بسم الله الرحمن
الرحيم
گامي
بسوي حقيقت
بررسي علمي
و تطبيقي در مورد عقائد و مبادي مذهبي
اهل تشيع و
تحولات در آن از بدو تا كنون
!
! !
!
! !
فهرست مطالب
فهرست
!
! !
!
! !
آنچه اينك
تقديم خوانندگان گرامي ميشود گفتاري است تحت عنوان دراسة و مقارنة بين
الشيعة والسنة. به جادانستيم كه اين گفتار را ترجمه كرده و با اضافاتي
آنرا به چاپ برسانيم. اين گفتاري است از يكي از علماي صاحب نظر درمذهب
شيعه كه از نزديك با مذهب و متون و مراجع شيعه آشنايي كامل داشته و
آنرا با دين راستين اسلام كه قرآن كريم وسيره پيامبر (ص) و اصحاب ايشان
رضي الله عنهم اجمعين بيانگر آن ميباشند بگونهاي منطقي و با شيوهاي
مستدل وروشن مطابقت و مقايسه نموده است.
شكي نيست
آنچه كه امروزه به عنوان مذهب شيعه ناميده ميشود در طول حيات خود از
زمان عبدالله بن سبا تا كنوندستخوش تبديل و تغيير زيادي واقع گرديده و هر
كس به سهم خويش چيزي به آن افزوده است. اين آئين كه مذهبسياسي محض
بود تبديل به مذهب جديدي با ويژگيهاي متمايز از عامه مسلمين گرديده است.
عقايد و اعمال
شيعيان فعلي همان عقايد شيعيان غلاة است كه شيعيان منصف در زمانهاي گذشته
آن را رد كردهاند. كمااينكه آيت الله برقعي رحمهالله عالم معاصر و ديگران
هم به آن اشاره كردهاند.
در اين گفتار
كه اينك بصورت نوشته در اختيار شما است خواهيد ديد كه عقايد و گفتههاي
شيعيان تا چه اندازه بايكديگر تضاد و دوگانگي دارند. بديهي است براي شناخت
هر مكتبي بايد به مراجع و متون معتبر آن مكتب مراجعهكرد. اما شيعه تنها
مكتبي است كه شناخت آن از اين طريق ممكن نيست، بلكه با مراجعه به
متون و كتب شيعه بهدوگانگي تضاد و ابهامات بيشتري بر ميخوريم، چرا كه
اساس مذهب شيعه بر تقيه استوار است.
همچنين هر چند
كوتاه و گذرا به پارهاي از سياستهاي تفرقه افكنانه سردمداران شيعه ايران
در ميان امت اسلامي ومظالم و تبعيضهاي مدعيان دروغين وحدت و برادري ميان
مسلمين، نسبت به اهل سنت ايران كه بخش بزرگي ازجامعه ايران را تشكيل
ميدهند، اشاره شده است و خواهيم ديد حاكمان شيعة ايران كه چهره واقعي
و مزورانه خود رادر پشت نقاب اسلام خواهي مخفي كردهاند عملاً چگونه تيشه
بر ريشه اسلام زده و آئين پاك رحمت و رهائي محمدي(ص) را در افكار
جهانيان مخدوش جلوه دادهاند.
باشد كه
مصنفان و شيفتگان آگاهي و حقيقت بدور از هر گونه پيشداوري و تعصب در اين
نوشته تأمل كنند تا حقيقتامر بر آنان آشكار گردد.
و اميد آن كه
مورد قبول حق تعالي واقع شود.
و ما اريد الا
الاصلاح
فهرست
!
! !
بسم الله
الرحمن الرحيم
الحمدلله رب
العالمين، والصلاة والسلام علي رسوله و علي آله و أصحابه أجمعين
اما بعد، من
مفتخرم كه پيام و سخنم را به هر برادر شيعه كه پذيراي انتقاد سازنده و
با قلبي پاك و عقلي سليم و روحيهايگشاده از آن استقبال ميكند تقديم
كنم.
مجموعهاي كه
در پيش رو داريد خلاصه و برگرفتهاي است از معروفترين و مهمترين كتبي كه
در آنها پديده تشيع، مبدأو ابعاد آن تشريح گرديده است.
كليه مطالب
ذكر شده را از متون كتابهاي مراجع شيعه و با درج شماره صفحه باز ميگوييم
تا خوانندة عزيز به هنگاممراجعه اصل كتاب با مشكلي مواجه نشده و به
آساني بتواند به موضوع دسترسي يابد.
آنچه كه از
اين منابع نقل ميشود بدين معني نيست كه همه شيعيان جهان متفقاً به
آن معتقد هستند، بلكه هدف ايناست كه ملت شيعه از آنچه در كتابهايشان
آمده آگاه شوند. زيرا تقريباً عموم ايشان از تناقصات موجود در كتابهايشانبيخبرند.
نكتهاي كه
بايد به آن اشاره كرد اين است كه بحث حاضر بدون تعصب و تقليد كوركورانه
از گذشتگان تأليف گرديده وهدف آن جز جلب رضاي خداي متعال و نماياندن
حق به عموم چيز ديگري نيست.
همچنين از
تعصب خشك، احساسات و استفاده از روشها و عبارات ناپسند كه موجب گسترش
دامنه اختلافاتميشود، پرهيز نمودهايم. اين بحث به مثابه ميزان و محكي
ميان عقيده اهل سنت و اهل تشيع است.
فهرست
!
! !
ويژگي اهل
سنت از ساير فرق و مذاهب اين است كه اهل سنت داراي عقيدهاي ميانه و
بدور از غلو و زياده روي وانحراف ميباشند. زيرا عقيده اهل سنت از كتاب
خدا (قرآن مجيد) و سنت پيامبر (ص) سرچشمه ميگيرد. قرآن كتابياست خالي از
نقص و خطا، كه سراسر آن نور و هدايت و همچنين حجتي است از جانب پروردگار
براي بندگان. قرآنمجيد شامل آيات وحي شده بر پيامبر (ص) بدون هيچگونه
كم و زياد و يا تحريف ميباشد.
نكته قابل
توجه اين است كه دشمنان خداوند ديگر همچن گذشته سعي در جهت تحريف قرآن و
پراكندن شبهات پيرامون آننداشته و صد البته كه خداوند هرگز خلاف وعده
خود عمل نميكند، چرا كه خداوند فرموده است: «اِنَّا نَحْنُ
نَزَّلْنَاالذِّكْرَ وَ اِنَّا لَهُ لَحَافِظُون» ما ذكر (قرآن) را نازل
كرديم و همانا خود حافظ آن ميباشيم (سورهحجر آيه 29)
اما آنچه در
كتب شيعيان آمده، كاملاً مغاير نص صريح قرآن در آيهاي است كه ذكر گرديد.
از آن جمله ميتوان كتاب مرأة العقول نوشته محدث شيعه ملا باقر مجلسي،
و كتاب البرهان في التفسير القرآن نوشته سيد هاشم بحراني مفسر مشهورشيعه
ص49، و كتاب فصل الخطاب في اثبات تحريف قرآن رب الارباب (سخني قاطع
در اثبات تحريف قرآن) نوشتهنور طبرسي و همينطور كتاب الانوار النعمانية
نوشته نعمت الله الجزائري ج2 ص357 را نام برد. لاوه بر اينها
بسياري از علماء شيعه تأكيد ميكنند كه به قرآن مطالبي اضافه و مطالبي از
آن كاسته شده است، و اصحابگرامي پيامبر (ص) تغييراتي در آن دادهاند.
طبرسي در كتاب
فصل الخطاب في اثبات تحريف كتاب رب الارباب ص30 به نقل از نعمت الله
الجزائري ميگويد:اصحاب (اهل تشيع) بر صحت احاديث متواتر در مورد تحريف
قرآن اجماع و اتفاق نمودهاند.
همچنين كليني كه يكی از
بزرگترين و معروفترين
مراجع شيعه است, در كتابش"الكافي", كه نزد ايشان اعتباري بيش از صحيح بخاري نزد
اهل سنت دارد, در جلد2 صفحة 734مينويسد: مجموع آيات نازل شده بر
پيامبر
اكرم(ص) 17000(هفده هزار) بوده است (در حالي كه
ميدانيم آيات قرآن
تقريباً 6000 ميباشد). وي ادامه ميدهد كه قرآن كامل را جزائمه (عليهم
السلام) كسي جمع آوري نكرده است. (الكافي،
الحجة، ج1 ص428)
همچنين نگارنده
كافي در الكافي في الاصول جاول ص240 از امام جعفر صادق (عليه السلام)
روايت ميكند: انه قال وان عندنا لمصحف فاطمة والله ما فيه من قرآنكم
حرف واحد. يعني: همانا مصحف فاطمه نزد ما است و قسمبه خدا كه از قرآن
شما در آن يك حرف هم وجود ندارد.
نگارنده تفسير
الصافي در مقدمه تفسيرش ميگويد: قرآني كه اينك در اختيار ما است آنچنانكه
بر محمد (ص) نازلگرديده نيست بلكه در اين قرآن خلاف آنچه خداوند نازل
فرموده يافت ميشود و بعضاً قرآن موجود مورد تحريف وتغيير قرار گرفته و در
بسياري از موارد كلماتي چون «علي» و «آل محمد» و همچنين اسامي بعضي از
منافقين حذفگرديده است. صاحب تفسير الصافي اضافه مينمايد: بنابر اعتقاد
مراجع و بزرگان ما پيرامون قرآن از جمله كليني چنينبه نظر ميرسد كه
آنها معتقد به تحريف و نقصان در قرآن بودهاند. (مقدمه تفسير صافي ص14)
نور طبرسي
در كتاب فصل الخطاب
في إثبات تحريف كتاب رب الأرباب دو هزار روايت از مجموعة
روايات شيعيان را جمع آوري كرده تا تحريف قرآن را ثابت كند.
نور طبرسي از
علماء مشهور شيعه است و شيعيان در تقدير و تجليل از وي, او را در حجرة مرتضويه
واقع در نجف اشرف كه از مقدسترين گورستانهاي شيعيان
است به خاك سپردهاند. اين كتاب در ايران به چاپ رسيده است.
كمال ميثم
بحراني در شرح نهج البلاغه ذكر كرده است كه عثمان بن عفان (رض) مردم
را بر قرائت زيد بن ثابت متفق كردو قرآنهاي ديگر را سوزاند و بي شك بسياري
از آنچه را كه از طرف خداوند نازل شده بود باطل گردانيد. (شرح نهجالبلاغه
ص11 ج1)
علاوه بر اين
آقايان كليني و قمي كه از مراجع و شخصيتهاي بزرگ شيعه بشمار ميروند
آياتي را ذكر كرده و ادعا نمودهاندكه اين آيات در قرآن موجود بوده، سپس
حذف گرديدهاند. براي نمونه چند مورد از اين آيات خيالي را متذكر ميشويم.ابتدا
آيه را به همان صورتي كه آنان مدعي شدهاند ميآوريم، سپس آنرا آنچنانكه
در قرآن موجود است ذكر مينماييم:
1ـ «و منْ
يُطِعِ الله و رسولَهُ في وِلَايةِ علِي والائِمة فَقَد فَازَ فَوزاً
عظِيماً» (الكافي، الحجه، ج1 ص414 چاپايران)
اصل اين آيه
بدين گونه است: «و منْ يُطِعِ الله و رسُولَهُ فَقَد فَازَ فَوزاً عظِيماً»
سوره احزاب آيه 71)
2ـ «سألَ
سائِلٌ بِعذَابٍ واقِعٍ لِلكَافِرينَ بِولَايةِ علِيٍ ليسَ لَهُ
دافعٌ» (الكافي، الحجه، ج1 ص422)
اصل اين آيه
در قرآن چنين است: «سألَ سائِلٌ بِعذَابٍ واقِعٍ لِلْكَافِرينَ ليس
لَهُ دافِعٌ» (سوره معارج آيه 1 و 2)
3ـ «و ان كنتم
في ريب مما نزلنا علي عبدنا في ولاية علي» (الكافي، الحجه، ص414)
اين آيه در
قرآن بدين صورت است: «و ان كنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا فأتوا
بسورة من مثله» (سوره بقره آيه 23)
4ـ «و سيعلم
الذين ظلموا آل محمد اي منقلب ينقلبون» (تفسير قمي، ج2 ص125)
آيه واقعي در
قرآن چنين است: «و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون» (سوره شعراء آيه
227)
5ـ «و لو انم
فعلوا ما يوعظون به في علي» (الكافي، الحجه، ج1 ص224)
اصل آيه مورد
ادعا در قرآن به اين شكل است: «و لو انهم فعلوا ما يوعظون به لكان خيراً
لهم و اشد تثبيتاً»(سوره نساء آيه 44)
6ـ «يا ايها
الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك في علي و ان لم تفعل فما بلغت
رسالته» (تفسير نورالثقلين، ج1ص454)
آيه در اصل
اينگونه است: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل
فما بلغت رسالته» (سورهمائده آيه 47)
نگارنده تفسير
نور الثقلين مينويسد وقتي اين آيه بر پيامبر (ص) نازل شد، آن حضرت به
علي (رض) گفتند: اگر آنچه به من در مورد ابلاغ ولايت شما دستور داده شده
بود اعلام نميكردم، همه اعمال من باطل ميشد.
آنچه ملاحظه
ميكنيد برخي از آياتي هستند كه شيعيان مدعي وجود تحريف در آنها ميباشند
كه اصحاب گرامي پيامبر اسلام(ص) را متهم به آن ميكنند.
سلطان محمد
شاه قاجار از مرجع شيعه علي اصغر بروجردي درخواست كرده بود كه كتابي در
توضيح و بيان عقايدشيعه بنويسد. بروجردي به همين منظور كتابي بنام عقايد
الشيعة تأليف كرد. او در اين كتاب در مورد تحريف قرآن چنيناظهار نظر
ميكند: بر ما واجب است معتقد باشيم كه قرآن اصلي خالي از تحريف و تغيير
است. اما قرآني را كه گروهي ازمنافقين جمع آوري كردند دستخوش تحريف و
تغيير گرديده و قرآن اصلي نزد معدي موعود ميباشد. (كتاب عقايدالشيعة ص27
چاپ ايران)
ترديدي نيست
كه شيعيان مخلص و آگاه تحريف قرآن را باور نميدارند. اما به نظر ما تا
زمانيكه آنان صراحتاً از كتابكافي
و ديگر
مراجع شيعه كه مدعي تحريف قرآن هستند،
تبري نجويند قابل نكوهش و ملامت هستند. با وجود زشت پنداشتن
عقيدة باطل تحريف قرآن پافشاري
بر اثبات تحريف قرآن عملي ناروا است.
بسياري از
مسيحيان عقيدة تثليث (پدر،
پسر،
روح القدس) كه كليسا مبلغ آن
است، را
رد و تقبيح نموده و صرفاً معتقد به نبوت حضرت مسيح (ع)ميباشند. اما
عليرغم اين حقيقت، آنان همچنان بر مسيحيتي باقي ماندهاند كه خود مبادي
آن را باور ندارند.
همين حقايق
رهبران مذهبي شيعه را وادار كرده است تا عليرغم ميل باطنيشان تحريف
قرآن را انكار كنند. اگر آنها در انكارخود صادق هستند بايد به اين نكته
اعتراف كنند كه رهبران مذهبي شيعه بر اساس نوشته هايشان در گذشته، معتقد
بهتحريف قرآن بودهاند شاهد اين مطلب كتبي است كه در دسترس عموم قرار
دارد. مثلاً كافي كه مشتمل بر رواياتيساختگي است كه تحريف قرآن كريم را
ادعا ميكند.
گروهي ديگر از
اهل تشيع بنا به دلايل ديگري تحريف قرآن را انكار و مخالفت خود را با
ادعاهاي علماء پيشين ابرازنمودهاند.
اولين موردي
كه اين گروه از شيعيان را مجبور به انكار تحريف قرآن كرد اين بود كه، از
آنان قرآن مورد ادعايشان خواستهشد تا بتوان آنرا با قرآن موجود مطابقت داد
و صحت مدعايشان را به اثبات رساند. زيرا فايده قرآني كه به زعم ايشان
از1300 سال قبل در سرابي نزد امام مهدي است، چيست؟ آيا نه اينكه قرآن
رهنماي انسانها و مايه هدايت مردم است؟اصولاً هدف باريتعالي از نزول
قرآن چه بوده است؟ آيا با افسانه سازيها ميتوان ره به جايي برد و آيا
زياني بزرگتر از اينبراي مردم ميتوان تصور نمود كه خداوند كتاب خود را
براي مدتي طويل از امت اسلامي پوشيده نگه دارد؟!
دومين موردي
كه موجب شده شيعيان دست از ادعاي تحريف قرآن بردارند اين حقيقت است كه
خلفاء ثلاثه (ابوبكر،عمر، عثمان (رضي الله عنهم))
پيوسته در كليه امور با حضرت علي (رض) مشورت ميكردند و ايشان هرگز از
راهنماييو ارشاد دريغ نداشته و تا لحظه وفات مشاور و راهنماي آنان بودهاند.
كما اينكه به گواهي تاريخ حضرت عمر (رض) باكمال افتخار اين حقيقت را
عنوان نمودهاند كه: لولا علي لهلك عمر. بنابراين اگر قرار بود كه تحريفي
در قرآن صورتگيرد، علي (رض) اولين شخصي بودند كه از آن مطلع شده و به
شدت از آن جلوگيري مينمودند. با توجه به اينكهحضرت علي (رض) نسبت به
هيچ آيهاي از قرآن اظهار شك و ترديد ننمودهاند، پس قرآن موجود همان
قرآن موردتاييد ايشان ميباشد.
سومين موردي
كه باعث انكار تحريف قرآن توسط اين گروه از شيعيان شده اين است كه
اصولاً عقيده تحريف كتابخدا براي پيروان تشيع زشت و غير قابل قبول است.
همين موارد و
دلايل است كه باعث شده تا برخي از شيعيان و زعماي ايشان با توسل به
تقيه تحريف قرآن را انكار كنند.تقيهاي كه شيعيان به آن معتقدند، اظهار
ظاهري مطلبي است كه قلباً به آن معتقد نميباشند.
مراجع مخالف
شيعي كه معتبرترين آنها همان كافي ميباشد، با توسل به روايات واهي و
خيالپردازيها سعي در اثباتتحريف قرآن داشته، مداوماً و علناً به چاپ رسيده
و بين مردم توزيع ميشوند. تا كنون هيچ يك از سردمداران مذهيتشيع كه
داعيه اسلام ناب محمدي را دارند كوچكترين مخالفت و اقدامي جهت جلوگيري
از چاپ و نشر اين كتببعمل نياوردهاند. كما اينكه مردم را نسبت به آنچه
در اين كتب پيرامون تحريف قرآن آمده آگاه نكرده و آنان را از اينمعضل
خطير بر حذر نميدارند.
بنابراين در
حاليكه كتابهاي مرجع شيعي سعي در القاء عقيده تحريف قرآن دارند و پيوسته
چاپ شده و در دسترسعموم قرار ميگيرند و در حوزههاي علميه به آخوندها
آموزش داده ميشوند، آيا شيعيان نبايد اندكي در فكر بازنگريآنچه به ايشان
مقدس نمايانده شده است باشند؟
فهرست
!
! !
هر گاه با
شيعهاي برخورد ميكردم، با او در مورد اعتقاد رهبران و پيشوايان شيعه به
تحريف قرآن به مباحثه ميپرداختم.ايشان اظهار ميداشتند كه معتقد به
چنين چيزي نبوده و خود را از پيروان امام خوئي رئيس وقت حوزه علميه
نجفاشرف معرفي نموده و هر نظري كه مغاير با نظر ايشان بوده را غير قابل
قبول ميدانستند. آيت الله خوئي بعد از بررسيآراء و نظرات مسلمانان خصوصاً
شيعيان پيرامون تحريف قرآن در كتابش تفسير البيان ص252 چنين نتيجهگيري
كردهاست: از آنچه در گذشته متذكر شديم، براي خواننده واضح و مبرهن گرديد
كه بحث تحريف قرآن خرافاتي بيش نيستو كسي آن را نخواهد پذيرفت مگر كه
ضعيف العقل باشد. اما آيت الله خوئي نظر ديگري نيز دارد كه به عقيده
كساني كهمعتقد به تحريف قرآن هستند نزديكتر ميباشد. وي در كتاب مذكور
ص222 چنين ميگويد: در وجود قرآني ديگر از امير المومنين علي (رض) كه با اين
قرآن در ترتيب سورهها تفاوت دارد، شكي نيست. اتفاق و اجماع علماء بر وجود
آن قرآن ما را از زحمت اثبات وجود آن بي نياز ميكند، اگر چه در آن قرآن
مطالبي موجود بوده است كه در اين قرآننميباشد، اما اين مطلب به
اين اعتبار كه حذف مطالب اضافي از قرآن تحريف باشد, بر تحريف قرآن دلالت نكرده,
بلكه صحيح اين است كه گفته
شود كلمات اضافي به منزلة تفسير و توضيح برخي مفاهيم قرآن كريم از جانب خداي
تعالي بوده اند. از اين نظرية آيت الله خوئي ميتوان به دو مسئله پي برد:
1ـ وجود قرآني
ديگر كه توسط حضرت علي (رض) جمع آوري شده و با قرآن موجود در اختيار
مسلمين، تفاوتهاييدارد.
2ـ وجود شرح و
تفصيل در قرآن به معناي نزول آنها به همراه آيات از جانب خداوند متعال
خواهد بود.
جاي بسي
شگفتي از امامي است كه به عقل و دانش در ميان علماء اشتهار دارد، امامي
كه بر اساس فتواي او پيروانشميتوانند در نمازهايشان به امام سني اقتداء
نمايند. راستي چرا ما نبايد حول يك محور جمع شويم كه در آن برايخيالپردازيها
و فريبكاريها جايي نباشد و همه به قرآن موجود اعتراف نماييم. اگر بر اين
موضوع اتحاد و اتفاِ ممكننباشد، پس داعيه تقريب بين المذاهب (شيعه و
سني) امري محال بنظر ميرسد.
فهرست
!
! !
بعد از قرآن
كريم، سنت نبوي مهمترين منبع تشريع اهل سنت ميباشد.
سنت عبارت است
از گفتار و كردار پيامبر (ص)، كه در پرتو اقوال و افعال آن حضرت قرآن
توضيح و تفسير ميگردد. اهلسنت مفتخرند كه منسوب به سنت پيامبر (ص) ميباشند.
چرا كه اطاعت از فرموده پيامبر اكرم (ص) مينمايند، كه:«عليكم بسنتي» ـ
از سنت من پيروي كنيد-. شيعه از احاديث مورد قبول اهل سنت فقط آنچه
را كه موافق و همسو با مذهبشان باشد پذيرفته
و بقيه را كنار مي گذارند.
اين در حالي است كه در كتاب الكافي مي خوانيم: اگر
كسي چيزي
از كتاب خدا و سنت پيامبرش
(صلي الله عليه وسلم) را رد كند بدون شك مرتكب كفر شده است. (الكافي في
الاصول ج1 ص55 بابالرد الي الكتاب والسنة)
همچنين كتاب
الاصول ج1 ص70 باب فضل العلم و از علي (رض) روايت ميكنند: علينا العمل
بكتاب الله و سيرة رسوله والناشد بسنتهاي رفع السنة يعني: بر ما لازم
است كه به كتاب خدا و سنت پيامبر (ص) عمل كرده و ترويجدهنده آن باشيم.
(نهج البلاغه ج2 ص82)
همچنين در
كتاب الاحتجاج طبرسي ص22 آمده است: چون حديثي را شنيديد آن را، كتاب
خدا و سنت پيامبرش(ص) مقايسه كنيد.
