بحثي نو پيرامون نادرست بودن اين ادعا كه ميگويند :

«اصحاب رسول خدا پس از وفات ايشان از راه راست منحرف شدند!!».

   مشخصات كتاب

نويسنده: محمد باقر سجودي

نام كتاب: تضاد در عقيده

تيراژ: 5000

چاپ: دوم

تاريخ: پاييز 1382

انتشارات: حقيقت

     [email protected]

فهرست كتاب

 

مـقدمـه

هدف از چاپ اين كتاب، اهانت به عقايد مذهب تشيع نيست .

نويسنده كه خود، فرزند پدر و مادری شيعه مذهب است تنها ميخواهد هموطنانش دريابند كه تمام اتهامات وارده برصحابه نادرست است .

                                                                                                        سجودی

 

 

منافق وفرصت ها

بعضی از روحانیون شيعه می گویند:

(ياران پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم پس از رحلت آن حضرت، حق امير المؤمنين علی رضی الله عنه را غصب نمودند و دانسته دستور و سفارش رسول الله درباره جانشينی آن حضرت را، پنهان ساختند و راه نافرمانی در پيش گرفته وهمگی آنها براين كار متفق شدند.)

بيايید بطور فرضی با این نظر برادران شیعه خود موافقت كنيم و سپس از آنها بپرسيم:

آيا صحابه رضی الله عنهم با انجام اينكار كافر شدند؟

خود شان در جواب می گويند : ( بله كافر شدند و مرتد گشتند!! )

و ظاهر قضيه هم اين است كه اگر كسی دانسته دستور خداوند (عز و جل) را عوض نمايد یا قبول نكند يا منكر آن دستور شود ويا امر خدا (جل جلاله) را مخفی كند كافر می شود هرچند كه بقيه كارهايش درست باشد بطور مثال :

شخصی كه قانون زكات را نمی پذيرد اما در همان حال نماز می خواند و به حج ميرود از دید تمام مذاهب كافر است.

آیا صحابه میدانستند كه در صورت نافرمانی خدا (ج) در باره حق علی رضی الله عنه كافر میشدند ؟

بله باید می دانستند، آنها افراد آگاهی به امور دین بودند و خود شان اعراب بیابانگرد را - كه بلا فاصله پس از وفات پیامبر(صلی الله علیه آله و سلم) از دادن زكات ابا ورزیدند -كافر شمرده و فورا جنگ با آنها را شروع كردند. در حالیكه این صحرا نشینان نماز می خواندند و ما بقی احكام اسلام را نیز قبول داشتند.

در چنین فرضی آیا كفر اینها بدتر بود یا كفر كفار مكه در عهد جاهلیت؟

لابد كفر اینها! زیرا قلبا میدانستند كه كافرند ولی دربین مردم میگفتند كه مسلمانیم یعنی ( استغفرالله ) منافق هم بودند.

و منافق از كافر بدتر است وبه همین سبب خداوند (عزوجل) جایگاه آنها را در جهنم پایین ترین طبقه مقرر فرموده است:

 (إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّار) سورة النساء آية 145

«حتمأ منافقان در زیر ترین طبقه از آتش هستند».

اما سوال اینجاست كه در چه اوضاعی منافق پیدا می شود؟

آنجا كه قدرت در دست مسلمان باشد و اسلام موقع برتری در اجتماع بیابد نفاق پدیدار می گردد، بطورمثال در عهد حضرت رسول الله (صلی الله علیه و اله وسلم ) درشهر مكه چون مسلمانان توانایی نداشتند بقیه مردم جملگی كافر بودند و منافقی وجود نداشت اما در مدینه كه حكومت اسلامی بر پا بود برخی از كفار ظاهراً اسلام آوردند در حالیكه قلبأ از آن نفرت داشتند یعنی منافق شدند. آیا اسلام در زمان خلافت حضرت ابوبكر صدیق رضی الله عنه قدرت كافی داشت؟

با حرفی كه عالم شیعی میزند جواب این پرسش منفی است زیرا آنها می گویند: (تمام صحابه مرتد شدند ) بنابرین قابل فهم نیست كه بگوییم یاران پیامبر از ترس حضرت علی رضی الله عنه و چهار نفر طرفدار ایشان منافقت میكردند. و اصلا اگر از علی رضی الله عنه می ترسیدند حقش را نمی خوردند.

فراموش نكنیم وقتیكه حضرت ابوبكر صدیق رضی الله عنه زمام امور را بدست گرفتند اوضاع داخلی نابسامان بود. از یك طرف اعراب بیابانگرد مرتد شده بودند. پس ابوبكر رضی الله عنه از ترس آنها نفاق نمی كرد. از سوی دیگر عالـمان شیعه میگویند در مراسم انتخاب حضرت علی رضی الله عنه به جانشینی، در غدیر خم جمعیت انبوهی شركت داشتند و بازهم آنهایند كه ادعا دارند از این جمعیت انبوه حاجیان فقط چهار ( 4 )تا دوازده ( 12 )نفر حسب روایات آنها، وقتی حق علی خورده شد زبان به اعتراض گشودند. بنابراین افكار عمومی مسلمانان هم برضد علی رضی الله عنه بود و دلیلی برای پیدایش نفاق نمی توان یافت.

و علاوه بر اینها در یمن و جاهای دیگر پیامبران دروغینی قد علم كرده بودند و اساس اسلام در خطر بود.

در چنین اوضاعی منافق باید تیشه بر دارد و بر ریشه اسلام بزند خصوصأ وقتی كه قدرت هم بدست اوست دیگر نباید فرصت را هدر دهد.

اما می بینیم ابوبكر برای حفظ دین محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از جان و مال مایه می گذارد اینرا چگونه می توان توجیه كرد؟

از همین صحابه ای كه پیرو تشیع به كفر متهم شان می كند و منافقشان میداند یكی پس از وفات پیامبر برای دفاع از دین او خود را با فلاخن به داخل قلعه كفار می اندازد و بر روی دریایی از دشمنان میافتد ومی جنگد و در قلعه  را برای مسلمانان باز می كند هفتصد صحابه فقط در نبرد علیه مسیلمه كذاب به شهادت میرسند. همه این اتفاقات در دوره كوتاه زمام داری حضرت ابوبكر رضی الله عنه رویداد.

آنها چه اجباری داشتند كه دین محمد (صلی الله علیه وآله وسلم ) را حفظ كنند؟ اصولأ منافق فاقد این روحیه است. و هر كس باكمترین آگاهی به متن قرآن و حد اقل ایمان به آن ناچار است این اصل كه منافق نه فقط روحیه شهادت طلبی ندارد. بلكه در هر فرصتی بر ضد اسلام تلاش می كند را تصدیق نماید.

خداوند(جل جلاله) می فرماید.

(…َفقل لنْ تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَداً وَلَنْ تُقَاتِلُوا مَعِيَ عَدُوّاً إِنَّكُمْ رَضِيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّهٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخَالِفِينَ) (التوبة:83) (پس ای محمد به منافقان بگو هرگز با من به قصد جهاد از شهر بیرون نخواهید رفت و هیچ وقت همراه من با دشمنی جهاد نخواهید كرد بدرستیكه شما در اول نیز نشستن را دوست داشتند پس همنشینی كنید با آنها ییكه باقی مانده اند از زنان و مجروحین و كودكان».

و همه ما میدانیم صحابه ای كه شیعه آنها را بر كرسی اتهام می نشاند همیشه و در همه جنگها همراه حضرت بودند.

خداوند(جل جلاله) می فرماید:

( هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلَى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنْفَضُّوا..)( المنافقون:7) « هم آنهایند كه می گویند به كسانی كه همراه رسول خدایند كمك مالی نكنید تا پراگنده شوند».

حضرت ابوبكر مردم مدینه را داشت مكه را داشت اعراب بیابانگرد را داشت روم و ایران را داشت مسیلمه در فرض شیعه، هم هدف او بود اما با همه این احوال به سنگر اسلام پناه برد، نه فقط به سنگر اسلام پناه برد، بلكه با همه كفار از هر فرقها ای كه بودند جنگید و نه فقط با كفار جنگید بلكه ریشه آنها را از روی شبه جزیره عربستان كند.

این از تاریخ ثابت است برادران شیعه نیز قبول دارند كه حضرت ابوبكر و عمر رضی الله عنهما به اسلام خدمت شایان توجه ای كردند. و ثابت است كه در اوضاع نابسامان پدید آمده پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، یاران پیامبر كشتی اسلام را در دریای پر تلاطم، به خوبی هدایت كردند و به ساحل امن رساندند.

و این هم از قرآن ثابت است كه منافق به اسلام كمك نمی كند نه فقط كمك نمی كند بلكه اگر فرصت پیدا كند آنرا از بین می برد و به اثبات رساندیم كه این فرصت در جلوی یاران قدرتمند رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بود.

پس نتیجه اینكه، باید قبول كنیم كه صحابه نه فقط منافق نبودند بلكه مجاهدانی بودند كه تاریخ اسلام پس از پایان یافتن دوره آنها دیگر هرگز آن دوره طلائی را به چشم ندیده هركس اینرا نپذیرد با حقیقت دشمنی ورزیده است.

چون صحابه منافق و مرتد نبودند- آنطور كه شرحش رفت -پس امكان ندارد كه دستور خدا را درباره خلافت علی رضی الله عنه را نادیده میگرفتند و یا بدان گردن نمی نهادند و آنكس كه چنین ادعائی دارد ناچار باید به تناقضی كه در پی ادعایش مطرح می شود پاسخ گوید.

حضرت علی رضی الله عنه چرا سكوت كرد؟

در این گفتار می خواهیم رفتار شخصیت دیگر این داستان یعنی كسیكه مدعیان مدعی اند حقش غصب شده است را بررسی كنیم ما رفتار او در مقابل غاصبان را از منابعی نقل میكنیم كه پیروان او از هر فرقه ای قبول دارند.

همه پذیرفته اند حضرت علی(رضی الله عنه) برای كسب حق خدا دادی دست به شمشیر نبردند و 25 سال سكوت كردند، چرا؟

تا آنجا كه من میدانم عالمان شیعه معمولاً برای توجیه این سكوت دو دلیل میاورند:

دلیل اول: حضرت بدان خاطر سكوت فرمود كه اساس اسلام بخطر نیافتد ایشان مصلحت خود را فدای اسلام كردند زیرا اسلام جوان و نو پا بود و احتمال داشت بر اثر مخالفت حضرت علی بطور كلی نابود میشد.

دلیل دوم: حضرت علی قدرت نداشت كه حق خود را بگیرد پس بناچار در مقابل دشمنان سكوت كرد.

اما این توجیهات یك معنی دیگر هم دارد و آن اینكه خلفای پیش از حضرت علی به اسلام خدمت میكردند و اعتراف ضمنی به این است كه آن راد مردان، مومنانی بودند كه هدفشان پیش بردن اهداف اسلام بود لهذا خدمتشان تا آن اندازه مفید بود كه حضرت علی این گناه عظیم یعنی غصب خلافت را سهل شمردند و سكوت فرمودند.

صرف نظر از تضاد موجود در این دلیل بهر حال و حد اقل، یك موضوع ثابت می شود و آن اینكه اصحاب منافق و مرتد نبودند بلكه خادمان مخلص اسلام محسوب می شدند و با ثابت شدن این دیگر چگونه می توان اتهام عظیم نافرمانی از فرامین الهی را متوجه آن پاكبازان كرد.

و دلیل دوم كه میگویند حضرت قدرت نداشت نیز دلیلی سست و بی پایه است زیرا برای گرفتن حق و اقدام برای راست كردن كجیها قدرت ملاك نیست حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) نیز در اول نیرو نداشتند و یك تنه شروع كردند. و رفته رفته اصحاب پیرامون ایشان جمع شدند و تا بلآخره حكومت اسلام را پایه ریزی كردند و آنگهی مگر آدم قدرت نداشته باشد باید زیر بار حكومت منافقین 25 سال زندگی كند؟ نه گمان نمی كنم این روش و سیره شیر خدا علی مرتضی رضی الله عنه باشد.

بعدها كه حضرت علی خود بخلافت رسیدند در مقابل امیر شام- معاویه - رضی الله عنه نرمش نشان ندادند. درحالیكه قدرت كافی هم نداشتند و مصلحت هم نبود. و در جواب آنهائی كه به ایشان عرض میكردند كه معاویه در شام قوی و نیرومند است و بهتر است مدتی به او چیزی نگوئید. فرمودند: یك روز هم او را تحمل نمی كنم.

اینجا كه میرسیم می گویند (علی مصلحت گرا نبود) پس حرف ما را میزنند یعنی اینكه دلیل دوم آنها به اعتراف خودشان بطور كلی نادرست است.

علی برای جان خود بخاطر پیش برد حق ارزشی قائل نبود فراموش نكنیم علی اولین فدائی در اسلام بود مگر این او نبود كه به جای رسول خدا در رختخواب خوابید؟ و جانش را در معرض خطر گذاشت از این بالاتر حضرت علی(رضی الله عنه) میدانست كه اگر حق با او باشد پیروز خواهد شد زیرا ابرقدرت یعنی خداوند(جل جلاله) او را تایید میكرد زیرا او این آیه را خوانده بود و به معنی آن آگاهی داشت كه:

(كَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِيلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً كَثِيرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ) (البقره:249)

چه بسا گروه اندكی كه پیروز شدند برجماعتی بزرگ به اراده خدا و خدا باشكیبایان است.

اغلب دانشمندان شیعه بر این باورند كه هر گناهی كه پس از وفات رسول (صلی الله علیه وآله وسلم)رخ داد ریشه اش درهمان انحراف اولیه است آنها جمله معروفی دارند كه: ( عمرگناهی ازگناهان ابوبكر بود ).

پس گناهان معاویه هم گناهی ازگناهان ابوبكر محسوب می شود و بر اساس منطق واقعأ هم همینطور باید باشد اگر علی حقش توسط ابوبكر غصب نمی شد دیگر یزیدی میدان پیدا نمی كرد كه امام حسین را بكشد.

حتما حضرت علی(رضی الله عنه) بیشتر از ما به این حقیقت كه كژروی اولیه ای سنگ بنای تمام انحرافات بعدی است واقف بودند.

پس چرا سكوت كردند؟

چرا برای تغییر این ظلم عظیم آنطور اقدام نكردند كه پسرشان حسین (رضی الله عنه) عمل كردند؟

و از این بالاتر دیگر چرا به آنها كمك كردند؟

ما در تاریخ خوانده ایم كه آن حضرت مشاور خوبی برای خلفای سه گانه بودند عالمان شیعه به این قول حضرت عمر كه فرمودند:

( اگر علی نمیبود عمر هلاك می شد ) افتخار می كنند و آنرا دلیلی بر دانش علی میدانند من هم افتخار میكنم به دانش علی رضی الله عنه هم به تواضع عمر رضی الله عنه و هم به دوستی و برادری موجود در بین آن دو راد مرد بزرگ تاریخ ولی بهر حال این جمله ثابت می كند كه علی خیر خواه عمر بود وقتی حضرت عمر اراده فرمود كه برای جنگ با دشمنان اسلام شخصأ به میدان نبرد ایران برود حضرت علی فرمودند.

«اگر تو بروی و شكست بخوری یا بمیری روحیه سربازان خراب می شود اما اگر در مدینه باشی می توانی در پی هر شكست بر ایشان نیروی كمكی و تازه نفسی بفرستی علی حریص بود كه عمر عمرش طولانی باشد نمی توان برای یك منافق مرتد عمر بیشتری را آرزو كرد.

نه با هیچ منطقی علی چنان كاری نمی كرد علی دشمن منافقان و مرتدان بود علی حتی باكفار حرف نمی زد علی دخترش را به عمر داد این مگر ممكن است كه آدمی مثل علی دخترش را به كافری مرتد و منافق بدهد؟ این مگر امكان دارد كه آدمی مثل علی دخترش را به كسی بدهد كه نافرمانی خدا را در مهم ترین دستورات دین انجام داده است ؟ اگر رفتار حضرت علی در قبال خلفای راشدین دیگر را با گفتار مدعیان پیروی او بسنجیم تضادی بزرگ می بینیم و ناچاریم بگوئیم:

یا آن رفتار از علی سر نزده.

یا این اقوال دروغ است.

اما همه موافقند به اینكه علی رضی الله عنه آنچه را بر شمرده ایم انجام داده است.

( و تازه ما می گوئیم حتی پیوند های دوستی و برادری آنها حتی زیادتر از آنچه بود كه نوشتیم ) اما بهرحال همان قدری هم كه بین ما مشترك است كافی است پس می ماند این احتمال كه آن اقوال دروغ است بله آن حرفها دروغ است پذیرش این جمله تنها راه خلاصی از مخمصه تضاد است.

اصلا این مسئله قابل درك و تصور نیست كه خداوند تبارك و تعالی حكم رهبری امت بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را بنام علی صادر فرماید و علی بنا به صلاح دید خود از آن حق صرف نظر كند.

اینجا مسئله حق مطرح نیست. مسئله وظیفه پیش میآید علی مؤظف بود كه به دستور الله (جل جلاله) عمل كند او مامور بود كه حكم خداوند (جل جلاله) را اجرا كند لذا اینكه می گویند (حق علی را خورده اند و علی سكوت كرد) جمله نادرست است.

باید بگویند: (مانع انجام وظیفه حضرت علی شدند و علی سكوت كرد ) و این را چطور جرائت دارند كه بگویند؟

در این جا عالمان شیعه برای ساختن پاسخی به این ایراد می گویند: (حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) وقتی به علی دستور الهی را ابلاغ فرمود در ضمن اضافه كردند كه ( یا علی اگر با تو ناسازگاری كردند و تو را نپذیرفتند سكوت كن ) اگر این توجیه آنها را بپذیریم بهمرایش باید این را نیز باور كنیم كه برای اولین بار و آخرین بار خداوند (جل جلاله) حكمی صادر كردند و تنفیذ آنرا مشروط به پذیرش مردم نمودند و الا تا آنجا كه ما میدانیم در هیچ دستور الهی پذیرش مردم شرط اجرای آن از طرف مومنان نیست و مسلمانان موظفند چه مردم قبول كنند یا نكنند حكم الله (جل جلاله) را در روی كره زمین بمرحله اجرا در آورند و لو آنكه همه مردم دنیا یك طرف باشند مسلمان در طرف دیگر و لو آنكه جنگها شود و خونها بر زمین ریزد.

حتی یك مورد هم در تاریخ نیست كه مومنان حكم الله را تنها به این دلیل كه مردم نپذیرفته اند معلق بگذارند و اگر این حرف عالمان شیعه را بپذیریم بهمراهش باید باوركنیم كه یك استثناء در سنت الهی پدید آمده است.

برای توجیه سكوت به چه دلایلی كه نیاویخته اند علت این دور شدن از جاده منطق این است كه آنها این مسئله كه ( حق علی خورده شده است ) را محور ساخته اند و موضوعی غیر قابل بحث قرار داده اند. لذا دیگر پروای این را ندارند كه برای آراستن آن حتی نظام خلقت را نیز زیر سوال ببرند!

اینجا شاید كسی بگوید:

« كه برخی از فرامین اسلام گاهی معطل می شوند، آن هنگام كه دیده شود ضرر انجام كاری از نفع آن بیشتر است ». و علی چون ضرر اقدام مسلحانه را بیش از فایده اش میدید لذا سكوت كرد».

اما بلا فاصله می پرسیم كه چه خیری و چه فایده ای میتواند در رهبری یك امت نو پا توسط مرتدان و منافقان باشد؟

پس راهی نمی ماند جز آنكه بپذیرم آنها منافق نبودند و در این صورت نمی توانیم اتهام عظیم انكار و نافرنانی و پنهان نمودن حكم الهی را به آنها نسبت دهیم.

با این تضاد كاری نمی شود كرد جز آنكه قبول كنیم از پای بست فرض مذهب تشیع نا درست است یعنی حقی جابجا نشده و علی (رضی الله عنه) جانشین رسمی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نبودند خداوند می فرماید:

(أَفَلا يتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً) (النساء:82)

« آیا در قران تدبر نمی كنند و اگر قرآن از جانب كس دیگری غیر از الله بود حتما در آن اختلاف و تضاد فراوان میافتند»

و این یك شاخص مهم برای شناسائی كلام حق وكتب حق از كلام وكتب باطل است. هر جاكه دیدید عقیده یا مذهبی برای توجیه باورهای خود دچار و دوگانه گوئی می شود یقین كنید كه آن مذهب ریشه در دین الهی ندارد.

خداوند در قرآن به ما امر میكند كه با منافقین بجنگیم:

( يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ) سورة التوبة آية 73

« ای پیامبر با كفار و منافقین جنگ كن» و امر می فرماید كه به آنها سخت گیر باشیم (و غلظ علیهم ) سورة التوبة آیه 73

یعنی« و برآنها سخت گیرباش و درشتی كن» و دستورمی دهد كه برسر قبرآنها حاضر نشویم.

(وَلا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَداً وَلا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ ) سورة التوبة اية 84

«و نماز نخوان برجسد احدی از آنها و بر سر قبرشان  نایست و برایشان طلب آمرزش نكن زیرا كه آنها كافر شدند به خدا و پیامبرش و در حال بدكاری مردند)

نه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و نه علی رضی الله عنه هیچكدام از این كارها را در حق اصحاب نكردند و هر كسی خلاف اینرا بگوید دیگر خیلی دروغگو است زیرا چگونه ممكن است علی اصحاب را كافر بداند و با این وصف حضرت عمر ایشان را در شورای شش نفری نامزد كند؟ شش نفری كه قرار شد از بین خود یكی را برای جانشینی عمر برگزینند چگونه ممكن بود علی عمر را منافق بداند و عمر او را به مجلس خود راه داده و به نصایح او گوش فرا دهد. و بدانها عمل كند.

