَامٌ، وَكُنْتُ أُدَايِنُ النَّاسَ، فَإِذَا بَعَثْتُهُ لِيَتَقَاضَى، قُلْتُ لَهُ: خُذْ مَا تَيَسَّرَ، وَاتْرُكْ مَا عَسُرَ، وَتَجَاوَزْ، لَعَلَّ اللَّهَ يَتَجَاوَزُ عَنَّا، قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: قَدْ تَجَاوَزْتُ عَنْكَ».
۲۴۴. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: مردی [بود که] هرگز هیچ کار نیکی انجام نداد و تنها به مردم وام میداد و به خدمتکارش میگفت: از بدهکاران آنچه در توان دارند، بگیر و آنچه در توان ندارند، گذشت کن، امید است که خداوند متعال از ما گذشت کند، وقتی که فوت کرد، خداوند متعال به او فرمود: آیا کار نیکی انجام دادهای؟ جواب داد: خیر، جز این که من خدمتکاری داشتم و به مردم وام میدادم، پس هرگاه او را برای گرفتن طلبم میفرستادم، به او میگفتم: [از بدهکاران] آنچه در توان دارند، بگیر و آنچه در توان ندارند، گذشت کن، امید است که خداوند متعال از ما گذشت کند. خداوند فرمود: از تو گذشت کردم».
۲۴۵- «عَنْ حُذَيْفَةَسعَنِ النَّبِيِّ ج، أَنَّ رَجُلًا مَاتَ فَدَخَلَ الْجَنَّةَ، فَقِيلَ لَهُ: مَا كُنْتَ تَعْمَلُ؟ فَقَالَ: إِنِّي كُنْتُ أُبَايِعُ النَّاسَ، فَكُنْتُ أُنْظِرُ الْمُعْسِرَ، وَأَتَجَوَّزُ فِي السِّكَّةِ - أَوْ فِي النَّقْدِ - فَغُفِرَ لَهُ».
۲۴۵. «از حذیفهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: مردی فوت کرد و داخل بهشت شد، به او گفته شد: چه کار میکردی [که داخل بهشت شدی]؟ جواب داد: من با مردم داد و ستد میکردم [و در این داد و ستد به آنها وام میدادم] و [در پس گرفتن و امم] به کسی که تنگدست بود، فرصت میدادم و در سکه یا (شک راوی) نقد [اگر کم یا تأخیر داشت]، گذشت میکردم. پس بخشیده شد».
ابومسعودسمیگوید: من هم این حدیث را از پیامبر جشنیدم.
۲۴۶- «عَنْ حُذَيْفَةَسقَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: تَلَقَّتِ المَلاَئِكَةُ رُوحَ رَجُلٍ مِمَّنْ كَانَ قَبْلَكُمْ، قَالُوا: - أَوْ فَقَالُوا - أَعَمِلْتَ مِنَ الخَيْرِ شَيْئًا؟ قَالَ: كُنْتُ آمُرُ فِتْيَانِي أَنْ يُنْظِرُوا وَيَتَجَاوَزُوا عَنِ المُوسِرِ، قَالَ: قَالَ: فَتَجَاوَزُوا عَنْهُ، أَيْ: بِأَمْرِ اللّهِ تَعَالَى لَهُمْ بِذِلِكَ وَاللّهُ أَعْلَمُ».
۲۴۶. «از حذیفهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: فرشتگان روح مردی را که پیش از شما زندگی میکرد، گرفتند و به او گفتند: آیا کار نیکی انجام دادهای؟ جواب داد: من [به مردم وام میدادم و] به خدمتکارانم دستور میدادم که به بدهکار فرصت دهند [و وامش را به تأخیر اندازند] و برای کسی هم که میتوانست وام را پرداخت کند، تخفیف دهند و بر او سخت نگیرند، پیامبر جفرمودند: پس از او گذشت کردند»، یعنی به امر خداوند متعال از او گذشت کردند - والله أعلم.
۲۴۷- ابومالک از رِبعی حدیث بالا را چنین روایت میکند: «كُنْتُ أُيَسِّرُ عَلَى المُوسِرِ، وَأُنْظِرُ المُعْسِرَ» «من بر کسی که میتوانست وام را پرداخت کند، سخت نمیگرفتم و به کسی هم که تنگدست بود، فرصت میدادم».
و ابوعوانه از عبدالملک از رِبعی چنین آورده است: «أُنْظِرُ المُوسِرَ، وَأَتَجَاوَزُ عَنِ المُعْسِرِ» «به کسی که توانایی آن را داشت، فرصت میدادم و از کسی هم که تنگدست بود، گذشت میکردم».
۲۴۸- «عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَسيُحَدِّثُ عَنِ النَّبِيِّ ج، قَالَ: كَانَ تَاجِرٌ يُدَايِنُ النَّاسَ فَإِذَا رَأَى مُعْسِرًا قَالَ لِفِتْيَانِهِ: تَجَاوَزُوا عَنْهُ، لَعَلَّ اللَّهَ يَتَجَاوَزَ عَنَّا، فَتَجَاوَزَ اللَّهُ عَنْهُ».
۲۴۸ «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: تاجری بود که به مردم وام میداد، [زمان بازپرداخت وامش که فرا میرسید] هرگاه تنگدستی را میدید، به خدمتکارانش میگفت: از او گذشت کنید، امید است که خداوند از ما گذشت کند، [پس، بعد از مرگش] خداوند از او گذشت کرد».
۲۴۹- «عَنْ حُذَيْفَةُ قَالَ: سَمِعْتُهُ -أَيْ رَسُولَ اللهِ ج- يَقُولُ: إِنَّ رَجُلًا فيمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ، أَتَاهُ المَلَكُ لِيَقْبِضَ رُوحَهُ، فَقِيلَ لَهُ: هَلْ عَمِلْتَ مِنْ خَيْرٍ؟ قَالَ: مَا أَعْلَمُ، قِيلَ لَهُ: انْظُرْ، قَالَ: مَا أَعْلَمُ شَيْئًا، غَيْرَ أَنِّي كُنْتُ أُبَايِعُ النَّاسَ فِي الدُّنْيَا، فَأُجَازِيْهِمْ، فَأُنْظِرُ المُوسِرَ، وَأَتَجَاوَزُ عَنِ المُعْسِرِ، فَأَدْخَلَهُ اللَّهُ الجَنَّةَ».
۲۴۹. «از حذیفهسروایت شده است که گفت: از پیامبر جشنیدم که فرمودند: مردی قبل از شما زندگی میکرد. ملک الموت نزد او آمد تا جانش را بگیرد، آنگاه به او گفته شد: آیا کار نیکی انجام دادهای؟ جواب داد: نمیدانم (به یاد ندارم)، به او گفته شد: فکر کن، گفت: چیزی به یاد ندارم، جز این که در دنیا با مردم داد و ستد میکردم و به آنها وام میدادم، پس [زمان بازپرداخت وام که فرا میرسید]، به آنها کمک میکردم، به کسی که توانایی پس دادن وام را داشت، فرصت میدادم و از کسی هم که تنگدست بود، گذشت میکردم. پس خداوند او را وارد بهشت کرد».
۲۵۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسأَنَّ رَسُولَ اللهِ جقَالَ: تُفْتَحُ أَبْوَابُ الْجَنَّةِ يَوْمَ الْإِثْنَيْنِ، وَيَوْمَ الْخَمِيسِ، فَيُغْفَرُ لِكُلِّ عَبْدٍ لَا يُشْرِكُ بِاللهِ شَيْئًا، إِلَّا رَجُلًا كَانَتْ بَيْنَهُ وَبَيْنَ أَخِيهِ شَحْنَاءُ، فَيُقَالُ: أَنْظِرُوا هَذَيْنِ حَتَّى يَصْطَلِحَا، أَنْظِرُوا هَذَيْنِ حَتَّى يَصْطَلِحَا، أَنْظِرُوا هَذَيْنِ حَتَّى يَصْطَلِحَا».
۲۵۰. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: درهای بهشت، روزهای دوشنبه و پنجشنبه باز میشوند و هر بندهای که چیزی و کسی را شریک خدا قرار نداده باشد (مرتکب شرک نشده باشد) بخشیده خواهد شد، مگر کسی که بین او و بین برادرش [دینی یا نسبی] عداوت و دشمنی باشد که [در بارهی آنها به فرشتگان مأمور] گفته میشود: [مغفرت] این دو را به تأخیر اندازید، تا وقتی که باهم صلح میکنند، [مغفرت] این دو را به تأخیر اندازید، تا وقتی که باهم صلح میکنند، [مغفرت] این دو را به تأخیر اندازید، تا وقتی که باهم صلح میکنند».
۲۵۱- مسلم به طریق دیگری حدیث قبلی (حدیث شمارهی ۲۵۰) را ذکر کرده است، در روایت «عبیده» لفظ «إِلَّا الْمُتَهَاجِرَيْنِ» آمده است و در روایت «قتیبه» لفظ «إِلَّا الْمُهْتَجِرَيْنِ» آمده است که اشاره به دو نفر دارد که بین آنها عداوت و دشمنی است و قطع رابطه کردهاند.
۲۵۲- «عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَ -رَفَعَهُ- قَالَ: تُعْرَضُ الْأَعْمَالُ فِي كُلِّ يَوْمِ خَمِيسٍ، أَوِ اثْنَيْنِ، فَيَغْفِرُ اللهُﻷفِي ذَلِكَ الْيَوْمِ لِكُلِّ امْرِئٍ لَا يُشْرِكُ بِاللهِ شَيْئًا، إِلَّا امْرَأً كَانَتْ بَيْنَهُ وَبَيْنَ أَخِيهِ شَحْنَاءُ، فَيُقَالُ: ارْكُوا هَذَيْنِ، حَتَّى يَصْطَلِحَا».
۲۵۲. «از ابوهریرهسروایتی شده که آن را به پیامبر جرفع میدهد (یعنی سند حدیث را به پیامبر جمیرساند و میگوید: پیامبر جفرمودند)، چنین آمده است: اعمال و کردار انسان روزهای پنجشنبه یا دوشنبه عرضه میشوند آنگاه خداوند متعال در آن روز هر انسانی را که مرتکب شرک نشده باشد، میبخشد، مگر دو نفر که بینشان عداوت و دشمنی باشد که [در خصوص آنها] میفرماید: بخشش این دو نفر را به تأخیر بیندازید، تا زمانی که باهم صلح میکنند».
۲۵۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنْ رَسُولِ اللهِ جقَالَ: تُعْرَضُ أَعْمَالُ النَّاسِ فِي كُلِّ جُمُعَةٍ مَرَّتَيْنِ: يَوْمَ الِاثْنَيْنِ، وَيَوْمَ الْخَمِيسِ، فَيُغْفَرُ لِكُلِّ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ، إِلَّا عَبْدًا بَيْنَهُ وَبَيْنَ أَخِيهِ شَحْنَاءُ، فَيُقَالُ: اتْرُكُوا - أَوِ ارْكُوا - هَذَيْنِ حَتَّى يَفِيئَا».
۲۵۳. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: «اعمال و کردار انسان در هر هفته دو بار، روزهای دوشنبه و پنجشنبه عرضه میشود، سپس هر بندهی مؤمنی گناهانش بخشیده خواهد شد، مگر بندهای که بین او و برادرش (دینی یا نسبی) عداوت و دشمنی باشد که [در مورد آنها] گفته میشود: بخشیدن آنها را بگذارید، یا (شک راوی) بخشش آنها را به تأخیر بیندازید، تا زمانی که به سوی هم برمیگردند (یعنی صلح و آشتی میکنند) و از دشمنی دست برمیدارند».
امام مالک، الموطأ
امام مالک با دو روایت به نقل از ابوهریرهسحدیث قبلی (حدیث شمارهی ۲۵۳) را روایت کرده است:
روایت نخست:
۲۵۴- همان الفاظ مسلم را ذکر کرده است (حدیث شمارهی ۲۵۳) با این تفاوت که در این روایت برخلاف روایت مسلم شک وجود ندارد، یعنی نگفته است: «اتْرُكُوا - أَوِ ارْكُوا هَذَيْنِ...» بلکه چنین آورده است: «فَيُقَالُ: اتْرُكُوا هَذَيْنِ...».
روایت دوم:
۲۵۵- با همان الفاظی که مسلم در روایت نخست (حدیث شمارهی ۲۵۰) بیان کرده است، این حدیث را روایت کرده است، با این تفاوت که در این روایت جملهی «أَنْظِرُوا هَذَيْنِ حَتَّى يَصْطَلِحَا» تنها یک بار آمده است، برخلاف روایت مسلم که سه بار تکرار شده است.
۲۵۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: تُفْتَحُ أَبْوَابُ الْجَنَّةِ كُلَّ يَوْمِ اثْنَيْنِ وَخَمِيسٍ، فَيُغْفَرُ فِي ذَيْنِكَ الْيَوْمَيْنِ لِكُلِّ عَبْدٍ لَا يُشْرِكُ بِاللَّهِ شَيْئًا إِلَّا مَنْ بَيْنَهُ وَبَيْنَ أَخِيهِ شَحْنَاءُ، فَيُقَالُ: (أَيْ: مِنْ قِبَلِ اللهِ تَعَالَى): أَنْظِرُوا هَذَيْنِ حَتَّى يَصْطَلِحَا».
۲۵۶. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: درهای بهشت روزهای دوشنبه و پنجشنبه باز میشوند و در این دو روز هر بندهای که مرتکب شرک به خدا نشده باشد، بخشیده خواهد شد، مگر بندهای که بین او و بین برادرش عداوت و دشمنی باشد که از سوی خدای متعال به فرشتگان مأمور گفته میشود: [مغفرت] این دو را به تأخیر اندازید، تا وقتی که باهم صلح میکنند».
ابوداود میگوید: اگر قطع رابطه به خاطر خدا باشد، جزو این حدیث نخواهد بود.
۲۵۷- «عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الأَنْصَارِيِّسأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: لاَ يَحِلُّ لِرَجُلٍ أَنْ يَهْجُرَ أَخَاهُ فَوْقَ ثَلاَثِ، يَلْتَقِيَانِ، فَيُعْرِضُ هَذَا، وَيُعْرِضُ هَذَا، وَخَيْرُهُمَا الَّذِي يَبْدَأُ بِالسَّلاَمِ».
۲۵۷. «از ابوایوب انصاریسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: «حلال نیست که فردی بیش از سه روز با برادرش (دینی با نسبی) قهر کند، چنانکه وقتی آن دو به هم برخورد میکنند، این به آن پشت میکند و آن به این پشت میکند، بهترین آنها کسی است که نخست سلام کند (در آشتی پیشقدم شود)».
۲۵۸- «عَنْ عَوْفُ بْنُ مَالِكِ بْنِ الطُّفَيْلِ، أَنَّ عَائِشَةَلحُدِّثَتْ أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الزُّبَيْرِ - قَالَ فِي بَيْعٍ - أَوْ عَطَاءٍ أَعْطَتْهُ عَائِشَةُ: وَاللَّهِ لَتَنْتَهِيَنَّ أَوْ لَأَحْجُرَنَّ عَلَيْهَا، فَقَالَتْ: أَهُوَ قَالَ هَذَا؟ قَالُوا: نَعَمْ، قَالَتْ: هُوَ لِلَّهِ عَلَيَّ نَذْرٌ أَنْ لاَ أُكَلِّمَ ابْنَ الزُّبَيْرِ أَبَدًا. فَاسْتَشْفَعَ ابْنُ الزُّبَيْرِ إِلَيْهَا حِينَ طَالَتِ الهِجْرَةُ، فَقَالَتْ: لاَ وَاللَّهِ لاَ أُشَفِّعُ فِيهِ أَبَدًا، وَلاَ أَتَحَنَّثُ إِلَى نَذْرِي. فَلَمَّا طَالَ ذَلِكَ عَلَى ابْنِ الزُّبَيْرِ، كَلَّمَ المِسْوَرَ بْنَ مَخْرَمَةَ، وَعَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ الأَسْوَدِ بْنِ عَبْدِ يَغُوثَ - وَهُمَا مِنْ بَنِي زُهْرَةَ - وَقَالَ: أَنْشُدُكُمَا بِاللَّهِ لَمَّا أَدْخَلْتُمَانِي عَلَى عَائِشَةَ، فَإِنَّهَا لاَ يَحِلُّ لَهَا أَنْ تَنْذِرَ قَطِيعَتِي. فَأَقْبَلَ بِهِ المِسْوَرُ وَعَبْدُ الرَّحْمَنِ مُشْتَمِلَيْنِ بِأَرْدِيَتِهِمَا حَتَّى اسْتَأْذَنَا عَلَى عَائِشَةَ، فَقَالاَ السَّلاَمُ عَلَيْكِ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ، أَنَدْخُلُ؟ قَالَتْ عَائِشَةُ: ادْخُلُوا، قَالُوا: كُلُّنَا؟ قَالَتْ: نَعَمِ، ادْخُلُوا كُلُّكُمْ، وَلاَ تَعْلَمُ أَنَّ مَعَهُمَا ابْنَ الزُّبَيْرِ، فَلَمَّا دَخَلُوا، دَخَلَ ابْنُ الزُّبَيْرِ الحِجَابَ فَاعْتَنَقَ عَائِشَةَ، وَطَفِقَ يُنَاشِدُهَا وَيَبْكِي، وَطَفِقَ المِسْوَرُ وَعَبْدُ الرَّحْمَنِ يُنَاشِدَانِهَا إِلَّا مَا كَلَّمَتْهُ وَقَبِلَتْ مِنْهُ، وَيَقُولاَنِ: إِنَّ النَّبِيَّ جنَهَى عَمَّا عَلِمْتِ، مِنَ الهِجْرَةِ، فَإِنَّهُ لاَ يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ يَهْجُرَ أَخَاهُ فَوْقَ ثَلاَثِ لَيَالٍ، فَلَمَّا أَكْثَرُوا عَلَى عَائِشَةَ مِنَ التَّذْكِرَةِ وَالتَّحْرِيجِ، طَفِقَتْ تُذَكِّرُهُمَا نَذْرَهَا وَتَبْكِي، وَتَقُولُ: إِنِّي نَذَرْتُ، وَالنَّذْرُ شَدِيدٌ، فَلَمْ يَزَالاَ بِهَا، حَتَّى كَلَّمَتْ ابْنَ الزُّبَيْرِ، وَأَعْتَقَتْ فِي نَذْرِهَا ذَلِكَ أَرْبَعِينَ رَقَبَةً وَكَانَتْ تَذْكُرُ نَذْرَهَا بَعْدَ ذَلِكَ، فَتَبْكِي حَتَّى تَبُلَّ دُمُوعُهَا خِمَارَهَا».
۲۵۸. «عوف بن مالک بن طفیل (ابن حارث) برادرزادهی مادری حضرت عایشهلمیگوید: به حضرت عایشهلگفته شد: عبدالله بن زبیر [خواهرزادهی حضرت عایشه] در یک معامله یا بخشش که حضرت عایشه انجام داده بود، گفته است: به خدا سوگند یا دست میکشد، یا بر او حجر شرعی قرار خواهم داد (که شخص در آن از هرگونه تصرفات مالی منع میشود). حضرت عایشهلگفت: آیا ابن زبیر این را گفته است؟ گفتند: بله. گفت: پس این بر من نذر خدا باشد که تا ابد با ابن زبیر سخن نگویم. وقتی که قهر آنها طول کشید، ابن زبیر کسی را پیش عایشه فرستاد، تا از او نزد عایشه شفاعت کند. حضرت عایشهلگفت: نه، به خدا سوگند در مورد او هیچ واسطهای را نمیپذیرم و هرگز نذرم را نمیشکنم. وقتی که آن مسأله برای ابن زبیر سخت شد و خیلی طول کشید، ابن زبیر با «مِسوَر بن مخرمه» و «عبدالرحمن بن اسود بن عبد یغوث» که هردو از «بنی زهره» بودند، صحبت کرده و گفت: شما را به خدا سوگند میدهم که مرا نزد عایشه ببرید (به گونهای که او نفهمد) زیرا بر او حلال نیست که برای قطع ارتباط با من نذر کند، مسور و عبدالرحمن هم آن را پذیرفتند و عبدالله را زیر ردایشان به طوری که حضرت عایشه نفهمد، نزد او بردند و اجازهی ورود خواستند و عرض کردند: سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو باد! آیا به ما اجازهی ورود میدهی؟ حضرت عایشه گفت: وارد شوید، گفتند: همهی ما؟ گفت: بله، همگی وارد شوید و نمیدانست که ابن زبیر با آنهاست، وقتی وارد شدند، ابن زبیر داخل حرم شد و پرده را برداشت و با دامان حضرت عایشهلمعانقه گرفت و شروع به سوگند دادن او و گریستن کرد، مسور و عبدالله نیز شروع کردند و او را سوگند میدادند که حتماً با عبدالله صحبت کند و او را ببخشد و معذرتش را قبول نماید و میگفتند: چنانکه خودت هم میدانی پیامبر جاز این دوری و قطع صحبت که تو انجام میدهی، نهی فرموده است و برای هیچ مسلمانی حلال نیست که بیشتر از سه شبانه روز با برادر مسلمان خود قطع رابطه کند، وقتی که در مورد قطع صله بسیار گفتند و آن را به حضرت عایشه لیادآور شدند، وی میگریست و نذرش را تذکر میداد و میفرمود: من نذر کردهام و [شکستن] نذر هم سخت است، اما آن دو نفر با حضرت عایشه آنقدر صحبت کردند، تا این که حضرت عایشه با ابن زبیر سخن گفت (و او را بخشید) و در برابر شکستن نذرش، چهل برده را آزاد کرد و بعد از آن همیشه نذرش را به یاد میآورد و آنقدر گریه میکرد که اشکهایش، چادرش را خیس میکرد!» [۶۶].
[۶۶] احادیث ۲۵۷ و ۲۵۸ قدسی نیستند، اما به موضوع مرتبط هستند.
۲۵۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: إِنَّ اللهَ يَقُولُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ: أَيْنَ الْمُتَحَابُّونَ بِجَلَالِي؟ الْيَوْمَ أُظِلُّهُمْ فِي ظِلِّي يَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلِّي».
۲۵۹. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: خداوند روز قیامت میفرماید: «کجایند کسانی که به خاطر من یکدیگر را دوست میداشتند؟! امروز آنها را زیر سایهام جای خواهم داد، روزی که هیچ سایهای جز سایهی من نیست».
۲۶۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ ج: أَنَّ رَجُلًا زَارَ أَخًا لَهُ فِي قَرْيَةٍ أُخْرَى، فَأَرْصَدَ اللهُ عَلَى مَدْرَجَتِهِ مَلَكًا. قَالَ: أَيْنَ تُرِيدُ؟ قَالَ: أُرِيدُ أَخًا لِي فِي هَذِهِ الْقَرْيَةِ، قَالَ: هَلْ لَكَ عَلَيْهِ مِنْ نِعْمَةٍ تَرُبُّهَا؟ قَالَ: لَا، غَيْرَ أَنِّي أَحْبَبْتُهُ فِي اللهِﻷقَالَ: فَإِنِّي رَسُولُ اللهِ إِلَيْكَ بِأَنَّ اللهَ قَدْ أَحَبَّكَ كَمَا أَحْبَبْتَهُ فِيهِ».
۲۶۰. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: فردی یکی از برادرانش را در روستایی دیگر زیارت کرد (فردی به روستایی برای دیدار با برادر دینیش رفت). خداوند فرشتهای را سر راهش فرستاد، فرشته گفت: کجا میخواهی بروی؟ جواب داد: به دیدار با یک برادر دینیم در این روستا میروم، فرشته گفت: آیا پیش او مالی داری که میخواهی سود آن را از او بگیری (آیا حقی بر تو دارد)؟ گفت: خیر تنها به خاطر خداوند متعال او را دوست دارم [پس به دیدارش میروم]، فرشته گفت: پس، من فرستادهی خدا به سوی تو هستم [و از طرف خدا به تو این پیام را دارم که] خداوند تو را دوست دارد، همچنانکه تو برادرت را به خاطر او دوست داری».
امام مالک، الموطأ
۲۶۱- امام مالک با همان الفاظ روایت شده از مسلم (حدیث شمارهی ۲۵۹) این حدیث را ذکر کرده است، با این تفاوت که به جای لفظ «بِجِلَالِيْ» که مسلم آورده است لفظ «لِجَلَالِيْ» را ذکر کرده است.
۲۶۲- «عَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍسقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيَقُولُ: قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى: وَجَبَتْ مَحَبَّتِي لِلْمُتَحَابِّينَ فِيَّ، وَالْمُتَجَالِسِينَ فِيَّ، وَالْمُتَبَاذِلِينَ فِيَّ».
۲۶۲. «از معاذ بن جبلسروایت شده است که گفت: از پیامبر جشنیدم که میفرمود: خداوند متعال میفرماید: محبتم نسبت به کسانی که به خاطر من یکدیگر را دوست دارند و به خاطر من با یکدیگر مینشینند (یکدیگر را ملاقات میکنند) و به خاطر من به یکدیگر کمک و بخشش میکنند، واجب شد (محبتم شامل این افراد میشود)».
[امام مالک حدیث قبل (حدیث شمارهی ۲۶۲) را با روایت دیگری ضمن بیان داستان جالبی به شرح زیر ذکر کرده است]:
۲۶۳- «عَنْ أَبِي إِدْرِيسَ الْخَوْلَانِيِّ، أَنَّهُ قَالَ: دَخَلْتُ مَسْجِدَ دِمَشْقَ، فَإِذَا فَتًى شَابٌّ بَرَّاقُ الثَّنَايَا، وَإِذَا النَّاسُ مَعَهُ (وَفِيْ رِوَايَةٍ: وَمَعَهُ مِنَ الصَّحَابَةِ عِشْرُونَ وَفِيْ رِوَايَةٍ: ثَلاَثُون) إِذَا اخْتَلَفُوا فِي شَيْءٍ أَسْنَدُوا إِلَيْهِ، وَصَدَرُوا عَنْ قَوْلِهِ، فَسَأَلْتُ عَنْهُ، فَقِيلَ: هَذَا مُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ، فَلَمَّا كَانَ الْغَدُ هَجَّرْتُ، فَوَجَدْتُهُ قَدْ سَبَقَنِي بِالتَّهْجِيرِ، وَوَجَدْتُهُ يُصَلِّي، قَالَ: فَانْتَظَرْتُهُ حَتَّى قَضَى صَلَاتَهُ، ثُمَّ جِئْتُهُ مِنْ قِبَلِ وَجْهِهِ، فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ، ثُمَّ قُلْتُ: وَاللَّهِ إِنِّي لَأُحِبُّكَ لِلَّهِ، فَقَالَ: أَاللَّهِ؟ فَقُلْتُ: أَاللَّهِ، فَقَالَ: أَاللَّهِ؟ فَقُلْتُ: أَاللَّهِ، فَقَالَ: أَاللَّهِ؟ فَقُلْتُ: أَاللَّهِ. قَالَ: فَأَخَذَ بَحَبْوِ رِدَائِي (وَفِيْ رِوَايَةٍ: بِحَبْوَتَيْ رِدَائي) فَجَبَذَنِي إِلَيْهِ، وَقَالَ: أَبْشِرْ، فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيَقُولُ: قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى: وَجَبَتْ مَحَبَّتِي لِلْمُتَحَابِّينَ فِيَّ، وَالْمُتَجَالِسِينَ فِيَّ، وَالْمُتَزَاوِرِينَ فِيَّ، وَالْمُتَبَاذِلِينَ فِيَّ».
۲۶۳. «ابو ادریس خولانی میگوید: وارد مسجد دمشق شدم. ناگاه با جوانی با دندانهای سفید و براق (خوش سیما) روبهرو شدم که مردم با او بودند (گرد او جمع شده بودند)، (در روایتی آمده است که بیست نفر و در روایتی سی نفر صحابه با او بودند) و وقتی در مسألهای باهم اختلاف نظر پیدا میکردند، آن را به او واگذار میکردند و سخن او را مبنا قرار میدادند، من هم در بارهی او پرسیدم که کیست؟ گفته شد: او معاذ بن جبل است. فردا که صبح زود بیدار شدم، دیدم که زودتر از من بیدار شده است و او را در حال نمازخواندن دیدم، منتظرش ماندم، تا این که نمازش را تمام کرد، آنگاه از روبهرو نزدش رفتم و عرض کردم: به خدا سوگند تو را به خاطر خدا دوست دارم، گفت: تو را به خدا چنین است؟ گفتم: به خدا سوگند چنین است. گفت: به خدا سوگند؟ گفتم: به خدا سوگند، گفت: به خدا سوگند؟ گفتم: به خدا سوگند، پس گوشهی عبایم را گرفت و مرا به سوی خود کشید و گفت: تو را مژده باد! من از پیامبرجشنیدم که میفرمود: خداوند متعال میفرماید: «محبتم نسبت به کسانی که به خاطر من یکدیگر را دوست دارند و به خاطر من با یکدیگر مینشینند و به خاطر من یکدیگر را ملاقات میکنند و به خاطر من به یکدیگر کمک و بخشش میکنند، واجب شد (محبتم شامل این افراد میشود)».
طبرانی در روایت حدیث این را هم اضافه دارد: «وَالْمُتَصادِقِيْنَ فِيَّ» «و کسانی که [به خاطر من (خدا)] باهم صادق هستند [و ارتباطی صادقانه و خالصانه در راه من باهم دارند]».
زرقانی میگوید: این حدیث صحیح است و حاکم میگوید: این حدیث براساس شرط امام بخاری و امام مسلم صحیح میباشد.
ابن عبدالبر هم میگوید: سند این حدیث صحیح میباشد.
در مورد معنای «الْمُتَبَاذِلينَ فِيَّ» گفته شده: یعنی کسانی که جان و مالشان را به خاطر خدا و در راه او میدهند و خرج میکنند.
۲۶۴- «عَنْ مُعَاذُ بْنُ جَبَلٍسقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيَقُولُ: قَالَ اللَّهُﻷ: المُتَحَابُّونَ فِي جَلَالِي لَهُمْ مَنَابِرُ مِنْ نُورٍ، يَغْبِطُهُمُ النَّبِيُّونَ وَالشُّهَدَاءُ».
۲۶۴. «از معاذ بن جبلسروایت شده است که گفت: از پیامبر جشنیدم که میفرمود: خداوند متعال میفرماید: کسانی که یکدیگر را به خاطر عظمت من دوست دارند، در قیامت جایگاههایی از نور (جایگاهی نورانی) دارند که پیامبران و شهدا نسبت به آنها غبطه میخورند».
ترمذی میگوید: این حدیث حسن صحیح است.
۲۶۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: إِنَّ اللهَﻷيَقُولُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ: يَا ابْنَ آدَمَ مَرِضْتُ فَلَمْ تَعُدْنِي! قَالَ: يَا رَبِّ! كَيْفَ أَعُودُكَ وَأَنْتَ رَبُّ الْعَالَمِينَ؟ قَالَ: أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ عَبْدِي فُلَانًا مَرِضَ فَلَمْ تَعُدْهُ؟ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّكَ لَوْ عُدْتَهُ لَوَجَدْتَنِي عِنْدَهُ؟ يَا ابْنَ آدَمَ! اسْتَطْعَمْتُكَ فَلَمْ تُطْعِمْنِي! قَالَ: يَا رَبِّ! وَكَيْفَ أُطْعِمُكَ؟ وَأَنْتَ رَبُّ الْعَالَمِينَ؟ قَالَ: أَمَا عَلِمْتَ أَنَّهُ اسْتَطْعَمَكَ عَبْدِي فُلَانٌ، فَلَمْ تُطْعِمْهُ؟ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّكَ لَوْ أَطْعَمْتَهُ لَوَجَدْتَ ذَلِكَ عِنْدِي؟ يَا ابْنَ آدَمَ! اسْتَسْقَيْتُكَ فَلَمْ تَسْقِنِي! قَالَ: يَا رَبِّ! كَيْفَ أَسْقِيكَ وَأَنْتَ رَبُّ الْعَالَمِينَ؟ قَالَ: اسْتَسْقَاكَ عَبْدِي فُلَانٌ فَلَمْ تَسْقِهِ، أَمَا إِنَّكَ لَوْ سَقَيْتَهُ وَجَدْتَ ذَلِكَ عِنْدِي».
۲۶۵. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: خداوند متعال در روز قیامت میفرماید: ای فرزند آدم! مریض شدم و به عیادتم نیامدی! بنده در جواب میگوید: پروردگارا! چگونه تو را عیادت کنم، در حالی که تو پروردگار جهانیانی؟! خداوند میفرماید: آیا خبر نداشتی که فلان بندهی من مریض شد و تو به عیادتش نرفتی؟ آیا نمیدانستی که اگر او را عیادت میکردی، مرا در آنجا میدیدی؟! ای فرزند آدم! از تو غذا خواستم و به من ندادی! در جواب میگوید: خدایا! چگونه تو را طعام دهم، در حالی که تو پروردگار جهانیانی؟! خداوند میفرماید: فلان بندهام [وقتی که] از تو غذا خواست، به او غذا ندادی، آیا نمیدانستی که اگر به او طعام میدادی، [پاداش] آن را نزدم مییافتی؟ ای فرزند آدم! از تو آب خواستم و به من ندادی، انسان میگوید: خدایا! چگونه به تو آب میدادم، در حالی که تو پروردگار جهانیانی؟ خداوند میفرماید: فلان بندهام از تو آب خواست و به او ندادی، آیا نمیدانستی که اگر به او آب میدادی [پاداش] آن را نزدم دریافت میکردی»؟! [۶۷].
[۶۷] آنچه مشخص است این که ذات خداوند از صفات مذکور در حدیث شریف به دور است، اما از باب تشریف و بزرگداشت بنده، خداوند صفات او را به خود اضافه میکند. منظور از «وجدتني عنده» یافتن اجر و پاداش و رحمت خداوند در برابر ملاقات و... بندهی اوست. حدیث دلالت بر فضل و اهمیت عیادت بیمار و اطعام و آبدادن به نیازمندان و... دارد و این که چنین صفاتی جزو مکارم اخلاق به شمار میآیند.
۲۶۶- «عَنْ أَبِي ذَرٍّسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: فِيمَا رَوَى عَنِ اللهِ تَبَارَكَ وَتَعَالَى أَنَّهُ قَالَ: يَا عِبَادِي! إِنِّي حَرَّمْتُ الظُّلْمَ عَلَى نَفْسِي، وَجَعَلْتُهُ بَيْنَكُمْ مُحَرَّمًا، فَلَا تَظَالَمُوا، يَا عِبَادِي! كُلُّكُمْ ضَالٌّ إِلَّا مَنْ هَدَيْتُهُ، فَاسْتَهْدُونِي أَهْدِكُمْ، يَا عِبَادِي! كُلُّكُمْ جَائِعٌ، إِلَّا مَنْ أَطْعَمْتُهُ، فَاسْتَطْعِمُونِي أُطْعِمْكُمْ، يَا عِبَادِي! كُلُّكُمْ عَارٍ إِلَّا مَنْ كَسَوْتُهُ، فَاسْتَكْسُونِي أَكْسُكُمْ، يَا عِبَادِي! إِنَّكُمْ تُخْطِئُونَ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ، وَأَنَا أَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا، فَاسْتَغْفِرُونِي أَغْفِرْ لَكُمْ، يَا عِبَادِي! إِنَّكُمْ لَنْ تَبْلُغُوا ضَرِّي فَتَضُرُّونِي، وَلَنْ تَبْلُغُوا نَفْعِي فَتَنْفَعُونِي، يَا عِبَادِي! لَوْ أَنَّ أَوَّلَكُمْ وَآخِرَكُمْ وَإِنْسَكُمْ وَجِنَّكُمْ كَانُوا عَلَى أَتْقَى قَلْبِ رَجُلٍ وَاحِدٍ مِنْكُمْ، مَا زَادَ ذَلِكَ فِي مُلْكِي شَيْئًا، يَا عِبَادِي لَوْ أَنَّ أَوَّلَكُمْ وَآخِرَكُمْ وَإِنْسَكُمْ وَجِنَّكُمْ، كَانُوا عَلَى أَفْجَرِ قَلْبِ رَجُلٍ وَاحِدٍ، مَا نَقَصَ ذَلِكَ مِنْ مُلْكِي شَيْئًا، يَا عِبَادِي! لَوْ أَنَّ أَوَّلَكُمْ وَآخِرَكُمْ وَإِنْسَكُمْ وَجِنَّكُمْ، قَامُوا فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ فَسَأَلُونِي، فَأَعْطَيْتُ كُلَّ إِنْسَانٍ مَسْأَلَتَهُ، مَا نَقَصَ ذَلِكَ مِمَّا عِنْدِي، إِلَّا كَمَا يَنْقُصُ الْمِخْيَطُ إِذَا أُدْخِلَ الْبَحْرَ، يَا عِبَادِي! إِنَّمَا هِيَ أَعْمَالُكُمْ أُحْصِيهَا لَكُمْ، ثُمَّ أُوَفِّيكُمْ إِيَّاهَا، فَمَنْ وَجَدَ خَيْرًا فَلْيَحْمَدِ اللهَ، وَمَنْ وَجَدَ غَيْرَ ذَلِكَ، فَلَا يَلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَهُ».
۲۶۶. «از ابوذرساز جملهی آنچه که پیامبر جاز خداوند روایت میکند، روایت شده است که خداوند میفرماید: ای بندگانم! من ظلمکردن را بر خود حرام کردهام و آن را بین شما حرام گردانیدهام، پس به یکدیگر ظلم نکنید. ای بندگانم! همهی شما گمراهید، مگر کسی که او را هدایت دهم، پس از من طلب هدایت کنید، شما را هدایت میدهم. ای بندگانم! همهی شما گرسنه هستید، مگر کسی که من او را طعام دهم، پس از من طعام بخواهید، شما را طعام میدهم. ای بندگانم! همهی شما برهنه هستید، مگر کسی که من او را بپوشانم، پس از من طلب پوشش کنید، شما را میپوشانم. ای بندگانم! شما شب و روز دچار خطا و اشتباه میشوید و من بخشندهی تمامی گناهانم، پس از من طلب بخشش کنید، شما را میبخشم. ای بندگانم! شما توان زیانرساندن به من را ندارید، تا زیانم رسانید و توان سودرساندن به من را نیز ندارید، تا به من سودی رسانید. ای بندگان من! اگر اولین و آخرین و جن و انس شما بر یک حالت و حالت قلب متقیترین فرد خودتان باشید (یعنی همه در بالاتر سطح از تقوا باشد)، این هیچ چیزی به ملک و قدرت من نمیافزاید. ای بندگانم! اگر اولین و آخرین و جن و انس شما بر یک حالت و حالت قلب فاجرترین فرد از خودتان باشید (اگر همه در آخرین درجه از فجور باشید، مانند فاجرترین فرد از شما)، این ذرهای از ملک من نمیکاهد. ای بندگانم! اگر اول و آخر و جن و انس شما همگی در یک دشت پهناور گرد آیند و از من کمک بخواهند و من نیز به تک تک آنها، آنچه را خواستهاند، بدهم، از خزانهی من چیزی کاسته نمیشود، مگر به اندازهی آبی که یک سوزن فرو برده شده در دریا با خود میآورد! ای بندگان من! این فقط اعمال شماست که من آنها را برایتان ثبت و ضبط میکنم و روز قیامت [جزای] آن را بیکم و کاست به شما خواهم داد، پس اگر کسی از شما به خیری دست یافت، باید که خدا را سپاس و ستایش بگوید و اگر کسی چیزی غیر از این نصیبش شد، نباید جز خودش کس دیگری را سرزنش کند» [۶۸].
۲۶۷- «عَنْ أَبِي ذَرٍّسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: فِيمَا يَرْوِي عَنْ رَبِّهِ: إِنِّي حَرَّمْتُ عَلَى نَفْسِي الظُّلْمَ، وَعَلَى عِبَادِي، فَلَا تَظَالَمُوا... وَسَاقَ الْحَدِيثَ بِنَحْوِهِ».
۲۶۷. «از ابوذرسروایت شده است که گفت: پیامبر جدر آنچه از پروردگارش روایت میکند، فرمودند: خداوند میفرماید: من ظلمکردن را بر خود حرام کردم و بندگانم نیز پس به یکدیگر ظلم نکنید...» و بقیهی حدیث را ادامه داد.
[۶۸] در مورد «إني حرمت الظلم علی نفسي» علما گفتهاند: ظلمکردن از طرف خدا محال است، زیرا ظلم یعنی تجاوز از حدّ و تصرّف در ملک غیر و چگونه خداوند تجاوز میکند در حالی که همهی ملک، از آنِ اوست و کسی مافوق او نیست، بلکه از باب مشابهت آن را فرموده و معنایش این است که من از ظلم، پاک و بری هستم. این که فرمودند: «کلکم ضال إلا من هدیته» با این حدیث که فرمودند: «کل مولود یولد علی الفطرة» ظاهراً در تضاد است؛ در توجیه آن چنین فرمودهاند: ۱- ممکن است منظور از گمراهبودن، گمراهی قبل از بعثت پیامبر جباشد. ۲- ممکن است منظور این باشد که اگر نسبت به شما اهمال نظر میکردم و شما را سرشتتان که طالب راحتی و شهوت است، رها میکردم، گمراه میشدید و از فطرت پاکتان منحرف میگشتید. لغت «تخطئون» و «تخطئون» هردو خوانده میشود، چون مضارع «خطیء، یخطأ» است و اگر ماضی را «أخطأ» بدانیم، «تخطئون» نیز درست خواهد بود. لفظ «خطأ» هم در مورد اشتباه عمدی و هم غیر عمدی (سهوی) استعمال میشود.
ترمذی با الفاظی غیر از الفاظ مسلم (حدیث شمارهی ۲۶۶) حدیث «یا عبادی» را این چنین روایت کرده است:
۲۶۸- «عَنْ أَبِي ذَرٍّسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: يَا عِبَادِي! كُلُّكُمْ ضَالٌّ إِلَّا مَنْ هَدَيْتُهُ، فَسَلُونِي الهُدَى أَهْدِكُمْ، وَكُلُّكُمْ فَقِيرٌ إِلَّا مَنْ أَغْنَيْتُهُ، فَسَلُونِي أَرْزُقْكُمْ، وَكُلُّكُمْ مُذْنِبٌ إِلَّا مَنْ عَافَيْتُهُ، فَمَنْ عَلِمَ مِنْكُمْ أَنِّي ذُو قُدْرَةٍ عَلَى المَغْفِرَةِ، فَاسْتَغْفَرَنِي غَفَرْتُ لَهُ، وَلَا أُبَالِي، وَلَوْ أَنَّ أَوَّلَكُمْ وَآخِرَكُمْ وَحَيَّكُمْ وَمَيِّتَكُمْ وَرَطْبَكُمْ وَيَابِسَكُمْ اجْتَمَعُوا عَلَى أَتْقَى قَلْبِ رَجُلٍ مِنْ عِبَادِي، مَا زَادَ ذَلِكَ فِي مُلْكِي جَنَاحَ بَعُوضَةٍ، وَلَوْ أَنَّ أَوَّلَكُمْ وَآخِرَكُمْ وَحَيَّكُمْ وَمَيِّتَكُمْ وَرَطْبَكُمْ وَيَابِسَكُمْ اجْتَمَعُوا عَلَى أَشْقَى قَلْبِ عَبْدٍ مِنْ عِبَادِي، مَا نَقَصَ ذَلِكَ مِنْ مُلْكِي جَنَاحَ بَعُوضَةٍ، وَلَوْ أَنَّ أَوَّلَكُمْ وَآخِرَكُمْ وَحَيَّكُمْ وَمَيِّتَكُمْ وَرَطْبَكُمْ وَيَابِسَكُمْ اجْتَمَعُوا فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ، فَسَأَلَ كُلُّ إِنْسَانٍ مِنْكُمْ مَا بَلَغَتْ أُمْنِيَّتُهُ، فَأَعْطَيْتُ كُلَّ سَائِلٍ مِنْكُمْ مَا سَأَلَ، مَا نَقَصَ ذَلِكَ مِنْ مُلْكِي، إِلَّا كَمَا لَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ مَرَّ بِالبَحْرِ، فَغَمَسَ فِيهِ إِبْرَةً، ثُمَّ رَفَعَهَا إِلَيْهِ، ذَلِكَ بِأَنِّي جَوَادٌ مَاجِدٌ، أَفْعَلُ مَا أُرِيدُ عَطَائِي كَلَامٌ، وَعَذَابِي كَلَامٌ، إِنَّمَا أَمْرِي لِشَيْءٍ إِذَا أَرَدْتُهُ أَنْ أَقُولَ لَهُ: كُنْ، فَيَكُونُ».
۲۶۸. «از ابوذرسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: خداوند میفرماید: ای بندگانم! همهی شما گمراهید، مگر کسی که من او را هدایت دهم، پس از من طلب هدایت کنید، شما را هدایت میدهم. همهی شما فقیر و نیازمند هستید، مگر کسی که من او را بینیاز کرده باشم، پس از من طلب رزق و روزی کنید، شما را رزق و روزی میدهم. همهی شما مرتکب گناه میشوید (گناهکارید) مگر کسی که من او را از گناه عافیت بخشم (از ارتکاب به گناه محفوظ دارم)، پس هرکس از شما چنین معتقد باشد که من میتوانم گناهان او را ببخشم و از من طلب بخشش کند، او را میبخشم و اهمیتی [به نوع یا اندازهی گناه و به شخص گناهکار توبهکننده] نمیدهم و اگر اولین و آخرین و زنده و مرده و جاندار و بیجان شما، بر حالت قلب متقیترین فرد از بندگان من گرد آیید (یعنی همه در بالاترین سطح از تقوا باشید) این، به اندازهی بال پشهای هم به ملک و قدرت من نمیافزاید و اگر اولین و آخرین و زنده و مرده و جاندار و بیجان شما بر حالت قلب گمراهترین و گناهکارترین فرد از بندگان من گرد آیید (اگر همه در آخرین درجه از فجور باشید) این، به اندازهی بال پشهای هم از ملک و قدرت من نمیکاهد و اگر اولین و آخرین و زنده و مرده و جاندار و بیجان شما همگی در دشتی پهناور گرد آیید و هرکدام از شما از من، هرچه آرزو دارد بخواهد و من آنچه را که تک تک افراد شما میخواهد، به او ببخشم، این از ملک و قدرت من هیچ چیزی کم نمیکند، مگر در این حد که یکی از شما در دریایی بگذرد و سوزانی را در آن بیندازد، سپس آن را بالا و بیرون بیاورد (چه مقدار از آب دریا کم میشود؟!) این، به خاطر آن است که من بسیار بخشنده و بزرگم و آنچه را که بخواهم، انجام میدهم [و تحقق] بخشش و عذاب من تنها به یک «گفتن» است و کار من تنها به این است که هرگاه آن را اراده کنم، به آن بگویم: شو! پس میشود».
ترمذی میگوید: این حدیث حسن است.
۲۶۹- ابن ماجه نیز از ابوذرسبا الفاظی نزدیک به الفاظ ترمذی (حدیث شمارهی ۲۶۸) این حدیث را روایت میکند، با این تفاوت که در آن تقدیم و تأخیری صورت گرفته است و در این روایت این دو جمله نیز نیامده است: «وَلَوْ أَنَّ حَيَّكُمْ وَمَيِّتَكُمْ وَرَطْبَكُمْ وَيَابِسَكُمْ، اِجْتَمَعُوا عَلَى أَتْقَى قَلْبِ وَاحِدٍ» و جملهی: «وَعَذَابِيْ كَلَامٌ».
۲۷۰- «عن أبي هريرة وأبي سعيد الخدريبقالا: قال رسول الله ج: الْعِزُّ إِزَارُهُ وَالْكِبْرِيَاءُ رِدَاؤُهُ فَمَنْ يُنَازِعُنِى عَذَّبْتُهُ».
۲۷۰. «از ابوهریره و ابوسعید خدریبروایت شده است که گفتند: پیامبر جفرمودند: کبریا و بزرگی، ردایش و عزت و عظمت، تنپوش او هستند (یعنی صفات ملازم و مخصوص خداوند متعال است). [و خداوند میفرماید:] هرکس [در این صفات] با من منازعه کند، او را عذاب خواهم داد» [۶۹].
[۶۹] «ومن ینازعني عذبته» یعنی هرکس در پی متخلقشدن به این صفات و مشارکت با من در آنها باشد، او را عذاب میدهم، زیرا این صفات تنها شایستهی من است. اما به کاربردن کلمات «إزار ورداء» از باب استعاره هستند؛ به عنوان نمونه، عرب میگوید: «فلان شعاره الزهد ودثاره التقوی» به این معنی است که صفت او زهد و تقوی میباشد و این صفت به گونهای در او رسوخ کرده که هرگز از او جدا نمیشوند. در مورد خداوند نیز کلمات «إزار و رداء» به این معنی هستند که چون «إزار و رداء» به انسان چسبیدهاند و انسان بدون آنها هرگز در جامعه ظاهر نمیشود و جمال و زیبائیش با آنها نمایان میشود و ملازم او هستند، کبریا و عظمت نیز دو صفتی هستند که خاص و ملازم خداوند هستند و مقتضای خداییش چنین صفاتی میباشند.
۲۷۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: قَالَ اللَّهُﻷ: الْكِبْرِيَاءُ رِدَائِي، وَالْعَظَمَةُ إِزَارِي، فَمَنْ نَازَعَنِي وَاحِدًا مِنْهُمَا، قَذَفْتُهُ فِي النَّارِ».
۲۷۱. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: خداوند متعال میفرماید: بزرگی و عظمت، تنپوش (صفات خاص و ملازم) من هستند و هرکس در هریک از آنها با من منازعه کند، او را در آتش میاندازم».
۲۷۲- ابن ماجه از ابوهریرهسهمان الفاظ روایت ابوداود (حدیث شمارهی ۲۷۱) را بیان میکند، با این تفاوت که به جای لفظ «فَمَنْ» لفظ «مَنْ» و به جای جملهی «قَذَفْتُهُ فِيْ النَّار» جملهی «أَلْقَيْتُهُ فِيْ جَهَنَّمَ» آورده است.
۲۷۳- ابن ماجه از ابن عباسبروایتی را همانند روایت قبل (حدیث شمارهی ۲۷۱) ذکر میکند، با این تفاوت که در آخر روایت چنین آمده است: «فَمَنْ نَازَعَنِي وَاحِدًا مِنْهُمَا، أَلْقَيْتُهُ فِي النَّارِ».
بخاری:
۲۷۴- «عَنْ سَعِيدُ بْنُ جُبَيْرٍ، قَالَ: قُلْتُ لِابْنِ عَبَّاسٍب: إِنَّ نَوْفًا البَكَالِيَّ يَزْعُمُ أَنَّ مُوسَى صَاحِبَ الخَضِرِ لَيْسَ هُوَ صَاحِبَ بَنِي إِسْرَائِيلَ، إِنَّمَا هُوَ مُوسَى آخَرُ، فَقَالَ: كَذَبَ عَدُوُّ اللَّهِ، حَدَّثَنَا أُبَيُّ بْنُ كَعْبٍ، عَنِ النَّبِيِّ ج: أَنَّ مُوسَى قَامَ خَطِيبًا فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ، فَسُئِلَ أَيُّ النَّاسِ أَعْلَمُ؟ فَقَالَ: أَنَا، فَعَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِ، إِذْ لَمْ يَرُدَّ العِلْمَ إِلَيْهِ، فَقَالَ لَهُ: بَلَى، لِي عَبْدٌ بِمَجْمَعِ البَحْرَيْنِ، هُوَ أَعْلَمُ مِنْكَ، قَالَ: أَيْ رَبِّ! وَمَنْ لِي بِهِ؟ وَرُبَّمَا قَالَ سُفْيَانُ، أَيْ رَبِّ! وَكَيْفَ لِي بِهِ؟ قَالَ: تَأْخُذُ حُوتًا فَتَجْعَلُهُ فِي مِكْتَلٍ، حَيْثُمَا فَقَدْتَ الحُوتَ فَهُوَ ثَمَّ - وَرُبَّمَا قَالَ: فَهُوَ ثَمَّهْ - وَأَخَذَ حُوتًا فِي مِكْتَلٍ ثُمَّ انْطَلَقَ هُوَ وَفَتَاهُ - يُوشَعُ بْنُ نُونٍ - حَتَّى إِذَا أَتَيَا الصَّخْرَةَ، وَضَعَا رُءُوسَهُمَا... الْحَدِيْثُ بِطُولِهِ».
۲۷۴. «سعید بن جبیر میگوید: به ابن عباسبگفتم: نَوف بَکالی چنین گمان میکند موسایی که با خضر بوده، همان موسای [پیامبر] بنی اسرائیل نیست، بلکه فرد دیگری است، ابن عباس گفت: [آن] دشمن خدا دروغ گفته است. اُبی بن کعب از پیامبر جبرایمان روایت کرد که فرمود: «موسی در میان بنی اسرائیل برای ارائهی خطبه بلند شد (بلند شد و خطبهای خواند)، انگاه از او سؤال شد: چه کسی از همه داناتر است؟ جواب داد: من، خداوند او را سرزنش کرد که چرا علم را به خداوند نسبت نداده است و به او فرمود: ای موسی! [تو داناترین نیستی] بلکه بندهای در مجمع البحرین [۷۰]دارم که از تو داناتر است، موسی گفت: خدایا! چه کسی مرا به سوی او راهنمایی میکند؟ و چه بسا (شک راوی) سفیان [که یکی از راویان این سند است] گفت: [موسی گفت:] خدایا! چگونه میتوانم نزد او بروم؟ خداوند فرمود: یک ماهی برمیداری و آن را در زنبیلی قرار میدهی، هرجا ماهی را گم کردی، او آنجاست. موسی یک ماهی برداشت و آن را در زنبیلی گذاشت، سپس با جوان همراهش، یوشع بن نون، رفت تا به صخرهای رسیدند [در آنجا توقف کردند تا کمی استراحت کنند] پس سرشان را بر صخره گذاشتند....» تا آخر حدیث.
[۷۰] «مجمع البحرین» یعنی محل تلاقی دو دریا. اما نام این دو دریا در قرآن نیامده است. ولی مفسران گفتهاند: منظور محل اتصاف خلیج عقبه و خلیج سوئز یا اقیانوس هند با دریای احمر یا دریای مدیترانه با اقیانوس اطلس است؛ (به نقل از تفسیر نور، دکتر مصطفی خرمدل) - مترجم.
۲۷۵- «وَفِيْهِ: فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ: إِنَّ لِي عَبْدًا بِمَجْمَعِ البَحْرَيْنِ، أَوْ عِنْدَ مَجْمَعِ الْبَحْرَيْنِ، هُوَ أَعْلَمُ مِنْكَ، قَالَ مُوسَى: يَا رَبِّ! فَكَيْفَ لِي بِهِ؟ قَالَ: تَأْخُذُ مَعَكَ حُوتًا فَتَجْعَلُهُ فِي مِكْتَلٍ، فَحَيْثُمَا فَقَدْتَ الحُوتَ فَهُوَ، ثَمَّ... إِلَى آخِرِ الْحَدِيْثِ».
۲۷۵. «در این روایت این جملات آمدهاند: «خداوند به موسی وحی کرد: بندهای در مجمع البحرین دارم، یا (شک راوی) نزد یک مجمع البحرین دارم، او از تو داناتر است، موسی عرض کرد: خدایا! چگونه به او برسم (چگونه او را ملاقات کنم)؟ خداوند فرمود: یک ماهی برمیداری و آن را در زنبیلی میگذاری، پس هرجا آن را گم کردی او آنجاست...»، روایت اینچنین تا آخر ادامه دارد».
بخاری، در روایت دیگری، آن را چنین آورده است:
۲۷۶- «فَعَتَبَ (أَيِ اللهُ) عَلَيْهِ، إِذْ لَمْ يَرُدَّ العِلْمَ إِلَى اللَّهِ، قِيلَ: بَلَى، قَالَ: أَيْ رَبِّ! فَأَيْنَ؟ قَالَ: بِمَجْمَعِ البَحْرَيْنِ، قَالَ: أَيْ رَبِّ! اجْعَلْ لِي عَلَمًا، أَعْلَمُ ذَلِكَ بِهِ، فَقَالَ لِي عَمْرٌو: حَيْثُ يُفَارِقُكَ الحُوتُ وَقَالَ لِي يَعْلَى: خُذْ نُونًا مَيِّتًا، حَيْثُ يُنْفَخُ فِيهِ الرُّوحُ، فَأَخَذَ حُوتًا... إِلَى آخِرِ الْحَدِيْثِ».
۲۷۶. «[وقتی که موسی دانایی را به خدا نسبت نداد، بلکه آن را به خود نسبت داد]، خداوند او را سرزنش کرد، گفته شد: بله، داناتر از تو وجود دارد، موسی گفت: خدایا! کجاست؟ فرمود: در مجمع البحرین، موسی گفت: خدایا! نشانهای به من بده تا او را بیابم و بشناسم. عمرو (یکی از راویان) به من (سفیان بن عیینه) گفت: خداوند فرمود: جایی که ماهی از شما جدا میشود و یعلی (یکی از راویان) به من (سفیان بن عیینه) گفت: خداوند فرمود: یک ماهی مرده را بردار، هرجا زنده شد، [خضر آنجاست]، پس موسی یک ماهی مرده برداشت و... تا آخر حدیث».
امام قسطلانی/در جلد ۷ صفحه ۲۲۱ در قسمت سورهی کهف میفرماید: این حدیث در قسمت کتاب العلم بخاری آمده است و مؤلف بزرگوار/در کتاب الجامع خود در بیشتر از ده جا آن را ذکر کرده است.
۲۷۷- «عَنْ جُنْدُبِ بْنِ عَبْدِ اللهِ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: كَانَ فِيمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ رَجُلٌ بِهِ جُرْحٌ، فَجَزِعَ، فَأَخَذَ سِكِّينًا فَحَزَّ بِهَا يَدَهُ، فَمَا رَقَأَ الدَّمُ حَتَّى مَاتَ، قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: بَادَرَنِي عَبْدِي بِنَفْسِهِ، حَرَّمْتُ عَلَيْهِ الجَنَّةَ».
۲۷۷. «از جندب بن عبداللهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: «قبل از شما (در زمان قدیم) مردی بود که دستش جراحتی داشت و [بر درد جراحت] صبر نکرد و چاقویی برداشت و دستش را قطع کرد، جریان خون، مسدود نشد تا این که آن مرد [در اثر خونریزی] جانش را از دست داد، خداوند متعال فرمود: بندهام در مرگش بر من پیشی گرفت و تعجیل کرد، پس بهشت را بر او حرام کردم» [۷۱].
[۷۱] انسانی که در حالت عادی یعنی با اختیار و عامداً و عاقلاً اقدام به خودکشی میکند، در حقیقت انجام این کار را بر خود حلال دانسته است و با این کار دچار کفر شده است (حلالدانستنِ حرام خدا)، پس به خاطر کفرش نه به خاطر انجام عملش، تا ابد در آتش خواهد ماند. اگر کسی بگوید: این که میگوید: «بندهام در مرگش بر من پیشی گرفت» مشکل به نظر میآید؛ چرا که لازمهاش این است که هرکس که به قتل برسد، قبل از اجلش جانش را از دست داده باشد؛ این در حالی است که هیچ فردی جز با پایانیافتن اجلش نخواهد مرد؛ پاسخ این است که چون این فرد صورت مبادرت را با قصد و اختیار از خود به نمایش گذاشته و خداوند وی را از عملش مطلع ننموده و او راه خودکشی را در پیش گرفته، در چنین شرایطی گویی که اقدام به مبادرت کرده و به جهت نافرمانی، مستحق مجازات الهی شده است. [اما اگر این عمل را حرام بداند، اما با این حال آن را انجام بدهد، مرتکب گناه کبیره شده، نه گناه کفر؛ بنابراین، برای همیشه در آتش نخواهد ماند]. حدیث دلالت بر بزرگی گناه قتل و تحریم آن، خواه خودکشی یا دگرکشی دارد، زیرا نفس و جان ملک کسی غیر از خدا نیست و تنها اوست که حق دخل و تصرف در آن را دارد.
۲۷۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: بَيْنَا أَيُّوبُ÷يَغْتَسِلُ عُرْيَانًا، فَخَرَّ عَلَيْهِ جَرَادٌ مِنْ ذَهَبٍ، فَجَعَلَ أَيُّوبُ يَحْتَثِي فِي ثَوْبِهِ، فَنَادَاهُ رَبُّهُ: أَلَمْ أَكُنْ أَغْنَيْتُكَ عَمَّا تَرَى؟ قَالَ: بَلَى وَعِزَّتِكَ، وَلَكِنْ لاَ غِنَى بِي عَنْ بَرَكَتِكَ».
۲۷۸. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: «زمانی که ایوب÷(پیامبر خدا) برهنه غسل میکرد (حمام میکرد)، ملخهایی از طلا بر سر او ریختند (طلا به شکل ملخ بودند یا مجسمههایی از طلا به شکل ملخ) و ایوب شروع به [جمعکردن و] ریختن آنها در لباسش کرد. پروردگارش او را ندا زد و فرمود: آیا تو را از آنچه میبینی، بینیاز نکردهام؟ جواب داد: چرا، سوگند به جلال و عزتت، [مرا بینیاز کردهای]، اما من هرگز از خیر و بخششهایت بینیاز نیستم [و نخواهم بود]».
۲۷۹- در این دو روایت، بخاری جملهی «فَخَرَّ عَلَيْهِ جَرَادٌ مِنْ ذَهَبٍ» را اینگونه آورده است: «خَرَّ عَلَيْهِ رِجْلُ جَرَدٍ مِنْ ذَهَبٍ».
۲۸۰- با همان الفاظ بخاری (حدیث شمارهی ۲۷۸) آن را روایت کرده است، با این تفاوت که در آخر حدیث به جای «وَلَكِنْ لاَ غِنَى بِي عَنْ بَرَكَتِكَ»، «وَلَكِنْ لاَ غِنَى لِي عَنْ بَرَكَاتِكَ» را آورده است.
۲۸۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسأَنَّ رَسُولَ اللهِ جقَالَ: أَسْلَمُ سَالَمَهَا اللهُ، وَغِفَارُ غَفَرَ اللهُ لَهَا، أَمَا إِنِّي لَمْ أَقُلْهَا، وَلَكِنْ قَالَهَا اللهُﻷ».
۲۸۱. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: «خدا! طایفهی اسلم را به سلامت دارد، خدا طایفهی غفار را ببخشد (مورد غفران خود قرار دهد)، این را من نمیگوییم، بلکه این را خدای متعال فرمود».
مسلم این حدیث را در صحیح خود با روایات زیادی آورده است: از جمله از ابوهریره، ابوذر، جابر بن عبدالله، عبدالله بن عمر و ابوایوب انصاری(ش).
۲۸۲- «عَنْ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ أَبِي بَكْرَةَ يُحَدِّثُ عَنْ أَبِيهِ، أَنَّ الْأَقْرَعَ بْنَ حَابِسٍ جَاءَ إِلَى رَسُولِ اللهِ جفَقَالَ: إِنَّمَا بَايَعَكَ سُرَّاقُ الْحَجِيجِ، مِنْ أَسْلَمَ وَغِفَارَ وَمُزَيْنَةَ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: أَرَأَيْتَ إِنْ كَانَ أَسْلَمُ، وَغِفَارُ، وَمُزَيْنَةُ، خَيْرًا مِنْ بَنِي تَمِيمٍ وَبَنِي عَامِرٍ، وَأَسَدٍ وَغَطَفَانَ أَخَابُوا وَخَسِرُوا؟ فَقَالَ: نَعَمْ، قَالَ: فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، إِنَّهُمْ لَأَخْيَرُ مِنْهُمْ».
۲۸۲. «از عبدالرحمن بن ابی بکرهساز پدرش چنین روایت میکند که اقرع بن حابس نزد پیامبر جآمد و گفت: دزدان از حجاج، یعنی طایفهی اسلم و غفار و مُزینه، با شما بیعت کردند، پیامبر جفرمودند: «اگر که طایفههای اسلم و غفار و مزینه از طایفههای بنی تمیم و بنی عامر و اسد و غطفان بهتر باشند، چه [میگویی]؟! آیا آنان ناامید و زیانمند خواهند شد؟ گفت: بله، پیامبر جفرمودند: پس به خدایی که جانم در دست اوست، آنها (طایفهی اسلم و غفار و مزینه) از آنها (طایفهی بنی تمیم و بنی عامر و اسد و غطفان) بهترند».