به راستي چه
عيبي دارد كه همگي ما منسوب به سنت پيامبرمان باشيم؟ چنانكه خداوند
متعال فرموده است: «و لاتكونوا من المشكرين من الذين فرقوا دينهم و كانوا
شيعاً كل حزب بمالديهم فرحون» (سوره روم آيه 31 و32)
نباشيد از
مشركين آنهائيكه در دين خودشان تفرقه انداختند و شيعه (گروه گروه) بودند.
هر گروه به آنچه نزد خود داردخرسند است.
و ميفرمايد: «ان
الذين فرقوا دينهم و كانوا شيعاً لست منهم» آنهائيكه در دين خود تفرقه
انداختند و گروه گروهشدند، تو از ايشان نيستي (سوره انعام آيه 159)
واژه شيعه
براي اولين بار پس از مناقشات علي و معاويه (رضي الله تعالي عنهما) به پيروان
آنها اطلاق گرديد. يك گروهاصطلاحاً شيعه علي به عبارتي
گروه طرفدار علي و گروه ديگر شيعه معاويه يعني گروه طرفدار معاويه
ناميده شدند.علي القاعده پس از خاتمه يافتن قضاياي مربوط به علي و
معاويه اين عبارت نيز ديگر ضرورت خود را از دستميدهد، اما اين واژه
امروزه به فرقه مستقلي كه داراي عقيده، فكر و مبادي مستقل از اهل سنت
ميباشند، اطلاق ميشود.
اصطلاح سنت
يعني تمسك جستن به روش و منهاج پيامبر اسلام (ص) و عبارت اهل سنت
كساني را شامل ميشودكه معتقد به كتاب خدا و سنت پيامبر او هستند و
در جهت رعايت و حفاظت آنها اهتمام ميورزند.
بنابراين ممكن
است بعضي خود را اهل سنت بدانند در حاليكه حقيقتاً چنين نباشد. اي بسا
ممكن است نماز خواندهاما در عين حال اهل بدعت باشند. كه در اين صورت
واضح و مبرهن است، اينان نه اهل سنت هستند و نه اهل سنت ازاينان.
اينان را با سنت كاري نيست و سنت را با اينان.
دعوي كساني كه
ميگويند ائمه تنها كساني هستند كه سنت را حفظ نمودهاند سخني به
دور از واقعيت است. چرا كه درآن هنگام كه خداوند اين آيه را فرو
فرستاد: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكمالاسلام
ديناً» (امروز دينتان را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام گرداندم و دين
اسلام را برايتان اختيار كردم) (سورهانعام آيه 159)، حسنين (رضي الله
عنهما) پسر بچههاي كوچكي بودند چه رسد به نه امام ديگر كه بعد از آنها
آمدند.آنهايي كه سنت را جمع آوري و منتشر كرده و به مردم آموخته و در
اقصي نقاط عالم گستردند اصحاب، همسران و سايراهل بيت پيامبر (ص) بودند.
كساني همچون عباس بن عبدالمطلب، علي بن ابيطالب، عثمان بن عفان،
ابوبكر صديق،عمر فاروِ و ساير مهاجرين و انصار (رضي الله تعالي عنهم اجمعين).
فهرست
!
! !
اهل سنت وصيت
پيامبرشان را بياد دارند كه فرمود: لعنت خدا بر يهود و نصاري كه قبور پيامبران
و نيكانشان را سجدهگاه قرار دادند. مبادا شما نيز چنين كنيد كه من شما را
از آن باز ميدارم.
اهل سنت وصيت
پيامبرشان را بگوش جان شنيدند تا مبادا همانند يهود و نصاري به ظلمت بيكران
شرك گرفتار شوند.
كما اينكه
حاجات خود را نيز بنا به وصيت پيامبرشان صرفاً از خداوند ميخواهند چرا كه
ايشان فرموده است: «هرگاهچيزي خواستيد فقط از خداوند بخواهيد و اگر نياز به
كمك داشتيد فقط از خداوند كمك بخواهيد». لذا اهل سنت ازمردگان كمك نخواسته
بلكه خداوندي را كه پيوسته حي است و هرگز نميميرد تنها مأمن و ملجأ خود
ميدانند كهشايسته و قادر به برآوردن نيازها و حاجات بندگانش ميباشد.
آقاي مفيد در
كتاب الارشاد چاپ مكتبة البصيرة قم ص252 چنين مينگارد: زيارت قبر امام
حسين (ع) برابر با صدحج و صد عمره است. و هر كه قبر او را زيارت كند به
بهشت ميرود. مشابه اين مطلب را ميتوان در كتاب مع الخطيبفي خطوطة
العريضة نوشته شيخ شيعي انصاري ص18 نيز مشاهده نمود. آيا ائمه اهل بيت
از اين گفتهها راضي وخشنودند؟
يا آنچه ابن
بابويه قمي در كتاب خود، عيون اخبار الرضي ج2 ص259 نوشته است، كه اگر
كسي قبر جعفر صادق (ع) را زيارت كند به او پاداش 70 حج خواهد رسيد و اگر
كسي شبي در كنار قبر او بخوابد مثل اين است كه خداوند را در عرشزيارت
كرده است. اگر اجر و ثواب زيارت قبور ائمه بيشتر از زيارت بيت الله
الحرام باشد شكي نيست كه ديگر هيچعلاقه و اشتياقي براي زيارت خانه خدا
باقي نخواهد ماند! و اين نيست مگر دعوتي براي مقدس جلوه دادن بندگان
خداو گنبد و بارگاههاي ايشان كه خداوند ما را از آن باز داشته است.
عمل شيعيان
امروز به هنگام زيارت قبور ائمه از جمله بوسيدن در و ديوارهاي مقابر،
خواندن زيارتنامههاي غلوآميز، نذر كردن اموال جهت گنبد و ضريح قبور، طلب حاجت
از ايشان براي حلمشكلاتشان، طرف پيرامون مقابر ايشان و خرافات بسيار ديگر
از اين قبيل عيناً مشابه با اعمال يهود و نصاري است كهپيامبر اسلام (ص)
آنها را به خاطر اينگونه اعمالشان مستحق لعنت دانسته است. چنانكه ميفرمايد:
خداوند يهود ونصاري را لعنت كند كه قبرهاي انبياء و افراد نيك شان را سجده
گاه قرار دادند.
عجيبتر اينكه
مراجع و بززگان شيعه براي توجيه بوسيدن و دست كشيدن بر قبور و ضرائح ائمه به
بوسيدن حجرالاسود استناد ميكنند و حال اينكه با استنباط احكامشرعي توسط
قياس (يكي از منابع استنباط احكام نزد اهل سنت) بشدت مخالفت ميكنند.
اگر كسي به
مقايسه منصفانه ميان آنچه شيعيان امروز و مسيحيان و يهوديان به هنگام
زيارت قبور انجام ميدهند بپردازد،بي شك ريشه
واحدي را در مييابد. زيرا مسيحيان در كليساها و ديرها تصاوير و تماثيل حضرت
عيسي (ع) و مادرگراميش را بوسيده، بر آنها دست ميكشند و در مقابل آنها به
عبادت ميپردازند. همانگونه كه يهوديان در زيارت قبورعلماء و بزرگانشان از
حد ميگذرند. بودائيان و هندوها نيز اعمالي مشابه همچون بوسيدن بارگاهها و
گريه و زاري و نذركردن اموال و حاجت خواستن از صاحبان قبور انجام ميدهند.
اين مشابهت و
ارتباط زنجيرهاي كه بين شيعيان، يهوديان، مسيحيان، هندوها و بودائيان
وجود دارد و ما شاهد آنهستيم، فرموده خداوند متعال را بيادمان ميآورد كه
ميفرمايد: «يضاهئون قول الذين كفروا من قبل» با گفته كافرانگذشته مشابهت
اختيار ميكنند. (سوره توبه آيه 30).
فهرست
!
! !
مدد خواستن
شيعه از ائمه به هنگام مصائب
اهل سنت با
دوستي حسنين (رضي الله تعالي عنهما) به خداوند تقرب ميجويند. اما شيعهها
از اين دو بزرگوار كمكميخواهند. مثلاً در دعاهايشان حسين، علي، جعفر و
غيره را ميخوانند. اهل سنت مدد خواستن را از هيچ مخلوق و بندهاي جائز
نميدانند. براي اهل سنت پسنديده نيست كه فرزندان خود را عبدالحسين
(بنده حسين) يا عبدالحسن(بنده حسن) بنامند. چنانكه خود آنها اين عمل
مسيحيان در نامگذاري فرزندانشان را تقبيح ميكنند. اهلسنت حاجاتشان را
فقط از خداوند ميطلبند و تنها از خداوند براي رفع مشكلاتشان مدد ميجوبند و
صرفاً ذكر مداومشان«يا الله» است. آنان به اهل بيت محبت ميورزند اما
ايشان را معصوم و مقدس نميدانند و معتقدند كه بهترين وپسنديدهترين نامها
نزد خداوند عبدالله و عبدالرحمن ميباشد. همچنانكه پيامبر (ص) ميفرمايد: زشتترين
ومنفورترين نامها نزد خداوند نامي است كه بنده يكي از بندگان خدا ناميده
شود. همچنين فرمودند: هر كس بنام كسيغير از خداوند سوگند ياد كند شرك ورزيده
است. و نيز ميفرمايد: اگر كسي ميخواهد سوگند ياد كند بايد به خداوندسوگند
ياد كند. در ميان مسيحيان به كثرت ميتوان پديده سوگند ياد كردن به غير
از خدا را مشاهده نمود.
فهرست
!
! !
اهل سنت به
خوبي به فضيلت و اهتمام اهل بيت (عليهم السلام) در دين واقفند. اما
معتقدند اين مقام مانع از انجاماشتباهات و لغزشهاي احتمالي كه طبيعت بشر
مقتضي آن است، نخواهد بود. حتي پيامبران از اشتباه مصون نبودهاند.پيامبر
اسلام (ص) فرموده است: (كل ابن آدم خطاء و خير الخطائين التوابون) همه
فرزندان آدم خطا كاراند و بهترينخطا كنندگان توبه كنندگانند. چه بسا پيامبراني
كه پروردگارشان آنان را سرزنش نموده و برخي از مواضعشان را تصحيحكرده
است.
چنانكه طرف
خطاب خداوند در سوره عبس آيات 1 تا 11 پيامبر گرامي
اسلام (صلي الله عليه وسلم) است, كه مي فرمايد:
)عَبَسَ
وَتَوَلَّى
#
أَن جَاءهُ
الْأَعْمَى
#
وَمَا
يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى(
"رو ترش كرد و اعراض نمود بسبب آنكه بيامد
پيش
او نابينا,
چه
چيز
خبردار كرد شما را شايد وي
پاك
مي شد (از
گناهان
بسبب
پند
شما)".
و يا در آية 43
سورة توبه
خداوند خطاب به پيامبر اسلام (ص) فرموده است: «عَفَا
اللّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ» عفو كندخدا ترا چرا اجازه دادي به آنها.
همچنين در آيه
37 سورة احزاب خداوند در مورد پيامبر اسلام (ص) ميفرمايد:
«وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ
أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ» و پنهان ميكردي در
ضمير خود آنچه خدا آشكار كننده آنست و از مردمميترسيدي و خداوند سزاوارتز
است به آن كه از او بترسي.
همچنين قرآن
درباره حضرت عيسي (ع) چنين فرموده است:
«وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ
فَنَادَي فِي الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي
كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» و ياد كن ذالنون را چون خشمگين برفت،پس
گمان كرد كه بر وي سخت نگيريم، پس ندا كرد تاريكيها (در شكم ماهي) كه
هيچ معبودي به حق نيست جز تو،پاكي توراست، بي شك من از ستمكاران بودم.
(سوره انبياء آيه 87)
و يا در سوره
هود آيه 7 از قول نوح (ع) چنين ميخوانيم:
«قَالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ
وَإِلاَّ تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْنِي أَكُن مِّنَ الْخَاسِرِينَ» گفت: پروردگارا بي
شك به تو پناه ميبرم از اينكه بپرسم از تو آنچه را كه مرا بدانآگاهي
نيست و اگر نيامرزي و رحمت نكني مرا از زيانكاران خواهم بود.
و نيز قرآن از
قول حضرت ابراهيم (ع) ميفرمايد:
«وَالَّذِي أَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ» و آنكه توقعدارم كه بيامرزد گناهانم
را در روز قيامت (سوره شعراء آيه 82)
وقتيكه پيامبران
خدا چنين هستند آيا اعتقاد به عصمت ائمه طعن و توهين به ايشان و طبيعت
بشري آنها نيست؟خداوند سبب آفرينش بندگانش را در يكي از آيات قرآن چنين
ميفرمايد:
«لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» تا شما رابيازمايد كه عمل كدامتان
نيك و شايستهتر است. (سوره ملك آيه 72)
بنابراين هيچ
مخلوقي خارج از محدوده اين آزمايش الهي نيست. خداوند عصمت را فقط از
صفات و خصوصياتفرشتگان قرار داده و هيچ يك از افراد بشر را در اين صفت به
فرشتگان نيفزوده است.
خداوند ميفرمايد:
«لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ» فرشتگان را از دستورات خداوند
سرپيچينيست و به آنچه دستور داده ميشوند عمل ميكنند. (سوره تحريم آيه
4).
فهرست
!
! !
سعي در اثبات
امور خارق العاده و خصوصيت ويژه براي ائمه روشنگر غلو شيعيان ميباشد. چنانچه
تأليفات شيعيانتصريح ميكنندكه ائمه داراي علم آنچه پيش آمده و آنچه
در پيش خواهد آمد هستند.
وجود چنين
مطالبي در كتب شيعه مغاير فرموده خداوند خطاب به پيامبرش است كه ميفرمايد:
بگو اي محمد اگر منعلم غيب ميدانستم خير زيادي براي خود ميخواستم و بدي
به من نميرسيد. (سوره اعراف آيه 188)
اهل سنت گفته
خميني در كتابش الحكومة الاسلامي ص52 را، بشدت مردود ميدانند. آنجا كه
ميگويد: امامان ماداراي آنچنان مقام والايي هستند كه هيچ فرشته مقرب و
هيچ رسولي به آن نميرسد. آنها پيش از آفرينش جهان نوربودهاند. يا گفته
كليني در الكافي، الحجه، ج1 ص402 بدين مضمون كه: به اهل بيت علم غيب
داده شده است و امامانداراي چنان علمي هستند كه هيچ فرشته و يا رسولي
به آن دست نخواهد يافت. حر آملي در كتاب الفصول المهمة فيمعرفة الائمه،
ص152 ادعا ميكند كه: دوازده امام كه از اهل بيت پيامبر (ص) هستند از
انبياء و فرشتگان والاترند.
عدهاي از
زعماي شيعه پيامبر اسلام حضرت محمد (ص) را استثناء نمودهاند. عده ديگري
از ايشان، ديگر پيامبران الوالعزم (عيسي، موسي، نوح و ابراهيم) را نيز
مستثني گرداندهاند.
كليني در
الكافي، الاصول، الحجه، ج1 ص261 از امام جعفر صادق روايت ميكند كه:
آنچه در آسمانها و زمين است وآنچه در بهشت و جهنم است ميدانم و از آنچه
شده و خواهد شد آگاهم. و كليني به نقل از ايشان ميافزايد: اگر باموسي و
خضر هم عصر بودم به آنها ميگفتم كه از ايشان عالمترم و به آنچه از آن
آگاه نبودند آگاهشان ميكردم.
اهل سنت تأكيد
ميكنند كه خود اهل بيت از چنين زياده رويهايي خشنود نبوده و علاوه بر
اين ساير مسلمانان بنابر آنچهاز قرآن كريم و سنت رسول اكرم (ص) آموختهاند،
چنين افسانه هايي را نميپذيرند.
تناقضهايي كه
در كتب شيعيان موجود است ما را از تلاش براي رد اين مطالب بي نياز
ميكند.
در كتاب كافي
آمده است كه امام جعفر صادق (ع) از كسانيكه گمان ميكرند ائمه غيب ميدانند
اظهار شگفتي نموده وفرمودند كه جز خداوند كسي غيب نميداند، من قصد تنبيه
فلان كنيزم را داشتم ولي او به جايي گريخت كه از آناطلاعي ندارم.
(الكافي، الحجه، ج1 ص257)
براي نشان
دادن غلو و زياده رويهاي شيعيان بجاست كه فقط نگاهي به فهرست موضوعات
و برخي عناوين بخشهايكتاب كافي بيندازيم.
باب در مورد
اينكه: ائمه از تمام علومي كه به انبياء و ملائكه داده شده است
برخوردارند.
باب در مورد
اينكه: ائمه هر آنچه پيش آمده و هر آنچه پيش خواهد آمد را ميدانستهاند و
آنچه را در گذشته پيش نيامدهكه در صورت وقوع ائمه كيفيت آن را ميدانند
و هيچ چيز بر آنها پوشيده نيست.
باب در مورد
اينكه: ائمه زمان مرگ خود را ميدانند و نميميرند مگر با اراده خود.
باب در مورد
اينكه: هنگاميكه حكومت در اختيار ائمه باشد همچون داوود (ع) حكم خواهند
راند و در اخذ تصميمنيازي بدليل نخواهند داشت و مورد مؤاخذه قرار نميگيرند.
باب درمورد
اينكه: قرآن كامل قرآني است كه توسط ائمه جمع آوري شده است.
(خميني نيز ر
كتابش تحت عنوان حكومت اسلامي ص91 ميگويد: تعاليم ائمه همانند تعاليم
قرآن است.)
باب (فصل): هر
چيزي كه در اختيار مدم است به حق نيست مگر اينكه از طرف ائمه باشد و
اگر از طرف ائمه نباشدباطل است.
باب در مورد
اينكه: تمام زمين متعلق به امام است.
اين همه مبين
و بيانگر غلو و زياده رويهاي شيعيان ميباشد. خدايتعالي در قرآن كريم ما
را به التزام به عقيدهاي ميانهدعوت ميكند و از مبالغه و زياده روي در
عقايد بر حذر ميدارد. از آنجائيكه خطاب به اهل كتاب ميفرمايد: «يا اهلالكتاب
لا تغلوا في دينكم و لا تقولا علي الله الا الحق» اي اهل كتاب در دين خود
غلو و زياده روي نكنيد و درمورد خداوند از حق نگذريد. (سوره نساء آيه 171)
همانگونه كه
ميدانيد، اهل كتاب (يهود و نصاري) نيز در دين از حد گذشتند و نصاري معتقد
به عقيده باطل تثليتشدند و يهود اعتقاد داشتند كه عزيز و مسيح پسران و
ملائكه دختران خداوند هستند.
مجلسي در كتاب
حياة القلوب ص593 مينويسد: پيامبر (ص) نشسته بودند در حاليكه بر پاي راست
او حسين و برپاي چپ او پسرش ابراهيم نشسته بود. پيامبر (ص) گاهي حسين و
گاهي ابراهيم را نوازش ميكردند. ناگهان جبرئيل(ع) نازل شد و فرمود پروردگارت
مرا فرستاد و گفت: اين دو يكجا جمه نميشوند، بايد يكي را نگهداشته و دومي
رافداي او كني. رسول خدا (ص) نگاهي به پسرش ابراهيم انداخت و گريه كنان
گفت: من ابراهيم را فداي حسين كردم وبه مرگ ابراهيم راضي شدم تا حسين
زنده بماند!!!
غلو شيعيان تا
بدان حدي است كه دوستي اهل بيت را برتر و والاتر از نماز و روزه و زكوة
و حج ميدانند. چنانكه دركتاب كافي از ابي جعفر روايت شده است كه: بناي
اسلام بر 5 چيز است، نماز، زكوة، حج، روزه و ولايت. از وي سوالشد كداميك
از اين موارد والاتر است؟ ابي جعفر جواب داد: ولايت از همه برتر است. (ج2
ص18 تا 20)
فهرست
!
! !
شيعيان معتقدند
كه هر كس معتقد به ولايت اهل بيت باشد به بهشت خواهد رفت اگر چه گناهان
بسياري مرتكب شدهباشد! به ابي عبدالله منسوب شده كه ايشان گفتهاند:
خداوند دوهزار سال قبل از آفرينش كائنات كتابي نوشت كه هنوزنزد خداوند و
زير عرش او است. آن كتاب ميگويد: اي شيعيان آل محمد من شما را بخشيدم پيش
از اينكه نافرماني مرابكنيد. هركس در حالي بميرد كه منكر ولايت آل محمد
نباشد من او را در جنت جاي خواهم داد. (البرهان
ج3ص228)
در تفسير منهج
الصادقين از فتح الله كاشاني ج3 ص110 آمده است: دوستي علي (رض) چنان
نيك است كه با وجودآن انجام هيچ كار بدي زياني ندارد.
عبدالله انصاري
شيعه در كتاب مع الخطيب في خطوط العريضة ص12 مينويسد: دوستي اهل بيت
آنچنا گناهان را پاكميكند كه باد برگ درختان را فرو ميريزد.
در كتاب كافي،
الروضة ج2 ص72 آمده است: شيعيان مرفوع القلم هستند اگر چه گناهانشان به
قدر قطرههاي باران وزيادي شنها باشد.
در مقدمه تفسير
البرهان ص23 آمده است كه خداوند فرمود: علي بن ابي طالب حجت من بر
بندگان است. كسي كه اورا شناخت او را به جهنم نخواهد برد گرچه نافرماني
مرا بكند و به بهشت داخل نخواهم كرد كسي را كه قدر او را نشناسدگر چه
اطاعت مرا كرده باشد.
در الكافي،
الروضه في الرفوع ج8 آوردهاند: شخصي به نزد يكي از ائمه اهل بيت رسيد
و گفت: من روزه داران را دوست دارم اما روزه نميگيرم و نماز گذاران را
دوست دارم اما نماز نميخوانم. آن امام در جواب گفت: تو با كسانيمحشور
ميشوي كه آنها را دوست داري.
در كتاب
الرجال الكشي ص111 ميخوانيم: اهل بيت به زياده رويهاي شيعيان و
طرفدارانشان پي برده بودند، چنانكه امام زين العابدين (رض) گفت:
يهوديان نسبت به عزير از حد گذشته و درباره او هرچه خواستند گفتند پس نه
عزير از آنها و نه آنها از عزيرند و مسيحيان نسبت به حضرت مسيح از حد گذشته
تا جائيكه درباره او هر چه خواستند گفتند پسنه عيسي از آنها و نه آنها از
عيسي هستند، و قومي از شيعيان ما در حق ما آنچنان افراط روا ميدارند كه
يهود در موردعزيز و مسيحيان در مورد عيسي روا داشتند، پس نه آنها از ما و نه
ما از آنهائيم.
روايت است از
علي (رض) كه فرمود: در مورد من دو گروه هلاك خواهند شد. دوستدار افراطي كه
دوستي او باعث عدول وي از حق ميشود و دشمن افراطي كه بغض و كينه وي را
از حق دور ميكند و بهترين گروه در مورد من گروهوسط و ميانه هستند.
(نهج
البلاغه،
جـ: 2
صـ: 8).
محدث شيعه كشي
در كتابش رجال الكشي
صـ: 257 از قول امام جعفر صادق (عليه السلام) مي نويسد: ما از شر دروغگوئي
كه به ما افترا مي بندد در امان نخواهيم بود. در صـ: 259 از قول ايشان مي آورد:
وضع ما
چنان
است كه كسي با ما بيش از آنان كه به دروغ خود را به ما نسبت ميدهند،
دشمني نخواهد كرد.
فهرست
!
! !
اهل سنت به
حضرت علي، ائمه (رضي الله عنهم) و ساير اهل بيت رسول خدا (ص) عشق ميورزند.