مخلص كلام اینكه علی نه با خلفای پیش از خود جنگید و نه به آنها سخت گیری كرد و نه از حاضر شدن بر سر قبر و مراسم تدفین آنها روی گردان بوده است اگر اصحاب منافق بودند معنیش این است كه علی به سه فرمان مذكور در آیات فوق عمل نكرده و نافرمانی خدا را مرتكب شده است و كی جرأت دارد اینرا بگوید؟

پیروان علی میگویند علی بخاطر مصالح اسلام سكوت كرد و این خاموشی را تا پایان خلافت سه خلیفه پیش از خویش ادامه داد پیروان علی چرا از علی پیروی نمی كنند؟ حالا كه علی و عمر هر دو درگذ شته اند دیگرچه مصلحتی دركار است؟ چرا پس ازسه قرن این بحث ها زنده شد.؟ آیا بهتر نبود حالاكه علی بسفارش پیامبر بنا بگفته شما مهر خاموشی بر لب زد و اقدامی نكرد شما هم همانكار را میكردید؟ در زمان حضرت عثمان اسلام در اوج قدرت بود حضرت علی سكوت كرد شما چه مقصدی داشتید كه در زمان ضعف اسلام این بگو مگو ها را شروع كردید؟ آیا بهترنبود این واقعه را همچون علی فراموش میكردید و به قضاوت الهی وا میگذاشتید؟

اگر كسی بدقت تاریخ را مطالعه كند تاریخی كه عالمان شیعه هم قبولش دارند با تعجب در می یابد كه دعوایی در بین اهل بیت عمر و ابوبكر و اهل بیت علی رضی الله عنهم اجمعین وجود نداشته است . بیایید به موضوع ازدواج در بین این دو فامیل نظری بیاندازیم.

ازحضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم)شروع كنیم.

آن حضرت دو دختر خود را به همسری عثمان رضی الله عنه دادند. یعنی دختر اول كه فوت كرد دختر دوم را دادند و دختركوچك ایشان به عقد و ازدواج علی رضی الله عنه در آمد، پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم دختری از ابوبكر رضی الله عنه بزنی گرفتند و با یك دختر عمررضی الله عنه نیز عروسی كردند عمرهم یك دختر علی یعنی ام كلثوم كبری را به همسری خویش برگزید.

امام صادق موسس مذهب آنها مادرش از اهل بیت ابوبكر بود.

جریان به این صورت رخ داد كه حضرت امام سجاد یعنی نوه حضرت علی رضی الله عنه وقتی پسرش باقر بزرگ شد رفت خانه عبدالرحمن نوه ابوبكر یعنی رفت خانه كسی كه جدش حق حضرت علی را خورده بود و گفت كه آمده دخترش ام فروه را برای باقر (رحمه الله علیه) خواستگاری كند و نوه ابوبكر هم قبول كرد.

از عجایب اینكه حتی مادر بزرگ حضرت امام صادق (رحمة الله علیه) نیز از نسل ابوبكر و نوه ایشان بوده است این سخن را خود امام و مؤسس مذهب شیعیان فرموده كه ( ابوبكر دو بار مرا زاییده است ) منظور اینكه من از دو پشت مادری به ابوبكر میرسم. آیا اینها دلیلی براین نیست كه ابداً جنگ و دعوائی بین ابوبكر و علی وجود نداشته است. و داستان جانشینی بلا فصل علی ساخته و پرداخته ذهن های بیمار است؟ و اصل و اساس ندارد؟

انتظار ندارم كسی كه نمی خواهد حق را بپذیرد با شنیدن این رویداد های تاریخی مجاب شود زیرا او بالاتر از اینها را میداند و قانع نشده است.

بالاتر از این دیگر چیست؟ وقتی خود علی یعنی صاحب حق دختر جوانش دختر یازده ساله اش را -دختری كه از بطن فاطمه (رضی الله عنها ) است را میدهد به بزرگترین دشمنش. میدهد به منافق و مرتد؟( استغفرالله ) آری ام كلثوم را میدهد به عمر پنجاه و چند ساله.

داستان كاسه داغ تر از آش را شنیده اید بعضی از طرفداران علی اینطورند. اما امكان ندارد كه كاسه داغ تر از آش باشد و هر جا كه كاسه را از آش داغ تر دیدید بدانید كاسه زیرنیم كاسه است.

انگيزه غاصبان چي بود؟

در پایمالی حق حضرت علی (رضی الله عنه) یا بعبارت بهتر در مانع گشتن از انجام وظیفه چه انگیزه های وجود داشت؟ عاملان این حركت شنیع به چه دلایلی دست به این عمل ناشایست زدند؟!

به گفته برادران شیعه عاملان این جنایت تقریباً كلیه مسلمانان و خصوصأ یاران خاص پیامبر بودند آنها تنها چهار، تا دوازده نفر را از این جرم عظیم تاریخی و دینی بری میدانند.

حالا بیاییم انگیزه را بررسى كنیم.

متهم ردیف اول از نظرآنها حضرت ابوبكر (رضی الله عنه) و عمر (رضی الله عنه) و عثمان (رضی الله عنه) و دیگر صحابه كبار هستند انگیزه این بزرگواران چه بود؟

مسلماً نه! به گواهی تاریخ و به گواهی اشخاصی چون خمینی اغلب این شخصیات بزرگ دینی زندگی ساده ای داشتند و از مال خلافت سوء استفاده نمی كردند و ما با ذكر چند داستان زهد و تقوای آنها را بتصویر می كشیم.

داستان اول:

روزی ابوبكر (رضی الله عنه) به خانه خویش تشریف بردند همسر شان مقداری حلوا در طبقی گذارد و جلوی ایشان نهاد فرمود (این ازكجا آمده؟)

زن گفت (مدتی از خرج روزانه، اندكی به كنار می گذاشتم، تا مقداری كافی فراهم شد و توانستم این حلوا را درست كنم حضرت فرمود «پس آشكار شد كه به آن اندكی كه كنار میگذاشتی نیازی نداشتیم ) و سپس به مامور بیت المال دستور دادند كه از مستمری ایشان به همان اندازه كاسته شود.

داستان دوم:

روزی پیامبر برای جنگی اعانه جمع می فرمودند حضرت عمر (رضی الله عنه) نصف مال خود را آوردند و تقدیم كردند و حضرت ابوبـكر آمدند و همـه مال خود را در طبـق اخلاص نهـادند حضرت پیامبـر پرسیـدند ( برای زن و بچه ات چیزی گذاشته ای؟)( عرض كرد خدا و رسولش را ) .

انسان پیرو هوای نفسانی، از مرگ می ترسد اما زندگی صحابه سراسر پر از امثال و نمونه هایست كه نشان دهنده عدم واهمه آنها از مردن است.

و اصحاب دیگر پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) نیز به همین ترتیب زیسته اند. آنها زاهدان و متقیانى بودند كه از مرگ بیمی به دل راه نمی دادند. و بسادگی زندگی میكرده اند این را اهل  تشیع در مورد اغلب اصحاب قبول دارد الا بعضی از آنها و بارزترین اعتراض آنها به حضرت عثمان رضی الله عنه است، ایراد میگیرند كه خلیفه سوم فامیل بازی میكرد به آشنایان خویش بخشش های كلان میداد اما با این وجود انكار نمی كنند كه حضرت عثمان با وجود برخورداری ازثروت فراوان بسادگی زندگی میكردند و همین دلیل ما می شود تا بپرسیم:

هنگامیكه آن حضرت از مال خلافت كه هیچ، حتی از مال شخصی خود جز برای گذران یك زندگی فقیرانه بهره نمیگرفتند چگونه راضی می شدند تا خویشاوندانشان سوء استفاده كنند؟ وب یت المال را بیغما برند؟

درحرف حرف آنها تضاد موج میزند

اگر سوء استفاده هم صورت گرفته بدون رضایت و اطلاع آن حضرت بوده است.

كاری كه اصحاب و پسران آنها برای پیشبرد اسلام كرده اند

متاسفانه تا امروز نظیر آن دیده نشده بلكه حتی بعضی از دستاورد های آنها را ما مدعیان اسلام ناب محمدی از كف داده ایم مرز های شمالی ایران را مرز بین كفر و اسلام میدانیم اما آیا بی خبریم كه در زمان صحابه و تابعین مرزهای كفر صدها كیلومتر دورتر از محل كنونی واقع بودند این همه به كوشش و همت صحابه حاصل شده بود.

با این تفاصیل چگونه باور كنیم كه یك عده منافق و مرتد و خائن و فرزندان آنها خدمتی به اسلام كرده اند كه در ادوار بعدی مسلمانان هرگز مثل آنرا نتوانستند انجام دهند آیا این كار نامه درخشان یاران پیامبر كافی نیست كه نپذیریم آنها بهترین افراد این امت بودند نه بدترین آنها؟

از یهودی بپرسید كه (بهترین افراد یهود كیانند ) می گویند یاران موسی (علیه الصلاه والسلام) مسیحیان می گویند یاران عیسی(علیه الصلاه والسلام) مسلمانان می گویند یاران محمد (صلی الله علیه واله وسلم) ولی نه همه مسلمانها متاسفانه بعضی می گویند بدترین افراد امت ما یاران محمد صلی الله علیه و سلم  هستند؟ حالا بیایید فرض كنیم ابوبكر و عمر و عثمان (رضی الله عنه ) عطش قدرت طلبی داشتند بیایید این فرض نادرست را بكنیم و بعد بپرسیم بسیار خوب بقیه اصحاب كه سرشان از نمد قدرت بی كلاه ماند چرا این گناه بی لذت را كردند؟ و برای چی بخاطر آبادی دنیای دیگری آخرت خود را برباد دادند؟ چه باعث شد امروز بروند و حرف پیامبر را نادیده بگیرند و فردایش در جنگ با مسیلمه كذّاب شهید شوند؟. مگر ابوبكر به آنها پول میداد یا مقام میداد؟ هر كس میداند ابوبكر عمر نه خودشان خوردند و نه اجازه دادند دیگران از بیت المال استفاده غلط كنند.

آخر كسی كه این اتهام عظیم را متوجه مهاجر و انصار می كند باید انگیزه ای هم برایش بتراشد اما عملكرد صحابه و شهادت آنها در راه اسلام و زندگانی زاهدانه و ساده آنها ساختن انگیزه را برای اتهام سازان بسی مشكل میكند.

و بلاخره میپرسیم (صحابه كبار حالا بهر علت مجهولی دست به این كار زدند عوام ا لناس كه در غدیرهم حاضر بودند چرا در شورای سقیفه سكوت كردند؟ علت این سكوت عجیب چیست؟ آیا فراموش كرده بودند؟ )

فاصله بین غدیر خم ادعایی شیعیان تا تاریخ وفات پیامبر فقط .7 روز است چطور .7 هزارنفر حاضر در جلسه این واقعه را فراموش كردند؟

بگفته آنها وقتی علی رسما جانشین پیغمبر شد مردم حرف رسول خدا را خوب درك كردند حتی آمدند و به علی تبریك گفتند پس چرا یك نفر در روز وفات پیامبر از عوام الناس بلند نشد كه بگوید؟ ( آقایان مگر پیامبر علی را تعین نفرموده بود؟) آیا باور كنیم این ادعا را كه همه عوام الناس یكباره برضد دستور رسول خدا همدست شدند؟

باور نمیكنیم چون همان عوام الناس بعدأ و بتشویق عمر و ابوبكر رضی الله عنهم رفتند و در راه اسلام شهید شدند ایران را فتح كردند یمن را مصر را روم را.

فرض كنید امام مسجدی مردم را امر به تقوا و دین داری می كند بعد همین امام شب هنگام، با همان مردم میرود دزدی آیا فردایش اگر باز مردم را امر به امانت داری كند متاثر می شوند؟ مردمی كه میدانستند عمر و ابوبكر غاصب حق اند دیگر چطور زیرا پرچم آنها برای گسترش حق در جهان جهاد میكردند؟ این غیر ممكن است.  

شاید این سوال از توریسین های مذهب تشیع شده باشد كه آنها در كتاب های خود انگیزه بر كناری علی را این دانستند كه (علی قاتل پدران كافر مسلمانان هم عصر خود بود و بستگان مسلمان شده جدید شان چشم دیدن علی را نداشتند ) اما این دروغ است دلیل سست است زیرا:

اصحاب این مسئله بر ایشان حل بود در بین آنها كسی بود كه پدر كافر خود را بخاطر اسلام كشت و دیگری از پیامبر اجازه خواست تا پدر منافق خود را بكشد.

2ـ اگر قرار بر تنفر بود باید از محمد (صلی الله علیه واله وسلم) كه سرچشمه اصلی انگیزه قتل كافران محارب بودند متنفر می شدند.

3ـ دیگران بیش از علی كفار را كشتند مثلا عمر در هر موضوعی مشورت به كشتن كفار میداد.

4ـ این جاهلیت در بین مسلمانها نبود ـوحشی ـ حمزه سید شهدأ را كشت اما وقتی مسلمان شد كسى به او نگفت بالای چشمت ابروست یا خالد بن ولید قاتل چند صحابه وقتی مسلمان شد حتی به ریاست لشكر رسید و كسی هم اعتراض نكرد كه یعنی چه، چرا باید قاتل برادر و پدر ما حالا رئیس ما باشد؟

5ـ وتازه آنهاییكه پدران یا برادران شان بدست علی كشته شده بودند بیشتر در مكه بودند و چندان صاحب رای شمار نمیرفتند و اگر كسی مثل ابو سفیان در مدینه بود بنا به گفته منابع شیعه از علی طرفداری كرد و نگاه نكرد به اینكه علی یارانش را كشته است وحضرت علی نظر او را فتنه گری دانسته و رد فرمود. پس این چه دلیلی است كه میاورند آیا فقط دنبال دست آویزی می گردند تا نظریه غلط خود را تفسیر كنند؟

گاهی نیز می گویند آنها از عدالت علی می ترسیدند.

ولى مگر عدالت علی چی بود كه از آن بترسند؟ ابوبكر وعمر نیزعادل بودند و علی بگفته بعضی ها وقتی عدالت عمر و ابوبكر را دید سكوت كرد و انگهی كسانیكه عدالت محمدی را دیده بودند و در مقابل آن سرفرود آوردند چرا باید از حكومت عدل علی می ترسیدند؟ آیا علی از محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) عادل تربود؟

صحابه كه این چیزها برایشان تازگی نداشت آنها مردانی آب دیده بودند آنها داو طلبانه عدالت محمد راپذیرفتند و انصار آن حضرت را به سرزمین خود دعوت كردند تا آنها حكومت كند.

شنیده می شود كه میگویند: ( از ترس شدت عمل عمر عوام ناس چیزی نگفتند.)

این دلیل هم مردود است زیرا اولا عمر لشكری نداشت ثانیأ عمر كه هیچ بطور كلی مهاجران در سرزمین مدینه قوی نبودند و انصار دست برتر را داشتند ثالثأ بعضی از انصار مثل سعد بن معاذ تا آخر عمر نه با ابوبكر بیعت كردند نه با عمر و كسی جرات نكرد به آنها چیزی بگوید.

آزادی بیان از بدیهات حكومت اسلامی بود وكسی از سخن گفتن واهمه نداشت.

داسـتان

روزی عمر (رضی الله عنه) در مسجد سخنرانی میكردند مردی برخاست و گفت :

(نه حرفت را می شنویم و نه اطاعت می كنیم ) فرمود چرا؟ مرد گفت تومردی بلند قامتی و با این وجود لباسی كه از پارچه غنیمتی دوختی كاملأ به اندازه ات است درحالیكه سهم ما برای دوختن لباس كفاف نمی دهد.

عمر (رضی الله عنه) مجبور شد هم پسر خود را بخواهد تا شهادت دهد كه سهم خود را به پدر داده و هم نشانه درز روی لباس را شاهد بیاورد.

آنوقت ها مردم از چماق نمی ترسیدند عامه مردم می توانستند بلند شوند و بگویند شما دورغ میگویید حق از آن علی است ولی كسی در شورای سقیفه بلند نشد.

هركاری انگیزه ای می خواهد عالمان شیعه باید به این سوال جواب بدهند.

صحابه و زمان انحراف

عالمان شیعه اكثرأ معتقدند كه پیش از رحلت رسول خدا صحابه منافق بودند مثلأ می گویند: ( به این خاطر نماز با دست باز فرض شد تا آنها كه درآستین خود بتی داشتند رسوا گردند ) می گویند در بستر مرگ حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) می خواستند چیزی بنویسند تا مردم پس از ایشان گمراه نشوند اما صحابه به مشاجره پرداختند و توطئه چینی كردند تاحضرت آن حرفی مهم را ننویسند )

بحث را دراز نمی كنیم مسئله از دو حال خارج نیست یا معتقدند كه قبل از وفات پیامبر نفاق داشتند یا می گویند پس از رحلت رسول الله منافق شدند و ما هر دو نظریه را بررسی می كنیم.

اگر بگویند آن بزرگوران قبل از وفات پیامبر منافق بودند می گویم راست نیست به این دلایل:

1ـ نام نشان منافقان به آنحضرت معلوم بود دستور داشت كه برسر قبر آنها نماز نخواند و با آنها بجنگد و با آنها بشدت رفتار كند و بنابراین اگر نام صحابه درلیست آن حضرت بود دیگر معنی نداشت كه  رسول خدا آنها را ازجمله نزدیكان و مقربان خودگرداند ودرامور با آنها مشورت نماید.

2ـ منافقین به جنگ نمی رفتند خداوند(جل جلاله) درباره آنها میفرماید)

وَإِذَا أُنْزِلَتْ سورةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُوا ذَرْنَا نَكُنْ مَعَ الْقَاعِدِينَ) (رضوا بان يكونوا مع الخوالف وطبع على قلوبهم فهم لايفقهون ) سورة التوبة آية 86و87

( و اگر سوره ای فرود آید به این مضمون كه به خدا ایمان آرید و در ركاب رسولش جهاد كنید كسانی از آنها كه توانای و قدرت دارند میایند و از تو اجازه معافی از جنگ را می گیرند ومی گویند بگذار ما را تا با نشسته گان بنیشینم راضی شدند تا همراه یان عقب ماند گان باشند و بر قلب های آنها مهر نهاده شد پس آنها نمی فهمند.) و باز درباره آنها میفرماید. (فَإِنْ رَجَعَكَ اللَّهُ إِلَى طَائِفَهٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَداً وَلَنْ تُقَاتِلُوا مَعِيَ عَدُوّاً إِنَّكُمْ رَضِيتُ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّهٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخَالِفِينَ) (التوبة:83)

( و پس آنوقت كه خدا تو را پیروز از جنگ برگرداند بسوی گروهی از ایشان پس از تو برای بیرون رفتن به قصد جهاد اجازه می طلبند در جواب این مردم بگو هرگز با من بیرون نخواهید شد و هرگز بامن دشمنی جنگ نخواهید كرد شما بدرستیكه در اول راضی به نشستن شدید پس بنشینید با پس ماندگان! »

در این جا خدا با كلمه (لن) واضع میكند كه منافقان هرگز جهاد نخواهند كرد.

در حالیكه صحابه در جنگها حاضر بودند و اصولأ پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) غیر از صحابه كسی دیگر را نداشت كه به همرایش به نبرد بروند.

آیا این آیه برای بیدار كردن ما كافی نیست؟

3ـ اگر بگوییم كه یاران پیامبر همگی در زمان حیات پیامبر منافق بودند پس نتیجه این می شود كه خداوند (جل جلاله ) در اراده اش موفق نشد زیرا یكی از اهداف بعثت پیامبر این بود كه نفوس مردم هم عصر خود را پاك كند.(هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَهَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ) (الجمعه:2) (او خداست كه در میان بیسوادان پیامبری از بین خودشان برانگیخت تا آیاتش را برای آنها بخواند و پاكشان كند و كتاب و حكمت را به آنها یاد دهد و بدرستی كه قبل از آن در گمراهی آشكار بودند )

با حرف تشیع پاك نكرد. اینكه ما بگوئیم از میان هزاران نفری كه در مدرسه محمدی درس خواندند فقط 4 تا 12 نفر موفق شدند توهین به حضرت محمد(ص) است این حرف این معنى را دارد كه از زن پیامبر گرفته تا دوست صمیمی ایشان جملگی منافق بودند یعنی آن حضرت در دریای از نفاق كه حول ایشان را گرفته بود می زیستند و اقدامی نمی كردند این تهمتی بس بزرگ بر رسول خداست درست آن است كه بگوییم ( منافقین یك عده محدود بودند و حكومت اسلامی در قلمرو عربستان رواج پیدا كرد و مسلمانها خلیفه الارض شدند ) یك عیب بزرگ عالمان شیعه این است كه باقیاس كردن امر را برمردم مشتبه می كنند مثلأ وقتی به آنها بگویید چرا دور قبر حسین (رضی الله عنه) طواف می كنند؟ می گویند شما چرا دور كعبه طواف می كنید؟

می پرسیم: ( چطور مهدی درگهواره حرف زد و..12 سال عمر كرد؟) می گویند : ( چطور ندارد همانطوریكه عیسی (علیه الصلاه والسلام) درگهواره حرف زده و نوح (علیه السلام) 960 سال عمركرد )

همینطور در جواب اینكه چطور می شود از زن تا پدر زن از نزدیكترین دوست تا خویشاوند پیامبر همه منافق باشند میگویند ( چطور ندارد همانطور كه پسر نوح و زن لوط  و نوح  كافر بودند )

این جوابهای سفسطه آمیزنباید كسی را گمراه كند درجوابشان می گوییم : « ولی پسر و زن نوح به عذاب الهی گرفتار شدند و درحالیكه همانهای كه شما آنها را همراهان بد طینت پیامبر میدانید پس از او خلیفه شدند نوح (علیه الصلاه والسلام) به امر خدا (جل جلاله) از زنش دوری كرد لوط (علیه الصلاه والسلام) به امرخدا(جل جلاله) زنش را شبانه در خانه رها كرد تا دچار عذاب شود اما محمد (علیه الصلاه والسلام) ابوبكر را همرایش به غار ثور برد وقت مرگ سرش برسینه عایشه بود و پدرش را پیشنماز مردم كرد آری محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) تا آخرین لحظه اصحاب خود را رها نكرد و فرق در اینجاست اگر كس ادعا كند كه چون زن لوط (علیه الصلاه والسلام) كافر بود پس زن محمد(علیه الصلاه والسلام) هم است اگر همین دلیل باشد پس زن شما نیز كافر است اگر نوح ...1 سال عمر كرد پس هر كس بتواند چنین عمری كند بنابراین من هم میتوانم بگویم هزار سال عمر می كنم.

این حرف ها به هذیان بیشتر شباهت دارد تا دلایل علمی.

