«تـوسّـــل»
(وسـاطت بيـن خـدا و بنـدگان)
تأليف: فائز ابراهيم محمّد
«فهرست مطالب»
فصل اوّل: اعراب پيش از اسلام
ورود بتپرستي به جزيرةالعرب
بتها، يادبود و سمبل افراد صالح
با اين وجود، خدا را از ياد نبردند
بتها، واسطهها و دلاّلان اعراب نزد خدا
فصل دوم: «اسلام چه ميآورد؟!»
بين خدا و بندگانش، هيچ وساطتي نيست.
ـ واسطهها، كمكم خدا ميشوند!
فصل سوم: «مسلمانان پس از اسلام»
عقايد شرك آميز رايج در ميان تودة مردم
ـ قرباني و نذر و طواف و اعتكاف، عبادت است.
توسّل و واسطه قرار دادن بندگان
ـ وسيله، تقوا (ايمان به خدا و عمل شايسته) است
ـ واسطهها، خود دنبال وسيله هستند
ـ دعا و به فرياد خواندن، عبادت است
ـ خواندن غير خدا، چيزي جز وهم و گمان نيست
ـ خداوند، نزديك و شنواست و به واسطه نياز ندارد
ـ استعانت و ياري طلبيدن، عبادت است
ـ التجاء و پناه بردن عبادت است
ـ تنها اوست كه به فريادها ميرسد و نجات ميدهد
شبهاتي پيرامون عقايد شركآميز تودة مردم
قلم به دست گرفتهام و قصد دارم در مورد چيزي بنويسم كه به خاطرش برانگيخته شدهاي!...آن زماني كه از طرف خدا براي هدايت جهانيان به رسالت برگزيده شدي، ديدي كه جهان براي هر موجودي سجده و تعظيم ميكند و خداي راستين خويش را از ياد برده و به تبع آن، خود را نيز از فراموش كرده است...ديدي كه عقايد و تصوّرات حكمفرما در كرة زمين، همه از خدايان مختلف و متعدّد موج ميزند و مردم معتقدند كه اين گونه خدايان، خداوندگاران كوچكي هستند كه ـ به گمانشان ـ در كنار خداوند بزرگ و سردستة آنان، به رتق و فتق امور مشغولند... ديدي كه رؤسا، فرمانروايان، سادنان، كاهنان، ساحران، فالگيران، پيشوايان ديني و رجال مذهبي لباس خدايي بر تن كردهاند و كرسي سلطنت پروردگار را غصب نمودهاند!...ديدي كه آن گونه كه از اين افراد اطاعت ميشود، از خدا پيروي نميشود و تمام قانون و حكومت و داوريشان به آنان اختصاص يافته است!... ديدي كه تواضع و توسّل به خدا در زندگيشان ـ اصلاً ـ وجود ندارد و همگي پيرو تقليد از آباء و اجداد هستند. براي خدا واسطهها و دلاّلاني تراشيدهاند و آن گونه كه اين نمايندهها را دوست ميدارند و از آنها ميترسند و برايشان خضوع و فروتني ميكنند، خدا را دوست نميدارند و از او نميترسند و برايش تواضع نميكنند!... ديدي كه اين واسطهها، كمكم جاي خدا را گرفتهاند و در همان كعبه كه به دست پدرانت ابرهيم و اسماعيل ـ درود خدا بر تو و آنان باد ـ براي عبادت خداي يگانه بنا شده بود، 360 بت ـ به تعداد روزهاي سال ـ از همين واسطهها، در آن جاي گرفتهاند و توسّط قومت به گونة خاصّ خودشان پرستش ميشوند!...ديدي كه به جاي خدا يا در كنار خدا، آنها را تعظيم ميكنند. به پايشان قرباني كرده و اطرافشان طواف مينمايند. مقابلشان زانو زده و اظهار عجز و ناتواني ميكنند!...ديدي كه به جاي خدا يا همراه با خدا، آنها را به فرياد ميخوانند و دعاها و نيايشها، درخواستها و خواهشها، بيم و اميدها و پرهيزها، استغاثه و استعانت و استعاذهها و...همه و همه را متوجّه آنها ميسازند و ميگويند: دعاها تنها از طريق اين واسطهها به آسمان ميروند و پذيرفته ميشوند!
# # #
اي رسول خدا!
آمدي و تمام اين گمراهيها و خيالهاي واهي را ديدي...و از طرف خدا مأمور شدي كه اين اوضاع آشفته را سامان بخشي و خداي مردم را به طور صحيح و شايسته، همانگونه كه ساير پيامبران ـ درود خدا بر تو و آنان باد ـ به مردم شناساندند، معرفي كني و عهد بستي كه تمام سختيها، شكنجهها، بلاها و رنجهايي را كه در نفس اين راه ميديدي، با جان و دل تحمّل كني، و لذا با نام و ياد خدا دست به كار شدي!
سه سال مخفيانه به پرستش خداي يگانه، و دوري و اجتناب از بتهاي سنگي و گوشتي دعوت كردي...بعد از آن ـ همراه با ياران كم و ناتوانت ـ از طرف خدا مأمور شدي كه دعوت خود را آشكار سازي و اعلان داري كه:
«اي جماعت كافران! نميپرستم آنچه را كه شما به جز خدا ميپرستيد، و شما هم نميپرستيد آنچه را كه من ميپرستم. نه من چيزي را ميپرستم كه شما عبادت ميكنيد و نه شما چيزي را ميپرستيد كه من عبادت ميكنم! پس آيين خودتان براي خودتان و آيين من هم براي خودم!».
و از همين جا جدايي عقيده و آيين خود را از كافران و مشركان مكّه اعلان داشتي و روش عبادت خود را با روش عبادتشان جدا نمودي...و ديدي كه رؤسا، فرمانروايان، سادنان، كاهنان، ساحران، كارگردانان و پيشوايان ديني خيال كردند كه ميخواهي جايشان را بگيري و همچون آنان، به دنبال رياست و ثروت و مقامهاي دنيوي هستي. لذا تلاش كردند كه تو و يارانت را با وعدهها و فريبهايشان، رام خود سازند و به راه خود و پدرانشان بازگردانند، امّا در جواب تماميشان، تنها هين جملة تاريخي را گفتي: « اگر خورشيد را در دست راستم و ماه را در دست چپم بنهند، هرگز از دعوتم دست نخواهم كشيد، حتّي اگر جانم را در اين راه نيز از دست دهم!»...تو و يارانت چيزي را داشتيد و چيزي را ميخواستيد كه آنها نداشتند و نميخواستند. شما هدفي غير از آنان را دنبال ميكرديد و به ايمانتان، كاملاً پشتگرم و مُفتخر بوديد و به همين جهت، هيچ عاملي باعث نشد كه از راهتان متزلزل شويد و با آنها سازش نماييد!
امّا بعد چه ديدي؟!...دشمنيها و تلاشهاي مذبوحانهشان شروع شد...ديدي كه تكتك يارانت را ـ مقابل ديدگانت ـ با شيوههاي وحشتناك و وحشيانه، شكنجه ميدهند. ياسرها و سميّهها را زير شكنجه به شهادت ميرسانند، و امّا بلالها و خبّابها و صهيبها...بمانند كه چه بر سرشان آمد!...سه سال تمام در شعب ابيطالب، گرسنگيها، سختيها، محنتها، مرگها، بيمها، صدمهها، بلاها، لطمهها و... شما را از هدفتان دور نساخت و همچنان پابرجا و ثابتقدم بوديد...تمام هجرتها و جداييها از همه چيز و از همه كس، غير از خدا را ـ فقط به جرم اينكه ميگفتيد: پروردگار ما تنها «اللّه» است ـ تحمّل كرديد!..
# # #
اي رسول خدا!
آمدي و تمام اين تاريكيها و سردرگميها را ديدي، در حالي كه به آن راضي نبودي!...همراه با يارانت از شهر و زادگاهتان بيرون رانده شديد و به مدينه ـ باتمام سختيها و رنجهايش ـ هجرت كرديد...شهري تازه، با مردمي متفاوت...در همانجا بود كه بذر جامعة اسلامي قبل از آمدنت به آنجا توسّط يارانت كاشته شده بود و زماني كه به آن وارد شدي، ديدي كه جوانة جامعة اسلامي تازه سر از خاك بيرون زده و براي رشد و آبياري آن همراه با ياران فداكارت دست به كار شدي...امّا ديدي كه فريبكاريها و نفاقها، پيمانشكنيها و توطئهها، صفآراييها و پيكارهاي اعراب و يهوديان مدينه براي از بين بردن اين نهال نوشكفته شروع شد...بدر! اوّلين پيكارتان با جاهليّت. با اتّكاء و ياري پروردگارت نصرت يافتيد...احد! جنگيديد و كشتيد و كشته شديد. حمزهها و مصعبها و...ياران باوفايت كه همگي همچون پارة تنت بودند، يكي پس از ديگري مقابل ديدگانت در خون پاك خويش غلتيدند و مُثله شدند...و بالاخره احزاب، حديبيه، خيبر، فتح مكّه، حنين، تبوك و...تمام اينها را پشت سر گذاشتيد و چقدر سختيها، زخمها، خونريزيها، گرسنگيها، تشنگيها، پيادهرويها، سرما و گرما، طعنهها و عيبجوييها و...را تحمّل كرديد.
آري! اي رسول خدا! تمام اين مراحل سخت را با تمام فراز و نشيبهايش گذراندي و خون ديدي و خون ريختي!...تنها و تنها براي اينكه آن چيزي را كه به خاطرش مبعوث شدي، به تحقّق برساني...«لا إله إلا اللّه»، اعلان عبادت و پرستش خداي يگانه و اجتناب و دوري از هر گونه طاغوت و قدرت غير خدايي...اين بود شعار قاطع و دندانشكنت!...و بالاخره پيروز شدي و ملّتي نمونه و ممتاز، حكومتي بينظير، نظامي منحصر به فرد و جدا از هر گونه روش غير خدايي را برپا كردي و مردم را ـ مستقيماً ـ به جانب پروردگارشان بازگرداندي، و رسم رييسپرستي و بتپرستي و تعدّدپرستي و هر گونه وساطت و كهانتي را برچيدي...و اين چنين بود كه سرهاي مردم در برابر خالق بيهمتا و معبود حقيقيشان به تواضع خم شد و پيشانيهايشان بر آستان مقدّسش ساييده گشت.
«زماني كه فتح و پيروزي خدا فرا رسد، تو مردم را ميبيني كه دستهدسته و فوجفوج وارد دين خدا ميشوند. پس حمد و ثنا و تسبيح پروردگارت را به جاي آور و از او طلب آمرزش بخواه؛ زيرا كه او بسيار توبهپذير است»...
# # #
اي رسول خدا!
اين بود داستان مصائب و سختيهايت!...امّا كاش! ميديدي چندي نگذشت كه امّتت، زحمات و تلاشها و سختيهايي كه براي نجات و سعادتشان متحمّل شده بودي، به بوتة فراموشي سپردند!...كاش! ميديدي كه اكنون آن چيزي را كه به خاطرش مبعوث گشتي، چگونه وانهادهاند!...كاش! ميديدي كه چگونه كمكم جانب انحراف و كجروي را در پيش گرفتند و اكنون به جايي رسيدهاند كه بر لبة پرتگاه شرك و نابودي قرار گرفتهاند!...كاش! ميديدي كه چگونه به امانتي كه بدانان سپرده بودي، خيانت ميكنند و به آن پشت كرده و به چيز ديگري همچون: فلسفه و كلام و تصوّف و عرفان و...روي آوردهاند و به نيكي رسم آن را به جاي نميآورند!
آري! به راستي حق داري كه در پيشگاه پروردگارت از همين امّتت شكايت كني و زبان به گله بگشايي كه:
[ وَ قَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِ اتَّخَذُوا هَـ'ذَا الْقُرْءَانَ مَهْجُورًا ].
[ و پيامبر عرض ميكند: پروردگارا! همانا قوم من اين قرآن را ترك كرده و از آن دوري گزيدهاند! ]...
آري!...به همين جهت دست به قلم شدهام تا پرده از روي حقيقتي بردارم كه به خاطرش مبعوث شدي: «عبادت و ارتباط مستقيم خدا، و نفي هر گونه شرك و وساطت بين خدا و بندگانش»...چيزي كه ايمان، بدون آن ميسّر نيست، و اميدوارم كه فطرتها دگرباره با شنيدن آيات، با نداهاي آشناي پروردگار بيدار شوند و گرد و غبار توهّمات و خرافات جاهلي را از خود بزدايند، همانگونه كه قبلاً بيدار شدند و از شرك و عقايد شركآميز بيزاري جستند...
[ وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ] .
[ و اكثر آنهايي كه ادّعاي ايمان ميكنند، مؤمن نيستند مگر اينكه مشركند ] ...
فائز ابراهيم محمّد
رمضان 1416 هجري
# # # # # #
فصل اوّل: اعراب پيش از اسلام
«جزيرةالعرب و دين ابراهيم»
جزيرةالعرب!...محمّد -صلي الله عليه وسلم- در اين سرزمين مبعوث شد و قرآن كريم نيز در همين جا بود كه نازل گرديد...همچنان كه بانگ دعوت اكثر پيامبران: از همين جا برخاسته است.
ابراهيم -عليه السلام- ـ پدر پيامبران ـ به همين سرزمين هجرت گزيده بود. او قبلاً در سرزمين بابل، ميان دو رود دجله و فرات رشد كرد. همان جايي كه معابد و بتهاي فراواني وجود داشت و خدايان و معبودان متعدّدي پرستش ميشدند. همانجا بود كه ابراهيم -عليه السلام- قوم خويش را به ترك بتپرستي و گردننهادن به عبادت خداي يكتا دعوت ميكرد و طولي نكشيد كه در چارچوب دعوت خود، همراه با خانوادهاش و از جمله فرزند تازه به دنيا آمدهاش، اسماعيل -عليه السلام- به وادي مكّه هجرت كرد.
در همانجا بود كه اسماعيل -عليه السلام- پسرش، رشد كرد و با ياري پدرش، ديوارهاي كعبه را كه خداوند محلّ امن و اجتماع مردم قرار داده است، برپا داشتند و تا چندي نسلي از اسماعيل -عليه السلام- در مكّه به وجود آمد.
قريش كه سرآمد و چشم و چراغ عرب بودند و در ميان اعراب موقعيّت رهبري را به دست داشتند، از زادگان اسماعيل و نسل او هستند. به هر حال، اعراب بر گرد اين خاندان جمع ميشدند و آهنگ زيارت بناي كعبه را ـ كه توسّط ابراهيم و اسماعيل بنا شده بود ـ ميكردند.
قريش و گروههاي تابعشان، بر همان ديني بودند كه پدر پيامبران ـ ابراهيم -عليه السلام- ـ آورده بود. ايشان يكتاپرست و حنيف بودند و جز خدا را نميپرستيدند. نه بتي را پرستش ميكردند، نه سنگي و نه چوب و حيواني را...در ميانشان براي هيچ مخلوقي، الوهيّتي نبود، مگر در ميان مسيحيان و يهودياني كه بعدها به سرزمينشان هجرت كرده بودند.
قرآن، به خوبي نشان ميدهد كه آيين ابراهيم –عليه السلام- توحيد بوده و فرزندان خود را به اين عقيدة پاك ـ كه به طرز قاطعي با بتپرستي به مبارزه برميخاست ـ وصيّت نموده است:
[وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِيمَ إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاكِفِينَ قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا ءَابَاءَنَا كَذَ'لِكَ يَفْعَلُونَ قَالَ أَفَرَأَيْتُمْ مَا كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ أَنْتُمْ وَ ءَابَاؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلّاَ رَبَّ الْعَالَميِنَ الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ وَالَّذِي يُميِتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ وَالَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ وَاجْعَلْ لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْأَ'خَرِينَ وَاجْعَلْنِي مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ وَاغْفِرْ لِأَبيِ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّينَ وَ لَا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَي اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ ] ... [ وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَ إِنَّهُ فِي الْأَ'خِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحيِنَ إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ وَ وَصَّي' بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَ يَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَي' لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ أَمْ كُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قَالُوا نَعْبُدُ إِلَـ'هَكَ وَ إِلَـ'هَ ءَابَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَ إِسْحَاقَ إِلَـ'هًا وَاحِدًا وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ] .
[ سرگذشت ابراهيم را براي كافران بيان دار هنگامي كه به پدر و قومش گفت: چه چيز را ميپرستيد؟ گفتند: بتهاي بزرگي را ميپرستيم و دائماً بر عبادتشان ماندگار ميمانيم. گفت: آيا هنگامي كه آنها را به كمك ميخوانيد، صداي شما را ميشنوند و نيازتان را برآورده ميكنند؟ يا سودي به شما ميرسانند و يا زياني متوجّه شما ميسازند؟ گفتند: فقط ما پدران و نياكان خود را ديدهايم كه چنين ميكردند! گفت: آيا ميبينيد كه چه چيزي را عبادت ميكنيد؟ هم شما و هم پدرانتان، همة آنها دشمنان من هستند به جز پروردگار جهانيان. كسي كه مرا آفريده است و همو مرا هدايت ميكند. اوست كه مرا ميخوراند و مينوشاند و هنگامي كه بيمار شوم، اوست كه مرا شفا ميدهد، و آن كسي كه مرا ميميراند و سپس زنده ميگرداند. اوست كه اميدوارم در روز جزا و سزا گناهم را بيامرزد. پروردگارا! به من كمال و معرفت مرحمت فرما و مرا از زمرة شايستگان گردان، و براي من ذكر خير و نام نيك در ميان آيندگان برجاي دار، و مرا از كساني قرار ده كه بهشت پرنعمت را وارث ميشوند، و پدرم را كه از گمراهان است بيامرز، و مرا خوار و رسوا مدار در روزي كه برانگيخته ميشوند. آن روزي كه اموال و اولاد سودي نميرسانند، بلكه تنها كسي كه با دل سالم و پاكي به پيشگاه خداوند آمده باشد ] ... [ و چه كسي از آيين ابراهيم رويگردان خواهد شد، مگر آن (ناداني) كه خود را خوار و كوچك داشته است. ما او را در اين جهان (به عنوان الگو و رهبر) برگزيديم و او همانا در جهان ديگر هم، از زمرة شايستگان ميباشد. آنگاه كه پروردگارش بدو فرمود: (به يگانگي خدا اقرار كن و) اخلاص داشته باش! گفت: (اقرار كردم و) خالصانه تسليم پروردگار جهانيان شدم، و ابراهيم فرزندان خود را به اين آيين سفارش كرد و يعقوب نيز چنين كرد. گفتند: اي فرزندان من! خداوند آيين (توحيدي اسلام) را براي شما برگزيده است، پس نميريد مگر اينكه مسلمان باشيد. (شما يهوديان كه ادّعا داريد بر آيين يعقوب هستيد) آيا هنگامي كه مرگ يعقوب فرا رسيد، حاضر بوديد (تا آن آييني را كه بر آن مرد، بشناسيد؟!) آن هنگامي كه به فرزندان خود گفت: پس از من چه چيزي را ميپرستيد؟ گفتند: خداي تو، خداي پدرانت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را كه خداوند يگانه است و ما همگي تسليم (فرمان) او هستيم ] ...
در اين ميان، پيوند قريش با ابراهيم و افتخارشان در انتساب به آن پيامبر از طريق پسرش اسماعيل، به يگانهپرستي آنان قدرت و قوّت ميبخشيد. امّا كمكم اموري بر آنان عارض گشت كه به سبب آن، اوضاعشان كاملاً دگرگون شد و عقايدشان ـ از چيزي كه بود ـ به شكل ديگري تغيير يافت.
# # #
«ورود بتپرستي به جزيرةالعرب»
بت پرستي از چند ناحيه به دل و انديشة اعراب راه يافت و انحراف از دين ابراهيم حنيف -عليه السلام- شروع شد:
مورخان ـ همگي ـ اعتقاد دارند كه بتپرستي در جزيرةالعرب، مرضي بيگانه بود كه شخصي به نام «عمرو بن لُحي» در زماني كه قبيلة «خزاعه» حكومت جزيرة العرب را در سال 400 پيش از هجرت بر عهده داشت، آن را از روم ـ شرق اردن ـ بدانجا انتقال داد. چنانچه «ابن كثير» در كتاب خود «البداية و النهاية» چنين ميآورد:
«آگاهان چنين برايم نقل كردهاند كه «عمرو بن لحي» به قصد شام از مكّه بيرون رفت. چون به منزلگاهي در سرزمين بلقاء ـ كه در آن زمان عماليق در آنجا سكونت داشتند ـ رسيد، آنان را در بتپرستي ديد. از ايشان پرسيد: اين چيزهايي كه ميبينم آنها را ميپرستيد، چيستند؟! به وي پاسخ گفتند: اينها بتهايي هستند كه پرستش ميكنيم و باران را براي ما از آسمان فرود ميفرستند، از آنان ياري ميطلبيم و ما را كمك ميرسانند. عمرو به آنان گفت: آيا بتي از اين بتها را به من نميدهيد تا آن را به سرزمين عرب ببرم و اعراب نيز بپرستند؟! آنان بتي را كه «هبل» نام داشت، در اختيارش قرار دادند و او آن رابه مكّه آورد و نصب كرد و مردم را به پرستش آن دعوت نمود، و چون عمرو بن لحي پيشواي خزاعه بود و در آن روزگار بني خزاعه كليدداري كعبه را عهدهدار بودند و به همين سبب او قدرت امر و نهي به ديگران را داشت و مردم نيز آنچه را اين خاندان بزرگ ميشمرد، بزرگ ميشمردند...».
اين، نمونهاي است حاكي از مقدّمة سرايت بتپرستي از روميها به اعراب؛ زيرا بتپرستي موجود در شام كه عمرو بن لحي آن را از آنجا به مكّه كشاند، تنها اثري از بتپرستي روميان بود. بتپرستي رايج در روم ـ چه قبل از مسيح و چه بعد از آن ـ در كنار اعراب بوده است و اين در حالي است كه عقايد همچون امراض مُسري به نواحي همجوار سريعاً سرايت ميكنند. بدين ترتيب در نتيجة آميزش و رفت و آمدي كه از طريق مبادلات تجاري ميان اعراب و روميان برقرار ميشد، عقايد ديني روميان نيز به اعراب انتقال مييافت؛ خصوصاً اينكه حاكميّت و قدرت دولت روم از قدرت جزيرةالعرب برتر بود و حتّي برخي از قبايل عرب ـ از قبيل غسانيان ـ تحت سلطة روميان قرار داشتند، و اين تسلّط و تبعيّت موجب سرايت و آميزش ميگرديد.
عوامل ديگري نيز باعث رواج بتپرستي در جزيرةالعرب بوده است. چنانچه «ابن اسحاق» در سيرة خود چنين بيان ميكند:
«چنين اظهار ميدارند: نخستين بار كه پرستش سنگها در مكّه رواج يافت، بدين ترتيب بود كه در هنگام سختي معيشت از مكّه هيچ كس در جستجوي آسايش به ديگر سرزمينها كوچ نميكرد، مگر آن كه سنگي از سنگهاي حرم را، به گراميداشت اين سرزمين، همراه خود ميبرد. اين مردم در هر جا فرود ميآمدند، قطعه سنگ را روي زمين ميگذاشتند و همانگونه كه بر پيرامون كعبه طواف ميكردند، بر گرد آن طواف مينمودند. تكرار اين عمل بدان منجر شد كه هر سنگي را ـ به نظر خود ـ خوب مييافتند و از آن خوششان ميآمد، مورد پرستش قرار ميدادند. اين كار به همين نحو ادامه يافت تا زماني كه پس از اين مهاجران، نسلهاي ديگر آمدند و آييني را كه بر آن بودند، از ياد بردند و چيز ديگري را جايگزين دين ابراهيم و اسماعيل ساختند. بت پرستيدند و به همان جاهليّت و گمراهيهايي گرويدند كه ديگر ملّتها بدان گرفتار بودند...».
همچنين بازماندههايي از اديان گذشته در سرزمين اعراب باقي مانده بود كه در آن نيز آثاري از بتپرستي وجود داشت، هر چند اين اديان در جزيرةالعرب چندان سلطه و رواجي نداشت...از جمله پيروان نوح –عليه السلام- را ميتوان نام برد كه هنوز در جزيرةالعرب اثرش باقي مانده بود. چنانچه «هشام بن كلبي» در كتاب خود «الاصنام» ميگويد:
«اعراب، بتهاي پنجگانهاي را كه قوم نوح-عليه السلام- ميپرستيدند، به دست آوردند و پرستش آنها را در پيش گرفتند كه اين بتها عبارت بودند از: «ودّ»، «سواع»، «يغوث»، «يعوق» و «نسر».
قرآن كريم دربارة بتپرستي و بتهاي اين قوم، چنين ميفرمايد:
[ وَ قَالُوا لَا تَذَرُنَّ ءَالِهَتَكُمْ وَ لَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لَا سُوَاعًا وَ لَا يَغُوثَ وَ يَعُوقَ وَ نَسْرًا وَ قَدْ أَضَلُّوا كَثِيرًا ] .
[ به آنان گفتهاند: معبودهاي خود را وامگذاريد، و ودّ، سواع، يغوث، يعوق و نسر را رها نسازيد، و بدين وسيله بسياري از مردم را گمراه ساختهاند! ...].
بدون شك، تأثير اين باقيماندههاي بتپرستي در هر جايي كه باشند، پابرجا ميماند، هر چند بتپرستي سلطه و رواج هم نداشته باشد، و هميشه اين گونه بوده است كه حتّي در مورد برخي از كساني كه اديان آسماني را ميپذيرند، پس از گردننهادن به آيين جديد، در دلهايشان بازماندههايي از آييني كه زماني دلهايشان را سيراب ميساخته، باقي ميماند و آثار و رسوبات انديشة كهن خود را از آراء و نظرياتشان نشان ميدهند و حتّي اگر اين آثار و باقيماندهها به درجة يك نظرية قانعكننده نيز نرسد، ممكن است به عنوان يك عادت دنبال شود!
البته همسايگان ديگر جزيرةالعرب، مخصوصاً ايران و بحرين و يمن نيز، در عقايد اعراب تأثير بسزايي داشتند. چنانچه اعراب، آتشكدهها و مراسم پرستش ستارگان و ساير عقايد باقي از مجوسيّت ايرانيان را از آنان به ارث بردند.
اين عوامل ـ روز به روز ـ رو به فزوني نهاد تا آنجا كه بتپرستي در جزيرةالعرب، در ميان ذريّة ابراهيم موحّد و بتشكن-عليه السلام- جاي گرفت و به مرور زمان اين بتپرستي بر تمام شؤون آنان سايه افكند و به آن شديداً علاقهمند شدند.
# # #
قرآن كريم به روشني به تمام اين جاهليّتها اشاره ميكند و ميفرمايد: از چيزي پيروي نميكنند، مگر از توهّمات و گمانهايشان! زماني كه در اين مورد به قرآن كريم مراجعه ميكنيم، ميبينيم كه اعراب، بتها و خدايان زيادي داشتند كه همه را مورد پرستش قرار ميدادند:
ـ فرشتگـان:
قرآن، روشن ميسازد كه يكي از معبودانشان، «فرشتگان» بودهاند. آنها معتقد بودند كه فرشتگان دختران خدايند! با آن كه خود از داشتن دختر نفرت داشتند و حتّي زنده به گور كردن آنها سنّتي رايج و معمول بود، و سپس به ساختن تنديس و مجسّمه و تصاويرشان ميپرداختند و آنها را پرستش ميكردند، با اين وهم و خيال كه آنها نزد خدا واسطههايي هستند كه با توسّل به آنان ـ فرزندان خدا!! ـ به خداوند بزرگ برتر تقرّب خواهند جُست:
[ وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءًا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا يَخْلُقُ بَنَاتٍ وَ أَصْفَئ'كُمْ بِالْبَنِينَ وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمَـ'نِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهَهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ أَوَمَنْ يُنَشَّؤُاْ فِي الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ وَ جَعَلُوا الْمَلَائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَـ'نِ إِنَاثًا أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَ يُسْئَلُونَ وَ قَالُوا لَوْ شَاءَ الرَّحْمَـ'نِ مَا عَبَدْنَاهُمْ مَا لَهُمْ بِذَ'لِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ ] ... [ أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي' إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِيَما هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَدًا لَاصْطَفَي' مِمَّا يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ سُبْحَانَهُ هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ] ... [ وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَ لَا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هَـ'ؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ فِي السَّمَـ'وَاتِ وَ لَا فِي الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَي' عَمَّا يُشْرِكُونَ ] .
[ مشركان از ميان بندگان خدا، برخي را پارهاي از او ميدانند. واقعاً انسان بس ناسپاس و كفرپيشة آشكاري است. آيا از ميان چيزهايي كه خدا ميآفريند، دختران را براي خود برگزيده است و پسران را ويژة شما نموده است؟ در حالي كه هر گاه يكي از آنان را به همان چيزي مژده دهند كه نظير و شبيه براي خداي مهربان ميسازد، چهرهاش (از فرط ناراحتي) سياه ميشود و مملو از خشم و كين ميگردد! آيا كسي را كه در لابلاي زينت و زيور پرورش مييابد، و به هنگام گفتگو و كشمكش در بحث و مجادله (به خاطر شرم و حيا) نميتواند مقصود خود را خوب و آشكارا بيان و اثبات كند (فرزند خدا ميدانيد و پسران را فرزند خود؟!) آنان فرشتگان را كه بندگان خداي مهربانند، مؤنّث به شمار ميآروند (و دختران خدا ميخوانند!) آيا ايشان به هنگام آفرينش فرشتگان حضور داشتند و خلقتشان را ديدهاند؟! اظهار و گواهيشان ثبت و ضبط ميشود و (در روز قيامت) بازخواست ميشوند، و ميگويند: اگر خدا ميخواست، ما فرشتگان را عبادت نميكرديم. آنان كمترين اطّلاع و كوچكترين علم و خبري از اين (رضايت خداوند) ندارند! اصلاً ايشان سخنانشان جز بر پاية گمان و توهّم نيست ] ... [ هان! تنهاعبادت خالصانه (و بيشائبه از شرك) براي خداست و بس. كساني كه جز خدا، يار و ياوراني را برميگيرند (و بدانان تقرّب و توسّل ميجويند، ميگويند:) ما آنان را عبادت نميكنيم، مگر بدان خاطر كه ما را به خدا نزديك گردانند. خداوند در روز قيامت ميانشان (و مؤمنان) دربارة چيزي كه در آن اختلاف دارند، داوري خواهد كرد. خداوند، دروغگوي كفرپيشه را اصلاً هدايت نميكند. اگر خدا ميخواست فرزندي داشته باشد، ميبايست از ميان چيزهايي كه خود ميآفريند كسي يا چيزي را برگزيند. خداوند پاك و منزّه (از همة نقصها و عيبها) است. او خداوند يگانة پيروز و چيره و برتر است ] ... [ آنها غير از خدا چيزهايي را ميپرستند كه نه اصلاً بديشان زيان ميرسانند و نه سودي عايدشان ميسازند و ميگويند: اينها واسطههاي ما نزد خدايند! بگو: آيا خدا را از وجود چيزهايي باخبر ميسازيد كه خداوند در آسمانها و زمين سراغي از آنها ندارد؟! (چگونه خداوند از نمايندهها و واسطههاي خود در زمين بيخبر است؟!) خداوند پاك و منزّه (از هر گونه شركي) و فراتر از آن چيزهايي است كه مشركان انبازشان ميدانند ] ...
ـ جنّيـان:
اعراب جاهلي، علاوه بر فرشتگان، «جنّيان» را نيز جزو خدايان قرار ميدادند و معتقد بودند كه بين خدا و جنّيان، رابطة خويشاوندي وجود دارد و خدا از آنها همسري دارد كه فرشتگان زادگان ـ و دختران ـ آنها هستند. كار به جايي كشيد كه جنّيان را نيز عبادت ميكردند.
«هشام بن كلبي» ميگويد: «طايفة بنيمليح از قبيلة خزاعه، جنّ ميپرستيدند». قرآن كريم در اين مورد نيز چنين اشاره ميكند:
[ فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّكَ الْبَنَاتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ أَمْ خَلَقْنَا الْمَلَائِكَةَ إِنَاثًا وَ هُمْ شَاهِدُونَ أَلَا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ أَصْطَفَي الْبَنَاتِ عَلَي الْبَنِينَ مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ أَمْ لَكُمْ سُلْطَانٌ مُبِينٌ فَأْتُوا بِكِتَابِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ وَ جَعَلُوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَبًا وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَُمحْضَرُونَ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ ] ... [ وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ يَقُولُونَ لِلْمَلَائِكَةِ أَهَـ'ؤُلَاءِ إِيَّاكُمْ يَعْبُدُونَ قَالُوا سُبْحَانَكَ أَنْتَ وَلِيُّنَا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ ] ... [ وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَ بَنَاتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَي' عَمَّا يَصِفُونَ ] .
[ از آنان بپرس كه آيا دختران، از آنِ پروردگارت باشند و پسران از آنِ خودشان؟! (آيا اين قضاوت درست است؟) يا اينكه (وقتي كه) ما فرشتگان را به صورت مؤنّث ميآفريديم آنها ناظر (بر خلقتشان) بودهاند؟ هان! تنها از روي دروغها و تهمتهاي به هم بافتة خود ميگويند: خدا فرزند زاده است! قطعاً ايشان دروغگو هستند. آيا خداوند، دختران را بر پسران ترجيح داده است؟ (در صورتي كه به گمان شما پسران از دختران بهتر و همين شما هستيد كه دختران را زنده به گور ميكنيد. تازه اگر برابر انديشة پوچ شما هم بود، ميبايست خدا پسران را نصيب خود كند؛ نه دختران را!). چه چيزتان شده است؟! چگونه قضاوت ميكنيد؟ آيا متذكّر نميشويد؟ يا اينكه شما دليل روشن وروشنگري داريد؟ اگر راست ميگوييد، كتاب خود را بياوريد و نشان دهيد. آنان معتقد به خويشاوندي و نسب ميان خدا و جنّيان هستند. در صورتي كه جنّيان ميدانند كه مشركان (و هم خودشان اگر شرك بورزند، در ميان دوزخ) حاضر آورده ميشوند. خداوند، پاك و منزّه است از توصيفهايي كه ميكنند ] ... [ آن روزي را (يادآور شو) كه خداوند جملگيشان را گرد ميآورد و سپس به فرشتگان (رو در روي فرشتهپرستان) ميگويد: آيا اينان شما را (به جاي من يا همراه با من) پرستش ميكردهاند؟ تو منزّهي (ما به هيچ وجه با اين گروه ارتباط نداشتهايم) و تنها تو يار و ياور ما بودهاي؛ نه آنان. بلكه ايشان جنّيان را ميپرستيدهاند و اكثر آنان بديشان ايمان داشتهاند ] ... [ آنان، جنّيان را شركاء خدا ميسازند، در حالي كه خداوند خودِ آنان و همة شركاءشان را آفريده است. كافران از روي ناداني و بدون علم، پسران و دختراني را براي خدا به هم ميبافند! خداوند منزّه و به دور از اين صفاتي است كه او را بدانها توصيف ميكنند ] ...
ـ ستارگان:
گروهي از اعراب ـ همانند ايرانيان ـ به ستارهپرستي نيز آشنا شده بودند. چنانچه «صاعد أندلسي» روايت ميكند كه:
«طايفة «حمير» خورشيد را ميپرستيدند، طايفة «كنانه» ماه را، طايفة «تميم» ستارة دبران را، طايفة «لخم» و «جذام» ستارة مشتري را، قبيلة «طي» ستارة سهيل را، قبيلة «قيس» ستارة شعري' را و قبيلة «اسد» عطارد را...مورد پرستش قرار ميدادند».
قرآن كريم در اين باره ميفرمايد:
[ لَا تَسْجُدُوا الشَّمْسَ وَ لَا الْقَمَرَ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ ] ... [ وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَي' ] .
[ براي خورشيد و ماه سجده نكنيد، براي خدايي كه آنها را آفريده است، سجده كنيد اگر واقعاً او را عبادت ميكنيد ] ... [ و همانا اوست پروردگار ستارة شعري' ] ...
در قرآن، اشاره به اينكه خورشيد و ماه و ستارگان و...آفريدة خدا هستند و خداوند خالق همة آنها و ساير مخلوقات ميباشد، و خلاصه اينكه نفي خدا بودن ستارگان و پرستش آنها، فراوان است.
ـ بتهـاي سنگي:
اين انحرافات به سرعت ـ روز به روز ـ زيادتر ميشدند و بالاخره باعث رواج بتپرستي گرديدند و به تدريج هر قبيله و طايفهاي، و هر شهر و محلّهاي بت مخصوصي براي خودشان تهيّه ديدند، تا آنجا كه در هر منزلي بتي يافت ميشد تا از اين طريق بتوانند خدا را بدون زحمت بپرستند!
«هشام بن كلبي» در كتاب خود ميگويد: «هر يك از مردم مكّه در خانة خود، بتي داشت و آن را پرستش ميكرد و وقتي ميخواست به سفر برود، آخرين كارش اين بود كه به عنوان تبرّك دستش را بر روي آن ميكشيد و سپس بر سر و صورت خود ميماليد، و وقتي از سفر برمي گشت، اوّلين كارش در منزل اين بود كه دوباره دستش را بر روي آن بكشد و بر سر و صورت خود بمالد!».
