فَـتْـحُ  البَـيَـان

فيما رُوِيَ عن عَلِيٍّع من تفسيرِ القرآن

 

شامل

 

آثارى از على عليه السلام در تفسير قرآن

به عربى و فارسى

 

 

لمؤلفه:

مصطفى الحسيني الطباطبائي

 

 


 

بسم الله الرحمن الرحيم

 

 

 

 

 


 

 

عَلِيٌّ مَعَ القُرْآنِ والقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ لَنْ يَفْتَرِقَا...

الرسول الأكرم (صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ)

 

علـى با قرآن است و قرآن با علـى ‌است هـرگز  از يكديگر جدا نخواهد شد...

 

إنَّ الكتَابَ لمَعِي، مَا فَارَقْتُهُ مُنْذُ صَحِبْتُهُ...                       الإمام على (ع)

 

كتاب خدا با من‌است، از لـحظه‌اى كه با آن همراه شدم، از آن جدا نگشته‌ام....


 

 

 

 

إنَّ عَلَى كُلِّ حقٍّ حقيقةً وَ عَلَى كُلِّ صَوَابٍ نوراً فما وافق كتابَ اللهِ فَخُذُوا به، و ما خالفَ كتابَ اللهِ فَدَعُوه.

الإمام أمير المؤمنين علي (ع)

(تفسير العياشي، ج1، ص8)

 

 

بر هر سخنِ دُرُسْتى، حقيقت و نورى (پرتو افكنده) است پس هر چه را كه با كتاب خدا (ميزان گفتارِ دُرُسْت) سازگار افتاد بگيريد و هر چه را با كتاب خدا ناسازگار آمد، واگذاريد.

امير مؤمنان على عليه السلام

 

 


 

پيشگفتار مؤلف
بنام خداوند بخشنده و مهربان

سپاس خداوند يكتا را كه نعمتهاي متوالي و الطاف پي در پي و آيات درخشنده و حجّت هاي بالغه از آن اوست، سپاسي كه با اداي آن، به آمرزش و سيع پروردگار نائل آييم و به خشنودي عظيم وي نزديك شويم و از مقام كبريايش در خواست مي‌كنيم تا بر محمّدِ مصطفي كه او را براي ابلاغ پيامها و تكميل آئين و اتمام نعمتش برگزيد و خاتم پيامبران و رحمت جهانيانش قرار داد لطف بيشمار ارزاني دارد و بر خاندان هدايتگر و راه يافته‌اش بويژه بر سرور مؤمنان و پيشواي پرهيزكاران عليِّ مرتضي عنايت بسيار فرمايد تا آن هنگام كه ستاره اي در آسمان بدرخشد و صبح و شام در پي يكديگر آيند و بعد:

خداي تعالي بر اين امّت منّت نهاد چون پيامبري براي ايشان فرستاد با خوي عظيم و بر او: "قرآني نازل فرمود بزبان عربي بدون هيچ انحراف و كژي، باشد كه پرهيز كاري نمايند" كتاب روشني كه: "خدا هر كس را كه از خشنودي او پيروي كند بدستاويز آن، به راههاي سلامت رهبري مي‌فرمايد و به توفيق خود آنانرا از تاريكيها بسوي نور بيرون مي‌برد و به راهي راست رهنمون مي‌شود"، "كتابي هماهنگ (با تأكيدهاي) مكرّر كه از (شنيدن) آن پوستهاي كساني كه از خداي خويش بيم مي‌كنند به لرزه در مي‌آيد سپس پوستها و دلهاشان بياد خدا نرم و آرام مي‌گردد" كه اگر خداي سبحان "آنرا بر كوهي نازل فرموده بود، مي‌ديدي كه از بيم خداوند به فروتني مي‌افتد و از هم مي‌پاشد" اين كتاب گرانمايه را خداوند بر پيامبرش فرو فرستاد تا مردم در آياتش انديشه كنند و اهل خرد از اندرزهايش پند گيرند چنانكه فرمود: "كتابي است خجسته كه آنرا بر تو نازل كرديم تا در آياتش تدبّر كنند و خردمندان از آن پند پذيرند"

از جمله كساني كه در اجراي فرمان خداوندش شتاب ورزيد و در اطاعت از مولاي خود بر ديگران پيشي گرفت علىّ بن أبي طالب A بود كه گوشي بس پندنيوش و ضميري بس انديشمند در برابر كلام و كتاب خدا داشت از همين رو محكمات قرآني را بخوبي شناخت و به متشابهاتش ايمان آورد و به امرش عمل كرد و از نهيش دوري جست و در راه تأويل (يعني به سرانجام رساندنش) با پيمان‌شكنان و سركشان به كارزار پرداخت چنانكه رسول خدا o در راه تنـزيل قرآن با هجوم كافران و دشمنان حقّ و عدالت مقابله نمود. آري علي A با اين روش، پس از رسول اكرم o پيشواي مفسّران گرديد بطوريكه پسر عمويش عبد الله بن عباس (رض) تفسير قرآن كريم را از او فرا گرفت و ديگر مفسّران از ابن عباس آموختند و در تفسير كلام الله بدو تكيه نمودند. البته همة آثار علي A در علم تفسير به ما نرسيده و جز بر رواياتي اندك و متفرّق همچون مرواريدهاي پراكنده، در كتابها دست نيافتيم و اين بنده از ديرباز آرزو داشت تا به ياري خداوند بزرگ به باز گفتن جايگاه امام علي عليه السّلام در پيشگاه قرآن و اهتمام وي به حفظ و جمع و قرائت و تفسير و تعليم آن پردازم و بخشي از نكته هاي تفسير و ظرائف تعبير علي A را در كتابي گرد آورم زيرا كه او براستي از فرمانروايان عرصة سخن و قهرمانان ميدان بلاغت است و نزد خود شرط كردم تا رواياتي را بر گزينم كه با منطوق و يا مفهوم قرآن سازگار باشند و آنچه را حديث‌سازان و اهل غلو آورده‌اند كه با ظاهر قرآن كريم هماهنگي ندارد ترك كنم زيرا كه نخستين معيار و مهمترين مقياس براي پذيرش روايات و آگاهي از اخبار صحيح، همين (موافقت با متن قرآن) است چنانكه از امامان نيك سيرت عليهم السلام به گونه‌اي متواتر نقل شده است(1). اما برخي از علماي تفسير در پي سختگيري نسبت به روايات تفسيري بر نيامده‌اند و آثار مزبور را از كساني گزارش كرده‌اند كه در نقل حديث، آنها را موثّق نمي‌شمرند و اين آسانگيري از آنرو صورت پذيرفته كه آنچه معمولاً راويان ايشان در توضيح الفاظ و واژه هاي قرآني آورده اند، زبان عرب بر درستي آنها گواهي مي‌دهد ولي شرطي كه نويسنده خود را بدان مقيّد ساخته ام يعني موافقت با ظاهر قرآن و هماهنگي با اسلوب و جريان آيات، از شرط آن گروه از علماي تفسير مطمئن تر است، بعلاوه ايندسته از دانشمندان سر انجام از كَلبى و مُقاتل و ضَحّاك و امثال اينها تفسير هاي خود را بر گرفته اند و نگارنده، از ربانيِ اين امّت و پيشوايي كه همه در بزرگي مقام و درجه والاي او اتفاق دارند يعني على بن أبي طالب A اقتباس نموده ام. همان بزرگمردي كه قرآن و دانش را از دهان مبارك خاتم پيامبران o فرا گرفت چنانكه خود وي به روايت تِرْمِذى در كتاب سنن فرموده: "چون من از رسول خدا o پرسش مي‌نمودم، او مرا (علم و حكمت) عطا مي‌كرد و چون خاموش مي‌شدم، او آغاز مي‌نمود(2)".

از خداوند بزرگ در خواست مي‌كنم اين كتاب را براي كساني كه از قرآن رهنمايي مي‌جويند و آنرا بر هر اثر ديگري بر مي‌گزينند، سودمند گرداند و مرا از انحراف و لغزش در گفتار و كردار محفوظ دارد كه او بهترين پشتيبان است.

 

 

مصطفي الحسيني الطباطبائي

8  آذرماه 1380 هـ ش

13  رمضان 1422 هـ ق

 

_                     _                    _


1- علي (ع) و قرآن

علي A از نويسندگان وحي نبوي و حافظان قرآن كريم بود. كتاب خدا در دلش جاي داشت و از اينرو مصداق آية شريفه شمرده مي‌شد كه مي‌فرمايد: ﴿بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ (عنكبوت: 49) "بلكه قرآني آياتي روشن در سينه‌هاي كساني‌است كه دانش (الهي) بدانها داده شده‌است". اين آيات، در عمل و آموزش و فرمانروايي و پيكارهاي علي A تجلّي مي‌نمود چنانكه بخشي از تابشهاي قرآني را در زندگي امام A اينك به نظر خوانندگان محترم مي‌رسانيم:

1ـ ابو جعفر محمّد بن جرير طبرى در تفسيرش از سلسله راويان خود گزارش نموده و آنها از مَكْحوُل(3) آورده اند كه گفت:

رسول خدا o آية شريفة ﴿وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ﴾ (حاقّه: 12) را بر خواند كه مي‌فرمايد: "گوشهاي پند آنرا بخاطر مي‌سپارند"  سپس روي به علي A آورد و گفت: من از خداوند در خواست كرده ام كه گوش تو را آنچنان قرار دهد و علي A مي‌گفت: هيچ سخني را از پيامبر خدا o نشنيدم كه آنرا بدست فراموشي سپارم.

محمّد بن سعد در كتاب "طبقات كبري" از علي A آورده است كه فرمود:

سوگند بخدا هيچ آيه‌اي از قرآن نازل نشد مگر آنكه من مي‌دانم در چه مورد نازل شده؟ و در كجا آمده؟ و به زيان چه كس نزول يافته است؟ خداوندم مرا دلي بس خِرَدْوَرْ و زباني بس گويا عطا كرده است(4).

3ـ در قرآن كريم آيه اي را مي‌يابيم كه هيچكس از امّت اسلامي ـ جز عليّ بن ابي طالب A ـ بدان جامه عمل نپوشاند! ابن جرير طبرى در تفسير خود به گزارش از مجاهد(5)، آورده كه گفت عليّ بن ابي طالب A فرموده است:

در كتاب خداي عزّ و جل آيتي است كه هيچكس پيش از من بدان عمل ننمود و پس از من نيز عمل نخواهد كرد و آن آيه نجوي است كه مي‌فرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً﴾ (المجادلة: 12) يعني: "اي مؤمنان! چون خواستيد با فرستادة خدا به نجوي (يا سخن خصوصي) پردازيد، پيش از نجواي خويش (اهل فقر و نياز را) صدقه‌اي دهيد". اين دستور، بصورت حكمي واجب آمد و سپس وجوب آن برداشته شد(6).

4ـ ابن ابي داود سجستانى در كتاب "مَصاحِف" از ابن سيرين (7) آورده كه گفت:

چون رسول خدا o وفات يافت، علي A سوگند خورد كه رداي خويش را ـ جز براي نماز جمعه ـ بر شانه نيافكند (و از خانه بيرون نرود) تا قرآن را در مصحفي گرد آوَرَد و اين كار را به انجام رسانَد.

نويسنده گويد: محمّد بن اسحاقِ نديم مصحف علي A را در زمان خويش نزد ابو يَعْلي حمزة الحسنى ديده و در كتاب "فهرست" بدان گواهي داده است وما إن شاء الله، ترتيب نزول سوره ها را در مصحف مزبور بزودي خواهيم آورد.

5ـ علي A پس از حضور در مجلس عثمان و جمعي از ياران پيامبر o رأي عثمان را در بارة مصحف ها تصويب نمود چنانكه ابو جعفر طبرى در تاريخش از سُوَيْد بن غَفْلَه(8) گزارش كرده است كه: جز آنچه گوشهاي من از علي بن ابي طالب A شنيده و قلبم بخاطر سپرده حديث نمي‌گويم، من از علي A شنيدم كه فرمود:

نام "پاره كنندة مصحف‌ها" را بر عثمان منهيد كه سوگند بخدا او بدينكار دست نزد (و نوشته هاي مغلوط را از ميان نبرد) مگر در ميان گروهي از ما ياران محمّد o، و اگر من زمامدار بودم كاري را كه او در بارة مصحف‌ها كرد، من نيز مي‌كردم.

6ـ علي A به اصلاح نگارش قرآن اهتمام داشت چنانكه ابن شهر آشوب در كتاب "مناقب" آورده است:

زيد بن ثابت (از ياران پيامبر و نويسندگان وحي) چون واژة تابوت را (در آيه 248 سورة بقره) بصورت "تابوة" خواند امام فرمود: آنرا با تاء كشيده بنويس وزيد چنان كرد.

7ـ گفته‌اند فصيح ترين قرائت‌ها، قرائت عاصِم بن ابي النَّجود كوفي است كه او نزد ابي عبد الرحمن سُلَمى از ياران علي A قرآن را خوانده و ابو عبد الرحمن گفته است كه تمام قرآن را بر علي A خواندم.

8ـ عددشماريِ آيات قرآن به شمارش كوفيان، منسوب به امير مؤمنان علي A است كه آنرا از رسول خدا o شنيده. ابو علي طبرسى در تفسير "مجمع البيان" گويد:

استاد احمد زاهد در كتاب "ايضاح" با سلسه سند خود از سعيد بن مُسَيَّب(9) و او از علي بن ابي طالب A گزارش نموده كه فرمود: از پيامبر خدا o در بارة ثواب قرآن پرسيدم. رسول خدا o (خواندن و عمل كردن به) يكايك سوره هاي قرآن خبر داد بدان ترتيب كه از آسمان نازل شده بود (تا آنجا كه فرمود) پيامبر o چنين گفت كه: جميع سوره هاي قرآن، صد و چهارده سوره است و همه آيات آن، شش هزار و دويست و سي و شش آيه است و تمام حروف قرآن، سيصد و بيست و يك هزار و دويست و پنجاه حرف است و جز مردم سعادتمند كسي قرآن را فرا نگيرد و جز دوستان خداوندِ رحمن كسي قرآن را حفظ نمي‌كند.

9ـ علي A به مردم، قرآن را آموزش مي‌داد و آنان نيز قرآن را بر او مي‌خواندند تا قرائتشان را اصلاح كند چنانكه از زِرّ بن حُبَيْش(10) روايت شده كه گفت: قرآن را از آغاز تا انجام در مسجد كوفه بر امير مؤمنان علي بن ابي طالب A خواندم.

10ـ علي A به آموزش قاريان بسنده نمي‌كرد بلكه به تنهايي در بازارها براه مي‌افتاد و گمشدگان را رهنمايي مي‌كرد و ناتوانان را ياري مي‌نمود و بر فروشندگان و بقّالان كه مي‌گذشت، خواندن قرآن را بر آنان آغاز مي‌كرد و آيه ﴿تِلْكَ الدَّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الأَرْضِ وَلا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾ (القصص: 83) را بر ايشان مي‌خواند كه مي‌فرمايد: "آن سراي بازپسين را براي كساني قرار مي‌دهيم كه نمي‌خواهند در زمين به استكبار و تباهكاري پردازند و سر انجام نيك از آنِ پرهيزكاران است".

11ـ علي A در برابر دشمنان خود، از آيات قرآن دليل مي‌آورد چنانكه مورّخان، مناظرات او را با خوارج و ديگران ثبت كرده اند. از جمله ابو حنيفه دينورى در كتاب "اخبار طوال" مي‌نويسد: خوارج به علي A گفتند: ما در آن هنگام كه به حُكم دو تن داوَر راضي شديم در حقيقت به كفر گراييديم! ولي از اينكار بسوي خدا توبه نموديم، اگر تو نيز همانند ما توبه كني، به همراهت خواهيم بود و گرنه، بدان كه با تو پيكار مي‌كنيم و پيمان متقابل را بسويت مي‌افكنيم! علي A فرمود: آيا من بر كفر خود گواهي دهم؟! و سپس اين آيه را بر خواند: ﴿لَقَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُهْتَدِينَ (الأنعام: 56) " در آنصورت گمراه شده ام و از رهيافتگان نخواهم بود". آنگاه گفت: مردي از ميان شما كه او را بپسنديد نزد من تا با يكديگر گفتگو كنيم، اگر خطاي من با دليل ثابت شد، براي شما اقرار مي‌كنم كه گناه كرده ام و البته بسوي خدا توبه مي‌برم و چنانكه خطاي شما با دليل به اثبات رسيد، آنگاه از كسي بترسيد كه بازگشتتان بسوي اوست! خوارج، به يكي از بزرگانشان كه عبد الله بن كَوّاء نام داشت گفتند نزد علي A برو تا با وي مناظره كني. عبد الله بسوي امام آمد. علي A دو باره به خوارج گفت آيا از اينكه او با من محاجّه كند راضي هستيد؟ گفتند: خدايا تو گواه باش. سپس به عبد الله فرمود: اي پسرِ كَوّاء پس از آنكه شما به حكومت من رضايت داديد و بهمراهم كارزار نموديد و از فرمانم اطاعت كرديد، چه چيز شما را بر من خشمگين ساخت؟ چرا در روز جنگ جَمَل از من بيزاري نجستيد؟! ابن كوّاء پاسخ داد: در آنروز موضوع حكميّت (وشكّ تو در حقانّيت خود) بميان نيامد! علي A فرمود: اي پسر كوّاء، آيا من رهيافته‌ترم يا رسول خدا؟ ابن كوّاء پاسخ داد: البته رسول خدا o. علي A فرمود: آيا نشنيدي كه خداي عزّ و جل به رسولش فرمان داد كه: ﴿فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ (آل عمران: 61) يعني: "پس (به مخالفان خود از نصاري) بگو: بياييد تا پسرانمان و پسرانتان را بخوانيم و زنانمان و زنانتان را دعوت كنيم و خويشان نزديك خود و خويشان نزديكتان را فرا خوانيم (و سپس به مباهله پردازيم)"  آيا خداوند شك داشت كه ايشان (در ادّعاي خود) دروغ مي‌گويند؟ ابن كوّاء پاسخ داد: اين، احتجاجي بر ضدّ آنان بشمار مي‌آيد ولي تو در بارة حقانّيت خويش آنگاه كه به حكميّت دو تن رضايت دادي، شكّ نمودي و ما سزاوارتريم تا در بارة تو ترديد روا داريم! علي A گفت: همچنين خدايا تعالي مي‌فرمايد: ﴿قُلْ فَأْتُوا بِكِتَابٍ مِّنْ عِندِ الله هُوَ أَهْدَى مِنْهُمَا أَتَّبِعْهُ﴾ (سورة القصص: 49) "بگو: كتابي از سوي خدا آوريد كه هدايت كننده تر از آندو (كتاب) باشد تا من از آن پيروي كنم" (آيا خداي سبحان در كار خود ترديد داشت؟!) ابن كوّاء گفت: اين نيز احتجاجي از سوي خدا بر ضدّ ايشان شمرده مي‌شود! و علي A همچنان با آياتي نظير آيات گذشته، بر ابن كوّاء احتجاج مي‌نمود، سر انجام ابن كوّاء گفت: تو در همة آنچه مي‌گويي صادقي با وجود اين، آنگاه كه تن به حكميّتِ داوران دادي به كفر گراييدي! طبرى در تاريخش مي‌افزايد كه علي A در پاسخ اين اتهام، به خوارج فرمود: ما داوريِ مردمان را نپذيرفتيم، تنها داوري قرآن را قبول كرديم ولي اين قرآن، خطّي است كه نوشته شده و در ميان دو جلد قرار دارد و روشن است كه سخن نمي‌گويند و از اينرو داوران، معيّن شدند تا حكم قرآن را بيان دارند. خوارج گفتند: ما را از مهلتي كه به سپاه دادي خبر ده! چرا مدّت زماني را ميان خودت و ايشان مقرّر داشتي؟ امام فرمود: براي آنكه افراد نادان (در آن فرصت انديشه كنند و) آگاه شوند ودانايان، ثابت قدم و استوار گردند و شايد هم خداوند عزّ و جل در اين فاصله، ميان امت آشتي افكند. پس به شهر خود وارد شويد (و به مسلمانان بپيونديد كه) خداوند شما را رحمت كند.

12ـ و علي A در نامه‌نگاريهاي خود از آيات قرآني گواه مي‌آورد چنانكه يعقوبى در تاريخش بخشي از آن نامه ها را آورده است. از آن جمله، نامه علي A به يزيد بن قَيْس أرْحَبى(11) است كه در آنجا آمده: اما پس (از ستايش خداوند و درود بر پيامبر) تو در باز آوردن خراج، مدتي تأخير كرده‌اي، چه چيز تو را بر اينكار واداشته‌است؟! ديگر آنكه من تو را به پرهيزكاري از نافرماني خدا سفارش مي‌كنم، مبادا پاداشت را نابود كني و جهادت را بدليل خيانت به مسلمانان باطل سازي! پس، از خدا بترس و خود را از حرام پاك ساز و راهي براي من بر ضدّ خودت قرار مده كه در آنصورت ناگزيرم با تو در افتم، مسلمانان را عزيز شمار و به كساني كه مسلمان نيستند ولي با مسلمين پيمان دارند ستم روا مدار: ﴿وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ الله الدَّارَ الآخِرَةَ وَلا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ الله إِلَيْكَ وَلا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الأَرْضِ إِنَّ الله لا يُحِبُّ المُفْسِدِينَ﴾ (القصص: 77). "در آنچه خداوند به تو داده است سراي بازپسين را بجوي و بهرة خود را از دنيا فراموش مكن (امكاني را كه در دنيا براي تحصيل سعادت اخروي داري از دست مده) و نيكي كن همچنانكه خداوند به تو نيكي كرده است و در زمين بدنبال تباهكاري مباش كه خداوند تباهكاران را دوست ندارد".

13ـ علي A چون مي‌خواست به سوي كارزار رهسپار بر مَركب خود مي‌نشست و مي‌گفت: سپاس خداوند جهانيان را بر نعمتهايش كه به ما ارزاني داشته و بر فضل بزرگش آنگاه اين دو آيه را بر مي‌خواند: ﴿سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ. وَإِنَّا إِلَى رَبِّنَا لَمُنقَلِبُون﴾ (الزخرف: 13و14) يعني: "پاك و منزّه كسي‌است كه اين مركب را براي ما رام كرد و ما بر اينكار توانا نبوديم. و همانا بسوي خداوندمان باز مي‌گرديم". سپس مركب خويش را به سمت قبله مي‌گرداند و دو دستش را بطرف آسمان بلند مي‌نمود و مي‌گفت: بار خدايا گامها بسوي تو برداشته شده، و دلها بسوي تو گشوده شده و دستها بسوي تو بلند شده، و ديدگان بسوي تو دوخته شده‌است، خداوندا از غيبت پيامبران و فراواني دشمنانمان و پراكندگي آمالمان بسوي تو شكايت مي‌آوريم ﴿رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا وَبَيْنَ قَوْمِنا بِالحَقِّ وأَنْتَ خَيْرُ الْفاتِحِينَ﴾ (الأعراف: 89) "خداوندا ميان ما و قوممان بحق داوري كن كه تو بهترين داوراني". آنگاه فرمان حركت مي‌داد و مي‌فرمود: سيروا على بركة الله!

14ـ علي A چون عزم جنگ با دشمن مي‌كرد، يارانش را با آيات قرآن به كارزار تشويق مي‌نمود و مي‌گفت: خداي عزّ و جل شما را به تجارتي رهمنون شده كه از عذابتان رهايي مي‌بخشد و به خير و نيكي درمانتان مي‌كند، شما را به ايمان به خدا و به رسولش و جهاد در راه او رهنمايي فرموده است و پاداش آنرا آمرزش گناهان و سراهايي پاكيزه در با غستانهاي بهشت و خشنودي خداوند ـ كه از همه بالاتر است ـ قرار داده و آگاهتان ساخته كه چه كساني را دوست مي‌دارد چنانكه مي‌فرمايد: ﴿إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنيَانٌ مَّرْصُوصٌ﴾ (الصف: 4). يعني: "همانا خداوند كساني را دوست مي‌دارد كه صف زده در راه او پيكار مي‌كنند چون بُنياني كه از سُرب ريخته شده است".

15ـ علي A در پاره اي از اوقات چون كسي از ياران خود را مي‌ديد با خواندن آيات قرآني، وي را نويد ميداد چنانكه روايت شده است سليمان بن صُرَد خُزاعى(12) در حاليكه زخمي ‌از شمشير بر رخساره داشت نزد علي A آمد. همينكه امام A نگاهش بر او افتاد اين آيه را بر خواند: ﴿فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلا﴾ (الأحزاب: 23) يعني: "برخي از آنان پيمان خود را به انجام رساندند (و شهيد راه حق شدند) و بعضي ديگر انتظار (شهادت) مي‌برند و هرگز پيمان خود را تبديل نكردند". آنگاه بدو فرموده: تو از آناني كه در انتظار بسر مي‌برند و هيچگاه پيمان خود را تبديل نكرده اند.

16ـ علي A به فرماندهان سپاهيانش نامه مي‌نوشت و آنانرا با آيه هاي قرآني اندرز ميداد. از جمله نوشته است: "......... از ستمگري و تجاوز به مردم دوري گزينيد و جلوي دست بيخردان خود را بگيريد و مواظب باشيد كارهايي از شما سر نزند كه خدا آنها را از ما نمي‌پسندد و دعاي ما و شما را بدليل اينكارها، بر مي‌گرداند. زيرا خداي تعالي مي‌فرمايد: ﴿قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْلا دُعاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامَاً﴾ (الفرقان: 77) "بگو اگر دعايتان نباشد، خداي من چه عنايتي به شما نمايد؟ همانا شما (آيات خدا را) تكذيب نموديد پس لازم خواهد شد (كه كيفرش را ببينيد)".

17ـ گاهي كسي نزد علي A شعري مي‌سرود و امام دستور مي‌داد تا به جاي شعرش، آياتي از قرآن را كه در همان مضمون نازل شده بود، بر خواند. چنانكه در روايت آمده است امير مؤمنان A چون در مسير حركتش به سوي "صِفّين" به شهر بهرسير رسيد، مردي از يارانش كه حُرّ بن سَهم بن طَريف نام داشت و به آثار كسرى مي‌نگريست، چند بار اين شعر ابن يَعفَر تميمي(13) را به تناسب خواند:

جَرَتِ الرِّياحُ عَلى مكانِ ديارِهِم                    فَكَأنَّما كانُوا عَلى مِيعادِ!

بادها بر خانه هاي آنان وزيدن گرفت (و همه را بُرد)

                                   گويي كه با يكديگر و عده ديدار داشتند!

علي A فرمود چرا نگفتي:

﴿كَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ وَزُرُوعٍ وَمَقامٍ كَرِيمٍ وَنَعْمَةٍ كانُوا فِيها فاكِهِينَ كَذلِكَ وَأَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِينَ فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَالأَرْضُ وَما كانُوا مُنْظَرِينَ﴾ (الدخان: 25-29). يعني: "چه باغستانها و چشمه سارهايي را وا گذاشتند. چه كشت ها و جايگاه هاي نيكي را وا نهادند. و چه نعمتهايي را كه در آنها شادمان و بهره مند بودند؟! (آري) اينچنين بود و ما آن نعمت ها را به گروه ديگري به ميراث داديم. پس نه آسمان برايشان گريست و نه زمين گريه كرد و نه (به هنگام هلاكشان) بدانها مهلت داده شد". سپس فرمود: آنها زماني وارث ديگران بودند آنگاه ارث دهنده شدند! آنان سپاس نعمت را نگزاردند و بدليل گناهكاري، نعمت دنياي خود را از دست دادند. شما از اينكه در برابر نعمتها ناسپاسي كنيد بپرهيزيد تا گرفتار عقوبت نشويد.

18ـ گاهي كسي از علي A پوزش مي‌خواست و امام، عذر وي را مي‌پذيرفت و با خواندن آيه اي از قرآن رفع ملامت از او مي‌كرد چنانكه روايت شده است چون علي A از صِفّين باز مي‌گشت و به محلي بنام نُخَيْلَه رسيد، مردي را ديد كه در زير سايه نشسته و از چهره اش آثار بيماري نمايان است. امام بدو سلام كرد و آن مرد به نيكي جواب داد. علي A از حال وي پرسيد و او را به رحمت و آمرزش خداوند نويد داد و از وي سؤال نمود: آيا در اين جنگ به همراه ما بودي؟ آن مرد پاسخ داد: نه بخدا حضور نداشتم ولي دلم خواست كه حاضر بودم ليكن چنانكه مي‌بيني تأثير تب مرا ناتوان كرده و به همين دليل مرا از پيكار باز داشت. پس امام A اين آيه را بر او خواند: ﴿لَيْسَ عَلَى الضُّعَفَاء وَلاَ عَلَى المَرْضَى وَلاَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُواْ لله وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ وَالله غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾ (التوبة: 91) يعني: "بر ناتوانان و بر بيماران و بر آنان كه چيزي نمي‌يابند تا انفاق كنند باكي نيست هنگامي كه براي (دين) خدا و رسولش به خير خواهي پردازند. بر نيكوكاران هيچ راه ملامتي نيست و خدا آمرزنده و مهربان است".

19ـ علي A قرآن و اهل آنرا با رساترين صورت و بهترين سخنان، مي‌ستود كه در فصل آينده إن شاء الله ذكر آن خواهد آمد.

20ـ از سفارشهاي علي A به هنگام نزديكي وفاتش اين بود كه فرمود: خدا را، خدا را در بارة قرآن بيادتان مي‌آورم مبادا ديگران، بر عمل به قرآن از شما پيشي گيرند!

بدينسان علي A با قرآن در رويداد‌هاي گوناگونِ زندگي، هماهنگي مي‌نمود و قرآن با علي A همراه و موافق بود همانگونه كه پيامبر خدا ـ o ـ از اين امر خبر داد چنانكه خطيب بغدادى در تاريخش از أبو ثابت آورده است كه گفت: بر اُمّ سَلَمه (همسر رسول خدا o) وارد شدم و ديدم كه از علي A ياد مي‌كند و مي‌گريد! گفت: از پيامبر خدا شنيدم كه فرمود: على با قرآن و قرآن با على است از يكْديگر جدا نخواهند شد تا در روز رستاخيز كنار نهر بهشت به من باز گردند(14).

_                     _                    _


2- سخنان علي (ع) در وصف قرآن

امير مؤمنان علي A در بسياري از موارد يارانش را بر مي‌انگيخت تا به قرآن كريم بپردازند و ارزش والاي قرآن را با بهترين بيان براي آنان روشن مي‌ساخت. در ميان دانشمندان اسلام هيچكس را نديده‌ايم كه همچون علي A بتواند قرآن را وصف كند چرا كه قلب علي، آينه‌اي قرآن نما بود و عملش، ميوة درخت مبارك قرآن به شمار مي‌آمد. بنابر اين جا دارد كه ما در ستايش قرآن خاموشي گزينيم و سخن گفتن را به امام بزرگوار بسپاريم كه: "چون خورشيد درخشان برآيد، روشنى ستاره كيوان به چه كار آيد؟!" پس گوشِ هوش به سخناني بايد سپرد كه ديگران براي گفتاري فروتر از آن، بار سفر مي‌بندند!

علي A فرمود: "خداوند، محمّد o را به حق فرستاد تا بندگانش را از پرستش بُت ها به عبوديّت خويش در آورد، و از فرمانبري شيطان به طاعت خود فرا خواند، با قرآني كه آنرا روشن و استواء ساخت تا بندگان خدا پس از جهالت به معرفت خداوندگار خود نايل آيند، و پس از عناد و انكار به اقرار و اثبات وي رسند. از اينرو خداوند سبحان در كتابش ـ بي آنكه ديده شود ـ بر بندگان خويش تجلّي كرد و بدانان نشان داد كه چگونه در كيفر مجرمان شتاب نمي‌ورزد؟ و چگونه كساني را مورد عفو قرار مي‌دهد؟ و چگونه قدرت نمايي مي‌كند؟ و ايشان را از قهر خود بيمناك ساخت و نشان داد كه چگونه آيات خويش را پديد آورده است؟ و چگونه سركشان را با كيفرها از ميان برداشته است؟ و كساني را (كه در خور عقوبت بودند) از روي زمين درو كرده است؟ و چگونه (به بندگانش) روزي بخشيده و آنها را هدايت نموده و بديشان عطا فرموده است...............".

باز از علي A آمده كه فرمود: "بدانيد اين قرآن، نيكخواهي است كه خيانت نمي‌ورزد، و هبري است كه گمراه نمي‌كند، و سخن سرايي است كه دروغ نمي‌گويد، و هيچكس همنشين اين قرآن نشد مگر آنكه با فزوني و كاستي از كنارش برخاست، فزوني در هدايت و كاستي در كوري و ضلالت! و بدانيد كه هيچكس (در امر دين) پس از قرآن به چيزي نياز ندارد و پيش از قرآن بي نياز نيست، بنابر اين درمان دردهاي خود را از قرآن بجوييد، و در سختي و گرفتار يتان از آن ياري بخواهيد زيرا در قرآن، درمان بزرگترين دردها كه همان كفر و نفاق وكژروي و گمراهي باشد، آمده است. پس بوسيله آن از خداوند مسئلت كنيد، و با محبت قرآن به خدا توجّه نماييد و آنرا مايه در خواست از خلق قرار مدهيد كه بندگان خدا با هيچ دستاويزي مانند قرآن، بسوي خدا روي نياورده اند وبدانيد كه قرآن شفاعتگري است كه شفاعتش پذيرفته مي‌شود (هر كس بدان عمل كند، نجات مي‌يابد) و سخن گويي است كه سخنش تصديق مي‌گردد..............".

و نيز علي A فرمود: "بر شما باد تا به كتاب خدا باز گرديد كه رشته استوار و نور آشكار است، درمان سودمند (دردها) و سيراب كننده تشنگان (معرفت) است. هر كس بدان چنگ در زند، از گناه مصون ماند و هر كس بدان آويزد (از عذاب) رهايي يابد، كژي و نادرستي در قرآن راه نيابد تا كارش به اصلاح انجامد، و به انحراف و بيراهه نرود تا ماية پوزش خواهي در آن فراهم آيد! بازخواني فراوان و شنيدن مكرّر، آنرا كهنه نسازد، هر كس بدستاويز قرآن سخن گويد براستي تكلّم نموده و هر كس آنرا بكار بندد از ديگران پيشي گرفته است".

همچنين علي A فرمود: "خداوند پاك هيچكس را به چيزي همانند قرآن اندرز نداده است زيرا كه قرآن، رشته استوار الهي وپيوند دهنده امين او است، مايه بهار دلها و سرچشمه دانش است، چيزي جز قرآن، دل را جلا ندهد (و زنگار از آن پاك نكند) ..........".

و نيز علي A فرمود: قرآن، هم فرمانده‌است وهم باز دارنده، هم خاموش است و هم گويا! حجّت خدا بر مردم است كه بر اساس آن از ايشان پيمان گرفته و آنها را در گروِ (ايمان و عمل) بدان قرار داده‌است، نور آنرا تمام نموده و دين خود را بدان كامل گردانده است، و روان پيامبرش را بر گرفت در حاليكه از رساندن احكام هدايت به مردم بوسيلة قرآن فراغت يافته بود".

و نيز علي A فرمود: "اين قرآن است! از آن بخواهيد تا سخن گويد و سخن از آن نخواهيد شنيد(15)! ولي من از آن شما را خبر مي‌دهم: بدانيد كه در قرآن دانشِ رويداد‌هاي آينده (همچون رستاخيز ......) و سخن از حوادث گذشته (همچون احوال پيامبران سَلَف......) و داروي دردهاي شما و ماية نظم كارهايتان آمده است".

و نيز علي A فرمود: "قرآن را فرا گيريد كه بهترين سخنان است و در آن بيانديشيد كه بهار دلها‌است و از نور آن درمان بجوييد كه مايه بهبودي سينه ها است و به نيكويي آن را بخوانيد كه سودمندترين حكايتها است".

و نيز علي A فرمود: "كتاب خدا در ميان شما است، سخن گويي است كه زبانش خسته نمي‌شود و خانه‌اي است كه بنيادش و يران نمي‌گردد و عزّتي است كه يارانش شكست نمي‌خورند".

و همچنين علي A فرمود: " در قرآن خبر از پيشينيانتان و پيشگويي از آيندگانتان و داوري در ميانتان آمده است".

و نيز علي A فرمود: "ظاهر قرآن زيبا و شگفت آور و باطنش ژرف است، شگفتيهاي آن تمام نشود و امور حيرت انگيزش پايان نپذيرد و تاريكيها جز بدان بر طرف نگردد".

_                     _                    _


3- سخن علي (ع) در مذمّت تفسير به رأي!

امام A در سخنان خويش بندگان خدا را به دو گروه تقسيم نموده است. گروه نخستين كساني هستند كه هواي نفساني را مغلوب ساخته اند و از كلام خدا پيروي مي‌كنند و هرجا كه قرآن كريم فرود آيد، آنها نيز همانجا فرود مي‌آيند و بدينصورت قرآن پيشوا و رهبر آنان شمرده مي‌شود. گروه ديگر، منحرفان و هوي پرستانند كه رأي و نظر خود را بر قرآن تحميل مي‌كنند گويي كه ايشان امام و پيشواي كتاب خدايند، نه قرآن پيشواي آنان!

علي A در بارة يكي از افراد دسته نخستين چنين مي‌فرمايد:

"وي دادگري را بر خويشتن واجب دانسته (خود را بدان پاي بند ساخته)، پس نخستين مرحلة عدالتش آنستكه هواي نفس را از روان خويش نفي كرده است. در وصف حق سخن مي‌گويد و خود بدان عمل مي‌نمايد. هيچ غايتي از خير را وا نمي‌گذارد مگر كه قصد آن مي‌كند، و هيچ گمان نيكي در باره كاري نمي‌برد مگر كه آهنگ آن را دارد. زمام اختيارش را به كتاب خدا سپرده است و قرآن رهبر و پيشواي او به شمار مي‌آيد. هر جا كه بار قرآن فرود آيد، او نيز فرود مي‌آيد و در هر محلّي كه قرآن منزل گيرد، او نيز منزل مي‌كند".

آنگاه امام A به توصيف كسي از گروه دوم مي‌پردازد و مي‌فرمايد:

"و بندة ديگري است كه دانشمند نام گرفته ولي اهل دانش نيست! نادانيها را از نادانان فرا‌گرفته، و گمراهي‌ها را از گمرَهان آموخته است. دامهايي از رشته هاي فريب و گفتار دروغين بر سر راه مردم افكنده است، و كتاب خدا را به سوي آراء خود مي‌كشاند و حق را با هواي خويش پيوند مي‌دهد"!

و باز مي‌فرمايد:

"پس از من روزگاري بر شما خواهد آمد كه چيزي پنهان‌تر از حق و آشكارتر از باطل و فراوانتر از دروغ بر خدا و رسولش نباشد. هيچ كالايي نزد مردم آن روزگار زيانمندتر از قرآن ـ چون آنرا به شايستگي خوانند ـ يافت نشود و هيچ متاعي پر رُونق تر از قرآن ـ هنگامي كه به تفسير نابجاي آن پردازند ـ به دست نيايد. در شهرها ناشناخته تر از "معروف" و شناخته تر از "منكر" چيزي وجود نداشته باشد. حاملان قرآن آن را به كنار افكنند و حافظان قرآن آن را به فراموشي سپارند. در آن روزگار، قرآن و قرآنيان در ميان مردم رانده و مطرود خواهند بود و دو يار همدم و همراه هستند كه كسي بدانها جايگاهي ندهد. پس آنها در آن روزگار (ظاهراً) ميان مردمند اما (باطناً) در ميان ايشان نيستند و با مردمند ولي با آنان نيستند! زيرا كه گمراهي و هدايت با يكديگر سازش ندارند هر چند گرد هم آيند. پس آن مردم، در تفرقه به وحدت مي‌رسند! و از وحدت به پراكندگي مي‌گروند. گويي كه ايشان پيشوايان قرآنند و قرآن، پيشواي ايشان نيست! در نتيجه جز نامي از قرآن نزد آنها باقي نمي‌ماند و جز خط و نگارشي از آن را نمي‌شناسند! و پيش از آن روزگار نيز بر صالحان، انواع شكنجه ها را روا مي‌دارند و سخن راست آنان را بر خدا، دروغ مي‌نامند و ايشان را در برابر عمل نيكشان به كيفرِ كار ناصواب مي‌رسانند..........".

نويسنده گويد: اساس اين سخن از رسول خدا ـ o ـ روايت شده است و امير مؤمنان ـ A ـ بخشي از آن را گرفته و با برترين بيان و بهترين توضيح به شرحش پرداخته است. شيخ كلينى در كتاب "روضة كافى" از عليّ بن ابراهيم قمّي، از پدرش، از نوفلي، از سَكوني، از ابو عبد الله صادق، از امير مؤمنان از رسول خدا ـ o ـ آورده است كه فرمود:

"روزگاري بر مردم خواهد آمد كه از قرآن جز خطّي و از اسلام جز نامي ‌نمي‌ماند(16). آنها مسلمان ناميده مي‌شوند ولي دورترين مردم از اسلامند! مسجد هايشان (از حيث ظاهر) آباد و به لحاظ هدايت، ويران است! فقهيان آن روزگار بدترين فقها در زير ساية آسمانند، فتنه از ايشان سر مي‌زند و به خودشان باز مي‌گردد"!