حضرت علي(رض) همسر حضرت فاطمه زهرا رضي الله
عنها و پدر گرامي حسنين قهرمان و مايه افتخار اسلام و مسلمين هستند،وي از
زمان طفوليت در ركاب پيامبر (ص) از آرمانهاي مقدس اسلام دفاع نموده و از
گرامترين و برترين شاگردان مكتباسلامند. اهل سنت حب علي و اهل بيت
رسول الله (ص) را از علامات ايمان و كينه و بغض ايشان را از نشانههاي
نفاق ميدانند اين اعتقادي است كه جمهور مسلمين بر آن متفق اند و خلاف
آنرا در هيچيك از كتب اهل سنت نميتوان يافت.
اما آنچه را كه
اهل تشيع به حضرت علي (رض) نسبت ميدهند، از نظر اهل سنت غلو و زياده
روي و خارج ازتعاليم اسلام است. چنانكه پيشتر ذكر گرديد در كتاب مع
الخطيب في خطوط العريضة از شيخ انصاري ص18 نيز آمده است كه شيعيان
معتقدند: ولايت علي كفاره گناهان و دشمني با وي زايل كننده نيكيهاست.
در مقدمه تفسير
البرهان و در جلد چهارم همين كتاب ص226 چنين آمده است: خداوند فرمود علي
حجت من بر تمامبندگانم و نور و امين من بر علم من است. خداوند آسمانها و
زمين را از نور پيامبر (ص) و عرش و كرسي را از نور عليآفريد.
نسبت دادن اينگونه
صفات و خصوصيات الهي به حضرت علي (رض) عملي ناروا، ناپسند و مشركانه است.
به استنادكتابهاي شيعي اين اعتقاد نيز ميان گروهي از ايشان رايج است كه
جبرئيل ميبايست بر علي نازل ميشد اما اشتباهاً برحضرت محمد (ص) نازل شد.
جالبتر اينجاست كه اين گروه از اهل تشيع نه تنها خودشان اين افعال و
اعمال را باورداشته بلكه سعي دارند سايرين را نيز بدين اعمال و عقايد
مجاب سازند.
همچنين از نظر
اهل سنت آنچه كه در كتاب رجال الكشي ص184 از قول حضرت علي (رض) آمده
است غير واقعي وقابل پذيرش است. در آنجا به ايشان نسبت داده ميشود كه
گفته است: من وجه الله و جنب الله هستم، من اول و آخر وظاهر و باطن هستم،
من وارث زمين و راه خدا هستم.
ما از غلو
مسيحيان كه در ابتدا بسيار نبود و بعدها آنرا تا بدان حد رساندند كه بجاي
عبادت خداوند پيامبرشان عيسيمسيح را عبادت ميكردند، عبرت آموختهايم. اهل
سنت به وصيت پيامبرشان عمل ميكنند كه فرمود: «اذكركم الله فياهل
بيتي». در مورد اهل بيت من از خدا نظر بگيريد.
از نظر ما
ميراث حضرت محمد (ص) يعني عترت و اهل بيت او رابايد گرامي داشت. ولي
شيعيان همسران پيامبر (ص) عائشه و حفصه رضي الله تعالي عنهما را مورد طعن
و نفرين قرارميدهند. و براستي مگر همسران پيامبر (ص) از اهل بيت او نيستند!؟
و آيا توهين و اسائه ادب روش پسنديده و جايزياست؟
فهرست
!
! !
در كتاب اصول
الاخبار نوشته حسين آملي ص79 آمده است: پيامبر (ص) به سوي خانه عائشه
اشاره كرده و فرمود: ريشه كفر در اينجا خواهد بود. در كتاب حياة القلوب
مجلسي آمده است: عائشه و حفصه ميخواستند پيامبر (ص) رامسموم كرده و
بكشند.
ويژگي شيعه چيزي
نيست جز غلو ايشان در مورد تعدادي از اهل بيت پيامبر (ص) و ائمه كه آنان
را تا مرز تقديس وپرستش بالا ميبرند و نسبت به بقيه اهل بيت پيامبر (ص)
توهين و ناسزا روا داشته و اصولاً آنها را در زمره اهل بيتپيامبر (ص) بشمار
نميآورند. همان رفتاري كه نسبت به عائشه و حفصه رضي الله عنهما روا ميدارند.
اما از نظر اهلسنت اينان از اهل بيت پيامبرند و براي اين ادعاي خود دلايل
محكم و متقني از خود قرآن دارند. آنچنانكه خداوند درمورد همسران پيامبر (ص)
فرمود: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً»
همانا كهخدا ميخواهد ناپاكي از شما اهل بيت دور شود و پاك كند شما را پاك
كردني. (سوره احزاب آيه 33) كه اراده تشريعيخدايتعالي در آن مطرح ميباشد
و نه اراده تكويني. از نظر شيعه در اين آيه همسران پيامبر (ص) مورد خطاب
نيستند درحاليكه اين آيه در ميان آياتي است كه خطاب كلي آنها همسران
رسول خدا (ص) ميباشند. آياتي كه در آنها همسرانپيامبر ملزم به وفاداري
بيت نبوت، تقوي پيشه نمودن، حفظ حجاب و متانت، امر به نماز و زكات و
اطاعت از اوامررسولخدا (ص) ميشوند و خداوند دو راه مقابلشان قرار ميدهد كه
اگر خدا و رسول وي را انتخاب كنند بايد ملتزم بهاين اوامر باشند واگر
زندگي دنيا و زينتهاي آنرا انتخاب كنند ديگر افتخار همسري رسول الله (ص) را
نخواهند داشت. نيزشيعيان استدلال ميكنند كه اگر منظور خداوند در اين آيات
همسران رسول خدا است ميبايست صيغه مؤنثبكار ميرفت از آنجائيكه فعل به
صورت جمع مذكر (يطهركم) بكار رفته است خطاب به همسران پيامبر (ص) نبودهبلكه
گروه ديگري كه به زعم ايشان فقط اهل بيت هستند مورد خطاب آيه بودهاند
(و با اين استدلال بي اساس عصمتاهل بيت و به تبع آن عصمت ساير ائمه
را نتيجه ميگيرند) اصولاً در زبان عربي صيغه مذكر بر صيغه مؤنث غالب استاين
قاعده در نحو به قاعده تغليب معروف است. براي مثال در زبان عربي هر گاه
شخصي وارد مكاني شود كه عدهايخانم در آنجا حاضر باشند بايد بگويد: السلام
عليكن. اما اگر در اين مكان فقط يك مرد نيز حاضر باشد بنا بر همينقاعده
تغليب صيغه به مذكر تبديل ميشود. يعني بايد بگويد: السلام عليكم. واژه
اهل بيت نيز از همين خصوصيتبرخوردار است. براي رد استدلال شيعه در مورد
فوق كافيست به روش تفسير قرآن توسط قرآن، دست يازيده، به چندآيه ديگر
قرآن كه از اهل بيت سخني رفته است توجه كنيم. مثلاً خطاب فرشتگان به
همسر حضرت ابراهيم (ع) كهگفتند: «رحمة الله و بركاته عليكم اهل البيت» و
يا اين آيه شريفه از قول حضرت موسي (ع) به همسرش كهميفرمايد: «قال
لاهله امكثوا» در هر دو مورد فوق شيعيان نيز مانند اهل سنت معتقدند كه
مخاطبين اين آياتهمسران حضرت ابراهيم و حضرت موسي عليهما السلام بوده و
براي اهل يا اهل بيت صيغه جمع مذكر بكار رفتهاست. به اين اصل علماء
بزرگ شيعه همچون طبرسي در مجمع البيان، ج4 ص211 و علي بن ابراهيم
القمي در تفسيرقمي ج2 ص139 و كاشاني در تفسير منهج الصادقين ج7 ص95
اذعان نمودهاند. بنابراين همچنانكه ديديم در قرآن كريم اطلاق اهل بيت به
همسران به وضوح قابل ملاحظه است پس چگونه است كساني كه مدعي تكريم و
بزرگداشتاهل بيت پيامبر (ص) هستند، به همسران پيامبر (ص) كه به تعبير
قرآن مادران مؤمنين هستند احترام بايسته و شايسته راروا نميدارند؟ مگر نه
اين است كه خداوند ميفرمايد: «النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم و ازواجه
امهاتهم» پيامبر بر مؤمنين از خودشان اوليتر است و همسران ايشان مادران
مؤمنين هستند. (سوره احزاب آيه 76) وانگهي مگرنه اينكه خداوند از نيت و
تمايل باطني عائشه و حفصه بنابر آنچه شيعيان مدعيند كه آنها قصد جان پيامبر
(ص) را داشتهاند، آگاهي داشته تا پيامبرش را از اين خطر آگاه سازد؟
بار ديگر بر
ميگرديم به مسئله غلو شيعيان در مورد اهل بيت مسيحيان كه ادعاي دوستي
حضرت عيسي (ع) را داشتنداز او اطاعت و فرمانبرداري نميكردند بلكه در
تعريف و تمجيد از او از حد گذشته، او را ميپرستيدند. اينچنين محبتيچيزي
نيست مگر پيروي از خواهشهات نفساني. تعريف و تمجيد از كسي به تنهايي كافي
نميباشد بلكه آنچه لازمة هدايت است اطاعت و پيروي است. چرا كه تحسين
مبالغهآميز باعث فريب شخص تحسينگر شده و اين توهم را در وي بوجودميآورد
كه اين عمل باعث شفاعت او نزد خداوند ميگردد و هم اينكه اينگونه زياده
رويها دروازههاي تعقل و آزادانديشي او را ميبندد. اهل تشيع نيز همانند
مسيحيان با غلو و زياده روي از حدود عقل و شرع فراتر رفتهاند.
اهل سنت جانب
اعتدال را گرفتهاند. هم نسبت به كساني كه بدگوئي اهل بيت پيامبر (ص)
را ميكنند (مثل خوارج) وهم نسبت به كساني كه در دوستي اهل بيت افراط
مينمايند (مثل شيعيان) و اين افراط را تا بدان حد رسانيدهاند كه اهلبيت
را ميپرستند و ثواب زيارت قبور ائمه را بيشتر از ثواب زيارت كعبه ميپندارند
و ميگويند: هر كسي قبور اهل بيترا زيارت كند خداوند جهنم را بر او حرام و
بهشت را بر او واجب ميگرداند.
(عيون الاخبار
ابن بابويه قمي ص255 و كتاب مع الخطيب في خطوط العريضة از عبدالله
انصاري ص18)
آيا نامي جز
شرك ميتوان بر اين اعتقادات نهاد؟
اهل سنت اين
مسئله كه قبرها واسطه بين بندگان و پروردگارشان قرار ميگيرند را بشدت
مردود ميدانند. اگر فرض كنيمزيارت يكي از مقابر اهل بيت برابر با صد حج
است، پس چرا زيارت مرقد پيامبر (ص) با چنين ثوابي شايد بيشتر از آننباشد؟
چرا اين چنين غلوهايي را صرفاً در حق اهل بيت پيامبر (ص) ملاحظه ميكنيم.
در حاليكه نسبت به حضرتمحمد (ص) چنين افراطهايي را نميبينيم؟ آيا
شيعيان اهل بيت پيامبر (ص) را بالاتر از خود پيامبر اسلام (ص) دانسته و اهلبيت
پيامبر (ص) را بيشتر از خود او دوست دارند؟
فهرست
!
! !
و اما در خصوص
اصحاب و ياران پيامبر (ص)، اهل سنت قلوب خود رااز هر گونه پيرايه و شبههاي
در مورد آنها پاكنگاه داشتهاند. و معتقدند كه افتخار و حرمت همراهي و
متابعت آنحضرت (ص) با همراهي هيچ فرد ديگري برابرينميكند. اهل سنت به
وصيت پيامبرشان عمل ميكنند كه فرموده است: به ياران و اصحاب من ناسزا
مگوئيد. همچنانكه خداوند فرموده است: «لقد تاب الله علي النبي والمهاجرين
والانصار الذين اتبعوه في ساعةالعسرة» (سوره توبه آيه 117) هر آئينه
برحمت متوجه شد خدا بر پيامبر و آن مهاجرين و انصاري كه پيروي وي كردنددر
وقت تنگدستي و مشكلات.
فهرست
!
! !
اما از آنچه در
كتب شيعه آمده است از جمله كتاب كافي، الروضه ص265 و كتاب سليم بن
قيس عامري ص92 و كتابحياة القلوب ج2 ص260 از مجلسي: اصحاب پيامبر (ص)
بعد از رحلت ايشان مرتد گرديدند بجز سه نفر ابوذر،سلمان
و مقداد. جاي بسي شگفتي و تعجب از پيامبري است كه با تأييدات الهي پس
از 23 سال زحمت و جهاد ومبارزه اصحابي تربيت نمايد كه بلافاصله پس از
رحلت وي همگي به يكباره كافر و مرتد شوند! آيا نبايد در صحت ادعايچنين
معلمي كه در پايان 23 سال تحصيل در مكتب وحي همه شاگردان وي مردود ميشوند،
مگر 3 يا 4 نفر، شككرد!؟
كليني در كتاب
كافي ج8 ص246 مينويسد: ابوبكر و عمر در حالي دنيا را ترك كردند كه توبه
نكرده و بياد آنچه بر عليروا داشته بودند نيافتادند پس لعنت خدا و فرشتگان
و مردم بر آنان باد.
كليني و صافي
در شرح آيه: «ان الذين آمنوا ثم كفروا ثم آمنوا ثم كفروا» ميگويند اين
آيه در مورد ابوبكر و عمرنازل شده است. چرا كه ابوبكر و عمر ابتدا ايمان
آوردند اما با عدم بيعت با علي كفر ورزيدند.
در كتاب
الطرائف ص401 و كتاب سليم بن قيس عامري ص89 آمده است كه عمر حاصل
ارتباط نامشروع عبالمطلب بازني بدكار بوده است. (و براستيكه قلم و زبان
از بيان اين گونه تهمتهاي ناروا شرم دارد)
در مورد ابوبكر
(رض) ميگويند: او بدتر از شيطان بود. او و رفيقش عمر ...، ظالم و
دروغگو بودهاند و هر كس بميرددر حاليكه اعتقاد به خلافت آنها دارد، به
مرگ جاهليت مرده است. (حق اليقين مجلسي ص204 چاپ ايران)
در مورد عثمان
(رض) مجلسي در ص270 حق اليقين مينويسد هر كس معتقد باشد كه عثمان
مظلومانه مرده استگناهش از گناه كسي كه گوساله ميپرستد بيشتر است.
آنچنانكه در
كتاب «كذبوا علي الشيعه» از محمد رضا رضوي و كتاب مع الخطيب في خطوط
العريضة مشاهده ميكنيمآنها اصحاب پيامبر (ص) را متهم به دشمني با اسلام
و دروغگويي ميكنند.
ايناست گفتار
اهل غلو در مورد سابقين در ايمان و نزديكترين اصحاب و ياران رسول خدا (ص).
نشريات شيعيان در زمانحاضر هم نشاندهنده اصرار اهل تشيع بر همان مواضع
سابقشان است. انتظار ما اين بود كه پس از برقراري حكومت بهاصطلاح اسلامي
در ايران، شاهد غلو و افراط كمتري باشيم، اگر چه آخوندهاي شيعه خود از
گفتگو پيرامون آنچه در كتابهايقديمي شيعه آمده است شرمسارند اما هرگز
جرأت تقبيح و رد اظهارات علماء پيشين را ندارند ولي بسياري از شيعيانبيدار
دل و آگاه به اصلاح عقايد خود پرداختهاند و از شرك و افراط اجتناب كرده
و با برادران اهل سنت خويش درسراسر عالم اسلامي اختلاف عقيدتي چنداني
ندارند.
فهرست
!
! !
يا كتاب ثم اهتديت
اخيراً مراكز
شيعي در ايران كه تحقيقاً از بسط اختلافات ميان شيعه و سني منتفع ميشوند،
كتابي به نام ثم اهتديت (آنگاه هدايت شدم) ـ كه اتفاقاً بهترين نام
براي آن ثم ظللت (آنگاه گمراه شدم) است ـ از آقاي محمد تيجاني سماويدر
سطحي گسترده در سراسر جهان و بخصوص در كشورهاي اهل سنت توزيع كردهاند.
اين كتاب تجربيات صوفيانهشخص نگارنده است و جريان مباحثات وي با عدهاي
از به اصطلاح علماي اهل سنت است كه نهايتاً به شيعه شدنشميانجامد. نگاه
هر چند گذرا به بعضي جملات و عناوين اين كتاب مياندازيم. و شما خواننده
گرامي خواهيد ديدچگونه اصحاب و همسران پيامبر (ص) مورد هتاكي ايشان قرار
ميگيرند در حاليكه گمان وي اينست كه خداوند او راهدايت كرده است.
مينويسد: اصحاب،
پيامبر (ص) را آزردند، نسبت به او زبان درازي نمودند، حق او را اداء نكرده
و به او احترام قائلنبودند. با او به جدال پرداخته، عناد ميورزيدند و از
دستور خدا سرپيچي ميكردند. (ص89ـ88)
اضافه ميكند:
اصحاب خود را از پيامبر (ص) بالاتر ميدانستند بنابراين شايسته هيچگونه
احترامي نيستند. آنها(اصحاب) انسانهاي ضعيف العقلي را اجير كردند تا در
فضيلت آنها حديث جعل كنند. (ص92ـ93)
همچنين اضافه
ميكند: عمر تقوي نداشت و از خدا نميترسيد. اصحاب به دنيا متمايل شده و
مرتد گرديدند و در رفتنبه جهاد سستي نشان دادند. (ص99ـ101)
سخنان بسيار
عجيبي است! آيا نويسنده ملاك تقوي را تعيين ميكند يا خداوند متعال؟ چه
كساني شهرها و ساير بلاد رافتح نموده، اسلام را منتشر كرده و جان و مال و
فرزندانشان را وقف گسترش اسلام نمودند. شايد نويسنده خيال پرداز گمان
ميكند گسترش اسلام در شرق و غرب عالم نتيجه اقدامات مذبوحانه خود و امثال
وي ميباشد؟ حقيقت ايناست كه گسترش اسلام حاصل جانفشانيها و دلاوريهاي
ياران پيامبر (ص) بوده است كه توانسته نداي اسلام را تا امروزدر شرق و
غرب عالم به گوش جهانيان برساند. اصحاب بر خلاف نگارنده گستاخ كه پيوسته
سعي در دامن زدن بهاختلافات دارد، جز پيروي از فرمايشات رسولخدا و جلب
رضايت خداوند قصد و هدفي نداشتند. با اين وجود آنها رامتهم ميكند كه به
دنيا چشم داشته و در جهاد سستي كردهاند! جاي بسي شگفتي است.
تيجاني در ص
104 مينويسد: اصحاب مرتد شدند. و در ص107 ميگويد: اصحاب در دين تبديل و
تغيير دادند، ومانند يهوديان گفتند شنيديم اما سرپيچي كردند. خودشان عليه
خودشان گواهي دادند كه سنت پيامبر (ص) را تغييردادهاند.
در ص109 مينويسد:
عائشه سنت پيامبر (ص) را تغيير داد.
نظير اين جملات
و عبارات بي پايه و اساس را به وفور ميتوان در اين كتاب يافت. اين
كتاب به زبانهاي بسياري ترجمهشده و سردمداران تشيع با سعي تمام مشغول
توزيع اين كتاب در شرق و غرب عالم هستند. حتي هم اكنون اين كتاب بهعنوان
يكي از واحدهاي درسي دانشگاههاي داخل ايران جبراً به دانشجويان تدريس
ميشود و بعضاً دانشجوياني آگاهو طالب هدايت كه از مطالب اين كتاب
شگفتزده ميشوند، به خود آمده، با استاد مربوطه، كه عموماً از فارغ
التحصيلانحوزههاي علميه بوده و با اطلاعات ايران، رابطه مستقيم دارند،
به مباحثه ميپردازند. كه متأسفانه گاهاً به مشروط شدندانشجو، معرفي وي
به كميته انضباطي و حتي اخراج يا زنداني نمودن وي ميانجامد. بنابراين
دانشجويان، كه در تمامجهان به صراحت لهجه و آزاد انديشي شهره خاص و
عامند، در حكومت به اصطلاح اسلامي ايران حق هيچگونهاظهار نظري خلاف
مطالب كتابهاي درسي خود نداشته و از هراس خطرات و عواقب اعتراض لب
بدندان ميگيرند كهمبادا متهم به آنارشيسمطلبي گردند.
روشن است كه
اين نويسنده گستاخ گمراه شده و كينه و دشمنياش نسبت به كساني كه
اسلام با همت آنها به بالندگي ورشد رسيده است را هدايت مينامد.
جالب است كه
بدانيم تيجاني ابتدا صوفي مذهب بوده و به همين دليل داراي نقطه نظراتي
مشابه با نظريات شيعه بودهاست. همچنانكه مورخ شهير ابن خلدون مينويسد:
تصوف جزئي از تشيع است.
اعمال مشابهي
كه شيعيان و صوفيان انجام ميدهند، همانند سجده بر قبور، تقديس اولياء و
ائمه و مدد جستن ازمردگان اين دو مسلك را هر چه بيشتر به هم نزديك
ميكند. كما اينكه هر دو گروه كتاب خدا و سنت پيامبر (ص) را بهتمام و
كمال قبول ندارند. كتاب تيجاني دليل ديگري است بر اينكه وحدت شيعه و
سني ممكن نيست مگر اينكهشيعيان دست از عناد و انكار اصحاب ياران و همسران
پيامبر (ص) برداشته و نيز دليل قاطعي است بر اينكه مواضع ونقطه نظرات
شيعيان امروز و ديروز فرق چنداني ندارد.
فهرست
!
! !
اهل سنت زبان
و قلمشان را از آنچه بين اصحاب پيامبر (ص) روي داده است، پاك نگاه
داشتهاند و اعتقاد دارند كه اينمشاجرات فتنهاي بوده است كه خداوند
دستهاي ما را از آلوده شدن به آن پاك نگاهداشته است، پس چرا قلم و
زبانمانرا بدان آلوده نمائيم. خصوصاً اينكه خداوند ما را از آنچه بين آنها
پيش آمده است مؤاخذه نخواهد كرد. حقتعاليميفرمايد: «تلك امة قد خلت لها
ما كسبت و لكم ما كسبتم و لا تسئلون عما كانوا يعلمون» و اين امتي استكه
درگذشت، بر آنست آنچه حاصل نمودند و شما راست آنچه حاصل مينمائيد و شما
از آنچه آن گروه انجامميدادند سؤال نخواهيد شد. (سوره
بقره آيه 134)
علت اصلي
اختلاف ميان سني و شيعه چيزي نيست جز اصرار شيعيان به تحريف قرآن و
هتك حرمت و ناسزاگويي بهاصحاب و همسران پيامبر (ص) و مردود شمردن احاديثي
كه توسط اصحاب پيامبر (ص) جمع آوري شده است. وگفتهها و نوشتههاي ايشان
مبني بر اينكه اصحاب بعد از اينكه ايمان آوردند مجدداً به جاهليت برگشتند.
ما ميگوئيماگر اين حلقه از زنجيره اختلافات برداشته نشود، اختلاف بين
اهل سنت و تشيع تا ابد باقي خواهد ماند سمينارها وكنفرانسهايي كه به منظور
رفع اختلاف و تقريب ميان دو گروه تشكيل ميشود هيچ ثمري نخواهد داشت مگر
اسرافبيت المال مسلمين. هتك حرمت و ناسزاگويي نسبت به اصحاب و همسران
پيامبر (ص) خط بطلاني بر مذهب تشيعاست.
جالب است
بدانيم چه كسي ناسزا گويي به اصحاب پيامبر (ص) را براي شيعيان سنت قرار
داد و او چه بدكرار بود.
اين عمل قبيح
را اولين بار شخصي يهودي كه تظاهر به مسلماني ميكرد بين شيعيان حضرت
علي (رض) بدعت نهاد ومتأسفانه امروز شاهد اين بدعت هستيم.