اعراب جاهلي عشق فراواني به بتپرستي پيدا كردند و قلوبشان با پرستش بت، چه به صورت فرشتگان و جنّيان، و چه به صورت نياكان و افراد صالح و نيكوكار، و يا به صورتهاي ديگر آبياري گرديد!...آنهايي كه قدرت مالي داشتند، اطاقي را به بت اختصاص داده بودند! و كساني كه قدرت مالي نداشتند، تنها براي خود بتي در نظر گرفته و آن را عبادت ميكردند. امّا طبقة سوم جامعه كه فقراء بودند و قدرت ساختن اطاق و يا بت را نداشتند، سنگي را جلو كعبه و يا مكانهاي ديگري نصب كرده و اطراف آن به گردش و طواف ميپرداختند.
همين بتهاي كوچك محلّي بود كه در قرآن با لفظ «أنصاب» و يا «نصب» ياد شدهاند و اعراب به پايشان قرباني ميكردند.
كار به جايي رسيد كه تمام خانهها، محلّهها، شهرها...بتهاي مخصوصي داشتند. تنها در خانة كعبه كه براي پرستش خداي يگانه و يكتا توسّط ابراهيم موحّد –عليه السلام- بنا شده بود، «360» بت در آن جاي گرفته بود، و اين غير از آن بتهاي نامداري بود كه در بلاد مختلف جزيرةالعرب ـ از جمله مكّه و مدينه و طائف ـ واقع بودند كه بعضي از آنها در قرآن به نامهاي: «لات»، «عزّي»، و «مناة» ياد شده و برخي هم در احاديث و سيرهها آمدهاند كه ميتوان «هبل» را نام برد كه ابوسفيان در جنگ احد آن را به فرياد ميخواند.
اعراب جاهلي، به همين مقدار بسنده نكردند و بتپرستيشان به همين جا خاتمه نيافت، بلكه كارشان چنان به انحطاط كشيده شد كه حتّي «سنگ» را هم مورد احترام قرار دادند و پارهسنگي را به پرستش گرفتند! در صحيح بخاري از «أبو رجاء العطاردي» -رضي الله عنه- روايت شده كه ميگويد:
«ما سنگي را ميپرستيديم و هر گاه سنگي بهتر و زيباتر از آن مييافتيم، آن را پرت كرده و دومي را ميپرستيديم، و اگر هيچ سنگي را نمييافتيم، مشتي خاك را جمع كرده و گوسفندي را ميآورديم و بر رويش شير ميريختيم، و آنگاه به دورش طواف ميكرديم!».
«كلبي» نيز ميگويد: «اعراب وقتي سفر ميكردند و به منزلي فرود ميآمدند و براي مدّتي توقّف ميكردند، چهار سنگ را برميداشتند و هر كدام كه زيباتر و بهتر بود، انتخاب كرده و خداي خويش قرار ميدادند، و سه سنگ باقيمانده را براي پايههاي ديگ خود قرار داده و پس از طبخ غذا ـ به هنگام كوچ ـ آنها را رها ميكردند و ميرفتند!».
«بيشتر اين افراد، از خرماي فشرده و خميرشده، بتي درست ميكردند و چه بسا پيش ميآمد كه آن بت را در سفر همراه خود ميبردند و هر گاه سفرشان به درازا ميكشيد و توشهشان تمام ميشد و گرسنگي بر آنها غلبه ميكرد، آن را ميخوردند!».
قرآن كريم به تمامي اين معبودان چنين اشاره ميكند:
[ يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ ] .
[ اي مردم! مثالي زده شده است، به آن گوش فرا دهيد: آن كساني را كه به غير از خدا به فرياد ميخوانيد و پرستش ميكنيد، هرگز نميتوانند مگسي را خلق كنند، اگر چه همگان (براي آفرينش آن) دست به دست هم دهند، و حتّي اگر مگس چيزي را از آنها ببرد، نميتوانند آن را از او پس بگيرند و برهانند. هم طالب (كه مگس ناچيز است) و هم مطلوب (كه معبودان دروغين هستند) درمانده و ناتوانند! ] ...
ـ بتهـاي گوشتي:
اعراب، علاوه بر اين بتهايي كه گفتيم، بتهاي ديگري داشتند كه نظام زندگي بيرونيشان ـ قوانين و ارتباطات و مناسبات اجتماعي، سياسي، اقتصادي، مراسم و شعاير تعبّدي ـ ساخته و پرداختة آنان بود، و قوانين زندگي، شرايع، حلال و حرام، حدود و مقرّرات را از ايشان دريافت ميكردند. به سلطه و حاكميّت، به داوري و قضاوتشان تن ميدادند و از آنان اطاعت و پيروي ميكردند. سرپرستي و ولايتشان را قبول داشتند و خلاصه لباس الوهيّت خداوند را بر تن اين بتهاي گوشتي پوشانده بودند.
همانگونه كه مجسّمهها و پارهسنگها در كنار خدا مورد پرستش بودند، قوانين و عادات جاهليّت نيز به جاي شريعت و حكم خدا بر خلق حكومت ميكرد. بتها و طاغوتهاي گوشتي اعم از رؤسا و كارگردانان قريش، سدنه و خدمة بتكدهها، كاهنان و پيشگويان غيبي، پايهگذاران سنن و تقاليد منحرف، هر چه را ميخواستند حرام ميكردند و هر چه را ميخواستند، روا ميداشتند و حتّي به دلخواه خود، چيزي را در موقعي حرام و موقعي ديگر حلال ميساختند:
[ يُحِلُّونَهُ عَامًا وَ يُحَرِّمُونَهُ عَامًا ] .
[ آنان، يك سال آن را حلال ميسازند و يك سال حرام ميگردانند ] ...
اين بتهاي گوشتي! با سوء استفاده از قدرت و نفوذ خود مردم را به خاك ذلّت مينشاندند و بر گردنشان سوار ميشدند و مردم هم به قدرت و سلطهشان راضي و حكمشان را به جاي حكم خدا پذيرفته بودند:
[ أَفَحُكْمُ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ ] .. [ أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ ] .
[ آيا آنان حكم جاهليّت را جويا هستند و چه كسي براي افراد پرهيزگار بهتر از خدا حكم ميكند ] ... [ يا اينكه آنان شركاء و معبوداني دارند كه برايشان قانونگذاري كرده و ديني را پديد آوردهاند كه خداوند بدان اجازه نداده است ] ...
اكثر اين افراد كه براي اعراب به صورت بت درآمده بودند، با كهانت، زجرالطير، طرقالحصي، استقسام بالازلام و سحر آشنايي داشتند كه تمامي اين پديدهها را از اقوام مجاور خود دريافت كرده بودند.
به هر حال، وجود سحر، تماس با ارواح، اساطير، فالگيري، جنّگيري و پيشگويي در سطح وسيعي بدانجا نفوذ كرده بود. سحر و كهانت از جمله كارهاي رجال ديني و پيشوايان مذهبيشان به شمار ميرفت، و از همين پديدهها بود كه «عرافت» ـ بخشي از كهانت ـ نيز رواج و رشد پيدا كرد. كهانت به پيشگويي و غيب گفتن اختصاص داشت، در حالي كه عرافت، خبر از گذشته ميداد! فعّاليّتهايي كه در زمينة سحر انجام ميشد و با پيشگويي و رديابي و عيافت (زجرالطير) و قيافهشناسي در ارتباط بود، در جزيرةالعرب رونق و رواج بسياري داشت.
در اين سرزمين، چهرة ساحر در كنار چهرة كاهن قرار داشت و مردم به هنگام مشكلات و سختيها، به آنها پناه ميبردند و استعانت ميطلبيدند و آنها نيز براي مشكلات مردم راه حلهاي مسخرهاي را در پس پردة غيب جستجو ميكردند و تمام روشها و شيوههاي كهانت و فالگيري را به كار ميبردند و مردم هم ـ همانگونه كه از خدا اطاعت و پيروي ميكنند ـ با جان و دل، به كارهايشان باور داشتند و از آنها اطاعت و حرفشنوي ميكردند.
هر گاه يكي از اعراب، خواب وحشتناكي ميديد، بلافاصله نزد كاهني ميرفت تا خوابش را تعبير كند! اگر چنانچه چيزي را گم ميكرد، به كاهني پناه ميبرد تا قيافة دزد را برايش ترسيم كند و بشناساند! ساحران با اجنّه در تماس بودند و پيوندهايي ميان شياطين و ساحران برقرار بود كه به پيوند معلّم و شاگرد ميماند. آنها ميتوانستند با نوشتن طلسمهايي، بين زن و شوهر را به جدايي بكشانند و براي دفع بلا و چشم زخم، تعويذهايي به گردن آويخته و يا نخها و حلقههايي به بازوها ميبستند! و كارهاي بسياري ديگر كه تماماً از نظر اسلام مردود و شرك محسوب ميشود. اكثر ساحران، يهوديان عرب بودند كه برجستهترين آنها را ميتوان «لبيد بن عاصم» و دخترانش را نام برد كه بيشترشان در «يثرب» سكونت داشتند و چه بسا مردم مكّه يا طائف، در زمان بلا و مريضي و مصيبتزدگي به آنجا مراجعه ميكردند.
عقايد و افكار شركآميز ـ كه توسّط ساحران و كاهنان و عارفان و فالگيران و... رواج يافته بود ـ در سراسر زندگي اعراب، بسيار فراوان شده بود و آداب و سنن جاهلي و فاسد بر اساس شرك و خواستههاي اين بتهاي گوشتي! برگزار ميشد.
از جملة اين عادات و مراسم، نذر و قربانيشان را ميتوان نام برد كه براي غير خدا انجام ميدادند. آنان سهمي از محصولات زراعتي و كشاورزي، و سهمي از قرباني چهارپايان، و سهمي از انفاقات خود را براي معبودان خود انتخاب ميكردند و ميگفتند: اين مقدار براي شركاء ما و اين قسمت هم براي خدا!! و آن سهمي كه به شركاء ميرسيد، براي خداوند ـ متعال ـ و حتّي براي خودشان نيز تحريم ميكردند و يا آن را فقط براي زنان خود ـ و نه مردان ـ حرام ميدانستند. امّا آن سهمي كه مالِ خدا بود، به معبودان و شركاءشان ميرسيد و ميگفتند: خدا كه بينياز است و به اين نذورات و قربانيها و انفاقات، احتياجي ندارد! شركاء و بتهاي ما نيازمند قرباني و نذورات ما هستند و از اين طريق در نزد خداوند، شفاعت و وساطت ما را به جاي ميآورند!
و يا اعمال ديگري همچون: قرباني و كشتن، يا سواري برخي از چهارپايان را حرام ميكردند و احياناً پسران خود را به عنوان «نذر»، براي معبودان خود تقديم ميداشتند كه فتوادهندة همة اين مراسم و شعاير، كاهنان و بزرگان دينيشان بودند كه آنها نيز از ايشان ـ به عنوان قانون ديني ـ تبعيّت و پيروي ميكردند.
چنانچه روايت شده كه «عبدالمطلب» نذر كرده بود كه اگر داراي ده پسر شود كه حامي وي و در خدمتش حاضر باشند، و مثلاً در كارها مانند حفر زمزم رنج نبرد، يكي از آنها را در پيشگاه كعبه براي خدا قرباني كند. سالها گذشت و عدّة پسرانش به ده رسيد. تماميشان را براي وفا به نذر خود دعوت كرد و همگي اطاعت كردند. در چنين مواقعي بود كه اعراب به كاهنان و فالگيران متوسّل ميشدند كه روش استقسام بالازلام را به كار ميبردند تا به وسيلة تيرها، رأي بتها را دربارة آن كار استفسار كنند.
زماني كه تيربان با تيرهايي كه نام پسران عبدالمطلب بر آن بود، قرعه زد تا «هبل» از آن چند نفر، يكي را براي قرباني اختيار كند، تيري كه به نام «عبداللّه» ـ پدر محمّد-صلي الله عليه وسلم- ـ كه دهمين و كوچكترين و محبوبترين فرزند عبدالمطلب بود، بيرون آمد. عبدالمطلب دستش را گرفت تا او را به قربانگاه ببرد كه با پادرمياني كاهني كه در يثرب سكونت داشت، عبدالمطلب را از اين كار صرفنظر كرد و براي اين كار در پيشگاه هبل عذري ديگر آورد، و پس از استفاده از استقسام بالازلام، به جاي قرباني پسرش، صد شتر را قرباني كرد.
قرآن كريم به تمامي اين عقايد شركآميز نيز اشاره ميكند:
[ وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعَامِ نَصِيبًا فَقَالُوا هَـ'ذَا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هَـ'ذَا لِشُرَكَائِنَا فَمَا كَانَ لِشُرَكَائِهِمْ فَلَا يَصِلُ إِلَي اللَّهِ وَ مَا كَانَ لِلَّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلَي' شُرَكَائِهِمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ وَ كَذَ'لِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمـُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلَادِهِمْ شُرَكَاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَ لِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مَا يَفْتَرُونَ وَ قَالُوا هَـ'ذِهِ أَنْعَامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لَا يَطْعَمُهَا إِلَّا مَنْ نَشَاءُ بِزَعْمِهِمْ وَ أَنْعَامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُهَا وَ أَنْعَامٌ لَا يَذْكُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا افْتِرَاءً عَلَيْهِ سَيَجْزِيهِمْ بِمَا كَانُوا يَفْتَرُونَ وَ قَالُوا مَا فِي بُطُونِ هَـ'ذِهِ الْأَنْعَامِ خَالِصَةٌ لِذُكُورِنَا وَ مُحَرَّمٌ عَلَي' أَزْوَاجِنَا وَ إِنْ يَكُنْ مَيْتَةً فَهُمْ فِيهِ شُرَكَاءُ سَيَجْزِيهِمْ وَصْفَهُمْ إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلَادَهُمْ سَفَهًا بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ حَرَّمُوا مَا رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِرَاءً عَلَي اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ مَا كَانُوا مُهْتَدِينَ ] .
[ مشركان سهمي از زراعت و چهارپاياني را كه خداوند آنها را آفريده است، براي خدا قرار ميدهند و به گمان خويش ميگويند: اين براي خداست (و با اين سهم به خدا تقرّب ميجوييم و بدين منظور، آنها را به ميهمانان و ناتوانان ميدهيم) و اين براي شركاء و معبودان ماست (و با اين سهم نيز به معبودان تقرّب ميجوييم و بدين منظور آن را به رؤسا و پردهداران و كاهنان و خادمان بتكدهها و معابد ميدهيم). امّا آنچه به شركاء ايشان تعلّق ميگيرد، به خدا نميرسد (و صرف كردن آن در راه خدا حرام است) و آنچه متعلّق به خدا ميباشد، به شركاء ايشان ميرسد (و ميتوان براي آنها صرف كرد و به كاهنان و رؤسا و خدمتگزاران اصنام ايشان داده شود!) واقعاً چه بد داوري ميكنند! همچنين شركاء آنها، كشتن فرزندانشان را در نظر بسياري از مشركين زيبا جلوه دادهاند (و دستهاي فرزندانشان را قرباني بتها ميكردند و دستهاي دخترانشان را زنده به گور مينمودند) تا سرانجام آنان را هلاك كنند و آيين ايشان را بر آنان مشتبه گردانند (و يگانهپرستي را با توهّمات و خرافهپرستي بياميزند). اگر خدا ميخواست، آنان چنين نميكردند. پس بگذار آنان (همچنان) دروغ (بر خدا) ببندند. آنان ميگويند: اين (قسمت از) چهارپايان و كشت و زرع ممنوع و حرام است (و فقط مخصوص معبودان است) و جز كساني (از رؤسا و كاهنان و خادمان معبودان و بتهايي) كه ما بخواهيم، از آن نميخورند و اين (قاعدة ناروا، ساختة آنان و ناشي از) توهّمات و گمانهايشان است. (همچنين ميگفتند: اينها) حيواناتي هستند كه سوار شدن بر آنها حرام است و حيواناتي هستند كه به هنگام ذبح، نام خدا را بر آنها نميرانند (بلكه نام بتها و معبودان خرافي را بر آنها ميرانند و اين را دستور خدا و حكمش قلمداد ميكردند و) بر خدا، اين چنين دروغ ميبندند. هر چه زودتر كيفر افتراهاي آنان را خواهيم داد. (باز هم) ميگويند: جنين و نوزادي كه در شكم اين حيوانات است، ويژة مردان ماست و بر زنان ما حرام است (پس اگر زنده متولّد شود، تنها بايد مردان از گوشت آن بخورند و زنان از آن محرومند) و اگر جنين مرده متولّد شود، همه در آن شريكند (و مردان و زنان ميتوانند از آن بخورند) هر چه زودتر خداوند كيفر اين توصيفهايشان را خواهد داد؛ زيرا او حكيم و آگاه است. مسلّماً زيان ميبينند كساني كه فرزندان خود را از روي سفاهت و ناداني ميكشند و چيزي را كه خدا بديشان ميدهد، با دروغ گفتن از زبان خدا بر خويشتن حرام ميكنند (و به همين دليل) بيگمان گمراه ميشوند و راهياب نميگردند ] ...
# # #
«بتها، يادبود و سمبل افراد صالح»
اين بود بتهايي كه اعراب جاهلي مورد پرستش قرار ميدادند. البته قابل توجّه است آنها، موجوداتي را كه وسيله قرار ميدادند و دربارة آنها دچار شرك ميشدند و از آنها حوايج خود را طلب ميكردند و به هنگام مصائب و سختيها آنها را به فرياد ميخواندند، فقط در قالب بت سنگي نبودند.
چه بسا افرادي هستند كه تصوّر دارند اعراب جاهلي فقط بتهاي ساخته شده از سنگ و چوب و طلا و نقره و...را شريك خدا قرار داده و دعاها و پناههايشان را به سويشان متوجّه ميساختهاند، در صورتي كه اين پندار كاملاً اشتباه است؛ زيرا اين بتهاي سنگي، يا به فرشتگان و يا به افراد صالح و نيكوكار نسبت داشتند كه آنها در واقع معبود قرار گرفته بودند و اعمال شركآميز اعراب براي آنها انجام ميگرفت!
مهمترين و مشهورترين بتهاي اعراب، عبارت بودند از: «لات»، «عزّي'»، «مناة»، «هبل»، «مقه»، «أساف»، «نائلة»، «ود»، «سواع»، «يغوث»، «يعوق»، «نسر» و...كه تعدادي در قرآن كريم و بقيه هم در احاديث و سيرهها ياد شدهاند.
اين آيات، دليل بر آنند كه «لات»، «عزّي»، و «مناة» تنديس و مجسّمة فرشتگان بودهاند:
[ أَفَرَءَيْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّي' وَ مَنَو'ةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَي' أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الْأُنْثَي' تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَي' إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَ ءَابَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ مَا تَهْوِي الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَي' أَم' لِلْإِنْسَانِ مَا تَمَنَّي' فَلِلَّهِ الْأَ'خِرَةُ وَ الْأُولَي' وَ كَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّمَـ'وَاتِ لَا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشَاءُ وَ يَرْضَي' إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْأَخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلَائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنْثَي' وَ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا ] .
[ آيا چنين ميبينيد كه لات و عزي و منات، سومين بت ديگر (معبود شما و دختران خدايند؟!) آيا پسر از شما باشد و دختر مالِ خدا؟! (در حالي كه به گمان شما پسر از دختر بهتر است؟) در اين صورت اين تقسيم ظالمانه و ستمگرانهاي است! اينها فقط نامهايي (بيمحتوا) است كه شما و پدرانتان بر آنها گذاشتهايد. هرگز خداوند دليل و حجّتي (بر صحّت آنها) نازل نكرده است. آنان جز از توهّمات و گمانهاي بي اساس و از هواهاي نفساني پيروي نميكنند، در حالي كه هدايت و رهنمود از سوي پروردگارشان، برايشان آمده است. مگر آنچه انسان آرزو ميكند، به آن ميرسد و دست مييابد؟! زيرا دنيا و آخرت از آنِ خداست. چه بسيار فرشتگاني كه در آسمانها هستند و شفاعت و واسطهگري آنها سودي نميبخشد و كاري نميسازد، مگر بعد از آن كه خداوند اجازه و رضايت دهد. كساني كه به آخرت ايمان ندارند، فرشتگان را با نامهاي زنان، وصف و نامگذاري ميكنند. آنها در اين باب چيزي نميدانند (و از نر و مادّه بودنشان بي خبرند!) و جز از گمان و توهّم پيروي نميكنند، و توهّم و گمان هم (انسان را) از حق بي نياز نميگرداند ] ...
در اين آيه نيز نام پنج بت ديگرشان آمده است:
[ وَ قَالُوا لَا تَذَرُنَّ ءَالِهَتَكُمْ وَ لَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لَا سُوَاعًا وَ لَا يَغُوثَ وَ يَعُوقَ وَ نَسْرًا وَ قَدْ أَضَلُّوا كَثِيرًا ] .
[ به آنان گفتهاند: معبودهاي خود را وامگذاريد، و ودّ، سواع، يغوث، يعوق و نسر را رها نسازيد، و بدين وسيله بسياري از مردم را گمراه ساختهاند! ] ...
و طوري كه در روايات و احاديث آمده، اينها اسامي افراد برگزيده و صالحي بودهاند، هنگامي كه اين بندگان خدا از دنيا رفتهاند، بعد از گذشت زمان، مريدان و محبّانشان به عنوان يادبود و يادگاري از ايشان، مجسّمههايي درست كردند و به آنها منسوب نمودند. كمكم به بزرگداشت و تعظيم آن مجسّمهها پرداختهاند تا جايي كه نسلهاي بعدي به عبادت و پرستش آنها كشيده شدند. چنانچه از «ابن عباس» -رضي الله عنهما- روايت شده كه ميگويد:
«نامهاي اين بتها در اصل نام مردان صالحي بوده كه پس از مرگشان، شيطان قوم آنها را فريب داد و آنها را وسوسه كرد كه در مجالسي كه نشيمنگاه و محلّ عبادتشان بوده، به خاطر يادبودشان مجسّمههايي را به صورتشان بتراشند و نصب كنند و آنها را با نامهايشان بخوانند و آنها نيز چنين كردند. اين تمثالها در ابتدا پرستش نميشدند تا اينكه آن مردمان مردند و نسل بعدي آمد و سپس آنها را عبادت كردند».
اين مفهوم در اكثر تفاسير نيز ديده ميشود. چنانچه دكتر «عبدالجليل عيسي» در تفسير خود «المصحف الميسّر» چنين آورده است:
«اينها، پنج بتي بودند كه از ساير بتها در نزد بتپرستان مشهورتر و بزرگتر بودهاند. هر يك از اينها، نام انسان خداشناس و صالحي بوده و بعد از فوتشان، گنبدها و بارگاههايي را بر سر قبرشان برپا نموده و بعدها از آنان بتي ساخته و واسطه و شفيعشان شمردهاند!».
از عايشه ـ رضي اللّه عنها ـ نيز روايت شده كه گفته است:
«زماني كه رسول خدا –صلي الله عليه وسلم- در بستر بيماري بود كه امّسله و امّحبيبه ـ دو نفر از همسرانش ـ در مورد كليسايي به نام «ماريه» كه در حبشه قرار داشت و آن دو ـ به هنگام هجرتـ كليسا را ديده بودند، از زيبايي مجسّمهها و تصاويرش براي رسول خدا –صلي الله عليه وسلم- سخن ميگفتند، رسول خدا –صلي الله عليه وسلم- سرش را بلند كرد و فرمود: «آنها چون فرد صالحي در ميانشان فوت ميكرد، بر روي قبرش مسجد و معبدي بنا ميكردند، و آن مجسّمهها و تصاوير را ميساختند. آنان بدترين بندگان خداوند هستند!».
پس بتهايي كه مشركين عرب ميپرستيدند، سمبول و يادگارهايي از شخصيّتها و بزرگان ديني و روحانيشان بودند و در واقع، عبادتشان براي همان اشخاص بوده كه آنها را برآورندة حاجات و رافع مشكلات ميدانستند.
اين كار زشت و شنيع، از زمان نوح، مصريان قديم، يونان و روم، مردم هند ـ حتّي در عصر حاضر ـ براي همه معلوم و معروف است.
مثلاً هندوها كه اكنون مجسّمة «كرشنا» يا «رامچندر» ـ اسامي شخصيّتهاي مذهبي هنود ميباشند ـ را عبادت ميكنند، منظورشان عبادت سنگ و مجسّمه نيست، بلكه عبادت همان افراد، يعني كرشنا و رامچندر است. مجسّمه را فقط وسيلهاي براي يادآوري و استحضار آن شخصيّتها ميدانند و به همين مناسبت به آنها احترام و تعظيم ميكنند و از آنها استمداد و استعانت ميجويند و بر گردشان طواف كرده و برايشان نذر و قرباني و صدقه ميآورند.
بقية بتهاي اعراب نيز، اغلب به شكل انسان تراشيده شده بودند. چنانچه «هشام بن كلبي» در كتابش، از ميان بتهايي كه اعراب ميپرستيدند، دستهاي را برشمرده كه با چهرة انسان ساخته شده بودند كه از جملة اين بتها «هبل» بوده كه با عقيق سرخ ساخته شده بود و چهرهاي انساني داشت كه دست راست آن شكسته بود و «عمرو بن لحي» با همين شكل آن را يافته بود كه بعدها، قريش به جاي دست شكستة آن، دستي از طلا برايش ساختند. «أساف» و «نائلة» نيز از ديگر بتهايي بودند كه به صورت انسان تراشيده شده بودند. روز فتح مكّه 360 بت در اين شهر يافت ميشد كه از جملة آنها «مقه» خداي بزرگ قوم سبأ بود كه قريب هزار سال در سرزمين سبأ مورد احترام و تعظيم بوده و معابد بزرگي برايش برپا گرديده بود. اعراب جاهلي ـ براي يادبود افراد صالح ـ به شكل انسان بتهاي سنگي، طلايي، چوبي و...ميساختند و خون قربانيهاي خود را به پاي آنها ميريختند تا بدين وسيله به خدا تقرّب جويند. كلمة «صنم» در ميان اعراب به بتي گفته ميشد كه از طلا يا نقره يا چوب، به شكل انسان ساخته شده بودند. امّا كلمة «وثن» را به بتي اطلاق ميكردند كه از سنگ ساخته شده بود و سران و رؤساي قبايل و ثروتمندان ـ طبقة اوّل جامعه ـ آن را عبادت ميكردند.
تمام تواريخ و سيرهها نيز چنين آوردهاند: موقعي كه رسول خدا –صلي الله عليه وسلم- مكّه را فتح كرد و وارد كعبه شد، ديد كه در آن مجسّمههايي از فرشتگان و پيامبران خدا نصب كردهاند كه در آن ميان، مجسّمه و تصوير پدرش، ابراهيم –عليه السلام- نيز بود كه چند تير چوبي ـ إستقسام بالازلام ـ به دست داشت و با آن فال ميگرفت. مجسّمة كبوتري نيز ـ زجرالطير ـ در آنجا بود كه از چوب ساخته شده بود. آنها را با دست خويش شكست و بر زمين انداخت، سپس با دقّت به مجسّمة ابراهيم –عليه السلام- نگريست و فرمود: «خداوند آنها را بكشد! پدر ما را چنين تصوير كردهاند! ابراهيم با تيرها و فالگيري چه كار داشت! ابراهيم يهودي و مسيحي نبود، بلكه حنيف و مسلمان خالص بود و هرگز از مشركان هم نبود».
فرشتگان را نيز به صورت زنان زيبا مصوّر كرده بودند. رسول خدا –صلي الله عليه وسلم- با ديدنشان، آنها را انكار كرد و فرمود: «فرشتگان نر و ماده نيستند، سپس دستور داد كه همة مجسّمهها و تصاوير را نابود ساختند».
به همين جهت، اسلام خواست كه اعراب جاهلي را از حقيقت اين واسطهها و شفيعان ـ يعني بتهايي كه به غير از خدا پرستيده ميشدند ـ آگاه سازد، و لذا اين معبودان پوچ و ناتوان را چنين توصيف كرد:
اين مجسّمهها و بتهايي كه به غير از خدا ميپرستيد و به كمك ميطلبيد ـ و در واقع يادبود افراد صالح و گذشتگان نيكوكار ميپنداريد ـ همچون شما، بندگان خدا هستند و هيچ قدرت خير و شرّي ندارند و تازه اگر اين يادبودها را نيز در نظر نگيريم و تنها آنها را در قالب بت سنگي بدانيم، آيا مگر دست و پا دارند، آيا گوش و چشم دارند؟...و بالاخره آيا قدرتي دارند كه مافوق قدرت شما باشد و بتوانند به فريادهايتان پاسخ گويند؟! بدون شك هيچ كدام از اينها را ندارند ـ و همچنان كه گفتيم ـ تازه اگر اين اندام و مشاعر را نيز داشتند، مگر به آنان چه فضيلتي مافوق بشري ميداد؟! نهايتاً با بندگان خود در تمام قوا برابر ميشدند. پس آنها چه معبوداني هستند كه درست مثل خودتان داراي هيچ قدرتي نيستند؟!
[ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ ءَاذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا ] .
[ همانا كساني را كه به غير از خدا به فرياد ميخوانيد، بندگاني مثل خودتان هستند. پس آنها را بخوانيد، اگر راست ميگوييد بايد به شما پاسخ دهند! آيا اين بتها داراي پاهايي هستند كه با آنها راه بروند؟! يا داراي دستهايي هستند كه با آنها چيزي را برگيرند؟! يا چشمهايي دارند كه با آنها ببينند؟! يا گوشهايي دارند كه با آنها بشنوند؟! ] ...
# # #
«با اين وجود، خدا را از ياد نبردند»
ديديم كه اعراب شديداً به بتپرستي علاقهمند شده بودند تا آنجا كه اين پرستش، جزئي از خرد و ادراكشان شده بود و به ياري طلبيدن از سنگها ميپرداختند و چنين ميپنداشتند كه اين بتها خواستهشان را برآورده ميسازند. امّا با تمام اين وجود، هنوز آثاري از يكتاپرستي ابراهيم -عليه السلام- و حتّي باقيماندهاي از آيين شعيب –عليه السلام- به چشم ميخورد، به طوري كه خداي يگانه را ـ به طور كامل ـ از ياد نبردند و به او ايمان داشتند و معتقد بودند كه او همان خداي جهانيان، معبود برتر، خالق، مالك، پديدآورندة عالم و چرخانندة آسمانها و زمين است. همه تحت سلطه و قدرت نهايي او قرار دارند. هم اوست كه از آسمان باران ميباراند و رزق و روزي در دست اوست و...چنان كه قرآن ميفرمايد:
[ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَـ'وَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ] ... [ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ] ... [ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ] ... [ قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ مَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ مَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ ] ... [ قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهَا إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَـ'وَاتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ سَيَقُولُونُ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَتَّقُونُ قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ يُجِيرُ وَ لَا يُجَارُ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّي' تُسْحَرُونَ ] .
[ اگر از آنان بپرسي: چه كسي آسمانها و زمين را آفريده و خورشيد و ماه را مسخّر نموده، به تحقيق خواهند گفت: خدا ] ... [ اگر از آنان بپرسي: چه كسي آنها را آفريده، قطعاً ميگويند: خدا ] ... [ اگر از آنان بپرسي: چه كسي از آسمان آب را ميباراند و زمين را به وسيلة آن بعد از مردنش زنده ميگرداند؟ قطعاً خواهند گفت: خدا ] ...[ بگو: چه كسي از آسمان به شما روزي ميرساند؟ چه كسي بر گوش و چشمها تواناست؟ چه كسي زنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون ميآورد؟ چه كسي امور را تدبير ميكند؟ قطعاً خواهند گفت: خدا ] ... [ بگو: زمين و تمام كساني كه در آن هستند، از آنِ كيستند اگر ميدانيد؟ خواهند گفت: از آنِ خدايند. بگو: پس چرا نميانديشيد؟! بگو: چه كسي مالك آسمانهاي هفتگانه و صاحب عرش عظيم است؟ بلافاصله خواهند گفت: از آنِ خداست. بگو پس چرا (تنها از خدا) نميترسيد؟! بگو: چه كسي فرماندهي بزرگ همه چيز را در دست دارد و او كسي باشد كه (به همه) پناه دهد و كسي را (هم نميتوان) از (عذاب) او پناه داد اگر چنانچه راست ميگوييد؟ خواهند گفت: از آنِ خداست. بگو: پس چگونه گول و فريب ميخوريد و جادو ميشويد؟! ] ...
اعراب جاهلي علاوه بر اين، حتّي در مواقع گرفتاريها و بلاهاي سخت و دشوار، خصوصاً هنگامي كه در درياها دچار طوفان و امواج سهمگين درياها ميشدند، تمام چيزهايي را كه به غير از خدا به كمك ميطلبيدند و ميپرستيدند، فراموش ميكردند و تنها و تنها او را به فرياد ميخواندند...چنانچه قرآن كريم ميفرمايد:
[ وَ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاهُ ] ... ] وَ إِذَا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ ] ... [ ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْئَرُونَ ] ... [ بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شَاءَ وَ تَنْسَوْنَ مَا تُشْرِكُونَ ] .
[ و هنگامي كه ناراحتي و بلا در درياها به شما ميرسد، جز خدا همة كساني را كه به فرياد ميخوانديد، از نظرتان ناپديد و گم ميشوند ] ... [ هنگامي كه موجهايي همچون كوه آنها را فرا ميگيرد، خالصانه خدا را به فرياد ميخوانند و عبادت و دين را تنها خاصّ او ميدانند ] ... [ هنگامي كه زياني به شما ميرسد، او را با ناله و زاري به فرياد ميخوانيد ] ... [ بلكه تنها خدا را به فرياد ميخوانيد و به ياري ميطلبيد و او اگر خواست آن را برطرف ميسازد كه او را براي رفع آن به فرياد ميخوانيد و تمام چيزهايي را كه شريك خدا ميسازيد، فراموش ميكنيد ] ...
آنها حتّي به كعبه و خانة خدا نيز احترام ميگذاشتند كه اين را نيز از ابراهيم –عليه السلام- به ارث برده بودند، و هنوز احترام و بزرگداشت كعبه و خانة خدا، طواف، حج، عمره، وقوف در عرفات و مزدلفه، قرباني كردن شتر و گوسفند و تلبيّه ـ لبيكگويي ـ در حج و عمره، در بينشان باقي مانده بود. هر چند امور خارجي و انحرافي را در اين مراسم مراسم وارد كرده بودند كه در اصل وجود نداشت و بسيار مضحك و مسخره بودند! مثلاً به هنگام اداي مناسك حج، بعضي از مردان و زنانشان لخت و برهنه ميشدند!
در حديث است كه تلبيّة اعراب جاهلي به هنگام مناسك حج چنين بوده است: «لَبَّيْكَ لاَ شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ إِلاَّ شَرِيكًا هُوَ لَكَ تَمْلِكُهُ وَ مَا مَلَكَ» يعني: «پروردگارا! به درگاه تو حاضر و آماده شدهام. تو را هيچ شريكي نيست، مگر همان شريكي كه تو مالك او و چيزهايي كه او مالك آن است، هستي!».
# # #
«بتها، واسطهها و دلاّلان اعراب نزد خدا»
با توجّه به اين حقايق، پيداست كه اعراب ـ در آن روز ـ خدا را فراموش نكرده بودند و او را همچنان، خالق، مالك، مدبّر، رازق، ربّ همه چيز ميدانستند، ولي گمراهي و انحرافشان اين بوده كه خدا را چنان كه شرط معرفت است، نميشناختهاند و چنان كه سزاوار ايمان و عبادت است، به او مؤمن و عابد نبودهاند و حكومت و سلطه و قانونش را در كلية امور و شؤون زندگي خويش، نميپذيرفتهاند. چنان كه قرآن كريم به همين حقيقت اشاره ميكند:
[ وَ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ] .
[ آنان، خدا را چنان كه بايد نشناختهاند ] ...
به همين جهت اعراب سعي ميكردند كه ميان ايمان به خدا و اعتقاد به بتها كه هر دو را داشتند، جمع و رابطهاي برقرار سازند، و از همين رهگذر بود كه ميگفتند: دعاها به آسمان ميروند ولي بدون واسطه پذيرفته نميشوند! آنها فكر ميكردند كه عالم بالا، همانند عالم پايين و دنياي مادّيشان است.آنها فكر ميكردند كه عالم بالا، مانند دستگاههاي قدرت روزشان ميباشد كه بدون رشوه، پارتي و واسطهبازي، قرباني و صدقه و...حرف كسي پذيرفته نميشود!!
در اثر اين اشتباه، به فكر واسطة بين خدا و خلق افتادند تا بتوانند به وسيلة آن واسطهها، دعاها و حوايج خود را به خدا برسانند و آنان را شريك دعاي خود قرار دهند. پس از مدّتي براي عبادت همين واسطهها قيام كردند و فكر شفاعت در ذهنشان رسوخ كرد و آنان را مالكان نفع و زيان براي بشر محسوب كردند و معتقد شدند كه آنان قدرت خير و شر دارند و با سلطة غيبي كه دارند، ميتوانند چيزهايي بدهند و يا بگيرند!
قرآن كريم، همين عقيدهشان را به شدّت نكوهش ميكند، و بهانة ايشان كه ميگفتند: ما اين بتها را از نظر ذات و گوهرشان عبادت نميكنيم، بلكه بدين جهت آنها را ميپرستيم كه ما را به خداي بزرگ و برتر ـ كه هم خالق ما و هم خالق معبودان ما، و مالك همه چيز و همه كس است ـ نزديك سازند، به طور قاطع مردود ميشمارد:
[ أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي' إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِيَما هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَدًا لَاصْطَفَي' مِمَّا يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ سُبْحَانَهُ هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ] ...[ وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَ لَا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هَـ'ؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ فِي السَّمَـ'وَاتِ وَ لَا فِي الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَي' عَمَّا يُشْرِكُونَ ] .