همچنين امير مؤمنان A در نهي از تفسير قرآن بنا بر رأي اشخاص فرمود:

"روز رستاخيز ندا كننده‌اي بانگ مي‌زند: آگاه باشيد كه (امروز) هر بذر افشاني گرفتار كِشتة خود و عاقبت كار خويش است جز كِشتكاران قرآن! پس شما از كِشت كنندگان و پيروان قرآن باشيد و در معرفت خداوندتان آن را راهنما قرار دهيد و از قرآن براي خود نصيحت جويي كنيد و آراءِ خويش را در برابر آن متّهَم سازيد و هو سهاي خود را در بارة قرآن خيانتگر شماريد".

نويسنده گويد: شك نيست كه قرآن كريم از سوي خداوند جهانيان نازل شده تا مردم در آياتش تدبّر كنند و به وسيلة آن رهنمايي شوند. بنابر اين، مراد از تفسير به رأي كه امير مؤمنان A آن را نهي فرموده آنستكه آراءِ گرفته از مسلكهاي گوناگون را بر قرآن تحميل كنند چنانكه امروز اينكار نزد پيروان مذاهب مختلف، رواج دارد (و به قول شاعر عرب: همگي ادّعا مي‌نمايند كه به وصال ليلا رسيده اند ولي ليلا هيچكدام را قبول ندارد). امّا اگر كسي تأويلات صوفيان و آراءِ فلسفي و اقوال كلامي و جز اينها را كنار نهد و به رشتة قرآن چنگ در زند و حلّ مشكل قرآن را از خودش بجويد و آيه اي را با آية ديگر يا با سنّت پيامبر o تفسير كند، قطعاً به راه راست رهنمون شده است و روش صحيح در تفسير قرآن مبين، جز اين نيست چنانكه در سخنان امير مؤمنان A بدان اشارت رفته است و مي‌فرمايد:

"كتاب خدا است كه با آن (حقايق را) مي‌بينيد و از آنها سخن مي‌گوييد و آنها را مي‌شوند و بخشي از قرآن از بخش ديگر سخن و قسمتي از قرآن بر قسمت ديگر گواهي ميدهد و در بارة خدا به اختلاف سخن نمي‌گويد و همراه خود را از خدا جدا نمي‌سازد".

و نيز مي‌فرمايد:

"كارهاي دشوار و شبهه ناك خود را به خدا و رسولش باز گردان زيرا خداوند به مردمي كه دوست داشته آنان را رهنمايي كند، فرموده است: (اي كسانيكه ايمان آورده ايد از خدا و رسولش و فرمانداران خود اطاعت كنيد پس اگر در چيزي نزاع كرديد آن را به خدا و رسولش باز گردانيد) و باز گرداندن امور به خدا يعني گرفتن محكمات قرآن، و باز گردندان آنها به رسول يعني گرفتن سنّت او كه مسلمانان را گرد مي‌آورد و پراكنده نمي‌سازد".

بنابر اين بر عهدة مفسّر است تا به جانب هدفي حركت كند كه قرآن بدان سو توجّه دارد و در بارة چيزهايي كه خدا از آنها ساكت است، خاموشي گيرد و خود را در بيرون بردن معاني آيات از ظواهر آنها، به تكلّف نيافكند، و از حدود خداوند سبحان در گفتارش درنگذرد چنانكه امير مؤمنان A فرمود:

"همانا خداوند واجباتي را بر شما مقرّر داشته، آنها را تباه مسازيد و حدودي را برايتان معيّن فرموده از آنها تجاوز نكنيد و از چيزهايي بازتان داشته، نسبت بدانها بي‌احترامي ‌مكنيد و در بارة چيزهايي سكوت نموده و از راه فراموشي آنها وا‌نگذاشته، خود را در آن موارد به سختي نيافكنيد"!

اينست روش علي A در تفسير قرآن حكيم.

 

_                     _                    _


4- ظاهر و باطن قرآن در سخنان علي (ع)

در ميان مسلمانان مشهور است كه قرآن كريم داراي ظاهر و باطني است. چنانكه اين معنا را در سخنان امير مؤمنان (ع) نيز مي‌يابيم، آنجا كه مي‌فرمايند:

«همانا ظاهر قرآن زيبا و شگفت آور و باطنش ژرف است، شگفتهاي آن تمام نشود و امور حيرت انگيزش پايان نپذيرد، و تاريكيها جز بدان بر طرف نگردد»

گروهي از اهل باطل اين سخن را دستآويز قرار داده اند و به بهانة باطن قرآن آيات إلـهي را از معناي درست خود بيرون برده اند، و به تعبير ديگر: راه تأويل هايِ نا بجا را دربارة قرآن پيش گرفته اند.  آنان، معانيِ ويژه اي را براي باطن قرآن به ميان آورده اند كه همانند معاني مزبور از رسول خدا o و صحابه و تابعين(17) هرگز گذارش نشده است.

حق آنستكه مراد از ظاهر قرآن همان واژه هايي فصيح و نظم و اسلوب عجيب در كلمات قرآني است، و مقصود از باطن قرآن، معاني ژرف و مفاهيم لطيف آن است، چنانكه از علي (ع) آورده اند كه فرمود:

«هيچ آيه اي در قرآن مجيد نيست مگر آنكه چهار جهت دارد: ظاهر و باطن و حد و مطلع. ظاهر آنستكه خوانده مي‌شود و باطن آنستكه به فهم در مي‌آيد و حد آنستكه حلال و حرام را در بر دارد و مطلع چيزي است كه خدا آنرا از بندة خود مي‌خواند»

بنا بر اين، باطن كتاب خدا چنانكه در اين روايت به طور آشكار آمده ژرفاي معناي آنست كه از راه تدبر و تأمل فهميده مي‌شود. اما اندك روايتي كه به عنوان معاني باطني قرآن گزارش شده با توجه به اينكه آيات قرآني بهيچ صورت دلالتي بر آنها ندارند البته نمي‌توانند از مقاصد باطني قرآن به شمار آيند (و چگونه چيزي را كه قرآن به دلالت لفظي يا معنوي نشان نمي‌دهد، مي‌توان از معاني و مقاصد آن شمرد؟!).  آري، سزاوارتر آنستكه گفته شود روايات مزبور از سوي «فرقة باطنيه»(18) و ديگر گمراهان ساخته شده تا مردم را فريب دهند و به راه هايِ بدعت آميز خود خوانند.

_                     _                    _


5- فهم القرآن و رأي علي (ع) در بارة آن

دسته اي از مسلمانان بر اين باورند كه معاني قرآن كريم از دسترس فهم بشر دور است وجز پيامبر خاتَم و امام معصوم كسي بدرستي قرآن را نمي‌فهمد. اين رأي، صحيح نيست وبطلانش واضح وآشكار است زيرا اولاً با دعوت خداي بزرگ نمي‌سازد كه بندگان خود را به انديشيدن در قرآن فرا خوانده است تا بدانند كه قرآن حق است و از سوى او نازل شده ثانياً با سخن پيامبر خدا o نيز مخالفت دارد كه به روايت از علي (ع) گزارش شده است.

اما دعوت خداي بزرگ را در خلال اين آيات شريفه مي‌توان يافت كه مي‌فرمايد:

1-  ﴿وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ (قمر: 17، 22، 32 و 40)

«همانا (اين) قرآن را براي پند گرفتن آسان ساختيم پس آيا هيچ پند پذيري هست؟»

2- ﴿كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُوا الأَلْبَابِ (ص: 29)

«(اين) كتابي است فرخنده كه آن را بر تو فرو فرستاديم تا در آياتش بيانديشند و خردمندان از آن پند گيرند».

3- ﴿أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ الله لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا (النساء: 82)

«آيا در (اين) قرآن نمي‌انديشند كه اگر از نزد كسي جز خدا بود همانا در آن اختلاف بسياري مي‌يافتند».

و امّا سخن پيامبر o كه بوسيلة علي (ع) گزارش شده چنان است كه رسول خدا o فرمود:

«بدانيد كه بزودي فتنه‌اي در ميان خواهد آمد! علي (ع) گفت: من از پيامبر پرسيدم: اي رسول خدا راه گريز از آن فتنه كدام است؟ پاسخ داد: كتاب خدا است كه از احوال گذشتگان و آيندگان شما خبر مي‌دهد و در ميانتان داوري مي‌كند و حق را از باطل جدا مي‌سازد و شوخي بر نمي‌دارد. هر ستمگري آن را فرو گزارد، خدا او را درهم مي‌شكند و هر كس هدايت را در غير آن بجويد، خدا وي را به گمراهي مي‌سپارد. و آن كتاب رشته اي استوار خدا است، و پندآموزي حكمت آميز است، و (نماينگر) راه راست است كه هواهاي مردمان را به انحراف نمي‌كشد و زبان ها با تكيه بر آن، از اشتباه مصون مي‌مانند و دانشمندان از آن سير نمي‌شوند و با بازخواني مكرر كُهنه نمي‌گردد و شگفتيهايش پايان نمي‌پذيرد و اين كتاب همانست كه چون جنّيان آن را شنيدند گفتند: ما قرآن شگفت انگيز شنيديم كه به راه راست رهنمايي مي‌كند. هر كس با قرآن سخن بگويد گفتارش قابل تصديق است، و هر كس بدان عمل كند پاداش مي‌گيرد. و هر كس با آن به داوري پردازد، به عدالت حكم مي‌كند و هر كس به سوي آن دعوت نمايد ، به راه راست رهنمون شده است.».

اين روايت را ترمذي و دارمي از اهل سنت در كتب سنن خود آورده اند و از اماميه نيز محمد بن مسعود عياشي در تفسيرش (با اندك اختلافي در الفاظ) نقل كرده است.

حديث مزبور دلالت دارد بر اينكه گروهي از جنّيان، قرآن را فهميدند (از آن رو كه دانستند به راه راست هدايت مي‌كند) و بدان ايمان آوردند، پس چگونه مي‌شود كه آدميان آن را نفهمند با اينكه قرآن به زبان ايشان نازل شده است؟!

و نيز حديث مذكور گواه است بر اينكه: «هر كس هدايت را در غير از قرآن بجويد، خدا وي را به گمراهي مي‌سپارد» با وجود اين، آيا مي‌توان گفت كه رجوع به قرآن براي يافتن راه هدايت، باطل يا بيهوده است و فايده اي از آن عايد نمي‌شود؟!  باري، هرچند قرآن درخور فهم بشر نازل شده است ولي مي‌توان گفت كه براي فهم دقايق يا نكته هاي قرآن، درجات و مراتبي وجود دارد و پيامبر خدا o در بالاترين درجه قرار داشته و جايگاه علي (ع) در مرتبة والايي از آن بوده است از اينرو از وي پرسيدند كه: «آيا كتابي نزد شما (خاندان پيامبر o) هست؟ پاسخ داد: نه ! جز كتاب خدا يا فهمي كه به مرد مسلماني بخشيده شده است! و نيز اين صحيفه (كه در غلاف شمشير من جاي دارد...)».

اين روايت را بخاري در صحيح خود آورده و فيض كاشاني (از علماي اماميه) نيز در تفسيرش گزارش كرده است و در عبارت فيض چنين آمده: «مگر آنكه خداوند، فهمي دربارة قرآن به بندة خود داده باشد».

اثر مزبور نشان مي‌دهد ممكن است بندة مسلماني به نكته اي از قرآن پِيْ بَرَد كه آن نكته به فهم ديگري نرسيده باشد.

همچنين از علي (ع) روايت شده كه فرمود:

«هر كس قرآن را بفهمد از دانش انبوهي پرده برداشته است».

و نيز فرمود: «آيا شما را خبر دهم كه چه كسي براستي فقيه است؟ گفتند: آري، اي امير مؤمنان. فرمود: آن كس كه مردم را از رحمت خدا نااميد نسازد و از عذاب او آسوده خاطر نكند و در نافرماني از خدا بدانها رخصت ندهد و قرآن را با رويكرد به سخن ديگر، ترك ننمايد. بدانيد كه هيچ خير در دانشي نيست كه فهميدن در آن نباشد و هيچ خير در قراءتي نيست كه انديشيدن در آن نباشد و نيز خير در عبادتي نيست كه درك معاني در آن نباشد.».

نتيجة اين سخنان آنستكه قرآن كريم از سوي خداوند بزرگ نازل شده تا مردم معاني آن را دريابند و بوسيلة آن هدايت شوند بنا بر اين هر كس در راه فهم قرآن بيشتر كوشش نمايد، بهرة فراوانتري از آن مي‌برد.

اين معنايي است كه ما از سخنان امير مؤمنان علي در يافته ايم، سلام و رحمت و بركات خداوند بر او باد.

 

 

 

 

_                     _                    _


6 - ترتيب سوره هاي قرآن در مصحف علي (ع)

توالي آيات در هر سوره اي از قرآن به تعيين پيامبر -o- بستگي داشته است و زمينه اي براي اظهار نظر ديگران نسبت به آن در ميان نبود ولي ترتيب سوره ها چنانكه امروز در مصحف هاي قرآني ديده مي‌شود بنا به تعيين وفرمان ويژة پيامبر o صورت نگرفت و گزينش صحابه در اينكار تأثير داشت چرا كه بنا بر روايات تاريخي، مصحف هاي ياران پيامبر o ماننده مصحف أُبيّ بن كعب (رض) و مصحف عبد الله بن مسعود (رض) و مصحف علي بن أبي طالب (ع) بلحاظ توالي سوره ها، گوناگون بوده اند. اساساً مصحف را براي قرائت آن مي‌نويسند از اينرو همانگونه كه سوره هاي قرآن را مي‌توان بدون رعايت ترتيب نزول خواند، به همان صورت جايز است كه آنها را به نگارش درآورد. با وجود اين، احترام ترتيب كنوني سوره ها، امري لازم است كه نتيجة اجماع صحابه (نخستين گواهان وحي و تنزيل) شمرده مي‌شود كه با موافقت امير المؤمنين علي (ع) نيز همراه بوده است.

اما مصحفي كه علي (ع) به خط خود نگاشت، برخي از نويسندگان در سده هاي نخستين آنرا ديده اند. بعنوان نمونه، يحيي بن حسين بن قاسم بن ابراهيم بن اسماعيل بن حسن بن علي بن ابي طالب (ع) ملقب به امام هادي (متوفي به سال 298 هجري قمري) كه از پيشوايان فرقة زيديه شمرده مي‌شوند در كتاب «احكام» خود گزارش نموده است كه مصحفي را به خط علي عليه السلام نزد پيرزني از خاندان امام حسن مجتبي (ع) ديده كه با آنچه در دست مردم بوده، همانندي داشته است.

همچنين محمد بن اسحاق نديم در قرن چهارم مصحفي را به خط علي بن ابي طالب (ع) نزد ابو يعلي حمزة حسني يافته و در كتاب «فهرست» خود از آن خبر داده است چنانكه مي‌نويسد:

«و من به روزگار خودمان، مصحفي را نزد ابو يعلي حمزة حسني كه خدايش رحمت كند ديدم، به خط علي بن ابي طالب (ع) كه چند برگ از آن افتاده بود و مصحف مزبور را فرزندان حسن (ع) با گذشت روزگار به ميراث برده بودند وترتيب سوره ها در آن مصحف چنين بود...».

متأسفانه ترتيب مذكور در تمام نسخه هايي كه از كتاب «فهرست» به ما رسيده، حذف شده است! با وجود اين، ترتيب سور قرآن به روايت از امير مؤمنان عليه السلام در آثار علماي دوره هاي بعد يافت مي‌شود چنانكه در تفسير «مجمع البيان» اثر ابو علي فضل بن حسن طَبْرِسي (از دانشمندان اماميه در سدة ششم) و در تفسير «مفاتيح الأسرار ومصابيح الأبرار» اثر محمد بن عبد الكريم شهرستاني (از دانشمندان قرن ششم) و نيز در كتب علماي ديگر با مقداري اختلاف، وجود دارد.

ما ترتيبي را كه در بخش اول كتاب «مقدمتان في علوم القرآن» از علي عليه السلام رسيده بر ديگر روايت ترجيح مي‌دهيم زيرا كه مصنف اين كتاب، روايت امام علي (ع) را به طور كامل آورده و آن را تقطيع نكرده است، بر خلاف شيخ طبرسي كه بخشي از روايت مزبور را نقل نموده و بقيه را حذف كرده است اما روايت شهرستاني كه از طريق مقاتل بن سليمان از علي A رسيده خطاهاي بسياري را در بردارد كه مانع از اعتماد ما بدان مي‌شود.

مصنف بخش اول از كتاب «مقدمتان» كه يكي از علماي مغرب است به اساند خود از سعيد بن مسيِّب و او از علي A گزارش نموده كه گفت: «از پيامبر -o- دربارة ثواب قرآن پرسيدم. رسول خدا o مرا از ثواب تك تك سوره‌هاي قرآن چنانكه خداوند از آسمان فرو فرستاده بود، آگاه ساخت و فرمود: نخستين سوره اي كه بر او در مكه نازل شد:

فاتحة الكتاب است، سپس: إقرء باسم ربك، آنگاه: ن و القلم، سپس: يا أيها المدّثّر، بعد: با أيها المزّمّل، سپس: إذا الشمس، آنگاه: سبّح اسم ربك، بعد:  والليل، آنگاه: والفجر، سپس: و الضحي، بعد: ألم نشرح، سپس: و العصر، و آنگاه: و العاديات، وبعد: الكوثر، و پس از آن: ألهاكم، و آنگاه: أرأيت، و بعد: الكافرون، و سپس: ألم تر كيف، و بعد: الفلق، و آنگاه: الناس و پس از آن: الإخلاص، سپس: عبس، و بعد: إنّا أنزلناه، آنگاه: و الشمس، و بعد: البروج، سپس: و التين، و بعد: لإيلاف، پس از آن: القارعة، سپس: القيامة، بعد از آن: هُمَزه، سپس: المرسلات، بعد از آن: ق، آنگاه: البلد، بعد: الطارق، سپس: الساعة، پس از آن: ص، سپس: المص، آنگاه: قل أوحي، بعد: يس، سپس: الفرقان، بعد: الملائكه، آنگاه: كهيعص، پس از آن: طه، سپس: الواقعة، بعد: الشعراء، در پي آن: النّمل، پس از آن: القصص، آنگاه: سبحان، بعد: يونس، سپس: هود، در پي اش: يوسف، آنگه: الحِجْر، بعد: الأنعام، سپس: الصّافّات، پس از آن: لقمان، آنگاه: سبأ، بعد: الزّمر، آنگه: سوره هايي كه به حم آغاز مي‌شوند يكي در پي ديگري آمده اند، سپس: والذاريات، آنگه: الغاشية، بعد: الكهف، پس از آن: النحل، آنگاه: إنَّا أرسلنا، بعد: إبراهيم، و آنگه: الأنبياء، بعد: المؤمنون، سپس: الم السجدة، در پي آن: والطور، در پس آن: الملك، سپس: الحاقة، بعد: سأل سائل، سپس: عم يتساءلون، آنگاه: النازعات، بعد: انفطرت، پس از آن: الروم، در پي آن: العنكبوت، سپس: المطففين، بعد: انشقت.

و آنچه در مدينه نازل شده است: نخست سورة البقرة، بعد: الأنفال، پس از آن: آل عمران، سپس: الأحزاب، در پي آنم الممتحنة، آنگاه النساء، بعد إذا زلزلت آنگاه الحديد سپس سورة محمد o بعد: الرعد، پس از آن: الرحمن، سپس: هل أتى، سپس: الطلاق، سپس: لم يكن، آنگاه: الحشر، بعد: إذا جاء نصر الله، بعد از آن: نور، سپس: الحج، پس از آن: المنافقون، بعد: المجادلة، سپس: الحجرات، آنگاه: التحريم، بعد: الجمعة، سپس: التغابن، بعد: الفتح، آنگاه: المائدة، بعد: التوبة، بعد از آن: النجم، اين سوره ها در مدينه نازل شده اند(19)».

نويسنده گويد: اين روايت از مهمترين روايات در ترتيب سوره هاي قرآني به شمار مي‌آيد، در عين حال، متأسفانه كاستي و اشتباه در آن راه يافته است، بدين معنى كه سورة «المسد» در آن يافت نمي‌شود (و جايگاه اين سوره، پس از المزمل است) و همچنين سورة «الصف» را در آن نمي‌بينيم (كه بعد از التغابن بايد آورده شود) و نيز سوره «النجم» در آخر اين جدول نهاده شده، با اينكه سوره اي مكي است و پس از سورة «الإخلاص» فرود آمده است چنانكه در «مجمع البيان» و ديگر كتب از ابن عباس گزارش نموده اند.  همچنين سورة هود لازم است در اين فهرست پيش از سورة يونس آيد(20).

به گمان من ، امير مؤمنان علي A دو بار قرآن را جمع كرده است، يكبار آنرا به ترتيب نزول سوره ها فراهم ساخته و بار ديگر، به ترتيبي كه امروز در مصحف ها مي‌بينيم گرد آورده است چنانكه يحيي بن حسين ملقب به هادى در سده سوّم بدان گواهي داده و گفته است كه: مصحف علي A با آنچه در دست مردم بود، همانندي داشت.

يعقوبي (در تاريخش) گردآوري سوّمي را نيز به أمير مؤمنان A نسبت مي‌دهد بطوريكه امام A در خلال آن، قرآن را به هفت بخش، تقسيم نموده است و خدايتعالي به درستي اين قول داناتر است.

_                     _                    _


7 - آنچه از علي (ع) در تفسير سورة فاتحه آمده است

سورة فاتحه نخستين سوره اي است كه در مكّه بر پيامبر ـ o ـ نازل شد(21) چنانكه اين معنا را در روايت امام علي A مي‌يابيم آنجا كه مي‌فرمايد: "نخستين چيزى كه در مكّه بر پيامبر فرو فرستاده شد، فاتحة الكتاب بود.

اينك آنچه در بارة سورة فاتحه از امير مؤمنان A گزارش شده به نظر خوانندگان گرامي مي‌رسد:

دارقُطنى و بيهقى در كتاب سنن خود از عبد خير(22) آورده‌اند كه گفت: از علي A در بارة "سبعُ المثَانى" پرسيده شد، فرمود: مراد، سورة حمد است. گفتند: آن سوره، شش آيه دارد (و در سبع المثاني از رقم هفت سخن آمده است)! فرمود: ﴿بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ نيز آيتي از سوره مزبور است (كه با شمارش آن، سورة حمد به هفت آيه مي‌رسد).

نويسنده گويد: اين سخن را آنچه از پيامبر خدا ـ o ـ گزارش شده، تأييد مي‌كند كه فرمود:

"چون حمد را خوانديد، بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ را نيز بخوانيد كه اين سوره "اُم القرآن" و "اُمُّ الْكِتَابِ" و "سبع المثانى" است و بسم الله الرحمن الرحيم يكي از آياتش به شمار مي‌آيد"

اين روايت را دارقطني آورده و آنرا صحيح شمرده و نيز بيهقي در سنن خود آن را نقل كرده‌است.

2ـ از طر يق اماميّه، محمّد بن عليّ بن حسين بن بابويه، به اِسناد خود از امير مؤمنان علي A گزارش نموده كه گفت: از رسول خدا ـ o ـ شنيدم كه مي‌گفت: خدايا تعالي مرا فرمود: اي محمّد! ﴿وَلَقَدْ آَتَيْنَاكَ سَبْعًا مِنَ المَثَانِى وَالْقُرْآَنَ الْعَظِيمَ (الحجر:87) "همانا تو را سبع المثاني و قرآن بزرگ داديم". پس خداوند بوسيلة فاتحه الكتاب به تنهايي بر من منّت نهاد و آنرا در برابر قرآن بزرگ قرار داد و "فاتحة الكتاب" گرانبهاترين چيزي است كه در گنجهاي عرش وجود دارد.

ابن بابويه در كتاب "توحيد" روايت نموده كه "مردي از علي بن حسين A معناي "بسم الله الرحمن الرحيم" را پرسيد، فرمود: پدرم از برادرش حسين بن علي A و او از پدرش امير مؤمنان A آورد كه (در روزگارِ وي) مردي برخاست و پرسيد: اي اميرِ مؤمنان، مرا از "بسم الله الرحمن الرحيم" خبر ده كه معنايش چيست؟

علي A پاسخ داد: واژة "الله" كه در گفتارت آمد، بزرگترين نام از نامهاي خداي بزرگ است و همان اسمي‌است كه سزاوار نيست كسي جز خدا، بدان ناميده شود و هيچ آفريده اي هم بدان ناميده نشده است. آن مرد گفت: تفسير كلمه "الله" چيست؟ فرمود: او كسي‌است كه هر آفريده اي در نيازها و سختي‌ها و به هنگام قطع اسباب و نااميدي از غير خود، به بندگي او روي مي‌آورد زيرا هر كس كه در اين دنيا به مقام مهتري و بزرگي دست يابد، هر چند در كمال بي نيازي و سركشي باشد و ديگران نياز فراوان بدو پيدا كنند، سر انجام زماني فرا خواهد رسيد كه ديگران به كاري نيازمند شوند كه او از عهدة انجامش ناتوان مانَد و خود نيز به چيزي نيازمند گردد كه توانايي بر آن نداشته باشد و ناگزير به هنگام ضرورت و نيازِ خود، اميد از ديگران مي‌بُرَد و رو به سوي "الله" مي‌بَرَد. تا آنكه چون خداوند درخواستش را كفايت كند، او (لطف خدا را به فراموشي مي‌سپرد و) دو باره به شرك (و سركشي) خود باز مي‌گردد! آيا نشنيده‌اي كه خداي عزّ و جلّ مي‌فرمايد: ﴿قُلْ أَرَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ الله أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ الله تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ. بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شَاءَ وَتَنْسَوْنَ مَا تُشْرِكُونَ (الأنعام/40و41).

يعني: "بگو در صورتيكه عذاب خدا شما را در رسد يا قيامت بر شما آيد اگر راست گوييد خبر دهيد كه آيا جز "الله" چه كسي را مي‌خوانيد؟ بلكه تنها او را مي‌خوانيد و چون او بخواهد (عذابي) را كه به خاطرش وي را خوانديد از شما بر مي‌دارد و آنچه را شريكش مي‌پنداريد فراموش مي‌كنيد".

پس خداي بزرگ به بندگانش مي‌فرمايد: اي نيازمندان رحمتم، در همة احوال شما را به خود محتاج ساختم و در همة اوقات، فروتني بندگي را برايتان لازم شمردم پس در هر كاري كه آغاز نموده‌ايد و آرزوي به پايان بُردن آنرا دارد و اميد رسيدن به نهايتش را در دل جاي داده‌ايد، بسوي من تضرّع كنيد كه من چون بخواهم چيزي را بر شما ببخشم، ديگري بر مَنعش توانا نباشد و چون بخواهم چيزي را از شما منع كنم، ديگري بر بخشيدنش ناتوان ماند. پس من سزاوارترين كسي هستم كه از او حاجت خواسته شود و به سوي وي تضرّع گردد. بنابر اين در آغاز هر كار ـ كوچك باشد يا بزرگ ـ بگوييد: بِسْمِ الله الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. يعني: در اين كار از خدايي ياري مي‌جويم كه رسم بندگي، براي هيچكس جز او شايسته نيست. همان "الله" كه چون از او ياري خواهند، ياري نمايد و چون او را بخوانند، پاسخ دهد. همان "رحمن" كه باگستردن روزي خود بر ما، رحمتش را به ما ارزاني مي‌دارد. همان "رحيم" كه در كار ديانت و دنيا و آخرتمان بر ما ترحّم مي‌كند و اوست كه دين را براي ما سهل و آسان و (تكليف را) بر ما سبك ساخته است و با جدا سازي ما از دشمنانش، ما را به رحمت خود مي‌نوازد.

سپس علي A گفت: رسول خدا ـ o ـ فرمود: هر كس به كاري پردازد كه به اندوهش افكند، اگر با خلوص نيّت و از صميم دل، روي به خدا آورَد و بگويد: بِسْمِ الله الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، از دو امر (سودمند) جدا (و بي بهره) نماند. يا به حاجت خويش در دنيا دست يابد و يا نزد خداوند (پاداشي) برابر آن را اندوخته كند و آنچه نزد خدا براي مؤمنان ذخيره شود، بهتر و پايدارتر است".

نويسنده گويد: رحمن و رحيم دو واژه است كه از "رحمت" گرفته شده اند و در "رحيم" رقّتِ بيشتري اعتبار مي‌شود چنانكه در حديث ابن عبّاس از رسول خدا ـ o ـ آمده است كه فرمود: "فالرَّحِيْمُ أرقُّ من الرَّحْمَنِ وكلاهما رفيقان". يعني: "در معناي كلمة رحيم، رقّت بيشتري از رحمن وجود دارد و هر دو كلمه، همراه و رفيق يكديگرند". و اين معنا در سخن امير مؤمنان A نيز ديده مي‌شود چنانكه معناي "رحمن" را بر اين امر حمل نموده كه: "با گستردن روزي خود بر ما، رحمتش را به ما ارزاني مي‌دارد" و "رحيم" را با آن معنا تطبيق داده كه: "در كار ديانت و دنيا و آخرتمان بر ما ترحّم مي‌كند و دين را براي ما سهل و آسان و (تكليف را) بر ما سبك ساخته است" همانگونه كه خداوند (در كتابش) مي‌فرمايد:

﴿يُرِيدُ اللهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمْ وَخُلِقَ الإِنسَانُ ضَعِيفًا (النساء: 28). يعني: "خدا مي‌خواهد تكليف شما را سبك گرداند زيرا كه انسان، ضعيف آفريده شده است". در عين حال بايد دانست كه رقّت (يا دلسوزي) از صفات آفريدگان است و خداي سبحان بدان وصف نمي‌شود و مُراد از اين تعبير در حديث، آثار رقّت يعني بخشش و تخفيف و آمرزش است چنانكه علي A در بارة خداوند سبحان فرمود: بَصِيْرٌ لا يُوصَفُ بِالحَاسَّةِ، رَحِيْمٌ لا يُوصَفُ بالرِّقَّةِ. يعني: "او بينا است ولي به داشتن حسّ بينايي وصف نگردد، و رحيم است امّا به رقّت و دلسوزي مُتَّصِف نشود".

4ـ از امير مؤمنان علي A گزارش شده كه فرمود: (خداوند با ذكر) رحمن و رحيم، نا اميدي را از آفريدگانش مي‌زدايد".

بيهقى از علي A آورده كه گفت: پيامبر خدا ـ o ـ گروهي از خويشان خود را به پيكار فرستاد و دعا كرد كه: خداوند اگر ايشان را به سلامت باز گرداني تو را چنانكه سزاوار سپاست باشد، سپاس مي‌گزارم! چيزي نگذشت كه آنان به سلامت برگشتند. پيامبر o گفت: الحمد لله عَلَى سابِغِ نِعَمِ الله (خداي را بر كمال نعمتهايش سپاس تمام باد). علي A گفت: من به پيامبر ـ oـ گفتم: اي رسول خدا آيا شما نگفتيد كه اگر خداوند آنان را به سلامت بازگرداند او را چنانكه سزاوار سپاسش باشد، سپاس مي‌گزارم؟! فرمود: مگر من آن كار را نكردم؟!

نويسده گويد: مقصود از "الحمد" (با توجه به الف و لام آن) گاهي سپاس كامل و گاهي ستايش تمام است چنانكه باز هم از پيامبر خدا ـ oـ رسيده كه فرمود: هيچ چيز نزد خدايا تعالي از "حمد" محبوبتر نيست از اينرو خود را با "الحمد لله" ثنا گفت (يعني ستايش نمود).

6ـ أبو علي فضل بن حسين طَبْرِسِى در تفسير "جوامع الجامع" در معناي كلام خداوند كه فرمود (بگوييد): إهْدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ آورده است: از علي A روايت كرده اند كه معناي ﴿إهْدِنَا آنست كه: ما را ثابت و استوار دار.

نويسنده گويد: هر گاه بنده بدرگاه خداوند بگويد ﴿إهْدِنا در حالي كه نسبت به راه راست در ترديد و دو دلي باشد، مرادش آنستكه: راه راست را به ما بنما. و چون بگويد ﴿إهْدِنا در حالي كه آئين راستين خدا را باور داشته باشد، مقصودش آنستكه: ما را در راه راست، ثابت و استوار دار (و مراد از إهْدِنا در سورة فاتحه همين معنا است).

7ـ شيخ طبرسى در "مجمع البيان" گفته است كه مفسّران. در بارة معناي ﴿الصِّرَاط المُستَقيم اقوال گوناگون آورده اند. يكي از آنها اينست كه راه مستقيم همان راه "كتاب خدا" است و اين قول از پيامبر خدا o گزارش شده است.

نويسنده گويد: شيخ در اينجا به سخني از رسول خدا ـ o ـ اشاره نموده كه از علي A رسيده است و در روايت علي A چنين آمده كه رسول خدا o فرمود: "كتاب خدا است كه در آن خبر از پيشينيانتان رفته و پيشگويي از آيندگانتان شده و داوري در ميانتان آمده است (تا آنجا كه مي‌فرمايد) و قرآن، ذكر حكيم و صراط مستقيم است".

و اين سخن را گفتار خداي تعالي تأييد مي‌نمايد كه مي‌فرمايد: ﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يِهْدِى لِلَّتِى هِىَ أَقْوَمُ (الإسراء:9) يعني: "همانا اين قرآن به استوارترين راه رهنمايي مي‌كند" و نيز فرمود: ﴿وَهَذَا صِرَاطُ رَبِّكَ مُسْتَقِيمًا (الأنعام:126) يعني: "اين راه راست خداوند تو است" ونيز فرمود: ﴿وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ (الأنعام:153). يعني: "اين راه من است پس آنرا پيروي كنيد و در پي راههاي ديگر نرويد كه شما را از راه او پراكنده مي‌كنند". و در كتاب خدا، "صراط مستقيم" به "بندگي خالص" تفسير شده است چنانكه مي‌فرمايد: ﴿وَأَنْ اعْبُدُونِى هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ (يــس: 61). يعني: "و اينكه مرا بندگي كنيد، اينست راه است" و چون ابليس ـ لَعَنَهُ الله ـ گفت: ﴿وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ. إِلا عِبَادَكَ مِنْهُمُ المُخْلَصِينَ (الحجر: 39 و 40). يعني: "سوگند (به عزّت تو) كه همة (فرزندان آدم) را به گمراهي مي‌كشم، جز آن بندگانت از ميان ايشان كه خالص شده اند" خداي عزّ و جل در پاسخ او فرمود: هَذَا صِرَاطٌ عَلَىَّ مُسْتَقِيمٌ (الحجر: 41) "اين راهي است مستقيم بسوي من"! و شك نيست كه اين نعمتِ و الا و درجة بلند (بندگي خالص) نعمتي است كه خداي تعالي نصيب پيامبران گرامي و بندگان شايستة خود فرموده است و از اينرو (در پي آية گذشته) فرمود: ﴿صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ (راه كساني كه به ايشان نعمت داده اي).

8ـ محمّد بن عليّ بن حسين بن بابويه در كتاب "معانِي الأخبار" به اسناد خود از حسن بن عليّ بن محمّد بن عليّ بن موسي بن جعفر بن محمّد بن عليّ بن حسين بن عليّ بن أبي طالب عليهم السلام آورده است كه در بارة اين گفتار خداي عزّ و جل كه ﴿صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ فرمود: يعني بگوييد: ما را به راه كساني هدايت فرما كه نعمت توفيق در دين و فرمانبرداري از خود را بدانها داده اي و ايشان اشخاصي هستند كه خداوند عزّ و جل در بارة آنان فرمود: ﴿وَمَنْ يُطِعِ الله والرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ الله عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَداءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً (النساء:69). يعني: "هر كس از خدا و فرستادة او فرمان بَرَد، آنان با كساني خواهند بود كه خدا به ايشان نعمت داده است از پيامبران و صدّيقان و شهيدان و صالحان و ايشان نيكو رفيقاني هستند" و اين تفسير عيناً از امير مؤمنان علي A روايت شده است.

9ـ محدّث بَحراني در تفسير "البُرهان" از امير مؤمنان علي A گزارش نموده كه فرمود: خداوند بندگان خود را فرمان داد تا راه كساني را كه به ايشان نعمت داده است از او بخواهند و آنان، پيامبران و صدّيقان و شهيدان و صالحانند و نيز (فرمان داد) تا از راه كساني كه بر ايشان خشم گرفته به خدا پناه برند و آنان يهودند كه خدا در بارة آنها فرمود: ﴿قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ الله مَنْ لَعَنَهُ اللهُ وَغَضِبَ عَلَيْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولَئِكَ شَرٌّ مَكَانًا وَأَضَلُّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِيلِ (المائده:60) يعني: "بگو آيا شما را خبر دهم كه چه كسي در پيشگاه خدا، سر انجامي بدتر از اين دارد؟ آنكس كه خدا او را از رحمتش دور كرد و بر او خشم گرفت و كساني از ايشانرا بوزينگان و خوكها ساخت و آنكس كه طاغوت را بندگي نمود، اينان جايگاه بدتري دارند و از راه اعتدال گمراه‌ترند". و نيز خداوند فرمان داد تا (اهل ايمان) از راه گمراهان به خدا پناه برند و آنان كساني هستند كه خداوند در بارة ايشان فرمود: ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعُواْ أَهْوَاء قَوْمٍ قَدْ ضَلُّواْ مِن قَبْلُ وَأَضَلُّواْ كَثِيرًا وَضَلُّواْ عَن سَوَاء السَّبِيلِ (المائده: 77). يعني: "بگو اي اهل كتاب در دين خود بناحق غلوّ مكنيد و پيرو هوسهاي گروهي نشويد كه پيش از اين گمراه شدند و بسياري را گمراه ساختند و از راه اعتدال به بيراهه رفتند" و آنان نصارى هستند. همچنين علي A فرمود: هر كس به خدا كفر ورزد مورد خشم او قرار گرفته و از راه خدا دور و گمراه است".

نويسنده گويد: ذكر يهود و نصاري در تفسير "غضب شدگان" و "گمراهان" از باب تعيين مصداق و تطبيق با مورد آمده است ولي البته "مورد، مخصَّص نيست" (يعني همچنانكه علي A فرمود خشم خدا و گمراهي از صراط مستقيم، به يهود و نصاري اختصاص ندارد و هر كافري را فرا مي‌گيرد).

10ـ ابن بابويه در كتاب "عيون أخبار الرّضا" از امير مؤمنان علي A به نقل از رسول خدا o آورده است كه: "خداي عزّ و جلّ فرمود: فاتحةُ الكتاب را ميان خود و بنده ام تقسيم كرده ام. نيمي از اين سوره از آنِ من است و نيم ديگرش از آن بندة من و آنچه بنده ام در خواست مي‌كند سهم اوست. چون بنده گويد: "بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ" خداي جلَّ جلالُه مي‌فرمايد: بنده ام به نام من آغاز كرد، سزاوار است كه كارهايش را به انجام رسانم و در احوالش بركت نهم و چون بنده گويد: ﴿الحمدُ لله ربَّ العالَمين خداي ـ جَلَّ جلالُه ـ فرمايد: بنده ام ستايش نمود و دانست كه نعمتهايش همه از سوي من است و بلاهايي كه از او دفع كرده‌ام همه از بخشايش من سر زده است. (اي فرشتگان) شما را گواه مي‌گيرم كه نعمتهاي آخرت را بر مواهب دنيوي او بيافزايم و عقوبتهاي آخرت را از او دفع كنم چنانكه بلاهاي دنيا را دفع كردم. و چون بنده گويد: ﴿الرَّحمنِ الرَّحيم خداي عزّ و جل مي‌فرمايد: بنده‌ام براي من گواهي داد كه من رحمن و رحيم هستم. شما را (اي فرشتگان) گواه مي‌گيرم كه از رحمت خود، بهرة فراوان بدو دهم و از بخشش خود، نصيب بزرگ بدو بخشم. پس چون بنده گويد: ﴿مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ خداي ـ جلّ جَلالُه ـ (به فرشتگان) مي‌فرمايد: شما را گواه مي‌گيرم چنانكه بنده‌ام اعتراف نمود كه من، خداوندِ روز (حساب يا روز) پاداش و كيفرم، به روز محاسبه، حسابش را آسان گيرم و از بديهايش در گذرم. پس چون بنده گويد ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ خداي ـ جلّ جلالُه ـ مي‌فرمايد: بنده‌ام راست گفت تنها مرا بندگي مي‌كند، شما را گواه مي‌گيرم كه او را بر بندگيش پاداشي دهم كه مخالفان عبادتش بر او غبطه خورند. پس چون بنده گويد: ﴿وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ خداي ـ عزّ و جل ـ مي‌فرمايد: بنده‌ام از من ياري خواست و به سوي من پناه آورد، شما را گواه مي‌گيرم كه او را ياري كنم و در سختي ها به فريادش رسم و به روزِ گرفتاريهايش دستش را بگيرم. پس چون بنده گفت:﴿ إهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ تا پايان سوره، خدايا تعالي مي‌فرمايد: اين (مقام) از آنِ بنده من است و از آنِ اوست در خواست نمود، همانا دعوت بنده‌ام را اجابت فرمودم و آنچه را آرزو كرد بدو بخشيدم و از آنچه بيم نمود، او را ايمن داشتم".