اين حقيقت را
شيخ نوبختي كه از بزرگترين و معتبرترين علماي شيعه است در كتاب فرق
الشيعه ص45- 44 متذكر شدهاست. وي مينويسد كه اساس ناسزاگويي به اصحاب پيامبر
(ص) را عبدالله بن سباء بدعت نمود. وي يهودي الاصلبوده كه به تظاهر به
اسلام اقدام به توطئه عليه اصحاب ميكرد. نوبختي مينويسد: ابن سباء از
كساني بود كه بدگويي ابوبكر و عمر و عثمان و ساير اصحاب را ميكرد و از آنها
برائت مينمود و ميگفت علي او را به اين كار مأمور كرده است.حضرت علي
او را دستگير و مؤاخذه نمود. وي اعتراف كرد كه قصد او ايجاد تفرقه و جدائي
ميان مسلمين بوده است. آنگاه حضرت علي (رض) فرمان به كشتن او داد.
مردم فرياد برآوردند: يا اميرالمؤمنين، آيا كسي را ميكشي كه ادعايدوستي
ترا دارد؟ نوبختي اضافه ميكند: اين شخص آن هنگام كه رسماً يهودي بود
ميگفت كه يوشع وصي و جانشينموسي (ع) است و وقتي كه به ظاهر مسلمان
شد، ميگفت علي وصي و جانشين پيامبر (ص) است. وي اولين فرديبود كه
جانشيني آنحضرت را عنوان نمود.
تشيع امروزي
به اعتباري ريشه در يهوديت دارد و به اعتبار ديگري از مجوس (زرتشتيان)
رسوماتي را به خود اختصاص داده است. بدين علت است كه
مخالفين شيعيان
را رافضي مينامند. ميرزا تقي در كتاب ناسخ التواريخ دليلديگري بر اينكه
چرا شيعه موسوم به رافضه است بيان نموده است. و آن اينكه زيد ابن علي
(رض) يكي از بزرگان اهلبيت كه فرقه شيعه زيديه به ايشان منتسب ميباشد،
اين فرقه در عقايد و عبادات همچون ساير مسلمين عمل ميكنند وفقط معتقد به
افضليت ابوبكر ميباشند ليكن خلافت خلفاء ثلاثه را نيز صحيح ميدانند ـ
متعرض شيعيان شدند كه چرابه ابوبكر و عمر رضي الله عنهما تهمتهاي ناروا
نسبت ميدهند. شيعيان از او پرسيدند پس تو در مورد آنهاچه ميگويي؟وي گفت
من جز خير در مورد آنها چيزي نميگويم. آنها گفتند پس تو از ما نيستي و او
را ترك كردند. زيد (رض) گفت:امروز مرا ترك كردند (رفضتموني). پس از آن روز
كسانيكه زيد بن علي را ترك كردند بدين مناسبت رافضه ناميده شدند.از آنروز
زيد بن علي (رض) كساني را كه در مذهب زياده
روي ميكردند و طعنه و توهين به اصحاب را جائز ميدانستند،با كلمه رافضه
خطاب ميكردند. (ناسخ التواريخ ج3 ص590)
در كتاب
الغارات ثقفي ج1 ص302 آمده است: روزي عبدالله بن سباء خدمت علي (رض)
آمد و خواست او را عيهابوبكر و عمر رضي الله تعالي عنهما تحريك كند. علي
(رض) او راتنبيه نمود و گفت آيا تو كاري جز اين نداري؟
پس چگونه است
كه شيعيان از اين سخنان علي (رض) پند و عبرت نميگيرند و آگاه نميشوند!
و مگر نه اين بود كهعلي (رض) عبدالله بن سباء را به خاطر ناسزا گفتن به
عمر و ابوبكر رضي الله عنهما به اعدام محكوم نمود.
فهرست
!
! !
شيعيان معتقدند
خداوند تصريح به امامت علي (رض) و فرزندان او كرده است و علي شايستهتر
و اوليتر از ديگران بهجانشيني پيامبر (ص) بوده است، و ميگويند ابوبكر و
عمر و عثمان رضي الله عنهم به علي و فرزندانش ظلم كرده و حقخلافتشان را
غصب كردهاند، و اضافه ميكنند هر كس معتقد به صحت خلافت ابوبكر و عمر و
عثمان باشد، فاسق بلكهكافر است.
مجلسي در بحار
الانوار ج23 ص390 مينويسد: شيعه بر اين اصل متفقند كه هر كس امامت يكي
از ائمه و اطاعت ازآنها را كه خداوند فرض دانسته است انكار كند، كافر و
هميشه در جهنم خواهد بود. كليني نيز مينويسد: نافرماني عليكفر و اعتقاد به
برتري كس ديگري جز او شرك است. (الكافي، الحجه، ج1 ص45و 52)
در تفسير نور
الثقلين ج1 ص654 آمده است: آياتي در قرآن تصريح به امامت علي كردهاند
اما اين آيات را از قرآن حذفكردهاند. اما اين آيات را از قرآن حذف كردهاند.
مانند: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك في علي و ان لمتفعل
فما بلغت رسالته»
آنچه از گفتههاي
خميني نيز ميتوان استنباط كرد اين است كه او بر اين باور بوده كه قرآن
تحريف شده است. خميني دركتاب حكومت اسلامي مينويسد: ما معتقديم كه پيامبر
(ص) بايد جانشين خود را معين ميكرد و اين كار را هم كرد واگر اين كار را
نميكرد، رسالت خود را ابلاغ نكرده بود (حكومت اسلامي ص20)
اعتقاد به وجود
نصي در قرآن كه در آن به امامت علي و فرزندانش تصريح كرده باشد،
تناقضات و ايرادات ساختاريمهمي را بوجود خواهد آورد.
اولين تناقض:
آنچه مسلمين در امر خلافت بعد از رحلت پيامبر اكرم (ص) انجام دادند بر
اساس شوري و مشورت بودهاست. چنانكه خداوند ميفرمايد: «و امرهم شوري
بينهم» «در امورتان با يكديگر مشورت كنيد» سوره شوري آيه38. واضح است كه
خلافت هم از امور مسلمين، بلكه از مهمترين آنهاست.
دومين تناقض:
در نهج البلاغه آمده است كه حضرت علي (رض) به معاويه متذكر شد كه
شوري از آن مهاجرين و انصاراست و هرگاه بر امامت فردي اتفاق كردند، آن
موجب رضايت خداوند خواهد بود و از آن خشنود خواهد شد. (نهجالبلاغه ج3 ص7)
در ادامه
روايتي كه از آنحضرت نقل شد، آمده است: سپس علي از معاويه خواست كه با
او بيعت كند و گفت: قومي بامن بيعت كردهاند بر آنچه كه با ابوبكر و عمر
بيعت كرده بودند، پس نه شخصي كه حاضر است ميتواند به رأي خود برگزيند و
نه شخصي كه غايب است ميتواند رأي مردم را رد كند. از اين روايت
ميتوان پي برد كه علي (رض) معتقد بوده كه خلافت ابوبكر و عمر و عثمان
رضي الله تعالي عنهم مطابق موازين شرعي و بر اساس مشورت و رضايت مردمبوده
است.
سومين تناقض:
سني و شيعه متفق القولند كه حضرت علي (رض) با خلفاي سه گانه بيعت
كرده است. گرچه برخي ازبزرگان شيعه ميگويند علي (رض) ابتدا اعتراض نمود،
اما اعتراف ميكنند كه علي (رض) پس از خلافت را پذيرفت وبا ايشان بيعت
نمود.
بنابراين بيعت
علي (رض) اعتراف به مشروعيت و صحت خلافت آنها و حجتي بر شيعيان است.
مجلسي كه حكم به تكفير كسي ميكند كه معتقد به شرعي بودن خلافت ابوكر و
عمر و عثمان باشد، نسبت به حضرت علي كه با آنها بيعتكرده است چه حكمي
ميكند؟
كاشف الغطاء در
كتاب اصل الشيعه و اصولها ص91 مينويسد: علي چون ديد كه ابوبكر و عمر
نهايت سعي خود رامعطوف اعتلا و نشر كلمه توحيد، تجهيزات ارتش و گسترش
فتوحات اسلامي نمودهاند و در جهت رفع ظلم و ستم وتبعيضها كوشش ميكنند،
با آنان صلح و بيعت كرد.
گفته
هاي كاشف الغطاء مغاير گفته
هاي تيجاني است, آنجا كه مي گويد:
آنها (ابوبكر و عمر) در جهاد سستي كرده و به دنيا گرايش پيدا
كردند.
در شرح نهج
البلاغه از علي (رضي الله عنه)
روايت است كه ايشان به هنگام
بيعت با ابوبكر (رضي الله عنه) گفتند: از نظر ما مستحقترين فرد براي خلافت ابوبكر است، چرا
كه او يار غار پيامبر (ص) بوده و ما گذشته نيك او را ميدانيم. او كسي است
كهپيامبر (ص) به او دستور داد كه امامت مردم را در نماز برعهده گيرد در
حاليكه پيامبر (ص) در قيد حيات بود. (شرحنهج البلاغه، ج1 ص132)
آخوندهاي شيعه
براي توجيه بيعت علي (رض) با خلفاي سه گانه دو دليل ميآورند.
اول اينكه:
بيعت علي (رض) بخاطر اسلام و هراس از، از بين رفتن آن بوده است. در رد
اين توجيه همين بس كه بگوئيم دوران خلافت ابوبكر و عمر و عثمان رضي الله
عنهم عصر طلايي اسلامي بوده كه خلافت اسلامي از شرق تا بخارا و ازغرب تا
شمال افريقا گسترش پيدا كرد.
دوم اينكه:
بيعت علي (رض) تقيه بوده است. «و به عبارتي ديگر عذر بدتر از گناه»
يعني اينكه علي (رض) به ظاهر بيعت كرده است و در واقع از بيعت با آنها
ناخشنود بوده است. اين دليل از دليل اول بي اساستر است، چرا كه از
علي(رض) چهرهاي سازشكار و فريبنده و ترسو ترسيم ميكند كه آنچه را كه
ميگويد و ميكند بر خلاف تمايل باطني
اش ميباشد. و براستي آيا علي چنين
شخصيتي داشت؟ و مگر نه اين كه شاعت و حق طلبي آنحضرت زبانزد شيعه و
سنيميباشد؟ در نهج البلاغه از علي (رض) روايت شده كه: من از آن گروهي
هستم كه ملامت هيچ ملامتگري آنها را از راه خدا باز نمي دارد. (ص195)
پذيرش اينكه
علي (رض) تقيه كرده باشد، در حاليكه ايشان وزير و قاضي خلفاي سه گانه
بودهاند، دشوار است. كمااينكه دشوار است كه بپذيريم علي دخترش را به
نكاح حضرت عمر در آورد و سه نفر از فرزندانش را به نام خلفاي
سهگانه نامگذاري كرد و اين همه را در حال تقيه انجام داده باشد.
اهل سنت ميگويند نسبت دادن تقيه به شجاعترين فردروي زمين طعنه و
ريشخندي به اهل بيت است و ميپرسند آيا شايسته است شيعيان كه مدعي
دوستي علي (رض)هستند چنين نسبتهايي به ايشان بدهند كه حتي درشان يك
آدم معمولي هم نيست!؟
در نهج البلاغه
روايت شده است كه علي (رض) پيشنهاد خلافت را رد كرد و گفت: مرا رها كنيد
و كسي ديگر را بجوئيد،من اگر وزيرتان باشم برايتان بهتر از آن است كه
اميرتان باشم. (ص182ـ181) و در صفحه 322 نهج البلاغه اضافه شدهاست كه
بعد از كشته شدن حضرت عثمان هنگاميكه مردم با علي بيعت كردند، ايشان
گفتند: به خدا قسم من نهعلاقهاي به خلافت داشتم و نه آرزوي ولايت،
اما شما مرا به آن دعوت داديد و مرا بر آن گماشتيد.
از اين دو
روايت ميتوان دريافت كه علي (رض) معتقد به وجود ايهاي در مورد امامت
نبوده است و اگر چنين ميبودنميگفت مرا رها كنيد و كسي ديگر را بجوئيد. چرا
كه در اين صورت از دستور خداوند سرپيچي كرده بود. (به فرضاينكه بپذيريم
قرآن به امات علي تصريح كرده باشد.)
اهل سنت و
تشبع متفق القولند كه امام حسن (رض) به نفع معاويه از خلافت كناره
گرفت. چنانكه پيامبر (ص) فرمودهبود: پسرم حسن (رض) مرد والامقامي است و
شايد كه خداوند به واسطه او بين دو گروه بزرگ از مسلمين تفاهم وآشتي
برقرار كند.
سوال اينجاست
كه چرا امام حسن (رض) از خلافت كنارهگيري كرد؟ هر چند كه بعضي از زعماي
شيعه به اين اقدامايشان معترض هستند. همچون سليمان بن سرد كه يكي از
زعماي شيعه است خطاب به ايشان ميگويد: السلام عليكيا مذل المومنين،
يعني سلام بر تو اي ذليل كننده مسلمين (بجاي اينكه بگويد السلام عليك
يا اميرالمومنين). همينمطلب در كتاب رجال الكشي ص103 و تاريخ يعقوبي
ج2ص215 و ارشاد المفيد ص190 و الفصول المعمع فيمعرفة احوال الائمه ص162
و احتجاج طبرسي ص148 آمده است. ملا محمد باقر مجلسي هم در كتاب جلاء
العيومج1 ص393 به اين مطلب اذعان كرده است.
در اينجا اهل
سنت ميپرسند بحث و جدل پيرامون گذشته و اينكه ابتدا چه كسي ميبايست
خليفه ميشد چه سوديدارد؟ آيا شيعيان ميپندارند كه ميتوانيم تاريخ را به
عقب برگردانيم و اين بار خلافت را به علي (رض) بدهيم؟ نتيجهاين بحث و
جدلها جز اختلاف و تفرقه بيشر آيا چيز ديگري است؟ اگر شيعيان به راستي
خواهان وحدت امت اسلاميهستند چرا خاطرات گذشته را تازه ميكنند؟ ما از آنها
ميپرسيم مگر آنها اعتقاد به عصمت علي (رض) ندارند و مگر بهنظر آنها حسن
(رض) معصوم نيست؟ پس چگونه است كه شيعيان به موضوعي تكيه ميكنند كه
علي و حسن رضي الله عنهما از آن موضوع دست برداشته و كناره گرفتهاند.
فهرست
!
! !
و مخالفين او
اشتباه كرده بودند
در مورد اختلاف
ميان علي (رض) و معاويه اهل سنت بر اين متفقند كه علي (رض) بر حق
بوده و معاويه و كساني كه بااو بودند از حكومت علي سرپيچي كرده بودند.
اهل سنت از شيعيان ميخواهند حتي يك نوشته در عقيده اهل سنتبياورند كه
مغاير اين موضوع اهل سنت باشد. بر عكس اهل سنت ميتوانند صدها كتاب از
بزرگان خود در عقيدهبياورند و به ايشان ثابت كنند كه اهل سنت خروج
معاويه بر علي را عملي اشتباه ميدانند. پس چرا شيعيان سعي دارندكه اهل
سنت را در صف معاويه و مخالفت علي جلوه دهند و چرا سعي ميكنند اهل سنت
را به بني اميه نسبت دهند وآنان را دشمنان اهل بيت معرفي كنند.
متأسفانه ديري
نپائيد كه اين اختلاف رنگي مذهبي گرفت و شيعيان گروهي مستقل و داراي
روش جديدي در اصول وعقايد و فقه و مواريث شدند. اما اختلاف ميان علي و
معاويه در اين سطح نبوده و آنان در اصول و عقايد و غير اختلافينداشتند.
بلكه اختلاف آنها در مسايل حكومتي و سلايق شخصي بود و ربطي به آنچه از
رسول اكرم (ص) آموختهبودند نداشت. براي اثبات اين ادعاي خود دلايلي از
كتب خود شيعيان ميآوريم. مهمترين منبع شيعه نهج البلاغهاست كه در آن
روايت نسبت داده شده به علي (رض) جمع آوري شده است. در نهج البلاغه
ج 3 ص 114 به نقل ازايشان چنين آمده است: ابتداي كار اينگونه بود كه
ما با اهالي شام برخورد كرديم، روشن است كه خدايمان يكي وپيامبرمان يكي
است و دوت همه ما به اسلام است. ما از آنها چيز بيشتري غير از ايمان به
خدا و تصديق پيامبرش (ص)نميخواهند. آنچه كه ما و آنها در آن اختلاف
كرديم خون عثمان (رض) بود.
بنابراين گفته
آنحضرت و بر خلاف آنچه شيعيان ميگويند، جز مسئله قتل عثمان (رض) اختلاف
ديگري ميان علي واصحاب پيامبر (ص) وجود نداشته است. حضرت علي (رض) از
تفرقه و جدائي ميان اصحاب پيامبر (ص) حسرتميخورد
و اينگونه در مرگ آنها مرثيه ميگفت: كجايند آن قومي كه به اسلام دعوت
داده شدند، پس آن را پذيرفتند،قرآن را خواندند و آن حكم قرار دادند، چشمهايشان
از گريه خشكيده و شكمهايشان از روزه گرفتن به كمرهايشانچسبيده بود.
دندانهايشان از تضرع و التماس به درگاه خداوند خشكيده، چهره هايشان از
شب زنده داري زرد و از خداترسي خسته بنظر ميرسيد. آنها برادرانم بودند كه
رفتند، پس ما حق داريم تشنه ديدار آنها باشيم و از جدائي آنهاانگشت غم به
دهان بگيريم (نهج البلاغه ص235)
اين سخن حكايت
از روابط دوستانه و محكم ميان علي و اصحاب پيامبر (ص) ميكند، كمااينكه
علي دخترش ام كلثومرا به نكاح عمر بن خطاب (رض) در آورد. كتابهائي از
اهل تشيع مانند كافي كليني ج5 ص346 و استبصار طوسي ج3ص350 و منتهي
الامال قمي ج1 ص184 به اين حقيقت اعتراف كردهاند.
هنگاميكه عمر
بن خطاب (رض) شخصاً ميخواست در جنگ با روميها شركت كند با علي (رض)
مشورت نمود.حضرت علي (رض) او را از رفتن منع كرد و گفت او بايد باقي
بماند زيرا كه او قلعه و نماد اعراب و حامي و پناهگاهمسلمين است. (نهج
البلاغه، ج2 ص18) سپس حضرت علي به او گفت: اگر عجمها ترا ببينند ميگويند
اين ريشه ونقطه قوت اعراب است و اگر ريشه را قطع كرديد در امان خواهيد
بود. عمر رأي را پذيرفته و به جنگ نرفت. (نهجالبلاغه ج2 ص30)
همچنين در نهج
البلاغه ج3، ص2 آمده است كه علي گرهي از مردم را ديد كه بدگوئي عثمان
را ميكردند. حضرت عليايشان را مذمت نمود و ميگفت: مردم بدگوئي او را ميكنند
و من مردي از مهاجرين بودم كه سعي بسيار در دلجوئي اوميكردم.
علي (رض) از
شدت دوستي خلفاي ثلاثه سه تن از فرزندان خويش را بنام آنها نامگذاري
كرد، به نامهاي ابوبكر، عمر وعثمان. گرچه عامه
شيعيان از اين حقايق آگاه نيستند اما كتابهاي شيعيان به اين موضوع اقرار
دارند. مانند كتابهاي اعلامالوري طبرسي ص302، ارشاد المفيد 186، تاريخ
يعقوبي ج2 ص213، مقاتل الطالبين ابي فرج اصفهاني ص142،كشف الغمه
اردبيلي ج2 ص64 و جلاء العيون مجلسي ص182.
در جايي ديگر
علي (رض) اصحاب پيامبر (ص) را چنين توصيف ميكند:
من ياران محمد
(ص) را ديدم، هيچكس از شما مثل آنها نيست. ايشان صبح ميكردند ژوليده موي
و غبار آلود، شبها درقيام و سجود بودند، غروبها پيشانيهايشان بر خاك بود. از
ياد روز قيامت بر شعلههاي آتش ميايستادند. پيشانيهايشاندر اثر سجدههاي
طولاني سائيده شده بود و از ذكر خدا اشك بر چشمانشان جاري ميشد و گريبانهايشان
را تر ميكرد.
از ترس خدا و
اميد ثواب او چنان ميلرزيدند كه درختان از باد و طوفان (نهج البلاغه
ص190 ـ189)
حسين (رض) نيز
فرزندانش را ابوبكر و عمر نام نهاد و فرزندان حسين هم براي گراميداشت
ابوبكر و عمر فرزندان خودرا به اين اسامي نام نهادند و اين واقعيتي است
كه علماء شيعه نيز در كتابهايشان به آن اعتراف كردهاند. ملاحظه كنيداعلام
الوري ص213، تاريخ يعقوبي ج2 ص228، مقاتل الطالبين ص78 و 116، التنبيه
والاشراف مسعودي (شيعي)ص263 و جلاء العيون مجلسي ص582.
موسي بن جعفر
كه بنابر اعتقاد شيعه امام هفتم است، يكي از فرزندان خود را ابوبكر نام
نهاد. كتاب كشف الغمه ج2ص217 و مقاتل الطالبين ص561 اين موضوع را ذكر
كردهاند. همچنين امام مذكور دخترش را عائشه نام گذاشت. پدربزرگ او علي
بن حسين بن علي بن ابي طالب نيز
دخترش را عائشه ناميده بود (كشف الغمه والفصول الهمه صـ: 283) همچنين
امام دهم شيعيان علي بن محمد هادي پسري
بنام حسن و دختري بنام عائشه داشت. (كشف الغمه جـ: 2 صـ: 324 والفصول المهمه صـ:
283).
عبد الله بن
جعفر بي أبي طالب فرزندش را ابوبكر نام
نهاد. (مقاتل الطالبين ص123) حسن بن علي سه فرزند داشت كه يكي از آنها
عمر نام داشت. (تاريخ يعقوبي ج2 ص228 و عمدة الطالب ص81 و الفصول
المهمه ص166).
اين همه دال
بر اين است كه موضع شيعيان نسبت به اصحاب پيامبر (ص) موضع اهل بيت
نيست! و گرنه آيا از شيعيانكسي هست كه فرزندانش را ابوبكر يا عائشه يا
عمر نامگذاري كند؟ با توجه به اينكه اهل بيت اين كار را كرده اند ما در اينجا ادعاي دوستي و ارادت شيعيان نسبت به اهل بيت را امتحان كرده و
ميگوئيم: از اهل بيت در نامگذاري فرزندانتان بنام خلفاي سه گانه و عائشه
پيروي كنيد وگرنه ادعاي ارادت و پيرويتان از اهل بيت جز ادعائي بي محتوا
و عاري از حقيقت چيز ديگري نخواهد بود.