[۷۲] یکی از مباحث مهم قرآن مسألهی نزول قرآن بر حروف هفتگانه است. مسلم و بخاری رحمهما الله متفقاً از حضرت عمرسروایت میکنند که فرمودند: «در زمان حیات پیامبر جروزی در مسجد، سورهی فرقان را به هنگام ادای نماز از هشام بن حزام شنیدم، او آن را به گونهای تلاوت کرد که پیامبر جآن را به گونهای دیگر برای من تلاوت فرموده بود؛ از این حال به حدّی عصبانی شده بودم که نزدیک بود در حال نماز بر او پرخاش کنم، اما صبر کردم تا نماز تمام شد و بلافاصله ردایش را گرفتم و بر او فریاد کشیدم: این سوره را چه کسی اینگونه به تو تعلیم داده است؟ جواب داد: پیامبر ج. گفتم: دروغ میگویی؛ زیرا من شخصاً این سوره را به گونهی دیگری از پیامبر جشنیدهام و آن را به گونهی دیگری به من تعلیم داده است؛ به حضور پیامبر جرسیدیم و جریان را عرض کردم، پیامبر جفرمودند: ای هشام! بخوان، هشام سوره را خواند، پیامبر جفرمودند: درست تلاوت کردی و اینگونه نازل شده است؛ سپس فرمودند: ای عمر! بخوان، من هم سوره را آنگونه که از پیامبر جشنیده بودم، خواندم؛ پیامبر جفرمودند: درست تلاوت کردی و اینگونه نازل شده است؛ آنگاه فرمودند: «إِنَّ هَذَا القُرْآنَ أُنْزِلَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ، فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ» یعنی: «این قرآن بر هفت حرف نازل شده است، با هرکدام که آسان است آن را بخوانید». حال معنی حروف هفتگانهای که قرآن بر آن نازل شده است، چیست؟ در این خصوص باید گفت: چهل تفسیر و تأویل برای حروف هفتگانه ارائه گردیده است، هرچند به نظر برخی بعید به نظر میرسد که پیامبری که صاحب بلاغ مبین بوده، عبارتی را به کار ببرد که اینچنین پیچیده باشد. به برخی از این تفسیرات اشاره میکنیم: ۱. استادانی چون باقلانی، ابن عبدالبر، ابن عربی، طبری و... معتقدند که حروف را به کلمات مترادف و لهجههای قبایل عرب تفسیر کردهاند و متفقاً حدیث مذکور را منسوخ دانستهاند و معتقدند که در آغاز امر و سالهای نخستین نزول قرآن، به خاطر یُسر و آسانگیری بر مسلمانان، آنها مجاز بودند به هنگام تلاوت قرآن کلمات مترادفی را به جای مترادف آنها بکار ببرند، مثلا: «أقبل» را به جای مترادف آن یعنی «هلم» به کار ببرند و هر قبیلهای مجاز بود که به لهجهی خود آیهها را تلاوت کند، مثلاً: قبیلهی هذیل مجاز بودند که «حتی حین» را «عتی عین» بخوانند و... اما بعداً این حکم منسوخ شد و لهجهی قرآن لهجهی قریش قرار داده شد. اما با توجه به این که اتفاق مذکور که در حدیث به آن اشاره میشود، در مدینه بوده نه در آغاز اسلام. بنابراین، منسوخشمردن آن به علت آسانگیری در آغاز اسلام و رفع آن در سالهای بعد، با واقعیتهای تاریخی منطبق نیست، از طرف دیگر اختلاف حضرت عمر با هشام در حرف بوده است؛ زیرا هردو قریشی بودهاند. ۲. ابن عاشور معتقد است حدیث، نقل به معنی شده است و لفظ مشکل موجود در حدیث از ناحیهی پیامبر جنبوده و اگر همچنین باشد، شاید اختلاف حضرت عمر با هشام در ترتیب آیهها بوده باشد. با توجه به این که پیامبر جتلاوت هردو را تأیید فرمود، این توجیه نیز قابل پذیرش نمیباشد. ۳. برخی حروف هفتگانه را به معنی «امر و نهی، حلال و حرام و مواعظ، مثال و احتجاج» دانستهاند. و برخی به معنی «مطلق و مقید، خاص، عام، نص، مؤول، ناسخ و منسوخ و استثناء» دانستهاند و برخی به معنی «محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، خصوص و عموم و قصص» تفسیر کردهاند. آنچه مشخص میباشد، این است که هیچکدام از موارد ذکرشده ربطی به نحوهی قرائت کلمات آیهها ندارد که طبق حدیث مذکور، مورد اختلاف آن دو بزرگوار بوده است. ۴. جمعی از محققین از جمله ابوالفضل رازی، ابن قتیبه، ابن جزری و ابن طیب، با توجه به حکم صادر شده در حدیث مبنی بر جایزبودن قرائت قرآن بر حروف هفتگانه و با توجه به عکس منطقی آن، بسیار حکیمانه استنباط کردهاند که آن حروف هفتگانهای که قرآن بر آنها نازل شده است، جز شیوههای متفاوت قرائت قاریان قرآن، چیز دیگری نیست و تفاوت قرائتهای قاریان قرآن، خواه هفت قرائت یا ده یا چهارده قرائت، در هفت، امر اساسی است که در حدیث، آن هفت امر به هفت حرف ذکر شده است. این بزرگواران وقتی در مورد آن هفت امر اساسی بحث میکنند، بنای باشکوه تحقیقات خود را به کلی تخریب میکنند؛ آنها برای مشخصکردن آن هفت امر اساسی در تفاوت قرائت قاریان، مخلوطی از ویژگیهای قرائتهای متوتر و شاذ را ذکر میکنند و تفاوت قرائت متواتر ﴿كَٱلۡعِهۡنِ ٱلۡمَنفُوشِ﴾را با قرائت شاذ ﴿كالصوف الـمنفوش﴾را یکی از حروف هفتگانه میدانند، در حالی که قرائتهای شاذ، اصلاً جزو قرآن به حساب نمیآیند و خواندن قرآن براساس آنها هرگز جایز نیست. به نظر نگارنده، تحقیقات دانشمندان نامبرده، منهای مثالها و منهای ذکر قرائتهای شاذ، بسیار آگاهانه و حکیمانه است و برای رفع این نواقص و تکمیل آن لازم است تفاوت، تنها و تنها، قرائتهای متواتر را به خوبی بررسی کرد و آنها را به هفت بخش تقسیم کرد و معنی هر بخشی را حرف از حروف هفتگانهی مذکور در حدیث به شمار آورد. آن وقت، هم حدیث معنی واقعی و دلپذیر خود را نشان میدهد و هم اشکالات، عموماً رفع و دفع میشوند. [قرآنشناسی، استاد حاج ملا عبدالله احمدیان/)]. به نظر این حقیر و با توجه به احادیث ذکرشده و درخواست پیامبر جاز خداوند برای آسانگرفتن بر امتش در خواندن قرآن از یک طرف و تفاوت لهجههای عرب و حتی مشکلبودن قرائت قرآن برای عرب و غیر عرب به یک لهجه که لهجهی قریش باشد از طرف دیگر، حروف هفتگانه، به این معنی است که هر فردی در خواندن قرآن بر خود سخت نگیرد، بلکه اصل را بر درستخواندن و ادای صحیح کلمات آن قرار دهد و تنها این را مدنظر قرار دهند که در حد تواناییشان در خواندن و اداکردن درست کلمات تلاش کنند و این را بدانند که ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا﴾و توجیه جریان حضرت عمر و هشام هم میتواند اینگونه باشد که آن دو وقتی جریان را نزد پیامبر جمیبرند، آن حضرت جقرائت هردو را تأیید میکند و آن حدیث مشهور را برای آن دو صحابه بیان میکند که نص حدیث، اشاره به عدم تکلف در قرائت قرآن دارد -والله اعلم- مترجم.
۲۸۳- «عَنْ أَبِي بْنِ كَعْبٍسأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جكَانَ عِنْدَ أَضَاةِ بَنِي غِفَارٍ، فَأَتَاهُ جِبْرِيلُ÷فَقَالَ: إِنَّ اللَّهُﻷيَأْمُرُكَ أَنَّ تُقْرِئَ أُمَّتَكَ الْقُرْآنَ عَلَى حَرْفٍ. قَالَ: أَسْأَلُ اللَّهَ مُعَافَاتَهُ وَمَغْفِرَتَهُ، وَإِنَّ أُمَّتِي لَا تُطِيقُ ذَلِكَ. ثُمَّ أَتَاهُ الثَّانِيَةَ، فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَﻷيَأْمُرُكَ أَنْ تُقْرِئَ أُمَّتَكَ الْقُرْآنَ عَلَى حَرْفَيْنِ. قَالَ: أَسْأَلُ اللَّهَ مُعَافَاتَهُ وَمَغْفِرَتَهُ، وَإِنَّ أُمَّتِي لَا تُطِيقُ ذَلِكَ. ثُمَّ جَاءَهُ الثَّالِثَةَ، فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَﻷيَأْمُرُكَ أَنْ تُقْرِئَ أُمَّتَكَ الْقُرْآنَ عَلَى ثَلَاثَةِ أَحْرُفٍ. فَقَالَ: أَسْأَلُ اللَّهَ مُعَافَاتَهُ وَمَغْفِرَتَهُ، وَإِنَّ أُمَّتِي لَا تُطِيقُ ذَلِكَ. ثُمَّ جَاءَهُ الرَّابِعَةَ، فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَﻷيَأْمُرُكَ أَنْ تُقْرِئَ أُمَّتَكَ الْقُرْآنَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ، فَأَيُّمَا حَرْفٍ قَرَءُوا عَلَيْهِ فَقَدْ أَصَابُوا».
۲۸۳. «از اُبی بن کعبسروایت شده است که گفت: پیامبر جنزد برکهی آب بنی غفار بود، جبرئیل÷نزدش آمد و گفت: «خداوند متعال به شما دستور میدهد که قرآن را بر یک حرف بر امتت بخوانی (آموزش دهی)، پیامبر جفرمودند: [اولاً] از خداوند چشمپوشی و بخشش او را میطلبم و دیگر این که امتم توانایی این را ندارد، سپس جبرئیل برای بار دوم نزدش امد و گفت: خداوند متعال به شما دستور داد که قرآن را بر دو حرف بر امتت بخوانی، پیامبر جفرمودند: [اولاً] از خداوند چشمپوشی و بخشش او را میطلبم و دیگر این که امتم توانایی این را ندارد، سپس جبرئیل برای بار سوم نزد پیامبر جآمد و فرمودند: خداوند متعال به شما دستور داد که قرآن را به سه حرف بر امتت بخوانی، پیامبر جفرمودند: [اولاً] از خداوند چشمپوشی و بخشش او را میطلبم و دیگر این که امتم توانایی این را ندارد، سپس برای بار چهارم نزد پیامبر جآمد و گفت: خداوند متعال به شما دستور میدهد که قرآن را بر هفت حرف بر امتت بخوانی و این که بر هر حرفی که بخوانند، درست خواندهاند».
۲۸۴- «عَنْ أَبِي ذَرٍّسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: ثَلَاثَةٌ يُحِبُّهُمُ اللَّهُﻷ: رَجُلٌ أَتَى قَوْمًا، فَسَأَلَهُمْ بِاللَّهِ، وَلَمْ يَسْأَلْهُمْ بِقَرَابَةٍ بَيْنَهُ وَبَيْنَهُمْ، فَمَنَعُوهُ، فَتَخَلَّفَ رَجُلٌ بِأَعْقَابِهِمْ، فَأَعْطَاهُ سِرًّا لَا يَعْلَمُ بِعَطِيَّتِهِ إِلَّا اللَّهُﻷ- وَالَّذِي أَعْطَاهُ - وَقَوْمٌ سَارُوا لَيْلَتَهُمْ، حَتَّى إِذَا كَانَ النَّوْمُ أَحَبَّ إِلَيْهِمْ مِمَّا يُعْدَلُ بِهِ، نَزَلُوا فَوَضَعُوا رُءُوسَهُمْ، فَقَامَ مِنْهُمْ رَجُلٌ يَتَمَلَّقُنِي وَيَتْلُو آيَاتِي، وَرَجُلٌ كَانَ فِي سَرِيَّةٍ، فَلَقُوا الْعَدُوَّ فَانْهَزَمُوا، فَأَقْبَلَ بِصَدْرِهِ حَتَّى يُقْتَلَ، أَوْ يُفْتَحَ لَهُ».
۲۸۴. «از ابوذرساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: سه [کس یا گروه] هستند که خداوند آنها را دوست میدارد، [این سه کس عبارتند از]: (۱) فردی به سوی گروهی میآید و آنها را به خاطر خدا نه به خاطر پیوند خوشاوندیی که بین او و آنهاست، سوگند میدهد که وی را کمک کنند و آن گروه او را کمک نمیکنند [و میروند] و یکی از آنها عقب میماند و نهانی او را کمک میکند، به طوری که جز خدا -و آن مرد فقیر- کسی نمیداند. (۲) گروهی تمام شب مسافرت میکنند و خسته میشوند، به طوری که خواب بهترین چیز نزد آنها میشود و [به خاطر خستگی بیش از حد] هیچ چیزی مانند خواب نزد آنها عزیز و باارزش نیست، پس توقف میکنند و به خواب میروند و یکی از آنها با آن همه خستگی، بلند میشود و با من شروع به ستایش و اظهار بندگی و راز و نیاز میکند و آیات مرا (قرآن را) تلاوت میکند. (۳) فردی که در میان گروهی از جنگجویان در راه خداست و آنها با دشمن روبهرو میشوند و سپس شکست میخورند، آنگاه آن مرد از دشمن نمیگریزد و به آنها رو میکند و جنگ را ادامه میدهد، تا این که به شهادت میرسد یا پیروزیی برایش حاصل میشود».
۲۸۵- «عَنْ أَنَسِ بْنُ مَالِكٍسقَالَ: بَيْنَمَا ذَاتَ يَوْمٍ بَيْنَ أَظْهُرِنَا (يُرِيدُ النَّبِيَّ ج) إِذْ أَغْفَى إِغْفَاءَةً، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ مُتَبَسِّمًا، فَقُلْنَا لَهُ: مَا أَضْحَكَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟! قَالَ: نَزَلَتْ عَلَيَّ آنِفًا سُورَةٌ: ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ،إِنَّآ أَعۡطَيۡنَٰكَ ٱلۡكَوۡثَرَ ١ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ ٢ إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ ٱلۡأَبۡتَرُ ٣﴾ثُمَّ قَالَ: هَلْ تَدْرُونَ مَا الْكَوْثَرَ؟ قُلْنَا اللَّهِ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ. قَالَ: فَإِنَّهُ نَهْرٌ وَعَدَنِيهِ رَبِّي فِي الْجَنَّةِ، آنِيَتُهُ أَكْثَرُ مِنْ عَدَدِ الْكَوَاكِبِ، تَرِدُهُ عَلَيَّ أُمَّتِي، فَيُخْتَلَجُ الْعَبْدُ مِنْهُمْ، فَأَقُولُ: يَا رَبِّ! إِنَّهُ مِنْ أُمَّتِي، فَيَقُولُ: إِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا أَحْدَثَ بَعْدَكَ».
۲۸۵. «از انس بن مالکسروایت شده است که گفت: یکی از روزها، هنگامی که پیامبر جدر میان ما بود، ناگاه به خوابی سبک رفت و سپس بعد از مدتی با تبسم سرش را بلند کرد، عرض کردیم: ای پیامبر خدا! چه چیزی تو را به خنده واداشته است؟ فرمودند: «لحظهای پیش، این سوره بر من نازل شد: ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ، إِنَّآ أَعۡطَيۡنَٰكَ ٱلۡكَوۡثَرَ ١ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ ٢ إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ ٱلۡأَبۡتَرُ ٣﴾[الکوثر: ۱-۳]. «به نام خداوند بخشندهی مهربان. ما به توکوثر (خیر بینهایتی) را بخشیدیم. حال که چنین است تنها برای پروردگار خود نماز بخوان و قربانی کن. بدون شک دشمن کینهتوز تو بیخیر و برکت و بینام و نشان خواهد بود»، سپس فرمودند: آیا میدانید که کوثر چیست؟ گفتیم: خدا و رسولش آگاهترند، فرمودند: کوثر نهری است در بهشت که پروردگارم مرا به آن وعده داده است، ظروفش (جامهایش) از تعداد ستارگان بیشتر است، امتم در آنجا بر من وارد میشوند. در میان آنها جلو یکی به شدت گرفته میشود (مانع آمدن او به آنجا میشوند) و من میگویم: خدایا! او نیز از امت من است، خداوند میفرماید: تو نمیدانی که او بعد از تو چه کارهایی کرد)».
۲۸۶- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي طَلْحَةَ عَنْ أَبِيهِسأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ججَاءَ ذَاتَ يَوْمٍ وَالْبُشْرَى فِي وَجْهِهِ، فَقُلْنَا: إِنَّا لَنَرَى الْبُشْرَى فِي وَجْهِكَ، فَقَالَ: إِنَّهُ أَتَانِي الْمَلَكُ، فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ! إِنَّ رَبَّكَ يَقُولُ: أَمَا يُرْضِيكَ أَنَّهُ لَا يُصَلِّي عَلَيْكَ أَحَدٌ، إِلَّا صَلَّيْتُ عَلَيْهِ عَشْرًا، وَلَا يُسَلِّمُ عَلَيْكَ أَحَدٌ، إِلَّا سَلَّمْتُ عَلَيْهِ عَشْرًا».
۲۸۶. «از عبدالله بن ابی طلحه از پدرشسروایت شده که گفت: روزی پیامبر جدر حالی که در چهرهاش آثار خوشحالی نمایان بود، نزد ما آمد، گفتیم: [ای پیامبر خدا!] آثار خوشحالی را در چهرهات میبینیم [از چیست؟] فرمودند: فرشتهای نزدم آمد و گفت: [خداوند میفرماید:] «ای محمد! آیا این تو را راضی میکند که هیچ فردی بر تو درود نمیفرستد، مگر این که من ده بار بر او درود میفرستم و هیچ فردی بر تو سلام نمیکند، مگر این که من ده بار بر او سلام میکنم؟!».
۲۸۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسفَقَالَ: هَذِهِ خَدِيجَةُ، أَتَتْكَ بِإِنَاءٍ فِيهِ طَعَامٌ - أَوْ إِنَاءٍ فِيهِ شَرَابٌ - فَأَقْرِئْهَا مِنْ رَبِّهَا السَّلاَمَ، وَبَشِّرْهَا بِبَيْتٍ مِنْ قَصَبٍ، لاَ صَخَبَ فِيهِ وَلاَ نَصَبَ».
۲۸۷. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: جبرئیل÷نزد پیامبر جآمد و گفت: [ای پیامبر خدا!] این خدیجه است که به سوی تو میآید و با خود ظرفی دارد که در آن غذا یا (شک راوی) آب است. [پس وقتی به اینجا رسید]، سلام پررودگارش را به او برسان و او را [در بهشت] به خانهای از مروارید آبدار مژده ده که در آن نه سر و صدایی وجود دارد و نه خستگیای».
۲۸۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: أَتَى جِبْرِيلُ÷النَّبِيَّ جفَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! هَذِهِ خَدِيجَةُ قَدْ أَتَتْ، مَعَهَا إِنَاءٌ فِيهِ إِدَامٌ - أَوْ طَعَامٌ، أَوْ شَرَابٌ - فَإِذَا هِيَ أَتَتْكَ، فَاقْرَأْ عَلَيْهَا السَّلاَمَ مِنْ رَبِّهَا وَمِنِّي، وَبَشِّرْهَا بِبَيْتٍ فِي الجَنَّةِ مِنْ قَصَبٍ، لاَ صَخَبَ فِيهِ وَلاَ نَصَبَ».
۲۸۸. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: جبرئیل÷نزد پیامبر جآمد و گفت: ای پیامبرخدا! این خدیجه است که میآید و با خود ظرفی دارد که در آن خورش یا (شک راوی) طعام یا (شک راوی) نوشیدنی است. پس وقتی نزدت آمد، از طرف پروردگارش و از طرف من به او سلام برسان و او را به خانهای در بهشت مژده بده که از مروارید آبدار میباشد و در آن نه سر و صدایی وجود دارد و نه خستگیای».
۲۸۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: قَالَ اللهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى: أَنَا أَغْنَى الشُّرَكَاءِ عَنِ الشِّرْكِ، مَنْ عَمِلَ عَمَلًا أَشْرَكَ فِيهِ غَيْرِي، تَرَكْتُهُ وَشِرْكَهُ».
۲۸۹. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: خداوند متعال میفرماید: من بینیازترین شریکان از شرک و شراکت هستم و هرکس کاری انجام دهد که در آن غیرِ من را شریک من قرار دهد، او را با شرکش تنها میگذارم».
ابن ماجه در این زمینه چند روایت ذکر کرده است:
روایت نخست:
۲۹۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسأَنَّ رَسُولَ اللهِ جقَالَ: قَالَ اللهُﻷ: أَنَا أَغْنَى الشُّرَكَاءِ عَنِ الشِّرْكِ، مَنْ عَمِلَ عَمَلًا أَشْرَكَ فِيهِ غَيْرِي، فَأَنَا مِنْهُ بَريءٌ، وهُوَ لِلَّذِي أَشْرَكَ».
۲۹۰. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: خداوند متعال میفرماید: من بینیازترین شریکان از شریک و شرک هستم، پس هرکس کاری انجام دهد که در آن غیرِ من را شریک من قرار دهد، من از او رویگردان و بیزارم و کارش برای کسی است که شریک من قرار داده است]».
روایت دوم:
۲۹۱- «عَنْ أَبِي سَعْدِ بْنِ أَبِي فَضَالَةَ (وَكَانَ مِنَ الصَّحَابَةِ) سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إِذَا جَمَعَ اللَّهُ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لِيَوْمٍ لَا رَيْبَ فِيهِ، نَادَى مُنَادٍ: مَنْ كَانَ أَشْرَكَ فِي عَمَلٍ عَمِلَهُ لِلَّهِ، فَلْيَطْلُبْ ثَوَابَهُ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ، فَإِنَّ اللَّهَ أَغْنَى الشُّرَكَاءِ عَنِ الشِّرْكِ».
۲۹۱. «از ابوسعد بن ابوفضالهس(که یکی از اصحاب است) روایت شده که میگوید: پیامبر جفرمودند: وقتی که خداوند اولین و آخرین [همهی مخلوقات] را در روزی که هیچ شک و شبههای در آن نیست (روز قیامت) گرد آورد، ندا زنندهای ندا میزند: هرکس کاری را برای خدا انجام داده باشد و در آن عملش کسی را شریک خدا قرار داده باشد، پس [چنین فردی] ثواب و اجرش را از او طلب کند، نه از خدا، زیرا خداوند بینیازترین شریکان از هر شراکت و شریکی است» [۷۳].
[۷۳] اخلاص روح عبادات است و عبادت بدون اخلاص همچون جسد بدون روح است، جسدی که نه تنها سودی نخواهد داشت، بلکه بعد از کمی بویش دیگران را اذیت و آزار میدهد. عبادتی که در آن ریا وجود داشته باشد، باطل است و ریا در عبادات شرک مخفی محسوب میشود و شیطان به وسیلهی آن به باطلکردن اعمال انسان و محرومشدن وی از پاداش آن، نزدک میشود. اخلاص در عبادات، همان چیزی است که خداوند انسانها را بدان امر کرده است و فرموده است: ﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ...﴾[البينة: ۵] «به امتهای پیشین امر نشد، جز به آن که خدا را با اخلاص و در حالی که بر دین حنیف ابراهیمی استقامت دارند، پرستش کنند». اعمال صالح با اخلاص، پاک و پاکیزه میشوند و نتیجه و ثمر میدهند و صاحبشان را از اجر و پاداش بهرهمند میکنند و نوری را بر چهرهی وی قرار میدهند و حلاوت و شیرینی به سخنان صاحبشان میبخشند، به طوری که در دیگران تأثیر خواهد گذاشت و با آن گمراهان هدایت میشوند، زیرا کلامی که از قلب گوینده صادر شود، به قلب شنونده میرسد، اما اگر از زبان گوینده صادر شود و در آن ریا باشد، از زبان شنونده نمیگذرد. حقیقت ریا، یعنی انجام عبادات با این هدف که مقام و منزلت خود را در دل مردم بالا ببری و این در حقیقت استهزاء به خداست -معاذ الله-. نقطهی مقابل آن اخلاص است که منظور از آن انجام عبادات با هدف تقرب به خدا میباشد؛ در کتاب «شرح الأشباه» حموی چنین آمده است: اخلاص سرّ بین عبد و خداست و کسی غیر از آنها بدان آگاه نیست؛ برخی عرفا گفتهاند: مخلص کسی است که دوست ندارد در انجام عباداتش مورد تعریف و تمجید قرار گیرد. [شرح امام نووی بر صحیح مسلم].
۲۹۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: يَخْرُجُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ رِجَالٌ يَخْتِلُونَ الدُّنْيَا بِالدِّينِ، يَلْبَسُونَ لِلنَّاسِ جُلُودَ الضَّأْنِ مِنَ اللِّينِ، أَلْسِنَتُهُمْ أَحْلَى مِنَ السُّكَّرِ، وَقُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الذِّئَابِ، يَقُولُ اللَّهُﻷ: أَبِي يَغْتَرُّونَ، أَمْ عَلَيَّ يَجْتَرِئُونَ؟ فَبِي حَلَفْتُ لَأَبْعَثَنَّ عَلَى أُولَئِكَ مِنْهُمْ فِتْنَةً، تَدَعُ الحَلِيمَ مِنْهُمْ حَيْرَانَ».
۲۹۲. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: در آخر زمان انسانهایی خواهند آمد (در جامعه خواهند بود) که با نام دین، دنیا را به چنگ خواهند آورد، در ظاهر چنان خوب و مهربان و نرمخویند که گویی پشم گوسفند بر تن دارند (به ظاهر با مردم خوبند اما در باطن نسبت به آنها بد)، زبانهایشان در گفتار با مردم از شکر شیرینتر است، در حالی که دلهایشان نسبت به مردم همچون دلهای گرگانند، خداوند متعال [نسبت به آنها] میفرماید: آیا نسبت به [صبر] من فریب خورده و مغرور شدهاند، یا بر من جرأت پیدا کردهاند [که اینچنین با اوامر من مخالفت میکنند و محارم مرا نادیده میگیرند]؟ به ذاتم سوگند از خودشان چنان فتنهای را در میانشان به وجود میآورم (آنها را دچار فتنهای میکنم) که بردبارترینشان را سرگردان کند».
۲۹۳- «عَنْ عَبْدَ اللَّهِ بْنِ عُمَرَبعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: إِنَّ اللَّهَ قَالَ: لَقَدْ خَلَقْتُ خَلْقًا، أَلْسِنَتُهُمْ أَحْلَى مِنَ العَسَلِ، وَقُلُوبُهُمْ أَمَرُّ مِنَ الصَّبْرِ، فَبِي حَلَفْتُ لَأُتِيحَنَّهُمْ فِتْنَةً، تَدَعُ الحَلِيمَ مِنْهُمْ حَيْرَانَ، فَبِي يَغْتَرُّونَ؟ أَمْ عَلَيَّ يَجْتَرِئُونَ؟».
۲۹۳. «از عبدالله بن عمربروایت شده است که پیامبر جفرمودند: خداوند میفرماید: افرادی را آفریدهام که [در برخورد با دیگران] زبانشان از عسل شیرینتر و دلهایشان از شیرهی گیاه صبر تلختر است. به ذاتم سوگند آنها را دچار فتنهای میکنم که بردبارترینشان را سرگردان کند. آیا [چنین افرادی] نسبت به [صبر] من فریب خورده و مغرور شدهاند یا بر من جرأت پیدا کردهاند؟» [۷۴].
ترمذی میگوید: این حدیث حسن غریب است.
[۷۴] «ختل» یعنی فریبدادن یا دروکردن گیاه از زمین، «یختلون الدنیا بالدین» یعنی به نام دین مردم را فریب میدهند تا دنیا و متاع آن را به چنگ آورند و چون با نام دین این کار را میکنند، مردم جرأت مقابله و حتی اعتراض را ندارد و اگر اعتراضی هم بکند او را منحرف و گمراه به دیگران معرفی خواهند کرد – معاذ الله. منظور از «یلبسون للناس جلود الضأن من اللین» کنایه از این است که در ظاهر با مردم رفتار خوبی دارند و خود را مشفق آنها نشان میدهند، اما در باطن نسبت به آنها قصد خیری نمیکنند، بلکه همیشه در فکر مکر و حیله نسبت به آنها هستند، تا از این راه بهتر بتوانند به مقاصد خود که کسب دنیا میباشد، دست یابند. آنها فقط و فقط خود را دوست دارند و اگر اظهار محبتی هم نسبت به مردم میکنند، اغراض و اهداف دنیوی دارند. این که میفرماید: «ألسنتهم أحلی من السکر وقلوبهم قلوب الذئاب» تفسیر جملهی قبل است و حال و کیفیت رفتار آنها با مردم را بیان میکند. «أبي یغترون» یعنی آیا از حلم و بردباری من نسبت به تأخیر عذابشان بر خود فریب خورده و مغرور شدهاند و به خود نمیآیند و توبه نمیکنند؟ آیا این را نمیدانند که من جبَار و منتقم هستم و عدم تعجیل در عذابشان چیزی از آن را کم نمیکند و کار را تا جایی پیش بردهاند که به خود اجازه میدهند محارم مرا نادیده بگیرند و با اوامر من مخالفت کنند: «أم علی یجترئون». در پایان حدیث، خداوند به ذاتش سوگند میخورد که چنان آنها را دچار عقاب و نتیجهی اعمالشان بکند که شایستهی آن باشند.
۲۹۴- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍسأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَرَأَ هَذِهِ الْآيَةَ: ﴿هُوَ أَهۡلُ ٱلتَّقۡوَىٰ وَأَهۡلُ ٱلۡمَغۡفِرَةِ﴾[المدثر: ۵۶]. فَقَالَ: قَالَ اللَّهُﻷ: أَنَا أَهْلٌ أَنْ أُتَّقَى، فَلَا يُجْعَلْ مَعِي إِلَهٌ آخَرُ، فَمَنِ اتَّقَى أَنْ يَجْعَلَ مَعِي إِلَهًا آخَرَ، فَأَنَا أَهْلٌ أَنْ أَغْفِرَ لَهُ».
۲۹۴. «از انس بن مالکسروایت شده است که پیامبر جاین آیه را تلاوت فرمودند: ﴿هُوَ أَهۡلُ ٱلتَّقۡوَىٰ وَأَهۡلُ ٱلۡمَغۡفِرَةِ﴾[المدثر: ۵۶]. «اوست سزاوار ترس و سزاوار آمرزش»، سپس فرمودند: خداوند متعال میفرماید: من سزاوار این هستم که از خشم و عذابم تقوا و پرهیز شود و با من هیچ معبودی قرار داده نشود (شریکی برای من قرار داده نشود). هرکس بپرهیزد این که شریکی برای من قرار دهد، من سزاوار آنم که او را ببخشم».
۲۹۵- «عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ يَسَارٍ، قَالَ: تَفَرَّقَ النَّاسُ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسفَقَالَ لَهُ نَاتِلُ أَهْلِ الشَّامِ: أَيُّهَا الشَّيْخُ! حَدِّثَني حَدِيثًا سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ جقَالَ: نَعَمْ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ جيَقُولُ: إِنَّ أَوَّلَ النَّاسِ يُقْضَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَيْهِ رَجُلٌ اسْتُشْهِدَ، فَأُتِيَ بِهِ، فَعَرَّفَهُ نِعَمَهُ فَعَرَفَهَا، قَالَ: فَمَا عَمِلْتَ فِيهَا؟ قَالَ: قَاتَلْتُ فِيكَ حَتَّى اسْتُشْهِدْتُ، قَالَ: كَذَبْتَ، وَلَكِنَّكَ قَاتَلْتَ لِأَنْ يُقَالَ: جَرِيءٌ، فَقَدْ قِيلَ، ثُمَّ أُمِرَ بِهِ فَسُحِبَ عَلَى وَجْهِهِ، حَتَّى أُلْقِيَ فِي النَّارِ، وَرَجُلٌ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ، وَعَلَّمَهُ وَقَرَأَ الْقُرْآنَ، فَأُتِيَ بِهِ، فَعَرَّفَهُ نِعَمَهُ فَعَرَفَهَا، قَالَ: فَمَا عَمِلْتَ فِيهَا؟ قَالَ: تَعَلَّمْتُ الْعِلْمَ وَعَلَّمْتُهُ، وَقَرَأْتُ فِيكَ الْقُرْآنَ، قَالَ: كَذَبْتَ، وَلَكِنَّكَ تَعَلَّمْتَ الْعِلْمَ لِيُقَالَ: عَالِمٌ، وَقَرَأْتَ الْقُرْآنَ لِيُقَالَ: هُوَ قَارِئٌ، فَقَدْ قِيلَ، ثُمَّ أُمِرَ بِهِ فَسُحِبَ عَلَى وَجْهِهِ، حَتَّى أُلْقِيَ فِي النَّارِ، وَرَجُلٌ وَسَّعَ اللهُ عَلَيْهِ، وَأَعْطَاهُ مِنْ أَصْنَافِ الْمَالِ كُلِّهِ، فَأُتِيَ بِهِ، فَعَرَّفَهُ نِعَمَهُ فَعَرَفَهَا، قَالَ: فَمَا عَمِلْتَ فِيهَا؟ قَالَ: مَا تَرَكْتُ مِنْ سَبِيلٍ تُحِبُّ أَنْ يُنْفَقَ فِيهَا إِلَّا أَنْفَقْتُ فِيهَا لَكَ، قَالَ: كَذَبْتَ، وَلَكِنَّكَ فَعَلْتَ لِيُقَالَ: هُوَ جَوَادٌ، فَقَدْ قِيلَ، ثُمَّ أُمِرَ بِهِ فَسُحِبَ عَلَى وَجْهِهِ، ثُمَّ أُلْقِيَ فِي النَّارِ».
۲۹۵. «سلیمان بن یسار میگوید: وقتی که مردم از کنار ابوهریرهسمتفرق شدند، ناتل بن قیس الشامی عرض کرد: ای شیخ! حدیثی را که از پیامبر جشنیدهای برای من بیان کن، ابوهریرهسگفت: بله، از پیامبر جشنیدم که میفرمود:
اولین کسی که روز قیامت مورد محاکمه قرار میگیرد، فردی است و [برای محاکمه] آورده میشود، سپس خداوند نعمتهایش را به او نشان میدهد و او نیز آنها را میشناسد (به همهی نعمتها اعتراف میکند)، سپس خداوند میفرماید: در قبال آنها چه کردی (عملکرد تو در برابر نعمتهایم چگونه بود)؟ جواب میدهد: در راه تو مبارزه کردم تا به شهادت رسیدم، خداوند میفرماید: دروغ گفتی، تو مبارزه کردی تا گفته شود: فردی شجاع است و [آنچه خواستی] گفته شد، سپس در مورد او دستور صادر میشود و وی بر رویش کشانده میشود تا این که به دوزخ انداخته میشود.
و فردی که علم آموخته و آن را آموزش داده و قرآن را تلاوت کرده است، آورده میشود و خداوند نعمتههایش را به او نشان میدهد و او آنها را میشناسد (به همهی نعمتها اعتراف میکند)، سپس خداوند میفرماید: در قبال آنها چه کردی (عملکرد تو در برابر نعمتهایم چگونه بود)؟ جواب میدهد: علم آموختم و آن را آموزش دادم و برای [رضایت] تو قرآن قرائت کردم، خداوند میفرماید: دروغ گفتی، تو علم آموختی تا گفته شود: دانشمند و عالم است و قرآن خواندی تا گفته شود: او فردی قاری است و [آنچه خواستی] گفته شد، سپس در مورد او دستور صادر میشود و بر رویش کشانده میشود تا این که به دوزخ انداخته میشود.
و فردی که خداوند به او رزق و روزی فراوان و از انواع داراییها بخشیده است، او آورده میشود و خداوند نعمتهایش را به او نشان میدهد، او نیز آنها را میشناسد (به همهی نعمتها اعتراف میکند) سپس خداوند میفرماید: در قبال آنها چه کردی (عملکرد تو در برابر نعمتهایم چگونه بود)؟ جواب میدهد: هیچ راهی که دوست داشتی در آن راه خرج شود، نگذاشتم، مگر این که برای [رضایت] تو آن را در آن راه خرج کردم، خداوند میفرماید: دروغ گفتی، تو این کار را کردی تا گفته شود او فردی بخشنده است و [آنچه خواستی] گفته شد، سپس در مورد او دستور صادر میشود و [وی نیز] بر رویش کشانده میشود تا این که به دوزخ انداخته میشود» [۷۵].
[۷۵] به حاشیهی حدیث شمارهی ۲۹۱ مراجعه شود.
۲۹۶- نسائی این حدیث را از سلیمان بن یسار از ابوهریرهسبا الفاظی نزدیک به الفاظ مسلم (حدیث شمارهی ۲۹۵) روایت کرده است، با این تفاوت که ایشان به جای «قَائِلٌ أَهْلُ الشَّامِ» گفته است «قَائِلٌ مِنْ أَهلِ الشَّامِ» و نیز جملهی: «أَوَّلُ النَّاسِ يُقْضَى لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثَلَاثَةٌ: رَجُلٌ اسْتُشْهِدَ...» را به جای عبارت: «إِنَّ أَوَّلَ النَّاسِ يُقْضَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَيْهِ رَجُلٌ اسْتُشْهِدَ...» آورده است.
امام نووی/میگوید: «ناتل أهل الشام» همان «ناتل بن قیس حزامی شامی» بزرگ قومش میباشد که اهل فلسطین و تابعی بوده و پدرش صحابهی پیامب جبوده است.
۲۹۷- «عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى إِذَا كَانَ يَوْمُ القِيَامَةِ يَنْزِلُ إِلَى العِبَادِ لِيَقْضِيَ بَيْنَهُمْ، وَكُلُّ أُمَّةٍ جَاثِيَةٌ. فَأَوَّلُ مَنْ يَدْعُو بِهِ رَجُلٌ جَمَعَ القُرْآنَ، وَرَجُلٌ قُتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، وَرَجُلٌ كَثِيرُ المَالِ، فَيَقُولُ اللَّهُ لِلْقَارِئِ: أَلَمْ أُعَلِّمْكَ مَا أَنْزَلْتُ عَلَى رَسُولِي؟ قَالَ: بَلَى يَا رَبِّ. قَالَ: فَمَاذَا عَمِلْتَ فِيمَا عَلِمْتَ؟ قَالَ: كُنْتُ أَقُومُ بِهِ آنَاءَ اللَّيْلِ وَآنَاءَ النَّهَارِ، فَيَقُولُ اللَّهُ لَهُ: كَذَبْتَ، وَتَقُولُ لَهُ المَلَائِكَةُ: كَذَبْتَ، وَيَقُولُ اللَّهُ: بَلْ أَرَدْتَ أَنْ يُقَالَ: إِنَّ فُلَانًا قَارِئٌ، فَقَدْ قِيلَ ذَاكَ، وَيُؤْتَى بِصَاحِبِ المَالِ، فَيَقُولُ اللَّهُ لَهُ: أَلَمْ أُوَسِّعْ عَلَيْكَ، حَتَّى لَمْ أَدَعْكَ تَحْتَاجُ إِلَى أَحَدٍ؟ قَالَ: بَلَى يَا رَبِّ! قَالَ: فَمَا عَمِلْتَ فِيمَا آتَيْتُكَ؟ قَالَ: كُنْتُ أَصِلُ الرَّحِمَ، وَأَتَصَدَّقُ، فَيَقُولُ اللَّهُ لَهُ: كَذَبْتَ، وَتَقُولُ لَهُ المَلَائِكَةُ: كَذَبْتَ، وَيَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: بَلْ أَرَدْتَ أَنْ يُقَالَ: فُلَانٌ جَوَادٌ، فَقَدْ قِيلَ ذَاكَ، وَيُؤْتَى بِالَّذِي قُتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، فَيَقُولُ اللَّهُ لَهُ: فِي مَاذَا قُتِلْتَ؟ فَيَقُولُ: أُمِرْتُ بِالجِهَادِ فِي سَبِيلِكَ، فَقَاتَلْتُ حَتَّى قُتِلْتُ، فَيَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى لَهُ: كَذَبْتَ، وَتَقُولُ لَهُ المَلَائِكَةُ: كَذَبْتَ، وَيَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: بَلْ أَرَدْتَ أَنْ يُقَالَ: فُلَانٌ جَرِيءٌ, فَقَدْ قِيلَ ذَاكَ "، ثُمَّ ضَرَبَ رَسُولُ اللَّهِ جعَلَى رُكْبَتِي، فَقَالَ: يَا أَبَا هُرَيْرَةَ، أُولَئِكَ الثَّلَاثَةُ أَوَّلُ خَلْقِ اللَّهِ، تُسَعَّرُ بِهِمُ النَّارُ يَوْمَ القِيَامَةِ».
۲۹۷. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: «وقتی روز قیامت میآید، خداوند به میان بندگان میآید تا بینشان داوری کند، در حالی که هر امتی خاشعانه و خاضعانه [منتظر فرمان خداوند مبنی بر شروع محاکمه] بر زانوهایشان نشستهاند. نخستین کسانی که [به دادگاه] صدا زده میشوند [سه نفر هستند]، مردی که در دنیا حافظ [و قاری] قرآن بوده است [۷۶]و مردی که در راه خدا مبارزه کرد و کشته شده است و مردی که دارای مال و ثروت زیادی بوده است. خداوند به قاری قرآن میفرماید: آیا آنچه بر پیامبرم نازل کردم به تو یاد ندادم؟ میگوید: خدایا! چرا، میفرماید: پس در آنچه یاد گرفتی چگونه عمل کردی؟ جواب میدهد: چندین ساعت از شب و روز آن را میخواندم (شب و روز آن را میخواندم)، خداوند میفرماید: دروغ گفتی و فرشتگان [نیز] به او میگویند: دروغ گفتی، خداوند میفرماید: بلکه خواستی گفته شود: فلان شخص قاری قرآن است و این هم گفته شد. صاحب مال (ثروتمند) آورده میشود، خداوند خطاب به او میفرماید: آیا به تو چنان مالی ندادم که به کسی محتاج نبودی؟ جواب میدهد: خدایا! چرا، خداوند میفرماید: پس در آنچه به تو دادم چه کار کردی؟ میگوید: من با آن صلهی رحم کردم و از آن بخشیدم (صدقه دادم)، خداوند خطاب به او میفرماید: دروغ گفتی و فرشتگان [نیز] به او میگویند: دروغ گفتی، خداوند متعال میفرماید: بلکه خواستی گفته شود: فلان شخص فردی بسیار بخشنده و سخاوتمند است و این هم گفته شد. سپس کشته شده در راه خدا آورده میشود، خداوند خطاب به او میفرماید: در چه راهی کشته شدی؟ میگوید: به جهاد در راه تو امر شدم، پس مبارزه کردم تا این که کشته شدم، خداوند متعال به او میفرماید: دوغ گفتی و فرشتگان [نیز] به او میگویند: دروغ گفتی، خداوند متعال میفرماید: بلکه خواستی گفته شود: فلان شخص، فرد شجاعی است و این نیز گفته شد. سپس پیامبر جبر دو زانوی من (ابوهریره) زدند و فرمودند: ای ابوهریره! آن سه نفر، نخستین مخلوقات خداوند هستند که با آنها آتش دوزخ برافروخته میشود».
ترمذی میگوید: این حدیث حسن غریب است.
[۷۶] جامع قرآن یعنی حافظ قرآن و نیز کسی که قرائت و علوم قرآن را میدانسته است.
۲۹۸- «عَنْ أَبِيْ سَعِيدٍ الْخُدْرِيَّسقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ لَيَسْأَلُ الْعَبْدَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، حَتَّى يَقُولَ: مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَ الْمُنْكَرَ أَنْ تُنْكِرَهُ؟ فَإِذَا لَقَّنَ اللَّهُ عَبْدًا حُجَّتَهُ، قَالَ: يَا رَبِّ! رَجَوْتُكَ وَفَرِقْتُ النَّاسِ. أَيْ: خِفْتُ النَّاسَ».
۲۹۸. «از ابوسعید خدریسروایت شده است که گفت: از پیامبر جشنیدم که میفرمود: خداوند روز قیامت از بنده سؤالات متعددی میپرسد، تا این که میفرماید: چه چیزی تو را از نهی منکر بازداشت آنگاه که آن را میدیدی؟ پس وقتی خداوند دلیلش را به بنده میگوید، بنده عرض میکند: خدایا! به تو امیدوار بودم و از مردم میترسیدم».
۲۹۹- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: لَا يَحْقِرْ أَحَدُكُمْ نَفْسَهُ، قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ! كَيْفَ يَحْقِرُ أَحَدُنَا نَفْسَهُ؟ قَالَ: يَرَى أَمْرًا لِلَّهِ عَلَيْهِ فِيهِ مَقَالٌ، ثُمَّ لَا يَقُولُ فِيهِ، فَيَقُولُ اللَّهُﻷلَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ: مَا مَنَعَكَ أَنْ تَقُولَ فِي كَذَا وَكَذَا؟ فَيَقُولُ: خَشْيَةُ النَّاسِ، فَيَقُولُ: فَإِيَّايَ كُنْتَ أَحَقَّ أَنْ تَخْشَى».
۲۹۹. «از ابوسعید خدریسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: «هیچکدام از شما خودش را تحقیر نکند، گفتند: ای پیامبر خدا! چگونه یکی از ما خودش را تحقیر میکند؟ پیامبر جفرمودند: بر او واجب است در امری و منکری که انجام میشود، دستور خدا را بیان کند، اما او چیزی نمیگوید، پس خداوند متعال روز قیامت به او میفرماید: چه چیزی تو را منع کرد که [در برابر منکری که انجام میشد] چنین و چنان نگویی (چیزی نگویی)؟! [او نیز در جواب] میگوید: ترس از مردم. خداوند میفرماید: من سزاوارتر بودم که از من بترسی».
۳۰۰- «عَنْ أَبِي بُرْدَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إِذَا جَمَعَ اللَّهُ الْخَلَائِقَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، أُذِنَ لِأُمَّةِ مُحَمَّدٍ فِي السُّجُودِ، فَيَسْجُدُونَ لَهُ طَوِيلًا، ثُمَّ يُقَالُ: ارْفَعُوا رُءُوسَكُمْ، قَدْ جَعَلْنَا لَكُمْ عِدَّتَكُمْ فِدَاءَكُمْ مِنَ النَّارِ».
۳۰۰. «از ابوبُرده از پدرشسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: وقتی که خداوند روز قیامت همهی مخلوقات را جمع میکند، به امت محمد جاجازه میدهد که در برابر او سجده کنند و آنها مدت طولانی برای (در برابر) خدا سجده میکنند، سپس گفته میشود: سرهایتان را بلند کنید، در حقیقت، تعداد و انبوهی شما را برایتان فدیهی آتش جهنم و در عوض آن قرار دادیم» [۷۷].
[۷۷] شاید قراردادن کثرت تعداد امت پیامبر جبه عنوان فدیهی عذاب جهنم از آنجا باشد که چون امت پیامبر جبه موازات کثرت تعدادشان نسبت به دیگر امتها عباداتشان نیز از عبادات آنها بیشتر است، خداوند سبحان به همین خاطر آنان را مشمول رحمت خود قرار دهد. سندی در شرح ابن ماجه میگوید: البته این امتیاز الهی براساس استحقاق است و در واقع صرف کثرت تعداد مورد نظر نیست - والله أعلم.
۳۰۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: قَالَ اللَّهُﻷ: إِذَا أَحَبَّ عَبْدِي لِقَائِي، أَحْبَبْتُ لِقَاءَهُ، وَإِذَا كَرِهَ لِقَائِي، كَرِهْتُ لِقَاءَهُ».
۳۰۱. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: خداوند متعال میفرماید: «هرگاه بندهام دیدار با من را دوست داشته باشد، من هم ملاقات با او را دوست دارم و هرگاه بندهام دیدار با من را دوست نداشته باشد، من هم ملاقات با او را دوست ندارم».
۳۰۲- «عَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ، أَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ، وَمَنْ كَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ كَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ، قَالَتْ عَائِشَةُ -أَوْ بَعْضُ أَزْوَاجِهِ- : إِنَّا لَنَكْرَهُ المَوْتَ، قَالَ: لَيْسَ ذَاكِ، وَلَكِنَّ المُؤْمِنَ إِذَا حَضَرَهُ المَوْتُ، بُشِّرَ بِرِضْوَانِ اللَّهِ وَكَرَامَتِهِ، فَلَيْسَ شَيْءٌ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِمَّا أَمَامَهُ، فَأَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ وَأَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ، وَإِنَّ الكَافِرَ إِذَا حُضِرَ، بُشِّرَ بِعَذَابِ اللَّهِ وَعُقُوبَتِهِ، فَلَيْسَ شَيْءٌ أَكْرَهَ إِلَيْهِ مِمَّا أَمَامَهُ، كَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ، وَكَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ».
۳۰۲. «از عباده بن صامتساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: هرکس دوستدار ملاقات با خداوند باشد، خداوند [نیز] دوستدار ملاقات با اوست و هرکس ملاقات با خدا را دوست نداشته باشد، خداوند [نیز] ملاقات با او را ناخوش میدارد، حضرت عایشه یا (شک راوی) یکی دیگر از همسران پیامبر جعرض کرد: ما مرگ را ناخوش میداریم (اما این به خاطر دوستنداشتن دیدار خداوند نیست)، پیامبر جفرمودند: چنان نیست [که شما میپندارید]) بلکه انسان مؤمن وقتی مرگش فرا میرسد، به رضایت خدا و اکرام خداوند به او، مژده داده میشود و دیگر هیچ چیزی نزدش دوستداشتنیتر از آنچه پیش رویش است، وجود ندارد، پس ملاقات با خداوند را دوست دارد و خداوند نیز ملاقات با او را دوست دارد، اما کافر، هرگاه مرگش فرا رسد، به عذاب و عقوبت خداوند مژده داده میشود و دیگر هیچ چیزی بدتر و ناخوشایندتر از چیزی که پیش رویش است، نمیبیند، پس ملاقات با خداوند را دوست ندارد و خداوند نیز ملاقات با او را دوست ندارد».
۳۰۳- «عَنْ أَبِي مُوسَى الأَشْعَرِيِّس(عَنِ النَّبِيِّ ج) قَالَ: مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ أَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ، وَمَنْ كَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ كَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ».
۳۰۳. «از ابوموسی اشعریساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: هرکس دیدار با خداوند را دوست داشته باشد، خداوند [نیز] دیدار با او را دوست دارد و هرکس دیدار با خداوند را دوست نداشته باشد، خداوند [نیز] دیدار با او را دوست ندارد».
۳۰۴- «عَنْ عَائِشَةَلقَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللهِ، أَحَبَّ اللهُ لِقَاءَهُ، وَمَنْ كَرِهَ لِقَاءَ اللهِ، كَرِهَ اللهُ لِقَاءَهُ، وَالْمَوْتُ قَبْلَ لِقَاءِ اللهِ».
۳۰۴. «از حضرت عایشهلروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: هرکس دیدار با خداوند را دوست داشته باشد، خداوند نیز دیدار با او را دوست دارد و هرکس دیدار با خداوند را دوست نداشته باشد، خداوند نیز دیدار با او را دوست ندارد و مرگ قبل از ملاقات با خداوند صورت میگیرد (منظور این است که این دیدار بنده با خدا بعد از مرگ و در روز قیامت است)».
۳۰۵- «عَنْ عَائِشَةَلقَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللهِ، أَحَبَّ اللهُ لِقَاءَهُ، وَمَنْ كَرِهَ لِقَاءَ اللهِ، كَرِهَ اللهُ لِقَاءَهُ، فَقُلْتُ: يَا نَبِيَّ اللهِ أَكَرَاهِيَةُ الْمَوْتِ؟ فَكُلُّنَا نَكْرَهُ الْمَوْتَ، فَقَالَ: لَيْسَ كَذَلِكِ، وَلَكِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا بُشِّرَ بِرَحْمَةِ اللهِ وَرِضْوَانِهِ وَجَنَّتِهِ، أَحَبَّ لِقَاءَ اللهِ، فَأَحَبَّ اللهُ لِقَاءَهُ، وَإِنَّ الْكَافِرَ إِذَا بُشِّرَ بِعَذَابِ اللهِ وَسَخَطِهِ، كَرِهَ لِقَاءَ اللهِ، وَكَرِهَ اللهُ لِقَاءَهُ».
۳۰۵. «از حضرت عایشهلروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: هرکس دیدار با خداوند را دوست داشته باشد، خداوند نیز دیدار با او را دوست دارد و هرکس دیدار با خداوند را دوست نداشته باشد، خداوند نیز دیدار با او را دوست ندارد، عرض کردم: ای پیامبر خدا! آیا منظور، دوستنداشتن مرگ است، اگر اینطور باشد همهی ما مرگ را دوست نداریم، فرمودند: چنین نیست که میگویی، بلکه مؤمن هرگاه به رحمت خدا و رضایت او و بهشتش مژده داده شود، دیدار با خدا را دوست دارد، پس خداوند نیز دیدار با او را دوست دارد و کافر هرگاه به عذاب خداوند و خشم و غضب او مژده داده شود، دیدار با خداوند را دوست ندارد، پس خداوند نیز دیدار با او را دوست ندارد [پس منظور از دیدار خدا، دوستداشتن یا نداشتن مردن نیست]».
۳۰۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللهِ، أَحَبَّ اللهُ لِقَاءَهُ، وَمَنْ كَرِهَ لِقَاءَ اللهِ، كَرِهَ اللهُ لِقَاءَهُ.
قَالَ: (أَيْ: شُرَيْحٌ) فَأَتَيْتُ عَائِشَةَلفَقُلْتُ: يَا أُمَّ الْمُؤْمِنِينَ! سَمِعْتُ أَبَا هُرَيْرَةَ يَذْكُرُ عَنْ رَسُولِ اللهِ جحَدِيثًا، إِنْ كَانَ كَذَلِكَ فَقَدْ هَلَكْنَا، فَقَالَتْ: إِنَّ الْهَالِكَ مَنْ هَلَكَ بِقَوْلِ رَسُولِ اللهِ جوَمَا ذَاكَ؟ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللهِ، أَحَبَّ اللهُ لِقَاءَهُ، وَمَنْ كَرِهَ لِقَاءَ اللهِ، كَرِهَ اللهُ لِقَاءَهُ، وَلَيْسَ مِنَّا أَحَدٌ إِلَّا وَهُوَ يَكْرَهُ الْمَوْتَ، فَقَالَتْ: قَدْ قَالَهُ رَسُولُ اللهِ ج، وَلَيْسَ بِالَّذِي تَذْهَبُ إِلَيْهِ، وَلَكِنْ إِذَا شَخَصَ الْبَصَرُ، وَحَشْرَجَ الصَّدْرُ، وَاقْشَعَرَّ الْجِلْدُ، وَتَشَنَّجَتِ الْأَصَابِعُ، فَعِنْدَ ذَلِكَ: مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللهِ، أَحَبَّ اللهُ لِقَاءَهُ، وَمَنْ كَرِهَ لِقَاءَ اللهِ، كَرِهَ اللهُ لِقَاءَهُ».
۳۰۶. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: «هرکس دیدار با خدا را دوست داشته باشد، خدا [نیز] دیدار با او را دوست دارد و هرکس دیدار با خدا را دوست نداشته باشد، خداوند [نیز] دیدار با او را ناخوش میدارد.
شریح (یکی از راویان حدیث) میگوید: نزد حضرت عایشهلرفتم و گفتم: ای أم المؤمنین! شنیدم که ابوهریره از پیامبر جحدیثی را روایت کرد که اگر چنین باشد، ما هلاک و نابود شدهایم، حضرت عایشه گفت: بدبخت و نابود کسی است که پیامبر جاو را بدبخت و هلاک یافته میداند، اما آن چیست؟ [گفتم] میگوید: پیامبر جفرمودند: هرکس دیدار با خدا دوست داشته باشد، خدا [نیز] دیدار با او را دوست دارد و هرکس دیدار با خدا را دوست نداشته باشد، خدا [نیز] دیدار با او را دوست ندارد و میدانید که کسی از ما نیست که از مرگ خوشش بیاید، حضرت عایشه فرمود: منظور این نیست که تو میپنداری (یعنی منظور از دیدار خدا مردن نیست) بلکه وقتی که چشمها خیره شوند و سینه به خرخرکردن بیفتد و موهای بدن سیخ و انگشتان جمع شوند (زمان جاندادن) در آن موقع است که هرکس دیدار با خدا را دوست باشد، خدا [نیز] دیدار با او را دوست دارد و هرکس دیدار با خدا را دوست نداشته باشد، خدا [نیز] دیدار با او را دوست ندارد».
۳۰۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى: إِذَا أَحَبَّ عَبْدِي لِقَائِي أَحْبَبْتُ لِقَاءَهُ وَإِذَا كَرِهَ لِقَائِي كَرِهْتُ لِقَاءَهُ».
۳۰۷. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: خداوند متعال میفرماید: «هرگاه بندهام دیدار با من را دوست داشته باشد، من هم دیدار با او را دوست دارم و اگر دیدار با من را دوست نداشته باشد، من هم دیدار با او را دوست ندارم» [۷۸].
[۷۸] خطابی گفته است: محبت و دوستداشتن بنده نسبت به دیدار پروردگارش با ترجیح آخرت بر دنیا و آمادهشدن جهت سفر به آنجا خواهد بود و محبت خدا نسبت به دیدار بندهاش یعنی ارادهی خیر و بخشش نعمتهای اُخروی به او. دیدار به معانی زیر آمده است: ۱. دیدن. ۲. زندهشدن دوباره، ﴿قَدۡ خَسِرَ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِلِقَآءِ﴾[الأنعام: ۳۱، یونس: ۴۵] «به راستی کسانی زیانبارند که ملاقات با خدا (زندهشدن دوباره) را دروغ میپندارند». ۳. فرارسیدن مرگ: ﴿مَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ ٱللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ ٱللَّهِ لَأٓتٖ﴾[العنکبوت: ۵] «کسی که منتظر ملاقات خداست (فرارسیدن مرگ)، زمانی را که خدا تعیین کرده است، فرا میرسد». ابن اثیر میگوید: منظور از لقای خدا، مگر نیست، چون که همه مرگ را ناخوش میدارند، بلکه منظور رفتن به آخرت و خواست آن چیزی است که خدا برای بندهاش فراهم کرده است، زیرا هرکس دنیا را ترک کند (یعنی بدان نچسبد) و خود را برای آخرت آماده کند و به ماندن در آن و نعمتهای دنیایی متکی نباشد، دوستدار لقای پروردگارش خواهد بود. اما هرکس به دنیا متکی باشد و آن را بر آخرت ترجیح دهد، او از دیدار با پروردگارش بدش میآید. منظور از لقای پروردگار، مرگ نیست، همانطور که در حدیث آمده است، بلکه مرگ وسیلهای است جهت تحقق این دیدار. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری]. امام نووی/میفرماید: کراهیتی که در حدیث مطرح است، نسبت به اهل شقاوت میباشد؛ کسانی که در حالت احتضار احتضار با دیدن برخی واقعیتهای آن جهان از یک طرف و اتمام زمان توبه و عدم پذیرش آن از طرف دیگر، از روبهروشدن با آن واقعیتها متنفرند، اما در مقابل، اهل سعادت با دیدن برخی از نعمتهایی که برایشان آماده شده است و استقبالی که از آنها میشود، دوستدار رسیدن به آنها هستند؛ پس منظور از حبّ و کراهیت لقای پروردگار همین میباشد و این صفت به خود بندگان برمیگردد. [شرح امام نووی بر صحیح مسلم].
۳۰۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: أُرْسِلَ مَلَكُ المَوْتِ إِلَى مُوسَى عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ، فَلَمَّا جَاءَهُ صَكَّهُ، فَرَجَعَ إِلَى رَبِّهِ، فَقَالَ: أَرْسَلْتَنِي إِلَى عَبْدٍ لاَ يُرِيدُ المَوْتَ، قَالَ: ارْجِعْ إِلَيْهِ، فَقُلْ لَهُ: يَضَعُ يَدَهُ عَلَى مَتْنِ ثَوْرٍ، فَلَهُ بِمَا غَطَّتْ يَدُهُ، بِكُلِّ شَعَرَةٍ سَنَةٌ، قَالَ: أَيْ رَبِّ، ثُمَّ مَاذَا؟ قَالَ: ثُمَّ المَوْتُ، قَالَ: فَالْآنَ، قَالَ: فَسَأَلَ اللَّهَ أَنْ يُدْنِيَهُ مِنَ الأَرْضِ المُقَدَّسَةِ رَمْيَةً بِحَجَرٍ، فَقَالَ أَبُو هُرَيْرَةَس: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: لَوْ كُنْتُ ثَمَّ لَأَرَيْتُكُمْ قَبْرَهُ إِلَى جَانِبِ الطَّرِيقِ تَحْتَ الكَثِيبِ الأَحْمَرِ».
۳۰۸. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: [پیامبر جفرمودند:] «ملک الموت نزد موسی÷فرستاده شد. وقتی نزد او آمد، موسی ضربهای به صورت او زد و وی نزد پروردگارش برگشت و گفت: مرا نزد بندهای فرستادی که نمیخواهد بمیرد، خداوند فرمود: نزدش برگرد و به او بگو دستش را بر پشت گاوی بگذارد، به اندازهی موهایی که زیر دستش قرار میگیرند، به عمرش اضافه میشود، هر مو یک سال، [ملک الموت نزد موسی برگشت و آنچه خدا به او گفته بود به موسی گفت] موسی عرض کرد: خدایا! بعد از آن، چه میشود؟ خداوند فرمود: بعد از آن مرگ [خواهد آمد و تو خواهی مُرد]، عرض کرد: [وقتی که سرانجام باید مُرد]، پس همین حالا [جانم را بگیر]. پیامبرجفرمودند: انگاه موسی از خداوند خواست او را به اندازهی نزدیک بیت المقدس گرداند که اگر کسی سنگی را انداخت، به انجا اصابت کند، [تا او را آنجا دفن کنند]. ابوهریرهسمیگوید: پیامبر جسپس فرمودند: اگر آنجا میبودم، قبرش را که زیر تپهی شنی قرمز رنگ در کنار راه [آنجا] قرار دارد، به شما نشان میدادم».
۳۰۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: أُرْسِلَ مَلَكُ المَوْتِ إِلَى مُوسَى عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ، فَلَمَّا جَاءَهُ صَكَّهُ، فَرَجَعَ إِلَى رَبِّهِ، فَقَالَ: أَرْسَلْتَنِي إِلَى عَبْدٍ لاَ يُرِيدُ المَوْتَ، فَرَدَّ اللَّهُ عَلَيْهِ عَيْنَهُ، وَقَالَ: ارْجِعْ فَقُلْ لَهُ: يَضَعُ يَدَهُ عَلَى مَتْنِ ثَوْرٍ، فَلَهُ بِمَا غَطَّتْ يَدُهُ، بِكُلِّ شَعْرَةٍ سَنَةٌ، قَالَ: أَيْ رَبِّ! ثُمَّ مَاذَا؟ قَالَ: ثُمَّ المَوْتُ، قَالَ: فَالْآنَ، فَسَأَلَ اللَّهَ أَنْ يُدْنِيَهُ مِنَ الأَرْضِ المُقَدَّسَةِ رَمْيَةً بِحَجَرٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: فَلَوْ كُنْتُ ثَمَّ لَأَرَيْتُكُمْ قَبْرَهُ إِلَى جَانِبِ الطَّرِيقِ عِنْدَ الكَثِيبِ الأَحْمَرِ».
۳۰۹. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: [پیامبر جفرمودند:] «ملک الموت نزد موسی÷فرستاده شد، وقتی نزد او آمد، موسی ضربهای به صورت او زد [و او را کور کرده، ملک الموت نزد پروردگارش برگشت و گفت: مرا نزد بندهای فرستادی که مرگ را نمیخواهد، سپس خداوند متعال بیناییش را به وی برگرداند و فرمود: نزدش برگرد و به او بگو دستش را بر پشت گاوی بگذارد، به اندازهی موهایی که زیر دستش قرار میگیرند، به عمرش اضافه میشود، هر مو یک سال، موسی عرض کرد: خدایا! بعد از آن چه میشود؟ خداوند فرمود: بعد از آن مرگ [خواهد آمد و تو خواهی مُرد]، عرض کرد: [وقتی که سرانجام باید مُرد]، پس همین حالا [جانم را بگیر] و موسی از خداوند خواست او را به اندازهای نزدیک بیت المقدس گرداند که اگر کسی سنگی را انداخت، به آنجا اصابت کند [تا او را آنجا دفن کنند]. ابوهریره سمیگوید: پیامبر ج[سپس] فرمودند: اگر آنجا میبودم، قبرش را که زیر تپهی شنی قرمز رنگ در کنار راه [آنجا] قرار دارد، به شما نشان میدادم».