 

 

 

 

 

_                     _                    _


8 - آنچه از علي  (ع)  در تفسير حروف مقطَّعه روايت شده است

مفسّران در بارة حروف مقطّعه كه برخي از سوره هاي قرآن با آنها آغاز شده، آراء گوناگوني آورده اند و بهترين و استوارترين سخن از ميان اقوال، سخن امير مؤمنان علي A است كه فرمود: حروف مزبور به "نامهاى خداوند" اشاره دارد و از اينرو امام A در پيكارها و دعاهاي خود، خدايا تعالي را با آن حروف مي‌خواند چنانكه نصر بن مُزاحم مَنْقَرى در كتاب "وَقْعَة صِفّين" از اَصْبَغ بن نُباته(23) آورده است كه گفت: "در هيچ پيكاري نبود مگر آنكه علي A ندا در مي‌داد: كهيعص"! و ابن ماجه در تفسير خود از نافع و او از ابو نُعيم قاري و او از فاطمه(24) دختر عليّ بن أبي طالب A نقل كرده است كه وي از پدرش شنيد كه مي‌گفت: "يا كهيعص مرا بيامرز". همانند اين روايت را ابن جرير طبرى در تفسير خود، به سند ديگري گزارش نموده است.

چيزي كه اين سخن را تأييد مي‌كند روايتي است كه ابن مردويه از ابو صالح و او از اُمّ هانى (خواهر امام علي A) گزارش كرده كه اُمّ هاني از رسول خدا o شنيد كه در معناي "كهيعص" فرمود: كافى، هادى، أمين(25)، عالم و صادق.

و از طريق اماميّه، محمّد بن عليّ بن حسين بن بابويه در دو كتاب "معانِي الأخبار" و "توحيد" به اسناد خود از امام حسين بن على (ع) روايت نموده كه فرمود:

"مردي يهودي به نزذ پيامبر o آمد و پرسيد كه حروف هجاء چه سودي دارد؟ پيامبر o به علي A كه در آنجا حضور داشت فرمود: به او پاسخ ده و دعا كرد كه: خداوندا علي را در گفتن سخن درست موفّق فرما. علي A گفت: هيچ حرفي از حروف مزبور نيست مگر آنكه بر نامي از نامهاي خداوند عزّ و جل دلالت دارد...... (تا پايان حديث كه امام، حروف هجاء را با اسماء الله تطبيق داد).

و نيز ميبُدي در تفسير خود آورده است كه: "امير مؤمنان علي A به كهيعص سوگند ياد مي‌نمود" و سوگند را در شرع جز به نامهاي خداي تعالي نتوان ياد كرد.

امّا آنچه حكايت نموده اند كه امام علي A فرمود:

"هر كتابي گزيده اي دارد و گزيدة اين كتاب (قرآن كريم) حروف تهَجّي است" اين روايت با تفسير امير مؤمنان در پيوند با "أسماء الله" منافاتي ندارد زيرا گزيده (و چكيدة) قرآن همان نامهاي مقدّس خداوند است كه كليد معرفت پروردگار و وسيله دعا و پرستش وي به شمار مي‌آيد، چنانكه در قرآن مجيد فرموده است: ﴿وَلله الأَسْمَاء الحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا (الأعراف: 180). يعني: "نيكوترين نامها از آن خداست پس او را با آنها بخوانيد".

عرب نيز با حروف مقطّعه، سخن گفته چنانكه شاعر ايشان گويد: "قلنا لها قفي, فقالت قاف...!" يعني: "به آن زن گفتيم بايست، گفت: قاف!" و قاف در اين بيت به جاي "وَقَفْتُ" = ايستادم" بكار رفته است و در واقع آن زن با گفتن اين يك حرف، تمام مقصود خود را ادا كرد. همچنين حروف مقطّعه در كلام الهي، هر يك به مقصود كاملي اشاره مي‌كنند كه همان نامهاي خداوند تعالي باشد.

اين تفسير، بيش از ديگر آراء در خور كتاب خدا است و با قرآن تناسب دارد و گروهي از ياران پيامبر o از جمله عبد الله بن عبّاس و عبد الله بن مسعود رضي الله عنهما نيز بر اين قول رفته اند و گفته اند كه "هر حرفي از حروف مقطّعه از نامهاي خداوند عزّ و جل مشتق شده" چنانكه طبرى در تفسير خود از ايشان گزارش نموده است. امّا ساير اقوال در بارة اين حروف حقّاً ناشي از ظنّ و گمان است كه دليلي بر درستي آنها نداريم مانند اينكه گفته اند: حروف مزبور، رمز هايى ميان خدا و رسول اوست! در حاليكه جاي رمز گويي در كتاب روشن خداـ كه براي راهنمايي عموم مردم آمده ـ نيست بويژه كتابي كه خداي تعالي آنرا براي پند گرفتن آسان ساخته (قمر: 17) و به انديشيدن در آن سفارش نموده (النساء: 82) و در باره اش فرموده است: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُّبِينًا (النساء: 174) "ما نوري آشكار بسوي شما فرو فرستاديم".

_                     _                    _


9- آنچه از علي (ع) در بارة متشابهات قرآن گزارش شده است

در ميان مسلمانان اختلاف نيست كه قرآن كريم آيات محكم و متشابهي را در بر دارد چنانكه خداي عزّ و جل فرموده است: ﴿هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ (آل عمران: 7).

يعني: "اوست كسي كه اين كتاب (قرآن مجيد) را بر تو فرو فرستاد، بخشي از آن، آياتي محكم اند كه اساس كتاب شمرده مي‌شوند و بخشي ديگر متشابهاتند. امّا كساني كه در دلهايشان انحراف (از حق) وجود دارد براي فتنه جويي و (نيز) در جستجوي تأويل متشابهات، آنها را دنبال مي‌كنند با آنكه جز خدا كسي تأويل آيه هاي متشابه را نمي‌داند و ژرفنگران در دانش گويند كه بدان ايمان آورديم همه (محكم و متشابه) از سوي خداوند ماست و جز خردمندان كسي پند نمي‌پذيرد".

مفسّران مسلمان در معناي محكم و متشابه اختلاف كرده اند. قول مشهور در ميان ايشان آنستكه محكم در قرآن به آياتي اطلاق مي‌شود كه بلحاظ معنا، تنها يك احتمال را مي‌پذيرند. متشابه آياتي را گويند كه از حيث معنا، دو احتمال يا بيشتر را قبول مي‌كنند بدون آنكه احتمالي بر احتمالات ديگر، ترجيح داده شده باشد!

اين دسته از مفسّران از ذكر "قرينه هاى پيوسته و ناپيوسته(26)" در قرآن غفلت كرده اند كه توجه بدانها موجب مي‌شود تا معناي مناسب در هر جا فهميده شود و فراموش كرده اند كتابي كه احتمالات گوناگون (از معاني ناسازگار با يكديگر) را بپذيرد نمي‌تواند راهنماي مردم باشد و آنها را به راه راست رهبري كند بلكه ايشان را در سرگرداني و ترديد مي‌افكند و اين معنا با قول خداوند منافات دارد كه فرموده است: ﴿هَذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ (آل عمران: 138). يعني: "اين (قرآن) براي مردم، روشنگر است و رهنمود و اندرزي براي متّقيان است". و نيز مي‌فرمايد: ﴿كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (آل عمران: 103). يعني: "اينچنين خداوند آياتش را براي شما روشن (واضح) مي‌كند شايد كه هدايت شويد" و امثال اين آيات.

امّا امير مؤمنان على A بر اين قول رفته است كه متشابهات قرآن حكيم، آياتي شمرده مي‌شوند كه از "غيب مستور" سخن مي‌گويند همانند صفات خداوند و اسرار فرمانروايي او بر جهان هستي و آنچه خدا علمش را از بندگان خود پنهان داشته است و همچنين امام A بر اين رأي بوده كه راسخان و فرو رفتگان در دانش، متشابهات قرآن را باور دارند هر چند تأويل آنها را نمي‌دانند و از اسرارشان با خبر نيستند زيرا كه اين آگاهي، ويژة خداوند است(27) چنانكه محمّد بن عليّ بن حسين بن بابويه در كتاب "توحيد" و شريف رضى در "نهج البلاغه" آورده اند و ابن أبى الحديد در شرح بر نهج البلاغه مي‌نويسد: مَسْعَدَةَ بن صَدَقَة روايت كرده كه امام صادق A فرمود: روزي امير مؤمنان خطبه اي را (كه أشباح نام دارد) بر منبر كوفه خواند چرا كه مردي بسوي وي آمد و گفت: اي امير مؤمنان خداي خود را چنان براي ما وصف كن كه گويي او را آشكارا مي‌بينيم! تا محبّت و معرفت ما بدو افزون گردد. امام A از اين سخنِ (جسورانه) در خشم شد و ندا در داد تا مردم به نماز در مسجد گرد آيند. چون آنان حاضر شدند و مسجد از اهل نماز پُر شد ـ امام در حاليكه خشمگين بود و رنگش دگرگون مي‌نمود ـ بر فراز منبر بر آمد. آنگاه ستايش و ثناي خدا را بجاي آورد و بر پيامبر خدا درود فرستاد سپس گفت: "ستايش خداي راست كه نبخشيدنِ (نعمتهايش) چيزى بر او نميافزايد و بخشيدن (مواهبش) او را به بى چيزى نمى كشاند (تا آنجا كه فرمود:) پس اى پرسش كننده! نيك بنگر و آنچه را كه قرآن در بارة اوصاف خداوند به تو نشان داده پيشواى خود قرار ده و از نور هدايت قرآن روشنايى بجوى و چيزى را كه شيطان به دانستن آن وادارت كرده ولى در كتاب خدا بر تو واجب نشده و در سنّت پيامبر و پيشوايان هدايت(28) اثرى از آن ديده نمى شود، رها كن و علمش را به خداى سبحان واگذار كه اين نهايتِ حقّ خدا بر تو است (خداوند بيش از آن، چيزى از تو نمى خواهد) و بدان كه راسخان در دانش كسانى هستند كه اعترافشان به نادانى در بارة تفسير "غيب مستور" ايشان را از ورود به درهاى بستة آن، بى نياز ساخته است و خداوند اعتراف آنانرا به عجز و نادانى از احاطه بر آن امور، ستايش نمود و فرو نرفتن ايشان را در چيزهايى كه ادراك كُنْهشان را از آنان نخواسته "ژرفنگرى" ناميد. پس تو هم به همين اندازه بسنده كن و عظمت خداوند پاك را با عقل خود نسنج كه از اهل هلاكت خواهى شد".

نويسنده گويد: آنچه اين سخن استوار و نصّ آشكار را تأييد مي‌كند، گفتار خداوند تعالي است كه فرمود: ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ". يعني: "امّا كساني كه در دلهايشان انحراف (از حق) وجود دارد براي فتنه جويي و (نيز) در جستجوي تأويل متشابهات، آنها را دنبال مي‌كنند". پس اگر علم و آگاهي از تأويل متشابهات، و يژة خداوند نبود در آنصورت كساني را كه به دنبال علم مزبور مي‌روند سرزنش نمي‌فرمود و تنها از فتنه جوييِ ايشان مذمّت مي‌نمود(29). اين نكته اي است دقيق كه از كتاب خدا فهميده مي‌شود(30)، پس در بارة آن بيانديش و آن را غنيمت شمار.

_                     _                    _


10- آنچه از علي (ع) در بارة تفسير سخن گفتن خداوند گزارش شده‌است

خداوند بزرگ با بندگان برگزيده اش به صورتهاي گوناگون سخن گفته است. بخشي از آن سخنان بشكل الهام يا وحي در خواب يا بيداري رخداده كه آنها را "وحى قلوب" مي‌نامند. و بخشي ديگر بصورت نداء و صدايي بوده كه بگوش مي‌رسيده است. و پاره اي ديگر در سيماي رساندن وحي از راه فرستادن فرشته، جلوه گر شده است چنانكه خداي تعالي در كتاب ارجمند خود مي‌فرمايد:

﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللهُ إِلا وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾ (الشوري: 51). يعني: "خدا با هيچ بشري سخن نمي‌گويد مگر از راه وحي، يا از پسِ پردة (غيب)، يا فرستاده اي را روانه مي‌سازد سپس آن (فرشته) با اجازة او، آنچه را كه (خدا) مي‌خواهد وحي مي‌كند، همانا خدا والا مرتبه و فرزانه است".

صورت ديگري از سخن گفتن خداوند را نيز مي‌شناسيم كه آنرا "وحى تكوينى" گويند چنانكه در اين آيات كريمه بدان اشاره شده است:

﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلأَرْضِ اِئْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا ﴾ (فُصَّلت: 11) " (خداوند) به آسمان و زمين گفت خواه و ناخواه (بسوي فرمان من) پيش آييد!".

﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ(يس: 82). "فرمانش جز اين نيست كه چون امري را بخواهد، بدو گويد بشو! پس مي‌شود".

﴿وَقِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءكِ وَيَا سَمَاء أَقْلِعِي﴾ (هود:44). "و گفته شد كه اي زمين، آب خود را فرو بر! و اي آسمان (بارانت را) باز دار!" و امثال اين آيات... .

و امّا امير مؤمنان على A سخن گفتن خداي تعالي را در خلال خطبه هاي خود به درست ترين صورت تفسير نموده‌است چنانكه هنگام تلاوت اين آيه: ﴿رِجَالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللهِ﴾ فرموده است:"در روزگاران دراز و پيايى و بهنگام نبودن پيامبران، همواره خداوند بندگانى داشته كه در فكرشان با آنان زمزمه مى كرده و در درون عقلشان با ايشان سخن مى گفته است".

در اينجا امام A جايگاه الهام را در انسان، "انديشه و عقل" او شمرده نه "قلب و سينه اش!" زيرا كه الهام با ذهن آدمي ‌پيوند دارد و اين، تعبير دقيقي است.

علي A در خطبة ديگري از سخنرانيهاي شكوهمند خود مي‌فرمايد:

"(خداوندى كه) با موسى سخن گفت و برخى از آيات بزرگش را بدو نشان داد، بدون آنكه داراى پيكره سخن گفتن باشد و ابزار نطق و زبان (بزرگ و) كوچك داشته باشد"!

و اين هم صورت ديگري از تكلّم خداوند است كه در آن، خداي تعالي از پس غيب بنده اش را ندا مي‌كند و او نداي خدا را مي‌شنود. البته خداوند سبحان با آفريدگان سنجيده نمي‌شود و همانند ايشان به اعضاء و اجزاء نياز ندارد.

امام A در وصف فرشتگاني كه حامل وحي به پيامبرانند نيز سخن گفته و در اينباره فرموده است:

"آنها عظمت و شكوه خداوند را تقديس مى كنند و آنچه را در مخلوقات از قدرت و صعنت الهى آشكار شده، به خود نسبت نمى دهند و ادّعا ندارند چيزهايى را كه آفرينش آنها ويژة خداوند است (31) مى توانند به همراه او بيافرينند بلكه آنان بندگان گرامى خدا هستند كه در سخن گفتن بر وي پيشى نمى‌گيرند و به فرمان او عمل مي‌كنند. خداوند ايشانرا در علومى كه نزدشان در آنجا هست، امانتدار خود ساخته و آنانرا به همراه سپرده هايى از اوامر و نواهى خويش، بسوى پيامبران فرستاده است".

امير مؤمنان علي A در تفسير سخنِ خداوند كه فرمود: ﴿كُنْ، فَيَكُون﴾ نيز گفتاري ارزنده دارد كه در خلال آن، شكل ديگري از كلام الهي را توضيح داده و مي‌فرمايد:

"(خداوند سبحان) هر كس (و هر چيز) را كه كه بخواهد ايجاد كند، بدو فرمان مى دهد كه: "بشو"! و او بوجود مى آيد. امّا اين فرمان نه با صدايى‌است كه آنرا در فضا بكوبد و نه با ندائى‌است كه بگوش كسى رسد بلكه كلام خداوند پاك، فعل اوست كه آنرا پديد آورده چنانكه پيش از آن وجود نداشته‌است كه اگر پيوسته موجود بود، خداى دوّمى بشمار مى آمد!"

بر اين تفسير زيبا بنگر كه از گنجهاي گرانبهاي دانش و نمونه هاي نغز حكمت است.

 

 

 

_                     _                    _


11- آنچه از علي (ع) در بارة تفسير سورة توحيد گزارش شده‌است

علي A سخت علاقمند بود تا از يگانگي خداوند (و عظمت بي مانند او) ياد كند و اين كار را سر آغاز سخنرانيها و هدف نهايي خود قرار داده بود، از همين رو در بيشتر نمازهايش سورة "توحيد" را مي‌خواند. ابن بابويه به اسناد خود از عمران بن حُصَين(32) گزارش كرده كه پيامبر خدا ـ o ـ گروهي را به مأموريت فرستاد و علي A را به فرماندهي آنان گماشت.

چون آن گروه از مأموريت بازگشتند، پيامبر o از آنها (در بارة كارهايشان) پرسيد، گفتند: همة كارها به خوبي گذشت (و مشكلي پيش نيامد) جز آنكه علي در تمام نمازها (پس از فاتحه الكتاب) سورة ﴿قُلْ هُوَ اللهُ أحَدٌ﴾ را براي ما مي‌خواند! پيامبر o فرمود: اي علي، چرا چنين مي‌كردي؟ علي A پاسخ داد: چون قُلْ هُوَ اللهُ أحَدٌ را دوست مي‌دارم. فرمود: پيش از آنكه تو آن سوره را دوست داشته باشي، خدا ترا دوست داشته است(33) (كه محّبت آنرا در دلت افكند).

سپس امام ـ A ـ اين سورة كريمه را به هنگام پرسش مسلمانان براي آنان تفسير نمود چنانكه در "مجمع البيان" از عبد خير گزارش شده است كه مردي از علي A در بارة تفسير اين سوره پرسيد، امام فرمود:

" قُلْ هوَ اللهُ أحَدٌ: بلا تأويل عددٍ. الله الصَّمَدُ: بلا تبعيضِ بدَدٍ. لَمْ يَلِدْ: فيكون موروثاً هالِكَاً.  وَلَمْ يُولَدْ: فيكونَ إلـهاً مشَارَكاً. وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا من خلقِهِ أَحَدٌ" يعني: "بگو اوست، خداي يكتا، بي آنكه يكتايي وي به شمارش آيد. خدا است كه در همة نيازها ـ بدون جدا كردن نصيبي(34) ـ روي بدو آورند. كسي را نزاييده تا ميراث از او برده شود و مرگ پذيرد و از كسي زاييده نشده تا در مقام خدايي شريك وي باشد. و هيچيك از آفريدگانش همتاي او نبوده و نخواهد بود".

همچنين علي A معناي صحيح يكتايي خدا را كه در اين سورة كريمه بدان اشاره شده براي مسلمانان روشن ساخت چنانكه ابن بابويه در كتاب "معانِي الأخبار" و نيز در كتاب "التّوحيد" به اسناد خود از مِقْدام بن شُرَيح(35) گزارش كرده است كه گفت: "در روز جنگ جَمَل، مردي باديه نشين در برابر علي A برخاست و گفت: اي امير مؤمنان، تو مي‌گويي كه خدا يكي است؟! مردم بر او پرخاش نمودند و گفتند كه اي باديه نشين! مگر نمي‌بيني كه امير مؤمنان سرگرم دسته بندي قلب سپاه است؟! امير مؤمنان A فرمود: او را رها كنيد! چيزي كه اين باديه نشين مي‌خواهد همان است كه ما از مخالفان مي‌طلبيم (كه تسليم خداي يكتا باشند). سپس فرمود: اي اعرابي، اينكه گفته شود خدا يكي است به چهار صورت تقسيم مي‌گردد، كه دو صورت از آن، بر خدا روا نيست و دو صورت ديگر در بارة خدا ثابت است. امّا آندو صورتي كه بر خدا روا نيست، يكي آنستكه كسي بگويد، يكي است و از اين سخن، باب "اَعداد" را در نظر گيرد. اين بر خدا روا نيست زيرا يكتايي كه دوّمي ‌ندارد، در باب اعداد داخل نمي‌شود، نمي‌بيني كسي كه بگويد: خدا، يكي از سه تا است (اب و ابن و روح القُدُس) خداوند، به او نسبت كفر داده است؟ دوّمين صورت آنستكه كسي بگويد: يكي، و مرادش فردي از يك جنس باشد (چون: يكي از مردمان) چنين و حدتي نيز بر خدا روا نيست زيرا اين قول به "تشبيه" مي‌پيوندد و خداي ما بزرگتر از آنستكه همانندي داشته باشد. امّا آندو صورت از يكتايي كه براي خدا ثابت است، نخست آنستكه گفته شود: يكي است به معناي آنكه در ميان اشياء نظير و مانندي ندارد، آري خداي ما چنين است و ديگر آنكه گفته شود: در معنا يكي است و مراد آن باشد كه در وجود و عقل و پندار به تقسيم در نيايد، چنين است خداوندگار ما عزّ و جلّ".

همچنين امام A در برخي از خطبه هايش واژة "صَمَد" را بدينگونه بكار برده است: "وَلا صَمَدَهُ مَنْ أشار إليه وتَوَهَّمَهُ" يعني: "كسي كه به خدا اشاره كند و او را در پندار آوَرَد، آهنگِ وي نكرده است". پس صمد به معناي كسي مي‌آيد كه در نيازها و گرفتاريها قصد وي كنند و بدو روي آورند.

و نيز روايت شده كه علي A در بارة "صَمَد" فرمود: "الصَّمَدُ الَّذي ليس فوقه أحدٌ" يعني: "صمد كسي است كه هيچكس بالاتر از او نيست" و البته ميان ايندو معنا، ناسازگاري وجود ندارد (چون با يكديگر قابل جمع اند) يعني مي‌توان گفت: صمد آن ذات بي نيازي است كه در نيازها رو بسوي وي برند، همان كسي كه مقامي بالاتر از او نبوده و نيست، جَلَّ ذِكْرُهُ و تَعالي شَأْنُه.

 

_                     _                    _


12- در تفسير آية شريفة: هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ

از عاصم بن حُمَيْد(36) گزارش شده كه گفت: از علي بن حسين يعني امام سجّاد A در بارة توحيد پرسيدند، فرمود: خداوند بزرگ مي‌دانست كه در واپسينِ زمان، گروههايي از مردم، اهل نظر، و ژرف انديش‌اند و به همين مناسبت سورة ﴿قُلْ هُوَ اللهُ أحَدٌو آيات نخستين از سورة "حديد" تا ﴿وهُوَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِفرو فرستاد. پس هر كس از اين آيات فراتر رَوَد (و دور شود) به هلاكت افتد!

نويسنده گويد: از جمله آيات مزبور، اين گفتار خداي تعالي است كه فرمود:

﴿هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ(37) و امير مؤمنان علي A در سخنرانيهاي خود به بهترين شكلي كه در خور اين آية كريمه باشد، آنرا تفسير نموده است چنانكه فرمود:

"ستايش خدايي را كه اوّل است پس چيزي قبل از او نبود، و آخِر است پس چيزي بعد از او نخواهد بود، و ظاهر است پس چيزي بالاتر از او نباشد، و باطن است پس چيزي نزديكتر از او نيست".

آنچه علي A در تفسير اين آيه گفته عيناً سخني است كه از رسول خدا ـ o ـ رسيده چنانكه تِرمِذى در كتاب سُنَن از پيامبر o گزارش نموده كه در دعاي خود مي‌گفت: ".... أنْتَ الأوّلُ فَلَيْسَ قَبْلَكَ شَيْءٌ. وَأنْتَ الآخِرُ فَلَيْسَ بَعْدَكَ شَيْءٌ. والظّاهِرُ فَلَيْسَ فَوْقَكَ شَيءٌ، والبَاطِنُ فَلَيْسَ دُونَكَ شَيءٌ(38)". يعني: "....(خداوندا) تو اوّلى پس قبل از تو چيزي نبود، و تو آخِرى پس بعد از تو چيزي نخواهد بود(39)، و ظاهرى پس بالاتر از تو چيزي نباشد(40)، و باطنى پس نزديكتر از تو چيزي نيست.....(41)".

در اين تفسير، كلمة "ظاهر" به معناي "غالب" آمده است چنانكه خداي تعالي در كتاب ارجمندش فرمود: ﴿فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آَمَنُوا عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِينَ(الصف: 14). يعني: "مؤمنان را بر دشمنشان ياري كرديم پس آنان چيره شدند".

امير مؤمنان A تفسير ديگري نيز براي "ظاهر" و "باطن" دارد كه در برخي از خطبه هايش آنرا بيان فرموده چنانكه گفته است:

" (خدايي كه) با شگفتيهاي تدبيرش، در نظر اهل بينش ظاهر است و با شكوه عزّتش، از انديشة پندارگران پنهان است".

باز فرمود: "او با نمونه هايي از تدبير استوار و احكام پايداري كه به ما نشان داده، بر خِرَدها ظاهر شده است".

در اين عباراتِ روشني بخش، واژة "ظاهر" در برابر "پنهان" و به معناي "آشكار" آمده است و ميان اين تفسير و تفسير پيشين، ناسازگاري وجود ندارد زيرا كه لفظ آيه، هر دو معنا را در بر مي‌گيرد. 

_                     _                    _


13- در تفسير آية شريفه وهو معكم أين ما كنتم

بخشي از آنچه در سورة «حديد»(42) نازل شده (و علي عليه السلام آنرا تفسير نموده) بدينصورت است كه مي‌فرمايد: ﴿وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَاللهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ. يعني: «او با شماست هر جا كه باشيد و خدا به آنچه مي‌كنيد بينا است». در اينباره إبراهيم بن محمد ثقفي در كتاب «الغارات» از حارث بن عبد الله أعور(43) گزارش كرده است كه گفت:

«علي A ( در ايام خلافت) روزي وارد بازار شد وندا در داد: اي گوشت فروشان! هر كس از شما در گوشت (حيواني كه ذبح كرده) بدمد (و آنرا فربه نشان دهد) از ما نيست. در آن هنگام  امير مؤمنان(ع) مردي را يافت كه پشت به او نموده بود و به ديگري مي‌گفت: سوگند به كسي كه در پس هفت پرده نهان شده، اينچنين نيست! علي (ع) دستي به پشت او زد و گفت: اي گوشت فروش، چه كسى در پس هفت پرده نهان شده است؟! آن مرد گفت: خداوند جهانيان، اي  امير مؤمنان! علي A فرمود: خطا گفتي مادرت سوگمندت شود(44)! ميان خدا و آفريدگانش هيچ پرده اي نيست زيرا آفريدگان هر جا هستند، خدا با آنها است. مرد گوشت فروش گفت: اي امير مؤمنان، كفّارة سخني كه گفتم چيست؟ امام فرمود: كفّارة سخنت آنستكه بداني در هر جا هستي، خدا با تو است. آن مرد دو باره پرسيد: آيا مسكين را (به كفارة سوگند نادرست خود) خوراك دهم؟ علي A گفت: نه، زيرا تو به غير خداوندت سوگند ياد كردي(45)! »

آنگاه  امير مؤمنان علي A بودن خداوند را با آفريدگانش در خطبه هاي پر شكوه خويش براي مسلمانان تفسير نمود و از جمله فرمود:

«او با همه چيز هست، نه اينكه همنشين آنها باشد و غير همه چيز است، نه آنكه از آنها جدا باشد» و نيز فرمود:

«او در اشياء فرو نرفته تا گفته شود كه درون آنها است، و از اشياء دور است، بدون آنكه از آنها جدا است». و نيز فرمود:

«او به اشياء نزديك است، بدون آنكه با آنها آميخته باشد و از اشياء دور است، بدون آنكه از آنها جدا باشد». و نيز فرمود:

«او درون اشياء نيست و بيرون از آنها هم نيست». و نيز فرمود:

«او از راه پيوستن، به اشياء نزديك نشده و با گسستن نيز از آنها دور نگشته است».

نويسنده گويد: همة اين تعبيرها در بارة اينكه خداي سبحان با اشياء است از اين حقيقت به ما خبر مي‌دهد كه خداوند بر همه چيز «احاطه» دارد بدون آنكه در خور قياس با خلق و تشبيه به آفريدگان باشد. چنانكه باز هم علي A در خلال سخنانش فرمود:

«او به هر چيز احاطه دارد و بر همة اشياء چيره است و به همه چيز توانايي دارد». و نيز فرمود:

«هيچ صورتي همانند وي نيست و با حواس به احساس در نمي آيد و با اشخاص قياس نمي شود...».

مذهب خاندان پيامبر عليهم السلام و مسلمانان نخستين-رضي الله عنهم- در بارة «صفات خداوند» چنين بوده است.

 

 

_                     _                    _


14- آنچه از علي (ع) در تفسير «وجه الله» رسيده است

در خلال آياتي چند از قرآن كريم، تعبير «وجه خداوند» بكار رفته است مانند آية شريفة: ﴿كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ. وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الجَلالِ وَالإِكْرَامِ (الرحمن: 26 و27). يعني: «هر كس بر زمين (زندگي مي‌كند) فناپذير است. و (تنها) وجه خداوندگار شكوهمند و ارجمندت ماندني است» و نيز آية: ﴿..كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلاّ وَجْهَهُ.. (القصص: 88). يعني: «هر چيزي – جز وجه او – هلاك پذير است» ... از اينجا برخي از سخن ناشناسان بدين گمان رسيده اند كه خداي سبحان داراي وجهي است جدا از ذات اقدسش (همچون چهرة آدميان كه از پيكرشان جدا است) و بدينسان در طريق شناسايي خداوند، لغزيده و به تنگناي تشبيه (خدا با خلق) در افتاده اند، گويي سخن خدايتعالى را نشينده اند كه فرمود:  ﴿..لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ (الشورى: 11) يعني: «هيچ چيزي همانند او نيست».

اما امام علي –عليه السلام- اين گمان باطل را (در خطبه هاي پندار اهل تشبيه را باطل شمرده و معناي صحيح آيات مزبور را نمايان ساخته است چنانكه محمد بن علي بن بابويه در كتاب «توحيد» به اسناد خود از سلمان پارسي –رحمه الله – آورده است كه سلمان گفت:

«پس از وفات رسول خدا – o- جاثليق(46) (پيشواي مسيحيان) با صد تن از نصرانيان به مدينه آمد (و او را به نزد علي (ع) رهنمايي كردند) وي از امام مسائلي را پرسيد كه بدانها پاسخ داد. از جمله پرسشهاي آن مرد، يكي اين بود كه گفت: مرا از وجه خدايتعالى خبر ده! علي عليه السلام آتش و هيزم خواست و آنرا بر افروخت، چون آتش شعله‌ور شد به جاثليق فرمود:

وجه اين آتش كجا است؟  وي پاسخ داد: همه اش وجه است، از تمام جوانب آن! علي (ع) فرمود: اين آتشي است كه به تدبير (آدمي) بر افروخته شده و مصنوعي بيش نيست با وجود اين، وجهش را (جداي از آن) نتوان شناخت و آفريدگار آتش، همانند آن نيست (پس چگونه مي‌توان وجهي جداگانه براي او قائل شد ؟!) آنگاه علي A اين آية شريفة را بر خواند ﴿وَلله المَشْرِقُ وَالمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ الله (البقره: 115) يعني: «خاور و باختر از آن خداست پس به هر سو كه رويگردانيد، آنجا وجه خدا است (به خدا روي آورده ايد)» و هيچ امر نهاني بر خداوند ما پنهان نيست... »

نويسنده گويد: واژة «وجه» در زبان عرب به معناي حقيقت و ذات چيزي، بسيار بكار رفته است، چنانكه گويند: "هذا وجه الأمر وذاك وجه الرأي". كه مقصود، خود آن كار و انديشه است (نه چيزي جدا از آندو) و در سخنان  امير مؤمنان علي (ع) نيز آمده است كه فرمود: «عَمِيَ وجهُ الأمر»(47) يعني: «حقيقت آن امر پنهان شد» و نيز فرمود: "رَجُلٌ سَمِعَ مِنْ رَسُولُ الله (صَلَّى الله عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ) شَيْئاً (حديثاً) لَمْ يحْفَظْهُ عَلَى وَجْهِهِ" (48) يعني: «مردي است كه از رسول خدا o حديثي شنيده و آنرا بصورت اصلي و حقيقي اش حفظ نكرده است». و باز فرمود: "وَاسْتَظْهَرَ زَادَاً لِيَوْمِ رَحِيلِهِ ووَجْهِ سَبِيلِهِ"(49) يعني: توشه اي براي روز كوچيدن و (پيمودن) راهش آماده ساخت كه در هر سه مورد وجه، چيزي جدا از (امر، حديث، راه) نيست. بنا بر اين «وجه خداوند» همان ذات زنده و پايندة او است چنانكه از امير مؤمنان علي (ع) رسيده كه در دعاي خود مي‌گفت: ((اللهم إني أسألك برحمتك التي وسعت كل شيء... وبوجهك الباقي بعد فناء كل شيء))(50).

البته براي واژة «وجه» معاني ديگري نيز وجود دارد كه هر كدام را در موارد ويژه‌اش، مي‌توان يافت.

_                     _                    _


15- در تفسير آية شريفة: و مِنْ كُلّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْن(51)

محمد يعقوب كليني در كتاب كافي از امام صادق (ع) راويت نموده كه فرمود: هنگامي كه  امير مؤمنان(ع)  علي (ع) بر فراز منبر كوفه سخن مي‌گفت، مردي «ذِعْلِبْ» نام كه سخنور و پُر دل بود برخاست و از امام (ع) پرسيد: اي امير مؤمنان؛ آيا خداوندت را ديده اي؟! علي (ع) پاسخ داد: واي بر تو اي ذِعْلِبْ! ديدگان از راه مشاهده او را نديده اند ولي دلها با حقيقت ايمان، وي را رؤيت كرده‌اند...

آنگاه علي A بخشي از آنچه را كه انديشة تابناك و دل پاكش از اوصاف خدايتعالي در يافته بود، براي ذِعْلِبْ بيان داشت و از جمله فرمود:

«با آفرينش چيزهاي متضاد دانسته مي‌شود كه خداوند سبحان را ضدّي نيست (چرا) كه او روشنايي را ضد تاريكي و خشكي را ضد تري و درشتي را ضد نرمي و سردي را ضد گرمي قرار داد! اشياء دور و متضاد را با يكديگر گرد آورد و اشياء نزديك و مشابه را از هم دور ساخت و با دور ساختن و گرد آوردنشان، بر وجود جدا سازنده و تركيب كنندة آنها دلالت فرمود و اين همان معناي سخن خدايتعالى است كه فرمود: ﴿وَمِن كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ يعني: «از هر چيز جفت آفريديم شايد متذكر شويد». پس ميان «قبل» و «بعد» جدايي افكند تا دانسته شود كه او را قبل و بعدي نيست! و با پديد آوردن غرائز، گواهي داد كه آفرينندة آنها محكوم غرائز نمي باشد. و با تعيين اوقات، خبر داد كه پديد آورندة زمانها، مشمول زمان نيست. برخي از اشياء را از برخي ديگر در پرده بُرد تا دانسته شود كه هيچ پرده اي ميان او و آفريدگانش وجود ندارد... ».

نويسنده گويد: امام A در اين تفسير، معناي آفريدن زوجين را (بر خلاف برخي از مفسّران)(52) گسترش داده است تا همة اشياء را فرا گيرد (چنانكه در آية كريمه از زوج بودن كل شيء سخن به ميان آمده) و اين از دقت علي A در تفسير قرآن حكايت مي‌كند و نيز از زوجيت اشياء استدلال فرموده است كه پديد آورندة اين ازواج، از قانون زوجيت بيرون است و او را ضد و همانندي نيست چنانكه در پايان آية كريمه به اين حقيقت اشارت رفته‌است و مي‌فرمايد: لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ يعني: همة ازواج (و اضداد) را پديد آورديم شايد متذكر شويد كه آفريدگارتان، فرد و يگانه است و او را از سر اخلاص بندگي كنيد همانگونه كه در پي آية مورد بحث مي‌فرمايد: ﴿فَفِرُّوا إِلَى الله إِنِّي لَكُم مِّنْهُ نَذِيرٌ مُّبِينٌ. وَلا تَجْعَلُوا مَعَ الله إِلَهًا آخَرَ إِنِّي لَكُم مِّنْهُ نَذِيرٌ مُّبِينٌ﴾ (الذاريات: 50 و51).

يعني: «پس بسوي خدا بگريزيد كه من از سوي او بيم رساني آشكارم، و با خدا معبود ديگري را قرار مدهيد كه من از سوي او بيم دهنده اي آشكار».

 

 

_                     _                    _


16- در تفسير آية شريفة: وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ(53)

سيد رضي در كتاب «نهج البلاغه» آورده است كه امام علي A در روزگار خلافتش روزي خطبه اي خواند و در آن به اوصاف تُركان مغول اشاره كرد و از فتنة ايشان خبر داد(54). در آن هنگام مردي از قبيله بني كلب كه از ياران امام بود، روي بدو كرد و گفت: همانا كه علم غيب به تو بخشيده شده است! امام A خنديد و فرمود: اي برادر كلبي! آنچه گفتم علم غيب نيست بلكه درسي است كه از داناي آن (يعني رسول خدا o) آموخته‌ام و علم غيب، آگاهي از هنگام فرا رسيدن قيامت است و آنچه خداوند سبحان (در سورة لقمان) شمارش فرموده كه: ﴿إِنَّ الله عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ ويُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ ما فِي الأَرْحامِ وَما تَدْرِي نَفْسٌ ماذا تَكْسِبُ غَداً وَما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ ... (لقمان: 34).

يعني: «همانا دانش رستاخيز نزد خدا است، و او باران را فرو مي‌ريزد، و آنچه را در رَحِمْها است مي‌داند، و هيچكس نمي‌داند فردا چه خواهد كرد؟ و هيچكس نمي‌داند در كدامين جايگاه خواهد مرد؟ همانا خدا (به همة اين امور) دانا و آگاه است».

سپس علي A جملة: ﴿وَيَعْلَمُ ما فِي الأَرْحامِ.. را براي آن مرد تفير نمود و گفت:  «پس خداي سبحان آنچه را در رحمها است مي‌داند كه پسر است يا دختر، و زشت است يا زيبا، و سخاوتمند است يا بخيل، و هيمة دوزخ است يا همنشين پيامبران در بهشت!»

آنگاه فرمود: «اينها علم غيبي است كه هيچكس غير از خدا آنها را نمي‌داند. و جز اينها دانشي است كه خداوند به پيامبرش تعليم داده و او نيز به من آموخت و دعا كرد كه سينه ام آن را فرا گيرد (و از ياد نبرم)».

نويسنده گويد: «آنچه  امير مؤمنان علي A در تفسير «وَيَعْلَمُ ما فِي الأَرْحامِ» فرموده، تفسير وسيعي است كه با وسعت دانش خداوند بزرگ مي‌سازد اما مفسري كه آية شريفه را به آگاهي خداوند از جنس جنين (پسر است يا دختر) تأويل مي‌كند، معناي آيه را بدون دليل محدود مي‌نمايد و علم الهي بسي فراگير تر از اينها است و «هيچ چيزي در زمين و آسمان بر خدا پنهان نيست»(55).

و اما آنچه علي A در بارة علم غيبي كه ويژة خداوند است در اين خطبه گزارش شده عيناً از رسول خدا o مروي است چنانكه احمد بن حنبل در كتاب «مُسْنَد»(56) از پيامبر گرامي o آورده كه فرمود:

«پنج چيز است كه جز خدا كسي آنها را نمي داند (سپس اين آيه را خواند:) إِنَّ الله عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ تا آخر آيه».

_                     _                    _


17-  در تفسير آية شريفة: اتَّقُواْ اللهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَة(57)

سيد رضي در «نهج البلاغه» و ابن بابويه در «من لا يحضره الفقيه» و ابن شعبه در «تحف العقول» آورده اند كه  امير مؤمنان علي (ع) فرمود:

«همانا برترين دستاويزي كه اهل توسّل با آن به خداي سبحان نزديك مي‌شوند، ايمان به خدا و به فرستادة او است و نيز جهاد در راه خدا كه قلّة بلند اسلام است، و كلمة لا إله إلا الله كه با فطرت آدمي پيوند دارد، و بر پا داشتن نماز كه آيين (مسلماني) است، و دادن زكات كه تكليفي واجب است، و روزة ماه رمضان كه سپري در برابر عذاب (الهي) است و حج و عمرة خانة كعبه كه نابود كنندة فقر و شوينده گناهند، و پيوند با خويشاوندان كه ماية فزوني مال و طول عمر مي‌شود، و صدقة پنهاني كه پوشانندة خطاها است، و صدقة آشكار كه از مرگ بد جلوگيري مي‌كند، و كارهاي پسنديده كه شكست و خواري را دور مي‌سازد».