طبرسي از امام
باقر روايت ميكند كه گفت: من منكر فضيلت عمر نيستم اما ابوبكر از عمر افضل
است (الاحتجاجطبرسي ص230)
مردي از محمد
بن علي متعجب شد وقتي ديد او ابوبكر را متصف به صديق ميكند و پرسيد آيا
تو نيز او را موصوف بهصديق ميكني؟ محمد بن علي گفت: بلي، و هر كس او را
صديق نگويد قولش را در دنيا و آخرت تصديق نخواهد كرد(كشف الغمه ج2 ص174)
تمام رواياتي
كه ذكر ميشود توسط بزرگترين و برجستهترين علماء و مراجع شيعه در مهمترين
كتب ايشان روايت شدهاست و ما از منابع خود شيعيان استدلال ميكنيم. از
جعفر بن محمد امام ششم شيعيان روايت است كه زني داناخدمت ايشان رسيد و
از او در مورد ابوبكر و عمر سوال نمود. محمد بن جعفر در جواب آن زن گفت:
آن دو را دوستبدار. آن زن گفت: من آنگاه كه به ملاقات پروردگارم
شتافتم به او ميگويم تو مرا به دوستي آنها امر كرده بودي. امام درجواب
گفت: بلي (الكافي، الروضه، ج8 ص101)
جعفر صادق پيوسته
ميگفت: ولدني ابوبكر مرتين. بخاطر اينكه نسبت جعفر صادق از دو طرف به
ابوبكر ميرسد. اولاز طريق مادرش، فاطمه بنت قاسم، كه قاسم فرزند ابوبكر
است. و دوم از طريق مادربزرگش اسماء بنت عبدالرحمن بنابوبكر كه مادر
فاطمه ميباشد. (عمدة الطالب ص195 چاپ ايران و الارشاد المفيد ص186 و
الكافي، الحجه، ج1ص472)
مسعودي
ميگويد: عثمان در حال تلاوت قرآن كشته شد. زنش فرياد برآورد كه
اميرالمؤمنين را كشتند. آنگاه حسن وحسين داخل خانه آمدند و عثمان را در
حالي يافتند كه روحش پرواز كرده بود و بر او گريستند. اين خبر به علي،
طلحه و زبير (رضي الله عنهما)
رسيد علي (رضي الله عنه) به درون خانه آمد در حاليكه پريشان
و غمگين
بود بر صورت حسن سيلي زد و مشتي بر سينه حسين كوبيد و گفت:
امير المؤمنين چگونه
كشته شد, در حاليكه شما نزديك خانه بوديد و به محمد بن طلحه ناسزا گفت
و عبد الله بن زبير را لعنت كرد. (مروج الذهب مسعودي ج2
ص344)
ابوالفرج
اصفهاني در مقاتل الطالبين چاپ دارالمعرفة بيروت ص87 و 142، اردبيلي در
كشف الغمه ج2 ص64 ومجلسي در جلاء العيون ص582 مي نويسند: ابوبكر فرزند
علي بن ابي طالب در ركاب برادرش امام حسين در كربلا بهشهادت رسيد همچنانكه
فرزند امام حسين كه او نيز ابوبكر نام داشت در همين نبرد شهيد شد. در ساير
تأليفات شيعه ازجمله تنبيه والاشراف ص263 و كشف الغمه ج2 ص74 هم به
اين موضوع اعتراف شده است. مجلسي در كتاب جلاء
العيون ص582 مينويسد: عمر
فرزند امام حسن از جمله كساني بود كه در كربلا در ركاب عموي خود امام
حسين بهشهادت رسد. اصفهاني در ان مورد با گفته مجلسي موافق نيست و در
مقاتل الطالبين ص116 مينويسد: عمر بن حسنشهيد نشده بلكه به اسارت درآمد.
اينها حقايقي
است كه از عامه شيعه پوشيده نگاه داشته شده است. جاي بسي شگفتي است
كه شيعيان در سوگشهادت امام حسين (رض) ميگريند در حاليكه حتي نامي از
برادرش ابوبكر و نيز فرزندش ابوبكر كه در ركاب ايشان بهشهادت رسيدند به
ميان نميآورند! علت چيست؟ آيا مگر اين دو از اهل بيت رسول نيستند؟ و با
اينكه به صلاحزعماي شيعه نيست كه عامه مردم شيعه از اين حقايق آگاه
شوند! چرا كه آن دو تن نامهايي دارند كه نشان از رابطهصميمانه و عمق
محبت اهل بيت نسبت به اصحاب پيامبر و در رأس آنان ابوبكر و عمر رضي الله
عنهما دارد. و به راستيچرا زعماي شيعه ميخواهند رابطه صميمانه، پاك و
محبت عميق ميان اهل بيت و اصحاب پيامبر (ص) رااز ديد عامهشيعه مخفي نگاهدارند؟
آنچه كه بسياري از مسلمين رابر ميانگيزاند كه فرزندانشان را ابوبكر و عمر
بنامند، فرخندگي وشأن والاي ابوبكر و عمر رضي الله عنهما است، چرا كه آندو
در واقع نزديكترين افراد به پيامبر اسلام بودهاند.
فهرست
!
! !
و يكي از
كينه توزان در مورد اصحاب
مردي خدمت
امام مالك (رح) رسيد و گفت من با فلان و فلان (از اصحاب) كينه و دشمني
دارم. امام مالك در جوابفرموده است: «للفقراء المهاجرين الذين اخرجوا من
ديارهم و اموالهم يبتغون فضلاً من الله رضواناً وينصرون الله و رسوله اولئك
هم الصادقون» ترجمه: اموال فيء براي مهاجرين، فقرايي است كه رانده
شدند ازخانهها و اموالشان و ميطلبند نعمت و خوشنودي خداوند را، ياري و
نصرت ميكنند خدا و رسولش و ايشانندصادقين (سوره حشر آيه 8) امام مالك
گفت: تو از مهاجرين هستي مرد پاسخ داد: خير امام مالك دنباله آيه را
تلاوتكرد: «والذي تبوؤا الدار والايمان من قبلهم يحبون علي انفسهم و لو
كان بهم خصاصة» ترجمه: آنان راستكساني كه ايمان آوردند و قبل از
مهاجرين در مدينه سكني گزيده بودند (انصار) آنها برادران مهاجرشان را دوست
دارندو نسبت به آنچه به آنها (مهاجرين) از اموال داده شده است حسادت
نميورزند و آنچه را كه خود به آن نياز دارند ايثارميكنند. (سوره حشر آيه
9) امام مالك از آن مرد پرسيد: آيا تو از ايشان (انصار) هستي؟
مرد در جواب گفت: خير.سپس امام مالك دنباله ايه
را تلاوت نمود: «والذين جاءوا من بعدهم يقولون ربنا اغفرلنا و لاخواننا
الذينسبقونا بالايمان ولا تجعل في قلوبنا غلا للذين آمنوا ربنا انك رءوف
رحيم» ترجمه: و نيز آنان راست كهآمده بعد از مهاجرين و انصار (سائر
مسلمين) ميگويند اي پروردگارا بيامرز ما را و برادران ما را كه از ما در
ايمان آوردنپيشي جستند و قرار مده در دلهاي ما هيچ كينهاي نسبت به
آنانيكه ايمان آورند پروردگارا هر آئينه تو بخشنده و مهرباني(سوره حشر آيه
10)
امام مالك از
آن مرد پرسيد: آيا تو از اين گروه هستي؟ مرد گفت: اميدوارم از اين گروه
باشم. امام مالك گفت: هر كسيبغض و كينه آنها را در دل داشته و به آنان
ناسزا گويد از اين گروه نيست.
به عبارتي هر
كس به مصاديق آيه اول و دوم به ايشان ناسزا گويد در زمره كساني كه آيه
سوم آنها را شامل ميشودنخواهد بود.
مشابه همين
مباحثه را اردبيلي در كتاب كشف الغمه ص78 چاپ تبريز به نقل از علي بن
حسين بن علي بن ابيطالب ذكركرده است: مشكل آنهايي كه به ابوبكر و عمر
و عثمان ناسزا ميگويند اين است كه آنها علاوه بر اينكه بي خبر ازاينهستند
كه آنها اصحاب پيامبر (ص) بودهاند، بلكه بي خبر از اين هستند كه آنان
داماد و برخي پدر زن پيامبر (ص)بودهاند. پيامبر (ص) دو دخترش را يكي پس
از ديگري به نكاح عثمان در آورد. رسول خدا (ص) داماد عمر بود و حفصهدختر
عمر را به همسري داشت. پيامبر (ص) همچنين داماد ابوبكر بود و عايشه دختر
ابوبكر را به همسري برگزيد. پسآيا ميتوان تصور كرد كه پيامبر (ص) با اشخاص
ناصالح پيمان خانوادگي ميبست و اصحاب و همنشينان ناصالحي برميگزيد؟
فهرست
!
! !
عاشورا روزي
است كه حسين (رض) و يارانش در آن به شهادت رسيدند. اهل سنت در شهادت
حسين (رض) ويارانش غمزده و متأثرند اما مانند
شيعيان گريه و زاري نميكنند و با زنجير و چاقو و قمه، سر و پشتشان را خونيننميكنند.
متأسفانه مشاهده ميكنيم و اي بسا غير مسلمين نيز ديدهاند كه چگونه از سر
و پشت كودكان خردسال در اثرجراحت ناشي از اصابت چاقو و زنجير و غيره خون
جاري ميشود و اين عمل در بعضي موارد منجر به مرگ كودكان ميشود. ما از
شيعيان ميپرسيم آيا اين اطفال و بچههاي خردسال به سن تكليف رسيدهاند،
قبل از اينكه در كشتارگاههايي كه هر ساله در ايران و پاكستان و نبطيه در
لبنان بر پا ميشود شركت داده شوند؟ و آيا اين عمل چهره اسلام را مشوه
نميكند؟ اينگونه مراسم هستند كه آتش اختلاف ميان جوانان اهل سنت و
تشيع را شعله ور ميكنند وموجب حوادث ناگواري ميشوند كه بعضاً جان صدها
تن از دو طرف را قرباني ميكند. آيا اين از دست است؟ آياخداوند به ما
دستور داده تا خودمان را مجروح كنيم و خونهايمان را بريزيم و جانمان را
بدست خودمان بگيريم؟ آيا ايناز شريعت و يدن خداست يا از سنت پيامبر اوست؟
اگر جانهايمان را در ميدان جهاد و هنگام مقابله با دشمنان خداقرباني كنيم
بي ترديد شايسته تبريك و تحسين هستيم، اما آنچه كه شيعيان در مراسم
عاشورا انجام ميدهند بدور از ميدان نبرد با دشمن و بدست خودشان انجام
ميگيرد.
از شيعيان ميپرسيم
مگر حسين (رض) شهيد نشده و مگر مأواي شهدا بهشت جاوداني نيست؟ اگر چنين
است «كههست» پس اينهمه گريه و زاري براي چه؟ و چه سودي دارند
روايات و نوحه هايي كه احساسات مردم را برميانگيزانند و آنها را به
شيون و زاري واميدارند مجلسي در جلاء العين ج2 ص468 مينويسد: هر كسي براي
حسينگريه كرد و يا مردم را گرياند و از چشمش اشك جاري شد گرچه يك قطره
هم باشد خداوند گناهانش را اگر چه اندازهكف دريا هم باشد، خواهد بخشيد.
زني كه فرزندش
شهيد شده بود و براي فرزندش گريه ميكرد خدمت پيامبر (ص) رسيد و از ايشان
خواست كه او را ازسرنوشت فرزندش آگاه كند كه اگر فرزندش اهل جهنم است
بر او بيشتر بگريد و اگر از بهشتيان است گريه نكند وشهادت فرزندش شادمان
باشد. پيامبر (ص) فرمود فرزندت در بهشت است. آن زن بلافاصله گريهاش را
قطع كرد و درحالي بر ميگشت كه خوشحال و شادمان بود.
اين مراسم
نفرت آوري كه هر ساله برپا ميشود تا كيفيت قتل امام حسين (رض) را نمايش
دهد و تكرار كند، بهاختلافات و جدائيها دامن زده و كينه و دشمنيها گذشته
بايد فراموش شوند مجدداً تازه ميكند.
سردمداران
شيعه دعوت به وحدت امت اسلامي و دور انداختن كينههاي گذشته ميكنند، در
حاليكه با اين نمايشاتموسوم به عاشورا عكس گفتارشان عمل ميكنند.
پرسش اينكه به
راستي حسين و يارانش را چه كساني به شهادت رسانيدند؟
آيا اهل سنت
ايشان را به شهادت رساندند؟ يا اينكه آن حادثه و رويارويي غير منتظره
بود/ شيعيان در نوشته هايشان بهنكته خطيري اعتراف كردهاند و آن اينكه
حسين (رض) را خود شيعيان به قتل رساندند. سيد محسن امين در كتاب اعيانالشيعه
ج1 ص34 مينويسد: بيست هزار تن از مردم عراِ با امام حسين بيعت كردند،
اما بعداً به او خيانت كرده و عليهوي خروج نمودند، و در حاليكه متعهد به
بيعت با او بودند، ايشان را به قتل رساندند. حسين قبل از اينكه كشته
شودخطاب به ايشان فرمودند: مگر شما نبوديد كه به من نوشتيد زمان قيام فرا
رسيده، اما امروز لشكري مجهز رويارويم ايستاده، افسوس روزي از ما كمك
خواستيد اما اينك شمشيري را كه در دست ما بود عليه ما بكار ميگيريد. در
حاليكهبا من و عليه دشمنان خدا بيعت كرده بوديد، بيعتتان را شكستيد و با
دشمن هم پيمان شديد. شما نسبت به دوستانخود بد انديش و بازوي دشمن گشتيد.
حماقت كرديد و بيعتتان را شكيتد و مانند مگسها و پروانهها از هر و بر ما هجومآورديد.
لعنت و دوري خدابر سركشان اين امت باد. (الاحتجاج از طبرسي ص145)
سپس حر بن
يزيد يكي از ياران امام حسين در كربلا خطاب به آناني كه به امام حسين
خيانت كرده بودند چنين گفت: آياشما نبوديد كه اين بنده صالح خدا به نزد
خويش دعوت كرديد تا اينكه او پيش شما آمد و آيا او را ترك ميكنيد و به
اوحمله ميآوريد تا او را بكشيد؟ پس او چون اسيري در دست شماست. خداوند شما
را به روز تشنگي آب نياشامد.(الارشاد المفيد ص234 و اعلاء الوري باعلام
الهدي ص242)
آنگاه امام
حسين بدرگاه خدا چنين دعا كرد: خدايا اگر تا مدتي به آنها مجال دادي،
آنان را به روههاي مختلف تقسيم كنو آنها را ميمونهاي خنده
آور بگردان و حكام را از آنان خشنود مگردان زيرا كه آنان ما را
دعوت دادند تا ما را ياري كنند،اما بر ما حمله كردند و ما را كشتند. (الارشاد
المفيد ص241، اعلاء الوري از طبرسي ص949 و كشف الغمهص18و38)
مورخ شيعه
يعقوبي مينويسد: هنگاميكه علي بن حسين وارد كوفه شد زنان را ديد كه
فرياد كنان گريه ميكنند، ويگفت: اينها بر ما گريه ميكنند، پس چه كساني
ما را كشتند؟ (تاريخ يعقوبي ج1 ص235)
هنگاميكه امام
حسن به نفع معاويه از حكومت كنارهگيري
كرد خطاب به اهل كوفه
چنين
گفت:
اي اهل كوفه من خودم را از شما جدا كردم به سه دليل: 1- بدرم را كشتيد 2- مالم را
برديد 3- بر شكمم نيزه فرو كرديد. من با معاويه بيعت كردم بشنويد و اطاعت كنيد.
در اين هنگام
مردي از بني اسد نيزه اي بسوي ايشان پرتاب كرد كه ران پاي ايشان را شكافت. (
كشف الغمه ص540
الارشاد المفيد ص90 الفصول المهمه ص162 و مروج الذهب مسعودي ج2 ص431)
كتابهاي خود
شيعيان (كه ما با درج نام نويسنده و شماره ص گوشه هايي از نوشتههاي
آنها را منعكس كرديم) بخوبينشانگر اين است
كسانيكه مدعي كمك و حمايت حسين (رض) بودند، وي را به شهادت رساندند و
سپس اشكتمساح ريختند و تظاهر به دوستي و محبت اهل بيت كردند و هنوز هم
در پي جنازه كسي هستند كه خودشان او را بهقتل رساندهاند. اگر اين
گريهها و سر و سينه زدنها في الواقع از شدت دوستي و ارادت ايشان نسبت به
اهل بيت است،پس چرا اينها براي حمزه عموي پيامبر (ص) كه سينهاش را
شكافتند و جگرش را در آورده و خوردند، مدعياندوستداران اهل بيت را تحت
تأثير قرار نميدهد؟ و يا چرا در رحلت پيامبر (ص) سوگواري نميكنند، مگر نه
اين استكه فاجعه درگذشت پيامبر (ص) از هر فاجعهاي بزرگتر و دردناك است؟
آيا خداوند از
چنين اعمالي در روز عاشورا خوشنود ميشود. آيا ميدانيد عاشورا چيست؟ عاشورا
روز بجا آوردنشكر الهي است. در همين روز بود كه خداوند موسي و قومش را
نجات داد و فرعون و پيروانش را غرق كرد. پيامبر(ص) در ابتداي ورود به
مدينه مشاهده كرد كه يهود روز عاشورا را روزه ميگيرند، علت آن را جويا شد،
يهوديها گفتند:براي شكر گذاري از خداوند كه در اين روز موسي و يارانش را
نجات داد، روزه ميگيريم. پيامبر اسلام (ص) فرمود: مناز شما به برادرم
موسي نزديكتر هستم، پس حضرت عاشورا را روزه ميگرفت و دستور دادند تا
سايرين نيز روزه بگيرند.
فهرست
!
! !
در قبال
شيعيان
امام علي
نسبت به فرزندانش، بر شيعيان خشميگنتر بود. او به شيعيانش گفت: من شما
را شب و روز و آشكار و نهان بهجنگ با اين قوم دعوت نمودم و به شما گفتم
با آنان بحنگيد. قبل از اينكه با شما بجنگد. سستي كنيد تا اينكه مكرر بهشما
حمله كردند. (نهج البلاغه ص68) از شما خواستم براي جهاد حركت كنيد، حركت
نكرديد. شما را تفهيم و توجيهكردم، نفهميديد. مخفيانه و علناً شما را دعوت
كردم، اجابت نكرديد. صبح صفوفتان را استوار ميكنم، غروب چونكمان خم ميشويد.
اي كسانيكه جسمهايتان حاضر اما عقلتان غايب است، رهبرانتان گرفتار اختلاف
رأي شما هستند.اميرتان حكم خدا را اطاعت ميكند اما شما حكم او را به جاي
نميآوريد. امير اهالي شام نافرماني خدا را ميكند، اماآنها مطيع او هستند.
به خدا دوست دارم با معاويه معامله كنم، دينار در ازاي درهم. از من ده
نفر بگيرد و يك نفر از آنها رابه من بدهد. خدا را سپاس ميگويم از آنچه
مصلحت نموده و به آنچه كه مرا توسط شما در آزمون قرار داده است. ايگروهي
كه به آن چه دستور داده ميشويد پيروي نميكنيد و چون دعوت داده شويد
اجابت نميكنيد. سوگند به خدا،چون اجل من فرا
رسد، خداوند ميان من و شما جدايي ميفكند، من از همنشيني شما بيزارم. آيا
شگفت نيست كهمعاويه ستمگران فرومايه را ميخواند، از او اطاعت ميكنند
بدون هيچگونه چشمداشتي، من شما را دعوت ميكنم بابذل و بخشش اما از من پراكنده
ميشويد و با من مخالفت ميكنيد. (نهج البلاغه ج2 ص100)
حضرت در ادامه
ميفرمايد: از شما به چندين غم و اندوه مبتلا هستم. اول اينكه با اينكه
گوش داريد اما كر هستيد. دوماينكه حرف ميزنيد اما در واقع لال و گنگ
هستيد. و سوم اينكه با وجوديكه چشم داريد، اما نميبينيد. به هنگام جنگدر
پايمردي چون آزادگان نيستيد و در هنگام سختي و بلا چون برادران قابل
اعتماد نيستيد. اي كسانيكه بسان شترانيهستيد كه ساربانشان را گم كردهاند،
اگر از يك سو شما را جمع ميكنند از سوي ديگر پراكنده ميشويد. (نهج البلاغهص188
و 189)
قسم به خدا گمان
ميكنم اين قوم بر شما غلبه خواهند كرد زيرا بر باطل خود متحد هستند و شما
بر حق بوده اما پراكندههستيد و نافرماني امامتان را ميكنيد. آنها در ره
باطل از امام خود اطاعت كرده و امانت را به صاحبش اداء ميكنند، اماشما
خيانت ميكنيد. آنها در شهرها اصلاح ميكنند و شما فساد ميكنيد. (نهج البلاغه
ص65)
همچنين فرمود:
قسم به خدا گفتار شما را باور نميكنم و به ياريتان اميد نبستهام و دشمن
را توسط شما نميترسانم. شمارا چه ميشود؟ داروي دردتان كدام است؟ (نهج
البلاغه ص75)
ميخواهم داروي
دردم باشيد، در حاليكه درد من شما هستيد مانند كسي كه بخواهد خاري را كه
در بدنش فرو رفته باخار درآورد. واي بر شما آيا دنيا را بر آخرت ترجيح ميدهيد؟
وقتيكه شما را دعوت به جهاد با دشمن ميكنم مانندكسي كه در حالت مرگ است
چشمهايتان ميچرخد. سوگند به خدا من فكر ميكنم اگر آتش جنگ شعله ور شود
ازپسر ابوطالب جدا ميشويد مانند جدا شدن سر از بدن. (نهج البلاغه ص82 و
83)
دوست داشتم
اصلاً شما را نديده و نميشناختم. خدا شما را هلاك گرداند. قلبم را چركين و
سينهام را از خشم لبزيزكرديد و با بي اعتنايي و نافرماني تان انديشهام
را آلوديد تا اينگه قريش گفتند پسر ابوطالب مرد دليري است اما از دانشجنگ
چيزي نميداند. (نهج البلاغه ص70)
در جاي ديگري
ميفرمايد: چون به شما در فصل گرما دستور آمادگي جهاد دادم گفتيد به ما
مهلت ده تا گرما بگذرد وچون در زمستان شما را به جهاد خواندم گفتيد مهلت
ده تا سرما بگذرد. (نهج البلاغه ص69)
گرفتار كساني
شدهام كه از دستور اطاعت نميكنند چون دعوت داده شوند اجابت نميكنند
پدرتان هلاك شود. چگونهانتظار كمك از جانب پروردگار را داريد؟ آيا ديني
نيست كه شما را جمع كند؟ و غيرتي نيست كه شما را برانگيزاند؟ درميانتان
فرياد ميزنم و ياري ميجويم شما نه حرف مرا گوش ميكنيد و نه دستورم را
اجرا ميكنيد. (نهج البلاغهص90)
سوگند به خدا
بدبخت آن كسي است كه شما به كمك او برويد(نهج البلاغه ص118) دوست
داشتم خداوند بين من وشما فاصله ميانداخت و مرا به ميان افراد شايستهتري
ميبرد. (نهج البلاغه ص203)
خدا يا خسته و
وامانده شدم. اينها مرا خسته و وامانده كردند. به جاي اينها جماعت شايستهتري
را به من بده و به جايمن فرد بدتري را بر اينان مسلط كن. (نهج البلاغه
ص65)
امام حسن
(رض) در مورد شيعيانش از اهل كوفه ميگويد: قسم به خدا من با معاويه
پيمان ميبند تا خون من و مصونو خاندان من در امان باشند و اين بهتر از
اين است كه كساني كه گمان ميكنند شيعيان من هستند، مرا بكشند. به خدا
اگربا معاويه بجنگم همين قوم مرا اسير كرده و به معاويه تحويل ميدهند.
قسم به خدا اگر با او صلح كنم احترامم را حفظميكند.
طبرسي از امام
حسين (رض) روايت ميكند كه او گفت: من اهل كوفه را آزمودم و شناختم.
آنان نه در كردار و نه در گفتارپايبند پيمانشان نيستند و دفاع نميكنند.
انسانهاي مسخ شدهاي هستند، به ما ميگويند دلهايشان با ماست اما بر روي
ماشمشير ميكشند. (الاحتجاج طبرسي ص148ـ149)
علي (رض) در
مورد اهل بصره ميگويد: بصره محل فرود ابليس و كشتگاه فتنه هاست. (نهج
البلاغه ج3ص18)
كليني از
امام موسي كاظم كه يكي از امامان شيعه است روايت ميكند كه
گفته است: وجه تمايز شيعيان ما از ديگران ايناست كه شيعيان ما توصيف
كنندگاني بيش نيستند و هرگاه آنها را بيازمائيد، ايشان را مرتد خواهيد يافت.
(الكافي،الروضه، ج8 ص228)
فهرست
!
! !