4ـ از همه بالاتر اگر ما بپذیریم كه اصحاب پیش از رحلت رسول خدا منافق بودند پس باید قرآن را انكار كنیم درجای جای كتاب خدا صحابه مدح شده اند و ما بعضی از آیات را  شاهد میاوریم:

سوره فتح پس از صلح حدیبیه و 5 سال قبل از وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نازل شد در صلح حدیبیه پیمان صلحی بین مسلمانان و كفار بسته شد و خداوند(جل جلاله) پس از آن درباره حضرت محمد این آیه را نازل كرد.

(لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطاً مُسْتَقِيماًوينصرك الله نصرأ عزيزا) سورة الفتح آية 2ـ3

(تا بیامرزد خداوند برایت گناهان سابق و آینده ات را انعامش را بر تو تمام كند و براه راست هدایتت نماید و تا خدا ترا یاری و نصرت كند نصرت قوی و باشوكت).

پس مسلمانان جلو آمدند وگفتند:

(مبارك باشد یا رسول خدا. الله (جل جلاله) مشخص فرمود كه با تو در روز واپسین چه خواهد كرد یا رسول الله با ما چه خواهد كرد؟ )

واین آیات نازل شد:

(هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَهَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَاناً مَعَ إِيمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً ليدخل المؤمنين والمؤمنت جنت تجرى من تحت الانهر خلدين فيها و يكفر عنهم سيئاتهم وكان ذلك عندالله فوزأ عظيما ) سورة الفتح آية 4ـ5

(او آن خدایست كه فرود آورد آرمش و اطمینان را در دلهای مومنان تا ایمان سابق شان با ایمانی تازه زیادتر شود و برای خداست لشكر های آسمانها و زمین و خداوند دانای باحكمت است و عاقبت نزول این آرامش آنست كه خداوند درآرد مردان و زنان مومن را در بهشت های كه در آن رود ها جاریست و جاودان در آن باشند و بدیهایشان را از آنها زایل كند و این در نزد خدا یك پیروزی و رستگاری بزرگ برای مومنان است )

این ماجراكه ذكرش رفت را حضرت انس بن مالك نقل فرمود و در كتب مسلم و بخاری به ثبت رسیده است شاید اینجا برادری اعتراض كند و بگوید:

( ای برادر اگر ما انس بن مالك ترا قبول داشتیم و یا بخاری و یا مسلم را دیگر چه نیازی بود كه تواین كتاب را بنویسی؟ ) راست هم می گویند قرار نیست كه در بحث ما از چیز های مشتركی كه هر دو قبول داریم یعنی قرآن وعقل خارج شویم پس دوباره به قرآن رجوع می كنیم تا ببینیم چطور درهمین سوره فتح درچند آیه پایین تر خداوند (جل جلاله) رضایت خود را از مؤمنانی كه در زیردرخت با رسولش بیعت كرده اند اعلام میدارد.

(لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَهِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَهَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحاً قَرِيباً) (الفتح:18)  بدرستیكه الله از مؤمنان خشنود شد آن وقتیكه بیعت میكردند با تو زیردرخت پس دانست آنچه كه دردل ایشان است و پس فرود آورد آرامش را بردل ایشان و پاداش داد ایشان را به پیروزی نزدیك »

خوب این قرآن جلوی ما است و ما عقل هم داریم بلاخره باید مشخص كنیم این افراد كه زیر درخت با پیامبر خدا بیعت كرده اند و خدا از آنها راضی شد چه كسانی بودند؟ در كتب تاریخی اهل تشیع هم ذكر است كه:

( وقتی حضرت عثمان تشریف برد به مكه تا با مكیان مذاكره كند و راه را بمنظور دخول صلح آمیز لشكر حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) برای انجام مناسك حج باز كند خبر آمد كه مكیان حضرت عثمان را  كشتند و بعد حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) مسلمانان را جمع كرد و در زیر درختی  نشست و از آنها بیعت گرفت كه با مكیان بجنگند)

واضح است كه همراه رسول خدا فقط علی بن ابی طالب (رضی الله عنه) نبود حدود ..14 نفر پیروان ایشان بودند وهمه حاضرین غیر از جدین قیس بیعت كردند شیعه هم قبول دارد كه در این مراسم بیعت، عمر و ابوبكر (رضی الله عنه) نیز بودند و ما به این دلیل است كه پشت كلمه صحابه حروف (رض) كه اختصار(رضی الله عنه ) است را می نویسیم.

شما دقت كنید كه خداوند در این آیه چه می فرماید:

(فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَهَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحاً قَرِيباً وَ مَغَانِمَ كَثِيرَهً يَأْخُذُونَهَا وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً) سورة الفتح آية 18ـ19

«پس دانست آنچه را كه در دلها یشان است و سپس فرود آورد اطمینان و آرامش را بر آنها و پاداش  داد ایشان را به پیروزی نزدیك و غنیمت های زیادی كه خواهند گرفت و خداوند غالب و عزیز و با حكمت است.

این حرف چه معنی بزرگی دارد این الله است كه از قلبهایشان خبرمیدهد و از ایمان آنها تعریف می كند و به خاطر این ایمان محكم است كه به آنها مژده میدهد مژده به پیروزی نزدیك:

این پاداش آنها بود بخاطر بیعت شان. و اشاره ای است به پیروزی بعدی آنها درجنگ خیبر با یهودیان كه چنانكه میدانیم خیلی زود تحقق یافت یعنی وقتی رسول خدا از حدیبیه بر گشت و قصد خیبر فرمود در مدینه منافقانی كه همراه حضرت در سفر مكه شركت نداشتند بطمع گرد آوری غنایم خواستند كه بالشكر همراه شوند اما رسول خدا نپذیرفت و فرمود اگر بیایید به شما از مال غنیمت چیزی نمی دهم و سپس بهمراه همان مؤمنان كه در حدیبیه بودند به خیبر رفت و یهودیان را شكست داد و غنیمت عظیمی بدست آورد.

حضرت عایشه رضی الله عنها میفرماید ( تا روز خیبر یك شكم سیر خرما نخورده بودم )

(1) نگاه كنید به صفحه 32 همین كتاب

خدا را شكر. هزار مرتبه خدا را شكر عالمان شیعه برای آنكه قهرمانی حضرت علی رضی الله عنه را نشان دهند. اقرار دارند به اینكه حضرت ابوبكر و حضرت عمر در آن جنگ پرچمدار بودند. ولی رشادتی از خود نشان ندادند.

به هر حال از حرفشان استنباط می شود كه آن حضرات نیز مشمول وعده الهی شدند و غنایم كثیری بدست آوردند و اگر هم كسی جهالت كند و انكار نماید می پرسیم ( آیافتح 9 قلعه مستحكم كفار را علی به تنهایی انجام داد یا حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) با لشكری آنها را در محاصره گرفت لشكر عظیمی كه كمر یهودیان را شكست )

اگر بگویند علی به تنهایی و به كمك 4 نفر دیگر یهودیان را شكست داد می گوییم پس نگویید كه روزی كه حق علی را خوردند علی قدرت نداشت آن علی كه 4 سال پیشتر توانسته بود یهودیان تا دندان مسلح را از بین ببرد براحتی می توانست عمر و ابوبكر و بقیه اصحاب را از بین ببرد و ریشه منافقان را بكند پس چرا اینكار را نكرد و چون جواب ندارند ناچاراً می پذیرند كه همراه حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) صدها مجاهد دیگر نیز بودند.

مجاهدینی كه خداوند (جل جلاله) آنها را تایید فرموده است پس جاییكه قرآن آنها را مؤمن میداند آیا كسی كه مؤمن به قرآن باشد دیگر حق دارد كه علیه صحابه سخن گوید؟

آنهم سخن های ركیك در حد اینكه آنها منافق بودند؟!!

جواب را باید برادران شیعه مومن به قرآن مجید بدهند!

با دلایل ذكر شده مشخص و به اصطلاح اظهر من الشمس است كه صحابه تا لحظه وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) مومنانی مخلص بودند و قرآن بر این گواهی میدهد و عقل و براهین و شواهد دیگر نیز همین را می گویند.

حالا احتمال دیگر را بررسی كنیم یعنی احتمال اینكه صحابه نه پیش از وفات بلكه پس از رحلت حضرت رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) منافق شدند این احتمال نیز غیر ممكن است كه بوقوع پیوسته باشد به دلایل زیر:

(1) نا ممكن است چونكه بدون انگیزه است توضیح میدهیم جاده ای را در نظر بگیرید كه در آن حدود 30 هزار ماشین در حال حر كتند یكباره اگر در روزنامه ای شما بخوانید كه این 30 هزار ماشین جز 4 تا 12 تا یكباره خراب شده و متوقف گشته اند باور می كنید؟ اگر بگویید احتمال دارد كه چنین چیزی رخ دهد حد اقل بدنبال دلیل میگردید.

ما وقتیكه می گوئیم 30 هزار صحابه اصحابیكه تا آخرین جنگ همراه رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) بودند یكباره و بلافاصله پس از رحلت آن حضرت (صلی الله علیه وآله وسلم) ایمانشان خراب شد باید دلیل ارائه دهیم وگرنه هیچ انسان خوب اندیشی حرف ما را نمی پذیرد.

(2) گفتیم كه خداوند(جل جلاله) در ماجرای صلح حدیبیه برقلب مومنان و صدق ایمان آنان گواهی داد و بر قلوب آنها آرامش را نازل فرمود آیه چنین میگوید:

(هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَهَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَاناً مَعَ إِيمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً لِيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَيُكَفِّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَكَانَ ذَلِكَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزاً عَظِيماً) سورة الفتح آية 4و5

(او همان خدای است كه آرامش را بردلهای مومنان نازل كرد تا ایمانشان با ایمانی دیگرفزونی گیرد و از برای الله است سپاهیان آسمانها و زمین و خداوند(جل جلاله) دانای با حكمت است)

نتیجه نزول این آرامش برقلبهای مومنان آن است كه عاقبت خدا (جل جلاله) زنها و مردان مومن را درباغهای كه زیر آنها رودها جاریست وارد كند و جرمها و بدیهای آنها را از آنها زائل گرداند.

و این پاداش برای مومنان نزد خدا یك رستگاری بزرگ است. این آیه 5 سال قبل از وفات پیامبر نازل شد ملاحظه كردید آیه مىفرماید:

( ما بر قلب مومنان سكینه و آرامش نازل می كنیم تا ایمانشان با ایمانی تازه زیادتر و زیادتر شود ).

خداوند نفرمود كه ایمانشان كم شود یعنی عكس آنچه كه علمای شیعه میگویند آنها مدعیند درعرض 5 سال ایمان صحابه سیر نزولی پیموده به صفر رسید و زیر صفر رفت و این ادعا خلاف فرموده قرآن است. ما به همین دو دلیل بسنده می كنیم و قضاوت در باره ادعای آنانكه به كفر صحابه بعد از پیامبر معتقدند را به خوانندگان وا میگذاریم.

اینجا لازم است اشاره ای به یك طرفند برخی از علمای شیعه بنمایم البته قصد اساء ادب به عامه مردم را ندارم زیرا اغلب آنها مردمانی صادقند و تنها عیبشان این است كه از علوم دینی اطلاعات و آگاهی های غلطی دارند. وحتی قصد طعنه زدن به كلیه علمای شیعه را نیز ندارم زیرا در بین آنها نیز مردان خوش نیت وجود دارند متأسفانه یا به حقایق به دقت توجه نمی كنند و یا ازچرخش در زندگی می ترسند.

روی حرف من به آن دسته از عالمان شیعه است كه سعی دارند از واقعیت بگریزند و آنرا از عامه مخفی دارند .

طرفند آنها تقیه است یعنی جائیكه كمتیشان لنگ آمد عقب می نشینند مثلأ درمسئله تحریف قرآن چون ادعای آنها محلی از اعراب ندارد بطور كلی منكرند كه قرآن تحریف شده در حالیكه كتب آنها از این مسئله پرشده و عالمانی كه به این امر معتقدند روی چشم آنها قرار دارند .

بر این اساس در سایه تقیه من میترسم كه آنان بیایند و بگویند كه:

( نویسنده این كتاب به ما افترا بسته و حرف در دهان ما گذاشته و كتاب را بر اساس یك فرض غلط نوشته ما هرگز نگفته و نمی گوئیم عمر و ابوبكر منافق بودند بلكه آنها مؤمنانی بودند كه فقط در مورد حق علی دچار لغزش شدند اگر غیر از این بود چرا ما با مسلمانان دیگر معاشرت می كنیم زن میدهیم زن میگریم برجنازه آنها حاضر می شویم و ذبیحه آنها را می خوریم و پشت امامشان نماز می گزاریم؟

اما صبركنید. شما نمی توانید بگویید فلان مسلمان بود اما بخشی از رسالت محمد(صلی الله علیه وآله و سلم) را قبول نداشت در این حرف تضاد نهفته است كسی كه نماز نخواند كافر نیست اما آنكه منكر وجوب نماز شود مسلماً مسلمان نیست .

شما میگوئید این آیه درحق حضرت علی است

(يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ) (المائده:67)( ای پیامبر برسان آنچه را كه ازجانب پروردگارت بتو نازل شده و اگر این كار را نكنی پس رسالتی كه بتو محول شده بود را انجام نداده ای خداوند تو را از مردم حفظ میكند بدرستی كه او گروه كافران را هدایت نمی كند.)

ببینید مسئله چقدر مهم است كه پیامبر تهدید میشود كه اگر نگوید علی جانشین من است از مقام پیامبری عزل میگردد این تفسیر شما از آیه است و حالا حساب كنید حال كسی را كه بشنود ولی قبول نكند و پنهان كند و منكرشود و خود جای علی بنشیند عمر و ابوبكر و باقی صحابه با دو گوش خود شنیدند كه حضرت فرمود علی جانشین من است از او پیروی كنید. عمر و ابو بكر باقی صحابه با ادعای شما با دو چشم خود دیدند كه پیامبر بر روی بلندی علی را بر دست بالا برد و گفت آنچه كه مدعیید گفت! با این موجود پیروی نكردند اصلا منكر شدند كه چنین حرفی را پیامبر زده آیه و حدیث را منكر شدند و پنهان كردند دیگر چطور آنها را مسلمان میدانید پس شما اگر به زبان هم انكار كنید چون عمل این كار كفر آمیز را به اصحاب نسبت میدهید پس قائل به كفر و نفاق آنها هستید و كتابهای شما هم مملو از جملاتی است كه به صحابه عظیم شان پیامبر نسبت كفر را میدهند و اما اینكه پشت پیروان آنها نماز می خوانید وزن میدهید وزن می گیرید در جنازه آنها حاضر می شوید برای این است كه شما به تقیه معتقد هستید و این سوال را خود شما جواب بدهید چرابا آن عقیده اینكار ها را می كنید و دلیل این تضاد درعمل و گفتار خود را روشن كنید؟

چرا پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) جانشيني برنگزيد؟

یكی از ایرادهای بزعم ایشان، مهم این است كه می گویند: « چگونه می توان پذیرفت كه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در امری چنین مهم سكوت كرده باشند و امت را مانند رمه ای بی چوپان بحال خود وا گذارند. این یك اصل غیر قابل بحث پیش ایشان است كه هرگز كره زمین از حجت خدا خالی نمی شود پس می گویند محال بود كه پس از مرگ پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) این قانون دستخوش تغییر شود».

آنها به استدلال زیاد چنگ می زنند و آنرا از براهین قوی خود بحساب میآورند اما باز بر اساس فرمولی كه داریم این نقطه نظر را نیز محك می زنیم تا ببینیم كه آیا خالی از تناقص است یانه؟

متأسفانه دراینجا نیز علماء شیعه دچار تناقص گوئی شده اند.

از یك سو می گویند دنیا از حجت خالی نمی شود و زمین بدون رهبری نمی ماند و محال است كه امر مهم جانیشنی پیامبر مسكوت گذارده شده باشد و از طرف دیگر ما عملأ می بینیم كه امروز جهان حتی در نزد خود آنان از حجت خالی است و مسئله جانشینی پیامبر لا ینحل مانده است چطور دقت كنید به عرایضم!:

علماء شیعه می گویند خدا (جل جلاله) حضرت علی و بعد امام حسن و بعد امام حسین بعد امام سجاد و الی آخرتا مهدی 12 امام را به جانشینی پیامبر برگزید می گوییم بسیار خوب از آخری می پرسیم:

امام مهدی حالا كجاست؟

من نوعی را چرا خدا بدون رهبر گذاشته است؟

اگر از عدالت خدا بدور بود كه امت محمد را بدون رهبر رها كند از عدل او بس دورتر خواهد بود كه مرا و امثال مرا و شما را كه از زمان پیامبر خیلی فاصله داریم بدون رهبر رها كند می گویید ( رها نكرده و رهبر ما مهدی است كه حی و حاضراست ) باز می پرسیم ( خوب كجاست كه من از او بپرسم كه حق با كیست؟ ) شما در جواب من ای برادران اهل تشیع چه می گوئید مگرنمی گویید كه او پشت پرده غیب پنهان است و دسترسی به او ممكن نیست و باید به قرآن و احادیث ائمه و پیامبر مراجعه كرد خوب پدر آمرزیده ها پس باز به حرف ما رسیدید.

مهدی از میان شما به پشت پرده غیب رفت و جانشینی نگذاشت و شما را بی رهبر گذاشت شما این حق را به مهدی میدهید از عدالت خدا هم بدور نمی دانید خوب پس چرا وقتی می گوئیم پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) جانشینی برنگزید و قرآن و سنت را برای ما گذاشت ناراحت می شوید و آبرو درهم می كشید؟

اول شما برای مهدی نایب درست كردید و 70 سال كه عمر یك آدم است مردم را سرگرم كردید و چون زمینه را برای ظهورش آماده ندیدید عمرش را طولانی كردید و نایب را هم مردود دانستید و بالاخره واضح است كه امروز من بدون رهبر هستم شما خواننده هم بدون رهبر هستید ولازم است كه خودمان بنشینیم و رهبر خویش را برگزینیم و انتخاب رهبر را در پرتو هدایتهای قرآن و سنت انجام دهیم همانطوركه برادران اهل تشیع انكار را می كنند و كردند اول خمینی را انتخاب كردند نمایندگان خبرگان را انتخاب كردند اگر مهدی زنده و اوامرش ظاهر باشد كه دیگر نیازی به انتخاب نیست وقتی رهبر الهی درمیان ما باشد ما دیگر كی هستیم كه رهبر انتخاب كنیم وقتی حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) درمیانه صحابه بود كسی انتخاب نمی دانست یعنی چه. هیچكس نمی آمد امیر لشكر را خودش انتخاب كند همه اینها به امر حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) بود و حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) را هم مردم انتخاب نكرده بودند این واضح است. او پیامبر و برگزیده الله (جل جلاله) بود خوب حالا كه ما به خود حق انتخاب رهبر را میدهیم چرا به صحابه نمی دهیم؟

این مثل لقمه از پشت گردن خوردن است پس از هزار و یك دلیل آخر می رسند به حرف ما. جای خنده دار قضیه اینجاست كه در كشور ایران وقتی خمینی مرد كسی را به جانشینی خود انتخاب نكرد و شاید خواست خدا بود كه اینطور شود از یك طرف منتظری را بركنار كرده بود و از طرف دیگر جانشین رسمی نداشت و بعد بزرگان ایران آمدند و یك رهبر جدید برگزیدند كه نامش خامنه ای است. خامنه ای حكم رهبری خود را نه از خدا گرفت ونه از مهدی و نه حتی از  رهبری قبلی.

خوب آدمهای حسابی آن چیزی را كه غیر ممكن میدانستید و میگفتید محال است پیامبر انجام دهد رهبر شما و رئیس نظام شما انجام داد.

می گویند: اگر خمینی جانشینی انتخاب نكرد برای این بود كه قانون اساسی وجود داشت مجلس خبرگان بود و در سایه دستورات آن رهبر انتخاب می شد كه شد.

در جواب می گوییم ( یعنی قانون اساسی شما از قرآن دقیق تر بود در قرآن آمده كه مسلمانها امور خود را با شوری اداره كنند و بر اساس آن دستور، مردم در امر خلافت شوری كردند و اكثریت قریب به اتفاق بر حضرت ابوبكر متفق شدند. و آنكس هم كه قبول نكرد نه كودتا كرد نه دست به شمشیر برد. یا سكوت كرد یا به سفر رفت. و این قانون شورا است.

البته قصد ندارم وارد سیاست شوم تنها هدفم این است تابیان كنم كه اهل تشیع نمی توانند به عقاید خود جامه عمل پوشانند حتی وقتى حكومت از آن آنها هم باشد نمى توانند. چون با جوهر عقیده آنها، تضاد عجین شده و هر كس میداند كه در عمل دو چیز متضاد واقع نمی شوند. و لو آنكه بصورت تئوری بتوان آنرا بیان نمود.

اما نمی خواهیم از جواب به این سوال كه چرا پیامبر خلیفه ای برنگزید طفره برویم ما دلایل زیادی داریم كه عدم انتخاب جانشین توسط پیامبر را توضیح میدهد از آن جمله.

(1) پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قوم را بدون راهنما رها نكرد زیرا در بین آنها قرآن باقی ماند و این كتاب آسمانی دارای این خصوصیت بود و هست و خواهد بود كه كتابی آسان و قابل فهم و استفاده برای همه است خداوند(جل جلاله ) 4 بار دریك سوره این آیه را تكرارأ آورده است.

(وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ)  سورة القمر آية 17 22 ـ 32 ـ40

(و براستیكه آسان گردانیدیم قرآن را برای پند گیری پس آیا هست كسی كه پند گیرد؟)

و این هم ویژگی خاص قرآن است كه نه دستخوش تحریف شده و نه می شود و نه خواهد شد گمان نمی كنیم در این باره كسی جرات كند حرف دیگری بزند پس قرآن و عملكرد رسول خدا كه در كتب حدیث جمع شده چراغی فروزان برای رهنمای امت بودند و این سخن اساسأ غلط است كه بگوییم ( امت چون رمه ای بی چوپان رها شده اند ).

(2) دوماً در قرآن و سنت امر شده كه مسلمانها در امور خویش با یكدیگر مشورت كنند خداوند (جل جلاله) در قرآن میفرماید:

(َأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ) سورة الشوری آية 38

( مومنان) كارهایشان را در بین خویش با مشوره انجام میدهند )

و آنها نیز پس از رحلت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین كردند وعملأ نیز موفق شدند.