نويسنده گويد: وسيلة بسوي خدا دستاويزي است كه بنده با به كار گرفتن آن به خدايتعالى نزديك مي‌شود و  امير مؤمنان (ع) در اين خطبه كه ديباج (به معناي جامة حرير) نام دارد و به خوبي روشن فرموده كه برترين دستاويز براي نزديكي به خدا، ايمان به او و عمل به احكام شريعت است، اما كساني كه به پرستش غير خدا روي مي‌آورند و به گمان آنكه ايشان وسائل تقرّب به حق هستند از آنان در خواست مي‌كنند تا گزند و آسيب را از وجودشان بزدايند و به خير و رحمت تبديل سازند! اين گروه از راه يكتاپرستي به كنار افتاده اند و از بندگي خالص خدا منحرف شده اند چنانكه خداوند بزرگ مي‌فرمايد:

﴿قُلِ ادْعُواْ الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلاَ يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنكُمْ وَلاَ تَحْوِيلاً. أُولَئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُورًا (الإسراء: 56-57)

يعني: «بگو كساني را كه غير خدا پنداشته ايد بخوانيد، آنها نمي‌توانند آسيب را از سما بزدايند و نه آنرا به نيكي تبديل سازند، آن كساني كه (گمراهان) ايشان را مي‌خوانند –هر كدام كه نزديكتر به حق هستند- به سوي خداوندشان توسّل مي‌جويند و به رحمتش اميدوارند و از عذابش بيمناكند كه البته از عذاب خداوندت بايد پرهيز كرد».

 

 

 

 

 

_                     _                    _


18- در بارة آية شريفة: وَمَا كَانَ الله لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ الله مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ(58)

سيد رضي در «نهج البلاغه» گويد كه ابو جعفر باقر (ع) از  امير مؤمنان علي (ع) حكايت نموده كه فرمود:

«در زمين دو چيز ماية امان از عذاب خدا بود (اينك) يكي از آندو برداشته شده، پس ديگري را دريابيد و بدان چنگ زنيد. اما آن اماني كه برداشته شده، رسول خدا - o- است و آن اماني كه باقي مانده، استغفار (يعني آمرزش خواهي از خدا) است (بدليل آنكه) خداي بزرگ مي‌فرمايد:

خدا آنها را به هنگامي كه تو در ميانشان بودي عذاب نمي كرد و (نيز) خدا عذاب كنندة آنها نبود، در حاليكه از او آمزرش مي‌خواستند.»

سيد رضي (در ذيل اين عبارت) گفته است: اين سخن از بهترين نمونه‌هاي استخراج معاني و از دريافت‌هاي لطيف است(59).

نويسنده گويد: سبط ابن الجوزي در «تذكرة الخواصّ» و شيخ طبرسي در «مجمع البيان» نيز اين سخن را از علي A گزارش نموده اند و ابو جعفر طبري همانند اين استنباط لطيف را در تفسيرش از ابن عباس (رض) نقل نموده و مي‌نويسد:

«ابن عباس گفته است: در ميان مسلمانان دو امان وجود داشت: پيامبر خدا o و استغفار، پيامبر از ميان ما رفت و استغفار مانده است(60)»

آنچه بيشتر بنظر مي‌آيد اينست كه ابن عباس اين سخن را از  امير مؤمنان علي (ع) گرفته زيرا از او روايت كرده اند كه گفت:

«آنچه از تفسير قرآن فرا گرفته ام، از علي ابن ابي طالب است(61)».

بنا بر اين ما بايد در اين روزگار كه پيامبر خدا - o- را نمي‌يابيم، به خداوند يكتا پناه بريم و از او براي گناهانمان آمرزش بخواهيم بدين اميد كه ما را بخشوده و در سايه‌هاي امن و رحمتش جاي دهد.

 

 

 

 

 

_                     _                    _


19- در بارة تفسير آية كريمة: فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى الله وَالرَّسُولِ(62)

امير مؤمنان علي (ع) هنگامي كه مالك اشتر نخعي(63) را به ولايت مصر فرستاد، نامه اي جامع (در شيوة حكومتداري) براي وي نگاشت. اين نامه را شريف رضي در «نهج البلاغه» و ابن شعبه در «تحف العقول» [با اندك اختلافي] آورده اند. در خلال نامة مزبور، اين تفسير درخشنده را مي‌بينيم ‌‌كه فرموده است:

«كارهايي را كه بر تو سنگين مي‌آيد و شبهه ناك مي‌گردد به خدا و رسولش باز گردان زيرا خدايتعالي براي گروهي كه دوست داشته آنها رهنمايي شوند، فرموده است:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا الله وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى الله وَالرَّسُولِ..

يعني: اي كسانيكه ايمان آورديد، از خدا و رسول و فرمانداران خودتان اطاعت كنيد پس اگر در چيزي اختلاف كرديد آنرا به خدا و رسول باز گردانيد.

مراد از باز گرداندن به خدا، گرفتن محكمات كتاب اوست و مقصود از باز گرداندن به رسول گرفتن سنّت وي است كه وحدت مي‌بخشد و پراكنده نمي‌سازد».

نويسنده گويد: علي (ع) كسي بود كه خود به اين پيمان در زندگاني فرخندة خويش عمل مي‌كرد. روايت شده كه خوارج با او در كار «حكميّت» به ستيزه برخاستند و گفتند كه: تو داوري را به غير خود سپردي با آنكه نزد ما از همة مردم به داوري آشناتر بودي! پس به گمراهي افتادي چرا كه به داوري مردان در دين خدا، رضايت دادي! 

امير مؤمنان (ع) با كتاب و سنّت به آنان پاسخ داد و گفت:

«اما اين سخن شما كه: من داوري را به غير خود سپردم با آنكه نزد شما از همة مردم به داوري آشناتر بودم (پاسخش اينست كه) رسول خدا o داوري را در جنگ با يهود بني قُرَيْظَه، به سعد بن معاذ(64) و اگذار كرد با آنكه همگان به داوري آشناتر بود و خدايتعالي فرموده است: لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ الله أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ (احزاب:21) يعني: همانا در رسول خدا براي شما سرمشقي نيكو است. و من، به رسول خدا - o - اقتدا كردم. اما اين سخنتان كه من به داوري مردان در دين خدا، رضايت دادم، هرگز چنين نيست بلكه من كلام خداوندم را به داوري پذيرفتم كه آنرا ميان اهل قرآن داور قرار داده است. (بعلاوه) خداوند در بارة پرنده اي (كه شخص در حال احرام آنرا شكار كند) به داوري مردان رضايت داده و فرموده است: ﴿وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ..﴾ (المائدة: 95).

يعني: هر كس از شما (در حال احرام) صيدي را كشت بايد نظير آنرا چهار پايان كفاره دهد (و در بارة همانند بودن آن) دو تن دادگر از شما (مسلمانان) حكم نمايند.

و البته خونهاي مسلمانان از خون پرنده اي به مراتب مهمتر است(65)».

بنگر كه چگونه علي A نزاع خوارج را با خود، به محكمات قرآن و سنّت پيامبر o برگرداند و بدينوسيله بر آنها اتمام حجت نمود و عذرشان را قطع كرد پس هيچ گريز گاهي براي آنان باقي نماند (و بقول قرآن مجيد:) وَلاتَ حِينَ مَنَاصٍ(66)! 

_                     _                    _


20 - در بارة آية: إِن تَنصُرُوا الله يَنصُرْكُمْ ونيز آية: مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ الله قَرْضًا حَسَنًا

 امير مؤمنان علي (ع) در خلال خطبه اي كه سيد رضي آنرا در «نهج البلاغه» گزارش نموده(67)، فرموده است:

«اي گروه بندگان! خدا را بياد آريد، خدا را بياد آريد به هنگام تندرستي پيش از آنكه بيمار شويد، و به هنگامي كه از فرصتِ فراخ بهره داريد پيش از آنكه در تنگنا افتيد، پس بكوشيد تا گردنهاي خود را از گرو عذاب رهايي دهيد پيش از آنكه درهاي گرو گرفتن بسته شود، چشمان خويش را به بيداري (براي عبادت خدا) وا داريد، و شكمهايتان را (با پرهيز از پُرخوري) لاغر سازيد، و گامهايتان را (در راه خشنودي خدا) به كار اندازيد، و از اموالتان (به نيازمندان) انفاق كنيد، و از اجسام خود بگيريد و به ارواحتان ببخشيد و در اينكار، بخل نورزيد. خداي سبحان مي‌فرمايد: 

﴿إِنْ تَنْصُرُوا الله يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ﴾(محمد: 7).

«اگر خدا را ياري كنيد، شما را ياري خواهد كرد و گامهايتان را استوار مي‌سازد».

باز مي‌فرمايد: ﴿مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ﴾ (الحديد: 11)

«كيست كه به خدا وام دهد، وامي نيكو تا آنرا برايش چند برابر كند و براي او مزدي گرانبها است»

خداوند از راه خواري و ناتواني از شما ياري نخواسته است و از فقر و تنگدستي وام نطلبيده، خدا در حالي از شما ياري مي‌خواهد كه سپاهيان آسمانها و زمين از آن اوست و خود پيروز و پُر دانش است و در حالي از شما وام مي‌طلبد كه گنجهاي آسمانها و زمين از آن وي است و خود بي‌نياز و ستوده است، پس تنها با اينكار خواسته تا شما را بيازمايد كه كدامين نيكوتريد؟».

نويسنده گويد: ممكن است كسي گمان برد كه خداي سبحان بندگانش را مي‌آزمايد تا آنها را بشناسد و از درونشان آگاه شود! اين گمان، پنداري نادرست و موهوم است كه شايستة مسلمان نيست.  امير مؤمنان (ع) ضمن تفسير آية شريفة: ﴿وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ(68) وَأَنَّ الله عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ (الأنفال: 28) فرموده است:

«معناي آيه اينست كه خداوند مردم را با اموال و فرزندانشان مي‌آزمايد تا ناسپاس در برابر نعمتش را از سپاسدار قسمتش، جدا سازد و هر چند خداي سبحان آگاهتر از خود مردم به احوال ايشان است اما (آنان را در معرض آزمون قرار مي‌دهد) تا اعمالي كه مردمان را سزاوار پاداش و كيفر مي‌كند، آشكار گردد».

 

 

_                     _                    _


بخش دوُّم
كتاب فتح البيان

به نام خداوند بخشندة مهربان

سپاس خداوندگار جهانيان را كه تمام كنندة نعمت‌ها و دور كنندة محنت‌ها است، و سلام بر واپسين پيامبرانش كه همچون چراغي تابان تاريكي ها را از دود و امَّت‌ها را ره‌نمود، بر او و بر خاندانش رحمت بي شمارِ حق باد.

 

اين نيمة دوّم از كتاب «فتح البيان» است كه تفسير بخش مهمّي از «آيات احكام» را در خلال آن گرد آورده ام و همگي از امير مؤمنان علي عليه السلام گزارش شده‌است و در اين بخش نيز شرطي را كه پيش از اين گذشت (تا احاديث كتاب با منطوق يا مفهوم قرآن هماهنگ باشد) رعايت نموده ام. از خدواند بزرگ در هر كار، هدايت و توفيق مي‌طلبم كه هيچ كنبش و تواني جز به عنايت او نيست.

 

 

مؤلف

 

 

_                     _                    _


1- آنچه در بزرگداشت نماز از علي(ع) گزارش شده‌است

شريف رضي در «نهج البلاغه» از  امير مؤمنان عليه السلام روايت نموده كه به يارانش فرمود: «امر نماز را بر عهده گيريد و آنرا حفظ كنيد و بسيار نماز گزاريد و با آن به خدا نزديك شويد. همانا نماز دستوري‌است كه بر مؤمنان (در اوقات معين) واجب گشته‌است ﴿كانَتْ عَلَى المُؤْمِنِينَ كِتاباً مَوْقُوتاً﴾ (النساء: 103). آيا پاسخ دوزخيان را نشنيديد كه چون از آنان پرسيده شود: چه چيز شما را به دوزخ آورد؟ گويند: از نماز گزاران نبوديم! ﴿ قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ المُصَلِّينَ﴾ (المدّثّر:43). نماز چون ريزش برگ درختان، گناهان را مي‌ريزد و همچون باز كردن گره، عقده هاي گناهان را مي‌گشايد. پيامبر خدا o نماز را به چشمة آب گرمي كه بر در سراي مردي روان باشد تشبيه نمود كه وي در هر روز و شب پنج بار خود را در آن بشويد، پس نشايد كه ديگر چركي بر او باقي ماند!(69) و براستي مرداني از مؤمنان، حق نماز را شناخته اند كه زيور كالاي دنيا آنانرا سرگرم نمي‌كند و نور ديدگان يعني فرزند و مال نيز آنانرا از نماز باز نمي‌داد. خداي سبحان (در اينباره) مي‌فرمايد: ﴿رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ ولا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ الله وإِقامِ الصَّلاةِ وإِيتاءِ الزَّكاةِ..﴾ (النور: 37). يعني: «مرداني كه بازرگاني و داد و ستد آنانرا از ياد خدا و بر پا داشتن نماز و دادن زكات به غفلت نمي برد». پيامبر خدا o پس از آنكه نويد بهشت به او داده شد، باز هم در گزاردن نماز خود را به رنج مي‌افكند و اين براي سخن خداوند سبحان بود كه بدو فرمود: ﴿وأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ واصْطَبِرْ عَلَيْها﴾ (طه: 132) يعني: «خانوادة خود را به نماز دستور ده و خود بر آن شكيبا باش». و او همواره خانواده اش را به نماز فرمان مي‌داد و خود بر آن شكيبايي مي‌ورزيد...».

نويسنده گويد: «اين خطبه را كليني نيز در كتاب جهاد از فروع كافي به روايت از عقيل خزاعي(70) آورده‌است و عقيل گفته كه امير مؤمنان عليه السلام چون امر كارزار پيش مي‌آمد مسلمانان را با اين سخنان به نماز سفارش مي‌نمود (آنگاه ايشان را به پيكار با دشمن بر مي‌انگيخت).

در روايت كليني، اندك تفاوتي با آنچه شريف رضي در نهج البلاغه آورده، ديده مي‌شود. اما در بارة تفسير سخن امام (ع) كه فرمود: «نماز چون ريزش برگ درختان، گناهان را مي‌ريزد» امام زيد بن علي (ع) از پدرش و او از نياي وي روايت نموده‌است كه امير مؤمنان (ع) فرمود: نماز هاي پنجگانه كفارة خطاهايي‌است كه ميان آنها پديد مي‌آيد بشرط آنكه از گناهان كبيره دوري شود و اين معناي سخن خداوند بزرگست كه فرمود: ﴿ إِنَّ الحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّـيِّئَاتِ ذَلِكَ ذِكْرَى لِلذَّاكِرِينَ﴾ (هود:114)  يعني: «كارهاي نيك بدي ها را مي‌زدايد».

 

 

 

_                     _                    _


2- آنچه از علي(ع) در تفسير آية وضوء رسيده است

1- ابن جرير طبري در تفسيرش از علي عليه السلام گزارش نموده كه او براي هر نماز وضوئي مي‌ساخت و اين آيه را بر مي‌خواند:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى المَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ﴾ (المائدة: 6).

ابو علي طبرسي در تفسير «مجمع البيان» در معني سر غاز اين آيه گفته است:

«يعني: چون خواستيد نماز گزاريد و طهارت شرعي نداشتيد (بي وضوء بوديد) بر شما باد كه وضوء بسازيد.... و گفته شده كه معناي آيه اينست كه: چون خواستيد نماز گزاريد، بر شما‌است تا وضوء بگيريد (چه طهارت شرعي داشته يا نداشته باشيد) و اين قول از عِكْرِمَه(71) رسيده‌است و داود(72) نيز بر اين رأي رفته و گفته‌است كه علي عليه السلام براي هر نماز وضوئي مي‌ساخت و اين آيه را بر مي‌خواند. ولي قول اول درست‌است و همة فقهاء بر آنند و آنچه در بارة تجديد وضوء آورده اند به امر مستحب حمل مي‌شود».

نويسنده گويد: در آية شريفه امر به وضوء، ترجيح اين عمل را بر ترك آن مي‌رساند و اين معنا، مشترك ميان وجوب و استحباب‌است بنا بر اين اگر به نماز بر خاستيم و وضوء نداشتيم واجبست تا وضوء بسازيم و چنانچه از طهارت شرعي بر خوردار بوديم مي‌توانيم از باب استحباب وضوء بگيريم زيرا خداوند فرموده است: ﴿أَوْ جَاء أَحَدٌ مَّنكُم مِّنَ الْغَائِطِ......  فَلَمْ تَجِدُواْ مَاءً﴾ (المائدة:6) مي‌فرمايد: اگر يكي از شما از جايگاه قضاي حاجت آمد و آبي نيافت (تا وضوء گيرد) تيمُّم كند. پس كلام خدا دلالت دارد بر اينكه وضوء ساختن بر كسي واجبست كه طهارت شرعي نداشته باشد و اگر نه، وضوي وي مستحب شمرده مي‌شود و اين معنا را حديث نبوي تأييد مي‌كند كه فرمود: "من توضأ على طهر كتب له عشر حسنات". يعني: «هر كس با داشتن طهارت، وضوء گيرد ده حسنه براي او ثبت مي‌شود» [چنانكه خداوند عز و جل فرمود: مَنْ جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالها (انعام: 160)].

2- محمد بن حسن طوسي در كتاب «تهذيب الأحكام» به اسناد خود آورده كه ابو جعفر باقر (ع) فرمود:

عمر بن خطاب، ياران پيامبر o را گرد آورد و علي (ع) نيز در ميانشان بود، پرسيد كه: در بارة مسح بر كفش و چكمه چه مي‌گوييد؟ مُغِيْرَه بن شُعْبَه برخاست و گفت: من ديدم كه رسول خدا - o- بر موزه‌اش مسح مي‌كرد. علي (ع) پرسيد: آيا اين كار پيش از نزول سورة مائده رخ داد (كه در آن سوره پاها براي وضوء معين شده‌اند) يا پس از نزول سورة مائده؟ مغيره گفت: نمي دانم! علي (ع) فرمود: قرآن از مسح بر موزه پيشي گرفته (و آنرا پشت سر افكنده است) و سورة مائده دو يا سه ماه پيش از وفات رسول خدا o نازل شد.

3- سيوطي در تفسير «الدُّرُّ المنثور» از أبو عبد الرحمن آورده كه حسنين - عليهما السلام- آية وضوء را بر مي‌خواندند و به (وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ) رسيدند، علي عليه السلام آنرا شنيد در حاليكه سرگرم داوري ميان مردم بود، فرمود: (وَأَرْجُلَكُمْ) بفتح لام از انواع سخناني‌است كه به تأخير آمده اند ولي مقدّم شمرده مي‌شوند.

نويسنده گويد: اصل اين خبر را ابن جرير طبري در تفسير «جامع البيان» از أبو عبد الرحمن (كه همان عبد الله بن عمر باشد) آورده‌است و به صورت ديگري نيز گزارش شده كه قاضي أبو زرعة مالكي آنرا در كتاب «حُجَّة القِراءات » ياد نموده، در آن روايت مي‌خوانيم كه: «أبو عبد الرحمن گفت: من به همراه حسنين –عليهما السلام- نزديك علي عليه السلام بوديم و آية وضوء را بر مي‌خوانديم در حاليكه گروهي از مردم او را مشغول كرده بودند، تا بدانجا رسيديم كه خوانديم: (وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ) مردي گفت: (أَرْجُلِكُمْ) به كسر لام بايد خوانده شود! علي عليه السلام اين سخن را شنيد و بدو فرمود: چنان كه گفتي نيست (أَرْجُلَكُمْ) به فتح لام آمده ... تا آخر حديث (كه در روايت پيشين گذشت)».

_                     _                    _


3- آنچه از علي(ع) در تفسير نماز ميانه آمده است

خداوند سبحان در كتابش بندگان خود را بر عبادت خويش ترغيب فرموده و به ويژه بر اقامة نماز و حفظ آن تشويق نموده‌است و مي‌فرمايد: ﴿حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى وَقُومُواْ لله قَانِتِينَ﴾ (البقرة: 238).

يعني: «نمازها و نماز ميانه را حفظ كنيد و به فرمانبرداري از خدا بر خيزيد».

خداوند در اين آية شريفه از ميان نمازها بويژه «نماز ميانه» را ياد فرموده تا بر اهميتش تأكيد ورزد و بندگان خود را بر حفظ آن (بيش از ساير نمازها) بر انگيزد. پس ميان مفسران قرآن در تعيين اين نماز اختلاف شده، برخي گفته‌اند كه مقصود، نماز سپيده دم‌است و بعضي گفته اند كه نماز ظهر‌است و دسته‌اي نماز مغرب را ياد كرده‌اند و گروهي از نماز عشاء سخن به ميان آورده اما ابو علي طبرسي در تفسيرش از امير مؤمنان علي عليه السلام آورده كه مراد از نماز ميانه، نماز عصر است.

نويسنده گويد: پيش از نماز عصر، نماز‌هاي سپيده دم و ظهر برگزار مي‌شود و پس از آن، نيز نماز مغرب و عشاء مي‌آيد بنا بر اين نماز عصر در ميان نمازها قرار گرفته‌است (و نماز ميانه شمرده مي‌شود) و اين قول را روايت ديگري كه طبري در تفسيرش از علي عليه السلام گزارش نموده تأييد مي‌كند و آن روايت چنين‌است كه امام (ع) فرمود:

«بت پرستان در روز جنگ احزاب ما را به پيكار مشغول كردند و از نماز عصر باز داشتند تا آنجا كه شنيدم رسول خدا - o- فرمود: آنان ما را از نماز ميانه باز داشتند و به جنگ سرگرم كردند، خدا درونشان را از آتش (دوزخ) انباشته سازد».

باز طبري به اسناد خود از ابي صَهْباء بَكري گزارش نموده كه گفت: از علي بن ابي طالب (ع) در بارة نماز ميانه پرسيدم، فرمود: همان نماز عصر‌است كه سليمان بن داود (عليهما السلام) در بارة آن به آزمايش افتاد(73).

همچنين طبري به اسناد خود از مردي آورده‌است كه گفت: ابو بكر و عمر مرا كه كودك بودم نزد رسول خدا - o- فرستادند تا در بارة نماز ميانه بپرسم. پيامبر o انگشت كوچك مرا گرفت و فرمود: اين نماز سپيده دم است. سپس انگشت بعدي را گرفت و فرمود اين نماز ظهر است. آنگاه انگشت ابهام مرا گرفت و فرمود: اين نماز مغرب است. سپس شست مرا گرفت و فرمود: اين نماز عشاء است. بعد پرسيد: كدام انگشت تو باقي مانده؟ گفتم: انگشت مياني! فرموده: كدام نماز باقي مانده؟ گفتم: نماز عصر. فرمود: نماز ميانه همان نماز عصر است.

_                     _                    _


4- رأي امام(ع) در علّت نزول سورة براءه بدون بسم الله

 

براي نمازگزار جايز‌است تا هر سوره‌اي را كه در نماز مي‌خواند آنرا با «بسم الله الرحمن الرحيم» آغاز كند جز سورة براءة (كه بسم الله در آغازش نيامده است) زيرا كه در اين سوره بدليل پيمان شكني مشركان، قرار داد صلح با ايشان فسخ شده‌است و شك نيست كه نام خداوند و صفت رحمت او را بر بندگان، بهنگام آشتي و امان ياد مي‌كنند و در وقت فسخ پيمان و اعلام جنگ نمي‌نويسند از اينرو روايت شده كه عبد الله بن عباس (رض) گفت كه: «از امير مؤمنان علي عليه السلام پرسيدم چرا در آغاز سورة براءة، آية «بسم الله الرحمن الرحيم» نوشته نشده است؟ فرمود: چون اين آيه براي امان بخشي بكار مي‌رود و سورة براءة با شمشير يعني براي اعلام جنگ (به مشركان پيمان شكن) نازل شده است». اين روايت را سيوطي در تفسير «الدّرّ المنثور» و طبرسي در «مجمع البيان» آورده اند و عبارت شيخ طبرسي چنين است:

«بسم الله الرحمن الرحيم در آغاز سورة براءة نازل نشده زيرا بسم الله براي امان دادن و رحمت بكار مي‌رود و سورة براءة بمنظور رفع امان و جنگ آمده و اين قول از علي عليه السلام رسيده است».

نويسنده گويد: اگر گفته شود كه پيامبر خدا - o – براي كافران نامه مي‌نوشت و در آغاز نامه اش آية بسم الله الرحمن الرحيم را مي‌نگاشت چنانكه در نامة به هرقل (هراكليوس، امپراتور روم شرقي) و ديگران آمده است. پاسخ مي‌دهيم كه: نگارش بسم الله الرحمن الرحيم در نامه هاي مزبور بهنگامي نبوده كه كافران، پيمان پيامبر o را شكستند و اعلام جنگ بدانها فرمود بلكه در آغاز دعوت آنها، صورت مي‌پذيرفت و از اينرو مي‌بينيم كه پيامبر خدا o  فرمان داد تا در نامة به هرقل اين آيه را نيز (پس از بسم الله) بنگارند كه: «السَّلامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الهُدَى» (چنانكه بخاري در صحيح خود گزارش نموده است) و اين سخن را بهنگام فرا خواندن كسي به سوي حق و اسلام ياد مي‌كنند چنانكه موسي و هارون – عليهما السلام- بهنگام نخستين بر خورد با فرعون و دعوت او بسوي فرمان خدا، اظهار داشتند همانگونه كه در قرآن كريم آمده است:

﴿فَأْتِيَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاكَ بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكَ وَالسَّلامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الهُدَى﴾ (طـه: 47).

يعني: «پس به سوي وي (فرعون) رويد و بگوييد كه ما فرستادگان خداوند تو هستيم، بنا بر اين فرزندان اسرائيل را با ما بفرست و عذابشان مكن، براي تو آيتي از سوي خداوندت آورده ايم و سلامت كسي راست كه از هدايت پيروي كند».  

 

_                     _                    _


5- آنچه از علي در چگونگي صلوات بر پيامبر رسيده‌است

خداي بزرگ در كتاب ارجمند و خطاب گرانقدرش به ما دستور داده تا (به پاداش تلاشها و مجاهدات) پيامبر برگزيده‌اش، بر او درود فرستيم و در اين باره فرموده‌است:

﴿إِنَّ الله وَمَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا﴾ (الأحزاب: 56).

برخي از ياران پيامبر o  در بارة چگونگي اين درود (يا دعاء) از ايشان پرسش مي‌نموده و از جملة آنان علي عليه السلام بود كه از وي روايت شده پرسيدم:

«اي رسول خدا چگونه بر تو درود فرستيم؟ پيامبر o  فرمود، بگوييد: «اللهم صل على محمد وعلى آل محمدكما صليت على إبراهيم وآل إبراهيم. انك حميد مجيد».

يعني: «خداوندا بر محمد و آل او لطف و عنايت فرما چنانكه بر ابراهيم و آلش فرمودي، همانا تو ستوده و بزرگواري». اين گزارش را سيوطي در تفسير «الدّرّ المنثور» آورده است».

نويسنده گويد: صلوات خدا بر بندگانش همان لطف و رأفت وي نسبت به ايشان‌است كه در رديف رحمت او در قرآن آمده همانگونه كه فرمود: ﴿أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ﴾ (البقرة: 157) و از جمله امور پسنديده آنست كه شخص مسلمان، درود و دعا براي پيامبر خدا را بر دعاهاي خودش پيش افكند چنانكه باز هم از علي عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«هر گاه كه از خداي سبحان در خواستي داشتي، ابتدا در بارة پيامبرش دعا كن (بر او درود فرست) آنگاه حاجت خود را از خدا بخواه زيرا خداوند، بزرگوارتر از آنست كه چون دو حاجت با يكديگر از او بخواهند، يكي را بر آورد و از روا ساختن ديگري خودداري ورزد»!

اين روايت را شريف رضي در نهج البلاغه آورده است(74).  


6- آنچه از علي (ع) در تفسير مباحث دعا آمده است

خداوند بزرگ در كتاب ارجمندش فرمود:

﴿وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ﴾ (المؤمن: 60). يعني: «خداي شما گفت مرا بخوانيد تا دعايتان را پاسخ دهم همانا كساني كه با تكبّر از بندگي من روي گردانند با خواري به دوزخ وارد خواهند شد».

كليني در «اصول الكافي» از امام صادق (ع) روايت نموده كه گفت: امير مؤمنان علي عليه السلام مردي بود كه اهتمام بسيار به دعا داشت و مي‌فرمود كه: «دعا سپر مؤمن‌است و هر گاه كه دري را بسيار بكوبي، به رويت باز خواهد شد» ونيز مي‌گفت كه: «دعا كليد رستگاري‌است و بهترين دعا آنست كه از دلي پاك و پرهيزكار بر آيد» و همچنين مي‌گفت كه: «پيش از در خواست (از خدا) بايد به ستايش (او) پرداخت، پس چون بدرگاه خداوند دعا كردي، بزر گواري و عظمت وي را ياد كن (تا دعايت را بر اساس معرفت بنا نموده باشي)».

نويسنده گويد: در سورة فاتحة الكتاب همين شيوه را مي‌يابيم كه ابتدا ستايش خداوند و آنگاه دعا بدرگاه او آمده‌است (چنانكه بنده مي‌گويد: الحمد لله رب العالمين... و سپس از معبود خود در خواست هدايت مي‌كند).

سيد رضي در «نهج البلاغه» از امير مؤمنان علي عليه السلام آورده كه فرمود:

«بدان آنكس كه گنجهاي آسمانها و زمين در دست اوست بتو اجازه داده او را بخواني، و بر عهده گرفته تا دعايت را اجابت كند، و تو را فرمان داده كه از او بخواهي تا بر تو ببخشد، و از او در خواست رحمت كني تا بر تو رحم آورد، و ميان تو و خودش كسي را نگماشته تا او را از تو بپوشاند، و مجبورت نساخته بسوي كسي روي كه نزد وي برايت شفاعت كند، و اگر به بدي روي آوري تو را از توبه باز نداشته است، و در كيفرت شتاب نورزيده است، و بهنگام بازگشت، بر تو عيب نگرفته‌است .... پس چون او را ندا كني ندايت را مي‌شنود، و چون با او آهسته سخن گويي، نجوايت را مي‌داند، و تو حاجت خويش را بسوي او مي‌بري، و آنچه در جان داري نزد او باز مي‌گويي، و از اندوههاي خود نزد وي شكايت مي‌كني، و زدودن گرفتاريهايت را از او مي‌خواهي، و در كارهايت از او ياري مي‌جويي، و از گنجهاي رحمتش چيزهايي مي‌طلبي كه جز او كسي بر بخشيدن آنها توانايي ندارد، چون فزوني عمر و تندرستي و فراخي روزي. آنگاه كليدهاي خزائن خود را - با اجازه اي كه در دعا بتو داده- در دستت نهاده‌است پس هر گاه كه خواستي با دعا درهاي نعمتش را مي‌گشايي، و باران ريزان رحمتش را طلب مي‌كني، پس تأخير در اجابتش تو را نا‌اميد نكند زيرا كه بخشش به اندازه نيّت‌است، و چه بسا اجابت دعايت به تأخير مي‌افتد تا پاداش در خواست كننده بيشتر شود و جزاي آرزومند كاملتر گردد، و چه بسا چيزي را مي‌خواهي كه بتو داده نمي رسد زيرا كه خير تو در همان است، و چه بسا چيزي را مي‌خواهي كه اگر داده شوي، نا بودي دين تو در آن خواهد بود. پس خواسته هايت به گونه اي باشد كه خير و زيبايي آن براي تو بماند و رنج و محنتش از تو دور گردد...».

نويسنده گويد: اين روايت را (علاوه بر سيّد رضي) ابن شعبه نيز در كتاب «تحف العقول» با اندك اختلافي در الفاظ آورده است. ضمناً امير مؤمنان علي عليه السلام از برخي دعاها نهي فرموده مانند اينكه كسي بگويد: «خدايا، من از فتنه به تو پناه مي‌برم»! چنانكه روايت شده امام (ع) شنيد مردي چنين مي‌گويد، فرمود: مي‌بينم كه از مال و فرزندت به خدا پناه مي‌بري! زيرا كه خداوند (در قرآن مجيد) مي‌فرمايد: إنَّما أَمْوالُكُمْ وأَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ (أنفال: 28) يعني: جز اين نيست كه مالها و فرزندانتان فتنه (وسيلة آزمايش) اند. بنا بر اين بگو: «خداوند از فتنه هاي گمراه كننده به تو پناه ميبرم».

اين سخن را محمد بن حسن حرّ عاملي در كتاب «وسائل الشيعه» گزارش نموده‌است و همانندش را شريف رضي در نهج البلاغه نقل كرده‌است كه امام (ع) فرمود:

«كسي از شما نگويد كه خداوند از فتنه به تو پناه مي‌برم! زيرا هيچكس نيست مگر آنكه فتنه را در بر دارد ولي كسي كه مي‌خواهد پناه جويد، از فتنه هاي گمراه كننده به خدا پناه برد زيرا كه خداي سبحان فرموده: بدانيد كه مالها و فرزندانتان فتنه (ماية آزمايش) اند. و معناي آيه چنانست كه خداوند با مال و فرزندان، اشخاص را مي‌آزمايد تا آنكس را كه نا راضي از روزي اوست از راضي و سپاسدار قسمتش جدا سازد و هر چند خداي سبحان از خود ايشان به احوال آنها آگاهتر‌است ولي آنها را به آزمايش مي‌افكند تا اعمالي كه بدانها سزاوار پاداش و كيفر مي‌شمرند و برخي به افزايش مال دلبسته اند و از كاهش مال، سخت ناراضي‌اند».   

شريف رضي گويد: اين از سخنان كم نظيري‌است كه در تفسير از علي عليه السلام شنيده شده‌است.

_                     _                    _


7- پاره اي از آنچه در تفسير آداب نماز از علي (ع) رسيده است

خداوند بزرگ در كتاب پندآموز و سنجيدة خود فرمود: ﴿الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خَاشِعُونَ﴾ (المؤمنون:2).

در اين آية شريفه خداي سبحان، بندگان با ايمانش را بدليل خشوعشان در نماز، ستوده است. اما خشوع چيست و چه فرقي با «خضوع» دارد؟

خشوع به معناي كوچكي نمودن و خود شكستن مي‌آيد و به نزد برخي از مفسران تفاوتي ميان آن و خضوع نيست و گفته اند كه ايندو واژه، مترادف اند. اما برخي ديگر ميان ايندو واژه فرق نهاده اند و گفته اند كه خشوع، كار اندام‌است و خضوع، كار دل است. ولي اين قول درست بنظر نمي‌رسد زيرا خداوند در كتابش فرموده: ﴿أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ الله﴾ (الحديد: 16).

يعني: «آيا هنگام آن براي مؤمنان فرا نرسيده كه دلهاي ايشان بياد خدا خاشع گردد؟...».

خداوند در اين آية شريفه «خشوع» را به «دلها» نسبت داده همچنانكه در آية ديگري آنرا به پاره اي از اعضاي انسان منسوب داشته‌است و مي‌فرمايد: ﴿أَبْصَارُهَا خَاشِعَةٌ﴾ (النازعات: 9). يعني: «ديدگانشان به خشوع افتاده است».

امام زيد بن علي از پدرانش از امير مؤمنان علي عليه السلام آورده كه فرمود: «پيامبر خدا -o  - مردي را ديد كه در نمازش با ريش خود وَر مي‌رفت! پيامبر فرمود: بدانيد اگر دل اينمرد به خشوع افتاده بود اعضايش نيز خاشع مي‌گشت».

اين حديث دلالت دارد بر آنكه خشوع در نماز، در دل و نيز در اعضاء راه مي‌يابد ولي اصل آن، در دل پديدار مي‌شود و از آنجا به اندام سرايت مي‌كند. حقيقت خشوع در دل، روي آوردن به عظمت خدا و پناه بردن بدو و نيز رويگرداندن از غير اوست و در اعضاء، نگاه به اين سو و آنسو و نپرداختن به كارهاي عبث است. چنانكه در كتاب «وسائل الشيعه» از علي عليه السلام گزارش شده كه فرمود: «ديدة خويش را در نماز از سجدگاه فراتر ميافكن».

از آداب ديگر نماز، خواندن قرآن در آن بارعايت «ترتيل» است. خداي بزرگ مي‌فرمايد: ﴿قُمِ اللَّيْلَ إِلا قَلِيلاً .... وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً﴾ (المزمِّل: 4) يعني: «شب را جز اندكي برخيز... و قرآن را با ترتيل كامل بخوان». و ترتيل، واضح و شمرده خواندن كلام‌است چنانكه خداي تعالى مي‌فرمايد: ﴿وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلاً﴾ (الفرقان:32). يعني: قرآن را بتدريج و با تأني و درنگ آورديم (تا فهم و حفظ آنرا آسان سازيم).

طبرسي در تفسير «جوامع الجامع» از امير مؤمنان علي عليه السلام در معاني « وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً » آورده‌است كه فرمود:

«آنرا به روشني بيان كن و تند و پياپي همچون شعر، آنرا مخوان و مانند دانه هاي شن پراكنده اش مساز اما (چنان بخوان كه) دلهاي سخت را با آن بكوبي و كسي از شما همت بر رسيدن (هر چه زودتر!) به پايان سوره مبندد».

اين روايت را كليني نيز در «اصول كافي» گزارش نموده است.

شيخ طُرَيحي(75) در كتاب «مجمع البحرين» از علي عليه السلام نقل كرده كه در بارة «ترتيل قرآن» فرمود ترتيل: «رعايت جايگاههاي وقف و اداي روشن حروف است».

نويسنده گويد: خواندن قرآن در نماز، از اركان آن شمرده مي‌شود و خوشا به حال كسي كه همة قرآن را در حافظه دارد و آنرا در نمازها با ترتيل مي‌خواند. امام زيد بن علي از پدرانش از امير مؤمنان علي عليه السلام روايت نموده كه فرمود: «كسي كه قرآن را خواند و به حفظ آن توفيق يافت آنگاه گمان كرد كه نعمتي برتر از آنچه به او داده شده (خداوند) به كسي داده است، بي شك آنچه را كه خدا كوچك شمرده، او بزرگ پنداشته و آنچه را كه خدا بزرگ داشته، او كوچك انگاشته است»!  

اين روايت در ميان شيعة اماميه و زيديه و اهل سنت، مورد اتفاق‌است (و همگي در نقل آن شركت نموده اند)(76).

از آداب ديگر نماز، خواندن دعاي «استفتاح» است كه در آغاز نماز، پس از تكبيرة الإحرام خوانده مي‌شود چنانكه از علي عليه السلام رسيده كه چون نمازش را آغاز مي‌كرد، مي‌گفت:

((اللهُ أكبرُ، وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَاْ مِنَ المُشْرِكِينَ. إنَّ صَلوتي ونُسُكي ومَحْيايَ ومَماتي لله رَبِّ العالَمينَ لا شَريكَ لَهُ وبِذلِكَ أُمِرْتُ وأنَا مِنَ المُسْلِمين(77))). و اين كلام عظيم از قرآن كريم (سورة انعام، آية 79، 162 و 163) اقتباس شده است.

 

 

 

 

 

_                     _                    _


8- در بيان بخشي از آداب نماز جمعه به گزارش علي(ع)

خداوند بزرگ در هر جمعه، نمازي را بر مسلمانان واجب فرموده كه بايد به جماعت بر گزار كنند و اين نماز، همان «نماز جمعه» است. خداوند عز و جل در كتابش مي‌فرمايد: 

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِي لِلصَّلاةِ مِن يَوْمِ الجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ الله وَذَرُوا الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ. فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانتَشِرُوا فِي الأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ الله وَاذْكُرُوا الله كَثِيرًا لَّعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾ (الجمعة: 9 -10).

يعني: «اي كساني كه ايمان آورديد هنگامي كه برايِ نمازِ روزِ آدينه ندا در داده‌شد پس به سوي ذكر خدا بشتابيد و داد و ستد را واگذاريد كه اين براي شما بهتر‌است اگر در مي‌يافتيد * سپس چون نماز به پايان رسيد در زمين پراكنده شويد و فضل خدا را بجوييد و خدا را بسيار ياد كنيد شايد كه رستگار شويد».

ظاهر اين آيات دلالت دارد بر اينكه نماز جمعه بر هر كس كه خدا و رسولش را باور دارد واجب‌است مگر كساني كه دليل جداگانه‌اي آنانرا از دايرة اين وجوب، بيرون برد و از اينرو امير مؤمنان علي عليه السلام فرمود:

«نماز جمعه بر هر مؤمني واجب‌است جز كودك، و بيمار، و ديوانه، و پيرمرد فرتوت، و نابينا، و مسافر، و زن، و مملوك، و كسي كه بر سر دو فرسنگ (فاصله تا نماز جمعه) قرار گرفته باشد».

چنانكه ابن بابويه اين سخن را در كتاب «من لا يحضره الفقيه» گزارش نموده است.

با وجود اين، شخصي كه نماز جمعه بر او واجب نيست چون در اين نماز حضور يابد، نماز ظهر از او ساقط مي‌گردد چنانكه امام علي (ع) فرمود:

«چون زن يا مملوك به نماز آدينه حاضر شوند، اين نماز، آندو را از نماز نيمروز كفايت مي‌كند».