متعه يا
ازدواج موقت
اهل سنت آنچه
را كه شيعه ميگويند مبني بر اينكه رواياتي در كتب حديث اهل سنت هست كه
نشانگر اين نكته استكه ازدواج موقت ابتدا و براي چند روزي جائزه بوده
را ميپذيرند اما اختلاف در اينجاست كه اهل سنت ميگويندروايات ديگري در
همين كتب حديث شيعه و سني آمده است مبني بر اينكه ازدواج موقت كه چند
روزي در صدراسلام حلال و جائز بود ولي بعداً خداود در تحريم آن آيهاي
نازل فرمود و ياگوشت الاغ كه ابتدا جائز بود ولي رسول خدا(ص) براي هميشه
آن را تحريم كرد.
لذا اين سه
مورد يعني متعه، شراب و گوشت الاغ براي هميشه تحريم و ممنوع شدهاند.
كما اينكه موارد ديگري نيزهستند كه براي هميشه منسوخ در كتاب خدا ثابت و
معروف است، هم از اهل سنت و هم از اهل تشيع كساني هستندكه معتقدند گاهي
سنت پيامبر قرآن را نسخ ميكند. كما اينكه در نهج البلاغه ص26 به اين
مورد اشاره شده است.همچنين عدم مخالفت علي (رض) با نظريه فقهي عمر
(رض) مبني بر حرام بودن قطعي و دائمي ازدواج موقتنشاندهنده توافق اصحاب
در حرمت قطعي اين امر است. چرا كه شأن علي (رض) بالاتر از اين بوده كه
به باطل اعترافكند و حق را بپوشاند آنهم در حاليكه خداوند از اهل علم
وعده گرفته كه حق را بيان كرده و آن را كتمان نكنند. پيامبر(ص) هم ميفرمايند:
هر كس حق را پوشيده نگهداشت، روز قيامت دهانش با آتش بسته ميشود. علاوه
بر اين متعه ياصيغهاي كه اهل تشيع جائز ميدانند و به آن سفارش ميكنند
با ازدواج موقتي كه در صدر اسلام و براي مدت محدوديجائز بوده است
تفاوتهاي اساسي و ريشهاي دارد.
نخست اينكه:
شيعيان ازدواج موقت را اصلي از اصول دين ميدانند. ابن بابويه قمي در
كتاب من لا يحضره الفقيه ج6ص366 ميگويد: جعفر صادق گفت: صيغه از دين
من و پدران من است، هر كس به آن عمل كند به دين ما عمل كرده وهر كس
منكر آن باشد منكر دين ما شده است. همچنين اين مطلب در تفسير منهاج
الصادقين نوشته كاشاني ج2ص495 آمده است.
تفاوت دوم
اينكه: بنابر اعتقاد شيعه كسي كه منكر صيغه باشد كافر و مرتد است. (منهاح
الصادقين ج2 ص495)
سوم اينكه:
شيعه صيغه را همانند صدقه ميدانند كه غضب خداوندي را از شخص دور ميگرداند
و خيالپردازي نمودهو ميگويند پيامبر (ص) گفته است كه هر كس يكبار صيغه
كند از ناخشنودي در امان خواهد بود. (تفسير منهاجالصادقين كاشاني ج2 ص493)
چهارم اينكه:
كسي كه صيغه ميكند در ازاي اين عملش بخشش و غفران الهي شامل حال او
ميشود. ابن بابويه قمي درص463 كتابش من لا يحضره
الفقيه مي نويسد: در شب معراج جبرئيل به پيامبر گفت:
اي محمد خداوند مي گويد
من آن زناني را از امت تو كه صيغه مي كنند, بخشيدم.
مردم از امام
جعفر صادق
پرسيد:
آيا كسي كه صيغه مي كند
پاداشي
به او خواهد رسيد؟ جعفر صادق در جوابش
گفت:
اگر
براي
رضاي خدا صبغه كند هر كلمهاي به آن زن بگويد برايش يك نيكي مينويسد،
وقتيكه به آن نزديك شودخداوند گناهانش را ميبخشد و چون غسل كندغفران
خداوندي به اندازه آبهايي كه بر بدن او ريخته ميشود، شاملحال او ميشود.
(من لا يحضره الفقيه ج6 ص336).
پنجم اينكه:
شيعيان ازدواج موقت يا صيغه را مهمترين عاملي ميدانند كه ميتواند
رهگشاي ورود آنان به بهشت باشدو معتقدند كه ازدواج موقت آنان را به
درجهاي ميرساند كه ميتوانند در بهشت با پيامبران رقابت كنند. براي اثبات
اينسخن خود روايتي موهوم و جعلي به پيامبر (ص) نسبت ميدهند كه: هر كس
يكبار صيغه كند از خشم خداوند در امانخواهد بود و اگر دوباره صيغه كند با
نيكان روز قيامت محشور خواهد شد و اگر سه بار صيغه كند با من در بهشت رقابتخواهد
كرد. (من لا يحضره الفقيه ج3 ص366)
ششم اينكه:
آنها كساني را كه صيغه نميكنند هشدار ميدهند به اينكه در قيامت به آنان
پاداش كمي ميرسد، چنانكهگفتهاند: هر كس در حالي از اين دنيا برود كه
صيغه نكرده باشد، روز قيامت در حالي حاضر خواهد شد كه اعضايبدنش قطع گرديده
است. (تفسير منهاج الصادقين ج2 ص495)
هفتم اينكه:
محدوديت عددي براي زنانيكه ميتوان صيغه كرد قائل نيستند يعني كه يك
مرد ميتواند هر تعداد زنيكهبخواهد مثلاً هزاران زن و يا بيشتر صدقه كند
(الاستبصار شيخ طوسي ج3 ص143 و تهذيب الاحكام ج7 ص259)
هشتم اينكه:
شيعيان معتقدند صيغه دوشيزه هم جائز است گرچه بدون اجازه ولي او و بدون
گواه باشد. (تهذيبالاحكام ج7 ص254 و شرائع الاحكام نجم الدين الحللي
ج2 ص186)
اين گفته
مغاير حكم پيامبر (ص) است كه فرمود نكاح بدون اجازه ولي نادرست است.
تفاوت نهم:
شيعه متعه دختر خردسال كه هنوز به سن بلوغ نرسيده است را مباح ميدانند.
كليني از ابي عبدالله روايتميكند كه از او پرسيده شد: آيا دختر كوچك را
ميتوان صيغه كرد؟ ابي عبدالله در جواب گفت: بله، مگر اينكه خيليبچه
باشد و فريب بخورد. به او گفته شد آن حدي كه اگر به آن حد رسيده باشد ديگر
فريب نميخورد چقدر است؟ ابيعبدالله گفت: دهسال (الكافي في الفروع ج5
ص436 الاستبصار طوسي ج3 ص145، تهذيب الاحكام ج7 ص255)
دهم اينكه:
شيعيان لواط با زني را كه صيغخ ميشود جائز ميدانند.
در روايتي منسوب به امام رضا آمده است،هنگاميكه در مورد فرِ سؤال شد وي
گفت: آيهاي از قرآن آن را حلال قرار داده است و آن اينكه حضرت لوط
(ع)گفت: «هؤلاء بناتي هن اطهركم» روزي قوم لوط ميخواستن با مهمانهاي
او عمل لواط انجام دهند حضرت لوطگفت: دخترانم براي شما پاكيزهتر هستند،
در صورتيكه لوط ميدانست خواسته آنان چيست! (الاستبصار ج3 ص243،تهذيب
الاحكام ج7 ص415)
تفاوت يازدهم
اينكه: شيعيان معتقدند صيغه زن زناكار و يا شوهردار بلا اشكال است صيغه با
پرداخت مهريه زن مشروعميشود، و نيازي به دانستن اينكه آيا زن شوهر دارد
يا خير نيست. كليني در كتاب كافي به نقل از جعفر صادِمينويسد، روزي مردي
خدمت ايشان رسيده و گفت: من بعضي مواقع كه زن زيبايي را ميبينم او را
صيغه ميكنم وباكي ندارم از اينكه شوهر دارد و يا زناكار است. جعفر صادِ
گفت: اين به تو ربطي ندارد آنچه كه بر تو لازم است ايناست كه مهريه
آن زن را بپردازي. (الكافي في الفروع ج5 ص463، استبصار طوسي ج3 ص145،
تهذيب الاحكام ج7ص255)
در اين مورد
شيعيان استدلال ميكنند كه شايد صيغه باعث شود زن زناكار از عمل خويش
دست بردار. خميني در كتابتحرير الوسيله به اين مورد اشاره كرده است.
دوازدهم: شيعه
ميگويند مدت زماني صيغه ميتواند ماهها، روزها و يا چند ساعت و يا براي چند
دقيه جهت ارضايغريزه جنسي زن و مرد باشد. (كافي في الفروع ج5 ص460،
الاستبصارطوسي ج3 ص151)
اين نوع صيغه
را استئجار الفروج ميگويند و براي اين موضوع در كتابهايشان عنوان گذاشتهاند
مثلاً باب ما يسمي باعارة الفروج.
با توجه به
همه مواردي كه ذكر شد ميپرسيم فرِ بين صيغه و رابطه نامشروع زنان و
مردان در قبال پول چيست؟ اگرفرض كنيم كمترين مدت ازدواج موقت آنچنانكه
بعضي از آنان مدعي هستند، يكماه باشد يك زن ممكن است ظرفيك سال در
صيغه دوازده مرد باشد! كدام مسلمان شريفي راضي به اين است كه دوازده
نفر در يكسال به نوبت با دختريا خواهر و يا مادرش چنين عملي انجام دهند؟
اگر مدت صيغه كمتر از يكماه باشد تأمل كنيد چه خواهد شد!.
آيا با شأن
انساني يك زن متناسب است كه زندگي خود را چنين بگذراند و از آغوش مردي
به آغوش مرد ديگريدرآيد؟ و تازه اين عمل بنام شريعت محمد (ص) انجام
گيرد! و آيا اين مغاير با گفته پيامبر (ص) نيست كه فرمود: منمبعوث شدهام
تا مكارم اخلاق را كامل كنم.
چه كسي اين
عمل را براي خواهر يا دخترش ميپسندد؟
حديثي از پيامبر
(ص) نقل ميكنيم كه بيانگر كمال مكارم اخلاقي است. مردي خدمت پيامبر
(ص) آمد و گفت: ايرسول خدا به من اجازه بده تا زنا كنم. اصحاب
برافروخته شده و ميخواستند آن مرد را تنبيه كنند، رسول خدا (ص)مانع شدند
و از آن مرد پرسيدند آيا براي مادرت زنا را ميپسندي؟
مرد گفت: خير. پيامبر (ص) فرمودند بقيه مردم همدوست ندارند با
مادرشان زنا شود. آيا دوست داري كسي با خواهرت زنا كند؟
مرد گفت: خير. پيامبر (ص) فرمود بقيهمردم هم دوست ندارند كي با
خواهرشان زنا كند. سپس از آن مرد پرسيدند آيا زنا را براي دخترت ميپسندي؟
مردگفت: خير. پيامبر (ص) فرمود مردم هم دوست
ندارند كسي با دخترشان زنا كند.
اين حديث
نشانگر اين است كه نبايد مزايا و منافع شخصي خود را در صورتي كه به زيان
ديگران منجر شود در نظربگيريم و آنچه را كه براي خود نميپسنديم نبايد براي
ديگران بپسنديم.
بياد گفتگويي
كه ميان دو نفر صورت گرفته بود افتادم يكي از اين دو شيعه بود و از صيغه
دفاع ميكرد. وقتيكه از اوپرسيده شد نظرت در مورد صيغه چيست؟ آن مرد گفته
بود: بسيار كار خوبي است و وقتيكه به او گفته شده بودخواهرت را به صيغه
من دربياورد، آن مرد خشمگين شده، و با طرف مقابلش گلاويز شده بود.
بايد پرسيد ارزش
و كرامت و عفت و حيائي كه اسلام به زن بخشيده كجا و صيغه كجا؟ صيغه
كرامت زن را پايمال ميكندو موجب ميشود كه زن بي ارزش و كالايي براي
تجارت باشد. اهل بدعت و نوآوران در دين از صيغه بعنوان مجوزوسندي براي
لگدكوب كردن و تجارت زن آنهم تحت نام پيروي از مذهبشان و دوستي اهل
بيت استفاده ميكنند.اسلام مرتبت و جايگاه زن را بالا برد اما اينها ميخواهند
زن را در گرداب ذلت و بي ارزشي بيندازند.
شيعيان انديشه
ازدواج موقت را براي جذب جوانان به مذهبشان بكار ميگيرند زيرا كه امتياز
ويژهاي است كه ساير فرِو مذاهب اسلامي آن را مردود ميدانند. ازدواج موقت
مجوزي است باي جذب كساني كه ايمان و اراده ضعيفي دارندو آنهايي كه
براي ارضاء تمايلات جنسي خواهان آزادي مطلق جنسي اند.
فهرست
!
! !
يعني آنچه كه
به زبان آورده و اظهار كرده ميشود با اعتقاد قلبي و باطني شخص مغاير باشد
و به عبارتي يعني تجويز دروغگويي.
اهل سنت
معتقدند كه دروغگوي علامتي از عالم نفاق است و آن را حرام ميدانند. الا
در بعضي از حالات و شرايطسخت و دشوار و استثنايي كه جان و زندگي مسلمانان
از جانب كفار در معرض خطر قرار داشته باشددر چنين شرايطياسلام به مؤمن
اجازه داده است كه براي خلاصي و نجات از شكنجه كفار، مغاير خواست و ميل
باطني اش اظهار به كفرنمايد البته به شرط اينكه قلباً به آنچه ميگويد
موافق نباشد. خداوند متعال ميفرمايد: «من كفر بالله من بعد ايمانه الامن
اكره و قلبه مطمئن بالايمان» سوره نحل آيه 106 (هر كه كافر شود بخدا بعد
از ايمان مگر آنكه جبر كرده شود بروي و دلش آراميده باشد به ايمان.)
خداوند به لطف
و مهرباني اش و علمش نسبت به تفاوت قوت و ضعف بندگانش در مقاومت اين
اجازه را داده است،كه مؤمن در شرايطي كه بيم
جانش ميرود اظهار به كفر كند. اما بهتر اين است كه مؤمن استقامت و پايداري
كند و ازاظهارات كفرآميز ظاهراً و باطناً خودداري كند. دو شرط اساسي در اين
رابطه حتماً بايد مورد نظر قرار گيرند. شرط اول:اين مجوز صرفاً براي شرايط
سخت و دشوار است و نه در حالات عادي.
شرط دوم: اين
مجوز صرفاً در مواقع مواجهه مؤمن با كفار است و نه در مقابل مسلمانان. همچنانكه
گفتيم بهتر اين استكه مؤمن تقيه نكند و در وهله اولي بايد كه بر ايمانش
مقاومت و پايداري كند گرچه منجر مرگش شود اما مسلماني كه درمقابل شكنجه
كفار نتواند تا به آخر مقاومت كند ميتواند بر طبق اين مجوزي كه خداوند
برايش قائل شده است عملكند. اما شيعه تقيه را هم در شرايط سخت و دشوار
و هم در شرايط معمولي و ايمني و آسايش، چه در مواجهة بامسلمان باشد و چه
در مواجهه با كفار جائز ميدانند و تقيه را اصلي از اصول مذهبشان قرار دادهاند.
بر طبق عقيدهشيعيان چنانچه كسي تقيه نكند بي دين است. اين موضوع در
كتب مختلف شيعه آمده است. مثلاً در باب اصول كافيج2 ص217 و 223 كليني
مينويسد امام جعفر صادق فرمود: (نه دهم) دين در تقيه است و دين ندارد
كسي كه تقيهنكند. اسلام امر به راستگويي و صداقت و مردانگي و پافشاري بر
حق كرده و ترس و بزدلي و ذلت را نكوهش ميكند امابر طبق عقيده شيعه
تقيه ركني از اركان دين است و وسيلهاي است كه با آن به خدا تقرب ميجويند
و اين نكته ايست كههيچ دين و آئيني آن را نميپذيرد. و هر دين و آئيني
اعم از مسيحيت و يا زرتشتيان يا بت پرستان دروغگويي را زشت وناپسند و
مذموم ميدانند و پيروانشان را از آن نهي ميكنند. تقيه اثرات منفي و
مخربي بر شخصيت انسان ميگذارد ومنجر به ايجاد خصائل و عادات نكوهيدهاي
در شخص ميشود از جمله اين خصلتهاي منفي دوروئي و دوگانگيشخصيت و مغايرت
بيان و عمل و ظاهر و باطن است. تعاليم و دستورات اسلام مسلمانان را از
اين گونه خصلتهايمنفي نهي و آنان را سفارش به صداقت و اتخاذ موضع صريح
كرده است. كما اينكه آموختهايم كه از مشخصات بارزمسلمانان اين است كه
فريب نميدهند و فقط به حق عمل ميكنند.
در جايي يكي
از آخوندهاي شيعه سوگند ياد كرده بود كه شيعيان اينك ديگر تقيه نميكنند.
اشخاص حاضر در جلسهدر جواب گفته بودند از كجا بدانيم شما الآن سوگند خوردي
تقيه نكرده باشي! ممكن است كه آن آخوند شيعه راستگفته باشد اما موضوع
تقيهكه شيعيان آن را ساخته و به عنوان يك اصل در اصول مذهبشان آوردهاند،
موجب ترديد ودودلي مردم ميشود كه آيا آنچه آخوندهاي شيعه و يا حتي عامه
شيعه ميگويند حرف دلشان است و قلباً به آن چيزيكه ميگويند معتقد هستند
يا اينكه آنچه اظهار ميدارند ظاهري است و قلباً و باطناً به آنچه ميگويند
معتقد نيستند.روشن است كه مردم و اشخاص طرف صحبت شيعيان قابل ملامت و
سرزنش نيستند. بلكه ملامت به كساني برميگردد كه اين امر ناشايست و اين
رذيلت (تقيه) را فضيلت جلوه دادهاند. بررسي زندگي ائمه اهل بيت كه در
راه اعتلاءو دفاع از كلمه حق در معرض ستم و ناملايمات و حتي شكنجه قرار
داشتهاند بخوبي بيانگر ايستادگي و مقاومت آنها برمواضع به حقشان است و
نشان ميدهد كه اعمال و گفتارشان به غايت از تقيه و فريبكاري بدور بوده
است. حسين واهل بيت او براي دفاع از حق پذيراي شهادت شدند. امام موسي
ابن جعفر با حكومت هارون الرشيد مخالف بود و بههمين دليل سالها در زندان
و اسير بود.
آخوندهاي شيعه
استفاده از تقيه را به غير از شرايط سخت و هنگاميكه خطر جاني در ميان
باشد منكر ميشوند. اماآنچه كه در كتب خود شيعيان آمده است اين گفته
آخوندهاي شيعه را رد ميكند از جمله در كتاب كافي آمده استمردي كه خوابي
ديده بود خدمت جعفر صادق آمد تا خوابش تا تعبير كند. در اين هنگام ابوحنيفه
هم در جلسه جعفرصادق حضور داشت جعفر صادق از ابوحنيفه خواست تا خواب آن
مرد را تعبير كند. ابوحنيفه خواب مرد را تعبير كرد.جعفر صادق گفت قسم به خدا
اي ابوحنيفه تو درست گفتي. وقتيكه ابوحنيفه از آن جلسه خارج شد آن مرد
گفت منتعبير آن ناصبي را پذيرفتم (شيعيان به اهل سنت ناصبي ميگويند چرا
كه به نظر شيعيان اهل سنت دشمن اهل بيتهستند) جعفر صادق گفت تعبير خواب
تو آنچنانكه او گفت نيست مرد به جعفر صادق گفت شما كه به او گفتي
درستتعبير كرده است و سوگند هم خوردي. جعفر صادق گفت بله من قسم خوردم
كه او به اشتباه رسيده است. (الكافيالروضه ج8 ص292) از اين روايت
مشخص ميشود كه از تقيه در موقعيكه هيچگونه خطري هم در كار نبوده،
استفادهشده است چرا كه ابوحنيفه هيچگونه جبر و زوري بكار نبرده بود تا
جعفر صادق و همچنين آن مردي كه خواب ديدهبود، مجبور به پذيرش تعبيرش
كند.
از موارد تقيه
عملي ميتوان به نماز شيعيان در مساجد اهل سنت اشاره كرد. شيعيان در
منازل و مساجد خود برمهرهايي كه ادعا ميكنند از خاك كربلا هستند سجده ميكنند،
اما گاهي اگر در مساجد اهل سنت نماز بخوانند، بدونمهر نماز ميخوانند و هنگام
مراجعت مجدداً در منازل و يا در مساجدشان نماز شان را تكرار ميكنند. اين
مورد راموسي موسوي كه مراتب فتوي و اجتهاد را در حوزه نجف گذرانده، خاطر
نشان كرده است. ايشان در مقايسه با سايرآخوندها و علماء شيعه نسبت به اهل
تسنن آگاهي و انصاف بيشتري دارد و كتابي بنام شيعه و تصجيج نوشته كه
كتابدر خود تأملي است.
فهرست
!
! !
خمس نقش اساسي
و مهمي در مسئله بقاي مذهب شيعه ايفا ميكند.
بر طبق
اعتقادات شيعه، پيروان اين مذهب بايد خمس يعني يك پنجم درآمد و كسب و
كار خويش را به مراجع وامامانشان بدهند اين منبع درآمد عظيمي براي مراجع
شيعه است و باعث جمع آوري ثروت زيادي توسط آنانميشود. توجيه شرعي كه
مراجع و علماء شيعه جهت اخذ خمس كسب و كار مردم به آن متوسل ميشوند
برداشت وتفسير نادرست آنان از يكي از آيههاي قرآن است كه ميفرمايد:
«وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ
وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ
السَّبِيلِ» (آيه 41 سورة انفال) ترجمه: و بدانيد كه آنچه
غنيمت يافتيد از هر چيز يك پنجم آن از خدا و رسول و خويشاوندان (او) و
يتيمان و مساكين و مسافرين است.
اين آيه را
اينگونه تفسير و از آن استنباط ميكنند كه سهم خدا و رسول خدا و ذي القربي
بايد به امام و قائم مقام رسولپرداخت شود. (مراجعه شود به كتاب مجمع
البيان در تفسير قرآن ج4 ص543 از فضل بن حسن طبرسي)
اما در واقع
آنچه كه در اين آيه آمده مربوط به غنائم جنگي است و بر خلاف آنچه كه
شيعيان ميگويند هيچگونه ارتباطي به كسب و كار و تجارت مردم ندارد. بررسي
در سيرت پيامبر (ص) نيز نشانگر اين است كه هيچ موردي وجود ندارد كهايشان
از كسب و كار مردم سهمي براي خودشان مطالبه كرده باشند. همچنين مؤرخيني
كه در كتابهايشان راجع به جمعآوري زكوة در زمان خلفاء و اهل بيت
مطالبي رانوشتهاند به اين نكته كه از كسي خمسي مطالبه شده باشد هيچگونهاشارهاي
نكردهاند. محمد بن حسن طوسي كه از بزرگترين فقاء شيعه در قرن پنجم هجري
و مؤسس حوزه علميه نجفاست در كتاب فقهي معروفش هيچگونه اشارهاي به
خمس نكرده است اين در حالي است كه در ان كتاب تمامي مسائلفقهي اعم
از كوچك و بزرگ بيان شده است. همين دلايل و دلايل ديگري كه به بعضي
از آنها نيز اشاره خواهيم كردباعث شدهاند تا بعضي از فقهاء شيعه مجبور به
حرام اعلام كردن دريافت خمس از كسب و كار مردم شوند. از جملهفقيه شيعه
احمد اردبيلي ملقب به مقدس اردبيلي.