  1. باید دقت كنیم كه در عدم انتخاب جانشین مستقیم، حكمت بزرگی وجود دارد برای درك آن نیاز به توجه و فهم است:

هنگامیكه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) درقید حیات بودند چند بار برای خود جانشین و نائب برگزیدند مثلأ وقتی برای غزوه ای تشریف میبردند كسی را به جانشینی در مدینه میگذاردند یا برعكس هنگامیكه خودشان با لشكر نمی رفتند كسی را از جانب خود امیر لشكر میكردند. دریكی از این جنگها خالد بن ولید فرمانده سپاه بود او به كفار حمله كرد یكی از كفاركه مرگ خود را نزدیك میدید داد زد:

( لااله الاالله محمد رسول الله )

اما حضرت خالد اعتنایی نكرد و او را كشت وقتی حضرت خالد برگشت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) واقعه را كه شنیدند بشدت ناراحت شدند و چهره شان سرخ شد و بارها به خالد فرمودند ای خالد آیا قلبش را شكافته بودی و دیده بودی كه دروغ می گوید آنقدر این جمله را تكرار كردند تاحضرت خالد در دلش گفت. (ای كاش بس میكردند )

بعد حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور دادند كه دیه خون آن فرد را به اهلش بدهند بعد فرمودند.

( خدایا من ذمه خون آن شخص را قبول نمی كنم )

چرا حضرت این حرف را زدند؟ از اول نیز ذمه خون آن شخص بگردن حضرت خالد بود از اول هم به حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) ربطی نداشت؟ نه اینطور نیست بهرحال خالد امیرمنتخب حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) بود و به زبان دیگر جانشین ایشان در بین لشكر بود پس دستور خالد مثل دستور پیامبر بود و عمل او عین عمل رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم).

لذا حضرت خالد خطا كرد حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) عكس العمل نشان دادند و خطای خالد را اصلاح كردند حالا تصوركنید خالد جانشین آن حضرت پس ازوفات نیز می بودند و فرض كنید.

كه این واقعه پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اتفاق می افتاد هیچكس نمی توانست به خالد این برگزیده پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اعتراض كند و این عمل حتی بصورت قانون درمیاید. و تصور كنید خالد نیز برای خود جانشینی برمیگزید و او هم فقط یك خطا میكرد و به همین ترتیب تا امروز این جانشینان رسمی بنظر شما چند خطا میكردند همه این خطا ها قانون میشد؟

شیعه متوجه این نكته شده كه سعی كرده جانشینان پیامبر را معصوم از خطا معرفی كند اما این نادرست است زیرا اولأ عملأ خلاف این اتفاق افتاده و خالد(رضی الله عنه) برگزیده رسمی پیامبر اشتباهی كرد كه رسول خدا را به خشم آورد و ثانیأ انسان درصورتی می تواند از خطا مصؤن بماند كه بوحی مرتبط باشد و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هم اگر با وحی سر وكار نداشت دچار خطا می شدند بطور مثال ایشان می خواستند سرقبر منافقین نماز بخوانند كه این آیه نازل شد:

(وَلا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَداً وَلا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ) (التوبة:84)

 و (ای محمد ) برسرمرده هیچیك از ایشان (منافقان ) نماز مگذار و نایست برسر قبرشان بدرستیكه آنها كافر به خدا و رسولش شدند و مردند در حالیكه فاسق بودند ) یا این آیه نازل شد:

(عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ) (التوبة:43) خدا ترا ببخشد چرا تا زمانی كه برایت واضح نشده بود كه از بین اجازه گیران كی راست گو وكی دروغگو است به آنها اجازه دادی كه به جنگ نیایند!.

ومثل این زیاد است.

خداوند (جل جلاله) چون كه عمل رسول خود را اسوه مؤمنان مقرر فرموده بود لهذا در هر مورد ایشان را مخاطب میكرد و رفتارشان را درست و بی خطا وصاف می كرد تا برای ما مرجع باشد و مرجع شد و ما میگوییم ایشان معصوم بودند، یعنی ازخطاء وگناه بری بودند.

اما جانشین پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) این امتیاز را نداشت و مثلأ اگر علی جانشین رسمی ایشان می شد این احتمال وجود داشت كه خطای كند كه بعدأ بصورت قانون در آید و تازه گاهی خطاها در سلسله جانشینها می توانست 180 درجه باهم فرق كند و ما را دچار سردرگمی نماید به این صورت كه این احتمال وجود داشت كه امام حسن كاری كند كه امام علی خلاف آنرا كرده و یا امام حسین كاری كند كه حسن نكرده و به این صورت عوض یك رهبر 100 رهبر داشتیم كه هركسی به فتوای خود عمل میكرد و مسلمانان حیران می شدند وعملأ هم تاریخ شیعه با این مشكل روبروست كه توضیح دهد. چرا علی با معاویه جنگید و پسرش با معاویه صلح كرد عالمان شیعه برای توجیه این رفتار متضاد مجبور شدند كتب قطوری بنویسند كه تازه خواننده كنجكاو را قانع نمیكند.

به این دلیل ساده است كه پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) كسی را پس از خود برنگزید تا مبادا خطایش بنام اسلام تمام شود امروز ما در یك مسئله خلافی به قرآن و سنت مراجعه می كنیم و رای هیچ شخصیت دیگری حتی شخصیتی چون ابوبكر (رضی الله عنه) درمقابل قرآن و سنت برای ما سند نیست و خود را ملزم به پیروی صد درصد ازهیچكس جزقرآن و سنت نمی دانیم.

عالمان مذهب تشیع برای آنكه جواب اشكال را بدهند خود را بورطه ای بس خطرناك انداخته اند یعنی مدعی شدند كه جانشینان پیامبر معصوم یعنی بری ازخطا بودند و بواسطه الهام با الله(جل جلاله) درتماس بودند و فرق الهام و وحی را در این میدانند كه در وحی می توان فرشته را دید و صدایش را شنید و درالهام فقط صدایش شنیده می شود وخودش قابل رویت نیستند به این ترتیب خاتمیت پیامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) و جامعیت قرآن را عملأ منكر شده اند هرچند كه بظاهر به آن اعتقاددارند.

خاتمیت پیامبر را از اینرو منكرند كه بهر حال باور دارند.

خداوند (جل جلاله) پس از حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم ) ازطریق فرشتگان با جانشینان او درتماس است همانگونه كه با جانشینان موسی(علیه الصلاه والسلام) تماس داشت حالانكه نوع تماس اهمیتی ندارد؟! می خواهد با وحی باشد یا با الهام یا فاكس یا تلفن نتیجه مهم است مهم این است آنها می خواهند بگویند كه ارشادات الهی برخلاف عقیده ما جامع نشده و باز بطریقی دیگر درحال تكمیل است و این انكار اصل خاتمیت پیامبر و جامعیت قرآن است و عجیب اینكه آنها به كتب الهام شده دیگری چون حفر و جامعه و صحیفه فاطمیه معتقدند انا لله واِنا اِليه راجعون. تمامی این مسائل از آنها سرچشمه گرفته كه ایشان جانشینی علی را اصل قرار داده و برای دفاع از این اصل دیگر برایشان اهمیتی ندارد كه حتی اگر بنوعی مجبور به انكار خاتمیت پیامبر یاكامل بودن قرآن شوند.

با این بحث معلوم شد كه چرا پیامبر جانشینی تعیین نكرد اما باز دلیل را تكرارمی كنیم:

(چونكه جانشین باوحی مرتبط نبود و احتمال داشت در حكمی خطاكند و این خطا درصورتیكه او بر گزیده پیامبر میبود به دین برمیگشت )

واین توضیح شیعه كه می گویند جانشینان پیامبر معصوم و با خدا درتماس بودند را نمی پذیریم زیرا اگر قبول كنیم باید آیه 40 از سوره احزاب را منكرشویم

(مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ) (الأحزاب:40)

(نیست محمد پدر هیچیك از مردان شما و اما فرستاده خدا و آخرین پیامبران است. )

و اگر بگوییم «هم این آیه را قبول داریم و هم نازل شدن الهام برعلی را دوگانه گوئی كرده ایم و ما دینی كه دوگانه گوئی و تضاد در آن باشد را قبول نداریم زیرا الله فرموده است:

(وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً) (النساء:82)

واگر كتاب آسمان دستورات دینی از جانب كس دیگری غیر از الله می بود حتمأ و صد در صد در آن اختلاف و تضاد فراوانی پیدا می كردند.

یعنی اگر از طرف خدا نباشد حتمأ می توان درآن تضاد یافت.

چرا عجله كردند؟

و ایراد می گیرند( اگرصحابه ریگی به كفش نداشتند چرا هنوز كه جسد پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم ) روی زمین بود به تكاپو افتادند تا جانشین انتخاب كنند علت این شتاب چه بود؟ )

ما نمی دانیم از این حرف چه منظوری دارند؟ این حرف چه معنی دارد؟

مسئله عوام فریبی و ترس دركار نبود كه تندی یا كندی عمل در سر نوشت علی تاثیری داشته باشد چونكه برادران شیعه ما خود می گویند كه در غدیر خم تمام مردم شنیدند و دیدند پیغمبر علی را به جانشینی برگزید اما در شورای سقیفه كسی دم نزد حتی از عامه مردم همه صدایی در نیامد. بنابراین گردانندگان پشت صحنه نگران این نبودند كه( تأخیر در انتخاب جانشین احتمال ازدیاد محبوبیت علی را بهمراه بیاورد.)

مگرخارج از شهر لشكری به كمك علی میامد كه صحابه شتاب كنند؟

این ایراد اصلأ یك عوام فریبی برای بد نام كردن یاران پیامبر است وگرنه این عجله در سر نوشت علی بی تاثیر بوده است. بیایید فكركنیم مثلأ اگر پس از دفن حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) بفكر انتخاب جانشین میافتادند چه میشد؟ باز حضرت علی ( رضی الله عنه )شانسی نداشت حد اكثر كاری كه علی (رضی الله عنه) میتوانستند بكنند این بود كه چیزی را كه 70 روز پیش همه شنیده بودند را دو باره باز گوكنند آنها كه حرف محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) را قبول نكردند مسلمأ بازگوئی علی را نیز پشت گوش میانداختند. این را شیعه می گوید كه «آنها در70 روز پیش همه با علی بیعت كردند وبه جانشینی او اقرار نمودند ولی در شورای سقیفه یعنی 70 روز بعد نقص عهد كردند.

مردمی كه گوش شنوا به حرف رسول خدا نداشتند مسلمأ سخنرانی علی را هم قبول نمی كردند كما اینكه به ادعا منابع شیعه روزهای بعد علی اعتراض كرد انكار و تغییری در اوضاع پیدا نشد.

پس تاجیل یا تاخیر درانتخاب جانشینی برای علی (رضی الله عنه) علی سویه بود. ومشخص نیست كسانیكه این ایراد را علم می كنند اگر قصد فریب دادن و بازی كردن با احساسات مردم را ندارند پس چه مقصدی دارند؟

اما با این وجود برای آنكه كسی از این نظر نیز سوء استفاده نكند علت شتاب صحابه را بروایت تاریخ ذكر می كنیم:

روز وفات پیامبر حضرت سعد بن عباده رهبر یك گروه از انصار همراه یاران خود در محلی بنام سقیفه بنی ساعده بودند و حضرت سعد برای یارانش و بقیه انصار حاضر در محل گفت كه باید جا نشین پیامبر را از بین مردم مدینه انتخاب كنیم و خود را كه رئیس پیر انصار بود، ارجح به این مقام دید. بزرگان مهاجر تا آن لحظه به این فكرنبودند و شاید اگرعمل حضرت سعد نبود انتخاب جانشین به بعد از دفن رسول خدا موكول می شد. اما این حركت ناگهانی سعد همه را وادار به مداخله كرد زیرا كبار مهاجران سعد را برای این كار ارجع نمی دیدند. این فقط عقیده مهاجرین نبود گروه بزرگی از انصار نیز برهمین رای بودند پس بدون دعوت و برنامه قبلی بزرگان مهاجر وارد محل اجتماع طرفداران سعد در سقیفه شدند و از قبل توطئه ای دركار نبود و اصلأ كسی آنجا حرف علی را نمی زد و بهر حال جر وبحث و مباحثه زیاد شد امابه نتیجه ای نرسیدند یعنی حضرت سعد برحرف خود پافشاری كرد. اما فایده ورود مهاجرین به صحنه این بود كه خیلی از انصار حرف و استدلال مهاجرین را پذیرفتند.

و ابوبكر كه توسط عمر پیشنهاد شده بود را به خلافت برگزیدند. اما سعد مخالفت كرد از این رفتار حضرت سعد و مخالفت او با مصوبه شوری می توان حق را به آنهایی داد كه معتقد بودند از سعد بهتر برای این مقام ابوبكر است. و از رای اكثریت انصاربه ابوبكر می توان در یافت كه آن بزرگواران نیزبه این نكته توجه داشتند و از رای انصار به ابوبكر متوجه این نكته و حقیقت عظیم می شویم كه شاگردان مكتب محمدی چگونه تربیت شده بودند كه درآن محیط جاهلی و قومی رای به فردی از كشور دیگردادند.

( امروز ایران كه اسلامی است بر اساس قانون اساسی آن، مسلمانی كه از كشور دیگر باشد نمی تواند رهبر ایران شود. ) و الا اگر همه انصار بدور حضرت سعد بن عباده جمع می شدند.

مسلماً مهاجرین قدرت این را نداشتند مخالفت كنند و خلافت بدست انصار میافتاد كسی كه صحابه پیامبر را به مقام پرستی وقبیله پرستی متهم می كنند خوب است در این رفتار انصار دقت كند و ببیند كه آنها چگونه خلافت كه دردسترشان بود را به فردی از قبیله ای دیگر و از وطن دیگردادند. آیا پس از این رای می توان انصار را متهم كرد كه حرف رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) را در مورد حق علی نپذیرفتند و دادند كسی دیگری بخورد. مثل این است كه گفته شود.

( دزدی مال دزدیده و در راه خدا بخشید ) حیرت آور است این استدلال آنها.

بنابراین اگردرانتخاب رهبر عجله كردن گناه بود متوجه همه اصحاب نیست بلكه فقط حضرت سعد بن عباده (رضی الله عنه) مسئول آن است هرچند اول ثابت كردیم كه دراین عجله كردن هیچ توطئه ای مد نظر نبوده است البته ما این جسارت را در حق حضرت سعد بن عباده نمی كنیم او اجتهاد كرد كه بهتر است خویش رهبر شود.

این موضوع را با افراد قبیله اش درمیان گذاشت و اگر بگویم چرا حرص داشت وهول زد جواب این است كه درزمان پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) مردم بر سر جسد مرده گریه نمی كردند وسینه نمی زدند و اینكارها را جاهلیت میدانستند و جسد پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) برروی زمین همینطور نیافتاد بلكه بهترین افراد خانواده اش مشغول غسل وكفن حضرت بودند لذا اگر سعد به كار دیگری بپردازد چه ایرادی بر اوست.

دراینجا ما می پرسیم چرا حضرت علی به شوری نیامد تا جلوی انحراف را بگیرد اقلأ بیاد مردم بیاورد كه در70 روز پیشتر در غدیر خم چه گفته اند چه و چه شنیده اند. مسئله شوری كه مخفی نبود او هم می توانست مثل بقیه و با عجله به آنجا برود . آیا كدام امر مهم تر بود؟

( غسل دادن جسد پاك پیامبر یا جلوگیری از انحراف عظیم امت. )

حضرت علی می توانست كسی دیگری از فامیل پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را مسئول غسل كند و خودش هم بیاید یا حد اقل آن 4 تا 12 نفر طرفدار علی چرا در جلسه حاضر نشدند و اگر شدند پس چرا چیزی نگفتند؟ بنی هاشم كجا بودند؟ آیاهمه اینها دلیل براین نیست كه اصلأ ادعا دروغ است.

وحضرت علی خودش ادعا نمی كرده كه خداوند (جل جلاله) او را جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) كرده است ؟

شاید كسی بگوید آخر چطور انسان امرغسل پیامبر را رها كند مگر علی مثل سعد بود كه فكر و ذكرش خلافت باشد.

جواب این است كه مسئله خلافت در اینجا بعنوان یك مقام مطرح نیست بلكه یك وظیفه و یك امرمهم عبادی مورد بحث است لهذا حضرت علی (رضی الله عنه) اگرمیدید كه امت دارد دچار انحراف می شود و زحمات طاقت فرسایی پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم ) از بین میرود ناچاراً باید به شوری میامدند واقلأ حرف خود را میگفتند. و اصولأ عجله در انتخاب رهبرعیبی ندارد اگر داشت در روز مرگ خمینی روز نامه های كشور همزمان با اعلان مرگ خمینی اعلام نمی كردند كه مجلس خبرگان تشكیل جلسه داده و خامنه ای را بعنوان رهبر برگزیده است.

اعضای شورای خبرگان مثل باد از همه جای ایران آمدند تهران حتی سر مرده خمینی هم نرفتند (باز صحابه كه اول سر جسد حضرت رفتند) اول رفتند جانشین انتخاب كردند حتی دختر خمینی هم پیش از آنكه به فكر پدر باشد به فكر برادر بود و فردای مرگ خمینی و قبل از دفن او به یك خبرنگار آمریكائى گفت ( پدرم گفت كه برادرم پس ازمرگ او میتواند وارد جهان سیاست شود پس می بینیم كه اینكار بد نیست كه آدم در انتخاب رهبر بعدی عجله كند اگر بد بود علمای شیعه پس از 14 قرن ازكار صحابه تقلید نمیكردند.

وقتی خمینی مرد رفسنجانی در آنجا حاضر بود رو به زنان خانواده اش كرد وگفت:

( ساكت باشید باید در فكر این باشیم كه نظام را حفظ كنیم نظامی كه خمینی موسس آن بوده.)

پس می بینید با همه علاقه به گریه وزاری وقتی مصلحت ایجاب كند و موضوع انتخاب جانشین درمیان باشد حتی زنان از گریه وزاری منع می شوند.

اما باز هم میگویم كه عموم صحابه در انتخاب جانشین عجله خاصی نشان دادند و اگر نبود عمل حضرت سعد بن عباده شاید اینكار را به بعد از دفن آن حضرت محول میكردند.

اما بهر حال به جنازه حضرت نیز بی اعتنایی نشد پس از پایان كار در شورای سقیفه صحابه برگشتند و منتظر ماندند تا مردم از حومه مدینه نیز بیایند و سپس جسد پاك حضرت محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) را دفن كردند.

بهر حال چه انتخاب قبل از دفن چه پس از دفن شانس حضرت علی را زیاد وكم نمی كرد این نكته ای است كه ما می خواستیم در این گفتار ثابت كنیم و همراه آن نیز این را تكرار كنیم كه ایرادی كه در مورد عجله كردن میگیرند یك نوع جوسازی است تامردم گمان كنند كه صحابه برای خوردن حق علی عجله كردند و دست یكی نمودند و تا مردم فكر كنند كه آنها اعتنایی به حضرت رسول الله(صلی الله علیه و آله وسلم) نداشتند یا تصور كنند كه توطئه ای در كار بوده  است.

قرآن و مخالفان صحابه

خداوند در قرآن می فرماید: (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاهِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْأِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَهً وَأَجْراً عَظِيماً) (الفتح:29) (محمد فرستاده خداست و همراهانش بركفار خشن و در بین خود مهربانند و می بینی آنها را در حال ركوع و سجده كه جویای فضل خدا و خشنودی اویند اثر سجده درچهره های ایشان مشهود است داستان ایشان در تورات و انجیل است ایشان (صحابه) مانند زراعتی هستند كه ساقه سبز خود را بیرون دهد و پس قوی گرداند آنرا و پس محكم بایستد برساقه خود و زراع را به شگفت و كافران را به خشم آرد و الله به مومنان نیكوكار ایشان وعده مغفرت و پاداش عظیم میدهد )

( والذين معه ) یعنی كسانیكه با اویند یعنی یاران او را خداوند (جل جلاله) به صفاتی ارزنده وصف نموده است از جمله:

آنها در مقابله باكفار سخت و خشن اند.

و در بین خود مهربانند.

و سپس می فرماید آنها مردمانی اند كه زیاد نماز می خوانند وعلاوه می نماید كه هدف آنها از این ركوع و سجده جلب رضای الهی است یعنی الله گواهی به حسن نیت و اخلاص آنها میدهد.

و بعد میافزاید كه قیافه آنها از اثر سجده نورانی است. و بلاخره به آنها وعده میدهد كه مغفرت و پاداش بزرگ در انتظار صالحین آنها است.

خداوند صحابه را به نهالی تشبیه می كند كه كم كم رشد نموده شاخ و برگ میدهد وكفار از این رشد به غیض میایند در عمل صحابه نیز چون نهالی تازه پا بودند و سپس مدینه را گرفتند و بعد مكه و بعد خیبر و یمن و شبه جزیره عرب را و بعد ایران و مصر و روم را و از این درخت پرشاخ و برگ كفار به خشم آمدند.

استنباط امام مالك از این آیه این است كه هر كسی به همراهان محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) یعنی صحابه رضی الله عنهم خشم و غیض داشته باشد كافر است.

دراینجا شاید كسی از اهل تشیع بگوید :

تو اول برادری خودت را ثابت كن و بعد تقاضای ارث بنما ما اصلأ قبول نداریم كه عمر و ابوبكر و دیگران اصحاب رسول خدا بوده اند ما قبول نداریم كه این آیه در باره آنها ست.

اما با هر چه میشود شوخی كرد با قرآن نمیشود قرآن خودش متونش را تفسیر میكند ما با مراجعه به یك آیه دیگر ثابت می كنیم كه ابوبكر یار رسول خدا بود و آنها نیز ناچار به قبول این حقیقت هستند الله (جل جلاله) می فرماید.

(إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا ) سورة التوبة آية 40

یعنی آن هنگام كه محمد میگفت به یارش غم مخور به یقین خداوند باماست.