۳۱۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: أُرْسِلَ مَلَكُ الْمَوْتِ إِلَى مُوسَى÷، فَلَمَّا جَاءَهُ صَكَّهُ فَفَقَأَ عَيْنَهُ، فَرَجَعَ إِلَى رَبِّهِ فَقَالَ: أَرْسَلْتَنِي إِلَى عَبْدٍ لَا يُرِيدُ الْمَوْتَ، قَالَ: فَرَدَّ اللهُ إِلَيْهِ عَيْنَهُ، وَقَالَ: ارْجِعْ إِلَيْهِ، فَقُلْ لَهُ: يَضَعُ يَدَهُ عَلَى مَتْنِ ثَوْرٍ، فَلَهُ بِمَا غَطَّتْ يَدُهُ، بِكُلِّ شَعْرَةٍ سَنَةٌ، قَالَ: أَيْ رَبِّ، ثُمَّ مَهْ؟ قَالَ: ثُمَّ الْمَوْتُ، قَالَ: فَالْآنَ، فَسَأَلَ اللهَ أَنْ يُدْنِيَهُ مِنَ الْأَرْضِ الْمُقَدَّسَةِ رَمْيَةً بِحَجَرٍ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: فَلَوْ كُنْتُ ثَمَّ لَأَرَيْتُكُمْ قَبْرَهُ إِلَى جَانِبِ الطَّرِيقِ تَحْتَ الْكَثِيبِ الْأَحْمَرِ».
۳۱۰. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: [پیامبر جفرمودند:] «ملک الموت نزد موسی÷فرستاده شد و وقتی نزد او آمد، موسی ضربهای به صورت او زد و چشمش را از کاسه درآورد. ملک الموت نزد پروردگارش برگشت و گفت: مرا نزد بندهای فرستادی که مرگ را نمیخواهد، پیامبر جفرمودند: سپس خدای متعال بیناییش را برگرداند و فرمود: نزدش برگرد و به او بگو دستش را بر پشت گاوی بگذارد، به اندازهای موهایی که زیر دستش قرار میگیرند، به عمرش اضافه میشود، هرمو یک سال، موسی عرض کرد: خدایا! سپس چه میشود؟ خداوند فرمود: بعد از آن مرگ [خواهد آمد]، عرض کرد: پس همین حالا [جانم را بگیر]، پیامبر جفرمودند: سپس موسی از خداوند خواست او را به اندازهی نزدیک بیت المقدس گرداند که اگر کسی سنگی را انداخت، به آنجا اصابت کند [تا او را آنجا دفن کنند]، پیامبر جسپس فرمودند: اگر آنجا میبودم، قبرش را که زیر تپهی قرمز رنگ قرار دارد، به شما نشان میدادم».
۳۱۱- «عَنْ هَمَّامِ بْنِ مُنَبِّهٍ، قَالَ: هَذَا مَا حَدَّثَنَا أَبُو هُرَيْرَةَسعَنْ رَسُولِ اللهِ ج، فَذَكَرَ أَحَادِيثَ مِنْهَا: وَقَالَ: جَاءَ مَلَكُ الْمَوْتِ إِلَى مُوسَى÷. فَقَالَ لَهُ: أَجِبْ رَبَّكَ، قَالَ فَلَطَمَ مُوسَى÷عَيْنَ مَلَكِ الْمَوْتِ فَفَقَأَهَا، قَالَ: فَرَجَعَ الْمَلَكُ إِلَى اللهِ تَعَالَى، فَقَالَ: إِنَّكَ أَرْسَلْتَنِي إِلَى عَبْدٍ لَا يُرِيدُ الْمَوْتَ، وَقَدْ فَقَأَ عَيْنِي، قَالَ: فَرَدَّ اللهُ إِلَيْهِ عَيْنَهُ، وَقَالَ: ارْجِعْ إِلَى عَبْدِي، فَقُلْ: الْحَيَاةَ تُرِيدُ؟ فَإِنْ كُنْتَ تُرِيدُ الْحَيَاةَ فَضَعْ يَدَكَ عَلَى مَتْنِ ثَوْرٍ، فَمَا تَوَارَتْ يَدُكَ مِنْ شَعْرَةٍ، فَإِنَّكَ تَعِيشُ بِهَا سَنَةً، قَالَ: ثُمَّ مَهْ؟ قَالَ: ثُمَّ تَمُوتُ، قَالَ: فَالْآنَ مِنْ قَرِيبٍ، رَبِّ أَمِتْنِي مِنَ الْأَرْضِ الْمُقَدَّسَةِ رَمْيَةً بِحَجَرٍ، قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: وَاللهِ لَوْ أَنِّي عِنْدَهُ لَأَرَيْتُكُمْ قَبْرَهُ إِلَى جَانِبِ الطَّرِيقِ عِنْدَ الْكَثِيبِ الْأَحْمَرِ».
۳۱۱. «همان بن منبه میگوید: ابوهریرهسبه نقل از پیامبر جاحادیثی را برای ما بیان فرمود، یکی از آن احادیث عبارت است از این که پیامبر جفرمودند: ملک الموت نزد موسی÷آمد و به او گفت: دستور پروردگارت را اجابت کن، موسی÷ضربهای به چشم ملک الموت زد و چشمش را از کاسه درآورد، ملک الموت نزد خداوند متعال برگشت و عرض کرد: مرا نزد بندهای فرستادی که نمیخواهد بمیرد و [علاوه بر این] چشمم را نیز از کاسه درآورد، پیامبر جفرمودند: خداوند متعال بیناییش را برگرداند و فرمود: نزدش برگرد و به او بگو: آیا میخواهد زندگی کند؟ [به او بگو:] اگر میخواهی زندگی کنی، پس دستت را بر پشت گاوی بگذار، به اندازه موهایی از پشت او که دستت آنها را میپوشاند، برای هر مو یک سال به عمرت اضافه خواهد شد (زندگی خواهی کرد)، موسی عرض کرد: خدایا! سپس چه میشود؟ خداوند فرمود: بعد از آن میمیری، عرض کرد: خدایا! هم اکنون مرا بمیران که زودتر و بهتر است، سپس عرض کرد: خدایا! دوست دارم مرا نزدیک سرزمین مقدس (بیت المقدس) بمیرانی در فاصلهای که اگر کسی سنگی را انداخت به آنجا اصابت کند. پیامبر ج[سپس] فرمودند: به خدا سوگند، اگر آنجا میبودم قبرش را که زیر تپهی شنی قرمز رنگ قرار دارد، به شما نشان میدادم» [۷۹].
امام نسائی نیز در باب [التعزیة] حدیثی را با الفاظی نزدیک به روایت دوم امام مسلم ذکر کرده است.
[۷۹] نکاتی از این احادیث که توضیح لازم دارند، عبارتند از: ملک الموت در چهرهی آدمی نزد موسی آمد؛ برخی میگویند: حضرت موسی ملک الموت را نشناخت، بلکه چنین گمان کرد او انسانی است که بر سر راه او آمده و قصد اذیت او را دارد و او در دفاع از خود بر صورت او زد؛ زیرا وقتی که ملک الموت برای بار دوم نزد موسی آمد، موسی با او آنگونه که شایسته بود برخورد کرد. کورشدن چشم، از باب مجاز است و منظور از آن، مناقشه و مجادلهی موسی با ملک الموت و غالبآمدن بر او میباشد. حضرت موسی نخواست که خداوند او را وارد بیت المقدس کند، زیرا از این میترسید که مبادا در آینده قبرش مشهور شود و مردم نسبت به آن دچار فتنه شوند، اما خواست که او را به آنجا به خاطر شرف و ارزشی که آن مکان دارد، نزدیک کند و این دلیل بر مستحببودن تدفین در اماکن مقدس و مجاورت با قبور صالحین میباشد. چنین مشهور است که قبر حضرت موسی در اریحا – که بخشی از سرزمین مقدس است - قرار دارد. وهب بن منبه روایت میکند: ملائکه کار تدفین جسد حضرت موسی و نماز بر آن را انجام دادند. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری و نووی بر صحیح مسلم].
۳۱۲- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍبعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: إِنَّكُمْ تُحْشَرُوْنَ حُفَاةً عُرَاةً غُرْلًا، ثُمَّ قَرَأَ: ﴿كَمَا بَدَأۡنَآ أَوَّلَ خَلۡقٖ نُّعِيدُهُۥۚ وَعۡدًا عَلَيۡنَآۚ إِنَّا كُنَّا فَٰعِلِينَ﴾[الأنبیاء: ۱۰۴]. وَأَوَّلُ مَنْ يُكْسَى يَوْمَ القِيَامَةِ إِبْرَاهِيمُ÷وَإِنَّ أُنَاسًا مِنْ أَصْحَابِي يُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الشِّمَالِ، فَأَقُولُ: أَصْحَابِي أَصْحَابِي، فَيُقَالُ: إِنَّهُمْ لَمْ يَزَالُوا مُرْتَدِّينَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ مُنْذُ فَارَقْتَهُمْ، فَأَقُولُ: كَمَا قَالَ العَبْدُ الصَّالِحُ: ﴿وَكُنتُ عَلَيۡهِمۡ شَهِيدٗا مَّا دُمۡتُ فِيهِمۡۖ فَلَمَّا تَوَفَّيۡتَنِي كُنتَ أَنتَ ٱلرَّقِيبَ عَلَيۡهِمۡۚ وَأَنتَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ ١١٧ إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُكَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ١١٨﴾[المائدة: ۱۱۷-۱۱۸]».
۳۱۲. «از ابن عباسباز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: «شما [بعد از خروج از قبر] پابرهنه و عریان و ختنهنشده (مادرزاد) محشور میشوید، سپس این آیه را تلاوت فرمودند: ﴿كَمَا بَدَأۡنَآ أَوَّلَ خَلۡقٖ نُّعِيدُهُۥۚ وَعۡدًا عَلَيۡنَآۚ إِنَّا كُنَّا فَٰعِلِينَ﴾[الأنبیاء: ۱۰۴]. «همانگونه که نخستین بار آفرینش را آغاز کردیم، آن را مجدداً بازمیگردانیم و ما انجامدهندگان (این کار)یم» و نخستین کسی که روز قیامت پوشانیده میشود، ابراهیم÷است و برخی (تعدادی از امت من) به سوی آتش و طرف چپ برده میشود و من در این حال میگویم: اینها یاران من هستند. اینان یاران من هستند، گفته میشود: اینها افرادی هستند که از روزی که تو از آنها جدا شدی، مرتد بودند، آنگاه من همچنانکه بندهی صالح (حضرت عیسی÷) گفت، میگویم:
﴿وَكُنتُ عَلَيۡهِمۡ شَهِيدٗا مَّا دُمۡتُ فِيهِمۡۖ فَلَمَّا تَوَفَّيۡتَنِي كُنتَ أَنتَ ٱلرَّقِيبَ عَلَيۡهِمۡۚ وَأَنتَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ ١١٧ إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُكَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ١١٨﴾[المائدة: ۱۱۷-۱۱۸]. «و من تا آن زمان که در میان آنان بودم، از وضع آنان اطلاع داشتم و مواظب آنان بودم و هنگامی که مرا میراندی، دیگر تنها تو ناظر و مراقب آنها بودی و تو بر هرچیزی آگاه و مطلع هستی. اگر آنان را مجازات نمایی، بندگان تو هستند و اگر از آنها درگذری، قطعاً تو توانا و حکیم هستی»» [۸۰].
[۸۰] قسطلانی میگوید: نخستین کسی که بعد از حشر و یا بعد از خروج از قبر پوشانیده میشود، حضرت ابراهیم است و این دلیل بر فضیل ابراهیم بر پیامبر ما حضرت محمد جنیست. «یؤخذ بهم ذات الشمال» یعنی به طرف جهنم برده میشوند. در روایتی دیگر به جای کلمهی «أصحابی» کلمهی «أصیحابی» به صورت تصغیر آمده است و گفتهاند: منظور از «مرتدین علی أعقابهم» کسانی هستند که بعد از وفات پیامبر جمرتد شدند و حضرت ابوبکرسبا آنها جنگید. کلمهی «أصحاب» هرچند بیشتر در مورد ملازمان پیامبر جاز مهاجران و انصار استعمال میشود، اما شامل کسانی هم میشود که پیامبر جرا درک کرده و از ایشان پیروی کرده و یا حتی به عنوان سفیر پیش ایشان آمدهاند [و این موضوع، پس از ایمانآوردن به ایشان است]، [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری].
۳۱۳- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍبقَالَ: قَامَ فِينَا النَّبِيُّ جيَخْطُبُ فَقَالَ: إِنَّكُمْ مَحْشُورُونَ حُفَاةً عُرَاةً غُرْلًا...» الْحَديثُ.
۳۱۳. «از ابن عباسبروایت شده است که گفت: پیامبر جدر میان ما بلند شد تا خطبه بخواند، پس فرمود: شما بعد از خروج از قبر، پابرهنه و عریان و ختنهنشده (مادرزاد) محشور میشوید...» تا آخر حدیث.
۳۱۴- «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍبقَالَ: قَامَ فِينَا رَسُولُ اللهِ جخَطِيبًا بِمَوْعِظَةٍ، فَقَالَ: يَا أَيُّهَا النَّاسُ! إِنَّكُمْ تُحْشَرُونَ إِلَى اللهِ حُفَاةً عُرَاةً غُرْلًا...» اَلْحَديثُ.
۳۱۴. «از ابن عباس بروایت شده است که گفت: پیامبر جدر میان ما برخاست تا خطبه بخواند و موعظه بفرماید، پس فرمود: «ای مردم! شما پابرهنه و عریان و ختنهنشده (مادرزاد) به سوی خدا محشور خواهید شد...» تا آخر حدیث.
ترمذی با الفاظی نزدیک به الفاظ روایت مسلم (حدیث شمارهی ۳۱۴) روایتی را در این زمینه ذکر کرده است و در آخر فرموده است: این حدیث حسن صحیح میباشد.
۳۱۵- «عَنْ جَابِرٍ – أَيْ: اِبْنِ عَبْدِ اللَّهِ الأَنْصَارِيِّب– عَنْ ابْنِ أُنَيْسٍسقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيَقُولُ: يَحْشُرُ اللَّهُ العِبَادَ، فَيُنَادِيهِمْ بِصَوْتٍ يَسْمَعُهُ مَنْ بَعُدَ، كَمَا يَسْمَعُهُ مَنْ قَرُبَ: أَنَا المَلِكُ، أَنَا الدَّيَّانُ».
۳۱۵. «جابر عبدالله انصاری باو هم از ابن اُنیسسروایت میکند که گفت: از پیامبر جشنیدم که میفرمود: «خدا، بندگان را روز قیامت حشر میکند و با صدایی رسا و بلند، آنها را ندا میزند، صدایی آنچنان رسا و بلند که آنهایی که دورند، همچون آنهایی که نزدیکند، آن را واضح میشوند و میفرماید: من فرمانروا و پادشاه هستم، جز من مالکی نیست، مجازاتکنندهی هر خیر و شرّی من هستم».
۳۱۶- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الخُدْرِيِّسقَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: يَقُولُ اللَّهُﻷيَوْمَ القِيَامَةِ: يَا آدَمُ، يَقُولُ: لَبَّيْكَ رَبَّنَا وَسَعْدَيْكَ، فَيُنَادَى بِصَوْتٍ: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكَ أَنْ تُخْرِجَ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ بَعْثًا إِلَى النَّارِ، قَالَ: يَا رَبِّ! وَمَا بَعْثُ النَّارِ؟ قَالَ: مِنْ كُلِّ أَلْفٍ أُرَاهُ، قَالَ: تِسْعَ مِائَةٍ وَتِسْعَةً وَتِسْعِينَ، فَحِينَئِذٍ تَضَعُ الحَامِلُ حَمْلَهَا، وَيَشِيبُ الوَلِيدُ، وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَمَا هُمْ بِسُكَارَى، وَلَكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ، فَشَقَّ ذَلِكَ عَلَى النَّاسِ، حَتَّى تَغَيَّرَتْ وُجُوهُهُمْ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: مِنْ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ تِسْعَ مِائَةٍ وَتِسْعَةً وَتِسْعِينَ، وَمِنْكُمْ وَاحِدٌ، ثُمَّ أَنْتُمْ فِي النَّاسِ كَالشَّعْرَةِ السَّوْدَاءِ فِي جَنْبِ الثَّوْرِ الأَبْيَضِ، أَوْ كَالشَّعْرَةِ البَيْضَاءِ فِي جَنْبِ الثَّوْرِ الأَسْوَدِ، وَإِنِّي لَأَرْجُو أَنْ تَكُونُوا رُبُعَ أَهْلِ الجَنَّةِ، فَكَبَّرْنَا، ثُمَّ ثُلُثَ أَهْلِ الجَنَّةِ، فَكَبَّرْنَا، ثُمَّ شَطْرَ أَهْلِ الجَنَّةِ، فَكَبَّرْنَا».
۳۱۶. «از ابوسعید خدریسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: خداوند متعال روز قیامت میفرماید: «ای آدم! او هم جواب میدهد: بله خدایا! آمادهی خدمت و اجابت امرت هستم! پس صدایی او را مخاطب قرار میدهد و میگوید: خداوند تو را دستور داده است که از فرزندانت گروهی را [که مستحق دوزخ هستند]، به طرف آتش جدا کن، آدم میگوید: خدایا! گروه مستحق آتش کدامها هستند؟ فرمودند: از هر هزار نفر – راوی میگوید (شک راوی) به نظرم پیامبر جفرمودند: خداوند میفرماید: [از هر هزار نفر] نهصد و نود و نه نفر، مستحق آتش هستند، پس در چنین موقیعتی است که زن حامله از شدت عذاب خداوند در آن روز حملش را فرو مینهد و نوزاد پیر میشود و تو (هر بینندهای) مردم را مست میبینی، اما حقیقت امر این است که آنها مست نیستند، بلکه عذاب خداوند بسیار شدید است»، این فرمودهی پیامبر جبر مردم سخت آمد (بسیار ناراحت شدند) به طوری که چهرههایشان متغیر و متحول شد، پیامبر جفرمودند: «نهصد و نود و نه نفر از یأجوج و مأجوج و یک نفر از شما [مستحق آتش است]، شما در میان مردم مشخص هستید، همچون موی سیاه بر پهلوی گاو سفید یا موی سفید بر پهلوی گاو سیاه و من امیدوارم که یک چهارم اهل بهشت شما باشید، پس ما اصحاب تکبیر گفتیم، سپس فرمودند: امیدوارم یک سوم اهل بهشت شما باشید، پس تکبیر گفتیم، سپس فرمودند: امیدوارم نصف اهل بهشت شما باشید، پس تکبیر گفتیم».
در روایتی که ابواسامه از اعمش آورده است حرف «واو» قبل از فعل «تَری» نیامده و نیز به جای «مِنْ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ تِسْعَ مِائَةٍ وَتِسْعَةً وَتِسْعِينَ» چنین آمده است: «مِنْ كُلِّ أَلْفٍ تِسْعَ مِائَةٍ وَتِسْعَةً وَتِسْعِينَ».
امام بخاری در قسمت «الأنبیاء» بعد از داستان یأجوج و مأجوج و نیز در آخر کتاب «الرقاق» روایات دیگری در این زمینه ذکر کرده است و نیز امام مسلم آن را در باب [بیان کون هذه الأمة نصف أهل الجنة] با الفاظی نزدیک به الفاظ امام بخاری آورده است.
۳۱۷- «عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَيْنٍسأَنَّ النَّبِيَّ جلَمَّا نَزَلَتْ: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمۡۚ إِنَّ زَلۡزَلَةَ ٱلسَّاعَةِ شَيۡءٌ عَظِيمٞ ١ يَوۡمَ تَرَوۡنَهَا تَذۡهَلُ كُلُّ مُرۡضِعَةٍ عَمَّآ أَرۡضَعَتۡ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمۡلٍ حَمۡلَهَا وَتَرَى ٱلنَّاسَ سُكَٰرَىٰ وَمَا هُم بِسُكَٰرَىٰ وَلَٰكِنَّ عَذَابَ ٱللَّهِ شَدِيدٞ ٢﴾[الحج: ۱-۲]، قَالَ: أُنْزِلَتْ عَلَيْهِ هَذِهِ وَهُوَ فِي سَفَرٍ، فَقَالَ: أَتَدْرُونَ أَيُّ يَوْمٍ ذَلِكَ؟ فَقَالُوا: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، قَالَ: ذَلِكَ يَوْمَ يَقُولُ اللَّهُ لِآدَمَ: ابْعَثْ بَعْثَ النَّارِ، فَقَالَ: يَا رَبِّ! وَمَا بَعْثُ النَّارِ؟ قَالَ: تِسْعُ مِائَةٍ وَتِسْعَةٌ وَتِسْعُونَ، إِلَى النَّارِ، وَوَاحِدٌ إِلَى الجَنَّةِ، فَأَنْشَأَ المُسْلِمُونَ يَبْكُونَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: قَارِبُوا وَسَدِّدُوا، فَإِنَّهَا لَمْ تَكُنْ نُبُوَّةٌ قَطُّ، إِلَّا كَانَ بَيْنَ يَدَيْهَا جَاهِلِيَّةٌ، قَالَ: فَيُؤْخَذُ العَدَدُ مِنَ الجَاهِلِيَّةِ، فَإِنْ تَمَّتْ وَإِلَّا كَمُلَتْ مِنَ المُنَافِقِينَ، وَمَا مَثَلُكُمْ وَالأُمَمِ إِلَّا كَمَثَلِ الرَّقْمَةِ فِي ذِرَاعِ الدَّابَّةِ، أَوْ كَالشَّامَةِ فِي جَنْبِ البَعِيرِ، ثُمَّ قَالَ: إِنِّي لَأَرْجُو أَنْ تَكُونُوا ثُلُثَ أَهْلِ الجَنَّةِ، فَكَبَّرُوا، ثُمَّ قَالَ: إِنِّي لَأَرْجُو أَنْ تَكُونُوا نِصْفُ أَهْلِ الجَنَّةِ، فَكَبَّرُوا، قَالَ: لَا أَدْرِي، قَالَ: الثُّلُثَيْنِ أَمْ لَا».
۳۱۷. «عمران بن حصینسمیگوید: وقتی که این آیه بر پیامبر جنازل شد: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمۡۚ إِنَّ زَلۡزَلَةَ ٱلسَّاعَةِ شَيۡءٌ عَظِيمٞ ١ يَوۡمَ تَرَوۡنَهَا تَذۡهَلُ كُلُّ مُرۡضِعَةٍ عَمَّآ أَرۡضَعَتۡ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمۡلٍ حَمۡلَهَا وَتَرَى ٱلنَّاسَ سُكَٰرَىٰ وَمَا هُم بِسُكَٰرَىٰ وَلَٰكِنَّ عَذَابَ ٱللَّهِ شَدِيدٞ ٢﴾[الحج: ۱-۲]. «ای مردم! از (عقاب و عذاب) پروردگارتان بترسید، زلزلهی رستاخیز، واقعاً چیز بزرگی (و حادثهی هراسانگیزی) است. روزی که زلزلهی رستاخیز را میبینید، (میبینید که) هر زنِ شیردهی، کودک شیرخوارِ خود را رها و فراموش میکند و هر زنِ بارداری، سقط جنین مینماید و مردمان را مست میبینی، ولی مست نیستند، بلکه عذاب خداوند سخت است»، ایشان در سفری بودند و به اصحاب فرمودند: «آیا میدانید آن روز چه روزی است»؟ اصحاب گفتند: خدا و رسولش داناترند؟ فرمودند: آن روز، روزی است که خداوند به آدم میفرماید: گروه مستحق دوزخ را به سوی آن بفرست، آدم میگوید: خدایا! گروه مستحق کدامها هستند؟ میفرماید: نهصد و نود و نُه نفر مستحق رفتن به سوی آتش هستند و یک نفر مستحق رفتن به بهشت میباشد»، مسلمانان با شنیدن این سخن شروع به گریه کردند، پیامبر جفرمودند: صبر کنید و استقامت داشته باشید، زیرا که هیچ پیامبری به سوی مردم نیامده است، مگر این که در حضور وی افرادی با وجود دعوتشان در همان جاهلیتی که بودهاند، باقی ماندهاند (راه کفر در پیش گرفتهاند)، سپس فرمودند: آن تعداد از اهل دوزخ از همین افراد (کفار) میباشند و اگر تعداد مشخص شده (نهصد و نود و نه) با این افراد (کفار) تمام نشد، تعداد با منافقین کامل میشود. مثال شما با سایر امتها همچون خالی (نشانهای) است بر ساعد حیوان یا خالی بر پهلوی شتر است، سپس فرمودند: من امیدوارم که یک سوم اهل شما باشید، پس اصحاب تکبیر گفتند، سپس فرمودند: امیدوارم نصف اهل بهشت شما باشید. پس اصحاب تکبیر گفتند: راوی میگوید: نمیدانم پیامبر جفرمودند: [امیدوارم] دو سوم [اهل بهشت شما باشید] یا نفرمودند».
ترمذی میگوید: این حدیث حسن صحیح است.
۳۱۸- «عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَيْنٍسقَالَ: كُنَّا مَعَ النَّبِيِّ جفِي سَفَرٍ، فَتَفَاوَتَ بَيْنَ أَصْحَابِهِ فِي السَّيْرِ فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ جصَوْتَهُ بِهَاتَيْنِ الآيَتَيْنِ: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمۡۚ إِنَّ زَلۡزَلَةَ ٱلسَّاعَةِ شَيۡءٌ عَظِيمٞ ١ يَوۡمَ تَرَوۡنَهَا تَذۡهَلُ كُلُّ مُرۡضِعَةٍ عَمَّآ أَرۡضَعَتۡ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمۡلٍ حَمۡلَهَا وَتَرَى ٱلنَّاسَ سُكَٰرَىٰ وَمَا هُم بِسُكَٰرَىٰ وَلَٰكِنَّ عَذَابَ ٱللَّهِ شَدِيدٞ ٢﴾[الحج: ۱-۲]. فَلَمَّا سَمِعَ ذَلِكَ أَصْحَابُهُ حَثُّوا المَطِيَّ، وَعَرَفُوا أَنَّهُ عِنْدَ قَوْلٍ يَقُولُهُ، ذَلِكَ يَوْمٌ يُنَادِي اللَّهُ فِيهِ آدَمَ، فَيُنَادِيهِ رَبُّهُ: فَيَقُولُ: يَا آدَمُ! ابْعَثْ بَعْثَ النَّارِ، فَيَقُولُ: يَا رَبِّ! وَمَا بَعْثُ النَّارِ؟ فَيَقُولُ: مِنْ كُلِّ أَلْفٍ تِسْعُ مِائَةٍ وَتِسْعَةٌ وَتِسْعُونَ، فِيْ النَّارِ، وَوَاحِدٌ فِي الجَنَّةِ، فَبَئِسَ القَوْمُ حَتَّى مَا أَبَدَوْا بِضَاحِكَةٍ، فَلَمَّا رَأَى رَسُولُ اللَّهِ جالَّذِي بِأَصْحَابِهِ، قَالَ: اعْمَلُوا وَأَبْشِرُوا، فَوَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ، إِنَّكُمْ لَمَعَ خَلِيقَتَيْنِ، مَا كَانَتَا مَعَ شَيْءٍ إِلَّا كَثَّرَتَاهُ يَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ، وَمَنْ مَاتَ مِنْ بَنِي آدَمَ وَبَنِي إِبْلِيسَ، قَالَ: فَسُرِّيَ عَنِ القَوْمِ بَعْضُ الَّذِي يَجِدُونَ، فَقَالَ: اعْمَلُوا وَأَبْشِرُوا، فَوَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ، مَا أَنْتُمْ فِي النَّاسِ إِلَّا كَالشَّامَةِ فِي جَنْبِ البَعِيرِ، أَوْ كَالرَّقْمَةِ فِي ذِرَاعِ الدَّابَّةِ».
۳۱۸. «عمران بن حصینسمیگوید: در سفری با پیامبر جبودیم و برخی از اصحاب عقبمانده و در راهرفتن پراکنده شده بودند، پیامبر جبا صدای بلند این دو آیه را تلاوت فرمودند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمۡۚ إِنَّ زَلۡزَلَةَ ٱلسَّاعَةِ شَيۡءٌ عَظِيمٞ ١ يَوۡمَ تَرَوۡنَهَا تَذۡهَلُ كُلُّ مُرۡضِعَةٍ عَمَّآ أَرۡضَعَتۡ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمۡلٍ حَمۡلَهَا وَتَرَى ٱلنَّاسَ سُكَٰرَىٰ وَمَا هُم بِسُكَٰرَىٰ وَلَٰكِنَّ عَذَابَ ٱللَّهِ شَدِيدٞ ٢﴾[الحج: ۱-۲]. «ای مردم! از (عقاب و عذاب) پروردگارتان بترسید، زلزلهی رستاخیز، واقعاً چیز بزرگی (و حادثهی هراسانگیزی) است. روزی که زلزلهی رستاخیز را میبینید، (میبینید که) هر زنِ شیردهی، کودک شیرخوارِ خود را رها و فراموش میکند و هر زنِ بارداری، سقط جنین مینماید و مردمان را مست میبینی، ولی مست نیستند، بلکه عذاب خداوند سخت است». وقتی که یاران پیامبر جآن را شنیدند، اسبها را شتاب دادند و سرعت گرفتند و دانستند که پیامبر جسخنی دارد، پیامبر جفرمودند: آن، روزی است که خداوند آدم را صدا میزند و میفرماید: «ای آدم! گروه مستحق آتش را به سوی آن بفرست، آدم عرض میکند: خدایا! گروه مستحق آتش کدامها هستند؟ میفرماید: از هر هزار نفر، نهصد و نود و نه نفر در آتش میافتند (مستحق آتش هستند) و یکی به بهشت وارد میشود، پس از این سخن، همهی اصحاب ناامید و غمگین شدند، به طوری که آثار شادی در چهرهی هیچکدام نمایان نبود (همه با ناراحتی در فکر فرو رفته بودند)، پیامبر جوقتی آثار ناراحتی را بر چهرهی یارانش دیدند، فرمودند: اعمال [صالح] انجام دهید و امیدوار و شاد باشید که سوگند به کسی که جان محمد در دست قدرت اوست، شما در [آن روز] با دو گروه دیگر از مخلوقات هستید که با هرچه همراه شوند، آن را زیاد میکنند که این دو گروه یکی یأجوج و مأجوج و دیگری انسانها و جنیانی هستند که [در حال کفر] مردهاند، (پس تعداد شما بسیار کم است). راوی میگوید: با این فرمایش، مقداری از نگرانی و غم و غصهی اصحاب برطرف شد. پیامبر جفرمودند: کار کنید و اعمال [صالح] انجام دهید و امیدوار و شاد باشید که سوگند به کسی که جان محمد در دست قدرت اوست، شما در میان مردم [در آن روز] همچون خالی (نشانهای) بر پهلوی شتر یا خالی بر ساعد حیوان هستید (شما مشخص هستید)».
ترمذی میگوید: این حدیث حسن صحیح است.
۳۱۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيَقُولُ: يَقْبِضُ اللَّهُ الأَرْضَ، وَيَطْوِي السَّمَاءَ بِيَمِينِهِ، ثُمَّ يَقُولُ: أَنَا المَلِكُ، أَيْنَ مُلُوكُ الأَرْضِ؟».
۳۱۹. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: از پیامبر جشنیدم که میفرمود: خداوند با دست راستش زمین را میگیرد و آسمانها را درهم میپیچد و سپس میفرماید: من فرمانروا و پادشاه هستم، کجایند پادشاهان [دروغین] زمینی؟».
۳۲۰- «عَنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَب: إِنَّ اللَّهَ يَقْبِضُ الأَرْضَ -أَوِ الأَرَضينَ- وَتَكُونُ السَّمَوَاتُ بِيَمِينِهِ، ثُمَّ يَقُولُ: أَنَا المَلِكُ».
۳۲۰. «از عبدالله بن عمربروایت شده است که گفت: [پیامبر جفرمودند:] «خداوند، زمین یا (شک راوی) زمینها را با دست میگیرد و آسمانها در دست راست اوست و سپس میفرماید: من فرمانروا و پادشاه هستم».
بخاری در کتاب «التوحید» با دو روایت از ابن مسعودساین حدیث را بازهم ذکر کرده است که در یکی از آن روایتها در ادامهی حدیث قبل چنین آمده است: «ثُمَّ يَهُزُّهُنَّ ثُمَّ يَقُولُ: أَنَا المَلِكُ، أَنَا المَلِكُ» «... سپس آنها را تکان میدهد و میفرماید: من فرمانروا و پادشاه هستم، من فرمانروا و پادشاه هستم».
و نیز در روایت دیگری در کتاب «التفسیر» باب [سورة الزمر] با الفاظی طولانیتر از احادیث قبل چنین آورده است:
۳۲۱- «عَنْ عَبِيدَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِسقَالَ: جَاءَ حَبْرٌ مِنَ الأَحْبَارِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ جفَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ! إِنَّا نَجِدُ أَنَّ اللَّهَ يَجْعَلُ السَّمَوَاتِ عَلَى إِصْبَعٍ، وَالأَرَضِينَ عَلَى إِصْبَعٍ، وَالشَّجَرَ عَلَى إِصْبَعٍ، وَالمَاءَ وَالثَّرَى عَلَى إِصْبَعٍ، وَسَائِرَ الخَلاَئِقِ عَلَى إِصْبَعٍ، فَيَقُولُ أَنَا المَلِكُ، فَضَحِكَ النَّبِيُّ جحَتَّى بَدَتْ نَوَاجِذُهُ، تَصْدِيقًا لِقَوْلِ الحَبْرِ، ثُمَّ قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ ج: ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعٗا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّٰتُۢ بِيَمِينِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٦٧﴾[الزمر: ۶۷]».
۳۲۱. «عبیده از عبدالله بن مسعودسروایت میکند که گفت: یکی از عالمان یهود نزد پیامبر جآمد و گفت: ای محمد! ما در تورات چنین دریافتهایم که خداوند هرکدام از آسمانها را بر یک انگشت و زمینها را بر یک انگشت [۸۱]و درختان را بر یک انگشت و آب و خاک را بر یک انگشت و سایر مخلوقات را بر یک انگشت قرار میدهد و سپس میفرماید: من فرمانروا و پادشاه هستم، پیامبر جبه عنوان تصدیقکنندهی آن عالم به گونهای خندید که دندانهای آخرش نمایان شد و سپس این آیه را قرائت فرمودند: ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعٗا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّٰتُۢ بِيَمِينِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٦٧﴾[الزمر: ۶۷]. «آنان آنگونه که شایسته است، خداوند را نشناخته و تعظیم نکردهاند، حال آن که زمین سراسر روز قیامت یکباره در قبضه اوست و آسمانها با دست راست او در هم پیچیده میشوند، خدا پاک و منزه از شرک آنان (مشرکین) است)»».
[۸۱] در این چند روایت، زمین گاهی به صورت جمع آورده شده است که در این زمینه باید گفت: در قرآن در سورهی طلاق لفظ «مثلهن» برای زمین بیان شده که اشاره به تعداد زمینهایی دارد که در هستی موجودند که به نقل از تفسیر نور، دانشمندان ستارهشناس میگویند: کراتی که مشابه کرهی زمین بر گرد خورشیدها در پهنهی هستی گردش میکنند، حد اقل سیصد میلیون کره است. البته شاید منظور از زمینها اشاره به زمین و آنچه در آن است باشد -والله اعلم- مترجم.
۳۲۲- عبدالله بن مسعودساین حدیث را با همان الفاظی که در حدیث بخاری (حدیث شمارهی ۳۲۱) آمده، بیان میکند، ایشان وقتی به سخن عالم یهودی میرسد، میگوید: عالم یهودی به پیامبر جگفت: «يَا مُحَمَّدُ! أَوْ يَا أَبَا الْقَاسِمِ! إِنَّ اللهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى إِصْبَعٍ ... إِلَى أَنْ قَالَ: ثُمَّ يَهُزُّهُنَّ وَيَقُولُ: أَنَا الْمَلِكُ، أَنَا الْمَلِكُ» «ای محمد! یا (شک راوی) گفت: ای ابا القاسم! خداوند روز قیامت آسمانها ... را بر یک انگشت قرار میدهد، تا آنجا که گفت: سپس آنها را تکان میدهد و میفرماید: من فرمانروا و پادشاه هستم، من فرمانروا و پادشاه هستم».
۳۲۳- مسلم با روایت دیگری این حدیث را در صحیح خود آورده است، اما در آن این جمله را ذکر نکرده است: «ثُمَّ يَهُزَّهُنَّ»، ولی با روایتهایی نزدیک آن را آورده است.
و در برخی از روایات دیگر بعد از این جمله: «فَرَأَيْتُ النَّبِيَّ جضَحِكَ حَتَّى بَدَتْ نَوَاجِذُهُ» «پیامبر جرا دیدم به گونهای خندید که دندانهایش آشکار شد»، راوی گفته است: «تَصْدِيقًا لَهُ، تَعَجُّبًا لِمَا قَالَ» «به منظور تصدیق گفتار او (عالم یهودی) و تعجب از سخنان او، پیامبر جخندید».
مسلم از ابوهریرهسنیز روایتی را در این خصوص همانند الفاظ امام بخاری (حدیث شمارهی ۳۱۹) ذکر کرده است.
روایت دیگری از مسلم از عبدالله بن عمرب ذکر شده که عبارت است از:
۳۲۴- «قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: يَطْوِي اللهُﻷالسَّمَاوَاتِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، ثُمَّ يَأْخُذُهُنَّ بِيَدِهِ الْيُمْنَى، ثُمَّ يَقُولُ: أَنَا الْمَلِكُ، أَيْنَ الْجَبَّارُونَ؟ أَيْنَ الْمُتَكَبِّرُونَ؟ ثُمَّ يَطْوِي الْأَرَضَ بِشِمَالِهِ، ثُمَّ يَقُولُ: أَنَا الْمَلِكُ أَيْنَ الْجَبَّارُونَ؟ أَيْنَ الْمُتَكَبِّرُونَ؟».
۳۲۴. «پیامبر جفرمودند: «خداوند متعال روز قیامت آسمانها را درهم میپیچید. سپس آنها را با دست راستش میگیرد و میفرماید: من فرمانروا و پادشاه هستم، کجایند خودخواهان و سرکشان؟ کجایند متکبران؟ سپس زمین را با دست چپش میگیرد و میفرماید: من فرمانروا و پادشاه هستم، کجایند خودخواهان و سرکشان؟ کجایند متکبران؟».
بازهم مسلم روایت میکند:
۳۲۵- «حَدَّثَنَا أَبُو حَازِمٍ، عَنْ عُبَيْدِ اللهِ بْنِ مِقْسَمٍ، أَنَّهُ نَظَرَ إِلَى عَبْدِ اللهِ بْنِ عُمَرَبكَيْفَ يَحْكِي رَسُولَ اللهِ جقَالَ: يَأْخُذُ اللهُ سَمَاوَاتِهِ وَأَرَضِيهِ بِيَدَيْهِ، وَيَقُولُ: أَنَا اللهُ - وَيَقْبِضُ أَصَابِعَهُ وَيَبْسُطُهَا - أَنَا الْمَلِكُ، حَتَّى نَظَرْتُ إِلَى الْمِنْبَرِ يَتَحَرَّكُ مِنْ أَسْفَلِ شَيْءٍ مِنْهُ، حَتَّى إِنِّي لَأَقُولُ: أَسَاقِطٌ هُوَ بِرَسُولِ اللهِ ج؟».
۳۲۵. «ابوحازم از عبیدالله بن مقسّم روایت میکند که به عبدالله بن عمربنگاه کرد تا ببیند وی چگونه این مطالب (حال و احوال درهمپیچیدن آسمانها و زمین) را از پیامبر جحکایت میکند، [وی گفت:] ایشان جفرمودند: «خداوند آسمانها و زمینهایش را با دستش میگیرد و میفرماید: من خدا هستم و دستانش را باز و بسته میکند [و میفرماید:] من فرمانروا و پادشاه هستم»، من (ابن عمر) به منبر پیامبر جنگاه کردم و دیدم از پایینترین قسمتش به گونهای میلرزد و تکان میخورد که [ترسیدم و] با خود گفتم: پیامبر جنیفتد (خدایا! پیامبر نیفتد)».
۳۲۶- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَسأَنَّهُ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جوَهُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ، يَقُولُ: يَأْخُذُ الْجَبَّارُ سَمَاوَاتِهِ وَأَرْضَهُ بِيَدِهِ، وَقَبَضَ بِيَدِهِ، فَجَعَلَ يَقْبِضُهَا وَيَبْسُطُهَا، ثُمَّ يَقُولُ: أَنَا الْجَبَّارُ، أَيْنَ الْجَبَّارُونَ؟ أَيْنَ الْمُتَكَبِّرُونَ؟ وَيَتَمَيَّلُ رَسُولُ اللَّهِ جعَنْ يَمِينِهِ وَعَنْ يَسَارِهِ، حَتَّى نَظَرْتُ إِلَى الْمِنْبَرِ يَتَحَرَّكُ مِنْ أَسْفَلِ شَيْءٍ مِنْهُ، حَتَّى إِنِّي أَقُولُ: أَسَاقِطٌ هُوَ يَا رَسُولَ اللَّهِج».
۳۲۶. «از ابن عمربروایت شده است که گفت: از پیامبر جدر حالی که روی منبر بود، شنیدم که میفرمود: «خداوند چیرهدست با دستش آسمانها و زمینهایش را میگیرد، پس آنها را باز و بسته میکند، سپس میفرماید: منم چیرهدست، پس کجایند خودخواهان و سرکشان؟ کجایند متکبران؟ پیامبر جبا باز و بستهکردن دستانش و با چرخش به سمت راست و چپش آن جریان را توصیف و تمثیل میکرد، من به منبر نگاه کردم، دیدم از پایینترین قسمتش به گونهای میلرزد و تکان میخورد که [ترسیدم و] با خود گفتم: پیامبر جنیفتد (خدایا! پیامبر نیفتد)».
۳۲۷- «عَنْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَلقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: يَطْوِي اللَّهُ السَّمَاوَاتِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، ثُمَّ يَأْخُذُهُنَّ بِيَدِهِ الْيُمْنَى، ثُمَّ يَقُولُ: أَنَا الْمَلِكُ، أَيْنَ الْجَبَّارُونَ؟ أَيْنَ الْمُتَكَبِّرُونَ؟ ثُمَّ يَطْوِي الْأَرَضِينَ، ثُمَّ يَأْخُذُهُنَّ - قَالَ ابْنُ الْعَلَاءِ: - بِيَدِهِ الْأُخْرَى، ثُمَّ يَقُولُ: أَنَا الْمَلِكُ، أَيْنَ الْجَبَّارُونَ؟ أَيْنَ الْمُتَكَبِّرُونَ؟».
۳۲۷. «از ابن عمربروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: «خداوند آسمانها را روز قیامت در هم میپیچد و سپس با دست راستش آنها را میگیرد و میفرماید: من فرمانروا و پادشاه هستم، کجایند خودخواهان و سرکشان؟ کجایند متکبران؟ سپس زمینها را در هم میپیچد و آنها را میگیرد، ابن علاء میگوید: با دست دیگرش آنها را میگیرد و میفرماید: من فرمانروا و پادشاه هستم، کجایند خودخواهان و سرکشان؟ کجایند متکبران؟».
[۸۲] با توجه به این که نوع و کیفیت شفاعت در قیامت امری مورد اختلاف علمای سلف و خلف بوده است، از خوانندگان محترم تقاضا میشود و قبل از هرگونه اظهارنظری در این خصوص، تمامی احادیث مذکور در این قسمت را با توضیحات آنها به دقت مطالعه کنند. نکتهی دیگر این که شفاعت کبری که اختصاص به پیامبر جدارد و درخواست و طلب آن حضرت جاز خداوند مبنی بر آغاز امر محاکمه بندگان است، امری است مورد اتفاق همه که قسمت نخست تمامی احادیث مذکور در این خصوص به آن اشاره دارند، اما آنچه مورد اختلاف است، قسمت دوم احادیث میباشد که پیامبر جو... با شفاعت خود گروههایی را از آتش بیرون میآورند که در این خصوص نیز باید گفت: با کمی دقت در احادیث یک نوع اختلاط در بین دو مرحله دیده میشود: مرحلهی نخست که همان مرحلهی محاکمه از جانب خداست و همه منتظر شروع آن هستند و مردم نزد تکتک پیامبران میروند و از آنها درخواست شفاعت میکنند که سرانجام این امر با شفاعت پیامبر اسلام جبه پایان میرسد و محاکمهی خداوند شروع میشود؛ مرحلهی دوم نجات دوزخیان از دوزخ و واردکردن آنها در بهشت است؛ این دو مرحله کاملاً از هم جدا هستند، اما در احادیث بین آنها تمییزی دیده نمیشود که باید بدان توجه شود - مترجم.
۲۳۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: كُنَّا مَعَ النَّبِيِّ جفِي دَعْوَةٍ، فَرُفِعَ إِلَيْهِ الذِّرَاعُ - وَكَانَتْ تُعْجِبُهُ - فَنَهَسَ مِنْهَا نَهْسَةً، وَقَالَ: أَنَا سَيِّدُ النَّاسِ يَوْمَ القِيَامَةِ، هَلْ تَدْرُونَ بِمَ؟ يَجْمَعُ اللَّهُ الأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ، فَيُبْصِرُهُمُ النَّاظِرُ، وَيُسْمِعُهُمُ الدَّاعِي، وَتَدْنُو الشَّمْسُ، فَيَقُولُ بَعْضُ النَّاسِ: أَلاَ تَرَوْنَ إِلَى مَا أَنْتُمْ فِيهِ إِلَى مَا بَلَغَكُمْ؟ أَلاَ تَنْظُرُونَ إِلَى مَنْ يَشْفَعُ لَكُمْ إِلَى رَبِّكُمْ؟ فَيَقُولُ بَعْضُ النَّاسِ: أَبُوكُمْ آدَمُ، فَيَأْتُونَهُ فَيَقُولُونَ: يَا آدَمُ! أَنْتَ أَبُو البَشَرِ، خَلَقَكَ اللَّهُ بِيَدِهِ، وَنَفَخَ فِيكَ مِنْ رُوحِهِ، وَأَمَرَ المَلاَئِكَةَ فَسَجَدُوا لَكَ، وَأَسْكَنَكَ الجَنَّةَ، أَلاَ تَشْفَعُ لَنَا إِلَى رَبِّكَ؟ أَلاَ تَرَى مَا نَحْنُ فِيهِ وَمَا بَلَغَنَا؟ فَيَقُولُ: رَبِّي غَضِبَ غَضَبًا لَمْ يَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلاَ يَغْضَبُ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَنَهَانِي عَنِ الشَّجَرَةِ فَعَصَيْتُهُ، نَفْسِي نَفْسِي، اذْهَبُوا إِلَى غَيْرِي، اذْهَبُوا إِلَى نُوحٍ، فَيَأْتُونَ نُوحًا، فَيَقُولُونَ: يَا نُوحُ! أَنْتَ أَوَّلُ الرُّسُلِ إِلَى الأَرْضِ، وَسَمَّاكَ اللَّهُ عَبْدًا شَكُورًا، أَمَا تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِيهِ؟ أَلاَ تَرَى إِلَى مَا بَلَغَنَا؟ أَلاَ تَشْفَعُ لَنَا إِلَى رَبِّكَ؟ فَيَقُولُ: رَبِّي غَضِبَ اليَوْمَ غَضَبًا لَمْ يَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلاَ يَغْضَبُ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، نَفْسِي نَفْسِي، ائْتُوا النَّبِيَّ ج، فَيَأْتُونِي، فَأَسْجُدُ تَحْتَ العَرْشِ، فَيُقَالُ: يَا مُحَمَّدُ! ارْفَعْ رَأْسَكَ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، وَسَلْ تُعْطَهْ».
۲۳۸. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: در یک مهمانی با پیامبر جبودیم، هنگام خوردن غذا، گوشتِ قسمت دست حیوان را نزد پیامبر جگذاشتند و پیامبر جاز آن خوشش میآمد، سپس کمی از آن را بادندان کندند و فرمودند: «روز قیامت من سید و سرور تمامی انسانها هستم، آیا میدانید چرا و چگونه؟ [خودشان جواب دادند و فرمودند: زیرا] خداوند تمامی انسانها را در یک دشت وسیع و هموار جمع میکند، جایی که هر بینندهای همه را میبیند و هر صدازنندهای میتواند صدایش را به همه برساند (هر صدایی که میآید همه آن را میشنوند) و خورشید پایین میآید. آنگاه برخی از مردم [به برخی دیگر] میگویند: چرا فکری نمیکنید. مگر نمیدانید که مشکلی که در آن افتادهاید، شما را به چه درد و ناراحتیای گرفتار کرده است؟ آیا دست به دامن کسی نمیشوید که نزد پروردگارتان برایتان شفاعت کند تا از این وضعیت نجات یابید؟ برخی میگویند: پدرتان آدم [میتواند شما را شفاعت کند]، پس نزد آدم میآیند و عرض میکنند: ای آدم! تو پدر بشریت هستی، خداوند تو را با دستان خود آفرید و از روحش در تو دمید و به فرشتگان امر کرد که تو را سجده کنند و آنها نیز تو را سجده کردند و تو را در بهشت سان کرد، آیا [با این مقامی که داری] برای ما نزد پروردگارت شفاعت نمیکنی؟ آیا نمیبینی که ما در چه وضعیتی هستیم و ما را گرفتار چه درد و غمی کرده است؟ آدم [جواب میدهد و] میگوید: پروردگارم امروز چنان خشمگین است که قبلاً چنین خشمگین نبوده است و بعد از این نیز چنین خشمگین نخواهد شد، او مرا از نزدیکشددن به آن درخت [ممنوعه] منع کرد، اما من از فرمان او سرپیچی کردم، مرا به حال خود واگذارید که برای نفس خودم چارهای بیندیشم، من به فکر خود هستم، نزد کسی دیگر غیر از من بروید، نزد نوح بروید، پس نزد نوح میآیند و میگویند: [ای نوح!] تو نخستین پیامبری بودی که نزد مردم آمدی و خداوند تو را عبد شکور (بندهی بسیار سپاسگزار) نامیده است. آیا نمیبینی که ما در چه وضعیتی هستیم؟ آیا نمیبینی که ما را به چه حالی گرفتار کرده است؟ آیا نزد پروردگارتت برای ما شفاعت نمیکنی؟ [نوح جواب میدهد و] میگوید: پروردگارم امروز چنان خشمگین است که قبلاً چنین خشمگین نبوده است و بعد از نیز چنین خشمگین نخواهد شد، مرا به حال خود واگذارید که به فکر چارهی خود باشم، من به فکر خود هستم، نزد محمد جبروید، پس نزد من میآیند، من [نیز] زیر عرش خدا (تخت فرمانروایی خدا) سجده میکنم، گفته میشود: ای محمد! سرت را بردار و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته میشود و [هرآنچه میخواهی] درخواست کن، زیرا [آنچه میخواهی] به تو داده خواهد شد» [۸۳].
محمد بن عبید که این حدیث را از ابوحیان و او نیز از ابوزرعه و او نیز از ابوهریره روایت کرده است میگوید: بقیهی حدیث را به یاد ندارم.
[۸۳] این که فرمودند: «أنا سید الناس یوم القیامة»، یعنی من تنها کسی هستم که روز قیامت وقتی مردم نزدم میآیند تا با وساطت من از مشکلی که در آن افتادهاند، نجات یابند، آنها را با شفاعت خویش نجات میدهم. بعداً به توضیح چگونگی سیادت خود در قیامت اشاره میکند و میفرماید: «یجمع اللهُ...». وقتی که پیامبر جروز قیامت سید مردم باشد، در دنیا بیشتر از قیامت سید و سرور جهانیان خواهد بود. خداوند به منظور اظهار سیادت پیامبر جو ارزش و اهمیت شفاعت او، به مردم الهام میکند که برای نجات از توقف طولانیشان در روز محشر به منظور انجام امر حساب و کتاب و نجاتشان از هول و ناراحتی آن روز، نزد کسی بروند تا آنها را شفاعت کند. این که فرمودند: «ربی غضب غضباً...» یعنی قبل از این، دنیا بود و دنیا نیز مکان آزمایش و ابتلا و فرصتدادن بود، پس پروردگارم چنین خشمگین نبوده است و از این به بعد هم که محاکمه انجام میشود و گروهی به بهشت و گروهی به دوزخ میروند، پروردگارم خشمگین نخواهد شد. نسبتدادن خشم به خدا یعنی ارادهی عذاب کسی که مستحق عذاب است [یا شاید اشاره به وضعیت بسیار هولناک و سخت آن روز بکند که همان ظهور خشم خداست – والله أعلم – مترجم]. «نفسی نفسی» یعنی من هم مانند شما منتظر کسی هستم که شفاعت کند و ما را از این وضعیت نجات دهد، من این شایستگی را در خود نمیبینم، به خاطر خطایی که مرتکب شدهام، پس مرا به حال خود بگذارید و به کسی پناه ببرید و نزد او درخواستتان را مطرح کنید که شایستگی این امر را داشته باشد. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری].
۳۲۹- «عَنْ أَنَسٍسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: يَجْتَمِعُ المُؤْمِنُونَ يَوْمَ القِيَامَةِ، فَيَقُولُونَ: لَوِ اسْتَشْفَعْنَا إِلَى رَبِّنَا، فَيَأْتُونَ آدَمَ فَيَقُولُونَ: أَنْتَ أَبُو النَّاسِ، خَلَقَكَ اللَّهُ بِيَدِهِ، وَأَسْجَدَ لَكَ مَلاَئِكَتَهُ، وَعَلَّمَكَ أَسْمَاءَ كُلِّ شَيْءٍ، فَاشْفَعْ لَنَا عِنْدَ رَبِّكَ حَتَّى يُرِيحَنَا مِنْ مَكَانِنَا هُنَا، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ ذَنْبَهُ، فَيَسْتَحِيي، ائْتُوا نُوحًا، فَإِنَّهُ أَوَّلُ رَسُولٍ بَعَثَهُ اللَّهُ إِلَى أَهْلِ الأَرْضِ، فَيَأْتُونَهُ، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ سُؤَالَهُ رَبَّهُ مَا لَيْسَ لَهُ بِهِ عِلْمٌ، فَيَسْتَحِيي، فَيَقُولُ: ائْتُوا خَلِيلَ الرَّحْمَنِ، فَيَأْتُونَهُ، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، ائْتُوا مُوسَى، عَبْدًا كَلَّمَهُ اللَّهُ، وَأَعْطَاهُ التَّوْرَاةَ، فَيَأْتُونَهُ، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ قَتْلَ النَّفْسِ بِغَيْرِ نَفْسٍ، فَيَسْتَحِيي مِنْ رَبِّهِ، فَيَقُولُ: ائْتُوا عِيسَى عَبْدَ اللَّهِ وَرَسُولَهُ، وَكَلِمَةَ اللَّهِ وَرُوحَهُ، فَيَأْتُونَهُ، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، ائْتُوا مُحَمَّدًا جعَبْدًا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَمَا تَأَخَّرَ، فَيَأْتُونَنِي، فَأَنْطَلِقُ حَتَّى أَسْتَأْذِنَ عَلَى رَبِّي فَيُؤْذَنَ، فَإِذَا رَأَيْتُ رَبِّي وَقَعْتُ سَاجِدًا، فَيَدَعُنِي مَا شَاءَ اللَّهُ، ثُمَّ يُقَالُ: ارْفَعْ رَأْسَكَ، وَسَلْ تُعْطَهْ، وَقُلْ يُسْمَعْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأَرْفَعُ رَأْسِي، فَأَحْمَدُهُ بِتَحْمِيدٍ يُعَلِّمُنِيهِ، ثُمَّ أَشْفَعُ، فَيَحُدُّ لِي حَدًّا، فَأُدْخِلُهُمُ الجَنَّةَ، ثُمَّ أَعُودُ إِلَيْهِ، فَإِذَا رَأَيْتُ رَبِّي مِثْلَهُ، ثُمَّ أَشْفَعُ فَيَحُدُّ لِي حَدًّا، فَأُدْخِلُهُمُ الجَنَّةَ، ثُمَّ أَعُودُ الثَّالِثَةَ، ثُمَّ أَعُودُ الرَّابِعَةَ، فَأَقُولُ: مَا بَقِيَ فِي النَّارِ إِلَّا مَنْ حَبَسَهُ القُرْآنُ، وَوَجَبَ عَلَيْهِ الخُلُودُ».
۳۲۹. «از انس بن مالکساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: مسلمانان روز قیامت جمع میشوند و میگویند: کاش نزد پروردگارمان کسی را شفیع قرار دهیم (بیایید نزد پروردگارمان کسی را شفیع قرار دهیم) و سپس نزد آدم میآیند و عرض میکنند: تو پدر بشریت هستی، خداوند تو را با دست خود آفرید و به فرشتگان امر کرد که بر تو سجده کنند و به تو نامهای همه چیز را آموخت، پس نزد پروردگارت برای ما شفاعت کن تا ما را از این موقعیت سختی که در آن قرار داریم، نجات دهد، آدم میگوید: من در جایی نیستم که بتوانم شفاعت کنم و گناهش را یاد میکند و شرح میکند [از این که نزد پروردگارش درخواست شفاعت کند، و میگوید]: نزد نوح بروید، زیرا او نخستین پیامبری است که خداوند برای مردم اهل زمین فرستاده است، پس نزد او میآیند [و درخواستشان را عرض میکنند]، نوح میگوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم و درخواستی را یاد میکند (نجاتدادن پسرش از غرقشدن) که بدون آگاهی از خداوند کرد، پس شرم میکند [از این که نزد پروردگارش درخواست شفاعت کند و میگوید:] نزد خلیل پروردگار رحمان (ابراهیم) بروید، نزد او میآیند [و درخواستشان را عرض میکنند]، ابراهیم جواب میدهد: من در جایی نیستم که شفاعت کنم، نزد موسی بروید، او بندهای است که خداوند با او سخن گفت و تورات را به او داد، پس نزد موسی میآیند، او نیز میگوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم و کشتن فردی را که به ناحق کشته بود، یاد میکند و از پروردگارش شرم میکند [که نزدش برود و درخواست شفاعت کند] و میگوید: نزد عیسی بروید، او بندهی خدا و فرستادهی اوست، او کلمهی خدا (آفریدهای است که با گفتن کُن به وجود آمد) و روح اوست، پس نزد او میآیند [و درخواستشان را عرض میکنند]، عیسی جواب میدهد: من در جایی نیستم که شفاعت کنم، نزد محمد جبروید، او بندهی خداست، بندهای که خداوند تمامی گناهان پیشین و پسین (اول و آخر) او را بخشیده است، پس نزد من میآیند [و درخواستشان را میگویند]، من هم میروم تا از پروردگارم اجازه بگیرم که به محضر او بروم، به من اجازه داده میشود. وقتی که پروردگارم را دیدم، به سجده میافتم، خداوند مرا در سجده مدتی که خود اراده میکند، رها میکند، سپس گفته میشودکه سرت را بردار و بخواه [آنچه که میخواهی] تا به تو بخشیده شود و بگو [هر آنچه که میخواهی، زیرا] گفتههایت شنیده میشود و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته میشود، آنگاه من سرم را برمیدارم و خداوند را با کلماتی که به من یاد میدهد، سپاس و ستایش میگویم و سپس شفاعت میکنم، پس برای من حدی مشخص میشود (برایم مشخص میشود که شفاعتم برای چه کسانی پذیرفته شده است)، پس آنها را وارد بهشت میکنم، سپس نزد پروردگارم برمیگردم، وقتی او را دیدم، همان کاری را که قبلاً انجام داده بودم، تکرار میکنم، سپس شفاعت میکنم، پس برای من حدی مشخص میشود، پس آنها را وارد بهشت میکنم، سپس برای بار سوم و چهارم نزد پروردگارم برمیگردم تا آن که [به خدا] عرض میکنم: کسی در آتش نمانده است، مگر آن که قرآن او را از واردشدن به بهشت منع کرده باشد و جاودانهماندن در آتش بر او واجب باشد» [۸۴].
[۸۴] «یجتمع المؤمنون...» بر این امر دلالت دارد که در میان مردم، تنها مؤمنین هستند که به فکر شفاعت و نجات مردم از وضعیتی که در آن گرفتار شدهاند، میافتند و پیش انبیا میروند. «حتی یریحنا من مکاننا...» دلالت بر این امر دارد که هدف از این شفاعت، پایانیافتن محاکمه میباشد. «لست هناکم» یعنی من در مقامی نیستم که بتوانم چنین درخواستی را از خداوند بکنم. «فیحد لي حداً» یعنی برایم مشخص میشود که چه کسانی شایستگی شفاعت دارند، پس تنها میتوانم برای آنها شفاعت کنم. مثلاً گفته میشود: شفاعت تو را در مورد کسانی که در خواندن نمازهایشان کوتاهی کرده باشند، یا آنها نماز را دقیقاً سر وقتشان نخوانده باشند، پذیرفتم. قسطلانی میگوید: در سیاق این حدیث مشکلی مشاهده میشود و آن این که شفاعت مطلوب جهت ختم محاکمه و نجات مردم از طولانیشدن محاکمه میباشد، نه نجات آنها از آتش دوزخ؛ کرمانی در جواب میگوید: داستان شفاعت و نجات مردم از وضعیتی که در آن گرفتار شدهاند تا جایی که میفرماید: «فیؤذن لی» تمام میشود و بقیهی حدیث بر آن اضافه شده است، اما برخی آن را بدون ایراد میدانند و آن را نوعی ایجاز در سخن میدانند. این که فرمودند: «إلا من حبسه القرآن» یعنی چنین کسی در دنیا از هدایت قرآنی، خود را محروم گردانیده و حقایق آن را نادیده گرفته است، پس نص قرآن، بهشت را بر او حرام کرده است. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری].
۳۳۰- «عَنْ أَنَسٍ – هُوَ ابْنُ مَالِكٍ –سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: يَجْمَعُ اللَّهُ النَّاسَ يَوْمَ القِيَامَةِ، فَيَقُولُونَ: لَوِ اسْتَشْفَعْنَا عَلَى رَبِّنَا، حَتَّى يُرِيحَنَا مِنْ مَكَانِنَا، فَيَأْتُونَ آدَمَ فَيَقُولُونَ: أَنْتَ الَّذِي خَلَقَكَ اللَّهُ بِيَدِهِ، وَنَفَخَ فِيكَ مِنْ رُوحِهِ، وَأَمَرَ المَلاَئِكَةَ فَسَجَدُوا لَكَ، فَاشْفَعْ لَنَا عِنْدَ رَبِّنَا. فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ خَطِيئَتَهُ، وَيَقُولُ: ائْتُوا نُوحًا، أَوَّلَ رَسُولٍ بَعَثَهُ اللَّهُ، فَيَأْتُونَهُ فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ خَطِيئَتَهُ، ائْتُوا إِبْرَاهِيمَ الَّذِي اتَّخَذَهُ اللَّهُ خَلِيلًا، فَيَأْتُونَهُ، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ خَطِيئَتَهُ، ائْتُوا مُوسَى، الَّذِي كَلَّمَهُ اللَّهُ، فَيَأْتُونَهُ، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ خَطِيئَتَهُ، ائْتُوا عِيسَى، فَيَأْتُونَهُ، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، ائْتُوا مُحَمَّدًا جفَقَدْ غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَمَا تَأَخَّرَ، فَيَأْتُونِي، فَأَسْتَأْذِنُ عَلَى رَبِّي فَإِذَا رَأَيْتُهُ وَقَعْتُ سَاجِدًا، فَيَدَعُنِي مَا شَاءَ اللَّهُ، ثُمَّ يُقَالُ: ارْفَعْ رَأْسَكَ: سَلْ تُعْطَهْ، وَقُلْ يُسْمَعْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأَرْفَعُ رَأْسِي، فَأَحْمَدُ رَبِّي بِتَحْمِيدٍ يُعَلِّمُنِي، ثُمَّ أَشْفَعُ، فَيَحُدُّ لِي حَدًّا، ثُمَّ أُخْرِجُهُمْ مِنَ النَّارِ، وَأُدْخِلُهُمُ الجَنَّةَ، ثُمَّ أَعُودُ فَأَقَعُ سَاجِدًا مِثْلَهُ، فِي الثَّالِثَةِ، أَوِ الرَّابِعَةِ، حَتَّى مَا بَقِيَ فِي النَّارِ إِلَّا مَنْ حَبَسَهُ القُرْآنُ».