[ هان! تنهاعبادت خالصانه (و بيشائبه از شرك) براي خداست و بس. كساني كه جز خدا، يار و ياوراني را برميگيرند (و بدانان تقرّب و توسّل ميجويند، ميگويند:) ما آنان را عبادت نميكنيم، مگر بدان خاطر كه ما را به خدا نزديك گردانند. خداوند در روز قيامت ميانشان (و مؤمنان) دربارة چيزي كه در آن اختلاف دارند، داوري خواهد كرد. خداوند، دروغگوي كفرپيشه را اصلاً هدايت نميكند. اگر خدا ميخواست فرزندي داشته باشد، ميبايست از ميان چيزهايي كه خود ميآفريند كسي يا چيزي را برگزيند. خداوند پاك و منزّه (از همة نقصها و عيبها) است. او خداوند يگانة پيروز و چيره و برتر است ] ... [ آنها غير از خدا چيزهايي را ميپرستند كه نه اصلاً بديشان زيان ميرسانند و نه سودي عايدشان ميسازند و ميگويند: اينها واسطههاي ما نزد خدايند! بگو: آيا خدا را از وجود چيزهايي باخبر ميسازيد كه خداوند در آسمانها و زمين سراغي از آنها ندارد؟! (چگونه خداوند از نمايندهها و واسطههاي خود در زمين بيخبر است؟!) خداوند پاك و منزّه (از هر گونه شركي) و فراتر از آن چيزهايي است كه مشركان انبازشان ميدانند ] ...
# # # # # #
فصل دوم: اسلام چه ميآورد؟!
اسلام آمد و در همان قدم اوّل لازم دانست كه اين عقايد و افكار خرافي را برچيند و به جاي آن، عقايد و افكاري نو ـ بر اساس و پايهاي محكم ـ جايگزين سازد و لذا كار را با معرّفي دقيق خدا شروع كرد و بسيار مصمّم بود كه در همان لحظة ظهورش، خدا را به طور كامل و شايسته به مردم بشناساند و چيزي كه مقتضاي اين شناخت است، دوباره برگرداند و تمام چيزهايي كه به جاي خدا، و يا در كنار خدا، و يا واسطة خدا و آنها قرار گرفتهاند، از بين ببرد و به همين جهت اعلان داشت:
ـ «اللّه»، خداوي برتر، در ذات خود يگانه و يكتاست:
[ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ] ... [ وَ إِلَـ'هُكُمْ إِلَـ'هٌ وَاحِدٌ لَا إِلَـ'هَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَـ'نُ الرَّحِيمُ] .
[ بگو: خدا، يگانة يكتاست. خدا سرور والاي برآورندة اميدها و برطرفكنندة حاجات و نيازمنديهاست. نزاده است و زاده نشده و كسي همتا و همگون او نيست ] ... [ خداي شما، خدايي يگانه و واحد است. هيچ معبودي جز او نيست و او رحمان و رحيم ] ...
ـ هيچ كس در وجود با او برابر نيست:
[ هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْأَ'خِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ ] .
[ او بيآغاز و بيانتهاست (ازلي و ابدي است)، پيدا و ناپيداست ] ...
ـ در بقاء، هيچ شريكي ندارد:
[ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ ] ... [ كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ وَ يَبْقَي' وَجْهُ رَبِّكَ ذُوالْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ ] .
[ همه چيز جز ذات او، فاني و نابودشدني است ] ... [ تمام چيزها و كساني كه بر روي زمين هستند، فنا و نابود ميشوند و تنها ذات پروردگار باعظمت و ارجمند تو ميماند وبس ] ...
ـ خالق، فقط اوست و آفريدگار همه چيز است:
[ ذَ'لِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَا إِلَـ'هَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلَي' كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٍ ] ... [ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا ] ... [ قُلْ أَرَءَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّمَـ'وَاتِ ائْتُونِي بِكِتاَبٍ مِنْ قَبْلِ هَـ'ذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ].
[ آن خدا و پروردگار شماست. جز او خدايي نيست، و او خالق همه چيز است. پس وي را بايد عبادت كنيد و همو حافظ و مدبّر همه چيز است ] ... [ و همه چيز را آفريده است و آن را دقيقاً اندازهگيري و كاملاً سنجيده و برآورد نموده است ] ... [ بگو: آيا دقّت كردهايد دربارة چيزي كه به جز خدا به فرياد ميخوانيد (و عبادت ميكنيد)؟ به من نشان دهيد، چه چيزي از زمين را خلق كردهاند؟ يا اصلاً در (خلقت و گردش و چرخش) آسمانها مشاركتي داشتهاند؟ كتابي پيش از اين (قرآن) يا يك اثر علمي براي من بياوريد اگر راست ميگوييد! ] ...
ـ مالك، تنها اوست و تمام چيزهايي كه در آسمانها و زمين قرار دارند، ملك اويند:
[ قُلْ لِمَنْ مَا فِي السَّمَـ'وَاتِ وَ الْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ ] ... [ وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَـ'وَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا][ ...[ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَـ'وَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمـُلْكِ ] .
[ بگو: آنچه در آسمانها و زمين است، از آنِ كيست؟ بگو: از آنِ خداست ] ... [ از آنِ كيست آنچه در آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو است ] ... [ آن كسي كه مالكيّت آسمانها و زمين از آنِ اوست، و فرزندي براي خود برنگزيده و در مالكيّت، شريكي نداشته است ] ...
ـ در رزق شريكي ندارد، و رازق همة موجودات است:
[ يَا أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لَا إِلَـ'هَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّي' تُؤْفَكُونَ ] ... [ وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَ إِيَّاكُمْ ] ... [ وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا ] .
[ اي مردم! نعمتي را كه خدا به شما عطا فرموده، يادآور شويد. آيا جز اللّه، خالق ديگري وجود دارد كه شما را از آسمان و زمين روزي برساند؟ جز او خدايي وجود ندارد. پس با اين حال، چگونه منحرف و گمراه ميشويد؟! ] ... [ چه بسيارند جنبندگاني كه نميتوانند روزي خود را بردارند و حمل كنند. خدا روزيرسان همة آنها و شماست ] ... [ هيچ جنبندهاي در زمين نيست مگر اينكه روزيِ آن، بر عهدة خداست و محل زندگي و محل دفنش را ميداند ] ...
ـ مدبّر و چرخاننده و نگهدارندة همه چيز، تنها اوست:
[ إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَـ'وَاتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولَا وَ لَئِنْ زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهَا مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ ] ... [ وَ مِنْ ءَايَاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ] ... [ وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ ].
[ خداوند، آسمانها و زمين را نگاهداري ميكند و نميگذارد (از مسير خود) خارج و نابود شوند. هر گاه (هم بخواهند) خارج و نابود شوند، جز خدا هيچ كس نميتواند آنها ار نگاه و محفوظ دارد ] ... [ و از جملة دلايل و نشانههاي (قدرت) خدا يكي اين است كه آسمان و زمين، ساخته و پرداختة او و به فرمان وي برپاست ] ... [ و ما همه چيز را در كتاب آشكار (به نام لوح محفوظ) سرشماري ميكنيم و مينويسيم ] ...
ـ سلطه و قدرتش بيشريك است، و بر هر چيزي قادر و قاهر است:
[ لَا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعُلُ وَ هُمْ يَسْئَلُونَ ] ... [ وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّي' إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَ هُمْ لَا يُفَرِّطُونَ ثُمَّ رُدُّوا إِلَي اللَّهِ مَوْلَئ'هُمُ الْحَقِّ لَهُ الْحُكْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ ] ... [ قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَي' أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَ يُذِيقُ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ ] ... [ قُلْ أَرَءَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَ أَبْصَارَكُمْ وَ خَتَمَ عَلَي' قُلُوبِكُمْ مَنْ إِلَـ'هٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِهِ ] ... [ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ ] ... [ وَ اللَّهُ غَالِبٌ عَلَي' أَمْرِهِ وَ لَـ'كِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ] .
[ از آنچه ميكند، بازخواست نميشود، ولي آنها مورد سؤال قرار ميگيرند ] ... [ خداوند بر بندگان خود كاملاً چيره است. او مراقباني بر شما ميفرستد و ميگمارد، و چون مرگ يكي از شما فرا رسيد، فرستادگان ما جان او را ميگيرند و هيچ كوتاهي نميكنند. سپس به سوي خدا، يعني سرور حقيقيشان برگردانده ميشوند. هان! فرمان و داوري از آنِ خداست و بس، و او سريعترينِ حسابگران است] ... [ بگو: خدا ميتواند عذاب بزرگي از بالاي سرتان و يا از زير پاهايتان بر شما بگمارد، و يا اينكه كار را بر شما به هم آميزد و دستهدسته و پراكنده شويد و جنگها در ميانتان برپا گرداند ]... [ بگو: به من بگوييد كه اگر خداوند گوش و چشمهايتان را (از شما بازپس) گيرد و بر دلهايتان مُهري بزند، غير از اللّه خدايي هست كه آنها را به شما برگرداند؟! ] ... [ و بدانيد كه خداوند ميان انسان و دلش جدايي مياندازد (و ميتواند انسان را از رسيدن به خواستهها و آرزوهاي دل بازدارد ] ... [ خداوند بر كار خود چيره و مسلّط است، ولي بيشتر مردم نميدانند ] ...
ـ غير از او، ربّ، وليّ و حاكم ديگري وجود ندارد:
[ قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ ] ... [ قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَـ'وَاتِ وَ الْأَرْضِ ] ... [أَفَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِي حَكَمًا وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلًا ].
[ بگو: آيا پروردگاري جز خدا را بطلبم، در حالي كه خدا پروردگار همه چيز و همه كس است؟! ] ... [ آيا غير از خدا سرپرست و ياور خود برگيرم، در حالي كه او آفرينندة آسمانها و زمين است؟! ] ... [آيا غير از خدا را حاكم و داور بطلبم، در حالي كه اوست كه كتاب را به صورت مفصّل و روشن برايتان نازل كرده است؟! ] ...
ـ صاحباختيار، تنها اوست:
[ وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَ يَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ ].
[ و پروردگارت هر چه را بخواهد، خلق ميكند و اختيار مينمايد، و مردم حق انتخاب و اختيار ندارند. خداوند بسي بالاتر و پاكتر از آن است كه چيزي را شريك او كنند ]...
ـ هيچ كس در قانونگذاري شريك او نيست:
[ أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ ] .
[ يا اينكه آنان شركاء و معبوداني دارند كه برايشان قانونگذاري كرده و ديني را پديد آوردهاند كه خداوند بدان اجازه نداده است ] ...
ـ تمام امور، تنها در دست اوست:
[ لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ ] ... [ بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعًا ].
[ هيچ امري در دست تو (اي پيامبر) نيست] ... [ بلكه تمام امور در دست خداست ] ...
ـ در علم و آگاهي، همتايي ندارد:
[ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ] ... [ أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ ] ... [ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْمًا ] .
[ خدا ميداند و شما نميدانيد ] ... [ هان! كسي كه خلق ميكند، ميداند (و آگاهتر از كسي است كه خلق شده است) و او ريزبين و دقيق و آگاه است ] ... [ علم و آگاهي خدا همه چيز را احاطه كرده و فراگرفته است ] ...
ـ تنها اوست كه ميميراند و زنده ميگرداند:
[ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَفْعَلُ مِنْ ذَ'لِكُمْ مِنْ شَيْءٍ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَي' عَمَّا يُشْرِكُونَ ] .
[خدا كسي است كه شما را آفريده، سپس به شما روزي بخشيده است. بعد شما را ميميراند و سپس دوباره زندهتان ميگرداند. آيا در ميان شركاء و معبودانتان كسي هست كه چيزي از اين كارها را انجام دهد؟ خدا دورتر و برتر از اين است كه برايش شريك قائل شوند ] ...
ـ فقط اوست كه هدايت ميكند:
[ قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَي' فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ] ... [ إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَـ'كِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ ] .
[ بگو: آيا اين شركاء شما كسي هست كه به سوي حق هدايت كند؟ بگو: خدا راه حق را نشان ميدهد. آيا آن كس كه به راه راست هدايت ميكند، بهتر و سزاوارتر است كه پيروي شود يا كسي كه نميتواند هدايت كند و بلكه بايد خودش هدايت شود؟! شما را چه شده است؟! اين چه حكمي است كه ميكنيد؟! ] ... [ (اي پيامبر!) تو نميتواني كسي را كه بخواهي و دوست داشته باشي هدايت كني، بلكه اين تنها خداست كه هر كه را بخواهد هدايت ميكند، و او بهتر ميداند كه چه كساني راهيابند ] ...
ـ هيچ كس جز او، دعاها و فريادها را نميشنود و اجابت نميكند:
[ أَمَّنْ يُجِيبُ الْمـُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَءِلَـ'هٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ] ... [ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا ] ... [ ذَ'لِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ ] .
[ (آيا بتها بهترند) يا كسي كه به فرياد مضطرّ و درمانده ميرسد و بلا و گرفتاري را برطرف ميكند، هر گاه او را به كمك بطلبد، و شما (انسانها) را جانشين زمين ميسازد؟ آيا معبود ديگري با خداست؟! واقعاً شما بسيار كم پند ميگيريد ] ... [ پس همراه خدا، كس ديگري را نخوانيد ] ... [ اين بدين خاطر است كه فقط خدا حق است و هر آنچه كه غير از او ميخوانند، باطل هستند ] ...
ـ پناهدهنده فقط اوست:
[ قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ يُجِيرُ وَ لَا يُجَارُ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ سَيَقُولُونَ لِلَّهِ ] ... [ مَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ ] ... [ وَ لَنْ أَجِدُ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا ] .
[ بگو: چه كسي فرماندهي بزرگ همه چيز را در دست دارد و او كسي باشد كه (به همه) پناه دهد و كسي را (هم نميتوان) از (عذاب) او پناه داد اگر چنانچه راست ميگوييد؟ خواهند گفت: از آنِ خداست ] ... [ هيچ كس و هيچ چيزي نميتواند آنان را از (عذاب) خدا پناه دهد ] ... [ و پناهگاهي جز خدا نمييابم ] ...
ـ و...بالاخره در تمام صفات و ويژگيهايش يكتا و بينظير است:
[ وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَي' فِي السَّمَـ'وَاتِ وَ الْأَرْضِ ] ... [ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ ] ... [ فَلَا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثَالَ ] .
[ بالاترين وصف و صفات، در آسمانها و زمين متعلّق به خداست ] ... [ هيچ كس و هيچ چيزي مانند او نيست ] ... [ براي خدا، همتا و مثال نياوريد ] ...
اين، نوعي توحيد بود كه اسلام در همان آغاز ظهورش تلاش كرد كه در افكار و دلهاي مردم جايگزين سازد، و همين توحيد بود كه اعراب جاهلي، قسمتي از آن را قبول داشتهاند و همچنان كه گفتيم، آنها به خدا ايمان داشتند و او را خالق، مالك، رازق، ربّ، مدبّر، زندهگرداننده و ميراننده، پناهدهنده و...ميدانستند. امّا اين از نظر اسلام كافي نبود و نيست؛ زيرا چنين خداي يگانهاي كه: خالق، مالك، مدبّر، رازق، حاكم، ربّ، وليّ، صاحباختيار، قانونگذار، زندهكننده، ميراننده، هدايتكننده، پناهدهنده، شنونده، پاسخگوينده به دعاها و فريادها و...است، بايستي پرستش و عبادت و بندگي و فرمانبرداري شود، و به همين جهت بود كه قرآن بعد از نشان دادن هر يك از اين خصوصيّات خداوند، مشركين را مخاطب قرار ميدهد و ميگويد: شما نيز كه چنين خدايي را با چنين اوصافي قبول داريد، پس چرا متذكّر نميشويد و تنها او را به فرياد نميخوانيد، تنها به او پناه نميبريد، تنها به او متوسّل نميشويد، تنها براي او اطاعت و پيروي نميكنيد، و...در يك كلمه، تنها او را پرستش و عبادت نميكنيد؟! آيا جادو و طلسم شدهايد؟ يا اينكه فريب شيطان را خوردهايد؟ و...
[ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَـ'وَاتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَفَرَءَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمـُتُوَكِّلُونَ ] ... [ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّي' يُؤْفَكُونَ ] ... [ قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ مَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ مَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ فَذَ'لِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّي' تُصْرَفُونَ ] ... [ قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهَا إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَـ'وَاتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ سَيَقُولُونُ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَتَّقُونُ قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ يُجِيرُ وَ لَا يُجَارُ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّي' تُسْحَرُونَ ] ... [ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَفْعَلُ مِنْ ذَ'لِكُمْ مِنْ شَيْءٍ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَي' عَمَّا يُشْرِكُونَ ] ... [ قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلَا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لَـ'كِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّئ'كُمْ ] ... [ ذَ'لِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَا إِلَـ'هَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلَي' كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٍ ] .
[ اگر از آنان بپرسي: چه كسي آسمانها و زمين را آفريده، به تحقيق خواهند گفت: خدا! بگو: آيا چيزهايي را كه به جز خدا به فرياد ميخوانيد، چنين ميبينيد كه اگر خدا بخواهد زيان و گزندي به من برساند، آنها بتوانند آن زيان و گزندش را برطرف سازند؟ و يا اگر خدا بخواهد لطف و مرحمتي در حق من روا دارد، آنها بتوانند جلو لطف و مرحمتش را بگيرند و آن را باز دارند؟ بگو: خدا مرا بس است. توكّلكنندگان، تنها بر او تكيه و توكّل ميكنند و بس ] ... [ اگر از آنان بپرسي: چه كسي خود آنها را آفريده، قطعاً ميگويند: خدا! پس چرا (از عبادت خدا) منحرف ميشويد (و متوجّه پرستش چيزهاي ديگري ميگرديد؟!) ] ... [ بگو: چه كسي از آسمان به شما روزي ميرساند؟ چه كسي بر گوش و چشمها تواناست؟ چه كسي زنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون ميآورد؟ چه كسي امور را تدبير ميكند؟ قطعاً خواهند گفت: خدا! پس بگو: (حال كه به تمام اين چيزها اقرار ميكنيد) چرا (تنها خدا را عبادت نميكنيد و فقط از او) نميترسيد؟! آن، خداست كه پروردگار حقيقي شماست (و اوست كه چنين است كه خود قبول داريد. پس پرستش او نيز حق است و پرستش غير او، باطل). آيا سواي حق جز گمراهي است؟ پس چگونه از راه به در برده ميشويد؟! ] ... [ بگو: زمين و تمام كساني كه در آن هستند، از آنِ كيستند اگر ميدانيد؟ خواهند گفت: از آنِ خدايند. بگو: پس چرا نميانديشيد؟! بگو: چه كسي مالك آسمانهاي هفتگانه و صاحب عرش عظيم است؟ بلافاصله خواهند گفت: از آنِ خداست. بگو پس چرا (تنها از خدا) نميترسيد؟! بگو: چه كسي فرماندهي بزرگ همه چيز را در دست دارد و او كسي باشد كه (به همه) پناه دهد و كسي را (هم نميتوان) از (عذاب) او پناه داد اگر چنانچه راست ميگوييد؟ خواهند گفت: از آنِ خداست. بگو: پس چگونه گول و فريب ميخوريد و جادو ميشويد؟! ] ... [ خدا كسي است كه شما را آفريده، سپس به شما روزي بخشيده است. بعد شما را ميميراند و سپس دوباره زندهتان ميگرداند. آيا در ميان شركاء و معبودانتان كسي هست كه چيزي از اين كارها را انجام دهد؟ خدا دورتر و برتر از اين است كه برايش شريك قائل شوند ] ... [بگو: اي مردم! اگر دربارة دين و آيين من در شك و ترديد هستيد (بدانيد كه) من آن كساني را كه به غير از خدا ميپرستيد، نميپرستم و لكن خداوندي را ميپرستم كه شما را ميميراند ] ... [ آن خدا و پروردگار شماست. جز او خدايي نيست، و او خالق همه چيز است. پس وي را بايد عبادت كنيد و همو حافظ و مدبّر همه چيز است ] ...
# # #
قاعدتاً، وقتي خدا ـ در ذات و صفات و تمام ويژگيهايش ـ يكي شد، عبادت هم يكي ميشود؛ زيرا كسي كه داراي چنين صفات و ويژگيهاست، بايد عبادت شود؛ نه كس ديگري و اگر چنانچه كسي يا چيزي ـ تنها و تنها ـ در يكي از اين صفات، با خدا شريك ميبود، او نيز خدا بود!! و لازم ميشد كه او نيز عبادت شود:
[ قُلْ إِنْ كَانَ لِلرَّحْمَـ'نِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِينَ سُبْحَانَ رَبِّ السَّمَـ'وَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ ] .
[ بگو: اگر چنانچه خداوند مهربان فرزندي ميداشت، من نخستين كسي بودم كه (چنين شريكي را) پرستش و عبادت ميكردم. پروردگار آسمانها و زمين و صاحب سلطنت و عرش عظيم است و او پاك و منزّه از اين توصيفهايي است كه (درباة او) ميكنند] ...
همين كمال و بينظيري خداوند است كه او را در يك طرف، و تمام موجودات ديگر ـ غير از او ـ در طرف ديگر واقع شدهاند. هيچ كس حق ندارد به حريم خدا تجاوز كند و صفتي از او را به خود اختصاص دهد. تنها و تنها او خداست و ديگران بنده و رعيّتش هستند. به همين جهت است كه تمام موجودات ـ از جمادات گرفته تا نباتات و حيوانات و...انسانها ـ همه و همه ـ چه بخواهند و چه نخواهند ـ به پرستش و بندگي و عبادتش اقرار دارند:
[ ثُمَّ اسْتَوَي' إِلَي السَّمَاءِ وَ هِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ ] ... [ وَ مِنْ ءَايَاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذَا دَعَاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ وَ لَهُ مَنْ فِي السَّمَـ'وَاتِ وَ الْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ ] ... [ وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّمَـ'وَاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعًا وَ كَرْهًا وَ ظِلَالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْأَ'صَالِ ] ... [ وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَا فِي السَّمَـ'وَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ مِنْ دَابَّةٍ وَ الْمَلَائِكَةُ وَ هُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ يَخَافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ ]... [ تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَـ'وَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لَـ'كِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ ]... [ وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ ] .
[ سپس ارادة آفرينش آسمان كرد، در حالي كه دود بود. به آسمان و زمين فرمود: چه بخواهيد و چه نخواهيد، پديد آييد! گفتند: فرمانبردارانه پديد آمديم! ] ... [ و از جملة دلايل و نشانههاي (قدرت) خدا يكي اين است كه آسمان و زمين، ساخته و پرداختة او و به فرمان وي برپاست. بعدها وقتي شما را از زمين با ندايي فرامي خواند، و شما فوراً بيرون ميآييد. هر كه و هر چه در آسمانها و زمين است، از آنِ خداست، و جملگي فرمانبردار اويند ] ... [ آنچه در آسمانها و زمين است، خواه ناخواه، خداي را سجده ميبرند و همچنين سايههايشان بامدادان و شامگاهان در مقابلش به سجده ميافتند ] ... [ آنچه در آسمانها و آنچه در زمين، از موجود زنده و جنبنده وجود دارد، خداي را سجده ميبرند و كرنش ميكنند، و فرشتگان نيز خداي را سجده ميبرند و تكبّر نميورزند. فرشتگان از پروردگار خود كه حاكم بر آنان است، ميترسند و آنچه بدانان دستور داده شود، (بدون بهانه و سركشي) انجام ميدهند ] ... [ آسمان هفتگانه و زمين و تمام كساني كه در آن هستند، همگي تسبيح خدا ميگويند و بلكه هيچ موجودي نيست مگر اينكه حمد و ثنا و تسبيح وي ميگويند، امّا شما تسبيح آنان را نميفهميد ]... [ من جنّيان و انسانها را جز براي پرستش و بندگي خود نيافريدهام ] ...
در اسلام، خداوند تنها كسي است كه عبادت ميشود و هيچ گونه واسطه و شفيعي بين او و بندگانش در عبادت نيست. مسلمان تنها او را مستقيماً ـ بدون هيچ واسطهاي ـ در نظر ميگيرد و فقط اوست كه بر هر چيزي قادر است و همه، بندگان و فرمانبرداران اويند كه نه براي خود و نه ديگران، مالك هيچ چيزي نيستند و همه متوجّه او ميباشند. به همين جهت، كس ديگري را به جاي خدا، يا در كنار خدا، در دل خويش جاي نميدهد و در عبادتش همراه نميسازد:
[ وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا ] .
[ و بايد در عبادت و پرستش پروردگارش، كسي را شريك نسازد ] ...
در اسلام، دايرة عبادت بسيار گسترده است، و تمام زندگي بيروني بشري را دربرميگيرد. در عقيدة اسلامي، تمام بندگيها، اطاعتها، پيرويها، پذيرفتنها و گردننهادنها به دستورات، اوامر، قوانين، احكام، شرايع، نظامها، حاكميّتها و...همچنين تمام نيايشها، پرستشها،خواهشها، بيم و اميدها، مراسم و شعاير، تعظيمها، محبّتها، خشوع و خضوعها، همچون: نماز، زكات، روزه، حج، صدقه، انفاق، نذر، قرباني، طواف، اعتكاف، دعا، توسّل، استعانت، استغاثه و...به اضافة تمام فعّاليّتهاي روزمرّه و...خلاصه زندگي و مرگش ـ با قرار دادن هدف و مقصدي ـ همه و همه عبادت محسوب ميشوند، و لازم ميداند كه تنها و تنها براي خدا صورت بگيرند و فقط رضاي او را طلب كنند؛ نه كس ديگر و نه رضاي شخصي ديگر! و به همين جهت اعلان داشت:
ـ تنها، حكم خدابايد پذيرفته شود:
[ مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا] ... [ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذَ'لِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ ] ... [ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَـ'ئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ] ... [ أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ ءَامَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَي الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ] ... [ فَلَا وَ رَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّي' يُحَكِّمُوكَ فِيَما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيًما ] ... [ أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ ءَامَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَي الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ ] .
[ به جز خدا برايشان ولي و سرپرستي نيست، و او در حكم و فرماندهي خود كسي را شريك و انباز (خود) نميگرداند ] ... [ حاكميّت و فرمانروايي، تنها از آنِ خداست و بس، و دستور داده كه جز او را عبادت نكنيد. اين است دين راستين و پايدار ] ... [ و هر كس بنا بر آنچه كه خدا نازل كرده حكم نكند، پس آنها همان كافران هستند ] ... [ (اي پيامبر!) آيا تعجّب نميكني از كساني كه ميگويند كه آنان بدانچه بر تو نازل شده و بدانچه پيش از تو نازل شده ايمان دارند، (در حالي كه) ميخواهند حكومت و داوري را نزد طاغوت ببرند (و حكمش را به جاي حكم خدا بپذيرند؟!) و حال آن كه بديشان فرمان داده شده است كه (تنها به خدا ايمان داشته و فقط تن به حكم او دهند و) و به طاغوت كفر بورزند (و حكمش را نپذيرند) ] ... [ امّا، نه! به پروردگارت قسم! كه آنان مؤمن به شمار نميآيند تا زماني كه تو را در اختلافات خود به حكميّت و داوري نطلبند و سپس هيچ گونه ملال و تنگي در دل خود از قضاوت تو نداشته و كاملاً تسليم (حكم تو) باشند] ...
ـ تنها قانون و شريعت خدا بايد دريافت شود:
[ وَ قَالَ اللَّهُ لَا تَتَّخِذُوا إِلَـ'هَيْنِ اثْنَيْنِ إِنَّمَا هُوَ إِلَـ'هٌ وَاحِدٌ فَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ وَ لَهُ مَا فِي السَّمَـ'وَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَهُ الدِّينُ وَاصِبًا أَفَغَيْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ ] ... [ أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ ] .
[ خدا فرموده است: دو معبود دوگانه را براي خود برنگزينيد، بلكه خدا معبود يگانه است و تنها و تنها از من بترسيد. آنچه در آسمانها و زمين است، از آنِ اوست و همواره (تعيين نحوة) دينداري و قانونگذاري حق اوست و اطاعت و فرمانبرداري ازاو واجب است. پس آيا از غير خدا ميترسيد؟! ] ... [ يا اينكه آنان شركاء و معبوداني دارند كه برايشان قانونگذاري كرده و ديني را پديد آوردهاند كه خداوند بدان اجازه نداده است ]...
ـ تنها او را بايد به سرپرستي و اربابي پذيرفت و فقط از او اطاعت و پيروي شود:
[ قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَي' كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَ لَا يَتَّخِذُ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ ] ... [ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمـُشْرِكُونَ ] ... [ إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمـُؤْمِنِينَ إِذَا دُعُوا إِلَي اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُولُوا سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا ] .
[ بگو: اي اهل كتاب! بياييد به سوي سخن دادگرانهاي كه بين ما و شما برابر است و آن، اين است كه غير از خدا كسي را فرمانبرداري و پرستش نكنيم و هيچ چيزي را با او شريك نسازيم و گروهي از ما (انسانها) گروه ديگري را به اربابي و سرپرستي غير از خدا نگيرد ] ... [ و اگر از آنان اطاعت و پيروي كنيد، همانا شما هم از مشركان خواهيد بود ] ... [ مؤمنان هنگامي كه به سوي خدا و پيامبرش (كه اطاعت از او، اطاعت از خداست) فرا خوانده ميشوند تا ميانشان حكومت و داوري كنند، سخنشان تنها اين است كه ميگويند: شنيديم و اطاعت كرديم ] ...
ـ تمام پرستشها، مناجات، درخواستها، اميدها و پرهيزها، دعاها، توسّلها، توكّلها، استغاثهها، استعانتها، نذر و قربانيها، صدقه و انفاقها، طواف و اعتكافها و...بايستي تنها متوجّه خدا باشند:
[ قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيَايَ وَ مَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ بِذَ'لِكَ أُمِرْتُ ] ... [ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ [ ... [ وَ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُهُ وَ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ] ... [ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ ] ... [ وَ عَهِدْنَا إِلَي' إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعَاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ ] ... [ قُلْ إِنَّمَا أَدْعُوا رَبِّي وَ لَا أُشْرِكُ بِهِ أَحَدًا ] ... [ وَ قَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ ]... [ قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ] ... [ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ] ... [ وَسْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ ]... [ فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْكُرُوا لَهُ ] ... [ وَ إِلَيْهِ الْأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ ]... [ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَئ'كُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَي' وَ نِعْمَ النَّصِيرُ ] ... [ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ] ... [ قُلْ إِنِّي لَنْ يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدُ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا ] ... [ فَفِرُّوا إِلَي اللَّهِ ] ... [ رَبُّ السَّمَـ'وَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَ اصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ سَمِيًّا ] ... [ وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا ] .
[ بگو: همانا نمازم، عبادات و طاعات و مناسكم، (و بالاخره) زندگي و مرگم براي خداست و بس كه پروردگار جهانيان است. هيچ شريكي ندارد و به همين امر، دستور داده شدهام ] ... [ پس تنها براي پروردگارت نماز بخوان و قرباني كن ] ... [ هر چيزي را انفاق ميكنيد، يا هر نذري را كه ميدهيد، بيگمان خداوند به آن آگاه است (و ميداند كه براي كيست و براي چيست؟!) و ظالمان (همان كساني كه با شرك كه ظلم بزرگي است، بر خود ستم كردهاند) را هيچ يار و ياوري نيست ] ... [ و بايد كه تنها خانة خدا (خانة قديمي و گرامي) را طواف كنند ] ... [ و به ابراهيم و اسماعيل سفارش كرديم (و بر عهدة ايشان گذاشتيم) كه خانهام را (از هر گونه شرك و پليدي و آلودگي) براي (عبادتكنندگان و از جمله) طوافكنندگان و اعتكافكنندگان و ركوع و سجودبرندگان (نمازگزاران) پاك و پاكيزه كنيد ] ... [ بگو: همانا من تنها پروردگارم را به فرياد ميخوانم و هيچ كسي را با او شريك نميسازم ] ... [ پروردگار شما ميگويد: مرا بخوانيد تا اجابت كنم. كساني كه خود را بزرگتر از آن ميدانند كه مرا عبادت كنند، خوار و پست داخل دوزخ خواهند شد ] ... [ بگو: من نهي شدهام از اينكه معبوداني را كه شما به جز خدا فرياد ميخوانيد (و دعاهايتان را متوجّه آنان ميسازيد) عبادت كنم ] ... [ تنها تو را ميپرستيم و تنها از تو ياري و استعانت ميطلبيم ] ... [ و از خداوند فضلش را بخواهيد ] ... [ پس رزق و روزي را از پيشگاه خدا بخواهيد و تنها او را بندگي و پرستش و شكر و سپاسگزاري نماييد ] ... [ و كارها يكسره به او برميگردد، پس او را بپرست و تنها بر او توكّل كن ] ... [ و به خدا متوسّل شويد كه او تنها سرپرست و ياور شماست، و چه سرور و ياور نيك و چه كمككنندة خوبي است! ]... [ بگو: پناه ميبرم به پروردگار سپيدهدم، از شرّ هر آنچه كه خلق كرده است ] ... [ بگو: هيچ كس مرا در برابر خدا پناه نميدهد و من هيچ پناهگاهي جز او نمييابم ]... [ پس به سوي خدا بگريزيد (و به او پناه ببريد) ]... [ پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو است. پس (حال كه چنين است) تنها او را عبادت كن و بر عبادتش (هميشه و همه جا) بردوام و شكيبا باش (و پس از چندي به عبادت ديگري روي نياور). مگر شبيه و همتايي براي خدا پيدا خواهي كرد (تا دست نياز به سويش دراز كني)؟! ] ... [ و بايد در عبادت و پرستش پروردگارش، كسي را شريك نسازد ]...
# # #
«بين خدا و بندگانش، هيچ وساطتي نيست»
اسلام با شرك و بتپرستي جنگيد و با آوردن توحيد و يگانهپرستي خالص و پاك، خواست تا وساطت بين خدا و بندگانش را از ميان بردارد. از اين رو تكتك افراد را در ارتباط با خداوند برابر دانست، و اعلان نمود كه تمامي افراد در بشريّت با هم برابرند و همگي در مقابل خداوند، بنده و عبد هستند و خدا هم، خداي همه و پروردگار جهانيان است و به شخص ويژه يا قبيلة خاصّي اختصاص ندارد، و روي اين معني پافشاري و تأكيد كرد تا مردم هيچ كس و هيچ چيزي ـ نه فرشتهاي، نه فرزندي، نه جنّي، نه سنگي، نه فرد صالحي و نه پيامبري!! ـ را واسطه قرار ندهند، و مقداري از عبادت خود را ـ يا آنچه در معني، عبادت است ـ به آنها متوجّه نسازند.
اگر چنانچه قرار باشد كسي بين خدا و بندگانش واسطه باشد، پيامبران الهي : از هر كس در اين كار شايستهتر بودهاند؛ چرا كه هميشه با پروردگارشان در ارتباط بوده و پيام او را به مردم رسانيدهاند. آنان از هر كسي به خدا نزديكتر و به درگاه او، آبرومندتر بودهاند، امّا اسلام اين را نيز مردود ميشمارد و ميگويد: همة افراد ـ و لو اينكه پيامبر خدا هم باشند ـ در برابر خدا برابرند، و هيچ يك مالك نفع و ضرري براي خود و ديگران نيستند و به زمان و مكان مقيّد هستند. پس درخواست و خواهشها بايد متوجّة خدا باشد؛ نه بندگان خدا!
به همين جهت قرآن كريم تلاش ميكند كه پيامبران را ـ همانند ديگرافراد بشر ـ در جايگاه واقعيشان قرار دهد، و آنها را نه فرشته و نه خدا معرّفي ميكند، بلكه ميفرمايد:
[ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ ] ... [ وَ إِلَي' عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ] ... [ وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَي' ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ] ... [ وَ إِلَي' مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ] ... [ وَ قَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ ءَايَاتِ رَبِّكُمْ] .
[ زماني كه برادرشان، نوح بدانان گفت: هان! (از خدا) بترسيد ] ... [ و به سوي قوم عاد، برادرشان هود را فرستاديم و به قوم خود گفت: اي قوم من! تنها خدا را بپرستيد ] ... [ ما به سوي قوم ثمود، برادرشان صالح را روانه ساختيم تا تنها خدا را بپرستند ] ... [ و به سوي قوم مدين، برادرشان شعيب را فرستاديم و به قوم خود گفت: اي قوم من! تنها خدا را بپرستيد ] ... [ نگهبانان دوزخ به آنها ميگويند: مگر پيامبراني از جنس خودتان به ميانتان نيامدهاند تا آيههاي پروردگارتان برايتان بخوانند؟! ]...
همانگونه كه ميبينيم، قرآن تمام انبياء را برابر و برادر قوم خود معرّفي ميكند و اين يعني اينكه آنها نيز در بشريّت با همة انسانها برابرند و از جنس خودشان هستند و داراي همان خصوصيّاتي هستند كه تودة مردم دارا ميباشند.
و امّا در مورد محمّد –صلي الله عليه وسلم- كه به حق، گُل سرسبد مقرّبان درگاه الهي است ـ چنين ميفرمايد:
[ لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ ] ... [ وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَي' أَعْقَابِكُمْ ] .
[ به تحقيق پيامبري از جنس خودتان به سوي شما آمده است ] ... [ و محمّد نيست مگر پيامبري كه قبل از او هم پيامبراني آمدهاند و درگذشتهاند. آيا اگر چنانچه بميرد يا كشته شود، شما (از آيين خود) برميگرديد؟! ] ...
و يا به او ميفرمايد:
[ لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ ] ... [ وَ مَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا وَ مَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ ].