این آیه مربوط به هجرت حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) از مكه و پناه گزینی او در غار ثور است و بدون نزاع و اختلاف همه معتقدیم به اینكه یار و رفیق غار رسول حضرت ابوبكر بوده است منتهی با این فرق كه دشمنان ابوبكر می گویند ایشان بی صبری بخرچ داد و ترسید و دوستان ایشان می گویند ابوبكر (رضی الله عنهم) شجاعت به خرچ داد وغم خوار رسول بود كاری نداریم كه حرف كی درست است مهم این است كه باید قبول كنیم و هر دو گروه هم قبول دارند كه هم صحبت رسول ابوبكر بوده است پس درمعنی آیه (محمد رسول الله والذین معه ) كه ذكرش رفت. بودن تردید ابوبكر نیز شامل ( والذین معه ) است. ابوبكر رفیق حیات آن حضرت بود كسی قدرت انكار اینرا ندارد. آیه این را می گوید تاریخ این حرف را میزند. و جز جاهل كسی منكر آن نیست و این هم آیه دیگر كه شاهدی بر ادعای ماست.

( لَكِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَأُولَئِكَ لَهُمُ الْخَيْرَاتُ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) التوبة آية 88ـ89

اما پیامبر و كسانیكه همراه اویند (صحابه ) جهاد می كنند با مالها و جانهای خود و آنها بر ایشان نیكی هاست و این گروه رستگار و نجات یافته اند.)

خداوند برای آنها بهشتهای كه در زیر آنها رود ها جاریست مهیا كرده و جاودان در آن بمانند آن پیروزی بس بزرگ است و باز خداوند (جل جلاله) میفرماید.

(لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً وَيَنْصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ) (الحشر:9)

(مال فی) برای فقیران مهاجری است كه از دیار و مالهای خود اخراج شدند در حالیكه جویای فضل خدا و خشنودی اویند و نصرت میدهند خدا و رسولش را آنها همانا كه را ستگویند ! .

خوب حالا سوال دیگری از مخالفان می كنیم اگر آنها قبول ندارند كه این همه آیات در حق صحابه باشد پس باید بگویند در حق كی است ؟ بالاخره خداوند از مهاجرین و از مجاهدین و از مومنین سخن می گوید منظور خدا (جل جلاله) چه افرادیست ؟ لابد مثل همیشه می گویند منظور همان 4 صحابه ای هستند كه از نظر آنها یاران صادق علی بودند و مرتد نشدند یعنی حضرت بلال و ابوذر و سلمان و مقداد رضی الله عنهم اجمعین .

مایه تأسف است كه می بینم بعضی از صحابی كه شعیه قبول دارد مشمول این آیه نمی شوند مثلأ :

حضرت بلال مالی نداشته یك برده بوده كه حضرت ابوبكر او را خرید و آزاد كرد .

حضرت ابوذر اصلاً از مكه اخراج نشده و خودش با اراده خود از جایی دیگر آمده و سپس به جای خود برگشته و قبیله خود را مسلمان كرد .

حضرت سلمان هم یك برده بود و از مكه اخراج نشد بلكه در مدینه سكنی داشت و مجبور نشد بخاطر ایمان به رسالت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) مالش را رها كند بلكه حتی بفضل خدا او از مال و كمك مسلمان دیگر مستفید گشت و آزادی خود را بدست آورد.

البته زبانم لال شود اگر قصد توهین به صحابه را داشته باشم یا از ارزششان بكاهم بلال اگر مشمول این آیه نیست مشمول دهها آیه دیگر است. و قهرمانی او در پایداری برتوحید هرگز فراموش شدنی نیست وبه همچنین حضرت سلمان فارسی وحضرت ابوذر رضی الله عنهم .

ما فقط میخواهیم بگوییم چقدر عالمان شیعه از قرآن دور و به متن آن نا آگاه اند و نمی خواهند یا نمی توانند بدرستی مفهوم و مقصود آیه را درك كنند .

پس خلاصه كلام اینكه ناچاریم قبول كنیم همانهای كه در نظر آنها متهم بدروغ و نفاقند مشمول متن آیه اند و علاوه بر این خداوند می فرماید .

(وَإِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ) (لأنفال:62)

و اگر قصد فریب دادن تو را داشته باشند پس خدا ترا كافی است و او كسی است كه یاری میدهد تو را ( ای محمد ) به نصرت و بكمك مومنان .

و همه میدانیم كه جهاد رسول خدا با یك لشكر 4 یا 10 نفره نبوده است .

خدا اگر كمی عقل اندكی خلوص به كسی اعطا كند او نمی تواند منكر این حقیقت شود و مجبور است اعتراف كند این آیات درحق همه اصحاب است .

و با این اقرار دیگر بر او لازم است كه به اصحاب كینه و غیظ نداشته باشد و بر او واجب است كه طبق دستور العمل آیه زیر رفتار كند .

(لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً وَيَنْصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ) (وَالَّذِينَ تَبَوَّأُوا الدَّارَ وَالْأِيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَهً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَهٌ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) (وَالَّذِينَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْأِيمَانِ وَلا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ) (الحشر:8-9-10 )

مال فی ( غنیمت بی زحمت جنگی ) برای مهاجران فقیری است كه از سر زمین و دارایی خود رانده شدند در حالیكه جویای بخشش وكرم الهی و رضایت او بودند و یاری میدهند الله و فرستاده اش را و همانان آنها را ستگویند ! و نیز برای آنهایست كه جای گرفتند در دار اسلام ( یعنی انصار) ایمان آوردند پس از مهاجران و دوست دارند هركه را كه هجرت كند بسویشان و نمی یابید در دلهای خود دغدغه و ناراحتی بخاطر آنچه كه به مهاجران داده شد و مهاجران را برنفس خود مقدم میدارند هرچند كه خود محتاج هم باشند وكسانیكه نفس خود را از حرام نگه دارند بدرستیكه آن جماعت رستگار و نجات یافته گانند !

و(مال فی) همچنین از آن آنهای است كه بعد از این دو گروه آمدند و می گویند بار الها بیامرز ما را و بیامرز برادران ما را كه درایمان از ماپیشی گرفتند و در قلبهای ما نسبت به آنها كینه ای قرار مده . با رالها بدرستیكه تو بخشاینده مهربانی! )

بله دایم باید بگویم ( ای خدا ما را و برادران ما را كه در ایمان از ما پشیی گرفته اند بیامرز و در دل ما نسبت به آن مومنان كینه ای قرار مده بدرستیكه تو بسیار مهربان و رحیم هستی ! ) دقت كنید كه چه كسانی جزو این آیه اند و چه كسانی مشمول آن نمی شوند آنكس كه در دل ، غل وكینه به مهاجرین و انصار دارد جزو توصیف شدگان آیه نیست شما توجه كنید كه آیه چه می گوید از كه می گوید و برای كی می گوید .

آیه می فرماید مال غنیمت كه در دست رسول خدا است متعلق به چند گروه است.

یكی نزدیكانش دوم یتیمان سوم فقیران چهارم در راه ماندگان و بعد بیشتر توضیح میدهد و می گوید .

حق آنهایست كه از شهر و دیار و مال و منال خویش رانده شده اند یعنی منظور همه اصحابی هستند كه از مكه به مدینه هجرت كرده اند و منظور تمامی انصاری هستند كه در مدینه با روی باز به آنها جا دادند و در مرحله بعدی كلیه مومنانی هستند كه بعد از این دو گروه آمدند كه ما و شما هم شاملش هستیم بشرطی كه این دعا را بخوانیم و به آن عمل كنیم .

(رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْأِيمَانِ وَلا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ) (الحشر:10)

( بار الها بیامرز ما را برادران ما را كه در ایمان از ما پشیی گرفتند و در قلبهای مانسبت به آنها كینه ای قرار مده بار الها بدرستیكه تو بخشاینده مهربانی! )

قرآن و صحابه

اینك قرآن ! كتابی كه ما به آن ایمان داریم .

اینك این كتاب آسمانی این معجزه پیامبراست كه ازصحابه سخن میگوید .

درصفحات گذ شته به مناسبتهای مختلف نظر قرآن مجید را در راه اصحاب رسول خدا بیان كردیم و در این گفتار مستقلاً در این باره سخن می گوییم تا اگر هنوز در دل كسی شبهه ای باقی مانده باشد رفع گردد .

قرآن به تعدد ، صفات نیكی را به صحابه منسوب می كند كه برخی را می شماریم:

1ـ را ستگويان

(لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً وَيَنْصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ) (الحشر:8)

( غنیمت بی زحمت جنگی مال مهاجرین بی چیزی است كه از دیار و دارایی خود رانده شدند در حالیكه جویای فضل خدا و خشنودی اویند و یاری میدهند خدا را و رسولش را و آنهایند صادقان )

می فرماید آنها كه از مكه و مال و شهر خود محض به رضای خدا اخراج شدند مردمانی صادقند و بعد یكی از ما می گوید نه خیر اینها كذابند !

2ـ مرحمت بخشايش خدا براي آنهاست .

(لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَهِ الْعُسْرَهِ مِنْ بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ) (التوبة:117)

(بدرستیكه الله برحمت خود بخشید بر پیامبر و مهاجرین و انصاری كه از او در وقت سختی پیروی كردند بعد از آنكه نزدیك بود كه متزلزل شود ( ازجای كنده شود ) دل گروهی از آنها پس خدا برحمت متوجه شد برایشان بدرستیكه اوست بخشاینده و مهربان ) .

جالب این جاست كه عالمان مذهب تشیع نیز می پذیرند كه مطلوب این آیه یاران پیامبرند اما باز بروش خود تفسیر می كنند آنها از قول امام صادق و امام رضا نقل می كنند كه جمله .

(قَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ)  (التوبة: الآية117) صحیحش این است .

(... لقد تاب الله بالنبى على المهاجرين والانصار... )

آنها در توضیح عمل خود میگویند رسول خدا كه گناهی نكرده بود تا مشمول عفو شود البته این خود جای حرف دارد كه آنها به چه جرات می گویند آیه را باید اینطور خواند اما بفرض محال باشد قبول است رسول خدا را در این شامل نمی كنیم صحابه كه به رای شما گناه كرده بودند را كه دیگر مجبورید مشمول آیه بدانید پس از این آیه و به اعتراف خود شما و به اعتراف امام شما و به اعتراف مفسر شما ثابت می شود كه خداوند (جل و علا) مهاجرین وانصاری كه قلبشان نزدیك بود درگرما گرم و شدت جنگ از جا كنده شود را بخشید چونكه خدا به آنها رئوف و رحیم است .

اگرحضرت محمد (صلی الله علیه وآله و سلم ) را با آن استدلال مشمول این آیه ندانید حتماً علی را هم نمیدانید زیرا به استدلال شما حضرت علی هم كه معصوم است گناهی نكرده بود پس شاملین این آیه بقیه صحابه هستند .

دانستیم خدا به مومنان رئوف و رحیم است و دانستیم كه مهاجرین و انصار مؤمن بودند و حالا خوب است بدانیم كه این آیه در باره جنگ با رومیان و جنگ تبوك است و تقریباً یك سال قبل از رحلت پیامبر نازل شد و تاریخ نویسان همراهان پیامبر را نیز 4 تا 10 نفر ندانسته بلكه آنها 30 هزار نفر بودند حالا اگر كسی اصرار دارد كه حضرت با 10 نفر به جنگ رومیان رفته اند دیگر مختار است

3ـ بهترين امت ها

(كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ)(آل عمران: من الآية110)

شما بهترین امت هستید كه خارج شدید (مقرر شدید ) برای مردمان (چون) امر به معروف می كنید و از بدیها مردم را باز دارید و ایمان به خداوند دارید

در این آیه خداوند (جل و علا) كه را مخاطب می كند روی سخن با چه كسی است ؟

معلوم است مؤمنان زمان پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم ) را مورد خطاب قرار داده است و می فرماید شما بهترین امت هستید چونكه ایمان به خدا دارید و امر به معروف و نهی از منكر میكنید .

خداوند (جل و علا) شهادت میدهد كه آنها بهترین امت هستند گروهی از مسلمانها شهادت میدهند كه آنها بدترین افراد امت هستند خوب حالا حرف كی را باور كنیم حرف خدا را یا حرف اینها را ؟

4ـ رشد يافته گان .

(وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْأِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ) (الحجرات:7)

«و بدانید كه درمیان شما رسول خدا است اگر فرمانبردار شما در بسیاری از امور باشد پس به رنج خواهید افتاد ولی الله ایمان را برای شما (درچشم شما) چیزی دوست داشتنی قرار داد و آنرا زینت قلبهای شما نمود و بدتان آورد از كفر و فسق و سركشی و آنها رشد یابندگان هستند .

در این آیه خداوند(جل و علا) صاف و پوست كنده فرموده كه در قلب مؤمنانی كه پیامبر در بین شان است ایمان را زینت داده و آنرا چیزی دوست داشتنی قرار داده و كفر و فسق و سركشی راچیز بدی در نظر شان جلوه داده است و چون به این دو صفت آراسته اند لذا دائماً به پیش میروند .(راشدین)

و حق هم هست كه به پیش روند چونكه آدمی كه از بدی بدش آمد هرگز بدی نمی كند و اگر از خوبی خوشش آید و آنرا مطابق با هوای نفسانی خود دید دیگر چه چیزی مانعش میشود كه از خوبی دوری كند ؟ شیطان بدی را برای انسان خوب جلوه میدهد و آدمی را وسوسه میكند اما با توجه به آیه فوق این كار در مورد قاطبه صحابه ممكن نبوده زیرا خدا دلهای آنها را به ایمان آرایش داده بود پس آنها راشد بودند و دائماً به جلو میرفتند .

خوب! حالا حرف كی را باور كنیم ؟ حرف خدا را كه گواهی میدهد این مردم ایمان دارند ایمان را دوست دارند و پیش میروند یا حرف آنكس را كه می گوید این مردم نفاق و كفر را دوست دارند و دائماً قهقرا میروند .

حرف كی را باوركنیم ای صاحبان چشم وگوش و دل حرف چه كسی را باور كنیم ؟

یكی شاید این جابگوید:  عمو! یواشتر چرا این قدر تند میروی از كجا معلوم كه این آیه در حق صحابه باشد ؟

در جواب می گویم : از این جمله آیه :

(وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ )

و بدانید در بین شما رسول خدا است .

از این آیه می فهمیم كه مقصود یاران پیامبر بوده اند

رسول خدا در بین كی بود؟ دربین ما بود یا در بین كفار مكه یا در روم یا در ایران ؟ درهیچكدام از این جاها نبود رسول خدا در مدینه و در بین مؤمنان بود و مؤمنان مدینه انصار بودند كه او را به شهر خود و درمیان خود راه دادند و مهاجرین بودند كه ایشان را تا آنجا همراهی كردند . پس همین دوگروه بودند و جای شك و بحث هم نیست !

ياری دهندگان محمد ( صلی الله عليه وآله و سلم )

(وَإِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ) (لأنفال:62) ای محمد (صلی الله علیه وآله و سلم )‌ و اگر قصد فریب دادنت را دارند پس خدا ترا بس است خدایی كه یاری داد تو را به نصرت خود و بواسطه مؤمنان !كسانی كه محمد)صلی الله علیه وآله و سلم) را یاری دادند و سبب پیروزی او بركفار مكه شدند یك لشكر كامل بودند نه 4یا5 نفر و خداوند گواهی میداد كه در مقابل خدعه كفار خدا او را با یاری خود و یاری مؤمنان تائید می كند .

6ـ فرشتگان به كمك صحابه آمدند .

(إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَلَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَهِ مُنْزَلِينَ)(بَلَى إِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَيَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هَذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَهُ مُسَوِّمِينَ) (آل عمران:125)

پس وقتی می گفتی به مسلمانان آیا بس نیست شما را اینكه پروردگارتان یاریتان كند به 3هزار فرشته فرود آورده شده ! بله اگر صبر كنید و تقوی پیشه نمایید آن هنگام كه كافران با جوش خود به شما هجوم آوردند پس پرودگار تان شما را با 5 هزار فرشته نشان زده شده یاری دهد .

(إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَهً مِنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَيُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَلِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدَامَ إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَهِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ) (لأنفال:11-12 )

  بیاد آورید آن هنگام را كه خداوند شما را خواب آلود كرد تا از طرفش برایتان آرامش باشد. و فرود میاورد برشما از آسمان آبی را تا بواسطه آن شما را پاك گرداند و پلیدی شیطان را از شما دور كند و قلب هایتان را به هم وصل نماید و قدمهایتان را ثابت و پا برجا گرداند آنگاه كه وحی می فرستاد خدایت بسوی فرشتگان كه بدرستی من با شمایم پس استوار سازید مسلمانان را ، رعب خواهم افگند در دل كافران بزنید بالای گردنها و بزنید دست و پای ایشان را از هر طرف .

(فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ) (لأنفال:17)

پس شما نكشتید آن گروه را و لكن خدا كشتشان ! و تیر نیانداختی تو آن هنگام كه تیراندازی كردی ( بلكه در اصل ) خدا تیرانداخت تامسلمانان را ازطرف خویش عطاء بخشد و بدرستیكه الله شنوای داناست .

(قَدْ كَانَ لَكُمْ آيَهٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتَا فِئَهٌ تُقَاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَأُخْرَى كَافِرَهٌ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ وَاللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشَاءُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَهً لِأُولِي الْأَبْصَارِ) (آل عمران:13) «بدرستیكه برای شما در دو گروه كه بهم آویختند نشانه ای است .گروهی در راه خدا جهاد میكردند و گروه دیگر كافر بودند . مسلمانان آن كافران را دو برابر خویش دیدند ولی خدا هركسی را بخواهد بپیروزی رساند و تاییدش كند بدرستیكه درآن عبرتی است برای صاحبان بصیرت . »

تمام این آیات درباره اصحاب پیامبر و مربوط به یوم بدر است و اكثریت این بزرگان بدری پس از وفات پیامبر نیز زنده بودند یعنی همه این آیات را خدا در باره كسانی گفته كه میدانسته كافر می شوند !!

7ـ بدی به آنها نمی رسد .

و این آیه در مورد كسانیست كه پس از شكست در جنگ احد سستی نكردند و بدنبال كافران رفتند و بتعقیب آنان پرداختند تا كفار پراگنده و فراری شدند .

(الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَاناً وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللَّهِ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ) (آل عمران: 172-174)

(آن كسانیكه پس از رسیدن زخم و آزار، حكم خدا و پیامبرش را قبول كردند برای نیكوكاران وتقوی پیشه كنندگان آن جماعت پاداشی بس بزرگ است .

برای آنهائی كه وقتی مردم برایشان گفتند كه كافران برضد شما لشكر ها گرد آورده اند پس بترسید و بر حذر باشید اما آنها ایمانشان فزونی گرفت و جواب دادند . خدا ما را كافی است . و نیكو كارگزار و وكیلی است . پس برگشتند با نعمتی از خدا و فضلی از او كه بواسطه آن نرسد به آنها هیچ بدی و سختی و جویای خشنودی خدا شدند و خدا دارای فضل بزرگ است .) خداوند میفرماید .

(... لم يمسسهم سوء... ) بدی آنها را لمس نكرد .

خیلی از این افراد در انتخاب خلیفه پس از وفات رسول الله (صلی الله علیه وآله و سلم ) شركت داشتند چطور شیعه بعد از آنكه خداوند(جل و علا ) ضمانت كرده كه (لم يمسهم سوء) گواهی میدهد كه این مردم به بزرگترین بدی متصور یعنی نافرمانی و مخفی كردن دستور خدا چنگ آویختند .

8ـ حقا كه مؤمن هستند

(وَالَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ) (لأنفال:74)

( و آنها ئیكه ایمان آوردند و هجرت كردند و جهاد در راه خدا نمودند و كسانیكه آنها را پناه دادند و یاری نمودند آنها حقا كه مؤمنند و برای آنها آمرزش و روزی نیك است . )

و بعضی ها می گویند حقا كه كافرند . حرف كی را باور كنیم حرف قرآن را ؟

باحرف كسی كه میگوید ایمان به قران دارد ولی برخلاف قران حرف می زند ؟.

9ـ رستگاران !

(الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَهً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ) (التوبة:20 )

(و آنان كه ایمان آورده و هجرت نمودند و جهاد كردند در راه خدا با مالها و جان هایشان دارای درجه و مرتبه بلند تری در نزد خدا هستند و اینها رستگارانند )

10ـ بشارت يافته گان

این آیه دنباله آیه ذكرشده در بالاست .

(يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَهٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُقِيمٌ) (التوبة:21)

 بشارت میدهد خدا ایشان آنها را به رحمتی از جانب خود و خشنودی و رضوان و باغها و آنها در آن نعمت ها جاودان خواهند بود .

خداوند آنها را بشارت به بهشت میدهد گروهی از مسلمانها به آنان مژده جهنم میدهند جهنم در دست شماست یا دردست خدا بهشت در اختیار شماست یا در اختیار الله ؟

11ـ متقی هستند

(إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّة حَمِيَّة الْجَاهِلِيَّة فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَة التَّقْوَى وَكَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً) (الفتح:26)

(هنگامیكه كافران در دلهای خود غیرت از نوع جاهلی آنرا قرار دادند پس خداوند (جل وعلا) آرامش را بر رسولش و بر مؤمنین نازل فرمود و آنها را پایبند كلمه تقوی كرد و آنها سزاوار تر بودند به تقوی و اهل تقوی بودند و خدا برهرچیزی داناست .)

ما در این باره شرحی نمی نویسیم اگركسی هنوز در باره لشكر محمد« صلی الله علیه وآله و سلم » نظرخوبی ندارد پس یك بار دیگر آیه را بخواند .

12ـ خدا ازآنها راضی است.

پیشتر نوشتیم كه الله (جل وعلا ) از آنانیكه در بیعت رضوان با رسول خدا بیعت كردند خشنود شد آنها كسانی بودند كه قبل از فتح مكه ایمان آوردند و از مكه به مدینه هجرت كردند یا در مدینه مهاجرین را پناه دادند خدا از آنها بنام مهاجران و انصار اولیه نام می برد و در باره آنها می فرماید .

(وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ) (التوبة:100)

( و پیشی جستگان نخستین از مهاجران و انصار و كسانیكه پیروی كردند از مهاجرین و انصار به نیكوئی خشنود شد خداوند (جل و علا) از آنها ، آنها نیز از خداوند خشنود شدند و خدا آماده ساخت برای آنها بهشتهای كه از زیرش نهرها جاریست . جاودان در آن برای همیشه باشند و آن رستگاری بسیار بزرگ است! )

این آیه مهر باطل برهرگونه اباطیل میزند خدا اعلان فرموده كه از مهاجرین و انصار اولیه خشنود است و آنها را در بهشت، ابد الابد، داخل می كند و لو آنكه نادان در دنیا یقه بدرد و آنها را كافر و منافق بداند كسی كه ایمان به قرآن داشته باشد با خواندن این آیه آیا دیگر حق اساء ادب درحق صحابه را دارد .

13ـ صحابه بهتر از ما هستند .

(لا يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَهً وَكُلّاً وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً) (النساء:95) (هرگز مومنان نشسته ای كه نقصی جسمی و یا دلیلی قانع كننده برای این نشستن ندارند با مجاهدانی كه در راه خدا با مال و جان جهاد می كنند برابر نیستند خداوند جهاد كننده گان با مال و جان در راه خدا را برنشستگان در مرتبه و درجه برتری داده و خداوند به همه وعده نیكو داده است و درجه برتری داده و خداوند به همه وعده نیكو داده است و خداوند مجاهدین را نسبت به نشستگان با مزدی بزرگ افزونی داده است ) همه میدانیم كه علی و عمر و عثمان و ابوبكر و ابوعبیده و عایشه و زبیر و طلحه و سعد بن ابی و قاص سعد بن عباده و دیگران ( رضی الله عنهم اجمعین ) قبل از فتح  مسلمان شدند و هزارتا مسلمان ، كه پس از فتح انفاق كردند یا جهاد كردند و لو هركسی باشد با یكی از اصحاب اولیه برابر نیستند كسی كه خدا او را بهتر از ما میداند به ما چه میرسد كه در باره آنها زبان درازی كنیم ؟

حالا اگر بعد از این همه آیات كه ذكر شد یكی بیاید و بگوید ( ایمان به قرآن دارم آیاتش را قبول دارم اما نمی پذیرم كه صحابه انسانهای شریفی بودند ) بنظر شما آیا تناقض گویی نمی كند ؟

صـفات منـافقـين

برخی از داشمندان مذهب تشیع تمام آیات فصل پیش را با یك آیه رد می كنند و به اصطلاح آب پاكی روی دست ما میریزند آنها میگویند (ما قبول نداریم كه آیه در حق عمر ابوبكر و دیگران باشد زیرا خداوند (جل و علا) همچنین فرموده است :

(وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَهِ) (التوبة:101)

( و بعضی از اعراب ( بادیه نشین ) درحول شما منافقانند و بعضی اهل مدینه هم منافقند )

اما جواب این شبه به مدد الله(جل جلاله) :

به قرآن مراجعه كنید می بینید اولاً آیه قبل از ین اختصاص به مدح مهاجران و انصار و تابعین داشته است ، دوماً خداوند(جل جلاله) فرموده (ومن اهل المدينة مردوا على النفاق) ونفرموده (اهل المدینه كلهم منافقون الا علی و ابوذر و سلمان و مقداد)  ولی شما همه را منافق كردید از حضرت عایشه تا عامی ترین شهروند مدینه از نظر شما منافق بودند ‍.

ما حق نداریم بدون دلیل انگشت اتهام را به سوی صحابه كرام دراز كنیم حرف كه بی دلیل نمی شود شما برای آنكه صحابه را مشمول آیه ای بدانید باید دلیل ارائه دهید و براهین محكم بیاورید وگر‍‍نه اگر قرار هركی هركی باشد فردا یكی دیگر بلند می شود و به حجت همین آیه كه ( فى المدینه منافقون ) می گوید چون علی در مدینه بود پس منافق است ( استغفرالله ) آیا شما این استدلال را قبول می كنید پس چاره این است قبل از آنكه زید و عمر و را به نفاق متهم كنیم بیاییم و بررسی كنیم كه اصلاً منافقین چه صفاتی داشتند و بعد ببینیم كه آیا این صفات برصحابه منطبق بود یانه ؟

راه حل درست و منطقی همین است و گرنه اگر بازار تهمت و تهمت بازی گرم شود هیچكس در امان نمی ماند پس حالا بیاییم صفات منافقین را نه از دید ما بلكه از نظر قرآن بررسی كنیم :

منافقين به جهاد نمی رفتند ‍‍‍‍‍‍‍‍‍

(وَإِذَا أُنْزِلَتْ سورةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُوا ذَرْنَا نَكُنْ مَعَ الْقَاعِدِينَ رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ) (التوبة:86-87)

(و چون فرود آورده شود سوره ای (به این معنی ) كه ایمان آورید به خدا و جهاد كنید در ركاب رسولش اجازه می خواهند از تو صاحبان قدرت و مكنت (منافقان ) و می گویند رها كن ما را تا بانشسته گان باشیم راضی شدند به آنكه با پس مانده گان باشند و بر قلب آنها مهر زده شد پس آنها درك نمی كنند .)

و ما همه میدانیم كه صحابه كرام از جنگ بدر تا جنگ روم با حضرت بودند و عدد شان از 314 نفر در جنگ بدر به 30000 نفر در آخرین سال حیات پیامبر افزایش یافت و باز همه میدانیم كه اصحاب كبار چون ابوبكر و عمر و عثمان و على و زبیر و طلحه در اغلب جنگها در ركاب آن حضرت بودند و اگر هم در جنگی بطور استشنائی یكی از صحابه حضور نداشت دلیلش نه نا فرمانی و سرپیچی بلكه این بود كه حضرت محمد (صلی الله علیه و سلم ) به آن صحابه ماموریت دیگری محول فرموده بودند پس این صفت منافقین اصلاً بریاران پیامبر تطبیق نمیكند .

خرابكاری می كنند

خداوند می فرماید اگر بفرض منافقین برای جنگ خارج شوند و پیامبر را همراهی كنند در وسط راه دست بخراب كاری می زنند به آیه توجه كنید .

(لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالاً وَلَأَوْضَعُوا خِلالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَهَ وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَهَ مِنْ قَبْلُ وَقَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورُ حَتَّى جَاءَ الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَهُمْ كَارِهُونَ) (التوبة:48)

(و اگر بیرون بیایند با شما چیزی به شما افزایند جز فساد و مركب میرانند بین شما (تاخت و تازكنند ) فتنه جویان. و در بین شما كسانیند كه از آنها حرف شنویی دارند و خدا داناست بستمگاران بدرستی كه پیش از این نیز آشوب را خواسته بودند. و خداوند كارها را به صلاح تو برگرداند تا حق آمد و امر خدا ظاهر شد در حالیكه آنها اینرا دوست نداشتند )

مثل آن كاری كه منافق بزرگ عبدالله بن ابی درجنگ احد كرد و یاران منافق خود را از نیمه راه برگرداند و حاضر به جنگ نشد .

و اگر كسی بگوید صحابه منافق بودند بر اساس این آیه آنها در جنگها باید دست به خرابكاری می زدند و با این وصف پیامبر(صلی الله علیه وآله و سلم ) نمی بایست در یك نبرد هم پیروز می شدند .

صحابه در هر یك از جنگها به نوبه خود قهرمانی و رشادت از خود نشان دادند اهل تشیع فقط كارهای علی رضی الله عنه را ذكر می كند و دروغ هم نمی گوید ما هم قبول داریم و به آن افتخار می كنیم ولی در جنگها همه اصحاب نقش اساسی داشتند مثلاً جنگ خیبر را بیاد بیاوریم بحثی نیست كه قهرمان بزرگ این جنگ حضرت علی رضی الله عنه بود اما دیگران هم سهم داشتند مثلاً در ابتدای جنگ یعنی شب هفتم وقتی حضرت عمر رضی الله عنه یك یهودی را اسیر كرد كار مسلمانها آسان شد زیرا آن یهودی از ترس جان، همه راز های خیبر را برای مسلمانان گفت پس آیا این كار عمر خرابكاری بود . یا سازندگی ؟ یا كمك به مسلمانها ؟

پس این آیه كه منافقان را خرابكار در معارك، و جاسوس می نامد، با عملكرد اصحاب صد در صد مخالف و در جهت عكس كارهای صحابه است .

ايراد به رسـول خدا صلی الله عليه و آله و سلم

(وَمِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ) (التوبة:58)

(و از آنها كسی است كه طعنه میزند تو را در تقسیم اموال صدقه و اگر از آن مال به آنها بدهی راضی می شوند و اگر ندهی ناگهان خشم گیرند )

این صفات منافقان بوده و هست و نشیندم اهل تشیع هم بگویند كه حضرت ابوبكر و عمر و عثمان رضی الله عنهم به پیامبر درتقسیم غنایم ایراد می گرفتند بلكه به گواهی قرآن و تاریخ آنها خود در راه خدا انفاق می كردند خصوصاً حضرت عثمان رضی الله عنه در اینكار گل سرسبد و سر آمد دیگران بودند .

پس این صفت منافقین نیز با اخلاق صحابه تطابق ندارد بلكه فرق بین زمین تا آسمان است .

ذليل هستند

(يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَهِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّهُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ) (المنافقون:8)      می گویند هنگامیكه به شهر برگردیم پس حتماً عزیزان و بزرگان ذلیلان و خواران را از شهر بیرون می كنند و (اما) برای خدا و پیامبرش و مؤمنین است عزت و بزرگی ولی منافقان نمی دانند .

كیست كه نداند در مدینه عزیز ترین مردم اصحاب بودند در آن شهر پادشاهی كردند و حكم و قضاوت بدستشان بود. و ذلیل ترین مردم منافقان و یاران عبدالله بن ابی بودند حتی پسرش با او مخالف بود پس این صفت هم با اخلاق صحابه همخوانی ندارد . زیرا آنها درعصر خود عزیز بودند و بنظرم تا امروز نیز چون آنها عزیزان و قدرتمندی ، پیدا نشد .

به جنگ روميان نرفتند.

(فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ وَكَرِهُوا أَنْ يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَالُوا لا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّاً لَوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلاً وَلْيَبْكُوا كَثِيراً جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (التوبة:82:81 )

(شاد شدند عقب ماندگان به نشستن خود ضد رسول خدا صلی الله علیه و سلم و نپسندیدند كه جهاد كنند به مال و جانشان در راه خدا و گفتند بیرون نروید درگرمی ! بگو آتش جهنم گرمیش شدید تر است اگر دریابند . پس كه باید كم بخندند و زیاد بگریند به سزای آنچه كه عمل میكردند.)

این آیه در باره جنگ روم است منافقین به جنگ تبوك نرفتند در حالیكه در آن 30000 شمشیر زن مسلمان و از جمله اصحاب كبار مغبوض عالمان شیعه شركت داشتند پس نباید آنها را منافق بدانیم زیرا خدا منافقین را وصف كرده و مومنان را نیز این طور وصف می كند .

(لَكِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَأُولَئِكَ لَهُمُ الْخَيْرَاتُ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ) (التوبة:89:88)

(اما پیامبر و ( كسانیكه با اویند از مومنان ) با مال و جانهایشان جهاد كردند آنها برایشان نیكی ها و خیرات است. و آنها رستگارند، خداوند آماده كرده است برایشان بهشتهای كه در زیرآنها رود ها جاریست جاودان در آن بمانند و آن رستگاری بزرگ است .)

در خانه اگركس است یك حرف بس است دلیل واضح آمدكه رفتار منافقین با آنچه كه از كردار صحابه شنیده ایم منافات دارد . و حتی در یك مورد نیز نه فقط تطابق ندارد بلكه برعكس است . این بار در این گفتار ما فقط از قرآن دلیل آوردیم. و سخن الله را گواه گرفتیم اما كسی كه هوای نفسانی خود را پیروی می كند می تواند همچنان در عقیده خود پا فشاری كند كه منظور از منافقین مدینه همانا صحابه بودند. ما با او نمی توانیم بحث كنیم ولی در نهایت اینرا عموماً بخوانند گان خود می گوییم .كه اگر انسان بدون منطق بخواهد از قرآن چیزی را ثابت كند متأسفانه براحتی میتواند آنچه را كه می خواهد استنباط نماید اینكه فلان می گوید چون در قران آمده ( وفى المدینه منافقون ) پس صحابه منافقند مانند آن دو نفری است كه ادعای پیامبری كردند یكی نامش بود نصرالله و دیگری فتح الله مردم پرسیدند دلیل نبوت شما چیست ؟ گفتند قرآن ! پرسیدند ( چطور؟) جواب دادند. درقرآن نوشته ( اذا جاء نصرالله و الفتح )

ما كه نصرالله و فتح الله باشیم آمده ایم پس پیغمبریم )

تهمت و افترای نفاق بر صحابه نیز همسان استدلال فتح الله و نصرالله است .

جنگ بين صحابه

نكته ای كه بسیاری از برادران اهل تشیع را به اشتباه میاندازد این است كه حتی یك خطا را حاضر نیستند به صحابه ببخشند وگمان دارند كه آنها باید همه كارهایشان خوب باشد و اتفاقاً همین عقیده را در مورد علی رضی الله عنه دارند . آنها می پندارند كه علی معصوم بوده است .

ما هرگز عقیده نداریم كه صحابه منجمله علی رضی الله عنه معصوم بوده اند بلكه معتقدیم از بعضی از صحابه كارهای خطایی سر زده است ما  داریم صحابه ای را كه در جنگ بدر حاضر بوده اما برای حفظ خانه اش حمله پیامبر به مكه را به كفارگزارش داده وقتی رازش برملا شد پیامبراز او پرسید . ( آیا كافر شدی ؟) گفت ( نه یا رسول خدا ایمان به خدا و رسولش دارم. تنها این تدبیری بود برای حفظ خانواده ام در مكه ) عمر رضی الله عنه اجازه خواست تا او را بكشد اما پیامبر گفت صحابه بدری را خدا بخشیده است . یا داریم صحابه ای كه از جنگ فرار كرده مثل حضرت عثمان رضی الله عنه ولی خدا او را صریحاً بخشیده است و امثال اینها من با توجه به طرز تلقی عالمان مذهب شیعه ، میدانم كه حالا نفس را حتی می كشند و می گویند ( پدر آمرزیده آخر كه خودت قضاوت ما را كردی ! و حرف ما را زدی )

نه من قضاوت شما را نكردم من حرف خودم را زدم حرف ما این است كه غیر از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم ) بقیه انسانها در معرض خطا هستند ممكن است گناه كنند ممكن است فتوای غلط بدهند. ولی صرف این امكان ،نباید ما را وادار كند كه همه گناهان را به همه اصحاب نسبت دهیم .

گفتم این اشتباه عظیم عالمان مذهب تشیع است. آنها غلو می كنند و می گویند كه كسی كه رهبر است دیگرحتی یك گناه صغیره یا كبیره نباید بكند و بر این اساس ائمه خود را به خداوند متصل كردند و آنها را عقل كل و آگاه به تمام علوم و دانای غیب نیز می دانند حتی می گویند علم آنها لدنی است یعنی كسب نكرده اند بلكه خدا به آنها داده است آنها كار را به جای رساندند كه حتی امام دهم خود را ( كه 8 ساله بوده ) ازپیغمبری چون ابراهیم یا موسی یا عیسی بهتر میدانند خوب به چنین افرادی كه بچه 8 ساله را از ابراهیم خلیل الله بهتر می دانند اول باید این نكته را فهماند كه انسان معصوم از خطا در جهان در صورتی می تواند وجود داشته باشد كه به وحی متصل باشد حتی حضرت محمد صلی الله علیه و سلم وحی به كمك ایشان نمی آمد دچار خطا می شدند مثلاً.

روزی حضرت عمر رضی الله عنه وارد اتاق شد و دید حضرت محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) و ابوبكر نشسته اند دارند گریه می كنند عمر متعجب شد و گفت برایم بگویید كه چه چیز شما را به گریه آورده تا من هم همراه شما گریه كنم بعد معلوم شد كه علت گریه نزول آیه های بوده كه در آن حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) مورد عتاب قرار گرفته كه چرا تصمیم به آزادی اسیرها دارد این پیشنهاد ابوبكر بود این تصمیم مورد پسند الله (جل جلا له) نبوده است خداوند (جل جلاله) می فرماید .

(لَوْلا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ) سورة الانفال آية 68

اگر نبود حكم خدا كه پیشی گرفته پس لمس میكرد شما را به خاطر آنچه كه گرفتید عذابی عظیم .

وطبیعی است كه رسول خدا فوراً تصمیم خود را مطابق اراده الهی تغییر دادند .

خوب جایی كه پیغمبر خدا مناسب ترین شخص به مقام رهبری بود زیرا خدا او را از بین همه مردم برای فرستادن آخرین پیام خود انتخاب كرد آری وقتی شایسته ترین فرد اگر وحی به كمكش نمی آمد امكان اتخاذ تصمیمات غلط از او میرفت پس دیگر از ابوبكر عمر عثمان و علی رضی الله عنهم چطور انتظار داشته باشیم كه در تصمیمات خود و در افعال خود حتی یك بار هم به خطا نروند ؟

گفتیم شیعه برای حل این مشكل علی و ائمه دیگر خود را متصل به وحی دانسته اند ولی چون قرآن فرموده است .

محمد خاتم انبیاء است آنها برای آنكه مواجه به این ایراد نشوند نحوء اتصال علی و ائمه با خدا را اسماً تغییر دادند و شكل آن البته دست نخورده است یعنی آمدند گفتند علی بواسطه الهام با خدا تماس داشت و برای آنكه كسی با آنها نگوید چرا نام وحی را الهام گذاشتید آمدند و گفتند كه وحی و الهام فرق دارند در وحی پیامبر فرشته را میدید و در الهام على فرشته را نمى دید و فقط صدایش را می شنید .

عاقل هم میداند كه دیدن فرشته چندان اهمیتی ندارد. اصل و مقصود فهم است مهم ارتباط با الله به روش پیامبران است و چون علی پیامبر نبوده این نسبت نا روا كه علی از آن بیزار است را نباید به او نسبت داد و نباید نام وحی را الهام گذاشت و قانون من در آوردی درست كرد .

وحی یعنی نزول كلام الهی بواسطه فرشته یا بی واسطه فرشته كما آنكه خداوند مستقیماً با موسی صحبت كرد و فرشته ای در كار نبود اما باز می گویم كه به موسی وحی نازل شد و مثل عالمان شیعه لغت دیگری را برای این عمل ارتباط الهی بشر اختراع نمی كنیم و كلامی كه بر محمد بواسطه فرشته قابل رویت نازل شده باز نامش وحی است وكلامی كه به علی بواسطه فرشته غیر قابل روئیت نازل شده باز نامش وحی است با بازی كلمات نمی توان كلاه شرعی درست كرد .

پس اگر محمد را آخرین پیامبر بدانیم دیگرنمی توانیم قبول كنیم امام 8 ساله از پیامبری چون موسی علیه الصلاة و السلام كه مستقیماً با خدا در ارتباط بوده بر ترباشد .

دیگرنمی توانیم ادعا كنیم انسانی بعد از او عقل كل و خالی از خطاء و اشتباه بوده است .

و باید بپذیریم كه امكان دارد از اولیاء الله نیز خطا های سرزند منتهی تفاوت آنها بامردم عادی این است كه آنها هر وقت كه متوجه خطای خود شدند توبه می كنند

و استغفار می طلبند و اگر فتوای غلطی دادند از حرف خود . برمی گردند ! و صحابه نیز استثناء از این قانون نبودند .

ان سخنان مقدمه ای است برای جواب به این سوال كه چرا اصحاب با یكدیگر جنگیدند .

خداوند در قرآن می فرماید .

(وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ) (الحجرات:9)

(اگر دو گروهی از مومنان با هم جنگ كردند آن دو را آشتی دهید پس اگر یكی بر دیگری ظلم و زور گوئی كرد با زیاد رو و زورگو جنگ كنید تا به حكم خدا رجوع كند و وقتی به حكم خدا رجوع كرد پس بین آن در گروه بعدل اصلاح كنید .)

از ظاهر آیه بر می آید كه امكان دارد دوگروه با هم جنگ كنند در حالیكه هر دو طرف مومن باشند و امكان دارد مومنی به مومن دیگر زور بگوید البته این به آن معنی نیست كه حالا هر جا دیدیم دو گروه بنام مسلمان باهم می جنگند هر دو را ما مسلمان بدانیم یا یك طرف را بدانیم ! نه ماباید تحقیق كنیم پس بیایید روابط بین صحابه را ذره بین ببریم .

(گفتیم صحابه معصوم نبودند و به حكم این گاهی كار آنها به مرافعه و دعوا می رسید و آنها شكایت به رسول خدا می بردند وتسلیم فرمان او بودند كار در زمان ابوبكر و عمر و عثمان برهمین منوال بود البته گاهی می شد كه صحابه از رهبریت ناراضی می شدند یا رهبر از افراد زیر دست ناراضی می شد اما جریان بر اساس قانون قرآن رول عادی خود را طی می كرد مثلاً عمر خالد را دوست نمیداشت و از ابوبكر خواست كه او را بركنار كند .

اما ابوبكر سلیقه دیگری داشت وقتی عمر خلیفه شد خالد را كنار زد اما خالد قهر نكرد چون یك سرباز عادی به جهاد ادامه داد . وقتی عثمان خلیفه شد حضرت علی نسبت به بعضی از امور ایراد های به ایشان داشتند و حضرت عثمان نمی پذیرفتند .

اما علی شورش نكرد انقلاب نكرد توطئه گری نكرد بلكه حتی پسرانش نگهبان امیری بودند كه علی بهرحال از سیاست وكشور داری او ناراضی بود اولین فتنه را كسانی بوجود آوردند كه صحابه نبودند او باشانی از مصر خلیفه سوم را شهید كردند و خلیفه در حالیكه قدرت دفاع داشت دست به شمشیر نبرد و اجازه نداد احدی دست به شمشیر ببرد و غلط یا درست، این فتوای ایشان بود. اما پس از مرگ ایشان صحابه ای كه از عمل مصریان اوباش به خشم آمده بودند دیگر مانعی برای دست بردن به شمشیر ندیدند. و هركس به گوشه ای رفت تانیرویی جمع كند و اوباشان را گوشمالی دهد .