۳۳۰. «از انس بن مالکسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: «خداوند روز قیامت مردم را جمع میکند (مردم جمع میشوند) و میگویند: کاش نزد پروردگارمان کسی را شفیع قرار دهیم (بیایید نزد پروردگارمان کسی را شفیع قرار دهیم) تا ما را از این وضعیت [دشوار] نجات دهد، پس نزد آدم میآیند و عرض میکنند: تو کسی هستی که خداوند تو را با دست خود آفرید و از روح خود در تو دمید و به فرشتگان امر کرد که بر تو سجده کنند و آنها نیز سجده کردند، پس نزد پروردگارت برای ما شفاعت کن [تا ما را از این موقعیت سختی که در آن قرار داریم نجات دهد]، آدم میگوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم و خطایش (نزدیکشدن به درخت ممنوعه در بهشت) را یاد میکند [و شرم میکند از این که نزد پروردگارش شفاعت کند]، پس میگوید: نزد نوح بروید [زیرا] او نخستین پیامبری است که خداوند مبعوث کرد، پس نزد او میآیند [و درخواستشان را عرض میکنند]، نوح جواب میدهد: من در جایی نیستم که شفاعت کنم و خطایش (درخواست نجات فرزندش) را یاد میکند، [و شرم میکند از پروردگارش درخواست شفاعت کند]، پس میگوید: نزد ابراهیم بروید، او کسی است که خداوند او را به عنوان دوست خود اختیار کرده است، نزد او میآیند، او جواب میدهد: من در جایی نیستم که شفاعت کنم و خطایش را یاد میکند و میگوید: نزد موسی بروید، او کسی است که خداوند با او سخن گفت، پس نزد موسی میآیند، او نیز میگوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم و خطای خود را به یاد میآورد (فردی که به ناحق کشته بود)، پس میگوید: نزد عیسی بروید، پس نزد او میآیند، عیسی جواب میدهد: من در جایی نیستم که شفاعت کنم، نزد محمد جبروید، او بندهای است که تمامی گناهان پیشین و پسینش (اول و آخرش) بخشیده شده است، پس نزد من میآیند [و درخواستشان را میگویند]، من هم از پروردگارم اجازه میخواهم [که به محضر او بروم]، وقتی که پروردگارم را دیدم، به سجده میافتم، خداوند مرا در سجده مدتی که خود اراده میکند، رها میکند، سپس گفته میشود: سرت را بردار و بخواه [آنچه که میخواهی] به تو بخشیده میشود و بگو [هر آنچه که میخواهی، زیرا] گفتههایت شنیده میشود و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته میشود، آنگاه سرم را برمیدارم و خداوند را با کلماتی که به من یاد میدهد، سپاس و ستایش میگویم و سپس شفاعت میکنم، پس برای من حدی مشخص میشود (برایم مشخص میشود که شفاعتم برای چه کسانی پذیرفته شده است)، پس آنها را از آتش بیرون میآورم و وارد بهشت میکنم، سپس [نزد پروردگارم] برمیگردم و برای سومین بار یا چهارمین بار مانند قبل به سجده میافتم و این کار را آن چنان تکرار میکنم تا این که کسی در دوزخ باقی نمیماند، جز آن که قرآن او را از رفتن به بهشت منع کرده باشد».
امام بخاری میفرماید: قتاده وقتی که میگفت: «إِلاَّ مَنْ حَبَسَهُ الْقُرْآنُ» میگفت: منظور کسی است که جاودانهماندن در آتش بر او واجب شده باشد.
۳۳۱- «عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ عَطَاءِ بْنُ يَزِيدَ اللَّيْثِيِّ، عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ أُنَاسٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ ج! هَلْ نَرَى رَبَّنَا يَوْمَ القِيَامَةِ؟ فَقَالَ: هَلْ تُضَارُّونَ فِي الشَّمْسِ، لَيْسَ دُونَهَا سَحَابٌ؟ قَالُوا: لاَ، يَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: هَلْ تُضَارُّونَ فِي القَمَرِ لَيْلَةَ البَدْرِ، لَيْسَ دُونَهُ سَحَابٌ؟ قَالُوا: لاَ، يَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: فَإِنَّكُمْ تَرَوْنَهُ يَوْمَ القِيَامَةِ كَذَلِكَ، يَجْمَعُ اللَّهُ النَّاسَ، فَيَقُولُ: مَنْ كَانَ يَعْبُدُ شَيْئًا فَلْيَتَّبِعْهُ، فَيَتْبَعُ مَنْ كَانَ يَعْبُدُ الشَّمْسَ (أَيِ الشَّمْسَ) وَيَتْبَعُ مَنْ كَانَ يَعْبُدُ القَمَرَ (أَيِ الْقَمَرَ) وَيَتْبَعُ مَنْ كَانَ يَعْبُدُ الطَّوَاغِيتَ (أَيِ الطَّوَاغِيْتَ)، وَتَبْقَى هَذِهِ الأُمَّةُ، فِيهَا مُنَافِقُوهَا، فَيَأْتِيهِمُ اللَّهُ فِي غَيْرِ الصُّورَةِ الَّتِي يَعْرِفُونَ، فَيَقُولُ: أَنَا رَبُّكُمْ، فَيَقُولُونَ: نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْكَ، هَذَا مَكَانُنَا حَتَّى يَأْتِيَنَا رَبُّنَا، فَإِذَا أَتَانَا رَبُّنَا عَرَفْنَاهُ، فَيَأْتِيهِمُ اللَّهُ فِي الصُّورَةِ الَّتِي يَعْرِفُونَ، فَيَقُولُونَ: أَنَا رَبُّكُمْ، فَيَقُولُونَ: أَنْتَ رَبُّنَا، فَيَتْبَعُونَهُ، وَيُضْرَبُ جِسْرُ جَهَنَّمَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: فَأَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يُجِيزُ، وَدُعَاءُ الرُّسُلِ يَوْمَئِذٍ: اللَّهُمَّ سَلِّمْ سَلِّمْ. وَبِهِ كَلالِيبُ مِثْلُ شَوْكِ السَّعْدَانِ أَمَا رَأَيْتُمْ شَوْكَ السَّعْدَانِ؟ قَالُوا: بَلَى، يَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: فَإِنَّهَا مِثْلُ شَوْكِ السَّعْدَانِ، غَيْرَ أَنَّهَا لاَ يَعْلَمُ قَدْرَ عِظَمِهَا إِلَّا اللَّهُ، فَتَخْطَفُ النَّاسَ بِأَعْمَالِهِمْ، فَمِنْهُمُ المُوبَقُ بِعَمَلِهِ، وَمِنْهُمُ المُخَرْدَلُ، ثُمَّ يَنْجُو، حَتَّى إِذَا فَرَغَ اللَّهُ مِنَ القَضَاءِ بَيْنَ عِبَادِهِ، وَأَرَادَ أَنْ يُخْرِجَ مِنَ النَّارِ مَنْ أَرَادَ أَنْ يُخْرِجَ، مِمَّنْ كَانَ يَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، أَمَرَ المَلائِكَةَ أَنْ يُخْرِجُوهُمْ، فَيَعْرِفُونَهُمْ بِعَلامَةِ آثَارِ السُّجُودِ، وَحَرَّمَ اللَّهُ عَلَى النَّارِ أَنْ تَأْكُلَ مِنَ ابْنِ آدَمَ أَثَرَ السُّجُودِ، فَيُخْرِجُونَهُمْ قَدْ امْتُحِشُوا، فَيُصَبُّ عَلَيْهِمْ مَاءٌ يُقَالُ لَهُ مَاءُ الحَيَاةِ، فَيَنْبُتُونَ نَبَاتَ الحِبَّةِ فِي حَمِيلِ السَّيْلِ، وَيَبْقَى رَجُلٌ مِنْهُمْ مُقْبِلٌ بِوَجْهِهِ عَلَى النَّارِ، فَيَقُولُ: يَا رَبِّ! قَدْ قَشَبَنِي رِيْحُهَا، وَأَحْرَقَنِي ذَكَاؤُهَا، فَاصْرِفْ وَجْهِي عَنِ النَّارِ فَلا يَزَالُ يَدْعُو اللَّهَ، فَيَقُولُ: لَعَلَّكَ إِنْ أَعْطَيْتُكَ أَنْ تَسْأَلَنِي غَيْرَهُ، فَيَقُولُ: لاَ، وَعِزَّتِكَ لاَ أَسْأَلُكَ غَيْرَهُ، فَيَصْرِفُ وَجْهَهُ عَنِ النَّارِ، ثُمَّ يَقُولُ بَعْدَ ذَلِكَ: يَا رَبِّ! قَرِّبْنِي إِلَى بَابِ الجَنَّةِ، فَيَقُولُ: أَلَسْتَ قَدْ زَعَمْتَ أَنْ لاَ تَسْأَلَنِي غَيْرَهُ؟ وَيْلَكَ ابْنَ آدَمَ، مَا أَغْدَرَكَ! فَلاَ يَزَالُ يَدْعُو، فَيَقُولُ: لَعَلِّي إِنْ أَعْطَيْتُكَ ذَلِكَ تَسْأَلُنِي غَيْرَهُ، فَيَقُولُ: لاَ، وَعِزَّتِكَ، لاَ أَسْأَلُكَ غَيْرَهُ، فَيُعْطِي اللَّهَ مِنْ عُهُودٍ وَمَوَاثِيقَ أَنْ لاَ يَسْأَلَهُ غَيْرَهُ، فَيُقَرِّبُهُ إِلَى بَابِ الجَنَّةِ، فَإِذَا رَأَى مَا فِيهَا سَكَتَ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَسْكُتَ، ثُمَّ يَقُولُ: رَبِّ أَدْخِلْنِي الجَنَّةَ، ثُمَّ يَقُولُ - أَيِ اللَّهُ - : أَوَلَيْسَ قَدْ زَعَمْتَ أَنْ لاَ تَسْأَلَنِي غَيْرَهُ؟ وَيْلَكَ يَا ابْنَ آدَمَ، مَا أَغْدَرَكَ! فَيَقُولُ: يَا رَبِّ! لاَ تَجْعَلْنِي أَشْقَى خَلْقِكَ، فَلاَ يَزَالُ يَدْعُو حَتَّى يَضْحَكَ – أَيِ اللَّهُ تَعَالَى – فَإِذَا ضَحِكَ مِنْهُ أَذِنَ لَهُ بِالدُّخُولِ فِيهَا، فَإِذَا دَخَلَ فِيهَا قِيلَ لَهُ: تَمَنَّ مِنْ كَذَا، فَيَتَمَنَّى، ثُمَّ يُقَالُ لَهُ: تَمَنَّ مِنْ كَذَا، فَيَتَمَنَّى حَتَّى تَنْقَطِعَ بِهِ الأَمَانِيُّ، فَيَقُولُ لَهُ: هَذَا لَكَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ.
قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَس: «وَذَلِكَ الرَّجُلُ آخِرُ أَهْلِ الجَنَّةِ دُخُولًا».
قَالَ: وَأَبُوْ سَعِيْدٍ الْخُدْرِيُّ جَالَسٌ مَعَ أَبِيْ هُرَيْرَةَبلاَ يُغَيِّرُ عَلَيْهِ شَيْئًا مِنْ حَدِيثِهِ، حَتَّى انْتَهَى إِلَى قَوْلِهِ: «هَذَا لَكَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ»، قَالَ أَبُو سَعِيدٍ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيَقُولُ: «هَذَا لَكَ وَعَشَرَةُ أَمْثَالِهِ»، قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ: حَفِظْتُ مِثْلُهُ مَعَهُ».
۳۳۱. «زهری از عطاء بن یزید لیثی روایت میکند که ابوهریرهسگفت: برخی عرض کردند: ای پیامبر خدا! آیا روز قیامت پروردگارمان را میبینیم؟ پیامبر جفرمودند: «آیا در روز آفتابیِ بدون ابر در دیدن خورشید با ازدحام و شلوغکردن و جلو یکدیگر را گرفتن، برای همدیگر مشکل ایجاد میکنید؟ (یعنی هرکس بدون هیچگونه ازدحامی آن را در جای خود میبیند) جواب دادند: خیر، ای پیامبر خدا! فرمودند: آیا شب بدر (شب چهاردهم ماه)، در آسمان بدون ابر، در دیدن ماه با ازدحام و شلوغکردن و جلو یکدیگر را گرفتن، برای همدیگر مشکل ایجاد میکنید؟ جواب دادند: خیر، ای پیامبر خدا! فرمودند: شما روز قیامت خدا را خواهید دید (همچون آن نوع دیدن خورشید و ماه). خداوند در آن روز مردم را جمع میکند و میفرماید: هرکس [در دنیا] چیزی [یا کسی] را عبادت کرده است، پس آن را دنبال کند، سپس هرکس خورشید را عبادت کرده است، آن را دنبال میکند و هرکس ماه را عبادت کرده است، آن را دنبال میکند و هرکس طواغیت (شیطانها و بتان و خودکامگان) را عبادت کرده است، آنها را دنبال میکند و این امت (امت من) با منافقانی که در میان آنها هستند، باقی خواهند ماند، سپس خداوند در غیر آن صورتی که از وی میشناسند، بر آنها ظاهر میشود و میفرماید: من پروردگارتان هستم، میگویند: از تو به خدا پناه میبریم، اینجا خواهیم ماند تا پروردگارمان بیاید و وقتی که پروردگارمان بیاید او را میشناسیم، آنگاه خداوند در آن صورتی بر آنها ظاهر میشود که میشناسند و میفرماید: من پروردگارتان هستم، میگویند: تو پروردگار ما هستی و او را دنبال میکنند و آنگاه پل صراط جهنم زده میشود، پیامبر جفرمودند: و من اولین کسی هستم که از پل عبور میکنم. و دعای پیامبران‡در آن روز این است: خدایا! [ما را] سلامت بدار. [ما را] سلامت بدار و در دوزخ قلابهای دندانهدار تیزی همچون خار سعدان وجود دارند، آیا خار سعدان را دیدهاید؟ اصحاب جواب دادند: بله، ای پیامبر خدا! فرمودند: پس این قلابها همچون خار سعدان هستند، با این تفاوت که بزرگی و تیزی آنها را کسی جز خدا نمیداند و این قلابها، مردم را براساس اعمالشان میگیرند و میکِشند، برخی از مردم به خاطر اعمالشان هلاک میشوند و برخی دیگر افرادی هستند که به زمین کشیده شده و تکه تکه میشوند (نزدیک است که هلاک شوند) سپس نجات پیدا میکنند، [این جریان ادامه دارد] تا این که خداوند محاکمهی بندگانش را به اتمام میرساند و بخواهد هرکس را که خودش اراده کرده، از آتش بیرون بیاورد، کسانی که در دنیا بر وحدانیت خداوند شهادت میدادند، به فرشتگان دستور میدهد آنها را از آتش بیرون بیاورند و فرشتگان آنها را از آثار سجدههایشان میشناسند، زیرا خداوند بر آتش حرام کرده است که اثر سجدهی انسان را از بین ببرد، سپس فرشتگان آنها را در حالی بیرون میآورند که جز اثر سجده همه جای آنها سوخته است و بر آنها آبی ریخته میشود که به آن، آب حیات گفته میشود و آنها جان میگیرند، همچون روییدن و سبزشدن دانهای که در مسیر سیلاب میروید و مردی باقی میماند که رو به آتش ایستاده است، عرض میکند: خدایا! بوی جهنم مرا هلاک کرد و شعلههایش مرا سوزاند، مرا از آتش نجات ده و همچنان خداوند را به فریاد میخواند [و نجاتش را از او میطلبد تا این که] خداوند میفرماید: اگر تو را نجات دهم، شاید چیز دیگری از من بخواهی؟! میگوید: به بزرگیت سوگند! چیز دیگری غیر از این از تو نمیخواهم، پس خداوند روی او را از آتش برمیگرداند، سپس [مدتی] بعد از نجاتش میگوید: خدایا! مرا به دَر بهشت نزدیک کن، خداوند میفرماید: آیا نگفتی غیر از آن (نجاتم از آتش) را از تو نمیخواهم؟ وای بر تو ای انسان که چقدر عهدشکنی! او همچنان خدا را میخواند و نزدیکشدنش به بهشت را از او میطلبد تا این که خداوند میفرماید: شاید اگر این خواستهات را به جا آورم، خواستهی دیگری داشته باشی؟! میگوید: خیر، به بزرگیت سوگند، غیر از این چیز دیگری از تو نمیخواهم و با خداوند عهد و پیمان محکم میبندد که غیر از آن را از او نخواهد، سپس خداوند او را به درِ بهشت نزدیک میکند، وقتی که داخل بهشت را میبیند، مدتی که خدا مقدر کرده است، ساکت شود، ساکت میماند و سپس میگوید: خدایا! مرا داخل بهشت گردان و خداوند میفرماید: آیا تعهد ندادی که دیگر از من چیزی نخواهی؟ وای بر تو ای انسان که چقدر عهدشکنی! میگوید: خدایا! مرا بدبختترین مخلوقاتت قرار مده و همچنان خدا را میخواند تا این که خداوند متعال میخندد (از او راضی میشود) و وقتی که خداوند از او راضی شد، به او اجازه میدهد که داخل بهشت شود و وقتی داخل بهشت شد، به او گفته میشود: هرچه میخواهی آرزو کن، پس آرزو میکند، سپس به او گفته میشود: هرچه میخواهی آرزو کن، پس آنقدر آرزو میکند تا این که تمام خواستههایش برآورده میشود، خداوند به او میفرماید: این نعمتها و یک برابر آنِ از آنِ تو باد.
ابوهریره سمیگوید: «این مرد آخرین فردی است که داخل بهشت میشود».
راوی میگوید: ابوسعید خدری با ابوهریره سنشسته بود و وقتی که ابوهریره حدیث را روایت کرد، هیچ اختلافی با او نداشت تا این که به آخر حدیث رسید که میفرماید: «هَذَا لَكَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ» در اینجا ابوسعید سگفت: من از پیامبر جشنیدم که فرمودند: «هَذَا لَكَ وَعَشَرَةُ أَمْثَالِهِ» «این و ده برابر آن نیز از آنِ تو باد»، ابوهریره سگفت: من این را به یاد دارم که فرمودند: «مِثْلُهُ مَعَهُ»» [۸۵].
[۸۵] «هل تضارون في القمر...» یا «في الشمس...» یعنی اگر کسی از شما در شب چهارده که ماه به طول کامل طلوع کرده است یا در روزی صاف و بدون ابری که خورشید به طور واضح میدرخشد، خورشید یا ماه را ببیند، آیا کسی میتواند با منازعه و کشمکش (به خاطر جلورفتن جهت دیدن خورشید یا ماه) و یا تنگکردنِ جای نگاهکردنِ دیگری، به وی آسیبی وارد کند؟ مسلماً خیر، (زیرا خورشید و ماه به قدری بلندند که هرکس هرکدام از آنها را در جای خودش میبیند)، آیا در چنان روز و شبی در دیدن خورشید یا ماه مشکلی خواهید داشت؟ مسلماً خیر. طاغوت به هر آنچه غیر خدا که مردم را به پرستش خود و تبعیت از خود دعوت میکند یا مورد پرستش قرار میگیرد، گفته میشود. «فیأتیهم الله...» در مورد آمدن خداوند و صفاتی این چنین علمای سلف و خلف علی رغم تنزیه خداوند از چنین صفاتی باهم اختلاف دارند؛ سلف میگویند: کیفیت آن را به خداوند واگذار میکنیم و بدان اعتقاد کامل داریم؛ علمای خلف میگویند: آن را به گونهای تأویل میکنیم که شایستهی مقام پروردگار باشد و در این خصوص میگویند: «اتیان خداوند» یعنی خداوند بر آنها تجلی میکند تا او را بدون کیفیت و محدودیت ببینند.
۳۳۲- «عَنْ أَنَسٍ – هُوَ ابْنُ مَالِكٍ –سأَنَّ النَّبِيَّ جقَالَ: يَجْمَعُ اللَّهُ المُؤْمِنِينَ يَوْمَ القِيَامَةِ، كَذَلِكَ، فَيَقُولُونَ: لَوِ اسْتَشْفَعْنَا إِلَى رَبِّنَا، حَتَّى يُرِيحَنَا مِنْ مَكَانِنَا هَذَا، فَيَأْتُونَ آدَمَ فَيَقُولُونَ: يَا آدَمُ، أَمَا تَرَى النَّاسَ؟! خَلَقَكَ اللَّهُ بِيَدِهِ، وَأَسْجَدَ لَكَ مَلاَئِكَتَهُ، وَعَلَّمَكَ أَسْمَاءَ كُلِّ شَيْءٍ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّنَا، حَتَّى يُرِيحَنَا مِنْ مَكَانِنَا هَذَا، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكَ، وَيَذْكُرُ لَهُمْ خَطِيئَتَهُ الَّتِي أَصَابَ، وَلَكِنِ ائْتُوا نُوحًا، فَإِنَّهُ أَوَّلُ رَسُولٍ بَعَثَهُ اللَّهُ إِلَى أَهْلِ الأَرْضِ، فَيَأْتُونَ نُوحًا، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ خَطِيئَتَهُ الَّتِي أَصَابَ، وَلَكِنِ ائْتُوا إِبْرَاهِيمَ خَلِيلَ الرَّحْمَنِ، فَيَأْتُونَ إِبْرَاهِيمَ، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ لَهُمْ خَطَايَاهُ الَّتِي أَصَابَهَا، وَلَكِنِ ائْتُوا مُوسَى، عَبْدًا آتَاهُ اللَّهُ التَّوْرَاةَ، وَكَلَّمَهُ تَكْلِيمًا، فَيَأْتُونَ مُوسَى، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ لَهُمْ خَطِيئَتَهُ الَّتِي أَصَابَ، وَلَكِنِ ائْتُوا عِيسَى عَبْدَ اللَّهِ وَرَسُولَهُ، وَكَلِمَتَهُ وَرُوحَهُ، فَيَأْتُونَ عِيسَى، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَلَكِنِ ائْتُوا مُحَمَّدًا جعَبْدًا غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبهِ وَمَا تَأَخَّرَ، فَيَأْتُونَني، فَأَنْطَلِقُ، فَأَسْتَأْذِنُ عَلَى رَبِّي فَيُؤْذَنُ لِي عَلَيْهِ، فَإِذَا رَأَيْتُ رَبِّي، وَقَعْتُ سَاجِدًا، فَيَدَعُنِي مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَدَعَنِي، ثُمَّ يُقَالُ لِي: ارْفَعْ مُحَمَّدُ! وَقُلْ يُسْمَعْ، وَسَلْ تُعْطَهْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأَحْمَدُ رَبِّي بِمَحَامِدَ عَلَّمَنِيهَا رَبّي، ثُمَّ أَشْفَعُ، فَيَحُدُّ لِي حَدًّا، فَأُدْخِلُهُمُ الجَنَّةَ، ثُمَّ أَرْجِعُ، فَإِذَا رَأَيْتُ رَبِّي وَقَعْتُ سَاجِدًا، فَيَدَعُنِي مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَدَعَنِي، ثُمَّ يُقَالُ لِيْ: ارْفَعْ مُحَمَّدُ! وَقُلْ يُسْمَعْ، وَسَلْ تُعْطَهْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأَحْمَدُ رَبِّي بِمَحَامِدَ عَلَّمَنِيهَا رَبِّي، ثُمَّ أَشْفَعُ، فَيَحُدُّ لِي حَدًّا، فَأُدْخِلُهُمُ الجَنَّةَ، ثُمَّ أَرْجِعُ، فَإِذَا رَأَيْتُ رَبِّي وَقَعْتُ سَاجِدًا، فَيَدَعُنِي مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَدَعَنِي، ثُمَّ يُقَالُ: ارْفَعْ مُحَمَّدُ! قُلْ يُسْمَعْ، وَسَلْ تُعْطَهْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأَحْمَدُ رَبِّي بِمَحَامِدَ عَلَّمَنِيهَا رَبّي، ثُمَّ أَشْفَعْ، فَيَحُدُّ لِي حَدًّا، فَأُدْخِلُهُمُ الجَنَّةَ، ثُمَّ أَرْجِعُ، فَأَقُولُ: يَا رَبِّ! مَا بَقِيَ فِي النَّارِ إِلَّا مَنْ حَبَسَهُ القُرْآنُ، وَوَجَبَ عَلَيْهِ الخُلُودُ».
قَالَ النَّبِيُّ ج: يَخْرُجُ مِنَ النَّارِ مَنْ قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَكَانَ فِي قَلْبِهِ مِنَ الخَيْرِ مَا يَزِنُ شَعِيرَةً، ثُمَّ يَخْرُجُ مِنَ النَّارِ مَنْ قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَكَانَ فِي قَلْبِهِ مِنَ الخَيْرِ مَا يَزِنُ بُرَّةً، ثُمَّ يَخْرُجُ مِنَ النَّارِ مَنْ قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَكَانَ فِي قَلْبِهِ مَا يَزِنُ مِنَ الخَيْرِ ذَرَّةً».
۳۳۲. «از انس بن مالکساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: همچنان خداوند روز قیامت مؤمنین را جمع میکند و آنها میگویند: کاش نزد پروردگارمان کسی را شفیع قرار دهیم (بیایید نزد پروردگارمان کسی را شفیع قرار دهیم) تا ما را از این وضعیت [دشوار]مان نجات دهد، پس نزد آدم میآیند و عرض میکنند: ای آدم! آیا مردم را نمیبینی [که در چه وضعیتی قرار گرفتهاند]؟ خداوند تو را با دست خود آفرید و به فرشتگان امر کرد که بر تو سجده کنند و به تو نامهای همه چیز را یاد داد، پس نزد پروردگارمان برای ما شفاعت کن تا ما را از این موقعیت [سختی] که در آن قرار داریم، نجات دهد، آدم میگوید: من در مقامی نیستم که شفاعت کنم و خطایی را که مرتکب شده، برایشان ذکر میکند، اما [میگوید:] نزد نوح بروید [زیرا] او نخستین پیامبری است که خداوند برای مردم فرستاده است، پس نزد نوح میآیند [و درخواستشان را میگویند]، نوح جواب میدهد: من در جایی نشستم که شفاعت کنم و خطایی را که مرتکب شده، برایشان بیان میکند، ولی [میگوید:] نزد ابراهیم، خلیل خدا بروید، نزد ابراهیم میروند، او [نیز] میگوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم و خطاهایی را که مرتکب شده، بیان میکند، اما [میگوید:] نزد موسی بروید، او بندهای است که خداوند تورات را به او داده است و با او سخن گفته است، پس نزد موسی میآیند، او نیز میگوید: من در مقامی نیستم که شفاعت کنم و خطایی را که مرتکب شده بود، برایشان ذکر میکند، اما [میگوید:] نزد عیسی بروید، او بندهی خدا و فرستاده و کلمهی او و روح اوست (آفریدهای است که با گفتن کُن به وجود آمد)، پس نزد عیسی میآیند، عیسی میگوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم، اما [میگوید:] نزد محمد جبروید، او بندهای است که تمام گناهان پیشین و پسینش (اول و آخرش) بخشیده شده است، پس نزد من میآیند [و درخواستشان را میگویند]، من هم میروم و از پروردگارم اجازه میگیرم، به من اجازه داده میشود و وقتی که پروردگارم را دیدم، به سجده میافتم، آنگاه خداوند مرا در سجده مدتی که خود اراده میکند، رها میکند، سپس به من گفته میشود: ای محمد! سرت را بردار و بگو [هر آنچه که میخواهی، زیرا] گفتههایت شنیده میشود و بخواه [آنچه که میخواهی] به تو بخشیده میشود و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته میشود، پس [سرم را برمیدارم و] خداوند را با سپاس و ثناهایی که به من یاد داده است، سپاس و ستایش میگویم و سپس درخواست شفاعت میکنم، پس برای من حدی مشخص میشود (گروههایی به من نشان داده میشوند که شفاعت من در مورد آنها پذیرفه شده است)، پس آنها را وارد بهشت میکنم، سپس برمیگردم و وقتی که پروردگارم را دیدم، به سجده میافتم. خداوند مرا در سجده مدتی که خود اراده میکند، رها میکند، سپس به من گفته میشود: ای محمد! سرت را بردار و بگو [هرآنچه که میخواهی زیرا] گفتههایت شنیده میشود و بخواه [آنچه که میخواهی، زیرا] به تو بخشیده میشود و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته میشود، پس من [سرم را برمیدارم و] خداوند را با سپاس و ثناهایی که به من یاد داده است، سپاس و ستایش میگویم، سپس شفاعت میکنم، پس برای من حدی مشخص میشود و [کسانی که شفاعت من در مورد آنها پذیرفته شده برایم معلوم میشوند] و آنها را وارد بهشت میکنم، سپس نزد پروردگارم برمیگردم و وقتی که پروردگارم را دیدم، به سجده میافتم، خداوند مرا در سجده مدتی که خود اراده میکند، رها میکند. سپس به من گفته میشود: ای محمد! سرت را بردار و بگو [هرآنچه که میخواهی، زیرا] گفتههایت شنیده میشود و بخواه [آنچه که میخواهی، زیرا] به تو بخشیده میشود و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته میشود، پس [سرم را برمیدارم و] خداوند را با سپاس و ثناهایی که به من یاد داده است، سپاس و ستایش میگویم و سپس شفاعت میکنم، پس برای من حدی مشخص میشود (مشخص میشود که شفاعتم برای چه کسانی پذیرفته شده است)، پس آنها را وارد بهشت میکنم، سپس برمیگردم و میگویم: خدایا! در آتش کسی نمانده است، جز آن که قرآن او را از واردشدن به بهشت منع کرده باشد و جاودانهماندن در دوزخ بر او واجب باشد.
پیامبر جفرمودند: از آتش خارج میشود کسی که گفته باشد: هیچ خدایی جز الله نیست و در قلبش به اندازهی دانهای جو ایمان باشد، سپس از آتش بیرون میآید کسی که گفته باشد: هیچ خدایی جز الله نیست و در قلبش به اندازهی دانهای گندم ایمان باشد و سپس از آتش بیرون میآید کسی که گفته باشد: هیچ خدایی جز الله نیست و در قلبش به اندازهی ذرهای ایمان باشد» [۸۶].
[۸۶] کلمهی «الناس» در جملهی «یجمع الله الناس...» که در برخی روایتها به جای «الـمؤمنین» آمده است، به این نکته اشاره دارد که خداوند در روز قیامت تمامی بشریت را با هر عقیده و دینی که داشتهاند، جمع میکند. مؤمنین میگویند: «لو استشفعنا...» مؤمنین به دنبال وسیلهی نجات تمامی مردم از توقف طولانیشان و راهی برای پایان محاکمه میباشند و این دلالت بر عاقلبودن و دلسوزبودن مؤمنین نسبت به سایرین دارد. عذرخواهی پیامبران‡و بیان خطایشان از یک طرف اشاره به تواضع آنها دارد، از طرف دیگر از باب «حسنات الأبرار سیئات الـمقربین» میباشد. اجازهی شفاعت به پیامبر جاز طرف خداوند جهت پایانیافتن قضاوت بین بندگان، همان مقام محمودی است که خداوند آن را به ایشان جوعده داده است و علاوه بر این شفاعت، شفاعتهای دیگری به پیامبر جهمچون سایر پیامبران‡بخشیده میشود، از جلمهی این شفاعتها اخراج کسانی از آتش است که شهادتین را بر زبان آورده باشند و این همان کسانی هستند که به اندازهی دانهای جوی ایمان در دلشان وجود داشته باشد، سپس کسانی که به اندازهی دانهای گندم و سرانجام کسانی که ذرهای ایمان در دلشان وجود داشته باشد. تمامی این مطالب اشاره به مقام والای پیامبر عظیم و بزرگوارمان جدارد و دلیلی است بر رد معتزله که شفاعت را برای اهل کبایر نفی میکنند. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری].
۳۳۳- «عَنْ جَرِيرٌ – هُوَ الْبَجَلِيُّ –سقَالَ: خَرَجَ عَلَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ جلَيْلَةَ البَدْرِ، فَقَالَ: إِنَّكُمْ سَتَرَوْنَ رَبَّكُمْ يَوْمَ القِيَامَةِ، كَمَا تَرَوْنَ هَذَا، لاَ تُضَامُونَ فِي رُؤْيَتِهِ».
۳۳۳. «از جریر بجلیسروایت شده است که گفت: در شب بدر (شب چهاردهم ماه) پیامبر جنزد ما آمدند و فرمودند: «شما روز قیامت پروردگارتان را میبینید، آنگونه که امشب این ماه چهارده را میبینید و در دیدن آن هیچگونه ازدحام و مزاحمت و شک و شبههای ندارید [آنگونه که امشب در دیدن ماه شک و مشکلی ندارید، به طور کاملاً واضح و آشکار خداوند را میبینید]» [۸۷].
۳۳۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسأَنَّ النَّاسَ قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ! هَلْ نَرَى رَبَّنَا يَوْمَ القِيَامَةِ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: هَلْ تُضَارُّونَ فِي القَمَرِ لَيْلَةَ البَدْرِ؟ قَالُوا: لاَ، يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: فَهَلْ تُضَارُّونَ فِي الشَّمْسِ لَيْسَ دُونَهَا سَحَابٌ؟، قَالُوا: لاَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: فَإِنَّكُمْ تَرَوْنَهُ كَذَلِكَ، يَجْمَعُ اللَّهُ النَّاسَ يَوْمَ القِيَامَةِ، فَيَقُولُ: مَنْ كَانَ يَعْبُدُ شَيْئًا فَلْيَتْبَعْهُ، فَيَتْبَعُ مَنْ كَانَ يَعْبُدُ الشَّمْسَ، الشَّمْسَ، وَيَتْبَعُ مَنْ كَانَ يَعْبُدُ القَمَرَ، القَمَرَ، وَيَتْبَعُ مَنْ كَانَ يَعْبُدُ الطَّوَاغِيتَ، الطَّوَاغِيتَ، وَتَبْقَى هَذِهِ الأُمَّةُ فِيهَا شَافِعُوهَا - أَوْ مُنَافِقُوهَا - شَكَّ إِبْرَاهِيمُ - أَيْ: اِبْنُ سَعْدٍ - فَيَأْتِيهِمُ اللَّهُ، فَيَقُولُ: أَنَا رَبُّكُمْ، فَيَقُولُونَ: هَذَا مَكَانُنَا، حَتَّى يَأْتِيَنَا رَبُّنَا، فَإِذَا جَاءَنَا رَبُّنَا عَرَفْنَاهُ، فَيَأْتِيهِمُ اللَّهُ فِي صُورَتِهِ الَّتِي يَعْرِفُونَ، فَيَقُولُ: أَنَا رَبُّكُمْ، فَيَقُولُونَ: أَنْتَ رَبُّنَا، فَيَتْبَعُونَهُ، وَيُضْرَبُ الصِّرَاطُ بَيْنَ ظَهْرَيْ جَهَنَّمَ، فَأَكُونُ أَنَا وَأُمَّتِي أَوَّلَ مَنْ يُجِيزُهَا وَلاَ يَتَكَلَّمُ يَوْمَئِذٍ إِلَّا الرُّسُلُ، وَدَعْوَى الرُّسُلِ يَوْمَئِذٍ: اللَّهُمَّ سَلِّمْ، سَلِّمْ، وَفِي جَهَنَّمَ كَلاَلِيبُ مِثْلُ شَوْكِ السَّعْدَانِ غَيْرَ أَنَّهُ لاَ يَعْلَمُ مَا قَدْرُ عِظَمِهَا إِلَّا اللَّهُ، تَخْطَفُ النَّاسَ بِأَعْمَالِهِمْ، فَمِنْهُمُ المُوبَقُ بِعَمَلِهِ - أَوِ المُوثَقُ بِعَمَلِهِ (أَوْ فَمِنْهُمُ الْمُؤْمِنُ بَقِيَ بَعَمَلِهِ - أَوِ الْمُوبَقُ بَعَمَلِهِ) وَمِنْهُمُ المُخَرْدَلُ - أَوِ المُجَازَى، أَوْ نَحْوُهُ، ثُمَّ يَتَجَلَّى - حَتَّى إِذَا فَرَغَ اللَّهُ مِنَ القَضَاءِ بَيْنَ العِبَادِ، وَأَرَادَ أَنْ يُخْرِجَ بِرَحْمَتِهِ مَنْ أَرَادَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ، أَمَرَ المَلاَئِكَةَ أَنْ يُخْرِجُوا مِنَ النَّارِ مَنْ كَانَ لاَ يُشْرِكُ بِاللَّهِ شَيْئًا، مِمَّنْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَرْحَمَهُ، مِمَّنْ يَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَيَعْرِفُونَهُمْ فِي النَّارِ بِأَثَرِ السُّجُودِ، تَأْكُلُ النَّارُ ابْنَ آدَمَ، إِلَّا أَثَرَ السُّجُودِ، فَيَخْرُجُونَ مِنَ النَّارِ قَدْ امْتُحِشُوا، فَيُصَبُّ عَلَيْهِمْ مَاءُ الحَيَاةِ فَيَنْبُتُونَ تَحْتَهُ، كَمَا تَنْبُتُ الحِبَّةُ فِي حَمِيلِ السَّيْلِ، ثُمَّ يَفْرُغُ اللَّهُ مِنَ القَضَاءِ بَيْنَ العِبَادِ، وَيَبْقَى رَجُلٌ مِنْهُمْ مُقْبِلٌ بِوَجْهِهِ عَلَى النَّارِ، هُوَ آخِرُ أَهْلِ النَّارِ دُخُولًا الجَنَّةَ، فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّ! اصْرِفْ وَجْهِي عَنِ النَّارِ، فَإِنَّهُ قَدْ قَشَبَنِي رِيحُهَا، وَأَحْرَقَنِي ذَكَاؤُهَا، فَيَدْعُو اللَّهَ بِمَا شَاءَ أَنْ يَدْعُوَهُ، ثُمَّ يَقُولُ اللَّهُ: هَلْ عَسَيْتَ إِنْ أَعْطَيْتُكَ ذَلِكَ أَنْ تَسْأَلَنِي غَيْرَهُ؟ فَيَقُولُ: لاَ، وَعِزَّتِكَ لاَ أَسْأَلُكَ غَيْرَهُ، وَيُعْطِي رَبَّهُ مِنْ عُهُودٍ وَمَوَاثِيقَ مَا شَاءَ، فَيَصْرِفُ اللَّهُ وَجْهَهُ عَنِ النَّارِ، فَإِذَا أَقْبَلَ عَلَى الجَنَّةِ وَرَآهَا، سَكَتَ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَسْكُتَ، ثُمَّ يَقُولُ: أَيْ رَبِّ! قَدِّمْنِي إِلَى بَابِ الجَنَّةِ، فَيَقُولُ اللَّهُ لَهُ: أَلَسْتَ قَدْ أَعْطَيْتَ عُهُودَكَ وَمَوَاثِيقَكَ أَنْ لاَ تَسْأَلَنِي غَيْرَ الَّذِي أُعْطِيتَ أَبَدًا؟ وَيْلَكَ يَا ابْنَ آدَمَ! مَا أَغْدَرَكَ! فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّ! وَيَدْعُو اللَّهَ، حَتَّى يَقُولَ: هَلْ عَسَيْتَ إِنْ أُعْطِيتَ ذَلِكَ أَنْ تَسْأَلَ غَيْرَهُ؟ فَيَقُولُ: لاَ وَعِزَّتِكَ لاَ أَسْأَلُكَ غَيْرَهُ، وَيُعْطِي مَا شَاءَ مِنْ عُهُودٍ وَمَوَاثِيقَ، فَيُقَدِّمُهُ إِلَى بَابِ الجَنَّةِ، فَإِذَا قَامَ إِلَى بَابِ الجَنَّةِ، انْفَهَقَتْ لَهُ الجَنَّةُ، فَرَأَى مَا فِيهَا مِنَ الحَبْرَةِ وَالسُّرُورِ، فَيَسْكُتُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَسْكُتَ، ثُمَّ يَقُولُ: أَيْ رَبِّ! أَدْخِلْنِي الجَنَّةَ، فَيَقُولُ اللَّهُ: أَلَسْتَ قَدْ أَعْطَيْتَ عُهُودَكَ وَمَوَاثِيقَكَ أَنْ لاَ تَسْأَلَ غَيْرَ مَا أُعْطِيتَ؟ وَيْلَكَ يَا ابْنَ آدَمَ! مَا أَغْدَرَكَّ فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّّ لاَ أَكُونَنَّ أَشْقَى خَلْقِكَ، فَلاَ يَزَالُ يَدْعُو حَتَّى يَضْحَكَ اللَّهُ مِنْهُ، فَإِذَا ضَحِكَ مِنْهُ، قَالَ لَهُ: ادْخُلِ الجَنَّةَ، فَإِذَا دَخَلَهَا قَالَ اللَّهُ: تَمَنَّهْ، فَسَأَلَ رَبَّهُ وَتَمَنَّى، حَتَّى إِنَّ اللَّهَ لَيُذَكِّرُهُ، وَيَقُولُ لَهُ: تَمَنَّ كَذَا وَكَذَا، حَتَّى انْقَطَعَتْ بِهِ الأَمَانِيُّ، قَالَ اللَّهُ: ذَلِكَ لَكَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ».
قَالَ عَطَاءُ بْنُ يَزِيدَ، وَأَبُو سَعِيدٍ الخُدْرِيُّ مَعَ أَبِي هُرَيْرَةَ، لاَ يَرُدُّ عَلَيْهِ مِنْ حَدِيثِهِ شَيْئًا، حَتَّى إِذَا حَدَّثَ أَبُو هُرَيْرَةَ: أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى قَالَ: ذَلِكَ لَكَ، وَمِثْلُهُ مَعَهُ، قَالَ أَبُو سَعِيدٍ الخُدْرِيُّ: وَعَشَرَةُ أَمْثَالِهِ مَعَهُ، يَا أَبَا هُرَيْرَةَ! قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ: مَا حَفِظْتُ إِلَّا قَوْلَهُ: ذَلِكَ لَكَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ، قَالَ أَبُو سَعِيدٍ الخُدْرِيُّ: أَشْهَدُ أَنِّي حَفِظْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج: ذَلِكَ لَكَ وَعَشَرَةُ أَمْثَالِهِ.
قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ: فَذَلِكَ الرَّجُلُ آخِرُ أَهْلِ الجَنَّةِ دُخُولًا الجَنَّةَ».
۳۳۴. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: مردم عرض کردند: ای پیامبر خدا! آیا روز قیامت پروردگارمان را میبینیم؟ پیامبر جفرودند: «آیا شب بدر (شب چهاردهم ماه) از دیدن ماه شک دارید (ازدحام و مشکلی در دیدن ماه دارید)؟ جواب دادند: خیر، ای پیامبر خدا! فرمودند: آیا روز آفتابی از دیدن خورشید شک دارید (ازدحام و مشکلی در دیدن روشنایی روز دارید)؟ جواب دادند: خیر، ای پیامبر خدا! پس فرمودند: شما روز قیامت اینگونه خداوند را خواهید دید. خداوند در روز قیامت مردم را جمع میکند و میفرماید: هرکس در دنیا چیزی [یا کسی] را عبادت کرده است، پس دنبالش کند (دنبالش برود و از او جزا و پاداش عبادتش را بگیرد)، پس هرکس خورشید را عبادت کرده است، خورشید را دنبال میکند و هرکس ماه را عبادت کرده است، ماه را دنبال میکند و هرکس طواغیت (شیطانها و بتان و خودکامگان) را عبادت کرده است، طواغیت را دنبال میکند و این امت (امت من) میماند با شفاعتکنندگانش یا (شک ابراهیم بن سعد که یکی از راویان است) منافقانی که در میان آنها هستند، آنگاه خداوند نزد آنها میآید (به صورتی بر آنها ظاهر میشود که آن را نمیشناسند) و میفرماید: من پروردگارتان هستم. میگویند: [از تو به خدا پناه میبریم] اینجا خواهیم ماند تا پروردگارمان نزد ما بیاید، پس وقتی که پروردگارمان بیاید، او را میشناسیم، سپس خداوند به صورتی بر آنها ظاهر میشود که او را میشناسند و میفرماید: من پروردگارتان هستم. میگویند: تو پروردگار ما هستی و او را دنبال میکنند و پل صراط وسط جهنم زده میشود و من و امتم اولین کسانی هستیم که از پل عبور میکنیم و در آن روز کسی جز پیامبران‡سخن نمیگوید و دعای پیامبران‡در آن روز این است: خدایا [ما را] سلامت بدار. [ما را] سلامت بدار و در دوزخ قلابهای دندانهدار تیزی همچون خار سعدان وجود دارند، با این تفاوت که بزرگی و تیزی آنها را کسی جز خدا نمیداند و این قلابها مردم را براساس اعمالشان به سوی خود میکشند، برخی از مردم به خاطر اعمالشان هلاک میشوند، یا (شک راوی) در گرو اعمالی هستند که انجام دادهاند (یا در میان عبورکنندگان بر روی پل، مؤمنی است که به خاطر کارهایش باز میماند و در آتش میافتد) و برخی دیگر افرادی هستند که بر روی زمین کشیده و تکه تکه میشوند (نزدیک است که هلاک شوند) -یا (شک راوی) عبور داده میشوند یا (شک راوی) چنین چیزی فرمود. سپس [همه چیز] روشن میشود- تا زمانی که خداوند محاکمهی بندگانش را به اتمام میرساند و سپس اراده میکند که با رحمت خود هرکس را که خواست از آتش بیرون بیاورد، [در این وقت است که] به فرشتگان دستور میدهد کسی را که هیچ چیزی را شریک خدا قرار نداده باشد (دچار شرک به خدا نشده باشد)، از آتش بیرون بیاورند، از جملهی آنهاست کسانی که خداوند اراده میکند به آنها رحم کند و کسانی که بر وحدانیت خداوند شهادت داده باشند، آنگاه فرشتگان آنها را از روی اثر سجدههایشان در آتش میشناسند، [زیرا] آتش همه جای انسان را میسوزاند و از بین میبرد، جز اثر سجدهاش را، پس در حالی از آتش بیرون میآیند که همه جای بدنشان (جز اثر سجده) سوخته است، آن وقت آب حیات بر آنها ریخته میشود و زیر آن (آب حیات) جان میگیرند، همچون دانهای که در مسیر سیلاب میروید، سپس خداوند کار محاکمهی بندگان را تمام میکند و مردی باقی میماند که رو به آتش ایستاده است (در آتش است) و او آخرین فردی از اهل آتش است که وارد بهشت میشود و میگوید: خدایا! مرا از آتش جهنم نجات بده [زیرا] بویش مرا هلاک کرده است و شعلههایش مرا سوزانده است و تا جایی که خدا میخواهد که او را بخواند، خداوند را به فریاد میخواند، سپس خداوند میفرماید: آیا احتمال ندارد که اگر آنچه میخواهی به تو ببخشم، دیگر از من درخواستی نکنی؟ میگوید: خیر، به بزرگیت سوگند چیز دیگری غیر از این از تو نمیخواهم و به پروردگارش هر آنچه که میخواهد عهد و پیمان میدهد، پس خداوند روی او را از آتش برمیگرداند و وقتی که رو به بهشت میایستد و آن را میبیند، مدتی که خداوند خود میخواهد، سکوت میکند، سپس میگوید: خدایا! مرا به سوی درِ بهشت پیش ببر، خداوند به او میفرماید: آیا عهد و پیمان ندادی که غیر از آنچه را که به تو بخشیدم، هرگز از من نخواهی؟ وای بر تو ای انسان که چقدر عهدشکنی! میگوید: خدایا! [خدایا!...] و همچنان خدا را میخواند تا این که خداوند میفرماید: آیا احتمال ندارد که اگر آنچه میخواهی به تو ببخشم، دیگر درخواستی نکنی؟ میگوید: خیر، به بزرگیت سوگند چیز دیگری غیر از این نمیخواهم، پس عهد و پیمانهایی که خدا میخواهد، میبندد و خداوند او را به سوی درِ بهشت پیش میبرد و او وقتی که در برابر درِ بهشت میایستد، بهشت بر او نمایان میشود و نعمتها و سُروری را که در آن است، میبیند و مدتی که خداوند میخواهد سکوت میکند، سپس میگوید: خدایا! مرا وارد بهشت کن، خداوند میفرماید: آیا عهد و پیمان ندادی که غیر از آنچه به تو بخشیدم از من چیز دیگری نخواهی؟ وای بر تو ای انسان که چقدر عهدشکنی! میگوید: خدایا! بگذار که من بدبختترین بندگانت نباشم و همچنان خدا را میخواند تا این که خداوند متعال به او میخندد (از او راضی میشود) و وقتی که از او راضی شد، به او میفرماید: داخل بهشت شو، وقتی داخل بهشت میشود، خداوند میفرماید: آرزو کن، او هم از پروردگارش میطلبد [آنچه را که میخواهد] و آرزو میکند، تا جایی که خداوند چیزهایی را به یادش میآورد و به او میفرماید: این را آرزو کن، آن را آرزو کن (یا اینچنین آرزو کن...) او آنچنان آرزو میکند تا این که آرزوها و خواستههایش تمام میشود، خداوند میفرماید: این نعمتها و یک برابر آن متعلق به توست و از آنِ تو باد».
عطاء بن یزید میگوید: ابوسعید خدری با ابوهریرهببود، وقتی که او این حدیث را روایت میکرد، با او کوچکترین اختلافی نداشت تا به اینجا رسید که میفرماید: «قَالَ اللَّهُ: ذَلِكَ لَكَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ» که ابوسعید به ابوهریرهبگفت: ای ابوهریره! پیامبر جفرمودند: ده برابر این نعمتها متعلق به توست [یا از آنِ تو باد]، ابوهریره جواب داد: من اینچنین به یاد دارم که فرمودند: این نعمتها و یک برابر آنها متعلق به توست [یا از آنِ تو باد]، ابوسعید گفت: شهادت میدهم من از پیامبر جاینچنین شنیدم که فرمودند: این نعمتها و ده برابر آنها از آنِ تو باد.
ابوهریرهسمیگوید: این مرد آخرین فردی است که داخل بهشت میشود.
[۸۷] «تضامون» یعنی ازدحام برای دین چیزی که دیدنش مشکل باشد. «لا تضامون في رؤیته» یعنی بدون شک و بدون هیچ مشکلی، هرکس در جای خود و بدون ایجاد مزاحمت برای دیگران، خداوند را میبیند و آن هم به خاطر ظهور و تجلی کامل پروردگار است.
۳۳۵- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الخُدْرِيِّسقَالَ: قُلْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ! هَلْ نَرَى رَبَّنَا يَوْمَ القِيَامَةِ؟ قَالَ: هَلْ تُضَارُونَ فِي رُؤْيَةِ الشَّمْسِ وَالقَمَرِ، إِذَا كَانَتْ صَحْوًا؟ قُلْنَا: لاَ، قَالَ: فَإِنَّكُمْ لاَ تُضَارُونَ فِي رُؤْيَةِ رَبِّكُمْ يَوْمَئِذٍ، إِلَّا كَمَا تُضَارُونَ فِي رُؤْيَتِهِمَا، ثُمَّ قَالَ: يُنَادِي مُنَادٍ: لِيَذْهَبْ كُلُّ قَوْمٍ إِلَى مَا كَانُوا يَعْبُدُونَ، فَيَذْهَبُ أَصْحَابُ الصَّلِيبِ مَعَ صَلِيبِهِمْ، وَأَصْحَابُ الأَوْثَانِ مَعَ أَوْثَانِهِمْ، وَأَصْحَابُ كُلِّ آلِهَةٍ مَعَ آلِهَتِهِمْ، حَتَّى يَبْقَى مَنْ كَانَ يَعْبُدُ اللَّهَ مِنْ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ، وَغُبَّرَاتٌ مِنْ أَهْلِ الكِتَابِ، ثُمَّ يُؤْتَى بِجَهَنَّمَ تُعْرَضُ كَأَنَّهَا سَرَابٌ، فَيُقَالُ لِلْيَهُودِ: مَا كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ؟ قَالُوا: كُنَّا نَعْبُدُ عُزَيْرَ ابْنَ اللَّهِ، فَيُقَالُ: كَذَبْتُمْ، لَمْ يَكُنْ لِلَّهِ صَاحِبَةٌ وَلاَ وَلَدٌ، فَمَا تُرِيدُونَ؟ قَالُوا: نُرِيدُ أَنْ تَسْقِيَنَا، فَيُقَالُ: اشْرَبُوا، فَيَتَسَاقَطُونَ فِي جَهَنَّمَ، ثُمَّ يُقَالُ لِلنَّصَارَى: مَا كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ؟ قَالُوا: كُنَّا نَعْبُدُ المَسِيحَ ابْنَ اللَّهِ، فَيُقَالُ: كَذَبْتُمْ، لَمْ يَكُنْ لِلَّهِ صَاحِبَةٌ، وَلاَ وَلَدٌ، فَمَا تُرِيدُونَ؟ قَالُوا: نُرِيدُ أَنْ تَسْقِيَنَا، فَيُقَالُ: اشْرَبُوا، فَيَتَسَاقَطُونَ فِي جَهَنَّمَ، حَتَّى يَبْقَى مَنْ كَانَ يَعْبُدُ اللَّهَ مِنْ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ، فَيُقَالُ لَهُمْ: مَا يَحْبِسُكُمْ وَقَدْ ذَهَبَ النَّاسُ؟ فَيَقُولُونَ: فَارَقْنَاهُمْ وَنَحْنُ أَحْوَجُ مِنَّا إِلَيْهِ اليَوْمَ، وَإِنَّا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي: لِيَلْحَقْ كُلُّ قَوْمٍ بِمَا كَانُوا يَعْبُدُونَ، وَإِنَّمَا نَنْتَظِرُ رَبَّنَا، قَالَ: فَيَأْتِيهِمُ الجَبَّارُ فِي صُورَةٍ غَيْرِ صُورَتِهِ الَّتِي رَأَوْهُ فِيهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ، فَيَقُولُ: أَنَا رَبُّكُمْ، فَيَقُولُونَ: أَنْتَ رَبُّنَا، فَلاَ يُكَلِّمُهُ إِلَّا الأَنْبِيَاءُ، فَيَقُولُ: هَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُ آيَةٌ تَعْرِفُونَهُ؟ فَيَقُولُونَ: السَّاقُ، فَيَكْشِفُ عَنْ سَاقِهِ، فَيَسْجُدُ لَهُ كُلُّ مُؤْمِنٍ، وَيَبْقَى مَنْ كَانَ يَسْجُدُ لِلَّهِ رِيَاءً وَسُمْعَةً، فَيَذْهَبُ كَيْمَا يَسْجُدَ، فَيَعُودُ ظَهْرُهُ طَبَقًا وَاحِدًا، ثُمَّ يُؤْتَى بِالْجَسْرِ، فَيُجْعَلُ بَيْنَ ظَهْرَيْ جَهَنَّمَ، قُلْنَا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَمَا الجَسْرُ؟ قَالَ: مَدْحَضَةٌ مَزِلَّةٌ، عَلَيْهِ خَطَاطِيفُ، وَكَلاَلِيبُ وَحَسَكَةٌ مُفَلْطَحَةٌ، لَهَا شَوْكَةٌ عُقَيْفَاءُ، تَكُونُ بِنَجْدٍ، يُقَالُ لَهُ: السَّعْدَانُ، المُؤْمِنُ عَلَيْهَا كَالطَّرْفِ، وَكَالْبَرْقِ، وَكَالرِّيحِ، وَكَأَجَاوِيدِ الخَيْلِ وَالرِّكَابِ، فَنَاجٍ مُسَلَّمٌ، وَنَاجٍ مَخْدُوشٌ وَمَكْدُوسٌ فِي نَارِ جَهَنَّمَ، حَتَّى يَمُرَّ آخِرُهُمْ يُسْحَبُ سَحْبًا، فَمَا أَنْتُمْ بِأَشَدَّ لِي مُنَاشَدَةً فِي الحَقِّ قَدْ تَبَيَّنَ لَكُمْ مِنَ المُؤْمِنِ يَوْمَئِذٍ لِلْجَبَّارِ، وَإِذَا رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ نَجَوْا فِي إِخْوَانِهِمْ، يَقُولُونَ: رَبَّنَا إِخْوَانُنَا، كَانُوا يُصَلُّونَ مَعَنَا، وَيَصُومُونَ مَعَنَا، وَيَعْمَلُونَ مَعَنَا، فَيَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: اذْهَبُوا فَمَنْ وَجَدْتُمْ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالَ دِينَارٍ مِنْ إِيمَانٍ فَأَخْرِجُوهُ، وَيُحَرِّمُ اللَّهُ صُوَرَهُمْ عَلَى النَّارِ، فَيَأْتُونَهُمْ وَبَعْضُهُمْ قَدْ غَابَ فِي النَّارِ إِلَى قَدَمِهِ، وَإِلَى أَنْصَافِ سَاقَيْهِ، فَيُخْرِجُونَ مَنْ عَرَفُوا، ثُمَّ يَعُودُونَ فَيَقُولُ: اذْهَبُوا فَمَنْ وَجَدْتُمْ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالَ نِصْفِ دِينَارٍ فَأَخْرِجُوهُ، فَيُخْرِجُونَ مَنْ عَرَفُوا، ثُمَّ يَعُودُونَ فَيَقُولُ: اذْهَبُوا فَمَنْ وَجَدْتُمْ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ مِنْ إِيمَانٍ فَأَخْرِجُوهُ، فَيُخْرِجُونَ مَنْ عَرَفُوا».
قَالَ أَبُو سَعِيدٍ: فَإِنْ لَمْ تُصَدِّقُوا فَاقْرَءُوا: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖۖ وَإِن تَكُ حَسَنَةٗ يُضَٰعِفۡهَا﴾[النساء: ۴۰]. فَيَشْفَعُ النَّبِيُّونَ وَالمَلاَئِكَةُ وَالمُؤْمِنُونَ، فَيَقُولُ الجَبَّارُ: بَقِيَتْ شَفَاعَتِي، فَيَقْبِضُ قَبْضَةً مِنَ النَّارِ، فَيُخْرِجُ أَقْوَامًا قَدْ امْتُحِشُوا، فَيُلْقَوْنَ فِي نَهَرٍ بِأَفْوَاهِ الجَنَّةِ، يُقَالُ لَهُ مَاءُ الحَيَاةِ، فَيَنْبُتُونَ فِي حَافَتَيْهِ، كَمَا تَنْبُتُ الحِبَّةُ فِي حَمِيلِ السَّيْلِ - قَدْ رَأَيْتُمُوهَا إِلَى جَانِبِ الصَّخْرَةِ، وَإِلَى جَانِبِ الشَّجَرَةِ، فَمَا كَانَ إِلَى الشَّمْسِ مِنْهَا كَانَ أَخْضَرَ، وَمَا كَانَ مِنْهَا إِلَى الظِّلِّ كَانَ أَبْيَضَ - فَيَخْرُجُونَ كَأَنَّهُمُ اللُّؤْلُؤُ، فَيُجْعَلُ فِي رِقَابِهِمُ الخَوَاتِيمُ، فَيَدْخُلُونَ الجَنَّةَ، فَيَقُولُ أَهْلُ الجَنَّةِ: هَؤُلاَءِ عُتَقَاءُ الرَّحْمَنِ، أَدْخَلَهُمُ الجَنَّةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ عَمِلُوهُ، وَلاَ خَيْرٍ قَدَّمُوهُ، فَيُقَالُ لَهُمْ: لَكُمْ مَا رَأَيْتُمْ وَمِثْلَهُ مَعَهُ».
۳۳۵. «از ابوسعید خدریسروایت شده است که گفت: به پیامبرپ جعرض کردیم: ای پیامبر خدا! آیا روز قیامت پروردگارمان را میبینیم؟ پیامبر جفرمودند: «آیا از دیدن خورشید و ماه وقتی که آسمان صاف و بیابر باشد، شک دارید (ازدحام و مشکلیی دارید)؟ جواب دادیم: خیر، فرمودند: پس شما در آن روز (روز قیامت) بدون شک پروردگارتان را میبینید، همانطور که امروز خورشید و ماه را میبینید و در دیدن آن ازدحام و آزار و شک ندارید، سپس فرمودند: در روز قیامت منادی ندا میدهد: هر گروهی به سوی آنچه در دنیا پرستیده است، برود، پس یاران صلیب به دنبال صلیبشان و بتپرستان به دنبال بتهایشان میروند و هرکسی، هر خدایی را پرستیده است، او را دنبال میکند، تا این که کسانی از متقین و عاصیان که خدا را عبادت کردهاند و نیز بقایایی از اهل کتاب باقی میمانند، سپس جهنم که همچون سراب است، آورده میشود (آماده میشود) و عرضه میشود (در معرض دید قرار میگیرد) و سپس به یهود گفته میشود: چه کسی را عبادت میکردید؟ جواب میدهند: عزیر پسر خدا را عبادت میکردیم، گفته میشود: دروغ گفتید (اشتباه کردید)، [زیرا] خداوند نه همسری دارد و نه فرزندی، [به آنها گفته میشود:] حال چه میخواهید؟ جواب میدهند: میخواهیم ما را آب بنوشانی (آب میخواهیم)، گفته میشود: بنوشید. پس در جهنم میافتند، سپس به مسیحیان گفته میشود: چه کسی را عبادت میکردید؟ جواب میدهند: مسیح پسر خدا را عبادت میکردیم، گفته میشود: دروغ گفتید (اشتباه کردید)، [زیرا] خداوند نه همسری دارد و نه فرزندی. [به آنها گفته میشود:] حال چه میخواهید؟ جواب میدهند: میخواهیم ما را آب بنوشانی (آب میخواهیم)، گفته میشود: بنوشید، پس در جهنم میافتند. بعد از این دو گروه، متقین و عاصیانی میمانند که خداوند را عبادت میکردند و به آنها گفته میشود: چه چیزی مانع رفتن شما شده است، در حالی که همهی مردم رفتند (منتظر چه هستید)؟ میگویند: ما در حالی که بیشتر از امروز به آنها نیاز داشتیم [در زندگی دنیا، به خاطر خداوند] از ایشان جدا شدیم و اکنون دیگر نیازی به آنان نداریم، اما ما ندایی شنیدیم که میگفت: هر قومی به آن که او را پرستیده است ملحق شود و فقط منتظر پروردگارمان هستیم، پیامبر جفرمودند: آنگاه، خداوند جبار به صورتی غیر از صورتی که بار اول آن را دیده و شناختهاند، بر آنها ظاهر میشود (نزد آنها میآید) و میفرماید: پروردگارتان من هستم، میگویند: تو پروردگار ما هستی و در آن روز کسی جز پیامبران‡با او سخن نمیگوید و خداوند میفرماید: آیا علامت و نشانهای بین شما و او وجود دارد که با آن او را بشناسید؟ میگویند: خودش (ذاتش)، پس سختیها رفع میگردد و خداوند از ذات خود پرده برمیدارد (دراینجا مترجم لفظ «ساق» را به ذات ترجمه نموده در حالیکه معنی ساق این نیست، و همچنان «یکشف ربنا عن ساقه» را هم «خداوند از ذات خود پرده برمیدارد» ترجمه نموده.. و این همه یک نوع تاویل مردود است که خلاف نص صریح حدیث رسول الله جمیباشد که میفرمایند: «یکشف ربنا عن ساقه ...» یعنی: پروردگارمان از ساق خود کشف میکند.... روایت امام بخاری، مصحح). و هر مؤمنی بر او سجده میکند و در این میان کسانی باقی خواهند ماند که در دنیا برای ریا و شهرت برای خدا سجده میکردند، آنها نیز میروند تا برای خدا سجده کنند، اما هنگام سجدهکردن پشتشان یکسان [و خشک] میشود و نمیتوانند سجده کنند، سپس پُل آورده و وسط جهنم قرار داده میشود. گفتیم: ای پیامبر خدا! آن پُل چگونه و چیست؟ فرمودند: راهی است لغزان و غیر محکم و بر آن چنگالها و قلابها و خارهای بزرگ پهن و کجی است که افراد را میگیرند. امثال چنین خارهایی در نجد وجود دارند که به آنها سعدان گفته میشود. حال و وضعیت مؤمنان هنگام عبور بر پل صراط مختلف است، گروهی مانند پلکزدن و گروهی چون برق و گروهی چون باد و گروهی چون اسبان راهوار و گروهی چون شتران تیزرو از روی پل میگذرند. گروهی سالم نجات مییابند و گروهی زخمی نجات مییابند و گروهی نیز در آتش میافتند، این کار ادامه مییابد تا این که آخرین فردی که نجات مییابد، به نوعی بر روی پل کشیده میشود و اینگونه نجات مییابد و اصرار و درخواست شما از من بر دادن حق خودتان که برایتان روشن و ثابت شده، از اصرار و درخواست مؤمنان از پروردگار جبار در آن روز، بیشتر و شدیدتر نیست، وقتی که میبینند خود نجات یافتهاند و بقیهی برادرانشان در آتش گرفتار شدهاند، [مصرانه از خداوند نجات آنها را میطلبند و] میگویند: خدایا! برادرانمان! آنها با ما نماز میخواندند و با ما روزه میگرفتند و با ما اعمال خیر انجام میدادند، خداوند میفرماید: بروید و هرکس را که در قلبش به وزن یک سکه، ایمان یافتید، بیرون بیاورید. خداوند صورتهایشان را بر آتش حرام میکند. پس نزد آنها میروند، در حالی که برخی از آنها تا پاهایشان و برخی دیگر تا نصف ساقهایشان در آتش فرو رفته و پنهان شده است، سپس هرکس را که شناختند، بیرون میآورند، سپس برمیگردند و خداوند میفرماید: بروید و هرکس را که در قلبش به مقدار وزن نصف یک سکه (کمتر از گروه نخست) یافتید، بیرون بیاورید، [میروند و] بیرون میآورند و هرکس را که شناختند و سپس برمیگردند، پس خداوند میفرماید: بروید و هرکس را که ذرهای ایمان در قلبش یافتید، بیرون بیاورید، پس [میروند و] هرکس را که شناختند، بیرون میآورند.