سفر در روز جمعه – پيش از نكه نماز بر گزار شود – مكروه‌است مگر آنكه ضرورتي پيش آيد كه علي عليه السلام فرمود: «در روز آدينه سفر مكن تا در نماز حضور يابي جز آنكه براي پيكار در راه خدا بيرون روي يا كاري پديد آيد كه در آن معذور باشي».

وقت نماز جمعه، هنگام ظهر‌است همانگونه كه از امير مؤمنان عليه السلام رسيده كه فرمود:

«نماز آدينه، به هنگام گذشتن خورشيد از ميان آسمان بر گزار مي‌شود».

نماز جمعه، داراي دو خطبه و دو ركعت‌است و در اينباره نيز امام (ع) فرمود:

«نماز آدينه، دو ركعت قرار داده شده چرا كه دو خطبة آن، بجاي دو ركعت آخر (از نماز ظهر) است».

از آداب ديگر نماز جمعه آنست كه چون امام بر فراز منبر رود و به حاضران روي نمايد، بر آنها سلام كند همانگونه كه شيخ طوسي در روايت از امير مؤمنان عليه السلام آورده كه فرمود:

«از سنت (پيامبر o) است كه چون امام بر منبر آيد همينكه روي به مردم نمايد، بر آنان سلام كند».

و بر مردم نيز لازمست كه به هنگام خطبة امام، گوش بدو فرا دهند و خاموش باشند آنگونه كه علي عليه السلام فرمود:

«هنگامي كه امام، خطبه مي‌خواند كسي نبايد سخن گويد و بدين سو و آن سو بنگرد مگر به اندازه اي كه در نماز جايز است». اين روايت را نيز ابن بابويه در «من لا يحضره الفقيه» آورده است(78).

همچنين سنت‌است كه امام جمعه در ركعت اول نماز خود (پس از خواندن حمد) سورة جمعه و در ركعت دوم، سورة منافقين را بخواند چنانكه از ابن أبي رافع(79) گزارش شده كه گفت:

«امير مؤمنان (ع) در ركعت نخستين از نماز آدينه، سورة جمعه و در ركعت دوم، سورة منافقين را مي‌خواند».

آنچه از آداب نماز جمعه در اين فصل گزارش شد، همه را از كتابها و مآخذ شيعه بر گرفته ام و خوانندگان محترم بيشتر آنها را در كتب و مدارك اهل سنت نيز مي‌توانند يافت و خدا را بر اين هماهنگي سپس باد.

 

_                     _                    _


9- سجده هاي واجب در قرآن از نظر علي عليه السلام

فقهاء در سجده هاي واجب قرآن اختلاف نموده اند، آنچه از علي عليه السلام روايت شده اينست كه فرمود:

«سجده ها واجب در قرآن به چهار (آيه) محدود مي‌شود كه در سوره هاي سجده، و فصّلت، و نجم و علق آمده اند».

همانند اين سخن از ابو عبد الله جعفر بن محمد (ع) نيز روايت شده كه فرمود: جز اين چهار آيه در سوره هاي مزبور، ديگر سجده ها در سراسر قرآن، مستحب‌است و واجب نيست.

نويسنده گويد: چهار آيه اي كه واجبست پس از خواندن آنها سجده كرد بدين قرارند:

1- ﴿إِنَّمَا يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا الَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِهَا خَرُّوا سُجَّدًا وَسَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ﴾ (السجدة: 15).

يعني: «تنها كساني به آيات ما مي‌گروند كه چون آن آيات به ايشان يادآور شود، سجده كنان فرو مي‌افتند و خادوند خود را پاك شمرده مي‌ستايند و آنان تكبّر نمي ورزند».

2- ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لله الَّذِي خَلَقَهُنَّ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ﴾ (فصلت: 37).

يعني: «از نشانه هاي او، شب و روز و خورشيد و ماه است، براي خورشيد و ماه سجده نكنيد، براي خدايي سجده كنيد كه آنها را آفريده‌است اگر تنها او را مي‌پرستيد».

3- ﴿فَاسْجُدُوا لله وَاعْبُدُوا﴾ (النجم: 62).

يعني: «پس براي خدا به سجده در آييد و بندگي كنيد».

4- ﴿وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ﴾ (العلق: 19).

يعني: «و سجده كن و (بخدا) نزديك شو».

پس هر كس يكي از اين آيات را در نمازش بخواند بايد فوراً به سجده رود سپس برخيزد و قرائتش را پي گيرد يا برخيزد و به ركوع رود. احمد بن عيسي بن زيد (ع) در أمالي خود، از پدران بزرگوارش از امير مؤمنان علي عليه السلام روايت نموده كه فرمود:

«رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم- به هنگام سپيده دم، در (نماز) روزهاي جمعه (پس از حمد) سورة سجده را مي‌خواند و سپس سجده مي‌كرد.... ».

و همچنين أحمد بن عيسي (ع) آورده‌است كه: علي عليه السلام سورة «نجم» را در نماز سپيده دم خواند و چون در پايان سوره، آية سجده را تلاوت نمود به سجده رفت و سپس بر خاست و سورة « إذا زُلْزِلَتِ الأَرضُ» را برخواند، آنگاه تكبير گفت و به ركوع رفت.

كسي كه مي‌خواهد از آراء گوناگون در اين باب و همچنين در فروع اين مسئله آگاهي يابد، بايد به كتابهاي فقه رجوع كند.

 

_                     _                    _


10- آنچه از علي(ع) در بيان نافله هاي صبح و مغرب آمده است

زيد بن علي از پدرش و او از نيايش و او از امير مؤمنان علي عليه السلام روايت نموده كه فرمود:(80)

«دو ركعت نماز پس از نماز مغرب را در سفر و حضر ترك مكن زيرا سخن خداي بزرگ به آندو اشاره دارد كه فرمود: «وَأَدْبَارَ السُّجُودِ»(81) يعني: در پي سجود او را تسبيح گوي. و همچنين دو ركعت نماز پيش از نماز سپيده دم را و امگذار زيرا سخن خدا تعالى به آندو اشاره مي‌كند كه فرمود: « وَإِدْبَارَ النُّجُومِ»(82) يعني: بعد از پشت كردن ستارگان، به تسبيح او پراداز».

ابو علي طبرسي در تفسير «مجمع البيان» به هنگام تفسير آيه «وَأَدْبَارَ السُّجُودِ» مي‌گويد:

«در معناي اين آيه اقوال گوناگوني آمده است. نخست آنكه مقصود، گزاردن دو ركعت نماز، پس از نماز مغرب‌است چنانكه مراد از « وَإِدْبَارَ النُّجُومِ» برگزاري دو ركعت نماز، پيش از نماز صبح‌است و اين معنا را از علي عليه السلام گزارش كرده اند».

ابن جرير طبري نيز در تفسيرش آورده كه ابو كُرَيب از ابو فُضَيل از رشيد بن كُريب از پدرش روايت نموده اند كه ابن عباس گفت: رسول خدا o به من فرمود: «اي پسر عباس، دو ركعت پس از نماز مغرب، همان أَدْبَار السُّجُود است».

نويسنده گويد: خدا تعالي در كتاب خود، پيامبرش o را به تسبيح گفتن در شب و صبح دستور داده‌است چنانكه مي‌فرمايد: ﴿وَمِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَأَدْبَارَ السُّجُودِ﴾ و نيز: ﴿وَمِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَإِدْبَارَ النُّجُومِ﴾ و بسياري از فرمانهاي خداوند به تسبيح، بر بپا داشتن نماز اشارت دارد زيرا كه در نماز، تسبيح خداوند مي‌شود مانند آية شريفة: ﴿وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلاً﴾ (الأحزاب: 42) و آية كريمة: :﴿فَسُبْحَانَ الله حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ﴾ (الروم: 17). پس، مراد از تسبيح گويي بعد از سجود، بپا داشتن نافلة مغرب‌است كه پس از نماز مغرب برگزار مي‌شود و مقصود از تسبيح گفتن بعد از پشت كردن ستارگان، بپا داشتن نافلة سپيده دم‌است چنانكه علي عليه السلام تفسير نموده و ابن عباس نيز از رسول خدا o روايت كرده است.

 

 

_                     _                    _


11- آنچه از علي (ع) در بيان همراهي نماز و زكات آمده است

خداي تعالي دادن زكات را با اداي نماز در بسياري از آيات قرآن همراه نموده‌است و ميان آندو را در شرع چنان پيوندي بر قرار كرده كه هيچيك بدون ديگري پذيرفته نخواهد شد همانگونه كه از امير مؤمنان علي عليه السلام روايت شده كه هنگام وفات خود به فرزندش حسن عليه السلام فرمود: «تو را به دادن زكات در جايگاه خود، سفارش مي‌كنم زيرا كه نماز از كسي كه زكات ندهد، پذيرفته نمي شود»(83).

بنا بر اين، شخص مسلمان (چون مالش به حد نصاب رسد) بايد تا به رضايت خاطر زكات آنرا بپردازد همانگونه كه لازمست نماز خود را از سر اخلاص براي خدا بخواند چنانكه خداي عز و جل در كتاش فرمود: ﴿وَمَا أُمِرُوا إِلا لِيَعْبُدُوا الله مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاء وَيُقِيمُوا الصَّلاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ وَذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ﴾ (البينة:5).

يعني: «و آنها فرمان نيافتند جز آنكه خدا را بندگي كنند و دين (خويش) را براي او خالص گردانند و نماز بگزارند و زكات دهند و دين استوار همين است».

وشريف رضي در «نهج البلاغه» از امير مؤمنان علي عليه السلام آورده‌است كه فرمود:

«همانا پرداخت زكات بهمراه برگزاري نماز ماية نزديك شدن مسلمان به خدا‌است پس آنكس كه زكات را با رضايت خاطر ببخشد، اينكار كفارة گناهان او قرار داده مي‌شود و بازدارنده و نگاهدارندة وي از آتش است».

نويسنده گويد: همراهي نماز و زكات در قرآن و سنت پيامبر - o - امري آشكار است. احمد بن عيسي، از حسين بن علوان، از ابو خالد واسطي(84)، از زيد بن علي، از پدران گراميش، از علي عليهم السلام روايت نموده كه رسول خدا o  فرمود:

« نماز جز به دادن زكات تمام نمي شود و صدقه از (دستاورد) خائن پذيرفته نمي‌گردد»(85).

مناوي (از اهل سنت) نيز در كتاب «كنوز الحقائق»(86) از پيامبر خدا o آورده‌است كه فرمود: « نماز كسي كه زكات نمي پردازد پذيرفته نيست».

زكات داراي شاخه هاي بسيار‌است كه آنها را در كتب حديث و فقه بايد جستجو كرد.

_                     _                    _


12- بخشي از آنچه در بارة آيات روزه از علي (ع) آمده است

خداوند تبارك و تعالي مي‌فرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ * أَيَّامًا مَّعْدُودَاتٍ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ فَمَن تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَّهُ وَأَن تَصُومُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ * شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ الله بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ الله عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾ (البقرة: 183-185).

يعني: «اي كساني كه ايمان آورده ايد، روزه بر شما مقرر گشت چنانكه بر كساني كه پيش از شما بودند مقرر شد، باشد كه پروا كنيد * روزهاي معيني را (روزه بداريد) پس هر كس از شما كه بيمار يا بر سفر بود چندي از روزهاي ديگر را (روزه گيرد) و كساني كه به سختي طاقت آنرا دارند در عوض (روزه گرفتن) بايد بينوايي را خوراك دهند. و هر كس بدلخواه خودش بيشتر نيكي كند براي او بهتر‌است و اگر بدانيد، روزه گرفتن براي شما نيكوتر است *

(آن روزهاي معين همان) ماه رمضان‌است كه قرآن در آن فرو فرستاده شده در حالي كه رهنمون مردم و (در بر دارندة) دلائل روشن هدايت و جداسازي (حق از باطل) است. پس هر كس از شما كه اين ماه را دريابد بايد روزه بگيرد وآنكس كه بيمار يا بر سفر بود چندي از روزهاي ديگر را (روزه گيرد) –خداوند براي شما آساني مي‌خواهد و سختي را نمي خواهد- تا شمارة (روزه‌هايتان) را تكميل كنيد و خدا را بخاطر آنكه هدايتتان كرده بزرگ شماريد و باشد كه سپاس گزاريد» *

چقدر اين آيات براي كسي با تأمل در آنها بنگرد روشن است! با وجود اين، ما به پاسخ برخي از پرسشها در پيرامون همين آيات نيازمنديم مانند اينكه بدانيم: آنان كه به سختي طاقت روزه گرفتن را دارند، چه افرادي هستند؟ و بدانيم كه آيا جايز‌است قضاي روزه ها را پشت سر هم نگرفت (و پراكنده بجاي آورد)؟ و آيا كسي كه در ميان ماه رمضان اسلام آورد وظيفة او نسبت به روزه چيست؟ ما با استدلال بدانچه از امير مؤمنان علي عليه السلام روايت شده به پرسشهاي مزبور پاسخ مي‌دهيم و مي‌گوييم:

در جواب از پرسش اول بايد دانست كه ابو جعفر طبري در تفسيرش از امير مؤمنان علي عليه السلام آورده كه در بارة ﴿وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعامُ مِسْكِين﴾ فرمود: « اين حكم در مورد پيرمرد فرتوت آمده‌است كه توان روزه گرفتن را ندارد، چنين شخصي مي‌تواند روزه نگيرد و بجاي هر روز، بينوايي را خوراك دهد».

و همچنين در مسند امام زيد بن علي از پدرانش از امير مؤمنان علي عليه السلام روايت شده كه چون خداي بزرگ فريضة ماه رمضان را فرو فرستاد... پيرمردي فرتوت كه بر دو مرد در اطراف خود تكيه كرده بود آمد و گفت: اي رسول خدا، اين ماه رمضان‌است كه فرا رسيده و فريضة روزه مقرر شده ولي من توان روزه گفتن را ندارم. پيامبر o فرمود: «برو و بجاي هر روز، نيم پيمانه به بينوايان خوراك بده».

نويسنده گويد: حكم پير زن و پير مرد در اين مسئله يكي‌است و هر دو مساويند.

و در جواب پرسش دوم بايد دانست كه احمد بن عيسي بن زيد (ع) در أمالي خود از امير مؤمنان علي عليه السلام آورده كه فرمود: « قضاي روزه هاي رمضان پشت سر هم‌است و اگر آنها را پراكنده بجاي آوردي، ترا كفايت مي‌كند».

نويسنده گويد: اين قول با اطلاق آية شريفه سازگار فرمود: ﴿فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ﴾. يعني چندي از روزهاي ديگر را روزه بگيرد. بدون آنكه قيد مُتَتابِعات (پشت سر هم) را بدان افزوده باشد ولي روزه گرفتن پشت سر هم، به قياس روزهاي ماه رمضان بر تر است.

و در جواب پرسش سوم بايد گفت كه در مسند زيد بن علي (ع) از امير مؤمنان علي بن ابي طالب (ع) نقل شده كه: «مردي در ماه رمضان نزد رسول خدا o آمد و گفت: اي پيامبر خدا، هلاك شدم! پيامبرo فرمود: آيا مي‌تواني برده اي را آزاد كني؟ آن مرد گفت: نه بخدا! هر گز آفريده اي نداشته ام. فرمود: پشت سر هم روزه بگير. آن مرد گفت: توان اين كار را ندارم. پيامبر o فرمود: برو شصت تن بينوا را خوراك بده. آن مرد گفت: بر اينكار قدرت ندارم. رسول خدا o او را فرمود: پانزده پيمانه انفاق كن كه سهم هر بينوايي يك مد (800 گرم) باشد، آن مرد پاسخ داد: سوگند به كسي كه تو را به پيامبري فرستاده‌است در اين شهر خانواده‌اي نيست كه نياز مندتر از ما به اين خوراك باشد! پيامبر o فرمود: برو و آنرا با خانواده‌ات بخور».

نويسنده گويد: «از اين حديث فهميده مي‌شود كه شكستن روزه در ماه رمضان اگر عمدي باشد، كفاره اي متناسب با توان شخص دارد و بهمان نسبت، قابل تخفيف است».

و در جواب از پرسش چهارم بايد گفت كه: نعمان بن محمد (قاضي نعمان) در كتاب «دعائم الإسلام» از علي عليه السلام آورده كه در بارة اين آية شريفه: ﴿.. رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا..﴾(87) (البقرة: 286) فرمود: اين دعا در بارة كسي كه در ماه رمضان از روي فراموشي غذايي خورده يا چيزي آشاميده، به استجابت رسيده‌است (يعني گناهي بر او نيست و روزه اش باطل نشده است).

در جواب از پرسش پنجم بايد گفت كه كليني در «فروع كافي» به اسناد خود از ابو عبد الله جعفر بن محمد (ع) از پدرانش روايت نموده كه علي عليه السلام در بارة مردي كه در نيمه رمضان اسلام آورده گفت: « بر او لازم‌است كه فقط روزهاي آينده را (تا پايان ماه) روزه بگيرد».

 

_                     _                    _


13- بخشي از آنچه در بارة آيات حج از علي (ع) رسيده‌است 

خداوند تبارك و تعالى مي‌فرمايد: ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِّلْعَالَمِينَ. فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ الله غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ ﴾ (آل عمران: 96-97).

يعني: «محققاً نخستين خانه‌اي كه براي مردم وضع شده همانست كه در مكه قرار دارد. خجسته و ماية هدايت براي جهانيان است * در آن (خانه) نشانه هايي روشن وجود دارد (از جمله) مقام ابراهيم و هر كس درون آن خانه رود در امان‌است و بر عهدة مردم‌است براي خدا حج آن خانه كنند (البته) هر كس توانايي داشته باشد كه راهي بسوي آنجا برد و كسي كه كفر ورزيد پس خدا از جهانيان بي نياز ‌است».

ابن جرير طبري در تفسيرش به اسناد خود از خالد بن عُرعُره گزارش نموده كه مردي در برابر امير مؤمنان علي عليه السلام ايستاد و گفت: از خانة كعبه مرا خبر نمي دهي؟ آيا آن نخستين خانه‌اي‌است كه در روي زمين بنا شده؟ علي عليه السلام در پاسخ وي فرمود: نه! ولي نخستين خانة خجسته و هدايتگري‌است كه براي همة مردم در روي زمين بنا شده‌است: «در آنجا مقام ابراهيم قرار دارد و هر كس به درون آن خانه رود ايمن باشد». و در گزارشي ديگر آمده كه علي عليه السلام فرمود: پس قوم نوح و هود در كجا مي‌زيستند؟ ليكن خانة كعبه، نخستين خانة خجسته و هدايتگري‌است كه براي عموم مردم بنيانگذاري شده است.

نويسنده گويد: مراد امام عليه السلام آن بوده كه خانة كعبه نخستين معبد عمومي يا مسجدي‌است كه براي همة مردم بپا شده چنانكه از أبو ذر (صحابي مشهور) رضي الله عنه نقل كرده اند كه گفت به رسول خدا o عرض كردم: اي پيامبر خدا، نخستين مسجدي كه تأسيس شده كدامست؟ فرمود: مسجد الحرام...(88)

و نيز ابن جرير در تفسيرش به اسناد خود از حارث(89) گزارش نموده كه علي عليه السلام گفت رسول خدا o فرمود:

«هر كس توشه و مركبي داشته باشد و به حج نرود، يهودي يا نصراني خواهد مرد. زيرا كه خداوند مي‌فرمايد: ﴿وَلله عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ الله غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ﴾. ترمذي نيز اين حديث را در سنن آورده است.

نويسنده گويد: نظر پيامبر خدا در اينكه فرمود: «يهودي يا نصراني خواهد مرد» به آخر آية شريفه معطوف‌است (يعني: وَ مَنْ كَفَرَ...) و مقصود از كفر، انكار وجوب حج‌است كه ضروري دين شمرده مي‌شود و منكر آن مانند يهود و نصاري بر غير آئين اسلام مي‌ميرد.

در مسند زيد بن علي از پدرش از جدّش از امير مؤمنان علي عليه السلام روايت شده كه در بارة اين آية شريفه: ﴿إِنَّ الصَّفَا وَالمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا ...﴾(90) فرمود: «(پيش از ظهور اسلام) بر بالاي صفا و مروه بتهايي نهاده بودند، از اينرو بر مسلمانان دشوار مي‌آمد كه در ميان آن دو طواف كنند آنگاه خداي بزرگ اين آيه را فرو فرستاد تا طواف با وجود بت هايي كه در آنجا بودند، بر مسلمين دشوار نيايد».

نويسنده گويد: طواف در ميان صفا و مروه از اركان حج و واجبات آن بشمار مي‌آيد با اين حال خداي تعالى مي‌فرمايد: ﴿فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا﴾. يعني: بر طواف كنندة آن دو، گناهي نيست». علي عليه السلام در روايت مزبور، سبب ورود اين تعبير را در كلام الهي بيان كرده است.

همچنين در مسند زيد بن علي از امير مؤمنان علي عليه السلام گزارش شده كه فرمود: چون آية شريفة ﴿وَ لله عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً﴾ فرود آمد، مردي در برابر رسول خدا o  ايستاد و پرسيد: اي رسول خدا آيا حج همه ساله بر ما واجب‌است يا يكبار؟ پيامبر o فرمود: يكبار و اگر گفته بودم همه ساله، واجب مي‌شد!

نويسنده گويد: اين حديث را نسائي در سنن خود از ابو هريره بدين صورت گزارش كرده‌است كه گفت: رسول خدا o براي مردم سخنراني كرد و فرمود: خداوند عز وجل، حج را بر شما واجب گردانده است. مردي پرسيد: آيا در هر سال (واجب شده)؟! پيامبر سكوت نمود تا آن مرد سؤال خود را سه بار تكرار كرد. رسول خدا o فرمود: نه! و اگر گفته بودم آري البته بر شما واجب مي‌شد. و اگر بر شما واجب مي‌گرديد، بدان قيام نمي‌كرديد! بنا بر اين مرا با آنچه كه ميانتان نهادم و اگذاريد، كساني كه پيش از شما بودند در اثر پرس و جو و اختلاف بسيار با پيامبران خود به هلاكت رسيدند پس هر دستوري كه به شما دادم تا آنجا كه توانايي داريد آنرا اجرا كنيد و از هر چه شما را باز داشتم، بپرهيزيد.

همچنين در مسند زيد از علي عليه السلام آمده‌است كه: مردي از پيامبر خدا o پرسيد: اي رسول خدا آيا عمره نيز مانند حج، واجب است؟ پيامبر اكرم o فرمود: نه ولي اگر آنرا به جاي آوري براي تو بهتر است.

نويسنده گويد: اگر گفته شود كه خدا تعالي مي‌فرمايد: ﴿وَأَتِمُّواْ الحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لله ..﴾ در اينجا خداوند به انجام عمره «امر» نموده و امر خداوند عز وجل دلالت بر وجوب دارد. پاسخ آنست كه: خداوند در اين آية شريفه، امر به اتمام حج و عمره داده‌است نه آغاز كردن آندو، مانند آنكه مي‌فرمايد: ﴿يُوفُونَ بِالنَّذْرِ.. (الإنسان: 7) و ما مي‌دانيم كه وفاي به نذر واجب‌است ولي اصل نذر كردن واجب نيست (البته وجوب حج از آية ديگري استفاده مي‌شود).

اين مسئله (استحباب عمره) را آنچه ترمذي در كتاب سنن از جابر عبد الله انصاري آورده تقويت مي‌كند كه از پيامبر خدا o پرسيده شد: آيا عمره نيز مانند حج واجب است؟ فرمود نه! و اگر عمره به جاي آوريد بهتر است.

طبري نيز در تفسيرش از ابو صالح حنفي روايت نموده كه پيامبر خدا  فرمود: «حج (بمنزلة) جهاد‌است و عمره، نكويي بدلخواه كردن است».

خداوند تبارك و تعالي فرمود: ﴿الحَجُّ أَشْهُرٌ مَّعْلُومَاتٌ ...﴾ (البقرة.: 197).

در كتاب «الاعتصام بحبل الله» از علي عليه السلام گزارش شده كه فرمود: «ماههاي حج، شوال و ذو القعده و ده روز اول از ذو الحجه است».

خداوند عز و جل فرموده: ﴿وَأَذَانٌ مِّنَ الله وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الحَجِّ الأَكْبَرِ.. الآية﴾ (التوبة: 3).

روايات فراواني از امير مؤمنان علي عليه السلام رسيده كه مقصود از «حجِّ اكبر» همان روز قرباني‌است چنانكه ابن جرير طبري از رسول خدا o نيز آورده كه به يارانش فرمود: آيا مي‌دانيد امروز، چه روزي است؟ گفتند: روز قرباني فرمود: درست گفتيد، روز حجّ اكبر است.

 

_                     _                    _


14- بخشي از آنچه در آيات جهاد از علي (ع) رسيده است

خداوند بزرگ در كتابش مي‌فرمايد: ﴿انْفِرُواْ خِفَافًا وَثِقَالاً وَجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ الله ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ (التوبة: 41).

يعني: «سبك بار و سنگين بار (براي پيكار) حركت كنيد و با مالها و جانهايتان در راه خدا به جهاد پردازيد كه اينكار براي شما –اگر بدانيد – بهتر است».

كليني در فروع كافي به اسناد خود از أصْبَغ من نُباتَه(91) گزارش نموده‌است كه گفت: امير مؤمنان علي عليه السلام فرمود:

«خداوند  بر مردان و زنان جهاد را مقرر داشت، جهاد مرد بذل مال و جان (تا پاي كشته شدن) در راه خدا‌است و جهاد زن نيكو شوهرداري‌است».

و از مالك بن أعيَن روايت نموده كه گفت:

«امير مؤمنان – صلوات الله عليه- مردم را در جنگ صفّين به نبرد تشويق نمود و (با اشاره به آيات سورة صف) فرمود: خداي بزرگ شما را به تجارتي رهنمون شده كه از عذاب دردناك رهايي‌تان مي‌بخشد و شما را به خير و نيكي نزديك مي‌سازد (اين تجارت سودمند) ايمان به خدا و جهاد در راه اوست كه پاداش آنرا آمرزش گناه و سراهاي پاكيزه در بهشت جاودان قرار داده است. خداي عز و جل مي‌فرمايد: 

﴿إِنَّ الله يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ﴾ (صف: 4).

يعني: «خداوند كساني را دوست مي‌دارد كه راه او صف زده (و يكپارچه) مي‌جنگند، گويي ايشان بنايي هستند كه از فلز ريخته شده است...»(92).

و در گزارش كليني از عقيل خزاعي آمده كه گفت:

چون هنگام پيكار فرا مي‌رسيد امير مؤمنان علي عليه السلام مسلمانان را به سخناني چند سفارش مي‌نمود (از جمله مي‌فرمود): «جهاد برترين اعمال پس از اسلام شمرده مي‌شود (زيرا) ماية پايداري دين‌است و پاداشي بزرگ در پي دارد كه با عزت و سربلندي قرين است. يورشي‌است كه نيكي هاي (فراوان) را در بر دارد. خداوند عز و جل مي‌فرمايد: 

﴿وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ الله أمْواتاً.. الآيَةَ﴾ (آل عمران: 169).

يعني: «البته گمان مبر كساني كه در راه خدا كشته شده اند، مردگانند بلكه آنان زنده اند(93) و در پيشگاه خداوندشان روزي داده مي‌شوند».

سپس ترس و هراس از جهاد با كسي كه در خورِ آن‌است و با آنانكه پشتيبان گمراهي‌اند، ماية ضلالت در دين و از دست دادن دنيا با خواري و حقارت مي‌شود و بدليل فرار از جمع دشمن بهنگام فرا رسيدن پيكار، موجب ورود در آتش (دوزخ) خواهد شد. خداي عز و جل مي‌فرمايد: 

﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الأَدْبارَ﴾ (انفال: 15).

يعني: «اي كساني كه ايمان آورده ايد چون با انبوه كافران روبرو شديد به آنان پشت نكنيد...».

بنا بر اين، فرمان خدا را در اين جايگاهها حفظ كنيد كه پايداري در آنها بزرگمردي بشمار مي‌آيد و ماية تجات در دنيا و آخرت او ترس شديد و بيم الهي مي‌شود...».

نويسنده گويد: خداوند سبحان در كتابش مي‌فرمايد: 

﴿وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ الله الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ الله لاَ يُحِبُّ المُعْتَدِينَ﴾ (البقرة: 190).

يعني: «در راه خدا با كساني كه با شما مي‌جنگند پيكار كنيد و تجاوز نكنيد كه خداوند تجاوزگران را دوست نمي‌دارد».

و پيامبر - o - تجاوز در جنگ را براي يارانش توضيح داده و فرموده است:

 «... نوزادان و كودكان و زنان و پيرمردان را نكشيد، و چشمه اي را خشك نكنيد، و درختي را نبريد مگر درختي كه بشما زيان مي‌رساند (و مانع پيشروي شما مي‌شود) و انسان و حيوان را مثله نكنيد، و مكر و خيانت بكار نبريد و چون مردي از شما - بزرگترين يا كمترينتان - مردي ديگر از مشركان را به اشارت فراخواند و او پيش آمد، وي را امان دهيد تا كلام خدا را بشنود آنگاه اگر پذيرفت در آن صورت برادر ديني شما خواهد شد و چنانچه نپذيرفت وي را به جايگاه امنش برسانيد...»(94) همانگونه كه علي عليه السلام از رسول خدا o گزارش نموده است.

و امير مؤمنان علي عليه السلام نيز در اين امور دقيقاً از پسر عموي خود رسول خدا o پيروي مي‌كرد چنانكه كليني با اسناد خود از ابو حمزة ثمالي(95) آورده كه گفت به علي بن حسين – صلوات الله عليهما- گفتم كه: امير مؤمنان علي عليه السلام در بارة اهل قبله، بر خلاف سيرة رسول خدا o در بارة اهل شرك رفتار نمود! امام سجاد از اين سخن خشمناك شد، آنگاه نشست سپس گفت: سوگند به خدا كه او در مورد اهل قبله همانند رسول خدا o در روز فتح مكه رفتار كرد. علي عليه السلام به مالك اشتر كه روز جنگ بصره در پيشاپيش سپاهش بود، نوشت: « بر كسي كه به جنگ ايشان نمي آيد نيزه نزند، و كسي را كه پشت كرده و مي‌گريزد نكشد، در قتل كسي كه زخم خورده شتاب نورزد، و به هر كس كه در خانه اش را ببندد، امان دهد».

و رسول خدا o با فرماندهان سپاهش در روز فتح مكه پيمان بست كه جز با كسي كه با ايشان كارزار مي‌كند با هيچكس پيكار نكنند (چنانكه خداوند فرمود: وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ الله الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ) علي عليه السلام نيز به مَعْقِلِ بن قيسٍ فرماندة سپاهش فرمود كه: جز با كسي كه به جنگت آيد، پيكار مكن(96).

و در گزارش عبد الرحمن بن جُندُب از پدرش آمده است: در هر مقامي كه با دشمن خود روبرو مي‌شديم امير مؤمنان (ع) به ما دستور مي‌داد: « با اين قوم نجنگيد تا آنان جنگ را با شما آغاز كنند زيرا كه شما -بحمد الله – بر آنها حجت داريد و ترك جنگ با ايشان تا زماني كه آنها كارزار را بياغازند، حجت ديگري براي شما بشمار مي‌آيد. پس چون شكست خوردند و پراكنده شدند، كسي را كه مي‌گريزد نكشيد و در قتل كسي كه زخم خورده شتاب مورزيد، و عورت كسي را آشكار مكنيد، و كشته اي را مثله نسازيد»(97).

_                     _                    _


15- بخشي از آنچه در بارة آيات امر به معروف و نهي از منكر از علي(ع) رسيده‌است

ابو جعفر اسكافى (متوفّي به سال 240 هـ ق) در كتاب "المعيارُ والموازَنَة" از امير مؤمنان علي عليه السلام روايت نموده كه فرمود:

"از آنچه خداوند دوستان خود را با سرزنش علماي يهود اندرز داده عبرت گيريد در آنجا كه مي فرمايد: ﴿لَوْلاَ يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الإِثْمَ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ﴾ (المائده: 63). يعني: چرا خدا پرستان و دانشمندان يهود، آنانرا از گفتار گناه آلود و حرام خواري ايشان باز نمي‌دارند؟ و نيز فرموده‌است: ﴿لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَوا وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ.كَانُواْ لاَ يَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ﴾  (المائده: 78ـ 79). يعني: كساني از بني اسرائيل كه كفر ورزيدند، به زبان داود و عيسي بن مريم، نفرين شدند زيرا كه نافرماني و سركشي ميكردند. آنها از هيچ كار زشتي كه انجام مي دادند يكديگر را باز نمي داشتند، حقّاً كه چه بد بود آنچه مي‌كردند.

خداوند آنانرا سرزنش فرموده و بر آنها عيب نهاده زيرا از ستمگراني كه در ميانشان مي‌زيستند كارهاي ناپسند و تباهي در شهرهاي خود را مي‌ديدند ولي آنها را از تبهكاري باز نمي‌داشتند به طمع آنكه از ستمگران مزبور بهره گيرند و از بيم آنكه از ايشان بدانها آسيبي رسد.

همچنين خداوند مي فرمايد: ﴿إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن كِتَابِ الله وَكَانُواْ عَلَيْهِ شُهَدَاء فَلاَ تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَاخْشَوْنِ﴾ (المائده: 44). يعني: ما تورات را كه در آن هدايت و روشنايي بود فرو فرستاديم، پيامبراني كه تسليم فرمان خدا بودند بر طبق آن، بر يهوديان حكم مي‌نمودند و همچنين خدا پرستان و عالمان يهود زيرا كه نگاهباني از كتاب خدا به ايشان سپرده شده بود و بر آن گواه بودند. پس (اي خدا پرستان و دانشمندان) از مردم نترسيد و از من بترسيد.

و نيز خداوند فرموده‌است: ﴿وَالمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ المُنكَرِ﴾ (التوبه: 71). يعني: مردان مؤمن و زنان با ايمان، دوستان يكديگرند به نيكي‌ها فرمان مي‌دهند و از زشتيها باز مي‌دارند. خداوند (در اين آية شريفه) از امر به معروف و نهي از منكر آغاز نموده كه و ظيفة واجبي از سوي اوست زيرا كه مي‌داند چون اين فريضه بجاي آورده شود، ديگر واجبات ـ چه آسان و چه دشوار ـ بر پا خواهند شد چون امر به معروف و نهي از منكر، دعوت به اسلام‌است بهمراه مخالفت با ستمگريها و ستمگران...

 

 

_                     _                    _


16- بخشي از آنچه در تفسير آيات ازدواج و طلاق از علي(ع)
رسيده است

1ـ خداي بزرگ فرموده است:

﴿وَلَن تَسْتَطِيعُواْ أَن تَعْدِلُواْ بَيْنَ النِّسَاء وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلاَ تَمِيلُواْ كُلَّ المَيْلِ فَتَذَرُوهَا كَالمُعَلَّقَةِ....﴾ (النساء: 129). يعني: "شما هرگز نمي‌توانيد ميان زنان عدالت كنيد هر چند (در اينكار) حرص ورزيد پس (به يك طرف) بكلي ميل نكنيد كه ديگري را بلا تكليف رها سازيد...........".

در مُسند امام زيد بن علي از پدرش از جدّش از امير مؤمنان علي عليه السلام روايت شده كه در باره ﴿وَلَن تَسْتَطِيعُواْ أَن تَعْدِلُواْ بَيْنَ النِّسَاء وَلَوْ حَرَصْتُمْ﴾ فرمود: "اين (ناتواني در عدالت) مربوط به محبّت و آميزش جنسي است ولي در بارة مخارج و پوشاك و شب را به سر بُردن، ناگزير مرد بايد عدالت ورزد (و برابري را رعايت كند)".

2ـ خداي عزّ و جل فرموده است:

﴿الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حِلٌّ لَّكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلُّ لَـهُمْ وَالمُحْصَنَاتُ مِنَ المُؤْمِنَاتِ وَالمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ.. (المائده: 5). يعني: "امروز چيزهاي پاكيزه براي شما حلال شد و غذاي كساني كه به آنها كتاب داده شده بر شما حلال‌است و غذاي شما براي آنها حلال‌است و (نيز ازدواج با) زنان پاكدامن مسلمان و زنان پاكدامن از كساني كه پيش از شما به آنها كتاب داده شده (برايتان حلال است) زماني كه مَهرهاي آنان را به ايشان داديد...".

از طريق عُبَيْد بن محمّد بن عُمَر بن علي عليه السلام رسيده كه جدّش امير مؤمنان عليه السلام فرمود: مرد يهودى و نصرانى نمى تواند با زن مسلمان ازدواج كند ولى مرد مسلمان مى تواند با زن يهودى و نصرانى ازدواج كند.

نويسنده گويد: اين حكم از قول خداوند (در سورة مائده) استنباط مي‌شود كه به مردان مسلمان اجازه داده با زنان اهل كتاب ازدواج كنند ولي عكسِ آن را اجازه نفرموده‌است در صورتيكه ازدواج با بُت پرستان را از دو جانب حرام نموده و مي فرمايد: ﴿لا هُنَّ حِلٌّ لَّـهُمْ وَلا هُمْ يَحِلُّونَ لَـهُنَّ﴾ (الممتحنه :10). يعني: نه زنان مسلمان براي مردان مشرك حلالند و نه مردان مشرك براي زنان مسلمان!

3ـ در مسند امام زيد از علي عليه السلام آمده در بارة مردي كه همسرش فرزندي آورده است و او آن فرزند را از خود نمي‌داند! امير مؤمنان عليه السلام فرموده: ميان مرد و زن "مُلاعِنَه" صورت مي‌گيرد (بدين ترتيب كه مرد چهار بار خدا را گواه مي‌گيرد كه از راستگويان‌است و بار پنجم، لعنت خدا را بر خود روا مي‌شمرد اگر از دروغگويان باشد. سپس زن چهار بار خدا را گواه مي‌گيرد كه شوهرش از دروغگويان‌است و بار پنجم، خشم خدا را بر خود روا مي‌شمرد اگر شوهرش از راستگويان باشد. چون مرد و زن چنين گفتند، پيشواى مسلمانان ميان آندو جدايى مى‌افكند و هرگز با يكديگر نتوانند زناشويى كنند و فرزند، به مادرش ملحق مى‌شود.........

نويسنده گويد: اين تفسير آياتي است كه در بارة "لِعان" در سورة شريفة نور (از آية 6 تا 9) آمده است.

4ـ همچنين در مسند امام زيد از علي عليه السلام آمده است كه فرموده: ايلاء همان سوگند خوردن است، چون مرد سوگند خورَد كه چهار ماه يا بيشتر با همسرش نزديكى نكند، در آن صورت ايلاء نموده‌است و اگر كمتر از چهار ماه باشد، او را ايلاء كننده نتوان گفت.

نويسنده گويد: توضيح امام عليه السلام با اين آيات پيوند دارد كه خداي تعالي مي‌فرمايد: ﴿لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِن نِّسَآئِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فَآؤُوا فَإِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ. وَإِنْ عَزَمُواْ الطَّلاَقَ فَإِنَّ اللهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾(البقرة: 226و227). يعني: "كساني كه در بارة زنانشان سوگند مي‌خورند (تا با آنان آميزش جنسي نكنند) چهار ماه (مهلت) دارند پس اگر (به آشتي) باز آمدند خدواند آمرزنده و مهربان است و چنانچه آهنگ جدايي كردند، خداوند شنوا و داناست.

 

5ـ خداوند عزّ و جل فرموده است:

﴿وَالمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوَءٍ وَلاَ يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ...﴾ (البقره: 227). يعني: "زنانِ طلاق داده شده بايد به مدت سه حيض انتظار كشند و براي ايشان روا نيست كه آنچه را خدا در رَحِم آنان آفريده، كتمان كنند".

قُرُوء، جمع قُرْء است و مفسّران در معناي آن اختلاف نموده‌اند. گروهي گفته‌اند كه مراد از "قُرُوء" چند بار پاك شدن از حيض است و دستة ديگر گفته‌اند كه مقصود از آن، چند بار حيض ديدن است و اين قول را از علي عليه السلام نقل كرده‌اند و از ميان صحابه، عبد الله بن مسعود و عبد الله بن عبّاس نيز بر اين رأي رفته‌اند.

و قول درست آنستكه واژة "قُرْء" در لغت عرب، به معناي حيض ديدن و پاك شدن از آن، هر دو آمده است ولي در شرع، به نظر مي‌رسد كه مراد از آن، همان حيض ديدن باشد (كه نشانة حامله نبودن است) چنانكه (در مسند امام زيد) از علي عليه السلام گزارش شده و دليل آن نيز از قرآن، اين آية شريفه‌است كه مي‌فرمايد: ﴿وَاللاّئِي يَئِسْنَ مِنَ المَحِيضِ مِن نِّسَائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ (الطلاق:4). يعني: "زناني از شما كه از حيض ديدن نا اميدند ـ اگر در شك افتاده‌ايد ـ پس عدّة آنان سه ماه است".  خداوند سبحان در اين آيه مدّت سه ماه را بجاي سه بار حيض ديدن نهاده است و از پيامبر اكرم – صلّى الله عليه وآله وسلّم- نيز روايت شده كه به فاطمه دختر أبى حُبَيْش فرمود: نماز را در روزهاي أَقْراء خود واگذار! يعني در روزهايي كه حائض شده اي. با اينهمه، مسئلة مزبور، امري اختلافي (در ميان فقها است) و از امير مؤمنان علي عليه السلام در اين باره رأي ديگري نيز حكايت شده و خدا داناتر از حقيقت امر است.