مراجع و
آخوندهاي شيعه با سوء استفاده از ناآگاهي مردم اقدام به انباشت ثروت
عظيمي ميكنند و در نتيجه بيشتربدنبال منافع مادي هستند. تصور كنيد اگر
نذرهايي را كه توسط مردم بر مزارها و بارگاههاي ائمه و امام زادگان
تقديمميشود و در نتيجه به مراجع و آخوندهاي شيعه ميرسد به خمسيكه آنها
دريافت ميكنند، بيفزائيم چه سرمايههنگفتي توسط اين مراجع و آخوندها جمع
آوري ميشود.
علاوه بر اين
زناني هستند كه صيغه خود را توسط مراجع و آخوندهاي شيعه، افتخاري بس
بزرگ ميدانند مجموعه اينعوامل باعث ميشود كه مراجع و آخوندهاي شيعه
ثروت مندترين و خوش شانسترين افراد در بهره وري از لذائذدنيوي باشند.
اينها همه از
فريبندگي اين مذهب است و موجب ميشود كه علماء و آخوندهاي شيعه غرق در
ماديات و لذائذ دنيويباشند و از اتخاذ مواضع به حق و اعتراف به خرافات و
باطيلي كه اساس و بنيان مذهب شيعه بر آن استوار است، خودداري كنند.
و به راستي
چه خوب بود اگر مراجع و آخوندهاي شيعه از خوردن به ناحق اموال مردم
دست ميكشيدند و نسبت بهلذائذ دنوي رغبتي نميداشتند و باري بدوش مردم
نميبودند.
فهرست
!
! !
مهدي
موعود يا امام دوازدهم شيعيان
موضوع ديگري
كه در بررسي عقايد شيعه مهم است، اعتقاد شيعيان به ظهور مهدي، امام
زمان است.
بر طبق عقيده
اهل سنت در آخر الزمان و آنگاه كه دنيا را فساد و گمراهي فرا گيرد، خداوند
متعال توسط مردي از اهلبيت پيامبر (ص) كه هنوز بدنيا نيامده است، اسلام
و مسلمين را ياري ميكند. نام او نام پيامبر (ص) و نام پدرش نام پدرپيامبر
(ص) يعني عبدالله و دعوت او همزمان با نزول حضرت عيسي (ع) خواهد بود. در
همين رابطه احاديث زياديدر كتب حديث اهل سنت آمده است. بر خلاف اهل
سنت شيعيان ميگويند او نه محمد بن عبدالله بلكه محمد فرزندحسن عسكري است
كه در قرن دوم هجري بدنيا آمده و از 5 سالگي در سردابي در سامرا پناه
گرفته و مخفي شده است.بعد از گذشت 1200 سال شيعيان هنوز منتظرند تا اين
شخص از سرداب بيرون بيايد و آنان را هدايت كند!
قصد ما اين
نيست كه ببينيم آيا از نظر عقلي و علمي امكان اين هست كه شخصي 1200
سال آنهم درون يك سرداببتواند زنده بماند، هرچند كه موازين عقلي و علمي
چنين فريضهاي را رد ميكنند. اما، ما معتقديم كه خداوند قادر به هركاري و
فراتر از يافتهها و دانشهاي بشري است و تصريح قرآن در مورد عمر حضرت نوح
(ع) يا عمر اصحاب كهف مارا بسنده ميكند.
در رد اين تصور
و پندار شيعيان كافي است كه به كتب خود شيعيان در اين مورد نظري بيفكنيم،
در اين نوشتهها آمدهاست كه حسن عسكري عقيم بود و فرزندي نداشت.
محدثين شيعه
روايت ميكنند كه بعد از وفات حسن عسكري، از آنجائي كه او فرزندي نداشت
و همسران و كنيزانش همباردار بودند بناچار اقوام و خويشاوندانش ميراث او را
بين مادر و برادرش جعفر تقسيم كردند. (كافي ص505ـ الارشادالمفيد ص339ـ كشف
الغمه ص408ـ الفصول المهمه ص289ـ اعلام الوري طبرسي ص377ـ و كتاب جلاء
العيومج2 ص762)
فرزندي براي
امام حسن عسكري در زندگي او ثابت نيست و عموم مردم بعد از مرگ امام
حسن عسكري براي اوفرزندي نديده و نشناختهاند. (اعلام الوري طرسي ص380 و
الارشاد المفيد ص345)
پيامبر اسلام
(ص) فرموده كه عمر امت من بين 70 تا 90 سال است. با اينهمه شيعيان تا
امروز بر وجود همچنين فردي كهغايب است و عمرش از عمر نوح (ع) هم بيشتر
است اصرار ميكنند. جالب اينجاست كه شخصي را مأمور كردهاند تابيرون
سردابي كه ادعا ميكنند اما زمان در آنجا مخفي شده است مرتباً فرياد بزند ـ
اخرج عجل الله فرجك ـ وقتيكه اينمرد بميرد كس ديگري جانشين او ميشود.
اين مكان به نوبه خود منبع درآمد عظيمي است براي مراجع و آخوندهايشيعه
چرا كه تعداد زيادي از شيعيان همه روزه جهت زيارت و يا طلب شفاء و رفع
مشكلاتشان به اين مكان ميروند وخيرات و نذرهايشان را به اصطلاح تقديم
امام زمان ميكنند.
فهرست
(بازگشت
براي گرفتن انتقام)
يكي ديگر از
معتقدات شيعه رجعت يا بازگشت مهدي امام دوازدهم است و ميگويند كه يكي
از اهداف اساسيبازگشت امام دوازدهم گرفتن انتقام است. آنها ميگويند چون
مهدي از سردابي كه در آن مخفي شده است، بيرون بيايدخداوند اهل بيت و
همچنين دشمنان اهل بيت كه خلافتشان را غصب كردهاند زنده ميكند، (منظور
شيعيان از دشمناناهل بيت و در رأس آنها ابوبكر و عمر و عثمان رضي الله
عنهم اجمعين است) و امام مهدي گردن غاصبان خلافت اهلبيت را ميزند و
بدينوسيله انتقام اهل بيت را ميگيرد. (يعني كه هدف انتقام است نه نجات
جهان از ظلمت و گمراهي وگستردن عدل و داد) بايد پرسيد فايده زنده كردن
بقول آنها دشمنان اهل بيت و مجدداً گردن زدن و كشتن آنها درچيست؟!
در تفسير صافي
ج1 ص172 آمده است چون مهدي از سرداب بيرون آيد ريه و نسل قاتلان امام
حسين را به جرماعمال پدرانشان خواهد كشت. شخص مهدي 500 نفر از قريش و
معاويه و يزيد را گردن زده و نيز عائشه همسر پيامبر(ص) را شلاق (حد) خواهد
زد.
اين قول و
گفته شيعيان كه نسل و ذريه قاتلان حسين (رض) به جرم كارهاي پدرانشان
مجازات شده و به قتل ميرسندمشابهت زيادي با فكر و عقيده مسيحيان دارد كه
ميگويند:
الخطيئة الاولي
الموروثة ـ به اين معني كه بار گناه و اشتباه پدران را فرزندان حمل ميكنند
و هر گاه فرزندي از آنان بدنيا بيايد گناه پدر بر گردن فرزند خواهد بود.
اين عقده و
قول شيعيان مغاير فرموده خداوند است كه در قرآن ميفرمايند: «و لا تزروا
وازرة وزر اخري» هيچكسي بار گناهان ديگري را حمل نخواهد كرد. (سوره انعام
آيه 164)
حال اگر فرض
كنيم آنطور كه آنها ميگويند ابوبكر و عمر رضي الله عنهما اشتباه و يا ظلم
كرده باشند، اما چگونه است كهمهدي ادعايي آنها در انديشه مجازات همسر پيامبر
(ص) است؟ مگر نه اين است كه خداوند فرموده همسران پيامبر(ص) مادران
مؤمنين هستند. آيا توصيف عائشه توسط قرآن بعنوان مادر مؤمنان نشانگر طهارت
و مبرا بودن ايشان ازتهمت و افترايي كه شيعيان نسبت ميدهند نيست.
سؤال اينجاست
شيعيان چگونه خواستار وحدت شيعه و سني ميشوند در حاليكه معتقد و منتظر
رجعت هستند تا بهزعم خودشان در آن روز از اصحاب پيامبر (ص) انتقام بگيرند.
شيعيان به اهل سنت نسبت ميدهند كه آنهاامويهستند، كما اينكه مداوماً
اصحاب پيامبر (ص) را مورد طعن و لعن قرار ميدهند. شيعيان در اين مورد (البته
ناخواسته وندانسته) موجد رحمت و بخشايش و ثواب براي اصحاب پيامبر (ص)
هستند، چرا كه با هر ناسزاگوئي به اصحابپيامبر (ص) خداوند بر اجر و ثواب
صحابه ميافزايد. چگونه ميتوانيم بپذيريم كساني كه نسبت به نزديكترين
اصحابو ياران پيامبر (ص) حقد و كينه دارند با ما كه افتخار رهروي و پيروي
از پيامبر (ص) و اصحابش را داريم سر دوستي وبرادري خواهند داشت!
فهرست
!
! !
بداء در اصطلاح
يعني تغيير ناگهاني در مسير از قبل تعيين شده و يا به عبارتي يعني پيشامد.
اكثريت قريب به اتفاق شيعيان معني بداء را نميدانند، در حاليكه بارها در
دعاهايشان آن را تكرار ميكنند، مخصوصاً در دعاهايي كه هنگامزيارت قبور
امام دهم علي نقي و امام يازدهم حسن عسكري ميخوانند، ميگويند السلام
عليكما يا من بدالله فيكما.يعني كه سلام بر شما اي كساني كه خداوند در
مورد شما مرتكب بداء شد. در كتب شيعه از جمله در مفاتيح الجنانص292 اين
دعا آمده است.
انگيزه شيعيان
از اين دعا اين است كه بر طبق عقيده شيعه امامت از پدر به فرزند ارشد
منتقل ميشود. اما هنگاميكهاسماعيل فرزند ارشد امام جعفر صادق وفات يافت
يافت، بناچار امامت به موسي بن جعفر فرزند كوچك جعفر صادق انتقال يافت.
اين تغيير در مسير امامت كه بنا به اعتقاد شيعه منصب خداوندي است و رأي
مردم در آن تأثيري ندارد رابداء ناميدهاند و ميگويند خداوند در مقابل
پيشامد و حادثه غير مترقببهاي قرار گرفت و حكمي جاري كرد كه با حكمقبلي
متفاوت بود. از همينجا ميان شيعيان اختلاف افتاد و باعث گروه بنديهايي
منجمله بوجود آمدن گروهي بناماسماعيليه در صفوف شيعيان شد. متأسفانه
علماء و آخوندهاي شيعه با اينكه ميدانند اين نسبتها به خداوند باطل
ونارواست و به جاي اينكه در جهت حذف نسبت «نعوذبالله» جهالت و مماداني و
ناقص جلوه دادن علم و حكمت ذاتباري تعالي از اصول عقائد شيعه اقدام
كنند، شرمسارانه ميكوشند تا از اين مسئله فرار كنند. مسلمان واقعي
معتقداست كه خداوند آگاه و خبير و عالم الغيب است و آنچه را كه در آينده
روي ميدهد، ميداند و هيچ امري بدوندرخواست و اراده خداوند واقع نخواهد
شد. شكي نيست كه آگاه بودن خداوند از آنچه در آينده روي ميدهد باانديشه
بداء در تضاد است. نكته قابل توجه و تناقض عجيب اين است كه شيعيان
ميگويند امامانشان هر آنچه كه پيشآمده و هر آنچه را كه پيش بيايد
ميدانند، اما بخداوند نسبت ميدهند كه از آنچه در آينده واقع ميشود بي
خبر و ناآگاهاست!
فهرست
!
! !
افزودن
أشهد أن علياً ولي الله در اذان
توسط شيعيان
اهل سنت
معتقدند كه علي (رض) از اوليا بزرگ الهي است. اما اين دليل نميشود كه
اذان شهادت بدهيم كه علي(رض) ولي خداست. كما اينكه در زمان خود حضرت
علي چنين مطالبي در اذان گفته نشده است. اصولاً داخل كردنچنين مطالبي
در نماز راه را بر ورود مطالب ديگري در نماز باز خواهد كرد. مثلاً امام حسن
و امام حسين و افراد ديگرينيز هستند كه اولياء خدا هستند، پس چرا در اذان
شهادت به ولي الله بودن آنها ندهيم؟ يا اصلاً چرا اسامي پيامبرانگذشته را
در اذان داخل نكنيم؟ مگر شأن و مرتبه ائمه از شأن و مرتبه آنان بالاتر
است؟ اين بدعت در قرن دهم هجري ودر زمان شاه اسماعيل صفوي موسوم شد.
تمامي علمائ شيعه به اين مسئله اذعان ميكنند و اضافه ميكنند تكرار
اشهدان علي ولي الله وحي خير العمل در شه رو دياري نشاندهنده وجود و
كيان ملت شيعه در آنجاست.
در صدر اسلام،
نه در زمان علي (رض) و نه در زمان ساير اهل بيت چنين مطالبي در اذان
گفته نشده است. ما از شيعيانميخواهيم كه اين بدعت را حذف و اين
اشتباه را تصحيح كنند و به اذاني كه بلال حبشي (رض) در مسجد رسول اكرمو
در محضر پيامبر (ص) و اصحاب و منجمله علي (رض) ميگفت برگردند.
فهرست
!
! !
از خاك كربلا
هستند
اين خشتهاو
مهرها براي شيعيان ارزش زيادي دارند و هيچ خانهاي از شيعيان نيت كه از
اين مهرها در آن يافت نشود. شيعيان در مسافرتها پيوسته از اين مهرها در
جيبشان دارند. آنها ادعا ميكنند كه اين مهرها از اك كربلا محل شهادت
امامحسين هستند و بر اين مهرها سجده كرده و آن را ميبوسند. از نظر اهل
سنت سجده به اين مهرها و يا هر چيز ديگري، گناهي كبيره است. چرا كه نه
خداوند و نه پيامبرش و نه علي و نه اهل بيت او چنين دستور و اجازهاي را
به ما نداده اند.
فهرست
!
! !
شيعيان
نمازهاي «ظهر و عصر» و نمازهاي «مغرب و عشاء» را جمع كرده و با هم
ميخوانند. اين بدعت ديگري استكه معارض قول خداوند متعال است كه
ميفرمايد: «إِنَّ
الصَّلاَةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَّوْقُوتًا» هر آئينه نماز
برمؤمنين فرض است و در وقت معين كرده شده. (سوره نساء آيه 103)
پيامبر (ص) نيز
هر يك از نمازها را در وقت خودش بجاي ميآوردند. الا در بعضي موارد و شرايط
استثنايي مانند مواقعي كه ايشان بيمار بودند يا در شبهاي باراني و يا
هنگاميكه حادثه غير مترقبهاي روي ميداد و صرفاً در اينگونه موارد نمازها
را جمع مينمودند. عمل شيعيان در جمع كردن نمازها حتي مغاير رواياتي است
كه در كتب خود شيعيان آمده است. منجمله در نهج البلاغه ج3 ص82 از علي
(رض) روايت شده كه خطاب به استانداران و مسئولين شهرها گفته است: نماز
ظهر را با مردم بخوانيد تا آن هنگامي كه خورشيد به غرب متمايل و هوا رو
به سردي گذارد، و نماز عصررا بخوانيد آن هنگام از روز كه سايه اشخاص دو
برابر قدشان و خورشيد صاف است، نماز مغرب را بخوانيد آن هنگام كه روزه
دار افطار ميكند و نماز عشاء را بخوانيد به آن هنگام كه شفق ناپديد شد و تا
آخر شب.
فهرست
!
! !
اكثريت فقهاء
شيعه حكم دادهاند تا زمانيكه مهدي امام زمان ظهور نكرده است اداء نماز
جمعه در مساجد واجبنيست و مردم مختار هستند به اينكه نماز جمعه را در
مساجد بخوانند و يا به جاي آن در خانه هايشان نماز ظهر بخوانند.اين عمل
شيعيان مغاير نص صريح قرآن است كه ميفرمايد: «يا ايها الذين آمنوا اذا
نودي للصلاة من يوم الجمعةفاسعوا الي ذكر الله و ذروالبيع» اي كسانيكه
ايمان آوردهايد وقتيكه نداد داده ميشويد براي نماز جمعه بشتابيد بسوي ذكر
خدا و رها كنيد خريد و فروش را (سوره جمعه آيه 9)
بعضي از فقهاء
شيعه هم با اين نظريه مخالفت كردهاند مانند حر آملي كه معتقد به وجوب
اداء نماز جمعه بوده است.بعد از روي كار آمد حكومت شيعي در ايران، و با
اين استدلال كه حاكميت اكنون به نايب امام زمان رسيده، نماز
جمعهمجدداً در ايران برپا ميشود.
اختلافات
اساسيتر و همچنين اين بدعتهاي عملي، اختلاف و فاصله ميان شيعه و سني را
بيشتر ميكنند.
فهرست
!
! !
انحرافات و
اباطيلي كه تحت نام مذهب شيعه مطرح شده و ما سعي كرديم در اين گفتار
به رؤس مهمترين آنها اشارهكنيم، اثرات منفي و زيانباري براي امت
اسلامي و بيداري اسلامي كه امروزه شاهد آن هستيم، داشته است. به
تصويركشيدن چهرهاي از اسلام توسط شيعيان كه مترادف ترور، تخريب و عوام
فريبي است فرصتي طلايي در اختيار دشمناناسلام قرار داده است تا اعمال و
رفتار شيعيان را به تماميت اسلام تعميم دهند و بدينوسيله چهره پاك دين
مبين اسلامرا در افكار جهانيان مخدوش سازند.
در نظر بگيريد
زمانيكه زيارت قبور ائمه اهل بيت برابر با صد حج و صد عمره دانسته و
گفته شود زائرين اين اماكن بدونهيچگونه سؤال و جوابي يكسره به بهشت
ميروند، آيا ديگر شيعهاي پيدا ميشود كه تمايل و اشتياقي براي زيارتكعبه
داشته باشد. بي دليل نيست كه در سالهاي گذشته سردمداران شيعه حاكم بر
ايران چندين بار سعي در قاچاق اسلحه و مواد منفجره به عربستان و خرابكاري
و ايجاد بلوا در مقدسترين مكان مسلمانان به هنگام مراسم حجداشتهاند. از
جمله در سال 1986 حاكمان شيعه ايران مواد منفجره پلاستيكي درون كيفهاي
به اصطلاح حجاججاسازي كرده بودند و قصد برهم زدن مراسم حج را داشتن كه
توطئه آنان قبل از اجراء كشف شد.
همچنين در سال
1987 حاكمان شيعه ايران به بهانه تظاهرات بر عليه امريكاو اسرائيل و
برائت از مشركين اقدام به اخلال در مراسم حج كردند كه در نتيجه 400 نفر
از تظاهرات كنندگان فريب خورده ايراني كشته شدند.
بهانه آنها
تظاهرات بر عليه آمريكا و اسرائيل بود. اما طولي نكشيد كه خداوند آنها را
رسوا كرد و بر همگان معلوم شدآنهائيكه مدعي دشمني و مبارزه با امريكا و
اسرائيل هستند در خفا دست در دست امريكا و اسرائيل دارند و امدادهايغيبي
(اسلحه و تجهيزات جنگي) از اسرائيل و امريكا دريافت ميكنند. قبل از آن هر
ازگاهي اخباري در رسانههاي گروهي مبني بر روابط پنهاني ميان ايران و
اسرائيل منتشر ميشد. از جمله در سال 1983 هنگاميكه صادق طباطبايي برادر زن
احمد (فرزند خميني) به جرم همراه داشتن هروئين در يكي از فرودگاههاي
آلمان دستگير شد، ميليونها نفر از طريق تلويزيون آلمان مهر ورود به كشور
اسرائيل را بر پاسپورت اين شخص مشاهده كردند. پيشتر از آن در هجدهمژوئيه
1981 يك هواپيماي آرژانتيني حامل اسلحه و تجهيزات اسرائيلي براي ايران،
اشتباهاً به داخل شوروي سابقمنحرف و توسط دفاع ضد هوائي آن كشور سرنگون
گرديد. در تاريخ 18/8/1981 سخنگوي رسمي دولت قبرس تأييد كرد كه يك
هواپيماي آرژانتيني با شماره پرواز 224 در يازدهم ژوئيه 91 از مبدأ تل آويو
به مقصد تهران بارگيري شدهبود جهت سوختگيري در فرودگاه لارناكا به زمين
نشسته است. همچنين اين سخنگو اعلام كرده بود كه اين هواپيماسومين باري
ست كه در مسير تل آويو تهران در قبرس فرود آمده است. ابوالحسن بني صدر
رئيس جمهور اسبق ايراندر مصاحبهاي با روزنامه هرالدتربييون بتاريخ
24/8/81 اعتراف كرده بود كه در زمان رياست جمهوري او ميان اسرائيلو
ايران روابطي وجود داشته است اما او توان مداخله در اين زمينه را نداشته
است. در سوم ژوئن 1982 مناخن بيگيناقرار كرد كه اسرائيل با صدور اسلحه و
تجهيزات نظامي ايران را ياري كرده است. يك نشريه سوئدي در تاريخ
هجدهممارس 84 و مجله ابزرور در تاريخ 7/4/84 به موضوع انعقاد قرار صدور
اسلحه به ايران به مبلغ 4 ميليارد دلار، ميانايران و اسرائيل اشاره
كرده بودند. و بايد پرسيد اگر ايران واقعاً آنطور كه ادعا ميكند دشمن
اسرائيل و خطري برايصهيونيستها به شمار ميرود چگونه اسرائيل با گسيل
اسلحه و تجهيزات جنگي حاكمان ايران را تقويت ميكند؟ چندسال بعد ماجراي
فروش تجهيزات نظامي از سوي امريكا هم به ايران فاش و به رسوائي
واترگيت ايران معروف شد.
اگرآنچنانكه
حاكمان شيعه ايران ادعا ميكنند آنها در واقع دشمن امريكا هستند، آيا امكان
داشت امريكا براي ايران تجهيزات نظامي و براي رفسنجاني كلت و كيك و
انجيل بفرستد؟
هنگاميكه
جهانيان از سفر مك فارلين (مقام امريكايي) به تهران و تحويل تجهيزات
نظامي به ايران از سوي امريكا وانتقال عوايد آن به ضد انقلابيون
نيكارگوئه مطلع شدند، رفسنجاني رئيس جمهور فعلي ايران از روي ناچاري در
نمازجمعه تهران به سفر مك فارلين به ايران اعتراف كرد و با وقاحت تمام
گفت برادران پاسدار ما در فرودگاه كيك را خوردندو چيزي به ما نرسيد!
هنگاميكه
افغانستان توسط نيروهاي شوروي سابق اشغال شده بود و مسلمانان اين كشور
با كفار جهاد ميكردند، دولتشيعه حاكم بر ايران داراي عاليترين سطح روابط
با شوروي سابق بود و هيچگاه مسئله اشغال افغانستان بر روابط حسنهميان
ايران و شوروي تأثير نگذاشت. از جانب ديگر سردمداران شيعه ايران سعي در
ترور و تخريب در كشورهاياسلامي و ايجاد تفرقه و اختلاف ميان مسلمانان
داشته و دارند. در افغانستان احزابي شيعي براه انداختند كه كارشان هنگام
جهاد افغانستان منحرف كردن اذهان از مسئله اصلي يعني جهاد و ايجاد تفرقه
در صفوف مجاهدين بود كه هنوزهم آثار سوء آنرا در افغانستان مشاهده
ميكنيم.