ابوسعید میگوید: اگر باور ندارید (اگر میخواهید مطمئن شوید) این آیه را بخوانید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖۖ وَإِن تَكُ حَسَنَةٗ يُضَٰعِفۡهَا﴾[النساء: ۴۰]. «خداوند کوچکترین ظلمی به کسی نمیکند و اگر کسی کار نیکی انجام دهد، خداوند جزای آن را چندبرابر میدهد». سپس پیامبران و فرشتگان و مؤمنان شفاعت میکنند و خداوند جبار میفرماید: شفاعت خودم مانده است، آنگاه خداوند آنها را [بدون هیچ شفاعتی و تنها با فضل و کرم خود] از آتش بیرون میآورد و گروهی را بیرون میآورد که سوختهاند و آنها را در رودی میاندازند که در دهانههای بهشت قرار دارد و به آن آب حیات گفته میشود و آنها بعد از شستنشان با آب حیات جان میگیرند، همچون آن دانهای که در مسیر سیلاب میروید، شما این دانه را دیدهاید که گاهی اوقات زیر صخرهای یا کنار درختی میایستد و در آنجا رشد میکند و قسمتی از دانه که روبهروی خورشید است، سبز و قسمت دیگر آن که به طرف سایه است، سفید میباشد. این گروه از آن (آب) بیرون میآیند و همچون مرواریدند، پس با گردنبندهایی از [طلا و...] آراسته میشوند و اینگونه داخل بهشت میشوند و بهشتیان میگویند: اینان آزادشدگان خدایند (با فضل و رحمت خدا از آتش نجات یافتهاند) خداوند آنها را بدون این که کاری انجام داده باشند (بدون انجام کاری که شایستهی بهشت رفتن باشد) و بدون کار نیکی که پیش بفرستند، با فضل و رحمت و بخشش خود وارد بهشت کرده است، سپس به آنها گفته میشود: تمامی نعمتهایی که دیدید و یک برابر آن متعلق به شماست (پیشکش شما باد)» [۸۸].
[۸۸] «فیقبض قبضة من النار» اشاره به مؤمنان معذبی دارد که بدون عمل خیر بودهاند و فقط ایمان دارند و به خاطر گناهانی که داشتهاند در آتش افتادهاند و خداوند به کسی اجازهی شفاعت آنها را نداده است و خود بدون شفاعت کسی آنها را از دوزخ نجات میدهد. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری].
۳۳۶- «عَنْ أَنَسٍس: أَنَّ النَّبِيَّ ج، قَالَ: يُحْبَسُ المُؤْمِنُونَ يَوْمَ القِيَامَةِ، حَتَّى يُهِمُّوا بِذَلِكَ، فَيَقُولُونَ: لَوِ اسْتَشْفَعْنَا إِلَى رَبِّنَا فَيُرِيحُنَا مِنْ مَكَانِنَا، فَيَأْتُونَ آدَمَ، فَيَقُولُونَ: أَنْتَ آدَمُ أَبُو النَّاسِ، خَلَقَكَ اللَّهُ بِيَدِهِ، وَأَسْكَنَكَ جَنَّتَهُ، وَأَسْجَدَ لَكَ مَلاَئِكَتَهُ، وَعَلَّمَكَ أَسْمَاءَ كُلِّ شَيْءٍ، لِتَشْفَعْ لَنَا عِنْدَ رَبِّكَ حَتَّى يُرِيحَنَا مِنْ مَكَانِنَا هَذَا، قَالَ: فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، قَالَ: وَيَذْكُرُ خَطِيئَتَهُ الَّتِي أَصَابَ: أَكْلَهُ مِنَ الشَّجَرَةِ، وَقَدْ نُهِيَ عَنْهَا، وَلَكِنِ ائْتُوا نُوحًا، أَوَّلَ نَبِيٍّ بَعَثَهُ اللَّهُ إِلَى أَهْلِ الأَرْضِ، فَيَأْتُونَ نُوحًا، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ خَطِيئَتَهُ الَّتِي أَصَابَ: سُؤَالَهُ رَبَّهُ بِغَيْرِ عِلْمٍ، وَلَكِنِ ائْتُوا إِبْرَاهِيمَ خَلِيلَ الرَّحْمَنِ، قَالَ: فَيَأْتُونَ إِبْرَاهِيمَ، فَيَقُولُ: إِنِّي لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ ثَلاَثَ كَلِمَاتٍ كَذَبَهُنَّ، وَلَكِنِ ائْتُوا مُوسَى: عَبْدًا آتَاهُ اللَّهُ التَّوْرَاةَ، وَكَلَّمَهُ وَقَرَّبَهُ نَجِيًّا، قَالَ: فَيَأْتُونَ مُوسَى، فَيَقُولُ: إِنِّي لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ خَطِيئَتَهُ الَّتِي أَصَابَ: قَتْلَهُ النَّفْسَ، وَلَكِنِ ائْتُوا عِيسَى عَبْدَ اللَّهِ وَرَسُولَهُ، وَرُوحَ اللَّهِ وَكَلِمَتَهُ، قَالَ: فَيَأْتُونَ عِيسَى، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَلَكِنِ ائْتُوا مُحَمَّدًا ج، عَبْدًا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَمَا تَأَخَّرَ، فَيَأْتُونِني، فَأَسْتَأْذِنُ عَلَى رَبِّي فِي دَارِهِ، فَيُؤْذَنُ لِي عَلَيْهِ، فَإِذَا رَأَيْتُهُ وَقَعْتُ سَاجِدًا، فَيَدَعُنِي مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَدَعَنِي، فَيَقُولُ: ارْفَعْ مُحَمَّدُ! وَقُلْ يُسْمَعْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، وَسَلْ تُعْطَ، قَالَ: فَأَرْفَعُ رَأْسِي فَأُثْنِي عَلَى رَبِّي بِثَنَاءٍ وَتَحْمِيدٍ يُعَلِّمُنِيهِ، ثُمَّ أَشْفَعُ، فَيَحُدُّ لِي حَدًّا، فَأَخْرُجُ، فَأُدْخِلُهُمُ الجَنَّةَ، قَالَ قَتَادَةُ: وَسَمِعْتُهُ أَيْضًا يَقُولُ: فَأَخْرُجُ، فَأُخْرِجُهُمْ مِنَ النَّارِ، وَأُدْخِلُهُمُ الجَنَّةَ، ثُمَّ أَعُودُ، فَأَسْتَأْذِنُ عَلَى رَبِّي فِي دَارِهِ، فَيُؤْذَنُ لِي عَلَيْهِ، فَإِذَا رَأَيْتُهُ وَقَعْتُ سَاجِدًا، فَيَدَعُنِي مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَدَعَنِي، فَيَقُولُ: ارْفَعْ مُحَمَّدُ، وَقُلْ يُسْمَعْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، وَسَلْ تُعْطَ، قَالَ: فَأَرْفَعُ رَأْسِي فَأُثْنِي عَلَى رَبِّي بِثَنَاءٍ وَتَحْمِيدٍ يُعَلِّمُنِيهِ، قَالَ: ثُمَّ أَشْفَعُ، فَيَحُدُّ لِي حَدًّا، فَأَخْرُجُ، فَأُدْخِلُهُمُ الجَنَّةَ، قَالَ قَتَادَةُ، وَسَمِعْتُهُ أَيْضاً يَقُولُ: فَأَخْرُجُ، فَأُخْرِجُهُمْ مِنَ النَّارِ، وَأُدْخِلُهُمُ الجَنَّةَ، ثُمَّ أَعُودُ الثَّالِثَةَ، فَأَسْتَأْذِنُ عَلَى رَبِّي فِي دَارِهِ، فَيُؤْذَنُ لِي عَلَيْهِ، فَإِذَا رَأَيْتُهُ وَقَعْتُ سَاجِدًا، فَيَدَعُنِي مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَدَعَنِي، فَيَقُولُ ارْفَعْ مُحَمَّدُ، وَقُلْ يُسْمَعْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، وَسَلْ تُعْطَهْ، قَالَ: فَأَرْفَعُ رَأْسِي فَأُثْنِي عَلَى رَبِّي بِثَنَاءٍ وَتَحْمِيدٍ يُعَلِّمُنِيهِ، قَالَ: ثُمَّ أَشْفَعُ، فَيَحُدُّ لِي حَدًّا، فَأَخْرُجُ، فَأُدْخِلُهُمُ الجَنَّةَ، قَالَ قَتَادَةُ: وَقَدْ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: فَأَخْرُجُ، فَأُخْرِجُهُمْ مِنَ النَّارِ، وَأُدْخِلُهُمُ الجَنَّةَ، حَتَّى مَا يَبْقَى فِي النَّارِ إِلَّا مَنْ حَبَسَهُ القُرْآنُ، أَيْ وَجَبَ عَلَيْهِ الخُلُودُ، قَالَ: ثُمَّ تَلاَ هَذِهِ الآيَةَ: ﴿عَسَىٰٓ أَن يَبۡعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا﴾[الإسراء: ۷۹]. قَالَ: وَهَذَا المَقَامُ المَحْمُودُ الَّذِي وُعِدَهُ نَبِيُّكُمْ ج».
۳۳۶. «از انس بن مالکساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: مسلمانان روز قیامت آنقدر نگهداشته میشوند تا این که ناراحت و خسته میشوند، پس میگویند: کاش نزد پروردگارمان [کسی را] شفیع قرار دهیم (بیایید نزد پروردگارمان کسی را شفیع قرار دهیم)، تا ما را از این موقعیت [سخت] نجات دهد، پس نزد آدم میآیند و عرض میکنند: تو آدم، پدر بشریت هستی، خداوند تو را با دست خود آفرید و تو را در بهشت سکونت داد و فرشتگان را به سجده بر تو امر کرد و به تو نامهای همه چیز را آموخت، نزد پروردگارت برای ما شفاعت کن تا ما را از این موقعیت [سختی] که در آن قرار داریم، نجات دهد، پیامبر جفرمودند: آدم میگوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم، پیامبر جفرمودند: او گناهی را که خوردن از درخت ممنوعه بود، یاد میکند [و شرم میکند از این که نزد پروردگارش درخواست شفاعت کند، پس میگوید:] نزد نوح بروید [زیرا] او نخستین پیامبری است که خداوند برای مردم فرستاده است، پس نزد او میآیند [و درخواستشان را عرض میکنند]، نوح میگوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم، و [نیز] گناهی را که مرتکب شده بود، یاد میکند، درخواستی را که بدون آگاهی، از خداوند [مبنی بر نجات فرزندش از غرقشدن کرده بود. اما میگوید:] نزد خلیلِ پروردگارِ رحمان (ابراهیم) بروید، پیامبرجفرمودند: پس نزد ابراهیم میآیند [و درخواستشان را عرض میکنند]، ابراهیم میگوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم و سه کلمه را که به دروغ گفته بود، یاد میکند [سپس میگوید:] نزد موسی بروید، او بندهای است که خداوند تورات را به او داد و با او سخن گفت و او را نزدیک خود گردانید و با او نهانی صحبت کرد، پیامبر جفرمودند: پس نزد موسی میآیند او [نیز] میگوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم و خطایش را که کشتن فرد یهودی بود، به یاد میآورد [اما میگوید:] نزد عیسی بروید، او بندهی خدا و فرستادهی اوست، او کلمهی خدا (آفریدهای است که با گفتن کُن به وجود آمد) و روح اوست، پیامبر جفرمودند: پس نز عیسی میآیند [و درخواستشان را عرض میکنند]، عیسی میگوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم، نزد محمد جبروید، او بندهای است که خداوند تمامی گناهان پیشین و پسین (اول و آخرش) را بخشیده است، پس نزد من میآیند [و درخواستشان را میگویند، من هم میروم]، اجازهی ملاقات با پروردگارم را در جایگاهش میگیرم، به من اجازه داده میشود که به خدمت خداوند برسم، وقتی پروردگارم را دیدم، به سجده میافتم، خداوند مرا در سجده مدتی که خود اراده میکند، رها میکند، سپس میفرماید: ای محمد! سرت را بردار و بگو [هر آنچه میخواهی، زیرا] گفتههایت شنیده میشود و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته میشود و بخواه [هر آنچه میخواهی، زیرا] به تو بخشیده خواهد شد، پیامبر جفرمودند: پس سرم را برمیدارم و خداوند را با کلماتی که به من یاد داده است، سپاس و ستایش میگویم و سپس شفاعت میکنم، پس برای من حدی مشخص میکند (مشخص میشود که شفاعتم برای چه کسانی پذیرفته شده است)، پس بیرون میآیم. و سپس آن گروه را وارد بهشت میکنم.
قتاده میگوید: این را نیز از انس شنیدم که [گفت:] پیامبر جفرمودند: پس بیرون میآیم و گروهی را از آتش جهنم بیرون میآورم و آنها را داخل بهشت میکنم، سپس [برای بار دوم] برمیگردم، اجازهی ملاقات با پروردگارم را در جایگاهش میگیرم، به من اجازه داده میشود که به خدمت خداوند برسم، وقتی پررودگارم را دیدم به سجده میافتم، خداوند مرا در سجده، مدتی که خود اراده میکند، رها میکند. سپس میفرماید: ای محمد! سرت را بردار و بگو [هرآنچه میخواهی، زیرا] گفتههایت شنیده میشود و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته میشود و بخواه [هر آنچه میخواهی، زیرا] به تو بخشیده خواهد شد، پیامبر جفرمودند: پس سرم را برمیدارم و خداوند را با کلماتی که به من یاد داده است، سپاس و ستایش میگویم و سپس شفاعت میکنم، پس برای من حدی مشخص میکند، پس بیرون میآیم و آن گروه را وارد بهشت میکنم». قتاده میگوید: و نیز شنیدم که [انس گفت: پیامبر ج]فرمودند: پس بیرون میآیم و گروهی را از آتش جهنم بیرون میآورم و آنها را داخل بهشت میکنم، سپس برای بار سوم برمیگردم، اجازهی ملاقات با پروردگارم را در جایگاهش میگیرم، به من اجازه داده میشود که به خدمت خداوند برسم، وقتی پروردگارم را دیدم، به سجده میافتم، خداوند مرا در سجده، مدتی که خود اراده میکند، رها میکند و سپس میفرماید: ای محمد! سرت را بردار و بگو [هر آنچه که میخواهی، زیرا] گفتههایت شنیده میشود و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته میشود و بخواه [هرآنچه میخواهی، زیرا] به تو بخشیده خواهد شد، پیامبر جفرمودند: پس سرم را برمیدارم و خداوند را با کلماتی که به من یاد داده است، سپاس و ستایش میگویم و سپس شفاعت میکنم، پس برای من حدی مشخص میشود، پس بیرون میآیم و آنها را وارد بهشت میکنم». قتاده میگوید: و شنیدم که [انس گفت: پیامبر ج]فرمودند: پس بیرون میآیم و گروهی را از آتش جهنم بیرون میآورم و آنها را داخل بهشت میکنم، تا این که کسی در آتش نمیماند، مگر آن که قرآن او را از واردشدن به بهشت منع کرده باشد، یعنی جاودانهماندن در آتش بر او واجب باشد. سپس این آیه را تلاوت فرمودند: ﴿عَسَىٰٓ أَن يَبۡعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا﴾[الإسراء: ۷۹]. «امید است که خداوند تو را به مقام محمود و شایستهای برساند»، پیامبر جفرمودند: این مقام محمود، همان مقامی است که به پیامبرتان جوعده داده شده است» [۸۹].
[۸۹] خطاهای حضرت ابراهیم عبارت بودند از: الف. وقتی که قومش از او دعوت کردند که با آنها بیرون برود، در جواب گفت: ﴿إِنِّي سَقِيمٞ﴾[الصافات: ۸۹] «من مریض هستم». ب. در جواب کفار وقتی از او در بارهی شکستهشدن بتها سؤال شد، گفت: ﴿بَلۡ فَعَلَهُۥ كَبِيرُهُمۡ هَٰذَا﴾[الأنبیاء: ۶۳] «بلکه آن را این بزرگترشان کرده است». ج. این که در بارهی ساره گفت: «هِيَ أُخْتِي» «او خواهرم است». موارد ذکرشده در حقیقت کذب نیستند، بلکه از باب کنایه میباشند، اما چون صورت آنها صورت کذب است، حضرت ابراهیم به خاطر انجام آنها میترسید و این عادت عارفان است؛ هرکس خدا را بیشتر بشناسد، از او بیشتر میترسد. منظور از «داره» در «فأستأذن علی ربي في داره» همان بهشت است که جایگاه اولیای خداست و اضافهشدن این مکان به نام خدا از باب تشریف است، همچون مسجد یا کعبه که به آن بیت الله گفته میشود. منظور از اجازهگرفتن پیامبر جاجازهی آنحضرت، برای شفاعت است، زیرا بدون اجازهی خداوند این امر صورت نخواهد گرفت و این همان چیزی است که خداوند فرموده است: ﴿مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِ﴾[البقرة: ۲۵۵] «کیست که در پیشگاه خدا جز به اجازهی او شفاعت کند» و این امر مقدمهای میخواهد که همان سجده و حمد و ثنای پروردگار است که پیامبر جآن را انجام میدهد. منظور از «من حبسه القرآن» کسی است که قرآن جاودانهماندن در آتش را بر او واجب کرده است که همان کفار میباشند؛ کسانی که قرآن در جاهای متعدد به آنها اشاره میکند و میفرماید: ﴿خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗا﴾«در آنجا جاودانه میمانند»، اینان مشرکانی هستند که مغفرت خداوند شامل حالشان نمیشود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُ﴾[النساء: ۴۸، ۲۲۶] «بیگمان خداوند شرک به خود را نمیبخشد ولی گناهان جز آن را از هرکس که خود بخواهد، میبخشد» هیچکس جرأت درخواست شفاعت را برای چنین افرادی به خود نمیدهد، زیرا شفاعت کسی در مورد آنان پذیرفته نخواهد شد: ﴿مَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ حَمِيمٖ وَلَا شَفِيعٖ يُطَاعُ﴾[غافر:۱۸] «برای ستمگران نه هیچ دوستی هست و نه هیچ شفاعتکنندهای که شفاعت او پذیرفته شود». [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری].
۳۳۷- «عَنْ أَنَسٍسقَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ جيَقُولُ: إِذَا كَانَ يَوْمُ القِيَامَةِ، شُفِّعْتُ، فَقُلْتُ: يَا رَبِّ! أَدْخِلِ الجَنَّةَ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ خَرْدَلَةٌ، فَيَدْخُلُونَ، ثُمَّ أَقُولُ: أَدْخِلِ الجَنَّةَ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ أَدْنَى شَيْءٍ، فَقَالَ أَنَسٌس: كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى أَصَابِعِ رَسُولِ اللَّهِ ج».
۳۳۷. «از انسسروایت شده است که گفت: از پیامبر جشنیدم که میفرمود: «وقتی که روز قیامت میشود، شفیع قرار داده میشوم (شفاعتم پذیرفته میشود)، پس میگویم: خدایا! هرکس را که به اندازهی سنگینی دانهی خردلی (کنایه از مقدار کمی) [ایمان در قلبش وجود دارد] وارد بهشت کن، پس [آن گروه که مقداری ایمان در قلبشان باشد]، داخل بهشت میشوند]، سپس میگویم: خدایا! هرکس را که به میزان کمترین چیزی (ذرهای) ایمان در قلبش است، وارد بهشت کن، انسسمیگوید: گویی اینک هم به انگشتان مبارک پیامبر جنگاه میکنم [که مقدار کم را با سر انگشتانش نشان میداد]».
۳۳۸- «حَدَّثَنَا مَعْبَدُ بْنُ هِلاَلٍ العَنَزِيُّ، قَالَ: اجْتَمَعْنَا نَاسٌ مِنْ أَهْلِ البَصْرَةِ، فَذَهَبْنَا إِلَى أَنَسِ بْنِ مَالِكٍسوَذَهَبْنَا مَعَنَا بِثَابِتٍ البُنَانِيِّ إِلَيْهِ يَسْأَلُهُ لَنَا عَنْ حَدِيثِ الشَّفَاعَةِ، فَإِذَا هُوَ فِي قَصْرِهِ، فَوَافَقْنَاهُ يُصَلِّي الضُّحَى، فَاسْتَأْذَنَّا، فَأَذِنَ لَنَا وَهُوَ عَلَى فِرَاشِهِ، فَقُلْنَا لِثَابِتٍ: لاَ تَسْأَلْهُ عَنْ شَيْءٍ أَوَّلَ مِنْ حَدِيثِ الشَّفَاعَةِ، فَقَالَ: يَا أَبَا حَمْزَةَ! هَؤُلاَءِ إِخْوَانُكَ مِنْ أَهْلِ البَصْرَةِ، جَاءُوكَ، يَسْأَلُونَكَ عَنْ حَدِيثِ الشَّفَاعَةِ، فَقَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ جقَالَ: إِذَا كَانَ يَوْمُ القِيَامَةِ، مَاجَ النَّاسُ بَعْضُهُمْ فِي بَعْضٍ، فَيَأْتُونَ آدَمَ، فَيَقُولُونَ: اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ، فَيَقُولُ: لَسْتُ لَهَا، وَلَكِنْ عَلَيْكُمْ بِإِبْرَاهِيمَ فَإِنَّهُ خَلِيلُ الرَّحْمَنِ، فَيَأْتُونَ إِبْرَاهِيمَ، فَيَقُولُ: لَسْتُ لَهَا، وَلَكِنْ عَلَيْكُمْ بِمُوسَى، فَإِنَّهُ كَلِيمُ اللَّهِ، فَيَأْتُونَ مُوسَى، فَيَقُولُ: لَسْتُ لَهَا، وَلَكِنْ عَلَيْكُمْ بِعِيسَى، فَإِنَّهُ رُوحُ اللَّهِ وَكَلِمَتُهُ، فَيَأْتُونَ عِيسَى، فَيَقُولُ: لَسْتُ لَهَا، وَلَكِنْ عَلَيْكُمْ بِمُحَمَّدٍ ج، فَيَأْتُوننِي، فَأَقُولُ أَنَا لَهَا، فَأَسْتَأْذِنُ عَلَى رَبِّي، فَيُؤْذَنُ لِي، وَيُلْهِمُنِي مَحَامِدَ أَحْمَدُهُ بِهَا، لاَ تَحْضُرُنِي الآنَ، فَأَحْمَدُهُ بِتِلْكَ المَحَامِدِ، وَأَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا، فَيَقُولُ: يَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَكَ، وَقُلْ يُسْمَعْ لَكَ، وَسَلْ تُعْطَ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأَقُولُ: يَا رَبِّ، أُمَّتِي أُمَّتِي، فَيَقُولُ: انْطَلِقْ، فَأَخْرِجْ مِنْهَا مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ – أَوْ خَرْدَلَةٍ – مِنْ إِيمَانٍ، فَأَنْطَلِقُ فَأَفْعَلُ، ثُمَّ أَعُودُ، فَأَحْمَدُهُ بِتِلْكَ المَحَامِدِ، ثُمَّ أَخِرُّ سَاجِدًا، فَيُقَالُ: يَا مُحَمَّدُ! ارْفَعْ رَأْسَكَ، وَقُلْ يُسْمَعْ لَكَ، وَسَلْ تُعْطَهْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأَقُولُ: يَا رَبِّ، أُمَّتِي أُمَّتِي، فَيَقُولُ: انْطَلِقْ، فَأَخْرِجْ مِنْهَا مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ أَدْنَى أَدْنَى أَدْنَى مِثْقَالِ حَبَّةِ خَرْدَلٍ مِنْ إِيمَانٍ، فَأَخْرِجْهُ مِنَ النَّارِ، فَأَنْطَلِقُ فَأَفْعَلُ.
فَلَمَّا خَرَجْنَا مِنْ عِنْدِ أَنَسٍسقُلْتُ لِبَعْضِ أَصْحَابِنَا: لَوْ مَرَرْنَا بِالحَسَنِ، وَهُوَ مُتَوَارٍ فِي مَنْزِلِ أَبِي خَلِيفَةَ، فَحَدَّثْنَاهُ بِمَا حَدَّثَنَا أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ، فَأَتَيْنَاهُ فَسَلَّمْنَا عَلَيْهِ، فَأَذِنَ لَنَا فَقُلْنَا لَهُ: يَا أَبَا سَعِيدٍ! جِئْنَاكَ مِنْ عِنْدِ أَخِيكَ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، فَلَمْ نَرَ مِثْلَ مَا حَدَّثَنَا فِي الشَّفَاعَةِ، فَقَالَ: هِيهْ، فَحَدَّثْنَاهُ بِالحَدِيثِ، فَانْتَهَى إِلَى هَذَا المَوْضِعِ، فَقَالَ: هِيهْ، فَقُلْنَا: لَمْ يَزِدْ لَنَا عَلَى هَذَا، فَقَالَ: لَقَدْ حَدَّثَنِي - وَهُوَ جَمِيعٌ - مُنْذُ عِشْرِينَ سَنَةً، فَلاَ أَدْرِي: أَنَسِيَ، أَمْ كَرِهَ أَنْ تَتَّكِلُوا، قُلْنَا: يَا أَبَا سَعِيدٍ! فَحَدِّثْنَا فَضَحِكَ، وَقَالَ: خُلِقَ الإِنْسَانُ عَجُولًا، مَا ذَكَرْتُهُ إِلَّا وَأَنَا أُرِيدُ أَنْ أُحَدِّثَكُمْ، حَدَّثَنِي كَمَا حَدَّثَكُمْ بِهِ، قَالَ: ثُمَّ أَعُودُ الرَّابِعَةَ، فَأَحْمَدُهُ بِتِلْكَ المَحَامِدِ، ثُمَّ أَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا، فَيُقَالُ: يَا مُحَمَّدُ! ارْفَعْ رَأْسَكَ، وَقُلْ يُسْمَعْ، وَسَلْ تُعْطَهْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأَقُولُ: يَا رَبِّ ائْذَنْ لِي فِيمَنْ قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَيَقُولُ: وَعِزَّتِي وَجَلاَلِي، وَكِبْرِيَائِي وَعَظَمَتِي، لَأُخْرِجَنَّ مِنْهَا مَنْ قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ».
۳۳۸. «معبد بن هلال عنزی میگوید: با گروهی از مردم بصره جمع شدیم و باهم نزد انس بن مالکسرفتیم و با خودمان ثابت بنانی را بردیم تا برایمان در بارهی حدیث شفاعت از انس سؤال کند، درِ خانهاش نزدش رفتیم، در حالی که نماز ضحی میخواند، سپس اجازه خواستیم، اجازه داد، بر او وارد شدیم، در حالی که بر جایگاه مخصوصش نشسته بود، به ثابت گفتیم: از تو میخواهیم نخستین سؤالی که از انس میپرسی، در بارهی شفاعت باشد و ثابت عرض کرد: ای اباحمزه! اینان برادران تو هستند که از بصره نزدت آمدهاند تا در بارهی حدیث شفاعت از تو سؤالی بکنند؟ انس گفت: پیامبر جبرای ما فرمودند: «وقتی روز قیامت میشود، مردم مضطرب و نگران و آشفته ازدحام میکنند، پس نزد آدم میآیند و عرض میکنند: نزد پروردگارت برایمان شفاعت کن، آدم جواب میدهد: من در آن جایگاه نیستم، ولی شما باید نزد ابراهیم بروید که او خلیل خدای رحمان است، نزد ابراهیم میآیند، او [نیز] میگوید: من در آن جایگاه نیستم، ولی شما باید نزد موسی بروید که او کسی است که با خدا سخن گفته است، پس نزد موسی میآیند، او [نیز] میگوید: من در آن جایگاه نیستم، شما باید نزد عیسی بروید که او روح خدا و کلمهی اوست، نزد عیسی میآیند، او میگوید: من در آن جایگاه نیستم، اما نزد محمد جبروید، پس نزد من میآیند. من [در جواب خواستهی آنها] میگویم: من در جایگاهی هستم که شفاعت بکنم، پس اجازه میگیرم که خدمت پروردگارم برسم، به من اجازه داده میشود و خداوند به من کلماتی را الهام میکند که با آنها او را میستایم که اکنون آنها به یادم نمیآیند، سپس با آن کلمات او را میستایم و بر او سجده میکنم، گفته میشود: ای محمد! سرت را بلند کن و بگو [هر آنچه میخواهی، زیرا] سخنانت شنیده میشود و بخواه [هر آنچه میخواهی، زیرا] به تو بخشیده میشود و شفاعت کن [زیرا] شفاعتت پذیرفته میشود، من [هم] میگویم: خدایا! امتم! امتم! خداوند میفرماید: ای محمد! برو و هرکس را که به اندازهی دانهی جوی ایمان [در دلش] دارد، از آتش بیرون بیاور، من هم میروم و آن را انجام میدهم، پس [دوباره] برمیگردم و خدا را با آن کلمات میستایم و سپس به سجده میافتم، گفته میشود: ای محمد! سرت را بلند کن و بگو [هر آنچه میخواهی، زیرا] سخنانت شنیده میشود و بخواه [هر آنچه میخواهی، زیرا] به تو بخشیده میشود و شفاعت کن [زیرا] شفاعتت پذیرفته میشود، من هم میگویم: خدایا! امتم! امتم! خداوند میفرماید: برو و هرکس را که ذرهای ایمان یا (شک راوی) به اندازهی سنگینی دانهی خردلی ایمان [در دلش] دارد، از آتش بیرون بیاور و من هم میروم و آن کار را انجام میدهم، سپس برمیگردم و خدا را با آن کلمات میستایم و سپس به سجده میافتم. گفته میشود: ای محمد! سرت را بلند کن و بگو [هر آنچه میخواهی، زیرا] سخنانت شنیده میشود و بخواه [ هرآنچه میخواهی، زیرا] به تو بخشیده میشود و شفاعت کن [زیرا] شفاعتت پذیرفته میشود، من هم میگویم: خدایا! امتم! امتم! خداوند میفرماید: برو و هرکس را که کمتر، کمتر، کمتر از اندازهی یک دانهی خردل ایمان در دل دارد، از آتش بیرون بیاور، من هم میروم و آن کار را انجام میدهم».
وقتی از پیش انسسبیرون آمدیم به برخی از یارانم گفتم: بیایید نزد حسن برویم که فراری است و در منزل ابی خلیفه پناه گرفته است و حدیثی که انس برای ما گفته است، به او بگوییم، نزدش رفتیم و بر او سلام کردیم، پس به ما اجازهی ورود داد، عرض کردیم: ای ابوسعید! از نزد برادرت انس میآییم، او حدیثی را در بارهی شفاعت برایمان گفت که تاکنون نشنیدهایم، ابوسعید گفت: خوب (حدیث را بگویید)، حدیث را تا آخر برایش بیان کردیم، گفت: خوب، عرض کردیم: دیگر به آن چیزی اضافه نکرد، گفت: بیست سال پیش در حالی که جوانتر بود، این حدیث را برایم روایت کرد، اما [این که قسمت آخر حدیث را برای شما بیان ننموده] نمیدانم فراموش کرده است، یا این که دوست ندارد که شما بیش از این به شفاعت تکیه کنید [و دیگر کاری انجام ندهید]، گفتیم: ای ابوسعید! تو حدیث را برایمان بگو، خندید و گفت: انسان عجول آفریده شده است. من هم میخواهم همان حدیث را برایتان بیان کنم و به همین دلیل این را گفتم، او همان چیزی را که برای شما بیان کرده است، برای من نیز بیان کرده است، [با این تفاوت که] پیامبر جفرمودند: سپس برای بار چهارم برمیگردم و خدا را با آن کلمات میستایم و سپس به سجده میافتم، گفته میشود: ای محمد! سرت را بلند کن و بگو، سخنانت شنیده میشود و بخواه، به تو بخشیده میشود و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته میشود، من هم میگویم: خدایا! به من اجازه بده هرکس «لا إله إلا الله» گفته است [از آتش بیرون بیاورم]، خداوند میفرماید: سوگند به عزت و جلالم و بزرگی و عظمتم، هرکس را که گفته است: «لا إله إلا الله» (شهادت بر وحدانیت من داده باشد)، از آتش بیرون میآورم» [۹۰].
[۹۰] منظور از اجازهگرفتن پیامبر جدرخواست شفاعت عامه است که برای خاتمهی محاکمهی مردم میباشد. در این جمله حذفی صورت گرفته است، زیرا در مسند بزار چنین آمده است: «أنه یقل: یا رب! عجل علی الخلق الحساب» یعنی «خدایا! محاکمهی مردم را زودتر تمام کن». منظور از تکرار کلمهی «أدنی» که در برخی از روایتها دو بار تکرار شده است، تاکید بر قلت ایمان است. منظور از حسن، همان «حسن بصری» است که از ترس «حجاج بن یوسف» فرار کرده بود و در منزل «ابی خلیفهی طایی بصری» مخفی شده بود. منظور از بیرونآوردن کسی از آتش جهنم که شهادت گفته باشد، کسی است که قلباً به شهادتی که داده است، معتقد باشد؛ زیرا منافق نیز شهادت را بر زبان جاری کرده است، اما شفاعت شامل حالش نمیشود؛ این همان چیزی است که پیامبر جدر روایت دیگری به آن اشاره میکند و میفرماید: «أسعد الناس بشفاعتي يوم القيامة من قال: لا إله إلا الله صادقاً مصدقاً بها من قلبه أو من نفسه» یعنی «برخوردارترین مردم از شفاعت من، کسی است که صادقانه و با تصدیق و باور، از قلب و درون خود، لا إله إلا الله را بگوید». [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری].
۳۳۹- «عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَسأَنَّ نَاسًا قَالُوا لِرَسُولِ اللهِ ج: يَا رَسُولَ اللهِ! هَلْ نَرَى رَبَّنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: هَلْ تُضَارُّونَ (أَوْ هَلْ تُضَامُّونَ) فِي الْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ؟ قَالُوا: لَا، يَا رَسُولَ اللهِ، قَالَ: هَلْ تُضَارُّونَ فِي الشَّمْسِ لَيْسَ دُونَهَا سَحَابٌ؟ قَالُوا: لَا، قَالَ: فَإِنَّكُمْ تَرَوْنَهُ كَذَلِكَ، يَجْمَعُ اللهُ النَّاسَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، فَيَقُولُ: مَنْ كَانَ يَعْبُدُ شَيْئًا فَلْيَتَّبِعْهُ، فَيَتَّبِعُ مَنْ كَانَ يَعْبُدُ الشَّمْسَ، الشَّمْسَ، وَيَتَّبِعُ مَنْ كَانَ يَعْبُدُ الْقَمَرَ، الْقَمَرَ، وَيَتَّبِعُ مَنْ كَانَ يَعْبُدُ الطَّوَاغِيتَ، الطَّوَاغِيتَ، وَتَبْقَى هَذِهِ الْأُمَّةُ فِيهَا مُنَافِقُوهَا، فَيَأْتِيهِمُ اللهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى، فِي صُورَةٍ غَيْرِ صُورَتِهِ الَّتِي يَعْرِفُونَ، فَيَقُولُ: أَنَا رَبُّكُمْ، فَيَقُولُونَ: نَعُوذُ بِاللهِ مِنْكَ، هَذَا مَكَانُنَا، حَتَّى يَأْتِيَنَا رَبُّنَا، فَإِذَا جَاءَ رَبُّنَا عَرَفْنَاهُ، فَيَأْتِيهِمُ اللهُ تَعَالَى فِي صُورَتِهِ الَّتِي يَعْرِفُونَ، فَيَقُولُ: أَنَا رَبُّكُمْ، فَيَقُولُونَ: أَنْتَ رَبُّنَا، فَيَتَّبِعُونَهُ، وَيُضْرَبُ الصِّرَاطُ بَيْنَ ظَهْرَيْ جَهَنَّمَ، فَأَكُونُ أَنَا وَأُمَّتِي أَوَّلَ مَنْ نُجيْزُ، وَلَا يَتَكَلَّمُ يَوْمَئِذٍ إِلَّا الرُّسُلُ، وَدَعْوَى الرُّسُلِ يَوْمَئِذٍ: اللهُمَّ! سَلِّمْ، سَلِّمْ، وَفِي جَهَنَّمَ كَلَالِيبُ مِثْلُ شَوْكِ السَّعْدَانِ، هَلْ رَأَيْتُمُ السَّعْدَانَ؟ قَالُوا: نَعَمْ يَا رَسُولَ اللهِ! قَالَ: فَإِنَّهَا مِثْلُ شَوْكِ السَّعْدَانِ، غَيْرَ أَنَّهُ لَا يَعْلَمُ مَا قَدْرُ عِظَمِهَا إِلَّا اللهُ، تَخْطَفُ النَّاسَ بِأَعْمَالِهِمْ، فَمِنْهُمُ الْمُؤْمِنُ بَقِيَ بِعَمَلِهِ، وَمِنْهُمُ الْمُجَازَى حَتَّى يُنَجَّى، حَتَّى إِذَا فَرَغَ اللهُ مِنَ الْقَضَاءِ بَيْنَ الْعِبَادِ، وَأَرَادَ أَنْ يُخْرِجَ بِرَحْمَتِهِ مَنْ أَرَادَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ، أَمَرَ الْمَلَائِكَةَ أَنْ يُخْرِجُوا مِنَ النَّارِ مِنْ كَانَ لَا يُشْرِكُ بِاللهِ شَيْئًا، مِمَّنْ أَرَادَ اللهُ أَنْ يَرْحَمَهُ، مِمَّنْ يَقُولُ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، فَيَعْرِفُونَهُمْ فِي النَّارِ يَعْرِفُونَهُمْ بِأَثَرِ السُّجُودِ، تَأْكُلُ النَّارُ مِنَ ابْنِ آدَمَ، إِلَّا أَثَرَ السُّجُودِ، حَرَّمَ اللهُ عَلَى النَّارِ أَنْ تَأْكُلَ أَثَرَ السُّجُودِ، فَيُخْرَجُونَ مِنَ النَّارِ قَدِ امْتَحَشُوا، فَيُصَبُّ عَلَيْهِمْ مَاءُ الْحَيَاةِ، فَيَنْبُتُونَ مِنْهُ، كَمَا تَنْبُتُ الْحِبَّةُ فِي حَمِيلِ السَّيْلِ، ثُمَّ يَفْرُغُ اللهُ مِنَ الْقَضَاءِ بَيْنَ الْعِبَادِ، وَيَبْقَى رَجُلٌ مُقْبِلٌ بِوَجْهِهِ عَلَى النَّارِ، وَهُوَ آخِرُ أَهْلِ النَّارِ دُخُولًا الْجَنَّةَ، فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّ! اصْرِفْ وَجْهِي عَنِ النَّارِ، فَإِنَّهُ قَدْ قَشَبَنِي رِيحُهَا، وَأَحْرَقَنِي ذَكَاؤُهَا، فَيَدْعُو اللهَ مَا شَاءَ اللهُ أَنْ يَدْعُوَهُ، ثُمَّ يَقُولُ اللهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى: هَلْ عَسَيْتَ إِنْ فَعَلْتُ ذَلِكَ بِكَ أَنْ تَسْأَلَني غَيْرَهُ؟ فَيَقُولُ: لَا أَسْأَلُكَ غَيْرَهُ، وَيُعْطِي رَبَّهُ مِنْ عُهُودٍ وَمَوَاثِيقَ مَا شَاءَ اللهُ، فَيَصْرِفُ اللهُ وَجْهَهُ عَنِ النَّارِ، فَإِذَا أَقْبَلَ عَلَى الْجَنَّةِ وَرَآهَا، سَكَتَ مَا شَاءَ اللهُ أَنْ يَسْكُتَ، ثُمَّ يَقُولُ: أَيْ رَبِّ، قَدِّمْنِي إِلَى بَابُِ الْجَنَّةِ، فَيَقُولُ اللهُ لَهُ: أَلَيْسَ قَدْ أَعْطَيْتَ عُهُودَكَ وَمَوَاثِيقَكَ، لَا تَسْأَلُنِي غَيْرَ الَّذِي أَعْطَيْتُكَ؟ وَيْلَكَ يَا ابْنَ آدَمَ، مَا أَغْدَرَكَ! فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّ، وَيَدْعُو اللهَ، حَتَّى يَقُولَ لَهُ: فَهَلْ عَسَيْتَ إِنْ أَعْطَيْتُكَ ذَلِكَ أَنْ تَسْأَلَ غَيْرَهُ؟ فَيَقُولُ: لَا وَعِزَّتِكَ فَيُعْطِي رَبَّهُ مَا شَاءَ اللهُ مِنْ عُهُودٍ وَمَوَاثِيقَ، فَيُقَدِّمُهُ إِلَى بَابُِ الْجَنَّةِ، فَإِذَا قَامَ عَلَى بَابُِ الْجَنَّةِ انْفَهَقَتْ لَهُ الْجَنَّةُ، فَرَأَى مَا فِيهَا مِنَ الْخَيْرِ وَالسُّرُورِ، فَيَسْكُتُ مَا شَاءَ اللهُ أَنْ يَسْكُتَ، ثُمَّ يَقُولُ: أَيْ رَبِّ! أَدْخِلْنِي الْجَنَّةَ، فَيَقُولُ اللهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى لَهُ: أَلَيْسَ قَدْ أَعْطَيْتَ عُهُودَكَ وَمَوَاثِيقَكَ أَنْ لَا تَسْأَلَ غَيْرَ مَا أُعْطِيتَ؟ وَيْلَكَ يَا ابْنَ آدَمَ، مَا أَغْدَرَكَ، فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّ، لَا أَكُونُ أَشْقَى خَلْقِكَ، فَلَا يَزَالُ يَدْعُو اللهَ حَتَّى يَضْحَكَ اللهُﻷمِنْهُ، فَإِذَا ضَحِكَ مِنْهُ قَالَ: ادْخُلْ الْجَنَّةَ، فَإِذَا دَخَلَهَا، قَالَ اللهُ لَهُ: تَمَنَّهْ، فَيَسْأَلُ رَبَّهُ وَيَتَمَنَّى، حَتَّى إِنَّ اللهَ لَيُذَكِّرُهُ مِنْ كَذَا وَكَذَا، حَتَّى انْقَطَعَتْ بِهِ الْأَمَانِيُّ، قَالَ اللهُ تَعَالَى: ذَلِكَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ».
قَالَ عَطَاءُ بْنُ يَزِيدَ، وَأَبُو سَعِيدٍ مَعَ أَبِي هُرَيْرَةَبلَا يَرُدُّ عَلَيْهِ مِنْ حَدِيثِهِ شَيْئًا، حَتَّى إِذَا حَدَّثَ أَبُو هُرَيْرَةَ أَنَّ اللهَﻷقَالَ لِذَلِكَ الرَّجُلِ: وَمِثْلُهُ مَعَهُ، قَالَ أَبُو سَعِيدٍ: وَعَشْرَةُ أَمْثَالِهِ مَعَهُ، يَا أَبَا هُرَيْرَةَ، قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ: مَا حَفِظْتُ إِلَّا قَوْلَهُ: ذَلِكَ لَكَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ، قَالَ أَبُو سَعِيدٍ: أَشْهَدُ أَنِّي حَفِظْتُ مِنْ رَسُولِ اللهِ جقَوْلَهُ: ذَلِكَ لَكَ وَعَشْرَةُ أَمْثَالِهِ.
قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَس: وَذَلِكَ الرَّجُلُ آخِرُ أَهْلِ الْجَنَّةِ دُخُولًا الْجَنَّةَ».
۳۳۹. «از ابوهریرهسروایت شده است که گروهی به پیامبر جگفتند: ای پیامبر خدا! آیا روز قیامت پروردگارمان را میبینیم؟ پیامبر جفرمودند: آیا شب بدر (شب چهاردهم ماه) از دیدن ماه شک و ایجاد مزاحمت دارید؟ جواب دادند: خیر، ای پیامبر خدا! آیا در روز آفتابی بدون ابر از دیدن خورشید شک دارید؟ جواب دادند: خیر، فرمودند: پس شما [روز قیامت] همچنان خدا را میبینید (همچون دیدن خورشید و ماه) خداوند در روز قیامت مردم را جمع میکند و میفرماید: هرکس [در دنیا] چیزی [یا کسی] را عبادت کرده است، پس دنبال آن برود، پس هرکس خورشید را عبادت کرده است، آن را دنبال میکند و هرکس ماه را عبادت کرده است، آن را دنبال میکند و هرکس طواغیت (شیطانها و بتان و خودکامگان) را عبادت کرده است، دنبالشان میافتد و این امت (امت من) با منافقانی که در میان آنها هستند، باقی میمانند، پس خداوند متعال به صورتی بر آنها ظاهر میشود که آن را نمیشناسند، خداوند میفرماید: پروردگارتان من هستم، میگویند: از تو به خدا پناه میبریم، اینجا خواهیم ماند تا پروردگارمان بیاید (بر ما ظاهر شود)، پس وقتی پروردگارمان بیاید، او را میشناسیم،، آنگاه خداوند به صورتی که آن را میشناسند، بر آنها ظاهر میشود و میفرماید: پروردگارتان من هستم، میگویند: تو پروردگار ما هستی، پس او را دنبال میکنند و پُل صراط وسط جهنم زده میشود، [پیامبر جفرمودند:] و آن وقت، من و امتم نخستین کسانی هستیم که [از پُل] عبور میکنیم و کسی جز پیامبران در آن روز سخن نمیگوید و دعای آنها (سخن آنها) در آن روز این است: خدایا! [ما را] سلامت بدار، [ما را] سلامت بدار. در دوزخ قلابهای دندانهدار تیزی همچون خار سعدان وجود دارند، آیا خار سعدان را دیدهاید؟ اصحاب جواب دادند: بله، ای پیامبر خدا! فرمودند: این قلابها هم همچون خار سعدان هستند، بان این تفاوت که بزرگی و تیزی آنها را کسی جز خدا نمیداند، این قلابها مردم را براساس اعمالشان میگیرند و به سوی خود میکشند و در میان کسانی که از پل عبور میکنند، مؤمن واقعی به خاطر اعمالش نجات مییابد و برخی نیز به سختی عبور داده میشوند تا این که نجات مییابند، این کار ادامه دارد تا این که خداوند محاکمهی بندگانش را به اتمام میرساند و [بعد از آن] اراده میکند هرکس از بندگانش را که خواست، به فضل و رحمت خود از آتش بیرون بیاورد، پس به فرشتگان دستور میدهد هرکس که نسبت به خدا دچار شرک نشده باشد، از کسانی که خدا به آنها ارادهی رحم میکند، او را از آتش ذد./ بیرون بیاورند، چنین کسی [فردی است که در دنیا] گفته است: هیچ خدایی جز الله نیست، فرشتگان چنین افرادی را در آتش از روی آثار سجده میشناسند، آتش جز اثر سجده همهی قسمتهای بدن انسان را میسوزاند [و از بین میبرد، زیرا] خداوند از بینبردن اثر سجده را بر آتش حرام کرده است». سپس فرشتگان چنین افرادی را در حالی بیرون میآورند که جز اثر سجده، همه جای آنها سوخته است و بر آنها آب حیات ریخته میشود و آنها جان میگیرند، همچون روییدن و سبزشدن دانهای که در مسیر سیل میروید، سپس خداوند کار محاکمهی بندگان را به اتمام میرساند و مردی باقی میماند که رو به آتش ایستاده است و او آخرین فردی است که داخل بهشت میشود و عرض میکند: خدایا! مرا از آتش نجات بده، زیرا بویش مرا هلاک کرده و شعلههایش مرا سوزانده است و آنقدر که خدا خود میخواهد، خدا را به فریاد میخواند [و نجاتش را از او میطلبد]، پس خداوند متعال میفرماید: آیا احتمال ندارد که اگر تو را نجات دهم چیز دیگری از من بخواهی؟ میگوید: چیز دیگری غیر از این نمیخواهم و با خداوند آنگونه که خدا میخواهد، عهد و پیمان میبندد، پس خداوند او را از آتش برمیگرداند. وقتی رو به بهشت میایستد و آن را میبیند، مدتی که خدا اراده میکند، ساکت میماند، سپس میگوید: خدایا! مرا به طرف درِ بهشت پیش ببر، خداوند به او میفرماید: آیا عهد و پیمان ندادی که غیر از آنچه به تو بخشیدم، چیز دیگری از من نخواهی؟ وای بر تو ای انسان که چقدر عهدشکنی! میگوید: خدایا! ... و خدا را آنقدر میخواند تا این که خداوند به او میفرماید: آیا احتمال ندارد که اگر تو را به بهشت نزدیک کنم، چیز دیگری از من بخواهی؟ میگوید: به بزرگیت سوگند، چیز دیگری غیر از این نمیخواهم و با خداوند آنگونه که خدا میخواهد عهد و پیمان میبندد، پس خداوند او را به سوی درِ بهشت پیش میبرد و وقتی که میایستد و داخل بهشت را میبیند، بهشت بر او نمایان میشود و سرور و شادی و نعمتهای فراوانی را که در آن وجود دارد، میبیند و تا مدتی که خداوند میخواهد سکوت میکند، سپس میگوید: خدایا! مرا داخل بهشت گردان، خداوند متعال به او میفرماید: آیا تعهد ندادی که غیر از آنچه به تو دادم، چیزی از من نخواهی؟ وای بر تو ای انسان که چقدر عهدشکنی! میگوید: خدایا! بگذار که من بدبختترین مخلوقاتت نباشم و همچنان خدا را میخواند تا این که خداوند متعال به او میخندند (از او راضی میشود)، پس وقتی خداوند از او راضی شد، میفرماید: داخل بهشت شو، وقتی داخل بهشت میشود، خداوند به او میفرماید: آرزو کن، پس [آنچه میخواهد] آرزو میکند و از خداوند میطلبد و خداوند آرزوها و نعمتهای دیگری را به یادش میآورد که در دنیا آرزو میکرده، تا این که آرزوهایش به اتمام میرسد، پس خداوند متعال به او میفرماید: این نعمتها و نعمتهای مشابه آن، از آنِ تو باد.
عطاء بن یزید میگوید: ابوسعید خدری با ابوهریره ببود، وقتی که او این حدیث را روایت میکرد، با او کوچکترین اختلافی نداشت تا به اینجا رسید که میفرماید: اما از اینجا به بعد ابوسعید به ابوهریرهبگفت: ای ابوهریره! پیامبر جفرمودند: ده برابر این نعمتها متعلق به توست [یا از آنِ تو باد]، ابوهریره جواب داد: من اینچنین به یاد دارم که فرمودند: این نعمتها و یک برابر آنها متعلق به توست [یا از آنِ تو باد]، ابوسعید گفت: شهادت میدهم که من از پیامبر جاینچنین شنیدم که فرمودند: این نعمتها و ده برابر آنها، از آنِ تو باد.
ابوهریرهسمیگوید: این مرد آخرین فردی است که داخل بهشت میشود» [۹۱].
۳۴۰- «عَنْ هَمَّامِ بْنِ مُنَبِّهٍ، قَالَ: هَذَا مَا حَدَّثَنَا أَبُو هُرَيْرَةَسعَنْ رَسُولِ اللهِ جوَذَكَرَ أَحَادِيثَ، مِنْهَا: وَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: إِنَّ أَدْنَى مَقْعَدِ أَحَدِكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ أَنْ يَقُولَ لَهُ: تَمَنَّ، فَيَتَمَنَّى، وَيَتَمَنَّى، فَيَقُولُ لَهُ: هَلْ تَمَنَّيْتَ؟ فَيَقُولُ: نَعَمْ، فَيَقُولُ لَهُ: فَإِنَّ لَكَ مَا تَمَنَّيْتَ، وَمِثْلَهُ مَعَهُ».
۳۴۰. «همام بن منبه میگوید: ابوهریرهساحادیث زیادی را برایمان از پیامبر جنقل کرد که یکی از آنها این است که پیامبر جفرمودند: «پایینترین جایگاه (درجه) یکی ازشماکه برایش گفته میشود آرزو کن پس آرزو میکند وآرزو میکند [هر آنچه میخواهد]، آنگاه خداوند به او میفرماید: آیا آرزو کردی؟ میگوید: بله و خداوند به او میفرماید: هرچه آرزو کنی و یک برابر آن برای تو باشد».
۳۴۱- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّسأَنَّ نَاسًا فِي زَمَنِ رَسُولِ اللهِ جقَالُوا: يَا رَسُولَ اللهِ! هَلْ نَرَى رَبَّنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ؟ قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: نَعَمْ، قَالَ: هَلْ تُضَارُّونَ فِي رُؤْيَةِ الشَّمْسِ بِالظَّهِيرَةِ صَحْوًا لَيْسَ مَعَهَا سَحَابٌ؟ وَهَلْ تُضَارُّونَ فِي رُؤْيَةِ الْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ صَحْوًا لَيْسَ فِيهَا سَحَابٌ؟ قَالُوا: لَا، يَا رَسُولَ اللهِ! قَالَ: مَا تُضَارُّونَ فِي رُؤْيَةِ اللهِ - تَبَارَكَ وَتَعَالَى - إِلَّا كَمَا تُضَارُّونَ فِي رُؤْيَةِ أَحَدِهِمَا، إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ: لِيَتَّبِعْ كُلُّ أُمَّةٍ مَا كَانَ تَعْبُدُ، فَلَا يَبْقَى أَحَدٌ كَانَ يَعْبُدُ غَيْرَ اللهِ: مِنَ الْأَصْنَامِ وَالْأَنْصَابِ إِلَّا يَتَسَاقَطُونَ فِي النَّارِ، حَتَّى إِذَا لَمْ يَبْقَ إِلَّا مَنْ كَانَ يَعْبُدُ اللهَ: مِنْ بَرٍّ وَفَاجِرٍ، وَغُبَّرِ أَهْلِ الْكِتَابِ، فَيُدْعَى الْيَهُودُ، فَيُقَالُ لَهُمْ: مَا كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ؟ قَالُوا: كُنَّا نَعْبُدُ عُزَيْرَ ابْنَ اللهِ، فَيُقَالُ: كَذَبْتُمْ، مَا اتَّخَذَ اللهُ مِنْ صَاحِبَةٍ وَلَا وَلَدٍ، فَمَاذَا تَبْغُونَ؟ قَالُوا: عَطِشْنَا يَا رَبَّنَا! فَاسْقِنَا، فَيُشَارُ إِلَيْهِمْ: أَلَا تَرِدُونَ؟ فَيُحْشَرُونَ إِلَى النَّارِ، كَأَنَّهَا سَرَابٌ، يَحْطِمُ بَعْضُهَا بَعْضًا، فَيَتَسَاقَطُونَ فِي النَّارِ، ثُمَّ يُدْعَى النَّصَارَى، فَيُقَالُ لَهُمْ: مَا كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ؟ قَالُوا: كُنَّا نَعْبُدُ الْمَسِيحَ ابْنَ اللهِ، فَيُقَالُ لَهُمْ: كَذَبْتُمْ مَا اتَّخَذَ اللهُ مِنْ صَاحِبَةٍ وَلَا وَلَدٍ، فَيُقَالُ لَهُمْ: مَاذَا تَبْغُونَ؟ فَيَقُولُونَ: عَطِشْنَا يَا رَبَّنَا! فَاسْقِنَا، قَالَ: فَيُشَارُ إِلَيْهِمْ: أَلَا تَرِدُونَ؟ فَيُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ، كَأَنَّهَا سَرَابٌ، يَحْطِمُ بَعْضُهَا بَعْضًا، فَيَتَسَاقَطُونَ فِي النَّارِ، حَتَّى إِذَا لَمْ يَبْقَ إِلَّا مَنْ كَانَ يَعْبُدُ اللهَ: مِنْ بَرٍّ وَفَاجِرٍ، أَتَاهُمْ رَبُّ الْعَالَمِينَ - سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى - فِي أَدْنَى صُورَةٍ مِنَ الَّتِي رَأَوْهُ فِيهَا، قَالَ: فَمَا تَنْتَظِرُونَ؟ تَتْبَعُ كُلُّ أُمَّةٍ مَا كَانَتْ تَعْبُدُ، قَالُوا: يَا رَبَّنَا، فَارَقْنَا النَّاسَ فِي الدُّنْيَا أَفْقَرَ مَا كُنَّا إِلَيْهِمْ، وَلَمْ نُصَاحِبْهُمْ، فَيَقُولُ: أَنَا رَبُّكُمْ، فَيَقُولُونَ: نَعُوذُ بِاللهِ مِنْكَ، لَا نُشْرِكُ بِاللهِ شَيْئًا - مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلَاثًا - حَتَّى إِنَّ بَعْضَهُمْ لَيَكَادُ أَنْ يَنْقَلِبَ، فَيَقُولُ: هَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُ آيَةٌ، فَتَعْرِفُونَهُ بِهَا؟ فَيَقُولُونَ: نَعَمْ، فَيُكْشَفُ عَنْ سَاقٍ، فَلَا يَبْقَى مَنْ كَانَ يَسْجُدُ لِلَّهِ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِهِ إِلَّا أَذِنَ اللهُ لَهُ بِالسُّجُودِ وَلَا يَبْقَى مَنْ كَانَ يَسْجُدُ اتِّقَاءً وَرِيَاءً، إِلَّا جَعَلَ اللهُ ظَهْرَهُ طَبَقَةً وَاحِدَةً، كُلَّمَا أَرَادَ أَنْ يَسْجُدَ خَرَّ عَلَى قَفَاهُ، ثُمَّ يَرْفَعُونَ رُءُوسَهُمْ، وَقَدْ تَحَوَّلَ فِي صُورَتِهِ الَّتِي رَأَوْهُ فِيهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ، فَقَالَ: أَنَا رَبُّكُمْ، فَيَقُولُونَ: أَنْتَ رَبُّنَا، ثُمَّ يُضْرَبُ الْجِسْرُ عَلَى جَهَنَّمَ، وَتَحِلُّ الشَّفَاعَةُ، وَيَقُولُونَ: اللهُمَّ سَلِّمْ، سَلِّمْ، قِيلَ: يَا رَسُولَ اللهِ، وَمَا الْجِسْرُ؟ قَالَ: دَحْضٌ مَزِلَّةٌ، فِيهِ خَطَاطِيفُ، وَكَلَالِيبُ وَحَسَكَةٌ تَكُونُ بِنَجْدٍ، فِيهَا شُوَيْكَةٌ، يُقَالُ لَهَا السَّعْدَانُ، فَيَمُرُّ الْمُؤْمِنُونَ كَطَرْفِ الْعَيْنِ، وَكَالْبَرْقِ، وَكَالرِّيحِ، وَكَالطَّيْرِ، وَكَأَجَاوِيدِ الْخَيْلِ وَالرِّكَابِ، فَنَاجٍ مُسَلَّمٌ، وَمَخْدُوشٌ مُرْسَلٌ، وَمَكْدُوشٌ فِي نَارِ جَهَنَّمَ، حَتَّى إِذَا خَلَصَ الْمُؤْمِنُونَ مِنَ النَّارِ، فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ بِأَشَدَّ مُنَاشَدَةً لِلَّهِ فِي اسْتِقْصَاءِ الْحَقِّ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لِلَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ فِي النَّارِ، يَقُولُونَ: رَبَّنَا، كَانُوا يَصُومُونَ مَعَنَا، وَيُصَلُّونَ وَيَحُجُّونَ، فَيُقَالُ لَهُمْ: أَخْرِجُوا مَنْ عَرَفْتُمْ، فَتُحَرَّمُ صُوَرُهُمْ عَلَى النَّارِ، فَيُخْرِجُونَ خَلْقًا كَثِيرًا، قَدِ أَخَذَتِ النَّارُ إِلَى نِصْفِ سَاقَيْهِ، وَإِلَى رُكْبَتَيْهِ، ثُمَّ يَقُولُونَ: رَبَّنَا! مَا بَقِيَ فِيهَا أَحَدٌ مِمَّنْ أَمَرْتَنَا بِهِ، فَيَقُولُ: ارْجِعُوا، فَمَنْ وَجَدْتُمْ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالَ دِينَارٍ مِنْ خَيْرٍ، فَأَخْرِجُوهُ، فَيُخْرِجُونَ خَلْقًا كَثِيرًا، ثُمَّ يَقُولُونَ: رَبَّنَا! لَمْ نَذَرْ فِيهَا أَحَدًا مِمَّنْ أَمَرْتَنَا، ثُمَّ يَقُولُ: ارْجِعُوا، فَمَنْ وَجَدْتُمْ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالَ نِصْفِ دِينَارٍ مِنْ خَيْرٍ، فَأَخْرِجُوهُ، فَيُخْرِجُونَ خَلْقًا كَثِيرًا، ثُمَّ يَقُولُونَ: رَبَّنَا! لَمْ نَذَرْ فِيْهَا خَيْراً - وَكَانَ أَبُو سَعِيدٍ الْخُدْرِيُّ يَقُولُ: إِنْ لَمْ تُصَدِّقُونِي بِهَذَا الْحَدِيثِ، فَاقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖۖ وَإِن تَكُ حَسَنَةٗ يُضَٰعِفۡهَا وَيُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِيمٗا ٤٠﴾[النساء: ۴۰]. فَيَقُولُ اللهُﻷ: شَفَعَتِ الْمَلَائِكَةُ، وَشَفَعَ النَّبِيُّونَ، وَشَفَعَ الْمُؤْمِنُونَ، وَلَمْ يَبْقَ إِلَّا أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ، فَيَقْبِضُ قَبْضَةً مِنَ النَّارِ، فَيُخْرِجُ مِنْهَا قَوْمًا لَمْ يَعْمَلُوا خَيْرًا قَطُّ، قَدْ عَادُوا حُمَمًا، فَيُلْقِيهِمْ فِي نَهَرٍ فِي أَفْوَاهِ الْجَنَّةِ، يُقَالُ لَهُ: نَهَرُ الْحَيَاةِ، فَيَخْرُجُونَ كَمَا تَخْرُجُ الْحِبَّةُ فِي حَمِيلِ السَّيْلِ، أَلَا تَرَوْنَهَا تَكُونُ إِلَى الْحَجَرِ أَوْ إِلَى الشَّجَرِ، مَا يَكُونُ إِلَى الشَّمْسِ أُصَيْفِرُ وَأُخَيْضِرُ، وَمَا يَكُونُ مِنْهَا إِلَى الظِّلِّ يَكُونُ أَبْيَضَ؟ فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللهِ، كَأَنَّكَ كُنْتَ تَرْعَى بِالْبَادِيَةِ، قَالَ: فَيَخْرُجُونَ كَاللُّؤْلُؤِ، فِي رِقَابِهِمُ الْخَوَاتِمُ، يَعْرِفُهُمْ أَهْلُ الْجَنَّةِ، هَؤُلَاءِ عُتَقَاءُ اللهِ الَّذِينَ أَدْخَلَهُمُ اللهُ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ عَمِلُوهُ، وَلَا خَيْرٍ قَدَّمُوهُ، ثُمَّ يَقُولُ: ادْخُلُوا الْجَنَّةَ، فَمَا رَأَيْتُمُوهُ فَهُوَ لَكُمْ، فَيَقُولُونَ: رَبَّنَا! أَعْطَيْتَنَا مَا لَمْ تُعْطِ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ، فَيُقَالُ: لَكُمْ عِنْدِي أَفْضَلُ مِنْ هَذَا، فَيَقُولُونَ: يَا رَبَّنَا! أَيُّ شَيْءٍ أَفْضَلُ مِنْ هَذَا؟ فَيَقُولُ: رِضَايَ، فَلَا أَسْخَطُ عَلَيْكُمْ بَعْدَهُ أَبَدًا».
وَزَادَ فِيْ رِوَايَةٍ: «بِغَيْرِ عَمَلٍ عَمِلُوهُ، وَلَا قَدَمٍ قَدَّمُوهُ، فَيُقَالُ لَهُمْ: لَكُمْ مَا رَأَيْتُمْ، وَمِثْلُهُ مَعَهُ».