[ هيچ امري در دست تو (اي پيامبر) نيست. خداوند يا توبة آنان را ميپذيرد و يا آنها را عذاب ميدهد ] ... [ و ما تو را قرار ندادهايم كه حافظ و نگهبان ايشان باشي و همچنين تو وكيل و كارگزارشان نيستي ] ...
و يا در جايي ديگر به او ميفرمايد:
[ قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَ لَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ مَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ].
[ بگو: من مالك هيچ سود و زياني براي خود نيستم، مگر آنچه را كه خدا بخواهد. اگر چنانچه من غيب ميدانستم، منافع زيادي نصيب خود ميساختم و اصلاً شرّ و بلايي به من نميرسيد. من كسي جز بيمدهنده و مژدهدهندة مؤمنان نيستم! ] ...
و يا در جايي ديگر، با بياني تهديدآميز به او ميفرمايد:
[ وَ لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا إِذَا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا ] ... [ وَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبِطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ ] .
[ و اگر ما تو را استوار و پابرجاي (بر حق) نميداشتيم، دور نبود كه اندكي بدانان گرايش پيدا كني. (واگر چنين ميكردي) در اين صورت عذاب دنيا و آخرت را (برايت) چندين برابر (ميساختيم و) به تو ميچشانديم. سپس در برابر ما يار و ياوري نمييافتي ] ... [ اگر تو شرك بورزي، اعمالت نابود ميشوند و از زيانكاران خواهي شد ] ...
و به او امر ميكند كه آيين خود را با صدايي رسا اعلام دارد:
[ قُلْ إِنَّمَا أَدْعُوا رَبِّي وَ لَا أُشْرِكُ بِهِ أَحَدًا قُلْ إِنِّي لَا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لَا رَشَدًا قُلْ إِنِّي لَنْ يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدُ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا ] .
[ بگو: همانا من تنها پروردگارم را به فرياد ميخوانم و هيچ كسي را با او شريك نميسازم. بگو: من نميتوانم هيچ گونه زيان و سودي به شما برسانم و به هيچ وجه نميتوانم گمراهتان سازم يا هدايتتان دهم. بگو: هيچ كس مرا در برابر خدا پناه نميدهد و من پناهگاهي جز او نمييابم ] ...
و اين چنين، بعد از اينكه او را تنها پيامبري همچون پيامبران ديگر ـ كه همگي آمدهاند و رفتهاند ـ معرفي ميكند، و او را مالك هيچ سود و زياني، نه براي خود ونه براي ديگران ميداند و ميگويد كه هيچ امري در دست او نيست و غيب نميداند، و اگر چنانچه خداوند او را پابرجا نميداشت، دور نبود كه به مشركين گرايشي پيدا كند و...آنگاه به او امر ميكند كه به مردم بگويد: خداي شما، خداي يگانه است و مرا خدا نپنداريد؛ زيرا من هم بشري مثل خودتان هستم و مستقيماً به سوي او توجّه كنيد و به غير او ـ همچون مشركين ـ متوسّل نشويد و در يك جمله خدا را عبادت كنيد و در عبادت كسي را شريك او نسازيد:
[ قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَي' إِلَيَّ أَنَّمـَا إِلَـ'هُكُمْ إِلَـ'هٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ ]... [ قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَي' إِلَيَّ أَنَّمـَا إِلَـ'هُكُمْ إِلَـ'هٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا ] .
[ بگو: من هم بشري مثل شما هستم كه تنها به من وحي ميشود. همانا پروردگار شما خداي واحد است، پس مستقيماً (بدون واسطه) به او روي آوريد و استغفار نماييد، و واي بر مشركين! (كه چنين نميكنند) ] ... [ بگو: من فقط انساني مثل شما هستم كه به من وحي ميشود. خداي شما خداي واحدي است و بس. پس هر كس خواهان (سعادت) ديدار خداي خويش است، بايد كه كارهاي شايسته انجام دهد و در عبادت پروردگارش كسي را شريك او نسازد ] ...
و يا داستان كساني را بيان ميكند كه عيسي -صلي الله عليه وسلم- را خداي خود قرار دادهاند و آنان را به كفر و ناداني سرزنش ميكند:
[ لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا إِنْ أَرَادَ أَنْ يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ].
[ مسلّماً كساني كه ميگويند: خدا همان مسيح پسر مريم است، كافرند! بگو: اگر خدا بخواهد مسيح پسر مريم و مادرش و تمام كساني را كه در زمين هستند هلاك كند، چه كسي ميتواند (كوچكترين) كاري بكند؟! ] ...
قرآن كريم، اين چنين در تثبيت و استحكام و روشن نمودن اين عقيده پيش ميرود تا جايي كه نميگذارد مخلوقي از بندگان خدا، مخلوقي ديگر از بندگانش را به عنوان معبود خويش برگزيند و به عبادتش بپردازد. هر مخلوقي ـ اگر چه پيامبر هم باشد ـ بالاخره بندهاي از بندگان خداست؛ نه خدا و معبود، و نه قبلة پرستش!!
وقتي در نزد خداوند ـ ذاتاً ـ هيچ گونه تفاوتي بين بندگانش نباشد، واسطههاي بين خدا و بندگانش نيز از بين ميروند. پس نه كهانتي در كار خواهد بود و نه وساطتي!
چگونه ميتوان براي خدا واسطه و نمايندهاي تراشيد، در حالي كه براي انجام هر كاري، يا پديد آوردن چيزي، كافي است بگويد: شو! پس ميشود:
[ إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ].
[ هر گاه خدا چيزي را بخواهدكه بشود، كافي است كه بگويد: شو! پس ميشود ] ...
آيا واقعاً شايسته است كه خدايي كه همه جا حاضر و ناظر است، از رگ گردن به انسان نزديكتر است، خيانت چشم و آنچه را در سينة اوست ميداند، و از طرفي بسيار آمرزگار و مهربان است، واسطه و دلالي داشته باشد تا از طريق او، بندهاش را ببخشد و يا حاجتش را برآورده سازد؟!
هر كس بدون واسطه ميتواند ـ مستقيماً و شخصاً ـ به خالق خود مرتبط گردد و شخصيّت ناچيز خود را ـ هر چند گناهكار هم باشد ـ به قدرتي كه اوّل و آخر و ظاهر و باطن است، پيوند دهد و از او حوايج و درخواستها و نيازمنديهايش را بطلبد، و رحمت و لطف و عنايت پروردگارش را بچشد، آنگاه ايمان و تقوايش محكمتر گردد.
اسلام، اصرار زيادي بر تقويت و استحكام اين ارتباط دارد. افراد را متوجّه ميسازد كه خدا تنها برايشان كافي است و هر كس ميتواند در تمام دقايق شب و روز از آن قدرت بزرگ ـ كه زمان و مكاني برايش نيست ـ استعانت جويد و به او متوسّل شود و پناهگاه خود قرار دهد:
[ اللَّهُ لَطِيفٌ بِعِبَادِهِ ] ... [ أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ]... [ وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَمـَا كُنْتُمْ ] ... [ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ ] ... [ وَ إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ ]... [ وَ قَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ] ... [ وَ لَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ ] ... [ قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَي' أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ] .
[ خداوند نسبت به بندگانش لطف دارد ] ... [ آيا خداوند براي بندگانش كافي نيست؟ ] ... [ هر كجا كه باشيد، خدا هم با شماست ] ... [ و ما از شاهرگ گردن به شما نزديكتريم ]... [ و هر گاه بندگانم از تو بپرسند، پس من نزديكم و دعاي دعاكننده را هنگامي كه مرا ميخواند، اجابت ميكنم. پس بايستي آنها دعوتم را اجابت كنند و به من ايمان بياورند تا هدايت يابند ] ... [ و پروردگارتان ميگويد: مرا بخوانيد، به شما پاسخ ميگويم ] ... [ از رحمت خدا مأيوس نشويد؛ زيرا از رحمت خدا مأيوس نميشوند، مگر قوم كافران ] ... [ بگو: اي بندگان من! اي كساني كه بر خودتان (با گناه كردن) زيادهوري هم كردهايد! از رحمت خدا نااميد نشويد؛ زيرا خداوند تمام گناهان را ميبخشد ]...
# # #
ـ واسطهها، كمكم خدا ميشوند!
به راستي، بشر از زماني كه واسطهتراشي در پيشگاه خدا را به دروغ ساخت و بدان روي آورد، گمراهي آن چنان بشر را از تاريكياي، به تاريكي عميقتري انداخت تا جايي كه خود خدا را فراموش كردند. همان خدايي كه برايش دلاّلها و واسطهها قرار داده بودند، خودش را فراموش كردند و واسطههايش را ذكر كردند و همانند خدا دوست داشتند و يكسره بدانان روي آوردند، به طوري كه از شنيدن نام خدا به تنهايي، ديگر شور و شوقي از ايشان ديده نميشود، ولي به محض به ميان آمدن نام يكي از همين واسطهها و يا بندهاي ديگر از بندگان خدا، هياهو و نعرهها سر ميدهند و غرق سرور و شادي ميشوند و چه بسا به حالت جذبه ميافتند و ذكر و سرودگويان، به دستافشاني و پايكوبي و سر تكان دادن ميپردازند!! و گاهي هم در مقابل انساني بيخبر از قرآن و سنّت، زانو ميزنند و حرفشنوي ميكنند!!
[ وَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَـأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْأَخِرَةِ وَ إِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ ] .
[ هنگامي كه نام خداوند به تنهايي و يگانگي برده شود، كساني كه به آخرت ايمان ندارند، دلهايشان ميگيرد و بيزار ميشود، امّا هنگامي كه نام كساني غير از او برده ميشود، ناگهان شاد و خوشحال ميشوند! ] ...
بنابراين، نزد آنان در هر چيزي بُرد با اين شركاء و واسطههاست. چه در محبّت، چه در عبادت و اخلاص، چه در استغاثه و توسّلها، چه در نذر و قرباني و عشق و حماسهها...و چيزي براي خدا نمانده است كه قابل ذكر باشد، مگر اينكه به تبعيّت آن واسطهها، از او هم نامي ببرند!
[ وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعَامِ نَصِيبًا فَقَالُوا هَـ'ذَا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هَـ'ذَا لِشُرَكَائِنَا فَمَا كَانَ لِشُرَكَائِهِمْ فَلَا يَصِلُ إِلَي اللَّهِ وَ مَا كَانَ لِلَّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلَي' شُرَكَائِهِمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ ] .
[ مشركان سهمي از زراعت و چهارپاياني را كه خداوند آنها را آفريده است، براي خدا قرار ميدهند و به گمان خويش ميگويند: اين براي خداست (و با اين سهم به خدا تقرّب ميجوييم و بدين منظور، آنها را به ميهمانان و ناتوانان ميدهيم) و اين براي شركاء و معبودان ماست (و با اين سهم نيز به معبودان تقرّب ميجوييم و بدين منظور آن را به رؤسا و پردهداران و كاهنان و خادمان بتكدهها و معابد ميدهيم). امّا آنچه به شركاء ايشان تعلّق ميگيرد، به خدا نميرسد (و صرف كردن آن در راه خدا حرام است) و آنچه متعلّق به خدا ميباشد، به شركاء ايشان ميرسد (و ميتوان براي آنها صرف كرد و به كاهنان و رؤسا و خدمتگزاران اصنام ايشان داده شود!) واقعاً چه بد داوري ميكنند!] ...
متأسّفانه، اين آلودگي به عقايد مسلمانان امروزي نيز سرايت كرده است تا جايي كه نزديك است خود خدا را فراموش كنند و به دايرة شرك وارد شوند. به همين جهت لازم دانستهايم فصل جداگانهاي را به همين مورد اختصاص دهيم تا بدانيم كه چه خطري در كمين آنهاست:
[ وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ ] .
[ و اكثر آنهايي كه ادّعاي ايمان ميكنند، مؤمن نيستند مگر اينكه مشركند! ] ...
# # # # # #
فصل سوم: مسلمانان پس از اسلام:
«عقايد شركآميز رايج در ميان تودة مردم»
اسلام، اين چنين ريشة عقايد شركآميز را كه در دلهاي اعراب جاهلي ريشه دوانيده بود، از ميان برچيد و به جاي آن، عقيدة پاك و صحيح توحيد را جايگزين كرد، و مردم پس از چندي خالق يكتاي خود را شناختند و به جانب پروردگار خويش رو نهاده، از پرتو درخشان هدايتش راه جستند و پا در راه روشن و بدون انحرافش گذاشتند و هيچ راه ديگري را اختيار نكرده و از هيچ ـ ظاهراً ـ قدرتمندي استمداد و استعانت نكردند؛ زيرا دانستند كه اين قدرتهاي دروغين زميني، همه ناتوان و ضعيف و فاني هستند و تنها قدرت حقيقي و ابدي، و تنها راه راستين، از آنِ خداست و بس؛ چون ديگر ايمان دارند كه همة اينها به دست خداست. با اتّكاء و توكّل به قدرتش، با جانهايي پاكيزه و دلهايي قوي بر روي زمين با شيوة انساني به زندگي خويش ادامه دادند...و اين چنين بود كه اسلام پيشروي كرد...
با پيشروي اسلام، مردم به سوي پروردگار خويش رفته، و تنها توجّه خود را به او معطوف ساختند و با اتّكاء به قدرتش، نيروي خود را با تمام نيروها و افراد بر روي زمين برابر ديدند؛ چون پي بردند كه همگي مخلوق خدا، همگي نيروي خود را از او گرفتهاند.
با پيشروي اسلام، مردم با آگاهي و بصيرت كامل، به جانب خالقشان روي آوردند و احساس كردند كه منشأ تمامي موجودات، او بوده و همة آنها دوباره به سوي او بازميگردند. پس خود را با همة افراد بشر، در بشريّت شريك دانستند و پي بردند كه همگي از ارادة مستقيم و بيواسطة او سرچشمه گرفتهاند و كسي بر كسي ديگر از اين لحاظ برتري و تفوّقي ندارد.
و بالاخره...با روي آوردن به پروردگار خويش، ديگر آن رسم وساطت و بتپرستي برافتاد و سرهاي مردم در برابر خالق بيهمتا و معبود برحق و دوستداشتني به تواضع، خم شد و پيشانيهايشان بر آستان حق ساييده گشت. ديگر همگي در برابر قدرتهاي دروغين، چه سنگي و چه گوشتي ـ يعني رؤسا و سدنه و كهنه ـ كه بساط خدايي گسترده بودند، رهايي يافتند و بناء در هم شكستة جاهليّت فرو ريخت و به جايش كاخ بلند اسلام، با بيرق «لا إله إلا اللّه» افراشته گرديد.
اسلام، با تلاش خود ملّت ممتاز و يگانهاي به وجود آورد كه رهبري بشريّت را به آن ملّت سپرد. ملّتي كه مأمور بود بشريّت را از گمراهي و جاهليّت نجات دهد...امّا چندي نگذشت كه رسالتش را وانهاد و از پيشروي كاروان عقب كشيد و كمكم رهبري بشريّت را از دست داد...به طوري كه همين ملّت، امروز به جاي رهبري و پيشوايي، خود دنبالهرو ملّتهاي گمراه گرديده و در گمراهي و تيرهروزي افتاده است!
امّت اسلامي بايد در ايمان و تسليم و توجّه به خداي واحد قهّار، نمونة برجسته باشد و در نيّت و عقيده و عمل نيز به پروردگار خود، به چيز ديگري توجّه نكند و به گونهاي باشد كه مقتدا و پيشواي ديگران و الگو قرار گيرد، همانگونه كه مسلمانان صدر اسلام در آن قلّة رفيع قرار گرفتند:
[ وَ كَذَ'لِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَي النَّاسِ وَ يَكُونَ الرّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا] ... [ كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْـمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ ].
[ و اين چنين شما را امّتي ميانهرو قرار داديم تا بر مردم الگو وشاهدي باشيد و پيامبر هم بر شما الگو و شاهدي باشد [ ... [ شما برترين و بهترين امّتي هستيد كه براي مردم انتخاب شدهايد؛ زيرا به نيكيها دعوت ميكنيد و از بديها بازميداريد و به خدا ايمان داريد ]...
امّا ـ با كمال تأسّف ـ در ميان تودههاي مسلمانان امروزي، شيوههايي از پرستش و عبادت را ملاحظه ميكنيم و مسلكهايي در بينشان رواج و شيوع يافته كه به طور خطرناكي بر فساد و گمراهي عقيده و تفكّر، و نابساماني مقصود و مأواي فكريشان دلالت ميكند. ما دوست داريم بيپروا از اين بيماري و علّت آن پرده برداريم و اندك مسامحهاي را روا نداريم؛ زيرا كوچكترين خلل و كاستي در پايههاي توحيد، در واقع به معناي راه يافتن جاهليّت و تباهي به مركز رهبري فكري و عقيدتي اين دين، و يگانه عامل و انگيزة هدف و مبدأ و منتهاي اين دين است.
البته ما از جمله كساني نيستيم كه به مردم تهمتهاي ناروا بزنيم و به گزاف و نسنجيده و ندانسته، آنان را به شرك و گمراهي متّهم كنيم و حقوقشان را ظالمانه پايمال كنيم و تجاوز بدان را مباح بدانيم! امّا تصرّفات و رفتارهاي اين مردم را طوري ميبينيم كه اعراب جاهلي پيش از اسلام داشتهاند! و شايد بدين سبب باشد كه پس از چندي، چنين پنداشتند كه تمام اين آيات ـ كه دربارة شرك و وساطت بتها نازل شدهاند و ما براي جايز نبودن توسّلات آورديم ـ همگي فقط به اعراب جاهلي اختصاص داشته و تنها درباة آنها نازل شدهاند، به طوري كه فقط به آنها منحصر دانستند، و البته به همين مقدار هم بسنده نكردند و بلكه قائل به تفسيراتي شدند كه حتّي توسّل به غير خدا را جايز دانستند و معتقد شدند كه خداوند، مؤمنان را دستور داده كه براي رسيدن و تقرّب به او، لازم است واسطهاي بجويند!! و ميگويند: آياتي كه دربارة مشركين نازل شدهاند، همگي دربارة واسطهها و شركايي است كه تنها در قالب بتهاي سنگي بودهاند؛ نه افراد صالح و اولياء شايستة خدا!
به هر حال، اوضاع مردم را ـ در حال حاضر ـ به گونهاي ميبينيم كه بررسي طولاني و دقّت نظر و خيرخواهي و نصيحت خالصانه و تصريح به تعاليم قرآن و سنّت پيامبر –صلي الله عليه وسلم- را بر ما واجب ميگرداند. چنان كه كوچكترين انحراف را مشاهده كنيم، نبايد بيتفاوت از كنار آن بگذريم و آن را ناديده بگيريم.
به عنوان مثال، مشاهده ميكنيم كه هر روز هزاران نفر به زيارت آرامگاه افراد صالحي ميروند و از آنان اعمالي سر ميزند كه جز «عبادت» نام ديگري را نميتوان بر آنها گذاشت، در حالي كه بيشترشان از اسلام چيزي نميدانند و اگر چنانچه براي انجام يك وظيفة ديني صحيح ـ همچون جمعآوري زكات، كمك به فقراء و يتيمان و... ـ خوانده شوند، با تنفّر ميگريزند! اگر چه در روي آوردن به خرافات و اباطيل، پروانهوار به سوي شمع هجوم ميآورند و بلكه سريعتر از پروانه، بدانها روي ميآورند و به دور آن ميچرخند!
كافي است كه بدانيد، آنهايي كه ميآيند تا در كنار ضرايح آنان، به نذرهاي خود وفا كنند و دعا و نيايش نمايند، براي چه كسي نذرها را به جاي ميآورند و چه كسي را در دعا و درخواست خود ميخوانند و از چه كسي استمداد و استعانت ميجويند و به چه كسي متوسّل ميشوند و براي چه كس طواف و اعتكاف ميكنند؟! آري! در بادي امر، براي فلان بزرگ دين! وقتي با آنان مجادله ميكنيم، ميگويند: اين نذرها و دعاها براي خداست، امّا به وسيلة اين كس و از راه او!!
بيشترشان ميگويند: ما خدا را نيكو و برتر ميشناسيم و خالق همه چيز، قادر بر هر كاري، از تمام مخلوقات برتر و بالاتر ميدانيم، و اين هم ميدانيم كه اين افراد شايسته، بندگان او هستند. كاري كه تنها ما ميكنيم فقط اين است كه ميخواهيم از اين طريق به خدا برسيم، و به وسيلة بندگان صالحش ـ كه نزد خدا مقرّب و آبرومند درگاهش هستند ـ به او تقرّب جوييم!
اين كلامشان به فرض اينكه درست و راست باشد، و حقيقتاً چنين پندار و عقيدهاي داشته باشند، امّا اين عقيده اصلاً در اسلام وجود ندارد و آن را نادرست ميداند؛ زيرا خداوند ـ سبحان ـ از ما نخواسته كه ديگران را با خود به حضورش بياوريم تا اعمال نيك ما را ـ همچون نذر و دعا و طواف و اعتكاف و... ـ را به حضورش عرضه كنند، يا براي ما از لغزشها و گناههايمان طلب استغفار نمايند.
بدون شك، چون مدّت طولاني بر مسلمانان گذشته است، حق را فراموش كردهاند. گاهي ممكن است كه انسان به خاطر فراموش كردن و ناديده گرفتن يك چيز اندك و بياهمّيّت، عذر و بهانهاش پذيرفتني باشد، امّا اينكه حقيقت خود و خداي خويش را مورد غفلت قرار دهد و ايمانش را فراموش كند، اين ديگر قابل اغماض نيست و مصيبت بس بزرگ و بلاي عظيمي است!
قرآن كريم، اين چنين از دست دادن توحيد وتباهياش را مورد تهديد قرار داده و تقبيح ميكند:
[ وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ وَ مَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَقُولُ ءَأَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِي هَـ'ؤُلَاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِيلَ قَالُوا سُبْحَانَكَ مَا كَانَ يَنْبَغِي لَنَا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِكَ مِنْ أَوْلِيَاءَ وَ لَـ'كِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ ءَابَاءَهُمْ حَتَّي' نَسُوا الذِّكْرَ وَ كَانُوا قَوْمًا بُورًا ].
[ روزي را كه خداوند همة مشركان را به همراه تمام كساني كه به جز خدا را ميپرستيدند، گرد ميآورد و (به پرستش شدگان) ميگويد: آيا شما اين بندگان را گمراه كردهايد (و بديشان دستور دادهايد كه شما را براي خود برگزينيم (و بپرستيم) و ليكن، آنان و پدرانشان را (از نعمتها) برخوردار نمودهاي، تا آنجا كه ياد و ذكر (تو و عبادتت) را فراموش كردهاند و هلاك گشتهاند! ] ...
آري! به راستي ياد و ذكر خدا و توحيدش را نيز ـ كه مبناي ذكر خداست ـ فراموش كردند. پس براي دفاع از اين افراد جاهل كافي نيست كه گفته شود: آنان خدا را ميشناسند و ميدانند كه تنها، او اجابتكنندة هر خواسته و حاجتي است و عامل و انگيزة هر عفو بخششي است و ميدانند كه غير او مالك هيچ چيزي نيستند؛ زيرا اين معرفت و شناخت، وقتي شايسته و قابل قبول است كه تنها خدا ـ و تنها او ـ مورد دعا و توجّه قرار گيرد و فقط به سوي او روي آورده شود و اخلاص كامل از آنِ او باشد؛ چنانچه اين گونه معرفت را مشركين جاهلي نيز داشتهاند، امّا قابل قبول نبود:
[ قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ مَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ مَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ ] .
[ بگو: چه كسي از آسمان به شما روزي ميرساند؟ چه كسي بر گوش و چشمها تواناست؟ چه كسي زنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون ميآورد؟ چه كسي امور را تدبير ميكند؟ قطعاً خواهند گفت: خدا! ] ...
با وجود اينكه صراحتاً ميگويند: همة اينها در دست خداست، و جوابشان خداي يگانه است، ولي اين مشركين با گفتن اين قول، مؤمن به حساب نيامدهاند؛ زيرا ايمان حقيقي به خدا نداشتهاند. اگر به حقيقت خدا را ميشناختند، چيزي را كه از صفات و شؤون اوست به او مربوط ميساختند و به ديگري نسبت نميدادند. به همين دليل است كه قرآن در خطاب به آنان، بلافاصله چنين ادامه ميدهد:
[ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ فَذَ'لِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّي' تُصْرَفُونَ كَذَ'لِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَي الَّذِينَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ] .
[ پس بگو: (حال كه به تمام اين چيزها اقرار ميكنيد) چرا (تنها خدا را عبادت نميكنيد و فقط از او) نميترسيد؟! آن، خداست كه پروردگار حقيقي شماست (و اوست كه چنين است كه خود قبول داريد. پس پرستش او نيز حق است و پرستش غير او، باطل). آيا سواي حق جز گمراهي است؟ پس چگونه از راه به در برده ميشويد؟! همانگونه فرمان پروردگار تو دربارة كساني كه سرپيچي ميكنند، صادر شده است كه ايمان نميآورند] ...
اين مردم ناآگاه، وقتي كه براي زيارت قبوري كه استخوانهاي بعضي از بندگان خدا را ـ كه از هيچ چيز خبر ندارند! ـ دربردارند، بار و بُنه ميبندند و به هنگامي كه نذورات و دعاها و نيازهاي خويش را متوجّه كساني ميكنند كه آنان را دروازة ورود به بارگاه الهي ميپندارند، به راستي در حق اين دين، ظلم بس بزرگي را مرتكب ميشوند و هر اندازه اعمالشان را از هر جهت بررسي ميكنيم، در آن چيزي نمييابيم كه هرگز دل مؤمن بدان آرامش يابد و بدان راضي شود.
ما ميبينيم كه مسلمانان امروزي با فاسقترين افراد، بناي صداقت و دوستي و پيمان ميگذارند و گاهي با والدين خود كه زندهاند، قطع رابطه و صلة رحم ميكنند، امّا با حرارت و جدّيّت خاص و شادابي هر چه تمامتر براي زيارت قبري از قبور صالحان، كيلومترها راه ميرود، و نه براي اينكه براي او دعاي خير كند و از خداوند بخواهد كه صاحب قبر را مورد رحمت و مغفرت خويش قرار دهد، و نه اينكه خود متذكّر شود و به ياد مرگ و روز محشر بيفتد، بلكه بدان جهت به آنجا ميرود و اين همه زحمت را متحمّل ميشود تا از صاحب قبر، نيازها و حوايج دنيا و آنچه را بدان محتاج است، طلب كند و دعا و نذر و قرباني و صدقه و...را متوجّهاش سازد. آيا به راستي اين گمراهي نيست؟!
# # #
«تعظيم قبور صالحان»
يكي از كارهاي شركآميز مسلمانان امروزي، ساختن بارگاه بر روي قبور صالحين و تعظيم آن است. بايد دانست كه بناي ساختمان و گنبد و بارگاه بر قبور صالحان و نيكمردان، عادتي است قديمي كه پيشينة ديرينه دارد. در ميان مردم كم نبودند كساني كه گنبد و بارگاه را با هدف تعظيم و بزرگداشت صاحب قبر، بنا مينمودند. البته درجات اين بزرگداشت با هم متفاوت بود و گاهي به تقديس و عبادت آنها ميانجاميد.
بررسي تاريخ بتپرستي نشان ميدهد كه در آغاز، بناي قبور و ضرايح را به خاطر يادبود شخصيّتها نگاه ميداشتند، امّا كمكم به تقديس و عبادت آنها منجر ميشد. قرآن كريم نيز چيزهايي را ذكر نموده كه بر شيوع و رواج اين عادت در بين امّتهاي پيشين دلالت دارد؛ به عنوان مثال در داستان كهف ميخوانيم:
[ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَي' أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا ] .
[ گروهي گفتند: بر (محلّ دفن) ايشان ديوار و بنايي درست ميكنيم، و پروردگارشان آگاهتر از (هر كس به) وضع ايشان است. برخي ديگر كه اكثريّت داشتند، گفتند: بر (محلّ دفن) ايشان مسجدي ميسازيم ] ...
ساختن مسجد و بارگاه بر سر قبور صالحان ـ مثل ساختن مجسّمهها و تمثالها براي احترام و يادبودشان ـ به خاطر دلالت برانگيزانندهاي كه همچون مجسّمهها و تنديسها دارند، شديداً حرام و ممنوع اعلام شده است؛ زيرا انسانها ـ همچون قوم نوح –عليه السلام- سنگهايي را كه براي يادآوري و تعظيم بزرگان و افراد صالح ساخته و تراشيده بودند و كمكم مورد پرستش خويش قرار ميدادند ـ مساجد و بناهايي را كه بر قبور صالحان برپا كرده بودند، به تدريج مورد تقديس قرار دادند و با در و ديوار آن، درست مثل بتها و مجسّمههايي كه مشركان با آن رفتار ميكردند، عمل نمودند.
زماني كه اسلام آمد، با اين دو مظهر از مظاهر شرك و بتپرستي به شدّت جنگيد و در محو و نابودي اين اعمال مسخره كه سرانجام به شرك ميانجامد، شدّت عمل به خرج داد. به طوري كه ديديم كه در فتح مكّه، چگونه رسول خدا –صلي الله عليه وسلم- علي بن ابيطالب -رضي الله عنه- را مأمور ساخت و به وي امر كرد همة بناهايي را كه بر روي قبور ساختهاند، با زمين يكسان سازد و تمام بتها و مجسّمهها را بشكند و نابود سازد. چنانچه علي –رضي الله عنه- خود ميگويد:
«بعثني رسول الله-صلي الله عليه وسلم-إلي المدينة في هدم القبور و كسر الصور».
«رسول خدا –صلي الله عليه وسلم- مرا به شهر براي خراب كردن مقبرهها و شكستن مجسّمهها و بتها فرستاد».
«ابوالهياج الاسدي» نيز ميگويد:
«قال لي علي بن أبيطالب ألا أبعثك علي ما بعثني عليه رسول الله -صلي الله عليه وسلم- أن لا أدع تمثالا إلا طمسته و لا قبرا مشرفا إلا سويته».
«علي بن ابيطالب –رضي الله عنه- به من فرمود: آيا تو را براي كاري نفرستم كه رسول خدا –صلي الله عليه وسلم- مرا بدان كار فرستاد؟! و آن اينكه هيچ تمثال و مجسّمهاي را ترك نكنم مگر اينكه آن را محو و نابود سازم، و هيچ قبر بلند و مشرفي را وانگذارم مگر اينكه آن را با خاك يكسان نمايم» .
ميبينيم كه رسول خدا-صلي الله عليه وسلم- از نظر گمراه ساختن، ضريحهاي بلند قبور، و بتها و مجسّمههاي نصب شده را با هم برابر دانست و يكسان قرار داد و به ويراني هر دو، با هم دستور داد.
پيامبر –صلي الله عليه وسلم- قبل از رحلتش، در بيان سفاهت امّتهاي گذشته كه قبور انبياء و افراد برگزيدة الهي را مسجد و پرستشگاه خود قرار ميدادند و پرهيز از تقليد و پيرويشان، چنين فرمود:
«إن من كان قبلكم كانوا يتخذون قبور أنبيائهم مساجد ألا فلا تتخذوا القبور مساجد إني أنهاكم عن ذلك».
«هان! كساني كه قبل از شما بودهاند، قبور پيامبرانشان را به صورت مساجد و معابد درآوردند. هان! هوشيار باشيد كه قبور را به صورت مساجد و عبادتگاهها درنياوريد. من به تأكيد شما را از اين كار نهي ميكنم».
و همو در بيماري رحلتش ـ به هنگام احتضار ـ رواندازي كه بر رويش كشيده شده بود، از رويِ خود برميداشت و اين دعا را چندين بار تكرار فرمود. انگار شرّي را كه از اين راه، عقايد مردم را تهديد ميكرد، احساس كرده بود! لذا چنين دعايي را به درگاه خداوند ـ سبحان ـ عرضه داشت:
«اللهم لا تجعل قبري وثنا يعبد إشتد غضب الله علي قوم اتخذوا قبور أنبيائهم مساجد».
«پروردگارا! قبرم را بتي قرار مده كه مورد عبادت و پرستش قرار گيرد. همانا غضب و خشم خدا بر قومي كه قبور پيامبرانشان را مسجد قرار دادند، بسيار شديد است!».
ابوهريرة -رضي الله عنه- از رسول خدا –صلي الله عليه وسلم- روايت ميكند كه فرمود:
«لا تجعلوا بيوتكم قبورا و لا تجعلوا قبري عيدا و صلوا علي فإن صلاتكم تبلغني حيث كنتم».
«خانههايتان را قبرستان نكنيد، و بر قبرم عيد و مراسم برگزار نكنيد و محلّ رفت و آمد قرار ندهيد، و بر من درود و صلوات بفرستيد، همانا درود و صلواتتان هر جا كه باشيد، به من ميرسد (و لازم نيست به زيارت قبرم بياييد و در آنجا مراسم عيد و اعتكاف برگزار كنيد و در آنجا بمانيد و صلوات بفرستيد!)».
«ابويعلي» نيز از علي بن حسين –رضي الله عنهما- روايت كرده است كه او مردي را ديد در كنار قبر پيامبر –صلي الله عليه وسلم- براي رفع مشكلاتش دعا ميكرد. نزد او رفت و او را از اين كار نهي نمود و گفت: آيا حاضر هستي سخني را كه پدرم از جدّم، و او هم از رسول خدا-صلي الله عليه وسلم- شنيده است، بشنوي؟ پيامبر-صلي الله عليه وسلم- چنين فرمود:
«لا تتخذوا قبري عيدا و لا بيوتكم قبورا فإن تسليمكم يبلغني حيث كنتم».
«بر قبرم عيد برگزار نكنيد و محلّ رفت و آمد قرار ندهيد، و خانههايتان را قبرستان نكنيد. پس بر من سلام و درود بفرستيد. سلام شما هر كجا كه باشيد، به من ميرسد».
از جابر –رضي الله عنه- روايت شده كه:
«نهي رسول الله-صلي الله عليه وسلم- عن تجصيص القبر و أن يقعد عليه و أن يبني عليه بناء».
«پيامبر –صلي الله عليه وسلم- از گچكاري و تزيين قبور، و نشستن بر آن و ساختن بنا و بارگاه بر روي آن نهي فرموده است».
از امام جعفر صادق –رحمه الله- نيز چنين نقل شده است:
«نهي رسول الله-صلي الله عليه وسلم- أن يصلي علي القبر أو يقعد عليه أو يبني عليه».
«پيامبر-صلي الله عليه وسلم- از اينكه بر قبري نماز بگزارند، يا بر آن بنشينند و يا بر آن بنا و ضزيح بسازند، نهي فرموده است».
از موسي بن جعفر- رحمه الله- نيز روايتي آمده كه چنين است:
«سألت أبا الحسن عن البناء علي القبر و الجلوس عليه هل يصلح؟ قال لا يصلح البناء عليه و لا الجلوس و لا تجصيصه و لا تطيينه».
«برادر موسي بن جعفر –رحمه الله- از او در مورد ببناي بر قبور و نشستن بر روي آن پرسيد كه آيا اين درست و سزاوار است؟ فرمود: خير! سزاوار و صحيح نيست. بناء و ضريح بر قبور و نشستن بر آن و گچكاري و گلكاري و تزيين آن درست نيست».
امّا مسلمانان امروزي، با وجود دلايل فراواني كه اسلام براي واقع نشدنشان در اين محظور بيان داشته و ذكر كرده است ـ كه ما تنها به چند روايت كه در اين مورد آمدهاند، بسنده كرديم ـ تمام اين دلايل را ناديده گرفته و بر قبور صالحان و بزرگان دين، مساجدي ساختهاند و در برافراشتن و ساختن بناها و ضرايح و آرامگاههاي مجلّل و باشكوه و مزيّن، با هم به نزاع و مسابقه برخاسته و از همديگر سبقت و پيشي ميگيرند تا جايي كه بر اسمهاي بيمسمّي ـ در جاهاي دورافتاده! ـ نيز ضريحهايي ساخته شده و حتّي بر لوحهاي چوبين و جثّة حيوانات نيز ساخته و پرداخته شدهاند!
شكّي نيست كه حكمت نهي كردن اسلام از بزرگداشت و تعظيم قبور، جلوگيري از گام برداشتن به سوي شرك است. چنان كه در قوم نوح-عليه السلام- مشاهده ميشود، غلوّ در صالحين آنها، تبديل به اصنامي شد كه عبادت ميشدند. به همين جهت پيامبر-صلي الله عليه وسلم- در حال احتضار، مرتّب دعا ميكرد و ميفرمود: «اللهم لا تجعل قبري وثنا يعبد!».
بسي جاي تأسف است آنچه كه رسول خدا –صلي الله عليه وسلم- نهي فرموده، مسلماناني كه حتّي شديداً خود را معتقد و پايبند به اسلام نشان ميدهند، مرتكب ميشوند و بر قبور بعضي از افراد صالح خدا، مراسم برگزاري ميكنند و در كنار آن به اعتكاف مينشينند، بر آنها ضرايح و بنا و قبه و بارگاه ميسازند، تزيين و زينتشان ميدهند، بر آنها مسجد و گنبدهايي طلايي و تذهيب شده ميسازند، چراغ و شمع روشن ميكنند، در برابرشان خاضعانه ايستاده و احياناً نماز ميخوانند و نذر ميكنند، انفاقها و صدقات خود را به حساب ضرايحشان واريز ميكنند، در حالي كه به زندگان ـ فقير و ندار ـ چيزي از انفاقها و صدقاتشان تعلّق نميگيرد، و يا همچون كعبه پيرامون آن طواف ميكنند، بر آن دست ميكشند و ميبوسند، و حتّي در برابرشان خاشعانه و نيازمندانه، ايستاده و استغاثه نموده و اداي ديون و گشايش سختيها و شفاي مريض و طلب فرزند و پيروزي بر دشمنان و...را ميخواهند، و برخي هم خواستهها و حاجات خويش را براي صاحب قبر، نه به صورت شفاهي، بلكه كتباً به صورت نامه!! روي كاغذ مينويسند و اين چنين دچار شرك ميشوند!