يا در لبنان
گروهي از شيعيان را تجهيز و تحريك كردند تا مسلمانان فلسطيني را مورد حمله
قرار دهند و يا افرادي را تحتعنوان جهاد اسلامي ربوده و بدينوسيله چهره
منزه اسلام را نزد جهانيان مخدوش سازند. سردمداران شيعه ايران، حتيدر
داخل ايران و نسبت به شيعيان ايران هم رحمي نكردند و به بهانه اسلام و
حفظ كيان تشيع و در واقع حفظ حكومتخودشان، هزاران تن از مردم ايران را
كه مخالفت حكومتشان بودند از دم تيغ گذراندند و ميليونها تن از مردم شيعه
ايرانرا آواره ساير كشورها كردند و جز ويراني، فقر و فساد ارمغاني براي
مردم ايران به همراه نياوردند. حاكمان ايران كه ادعاميكنند خواهان وحدت
شيعه و سني هستند، نسبت به اهل سنت ايران كه
بخش بزرگي از جامعه ايران را تشكيلميدهند ظلم و ستم مضاعفي اعمال
ميكنند و از طرِ گوناگون منجمله تهديد يا تطميع در صدد تغيير مذهب اهلسنت
ايران برآمدهاند. كما اينكه در سال 1994 ميلادي برابر با 1372 هجري شمسي
دولت ايران مسجد اهل سنت درشهر مشهد (مسجد شيخ فيض) را تخريب كرده و چند
روز بعد هنگاميكه هزاران تن از از اهل سنت زاهدان در مسجدمكي اين شهر
اقدام به يك گردهمايي اعتراضآميز نسبت به تخريب مسجد شيخ فيض كرده
بودند، نيروهاي دولتي بهدرون مسجد حمله كرده و مسلمانان بي پناهي را كه
درون خانه خدا جمع شده بودند بيرحمانه آماج گلولههاي خودقرار دادند و
دهها تن از آنان را كشته و زخمي و صدها تن را دستگير و روانه زندانها
كردند. حاكمان ايران هنگاميكه هندوهاي متعصب مسجد بابري در هندوستان را
تخريب كردند، سينه چاك ميكردند و در سوگ شهادت مسجد بابري اشك تمساح
ميريختند. اما ديري نپائيد كه با تخريب مسحد شيخ فيض مشهد و سپس هتك
حرمت خانه خدا به رگباربستن مردم مسلمان زاهدان درون مسجد مكي
اين شهر پرده تزوير و فريبكاري از چهره شان فرو افتاد. (براي آگاهيبيشتر
مراجعه شود به كتاب اهل السنة والجماعة في ايران و كتاب فرياد اهل سنت
خراسان)
از ديگر موارد
فريبكاري و تزوير حاكمان شيعه ايران و منجمله شخص خميني، فتوي خميني
مبني بر واجب القتل بودن سلمان رشدي به جرم اهانت به قرآن كريم و
پيامبر (ص) و يارانش بود. اما گوئي خميني فراموش كرده بود، اهانتهايي
كهدر كتب شيعيان نسبت به ساخت قرآن و اصحاب و همسران پيامبر (ص) روا
داشته شده، از آنچه كه سلمان رشدينوشته بالاتر و بيشتر است.
از جمله طعنه
به كتاب خدا و متهم كردن اصحاب به تحريف آن و ناسزا و دشنام گوئي به
همسران پيامبر (ص) كه اهلبيت او هستند و نيز ياران آنحضرت.
بهتر بود خميني
ابتدافتوي ميداد كه كتابهاي شيعي كه در آنها جز ناسزا به ياران و همسران
پيامبر (ص) و ايجاد ترديد درصحت و كامل بودن قرآن چيز ديگري يافت نميشود،
پاكسازي شوند. چرا كه آنچه در كتب شيعيان آمده و آنچه سلمانرشدي نوشته
مشابهت و همساني زيادي با هم دارند.
آيا فرقي بين
سلمان رشدي، نور طبرسي، ملا محمد باقر مجلسي، كليني، شيخ عباس قمي،
گلدزيهر مستشرق يهوديوجود دارد؟ همگي گواهان دروغيني هستند كه عليه كتاب
خدا گواهي داده و در مصاديق آن ترديد ايجاد كرده و به آنتوهين ميكنند.
آيا اسلامي كه اينان مدعي آن هستند همان آئين پاك محمدي است؟ و آيا
دوستي اهل بيت اسن است؟خواننده و شنونده بايد بعد از اين به اين سؤال
پاسخ گويد كه آيا يگانگي و وحدت ميان شيعه و سني جز با اصلاحانحرافاتي
كه شيعيان به آن چنگ زدهاند امكان دارد؟ در حقيقت دعوت به وحدت
مترادف با ادغام مذاهب ديگر درمذهب تشيع است چنانچه عملاً در ايران اين
كار را ميكنند. ما به كساني كه آرزوي وحدت اسلامي را دارند ميگوئيم
تاوقتيكه علماء و مراجع شيعه از مواضع ناحق شان عدول نكنند و انحرافات
موجود در مذهبشان را اصلاح نكنند،انديشه وحدت
امت اسلامي رؤيايي بيشتر نخواهد بود. اينها همه انحرافات و تجاوزاتي است
كه بنام اهل بيت ومذهب اهل بيت انجام ميگيرد كه اهل بيت در واقع از
آنها بيزار هستند.
خطاب به آن
دسته از فرزندان اهل سنت كه يا بي خبرند و يا تجاهل ميكنند، ميگوئيم
چگونه با كساني اختلاط كرده وحاضر به دوستي ميشود كه به ابوبكر و عمر و
عائشه دشنام و ناسزا ميگويند؟
تا زمانيكه
اين عقيده اصلاح نشود ما شاهد اين دور تسلسل خواهيم بود و گذشته از
خمينيهاي ديگري كه در سايه اينعقيده باطل ظهور خواهند كرد، عامه مردم
شيعه نيز از قربانيان اين عقيده خواهند بود.
فهرست
!
! !
آيا شيعيان
ميتوانند غير مسلمانان را به اسلام دعوت كنند؟
حقيقت اين
است كه محققين بعد از بررسي عملكرد شيعيان در اين زمينه به اين نتيجه
رسيدهاند كه شيعه هيچگونهنقشي در دعوت غير مسلمانان و كفار به اسلام
نداشتهاند. علت آن نيز كاملاً روشن و بديهي است. به عكس انديشه واعمال
و كردار شيعيان باعث بدبيني و دوري غير مسلمانان از اسلام شده است.
اگر شيعهاي
يك مسيحي را به اسلام دعوت كند، شايد آن مسيحي بپرسد به چه چيزم دعوت
ميكني؟ شيعه ميگويدبه اسلام چرا كه اسلام عاري از آن غلوي است كه در
مسيحيت در مورد عيسي مسيح وجود دارد. مسيحي در جوابميگويد شما به نوبه
خودتان در مورد حضرت علي، حسين و ديگر امامان آنقدر غلو ميكنيد كه
ميگوئيد آنها قبل ازآفرينش جهان نورهايي بودهاند. شما از حسين كمك
ميخواهيد و ميگوئيد يا حسين. ما هم از حضرت عيسي (ع)كمك ميخواهيم و
ميگوئيم يا عيسي مسيح. شيعه ميگويد ترا به توحيد و يگانگي خدا و عبادت
او دعوت ميكنم.مسيحي در جوابش ميگويد چطور مرا به چنين چيزهايي
ميخواني در حاليكه شما اسامي فرزندانتان عبدالعلي وعبدالحسين ميگذاريد.
شيعه ميگويد شما بجاي اينكه از خدا كمك بخواهيد از عيسي كمك ميخواهيد.
مسيحيميگويد شما هم همين كار را ميكنيد. قبور امامانتان را طواف كرده و
از آنها ياري ميخواهيد به جاي اينكه از خدا كمكبخواهيد. ما هم همين كار
را ميكنيم از حضرت عيسي و مادرش كمك ميخواهيم زيرا آنان نزد خداوند
مقام بالاييدارند.
شيعه ميگويد
شما در مورد حضرت عيسي غلو كردهايد. مسيحي ميگويد شما هم در مورد حسين غلو
كردهايد. او وساير امامانتان را برتر از همه مخلوقات و معصوم ميدانيد و
براي آنان علم مطلق قائل هستيد و ميگوئيد امامانتان آنچهرا كه پيش
آمده و آنچه را كه پيش بيايد ميدانند و حتي گفتهايد آنان داراي مقامي
هستند كه هيچ فرشته مقرب و يا هيچپيامبري به آن مقام نميرسند.
ما هم در مورد
حضرت عيسي ميگوئيم او قبل از آفرينش جهان نوري بوده و خداوند او را بر
همه فرشتگان و انبياءبرتري داده است. ما گفتهايم دوستي حضرت عيسي
كفاره گناهان است شما نيز ميگوئيد تا زمانيكه كسي اهل بيت رادوست دارد،
هر گناهي هم بكند به حسابش نوشته نخواهد شد.
شيعه ميگويد
كتاب شما دستخوش تحريف و تغيير قرار گرفته، مسيحي در جوابش ميگويد شما
شيعهها هم ميگوئيد كه كتابتان قرآن تحريف شده و اصحاب آن را تغيير
داده و اسم علي و آياتي را كه تصريح به جانشيني علي بعد از پيامبرتان
ميكند، حذف كردهاند. پس چطور شما از ما ميخواهيد كه كتاب تحريف شدهاي
را ترك كنيم و به دنبال كتابتحريف شده ديگري برويم!؟
ما ميگوئيم
انجيل تحريف نشده پيش خداست و شما ميگوئي قرآن تحريف نشده نزد امام
غايب است. پس چه فرقيميان ما مسيحيها و شما شيعيان وجود دارد؟
تازه ما
مسيحيها اصحاب و دوستان و پيروان حضرت عيسي (ع) را دوست داريم و آنان
را اسوه و الگوي خودميدانيم. در حاليكه شما شيعهها اصحاب و ياران
پيامبرتان را مورد سرزنش و توهين قرار ميدهيد و ميگوئيد آنانشيطان و
طاغوت بوده و از دين برگشتهاند و پيروي از آنان ناجائز است. پس چگونه ما
ميتوانيم پيشوايان نيك وشايسته خود را ترك كنيم و به دين پيامبر شما كه
اصحاب بدي داشته روي بياوريم. و چگونه مسيحيت را كه دروغ و زنارا حرام
اعلام كرده رها كنيم و به دين شما كه دروغ بنام تقيه و زنا را بنام
صيغه مباح قرار داده است درآئيم؟
آيا شما
ميخواهيد ما همانند شما با هود زني و تظاهر به گريستن و عزاداري و ريختن
خون خود به خدا نزديك شويم؟
بنا به همين
دلايل روشن و آشكار است كه شيعيان نميتوانند كفار را به اسلام دعوت
كنند.
بلكه عمده
تلاش شيعيان محدود به سعي براي تغيير مذهب برخي از مردم بي سواد و فقير
اهل سنت است كه با سوءاستفاده از ناآگاهي و فقر ماديشان آنها را فريفته و
تطميع شان ميكنند. كما اينكه ميسيونرهاي مسيحي با سوء استفاده ازفقر مادي
مسلمانان و با تطميع تعداد از ايشان را به مسيحيت كشاندند.
بنا بر اين بار
ديگر تكرار ميكنيم كه شيعه نه تنها در دعوت غير مسلمانان به اسلام
هيچگونه نقشي نداشته، بلكه كارعمده شيعيان ايجاد تفرقه و اختلاف در صفوف
مسلمين بوده است. علاوه بر اين شيعيان داراي رسوماتي هستند كهاذهان را
از اسلام بدبين و شكوه و عظمت آئين پاك محمدي را مخدوش ميكند.
نمونه عملي
افكار و اعمال شيعيان، اعمال نظام شيعه حاكم بر ايران است كه از هنگام
بدست گرفتن قدرت جز جنگ،دامن زدن به
اختلافات، ترور و كشتار، تبعيض و ظلم و ستم نسبت به اهل سنت ايران و
حتي ظلم و بيدادگري نسبت بهشيعيان ايران و چندين بار خرابكاري در حرم
امن الهي، هيچگونه خيري براي امت اسلامي به ارمغان نياورده است.
فهرست
!
! !
تاريخ اسلام
حكايت از فجايع و مصائب بسياري ميكند كه مسلمين توسط حركتهاي
باطنيه شيعه كه عبيدالله فاطميمؤسس آن بود، بآن دچار شدهاند.
ترور، تخريب و كشتارهاي بسياري توسط فرقه هايي همچون حشاشيها،
قرامطه،اسماعيليه، عبيديها و بهائيان صورت گرفت و يا كساني كه مكه
مكرمه را تصرف و حجاج را به قتل رساندند واجسادشان را درون چاه زمزم
انداختند. شرارت اينها تا ظهور صلاح الدين ايوبي ادامه يافت و حتي در صدد
ترورصلاح الدين ايوبي هم بر آمدند ولي موفق نشدند و سرانجام خداوند بدست
صلاح الدين ايوبي اين فرقهها را تار و ماركرد.
فهرست
تاريخ فاجعه
مصيبت بار تخريب كامل بغداد و انهدام فرهنگ غني اسلامي و تجاوز به
نواميس مسلمين و كشتار ميليونهامسلمان را توسط هلاكو خان هرگز و هرگز
فراموش نخواهد كرد. اين فاجعه كم نظير با تحريك و مساعدت دو تن ازوزيران
شيعه معتصم بالله آخرين خليفه عباسي به وقوع پيوست. اين دو تن عبارت
بودند از محمد بن علقمي ونصيرالدين طوسي منجم و فيلسوف كه با خيانت به
معتصم بالله و تسليم او به هلاكو عملاً راه را بر ورود لشكريان تاتار
بهبغداد و انهدام آن، باز كردند. اين دو نفر به پاداش اين اقدام
خيانتكارانه و جنايتكارانه از سوي هلاكو به وزارت منصوب شدند.
با اين وجود
خميني در كتاب حكومت اسلامي ص142 به تعريف و تمجيد از نصير الدين طوسي
پرداخته و به هنگامياد آوري نامش ميگويد (رض) در حالي كه هم چنانكه
گفتيم نصيرالدين طوسي و محمد بن علقمي عامل و مسببتخريب كامل بغداد و
انهدام و به غارت رفتن ميراث اسلامي و كشتار ميليونها مسلمان بودهاند.
ابن كثير در
كتاب البداية والنهاية مينويسد نصيرالدين طوسي كه ابتدا وزير خليفه عباس
بود تا توانست ارتش را تضعيفو تعداد سربازان را به ده هزار كاهش داد.
سربازان حقوقي دريافت نميكردند و مجبور به گدائي بر دروازههاي
مساجدبودند. ابن كثير اضافه ميكند كه ابن علقمي شيعه نامهاي به هلاكو
نوشت و از او خواست كه به بغداد بيايد و بر آنحكومت كند. ابن علقمي تسخير
بغداد را با توجه به اوضاع داخلي و مشكلات سياسي، اقتصادي و نظامي، از
سويهلاكو آسان جلوه ميداد و بدينوسيله هلاكو را تحريك و تشويق به حمله
بر بغداد كرد.
چنان كه ابن
كثير مينويسد كينه توزي محمد بن علقمي نسبت به اهل سنت و اميدش به
جايگزيني مذهب شيعه بجايتسنن، او را بر آن داشت تا با خيانت به مسلمين
و خليفه عباسي دست دوستي به سوي تاتارها دراز كند.
ابن كثير
مينويسد: نصير الدين طوسي از اولين كساني بود كه با خانواده و افراد و
غلامانش به اردوگاه تاتارها رفت و بعداز مذاكره با هلاكو به نزد معتصم
بازگشت و او را ترغيب به ملاقات هلاكو كرد و به او گفت هلاكو قصد صلح دارد
به اينشرط كه ماليات بگيرد. معتصم به همراه نصيرالدين طوسي و ابن
علقمي به ملاقات هلاكو رفت اما او شديداً به خليفهتوهين كرد و دستور داد
او را از جلسه بيرون بياندازند. نصيرالدين طوسي هلاكو را ترغيب به قتل
خليفه معتصم كرد. هلاكو ابتدا متردد شد اما نصيرالدين طوسي آنقدر در ترغيب
به قتل معتصم كوشيد تا سرانجام هلاكو دستور قتلخليفه را صادر كرد. به
همراه خليفه عباسي گروهي از قضات و علماء نيز بودند كه آنها هم، كشته
شدند. آنگاه تاتارها به شهر حمله كرده و هر جنبندهاي را كه مييافتند
ميكشتند بطوريكه در كوچههاي بغداد خون جاري شده بود. هر چه را كه
توانستند غارت كرده و بقيه را سوزاندند.
ابن كثير ذهبي
و قطب الدين يونيني نوشتهاند اثرات فساد هوا كه نتيجه تعفن اجساد و كثرت
آنها در بغداد بود، تا بهدمشق رسيده و موجب ابتلاء مردم دمشق به وبا و
ساير بيماريها شده بود. هيچكس از حمله تاتارها در امان نبود مگريهوديان و
مسيحيها و آنهائيكه به خانههاي نصيرالدين طوسي و ابن علقمي پناهنده
شده و نيز گروهي ديگر از شيعيان.نصيرالدين و ابن علقمي كه قبلاً وزراي
خليفه عباسي بودند، به پاداش خوش خدمتي شان از سوي هلاكو هم به
وزارتمنصوب شدند.
فهرست
!
! !
شايد خواننده و
يا شنونده بگويد گذشته چه ربطي به ما دارد؟ و آيا درست است كه همه
شيعيان را در گناه نصيرالدينطوسي و ابن علقمي شريك بدانيم؟
در جواب بايد
گفت البته كه عادلانه نخواهد بود مسئوليت آنچه را كه نصيرالدين طوسي و
ابن علقمي مرتكب شدهاند،بر عهده تمام شيعيان
بدانيم و قصد ما هم اين نيست. بلكه ميخواهيم به كسانيكه ممكن است تحت
تأثير گفتهها و افكارفريبكارانه حكام ايران قرار گرفته باشند هشدار بدهيم و
بگوئيم آيا ميدانستهايد خميني در كتابش از نصيرالدين طوسيتعريف، و با
عنوان (رض) از او ياد ميكند؟ خميني در كتاب حكومت اسلامي مينويسد
نصيرالدين طوسي نقشمهمي در كمك به اسلام ايفاء كرده و مردم فقدان
نصيرالدين طوسي و كسان ديگري نظير او را كه خدمات ارزندهاي بهاسلام
كردهاند، احساس ميكنند.
ميخواهيم
بگوئيم آيا ميدانيد منظور از خميني از خدمات ارزنده نصيرالدين طوسي به
اسلام چه بوده است؟
آنچه كه
خميني را بر آن داشته تا از نصيرالدين طوسي تجليل كند، زمينه سازي اين
شخص در كشتار ميليونها تن از پيروان اهل سنت توسط هلاكو خان بوده است.
اين نشان
ميدهد كه خميني چه كينه عميقي نسبت به اهل سنت داشته است. والا آيا
هيچ مسلمان واقعي و آزاده بيغرضي هست كه از مسببين اين فاجعه هولناك
ابراز تنفر و انزجار نكند؟
همين خميني
كه از نصيرالدين طوسي تعريف و با عنوان (رض) از او ياد ميكرد، هنگاميكه
از عمر بن خطاب ياد ميكندنه تنها چنين عنواني به ايشان نميدهد بلكه با
ايشان فحش و ناسزا هم ميگويد. چگونه است كه خميني به عمر بنخطاب كه
بغداد را از چنگ مشركين خارج كرد و اسلام را به آن سرزمين برد لعنت
ميفرستد اما به نصيرالدين طوسي كهبغداد را مجدداً به دست كفار سپرد و
باعث كشتار ميليونها مسلمان شد، درود ميفرستد؟
آيا نه نظر
خميني شأن و منزلت همدستان و وزيران هلاكو پيش خداوند بالاتر است يا شأن
و مرتبه به اصحاب پيامبر(ص)!؟
نكته ديگر
اينكه تاريخ به مثابه آئينه عبرتي است كه بايد از آن پند گرفت و براي
اتخاذ مواضع اصولي و حركت صحيحدر زمان حاضر از آن سود برد. تاريخ به ما
ميآموزد كه بايد صفوف خود را از گروهها و جرياناتي كه در طول
تاريخپيشهاي جز خيانت و جنايت نداشته و همواره دستشان در دست دشمنان
امت اسلامي بوده است، جدا كنيم.
نكته آخر
اينكه هنوز هم هستند. همان عقايد انحرافي كه نياكان آنها با پيروي از آن
مسبب و باعث فجايع دردناك و تلخيدر گذشته بودهاند.
در زمان حاضر
شاهد مواضع خصمانه و فريبكارانه دروزيها لبنان نسبت به امت اسلامي و
همدستي آنان با دشمناناسلام بودهايم. پيروان اين فرقه با نام ظاهري
اسلام في الواقع منكر معاد و معتقد به تناسخ ارواح هستند و به پيامبر(ص)
تهمتهاي ناروا نسبت ميدهند. در سال 1983 به هنگام اشغال لبنان از سوي
اسرائيل، نيروهاي اشغالگريهودي در منطقه تحت نفوذ دروزيها، با برادران
دروزي خود ملاقات و به همين مناسبت جشنها برپا كردند. در همينايام دروزيا
و شيعيان در بيورت عليه نيروهاي سني متحد شده بودند. يا نصيريها كه علي
را خدا پنداشته و معتقد بهقرآني ديگر هستند. با اينكه شيعيان امامي علي
الظاهر نصيريها و اسماعيليها را تكفير ميكنند اما آنچه را كه عملاً
انجامميدهند، چيز ديگري است.
وقايع روزمره
به خوبي گواه بر اين هستند كه ارتباط و توافق ميان شيعيان و نصيريها
بيشتر از وجود مشترك ميان شيعه وسني ميباشد. يا در مورد شيعيان جبل عامل
فراموش نكردهايم كه چگونه با صليبيها همكاري كردند.
و اما جاي بسي
تأسف است كه برخي از سردمداران نهضتهاي اسلامي در وقايع گذشته خود را
به نا آگاهي ميزنند وبه اين قانع اند كه طرح اين مسائل مانع از وحدت
ميان مسلمانان ميشود! و يا اينكه ميگويند شيعيان امروز از شيعيانديروز فرق
دارند و مذهب و مذهب جعفري را به عنوان مذهب پنجم در كنار مذاهب
چهارگانه حنفي، شافعي، حنبليو مالكي قلمداد ميكنند. اي كاش اين دسته
كمي به خودشان نمايانگر عقيده و افكار و اعمال اين فرقه هاست و بهراستي
كه اين فرقهها دشمنان حق و از اهل باطلند.
كساني كه
خواهان وحدت با شيعيان هستند بايد بدانند كه وحدت كلمه ارتباط تنگاتنگي
با وحدت عقيده دارد و غيرممكن است كه بين دو نفر وحدت بر قرار شود كه
يكي موحد و ديگري مشرك باشد. يكي رو به قبله كند و ديگري رو بهقبر، يكي
دستش را به سوي آسمان بلند كند و ديگري دستش را به سوي قبر امام و يا
امامزاده و يا به سوي كربلا و سامراو نجف بلند كند. چرا كه براي مسلمانان،
توحيد شرط وحدت كلمه است. وحدت مطلوب وحدت قلبهاست هر چندكه از نظر
جغرافيايي از هم فاصله داشته باشيم و همانا وحدت حقيقي آن است كه مورد
رضاي خداوند و بر طبق قرآن وسنت پيامبر (ص) صورت گيرد.
در پايان از
خداوند بزرگ مسئلت مينمائيم كه ما و آنها و جميع مسلمين را به راه راست
و راهي كه متضمن سعادت دنياو آخرت است، هدايت كند و از خداوند ميخواهيم
به همه ما توفيق حركت و گام برداشتن در مسيري كه او ميپسنددعطا كند و ما
و آنها را در زمره كساني قرار دهد كه چون سخن حق را بشنوند از آن تبعيت
ميكنند. و از خالق يكتا ميخواهيم كه اين نوشته را بر همه مفيد بگرداند و
لغزشهايمان را، بر ما ببخشد.
فهرست