۳۴۱. «از ابوسعید خدریسروایت شده است که گفت: در زمان پیامبر جگروهی از مردم عرض کردند: ای پیامبر خدا! آیا روز قیامت پروردگارمان را میبینیم؟ پیامبرجفرمودند: بله، سپس فرمودند: آیا بعد از ظهر یک روز آفتابی که ابری در آسمان نیست، از دیدن خورشید شک دارید (در دیدن خورشید دچار مشکل میشوید و برای دیدن آن ازدحام میکنید)؟ آیا شب بدر (چهاردهم ماه) که آسمان صاف و مهتابی است، از دیدن ماه شک دارید (در دیدن ماه دچار مشکل میشوید و برای دیدن آن ازدحام میکنید)؟ جواب دادند: خیر، ای پیامبر خدا! پیامبر جفرمودند: روز قیامت هم در دیدن خداوند متعال کوچکترین ازدحام و شکی نخواهید داشت، همانطور که امروز در دیدن خورشید یا ماه شکی ندارید و دچار هیچ مشکلی نمیشوید. وقتی که روز قیامت میآید، ندازنندهای ندا میزند: هر امتی آنچه را که [در دنیا] میپرستید، دنبال کند، پس از بتپرستان یعنی کسانی که غیر خدا را پرستیدهاند، کسی باقی نخواهد ماند، مگر این که در آتش جهنم خواهد افتاد و تنها کسانی باقی میمانند از متقین و عاصیان و بقایای اهل کتاب که خدا را پرستیدهاند، آنگاه یهودیان فرا خوانده میشوند و به آنها گفته میشود: چه چیزی را عبادت میکردید؟ میگویند: عزیر پسر خدا را عبادت میکردیم، گفته میشود: دروغ گفتید، [زیرا] خداوند همسر و فرزندی ندارد، [به آنها گفته میشود:] اینک چه میخواهید؟ میگویند: خدایا! تشنه هستیم، به ما آب بده (آب میخواهیم). [جهنم به آنان نشان داده میشود و] به آنان اشاره میشود: آیا وارد نمیشوید [که آب بنوشید]؟ پس به سوی جهنم محشور میشوند که همچون سرابی است و زبانههای آن در هم فرو میروند و یکدیگر را فرو میشکنند [و آنان برای تشنگی شدیدی که دارند و در اثر فشار و ازدحام پیش از حدی که در رفتن به سوی سراب به وجود آوردهاند، برخی برخی دیگر را لِه] و سرانجام به درون جهنم سقوط میکنند، سپس نصاری فرا خوانده میشوند و به آنها گفته میشود: چه چیزی را عبادت میکردید؟ جواب میدهند: مسیح پسر خدا را عبادت میکردیم، به آنان گفته میشود: دروغ گفتید [زیرا] خداوند همسر و فرزندی ندارد و به آنان گفته میشود: اینک چه میخواهید؟ میگویند: خدایا! تشنه هستیم. به ما آب بده (آب میخواهیم)، پیامبر جفرمودند: [جهنم به آنان نشان داده میشود و] به آنان اشاره میشود: آیا وارد نمیشوید [که آب بنوشید]؟ پس به سوی جهنم محشور میشوند که همچون سرابی است و زبانههای آن در هم فرو میروند و یکدیگر را فرو میشکنند [و آنان برای رفع تشنگی شدیدی که دارند و در اثر فشار و ازدحام بیش از حدی که در رفتن به سوی سراب به وجود آوردهاند، برخی برخی دیگر را لِه (به زمین هموارش میکنند)] و سرانجام به درون جهنم سقوط میکنند. این کار ادامه دارد تا این که کسی جز متقین و عاصیانی که خدا را عبادت کردهاند، باقی نمیمانند. پروردگار جهانیان در صفتی غیر از آنچه که آنها در دنیا او را با آن میشناختند، بر آنها تجلی میکند و میفرماید: منتظر چه هستید؟ هر گروهی با معبودشان رفتند، میگویند: خدایا! ما در حالی که بیشتر از امروز به آنها نیاز داشتیم [در زندگی دنیا، به خاطر خداوند]، از آنان جدا شدیم و اکنون دیگر نیازی به آنان نداریم و با آنها همنشین نخواهیم شد، خداوند میفرماید: من پروردگارتان هستم، میگویند: از تو به خدا پناه میبریم، چیزی را شریک خدا قرار نمیدهیم، دو بار یا سه بار این را میگویند تا جاییی که نزدیک است برخی از آنها حال و وضعشان تغییر کند، خداوند میفرماید: آیا علامت و نشانهای بین شما و او وجود دارد که با آن او را بشناسید؟ میگویند: بله، پس خداوند سختی را برطرف میکند و از ذات خود پرده برمیدارد (در اینجا نیز «فَيُكْشَفُ عَنْ سَاقٍ» را تاویل نموده اند که بر خلاف ظاهر نص صریح حدیث رسول الله جمیباشد. مصحح) و در این حال هیچ فردی که به اختیار خود و با اخلاص درون در دنیا خداوند را عبادت کرده است، باقی نخواهد ماند، مگر این که خداوند به او اجازهی سجده میدهد و کسی که در دنیا از ترس [مردم] و ریا خدا را عبادت کرده است، وقتی که میخواهد همراه مؤمنین خدا را سجده کند، خداوند پشت او را یکسان [و خشک] میکند و هرگاه که بخواهد سجده کند، بر پشتش میافتد، سپس [کسانی که سجده کردهاند] بلند میشوند، در حالی که خداوند به صفتی برگشته که آنها بار اول او را در آن دیدهاند و میشناسند و میفرماید: من پروردگارتان هستم، میگویند: تو پروردگارمان هستی. سپس پُل در وسط جهنم زده میشود و زمان شفاعت میرسد و میگویند: خدایا! [ما را] سلامت بدار، [ما را] سلامت بدار، گفته شد: ای پیامبر خدا! این پُل چیست و چگونه است؟ پیامبر جفرمودند: راهی است لغزان و غیر محکم و بر آن چنگالها و قلابها و خارهای بزرگ و محکمی است و امثال چنین خارهایی در نجد وجود دارند که به آنها سعدان گفته میشود، آنگاه گروهی از مؤمنان چون یک چشم به هم زدن و گروهی چون برق و گروهی چون باد و گروهی چون پرنده و گروهی چون اسبان راهوار و گروهی چون شتران تیزرو از روی پل میگذرند، و آنگاه، گروهی سالم نجات مییابند و گروهی زخمی و آویزان نجات مییابند و گروهی نیز در آتش میافتند و این کار ادامه مییابد تا این که مؤمنان از آتش نجات مییابند و سوگند به کسی که جانم در دست قدرت اوست، هیچکدام از شما در دنیا نسبت به طلب حقش آن چنان مصرانه از خداوند درخواست نمیکند که مؤمنان در روز قیامت نجات برادرانشان را از آتش از او میخواهند و برای آنها شفاعت میکنند، آنها میگویند: خدایا! آنها با ما روزه میگرفتند و نماز میخواندند و مناسک حج را به جای میآوردند، به آنان گفته میشود: هرکس را که میشناسید از آتش بیرون بیاورید، صورتهایشان بر آتش حرام شده است، پس افراد بسیاری را بیرون میآورند و افرادی از آتش بیرون آورده میشوند که تا نیمهی ساق پاهایشان را آتش فرا گرفته است و برخی دیگر تا زانوانشان را آتش فرا گرفته است، سپس میگویند: خدایا! از کسانی که به ما امر کردی که از آتش بیرون بیاوریم، کسی باقی نمانده است، خداوند میفرماید: برگردید و هرکس را که در قلبش به اندازهی وزن دیناری خیر (مقدار کمی ایمان) یافتید، بیرون بیاورید، پس میروند و گروه بسیاری را بیرون میآورند و سپس میگویند: خدایا! در میان کسانی که به ما امر کردی که از آتش بیرون بیاوریم، کسی باقی نمانده است، خداوند میفرماید: برگردید و هرکس را که در قلبش به اندازهی وزن نصف دیناری خیر (مقدار بسیار کمی ایمان) یافتید، بیرون بیاورید، پس میروند و گروه بسیاری را بیرون میآورند و سپس میگویند: خدایا! کسی در آتش نمانده است که در قلبش ذرهای خیر باشد (هیچ کسی نمانده است که مقدار بسیار کمی ایمان در دلش وجود داشته باشد).
ابوسعدسمیگوید: اگر سخن مرا باور ندارید (اگر میخواهید مطمئین شوید) این آیه را بخوانید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖۖ وَإِن تَكُ حَسَنَةٗ يُضَٰعِفۡهَا وَيُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِيمٗا٤٠﴾[النساء: ۴۰]. «خداوند کوچکترین ظلمی به کسی نمیکند و اگر کسی کار نیکی انجام دهد، خداوند جزای آن را چندبرابر میدهد و از نزد خود اجر و پاداش بیشتر از آن را به او خواهد بخشید»، سپس خداوند متعال میفرماید: فرشتگان و پیامبران و مؤمنین شفاعت کردند و کسی نمانده است که دیگران را شفاعت کند، جز خدای مهربان. خداوند با فضل و کرم خود گروهی را از آتش بیرون میآورد که هرگز در دنیا هیچ کار نیکی انجام ندادهاند و [در جهنم] تبدیل به زغال شدهاند، آنها را در نهری در کنارههای بهشت میاندازند که به این نهر، نهر حیات گفته میشود و بعد از شستنشان با آب حیات، بیرون میآیند و چنان جان میگیرند همچون آن دانهای که در مسیر سیل میروید و سبز میشود، آیا چنین دانهای را دیدهاید که گاهی اوقات زیر صخرهای یا کنار درختی رشد میکند و قسمتی از دانه که رو به خورشید است، سبز و زرد است و قسمتی که در سایه قرار دارد، سفید است، اصحاب گفتند: ای پیامبر خدا! گیاهان را چنان توصیف میکنید که گویی در بادیه چوپانی کردهاید، پیامبر جادامه دادند و فرمودند: این گروه از آن آب بیرون میآیند و همچون مرواریدند و گردنشان با گردنبندهایی [از طلا و...] آراسته شده است، بهشتیان آنها را میشناسند [و میگویند]: اینان آزادشدگان خدای رحمان هستند، کسانی که بدون این که کار نیکی انجام داده و آن را به عنوان ماتقدم خود پیش فرستاده باشند، خداوندآنهارا وارد بهشت کرده است، سپس خداوند میفرماید: به بهشت درآیید و هر آنچه در آن میبینید، از آنِ شماست، میگویند: خدایا! به ما چیزهایی دادهای که به هیچیک از بندگانت ندادهای، در جواب آنها گفته میشود: برای شما نعمتهایی بهتر از این [نعمتهایی که به شما داده شده است]، نزد من وجود دارد، پس میگویند: خدایا! چه چیزی بهتر از این نعمتهایی است که به ما بخشیدهای؟ خداوند میفرماید: رضایت من که بعد از این هرگز از شما خشمگین نخواهم شد و هرگز مورد غضب و عذاب من قرار نخواهید گرفت».
در روایتی دیگر به جای کلمهی «خَيْرٍ» در جملهی: «وَلاَ خَيْرٍ قَدَّمُوهُ» کلمهی «قَدَمٍ» که یعنی گام خیری برنداشتهاند، وارد شده است و در ادامهی آن چنین آمده است: «فَيُقَالُ لَهُمْ: لَكُمْ مَا رَأَيْتُمْ وَمِثْلُهُ مَعَهُ» یعنی: «به آنان گفته میشود: آنچه میبینید از آنِ شماست و یک برابر آن» [۹۲].
[۹۱] هدف از تشبیه رؤیت خورشید و ماه به رؤیت خداوند، بیان وضوح رؤیت و عدم شک و وجود هیچ مشکلی در آن میباشد. جمهور اهل لغت میگویند: به هر آنچه غیر از خدا عبادت شود، طاغوت گفته میشود، ابن عباس و مقاتل و کلبی میگویند: منظور از طاغوت، شیطان است، برخی نیز گفتهاند: منظور از طاغوت، بتها میباشند؛ واحدی میگوید: لفظ طاغوت هم جمع است و هم مفرد، هم مؤنث است و هم مذکر. «فیتبعونه» یعنی از دستور او مبنی بر ورود به بهشت پیروی میکنند، یا دنبال فرشتگانی میافتند که آنها را به بهشت راهنمایی میکنند. «یضرب الصراط بین ظهری جهنم»، دلیل بر اثبات پل صراط میباشد که در وسط جهنم زده میشود و تمامی مخلوقات از آن عبور میکنند و مؤمنین نجات مییابند و دیگران در آن میافتند. «دعوی الرسل یومئذ: اللهم سلم...» اشاره به نهایت شفقت و ترحم پیامبران نسبت به مردم دارد. [شرح امام نووی بر صحیح مسلم]. [۹۲] واردشدن افرادی به بهشت که در دنیا هیچ کار نیکی انجام نداده باشند که در این حدیث و احادیث مشابه آن بدان اشاره شده است، بنا به نص صریح آیهی قرآن که ایمان را اساس هر عمل خوبی میداند و برابر آنچه در احادیث دیگر هم آمده و شارحان حدیث به آن اشاره کردهاند، تنها کسانی را شامل میشود که اهل ایمان بوده و در دنیا مقدار کمی از ایمان داشتهاند و البته سالهای زیادی در جهنم عذاب کشیده و سوختهاند، و گرنه آن کس که به خدا و معاد و پیامبران خدا اصلاً ایمان ندارد، ابدی است و اهل نجات نیست و اعمال او بدون پشتوانهی ایمان بینتیجه و بیاثر خواهند بود. والله أعلم – مترجم.
۳۴۲- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّسأَنَّ رَسُولَ اللهِ جقَالَ: يُدْخِلُ اللهُ أَهْلَ الْجَنَّةِ، الْجَنَّةَ، يُدْخِلُ مَنْ يَشَاءُ بِرَحْمَتِهِ، وَيُدْخِلُ أَهْلَ النَّارِ، النَّارِ، ثُمَّ يَقُولُ: انْظُرُوا مَنْ وَجَدْتُمْ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ إِيمَانٍ فَأَخْرِجُوهُ، فَيُخْرَجُونَ مِنْهَا حُمَمًا، قَدْ امْتَحَشُوا، فَيُلْقَوْنَ فِي نَهَرِ الْحَيَاةِ - أَوِ الْحَيَا - فَيَنْبُتُونَ فِيهِ كَمَا تَنْبُتُ الْحِبَّةُ إِلَى جَانِبِ السَّيْلِ، أَلَمْ تَرَوْهَا كَيْفَ تَخْرُجُ صَفْرَاءَ مُلْتَوِيَةً».
۳۴۲. «از ابوسعید خدریسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: خداوند بهشتیان را وارد بهشت میکند و به رحمت و فضل خود هرکس را که بخواهد وارد بهشت میکند و جهنمیان را وارد جهنم میکند و سپس [خطاب به فرشتگان] میفرماید: بنگرید، هرکس را که به اندازهی سنگینی دانهی خردلی ایمان در دلش یافتید، از آتش بیرون بیاورد، آنگاه آن افراد، سوخته و زغال شده از آن بیرون آورده میشوند و در آب حیات یا (شک راوی) آب باران، انداخته میشوند و در آن جان میگیرند، همچون آن دانهای که در کنار مسیر سیل میروید، آن را که دیدهاید که چگونه زردفام و خمیده و پیچان سر از زمین بیرون میآورد» [۹۳].
[۹۳] امام نووی/در مورد اثبات شفاعت و بیرونآوردن موحدین از آتش، چنین میفرماید: قاضی عیاض میگوید: مذهب اهل سنت، شفاعت را عقلاً یک امر جایز میداند و سمعاً نیز یک امر واجب و دلیل این امر این فرمودهی خداوند متعال است که میفرماید: ﴿يَوۡمَئِذٖ لَّا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَرَضِيَ لَهُۥ قَوۡلٗا ١٠٩﴾[طه: ۱۰۹] «در آن روز شفاعت سودی نمیبخشد، مگر (شفاعت) کسی که (خدای) رحمان به او اجازه داده و سخنش را میپذیرد» و نیز این آیه که میفرماید: ﴿وَلَا يَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ﴾[الأنبیاء: ۲۸] «و آنان هرگز برای کسی شفاعت نمیکنند، مگر برای آن کسی که خدا از او خشنود است» و آیات مشابه آن و نیز احادیث بسیاری که در مجموع به حد تواتر نیز رسیدهاند و شفاعت را برای گنهکاران مؤمنین اثبات میکنند و نیز اجماع سلف و خلف از اهل سنت بر این امر. اما در مقابل، خوارج و برخی از معتزله چنین معتقدند که گناهکاران برای ابد در آتش خواهند ماند و دلیل این امر این آیات میدانند که میفرماید: ﴿فَمَا تَنفَعُهُمۡ شَفَٰعَةُ ٱلشَّٰفِعِينَ ٤٨﴾[المدثر: ۴۸] «دیگر شفاعت شفاعتکنندگان به آنان سودی نمیرساند» و ﴿مَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ حَمِيمٖ وَلَا شَفِيعٖ يُطَاعُ﴾[غافر: ۱۸] «ستمگران نه دارای دوستی هستند و نه شفاعتکنندهای که شفاعت او پذیرفته شود»، در جواب باید گفت: مخاطب این آیات کفار میباشند، نه مؤمنین گناهکار و تأویلاتی که خوارج و برخی از معتزله از احادیث شفاعت دارند و میگویند منظور از شفاعت، ازدیاد درجات کسانی است که مورد شفاعت قرار میگیرند، با توجه به الفاظ صریح احادیث، این تأویلات باطل هستند و اخراج افراد گناهکار از آتش به شرط این که گناهشان کفر و شرک نبوده باشد، امری است که به اثبات رسیده است. اما شفاعت پنج نوع است: ۱) شفاعتی که مختص بر پیامبر اسلام، حضرت محمد جاست و آن عبارت است از: درخواست پایانیافتن امر محاکمهی بندگان و تعجیل در آن تا از سختی توقف و منتظر حساب بودن، نجات یابند. ۲) شفاعت برای کسانی که بدون حساب وارد بهشت شوند؛ این نوع از شفاعت نیز با توجه به احادیث واردشده در این خصوص که امام مسلم نیز آنها را ذکر کرده است، مختص پیامبر اسلام حضرت محمد جاست. ۳) شفاعت برای کسانی که مستوجب عذاب هستند؛ این نوع مختص پیامبر جو بندگان صالحی خواهد بود که خداوند خود میخواهد و به آنان اجازه میدهد. ۴) شفاعت برای گناهکارانی که وارد آتش شدهاند؛ احادیثی که در این خصوص وارد شدهاند به این مطلب اشاره دارند که چنین افراد گناهکاری با شفاعت پیامبر جو فرشتگان و بندگان مؤمن و صالح، از آتش بیرون میآیند و سپس خداوند خود، بدون شفاعت کسی، افرادی را از آتش بیرون میآورد که در دنیا شهادت را ادا کرده باشند و بعد از آن، کسی جز کافرین در جهنم باقی نخواهند ماند و این همان چیزی است که حدیث به آن اشاره دارد و میفرماید: «لاَ يَبْقَى فِيْهَا إِلاَّ الْكَافِرُونَ». ۵) شفاعت جهت ازدیاد درجات بهشتیان در بهشت است، معتزله این نوع از شفاعت را رد نمیکنند و نیز به شفاعت نوع نخست معتقدند. [شرح امام نووی بر صحیح مسلم].
۳۴۳- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: أَمَّا أَهْلُ النَّارِ الَّذِينَ هُمْ أَهْلُهَا، فَإِنَّهُمْ لَا يَمُوتُونَ فِيهَا وَلَا يَحْيَوْنَ، وَلَكِنْ نَاسٌ أَصَابَتْهُمُ النَّارُ بِذُنُوبِهِمْ - أَوْ قَالَ: بِخَطَايَاهُمْ - فَأَمَاتَهُمْ إِمَاتَةً، حَتَّى إِذَا كَانُوا فَحْمًا، أُذِنَ بِالشَّفَاعَةِ، فَجِيءَ بِهِمْ ضَبَائِرَ، ضَبَائِرَ، فَبُثُّوا عَلَى أَنْهَارِ الْجَنَّةِ، ثُمَّ قِيلَ: يَا أَهْلَ الْجَنَّةِ! أَفِيضُوا عَلَيْهِمْ فَيَنْبُتُونَ نَبَاتَ الْحِبَّةِ تَكُونُ فِي حَمِيلِ السَّيْلِ، فَقَالَ رَجُلٌ: كَأَنَّ رَسُولَ اللهِ جقَدْ كَانَ بِالْبَادِيَةِ».
۳۴۳. «از ابوسعید خدریسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: اهل آتش، یعنی کسانی که در آتش و مستحق ماندن در آن هستند، در آن نه میمیرند تا آسوده گردند و نه به حالت طبیعی زندگی برمیگردند تا از آن بهره ببرند و استراحت کنند، اما [با این وجود] مردمانی نیز هستند (مؤمنان مذنب) که به خاطر گناهانشان، آتش نصیبشان میشود یا (شک راوی) فرمودند: به خاطر خطاهایشان، آتش نصیبشان میشود. خداوند آنها را به نوعی میمیراند [و آنها را به وسیلهی آتش جهنم عذاب میدهد] تا این که سوخته و زغال میشوند و سپس برایشان اجازهی شفاعت داده خواهد شد و گروه گروه و پراکنده آورده و بر نهرهای بهشت پخش میشوند (انداخته میشوند) و سپس گفته میشود: ای اهل بهشت! بر آنها آب بریزید و آنها همچون روییدن آن دانهای که در مسیر سیل رشد میکند و سبز میشود، جان میگیرند»، فردی گفت: گویی که پیامبر جزمانی در بادیه بوده است». [که چنین دقیق آن گیاه را توصیف میکند].
۳۴۴- «عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مَسْعُودٍسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: إِنِّي لَأَعْلَمُ آخِرَ أَهْلِ النَّارِ خُرُوجًا مِنْهَا، وَآخِرَ أَهْلِ الْجَنَّةِ دُخُولًا الْجَنَّةَ: رَجُلٌ يَخْرُجُ مِنَ النَّارِ حَبْوًا، فَيَقُولُ اللهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى لَهُ: اذْهَبْ فَادْخُلْ الْجَنَّةَ، فَيَأْتِيهَا، فَيُخَيَّلُ إِلَيْهِ أَنَّهَا مَلْأَى، فَيَرْجِعُ، فَيَقُولُ: يَا رَبِّ! وَجَدْتُهَا مَلْأَى، فَيَقُولُ اللهُ لَهُ: اذْهَبْ فَادْخُلِ الْجَنَّةَ، قَالَ: فَيَأْتِيهَا، فَيُخَيَّلُ إِلَيْهِ أَنَّهَا مَلْأَى، فَيَرْجِعُ، فَيَقُولُ: يَا رَبِّ، وَجَدْتُهَا مَلْأَى، فَيَقُولُ اللهُ لَهُ: اذْهَبْ فَادْخُلْ الْجَنَّةَ، قَالَ: فَيَأْتِيْهَا، فَيُخَيَّلُ إِلَيْهِ أَنَّهَا مَلْأَى، فَيَرْجِعُ، فَيَقُولُ: يَا رَبِّ! وَجَدْتُهَا مَلْأَى، فَيَقُولُ اللهُ لَهُ: اذْهَبْ فَادْخُلْ الْجَنَّةَ، فَإِنَّ لَكَ مِثْلَ الدُّنْيَا وَعَشَرَةَ أَمْثَالِهَا - أَوْ إِنَّ لَكَ عَشَرَةَ أَمْثَالِ الدُّنْيَا - قَالَ: فَيَقُولُ: أَتَسْخَرُ بِي - أَوْ أَتَضْحَكُ بِي - وَأَنْتَ الْمَلِكُ؟ قَالَ: لَقَدْ رَأَيْتُ رَسُولَ اللهِ جضَحِكَ، حَتَّى بَدَتْ نَوَاجِذُهُ، قَالَ: فَكَانَ يُقَالُ: ذَاكَ أَدْنَى أَهْلِ الْجَنَّةِ مَنْزِلَةً».
۳۴۴. «از عبدالله بن مسعودسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: «من میدانم آخرین فردی که از آتش بیرون میآید و آخرین فردی که وارد بهشت میشود، کیست. او فردی است که چهار دست و پا (به حالت خزیدن) از آتش بیرون میآید، خداوند متعال به او میگوید: برو وارد بهشت شو، پیامبر جفرمودند: پس به سوی بهشت میآید و چنان گمان میکند که بهشت پُر است و جایی برای او نیست، پس برمیگردد و میگوید: خدایا! آن را پُر یافتم، خداوند میفرماید: برو و وارد بهشت شو، پیامبر جفرمودند: پس به سوی بهشت میآید و چنان گمان میکند که بهشت پُر است و جایی برای او نیست، دوباره برمیگردد و میگوید: خدایا! آن را پُر یافتم، خداوند میفرماید: برو و وارد بهشت شو، زیرا در آن برای تو نعمتهایی همچون نعمتهایی دنیا و ده برابر آنها هست، یا (شک راوی) ده برابر نعمتهای دنیا برای تو هست. پیامبر جفرمودند: آن فرد میگوید: خدایا! آیا مرا مسخره میکنی یا (شک راوی) به من میخندی (زیرا معمولاً کسی که دیگری را مسخره میکند، به او میخندد)، در حالی که تو فرمانروا و صاحب اختیاری؟! ابن مسعودسگوید: پیامبر جرا دیدم به گونهای خندید که دندانهای آخرش نمایان شد و فرمودند: گفته میشود: مقام و پاداش آن فرد پایینترین درجه و مقام بهشتیان است».
۳۴۵- «عَنْ ابْنِ مَسْعُودٍ مِثْلُ ذَلِكَ، إِلاَّ أَنَّهُ قَالَ: رَجُلٌ يَخْرُجُ مِنْهَا زَحْفًا، فَيُقَالُ لَهُ: انْطَلِقْ فَيَذْهَبُ فَيَدْخُلُ الْجَنَّةَ، فَيَجِدُ النَّاسَ قَدْ أَخَذُوا الْمَنَازِلَ، فَيُقَالُ لَهُ: أَتَذْكُرُ الزَّمَانَ الَّذِي كُنْتَ فِيهِ؟ فَيَقُولُ: نَعَمْ، فَيُقَالُ لَهُ: تَمَنَّ، فَيَتَمَنَّى فَيُقَالُ لَهُ: لَكَ الَّذِي تَمَنَّيْتَ، وَعَشَرَةَ أَضْعَافِ الدُّنْيَا، قَالَ: فَيَقُولُ: أَتَسْخَرُ بِي وَأَنْتَ الْمَلِكُ؟ قَالَ: فَلَقَدْ رَأَيْتُ رَسُولَ اللهِ جضَحِكَ، حَتَّى بَدَتْ نَوَاجِذُهُ».
۳۴۵. «در روایت دیگری که ابن مسعودسدر این زمینه آوردهاند همان روایت قبلی (حدیث شمارهی ۳۴۴) آمده است، با این تفاوت که گفت: پیامبر جفرمودند: «مردی با خزیدن از آتش بیرون میآید و به او گفته میشود: برو [و وارد بهشت شو] و [او نیز] میرود و وارد بهشت میشود و آنجا مردم (بهشتیان) را میبیند که همه جا را گرفتهاند، به او گفته میشود: آیا زمانی را به یاد میآوری که در آنجا بودی (یعنی قبل از دنیا)؟ میگوید: بله، به او گفته میشود: آرزو کن، پس آرزو میکند، به او گفته میشود: برای توست آنچه آرزو کردی و ده برابر نعمتهای دنیا، پیامبر جفرمودند: آن مرد میگوید: مرا مسخره میکنی، در حالی که تو فرمانروا و صاحب اختیاری؟» ابن مسعودسمیگوید: پیامبر جرا دیدم، به گونهای خندید که دندانهای آخرش نمایان شد».
۳۴۶- «عَنْ أَنَسٍ، عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍبأَنَّ رَسُولَ اللهِ جقَالَ: آخِرُ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ رَجُلٌ، فَهْوَ يَمْشِي مَرَّةً، وَيَكْبُو مَرَّةً، وَتَسْفَعُهُ النَّارُ مَرَّةً، فَإِذَا مَا جَاوَزَهَا الْتَفَتَ إِلَيْهَا، فَقَالَ: تَبَارَكَ الَّذِي نَجَّانِي مِنْكِ، لَقَدْ أَعْطَانِي اللهُ شَيْئًا مَا أَعْطَاهُ أَحَدًا مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ، فَتُرْفَعُ لَهُ شَجَرَةٌ، فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّ، أَدْنِنِي مِنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ، فَلِأَسْتَظِلَّ بِظِلِّهَا، وَأَشْرَبَ مِنْ مَائِهَا، فَيَقُولُ اللهُﻷ: يَا ابْنَ آدَمَ، لَعَلِّي إِنَّ أَعْطَيْتُكَهَا سَأَلْتَنِي غَيْرَهَا، فَيَقُولُ: لَا، يَا رَبِّ! وَيُعَاهِدُهُ أَنْ لَا يَسْأَلَهُ غَيْرَهَا، وَرَبُّهُ تَعَالَى يَعْذِرُهُ، لِأَنَّهُ يَرَى مَا لَا صَبْرَ لَهُ عَلَيْهِ، فَيُدْنِيهِ مِنْهَا فَيَسْتَظِلُّ بِظِلِّهَا، وَيَشْرَبُ مِنْ مَائِهَا، ثُمَّ تُرْفَعُ لَهُ شَجَرَةٌ، هِيَ أَحْسَنُ مِنَ الْأُولَى، فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّ! أَدْنِنِي مِنْ هَذِهِ الشَجَرَةِ، لِأَشْرَبَ مِنْ مَائِهَا، وَأَسْتَظِلَّ بِظِلِّهَا، لَا أَسْأَلُكَ غَيْرَهَا، فَيَقُولُ: يَا ابْنَ آدَمَ! أَلَمْ تُعَاهِدْنِي أَنْ لَا تَسْأَلَنِي غَيْرَهَا؟ فَيَقُولُ: لَعَلِّي إِنْ أَدْنَيْتُكَ مِنْهَا، تَسْأَلُنِي غَيْرَهَا وَرَبُّهُ تَعَالَى يَعْذِرُهُ، لِأَنَّهُ يَرَى مَا لَا صَبْرَ لَهُ عَلَيْهِ، فَيُدْنِيهِ مِنْهَا فَيَسْتَظِلُّ بِظِلِّهَا، وَيَشْرَبُ مِنْ مَائِهَا، ثُمَّ تُرْفَعُ لَهُ شَجَرَةٌ عِنْدَ بَابُِ الْجَنَّةِ، هِيَ أَحْسَنُ مِنَ الْأُولَيَيْنِ، فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّ! أَدْنِنِي مِنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ، لِأَسْتَظِلَّ بِظِلِّهَا، وَأَشْرَبَ مِنْ مَائِهَا، لَا أَسْأَلُكَ غَيْرَهَا، فَيَقُولُ: يَا ابْنَ آدَمَ! أَلَمْ تُعَاهِدْنِي أَنْ لَا تَسْأَلَنِي غَيْرَهَا؟ قَالَ: بَلَى، يَا رَبِّ! هَذِهِ لَا أَسْأَلُكَ غَيْرَهَا، وَرَبُّهُ تَعَالَى يَعْذِرُهُ، لِأَنَّهُ يَرَى مَا لَا صَبْرَ لَهُ عَلَيْهِ، فَيُدْنِيهِ مِنْهَا، فَإِذَا أَدْنَاهُ مِنْهَا فَيَسْمَعُ أَصْوَاتَ أَهْلِ الْجَنَّةِ، فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّ، أَدْخِلْنِيهَا، فَيَقُولُ: يَا ابْنَ آدَمَ! مَا يَصْرِينِي مِنْكَ؟ أَيُرْضِيكَ أَنْ أُعْطِيَكَ الدُّنْيَا وَمِثْلَهَا مَعَهَا؟ فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّ، أَتَسْتَهْزِئُ مِنِّي وَأَنْتَ رَبُّ الْعَالَمِينَ؟ فَضَحِكَ ابْنُ مَسْعُودٍس. فَقَالَ: أَلَا تَسْأَلُونِي مِمَّ أَضْحَكُ؟ قَالُوا: مِمَّ تَضْحَكُ؟ قَالَ: هَكَذَا ضَحِكَ رَسُولُ اللهِ جفَقَالُوا: مِمَّ تَضْحَكُ رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: مِنْ ضَحِكِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، حِينَ قَالَ: أَتَسْتَهْزِئُ مِنِّي وَأَنْتَ رَبُّ الْعَالَمِينَ؟ فَيَقُولُ: إِنِّي لَا أَسْتَهْزِئُ مِنْكَ، وَلَكِنِّي عَلَى مَا أَشَاءُ قَادِرٌ».
أقول: إلى هنا قد نقلت معظم الروايات التي ذكرها الإمام مسلم، في صحيحه، وبقي فيه روايات كثيرة، غالبها ليس فيه كبير تغيير عما نقلته هنا، فلذلك اكتفيت بهذا القدر.
مع العلم بأن في غالب ما ذكرته من الروايات زيادات، أو مخالفة في الأسلوب لا يغني عنه غيره وهذا هو السبب في تكثير هذه الروايات هنا.
إلا أن في بعض الروايات التي لم أذكرها زيادة يجب ذكرها، وهي:
قال: ثم يدخل بيته، فتدخل عليه زوجتاه من الحور العين، فتقولان له: الحمد لله الذي أحياك لنا، وأحيانا لك، قال: فيقول: ما أعطي أحد مثل ما أعطيت».
۳۴۶. «از انسساز ابن مسعودسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: آخرین فردی که وارد بهشت میشود، مردی است که راه میرود و میافتد و آتش به صورتش برخورد و آن را سیاه میکند و هرگاه از آن دور میشود، به سویش برمیگردد و میگوید: بزرگ و متعال و والامقام است آن کس (خداوند) که مرا از دست تو نجات داد، به راستی به من چیزی بخشیده است که به هیچیک از مخلوقاتش از اولین و آخرین نبخشیده است، آنگاه درختی برایش برافراشته میشود (بر او ظاهر میشود)، میگوید: خدایا! مرا به آن درخت نزدیک کن تا زیر سایهاش بنشینم و از آب زیر آن بنوشم، خداوند متعال میفرماید: ای انسان! شاید اگر این را به تو ببخشم، چیز دیگری از من بخواهی؟ میگوید: خیر، خدایا! و با خدا عهد میبندد که چیز دیگری از او نخواهد، ولی خداوند متعال عذر او را میپذیرد، زیرا میداند که او چیزی میبیند که نمیتواند بر نداشتن آن صبر کند، پس او را به آن نزدیک میکند و او نیز از سایهاش استفاده میکند و از آبش مینوشد، سپس درخت دیگری برایش برافراشته میشود (بر او ظاهر میشود) که از درخت اولی بهتر و زیباتر است، پس میگوید: خدایا! مرا به آن درخت نزدیک کن تا از آبش بنوشم و زیر سایهاش بنشینم، جز این از تو چیزی نمیخواهم، خداوند میفرماید: ای انسان! مگر تعهد نکردی چیز دیگری از من نخواهی؟ سپس میفرماید: شاید اگر تو را به آن نزدیک کنم، چیز دیگری از من بخواهی؟ ولی خداوند متعال عذر او را میپذیرد، زیرا میداند که او چیزی میبیند که نمیتواند بر نداشن آن صبر کند، پس او را به آن نزدیک میکند و او زیر سایهاش مینشیند و از آبش مینوشد، سپس درخت دیگری نزدیک درِ بهشت برایش برافراشته میشود (بر او ظاهر میشود) که بهتر از درختهای قبلی است، میگوید: خدایا! مرا به آن درخت نزدیک کن تا زیر سایهاش بنشینم و از آبش بنوشم، چیزی غیر از این از تو نمیخواهم، خداوند میفرماید: ای انسان! آیا با من تعهد نکردی که چیزی غیر از آن (درخت دوم) نخواهی؟ میگوید: بله، خدایا، فقط این را به من بده، چیز دیگری از تو نمیخواهم و خداوند متعال عذر او را میپذیرد، زیرا میداند که او چیزی میبیند که نمیتواند بر نداشتن آن صبر کند، پس او را به آن درخت نزدیک میکند، وقتی نزدیک آن درخت میشود، صدای بهشتیان را میشنود و میگوید: خدایا! مرا وارد بهشت کن، خداوند میفرماید: چه چیزی باعث میشود که دیگر از من چیزی نخواهی (چه چیزی تو را راضی میکند که طلب نکنی)؟ آیا این تو را راضی میکند که دنیا و یک برابر آن را به تو ببخشم؟ میگوید: خدایا! آیا مرا مسخره میکنی، در حالی که تو پروردگار جهانیانی؟ [در اینجا] ابن مسعود سخندید و به حاضرین گفت: آیا از من نمیپرسید که چرا خندیدم؟ گفتند: چرا خندیدی؟ گفت: پیامبر جاین چنین خندیدند، گفتند: چه چیزی باعث خندهی پیامبر جشد؟ گفت: پیامبر جاز خندهی پروردگار جهانیان خندیدند، بدان هنگام که بنده گفت: آیا مرا مسخره میکنی، در حالی که تو پروردگار جهانیانی؟ خداوند فرمودند: من تو را مسخره نمیکنم، بلکه بر آنچه بخواهم توانایم.
روایات زیادی از امام مسلم در این خصوص وارد شدهاند که قسمت عمدهی آنها را نقل کردیم، اما چون در سایر احادیث شفاعت، تغییرات قابل ذکری مشاهده نمیشود، از بیان آنها خودداری کردیم، اما آنچه قابل ذکر است، این است که در برخی از روایات این جمله وجود دارد: پیامبر جفرمودند: سپس آن مرد داخل جایگاهش در بهشت میشود، پس دو همسرش که از حور العین هستند، بر او وارد میشوند (از او استقبال میکنند) و خطاب به او میگویند: سپاس و ستایش برای خدایی که تو را برای ما و ما را برای تو زنده کرد (تو را نصیب ما کرد و ما را نصیب تو)، پیامبر جفرمودند: آن وقت، آن مرد میگوید: به کسی چیزی مانند آنچه به من داده شده است، داده نشده است».
۳۴۷- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: مَا مُجَادَلَةُ أَحَدِكُمْ فِي الْحَقِّ، يَكُونُ لَهُ فِي الدُّنْيَا، بِأَشَدَّ مُجَادَلَةً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لِرَبِّهِمْ فِي إِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ أُدْخِلُوا النَّارَ. قَالَ: يَقُولُونَ: رَبَّنَا! إِخْوَانُنَا، كَانُوا يُصَلُّونَ مَعَنَا، وَيَصُومُونَ مَعَنَا، وَيَحُجُّونَ مَعَنَا، فَأَدْخَلْتَهُمُ النَّارَ، قَالَ: فَيَقُولُ: اذْهَبُوا فَأَخْرِجُوا مَنْ عَرَفْتُمْ مِنْهُمْ، قَالَ: فَيَأْتُونَهُمْ، فَيَعْرِفُونَهُمْ بِصُوَرِهِمْ، فَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ النَّارُ إِلَى أَنْصَافِ سَاقَيْهِ، وَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ إِلَى كَعْبَيْهِ، فَيُخْرِجُونَهُمْ، فَيَقُولُونَ: رَبَّنَا! قَدْ أَخْرَجْنَا مَنْ أَمَرْتَنَا. قَالَ: وَيَقُولُ: أَخْرِجُوا مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ وَزْنُ دِينَارٍ مِنَ الْإِيمَانِ، ثُمَّ قَالَ: مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ وَزْنُ نِصْفِ دِينَارٍ حَتَّى يَقُولَ: مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ وَزْنُ ذَرَّةٍ، قَالَ أَبُو سَعِيدٍ: فَمَنْ لَمْ يُصَدِّقْ فَلْيَقْرَأْ هَذِهِ الْآيَةَ: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱفۡتَرَىٰٓ إِثۡمًا عَظِيمًا ٤٨﴾[النساء: ۴۸]».
۳۴۷. «از ابوسعید خدریسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: «مجادله و گفتگوی مؤمنین در قیامت با خداوند مبنی بر نجات برادرانشان که در آتش افتادهاند، شدیدتر از مجادلهی هریک از شما در دنیا مبنی بر دفاع از حق و حقوق خود است، پیامبر جفرمودند: آنها میگویند: خدایا! برادرانمان، آنها با ما نماز میخواندند، با ما روزه میگرفتند، با ما فریضهی حج را به جای میآوردند. اما آنها را در آتش انداختی، پیامبر جفرمودند: خداوند میفرماید: بروید و هرکس از آنها را شناختید، بیرون بیاورید، پیامبر جفرمودند: میروند و آنها را با چهرههایشان میشناسند، آتش برخی را تا نیمهی ساقها در خود گرفته است و برخی را نیز تا قوزک پا، آنها را بیرون میآورند، سپس میگویند: خدایا! آنهایی را که به ما دستور دادی، از آتش بیرون آوردیم، پیامبر جفرمودند: خداوند میفرماید: بیرون بیاورید هرکس را که در قلبش به وزن دیناری (کنایه از مقدار کم) ایمان دارد، سپس فرمودند: بیرون بیاورید هرکس را که در قلبش به وزن نصف دیناری ایمان دارد، تا این که میفرماید: [بیرون بیاورید] هرکس را که ذرهای ایمان در قلبش است.
ابوسعیدسگفت: هرکس به این حدیث اطمینان ندارد (یا میخواهد مطمئن شود) این آیه را بخواند: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱفۡتَرَىٰٓ إِثۡمًا عَظِيمًا ٤٨﴾[النساء: ۴۸]. «بیگمان خداوند شرک به خود را نمیبخشد ولی گناهان جز آن را از هرکس که خود بخواهد، میبخشد و هرکه برای خدا شریکی قایل شود، گناه بزرگی مرتکب شده است»».
۳۴۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: أُتِيَ رَسُولُ اللَّهِ جبِلَحْمٍ، فَرُفِعَ إِلَيْهِ الذِّرَاعُ، فَأَكَلَهُ - وَكَانَتْ تُعْجِبُهُ - فَنَهَسَ مِنْهَا نَهْسَةً، ثُمَّ قَالَ: أَنَا سَيِّدُ النَّاسِ يَوْمَ القِيَامَةِ، هَلْ تَدْرُونَ لِمَ ذَاكَ؟ يَجْمَعُ اللَّهُ النَّاسَ، الأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ، فَيُسْمِعُهُمُ الدَّاعِي، وَيَنْفُذُهُمُ البَصَرُ، وَتَدْنُو الشَّمْسُ مِنْهُمْ، فَبَلَغَ النَّاسَ مِنَ الْغَمِّ وَالْكَرْبِ مَا لَا يُطِيقُونَ، وَلَا يَحْتَمِلُونَ. فَيَقُولُ النَّاسُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ: أَلَا تَرَوْنَ مَا قَدْ بَلَغَكُمْ؟ أَلَا تَنْظُرُونَ مَنْ يَشْفَعُ لَكُمْ إِلَى رَبِّكُمْ؟ فَيَقُولُ النَّاسُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ: عَلَيْكُمْ بِآدَمَ، فَيَأْتُونَ آدَمَ، فَيَقُولُونَ: أَنْتَ أَبُو البَشَرِ، خَلَقَكَ اللَّهُ بِيَدِهِ، وَنَفَخَ فِيكَ مِنْ رُوحِهِ، وَأَمَرَ المَلَائِكَةَ فَسَجَدُوا لَكَ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ، أَلَا تَرَى مَا نَحْنُ فِيهِ؟ أَلَا تَرَى مَا قَدْ بَلَغَنَا؟ فَيَقُولُ لَهُمْ آدَمُ: إِنَّ رَبِّي قَدْ غَضِبَ اليَوْمَ غَضَبًا لَمْ يَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلَنْ يَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَإِنَّهُ قَدْ نَهَانِي عَنِ الشَّجَرَةِ فَعَصَيْتُهُ، نَفْسِي، نَفْسِي، نَفْسِي، اذْهَبُوا إِلَى غَيْرِي، اذْهَبُوا إِلَى نُوحٍ، فَيَأْتُونَ نُوحًا، فَيَقُولُونَ: يَا نُوحُ! أَنْتَ أَوَّلُ الرُّسُلِ إِلَى أَهْلِ الأَرْضِ، وَقَدْ سَمَّاكَ اللَّهُ عَبْدًا شَكُورًا، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ، أَلَا تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِيهِ؟ أَلَا تَرَى مَا قَدْ بَلَغَنَا؟ فَيَقُولُ لَهُمْ نُوحٌ: إِنَّ رَبِّي قَدْ غَضِبَ اليَوْمَ غَضَبًا لَمْ يَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلَنْ يَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَإِنَّهُ قَدْ كَانَتْ لِي دَعْوَةٌ دَعَوْتُهَا عَلَى قَوْمِي، نَفْسِي، نَفْسِي، نَفْسِي، اذْهَبُوا إِلَى غَيْرِي، اذْهَبُوا إِلَى إِبْرَاهِيمَ، فَيَأْتُونَ إِبْرَاهِيمَ، فَيَقُولُونَ: يَا إِبْرَاهِيمُ! أَنْتَ نَبِيُّ اللَّهِ وَخَلِيلُهُ مِنْ أَهْلِ الأَرْضِ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ، أَلَا تَرَى مَا نَحْنُ فِيهِ؟ فَيَقُولُ: إِنَّ رَبِّي قَدْ غَضِبَ اليَوْمَ غَضَبًا لَمْ يَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلَنْ يَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَإِنِّي قَدْ كَذَبْتُ ثَلَاثَ كَذِبَاتٍ - فَذَكَرَهُنَّ أَبُو حَيَّانَ فِي الحَدِيثِ – نَفْسِي، نَفْسِي، نَفْسِي، اذْهَبُوا إِلَى غَيْرِي، اذْهَبُوا إِلَى مُوسَى، فَيَأْتُونَ مُوسَى، فَيَقُولُونَ: يَا مُوسَى! أَنْتَ رَسُولُ اللَّهِ، فَضَّلَكَ اللَّهُ بِرِسَالَتِهِ وَبِكَلَامِهِ عَلَى البَشَرِ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ، أَلَا تَرَى مَا نَحْنُ فِيهِ؟ فَيَقُولُ: إِنَّ رَبِّي قَدْ غَضِبَ اليَوْمَ غَضَبًا لَمْ يَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلَنْ يَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَإِنِّي قَدْ قَتَلْتُ نَفْسًا، لَمْ أُومَرْ بِقَتْلِهَا، نَفْسِي، نَفْسِي، نَفْسِي، اذْهَبُوا إِلَى غَيْرِي، اذْهَبُوا إِلَى عِيسَى، فَيَأْتُونَ عِيسَى، فَيَقُولُونَ: يَا عِيسَى! أَنْتَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ، وَكَلَّمْتَ النَّاسَ فِي المَهْدِ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ، أَلَا تَرَى مَا نَحْنُ فِيهِ؟ فَيَقُولُ عِيسَى: إِنَّ رَبِّي قَدْ غَضِبَ اليَوْمَ غَضَبًا لَمْ يَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلَنْ يَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَلَمْ يَذْكُرْ ذَنْبًا، نَفْسِي، نَفْسِي، نَفْسِي، اذْهَبُوا إِلَى غَيْرِي، اذْهَبُوا إِلَى مُحَمَّدٍ ج، قَالَ: فَيَأْتُونَ مُحَمَّدًا، فَيَقُولُونَ: يَا مُحَمَّدُ! أَنْتَ رَسُولُ اللَّهِ، وَخَاتَمُ الأَنْبِيَاءِ، وَقَدْ غُفِرَ لَكَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ، أَلَا تَرَى مَا نَحْنُ فِيهِ؟ فَأَنْطَلِقُ فَآتِي تَحْتَ العَرْشِ، فَأَخِرُّ سَاجِدًا لِرَبِّي ثُمَّ يَفْتَحُ اللَّهُ عَلَيَّ مِنْ مَحَامِدِهِ، وَحُسْنِ الثَّنَاءِ عَلَيْهِ شَيْئًا، لَمْ يَفْتَحْهُ عَلَى أَحَدٍ قَبْلِي، ثُمَّ يُقَالَ: يَا مُحَمَّدُ! ارْفَعْ رَأْسَكَ، سَلْ تُعْطَهْ وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأَرْفَعُ رَأْسِي، فَأَقُولُ: يَا رَبِّ! أُمَّتِي، يَا رَبِّ! أُمَّتِي، يَا رَبِّ! أُمَّتِي، فَيَقُولُ: يَا مُحَمَّدُ! أَدْخِلْ مِنْ أُمَّتِكَ مَنْ لَا حِسَابَ عَلَيْهِ، مِنَ البَابِ الأَيْمَنِ مِنْ أَبْوَابِ الجَنَّةِ، وَهُمْ شُرَكَاءُ النَّاسِ فِيمَا سِوَى ذَلِكَ مِنَ الأَبْوَابِ، ثُمَّ قَالَ: وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ إِنَّ مَا بَيْنَ الْمِصْرَاعَيْنِ مِنْ مَصَارِيعِ الْجَنَّةِ، كَمَا بَيْنَ مَكَّةَ وَحِمْيَرٍ، وَكَمَا بَيْنَ مَكَّةَ وَبُصْرَى».
۳۴۸. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: در یک مهمانی هنگام خوردن غذا، مقداری گوشت برای پیامبر جآوردند که قسمت دست حیوان بود و پیامبر جاز آن خوشش میآمد، پس کمی از آن را با دندان کندند و فرمودند: «روز قیامت من سید و سرور تمامی بشریت هستم، آیا میدانید چرا؟ [زیرا در آن روز] خداوند تمامی انسانها را در یک زمین مسطح (دشتی بزرگ) جمع میکند، جایی که هر دعوتکنندهای صدایش را به همه میرساند و چشم هر بینندهای همه را میبیند و خورشید به آنها نزدیک میشود و مردم چنان دچار ناراحتی و اندوه هستند که طاقت و توانایی تحمل آن را ندارند، برخی به برخی میگویند: مگر نمیدانید در چه مشکلی افتادهاید؟ آیا دست به دامن کسی نمیشوید که برایتان شفاعت کند [تا از این وضعیت نجات یابید]؟ برخی به برخی میگویند: نزد آدم بروید، پس نزد آدم میآیند و عرض میکنند: ای آدم! تو پدر بشریت هستی، خداوند تو را با دستان خود آفرید و روحش را در تو دمید و به فرشتگان امر کرد [که بر تو سجده کنند] و بر تو سجده کردند، برای ما نزد پروردگارت شفاعت کن، آیا نمیبینی که ما در چه وضعیتی هستیم [و گرفتار چه درد و غمی شدهایم]؟ آدم به آنها میگوید: پروردگارم امروز چنان خشمگین است که قبلاً چنین خشمگین نبوده است و بعد از این نیز چنین خشمگین نخواهد شد و او مرا از نزدیکشدن به آن درخت منع کرد، اما من او را نافرمانی کردم. مرا به حال خود واگذارید که به فکر چارهای برای خود باشم، مرا به حال خود واگذارید، من تنها به فکر نجات خود هستم، نزد کسی دیگر بروید، نزد نوح بروید، پس نزد نوح میآیند و میگویند: ای نوح! تو نخستین پیامبری بودی که به سوی مردم آمدی و خداوند تو را عبد شکور (بندهی بسیار سپاسگزار) نامیده است، نزد پروردگارت برای ما شفاعت کن؟ آیا نمیبینی که ما در چه وضعیتی هستیم؟ آیا نمیبینی که ما چگونه گرفتار شدهایم؟ نوح به آنها میگوید: پروردگارم امروز چنان خشمگین است که قبلاً چنین خشمگین نبوده است و بعد از این نیز چنین خشمگین نخواهد شد و من یک دعایی کردم و قومم را نفرین کردم، پس مرا به حال خود بگذارید، من تنها به فکر نجات خود هستم، من تنها به فکر نجات خود هستم، نزد کسی دیگر بروید، نزد ابراهیم بروید، پس نزد ابراهیم میآیند و میگویند: ای ابراهیم! تو پیامبر خدا و خلیل او از اهل زمین بودی، نزد پروردگارت برای ما شفاعت کن، آیا نمیبینی که ما در چه وضعیتی هستیم؟ ابراهیم میگوید: پروردگارم امروز چنان خشمگین است که قبلاً چنین خشمگین نبوده است و بعد از این نیز چنین خشمگین نخواهد شد و من سه بار دروغ گفتم- ابوحیان در روایتش آن سه دروغ حضرت ابراهیم را بیان میکند -مرا به حال خود بگذارید که به فکر چارهای برای خود باشم، مرا به حال خود بگذارید، مرا به حال خود بگذارید، نزد کسی دیگر بروید، نزد موسی بروید، نزد موسی میآیند و میگویند: ای موسی! تو پیامبر خدا هستی، خداوند تو را به وسیلهی رسالتش و با کلامش بر دیگران برتری داد، نزد پروردگارت برای ما شفاعت کن، آیا نمیبینی که ما در چه وضعیتی هستیم؟ موسی میگوید: پروردگارم امروز چنان خشمگین است که قبلاً چنین خشمگین نبوده است و بعد از این نیز چنین خشمگین نخواهد شد و من کسی را کشتم که به آن دستور داده نشده بودم، مرا به حال خود بگذارید که به فکر چارهای برای خودم باشم، مرا به حال خود بگذارید، من به فکر نجات خود هستم، نزد کسی دیگر بروید، نزد عیسی بروید، پس نزد عیسی میآیند و میگویند: ای عیسی! تو پیامبر خدا و کلمه و روح او هستی که در مریم القا کرد، تو کسی هستی که در گهواره با مردم سخن گفتی، نزد پروردگارت برای ما شفاعت کن، آیا نمیبینی که ما در چه وضعیتی هستیم؟ عیسی میگوید: پروردگارم امروز چنان خشمگین است که قبلاً چنین خشمگین نبوده است و بعد از این نیز چنین خشمگین نخواهد شد و هیچ گناه و خطایی را بیان نکرد، اما گفت: مرا به حال خود بگذارید که به فکر چارهی خودم باشم، مرا به حال خود بگذارید، من به فکر نجات خود هستم، نزد کسی دیگر روید، نزد محمد جبروید، پیامبر جفرمودند: نزد محمد میآیند و میگویند: ای محمد! تو رسول خدا و آخرین پیامبری، تو کسی هستی که خداوند تمامی گناهان پیشین و پسینت را بخشیده است، نزد پروردگارت برای ما شفاعت کن، آیا نمیبینی که ما در چه وضعیتی هستیم؟ آن وقت من هم میروم تا به زیر عرش خدا (تخت فرمانروایی خدا) میرسم، پس در برابر پروردگارم به سجده میافتم و او بهترین کلمات که با آنها او را حمد و ثنا کنم، به من الهام میکند، کلماتی که قبل از من به کسی الهام نکرده است، [من هم در سجده او را با آن کلمات میستایم]، سپس میفرماید: ای محمد! سرت را بردار و بخواه [آنچه میخواهی، [زیرا] به تو بخشیده میشود و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته میشود، پس سرم را برمیدارم و میگویم: خدایا! امتم! خدایا! امتم! خدایا! امتم! خداوند میفرماید: ای محمد! از قسمت راست درهای بهشت کسانی از امتت را که بر آنها حسابی نیست [۹۴]، وارد بهشت کن و آنها با سایرین در دیگر دروازههای بهشت نیز شریک هستند، سپس فرمودند: سوگند به کسی که جانم در دست قدرت اوست، فاصلهی دو نیمه یا دو لنگهی یکی از درهای بهشت به اندازهی فاصلهی بین مکه و حمیرَ (منطقهای در قسمت غربی صنعای یمن) یا بین مکه و بُصری (شهری در شام) است».
ترمذی میگوید: این حدیث حسن صحیح است.
[۹۴] در حدیثی که امام بخاری و دیگران روایت کردهاند، چنین آمده است که اصحاب در مورد مصداق «أَدْخِلْ مِنْ أُمَّتِكَ مَنْ لاَ حِسَابَ عَلَيْهِ» دچار مشکل شدند و باهم بحثهایی کردند؛ پیامبر جبعد از مدتی فرمودند: منظور از آنان کسانی هستند که دزدی نمیکنند، حیوانات را داغ نمیکنند، فال نمیگیرند و بر پروردگارشان توکل میکنند. به نقل از اللؤلؤ والـمرجان- مترجم.
۳۴۹- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إِذَا خَلَّصَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ مِنَ النَّارِ، وَأَمِنُوا، فَمَا مُجَادَلَةُ أَحَدِكُمْ لِصَاحِبِهِ فِي الْحَقِّ يَكُونُ لَهُ فِي الدُّنْيَا أَشَدَّ مُجَادَلَةً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لِرَبِّهِمْ فِي إِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ أُدْخِلُوا النَّارَ، قَالَ: يَقُولُونَ: رَبَّنَا، إِخْوَانُنَا كَانُوا يُصَلُّونَ مَعَنَا، وَيَصُومُونَ مَعَنَا، وَيَحُجُّونَ مَعَنَا، فَأَدْخَلْتَهُمُ النَّارَ، فَيَقُولُ: اذْهَبُوا فَأَخْرِجُوا مَنْ عَرَفْتُمْ مِنْهُمْ، فَيَأْتُونَهُمْ، فَيَعْرِفُونَهُمْ بِصُوَرِهِمْ، لَا تَأْكُلُ النَّارُ صُوَرَهُمْ، فَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ النَّارُ إِلَى أَنْصَافِ سَاقَيْهِ، وَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ إِلَى كَعْبَيْهِ، فَيُخْرِجُونَهُمْ، فَيَقُولُونَ: رَبَّنَا! أَخْرَجْنَا مَنْ قَدْ أَمَرْتَنَا، ثُمَّ يَقُولُ: أَخْرِجُوا مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ وَزْنُ دِينَارٍ مِنَ الْإِيمَانِ، ثُمَّ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ وَزْنُ نِصْفِ دِينَارٍ، ثُمَّ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ.
قَالَ أَبُو سَعِيدٍ: فَمَنْ لَمْ يُصَدِّقْ هَذَا، فَلْيَقْرَأْ:﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖۖ وَإِن تَكُ حَسَنَةٗ يُضَٰعِفۡهَا وَيُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِيمٗا ٤٠﴾[النساء: ۴۰]».
۳۴۹. «از ابوسعید خدریسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: «وقتی که خداوند مؤمنین را از آتش نجات میدهد و آنها [نیز از نجات خود] مطمئن میشوند، مجادله و گفتگوی یک از شما در دنیا با دوستش مبنی بر احقاق حقش، از مجادله و گفتگوی مؤمنین در قیامت با خداوند مبنی بر نجات برادرانشان که در آتش افتادهاند، شدیدتر نیست، پیامبر جفرمودند: آنها میگویند: خدایا! برادرانمان! آنها با ما نماز میخواندند، با ما روزه میگرفتند، با ما فریضهی حج را به جای میآوردند، اما آنها را در آتش انداختی، خداوند میفرماید: بروید و هرکس از آنها را شناختید بیرون بیاورید، پس میروند و آنها را با چهرههایشان میشناسند [زیرا] آتش چهرههای آنها را از بین نمیبرد و آتش برخی را تا نیمهی ساقها در بر گرفته است و برخی را نیز تا قوزک پا، آنها را بیرون میآورند، سپس میگویند: خدایا! آنهایی را که به ما دستور دادی، از آتش بیرون آوردیم، سپس خداوند میفرماید: بیرون بیاورید هرکس را که به وزن دیناری (کنایه از مقداری کم) در قلبش ایمان دارد، سپس میفرماید: بیرون بیاورید هرکس را که به وزن نصف دیناری در قلبش ایمان دارد، سپس فرمودند: بیرون بیاورید هرکس را که به اندازهی سنگینی دانهی خردلی ایمان در قلبش است.
ابوسعیدسگفت: هرکس این سخن را باور نمیکند و به آن اطمینان ندارد، این آیه را بخواند: ﴿ِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖۖ وَإِن تَكُ حَسَنَةٗ يُضَٰعِفۡهَا وَيُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِيمٗا٤٠﴾[النساء: ۴۰]. «خداوند کوچکترین ظلمی به کسی نمیکند و اگر کسی کار نیکی انجام دهد، خداوند جزای آن را چندبرابر میدهد و نزد خود اجر و پاداش بیشتر از آن را به او خواهد بخشید»».
۳۵۰- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍسأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: يَجْتَمِعُ الْمُؤْمِنُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُلْهَمُونَ - أَوْ يَهُمُّونَ - يَقُولُونَ: لَوْ تَشَفَّعْنَا إِلَى رَبِّنَا، فَأَرَاحَنَا مِنْ مَكَانِنَا، فَيَأْتُونَ آدَمَ فَيَقُولُونَ: أَنْتَ آدَمُ، أَبُو النَّاسِ، خَلَقَكَ اللَّهُ بِيَدِهِ، وَأَسْجَدَ لَكَ مَلَائِكَتَهُ، فَاشْفَعْ لَنَا عِنْدَ رَبِّكَ، يُرِحْنَا مِنْ مَكَانِنَا هَذَا، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ وَيَشْكُو إِلَيْهِمْ ذَنْبَهُ الَّذِي أَصَابَ، فَيَسْتَحْيِي مِنْ ذَلِكَ، وَلَكِنِ ائْتُوا نُوحًا، فَإِنَّهُ أَوَّلُ رَسُولٍ بَعَثَهُ اللَّهُ إِلَى أَهْلِ الْأَرْضِ، فَيَأْتُونَهُ، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ سُؤَالَهُ رَبَّهُ مَا لَيْسَ لَهُ بِهِ عِلْمٌ، وَيَسْتَحْيِي مِنْ ذَلِكَ، وَلَكِنِ ائْتُوا خَلِيلَ الرَّحْمَنِ، إِبْرَاهِيمَ، فَيَأْتُونَهُ، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَلَكِنِ ائْتُوا مُوسَى، عَبْدًا كَلَّمَهُ اللَّهُ وَأَعْطَاهُ التَّوْرَاةَ، فَيَأْتُونَهُ، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ قَتْلَهُ النَّفْسَ بِغَيْرِ النَّفْسِ، وَلَكِنِ ائْتُوا عِيسَى عَبْدَ اللَّهِ وَرَسُولَهُ، وَكَلِمَةَ اللَّهِ وَرُوحَهُ، فَيَأْتُونَهُ، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَلَكِنِ ائْتُوا مُحَمَّدًا جعَبْدًا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَمَا تَأَخَّرَ، قَالَ: فَيَأْتُونِي، فَأَنْطَلِقُ، فَأَمْشِي بَيْنَ السِّمَاطَيْنِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ - (اَلسِّمَاطُ بِكَسْرِ السينِ، الصَّفُّ مِنَ النَّاسِ) - فَأَسْتَأْذِنُ عَلَى رَبِّي فَيُؤْذَنُ لِي، فَإِذَا رَأَيْتُهُ وَقَعْتُ سَاجِدًا، فَيَدَعُنِي مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَدَعَنِي، ثُمَّ يُقَالُ: ارْفَعْ يَا مُحَمَّدُ! وَقُلْ تُسْمَعْ، وَسَلْ تُعْطَهْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأَحْمَدُهُ بِتَحْمِيدٍ يُعَلِّمُنِيهِ، ثُمَّ أَشْفَعُ، فَيَحُدُّ لِي حَدًّا، فَيُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ، ثُمَّ أَعُودُ الثَّانِيَةَ، فَإِذَا رَأَيْتُ وَقَعْتُ سَاجِدًا، فَيَدَعُنِي مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَدَعَنِي، ثُمَّ يُقَالُ لِي: ارْفَعْ مُحَمَّدُ، قُلْ تُسْمَعْ، وَسَلْ تُعْطَهْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأَرْفَعُ رَأْسِي فَأَحْمَدُهُ بِتَحْمِيدٍ يُعَلِّمُنِيهِ، ثُمَّ أَشْفَعُ فَيَحُدُّ لِي حَدًّا، فَيُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ، ثُمَّ أَعُودُ الثَّالِثَةَ، فَإِذَا رَأَيْتُ رَبِّي وَقَعْتُ سَاجِدًا، فَيَدَعُنِي مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَدَعَنِي، ثُمَّ يُقَالُ لِيْ: ارْفَعْ مُحَمَّدُ! قُلْ تُسْمَعْ، وَسَلْ تُعْطَهْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأَرْفَعُ رَأْسِي، فَأَحْمَدُهُ بِتَحْمِيدٍ يُعَلِّمُنِيهِ، ثُمَّ أَشْفَعُ، فَيَحُدُّ لِي حَدًّا، فَيُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ، ثُمَّ أَعُودُ الرَّابِعَةَ، فَأَقُولُ: يَا رَبِّ! مَا بَقِيَ إِلَّا مَنْ حَبَسَهُ الْقُرْآنُ».