آيا آن امّت مسلماني كه براي ملّتهاي ديگر، برگزيده شده و بايستي نمونه و الگو و شاهد بر آنان قرار گيرد، بايد اين چنين باشد؟! آيا ملّتي كه شعارشان توحيد است و با همين شعار از ديگر ملّتها جدا و شناخته ميشوند، با چنين خصوصيّاتي ميتوانند ادّعاي يگانهپرستي را داشته باشند؟!...هرگز!..
# # #
ـ قرباني و نذر و طواف و اعتكاف، عبادت است:
همچنان كه قبلاً نيز اشاره كرديم، تمام اعمال فوق عبادت محسوب ميشوند و بايد تنها براي خدا انجام گيرد كه مسلمانان از اين حقيقت غافل ماندهاند و عبادت را فقط در نماز و زكات و روزه و حج منحصر ميدانند، در حالي كه اگر به قرآن مراجعه كنيم، ميفهميم كه قرباني و نذر و طواف و اعتكاف نيز در رديف نماز و سجده و ركوع قرار گرفتهاند:
[ قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيَايَ وَ مَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ بِذَ'لِكَ أُمِرْتُ ]... [ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ [ ... [ وَ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُهُ وَ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ ] ... [ إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَـ'نِ صَوْمًا ] ... [ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ ] ... [ وَ عَهِدْنَا إِلَي' إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعَاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ ] ... [ لَا تُشْرِكْ بِي شَيْئًا وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْقَائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ ] .
[ بگو: همانا نمازم، عبادات و طاعات و مناسكم، (و بالاخره) زندگي و مرگم براي خداست و بس كه پروردگار جهانيان است. هيچ شريكي ندارد و به همين امر، دستور داده شدهام ]... [ پس تنها براي پروردگارت نماز بخوان و قرباني كن ] ... [ هر چيزي را انفاق ميكنيد، يا هر نذري را كه ميدهيد، بيگمان خداوند به آن آگاه است (و ميداند كه براي كيست و براي چيست؟!) و ظالمان (همان كساني كه با شرك كه ظلم بزرگي است، بر خود ستم كردهاند) را هيچ يار و ياوري نيست ] ... [ همانا من براي خداي مهربان نذر كردهام كه روزه بگيرم ] ... [ و بايد كه تنها خانة خدا (خانة قديمي و گرامي) را طواف كنند ] ... [ و به ابراهيم و اسماعيل سفارش كرديم (و بر عهدة ايشان گذاشتيم) كه خانهام را (از هر گونه شرك و پليدي و آلودگي) براي (عبادتكنندگان و از جمله) طوافكنندگان و اعتكافكنندگان و ركوع و سجودبرندگان (نمازگزاران) پاك و پاكيزه كنيد ] ... [ و برايم هيچ چيزي را شريك مگردان و خانهام را براي طوافكنندگان و بهپادارندگان نماز و ركوعكنندگان و سجودبرندگان پاك گردان ] ...
از علي -رضي الله عنه- روايت شده كه پيامبر –صلي الله عليه وسلم-فرمود:
«لعن الله من ذبح لغير الله».
«لعنت خدا بر كسي كه براي غير خدا قرباني كند!».
از امام جعفر صادق -رضي الله عنه- نيز روايت شده است: «لا تطف بقبر».
# # #
«غلوّ در افراد صالح»
اين مشكلات، همه به خاطر غلوّ است! اسلام، غلوّ در هر چيزي را نهي فرموده است. عدّهاي در مقام عيسي 7 غلوّ و زيادهروي كردند تا جايي كه او را فرزند خدا، يا يكي از سه تا، و يا همان خدا ناميدند. عدّهاي در مقام روحانيّون و پيشوايان دينيشان ـ أحبار و رهبان ـ غلوّ كرده و آنها را ارباب خود قرار دادند و عدّهاي...الخ به همين دليل خداوند غلوّ را امري زشت و ناروا دانسته و اهل كتاب ـ و ديگران ـ را از آن برحذر داشته است:
[ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَ لَا تَقُولُوا عَلَي اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ ]... [ قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَ لَا تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثِيرًا وَ ضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِيلِ ] .
[ اي اهل كتاب! در دين خود غلوّ نكنيد و دربارة خدا جز حق نگوييد ] ... [ بگو: اي اهل كتاب! به ناحق در دين خود زيادهروي و افراط مكنيد و از اهواء و اميال گروهي كه پيش از اين گمراه شدهاند و بسياري را گمراه كردهاند و از راه اعراض منحرف گشتهاند، پيروي نكنيد ]...
به همين جهت، رسول خدا –صلي الله عليه وسلم- از غلوّ در او و زيادهروي در مدح و تعظيمش نهي فرموده است:
«لا تطروني كما أطرت النصاري عيسي ابن مريم إنما أنا عبد فقولوا عبدالله و رسوله».
«در حقّ من آن چنان غلوّ و زيادهروي نكنيد، همانگونه كه مسيحيان در مورد عيسي پسر مريم غلوّ كردند. همانا من تنها يك عبد و بنده هستم، پس بگوييد: بندة خدا و فرستادهاش».
قرآن كريم نيز، رسول خدا –صلي الله عليه وسلم- را ـ كه داراي بالاترين درجات نزد خداست ـ به عبد و بشر ياد كرده است و در اين مورد تأكيدات فراواني آورده است.
«نسائي» روايت ميكند كه: «و لما قال له رجل ما شاء الله و شئت قال أجعلتني لله ندا ما شاء الله وحده؟».
«و هنگامي كه مردي به او گفت: اگر خدا و تو بخواهيد! فرمود: آيا مرا شريك و همتاي خدا ميگرداني؟! (بگو:) اگر خدا تنها بخواهد».
در روايتي ديگر آمده است كه: «بعضي از اصحاب پيامبر –صلي الله عليه وسلم- در شهري ديدند كه عدّهاي از مردم، بزرگان و رهبران خود را سجده ميكنند. آنان نيز از رسول خدا –صلي الله عليه وسلم- اجازه خواستند تا وي را سجده كنند. رسول خدا –صلي الله عليه وسلم- از آنها پرسيد: آيا شما بعد از وفاتم، قبرم را سجده ميكنيد؟! آنها چون ميدانستند كه سجده بر قبر، اصلاً درست نيست و با توحيد منافات دارد، جواب دادند: هرگز! ما قبرت را سجده نخواهيم كرد! آنگاه رسول خدا-صلي الله عليه وسلم- فرمود: پس حالا هم سجده نكنيد!».
يك بار هم، سلمان فارسي خواست كه براي پيامبر –صلي الله عليه وسلم- سجده نمايد، امّا رسول خدا –صلي الله عليه وسلم- او را از اين كار نهي كرد و فرمود: «فلا تسجد لي واسجد للحي الذي لا يموت».
«هر گز براي من سجده نكن، بلكه براي كسي سجده كن كه هميشه زنده و باقي است و مرگ و هرگز نميميرد!».
علاوه بر سجده، رسول خدا –صلي الله عليه وسلم- اصحابش را هميشه از ايستادن جهت تعظيم و بزرگداشت نيز منع فرموده است. چنانچه هر گاه كسي ميخواست به مجلس آنها راه يابد، شخص رسول خدا –صلي الله عليه وسلم- را نميتوانست از اصحابش تشخيص دهد. در واقع اين دستورها و تدابير به خاطر اين است كه هيچ راهي براي شرك باقي نماند و همة راههاي نفوذش مسدود گردند؛ زيرا همين غلوّ در صالحين، باعث به وجود آمدن اوّلين شرك در روي زمين بوده است. شرك قوم نوح -صلي الله عليه وسلم- كه در فصل اوّل از آن سخن گفتيم و روايتي از «ابن عباس» ـ رضي اللّه عنهما ـ نقل كرديم كه حاكي از اين قرار بود: بتهاي قوم نوح –عليه السلام- اسامي مردان صالحي بوده كه بعد از مرگشان، شيطان مردم را وسوسه كرد تا مجسّمههايي از آنها بتراشند و اساميشان را بسيار ياد كنند، ولي آنها را پرستش نميكردند تا اينكه نسل بعدي آمد و كمكم آنها را تعظيم و عبادت نيز نمودند و چنانچه بعضي از مفسّرين گفتهاند: وقتي آنها درگذشتند، بر سر قبورشان رفتند و گنبد و بارگاه درست كردند و سپس صورتشان را تراشيدند و پس از مدّتي، آنها را عبادت و تقديس هم كردند!
از اينجا معلوم ميشود كه غلوّ بعضي مسلمانان در اعتقادشان به افراد صالح و اولياء خدا، مخصوصاً محبّتشان نسبت به صاحبان قبور و ضرايح و بارگاهها، منجر به انواع شرك مثل: نذر، قرباني، صدقه، استعانت، استغاثه، توسّل، طلب بخشش، سوگند ياد كردن به نامشان و...شده است، و همين غلوّ آنها را به شركي بالاتر رسانده تا جايي كه اعتقاد دارند اين صاحبان قبور، همه جا حضور دارند، داراي قدرت و تأثيري وراي اسباب و قوانين طبيعي، و سلطهاي مافوق بشري در وجود هستند! و لذا آنها را به تنهايي يا همراه با خدا، در دعاها و نيايشها و درخواستها ميخوانند و در مشكلات به آنها پناه ميبرند.
حقيقت اين است كه «غلوّ» از محبّت بيش از اندازه ناشي ميشود. چنان كه قرآن كريم ميفرمايد:
[ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ] .
[ برخي از مردم هستند كه غير از خدا، خداگونههايي برميگزينند و آنان را همچون خدا دوست ميدارند، و كساني كه ايمان آوردهاند، همة محبّتشان براي خداست (و به خاطر او و براي او، دوستان خدا را دوست ميدارند) ] ...
نكتة مهم و جالبي كه در اين آيه ديده ميشود اين است كه: اين افراد، همتاهايشان را همچون خدا دوست ميدارند؛ يعني اينكه آنها خدا را شديداً دوست دارند، ولي چون افراد ديگري را نيز در اين محبّت با خدا شريك كردهاند و در محبّتشان چنان غلوّ نمودهاند كه باعث شده همانگونه كه خدا را دوست ميدارند، آنها را نيز دوست بدارند، به عنوان مسلمان پذيرفته نشدهاند. پس چه رسد به افرادي كه همتاها را از خدا بيشتر دوست بدارند؟!
# # #
«توسّل و واسطه قرار دادن بندگان»
متوسّل و دست به دامن شدن به غير خدا، موضوع ديگري است كه اسلام آن را شرك دانسته است؛ زيرا هيچ موجود ديگري همچون خدا، خارج از قيد زمان و مكان نيست، و قدرتي غيبي ندارد كه بتواند همه جا حاضر و ناظر و قاهر و محيط بر همه چيز باشد كه مردم ـ در هر مكان و زماني ـ به او دسترسي داشته و هر وقت بخواهند متوسّل شوند! اگر چنانچه موجودي در جهان داراي چنين صفاتي باشد، در واقع همتاي خدا بوده كه اين در اسلام ـ و فقط اسلام ـ صحيح نيست و كفر و شرك آشكاري ميباشد.
انسان بايستي به موجودي متوسّل شود كه مقيّد به مكان و زمان نباشد و خود خالق مكان و زمان و همه چيز، همه جا حاضر و ناظر، آگاه به همة كارها و امور، همه چيز در دست او، و مالك نفع و زيان باشد كه اين هم، تنها مختصّ خداي ـ سبحان ـ است و بس، و اگر كسي اين صفات را به موجودي غير از خدا نسبت دهد، مشرك است و به عبارت ديگر، كسي كه به غير خدا ـ آگاهانه و يا از روي ندانستن ـ متوسّل شود، دچار شرك شده است!
قرآن بيان ميكند كه توسّل به غير خدا، يك نوع انحراف عقيدتي و فكري از صراط مستقيم، و شرك به خداوند ـ متعال ـ ميباشد. چنانچه ميفرمايد:
[ وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَي' صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ] ... [ إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ فَأُولَـ'ئِكَ مَعَ الْمـُؤْمِنِينَ ] ... [ فَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُوا بِاللَّهِ فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ يَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَاطًا مُسْتَقِيمـًا ] ... [ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَئ'كُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَي' وَ نِعْمَ النَّصِيرُ ] .
[ و هر كس (در تمام كارها) به خدا متوسّل شود، بيگمان به راه راست و مستقيم رهنمود شده است ] ... [ مگر كساني كه توبه كنند و برگردند و به اصلاح خويش بپردازند و به خدا متوسّل شوند و آيين خويش را خالصانه از آنِ خدا كنند (و فقط و فقط او را بپرستند و به فرياد خوانند)، پس آنان از زمرة مؤمنان خواهند بود ] ... [ كساني كه به خدا ايمان بياورند و به او متوسّل شوند، ايشان را به رحمت و فضل عظيم وارد خواهد ساخت، و در راه راست و مستقيمي به سوي خود رهنمودشان خواهد كرد ] ... [ و به خدا متوسّل شويد كه او تنها سرپرست و ياور شماست، و چه سرور و ياور نيك و چه كمككنندة خوبي است! ] ...
پس با توجّه به اين حقايق، هر كس كه ميخواهد راه راست و درست را طي كند و دين خود را براي خدا خالص گرداند و تنها او را عبادت كند و خود را داخل در رحمتش نمايد و خدا را مولي و ياور خود بداند، بايد كه فقط به او متوسّل شود و از غير او دل ببرد! در غير اين صورت، از راه راست و مستقيم منحرف شده و همتايي براي خداوند ـ سبحان ـ تراشيده و مشرك گشته است.
و امّا در مورد جُستن «وسيله» براي نزديكي به خدا، قرآن كريم چنين ميفرمايد:
[ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ].
[ اي مؤمنين! تقوا پيشه سازيد و براي تقرّب به خدا، وسيله بجوييد و در راه او جهاد كنيد تا (از اين طريق) رستگار شويد ] ...
برخي از مسلمانان ـ امروزي ـ كلمة «وسيله» را در اين آيه به «وساطت» بين انسان و خدا تعبير و تفسير كردهاند؛ يعني مؤمنان براي تقرّب جستن به خدا، ناگزير بايد بندگان خاصّش ـ همچون انبياء و اولياء و صالحان ـ را واسطه قرار دهند. آنها معتقدند كه اين عمل براي نزديكي به خداوند و صلاح و رستگاري، كفايت ميكند!
امّا چنين تعبيري از معناي «وسيله» ـ به زعم متوسّلين به اشخاص ـ با اسلام مغايرت دارد:
ـ وسيله، تقوا (ايمان به خدا و عمل شايسته) است:
در توضيح آية فوق، آيات ديگري آمده كه نشان ميدهد نزديكي به خداوند، جز با ايمان به او و اعمال پاكيزه و پسنديده ـ كه موجب رضايت خدا و تقرّب بدو ميگردد ـ به دست نميآيد و وساطت هيچ كس ـ هر اندازه هم متّقي و به خدا نزديك باشد ـ در تقرّب به خدا و رستگاري و فلاحت وي دخالت ندارد:
[ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ وَ جَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ ] ... [ وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ ] .
[ اي كساني كه ايمان آوردهايد! (تنها براي خالق خويش) ركوع و سجده كنيد (و تعظيم و كرنش بريد و به خاك افتيد) و پروردگار خويش را (به تنهايي) پرستش نماييد و كارهاي نيك انجام دهيد تا رستگار شويد، و در راه خدا جهاد كنيد ] ... [ و (در برابر پروردگارت سجده ببر و (بدين وسيله به او) نزديك شو! ] ...
قرآن كريم همچنين در نفي وساطت بين خدا و بندگانش چنين ميفرمايد:
[ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَسَاءَ عَلَيْهَا وَ مَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلَعَبِيدِ ] .
[ هر كس كار نيكي انجام دهد، براي خودش كرده است و هر كس كار بدي انجام دهد، به زيان خود كرده است و پروردگارت كوچكترين ظلمي نسبت به بندگان خود روا نميدارد ] ...
اين آيه، مسئوليّت فردي را مشخّص و خاطرنشان ميسازد كه عمل انسان، اگر نيكو و پسنديده باشد، البته او را به خدا نزديك ميسازد و همين عمل، اگر درجهت شرارت و ناپسندي انجام گيرد، او را از تقرّب به درگاهش بازميدارد. پس نزديكي به خداوند، جز با ايمان به خدا و روز آخرت و انجام اعمال شايسته به دست نميآيد و وساطت كسي در تقرّب به خدا، نميتواند مؤثر باشد:
[ وَ مَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولَـ'ئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَي' ] .
[ و هر كس با ايمان و عمل نيكو و شايسته به پيش پروردگارش برود، چنين كساني داراي مراتب بالا و درجات والايي هستند] ...
اسلام با شرك و بتپرستي اعراب جاهلي جنگيد تا همين وساطت بين خدا و بندگانش را از ميان بردارد و مردم را مستقيماً ـ بدون واسطه ـ به خدا متوجّه گرداند، و همة افراد بشر را در ارتباط با خالقشان برابر بداند.
تمام مردم همانگونه كه در بشريّت برابرند، در ارتباط با خدا و مسئوليّت فردي، در قبال اعمالشان نيز برابرند؛ زيرا در قبال همين مسئوليّت فردي است كه جزا و پاداش الهي تحقّق ميپذيرد و رضايت خدا حاصل و نهايتاً به بهشتش نائل ميگردد، و يا برعكس، خشم و دوزخ خدا نصيبش ميگردد و از راه سعادت و فلاحت دور ميشود:
[ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ ] ... [ إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا ] ... [ وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي' ] .
[ هر كسي در گروِ اعمال خويش است (و در برابر كارهايي كه كرده است، گروگان ميشود) ] ... [ اگر نيكي كنيد، به خودتان ميكنيد و اگر بدي كنيد، به خودتان بدي ميكنيد ] ... [ و هيچ كس بارِ گناه ديگري را بر دوش نميكشد ] ...
همين گوناگوني جزاي الهي، بر حسب تنوّع و گوناگوني اعمال است كه ثابت ميكند خداوند هرگز به بندگان خود، ظلم روا نميدارد: [ وَ مَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلَعَبِيدِ ] ...
پس وسيله در آية مزبور، تنها به معناي ايمان و عمل شايسته است كه مؤمن آن را انجام ميدهد و هموست كه مسئوليّت آن را به عهده دارد.
حال به بررسي دقيقتر آيه ميپردازيم: اين آيه، ابتداء مؤمنين را مورد خطاب قرار ميدهد: [ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا ] و ـ مثل هميشه ـ از آنها ميخواهد كه تقوا و پرهيزگاري پيشه كنند: [ اتَّقُوا اللَّهَ ] و براي اين كار بر آنها لازم ميداند كه وسيله و توشهاي بجويند: [ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ ] و در راهش جهاد و كوشش كنند: [ وَ جَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ ] تا از غضب خدا برهند و رستگار شوند: [ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ] ؛ زيرا منزلت متّقين بالاتر از مؤمنين است، همانگونه كه درجة مؤمنين از مسلمين بالاتر است، و اين متّقين هستند كه در نزد خدا گراميتر و رستگار به حساب ميآيند. بدين معني كه پرهيزگاران، علاوه بر ايمان به خدا و روز آخرت و غيب و ديگر پايههاي ايمان، اعمالي را كه مورد پسند و رضايت پروردگارشان است، انجام داده و از اعمالي كه مورد غضب و خشم او ميگردد، خودداري ميورزند و بدين طريق تقرّب او را ميجويند.
اين است كه قرآن كريم در آيات بسياري بعد از اينكه مؤمنين را مورد خطاب قرار ميدهد، به آنها امر ميكند: [ اتَّقُوا اللَّهَ ]؛ يعني متّقي شويد كه اين معني، جز با ترك محرّمات و اعمال ناپسندي كه مورد غضب خداوند است، و انجام اعمال شايستهاي كه همان وسيلة قرب الهي است، تحقّق نميپذيرد. به همين جهت، در تفسير اين آيه آمده است:
[ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ وَ جَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ ] ... [ وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ ] .
[ اي كساني كه ايمان آوردهايد! (تنها براي خالق خويش) ركوع و سجده كنيد (و تعظيم و كرنش بريد و به خاك افتيد) و پروردگار خويش را (به تنهايي) پرستش نماييد و كارهاي نيك انجام دهيد تا رستگار شويد، و در راه خدا جهاد كنيد [ ... [ و (در برابر پروردگارت سجده ببر و (بدين وسيله به او) نزديك شو! [ ...
امّا اكنون ببينيم كه قرآن، سيماي متّقين و پرهزگاران را چگونه ترسيم نموده و آنها به چه اعمالي دست مييازند كه باعث تقرّب و نهايتاً رستگاريشان ميگردد:
[ ذَ'لِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًي لِلْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَو'ةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْأَخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ أُولَـ'ئِكَ عَلَي' هُدًي مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولَـ'ئِكَ هُمُ الْمـُفْلِحُونَ ] ... [ لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لَـ'كِنَّ الْبِرَّ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْأَ'خِرِ وَ الْمَلَائِكَةِ وَ الْكِتَابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ ءَاتَي الْمَالَ عَلَي' حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَي' وَ الْيَتَامَي' وَ الْمَسَاكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلَ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقَابِ وَ أَقَامَ الصَّلَو'ةَ وَ ءَاتَي الزَّكَو'ةَ وَ الْمـُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُولَـ'ئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أُولَـ'ئِكَ هُمُ الْمـُتَّقُونَ ] ... [ وَ لَـ'كِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَي'...وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ] ... [ قَدْ أَفْلَحَ الْمـُؤْمِنُونَ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَو'ةِ فَاعِلُونَ وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلَّا عَلَي' أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ فَمَنِ ابْتَغَي' وَرَاءَ ذَ'لِكَ فَأُولَـ'ئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ] .
[ اين كتابي است كه هيچ شكّي در آن نيست و هدايتي است براي متّقيان و پرهيزگاراني كه به غيب ايمان دارند و نماز را به پا ميدارند و از آنچه بهرة آنان ساختهايم، انفاق ميكنند و به آنچه بر تو نازل شده و به آنچه پيش از تو فرود آمده، و به روز آخرت ايمان دارند. اينان هدايت و رهنمود خداي خويش را دريافت كرده و اينانند كه رستگارند ] ... [ اينكه چهرههايتان را به طرف مشرق و مغرب كنيد نيكي نيست، بلكه نيكي، (كردار) كسي است كه به خدا و روز آخرت و فرشتگان و كتاب آسماني و پيامبران ايمان آورده باشد و مال (خود) را با وجود علاقهاي كه بدان دارد، به خويشان و يتيمان و درماندگان و واماندگان در راه و گدايان بدهد، و در راه آزادسازي بردگان صرف كنند، و نماز را بهپا دارد و زكات را بپردازد و وفاكنندگان به عهد خود بوده هر زماني كه پيمان بندند و در برابر فقر و بيماري و به هنگام جنگ، صبور و شكيبا هستند. به راستي اينان كساني هستند كه راست ميگويند (و در ايمان خود، صادقند) و متّقين همين اينانند ] ... [ و ليكن نيكي كسي را است كه تقوا پيشه كند...و تقوا داشته باشيد تا رستگار شويد] ... [ به تحقيق مؤمناني پيروز و رستگارند كه در نمازشان خشوع دارند و از (كردار و گفتار) بيهوده رويگردانند و زكات مال را ميدهند و عورت خود را حفظ ميكنند، مگر از همسران يا كنيزان خود كه در اين صورت، جاي ملامت ايشان نيست. كساني كه غير از اين را دنبال كنند، متجاوز به شمار ميآيند (و زناكار محسوب ميشوند) و كساني هستند كه در امانتداري خويش، امين و در عهد خود، بر سر پيمانند و مواظب نمازهاي خود ميباشند. آنان مستحقّ (رستگاري) و فراچنگ آورندگان (بهشت) هستند. آنان بهشت برين را به ارث ميبرند و جاودانه در آن خواهند ماند ] ...
قرآن كريم در آيات متعدّدي مؤمنين را به انجام اعمال و عباداتي كه انسان را به خدا نزديك ميسازد و باعث تقوايشان ميشود، و يا به ترك اعمال ناپسندي كه آنان را از خدا دور ميسازد و باعث لكّهدار نمودن ايمان و تقوايشان ميگردد، فراميخواند:
[ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ...لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ]... [ وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ...وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي' ].. [ يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ...لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ]... [ قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَ لَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ وَ لَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ لَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ اللَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَ'لِكُمْ وَصَّئ'كُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ وَ لَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِاللَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّي' يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَ إِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ كَانَ ذَاقُرْبَي' وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَ'لِكُمْ وَصَّئ'كُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ]... [ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ]... [ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصَابُ وَ الْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ] ... [ وَ تُوبُوا إِلَي اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ الْمـُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ] ... [ فَاذْكُرُوا ءَالَاءَ اللَّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ] .
[ اي مؤمنان! بر شما روزه گرفتن واجب شده است...تا متّقي شويد ] ... [ و حج را به تمام و كمال براي خدا انجام دهيد...و توشه برگيريد كه بهترين توشه هم تقواست ] ... [ اي مردم! پروردگارتان را عبادت كنيد...تا متّقي شويد ] ... [ بگو: بياييد چيزهايي را برايتان بيان كنم كه پروردگارتان بر شما حرام نموده است: اينكه هيچ چيزي را شريك خدا نكيند، و به پدر و مادرتان نيكي كنيد، و فرزندانتان را از ترس فقرو تنگدستي مكشيد. (زيرا) ما به شما و آنها روزي ميدهيم (و روزيرسان همگان ماييم؛ نه شما)، و به گناهان كبيره (از جمله زنا) و نزديك نشويد، خواه (در موقع انجام، براي مردم) آشكار باشند و خواه پنهان، و كسي را به ناحق مكشيد كه خداوند آن را حرام كرده است. اينها اموري هستند كه خدا به گونة مؤكّد شما را بدانها توصيه ميكند تا شما آنها را بفهميد و خردمندانه عمل كنيد. به مال يتيم (هم) جز به نحو احسن نزديك نشويد تا آن موقع كه يتيم به رشد كامل خود ميرسد، و پيمانه و ترازو را به تمام و كمال و دادگرانه مراعات داريد. ما هيچ كس را به اندازة تاب و توانش مكلّف و موظّف نميسازيم، و هنگامي كه سخني گفتيد، دادگري كنيد (و از حق منحرف نشويد) هر چند (كسي كه سخن به نفع يا زيان او گفته ميشود) از نزديكان و خويشان باشد، و به عهد و پيمان خدا وفا كنيد. اينها چيزهايي هستند كه خداوند شما را به رعايت آنها توصيه ميكند تا اينكه متذكّر شويد و پند گيريد. اين راه (كه من آن را برايتان ترسيم كرده و بيان نمودهام) راه راست و مستقيم من است. پس از آن پيروي كنيد و از راههاي ديگر پيروي نكنيد كه شما را از راه خدا (منحرف و) پراكنده ميسازد. اينها چيزهايي است كه خداوند شما را بدان توصيه ميكند تا متّقي شويد ] ... [ و تقوا داشته باشيد تا رستگار شويد ] ... [ اي مؤمنان! شرابخوردن و قماربازي و بتهاي سنگي (كه به پايشان قرباني ميكنند) و تيرهاي چوبي (و اوراقي كه براي بختآزمايي و فالگيري و كهانت به كار ميبرند، همه و همه) پليدند و ناشي از (وسوسه و تلقين) عمل شيطان هستند. پس از اين كارهاي پليد پرهيز و دوري كنيد تا رستگار شويد ] ... [ اي مؤمنان! همگي به سوي خدا برگرديد و توبه كنيد تا رستگار شويد ]... [ پس نعمتهاي خدا را به ياد آوريد (و شكر آنها را به جاي آوريد) تا رستگار شويد ]...
آري! متّقين، پس از ايمان به خدا و روز آخرت، به انجام اعمال نيكو و پسنديده و ترك اعمال زشت و ناپسند كه مقتضاي ايمان است، اين چنين به خداوند متوسّل ميشوند؛ يعني با دست يازيدن به اعمال انساني كه هم براي خود و هم براي ديگران پر ثمر باشد، و خودداري و اجتناب از كارهاي حرام و ناروا، به خدا نزديك ميشوند. خلق را آزار نميرسانند و به خصوص: [ وَ جَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ ] در راه خدا جهاد ميكنند آن گونه كه شايستة جهاد است، تا تجاوز دشمنان به امّت اسلامي در هم شكسته شود و از ارزشهاي بلندي كه بدان ايمان آوردهاند، دفاع و پشتيباني مينمايند و اين چنين است كه رستگار ميشوند.
# # #
ـ واسطهها، خود دنبال وسيله هستند:
بنابراين، وسيله در اين آيه ـ كه ميفرمايد: [ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ [ ـ عبارت است از: ايمان و اعمال شايسته؛ نه واسطه قرار دادن و تكيه كردن بر كسي يا چيزي در طريق قرب الي اللّه!
تقوا ـ ايمان و اعمال شايسته ـ وسيلهاي كه در آيه ذكر شده، تنها راه رستگاري است كه خداوند در اختيار انسان و حتّي در دسترس او گذاشته تا بتواند خود را به وسيلة آن به خدا نزديك گرداند.
نكتة قابل توجّه ديگر كه در اين آيه وجود دارد، اين است كه خداوند ميفرمايد: «وسيله را بجوييد!»؛ نه آن كه «وسيله را بخوانيد!!»؛ زيرا وسيلة تقرّب كه خواندني نيست، آن گونه كه برخي تصوّر كردهاند! اگر چنانچه انسان موجودي را به فرياد بخواند تا او را به خدا نزديك گرداند، آن موجود همانند خدا شده است. در صورتي كه انسان هرگز موجودي جز خداي ـ سبحان ـ را كه در همه جا باشد و مشرق و مغرب از آنِ او باشد، بر همه چيز احاطه داشته باشد و...نخواهديافت.
غالباً كساني كه به غير خدا متوسّل ميشوند و آن كس را وسيلة بين خود و خدا قرار ميدهند، خيال ميكنند به صرف اينكه او در پيشگاه خدا، بندهاي مقرّب و آبرومند است، پس ميتواند او نيز مانند خدا، همه جا حاضر و ناظر و آگاه به همة امور غيبي و آشكار باشد، وقتي خوانده شود، جوابِ خوانندة خود را بدهد، و ميگويند: پس دست به دامن شدن او مباح است و هيچ ايرادي ندارد! و حال آن كه آن موجود، هرگز صداي خوانندة خود را نميشنود تا كاري را برايش انجام دهد.
در اين آيه، همة مؤمنان ـ از شخص پيامبر –صلي الله عليه وسلم- گرفته كه اوّلين مؤمن بوده تا تمام اولياء و بندگان صالح و برگزيدة خدا ـ را مورد خطاب قرار ميدهد. در صورتي كه اگر چنانچه وسيله ـ به زعم متوسّلين به اشخاص ـ همين بندگان خاصّ خدا و افراد متّقي و پرهيزگار باشند، آنها خود نيز بايد ـ طبق آيه ـ به دنبال واسطه باشند؛ چون آنها نيز بايد براي نزديكي به خدا وسيلهاي را بجويند! بدين ترتيب، وسيله نميتواند خود ايشان باشد؛ چرا كه آنان نيز بايد وسيله را بجويند. چنانچه قرآن كريم در تفسير همين آيه ميفرمايد:
[ قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلَا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَ لَا تَحْوِيلًا أُولَـ'ئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَي' رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَ يَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ يَخَافُونَ عَذَابَهُ ] ... [ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ] .
[ (اي پيامبر! به مشركان) بگو: كساني را كه به جز خدا (به هنگام بلا) به فرياد ميخوانيد، (خواهيد ديد كه) نه توانايي دفع زيان و رفع بلا از شما را دارند و نه ميتوانند آن را دگرگون سازند (و ناخوشيها را به خوشيها و برعكس...تبديل كنند). آن كساني كه به فرياد ميخوانند، هر كدام از آنان كه از همه (به درگاه خدا) نزديكتر است، خود براي تقرّب به پروردگارشان، وسيله ميجويند و (با اين حال) آنها هم به رحمت خدا اميدوار و از عذاب او هراسناك هستند ] ... [ همانا كساني را كه به غير از خدا به فرياد ميخوانيد، بندگاني مثل خودتان هستند. پس آنها را بخوانيد، اگر راست ميگوييد بايد به شما پاسخ دهند!] ...
در حديث رسول خدا –صلي الله عليه وسلم- آمده است: «اللهم إني أسئلك بأنك أنت الله الذي لا إله إلا هو الاحد الصمد الذي لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا أحد».
«پروردگارا! از تو مسئلت دارم به حقّ اينكه تو خدايي هستي كه هيچ معبودي جز تو نيست كه يگانه و بينياز و سرورِ والايِ برآورندة حاجات و نيازها هستي. نزادهاي و زاده نشدهاي و هيچ كس با تو همتا و برابر نيست».
اين است «توسّل» در دين خدا كه رسول خدا –صلي الله عليه وسلم- انجام داده است. چنانچه در حديثي ديگر مربوط به آن سه نفري كه در غاري مانده بودند، توسّل به عمل صالح نيز آمده است.
علي بن ابيطالب -رضي الله عنه- نيز، در مورد وسيله ميفرمايد:
«إن أفضل ما توسل به المتوسلون إلي الله سبحانه و تعالي: الإيمان به و برسوله و الجهاد في سبيله...و إقام الصلوة...و ايتاء الزكوة...و صوم شهر رمضان...و حج البيت و اعتماره...و صلة الرحم...و صدقة السر...و صدقةالعلانية...و صنائع المعروف».
«برترين وسيلة تقرّب به سوي خداوند ـ سبحان و متعال ـ براي متوسّلين به او، ايمان به او و به رسولش...جهاد در راهش...برپاداشتن نماز...دادن زكات...روزة ماه رمضان...حج و عمرة خانة خدا...صلة رحم...صدقه دادن به صورت پنهان...صدقه دادن به صورت آشكار...و انجام ديگر كارهاي نيك و شايسته است».
هيچ كس و هيچ چيز، جز ايمان به خدا و اعمال شايسته براي رضايت و خوشنودي خدا، انسان را به او نزديك نميسازد و باعث رستگارياش نميشود:
[ وَ مَا أَمْوَالُكُمْ وَ لَا أَوْلَادُكُمْ بِاللَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنَا زُلْفَي' إِلَّا مَنْ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَأُولَـ'ئِكَ لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَ هُمْ فِي الْغُرُفَات ءَامِنُونَ ] ... [ وَ مَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولَـ'ئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَي' ] .
[ نه اموال و نه اولاد شما (و نه هيچ كس و هيچ چيز ديگري)، چيزهايي نيستند كه شما را به ما نزديك و مقرّب سازند، بلكه كساني كه ايمان بياورند و اعمال شايسته انجام دهند (مقرّب درگاه ما بوده) و در برابر اعمالي كه انجام ميدهند، پاداش مضاعفي دارند و ايشان در طبقات بالا و برترين منازل (بهشت) در امن و امان به سر ميبرند ] ... [ و هر كس با ايمان و عمل نيكو و شايسته به پيش پروردگارش برود، چنين كساني داراي مراتب بالا و درجات والايي هستند ] ...
ما در كتاب خدا و سنّت رسولش -صلي الله عليه وسلم- توسّل به اشخاص را ـ هر اندازه كه داراي تقرّب و منزلت برتر باشند ـ سراغ نداريم و چنين چيزي را نمييابيم كه توسّل به اشخاص بزرگ، بدان گونه كه مردم ميپندارند در قلب دين باشد! آن گونه كه آنان با اين حرارت و گرمي و شدّت از آن دفاع ميكنند و به دشمني منكرين و كساني كه آن را از دين، بيگانه ميدانند برخيزند!
# # #
به فرياد خواندن، ياري خواستن، پناه بردن و طلب نجات كردن از هر كسي غير از خدا، همچون مردگان و صاحبان ضرايح و مقامات، مثل برآوردن حاجات، شفا دادن مريض، اعطاي فرزند، گشودن مشكلات، پناه بردن، طلب پيروزي بر دشمن و... از جمله شركهاي ديگري است كه بر تودههاي مردم امروزي پوشيده مانده است. به طوري كه اين نوع شرك، عموميترين شرك در جهان كنوني است!
و دليل آن اين است كه: برخلاف گمان مردم كه دعا و استغاثه و استعاذه را عبادت ندانسته و فقط عبادت را در نماز و زكات و روزه و حج و...منحصر ميدانند، در حالي كه ـ چنانچه از آيات قرآن برميآيد ـ مفهوم و معني عبادت ـ البته بخشي از آن ـ همة اعمال و نيّتهاي فوق را دربردارد كه به طور خلاصه بيان كرديم:
ـ دعا و به فرياد خواندن، عبادت است:
[ وَ قَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ ] ... [ قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَمَّا جَاءَنِيَ الْبَيِّنَاتُ مِنْ رَبِّي وَ أُمِرْتُ أَنْ أَسْلَمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ ] ... [ وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللِّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسَي' أَلاَّ أَكُونَ بِدُعَاءِ رَبِّي شَقِيًّا فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ مَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّه وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ ] ... [ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لَا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَي' يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ وَ إِذَا حُشِرَ النَّاسُ كَانُوا لَهُمْ أَعْدَاءً وَ كَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ كَافِرِينَ ] .