6ـ خداوند عزّ و جل فرموده‌است:

﴿وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إَلاَّ أَن يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ وَأَنْ تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَلاَ تَنسَوُاْ الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (البقره: 237). يعني: "و اگر زنان را پيش از آنكه با ايشان آميزش (جنسي) كنيد طلاق داديد در حاليكه مَهر (معيّني) براي آنان مقرّر داشتيد پس نصف آنچه را كه قرار داده ايد (بايد به آنها بپردازيد) مگر آنكه ايشان ببخشند يا كسي كه گرهِ ازدواج به دست اوست بخشش كند و اگر ببخشيد به تقوي نزديكتر است و بزرگواري را در ميان خود فراموش نكنيد كه خدا بدانچه مي كنيد بينا است".

ابن جرير طبرى در تفسير خود از امير مؤمنان علي عليه السلام گزارش نموده كه از شُرَيْح (قاضيِ روزگار خود) پرسيد: كسي كه گرهِ ازدواج را بدست دارد، كيست؟ پاسخ داد: او ولّيِ زن است! علي عليه السلام فرمود: نه! او شوهر است.

نويسنده گويد: معناي اين سخن (باد در نظر گرفتن مفهوم آيه) آنست كه زن اگر بخواهد مي‌تواند از گرفتن نصف مهرش صرف نظر كند يا شوهر چنانچه بخواهد مي تواند تمام مهر او را به همسرش بپردازد. و كسي كه گويد مقصود از "الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ" ولّيِ زن است، سخن درستي نگفته زيرا اوّلاً ولّيِ زن، در مهر او حقّي ندارد تا بتواند آنرا ببخشد (مهر زنان از آن خود ايشان است). ثانياً ولّيِ زن، گِرِهِ ازدواج را در دست ندارد (تا هر وقت بخواهد بتواند آنرا بگشايد) بلكه در دست او گِرِهْ زدنِ ازدواج است يعني او مي تواند اجازه دهد تا ازدواج صورت پذيرد و امّا كسي كه گره ازدواج را در دست دارد و مي‌تواند آنرا بگشايد يا نگاهدار، همان شوهر است.

7ـ محمد بن مسعود عيّاشى در تفسير خود از محمّد بن سيرين و او از عبيده گزارش نموده كه: مرد و زني به نزد علي عليه السلام آمدند در حالي كه با هر كدام گروهي از مردم همراه بودند. امير ـ مؤمنان عليه السلام اين آية شريفه را بر خواند و فرموده: ﴿ابْعَثُواْ حَكَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِّنْ أَهْلِهَا (النساء: 35). يعني: "پس داوري از خانوادة شوهر و داوري از خانوادة زن تعيين كنيد". آنگاه به داورها فرمود: آيا مي‌دانيد چه وظيفه‌اي بر عهدة شماست؟ بر عهدة شما است كه اگر صلاح ديديد آندو آشتي كنند، آندو را به يكديگر پيوند دهيد و چنانچه صلاح ديديد تا از يكديگر جدا شوند، آندو را از هم جدا كنيد. زن گفت: راضي هستم به كتاب خدا، چه به زيان من باشد و چه به سودم! و مرد گفت: امّا به جدايي راضي نيستم! علي عليه السلام به آن مرد فرموده: تو از اينجا حركت نخواهي كرد تا به همان سخني كه زنت راضي شد، رضايت دهي!

نويسنده گويد: حقّ آشتي دادن يا جدا ساختن از شؤون "حَكَمِيَّت" شمرده مي شود و هنگامي كه خداي تعالي (در اختلاف زن و شوهر) به حكميّت دستور داده (آية 35 سورة نساء) در آن صورت حقّ مزبور را به داوران تفويض فرموده است.

          

_                     _                    _


بخش سوّم
كتاب فتح البيان

 

پيشگفتار مؤلف

بنام خداوند بخشندة و مهربان

خدا را بر نعمت‌هايش سپاس مي‌گويم و بر محمّد و آلش درود مي‌فرستم. و بعد،

اين بخش سوّم از كتاب "فتح البيان" است و در خلال آن تفسير مسائل پراكنده اي از قرآن كريم را گرد آورده‌ام كه از امير مؤمنان علي عليه السلام گزارش شده‌است و نيز اقتباسهاي امام عليه السلام را از قرآن بر آن افزوده‌ام. و با اين بخش، كتاب ما به ياري خداوند بخشـنده و توانا به پايان مي‌رسـد.

 

مؤلّف

_                     _                    _


آنچه از علي (ع) در تفسير مسائل پراكندة قرآني رسيده‌است

1-                  قال عليه السلام: ((الزهد كلُّه بين الكلمتين من القرآن. قال الله سبحانه: ﴿لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ﴾ (الحديد: 23). وَمَنْ لَمْ يَأْسَ عَلَى المَاضِي وَلَمْ يَفْرَحْ بِالآتِي فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَيْهِ)) (نَهْج البَلاغَةِ: باب حكم أمير المؤمنين عليه السلام، الحكمة رقم 439).

أقول: فليكن فرح المؤمن الزاهد بما نال من ثواب الآخرة أكثر من فرحه بعوائد الدنيا كما قال الله تعالى: ﴿قُلْ بِفَضْلِ الله وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِكَ فَلْيَفْرَحُواْ هُوَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ﴾ (يونس: 58) ويؤيد هذا المعنى وصيته  عليه السلام لابن عباس t حيث قال له: ((فَلْيَكُنْ سُرُورُكَ بِمَا نِلْتَ مِنْ آخِرَتِكَ، وَلْيَكُنْ أَسَفُكَ عَلَى مَا فَاتَكَ مِنْهَا، وَمَا نِلْتَ مِنْ دُنْيَاكَ فَلا تُكْثِرْ بِهِ فَرَحاً، وَمَا فَاتَكَ مِنْهَا فَلا تَأْسَ عَلَيْهِ جَزَعاً.)) (نهج البلاغة: الكتاب 22).

علي عليه السلام فرمود: همة پارسايي در ميان دو جمله از قرآن آمده‌است، خداوند سبحان مي‌فرمايد: "تا بر آنچه از دست داده ايد اندوه مخوريد و بدانچه (از دنيا) به شما داده شادي مكنيد". و كسي كه بر گذشته اندوه نخورد و به آينده شادمان نشود، پارسايي را از دو سوي آن بر گرفته‌است.

نويسنده گويد: مراد آنستكه شادماني مؤمن پارسا به كسب پاداش آخرت، بايد بيش از شادي او به يافتن مال و منال دنيوي باشد چنانكه خداوند مي‌فرمايد: "بگو به فضل و رحمت خدا (مؤمنان) بايد شادماني كنند كه آن بهتر است ‌از هرچه (ديگران) گرد مي‌آورند". و اين معنا را سفارش امام (ع) به ابن عبّاس (رض) تأييد مي‌كند آنجا كه مي‌فرمايد: "پس شادماني تو بدانچه از آخرت خود يافته‌اي بايد باشد و اندوهت از آنچه در اين باره از دست داده‌اي. و از دستآورد دنيوي خود بسيار شادمان مباش و از آنچه در اين مرحله از دستت رفته با بي تابي اندوه مخور".

2-                  وقال عليه السلام: ((لا تَأْمَنَنَّ عَلَى خَيْرِ هَذِهِ الأُمَّةِ عَذَابَ الله لِقَوْلِهِ تَعَالَى﴿أَفَأَمِنُواْ مَكْرَ الله فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ الله إِلاَّ الْقَوْمُ الخَاسِرُونَ﴾ (الأعراف: 99)، ولا تَيْأَسَنَّ لِشَرِّ هَذِهِ الأُمَّةِ مِنْ رَوْحِ الله لقوله تعالى:  ﴿لاَ يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ الله إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ﴾ ( يوسف: 87). . (نَهْج البَلاغَة: باب حكم أمير المؤمنين عليه السلام، الحكمة رقم 377).

علي عليه السلام فرمود: بر بهترين فرد اين امّت از عذاب خدا، خاطر آسوده مدار چرا كه خداي تعالي فرمود: "از ترفند خدا جز گروه زيانكار، كس ايمن نشود" و از رحمت خدا بر بدترين فرد اين امّت نا اميد مباش چرا كه خداي تعالى فرمايد: "همانا از رحمت خدا جز گروه كافران، كسي نا‌اميد نگردد".

3-                  وقال عليه السلام في قوله تعالى: ﴿وَجَاءتْ كُلُّ نَفْسٍ مَّعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ ﴾ (ق: 21). ((سَائِقٌ يَسُوقُهَا إِلَى مَحْشَرِهَا وَشَاهِدٌ يَشْهَدُ عَلَيْهَا بِعَمَلِهَا)). رواه الرّضي أيضاً في نهج البلاغة (الخُطَب:85).

علي A در بارة آية: وَجَاءتْ كُلُّ نَفْسٍ مَّعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ "هر كس (روز رستاخيز) به همراه سوق دهنده و شاهدي خواهد آمد" فرمود: سوق دهنده اي كه او را به سوي محشرش مي‌راند و شاهدي كه بر كردار وي گواهي مي‌دهد.

4-                  وقال عليه السلام: ((إِنَّ الله يَبْتَلِي عِبَادَهُ عِنْدَ الأَعْمَالِ السَّيِّئَةِ بِنَقْصِ الثَّمَرَاتِ وَحَبْسِ الْبَرَكَاتِ وَإِغْلاقِ خَزَائِنِ الْخَيْرَاتِ لِيَتُوبَ تَائِبٌ وَيُقْلِعَ مُقْلِعٌ وَيَتَذَكَّرَ مُتَذَكِّرٌ وَيَزْدَجِرَ مُزْدَجِرٌ وَقَدْ جَعَلَ الله سُبْحَانَهُ الِاسْتِغْفَارَ سَبَباً لِدُرُورِ الرِّزْقِ وَرَحْمَةِ الْخَلْقِ فَقَالَ سُبْحَانَهُ: ﴿فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا. يُرْسِلِ السَّمَاء عَلَيْكُم مِّدْرَارًا. وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَل لَّكُمْ جَنَّاتٍ وَيَجْعَل لَّكُمْ أَنْهَارًا﴾ (نوح:10-12) فرحم الله امرأً استقبل توبته واستقال خطيئته وبادر مَنِيَّتَهُ)) رواه الرّضي أيضاً في نهج البلاغة (الخُطَب:143).

علي A فرمود: خداوند بندگان خود را بهنگام كارهاي ناپسند گرفتار مي‌كند و به كاهش ميوه‌ها و جلوگيري از نزول بركات و بستن گنجهاي خيرات مبتلا مي‌سازد تا آنكس كه آهنگ توبه دارد، باز گردد و گناهكار، دل از گناه بركَنَد و پند گيرنده، پند گيرد و بازدارنده (مردم را) از نافرماني خدا باز دارد. و خداوند سبحان آمرزش خواستن را وسيلة فرو ريختن روزي و رحمت بر خلق قرار داده و فرموده‌است: "از خدواند خويش آمرزش بخواهيد كه او بسى آمرزنده‌است. (و اگر چنين كنيد) باران را بر شمايى دريى مى فرستد. و شما را با اموال و پسران يارى مى دهد. و بر ايتان باغها مى سازد و نهرها پديد مى آوَرَد". پس رحمت خدا بر آنكس باد كه به پيشوازِ توبة خود روَد و از گناهش پوزش طلبد پيش از آنكه مرگش در رسد.

5-                  وقال عليه السلام: ((قال الله تعالى: ﴿إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا الله ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ المَلائِكَةُ أَلا تَخافُوا وَلا تَحْزَنُوا وأَبْشِرُوا بِالجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ﴾ (فصلت: 30): وَقَدْ قُلْتُمْ رَبُّنَا الله فَاسْتَقِيمُوا عَلَى كِتَابِهِ وَعَلَى مِنْهَاجِ أَمْرِهِ وَعَلَى الطَّرِيقَةِ الصَّالِحَةِ مِنْ عِبَادَتِه.ِ ثُمَّ لا تَمْرُقُوا مِنْهَا وَلا تَبْتَدِعُوا فِيهَا وَلا تُخَالِفُوا عَنْهَا، فَإِنَّ أَهْلَ المُرُوقِ مُنْقَطَعٌ بِهِمْ عِنْدَ الله يَوْمَ الْقِيَامَةِ)). رواه الرّضي أيضاً في نهج البلاغه (الخُطَب: 176).

علي A به ياران گفت: خداي تعالي فرموده‌است: "همانا كساني كه گفتند پروردگار (وصاحب اختيار) ما خدا‌است سپس پايدارى ورزيدند، فرشتگان بر آنان فرود خواهند آمد كه بيم به خود راه مدهيد و اندوه مخوريد و به بهشتى كه وعده داده شده بوديد شادمان باشيد". اينك شما گفته ايد: "پروردگار (و صاحب اختيار) ما خداست" پس بر كتاب او و فرمان روشنش پايداري ورزيد و بر شيوة صحيح بندگيش استوار باشيد. پس از اين، از آن راه بيرون نرويد و بدعت در آن نياوريد و راهي بر خلاف آن را نپيماييد كه رحمت خدا در روز رستخيز از كجروان قطع خواهد شد.

6-                  وقال عليه السلام: ((إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِالأَنْبِيَاءِ أَعْلَمُهُمْ بِمَا جَاءُوا بِهِ، ثُمَّ تَلا: ﴿إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا﴾ (آل عمران: 68) ثُمَّ قَالَ: إِنَّ وَلِيَّ مُحَمَّدٍ مَنْ أَطَاعَ اللهَ وَإِنْ بَعُدَتْ لُـحْمَتُهُ، وَإِنَّ عَدُوَّ مُحَمَّدٍ مَنْ عَصَى اللهَ وَإِنْ قَرُبَتْ قَرَابَتُهُ)). رواه الرّضي أيضاً في نهج البلاغه (الحِكَم: 96).

علي A فرمود: همانا نزديكترين كسان به پيامبران داناترين آنهايند بدانچه (پيامبران) آوردند. سپس امام A اين آيه را بر خواند: إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا (براستي كه نزديكترين كساني به ابراهيم آنان بودند كه وي را پيروي كردند و اين پيامبر و مؤمنان هستند). سپس فرمود: دوست محمّد كسي‌است كه خدا را فرمان بَرَد، هر چند خويشاونديش دور باشد و دشمن محمّد كسي‌است كه نافرماني خدا كند، هر چند پيوند خويشاونديش نزديك باشد.

7-                  وقال عليه السلام حين سَمِعَ رَجُلاً يَقُولُ: ﴿إِنَّا لله وَإِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ﴾ (البقرة: 156): ((إِنَّ قَوْلَنَا "إِنَّا لله" إِقْرَارٌ عَلَى أَنْفُسِنَا بِالمُلْكِ، وَقَوْلَنَا "وَإِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ" إِقْرَارٌ عَلَى أَنْفُسِنَا بِالهُلْكِ)). رواه الرّضي أيضاً في نهج البلاغه (الحِكَم: 99).

علي A شنيد كه مردي مي‌گويد: "ما از آنِ خداييم و به سوي او بازگشت كننده ايم". فرمود: اينكه گوييم: "ما از آنِ خداييم" اقراري‌است از سوي ما به مملوك بودن مان، و اينكه مي‌گوييم: "بسوى او بازگشت كننده ايم" اعترافي‌است از سوي ما به رفتني بودنمان!.  

8-                  وقال عليه السلام في قوله تعالى: ﴿وَلاَ تَتَّخِذُوَاْ آيَاتِ الله هُزُوًا﴾ (البقرة: 231): ((مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَمَاتَ فَدَخَلَ النَّارَ فَهُوَ مِمَّنْ كَانَ يَتَّخِذُ آيَاتِ الله هُزُواً)). رواه الرّضي أيضاً في نهج البلاغه (الحِكَم: 228).

علي A در بارة اين سخن كه خداي تعالي فرمود: "آيات خدا را به استهزاء مگيريد" گفت: هر كس قرآن را بخواند آنگاه بميرد و در آتش (دوزخ) رَوَد او از كساني بوده كه آيات خدا را به استهزاء مي‌گرفتند!.

9-                  سُئِلَ عليٌّ عليه السلام عن قوله تعالى: ﴿فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً﴾ (النحل: 97): فَقَالَ هِيَ الْقَنَاعَةُ. رواه الرّضي أيضاً في نهج البلاغه (الحِكَم: 229).

از علي A در بارة اين سخن خداي تعالي پرسيده شد كه فرموده: "او را زندگى مى بخشيم، زندگانى پاكيزه‌اى" امام A پاسخ داد: مقصود از زندگاني پاكيزه، زندگاني همراه با قناعت‌است.   

10-           وقال عليه  السلام في قوله تعالى: ﴿إِنَّ الله يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسانِ﴾ (النحل: 90): الْعَدْلُ الإِنْصَافُ وَالإِحْسَانُ التَّفَضُّلُ. رواه الرّضي أيضاً في نهج البلاغه (الحِكَم: 231).

علي  Aدر بارة اين سخن خداي تعالى كه فرمود: "همانا خدا به عدالت و احسان فرمان مى دهد" گفت كه: مراد از عدالت، همان انصاف‌است (يعني هر چه را بر خود نمي‌پسندي بر ديگران نيز مپسندي) و مقصود از احسان، بخشش‌است (يعني كه ديگران را به دلخواه، بيش از حقّشان بهره دهي).   

11-            وقال عليه  السلام: ((أربعٌ تعليمٌ من الله عزَّ وجلَّ لسنَ بواجباتٍ. قوله: ﴿فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً﴾ (النور: 33)  فمَنْ شاء كاتب رقيقه وَمَنْ شاء لم يكاتب. وَقَوْلُهُ: ﴿وَإِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا﴾ (المائدة: 2): فمن شاء اصطاد ومن شاء لم يصطد. وَقَوْلُهُ: ﴿فَكُلُوا مِنْها وَأَطْعِمُوا الْقانِعَ وَالمُعْتَرَّ﴾ (الحج: 36):  فمن شاء أكل وَمَنْ شاء لم يأكل. وَقَوْلُهُ: ﴿فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الأَرْضِ﴾ (الجمعة:10): فمن شاء انتشر وَمَنْ شاء جلس)) . (رواه القاضي النعمان بن محمّد في دعائم الإسلام، ج2، ص185).

علي A فرمود: چهار چيز ‌است كه از سوي خدواند بزرگ آموزش داده شده ولي (بكار بردن آنها) واجب نيست. يكي آنكه فرمود: "اگر خيرى در بردگان (اسير جنگ) سراغ داشتيد با آنها قرادرداد بنويسيد" پس هر كس خواست، قراردادِ باز خريد با برده‌اش بنويسد و هر كس خواست، ننويسد(98). ديگر اينكه فرمود: "چون از احرام بيرون آمديد شكار كنيد" پس هر كس خواست، به شكار پردازد و هر كه خواست شكار نكند (مباح‌است نه واجب). سوّم آنكه فرمود: از (گوشت قربانى) بخوريد و به تنگدست و بينوا بخورانيد" پس هر كس خواست بخورد و هر كه خواست، نخورد. چهارم آنكه فرمود: "چون نماز جمعه به پايان رسيد در زمين پراكنده شويد" پس هر كس خواست، پراكنده شود و هر كه خواست در مسجد بنشيند.   

12-            وقال عليه السلام: ((لا حَبْسَ على مٌعْسِرٍ قال الله عزَّ وجلَّ: ﴿وَإِنْ كانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلى مَيْسَرَةٍ﴾ (البقرة:280).)). رواه القاضي النعمان بن محمّد أيضاً في دعائم الإسلام، ج2، ص71.

علي A فرمود: (بدهكارِ) تنگدست را نبايد به زندان افكند، خداي عزّ و جل مي‌فرمايد: "اگر (بدهكار)، تنگدست باشد تا هنگام گشايش مهلتى بدو بايد داد".     

13-            وقال عليه السلام في قوله تعالى: ﴿أَوْ كِسْوَتُهُمْ﴾ (المائدة: 89): ثوبان لكل إنسان. (رواه القاضي النعمان بن محمّد أيضاً في دعائم الإسلام، ج2، ص102).

علي A در بارة سخن خداي تعالى (در مسئلة پوشاك فقيران به عنوان كَفّارة سوگند) فرمود: براي هر انساني دو جامه بايد فراهم ساخت (و رويهمرفته براي ده تن مسكين، بيست جامه).

14-            وقال عليه  السلام: ((أيعجز أحدكم إذا مرض أن يسأل امرأته فتهب له من مهرها درهما فيشتري به عسلا فيشربه بماء السماء فإن الله عزَّ وجلَّ يقول في المهر: ﴿فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْ‏ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً﴾ (النساء: 4) ويقول في العسل: ﴿فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ﴾ (النحل: 69): ويقول في ماء السماء: ﴿وَنَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكاً﴾ (سورة ق: 9) )). رواه القاضي النعمان بن محمّد أيضاً في دعائم الإسلام، ج2،ص148.

علي A فرمود: آيا كسي از شما نمي‌تواند كه چون بيمار شود از همسرش در خواست كند تا يك درهم از مهرش را به او ببخشد و با آن عسل بخرد و به همراه آب باران بنوشد؟ چرا كه خداوند عزّ و جل در بارة مهر مي‌فرمايد: "پس اگر چيزى از آن را با رضايت خاطر به شما بخشيدند، آنرا حلال و گوارا بخوريد" و در بارة عسل مي‌فرمايد: "در آن بهبودى براى مردم‌است" و در بارة آب باران مي‌فرمايد: "از آسمان، آبى مبارك فرو فرستاديم".

15-            وقال عليه  السلام: ((إذا تزوَّج الرجلُ المرأةَ فدخل بها أو لم يدخل بها، حَرُمَتْ عليه أمُّها. وذلك لقول الله تعالى ﴿.. وَأُمَّهَاتُ نِسَآئِكُمْ..﴾ (النساء: 23) فهي مبهمة محرِّمة في كتاب الله تعالى)) . (رواه القاضي النعمان بن محمّد أيضاً في دعائم الإسلام، ج2، ص232).

علي A فرمود: چون مردي با زني ازدواج كند چه با وي همبستر شود يا نشود، مادرزنش بر او حرام مي‌گردد زيرا كه خداي تعالى بطور كلّي و سربسته در كتاب خود فرموده‌است: "و مادرزنانتان (بر شما حرام اند)".

16-            وقال عليه السلام في قول الله عزَّ وجلَّ: ﴿وَرَبَائِبُكُمُ اللاَّتِي فِي حُجُورِكُم مِّن نِّسَآئِكُمُ اللاَّتِي دَخَلْتُم بِهِنَّ﴾ (النساء: 23) ((هي ابنة امرأته، عليه حرام إذا كان دخل بأمها، فإن لم يكن دخل بأمها فتزويجها له حلال)). (رواه القاضي النعمان بن محمّد أيضاً في دعائم الإسلام، ج2، ص232).

علي A در بارة اين سخن خداوند عزّ و جل كه فرمود: "دختر زنانتان كه در كنار شما پرورش يافته‌اند از همسرانى كه با ايشان همبستر شده‌ايد (بر شما حرام‌اند)" گفت: (رَبيبَه) همان دختر زنِ شخص‌است ازدواج با او در صورتي بر مرد حرام‌است كه آنمرد با مادرش همبستر شده باشد ولي اگر با مادرش همبستر نشده باشد، در آن صورت براي او حلال‌است.

17-           وقال عليه السلام في قول الله عزَّ وجلَّ: ﴿وَلاَ تَنكِحُواْ مَا نَكَحَ آبَاؤُكُم مِّنَ النِّسَاء إِلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ..﴾ (النساء: 22): ((إذا نكح رجلٌ امرأةً ثم توفِّيَ عنها أو طلَّقها، لم تحلَّ لأحدٍ من ولده إن دخل بها أو لم يدخل بها)). (رواه القاضي النعمان بن محمّد أيضاً في دعائم الإسلام، ج2، ص233).

علي  Aدر بارة اين سخن خداوند عزّ و جل كه فرمود: "زنانى را كه پدرانتان با آنها ازدواج كرده اند، به ازدواج خود در نياوريد" گفت: چون مردي با زني ازدواج كند سپس بميرد يا زنش را طلاق دهد، آن زن بر هيچيك از فرزندان وي حلال نيست چه مرد مزبور با همسرش همبستر شده باشد و چه نشده باشد.

18-            وقال عليه السلام في قول الله عزَّ وجلَّ: ما كان في الحولين فهو رضاع ولا رضاع بعد الفطام. قال الله عزَّ وجلَّ: ﴿وَالْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ﴾ (البقرة: 233) (رواه القاضي النعمان بن محمّد أيضاً في دعائم الإسلام، ج2، ص 241).

علي A فرمود: آنچه از شير دادن به كودك در دو سال (از تولّد نوزاد) رخ دهد، شيرخوارگي به حساب مي‌آيد و پس از آنكه كودك از شير گرفته شد (بعد از دو سالگي) شيرخوارگي در كار نيست (احكام شرعيِ آن، جاري نمي‌گردد). خداوند عزّ و جل مي‌فرمايد: "مادران، دو سال تمام فرزندان خود را شير مى دهند".

19-            وقال عليه  السلام في قول الله عزَّ وجلَّ: ﴿وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ يَكُن لَّهُمْ شُهَدَاءُ إِلا أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِالله إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ﴾ (النــور: 6): ((من قذف امرأته فلا لعان بينه وبينها حتَّى يدَّعِي الرُّؤْيَةَ فيقول: رأيتُ رجلا بين رجليها يزني بها)). (رواه القاضي النعمان بن محمّد أيضاً في دعائم الإسلام، ج2، ص281).

علي A در بارة اين سخن خدواند عزّ و جل كه فرمود: "كسانى كه به همسران خود نسبت زنا مى دهند و جز خودشان گواهانى ندارند، هر يك از آنان بايد چهار بار خدا را گواه بگيرد (سوگند بخورد) كه بطور قطع او از راستگويان‌است.... تا آخر آيه" گفته‌است: كسي كه به زنش نسبت زنا دهد، ميان آندو "لِعان" صورت نمي‌گيرد تا آنكه مرد مزبور ادّعاي "رؤيت" كند يعني بگويد: من با چشم خود ديدم كه مردي با وي زنا مي‌كرد!.     

20-            وقال عليه السلام في قوله تعالى: ﴿ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن يَشَاء وَالله ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ﴾ (البقرة: 105) قال: ((أن المراد برحمته هنا النبوة)). (رواه الطبرسي في مجمع البيان، ج1،ص104).

علي A در بارة اين سخن خداي تعالى كه: "خدا هر كس را بخواهد به رحمت خود اختصاص مى دهد" فرمود: مراد از رحمت در اين آيه، نبوّت‌است.

21-            وقال عليه السلام في قوله تعالى: ﴿وِمِنْهُم مَّن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾ (البقرة: 201). ((هي المرأة الصالحة في الدنيا، وفي الآخرة الجنة)). (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج2،ص167).

علي A در بارة اين سخن خداي تعالى كه: "برخى از ايشان گويند خداوند در دنيا به ما نيكى ده و در آخرت (نيز) نيكى ده و ما را از عذاب آتش محفوظ دار" فرمود: نيكي در دنيا، زن شايسته و نيكي در آخرت، بهشت (برين) است.

22-            وقال عليه السلام في معنى قوله تعالى: ﴿وَالله سَرِيعُ الْحِسَابِ﴾ (البقرة: 202): ((إنه يحاسب الخلق دفعةً كما يرزقهم دفعةً)). (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج2، ص168).

علي A در بارة اين سخن خداي تعالى كه: "خدا سريعُ الحساب‌است" فرمود: او به حساب آفريدگان يكباره مي‌رسد چنانكه آنها را يكباره روزي مي‌دهد.

23-            وقال عليه السلام في قوله تعالى: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ الله وَالله رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ﴾ (البقرة: 207): إن المراد بالآية الرجل الذي يُقْتَلُ على الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج2، ص175).

علي A در بارة اين سخن خداي تعالى: "از ميان مردم كسى‌است كه جان خود را براى رضاى خدا مى فروشد و خدا به (چنين) بندگان مهربان‌است" فرمود: مراد از اين آيه، مردي‌است كه در داه "راه به معروف و نهى از منكر" كشته شود.

24-            وقال عليه السلام في قوله تعالى: ﴿فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ﴾ (البقرة: 229): المهر فقط. (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج2، ص235). أقول: يؤيد هذا الرأي قوله تعالى: ﴿وَلاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَأْخُذُواْ مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا﴾ (البقرة: 229) أي لا تأخذوا من مهورهن شيئا وهذا في الرجعيات وأما في المختلعات فيرفع المنع ويؤخذ مما منعوا من قبل من أخذ المهور.

علي A در باة اين سخن خداي تعالى كه فرمود: "گناهى بر آندو (زن و شوهر) نيست كه زن فديه دهد (و طلاق گيرد) " گفته‌است: اين فديه، به اندازه مهر است و بس! (بر خلاف كساني كه گويند در طلاق رجعي، بيش از مهر هم مي‌توان از زن فديه گرفت!)

نويسنده گويد: اين رأي را سخن خداي تعالى تأييد مي‌نمايد كه فرمود: "بر شما حلال نيست از آنچه به زنان داده ايد (يعنى از مهر ايشان) چيزى را (بهنگام طلاق رجعى) باز پس گيريد". امّا در طلاق خُلعى، اين منع برداشته مي‌شود و لذا جايز است كه همان مهر را از ايشان بگيريد. 

25-           وقال عليه السلام في قوله تعالى: ﴿وَلَكِن كُونُواْ رَبَّانِيِّينَ﴾ (آل عمران: 79): أي كونوا علماء فقهاء (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج3، ص127).

علي A در بارة اين سخن خداي تعالى كه: "ليكن ربّانى باشيد" فرمود: يعني دانشمندانِ دين شناس باشيد.   

26-            وقال عليه السلام في قوله تعالى: ﴿وَإِذْ أَخَذَ الله مِيثَاقَ النَّبِيِّيْنَ لَمَا آتَيْتُكُم مِّن كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِي قَالُواْ أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُواْ وَأَنَاْ مَعَكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ﴾ (آل عمران: 81): ((لم يبعث الله نبياً آدم فمن بعده إلا أخذ عليه العهد لئن بَعَثَ الله محمداً وهو حيٌّ ليؤمِنَنَّ به ولينصرَنَّهُ وأمره أن أخذ العهد بذلك على قومه)). (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج3، ص131).

علي A در بارة اين سخن خداي تعالى كه فرمود: (بياد آر) هنگامى را كه خدا از پيامبران پيمان گرفت كه چون به شما كتاب و حكمت دادم سپس رسولى به سويتان آمد كه آنچه را با شما است تصديق كرد البته به او ايمان آوريد و حتماً ياريش كنيد. (خدا) فرمود آيا اقرار كرديد و پيمان مرا در اينباره پذيرفتيد؟ گفتند: اقرار كرديم، فرمود: پس گواه باشيد كه من نيز با شما از گواهان هستم". گفته‌است: خداوند هيچ پيامبري ـ از آدم به بعد را ـ نفرستاد مگر آنكه از او پيمان گرفت كه چون محمّد را (به رسالت) فرستد و آن پيامبر، زنده باشد، حتماً به وي ايمان آوَرَد و ياريش كند و فرمان داد كه اين پيمان را از قوم خود نيز بگيرد........".    

27-           وقال عليه السلام في قوله تعالى: ﴿لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ وَلاَ جُنُبًا إِلاَّ عَابِرِي سَبِيلٍ﴾ (النساء: 43): ((أي إلا أن تكونوا مسافرين فيجوز لكم أداؤها بالتيمُّم)). (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج5، ص112).

علي A در بارة اين سخن خداي تعالى كه "به نماز در حال مستي نزديك نشويد تا بدانيد كه چه مى گوييد و نيز در حال جنابت (نماز نگزاريد) مگر آنكه رهگذر باشيد....". گفته‌است: يعني مگر آنكه مسافر باشيد (در اين صورت چون آب نيافتيد) جايز است نماز را با تيمّم برگزار كنيد.

28-            وقال عليه السلام في قوله تعالى: ﴿أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء﴾ (النساء: 43): ((المراد به الجماع)). (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج5، ص113).  

أقول: يؤيد هذا التفسير ما روى عنه عليه السلام في نهج البلاغة حيث قال: ((إِذَا نَظَرَ أَحَدُكُمْ إِلَى امْرَأَةٍ تُعْجِبُهُ فَلْيُلامِسْ أَهْلَهُ فَإِنَّمَا هِيَ امْرَأَةٌ كَامْرَأَتِهِ.)) (الحِكَم:420).

علي A در معناي اين سخن خداي تعالى كه: "يا با زنان ملامسه كرده باشيد" فرمود: مراد از آن، آميزش جنسي است.

نويسنده گويد: اين تفسير را سخن ديگري كه از امام A در نهج البلاغه آمده تأييد مي‌كند آنجا كه فرمود: چون يكى از شما به زنى نگريست و آن زن، وى را به شگفتى افكند بايد تا با همسرش بياميزد زيرا كه او نيز زنى همچون زن وى است! (در اينجا نيز ملامسه بجاي جماع بكار رفته‌است).

29-           وقال عليه السلام في قوله تعالى: ﴿إِنَّ الله لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَن يَشَاء﴾ (النساء: 48): ((ما في القرآن آيةٌ أرجى عندي من هذه الآية)). (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج5، ص124).

علي A در بارة اين سخن خداي تعالى كه فرمود: "همانا خدا نمى آمرزد كه بدو شرك ورزيده شود و جز آن را براى هر كس كه بخواهد مى آمرزد" گفته‌است به نظر من در قرآن از اين آيه، اميدبخش تر وجود ندارد!

30-           وقال عليه السلام: ((كان القرآن ينسخ بعضه بعضاً وإنما كان يؤخذ من أمر رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم بآخره وكان من آخر ما نزل عليه سورة المائدة نسخت ما قبلها ولم ينسخها شيء. لقد نزلت عليه وهو على بغلة شهباء وثقل عليه الوحى حتى وقفت وتدلى بطنها حتى رأيت سرتها تكاد تمس الأرض وأغمى على رسول الله - o - حتى وضع يده على رأسه شبيه بن وهب الجمحى ثم رفع ذلك عن رسول الله فقرأ علينا سورة المائدة فعمل رسول الله - oـ وعملنا)). (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج6، ص6).

علي A فرمود: بخشي از قرآن بخش ديگر را نسخ مي‌كرد و اين موضوع از آخرين دستور رسول خدا o بدست مي‌آمد. از واپسين سوره هايي كه بر پيامبر نازل شد، سورة مائده بود كه (پاره اى از) احكام گذشته را نسخ مى كرد و هيچ چيزى آن سوره را نسخ ننمود. اين سوره بر پيامبر فرود آمد در حالي كه بر استرِ خاكستري رنگ خود سوار بود و وَحْي چنان سنگين بر او فرود آمد كه استرش از راه رفتن باز ماند و كمرش خم شد بطوريكه من ديدم نزديك‌است شكمش بر زمين رسد و سول خدا o (نيمه) بيهوش گشت و دستش را بر سر شَيبة بن وَهْب جُمحى نهاد. سپس حالت وحي از رسول خدا o بر طرف شد و سورة مائده را بر ما خواند و خود بر طبق آن عمل كرد و ما نيز عمل كرديم.   

31-            وقال عليه السلام في قوله تعالى: ﴿ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ﴾ (المائدة: 42): ((السحت هو الرشوة في الحكم.. الحديث)). (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج6،ص99). أقول: و قد رُوِىَ مثلُ هذا القول عن النبى o.

علي A در بارة اين سخن خداي تعالى كه فرمود: "مال حرام بسيار مى خورند" گفته‌است كه مقصود از مال حرام، رشوه خواري در داوري‌است... نويسنده گويد: همانند اين سخن از رسول  ـ o ـ نيز روايت شده‌است(99).

32-           وقال عليه السلام في قوله تعالى: ﴿فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسَى﴾ (طـه: 67): ((لَمْ يُوجِسْ مُوسَى عليه السلام خِيفَةً عَلَى نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَدُوَلِ الضَّلالِ.)). (رواه الرضى نهج البلاغة (الخُطَب: 4).

علي A در بارة اين سخن خداي تعالى كه فرمود: "پس موسى در خود احساس ترس كرد" فرمود: موسي A احساس ترس نسبت به خود نكرد بلكه از پيروزي جاهلان و غلبة دولت گمراهان، بيمناك شد. 

33-           وقال عليه السلام في قوله تعالى: ﴿إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ﴾ (هود: 56): ((إنه على حق، يجزي بالإحسان إحسانا وبالسيئ سيئا، ويعفو عمن يشاء ويغفر سبحانه وتعالى)) (رواه العياشى فى تفسيره، ج2، ص 151).

علي A در بارة اين سخن خداي تعالى كه: "همانا خداوندِ من بر راه راست است" فرمود: يعني خداوند بر طريق حق (و عدالت) است، نيكي را به نيكي و بدي را به بدي پاداش مي‌دهد و هر كس را كه بخواهد و (و لايق بداند) مي‌بخشايد و مي‌آمرزد.

34-               وقال عليه السلام: ((إذا حلف الرجل بالله فله ثنياها إلى أربعين يوما وذلك أن قوما من اليهود سألوا النبي - صلَّى الله عليه وآله وسلَّم - عن شي‏ء، فقال ائتوني غدا - ولم يستثن - حتى أُخْبِرَكُمْ، فاحتبس عنه جبرئيل عليه السلام أربعين يوما ثم أتاه، وقال ﴿وَلا تَقُولَنَّ لِشَيْ‏ءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً. إِلا أَنْ يَشاءَ الله وَاذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ﴾ (الكهف: 23 و24) )). (رواه العيّاشى فى تفسيره، ج2،ص324).

علي A فرمود: چون كسي به خداوند سوگند ياد كند (كه كاري را انجام دهد) تا چهل روز مي‌تواند بگويد: "اگر خدا خواست" زيرا كه گروهي از يهود چيزي را از پيامبر o پرسيدند، فرمود: فردا بياييد تا شما را خبر دهم و إن شاءَ الله نگفت! آنگاه چهل روز، نزول جبرئيل A بر او متوقّف شد سپس جبرئيل A بسويش آمد و اين (پيام آسماني را) برخواند: "همانا در هيچ كارى مگو كه من فردا آن را انجام خواهم داد، مگر آنكه (بگويى اگر) خدا بخواهد و چون فراموش كردى، خداوندت را ياد كن".

35-            وقال عليه  السلام في تفسير قوله تعالى: ﴿وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلاَ يُسْرِف فِّي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا﴾ (الإسراء: 33): ((والإسراف في القتل أن تقتل غير قاتلك، فقد نهى الله عن ذلك، وهو الغشم الذي نهى الله عنه)). (رواه أبو جعفر الإسكافي، في كتاب المعيار والموازنة، ص97).

علي A در بارة اين سخن خداي تعالى كه فرمود: "و كسي كه مظلوم كشته شود بى گمان براى وارثِ او سُلطه اى قرار داديم (تا بتواند قصاص بخواهد) پس نبايدِ در قتل زياده روى كند، همانا او (در شريعت) يارى شده‌است" گفته‌است كه: زياده روي در قتل آنست كه كسي را بكشي و او قاتل تو نباشد (يعني براي كشتن تو، اقدامي نكرده باشد)خداوند از اينكار نهي فرمود و اين همان ستمي بشمار مي‌آيد كه خدا (ما را) از آن باز داشته‌است.

36-           وقال عليه  السلام في قوله تعالى: ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَن ذِي الْقَرْنَيْنِ﴾ (الكهف: 83): ((إنه كان عبداً صالحاً أحب الله وأحبه الله وناصح الله وناصحه. قد أمر قومه بتقوى الله فضربوه على قرنه ضربة بالسيف فذلك قرناه وفيكم مثله)). (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج15، ص189).

علي عليه السلام در بارة اين سخن خداي تعالى كه: "تو را از ذى القرنين مى‌پرسند" فرمود: او بندة شايسته‌اي بود كه خدا را دوست مي‌داشت و خدا نيز او را دوست مي‌داشت و او خير خواهِ (دينِ) خدا بود و خدا نيز خير خواهش بود (و علّت شهرتش به ذو القرنين يعني كسي كه داراي دو شاخ است! اين بود كه): وي قوم خود را به پرهيز از نافرماني خدا دستور داد و آنها با شمشير ضربه‌اي بر يك سوي سرش زدند آنگاه تامدّتي كه خدا مي‌خواست، از ايشان پنهان شد و دو باره به سويشان بازگشت و آنان را به خدا پرستي فرا خواند. بار ديگر ضربتي با شمشير بر جانب ديگر سرش زدند و اين (جاي شمشيرها) همان دو شاخ وي بود، سپس علي عليه السلام فرمود: در ميان شما نيز كسي هست همانند وي (كه جاي دو زخم شمشير  بر سر دارد و يا خواهد داشت). و در اين سخن اشاره به خود فرمود.