۳۵۰. «از انس بن مالکسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: مسلمانان روز قیامت جمع میشوند، [وضعیت به گونهای سخت و نگرانکننده است که] ناراحت و خسته میشوند و میگویند: کاش نزد پروردگارمان کسی را شفیع قرار دهیم (بیایید نزد پروردگارمان کسی را شفیع قرار دهیم) تا ما را از این موقعیت [سخت) نجات دهد، پس نزد آدم میآیند و عرض میکنند: تو آدم پدر بشریت هستی، خداوند تو را با دست خود آفرید و فرشتگانش را به سجده بر تو امر کرد، پس نزد پروردگارت برای ما شفاعت کن تا ما را از این موقعیت سختی که در آن قرار داریم، نجات ده، آدم میگوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم و گناهی را که مرتکب شده بود، برایشان بیان میکند و از آن شرم میکند، ولی [میگوید:] نزد نوح بروید، او نخستین پیامبری است که خداوند برای مردم زمین فرستاده است، پس نزد او میآیند، نوح جواب میدهد: من در جایی نیستم که شفاعت کنم و نیز درخواستی را یاد میکند که بدون آگاهی از خداوند کرد و از آن شرم میکند، اما [میگوید:] نزد خلیل پروردگارِ رحمان، ابراهیم بروید، نزد او میآیند، ابراهیم میگوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم، نزد موسی بروید، او بندهای است که خداوند با او سخن گفت و تورات را به او داد، پس نزد او میآیند، او [نیز] میگوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم و کشتن نفسی را بیان میکند که به ناحق او را کشته بود، اما [میگوید:] نزد عیسی بروید، او بندهی خدا و فرستادهی اوست، او کلمهی خدا (آفریدهی است که با گفتن کُن به وجود آمد) و روح اوست، پس نزد او میآیند، عیسی میگوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم، اما [میگوید:] نزد محمد جبروید، او بندهای است که خداوند تمامی گناهان پیشین و پسین (اول و آخرش) را بخشیده است، پیامبر جفرمودند: پس نزد من میآیند [و درخواستشان را میگویند]، من هم میروم و از میان دو صف از مؤمنان میگذرم و اجازهی ملاقات با پروردگارم را میگیرم، به من اجازه داده میشود، وقتی پروردگارم را دیدم، به سجده میافتم، خداوند مرا در سجده مدتی که خود اراده میکند، نگه میدارد، سپس گفته میشود: ای محمد! سرت را بردار و بگو [هر آنچه میخواهی، زیرا] گفتههایت شنیده میشود، بخواه [هر آنچه میخواهی، زیرا] به تو بخشیده خواهد شد و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته میشود، پس خداوند را با کلماتی که به من یاد داده است، سپاس و ستایش میگویم و سپس شفاعت میکنم، پس برای من حدی مشخص میکند (گروههایی که شفاعتم در مورد آنها پذیرفته شده است)، پس آنها را وارد بهشت میکند و برای بار دوم برمیگردم، وقتی پروردگارم را دیدم، به سجده میافتم، خداوند مرا در سجده مدتی که خود اراده میکند، رها میکند، سپس به من گفته میشود: ای محمد! سرت را بردار و بگو، گفتههایت شنیده میشود و بخواه، به تو بخشیده خواهد شد و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته میشود، پس سرم را برمیدارم و خداوند را با کلماتی که به من یاد داده است، سپاس و ستایش میگویم و سپس شفاعت میکنم، پس برای من حدی مشخص میکند (گروههاییی که شفاعتم در مورد آنها پذیرفته شده است)، پس آنها را وارد بهشت میکند و برای بار سوم برمیگردم، وقتی پروردگارم را دیدم، به سجده میافتم، خداوند مرا در سجده مدتی که خود اراده میکند، رها میکند، سپس گفته میشود: ای محمد! سرت را بردار و بگو، گفتههایت شنیده میشود، پس سرم را برمیدارم و خداوند را با کلماتی که به من یاد داده است، سپاس و ستایش میگویم و سپس شفاعت میکنم، پس برای من حدی مشخص میکند (گروههایی که شفاعتم در مورد آنها پذیرفته شده است)، پس آنها را وارد بهشت میکند و سپس برای بار چهارم برمیگردم و میگویم: خدایا! کسی که در آتش نمانده است، مگر آن که قرآن او را از واردشدن به بهشت منع کرده است».
۳۵۱- «عَنْ عَدِّيْ بْنَ حَاتِمٍسيَقُولُ: كُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ جفَجَاءَهُ رَجُلاَنِ: أَحَدُهُمَا يَشْكُو العَيْلَةَ، وَالآخَرُ يَشْكُو قَطْعَ السَّبِيلِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: أَمَّا قَطْعُ السَّبِيلِ فَإِنَّهُ لاَ يَأْتِي عَلَيْكَ إِلَّا قَلِيلٌ، حَتَّى تَخْرُجَ العِيرُ إِلَى مَكَّةَ بِغَيْرِ خَفِيرٍ، وَأَمَّا العَيْلَةُ فَإِنَّ السَّاعَةَ لاَ تَقُومُ حَتَّى يَطُوفَ أَحَدُكُمْ بِصَدَقَتِهِ، لاَ يَجِدُ مَنْ يَقْبَلُهَا مِنْهُ، ثُمَّ لَيَقِفَنَّ أَحَدُكُمْ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ، لَيْسَ بَيْنَهُ وَبَيْنَهُ حِجَابٌ وَلاَ تَرْجُمَانٌ يُتَرْجِمُ لَهُ، ثُمَّ لَيَقُولَنَّ لَهُ: أَلَمْ أُوتِكَ مَالًا؟ فَلَيَقُولَنَّ: بَلَى، ثُمَّ لَيَقُولَنَّ: أَلَمْ أُرْسِلْ إِلَيْكَ رَسُولًا؟ فَلَيَقُولَنَّ: بَلَى، فَيَنْظُرُ عَنْ يَمِينِهِ، فَلاَ يَرَى إِلَّا النَّارَ، ثُمَّ يَنْظُرُ عَنْ شِمَالِهِ، فَلاَ يَرَى إِلَّا النَّارَ، فَلْيَتَّقِيَنَّ أَحَدُكُمُ النَّارَ، وَلَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ، فَإِنْ لَمْ يَجِدْ فَبِكَلِمَةٍ طَيِّبَةٍ».
۳۵۱. «از عدی بن حاتمسروایت شده است که گفت: در خدمت پیامبر جبودم که دو مرد نزد ایشان آمدند. یکی از آنها از فقر شکایت میکرد و دیگری از راهزنان (ناامنی راهها)، پیامبر جفرمودند: اما در مورد ناامنی راهها [باید بگویم: در آیندهی نزدیک حل خواهد شد به گونهای که] شتر با بارش بدون محافظ و نگهبان و بدون این که خطری او را تهدید کند، به سوی مکه حرکت میکند، اما در مورد فقر [باید بگویم:] قیامت نخواهد آمد، مگر این که اوضاع چنان تغییر میکند که یکی از شما با صدقهاش میگردد تا کسی را پیدا کند [و آن را به او بدهد]، اما کسی را نمییابد. سپس قیامت برپا میشود وهرکدام از شما در برابر خداوند میایستد و بین او و خدا هیچ پرده و حجابی و هیچ مترجمی نیست که سخنان را ترجمه کند (نیازی به مترجم نیست) و خداوند خطاب به بنده میفرماید: آیا به تو مال و ثروت ندادم؟ میگوید: چرا (بله)، سپس میفرماید: آیا به سوی تو پیامبری نفرستادم؟ میگوید: چرا (بله) و آن شخص به راست و چپش نگاه میکند و چیزی جز آتش نمیبیند. سپس پیامبر جفرمودند: هرکدام از شما خود را از آتش جهنم نجات دهد، اگرچه با بخشیدن نصف دانه خرمایی باشد. اگر آن را نیز برای بخشیدن نیافت، با سخنی نیک، خود را از آتش جهنم نجات دهد».
۳۵۲- «عَنْ عَدِيِّ بْنِ حَاتِمٍسقَالَ: بَيْنَا أَنَا عِنْدَ النَّبِيِّ جإِذْ أَتَاهُ رَجُلٌ، فَشَكَا إِلَيْهِ الفَاقَةَ، ثُمَّ أَتَاهُ آخَرُ، فَشَكَا إِلَيْهِ قَطْعَ السَّبِيلِ، فَقَالَ: يَا عَدِيُّ، هَلْ رَأَيْتَ الْحِيرَةَ؟ قُلْتُ: لَمْ أَرَهَا، وَقَدْ أُنْبِئْتُ عَنْهَا، قَالَ: فَإِنْ طَالَتْ بِكَ حَيَاةٌ لَتَرَيَنَّ الظَّعِينَةَ تَرْتَحِلُ مِنَ الحِيرَةِ حَتَّى تَطُوفَ بِالكَعْبَةِ، لاَ تَخَافُ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ، قُلْتُ فِيمَا بَيْنِي وَبَيْنَ نَفْسِي: فَأَيْنَ دُعَّارُ طَيِّئٍ الَّذِينَ سَعَّرُوا البِلاَدَ؟ وَلَئِنْ طَالَتْ بِكَ حَيَاةٌ لَتُفْتَحَنَّ كُنُوزُ كِسْرَى، قُلْتُ: كِسْرَى بْنِ هُرْمُزَ؟ قَالَ: كِسْرَى بْنِ هُرْمُزَ، وَلَئِنْ طَالَتْ بِكَ حَيَاةٌ، لَتَرَيَنَّ الرَّجُلَ، يُخْرِجُ مِلْءَ كَفِّهِ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ، يَطْلُبُ مَنْ يَقْبَلُهُ مِنْهُ، فَلاَ يَجِدُ أَحَدًا يَقْبَلُهُ مِنْهُ، وَلَيَلْقَيَنَّ اللَّهَ أَحَدُكُمْ يَوْمَ يَلْقَاهُ، وَلَيْسَ بَيْنَهُ وَبَيْنَهُ تَرْجُمَانٌ يُتَرْجِمُ لَهُ، فَلَيَقُولَنَّ لَهُ: أَلَمْ أَبْعَثْ إِلَيْكَ رَسُولًا فَيُبَلِّغَكَ؟ فَيَقُولُ: بَلَى، فَيَقُولُ: أَلَمْ أُعْطِكَ مَالًا وَوَلَدًا؟ وَأُفْضِلْ عَلَيْكَ؟ فَيَقُولُ: بَلَى، فَيَنْظُرُ عَنْ يَمِينِهِ، فَلاَ يَرَى إِلَّا جَهَنَّمَ، وَيَنْظُرُ عَنْ يَسَارِهِ، فَلاَ يَرَى إِلَّا جَهَنَّمَ، قَالَ عَدِيٌّ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج، يَقُولُ: اتَّقُوا النَّارَ، وَلَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ، فَمَنْ لَمْ يَجِدْ شِقَّ تَمْرَةٍ، فَبِكَلِمَةٍ طَيِّبَةٍ».
«قَالَ عَدِيٌّس: فَرَأَيْتُ الظَّعِينَةَ تَرْتَحِلُ مِنَ الحِيرَةِ حَتَّى تَطُوفَ بِالكَعْبَةِ، لاَ تَخَافُ إِلَّا اللَّهَ، وَكُنْتُ فِيمَنِ افْتَتَحَ كُنُوزَ كِسْرَى بْنِ هُرْمُزَ، وَلَئِنْ طَالَتْ بِكُمْ حَيَاةٌ، لَتَرَوُنَّ مَا قَالَ النَّبِيُّ أَبُو القَاسِمِ ج: يُخْرِجُ مِلْءَ كَفِّهِ».
۳۵۲. «از عدی بن حاتمسروایت شده است که گفت: یک بار، وقتی که در خدمت پیامبر جبودم، ناگاه مردی نزد ایشان آمد و از فقر شکایت کرد و سپس مرد دیگری آمد و او نیز از راهزنان (ناامنی راهها) شکایت کرد، سپس پیامبر جفرمودند: ای عدی! آیا حیره را (یکی از سرزمینهای عرب که تحت فرمانروایی حکومت ایران بوده است) دیدهای؟ گفتم: ندیدهام، اما در بارهی آن چیزهایی شنیدهام، فرمودند: اگر عمرت طولانی شود، در هودج شتر، زنی را خواهی دید که برای طواف کعبه به تنهایی از حیره سفر خواهد کرد و از کسی جز خدا، نخواهد ترسید. با خود گفتم: پس آن زمان راهزنان قبیلهی طَیَّ که در هرجایی که باشند، شرّ و آشوب برپا میکنند چه میشوند؟ پیامبر جادامه دادند و فرمودند: اگر عمرت طولانی شود، گنجهای کسری را فتح میکنی (فتح گنجهای کسری را خواهی دید)، عرض کردم: کسری بن هرمز؟ فرمودند: کسری بن هرمز، سپس ادامه دادند و فرمودند: و اگر عمرت طولانی شود، فردی را خواهی دید که دستانش پر از طلا یا نقره میباشد و کسی را میجوید که آن را از او بپذیرد (از او کمک بخواهد)، اما کسی را نمییابد. سپس روز قیاممت برپا میشود و هرکدام از شما خداوند را در آن روز ملاقات خواهد کرد، به طوری که بین او و پروردگارش مترجمی نیست که سخنان را ترجمه کند (نیازی به مترجم نیست)، خداوند به او میگوید: آیا برایت فرستادهای نفرستادم و او دعوت مرا به تو نرساند؟ جواب میدهد: چرا (بله)، میفرماید: آیا به تو مال و فرزند ندادم و بر تو بخشش نکردم؟ میگوید: چرا (بله)، پس آن شخص به راست و چپ خود نگاه میکند و چیزی جز جهنم را نمیبیند». عدی میگوید: شنیدم که پیامبر جفرمودند: «خود را از آتش جهنم محفوظ دارید، اگرچه با بخشیدن نصف دانه خرمایی هم بوده باشد و اگر آن را نیافتید، با سخنی نیک، خود را از آتش جهنم نجات دهید».
عدیسمیگوید: عمرم به من اجازه داد و زنی را دیدم که در هودج شتر، برای طواف کعبه از حیره سفر میکرد و از کسی جز خدا نمیترسید و در میان کسانی نیز بودم که گنجهای کسری بن هرمز را گشودند و اگر شما عمرتان اجازه دهد، قسمت دیگری از فرمایش پیامبر جرا که من ندیدم، خواهید دید و آن این است که فرمودند: انسانی را میبینی که دستانش پُر [از طلا و نقره] است و...».
۳۵۳- «عَنْ صَفْوَانَ بْنِ مُحْرِزٍ، قَالَ: بَيْنَا ابْنُ عُمَرَ يَطُوفُ، إِذْ عَرَضَ رَجُلٌ، فَقَالَ: يَا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ - أَوْ قَالَ: يَا ابْنَ عُمَرَ - هَلْ سَمِعْتَ النَّبِيَّ جفِي النَّجْوَى؟ فَقَالَ سَمِعْتُ النَّبِيَّجيَقُولُ: يُدْنَى المُؤْمِنُ مِنْ رَبِّهِ - وَقَالَ هِشَامٌ: يَدْنُو المُؤْمِنُ (أَيْ مِنْ رَبِّهِ) - حَتَّى يَضَعَ عَلَيْهِ كَنَفَهُ فَيُقَرِّرُهُ بِذُنُوبِهِ، تَعْرِفُ ذَنْبَ كَذَا؟ يَقُولُ: أَعْرِفُ، يَقُولُ: رَبِّ! أَعْرِفُ، مَرَّتَيْنِ، فَيَقُولُ: سَتَرْتُهَا فِي الدُّنْيَا، وَأَغْفِرُهَا لَكَ اليَوْمَ، ثُمَّ تُطْوَى صَحِيفَةُ حَسَنَاتِهِ، وَأَمَّا الآخَرُونَ - أَوِ الكُفَّارُ - فَيُنَادَى عَلَى رُءُوسِ الأَشْهَادِ: ﴿هَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَىٰ رَبِّهِمۡۚ أَلَا لَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ﴾[هود: ۱۸]».
۳۵۳. «صفوان بن مُحرز میگوید: ابن عمربدر حال طواف کعبه بود که مردی در مقابلش ایستاد و عرض کرد: ای ابا عبدالرحمن یا (شک راوی) گفت: ای ابن عمر! آیا در بارهی گفتوگوی بنده با پروردگارش در قیامت از پیامبر جچیزی شنیدهای؟ ابن عمربگفت: شنیدم که پیامبر جفرمودند: «مؤمن را آنقدر به پروردگارش نزدیک میکنند (و هشام -یکی از راویان- گفت: ابن مر گفت: مؤمن آنقدر به پروردگارش نزدیک میشود) که خداوند، حجاب رحمتش را بر او میپوشاند و گناهانش را برایش برمیشمارد [و میفرماید:] آیا فلان گناهت را شناختی (آیا به گناهانت اعتراف میکنی و آنها را به یاد داری)؟ بنده میگوید: [خدایا! گناهانم را] شناختم (بله، به گناهانم اعتراف میکنم و آنها را به یاد دارم)، خدایا! [گناهانم را] شناخت (بله، به گناهانم اعتراف میکنم و آنها را به یاد دارم)، خداوند میفرماید: آن را در دنیا برایت پوشاندم و امروز نیز آن را برایت میبخشم. سپس پروندهی حسناتش (اعمال نیکش) پیچیده میشود (در روایت دیگری چنین آمده است: سپس پروندهی حسناتش به او داده میشود)، اما در مورد دیگران یا (شک راوی) کفار، در برابر دیدهی گواهان ندا زده میشود: ﴿هَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَىٰ رَبِّهِمۡۚ أَلَا لَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ﴾[هود: ۱۸]. «اینان بر پروردگار خود دروغ بستهاند، هان! نفرین خدا بر تمگران باد»» [۹۵].
قسطلانی میگوید: بخاری این حدیث را در باب «الـمظالم»، «الأدب» و «التوحید» و مسلم آن را در باب «التوبة» و نسائی آن را در باب «التفسیر» و «الرقائق» و ابن ماجه در باب «السنة» روایت کرده است.
[۹۵] حدیث به این امر اشاره دارد که در آخرت ستر و حجاب که کنایه از رحمت خداوند است، شامل کسانی خواهد شد که در دنیا تظاهر به گناه نکرده باشند، اما کسی که علناً گناه انجام دهد و تظاهر به آن بکند و به آن نیز افتخار کند، شایستگی ستر خداوند را ندارد و جزو ظالمان خواهد بود. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری].
۳۵۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالُوا: يَا رَسُولَ اللهِ! هَلْ نَرَى رَبَّنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ؟ قَالَ: هَلْ تُضَارُّونَ فِي رُؤْيَةِ الشَّمْسِ، فِي الظَّهِيرَةِ، لَيْسَتْ فِي سَحَابَةٍ؟ قَالُوا: لَا، قَالَ: فَهَلْ تُضَارُّونَ فِي رُؤْيَةِ الْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ، لَيْسَ فِي سَحَابَةٍ؟ قَالُوا: لَا، قَالَ: وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، لَا تُضَارُّونَ فِي رُؤْيَةِ رَبِّكُمْ إِلَّا كَمَا تُضَارُّونَ فِي رُؤْيَةِ أَحَدِهِمَا، قَالَ: فَيَلْقَى الْعَبْدَ، فَيَقُولُ: أَيْ فُلْ! أَلَمْ أُكْرِمْكَ؟ وَأُسَوِّدْكَ وَأُزَوِّجْكَ، وَأُسَخِّرْ لَكَ الْخَيْلَ وَالْإِبِلَ وَأَذَرْكَ تَرْأَسُ، وَتَرْبَعُ؟ فَيَقُولُ: بَلَى، قَالَ: فَيَقُولُ: أَفَظَنَنْتَ أَنَّكَ مُلَاقِيَّ؟ فَيَقُولُ: لَا، فَيَقُولُ: فَإِنِّي أَنْسَاكَ كَمَا نَسِيتَنِي، ثُمَّ يَلْقَى الثَّانِيَ، فَيَقُولُ: أَيْ فُلْ! أَلَمْ أُكْرِمْكَ، وَأُسَوِّدْكَ، وَأُزَوِّجْكَ، وَأُسَخِّرْ لَكَ الْخَيْلَ وَالْإِبِلَ، وَأَذَرْكَ تَرْأَسُ، وَتَرْبَعُ؟ فَيَقُولُ: بَلَى، أَيْ رَبِّ فَيَقُولُ: أَفَظَنَنْتَ أَنَّكَ مُلَاقِيَّ؟ فَيَقُولُ: لَا، فَيَقُولُ: فَإِنِّي أَنْسَاكَ كَمَا نَسِيتَنِي، ثُمَّ يَلْقَى الثَّالِثَ، فَيَقُولُ لَهُ مِثْلَ ذَلِكَ، فَيَقُولُ: يَا رَبِّ! آمَنْتُ بِكَ وَبِكِتَابِكَ وَبِرُسُلِكَ، وَصَلَّيْتُ، وَصُمْتُ وَتَصَدَّقْتُ، وَيُثْنِي بِخَيْرٍ مَا اسْتَطَاعَ، فَيَقُولُ: هَاهُنَا إِذًا، قَالَ: ثُمَّ يُقَالُ لَهُ: الْآنَ نَبْعَثُ شَاهِدَنَا عَلَيْكَ، وَيَتَفَكَّرُ فِي نَفْسِهِ: مَنْ ذَا الَّذِي يَشْهَدُ عَلَيَّ؟ فَيُخْتَمُ عَلَى فِيهِ، وَيُقَالُ لِفَخِذِهِ وَلَحْمِهِ وَعِظَامِهِ: انْطِقِي، فَتَنْطِقُ فَخِذُهُ وَلَحْمُهُ وَعِظَامُهُ بِعَمَلِهِ، وَذَلِكَ لِيُعْذِرَ مِنْ نَفْسِهِ، وَذَلِكَ الْمُنَافِقُ، وَذَلِكَ الَّذِي يَسْخَطُ اللهُ عَلَيْهِ».
۳۵۴. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: [مسلمانان] گفتند: ای پیامبر خدا! آیا روز قیامت پروردگارمان را میبینیم؟ پیامبر جفرمودند: «آیا بعد از ظهر یک روز آفتابی از دیدن خورشید در آسمان صاف و بیابر شک و مشکل دارید (و برای دیدن آن ازدحام میکنید)؟ جواب دادند: خیر، فرمودند: آیا شب بدر (شب ۱۴ ماه) از دیدن ماه در آسمان صاف و بیابر شک و مشکل دارید (و برای دیدن آن ازدحام میکنید)؟ جواب دادند: خیر، فرمودند: سوگند به کسی که جانم در دست قدرت اوست، در دیدن پروردگارتان در روز قیامت هیچ مشکلی نخواهید داشت، چنانکه در دیدن خورشید یا ماه در آسمان صاف و بیابر مشکلی ندارید، [پیامبر جادامه داد و] فرمودند: خداوند با یکی از بندگانش ملاقات میکند و به او میفرماید: فلانی (با اسمش او را صدا میزند)! آیا تو را گرامی نداشتم و تو را آقا و سرور دیگران قرار ندادم؟ آیا همسری را به ازدواج تو درنیاوردم و حیوانات از جمله اسب و شتر را مطیع تو قرار ندادم و تو را سرور قومت و آنها را مطیع تو نکردم؟ بنده جواب میدهد: چرا (بله)، پیامبر جفرمودند: خداوند میفرماید: پس آیا به ملاقات من ایمان داشتی؟ بنده جواب میدهد: خیر، خداوند میفرماید: من نیز [امروز] تو را فراموش میکنم، آنچنان که تو در دنیا مرا فراموش کردی؟ سپس فرد دیگری را ملاقات میکند و میفرماید: فلانی! آیا تو را گرامی نداشتم و تو را آقا و سرور دیگران قرار ندادم؟ آیا همسری را به ازدواج تو درنیاوردم و حیوانات از جمله اسب و شتر را مطیع تو قرار ندادم و تو را سرور قومت نکردم و آنها را مطیع تو نگردانیدم؟ بنده میگوید: خدایا! چرا (بله)، خداوند میفرماید: پس آیا به ملاقات من ایمان داشتی؟ بنده جواب میدهد: خیر، خداوند میفرماید: من نیز امروز تو را فراموش میکنم، آنچنان که تو در دنیا ملاقات با من را فراموش کردی؟ سپس فرد دیگری را ملاقات میکند و مانند دو فرد قبلی با او سخن میگوید و بنده در جواب خداوند میگوید: خدایا! به تو و کتابت و به پیامبرانت ایمان آوردم و نماز خواندم و روزه گرفتم و صدقه دادم و تا آنجایی که در توان دارد از خود تعریف میکند، خداوند میفرماید: در این صورت منتظر باش، اکنون صداقت سخنانت مشخص میشود، پیامبر جفرمودند: سپس به او گفته میشود: اکنون شاهدمان را بر تو احضار میکنیم و او با خود فکر میکند و میگوید: راستی چه کسی است که بر من شهادت میدهد؟ پس بر دهانش مهر زده میشود و به پاها و گوشت و استخوانش گفته میشود: سخن بگویید و شهادت دهید، آنگاه پاها و گوشت و استخوانش در بارهی اعمالی که صاحبش با آنها انجام داده است، سخن میگویند و این گواهگرفتن اعضا به این خاطر است که خداوند میخواهد با این کار حجتی از خود بنده مبنی بر اعمالی که انجام داده است، علیه خودش به کار گیرد و [پس از این شهادت مشخص میشود که] منافق، این شخص است و کسی است که خداوند بر او خشم میگیرد و دچار عذابش میکند» [۹۶].
۳۵۵- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍسقَالَ: كُنَّا عِنْدَ رَسُولِ اللهِ جفَضَحِكَ، فَقَالَ: هَلْ تَدْرُونَ مِمَّ أَضْحَكُ؟ قُلْنَا: اللهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، قَالَ: مِنْ مُخَاطَبَةِ الْعَبْدِ رَبَّهُﻷيَقُولُ: يَا رَبِّ! أَلَمْ تُجِرْنِي مِنَ الظُّلْمِ؟ قَالَ: يَقُولُ: بَلَى، قَالَ فَيَقُولُ: فَإِنِّي لَا أُجِيزُ عَلَى نَفْسِي إِلَّا شَاهِدًا مِنِّي، قَالَ: فَيَقُولُ: كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ شَهِيدًا، وَبِالْكِرَامِ الْكَاتِبِينَ شُهُودًا، قَالَ: فَيُخْتَمُ عَلَى فِيهِ، فَيُقَالُ لِأَرْكَانِهِ: انْطِقِي، قَالَ: فَتَنْطِقُ بِأَعْمَالِهِ، قَالَ: ثُمَّ يُخَلَّى بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْكَلَامِ، قَالَ فَيَقُولُ: بُعْدًا لَكُنَّ وَسُحْقًا، فَعَنْكُنَّ كُنْتُ أُنَاضِلُ».
۳۵۵. «از انس بن مالکسروایت شده است که گفت: در خدمت پیامبر جبودیم که ناگهان خندیدند و سپس فرمودند: «آیا میدانید چرا خندیدم؟ عرض کردیم: خدا و رسولش داناترند، فرمودند: از سخنگفتن بنده با خدا وقتی به پروردگارش میگوید: خدایا! آیا مگر مرا از ظلم پناه ندادی؟! خداوند میفرماید: چرا (بله)، پیامبر جفرمودند: بنده میگوید: خدایا! پس در این صورت، من هم شاهدی علیه خودم نمیپذیرم، جز آن که از طرف خودم باشد، پیامبر جفرمودند: خداوند میفرماید: امروز همین کافی است که خودت بر خودت شهادت دهی و نویسندگان اعمالت بر تو شهادت دهند، پیامبر جفرمودند: سپس بر دهنش مهر زده میشود و به اعضایش گفته میشود: سخن بگویید (شهادت دهید)، پیامبر جفرمودند: اعضایش بر اعمالی که بنده به وسیلهی آنها انجام داده است، شهادت میدهند، پیامبر جفرمودند: [وقتی که شهادت اعضایش علیه او تمام میشود]، سخنگفتن او را باز میکنند، پیامبر جفرمودند: آنگاه بنده خطاب به اعضایش میگوید: از رحمت خدا محروم باشید و عذاب او بر شما باد، من به خاطر شما دروغ گفتم و از شما دفاع کردم».
[۹۶] امام نووی/در بارهی «تَربَعُ» که در روایت دیگری «تَرتَعُ» آمده است، چنین میگوید: پادشاهان دوران جاهلیت از مردم یک چهاردم دارایشان را میگرفتند، پس جملهی «ألم أذرک ترأس وتربع؟» یعنی مگر تو را رییس و سرور قومت قرار ندادم که از آنها یک چهارم مال را میگرفتی و آنها از تو اطاعت میکردند». [پس با توجه به این جمله مشخص میشود چنین فردی که مورد محاکمه قرار میگیرد جزو رؤسا و مسؤولین میباشد]. و نیز در بارهی معنی آن گفتهاند: «مگر یک زندگی راحت و بدون مشکلی و بدون این که به دیگران نیازمند باشی به تو نبخشیدم؟». اگر چنین معنی شود هر فردی را در بر میگیرد. «فإني أنساك کما نیستني» یعنی: «امروز تو را از رحمت خود محروم و منع میکنم، آنچنانکه تو در دنیا خودت را از اطاعت و عبادت من منع کردی». [شرح امام نووی بر صحیح مسلم].
۳۵۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ وَأَبِي سَعِيدٍلقَالَا: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: يُؤْتَى بِالعَبْدِ يَوْمَ القِيَامَةِ، فَيَقُولُ اللَّهُ لَهُ: أَلَمْ أَجْعَلْ لَكَ سَمْعًا وَبَصَرًا، وَمَالًا وَوَلَدًا، وَسَخَّرْتُ لَكَ الأَنْعَامَ وَالحَرْثَ، وَتَرَكْتُكَ تَرْأَسُ وَتَرْبَعُ؟ فَكُنْتَ تَظُنُّ أَنَّكَ مُلَاقِي يَوْمَكَ هَذَا؟ فَيَقُولُ: لَا، فَيَقُولُ لَهُ: اليَوْمَ أَنْسَاكَ كَمَا نَسِيتَنِي».
۳۵۶. «از ابوهریره و ابوسعید خدریبروایت شده است که گفتند: پیامبر جفرمودند: روز قیامت بنده [برای محاکمه] آورده میشود، خداوند خطاب به او میفرماید: آیا به تو گوش و چشم و مال و فرزند ندادم و حیوانات و زمین را برایت مسخر نکردم و تو را سرور و آقا قرار ندادم و زندگی راحتی را برایت فراهم نکردم؟ آیا در مقابل این نعمتها و لطفها گمان میکردی (ایمان داشتی) که امروز مرا ملاقات کنی؟ پیامبر جفرمودند: بنده میگوید: خیر، خداوند به او میگوید: امروز هم من تو را فراموش میکنم، چنانکه تو در دنیا مرا فراموش کردی».
ترمذی میگوید: این حدیث صحیح غریب است.
۳۵۷- «عَنْ أَنَسٍسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: يُجَاءُ بِابْنِ آدَمَ يَوْمَ القِيَامَةِ، كَأَنَّهُ بَذَجٌ، فَيُوقَفُ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ، فَيَقُولُ اللَّهُ لَهُ: أَعْطَيْتُكَ وَخَوَّلْتُكَ وَأَنْعَمْتُ عَلَيْكَ، فَمَاذَا صَنَعْتَ؟ فَيَقُولُ: يَا رَبِّ! جَمَعْتُهُ وَثَمَّرْتُهُ، فَتَرَكْتُهُ أَكْثَرَ مَا كَانَ، فَارْجِعْنِي آتِكَ بِهِ، فَإِذَا عَبْدٌ لَمْ يُقَدِّمْ خَيْرًا، فَيُمْضَى بِهِ إِلَى النَّارِ».
۳۵۷. «از انسساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: «انسان روز قیامت به دادگاه خدا آورده میشود و گویی بره است (یعنی در دادگاه خداوند در نهایت ضعف و نیازمندی قرار میگیرد) و در مقابل خداوند (دادگاه خداوند) قرار داده میشود، خداوند به او میگوید: نعمتهایم را به تو بخشیدم و عطا کردم، تو چه کردی (عملکرد تو در برابر نعمتهایم چگونه بود)؟ انسان در جواب میگوید: خدایا! آنها را جمع کردم و سرمایهگذاری کردم و در حالی که بیشتر از قبل بود، آن را رها کردم و از آن جدا شدم، [خدایا!] مرا برگردان تا آن را به پیشگاه تو بازآورم! آنگاه [معلوم میشود که او] بندهای است که خیری برای خود نفرستاده است، پس به سوی آتش جهنم روانه میشود» [۹۷].
[۹۷] «البذج» یعنی «برّه»، انسان چون در دادگاه خدا و در مقابل قدرت لایزال او در نهایت ضعف به سر میبرد در حدیث به برّه تشبیه شده است. حدیث به این اشاره دارد که وقتی انسان از نعمتهایی که در اختیار دارد، چیزی را برای آخرتش پیش نمیفرستد، یعنی از آنها در جهت اخروی استفاده نمیکند، در مقابل دادگاه خدا جز ندامت و سرانجامی ناخوشایند دربر نخواهد داشت و این اشاره به همان آیه دارد که میفرماید: ﴿يَوۡمَ يَنظُرُ ٱلۡمَرۡءُ مَا قَدَّمَتۡ يَدَاهُ﴾[النبأ: ۴۰] «روزی که انسان همهی کارهایی را که کرده است، میبیند»، پس بر هر عاقلی است که نسبت به نعمتهایی که خدا به او ارزانی داشته است، مغرور نشود، بلکه از آنها به عنوان کالایی در ساختن آیندهاش (قیامت) استفاده کند تا خدای نخواسته هنگام مرگ و روبهروشدن با پروندهی اعمالش، دچار حسرت و ندامت نشود و در آن وقت از خداوند چیزی بخواهد که هرگز برآورده نشود: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ رَبِّ ٱرۡجِعُونِ ٩٩ لَعَلِّيٓ أَعۡمَلُ صَٰلِحٗا فِيمَا تَرَكۡتُۚ كَلَّآۚ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَاۖ وَمِن وَرَآئِهِم بَرۡزَخٌ إِلَىٰ يَوۡمِ يُبۡعَثُونَ١٠٠﴾[المؤمنون: ۹۹-۱۰۰] «زمانی که مرگ یکی از آنها فرا میرسد، میگوید: پروردگارا! مرا (به دنیا) بازگردان تا من در آنچه وانهادهام، کار نیکی انجام بدهم. نه چنین است، این سخنی است که او گویندهی آن است و پیشاپیش آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته میشوند».
۳۵۸- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: يَقُولُ الرَّبُّﻷ: مَنْ شَغَلَهُ الْقُرْآنُ، وَذِكْرِي عَنْ مَسْأَلَتِي، أَعْطَيْتُهُ أَفْضَلَ مَا أُعْطِي السَّائِلِينَ، وَفَضْلُ كَلَامِ اللَّهِ عَلَى سَائِرِ الكَلَامِ، كَفَضْلِ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ».
۳۵۸. «از ابوسعید خدریسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: خداوند متعال میفرماید: هرکس تلاوت قرآن و ذکر و یاد من، او را از درخواست و طلب آنچه از من میخواهد، به خود مشغول کند، بهتر از آنچه که به درخواستکنندگان میدهم، به او خواهم بخشید و فضل و برتری کلام خدا بر سایر کلامها، همچون فضل خدا بر مخلوقاتش است».
ترمذی میگوید: این حدیث حسن غریب است.
۳۵۹- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: يَجِيءُ نُوحٌ وَأُمَّتُهُ، فَيَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: هَلْ بَلَّغْتَ؟ فَيَقُولُ: نَعَمْ أَيْ رَبِّ، فَيَقُولُ لِأُمَّتِهِ: هَلْ بَلَّغَكُمْ؟ فَيَقُولُونَ لاَ مَا جَاءَنَا مِنْ نَبِيٍّ، فَيَقُولُ لِنُوحٍ: مَنْ يَشْهَدُ لَكَ؟ فَيَقُولُ: مُحَمَّدٌ جوَأُمَّتُهُ، فَنَشْهَدُ أَنَّهُ قَدْ بَلَّغَ، وَهُوَ قَوْلُهُ جَلَّ ذِكْرُهُ: ﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ﴾[البقرة: ۱۴۳] وَالوَسَطُ العَدْلُ».
۳۵۹. «از ابوسعید خدریسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: روز قیامت نوح و امتش به دادگاه میآیند، خداوند متعال میفرماید: [ای نوح!] آیا برنامهی مرا به مردم رساندی و آن را تبلیغ کردی؟ نوح جواب میدهد: خدایا! بله، خداوند خطاب به امت نوح میفرماید: آیا [نوح] برنامهی مرا به شما رساند؟ جواب میدهند: خیر، هیچ پیامبری به سوی ما نیامد، خداوند به نوح میگوید: شاهد و گواه تو در امر تبلیغ کیست؟ جواب میدهد: محمد جو امت او، پس ما شهادت میدهیم که او دین خدا را تبلیغ کرد و آن را به قومش رساند و این است معنی فرمایش خداوند متعال که میفرماید: ﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ﴾[البقرة: ۱۴۳]. «بیگمان شما را ملتی متعادل قرار دادیم تا شاهدانی بر مردم باشید»».
امام بخاری/این حدیث را در جای دیگر اما با کمی اختلاف در الفاظ، دوباره ذکر کرده است. کتاب «التفسیر» باب [سورة البقرة].
۳۶- ترمذی نیز این حدیث (حدیث شمارهی ۳۵۹) را با الفاظی نزدیک به الفاظ امام بخاری از ابوسعید خدریسآورده است، ایشان (ترمذی) به جای جملهی «مَا جَاءَنَا مِنْ نَبِيٍّ» جملهی «مَا أَتَانَا مِنْ نَذِيْرٍ وَمَا أَتَانَا مِنْ أَحَدٍ» و به جای جملهی «فَيَقُولُ لِنُوحٍ: مَنْ يَشْهَدُ لَكَ؟» جملهی «فَيُقَالُ: مَنْ شُهُودُكَ؟» را ذکر کرده است و بقیهی الفاظ حدیث، همان الفاظ حدیث امام بخاری میباشد و در پایان میگوید: این حدیث، حسن صحیح میباشد.
۳۶۱- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: يَجِيءُ النَّبِيُّ - وَمَعَهُ الرَّجُلَانِ، وَيَجِيءُ النَّبِيُّ - وَمَعَهُ الثَّلَاثَةُ، وَأَكْثَرُ مِنْ ذَلِكَ وَأَقَلُّ، فَيُقَالُ لَهُ: هَلْ بَلَّغْتَ قَوْمَكَ؟ فَيَقُولُ: نَعَمْ، فَيُدْعَى قَوْمُهُ، فَيُقَالُ: هَلْ بَلَّغَكُمْ؟ فَيَقُولُونَ: لَا، فَيُقَالُ: مَنْ يَشْهَدُ لَكَ؟ فَيَقُولُ: مُحَمَّدٌ وَأُمَّتُهُ، فَيُدْعى أُمَّةُ مُحَمَّدٍ، فَيُقَالُ: هَلْ بَلَّغَ هَذَا؟ فَيَقُولُونَ: نَعَمْ، فَيَقُولُ: وَمَا عِلْمُكُمْ بِذَلِكَ؟ فَيَقُولُونَ: أَخْبَرَنَا نَبِيُّنَا بِذَلِكَ: أَنَّ الرُّسُلَ قَدْ بَلَّغُوا، فَصَدَّقْنَاهُ، قَالَ: فَذَلِكُمْ قَوْلُهُ تَعَالَى:﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗا﴾[البقرة: ۱۴۳]».
۳۶۱. «از ابوسعید خدریسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: روز قیامت پیامبری میآید و با او دو نفر خواهند بود و پیامبر دیگری میآید و سه نفر با او هستند و پیامبرانِ دیگری یکی یکی میآیند و با آنها کمتر یا بیشتر از سه نفر هستند و به او (هر پیامبری که با قومش در دادگاه خدا حاضر میشود) گفته میشود: آیا برنامهی خدا را در میان قومت تبلیغ کردی؟ جواب میدهد: بله، قومش فرا خوانده میشوند و به آنها گفته میشود: آیا پیامبر خدا، برنامهی خدا را به شما رساند؟ میگویند: خیر، خطاب به پیامبر جگفته میشود: شاهد و گواه تو [در امر تبلیغ] کیست؟ جواب میدهد: محمد و امتش، پس امت محمد فرا خوانده میشوند و به آنها گفته میشود: آیا این پیامبر، برنامهی خدا را به قومش رساند؟ میگویند: بله، خداوند میفرماید: شما از کجا میدانید؟ میگویند: پیامبرمان ما را به آن خبر داده است و فرموده است که همهی پیامبران برنامهی خدا را به امتشان رساندهاند و ما نیز سخن او را تصدیق کردیم، پیامبر جفرمودند: این است معنی آنچه که خدا میفرماید: ﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗا﴾[البقرة: ۱۴۳]. «بیگمان شما را ملتی متعادل قرار دادیم تا شاهدانی بر مردم باشید و پیامبرتان بر شما گواه باشد»».
۳۶۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: يَلْقَى إِبْرَاهِيمُ أَبَاهُ آزَرَ يَوْمَ القِيَامَةِ، وَعَلَى وَجْهِ آزَرَ قَتَرَةٌ وَغَبَرَةٌ، فَيَقُولُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ: أَلَمْ أَقُلْ لَكَ: لاَ تَعْصِنِي، فَيَقُولُ أَبُوهُ: فَاليَوْمَ لاَ أَعْصِيكَ، فَيَقُولُ إِبْرَاهِيمُ: يَا رَبِّ! إِنَّكَ وَعَدْتَنِي أَنْ لاَ تُخْزِيَنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ، وَأَيُّ خِزْيٍ أَخْزَى مِنْ أَبِي الأَبْعَدِ؟ فَيَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: إِنِّي حَرَّمْتُ الجَنَّةَ عَلَى الكَافِرِينَ، ثُمَّ يُقَالُ: يَا إِبْرَاهِيمُ! مَا تَحْتَ رِجْلَيْكَ؟ فَيَنْظُرُ، فَإِذَا هُوَ بِذِيخٍ مُلْتَطِخٍ، فَيُؤْخَذُ بِقَوَائِمِهِ، فَيُلْقَى فِي النَّارِ».
۳۶۲. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: ابراهیم روز قیامت پدرش آزر را در حالی میبیند که صورتش سیاه و غبارآلود شده است، ابراهیم به او میگوید: آیا به تو نگفتم از من نافرمانی مکن؟ پدرش میگوید: امروز از تو نافرمانی نمیکنم (اطاعت میکنم و مرتکب عصیان نمیشوم)، ابراهیم میگوید: خدایا! تو به من وعده دادی که روز قیامت مرا رسوا نکنی و چه رسوایی بدتر از این که پدرم از رحمتت بسیار دور و محروم باشد؟ خداوند متعال میفرماید: من بهشت را بر کافران حرام کردهام، و سپس گفته میشود: ای ابراهیم! زیر پاهایت چیست؟ (به زیر پاهایت نگاه کن)، ابراهیم به زیر پاهایش نگاه میکند و کفتاری پُر مو میبیند که آغشته به خون یا سرگین است، آنگاه دست و پایش گرفته میشود و به آتش انداخته میشود» [۹۸].
[۹۸] تشبیه «آزر» به «کفتار» و مسخ او به این حیوان، به این خاطر است که در میان حیوانات، کفتار احمقترین آنهاست، زیرا در همه حال غافل است و به چیزی که در اطرافش میگذرد، بیتوجه میباشد. آزر علاوه بر این که به نصایح حضرت ابراهیم بیتوجه بود، او را نیز از خود راند. در روایتی که ابن منذر آورده است چنین آمده: «فإذا رآه کذلك تبرأ منه وقال: لست أبي» ابراهیم وقتی آذر را مسخشده میبیند، از او روی میگرداند و میگوید: تو پدر من نیستی. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری].
۳۶۳- «عَنْ أَنَسٍ يَرْفَعُهُ: إِنَّ اللَّهَﻷيَقُولُ لِأَهْوَنِ أَهْلِ النَّارِ عَذَابًا: لَوْ أَنَّ لَكَ مَا فِي الأَرْضِ مِنْ شَيْءٍ، كُنْتَ تَفْتَدِي بِهِ؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: فَقَدْ سَأَلْتُكَ مَا هُوَ أَهْوَنُ مِنْ ذَلِكَ وَأَنْتَ فِي صُلْبِ آدَمَ: أَنْ لاَ تُشْرِكَ بِي، فَأَبَيْتَ».
۳۶۳. «انس در حدیثی مرفوع به نقل از پیامبر جروایت میکند که فرمودند: خداوند متعال به صاحل کمترین عذاب اهل آتش میگوید: اگر مالک تمام چیزهای روی زمین میبودی، آن را برای نجاتت از آتش دوزخ میدادی؟ جواب میدهد: بله، خداوند میفرماید: ولی در حالی که در صُلب آدم بودی، کمتر آن را از تو خواستم و آن این بود که برای من شریکی قرار ندهی، اما تو از دستور من سرپیچی نمودی».
۳۶۴- «عَنْ أَنَسِ بْنَ مَالِكٍسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى لِأَهْوَنِ أَهْلِ النَّارِ عَذَابًا يَوْمَ القِيَامَةِ: لَوْ أَنَّ لَكَ مَا فِي الأَرْضِ مِنْ شَيْءٍ أَكُنْتَ تَفْتَدِي بِهِ؟ فَيَقُولُ: نَعَمْ، فَيَقُولُ: أَرَدْتُ مِنْكَ أَهْوَنَ مِنْ هَذَا، وَأَنْتَ فِي صُلْبِ آدَمَ: أَنْ لاَ تُشْرِكَ بِي شَيْئًا، فَأَبَيْتَ إِلَّا أَنْ تُشْرِكَ بِي».
۳۶۴. از انس بن مالکساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: خداوند متعال روز قیامت خطاب به صاحب کمترین عذاب از اهل دوزخ میگوید: «اگر مالک تمام چیزهای روی زمین میبودی، آیا آن را برای نجات خویش از آتش دوزخ میدادی؟ جواب میدهد: بله، خداوند میفرماید: وقتی در صُلب آدم بودی، کمتر از آن را از تو خواستم و آن این بود که برای من شریک قرار ندهی، اما تو از این که برای من شریک قرار ندهی خودداری کردی [و دچار شرک شدی]».
۳۶۵- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: يَقُولُ اللهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى لِأَهْوَنِ أَهْلِ النَّارِ عَذَابًا: لَوْ كَانَتْ لَكَ الدُّنْيَا وَمَا فِيهَا، أَكُنْتَ مُفْتَدِيًا بِهَا؟ فَيَقُولُ: نَعَمْ، فَيَقُولُ: قَدْ أَرَدْتُ مِنْكَ أَهْوَنَ مِنْ هَذَا، وَأَنْتَ فِي صُلْبِ آدَمَ: أَنْ لَا تُشْرِكَ - أَحْسِبُهُ قَالَ: وَلَا أُدْخِلَكَ النَّارَ - فَأَبَيْتَ إِلَّا الشِّرْكَ».
۳۶۵. «از انس بن مالکساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: خداوند متعال به صاحل کمترین عذاب از میان دوزخیان میگوید: «اگر دنیا و آنچه در آن است، مال تو میبود، آیا آن را برای نجاتت از دوزخ میدادی؟ میگوید: بله، خداوند میفرماید: وقتی در صُلب آدم بودی (از همان آغاز خلقت) کمتر از این را از تو خواستم و آن این بود که نسبت به من دچار شرک نشوی -به نظرم فرمود (شک راوی): و تو را داخل آتش نمیکنم [اگر دچار شرک نشوی]- اما تو دچار شرک شدی».
۳۶۶- «عَنْ أَنَسِ بْنُ مَالِكٍسأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: يُقَالُ لِلْكَافِرِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ: أَرَأَيْتَ لَوْ كَانَ لَكَ مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَبًا، أَكُنْتَ تَفْتَدِي بِهِ؟ فَيَقُولُ: نَعَمْ، فَيُقَالُ لَهُ: قَدْ سُئِلْتَ أَيْسَرَ مِنْ ذَلِكَ».
۳۶۶. مسلم با سندی دیگر این حدیث را از انسسچنین روایت میکند که پیامبر جفرمودند: «روز قیامت به کافر گفته میشود: اگر به اندازهی دنیا طلا میداشتی، آیا آن را برای نجاتت از دوزخ میدادی؟ جواب میدهد: بله، به او گفته میشود: در دنیا کمتر از این از تو خواسته شد [اما آن را انجام ندادی]».
۳۶۷- مسلم در روایت دیگری از انسسچنین آورده است: «... فَيُقَالُ لَهُ: كَذَبْتَ، قَدْ سُئِلْتَ مَا هُوَ أَيْسَرُ مِنْ ذَلِكَ» «... به او گفته میشود: دروغ گفتی. در دنیا کمتر از این از تو خواسته شد [اما آن را انجام ندادی]».
۳۶۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ النَّبِيُّ جتَحَاجَّتِ الجَنَّةُ وَالنَّارُ، فَقَالَتِ النَّارُ: أُوثِرْتُ بِالْمُتَكَبِّرِينَ وَالمُتَجَبِّرِينَ، وَقَالَتِ الجَنَّةُ: مَا لِي لاَ يَدْخُلُنِي إِلَّا ضُعَفَاءُ النَّاسِ وَسَقَطُهُمْ؟ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى لِلْجَنَّةِ: أَنْتِ رَحْمَتِي، أَرْحَمُ بِكِ مَنْ أَشَاءُ مِنْ عِبَادِي، وَقَالَ لِلنَّارِ: إِنَّمَا أَنْتِ عَذَابِي، أُعَذِّبُ بِكِ مَنْ أَشَاءُ مِنْ عِبَادِي، وَلِكُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا مِلْؤُهَا، فَأَمَّا النَّارُ فَلاَ تَمْتَلِئُ حَتَّى يَضَعَ رِجْلَهُ، فَتَقُولُ: قَطٍ! قَطٍ! قطٍ! فَهُنَالِكَ تَمْتَلِئُ، وَيُزْوَى بَعْضُهَا إِلَى بَعْضٍ، وَلاَ يَظْلِمُ اللَّهُﻷمِنْ خَلْقِهِ أَحَدًا، وَأَمَّا الجَنَّةُ فَإِنَّ اللَّهَﻷيُنْشِئُ لَهَا خَلْقًا».
۳۶۸. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: بهشت و دوزخ باهم مجادله میکنند، دوزخ میگوید: من به متکبرین و جباران اختصاص داده شدهام، بهشت میگوید: چرا کسی جز فقرا و ضعیفان و کسانی که از دید مردم افتادهاند وارد من نمیشود؟ خداوند متعال به بهشت میفرماید: تو رحمت من هستی، به هرکس از بندگانم که بخواهم، به وسیلهتو به او رحم میکنم (او را داخل تو میگردانم) و به دوزخ میفرماید: تو عذاب من هستی، هرکس از بندگانم را که بخواهم، به وسیلهی تو عذاب میدهم و هرکدام از آن دو پُر خواهند شد، اما دوزخ پُر نمیشود تا این که خداوند پایش را در آن قرار میدهد و دوزخ میگوید: بس است! بس است! بس است! آن وقت است که پُر میشود و کنارههای آن فرو میآیند و به یکدیگر میچسبند و خداوند به هیچیک از بندگانش کوچکترین ظلمی نمیکند، اما برای پُرشدن بهشت، خداوند متعال برای آن مخلوقاتی میآفریند».
۳۶۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: اخْتَصَمَتِ الجَنَّةُ وَالنَّارُ إِلَى رَبّهِمَا، فَقَالَتِ الجَنَّةُ: مَا لَهَا لاَ يَدْخُلُهَا إِلَّا ضُعَفَاءُ النَّاسِ وَسَقَطُهُمْ؟ وَقَالَتِ النَّارُ: - يَعْنِي - أُوثِرْتُ بِالْمُتَكَبِّرِينَ، فَقَالَ اللَّهُ – تَعَالَى - لِلْجَنَّةِ: أَنْتِ رَحْمَتِي، وَقَالَ لِلنَّارِ: أَنْتِ عَذَابِي، أُصِيبُ بِكِ مَنْ أَشَاءُ، وَلِكُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْكُمَا مِلْؤُهَا، قَالَ: فَأَمَّا الجَنَّةُ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ يَظْلِمُ مِنْ خَلْقِهِ أَحَدًا، وَإِنَّهُ يُنْشِئُ لِلنَّارِ مَنْ يَشَاءُ، فَيُلْقَوْنَ فِيهَا فَتَقُولُ: هَلْ مِنْ مَزِيدٍ؟ - ثَلاَثًا - حَتَّى يَضَعَ فِيهَا قَدَمَهُ، فَتَمْتَلِئُ، وَيُرَدُّ بَعْضُهَا إِلَى بَعْضٍ، وَتَقُولُ: قَطٍ! قَطٍ! قَطٍ!».
۳۶۹. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: «بهشت و دوزخ دعوایشان را نزد خداوند میبرند، بهشت میگوید: خدایا! چرا تنها ضعیفان و فقرا وارد من میشوند؟ و دوزخ میگوید: من به متکبرین اختصاص یافتهام، خداوند متعال به بهشت میگوید: تو رحمت من هستی و به دوزخ میگوید: تو عذاب من هستی، با تو هر بندهای را که بخواهم عذاب میدهم و برای هرکدام از شما به اندازهی کافی افراد وجود دارد (هرکدام از شما پُر خواهید شد)، پیامبر جفرمودند: اما نسبت به بهشت خداوند به هیچیک از بندگانش کوچکترین ظلمی نمیکند و برای آتش نیز هرکس را که بخواهد، برایش میآفریند، پس در آن انداخته میشود، تا جایی که دوزخ سه بار میگوید: آیا بازهم هست؟ [و آنقدر در او میافتند] تا این که خداوند قدمش را در آن میاندازد، پس پُر میشود و کنارههای آن فرو میآیند و به یکدیگر میچسبند و دوزخ میگوید: بس است! بس است! بس است!».
امام مسلم/در این خصوص روایات متعددی را بیان کرده است که به برخی از آنها اشاره میشود:
روایت اول:
۳۷۰- این روایت، درست مانند همان روایت امام بخاری (حدیث شمارهی ۳۶۸) است با این تفاوت که در این روایت این دو جمله اضافه شدهاند: «وَقَالَتِ الْجَنَّةُ: فَمَا لِي لَا يَدْخُلُنِي إِلَّا ضُعَفَاءُ النَّاسِ وَسَقَطُهُمْ وَعَجَزُهُمْ» «بهشت گفت: مرا چه شده جز ضعیفان و کسانی که از دید مردم افتادهاند و کمارزش میباشند و ناتوانند، وارد من نمیشوند؟» و جملهی: «وَلِكُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْكُمَا مِلْؤُهَا» «هرکدام از شما پُر خواهید شد (برای هرکدام از شما افرادی هست که به وسیلهی آنها پُر میشوید)».
روایت دوم:
۳۷۱- این روایت، درست همانند روایت نخست (حدیث شمارهی ۳۷۰) میباشد این تفاوت که در این روایت به جای «تَحَاجَّتِ الْجَنَّةُ وَالنَّارُ» جملهی «اِحْتَجَّتِ الْجَنَّةُ وَالنَّارُ» آمده است.
روایت سوم:
۳۷۲- این روایت، درست همانند دو روایت قبل میباشد، با این تفاوت که به جای «وَعَجَزُهُم» کلمهی «وَغَرَثُهُمْ» آورده است که به معنی «گرسنگان» میباشد.
روایت چهارم:
۳۷۳- امام مسلم این حدیث را از ابوسعید خدری سکه درست همانند روایت ابوهریره ساست، آورده است، تنها تفاوتی که این روایت با بقیه دارد، این است که به جای کلمهی «وَلِكُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْكُمَا مِلْؤُهَا» جملهی «وَلِكِلَيْكُمَا مِلْؤُهَا» آمده است و بقیه را ندارد.
روایت پنجم:
۳۷۴- «عَنْ قَتَادَةَ، حَدَّثَنَا أَنَسُ بْنُ مَالِكٍسأَنَّ نَبِيَّ اللهِ جقَالَ: لَا تَزَالُ جَهَنَّمُ تَقُولُ: هَلْ مِنْ مَزِيدٍ؟ حَتَّى يَضَعَ فِيهَا رَبُّ الْعِزَّةِ - تَبَارَكَ وَتَعَالَى – قَدَمَهُ، فَتَقُولُ: قَطٍ! قَطٍ! وَعِزَّتِكَ، وَيُزْوَى بَعْضُهَا إِلَى بَعْضٍ».
۳۷۴. «از انس بن مالکسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: جهنم مرتب میگوید و تکرار میکند که آیا بازهم هست؟ تا این که خداوند متعال قدمش را در آن قرار میدهد، پس [جهنم در اثر فشاری که ناشی از ازدحام افرادش است] میگوید: بس است! بس است! به عزتت سوگند! و کنارههای دوزخ به هم میآیند».
روایت ششم:
۳۷۵- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍسعَنِ النَّبِيِّ جأَنَّهُ قَالَ: لَا تَزَالُ جَهَنَّمُ يُلْقَى فِيهَا، وَتَقُولُ: هَلْ مِنْ مَزِيدٍ؟ حَتَّى يَضَعَ رَبُّ الْعِزَّةِ فِيهَا قَدَمَهُ، فَيَنْزَوِي بَعْضُهَا إِلَى بَعْضٍ، وَتَقُولُ: قَطٍ! قَطٍ! بِعِزَّتِكَ وَكَرَمِكَ، وَلَا يَزَالُ فِي الْجَنَّةِ فَضْلٌ، حَتَّى يُنْشِئَ اللهُ لَهَا خَلْقًا، فَيُسْكِنَهُمْ فَضْلَ الْجَنَّةِ».
۳۷۵. «از انس بن مالکساز پیامبر جروایت میکند که فرمودند: دوزخیان مرتب و پشت سر هم به دوزخ انداخته میشوند و دوزخ مرتب میگوید: آیا بازهم هست؟ تا این که خداوند متعال قدمش را در آن قرار میدهد و کنارههای دوزخ فرو میآیند و به هم میچسبند و در این وقت است که جهنم میگوید: خدایا! به عزتت سوگند بس است! بس است! اما در مقابل در بهشت جای زیادی مانده است و خداوند [برای پُرکردن] افرادی میآفریند و آنها را در بهشت جای میدهد».
روایت هفتم:
۳۷۶- «عَنْ أَنَسٍسعَنِ النَّبِيِّ جيَقُولُ: يَبْقَى مِنَ الْجَنَّةِ مَا شَاءَ اللهُ أَنْ يَبْقَى، ثُمَّ يُنْشِئُ لَهَا خَلْقًا مِمَّا يَشَاءُ».
۳۷۶. «از انسساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: آن مقدار که خداوند میخواهد، در بهشت جای خالی باقی میماند و پُر نمیشود تا این که خداوند از هر گروه که خود بخواهد، برای پُرکردن آن آفریدگانی را میآفریند».
۳۷۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: احْتَجَّتِ الجَنَّةُ وَالنَّارُ، فَقَالَتِ الجَنَّةُ: يَدْخُلُنِي الضُّعَفَاءُ وَالمَسَاكِينُ، وَقَالَتِ النَّارُ: يَدْخُلُنِي الجَبَّارُونَ وَالمُتَكَبِّرُونَ، فَقَالَ لِلنَّارِ: أَنْتِ عَذَابِي، أَنْتَقِمُ بِكِ مِمَّنْ شِئْتُ، وَقَالَ لِلْجَنَّةِ: أَنْتِ رَحْمَتِي، أَرْحَمُ بِكِ مَنْ شِئْتُ».
۳۷۷. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: بهشت و دوزخ باهم بحث و مجادله میکنند و بهشت میگوید: فقیران و تنگدستان وارد من میشوند و آتش میگوید: متکبران و ستمگران وارد من میشوند، سپس خداوند خطاب به آتش میگوید: تو عذاب من هستی، به وسیلهی تو از هرکس که بخواهم انتقام میگیرم و خطاب به بهشت میفرماید: تو رحمت من هستی، به هرکس که بخواهم، به وسیلهی تو (با واردکردن او در تو) رحم میکنم».
۳۷۸- «عَنْ أَبُو سَلَمَةَ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا هُرَيْرَةَس، يَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِج: اشْتَكَتِ النَّارُ إِلَى رَبِّهَا، فَقَالَتْ: رَبِّ! أَكَلَ بَعْضِي بَعْضًا، فَأَذِنَ لَهَا بِنَفَسَيْنِ: نَفَسٍ فِي الشِّتَاءِ، وَنَفَسٍ فِي الصَّيْفِ، فَأَشَدُّ مَا تَجِدُونَ مِنَ الحَرِّ، وَأَشَدُّ مَا تَجِدُونَ مِنَ الزَّمْهَرِيرِ».
۳۷۸. «سلمه بن عبدالرحمن میگوید: شنیدم که ابوهریرهسگفت: پیامبر جفرمودند: دوزخ نزد پروردگارش شکایت میکند و میگوید: خدایا! [در اثر فشار و شدت عذاب] برخی از وجودم برخی دیگر را میخورد (از بین میبرد و هلاک میکند). پس خداوند به آتش اجازه میدهد که [در سال] دو بار نفس بکشد، یک بار در زمستان و یک بار در تابستان و نفس تابستان، آن گرمایی را شما در تابستان احساس میکنید، سختتر و بیشتر میکند و نفس زمستان، آن سرمایی را که شما در زمستان احساس میکنید، سختتر و بیشتر میکند» [۹۹].
[۹۹] در مورد شکایت دوزخ، برخی معتقدند که دوزخ چنین شکایتی را با زبان قال میگوید و برخی میگویند با زبان حال آن را بیان میکند. در مورد تنفس نیز برخی از جمله بیضاوی معتقد به مجازیبودن آن هستند و برخی نیز معتقد به حقیقیبودن آن میباشند. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری].
۳۷۹- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: أَنَا فَرَطُكُمْ عَلَى الحَوْضِ، وَلَيُرْفَعَنَّ مَعِي رِجَالٌ مِنْكُمْ، ثُمَّ لَيُخْتَلَجُنَّ دُونِي، فَأَقُولُ: يَا رَبِّ! أَصْحَابِي، فَيُقَالُ: إِنَّكَ لاَ تَدْرِي مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ».
۳۷۹. «از عبدالله بن مسعودساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: من قبل از شما بر حوض وارد میشوم و افرادی از شما با من آورده میشوند و سپس آنها را از من دور میکنند، [در این حال] میگویم: خدایا! یارانم (اینها یاران من هستند)، گفته میشود: تو نمیدانی [که این افراد از امتت] بعد از تو چه کار کردند».
این حدیث را امام بخاری/با سند دیگری از حذیفهسو امام مسلم/نیز با سندی از حصین او هم از ابی وائل از حذیفهساز پیامبر جروایت کردهاند.
۳۸۰- «عَنْ أَنَسٍسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: لَيَرِدَنَّ عَلَيَّ نَاسٌ مِنْ أَصْحَابِي الحَوْضَ، حَتَّى عَرَفْتُهُمْ اخْتُلِجُوا دُونِي، فَأَقُولُ: أَصْحَابِي! فَيَقُولُ: لاَ تَدْرِي مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ».
۳۸۰. «از انس بن مالکساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: تعدادی از امتم پیش من در کنار حوض و آنقدر نزدیک میشوند که آنها را میشناسم که ناگاه به شدت آنها را از من دور میکنند [و مانع میشوند که به من نزدیک شوند]. در این حال میگویم: اینها یاران من هستند! خداوند میفرماید: تو خبر نداشتی [که این افراد از امتت] بعد از تو چه کردند» [۱۰۰].
۳۸۱- «عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍسقَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: إِنِّي فَرَطُكُمْ عَلَى الحَوْضِ، مَنْ مَرَّ عَلَيَّ شَرِبَ، وَمَنْ شَرِبَ لَمْ يَظْمَأْ أَبَدًا، لَيَرِدَنَّ عَلَيَّ أَقْوَامٌ، أَعْرِفُهُمْ وَيَعْرِفُونَني، ثُمَّ يُحَالُ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ»
قَالَ أَبُو حَازِمٍ: فَسَمِعَنِي النُّعْمَانُ بْنُ أَبِي عَيَّاشٍ، فَقَالَ: هَكَذَا سَمِعْتَ مِنْ سَهْلٍ؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ، فَقَالَ: أَشْهَدُ عَلَى أَبِي سَعِيدٍ الخُدْرِيِّسلَسَمِعْتُهُ، وَهُوَ يَزِيدُ فِيهَا:
فَأَقُولُ: إِنَّهُمْ مِنِّي، فَيُقَالُ: إِنَّكَ لاَ تَدْرِي مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ، فَأَقُولُ: سُحْقًا! سُحْقًا! لِمَنْ غَيَّرَ بَعْدِي».