[ پروردگار شما ميگويد: مرا بخوانيد تا اجابت كنم. كساني كه خود را بزرگتر از آن ميدانند كه مرا عبادت كنند، خوار و پست داخل دوزخ خواهند شد ] ... [ بگو: من نهي شدهام از اينكه معبوداني را كه شما به جز خدا فرياد ميخوانيد (و دعاهايتان را متوجّه آنان ميسازيد) عبادت كنم، از آن زماني كه آيات روشن و دلايل آشكاري از جانب پروردگارم برايم آمده است و به من فرمان داده كه خاشعانه و خاضعانه تسليم پروردگار جهانيان گردم ] ... [ (ابراهيم فرمود:) من از شما و از آنچه به جز خدا به فرياد ميخوانيد، كنارهگيري ميكنم و تنها پروردگارم را به فرياد ميخوانم. اميد است كه دعاي من در پيشگاه پروردگارم بيپاسخ نماند. هنگامي كه از آنان و آن چيزهايي كه به جز خدا عبادت ميكردند، كنارهگيري كرد (و از ميانشان هجرت نمود)، ما اسحاق را به او بخشيديم ] ... [ و چه كسي گمراهتر از آن است كه افرادي را به فرياد بخواند كه (اگر) تا روز قيامت (هم ايشان را صدا بزند) پاسخش نميگويند (و نه تنها جواب نميدهند، بلكه سخنانش را هم نميشنوند) و اصلاً از دعايشان غافل و بيخبرند! و هنگامي كه مردم (در روز قيامت) جمع ميشوند، همين به فريادخواستهشدگان، دشمنان به فريادخواهندگان ميشوند (و از آنان بيزاري ميجويند) و عبادتشان را انكار ميكنند ] ...
همانگونه كه در اين آيات ملاحظه ميشود، هدف از «عبادت»، همان «دعا» و به فرياد خواندن است و به همين جهت است كه رسول خدا -صلي الله عليه وسلم- ميفرمايد:
«الدعاء مخ العبادة»...«الدعاء هو العبادة».
«دعا مغز و روح عبادت است»...«دعا همان عبادت است».
پس خواندن غير خدا شرك است و كسي كه غير از خداي ـ متعال ـ را به فرياد بخواند، مشرك ميشود؛ زيرا او را نيز به خدايي گرفته و عبادتش نموده است:
[ قُلْ إِنَّمَا أَدْعُوا رَبِّي وَ لَا أُشْرِكُ بِهِ أَحَدًا ] .
[ بگو: من تنها پروردگارم را ميخوانم و كسي را با او (در خواندن) شريك نميسازم ] ...
در حال حاضر، تودههاي مردم با وجود پيشرفتهاي علم و تمدّن، هنوز خيال ميكنند كه افراد ديگري نيز همانند خدا در هر زمان و مكاني حاضرند و ميتوانند به طور يكسان همة اصوات را بشنوند! و حال آن كه اكثرشان از كتاب آسماني و تعاليم آن نيز بهرهمند هستند!
به راستي، جاهليّت اعراب نخستين، جاهليت جهل و ناداني بود و بسيار ساده، امّا جاهليّت امروزي، جاهليّت علم!! و بسيار پيچيده است.
آنها اگر چنين بودهاند، ناشي از جهل و سادگيشان بوده و زماني كه از حقيقت آگاه شدند، ايمان آوردند، امّا از مردم امروزي ديگر بعيد است كه چنين باشند و با وجود ترقّي و بالندگيشان! هنوز در گرداب شرك و اوهام باقي بمانند!
زماني كه مردم، موجودات ديگري غير از خدا را به فرياد بخوانند، در واقع صفات خدا را كه فقط مختصّ اوست، به آنها اختصاص دادهاند و آنها را در اين صفات شريك او قرار دادهاند، و حال آن كه هيچ كس و هيچ چيزي مثل او نيست و تنها او مالك همه چيز و همه كس است و هموست كه ميشنود و اجابت ميكند:
[ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ] ... [ وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ إِنْ تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُوا دُعَائَكُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ ] .
[ هيچ كس و هيچ چيزي مثل او نيست و فقط او شنوا و بيناست ] ... [ و كساني را كه به جز خدا به فرياد ميخوانيد، حتّي مالك پوستة نازك خرمايي هم نيستند! اگر آنها را به فرياد بخوانيد، هرگز دعا و صداي شما را نميشنوند و (به فرض) اگر هم بشنوند، قدرت پاسخگويي و اجابت به شما را ندارند! ] ...
# # #
ـ خواندن غير خدا، چيزي جز پيروي از وهم و گمان نيست!
آيات قرآن، نشان ميدهند آن كساني كه مشركين به غير از خدا براي رفع مشكلات و برآوري حاجات و نيازهايشان به فرياد ميخوانند ـ حال چه در قالب بت سنگي باشند و چه اموات و صاحبان قبور ـ اصلاً صدا و دعاي آنان را نميشنوند و اگر به فرض محال ـ به گمانشان ـ صدايشان را هم بشنوند، هرگز قدرت اجابت و پاسخگويي بديشان را ندارند؛ زيرا اين صفات تنها و تنها مختصّ خداوند يگانه و بيشريك است. قرآن ميگويد: آنها براي اين كارشان هيچ دليلي ندارند و فقط از گمان و خيالاتشان پيروي ميكنند و اين معبودان چيزهايي هستند كه ساخته و پرداختة توهّماتشان است:
[ وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَـ'هًا ءَاخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ ] ... [ أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِي السَّمَـ'وَاتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ مَا يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَكَاءَ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ ] ... [ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَ ءَابَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ ] .
[ هر كس با خدا، معبود ديگري را به فرياد بخواند، مسلّماً هيچ دليلي بر آن ندارد] ... [ هان! آگاه باشيد هر كس كه در آسمانها و زمين است، از آنِ خداست. كساني كه جز خدا، معبوداني را به فرياد ميخوانند، پيروي نميكنند مگر از گمانها، و ايشان جز به دنبال وهم و خيال نميروند و كارشان جز تخمينزدن و دروغبستن نيست ] ... [ شما نميپرستيد غير از خدا را، مگر اسمهايي بيمسمّي كه خودتان و پدرانتان بر آنها گذاشتهايد، در حالي كه خداوند هيچ دليل و برهاني بر آنها نفرستاده است] ...
و به همين جهت، به اين بندگان گوشزد ميكند كه:
[ سَوَاءٌ عَلَيْكُمْ أَدَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صَامِتُونَ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ] ... [ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لَا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَي' يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ ] .
[ برايتان يكسان است، خواه آنها را بخوانيد و خواه خاموش باشيد و نخوانيد؛ زيرا كساني را كه به غير از خدا به فرياد ميخوانيد، بندگاني مثل خودتان هستند. پس آنها را بخوانيد، اگر راست ميگوييد بايد به شما پاسخ دهند! ] ... [ و چه كسي گمراهتر از آن است كه افرادي را به فرياد بخواند كه (اگر) تا روز قيامت (هم ايشان را صدا بزند) پاسخش نميگويند (و نه تنها جواب نميدهند، بلكه سخنانش را هم نميشنوند) و اصلاً از دعايشان غافل و بيخبرند! ] ...
قرآن كريم، در اينباره مثل جالبي ميآورد كه حاكي از اين است: كساني كه غير از خدا را به فرياد ميخوانند و خيال ميكنند كه آنها اجابتكنندة دعاها هستند و دليلي در اين مورد ندارند، به مانند تشنهلبي ميمانند كه سرابي را از دور ميبيند و دستش را به طرف آبِ خيالي! دراز كرده تا از آن مُشتي برگيرد و حاجتش را ـ كه تشنگي است ـ برطرف سازد، امّا هرگز حاجتش برآورده نميشود و آب به لبهاي خشكيدهاش نميرسد!
[ لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْءٍ إِلَّا كَبَاسِطِ كَفَّيْهِ إِلَي الْمَاءِ لِيَبْلُغَ فَاهُ وَ مَا هُوَ بِبَالِغِهِ ] .
[ خداست كه شايستة دعا و نيايش است، و كساني كه جز او را به فرياد ميخوانند، هرگز دعاهايشان را اجابت نميكنند و كمترين نيازشان را برآورده نميسازند. آنان به كسي ميمانند كه (سرابي را از دور ببيند و يا بر كنار آبي دور از دسترس نشسته باشد و) كف دستهايش را باز و به سوي آب دراز كرده باشد تا آب به دهانش برسد، و هرگز آب به دهانش نرسد! ] ...
# # #
قرآن كريم باز هم بر روي اين معني پيش ميرود تا جايي كه چنين گوشزد ميكند: بندگاني كه غير از خدا، معبوداني را در اين دنيا به خدايي گرفتهاند و آنها را به فرياد ميخواندند، تنها از خيال و گمانهاي خود پيروي ميكنند و اين معبودان از دعايشان غافل و بيخبرند، و فرداي قيامت به كلّي شركشان را انكار خواهند كرد و ميگويند: ما به شما چنين چيزي نگفته و نخواسته بوديم كه ما را با پروردگار ـ پاك و منزّه ـ برابر و يكسان قرار دهيد. ما قبول نداريم و اين خودتان هستيد كه از خيالات خود پيروي كردهايد و ـ به گمان خود ـ ما را شنوا و اجابتكننده و نزديك و آگاه و...ميدانستهايد، ما را با شما هيچ ارتباطي نيست! بيخود ما را دوست ميداشتهايد! پس از ما دور شويد كه ما دشمنانتان هستيم و از شما كاملاً بيزاريم:
[ إِنْ تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُوا دُعَائَكُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَ لَا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ ]. .. [ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لَا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَي' يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ وَ إِذَا حُشِرَ النَّاسُ كَانُوا لَهُمْ أَعْدَاءً وَ كَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ كَافِرِينَ ] ... [ وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا مَكَانَكُمْ أَنْتُمْ وَ شُرَكَاؤُكُمْ فَزَيَّلْنَا بَيْنَهُمْ وَ قَالَ شُرَكَاؤُهُمْ مَا كُنْتُمْ إِيَّانَا تَعْبُدُونَ ] ... [ وَ إِذَا رَءَا الَّذِينَ أَشْرَكُوا شُرَكَاءَهُمْ قَالُوا رَبَّنَا هَـ'ؤُلَاءِ شُرَكَاؤُنَا الَّذِينَ كُنَّا نَدْعُوا مِنْ دُونِكَ فَأَلْقَوْا إِلَيْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّكُمْ لَكَاذِبُونَ وَ أَلْقَوْا إِلَي اللَّهِ يَوْمَئِذٍ السَّلَمَ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ ] ... [ وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ وَ مَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَقُولُ ءَأَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِي هَـ'ؤُلَاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِيلَ قَالُوا سُبْحَانَكَ مَا كَانَ يَنْبَغِي لَنَا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِكَ مِنْ أَوْلِيَاءَ وَ لَـ'كِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ ءَابَاءَهُمْ حَتَّي' نَسُوا الذِّكْرَ وَ كَانُوا قَوْمًا بُورًا ] ... [ وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ يَقُولُ لِلْمَلَائِكَةِ أَهَـ'ؤُلَاءِ إِيَّاكُمْ كَانُوا يَعْبُدُونَ قَالُوا سُبْحَانَكَ أَنْتَ وَلِيُّنَا مِنْ دُونِهِمْ ] .
[ اگر آنها را به فرياد بخوانيد، هرگز دعا و صداي شما را نميشنوند و (به فرض) اگر هم بشنوند، قدرت پاسخگويي و اجابت به شما را ندارند! و در روز قيامت، شركورزي شما را انكار ميكنند، و هيچ كس همچون خداوندِ آگاه، تو را باخبر نميسازد ] ... [ و چه كسي گمراهتر از آن است كه افرادي را به فرياد بخواند كه (اگر) تا روز قيامت (هم ايشان را صدا بزند) پاسخش نميگويند (و نه تنها جواب نميدهند، بلكه سخنانش را هم نميشنوند) و اصلاً از دعايشان غافل و بيخبرند! و هنگامي كه مردم (در روز قيامت) جمع ميشوند، همين به فريادخواستهشدگان، دشمنان به فريادخواهندگان ميشوند (و از آنان بيزاري ميجويند) و عبادتشان را انكار ميكنند ] ... [ ما روزي همة مردم را گرد ميآرويم و سپس به كساني كه شرك ورزيدهاند ميگوييم: شما و معبودانتان در جاي خود بايستيد. آنگاه آنها را از هم جدا ميسازيم و معبودهايشان ميگويند: شما (تنها به دنبال خيالات و هواهاي نفساني خودتان رفتيد و اصلاً) ما را عبادت نكردهايد! ] ... [ و هنگامي كه مشركان، معبودان خود را ميبينند (كه در دنيا به خيال خود ميپرستيدند) ميگويند: پروردگارا! اينان معبودان ما هستند كه به غير از تو به فرياد ميخوانديم. معبودان ميگويند: بيگمان شما دروغگوييد! (كِي ما از شما خواستهايم كه ما را به فرياد بخوانيد و بپرستيد؟!). در آن روز همگي در پيشگاه خداوند سر تسليم فرود ميآورند و آنچه به هم ميبافتند، از آنان گم و ناپيدا ميشود (و ميفهمند كه معبودانشان، صفات خدايي ـ آن گونه كه تصوّر ميكردهاند ـ ندارند) ] ... [ روزي را كه خداوند همة مشركان را به همراه تمام كساني كه به جز خدا را ميپرستيدند، گرد ميآورد و (به پرستش شدگان) ميگويد: آيا شما اين بندگان را گمراه كردهايد (و بديشان دستور دادهايد كه شما را براي خود برگزينيم (و بپرستيم) و ليكن، آنان و پدرانشان را (از نعمتها) برخوردار نمودهاي، تا آنجا كه ياد و ذكر (تو و عبادتت) را فراموش كردهاند و هلاك گشتهاند! [ ... [ در يك روز خداوند همة آنها را گرد ميآورد و سپس به فرشتگان ميفرمايد: آيا اينان شما را (به جاي من) پرستش ميكردهاند؟! ميگويند: تو پاك و منزّهي. (ما به هيچ وجه با اين گروه ارتباط نداشتهايم) و تنها تو يار و ياور ما بودهاي؛ نه آنان! ] ...
نكتهاي كه در اينجا قابل يادآوري است، اين است كه: از شيوة بيان اين آيات ـ و ديگر آيات قرآن ـ روشن ميشود كه هدف از معبودها، همان فرشتگان و افراد صالح از قبيل: انبياء و اولياء خدا ميباشند و اگر مشركان، مجسّمهايي از آنان براي يادبودشان درست ميكردهاند، عبادتشان براي آن بتها كه در قالب سنگ بودهاند ـ و خود ميتراشيدند ـ نبوده، بلكه براي همين بندگان مقرّب خدا بوده كه معتقد بودند اين معبودها، واسطههاي بين خدا و ايشانند، و به اين خاطر آنها را عبادت ميكنند كه آنها را به خدا نزديك گردانند:
[ وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي' ].
[ كساني كه جز خدا، يار و ياوراني را برميگيرند (و بدانان تقرّب و توسّل ميجويند، ميگويند:) ما آنان را عبادت نميكنيم، مگر بدان خاطر كه ما را به خدا نزديك گردانند] ...
# # #
ـ سرانجام پشيماني است:
قرآن كريم همچنين اشاره ميكند كه: سرانجام پشيماني است! زيرا تمام خيالاتي كه در مورد معبودانشان داشتند و ميگفتند كه آنان واسطههاي ما نزد خدايند و ما را به او نزديك ميسازند و از آتش دوزخ نجات ميدهند، برباد ميروند و پس از اينكه كار از كار گذشته ميفهمند كه از گمراهان بودهاند و هر چه داشتند، خيال و وهم بوده و تنها يار و ياور، تنها منجي و پناهدهنده، تنها فريادرس و غياث المستغثين، تنها معبود برحق، خداست و بس:
[ وَ قِيلَ ادْعُوا شُرَكَائَكُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَ رَأَوُا الْعَذَابَ لَوْ أَنَّهُمْ كَانُوا يَهْتَدُونَ ] ... [ حَتَّي' إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا يَتَوَفَّوْنَهُمْ قَالُوا أَيْنَ مَا كُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَ شَهِدُوا عَلَي' أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ ] ... [ وَ لَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَي' كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكْتُمْ مَا خَوَّلْنَاكُمْ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ وَ مَا نَرَي' مَعَكُمْ شُفَعَاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكَاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ مَا كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ] ... [ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَ لَوْ يَرَي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذَابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ وَ قَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا كَذَ'لِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَ مَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ ] ... [ قَالُوا وَ هُمْ فِيهَا يَخْتَصِمُونَ تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِينَ وَ مَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمـُـجْرِموُنَ فَمَا لَنَا مِنْ شَافِعِينَ وَ لَا صَدِيقِ حَمِيمٍ فَلَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمـُؤْمِنِينَ ] .
[ (به پرستشكنندگان گولخورده) گفته ميشود: معبودان خود را به فرياد خوانيد (تا شما را ياري كنند). پس آنها را به فرياد ميخوانند، ولي پاسخي بدانان نميدهند. (در اين هنگام) عذاب را ميبينند و (آرزو ميكنند) كاش! هدايتيافته و راهياب ميبودند ] ... [ تا آنگاه كه فرستادگان ما (يعني فرشتگان قبض ارواح) به سراغشان ميآيند تا جانشان را بگيرند. (بدين هنگام بديشان) گفته ميشود: آن معبودهايي را كه جز خدا به فرياد ميخوانديد، كجايند؟! ميگويند: (نميدانيم!) همگي از ما پنهان و ناپيدا شدهاند و به ترك ما گفتهاند. (در اينجاست كه) آنان عليه خود گواهي ميدهند و اعتراف ميكنند كه كافر بودهاند ] ... [ (روز قيامت پروردگار به مردم ميفرمايد: اكنون) شما تك و تنها به سوي ما برگشتهايد، همانگونه كه روز نخست شما را آفريديم و هر چه به شما داده بوديم، از خود به جاي گذاشتهايد (و دست خالي اينجا آمدهايد) و واسطهگراني را با شما نميبينيم كه گمان ميبرديد (در نزد خدا به فريادتان ميشتابند و) آنان در (عبادت) شما شريك هستند! ديگر پيوند و ارتباط شما گسيخته است و چيزهايي كه گمان ميبرديد (كاري از آنها ساخته است) از شما گم و ناپديد گشته است ] ... [ برخي از مردم هستند كه غير از خدا، خداگونههايي برميگزينند و آنان را همچون خدا دوست ميدارند، و كساني كه ايمان آوردهاند، همة محبّتشان براي خداست. آنان كه (با شرك ورزيدن، به خود) ستم ميكنند، كاش ميشد عذابي را مشاهده كنند كه هنگام (رستاخيز) ميبينند، قدرت و عظمت و سلطنت، همه از آنِ خداست و خدا داراي عذاب سختي است! در آن هنگام كه (رستاخيز فرا ميرسد و پيروان گمراهشده از پيروان گمراهكننده ميخواهند كه نجاتشان دهند و سپس) رهبران از پيروان خود بيزاري ميجويند (و نسبت به آنان بيگانگي ميكنند) و عذاب را مشاهده ميكنند، و روابط (و پيوندهاي محبّت و اطاعتي كه در دنيا داشتند) گسيخته ميگردد (و دستشان از همه جا و همه كس، و از هر واسطهاي كوتاه ميشود و در آن موقع است كه) پيروان ميگويند: كاش! بازگشتي (به دنيا) ميداشتيم تا از آنان بيزاري جوييم، همانگونه كه آنان (امروز) از ما بيزاري جستند! اين چنين خداوند كردارهايشان را به گونة حسرتزا و اندوهبازي نشان ايشان ميدهد، و (بالاخره) آنان هرگز از آتش (دوزخ) بيرون نخواهند آمد ] ... [ آنان (كه معبودهاي دروغين را در دنيا ميپرستيدند) در آنجا (با معبودان خود) به كشمكش و دشمني ميپردازند و ميگويند: به خدا سوگند! ما در گمراهي آشكاري بودهايم. آن زمان كه شما را با پروردگار جهانيان (در عبادت و اطاعت و فرمانبرداري و پرستش) برابر ميدانستيم، و البته ما را جز گناهكاران (و رؤسا و بزرگان و ياوران شياطين) گمراه نكرادهاند. (اي واي بر ما! امروز) ما اصلاً واسطهگران و شفاعتكنندگاني نداريم (و تماماً خيال و گمان بوده است!) و هيچ دوست صميمي و دلسوزي هم نداريم (تا دست كم، براي ما گريهاي سر دهد!). كاش! (به دنيا) برگشتي داشتيم تا ما هم از زمرة مؤمنان ميشديم (و تنها خدا را ميپرستيديم) ] ...
# # #
ـ خداوند، نزديك و شنواست و به واسطه نياز ندارد:
خداوند، دور نيست و محدود به زمان و مكان نميباشد كه بندهاش نتواند در هر زمان و مكاني او را به فرياد بخواند، بلكه از خود بنده به او نزديكتر است؛ زيرا خالق و مالكش، هموست و از هر كسي به او آگاهتر است:
[ أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ ] ... [ وَ مَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ ] ... [ يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ مَا تُخْفِي الصُّدُورُ ] .
[ هان! كسي كه خلق ميكند، ميداند و او ريزبين و دقيق و آگاه است ] ... [ و ما هرگز از حال آفريدهها، بيخبر و غافل نبودهايم ] ... [ خيانت چشمها و آنچه را در سينهها پنهان است، ميداند ] ...
آيا به راستي خدايي كه خالق انسان است و از همة احوال و نيّاتش باخبر است و از رگ گردن به او نزديكتر است، نيازي به واسطه دارد؟!
[ وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ ] ... [ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ لَـ'كِنْ لَا تُبْصِرُونَ ] ... [ مَا يَكُونُ مِنْ نَجْوَي' ثَلَاثَةٌ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَ لَا خَمْسَةٌ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَ لَا أَدْنَي' مِنْ ذَ'لِكَ وَ لَا أَكْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَمـَا كَانُوا ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ] .
[ ما انسانها را آفريدهايم و ميدانيم كه به خاطرش چه ميگذرد و چه انديشهاي در سر دارد، و ما از شاهرگ گردن به او نزديكتريم ] ... [ ما به او از شما نزديكتريم و ليكن شما نميبينيد ] ... [ مگر نميداني كه خداوند هر چه را كه در آسمانها و هر چيز را كه در زمين است، ميداند؟! هيچ سه نفري نيست كه با همديگر رازگويي كنند و درگوشي حرف بزنند، مگر اينكه خدا چهارمين آنهاست، و نه پنج نفري مگر اينكه او ششمين آنهاست، و نه كمتر و نه بيشتر از اين، مگر اينكه خدا با ايشان است هر كجا كه باشند. بعداً خدا در روز قيامت، آنان را از چيزهايي كه ميكردهاند آگاه ميسازد؛ چراكه خدا از هر چيزي با خبر و آگاه است ] ...
روايت شده كه مردي نزد رسول خدا –صلي الله عليه وسلم- آمد و پرسيد: آيا پروردگار ما نزديك است تا با او مناجات و نيايش كنيم، يا دور است تا صدايش بزنيم؟! در پاسخ سؤالش اين آيه نازل شد:
[ وَ إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ] .
[ و هر گاه بندگانم از تو بپرسند، پس من نزديكم و دعاي دعاكننده را هنگامي كه مرا بخواند، اجابت ميكنم] ...
نكتة جالبي كه در آية فوق جاي تأمّل دارد، اين است كه: در بيش از ده جاي قرآن از رسول خدا –صلي الله عليه وسلم- پرسشها و سؤالات متفاوتي در موضوعات مختلف به عمل آمده و پاسخ همة آنها با [«قُلْ»: «بگو»] همراه گرديده است؛ مثلاً تنها در همين سورة بقره آمده است:
[ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ ] ... [ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ ] ... [ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ ] ... [ يَسْئَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ ] ... [ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَي' قُلْ إِصْلَاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ ] ... [ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الَْمحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًي ] .
[ دربارة هلالهاي ماه از تو ميپرسند. بگو: آنها زمانسنجهايي براي مردم و حج است ] ... [ از تو دربارة جنگكردن در ماه حرام ميپرسند. بگو: در آن گناه بزرگي است ]... [ دربارة شراب و قمار از تو ميپرسند. بگو: در آنها گناه بزرگي است ] ... [ از تو ميپرسند كه چه چيز را صدقه و انفاق كنند. بگو: مازاد بر نياز خود ]... [ از تو دربارة يتيمان ميپرسند. بگو: هر چيز كه صلاح ايشان باشد، نيك و پسنديده است ] ... [ از تو دربارة حيض ميپرسند. بگو: (نزديكي در آن موقع) زيان و ضرر است ] ...
طبق روش معمول اين آيات ـ و ديگر آيات قرآن ـ لازم بود در اين آيه هم گفته شود: [ «يَسْئَلُونَكَ عَنِّي قُلْ إِنِّي قَرِيبٌ!»: «از تو دربارة من ميپرسند. بگو: من نزديكم!» ] . ولي اسلوب آيه برخلاف معمول، شكل گرفته و به جاي [ «يَسْئَلُونَكَ»: «از تو ميپرسند» ] ، [ «وَ إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي»: «و هر گاه بندگانم از تو بپرسند» ] آمده است كه نماينگر نهايت لطف و رحمت خداوند است كه جملگي انسانها ـ چه گناهكار و چه متّقي ـ را بندگان خود ميداند و حاضر است جوابشان را نه در يك زمان و مكان مشخّصي، بلكه در هر زمان و مكاني بدهد و هيچ محدوديّت زماني و مكاني را برايش، همچون موضوعات فوق اختصاص نداده است، بلكه فرموده است: «بندگان من در هر ساعت و در هر لحظهاي از شب و روز ميتوانند مرا بخوانند!».
و خداوند اين بار به رسولش -صلي الله عليه وسلم- دستور نداده كه به مردم پاسخ گويد، بلكه خود شخصاً و مستقيماً ميفرمايد: «فَإِنِّي قَرِيبٌ» و بنابراين دلالت و الهام اسلوب مذكور در دلها و انديشهها اين خواهد بود كه: وقتي خداوند واسطهاي را ميان خود و بندگانش قرار نداد، مثل اين است كه به رسولش -صلي الله عليه وسلم- بگويد كه تو، مانند پرسشهاي قبلي از قول من نگو، بلكه بگذار خودم به آنها بگويم كه من نزديكم!
نكتة ديگر اينكه خداوند بعد از اينكه خود مستقيماً ميفرمايد: من نزديكم، ديگر نفرمود: دعاي گوينده را ميشنوم، بلكه باز هم مستقيماً ميگويد: دعاي گوينده را اجابت ميكنم! و از ذكر «شنيدن» خودداري فرموده است.
شهيد سيد قطب ؛ در تفسير اين آيه چنين آورده است:
«اضافه كردن عباد به خود، و پاسخ روياروي و بدون واسطة خدا بديشان بدين معني كه نفرمود: به آنان بگو: من نزديكم...بلكه خداوند بزرگوار خودش به مجرّد درخواست بندگان، پاسخ آنها را عهدهدار گرديد و فرمود: من نزديك هستم...و نگفت: دعا را ميشنوم...بلكه در پاسخ دادن به دعا و ندا شتاب به كار برد و فرمود: دعاي دعاكننده را هنگامي كه مرا بخواند، اجابت ميكنم...كار حيرتانگيز و آية شگفتآوري است! آيهاي كه به دل شخص ايماندار، شادابي فرحافزا و مهر خوگرانه و خوشنودي آرامبخش و اعتماد و يقين ميبخشد...و مؤمن با داشتن اينها، در آستان رضايت، و جوار شادي و نشاط، و پناهگاه امن و امان، و قرارگاه محكم و استوار زندگي ميكند».
روايت شده كه يكبار رسول خدا –صلي الله عليه وسلم- ديد كه جمعي از اصحابش با صداي بلند دعا ميكنند، به آنها فرمود:
«إربعوا علي أنفسكم إنكم لا تدعون أصم و لا غائبا و لكن تدعون سميعا قريبا».
«چه خبرتان است؟! شما كه يك موجود ناشنوا و غايب و دوردست را نميخوانيد، بلكه داريد كسي را ميخوانيد كه شنوا و نزديك است».
قرآن كريم اين چنين نزديكي انسان را به خدا و نزديكي خدا را به انسان، بيان كرده است. به طوري كه اين نزديكي عجيب و شگفتآور، افسانة واسطهها و دلاّلان و سمساران دينفروش را در هم شكسته است! سوداگراني كه خودشان را حاجب و دربانِ درهاي رحمت واسعة خدا قلمداد كردهاند و خدا ميداند كه آنان دروغگويانند!
[ وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنََما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ]... [ وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنََما كُنْتُمْ ] ... [ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ ] ... [ وَ قَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ]... [ أَمَّنْ يُجِيبُ الْمـُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ...أَءِلَـ'هٌ مَعَ اللَّهِ ].
[ مشرق و مغرب از آنِ خداست، پس به هر طرف رو كنيد، خدا آنجاست ] ... [ و او با شماست هر كجا كه باشيد ] ... [ بيگمان پروردگارم (به بندگانش) نزديك و اجابتكنندة (دعاي كساني كه تنها او را به فرياد ميخوانند) است ] ... [ و پرودگار شما ميگويد: مرا بخوانيد، اجابت ميكنم ] ... [ (آيا معبودان دروغين بهترند) يا كسي كه به فرياد درمانده و مضطر ميرسد و بلا و گرفتاري را برطرف ميكند، هر گاه كه او را به فرياد بخواند...آيا معبود ديگري با خداست؟! ] ...
# # #
ـ مرا بخوانيد، اجابت ميكنم:
خداوند ميفرمايد: مرا بخوانيد، اجابت ميكنم و نفرموده كه برويد واسطه بياوريد تا شما را بپذيرم! بلكه فرموده: با من كسي را نخوانيد كه دليل و برهاني بر خدا بودنش نداريد و از روي خيالات و اوهام، صفات خدايي برايش قائل شدهايد:
[ وَ قَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ] ... [ وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَـ'هًا ءَاخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ ] .
[ پروردگار شما ميگويد: مرا بخوانيد تا اجابت كنم ] ... [ هر كس با خدا، معبود ديگري را به فرياد خواند، مسلّماً هيچ دليلي بر آن ندارد ] ...
كساني كه غير خدا را مدعو غيبي ميدانند، در واقع او را با خداوند مساوي و برابر قرار دادهاند؛ زيرا خيال ميكنند كه همچون خدا محدود به زمان و مكان نيست، مالك نفع و زيان است، ميشنود و پاسخ ميگويد، مشكلات و گرفتاريها را برطرف ميسازد و...امّا وقتي كه قيامت برپا ميشود، به اشتباه خود پي ميبرند و همين افراد سوگند ميخورند كه ما آشكارا در اشتباه و گمراهي بودهايم؛ چرا كه مخلوقي را با خالق مساوي قرار دادهايم:
[ تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِينَ ].
[ (مشركين در روز قيامت به معبودان خود ميگويند:) به خدا سوگند! ما در گمراهي آشكاري بودهايم. آن زمان كه شما را با پروردگار جهانيان (در عبادت و اطاعت و فرمانبرداري و پرستش) برابر ميدانستيم] ...
آري! كسي كه موجودي را در ذات يا صفات، با خداوند برابر بداند مشرك است، اگر چه اين عقيده را بر زبان نياورد! ولي همين اندازه كه در درون معتقد باشد كه در هر زمان و مكاني، كسي ديگر نيز همراه خدا، صدا و نداي قلبياش را ميشنود و اجابتش ميكند، شريك تراشيدن براي خداست! همان منطقي كه مشركين جاهلي داشتند و ميگفتند: آن كساني را كه ما به فرياد ميخوانيم، بندگان مقرّب و آبرومندي هستند كه در همه جا حاضر و ناظرند و صداي ما را ميشنوند و نمردهاند و بلكه زندهاند، و بر افكار و اعمال و خواستههاي ما باخبر و بر ما محيط و مسلّط هستند!
موقعي كه قرآن كريم را مطالعه كنيم، ميبينيم كه مسئلة خواندن خداوند يگانه به تنهايي به عنوان مدعو غيبي، متجاوز از 160 آيه تكرار شده است كه در آن جمعاً 140 مرتبه جملة ] «مِنْ دُونِ اللَّهِ»: «غير از خدا» [ آمده است. بدين معني كه: هر آنچه غير از خداست، مخلوق اوست، حال چه انسان باشد، چه حيوان، چه ماه و خورشيد و ستارگان، يا نباتات و جمادات و...همه و همه، غير از او را شامل ميشوند؛ يعني خداوند ـ كه خالق است ـ در يك طرف، و تمام موجودات زنده و غير زندة ديگر ـ كه مخلوق اويند ـ در طرف ديگر، و در بين اين مخلوقات، موجودي شريفتر و گراميتر و قدرتمندتر از انسان وجود ندارد و تمام پديدهها و موجودات زنده و غير زندة ديگر براي او آفريده شده و مسخّر او گشتهاند. پس به فرياد خواندن موجودي پستتر و پايينتر از انسان ـ كه براي او آفريده شدهاند و حتّي ملائكه به مقام والايش اعتراف نموده و در مقابلش به سجده افتادهاند ـ گمراهي بس شديد و حماقت و ناداني كاملاً آشكاري است! همچنين به فرياد خواندن موجودي ديگر كه همنوع اوست ـ يعني انسان و بندگان اشرف خدا ـ نيز امري جاهلي است؛ زيرا او نيز در ذات و صفات و تمام خصوصيّات انساني با او برابر است، و كسي داراي قدرتي غيبي نيست كه او نداشته باشد. به همين جهت، قرآن كريم خطاب بدانان كه همنوعان خود را به فرياد ميخوانند، چنين ميفرمايد:
[ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ] .
[ همانا كساني را كه به غير از خدا به فرياد ميخوانيد، بندگاني مثل خودتان هستند. پس آنها را بخوانيد، اگر راست ميگوييد بايد به شما پاسخ دهند! ] ...
يعني كساني كه شما به عنوان مدعو غيبي ميخوانيد، بندگاني مثل خودتان فقير و محتاجند و مالك هيچ چيزي نيستند، و هرگز بنده به بندهاي كه مانند خودش نيازمند و بيچيز است، متوكّل نميشود و التجاء و التماس نميكند! بلكه فقط بايد به سوي خداي صمدي كه تنها برآورندة حاجات و نيازمنديهاست ـ مستقيماً ـ رو كند و حاجاتش را به درگاهش عرض نمايد:
[ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لَا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَي' يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ ] .
[ و چه كسي گمراهتر از آن است كه افرادي را به فرياد بخواند كه (اگر) تا روز قيامت (هم ايشان را صدا بزند) پاسخش نميگويند (و نه تنها جواب نميدهند، بلكه سخنانش را هم نميشنوند) و اصلاً از دعايشان غافل و بيخبرند! ] ...
آيا نبايد فرق بين خدا ـ كه خالق است ـ و غير خدا را ـ كه مخلوق است ـ تشخيص دهيم؟!
[ أَفَمَنْ يَخْلُقُ كَمَنْ لَا يَخْلُقُ ] .
[ آيا كسي كه خلق ميكند، مانند كسي است كه خلق نميكند؟! ] ...
آيا ميتوان خالق را با مخلوق قياس كرد، در حالي كه هيچ چيز و هيچ كسي مثل او نيست؟!
[ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ] ... [ فَلَا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثَالَ إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ] .
[ هيچ كس و هيچ چيزي مثل او نيست و او شنوا و بيناست ] ... [ پس براي خدا شبيه و همانند قرار ندهيد (و با قياسهاي فاسد و تشبيهات ناروا، عبادت بتها و معبودان دروغين را تعبير و توجيه نكيد). همانا خدا ميداند و شما نميدانيد ] ...
وقتي كه خداوند، خالق و مالك همه چيز در جهان هستي است و در ذات و صفاتش يكتا و يگانه است، و از رگ گردن به انسان نزديكتر است، چرا غير او را بخوانيم و به غيرش متوسّل شويم و واسطهگاني را برايش بتراشيم؟! اصلاً روح يكتاپرستي در توجّه مستقيم به خداوند ـ متعال ـ است و دعا و خواندن او، روح و مغز هر عبادتي است؛ زيرا كسي كه مردم را به خواندن خود و يا خواندن غير خدا دعوت ميكند، چون در عرض راه خداوند قرار گرفته، لذا اين چنين شخصي از ريشه باطل ميگردد:
[ ذَ'لِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ ] .
[ اين بدين خاطر است كه فقط خدا حق است و هر آنچه كه غير از او ميخوانند، باطل هستند ] ...
بنابراين به فرياد خواندنِ «مِنْ دُونِ اللَّهِ» هر چه و هر كس باشد، شرك و باطل است و حتّي نبايد همراه با خدا يا در كنار خدا، دعاها را متوجّه او ساخت؛ زيرا خداوند رقيب ندارد!
[ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا ] .
[ پس همراه خدا، كس ديگري را نخوانيد ] ...
متأسّفانه بسياري از مردم از اين حقايق بيخبر بوده و توجّهي به آن ندارند، و وقتي آنان به سوي خداوند يكتا و يگانه و بينظير دعوت ميشوند، خدا را در يگانگي در «دعا و به فرياد خواندن» قبول ندارند، امّا وقتي با او كس ديگري از بندگان خاص و مقرّب درگاهش همراه شود، آنگاه خدا را قبول دارند و ميگويند: حالا درست شد!!
[ إِذَا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ وَ إِنْ يُشْرَكْ بِهِ تُؤْمِنُوا ] ... [ وَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَـأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْأَخِرَةِ وَ إِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ ] .