37-           روى أن يهوديا سأل على بن أبي طالب عليه  السلام عن مدة لبث أصحاب الكهف في كهفهم فأخبر بما في القرآن من قوله تعالى: ﴿وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعًا﴾ (الكهف:  25) فقال: إنا نجد في كتابنا ثلاثمائة، فقال عليه  السلام: ذاك بسني الشمس وهذا بسني القمر.(رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج15، ص146).

روايت شده كه مردي يهودي از علي بن أبي طالب A در بارة مدّت درنگ اصحاب كهف در غارشان پرسيد، امام A بدانچه در قرآن مجيد از اين بابت آمده‌است، خبر داد چنانكه خدواند فرموده‌است "در غارشان سيصد سال درنگ كردند و نُه سال (نيز) بر آن افزودند".

يهودي گفت: ما در كتاب خود (آن مدّت را) سيصد سال يافتيم! امام A پاسخ داد: آن (سيصد سال) بنابر سالهاي شمسي‌است و اين (سيصد و نه سال) بنابر سالهاي قمري(100).

38-           وقال عليه السلام في قوله تعالى: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسَى فَبَرَّأَهُ الله مِمَّا قَالُوا وَكَانَ عِندَ الله وَجِيهًا﴾ (الأحزاب:69): ((إن موسى وهارون عليهما السلام صعدا الجبل فمات هارون، فقالت بنو إسرائيل أنت قتلته فأمر الله الملائكة فحملته حتى مروا به على بني إسرائيل وتكلمت الملائكة بموته حتى عرفوا أنه مات، وبرّأه الله من ذلك)) (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج22، ص171).

علي A در بارة اين سخن خدايتعالى كه فرمود: "اي كساني كه ايمان آورديد مانند كساني نباشيد كه موسي را (به تهمت) آزردند پس خدا وي را از آنچه گفتند تبرئه نمود و او نزد خدا آبرومند بود"، گفته‌است كه موسي و هارون عليهما السلام بر فراز كوه رفتند و هارون در آنجا وفات كرد. بني اسرائيل به موسي گفتند كه تو او را كُشتي! (و با اين سخن وي را آزار دادند) پس خداوند فرمان داد تا فرشتگان، جسد هارون را حمل كردند و از ميان بني اسرائيل گذر دادند و از مرگ هارون سخن گفتند تا ايشان باور كردند كه (به مرگ طبيعي) مُرده‌است و بدين صورت خداوند، موسي را از آن اتّهام تبرئه فرمود.  

39-           وقال عليه السلام في قصة دواد النبي عليه السلام التي جاءت في سورة صاد: ((لا أوتى برجل يزعم أن داود تزوج امرأة أوريا إلا جلدته حدين، حدا للنبوة وحدا للإسلام)). (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج23، ص108).   

قال ابن جزّي: وقد اختلف الناس في هذه القصة وأكثروا فيها قديما وحديثاً حتى قال علي بن أبي طالب t: ((مَنْ حدَّث بما يقول هؤلاء القصَّاص في أمر داود عليه السلام جلدته حدَّين لما ارتكب من حرمة من رفع الله محلَّه)).(101)

علي A در بارة ماجراي داوُد پيامبر A كه در سورة صاد آمده، فرمود: هيچ مردي را (به نزد من) نياوردند كه پندارد داوُد A (با حيله ونيرنگ) همسر اوريا را به زني گرفت مگر آنكه وي را دو بار با شلاّق حد مي‌زنم! يك حد براي اهانت به مقام نبّوت، و حدّ ديگر براي رعايت قانون اسلام (در بارة تهمت زنا).

ابن جُزَيّ(102) گفته‌است: مردم در بارة اين قصّه به اختلاف سخن گفته‌اند و چه در گذشته و چه به تازگي در اينباره سخنان بسيار آورده‌اند تا آنجا كه (امام) علي بن أبي طالب رضي الله عنه فرموده‌است: هر كس حديث اين قصّه سرايان را در بارة داوود A بگويد او را دو بار حد مي‌زنم زيرا به كسي بي احترامي نموده كه خداوند، جايگاه او را بلند داشته‌است. 

40-           وقال عليه السلام: في قوله تعالى: ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ (الفجر: 14) معناه: إنَّ ربَّك قادر على أن يجزي أهل المعاصي جزاءهم. (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج30، ص 109).

علي A در بارة اين سخن خدايتعالى كه فرمود: "همانا خداي تو در كمين (ستمگران) است" گفته معنايش اينست كه: خداي تو توانايي دارد تا گناهكاران را به كيفر رساند.

41-            وقال عليه السلام في قوله تعالى: ﴿وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ﴾ (البلد: 10): أي سبيل الخير وسبيل الشر. (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج30،ص119).

علي A در بارة اين سخن خدايتعالى كه "او را به دو راه رهنمايي كرديم"فرمود: يعني راه خير و اره شر. 

42-           رُوِيَ أنَّ ابنَ الكوَّا سأل أمير المؤمنين عليَّاً عليه  السلام وهو يخطب على المنبر، فقال: ما ﴿الذَّارِيَاتِ ذَرْوًا﴾؟ قال: الرياح، قال: ﴿فَالْحَامِلاتِ وِقْرًا﴾؟ قال: السحاب. قال: ﴿فَالْجَارِيَاتِ يُسْرًا﴾؟ قال: السفن. قال: ﴿فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرًا﴾(103)؟ قال: الملائكة. (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج27، ص7).

روايت شده كه عبد الله بن كَوّا (يكي از رؤساي خوارج) از امير مؤمنان علي A ـ هنگامي كه بر منبر كوفه سخن مي‌گفت ـ پرسيد مقصود از "پراكنده كنندگان ذرّه" ها چيست؟ فرمود: بادها‌است. گفت: "حاملان بارها" كدامند؟ فرمود: ابر است (كه قطرات آب را حمل مي‌كنند). گفت: مراد از "روندگان آسان رو"چيست؟ فرمود: كَشتي‌ها‌است. پرسيد: "پخش كنندگان امور" چه كسانند؟ فرمود: فرشتگانند(104).    

43-           وقال عليه  السلام في قوله تعالى:﴿وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ﴾ (الذاريات: 7): معناه: ذات الحسن والزينة. (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج27، ص7).

علي A در بارة اين سخن خدايتعالى كه فرمود: "سوگند به آسٍمان كه داراي حُبُك‌است" گفت يعني: داراي نيكي و آراستگي‌است.      

44-            وقال عليه  السلام في قوله تعالى: ﴿وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا﴾ أنها الملائكة ينزعون أرواح الكفار عن أبدانهم بالشدَّة. (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج30، ص18).

علي A در بارة اين سخن خدايتعالى كه فرمود: "سوگند به كساني كه (جانها را) به سختي بر مي‌كَنند"، گفت: آنان، فرشتگانند كه ارواح كافران را به سختي از پيكرهاشان جدا مي‌كنند.    

45-            وقال عليه  السلام في قوله تعالى: ﴿وَمَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ﴾ (الشورى:30) قال رسول الله - صلَّى الله عليه وآله وسلَّم - : ((خير آية في كتاب الله هذه الآية، يا علي! ما من خدش عود ولا نكبة قدم إلا بذنب وما عفا الله عنه في الدنيا فهو أكرم من أن يعود فيه، وما عاقب في الدنيا فهو أعدل من أن يثنى على عبده)). (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج24،ص54).

علي A در بارة اين سخن خدايتعالى كه فرمود:  "هر مصيبتي كه به شما رسد، به سبب دستاورد خودتان‌است و خدا از بسياري در مي‌گذرد!" گفت: رسول خدا o فرمود: اين آيه بهترين آيه در كتاب خداست! اي علي، هيچ خراشي از چوب و آسيبي به پاي (مؤمن) نمي‌رسد مگر به كيفر گناهي‌است (كه انجام داده) و هر چه را كه خدا در دنيا عفو كند، البته بزرگوارتر از آنست كه دو باره آنرا از سر گيرد و هر گناهي را كه خدا در دنيا به كيفر رساند، عادل تر از آنستكه دو باره بندة خود را بدان كيفر دهد.     

46-            وقال عليه  السلام في قوله تعالى: ﴿كَلا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ﴾ (المطففين: 15) يعني محرومون عن ثوابه وكرامته. (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج30، ص 56).

علي A در بارة اين سخن خدايتعالى كه فرمود: "چنين نيست، آنان در آنروز از خداوندگارشان در حجاب اند" گفت: يعني از پاداش و بخشش خداوند محرومند.

47-           وقال عليه  السلام في قوله تعالى: ﴿فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوَارِ الْكُنَّسِ﴾ (التكوير: 15و 16) يعني النجوم تكنس بالنهار وتبدو بالليل. (رواه الطبرسي في جامع البيان، ج30، ص75).

علي A در بارة اين سخن خدايتعالى كه فرمود: "سوگند به آن ناپديدشوندگان، همان روندگان پنهان شونده" گفت: مقصود: ستارگانند كه در روز پنهان مي‌شوند و در شب آشكار.  

48-            وقال عليه  السلام في قوله تعالى: ﴿وَاللَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ﴾ (التكوير: 17) يعني: إذا أدبر بظلامه. (رواه الطبرسي في مجمع البيان، ج30، ص44).

   أقول: "عسعس" من الأضداد بمعنى "أقبل" و"أدبر" كما جاء في هذه الآية الكريمة بالمعنى الأخير.

علي A در بارة اين سخن خدايتعالى كه: "سوگند به شب چون پشت كند" فرمود: معنايش آنستكه چون با تاريكي خود پشت كرده و بروَد.

نويسنده گويد:  فعل "عَسْعَس"  از لغات ضدّ است كه هم در معناي "روي آورد" ميآيد و هم به معناي "پشت كرد" چنانكه در اين آية شريفه، به معناي دوّم بكار رفته‌است.       

49-           وروى عنه عليه السلام في معنى قول الله عزَّ وجلَّ: ﴿هَلْ جَزَاء الإِحْسَانِ إِلا الإِحْسَانُ﴾ (الرحمن:60) قال: (( سمعت رسول صلى الله عليه وآله وسلم يقول: إن الله عزَّ وجلَّ قال: ما جزاء من أنعمت عليه بالتوحيد إلا الجنة.)). (رواه ابن بابويه في كتاب التّوحيد، ص28).

أقول: من دان بالتوحيد فعليه أن يخاف مقام ربه ويترك الهوى. قال الله تعالى: ﴿وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الهَوَى. فَإِنَّ الجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى﴾ (النازعات: 40 و41).

 روايت شده از علي A در بارة معناي اين سخن خداوند كه فرمود: "آيا پاداش نيكي، جز نيكي‌است؟" گفت: شنيدم از رسول خدا A كه مي‌فرمود: خداوند عزّ و جل فرموده‌است: پاداش كسي كه نعمت توحيد را بدو بخشيدم جز بهشت چيست؟

نويسنده گويد: هر كس به آئين توحيد گرويد، بايد از حضور در برابر خداونش بيم كند و هواي نفس را ترك نمايد چنانكه خدواند فرمود: "و امّا كسي كه از ايستادن در حضور خداوندش ترسيد و نفس خود را از هوس باز داشت، پس جايگاه او همان بهشت‌است".     

50-           وقال عليه  السلام في قوله تعالى: ﴿لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيًّا وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ﴾ (يــس:70) أي من كان عاقلاً. (رواه الطبرسي في مجمع البيان، ج23، ص38).

علي A در بارة اين سخن خداوند كه فرمود: تا (پيامبر) بيم رساند هر كس را كه زنده‌است" گفت: يعني هر كس را كه از عقل برخوردار است.     

51-           وقال عليه  السلام في قوله تعالى: ﴿وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ﴾ (الماعون: 7)، هي الزكوة المفروضة. (رواه الطبرسي في مجمع البيان، ج30، ص 24).

علي A در بارة اين سخن خدايتعالى كه: "از دادن ماعون خودداري مي‌كند" فرمود: ماعون، همان زكاة واجب است.    

52-           و رُوِيَ أن علياً عليه  السلام نظر في رجوعه من صفين إلى المقابر فقال: هذه كفاة الأموات أي مساكنهم. ثم نظر إلى بيوت الكوفة فقال: هذه كفاة الأحياء ثم تلا قوله تعالى: ﴿أَلَمْ نَجْعَلِ الأَرْضَ كِفَاتًا. أَحْيَاء وَأَمْوَاتًا﴾ (المرسلات: 25 و26). (رواه عليُّ بنُ إبراهيمَ في تفسيره، ص708).

روايت شده كه علي A به هنگام بازگشت از صفّين، به گورهاي (مردم كوفه) نگريست و فرمود: "اينها در بر گيرندة مُردگانند". سپس به خانه‌هاي ايشان نگاه كرد و فرمود: "اينها در بر گيرندة زندگانند". آنگاه اين سخن خدايتعالى را بر خواند كه: "آيا زمين را در برگيرندة زندگان و مردگان قرار نداديم؟".        

53-           وقال عليه  السلام في قوله تعالى: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَآجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رِبِّهِ﴾ (البقرة: 258): هو نمرود بن كنعان. (رواه السيوطي في الدُّرّ المنثور، ج1، ص 331).

علي A در بارة اين سخن خدايتعالى كه: "آيا به (ماجراي) كسي كه با ابراهيم در بارة خداوندش محاجّه مي‌نمود توجّه نكردي؟" فرمود: او نِمْروُد پسر كنعان بوده‌است.  

54-           وقال عليه  السلام لمرتدٍّ: إن كنتُ لمستتيبه ثلاثاً. ثم قرأ هذه الآية: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ، ثُمَّ كَفَرُواْ، ثُمَّ آمَنُواْ ثُمَّ كَفَرُوا،ْ ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْرًا﴾ (النساء: 137). (رواه السيوطي في الدّرّ المنثور، ج2، ص235).

علي A به شخصِ از دين بر گشته اي فرمود: "همانا از تو سه بار خواسته مي‌شود كه توبه كني" سپس اين آيه را بر خواند: "كساني كه ايمان آوردند و پس از آن، كافر شدند باز ايمان آوردند و پس از آن كافر شدند، سپس بر كفر (خود) افزودند......".          

55-           وقال عليه  السلام في قوله تعالى: ﴿ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ﴾ (المائدة: 3) أنزلت هذه الآية على رسول صلى الله عليه (وآله) وسلم وهو قائم عشية عرفة. (رواه السيوطي في الدّرّ المنثور، ج2، ص258).

علي A در بارة اين سخن خدايتعالى كه: "امروز دين شما را برايتان به كمال رساندم" فرمود: اين آيه بر پيامبر خدا  o در شامگاه عرفه در حاليكه (به عبادت) قيام كره بود، نازل شد.

56-           وقال عليه  السلام فينا والله أهل بدرٍ نزلت ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُّتَقَابِلِينَ﴾ (الحجر: 47). (رواه السيوطي في الدّرّ المنثور، ج4، ص101).

علي A فرمود: (اين آيه) در بارة ما اصحاب بَدْر، نازل شده‌است: "و كينه ها را از سينه هاي ايشان بر كَنيم، برادرانه روبروي يكديگر بر تختها نشينند".

57-            وقال عليه  السلام: إني لأرجو أن أكون أنا وعثمان والزبير وطلحة ممن قال الله: ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ﴾ (الحجر: 47). (رواه السّيوطي أيضاً في الدّرّ المثنور، ج4، ص101).

علي A فرمود: اميدوارم من و عثمان و زبير و طلحه از كساني باشيم كه خدا در بارة آنان فرموده‌است: "و كينه ها را از سينه‌هاي ايشان بر كَنيم".   

58-           وقال عليه  السلام في قوله تعالى:﴿ وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَى﴾ (الفتح: 26) هي لا إله إلا الله. (رواه السّيوطي أيضاً في الدّرّ المنثور، ج6، ص80).

علي A در بارة اين سخن خدايتعالى كه فرمود: "كلمة تقوي را ملازم آنها ساخت" گفت كلمة تقوي: لا إله إلاّ الله‌است.   

59-           وقال عليه  السلام: قيل للنبي هل عبدت وثنا قط؟ قال: لا. قالوا: فهل شربت خمرا قط؟ قال: لا وما زلت أعرف الذي هم عليه كُفْرٌ وما كنت أدرى ما الكتاب ولا الإيمان وبذلك نزل القرآن: ﴿مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلا الإِيمَانُ﴾ (الشورى: 52). (رواه السّيوطي في الدّر المنثور، ج6،ص13).

علي A فرمود: از پيامبر ـ o ـ پرسيده شد كه: "آيا هيچگاه بُتي را پرستيده اي؟ گفت: نه. سؤال شد: آيا هيچگاه شرابي آشاميده اي؟ فرمود: نه و پيوسته مي‌دانستم آئيني كه قوم من بر آنند، كفر است و با وجود اين، نمي‌دانستم كه كتاب و ايمان چيست؟ و قرآن نيز به همين معنا نازل شد چنانكه مي‌فرمايد: "تو نمي‌دانستي كه كتاب و ايمان چيست؟".  

60-            وقال عليه  السلام في قوله تعالى: ﴿إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ﴾ (القصص: 85) قال: الجنّة. (رواه السّيوطي في الدّرّ المنثور، ج5،ص140).

علي A در بارة اين سخن خدايتعالى كه فرمود: "همانا كسي كه قرآن را بر تو فرض كرد قطعاً تو را به وعده‌گاه باز مي‌گرداند" گفت: مراد از وعده‌گاه، بهشت است. 

61-           و رُوِيَ أن رجلاً قام إلى عليٍّ عليه  السلام فقال: ﴿فَالْعَاصِفَاتِ عَصْفًا﴾ (المرسلات: 2). قال: الرياح. (رواه السّيوطي في الدّرّ المنثور، ج6،ص303).

روايت شده كه مردي برخاست و از علي A پرسيد كه مقصود از :"وزنده هاي سخت" چيست؟ فرمود بادها‌است.   

62-           وقال عليه السلام: إن الله - وله الحمد -  افتتح الكتاب بالحمد لنفسه، وختم أمر الدنيا ومجي‏ء الآخرة بالحمد لنفسه فقال: ﴿وقُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالحَقِّ وَقِيلَ الحَمْدُ لله رَبِّ الْعالَمِينَ﴾ (الزمر: 75). (رواه ابن بابويه في كتاب التّوحيد، ص32).

علي A فرمود: خداوند ـ كه او را ستايش باد ـ كتاب خود را با ستايش آغاز نموده‌است و پايان كار دنيا و آمدن آخرت را نيز با ستايش خود همراه كرده و فرموده‌است:

و ميان ايشان به حق داوري خواهد شد و گفته شود:

اَلْحَمْدُ للهِ رَبَّ العالَمين

 

_                     _                    _


اقتباسهاي امام عليه السلام از قرآن كريم

امام علي A در خلال بسياري از سخنان خود، از قرآن حكيم آياتي را اقتباس مي‌نمود و كلامش را با آنها زينت مي‌بخشيد. در اين فصل، نمونه هايي از آن اقتباسها به نظر خوانندگان مي‌رسد:

1ـ از علي A رسيده كه فرمود: «از گروهي به خدا شكايت مي‌برم كه نادان زندگي مي‌كنند و گمراه مي‌ميرند! در ميانشان كالايي كم بهاتر از كتاب (خدا) نيست هنگامي كه به شايستگي خوانده شود و كالايي سودآورتر و گرانبهاتر از كتاب نيست هنگامي كه به تحريف آن از معاني و مواردش پردازند(105)».

نويسنده گويد: امام A اين سخن را از آية 21 سورة بقره بر گرفته‌است كه مي‌فرمايد: « الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاَوَتِهِ أُوْلَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ» همچنين از آية 13 سورة مائده اقتباس نموده كه مي‌فرمايد: «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ».

2ـ و از علي A رسيده كه فرمود: «همانا مال و پسران (فرزندان) زراعت اين دنيايند و كردار نيكو، كشتِ آخرت است كه گاه خداوند هر دو را براي مردمي گرد مي‌آورَد. پس، از (خشم) خدا بپرهيزيد چنانكه خداوند شما را از خود بر حذر داشته است(106)».

نويسنده گويد: امام A اين سخن را از دو آية قرآن بر گرفته‌است. يكي آنكه در آية 49 از سورة كهف فرمود: «المَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ أَمَلاً» و ديگر آنكه در آية 28 از سورة آل عمران فرمود: «وَيُحَذِّرُكُمُ الله نَفْسَهُ».

3ـ و از علي A رسيده كه به خوارج ـ چون جاهلانه از او خواستند تا بر كفر خود گواهي دهد! فرمود: «آيا پس از ايمان به خدا و جهاد بهمراه رسول خدا o  بر كفر خود گواهي دهم؟! در آنصورت بي ترديد گمراه شده و از رهيافتگان نخواهم بود(107)».

نويسنده گويد: امام A بخش اخير از سخن خود را از آية 54 سورة انعام بر گرفته‌است كه مي‌فرمايد: «قَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَمَا أَنَاْ مِنَ المُهْتَدِينَ ».

4ـ و از علي A رسيده كه فرمود: اُف بر شما باد! از سرزنشتان خسته شدم، آيا در برابر آخرت به زندگي دنيا راضي شده‌ايد؟! و بجاي عزّت، ذلّت را گزيده‌ايد؟! چون شما را به جهادِ دشمنتان فرا مي‌خوانم چشمانتان در حدقه مي‌چرخد گويي كه مرگ، شما را فرو پوشيده است!(108)». نويسنده گويد: امام A اين سخن را از دو آيه قرآن بر گرفته است. يكي آية 38 از سورة توبه كه مي‌فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انفِرُواْ فِي سَبِيلِ الله اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ أَرَضِيتُم بِالحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ؟» و ديگر، آية 19 از سورة احزاب كه مي‌فرمايد: «فَإِذَا جَاء الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَى عَلَيْهِ مِنَ المَوْتِ».

5ـ و از علي A رسيده كه فرمود: «خداي سبحان شما را بيهوده نيافريد و مهمل و انگذارْد......... آثارتان را ياد نمود و كردارتان را دانست و سرآمدتان را مقرّر داشت، و كتابي بر شما فرو فرستاد كه هر چيز (از امور دين) را بيان مي‌نمايد و پيامبرش را در ميانتان مدّتها زندگي بخشيد تا ديني را كه خود پسنديده بود بوسيلة كتابش كه فرو فرستاد براي او و شما كامل كرد(109)».

نويسنده گويد: امام A اين سخن را از چند آية قرآن بر گرفته است. يكي آية 115 از سورة مؤمنون كه فرمود: «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا» و ديگر آية 36 از سورة قيامت كه فرمود: «أَيَحْسَبُ الإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدًى؟!» و سوّم، آية 89 از سورة نحل كه فرمود: «وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ» و چهارم آية 3 از سورة مائده كه فرمود: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا».

6ـ از علي A رسيده كه فرمود: «(خداوند) پيامبر را فرستاد در حالي كه مردم گمراه و سرگردان بودند............... وي در نصيحت آنان بسيار كوشيد و راه خدا را پيمود و خلق را به حكمت و اندرز نيكو فرا خواند(110)».

نويسنده گويد: امام A اين سخن را از دو آية قرآني بر گرفته‌است. يكي آية 2 از سورة جمعه كه مي‌فرمايد: «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ» و ديگري آية 125 از سورة نحل كه فرمايد: «ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالمَوْعِظَةِ الحَسَنَةِ....».

7ـ و از علي A رسيده كه فرمود: «... من شما را از دنيا  بر حذر مي‌دارم...... متاع دنيا فريبنده وناپايدار است و هر كس در دنيا زندگي مي‌كند فاني است و هيچ خيري در توشه هاي آن نيست مگر در توشة تقوي!(111)».   

نويسنده گويد: امام A سخن خود را از آية 5 سورة فاطر گرفته است كه مي‌فرمايد: «فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا» و نيز از آية 26 سورة الرّحمن كه مي‌فرمايد: «كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ» و همچنين از آية 197 سورة بقره كه فرمود: «وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى».

  و از علي A رسيده كه فرمود: «براي روزي به عمل پردازيد كه (جا دارد) زاد و توشه ذخيره شود و اسرار (آدميان) فاش مي‌گردد(112)».

نويسنده گويد: امام A بخشِ اخيرِ سخن را از آية 9 و 10سورة طارق بر‌ گرفته‌است كه مي‌فرمايد: «يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ. فَمَا لَهُ مِن قُوَّةٍ وَلا نَاصِرٍ».

9ـ و از علي A رسيده كه به ابو ذر رضي الله عنه فرمود: «آگر آسمانها و زمين‌ها به روي بنده‌اي بسته باشند، سپس براي خدا تقوي پيشه كند، خداوند براي وي از سوي آندو، گشايشي فراهم آوَرَد(113)».

نويسنده گويد: امام A اين سخن را از آية 30 سورة انبياء بر گرفته‌است كه مي‌فرمايد: «أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا» و نيز آية 2 سورة طلاق كه مي‌فرمايد: «وَمَن يَتَّقِ الله يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا».

10ـ و از علي A رسيده كه فرمود: «.......خداوندا سپاس تو راست آنچه مي‌ستاني و مي‌بخشي ..... سپاسي كه شمارش آن قطع نشود و تداوم آن از ميان نرود. (خداوندا) دانش ما به كُنْهِ عظمت تو نخواهد رسيد جز آنكه ما مي‌دانيم تويي زندة پاينده، خواب سبك و سنگين تو را نمي‌گيرد و هيچ انديشه‌اي به تو نمي‌رسد و هيچ ديده‌اي تو را در نمي‌يابد. تو ديدگان را در يافته اي و اعمال (آدميان) را شماره نموده‌اي و موي پيشاني‌ها و قدمها (زمام امور خلق) را بدست قدرت گرفته‌اي....(114)».  

نويسنده گويد: امام A مضمون اين دعا را از آية 255 سورة بقره گرفته كه مي‌فرمايد: «الله لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الحَيُّ الْقَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ» و نيز از آية 103 سورة انعام كه مي‌فرمايد: «لا تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الأَبْصَارَ» و همچنين از آية 41 سورة الرحمن كه مي‌فرمايد: «يُعْرَفُ المُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالأَقْدَامِ».

11ـ و از علي A رسيده كه فرمود: «اي آفريدة راست قامت (و موزون پيكر!) و اي پديده‌اي كه در تاريكيهاي رَحِم و در لابلاي چند پرده، نگاهداري شده‌اي! آغاز آفرينشَت از عُصارة گِِل بود و در جايگاه استواري نهاده شدي تا زماني معّين و سرآمدي مقدَّر ....... تا پايان خطبه(115)».

نويسنده گويد: امام A اين سخن را از آية 12 و 13 سورة مؤمنون بر گرفته‌است، آنجا كه مي‌فرمايد: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن سُلالَةٍ مِّن طِينٍ. ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ» و نيز آيات 20 و 21 و 23 سورة مرسلات كه مي‌فرمايد: «أَلَمْ نَخْلُقكُّم مِّن مَّاء مَّهِينٍ. فَجَعَلْنَاهُ فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ. إِلَى قَدَرٍ مَّعْلُومٍ».

12ـ و از علي A رسيده كه فرمود: «شما را ـ اي بندگان خدا ـ به پرهيز (از نافرماني) خدا سفارش مي‌كنم كه (پرهيزكاري) زمامدار امور و ماية استواري كارها است. پس رشته‌هاي موثَّق آنرا محكم بگيريد و به حقايق آن چنگ در زنيد تا شما را به سر منزلهاي آرامش و جايگاه‌هاي فراخ و پناهگاه‌هاي مطمئن و منزلگاه‌هاي عزّت برساند، در روزيكه ديدگان خيره مانند و آفاق در نظر آدمي تيره گردد و رمه‌هاي شترانِ ده ماهه (كه از اموال نفيس عرب بشمار مي‌آيند) واگذاشته شوند و در صُور دميده شود........... و كوه‌هاي بلند و صخره‌هاي استوار فرو ريزند و سنگه‌اي سختِ آنها چون سرابي، نرم (و محو) گردد و بلندي‌هاي آنها با زمين هموار شود، در آنروز نه شفاعت كننده اي باشد كه به شفاعت پردازد، و نه دوستي كه سود بخشد و نه پوزشي كه دفع بلا سازد(116)».

نويسنده گويد: امام A اين سخنانِ تكان دهنده را از چند آية قرآن بر گرفته است. يكي آية 42 از سورة ابراهيم كه مي‌فرمايد: «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الله غَافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الأَبْصَارُ». ديگر، آية 4 از سورة تكوير كه در آن آمده است: «وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ».

و همچنين آية 18 از سورة نَبَأ يعني: «يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا» و نيز آية 20 سورة نبأ يعني: «وَسُيِّرَتِ الْجِبَالُ فَكَانَتْ سَرَابًا» و همچنين آية 18 سورة غافر كه در آنجا مي‌خوانيم: «مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلا شَفِيعٍ يُطَاعُ» و آية 52 همان سوره كه مي‌فرمايد: «يَوْمَ لا يَنفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ».

13ـ و از علي A رسيده كه فرمود: «پس چه حالي خواهيد داشت اگر كه عمر شما به سر آيد و گورها زير و رو شوند (مردگان قبور برخيزند)؟! آنجا است كه هر كس آنچه را پيش فرستاده مي‌آزمايد و به سوي خدا، مولاي حقيقي خويش بازگردانده مي‌شوند و آنچه را به دروغ  بر مي‌ساخته اند از دست مي‌دهند(117)».

نويسنده گويد: امام A اين سخن را از دو آية قرآن برگرفته است يكي آية 4 سورة انفطار يعني: «وَإِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ» و ديگر، آية 30 از سورة يونس كه مي‌فرمايد: «هُنالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ وَرُدُّوا إِلَى الله مَوْلاهُمُ الحَقِّ وَضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ».

14ـ و از علي A رسيده كه به معاويه نوشت: «............... جز اين نيست كه شوري، از آن مهاجران و انصار است، پس اگر آنان  بر (انتخاب) مردي گرد آمدند و او را امام ناميدند، اين كار ماية خشنودي خدا است. آنگاه چنانچه كسي با عيب جويي يا بدعت آوري از امر ايشان بيرون رفت، او را بدان باز مي‌گردانند، و اگر خودداري ورزيد (و با دولتِ مُنتخَب در اُفتاد) با وي مي‌جنگند زيرا كه راهي جز راه عموم مؤمنان را سپرده‌است و خداوند او را بدانچه روي كرده واگذارَد.......(118)».

نويسنده گويد: امام A پايانِ اين نامه را از آية 115 سورة نساء اقتباس نموده كه مي‌فرمايد: «وَمَن يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ المُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى..».

15ـ و از علي A رسيده كه در دعاي خود گفت: «............. خداوند از اينكه پيامبرمان در ميان ما نيست و دشمنانِ ما فراوانند و خواسته هايمان پراكنده است، به سويِ تو شكايت مي‌آوريم. خدايا در ميان ما و قوممان (كه به دشمني با ما روي آورده اند) به حق داوري كن كه تو بهترين داوراني(119)».

نويسنده گويد: امام A پايان دعاي خود را از آية 89 از سورة اعراف بر گرفته است كه از قول شُعَيْب A مي‌گويد: رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالحَقِّ وَأَنتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ.

16ـ از علي A رسيده كه به معاويه نوشت: «............ سپس از آنچه ميان من و عثمان گذشت، ياد كردي، تو خود بايد به خاطر خويشاونديِ نزديكي كه با وي داري، پاسخگوي اين امر باشي! آيا كداميك از ما دشمنيِ بيشتري با او نشان داد و به كشته شدن وي رهنمون گشت؟ آيا كسي كه ياري خود را بدو عرضه داشت (و نپذيرفت) و خواست تا  بر سر جاي خود نشيند و دست از عمل باز دارد! يا كسي كه عثمان از وي ياري خواست و او دريغ ورزيد و با اين كار، اسباب مرگ را به سوي وي كشاند تا حكم تقديرش بر او فرود آمد؟ نه هرگز، سوگند به خدا كه: «خداوند بازدارندگان شما وكساني را كه به برادرانشان مي‌گفتند به سوي ما آييد و جز اندك زماني به جنگ نمي آيند، كاملاً مي‌شناسد!».

و من عذر نمي آورم كه به خاطر كارهاي تازه، بر عثمان عيب مي‌گرفتم و اگر ارشاد و راهنمايي من بدو گناه بشمار آيد، چه بسيارند كساني كه بدون گناه، ملامت شده اند! و گاهي خير خواهان، تهمت و بدگماني بدست مي‌آورند! و من جز اصلاح تا آنجا كه توان داشتم چيزي نخواستم و توفيق من جز به ياري خدا نيست  بر او توكّل كرده ام و به سوي او باز مي‌گردم(120)".

نويسنده گويد: امام A در اين بخش از نامة خود، از آية 18 سورة احزاب اقتباس نموده كه مي‌فرمايد: «قَدْ يَعْلَمُ الله المُعَوِّقِينَ مِنكُمْ وَالْقَائِلِينَ لإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلاً». و نيز از آية 88 سورة هود كه مي‌فرمايد: «إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلاَّ بِالله عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ».

17ـ و علي A در وصيّت خود به فرزندش حسن A نوشته است: «...... در بارة خدا چنانكه سزاوار اوست بكوش و از ملامت هيچ سرزنش كننده‌اي باك نداشته باش(121)».

نويسنده گويد: امام A سخن خود را از آية 78 سورة حج گرفته است كه مي‌فرمايد: «وَجَاهِدُوا فِي الله حَقَّ جِهَادِهِ» و نيز از آية 54 سورة مائده كه مي‌فرمايد: «يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ الله وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ».

18ـ و از علي A رسيده كه به مالك اَشْتَر نخعي رضي الله عنه هنگامي كه او را به زمامداري مصر فرستاد، چنين نوشت(122): «....... خداي ـ كه نامش بلند است ـ اين امر را بر عهده گرفته تا هر كس را كه به ياري (دين) وي خيزد، نصرت دهد و هر كس را كه (دين) وي را عزيز دارد، عزّت بخشد».

نويسنده گويد: امام A اين سخن را از آية 40 سورة حج بر گرفته كه مي‌فرمايد: «وَلَيَنصُرَنَّ الله مَن يَنصُرُهُ إِنَّ الله لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ». باز علي A نوشته است: و (خداوند) بدو فرمان داد تا نفس خود را بهنگام شهوات و خواهشها فرو نشاند و بهنگام سر كشي ها آنرا باز دارد زيرا كه «نفس، به بدي، بسياري فرمان مي‌دهد مگر كسي را كه خدا رحمت آوَرَد». نويسنده گويد: امام A اين سخن را نيز از آية 53 سورة يوسف اقتباس نموده كه مي‌فرمايد: «إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّيَ».

باز مرقوم داشته است: «پس، از عفو و گذشتِ خود آنانرا بهره مند ساز همچنانكه دوست داري و مي‌پسندي كه خدواند از عفو و گذشتِ خويش تو را بهره‌مند كند». و اين بخش از سخن امام A نيز از آية 23 سورة نور بر گرفته شده كه مي‌فرمايد: «وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ الله لَكُمْ؟» و همچنين مرقوم داشته است: «از ايشان (با تكبّر) روي بر متاب» كه آية 18 سورة لقمان را به ياد مي‌آورد چنانكه مي‌فرمايد: «وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ» و نيز مرقوم داشته است: «از منّت نهادن بر زيردستان خود بهنگام نيكوكاري با ايشان به پرهيز........... كه منّت نهادن، احسان را باطل مي‌سازد». و اين سخن نيز گفتار خداوند را در آيه 26 سورة بقره به ياد مي‌آورد كه فرمود: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالمَنِّ وَالْأَذَى».

19ـ و از علي A رسيده كه در نامة خود نوشته است: «...... خداي سبحان، دنيا را براي پس از آن، آفريد و اهل دنيا را در اينجا آزمود تا بداند (شاهد باشد) كه كدامين نيكوكارترند(123)».

نويسنده گويد: امام A اين سخن را از آية 2 سوره مُلْك بر گرفته كه مي‌فرمايد: «الَّذِي خَلَقَ المَوْتَ وَالحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً».

20ـ و از علي A آمده كه نواشت است: «............. هر كس لجاجت كرد و گمراهي را ادامه داد، همان نگونساري است كه خدا بر دلش زنگار بسته، و پيش‌آمد ناگواري بر گرد سرش مي‌گردد(124)!».

نويسنده گويد: اين تعبيرِ امام A از دو آية قرآن بر گرفته شده، يكي آية 14 سورة مطفّفين كه مي‌فرمايد: «بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ» و ديگر، آية 98 سورة توبه يعني: «عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ».

21ـ و از علي A رسيده كه به اهل مصر نوشت: «....... آيا به اطرافتان نمي‌نگريد كه (چگونه) كاسته شده است؟ (بخشهايي از سرزمينتان به دست دشمن افتاده) و بر شهرهايتان پيروزي يافته اند؟!(125)».

نويسنده گويد: امام A اين تعبير را از دو آية قرآني بر گرفته است، يكي آية 44 از سورة انبياء كه مي‌فرمايد: «أَفَلَا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا أَفَهُمُ الْغَالِبُونَ؟». و ديگري آية 41 سورة رعد كه در آنجا مي‌خوانيم: «أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا».

22ـ و از علي A رسيده كه به معاويه نوشت: «...... سوگند به خدا تا آنجا كه من دانسته‌ام، دل تو در غلاف (و حجاب از پذيرفتن حق) است(126)»! و امام A اين تعبير را از آية 88 سورة بقره گرفته است كه مي‌فرمايد: «وَقَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ» و نيز آية 155 سوره نساء يعني: «وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ».

23ـ و باز از علي A رسيده كه به معاويه نوشت: «پس از حق، جز گمراهي آشكار چيست؟ و بعد از بيان، جز اشتباه و در آميختن به باطل كدامست؟!(127)» وامام A اين سخن را از آية 32 سورة يونس اقتباس نموده كه فرمود: «فَذَلِكُمُ الله رَبُّكُمُ الحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ؟».

24ـ و از علي A رسيده كه به معاويه نوشت: «............ همانا سزاوارترين كس به زمامداري اين امّت، چه در گذشته و چه حال، كسي‌است كه از همه نزديكتر به رسول خدا o، و از همه داناتر به كتاب خدا، و از همه فقيه تر در دين خدا، و از همه پيشقدم‌تر در پذيرش اسلام، و از همه برتر در جهاد براي خدا، و از همه شكيباتر و نيرومندتر در تحمّل كارهاي مردم باشد. پس، از (نافرماني) خداوندي بپرهيزيد كه به سوي او بازگردانده مي‌شويد و حق را به باطل نياميزيد و آنرا با اينكه مي‌دانيد، كتمان نكنيد(128)».

نويسنده گويد: امام A ذيل سخن خود را از آيه 96 سورة مائده اقتباس نموده كه مي‌فرمايد: «وَاتَّقُوا الله الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ» و نيز از آية 42 سورة بقره كه مي‌فرمايد: «وَلَا تَلْبِسُوا الحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ».

25ـ و از علي A رسيده كه به حُذَيْفَه(129) نوشت: «............. بال خود را براي زير دستانت فرو گستر (به مهر و تواضع با آنها رفتار كن)، و در مجلس خويش ميان ايشان به برابري رفتار كن، و نزديك و دور نزد تو در امر حق، بايد يكسان باشند، و در كار خدا از سرزنش هيچ ملامتگري باك مدار و خدا با كساني است كه تقوي پيشه گرفتند و آنانكه نيكوكارند(130)».

نويسنده گويد: امام سخن را از چند آية قرآني بر گرفته است. يكي آنكه در آية 215 سورة شعراء مي‌فرمايد: «اخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ المُؤْمِنِينَ». ديگر آنكه در آية 54 از سورة مائده آمده است: «وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ» و سوّم آنكه در آية 128 سورة نحل مي‌فرمايد: «إِنَّ الله مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَالَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ».

26ـ از علي A رسيده كه به معاويه نوشت: «........... پس، از (نافرماني) خدا بپرهيز، و از كساني مباش كه از بزرگي و جلال خدا بيم ندارند، و آنانكه فرمان عذاب بر ايشان واجب آمد زيرا كه خدا در كمين (ستمكاران) است(131)».

نويسنده گويد: امام سخن خود را از آية 13 سورة نوح بر گرفته كه مي‌فرمايد: «مَا لَكُمْ لَا تَرْجُونَ لله وَقَارًا» و نيز آية 71 سورة زُمَر كه در آنجا آمده است: «وَلَكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْكَافِرِينَ» و نيز از آية 14 سورة فجر كه فرمود: «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ».

27ـ و از علي A رسيده كه (ضمن نامه اي) به گروهي از سركشان در «يَمَن» چنين نوشت: «.......من خدايي را مي‌ستايم كه جز او معبودي نيست و حُكمش باز داشته نشود و قضاي او ردّ نگردد وعذابش از گناهكاران بر گردانده نخواهد شد........ پس هر كس نيكي كند، به سود خود كرده، و هر كه بدي كند، به زيان خويش نموده و خداوندت بر بندگان ستمگر نيست(132)».