ناگفته نگذاریم كه پس از شهادت خلیفه سوم اصحاب و منجمله شورشیان كه مسلط برشهر شده بودند با علی بیعت كردند علی براساس فتوای خود تصمیم گرفت كارها را یكی یكى اصلاح كند چون معاویه حاكم شام زیر بار بیعت نمی رفت لذا علی سزا دادن قاتلان عثمان را به آن دلیل و به یك دلیل مهم تربه عقب انداخت دلیل مهمتر این بود كه علی نیروی كافی برای مقابله با آنها را نداشت نیروهای صادق پراگنده شد بودند .

و شیرازه كارها از هم گسیخته بود و برای بنظم در آوردن امور احتیاج به زمان بود. اینجا اختلاف بین صحابه شروع شد حضرت عایشه و طلحه زبیر اصرار بر مجازات فوری قاتلان عثمان داشتند و نیروی گرد آوردند تا بزعم خود قاتلان را بكشند آنها سرجنگ به حضرت علی را نداشتند وقتی دو لشكر روبرو شدند كار به مذاكره كشید اما فتنه گران كه در هر دو طرف بودند شبانه جنگ را شروع كردند و كنترول از دست صحابه خارج شد . و آتش جنگ با پیروزی حضرت علی موقتاً خاموش شد طلحه شهید شده بود زبیر هم ، و عایشه اسیرعلی بود . و از دو طرف كشته های مسلمانان زمین را فرش كرده بود . از رفتار علی ما پی می بریم كه دعوای صحابه یك دعوای فقه ای بوده و برسر امور دنیوی نبوده است حضرت به قاتل زبیركه خبرمرگ او را بهمراه شمشیرش آورده بود تا مژدگانی بگیرد مژده به جهنم داد و گفت ( از پبامبر شنیدم قاتل زبیرجهنمی است) و مردغضبناك شد و بعد جز و خوارج گشت و بدرك واصل شد .

حضرت به پسرطلحه گفت امیدوارم خدا مرا با پدر تو مشمول این آیات گرداند.

(إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ ادْخُلُوهَا بِسَلامٍ آمِنِينَ وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَاناً عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِينَ)(الحجر-45 -46- 47) ( بدرستیكه پرهیزگاران در باغ ها و چشمه ها باشند داخل شوید در آن بهشت ها سلامتی و بدون خوف و بیرون كشیم از دلهایشان كینه را ، برادر یكدیگر شده برروی تختهای مقابل یكدیگر( نشسته ) .

حضرت جسد كشتگان، اعم ازسپاه موافق یا مخالف را یكجا قرار داد و برآنها نماز جنازه خواند حد اقل شیعه معتقد است كه كسی كه علی برایش مغفرت بطلبد بهشتی است .

فتنه گران ازسپاه علی خواستند اموال مسلمانان منهزم شده را به یغما برند علی منع كرد و از میان لشكر علی آنهایی كه بعدها خوارج شدند گفتند (مالشان را حرام كردی و خونشان را حلال ) اما علی همچنان معتقد بود كه این فتنه ای است كه بین اهل قبله رخ داده .

این رفتار علی بود با آنهایی كه مردند علی نمی توانست كاری پیش از این برایشان بكند اما با عایشه همسر رسول خدا بعنوان محارب خدا و رسولش رفتار نكرد او را زندانی ننمود و تحت نظر نگرفت نه او را بلكه باهیچ مسلمان دیگری چنین نكرد. به حضرت عایشه نزدیك شد و سلام كرد جواب شنید برای او استغفار طلبید عایشه نیز برایش استغفار خواست پس امر كرد .

زنان لباس مردانه بپوشند و حرم رسول خدا را با احترام به مدینه برگردانند و علی هرگز از منبر برای كوبیدن عایشه استفاده نكرد علی هرگز نگفت كه طلحه وزبیر به بهشت نمی روند علی بر اتفاق افتاده افسوس میخورد همچنان كه عایشه چنین می كرد ما اگر راست می گوییم باید چون علی باشیم اگر علی عایشه را فحش داد ما هم بدهیم .

چرا بعضی ها از علی هم داغ ترند درست مثل خوارج كه می خواستند مال كشته شده گان را نیز بگیرند .

در جنگ بین صحابه شكی نیست كه حضرت علی محق تر بودند چونكه ایشان جز وصحابه كبار و عشره مبشره محسوب می شدند و بهرحال به خلافت انتخاب شده بودند ونقطه ضعفی نداشتند .

ولی مخالفان هم برای مخالفت خود دلایلى شرعی داشتند آنها به بعضی از اطرافیان علی معترض بودند و ایراد آنها هم درست بود زیرا

درمیان سپاهیان علی افرادی بودند كه صفات منافقین را داشتند یعنی در جنگها خرابكاری میكردند و دست به فتنه میزدند .همانها درشبی كه فردایش قرار بود برای جلو گیری از جنگ بین حضرت علی و حضرت طلحه و زبیر مذاكره شود آتش فتنه را روشن كردند و شبانه به سپاه مخالف زدند و باعث به شهادت رسیدن طلحه و زبیر شدند همانها بعدها درجنگ صفین وقتی حضرت علی در آستانه پیروزی قرار داشت و به كمك معاویه شتافتند وعلی را درمحاصره گرفتند و او را مجبور كردند كه تن به صلح دهد تا مبادا سر زمین اسلامی یكپار چه شود و دو باره فتوحات خارجی ادامه یابد باز همانها بعد از صفین چون دیدند علی مصمم است سر زمین اسلامی را اگر به مذاكره نشد بازور یكپارچه كند از در مخالفت با او در آمدند و علی را كافر دانستند و شروع كردند به كشتن مخلصین .

و در نهایت علی مجبور شد به خون خواهی یك صحابه مظلوم به یاران سابق خود حمله كند و4000 نفر را درنهروان بكشد ولی یكی ازآنهای كه جان در برده بود بلاخره موفق به شهید كردن حضرت علی شد .

اما علی قبل ازشهادت درنهایت باكشتن 4000 نفر از یاران سابق خود در جنگ نهروان كاری را كرد كه طلحه و زبیر و عایشه و دیگران قبلاً خواستار آن بودند اگرعلی فرصت می داشت بیش از این دست به پاكسازی میزد اما چه میشود كرد كه بشرمعصوم نیست و لو آنكه صحابی باشد یاران دیگر پیامبر سلیقه جداگانه ای داشتند و علی فرصت نیافت و شد آنچه كه نباید میشد .

اما اینها را نباید بهانه كرد و طرف دیگر را كافر گفت زیرا اولاً آنها مخالف علی نبودند و ثانیاً على آنها را كافرنمیدانست .

و تازه این هیچ ربطی به عمر و ابوبكر و عثمان كه پیشتر درگذاشته بودند ندارد و باز اصلاً ربطی به مسئله جانشینی پیامبر ندارد توجه كنید حتی فرد مخلص چون ابو موسی اشعری كه در ركاب آن حضرت می جنگید درجنگ صفین وقتی كار به حكمیت رسید با آنكه نماینده و مورد اعتماد حضرت علی بود صلاح اسلام را در این دید كه حضرت علی ومعاویه هردوكنار شوند وصحابه دیگری خلیفه گردد اگر ابو موسی معتقد بود كه علی ازطرف خدا به این مقام رسیده است كی به خود چنین جرئتی میداد .

امروز عالمان شیعه حضرت ابو موسی اشعری را پیر مردی خرفت میدانند اما این طور نیست جای نشنیده ام كه حضرت علی در انتخاب ابو موسی تحت فشار بوده باشد او خود ابو موسی را به نمایندگی انتخاب كرد پس حتماً به تقوی و عقل او اطمینان داشت .

و آنگهی كار ابو موسی بهتر ازكار امام حسن بود اگر او علی را خلع كرد معاویه را نیز بركنار نمود ویاما امام حسن خود را بركنار كرد و حكومت معاویه را پذیرفت پس بر ابوموسی ایرادی نیست همچنان كه برامام حسن شماتتی نیست هدف آن دو بزرگوار یكپارچه كردن كشوراسلامی بود .

از بحث دور نشویم مقصودم این بود كه دعوای بین صحابه ربطی به آنچه كه مذهب شیعه شالوده اش را برآن قرار داده ندارد و نباید از این رخداد تاریخی سوء استفاده كرد .

دوستدار اهل بيت كيست ؟

عالمان مذهب تشیع كتب زیادی در باره اهل بیت نوشته اند . آنها دوستی آل علی را از افتخارات بلكه بزرگترین افتخار خویش می شمارند .

بیایید ببینیم تاچه حد در این ادعا صادقند .

نخست باید اهل بیت را شناخت! از نظر آنها اهل بیت در درجه اول یعنی علی و فاطمه و حسن و حسین و در مرحله بعدی فرزندان آنها بخصوص از نسل حسین .

اما این تقسیم بندی نادرست است در حوزه و دایره ( اهل بیت ) اشخاص زیر نیز شاملند .

1ـ زنان پیامبریاهل بیت یعنی اهل خانه و دوستدار پیامبر باید خود بنگرد كه در خانه ایشان چه كسانی زندگی میكردند .

در خانه پیامبر همسران و دختران ایشان می زیستند دختران شوهر كردند و رفتند و ماندند زنهایشان . و قانون زندگی این است كه در خانه هر مردی بلأخره فقط زن باقی می ماند خواهر و دختر و مادر درخانه های خود میباشند یا میروند البته اگر مردی فوت كند آنوقت زنش نیز شاید به خانه مردی دیگری رود اما در مورد حضرت محمد صلی الله علیه و سلم زنانشان نه فقط درحیات بلكه پس از رحلت آن حضرت نیز در خانه ایشان ماندند و تا آخر عمرنه شوهری دیگر اختیار كردند نه به خانه ای دیگری رفتند حالا اگر كسی چون كبك سر خود را در برف فرو برد و از حقایق بگریزد در اصل حقیقت ، تغییری پیدا نمی شود .

الله (جل و علا) درقرآن هرجا كه حكم اهل بیت را آورده اكثراً قصدش زن و همسر بوده است قصه لوط را بخوانید در قصه ابراهیم و نوح و هرماجرای دیگری كه ذكر از آل لوط و آل ابراهیم شد مقصود همسرهم بوده است مثلاً دقت كنید .

(قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُجْرِمِينَ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَا إِنَّهَا لَمِنَ الْغَابِرِينَ) (الحجر:58 :60) (فرشتگان گفتند ) بدرستی كه ما فرستاده شدیم بسوی قوم گنه كار تابر آنها عذاب نازل كنیم جز آل لوط بدرستیكه ما همه آنها را نجات میدهیم مگر زنش را كه مقرركردیم با باز ماندگان باشد )

اگرزن از اهل بیت نبود دلیلی برای آن توضیح اضافه و استثناء كردن زن نمىتوان یافت.

در ماجرای حضرت ابراهیم وقتی كه فرشتگان بدیدن ایشان آمدند مسئله اهل بیت و شمولیت همسر در آن بطور برجسته نمایان است.

فرشتگان وقتی به دیدن ابراهیم آمدند كه حضرت در خانه محل اقامت خویش فرزندی نداشت خانواده او در آنجا متشكل بود از ایشان و ساره، فرشتگان آنگاه كه قصه خود را بیان كردند در پی آن افزودند ( ای ابراهیم تو را بشارت میدهیم به فرزند ) زنش یعنی زن حضرت ابراهیم (علی الصلاه والسلام )این حرفها را كه شنید تعجب كرد و فرشتگان گفتند.

(قَالُوا أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ) (هود:73)

(فرشتگان گفتند ای زن آیا از امر و حكم خدا تعجب می كنی بخشایش و بركات او بر شما اهل خانه است و بدرستیكه او ستوده و بزرگوار است.)

پس از آیه معلوم می شود كه منظور از اهل بیت ( زن و همسر) است زیرا در خانه ابراهیم غیر از زن و شوهر كسی دیگر نبود و علاوه بر این مخاطب آیه نیز همسر پیامبر است.

(قَالُوا أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ) (هود:73)

(ای زن آیا تو از كار خدا تعجب می كنی ؟ )

( اتعجبین ) (یعنی ای زن تو تعجب می كنی اگر مقصود ابراهیم بود باید می فرمود)

(اتعجب ) زیرا پسوند (ی) و(ن) در عربی برای زن است.

با این تفاصیل دیگر چرا عالمان شیعه زنان پیامبر را از اهل بیت نمی داند آیا قرآن را قبول ندارند مسلماً دارند پس چرا این عقیده عجیب و غریب و متضاد را باور دارند. این آیه معروف را حتماً شنیده اید .

(إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً) (الأحزاب:33) ( بدرستی كه خدا اراده دارد تا حتماً از شما اهل بیت پلیدی را دوركند و شما را كاملاً پاك كند .)

عالمان شیعه می گویند این آیه مربوط به علی و فاطمه و حسن و حسین است در حالیكه این آیه مقصودش زنان پیامبر است منظورش صد البته دختران پیامبر و دامادان ایشان نیز هست اما پیامبر فقط یك دختر نداشت دو دختر دیگر ایشان تا لحظه وفات همسر حضرت عثمان بودند. این را گفتیم قبول داریم .

اما آیه اول مخاطبش و منظورش زنان پیامبر است. زیر سیاق آیات چه در قبل و چه در بعد بشارت پاك كردن اهل بیت متوجه و خطاب به زنان پیامبر است نه دختران او توجه كنید .

(يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاهَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحاً جَمِيلاً) (الأحزاب:28) )وَإِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَهَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنْكُنَّ أَجْراً عَظِيماً يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَهٍ مُبَيِّنَهٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً وَمَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحاً نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقاً كَرِيماً يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاًوَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّهِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلاهَ وَآتِينَ الزَّكَاهَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفاً خَبِيراً) (الأحزاب31-34 )

(ای نبی به زنان خود بگو اگردنیا و زینتش را می خواهید بیایید تا به شما امتعه و مال دهم و به نیكی رهایتان كنم و اگر خدا و رسولش و خانه آخرت را می خواهید پس بدرستیكه الله برای نیكوكاران شما زنان، اجر بزرگی را مهیا فرموده ! ای زنان پیامبر هركسی از شما بدكاری آشكاری كند عذابی دو برابر خواهد شد و این برای الله آسان است و هركه فرمانبرداری كند از شما خدا و پیامبرش را وكار نیك نماید دو بار او را اجر میدهیم و مهیا كنیم برایش روزیی نیكو. ای زنان پیامبر شما مثل زنان دیگر نیستید اگر پرهیزكارید پس در سخن گفتن نرمی نشان ندهید تا آنكس كه در قلبش مرض است در شما طمع بد نكند و سخن نیك و به عرف بگویید و در خانه خود بمانید و زینت خود را آنچنان كه در جاهلیت اول بود آشكار نكنید نماز برپا دارید و زكات بدهید و خدا و رسولش را اطاعت كنید بدرستیكه الله می خواهد تا از شما پلیدی را دوركند ای اهل بیت و می خواهد شما را كاملا تطهیر كند و ای زنان ذكر كنید آیات خدا را كه در خانه شما خوانده می شود و حكمت را بدرستیكه خدا آگاه بالطف است .) در اول این آیات چنانكه دیدید خدا به پیامبر می گوید به زنانت بگو اگر دنیا و زینتش را می خواهید بیایید تا شما را طلاق بدهم به طریقی نیكو ولی همه میدانیم كه هیچكدام از زنها خواستار طلاق نشدند یعنی دنیا و زینتش را نخواستند و باز چنانكه دیدید آیه قبل از تطهیر اهل بیت و بعد از آن مربوط به زنان پیامبر است و من نمیدانم علمای شیعه با چه روش این آیه را به فاطمه و حسن و حسین مربوط می كنند ؟)

با این دلیل صریح و روشن باید بپذیریم كه زنان پیامبر را خداوند(جل و علا) پاك قرار داده است چونكه اراده كرده حتماً پاك كند و خدا هر چه اراده كند شدنی است .

مایه تأسف است كه دوستداران اهل بیت به اهل بیت رسول خدا بد می گویند اهل بیت رسول الله علاوه برآنكه شریك زندگی ایشان بودند توسط رب العالمین به لقب ام المؤمنین نیز مفتخر شدند آنها با یك دید دیگر، از جمله صحابیات هم بودند پس چگونه می توان ام المؤمنین را منافق خواند یا چگونه ممكن است ام المومنین منافق باشد ؟

فكر كنید فردی خود را دوستدار شما بداند اما در ملاء عام به همسر تان بد و بیراه بگوید آیا باور میكنید كه او صادق باشد این عین كاریست كه بعضی ها در حق نبی اكرم می كنند آنهم بعد از آنكه خداوند گرامی به پاكی آنها گواهی داده این كار را میكنند !.

داستان تهمت به حضرت عايشه

حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در هر سفر یكی از همسران خویش را به همراه می بردند در باز گشت از سفری حضرت عایشه رضی الله عنها همراه ایشان بودند و در یكی از استراحتگاههای وسط راه حضرت عایشه از كجاوه ( اتاقكی كه بر روی شتر قرار میدادند ) خارج شدند و برای قضای حاجت از كاروان دور رفتند ناقوس حركت در این بین به صدا در آمد و شتربان كجاوه را بربالای شتر قرار داد غافل از اینكه عایشه در میان آن نیست و ساربان كاروان را به حركت در آورد .

عایشه رضی الله عنها كه برگشت دید كه ای داد و بیداد كاروان رفته است چون یقین داشت بدنبالش خواهند آمد در جای خود نشست .

قانون این بود كه همیشه پشت سركاروان و بافاصله فردی حركت میكرد تا اشیاء بجامانده را جمع آوری كند در آن سفر این وظیفه به حضرت صفوان محول شده بود او وقتی به عایشه رسید گفت ( سبحان الله زن رسول خدا ) و دیگر بدون آنكه كلمه ای بگوید شتر را خواباند تا عایشه بنشیند و دهانه شتر را گرفت و حركت كرد تا به كاروان رسید اما همین اتفاق ساده سوژه خوبی برای منافقان بود كه بگویند بله زن جوان است و مرد جوان و از این حرفها كه قلم را نمی رسد كه جسارت كند و بنویسد اما حرفها كه پخش شد و تا آنكه آیات برائت عایشه در سوره نور نازل شد و درقسمتی از آیات آمد .

(إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَهُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَهِ (النور:19)

(آنان كه دوست دارند تا فاش شود تهمت بدكاری در بین ایمان آورنده گان برای آنها در دنیا و آخرت عذابی درد ناك است .) درسوره احزاب آیه 58 درهمین رابطه می فرماید .

(وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَاناً وَإِثْماً مُبِيناً) (الأحزاب:58)

(و آنها كه آزار میدهند زنان و مردان مؤمن را به تهمت عمل بدی كه انجام نداده اند پس بدرستیكه بردوش خود بار گرانی از گناه آشكار و پنهان را نهادند )

بهر حال ما این آیات را نیاوردیم كه حضرت عایشه را از زنان مبرا كنیم خوشبختانه در این مورد كسی با ما اختلاف ندارد ما آیه را شاهد آوردیم تا مطلب دیگری از آن گواهی بیاوریم نخست اینرا بگویم كه شیعه نیز در اینكه آیات فوق در حق عایشه است با ما متفق است پس توجه كنید خدا چه می گوید .

(وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ)(الأحزاب:58)

(كسانیكه آزار میدهند ( باتهمت زدن ) زنان و مردان مؤمن را )

منظور از مؤمنات در اینجا حضرت عایشه و از مومنین حضرت صفوان است پس خدا كه آنها را از زمره مومنین و مومنات می نامد آیا برایمان حقی باقی می ماند

كه ایشان را كافریا منافق بدانیم .

یا وقتی در آیات زیر می خوانیم :

(إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ) (النور:23)

( و كسانیكه اتهام به بد كاری میدهند زنان نیكوكار ایمان آورنده بی خبر از همه جای را ، خدا آنها را در دنیا و آخرت لعنت میكند و برای آنها عذابی بزرگ است )

منظور از محصنات غافلات مؤمنات حضرت عایشه است .

پس ما چگونه بعد از آنكه خدا ( جل و علا ) به عایشه لقب های عظیم میدهد .

حی یكیش لقبهاى كه اگر یكى از آن در حق هر زنى دیگر نازل مى شد براى افتخارش كافى بود . چگونه بعد از همه اینها به عایشه بد میگوییم ؟

و او را منافقه و مغرض می شناسیم ؟

باز گوئی این ماجرا در قرآن با آیه ای پایان می یابد كه اگر مسلمانان با دقت به آن توجه كنند دیگر از میان آنها كسی پیدا نخواهد شد كه در حق حضرت عایشه زبان درازی كنند . مگر آنكه بنام مسلمان و در دل منافق باشد . مگر آنكه به قرآن ایمان نداشته باشد آیه می فرماید :

(الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُولَئِكَ مُبَرَّأُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ) (النور:26) (زنان نا پاك لایق مردان نا پاكند و مردان خبیث برای زنان خبیث استند و زنان پاك مال مردان پاكند و مردان پاك مال زنان پاك اند آنها برئ اند از آنچه كه ( منافقان ) میگویند و برای آنها آمرزش و رزق كریم است )

این آیه یعنی چه ؟ یعنی اگر عایشه خبیث بود باید نصیب خبیث می شد و اگر طیبه و پاك و پاكیزه بود باید حق طیب و پاك میشد و این آیه در باره عایشه است زیرا از برائت او از تهمت صحبت میكند .

خوب آدمهای حسابی ! عایشه نصیب كی بود از لحظه بلوغ نصیب رسول خدا شد و پیامبر در حالی از جهان فانی رحلت نمود كه سرشان بر سینه عایشه بود و پس از وفات رسول الله حضرت عایشه تا آخر عمر شوهر هم نكرد و در همان اطاق كه ده سال با پیامبر سپری كرده بود باقی عمر را نیز به سر برد و پیامبر در حق او فرموده كه ( او زن من در بهشت است )‌.

و این اظهر من الشمس است ، كه بعد از خدیجه ، عایشه بیش از زنان دیگر عزیز و مورد توجه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بوده است .

روزی كه افترا زدن به عایشه ورد زبانها شد حضرت عمر رضی الله عنه به حضرت محمد صلی الله علیه آله وسلم عرض كرد .

( یارسول الله تو یادت میآید كه یكبار در نماز ، لباست آلودگی داشت و جبریل بتو خبرداد خوب خدائی كه راضی نشده آلودگی را در لباس تو ببیند چطور امكان دارد كه زنت را ، شریك زندگیت را ، آلوده ببیند و خبرت ندهد .)