[ هر گاه خداوند به تنهايي خوانده شود، كافر ميشويد و اگر با او شريكي آورده شود، آنگاه ايمان ميآوريد! ] ... [ هنگامي كه نام خداوند به تنهايي و يگانگي برده شود، كساني كه به آخرت ايمان ندارند، دلهايشان ميگيرد و بيزار ميشود، امّا هنگامي كه نام كساني غير از او برده ميشود، ناگهان شاد و خوشحال ميشوند! ] ...
اين آيات ميگويند: كساني كه به خدا و قيامت ايمان ندارند، خدا را به تنهايي در هنگام خواندن قبول ندارند و بالعكس، با ياد غير خدا و نام بردنشان شادمان ميشوند! آيا اين افكار و عقيده در اين گونه افراد، شرك نيست؟! آيا غير از خدا به فرياد خواندن و يا با خدا كسي را خواندن شرك نيست؟! اگر اين عقايد شرك نيست، پس شرك به خدا كدام است؟!
# # #
ـ استعانت و ياري طلبيدن، عبادت است:
كساني كه گمان ميكنند، غير از خدا موجود ديگري از درون آنان آگاه است و نيّات قلبيشان را ميداند و به او متوسّل شده و او را ميخوانند و از او استعانت و ياري ميطلبند، در حقيقت صفات و ويژگيهاي الهي را به آن موجود دادهاند و او را در اين صفات، شريك خدا پنداشتهاند.
آنچه كه معروف و از جمله بديهيّات اسلام است، اين است كه طلب ما از خدا و توجّه ما تنها بدو باشد. چنانچه قرآن، استعانت را با عبادت همراه و يكي دانسته است:
[ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ].
[ تنها تو را ميپرستيم و تنها از تو ياري و استعانت ميطلبيم ] ...
يعني هر گاه سؤال و تقاضا و خواهشي داشتيم، تنها از او ميخواهيم، و هر گاه طلب معونت و ياري كرديم، از او طلب كنيم. آيا به راستي خنده آور نيست از كساني كمك بگيريم كه آنان خود براي خودشان از او طلب ياري ميكنند، و به كساني متوسّل شويم كه خود براي خويش از هر وسيلهاي طلب كسب خير و دفع شر ميكنند و خود قادر به جلب خير خود و دفع شر از خود نيستند؟!
اين آيه، هويّت كامل مسلمان را در مقابل ديدگانش قرار ميدهد و به او ميسپارد كه هيچگاه از ياد نبرد كه او جز بندة ذليل و فقيرِ مالكي بزرگ و غالب نيست. وظيفة او گردننهادن بيچون و چرا به بندگي و عبادت خداست و يقين به اينكه نفع و ضرر جز از ناحية او نيست و فقط او را در هر كاري بايد به كمك خواست. وقتي مفهوم عبادت براي ربّالعالمين ـ كه حمد و سپاس تنها شايستة اوست ـ با جان انسان آميخته گرديد، ديگر حاجاتش را جز به پيشگاه او نخواهد برد و مسكنت و نياز و شكستهدلياش را صرفاً به درگاه او متوجّه خواهد ساخت. خير و منفعت را جز از او نميطلبد و در شرّ و زيان و بلايا و مصايب هم جز به او پناه نميبرد و دري جز درِ او را نميكوبد. اگر به وي نعمتي داده شد، شكر ميگويد و آن را در جهت كسب رضايتبيشتر پروردگارش به كار ميگيرد، و اگر از چيزي محروم ماند، ضمن داشتن اطمينان و يقين به اينكه محروميّتش ماية خير دنيا و آخرتش است، صبر ميورزد. اصلاً همين رفتارهاست كه شخص مؤمن را از كافر متمايز ميگرداند...و اين همان معنايي است كه رسول خدا –صلي الله عليه وسلم- به عبداللّه بن عبّاس -رضي الله عنهما- فرمود:
«إذا سألت فسئل الله و إذا استعنت فاستعن بالله و اعلم أن الامة لو اجتمعت علي أن ينفعوك بشيء لم ينفعوك إلا بشيء قد كتبه الله و اعلم أن الامة لو اجتمعت علي أن يضروك بشيء لم يضروك إلا بشيء قد كتبه الله عليك».
«هر گاه طلب و درخواستي داشتي، از خدا بخواه، و هر گاه ياري و استعانت طلبيدي، از خدا بجوي، و بدان كه اگر تمام مردم براي رساندن نفعي به تو جمع شوند، جز نفعي كه خدا برايت مقرّر فرموده، نصيبت نخواهد شد، و بدان كه اگر تمام مردم براي رساندن زياني به تو اتّفاق نمايند، جز زياني كه خداوند برايت نوشته است، به تو نخواهد رسيد».
هر مسلماني، دست كم هفده بار در هر شبانه روز اين آيه ـ [ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ] ـ را در نمازهايش تكرار ميكند، و چنانچه نمازهاي سنّت را بخواند، آن را چندين برابر تلاوت مينمايد و...
آيا چنين مسلماني وقتي نماز ميخواند و اين جملات را تكرار ميكند، ميداند كه چه ميگويد؟! آيا با خداوند كه خالقش است، سخن ميگويد يا با در و ديوار اطراف خود؟!
اگر چنانچه ميفهمد كه چه ميگويد، در اين صورت چندين مرتبه در شبانهروز با خداوند ـ متعال ـ عهد و پيماني ميبندد كه ميگويد: «خدايا! فقط و فقط تو را ميپرستم و از تو ياري و مدد ميخواهم!». اگر پيمانشكني كند، گناه بزرگي مرتكب شده است:
[ وَ الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَـ'ئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ ] .
[ و كساني كه عهد و پيمان خدا را پس از محكمبستن آن ميشكنند و آنچه را كه خداوند به حفظ و نگهداري آن دستور داده قطع ميكنند و در روي زمين به فساد و تباهي ميپردازند، نفرين و لعنت برايشان است و سرانجام بدي دارند! ] ...
مسلماني كه مرتّباً ميگويد: [ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ] چگونه اين پيمان را فراموش كرده و همواره از دهها نفر و صدها موجود ديگر غير از خداوند ياري و مدد غيبي ميطلبد؟!
البته عجيب هم نيست!! مشركِ به خدا چگونه ميتواند، عهدهايي كه با خدا بسته است، نگه دارد و به آن پايبند باشد؟!
[ كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ ] .
[ چگونه براي مشركان، عهد و پيماني نزد خدا باشد (در حالي كه هر لحظه پيمان خود را ميشكنند؟!) ]...
# # #
ـ التجاء و پناه بردن، عبادت است:
قرآن كريم، همچنين به روشني بيان ميكند كه مقصود از عبادت، علاوه بر دعا و استغاثه و استعانت و التماس، التجاء و استعاذه و پناه خواستن نيز ميباشد:
[ بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ ] .
[ بلكه ايشان جنّيان را ميپرستيدهاند، و اكثرشان بديشان ايمان داشتهاند ] ...
و اينكه چگونه جنّيان را عبادت ميكردند، آيهاي ديگر چنين تصريح ميكند:
[ وَ أَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا ] .
[ و كساني از انسانها به كساني از جنّيان پناه ميآوردند، و بدين وسيله بر گمراهيها و سركشي ايشان ميافزودند ] ...
اين آيات، نشان ميدهند كه مراد از پرستش جنّيان، همان پناه بردن و نجات خواستن از بلاها و گرفتاريهاست، و اينكه ميفرمايد: «اكثرشان بديشان ايمان داشتهاند»، هدف از ايمان داشتن به جنّيان، اين است كه آنها را صاحب قدرت و پناهدهندة و نجاتدهندة غيبي ميدانستند!
موضوع پناه بردن به غير خدا نيز همچون استغاثه و استعانت به غير او، در اسلام مردود است و شرك محسوب ميشود؛ زيرا هيچ موجودي غير از خداوند حيّ و قيّوم و حاضر و ناظر، شنوا و غياث المستغثين و ملجأ و منجي نيست. تنها و تنها اوست كه اين خصوصيّات را داراست، و در اين صفات هيچ همتايي ندارد.
قرآن كريم، بيان ميكند كه پناهندگي جز به درگاه خدا نبايد وجود داشته باشد:
[ قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ يُجِيرُ وَ لَا يُجَارُ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ سَيَقُولُونَ لِلَّهِ ] ... [ مَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ ] ... [فَفِرُّوا إِلَي اللَّهِ ] ... [ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ ] ... [ قُلْ إِنِّي لَنْ يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدُ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا ] .
[ بگو: چه كسي فرماندهي بزرگ همه چيز را در دست دارد و او كسي باشد كه (به همه) پناه دهد و كسي را (هم نميتوان) از (عذاب) او پناه داد اگر چنانچه راست ميگوييد؟ خواهند گفت: از آنِ خداست ] ... [ هيچ كس و هيچ چيزي نميتواند آنان را از (عذاب) خدا پناه دهد ] ... [ و پناهگاهي جز خدا نمييابم [ ... [ پس به سوي خدا بگريزيد (و تنها به او پناه ببريد)] ... [ بگو: پناه ميبرم به پروردگار سپيدهدم، از شرّ هر آنچه كه خلق كرده است ] ... [ بگو: هيچ كس مرا در برابر خدا پناه نميدهد و من هيچ پناهگاهي جز او نمييابم ] ...
پي هيچ موجودي در جهان هستي غير از خدا نيست كه همچون او، از خود استقلالي داشته باشد و پناه دهد و خود به كسي پناه نبرد، و هيچ پناهگاهي جز درگاهش وجود ندارد كه به آن پناه برده شود.
# # #
ـ تنها اوست كه به فريادها ميرسد و نجات ميدهد:
خداوند ـ سبحان ـ تنها كسي است كه فرياد دادخواهان را ميشنود، و از توسّل متوسّلان آگاه است. اگر بخواهد درماندگان و ناتوانان را به رحمت خود ـ هر كجا و هر گونه كه بوده، چه مسلمان و چه كافر باشند ـ نائل ميگرداند.
مسلّماً هيچ كس در جهان هستي غير از خدا وجود ندارد كه هم پناه دهد و هم خود به كسي پناه نبرد، از همه كس بينياز باشد و همه به او نيازمند باشند، و تنها اوست كه همه و همه ـ حتّي مشركين جاهلي پيش از اسلام ـ در مواقع خطر و اهوال و شدايد، به خدا پناه ميبرند و نجات كشتي طوفانزدة خويش را از خداوند قادر ميطلبند و همه ـ كافر و مؤمن ـ به او روي ميآورند و تنها از او نجات ميخواهند. زماني كه خدا سختيها را از آنها دور ميسازد، مؤمنان سپاسگزار و مشركان، دوباره همان راه فساد و شرك را در پيش ميگيرند. قرآن كريم در جاهاي زيادي اين حقيقت را بيان و به شيوههاي گوناگون تكرار مينمايد:
[ وَ مَا بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْئَرُونَ ثُمَّ إِذَا كَشَفَ الضُّرَّ عَنْكُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِنْكُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ ] ... [ قَلْ أَرَءَيْتَكُمْ إِنَ أَتَئ'كُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شَاءَ وَ تَنْسَوْنَ مَا تُشْرِكُونَ ] ... [ وَ إِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنَا إِلَي' ضُرٍّ مَسَّهُ كَذَ'لِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ] ... [ وَ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّئ'كُمْ إِلَي الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ كَانَ الْإِنْسَانُ كَفُورًا ] ... [ وَ إِذَا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ ] ... [ هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّي' إِذَا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَ جَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَ جَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَئ'نَا مِنْ هَـ'ذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ فَلَمَّا أَنْجَئ'هُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ ] ... [ قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَ خُفْيَةً لَئِنْ أَنْجَئ'نَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ قُلِ اللَّهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْهَا وَ مِنْ كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ]... [ أَمَّنْ يُجِيبُ الْمـُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ...أَءِلَـ'هٌ مَعَ اللَّهِ ] .
[ هر نعمتي كه داريد، همه از سوي خداست (و بايد تنها منعم را پرستيد) و گذشته از آن، هنگامي كه زياني به شما رسيد (براي زدودن ناراحتيهاي آن، دستِ دعا را تنها به سوي خدا برميداريد و) او را با ناله و زاري به فرياد ميخوانيد. (پس چرا در وقت عادّي جز او را ميپرستيد و معبودان دروغين را به كمك ميطلبيد؟!). سپس هنگامي كه خدا زيان را از شما دور كرد، گروهي از شما (شركايي را) شريك پرودگارتان ميكنند ] ... [ بگو: به من بگوييد كه اگر عذاب خدا، شما را فرا گيرد يا اينكه قيامت شما به سر آيد، آيا (براي نجات خود) غير خدا را به فرياد و ياري ميطلبيد اگر راست ميگوييد؟ بلكه تنها خدا را به ياري ميطلبيد، و اگر او خواست آن چيزي را برطرف ميسازد كه وي را براي رفع آن به فرياد ميخوانيد، و چيزهايي را شريك خدا ميسازيد، فراموش ميكنيد ].. [ هر گاه كه به انسان ناراحتي و بلايي ميرسد، چه بر پهلو خوابيده، چه نشسته، و چه ايستاده باشد (براي رفع مشكل) ما را به كمك ميخواند. امّا زماني كه ناراحتي و بلايي را (كه در مقابل آن درمانده بود) از او به دور داشتيم، آن چنان راه (سابق) خود را در پيش ميگيرد (و خدا را فراموش ميكند) كه انگار ما را براي دفع محنتي كه به او رسيده است، به فرياد نخوانده است. (آري! هميشه) اين چنين، اعمالِ اسرافگران در نظرشان آراسته شده است ] ... [ هنگامي كه بلاها و ناراحتيها در درياها به شما ميرسد (و گرفتار طوفانها ميشويد) جز خدا، همة كساني كه ايشان را به فرياد ميخوانيد، از نظرتان ناپديد ميگردند. امّا زماني كه خدا شما را نجات داد و به خشكي رسانيد، (از يكتاپرستي) روميگردانيد (و انسانهاي ناتوان و بتهاي بيجان را شريك خدا ميسازيد) و اصولاً انسان بسيار ناسپاس است ] ... [ هنگامي كه موجهايي همچون كوه آنها را فرا ميگيرد، خالصانه خدا را به فرياد ميخوانند و عبادت و دين را تنها خاصّ او ميدانند ]... [ اوست كه شما را در خشكي و دريا راه ميبرد. چه بسا هنگامي كه در كشتيها قرار ميگيريد و كشتيها با بادِ موافق، سرنشينان را (آرامآرام به سوي مقصد) حركت ميدهند، و سرنشينان بدان شادمان ميگردند، به ناگاه باد سختي ميوزد و از هر سو موج به سويشان ميدود و ميپندارند كه (توسّط مرگ) احاطه شدهاند، آنگاه خدا را به فرياد ميخوانند و طاعت و عبادت و دين را تنها از او ميدانند و كسي را در خواندن با او نميخوانند كه اگر ما را از اين حال نجات دهي، از زمرة سپاسگزاران خواهيم بود (و ديگر به كسي روي نميآوريم و هرگز جز تو كس ديگري را به فرياد نميخوانيم). امّا هنگامي كه خدا آنها را نجات ميدهد، ناگهان به ناحق در زمين شروع به ظلم و فساد ميكنند (و عهد و پيمان خود را ميشكنند!) ]... [ بگو: چه كسي شما را از اهوال و شدايد خشكي و دريا رهايي ميبخشد، در آن حال كه (دشواريها و گرفتاريهاي بزرگ به شما رو ميكنند و) او را فروتنانه و خاضعانه، آشكار و پنهان به فرياد ميخوانيد (و ميگوييد:) اگر خدا ما را از اين اهوال و بلاها برهاند، سوگند ميخوريم كه از سپاسگزاران باشيم؟ بگو: خدا شما را از آن (شدايد) و از هر غم و اندوهي ميرهاند. سپس شما (با اين وجود براي او) شريك و انباز ميسازيد! ] ... [ (آيا معبودان دروغين بهترند) يا كسي كه به فرياد درمانده و مضطر ميرسد و بلا و گرفتاري را برطرف ميكند، هر گاه كه او را به فرياد بخواند...آيا معبود ديگري با خداست؟!] ...
آري! سنّت خدا بر اين است كه اگر بخواهد به فرياد درماندگان ميرسد و دعايش را ميپذيرد و پاسخ ميگويد، حال اين فرد درمانده و بلازده، هر كس در هر كجا باشد! حتّي اگر كافر هم باشد، مادام كه رو به خدا و دل بدو دهد، خداوند او را پناه ميدهد.
چنانچه از آيات فوق پيداست، عادت اعراب جاهلي اين بود كه زماني كه در بيابانها و درياها با خطراتي از قبيل: دزدي، طوفان دريايي، طوفان صحرايي، حيوانات وحشي و درنده مواجه ميشدند، و يا زماني كه مريض ميگشتند، با گريه و زاري ـ آشكار و پنهان ـ خدا را براي نجات خويش، بدون شريك ميخواندند. امّا همين كه خدا آنها را از مهلكه نجات ميداد، موجود ديگري را شريك خدا ميساختند و ميگفتند: فلان موجود، ما را از اين خطرات نجات داد و ياري خدا را فراموش ميكردند!
البته اين طرز فكر مشركين جاهلي بوده است. امّا وضع مشركين قرن بيستم!! اسفانگيزتر و بدتر از آنان است! اعراب جاهلي در گرفتاريها، ابتداء خدا رابه فرياد ميخواندند و تنهابه او توجّه ميكردند و او را پناهِ بيپناهان ميدانستند، و هنگامي كه از گرفتاريهاي خود نجات پيدا ميكردند، به او شرك ميآوردند. امّا امروز كه عصر علم و تكنيك و تكنولوژي جديد است و بشر به علوم و فنون زيادي دسترسي پيدا كرده و در بسياري از جهات در فهم و شعور با آنان تفاوت پيدا كرده است، وقتي با خطراتي رو به رو ميشوند، خدا را فراموش كرده و غير او را براي كمك ميخوانند و ميطلبند و جز او را منجي خود ميپندارند، و ميگويند: چون فلان موجود يا فلان بندة خدا كه مقرّب درگاهش است، و لذا مشكلات ما را حل ميكند و او ما را از اين خطرات و گرفتاريها نجات ميدهد!!
# # # # # #
«شبهاتي پيرامون عقايد شركآميز تودة مردم»
شبهاتي پيرامون عقايد مردم امروزي وجود دارند كه مستمسك گروهي از مردم در عقيده به جواز توسّل و استغاثه و استعانت به غير خدا شده است و بر اساس آن، مسلكهاي پوچ و بيهودهاي بنا نهادهاند كه فضاي توحيد خالص را آلوده و تيره ساخته و از رونق انداخته و بسياري از مسلمانان امروزي را به جاهليّت تاريك و گمراه، دچار كردهاند.
و جالب اينجاست كه اكثر اين مدّعيان، كساني هستند كه خود را صاحبان علم و دين ميدانند و هميشه با قرآن كريم و احاديث پيامبر –صلي الله عليه وسلم- سر و كار دارند و با آيات و احاديث، استناد ميكنند!!
ما هر گاه در اين موضوعها وارد ميشويم و يا سطري و چيزي در مورد آن مينويسيم، خستگي و رنجش ما را فرا ميگيرد، كه مجبور هستيم با آن درگير شده و بر آن غلبه كنيم؛ چون بحث و مجادله در اين باره بسيار طول كشيده است با اين حقيقت كاملاً روشن و راه مستقيم و درست آشكار است. به هر حال اينك به بيان برخي از اين شبهات و جواب درستشان ميپردازيم:
ـ ميگويند: تودة مردم معمولاً گناهكار و عاصياند، و خداوند هم تنها دعاي متّقين و پرهيزگاران را ميپذيرد. پس اگر كسي كه بار سنگين گناهان و بديها را بر دوش دارد، به پيشگاه پروردگارش برود، دعا و خواستهاش را اجابت نميكند و وي را نميبخشايد، و از طرفي چون صاحبان قبور ـ از قبيل: انبياء، اولياء و افراد صالح ـ و بندگان مقرّب خدا و آبرومند درگاهش هستند و در عمر خود، هميشه در طول راه خدا حركت كردهاند، لذا به فرياد خواندن و حاجتخواهي از آنان و پناه بردن به قبورشان هيچ ايرادي ندارد، و بر انسان لازم است كه اين افراد را كه واسطههايي مقبول در درگاه الهي هستند، براي خويش جستجو كنند!!
ـ ميگويند: بيگمان توسّل و استعانت به صاحبان قبور واجب است؛ زيرا بدون شك تأثير صاحب قبر و مرده، قويتر از تأثير زنده است، و صاحبان ضرايح و بندگان صالح خدا كه مردهاند، هر قدرت غيبي و تأثيري كه دارند، از خداوند گرفتهاند. لذا ميتوانند به فرياد درماندگان برسند، مريضان را شفا دهند، به نازايان و عقيمان فرزند ببخشند و...!!
ـ ميگويند: جايز نيست كه اين واسطه قرار دادن را شرك بدانيم، چون در اعمال بندگان آنچه ملاك عمل است، نيّت است و كساني كه توسّل و التجاء به صاحبان قبور ميكنند، از آن اراده شرك نكرده و حتّي بدان راضي نشدهاند!!
ـ ميگويند: تمام آياتي كه در قرآن در اين زمينه آمده و توسّل و استغاثه به غير خدارا جايز ندانستهاند، همگي دربارة مشركان جاهلي و بتهاي سنگيشان نازل شده و تنها به آنها اختصاص داشتهاند!!
- ميگويند: اصحاب پيامبر –صلي الله عليه وسلم- و فقهاء و پيشوايان، همگي انبياء و اولياء را وسيلة در پيشگاه خدا قرار ميدادند و توسّل مينمودند. چنانچه عمر بن خطاب به عبّاس - رضي اللّه عنهما - عموي گرامي پيامبر –صلي الله عليه وسلم در خشكسالي توسّل نمود!!
# # #
و امّا جواب اين شبهات:
اينكه ميگويند: ما وجود خدا را در همه جا قبول داريم و او را نيز يگانه ميدانيم و ليكن چون ما بندگاني عاصي و گناهكاريم و در پيشگاه خدا از كثرت گناه روسياه هستيم، نميتوانيم مستقيماً و شخصاً به خداوند متوسّل و پناه ببريم، لذا يكي از مقرّبان درگاه الهي را در دعاهايمان ميخوانيم تا آنان واسطة بين ما و خدا شوند و حاجات ما را به عرض خداوند ـ متعال ـ برسانند!!
اين سخني است كه هرگز در اسلام، اصل و اساسي نداشته است. خداوند ميفرمايد: من نزديكم و مرا بخوانيد و به شما پاسخ ميگويم، و در آن هيچ قيد و شرطي همچون اين كه، گناهكار و عاصي نميتواند مرا بخواند، نفرموده است، بلكه فرموده است: همة بندگانم، چه عاصي و چه متّقي و فرمانبردار ميتوانند مرا بخوانند و نفرموده كه مقرّبان درگاهم را بخوانيد!
ما موقعي كه آيات قرآن را بررسي ميكنيم، ميبينيم كساني دست به دعا شدهاند و خداوند يگانه را به فرياد خواندهاند كه در بزرگترين گناهان ـ كه كفر و شرك است ـ غرق شدهاند و با اين وجود هم خداوند دعايشان را اجابت كرده است.
ابليس! ـ مظهر كفر و شرك و پليدي ـ كه نزد خدا و همة مؤمنان ملعون است و از فرمان خدا متكبّرانه رويگردان شد، مستقيماً در پيشگاه خداوند دعا كرد ودعايش هم مورد اجابت واقع شد:
[ قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلَي' يَوْمِ يُبْعَثُونَ قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمـُنْظَرِينَ إِلَي' يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ] .
[ ابليس (دست به دعا شد و) گفت: پروردگارا! مرا تا روزي كه مردم در آن زنده ميشوند، مهلت ده! (خداوند در جواب دعايش) فرمود: (درخواست و دعاي تو قبول است و) هماينك تو از مهلتيافتگاني تا روزي كه زمان آن (پيش خدا) معلوم است ]...
مگر همان مشركان جاهلي، در مواقع گرفتاريها و ناراحتيها خدا را نميخواندند و دعايشان هم، مگر پذيرفته نميشد؟! آري! آنها نيز همچون ساير بندگان خدا، مستقيماً در پيشگاه خداوند دعا ميكردند و دعايشان مورد اجابت قرار ميگرفت:
[ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَئ'نَا مِنْ هَـ'ذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ فَلَمَّا أَنْجَئ'هُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ ] .
[ خدا را خالصانه به فرياد خواندند و عبادت و فرمانبرداري را تنها از او دانستند (و كسي را در خواندن با او نخوانند و گفتند:) اگر ما را از اين حال نجات دهي، از زمرة سپاسگزاران خواهيم بود (و ديگر به كسي روي نميآوريم و هرگز جز تو كس ديگري را به فرياد نميخوانيم). امّا هنگامي كه (دعايشان اجابت شد و) خدا آنها را نجات داد، ناگهان به ناحق در زمين شروع به ظلم و فساد ميكردند ] ...
...و آيات بسيار ديگر...آيا واقعاً معقول است كه عاصيان و گناهكاران مسلمان، از حقّي محروم شوند كه شيطان و ياران و پيروانش از آن استفاده كردهاند و محروم نشدهاند؟! بيگمان هر مسلماني كه مرتكب گناه و خطايي شده باشد، بر او واجب است كه به زودي و با شتاب، مستقيماً و شخصاً، بدون واسطه قرار دادن دادن پيامبران، اولياء و هر كس و هر چيز ديگري، به تنها پناهگاه خود پناه برد و دعايش را مستقيماً به او عرضه دارد كه نزديكترين كس به اوست:
[ فَاسْتَغْفِرُوا ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ ] ... [ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ ]... [ وَ الَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ ].
[ پس استغفار كنيد و به سوي او برگرديد و توبه نماييد؛ زيرا پروردگارم نزديك و اجابتكنندة دعاهاست ] ... [ پس مستقيماً به سوي او روي آوريد و استغفار كنيد و واي بر مشركين (كه چنين نميكنند!) ] ... [ و كساني كه گناهان آشكار و بزرگ و كوچك انجام ميدهند و بر خود چنين ظلم ميكنند، خدا را به ياد ميآورند (نه كس ديگري را!). پس از خدا براي گناهانشان طلب بخشش و مغفرت ميكنند، و چه كسي غير از خدا گناهان را ميبخشد؟! ] ...
# # #
و امّا اينكه ميگويند: اموات و صاحبان قبوري را كه آنها را ميخوانيم و بدانها متوسّل ميشويم، خدا و پروردگارشان نميدانيم، بلكه معتقديم آنها نيز مخلوقاتي مثل ما بوده، ولي چون به خداوند نزديك هستند، ميتوانند به خاطر مقام و منزلتشان، بين ما و خداوند واسطه باشند!!
جهالت و بيمعرفتيشان نسبت به خدا، باعث شده كه گمان كنند خداوند مثل پادشاهان جبّار و حكّام ستمگر، يا دستگاههاي قدرت امروزيشان است كه نميتوان بدون واسطه، به حضورش راه يافت و ارتباط برقرار كرد. چنين مدّعياني حقيقتاً خداي واحد قهّار را نشناختهاند و فكر ميكنند كه كاملاً هدايت يافتهاند:
[ وَ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ] .... [ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ ] .
[ آنان، خدا را چنان كه بايد نشناختهاند ] ... [ و ميپندارند كه آنها همان هدايتيافتگان هستند!! ]...
آيا خداوندي كه رحمتش وسيع است و نسبت به بندگانش لطف و مرحمت فراواني دارد، براي بندگانش كافي نيست؟!
[ وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ ] ... [ اللَّهُ لَطِيفٌ بِعِبَادِهِ ] ... [ أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ] .
[ و رحمت من همه چيز را در برگرفته است ] ... [ خداوند نسبت به بندگانش لطف دارد ] ... [ آيا خداوند براي بندگانش كافي نيست؟ ] ...
اين چنين منطقي در واقع انكار رحمت خداوند است؛ زيرا از رحمت خداوند مأيوس هستند:
[ وَ لَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ ] .
[ از رحمت خدا مأيوس نشويد؛ زيرا از رحمت خدا مأيوس نميشوند، مگر قوم كافران ] ...
خداوند در آيات زيادي خود را «عفوّ»، «رئوف»، «غفور»، «رحيم» و...معرفي فرموده و به بندگانش اجازه داده است، هر وقت كه گناهي مرتكب شدند، نااميد نشوند و بلكه به سوي خدا برگردند و مستقيماً از او بخشش و طلب عفو و مغفرت نمايند كه خداوند چنين كاري را دوست دارد و با آغوش باز ميپذيرد! چنانچه خود ميفرمايد: من توبهكنندگان را ـ كساني كه به سوي خدا برميگردند و با آب پاك توبه، آلودگيهاي گناهان را از خود ميزدايند ـ دوست دارم! همچنين بندگان خود را بيش از طاقت و تواناييشان مكلّف نساخته و نفرموده كه هرگز نبايد گناه و اشتباه كنند! بلكه خواسته است تا جايي كه ميتوانند و برايشان مقدور است، از گناه دوري كنند:
[ فَاتَّقُوا اللَّهَ مَاسْتَطَعْتُمْ ] ... [ لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ] ... [ قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَي' أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ] ... [ إِنَّاللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمـُتَطَهِّرِينَ ] .
[ هر چقدر ميتوانيد، تقواي الهي پيشه سازيد ] ... [ خداوند هيچ كس را مگر به اندازة طاقتش مكلّف نميسازد ] ... [ بگو: اي بندگان من! اي كساني كه بر خودتان (با گناه كردن) زيادهوري هم كردهايد! از رحمت خدا نااميد نشويد؛ زيرا خداوند تمام گناهان را ميبخشد ] ... [ همانا خداوند توبهكنندگان بسيار و نيز پاكشوندگان را دوست دارد ] ...
و در همين مورد به پيامبرش -صلي الله عليه وسلم- ميفرمايد:
[ لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ ] ... [ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا ] .
[ هيچ امري در دست تو (اي پيامبر) نيست. خداوند يا توبة آنان را ميپذيرد و يا آنها را عذاب ميدهد ] ... [ و از او طلب استغفار كن؛ زيرا كه او بسيار توبهپذير است ] ...
در اين جهان هستي، كسي را همچون پيامبر –صلي الله عليه وسلم- در مقام و تقرّب به درگاه خداوند نمييابيم كه همانند او باشد. امّا چنان كه ميبينيم خداوند اجازه نداده كه حتّي در زمان حياتش، برخي از گناهكاران براي استغفار و توبه و يا نجات از عذاب الهي به او متوسّل و پناه آورند، و به او ميفرمايد: هيچ كاري در دست تو نيست. اين من هستم كه يا آنها را ميبخشم و يا عذاب ميدهم! تو خود نيز براي استغفار و طلب بخشش، بايد به من روي بياروي!
پس اينكه مرد گناهكار حالتي دارد كه به خاطر آن، هيچ دعايي از او پذيرفته نميشود، مسلّماً دعاي غير او نيز برايش پذيرفته نميشود، حتّي اگر دعاكننده سرور تمامي انبياء : و گل سر سبد مقرّبان درگاه خدا باشد!! مگر نميبينيم كه استغفار پيامبر 6 براي عبداللّه بن أبي ـ منافق درجه اوّل مدينه و سردستهشان ـ چگونه رد شده است!
[ إِسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ] .
[ ميخواهي برايشان طلب استغفار كن يا نكن! اگر چنانچه هفتاد بار هم برايشان طلب استغفار و آمرزش كني، هرگز خداوند آنان را نميبخشد!! ] ...
چنانچه زماني كه خواست براي مادرش، و يا ـ بنا بر روايت ديگر ـ براي عمويش، ابوطالب ـ كه اگر چه تا آخر عمرش، حامي و پشتيبانش بود، امّا همچنان بر دين پدران خود باقي ماند و ايمان نياورد ـ طلب استغفار كند، خداوند اين چنين او را نكوهش فرمود:
[ مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَ لَوْ كَانُوا أُولِي قُرْبَي' ] .
[ براي پيامبر و مؤمنان شايسته نيست كه براي مشركين طلب استغفار كنند، هر چند كه خويشان و نزديكانشان باشند! ] ...
امّا تمام بندگان و خصوصاً مسلمانان و تودة مردم حق دارند، بلكه بر آنها واجب است كه خداوند را بدون واسطه بخوانند و در اين نوع عبادت ـ دعا و استغاثه ـ هرگز هيچ مخلوقي را مورد نظر قرار ندهند.
البته اين درست است كه اجابت دعا، مقتضاي اخلاص و تقوا ميباشد، ولي اين مطلب با مسئلة مورد بحث ما هيچ رابطهاي ندارد. آيا خيال ميكنيد كسي كه فاقد حرارت و صداقت و اخلاص و تقواست، اگر به مرده و صاحب ضريحي پناه ببرد، در عوض آنها را نزد او مييابد؟! آيا او به وي صداقت و تقوا ميدهد؟! به راستي كه اين پنداري است باطل و در دين خدا چيزي را نمييابيم كه آن را تأييد و تأكيد كند و بلكه با آن كاملاً مقابله و مبارزه مينمايد.
# # #
و اينكه ميگويند: چون انبياء و اولياء و افراد صالح، بندگان مقرّب و آبرومند خدا هستند و در طول راه خداوند حركت ميكنند، پس به فرياد خواندن و توسّل به آنان شرك نيست و ايرادي هم ندارد! جواب اين است كه:
آنان در موضع رسالت و وظايف و تكاليف خود، در طول راه خداوند حركت كردهاند؛ نه در مقام خدايي و پروردگاري! زيرا وقتي سخن از مقام الوهيّت خداوند به ميان بيايد، ديگر طول و عرض راه خداوند معنايي ندارد، جز آن كه بگوييم وارد حوزة شرك و خرافات شدهاند!
انبياء و اولياء و صلحاء و همه و همه مخلوق خدا هستند و محدود به زمان و مكان. بنابراين همانند خدا نميتوانند نيّات و نداها و اصوات بندگان را ـ چه بلند بگويند و چه آهسته ـ بشنود، و خداوند نيز اين صفات و اين ويژگيها را به هيچ احدي نداده و نميدهد! خداوند به پيامبرش 6 ـ هر چند در اينجا مراد از مردگان، آن گمراهاني است كه هرگز نميخواهند هدايت ميشوند ـ ميفرمايد:
[ وَ مَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ ] .
[ (اي پيامبر) تو هرگز نميتواني كساني را كه در قبرها هستند، شنوا سازي! ] ...
خداوند ميفرمايد: مرا با نامهاي نيكو و صفاتم بخوانيد، و نامها و صفاتم را به كسي اختصاص ندهيد؛ زيرا استغاثه و به فرياد خواندن غير خدا، در حقيقت الحاد و انكاري است در نامها و صفات نيكوي الهي، و نيز بركندن و انتزاع قدرتي است از خداوند به كس ديگر، و در يك جمله، لباس الوهيّت را بر تن غير خدا پوشاندن است:
[ وَ لِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَي' فَادْعُوهُ بِهَا وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ].
[ خدا داراي زيباترين نامهاست، پس او را بدان نامها بخوانيد و به ترك كساني بگوييد كه در نامها و صفات خدا الحاد ميكنند و به تحريف دست مييازند (يعني صفات خدا را براي مخلوقات هم به كار ميبرند). آنان كيفر كار خود را خواهند ديد ] ...
هر كس چنين كند و صفات خدا به غير او ـ اگر پيامبر هم باشد ـ نسبت دهد، به طور يقين مشرك شده است، و شياطين به كلّي عقل و دركش را ربودهاند كه ديگر نميتواند بين خالق و مخلوق، فرق بگذارد و حتّي مخلوق را ـ در برخي صفات ـ از خالق برتر و بالاتر بپندارد!
عجب است از اين انسان قرن بيستم! كه علمش فراگير شده، ولي بين خالق و مخلوق نميتواند فرقي قائل شود، و شياطين چنان عقل و دلشان را تسخير كردهاند كه حيران و سرگردان شدهاند:
[ قُلْ أَنَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُنَا وَ لَا يَضُرُّنَا وَ نُرَدُّ عَلَي' أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَئ'نَا اللَّهُ كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّيَاطِينُ فِي الْأَرْضِ حَيْرَانَ لَهُ] .
[ بگو: آيا چيزي غير از خدا را بخوانيم كه نه سودي به حال ما دارند و نه زياني؟! و آيا پس از آن كه خداوند ما را هدايت بخشيده است، به عقب بازگشت كنيم (و دوباره مشرك شويم)، همچون كسي كه شياطين او را در بيابانها ويلان و سرگردان به دنبال خود كشند؟! ]...
# # #
و اينكه ميگويند: توسّل و استعانت به صاحبان قبور اشكالي ندارد؛ زيرا تأثير صاحبان قبور قويتر از تأثير زندگان است و آنها داراي قدرتي هستند كه از خداوند گرفتهاند و لذا ميتوانند به فرياد درماندگان برسند، مريضان را شفا دهند، به نازايان و عميقان فرزندي ببخشند! جواب چنين است:
اين عقيده درست مانند عقيده و گفتار مشركين جاهلي پيش از اسلام ميباشد. قرآن تصريح دارد كه آنها، همزمان با اعتقاد به خداوند ـ متعال ـ و اينكه خالق و مالك و رازق و پناهدهنده و مدبّر و گردانندة جهان هستي تنها اوست، معتقد بودند كه معبودان ديگرشان، اگر چه خود مخلوق و آفريدة خداوند هستند، ولي رابطة آنها از لحاظ قرب و نزديكي با خداوند طوري است كه اگر بخواهند ميتوانند به كسي چيزي داده، يا از او پس گيرند و يا فقيرش گردانند. قدرت دارند كه بيماري را شفا دهند و اگر خواسته باشند، ميتوانند به كسي فرزند هم عطا كنند.