28ـ  و از علي A رسيده كه به مردم «كوفه» نوشت: «........... من خدايي را مي‌ستايم كه معبودي جز او نيست. امّا بعد همانا خداوند، داوري بس دادگر است». در حقيقت خدا نعمت هاي قومي را دگرگون نمي سازد تا اينكه ايشان نفسانيّات خود را تغيير دهند و چون خدا براي قومي بد بخواهد هيچ برگشتي براي آن نيست و غير از او هيچ ياوري براي آنان نخواهد بود(133)».

نويسنده گويد: اين سخن عيناً از آية 11 سورة رعد بر گرفته شده كه مي‌فرمايد: «إِنَّ الله لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ الله بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَـهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ».

29ـ و از علي A رسيده كه يه يكي از مأمون خود كه وي را براي گرفتن زكات فرستاده بود، چنين نوشت: «....... بي شك رهنمود روشني از سوي خداوندتان براي شما آمده است، پس پيمانه و ترازو را تمام دهيد، و اموال مردم را كم مدهيد، و در زمين تباهكارانه به سركشي مپردازيد، باقيماندة (حلال) خدا براي شما بهتر است اگر ايمان داشته باشيد! و من بر شما نگهبان نيستم. چون اين نامه ام به تو رسيد آنچه را در دست داري نگهداري كن تا كسي كه قرار است از تو بستاند، بسويت آيد والسّلام(134)».

نويسنده گويد: امام A مضمون اين نامه را از آية 85 سورة اعراف بر گرفته است كه مي‌فرمايد: «قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ.............» و همچنين از آية 85 و 86 سورة هود اقتباس نموده كه مي‌فرمايد: «وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ* بَقِيَّةُ الله خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ».

30ـ و از علي A رسيده كه به فرزند خود محمّد (135) رضي الله عنه نوشت: «.......... آراء مردمان را با يكديگر گردآور و از ميان آنها سخني را بر گزين كه نزديكتر به صواب و دورتر از شكّ و ترديد باشد.........(136)».

نويسنده گويد: امام A اين سخنان را از معناي آية 18 سورة زُمَر بر گرفته است كه مي‌فرمايد: «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ».

31ـ و از علي A رسيده كه فرمود: «اعمال بندگان در دنيا، پيش چشم آنان در آخرت است(137)».

نويسنده گويد: امام A اين سخن را از معناي آية 35 سورة نازعات بر گرفته كه مي‌فرمايد: «يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسَانُ مَا سَعَى».

32ـ و از علي A رسيده كه فرمود: «اي فرزند آدم ! چون ديدي كه خداي سبحان نعمتهايش را پيايي بر تو ارزاني مي‌دارد و تو به نافرماني مي‌گذراني، از او بر حذر باش(138)».

نويسنده گويد: امام A اين سخن را از معناي آية 44 از سورة انعام اقتباس نموده است كه مي‌فرمايد: «فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ».

33ـ و از علي A رسيده كه فرمود: «هيچكس چيزي را در ضمير خود پنهان نكرد مگر آنكه در سخنانِ بي انديشه (و در چهره اش) آشكار شد(139)!».

نويسنده گويد: گويا امام A اين سخن را از معناي آية 118 سورة آل عمران بر گرفته است كه مي‌فرمايد: «قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ» و نيز آية 30 سورة محمّد o كه فرمود: «وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَـحْنِ الْقَوْلِ» و همچنين آية 274 سورة بقره كه مي‌فرمايد: «تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ».

34ـ و از علي A رسيده كه فرمود: «برترين پارساريي، پنهان كردن پارسايي است(140)».

نويسنده گويد: امام A اين سخن را از معناي آية 271 سورة بقرة بر گرفته‌است كه مي‌فرمايد: «إِن تُبْدُواْ الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَإِن تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاء فَهُوَ خَيْرٌ لُّكُمْ».

35ـ و از علي A رسيده كه فرموده: «هنگامي كه تو به زندگي پشت مي‌كني و مرگ به تو روي مي‌آورد، ملاقات چه زود رُخ مي‌دهد؟!(141)».

نويسنده گويد: گويا امام سخن را از معناي آية 8 سورة جمعه بر گرفته است كه مي‌فرمايد: «قُلْ إِنَّ المَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِيكُمْ ..».

36ـ و از علي A رسيده كه فرمود: «بخشيده باش ولي ولخرج مباش! و اندازه نگه دار ولي سخت گير مباش(142)».

نويسنده گويد: امام A سخن را از معناي آية 67 سورة فرقان بر گرفته است كه مي‌فرمايد: « وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا».

37ـ و از علي A رسيده كه فرمود: «هنگامي كه به تو درودي گفته شد، درودي بهتر از آن را در پاسخ بگو(143)».

نويسنده گويد: امام A اين سخن را از آية 86 سورة نساء بر گرفته است كه مي‌فرمايد: «وَإِذَا حُيِّيْتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا ...».

38ـ و از علي A رسيده كه فرمود: «فقيهِ كامل كسي است كه مردم را از رحمت خدا نا‌اميد نكند و از مهرباني او مأيوس نسازد و از مكر (عذاب) خدا ايمن ندارد(144)».

نويسنده گويد: امام A اين سخن را از معناي آية 53 سورة زُمر بر گرفته كه مي‌فرمايد: «...لا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ الله» و نيز از معناي آية 87 سورة يوسف يعني: «...وَلَا تَيْئَسُوا مِنْ رَوْحِ الله» و همچنين از معناي آية 99 اعراف كه مي‌فرمايد: «...فَلَا يَأْمَنُ مَكْرَ الله إِلَّا الْقَوْمُ الخَاسِرُونَ».

39ـ و از علي A رسيده كه فرمود: «هيچ كاري با وجود تقوي، اندك نيست و چگونه اندك باشد آنچه كه (از سوي خداوند) پذيرفته مي‌شود؟!(145)».

نويسنده گويد: امام A اين سخن را از معناي آية 27 سورة مائده بر گرفته است كه مي‌فرمايد: «إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ الله مِنَ المُتَّقِينَ».

40ـ و از علي A رسيده كه فرمود: «چه بسا كسي كه با احسان (خداوند به او) به تدريج به عذاب نزديك مي‌شود........... و خدا هيچكس را همچون شخصي كه بدو مهلت مي‌دهد، نيازموده‌است(146)».

نويسنده گويد: امام A اين سخن را از معناي آية 44و 45 سورة قلم بر گرفته است كه مي‌فرمايد: «سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ* وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ».

41ـ و از علي A رسيده كه فرمود: «شگفت دارم از كسي كه پيدايشِ بازپسين را انكار نمايد در حاليكه پيدايشِ نخستين را مي‌بيند(147)».

نويسنده گويد: امام A اين سخن را از معناي آية 20 سورة عنكبوت بر گرفتهاست كه مي‌فرمايد: «فَانظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الخَلْقَ ثُمَّ الله يُنشِئُ النَّشْأَةَ الآخِرَةَ».

42ـ و از علي A رسيده كه فرمود: «خداوند براي هيچ بنده اي (از يكسو) درِ شكر گزاري را نمي‌گُشايد (و از سوي ديگر) درِ بركت را ببندد! و درِ دعا را باز نمي‌كند و درِ اجابت را مسدود كند! و درِ توبه را نمي‌گشايد و درِ آمرزش را بربندد(148)!».

نويسنده گويد: امام A اين سخن را از معناي سه آية قرآني بر گرفته است. نخست، آية 7 سورة ابراهيم كه مي‌فرمايد: «لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ» و دوّم، آية 60 سورة غافر كه مي‌فرمايد: « ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ..» و سوّم، آية 17 سورة نساء كه مي‌فرمايد: «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى الله لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوَءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ........».

43ـ و از علي A رسيده كه فرمود: «سخن گوييد تا شناخته شويد زيرا كه شخص، در زير زبانش پنهان است(149)!».

بقول شاعر پارسي:

تا مَرد سخن نگفته باشد  عيب و هنرش نهفته باشد!

نويسنده گويد: امام A اين سخن را از معناي آية 30 سورة محمّد o بر گرفته است كه مي‌فرمايد: «وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لحْنِ الْقَوْلِ».

44ـ و از علي A رسيده كه فرمود: «از كساني مباش كه بدون عمل، اميد به آخرت دارند(150)!».

نويسنده گويد: امام A اين سخن را از معناي آية 123 و 124 سورة نساء بر گرفته است كه مي‌فرمايد: «لَيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ وَلَا أَمَانِيِّ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ يَعْمَلْ سُوءًا يُجْزَ بِهِ وَلَا يَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ الله وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا.وَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ يَدْخُلُونَ الجَنَّةَ.......» و نيز از آية 110 سورة كهف كه مي‌فرمايد: «فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحًا.........».

45ـ و از علي A رسيده كه فرمود: «(از كساني مباش كه) چون عافيت مي‌يابند به خود مي‌بالند، و چون مبتلا مي‌گردند نا‌اميد مي‌شوند، و چون در گرفتاري مي‌افتند، پريشان حال دعا مي‌كنند، و چون گشايشي در مي‌رسد، مغرورانه روي مي‌گردانند(151)!».

نويسنده گويد: امام A اين سخن را از معناي آية 49 سورة زُمَر بر گرفته است كه مي‌فرمايد: «وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ............». و نيز از معناي آية 49 سورة فصّلت كه مي‌فرمايد: «لا يَسْأَمُ الإِنسَانُ مِن دُعَاء الخَيْرِ وَإِن مَّسَّهُ الشَّرُّ فَيَؤُوسٌ قَنُوطٌ». و همچنين از معناي آية 51 سورة فصّلت كه مي‌فرمايد: «وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنْسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاءٍ عَرِيضٍ». و نيز از معناي آية 8 سورة زُمَر كه مي‌فرمايد: «وَإِذَا مَسَّ الإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيبًا إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسِيَ مَا كَانَ يَدْعُو إِلَيْهِ مِن قَبْلُ.............».

46ـ و از علي A رسيده كه فرمود: «براي هر شخصي، سرانجامي شيرين يا تلخ است(152)».

نويسنده گويد: امام A اين سخن را از معناي آية 105 سورة هود گرفته كه مي‌فرمايد: « فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَسَعِيدٌ» و نيز آية 7 سورة شوري كه در آن آمده است: «فَرِيقٌ فِي الجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ».

47ـ و از علي A رسيده كه فرمود: مردم دشمن اموري هستند كه از آنها چيزي نمي دانند(153)!».

نويسنده گويد: امام A اين سخن را از معناي آية 39 سورة يونس اقتباس نموده كه مي‌فرمايد: «بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْ يُحِيطُواْ بِعِلْمِهِ».

48ـ و از علي A رسيده كه فرمود: «كسي كه از آراء گوناگون استقبال كند، موارد خطا را خواهد شناخت(154)».

نويسنده گويد: امام A اين سخن را از معناي آية 18 سورة زُمَر بر گرفته است كه مي‌فرمايد: «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ».

49ـ و از علي A رسيده كه فرمود: «بُردْباري و تحمّل ابزار رياست است(155)».

نويسنده گويد: امام A اين سخن را ز معناي 159 سورة آل عمران بر گرفته كه مي‌فرمايد: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ الله لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ..».

50ـ و از علي A رسيده كه فرمود: «دو دعوت به اختلاف نيافتند مگر آنكه يكي از آن دو، به گمراهي روَد(156)!».

نويسنده گويد: امام A اين سخن را از معناي آية 22 سورة يونس بر گرفته است كه مي‌فرمايد: «فَمَاذَا بَعْدَ الحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ؟».

آنچه در اين فصل آورديم، اندكي از بسيار و رودي از درياي سخناني است كه از امير مؤمنان علي A رسيده و از مشكات قرآن كريم اقتباس شده است. هر كس در ساير سخنان امام A تأمّل كند معناي اين حديث مروي از رسول اكرم o را به خوبي در مي‌يابد كه فرمود: «عَلِيٌّ مَعَ القُرْآنِ والقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ لَنْ يَفْتَرِقَا حتى يردا عليَّ الحوض يوم القيامة(157)».

علي با قرآن است و قرآن با علي است هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد تا به روز رستاخيز در كنار نهر بهشت به من باز گردند(158).

والحمـد لله أولا و آخراً

مصطفي الحسيني الطباطبائي

_                     _                    _


كتابهايي كه در فراهم ساختن اين اثر بدانها رجوع شده‌است

1-                                                                                                                                                                                                                                                                            جامع البيان عن تأويل آي القرآن.................................. محمد بن جرير الطبري

2-                                                                                                                                                                                                                                                                            مجمع البيان في تفسير القرآن.................................... فضل بن الحسن الطبرسي

3-                                                                                                                                                                                                                                                                            الدرّ المنثور في التفسير بالمأثور................................................... جلال الدين السيوطي

4-                                                                                                                                                                                                                                                                            المحرّر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز..................................... ابن عطية الأندلسي

5-                                                                                                                                                                                                                                                                            الكشّاف عن حقائق غوامض التنـزيل............................. محمود بن عمر الزمخشري

6-                                                                                                                                                                                                                                                                            كشف الأسرار وعدّة الأبرار..................................................... أبو الفضل الميبدي

7-                                                                                                                                                                                                                                                                            تفسير جوامع الجامع.................................................... فضل بن الحسن الطبرسي

8-                                                                                                                                                                                                                                                                            التسهيل لعلوم التنـزيل...................................................... أحمد بن جُزيّ الأندلسي

9-                                                                                                                                                                                                                                                                            البرهان في تفسير القرآن.............................................. هاشم بن سليمان البحراني

10-                                                                                                                                                                                                                                                                      كتاب الصافي في تفسير القرآن................................. محمد بن مرتضى الكاشاني

11-                                                                                                                                                                                                                                                                      كتاب التفسير (تفسير العياشي)................................... محمد بن مسعود بن عياش

12-                                                                                                                                                                                                                                                                      مفاتيح الأسرار ومصابيح الأبرار ........................ محمد بن عبد الكريم الشهرستاني

13-                                                                                                                                                                                                                                                                      مقدمتان في علوم القرآن................................................ ابن عطية الأندلسي و غيره

14-                                                                                                                                                                                                                                                                      الإتقان في علوم القرآن ............................................................  جلال الدين السيوطي

15-                                                                                                                                                                                                                                                                      المصاحف عبد الله بن أبي داوود السجستاني

16-                                                                                                                                                                                                                                                                      حجة القراآت............................................ أبو زرعة عبد الرحمن بن محمد زنجلة

17-                                                                                                                                                                                                                                                                      صحيح البخاري......................................................... محمد بن إسماعيل البخاري

18-                                                                                                                                                                                                                                                                      صحيح مسلم............................................................ مسلم بن الحجاج النيشابوري

19-                                                                                                                                                                                                                                                                      الجامع الصحيح (سنن الترمذي) .................................... محمد بن عيسى الترمذي

20-                                                                                                                                                                                                                                                                      سنن النسائي................................................................. أحمد بن شعيب النسائي

21-                                                                                                                                                                                                                                                                      التاج الجامع للأصول من أحاديث الرسول............................... منصور علي ناصف

22-                                                                                                                                                                                                                                                                      الجامع الصغير من أحاديث البشير النذير................................ جلال الدين السيوطي

23-                                                                                                                                                                                                                                                                      كنوز الحقائق في حديث خير الخلائق................................. عبد الرؤوف المناوي

24-                                                                                                                                                                                                                                                                      الطبقات الكبرى...................................................... محمد بن سعد (كاتب الواقدي)

25-                                                                                                                                                                                                                                                                      مسند أحمد بن حنبل............................................... أحمد بن محمد بن حنبل الشيباني

26-                                                                                                                                                                                                                                                                      نهج البلاغة................................................. محمد بن الحسن الموسوي الرضي

27-                                                                                                                                                                                                                                                                      شرح نهج البلاغة............................................................. عبد الحميد بن أبي الحديد

28-                                                                                                                                                                                                                                                                      الأصول من الكافي.......................................................... محمد بن يعقوب الكليني

29-                                                                                                                                                                                                                                                                      الفروع من الكافي................................................................ محمد بن يعقوب الكليني

30-                                                                                                                                                                                                                                                                      الروضة من الكافي.......................................................... محمد بن يعقوب الكليني

31-                                                                                                                                                                                                                                                                      وسائل الشيعة ....................................................... محمد بن الحسن الحر العاملي

32-                                                                                                                                                                                                                                                                      تهذيب الأحكام............................................................. محمد بن الحسن الطوسي

33-                                                                                                                                                                                                                                                                      من لا يحضره الفقيه...................................................... محمد بن علي بن بابويه

34-                                                                                                                                                                                                                                                                      معاني الأخبار ............................................................... محمد بن علي بن بابويه

35-                                                                                                                                                                                                                                                                      التوحيد محمد بن علي بن بابويه

36-                                                                                                                                                                                                                                                                      عيون أخبار الرضا عليه السلام................................................ محمد بن علي بن بابويه

37-                                                                                                                                                                                                                                                                      بحار الأنوار........................................................................ محمد باقر المجلسي

38-                                                                                                                                                                                                                                                                      مناقب آل أبي طالب................................................... محمد بن علي بن شهر آشوب

39-                                                                                                                                                                                                                                                                      فرائد الأصول............................................................... مرتضى الأنصار التستري

40-                                                                                                                                                                                                                                                                      الغارات إبراهيم بن محمد الثقفي الكوفي

41-                                                                                                                                                                                                                                                                      الاحتجاج على أهل اللجاج............................... أحمد بن علي بن أبي طالب الطبرسي

42-                                                                                                                                                                                                                                                                      الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد............................. محمد بن محمد النعمان

43-                                                                                                                                                                                                                                                                      مصباح المتهجد............................................................ محمد بن الحسن الطوسي

44-                                                                                                                                                                                                                                                                      وقعة صفين................................................................... نصر بن مزاحم المنقري

45-                                                                                                                                                                                                                                                                      مستدرك نهج البلاغة............................................................... الهادي كاشف الغطاء

46-                                                                                                                                                                                                                                                                      تاريخ الطبري (تاريخ الأمم والملوك)............................... محمد بن جرير الطبري

47-                                                                                                                                                                                                                                                                      تاريخ بغداد أحمد بن علي الخطيب

48-                                                                                                                                                                                                                                                                      تاريخ اليعقوبي..................................................................... أحمد بن أبي يعقوب

49-                                                                                                                                                                                                                                                                      الكامل في التاريخ......................................................... علي بن أبي الكرم (ابن الأثير)

50-                                                                                                                                                                                                                                                                      الأخبار الطوال................................................................. أحمد بن داوود الدينوري

51-                                                                                                                                                                                                                                                                      الفهرست محمد بن إسحاق النديم

52-                                                                                                                                                                                                                                                                      أنساب الأشراف ............................................................ أحمد بن يحيى البلاذري

53-                                                                                                                                                                                                                                                                      مسند الإمام زيد عليه السلام........................................... رواية أبي خالد الواسطي

54-                                                                                                                                                                                                                                                                      أمالي أحمد بن عيسى............................................................... رواية محمد بن منصور

55-                                                                                                                                                                                                                                                                      درر الأحاديث النبوية بالأسانيد اليحيوية......... رواية عبد الله بن محمد بن حمزة

56-                                                                                                                                                                                                                                                                      الاعتصام بحبل الله المتين.................................................. قاسم بن محمد بن علي

57-                                                                                                                                                                                                                                                                      تيسير المطالب في أمالي أبي طالب............... رواية جعفر بن أحمد بن عبد السلام

58-                                                                                                                                                                                                                                                                      دعائم الإسلام......................................................................... النعمان بن محمد

59-                                                                                                                                                                                                                                                                      علل الشرائع................................................................ محمد بن علي بن بابويه

60-                                                                                                                                                                                                                                                                      تذكرة الخواص............................................. يوسف بن فزعلي (سبط بن الجوزي)

61-                                                                                                                                                                                                                                                                      خلاصة الأقوال في معرفة الرجال........................................ حسن بن يوسف الحلي

62-                                                                                                                                                                                                                                                                      تنقيح المقال في علم الرجال.................................................... عبد الله المامقاني

63-                                                                                                                                                                                                                                                                      جامع الرواة محمد بن علي الأردبيلي

64-                                                                                                                                                                                                                                                                      الفهرست محمد بن الحسن  الطوسي

65-                                                                                                                                                                                                                                                                      لسان العرب............................................................ محمد بن مكرم (ابن منظور)

66-                                                                                                                                                                                                                                                                      مجمع البحرين ومطلع النيرين ................................... فخر الدين محمد الطُّرَيحي

67-                                                                                                                                                                                                                                                                      فروق اللغات......................................................................... نور الدين الجزائري

68-                                                                                                                                                                                                                                                                      المعيار والموازنة........................................................ محمد بن عبد الله الإسكافي

69-                                                                                                                                                                                                                                                                      الحاكم الجُشَيْمي و منهجه في تفسير القرآن.........................................................

70-                                                                                                                                                                                                                                                                      الأعلام (قاموس تراجم) ............................................................ خير الدين الزركلي

 

_                     _                    _

 

 

الهوامش

(1) شيخ انصاري در كتاب "فرائد الأصول" گويد: "اخباري كه وارد شده در بارة آنكه روايات ناسازگار با كتاب و سنّت را (هر چند معارض نداشته باشند) بايد دور افكند، جدّاً در حدّ تواتر است". به كتاب فرائد الأصول، المقصد الثاني في الظّن، نگاه كنيد.

(2) به كتاب الجامع الصحيح (كه همان سنن ترمذي است) ج5، كتاب المناقب، ص59 بنگريد.

(3) مكحول، فقيه شام در روزگار خويش بود و حافظ حديث شمرده مي‌شد. وفات وي را در سال 112 هجري قمري ضبط كرده‌اند.

(4) علي A اهل خودستايي نبوده. از گفتن اين سخنان مقصودش آن بود كه نسل جديد مسلمان براي فرا گرفتن قرآن نزد وي آيند و از دانش او بهره ببرند چنانكه بارها مي فرمود: "سلوني قبل أن تفقدوني" يعني: پيش از آنكه مرا نيابيد، از من (معارف اسلام) را بپرسيد.

(5) مجاهد بن جبر از قاريان و مفسّران معروف مكه بوده‌است كه علم تفسير را از ابن عبّاس فرا گرفت و به سال 104 هجري وفات يافت.

(6) البته دستور مزبور از ابتداي امر، از احكام هميشگي اسلام شمرده نمي شد. زيرا قرار نبود تا رسول خدا  oبراي هميشه در ميان امّت خويش بسر برد. امّا با اين دستور، منافقان مال پرست كه خود را به رسول خدا o نزديك مي نموند از نجوي، خودداري كردند و پرده از كارشان برداشته شد!

(7) محمد بن سيرين بصري از علماي تابعين (طبقه پس از صحابه) و از فقهاي پرهيزكار و مشهور اوائل اسلام شمرده مي‌شود. وي در سال 110 هجري قمري وفات كرده‌است.

(8) سُوَيْد بن غَفْلَه جُعْفِيّ چنانكه علامة حلّي مي نويسد: از دوستان و ياران علي A بوده‌است (خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، اثر علامه حلّي، ص 163).

(9) سعيد بن مسيب از ياران و معاصران علي A بوده و در رجال علامه حلّي (ص156) آمده كه گويند: وي تحت ترتيب علي A قرار داشته است.

(10) زِرُّ بْنُ حُبَيْش بقول علامه حلّي: از ياران امير مؤمنان و مردي فاضل بود (خلاصة الأقوال، ص 152).

(11) اين مرد، كار گزار A در ري و همدان و اصفهان بود.

(12) سليمان بن صُرَد از ياران با وفاي علي A بود كه پس از حادثة عاشورا به خونخواهي سرور شهيدان حسين بن علي A با گروهي از "توّابين" قيام كرد و به شهادت رسيد (به: تنقيح المقال في علم الرجال، اثر مامقاني، ج2، ص63 نگاه كنيد).

(13) أسود بن يعفر تميمي از شاعران دوره جاهليت بوده است.

(14) ابن بابويه در كتاب "علل الشرائع" آورده كه مقصود از همراهي هميشگي قرآن با امام، اين است كه قرآن در دنيا در قلب امام جاي دارد و پس از مرگش نيز به همراه اوست تا به بهشت موعود رسد (به بحار الأنوار، ج89، ص106 چاپ جديد نگاه كنيد).

(15) سخن گفتن قرآن، دلالت آن بر مراد و مقصود پروردگار است (نه نطق ظاهري) و البته اهل تدبّر در قرآن، با اين منطق آشنايي دارند (نه همه كس)!. 

(16) اين پيش بيني تأسف انگيز در عين حال نويد مي دهد كه خطّ قرآن در ميان مسلمانان پايدار مي‌ماند و تحريف نمي‌شود.

(17) تابعين، طبقة پس از اصحاب پيامبر o را گويند.

(18) باطنيه فرقه اي را گويند كه براي آيات قرآني معاني مخفي و مرموزي قائل شده اند، و البته از اينكار در روزگار گذشته، بيشتر مقاصد سياسي را دنبال مي كردند. فاطميان مصر و فرقة اسماعيليه (سبعيه) غالباً مذهب باطني داشتند.

(19) دنبالة اين حديث را در صفحة 8 از همين كتاب بخوانيد.

(20) براي روشن شدن اين امر، آية 13 از سورة هود را با آيه 38 سورة يونس مقايسه نماييد. ضمناً قول «مجاهد» از قدماي مفسران را – كه سورة هود را پيش از سورة يونس آورده – در كتاب فهرس اثر محمد بن إسحق نديم ملاحظه كنيد.

(21) در ميان مفسّران قرآن مشهور است كه سورة فاتحة الكتاب پس از نزول پنج آيه از سورة "عَلَق" نازل شده است.

(22) اين نام در كتب "رجال" براي دو تن آمده كه هر دو از ياران علي A بوده اند.

(23) علماي رجال، اصبغ بن نباته را از ياران و خواصّ امير مؤمنان علي A شمرده اند.

(24) شيخ مفيد در كتاب "ارشاد" فاطمه را در شمار دختران علي A آورده كه البته مادرش غير از فاطمه زهرا سلام الله عليها بوده است.

(25) امين به معناي درستكار و مورد اعتماد، از نامهاي خداوند شمرده مي‌شود (در دعاي جوشن كبير، فقرة77 نيز در رديف نامهاي خدا آمده‌است).

(26) قرينة پيوسته، از متن آيه يا سياق آن بدست مي آيد و قرينة ناپيوسته، از آية ديگري كه "وحدت موضوعي" با آية اوّل دارد استفاده مي شود. قرائن عقلي و عرفي نيز گاهي در رفع ابهام از آيات مؤثّرند.

(27) جا دارد كسي بپرسد: چگونه ممكن است خداوند سبحان آياتي را فرو فرستد كه جز خودش، كسي از معاني آنها با خبر نباشد؟! پاسخ اينست كه: اشكالي در فهم معاني آيات نيست چه محكم باشند و يا متشابه زيرا كه از اسلوب زبان عرب بلحاظ لغت و اعراب بيرون نرفته اند بلكه اشكال در فهم "تأويل آيات متشابه" است يعني در فهم حقايق و مصاديق آنها مانند حقيقت عرش و لوح محفوظ و نامة اعمال و امثال اين امور كه مربوط به عوالم غيب اند. 

(28) اين عبارت [ولي در كتاب ................ ديده نمي شود] در برخي از اسناد نيامده مانند آنچه از طريق زيد بن اسلم گزارش شده است.

(29) بنابر اين، حرف واو بر سَرِ (و الرّاسخون في العلم يقولون آمنّا به) براي استيناف يعني شروع جملة جديد است و حرف عطف نيست.

(30) از اينجا مي فهميم كه چرا امام A از پُرسش آن مرد در بارة بحثي كه قرآن از آن نهي كرده خشمگين شد. 

(31) در اينجا امام A به "توحيد خالقيّت" اشاره مي فرمايد.

(32) عمران بن حُصَين خُزاعي از فضلاي ياران پيامبر o و از اصحاب علي A بوده است (تنقيح المقال، ج2، ص350).

(33) اين گزارش را مُسلم در صحيح خود نيز آورده ولي فرماندة آن گروه، در روايت او ياد نشده است (به صحيح مسلم، ج1، ص556، بابُ فَضْلْ قِرائَةِ قُلْ هُوَ اللهُ أحَدٌ نگاه كنيد).

(34) يعني اينچنين نيست كه بر دادن نصيبي به نيازمندان توانا باشد و بر نصيب ديگر توانا نباشد! (بَدَد، در لغت به معاني گوناگون و از جمله به معناي" حِصَّه يا نصيب" آمده است (به لسانُ العرب، اثر ابن منظور بنگريد).

(35) شريح بن هانئ از ياران خالص علي  Aبوده است (تنقيح المقال، ج2، ص83).

(36) عاصم بن حميد (به ضمّ حاء) چنانكه در كتب رجال آمده مردي موثَّق و راستگو بوده است (به خلاصه الرجال، اثر علامه حلّي، ص220 نگاه كنيد).

(37) سورة الحديد: آية 3.

(38) به سنن ترمذي، ج5،ص440 بنگريد.

(39) يعني: همه فاني اند و تو باقي.

(40) يعني: تو بر همگان چيره اي.

(41) اين نزديكي، در عين احاطه به موجودات است: أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ (فصّلت: 54).

(42) سورة الحديد: آية 4.

(43) حارث بن عبد الله أعور از ياران موثق علي عليه السلام شمرده مي‌شود، علماي شيعه در كتب رجال خود او را ستوده اندو در خور اعتماد دانسته اند و برخي دانشمندان اهل سنّت چون ابن معين و ديگران نيز وي را توثيق نموده اند.

(44) در احتجاج طبرسي ص 110 بجاي: «مادرت سوگمندت شود» تعبير: «واي بر تو» آمده است كه به خوي علي (ع) و ادب او نزديكتر است.

(45) به: الغارات، اثر ثقفي، ج1، ص 111 نگاه كنيد.

(46) بنظر مي‌رسد اصل اين واژه، همان «كاتوليك» باشد كه در تعريب، آنرا بصورت «جاثليق» خوانده‌اند.

(47) نهج البلاغة، خطبة 151.

(48) نهج البلاغه، خطبة 210.

(49) نهج البلاغه، خطبة 83.

(50) به كتاب: مصباح المتهجد، تأليف شيخ ابو جعفر طوسي، ص 584 نگاه كنيد.

(51) سورة ذاريات، آية 49.

(52) چنانكه زمخشري –رحمه الله- در كشاف، زوجين را با وجود اطلاق و شمولش، به حيوانات نر و ماده تفسير كرده است!

(53) سورة لقمان: 34.

(54) پيشگويي در بارة يورش تركان مغول، از نشانه هاي نبوت پيامبر بزرگوار اسلام (ص) شمرده مي‌شود كه چند تن از صحابه آنرا گزارش كرده اند و در كتابهايي كه پيش از حملة مغول تأليف شده – همچون صحيح بخاري (كتاب الجهاد، باب قتال الترك، ص53) – ثبت شده است.

(55) ترجمة آية 38 از سورة كريمة ابراهيم است.

(56) مسند امام احمد بن حنبل، جلد 5، ص 353.

(57) سورة مائده: 35.

(58) سورة انفال: 33.

(59) به نهج البلاغه، كلمات قصار، شمارة 88 نگاه كنيد. 

(60) به تفسير جامع البيان، اثر طبري، جزء نهم، ص235 بنگريد.

(61) به تفسير المحرر الوجيز، اثر ابن عطية اندلسي، ج1، ص 18 نگاه كنيد.

(62) سورة نساء: 59.

(63) اين مرد از دلاورترين و برجسته‌ترين ياران امير مؤمنان (ع) بوده است بطوريكه گزارش شده امام، پس از مرگش فرمود: او براي من چنان بود كه من براي رسول خدا r بودم!

(64) سعد بن معاذ از ياران جليل القدر پيامبر اسلام r و رئيس طائفة أوس بود. وي پي از غزوة خندق به شهادت رسيد.

(65) ارزش پرنده چون از چهارپا كمتر است بايد شكار كننده اش، پس از آنكه دو تن دادگر قيمت شكار را تعيين كنند، با بهاي آن غذايي تهيه كند و صدقه دهد.

(66) سورة ص: 3.

(67) نهج البلاغه، خ 183.

(68) جز اين نيست كه اموال و فرزندانتان ماية آزمايش اند.

(69) اين حديث نبوي را اهل سنت نيز از پيامبر خدا - r- نقل كرده اند (به صحيح بخاري ج1، ص 141 بنگريد).

(70) شيخ طوسي در فهرست خود، عقيل خزاعي را از معاصران و ياران علي عليه السلام شمرده است.

(71) عكرمه بن عبد الله از مفسران قديم و شاگرد عبد الله بن عباس در تفسير قرآن بوده است.

(72) داود بن علي اصفهاني، پيشواي فرقة ظاهريه شمرده مي‌شود.

(73) در اينباره به سورة صاد آيه 31 و 32 نگاه كنيد.

(74) به: «نهج البلاغه»، بخش سوم (سخنان كوتاه) شمارة 361 بنگريد.

(75) شيخ فخر الدين طريحي نجفي از علماي اماميه به شمار مي‌آيد، وي كتاب «مجمع البحرين ومطلع النيّرين» را در بارة تفسير واژه‌هاي كمياب قرآن و حديث به نگارش در آورده است.

(76) به مسند الإمام زيد، ص 387 و الأصول من الكافي، ج2، ص 604 و الجامع الصغير، ج2، ص 165 نگاه كنيد.

(77) به مسند الإمام زيد، ص 103 و سنن النسائي، ج2، ص130 بنگريد (نسائي اين دعا را به سند خود از علي (ع) و او از پيامبر خدا r نقل كرده است.

(78) نمونه اي از خطبه هاي در خشندة علي عليه السلام را در يكي از روزهاي جمعه، مي‌تواند در بخش عربي از همين كتاب (ص 136 و 137) ملاحظه فرماييد.

(79) عبيد الله بن ابي رافع، خزانه دار امير مؤمنان علي عليه السلام و از نزديكان امام بوده است.

(80) به كتاب «الاعتصام بحبل الله المتين» اثر قاسم بن محمد (از ائمة زيديه)، ج2، ص 90 نگاه كنيد.

(81) سورة ق، آية 40.

(82) سورة طور، آية 49.

(83) أمالي أحمد بن عيسي، ج1، ص263.

(84) ابو خالد واسطي از ياران نزديك زيد بن علي (ع) شمرده مي‌شود و گرد آورندة مجموعة فقهي و حديثي وي بوده است.

(85) أمالي احمد بن عيسي، ج1، ص 264.

(86) نام كامل اين كتاب: «كنوز الحقائق في حديث خير الخلائق» است و مؤلف آن عبد الرؤوف مناوي نام دارد.

(87) «خداوند اگر فراموش كرديم يا به خطا افتاديم بر ما مگير».

(88) به تفسير طبري (جامع البيان) ج3، ص8 نگاه كنيد.

(89) مقصود، حارث بن عبد الله اعور همداني از امير مؤمنان علي عليه السلام است.

(90) همانا صفا و مروه از شعائر خدا‌است پس هر كس كه حج خانه گزارد يا عمره به جاي آورد، گناهي بر او نيست كه بر آندو طواف كند (بقره:158).

(91) اَصْبَغ بن نُباته از خواص ياران علي عليه السلام بود و مدتها پس از امام (ع) زندگي كرد. وي مورد وثوق دانشمندان علم رجال است.

(92) تمام خطبه را در فروع كافي، ج5، ص9 مي‌توان ديد.

(93) اين زندگاني، همان حيات برزخي در قالب لطيف مثالي‌است نه حيات دنيوي.

(94) اين اثر را اهل سنت و شيعه زيديه و اماميه متفقاً از رسول خدا r گزارش كرده اند. به التاج الجامع للأصول، ج4، ص367 و أمالي ابو طالب، ص290 و وسائل الشيعه، ج11، ص43 نگاه كنيد.

(95) ابو حمزة ثمالي (ثابت بن دينار) از ياران علي بن حسين عليه السلام بوده است. علماي رجال، او را مورد وثوق و استوار در دين شمرده اند. وي چهار پسر داشت كه همگي به همراه زيد بن علي عليه السلام به شهادت رسيدند.

(96) به أنساب الأشراف، اثر بلاذري، ج2، ص479 نگاه كنيد.

(97) به فروع كافي، ج5، ص38 بنگريد.

(98) كه اين برده، سر انجام از سهم زكات مسلمانان آزاد مي‌شود، بدليل آية شريفة: إنَّما الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ و الَمساكينَ و َ العامِلينَ عليها و المؤَلَّفَةِ قُلوبُهُم وَ فِي الرَّقاب الآية (التوبه: 60).

(99) به تفسير مجمع البيان طبرسي، ج6،ص99 نگاه كنيد.

(100) اين حساب، تقريباً درست است زيرا هر سال از سالهاي شمسي و قمري قريب 19 روز با يكديگر تفاوت دارند كه بايد آنرا در عدد 300 ضرب كرد و حاصلش رابر 354 كه تعداد روزهاي قمري باشد تقسيم نمود، در اين صورت همان عدد 9 بدست مي آيد (باقيمانده مختصري كه با عدد 9 همراه است به عنوان ايّام كبيسه بايد حذف شود).

(101) راجع: كتاب التّسهيل لعلوم التَّنزيل، لمحمّد بن أحمد بن جُزَيّ الكلبي، ج3،ص182.

(102) اين جُزَيّ كلبي از فقهاي اسلام در قرن هشتم هجري شمرده مي شود. وي از اهالي اندلس بوده و داراي تأليفات ارزشمندي است. وفات وي را در سال 741 هجري قمري نوشته اند (به: الاعلام زركلي، ج6، ص221 نگاه كنيد).

(103) راجع: سورة الذّاريات: 1الي 4.

(104) به سورة ذاريات، از آية 1 تا 4 نگاه كنيد.

(105) نهج البلاغه، خطبة 17.

(106) نهج البلاغه، خطبة 23.

(107) نهج البلاغه، خطبة 58.

(108) نهج البلاغه، خطبة 34.

(109) نهج البلاغه، خطبة 86.

(110) نهج البلاغه، خطبة 95.

(111) نهج البلاغه، خطبة 111.

(112) نهج البلاغه، خطبة 120.

(113) نهج البلاغه، خطبة 130.

(114) نهج البلاغه، خطبة 160.

(115) نهج البلاغه، خطبة 163.

(116) نهج البلاغه، خطبة 195.

(117) نهج البلاغه، خطبه226.

(118) نهج البلاغه، نامه6.

(119) نهج البلاغه، 15 (از دعاهاي امام A).

(120) نهج البلاغه، نامة 28.

(121) نهج البلاغه، نامه 31.

(122) نهج البلاغه، نامه 53.

(123) نهج البلاغه، نامه 55.

(124) نهج البلاغه، نامه 58.

(125) نهج البلاغه، نامه 62.

(126) نهج البلاغه، نامه 64.

(127) نهج البلاغه، نامه 65.

(128) مستدرك نهج البلاغه، تأليف كاشف الغطاء، ص111.

(129) حُذَيْفَة بن اليَمان از ياران پيامبر خدا o بوده است كه علي A در دوران حكومت خود، او را به فرماندهي گماشت.

(130) مستدرك نهج البلاغه، ص117.

(131) مستدرك نهج البلاغه، ص 134.

(132) مستدرك نهج البلاغه، ص 135.

(133) مستدرك نهج البلاغه، ص 134.

(134) مستدرك نهج البلاغه، ص 138.

(135) محمّد بن حَنَفيّه، يكي از فرزندان علي A بوده است. وي را از اينرو «ابن حنفيّه» مي‌خواندند كه مادرش «خوله» دختر جعفر بن قيس از قبيله بني حنفيّه بوده است.

(136) مستدرك نهج البلاغه، ص 152.

(137) نهج البلاغه، حكمت ها (شمارة 7).

(138) نهج البلاغه، حكمت ها (شمارة 25).

(139) نهج البلاغه، حكمت ها (شمارة 26).

(140) نهج البلاغه، حكمت ها (شمارة 28).

(141) نهج البلاغه، حكمت ها (شمارة 29).

(142) نهج البلاغه، حكمت ها (شمارة 33).

(143) نهج البلاغه، حكمت ها (شمارة 62).

(144) نهج البلاغه، حكمت ها (شمارة 90).

(145) نهج البلاغه، حكمت ها (شمارة 95).

(146) نهج البلاغه، حكمت ها (شمارة 116).

(147) نهج البلاغه، حكمت ها (شمارة 126).

(148) نهج البلاغه، حكمت ها (شمارة 435).

(149) نهج البلاغه، حكمت ها (شمارة 392).

(150) نهج البلاغه، حكمت ها (شمارة 150).

(151) نهج البلاغه، حكمت ها (شمارة 150).

(152) نهج البلاغه، حكمت ها (شمارة 151).

(153) نهج البلاغه، حكمت ها (شمارة 172).

(154) نهج البلاغه، حكمت ها (شمارة 173).

(155) نهج البلاغه، حكمت ها (شمارة 176).

(156) نهج البلاغه، حكمت ها (شمارة 183).

(157) تاريخ بغداد، تأليف خطيب بغدادي، ج14، ص 321.

(158) براي آگاهي از تفسير حديث فوق، به پاورقي صفحة 22 از همين كتاب نگاه كنيد.

 

_                     _                    _