۳۸۱. «از سهل بن سعدسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: «من قبل از شما به حوض درمیآیم، هرکس از کنار من بگذرد، از آب آن میخورد و هرکس از آب آن بخورد، هرگز تشنه نمیشود. اما گروههایی از کنار من بر آن میگذرند که من آنها را میشناسم و آنها نیز مرا میشناسند. سپس بین من و آنها فاصله انداخته میشود».
ابوحازم (یکی از راویان این سند) میگوید: نعمان بن ابی عیاش به من گفت: آیا این حدیث را از سهل بن سعد اینگونه شنیدی؟ گفتم: بله، گفت: من شهادت میدهم از ابوسعید خدریساینگونه شنیدم که تو گفتی، اما او در ادامهی حدیث چنین گفت: پیامبر جفرمودند: میگویم: آنها از امت من هستند، گفته میشود: تو نمیدانی که بعد از تو چه کار کردند، پس میگویم: از رحمت به دور باد! از رحمت به دور باد! کسی که بعد از من مرتد شده است» [۱۰۱].
۳۸۲. سعید بن مسیب/میگوید: ابوهریرهساز پیامبر جحدیث روایت میکرد و میگفت: پیامبر جفرمودند: «روز قیامت گروهی از امتم در کنار من میگذرند و منع میشوند از این که بر حوض وارد شوند، در این حال میگویم: خدایا! اینها گروهی از اصحاب من هستند، خداوند میفرماید: تو نمیدانی [و خبر نداری] که بعد از تو چه کار کردند، آنها مرتد شدند و به دین و آیین گذشتهی خود برگشتند» [۱۰۲].
شعیب از زهری روایت میکند که وقتی ابوهریره ساز پیامبر جاین حدیث را روایت میکرد، میفرمود: «فَيُجْلَوْنَ» اما عقیل از زهری روایت کرد که ابوهریره سبه جای کلمهی «فَيُجْلَوْنَ» گفت: «فَيُحَلَّئُونَ» یعنی از نزدیکشدن به حوض منع و از آن طرد میشوند.
۳۸۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: بَيْنَا أَنَا قَائِمٌ، فِإِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ، خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَبَيْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ! فَقُلْتُ: أَيْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: وَمَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى. ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ، خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَبَيْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ! قُلْتُ: أَيْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى فَلاَ أُرَاهُ يَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ».
۳۸۳. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: وقتی در کنار حوض ایستادهام، ناگاه گروهی از کنار من میگذرند و [آنقدر نزدیک من هستند] که من آنها را میشناسم و وقتی که آنها را شناختم، بین من و آنها فردی بیرون میآید (ظاهر میشود) و خطاب به آن گروه میگوید: بیایید! من هم میگویم: [آنها را] کجا [میبری]؟ میگوید: به خدا سوگند به سوی آتش جهنم، میگویم: مگر چه کار کردهاند (چرا)؟ میگوید: آنها بعد از تو مرتد شدند و به دین و آیین گذشتهی خود برگشتند و سپس گروه دیگری میآیند و آنقدر به من نزدیک میشوند که آنها را میشناسم و وقتی که آنها را شناختم، بین من و آنها فردی بیرون میآید و خطاب به آنها میگوید: بیایید! میگویم: کجا؟ میگوید: به خدا سوگند به سوی جهنم، میگویم: چرا؟ جواب میدهد: آنها بعد از تو مرتد شدند و به دین و آیین گذشتهی خود برگشتند و گمان نمیکنم که آن فرد اجازه دهد کسی از آن گروه از دست او خارج شود، مگر اندکی همچون شتر بیساربان [که نجات مییابند]» [۱۰۳].
۳۸۴- «عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ أَبِي بَكْرٍبقَالَتْ: قَالَ النَّبِيُّ ج: إِنِّي عَلَى الحَوْضِ، حَتَّى أَنْظُرَ مَنْ يَرِدُ عَلَيَّ مِنْكُمْ، وَسَيُؤْخَذُ نَاسٌ دُونِي، فَأَقُولُ: يَا رَبِّ! مِنِّي، وَمِنْ أُمَّتِي، فَيُقَالُ: هَلْ شَعَرْتَ مَا عَمِلُوا بَعْدَكَ؟ وَاللَّهِ مَا بَرِحُوا يَرْجِعُونَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ، فَكَانَ ابْنُ أَبِي مُلَيْكَةَ يَقُولُ: اللَّهُمَّ! إِنَّا نَعُوذُ بِكَ أَنْ نَرْجِعَ عَلَى أَعْقَابِنَا، أَوْ نُفْتَنَ عَنْ دِينِنَا».
۳۸۴. «از اسماء بنت ابی بکربروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: من در کنار حوض نشستهام و بر کسانی از شما که در کنار من میگذرند، نگاه میکنم و گروهی از مردم که به من نزدیک میشوند و میخواهند بر حوض وارد شوند، در پیشادست من، گرفته میشوند (منع میشوند)، من هم میگویم: خدایا! این گروه از من و از امت من هستند، گفته میشود: آیا میدانی بعد از تو چه کار کردند؟ به خدا سوگند! بعد از تو [مرتد شدند و] به دین و آیین گذشتهی خود برگشتند.
ابن ابی ملیکه (یکی از راویان حدیث) همیشه میگفت: خدایا! به تو پناه میبرم از این که به دین و آیین گذشتهی خود برگردیم، یا در دینمان دچار فتنه شویم» [۱۰۴].
[۱۰۰] در روایتی به جای «أصحابی» «اصیحابی» که اشاره به کمی افراد دارد، آمده است. «لا تدري ما أحدثوا بعدك» یعنی تو چه میدانی که بعد از تو چگونه دچار ارتداد از اسلام و یا مرتکب چه گناهانی شدند و این گناهان مانع واردشدنشان بر حوض و نوشیدن آب آن میشود. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری]. [۱۰۱] منظور از «غیر بعدي» کسی است که دینش را تغییر داد و مرتد شد؛ زیرا به کسی جز کافر گفته نمیشود: «سحقاً سحقاً» بلکه مؤمن گناهکار مورد شفاعت قرار میگیرد و بخشیده خواهد شد. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری]. [۱۰۲] «رهط» به گروههایی بین ده تا چهل نفر گفته میشود. «القهقری» به نوعی برگشت به عقب گفته میشود که در اثنای آن به راهی که در آن بوده است، نگاه نکند. و ازهری میگوید: به معنای ارتداد است. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری]. [۱۰۳] در رایتی دیگر به جای «بینا أنا قائم»، «بینا أنا نائم» آمده است که امام قسطلانی در شرح آن میفرماید: «وبینا أنا نائم» ممکن است به این نکته اشاره داشته باشد که پیامبر جدر خواب آنچه را که در آخرت برای ایشان جاتفاق میافتد، دیده است و خواب پیامبران وحی میباشد. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری]. نکاتی در مورد «حوض پیامبر ج» کلمهی حوض به جایی گفته میشود که آب در آنجا جمع شود. مسألهای که در اینجا مطرح و مورد اختلاف میباشد، این است که آیا حوض قبل از پل صراط خواهد بود یا بعد از آن؟ ابوالحسن قابسی میگوید: صحیح آن است که حوض قبل از پل صراط باشد؛ قاضی نیز ضمن تأیید این سخن میگوید: مردم وقتی از قبرهایشان بیرون میآیند، تشنه هستند، پس وجود حوض قبل از پل صراط، صحیحتر است و به حدیث بخاری از ابوهریرهساستدلال میکند که پیامبر جمیفرماید: «من بر حوض ایستادهام که جماعتی از کنار من میگذرند و آنها را میشناسم و وقتی که آنها را شناختم، فردی در میان من و آنها بیرون میآید و خطاب به آنها میگوید: بیایید! من هم میگویم: کجا؟ جواب میدهند: به خدا سوگند به سوی جهنم...» پس با توجه به این حدیث، حوض قبل از پل صراط میباشد. قرطبی نیز ضمن تأیید این مطلب میگوید: حوض باید قبل از پل صراط باشد؛ زیرا صراط، پلی طولانی است که هنگام عبور از آن گروهی نجات مییابند و گروهی در آتش دوزخ میافتند، پس نجاتیافتگان دیگر به سوی جهنم نخواهند رفت، بلکه به بهشت میروند و بهشت جایی است که بهشتیان در آنجا هرگز تشنه نخواهند شد. در مقابل این نظریه، گروهی نیز معتقدند که حوض بعد از پل صراط میباشد. عمل بخاری در صحیح خود در آوردن احادیث حوض بعد از احادیث شفاعت و احادیث مربوط به میزان، بیانگر این است که وی چنین عقیدهای داشته باشد. حدیث انس که ترمذی آن را روایت کرده است، دلیل این امر میباشد. «انس میگوید: از پیامبر جخواستم که مرا شفاعت کنند، فرمودند: بله، این کار را میکنم، گفتم: کجا شما را پیدا کنم، فرمودند: اولاً پل صراط، گفتم: اگر شما را نیافتم؟ فرمودند: نزدیک میزان، گفتم: اگر تو را نیافتم؟ فرمودند من کنار حوض هستم». آنچه در احادیث حوض بدان اشاره شده است، این قول را تأیید میکند، زیرا در این احادیث آمده است: «من شرب منه لم یظمأ أبداً» و ظاهر امر به این اشاره دارد که نوشیدن از آب حوض، بعد از محاکمه و نجات از آتش جهنم است، زیرا کسی که هرگز تشنه نشود، کسی است که در آتش نمیافتد و از آن نجات یافته است، اما حدیث ابوهریره سکه اشاره به بودن حوض قبل از پل صراط دارد، ممکن است به این نکته اشاره داشته باشد که مردم به آن نزدیک میشوند یا آن را میبینند و قبل از اتمام پل در آتش میافتند که به تأمل در این حدیث، ضعف نکتهی فوق نمایان میشود، زیرا نوشیدن آب نشانهی نجات از آتش است و نجاتیافتگان از پل صراط نجاتیافتگان از آتش میباشند و بهشت جایی است که کسی در آن هرگز تشنه نمیشود. حال اگر بعد از صراط باشد، دیگر نوشیدن از آب حوض چه فایدهای دارد؛ زیرا کسی که از پل گذشته است، از آتش نجات یافته و وارد بهشت شده است، پس دیگر چه نیازی به نوشیدن آب دارد تا دیگر تشنه نشود. قسطلانی میفرماید: صاحب «التذکرة» میگوید: صحیح این است که بگوییم دو حوض وجود دارد، یکی قبل از پل و دیگری بعد از آن و هردو در بهشت هستند و هردو کوثر نام دارند. قسطلانی گوید: کوثر نهری است که در بهشت که آبش در حوض ریخته میشود و چون از آن گرفته میشود، به حوض نیز کوثر میگویند. خلاصهی مطلب این که حوض و مسایل مربوط به آن جزو غیبیات است و چیزی از آن برای ما مشخص نیست و تنها موضعگیری مؤمن، ایمان به وجود آن و بسندهکردن به توصیفاتی است که در احادیث به آن اشاره شده است که به برخی از این توصیفات که در احادیث بخاری به شرح زیر آمده، اشاره میکنیم: ۱) ابن عمرباز پیامبر جروایت کرده است که فرمودند: «پیش روی شما حوضی است که مساحت آن به اندازهی فاصلهی بین «جرباء» و «أذرح» است و جرباء و أذرح نام دو روستا در شام هستند که فاصلهی آنها سه شبانه روز است. و در روایات دیگر وارد شده است که فاصلهی بین زوایای این حوض، مساوی است. ۲) عبدالله بن عمرو بن عاصباز پیامبر جروایت میکند که فرمودند: «حوض من به اندازهی یک ماه، راه است، آبش سفیدتر از شیر و بویش خوشتر از مشک و ظرفهایش به اندازهی ستارگان آسمان هستند؛ هرکس از آن ظرفها آب بنوشد، هرگز تشنه نخواهد شد». ۳) انس بن مالکسمیگوید: پیامبر جفرمودند: «بزرگی حوض من به اندازهی مسافت میان ایله و صنعای یمن است و تعداد ظرفهای آن، به اندازهی ستارگان آسمان است»؛ گفتهاند: «ایله» شهر آبادی بوده است در سمت درایی احمر از طرف شام که امروزه مخروبه است و حاجیان مصر هنگام حج از آنجا میگذشتند. ۴) ابوهریرهسمیگوید: پیامبر جفرمودند «بین منزل من و منبر من، باغی از باغهای بهشت است و منبر من بر حوض قرار دارد» یعنی همان منبری که در دنیا دارم، در قیامت بر حوضم قرار داده خواهد شد؛ یا این که در کنار حوض، منبری دارم که در بالای آن مردم را صدا میزنم تا بیایند و از آن آب بنوشند – والله أعلم. ۵) از حارثه بن وهبسروایت شده است که پیامبر جحوض را توصیف میکرد و میفرمود: «مساحت آن به اندازهی فاصلهی بین مکه و صنعاء است، در آنجا ظرفهایی همچون ستارگان میبینید (یعنی هم از لحاظ تعداد و هم از لحاظ نورانیبودن ظرفها)» و در روایت امام احمد/از انسسآمده است: «ظرفهایش بیشتر از تعداد ستارگان آسمان میباشند» و در روایت مسلم چنین آمده است: «در آنجا ظرفهایی است همچون ستارگان آسمان» - والله أعلم [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری]. [۱۰۴] در مجموعهی احادیث این قسمت از کتاب و نیز حدیث شمارهی ۱۷۳، پیامبر جیک معنی را با چند لفظ مختلف بیان فرمودهاند و آن: «مرتدشدن بعضی از اصحاب وی است»، حال، خالی از فایده نخواهد بود که به نکاتی در این باره اشاره شود. ۱) ارتداد، یعنی برگشتن از دین اسلام و به عقیدهی پیشین یا به دینی دیگر درآمدن. ۲) قبایلی از عرب که مسلمان شده بودند، در زمان پیامبر جو بعضی در عصر ابوبکر صدیقسو برخی در دورهی عمر فاروقساز دین اسلام برگشتند و مرتد شدند و ابتدا، ابوبکر صدیق و سپس عمر فاروق با آنان جهاد و بسیاری از ایشان را نابود کردند و برخی هم دوباره مسلمان گشتند. ۳) آیهی ۵۴ مائده: ﴿مَن يَرۡتَدَّ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ﴾و احادیث مذکور در این بخش و احادیثی دیگر، به مرتدشدن بعضی از یاران پیامبر جاشاره و آن را پیشگویی کردهاند. ۴) اینک میشود پرسید: آیا این قضیه در صحابهی پیامبر جنقضی و نقصی وارد میکند؟ و یا این که خداوند به پیامبر جمیگوید: «نمیدانی پس از تو چه کار کردند!»، نشانهی چیست؟ و اینک پاسخ آن: ۱-۴) در آن آیه و در همهی احادیث، این مطلب به وضوح آمده است که «مرتدان و از دینبرگشتگان، تنها گروهی از صحابهاند»: در آیه: ﴿مَن يَرۡتَدَّ مِنكُمۡ﴾«هرکس از شما مرتد شود» و نیز در احادیث: «أُصَیحَابی: تصغیر اصحاب و به معنی کمتر و کوچکتر است»، «رَجَالٌ: مردانی»، «ناس من أصحابی: مردمانی از یاران من»، «أقوام: قومهایی»، «رهط: بیشتر از ده و کمتر از چهل»؛ «زمرة» گروهی». ۲-۴) آیات و احادیثی بسیار هست که صحابه را توصیف و تعریف میکند و رضایت خداوند از ایشان را اعلام میدارد. ۳-۴) تاریخ عصر صحابه، به وضوح، پایداری و ثابتماندنِ صحابه بر اسلام و خدمتشان به آن را نشان میدهد و این راحتی وجود و بقای اسلام در عصرهای دیگر و از جمله عصر ما هم ثابت میکند؛ زیرا اگر همهی آنان مرتد شده بودند، دیگر اسلامی باقی نمیماند که بخواهد به عصرهای دیگر برسد؛ پس اسلامی که اکنون مشاهده میکنیم، نتیجهی جهاد و کوشش آنهاست. ۵) با توجه و اندیشه در دلایل بالا و دلایل دیگر است که میتوان اینچنین به سؤال فوق پاسخ گفت: «وجود عدهای مرتد در میان صحابه، دامن ایشان را لکهدار نمیکند و این که خداوند به پیامبر جمیفرماید: «نمیدانی بعد از تو چه کار کردند» نشان از گناه و کفر و بدیِ فقط آن گروه مرتد دارد نه چیز دیگر، زیرا قرآن در آیات زیادی به تعریف و تمجید از اصحاب پیامبر جمیپردازد، از جمله آیات: البقره: ۱۳۷، ۱۴۳، ۱۵۱، ۲۸۵ – آل عمران: ۶۸، ۱۰۳، ۱۱۰، ۱۹۵ – النساء: ۹۵، ۹۶ – المائده: ۵۵ – الأنفال: ۶۲، ۶۳، ۶۴، ۷۴ – التوبة: ۲۱، ۲۲، ۲۳، ۸۸، ۸۹، ۱۰۰، ۱۱۷، ۱۱۸ – النحل: ۴۱، ۴۲، ۱۱۰ – الحج: ۴۰، ۴۱ – النور: ۵۵ – الفتح: ۱۰، ۱۸، ۲۶، ۲۹ – الجاثیة: ۶، ۷، ۸، ۹، ۱۰ – الحجرات: ۷ – الحدید: ۱۰ – المجادلة: ۲۲ – الحشر: ۸، ۹، ۱۰ – الـممتحنة: ۱ – المنافقون: ۸ – التحریم: ۱، ۸.
۳۸۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: يُؤْتَى بِالْمَوْتِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، فَيُوقَفُ عَلَى الصِّرَاطِ، فَيُقَالُ: يَا أَهْلَ الْجَنَّةِ! فَيَطَّلِعُونَ خَائِفِينَ، وَجِلِينَ أَنْ يُخْرَجُوا مِنْ مَكَانِهِمُ الَّذِي هُمْ فِيهِ، ثُمَّ يُقَالُ: يَا أَهْلَ النَّارِ! فَيَطَّلِعُونَ مُسْتَبْشِرِينَ، فَرِحِينَ أَنْ يُخْرَجُوا مِنْ مَكَانِهِمُ الَّذِي هُمْ فِيهِ، فَيُقَالُ: هَلْ تَعْرِفُونَ هَذَا؟ قَالُوا: نَعَمْ، هَذَا الْمَوْتُ، قَالَ: فَيُؤْمَرُ بِهِ، فَيُذْبَحُ عَلَى الصِّرَاطِ، ثُمَّ يُقَالُ لِلْفَرِيقَيْنِ كِلَاهُمَا: خُلُودٌ فِيمَا تَجِدُونَ، لَا مَوْتَ فِيهَا أَبَدًا».
۳۸۵. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: «روز قیامت مرگ آورده میشود و بر پل صراط ایستانده و گفته میشود: ای بهشتیان! بهشتیان با ترس از این که از جایگاهی که در آن هستند، خارج شوند، میآیند و متوجه صدایی که آنها را مورد خطاب قرار داده است، میشوند، سپس گفته میشود: ای اهل آتش! دوزخیان نیز با خوشحالی و به این امید که از آتش نجات یابند، میآیند و متوجه صدایی که آنها را مورد خطاب قرار داده است، میشوند، سپس خطاب به آنها گفته میشود: آیا این را میشناسید؟ جواب میدهند: بله، این مرگ است، پیامبر جفرمودند: آنگاه امر میشود که مرگ بر پُل صراط ذبح و از بین برده شود و آنگاه، خطاب به هردو گروه گفته میشود: در جایی که هستید و مستقر شدهاید، جاودانه بمانید، زیرا در آنجا جاودانگی است و دیگر مرگی نیست».
ترمذی در آخر حدیثی که در این خصوص ذکر کرده، چنین آورده است:
۳۸۶- «فَإِذَا أَدْخَلَ اللَّهُ أَهْلَ الجَنَّةِ الجَنَّةَ، وَأَهْلَ النَّارِ النَّارَ، قَالَ: أُتِيَ بِالمَوْتِ، فَيُوقَفُ عَلَى السُّورِ الَّذِي بَيْنَ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَأَهْلِ النَّارِ، ثُمَّ يُقَالُ: يَا أَهْلَ الجَنَّةِ! فَيَطَّلِعُونَ خَائِفِينَ، ثُمَّ يُقَالُ: يَا أَهْلَ النَّارِ! فَيَطَّلِعُونَ مُسْتَبْشِرِينَ، يَرْجُونَ الشَّفَاعَةَ، فَيُقَالُ لِأَهْلِ الجَنَّةِ وَأَهْلِ النَّارِ: هَلْ تَعْرِفُونَ هَذَا؟ فَيَقُولُونَ هَؤُلَاءِ وَهَؤُلَاءِ: قَدْ عَرَفْنَاهُ، هُوَ المَوْتُ الَّذِي وُكِّلَ بِنَا، فَيُضْجَعُ، فَيُذْبَحُ ذَبْحًا عَلَى السُّورِ، الَّذِي بَيْنَ الجَنَّةِ وَالنَّارِ، ثُمَّ يُقَالُ: يَا أَهْلَ الجَنَّةِ! خُلُودٌ لَا مَوْتَ، وَيَا أَهْلَ النَّارِ! خُلُودٌ لَا مَوْتَ».
۳۸۶. «وقتی خداوند بهشتیان را وارد بهشت میکند و دوزخیان را به دوزخ درمیآورد، پیامبر جفرمودند: مرگ آورده و بر دیواری ایستانده میشود که بین بهشتیان و دوزخیان قرار گرفته است، سپس خطاب به بهشتیان گفته میشود: ای بهشت! بهشتیان با ترس میآیند و متوجه صدایی که آنها را خطاب قرار داده است، میشوند و سپس گفته میشود: ای اهل آتش! و آنها خوشحال میآیند و متوجه صدا میشوند و منتظر شفاعتند، سپس به هردوی آنها گفته میشود: آیا این را میشناسید؟ هردو گروه میگویند: بله، این را قبلاً شناختهایم، این همان مرگی است که مأمور و ملازم ما قرار داده شده بود، سپس مرگ به پهلو انداخته میشود و بر دیواری که بین بهشت و دوزخ قرار دارد، ذبح میگردد و سپس خطاب به آنها گفته میشود: ای اهل بهشت! جاودانه در بهشت بمانید، زیرا جاودانگی است و مرگی در کار نیست و ای دوزخیان! در دوزخ جاودانه بمانید، زیرا جاودانگی است و مرگی وجود ندارد» [۱۰۵].
ترمذی میگوید: این حدیث حسن صحیح است.
[۱۰۵] ظاهر این احادیث نشان میدهد که این بیان یک واقعیت است و از نظر عقلی به دور نیست که خداوند مرگ را به صورت حیوانی دربیاورد و آن را ذبح کند، زیرا خداوند بر هرچه که اراده کند قادر و تواناست. نکتهی دیگر این که مسایل آخرت با مسایل دنیا مغایرت دارند و همچون یکدیگر نیستند که بخواهیم آنها را باهم مقایسه کنیم و هرچه در این چهارچوب قرار نگرفت، آن را رد کنیم؛ به عنوان مثال وزن اعمال که در آیات آمده است، در چهارچوب این دنیا نمیگنجد، زیرا اعمال وزن ندارند تا وزن شوند. البته این احتمال هم وجود دارد که این احادیث تمثیلی باشند برای اطمینانبخشیدن به بهشتیان مبنی بر استفادهی دائم از نعمتهای بهشتی و یأس و ناامیدکردن دوزخیان از نجات از دوزخ و خروج از آن، زیرا هردو گروه وقتی یقین پیدا کردند که دیگر مرگی در کار نیست و در مکان خود جاودانه خواهند ماند، گویی که مرگ ذبح شده و نابود گردیده است. از تمامی این مباحث که بگذریم ما مسلمانان به آنچه از پیامبر جبه طور یقین رسیده است، مؤمن خواهیم بود و در بارهی کیفیت آن جستجو نخواهیم کرد و تمامی این مسایل را از قدرت لایزال خداوند، بعید نمیدانیم.
۳۸۷- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الخُدْرِيِّس: أَنَّ النَّبِيَّ جقَالَ: إِذَا دَخَلَ أَهْلُ الجَنَّةِ الجَنَّةَ، وَأَهْلُ النَّارِ النَّارَ، يَقُولُ اللَّهُ: مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ إِيمَانٍ فَأَخْرِجُوهُ، فَيَخْرُجُونَ قَدْ امْتُحِشُوا، وَعَادُوا حُمَمًا، فَيُلْقَوْنَ فِي نَهَرِ الحَيَاةِ، فَيَنْبُتُونَ كَمَا تَنْبُتُ الحِبَّةُ فِي حَمِيلِ السَّيْلِ - أَوْ قَالَ: حَمِيَّةِ، وَقَالَ النَّبِيُّ ج: أَلَمْ تَرَوْا أَنَّهَا تَنْبُتُ صَفْرَاءَ مُلْتَوِيَةً».
۳۸۷. «از ابوسعید خدریسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: «وقتی که بهشتیان وارد بهشت میشوند و دوزخیان وارد دوزخ، خداوند خطاب به فرشتگانش میفرماید: هرکس را که به اندازهی سنگینی دانهی خردلی ایمان در دلش وجود دارد، از آتش بیرون بیاورید، انگاه آن افراد در حالی که سوخته و سیاه و تبدیل به زغال شدهاند، از آتش بیرون آورده و در رودخانهی حیات انداخته میشوند و آنان همچون آن دانهای که در مسیر سیل -یا (شک راوی) در وسط سیل- میروید، جان میگیرند و پیامبر جفرمودند: دیدهاید که چگونه زردفام و خمیده و پیچان، میروید».
۳۸۸- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الخُدْرِيِّسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: يَدْخُلُ أَهْلُ الجَنَّةِ الجَنَّةَ، وَأَهْلُ النَّارِ النَّارَ، يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: أَخْرِجُوا مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ إِيمَانٍ. فَيُخْرَجُونَ مِنْهَا قَدِ اسْوَدُّوا، فَيُلْقَوْنَ فِي نَهَرِ الحَيَا - أَوِ الحَيَاةِ - فَيَنْبُتُونَ كَمَا تَنْبُتُ الحِبَّةُ فِي جَانِبِ السَّيْلِ، أَلَمْ تَرَوْا أَنَّهَا تَخْرُجُ صَفْرَاءَ مُلْتَوِيَةً».
۳۸۸. «از ابوسعید خدریسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: «[وقتی که] بهشتیان وارد بهشت میشوند و دوزخیان وارد دوزخ، خداوند خطاب به فرشتگانش میفرماید: «هرکس را که به اندازهی سنگینی دانهی خردلی ایمان در دلش وجود دارد، از آتش بیرون بیاورید، آنگاه آن افراد در حالی که [سوخته و] سیاه شدهاند، بیرون آورده و در رودخانهی باران - یا (شک راوی) رودخانهی حیات - انداخته میشوند و آنان، همچون آن دانهای که در کنار سیل میروید، جان میگیرند، آن را که دیدهاید که چگونه زردفام و خمیده و پیچان سر از زمین بیرون میآورد».
وهیب (یکی از راویان) میگوید: عمرو (یکی از راویان) در آنچه برای ما بیان کرد، بدون ایراد شک، لفظ «الحیاة» را گفت و نیز جملهی «مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ إِيْمَانٍ» را به صورت «خَرْدَلٍ مِنْ إِيْمَانٍ» بیان کرد.
۳۸۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج، قَالَ: لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الجَنَّةَ وَالنَّارَ، أَرْسَلَ جِبْرِيلَ إِلَى الجَنَّةِ، فَقَالَ: انْظُرْ إِلَيْهَا، وَإِلَى مَا أَعْدَدْتُ لِأَهْلِهَا فِيهَا، قَالَ: فَجَاءَهَا وَنَظَرَ إِلَيْهَا وَإِلَى مَا أَعَدَّ اللَّهُ لِأَهْلِهَا فِيهَا، قَالَ: فَرَجَعَ إِلَيْهِ، قَالَ: فَوَعِزَّتِكَ لَا يَسْمَعُ بِهَا أَحَدٌ إِلَّا دَخَلَهَا، فَأَمَرَ بِهَا فَحُفَّتْ بِالمَكَارِهِ، فَقَالَ: ارْجِعْ إِلَيْهَا، فَانْظُرْ إِلَى مَا أَعْدَدْتُ لِأَهْلِهَا فِيهَا، قَالَ: اِرْجَعَ إِلَيْهَا! فَانْظُرْ مَا أَعْدَدْتُ لِأَهْلِهَا فِيهَا، قَالَ: فَرَجَعَ إِلَيْهَا، فَإِذَا هِيَ قَدْ حُفَّتْ بِالمَكَارِهِ، فَرَجَعَ إِلَيْهِ، فَقَالَ: وَعِزَّتِكَ لَقَدْ خِفْتُ أَنْ لَا يَدْخُلَهَا أَحَدٌ، قَالَ: اذْهَبْ إِلَى النَّارِ، فَانْظُرْ إِلَيْهَا وَإِلَى مَا أَعْدَدْتُ لِأَهْلِهَا فِيهَا، فَإِذَا هِيَ يَرْكَبُ بَعْضُهَا بَعْضًا، فَرَجَعَ إِلَيْهِ، فَقَالَ: وَعِزَّتِكَ لَا يَسْمَعُ بِهَا أَحَدٌ فَيَدْخُلَهَا، فَأَمَرَ بِهَا فَحُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ، فَقَالَ: ارْجِعْ إِلَيْهَا، فَرَجَعَ إِلَيْهَا، فَقَالَ: وَعِزَّتِكَ لَقَدْ خَشِيتُ أَنْ لَا يَنْجُوَ مِنْهَا أَحَدٌ، إِلَّا دَخَلَهَا».
۳۸۹. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: «وقتی که خداوند بهشت و دوزخ را آفرید، جبرئیل را به سوی بهشت فرستاد و به او فرمود: به بهشت و آنچه در آن برای بهشتیان آماده کردهام، بنگر، پیامبر جفرمودند: جبرئیل به بهشت آمد و به آن و آنچه خداوند در آن برای بهشتیان فراهم کرده است، نگاه کرد، پیامبر جفرمودند: پس نزد خدا برگشت و عرض کرد: به بزرگیت سوگند! کسی در بارهی آن، چیزی نمیشنود، مگر این که داخل آن میشود (میخواهد داخل آن شود)، آنگاه خداوند امر کرد که بهشت با مشکلات و ناخوشیها پوشیده شود (داخلشدن در آن در گرو تحمل مشکلات باشد)، سپس به جبرئیل فرمود: دوباره به سوی بهشت برگرد و به آنچه در آن برای بهشتیان فراهم کردهام، بنگر، پیامبر جفرمودند: جبرئیل به سوی بهشت برگشت و دید که با مشکلات پوشیده شده است و نزد خداوند برگشت و عرض کرد: به بزرگیت سوگند! از این میترسم که کسی نتواند داخل آن شود. خداوند میفرماید: به سوی دوزخ برو و به آن و آنچه در آنجا برای دوزخیان فراهم کردهام، بنگر، جبرئیل به سوی دوزخ رفت و دید که شعلههای آن از یکدیگر بالا میروند و برخی بر روی برخی دیگر میافتند، نزد خداوند برگشت و عرض کرد: به بزرگیت سوگند، هرکس در بارهی آن چیزی بشنود، داخل آن نمیشود (نمیخواهد داخل آن شود)، آنگاه خداوند امر کرد که دوزخ با شهوات پوشیده شود، سپس به جبرئیل فرمود: دوباره به سوی دوزخ برگرد، پس برگشت و بعد از دیدن دوبارهی دوزخ نزد خدا آمد و عرض کرد: به بزرگیت سوگند! از این میترسم که کسی از آنجا نجات نیابد و در آن بروند (همه گرفتار آن شوند)».
ترمذی میگوید: این حدیث حسن صحیح میباشد.
۳۹۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْجَنَّةَ قَالَ لِجِبْرِيلَ: اذْهَبْ فَانْظُرْ إِلَيْهَا، فَذَهَبَ فَنَظَرَ إِلَيْهَا، ثُمَّ جَاءَ فَقَالَ: أَيْ رَبِّ! وَعِزَّتِكَ لَا يَسْمَعُ بِهَا أَحَدٌ إِلَّا دَخَلَهَا، ثُمَّ حَفَّهَا بِالْمَكَارِهِ، ثُمَّ قَالَ: يَا جِبْرِيلُ! اذْهَبْ فَانْظُرْ إِلَيْهَا، فَذَهَبَ فَنَظَرَ إِلَيْهَا، ثُمَّ جَاءَ فَقَالَ: أَيْ رَبِّ! وَعِزَّتِكَ لَقَدْ خَشِيتُ أَنْ لَا يَدْخُلَهَا أَحَدٌ، قَالَ: فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ النَّارَ، قَالَ: يَا جِبْرِيلُ! اذْهَبْ فَانْظُرْ إِلَيْهَا، فَذَهَبَ فَنَظَرَ إِلَيْهَا، ثُمَّ جَاءَ فَقَالَ: أَيْ رَبِّ! وَعِزَّتِكَ لَا يَسْمَعُ بِهَا أَحَدٌ فَيَدْخُلُهَا، فَحَفَّهَا بِالشَّهَوَاتِ، ثُمَّ قَالَ: يَا جِبْرِيلُ! اذْهَبْ فَانْظُرْ إِلَيْهَا، فَذَهَبَ فَنَظَرَ إِلَيْهَا، فَقَالَ: أَيْ رَبِّ! وَعِزَّتِكَ لَقَدْ خَشِيتُ أَنْ لَا يَبْقَى أَحَدٌ إِلَّا دَخَلَهَا...».
۳۹۰. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: وقتی خداوند بهشت را آفرید، به جبرئیل فرمود: برو و بهشت نگاه کن، پس جبرئیل رفت و به آن نگاه کرد و سپس نزد خدا آمد و عرض کرد: خدایا! به بزرگیت سوگند! هرکس در بارهی آن چیزی بشنود، داخل آن میشود (میخواهد داخل آن شود)، سپس خداوند بهشت را با مشکلات پوشاند و سپس فرمود: ای جبرئیل! برو و دوباره به بهشت نگاه کن، پس جبرئیل رفت و دوباره به بهشت نگاه کرد و سپس نزد خدا آمد و عرض کرد: خدایا! به بزرگیت سوگند، از این میترسم که کسی داخل آن نشود (نتواند داخل آن شود)، پیامبر جفرمودند: و وقتی که خداوند دوزخ را آفرید نیز، فرمود: ای جبرئیل! برو و به دوزخ بنگر، پس جبرئیل رفت و به دوزخ نگاه کرد و سپس نزد خدا آمد و عرض کرد: به بزرگیت سوگند! هرکس در بارهی آن چیزی بشنود، داخل آن نمیشود (نمیخواهد داخل آن شود)، پس خداوند آن را با شهوات پوشاند و سپس فرمود: ای جبرئیل! برو و دوباره به دوزخ نگاه کن، جبرئیل رفت و دوباره به دوزخ نگاه کرد و نزد خدا برگشت و گفت: خدایا! به بزرگیت سوگند! از این میترسم که همه وارد آن شوند».
نسائی نیز از ابوهریرهسبا الفاظ نزدیک به الفاظ ترمذی و ابوداود در باب [الحلف بعزة الله تعالی] چنین حدیثی را روایت کرده است.
۳۹۱- «عَنْ أَبِي الدَّرْدَاءِسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: يُلْقَى عَلَى أَهْلِ النَّارِ الجُوعُ، فَيَعْدِلُ مَا هُمْ فِيهِ مِنَ العَذَابِ، فَيَسْتَغِيثُونَ فَيُغَاثُونَ بِطَعَامٍ مِنْ ضَرِيعٍ، لَا يُسْمِنُ وَلَا يُغْنِي مِنْ جُوعٍ، فَيَسْتَغِيثُونَ بِالطَّعَامِ، فَيُغَاثُونَ بِطَعَامٍ ذِي غُصَّةٍ، فَيَذْكُرُونَ أَنَّهُمْ كَانُوا يُجِيزُونَ الغَصَصَ فِي الدُّنْيَا بِالشَّرَابِ، فَيَسْتَغِيثُونَ بِالشَّرَابِ، فَيُرْفَعُ إِلَيْهِمُ الحَمِيمُ بِكَلَالِيبِ الحَدِيدِ، فَإِذَا دَنَتْ مِنْ وُجُوهِهِمْ، شَوَتْ وُجُوهَهُمْ، فَإِذَا دَخَلَتْ بُطُونَهُمْ، قَطَّعَتْ مَا فِي بُطُونِهِمْ، فَيَقُولُونَ: فَادْعُوا، وَمَا دُعَاءُ الكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ، قَالَ: فَيَقُولُونَ: ادْعُوا مَالِكًا، فَيَقُولُونَ: يَا مَالِكُ! لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ، قَالَ: فَيُجِيبُهُمْ: إِنَّكُمْ مَاكِثُونَ، قَالَ الْأَعْمَشُ: نُبِّئْتُ أَنَّ بَيْنَ دُعَائِهِمْ، وَبَيْنَ إِجَابَةِ مَالِكٍ، أَلْفَ عَامٍ، قَالَ: فَيَقُولُونَ: ادْعُوا رَبَّكُمْ، فَلَا أَحَدَ خَيْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ، فَيَقُولُونَ: رَبَّنَا! غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا وَكُنَّا قَوْمًا ضَالِّينَ، رَبَّنَا! أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ، قَالَ: فَيُجِيبُهُمْ: اخْسَئُوا فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ، فَعِنْدَ ذَلِكَ يَئِسُوا مِنْ كُلِّ خَيْرٍ، وَعِنْدَ ذَلِكَ يَأْخُذُونَ فِي الزَّفِيرِ وَالحَسْرَةِ وَالوَيْلِ».
۳۹۱. «از ابودرداءسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: دوزخیان دچار گرسنگی کرده میشوند و عذاب آنها را دوبرابر میکند، آنگاه آنان طلب غذا میکنند تا آنها را از گرسنگی نجات دهد، پس غذایی از ضریع به آنها داده میشود، غذایی که نه آنها را سیر میکند و نه آنها را از گرسنگی نجات میدهد، باز دوباره طلب غذا میکنند، پس غذایی به آنها داده میشود که در گلوهایشان گیر میکند و آنها را بیشتر اذیت خواهد داد، آن وقت وضعیت خود را در دنیا به یاد خواهند آورد که برای پایینرفتن غذا از گلو، از نوشیدنی استفاده میکردند، پس نوشیدنی طلب میکنند، آب بسیار داغ در ظرفی با قلابهای آهنی به آنها داده میشود، چنان داغ است که هرگاه به صورتهایشان نزدیک میشود، صورتهایشان را کباب میکند و هرگاه به شکمشان وارد شود، داخل شکمشان را پاره میکند، سپس برخی به برخی دیگر میگویند: نگهبانان جهنم را [به کمک] بخوانید، آنها را میخوانند، آنها نیز در جوابشان میگویند: آیا مگر پیامبرانتان آیههای روشن و دلایل آشکاری را برایتان نمیآوردند؟ میگویند: بله، میگویند: پس خودتان از خداوند درخواست کنید، ولی درخواست کافران به جایی نمیرسد و جز سر در گمی و گمراهی نتیجهای ندارد، پیامبر جفرمودند: سپس برخی به برخی دیگر میگویند: مالک را بخوانید (مسؤول نگهبانهای جهنم)، آنها نیز میگویند: ای مالک! از پروردگارت بخواه ما را بمیراند تا از این عذاب نجات یابیم، پیامبر جفرمودند: و مالک به آنها اینچنین جواب میدهد: شما در اینجا میمانید و مرگ و میری در کار نیست -اعمش میگوید: به من خبر داده شد که زمان دعای دوزخیان و جواب مالک، هزار سال طول میکشد- پیامبر جفرمودند: برخی به برخی دیگر میگویند: پروردگارتان را بخوانید، زیرا هیچکس بهتر از پروردگارتان نیست، آنها نیز میگویند: خدایا! بدبختی ما که ناشی از معاصی است، بر ما چیره گشته است و ما مردمانی گمراه بودیم، خدایا! ما را از آتش دوزخ بیرون بیار و اگر بعد از نجات به کفر و عصیان و انجام معاصی برگشتیم، آن وقت ما ستمگر خواهیم بود و مستحق هرگونه عذاب هستیم، پیامبر جفرمودند: خداوند به آنها جواب میدهد: خفه شوید و بدانجا برگردید و با من سخن نگویید، آن وقت، اینجاست که از هر خیری مأیوس میشوند و شروع به آهکشیدن و حسرتخوردن و واویلاگفتن میکنند».
ضریع: درختی است خاردار که شتران خارها را وقتی که جوان و خشک نشدهاند، میخورند اما اگر خشک شوند همچون سم کشنده هستند.
مسلم:
۳۹۲- «عَنْ صُهَيْبٍسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: إِذَا دَخَلَ أَهْلُ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ، قَالَ: يَقُولُ اللهُ - تَبَارَكَ وَتَعَالَى - : تُرِيدُونَ شَيْئًا أَزِيدُكُمْ؟ فَيَقُولُونَ: أَلَمْ تُبَيِّضْ وُجُوهَنَا؟ أَلَمْ تُدْخِلْنَا الْجَنَّةَ، وَتُنَجِّنَا مِنَ النَّارِ؟ قَالَ: فَيَكْشِفُ الْحِجَابَ، فَمَا أُعْطُوا شَيْئًا أَحَبَّ إِلَيْهِمْ مِنَ النَّظَرِ إِلَى رَبِّهِمْ».
۳۹۲. «از صهیبساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: وقتی که بهشتیان وارد بهشت میشوند، خداوند متعال میفرماید: «آیا افزون بر نعمتهایی که به شما بخشیدهام، چیز دیگری میخواهید؟ بهشتیان عرض میکنند: آیا چهرههایمان را شاداب و نورانی نکردی؟ آیا ما را به بهشت داخل نکردی و از آتش جهنم نجات ندادی؟ پیامبر جفرمودند: آنگاه پرده برداشته میشود [و آنان به پررودگارشان نظر میکنند] و دیگر پیش آنها چیزی محبوبتر از نظر به پروردگار به آنان (بهشتیان) داده نشده است».
۳۹۳- مسلم این حدیث را با سند حدیث قبل (حدیث شمارهی ۳۹۲) اما با روایت دیگری آورده است و در این روایت این جمله اضافه است: سپس پیامبر جاین آیه را تلاوت فرمودند: ﴿۞لِّلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ ٱلۡحُسۡنَىٰ وَزِيَادَةٞ﴾[یونس: ۲۶]. «برای کسانی که کارهای نیکو میکنند، منزلت نیکو (بهشت) و اضافهای بر آن (دیدار خدا) هم هست».
۳۹۴- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: بَيْنَا أَهْلُ الْجَنَّةِ فِي نَعِيمِهِمْ إِذْ سَطَعَ لَهُمْ نُورٌ، فَرَفَعُوا رُءُوسَهُمْ فَإِذَا الرَّبُّ قَدْ أَشْرَفَ عَلَيْهِمْ مِنْ فَوْقِهِمْ، فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ الْجَنَّةِ! قَالَ: وَذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ: ﴿سَلَٰمٞ قَوۡلٗا مِّن رَّبّٖ رَّحِيمٖ ٥٨﴾[یس: ۵۸]. قَالَ: فَيَنْظُرُ إِلَيْهِمْ وَيَنْظُرُونَ إِلَيْهِ، فَلَا يَلْتَفِتُونَ إِلَى شَيْءٍ مِنَ النَّعِيمِ، مَا دَامُوا يَنْظُرُونَ إِلَيْهِ، حَتَّى يَحْتَجِبَ عَنْهُمْ، وَيَبْقَى نُورُهُ وَبَرَكَتُهُ عَلَيْهِمْ فِي دِيَارِهِمْ».
۳۹۴. «از جابر بن عبداللهبروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: «بهشتیان در نعمتهای بهشتی خویشند که ناگهان نوری بر آنها میتابد، سرهایشان را به سوی نور بلند میکنند، خداوند از بالایشان بر آنها مشرف میشود و میفرماید: ای بهشتیان! سلام و درود بر شما باد، پیامبر جفرمودند: این (سلام) همین کلام خداوند است که میفرماید: ﴿سَلَٰمٞ قَوۡلٗا مِّن رَّبّٖ رَّحِيمٖ ٥٨﴾[یس: ۵۸]. «از سوی پروردگار مهربان به ایشان (بهشتیان) درود و تهنیت گفته میشود»، پیامبر جفرمودند: پس خداوند به بهشتیان نظر میکند و آنها نیز به خداوند نظر میکنند و تا زمانی که به خداوند مینگرند، به هیچ نعمتی توجه نمیکنند، این نگریستن ادامه دارد تا این که برایشان حجاب فرود آورده میشود، اما نور و برکتش بر آنها در جایگاهشان باقی میماند».
۳۹۵- «عَنْ صُهَيْبٍسقَالَ: تَلَا رَسُولُ اللَّهِ جهَذِهِ الْآيَةَ: ﴿لِّلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ ٱلۡحُسۡنَىٰ وَزِيَادَةٞ﴾[یونس: ۲۶]. وَقَالَ: إِذَا دَخَلَ أَهْلُ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ وَأَهْلُ النَّارِ النَّارِ، نَادَى مُنَادٍ: يَا أَهْلَ الْجَنَّةِ! إِنَّ لَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ مَوْعِدًا، يُرِيدُ أَنْ يُنْجِزَكُمُوهُ، فَيَقُولُونَ: وَمَا هُوَ؟ يُثَقِّلِ اللَّهُ مَوَازِينَنَا؟ وَيُبَيِّضْ وُجُوهَنَا وَيُدْخِلْنَا الْجَنَّةَ وَيُنْجِنَا مِنَ النَّارِ؟ قَالَ: فَيَكْشِفُ الْحِجَابَ، فَيَنْظُرُونَ إِلَيْهِ، فَوَاللَّهِ مَا أَعَطَاهُمُ اللَّهُ شَيْئًا أَحَبَّ إِلَيْهِمْ مِنَ النَّظَرِ - يَعْنِي إِلَيْهِ - وَلَا أَقَرَّ لِأَعْيُنِهِمْ».
۳۹۵. «از صهیبسروایت شده است که گفت: پیامبر جاین آیه را تلاوت فرمودند: ﴿۞لِّلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ ٱلۡحُسۡنَىٰ وَزِيَادَةٞ﴾[یونس: ۲۶]. «برای کسانی که کارهای نیکو میکنند، منزلت نیکو (بهشت) و اضافهای بر آن (دیدار خدا) هم هست» و سپس فرمودند: وقتی بهشتیان وارد بهشت و دوزخیان وارد دوزخ میشوند، ندادهندهای ندا سر میدهد: ای بهشتیان! خداوند به شما وعدهای داده است و میخواهد به آن عمل کند، بهشتیان میگویند: آن وعده چیست؟ آیا مگر خداوند میزان اعمال ما را سنگین نکرد (اعمال نیک ما را چندین برابر جزا و پاداش نداد)؟ و چهرههایمان را نورانی نکرد و ما را وارد بهشت نگردانید و از آتش جهنم نجات نداد؟ پیامبر جفرمودند: پس حجاب برداشته میشود و بهشتیان به خداوند نظر میکنند، به خدا سوگند، خداوند چیزی که نزد ایشان محبوبتر از نظر به او باشد و چیزی که بیشتر از آن مایهی روشنی دیدگان بهشتیان باشد، به آنها نبخشیده است».
۳۹۶- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الخُدْرِيِّسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ لِأَهْلِ الجَنَّةِ: يَا أَهْلَ الجَنَّةِ! فَيَقُولُونَ: لَبَّيْكَ رَبَّنَا وَسَعْدَيْكَ! فَيَقُولُ: هَلْ رَضِيتُمْ؟ فَيَقُولُونَ: وَمَا لَنَا لاَ نَرْضَى وَقَدْ أَعْطَيْتَنَا مَا لَمْ تُعْطِ أَحَدًا مِنْ خَلْقِكَ؟ فَيَقُولُ: أَنَا أُعْطِيكُمْ أَفْضَلَ مِنْ ذَلِكَ، قَالُوا: يَا رَبِّ! وَأَيُّ شَيْءٍ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ؟ فَيَقُولُ: أُحِلُّ عَلَيْكُمْ رِضْوَانِي، فَلاَ أَسْخَطُ عَلَيْكُمْ بَعْدَهُ أَبَدًا».
۳۹۶. «از ابوسعید خدریسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: خداوند به بهشتیان میفرماید: ای بهشتیان! آنها جواب میدهند: لبیک ای پروردگار! ما فرمانبردار و آمادهی خدمتیم! خداوند میفرماید: آیا راضی و خشنود شدهاید؟ میگویند: چرا راضی نباشیم و حال آن که تو به ما نعمتهایی ارزانی داشتهای که به هیچیک از مخلوقاتت نبخشیدهای، خداوند میفرماید: من بهتر از این را به شما میبخشم، میگویند: پرودگارا! چه چیزی بهتر از این است؟ میفرماید: رضایت و خشنودیم را بر شما نازل میکنم و بعد از آن هرگز از شما ناراضی نمیشوم» [۱۰۶].
[۱۰۶] خداوند هرگز از مؤمنین ناراحت و خشمگین نشده است، اما معنی این که فرمودند: «... و بعد از آن هرگز از شما ناراحت نمیشوم»؛ دادن یک نوع اطمینان خاطر به بهشتیان است، مبنی بر این که همیشه و جاودانه در این جایگاه پر از رحمت و مغفرت و نعمت باقی خواهند ماند – مترجم.
۳۹۷- بخاری با همان سند (حدیث شمارهی ۳۹۶) و با الفاظی نزدیک به آن، از ابوسعید خدری حدیث دیگری روایت میکند، با این تفاوت که در این حدیث به جای جملهی «أَنَا أُعْطِيكُمْ أَفْضَلَ مِنْ ذَلِكَ» چنین آمده است: «أَلاَ أُعْطِيكُمْ أَفْضَلَ مِنْ ذَلِكَ؟» یعنی «آیا بهتر از این را به شما نبخشم؟».
این حدیث را مسلم در کتاب «الجنة ونعیمها وأهلها» آورده و ترمذی نیز آورده است و میگوید: این حدیث حسن صحیح است و به جای «أَنَا أُعْطِيْكُمْ...»، «أَلاَ أُعْطِيْكُمْ...؟» آورده است.
۳۹۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَس أَنَّ النَّبِيَّ جكَانَ يَوْمًا يُحَدِّثُ وَعِنْدَهُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ البَادِيَةِ: أَنَّ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ الجَنَّةِ، اسْتَأْذَنَ رَبَّهُ فِي الزَّرْعِ، فَقَالَ: أَوَلَسْتَ فِيمَا شِئْتَ؟ قَالَ: بَلَى، وَلَكِنِّي أُحِبُّ أَنْ أَزْرَعَ، -فَأَسْرَعَ وَبَذَرَ- فَبَادَرَ الطَّرْفَ نَبَاتُهُ وَاسْتِوَاؤُهُ، وَاسْتِحْصَادُهُ وَتَكْوِيرُهُ أَمْثَالَ الجِبَالِ، فَيَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: دُونَكَ يَا ابْنَ آدَمَ! فَإِنَّهُ لاَ يُشْبِعُكَ شَيْءٌ، فَقَالَ الأَعْرَابِيُّ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! لاَ تَجِدُ هَذَا إِلَّا قُرَشِيًّا أَوْ أَنْصَارِيًّا، فَإِنَّهُمْ أَصْحَابُ زَرْعٍ، فَأَمَّا نَحْنُ فَلَسْنَا بِأَصْحَابِ زَرْعٍ، فَضَحِكَ رَسُولُ اللَّهِ ج».
۳۹۸. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: روزی پیامبر جبرای یارانش سخن میگفت: و در میان جمع حاضر فردی صحرانشین حضور داشت. پیامبر جفرمودند: یکی از بهشتیان از خداوند اجازه میخواهد که کشت کند، خداوند میفرماید: آیا مگر اکنون در میان نعمتها و چیزی که میخواهی، نیستی؟! جواب میدهد: چرا (بله)، اما من دوست دارم که کشت کنم، پس به او اجازه داده میشود و به سرعت بذر میافشاند و روییدن و رشدکردن و برداشت محصول آن در کمتر از یک چشم به هم زدن پایان مییابد و خرمنی به بلندی کوهها آماده میشود و خداوند متعال میفرماید: ای انسان! این را بگیر و بدان که هیچ چیزی تو را سیر نمیکند (قانع نمیکند)»، آن فرد صحرانشین [به قصد مزاح] گفت: ای پیامبر خدا! این فرد کسی نیست جز یک فرد قریشی یا انصاری (یا اهل مدینه است یا اهل مکه) زیرا تنها آنها کشاورزند (کار کشاورزی میکنند)، اما ما کشاورز نیستیم، پس این فرد از ما نیست و پیامبر جخندیدند».
۳۹۹- «عَنْ سَعِيدِ بْنِ المُسَيِّبِ، أَنَّهُ لَقِيَ أَبَا هُرَيْرَةَ، فَقَالَ أَبُو هُرَيْرَةَس: أَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ يَجْمَعَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ فِي سُوقِ الجَنَّةِ، فَقَالَ سَعِيدٌ: أَفِيهَا سُوقٌ؟ قَالَ: نَعَمْ، أَخْبَرَنِي رَسُولُ اللَّهِ ج: أَنَّ أَهْلَ الجَنَّةِ إِذَا دَخَلُوهَا نَزَلُوا فِيهَا بِفَضْلِ أَعْمَالِهِمْ، ثُمَّ يُؤْذَنُ لَهُمْ فِي مِقْدَارِ يَوْمِ الجُمُعَةِ مِنْ أَيَّامِ الدُّنْيَا، فَيَزُورُونَ رَبَّهُمْ، وَيُبْرِزُ لَهُمْ عَرْشَهُ، وَيَتَبَدَّى لَهُمْ فِي رَوْضَةٍ مِنْ رِيَاضِ الجَنَّةِ، فَتُوضَعُ لَهُمْ مَنَابِرُ مِنْ نُورٍ، وَمَنَابِرُ مِنْ ذَهَبٍ، وَمَنَابِرُ مِنْ فِضَّةٍ، وَيَجْلِسُ أَدْنَاهُمْ - وَمَا فِيهِمْ مِنْ دَنِيٍّ - عَلَى كُثْبَانِ المِسْكِ وَالكَافُورِ، مَا يَرَوْنَ أَنَّ أَصْحَابَ الكَرَاسِيِّ أَفْضَلُ مِنْهُمْ مَجْلِسًا. قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! وَهَلْ نَرَى رَبَّنَا؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: هَلْ تَتَمَارَوْنَ فِي رُؤْيَةِ الشَّمْسِ، وَالقَمَرِ لَيْلَةَ البَدْرِ؟ قُلْنَا: لَا. قَالَ: كَذَلِكَ لَا تَمَارَوْنَ فِي رُؤْيَةِ رَبِّكُمْ، وَلَا يَبْقَى فِي ذَلِكَ المَجْلِسِ رَجُلٌ إِلَّا حَاضَرَهُ اللَّهُ مُحَاضَرَةً، حَتَّى يَقُولَ لِلرَّجُلِ مِنْهُمْ: يَا فُلَانُ ابْنَ فُلَانٍ! أَتَذْكُرُ يَوْمَ كَذَا وَكَذَا؟ فَيُذَكَّرُ بِبَعْضِ غَدْرَاتِهِ فِي الدُّنْيَا، فَيَقُولُ: يَا رَبِّ! أَفَلَمْ تَغْفِرْ لِي؟ فَيَقُولُ: بَلَى، فَسَعَةُ مَغْفِرَتِي بَلَغْتَ بِكَ مَنْزِلَتَكَ هَذِهِ، فَبَيْنَمَا هُمْ عَلَى ذَلِكَ غَشِيَتْهُمْ سَحَابَةٌ مِنْ فَوْقِهِمْ، فَأَمْطَرَتْ عَلَيْهِمْ طِيبًا لَمْ يَجِدُوا مِثْلَ رِيحِهِ شَيْئًا قَطُّ، وَيَقُولُ رَبُّنَا - تَبَارَكَ وَتَعَالَى -: قُومُوا إِلَى مَا أَعْدَدْتُ لَكُمْ مِنَ الكَرَامَةِ، فَخُذُوا مَا اشْتَهَيْتُمْ، فَنَأْتِي سُوقًا قَدْ حَفَّتْ بِهِ المَلَائِكَةُ مَا لَمْ تَنْظُرِ العُيُونُ إِلَى مِثْلِهِ، وَلَمْ تَسْمَعِ الآذَانُ، وَلَمْ يَخْطُرْ عَلَى القُلُوبِ فَيُحْمَلُ لَنَا مَا اشْتَهَيْنَا، لَيْسَ يُبَاعُ فِيهَا وَلَا يُشْتَرَى، وَفِي ذَلِكَ السُّوقِ يَلْقَى أَهْلُ الجَنَّةِ بَعْضُهُمْ بَعْضًا، قَالَ: فَيُقْبِلُ الرَّجُلُ ذُو المَنْزِلَةِ المُرْتَفِعَةِ فَيَلْقَى مَنْ هُوَ دُونَهُ - وَمَا فِيهِمْ دَنِيٌّ - فَيَرُوعُهُ مَا يَرَى عَلَيْهِ مِنَ اللِّبَاسِ، فَمَا يَنْقَضِي آخِرُ حَدِيثِهِ حَتَّى يَتَخَيَّلَ عَلَيْهِ مَا هُوَ أَحْسَنُ مِنْهُ، وَذَلِكَ أَنَّهُ لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ أَنْ يَحْزَنَ فِيهَا، ثُمَّ نَنْصَرِفُ إِلَى مَنَازِلِنَا فَيَتَلَقَّانَا أَزْوَاجُنَا، فَيَقُلْنَ: مَرْحَبًا وَأَهْلًا! لَقَدْ جِئْتَ وَإِنَّ بِكَ مِنَ الجَمَالِ أَفْضَلَ مَا فَارَقْتَنَا عَلَيْهِ، فَيَقُولُ: إِنَّا جَالَسْنَا اليَوْمَ رَبَّنَا الجَبَّارَ، وَيَحِقُّنَا أَنْ نَنْقَلِبَ بِمِثْلِ مَا انْقَلَبْنَا».
۳۹۹. «از سعید بن مسیب روایت شده است که روزی با ابوهریرهسدیدار کرد، ابوهریرهسگفت: از خداوند میخواهم که در بازار بهشت ما را بهم برساند، سعید گفت: آیا در بهشت بازاری وجود دارد؟ گفت: بله، پیامبر جبه من خبر دادند و فرمودند: «بهشتیان وقتی وارد بهشت میشوند، براساس درجهی اعمالشان در آنجا مستقر خواهند شد، سپس مدتی به اندازهی روز جمعه، در میان روزهای دنیا، به آنها اجازه داده میشود که پروردگارشان را ملاقات کنند، پس پروردگارشان را ملاقات میکنند و عرش پروردگار در باغی از باغهای بهشت بر آنها ظاهر و سپس منبرها و کرسیهایی از نور و منبرهایی از طلا و منبرهایی از نقره برای آنها قرار داده میشود و کسانی از آنها که دارای پایینترین درجات هستند -گرچه بهشتیان پایین دست و دارای درجهی پایین ندارند- بر تپههای بلندی از مشک و کافور مینشینند و گمان نمیکنند که خودشان نسبت به کسانی که بالای کرسیها نشستهاند، دارای مقام و موقعیت پایینتری هستند، ابوهریرهسگفت: گفتم: ای پیامبر خدا! آیا پروردگارمان را میبینیم؟ فرمودند: بله، سپس فرمودند: آیا در روز روشن یا شب بدر (چهاردهم ماه) در دیدن خورشید یا ماه باهم جرّ و بحث و منازعه میکنید و در آن شک دارید؟ عرض کردیم: خیر، فرمودند: این چنین در دیدن پروردگارتان مشکلی نخواهید داشت و در آن مجلس کسی باقی نمیماند، مگر این که خداوند با او سخن میگوید، تا این که به فردی میگوید: ای فلان بن فلان! آیا فلان روز را به یاد داری؟ به آن فرد برخی از گناهانی که در دنیا انجام داده است، یادآوری میشود، وی میگوید: خدایا! آیا مگر مرا نبخشیدهای؟ میفرماید: چرا، وسعت بخشش من تو را به چنین جایگاهی رسانده است (مقام و موقعیتی که در آن قرار گرفتهای، در اثر بخشش من بوده است)، سپس وقتی که اهل بهشت در چنان حالت و موقعیتی هستند، ابری آنها را در بر میگیرد و بارانی با بوی بسیار مطبوع که تا آن روز هرگز هیچ چیزی همانند آن را نیافتهاند، بر آنها میباراند، آنگاه پروردگار متعال میفرماید: برخیزید و بروید به سوی نعمتهایی که برایتان آماده کردهام و بگیرید آنچه را که میخواهید و اشتها دارید، پس به بازاری میآییم که فرشتگان اطراف آن را گرفتهاند، بازاری که چشمها همچون آن را ندیده و گوشها در بارهی آن چیزی نشنیده و توصیف آن به قلب کسی خطور نکرده است. آنچه میخواهیم، برایمان آماده میشود. در آنجا خرید و فروشی در کار نیست (همچون بازار دنیا نیست). در آن بازار بهشتیان یکدیگر را ملاقات میکنند، پیامبر جفرمودند: آنجا، فردی که دارای درجه و مقام بالایی است، میآید و با فردی که درجه و مقام پایینتری از خودش دارد، برخورد میکند و لباس و شکوه او، باعث شگفتی پایین دستی میشود، ولی ملاقات آنها به اتمام نمیرسد، مگر این که فردی که مقامش پایین است، چیزی زیباتر و بهتر از آن را در جلو چشمانش بر خود میبیند و این در حالی است که هیچکس در آنجا از مقام و موقعیتی که او و دیگران دارند، ناراحت نمیشود و شایسته نیست که غصه بخورد، سپس به جایگاه خودمان برمیگردیم و همسرانمان به استقبال ما میآیند، آنها میگویند: خوش آمدی! وقتی رفتی به این اندازه زیبا و نورانی نبودی! هریک از بهشتیان به همسرش میگوید: ما امروز با پروردگارمان ملاقات کردیم، پس حق ماست که این چنین دگرگون شویم».
ترمذی میگوید: این حدیث غریب است و تنها از این طریق روایت شده است. سوید بن عمرو قسمتی از این حدیث را از اوزاعی روایت کرده است و این در حالی است که سوید جزو رجال سند نیست، اما اوزاعی جزو رجال سند میباشد.
۴۰۰- ابن ماجه این حدیث (حدیث شمارهی ۳۹۹) را از ابوهریرهسروایت میکند و در آن علاوه بر منبرهایی از نور و طلا و نقره، منبرهایی از لؤلؤ و یاقوت و زبرجد نیز آورده است و علاوه بر این، در آن روایت، این جملات را از دیگری بیشتر دارد: «وَلَا يَبْقَى فِي ذَلِكَ الْمَجْلِسِ أَحَدٌ، إِلَّا حَاضَرَهُ اللَّهُﻷمُحَاضَرَةً، حَتَّى إِنَّهُ يَقُولُ لِلرَّجُلِ مِنْكُمْ: أَلَا تَذْكُرُ يَا فُلَانُ! يَوْمَ عَمِلْتَ كَذَا وَكَذَا، يُذَكِّرُهُ بَعْضَ غَدَرَاتِهِ فِي الدُّنْيَا، فَيَقُولُ: يَا رَبِّ! أَفَلَمْ تَغْفِرْ لِي؟ فَيَقُولُ: بَلَى، فَبِسَعَةِ مَغْفِرَتِي بَلَغْتَ مَنْزِلَتَكَ هَذِهِ...» «کسی در آن مجلس نمیماند، مگر این که خداوند با او سخن میگوید، تا جایی که به فردی از شما میگوید: ای فلانی! آیا به یاد داری که فلان روز، فلان کار و فلان عمل را انجام دادی؟ و برخی از گناهانی را که در دنیا انجام داده است، به یادش میآورد، او نیز میگوید: خدایا! آیا مگر مرا نبخشیدهای؟ خداوند میفرماید: چرا (بله)، با بخشش من به این مقام و جایگاهی که در آن هستی رسیدهای...» تا آخر حدیث و به جای جملهی: «فَيُحْمَلُ لَنَا مَا اشْتَهَيْنَا» جملهی «فَنَحْمِلُ لَنَا مَا اشْتَهَيْنَا» آمده است و بعد فرمودند: «وَمَا فِيْهِمْ دَنيءٌ» «و در میان آنها فردی با مقام و مرتبهی پایین نیست».
«وصل اللهم على محمد وعلى آل محمد كما صليت على إبراهيم وعلى آل إبراهيم إنك حميد مجيد وبارك على محمد وعلى آل محمد كما باركت على إبراهيم وعلى آل إبراهيم إنك حميد مجيد».
«وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالـمین»
پایان ترجمه
۱۳ / ۱ / ۸۵
پاوه