آنها ميگفتند: خدايان ما اين گونه اختيارات جزئي را از طرف خداوند بزرگ دارند. به همين دليل، به آنها متوسّل ميشويم تا ما را به خدا نزديك سازند و لذا براي خوشنود نگهداشتن آنها، به پايشان قرباني ميكنيم، ايشان را طواف ميكنيم، به خاطرشان نذر و صدقه ميدهيم و از آنها حوايج و دعاهاي خود را ميطلبيم و آنها نيز برايمان برآورده ميسازند:
[ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي' ] ...[ وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَ لَا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هَـ'ؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ ].
[ ما آنان را عبادت نميكنيم، مگر بدان خاطر كه ما را به خدا نزديك گردانند ] ... [ آنها غير از خدا چيزهايي را ميپرستند كه نه اصلاً بديشان زيان ميرسانند و نه سودي عايدشان ميسازند و ميگويند: اينها واسطههاي ما نزد خدايند! ] ...
قرآن همين اعتقادشان را شرك ميداند، و تمام اعمال فوق را عبادت ميشمارد. اغلب مشركان جهان داراي همين عقيدة شركآميز بودهاند، امّا تعداد مشركاني كه در ربوبيّت، مالكيّت، خالقيّت، رازقيّت و مديريّت، براي خدا همتا و شريك قائل باشند، بسيار كم و اندك بودهاند تا جايي كه ميدانيم، هيچ قومي از مشركين ـ تا كنون ـ معبودان خود را با خداوند برابر نپنداشتهاند.
قرآن كريم حتّي دربارة مشركان عرب تصريح دارد كه هر گاه آنان در مسافرتهاي دريايي سوار كشتي ميشدند و مورد هجوم امواج سهمگين دريا قرار ميگرفتند، تمام معبودان را فراموش كرده و فقط خداي واحد قهّار را ميخواندند و تنها به او اميد ميبستند و پناه ميبردند.
به هر حال از آيات قرآن كريم، معلوم است كه آنها همزمان با عبادت خداي بزرگ و برتر، و كرنش و تعظيم در برابر او، معبودان ديگر خدا را نيز عبادت ميكردند و در برابر آنها اظهار عجز و ناتواني و خشوع مينمودند؛ چرا كه معتقد بودند آنها اختياراتي از قبيل: دفع بلا، اعطاي فرزند، شفاي مريض و...را دارند و ميتوانند دعايشان را به خدا برسانند. قرآن كريم بر همين عقيده ضربت سختي وارد نموده و ميگويد: احدي را نبايد به جز خدا، گردانندة امور، مالك نفع و ضرر، خالق و رازق تصوّر نكنند و در عبادت و صفات، كسي را شريكش نسازند و كسي هم جز با ايمان به حق و عمل صالح نميتواند به خدا تقرّب پيدا كند.
تمام اين شبهات بدين خاطر است كه خدا را به درستي نشناختهاند، و لذا او را با خلق مساوي قرار ميدهند! آيا كسي كه خلق ميكند با كسي كه خلق نميكند و خود مخلوق است، برابر و شايستة پرستش است؟! آيا زنده با مرده تفاوتي ندارد؟! آيا كسي كه ميداند و از همه چيز باخبر است، با كسي كه نميداند فرقي ندارد؟!
[ أَفَمَنْ يَخْلُقُ كَمَنْ لَا يَخْلُقُ ] ... [ مَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَ لَا الْأَمْوَاتُ ]... [ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ] .
[ آيا كسي كه خلق ميكند، همچون كسي است كه خلق نميكند؟! ] ... [ زندگان با مردگان برابر نيستند ] ... [ آيا كساني كه ميدانند، با كساني كه نميدانند برابرند؟! ] ...
پس كسي بايد پرستش شود و به او توجّه گردد كه خلق ميكند، روزي ميدهد، مالك همه چيز است، تولّد و پرورش و تندرستي و همه و همه چيز در دست اوست و كسي در اين خصوصيّات، با او شريك نيست:
[ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَـ'وَاتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَفَرَءَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمـُتُوَكِّلُونَ ] ... [ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّي' يُؤْفَكُونَ ] ... [ قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ مَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ مَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ فَذَ'لِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّي' تُصْرَفُونَ ] ... [ قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهَا إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَـ'وَاتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ سَيَقُولُونُ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَتَّقُونُ قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ يُجِيرُ وَ لَا يُجَارُ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّي' تُسْحَرُونَ ] ... [ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَفْعَلُ مِنْ ذَ'لِكُمْ مِنْ شَيْءٍ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَي' عَمَّا يُشْرِكُونَ ] ... [ ذَ'لِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَا إِلَـ'هَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلَي' كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٍ ] .
[ اگر از آنان بپرسي: چه كسي آسمانها و زمين را آفريده، به تحقيق خواهند گفت: خدا! بگو: آيا چيزهايي را كه به جز خدا به فرياد ميخوانيد، چنين ميبينيد كه اگر خدا بخواه زيان و گزندي به من برساند، آنها بتوانند آن زيان و گزندش رابرطرف سازند؟ و يا اگر خدا بخواهد لطف و مرحمتي در حق من روا دارد، آنها بتوانند جلو لطف و مرحمتش را بگيرند و آن را باز دارند؟ بگو: خدا مرا بس است. توكّلكنندگان، تنها بر او تكيه و توكّل ميكنند و بس ] ... [ اگر از آنان بپرسي: چه كسي خود آنها را آفريده، قطعاً ميگويند: خدا! پس چرا (از عبادت خدا) منحرف ميشويد و (متوجّه پرستش چيزهاي ديگري ميگرديد؟!) ] ... [ بگو: چه كسي از آسمان به شما روزي ميرساند؟ چه كسي بر گوش و چشمها تواناست؟ چه كسي زنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون ميآورد؟ چه كسي امور را تدبير ميكند؟ قطعاً خواهند گفت: خدا! پس بگو: (حال كه به تمام اين چيزها اقرار ميكنيد) چرا (تنها خدا را عبادت نميكنيد و فقط از او) نميترسيد؟! آن، خداست كه پروردگار حقيقي شماست (و اوست كه چنين است كه خود قبول داريد. پس پرستش او نيز حق است و پرستش غير او، باطل). آيا سواي حق جز گمراهي است؟ پس چگونه از راه به در برده ميشويد؟! ] ... [ بگو: زمين و تمام كساني كه در آن هستند، از آنِ كيستند اگر ميدانيد؟ خواهند گفت: از آنِ خدايند. بگو: پس چرا نميانديشيد؟! بگو: چه كسي مالك آسمانهاي هفتگانه و صاحب عرش عظيم است؟ بلافاصله خواهند گفت: از آنِ خداست. بگو پس چرا (تنها از خدا) نميترسيد؟! بگو: چه كسي فرماندهي بزرگ همه چيز را در دست دارد و او كسي باشد كه (به همه) پناه دهد و كسي را (هم نميتوان) از (عذاب) او پناه داد اگر چنانچه راست ميگوييد؟ خواهند گفت: از آنِ خداست. بگو: پس چگونه گول و فريب ميخوريد و جادو ميشويد؟! ] ... [ خدا كسي است كه شما را آفريده، سپس به شما روزي بخشيده است. بعد شما را ميميراند و سپس دوباره زندهتان ميگرداند. آيا در ميان شركاء و معبودانتان كسي هست كه چيزي از اين كارها را انجام دهد؟ خدا دورتر و برتر از اين است كه برايش شريك قائل شوند ] ... [ آن خدا و پروردگار شماست. جز او خدايي نيست، و او خالق همه چيز است. پس وي را بايد عبادت كنيد و همو حافظ و مدبّر همه چيز است ] ...
در حديثي قدسي نيز آمده است: «إنني و الإنس و الجن في نبإ عجيب أخلق و يعبد من غيري و أرزق و يشكر سواي».
«داستان من با بندگانم از انس و جنّ بسيار شگفتانگيز است! من خلق ميكنم، امّا غير از من پرستيده ميشود. من روزي ميدهم، ولي غير از من سپاسگزراي ميشود».
قرآن كريم، عقيدة اين مدّعيان را مبني بر توسّلات و تقرّباتشان به غير خدا، چنين رد ميكند:
[ وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ ءَالِهَةً لَا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَ هُمْ يُخْلَقُونَ وَ لَا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لَا نَفْعًا وَ لَا يَمْلِكُونَ مَوْتًا وَ لَا حَيَو'ةً وَ لَا نُشُورًا ] ... [ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ ] ... [ قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِي السَّمَـ'وَاتِ وَ لَا فِي الْأَرْضِ وَ مَا لَهُمْ فِيهِمَا مِنْ شِرْكٍ وَ مَا لَهُ مِنْهُمْ ظَهِيرٍ ] ... [ قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلَا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَ لَا تَحْوِيلًا ] ... [ قُلْ أَنَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُنَا وَ لَا يَضُرُّنَا وَ نُرَدُّ عَلَي' أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَئ'نَا اللَّهُ كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّيَاطِينُ فِي الْأَرْضِ حَيْرَانَ] ... [ وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقًا مِنَ السَّمَـ'وَاتِ وَ الْأَرْضِ شَيْئًا وَ لَا يَسْتَطِيعُونَ فَلَا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثَالَ إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ]... [ قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلَا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لَـ'كِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّئ'كُمْ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمـُؤْمِنِينَ وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا وَ لَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمـُشْرِكِينَ وَ لَا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكَ وَ لَا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذًا مِنَ الظَّالِمِينَ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ] .
[ مشركان غير از خدا، معبودهايي را برگرفتهاند كه چيزي را خلق نميكنند و بلكه خودشان مخلوقي بيش نيستند، و مالك سود و زياني براي خود نبوده و بر مرگ و زندگي و رستاخيز، اختيار و قدرتي ندارند ] ... [ آن كساني را كه به غير از خدا به فرياد ميخوانيد و پرستش ميكنيد، هرگز نميتوانند مگسي را خلق كنند، اگر چه همگان (براي آفرينش آن) دست به دست هم دهند، و حتّي اگر مگس چيزي را از آنها ببرد، نميتوانند آن را از او پس بگيرند و برهانند. هم طالب (كه مگس ناچيز است) و هم مطلوب (كه معبودان دروغين هستند) درمانده و ناتوانند! ] ... [ بگو: كساني را فرياد بخوانيد كه به جز خدا (مدعو غيبي) ميپنداريد. آنها در آسمانها و زمين به اندازة ذرّهاي چيزي و قدرتي ندارند، و در آسمانها و زمين كمترين شراكتي (در خلقت و مالكيّت و تدبير و ادارهاش) نداشته و خداوند در ميانشان (نماينده و واسطه و) ياور و پشتيباني ندارد ]... [ (اي پيامبر! به مشركان) بگو: كساني را كه به جز خدا (به هنگام بلا) به فرياد ميخوانيد، (خواهيد ديد كه) نه توانايي دفع زيان و رفع بلا از شما دارند و نه ميتوانند آن را دگرگون سازند (و ناخوشيها را به خوشيها و برعكس...تبديل كنند) ] ... [ بگو: آيا چيزي غير از خدا را بخوانيم كه نه سودي به حال ما دارند و نه زياني؟! و آيا پس از آن كه خداوند ما را هدايت بخشيده است، به عقب بازگشت كنيم (و دوباره مشرك شويم)، همچون كسي كه شياطين او را در بيابانها ويلان و سرگردان به دنبال خود كشند؟! ] ... [ و كساني را غير از خدا ميپرستند كه مالك كمترين رزق و روزي در آسمانها و زمين براي آنان نيستند و نميتوانند و نخواهند توانست. پس براي خدا شبيه و نظير قرار ندهيد. بيگمان خداوند ميداند و شما نميدانيد ]... [ بگو: اي مردم! اگر دربارة دين و آيين من در شك و ترديد هستيد (بدانيد كه) من آن كساني را كه به غير از خدا ميپرستيد، نميپرستم و لكن خداوندي را ميپرستم كه شما را ميميراند و به من دستور داده شده است كه از زمرة مؤمنان باشم، و اينكه به ديني رو آور كه خالي از هر گونه شرك و انحرافي است (و كاملاً با فطرت موافق است) و از زمرة مشركين مباش! و به جاي خدا، كسي و چيزي را به فرياد و كمك مخوان كه به تو نه سودي ميرساند و نه زياني. اگر چنين كني (و دعا و عبادت خود را متوجّه غير خدا بسازي)، از ستمكاران و مشركان خواهي شد. اگر خدا ضرري به تو برساند، هيچ كس جز او نميتواند آن را برطرف گرداند، و اگر بخواهد خيري به تو برساند، هيچ كس نميتواند فضل و لطفش را از تو برگرداند. خداوند فضل و لطفش را شامل هر كس از بندگانش كه بخواهد، ميكند و او داراي مغفرت و مهر فراوان است ] ...
اسلام ميگويد: به جز خدا، هيچ احدي اختيار چيزي را در دست ندارد. تولّد، پرورش، حيات، مرگ، تندرستي، مرض، شفا، تنگدستي، توانگري، هدايت، عزّت، ذلّت، استجابت، و...همه و همه چيز به دست خداست و بس:
[ قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمـُلْكِ تُؤْتِي الْمـُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَ تَنْزِعُ الْمـُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَي' كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَ تُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ ] ... [ بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعًا ]... [ الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ وَالَّذِي يُميِتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ وَالَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ ] ... [ مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلَا مُمْسِكَ لَهَا وَ مَا يُمْسِكْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ] ... [ لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَـ'وَاتِ وَ الْأَرْضِ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ يَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ إِنَاثًا وَ يَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ الذُّكُورَ أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَانًا وَ إِنَاثًا وَ يَجْعَلُ مَنْ يَشَاءُ عَقِيًما إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ ].
[ بگو: پروردگارا! اي مالك همه چيز! تو هر كه را كه بخواهي، حكومت و دارايي ميبخشي و از هر كس كه بخواهي حكومت و دارايي را بازپس ميگيري، و هر كس را بخواهي عزّت و قدرت ميدهي و هر كس را بخواهي، خوار و ذليل ميداري. خير و خوبي در دست توست و بيگمان تو بر هر چيزي قادر و توانايي. (بخشي از) شب را جزو روز ميگرداني (و بدين سبب شبها كوتاه و روزها دراز ميشوند) و (بخشي از) روز را جزو شب ميگرداني (و لذا روزها كوتاه و شبها دراز ميشوند) و زنده را از مرده و مرده را از زنده پديد ميآوري، و به هر كس كه بخواهي بدون حساب روزي ميبخشي ] ... [ بلكه تمام كارها و امور در دست خداست ] ... [ كسي كه مرا آفريده است و همو مرا هدايت ميكند. اوست كه مرا ميخوراند و مينوشاند و هنگامي كه بيمار شوم، اوست كه مرا شفا ميدهد، و آن كسي كه مرا ميميراند و سپس زنده ميگرداند. اوست كه اميدوارم در روز جزا و سزا گناهم را بيامرزد ] ... [ خداوند هر رحمتي را براي مردم بگشايد، كسي نميتواند (درِ آن را ببندد و) از آن جلوگيري كند، و خداوند هر چيزي را كه بازدارد و از آن جلوگيري كند، كسي جز او نميتواند آن رها روان سازد، و او توانا و كاربجاست ] ... [ مالكيّت و حاكميّت آسمانها و زمين، از آنِ خداست و هر چه را بخواهد، ميآفريند. به هر كس كه بخواهد، دختراني ميبخشد و به هر كس كه بخواهد، پسراني عطا ميكند و يا اينكه هم پسران را ميدهد و هم دختران را، و (يا) هر كس را بخواهد، عقيم و نازا ميكند. او بس آگاه و تواناست ] ...
واقعاً انصاف و مروّت اعراب جاهلي بيش از انصاف مردم امروزي است!! آنان فقط خوبي و نجات و فريادرسي را به معبودان خيالي خود نسبت ميدادند، امّا مردم امروزي، بدي و گرفتاري و بيماري و آفت و مصيبت و ورشكستگي و...را به خداي ـ سبحان ـ نسبت ميدهند و در مقابل، خوبيها را به شركاء پوشالي خود نسبت ميدهند! مثلاً ميگويند: خداوند، فلان كس را مريض كرد، امّا پس از تندرستي ميگويند: فلان مرده و صاحب فلان ضريح او را شفا داد!! خداوند، به فلان كس فرزندي نداده است، امّا پس از اعطاي فرزند ميگويند: صاحب فلان قبر، به او فرزندي بخشيده است!! اگر كسي فلج شود يا تصادف كند، و يا به حوادث ديگر بميرد، ميگويند: خداوند او را فلج كرد! خدا خواسته كه او تصادف كند! اين خواست خدا بوده كه بميرد! ولي اگر از همان بيماري شفا پيدا كند و يا از خطري نجات يابد، آنگاه ميگويند: او متوسّل به فلان موجود يا فلان بندة مقرّب خدا شد، و او را از اين خطرات نجات داد! لذا نام او را بابركت ميدانيم؛ چرا كه جهان هستي به خاطر او آفريده شده و اگر وجود او نبود، بهشت و جهنّم، دنيا و آخرت، و خلاصه جهاني هم در كار نبود!! پس ما نام مبارك و مقدّسش را نوشته و به بازوي فرزندانمان ميبنديم و اين طلسم باعث ميشود كه او را از هر خطري، از جنّزدگي، از زخم چشم و...گرفتاريهاي احتمالي ديگر نجات خواهد داد و ارواح خبيثه را از او دور ميسازند!!
اگر چنانچه نام خدا به تنهايي برده شود و با نامشان همراه نشود، به خدا ايمان نخواهند داشت و شور و هيجاني به آنها دست نخواهد داد، امّا زماني كه نام و ذكر خدا با يكي از آنها همراه شود، آنگاه به او ايمان ميآورند و شادمان ميشوند! و اين است كه نام خدا را با نامهاي ديگر ـ در ذكر ـ برابر دانسته و بر در و ديوار مساجد و... در يك رديف نوشته و ميخوانند!
واقعاً بسيار عجيب است! خدا را به فرياد ميخوانند و عهد ميبندند كه اگر آنها را نجات دهد و حاجتشان را برآورده سازد، ديگر تنها او را سپاس خواهند گفت و كسي را با او همراه و شريك نخواهند ساخت. امّا همين كه نجات مييابند و خواستهشان عملي ميشود، ميگويند: اين از طرف فلان مرده است! خداوند به خاطر آنها ما را نجات داد! خداوند به آنها فرزند ميبخشد، ميگويند: اين از جانب فلان صاحب قبر است! چنانچه قرآن به همين موضوع چنين اشاره ميكند:
[ هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّئ'هَا حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ ءَاتَيْتَنَا صَالِحًا لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ فَلَمَّا ءَاتَئ'هُمَا صَالِحًا جَعَلَا لَهُ شُرَكَاءَ فِيَما ءَاتَئ'هُمَا فَتَعَالَي اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ أَيُشْرِكُونَ مَا لَا يَخْلُقُ شَيْئًا وَ هُمْ يُخْلَقُونَ وَ لَا يَسْتَطِيعُونَ لَهُمْ نَصْرًا وَ لَا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَي الْهُدَي' لَا يَتَّبِعُوكُمْ سَوَاءٌ عَلَيْكُمْ أَدَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صَامِتوُنَ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ] .
[ او آن كسي است كه شما را از يك جنس آفريد و همسران شما را از جنس خودتان ساخت تا شوهران در كنار همسران بياسايند. هنگامي كه شوهران با همسران آميزش جنسي ميكنند، همسران بار سبكي (به نام جنين) برميدارند و به آساني با آن روزگار را به سر ميبرند. امّا هنگامي كه بار آنان سنگين ميشود، شوهران و همسران، خدايشان را به فرياد ميخوانند و چنين دعا ميكنند: اگر فرزند سالمي به ما عطا كني، از زمرة سپاسگزاران خواهيم بود. امّا وقتي كه خداوند فرزند سالمي بدانان داد، در اعطاي آن كساني را (از قبيل: مردهها و صاحبان قبور) انباز و شريك خدا ميسازند، و خدا بسي بالاتر از آن است كه همانند معبودان شود. آيا چيزهايي را شريك خدا ميسازند كه نميتوانند چيزي را خلق كنند و بلكه خودشان هم آفريده ميشوند؟! شركاء و معبودانشان نه ميتوانند ايشان را ياري دهند و نه ميتوانند خويشتن را كمك نمايند! شما اگر معبودانتان را به فرياد خوانيد تا شما را هدايت كنند و راه را به شما نشان دهند، پاسخ شما را نميتوانند بدهند و خواستهتان را نميتوانند برآورده سازند. برايتان يكسان است، خواه آنان را به فرياد بخوانيد و خواه خاموش باشيد و نخوانيد. به راستي كساني را كه به غير از خدا به فرياد ميخوانيد، بندگاني مثل خودتان هستند. پس آنها را بخوانيد، اگر راست ميگوييد بايد به شما پاسخ دهند! ] ...
همچنان كه ميبينيم، اين آيات ادّعاي كساني را كه خيال ميكنند، افرادي غير از خدا هستند كه ميتوانند به آنها فرزندي عطا كنند، چگونه مردود و محكوم به شرك ميكنند! و ميگويد: آنان خود هم نميتوانند برايشان كاري كنند تا چه رسد به شما!! يعني اگر خودشان داراي فرزند نشدند، و خداوند نخواهد بدانان ببخشد، چه كار ميتوانند بكنند؟! يا اگر خودشان مريض شدند به چه كسي پناه ميبرند؟!
قرآن نشان ميدهد، پيامبران الهي : ـ همان كساني كه امروز، مردم به آنان متوسّل ميشوند و از آنان طلب فرزند و يا شفاي مريض ميكنند، خودشان از خدا درخواست فرزند مينمودند؛ نه غير او. چنانچه دربارة زكريا و ابراهيم -عليهما السلام- ميفرمايد:
[ هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ ] ... [ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَي الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَ إِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ ] .
[ در آنجا زكريا، پروردگارش را خواند و (چنين) دعا كرد: پروردگارا! از جانب خود به من فرزند پاكي عطا فرما كه بيشك تو شنوندة دعايي ] ... [ حمد و ستايش مخصوص خدايي است كه به من در زمان پيري، اسماعيل و اسحاق را بخشيد. بدون شك پروردگارم شنوندة دعاهاست] ...
و همين ابراهيم -عليه السلام- كه ميگويد:
[ وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ ] .
[ و هر گاه من مريض شدم، هموست كه مرا شفا ميدهد ] ...
همچنين ميفرمايد: آنان كه از دنيا رفته و مردهاند، نميدانند چه زماني برانگيخته ميشوند. پس چگونه ميتوانند از احوال و نيّات و فريادهاي بندگان خدا آگاه باشند؟!
[ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَ هُمْ يُخْلَقُونَ أَمْوَاتٌ غَيْرُ أَحْيَاءٍ وَ مَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ إِلَـ'هُكُمْ إِلَـ'هٌ وَاحِدٌ ] .
[ آن كساني را كه به جز خدا به فرياد ميخوانيد، نميتوانند چيزي را خلق كنند و بلكه خودشان خلق ميشوند! (پس آيا بايد مخلوقات ضعيف و همنوع خود را به فرياد بخوانيد يا خالق همة شما و كائنات را؟!). آنها مردهاند و زنده نيستند، و نميدانند كه (هم خود و هم بندگانشان) چه وقت زنده و برانگيخته ميشوند! خداي شما (كه بايد تنها او را بخوانيد و بپرستيد) خداي يگانه و واحد است ] ...
# # #
و امّا اينكه ميگويند: جايز نيست اين واسطه قرار دادن را شرك بدانيم؛ چون در تمامي اعمالِ بندگان، آنچه معيار و ملاك است، نيّت است و كساني كه به قبور بندگان صالح خدا متوسّل ميشوند، نيّتشان شرك نيست!! بايد در جوابشان بگوييم:
اين سخن نيز به هيچ وجه صحيح نيست؛ زيرا در عملِ مقبول از نظر دين، واجب است كه اوّل نيّت در آن درست باشد و ثانياً صورت و ظاهر عمل نيز در برابر شرع باشد، و هر گاه به يكي از اين دو ركن عمل نشود و عملي كه فاقد يكي از اين دو باشد، مقبول نيست. عملي كه ظاهرش برابر شرع باشد، اگر چنانچه صاحبش از روي ريا و نفاق آن را انجام دهد، باطل است و نيّت و قصد درست هم، اگر در راه درست و مشخّصشدة دين برابر آن عملي صورت نگيرد، داراي ارزش نيست و مورد توجّه قرار نميگيرد.
مگر نميبينيم كه قوانين بشري و وضعيشان، به هنگام ارتكاب جرم و خطا، به حُسن نيّت فرد مُجرم اصلاً اهمّيّت نميدهند و موقع اجراي قانون و صدور حكم، به جهل نسبت به قانون يا قصد و نيّت، توجّهي نميكنند و اين عوامل هرگز مانع اجراي حكم نميشود و از اين طريق، راه حيله و نيرنگ را بسته و از حقيقت حمايت ميكنند!
حال آيا دين خدا، از قوانين بشري هم پايينتر است؟! ما چرا از اينكه زيارتكنندگان متوسّل به قبور را مشرك بدانيم، بايد ترس و حياء داشته باشيم، در حالي كه رسول خدا –صلي الله عليه وسلم- رياكنندگان را مشرك توصيف كرده و فرموده است:
«الرياء شرك»: «رياء شرك است!».
# # #
و امّا آنچه ميگويند: اصحاب پيامبر -صلي الله عليه وسلم- نيز به غير خدا متوسّل ميشدند، به راستي كه سخن زشت و ناپسند و بدون دليل و مدرك است!
قرآن كريم تصريح دارد كه دعاي انسان ـ زنده ـ براي خود و ديگران ـ و حتّي براي مردگان نيز ـ كاملاً خوب و مطلوب است، و بر زبان بسياري از انبياء : و صالحين ذكر شده است؛ از جمله دعاي ابرهيم و نوح -عليهما السلام- است كه گفتند:
[ رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوَالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ ] ... [ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِوَالِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِنًا وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمـُؤْمِنَاتِ ] .
[ پروردگارا! من و پدر و مادرم و همة مؤمنين را در روز قيامت، مورد غفران خود قرار ده ] ... [ پروردگارا! من و پدرم و تمام كساني را كه مؤمنانه به خانة من ميآيند و ساير مردان و زنان باايمان را بيامرز ] ...
مگر نه اين است كه خداوند به رسولش -صلي الله عليه وسلم ـ زماني كه زنده بود ـ فرمان داده كه هم براي خود و هم براي زنان و مردان مؤمن، براي گناهانشان از خداوند طلب مغفرت كند؟!
[ فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَـ'هَ إِلَّا اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمـُؤْمِنَاتِ] .
[ (اي محمّد!) بدان كه هيچ خدايي جز اللّه وجود ندارد و براي گناهان خود و مردان و زنان مؤمن آمرزش بخواه ] ...
و مگر نه اين است، موقعي كه رسول خدا –صلي الله عليه وسلم- زنده بود، مردم و گناهكاراني از قبيل منافقان مدينه نزد او ميشتابيدند و از او ميخواستند تا برايشان از خداوند طلب مغفرت و آمرزش بخواهد و او هم چنين مينمود؟!
[ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَهَ تَوَّابًا رَحِيًما ] .
[ و اگر آنان بدان هنگام كه (با نفاق و دوروغگويي و زيرپاگذاشتن فرمان خدا) به خود ستم ميكردند، به نزد تو ميآمدند و از خدا طلب آمرزش مينمودند و پيامبر هم برايشان درخواست بخشش و مغفرت ميكرد، بيگمان خدا را بس توبهپذير و مهربان مييافتند ] ...
چنانچه خداوند، بر ما نيز ـ تمام كساني كه بعد از مهاجرين و انصار، صحابة گرانقدر رسول خدا -صلي الله عليه وسلم- آمده و يا خواهند آمد ـ سزاوار دانسته كه براي خود و براي آنها ـ كه درگذشتهاند ـ چنين دعا كنيم:
[ وَ الَّذِينَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ ] .
[ و كساني كه بعد از آنان (اصحاب پيامبر) ميآيند و ميگويند: پروردگارا! ما و برادران ما را، كساني كه در ايمانآوردن از ما سبقت گرفتهاند، بيامرز و ببخش ]...
در احاديث نيز، رسول خدا -صلي الله عليه وسلم- به ما فرموده كه غايبانه براي همديگر دعاي خير كنيم، و مگر در نماز براي بندگان صالح خدا دعا نميكنيم و درود و سلام نميفرستيم؟! پس اينكه عمربنخطاب از عبّاس ـ رضي اللّه عنهما ـ خواست تا براي مسلمانان دعا كند و او هم دعا كرد و مسلمانان نيز در اطرافش آمين ميگفتند، از قبيل همين دعاهاست كه بندگان زندة خدا، از خدا طلب توجّه و لطف ميكنند و از او ميخواهند بندگانش را مورد رحم و پناهش قرار دهد.
«زبيربنبكّار»، دعاي عبّاس –رضي الله عنه ـ عموي پيامبر –صلي الله عليه وسلم- ـ را به هنگامي كه عمر –رضي الله عنه- از او خواست كه طلب نزول باران كند، چنين آورده است:
«خداوندا! هيچ بلايي نازل نشده است، مگر به سبب گناهي و هيچ بلايي هم برطرف نشده است، مگر به سبب توبهاي. اينك مردم مرا به خاطر مكانت من پيش پيامبرت، به پيشگاه تو متوجّه ساختهاند. اينك دستان گناهكار ما به سوي تو برداشته شده و پيشاني ما با توبه به سوي تو روي آورده است. پس ما را از باران رحمت خود سيراب گردان!».
و همچنان كه تواريخ آوردهاند، هنوز دعاي عبّاس -رضي الله عنه- تمام نشده بود كه ناگهان ابرهاي ضخيم و تيرهاي در آسمان پديدار شدند و باران شروع به باريدن گرفت.
البته اين تنها منحصر بر اين نيست كه صالحان براي گناهكاران دعا كنند، بلكه اين عام است و همه ميتوانند براي همديگر دعا كنند. چنانچه رسول خدا –صلي الله عليه وسلم- از عمربنخطاب -رضي الله عنه- خواست كه برايش دعا كند، همچنين همة مسلمانان را دستور داده كه برايش دعا كنند. مگر نه اين است كه بر او ـ در نماز و غير آن ـ درود و صلوات ميفرستيم، همانگونه كه خدا در قرآن امر فرموده است؟! حال اين چه پيوندي با اين توسّلات جاهلانه دارد كه مردم اين چنين بدان گرفتار شدهاند؟! بايد بدانند كه حتماً در روز قيامت پشيمان ميشوند؛ چرا كه خالق را با مخلوق يكسان قرار دادهاند:
[ تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِينَ ] .
[ (مشركين در روز قيامت به معبودان خود ميگويند:) به خدا سوگند! ما در گمراهي آشكاري بودهايم. آن زمان كه شما را با پروردگار جهانيان (در عبادت و اطاعت و فرمانبرداري و پرستش) برابر ميدانستيم ] ...
و بالاخره اينكه ميگويند: تودة مردم با مشركين جاهلي فرق ميكنند؛ زيرا آنها مخلوق را عبادت ميكردهاند و از بتهاي سنگي درخواست و طلب مينمودند، امّا مردم امروزي، تنها از مخلوق درخواست ميكنند و توسّل اينان به اولياء خدا با عبادت مشركين پيش از اسلام، خيلي تفاوت دارد و اين آيات تماماً دربارة آنها و بتهاي سنگيشان نازل شده است!! جواب چنين است:
اين سخن نيز مغالطهاي بيش نيست؛ زيرا دعا و درخواست و التماس و استغاثة غيبي، برابر نصّ صريح قرآن و حديث ـ همانگونه كه آورديم ـ عبادت محض ميباشد. همچنين ـ چنانچه قبلاً اشاره گرديد ـ بتهاي اعراب جاهلي، تنها در قالب سنگ نبودند، بلكه به گواهي قرآن و حديث، تنديس و مجسّمهها و يادگارهايي از فرشتگان و افراد صالح بودهاند و گذشته از اين، چه در قالب سنگ باشند، و چه در قالب انسان و فرشته و...هر چه ميخواهند باشند، باز هم «مِنْ دُونِ اللَّهِ» هستند! و نشايد كه آنها را به فرياد خواند!
و از طرفي، آنچه در آيات قرآن مورد نظر است، عموم لفظ است؛ نه خصوص سبب! يعني شأن نزول، معني آيه را مقيّد نميكند. در اين صورت بايستي شرك تنها در همان دروه حرام و ناروا ميگرديد و پس از آن، حلال به حساب ميآمد!! خداوند شرك را تنها بر اعراب جاهلي حرام نكرده است، بلكه براي غير اعراب و همة بندگان خدا ـ در تمام زمانها و مكانها ـ حرام نموده است. پس اينكه ميگويند: اين آيات دربارة اهل جاهليّت پيش از اسلام نازل شده است و تنها خطاب بدانها بوده و به ديگران اختصاص ندارد، اين سخن از جهالت و حماقت برخاسته كه ما اصلاً بدان اهمّيّتي نميدهيم و براي آن ارزشي هم قائل نيستيم و بيش از اين هم بدان نميپردازيم!
از خداوند ميخواهيم كه توحيد و يگانهپرستي را روزيمان گرداند و ما را بر آن بميراند و زندگي و مرگمان، با داشتن آن همراه باشد.
از رسول خدا –صلي الله عليه وسلم- روايت شده است كه فرمود:
«الشرك أخفي من دبيب الذر علي الصفا في الليلة الظلماء و أدناه أن تحب علي شيء من الجور و أن تبغض علي شيء من العدل و هل الدين الا الحب و البغض؟».
«شرك ورزيدن، پنهانتر است از ردّ پاي مورچة بسيار ريز بر سنگ صاف در شب تاريك! و كمترين درجة شرك آن است كه چيزي از ظلم را دوست داشته باشي و با كمترين چيزي از عدالت دشمني كني، و اصلاً آيا دين غير از حبّ و بغض، چيز ديگري است؟».
و سپس اين آيه را خواند:
[ قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ] .
[ بگو: اگر خدا را دوست ميداريد، از من پيروي كنيد تا خدا هم شما را دوست بدارد و گناهان شما را بيامرزد؛ زيرا خداوند غفور و رحيم است ]...
يعني اخلاص توحيد، مقتضي دوست داشتن عدالت و دشمني با ظلم و ستم است. پس هر گاه انسان، شخص ظالم و ستمكاري را دوست داشت و از عادل و دادگري بدش آمد، به راستي شرك ورزيده است!!
هر گاه اسلام تا اين اندازه در پاكسازي دلها و انتقاد از عقايد غلط و اشتباه آنان، حسّاس و دقيق و گوشبهزنگ باشد، پس ما چگونه افرادي را ببينيم كه در دعاي خويش به غير خدا پناه ميبرند و خوف و رجايشان، متوجّه غير اوست، و آنگاه به آنها بگوييم: بر تو هيچ اشكالي نيست و ميتواني همچنان ادامه دهي!!
[ حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ ] ... [ إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مِنْ دُونِ ذَ'لِكَ لِمَنْ يَشَاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَي' إِثْمًا مُبِينًا ] ... [ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ ] ... [ إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْوَئ'هُ النَّارُ وَ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ ] .
[ حقگرا و مخلص و حنيف باشيد و هيچ گونه شركي را براي خدا قرار ندهيد؛ چرا كه هر كس براي خدا شريكي قرار دهد، انگار (به خاطر سقوط از اوج ايمان به حضيض شرك) از آسمان به زمين فرو افتاده است (و به بدترين شكل ممكن جان داده است) و پرندگان (تكّههاي بدن) او را ميربايند، يا اينكه تندباد او را به مكان بسيار دوري پرتاب ميكند! ] ... [ بيگمان خداوند هرگز شرك به خود را نميبخشد، ولي گناهان جز آن را از هر كس كه بخواهد ميبخشد؛ زيرا هر كه براي خدا شريكي قائل شود، گناه بزرگي را مرتكب شده و دروغ بزرگي را به هم بافته است! ] ... [ همانا شرك، ظلم بزرگي است ] ... [ بدون شك، هر كس شريكي براي خدا قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام كرده است و جايگاهش آتش دوزخ است، و ظالمان (همان كساني كه با شرك به خود ظلم كردهاند) هيچ يار و ياوري ندارند! ] ...
صدق الله العظيم
# # # # # #
ديگر آثار و تأليفات مؤلف:
1ـ «زندگينامة شيخ عبدالباسط محمّد عبدالصمد»
2 ـ «وقف و ابتداء»
3ـ ترجمة «الاءسلام فكرة و حركة و إنقلاب»، فتحي يكن
4ـ ترجمة «المرأة الكردية في تاريخ الاءسلامي»، محمّد رمضان يوسف
5ـ ترجمة «نصائح الابوية إلي شباب الاءسلام»، يوسف القرضاوي
6- ترجمة «هذا الدين»، سيد قطب
7ـ «تجويد قرآن به روايت حفص از عاصم»
8ـ «تجويد قرآن به روايت ورش از نافع»
9ـ «تجويد قرآن به روايت خلف از حمزه»
10ـ «عيانات»
11ـ «اسلام و جاهليّت ديروز و امروز»
12ـ «اسلام و آزادي»
13ـ «نظام سياسي اسلام»
14ـ «انسان موجود ناشناخته»
15ـ «سيّد قطب و بيداري اسلامي»
16ـ «اسلام و توهّمات»
17ـ ترجمة «نحو حركة إسلامية عالمية واحدة»، فتحي يكن
18ـ نگرشي قرآني به مفهوم دين.
19ـ اسلام، خود تمدن است.
20ـ نفسي كه خود را بازيافت