حضرت عمر در پایان این جمله فریاد زد .

( هذا بهتان عظیم )  ( این افترائى بس بزرگ است .)

وخداوند (ج) آیه نازل كرد وحرف عمر راتایید فرمود و عیناً تكرار كرد.

آیه آمد كه( هذا بهتان عظيم ) سورة النور آية 16

كجاست عمر تا امروز ببیند كه برخى از مسلمین به حضرت عایشه تهمتى بزرگتر از زنا را نسبت میدهند ؟ به ام مومنان اتهام كفر و نفاق و ارتداد میاورند؟ كجاست عمر تا نعره بزند .( سبحانك هذا بهتان عظيم ) سورة النورآية 16

حالا كه او نیست بیایید اى مسلمانان یكصدا براى حفظ ناموس پیامبر بگوییم . سبحانك هذا بهتان عظیم

بعضى از دانشمندان شیعه كه علم خویش را در راه رشد مردم بكار نمى گیرند مثال عجیبى میاورند و مى گویند .

( این تازگى ندارد كه زن پیامبرى فاسد باشد بیش از این زن حضرت لوط و زن حضرت نوح نابكار بودند )

آنها در این دلیل تراشى به همان شیوه عجیب یعنى قیاس خود متوسل مىشوند درجواب باید گفت .

( این كه حرف نشد ! زن حضرت لوط و نوح فاسد بودند كه بودند به زن پیامبر چه ربطى دارد با این استدلال چرا زن حضرت على نباشد    ( استغفرالله ) ما الان گفتیم كه خدا آلودگى را بردامان پیامبر خویش تحمل نمى كند وبه همین دلیل است كه زن نوح را غرق كرد وبرسر زن لوط باران آتش بارید ‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍

اما با زن محمدصلی الله علیه وآله وسلم چه كرد‍‍‍ ؟ محمد صلی الله علیه وآله وسلم تا لحظه مرگ در اتاق عایشه در كنار عایشه بود خدا در باره زن پیامبر ما جز خوبى نفرموده است . آخر اینها چه وجه تشابهى بین حضرت عایشه وزنان حضرات نوح و لوط یافتند .

حتى ببینید بعد ها وقتى كه بین على و عایشه اختلاف بروز كرد و على پیروز شد بر سرزن پیامبر باران آتش نباراند ویا او را غرق نكرد بلكه با احترام تام او را به خانه پیامبر بر گرداند پس این یك قانون كلى است كه خبیث باطیب یكجا نمى توانند باشند چنانكه بین لوط بین نوح و زنش و بین آسیه و فرعون جدائى افتاد و اگر تا آخر عمر یكجا بودند این معنى را دارد كه یا هر دو پاكند ویا هر دو نا پاك . تا نظر علماى شیعه چه باشد .

دختران پيامبر

قرآن مى فرماید .

(يَاأَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ) سورة الا حزاب آية 59

(  اى پیامبر بگو به زنانت دخترانت و زنان مومنان )

از این آیه معلوم می شود كه حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم یك بنت نداشته بلكه بنات داشته.

عجب پس آن سه تای دیگر كدام هستند؟ یكی از این دختران زن حضرت عثمان رضی الله عنه و دومی زن ابو العاص ابن الربیع شدند و یكی هم همانطور كه میدانیم زن حضرت علی رضی الله عنه بود و یكی هم به خانه بخت نرفته بود وقتیكه زن حضرت عثمان رضی الله عنه وفات كرد حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم این دختر دیگر خود را نيز به او داد به همین دلیل حضرت عثمان رضی الله عنه به ذی النورین معروف است خوب اگر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم میدانست آیا امكان داشت یك دخترش را به او بدهد؟ و تازه بعد از مردن اولی دومی را بدهد؟  اگر بگویند كه نمی دانسته و عثمان رضی الله عنه را نمی شناخته پس می گویم پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم كه با وحی در تماس بوده چگونه نتوانسته نفاق عثمان رضی الله عنه را تشخیص دهد در حالیكه خداوند منافقان را به او شناسانده بود دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با این همه علوم چگونه نتوانست تشخیص دهد كه دامادش منافق بوده و اگر بگویند می دانسته منافق است و با این حال دختر دوم را به او داده باید توضیح بدهند چرا؟

عالمان اهل تشیع نه جواب سوال اول را میدهند نه جواب سوال دوم را بلكه راه سومى را برگزیدند یعنى راه سكوت را انتخاب كردند كمتر كسى از مدعیان محبت آل بیت در بین تشیع است كه حتى نام خواهران فاطمه را نداند . شما برادر شیعه كه حالا این سطور را مىخوانید آیا نام خواهران فاطمه را میدانید ؟ اكثر تان نام خواهر فاطمه را نمى دانند چه برسد به آنكه ازسر گذشت آنها با اطلاع باشید .

آیا مخفى كردن حقیقت راه چاره است ؟ اگر فاطمه جزء اهل بیت است خواهرانش هم كه زن عثمان بوده اند نیز هستند اگر امتیاز على این است كه شوهر دختر پیامبر بود پس عثمان دو امتیاز داشته و دو دختر رسول خدا را بزنى گرفته بود .

البته ناگفته نگذاریم كه حضرت فاطمه بر اساس بعضى از احادیث افضل تر از دختران دیگر بوده اند . و همینطور درباره دختران حضرت على رضی الله عنه شما نام زینب خواهر حسین را زیاد شنیده اید اما ام كلثوم یعنى خواهر دیگر حسین را كمتر شنیده اید چرا؟ كه زن حضرت عمر بوده اند آیا ام كلثوم از اهل بیت نیست ؟

آیه مى فرماید . ( خبيثات براى خبيثون وطيبات براي طيبون ) اگر دختران پیامبر و على پاك و نیكو بودند بر اساس آیه شریفه شوهر ایشان یعنى عمر و عثمان نیز پاك بودند اگر مى گوید دختران پیامبر و على كه زن عمر و عثمان شدند طیبه نبودند پس ادعاى دوستى اهل بیت محمد و على را نكنید چون نه زنانش را پاك مى دانید نه دخترانش را .

زندگی حضرت ابوبكر صديق رضی الله عنه

چون حضرت ابوبكر رضی الله عنه اولین متهم در كودتا علیه حضرت على رضی الله عنه است نا چاریم شخصیت آن حضرت را كمى بیشتر مورد بررسى قرار دهیم و به سابقه زندگى او بنگریم شاید با یافتن حسن یا سوء سابقه جوابى قانع كننده درله و یا علیه این ادعا بیابیم .

یكى از مهم ترین دلایلى كه باعث شده تا رسول خدا حضرت محمد را خیلى دوست بداریم این است كه ایشان در ابتداء یكه و تنها در محیط خشن مكه براى نشر اسلام و هدایت مردم متحمل زحمات فراوان و طاقت فرسائى شدند اول خدیجه به ایشان ایمان آورد و سپس حضرت ابوبكر .

البته اهل تشیع مى گوید دوم على بود وسوم ویا چهارم یا شاید هم پنجم ابوبكر بود قبول است زیاد فرق ندارد اما این نكته نا گفته نماند كه حضرت على در خانه پیامبر بزرگ شده بود و 8 سال داشته اما ابوبكر دوست وهم عمر ایشان بودند .

ایمان ابوبكر رضی الله عنه خیلى زیاد بود وآنچه را كه پیامبر مى فرمود باجان دل مى پذیرفت یك روز رسول خدا ادعا كرد كه یكشب رفته به بیت المقدس واز آنجا رفته آسمان و آسمان هفتم را هم دیده و پس در عین شب بر گشته است به زمین .

ابو جهل به تمسخر این حرف را براى ابوبكر تعریف كرد او گفت آیا محمد صلی الله علیه وآله وسلم اینرا گفته ابوجهل خنده كنان گفت (بله این ادعاى اوست) ابوبكرجواب داد (پس راست مى گوید ) اینگونه اعمال باعث شد كه او به لقب صدیق مفتخر گردد از جمله كارهاى آن حضرت كه نشان دهنده خلوص ومحبت وارادت وى نسبت به آخرین فرستاده خداست تزویج دختر 9 ساله خویش به حضرت محمد كه آنزمان 50 ساله بودند است او دختر خود را وقتى به حضرت محمد بزنى داد كه آن حضرت درنهایت ضعف بودند و خطر از هر طرف ایشان را تهدید میكرد و در آستانه فرار از شهر و دیار خود بودند .

حضرت ابوبكر در تمام سختیها شریك و یار پیامبر بودند و آنگاه كه فرمان هجرت آمد همه مسلمانان از مكه رفتند تنها حضرت محمد ابوبكر و على باقى ماندند وقرار براین شد  كه على كه خانواده متشخص ترى داشت در مكه بماند و خطر خوابیدن در جاى رسول الله را به جان بخرد و ابوبكر همراه آن حضرت هجرت كند و خطر تعقیب ددمنشان را پذیرا شود در اینجا دنباله سر گذشت ابوبكر را رها مى كنم تا این نكته را بگویم كه اگر ما از فضایل على در این كتاب چیزى ننوشتیم یا اندكى نوشتیم نه به آن معنى است كه اعتراف به قهرمانى على نداریم بلكه فقط به آن دلیل است كه خوشبختانه در مورد این صحابى جلیل القدر با عالمان شیعه موافقیم وآنچه كه آنها بودن غلو مى گویند ، از عقاید مسلمه ما نیز هست .  

بارى ابوبكر با پیامبر همراه شد و كفار به تعقیب آنان پرداختند حضرت پیامبر و یار همراهش در غار ثور ماواء گرفتند اما كفار به مدد ره یابان تا به در غار نیز رسیدند در این اثنا ابوبكر از خطرى كه او و  پیامبر را تهدید میكرد و قدم به قدم به آن دو نزدیك مى شد حزین و غمگین شد پیامبر به او فرمود اندوه مخور كه خدابا ماست آیات قرآن ازواقعات فوق اینطور یاد مىكند .

( إِلاّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَينِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ يقُولُ لِصَاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَهَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَهُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ)سورة التوبة آية 40

(  اگر نصرت ندهید پیامبر را (چه باك ) كه خدا یاریش داد و پیروزش گرداند هنگامى اخراج كردند او را كافران، وقتى دومى از دو نفرى بود كه د رغار بودند وقتى كه به یار خود گفت ( غمگین مشو كه خدا باماست ) پس نازل كرد خدا آرامش را بر او و یاریش كرد به لشكرى كه ندیدند آن را و  كلمه كافران را فروتر ساخت و سخن خدا همانا كه بلند وغالب است وخدا عزیز وحكیم است .) ازجمله (خدا باماست ) معلوم مىشود كه منظور پیامبر در آیه این است كه

( اى ابوبكر خدا با من و تو ست ) و میدانیم خدا ب اهمه است با كافرو با مسلمان مراقب همه است اما پیامبر در اینجا قصد دیگرى دارد او منظورش این است كه ( اى ابوبكر ناراحت نباش چون خدا با من و توست ) یعنى الله با رحمتش با من و توست اگر به جاى ابوبكر حضرت على همراه پیامبر بود حتماً حالا بچه هاى كوچك شیعه این آیه را حفظ میكردند و كلمه ( الله معنا) ورد و شعار مذهب شیعه مى شد اما از نظر آنها بدبختى دراینجاست كه آیه درحق حضرت ابوبكر است پس باید به طریقه اى دیگر تفسیر شود پس علماى شیعه آمدند وگفتند ( ابوبكر ناقص الایمان بود زیرا ترسید ) وبا طرفندى خاص كلمه حزن را در فارسى به ترس ترجمه كردند در حالیكه معنى درست آن درزبان پارسى حزن و غم و اندوه است و حق هم بود كه ابوبكر از شكست اسلام و پیروزى كفر و شهادت پیامبر و خودش حزین و اندوهگین شود اگر این عیبى باشد متوجه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم هم هست زیرا ایشان هم گاهى حزین مى شدند خداوند خطاب به او مى فرماید . ( قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يقُولُونَ ) الانعام آية 33 (بدرستكه میدانیم كه تو را اندوهگین مى سازد آنچه كه آنها مى گویند)

امابراى كسى كه حزن را به ترس ترجمه مىكند لازم است گفته شود كه اولاً ازخدا بترسد وترجمه دقیق بنماید وترجمه را تحریف نكند وثانیاً حتى ترس هم درچنین لحظات گناه نیست فرشتگان خداوند(ج) به حضرت لوط مىگویند .

( وَلَمَّا أَنْ جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطاً سِیءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَقَالُوا لا تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ ) (العنكبوت:33)

هنگامیكه فرستادگان ماپیش لوط آمدند تنگدل و اندوهگین شد بسبت آنها فرشتگان گفتند نه بترس ونه اندوهگین شو ما ترا نجات میدهیم .) باقران جوابشان را دادیم شاید گردن به حق فرود آرند . ابوبكر درمدینه نیز خدمات درخشانى انجام داد ودر كلیه جنگها همراه پیامبر بود اول ایمان آورد وبعد هجرت كرد پس جهاد نمود وبه حق مشمول این آیات است ( الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَهً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَهٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُقِيمٌ ) سورة التوبة 20ـ22 (  كسانیكه ایمان آوردند وهجرت كردند وجهاد نمودند با مال وجان درراه خدا آنها داراى مرتبه اى بلند تر در نزد خدایند و  آنها پیروز شدگان هستند خدایشان به آنها بشارت رحمت و خشنودى و باغهاى بهشت را میدهد كه در آن نعمت جاودان مقیم هستند و خدا در نزد او پاداش بزرگ است .) ابوبكر علاوه بر اینها انفاق نیز مى نمود وقتى یكى از فامیلهاى فقیرش كه همیشه مورد لطف او بود و از او كمك مالى در یافت میكرد علیه عایشه در ماجراى غوغاى منافقان شایعه پراكنى كرد ابوبكر قسم خورد كه دیگر به او كمك نكند اما این آیات نازل شد . ( وَلا يَأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَالسَّعة أَنْ يؤْتُوا أُولِی الْقُرْبَى وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِی سَبِيلِ اللَّهِ وَلْيعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ) (النور:22 )

نباید كه قسم بخورند دارندگان مال مكنت از شما به اینكه به خویشاوندان و فقیران و مهاجران راه خدا چیزى ندهند باید كه عفو كنند و در گذرند آیا دوست ندارید كه خدا از شما بگذرد و خدا غفور و رحیم  است)

ابوبكر وقتى این آیه را شنید . (الاتحبون ان يغفرالله لكم) ( آیا دوست ندارید كه خدا شما را بیامرزد ) گفت : چرا دوست داریم كه خدا مرا بیامرزد پس به كمك خود ادامه داد تامشمول رحمت خدا شود .

او در جنگها از جان مایه میگذاشت فرزند كافرش در جنگ در صف كفار بود بعدها كه مسلمان شد به پدرش گفت ( پدرجان در یكى از ساعات جنگ در پشت تو قرار گرفتم اما رحمت پدر فرزندى مانع ازحمله من به توشد ) ابوبكر فرمود

( به خدا اگر من در چنان موقعیتى بودم به تو رحم نمى كردم ) او از مال خود نیز در راه پیشرفت اسلام گذشت .

در روزهائیكه پیامبر بیمار بودند بیماریى كه منجربه رحلت حضرت شد این ابوبكر بود كه به امر رسول خدا پیش نماز مردم شد . پس از وفات آن حضرت نیز سكان كشتى طوفان زده اسلام در دستهاى پر توان و پر تدبیر ابوبكر قرار گرفت و با آنكه مدت خلافت ایشان كوتاه بود اما با این و جود كارنامه درخشانى از ایشان باقى ماند. مدعیان نبوت و مرتدان را از بین برد و به مرزهاى ایران و روم لشكر كشید و طعم شكست را به ابر قدرتهاى زمان خود چشاند و چون در جنگ با پیامبران دروغین خیلى از حافظان و قاریان قرآن شهید شدند ابو بكر احساس خطر كرد و دستور جمع آورى قرآن را صادر كرد و این نیز از جمله كارهاى عظیم آن حضرت است . خدایش درجه بلند عطا فرماید آمین .

بدون اعتقاد به صحابه ايمان كامل نمي شود:

    این عنوان شاید شما را به تعجب وا دارد ولى این یك حقیقت است كه اگر صحابه را از اسلام حذف كنیم اصل دین مورد پرسش قرار مى گیرد ؟ هر كسى باید بداند كه دین اسلام از دو پایه اساسى تشكیل یافته اول قرآن دوم حدیث .

قرآن توسط صحابه جمع آورى شد اگر ما در صداقت صحابه شك كنیم چگونه مى توانیم به متن قرآن ایمان و یقین داشته باشیم ؟ و سنت نیز توسط صحابه به ما رسیده است اگر صحابه را مردمى هوسباز و نادرست بدانیم چگونه سخنانى كه از پیامبر نقل كرده اند را از آنان بپذیریم و باور كنیم؟ شیعه جواب این اشكال را پیدا كرده او یك كانال 12 نسلى از پیامبر درست كرده و آنرا به امتهاى بعدى متصل نموده است. این كانال ارتباطى با على شروع مى شود و به مهدى ختم مى گردد اما از لحاظ عقلى و علمى كانال خبر رسانى آنها ناقص است .

اولاً چون نفر چهارم در این كانال وقتى كه پدرش شهید شد هنوز به سن بلوغ نرسیده بود و اما دهم وقتى پدرش رحلت كرد پسر بچه اى هشت ساله بود واما دوازدهم وقتى عهده دار امر امت شد فقط پنج سال داشت حالا سوال اینجاست كه این همه احادیث چگونه در حفظ و یاد كودكانى  8  و  5 ساله مانده است .

دوماً فرضاً كه این كانال 12 نسلى را قبول كنیم این اشكال باقى مىماند كه على كه سرچشمه این كانال است چونكه همیشه با پیامبر نبوده نمى توانسته همه حرفهاى پیامبر و همه اعمال ایشان كه ( مجموعاً سنت را تشكیل مىدهند ) را شاهد بوده باشد وبه نسل بعدى منتقل كند بطور مثال شكى نیست كه پس از نماز عشاء دیگر على به خانه خود میرفت پیامبر به خانه خود و نماز شب و امور خانواده و غیره را على شاهد نبوده پس این كانال را اگر قبول كنیم نمى توانیم بگوییم كه كامل است سنت وقتى كامل مى شود كه همه همراهان و هم صحبتان و اصحاب پیامبر آنچه كه از پیامبر دیده اند را نقل كنند و وقتى ماهمه اصحاب را قبول نكنیم یعنى همه سنت را قبول نداریم .

عالمان شیعه جواب این اشكال را به این صورت میدهد كه مدعى هستند امامان موجوداتى مافوق بشر بودند و علم لدنى داشتند و آن براى یادگیرى علوم به اسباب و وسایل نیاز نداشتند و سن در درجه صحت احادیثى كه از آنها داریم هیچگونه تأثیرى ندارد این نحوء اعتقاد آنها احادیث و قرآن است و بدیهى است كه برپایه هاى علمى و عقلى استوار نیست پس هر چه را كه مفتریان خواسته اند به پیامبر و امامان نسبت داده اند .

و چاره اى غیرازفكر كردن وعمل كردن به این نحو نیز ندارند زیرا آنها صحابه را بدنام نمودند و خود راه خویش را به پیامبر مسدود كردند لهذا نا چارند كانالهاى خیالى درست كنند ! تا ارتباط شان با پیامبر را بنحوى ثابت سازند .  

اما ما پیروان صحابه مى گوئیم كه حضرت محمد احوال و حركات و احادیث شان توسط مردان و زنان صحابه بطور دقیق بما رسیده است بطور مثال :

حضرت محمد وقتى با عایشه عروسى كرد عایشه تازه به سن بلوغ رسیده بود و سپس بهترین سالهاى جوانى خود را در خانه حضرت محمد سپرى كرد و شب و روز با آن حضرت بود و خاطرات فراوانى از آن حضرت در یاد او مانده است خداوند (ج) به آن حضرت فرزندى نیز نداد تا تمام توجه اش به پیامبر باشد و باز به این دلیل پس از رحلت رسول خدا نیز اجازه شوهر كردن به او را نداد و شاید براى آنكه احادیث پیامبر پخش شود به حضرت عایشه عمرى طولانى داد بطوریكه بیش از نیم قرن پس از وفات رسول خدا نیز در قید حیات بودند و مردم میامدند و خاطرات وى از آن حضرت را به صورت احادیث مى شنیدند و فراموش نكنیم كه زنان پیامبر از زینت دنیا هم منع شده بودند و هم خود بعد ها از آن روى گردان بودند تا همه توجه شان متوجه امر عظیم اشاعه سنت باشد .

همینطور باقى صحابه هر كدام بنوبه خود چون آئینه اى قسمتى از زوایاى زندگى پیامبر را  منعكس كرده و به نسل هاى بعدى منتقل نمودند و این است كه امروز ماحتى خبر داریم آن حضرت هنگام ورود به مسجد كدام پاى را اول میگذاشته وكدام را دوم ؟ ودلیل ما هم واضح است امروز اكثر مسائل مربوط به زنان را ما توسط حضرت عایشه از پیامبر خدا فهمیده ایم اما عالمان شیعه چه مى توانند بگویند آنها تنها حضرت فاطمه را قبول دارند فاطمه وقتى خود را شناخت به خانه على رفت و كمتر رسول خدا را میدید اما عایشه شب وروز با او بود حضرت فاطمه پس از رحلت رسول خدا فقط  6  ماه زنده بود آنهم به گفته علماى شیعه در این 6 ماه كارش گرفتن دست حسن و حسین و رفتن به گوشه اى بود براى گریه كردن یا  گرفتن حق خودش از ابوبكر نه آموختن و آموزش زنان  دیگر .

اما حضرت عایشه نیم قرن بعد از رحلت پیامبر زنده بود و مردم میامدند و از او امور دینى را مى پرسیدند .

پس بر اساس علم و منطق و عقل انكار صحابه این انعكاس دهندگان اعمال محمدى انكار نبوت و انكار قرآن است و پل هاى خیالى و عقاید خرافاتى نیز نمى تواند از تأثیر ضربه اى كه بر اثر انكار صحابه به سنت وارد مى شود چیزى بكاهند !!

 

                                                                                            پايان